مکی و ۴۵ آیه میباشد.
آیهی ۲-۱:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلًا أُوْلِیٓ أَجۡنِحَةٖ مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَۚ یَزِیدُ فِی ٱلۡخَلۡقِ مَا یَشَآءُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١﴾[فاطر: ۱]. «ستایش خداوندی را سزاست که آفرینندۀ آسمانها و زمین است (خدایی که) فرشتگان را پیام آوران (و) دارای بالهای دوگانه و سهگانه و چهارگانه گرداند. هرچه بخواهد در آفرینش میافزاید، بیگمان خداوند بر هر چیزی تواناست».
﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢﴾[فاطر: ۲]. «(درِ) رحمتی را که خداوند برای مردم بگشاید برای آن (رحمت) هیچ بازدارندهای نیست، و خداوند هرچیزی را که باز دارد جز او گشاینده و رهاکنندهای ندارد و او توانا و باحکمت است».
خداوند وجود مقدس و بزرگوارش را به خاطر آفریدن آسمانها و زمین و مخلوقاتی که در آنها هستند میستاید، چرا که اینکار دلیلی است بر کمال قدرت خداوند و گستردگی فرمانروایی و فراگیر بودن رحمت و حکمت شگفتانگیز و علم و آگاهی محیط او.
پس از آنکه خداوند از آفرینش سخن به میان آورد چیزی را بیان نمود که امر و فرمان او را در بردارد و آن این که خداوند، ﴿جَاعِلِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ رُسُلًا﴾فرشتگان را مامور نموده است تا فرمانهای تقدیری او را به اجرا درآورند، و آنها را برای رساندن فرمانهای دینی خویش واسطههایی میان خود و بندگانش قرار دادهاست. خداوند همهی فرشتگان را پیام آور قرار داده و هیچیک از آنها را استثنا نکرده دلیلی است بر این که فرشتگان کاملا از پروردگارشان اطاعت مینمایند و تسلیم فرمان او هستند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَّا یَعۡصُونَ ٱللَّهَ مَآ أَمَرَهُمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ﴾[التحریم: ۶]. «از فرمان خدا سرپیچی نمیکنند و هرآنچه را که به انجام دادن آن امر شوند انجام میدهند». و از آن جا که فرشتگان به فرمان الهی به تدبیر اموری میپردازند که خداوند به آنها محوّل نموده است بیان کرد و فرمود: ﴿أُوْلِیٓ أَجۡنِحَةٖ﴾دارای بالهایی هستند که با آن پرواز میکنند و در انجام آن چه بدان دستور داده شدهاند شتاب میورزند و با سرعت آن را انجام میدهند ﴿مَّثۡنَىٰ وَثُلَٰثَ وَرُبَٰعَ﴾برخی از فرشتگان دو بال دارند و بعضی سه بال و بعضی چهاربال، برحسب آنچه حکمت الهی اقتضا نماید. ﴿یَزِیدُ فِی ٱلۡخَلۡقِ مَا یَشَآءُ﴾خداوند بر آفرینش و قدرت و زیبایی و بخشش بیشتر به آفریدههایش تواناست و بر زیبایی صدا و تعداد اعضای برخی از مخلوقات خود آنگونه که بخواهد میافزاید. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ﴾بیگمان خداوند بر هر چیزی تواناست و هرچه را بخواهد با قدرت خود انجام میدهد، و هیچ چیزی نمیتواند از او سرپیچی کند. و از جمله قدرت خداوند این است که به برخی از مخلوقات خود توانایی بیشتری دادهاست. سپس این را بیان کرد که تنها خداوند به تدبیر امور میپردازد، میدهد و محروم میکند. پس فرمود: ﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ فَلَا مُمۡسِکَ لَهَاۖ وَمَا یُمۡسِکۡ فَلَا مُرۡسِلَ لَهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِ﴾چنانچه خداوند رحمتی را برای مردم بگشاید کسی نمیتواند از آن جلوگیری کند، و اگر خداوند چیزی از رحمت خود را باز دارد کسی جز او نمیتواند آنرا رها و روان سازد. پس این ایجاب میکند که انسان به خداوند وابسته شود، زیرا انسان از همه جهت نیازمند اوست و نباید جز او کسی را بخواند و از هیچ کسی جز او ترس و امیدی داشته باشد. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾و او تواناست و بر همه چیز غالب و چیره میباشد، و با حکمت است و هرچیزی را در جای مناسب آن قرار میدهد.
آیهی ۴-۳:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱذۡکُرُواْ نِعۡمَتَ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡۚ هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٣﴾[فاطر: ۳]. «ای مردم! نعمت خداوند را بر خود یاد کنید، آیا آفریدگاری جز خداوند وجود دارد که به شما از آسمان و زمین روزی بدهد؟ جز او معبود بر حقی وجود ندارد، پس با این حال چگونه منحرف میشوید»!.
﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَۚ وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ٤﴾[فاطر: ۴]. «و اگر تو را تکذیب کنند (بدانکه) پیغمبران پیش از تو نیز تکذیب شدهاند و کارها بهسوی خدا بازگردانده میشوند».
خداوند همهی امور را امر میکند که نعمتهای او را یاد کنند. و این یاد کردن شامل یاد کردن با قلب میشود که با قلب به نعمتهای خدا اعتراف کند و با زبان او را ستایش نماید و با اعضا و جوارح از او اطاعت کند. یاد کردن نعمتهای خداوند سبب میگردد تا سپاس او به جای آورده شود. سپس خداوند آنها را به اصل و اساس نعمتها که آفرینش و روزی رساندن است گوشزد نمود و فرمود: ﴿هَلۡ مِنۡ خَٰلِقٍ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾آیا جز الله آفرینندهای وجود دار که شما را از آسمان و زمین روزی برساند؟! و از آنجا که هیچکسی جز خداوند نمیآفریند و روزی نمیدهد نتیجه میگیریم که تنها او معبود است و فقط او را باید بندگی کرد. بنابراین فرمود: ﴿لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ﴾هیچ معبود به حقی جز او نیست، پس چگونه از پرستش خداوند آفریننده و روزیدهنده روی میگردانید و به عبادت کسی روی میآورید که آفریده شده است و روزی داده میشود؟!.
﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ﴾ای پیامبر ! اگر تو را تکذیب کنند پیامبران پیش از تو در این مورد الگوی شما هستند. ﴿فَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ﴾زیرا آنان هم پیش از تو تکذیب شدهاند. پس خداوند تکذیب کنندگان را هلاک کرد و پیامبران و پیروانشان را نجات داد. ﴿وَإِلَى ٱللَّهِ تُرۡجَعُ ٱلۡأُمُورُ﴾و در آخرت هرکاری بهسوی خدا بازگردانده میشود، و او تکذیب کنندگان را مجازات خواهد کرد، و پیامبران و پیروانشان را یاری مینماید.
آیهی ۷-۵:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٥﴾[فاطر: ۵]. «ای مردم! بهراستی وعدهی الهی حق است، پس زندگی دنیا شما را گول نزند و شیطان شما را نفریبد».
﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ٦﴾[فاطر: ۶]. «بیگمان شیطان دشمن شماست پس او را دشمن بگیرید. جز این نیست که او پیروان خود را فرا میخواند تا از دوزخیان باشند».
﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٌ٧﴾[فاطر: ۷]. «کسانیکه کفر ورزیدهاند عذاب سختی دارند و کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند آنان آمرزش و پاداشی بزرگ دارند».
خداوند متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾ای مردم! وعده الهی در خصوص زنده شدن پس از مرگ و سزا و جزا دادن به خاطر اعمالتان حق است. یعنی در آن شک و تردیدی نیست، و دلایل نقلی و عقلی بر این امر دلالت مینماید.پس وقتی که وعده او حق است خود را برای آن آماده کنید، و اوقات گرانبهایتان را هدر ندهید، و بیدرنگ اعمال شایسته انجام دهید و هیچ چیزی شما را از انجام کارهای شایسته باز ندارد. ﴿فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا﴾و زندگی دنیا و لذتها و شهوتهایش شما را گول نزند و فریب آن را نخورید و شما را از آنچه که برای آن آفریده شدهاید غافل ننماید. ﴿وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ﴾و شیطانِ فریبکار شما را گول نزند، شیطانی که در حقیقت دشمن شماست.
﴿فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّا﴾پس او را دشمن خودتان بدانید و همیشه با او مبارزه نمایید و رویارویی با او را فراموش نکنید زیرا او شما را میبیند ولی شما او را نمیبینید، و او همواره در کمین شماست. ﴿إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ﴾شیطان پیروانش را فرا میخواند تا از ساکنان آتش سوزان باشند. این هدف و مقصود او در مورد کسانی است که از وی پیروی میکنند. او میخواهد آنها با گرفتار شدن به عذاب سخت در نهایتِ خواری و اهانت قرار بگیرند.
سپس بیان کرد که مردم برحسب پیروی کردن از شیطان و پیروی نکردن از او به دو گروه تقسیم میشوند و پاداش هریک را بیان نمود و فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾کسانی که آنچه را پیامبران آوردهاند و کتابها بر آن دلالت مینمایند تکذیب میکنند، ﴿لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞ﴾در آتش جهنّم عذاب سختی دارند و آنان همیشه در آن خواهند ماند. ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٌ﴾و کسانی که با دلهای خود به آنچه خداوند گفته است ایمان آوردهاند و به مقتضای این ایمان با اعضا و جوارح خود کارهای شایسته کردهاند، گناهانشان آمرزیده خواهد شد، و به سبب این آمرزش هر نوع شر و بدی از آنها دور میگردد و پاداشی بزرگ دارند.
آیهی ۸:
﴿أَفَمَن زُیِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِۦ فَرَءَاهُ حَسَنٗاۖ فَإِنَّ ٱللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ٨﴾[فاطر: ۸]. «آیا کسیکه کردار زشتش برای او آراسته شده است لذا آنرا نیک میبیند (مانند کسی است که چنین نمیباشد؟) بیشک خداوند هرکس را که بخواهد گمراه میکند و هرکس را که بخواهد رهنمون میسازد پس نباید وجود خود را به سبب حسرت خودرن بر آنان از بین ببری، بیگمان خداوند به آنچه میکنند داناست».
خداوند متعال میفرماید: ﴿أَفَمَن زُیِّنَ لَهُۥ سُوٓءُ عَمَلِهِ﴾آیا کسی که کردار زشتش در نظر او آراسته شده، و شیطان اعمال بدش را برای او زینت داده و در نگاهش آنرا زیبا و نیک کرده است، ﴿فَرَءَاهُ حَسَنٗا﴾پس او آن را نیک میبیند، همانند کسی است که خداوند او را به راه راست و دین استوار هدایت نموده است؟ پس آیا این دو برابر هستند؟ اوّلی کار بد کرده و حق را باطل پنداشته و باطل را حق دانسته است، ولی دوّمی کار نیک کرده و حق را حق دیده و باطل را باطل دانسته است.
اما هدایت و گمراه ساختن به دست خداوند است، ﴿فَإِنَّ ٱللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَآءُ وَیَهۡدِی مَن یَشَآءُۖ فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍ﴾پس خداوند هرکس را بخواهد گمراه میسازد، و هرکس را بخواهد رهنمون میگرداند. پس نباید با حسرت خوردن بر گمراهانی که کردار زشتشان برایشان آراسته شده و شیطان آنها را از حق بازداشته است خودت را از بین ببری. یعنی خود را با غم و غصهی گمراهان و حسرت خوردن بر آنها هلاک مکن، چون تو وظیفهای جز تبلیغ نداری، و هدایت آنها بر تو نیست، و خداوند آنها را طبق اعمالشان مجازات خواهد کرد. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِمَا یَصۡنَعُونَ﴾بیگمان خداوند به آنچه میکنند داناست و آنها را طبق کارهایشان مجازات خواهد کرد.
آیهی ۹:
﴿وَٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ فَتُثِیرُ سَحَابٗا فَسُقۡنَٰهُ إِلَىٰ بَلَدٖ مَّیِّتٖ فَأَحۡیَیۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَاۚ کَذَٰلِکَ ٱلنُّشُورُ٩﴾[فاطر: ۹]. «و خدا ذاتی است که بادها را روان میدارد و (بادها) ابرها را برمیانگیزند و ما آنها را بهسوی سرزمینی پژمرده روان میسازیم و با آن زمین را پس از پژمرده شدنش زنده میکنیم، رستاخیز نیز چنین است».
خداوند متعال از کمال اقتدار و توانایی و از گستردگی بخشش و سخاوت خویش خبر میدهد و اینکه او خدایی است که ﴿أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ فَتُثِیرُ سَحَابٗا فَسُقۡنَٰهُ إِلَىٰ بَلَدٖ مَّیِّتٖ﴾بادها را روان میدارد و بادها ابرها را بر میانگیزانند و ما ابرها را بهسوی سرزمینی پژمرده روان میسازیم پس خداوند ابرها را بر آن سرزمین پژمرده میباراند و به وسیله آن زمین را زنده میگرداند، و در نتیجه شهرها و بندگان زنده و خرم میگردند، و حیوانات روزی میخورند و در این خوبیها و نعمتها میچرند. ﴿کَذَٰلِکَ﴾همچنین کسی که زمین را پس از پژمرده شدنش زنده و خرم مینماید، مردگان را نیز بعد از آن که خشکیده و متلاشی شدند از قبرهایشان بر میانگیزد و زنده مینماید، و خداوند بارانی را به سوی آنها میفرستد همانطور که باران را بهسوی سرزمین خشک و پژمرده میفرستد. پس به دنبال آن، اجساد زنده میشوند و از قبرها برمی خیزند و رستاخیز پدید میآید و مردم در پیشگاه خداوند حضور مییابند تا میان آنها داوری نماید و با فرمان عادلانهی خود وضعیت آنان را فیصله دهد.
آیهی ۱۰:
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِینَ یَمۡکُرُونَ ٱلسَّیَِّٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَمَکۡرُ أُوْلَٰٓئِکَ هُوَ یَبُورُ١٠﴾[فاطر: ۱۰]. «هرکس عزت میخواهد (بداند) که عزّت همگی از آن خداوند است، گفتار پاکیزه بهسوی او بالا میرود و کار پسندیده را بالا میبرد و کسانیکه بداندیشی میکنند عذاب سختی دارند و بداندیشی برباد و تباه است».
ای کسی که در پی عزت و قدرت هستی! آن را از کسی بخواه که عزّت در دست اوست، زیرا عزّت همگی در دست خداست و جز با اطاعت و پیروی از او به دست نمیآید. و خداوند آن را بیان نموده و میفرماید: ﴿إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ﴾سخن پاک از قبیل تلاوت و خواندن قرآن و تسبیح و تهلیل و هر سخن پاک و خوبی به سوی خدا بالا میرود و بر او عرضه میشود، و خداوند صاحب آن سخن را در ملأ اعلی میستاید، ﴿وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُ﴾و خداوند کار شایسته را از قبیل اعمال قلبی و اعمالی که با عضا و جوارح انجام میشوند همانن سخن پاک بهسوی خود بالا میبرد. و گفته شده است که عمل صالح سخن پاک را بالا میبرد. پس بالا رفتن سخن پاک برحسب اعمال صالح بنده خواهد بود، و این عمل صالح است که سخن او را بالا میبرد. پس اگر بنده کار شایستهای نداشته باشد هیچ گفته و سخنی از او به سوی خدا بالا نمیرود و اعمالی که بهسوی خدا بالا برده میشوند سبب میگردند که صاحب این اعمال هم بالا رود و خداوند به او عزت دهد. اما کارهای بد برعکس این هستند، و کسیکه آنها را انجام میدهد میخواهد به وسیلهی آن عزت و سربلندی به دست آورد، او دست به مکر و توطئه میزند اما این مکر و توطئه علیه خود او برمیگردد و جز خواری و سقوط چیزی به او نمیافزاید. بنابراین فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ یَمۡکُرُونَ ٱلسَّیَِّٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞ﴾و کسانیکه نقشههای بد میکشند عذاب سختی دارند که در آن تا آخرین حد مورد اهانت قرار میگیرند. ﴿وَمَکۡرُ أُوْلَٰٓئِکَ هُوَ یَبُورُ﴾و توطئه و مکر اینها نابود و تباه میشود و فایدهای به آنها نمیرساند، چون این مکر و توطئه باطل است و برای رسیدن به باطل انجام میگیرد.
آیهی ۱۱:
﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ جَعَلَکُمۡ أَزۡوَٰجٗاۚ وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا یُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِۦٓ إِلَّا فِی کِتَٰبٍۚ إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ١١﴾[فاطر: ۱۱]. «و خداوند شما را از خاک سپس از نطفه آفرید و آنگاه شما را به صورت زوجهایی (نر و ماده) درآورد، و هیچ زنی باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر اینکه خدا میداند، و هیچ عمر یا بندهای عمر نمییابد و از عمرش کاسته نمیشود مگر اینکه در کتاب (لوح محفوظ) ثبت و ضبط شده است. بیگمان این (کار) برای خداوند آسات است».
خداوند از آفرینش انسان سخن میگوید و مراحل خلقت او را بیان میدارد که از خاک و سپس نطفه و.... خلق شده است. ﴿وَٱللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ جَعَلَکُمۡ أَزۡوَٰجٗا﴾همچنین شما را از حالتی به حالتی دیگر و به صورت زوجهای نر و ماده درآورد که با هم ازدواج میکنید. یکی از فلسفههای ازدواج به دنیا آوردن فرزند است. ازدواج یکی از اسباب آن است وگرنه این پرسه با تقدیر و علم الهی انجام میشود. ﴿وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِ﴾و هیچ زنی باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر اینکه خدا میداند. نیز تمام مراحلی که انسان طلی میکند، برحسب علم و تقدیر خداوند متعال است. ﴿وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٖ وَلَا یُنقَصُ مِنۡ عُمُرِهِ﴾و هیچ شخصی عمری دراز بدو داده نمیشود و به سبب طی شدن روزگارش از عمرش کاسته نمیشود ﴿إِلَّا﴾مگر اینکه خداوند میداند. یا معنی آنچنین است: و هیچ انسانی عمری دراز بدو داده نمیشود، و نیز به سبب ارتکاب گناهانی - همچون زنا، بدرفتاری با والدین، قطع صلهی رحم و دیگر چیزهایی که در نصوص شرعی به عنوان عوامل کوتاهی عمر ذکر شدهاند - از عمر هیچ انسانی کاسته نمیشود که درصدد رسیدن به عمر طولانی است. یعنی طولانی شدن و کوتاه شدن عمر به خاطر علت و سببی یا بدون آن، همه در دایرهی علم و آگاهی خداوند است. و تمام این را ﴿فِی کِتَٰبٍ﴾در کتابی - که لوح محفوظ - است ثبت و ضبط نموده است، کتابی که همه آنچه را که بر بنده در اوقات و روزهای زندگیاش میگذرد دربر دارد. ﴿إِنَّ ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ یَسِیرٞ﴾بیگمان دانایی و آگاهی خداوند بسی فراوان است و همهای معلومات و دانستنیها را در بر میگیرد و کتابش به آسانی این معلومات را در برگرفته است. پس اینها سه دلیل بودند از ادلهی زنده شدن پس از مرگ و رستاخیز که همهی آنها عقلی هستند و خداوند در این آیات آنها را گوشزد کرده است. این دلایل عبارتند از زنده کردن و خرّم گرداندن زمین پس از پژمرده شدنش زنده و خرم بگرداند مردگان را نیز زنده خواهد کرد.
و مراحل آفرینش انسان نیز یکی دیگر از دلایل عقلی اثبات زنده شدن پس از مرگ است. پس خدایی که او را آفریده و از این مرحله به آن مرحله درآورده و از این حالت به آن حالت برده است تا اینکه به مرحلهای میرسد که برایش مقدر شده است، باری دیگر بر زنده کردن و پدید آوردن او داناتر است و اینکار برایش آسانتر میباشد.
و احاطهی علم و آگاهی خداوند به همه اجزای جهان بالا و پایین و موجودات کوچک و بزرگ، و آنچه در دلهاست، و آگاه بودن به جنینهایی که در شکمهاست و زیاد و کوتاه شدن عمرها و ثبت و ضبط نمودن آن در یک کتاب نیز یکی دیگر از دلایل عقلی اثبات معاد است. پس خدایی که به آسانی همهای این کارها را انجام میدهد زنده گرداندن مردگان نیز برای او آسانتر است. پس با برکت است خدایی که خیر او زیاد است و بندگانش را به آنچه که اصلاح زندگی دنیا و آخرتشان در آن میباشد راهنمایی کرده است.
آیهی ۱۴-۱۲:
﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡبَحۡرَانِ هَٰذَا عَذۡبٞ فُرَاتٞ سَآئِغٞ شَرَابُهُۥ وَهَٰذَا مِلۡحٌ أُجَاجٞۖ وَمِن کُلّٖ تَأۡکُلُونَ لَحۡمٗا طَرِیّٗا وَتَسۡتَخۡرِجُونَ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَاۖ وَتَرَى ٱلۡفُلۡکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ١٢﴾[فاطر: ۱۲]. «و دو دریا یکسان نیستند، این شیرین تشنگی زدا است که نوشیدنش گوارا میباشد و آن یک شور (و) تلخ. و از هریک گوشتی تازه میخورید و از هردوی آنها وسائل زینت برمیآورید که آنرا میپوشید. و کشتیها را در آن (دریا) شکافنده(ی امواج) میبینی تا از فضل خدا بهره گیرید و شکرگزار باشید».
﴿یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِی لِأَجَلٖ مُّسَمّٗىۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡکُۚ وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا یَمۡلِکُونَ مِن قِطۡمِیرٍ١٣﴾[فاطر: ۱۳]. «(خدا) شب را در روز و روز را در شب داخل میکند، و خورشید و ماه را رام ساخته، هریک (از آنها) تا سر آمدی معیّن روان است. این است خداوند پروردگار شما، فرمانروایی اوراست، و کسانی را که بهجای او به فریاد میخوانید حتی مالکیت پوست هستۀ خرمایی را ندراند».
﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا یَسۡمَعُواْ دُعَآءَکُمۡ وَلَوۡ سَمِعُواْ مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَکُمۡۖ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُونَ بِشِرۡکِکُمۡۚ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثۡلُ خَبِیرٖ١٤﴾[فاطر: ۱۴]. «اگر آنها را به فریاد بخوانید صدای شما را نمیشنوند و اگر (به فرض محال) بشنوند توانایی پاسخگویی شما را ندارند، و روز قیامت شریک شما را انکار میکنند، و هیچکس همچون (خداوند) آگاه تو را با خبر نمیسازد».
در اینجا خداوند از قدرت و حکمت و رحمت مستمرّ خود خبر میدهد که او در نوع دریا را برای مصالح و منافع همهی اهل زمین قرار نداده، چون مصلحت اقتضا مینماید که نهرها شیرین و گوارا باشند تا نوشندگان و کشاورزان و درختکاران از آن بهرهمند شوند. نیز مصلحت ایجاب میکند که دریا تلخ و شور باشد تا هوایی که زمین را احاطه کرده است به سبب بوی حیواناتی که در دریا میمیرند، فاسد و آلوده نشود،و چون دریا ساکن است و روان نیست و از آن رو که شور است، آب آن تغییر نمیکند. و نیز شوریاش برای آن است تا حیوانات آن بهتر و لذیذتر باشند. بنابراین فرمود: ﴿وَمِن کُلّٖ تَأۡکُلُونَ لَحۡمٗا طَرِیّٗا﴾و از هردو دریای شور و شیرین گوشت تازهای میخورید، و آن ماهی است که شکار آن در دریا آسان است. ﴿وَتَسۡتَخۡرِجُونَ حِلۡیَةٗ تَلۡبَسُونَهَا﴾و لولو و مرجان و دیگر چیزهایی را که در دریا یافت میشود از آن بیرون میآورید. پس اینها مصالح بزرگی برای بندگان هستند. و از جمله منافعی که در دریا برای بندگان نهفته این است که خداوند دریا را برای حمل کشتیها مسخر کرده، پس کشتیها را میبینی که آب دریا را میشکافند و از منطقهای به منطقهای دیگر و از جایی به جایی دیگر میروند، و مسافران و بارهای سنگین و اموال تجارتی ایشان را حمل میکنند، و مردم با این کار از لطف و فضل خداوند در حد زیادی بهرهمند میشوند. بنابراین فرمود: ﴿لِتَبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِهِۦ وَلَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾تا از فضل خداوند بهرهمند شوید و شکر خدا را به خاطر نعمتهایی که پیشتر بیان شد به جای آورید.
و از جمله نعمتهایش نیز یکی این است که شب را در روز و روز را در شب داخل میکند، و هرگاه یکی بیاید دیگری میرود، و یکی بیشتر و یکی کمتر میشود، و گاهی شب و روز برابر میگردند. و در آمدن شب و روز منافع بندگان و حیوانات و درختان و کشتزارهایشان تامین میگردد. و همچنین خداوند برکات و نعمات دیگری را نیز در مسخّر کردن خورشید و ماه قرار داده است از قبیل روشنایی و نور و حرکت و سکون و پخش و پراکنده شدن مردم در روز برای جستن فضل خدا، و رسیدن میوهها در روز، و خشک شدن آنچه که باید خشک شود، و دیگر نیازهایی که اگر برآوره نشوند مردم متضرّر خواهند شد. اینها همه نعمتهای خداوند میباشند.
﴿کُلّٞ یَجۡرِی لِأَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾هریک از ماه و خورشید تا مدت معینی در دایرهی خود در حرکتاند و هرگاه زمان معین فرا رسد و دنیا به پایان برسد ماه و خورشید از حرکت بازخواهند ایستاد و تاریک خواهند شد و ستارگان از بین میروند. وقتی خداوند از این مخلوقات و از عبرت و نشانههایشان که بر کمال و احسان خدا دلالت مینمایند سخن گفت، فرمود: ﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡ لَهُ ٱلۡمُلۡکُ﴾این است خدا پروردگار شما، خدایی که همهی این پدیدهها را خود به تنهایی آفریده ومسخر کرده است. این خداوند پروردگار و معبود شما است که فرمانروایی همه از آن اوست.
﴿وَٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِهِۦ مَا یَمۡلِکُونَ مِن قِطۡمِیرٍ﴾و بتهایی را که بهجای خداوند به فریاد میخوانید مالک کوچک ترین چیزی نیستند، و حتی مالکیت پوست هسته خرما را که حقیرترین چیز است ندارند. پس چگونه آنها به فریاد و کمک خوانده میشوند در حالیکه مالک هیچ چیزی از آسمانها و زمین نیستند. ﴿إِن تَدۡعُوهُمۡ لَا یَسۡمَعُواْ دُعَآءَکُمۡ﴾با وجود این اگر آنها را به فریاد بخوانید، صدا و خواندن شما را نمیشنوند، چون معبودان باطلی را که به فریاد میخوانید موجودات جامد و یا مردگان، و یا فرشتگانی هستند که مشغول اطاعت و پرستش پروردگارشان میباشند. ﴿وَلَوۡ سَمِعُواْ﴾و اگر به فرض محال بشنوند، ﴿مَا ٱسۡتَجَابُواْ لَکُمۡ﴾توانایی پاسخگویی به شما را ندارند، چون آنها مالک هیچ چیزی نیستند، و بیشترشان به عبادت و پرستش کسانی که آنها را میپرستند راضی و خشنود نمیباشند. بنابراین، فرمود: ﴿وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَکۡفُرُونَ بِشِرۡکِکُمۡ﴾و روز قیامت از شما بیزاری میجویند و میگویند: ﴿سُبۡحَٰنَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم﴾[سبأ: ۴۱]. «پاک و منزهی! تو یاور و کارساز ما هستی نه آنها».
﴿وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثۡلُ خَبِیرٖ﴾و هیچ کسی راستگوتر از خداوند دانای آگاه تو را با خبر نمیسازد. پس به طور قطع باور داشته باش چیزی که خداوند از آن خبر داده است حتما تحقّق خواهد یافت. پس هیچ شک و تردیدی در آن نداشته باش. و این آیات دلایل و حجّتهای روشنی را در بر دارند مبنی بر این که خداوند متعال معبود به حق است و هیچ کس جز او شایستهی کوچک ترین چیزی از عبادت نمیباشد، و پرستش غیرخداوند باطل است و متعلق به باطل میباشد و هیچ فایدهای به انجام دهندهاش نمیرساند.
آیهی ۱۸-۱۵:
﴿۞یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ أَنتُمُ ٱلۡفُقَرَآءُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ١٥﴾[فاطر: ۱۵]. «ای مردم! نیازمند خدائید و خدا همو بینیاز و ستوده است».
﴿إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ وَیَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِیدٖ١٦﴾[فاطر: ۱۶]. «اگر بخواهید شما را از میان برمیدارد و آفرینش نوین (درمیان) میآورد».
﴿وَمَا ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِیزٖ١٧﴾[فاطر: ۱۷]. «و این کار بر خداوند دشوار نیست».
﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا لَا یُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَیۡءٞ وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓۗ إِنَّمَا تُنذِرُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَۚ وَمَن تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفۡسِهِۦۚ وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ١٨﴾[فاطر: ۱۸]. «و هیچ گناهکاری بار گناه دیگری را به دوش نمیکشد، و اگر گرانباری (کسی را) برای برداشتن بار (گناه) خود بخواند چیزی از بار گناهانش برداشته نمیشود، اگرچه (آنکس) خویشاوند باشد. تنها میتوانی به کسانی هشدار دهی که از پروردگارشان در نهان میترسند، و نماز را برپای میدارند. و هرکس پاک گردد تنها به سود خویش پاک میگردد و بازگشت بهسوی خداست».
خداوند همهی مردم را مورد خطاب قرار دادهاست و حالت و وضعیت آنها را برایشان بیان میدارد و میفرماید: همهی شما از هرجهت به خدا نیازمند هستید. انسانها در به وجود آمدنشان به خدا نیاز دارند که اگر خداوند آنها را به وجود نمیآورد به وجود نمیآمدند. و در مسلح شدن به قدرت و اعضا و جوارح به او نیاز دارند و اگر خداوند آنها را آماده نمیساخت آمادگی انجام هیچ کاری را نداشتند.
و در به دست آوردن روزیها و نعمتهای ظاهری و باطنی به او نیازمندند، پس اگر فضل و احسان خدا نبود و کارها را آسان نمیآوردند. و در دور شدن مصیبتها و بدیها از خویشتن و دور شدن سختیها و رنجها به خداوند نیاز دارند، پس اگر خداوند سختیها را از آنها دور نمیکرد و مشکلاتشان را حل نمینمود همواره به ناگواریها و سختیها گرفتار میآمدند.
و در پرورش یافتن و تدبیر امورشان به او نیاز دارند. در عبادت کردن خدا و دوست داشتن او و تعبّد و اخلاص بندگی برای خدا نیز به او نیاز دارند، چرا که اگر خداوند این توفیق را به آنها نمیداد هلاک میگشتند، و ارواح و دلها و احوالشان فاسد میگشت. و در آموختن آنچه نمیدانند و عمل کردن به آنچه که به صلاح و نفع آنهاست به خدا نیازمندند، که اگر خداوند به آنها یاد نمیداد، نمیآموختند. و اگر توفیق او نبود کار و اموراتشان سامان نمییافت. پس آنها از هرجهت به او نیاز دارند، خواه گوشهای از انواع این نیازمندیها را درک کنند یا درک نکنند.
ولی کسی موفق است که همواره و در همهی حالات دینی و دنیوی خویش نیازمندیاش را ابراز نماید و در برابر خداوند فروتنی و زاری کند، و از او بخواهد که وی را به اندازهی یک چشم بههم زدن نیز به خودش نسپارد، و او را در همهی کارهایش یاری کند. پس چنین کسی سزاوار است که از جانب پروردگار و معبودش که از مادر مهربانتر است یاری شود. ﴿وَٱللَّهُ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ﴾و خداوند بینیاز و ستوده است و از هرجهت دارای غنا و بینیازی کامل است. پس او به آنچه بندگانش محتاج و نیازمندند نیازی ندارد، چون صفات او کاملاند و همهی صفات او و صفات کمال هستند. و از جمله توانگری و بینیازی خداوند این است که مردم را در دنیا و آخرت بینیاز میگرداند، و در ذات و نامهایش ستوده است، چون نامهای او «حسنی» در اوج زیبایی و جمال میباشد، و در صفاتش نیز ستوده است، چون صفاتش او «علیا» در اوج بالایی میباشد، و در کارهایش نیز ستوده است، زیرا کارهای او سرشار از فضل و نیکی و عدالت و حکمت و رحمت است، همچنین در اوامر و نواهیاش ستوده است، پس او به خاطر صفات پسندیدهاش که دارد، و به خاطر افعال و اوامر و نواهیاش که از ایشان صادر میشود، ستوده است، و در توانگری و بینیازیاش و در ستایش و حمد خویش نیز ستوده میباشد.
﴿إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ وَیَأۡتِ بِخَلۡقٖ جَدِیدٖ﴾احتمال دارد منظور این باشد که ای مردم! اگر خداوند بخواهد شما را از میان برمیدارد و مردمانی دیگر را جایگزین شما میسازد که از شما بیشتر از خداوند اطاعت و فرمانبرداری میکنند. در اینجا خداوند انسانها را به هلاک ساختن و نابود کردن تهدید کرده است و اینکه مشیت و خواست خداوند بر این امر تواناست. و احتمال دارد که منظور از این اثبات رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ باشد و اینکه مشیت الهی در هر چیزی نافذ است و شما را پس از مردنتان دوباره زنده میگرداند و آفرینش تازه به شما میدهد، اما برای آن وقت زمانی است که خداوند مقدّر کرده است و آن مدّت مقرر پس و پیش نخواهد شد.
﴿وَمَا ذَٰلِکَ عَلَى ٱللَّهِ بِعَزِیزٖ١٧﴾و این کار بر خداوند دشوار نیست. یعنی ناممکن نیست و این کار فراتر از توان او نمیباشد. و آنچه را که بعد از آن بیان نمود بر معنی اخیر دلالت مینماید: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ﴾و در روز قیامت هرکس طبق عمل خودش مورد سزا و جزا قرار میگیرد، و هیچکس بار گناه کسی دیگر را به دوش نمیکشد.
﴿وَإِن تَدۡعُ مُثۡقَلَةٌ إِلَىٰ حِمۡلِهَا﴾و اگر انسانی که بار گناهانش سنگین است از کسی دیگر کمک بخواهد تا برخی از گناهانش را بردارد، ﴿لَا یُحۡمَلۡ مِنۡهُ شَیۡءٞ وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰٓ﴾چیزی از بار گناهانش برداشته نمیشود، اگرچه خویشاوند باشد. پس هیچ خویشاوندی بار خویشاوندی دیگر را بر نمیدارد. بنابراین، آخرت همانند دنیا نیست که دوست، دوست خود را یاری کند، بلکه در روز قیامت انسان آرزو میکند که ای کاش بر کسی حقی داشت گرچه این حق بر پدر و مادر و خویشاوندانش باشد. ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ ٱلَّذِینَ یَخۡشَوۡنَ رَبَّهُم بِٱلۡغَیۡبِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ﴾تو تنها کسانی را میترسانی که از پروردگارشان در نهان میترسند و نماز را برپای میدارند. یعنی اینها هستند که بیم دادن را میپذیرند و از آن بهرهمند میشوند.
اینها کسانی هستند که در نها و آشکار از خداوند میترسند. اینها کسانی هستند که نماز را با حدود و شرایط و ارکان و واجباتش و با خشوع میخوانند. چون ترس از خدا مقتضی آن است که بنده آنچه را که در صورت صایع کردنش ترس آن میرود دچار عقاب گردد، ضایع نکند، نیز مقتضی آن است تا از کاری دوری ورزد که با مرتکب شدن آن ترس آن میرود دچار عذاب گردد. ونماز آدمی را به خیر و خوبی فرا میخواند و از زشتی و منکر باز میدارد. ﴿وَمَن تَزَکَّىٰ فَإِنَّمَا یَتَزَکَّىٰ لِنَفۡسِهِ﴾و هرکس با پاک داشتن خود از عیبها از قبیل ریا و تکبر و دروغ و فریبکاری و مکر و نفاق و امثال آن خود را از کارهای زشت پاک بگرداند و خود را با اخلاق زیبا از قبیل راستگویی و اخلاص و تواضع و نرمی و خیرخواهی برای مردم و سالم بودن دل از کینه و حسد و دیگر زشتیهای اخلاقی آراسته بگرداند سود این تزکیه و پاک داشتن به خود او برمی گردد، و از عمل او هیچ چیزی ضایع نخواهد شد. ﴿وَإِلَى ٱللَّهِ ٱلۡمَصِیرُ﴾و بازگشت (همه مخلوقات) بهسوی خداست، و او مردم را به خاطر کارهای گذشتهاشان سزا و جزا خواهد داد، و آنها را به خاطر کارهایی که کردهاند محاسبه مینماید، و هیچکار کوچک و بزرگی را نگذاشته مگر که آن را برشمرده است.
آیهی ۲۴-۱۹:
﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ١٩﴾[فاطر: ۱۹]. «و نابینا و بینا یکسان نیستند».
﴿وَلَا ٱلظُّلُمَٰتُ وَلَا ٱلنُّورُ٢٠﴾[فاطر: ۲۰]. «و تاریکیها و نور همسان نمیباشند».
﴿وَلَا ٱلظِّلُّ وَلَا ٱلۡحَرُورُ٢١﴾[فاطر: ۲۱]. «و سایه و گرمای سوزان هم یکی نیست».
﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَحۡیَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُسۡمِعُ مَن یَشَآءُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِی ٱلۡقُبُورِ٢٢﴾[فاطر: ۲۲]. «و مردگان و زندگان برابر نمیباشند، بیگمان خداوند به هرکس بخواهد میشنواند و تو نمیتوانی به گور خفتگان را بشنوانی».
﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ٢٣﴾[فاطر: ۲۳]. «تو جز هشدار دهنده نیستی».
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗاۚ وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٞ٢٤﴾[فاطر: ۲۴]. «بدون شک ما تو را همراه (دین) حق به عنوان مژدهرسان و بیمدهنده فرستادهایم، و هیچ امّتی نیست مگر آنکه در آن بیم دهندهای بوده است».
خداوند متعال خبر میدهد که اضداد و چیزهای مخالف در حکمت الهی یکی نیستند، و نیز سرشت و فطرت بندگان نیز آنها را یکی نمیدانند، ﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ١٩ وَلَا ٱلظُّلُمَٰتُ وَلَا ٱلنُّورُ٢٠ وَلَا ٱلظِّلُّ وَلَا ٱلۡحَرُورُ٢١وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَحۡیَآءُ وَلَا ٱلۡأَمۡوَٰتُ﴾«پس همانطور که برای شما ثابت و روشن است و هیچ تردیدی ندارید که این امور مذکور برابر نیستند، باید بدانید امور معنوی نیز که با همدیگر مخالفاند به طریق اولی یکی نیستند. پس مومن و کافر و هدایت یافته و گمراه و عالم و جاهل و اهل بهشت و اهل جهنّم و آنهایی که دلهایشان زنده است و آنهایی که دلهایشان مرده است یکی نمیباشند».
و این امور چنان تفاوت و فرقی دارند که جز خدا کسی تفاوت و فرق آنها را نمیدانند. پس هرگاه این مراتب شناخته شد و میان آنها تمییز و جدایی حاصل گشت،و بیان شد آنچه که باید در آن به رقابت پرداخت، فرد عاقل باید چیزی را انتخاب کند که اولیتر و به ترجیح دادن سزاوارتر است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُسۡمِعُ مَن یَشَآءُ﴾بیگمان خداوند هرکس را که بخواهد میشنواند. یعنی چنین کسی میفهمد و میپذیرد چون خداوند متعال هدایت کننده و توفیق دهنده است. ﴿وَمَآ أَنتَ بِمُسۡمِعٖ مَّن فِی ٱلۡقُبُورِ﴾و تو نمیتوانی کسانی را که در قبرها هستند بشنوانی. یعنی کسانی را که دلهایشان مرده است نمیتوانی بشنوانی. یا همانگونه که اگر مردگان را صدا بزنی نمیشنوند همچنین دعوت فرد مخالف نیز فایدهای ندارد، ولی وظیفهی تو این است که بیم بدهی و آنچه را که با آن فرستاده شدهای به مردم برسانی، چه قبول کنند و چه قبول نکنند.
بنابراین، فرمود: ﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ٢٣ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰکَ بِٱلۡحَقِّ﴾یعنی ما تو را به حق فرستادهایم، چون خداوند تو را زمانی فرستاد که مدّتی بود پیامبری را نفرستاده بود و راههای هدایت کور شده و علم و دانش از بین رفته بود و ضرورت و نیاز بزرگی به بعثت تو وجود داشت، پس خداوند تو را به عنوان رحمتی برای جهانیان مبعوث کرد. و همچنین دین استوار و راه راستی که تو را همراه آن فرستادهایم حق است و باطل نیست. و همچنین قرآنی که همراه تو فرستاده ایم و پند و اندرزهای ارزندهای را که دربردارد حق و راست است. ﴿بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا﴾تو را برای کسانی که از دین فرمان میبرند به عنوان مژده دهنده فرستادهایم تا آنها را به پاداش خداوند در دنیا و آخرت مژده دهی، و کسانی را که از تو سرپیچی میکنند از عذاب دنیوی و اخروی خداوند بترسانی. و تو اوّلین پیامبر نیستی. ﴿وَإِن مِّنۡ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٞ﴾چون هیچ امّتی از امّتهای گذشته نبوده مگر آن که در آن بیم دهندهای مبعوث شده است تا حجت خداوند را بر آنها اقامه نماید. [الأنفال: ۴۲]. ﴿لِّیَهۡلِکَ مَنۡ هَلَکَ عَنۢ بَیِّنَةٖ وَیَحۡیَىٰ مَنۡ حَیَّ عَنۢ بَیِّنَةٖ﴾[الأنفال: ۴۲]. «تا هرکس که هلاک میشود از روی دلیل هلاک شود وهرکس که زنده میماند از روی دلیل زنده بماند».
آیهی ۲۶-۲۵:
﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ وَبِٱلزُّبُرِ وَبِٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُنِیرِ٢٥﴾[فاطر: ۲۵]. «و اگر تو را تکذیب کنند بیگمان کسانی که پیش از آنان بودهاند نیز (پیامبران را) تکذیب کردند. پیامبرانشان نشانههای آشکار و نامهها(ی الهی) و کتاب روشن برایشان آوردند».
﴿ثُمَّ أَخَذۡتُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ٢٦﴾[فاطر: ۲۶]. «سپس کافران را گرفتم، پس (بنگر) کیفر من چگونه است»!.
ای پیامبر! اگر این مشرکین تو را تکذیب میکنند بدان که اولین پیامبری نیستی که تکذیب شده است، ﴿وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدۡ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ جَآءَتۡهُمۡ رُسُلُهُم بِٱلۡبَیِّنَٰتِ﴾زیرا کسانیکه پیش از اینها بودهاند نیز پیامبرانشان را تکذیب کردهاند، پیامبرانشان با نشانههای روشنی که برحق و راستگویی آنان دلالت میکردند به نزدشان آمدند، ﴿وَبِٱلزُّبُرِ﴾و با نامههای نوشته شده که در آن بسیاری از احکام و دستورات نگاشته شده بود نزد آنها آمدند، ﴿وَبِٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُنِیرِ﴾و با کتاب روشن نزد آنها آمدند که اخبار راست و دستورات عادلانهی آن روشن بود. پس تکذیب کردن آنها ناشی از عدم تشخیص و اشتباه خطای آنان، یا تقصیر و کوتاهی پیامبران در آنچه برایشان آورده بودند، نبود، بلکه به علت ستمگری و عناد تکذیب کنندگان بود.
﴿ثُمَّ أَخَذۡتُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾سپس کافران را با انواع کیفرها گرفتم، ﴿فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ﴾پس بنگر که کیفر من چگونه بود؟ کیفر و عذابی بسیار سخت بود. بنابراین، از تکذیب کردن این پیامبر بزرگوار بپرهیزید زیرا به همان عذاب دردناکی گرفتار میشوید که آنها بدان گرفتار شدند.
آیهی ۲۸-۲۷:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ ثَمَرَٰتٖ مُّخۡتَلِفًا أَلۡوَٰنُهَاۚ وَمِنَ ٱلۡجِبَالِ جُدَدُۢ بِیضٞ وَحُمۡرٞ مُّخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٞ٢٧﴾[فاطر: ۲۷]. «آیا نمیبنی که خداوند از آسمان آبی فرو فرستاد آنگاه از آن (آب) میوههایی به رنگهای گوناگون برآوردیم، و از کوهها راههایی است با رنگهای گوناگون که برخی از آنها سفید و برخی سرخ و بعضی سیاهِ سیاهند».
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ وَٱلدَّوَآبِّ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مُخۡتَلِفٌ أَلۡوَٰنُهُۥ کَذَٰلِکَۗ إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ٢٨﴾[فاطر: ۲۸]. «و نیز از انسانها و جنبندگان و چهارپایان که رنگشان گوناگون است (پدید آوردهایم) جز این نیست که تنها بندگان دانا از خداوند بیم دارند. بیگمان خداوند توانا و چیره و بس آمرزگار است».
خداوند متعال بیان میدارد که او چیزهایی را آفریده است که با وجود اینکه اصلشان نیکی است اما چنان با هم فرق میکنند که همه این تفاوت را مشاهده مینمایند، تا خداوند با این امر بندگان را بر کمال قدرت خویش و حکمت شگفتانگیزش راهنمایی کند. از آن جمله یکی این است که خداوند از آسمان آبی میفرستد و به وسیلهی آن میوههای مختلف و گیاهان گوناگونی را میرویاند که ناظران آن را مشاهده میکنند، حال آن که آب یکی است و زمین یکی. نیز خداوند کوههایی را که آفریده است و همچون میخ بر زمین زده است. در میان کوهها، رشته کوههایی درآمیخته را بلکه یک کوه را میبینی که رنگهای مختلف و گوناگونی دارد و راههای سفید و زرد و قرمز و راههایی که به شدّت سیاه هستند در آن دیده میشود. و همچنین مردم و جنبدگان و چهارپایان را میبینی که رنگها و صفتها و صداها و شکلهای گوناگونی دارند، و مردم تفاوت آنها را با چشم مشاهده میکنند، حال آنکه همه از یک اصل و ماده هستند. پس تفاوت این چیزها دلیل عقلی بر مشیت و خواست الهی است که به هریک رنگ و صفت ویژهای دادهاست. و دلیلی است بر قدرت خداوند که این موجودات را اینگونه پدید آورده است، و این تفاوت نشانگر حکمت و رحمت الهی است. و در این تفاوت منافعی است، و از این طریق راهها شناخته میشوند و مردم یکدیگر را میشناسند. و نیز دلیلی است بر گستردگی آگاهی و علم خداوند متعال و این که او کسانی راکه در قبرها هستند زنده مینماید. اما فرد غافل به این چیزها و دیگر مسایل از روی غفلت نگاه میکند، و دیدن این چیزها حس پند پذیری را در او بر میانگیزد. و فقط کسی از اینها بهرهمند میشود که از خداوند میترسد و با فکر و اندیشهی درست خود حکمت این تفاوت را در مییابد. بنابراین فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾تنها دانشمندان از خداوند میترسند. پس هرکس که بیشتر خدا را بشناسد بیشتر از او میترسد. و ترس الهی باعث میشود تا از گناهان دوری کند و برای ملاقات با خدا خویشتن را آماده نماید. و این دلیلی است بر فضیلت علم، چون علم و دانش سبب ترس از خداوند میشود. و کسانی که از خداوند میترسند مورد بزرگداشت او قرار میگیرند. همانطور که فرموده است: [الینة: ۸]. ﴿رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ ذَٰلِکَ لِمَنۡ خَشِیَ رَبَّهُ﴾[البینة: ۸]. «خداوند از آنها خشنود است و آنان از خدا راضیاند. این برای کسی است که از پروردگارش بهراسد». ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ﴾بیگمان خداوند کاملا تواناست و از توانایی او آفرینش این مخلوقات مختلف و گوناگون میباشد، و آمرزگار است و گناهان توبه کنندگان را میآمرزد.
آیهی ۳۰-۲۹:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ یَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ٢٩﴾[فاطر: ۲۹]. «بیگمان کسانیکه کتاب خداوند را میخوانند و نماز را برپای میدارند و از چیزهایی که بدیشان دادهایم در پنهان و آشکار میبخشند، امید به تجارتی دارند که هرگز کاستی نمیپذیرد».
﴿لِیُوَفِّیَهُمۡ أُجُورَهُمۡ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضۡلِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ غَفُورٞ شَکُورٞ٣٠﴾[فاطر: ۳۰]. «تا خداوند پاداشهای آنانرا به تمام و کمال بدهد، و از فضل خود (پاداشی) افزون (به آنان) دهد، بیگمان او آمرزنده و سپاسگزار است».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَتۡلُونَ کِتَٰبَ ٱللَّهِ﴾بیگمان کسانی که از دستورات کتاب خدا پیروی میکنند و از آنچه که خدا از آن نهی کرده دوری میورزند، و اخبار آن را تصدیق مینمایند و گفتههای مخالف با کتاب خدا را بر آن مقدم نمیدارند و نیز کلمات آن را تلاوت میکنند و معانی و مفاهیم آن را مورد بررسی و مطالعه قرار میدهند.
سپس بعد از تلاوت قرآن، نماز را ذکر کرد که ستون دین و نور مسلمانها و میزان ایمان و علامت اسلام راستین است. و دادن زکات و کفّارهها و نذرها و صدقات را به خویشاوندان و بینوایان و یتیمان بیان کرد، ﴿سِرّٗا وَعَلَانِیَةٗ﴾یعنی در همهی اوقات انفاق میکنند، ﴿یَرۡجُونَ تِجَٰرَةٗ لَّن تَبُورَ﴾آنها با این کار به تجارتی چشم دوختهاند که هرگز کساد نمیشود و از میان نمیرود، بلکه تجارتی است که بزرگ ترین و بالاترین و برترین تجارت است و آن خشنود شدن پروردگارشان از آنها و رسیدن به پادش فراوان الهی و نجات یافتن از عذاب و کیفر اوست. یعنی آنها اعمال خود را خالصانه برای خدا انجام میدهند و از انجام دادن آن، اهداف بد و نیت فاسدی ندارند.
و بیان کرد آنچه را به آن امید دارند به دست میآورند. پس فرمود: ﴿لِیُوَفِّیَهُمۡ أُجُورَهُمۡ﴾تا پاداش کارهایشان را برحسب کمی و زیادی آن و خوب و بد بودنش به آنها بدهد، ﴿وَیَزِیدَهُم مِّن فَضۡلِهِ﴾و از فضل خود افزون بر پاداششان به آنها بدهد، ﴿إِنَّهُۥ غَفُورٞ شَکُورٞ﴾بیگمان خداوند آمرزنده و سپاسگزار است، گناهانشان را میآمرزد و نیکی اندک را از آنها میپذیرد.
آیهی ۳۵-۳۱:
﴿وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ مِنَ ٱلۡکِتَٰبِ هُوَ ٱلۡحَقُّ مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِیرُۢ بَصِیرٞ٣١﴾[فاطر: ۳۱]. «و آنچه از کتاب که به تو وحی کردهایم حق است و تصدیق کنندهی کتابهای آسمانی پیش از خود است، به راستتی خداوند از (اوضاع) بندگان خود باخبر و بیناست».
﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَیۡنَا مِنۡ عِبَادِنَاۖ فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَیۡرَٰتِ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ٣٢﴾[فاطر: ۳۲]. «سپس کتاب (آسمانی) را به آن بندگانم که آنانرا برگزیدیم به ارث دادیم، پس برخی از آنان به خویشتن ستم میکنند و گروهی از ایشان میانهروند و بعضی از آنان به حکم خداوند در راه نیکیها پیشتازند. این است همان فضل بزرگ».
﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَلُؤۡلُؤٗاۖ وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ٣٣﴾[فاطر: ۳۳]. «باغهای جاودانهای است که بدانها داخل میشوند در آنجا با دستبندهای طلا و مروارید آراسته میگردند و لباسشان در آنجا ابریشم است».
﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَۖ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَکُورٌ٣٤﴾[فاطر: ۳۴]. «و گفتند: ستایش خداوندی راست که اندوه را از ما زدود، بیگمان پروردگار ما آمرزنده و سپاسگذار است».
﴿ٱلَّذِیٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ مِن فَضۡلِهِۦ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٞ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٞ٣٥﴾[فاطر: ۳۵]. «خداییکه از (روی) فضل خویش ما را در سرای اقامت و ماندگاری جای داد، در آنجا به ما رنجی نمیرسد و در آنجا ما هیچ خستگی نبینیم».
خداوند متعال بیان میدارد کتابی که به پیامبرش وحی نموده ﴿هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾حق است، و از آن جا که بسیار مطالب حق را در بردارد و اصول آن را احاطه کرده است انگار حق فقط در آن یافت میشود. پس نباید در دلهایتان شک و تردیدی نسبت به آن باشد، و آن را کم ندانید. پس وقتی که این کتاب حق است لزوما همهی مسائل الهی و غیبی و دیگری که در آن یافت میشود مطابق با واقعیت است. بنابراین جایز نیست چیزی از آن استنباط گردد که با ظاهرش و با مدلول واقعیاش مخالف باشد ﴿مُصَدِّقٗا لِّمَا بَیۡنَ یَدَیۡهِ﴾تصدیق کنندهی کتابها و پیامبرانی است که پیش از آن بودهاند، چون کتابها و پیامبرانِ گذشته به آمدن این کتاب خبر دادهاند.
پس وقتی این کتاب پدید آمد و آشکار گشت راست بودن کتابهای گذشته روشن گردید. بنابراین، کتابهای گذشته این مژده را دادهاند، و این قرآن تصدیق کنندهی کتابهای آسمانی پیشین است. بنابراین هیچ کس نمیتواند به کتابهای گذشته ایمان داشته باشد درحالیکه به قرآن کفر ورزد، چون اگر قرآن را قبول نکند ایمان او به کتابهای گذشته که از آمدن قرآن خبر دادهاند ملغی و باطل محسوب میشود، زیرا همهی کتابهای پیشین از قرآن از آمدن آن خبر دادهاند و اخبار کتابهای گذشته مطابق با اخبار قرآن است. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ بِعِبَادِهِۦ لَخَبِیرُۢ بَصِیرٞ﴾بیگمان خداوند از حال بندگانش آگاه و به سرانجام آنان بیناست. پس به هر امت و هر فردی چیزی میدهد که شایستهی حال اوست. از این رو شریعتهای گذشته فقط شایسته و مناسب آن زمان بودهاند. بنابراین، خداوند این چنین پیامبران را یکی پس از دیگری فرستاد تا این که با فرستادن محمدصنبوت را به پایان رساند، و محمدصشریعتی را آورد که تا روز قیامت مصالح و منافع و سعادت آنانرا تامین مینماید.
بنابراین، از آن جا که این امّت از همهی امّتهای گذشته عقلی کاملتر و اندیشهای بهتر داشتند و دلهایشان نرمتر و پاکیزهتر بود خداوند آنها را برگزید ودین اسلام را برای آنان برگزید و کتابی را که از همهی کتابهای برتر بود به آن داد. از اینرو میفرماید: ﴿ثُمَّ أَوۡرَثۡنَا ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِینَ ٱصۡطَفَیۡنَا مِنۡ عِبَادِنَا﴾سپس کتاب را به بندگان برگزیده خود عطا کردیم، ﴿فَمِنۡهُمۡ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِ﴾اما برخی با انجام گناهانی پایینتر از کفر بر خود ستم میکنند، ﴿وَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ﴾و برخی میانهرو هستند و فقط به انجام آنچه بر آنها واجب است اکتفا مینمایند و از حرام دوری میجویند. ﴿وَمِنۡهُمۡ سَابِقُۢ بِٱلۡخَیۡرَٰتِ﴾و برخی در راه انجام نیکیها پیشتازند. یعنی در انجام آن میشتابند و از دیگران پیشی میگیرند.
و چنین کسانی فرائض را ادا میکنند و نوافل زیادی را انجام میدهند و حرام و مکروه را ترک مینمایند. خداوند اینها را برای به ارث بردن این کتاب برگزیده است، گرچه مراتب آنها فرق میکند و حالاتشان متفاوت است. پس هریک از اینها سهمی از کتاب را به ارث میبرند. حتی کسی که بر خود ستم میکند آنچه از اصل ایمان و علوم ایمان و اعمال ایمان که با خود دارد از وراثت کتاب است، چون منظور از وراثت و به ارث بردن کتاب به ارث بردن دانش و عمل کتاب و خواندن کتاب آن و بیرون آوردن معانی و مفاهیم آن است. ﴿بِإِذۡنِ ٱللَّهِ﴾به «سابق بالخیرات» برمی گردد. یعنی پیشتازی او به سوی نیکیها به حکم خداست، تا او به عمل خودش مغرور نشود بلک بداند که به سوی نیکیها نشتافته است مگر به سبب توفیق و یاری خداوند. پس شایسته است که خداوند را به خاطر نعمتهایی که به او دادهاست شکرگذار باشد. ﴿ذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَضۡلُ ٱلۡکَبِیرُ﴾این است فضل بزرگ. یعنی به ارث بردن کتاب بزرگوار از سوی بندگان برگزیده خدا فضل بزرگی است که همهی نعمتها در مقایسه با آن از ارزش چندانی برخوردار نیستند. پس بهطور مطلق بزرگترین نعمت و بزرگترین فضل به ارث بردن این کتاب است.
سپس پاداش کسانی را بیان کرد که آنها را وارث کتاب گردانده است و فرمود: ﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ یَدۡخُلُونَهَا﴾باغهایی که مشتمل بر درختان سایه و باغ چههای زیبا و نهرهای جوشان وکاخهای بلند و منزلهای آراسته و جاودانگی و زندگی آنچنان است که پایان نمییابد. و «العدن» یعنی اقامت، پس ﴿جَنَّٰتُ عَدۡنٖ﴾یعنی باغهای اقامتی، و «جنات» را به « اقامه» اضافه نمود، چون آن باغها مخصوص اقامت، و همیشگی هستند، و کسانی که وارد آن میشوند برای همیشه در آن میمانند. ﴿یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ﴾در آنجا با دستبندهای طلا آراسته میگردند، دستبندهایی که آن را دوست میدارند و بر هرچیز دیگری ترجیح میدهند. و مردان و زنان در زیورات بهشت برابرند. ﴿وَلُؤۡلُؤٗا﴾و با مرواریدهایی که در لباسها و یدنشان رشته میگردد آراسته میشوند. ﴿وَلِبَاسُهُمۡ فِیهَا حَرِیرٞ﴾و لباسشان در آنجا ابریشم نازک و ضخیم سبز رنگ است.
﴿وَقَالُواْ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَذۡهَبَ عَنَّا ٱلۡحَزَنَ﴾وقتی نعمت و لذّتشان تکمیل گردید میگویند: ستایش خداوندی راست که اندوه را از ما زدود. و این شامل هر غم و اندوهی میشود. پس به خاطر پدید آمدن نقص و کمبود در زیبایی و غذاب و نوشیدنیشان غمی به آنها دست نمیدهد، و نه در بدنها و لذّتهایشان کمبودی پدید میآید تا به سبب آن غمگین شوند، و نه به خاطر این اندوهگین میشوند که آیا همیشه در این جا میمانند یا نه. پس آنها برای همیشه در ناز و نعمت به سر میبرند، و همواره بر نعمتهایشان افزوده میشود. ﴿إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٞ شَکُورٌ﴾بیگمان پروردگار ما آمرزنده سپاسگزار است، لغزشها و اشتباهات ما را بخشید و قدرشناس است که نیکیهای ما را پذیرفت و آن را چند برابر نمود و از فضل خویش به ما بخشید که اعمال و آرزوهای ما به این درجه از فضل نمیرسید. پس به سبب آمرزش خداوند آنها از هر ناگواری نجات یافتند و در سایه قدرشناسی و فضل خداوند هرچیز مرغوب و دوست داشتنی را به دست آوردند.
﴿ٱلَّذِیٓ أَحَلَّنَا دَارَ ٱلۡمُقَامَةِ﴾خداوندی که ما را در جایگاهی جای داد که اقامت در آن همیشگی است و سرایی است که ماندن در آن به خاطر خوبیهای فراوانش و شادیهای پی در پیاش و از بین رفتن رنجها هرکسی به آن گرایش دارد. و استقرار در این سرای همیشگی ﴿مِن فَضۡلِهِ﴾از فضل و لطف خداوند است نه از اعمال ما. پس اگر فضل او نبود ما به آنچه که رسیدهایم نمیرسیدیم. ﴿لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٞ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٞ﴾و در آنجا هیچگونه رنج و مشقت جسمانی و هیچگونه ناتوانی و رنج قلبی به ما دست نمیدهد و از کثرت لذت بردن رنجیده نمیشویم. و این دلالت مینماید که خداوند بدیهای آنها را رشد و پرورش میدهد و اسباب دایمی راحت و آسایش را برای آنها فراهم مینماید به گونهای که هیچ مشقت جسمی و روحی به آنها دست نمیدهد. و هیچ غم و اندوهی آنان را فرا نمیگیرد. و این بیانگر آن است که آنها در بهشت نمیخوابند، چون فایده خواب رفع خستگی، و راحت شدن است. اما اهل جنت خسته نمیشوند. نیز بدان سبب که خواب، مرگ کوچک است و اهل بهشت نمیمیرند. خداوند ما را به لطف و کرم خویش از بهشتیان بگرداند.
آیهی ۳۷-۳۶:
﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقۡضَىٰ عَلَیۡهِمۡ فَیَمُوتُواْ وَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی کُلَّ کَفُورٖ٣٦﴾[فاطر: ۳۶]. «و کسانیکه کفر ورزیدهاند آتش دوزخ برای آنان است، نه بر آنان (به مرگی دیگر) حکم میشود تا بمیرند، و نه (چیزی) از عذابش در حق آنان کاسته میشود. و بدینسان هر کافری را جزا میدهیم».
﴿وَهُمۡ یَصۡطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُۚ أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُۖ فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ٣٧﴾[فاطر: ۳۷]. «و آنان در دوزخ فریاد برمیآورند: پروردگارا! ما را بیرون آور تا کارهای شایستهای انجام دهیم، غیر از کارهایی که قبلاً میکردیم، (میگوییم:) آیا آنقدر به شما عمر ندادیم که پند پذیر در آن پند پذیرد، و بیمدهنده (هم) نزد شما آمد پس عذاب را بچشید که ستمکاران یاوری ندارند».
وقتی خداوند حالت اهل بهشت و نعمتهای آنانرا بیان کرد، حالت اهل جهنّم و عذابشان را نیز بیان فرمود: ﴿وَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَهُمۡ نَارُ جَهَنَّمَ﴾و کسانی که نشانههایی را که پیامبرانشان برایشان آوردند انکار نمودند و ملاقات پروردگارشان را انکار کردند آتش دوزخ سرای آنان است که در آن به شدّت عذاب داده میشوند و سختترین کیفرها به آنها میرسد. ﴿لَا یُقۡضَىٰ عَلَیۡهِمۡ فَیَمُوتُواْ﴾بر آنان نه به مرگ حکم میشود تا بمیرند و راحت شوند، ﴿وَلَا یُخَفَّفُ عَنۡهُم مِّنۡ عَذَابِهَا﴾و نه چیزی از عذابش در حق آنان کاسته میشود. پس شدّت عذاب و بزرگی آن همواره و همیشه بر آنها ادامه دارد. ﴿کَذَٰلِکَ نَجۡزِی کُلَّ کَفُورٖ﴾بدینگونه با عذاب جهنّم هرکسی را که به کفر ورزی ادامه دهد و بر آن پافشاری کند سزا میدهیم.
﴿وَهُمۡ یَصۡطَرِخُونَ فِیهَا﴾و آنها در دوزخ فریاد بر میآورند و کمک میطلبند و میگویند: ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُ﴾پروردگارا! ما را از جهنّم بیرون بیاور تا کارهای شایسته انجام دهیم، غیر از کارهایی که قبلا میکردیم. پس آنها به گناهشان اعتراف کرده و میدانند خداوند دربارهی آنها به عدل و داد حکم نموده است. اما بازگشت به دنیا را زمانی از خدا میخواهند که دیگر وقت آن نیست، پس خداوند به آنها میفرماید: ﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ﴾آیا بدان اندازه به شما عمر ندادیم که در آن هرکس میخواست پند پذیرد برایش کافی بود؟ یعنی به اندازهای به شما فرصت دادیم که هرکس درصدد پندپذیری و انجام عمل صالح بود میتوانست توشهی لازم را بردارد. و در دنیا بهرهمندتان ساختیم و روزیهای فراوان به شما دادیم واسباب راحتی و آسایش را برایتان فراهم نمودیم و عمرتان را طولانی کردیم و نشانهها را برایتان پی در پی فرستادیم.
﴿وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُ﴾و بیم دهندگان را پشت سرهم بهسوی شما روانه ساختیم و شما را به خوشیها و ناخوشیها آزمودیم تا بهسوی ما بازگردید و توبه کنید. اما بیم دادن در مورد شما ثمربخش نگردید و هیچ موعظهای دربارهی شما مثمر ثمر واقع نشد. و کیفر را از شما دور داشتیم تا این که اجلهایتان به پایان رسید و عمرهایتان تمام شد و با بدترین حالات از دنیا رخت بربستید و به این جهان رسیدید، جهانی که در آن طبق اعمالتان کیفر داده میشوید. و اکنون که از خدا میخواهید شما را به دنیا بازگرداند دیگر وقت آن تمام شده و خداوند مهربان و بخشنده بر شما خشم گرفته است و عذاب آتش جهنّم بر شما شدّت یافته و اهل بهشت شما را فراموش کردهاند. پس برای همیشه در جهّنم بمانید و همیشه خوار و ذلیل در عذاب به سر برید. بنابراین فرمود: ﴿فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ﴾پس بچشید طعم عذاب را که ستمکاران یاوری ندارند تا آنها را یاری کند و از جهنّم بیرون آورد یا از عذابشان بکاهد.
آیهی ۳۸:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَٰلِمُ غَیۡبِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٣٨﴾[فاطر: ۳۸]. «بیگمان خداوند دانای (امور) پنهان آسمانها و زمین است و مسلّماً از چیزهایی که در درون دلهاست کاملاً آگاه است».
وقتی خداوند جزای اهل هر دو سرا را بیان نمود و اعمال و کارهای هردو گروه را ذکر کرد از گستردگی آگاهی و علم خداوند و مطلع بودن او از امور پنهان آسمانها و زمین خبر داد، امور پنهانی که از دید و نگاه مردم پنهان ا ست و از آن آگاهی ندارند. بیان کرد که خداوند رازهای درون سینهها را میداند و آنچه را از خیر و شر پاکی و ناپاکی در دلها پنهان است میداند پس به هرکس آنچه را که مستحق آن است میدهد و هریک را در جای مناسبش قرار میدهد.
آیهی ۳۹:
﴿هُوَ ٱلَّذِی جَعَلَکُمۡ خَلَٰٓئِفَ فِی ٱلۡأَرۡضِۚ فَمَن کَفَرَ فَعَلَیۡهِ کُفۡرُهُۥۖ وَلَا یَزِیدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ کُفۡرُهُمۡ عِندَ رَبِّهِمۡ إِلَّا مَقۡتٗاۖ وَلَا یَزِیدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ کُفۡرُهُمۡ إِلَّا خَسَارٗا٣٩﴾[فاطر: ۳۹]. «او خدایی است که شما را در زمین جانشین گرداند پس هرکس که کفر ورزد کفرش به زیان اوست و کفر کافران در پیشگاه خدا جز بر خشم (پروردگار) نمیافزاید و جز زیان چیزی نصیب کافران نمیگرداند».
خداوند از کمال حکمت و رحمت بود نسبت به بندگانش خبر میدهد که او از قبل چنین مقدر نموده است برخی از بندگان جانشین برخی دیگر در روی زمین شوند. و چنین مقدر نموده است که برای هر امّتی از امّتها بیم دهندگان و پیامبرانی را بفرستد تا بنگرد که چگونه عمل میکنند؟ پس هرکس به خداوند و به آنچه پیامبرانش آوردهاند کفر بورزد بداند که کفر او به زیان خود اوست و گناه و کیفر کفرش به خودش میرسد. و هیچ کس بار گناه او را به دوش نخواهد کشید. و کفرورزی کافر چیزی جز این که پروردگارش بر او خشمگین شود نمیافزاید. و چه کیفری بالاتر از خشم و ناخشنودی خداوند وجود دارد؟! ﴿وَلَا یَزِیدُ ٱلۡکَٰفِرِینَ کُفۡرُهُمۡ إِلَّا خَسَارٗا﴾و کفر کافران چیزی جز زیان به آنان نمیافزاید. یعنی آنها خود و خانواده و اعمال و منازلشان را در بهشت از دست خواهند داد، پس همواره بدبختی و زیانمندی کافر فزونی میگیرد و نزد خدا و خلق خدا خوار میگردد و محروم میشود.
آیهی ۴۰:
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ شُرَکَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَیِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن یَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠﴾[فاطر: ۴۰]. «بگو: آیا به شریکان خوش که بهجای خداوند به فریاد میخوانید نگریستهاید؟ نشان دهید آنان چه چیزی را در زمین آفریدهاند؟ و یا در آفرینش آسمانها مشارکت داشتهاند! آیا به آنها کتابی دادهایم که از آن حجّتی در دست داشته باشند؟ حق این است که ستمگران به همدیگر جز از روی فریب وعده نمیدهند».
خداوند متعال با بیان ناتوانی و نقص معبودان باطل مشرکین و بیان بطلان شرک ورزی آنها از همه جهات میفرماید: ﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ شُرَکَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ﴾ای پیامبر! به آنها بگو: به من دربارهی معبودان خود که به جز خداوند به فریاد میخوانید خبر دهید، آیا آنها سزاوار به فریاد خواندن و پرستش هستید؟ ﴿أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾به من نشان دهید که آنان چه چیزی را در زمین آفریدهاند؟ آیا دریایی آفریدهاند یا کوههایی را آفریدهاند یا حیوانی یا جمادی را آفریدهاند؟ آنان اقرار خواهند کرد که آفرینندهی همهی این چیزها نعمت الله است. ﴿أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ﴾آیا شریکانی که آنها مقرّر داشتهاند در آفرینش و تدبیر آسمانها مشارکتی دارند؟ خواهند گفت: آنها مشارکتی در این زمینه ندارند. پس وقتی آنها چیزی را نیافریدهاند و در آفرینش جهان هستی با آفریننده مشارکتی ندارد چرا آنها را عبادت میکنید و به فریاد میخوانید با اینکه به ناتوانی آنها اقرار میکنید؟! پس، از نظر عقلی دلیلی برای صحّت پرستش آنها وجود ندارد، بلکه دلایل عقلی بر باطل بودن عبادت آنها دلالت مینماید. سپس دلیلی نقلی را بیان کرد که آن نیز پرستش شرکا را منتفی میداند. بنابراین فرمود: ﴿أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَیِّنَتٖ مِّنۡهُ﴾آیا به آنها کتابی دادهایم که آنها را به شرک ورزیدن و پرستش بتها دستور دهد و از آن کتاب حجّتی در دست داشته باشند بر صحیح بودن شرکشان؟! چنین نیست، زیرا قبل از قرآن کتابی بر آنها نازل نشده، و قبل از پیامبر خدا محمّدصبیمدهنده و پیامبری نزد آنها نیامده است. اگر فرض شود که کتابی بر آنها نازل شده و پیامبری به سوی آنها فرستاده شده است و ادعا کنند که او آنها را به شرکشان فرمان دادهاست، در این حالت نیز در دروغگویی آنها شکی نداریم، چون خداوند فرموده است: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِیٓ إِلَیۡهِ أَنَّهُۥ لَآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنَا۠ فَٱعۡبُدُونِ٢٥﴾[الأنبیاء: ۲۵]. «و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادهایم مگر اینکه به سوی او وحی کردهایم که هیچ معبود به حقّی جز من الله نیست، پس مرا پرستش کنید». پس همهی پیامبران و کلیهی کتابهای آسمانی بر این مطلب اتفاق دارند که دین و عبادت را خالصانه برای خدا قرار داد. ﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِیَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ حُنَفَآءَ﴾[البینة: ۵]. «و فرمان داده شدند مگر اینکه خداوند را مخلصانه و حقگرایانه بپرستند». اگر گفته شود مادامی که دلایل عقلی و نقلی بر باطل بودن شرک دلالت میکنند چه چیزی مشرکان را وادار به شرک ورزی کرده است با اینکه در میان آنها افراد هوشیار و خردمندی وجود داشت؟ در این زمینه خداوند متعال میفرماید: ﴿بَلۡ إِن یَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا﴾بلکه ستمکاران جز وعدههای دروغ به یکدیگر نمیدهند. یعنی برای راهی که در پیش گرفتهاند دلیلی ندارند، بلکه این براساس سفارش است که به همدیگر میکنند، و به خاطر این است که برای یکدیگر این راه را زیبا و آراسته جلوه میدهند و متاخّرین از پیشینیان گمراه تقلید مینمایند و به آنها اقتدا میکنند، و به خاطر آرزوهایی است که شیطان در ذهن و دل آنها جای داده و زشتی اعمالشان را برای آنها زیبا جلوه داده است. در نتیجه این عمل زشت در دلهایشان رشد کرده و صفتی از صفات آنها شده است. بنابراین، دور کردن آن از دلهایشان سخت و دشوار است. از این رو آنان بر کفر و شرک باطل و از میان رفتنی پافشاری میکنند.
آیهی ۴۱:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یُمۡسِکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ أَن تَزُولَاۚ وَلَئِن زَالَتَآ إِنۡ أَمۡسَکَهُمَا مِنۡ أَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا غَفُورٗا٤١﴾[فاطر: ۴۱]. «بیگمان خداوند آسمانها و زمین را نگاه میدارد از اینکه از جای بلغزند و اگر بلغزند جز خدا هیچکس نمیتواند آنها را نگاه بدارد. بیگمان او بردبار آمرزگار است».
خداوند متعال از کمال قدرت خویش و از رحمت فراوان خود و از گستردگی بردباری و آمرزگاری خویش خبر داده و میفرماید او آسمانها و زمین را نگاه میدارد و نمیگذارد از مسیر خود خارج شوند و اگر آسمان و زمین از جای خود بیرون روند هیچ کس غیر از خدا آنها را نگاه نمیدارد و مردم توانایی نگاه داشتن آنها را ندارند و قدرت و توانایی آنان از انجام چنین کاری عاجز است. امّا خداوند متعال چنین حکم نموده که آسمان و زمین همانگونه که آفریده شدهاند بمانند تا برای مردم و آفریدهها امنیت و آرامش حاصل شود واز آنها بهرهمند شوند و عبرت بیاموزند و به قدرت بزرگ خداوند پی ببرند و بر اثر آن دلهایشان از بزرگداشت و تعظیم و محبت خداوند لبریز گردد. همچنین تا اوج کمال و صبر و مغفرت خداوند برای آنان آشکار گردد، که به جنایتکاران مهلت داده و در سزا دادنشان عجله نکرده است. با اینکه اگر خداوند به آسمان دستور دهد، گناهکاران را سنگباران خواهد کرد. و اگر به زمین حکم نماید آنها را فرو خواهد بلعید. امّا آمرزگاری و بردباری و لطف الهی آنها را در برگرفته است. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ حَلِیمًا﴾بیگمان خداوند در به تاخیر انداختن عذاب از کافران بردبار است. ﴿غَفُورٗا﴾و آمرزندهی گناهان کسی است که توبه نماید.
آیهی ۴۳-۴۲:
﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ لَّیَکُونُنَّ أَهۡدَىٰ مِنۡ إِحۡدَى ٱلۡأُمَمِۖ فَلَمَّا جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ مَّا زَادَهُمۡ إِلَّا نُفُورًا٤٢﴾[فاطر: ۴۲]. «و آنان مؤکّدانه به خدا قسم خوردند که اگر بیمدهندهای به نزد آنان بیاید از هر امّتی راه یافتهتر خواهند بود. امّا هنگامیکه بیمدهندهای به میانشان آمد در حق آنان جز گریز نیافزود».
﴿ٱسۡتِکۡبَارٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَکۡرَ ٱلسَّیِّیِٕۚ وَلَا یَحِیقُ ٱلۡمَکۡرُ ٱلسَّیِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِۦۚ فَهَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ ٱلۡأَوَّلِینَۚ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَبۡدِیلٗاۖ وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ ٱللَّهِ تَحۡوِیلًا٤٣﴾[فاطر: ۴۳]. «(گریزشان از حق) به خاطر استکبار در زمین و نیرنگ زشتی بود که ورزیدند و نیرنگهای زشت جز دامنگیر اهلش نمیگردد. آیا جز چشم به راه شیوۀ پیشینیان هستند؟ هرگز دگوگونی و تبدیلی در شیوۀ رفتار خدا نخواهی یافت. و هرگز نخواهی دید که روش خدا تغییر یابد».
کسانی که تو را ای پیامبر خدا! تکذیب کردند موکدانه قسم خوردند که ﴿لَئِن جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ لَّیَکُونُنَّ أَهۡدَىٰ مِنۡ إِحۡدَى ٱلۡأُمَمِ﴾اگر بیم دهندهای به نزد آنان بیاید از یهودیان و نصاری که اهل کتاب هستند راهیاتتر خواهند بود، امّا به این قسمها و عهدها وفا نکردند. ﴿فَلَمَّا جَآءَهُمۡ نَذِیرٞ﴾پس وقتی که پیامبر به میانشان آمد هدایت شدند و از هر ملّتی راهیابتر نگشتند و بر گمراهی قبلی خود باقی ماندند، ﴿مَّا زَادَهُمۡ إِلَّا نُفُورًا﴾و جز گریز از حق و فزونی یافتن گمراهی و سرکشیشان چیزی به آنها افزوده نشد. و سوگند خوردن آنها به خاطر این نبود که قصدی نیکو داشته باشند، نیز برای طلب حق نبود، و اگر چنین بود آنها موفق میشدند، بلکه قسم خوردن آنان ناشی از استکبارشان در برابر مردم و حق بود و یک نوع سخن آرایی آنان بود به قصد اینکه مردم را فریب دهند و چنان بنمایانند که آنها اهل حقند و در طلب حق میکوشند، آنگاه فریب خوردگان، فریبشان را بخوردند و دنباله رو آنها شوند. ﴿وَلَا یَحِیقُ ٱلۡمَکۡرُ ٱلسَّیِّئُ إِلَّا بِأَهۡلِهِ﴾و مکر زشت که سرانجام آن بد و باطل است جز دامنگیر حیلهگران و مکرورزان نمیگردد. و مکر ورزی آنان علیه آنها برمیگردد. و خداوند برای بندگانش روشن نموده که آنها در این گفتارها و سوگندها دروغ میگویند و دیگران را فریب میدهند.
پس خواری و رسواییشان آشکار گردید و قصد و هدف زشت آنها روشن شد. و حیلهگریشان به ضرر خود آنها تمام شد، و خداوند مکرشان را به خود آنها بازگرداند.پس برای آنها چیزی جز این باقی نمانده است که منتظر عذاب باشند، عذابی که سنّت و روش خداوند دربارهی گذشتگان بوده است، و روش و سنّت الهی تغییر نمییابد و روش و آیین الهی چنین است که هرکس راه ستمگری و عناد و استکبار را در پیش گیرد عذاب الهی بر او فرود خواهد آمد و نعمت خدا از دست او گرفته خواهد شد. پس اینها چشم به راه کاری باشند که با گذشتگان انجام شده است.
آیهی ۴۵-۴۴:
﴿أَوَ لَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَکَانُوٓاْ أَشَدَّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعۡجِزَهُۥ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَلِیمٗا قَدِیرٗا٤٤﴾[فاطر: ۴۴]. «آیا در زمین نگشتهاند تا بنگرند که سر انجام پیشینیانشان چگونه شد؟ حال آنکه آنان از اینان قوّت و قدرت بیشتری داشتند، و هیچ چیزی در آسمانها و در زمین خدا را درمانده و ناتوان نخواهد کرد، بیگمان او دانای تواناست».
﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِۦ بَصِیرَۢا٤٥﴾[فاطر: ۴۵]. «و اگر خداوند مردم را به (سزای) آنچه میکردند گرفتار میساخت بر روی آن (زمین) هیچ جنبدهای را نمیگذاشت. بلکه آنانرا تا سر رسید زمان معیّنی به تاخیر میاندازد، پس وقتیکه مدّت مشخّص ایشان فرا رسید بیگمان خداوند به بندگانش بیناست».
خداوند مردم را تشویق میکند تا با دلها و جسمهایشان برای پند پذیرفتن نه برای تماشا و غفلت در زمین به گشت و گذار بپردازند و بنگرند سرانجام کار کسانی که پیش از ایشان بوده و پیامبران را تکذیب کردهاند چگونه بوده است؟
درحالیکه آنها از اینها اموال و فرزندان و قدرت و توانایی بیشتری داشته و زمین را بیشتر از اینها آباد کرده بودند، امّا وقتی که عذاب به سراغشان آمد قدرت و توانشان هیچ فایده و سودی به آنها نبخشید و فرزندان و اموالشان نتوانست در برابر خدا برای آنها کاری کند، و قدرت و خواست الهی درباره آنها نافذ گردید. ﴿وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیُعۡجِزَهُۥ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و خداوند چنین نیست که چیزی در آسمانها و زمین او را ناتوان سازد، و هیچ چیزی او را درمانده نخواهد کرد، چون علم و قدرتش کامل است. ﴿إِنَّهُۥ کَانَ عَلِیمٗا قَدِیرٗا﴾بیگمان خدا به همه چیز آگاه است و بر همه چیز توانایی دارد.
سپس خداوند متعال کمال بردباری و مهلت دادن خود را به مجرمان وگناهکاران بیان نمود و فرمود: ﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ﴾و اگر خداوند مردم را به سزای گناهانی که میکردند کیفر میداد و گرفتار میساخت، کیفر و عذاب هیچ جنبندهای را نمیگذاشت، حتی حیوانات غیر مکلف را نیز فرا میگرفت، ﴿وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِۦ بَصِیرَۢا﴾ولی آنان را تا سر رسید زمان معینی به تاخیر میاندازد، پس وقتی که مدّتشان فرا رسد بیگمان خداوند به بندگانش بیناست و آنها را طبق آنچه از خیر و شر انجام دادهاند جزا و سزا میدهد.
پایان تفسیر سوره فاطر
سورهی فاطر آیهی 8-4
(وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (4) یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ (6) الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (7) أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (8)
بند اوّل سوره با آهنگهای سه گانۀ ژرف خود به پایان آمد، و حقائق بزرگ و اصیلی را بیان داشت: حقیقت یگانگی آفریدگار نو آفرین، و حقیقت اختصاص رحمت به خدا، و حقیقت انحصار روزی رسانی خدا.
در بند دوم، روند قرآنی نخست رو به پـیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم میکند و او را در برابر تکذیبش از سوی دیگران دلداری میدهد و از وی غمزدائی مـیکند، و همۀ کارها را به خدا ارجاع مینماید و حواله میدارد. روند قرآنی از آن پس رو به مردمان میکند و آنان را فریاد میزند که: قطعاً وعدۀ یزدان حقّ است. خداوند آنان را از این میترساند و برحذر میدارد که اهریمن ایشان را به بازیچه گیرد و از همچون حـقائق بزرگی غافلشان کند و گولشان بزند، و آنان را به آتش دوزخ ببرد، اهریمنی که دشمن اصلی ایشان است. آن گاه از پاداش مؤمنان و از کیفر گول خوردگان دشمن اصلی، برایشان پرده برمیدارد. سرانجام به پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رو می کند و بدو توصیه مینماید که بر آنان غم نخورد و متأسّف نشود، و به سبب حسرت خوردن و آه کشیدن بر ایشان، جانش قالب تهی نکند و هلاک نگردد. چه هدایت و ضلالت در دست خدا است. خدا کاملاً مطّلع و آگاه از کارهائی است که میکنند.
*
روند قرآنی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را مخاطب قـرار میدهد و می فرماید:
(وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ) (4)
اگر تو را تکذیب کنند، (غم مخور، چیز تازهای نیست، و) پیغمبران پیش از تو نیز مورد تکـذیب قـرار گرفتهاند. (خدا حاضر و ناظر است و سرانجام) هـمۀ کارها بـه سوی خدا برگردانده مـیشود (و از آنـها پـرس و جو میگردد و بدانها پاداش و پادافره داده میشود).
اینها حقائق بزرگ و روشن و نمایان هستند. پس اگر تو را تکذیب کنند، این تکذیب گناهی بر تو ندارد. تو در میان پیغمبران بافتۀ جدا تافته نیستی:
(فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ ).
پیغمبران پیش از تو نیز مورد تکذیب قرار گرفتهاند.
کار و بار از آن خدا است، و همۀ کارها به خدا واگذار و حواله میگردد. تبلیغ و تکذیب، مسائل و اسبابی بیش نیستند. عواقب و نتائج کارها به خداوند یگانه واگذار است. او کارها را آن گونه که بخواهد میچرخاند و به فرجام میرساند.
روند قرآنی مردمان را فریاد میدارد و گوید:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ) (6)
ای مردمان! وعدۀ خدا حقّ است، پس زندگی دنیوی شـما را گول نـزند و اهـریمن شما را نـفریبد. بیگمان اهریمن دشـمن شـما است، پس شـما هـم او را دشـمن بدانید، (و از مکر و کید او یک لحظه غـافل نـمانید و از وسوسههای او پیروی نکنید). او پـیروان خود را فرا میخواند تا از ساکنان آتش سوزان جهنّم شوند.
وعدۀ خدا حقّ است . . . وعدۀ خدا قطع روی میدهد، و گمانی در اینکار نیست. قطعاً وعدۀ خدا به وقوع میپیوندد و تخلّف نمیکند. وعدۀ خدا حقّ است و حقّ باید که روی بدهد. حقّ هدر نمیرود و باطل نمیشود و پراکنده نمیگردد و انحراف نمیپذیرد. امّا زندگی دنیوی گول میزند و می فریبد.
(فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا ).
پس زندگی دنیوی شما را گول نزند.
اهریمن هـم گول میزند و میفریبد، پس او را بر خویشتن چیره نکنید.
(وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ).
و اهریمن شما را نفریبد.
اهریمن که دشمنانگی خود را با شما اعلان داشته است و بر دشمنی با شما پافشاری ورزیده است.
(فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً).
پس شما هم او را دشمن بدانید (و از مکـر و کیـد او یک لحظه غافل نمانید، و از وسوسههای او پیروی نکنید). بر اهریمن تکیه ندهید، و او را دلسوز خود ندانید و به دوستی نگیرید، و از گامهایش پیروی نکنید و پا به پای او نروید. چه دشمن پا به پـای گامهای دشـمن خود نمیرود اگر عاقل باشد. اهریمن شما را به سوی خیر و صلاح دعوت نمیکند و فرا نمیخوانـد، و شـما را بـه نجات نمیرساند:
(إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ) .
او پیروان خود را فرا مـیخوانـد تـا از سـاکـنان آتش سوزان جهنّم شوند.
آیا آدم عاقلی پیدا میشود که دعوت کسی را بپذیرد که او را به سوی آتش سوزان دعوت میکند؟!
این یک پسودۀ درونی درستی است. چه زمـانی که انسان پیکار جاویدانی پیش چشم میدارد که میان او و میان دشمنش شیطان است، با تمام توان و با بیداری کامل و با سرشت دفاع از خویشتن و محافظت از خود، آمادۀ یورش و تاخت میشود، و خویشتن را آماده میسازد که گمراهی و فریبکاری اهریمن را دفـع و بیاثر کند. میکوشد هوشیار و بیدار بماند و نگـذارد وسـوسههای اهـریمن به درونش راه یابد. از هر وسوسهای که بر دلش بگذرد به هراس میافـتد، و میکوشد تند و سریع آن را با ترازوی خدا برکشد و بسنجد، ترازوئی که خدا آن را برای انسان پدید آورده است و برنهاده است تا کارها را بدان کشد و بسنجد و درست از نادرست برای او روشن و مشخّص شود، چون این وسوسه چیزی که بر دلش گذاشته است چه بسا نیرنگ نهان دشمن دیرینهاش شیطان باشد.
این یک حالت درونی است که قرآن آن را در دل پدید آورد، حالت آماده باش و بیدار باش برای دفع وسوسۀ اهریمن که نکند به نیرنگ بنشیند و به گمراهی بپردازد، هم بدان گونه که انسان خود را آمادۀ پـیکار بـا نـقل و انتقال و هر گونه حرکت نهان دشمن خود میکند! ایـن یک حـالت آمادگی ذهنی بـر ضدّ شـرّ و بدی و انگیزههای آن، و بر ضدّ وسوسههای نهان آن در درون انسان، و بر ضدّ اسباب ظاهری و نمایان شـرّ و بدی است. یک حالت آمادگی همیشگی برای پیکاری است که آتش آن یک لحظه هم فروکش نمیکند، و همیشه در این زمین شعلهور است.
آن گاه مردمان را بدین آمادگی و آرایش رزمی، و بدین آماده باش و هوشیا رباش ذهنی فرا میخواند با بیان فرجام کافرانی که دعوت شیطان را لبّیک گفتهاند و پذیرفتهاند، و با ذکر حالت مؤمنانی که اهریمن را از خود راندهاند و به دورش داشتهاند:
(الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ) (7)
کسانی که کافر بشوند، عذاب سختی دارند و کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند، آمرزش (خدا شامل گناهانشان میگردد) و پاداش بزرگی دارند.
*
قرآن بر این امر با به تصویر کشیدن سرشت گمراهی، و حقیقت کار شیطان، و دری که اهریمن باز میکند و از آنجا همۀ شرّها و بدیها وارد میگردد، و راه گمراهی و ضلالتی که از سوی شیطان کشیده میشود، و رونـدۀ همچون راهی از آن برنمیگردد، وقتی که پای بدان نهاد و دورتر رفت و دورتر افتاد، پیرو میزند:
(أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...؟).
آیا کسی که عملهای بدش (توسّط شیطان صفتان) در نظرش زییت و آراسته شده است و آن را زیبا و آراسته میبیند (همانند کسی است که واقع را آن چنان که هست میبیند و از قوانین آسمانی پیروی میکند؟).
این است کلید هر چه شرّ و بلا است . . . این که شیطان برای انسان اعمال بدش را بیاراید و آن را خوب و پسندیده ببیند. از خودش راضی و شگفتزده شود، و هر کاری را که میکند بپسندد و زیبا قلمداد کند. کـار خود را بررسی و وارسی نکند تا موارد خطا و اشتباه و کم و کاست را در آن ببیند، بدان خاطر که چنین میانگارد و به خود اطمینان دارد که او به خطا نمیرود و اشتباه نمیکند! او مؤکّدانه خیال میکند کـه پـیوسته کارهای راست و درست میکند و همیشه راه راست و درست را میپوید! از هر چه بگوید و از هر چه بکند شگفتزده است و شیفتۀ پندار و گفتار و کردار خویشتن است! شیدای همۀ آن چیزی است که بدو مربوط است و از او سر میزند! به دلش نمیگذرد که با خود در چیزی مشورت کند و با خویشتن بیندیشد، و از خویش در کاری حساب و کتاب بکشد و به پیش قاضی عقل و وجدان خود رود! معلوم است همچون انسانی توان این را ندارد در کاری که مـیکند و در رأی و نظری کـه میبیند، به کسی مراجعه کند و با او رایزنی نماید. آخر او در جلو چشمانش برای خودش زیبا و آراسته است، و برای خویشتن و در برابر احساس خویشتن مزیّن و پیراسته است. دیگر نقد و انتقاد از او جائی ندارد و بیجا است! و هیچ گونه نقص و نقصانی بدو رو نمیکند و در او موردی و جایگاهی نمییابد!
این بلا و مصیبتی است که شیطان آن را بر سر انسان میآورد. این لگامی است که شیطان انسان را با آن به سوی گمراهی مـیکشاند، و از گمراهی به هلاکت میرساند!
کسی که خدا هدایت و خیر و صلاح را برای او نوشته باشد و واجب نموده باشد، حسّاسیّت و بیدار باش و هوشیار باش و از خود حسـاب گرفتن و بـه کارهای خویشتن نگریستن را به دلش میاندازد. این است که او از مجازات ناگهانی خدا خویشتن را ایمن نمیبیند، و غافل از دگرگونی دل نمیشود، و خود را در امن و امان از خطا و اشتباه نمییابد، و از نقص و عجز خود را پاک و به دور نمیبیند. او پیوسته به کارهایش رسیدگی میکند و آنها را بازنگری مینماید. همیشه به حساب خود میرسد و از خویشتن حساب میگیرد. دائـماً برحذر از شیطان میشود، و همه وقت و هـمه آن به یاری و کمک یزدان چشم امید می دوزد.
این دو راهۀ جدائی میان هدایت و ضـلالت، و میان نجات یافتن و هلاک شدن است.
این یک حقیقت روانی دقیق و عمیقی است که قرآن آن را در چند واژۀ اندک به تصویر میکشد:
(أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...؟).
آیــا کسـی کـه عـملهای بـدش (تـوسّط شـیطان و شیطان صفتان) در نظرش زینت و آراسته شده است و آن را زیبا و آراسته میبیند (همانند کسی است که واقع را آن چـنان کـه هست مـیبیند و از قوانین آسـمانی پیروی میکند؟).
ایـن نمونهای از اشخاص گمراه و هلاک شونده و بیهدفی است که به بدترین سرنوشت گرفتار میآیند. کلید همۀ این بدبختیها هم همین آراسـتن و پیراسـتن شیطان، و این گول خوردن و خود بزرگ بینی گرفتار آمدن، و این پردهای است که دل و چشمش را کور میکند و دیگر خطرهای راه را نمیبیند، و کاری را نیک انجام نمیدهد، چون او کار بد خود را با اطمینان کامل خوب میبیند! و خطا و اشـتباهی را جبران و اصلاح نمیکند، چون مطمئن است که به خطا نمیرود و اشتباه نمیکند! او فسادی را اصلاح نمیکند، چون یقین دارد که او فساد و تباهی نمیورزد! او در حدود و ثغوری نمیایستد، چون گمان میبرد هر گامی از گامهایش در راه اصلاح برداشته میشود!
این امر درگاه هر شرّ و بلائی، و پـنجرۀ هر بدی و فسادی، و کلید هر گونه گمراهی و ضلالتی است.
قرآن سؤال را بدون جواب رها نمیکند:
(أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...؟).
آیـا کسـی کــه عـملهای بــدش (تــوسّط شـیطان وشیطان صفتان) در نظرش زینت و آراسته شده است وآن را زیبا و آراسته میبیند ..؟.
تا شامل هر پاسخی بشود. انگار گفته میشود: آیـا از : این شخص امـید خیر و صلاح و تـوبه و برگشت میرود؟ آیا این شخص همسان کسی بشمار می آید که ، خود را میپاید و از خویشتن حساب میگیرد و خدا را حاضر و ناظر بر خودش میببند؟ آیا ایـن شـخص با متواضعان و متّقیان برابر است؟.. و انواع پـاسخهای دیگری که به همچون پرسشی داده میشود. این اسلوب در قرآن بسیار آمده است و تکرار گردیده است.
این آیـه دورادور پـرسشی از ایـن قبیل پـرسشها را می دهد:
(فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ).
خداوند هر کس بخواهد گمراه می سازد، و هر کس را بخواهد راهیاب مـینماید. پس خود را بـا غـم و غصّۀ آنان هلاک مکن.
انگار خداوند میفرماید: هـمچون کسی خدا بر او ضلالت و گمراهی نوشته است و واجب گردانده است. او مستحقّ این ضلالت و گمراهی شده است بدان خاطر که شیطان کار بدش را در نظرش آراسته است و زینت داده است، و دری را به رویش باز کرده است که هیچ شخص گمراهی از آن در، دیگر برنمیگردد!
خدا هر کس را بخواهـد گمراه میکند، و هـر کس را بخواهد راهیاب میگرداند، برابر سرشتی که گمراهی و ضلالت در این باره دارد، و مطابق سرشتی که هدایت و راهیابی در این راستا دارد. سرشت گمراهی و ضلالت، با عمل بد را عمل نـیک دیدن حاصل میگردد، و سرشت هدایت و راهیابی، با بررسی و وارسـی عـمل خود و پرهیز و حذر و با حسـاب و کـتاب گـرفتن از خویشتن و تقوا فـراهـم میآید . . . و ایـن دو راهـۀ قاطعانهای میان هدایت و ضلالت است.
مادام که کار چنین است:
(فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ).
پس خود را با غم و غصّۀ آنان هلاک مکن.
قطعاً این کار، یعنی کار هدایت و ضلالت، کـار هیچ شخصی نیست، هر چند این شخص پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم باشد. بلکه این کار به خدا اختصاص دارد. و دلهـا در میان دو انگشت از انگشتان یزدان مهربان قرار دارند. یزدان مهربان، زیر و رو کننده و دگرگون سازندۀ دلها و چشمها است . . . خداوند سبحان پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خود را ناز میکند و دلداری میدهد با بیان این حقیقت برای او. تا دل بزرگوار و مهربان و خیرخواه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و دوستدار قوم خود، در برابر کارهائی که از آنان میبیند، و میداند که سرنوشت قطعی ایشـان به دنبال ایـن گمراهی چیست، آرام بگیرد و برجای بماند، و به ترک حرص و آزی بگوید که برای هدایت ایشـان در دل مهربانش به جوش و خروش درمیآید، و نـاراحت و نگران است از این که کنارهگیری ایشان را میبیند از حقّ و حقیقتی که برایشان به ارمغان آورده است و آنان با وحود دیـدن آن و پی بردن بدان از آن دوری میگزینند و کژراهه میروند و گمراه میشوند! این هم حـرص و آز و آرزو و اشـتیاق بشری است و برای همگان معلوم و مشهور است. یزدان سبحان از نـفوذ همچون حرص و آز و نگـرانـی و پــریشانی بـه دل و احساس پیغمبرش بر سر مهر میآید و از روی لطف برایش توضیح میدهد و تبیین میکند که ایـن کار او نیست و بدو مربوط نیست. بلکه این کار خدا و مختصّ به الله است.
این حرص و آز داشتن و نگران و پریشان شدن، حالتی است که دعوتکنندگان به سوی یزدان به درد آن مبتلا و گرفتار میآیند هر زمان که مخلصانه و دلسوزانه به دعوت بپردازند، و ارزش و زیبائی و خیر و برکتی را درک و فهم کنند که در دعوت ایشان است، ولی ببینند که با وجود این مردمان به این دعوت پشت بکنند و از آن رویگردان بشوند، و خیر و برکت و زیبائی و جمالی را مشاهده ننمایند که در آن است، و به حقّ و حقیقت و کمالی گوش فرانـدارنـد که بدان است. بهتر است دعوت کنندگان به سوی یزدان حقیقتی را درک و فـهم کنند که خداوند سبحان پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خود را بدان سفارش فرموده است و چگونه دلداریش داده است و نازش نموده است. لذا دعوت کنندگان باید دعوت خود را با تمام تلاش و کوشش و قدرت و توانی که دارند به دیگران ابلاغ کنند و برسانند، آن گاه بر کسی تأسّف نخورند که خدا صلاح و فلاح را برای او مقدّر نفرموده است.
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (8)
خدا بس آگاه از کارهائی است که میکنند.
خدا است که هدایت یـا ضـلالت را قسمت مـردمان می کنند برابر علم و اطّلاعی که از حقیقت کارشان دارد. خداوند این حقیقت را میداند پـیش از ایـن که ایـن حقیقت از ایشان سر برزند، و از این حقیقت آگاه است بعد از این که روی میدهد و سر برمیزند. خدا هدایت یا ضلالت را نصیب ایشان میکند مطابق با علم ازلی خودش. و لیکن ایشان را بر کاری که از ایشان سـر میزند دادگاهی نـمیکند و به حسـاب و کتابشان نمیرسد مگر بعد از آن که آن کار از ایشان سر بزند.
*
بدین وسیله بند دوم سوره پایان میپذیرد، بندی که به بند نخستین مـتّصل است، و هماهنگ با بندی نیـز میباشد که بعد از این بند میآید.
سورهی فاطر آیهی 3-1
سورۀ فاطر مکّی و شامل 45 آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
(الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (1) مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (2) یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ) (3)
این سورۀ مکّی روش ویژه ای در موضوع و روند خود دارد. به روش سورۀ رعـد نـزدیکتر از هر سورۀ دیگری است. این سوره در آهنگهائی به پیش میرود و از آغاز تا پایان سوره بر دل انسانها پـیاپی زمزمه میگردد. آهنگهای الهامگرانۀ مـؤثّری است کـه دل را سخت به تکان میاندازد، و آن را از خواب غفلت بیدار میکند، تا به عظمت این هستی بنگرد، و زیبائی ایـن جهان را ورانـداز کند، و دربـارۀ نشـانههای شناخت بیندیشد که پراکنده در لابلا و گوشه و کنار جـهان، و پراکنده در صـفحات آن هسـتند. و نـعمتهای خدا را یادآور شود و کرنش برد، و رحمت و رعایت او را احساس کند، و مهلکهها و محلّهای نقش زمین شـدن گذشتگان را در زمین به تصوّر درآورد، و صـحنههای ایشان را در روز قیامت بر پردۀ خیال اندازد، و خشوع و خضوع کند و سر فرود آورد، در آن حال و احوالی که زیبائیها و شگفتیهای ساختار خدا را میبیند، و آثار دست قدرت او را در پیچ و خمها و چینها و لایه ها و لابلاهای جهان، و در ژرفاهای نفس، و در زنـدگی مردمان ، و حوادث و رخدادهای تاریخ، مشاهده میکند. دل در آن زیبائیها و شگفتیها و در ایـن آثـار، وحدت حقّ و وحدت قانون و وحدت دست سازندۀ نوآفرین نیرومند توانا را می بیند و می پساید... همۀ اینها در شیوهای و در آهنگی پدیدار و نمودار میآید که دلی که احساس بکند و درک و فهم نماید، و همچون زندگانی متأثّر گردد، نمی تواند خویشتن را در برابر آنها نگاه دارد.
این سوره یک وحدت متّصل و مرتبط است، و دارای حلقههائی است که آهنگهای آنها پیاپی میآید. مشکل است بتوان این سوره را به فصلهای جدا گانه و دارای موضوعهای متفاوت تقسیم کرد. همۀ موضوعها در اصل یک موضوع است و بس. همۀ آنها آهنگهائی هستند که بر تارهای دل انسانها نواحته میشوند. ایـن آهنگها از سرچشـمههای هستی و نـفس و زندگی و تاریخ و رستاخیز برمی جوشند، و همۀ نواحی و گوشه و کنارهای نفس را فرامی گیرند و دل را از هر سو به سوی ایمان و خشوع و اعتراف و اقرار فریاد میدارند.
نشانۀ برجستۀ دیدنی در این آهنگها گرد آوردن همۀ رشته ها در دست قدرت نوآفرین، نمودار ساختن این دست که همۀ رشتهها را تکان میدهد و جمع میآورد، و رشتهها را گردآوری میکند و آنها را رها میسازد و میگستراند، وآنها را برمی تابد و محکم می کشد و شل می کند و رها مینماید، بدون این که پیگردی و انبازی و پشتیبانی داشته باشد.
از همان سرآغاز سوره این نشانۀ برجسته را جلوه گر و هویدا مشاهده می کنیم، و تا به آخر سوره ادامه می یابد.دست توانا و چیره را می بینیم که این جهان بزرگ و سترگ شگفت و شگرف را هستی می بخشد و به صحنۀ ظهور می آورد بدان گونه که خود می خواهد:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (1)
ستایش خداوندی را سزا است که آفرینندۀ آسـمانها و زمین است، و فرشتگان را با بالهای دو تا دو تا، و سه تا سه تا، و چهار تا چهار تائی که دارند، مأموران (قدرتمند اجرای فرمان خود در زمینههای مختلف تکوینی و تشریعی) کرد. او هر چه بخواهد بر آفرییش (فرشتگان و مردمان و سائر موجودات جهان) میافزاید. چرا کـه خدا بر هر چیزی توانا است. (فاطر/1)
ایـن کـف دست نـیرومند بازمیگردد و رحمت را برمیجوشاند و روان میگرداند. آن گاه بسته میشود و چشـمههایش خشک مـیگردد و به دل زمین فرو میرود، بدون این که پـیجو و پـیگردی و شـریک و انبازی داشته باشد:
(مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (2)
خداوند (در خزائن) هر رحمتی را برای مـردم بگشاید، کسی نمیتواند (آن را ببندد و) از آن جلوگیری نماید، و خداوند هر چیزی را که بازدارد و از آن جلوگیری کند، کسی جز او نمیتوانـد آن را رها و روان سـازد، و او توانا و کاربجا است. (لذا نه در کاری درمـیماند، و نـه کاری را بدون فلسفه انجام میدهد). (فاطر/٢)
هدایت و ضلالت رحمت است. این رحمت برمیجوشد و فوران میکند یـا میخشکد و به دل زمـین فرو میرود:
(فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ ).
خداوند هر کس را بخواهد گمراه میسازد، و هر کس را بخواهد راهیاب مینماید. (فاطر/8)
(إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَن یَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِی الْقُبُورِ (22) إِنْ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ) (23)
خـداوند هـر کس را بـخواهـد شـنوا (و پـذیرای حقّ و حقیقت) میگرداند، و تو نمیتوانی (پند و اندرز آسمانی را به دلمردگان فرو بـری، همانگونه کـه نمیتوانـی) مردگان آرمیده در گورها را شنوا گردانی. تـو تـنها بیمدهندهای و بس. (فاطر/22و23)
این دست، حیات پیشین را میسازد، و مردگان را در زندگی اخروی برمیانگیزد:
(وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ) (9)
خدا کسی است که بادها را روان میدارد، و بادها ابرها را برمیانگـیزد، و مـا ابـرها را بـه سـوی سـرزمینهای موات میرانیم و آن سرزمینهای موات را دارای حیات میگردانیم. زنده گرداندن (مـردگان در گورها بـرای حساب و کتاب) نیز به همین منوال است. (فاطر/٩)
عزّت به طور کلّی از آن خدا است، و عزّت تـنها از او مدد میگیرد:
(مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً ).
هر کس عزّت و قدرت میخواهد، (آن را از خدا بخواهد. چرا که) هر چه عزّت و قدرت است در دست خدا است. (فاطر/10)
آفریدن و هستی بخشیدن و زاد و ولد و مرگ و مـیر، سررشتۀ همۀ آنها در همان دست است و از آن رهائی ندارد:
(وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ) (11)
خداوند (اصل) شـما (آدم) را از خاک بـیافرید، سپس شما (ذرّیّّۀ آدم) را از نطفه خلق کرد، و آنگاه شما را به صورت زوجهای (نر و ماده) درآورد. هیچ زنی باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر که خدا مـیدانـد (جنین او پسر یا دختر است و در شکم مادر چه احوالی دارد و کی بـه دنـیا مـیآید). هیچ شـخص پیری عمر درازی بـدو داده نـمیشود (و زنـده نـمیماند و عمر زیــادی نـمیکند). و هیچ شـخصی از عمرش کـاسته نمیشود (و مرگ زودرس گریبانگیرش نمیگردد) مگر این که در کتاب (لوح محفوظ) ثبت و ضـبط است. ایـن برای خدا ساده و آسان است. (فاطر/11)
در این کف دست، کلیدها و زمامهای آسمانها و زمین و حرکات ستارگان و کرات جمع میآید:
(یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ) (13)
خـدا شب را داخـل در روز، و روز را داخـل در شب میکند. او خورشید و ماه را مسخّر کرده است (و برای سود انسانها به گردش و چرخش انداخته است). هر یک از آن دو تا، مدّت معیّن و سـرآمـد روشـنی بـه حرکت خود ادامـه مـیدهند. آن کسـی کـه (درازی و کـوتاهی شبها و روزها و نظام نور و ظلمت و حرکات دقیق ماه و خـورشید را سـر و ســامان داده است) الله است کـه خداوند شما است، و مالکیّت و حاکمیّت (جهان هستی) از آن او است. و بجز او کسانی را که به فریاد میخوانید (و پرستش مینمائید) حتّی مالکیّت و حاکـمیّت پـوستۀ نازک خرمائی را ندارند. (فاطر/13)
دست نوآفرین خدا در این حهان به شیوۀ شناخته شدۀ خودش به کار میپردازد، و جمادات و گیاهان و حیوانات و انسانها را رنگآمیزی میکند و رنگارنگ مینماید:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ (27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ).
(ای عـاقل) مگر نـمیبینی کـه خـداونـد از آسـمان آب سودمندی را میباراند و با آن محصولات گوناگون و مـیوههای رنگارنگ را بـه وجود میآورد؟ (و مگـر نمیبینی که) کوهها خطوط و جادههائی است (کـه بـر سطح زمین کشیده شده است. خطوط و جادههائی) که برخیها سفید و برخیها سرخ و بـعضیها سـیاه پررنگ است. و هر یک از آنها به رنگهای مختلفی و در طرحهای متفاوتی (با دست تقدیر پروردگار، بـر چـهرۀ زمین ترسیم گشته) است. انسانها و جنبندگان و چـهارپـایان نیز کاملاً دارای رنگهای مختلفی بوده و متفاوتند.(فاطر/27و28)
این دست گامهای انسانها را به جلو برمیدارد، و نسلها و نسلها را پدید میآورد:
(ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ).
سپس کتاب (قرآن) را به بندگان برگزیدۀ خود (یـعنی امّت محمّدی) عطا کردیم. (فاطر/32)
(هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلَائِفَ فِی الْأَرْضِ ).
خدا کسی است که شما را جـانشین (گذشتگان) روی زمین کرده است. (فاطر/39) این دست است که این جهان بزرگ و سترگ را نگاه میدارد و از نابودی محفوظ مینماید.
(إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ ).
خـداونــد آسـمانها و زمــین را نگاهداری مــیکند و نمیگذارد (از مسیر خود) خارج و نابود شوند. هر گاه (هم بخواهند از مـسیر خود) خارج و نابود شـوند، جز خدا هیچ کس نمیتواند آنها را (در مسیر خود) نگاه و محفوظ دارد. (فاطر/41)
همین دست است که زمام امور را میگیرد و اصلاً هیچ چیزی او را درمانده نمیتواند بکند:
(وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیُعْجِزَهُ مِن شَیْءٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ ).
هـیچ چیزی چـه در آسـمانها و چـه در زمـین خدا را درمانده و ناتوان نخواهد کرد.(فاطر/44)
او (عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (1).
بر هر چیزی توانا است. (فاطر/1)
او (الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (2).
توانا و کاربجا است. (فاطر/2)
(وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ) (18)
بازگشت (همگان، اعم از کافران و مؤمنان) بـه سوی خدا است.(فاطر/18)
او (عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (8)
بس آگاه از کارهائی است که میکنند. (فاطر/٨)
(ولَهُ الْمُلْکُ ).
و مالکیّت و حاکمیّت (جهان هستی) از آن او است.(فاطر/13)
او (الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (15)
بینیاز (از عبادت شما است) و ستوده است. (فاطر/15)
(وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ) (18)
بازگشت (همگان، اعم از کـافران و مؤمنان) بـه سوی خدا است. (فاطر/18)
او (عَزِیزٌ غَفُورٌ) (28)
توانا و چیره (در کار جهان آرائی است) و بس آمرزگار (برای بندگان توبه کار و امیدوار بـه الطـاف کردگار ) است. (فاطر/28)
او (غَفُورٌ شَکُورٌ) (30)
آمرزگار و سپاسگزار است. (فاطر/ 30)
قطعاً خداوند از اوضاع بندگان خود: (لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ).
کاملاً آگاه (و به احوالشان) بینا است. (فاطر/31)
خدا: (عَالِمُ غَیْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ).
دانندۀ غیب آسمانها و زمین است. (فاطر/38)
خدا: (عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (38)
از چیزهائی که در درون دلها است کاملاً آگاه است. (فاطر/38)
خدا: (حَلِیماً غَفُوراً) (41)
شکیبا است (و در مجازات تـعجیل روان نمیدارد) و آمرزنده است (و توبۀ بزهکاران را میبخشاید). (فاطر/41)
خدا: (عَلِیماً قَدِیراً) (44)
بسیار فرزانه و خیلی قدرتمند است. (فاطر/44)
خدا: (بِعِبَادِهِ بَصِیراً) (45)
بندگان خـود را دیـده است (و از گـفتار و کـردار و پندارشان باخبر بوده است، لذا چنان که باید پـاداش و پادافره آنان را میدهد).(فاطر/45)
از این آیهها و از ایـن پـیروها فضای سوره ترسیم میشود، و نشانۀ چیره بر سوره، و سایهای که این سوره به طور عام بر نفس میاندازد، به تصویر درمیآید. با توجّه به سرشت این سوره، مصلحت دیدیم آن را به شش مقطع همخوان و متجانس در معانی برای سـاده فهم کردن آن تقسیم کنیم. والا این سوره یک مرحله است و آهنگها و حلقههای آن از آغاز تـا بـه انـجام متّصل به یکدیگر است.
*
(الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (1)
ستایش خداوندی را سزا است که آفرینندۀ آسمانها و زمین است، و فرشتگان را با بالهای دو تا دو تا، و سه تا سه تا، و چهار تا چهار تائی که دارند، مأموران (قدرتمند اجرای فرمان خود در زمینههای مـختلف تکـوینی و تشریعی) کرد. او هر چه بخواهد بر آفرینش (فرشتگان و مردمان و سائر موجودات جهان) میافزاید. چرا کـه خدا بر هر چیزی توانا است. (فاطر/1)
این سوره با دیباچۀ سـتایش خداونـد را سزا است میآغازد. سورهای است که بنیاد آن رهنمود دلهـا به سوی خدا، و بیدار گرداندن دلها برای مشاهده کـردن نعمتهای خدا، و متوجّه رحمت و فضیلت و لطف و فضل خدا شدن است. این سوره زیبائیهای ساختار خدا را در آفریدگان یزدان پیش چشمها میدارد، و ذهن و شعور را از این زیبائیها پر میسازد، و کرم و بزرگواری خدا را با تسبیح و تقدیس و حمد و سپاس و ذکر و مناجات او زمزمه میکند:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ ).
ستایش خدا را سزا است.
به دنبال ستایش خدا، صفتی از صفات خدا ذکر میشود که دالّ بر آفریدن و از نیستی به هستی آوردن است:
(فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ).
آفرینندۀ آسمانها و زمین بدون مدل و الگو است.
خدا پدیدآورندۀ این آفریدههای عجیب و غریب و شگفت و شگرفی است که برخی از آنها را بالای سـر خود، و برخی از آنها را زیر پای خود میبینیم هر کجا که باشیم. از این آفریدهها جز انـدکی آن هـم دربارۀ چیزی که کوچکتر و به ما نزدیکتر است نمیدانیم ... و آن مادر ما زمین است . . . آفریدههائی که یک قانون آنها را سر و سامان و نظم و نظام میبخشد، و آنها را با هماهنگی و همآوائی و سازش و سازگاری محفوظ و مصون میدارد، با وجود این که میان آفریدهها فاصلهها و مسـافتهای سیّار دور و درازی است، فاصلهها و مسافتهائی که خیال ما انسانها جز با رنج و دشواری فراوان نمیتواند آنها را تصوّر کند، و گذشته از بزرگ و سترگ آنها و دوری کرهها و مدارهایشان، تـناسب شگرف و شگفتی در میان آنها وجود دارد که راز و رمز سر به مهری است. اگر کوچکترین خلل در همچون تناسبی پدیدار گردد همۀ افـلاک و مدارات درهم میشکند و پخش و پراکنده میگردد.
ما از کنار همچون اشارهای که در قرآن مجید است مـیگذریم و به سـوی آفرینش آسمانها و زمـین میرویم، بدون این که جلو آن جز اندکی بایستیم تـا دربارۀ مدلول و مفهوم هراسانگیز و تـرسناک آن بیندیشیم و بنگریم. همچنین از کنار صحنههای آسمانها و خود زمین میگذریم و از همینها نیز جز انـدکی را نمیبینیم و نمیدانیم، و در جلو آنها جز مدّت کمی نمیایستیم. چه احساس ما کندی میپذیرد و کودن مـیگردد، و آن صحنهها بر تـارهای احسـاسمان آن آهنگهای بیدارکنندۀ الهامگری را نمینوازنـد که بر دلهای پیوند یافته به ذکر خدا، و بیدار در برابر آثـار دست و آفرین و از نیستی به هستی آورندۀ این جهان مینوازند. زیرا انس و الفت ها با شگرفیها و شگفتیهای جهان، ترس و هراس و زیبائی و گیرائی را از ما سلب کرده است، ترس و هراس و زیبائی و گیرائیای که قلب آن را احساس میکند وقتی که به هـمچون زیبائیها و نوآوریهائی برای نخستین بار مینگرد.
دل باز و هوشیار و به خدا رسـیده، به دانش دقیق و اطّلاع کامل از جایگاههای ستارگان در آسمان، حجمها و نسبتهای آنها، نسبتهای فضای پیرامون آنها، راههای حرکت آنها در مدارهایشان، و پیوند برخی با برخی در حجمها و اوضاع و احوال و حرکاتشان، نیاز ندارد . . . دل باز و هوشیار و به خدا رسـیده، بـه دانش دقـیق و اطّلاع کامل از همۀ اینها نیاز ندارد تا در برابر ایـن پدیدههای هراسانگیز زیبای شگفت، احساس تـرس و هراس کند. بلکه برای همچون دلی این بس است کـه آهنگهای خود این صحنهها بر تـارهایش به نـوازش درآید. او را بس است که صحنۀ ستارگان پراکنده در شب تاریک را ورانداز کند. او را بس است که صحنۀ ماه تابان در شب مهتاب بر او بدرخشد. او را بس است بامدادانی که منوّر میگردد، و تابان و رخشان نوید دم زدن و حرکت کردن مـیدهد، و پـویش و جـنبش بـه ارمغان میآورد. او را بس است غروبی که تاریکی را به خزیدن میاندازد، تاریکیای که پـیام خـداحـافظی دارد و خبر از پایان گرفتن میدهد . . ٠ بلکه اصلاً او را بس است این زمین و صحنههائی که در آن است و پایان نمیپذیرد، و اگر جهانگردی تمام عمر خـود را صـرف گردش و نگرش و وراندازی کند، تـمام صحنههای زمین را نمیتواند ببیند و به پایان برساند ... بلکه او را بس است که فقط یک گل را بنگرد تا ببیند که تأمّل و تدبّر دربارۀ رنگها و نقشها و طرز ساختار و هماهنگی و همآوائی موجود در آن به انتهاء نمیرسد و پایان نمی پذیرد.
قرآن مجید اشارههای الهامگرانهای دارد که انسانها را به تفکّر و تأمّـل دربارۀ ایـن پـدیدهها میخوانـد، پدیدههای بزرگ و ریز آن . . . برای دل یکی از آنها بس است تـا عـظمت هسـتی بخش و نوآفرین آن را بشناسد، و بدو با تسبیح و تقدیس و حمد و سپاس و ذکر و دعا رو بکند.
(الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ).
ستایش خداوندی را سزا است که آفرینندۀ آسمانها و زمین است.
(جَاعِلِ الْمَلَائِکَةِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ ).
فرشتگان را بـا بـالهای دو تـا دو تـا، و سـه تا سـه تا، و چهار تا چهار تائی که دارند، مأموران (قدرتمند اجرای فرمان خود در زمینههای مختلف تکوینی و تشـریعی) کرد.
سخن در این سوره پیرامون فرستادگان و وحی و حقی است که خدا آن را نـازل کرده است . . . فرشتگان فرستادگان خدایند و وحی را به سوی کسی میآورند که خدا او را از میان بندگانش در زمین برمیگزیند. این است کـه خـدا فرشتگان را با صفت رسل یعنی فرستادگان، به دنبال سخن از آفرینش آسمانها و زمین، ذکر میکند. فرشتگان رابطهها و واسطههای میان زمین و آسمانند. فرشتگان به بزرگترین و والاترین وظیفه میان پیغمبران او که به سوی مردمان برانگیخته و روانه می شوند.
برای نخستین بار است که در «فی ظلال القران» آیاتی از قرآن به میان میآید، آیاتی که وصفی از فرشتگان را به میان میکشد و از هیئت آنـان سخن میرانـد. هر چند که از وصف سرشت و وظیفۀ آنان پیش از این سخن رفته است. همچون ایـن فرمودههای خداوند بزرگوار:
(ومن عنده لا یستکبرون عن عبادته ولا یستحسرون , یسبحون اللیل والنهار لا یفترون).
کسـانی که در پیشگاه خدا هستند (مـقرّبان درگاه پروردگارند، یعنی فـرشتگان) از پـرستش او سـر بـاز نمیزنند و خویشتن را بالاتر از عبادتش نمیدانند و (از بندگی شبانهروزی خود هرگز) خسته نمیگردند. شب و روز (دائـماً بــه تـعظیم و تـمـجید خـدا مشـغولند و پیوسته) سرگرم تسبیح و تقدیسند و سستی بـه خود راه نمیدهند. (انبیاء/19و20)
(إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته ویسبحونه وله یسجدون).
بیگمان کسانی که مقرّبان (درگاه) پروردگار تو هستند، خویشتن را بزرگتر از آن نمیدانند که به پرستش خدا بپردازند، و بلکه به تسبیح و تقدیس او مشـغولند و در برابر او کرنش و سجده میبرند. (اعراف/206)
در اینجا چیزی را مییابیم که به خلقت ایشان مربوط است:
(أُولِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ ).
با بالهای دو تا دو تا، و سه تا سه تا، و چهارتا چهارتائی که دارند.
ابن وصفی است که فرشتگان را به تصویر نمیکشاند. زیرا ما نمیدانیم فرشتگان چگونهاند، و نمیدانیم ایـن بالهایشان چگونه است. ما چیزی جز این نمیتوانیم که در کنار این وصف بمانیم و از آن پا فراتر نگذاریم، و آنان را به شکل مشـخّصی درنـیاوریم و پیش چشـم نداریم. چه هر شخصی چه بسا به خطا رود و اشتباه شود. وصف معیّنی که شکل و هیئت را از راه مورد اعتمادی مشخّص دارد به ما نرسیده است. وصفی که در قرآن آمده است این فرمودۀ خداوند بزرگوار دربارۀ شناخت دوزخ است:
(علیها ملائکة غلاظ شداد , لا یعصون الله ما أمرهم ویفعلون ما یؤمرون ).
فرشتگانی بر آن گمارده شدهاند که خشن و سختگیر، و زورمند و توانا هستند. از خدا در آنچه بدیشان دستور داده است نافرمانی نمیکنند، و هـمان چیزی را انجام میدهند که بدان مأمور شدهاند. (تحریم/6)
این فرموده هم شکلی و هیئتی را مشخّص نمیسازد. در روایتی این چنین آمده است:
« پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دو بار جبرئیل را به شکل اصلی خـود دیده است».
در روایتی هم چنین آمده «ست:
«جبرئیل شش صد بال دارد».[1]
این هم شکلی و هیئتی را مشخّص نـمیسازد. پس در این صورت کار مطلق است و مشخّص و مـحدود نیست، و اطّلاع از این غیبیّات تنها مربوط به خدا است و بس.
به مناسبت ذکر بالهای دو تـا دو تـا، و سه تا سـه تا، و چهار تا چهار تا، چون انسان جز شکل دو بال برای پرنده را نمیشناسد، گفته میشود که خدا:
(یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ).
هر چه بخواهد بر آفرینش (فرشتگان و مردمان و سائر موجودات جهان) میافزاید.
بدین وسیله قرآن آزادی مشیّت و ارادۀ خدا را مقرّر میدارد، و آن را مقیّد به شکـلی از اشکال آفـرینش نمینماید . . . چیزهائی که ما میبینیم و چیزهائی که ما می شناسیم، شکلها و سیماهائی از آفریدهها هستند که قابل شمارش نیستند و فـراتر از ارقام و اعدادند. چیزهائی که ما نمیدانیم بسیار بیشتر و فراوانتـر از چیزهائی است که ما میدانیم:
(إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (1)
قطعاً خدا بر هر چیزی توانا است.
این پیرو از پیرو پیش از خود فراختر و فراگیرتر است. هیچ شکلی در فراسوی این پیرو نهفته نیست مگر این که مدلول و مفهوم چنین پیروی آن را دربرمیگیرد و مشتمل بر آن میگردد، اعم از شکلهای آفریدن و پدید آوردن و دگرگون کردن و تبدیل و تغییر دادن.
*
(مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (2)
خداوند (در خزائن) هر رحمتی را برای مـردم بگشاید، کسی نمیتواند (آن را ببندد و) از آن جلوگیری نماید، و خداوند هر چیزی را که بازدارد و از آن جلوگیری کند، کسی جز او نـمیتوانـد آن را رهـا و روان سـازد، و او توانا و کاربجا است. (لذا نه در کاری درمـیماند، و نـه کاری را بدون فلسفه انجام میدهد).
در این آیۀ دوم سوره، تصویری از تصویرهای قدرت خدا است، تصویری که آیۀ نخستین بدان خاتمه داده شده است. وقتی که این تصویر در دل انسان اسـتقرار پذیرد، تحوّل کاملی در اندیشهها و رویکردها و معیارها و مقیاسها و ارزشهای او دربارۀ این جهان به طور کلّی به وجود میآید.
این آیه دل را از هر گونه نیرو گونهای که در آسمانها و زمین است به دور میبرد و آن را به نـیروی خدا میرساند. دل را از گمان بردن هر گونه رحمتی که در آسمانها و زمین گمان میبرد مأیوس میسازد و آن را به رحمت خدا میرساند. جلو دیدگانش هر گونه دری را در آسمانها و زمین که سراغ دارد میبندد و در خدا را در جلو دیدگانش باز میکند. هر راهی را که در آسمانها و زمین پیش پای خود بیند میبندد و نابود کند و تنها راه خدا را برای آن باز میگرداند.
رحمت خدا جلوهگر میآید در نمادها و جلوه گاههائی که قابل شمارش نیست. انسان حتّی از برشمردن و نگاشتن رحمتی که خدا بدو روا داشـته است و در هستی او سرشته است، و بزرگواریهائی که در حقّ او کرده است و بدانها مکرّم و معزّزش فرموده است، و چیزهائی که بهرۀ انسان در پیرامونش و در بالای سرش و از زیـر پایش نموده است، و نعمتهائی که بدو بخشیده است، چه نعمتهائی که بدانها آشنا است و چه نعمتهائی که بدانها آشنا نیست و این بخش از نـعمتها بسیارند، عاجز و ناتوان میگردد.
رحمت خدا در چیزهائی که قدغن هستند جلوهگر میآید، بدان گونه که در چیزهائی که آزاد هستند پدیدار میگردد. کسی که خدا درگاه رحمت خود را برای او بازمیگرداند رحمت خـدا را در هـر چیزی، و در هر وضع و حالی، و در هر جائی و مکانی، خواهد یافت . . . رحمت خدا را مییابد در نـفس خود، در احسـاسات خود، در ذهن و شعور خود، در چیزهای پیرامون خود، و هر جا و هر گونه که هست و باشد. رحمت خدا را در همۀ اینها مییابد، حتّی اگر همۀ چیزهائی را از دست بدهد که مردمان از دست دادن آنها را محرومیّت مینامند ... اگر خدا رحمت خود را در همه چیز از کسی بازگیرد، چنین کسی در هر وضـع و حالی، و در هر جائی و مکانی، رحمت خدا را از دست میدهد و محروم بشمار میآید، هر چند همۀ چیزهائی را داشته باشد که مردمان آنها را نشانۀ دارا بودن و به رحمت خدا رسیدن و خشنودی او را فراچنگ آوردن بدانند و بینگارند!
هر نعمتی که خدا رحمت خود را با بودن آن باز بگیرد، قطعاً بلا میگردد، و نعمت به نقمت تبدیل میشود. هر محنتی که رحمت خدا آن را دربر بگیرد، قطعاً به نعمت تبدیل میگردد، و خود همچون محنتی نعمت است . . . انسان اگر روی خار بخوابد و رحمت خدا او را دربر بگیرد، همچون خاری، رختخواب نرم و راحتی میگردد. و اگر انسان روی حریر بخوابد و رحمت خدا از او بازگرفته شده باشد، او بر خار مغیلان میخواند. اگر انسان به سختترین کارها در پرتو رحمت خدا بپردازد، ناگهان این کار دشوار را ساده و آسان مییابد و بدون رنج و زحمت انجام میدهد. و اگر انسان به آسانترین کارها بپردازد و به همراه آن رحمت خدا نباشد، ناگهان آن کار سخت و دشوار میگردد. اگر انسان به ترسها و هراسها و خطرها و مهلکهها با رحمت خدا وارد گردد، ترسها و هراسها و خطرها و مهلکهها ناگهان به امن و امان و امنیّت و سلامت تبدیل میشوند. اگر انسـان بدون رحمت خدا پای به راهها و شاهراهها نهد، ناگهان راهها و شاهراهها به مـهلکهها و نابودگاهها تبدیل میشوند!
با وجود رحمت خدا هیچ گونه گرفتاری و دشواریای در میان نخواهد بود. بلکه گرفتاری و دشواری با عدم وجود رحمت خدا در میان خواهد بود. اگر رحمت خدا نصیب انسان نباشد، هر چند همه چیز دیگر را داشته باشد، در تنگنا و در بلا است. انسان اگر در ته و ژرفای
چاه زندانی باشد، به شرط این که رحمت یزدان جهان و لطف ایزد منّان با او باشد، غل و زنجیر و تنگنا و بلائی در میان نیست! اصلاً با وجود لطف و مـرحمت خدا انسان اگر به دوزخ عذاب گرفتار آمده باشد، یـا به درّههای هلاک درافتاده باشد چه باک؟! اگر لطف و مرحمت یزدان از انسان به دور باشد، هر چند انسان در میان نعمتهای جهان بلولد و غلت بخورد و از همۀ اسباب و وسائل رفاه برخوردار باشد، کی همچون چیزی فراخی و آسایش بشمار است؟ا اگر در درون نفس انسان رحمت یزدان باشد، چشمههای خوشبختی و خشنودی و آسایش و آرامش برمیجوشد و قلقل میزند! اگر از درون نفس انسان رحمت یزدان بازگرفته شده باشد، کژدمهای پریشانی و نابسامانی و خستگی و درد و رنج به سویش میخزند و پـیوسته او را نـیش میزنند!
اگر تنها این در که در رحمت است باز بماند، تو را بس. آن وقت چه باک اگر همۀ درهای دیگر، و همۀ پنجرهها، و همۀ راهها بسته شود؟! هیچ مـهمّ نـیست، چون در رحمت باز است، آسایش و آرامش و خوشی و رفاه است . . .اگر تنها این در که در رحمت است بسته شود، هر چند که همۀ درهای دیگر و همۀ پنجرهها و همۀ راهها باز باشد، سودی به حال تو ندارد. چه این امر، غــم و اندوه و سختی و دشواری و درد و رنج و به تنگتا و بلا در افتادن است!
این در رحمت که در فیض و برکت است باز بماند، بگذار آن وقت رزق و روزی اندک شود، آرامش و آسایش کم گردد، زندگی به تنگنا بیفتد، زندگانی سخت و ناگوار بشود، و رختخواب از خار باشد، تو را چه باک؟ چون با بودن رحمت، همۀ اینها رفاه و آسایش و آرامش و خوشبختی است! اگر این فیض و برکت از تو باز گرفته شود، آن گاه رزق و روزی فراخ، و جاه و جلال فراوان، و بالأخره همۀ نعمتهای دنیا به تو روی آورد، برای تو چه فائدهای دارد؟ آخر اینها بدون وجود رحمت، درد و رنج و بدبختی و بلا و مصیبت بشمارند، پس تو را به چه کارند؟!
اموال و اولاد، صحّت و تندرستی، قدرت و قوّت، جاه و جلال، سلطه و فرمانروائی، و . . . سرچشمۀ پریشانی و سرگشتگی و رنج و زحمت و خسـتگی و درمـاندگی میگردند، وقتی که رحمت خدا با آنـها همراه نباشد. وقتی که خدا درهای رحمت خود را بگشاید، در آن آرامش و آسایش و خوشی و خوشبختی است.
اگر خداوند رزق و روزی را همراه با رحمت خود فراخ و فراوان گرداند، آن رزق و روزی کالای پاک و وسیلۀ رفاه میگردد. در این صورت همچون چیزی مـایۀ زندگی پرناز و نعمت دنیا میشود، و تـوشهای برای آخرت خواهد گشت. امّا اگر خداوند رزق و روزی را فراخ و فراوان بگرداند، ولی رحمت خود را بازگیرد، آن رزق و روزی مایۀ پریشانی و اضطراب و ترس و هراس میگردد، و وسیلۀ حسادت و کینهتوزی دیگران میشود، و چه بسا انسان به سبب بخل یـا بیماری محروم از استفادۀ از آن شود، و یا با افراط و اسراف، و یا با بیادبی و بیشرمی، آن رزق و روزی تلف گردد و از میان رود.
اگر خداوند اولاد را همراه با رحمت خود به کسی ببخشد، همچون فرزندانی زیـنت و آرایـۀ زنـدگی، و چشمۀ شادی و خوشی و بهرهمندی از زنـدگی میگردند، و مایۀ اجـر و پـاداش مـضاعف در آخـرت میشوند، با نوادگان و نبیرگانی که به دنیا میآورند و به ذکر خدا میپردازند. اگر خداوند اولادی به کسـی بدهد و رحمت خود را بازگیرد، چنین فرزندانی باعث بلا و رنج و درد و خسـتگی و درمـاندگی و بدبختی میگردند، و وجودشان مایۀ شب زنـدهداری شبانه و رنج روزانه میشود.
اگر خداوند صحّت و سلامت را همراه با رحمت خود به کسی ببخشد، چنین صحّت و سلامتی نـعمت بشمار میآید و زندگی خوبی را بهرۀ انسان می سازد، و به زندگی لذّت و خوشی میبخشد. امّا اگر خداوند رحمت خود را بازدارد، صحّت و سلامت و قدرت و قوّت انسان بلائی میگردد که خدا آن را بر تندرست نیرومند مسلّط مینماید، و او صحّت و سـلامت و قـدرت و قوّت خود را در راه چیزی به کار میبرد و صـرف میکند که تن را درهم میشکند، و جان را تباه میگرداند، و بدی و بدبختی را برای روز حسـاب و کتاب آخرت اندوخته میدارد.
اگر خداوند سلطه و قدرت و جاه و مقام را همراه با رحمت خود به انسان عطا فرماید، چنین سلطه و قدرت و جاه و مقامی وسیلۀ اصلاح، و سرچشمۀ امن و امان، و مایۀ اندوختن کار نیکو و پسندیده و آثار خوب و نیک میشود. امّا اگر خدا رحمت خـود را از انسـان بازگیرد، سلطه و قدرت و جاه و مقام او سـرچشـمۀ پریشانی و مایۀ نگرانی بر از دست رفتن آنها میشود، و باعث سرکشی و سـتمگری میگردد، و دشمنی و کینهتوزی و حسادت دیگران را برمیانگیزد، بدانگونه که برای صاحب چنین سلطه و قدرت و جاه و مـقامی آرام و قراری نمیماند، و از جاه و مـقام و سلطه و قدرت خود لذّت نمیبرد و خوشی نمیبیند، و در سایۀ آنها برای آخرت اندوختۀ فراوانی از آتش را اندوخته میدارد!
دانش فراوان، و عمر طولانی، و جاه و مقام خوب، همۀ اینها از حالی به حالی تغییر و تبدیل پیدا میکنند، چه دست نگاهداری و تنگچشمی کنی، و چه باددستی و ریخت و پاش نمائی . . . اندکی از شناخت و آگاهی، نتیجه میدهد و سودمند میافتد، و کمی از عمر، خدا بدان برکت میدهد، و مقدار ناچیزی از کالا، خدا آن را مایۀ خوشبختی میسازد.
گروهها بسان تک تک انسانها، و ملّتها بسان یکایک آدمها هستند، در هر کاری و در هر حالی و در هر وضعی . . . مشکل نیست بر این مثال قیاس کرد و هر چیزی را چنین سنجید.
اگر رحمت خدا را احساس کنی رحمت خدا بشمار است. چه رحمت خدا تو را دربر میگیرد و بر تو ریزان و جوشان میشود، ولی اگر رحمت خدا را احسـاس بکنی و بدان پی ببری، این رحمت است. به رحمت خدا امیدوار باشی و بدان چشم بدوزی، این رحمت است. به رحمت خدا ایمان و اطمینان داشته بـاشی و در هر کاری چشم به راه آن باشی، این رحمت است. عـذاب وقتی عذاب است که از رحمت خدا در پس پرده باشی یا از رحمت خدا مأیوس و نا امید شوی و یـا دربارۀ رحمت خدا شکّ و تردید نشان دهی. این عذابی است که خدا آن را بر هیچ مؤمنی هرگز فرونمیریزد و فرو نمیباراند.
(إنه لا ییأس من روح الله إلا القوم الکافرون).
قطعاً از رحمت خدا جز کافران ناامید نمیگردند.(یوسف/87)
رحمت خدا در هیچ مکانی و در هیچ زمانی به هیچ وجه بر جوینده دشوار و نـاممکن نـمیگردد. ابراهیم علیه السّلام رحمت خدا را در آتش به دست آورد. یوسف علیه السّلام رحمت خدا را در ژرفای چاه به دست آورد، همان گونه که آن را در زندان به دست آورد. یونس علیه السّلام رحمت خدا را در شکم ماهی در میان سه تاریکی[2] به دست آورد. موسی علیه السّلام رحمت خدا را در دریـا به دست آورد، در آن حالی که کودکی بود بدون هر گونه قدرت و قوّت و حفاظت و مراقبتی! همچنین رحمت خدا را در کاخ فرعون یافت، در حال و احوالی که فرعون دشمن او و در کمین او بود و به دنبال وی میگردید. اصحاب الکهف رحمت خدا را در غار یافتند، رحمتی که آن را در کاخها و خانهها از دست داده بودند. برخی به بعضی گفتند:
(فأووا إلى الکهف ینشر لکم ربکم من رحمته).
پس به غار پناهنده شـوید (و آئین خویشتن را نـجات دهید) تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند. (کهف/16)
پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و یار او، رحـمت خدا را در غار یافتند، در آن حال و احوالی که قوم قـریش ایشـان را دنبال میکردند و سـراغ آنـان را در اینجا و آنجا مـیگرفتند و ردّ پـاهایشان را میجستند و تعقیب مینمودند . . . بلی هر کس که به رحمت خدا پناه ببرد، در آن حال و احوالی که از همه چیز جز رحمت خدا مأیوس میگردد، و از هر چیزی که بدان گمان قدرت و قوّت میرود قطع امید میکند، و راه درگاه خدای یگانه را می پوید و دیگر درگاهها را نمیجوید، رحمت خدا را به دست می آورد.
گذشته از این، هر وقت خدا درهای رحمتش را باز کند، هیچ چیزی و هیچ کسی نمیتواند آن درهای رحمت را ببندد. هر وقت هم خدا درهای رحمتش را ببندد، هیچ چیزی و هیچ کسی نمیتواند آن درهای رحمت را باز کند. پس چه جای ترس و هراس از چیزی و از کسـی است؟ و چه جای امید به چیزی و نهیبی است؟ از فوت وسیله و از دست رفتن ابزار، هول و خوفی نباید داشت. به وسیله و ابزار امیدی نباید بست. بلکه هر چه هست اراده و مشیّت خدا است و باید چشم به راه آن بود و بس. و دید تا چون کند و چون شود. خداوند در خزائن هر رحمتی را بگـشاید کسی نمیتوانـد آن را ببندد و از آن جلوگیری نماید. و خداوند هر چیزی را که بازدارد و از آن جلوگیری کند، کسی جز او نمیتوانـد آن را رها و روان سازد. کار و بار مسـتقیماً به خـدا واگذار میگردد و بس.
(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).
و او توانا و کـاربجا است.
کارها را ردیف میکند و مقرّر و مقدّر میفرماید، بدون این که در مقابل انجام پذیرفتن یا انجام نپذیرفتن و رخ دادن و رخ ندادن، پیگردی داشته باشد و کسی بتواند در این باره بازخواست و پرس و جوئی بکند. او کارها را به انجام میرساند و به وقوع کارها فرمان میراند، و یا کارها را بازمیدارد و از وقوع کارها جلوگیری میفرماید، از روی حکمت و فلسفهای که نـهان در فراسوی انجام و وقوع یا عدم انـجام و وقـوع کـارها است.
(مَا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلَا مُمْسِکَ لَهَا ).
خداوند (در خزائن) هر رحمتی را برای مـردم بیاید، کسی نمیتواند (آن را ببندد و) از آن جلوگیری نماید. میان مردمان و رحمت یزدان جز این فاصله نیست که مستقیماً و بدون واسطه و بدون وسیله آن را از خدا بخواهند و با طاعت و عبادت و رجا و امید و یقین و اطمینان و تسلیم فرمان، رو به خدا کنند.
(وَمَا یُمْسِکْ فَلَا مُرْسِلَ لَهُ مِن بَعْدِهِ ).
و خداوند هر چیزی را که بازدارد و از آن جلوگیری کند، کسی جز او نمیتواند آن را رها و روان سازد.
هیچ امیدی به کسی از آفریدگانش نیست. هیچ ترسی از کسی از آفریدگانش نیست. چه هیچ کسـی روانـه کنندۀ رحمت خدا نیست، رحمتی که خدا آن را بازگرفته باشد.
چه اطمینان و یقینی است؟ چه قرار و آرامی است؟ این آیه به درونـها چه وضوح و روشـنی انـدیشهها و جهانبینیها و احساسها و ارزشها و سنجشها و معیارها و مقیاسهائی میبخشد؟!
تنها یک آیه است، ولی برای زندگی تصویر تازهای میکشد، و در ذهن و شعور ارزشها و سنـجشهای ثابت و استواری پـدید مـیآورد، و معیارها و مقیاسهائی مینهد و میگذارد که شاهین آنها نمیجنبد و این سو و آن سو نمیرود و از هیچ گونه انگیزهها و تأثیرگذارهائی متأثّر نمیشود. چه آنهائی که بودهاند و رفتهاند و چه آنهائی که هستند و به میان آمدهاند؛ چه آنـهائی که بزرگ یا کوچک بوده و میباشند؛ و چه آنهائی که والا یــا حـقیر بشـمار آمـده و هستند؛ آن انگیزهها و تأثیرگذارهائی که سرچشمۀ آنها انسانها یا رخدادها و یا اشیاء است.
تصویر یگانهای است، اگر در دل انسانی جایگزین شود، راستقامت و استوار و پابرجا و پایدار میماند بسان کوهی، در برابر هر گونه رخدادها و اشیاء و اشخاص و نیروها و ارزشها و اعـتبارهائی که هست، حتّی اگر انسانها و جنّها بر ضدّ او همدیگر را پشتیبانی کنند و بر او بشورند. انسانها و جنّها نمیتوانند در رحمتی را که خدا بسته است باز کنـد، و آنان نمیتوانند در رحمتی را ببندند که خدا باز میکند.
(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ ).
و او توانا و کاربجا است.
قرآن مجید با آیههائی بسان این آیه؟ و با تصویرهائی بسان این تصویر، آن گروه شگفت و شگرف انسانها را در صدر اسلام پدید آورد، گروهی که با عنایت یزدان و در پرتو این قرآن شکل گرفتند و ساخته شدند تـا ابزاری از ابزارهای قدرت باشند، و در زمـین پدید آورند آنچه خدا میخواسته است که از عقیده و جهانبینی، معیارها و مقیاسها، ارزشها و میزانها، قواعد و مقرّرات، و اوضاع و احوال، پدید آورند، و در زمین مستقرّ و برقرار گردانند نمونههائی از زندگی واقعیّتی را که خدا خواسـته است مسـتقرّ و بـرقرار گردد، نمونههائی که امروزه برای مـا به شکل افسـانهها و خوابها جلوهگر میآیند! گروهی که در صدر اسلام با عنایت یزدان و در پرتو این قرآن سـاخته و پـرداخـته شدند، گروهی بودند که میتوان آنان را قضا و قدر خدا نامید، قضا و قدری که خدا آن را در زمین بر هر کس که خواهد مسلّط میگرداند، و محو میکند یـا برجای میدارد در واقعیّت زندگانی انسانها آنچه را که خدا میخواهد محو بشود یا برجای بماند. امّا آن دسـته و گروه گرانمایه تنها با واژههای این قرآن ور نمیرفتند و فقط به واژهها بسنده نمیکردند، و تنها به معانی زیبائی اکتفاء نمینمودند که از قرآن به تصوّر در میآوردند . . . بلی تنها واژهها و معنیها ایشان را به خود مشـغول نمیداشت و بس . . . بلکه آنان با حقیقتی میزیستند که آیات قرآن آن را به تصویر میکشید، و در واقعیّت زندگی خود با آن حقیقت میزیستند و برای آن حقیقت میزیستند.
هنوز که هنوز است این قرآن در دسترس مردمان است.
این قرآن توانائی آن را دارد که در پـرتو آیـات خود افراد و اشخاص و دستهها و گروههائی پدید آورد که در زمین محو کنند یا برجای بردارند - با اجازۀ خدا - آنچه را که خدا می خواهد . . . این کار هم وقتی ممکن است که این تصویرها در دلها جایگزین شود، و واقعاً دلها را فراگیرد و دلها را شیفته و شیدای خود گرداند، و دلها آن تصویرها را جدّی بگیرند، و آنـها را حقّ و حقیقت پندارند و پیش چشمان خود مجسّم دارند، به گونهای که انگار حقّ و حقیقت را احساس میکنند و آن را با دستها لمس مینمایند و میپسایند و با چشمها میبینند و مشاهده مینمایند.
*
تنها چیزی که مانده است این است که با حمد و ثـنای روی به درگاه خدا آورم و رحمت ویژۀ او را در حقّ خود سپاس بگویم، رحمت ویژهای که آن را در پـرتو این آیه شناختهام و بدان آشنا گردیدهام.
در زمانی این آیه با من رویاروی گردید و بر من در آن پرتوافشانی کرد که من دچار سختی و دشواری و رنج و زحمت بودم. در لحظهای با من رویاروی شد که لحظۀ پژمردگی جان، بدبختی درون، تنگی دل از گرفتار آمدن به تنگنائی، و گیر کردن به مشقّت و بلائی بود . . . با من در چنین لحظهای رویاروی شد. خدا برای مـن میسّر فرمود که در پرتو این آیه از حقیقت رحمت او مطّلع شوم، و حقیقت آن به جانم بریزد. انگار شرابی است که آن را مینوشم و جرعه جرعه سر میکشم، و جریان آن و خزیدن آن را در پیکرۀ هستی خود احساس میکنم. حقیقتی است که آن را میچشم و میمزم، نه معنیای است که آن را درک و فهم میکنم. خود رحمت است که خویشتن را به من میشناساند و یک تـفسیر واقعی از حقیقت آیهای را برای من بیان مـیدارد که بدین گونه غنچۀ آن باز میشود و مشام روح را معطّر کند. این آیه را پیش از این بارها و بارها خواندهام. پیش از این بسیار و بسیار آن را مـرور و مطالعه نمودهام. و لیکن این آیه همین لحظه شراب خود را به جانم میریزد و حقیقت معنی خود را پیاده میکند و تحقّق میبخشد، و حقیقت خالص خود را نـازل میگرداند و بر زمین بایر وجودم میباراند، و فریاد برآورد: هان این منم!.. نـمونهای از رحمت خدایـم، رحـمتی کـه در آن را مـیگشاید! بنگ رکـه چگونه میشود!
چیزی از چیزهای پیرامون من تغییر نکرده بود، و لیکن همه چیز در ذهن و شعور من دگرگون شده بود! ایـن نعمت بزرگی است که دل برای شـناخت و دریـافت حقیقت سترگی از حقائق این هستی باز بشود، حقیقتی بسان این حقیقت سترگی کـه ایـن آیه آن را دربر میگیرد. این نعمتی است که انسان آن را میچشد و با آن میزید. و لیکن انسان کمتر میتواند این نعمت را به تصویر کشد، یا آن را برای دیگران از راه نوشتن نقل کند. من با این نعمت زیستهام و آن را برای دیگران از راه نوشتن نقل کردهام. من با این نعمت زیستهام و آن را چشیدهام و با آن آشنا شدهام. این زیستن و چشیدن و آشـنا شدن همه در سختترین و دشوارتـرین لحظههای گرفتار آمدن و به تـنگنا افـتادن و سختی کشیدن بوده است که در زندگانیم بر من گذشته است و گریبانگیرم گردیده است. هان! این من هستم که گشایش و آسایش و خوشی و شادابی و آزادی و رهائی از هر قید و بندی و از هر غم و انـدوهی و از هـر تـنگی و گرفتاریای را مییابم و به خود میبینم. و من در جای خود بوده و برجای خود هستم! این رحمت خدا است که یزدان در آیهای از آیات خود در آن را باز میکند و فیض آن را ریزان میگرداند. آیهای از قرآن پنجرهای از نور را باز میگرداند، و چشـمهای از رحمت را برمیجوشاند، و راه آمادهای را پیش پا میگذارد که در نگاه و لحظۀ چشمی و در تپش و جنبش دلی، به رضا و یقین و اطمینان و آرامش و آسایش مـنتهی میگردد. خداوندا! تو را سپاس میگویم، ای خداونـد که ایـن قرآن را برای هدایت و رحمت مؤمنان نازل فرمودهای.
*
پس از نگارش این درخشش و تابش، به روند سوره برمیگردیم . . . میبینیم روند سوره در آیۀ سوم، اشاره و پیام دو آیۀ اوّل و دوم را تأکید میکند، و به یاد مردم میآورد نعمتی را که خدا بدیشان داده است. بـدانـان میگوید تنها خدا آفریننده و تـنها خدا روزیرسـان است. خدائی جز او نیست. اظهار شگفت میکند چرا باید از این حقّ و حقیقت روشن روی بگردانند.
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَیْرُ اللَّهِ یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ) (3)
ای مردم! نعمتی را که خدا به شما عطاء فرموده است (با به جای آوردن شکر و ادای حقّ آن) یادآوری کـنید (و سفله و ناسپاس نباشید، و ار کنار این همه مواهب و برکات و امکانات حیات، سهل و ساده نگذرید. بـلکه از خود بپرسید) آیا جز الله، آفرینندهای وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزی برساند؟ (نه اصلاً). جز او خدائی وجود ندارد. پس با این حال چگونه مـنحرف میگردید (و از راه راست به راه کج مـیگرائید، و بـه جـای یـزدان بـرای بـتان کـرنش مـیبرید و سـجده میکنید؟).
نعمت خدا بر مردمان، به چیزی جز یاد آن نیازی ندارد. همین که نعمت خدا یاد شود آشکار و روشن جلوهگـر میآید، و مردمان آن را میبینند و احساس مینمایند و مـیپسایند و لمس میکنند، و لیکن مـردمان غافل میشوند و فــراموش مـیکنند و نـعمت خـدا را یـاد نمیکنند.
پیرامون مردمان آسمان و زمین است که نعمتهای خدا را برایشـان جوشان و ریــزان مـیکنند، و روزی را برایشان فراوان میگردانند. در هـر لحظهای و در هر گامی فیض و برکتی از خوبیها و نعمتهای خدا است که از سوی آسمان و زمین نصیب مردمان مـیشود. ایـن خوبیها و نعمتها را آفریدگار بر آفریدگانش جوشان و ریزان میسازد. آیا آفریدگاری جز او یافته میشود که نصیبشان گرداند چیزهائی را که در دسترس دارند و از آنها بهره میبرند و از ایـن فیض و برکت فراگیر برمیجوشند؟ آنان نمیتوانند چنین ادّعائی را بکنند و بگویند. ایشان در آن زمان چنین چیزی را نگفتهاند که در غلیظترین شرک میلولیدند و در گمراهترین شرک بسر میبردند. وقتی که آفریدگار روزی رسانی جز خدا وجود نداشته باشد، پس چرا باید نعمتهای خدا را یـاد نکنند و شکر آنها را بجای نیاورند؟ چرا باید از حمد و ثنای خدا روی بگردانند و با سپاس و دعـا به درگاه خداوند یگانه نگرایند؟ روشن است که:
(لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ).
جز او خدائی وجود ندارد.
پس چرا باید آنان از ایمان بدین حقّ و حقیقتی که جای جدال و ستیزی در آن نیست، روی بگردانند؟
(فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ) .
پس بـا ایـن حال چگونه مـنحرف مـیگردید (و از راه راست به راه کج میگرائید، و به جای یزدان برای بـتان کرنش میبرید و سجده میکنید؟).
جای شگفت است که کسی از حمد و ثنا و شکر و سپاس خدا روی بگرداند و منحرف بشود که جز اقرار و اعتراف بدین حقّ و حقیقت روشن راه گریزی نداشـته باشد!
*
این سه آهنگ نیرومند و ژرف، بند نـخستین سـوره هستند. در هر یک از این سه آهنگ تصویری است که انسان را به آفریدۀ تازهای تبدیل میکند اگر آن تصویر با حقیقت ژرفی که دارد در دل و درونش جایگزین بشود. این سه تصویر رویـهمرفته همدیگر را کامل میکنند و در رویکردها و جهتهای گوناگونی هماهنگ و همآوا میگردند.
[1] روایت از ابن مسعود است و متّفق علیه است.
[2] تاریکیهای سهگانه شب و دریا و شکم نهنگ. (مترجم)
سورهی فاطر آیهی 14-9
(وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ (9) مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُوْلَئِکَ هُوَ یَبُورُ (10) وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (11) وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (12) یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ (13) إِن تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ) (14)
این بند سوم، گردشها و چرخشهای پیاپی در جولانگاه جهانی است، جولانگاهی که قرآن دلائل ایمان را در آن بیان میدارد، و از صحنههائی که دلها و دیدهها آنها را میبینند دلائل و براهین خود را انتخاب میکند و به همگان عرضه میدارد.
این گردشها و چرخشهای پیاپی، در این سوره پس از سخن از هـــدایت و ضـلالت، و دلداری دادن پیغمبرش صلّی الله علیه وآله وسلّم از غم و اندوه حاصل از روی گرداندن رویگردانان از پذیرش فرمان یزدان که مذکور در این قرآن است، و بدو دستور میرسد که ایـن کار را به صاحب این کار واگذارد که بس آگاه از کارهائی است که آنان میکنند، قرار میگیرد و میآید . . . هر کس که میخواهد ایمان بیاورد، اینها دلائل و براهین روشـن ایمان هستند که در صفحۀ هستی نشان داده شدهاند، بدان گونه که پـنهان بودن و پـیحیده شـدنی در آنها مشاهده نمیگردد و نیست.
در صحنۀ زندگی لبریز از جنبش و پویشی که پس از خشکیدن و فسردن پدیدار می آید حجّت و دلیـل بر وجود آفربدگار است. همچنین در پیدایش حیات از ممات، دلیل بر رستاخیز و زندگی دوباره است. در آفرینش انسان از خاک، و تبدیل خاک بدین آفـریدۀ پیشرفته نیز دلیل بر وجود خدا است، آفریدۀ پـیشرفتۀ انسان نامی که هر مرحلهای از مراحل خلقت و حیات او مطابق مقدار و اندازه مرسوم و معلوم در کتاب روشن و روشنگری پیش میرود (که خدا بدان آشنا است و بس).
در صحنۀ دو دریائی که جدای از همدیگر و متفاوت از یکدیگرند، حجّت و برهان بر وجود یزدان است. در هر یک از آن دو نوع دریا نعمتهای خدا برای مـردمان است که شکر و سـپاس یـزدان را میطلبد و موجب شناخت خدا میگردد.
در صحنۀ شب و روز که به درون یکدیگر میخزند و کوتاه و بلند میگردند حجّت و برهان بر شناخت یزدان است. شب و روز دالّ بر تقدیر و تدبیر و اندازهگیری و سنجش و خرد و اندیشه است. همچنین صحنۀ خورشید و ماه که با این نظم و نظام دقیق و شگفت به سود انسانها مسخّر و در کارند، دالّ بر وجود آفریدگارند. همۀ اینها دلائل و براهینی هستند که در جولانگاه جهان فراخ در معرض دیدهها و خردها قرار دارند و یکایک آنها خدای را فریاد میدارند، خدائی که آفریدگار آنها و مالک آنها است. کسانی که بجز خدا را به فریاد میخوانند و پرستش میکنند، مالک و صاحب حتّی پوستۀ نازک و سفید رنگ پیرامون هسـتۀ خرما هم نیستند که نشان و نماد ناحیزی و کمی است. نمیشنوند و پاسخ نمیگویند، و روز قیامت از عبادت و پرستش گمراهان برای ایشان بیزاری میجویند. پس جدای از حقّ چه چیز جز گمراهی میماند؟
*
(وَاللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ فَتُثِیرُ سَحَاباً فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا کَذَلِکَ النُّشُورُ) (9)
خدا کسی است که بادها را روان میدارد، و بادها ابرها را برمیانگیزند. و مـا ابرها را بـه سـوی سـرزمینهای موات میرانیم و آن سرزمینهای موات را دارای حیات میگردانیم. زنده گرداندن (مـردگان در گورها بـرای حساب و کتاب) نیز به همین منوال است.
این صحنه در نمایش دلائلی جـهانی ایمان در قرآن بسی تکرار میگردد، صحنۀ بادهائی که ابرها را برمیانگیزند. ابرها را از دریاها برمیانگیزند، چـه بادهای گرم بخار را برمیانگیزند، و بادهای سرد بخار را گرد میآورند و انباشته و فشرده میدارند تا بدانجا که بخار به ابر تبدیل میگردد. آن گاه خدا این ابر را با امواج هوای موجود در طبقات مختلف جوّ مـیراند. ابرها به راست و چپ و اینجا و آنجا حرکت میکنند تا به مکانی میرسند که خدا برای ابرها میخواهد که بروند، و بدان جائی برسند که خـداونـد ابـرها را به تسخیر درمیآورد، و بادها و امواج هوائی را نـیز به تسخیر درمیآورد که برانگیزندههای ابرها هستند. تـا میرسند به جائیکه خدا برای ابرها میخواهد که برسند .. . به سرزمین مواتی میرسند . . . آن سرزمین مواتی که در علم خدا مقدّر و مقرّر است که با این ابرها حیات در آن بجنبد و بدان بخزد. آب مایۀ حیات هر چیزی در این زمین است.
(فَأَحْیَیْنَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا).
و زمین را بعد از مرگش بدان زنده میگردانیـم.
معجزهای روی میدهد که در هر لحظهای به وقوع مـیپیوندد، ولی مردمان از ایـن کار بس شگفت و شگرفی که در هر لحظهای روی میدهد غافلند. آنان با وجود این معجزهای که در هر لحظه وقوع پیدا میکند، زنده شدن در آخرت را بعید و ناممکن میدانند، زنده شدنی که در دنیا جلو چشمانشان به وقوع میپیوندد ...
(کَذَلِکَ النُّشُورُ) .
زنده گرداندن (مردگان در گورها برای حساب و کتاب) نیز به همین منوال است.
به همین سادگى و آسانی رستاخیز صورت میگیرد. بدون هر گونه پیحیدگی، مسألۀ زندگی دوباره، مطرح و نموده میشود. بدون هر نوع مجادله و سـتیزی از آن سخن میرود و نـمونههای آن پـیش چشم داشته میشود!
این صحنه در نمایش دلائل هستی ایمان در قرآن بسیار تکرار میشود و میآید و میرود. زیرا صحنهای است که در آن دلیل واقعی مـلموسی است و راهی برای جدال و ستیز با آن وجود ندارد. از سوی دیگـر این صحنه دلها را واقعاً به تکان می اندازد وقتی که بیدارند و این صحنه را ورانداز میکنند. ایـن صحنه عقل و شرّ را میپساید و الهامگرانه لمس مینماید، وقتی که عقل و شعور به تأمّل و تفکّر آن بنشیند. این صحنه بسی هیجانانگیز و زیبا و برانگیزنده است. به ویژه در دشت و بیابان، این صحنه شگفتانگیز است. امروز از این دشت و نباتات میگذری و آن را محلّ خشک و لخـتی میبینی. سپس فردا از این دشت و بیابان میگذری سرسبز و خرّم است بر اثر آب بارانی که بر آن باریده است. قرآن الهامها و پیامهای خود را از چیزهائی برمیگیرد که انسانها بدانها خوگرند و آشنایند و آن چیزها بدیشان عطاء گردیده اند، چیزهائی که غافل و بیخبر از فراز و کنار آنها میگذرند. همۀ آنها مـزۀ شگفت و شگرفی هستند، زمانی که دلها و دیدهها به تماشای آنها مینشینند و آنها را ورانداز میکنند.
*
از صحنۀ حیات موّاج در موات، انـتقال تـا اندازهای شگفتی را به سوی یک معنی روانی و مطالب احساسی میآغازد.
به سوی معنی عزّت و رفعت و عظمت و والائی، انتقال میآغازد، و این معنی را به گفتار زیبائی ربط میدهد که به سوی یزدان اوج می گیرد و بالا میرود، و به عمل نیکوئی پیوند میخورد که خدا آن را بالا میبرد و والا میگرداند. همچنین صفحۀ مقابل آن را عرضه میدارد، صفحۀ اندیشۀ بد و تباه و نیرنگ کثیف و ناپاکی که نابود میگردد و رخت برمیبندد:
(مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُوْلَئِکَ هُوَ یَبُورُ) (10)
هر کس عزّت و قدرت میخواهد (آن را از خدا بخواهد، چرا که) هر چه عزّت و قدرت است در دست خدا است. (راه وصول به عزّت و قدرت هم گفتار و کردار نیک است). گفتار پاکیزه به سـوی خدا اوج میگیرد (و گوینده خود را پرواز میدهد). و خدا کردار پسندیده را بـالا مـیبرد (و انجام دهندهاش را والا مـیگردانـد). کسانی که نقشههای سوء میکشند و نیرنگها به راه مـــیانــدازنــد، عـذاب سـختی دارنــد، و نـقشهها و نیرنگهایشان نقش بر آب و تباه میشود.
چه بسا پیوندی که میان حیاتی کـه در موات موج میزند، و میان سخن نیکوئی که گفته میشود و کردار بایستهای که انجام میگیرد، موجود است، حیات پاک است که در این و در آن است، و ارتباطی است که میان آن دو در سرشت جهان و حیات است. این همان پیوند و ارتباطی است که قبلاً بدان در سورۀ ابراهیم اشـاره رفته است:
(ألم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت وفرعها فی السماء تؤتی أکلها کل حین بإذن ربها ویضرب الله الأمثال للناس لعلهم یتذکرون , ومثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الأرض ما لها من قرار).
بنگر که خدا چگونه مثل میزند: سخن خوب به درخت خـوبی مـیماند کــه تــنۀ آن (در زمـین) اســتوار و شاخههایش در فضا (پراکنده) بـاشد. بنا بـه اراده و خواست خدا هر زمانی میوۀ خود را بدهد (و دائماً به بار نشسته و سرسبز و خرّم باشد). خداوند برای مردم مثلها میزند تـا متذکّر گـردند (و پند گیرند). و سخن بد به درخت بدی میماند که از سطح زمین کنده شـده باشد (و در برابر وزش طوفانها هـر روز بـه گوشهای پرتاب گردد و ثبات و) قراری نداشته باشد. (ابراهیم/24-26)
این همگونی حقیقی مـیان سرشت سخن و سـرشت درخت است. حیات و رشـد آن دو نیز به یکدیگر شباهت دارند. سخن رشد و نموّ میکند و امتداد پیدا مینماید و ثمر و نتیجه میدهد، بدانگونه که درخت رشد و نموّ میکند و قد می کشد و ثـمر و محصول میدهد.
مشرکان برای خدا انباز قرار میدادنـد تا مکـانت و منزلت دینی خود را در مکّه برجای دارند و ماندگار نمایند. آنان انباز میورزیدند تا در سایۀ آن ریـاست قریش را بر قبائل دیگر از راه عقیده محفوظ و برقرار دارند، و به غنائم گوناگونی از راه این ریاست برسند. از جملۀ چیزهائی که این ریاست بهرۀ ایشان می ساخت عزّت و قدرت بود. این هم یک امر طبیعی است، و آنان را بر آن میداشت که بگویند:
(إن نتبع الهدى معک نتخطف من أرضنا).
(مشرکان مکّه به پیغمبر عرض کردند و گفتند:) اگر همراه تو هدایت را پذیرا شـویم (و از بـرنامۀ تـوحیدی اسلامی پیروی کنیم، قبائل نیرومند عرب بـه جنگ مـا بـرمیخیزند و) مــا را از روی زمـینمان مـیربایند (و نابودمان مینمایند).(قصص/57)
خداوند بدیشان میفرماید:
(مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً ).
هر کس عزّت و قدرت میخواهد، (آن را از خدا بخواهد. چرا که) هر چه عزّت و قدرت است در دست خدا است. وقتی که این حقیقت در دلها جایگزین گردد قطعاً همۀ معیارها را تغییر میدهد، و وسائل و خطّ سـیرهائی را نیز دگرگون میکند.
هر چه عزّت و قدرت است در دست خدا است. هیچ گونه عزّت و قدرتی در دست کسی جـز خدا نیست. پس کسی که عزّت و قدرت را میطلبد بـاید کـه آن را از سرچشمهای بطلبد که سرچشمهای جز آن وجود ندارد. آن را باید در پیشگاه خدا بجوید. آن را در پیشگاه خدا مییابد، ولی آن را در نـزد کسی نـمییابد. عـزّت و قدرت را در کنف حمایت خدا پیدا میکند و بس، و آن را با هیچ وسیلهای و در نزد هیچ واسطهای نمییابد.
(فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً ).
هر چه عزّت و قدرت است در دست خدا است.
مردمانی که قریش عزّت و قدرت را با عقیدۀ سست و نابهنجار تـرستانۀ خود در پیش ایشان میجستند، و میترسیدند از هدایت پیروی کنند - هر چند که هدایت را میشناختند و بدان اعـتراف میکردند - این گونه مردمان اعم از قبائل و عشائر و افرادی بسان اینها، منبع و سرچشمۀ عزّت و قدرت نبودند و نمیتوانستند عزّت و قدرت بدهند یا عزّت و قدرت را بازگیرند.
(فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً ).
هر چه عزّت و قدرت است در دست خدا است.
اگر هم عزّت و قدرتی داشتهاند از چشمۀ نـخستین آن بوده است که خدا است. اگر آنان شکوه و جلالی داشتهاند، بخشندۀ آن خدا است. در این صورت هر کس که میخواهد به عزّت و قدرت و شکوه و جلال برسد، به سوی سرچشمۀ نخستین آن برود، نه این که به سوی کسی برود که عزّت و قدرت را از ایـن سـرچشـمه دریافت میدارد. عزّت و قدرت را از رکن و اساسی دریافت دارد که تنها او عزّت و قدرت دارد. او به سوی زبالهها و فضلههای مردمان نمیرود. آخر آنـان نـیز همچون خودش جویندگان ون یازمندان و ضعیفانی بیش نیستند!
این یک حقیقت اساسی از حقائق عقیدۀ اسلامی است. این حقیقت تضمین کنندۀ تعدیل ارزشـها و معیارها و مقیاسها، داوری و سنجش، برنامه و روش، و وسائل و اسباب است. کافی است که این حقیقت به تـنهائی در دلی جایگزین شود تا او را در برابر همۀ دنیا، با عزّت و با قدرت و بزرگوار و والا و ثابت قدم و استوار نگاه دارد، به گونهای که کمترین لرزش و اضطرابی نداشته باشد، و راه خود را به سوی عظمت بشناسد، راهی که جز آن راهی در میان نیست!
صاحب همچون دلی سر خود را در برابر هیچ آفـریدۀ زورمدار و قلدری خم نمیکند، و در برابر هیچ طوفان سرکشی از جای نمیجنبد و کنار نمیرود، و در برابر هیچ حادثۀ بزرگی خم به ابرو نمیآورد، و بـرای هیچ وضع و حالتی و حکومت و قدرتی کرنش نمیبرد، و در برابر هیچ دولت و مصلحتی سر فرود نـمیآورد، و در مقابل هیچ نیروئی از همۀ نیروهای زمـین تسـلیم نمیشود. چرا بدگونه است؟ چون جملگی عزّت و قدرت در دست خـدا است و بس. چیزی از عزّت و قدرت در دست کسی نیست، مگر با رضایت او.
از اینجا به بعد سـخن نـیک و کردار پسـندیده ذکر میشود:
(إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ ).
گفتار پاکیزه به سوی خدا اوج میگیرد (و گوینده خود را پرواز میدهد)، و خدا کردار پسندیده را بالا مـیبرد (و انجام دهندهاش را والا میگرداند).
این پیرو که بلافاصله به دنبال چنان حقیقت سترگی ذکر میشود، معنی و مفهوم خود را دارد و دارای اشاره و پیام خاصّ خود است. این پیرو به اسباب و ابزار عزّت و قدرت اشاره میکند برای کسانی که آن را از سوی خدا میطلبند. اسباب و ابزر عـزّت و قدرت، سخن خوب و کردار پسندیده است. سخن خوبی که به سوی خدا میرود و مقبول او میشود، و کردار بایستهای که خـدا آن را اوـج میدهد و با بالا بردنش والائـیش میبخشد. و بدین خاطر گویندۀ سخن نیک و انجام دهندۀ کردار پسندیده را مکرّم و معزّز میدارد، و بدو عزّت و والائی میبخشد.
عزّت راستین در دل جایگزین میشود پیش از این که در دنیای مردمان پدیدار و نمودار گردد. عزّت راستین حقیقتی است که در دل جایگزین میگردد و دل در پرتو آن بر همۀ اسباب و علل خواری و کرنش بردن برای غیر خدا فائق میشود و والا میرود. عزّت راستین حقیقتی است که پیش از هر چیز دل در پـرتو آن بر خویشتن چیره می شود، بر شهوات خوارکننده غالب میآید، بر خواستها و تمایلات شکست دهنده پـیروز میگردد، و بر ترسها و هراسها و امیدها و انتظارهائی که از مردمان و غیر مردمان دارد غلبه میکند و چه میشود. وقتی هم بر همۀ اینها غالب آمد و چیره گردید، کسی وسیلهای و راهی را برای خوار کردنش و به کرنش انداختنش نخواهد داشت. چـه ایـن شـهوتها و رغبتها و ترسها و هراسها و امیدها و انتظارهای مردمان است که مردمان را خوار و پست مینماید و ذلیـل و حقیرشان میدارد. کسی که بر جملگی اینها چیره شود و برتری گیرد، در حقیقت بر هر وضعی و بر هر چیزی و بر هر انسانی چیره گردیده است و غالب آمـده است . . . عزّت راستین این است، عزّتی که دارای قدرت و قوّت و سلطه و والائی است.
عزّت، دشمنانگی قلدرانـه و زورگوئی نـابخردانهای نیست که بر حقّ سرکشی میکند، و به بـاطل گردن میافرازد و به بزرگواری خود مینازد. عزّت، یاغیگری و طغیان بزهکارانهای نیست که به سرکشی و زورگوئی و پافشاری بر فساد و تباهکاری میپردازد و بر این و آن میتازد. عزّت، برجهیدن و تـاختن سـتمگرانـهای نیست که از پـرش و جـهش شـهوت پرستی اطـاعت میکند و فرمان میبرد، و رام و خـوار هـوا و هوس میشود. عزّت، قدرت و قوّت کوری نیست که بدون حقّ و رعایت عدل و صلاح یورش میبرد و میتازد . . . هرگزا هرگز!.. بلکه عزّت، برتری گرفتن بر هوا و هوس نفس، و چیره شدن بر قید و بند نابهنجار این و آن، و خود را برتر دیدن از خواری و پستی تحمّل کردن از دیگران، و کرنش نبردن برای غیر یزدان است. گذشته از اینها عزّت، فروتنی در برابر خدا و کرنش بردن برای الله است. عزّت، ترس و هراس از خدا و تقوا و پرهیزگاری، و حاضر و ناظر دیدن خدا در حال صحّت و بیماری و خوشی و سرور و داشتن و دارا بودن، و در حال ناشادی و غم و اندوه و نداشتن و فقیر بودن است . . . از همچون خشوع و خضوعی در برابر خدا سرها بلند میشوند. از همچون ترس و هراسی از خدا است کـه چهرهها راست میایستند در برابر هر آن چیزی و هر آن کسی که از خدا سرپیچی و تـمرّد میکند. وقتی کـه همچون چهرههائی مراقبت و نظارت خدا را بر خود ببینند و او را حاضر و ناظر بر خویشتن بدانند، به چیزی جز رضای خدا نمیاندیشند و توجّه نمیکنند.
این مکانت و منزلت سخن خوب و کردار پسـندیده است در جایگاهـی که از عزّت صحبت میشود. این هـم پیوند موجود در میان این معنی و آن معنی در روند قرآنی است. آن گاه این عزّت، با صفحۀ مقابل تکـمیل میشود:
(وَالَّذِینَ یَمْکُرُونَ السَّیِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَمَکْرُ أُوْلَئِکَ هُوَ یَبُورُ) (10)
کـسانی که نقشههای سـوء مـیکشند و نیرنگها بـه راه مــیانـدازنـد، عـذاب ســختی دارنـد، و نـقشهها و نیرنگهایشان نقش بر آب و تباه میشود.
«یمکرُون: نیرنگ میزنند و مکر و حیله میکنند» در اینجا متضمّن معنی میاندیشند و چارهجوئی مـیکنند میباشد. ولی بیشتر به معنی اندیشیدن نیرنگبازان و چارهجوئی ناجوانمردانـه است. اینان عذاب سـختی دارند، گذشته از این که مکر و نیرنگشان نمیگیرد و نقش بر آب میگردد و تباه میشود. مکـر و کیدشان زنده و بر دوام نمیماند و ثمره و نـتیجهای به بار نمیآورد. فعل «یَبُوُر» از مصدر «بَوار» و «بوَران» به معنی هلاک شدن و نابود گـردیدن است. این هم هماهنگی با زنده گرداندن زمین و مثمر ثمر و موجب محصول کردن آن است که در آیۀ پیشین آمده است. کسانی که نیرنگها میزنند و شبهها و توطئههای بد میچینند، این کارها را برای دستیابی به عزّت و قدرت دروغین، و برای چیره شدن و غلبه گـردیدنی انجام میدهند که گمان میبرند. چه بسا به ظاهر چنین پدیدار گردد که آنان بزرگان و والا مقامانی هستند و مقتدر و نیرومندند. و لیکن سخن پاک است که به سوی خدا اوج میگیرد و بالا میرود، و کردار بایسته است که خدا آن را به سوی خود بالا میبرد و والایش میگرداند، و عزّت و قدرت به معنی فراخ و فراگیر خود در گرو و در پرتو آن دو تا است. نیرنگ بد و چارهسازی پلشت چه در گفتار و چه در کردار سبب عزّت و قدرت نمیشود، هر چند گاه گاهی نیروی سرکش ستمگری را پیاده کند و تحقّق بخشد. امّا در نهایت فرجام آن هلاک و نابودی و عذاب و عقاب سخت است. خدا چنین وعده فرموده است، و وعدۀ خدا تخلّف ناپذیر است و خدا خلاف وعده نمیکند. اگر نیرنگبازان و توطئهچینان را مهلت میدهد، این مهلت تا وقت معیّن و مشخّصی است که در قضا و قدر یزدان ترسیم و تعیین گردیده است.
*
آن گاه به دنبال سخن از پیدایش حیات به طور کلّی به وسـیلۀ آب، سخن از صحنۀ پیدایش اوّلیّـۀ انسـان میرود. چیزهائی هم ذکر میشوند که آمـیزۀ همچون پیدایش هستند، از قبیل: حمل جنینها در شکمها، و عمر طولانی، و عمر کوتاه. همۀ اینها هم به علم نهان یزدان مربوط میباشند و بس.
(وَاللَّهُ خَلَقَکُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجاً وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ) (11)
خداوند (اصل) شـما (آدم) را از خـاک بـیافرید. سپس شما (ذریّۀ آدم) را از نطفه خلق کرد، و آنگاه شما را به صورت زوجهای (نر و ماده) درآورد. هیچ زنی باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگـر کـه خدا میدانـد (جنین او پسر یا دختر است و در شکم مادر چه احوالی دارد و کی بـه دنـیا مـیآید). هـیچ شخـص پـیری عمر درازی بـدو داده نـمیشود (و زنده نـمیماند و عـمر زیـادی نـمیکند)، و هیچ شـخصی از عـمرش کاسته نمیشود (و مرگ زودرس گریبانگیرش نمیگردد) مگر این که در کتاب (لوح محفوظ) ثبت و ضـبط است. این برای خدا ساده و آسان است.
اشاره به پیدایش اوّلیّۀ انسان از خاک، در قرآن بسیار میآید. همچنین بسیار به نخستین مرحله از مـراحـل حمل اشاره میشود که نطفه است . . . خاک عنصر بدون حیاتی است، و نطفه عنصر دارای حیات است. معجزۀ نخستین معجزۀ این حیاتی است که کسی نمیداند چگونه آمده است، و چگونه به پیکرۀ عنصر نـخستین دویده است و بدان آمیخته است.
این امر هنوز که هنوز است برای انسانها راز سـر به مهری مـانده است. حیات حقیقتی است و در برابر دیدگان انسان جلوهگر و آماده است، و گریزی و گزیری از رویاروئی با آن و اقرار و اعتراف بدان نیست. حیات دالّ بر آفریدگار زندگی بخش توانـا است، و هـمچون دلالت آشکـاری را نـمیتوان ردّ کرد و نـپذیرفت، و نمیتوان دربارۀ آن به ستیز پـرداخت و به جـدال نشست.
این جای خود را دارد و امّا انتقال از مرده به زنده انتقال بســیار بسیار دور و درازی است. انـتقالی است کـه بزرگتر و ستبرتر از کل ابعاد زمان و مکان است. اندیشیدن دربارۀ این انتقال به پـایان نمیآید، و دل زندهای که دربارۀ اسرار شگفت این هستی میتواند به تدبّر و تفکّر بپردازد، و هر سرّی از اسرار آن هم دارای سـاختار شگـرفتر و سـترگتر از دیگـری است، نمیتواند این انتقال را ورانداز کند.
گذشته از این، انتقالی که از نطفه صورت میپذیرد که بیانگر مرحلۀ تبدیل شدن سلول یگانهای به پدیدۀ کامل و منظّم جنین است، در آن زمان که نـر از مـاده جدا میگردد و متمایز میشود، و شکلی پدید میآید کـه قرآن در این آیه بدان اشاره مینماید:
(ثُمَّ جَعَلَکُمْ أَزْوَاجاً).
آنگاه شما را به صورت زوجهای (نر و ماده) درآورد.
چه مقصود این باشد که خدا شما را به صورت نر و ماده درآورد، بدان گاه که جنین بودید، یا مراد این باشد که خدا پس از تولّدتان و ازدواج نر و ماده شما را شوهر و همسر کرد . . . این انتقال از نطفه به این دو نوع جدا و متمایز، انتقال دور و دراز و واقعاً شگـفت و شگرف است! یک سلول نهان در نطفه کجا، و آن پدیدۀ عجیب با ترکیب بند دشوار و پیچیده پیکرهاش، و با دستگاههای فراوان و دارای وظائف گوناگونی که دارد کحا؟! آن سلول پنهان کجا، و این آفریدۀ پر از ویژگیهای متمایز کجا؟!
بررسی این سلول ساده، بدان گاه که تقسیم مـی گردد و تولید نسل میکند، و هر مجموعۀ ویژهای از سلولها، از آن یک سلول هستی یافتهاند و پدیدار آمدهاند تا اندام ویـژهای را تشکیل دهند کـه دارای وظیفۀ معیّن و سرشت مشخّصی باشند، آن وقت همۀ این اندامـها با یکدیگر همکاری و هماهنگی نمایند و گرد هم آیند تا آفریده یگانهای بدین شیوۀ شگفت شوند، آفریدهای که از سائر آفریدههای همجنس خود جدا است، و حتّی با نزدیکترین خویشاوندان خویش فرق و جدائی دارد، به گونهای که هرگز دو نفر از آنان هسان و همگون نبوده و نگردند، در حالی که همۀ آنان از نطفهای سر بر میزنند که خرد و شعور آن چنانی ندارد که بتوان بدان پی برد و چنان که باید درک و فهم کرد!.. گذشته از این، بررسی این سلولها تا بدانجا که زوج یکدیگر میگردند و توان تولید حیات را با نطفه های تازه پـیدا میکنند، نطفههائی که همان مـراحل را میگذرانند و بدون انحراف آن مراحل را سپری میکنند . . . همۀ اینها واقعاً شگفت و شگرف هستند، شگفتی و شگرفیای که به پایان نمیآید و نهایت ندارد. بدین سبب است ایـن اشاره بسی در قرآن بدان معجزه و خـارقالعادهای میشود که راز سر به مهری است. بلکه این اشاره بسی در قرآن بدان معجزات و خارقالعادههائی میشود کـه رازهای ناگشوده و اسرار سر به مهرند! این اشارههای مکرّر بدان خاطر است که مردمان دلهایشان را به اندیشه وادارند، و ارواحشان با نواهای ایـن آهـنگ مکرّر بیدار گردد و متوجّه آن شگفتیها و شگرفیها شود! در کنار اشارهای که در اینجا آمده است، یک تصویر جهانی از علم خدا به میان میآید، هم بـدان گونه که تصویرهائی از آن در این جزء در سورۀ سبا آمده بود. تصویری از علم خدا که محیط بر هر حـمل و جنینی است که هر مادهای آن حمل و جنین را در سراسر کرۀ زمین در شکم برمیدارد:
(وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ ).
هیچ زنی باردار نمیشود و وضع حمل نمیکند مگر که خدا میداند (جنین او پسر یا دختر است و در شکـم مادر چه احوالی دارد و کی به دنیا میآید).
نصّ قرآنی از مادههای انسان درمیگذرد و به مادههای حیوانـات، پـرندگان، مـاهیها، خزندگان، حشـرات، و چـیزهای دیگـری مـیپردازد کـه مـیشناسیم یـا نمیشناسیم. همۀ آنهائی که حامله میگردند و وضع حمل میکنند یا تخمگذاری می نمایـد. چه تخم حمل است به گونۀ ویژهای و خاصّ خودش. جنین در داخل بدن مادر رشد و نموّ نمییابد. بلکه به شکل تخم پائین میآید و گذارده میشود. آن گاه رشد و نموّ جنین در خارج بدن مادر صورت میپذیرد، با مراقبت مـادر از آن، و یا با مراقبت مصنوعی، تا جنینی کامل میگردد و سپس تخم میشکند و جنین به رشد و نموّ عادی خود ادامه میدهد.
علم خدا هر حملی را و هر وضع حملی را در گسـترۀ فراخ این جهان میپاید و بر آن احاطه دارد!
به تصویر کشیدن علم مطلق خدا بدین شیوۀ شگفت و شگرف، سرشت ذهن انسان نیست، و قد نمیکشد که آن را به تصوّر درآورد یا از آن تعبیر کند، همان گونه که در سورۀ سبأ گفتیم. این امر خودش دالّ بر آن است که یزدان فرستندۀ این قرآن است، و نشانهای از نشانههای دالّ بر سرچشمۀ الهی بودن آن و مـنحصر به یـزدان است.
به همین شیوه و بر همین روال است سخن گفتن از عمر در خود همین آیه:
(وَمَا یُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا یُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ).
هیچ شخص پیری عمر درازی بـدو داده نـمیشود (و زنده نمیماند و عمر زیادی نمیکند)، و هیچ شخصی از عمرش کاسته نمیشود (و مرگ زودرس گریبانگیرش نمیگردد) مگر این کـه در کـتاب (لوح مـحفوظ) ثبت و ضبط است. این برای خدا ساده و آسان است.
خیال وقتی که به راه میافـتد و میاندیشد و دنبال میکند همۀ زندههائی را که از درخت و پرنده و حیوان و انسان و جز آنها که در این جهان هستند و در حجمها، شکلها، سیماها، نوعها، جنسها، سـرزمینها، و زمانهای مختلف بسر میبرند، و آن گاه به تصوّر درمی آورد که هر یک از یکایک این گروه فراوان و از مجموعهای که نمیتوان آنها را شمارش کرد، و شـمارۀ آنـها را جز آفریدگارشان نمیداند، زندگی را میآغازند و عمر طولانی میکنند، یا از عمرشان کاسته میشود و عمر کوتاهی دارند برابر آنچه در قضا و قدر خدا مشخّص است، و موافق است با دانشی که این فرد را میپاید و آن را دنبال مینماید، عمر طولانی بکند یـا نکند، و بلکه این دانش الهی جزء جزء اندامهای هر فردی را میپاید، چه بماند و عمر کند، و چه نماند و از عمرش کاسته شود . . . این برگ درخت چه برجای بماند یـا پژمرده شود و یا هر چه زودتر بیفتد . . . این پری که از آن پرنده است بر بدن پرنده بماند یا بیفتد و دستخوش بادها شود . . . این شاخی که متعلّق بدان حیوان است بر بدن زیاد بماند یا درگیر و دار و پیکاری درهم بشکند ... این چشمی که فلان انسان دارد، و یا این موئی که بر بدن او است بماند یا بیفتد . . . همه و همه برابر قضا و قدر معلومی صورت میپذیرند.
همۀ اینها:
(فی کتابٍ ). در کتاب (لوح محـوظ) ثبت و ضبط است.
همۀ اینها برابر علم فراگیر و دقیق خـدا صورت میپذیرند و انجام میگیرند. این کار هم تولید رنـج و دشواری برای ذات باری نمیکنند:
(إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ ).
این برای خدا ساده و آسان است.
وقتی که دربارۀ این امر بیندیشد و آن را پیگری و دنبال کند، آن گاه چیزی را به تـصوّر درآورد که در فراسوی ایـن انـدیشه و وارسی است، آن را بسیار شگفت و خیلی شگرف میبیند . . . این کار روی کردن به حقیقتی است که اندیشه بشری بدین منوال و بر این روال بدان سمت و سو نمیگراید. همچنین روی کردن و جهتگیری نمودن به سمت و سوی تصوّر این حقیقت و به تصویر کشیدن آن به گونهای است که خلاف عادات و رسوم انسانها است. بلکه این رهنمود خاصّ الهی بدین کار شگفت و شگرف است.
عمر دراز بخشیدن با به درازا کشاندن زمان و افزایش دادن شمارۀ سالها صورت میپذیرد، و گـاهی هم با برکت بخشیدن عمر، و توفیق دادن در بـذل عمر در کـارهای مـفید و ثمربخش، و لبـریز کردن عمر از احساسها و جنبشها و کارها و آثار است. از دیگر سو کاهش عمر با کمی شمارۀ سالها، یا با گرفتن برکت از عمر، و صرف عمر در لهو و لعب و کارهای بیهوده و بیفائده و سستی و تنبلی و بیکاری است.
چه بسا یک ساعت از عمر با یک عمر لبریز از افکار و احساسات، و انجام کارها و پدید آوردن آثـار، برکت است. حه بسا یک سال به بیکاری و بیفائدگی میگذرد و در ترازوی خدا حسابی برای آن بازنمیشود، و در پیشگاه او ارج و بهائی ندارد.
همۀ اینها در کتابی است . . . همۀ پدیدههائی که در این جهان فراخ و گستردهای هستند که حدود و ثغور آن را جز خدا نمیداند.
گروهها بسان افرادند، و ملّتها نیز همچون افرادند . . . چه گروهها و چه ملّتها و چه یکایک انسانها، عمر زیاد کنند، یا از عمرشان کاسته میشود. نصّ قرآنی شامل همۀ این صورتها میگردد.
حتّی در این راستا اشیاء نیز همسان زندهها به حسـاب میآیند. من صخره سنگ کهنی، و غار قدیمی، و رودخانهای را پیش چشم میدارم که از دیرباز وجود دارد. صخره سنگ مدّت آن به پایان میآید، یا عمر آن کاهش میگیرد. این است ناگهان تکّهتکّه مـیگردد. غاری که مدّت آن به پایان میآید یا زمان آن کوتاه میشود، ناگهان درهم فرو میریزد یا دهانۀ آن بسته میشود. رودخانهای که مدّت آن به پایان مـیآید یـا زمان آن کوتاه میشود، ناگهان به زمین فرو میرود یا پخش و پراکنده میگردد.
چیزهائی که دست انسان آنها را میسازد. ساختمانی که دارای عمر زیاد است یا عمر کوتاهی دارد. دستگاهی که کهن است و عمر زیادی از آن میگذرد، یا عمر کمی بر آن گذشته است و کوتاه عمر است. جامهای کـه کهنه نشده است و سالهائی بر آن گذشته است، و یا عمر کوتاهی دارد و کهنه نشده است . . . همۀ آنها دارای زمانها و عمرهائی هستند که بسان انسان در کتاب خدا ثبت و ضبط گردیدهاند و مشخّص و معیّن شدهاند.
همۀ اینها به فرمان خدای دانای آگاه صورت میپذیرد. تصوّر این کار بدین شیوه، دل را بیدار میگرداند تا با احساس تازهای دربارۀ این جهان بیندیشد، و با شیوۀ نوینی به بررسی آن بپردازد. دلی که دست خـدا را احساس کند، و چشم خدا را ناظر و بینندۀ هر چیزی میبیند و میداند - چشم خدا هر چیزی را مـیپاید - دشوار مینماید که خدا را فراموش نماید یا از او غافل شود، و یا گمراه و سرگشته گردد. همچون کسی هر جائی را بنگرد دست خدا را و چشم خدا را و قدرت خـدا را در آنجا مییابد که مجسّم است و هر چیزی را در این جهان میپاید و مراقبت مینماید.
قرآن دلها را این چنین میسازد!
*
روند قرآنی به سوی نگرش دیگری در این جـولانگاه جـهانی میرود، جـهانی که دارای چشـماندازها و جلوهگاههای بیشمار و گوناگون است. به سوی صحنۀ آب در این زمین میرود و از زاویۀ معیّنی بدان مینگرد که زاویۀ گوناگونی آب است. آب این یکی شیرین و گوارا است، و آن دیگری شور و تلخ است. هر دو تا از هم جدایند، هر چند به یکدیگر میرسند و به همدیگر میپیوندند، هر دو تا به فرمان خدا در خدمت انسانند.
(وَمَا یَسْتَوِی الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائِغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) (12)
دو دریا یکسان نیستند . . . این یکی گوارا و شیرین و برای نوشیدن خوشگوار است، و آن دیگر شور و تلخ. (با وجود ایـن تـفاوت) از هـر دوی آنـها گوشت تازۀ (ماهیها و جانوران دیگر دریـا را) مـیخورید، و از هـر دوی آنــها وسـائل زیـنت (مـروارید و صـدف و درّ و مرجان و غیره) بـرای پـیرایش بـیرون مـیآورید. (بـه علاوه از هر دو میتوانید برای نقل و انتقالات اسـتفاده کنید. لذا، شما انسانها) میبینید کشتیها (در پرتو قانون وزن مخصوص اشیاء، از هـر طرف دل) دریـاها را میشکافند و پیش میروند، تا از فضل خدا بهره گیرید و شکرگزار (این همه نعمت و لطف خداوندگار) باشید.
مشیّت و ارادۀ خدا در گوناگون آفریدن آب آشکار و پیدا است. حکمت و فلسفهای که در فراسوی آن است - تا آنجا که ما میدانیم - نـمودار و پدیدار است. آب شیرین و کارای اندکی که وجود دارد ما گوشهای از حکمت و فلسفۀ خدا در آن را میدانیم بدان اندازه که آن را به کار میگیریم و از آن سود ببریم. آب شیرین و گوارا بنیاد زندگی هر موجود زندهای است. آب شور و تلخی هم که وجود دارد و دریـاها و اقیانوسها را تشکیل میدهد، یکی از دانشمندان هنگام سخن گفتن از اندازهگیری و سنجش عجیب و شگفتی که در طرح و نقشۀ این جهان سترگ وجود دارد میگوید:
«با وجود گازهائی که از زمین در طول زمانهای فراوان بیرون میآید - و اغلب آنها هم سمّی است - هوا در واقعیّت زندگی، بدون آلودگی مانده است، و در نسبت موازنۀ لازم آن برای هستی انسـان هـیچ گونه تغییری پدید نیامده است. گردونه این موازنۀ بزرگ هم گسترۀ فراخ آب - یعنی اقیانوس - است که زندگی، غذا، باران، آب و هوای معتدل، گیاهان، و بالأخره خود انسان از آن مدد میگیرند و هستی مییابند . . .».[1]
این برخی از چیزهائی است که از حکمت آفریدگان و گوناگونی آنـها برایمان روشن گردیده است. در آفریدهها و گوناگونی آنها قصد و هدف و تدبیر و تفکیر نــمودار است، و همچنین در آنــها هــماهنگیها و موازنههائی پدیدار است که یکی بر دیگری در زندگی این جهان و نظم و نظام آن استوار است. این جهان پر حکمتی را که در آن هماهنگی و موازنه و نظم و نظام موج میزند نمیتواند بیافریند مگر یزدان که آفریدگار این جهان و هر که و هر چه در آن است میباشد. آخر این هماهنگی دقیق به هیچ وجه تصادفی و اتّفاقی پدید نمیآید. اشارهای که به دگرگونی دریاها است، الهامگر وجود قصد و هـدف در ایـن دگرگونی و در هر گونه دگرگونی دیگر است. در ایـن سوره اشارههائی به نمونههائی از دگرگونیهای موجود در دنیای احساسها و رویکردها و ارزشها و معیارها و مقیاسها میشود.
(وَمِن کُلٍّ تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیّاً وَتَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْکَ فِیهِ مَوَاخِرَ).
و از هر دوی آنها گوشت تازۀ (ماهیها و جانوران دیگر دریـا را) مــیخورید، و از هـر دوی آنـها وسـائل زیـنت (مروارید و صدف و درّ و مرجان و غیره) برای پیرایش بیرون میآورید. (به علاوه از هر دو مـیتوانـید بـرای نقل و انتقالات استقاده کنید. لذا، شما انسانها) میبینید کشتیها (در پرتو قانون وزن مخصوص اشـیاء، ار هـر طرف دل) دریاها را میشکافد و پیش میروند.
گوشت تازه، ماهیها و انواع جانوران آبی هسند. مراد از زیور هم لؤلؤ و مرجان است. لؤلؤ در میان انواعی از صدفها یافته میشود. لؤلؤ در میان صدفها بدین گونه تشکیل میشود: وقتی که جسم غریبی همچون دانۀ شن یا قطرهای از آب به داخل صدف راه پیدا میکند و میافتد، قسمت داخلی پیکرۀ صدف ترشّحات ویژهای را از خود بیرون میتراود که این جسم غریب را احاطه میکند، تا پیکرۀ نرم صدف را نـیازارد. پس از مدّت زمان معیّنی این ترشّحات، سخت و سفت میشود، و به لؤلؤ تبدیل میگردد! مرجـانها جانداران گیاهوارهای هستند که درّههای مرجانی را تشکیل میدهند. گاهی این درّهها چندین مایل طول دارند، و تا بدانجا تکثیر پیدا میکنند کـه در برخی اوقـات خطرهائی برای کشتیرانی پدید میآورند، و حتّی خطرهائی برای هـر نوع جاندار و جانوری دارند که به چنگالهای آنـها میافتند. جانها به شیوهها و گونههای ویژهای قطع میگردند و از آنـها زینتآلات سـاخته و پـرداخته میشود!
کشتیها سوت زنان و غرّشکنان دریـاها و رودبارها را میشکافند و طیّ میکنند. این هم در پرتو ویژگیهائی صورت میپذیرد که خدا در پدیدههای این جهان به ودیعت گذارده است. تراکم و غلظت آب، و افشردگی و سفتی اجسامی که کشتیها از آنها ساخته میشوند، سبب میگردد کشتیها بر سطح آبها قرار میگیرند و در آبها به حرکت درمیآیند. بادها نیز جای خـود دارند. نیروهائی که خدا آنها را مسخّر انسانها نـموده است و بدانان آموخته است که چگونه از آنها استفاده کنند و سود ببرند، مثل نیروی بخار و نیروی برق و نیروهای دیگر، تأثیر خود را در این راستا دارند، و همۀ آنها را خدا مسخّر انسانها کرده است.
(لِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ ).
تا از فضل خدا بهره گیرید.
از فضل و کرم خدا بهره گیرید با مسافرت کردن و بازرگانی نمودن، و با استفاده کردن از گوشت تر و تازه و زیور و زینتآلات، و به کار گرفتن آبها و کشتیها در دریاها و رودبارها.
(وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) (12)
و تا شکر گزار ( این همه نـعمت و لطف خداوندگار)) باشید.
خداوند اسباب شکر گزاری را برایتان ساده و آسان کرده است، و آنها را در دسترستان گذاشـته است و جلو دستتان آماده نموده است. تا بدین وسـیله شما را بر انجام شکر گزاری کمک نماید.
*
این بند با چرخش جهانی در صحنۀ شب و روز، و پس از آن در صحنۀ تسخیر خورشید و ماه برابر نـظم و نظامی که برای جریان آن دو، تا سررسید زمان معلوم، خاتمه میپذیرد:
(یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی لِأَجَلٍ مُّسَمًّى ).
خـدا شب را داخـل در روز، و روز را داخـل در شب میکند. او خورشید و ماه را مسخّر کرده است (و برای سود انسانها به گردش و چرخش انداخته است). هر یک از آن دو تا مدّت معیّن و سرآمد روشنی به حرکت خود ادامه می دهند.
داخل گرداندن شب در روز، و روز در شب، چه بسا اشاره به همان دو صحنۀ دلانگیزی باشد که هست. نور کمکم ناپدید میگردد. تاریک کمکم وارد میشود تـا غروب فرا میرسد و تاریکی به دنبال آن آهسته و آرام همه چیز را دربر میگیرد. صحنۀ ورود روز در شب زمانی که صبح میدمد، و نور آهسته آهسته پخش میشود، و تاریکی کمکم رخت برمیبندد، تا بدانجا که خورشید طلوع میکند و نور همه جا را فرا میگیرد ... همچنین چه بسا مراد به درازا کشیدن شب باشد، بدان هنگام که از روز میخورد، انگار بدان داخل میگردد. طول روز بدان هنگام که از شب میخورد، انگار به داخـل آن میرود . . . هر دوی شب و روز همراه همدیگر با یک تعبیر به رشتۀ بیان قرآن درمیآیند. همۀ اینها صحنههائی هستند که دل را در آرامش به گشت و گذار و چرخش و گردش میاندازند، و دل را غرق احساس زیبائی و پرهیزگاری میگردانند. دل در همین حال دست خدا را میبیند که این خطّ را امتداد میدهد، و آن خطّ را درهم میپیچد، و ایـن رشـته را سفت میکند و تند میکشد، و آن رشته را شل می کند و آرام رها میسازد، با نظم و نظام پیاپی و مستمرّی که یک بار هم تخلّف ناپذیرد و پریشان و نابسامان نمیگردد، و یک روز یا یک سال هم در طیّ اعصار و قرون مختلّ نمیشود.
مسخّر گرداندن خورشید و ماه و حرکت کردن آنها تـا سـررسید مـدّت زمـان مـعیّنی که دارند، و جز آفریدگارشان از آن مدّت زمان مشخّص آگاه نیست ... این هم خودش پـدیدهای است که هـر انسانی آن را میبیند، چه حجم این دو جرم را بداند، و نوع آنها را در میان ستارگان و سیّارگان بشناسد، و از مدارهایشان و گردشهایشان و فاصلههایشان باخبر باشد، یا هیچ یک از اینها را نداند و نشناسد و از آنها سر در نیاورد . . . چه خورشید و ماه جلو چشمان هر انسانی پدیدار میگردند و ناپدید میشوند، و بالا میروند و سرازیر میشوند در مقابل هر دیده یا از دیدگان انسـانها. ایـن حـرکت همیشگی و پیاپی هم که سسـتی و خلل نـمیپذیرد، حرکت دیدنی و عیانی است که وارسی و وراندازی آن نیازی به علم و دانش و حساب و کتاب ندارد! بدین جهت این هم نشانهای برای شناخت خدا است و در صفحۀ جهان به جملگی خردها و به همگی نسلها به طور یکسان نموده میشود. ما امروز بیش از کسانی از نماد این نشانه آگاهی داریم که مخاطبان نخستین این قرآن از آن درک و فهم میکردند. مهـمّ این نیست، بلکه مهمّ این است که این نشانه همان چیزی را به ما الهام میکند و پیام میدهد که بدانان الهـام میکرد و پـیام میداد، و دلهای ما را به لرزه و تکان میاندازد همان گونه که دلهای ایشان را به لرزه و تکان درمیانداخت، و در مـا همان تـدبّر و تفکّر و دیـدار و بینشی را برمیانگیزد که دست نوآفرین و زیـبانگار آفریدگار هنگام عمل در این جهان شگفت در آنان برمیانگیخت ... زندگی، زندگی دلها است.
*
در سایۀ این صحنههای گوناگونی که دارای معنی ژرفی و سلطۀ نیرومندی هستند، روند قرآنی بر بیان حقیقت ربوبیّت، و بر بطلان هر گونه ادّعای شرک و انبازی، و بر زیانمندی فرجام آن در روز قیامت، پیرو میزند:
(ذَلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ (13) إِن تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ) (14)
آن کسی که (درازی و کوتاهی شبها و روزهـا و نـظام نور و ظلمت و حرکات دقیق مـاه و خورشید را سـرو سامان داده است) الله است. و بجز او کسانی را که بـه فریاد میخوانید (و پرستش مینمائید) حتّی مـالکیّت و حاکمیّت پوستۀ نازک خرمائی را نـدارنـد. اگر آنها را (برای حلّ مشکلات و رفع گرفتاریهای خود) بـه فریاد بخوانید، صدای شما را نمیشنوند، و به فرض) اگر هم بشنوند، توانائی پاسخگوئی بـه شـما را ردّ میکنند (و مـیگویند: شـما مــا را پـرستش نکردهایـد و بـیخود میگوئید). و هیچ کســی همچون (خداونـد) آگاه (از احوال آخرت، به گونۀ قطع و یقین، از چنین مطالبی) تو را باخبر نمیسازد.
آن کسی که ابرها را با بادها میراند، زمین را بعد از مرگش زنده میگرداند، شما را از خاک میآفریند، شما را زوجیّت بخشیده است و نر و ماده کرده است، مطّلع از هر آن چیزی است که هر مادهای بدان احاطه میگردد و آن را میزداید، میداند چه کسی و چه چیزی عـمر زیاد میکند یا عمر کـوتاهی دارد، دریـاها را آفریده است، شب را به داخل روز و روز را به داخل شب فرو میبرد، و خورشید و ماه را مسخّر کرده است که به سود مردمان تا مدّت زمان معیّنی به حرکت خود ادامـه میدهند، او:
(اللَّهُ رَبُّکُمْ). الله است که خداوندگار شما است.
(لَهُ الْمُلْکُ).
مالکیّت و حاکمیّت (جهان هستی) از آن او است.
(وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِن قِطْمِیرٍ) (13)
و بجز او کسـانی را که به فریاد میخوانید (و پـرستش مـینمائید) حتّی مـالکیّت و حـاکـمیّت پـوستۀ نـازک خرمائی را ندارند.
«قطْمیر»: پوستۀ پیرامون هستۀ خرما است. کسـانی را که آنان بجز خدا به کمک میطلبند و ایشان را به یاری میخوانند، حتّی مالک این پوستۀ ناچیز نیستند!
آن گاه پرده از حقیقت کارشان برمیدارد و میفرماید:
(إِن تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءکُمْ ).
اگر آنها را (برای حلّ مشکلات و رفع گرفتاریهای خود) به فریاد بخوانید، صدای شما را نمیشنوند.
انبازهائی که گمان می برید بتهای سنگی، بهای چوبی، درختان، ستارگان، سیّارگان، فرشتگان، جنّیان، و غیره هستند . . . همۀ آنها هم عملاً مالک پوستۀ (نـازک و سفید رنگ پیرامون هستۀ) خرما (کـه نشان و نـماد ناچیزی و کمی است) نیستند. همۀ آنها صدا و فریاد و ناله و آه پرستشگران گمراه خود را نمیشنوند، چه در اصل ناشنوا باشند، یا سخنان انسانها را نشنوند.
(وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ ).
(به فرض) اگر هم بشنوند، توانائی پاسخگوئی به شـما را ندارند.
آنانی که میشنوند جنّیان و فـرشتگانند. جنّیان که نمیتوانند پاسخگو باشند و جواب دهند، و فرشتگان هم پـاسخگوی گمراهان نـیـستند و بدیشان جواب نمیدهند.
این در زندگی ایـن جهان، و امّـا در روز قیامت، از گمراهی و گمراهان بیزاری مـیجویند و خویشتن را تبرئه میکنند:
(وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ ).
و در روز قیامت انبازگری و شـرکورزی شـما را ردّ میکنند (و میگویند: شما مـا را پرستش نکـردهاید و بیخود میگوئید).
کسی از این امر صحبت میکند که بس آگاه از هـر چیزی، و از هر کاری، و از دنیا و آخرت است:
(وَلَا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ) .
و هیچ کسی همچون (خداوند) آگاه (از احوال آخرت، به گـونۀ قـطع و یـقین، از چنین مـطالبی) تـو را بـاخبر نمیسازد.
با بیان این امر، این بند پایان مییابد، و این گشت و گذارها و صحنهها در آن جهانها خاتمه میپذیرد، و دل بشری از آنها همراه با زاد و توشهای برمیگردد که در طول زندگیش او را بس است، هر چند هم از زاد و توشۀ دیگری سود نبرد و بهرهمند نشود. برای دل بشری یک بند از یک سوره بس است اگر چیزی را که میطلبد و میخواهد هدایت و راهیابی باشد، و اگر چیزی را که میطلبد و میخواهد دلیل و برهان باشد!
[1] کــتاب:«انســان بـه تنهائی بـرجـای نـمیماند». تألیــف: ا. کـریسی. موریسون. رئیس آکادمی علوم در نیویورک. ترجمۀ محمود صالح فلکی، تحت عنوان:« علم به سوی ایمان میخواند».
سورهی فاطر آیهی 38-27
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ (27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ (28) إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ (29) لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ (30) وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ (31) ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ (33) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34) الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ (35) وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ (36) وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ وَجَاءکُمُ النَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ (37) إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَیْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (38)
این چرخش و گردش، قرائتهائی در کـتاب جـهان و در کتاب فرو فرستادۀ قرآن است. قرائتهائی در کتاب جهان است که در صفحات زیبا و دلانگیز آن با رنگهای گوناگون نگاشته شده است و انواع و اجناس مختلفی پیدا کرده است. میوهها با اقسـام و الوان جوراجـور، کوهها با درّههای رنگارنگ، مردمان و چـهارپایان و جانداران با رنگـهای بسـیار و بیشمار، همه و همه نگرشهای شگفت و شگرفی بدان صـفحههای زیـبا و دلانگیز کتاب باز و گشودۀ جهان هستند . . . قرائتهائی که در کتاب فرو فرستاده وجود دارد، حقّ و حقیقتی که در این کتاب است و کتابهای پیشین آسمانی را تصدیق میکند، به ارث گذاشتن این کتاب برای ملّت مسلمان، درجات و مراتب وارثان آن، نـعمتهائی که در انـتظار آنان است و پس از عفو خـدا و آمـرزش گـناهکاران نصیب همگان میگردد، صحنۀ مؤمنان در سرای پرنعمت آن جـهان، و مقابل ایشان صـحنۀ دردنـاک کافران، صفـاتی هستند که در اینجا گشوده و خوانـده میشود. آن گاه این چرخش و گردش دور و دراز و شگفت و گوناگون و دارای رنگها و شکلهای مختلف خاتمه میپذیرد با این نکته که هـمۀ ایـنها با اطّلاع خداوند بس آگاه از راز و رمز نهان در سینهها انـجام میگیرد.
*
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ (27) وَمِنَ النَّاسِ وَالدَّوَابِّ وَالْأَنْعَامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ کَذَلِکَ إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ) (28)
(ای عـاقل!) مگـر نـمیبینی کـه خداونـد از آسـمان آب سودمندی را میباراند و با آن محصولات گوناگون و مــیوههای رنگارنگ را بـه وجود مـیآورد؟ (و مگر نمیبینی که) کوهها خطوط و جادههائی است (کـه بر سطح زمین کشیده شده است. خطوط و جادههائی) که برخیها سفید و برخیها سرخ و بـعضیها سـیاه پررنگ است. و هر یک از آنها به رنگهای مختلفی و در طرحهای متقاوتی (با دست تـقدیر پروردگار، بـر چـهرۀ زمـین ترسیم گشته) است. انسانها و جنبندگان و چـهارپایان نیز کاملاً دارای رنگهای مختلفی بوده و متفاوتند. (این نشــانههای بزرگ آفـرینش، بـیش از هـمه تـوجّه خردمندان و فرزانگان را به خود جلب مـیکند، و این است که) تنها بندگان دانـا و دانشـمند، از خدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند. قطعاً خداوند توانا و چیره (در کار جهانآرائـی است) و بس آمرزگار (بـرای بندگان توبه کار و امیدوار به الطاف کردگاری) است.
ایـن نگرش جـهانی شگـفتی از نگرشهای دالّ بر سرچشمۀ این کتاب است. نگرشی است که سراسر گوشه و کنار زمـین را مـیگردد و رنگها و نـقشهای موجود در آن را دنبال میکند و در دنـیاهای مختلف پیگیری مینماید. از قبیل: میوهها، کوهها، مـردمان،
چهارپایان، و حیوانات و جانداران. نگرشی است که در واژههای اندکی همۀ زندهها و مردههای کرۀ زمـین را گرد میآورد، و دل را شیفته و شیدای آن نمایشگاه زیبا و آراسته و بزرگ الهـی میسازد، نـمایشگاهی کـه سراسر زمین را فرا میگیرد.
این نگرش با فرو فرستادن آب از آسمان، و بیرون آوردن میوهها و محصولات مختلف و رنگارنگ از زمین، میآغازد. چرا که نمایشگاه، نمایشگاه رنگها و نشانهها است. چه در اینجا دربارۀ میوهها و محصولها جز از رنگهای آنها سخن نمیرود:
(فَأَخْرَجْنَا بِهِ ثَمَرَاتٍ مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهَا ).
با آن مـحصولات گوناگون و میوههای رنگارنگ را بیرون آوردهایم.
رنگهای میوهها نمایشگاه دلانگیزی از رنگها است، رنگهائی که جملگی نقّاشان در میان همۀ نسلها از پدید آوردن گوشهای از آنها ناتوان بوده و هستند و خواهند بود. هیچ نوعی از انواع میوهها رنگ آن همسان رنگ نوع دیگری نمیگردد. بلکه یک نوع میوه رنگ آن با رنگ اقسام همین نوع مـیوه نـمیخواند و همگونی ندارد! هر گاه در دو قسم یک نوع میوه دقّت شود، در رنگ آن دو قسم، اختلافی هر چند جزئی وجود دارد! روند قرآنی آن گاه از ذکر رنگهای میوهها میپردازد و به رنگهای کوهها منتقل می شود. این انـتقال در ظاهر عجیب مینماید، و لیکن از ناحیۀ بررسی رنگها طبیعی به نظر میرسد. چه در رنگهای صخرهها شباهت عجیبی با رنگهای میوهها و انواع و اقسام آنـها است. حتّی گاهی رنگهای صخرهها به شکل رنگهای میوهها و همگون حجم آنها است! تا بدانجا که چه بسا با میوههای کوچک یا بزرگ تشخیص داده نشوند!
(وَمِنَ الْجِبَالِ جُدَدٌ بِیضٌ وَحُمْرٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهَا وَغَرَابِیبُ سُودٌ) (27)
کوهها خطوط و جادههائی است (کـه بر سـطح زمـین کشیده شده است، خطوط و جادههائی) که بـرخیها سفید و برخیها سرخ و بعضیها سیاه پررنگ است. و هـر یک از آنــها بـه رنگهای مختلفی و در طرحهای متفاوتی (با دست تـقدیر پـروردگار، بـر چـهرۀ زمـین ترسیم گشته) است.
«جُدَد»: راهها و درّهها. در اینجا نگرش راستینی در نصّ قرآنی است. چه راهها و درّههای سفید دارای رنگهای گوناگونی در نوع خود است. راهها و درّههای سرخ نیز دارای رنگهای گوناگونی در نوع خود است. درجۀ رنگ و سایهها و رنگهای دیگری که در خود همین رنگ است متفاوت و مختلف است. راهها و درّههای سیاه پررنگ و سیاه کمرنگ نیز وجود دارد.
نگرش به رنگهای صخرهها و کثرت و تنوّع آنها تحت عنوان یک رنگ، پس از ذکر صخرهها به دنبال رنگهای میوهها، به دل تکان سختی میدهد، و در آن حسّ چشائی زیبائی والا و بالا را بیدار میگرداند، حسّی که به زیبائی نگاه جداگانهای میاندازد و آن را در صخره میبیند همان گونه که آن را در میوه میبیند، هر چند که میان سـرشت صخره و سرشت میوه فرق و فاصله بسیار است، و وظیفۀ آن دو - برابر سنجش انسان - بسی دور از هـمدیگر است. و لیکـن نگـاه صرف زیبائی و زیبانگری جمال را یک عنصر میبیند، عـنصری که مشترک در میان این و آن است و شایان دقّت و توجّه است.
آن گاه از رنگهای مردمان سخن میرود، رنگهائی که تنها به نژادهای گوناگون آدمـیان اختصاص ندارد. گذشته از این هر فـردی دارای رنگ ویـژه در میان همنوعان خود است. حتّی دو نوزاد دوقلو کـه از یک شکم زائیدهاند از یکدیگر جدا و هر یک دارای رنگ و سیمای ویژۀ خویشتن است!
رنگهای چهارپایان و حیوانات و جانداران نیز به همین منوال است و رنگهای گوناگـون دارند. واژۀ «دوابّ: چهارپایان» فراگیرتر از واژۀ «اَنْعام: حیوانـات اهلی» است. چه دوابّ که جمع دابّة است، دابّة به هر حیوانی گفته میشود. ولی انعام به شترها و گاوها و گوسفندها و بزها گفته میشود. انعام از دوابّ خاصّتر است چون انعام به انسان نزدیکتر است. رنگها و نقشها دارای نمایشگاه زیبائی بسان نمایشگاه میوهها و نـمایشگاه صخرهها دارند.
این کتاب جهانی زیبا و دارای صفحات شگفت رنگین را قرآن باز میکند، و صفحات آن را ورق میزند و میگوید: فرزانگانی که این کتاب را میخوانند و آن را فـهم و درک می کنند و به بررسی و پـژوهش آن میپردازند کسانیند که از خدا میترسند:
(إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء).
تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا، تـرس آمیخته بـا تعظیم دارند.
این صفحاتی که خدا آن را در این کتاب ورق میزند، برخی از صفحات این کتاب است. دانایان و دانشمندان کسانی هستند که این کتاب شگفت را بررسی و وارسی میکنند. و وقتی که آن را پژوهش بنمایند خدا را چنان که باید میشناسند. خدا را از روی آثار ساختارش مـیشناسند، و با او از روی آثــار قدرتش آشنا میگردند. حـقیقت عظمت خدا را با دیـدن حقیقت نوآوری و نوآفرینی و زیبانگاریش می شناسند. بدین جهت واقعاً از خدا میترسند، و از خشـم و عذابش میپرهیزند، و چنان که باید او را میپرستند. خدا را نه با احساس نهانی میشناسند که دل آن را به سبب زیبائی جهان مییابد. بلکه خدا را با معرفت و شناخت دقیق و با علم و دانش مسـتقیم میشناسند . . . ایـن صفحات، نمونهای از کتاب هستی است . . . رنگـها و نقشها هـم نمونهای از زیـبائیهای دیگر جهان و از زیباییها هماهنگی آن است، زیبائیهائی که تنها مطّلعان و آگاهان از این کتاب آنـها را درک و فـهم مـیکنند، مطّلعان و آگاهانی که علم و دانش به خدا رسـیدهای دارند، علم و دانشی که دل آن را احساس میکند، و با آن میجنبد، و با آن دست نوآفرین و زیبانگار خدا را میبیند که دارد رنگها و نقشها را میآفربند، و هستی و هماهنگی را در جهان زیبا پدیدار و نمودار میسازد. عنصر جمال در طرح و نقشۀ این جهان و در هماهنگی آن مراد و مقصود بوده است. از جملۀ کمال این جمال هم این است که وظائف اشیاء از راه جمالشان اداء گردد. این رنگهای شگفت و شگرف گلها و بوی ویژهای که میپراکنند، زنبوران عسل و پروانهها را جذب و جلب میکنند. وظیفۀ زنبوران عسل و پروانهها در قبال گلها نقل گرده و تلقیح آنها است تا به بار بنشینند و مـیوه بدهند. گلها هم از راه زیبائی خود وظیفۀ خویش را اداء میکنند!.. زیبائی موجود در جنسی وسـیلۀ جذب و جلب جنس مقابل میشود، تا وظیفهای بجای آورده شود که بر عهدۀ دو جنس مخالف است. به همین شیوه و روال، وظیفه و کار، از راه زیبائی و جمال انجام میپذیرد.
زیبائی و جمال در طرح و نـقشۀ ایـن هسـتی و در هماهنگی و همآوائی آن، مقصود و منظور بوده است. بدین خاطر این نگرشها در کتاب نازل شدۀ یزدان یعنی قرآن به زیبائی و جمال انداخته میشود، و زیبائی و جمال در کتاب دیدنی یزدان یـعنی جـهان جلوهگر و پدیدار است.
(إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ) (28)
قطعاً خداوند توانا و چیره (در کار جهانآرائی است) و بس آمرزگار (برای بندگان توبه کار و امیدوار به الطاف کردگاری) است.
توانا و چیره بر نوآفرینی و زیبانگاری و سـزا و جزا دادن است. بس آمرزگار است و با آمرزش خـود کسانی را درمییابد کـه در تــرس و هـراس از خدا کوتاهی میکنند، در حالی که نوآوریها و زیبائیهای ساختار خدا را می بینند.
*
سخن از کتاب جهان به کتاب نازل شدۀ یـزدان منتقل میگردد، و از کسانی که آن را میخوانند، و از خواندن آن چه چیز را میطلبند و امید چه چیز را دارند، و چه سزا و جزائی در انتظارشان است، سخن میرود:
(إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ (29) لِیُوَفِّیَهُمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدَهُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ) (30)
کسانی که کتاب خدا (قرآن را) میخوانند، و نـماز را برجای میدارند، و از چیزهـائی که بـدیشان دادهایـم، پنهان و آشکار، بذل و بخشش مینمایند، آنـان چشـم امید به تجارتی دوختهاند که هرگز بیرونق نمیگردد و از میان نمیرود. ( آنان قرآن را تلاوت میکنند، و نـماز را میخوانند، و بدل و بخشش میکنند) تـا خداوند اجرشان را به تمام و کمال بدهد، و از فضل خود بـر پاداششان بیفزاید. چرا که خدا آمرزگار و سپاسگزار است (و بدیهایشان را مـیبخشاید، و از خوبیهایشان سپاسگزاری مــیفرماید، و مـواهبی بـدیشان عطاء مینمـاید که به اندیشه و تصوّر درنمیآید).
تلاوت کتاب خدا چیزی جدای از زمزمۀ واژگان قرآن یا خواندن با صدا و صوت لازمۀ آن است. مراد تلاوت با تدبّر و تفکّر و پژوهشی است که به درک و فـهم منتهی شود و تأثیر خود را ببخشد، و کار تلاوت به عمل بدان تبدیل گردد، و رفتار و کردار انسان برابر قوانین قرآن صورت پذیرد. بدین لحاظ است که روند قرآنی همچون مطلبی را با خوانـدن نماز، و بذل و بخشش از رزق و روزی خدا در پنهان و آشکار، پیگیری میکند. آن گاه امید ایشان به همۀ اینها را معلوم میدارد و می گوید که به خاطر چیست:
(تِجَارَةً لَّن تَبُورَ).
تجارتی که هرگز بیرونق نمیگردد و از میان نمیرود.
آنان میدانند آنچه در پیشگاه خدا است بهتر از چیزی است که میبخشند. آنان تجارتی را انجام میدهند که درآمدزا است و سود آن تضمین گردیده است. آنـان تنها با خدا مـعامله میکنند. این چنین مـعاملهای سودآورترین معامله است. با این کار تجارتی را در آخــرت انـجام مـیدهند، و تـجارت آخـرت هم سودآورترین و نافعترین تـجارت است ... تجارتی است که به تمام و کمال پاداششان را بدیشان میرساند، و آنـان را به افزایشـی از فضل و کرم خـدا نائل می گرداند.
(إِنَّهُ غَفُورٌ شَکُورٌ) .
قطعاً خدا آمرزگار و سپاسگزار است (و بدیهایشان را میبخشاید، و از خوبیهایشان سپاسگزاری میفرماید، و مواهبی بدیشان عطاء مینماید که به اندیشه و تصوّر درنمی آید).
خدا قصور و کوتاهی را مـیبخشد، و ادای وظـیفه را شکر میگوید. شکر خداوند بزرگوار، کنایه از چیزی است که به طور عـادی همراه شکـر است، از قبیل: خشنودی و رضایت و پاداش خوب و نـیک. و لیکن تعبیر قرآنی به انسانها الهام میکند که شکر دهندۀ نعمت را بجای آورند. در این کار به خدا بنگرند و شـرم نمایند و بسان او سپاس نعمت را بگزارند. وقتی که میبینند خدا از خوب ادای وظیفه کردن بندگانش تشکّر میفرماید، آیا نباید که آنان از خوب عطاء کردن نعمت خدا تشکّر و سپاسگزاری بنمایند؟!
*
آن گاه اشارهای میگردد به سرشت این کتاب و به حقّ و حقیقتی که در آن است، به عنوان دیباچهای برای سخن گفتن از وارثان چنین کتابی:
(وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ مِنَ الْکِتَابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ) (31)
آنچه از کتاب (قران) به تو پیام دادهایـم، حقّ است، و تصدیق کنندۀ کتابهای آسمانی پیش از خود است. قطعاً خداونـد از (اوضـاع) بندگان خود کـاملاً آگاه (و بـه احوالشان) بینا است.
دلائل حقّ و حقیقت در اصل این کتاب، آشکار و پدیدار است. این کتاب در حقیقت ترجمۀ درستی از این جهان است. یا این که این کتاب یک صفحۀ خواندنی است، و جهان یک صفحۀ ساکت و بیصدا است. کـتاب قـرآن تصدیق کنندۀ کتابهائی است که از همان منبعی صـادر گردیدهاند که خودش از آن صادر گردیده است. حقّ هم یکی است و نه در آن کتابها و نه در این کتاب چـند تا نمیگردد. فرستندۀ آن، آن را برای مردمان فرو فرستاده است، در حالی که از ایشان آگاه و مطّلع بوده است و میدانسته است که چه چیزی شایان ایشان است و آنان را اصلاح میکند و نیک میگرداند:
(إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِیرٌ بَصِیرٌ) .
قطعاً خداوند از (اوضاع) بندگان خود کاملاً آگاه (و بـه احوالشان) بینا است،
این کتاب واقعاً کتاب است. خداوند آن را بـرای ایـن ملّت مسلمان فرو فرستاده است، ملّت مسلمانی که آنان را برای به ارث بردن این کتاب برگزیده است،
همان گونه که در اینجا در کتاب خود میفرماید:
(ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتَابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنَا مِنْ عِبَادِنَا ).
(ما کتابهای پیشین را برای ملّتهای گذشته فرستادیم و) سپس کتاب (قرآن) را به بندگان برگزیدۀ خود (یعنی امّت محمّدی) عطا کردیم.
اینها واژههائی هستند که به این ملّت الهام میدارد در پیشگاه خدا دارای کرامت و فضیلت هستند. همچنین بدیشان الهام میدارد که این ملّت دارای چه مسؤولیّت بزرگ است، مسؤولیّتی که از این برگزیدنی و از آن به ارث بردنی سرچشمه میگیرد. این مسؤولیّت بزرگی است و دارای تکالیف و وظائفی است. آیا ملّت گزیده میشنود و پاسخ میگوید؟
یزدان سبحان این ملّت را با برگزیده شدن برای به ارث بردن، بزرگ داشته است، و با فضل و لطفی که در حقّ ایشان در سزا و جزا روا میدارد و حتّی کسانی را هم میبخشاید که گناه و بدی کردهاند باز هم بدیشان فضل و لطف میفرماید:
(فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ).
برخی از آنان به خویشتن ستم مـیکنند، و گروهی از ایشان میانهروند، و دستهای از ایشان در پرتو توفیقات الهی در انجام نیکیها پیشتازند.
دستۀ اوّل - و چه بسا آنان جلوتر ذکر شـدهانـد چـون تعدادشان بیشتر است :-
(ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ). به خویشتن ستم میکنند.
ایـن گـروه بدیهای اعمالشان بـیشتر از خوبیهای اعمالشان است.
دستۀ دوم در وسط هستند و میانهروند:
(مُّقْتَصِدٌ). میانهرو.
بدیها و خوبیهای ایشان متعادل و برابر است.
دستۀ سوم:
(سَابِقٌ بِالْخَیْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ).
در پرتو توفیقات الهی در انجام نیکیها پیشتازند. نیکیهایشان بر بدیهایشان میچربد . . . و لیکن فضل و کرم خدا جملگی سه دسته را دربرمی گیرد. این است که هر دسته به بهشت و به نعمت موصوف در آیات بعدی میرسند، با تفاوت درجاتی که دارند.
در اینجا بیش از آن چیزی را شرح و بسط نمیدهیم که قرآن در این جایگاه خواسته است از بزرگواری ایـن ملّت گزیده بگوید، و از فضل و کرم خود دربارۀ پاداش دادن بدیشان بفرماید. ایـن همان پـرتوی است کـه نصوص قرآنی در اینجا میاندازند، و فرجامی است که این ملّت جملگی به سبب فضل و کرم خدا بدان مـیرسند و دست مـییازند. از چیزهائی صحبت نمیکیم و درمیگذریم که سزا و جزای مقدّر در علم خدا است و بر این پایانه پیشی گرفته است.
از این سرا و جزای مقدّماتی درمیگذریم تا به پاداش نیکوئی بپردازیم که یزدان سبحان برای چنین دستههای سهگانهای مقدّر و مقرّر فرموده است:
(ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ (32) جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ (33) وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ (34) الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضْلِهِ لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ) (35)
ایـن (سـبقت در خیرات) واقـعاً فضیلت بزرگی است. (پاداش پیشگامان در نیکیها) باغهای اقـامتی است که بدانها داخل میشوند، و در آنجاها با دستبندهای طلا و مروارید آراسته و پیراسته میگردند، و جـامههایشان در آنجاها ابـریشمین است. و خواهند گـفت: سـپاس خداوندی را سـزا است کـه غـم و انـدوه را از مـا زدود. بیگمان پروردگار مـا آمـرزندۀ (گناهان بندگان و) سپاسگزار (کارهای نیک ایشان) است. خداوندی که در پرتو فضل و لطف خویش، مـا را در سـرای اقـامت و ماندگاری جای داد. در آن هـیچ گونه رنـج و مشقّت جسمانی و هیچ گونه ناتوانی و واماندگی روحانی به ما دست نمیدهد.
این صحنه پرده از نعمتهای مادی و ملموس، و نعمتهای روحی و محسوس برمی دارد.[1] چه آنان:
(یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَلُؤْلُؤاً وَلِبَاسُهُمْ فِیهَا حَرِیرٌ) (33)
در آنجاها بـا دسـتبندهای طلا و مـرواریـد آراسـته و پــیراسـته مــیگردند، و جــامههایشان در آنــجاها ابریشمین است.
این برخی از لذّتهائی است که دارای نماد مادی است و به بعضی از علائق و رغائب دلها و درونـها پـاسخ میگوید. در کنار آن هم خشنودی و رضایت و امن و امان و آرامش و اطمینان است:
(وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ ).
و خواهند گفت: سپاس خداوندی را سزا است که غـم و اندوه را از ما زدود.
دنیا و نگرانی از سرنوشت و فرجام کار، و تـلاشها و رنجهائی که در انجام کارها دست میدهد، با مقایسۀ با نعمتهای ماندگار و همیشگی آخرت، غم و اندوه بشمار میآید. در روز قیامت هـم نگرانی از سـرنوشت و فرجام کار، مایۀ غم و اندوه بسیار میگردد.
(إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شَکُورٌ) (34)
بیگمان پروردگار مـا آمـرزندۀ (گناهان بندگان و) سپاسگزار (کارهای نیک ایشان) است.
خدا ما را بخشید، و از کارهای ما سپاسگزاری فرمود با پاداشی که در برابر اعمال ما به ما داده است.
(الَّذِی أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ ).
خداوندی که در پرتو فضل و لطف خـویش، مـا را در سرای اقامت و ماندگاری جای داد.
سرای اقامت و استقرار بهرۀ ما گرداند:
(مِن فَضْلِهِ). در پرتو فضل و لطف خویش.
ما که حقّی بر خدا نداریم. بلکه به هر کس هر چـه میبخشد فضل و لطفی است که در حقّ او روا میدارد.
(لَا یَمَسُّنَا فِیهَا نَصَبٌ وَلَا یَمَسُّنَا فِیهَا لُغُوبٌ) (35)
در آن هیچ گونه رنـج و مشـقّت جسـمانی و هیچ گونه ناتوانی و واماندگی روحانی به ما دست نمیدهد. بلکه در آنجا نعمت و راحت و اطمینان یکجا نصیب ما میگردد.
فضا به طور کلّی فضای آرامش و آسایش و اطـمینان است. واژهها برگزیده شدهاند تا با طنین و آهنگ خود با این فضای مهربانانۀ دوست داشتنی همآوا و همنوا شوند. حتّی واژۀ «حزَن» با سکون جازم خوانـده نمیشود، بلکه با تسهل و تخفیف گفته میشود. «دارالمقامه » سرای اقامت کـه بهشت است. «نصبٌ » رنج و مشقّت. خسـتگی. «لغُوب » : درماندگی نـاشی از خستگی، و نـاتوانی حـاصل از رنـج و مشـقّت.[2] رنج و مشـقّت و درماندگی و خسـتگی حتّی ایشـان را نمیپساید و لمس نمینماید. آهنگ موسیقی تعبیر به طور کلی آرام و خوشایند و همنوا است.
آن گاه به سوی دیگری نگاهی میاندازیم. در آن سو پریشانی و آشفتگی و ناآرامی همیشگی را میبینیم:
(وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا یُقْضَى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلَا یُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا ).
کسانی که کفر پیشهانـد، آتش دوزخ برای آنـان است. هرگز فرمان مرگ ایشان صادر نمیشود تا بـمیرند (و راحت شوند)، و هرگز عذاب دوزخ برای ایشان تحفیف داده نمیشود (تا مدّتی بیارامند).
نه مرگشان درمیرسد، و نه عذاشان تـخفیف داده میشود. حتّی رحمت با فرارسیدن مرگ هـم بدیشان نمیرسد!
(کَذَلِکَ نَجْزِی کُلَّ کَفُورٍ) (36)
ما هـر کافر لجوج در کـفر را این چنین کیفر و سـزا میدهیم.
آن گاه صدای درشت و در گلو شکسته و آمیخته به همی به گوشمان میرسد. صدائی است شیون گونه کـه از جوانب گوناگون شنیده میشود. صدای کسانی که به دوزخ انداخته شدهاند:
(وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فِیهَا ).
آنـان در دوزخ فـریاد برمیآورند (و نـعره زنان کمک میطلبند).
طنین واژگان خودش همۀ این معانی و مفاهیم را به ذهن و شعورمان میخوانند . . . پس بگذار گوش فرا دهیم تا از این صدای بلند نابهنجار چیزی درک کنیم و بـبینیم چه میگوید. این صدا میگوید:
(رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ ).
پروردگارا! بیرونمان بـیاور تـا کـارهای شــایستهای انـجام دهـیم کـه جدای از کـارهائی بـاشد که قبلاً میکردیم.
در این صورت، این پشیبانی و توبه و اعتراف و اقرار است، و لیکن پس از فرصت مناسب و خارج از وقت خود است. هان! این ما هستیم که پاسخ ردّ قـاطعانه را میشنویم، پاسخی که تنبیه سختی در بر دارد:
(أَوَلَمْ نُعَمِّرْکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ ).
(بدیشان خواهیم گفت:) آیا بـدان اندازه بـه شـما عمر ندادیم که در آن هر کس بـخواهد بیدار و هوشیار شود، کافی و بسنده باشد؟.
شما از این فرصت زمان فراوان عمر سود نبردید، و الّا این مدّت زمان فراخ برای بیداری و هوشیاری کافی بوده است برای کسانی که خواستهاند بیدار و هـوشیار شوند.
(وَجَاءکُمُ النَّذِیرُ).
بیمدهندۀ (الهی، اعم از پیغمبران و علماء ادیـان، بـرای ابلاغ آئین آسمانی) به پیش شما آمده است.
این هم برای بیدارباش و هوشیارباش و برحذر داشتن بیشتر بوده است، ولی شما بیدار و هوشیار نشدهاید و خویشتن را از خشم و عذاب خدا برحذر نداشتهاید.
(فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِینَ مِن نَّصِیرٍ) (37)
(ما که همۀ وسائل نجات را در اختیارتان گذاشتیم و راه رستگاری را به شما نمودیم، ولی خودتان از آن بـهره نگرفتید و فرصت را از دست دادید) پس بچشید. اصلاً برای ستمگران یار و یاوری نیست.
اینها دو تصویر مقابل یکدیگرند: تصویر امن و امان و آسودگی و آسایش، و مقابل آن تصویر پریشانی و آشفتگی و غم و اندوه. تصویر نغمۀ شکر و دعا که در مقابل آن تصویر ناله و فریاد کمک خواستن و شـیون سر دادن است. تصویر نماد عنایت و بزرگداشت که در مقابل آن تصویر نماد سستی و تنبلی کـردن و بیدار شدن و پشیمانی بودن است. تصویر نوای نرم و دلنـشین و آهنگ همنوا و همآوا است، و در مقابل آنها صدای ناتراشیده و ناخراشیده و آهنگ درشت و زمخت است. بدین وسیله تقابل به کمال مـیرسد، و هماهنگی در جزئیّات و کلیّافت، یکسان به اتمام میرسد.[3]
سرانجام پیرو جملگی این صـحنهها، و همـین پـیرو برگزیدن و وارث گرداندن در میرسد:
(إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَیْبِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (38)
خداوند دانندۀ غیب آسمانها و زمـین است و مسـلّماً از چیزهائی که در درون دلها است کاملاً آگاه است. علم فراگیر و ریزبین و دقیق، مناسبترین پـیرو فـرو فرستادن کتاب، و پیرو برگزیدن کسانی است که ایـن کتاب را به ارث میبرند و پـرچـم آن را بر دوش میکشند، و بهترین پیرو بر صرف نظر کردن یزدان از ظلم کسانی است که به خویشتن ستم کردهاند، و او بدیشان لطف و تفضّل مینماید با دادن چنان پاداشی که بدانان عطاء میفرماید. همچنین خوبترین پـیرو بر حکمی است که خدا دربارۀ کسانی صادر مـیکند که چـنان سـرنوشتی را باور نـداشتهانـد و بدان کـفر ورزیدهاند . . . خدا مطّلع و آگاه از راز و رمز آسمانها و زمین است، و او بس مطّلع و آگاه از اسرار و نیّات موجود در سینههای مردمان است. یزدان با این علم و دانش فراگیر و ریزبین و دقیق، دربارۀ همۀ این امـور قضاوت و داوری میفرماید.
[1] به نقل از کتاب: «مشاهد القیامه فی القرآن» صفحۀ 100 و 101.
[2] بـرخـی «نصب» را خستگی جسـمی، و «لغـوب» را خستگی روح دانستهاند. (مترجم)
[3] به نقل از کتاب: «مشاهد القیامه فی القرآن». صفحۀ ١٠٠ و ١٠١ .