ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی محمد آیهی 38-32
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَى لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ (32) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ (33) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ (34) فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ (35) إِنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ (36) إِن یَسْأَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَیُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ (37) هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ (38)
در نیمه اول این مرحله واپسین سوره، سخن میرود از:
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَى).
کسانی که کافر میشوند، و مردمان را از راه خدا بازمیدارند، و به دنبال آن هدایت برایشان شناخته و روشن میگردد با پیغمبر به مخالفت و دشمنانگی میپردازند ... .
بهتر است مراد از اینان همان مشرکانی باشدکه در سرآغاز سوره از ایشان سخن رفته است. چه این لاف وگزاف و خودنمایی و خودستائی در ایستادگی بر سر راه دعوت اسلامی، منطبق بر آنان و همسان ایشان است، لاف وگزاف و خودنمائی و خودستائیای که از آن با دوریگزیدن و دورگرداندن از راه خدا و دشمنی با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) تعبیر شده است. احتمال دیگری نیز در میان است، و آن اینکه سخن همگانی باشد و همه کسانی را دربرگیردکه همچون موضعگیری و موقعیتی را به خودگیرند. در این صورت سخن شامل یهودیان مدینه و شامل منافقان میگردد، و تهدید اینان و آنان را دربر داردکه اگر آشکارا یا نهان این موضعگیری و موقعیت را به خود بگیرند، بر سر ایشان همان آیدکه خداوند میفرماید. ولی احتمال نخستین به هر حال به ذهن نزدیکتر و پسندیدهتر مینماید.
و امّا سخن در نیمه دوم و واپسین، تا پایان سوره از مؤمنان و خطاب بدیشان است. یزدان سبحان مؤمنان را به جهاد بیامان و سیش با جان و مال، فرا میخواند. از ایشان میخواهد بدون تاخیر یا بدون این کهکافران تجاوزپیشه ستمگر را به صلح دعوتکنند، به سبب هرگونه انگیزهایکه باشد، اعم از ضعف یا مراعات خویشاوندی و یا رعایت مصلحت، به جهاد جانی و مالی بپردازند و کار همچون کافرانی را یکسره سازند. و از بذل دارائی و اموال در راه جهاد تنگچشمی نکنند، دارائی و اموالیکه خدا از ایشان بذل آن را جز بدان اندازه نمیخواهد که در حدود توان و استطاعت ایشان است. در اینکار هیچ مانعی نیستکه تنگچشمی سرشتی و بخل طبیعی فطرت انسانها را مراعات بدارند. اگر بدین تکالیف و وظائف دعوت برنخیزند و اقدام ننمایند، خدا ایشان را ازکرامت برداشتن پرچم آن و بر دوشکشیدن مشکلات آن و از بزرگواری نمایندگی ایشان برای این دعوت والای آسمانی، محروم و بینصیب میفرماید، و مردمان دیگری را به جای آنان برمیگزیندکه به انجام تکالیف و وظائف این دعوت برمیخیزند و قدر و منزلت آن را میدانند. این تهدید سخت و هراسانگیز با فضای این سوره مناسبت دارد. از دیگر سو این تهدید اشاره دارد به اینکه همچون بیم دادن و ترساندنی دوای درد حالتهای روانی گروهی از مسلمانان - نه منافقان - بوده است،گروهی که در میان صفوف مسلمانان بودهاند. با وجود همچون گروهی، مسلمانان آن روزگار جاننثاریها و یکرنگیها و از خودگذشتگیها و دلیریها و فداکاریهائی داشتهاند که روایتها آنها را شهره همگان نموده است و زبانزد خاص و عامکرده است. در میان مسلمانان هم اینان و هم آنان بودهاند. قرآن به مداوا و چارهجوئی و آموزش و پرورش پرداخته است تا دنبالهروان و عقبماندگان را برانگیزد و ایشان را به سطح عالی بزرگوارانهای برساند و ارزشمندشانگرداند . . .
*
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَى لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ).
کسانی که کافر میشوند، و مردمان را از راه خدا بازمیدارند، و به دنبال آن که هدایت برایشان شناخته و روشن میگردد با پیغمبر به مخالفت و دشمنانگی میپردازند، هرگز کمترین زیانی به خدا نمیرسانند و بلکه خدا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود میگرداند.
این پیمان استوار یزدان جهان، و وعده واقعی خداوند مهربان است: کسانیکه کافرند و بر سر راه حق میایستند و نمیگذارند بهگوش مردمان برسد، و مردمان را با قدرت و نیرو، یا با دارائی و اموال، یا با گول زدن و نیرنگبازی، و یا با هر وسیله دیگری از وسائل، از حق بازمیدارند، و با پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) در زمانیکه زنده است با اعلان جنگ بر ضد او، یا با مخالفت با راه و روش او، یا با ایستادن در صفی جدای از صف او، یا بعد از وفات پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) با جنگیدن با دین وشریعت و برنامه او، یا با حنگیدن با پیروان راه و روش او و باکسانی که مسؤول دعوت او و رهبران دین او هبتند، دشمنی میورزیدند، البته این امر:
(مِّن بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى).
به دنبال آن که هدایت برایشان شناخته و روشن میگردد.
و میدانندکه این آئین حق است، ولیکن با وجود این از هوا و هوس پیروی میکنند، و دشمنانگی ایشان را به سرکشی وامیدارد، و غرض و مرض ایشان راکور میگرداند، و مصلحت جهانگذرا آنان را بدین جنگ و دعوا میکشاند ... پیمان استوار یزدان جهان، و وعده واقعی خداوند مهربان استکه همچون کسانی:
(لَن یَضُرُّوا اللَّهَ شَیْئاً).
هرگز کمترین زیانی به خدا نمیرسانند.
آنان ناچیزتر و ضعیفتر از آن هستندکه ذکری از ایشان در ضرر رساندن به یزدان سبحان و بزرگوار جهان رود، وکمترین زیانی بدو برسانند. این معنی مراد نیست. بلکه مقصود این استکه آنان هرگز نمیتوانند به آئین خدا وبه برنامه خدا و به مسؤولان و عهدهداران دعوت او زیان برسانند، و هرگز نمیتوانند در قوانین و سنن یزدان رخنه و زیانی پدیدارگردانند، هر اندازه هم توانا باشند و قدرتمند گردند، و هر اندازه هم بر اذیت و آزار برخی از مسلمانان در دوره و مدتی از زمان قادر و توانا باشند و بتوانند به اذیت و آزار بپردازند. همچون اذیت و آزاری بلا و مصیبت و امتحان و آزمون موقت و گذرائی است، و با اجازه خدا به خاطر حکمتیکه میخواهد انجام میپذیرد. در اصل یک زیان و ضرر بنیادین و حقیقی برای قوانین و سنن خدا و نظم و نظام وبندگان مسؤول وکاربه دست نظم و نظام خدا و برنامه او نیست. فرجامکار، معین و مشخص است:
(وَسَیُحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ).
و بلکه خدا کارهای (نیک) ایشان را هم باطل و بیسود میگرداند.
درنتیجهکارهایشان بیسود و بیهوده میگردد و به ناامیدی و نابودی منتهی میشود. هم بدان سانکهکار چهارپاوحیوان به سبب خوردنگیاه سمّی حنوط به هلاک و مرگ سر میکشد و منتهی میشود.
روند سخن درکنار سایه این سرنوشت هراسانگیز کسانیکهکفر میورزند و از راه خدا دوری میگزینند و دیگران را از راه خدا بازمیدارند و با پیغبر (صلی الله علیه و سلم) میجنگند، به کسانی رو میکندکه ایمان میآورند، تا ایشان را از سایه این سرنوشت برحذر دارد و بترساند، و آنان را متوجه اطاعت از خدا و اطاعت از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گرداند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ).
ای مؤمنان! از خدا و پیغمبر اطاعت کنید، و کارهای خود را (با انجام معاصی) باطل مگردانید.
این رهنمود بیانگر این واقعیت استکه آن روزی در میان جماعت مسلمانان کسانی بودهاندکه اطاعتکامل را نداشتهاند، یاکسانی بودهاندکه برخی از وظائف و تکالیف بر دوششان سنگینی میکرده است، و برخی از جاننثاریها و فداکاریها بر آنان دشوار میآمده است، جاننثاریها و فداکاریهائی که جهاد آن را میطلبیده است، جهاد با آن طائفهها وگروههای قوی و نیرومند گوناگونیکه در برابر اسلام میایستادهاند، و از هر سو با آن دشمنی و ستیز میکردهاند، و مصالح و ارتباطات خویشاوندی آنان را با مسلمانان پیوند میداده است، مصالح و ارتباطاتیکه یکباره قطع آنها و دستکشیدن از آنها همانگونهکه عقیده آن را میطلبیده است بسی سخت و ناگوار بوده است.
این رهنمود، سخت و ژرف در درونهای مسلمانان راستین تاثیر گذاشت. دلهایشان از آن به لرزه درآمد. ترسیدند کارهائی از ایشان سر بزند که اعمالشان را پوچ و افعالشان را بیاجرگرداند، و حسنات و خیراتشان را از میان ببرد.
امام احمد پسر نصر مروزی درکتاب نمازگفته است: ابوقدامه، وکیع، ابوجعفر رازی، برایمان از ربیع پسر انس، و او از ابوالعالیه روایت کرده است کهگفته است: اصحاب پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) چنین میدیدندکه با لا اله الا الله، یعنی توحید، هیچ گناهی زیان نمیرساند. همچنین با شرک هیچ عملی سود نمیبخشد ... پس این آیه نازل گردید:
(أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ).
از خدا و پیغمبر اطاعت کنید، و کارهای خود را (با انجام معاصی) باطل مگردانید.
اصحاب ترسیدند که گناه، عمل را باطل گرداند.
از طریق عبدالله پسر مبارک روایت شده است،گفته است: بکر پسر معروف برایم از مقاتل پسر حیان، و او از نافع، و او از ابن عمر - رضیالله عنهما - نقل کرده است کهگفته است: «ما گروه اصحاب پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) معتقد بودیم هیچ حسنهای از حسنات وجود ندارد مگر این که مقبول و پذیرفته میگردد، تا نازل شد:
(أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکُمْ).[1]
پسگفتیم: این چه چیزی است که اعمال ما را باطل میگرداند؟ گفتیم: گناهان بزرگ و آشکاری که موجب ورود به دوزخ میگردند ... تا این فرموده خداوند بزرگوار نازل گردید:
(إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ).
بیگمان خداوند (هرگز) شرک به خود را نمیبخشد، ولی گناهان جز آن را از هرکس که خود بخواهد می بخشد. (نساء/48و116)
وقتیکه این آیه نازلگردید، از سخنگفتن در این زمینه دست کشیدیم. بر کسی میترسیدیم که مرتکب گناهان بزرگ و آشکارگردد (اینکه به دوزخ درافتد) و امیدوار بودیم (که نجات پیدا کند و به بهشت درآید) کسیکه مرتکبگناهان بزرگ و آشکار نشود.
از این نصوص و روایات روشن میگرددکه دلها و درونهای مسلمانان راستین چگونه آیات قرآن را دریافت میداشتند. چگونه مسلمانان در برابر آیات قرآن بر خود میلرزیدند و پریشان و نابسامان میگردیدند. چگونه از آیات قرآن به تکان درمیآمدند و به هراس میافتادند. چگونه خویشتن را برحذر میداشتندکه نکند خلاف آیات قرآن عملکنند. چگونه میخواستند موافق با آیات قرآن رفتار نمایند، و خود را با آیات قرآن بسازند و همآواگردانند ... با این نوع حساسیت در دریافت فرمودههای خدا، مسلمانان در آن سطح و در آن طراز، مسلمان بودند!
سپس خداوند در آیه بعدی برایشان سرنوشت کسانی را بیان میفرمایدکه با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) دشمنی میورزند، و از اطاعت او سرباز میزنند، و بعد از آن بر این امر پافشاری میکنند، و از این زمین با کفر میروند وکافرانه زندگی را بهدرود میگویند:
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ مَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ).
کسانی که کافر گردند و مردمان را از راه خدا بازدارند و سپس بمیرند در حالی که کافر باشند، هرگز حداوند ایشان را نخواهد بخشید.
فرصت توبه فقط در این جهان داده میشود. درگاه توبه باز است برایکافر و سرکش تا دم مرگ و هنگام فرارسیدن سکرات آن. هرگاه جان بهگلوگاه رسید نه توبهای در میان است و نه مغفرتی. چراکه فرصت به پایان آمده است، فرصتی که دیگر برنمیگردد.
آیاتی بسان این آیه هم مؤمنان را مخاطب قرار میدهد و همکافران را. همچون آیاتیکافران را تهدید میکند و بیم میدهدکه خویشتن را دریابند و توبهکنند پیش از آنکه درگاه توبه بسته شود. و امّا همچون آیاتی مؤمنان را برحذر میداردکه از همه اسباب و عللی بپرهیزندکه ایشان را بدین راه خطرناک و منحوس بیندازد.
این مفهوم را از ترتیب نهیکردن از سستی، و دعوت به صلح و آشتی در آیه بعدی دریافت کردهایم، آیهای که مطالب آیه پیشین را دنبال میکند، مطالبیکه در باره بیان سرنوشت کافرانکینهتوز بود:
(فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ).
سست مشوید، و (کافران را) به صلح مخوانید، چرا که شما برترید و خدا با شما است، و هرگز از (اجر و ثواب) اعمالتان نمیکاهد.
این همان چیزی استکه مؤمنان را از آن برحذر میدارد، و سرنوشتکافران دشمن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را جلو چشمانشان نگاه میدارد، تا دورادور از شبح آن هم بترسند!
این برحذر داشتن اشاره دارد به وجود افرادی از مسلمانان که وظائف و تکالیف جهاد طولانی و دارای رنج و مشقت همیشگی، بر آنان سنگینی میکرد، و ارادههایشان در برابر آن سست میشد. به صلح و آشتی و سازش و توافق رغبت میورزیدند تا از رنج و مشقت جنگها بیاسایند. چهبسا در میان مشرکان هم خویشاوندان و پیوستگانی هم داشتند، و یا مصالحشان و اموالشان در میان مشرکان بود. این امور باعث میگردید همچون مسلمانانی را به صلح و آشتی و سازش و توافق تشویق و ترغیبکند. چه نفس بشری همان نفس بشری است. تربیت اسلامی این سستی و این اندیشههای فطری را با وسائل خود و از راههای مخصوص چارهجوئی و چارهسازی مینمود، به ویژه در آن دوران نخستین مدنی و دولت نوظهور اسلام در مدینه. این آیه یکی از چارهجوئیها و چارهسازیهای این رسوبات و تهنشستهها است. پس بنگریم و ببینیم قرآن چگونه دلها و درونهای انسانها را جلب و جذب میکرد. چه ما نیازمند گامهائی هستیمکه قرآن در تعلیم و تربیت برمیداشت. آخر انسانها همان انسانها و دلها و درونها همان دلها و درونهای مردمان هستند. خلاصه بشر، بشر است:
(فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَکُمْ وَلَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ).
سست مشوید، و (کافران را) به صلح مخوانید، چرا که شما برترید و خدا با شما است، و هرگز از (اجر و ثواب) اعمالتان نمیکاهد.
شما برتر و والاتر هستید. پس سست مشوید و به صلح و آشتی مخوانید. شما برتر و والاتر از لحاظ اعتقاد و جهانبینی زندگی هستید. شما برتر و والاتر هستید از لحاظ تماس و ارتباطیکه با یزدان سبحان جهان دارید. شما برتر و والاترید از لحاظ برنامه و هدف و فرجامی که دارید. شما برتر و والاترید از لحاظ احساس و فهم و شعور و اخلاق و خصال وکردار و رفتاریکه دارید ...گذشته از اینها شما برتر و والاترید از لحاظ قدرت و قوت و منزلت و مکانت و پیروزی و بهروزیایکه دارید. چه با شما بزرگترین قدرت و قوت است:
(وَاللَّهُ مَعَکُمْ).
خدا با شما است.
پس شما تنها نیستید. شما همدم یزدان شکوهمند و قدرتمند و توانا و چیره هستید. او کمککننده شما و حاضر درکنار شما است. او از شما دفاع میکند. وقتی که خدا با شما است، این دشمنان شما چه بشمار میآیند و چه هستند؟ هرچه راکه میبخشید و مبذول میدارید، و هرچه میکنید، و هرگونه جاننثاری و فداکاری شما به حساب شماگرفته میشود و برایتان محسوب میشود، و چیزی از آن به زیان شماگم وگور نمیگردد و ضائع نمیشود و هدر نمیرود:
(وَلَن یَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ).
و هرگز از (اجر و ثواب) اعمالتان نمیکاهد.
هرگز چیزی از اعمالتان را قطع نمیکند تا پیامد آن و نتیجه و پاداش آن به شما نرسد.
چگونه سست میشوند و ضعیف میگردند و به صلح و آشتی و سازش دعوت میکنند کسانی که یزدان سبحان بدیشان میگویدکه آنان برتر و والاترند، و او با ایشان است، و ایشان چیزی از اعمالشان راگم وگور نمیکنند و از دست نمیدهند. بلکه آنان معزز و مکرم و پیروزند و اجر خود را میبرند و پاداش خویش را میگیرند.
این پسوده نخستین است. پسوده دوم خوار داشتن و ناچیز شمردن زندگی این جهان است، جهانیکه چه بسا برخی از جاننثاریها و فداکاریها در آن از ایشان خواسته شود و قربانیها از آنانگرفته شود. در آخرت استکه اجر و پاداش به تمام وکمال داده میشود بدون اینکه در مقابل این اجر و پاداش، بذل و بخشش مال و دارائی هنگفتی از شما خواسته شود، بذل و بخششی که بر شماسنگینی کند!
(إِنَّمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ).
زندگی دنیا بازی و سرگرمی بیش نیست، و اگر ایمان بیاورید و پرهیزگاری کنید، خداوند پاداش شما را به نحو کامل میدهد و دارائی شما را هم نمیخواهد.
زندگی دنیا بازی و سرگرمی است زمانی که در فراسوی آن هدف بزرگوارتری و جاودانهتری نباشد. زمانی که زندگی محض دنیا باشد و زندگی از برنامه خدا گسیختهگردد و به دور باشد، آن برنامهای که دنیا را مزرعه آخرت میکند، و نیک انجام دادن خلیفهگری در آن همان چیزی استکه به ارث بردن سرای جاویدان را درپی دارد و انسانها را سزاوار آن میگرداند. این همان چیزی استکه بخش دوم آیه بدان اشاره مینماید:
(وَإِن تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ).
اگر ایمان بیاورید و پرهیزگاری کنید، خداوند پاداش شما را به نحو کامل میدهد.
ایمان و پرهیزگاری در زندگی دنیا همان چیزی استکه دنیا را رها میسازد از اینکه بازی و سرگرمی شود، و دنیا را جدی میگرداند، و دنیا را از سطح بهرهمندی حیوانی بالاتر میبرد و به سطح خلیفهگری راهیاب و متصل به جهان بالا و عالم فرشتگان میرساند. در آن روز ضائع نخواهد شد و هدر نخواهد رفت و بینتیجه و بیثمر نخواهدگشت آنچه راکه مومن پرهیزگار از اموال و دارائی زندگی این دنیا میبخشد و صرف میکند. بلکه اجرکامل در سرای جاویدان بدان تعلق میگیرد و آن اجر به تمام وکمال داده میشود ... با وجود این، خدا از مردمان نمیخواهد همه دارائی و اموالشان را ببخشند، و در فرائض و واجبات و در وظائف و تکالیفیکه برایشان معین و مقرر میدارد، بر آنان سخت نمیگیرد و سختگیری نمیکند. چراکه یزدان سبحان میداند مردمان به طور فطری و سرشتی مالدوست هستند، و در بذل و صرف اموال تنگچشم میباشند، این استکه خدا از هیچ کسی چیزی را نمیخواهد مگر به اندازه تاب و توانیکه دارد. او مهربانترین مهربانان در حق ایشان و نسبت بدانان است. این استکه خدا از ایشان بذل و بخشش همه اموال را نمیخواهد. تا سینههایشان به هم نیاید و کینههایشان پدیدار نگردد:
(إِن یَسْأَلْکُمُوهَا فَیُحْفِکُمْ تَبْخَلُوا وَیُخْرِجْ أَضْغَانَکُمْ).
اگر خدا از شما اموالتان را درخواست کند، و حتی اصرار هم بورزد، شما (به خاطر دلبستگی شدید و مالدوستی سرشتی انسان) بخل نشان خواهید داد و تنگچشمی خواهید کرد، و باعث بروز کینههایتان میشود. (پس خدا که شما را میشناسد چنین کاری را نمیکند).
این آیه بیانگر حکمت خداوند بس دقیق و بس آگاه است، همانگونهکه بیانگر رحمت و لطف او در باره مردمان است. این آیه پرده از تقدیر دقیق و سنجش ظریفی برمیداردکه در وظائف و تکالیف این آئین به ودیعت نهاده شده است. آئینیکه در آن فطرت مراعات گردیده است، و با انسانیت انسان با همه استعدادها و توانها و نیروها و حالتهائیکه در خمیره ذاتی آدمی سرشته شده اسب هماهنگی دارد. این آئین عقیده یزدانی برای پدید آوردن سیستم ربانی انسانی است.
سیستم ربانی است از آن لحاظکه خدا برنامه و قواعد و قوانین آن را تهیه میبیند و پابرجا میدارد. سیستم انسانی است از آن لحاظ که خدا در وظائف و تکالیف آن نیرو و توان و نیازمندی انسان را مراعات میفرماید. خدا استکه انسانها را آفریده است، و او بس دقیق و بس آگاه از حال و وضع چیزی استکه آفریده است.
در پایان یزدان سبحان مسلمانان را با واقعیت حالشان در برابر دعوتشان رویاروی میسازد و بدیشانگوشزد میکندکه این دعوت به بذل جان و مال در راه خدا نیاز دارد. آنگاه به چارهجوئی بخل مالی میپردازد که در سرشت انسانها سرشته شده است و مالدوستی و دارائیاندوزی خمیره ذاتی او گردیده است. این چارهجوئی را با وسائل و ابزار قرآنی انجام میدهد، همانگونهکه بخل جانی را در هنگامه جهاد با همین وسائل و ابزار چارهسازی فرموده است:
(هَاأَنتُمْ هَؤُلَاء تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَمِنکُم مَّن یَبْخَلُ وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ).
آگاه باشید که شما (از سوی آفریدگارتان) دعوت به انفاق در راه خدا میشوید. بعضی از شما بخل میورزند. هرکس هم بخل بورزد، در حق خود بخل میورزد (و زیان آن متوجه خودش میگردد). زیرا خدا بینیاز است و شما نیازمندید. اگر شما (از فرمان خدا سرپپچی کنید و) روی برتابید، مردمان دیگری را جایگزین شما میگرداند (و این ماموریت را به گروه دیگری میسپارد) که هرگز همسان شما نخواهند بود (و از ایثار و فداکاری و بذل جان و مال خودداری نخواهند کرد و از فرمان یزدان رویگردان نخواهند شد).
این آیه شکلی از توصیف واقعیت مسلمانان آن روزی را، و واقعیت مردمان در برابر دعوت به بذل مال و جان در هر محیطی را به تصویر میکشد. آیه بیان میدارد که برخی از آنان در بذل مال و جان بخل میورزیدند.
معنی این سخن این است که بعضی نیز بودندکه اصلا در بذل مال و جان بخل نمیورزیدند. این واقعیت داشته است، و روایتهای بیشمار و درست، آن را نگاشتهاند، و قرآن هم در موارد دیگری آن را ثبت و ضبط فرموده است. اسلام در این جولانگاه نمونههائی را تحقق بخشیده است و پیادهکرده استکه از زمره مثالهای خارقالعاده و معجزهآسا در بذل مال و جان و فداکاری و جاننثاری بشمار میآیند، فداکاری و جاننثاری پایمال رضا و رغبت، و بذل مال و جان با شادی و سرور! امّا افرادی هم بودهاند در بذل مال بخل و تنگچشمی داشتهاند، ولی در بذل جان دریغ نورزیدهاند! چه بسا بذل جان برای آنان سادهتر و کمبهاتر از بذل مال بوده است!
قرآن این بخل و تنگچشمی را در این آیه چارهجوئی میکند:
(وَمَن یَبْخَلْ فَإِنَّمَا یَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ).
هرکس هم بخل بورزد، در حق خود بخل میورزد (و زیان آن متوجه خودش میگردد).
آنچه را که مردمان بذل میکنند و میبخشند، پشتوانهای استکه برای خود اندوخته میکنند، و آن را می یابند در روزیکه به پشتوانه نیاز پیدا میکنند، روزیکهگرد آورده میشوند دست خالی از هر آن چیزیکه داشتهاند، و جز آن پشتوانه اندوخته چیز دیگری را نمییابند. اگر در بذل مال تنگچشمی نمایند و دریغ ورزند، به زیان خود تنگچشمی مینمایند و دریغ میورزند، و از پشتوانه خود کم میکنند، و دچار زیان مالی در حق خود میگردند، و خویشتن را با دست خود محروم و بیبهره میگردانند!
بلی، خدا از ایشان بذل مال نمیطلبد مگر اینکه برایشان خیر و خوبی میخواهد، و وفور مال برایشان اراده میفرماید، وگنج و اندوخته برایشان خواستار است. اصلا چیزی از آنچه میبخشند به خدا نمیرسد و بهره او نمیگردد، و او نیازی به چیزی نداردکه آنان میدهند و میبخشند:
(وَاللَّهُ الْغَنِیُّ وَأَنتُمُ الْفُقَرَاء).
خدا بینیاز است و شما نیازمندید.
او استکه اموالی را به شما داده استکه دارید. او استکه برای شما در پیشگاه خود اندوخته میفرماید آنچه راکه از اموالتان میبخشید. او بینیاز از آن چیزی است که در دنیا به شما داده است. او بینیاز از پشتوانههای اندوخته شما در آخرت است. شما در هر دو جهان و در هر دو حال نیازمند هستید. شما نیازمند رزق و روزی در دنیا هستید. شما قدرت به دست آوردن چیزی از رزق و روزی ندارید مگر آنچه او به شما بدهد و بهره شماگرداند. شما نیازمند اجر و پاداش او در آخرت هستید. او استکه رزق و روزی را به شما عطاء میفرماید و به شما لطف وکرم مینماید. در حالیکه شما چیزی از آنچه بر شما است به تمام و کمال اداء نمیکنید و انجام نمیدهید. گذشته از این، خدا در آخرت هرگونه فضل وکرمیکه باید در حق شما اجراء و بهره شما میفرماید.
پس بخل و تنگچشمی چرا؟ مگر نه این است که آنچه دارید، و هرچه از اجر و پاداش فراچنگ میآورید در برابر چیزی که بذل و بخشش مینمائید، از سوی خدا به شما میرسد و از لطف وکرم او است؟
آن گاه واپسین سخن درمیرسد که جداسازنده حق و باطل و ختم کلام است:
خداکه شما را برای دعوت خود برگزیده است و پرچم آن را به دست شما سپرده است، در حق شما بزرگواری فرموده است و بزرگتان داشته است و خلعت افتخار بر تنتان چست کرده است. اگر نکوشیدکه شایسته این فضل وکرمگردید، و اگر به وظائف و تکالیف این منزلت و مکانت برنخیزید، و اگر ارزش چیزی را درک و فهم نکنیدکه به شما عطاءگردیده است، و هر چیزی جز این عطیه را در نظرتان سبک میدارد و ناچیز میشمارد، قطعا یزدان جهان آنچه راکه به شما بخشیده است بازپس میگیرد، و غیر شما را برای این منت و فضیلت برمیگزیند،کسانی راکه ارزش فضل وکرم خدا را میدانند و آن را ارج مینهند و بر دیده منت میگذارند:
(وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لَا یَکُونُوا أَمْثَالَکُمْ).
اگر شما (از فرمان خدا سرپیچی کنید و) روی برتابید، مردمان دیگری را جایگزین شما میگرداند (و این ماموریت را به گروه دیگری میسپارد) که هرگز همسان شما نخواهند بود (و از ایثار و فداکاری و بذل جان و مال خودداری نخواهند کرد و از فرمان یزدان رویگردان نخواهند شد).
این تهدید هراسانگیزکسی استکه مزه شیرینی ایمان را چشیده است، و منزلت و مکانت خود را در پیش خدا احساس کرده است، و جایگاه والای خود را درگستره این هستی دیده است، در آن حال و احوالیکه این راز بزرگ الهی را حمل میکند، و بر روی زمین در پرتو سلطه و قدرت یزدان راه میرود، و نور خدا در وجودش منور و تابان است، و میرود و میآید در حالیکه درجه و نشان سرور و مولایش بر بر و دوشش قرار دارد.
نمیتواند زندگی را تحمّلکند، و مزه خوش زندگی را نمیتواند بچشد، کسیکه حقیقت ایمان را شناخته باشد و با آن زیسته باشد، و سپس حقیقت ایمان از او سلب و گرفته شده باشد، و از آستانه الهی طردگردد و درهای توبه بر او بسته شود. نه، نه، بلکه زندگی به دوزخی تبدیل میگرددکه قابل تحمّل نیست، برایکسی که با پروردگارش تماس میگیرد و پیوند پیدا میکند، و بعد از آن پرده میان او و پروردگارش فرومیافتد و به پس پرده محروم شدن از لطف رب میافتد.
ایمان عطیه بزرگی است. چیزی درگستره این هستی همتا و همطراز با آن نیست. زندگی ارزان ارزان است، و دارائی اندک اندک است، زمانی که ایمان در کفهای گذاشته میشود، و غیر از آن در کفه دیگری نهاده میگردد.
بدین خاطر، این بیم دادن و برحذر داشتن، هراسانگیزترین چیزی استکه مومن با آن رویاروی میگردد، چون آن را از خدا دریافت میدارد!
*