تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سوره هود

سوره هود

Ayah: 1

الٓرۚ کِتَٰبٌ أُحۡکِمَتۡ ءَایَٰتُهُۥ ثُمَّ فُصِّلَتۡ مِن لَّدُنۡ حَکِیمٍ خَبِیرٍ

الر [= الف. لام. را]. این [قرآن،] کتابى است که آیات آن استحکام یافته [که هیچ خلل و نقصانی در آن وجود ندارد]، سپس از جانب [ذات] حکیمى آگاه، به روشنى بیان شده است.

 

Ayah: 2

أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۚ إِنَّنِی لَکُم مِّنۡهُ نَذِیرٞ وَبَشِیرٞ

[پیام پیامبر این است] که جز الله را عبادت نکنید [که] بی‌تردید، من از سوی او برایتان بیم‌دهنده و بشارتگر هستم.

 

Ayah: 3

وَأَنِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِ یُمَتِّعۡکُم مَّتَٰعًا حَسَنًا إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى وَیُؤۡتِ کُلَّ ذِی فَضۡلٖ فَضۡلَهُۥۖ وَإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٖ کَبِیرٍ

و اینکه از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به درگاهش توبه کنید تا شما را [در زندگی دنیا‌] تا سرآمدی معیّن، به خیر و خوبی بهره‌مند سازد و به هر صاحب فضیلتی [که الله را به یگانگی عبادت نموده و نیکوکاری پیشه کرده است، پاداش و] فزونی بخشد؛ و اگر [از ایمان] روی بگردانید، [بدانید که من] به راستی از عذاب روزی سهمگین برایتان می‌ترسم‌.

 

Ayah: 4

إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ

[شما ای مردم،] بازگشتتان به سوى الله است و او بر هر چیزى تواناست.

 

Ayah: 5

أَلَآ إِنَّهُمۡ یَثۡنُونَ صُدُورَهُمۡ لِیَسۡتَخۡفُواْ مِنۡهُۚ أَلَا حِینَ یَسۡتَغۡشُونَ ثِیَابَهُمۡ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَۚ إِنَّهُۥ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ

آگاه باشید! آنها [کفر را] در سینه‌هایشان نهان می‌کنند تا آن را از او [= الله] پنهان دارند. آگاه باشید! آنگاه که آنان جامه‌هایشان را بر سر مى‌کشند، الله آنچه پنهان می‌سازند و آنچه آشکار مى‌دارند، [همه را] مى‌داند. بی‌تردید، او به اسرارِ سینه‌ها داناست.

 


Ayah: 6

۞وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا وَیَعۡلَمُ مُسۡتَقَرَّهَا وَمُسۡتَوۡدَعَهَاۚ کُلّٞ فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ

و هیچ جنبنده‌اى در زمین نیست، مگر [اینکه‌] روزی‌اش بر عهدۀ الله است و [او] قرارگاه و محل مرگش را مى‌داند. همه [اینها] در کتابى روشن [ثبت‌] است.

 

Ayah: 7

وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٖ وَکَانَ عَرۡشُهُۥ عَلَى ٱلۡمَآءِ لِیَبۡلُوَکُمۡ أَیُّکُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاۗ وَلَئِن قُلۡتَ إِنَّکُم مَّبۡعُوثُونَ مِنۢ بَعۡدِ ٱلۡمَوۡتِ لَیَقُولَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ

و اوست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید و [پیش از آن،] عرشِ او بر آب بود، تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید. و اگر [به مشرکان] بگویى: «شما پس از مرگ برانگیخته مى‌شوید»، کسانى که کفر ورزیدند می‌گویند: «این [قرآن چیزی] نیست مگر جادویی آشکار».

 

Ayah: 8

وَلَئِنۡ أَخَّرۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِلَىٰٓ أُمَّةٖ مَّعۡدُودَةٖ لَّیَقُولُنَّ مَا یَحۡبِسُهُۥٓۗ أَلَا یَوۡمَ یَأۡتِیهِمۡ لَیۡسَ مَصۡرُوفًا عَنۡهُمۡ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ

و اگر ما عذابشان را تا مدت محدودی به تأخیر بیندازیم، البته [از روی تمسخر] می‌گویند: «چه چیزی مانع [وقوعِ] آن شده است؟» آگاه باشید! روزی‌ که [عذاب] به سراغشان بیاید، از آنان بازگردانده نخواهد شد و آنچه را به مسخره می‌گرفتند، دامنگیرشان خواهد شد.

 

Ayah: 9

وَلَئِنۡ أَذَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِنَّا رَحۡمَةٗ ثُمَّ نَزَعۡنَٰهَا مِنۡهُ إِنَّهُۥ لَیَـُٔوسٞ کَفُورٞ

و اگر از جانب خویش رحمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، قطعاً دلسرد [و] ناسپاس می‌گردد.

 

Ayah: 10

وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ نَعۡمَآءَ بَعۡدَ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ ٱلسَّیِّـَٔاتُ عَنِّیٓۚ إِنَّهُۥ لَفَرِحٞ فَخُورٌ

و اگر پس از رنجی که به او رسیده است نعمتى به او بچشانیم قطعاً می‌گوید: «سختی‌ها [و ناگواری‌ها] از من دور شد». حقا که او [از روی ناسپاسی] سَرخوش و [به داشتن نعمت‌ها] فخرفروش است.

 

Ayah: 11

إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ أُوْلَـٰٓئِکَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَأَجۡرٞ کَبِیرٞ

مگر کسانی ‌که شکیبایی نمودند و کارهای نیکو انجام دادند [که] برای اینان آمرزش و پاداش بزرگی [در پیش] است.

 

Ayah: 12

فَلَعَلَّکَ تَارِکُۢ بَعۡضَ مَا یُوحَىٰٓ إِلَیۡکَ وَضَآئِقُۢ بِهِۦ صَدۡرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ کَنزٌ أَوۡ جَآءَ مَعَهُۥ مَلَکٌۚ إِنَّمَآ أَنتَ نَذِیرٞۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ وَکِیلٌ

و [ای پیامبر،] مبادا [ابلاغِ] برخى از آنچه را که به سویت وحى مى‌شود ترک کنی و سینه‌ات از آن به تنگ آید که [مشرکان] مى‌گویند: «چرا گنجى بر او نازل نگشته است یا فرشته‌اى با او نیامده است؟». جز این نیست که تو فقط بیم‌دهنده‌اى و الله [مراقب و] کارگزارِ هر چیزى است.

 


Ayah: 13

أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ فَأۡتُواْ بِعَشۡرِ سُوَرٖ مِّثۡلِهِۦ مُفۡتَرَیَٰتٖ وَٱدۡعُواْ مَنِ ٱسۡتَطَعۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ

یا می‌گویند: «[محمد] آن [کتاب‌] را برساخته است». بگو: «اگر راست می‌گویید، ده سورۀ برساخته همانند آن بیاورید و جز الله هر ‌کس را می‌توانید به یاری بخوانید».

 

Ayah: 14

فَإِلَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَآ أُنزِلَ بِعِلۡمِ ٱللَّهِ وَأَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ فَهَلۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ

پس اگر آنان دعوتتان را نپذیرفتند، بدانید که [قرآن] فقط به علم الله نازل شده است و اینکه هیچ معبودی [به‌حق] جز او نیست؛ پس آیا تسلیم [امرِ الله و پیامبر] مى‌شوید؟

 

Ayah: 15

مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ

کسانی که زندگی دنیا و زیور آن را می‌خواهند، [پاداش] کارهایشان را در این [دنیا] به تمامی به آنان می‌دهیم و در آن [پاداش، هیچ] کم و کاستی نخواهند دید.

 

Ayah: 16

أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ

اینان کسانی هستند که در آخرت جز آتش [دوزخ، هیچ نصیبی] نخواهند داشت و آنچه در دنیا انجام داده‌اند، بر باد رفته است و آنچه می‌کردند، تباه است.

 

Ayah: 17

أَفَمَن کَانَ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّهِۦ وَیَتۡلُوهُ شَاهِدٞ مِّنۡهُ وَمِن قَبۡلِهِۦ کِتَٰبُ مُوسَىٰٓ إِمَامٗا وَرَحۡمَةًۚ أُوْلَـٰٓئِکَ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۚ وَمَن یَکۡفُرۡ بِهِۦ مِنَ ٱلۡأَحۡزَابِ فَٱلنَّارُ مَوۡعِدُهُۥۚ فَلَا تَکُ فِی مِرۡیَةٖ مِّنۡهُۚ إِنَّهُ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یُؤۡمِنُونَ

آیا کسی که از سوی پروردگارش بر دلیل روشنی [از بصیرت و بینش] متکی باشد و [قرآن، به عنوان] گواهی از جانب او [تعالی] به دنبال آن آید [و آن را تصدیق نماید]، و قبل از آن [= قرآن]، کتاب موسی که پیشوا و مایۀ رحمت بود [بر حقانیّت آن گواهی می‌دهد، همانند کافران گمراه است که چنین دلایلی ندارند؟!] اینان [= مسلمانان] به آن [کتاب] ایمان دارند؛ و هر کسی از گروه‌ها[ی مختلف مشرکان] که به آن کفر بورزد [و آن را انکار کند] آتش دوزخ وعده‌گاهِ اوست. پس [ای پیامبر،] از [قرآن و حقیقتِ وعده‌های‌] آن در تردید مباش. بی‌تردید، آن [کتابی] راست و درست از سوی پروردگار توست؛ ولی بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند.

 

Ayah: 18

وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًاۚ أُوْلَـٰٓئِکَ یُعۡرَضُونَ عَلَىٰ رَبِّهِمۡ وَیَقُولُ ٱلۡأَشۡهَٰدُ هَـٰٓؤُلَآءِ ٱلَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ أَلَا لَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلظَّـٰلِمِینَ

و کیست ستمکارتر از آن کس که [با نسبت دادن فرزند یا شریک،] بر الله دروغ می‌بندد؟ آنان [روز قیامت] بر پروردگارشان عرضه می‌شوند و گواهان [= پیامبران و فرشتگان] می‌گویند: «اینها همان کسانی هستند که بر پروردگارشان دروغ می‌بستند». هان! لعنت الله بر ستمکاران [مشرک] باد!

 

Ayah: 19

ٱلَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ وَیَبۡغُونَهَا عِوَجٗا وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ

[همان] کسانی ‌که [مردم را] از راه الله بازمی‌دارند و آن را منحرف می‌خواهند؛ و همان‌ها آخرت را باور ندارند.

 


Ayah: 20

أُوْلَـٰٓئِکَ لَمۡ یَکُونُواْ مُعۡجِزِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کَانَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِیَآءَۘ یُضَٰعَفُ لَهُمُ ٱلۡعَذَابُۚ مَا کَانُواْ یَسۡتَطِیعُونَ ٱلسَّمۡعَ وَمَا کَانُواْ یُبۡصِرُونَ

آنان در زمین ناتوان‌کننده[ی الله از وقوع عذاب خویش] نیستند و جز الله، دوستانى ندارند. عذاب برایشان چندین برابر مى‌شود [چرا که] آنان نه توان شنیدن [حق را] داشتند و نه [حقایق را] مى‌دیدند.

 

Ayah: 21

أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ

آنان کسانی هستند که به خویش زیان زدند و دروغ‌هایی که می‌بافتند، [همه] محو و نابود شد.

 

Ayah: 22

لَا جَرَمَ أَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ هُمُ ٱلۡأَخۡسَرُونَ

ناگزیر، آنان در آخرت از همه زیانکارترند.

 

Ayah: 23

إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ وَأَخۡبَتُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ أُوْلَـٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلۡجَنَّةِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ

کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و در برابر پروردگارشان فروتنی نموده‌اند، اینان یقیناً بهشتی‌اند [و] هم اینان در آن جاودانند.

 

Ayah: 24

۞مَثَلُ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ کَٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡأَصَمِّ وَٱلۡبَصِیرِ وَٱلسَّمِیعِۚ هَلۡ یَسۡتَوِیَانِ مَثَلًاۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ

مَثَل این دو گروه [کافر و مؤمن]، همانند نابینا و ناشنوا [از یک سو] و بینا و شنوا [از سوی دیگر] است. آیا با یکدیگر برابرند؟ آیا پند نمی‌گیرید؟

 

Ayah: 25

وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ إِنِّی لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٌ

و به راستی ما نوح را به سوی قومش فرستادیم [با این پیام] که: «به راستی که من بیم‌دهنده‌ای‌ آشکار برایتان هستم.

 

Ayah: 26

أَن لَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ إِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٍ أَلِیمٖ

جز الله را عبادت نکنید [که] بی‌تردید، من از عذاب روزی دردناک بر شما می‌ترسم».

 

Ayah: 27

فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا نَرَىٰکَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا وَمَا نَرَىٰکَ ٱتَّبَعَکَ إِلَّا ٱلَّذِینَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ ٱلرَّأۡیِ وَمَا نَرَىٰ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلِۭ بَلۡ نَظُنُّکُمۡ کَٰذِبِینَ

بزرگانی از قوم او که کفر ورزیده بودند، [در پاسخ] گفتند: «تو را جز بشری همانند خویش نمی‌بینیم و جز فرومایگان ما ـ [آن هم ندانسته و‌] نسنجیده‌‌ـ [کسی دیگر را] نمی‌بینیم که از تو پیروی کرده باشد؛ و برایتان [هیچ] برتری‌ای بر خود نمی‌بینیم؛ بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم»‌.

 

Ayah: 28

قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ فَعُمِّیَتۡ عَلَیۡکُمۡ أَنُلۡزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا کَٰرِهُونَ

[نوح] گفت: «ای قوم من، به من بگویید [که] اگر از سوی پروردگارم دلیل [و معجزۀ] آشکاری داشته باشم و او از جانب خویش رحمتی [= نبوت] به من بخشیده باشد و [این موهبت] از دید شما پوشیده باشد، آیا ما می‌توانیم شما را به [پذیرشِ] آن وادار کنیم و حال آنکه کراهت دارید؟

 


Ayah: 29

وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡـَٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۚ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَلَٰکِنِّیٓ أَرَىٰکُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ

و ای قوم من، برای این [رسالت‌، من هیچ ثروت و] مالى از شما درخواست نمى‌کنم. پاداش من جز بر [عهدۀ] الله نیست؛ و کسانى را که ایمان آورده‌اند از خود نمى‌رانم. بی‌تردید، [روز قیامت] آنان ملاقات‌کنندۀ پروردگارِ خویشند؛ ولی من شما را گروهی مى‌بینم که نادانی می‌کنید.

 

Ayah: 30

وَیَٰقَوۡمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ ٱللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمۡۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ

و ای قوم من، اگر من آنان[= مومنان] را طرد کنم، کیست که مرا در برابر [کیفرِ] الله یاری رساند؟ پس آیا پند نمی‌گیرید؟

 

Ayah: 31

وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٞ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزۡدَرِیٓ أَعۡیُنُکُمۡ لَن یُؤۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ خَیۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِیٓ أَنفُسِهِمۡ إِنِّیٓ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّـٰلِمِینَ

و به شما نمى‌گویم که گنجینه‌هاى الله نزد من است و غیب [نیز] نمى‌دانم و نمى‌گویم که من فرشته‌ام و دربارۀ کسانى که به چشم شما حقیر مى‌آیند، نمى‌گویم که الله خیرى نصیبشان نخواهد کرد. الله به آنچه در دل‌هایشان وجود دارد آگاه‌تر است. [اگر چنین بگویم،‌] در آن صورت، قطعاً از ستمکاران خواهم بود».

 

Ayah: 32

قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِینَ

[قومش] گفتند: «ای نوح، به راستی که با ما جدال کردی و بسیار [هم] جدال کردی؛ پس اگر راست می‌گویی، آنچه [از عذاب] را که به ما وعده می‌دهی بیاور».

 

Ayah: 33

قَالَ إِنَّمَا یَأۡتِیکُم بِهِ ٱللَّهُ إِن شَآءَ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ

[نوح] گفت: «تنها الله است که اگر بخواهد، آن را بر [سرِ] شما مى‌آورَد و شما ناتوان‌کننده [او از عذاب کردن] نیستید.

 

Ayah: 34

وَلَا یَنفَعُکُمۡ نُصۡحِیٓ إِنۡ أَرَدتُّ أَنۡ أَنصَحَ لَکُمۡ إِن کَانَ ٱللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغۡوِیَکُمۡۚ هُوَ رَبُّکُمۡ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ

و اگر من بخواهم شما را نصیحت کنم، نصیحت کردنِ من سودی برایتان ندارد اگر الله بخواهد [که نابود و] گمراهتان سازد. او پروردگار شماست و [همگی] به سویش بازگردانده می‌شوید».

 

Ayah: 35

أَمۡ یَقُولُونَ ٱفۡتَرَىٰهُۖ قُلۡ إِنِ ٱفۡتَرَیۡتُهُۥ فَعَلَیَّ إِجۡرَامِی وَأَنَا۠ بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُجۡرِمُونَ

آیا [مشرکان] می‌گویند: «او [= محمد] این سخنان را به دروغ به الله نسبت داده است؟ بگو: «اگر من اینها را از پیش خود ساخته باشم و به او نسبت دهم، گناهش بر [عهدۀ] من است و[لی] من از گناهان شما بیزارم».

 

Ayah: 36

وَأُوحِیَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن یُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِکَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ

و به نوح وحی شد که: «از قوم تو ـ‌ جز کسانی که ایمان آورده‌اندـ دیگر هیچ کس ایمان نمی‌آورد؛ پس بر آنچه می‌کردند غم مخور.

 

Ayah: 37

وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَا وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ

و [اکنون] کِشتی را زیر نظر ما و به وحی [و راهنماییِ] ما بساز و دربارۀ [گذشت از] کسانى که ستم کردند با من سخن مگو [چرا که] آنها قطعاً غرق‌شدنى هستند».

 


Ayah: 38

وَیَصۡنَعُ ٱلۡفُلۡکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیۡهِ مَلَأٞ مِّن قَوۡمِهِۦ سَخِرُواْ مِنۡهُۚ قَالَ إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنکُمۡ کَمَا تَسۡخَرُونَ

و [نوح‌] کشتی را می‌ساخت و هر گاه بزرگانی از قومش بر او می‌گذشتند، مسخره‌اش می‌کردند. [او] می‌گفت: «اگر ما را مسخره کنید، ما [نیز] به همان صورت که ما را مسخره می‌کنید، شما را مسخره خواهیم کرد.

 

Ayah: 39

فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیۡهِ عَذَابٞ مُّقِیمٌ

به زودى خواهید دانست که عذاب [الهى‌] سراغ چه کسى مى‌آید که خوارش سازد و عذابى پایدار بر او فرود آید».

 

Ayah: 40

حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ

[این حالت همچنان ادامه داشت] تا زمانی که فرمان [عذاب] فرارسید و [آب از] تنور فوران کرد. [به نوح] گفتیم: «از هر [صنف حیوان] یک جفت [نر و ماده] در آن [کشتی] سوار کن و [همچنین] خاندان خود را؛ مگر کسی‌ که وعدۀ [هلاکت] قبلاً بر او مقرر شده است و [نیز] کسانی‌ را که ایمان آورده‌اند [سوار کن]»؛ و جز [افراد] اندکی همراه او ایمان نیاورده بودند.

 

Ayah: 41

۞وَقَالَ ٱرۡکَبُواْ فِیهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ

[نوح] گفت: «در آن [کشتی] سوار شوید. حرکت و توقفش با نام [و خواستِ] الله است. بی‌تردید، پروردگارم آمرزندۀ مهربان است».

 

Ayah: 42

وَهِیَ تَجۡرِی بِهِمۡ فِی مَوۡجٖ کَٱلۡجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَکَانَ فِی مَعۡزِلٖ یَٰبُنَیَّ ٱرۡکَب مَّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ ٱلۡکَٰفِرِینَ

و آن [کشتى‌،] آنان را در میان امواجى کوه‌پیکر [پیش] مى‌بُرد و نوح پسرش را که در کنارى [ایستاده] بود صدا زد: «پسرم، با ما سوار شو و همراه کافران نباش».

 

Ayah: 43

قَالَ سَـَٔاوِیٓ إِلَىٰ جَبَلٖ یَعۡصِمُنِی مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡیَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَیۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِینَ

[پسرِ نوح] گفت: «به کوهی پناه خواهم ‌برد که مرا از آب محافظت ‌کند». [نوح] گفت: «امروز هیچ نگهدارنده‌ای در برابر فرمان الله نیست، مگر کسی ‌که [الله] به او رحم کند» و[لی ناگاه] موج در میان آن دو فاصله انداخت؛ پس [پسر نوح نیز] از غرق‌شدگان گردید.

 

Ayah: 44

وَقِیلَ یَـٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِی مَآءَکِ وَیَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِی وَغِیضَ ٱلۡمَآءُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّۖ وَقِیلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّـٰلِمِینَ

و گفته شد: «ای زمین، آبت را فرو بَر و ای آسمان، [از باریدن] باز ایست؛ و آب فرونشست و کار به انجام رسید و [کشتی] بر [کوه] جودی قرار گرفت؛ و گفته شد: «دوری [از رحمت الهی] بر گروه ستمکاران باد

 

Ayah: 45

وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡکَمُ ٱلۡحَٰکِمِینَ

و نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از خاندان من است و بی‌گمان، وعدۀ تو [دربارۀ نجات خاندانم] حق است؛ و تو بهترین داوری».

 


Ayah: 46

قَالَ یَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسۡـَٔلۡنِ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّیٓ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ

[الله] فرمود: «ای نوح، در حقیقت، او از خاندان تو نیست. [کردارِ] او، کرداری ناشایست است. پس چیزی را که به آن دانش نداری از من نخواه. من به تو پند می‌دهم که مبادا از جاهلان باشی».

 

Ayah: 47

قَالَ رَبِّ إِنِّیٓ أَعُوذُ بِکَ أَنۡ أَسۡـَٔلَکَ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِی وَتَرۡحَمۡنِیٓ أَکُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ

[نوح] گفت: «پروردگارا، من به تو پناه می‌برم از اینکه چیزی را که به آن دانشی ندارم از تو بخواهم و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیانکاران خواهم بود».

 

Ayah: 48

قِیلَ یَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَکَٰتٍ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَکَۚ وَأُمَمٞ سَنُمَتِّعُهُمۡ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٞ

گفته شد: «ای نوح، با [امنیت و] سلامتی از جانب ما و [نیز همراه با] برکت‌های [فراوان] بر تو و بر گروه‌هایی که همراهت هستند، [بر زمین] فرود آی؛ و گروه‌هایی [نیز] هستند که به زودی آنان را [از نعمت‌ها] بهره‌مند می‌سازیم، سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آنان خواهد رسید».

 

Ayah: 49

تِلۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهَآ إِلَیۡکَۖ مَا کُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُکَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِینَ

[ای پیامبر،] اینها از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی می‌کنیم. نه تو آنها را پیش از این می‌دانستی و نه قومت؛ پس [در برابر آزارشان] شکیبایی کن. یقیناً عاقبت [نیکو] از آنِ پرهیزگاران است.

 

Ayah: 50

وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمۡ هُودٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۖ إِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا مُفۡتَرُونَ

و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را [فرستادیم که] گفت: «ای قوم من، الله را عبادت کنید که معبودی [به‌حق] جز او ندارید [و] شما [در شرک به الله] دروغ‌بافانی بیش نیستید.

 

Ayah: 51

یَٰقَوۡمِ لَآ أَسۡـَٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِی فَطَرَنِیٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ

«ای قوم من، برای [رساندن] این [دعوت] از شما پاداشی نمی‌طلبم. پاداش من تنها بر [عهدۀ] ذاتی است که مرا آفرید. آیا نمی‌اندیشید؟

 

Ayah: 52

وَیَٰقَوۡمِ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِ یُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡکُم مِّدۡرَارٗا وَیَزِدۡکُمۡ قُوَّةً إِلَىٰ قُوَّتِکُمۡ وَلَا تَتَوَلَّوۡاْ مُجۡرِمِینَ

و ای قوم من، از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او بازگردید [و توبه کنید] تا [باران] آسمان را پیاپی بر شما بفرستد و نیرویی بر نیرویتان بیفزاید و گنهکارانه [از حق] روی نگردانید».

 

Ayah: 53

قَالُواْ یَٰهُودُ مَا جِئۡتَنَا بِبَیِّنَةٖ وَمَا نَحۡنُ بِتَارِکِیٓ ءَالِهَتِنَا عَن قَوۡلِکَ وَمَا نَحۡنُ لَکَ بِمُؤۡمِنِینَ

آنان گفتند: «ای هود، دلیل روشنی برایمان نیاورده‌ای و ما به [خاطر] گفتار تو، معبودانمان را رها نمی‌کنیم و به تو ایمان نمی‌آوریم.

 


Ayah: 54

إِن نَّقُولُ إِلَّا ٱعۡتَرَىٰکَ بَعۡضُ ءَالِهَتِنَا بِسُوٓءٖۗ قَالَ إِنِّیٓ أُشۡهِدُ ٱللَّهَ وَٱشۡهَدُوٓاْ أَنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ

[ما چیزی] جز این نمی‌گوییم که برخی از معبودانمان به تو گزندی رسانده‌اند [و دیوانه شده‌ای]». [هود] گفت: «الله را گواه می‌گیرم و شما [نیز] گواه باشید که من از آنچه [با الله] شریک قرار می‌دهید بیزارم.

 

Ayah: 55

مِن دُونِهِۦۖ فَکِیدُونِی جَمِیعٗا ثُمَّ لَا تُنظِرُونِ

[آری،] به جز او [تعالی، از هر معبودی بیزارم]. پس همگى [در باره] من نقشه بکشید و مهلتم ندهید.

 

Ayah: 56

إِنِّی تَوَکَّلۡتُ عَلَى ٱللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمۚ مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ ءَاخِذُۢ بِنَاصِیَتِهَآۚ إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ

من بر الله که پروردگار من و شماست توکل کرده‌ام. هیچ جنبنده‌ای نیست، مگر اینکه در حیطۀ قدرت و فرمانروایىِ اوست. بی‌تردید، پروردگارم بر راه راست است.

 

Ayah: 57

فَإِن تَوَلَّوۡاْ فَقَدۡ أَبۡلَغۡتُکُم مَّآ أُرۡسِلۡتُ بِهِۦٓ إِلَیۡکُمۡۚ وَیَسۡتَخۡلِفُ رَبِّی قَوۡمًا غَیۡرَکُمۡ وَلَا تَضُرُّونَهُۥ شَیۡـًٔاۚ إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَفِیظٞ

پس اگر روی بگردانید، [بدانید که‌] من یقیناً آنچه را که به خاطر آن به سوى شما فرستاده شده‌ام به شما رساندم؛ و پروردگار من، قومی غیر از شما را جانشین [تان] می‌کند و شما نمی‌توانید هیچ زیانی به او برسانید [چرا که] بی‌تردید، پروردگارم بر همه چیز، نگهبان است».

 

Ayah: 58

وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا هُودٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَنَجَّیۡنَٰهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِیظٖ

و هنگامی‌ که فرمان [عذاب] ما فرارسید، هود و کسانی را ‌که همراهش ایمان آورده بودند، به رحمتی از [جانب] خویش نجات دادیم و آنان را از عذاب سخت رهاندیم.

 

Ayah: 59

وَتِلۡکَ عَادٞۖ جَحَدُواْ بِـَٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَعَصَوۡاْ رُسُلَهُۥ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٖ

و این [قوم] عاد بودند که آیات پروردگارشان را انکار کردند و از پیامبرانش نافرمانی نمودند و از فرمان هر سرکشِ ستیزه‌گری پیروی کردند.

 

Ayah: 60

وَأُتۡبِعُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ عَادٗا کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ

و در این دنیا و روز قیامت [نیز] لعنتی به دنبالشان است. آگاه باشید! قوم عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند. هان! عاد ـ قوم هودـ [از رحمت الهی] دور باد!

 

Ayah: 61

۞وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَٱسۡتَعۡمَرَکُمۡ فِیهَا فَٱسۡتَغۡفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِۚ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٞ مُّجِیبٞ

و به سوی [قوم] ثمود، برادرشان ـ صالح ـ را [فرستادیم]. او گفت: «ای قوم من، الله را عبادت کنید که جز او معبودی [به‌حق] ندارید. او شما را از زمین پدید آورد و آبادانىِ آن را به شما واگذاشت؛ پس از او آمرزش بطلبید سپس به سویش بازگردید [و توبه کنید]. بی‌تردید، پروردگارم نزدیک [و] اجابتگر است».

 

Ayah: 62

قَالُواْ یَٰصَٰلِحُ قَدۡ کُنتَ فِینَا مَرۡجُوّٗا قَبۡلَ هَٰذَآۖ أَتَنۡهَىٰنَآ أَن نَّعۡبُدَ مَا یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکّٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَیۡهِ مُرِیبٖ

آنان گفتند: «ای صالح، پیش از این، تو میان ما مایۀ امیدوارى بودى. آیا ما را از عبادت آنچه پدرانمان عبادت می‌کردند بازمی‌داری؟ و به راستی، ما از آنچه که ما را به سوی آن دعوت می‌کنی، سخت تردید داریم».

 


Ayah: 63

قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی مِنۡهُ رَحۡمَةٗ فَمَن یَنصُرُنِی مِنَ ٱللَّهِ إِنۡ عَصَیۡتُهُۥۖ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیۡرَ تَخۡسِیرٖ

[صالح] گفت: «ای قوم من، به من بگویید [که] اگر از سوی پروردگارم دلیل [و معجزۀ] آشکاری داشته باشم و او از جانب خویش رحمتی [= نبوت] به من بخشیده باشد، اگر از او نافرمانی کنم، چه کسی مرا در برابرِ الله یاری می‌کند؟ [آنگاه] شما جز [گمراهی و] زیانکاری، [چیزی] بر من نمی‌افزایید.

 

Ayah: 64

وَیَٰقَوۡمِ هَٰذِهِۦ نَاقَةُ ٱللَّهِ لَکُمۡ ءَایَةٗۖ فَذَرُوهَا تَأۡکُلۡ فِیٓ أَرۡضِ ٱللَّهِۖ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوٓءٖ فَیَأۡخُذَکُمۡ عَذَابٞ قَرِیبٞ

ای قوم من، این ماده‌شترِ الله است که برای شما نشانه‌ای است [بر درستیِ دعوتم]؛ پس بگذارید تا در زمینِ الله بچرد و آزاری به او نرسانید که [در غیر این صورت،] عذابی زودرس شما را فرامی‌گیرد».

 

Ayah: 65

فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمۡ ثَلَٰثَةَ أَیَّامٖۖ ذَٰلِکَ وَعۡدٌ غَیۡرُ مَکۡذُوبٖ

اما آن [ماده شتر] را پِی کردند؛ آنگاه [صالح به آنان] گفت: «سه روز در خانه‌هایتان [از نعمت‌های دنیا] بهره‌مند گردید [و پس از آن، عذاب خواهد آمد]. این وعده‌ای است که دروغ نخواهد بود».

 

Ayah: 66

فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا صَٰلِحٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَمِنۡ خِزۡیِ یَوۡمِئِذٍۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ ٱلۡقَوِیُّ ٱلۡعَزِیزُ

پس چون فرمان [عذاب] ما فرارسید، صالح و کسانی‌ را که همراهش ایمان آورده بودند به رحمتی از [جانب] خویش از [عذاب و] رسوایی آن روز نجات دادیم. بی‌گمان، پروردگارت همان توانمندِ شکست‌ناپذیر است.

 

Ayah: 67

وَأَخَذَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلصَّیۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دِیَٰرِهِمۡ جَٰثِمِینَ

و کسانی را که ستم کرده بودند، بانگی [مرگبار] فروگرفت؛ و در جای خویش به روی افتادند و هلاک شدند.

 

Ayah: 68

کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَآۗ أَلَآ إِنَّ ثَمُودَاْ کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّثَمُودَ

چنان که گویی هرگز در آن [دیار] نبوده‌اند. آگاه باشید! [قوم] ثمود به پروردگارشان کفر ‌ورزیدند. هان! ثمود [از رحمت الهی] دور باد!

 

Ayah: 69

وَلَقَدۡ جَآءَتۡ رُسُلُنَآ إِبۡرَٰهِیمَ بِٱلۡبُشۡرَىٰ قَالُواْ سَلَٰمٗاۖ قَالَ سَلَٰمٞۖ فَمَا لَبِثَ أَن جَآءَ بِعِجۡلٍ حَنِیذٖ

به راستی، فرستادگان ما با بشارت [تولد فرزند] نزد ابراهیم آمدند [و] گفتند: «سلام [بر تو]». [او نیز در پاسخ] گفت: «سلام [بر شما]» و دیری نپایید که [ابراهیم برایشان] گوساله‌ای بریان آورد.

 

Ayah: 70

فَلَمَّا رَءَآ أَیۡدِیَهُمۡ لَا تَصِلُ إِلَیۡهِ نَکِرَهُمۡ وَأَوۡجَسَ مِنۡهُمۡ خِیفَةٗۚ قَالُواْ لَا تَخَفۡ إِنَّآ أُرۡسِلۡنَآ إِلَىٰ قَوۡمِ لُوطٖ

اما چون دید به سوی آن [غذا] دست نمی‌برند [و چیزی نمی‌خورند]، با آنان احساس بیگانگی کرد و [از بیم آنکه قصد جانش را داشته باشند،] ترسی از آنان به دل گرفت. [فرشتگان] گفتند: «نترس؛ ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم».

 

Ayah: 71

وَٱمۡرَأَتُهُۥ قَآئِمَةٞ فَضَحِکَتۡ فَبَشَّرۡنَٰهَا بِإِسۡحَٰقَ وَمِن وَرَآءِ إِسۡحَٰقَ یَعۡقُوبَ

و همسرش [ساره که پشتِ پرده] ایستاده بود، [از شنیدنِ مژده تولد فرزند] خندید؛ آنگاه او را به اسحاق و پس از او به یعقوب بشارت دادیم.

 


Ayah: 72

قَالَتۡ یَٰوَیۡلَتَىٰٓ ءَأَلِدُ وَأَنَا۠ عَجُوزٞ وَهَٰذَا بَعۡلِی شَیۡخًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عَجِیبٞ

[ساره] گفت: «ای وای بر من! آیا در حالی که خودم پیرزنم و این شوهرم پیرمردی [فرتوت‌] است، فرزند می‌زایم؟ به راستی، این امری شگفت‌آور است‌».

 

Ayah: 73

قَالُوٓاْ أَتَعۡجَبِینَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِۖ رَحۡمَتُ ٱللَّهِ وَبَرَکَٰتُهُۥ عَلَیۡکُمۡ أَهۡلَ ٱلۡبَیۡتِۚ إِنَّهُۥ حَمِیدٞ مَّجِیدٞ

[فرشتگان] گفتند: «آیا از فرمان الله تعجب می‌کنی؟ رحمت الله و برکاتش بر شما اهل خانه [نبوت] باد. بی‌تردید، او [تعالی در ذات و صفات و افعالش] ستوده‌ای بزرگوار است».

 

Ayah: 74

فَلَمَّا ذَهَبَ عَنۡ إِبۡرَٰهِیمَ ٱلرَّوۡعُ وَجَآءَتۡهُ ٱلۡبُشۡرَىٰ یُجَٰدِلُنَا فِی قَوۡمِ لُوطٍ

هنگامی که ترس از [دل] ابراهیم [بیرون] رفت و بشارت [تولد فرزند] به او رسید، دربارۀ [تأخیرِ عذاب یا نجات مؤمنانِ] قوم لوط با ما به بحث [و چون و چرا] پرداخت.

 

Ayah: 75

إِنَّ إِبۡرَٰهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّـٰهٞ مُّنِیبٞ

به راستی که ابراهیم بردبار و بسیار نیایشگر و بازآینده [به درگاه ما] بود.

 

Ayah: 76

یَـٰٓإِبۡرَٰهِیمُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَآۖ إِنَّهُۥ قَدۡ جَآءَ أَمۡرُ رَبِّکَۖ وَإِنَّهُمۡ ءَاتِیهِمۡ عَذَابٌ غَیۡرُ مَرۡدُودٖ

[فرشتگان گفتند:] «ای ابراهیم، از این [سخن] بگذر؛ [چرا که] به راستی فرمان [عذاب] پروردگارت فرارسیده است و مسلماً عذابی بازگشت‌ناپذیر برایشان خواهد آمد».

 

Ayah: 77

وَلَمَّا جَآءَتۡ رُسُلُنَا لُوطٗا سِیٓءَ بِهِمۡ وَضَاقَ بِهِمۡ ذَرۡعٗا وَقَالَ هَٰذَا یَوۡمٌ عَصِیبٞ

و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از [تصور بی‌شرمىِ قومش نسبت به] آنان نگران و دلتنگ شد و گفت: «امروز، روز بسیار سختی است».

 

Ayah: 78

وَجَآءَهُۥ قَوۡمُهُۥ یُهۡرَعُونَ إِلَیۡهِ وَمِن قَبۡلُ کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٱلسَّیِّـَٔاتِۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ هَـٰٓؤُلَآءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطۡهَرُ لَکُمۡۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُخۡزُونِ فِی ضَیۡفِیٓۖ أَلَیۡسَ مِنکُمۡ رَجُلٞ رَّشِیدٞ

و قوم او شتابان [به قصد کامجویی از مهمانان لوط‌] به سوى [خانۀ] او هجوم آوردند، در حالى که پیش از آن [نیز‌] مرتکب کارهای زشتى مى‌شدند. [لوط] گفت: «ای قوم من، اینان دختران [= زنانِ امتِ] من هستند؛ [با آنها ازدواج کنید.] آنان برای شما پاکیزه‌ترند؛ پس از الله بترسید و مرا در [مقابل] مهمانانم شرمسار نکنید. آیا بین شما مرد خردمندی نیست [که شما را از این کار بازدارد]؟».

 

Ayah: 79

قَالُواْ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنۡ حَقّٖ وَإِنَّکَ لَتَعۡلَمُ مَا نُرِیدُ

آنان گفتند: «تو خود می‌دانی که ما به دختران [= زنانِ امتِ] تو نیازی نداریم و خوب می‌دانی که ما چه می‌خواهیم».

 

Ayah: 80

قَالَ لَوۡ أَنَّ لِی بِکُمۡ قُوَّةً أَوۡ ءَاوِیٓ إِلَىٰ رُکۡنٖ شَدِیدٖ

[لوط] گفت: «کاش در برابر شما قدرتی داشتم یا می‌توانستم به تکیه‌گاهی استوار [همچون خانواده و قبیله‌ام] پناه ‌ببرم».

 

Ayah: 81

قَالُواْ یَٰلُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُوٓاْ إِلَیۡکَۖ فَأَسۡرِ بِأَهۡلِکَ بِقِطۡعٖ مِّنَ ٱلَّیۡلِ وَلَا یَلۡتَفِتۡ مِنکُمۡ أَحَدٌ إِلَّا ٱمۡرَأَتَکَۖ إِنَّهُۥ مُصِیبُهَا مَآ أَصَابَهُمۡۚ إِنَّ مَوۡعِدَهُمُ ٱلصُّبۡحُۚ أَلَیۡسَ ٱلصُّبۡحُ بِقَرِیبٖ

[فرشتگان] گفتند: «ای لوط، ما فرستادگان پروردگارت هستیم. آنان هرگز به تو دست نمی‌یابند؛ خانواده‌ات را در پاسی از شب،[از این شهر بیرون] ببر و هیچ یک از شما به پشت سر نگاه نکند؛ مگر همسرت که آنچه [از عذاب] که به آنان می‌رسد، قطعاً به او [نیز] خواهد رسید. در حقیقت، وعده‌گاهشان صبح است. آیا صبح نزدیک نیست؟»

 


Ayah: 82

فَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا جَعَلۡنَا عَٰلِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمۡطَرۡنَا عَلَیۡهَا حِجَارَةٗ مِّن سِجِّیلٖ مَّنضُودٖ

هنگامی که فرمان ما فرارسید، آن [سرزمین] را زیر و رو کردیم و بر آنان سنگ‌گِل‌هایی پیاپی باریدیم.

 

Ayah: 83

مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَۖ وَمَا هِیَ مِنَ ٱلظَّـٰلِمِینَ بِبَعِیدٖ

[سنگ‌هایی که] نزد پروردگارت نشاندار بود؛ و این [عذاب دردناک،] از ستمکاران [دیگر‌] دور نیست.

 

Ayah: 84

۞وَإِلَىٰ مَدۡیَنَ أَخَاهُمۡ شُعَیۡبٗاۚ قَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥۖ وَلَا تَنقُصُواْ ٱلۡمِکۡیَالَ وَٱلۡمِیزَانَۖ إِنِّیٓ أَرَىٰکُم بِخَیۡرٖ وَإِنِّیٓ أَخَافُ عَلَیۡکُمۡ عَذَابَ یَوۡمٖ مُّحِیطٖ

و به سوی [مردم] مَدیَن، برادرشان شعیب را [فرستادیم]. او گفت: «ای قوم من، الله را عبادت کنید که معبودی [به‌حق] جز او ندارید؛ و پیمانه و میزان را کم نکنید. به راستی، شما را در نعمت می‌بینم؛ و[لی] از عذاب روز فراگیر بر شما می‌ترسم.

 

Ayah: 85

وَیَٰقَوۡمِ أَوۡفُواْ ٱلۡمِکۡیَالَ وَٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ

و ای قوم من، پیمانه و میزان را با عدالت، تمام [و کامل] بپردازید و کالاهای مردم را کم ندهید و در زمین به فساد [و گناه] نکوشید.

 

Ayah: 86

بَقِیَّتُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِحَفِیظٖ

اگر ایمان داشته باشید، آنچه [از کسب حلال که‌] الله [پس از تحویل کامل پیمانه و ترازو]، برایتان باقى می‌گذارد بهتر است؛ و من بر شما نگهبان نیستم».

 

Ayah: 87

قَالُواْ یَٰشُعَیۡبُ أَصَلَوٰتُکَ تَأۡمُرُکَ أَن نَّتۡرُکَ مَا یَعۡبُدُ ءَابَآؤُنَآ أَوۡ أَن نَّفۡعَلَ فِیٓ أَمۡوَٰلِنَا مَا نَشَـٰٓؤُاْۖ إِنَّکَ لَأَنتَ ٱلۡحَلِیمُ ٱلرَّشِیدُ

آنان گفتند: «ای شعیب، آیا نمازت تو را بر آن می‌دارد که [به ما امر کنی تا‌] دست از آنچه پدرانمان عبادت می‌کردند برداریم یا در اموالمان هر کاری که می‌خواهیم نکنیم؟ تو که بردبار [و] خردمندی [پس چرا چنین می‌گویی؟]».

 

Ayah: 88

قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنۡهُ رِزۡقًا حَسَنٗاۚ وَمَآ أُرِیدُ أَنۡ أُخَالِفَکُمۡ إِلَىٰ مَآ أَنۡهَىٰکُمۡ عَنۡهُۚ إِنۡ أُرِیدُ إِلَّا ٱلۡإِصۡلَٰحَ مَا ٱسۡتَطَعۡتُۚ وَمَا تَوۡفِیقِیٓ إِلَّا بِٱللَّهِۚ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُ وَإِلَیۡهِ أُنِیبُ

[شعیب] گفت: «ای قوم من، به من بگویید [که] اگر از سوی پروردگارم دلیل [و معجزۀ] آشکاری داشته باشم و از جانب خویش روزیِ نیکویی به من عطا کرده باشد، [آنگاه چه می‌کنید؟] و من نمی‌خواهم در آنچه شما را از آن بازمی‌دارم با شما مخالفت کنم [و خودم انجامش دهم‌]. تا آنجا که در توان دارم، جز اصلاح نمی‌خواهم؛ و توفیق من، جز به [لطف و خواستِ] الله نیست؛ بر او توکل کرده‌ام و به سوی او بازمی‌گردم.

 


Ayah: 89

وَیَٰقَوۡمِ لَا یَجۡرِمَنَّکُمۡ شِقَاقِیٓ أَن یُصِیبَکُم مِّثۡلُ مَآ أَصَابَ قَوۡمَ نُوحٍ أَوۡ قَوۡمَ هُودٍ أَوۡ قَوۡمَ صَٰلِحٖۚ وَمَا قَوۡمُ لُوطٖ مِّنکُم بِبَعِیدٖ

و ای قوم من، دشمنی [و مخالفت] با من سبب نشود که همانند آنچه که به قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح رسید، به شما [نیز] برسد؛ و [به خصوص عذاب] قوم لوط [که از لحاظ زمان و مکان] چندان از شما دور نیست.

 

Ayah: 90

وَٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ ثُمَّ تُوبُوٓاْ إِلَیۡهِۚ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٞ وَدُودٞ

و از پروردگارتان آمرزش بخواهید؛ سپس به سوی او بازگردید [و توبه کنید که] بی‌تردید، پروردگارم مهربان [و] دوستدار [توبه‌کنندگان‌] است».

 

Ayah: 91

قَالُواْ یَٰشُعَیۡبُ مَا نَفۡقَهُ کَثِیرٗا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَىٰکَ فِینَا ضَعِیفٗاۖ وَلَوۡلَا رَهۡطُکَ لَرَجَمۡنَٰکَۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡنَا بِعَزِیزٖ

آنان گفتند: «ای شعیب، بسیاری از آنچه را که می‌گویی نمی‌فهمیم و یقیناً تو را در میان خود ناتوان می‌بینیم؛ و اگر [احترام] قبیله‌ات نبود، مسلماً سنگسارت می‌کردیم و تو نزد ما توانمند [و گرانقدر] نیستی».

 

Ayah: 92

قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَهۡطِیٓ أَعَزُّ عَلَیۡکُم مِّنَ ٱللَّهِ وَٱتَّخَذۡتُمُوهُ وَرَآءَکُمۡ ظِهۡرِیًّاۖ إِنَّ رَبِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ مُحِیطٞ

[شعیب] گفت: «ای قوم من، آیا قبیله‌ام نزد شما گرامی‌تر از الله است که [فرمان] او را [فراموش کردید و] پشت سر خویش انداخته‌اید. بی‌تردید، پروردگارم به آنچه انجام می‌دهید احاطه دارد.

 

Ayah: 93

وَیَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنِّی عَٰمِلٞۖ سَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَمَنۡ هُوَ کَٰذِبٞۖ وَٱرۡتَقِبُوٓاْ إِنِّی مَعَکُمۡ رَقِیبٞ

و ای قوم من، شما به روش خود عمل کنید، من نیز [به روش خود] عمل می‌کنم. به زودى خواهید دانست که عذاب رسواکننده بر چه کسى فرود مى‌آید و دروغگو کیست. شما منتظر باشید و من [نیز] با شما در انتظارم».

 

Ayah: 94

وَلَمَّا جَآءَ أَمۡرُنَا نَجَّیۡنَا شُعَیۡبٗا وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ بِرَحۡمَةٖ مِّنَّا وَأَخَذَتِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ ٱلصَّیۡحَةُ فَأَصۡبَحُواْ فِی دِیَٰرِهِمۡ جَٰثِمِینَ

و چون فرمان ما فرارسید، شعیب و کسانی را که همراهش ایمان آورده بودند، به رحمتی از [جانب] خویش نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند، بانگی [مرگبار] فروگرفت، که در جای خود به روی افتادند و هلاک شدند؛

 

Ayah: 95

کَأَن لَّمۡ یَغۡنَوۡاْ فِیهَآۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّمَدۡیَنَ کَمَا بَعِدَتۡ ثَمُودُ

چنان [هلاک شدند] که گویی هرگز در آن [دیار] نبودند. هان! [قوم] مَدیَن [از رحمت الهی] دور باد! چنان که [قوم] ثمود دور شدند.

 

Ayah: 96

وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِـَٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ

و به راستی موسی را با آیات خود و دلیلی آشکار فرستادیم.

 

Ayah: 97

إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ فِرۡعَوۡنَۖ وَمَآ أَمۡرُ فِرۡعَوۡنَ بِرَشِیدٖ

به سوی فرعون و بزرگان [و اشرافِ قومِ] او؛ اما آنان از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون درست [و بخردانه] نبود.

 


Ayah: 98

یَقۡدُمُ قَوۡمَهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ فَأَوۡرَدَهُمُ ٱلنَّارَۖ وَبِئۡسَ ٱلۡوِرۡدُ ٱلۡمَوۡرُودُ

[فرعون] روز قیامت پیشاپیش قومش مى‌رود و آنان را به آتش [دوزخ] وارد مى‌کند؛ و چه بد جایگاهی است که به آن وارد می‌شوند!

 

Ayah: 99

وَأُتۡبِعُواْ فِی هَٰذِهِۦ لَعۡنَةٗ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ بِئۡسَ ٱلرِّفۡدُ ٱلۡمَرۡفُودُ

و در این [دنیا] و روز قیامت، نفرین به دنبال دارند و چه بد ارمغانی به آنان مى‌بخشند!

 

Ayah: 100

ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡقُرَىٰ نَقُصُّهُۥ عَلَیۡکَۖ مِنۡهَا قَآئِمٞ وَحَصِیدٞ

[ای پیامبر،] این [برخی] از خبرهای آن [سرزمین‌ها و] شهرهاست که آنها را برایت بازگو می‌کنیم؛ برخی از آنها [هنوز] پابرجاست و [برخی دیگر] ویران [گشته است].

 

Ayah: 101

وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡۖ فَمَآ أَغۡنَتۡ عَنۡهُمۡ ءَالِهَتُهُمُ ٱلَّتِی یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ لَّمَّا جَآءَ أَمۡرُ رَبِّکَۖ وَمَا زَادُوهُمۡ غَیۡرَ تَتۡبِیبٖ

و ما به آنان ستم نکردیم؛ بلکه آنان [خود] به خویشتن ستم کردند؛ و هنگامی ‌که فرمان پروردگارت [برای عذابشان] فرارسید، معبودانشان که [آنها را] به جای الله می‌خواندند، سودی برایشان نرساندند [و یاری‌شان ندادند] و بر آنان جز هلاکت [و تباهی] نیفزودند.

 

Ayah: 102

وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ

و چنین است بازخواستِ پروردگارت که اهالی شهرهایی را که ستمکار [و مشرک‌] بودند فرومی‌گرفت. بی‌گمان، بازخواستِ او دردناک و سخت است‌.

 

Ayah: 103

إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّمَنۡ خَافَ عَذَابَ ٱلۡأٓخِرَةِۚ ذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّجۡمُوعٞ لَّهُ ٱلنَّاسُ وَذَٰلِکَ یَوۡمٞ مَّشۡهُودٞ

یقیناً در این [داستان‌ها، پند و] نشانه‌ای است برای کسی‌ که از عذاب آخرت می‌ترسد. آن [روز،] روزی است که مردم را برای [حسابرسی در] آن جمع می‌کنند و آن [روز،] روزی است که [تمام اهل محشر] آن را می‌بینند.

 

Ayah: 104

وَمَا نُؤَخِّرُهُۥٓ إِلَّا لِأَجَلٖ مَّعۡدُودٖ

و ما آن [روز] را جز تا مدتی معیّن به تأخیر نمی‌اندازیم.

 

Ayah: 105

یَوۡمَ یَأۡتِ لَا تَکَلَّمُ نَفۡسٌ إِلَّا بِإِذۡنِهِۦۚ فَمِنۡهُمۡ شَقِیّٞ وَسَعِیدٞ

وقتی این روز فرا رسد هیچ کس جز به اجازۀ او [= الله] سخن نمی‌گوید؛ [در آن روز] برخی از آنان بدبختند و [برخی دیگر] نیکبخت.

 

Ayah: 106

فَأَمَّا ٱلَّذِینَ شَقُواْ فَفِی ٱلنَّارِ لَهُمۡ فِیهَا زَفِیرٞ وَشَهِیقٌ

اما کسانی‌ که بدبخت شدند، [دوزخی‌اند و] در آتش [با هر دم و بازدمی] ضجّه و ناله‌ای برایشان است.

 

Ayah: 107

خَٰلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّکَۚ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٞ لِّمَا یُرِیدُ

تا آسمان‌ها و زمین [باقی] است، در آن [عذاب] جاودانند؛ مگر آنکه پروردگارت بخواهد [که موحدان گناهکار را از دوزخ خارج سازد]. بی‌تردید، پروردگارت آنچه را که بخواهد انجام می‌دهد.

 

Ayah: 108

۞وَأَمَّا ٱلَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی ٱلۡجَنَّةِ خَٰلِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ إِلَّا مَا شَآءَ رَبُّکَۖ عَطَآءً غَیۡرَ مَجۡذُوذٖ

و اما کسانی ‌که نیکبخت [و سعادتمند] شدند، تا آسمان‌ها و زمین [باقی] است، جاودانه در بهشتند؛ مگر آنکه پروردگارت بخواهد [موحدان گناهکار را پیش از ورود به بهشت، در دوزخ مجازات کند. این نعمت،] بخششی بی‌پایان است.

 


Ayah: 109

فَلَا تَکُ فِی مِرۡیَةٖ مِّمَّا یَعۡبُدُ هَـٰٓؤُلَآءِۚ مَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا کَمَا یَعۡبُدُ ءَابَآؤُهُم مِّن قَبۡلُۚ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمۡ نَصِیبَهُمۡ غَیۡرَ مَنقُوصٖ

پس، از [باطل بودنِ] آنچه اینان [= مشرکان] عبادت می‌کنند در تردید نباش. آنان این معبودان را عبادت نمی‌کنند مگر به [تقلید و] همان‌ شکلی که پدرانشان [نیز] پیشتر عبادت می‌کردند؛ و ما سهمشان را [از عذاب] بی‌کم‌وکاست به آنان خواهیم داد.

 

Ayah: 110

وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَٱخۡتُلِفَ فِیهِۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ

و به راستی [ما] به موسی کتاب دادیم؛ سپس در آن اختلاف شد؛ و اگر پیشتر [در مورد مهلت به گناهکاران و حسابرسی در قیامت] سخنی از جانب پروردگارت بیان نشده بود، یقیناً [در همین دنیا] در میانشان داورى مى‌شد [و عذاب نازل می‌گشت]؛ و به راستی که آنان [= یهود و مشرکان] دربارۀ [حقانیتِ] این [قرآن] سخت در تردیدند.

 

Ayah: 111

وَإِنَّ کُلّٗا لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمۡ رَبُّکَ أَعۡمَٰلَهُمۡۚ إِنَّهُۥ بِمَا یَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ

و پروردگارت [پاداش] اعمال همگان را قطعاً بی‌کم‌وکاست خواهد داد. بی‌تردید، او به آنچه می‌کنند آگاه است.

 

Ayah: 112

فَٱسۡتَقِمۡ کَمَآ أُمِرۡتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطۡغَوۡاْۚ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ

پس [ای پیامبر،] چنان که فرمان یافته‌ای، [در برابر مشرکان] استقامت کن و کسی‌ که همراه تو [به پیشگاه الهی] روی آورده است [نیز باید در دینداری استقامت کند] و [از حدود الهی] تجازو نکنید. بی‌تردید، او به آنچه می‌کنید بیناست.

 

Ayah: 113

وَلَا تَرۡکَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ

به کسانی‌ که ستم کردند [= کافران‌] گرایش نیابید که [اگر چنین کنید،] آتش [دوزخ] به شما نیز خواهد رسید و در برابر الله [هیچ] دوستی ندارید و آنگاه یاری نمی‌شوید.

 

Ayah: 114

وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَیِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّـَٔاتِۚ ذَٰلِکَ ذِکۡرَىٰ لِلذَّـٰکِرِینَ

و در دو طرف روز [= آغاز و پایان روز] و ساعاتی از شب، نماز بگزار. بی‌تردید، نیکی‌ها بدی‌ها را از بین می‌برد. این [سخن،] پندی است برای پندپذیران.

 

Ayah: 115

وَٱصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ

و شکیبایی کن [که] بی‌تردید، الله پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌کند.

 

Ayah: 116

فَلَوۡلَا کَانَ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِن قَبۡلِکُمۡ أُوْلُواْ بَقِیَّةٖ یَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡفَسَادِ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّنۡ أَنجَیۡنَا مِنۡهُمۡۗ وَٱتَّبَعَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِیهِ وَکَانُواْ مُجۡرِمِینَ

پس چرا در میان امت‌های پیش از شما ـ جز اندکی از کسانی که آنان را [از عذاب] نجات دادیم ـ [مؤمنان و] خردمندانی نبودند که [مردم را] از فساد در زمین بازدارند؟ و کسانى که ستم کردند، به دنبال ناز و نعمتی که یافته بودند رفتند و گناهکار بودند.

 

Ayah: 117

وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهۡلِکَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا مُصۡلِحُونَ

و [سنتِ] پروردگارت [هرگز] چنین نبوده است که شهرها را ـ در حالی‌ که ساکنانش [افرادی] نیکوکار بودند ـ به ستم نابود کند.

 


Ayah: 118

وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ ٱلنَّاسَ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗۖ وَلَا یَزَالُونَ مُخۡتَلِفِینَ

و اگر پروردگارت می‌خواست، [همۀ] مردم را یک امت [موحد و درستکار] قرار می‌داد؛ ولی [آنان] همواره مختلفند.

 

Ayah: 119

إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّکَۚ وَلِذَٰلِکَ خَلَقَهُمۡۗ وَتَمَّتۡ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ أَجۡمَعِینَ

مگر کسانى که پروردگارت به آنان رحم کرده باشد و به همین هدف [آزمودن به وسیله اختلاف] آنان را آفریده است؛ و وعدۀ پروردگارت [چنین‌] تحقق پذیرفته است [که:] «قطعاً دوزخ را از جن و انسان [گناهکار] انباشته خواهم ساخت».

 

Ayah: 120

وَکُلّٗا نَّقُصُّ عَلَیۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِۦ فُؤَادَکَۚ وَجَآءَکَ فِی هَٰذِهِ ٱلۡحَقُّ وَمَوۡعِظَةٞ وَذِکۡرَىٰ لِلۡمُؤۡمِنِینَ

و [ای محمد،] از اخبار پیامبران این همه را بر تو حکایت مى‌کنیم تا دلت را با [بیان] آنها ثبات [و آرامش] ‌بخشیم؛ و در این [سرگذشت‌ها] حقیقت برایت آمده است و [این داستان‌ها] پندی است [برای کافران] و تذکری است براى مؤمنان.

 

Ayah: 121

وَقُل لِّلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنَّا عَٰمِلُونَ

و به کسانی که ایمان نمی‌آورند بگو: «شما به روش خود عمل کنید، ما [نیز به شیوۀ خود] عمل می‌کنیم.

 

Ayah: 122

وَٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ

و منتظر باشید [که] بی‌تردید، ما [نیز] منتظریم».

 

Ayah: 123

وَلِلَّهِ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ یُرۡجَعُ ٱلۡأَمۡرُ کُلُّهُۥ فَٱعۡبُدۡهُ وَتَوَکَّلۡ عَلَیۡهِۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ

و [آگاهی از] غیبِ آسمان‌ها و زمین، از آنِ الله است و همۀ کارها به سوی او بازگردانده می‌شود؛ پس او را عبادت کن و بر او توکل نما؛ و پروردگارت از آنچه می‌کنید [هرگز] غافل نیست.

 


 


Hūd

 

سوره هود

سورة هود - سورة 11 - عدد آیاتها 123

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام الله بخشندة مهربان

  1. الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ الر (الف. لام. را) این کتابی است که آیاتش استوار، سپس روشن شده، از نزد حکیم آگاه (نازل گردیده) است. ﴿1﴾

  2. أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ  که جز«الله» را نپرستید، که من از سوی او هشدار دهنده و بشارت‌دهنده برای شما هستم. ﴿2﴾

  3. وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْا فَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ  و اینکه: از پروردگارتان آمرزش بخواهید، سپس به سوی او توبه کنید، تا شما را تا مدت معینی به بهره‌ی خوبی بهره‌مند سازد، و هر صاحب فضلی را به‌اندازه فضلش ببخشد، و اگر روی بگردانید، پس من بر شما از عذاب روز بزرگ بیم‌ناک هستم. ﴿3﴾

  4. إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ  باز گشت شما به سوی «الله» است، و او بر همه چیز تواناست. ﴿4﴾

  5. أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ آگاه باشید آن‌ها سینه‌هایشان را خم می‌کنند (و سرها به هم نزدیک می‌کنند) تا خود را از او پنهان دارند، آگاه باشید، وقتی که آن‌ها لباس‌های خویش را به سر می‌کشند، (الله) می‌داند آنچه را (در دل) پنهان می‌کنند و آنچه را آشکار می‌سازند، بی‌تردید او به راز دل‌ها آگاه است. ﴿5﴾

  6. وَمَا مِن دَابَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ و هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست؛ مگر اینکه روزی اش بر (عهده‌ی) الله است، و (او) قرار گاه و مکان دفنش را می‌داند، همه‌ی این‌ها  در کتابی روشن (ثبت) است. ﴿6﴾

  7. وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّکُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ  و او کسی هست که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید، و عرش او بر آب بود([1])، تا شما را بیازماید که کدام یک از شما به عمل نیکوتر است، و اگر (به آن‌ها) بگویی: «شما پس از مرگ برانگیخته می‌شوید» مسلماً کافران می‌گویند: «این (سخن) جز جادوی آشکار نیست». ﴿7﴾

  8. وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ أَلاَ یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِؤُونَ  و اگر تا زمان محدودی عذاب را از آن‌ها به تأخیر اندازیم، البته (از روی تمسخر) می‌گویند: «چه چیزی مانع آن شده است؟!» آگاه باشید، روزی‌که (عذاب) به سراغ‌شان آید، از آن‌ها برگردانده نخواهد شد، و آنچه را به مسخره می‌گرفتند، آنان را در بر خواهد گرفت. ﴿8﴾

  9. وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ و اگر از جانب خویش رحمتی به انسان بچشانیم، سپس آن را از او بگیریم، همانا او بسیار نا امید (و) ناسپاس خواهد شد. ﴿9﴾

  10. وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ  و اگر پس از رنج و سختی که به او رسیده است؛ نعمت و آسایشی به او بچشانیم، البته می‌گوید: «سختی‌ها از من دور شد». همانا او شادمان (و) خودستا می‌شود. ﴿10﴾

  11. إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ  مگر کسانی‌که صبر کردند، و کارهای نیک انجام دادند، آنان برایشان  آمرزش و پاداش بزرگی است. ﴿11﴾

  12. فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ پس (ای پیامبر!) شاید برخی از آنچه که به تو وحی می‌شود، وا گذاری، و سینه‌ات از این جهت تنگ (و ناراحت) شود که گویند: «چرا گنجی بر او نازل نشده، یا فرشته‌ای همراه او نیامده است؟!» تو تنها هشدار دهنده‌ای، و الله بر همه چیز نگاهبان است. ﴿12﴾

  13. أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ آیا می‌گویند: «این (قرآن) را از خود بافته (و به الله نسبت داده) است» بگو: «اگر راست می‌گویید، شما هم ده سوره‌ی به هم بافته‌ مانند آن بیاورید، و غیر از الله هر که می‌توانید (به یاری)  بطلبید». ﴿13﴾

  14. فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ پس اگر آن‌ها دعوت شما را نپذیرفتند، بدانید که (قرآن) فقط به علم الله نازل شده است، و اینکه هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، پس آیا شما مسلمان می‌شوید؟! ﴿14﴾

  15. مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ کسی‌که زندگانی  دنیا و زینت آن را بخواهد، (پاداش) اعمالش را در این (دنیا) به طور کامل و تمام به آن‌ها می‌دهیم، و چیزی از آن‌ها کم و کاست نخواهند شد.  ﴿15﴾

  16. أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ  اینان کسانی هستند که در آخرت، جز آتش (جهنم، نصیبی) نخواهند داشت، و آنچه را در دنیا انجام داده‌اند، بر باد رفته است، و آنچه را عمل می‌کردند؛ باطل است. ﴿16﴾

  17. أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ آیا کسی‌که از سوی پروردگارش دلیل روشن دارد، و به دنبال آن شاهدی از سوی او باشد، و پیش از آن کتاب موسی که پیشوا و رحمت بود (بر صحت آن گواهی دارد، همانند کسی است که دلیلی ندارد؟!). اینان به آن (قرآن) ایمان می‌آورند، و از گروهای مختلف هر کس به آن کافر شود؛ پس آتش وعده گاه اوست، پس تردیدی در آن نداشته باش، بی‌گمان آن حق است، از (جانب) پروردگارت (نازل شده است)، و لیکن بیشتر مردم ایمان نمی‌آورند. ﴿17﴾

  18. وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُوْلَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ و چه کسی ستمکارتر است؛ از کسی‌که بر الله دروغ می‌بندد؟! آنان (روز قیامت) بر پروردگارشان عرضه می‌شوند، و گواهان می‌گویند: «این‌ها  همان کسانی هستند که بر پروردگارشان دروغ بسته‌اند» هان، لعنت الله بر ستمکاران باد. ﴿18﴾

  19. الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ  (همان) کسانی‌که (مردم را) از راه الله باز می‌دارند، و آن را کج و منحرف می‌جویند، و آنان به آخرت کافرند. ﴿19﴾

  20. أُوْلَئِکَ لَمْ یَکُونُواْ مُعْجِزِینَ فِی الأَرْضِ وَمَا کَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاء یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُواْ یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُواْ یُبْصِرُونَ اینان (هیچ گاه) نمی‌توانند در زمین (الله را)عاجز کنند (و بگریزند) و جز الله  (دوستان  و) یاورانی ندارند، عذاب برای آنان دو چندان خواهد شد، توان شنیدن (حق) را نداشتند، و (حقیقت را) نمی‌دیدند. ﴿20﴾

  21. أُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ اینان کسانی هستند که به خود شان زیان زده‌اند (و سرمایه‌ی وجود و عمر خویش را از دست داده‌اند) و آنچه بر می‌بافتند از (نظر) آن‌ها گم (و دور) شدند. ﴿21﴾

  22. لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ بدون شک آن‌ها در آخرت ازهمه زیان کارترند. ﴿22﴾

  23. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ بی‌گمان کسانی‌که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، (و توجه کنان) به سوی پروردگارشان فروتنی کردند، آن‌ها اهل بهشتند، آنان در آن جاودان خواهند ماند. ﴿23﴾

  24. مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأَعْمَى وَالأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ  مثل این دو گروه (مؤمنان و کافران) مانند کور و کر، و بینا و شنواست، آیا این دو در وصف یکسانند؟! آیا پند نمی‌گیرید؟! ﴿24﴾

  25. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ و به راستی ما نوح را به سوی قومش فرستادیم، (و به آن‌ها گفت:)«همانا من برای شما هشدار دهنده آشکار هستم. ﴿25﴾

  26. أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللَّهَ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ جز الله را نپرستید، همانا من از عذاب  روز درد ناک بر شما می‌ترسم». ﴿26﴾

  27. فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَرًا مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ  پس اشراف کافر قومش گفتند: «ما تو را جز بشری همانند خودمان نمی‌بینیم، و نمی‌بینیم کسانی‌که از تو پیروی کرده‌اند؛ مگر (گروهی) ارازل (= فرومایگان) ساده لوح (قوم) ما هستند، و ما برای شما فضیلتی بر خود نمی‌بینیم، بلکه شما را دروغگو  می‌پنداریم». ﴿27﴾

  28. قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّیَ وَآتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ  (نوح) گفت: «ای قوم من! به من خبر دهید، اگر من دلیل (و حجت) آشکاری از پروردگارم داشته باشم و از نزد خود رحمتی به من عطا کرده باشد، پس (آن) بر شما پوشیده مانده است، آیا می‌توانیم شما را به (پذیرش) آن اجبار کنیم، در حالی‌که شما از آن کراهت دارید؟! ﴿28﴾

  29. وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاقُوا رَبِّهِمْ وَلَکِنِّیَ أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ و ای قوم من! بر (رساندن) این (دعوت) از شما مالی نمی‌طلبم، پاداش من تنها برالله است، و من (هرگز) کسانی را که ایمان آورده‌اند، (از خود) طرد نمی‌کنم، همانا آن‌ها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد، و لیکن من شما را قومی نادان می‌بینم. ﴿29﴾

  30. وَیَا قَوْمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ  و ای قوم من! اگر من آن‌ها را طرد کنم، چه کسی من را در برابر (عقوبت) الله یاری می‌کند؟! آیا پند نمی‌گیرید؟! ﴿30﴾

  31. وَلاَ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَن یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَّمِنَ الظَّالِمِینَ  و من به شما نمی‌گویم که گنج‌های الله نزد من است، و غیب هم نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام، و (نیز) نمی‌گویم کسانی‌که در نظر شما حقیر می‌آیند، الله به آن‌ها خیری نخواهد داد، الله به آنچه در دل‌های  آنان است آگاه‌تر است، (و اگر آن‌ها را طرد کنم) قطعاً آنگاه از ستمکاران خواهم بود». ﴿31﴾

  32. قَالُواْ یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ  (قوم) گفتند: «ای نوح! به راستی که با ما جدال (و بحث) کردی، و زیاد هم جدال و بحث کردی، پس اگر از راستگویانی آنچه را که به ما وعده می‌دهی؛ بیاور». ﴿32﴾

  33. قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللَّهُ إِن شَاء وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ  (نوح) گفت: «اگر الله بخواهد آن را برای شما می‌آورد، و شما (عاجز کننده نیستید و) از آن نتوانید گریخت. ﴿33﴾

  34. وَلاَ یَنفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللَّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ  و اگر الله بخواهد شما را گمراه سازد، و من بخواهم شما را نصیحت کنم، نصیحت من سودی برای شما نخواهد داشت، او پروردگار شماست، و (همه) به سوی او بازگردانده می‌شوید». ﴿34﴾

  35. أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرَامِی وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تُجْرِمُونَ  آیا (مشرکان) می‌گویند: (پیامبر) آن قرآن را بافته (و به الله نسبت داده)است؟ (ای پیامبر!) بگو: «اگر من آن را بافته باشم، پس گناهم بر عهده‌ی من است، و من از گناهانی که شما می‌کنید؛ بیزارم». ﴿35﴾

  36. وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ  و به نوح وحی شد که: از قوم تو جز آن‌های که ایمان آورده‌اند، دیگر هیچ کسی ایمان نخواهد آورد، پس بر آنچه که می‌کردند؛ غمگین مباش. ﴿36﴾

  37. وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ  و (اکنون) به دیدگان ما و به وحی ما، کشتی را بساز، و در (باره‌ی) کسانی‌که ستم کردند، با من سخن مگو، که آنان غرق شدنی هستند». ﴿37﴾

  38. وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ و (نوح) کشتی را می‌ساخت، و هرگاه گروهی از اشراف قومش بر او می‌گذشتند، او را مسخره می‌کردند، (نوح) می‌گفت: «اگر ما را مسخره می‌کنید، پس ما (نیز) شما را مسخره خواهیم کرد؛ همین گونه که مسخره می‌کنید، ﴿38﴾

  39. فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ پس به زودی خواهید دانست، چه کسی عذاب به سراغش می‌آید که  خوارش سازد، و عذاب جاودان بر چه کسی وارد خواهد شد».. ﴿39﴾

  40. حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ  (این حالت همچنان ادامه داشت) تا زمانی که فرمان فرا رسید، و (آب از) تنور جوشیدن گرفت (به نوح) گفتیم: «از هر جفتی (از حیوانات) دوتا (نر ماده) در آن (کشتی) برگیر، و (همچنین) خاندانت را؛ جز کسی‌که وعده‌ی (هلاک) قبلاً بر او مقرر شده است، و (نیز) کسانی‌که ایمان آورده‌اند (را برگیر)» و جز عده‌ی اندکی همراه او ایمان نیاوردند. ﴿40﴾

  41. وَقَالَ ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ  (نوح) گفت: «در آن (کشتی) سوار شوید، حرکت آن و توقف آن به نام الله است، همانا پروردگارم آمرزنده‌ی مهربان است». ﴿41﴾

  42. وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلاَ تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ  و آن (کشتی) آن‌ها را در موجی همچون کوه‌ها می‌برد و در آن هنگام نوح فرزندش را که در کناره‌ای بود؛ صدا زد: «ای فرزندم‌! همراه ما سوار شو، و با کافران مباش». ﴿42﴾

  43. قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ گفت: «به زودی به کوهی پناه می‌برم که مرا از آب حفظ می‌کند!» (نوح) گفت: «امروز هیچ نگه دارنده‌ای در برابر فرمان الله نیست، مگر کسی‌که الله به او رحم کند» و (ناگاه) موج در میان آن دو حائل شد، پس (او) ازغرق ‌شدگان گردید. ﴿43﴾

  44. وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِیَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ  و گفته شد: «ای زمین آبت را فرو بر، و ای آسمان (بارانت را) فرو بند. و آب فرو نشست، و کار به انجام رسید و (کشتی) بر (کوه) جودی قرار گرفت، و گفته شد: «دوری (و هلاکت) باد بر گروه ستمکاران». ﴿44﴾

  45. وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ  و نوح پروردگارش را ندا داد، پس گفت: «پروردگارا! همانا پسرم از خاندان من است، و بی‌گمان وعده‌ی تو (در باره‌ی نجات خاندانم) حق است، و تو بهترین داورانی». ﴿45﴾

  46. قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ فرمود: «ای نوح! همانا او از خاندان تو نیست، بی‌گمان او عمل غیر صالحی است. پس چیزی که به آن علم نداری از من مخواه، من به تو اندرز می‌دهم (مبادا) که از جاهلان باشی». ﴿46﴾

  47. قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِینَ (نوح) گفت: «پروردگارا! همانا من به تو پناه می‌برم، که از توچیزی بخواهم که به آن علم ندارم، و اگر مرا نبخشی و بر من رحم نکنی، از زیان‌کاران خواهم بود». ﴿47﴾

  48. قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِّنَّا وَبَرَکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَکَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ گفته شد: «ای نوح به سلامتی از سوی ما و (همراه با) برکت‌های ( فراوان) بر تو و بر امت‌های که با تواند؛ فرود آی، و امت‌هایی (نیز) هستند که به زودی آن‌ها را (از نعمت‌ها) بهرمند سازیم، سپس عذاب دردناکی از سوی ما به آن‌ها خواهد رسید». ﴿48﴾

  49. تِلْکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ  این‌ها  از خبرهای غیب است که آن را به تو (ای پیامبر) وحی می‌کنیم، نه تو آنها را پیش از این می‌دانستی و نه قوم تو؛ پس صبر کن، بی‌گمان عاقبت از آن پرهیزگاران است. ﴿49﴾

  50. وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ و (ما) به سوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم، گفت: «ای قوم من! الله را بپرستید که معبودی جز او برای شما نیست، و شما جز افترا زن نیستید (که بت‌ها راشریک او قرار می‌دهید). ﴿50﴾

  51. یَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ  «ای قوم من! بر (رساندن) این (دعوت) از شما پاداشی نمی‌طلبم، پاداش من تنها بر (عهده‌ی) ذاتی است که مرا آفرید، آیا خرد نمی‌ورزید؟! ﴿51﴾

  52. وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ  و ای قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش کنید، سپس به سوی او باز گردید (و توبه کنید) تا (باران) آسمان را پی در پی بر شما بفرستد، و نیرویی بر نیروی‌تان بیفزاید، و گناهکارانه روی نگردانید». ﴿52﴾

  53. قَالُواْ یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ  گفتند: «ای هود! برای ما دلیل روشنی نیاورده‌ای و ما به (خاطر) گفتار تو معبودهای‌مان را رها نمی‌کنیم، و ما به تو ایمان نمی‌آوریم. ﴿53﴾

  54. إِن نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ما (چیزی) جز این نمی‌گویم که« بعضی از معبودان‌مان آسیبی به تو رسانده‌اند». (هود) گفت: «همانا من الله را گواه می‌گیرم، و شما (نیز) گواه باشید، که من از آنچه شریک (الله) قرار می‌دهید، بیزارم، ﴿54﴾

  55. مِن دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعًا ثُمَّ لاَ تُنظِرُونِ  غیر از او، پس همگی برای من نقشه بکشید، آنگاه مرا مهلت ندهید. ﴿55﴾

  56. إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَّا مِن دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ همانا من بر الله که پروردگار من و پروردگار شماست توکل کردم، هیچ جنبنده‌ای نیست مگر آنکه او (= الله) گیرنده پیشانی‌اش است (و برآن چیره است) بی‌گمان پرودگارم بر راه راست است. ﴿56﴾

  57. فَإِن تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَیْئًا إِنَّ رَبِّی عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ پس اگر روی برگردانید، به راستی که (من) آنچه را که با آن به سوی شما فرستاده شده بودم به شما رساندم، و پروردگارم گروه دیگری را جانشین شما خواهد کرد، و (شما)هیچ زیانی به او نمی‌توانید برسانید، بی‌گمان پروردگارم بر همه چیز نگهبان است». ﴿57﴾

  58. وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُودًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّیْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ و هنگامی‌که فرمان ما فرا رسید، هود و کسانی‌که با او ایمان آورده  بودند، به رحمتی از (سوی) خویش نجات دادیم، و آن‌ها را از عذاب سخت رهاندیم. ﴿58﴾

  59. وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُواْ بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُواْ أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ  و این (قوم) عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند، و از پیامبران او نافرمانی کردند، و از فرمان هر سرکش دشمن حق، پیروی کردند. ﴿59﴾

  60. وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلا إِنَّ عَادًا کَفَرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ  آن‌ها در این دنیا و (نیز) روز قیامت، لعنت به دنبال دارند، آگاه باشید که (قوم) عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند، هان! بر عاد، قوم هود دوری (و هلاکت) باد. ﴿60﴾

  61. وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم) گفت: «ای قوم من! الله را بپرستید، که معبودی جز او برای شما نیست، او شما را از زمین پدید آورد، و شما را در آن به آباد کردنش گمارد، پس از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید (و توبه کنید) همانا پروردگارم نزدیک (و) اجابت کننده است» ﴿61﴾

  62. قَالُواْ یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ گفتند: «ای صالح! پیش از این ما به تو امید می‌داشتیم، آیا ما را از پرستش آنچه نیاکان‌مان می‌پرستیدند، باز می‌داری؟ و به راستی ما ازآنچه ما را به سوی آن دعوت می‌کنی سخت در شک و تردید هستیم». ﴿62﴾

  63. قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةً مِّن رَّبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن یَنصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ گفت: «ای قوم من! به من خبر دهید که اگر من دلیل (و حجت) آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و از جانب خود رحمتی به من عطا کرده باشد، پس اگر نافرمانی او کنم، چه کسی مرا در برابر الله یاری می‌کند؟! پس شما جز زیان بر من نخواهید افزود. ﴿63﴾

  64. وَیَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ  ای قوم من! این ماده شترِ الله است، که برای شما نشانه‌ای است، پس بگذاریدش در زمین الله بچرد، و هیچ آزاری به آن نرسانید، که (آنگاه) عذابی نزدیک  شما را فرا گیرد». ﴿64﴾

  65. فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ  پس آن‌ها، آن (ماده شتر) را پی کردند، آنگاه (صالح به آن‌ها) گفت: «سه روز در خانه‌هایتان بهره‌مند گردید، (و بعد از آن عذاب خواهد آمد) این و عده‌ای است که دروغ نخواهد بود». ﴿65﴾

  66. فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ  پس چون فرمان (عذاب) ما فرا رسید، صالح و کسانی‌که با او ایمان آورده بودند، به رحمتی از (سوی) خویش (از آن عذاب) و از رسوایی آن روز نجات دادیم، بی‌گمان پروردگار تو همان قوی پیروزمند است. ﴿66﴾

  67. وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ  و کسانی‌که ستم کرده بودند، صیحه‌ای (=  بانگی مرگ‌بار) فرو گرفت، پس در خانه‌های خود به روی افتادند و مردند. ﴿67﴾

  68. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْدًا لِّثَمُودَ چنان که گویی در آن (دیار) نبوده‌اند، آگاه باشید که (قوم) ثمود به پروردگارشان کفر می ‌ورزیدند، هان! بر (قوم) ثمود دوری (و هلاکت)  باد. ﴿68﴾

  69. وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلامًا قَالَ سَلامٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ به راستی فرستادگان ما با بشارت نزد ابراهیم آمدند، گفتند: «سلام»، (ابراهیم نیز در پاسخ) گفت: «سلام» پس طولی نکشید که گوساله‌ای بریان (برای آنان) آورد. ﴿69﴾

  70. فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ پس چون دید دستان‌شان به سوی آن نمی‌رسد (و نمی‌خورند) به آن‌ها گمان بد برد، و (در دل) از آنان احساس ترس کرد، (فرشتگان)  گفتند: «نترس، بی‌شک ما به سوی قوم لوط فرستاده شده‌ایم». ﴿70﴾

  71. وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ  و همسرش (ساره) ایستاده بود، پس (از خوشحالی) خندید، آنگاه او را به اسحاق،  و بعد از او به یعقوب بشارت دادیم. ﴿71﴾

  72. قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخًا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ  (ساره) گفت: «ای وای بر من! آیا من می‌زایم، در حالی‌که پیرزنم و این شوهرم (نیز) پیر است؟! به راستی این چیز عجیبی است!» ﴿72﴾

  73. قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ  (فرشتگان) گفتند: «آیا از فرمان الله تعجب می‌کنی؟! رحمت الله و برکاتش بر شما اهل بیت باد، همانا او ستوده‌ی بزرگوار است». ﴿73﴾

  74. فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ  پس چون ترس از (دل) ابراهیم (بیرون) رفت، و بشارت به او رسید، در باره‌ی قوم لوط با ما مجادله (و گفت گو) شروع کرد. ﴿74﴾

  75. إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ بی‌گمان ابراهیم، برد بار، لا‌به گر بازگشت کننده (به سوی الله) بود. ﴿75﴾

  76. یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ  ای ابراهیم! از این (سخن) بگذر، که به راستی فرمان (عذاب) پروردگارت فرا رسیده است، و مسلماً عذابی بدون برگشت برایشان  خواهد آمد. ﴿76﴾

  77. وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از (آمدن) آنان نگران و دل‌تنگ شد، و گفت: «این روز بسیار سختی است». ﴿77﴾

  78. وَجَاءَهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ کَانُواْ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ  و قوم او شتابان به سوی او آمدند، و پیش از این کارهای زشت مرتکب می‌شدند، (لوط) گفت: «ای قوم من! این‌ها  دختران من هستند، (با آن‌ها ازدواج کنید) آنان برای شما پاکیزه ‌ترند، و از الله بترسید و مرا در (مورد) مهمانانم رسوا نکنید، آیا در میان شما یک مرد عاقلی وجود ندارد؟!». ﴿78﴾

  79. قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ  گفتند: «به راستی  تو می‌دانی که ما به دختران تو نیازی نداریم، و تو خوب می‌دانی که ما چه می‌خواهیم». ﴿79﴾

  80. قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ (لوط) گفت: «کاش در برابر شما قدرتی داشتم، و یا به تکیه گاه محکمی پناه می‌بردم». ﴿80﴾

  81. قَالُواْ یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُواْ إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ (فرشتگان) گفتند: «ای لوط! ما فرستادگان، پروردگار تو هستیم، (آن‌ها) هرگز به تو نخواهند رسید، پس در پاسی از شب گذشته خانواده‌ات را (از این شهر) ببر، و هیچ یک از شما روی بر نگرداند جز همسرت، که به او خواهد رسید آنچه که به آن‌ها رسد، بی‌گمان وعده‌گاه‌شان (وقت) صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟!». ﴿81﴾

  82. فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ مَّنضُودٍ پس چون فرمان ما فرا رسید، آن (شهر و سرزمین) را زیر و رو کردیم، و بر (سر) آن‌ها سنگ‌های از سنگ و گِل متراکم روی هم فرو باریدیم. ﴿82﴾

  83. مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ (سنگهای که) نزد پروردگارت نشاندار بود، و این (سنگ‌ها و عذاب) از (سایر) ستمگران دور نیست. ﴿83﴾

  84. وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّیَ أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ و به سوی (قوم) مدین([2]) برادرشان شعیب را (فرستادیم). گفت: «ای قوم من! الله را بپرستید، که معبودی جز او برای شما نیست، و پیمانه و میزان را کم نکنید، من شما را در نعمت می‌بینم، و من بر شما از عذاب روز فراگیر می‌ترسم. ﴿84﴾

  85. وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ  و ای قوم من! پیمانه و میزان را با عدالت، تمام (و کامل) دهید، و اشیاء مردم را کم ندهید، و در زمین به فساد (و تباهی) نکوشید. ﴿85﴾

  86. بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ  اگر ایمان داشته باشید، باقی گذاشته الله (از مال حلال) برای شما بهتر است، و من بر شما نگهبان نیستم». ﴿86﴾

  87. قَالُواْ یَا شُعَیْبُ أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّکَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ  گفتند: «ای شعیب! آیا نمازت به تو فرمان می‌دهد که آنچه را که نیاکان‌مان می‌پرستیدند، رها کنیم، یا آنچه را می‌خواهیم در اموال‌مان  انجام دهیم؟! بی‌گمان تو (مردی) بردبار عاقلی هستی!». ﴿87﴾

  88. قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَىَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ  (شعیب) گفت: «ای قوم من! به من خبر دهید؛ اگر من دلیل (و حجت) آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و از سوی خود رزق نیکوی به من عطا کرده باشد، (آیا نباید از او اطاعت کنم؟!)و من نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم، در باره‌ی چیزی که شما را از آن نهی می‌کنم، (و خود مرتکب شوم) من جز اصلاح؛ - تا آنجا که توانای دارم-  نمی‌خواهم، و توفیق من جز به (فضل) الله نیست، بر او توکل کردم، و به سوی او باز می‌گردم. ﴿88﴾

  89. وَیَا قَوْمِ لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقِی أَن یُصِیبَکُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنکُم بِبَعِیدٍ وای قوم من! دشمنی (و مخالفت) با من سبب نشود که به شما (نیز، عذابی) برسد، همانند آنچه که به قوم نوح یا قوم هود، یا قوم صالح رسید، و قوم لوط از شما چندان دور نیست. ﴿89﴾

  90. وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ  و از پروردگارتان آمرزش بطلبید، سپس به سوی او باز گردید (و توبه کنید) همانا پروردگارم مهربان دوستدار است». ﴿90﴾

  91. قَالُواْ یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلاَ رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ  گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را که می‌گویی، نمی‌فهمیم، و به درستی که ما تو را در میان خود ناتوان می‌بینیم، و اگر (احترام) قبیله‌ات نبود؛ مسلماً تو را سنگسار می‌کردیم، و تو نزد ما گرانقدر نیستی» ﴿91﴾

  92. قَالَ یَا قَوْمِ أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِّنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (شعیب) گفت: «ای قوم من! آیا قبیله‌ی من نزد شما گرامی تر از الله است؟! و (فرمان) او را پشت سر خویش انداخته‌اید! بی‌گمان پروردگارم به آنچه انجام می‌دهید احاطه دارد. ﴿92﴾

  93. وَیَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ و ای قوم من! شما به روش خودتان عمل کنید، من هم (به روش خود) عمل می‌کنم، به زودی خواهید دانست، چه کسی عذاب به سراغ‌شان می‌آید که رسوایش کند، و چه کسی خود دروغگو است! شما انتظار بکشید و من (نیز) با شما در انتظارم!» ﴿93﴾

  94. وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْبًا وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ و چون فرمان ما فرا رسید، شعیب و کسانی را که با او ایمان آورده بودند، به رحمتی از (سوی) خود نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند؛ صیحه‌ای (= بانگی مرگبار) فرو گرفت، پس در دیار خود به رو افتادند (و مردند). ﴿94﴾

  95. کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ بُعْدًا لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ چنان که گویی هرگز در آن (دیار) نبودند! آگاه باشید! دوری (و هلاکت) باد بر (قوم) مدین، همان گونه که (قوم) ثمود دور (و هلاک) شدند! ﴿95﴾

  96. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ و به راستی موسی را با آیات خود و دلیلی آشکار فرستادیم. ﴿96﴾

  97. إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ  به سوی فرعون و اطراف‌یانش؛ پس (آن‌ها) از فرمان فرعون پیروی کردند، و فرمان فرعون درست (و بخردانه) نبود. ﴿97﴾

  98. یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (فرعون) روز قیامت پیش‌رو قومش است، پس آن‌ها را وارد آتش (جهنم) کرد، و (جهنم) چه بد آبشخور (و جایگاهی) است که بر آن وارد شدند. ﴿98﴾

  99. وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ  و در این (دنیا) و روز قیامت لعنتی به دنبال دارند، چه بد عطایی است (لعنت) که (به آن‌ها) داده شد. ﴿99﴾

  100. ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِیدٌ  این (برخی) از اخبار (آبادی‌ها و) شهرهاست که آن را برای تو باز گو می‌کنیم، که برخی از آن‌ها (هنوز) باقی است، و برخی (دیگر) درو شده (و از بین رفته) است. ﴿100﴾

  101. وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مِن شَیْءٍ لَّمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَمَا زَادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ  و (ما) به آن‌ها ستم نکردیم، و لیکن آن‌ها خود بر خویشتن ستم کردند، پس هنگامی‌که فرمان پروردگارت  فرا رسید، معبودان شان که به جای الله می‌خواندند؛ پس چیزی از آنان دفع نکردند (و یاری‌شان ندادند) و آن‌ها را جز هلاکت (و نابودی) نیفزودند. ﴿101﴾

  102. وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ  و این چنین است (مجازات و) گرفت پروردگارت، هنگامی‌که فرو گیرد و مجازات کند آبادی‌ها و شهرها را که (مردمش) ستمکار باشند، بی‌گمان (مجازات و) گرفت او دردناک سخت است. ﴿102﴾

  103. إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ یقیناً در این، (پند و) نشانه‌ای است برای کسی‌که از عذاب آخرت بترسد، آن (روز) روزی است که مردم (همه) در آن گرد آورده شوند، و آن (روز) روزی است که (همگی) حاضر شوند. ﴿103﴾

  104. وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لأَجَلٍ مَّعْدُودٍ  و ما آن را جز تا مدتی معین به تأخیر نمی‌اندازیم. ﴿104﴾

  105. یَوْمَ یَأْتِ لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ  روزی بیاید که هیچ کس جز به اذن او سخن نگوید، پس بعضی از آن‌ها بدبختند، و (بعضی دیگر) خوشبخت. ﴿105﴾

  106. فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ  اما کسانی‌که بدبخت شدند، پس در آتش (دوزخ) اند، برای آن‌ها در آن ناله و فریاد (= دم و بازدم) است. ﴿106﴾

  107. خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ  در آن جاودانه خواهند ماند، تا آسمان‌ها و زمین (باقی) است، مگر آنچه پروردگارت بخواهد، بی‌گمان پروردگارت آنچه را که بخواهد؛ انجام دهد. ﴿107﴾

  108. وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ  و اما کسانی‌که خوشبخت (و سعادتمند) شدند، پس جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان‌ها و زمین (باقی) است. مگر آنچه پروردگارت بخواهد، عطایی است قطع نشدنی. ﴿108﴾

  109. فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّمَّا یَعْبُدُ هَؤُلاء مَا یَعْبُدُونَ إِلاَّ کَمَا یَعْبُدُ آبَاؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنقُوصٍ پس از (باطل بودن) آنچه اینان می‌پرستند در شک مباش. آن‌ها نمی‌پرستند جز همان‌گونه  که نیاکان‌شان از پیش می‌پرستیدند، و مسلماً ما نصیب آنان را بی کم و کاست خواهیم داد. ﴿109﴾

  110. وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ  و به راستی (ما) به موسی کتاب دادیم، پس در آن اختلاف شد،  و اگر فرمان پیشین  پروردگارت نبود، قطعاً در میان آنان داوری می‌شد، و همانا آن‌ها در این (قرآن) سخت در شک و تردید هستند. ﴿110﴾

  111. وَإِنَّ کُلاًّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ  و بی‌گمان هر کدام (چون بر انگیخته شوند) پروردگارت (پاداش) اعمال‌شان را قطعاً بطور کامل و تمام خواهد داد، زیرا که او به آنچه می‌کنند؛ آگاه است. ﴿111﴾

  112. فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ پس (ای پیامبر!) همان‌گونه  که فرمان یافته‌ای، (در برابر مشرکان) استقامت کن، و (نیز) کسی‌که با تو (به الله) رو آورده است (باید استقامت کند) و سرکشی نکنید، بی‌گمان او به آنچه که می‌کنید؛ بیناست. ﴿112﴾

  113. وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ به کسانی‌که ستم کردند تمایل (و تکیه) نکنید، که آتش (جهنم) به شما خواهد رسید، و برای شما (سرپرست و) دوستانی جز الله وجود ندارد، آنگاه یاری نمی‌شوید. ﴿113﴾

  114. وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ و (ای پیامبر!) در دو طرف روز، و ساعاتی از شب، نماز را بر پادار، بی‌شک نیکی‌ها بدی‌ها را از بین می‌برند، این پندی برای پند پذیران است. ﴿114﴾

  115. وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ  و (ای پیامبر!) صبر کن، پس بی‌گمان الله پاداش نیکو کاران را ضایع نخواهد کرد. ﴿115﴾

  116. فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الأَرْضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَکَانُواْ مُجْرِمِینَ پس چرا از امت‌هایی پیش از شما، خردمندانی نبودند که (مردمان را) از فساد در زمین باز دارند؟! مگر اندکی از آنان که نجات‌شان دادیم، و کسانی‌که ستم کردند، از لذات (دنیوی) و آسودگی پیروی کردند، و گناه‌کار بودند (و نابود شدند). ﴿116﴾

  117. وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ  و (ای پیامبر!) پروردگارت چنین نبود که شهرها (و آبادی‌ها) را به ظلم نابود کند، در حالی‌که اهل آن (افرادی شایسته و) نیکوکار باشند. ﴿117﴾

  118. وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ و اگر پروردگارت می‌خواست، (همه‌ی) مردم را یک امت قرار می‌داد، ولی (آن‌ها) همواره مختلف اند. ﴿118﴾

  119. إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ مگر کسی‌که پروردگارت (بر او) رحم کند، و برای همین آن‌ها را آفریده است، و سخن پروردگار تو محقق شد که: مسلماً جهنم را از همه‌ی (عاصیان و مجرمان) جن و انس پر خواهم کرد. ﴿119﴾

  120. وَکُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ  و ما هر یک از اخبار پیامبران  را بر تو باز گو کردیم تا بوسیله‌ی آن، دلت را استوار گردانیم، و در این (قرآن) برای تو حق، و برای مؤمنان موعظه و تذکری آمده است. ﴿120﴾

  121. وَقُل لِّلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ اعْمَلُواْ عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ و به کسانی‌که ایمان نمی‌آورند، بگو: «بر روش خودتان عمل کنید، ما (نیز بر روش خود) عمل می‌کنیم، ﴿121﴾

  122. وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ  و منتظر باشید، ما هم منتظریم!». ﴿122﴾

  123. وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ و (آگاهی از) غیب آسمان‌ها و زمین، از آن الله است، و همه‌ی کارها به سوی او باز گردانده می‌شود، پس او را بپرست و بر او توکل کن، و پروردگارت از آنچه می‌کنید؛ (هرگز) غافل نیست. ﴿123﴾




سورة هود



[1]- رسول الله صل الله علیه و آله و سلم می‌فرماید: «دست الله پر است و انفاق چیزی آن را کم نمی‌کند، او شب و روز می‌بخشد آیا نمی‌بینید که از بدو آفرینش آسمان‌ها  و زمین چقدر انفاق کرده ولی چیزی از آنچه دست دارد کم نشده و عرش او بر روی آب قرار دارد... (صحیح بخاری: 4684)

[2]- مدین در اصل نام یکی از فرزندان یا نوه‌های ابراهیم بود، سپس پس از گسترده‌شدن نسل آن‌ها قبیله و نیز شهری که وی در آنجا زندگی می‌کرد، مدین نامیده شد.

تفسیر نور: سوره هود

تفسیر نور:
سوره هود آیه 1
‏متن آیه : ‏
‏ الَر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏الف . لام . را . ( این قرآن ) کتاب بزرگواری است که آیه‌های آن ( توسّط خدا ) منظّم و محکم گردیده است ( و لذا تناقض و خلل و نسخی بدان راه ندارد ) و نیز آیات آن از سوی خداوند ( جهان ) شرح و بیان شده است که هم حکیم است و هم آگاه ( و کارهایش از روی کاردانی و فرزانگی انجام می‌پذیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الر » : الف . لام . را ( نگا : بقره / 1 ) . « أُحْکِمَتْ » : محکم و استوار و متقن و منظّم گردیده است . « ثُمَّ » : علاوه از آن . سپس . با توجّه به معنی اوّل بیانگر ترتیب اخباری ، و با توجّه به معنی دوم ، بیانگر ترتیب زمانی است . « فُصِّلَت » : شرح و بیان شده است . تدریجاً سوره سوره و آیه آیه برحسب وقائع و مصالح نازل شده است ( نگا : إسراء / 106 ، فرقان / 32 ) . همچون گردنبند ، درّ و گوهرهای دلائل توحید ، احکام ، مواعظ ، قصص ، صفات حق تعالی ، و وعد و وعیدها در آن به رشته کشیده شده است و با الفاظ زیبا و معانی والا آراسته و پیراسته گشته است . « مِن لَّدُنْ » : از جانب . از سوی .‏

سوره هود آیه 2
‏متن آیه : ‏
‏ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنَّنِی لَکُم مِّنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! بدیشان بگو : ) این که جز خدا را نپرستید . بیگمان من از سوی خدا بیم دهنده ( کافران به عذاب دوزخ ) و مژده‌دهنده ( مؤمنان به نعمت بهشت ) هستم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلاّ » : این که نه . تا این که نه . « أَلاّ تَعْبُدُوا » : مفعول به فعل مقدّر ( قُلْ ) در اوّل آن است . معنی بالا با توجّه بدین نکته است . امّا این جمله می‌تواند علّت دو فعل ( اُحْکِمَتْ . . . فصّلت ) در آیه قبلی باشد که معنی چنین می‌شود : تحکیم و تفصیل آیات ، به زبان حال . یعنی به زبان برهان و استدلال ، شما را فریاد می‌دارند که جز خدا را نپرستید .‏

سوره هود آیه 3
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُم مَّتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و این که از پروردگارتان طلب آمرزش کنید و به سوی او برگردید که خداوند ( به سبب استغفار صادقانه و توبه مخلصانه ) شما را تا دم مرگ به طرز نیکوئی ( از مواهب زندگی این جهان ) بهره‌مند می‌سازد ، و ( در آخرت برابر عدل و داد خود ) به هر صاحب فضیلت و احسانی ( پاداش ) فضیلت و احسانش را می‌دهد . اگر هم پشت بکنید ( و از ایمان به یزدان و طاعت و عبادت خداوند رحمن روی بگردانید ، بر رسولان پیام باشد و بس ) من بر شما از عذاب روز بزرگی ( که روز قیامت است ) بیمناکم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَتاعاً » : بهره‌مند ساختن . مفعول مطلق از غیر لفظ فعل است ، از قبیل ( أَنبَتَکُم مِّنَ الأرْضِ نَبَاتاً ) یا به معنی کالا و مفعولٌ‌به است ( نگا : نوح / 10 ، 11 ، 12 ) . « أَجَلٍ مُّسَمّیً » : پایان عمر با فرا رسیدن مرگ . پایان عمر جهان . « ذِی فَضْلٍ » : محسن . نیکوکار . « فَضْلَهُ » : پاداش احسان و نیکوکاریش . مرجع ضمیر ( هُ ) می‌تواند خدا باشد ، یعنی خداوند از فضل خود بدو می‌دهد . « تَوَلَّوْا » : پشت بکنید و روی بگردانید . اصل آن ( تَتَوَلَّوْا ) است .‏

سوره هود آیه 4
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَى اللّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏برگشت شما به سوی خدا است ، و خدا بر هر چیزی توانا است . ( او است که به شما زندگی می‌بخشد و شما را می‌میراند و دوباره جان به پیکرتان میدواند و برای حساب و کتاب در قیامت جمعتان می‌گرداند و به دوزخ یا بهشتتان می‌رساند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرْجِع‌ » : مصدر میمی و به معنی رجوع است .‏

سوره هود آیه 5
‏متن آیه : ‏
‏ أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُواْ مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هان ! ( برخی از ) آنان ، کینه و دشمنی ( پیغمبر و مؤمنان ) را به دل می‌گیرند و سعی می‌کنند تا آن را از خدا پنهان دارند ! هان ! آنان هنگامی که با جامه‌ها خویشتن را می‌پوشانند ( و رازها به همدیگر می‌گویند و نیرنگها می‌جویند تا با آشکار شدن کارشان رسوا نشوند ) خداوند از آنچه نهان می‌دارند و از آنچه آشکار می‌سازند ( به طور یکسان ) باخبر و آگاه است . چرا که او آگاه از رازهای سینه‌ها است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَثْنُونَ » : خم می‌کنند و پیچ می‌دهند . در هم می‌پیچند و پنهان می‌دارند . از ماده ( ثنی ) . « یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ » : سینه‌هایشان را می‌پیچانند و خمیده و دولایش می‌گردانند . مراد پنهان داشتن کارها و مخفی کردن رازها است . « یَسْتَغْشُونَ » : حجاب و پرده می‌گردانند . « یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ » : با جامه‌هایشان خویشتن را می‌پوشانند ( نگا : نوح / 7 ) . « ذَاتِ الصُّدُورِ » : ( نگا : مائده / 7 ) .‏

سوره هود آیه 6
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر این که روزیِ آن ، بر عهده خدا است ( و خدا روزی مناسب هر یک را در بحر و برّ می‌رساند ) و محلّ زیست ( دوران حیات ) و محلّ دفن ( پس از ممات ) او را می‌داند . همه اینها در کتاب روشنی ( به نام لوح محفوظ ، موجود و مضبوط ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« دَآبَّةٍ » : جانور . جنبنده . شامل‌انسان هم می‌گردد ( نگا : بقره‌ / 164 ) . « مُسْتَقَرّ » : قرارگاه . محلّ زیست . « مُسْتَوْدَع‌ » : آرامگاه . محلّ دفن . « کِتَابٍ مُّبِینٍ » : نوشته آشکار . کتاب روشن . مراد لوح محفوظ است ( نگا : انعام / 59 ) .‏

سوره هود آیه 7
‏متن آیه : ‏
‏ وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَلَئِن قُلْتَ إِنَّکُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏خدا آن کسی است که آسمانها و زمین را در شش دوره بیافرید و ( پیش از آن ، جهان هستی جز موادّ مذاب گازی شکل گسترده در گستره گیتی نبود ، و این جهان هستی و پای ) تخت قدرت خدا بر ( این ماده عظیم به ظاهر ) آب ، قرار داشت . ( این آفرینش سترگ و شگفت را بدین خاطر ساخت ) تا شما را بیازماید ( و معلوم شود ) که چه کسانی از شما کارهای نیکو می‌کنند ( و چه افرادی از شما کارهای بد می‌کنند ) . اگر به آنان بگوئی شما بعد از مرگ برانگیخته می‌شوید ( و زندگی دوباره پیدا می‌کنید ) کافران ( از روی شگفت ) می‌گویند ( چیزی را می‌گوئی باورکردنی نیست و واقعیّت ندارد ؛ بلکه ) این یک جادوگری آشکاری است ( که خردها را به بازیچه می‌گیرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سِتَّةِ أیَّامٍ » : شش دوره ( نگا : اعراف / 54 ، یونس / 3 ) . « عَرْش‌ » : قوام کار . تخت سلطنت که مراد تصرّف و قدرت است . موجود ناشناخته‌ای که فراتر از درک و علم انسانها است ( نگا : اعراف / 54 ، توبه / 129 ، یونس‌ / 3 ) . مجموعه جهان هستی ، چرا که تخت قدرت یزدان محیط بر همه جهان است . « الْمَآءِ » : آب . شاید مراد موادّ مذاب و آبگونه‌ای باشد که در آغاز جهان ، به صورت گازهای فوق العاده فشرده در پهنه کائنات پراکنده بوده است ( نگا : انبیاء / 30 ، فصّلت / 11 ) . « مَبْعُوثُونَ » : برانگیختگان . زنده‌شدگان . « سِحْر » : جادو . در اینجا مراد سخن عاری از حقیقت و گفتار بی‌اساس ، و به تعبیر دیگر ، حُقّه و کلک است .‏

سوره هود آیه 8
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَّعْدُودَةٍ لَّیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ أَلاَ یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر عذاب را تا مدّت زمان محدودی ( که پایان عمر جهان و آغاز قیامت است ) به تأخیر اندازیم ، ( از روی استهزاء ) می‌گویند : چه چیز مانع آن ( از رسیدن به ما الآن ) شده است‌ ؟ ( اگر وعده خدا راست است ، عذاب را همین الآن بر سر ما بیاورد و ما را مهلت ندهد ) . هان ! روزی عذاب به سراغ آنان می‌آید و دیگر از ایشان دور نمی‌گردد ( و دست از سرشان برنمی‌دارد ) وچیزی را که در ( دنیا ) مسخره می‌کردند ، از هر سو دربرشان می‌گیرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَّةٍ » : مدّتی از زمان ( نگا : یوسف / 45 ) . « مَعْدُودَةٍ » : اندک . کم ( نگا : یوسف / 20 ) . « یَحْبِسُهُ » : آن را باز می‌دارد و به تأخیر می‌اندازد . « یَوْمَ » : روزی . مراد قیامت است . « مَصْرُوف‌ » : برگردانده . دفع شده . « حَاقَ بِهِمْ » : آنان را فرو گرفت . ایشان را احاطه کرد .‏

سوره هود آیه 9
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُوسٌ کَفُورٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر از سوی خود به انسان نعمتی بچشانیم ( و مثلاً روزی فراوان و صحّت و امنیّت برسانیم و بنا به حکمتی ) سپس آن را از او بگیریم و بستانیم ، بسیار ناامید ( از برگشت دوباره این نعمت به خود ) و ناسپاس ( در برابر سایر نعمتهای دیگر ) می‌شود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَذَقْنَا » : چشاندیم . « رَحْمَةً » : احسان . نعمت که از رحمت سرچشمه می‌گیرد . « نَزَعْنَا » : سلب کردیم . به در آوردیم . بازپس گرفتیم . « یَؤُوسٌ » : بسیار ناامید و مأیوس . « کَفُورٌ » : بسیار ناشکر و ناسپاس .‏

سوره هود آیه 10
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاء بَعْدَ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و اگر بعد از ناخوشی و زیان و ضرری که به انسان رسیده است ، خوشی و نعمت و منفعتی بدو برسانیم ، می‌گوید : بدیها و سختیها از من به دور شده‌اند ( و مشکلات و ناراحتیها دیگر هرگز برنمی‌گردند . دوباره دچار سُرور و غرور بیجا می‌گردد و ) بسی شادان ( از متاع دنیا ) و نازان ( بر دیگران ) می‌شود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَعْمَآءَ » : نعمت . « ضَرَّآءَ » : شدّت . ناخوشی . « مَسَّتْهُ » : بدو رسیده است . دامنگیرش شده است . « السَّیِّئَات » : بدیها . مصائب و بلایا . « فَرِحٌ » : شادمان . « فَخُورٌ » : بسیار فخرفروش ( نگا : نساء / 36 ) .‏

سوره هود آیه 11
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مگر کسانی که ( به هنگام شدائد ) شکیبائی کنند ، و ( در وقت خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و مستمندی ) کارهای شایسته و بایسته انجام دهند ، بیگمان آنان بخشایش ( یزدان شامل گناهانشان می‌گردد ) و پاداش بزرگی ( در برابر اعمال صالحه ) دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إلاَّ الَّذِینَ . . . » : عیبهای مذکور را تنها کسانی ندارند که . . .‏

سوره هود آیه 12
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَآئِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُواْ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاء مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! برای خوشنودی مشرکان تلاش مکن . آنان نمی‌خواهند ایمان بیاورند . اگر برای ارضاء آنان بکوشی ) چه بسا تو برخی از چیزهائی را که به تو وحی می‌شود ( از قبیل آیاتی که درباره نکوهش معبودهای دروغین ایشان است ) فروگذاری و از ( تبلیغ ) آن ( به مشرکان ) دلتنگ و ناراحت شوی‌ ؟ زیرا که نکند ( آن را تکذیب کنند و مانند همیشه ) بگویند : چرا گنجی رایگان بدو ارمغان نمی‌گردد ، یا این که او با فرشته‌ای نمی‌آید ( تا صحّت نبوّت وی را به ما اعلام نماید . ای پیغمبر ! ) تو تنها بیم‌دهنده ( کافران و مژده‌رسان مؤمنان ) هستی ( و وظیفه تو تبلیغ کلام آسمانی است وبس ) و خداوند مطّلع و مراقب هرچیزی است ( و از احوال تو و احوال ایشان آگاه است و اعمال همگان را می‌پاید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَعَلَّ » : در اینجا برای استفهام انکاری است و معنی نهی دارد ( نگا : کهف / 6 ، شعراء / 3 ) . « ضَآئِقٌ » : دلتنگ . غمگین . « أَن یَقُولُوا » : از ترس این که نگویند که . تا نگویند که . « کَنزٌ » : گنج . مراد مشرکان ، گنج بادآورده و رایگانی است که دالّ بر صدق نبوّت پیغمبر باشد ( نگا : فرقان / 8 ) . « نَذِیرٌ » : بیم‌دهنده ( نگا : رعد / 7 ، نازعات / 45 ) . « وَکِیلٌ » : مطّلع . مراقب . پیغمبر از آنجا که انسان بوده است ، تبلیغ مطالبی برای او مشکل و ناراحت‌کننده بوده است ، ولی کوچکترین تعلّلی در کار تبلیغ نداشته است . البتّه اگر یاری و مددالهی نبود ، دچار چنین لغزشی می‌شد ( نگا : اسراء / 74 ) .‏

سوره هود آیه 13
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بلکه ( مشرکان پا از درخواست گنج رایگان و نزول فرشتگان بالاتر می‌گذارند و ) می‌گویند : ( محمّد خودش قرآن را تألیف کرده است و ) آن را به دروغ به خدا نسبت می‌دهد ! بگو : ( اگر این قرآن را انسانی چون من نوشته است ) شما ( هم ) ده سوره دروغین همانند آن را ( بنویسید و برای ما ) بیاورید و غیر از خدا هرکس را که می‌توانید دعوت کنید ( و به یاری خود بطلبید ) اگر ( در ادّعای خویش ) راستگوئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« اَمْ » : یا . بلکه . « مِثْلِهِ » : مانند آن . مِثْل صفت اوّل ( سُوَرٍ ) است و با موصوف خود می‌تواند مطابقت بکند یا نکند ( نگا : مؤمنون / 47 ، اعراف / 194 ) . « مُفْتَرَیَاتٍ » : به هم بافته‌ها . ساخته‌های دروغین . صفت دوم ( سُوَرٍ ) است . « مِن دُونِ اللهِ » : سوای خدا . جار و مجرور متعلّق به فعل ( أُدْعُوا ) است .‏

سوره هود آیه 14
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُواْ لَکُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلِ بِعِلْمِ اللّهِ وَأَن لاَّ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پس ( ای مشرکان ! ) اگر ( کسانی را که برای یاری در این کار دعوت می‌کنید ) پاسخ شما را ندادند ( و استدعای شما را نپذیرفتند ، چرا که از انجام آن ناتوانند ) بدانید که این قرآن با آگاهی الله و وحی خدا نازل شده است ( و از علم الهی سرچشمه گرفته است ) و معبودی جز خدا نیست ( و نزول این آیاتِ معجز ، دلیلی و نشانی بر این حقیقت است ) . پس آیا اسلام را می‌پذیرید و فرمانبردار خدا می‌گردید ؟ ( باید که تسلیم شوید اگر طالب حقّ می‌باشید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَإِن لَّمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ . . . » : مرجع ضمیر ( و ) در این فعل به ( مَنْ ) در آیه قبلی ، یعنی مدعوّین مشرکان جهت یاری ایشان برمی‌گردد ، و ضمیر ( کُمْ ) به خود مشرکان مخاطب ، امّا اگر مرجع ( و ) ، مشرکان مخاطب ، و مرجع ( کُمْ ) ، پیغمبر و مؤمنان باشد ، معنی چنین می‌شود : اگر مشرکان دعوت شما مسلمانان را اجابت نکردند و حاضر نشدند لااقل ده سوره همانند این سوره‌ها را بیاورند ، شما مؤمنان بدانید که این ضعف و ناتوانی نشانه آن است که این آیات از علم الهی سرچشمه گرفته است ، و . . . ( نگا : قصص / 50 ) . « أُنزِلَ بِعِلْمِ اللهِ » : نازل شده است با دانش خدا نه با دانش محمّد یا دیگران ( نگا : نساء / 166 ، هود / 49 ) .‏

سوره هود آیه 15
‏متن آیه : ‏
‏ مَن کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لاَ یُبْخَسُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏کسانی که ( تنها ) خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند ( و جز خوردن و نوشیدن و اموال و اولاد را طالب نبوده و چشم‌داشتی به آخرت نداشته باشند ، برابر سنّت موجود در پیکره هستی ، پاداش دسترنج و ) اعمالشان را در این جهان بدون هیچ گونه کم و کاستی به تمام و کمال می‌دهیم ( چرا که مدار این جهان بر اعمال استوار است‌ ؛ نه بر نیّات و مقاصد ، و بر این خوان یغما چه دشمن چه دوست ) وحقی از آنان در آن ضایع نمی‌گردد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَن کَانَ یُرِیدُ . . . » : ( نگا : اسراء / 18 ، شوری / 20 ) . « زینَتَها » : ( نگا : آل‌عمران / 14 ) . « لا یُبْخَسُونَ » : حقّی از آنان ضایع نمی‌گردد و نتیجه اعمالشان نقصان نمی‌بیند .‏

سوره هود آیه 16
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَاطِلٌ مَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان کسانیند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند ، و آنچه در دنیا انجام می‌دهند ، ضایع و هدر می‌رود ( و بی‌اجر و پاداش می‌شود ) و کارهایشان پوچ و بیسود می‌گردد ( هرچند که اعمالشان به ظاهر انسانی و مردمی و عبادی باشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَبِطَ » : هدر رفت . پوچ و بی‌ثمر شد ( نگا : بقره / 217 ، آل‌عمران / 22 ) .‏

سوره هود آیه 17
‏متن آیه : ‏
‏ أَفَمَن کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إَمَاماً وَرَحْمَةً أُوْلَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یُؤْمِنُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا کسی که دلیل و برهان روشنی ( به نام فطرت و عقل سلیم ) از سوی پروردگار خود دارد ( و با نور آن به آفاق و انفس می‌نگرد و به وجود آفریدگار جهان پی می‌برد ) و گواهی از جانب خدا ( به نام قرآن ) به دنْبال آن می‌آید ( و بر صدق دریافت عقل او از جهان ، شهادت می‌دهد و برداشت وی را تصدیق می‌نماید ) و قبل از قرآن ( هم جملگی کتابهای آسمانی ، این راه را تأیید کرده‌اند و در این مسیر رفته‌اند ، از آن جمله تورات ، یعنی ) کتاب موسی که رهبر و رحمت بوده است ، ( آیا چنین کسانی با افرادی برابرند که با چشم خرد به ملکوت جهان نمی‌نگرند ، و به کتابهای آسمانی و پیغمبران الهی گوش دل فرا نمی‌دهند ، و جز به فکر دنیا نبوده و گمراه بسر می‌برند و گمراه می‌میرند ؟ ) . آنان ( که درباره کائنات می‌اندیشند و با چراغ عقل پروردگار خود را می‌یابند و تاریخ انبیاء و گذشتگان را پیش چشم می‌دارند ) بیگمان به قرآن ایمان می‌آورند ( چرا که آن را با دید جهان‌بین و بینش حقّگرای خویش همگام و همنوا می‌بینند ) . هرکس از گروهها ( و طوائف گمراه که دشمن حق و حقیقت و ادیان و انبیاء خدایند ) به قرآن ایمان نیاورد ، میعادگاه او آتش است ( و جملگی گمراهان گریزان از نور قرآن ، در آتش سوزان دوزخ گرد می‌آیند و چه بد جایگاهی است ! ای پیغمبر ! ) درباره قرآن شکّ و گمانی به خود راه مده . قرآن حق است و از سوی پروردگارت آمده است ، ولی بیشتر مردم ( حق را نمی‌پذیرند و به چیزی که باید ایمان داشت ) ایمان نمی‌آورند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیِّنَةٍ » : دلیل و برهان روشن . بیانگر حق و باطل و جداسازنده آن دو از یکدیگر . در اینجا مراد فطرت خداجو و عقل سلیم است . « یَتْلُوهُ » : به دنبال آن می‌آید . « شَاهِدٌ » : گواه . مراد قرآن است . « مِنْهُ » : مرجع ضمیر ( هُ ) واژه ( رَبّ ) است . « مِن قَبْلِهِ » : پیش از قرآن . مرجع ( هِ ) واژه ( شاهِدٌ ) است . « إِمَاماً » : مقتدی . راهنما . حال ( کِتابُ ) است . « اُوْلئِکَ » : آنان . مراد افراد برحق و با ایمان است . مفرد آمدن ( مَنْ ) در آغاز آیه ، و جمع آمدن ( أولئِکَ ) در وسط آن ، با توجّه به لفظ و معنی موصول است . « بِهِ » : به قرآن . « الأحْزَابِ » : جمع حِزْب ، گروه‌ها و دسته‌ها . در اینجا مراد همه طوائف و قبائل و کسانی است که کفر و ضلال آنان را به هم مربوط می‌سازد و در یک صف قرار می‌دهد . « مَوْعِد » : وعده‌گاه . مراد جایگاه و قرارگاه است . « مِرْیَةٍ » : شکّ و تردید .‏

سوره هود آیه 18
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِباً أُوْلَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چه کسی ستمگرتر از کسی است که به خدا دروغ بندد ؟ ! ( کسانی که به خدا دروغ می‌بندند و چیزهائی را بدو نسبت می‌دهند که از او نیست ، در قیامت به گونه خاصّی ) آنان به پروردگارشان عرضه می‌گردند ( و در دادگاه عدل الهی به‌سان می‌شوند ) و گواهان ( حاضر در آنجا ، اعم از پیغمبران و فرشتگان و غیره بر آنان گواهی می‌دهند و ) می‌گویند : اینان بر پروردگار خود دروغ بسته‌اند ( و لذا زشت‌ترین گناه و رسواکننده‌ترین ستم را مرتکب شده‌اند ) . هان ! نفرین خدا بر ستمگران باد !‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأشْهَادُ » : جمع شَهید یا شاهِد ، مثل أشْراف و شَریف ، و أَصْحاب و صاحِب ، گواهان . مراد پیغمبران ( نگا : نساء / 41 ) و مؤمنان ( نگا : بقره / 143 ) و فرشتگان ( نبأ / 38 ) و اعضاء بدن ( نگا : نور / 24 ) است . « أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ » : هان ! نفرین خدا بر ستمکاران باد . بدانید که نفرین خدا ستمکاران را دربر می‌گیرد .‏

سوره هود آیه 19
‏متن آیه : ‏
‏ الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجاً وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن ستمکارانی که ( مردمان را ) از راه خدا باز می‌داشتند ، و ( بر راستای خداشناسی سدها و مانعها ایجاد می‌کردند ، و در دلهای مردمان شکّها و گمانها می‌انداختند تا آنان را منحرف سازند و بدیشان ) راه خدا را کج و نادرست نشان دهند ، و آنانی که به آخرت کفر می‌ورزیدند ( و به جهان دیگر ایمان نداشتند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الَّذِینَ » : صفت واژه ( الظَّالِمِینَ ) در آیه قبلی است . « یَبْغُونَهَا عِوَجاً » : آن را کج می‌خواهند . یعنی همیشه در صدد آن هستند که جاده مستقیم الهی را کج نشان دهند و نادرست جلوه بنمایند .‏

سوره هود آیه 20
‏متن آیه : ‏
‏ أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُواْ مُعْجِزِینَ فِی الأَرْضِ وَمَا کَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُواْ یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُواْ یُبْصِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( این کافران ) چنان نیستند که آنان بتوانند ( خدا را از عذاب رساندن به خود ) در دنیا ناتوان و درمانده سازند ( و از قلمرو قدرت او خارج شوند . اگر خدا بخواهد ایشان را گرفتار عذاب و بلائی کند ) آنان بجز خدا یاور و فریادرسی ندارند ( که ایشان را از عذاب و بلای آسمانی برهاند . در آخرت هم به سبب عصیان و طغیانشان ) عذابشان چندین برابر می‌گردد ( و پیوسته افزونتر و افزونتر می‌شود . چرا که در دنیا ) آنان نمی‌توانستند ( نشانه‌های خداشناسیِ پخش در آفاق و انفس را ) ببینند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الأرْض‌ » : زمین . مراد دنیا است . « أَوْلِیَآءَ » : یاران و مددکاران . آلهه و معبودان . « مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ . . . » : تاب شنیدن حق و چشم دیدن نشانه‌های دالّ بر وجود آفریدگار ، و توان پیروی از قرآن را نداشته‌اند ، و در حقیقت از گوش و چشم خود سود نبرده‌اند .‏

سوره هود آیه 21
‏متن آیه : ‏
‏ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُواْ یَفْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان کسانیند که خویشتن را زیانبار می‌کنند و هستی خود را می‌بازند ، و معبودهائی را که به دروغ به هم‌ می‌بافند و می‌سازند ، گم و ناپدید می‌گردند ( و دروغگوئیها و یاوه‌سرائیهایشان از بین می‌رود و بیفائده و بیسود می‌شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ » : خود را زیانبار کرده و وجود خویش را باخته‌اند . به خویشتن زیان رسانده‌اند . « مَا » : مراد معبودهای دروغین و اکاذیب و دعاوی باطل است که در قیامت کاری از دست معبودها ساخته نیست ، و در جهانِ حقائق ، اباطیل بی‌ثمر است .‏

سوره هود آیه 22
‏متن آیه : ‏
‏ لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏مسلّماً آنان زیانبارترین ( مردمان ) هستند ( چرا که سعادت خود را باخته‌اند ، و باقی را به فانی ، و نعمت را به نقمت ، و جنّان را به نیران داده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا جَرَمَ » : حَقّاً . مسلّماً .‏

سوره هود آیه 23
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُواْ إِلَى رَبِّهِمْ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بیگمان کسانی که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و به خدای خویش آرمیده‌اند ( و کرنشش برده‌اند و تسلیم فرمانش شده‌اند ) آنان بهشتیانند و در آنجا جاودانه می‌مانند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخْبَتُوا إِلَیا رَبِّهِمْ » : در برابر خدای خود فروتنی و کرنش می‌کنند . به عدالت و قضاوت خدای خود اطمینان دارند ( نگا : حجّ / 34 و 54 ) .‏

سوره هود آیه 24
‏متن آیه : ‏
‏ مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأَعْمَى وَالأَصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏حال این دو گروه ( یعنی مؤمنان و کافران ) همانند حال کور و کر ، یا بینا و شنوا است . آیا حال و مآل این دو گروه یکی است‌ ؟ آیا یادآور و پندپذیر نمی‌گردید ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْفَرِیقَیْنِ » : دو گروه . دو دسته . مراد این است که همان گونه که شخص کور و کر با شخص بینا و شنوا در پیداکردن راه و تشخیص آن از چاه ، یکی نیست ، پویندگان راه یزدان ، و روندگان راه شیطان هم برابر و یکسان نیستند . « مَثَلاً » : حال و وضع . تمییز یا حال فاعل است و یا این که صفت مصدر محذوف ( إِسْتِواءً ) است .‏

سوره هود آیه 25
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُّبِینٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همان گونه که تو را به پیش قومت فرستادیم و گروهی به دشمنانگی و سرکشی پرداختند ) نوح را ( هم ) به پیش قومش فرستادیم ( و او بدیشان گفت : ) من بیم‌دهنده ( شما از عذاب خدا و ) بیانگر ( راه نجات ) برای شما می‌باشم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُبِینٌ » : آشکار . بیان‌کننده .‏

سوره هود آیه 26
‏متن آیه : ‏
‏ أَن لاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ اللّهَ إِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( همچنین بدیشان گفت : ) جز الله ( ، یعنی خدای واحد یکتا ) را نپرستید . بیگمان من از عذاب روز پر رنج ( قیامت ) بر شما می‌ترسم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَلاّ تَعْبُدُوا . . . » : مقول قول نوح است . « أَلِیمٍ » : دارای درد و رنج .‏

سوره هود آیه 27
‏متن آیه : ‏
‏ فَقَالَ الْمَلأُ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قِوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلاَّ بَشَراً مِّثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلاَّ الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اشراف کافر قوم او ( بدو پاسخ دادند و ) گفتند : تو را جز انسانی همچون خود نمی‌بینیم ( و لذا به پیغمبری تو باور نداریم ) . ما می‌بینیم که کسی جز افراد فرومایه و کوتاه‌فکر و ساده‌لوح ما ( به تو نگرویده و ) از تو پیروی نکرده است . ( شما ای پیروان نوح ! نه نوح و نه ) شما را برتر از خود نمی‌بینیم و بلکه دروغگویانتان می‌دانیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرَاذِل‌ » : جمع أَرْذَل ، اشخاص بسیار کوچک و فرومایه و « بَادِیَ الرَّأْیِ » : سطحی نگر و کوتاه‌فکر . ساده لوح و ظاهربین . با توجّه بدین معانی ، واژه ( بادِیَ ) از ماده ( بَدْو ) است . امّا به معنی : در نگاه اوّل . سهل و ساده . بدون تفکّر و اندیشه زیاد . از ماده ( بَدْء ) است .‏

سوره هود آیه 28
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّیَ وَآتَانِی رَحْمَةً مِّنْ عِندِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! به من بگوئید ، اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم ( که علم ضروری من برگرفته از دانش و بینش پیغمبری است ) و خداوند از سوی خود رحمتی به من عطاء فرموده باشد ( که نبوّت است ) و این رحمت الهی ( به سبب توجّه شما به مادیات و غفلت از معنویات ) بر شما پنهان مانده باشد ، آیا ما می‌توانیم شما را به پذیرش آن واداریم ، درحالی که شما دوستش نمی‌دارید و منکر آن می‌باشید ؟ ( دین را با اجبار که نمی‌شود به دیگران تحمیل و تزریق کرد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرَأَیْتُمْ » : مرا خبر دهید ( نگا : انعام / 40 ، یونس / 50 ) . « بیّنه » : نور بصیرت . حجّت و برهان ( نگا : هود 17 ) . « رَحْمَةً » : مراد نبوّت است . « عُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ » : بر شما مخفی و پنهان شده باشد . « أَنُلْزِمُکُمُوهَا » : آیا به پذیرش آن ، شما را مجبور کنیم ، و با اکراه آن را به شما بقبولانیم‌ ؟ . ضمائر ( کُمْ ) و ( ها ) مفعول اوّل و دوم ( نُلْزِمُ ) است . حرف ( و ) میان این ضمائر ، برگشت به اصل و تکمله ( کُمْ ) است .‏

سوره هود آیه 29
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى اللّهِ وَمَا أَنَاْ بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّهُم مُّلاَقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّیَ أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! من در برابر آن ، ( یعنی تبلیغ رسالت پروردگارم ) از شما ( پول و مزد و ثروت و ) مالی نمی‌خواهم ، چرا که مزد من جز بر عهده خدا نیست ( و پاداش خود را تنها از او می‌خواهم و بس ) . و من کسانی را که ایمان آورده‌اند ( از مجلس و همدمی خود به خاطر شما ) نمی‌رانم . آنان ( در روز قیامت ) خدای خود را ملاقات می‌کنند ( و اگر آنان را برانم در آن وقت از من شکایت می‌کنند ) . و امّا من شما را گروه نادانی می‌دانم ( چرا که معیار ارزش انسانها را در مال و جاه می‌دانید ؛ نه در پیروی از حق و انجام کار نیک ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلیْهِ » : بر آن . در برابر آن . مرجع ضمیر ( ه ) تبلیغ مفهوم از آیات قبلی است ( نگا : هود / 51 ) . « طَارِد » : طردکننده . دورکننده .‏

سوره هود آیه 30
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا قَوْمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! اگر من مؤمنان ( فقیر و به گمان شما حقیر ) را از پیش خود برانم ، چه کسی مرا ( از دست انتقام خدا می‌رهاند و ) در برابر ( مجازات شدید ) الله یاری می‌دهد ؟ ( هیچ کسی ) . آیا یادآور نمی‌شوید ( و نمی‌اندیشید که آنان خدائی دارند و انتقام ایشان را می‌گیرد ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللهِ ؟ » : چه کسی مرا از عقاب خدا مصون و محفوظ می‌کند ؟‏

سوره هود آیه 31
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ أَقُولُ لَکُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلاَ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلاَ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَن یُؤْتِیَهُمُ اللّهُ خَیْراً اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنفُسِهِمْ إِنِّی إِذاً لَّمِنَ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های ( رزق و روزی ) خدا در دست من است ( و هرگونه که بخواهم در آن تصرّف می‌کنم و کسانی را که از من پیروی کنند ، ثروتمند می‌سازم ) و به شما نمی‌گویم که من غیب می‌دانم ( و آگاه از علم خدا می‌باشم و از چیزهائی باخبرم که دیگران از آنها بی‌خبرند ) و من نمی‌گویم که من فرشته‌ام . و من ( هرگز برای خوشایند شما ) نمی‌گویم آنان که در نظر شما خوار می‌آیند ، خداوند هیچ گونه خوبی و نیکی بهره ایشان نمی‌سازد ( و اجر و پاداش فراوان و قابل توجّهی بدانان عطاء نمی‌کند . من جز ایمان و صداقت از آنان نمی‌بینم و من مأمور به ظاهرم ) و خدا از چیزهائی که در اندرون دارند آگاه‌تر ( از هر کسی ) است . ( اگر آنچه شما دوست دارید بگویم و بکنم ، ) در این صورت من از زمره ستمکاران ( به خود و به دیگران ) خواهم بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ لآ أَعْلَمُ الْغَیْبَ » : عطف بر ( عِندِی خَزآئِنُ اللهِ ) است و تکرار ( لا ) برای تأکید نفی است . « تَزْدَرِی‌ » : حقیر می‌بینند . خوار و پست می‌بینند . از باب افتعال و از ماده ( زری ) است . « خَیْراً » : خوبی . نیکی . مراد خوشبختی دنیا و آخرت است که در برابر داشتن ایمان به مؤمنان وعده داده شده است ( نگا : یونس / 63 و 64 ، زمر / 10 ، نور / 55 ) .‏

سوره هود آیه 32
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتَنِا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ای نوح ! با ما جرو بحث کردی ( تا به تو ایمان بیاوریم ) و جرو بحث را به درازا کشاندی ( تا آنجا که ما را خسته کردی . جانمان از این همه گفتار به لب رسیده است و دیگر تاب تحمّل شنیدن سخنانت را نداریم ) . اگر راست می‌گوئی ( که تو پیغمبری و اگر به تو ایمان نیاوریم ، عذاب خدا گریبانگیرمان می‌گردد ) آنچه را که ما را از آن‌ می‌ترسانی ، به ما برسان ( و هیچ درنگ مکن . حرف بس است ، عذاب کو ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« قَدْ جَادَلْتَنَا » : با ما بسی مجادله و جرّ و بحث کردی . با ما ستیزه و پرخاش نمودی .‏

سوره هود آیه 33
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُم بِهِ اللّهُ إِن شَاء وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : ( رساندن عذاب در دست خدا است‌ ؛ نه در دست من ) این خدا است که آن را به شما می‌رساند اگر بخواهد ( و حکمتش اقتضاء کند ) ، و شما نمی‌توانید ( خدا را ) درمانده کنید ( و از نزول عذاب او جلوگیری نمائید و یا از آن بگریزید و خویشتن را برهانید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَأْتِیکُم بِهِ » : آن را به شما می‌رساند .‏

سوره هود آیه 34
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ یَنفَعُکُمْ نُصْحِی إِنْ أَرَدتُّ أَنْ أَنصَحَ لَکُمْ إِن کَانَ اللّهُ یُرِیدُ أَن یُغْوِیَکُمْ هُوَ رَبُّکُمْ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هرگاه خدا بخواهد شما را ( به خاطر فساد درون و گناهان فراوان ) گمراه و هلاک کند ، هرچند که بخواهم شما را اندرز دهم ، اندرز من سودی به شما نمی‌رساند ( و پندهایم در شما نمی‌گیرد ) . خدا پروردگار شما است و به سوی او برگردانده می‌شوید ( و به مجازات خود می‌رسید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نُصْحِی‌ » : پند من . اندرز من . خلوص و خیرخواهی من . « یُغْوِیَکُمْ » : شما را گمراه کند . در اینجا مراد از گمراهی ، نتیجه و اثر گمراهی است که عذاب و هلاک است .‏

سوره هود آیه 35
‏متن آیه : ‏
‏ أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرَامِی وَأَنَاْ بَرِیءٌ مِّمَّا تُجْرَمُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آیا مشرکان می‌گویند که ( محمّد ) این ( قرآن ) را از پیش خود ساخته است و آن را به دروغ به خدا نسبت داده است‌ ؟ بگو : اگر آن را از پیش خود ساخته باشم و به دروغ به خدا نسبت داده باشم ، ( جرم بزرگی مرتکب شده‌ام و سزای ) بزهکاری من بر گردن من است ( و مجازات آن را خواهم دید . ولی اگر من راستگو باشم ، شما گناهکارید ) و من از ( آثار ) بزهکاری شما ( بر کنار و ) سالم می‌باشم ( و به گناه شما نمی‌سوزم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْ » : یا این که . آیا . « إِفْتَرَاهُ » : آن را از پیش خود ساخته است و به دروغ به خدا نسبت داده است . فاعل ( إِفْتَری ) می‌تواند پیغمبر اسلام باشد ، و این آیه به عنوان یک جمله معترضه ذکر شده باشد ، و می‌تواند نوح باشد و قوم او گفته باشند که وی این قصص و اخبار را از پیش خود می‌گوید . « إِجْرام‌ » : گناه‌کردن . مجرم به معنی گناهکار ، از این واژه است . « بَرِی‌ءٌ » : برکنار . به دور ( نگا : یونس / 41 ) . متنفّر و بیزار ( نگا : انعام / 19 )‏

سوره هود آیه 36
‏متن آیه : ‏
‏ وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَن یُؤْمِنَ مِن قَوْمِکَ إِلاَّ مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَفْعَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به نوح وحی شد که جز آنان که ( تا کنون ) ایمان آورده‌اند ، هیچ کس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد . بنابراین از کارهائی که می‌کنند غمگین مباش . ( ما هرچه زودتر سزای اذیّت و آزار و تهمت و تکذیب ایشان را در کف دستشان خواهیم گذاشت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَبْتَئِسْ » : محزون مشو . غمگین مباش .‏

سوره هود آیه 37
‏متن آیه : ‏
‏ وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُواْ إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( به نوح وحی شد که ) کشتی را تحت نظارت ما و برابر تعلیم وحی ما بساز ( و بدان که تو و مؤمنان همراه تو از مراقبت و محافظت ما برخوردارید و محفوظ از ظالمان ، و مصون از اشتباه در کار ساختن کشتی می‌باشید . از این پس به مشرکان رحم مکن ) و با من درباره ( گذشت از ) ستمگران گفتگو منما ( که آنان محکوم به عذابند و ) مسلّماً ایشان غرق خواهند شد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِأَعْیُنِنَا » : تحت رعایت و نظارت ما ( نگا : طه / 39 ، طور / 48 ) . « بِوَحْیِنَا » : با راهنمائیها و تعلیمات وحی ما . « مُغْرَقُونَ » : غرق‌شدگان . در آب خفه‌شدگان .‏

سوره هود آیه 38
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نوح دست‌اندر کار ساختن کشتی شد . هر زمان که گروهی از اشراف قوم او از کنار وی می‌گذشتند ، او را مسخره می‌کردند ( و می‌خندیدند و می‌گفتند : دیوانه شده است . به سرش زده است . پیغمبری را ترک گفته است و نجّاری را پیشه کرده است ! نوح هم بدیشان پاسخ می‌داد و ) می‌گفت : اگر شما ما را مسخره می‌کنید ، ما هم همان گونه شما را مسخره می‌کنیم . ( امروز از بی‌خبری شما از پیام آسمانی می‌خندیم و فردا به سبب شکنجه و عذابی که گریبانگیرتان می‌گردد به تمسخرتان می‌نشینیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُلَّمَا » : هر زمان که . هر وقت که . « سَخِرُوا مِنْهُ » : مسخره‌اش می‌کردند .‏

سوره هود آیه 39
‏متن آیه : ‏
‏ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُّقِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هرچه زودتر خواهید دانست که عذاب خوارکننده و رسواکننده ( در دنیا ) بهره چه کسی ، و شکنجه جاودان ( در آخرت ) گریبانگیر کدام یک از مردمان می‌گردد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُخْزیهِ » : رسوایش می‌سازد . خوارش می‌کند . « مُقِیم‌ » : جاودان . همیشگی و ناگسستنی .‏

سوره هود آیه 40
‏متن آیه : ‏
‏ حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( نوح به کار خود مشغول بود و کافران هم به تمسخر خود ادامه دادند ) تا آن گاه که فرمان ما ( مبنی بر هلاک کافران ) در رسید و آب از زمین جوشیدن گرفت ( و خشم ما به غایت رسید . به نوح ) گفتیم : سوار کشتی کن از هر صنفی نر و ماده‌ای را ، و خاندان خود را ، مگر کسانی را که فرمان هلاک آنان قبلاً صادر شده است ( که همسر و یکی از پسران تو است ) ، و کسانی را ( در آن بنشان ) که ایمان آورده‌اند . و جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« حَتَّیا » : غایت است برای ( یَصْنَعُ ) و کلام میان این دو واژه ، حال ضمیر مستتر ( هُوَ ) در فعل مذکور است . « فَارَ » : فوران کرد . جوشیدن گرفت . « التَّنُّورُ » : سطح زمین ( نگا : قمر / 12 ) . چشمه‌ساران . تنور پخت و پز نان . که جوشیدن آب از آن بیانگر دگرگونی و پیدایش حادثه‌ای نوظهور بود . « فَارَ التَّنُّورُ » : کنایه از آب زیاد و همچنین شدّت خشم خدا است . همان گونه که می‌گویند : ( حَمیَ الْوَطیسُ ) : تنور گرم شد ، که مراد گرمی معرکه و کارزار است . « اثْنَیْنِ » : دوتا . مراد نر و ماده است . مفعول ( إِحْمِلْ ) است . « سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ » : درباره او قبلاً سخن رفت که ( إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ ) است ( نگا : هود / 37 ) . این فرمان شامل کافران به طور عام و شامل همسر نوح ( واعِلَة ) و پسرش ( کَنْعان ) به طور خاصّ است .‏

سوره هود آیه 41
‏متن آیه : ‏
‏ وَقَالَ ارْکَبُواْ فِیهَا بِسْمِ اللّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( نوح خطاب به خاندان و بستگان باایمان خود و سائر مؤمنان ) گفت : سوار کشتی شوید ( و نترسید ) که حرکت و توقّف آن با یاری خدا و حفظ و عنایت الله است ( و به هنگام ورود به کشتی و حرکت آن ، و در وقت لنگر انداختن و خروج از آن ، نام خدا را بر زبان رانید و از حضرت باری یاری بطلبید ، و از او آمرزش گناهان خود را بخواهید و بدانید که ) بیگمان پروردگار من بسیار آمرزنده و بس مهربان است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِسْمِ اللهِ » : به نام خدا . با یاری و نگهداری و قوّت و قدرت خدا . « مَجْری‌ » : حرکت . زمان حرکت . مسیر حرکت . مصدر میمی و اسم زمان و مکان است . « مُرْسی‌ » : لنگر انداختن . زمان ایستادن . لنگرگاه . مصدر میمی و اسم زمان و مکان است و از ماده ( رسو ) می‌باشد . « بِسْمِ اللهِ مَجْریها وَ مُرْساها » : این جمله می‌تواند متّصل به ( إِرْکَبُوا ) و حال از ضمیر ( و ) بوده و تقدیر چنین باشد : مُسَمّینَ اللهَ . یا این که : قائِلینَ بِسْمِ الله وَقْتَ إِجْرائِها وَ وَقْتَ إرْسائِها . و همچنین می‌تواند کلام جداگانه‌ای باشد و مژده‌ای از سوی پروردگار به حفظ و حراست کشتی در همه احوال بشمار آید .‏

سوره هود آیه 42
‏متن آیه : ‏
‏ وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَب مَّعَنَا وَلاَ تَکُن مَّعَ الْکَافِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مؤمنان سوار کشتی شدند و ) کشتی با سرنشینانش ( سینه ) امواج کوه پیکر را می‌شکافت و ( همچنان ) به پیش می‌رفت . ( مهر پدری در میان این امواجی که از سر و دوش هم بالا می‌رفتند و روی هم می‌غلطیدند ، موج گرفت ) و نوح پسرش را که در کناری ( جدا از پدر ) قرار گرفته بود فریاد زد که فرزند دلبندم با ما سوار شو و با کافران مباش ، ( اگر به سوی خدا برگردی نجات می‌یابی ، والّا با جملگی بی‌دینان هلاک می‌گردی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَجْرِی بِهِمْ » : کشتی سرنشینانش را در میان امواجی چون کوه ، حرکت می‌داد . « فِی مَعْزِلٍ » . در کناری . در گوشه‌ای . « مَعْزِلٍ » . جای جداگانه . مکانی دور افتاده . اسم مکان از عزلت است .‏

سوره هود آیه 43
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاء قَالَ لاَ عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِلاَّ مَن رَّحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پسر لجوج و مغرور نوح ) گفت : به کوه بزرگی می‌روم و مأوی می‌گزینم که مرا از سیلاب محفوظ می‌دارد ( و از غرقاب مصون . ) نوح گفت : امروز هیچ قدرتی در برابر فرمان خدا ( مبنی بر غرق و هلاک‌شدن کافران ) پناه نخواهد داد مگر کسی را که مشمول رحمت خدا گردد و بس . ( در همین هنگام موجی برخاست و او را در کام خود فرو برد ) و موج میان پدر و پسر جدائی انداخت و پسر در میان غرق‌شدگان جای گرفت ( و خیال خام ، او را از راه آب دنیا ، به آتش آخرت انداخت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سَئَاوَیا » : پناه خواهم برد . منزل و مأوی خواهم ساخت . « عاصِمَ » : بازدارنده و حفظ‌کننده . این واژه می‌تواند به معنی ذی‌عصمت ، یعنی محفوظ و مصون باشد ، و معنی چنین شود : امروز هیچ کسی از مرگ نجات پیدا نمی‌کند مگر آن کسی که مشمول رحمت خدا گردد . « حَالَ بَیْنَهُمَا » : میان آن دو حائل شد و میان آن دو جدائی انداخت ( نگا : انفال / 24 ، سبأ / 54 ) .‏

سوره هود آیه 44
‏متن آیه : ‏
‏ وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءکِ وَیَا سَمَاء أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاء وَقُضِیَ الأَمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْداً لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( بعد از هلاک کافران ) گفته شد که : ای زمین ! آب خود را فرو خور ، و ای آسمان ! از باریدن بایست ، و ( آن گاه به دستور خدا ) آبها از میان برده شده و فرمان اجرا گردید و کار به انجام رسید ، و کشتی بر کوه جودی پهلو گرفت ( و در این وقت بود که ) گفته شد : نابود باد گروه ستمکاران !‏

‏توضیحات : ‏
‏« إبْلَعِی » : فرو خور . قورت بده . « أَقْلِعِی » : از بارش و ریزش بایست . بند بیا . أَقْلَعَ عَنْ کَذا : کَفَّ عَنْهُ وَ تَرَکَهُ . « غِیضَ » : از میان برده شد . فعل ( غاضَ ) به صورت لازم و متعدّی استعمال می‌شود . در اینجا متعدّی و مجهول است . « قُضِیَ الأمْرُ » : فرمان اجرا گردید . کار پایان گرفت . « إِسْتَوَتْ » : استقرار یافت . « الْجُودِیِّ » : نام کوهی است که آن را کوه کارد و یا اکراد نزدیک موصل در شمال عراق ، کوه ماسیس از سلسله جبال آرارات در ارمنستان ، و کوهی در قلمرو قبیله طی در عربستان دانسته‌اند . « بُعْداً » : هلاک ( نگا : هود / 60 و 68 و 95 ) مفعول مطلق فعل محذوفی است و اصل آن چنین است : بَعُدُوا بُعْداً . دورشدن از رحمت خدا .‏

سوره هود آیه 45
‏متن آیه : ‏
‏ وَنَادَى نُوحٌ رَّبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نوح پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت : پروردگارا ! پسرم ( کنعان که امواج او را فرو بلعیده است ) از خاندان من است و ( تو هنگامی که به من دستور فرمودی ، خاندان خود را سوار کشتی کنم ، در اصل وعده حفظ خاندان مرا داده‌ای ) و وعده تو راست است ( و خلافی در آن نیست ) و تو داورترین داوران و دادگرترین دادگرانی ( و درددل مرا می‌دانی . پروردگارا ! لطفی و مرحمتی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَ نَادَیا نُوحٌ » : برخی حرف واو را برای ترتیب زمانی نمی‌دانند و این دعا و تضرّع را پیش از غرق‌شدن پسر نوح و به دنبال گفتگوی نوح با کنعان می‌دانند . برخی بعد از غرق شدن پسر نوح می‌دانند که نوح به سبب مهر پدری مردن فرزند را از یاد برده است . یا این که چون به قدرت مطلقه خدا ایمان داشته فرزند خود را از آستان او خواسته است . « أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ » : آگاه‌ترین و دادگرترین و استوارترین کسانی که داوری و دادگری و فرمانروائی از ایشان انتظار می‌رود ( نگا : مائده / 50 ، اعراف / 87 ) .‏

سوره هود آیه 46
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلاَ تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرمود : ای نوح ! پسرت از خاندان تو نیست ، چرا که او ( به سبب رفتار زشت و کردار پلشتی که پیش گرفته است با تو فرسنگها فاصله دارد ، و ذات او عین ) عمل ناشایست است . بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستی ( که درست است یا نادرست ) از من مخواه . من تو را نصیحت می‌کنم که از نادانان نباشی ( و ندانی که در مکتب آسمانی ، پیوند بر اساس عقیده است‌ ؛ نه گوشت و خون ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ » : او ، کار ناشایست است . یعنی او تا آنجا در کفر و الحاد و فسق و فجور فرو رفته است که انگار وجودش مجسّمه شرّ و فساد است .‏

سوره هود آیه 47
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلاَّ تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُن مِّنَ الْخَاسِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏نوح گفت : پروردگارا ! از این که چیزی را ( از این به بعد ) از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم ، خویشتن را در پناه تو می‌دارم ( و عاجزانه از آستانت می‌خواهم که مرا از چنین لغزشهائی به دور داری ) . اگر بر من نبخشائی و به من رحم ننمائی از زیانکاران خواهم بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَعُوذُ بِکَ » : به تو پناه می‌آورم و خویشتن را در پناه تو می‌دارم . « إِلاّ » : مرکب از ( إِنْ ) و ( لا ) است .‏

سوره هود آیه 48
‏متن آیه : ‏
‏ قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَکَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( پس از آن که طوفان همه جا را ویران کرد ، به زبان وحی به نوح ) گفته شد : ای نوح ! از کشتی پیاده شو ( و بدان که تو و همراهانت ) از امنیّت ما برخوردارید و ( از قحطیها و بیماریها و سایر بلاها ) سالم و برکنارید و ( درهای ) برکات خدا به روی تو و گروههای همراهت ( گشوده ) است ( و نگران نباشید که محیط سالم و پربرکتی خواهید داشت و بعدها ) ملّتها و گروههای دیگری ( از نسل شما پدید می‌آیند که آنان ) را از نعمتها و خوشیها برخوردار می‌کنیم ( ولی ایشان در غرور و غفلت فرو می‌روند و ) آن گاه عذاب دردناکی از سوی ما بدانان می‌رسد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِهْبِطْ » : فرود آی . بیا پائین . « بِسَلامٍ » : به سلامت . در امن و امان از بلاهای زمین و زمان . به دور از شُرورِ کافران و دشمنانگیهای ایشان . با درود و سلام ما بر تو . « بَرَکاتٍ » : خیرات . فزونی روزی و فراوانی نیازمندیهای زندگی . « أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَکَ » : مراد کسانی است که با نوح در کشتی بوده‌اند یا همه اشخاص و جاندارانی است که در کشتی بسر برده‌اند ( نگا : انعام / 38 ) . « أُمَمٌ » : مبتدا است و خبر آن محذوف است و تقدیر چنین می‌شود : مِنْهُمْ أُمَمٌ . مراد از ( أُمَمٍ ) قبلی کسانی است که حاضرند و یا از نسل آنان پدید می‌آیند و مشمول سلام خداوندی می‌گردند ، و مراد از ( أُمَمٌ ) بعدی ، کسانی است که در آینده از نسل آنان به وجود می‌آیند و سلام خداوندی شامل ایشان نمی‌شود .‏

سوره هود آیه 49
‏متن آیه : ‏
‏ تِلْکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این ( قصّه و داستانهای ملّتهای پیشینی که تو آنان را ندیده‌ای ) جزو اخبار غیب است که آن را به تو ( ای پیغمبر اسلام ! ) وحی می‌کنیم . نه تو و نه قوم تو پیش از این ، آن را نمی‌دانستید . پس ( در برابر اذیّت و آزار قوم خود ) شکیبائی کن ( همان گونه که پیغمبران پیشین در برابر اذیّت و آزار اقوام خود شکیبائی کردند ، و بدان ) که سرانجام ( کار ، برد با شکیبایان و ) از آنِ پرهیزگاران است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَنبَآءِ » : جمع نَبَأ ، اخبار .‏

سوره هود آیه 50
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إِلاَّ مُفْتَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ما به عنوان پیغمبر ) هود را به سوی قوم عاد فرستادیم که از خودشان بود . ( هود بدیشان ) گفت : ای قوم من ! خدا را بپرستید که جز او معبودی ندارید . شما ( که به خدایان متعدّدی معتقدید ، در ادّعای خود ) دروغگویانی بیش نیستید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلَیا عَادٍ » : جار و مجرور متعلّق به محذوفی است که معطوف بر ( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا ) در آیه 25 است . « أَخَاهُمْ هُوداً » : برادرشان هود را . مراد این است که هود فردی از افراد خودشان بود . واژه ( أخ ) مفعول فعل محذوف ( أَرْسَلْنا ) و واژه ( هُوداً ) عطف بیان است . « مُفْتَرُونَ » : افتراءکنندگان . کسانی که به دروغ انبازهائی به خدا نسبت می‌دهند .‏

سوره هود آیه 51
‏متن آیه : ‏
‏ یَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاَّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! در برابر ( تبلیغ رسالت و بیان ) آن ، من از شما پاداشی درخواست نمی‌کنم . پاداش من تنها بر آن کسی است که مرا آفریده است . آیا نمی‌فهمید ؟ ( و نمی‌دانید که چه کسی خیرخواه و چه کسی بدخواه شما است ، و چه چیز برای شما سودمند و چه چیز زیانمند است‌ ؟ ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلَیْهِ » : بر آن . در برابر آن . مرجعِ ضمیر ( ه ) تبلیغ مفهوم از آیه قبلی است ( نگا : هود / 29 ) . « فَطَرَنِی‌ » : مرا آفریده است . مرا بر فطرت سلیم آفریده است ( نگا : روم / 30 ) .‏

سوره هود آیه 52
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاء عَلَیْکُم مِّدْرَاراً وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! از پروردگارتان آمرزش ( گناهان و لغزشهایتان ) را بطلبید و به سوی او برگردید تا آسمان را بر شما ریزنده و بارنده کند ( و باران و برکات آن را بر شما پیاپی و فراوان گرداند ) و نیروئی بر نیرویتان ( و عزّت و شکوهی بر عزّت و شکوهتان ) بیفزاید . ( ای قوم من ! از حق و حقیقتْ ) بزهکارانه روی برنتابید ( و بر گناه مصمّم و مصرّ نشوید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« السَّمَآءَ » : هرچه بالای سر انسان باشد . آسمان . در اینجا مراد باران است . « مِدْراراً » : ریزنده . بارنده . حال سَماء است و صیغه مبالغه از ماده ( دَرّ ) . « مُجْرِمینَ » : گناهکاران . مراد از جرم ، کفر و عناد است . این واژه حال ضمیر ( و ) در فعل ( لا تَتَوَلَّوْا ) است .‏

سوره هود آیه 53
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ای هود ! تو دلیلی برای ما نیاورده‌ای ( که بر صحّت چیزی دلالت کند که ما را بدان می‌خوانی ) و ما به خاطر سخن تو خدایان خود را رها نمی‌کنیم ( و به ترک عبادت معبودهای خویش نمی‌گوئیم ) و به تو ایمان نمی‌آوریم ( و به پیغمبریت باور نمی‌داریم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَیِّنَة‌ » : دلیل روشن و برهان آشکار .‏

سوره هود آیه 54
‏متن آیه : ‏
‏ إِن نَّقُولُ إِلاَّ اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوَءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللّهِ وَاشْهَدُواْ أَنِّی بَرِیءٌ مِّمَّا تُشْرِکُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چیزی جز این نمی‌گوئیم که یکی از خدایان ما بلائی به تو رسانده است ( و دیوانه‌ات کرده است ، بدان گاه که به بدگوئی آنها زبان گشوده‌ای و ما را از عبادتشان برحذر داشته‌ای . این است که هذیان می‌گوئی و یاوه‌سرائی می‌کنی . هود در پاسخش ) گفت : من خدا را گواه می‌گیرم و شما هم گواهی دهید ( بر گفتارم ) که من از چیزهائی که ( بجز خدا ) می‌پرستید بیزار ( و از بیماری شرک شما سالم ) و برکنارم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِعْتَرَاکَ . . . بِسُوءٍ » : بلائی بر سر تو آورده است . دیوانه‌ات نموده است . « بَرِی‌ءٌ » : بیزار . سالم . « مِمَّا تُشْرِکُونَ » : از چیزهائی که شریک خدایشان می‌دانید و برخی از پرستش را بدانها اختصاص می‌دهید . از شرک شما و انباز ورزیدنتان .‏

سوره هود آیه 55
‏متن آیه : ‏
‏ مِن دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لاَ تُنظِرُونِ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بجز خدا ( از هرچه می‌پرستید گریزان و بیزارم . حال که چنین است هرچه از دستتان ساخته است کوتاهی مکنید و ) همگی به نیرنگ و چاره جوئیم بپردازید و مهلتم مدهید . ( من نه از شما و نه از معبودهائی می‌ترسم که گمان می‌برید بلائی بر سرم آورده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کِیدُونِی‌ » : چاره مرا بسازید و هر بلا و زیانی که می‌خواهید به من برسانید ، برسانید . « لا تُنظِرُونِ » : مرا مهلت مدهید .‏

سوره هود آیه 56
‏متن آیه : ‏
‏ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم مَّا مِن دَآبَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏من بر خدا تکیه کرده‌ام که پروردگار من و پروردگار شما است . هیچ جنبنده‌ای ( اعم از انسان و غیرانسان ) نیست مگر این که خدا بر او تسلّط دارد ( و زمام اختیارش را در دست دارد . پس چرا باید از شما ترسید ؟ ! بدانید که قدرت خدای من در طریق حق و عدل جاری می‌گردد ، زیرا ) بیگمان خدای من بر صراط مستقیم ( که جاده عدل و داد است ) قرار دارد ( و کاری برخلاف حکمت و صواب انجام نمی‌دهد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا » : موی پیشانی او را در دست دارد . مراد این است که بر آن تسلّط کامل دارد و به هر سو که بخواهد می‌برد و از هرچه بخواهد باز می‌دارد . « إِنَّ رَبِّی . . . » : مراد این است که کارهای خدا بر طریق عدل ساری و در راه حق جاری می‌شود .‏

سوره هود آیه 57
‏متن آیه : ‏
‏ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقَدْ أَبْلَغْتُکُم مَّا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْماً غَیْرَکُمْ وَلاَ تَضُرُّونَهُ شَیْئاً إِنَّ رَبِّی عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏اگر ( از دعوت من ) روی بگردانید ( باکی نیست . زیرا بر رسولان پیام باشد و بس ) و من رسالتی را که مأمور بدان بودم به شما رساندم . پروردگارم ( شما را می‌میراند و ) کسان دیگری را به جای شما می‌نشاند و شما کمترین زیانی ( با روگردانی از پرستش و دوری از عبادتش ) بدو نمی‌رسانید . بیگمان پروردگار من مراقب و مواظب هر چیزی است ( و کردار و رفتار شما از او پنهان نمی‌ماند و بی‌سزا و جزا نمی‌گردد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تَوَلَّوْا » : پشت بکنید . اعراض نمائید . « یَسْتَخْلِف » : جاینشین و جایگزین می‌سازد . « حَفِیظٌ » : مطّلع و آگاه . مراقب و مواظب ( نگا : انعام‌ / 104 ) .‏

سوره هود آیه 58
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُوداً وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَنَجَّیْنَاهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که فرمان ما ( مبنی بر نابودی قوم عاد ) در رسید ، هود و مؤمنان همراه او را در پرتو مرحمت خود نجات دادیم و ایشان را از عذاب سخت و شدید رهانیدیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَمْرُنَا » : فرمان ما مبنی بر عذاب . کار ما ، که مراد عذاب است . « غَلِیظٍ » : بسیار سخت و شدید ( نگا : حاقّه / 6 - 8 ) .‏

سوره هود آیه 59
‏متن آیه : ‏
‏ وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُواْ بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْاْ رُسُلَهُ وَاتَّبَعُواْ أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این هم قوم عاد بودند که آیه‌های ( آفاق و انفُس ) و دلائل پروردگارشان را انکار و تکفیر کردند و از فرمان ( پیغمبر خدا هود و در اصل از فرمان همه ) پیغمبران خدا سرکشی نمودند و از دستور هر سرکش عناد پیشه‌ای پیروی کردند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« تِلْکَ » : اشاره به قبیله است و مؤنّث ذکر شده است ، و اعاده ضمیر مذکّر به عاد ، در افعال ( جَحَدُوا ، عَصَوْا ، إِتَّبَعُوا ) با توجّه به لفظ قوم است . یا این که ( تِلْکَ ) اشاره به آثار باقیمانده عاد است . یعنی این آثار بر جایِ قوم عاد است و بنگرید که چه بر سرشان آمده است . « جَحَدُوا » : انکار کردند . تکفیر نمودند . « عَصَوْا رُسُلَهُ » : از فرمان پیغمبران خدا سرپیچی و سرکشی کردند . ذکر ( رُسُل ) به صورت جمع ، بیانگر این واقعیّت است که سرکشی از فرمان پیغمبری از جمله هود ، در اصل سرکشی از فرمان جملگی پیغمبران پیشین و پسین خدا است . زیرا که همه انبیاء مردمان را به توحید خوانده‌اند و هماهنگ و همگام ، در مسیری حرکت کرده‌اند . « جَبَّارٍ » : سرکش و متمرّد . زورمند و قلدری که دیگران را با زور به کاری که نمی‌خواهند وادارد . « عَنِیدٍ » : طاغی و یاغی . دشمن حق و حقیقت .‏

سوره هود آیه 60
‏متن آیه : ‏
‏ وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلا إِنَّ عَاداً کَفَرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِّعَادٍ قَوْمِ هُودٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در این دنیا دچار نفرین ( مردمان ) و طرد ( از رحمت یزدان ) شدند ( و از پس ایشان بدنامی و رسوائی ماند ) و در روز قیامت نیز ( همین طور به لعنت و طرد از رحمت گرفتار می‌شوند و منفور خدا و فرشتگان و مردمان می‌گردند ) . هان ! ( ای جهانیان ! بدانید که قوم ) عاد به خدای خود ( ایمان نیاوردند و نسبت بدو ) کافر شدند . هان ! ( ای مردمان ! بدانید که ) عاد ، قوم هود ( شایسته طرد از رحمت خدا و درخور هلاک شدند ، پس ) نیست و نابود باد !‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُتْبِعُوا » : بدیشان رسید . گریبانگیرشان گردید . با لعن و نفرین دنبال گردیدند . « بُعْداً لِعَادٍ » : نابود باد عاد ( نگا : هود / 44 ) . « قَوْمِ هُودٍ » : ( نگا : نجم / 50 ) .‏

سوره هود آیه 61
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُّجِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به سوی قوم ثمود یکی از خودشان را ( به عنوان پیغمبر ) فرستادیم که صالح نام داشت . ( به آنان ) گفت : ای قوم من ! خدا را بپرستید که معبودی جز او برای شما وجود ندارد ( و کسی غیر او مستحقّ پرستیدن نمی‌باشد ) . او است که شما را از زمین آفریده است و آبادانی آن را به شما واگذار نموده است ( و نیروی بهره‌وری و بهره‌برداری از آن را به شما عطاء و در شما پدید آورده است ) . پس ، از او طلب آمرزش ( گناهان خویش ) را بنمائید و به سوی او برگردید ( و با انجام عبادات و دوری از منکرات ، مغفرت و مرحمت او را بخواهید و بدانید که اگر در این کار صادق باشید ، خداوند شما را در می‌یابد و دعای شما را می‌پذیرد ) . بیگمان خداوند من ( به بندگانش ) نزدیک ( است و استغفار و انگیزه استغفارشان را می‌داند ) و پذیرنده ( دعای کسانی ) است ( که او را مخلصانه به زاری می‌خوانند و به یاریش می‌طلبند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلَیا ثَمُودَ » : عطف بر ( إِلی عاد . . . ) در آیه 50 است . « أخاهُمْ » : ( نگا : اعراف / 65 ، هود / 50 ) . « أَنْشَأَکُم مِّنَ الأرْضِ » : شما را از زمین آفریده است . مراد این است که آدم و حوّاء را از خاک آفریده است که پدر و مادر نخستین شما هستند و شما هم از نسل آنان می‌باشید ( نگا : طه / 55 ) . « إِسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا » : توان آباد نمودن زمین را به شما داده است . از شما آبادکردن زمین را خواسته است . در زمین عمری به شما داده است و مدّت روزگاری بر جایتان داشته است . « ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ » : سپس هر وقت دچار لغزش و گناه شدید ، توبه کنید و با انجام اعمال نیک به سوی خدا برگردید . « إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ » : پروردگار من قریب الرحمه است ( نگا : اعراف / 56 ) . پروردگار من نزدیک است و از همه‌چیز آگاه است ( نگا : بقره / 186 ) . « مُجِیبٌ » : پاسخ‌دهنده . پذیرنده .‏

سوره هود آیه 62
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَن نَّعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ای صالح ! پیش از این مایه امید ما بودی . آیا ما را از پرستش چیزهائی که پدرانمان می‌پرستیدند نهی می‌کنی‌ ؟ ( و از عبادت بتانی باز می‌داری که نیاکان و همچنین خودمان به عبادت آنها عادت کرده و الفت گرفته‌ایم‌ ؟ ! ) ما راجع بدانچه ما را بدان دعوت می‌کنی به شکّ و تردید عجیبی گرفتار آمده‌ایم ! ( مگر می‌شود که خدا را به یگانگی پرستید و بدون میانجیگری بتان و شفیعان به خدا تقرّب جست‌ ؟ ! این غیرممکن است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَرْجُوّاً » : محلّ امید . مایه امیدواری . « مُرِیبٍ » : به شکّ اندازنده . دلهره‌انگیز .‏

سوره هود آیه 63
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةً مِّن رَّبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن یَنصُرُنِی مِنَ اللّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : ای قوم من ! به من بگوئید ، اگر من ( در دعوت شما به پرستش خدای یگانه ) ، از سوی خدا دلیل روشنی داشته باشم و او از جانب خود به من رحمت ( نبوّت و رسالت ) داده باشد ، حال اگر از فرمان او سرکشی کنم ، چه کسی مرا در برابر ( خشم ) خدا یاری می‌دهد و از عذاب او رستگار می‌سازد ؟ ! شما که جز بر زیان و هلاک من نمی‌افزائید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَرَأَیْتُمْ » : مرا خبر دهید . « إِن کُنتُ عَلَیا بَیِّنَةٍ » : اگر مؤیّد به حجّت واضح و برهان روشن باشم . « رَحْمَةً » : مراد نبوّت و رسالت است . « یَنصُرُنِی مِنَ اللهِ » : ( نگا : هود / 30 ) . « تَخْسِیرٍ » : هلاک کردن . زیان رسانیدن . « فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ » : اگر از شما پیروی کنم جز مایه زیان من نمی‌گردید . هرگاه شما را به هدایت خوانم ، بر تکذیب خود می‌افزائید و مایه افزایش خسارت و زیانتان می‌گردد و بس . اگر از شما پیروی کنم جز مایه هلاک من نمی‌گردید .‏

سوره هود آیه 64
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( صالح گفت : ) ای قوم من ! این شتر خدا است و برای شما معجزه‌ای است ( بر صدق نبوّت من . چرا که همچون شتران دیگر نیست و ویژگیهای خارق‌العاده‌ای دارد ) . پس آن را رها کنید تا در زمین ( از مراتع و علفزارها ) بخورد و اذیّت و آزاری بدان مرسانید که ( اگر چنین کنید ) هرچه زودتر به عذاب سختی گرفتار می‌آئید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَاقَةُ اللهِ » : شتر خدا . اضافه شتر به ( الله ) اضافه تشریفی است و بیانگر اکرام و احترام است . از قبیل : أَرْضُ اللهِ . بَیْتُ اللهِ . شَهْرُ اللهِ . « ءَایَةً » : معجزه . حجّت و برهان ( نگا : اعراف / 73 ، شعراء / 155 ، قمر / 23 - 31 ) .‏

سوره هود آیه 65
‏متن آیه : ‏
‏ فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُواْ فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ ذَلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏امّا آنان شتر را سر بریدند . صالح بدیشان گفت : در خانه و کاشانه خود سه روز زندگی کنید ( و بدانید که مهلت زندگانی شما به پایان رسیده است . پس از این سه روزه حیات ، عذاب خدا به سراغ شما متکبّران و سرکشان می‌آید و طومار عمرتان را در هم می نوردد ) . این وعده‌ای است که دروغ نخواهد بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَقَرُوهَا » : آن را نحر کردند . آن را سر بریدند ( نگا : اعراف‌ / 77 ) .‏

سوره هود آیه 66
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحاً وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِّنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که فرمان ما ( مبنی بر عذاب قوم ثمود ) در رسید ، صالح و مؤمنان همراه او را در پرتو لطف و مرحمت خود نجات دادیم ( و از هلاک مصون و از عذاب محفوظ داشتیم ) و از خواری و رسوائی آن روز ( بد و هولناک ) رهانیدیم . ( ای پیغمبر ! ) پروردگار تو نیرومند و چیره است ( و به قوّت و عزّت و نصرت او اطمینان داشته باش ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بِرَحْمَةٍ مِّنَّا » : با لطف و مرحمت مخصوص خود . « خِزْیِ » : خواری . رسوائی .‏

سوره هود آیه 67
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏صدای شدید ( و وحشتناک صاعقه و امواج هراسناک زلزله ) ، افراد ستمکار ( قوم ثمود ) را در برگرفت و در خانه و کاشانه خود خشکیدند و بر روی افتادند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الصَّیْحَةُ » : صوت شدید . صدای مهیب ( یس / 49 و 53 ) . در جاهای دیگر قرآن ، ( صاعِقَة ) و ( رَجْفَة ) به کار رفته است که همه لازم و ملزوم یکدیگرند ( نگا : اعراف / 78 ، فصّلت / 13 ) . « فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ » : ( نگا : اعراف / 78 و 91 ) .‏

سوره هود آیه 68
‏متن آیه : ‏
‏ کَأَن لَّمْ یَغْنَوْاْ فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفرُواْ رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِّثَمُودَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آن چنان که گوئی هرگز ساکن آن دیار نبوده‌اند ( و در آبادانی آنجا نکوشیده‌اند . ویران و خالی و بی‌صاحب ! ) . هان ! قوم ثمود آفریدگار خود را انکار کردند . هان ! ( ای مردمان ! ) نابود باد قوم ثمود ( و از رحمت خدا مطرود . . ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا فِیهَا » : انگار در آنجا بسر نبرده‌اند و هرگز ساکن آن دیار نبوده‌اند ( نگا : اعراف / 92 ، یونس / 24 ) . « أَلا بُعْداً لِّثَمُودَ » : ( نگا : هود / 44 ) .‏

سوره هود آیه 69
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ جَاءتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَى قَالُواْ سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاء بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرستادگانِ ( فرشته ) ما همراه با مژدگانی ، به پیش ابراهیم آمدند و بدو سلام کردند . ابراهیم جواب سلام ایشان را داد . آن گاه هرچه زودتر گوساله بریانی را برای ایشان آورد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْبُشْرَیا » : بشارت . مژده . مراد مژده تولّد فرزندانی است که پرچم نبوّت را بر دوش می‌کشند . « عِجْلٍ » : گوساله . « حَنیذٍ » : بریان .‏

سوره هود آیه 70
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا رَأَى أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُواْ لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که دید آنان دست به سوی آن دراز نمی‌کنند ( و لب به غذا نمی‌زنند ، پیش خود فکر کرد که دوست نیستند و سر جنگ دارند ، این است که نمی‌خواهند غذا بخورند ) لذا از ایشان رمید و بدشان دید و هراسی از آنان به دل راه داد . گفتند : مترس . ما ( فرشتگان خدائیم و ) به سوی قوم لوط روانه شده‌ایم ( تا آنان را هلاک کنیم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَأیا أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ » : دید که دستشان بدان نمی‌رسد . مراد این است که دست به طعام نمی‌زنند و از آن نمی‌خورند . حال چون فرشته بودند غذا نمی‌خوردند . یا این که به رسم عرب ، قاصدانی که برای پیام بدی همچون اعلان جنگ آمده باشند ، در منزلِ طرف غذا نمی‌خورند ، این بود که غذا نمی‌خوردند . « أَوْجَسَ » : احساس کرد . به دل راه داد . « خِیفَةً » : خوف و هراس .‏

سوره هود آیه 71
‏متن آیه : ‏
‏ وَامْرَأَتُهُ قَآئِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاء إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏همسر ابراهیم ( ساره که در آنجا ) ایستاده بود ( از این خبر که آنان فرشتگان خدایند و برای نجات برادرزاده شوهرش لوط و سایر مؤمنان از دست کفّار آمده‌اند شادمان شد و ) خندید ، ما ( توسّط همان فرشتگان ) بدو مژده ( تولّد ) اسحاق ( از او ) ، و به دنبال وی ( تولّد ) یعقوب ( از فرزندش اسحاق ) را دادیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ضَحِکَتْ » : خندید و مسرور گردید . شادمانی او از شنیدن ( لا تَخَفْ إِنّا أُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوطٍ ) بود .‏

سوره هود آیه 72
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَتْ یَا وَیْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَاْ عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : ای وای ! آیا من که پیرزنی هستم و این هم ( ابراهیم ) شوهرم که پیرمردی می‌باشد ، فرزندی می‌زایم ! این چیز شگفتی ( و محالی ) است ( مگر ممکن است از ما دو نفر انسان فرتوت و فرسوده ، بچّه‌ای پدید آید ؟ ! ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَا وَیْلَتی‌ » : ای وای من ! « عَجُوزٌ » : پیرزن . « بَعْل‌ » : شوهر . « شَیْخاً » : پیرمرد . حال بَعْل است .‏

سوره هود آیه 73
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللّهِ رَحْمَتُ اللّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَّجِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : آیا از کار خدا شگفت می‌کنی‌ ؟ ای اهل بیت ( نبوّت ) ! رحمت و برکات خدا شامل شما است ( پس جای تعجّب نیست اگر به شما چیزی عطاء کند که به دیگران عطاء نفرموده باشد ) . بیگمان خداوند ستوده ( در همه افعال و ) بزرگوار ( در همه احوال ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَهْلَ الْبَیْتِ » : أَهْلَ منصوب به اختصاص است . « حَمِیدٌ » : ستوده . شایسته حمد و ثنا . « مَجِیدٌ » : بزرگوار . دارای فضل و احسان فراوان .‏

سوره هود آیه 74
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که خوف و هراس از ابراهیم دور شد و مژده ( تولّد فرزند ) بدو رسید ، ( دلش به حال قوم لوط سوخت و با فرشتگان ) ما ( شروع ) به مجادله ( و گفتگو ) درباره ( هلاک ) قوم لوط کرد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الرَّوْعُ » : خوف و هراس . وحشت . « یُجَادِلُنا » : با فرستادگان ما به مجادله پرداخت .‏

سوره هود آیه 75
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏واقعاً ابراهیم بسی بردبار و آه‌کشنده و توبه‌کار بود .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَحَلِیمُ » : بردبار و شکیبا . « أَوَّاهٌ » : آه‌کشنده . آه او به خاطر مصائبی بود که دامن مردم را گرفته بود . دلسوزانه به حال آنان تأسّف می‌خورد . « مُنِیبٌ » : رجوع‌کننده . برگردنده به خدا . توبه‌کار .‏

سوره هود آیه 76
‏متن آیه : ‏
‏ یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاء أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرشتگان به او گفتند : ) ای ابراهیم از این ( جدال و درخواست رحمت برای قوم لوط ) دست بکش . فرمان پروردگارت ( درباره هلاک ایشان ) شرف صدور یافته است و به طور قطع عذاب بدیشان می‌رسد و ( با جدال و التماس تو ) برگشت ندارد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَعْرِضْ » : صرف نظر کن . دست بکش . « غَیْرُ مَرْدُودٍ » : بدون ردخور . بدون بازگشت .‏

سوره هود آیه 77
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاءتْ رُسُلُنَا لُوطاً سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَقَالَ هَذَا یَوْمٌ عَصِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که فرستادگان ما ( به صورت جوانانی ) به پیش لوط درآمدند ، لوط بسیار از آمدن آنان ناراحت گردید و دانست که قدرت دفاع از ایشان ( در برابر قوم تباهکار خود ) را ندارد ، و گفت : امروز روز بسیار سخت و دردناکی است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« سِی‌ءَ بِهِمْ » : حضور ایشان لوط را بدحال و ناراحت کرد ، چرا که ایشان را انسان گمان برد . « ضَاقَ بِهِم ذَرْعاً » : سخت به تنگنا افتاد و کاری برای ایشان از دستش بر نمی‌آمد . دلش به حال آنان سوخت و بسیار نگران ایشان گردید . « ذَرْعاً » : تاب و توان . ضیقِ ذِراع یا ذَرْع ، کنایه از فقدان طاقت و عدم توانائی است ، و رَحْبِ ذِراع یا ذَرع ، کنایه از تاب و توان انجام کار است . ذرع را کنایه از صدر و قلب هم گرفته‌اند . ( ذِراعاً ) تمییز است و محوَّل از فاعل ، یعنی : عَجَزَتْ قُوَّتُهُ عَنْ حِمَایَتِهِمْ مِنْ أَذی قَوْمِهِ . « عَصِیبٌ » : پیچیده و دشوار . سخت و شدید .‏

سوره هود آیه 78
‏متن آیه : ‏
‏ وَجَاءهُ قَوْمُهُ یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ وَمِن قَبْلُ کَانُواْ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ قَالَ یَا قَوْمِ هَؤُلاء بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَلاَ تُخْزُونِ فِی ضَیْفِی أَلَیْسَ مِنکُمْ رَجُلٌ رَّشِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏قوم لوط ( از ورود این جوانان زیبا آگاه شدند و ) شتابان به سوی لوط آمدند . قومی که ( آلوده به گناه بودند و ) پیش از آن ( هم ) اعمال زشت و پلشتی ( چون لِواط ) انجام می‌دادند . لوط بدیشان گفت : ای قوم من ! ( شرمتان باد ! بر مهمانان من ببخشائید و ) اینها دختران منند و برای شما ( از آمیزش با ذکور ) پاکیزه‌ترند ( من حاضرم آنان را به عقد شما درآورم ) پس از خدا بترسید و در مورد مهمانانم مرا خوار و رسوا مکنید ( و بدیشان تعدّی و تجاوز منمائید ) . آیا در میان شما مرد راهیاب و راهنمائی ، یافته نمی‌شود ؟‏

‏توضیحات : ‏
‏« یُهْرَعُونَ إِلَیْهِ » : به سوی او شتابان آمدند . عشق گناه ایشان را شتابان به سوی او راند . « هؤُلآءِ بَنَاتِی » : اینها دختران من هستند . مراد این است که دختران خود را با عقد ازدواج در اختیار سران شما می‌گذارم . یا این که من چون پیغمبرم در حکم پدر امت خود می‌باشم و زنان آنان انگار دختران من هستند ( نگا : شعراء / 166 ) . از خدا بترسید و بروید با زنان ازدواج کنید و بیامیزید . « فِی ضَیْفِی » : درباره مهمانانم . واژه ضیف ، در اصل مصدر است و برای مفرد و تثنیه و جمع به کار می‌رود . « رَشِیدٌ » : عاقل . راهیاب . راهنما .‏

سوره هود آیه 79
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : تو که می‌دانی ما را به دختران تو نیازی نیست ، و می‌دانی که چه چیز می‌خواهیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ » : ما به دختران صلبی تو یا زنان خودمان که آنان را دختران خود می‌دانی چندان نیازی نداریم . یا این که : ما بر زنان خود حق داریم و مالک آنان هستیم ، امّا . . . « حَقٌّ » : مالکیّت . نیاز . احتیاج .‏

سوره هود آیه 80
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ لَوْ أَنَّ لِی بِکُمْ قُوَّةً أَوْ آوِی إِلَى رُکْنٍ شَدِیدٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏لوط گفت : کاش ! بر شما توانائی می‌داشتم ( تا با قدرت و قوّت هرچه بیشتر با شما می‌جنگیدم و از مهمانان خود دفاع می‌نمودم ) یا این که تکیه‌گاه محکمی ( چون قوم و عشیره و پیروان فراوان و هم‌پیمانان نیرومند ) می‌داشتم و بدان ( از دست شما ) پناه می‌بردم ( و به دفع اذیّت و آزارتان از مهمانانم می‌پرداختم و شما افراد خیره‌سر و بی‌شرم را سرکوب می‌کردم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَاوِی » : پناه می‌برم . « رُکْنٍ » : تکیه‌گاه . مراد این است که کاش غریب نمی‌بود و او و عمویش ابراهیم قبیله و خویشاوندان زیادی می‌داشتند ( نگا : انبیاء / 71 ، عنکبوت / 26 ) .‏

سوره هود آیه 81
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ یَا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَن یَصِلُواْ إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّیْلِ وَلاَ یَلْتَفِتْ مِنکُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَکَ إِنَّهُ مُصِیبُهَا مَا أَصَابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( فرشتگان بعد از اطّلاع از پریشانی لوط و اصرار بزهکاران ، به لوط ) گفتند : ای لوط ! ما فرستادگان پروردگارت هستیم ، ( این زشتکاران ) دستشان به تو نمی‌رسد ( و نمی‌توانند کوچکترین بلا و کمترین زیانی به تو برسانند ) . اهل و عیال خود را در پاسی از شب بکوچان ، و کسی از شما پشت سر خود را ننگرد ( تا هول و هراس عذاب را نبیند و دچار شر و مصیبتی نشود ) مگر همسر تو که او می‌ماند و به همان بلائی که آنان بدان گرفتار می‌گردند گرفتار می‌شود . موعد ( هلاک ) ایشان صبح است . آیا صبح نزدیک نیست‌ ؟ ( بلی موعد نزدیکی است و مترس هرچه زودتر فرا می‌رسد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَن یَصِلُوا إِلَیْکَ » : دستشان به تو نمی‌رسد . دسترسی به تو پیدا نمی‌کنند . یعنی در حق ما یا شما نمی‌توانند کاری بکنند . « أَسْرِ بِأَهْلِکَ » : اهل و عیال خود را در شب بکوچان . از مصدر ( إِسْراء ) به معنی : شب روی . « بِقِطْعٍ مِّنَ الَّیْلِ » : در بخشی از شب . ذکر ( لَیْل ) بعد از ( أَسْرِ ) برای تأکید بیشتر است . « إِمْرَأَتَکَ » : مستثنی از ( فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ ) است . « إِنَّهُ » : واژه ( ه ) ضمیر شأن است .‏

سوره هود آیه 82
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّیلٍ مَّنضُودٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که فرمان ما ( مبنی بر هلاک قوم لوط ) فرا رسید ، آن ( شهر و دیار ) را زیر و رو نمودیم و آنجا را با گِلهای متحجّر و پیاپی سنگباران کردیم . ( بدین ترتیب شهر و دیار کسانی که همه‌چیز را وارونه کرده بودند ، واژگونه شد و در زیر سنگها مدفون گردید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَالِیَهَا » : فوقانی آن . سطح آن . « سَافِلَهَا » : تحتانی آن . پائین آن . « أَمْطَرْنَا عَلَیْهَا حِجَارَةً » : آنجا را سنگباران کردیم . بر آنجا سنگهای فراوانی فرود آوردیم . « سِجِّیلٍ » : سنگ گِل . گِلی که به سنگ تبدیل شده باشد ( نگا : ذاریات / 33 ) . « مَنضُودٍ » : متتابع و منتظم . پیاپی . مراد رگبار سنگها و پی‌درپی آمدن آنها است .‏

سوره هود آیه 83
‏متن آیه : ‏
‏ مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ وَمَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏سنگهائی که از سوی پروردگار تو نشاندار ( به نشان عذاب و بدون بازدارنده قرار داده شده ) بودند . این چنین سنگهائی از ستمکاران ( دیگر هم ) به دور نیست ( و هر گروه منحرف و ملّت ستم‌پیشه‌ای چنین سرنوشتی در انتظارش می‌باشد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مُسَوَّمَةً » : نشاندار . نشاندار به نشان عذاب و نشانه‌گیری شده به سوی نقطه معلوم و فرد معیّن . مسخّر و مسلّط . غیرقابل جلوگیری و پیشگیری . « مُسَوَّمَةً عِندَ رَبِّکَ » : سنگها به فرمان خدا مشخّص و معلوم شده بود که به کجا و به چه کسی اصابت کنند . سنگها از سوی خدا بر آنجا و ساکنان آن مسخّر و مسلّط شده بود و چیزی و کسی نمی‌توانست از آنها جلوگیری کند و مانع اجرای فرمان خدا شود ( نگا : المنار ، جلد12 ، صفحه 137 ) . « مَا هِیَ مِنَ الظَّالِمِینَ بِبَعِیدٍ » : چنین عذابی از سایر ستمکاران هم به دور نیست و مردمان ستم‌پیشه در هر عصر و زمانی باید انتظار این گونه مجازات را داشته باشند . سرزمین قوم لوط از ستمکاران مکّه چندان دور نیست و سر راه آنان در کوچهای زمستان و تابستان قرار دارد ( نگا : حجر / 76 ، صافّات / 137 و 138 ) .‏

سوره هود آیه 84
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلاَ تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّیَ أَرَاکُم بِخَیْرٍ وَإِنِّیَ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُّحِیطٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شعیب را ( نیز ) به سوی قوم مدین فرستادیم که از خود آنان بود . ( شعیب بدیشان ) گفت : ای قوم من ! خدا را بپرستید ( و بدانید که ) جز او معبودی ندارید . و از پیمانه و ترازو مکاهید . من شما را خوب و بی‌نیاز ( از کاستن از مقادیر و اوزان ) می‌بینم ( و شایسته نیست با وجود ثروتمندی از چیزهای مردم بدزدید و کم‌فروشی بکنید . اگر ایمان نیاورید و شکر نعمت را نگزارید ) من بر شما از عذاب روز فراگیر می‌ترسم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَدْیَنَ » : اسم قوم شعیب است ( نگا : اعراف / 85 ) . « الْمِکْیَالَ » : کیل و پیمانه . « الْمِیزَانَ » : ترازو . « إِنِّی أَرَاکُم بِخَیْرٍ » : من شما را خوب و محلّ امید می‌بینم . من شما را ثروتمند و نیکوحال و بی‌نیاز می‌بینم . « مُحِیطٍ » : فراگیر . مراد از فراگیری روز قیامت ، فراگیر بودن عذاب آن است . « خَیْرٍ » : در اینجا مراد از این واژه مال و دارائی است که مایه کسب خیر و صلاح و نفع و سود است ( نگا : بقره / 215 و 272 و 273 ) . یا این که مراد تشویق و ترغیب ایشان به نیکی و نیکوکاری است و ( خَیْر ) به معنی خوب و نیک است .‏

سوره هود آیه 85
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلاَ تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءهُمْ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! پیمانه و ترازو از روی عدل و داد ، به تمام و کمال بسنجید و بپردازید و از چیزهای مردم نکاهید و در زمین تباهکارانه تباهی نکنید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَوْفُوا » : به تمام و کمال بپردازید و به تمام و کمال دریافت کنید . « لا تَبْخَسُوا » : نکاهید . کم ندهید . « لا تَعْثَوْا » : فساد راه نیندازید . تباهی مکنید . « لا تَعْثَوْا فِی . . . » : ( نگا : بقره / 60 ، اعراف / 74 ) . « لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَآءَهُمْ » : تعمیم بعد از تخصیص است و گذشته از مقادیر و اوزان ، شامل کشیده ، شمرده ، مِتْر شده ، و غیره خواهد شد .‏

سوره هود آیه 86
‏متن آیه : ‏
‏ بَقِیَّةُ اللّهِ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَمَا أَنَاْ عَلَیْکُم بِحَفِیظٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای قوم من ! ) چیزی را که خداوند ( از مال حلال ) برایتان باقی می‌گذارد ( از چیزی که از مال حرام گرد می‌آورید و روی هم می‌اندوزید ) بهتر است ، اگر مؤمن باشید ( و حرف مرا و وعده خدا را باور می‌دارید ) . من ( تنها مبلّغ اوامر خدایم و ) محافظ ( اقوال و افعال ) شما نمی‌باشم ( و توانائی جزا و سزای رفتار و کردار و گفتارتان را ندارم ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« بَقِیَّةِ اللهِ » : مراد سودی است که پس از به تمام و کمال پرداختن پیمانه و ترازو برای مؤمن می‌ماند . اعمال صالحه و ثواب معنوی ( نگا : کهف / 46 ، مریم / 76 ) . طاعت و عبادت خدا و انتظار پاداش آن . « حَفِیظٍ » : مراقب احوال و افعال . نگهدارنده از بزهکاریها و زشتکاریها .‏

سوره هود آیه 87
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ یَا شُعَیْبُ أَصَلاَتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء إِنَّکَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ای شعیب ! آیا نمازهایت به تو دستور می‌دهد که ما چیزهائی را ترک کنیم که پدرانمان ( از قدیم و ندیم ) آنها را پرستیده‌اند ؟ ! ( مگر می‌شود عبادت بتهائی را رها سازیم که از دیرباز نیاکانمان را بر آن دیده‌ایم و خود نیز بر آن رفته‌ایم‌ ؟ ! یا نمازهایت به تو دستور می‌دهد که ما آزادی خود را از دست بدهیم ) و ما نتوانیم به دلخواه خود در اموال خویش تصرّف کنیم‌ ؟ ! تو که مرد شکیبا و خردمندی هستی ( چرا باید چنین سخنان یاوه و پریشانی بگوئی‌ ؟ ! )‏

‏توضیحات : ‏
‏« صَلَوَات‌ » : جمع صَلاة ، نمازها . به صورت مفرد هم ذکر شده است . نماز مهمترین و آشکارترین سمبل دین است . « أَصَلَواتُکَ تَأْمُرُکَ » : این جمله به صورت استفهام انکاری و برای استهزاء است . « الْحَلِیمُ » : شکیبا . خردمند . « الرَّشِیدُ » : عاقل و بالغ . راهیاب و راسترو ( نگا : جنّ / 21 ) . « إِنَّکَ لاَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ » : این جمله نیز جنبه استهزاء و ریشخند را دارد .‏

سوره هود آیه 88
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَىَ بَیِّنَةٍ مِّن رَّبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفت : ای قوم من ! اگر من ( بر اثر نبوّت ) دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم ( و به یقین کامل رسیده باشم ) و روزی خوبی ( علاوه از نبوّت ) به من عطاء فرموده باشد ، به من بگوئید ( آیا می‌توانم برخلاف فرمان خدا ، یعنی خالق و هادی و رازق خود رفتار کنم ، و شما را از بت‌پرستی و بزهکاری نهی ننمایم‌ ؟ ) . من نمی‌خواهم شما را از چیزی باز دارم و خودم مرتکب آن شوم ( و بلکه شما را به انجام کاری می‌خوانم که خود نیز بدان عمل می‌کنم ) . من تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح ( خویشتن و شما را ) نمی‌خواهم ، و توفیق من هم ( در رسیدن به حق و نیکی و زدودن ناحق و بدی ) جز با ( یاری و پشتیبانی ) خدا ( انجام پذیرفتنی ) نیست . تنها بر او توکّل می‌کنم و ( کار و بارم را بدو واگذار می‌سازم و با توبه و انابت ) فقط به سوی او برمی‌گردم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِن کُنتُ عَلَیا بَیِّنَةٍ . . . » : جواب شرط محذوف است که عبارت است از : أَیَصِحُّ لِی أَن لاّ ءَامُرکُمْ بِتَرْکِ عِبادَةِ الأوْثانِ ، وَالْکَفِّ عَنِ الْمَعاصی‌ ؟ « رِزْقاً حَسَناً » : روزی پاک . مراد ثروت و دارائی فراوان و حلال است که شعیب از آن برخوردار بوده است . « أَنْهَاکُمْ عَنْهُ » : شما را از آن نهی می‌کنم و بازمی‌دارم . ( أَنْهی ) فعل مضارع و متکلّم وحده است .‏

سوره هود آیه 89
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا قَوْمِ لاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقِی أَن یُصِیبَکُم مِّثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنکُم بِبَعِیدٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! مخالفت ( موجود میان شما و ) من ، شما را بر آن ندارد که بر عناد با حق و اصرار بر کفر خود بیفزائید و سبب شود که همان بلائی به شما برسد که به قوم نوح یا قوم هود و یا قوم صالح رسید ، و ( مکان و زمان وقوع هلاک ) قوم لوط از شما چندان دور نیست ( و دست‌کم از ایشان عبرت بگیرید و خویشتن را بپائید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا یَجْرِمَنَّکُمْ » : شما را وادار نکند . شما را بر آن ندارد ( نگا : مائده / 2 ) . فعل مضارع از ماده ( جرم ) و مؤکّد به نون تأکید . « شِقاق » : مخالفت . دشمنانگی . « وَ مَا قَوْمُ لُوطٍ مِّنکُم بِبَعیدٍ » : سرزمین قوم لوط از سرزمین شما و تاریخ نابودی ایشان از روزگار شما خیلی دور نیست .‏

سوره هود آیه 90
‏متن آیه : ‏
‏ وَاسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏از پروردگارتان آمرزش ( گناهان خود را ) بخواهید و بعد ( از هر گناه و لغزشی که در زندگی مرتکب می‌شوید پشیمان شوید و ) به سوی او برگردید . بیگمان پروردگار من بسیار مهربان ( در حق بندگان پشیمان و ) دوستدار ( مؤمنان توبه‌کار ) است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« وَدُودٌ » : بسیار بامحبّت . بسیار دوستدار .‏

سوره هود آیه 91
‏متن آیه : ‏
‏ قَالُواْ یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیراً مِّمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفاً وَلَوْلاَ رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏گفتند : ای شعیب ! بسیاری از چیزهائی را که می‌گوئی نمی‌فهمیم ( و گوشمان به سخنانت بدهکار نیست ) و ما شما را در میان خود ضعیف می‌بینیم ( و قادر به دفاع از خویشتن و اقناع دیگران نمی‌دانیم ) . اگر ( به خاطر احترام ) قبیله اندک تو نبود ( که بر آئین ما می‌باشند ) ما تو را سنگباران می‌کردیم و تو در پیش ما قدر و ارزشی نداری ( تا تو را بزرگ و محترم داریم و از کشتن تو صرف نظر کنیم ، و در برابر ما قوّت و قدرت آن را نداری که از خویشتن دفاع کنی ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا نَفْقَهُ » : نمی‌فهمیم . متوجّه نمی‌شویم . « رَهْطُ » : عشیره و قبیله . جماعتی از ده نفر کمتر . مراد فامیل و خویشاوندان اندک شعیب است . « مَآ أَنتَ عَلَیْنَا بِعَزِیز » : تو در پیش ما دارای قدرت و عزّت نیستی . تو در برابر ما قوّت و قدرتی نداری .‏

سوره هود آیه 92
‏متن آیه : ‏
‏ قَالَ یَا قَوْمِ أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُم مِّنَ اللّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءکُمْ ظِهْرِیّاً إِنَّ رَبِّی بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏شعیب گفت : ای قوم من ! آیا قبیله و عشیره من در نزد شما گرامی‌تر و مهمتر از خدا است ( و به خاطر آنان با من مدارا و سازش می‌کنید ) و خدا را فراموش می‌سازید و او را پشت سر می‌اندازید ( و به قدرت و عزّت وی اعتنائی نمی‌کنید ؟ ! ) . بیگمان پروردگار من آگاه از هر آن چیزی است که می‌کنید ( و اعمال و افعال شما از دید او مخفی نمی‌ماند و پاداش آنها را در کف دستتان می‌گذارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَعَزُّ » : گرامی‌تر . قدرتمندتر . « ظِهْرِیّاً » : پشت سر انداخته شده . فراموش شده و اسم منسوب به ( ظَهْر ) به معنی پشت است و کسره ظاء به سبب تغییراتی است که گاهی در اسم منسوب می‌دهند ، همان گونه که در نسبت به ( أَمْسِ ) و ( دَهْر ) می‌گویند : إِمْسِیّ و دُهْرِیّ . مفعول دوم فعل ( إِتَّخَذْتُمُوهُ ) است .‏

سوره هود آیه 93
‏متن آیه : ‏
‏ وَیَا قَوْمِ اعْمَلُواْ عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کَاذِبٌ وَارْتَقِبُواْ إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ای قوم من ! هرچه در قدرت دارید انجام دهید و کوتاهی نکنید ( و بدانید که پشتیبان من خدا است و از شما باکی نیست ) . من به کار خود مشغولم ( و همان گونه که شما به راه خود ادامه می‌دهید ، من هم به راه خود ادامه می‌دهم ) . بالاخره خواهید دانست که چه کسی دچار عذابی می‌شود که او را خوار و رسوا می‌کند ، و چه کسی دروغگو است ( و از من و شما کدام راسترو و خوشبخت ، و کدام کجرو و بدبخت می‌باشیم ) . چشم به راه باشید و من هم چشم به راهم ( که عاقبت چه می‌شود ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِعْمَلُوا عَلَیا مَکَانَتِکُمْ » : با تمام نیرو و تلاش به کار خود بپردازید . هرچه از دستتان برمی‌آید ، دریغ نورزید ( نگا : انعام / 135 ) . « إِرْتَقِبُوا » : چشم به راه باشید . منتظر باشید . « رَقِیبٌ » : چشم به راه . منتظر .‏

سوره هود آیه 94
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَمَّا جَاء أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْباً وَالَّذِینَ آمَنُواْ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مَّنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُواْ الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُواْ فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏هنگامی که فرمان ما ( مبنی بر هلاک قوم مدین ) در رسید ، شعیب و مؤمنانِ همراهِ او را در پرتو مهر خود ( از عذاب و هلاک ) نجات دادیم و صدای ( وحشتناک صاعقه و زلزله ) ، ستمکاران را دریافت و ( بر اثر آن قالب تهی کردند و نقش زمین شدند و ) در خانه و کاشانه خود کالبدهای بی‌جانی گشتند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« جَاثِمِینَ » : در جای خود خشکیده و بر رخساره فرو افتاده ( نگا : اعراف / 78 و 91 ، هود / 67 ) .‏

سوره هود آیه 95
‏متن آیه : ‏
‏ کَأَن لَّمْ یَغْنَوْاْ فِیهَا أَلاَ بُعْداً لِّمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بدان گونه که انگار هرگز از ساکنان آن دیار نبوده‌اند ( و در آنجا نزیسته‌اند و روزگاری در آن بسر نبرده‌اند . نه خود ماندند و نه اثری از ایشان ماند ) . هان ! نابود ( و دور از رحمت خدا ) باد قوم مدین ! همان گونه که قوم ثمود نابود ( و دور از رحمت خدا ) شدند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کَأَن لَّمْ یَغْنَوْا » : ( نگا : اعراف / 92 ، هود / 68 ) . « بُعْداً » : ( نگا : هود / 44 و 60 و 68 ) .‏

سوره هود آیه 96
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما موسی را همراه با معجزات ( دالّ بر صدق او ) و همراه با برهان آشکار ( و مؤثّر در نفوس ) فرستادیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَات‌ » : معجزات مذکور در ( اعراف / 107 و 108 و 133 ) . « سُلْطَانٍ مُّبِینٍ » : حجّت و برهان قوی و آشکار . مراد همان معجزات سابق است . عطف صفت بر موصوف می‌باشد ( نگا : بقره / 53 ، انبیاء / 48 ، ذاریات / 38 ) .‏

سوره هود آیه 97
‏متن آیه : ‏
‏ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُواْ أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏موسی را به سوی فرعون و اشراف و اعیان او فرستادیم ( و فرعون رسالت موسی را نپذیرفت و ) اطرافیان و زعماء فرعون از فرمان او پیروی کردند ( و دستور موسی را گردن نهادند ) ، در حالی که فرمان فرعون مترقّیانه و مایه هدایت نبود ( و ارزش پیروی را نداشت ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« رَشِیدٍ » : راهبر . راهیاب . مترقّیانه ( نگا : هود / 78 ) .‏

سوره هود آیه 98
‏متن آیه : ‏
‏ یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏فرعون در روز قیامت در پیشاپیش قوم خود بوده ( و ایشان را به سوی آتش دوزخ رهبری خواهد کرد ، همان گونه که در دنیا آنان را به سوی کفر و ضلال رهبری می‌کرد ) و ایشان را به آتش دوزخ می‌اندازد . چه بد جایگاهی که بدان وارد می‌شوند !‏

‏توضیحات : ‏
‏« یَقْدُمُ » : پیش می‌افتد . پیشاپیش حرکت می‌کند . « أَوْرَدَهُمْ » : آنان را وارد کرد . فعل ماضی در اینجا به معنی فعل مضارع است . یعنی : ایشان را داخل می‌سازد . « الْوِرْدُ » : آبشخور . ورود . مکان ورود . مصدر به معنی داخل‌شوندگان ( نگا : مریم / 86 ) . « الْمَوْرُودُ » : جائی که بدان وارد می‌شوند . آبی که بدان وارد می‌شوند . « بِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ » : چه بد آبشخوری که آنان را بدان وارد می‌کنند . چه کسان بدبیار و بدبختی که به آتش دوزخشان داخل می‌کنند . واژه ( المورود ) را صفت واژه ( الوِرد ) دانسته و مخصوص به ذمّ ( النار ) محذوف است . یا این که ( المورود ) مخصوص به ذمّ است و حذفی در میان نیست .‏

سوره هود آیه 99
‏متن آیه : ‏
‏ وَأُتْبِعُواْ فِی هَذِهِ لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در این دنیا دچار نفرین ( مردمان ) و طرد ( از رحمت یزدان ) شدند ( و از پس ایشان بدنامی و رسوائی ماند ) و در روز قیامت نیز ( همین طور به لعنت و طرد از رحمت گرفتار می‌شوند و منفور خدا و فرشتگان و مردمان می‌گردند ) . چه بد عطائی که ( به آنان ) داده می‌شود !‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُتْبِعُوا » : ( نگا : هود / 60 ) « الرِّفْدُ » : عطاء و ارمغان . « الْمَرْفُودُ » : عطاء شده . بخشش . « الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ » : مراد لعنت و نفرین است که از راه ریشخند عطاء و ارمغان نامیده شده است ( نگا : صافّات / 62 ) .‏

سوره هود آیه 100
‏متن آیه : ‏
‏ ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْهَا قَآئِمٌ وَحَصِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این از خبرهای شهرها و آبادیهائی است که ما برای تو ( ای پیغمبر ! ) بازگو می‌کنیم ( تا قوم خود را بدانها پند دهی ، و به یاری خدا اطمینان حاصل کنی ) . برخی از این شهرها و آبادیها هنوز برپا و برجایند ( و آثاری از آنها مانده و درس عبرت همگانند ، ) و برخی درویده ( و از میان رفته‌اند همانند کشتزار درو شده ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقُرَیا‌ » : جمع قریة ، مراد شهرها و آبادیهای بزرگ است . « قَآئِمٌ » : برجا . ماندگار . « حَصِیدٌ » : درو شده . مراد تباه و ویران شده است .‏

سوره هود آیه 101
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ مِن شَیْءٍ لِّمَّا جَاء أَمْرُ رَبِّکَ وَمَا زَادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما بدانان ستم نکردیم ( و بیهوده نابودشان ننمودیم ) و بلکه خودشان ( با کفر و فساد و پرستش بتها و غیره ) بر خویشتن ستم روا داشتند ، و معبودهائی را که بغیر از خدا می‌پرستیدند و به فریاد می‌خواندند ، کمترین سودی بدانان نرساندند و هیچ گونه کمکی نتوانستند بدیشان بنمایند ( و مثلاً آنان را از هلاک و نابودی برهانند ) بدان گاه که فرمان ( هلاک ایشان از سوی ) پروردگارت صادر گردید ، و جز بر هلاک و زیانشان نیفزودند ( و تنها مایه بدبختی و نابودی ایشان شدند و بس ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَآ أَغْنَتْ عَنْهُمْ » : عذاب خدا را از ایشان دور نکرد . بدیشان سودی نبخشید . « مِن شَیْءٍ » : هیچ چیزی . حرف ( مِنْ ) در اینجا برای عمومیّت نفی بعد از خود می‌باشد . « تَتْبِیب‌ » : هلاک ساختن . زیانمند کردن .‏

سوره هود آیه 102
‏متن آیه : ‏
‏ وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏عقاب پروردگار تو این چنین است ( که درباره قوم نوح و عاد و ثمود و مدین و غیره گذشت ) هرگاه که ( بر اثر کفر و فساد ، اهالی ) شهرها و آبادیهائی را عقاب کند که ستمکار باشند . به راستی عقاب خدا دردناک و سخت است .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَخْذُ » : عقاب . عذاب . هلاک کردن . « الْقُرَیا » : واژه ( الْقُرَیا ) متنازع مصدر ( اَخْذُ ) و فعل ( أَخَذَ ) است .‏

سوره هود آیه 103
‏متن آیه : ‏
‏ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِّمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَّشْهُودٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏به حقیقت در این ( مجازات و نابودی ملّتهای ستمگر ، و در این روایات و اخبار گذشتگان ) عبرت بزرگی است برای کسی که از عذاب آخرت بهراسد . آن روزی که مردمان را در آن ( برای حساب و کتاب ) گرد می‌آورند ، و روزی است که ( از سوی مردمان و فرشتگان و پریان ) مشاهده می‌گردد ( و همگان آن را خواهند دید و ناظر صحنه‌هایش خواهند شد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« ءَایَةً » : نشانه قدرت و مشیّت خدا . حجّت و برهان آشکار بر اجراء قوانین و سنن خدا درباره آفریدگانش . عبرت و پند . « یَوْمٌ مَّجْمُوعٌ » : روز گردهمآئی ( نگا : تغابن / 9 ) . « یَوْمٌ مَّشْهُودٌ » : روز دیدنی ( نگا : آل‌عمران / 30 ) .‏

سوره هود آیه 104
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَّعْدُودٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما چنین روزی را فقط تا زمان اندکی به تأخیر می‌اندازیم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أَجَلٍ » : مدّت . سر رسید زمانی . « مَعْدُودٍ » : کم . اندک . « أَجَلٍ مَّعْدُودٍ » : انتهاء مدّت قلیل ، که عمر دنیا است ( نگا : شوری / 17 ) .‏

سوره هود آیه 105
‏متن آیه : ‏
‏ یَوْمَ یَأْتِ لاَ تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏روزی که این روز فرا می‌رسد کسی یارای سخن گفتن و دم بر آوردن ندارد ، مگر با اجازه خدا . ( در چنین روزی ، مردمان دو گروه بیش نیستند : ) دسته‌ای از آنان ( به سبب کفر و ضلال ، به انواع عذاب گرفتارند و ) بدبختند ، و دسته‌ای ( به سبب طاعت و عبادت ، غرق در نعمتهای گوناگونند و ) خوشبختند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« نَفْسٌ » : فردی . کسی . « شَقِیٌّ » : بدبخت . « سَعِیدٌ » : خوشبخت .‏

سوره هود آیه 106
‏متن آیه : ‏
‏ فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا آنان که بدحال و بدبیارند در آتش دوزخ جای دارند و در آنجا ( در دم و بازدم خود ) ناله و فریاد سر می‌دهند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« شَقُوا » : بدبخت و بدبیار شده‌اند . « زَفِیرٌ » : صدای ناشی از بازدم و نفَس بازپس دادنِ شدید و طولانی . « شَهِیقٌ » : صدای دم و نفَس بازپس بردن شدید و طولانی .‏

سوره هود آیه 107
‏متن آیه : ‏
‏ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِّمَا یُرِیدُ ‏

‏ترجمه : ‏
‏آنان در دوزخ جاودانه می‌مانند تا آن گاه که آسمانها و زمین ( آنجا ) برپا است . ( یعنی تا دوزخ ، دوزخ است در آن بسر می‌برند ) مگر این که خدای تو بخواهد ( و اوضاع را دگرگون کند ، و عذابی را جایگزین عذاب دیگری گرداند ) . بیگمان پروردگار تو هر کاری را که بخواهد انجام می‌دهد ( و چیزی نمی‌تواند جلو او را بگیرد و از انجام آن کار باز دارد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الأرْضُ » : مادام که آسمانها و زمین‌برپا است . یعنی تا دوزخْ دوزخ است . چرا که مراد از آسمانها و زمین ، آسمانها و زمین دوزخ است و آن هر آن چیزی است که بالای سر و زیر پای دوزخیان قرار دارد ( نگا : ابراهیم / 48 ) . یا این که مراد جاودانگی و نفی انقطاع است همان گونه که عرب می‌گوید : لا أَفْعَلُ کَذا ما لاحَ کَوْکَبٌ . . . مَا اخْتَلَفَ الَّیْلُ وَ النَّهارُ . « إِلاّ مَا شَآءَ رَبُّکَ » : مراد تقیید سرمدی و ابدی بودن است ، نه افاده عدم عموم ( نگا : انعام / 128 ، اعراف / 188 ، یونس / 49 ، اعلی / 7 ) . یا این که استثناء متوجّه اهل توحید گناهکار است . یعنی : افراد بدبخت در دوزخ جاودانه می‌مانند مگر مؤمنان بزهکار .‏

سوره هود آیه 108
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاء رَبُّکَ عَطَاء غَیْرَ مَجْذُوذٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و امّا کسانی که ( به سبب انجام کارهای نیکو ) خوشبخت شده‌اند ( وارد بهشت گشته و ) در بهشت جاودانه‌ می‌مانند ، مادام که آسمانها و زمین برپا است ، مگر این که خدا بخواهد ( و اهل توحید بزهکار را وارد بهشت نسازد و به دوزخشان دراندازد و بعدها بیرونشان آورد و به بهشتشان برد . خداوند به افراد خوشبخت ) عطیّه عظیمی می‌دهد که گسیختنی ( و کاستی پذیرفتنی ) نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِلاّ مَا شَآءَ رَبُّکَ » : مراد سرمدیّت و ابدیّت است . یا این که ( ما ) به معنی ( مَنْ ) است و استثناء موحّدین بزهکار از ضمیر ( سَعِدُوا ) است که سالها بعد از چنین افراد خوشبختی از دوزخ خارج و به بهشت می‌آیند . « عَطَآءً » : عطیّه . بخشش . مفعول مطلق است و تقدیر چنین است : یُعْطِیهِمْ عَطَآءً . عَطاء مصدر یا اسم مصدر و به معنی ( إعطاء ) است . حال مفعول مقدّر و تمییز از نسبت هم بشمار آورده‌اند . « غَیْرَ مَجْذُوذٍ » : غیر مقطوع . ناگسستنی . همیشگی و پیاپی .‏

سوره هود آیه 109
‏متن آیه : ‏
‏ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِّمَّا یَعْبُدُ هَؤُلاء مَا یَعْبُدُونَ إِلاَّ کَمَا یَعْبُدُ آبَاؤُهُم مِّن قَبْلُ وَإِنَّا لَمُوَفُّوهُمْ نَصِیبَهُمْ غَیْرَ مَنقُوصٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبر ! درباره قوم بت‌پرست خود ) شکّ و تردیدی به خویشتن راه مده که اینان همان چیزهائی را می‌پرستند و همان عبادتی را می‌کنند که پدران ایشان در گذشته آنها را می‌پرستیدند و بدان گونه پرستش‌ می‌نمودند . ( سرنوشت دنیا و آخرت بت‌پرستان و منحرفان پیشین را هم برایت روایت کردیم و دانستی که بر سرشان چه آمد و چه می‌آید ) و ما بهره ( استحقاقی جزا و سزای ) اینان را نیز بی‌کم و کاست خواهیم داد .‏

‏توضیحات : ‏
‏« مِرْیَة » : شکّ و تردید . « مِمَّا » : از چیزهائی که . درباره پرستشی که . ( ما ) می‌تواند مصدریّه بوده ، و یا موصوله باشد و مضاف حذف شده باشد ؛ یعنی درباره پرستشگران بتان . « غَیْرَ مَنقُوصٍ » : بی کم و کاست . به تمام و کمال . ( غَیْرَ ) حال مؤکّده ( نصیب ) است .‏

سوره هود آیه 110
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلاَ کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ ‏

‏ترجمه : ‏
‏ما کتاب ( آسمانی تورات ) را به موسی دادیم و سپس درباره آن ( از سوی پیروان در تفسیر و معنی آن بر حسب اهواء و شهوات ایشان ) اختلاف شد ( و بسیاری از حق به دور گشتند و دسته دسته و پراکنده شدند ) و اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود ( که عذاب کافران و مجازات شدید مبطلان تا روز رستاخیز به تأخیر انداخته شود ) درباره چیزی که در آن اختلاف پیدا کرده بودند ( با تمییز حق از باطل ، و برجای داشتن محِقّ و نابودکردن مبطِل ) داوری می‌شد ( و مسأله کفر و نفاق خاتمه می‌یافت ، چرا که از ترس نابودی آنی ، اختیار که رمز تکامل و پیشرفت است از میان برمی‌خاست و جبر مطلق بر جامعه حاکم می‌شد . امّا چون مجازات آنی مخالف سرشت انسانی است ، خدا چنین نکرد ) . آنان ( که تورات را از پدران خود به ارث برده‌اند ) درباره کتاب ( آسمانی خود ) به شکّ و تردید شگفتی گرفتار آمده‌اند ( و از حقیقت فرسنگها به دور افتاده‌اند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ . . . » : ( نگا : یونس / 19 ) . « لَفِی شَکٍّ . . . » : ( نگا : هود / 62 ) .‏

سوره هود آیه 111
‏متن آیه : ‏
‏ وَإِنَّ کُلاًّ لَّمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏پروردگارت حتماً ( پاداش و پادافره ) اعمال همگان را بی‌کم و کاست می‌دهد و او آگاه از هر آن چیزی است که می‌کنند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُلاًّ » : همه مؤمنان و کافران . همه کفّارِ ملّت اسلام . « لَمَّا » : حرف جازمه است و فعل آن محذوف است و تقدیر چنین می‌شود : لَمَّا یَتْرُکُوا . لَمَّا یُهْمِلُوا . لَمَّا یَنالُوا . همان گونه که می‌گویند : خَرَجْتُ وَ لَمَّا . سافَرْتُ وَ لَمّا . قارَبْتُ الْمَدینَة وَ لَمّا . برخی هم ( لَمّا ) را زائد دانسته‌اند . بسیاری هم آن را در اصل ( مِنْ ما ) دانسته و ( ما ) را به معنی ( مَنْ ) محسوب کرده‌اند . در این صورت جار و مجرور را خبر ( إِنَّ ) بشمار آورده‌اند . یعنی : إِنَّ کلّاً لَمِنَ الَّذِینَ ؛ یا . لَمِنْ خَلْقٍ . « اعْمَالَهُمْ » : مضاف محذوف است ، یعنی جزای اعمال ایشان .‏

سوره هود آیه 112
‏متن آیه : ‏
‏ فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَکَ وَلاَ تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بنابراین ، همان گونه که فرمان یافته‌ای ( در راه تبلیغ و ارشاد و مبارزه و پیکار و پیاده‌کردن تعلیمات قرآن ) استقامت کن همراه کسانی که ( از کفر و شرک دست کشیده‌اند و ) با تو ( به سوی خدا ) برگشته‌اند و ( ایمان آورده‌اند ، و از حدود قوانین خدا ) تجاوز نکنید ( و از جاده اعتدال به کنار نروید و راه افراط و تفریط مپوئید ) چرا که خدا می‌بیند چیزی را که می‌کنید ( پس مواظب پندار و گفتار و کردار خود باشید ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِسْتَقِمْ » : راستای راه حق و حقیقت و خیر و صلاح را در پیش گیر . استقامت و پایداری کن . « کَمَآ أُمِرْتَ » : همچنان که دستور داده شده‌ای . به گونه‌ای که فرمان یافته‌اید . « لا تَطْغَوْا » : از حد اعتدال در مگذرید . در وظائف و تکالیف مقرّره افراط و تفریط مکنید و زیاده و نقصان روا مدارید .‏

سوره هود آیه 113
‏متن آیه : ‏
‏ وَلاَ تَرْکَنُواْ إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء ثُمَّ لاَ تُنصَرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و به کافران و مشرکان تکیه مکنید ( که اگر چنین کنید ) آتش دوزخ شما را فرو می‌گیرد ، و ( بدانید که ) جز خدا دوستان و سرپرستانی ندارید ( تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر و بلا و زیان و ضرر را از شما به دور نمایند ) و پس از ( تکیه به کافران و مشرکان ، دیگر از سوی خدا ) یاری نمی‌گردید و ( بر دشمنان ) پیروز گردانده نمی‌شوید .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لا تَرْکَنُوا » : تکیه مکنید . معتمد و مستند خود مسازید و مدانید . « الَّذِینَ ظَلَمُوا » : کافران و مشرکان حربی . « ثُمَّ » : پس از تکیه به کافران و مشرکان که دشمنان خدا و مؤمنانند . « لا تُنصَرُونَ » : یاری نمی‌گردید . پیروز گردانده نمی‌شوید .‏

سوره هود آیه 114
‏متن آیه : ‏
‏ وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِّنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏در دو طرف روز ( که وقت نماز صبح و عصر است ) و در اوائل شب ( که وقت نماز مغرب و عشاء است ) چنان که باید نماز را به جای آورید . بیگمان نیکیها ( و از جمله نمازهای پنجگانه ) بدیها را از میان می‌برد . بیگمان در این ( سفارشها و قانونهای آسمانی ) اندرز و ارشاد کسانی است که پند می‌پذیرند و خدای را یاد می‌کنند و به یاد می‌دارند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« طَرَفَیِ النَّهارِ » : دو طرف روز . مراد اوّل و آخر روز است که هنگام گزاردن نماز صبح و عصر است . « زُلَفاً » : جمع زُلْفَة ، و در لفظ و معنی مانند ( قُرَب ) جمع قُرْبَة است . یعنی : نزدیکیها و اوائل شب که وقت نماز مغرب و عشاء است . « الْحَسَنَاتِ » : همه اعمال صالحه و از جمله ترک زشتیها و پلشتیها ( نگا : نساء / 31 ، انفال / 29 ) . « ذلِکَ » : این سفارشها و توصیه‌ها ، از امر به استقامت تا اقامه نماز . « ذِکْرَیا » : یادآوری . تذکّر . یا این که به معنی مذکّر است ، یعنی یادآورنده و تذکّر دهنده . « الذَّاکِرِینَ » : یادآورندگان . پندپذیران . به یاد دارندگان . برای پی‌بردن به اوقات پنجگانه نماز مراجعه شود به ( طه / 130 و روم / 17 و اسراء / 78 ) .‏

سوره هود آیه 115
‏متن آیه : ‏
‏ وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و ( در برابر سختیهای چیزهائی که به تو دستور داده شده است ) شکیبائی کن که خداوند پاداش نیکوکاران را ضائع نخواهد کرد ( و رنج آنان را در دنیا و آخرت هدر نخواهد داد ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« فَإِنَّ اللهَ . . . » : این جمله تعلیل ( إِصْبِرْ ) است .‏

سوره هود آیه 116
‏متن آیه : ‏
‏ فَلَوْلاَ کَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِکُمْ أُوْلُواْ بَقِیَّةٍ یَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِی الأَرْضِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّنْ أَنجَیْنَا مِنْهُمْ وَاتَّبَعَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِیهِ وَکَانُواْ مُجْرِمِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏چرا نمی‌بایست که در میان ملّتهای ( گذشته ) پیش از شما فرزانگانی باشند که از فساد در زمین نهی کنند ( تا دیگران را از گرفتار آمدن به عذاب و نابود شدن رهائی بخشند ؟ ) مگر مردمان کمی که ( به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل کردند و ) ما نجاتشان دادیم ، و ( امّا در همان حال ) کافرانی می‌زیستند که از خوشگذرانی و تنعّم و تلذّذی پیروی می‌کردند که آنان را مغرور و فاسد کرده بود ، و دائماً گناه می‌ورزیدند ( و هیچ وقت به دعوت پیغمبران و خیرخواهان گوش نمی‌دادند و از فساد و تباهی دست نمی‌کشیدند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقُرُونِ » : جمع قَرْن ، مردمان یک عصر و زمان . مراد ملّتهای پیشین است . « أُولُوا بَقِیَّةٍ » : صاحبان فضل . خیرخواهان . خردمندان خویشتندار . « بَقِیَّة‌ » : عقل و فضل . خیر و نیکی . « إِلاّ قَلِیلاً . . . » : لیکن گروه اندکی . مستثنی منقطع است . « مَآ أُتْرِفُوا فِیهِ » : خوشگذرانی و مال‌اندوزی و شهرت‌طلبی گذرائی که درآن غوطه‌ور گشتند و مایه غرور و سرکشی ایشان شد . می‌گویند : أَتْرَفَتْهُ النِّعْمَةُ : یعنی نعمت او را به سرکشی و خوشگذرانی کشاند . مُتْرِف به معنی غرق در شهوات ، از این ریشه است .‏

سوره هود آیه 117
‏متن آیه : ‏
‏ وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( سنّت و عادت ) پروردگارت چنین نبوده است که شهرها و آبادیها را ستمگرانه ویران کند ، در حالی که ساکنان آنجاها ( متمسّک به حق و ملتزِم به فضائل بوده و ) درصدد اصلاح ( حال خود و دیگران ) برآمده باشند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« الْقُرَیا » : شهرها و آبادیها . مراد ساکنان آنجاها است . « بِظُلْمٍ » : ستمگرانه و ناعادلانه . حال فاعل است . یا این که ظلم به معنی کفر است و معنی چنین می‌شود : خداوند کافران را بر اثر کفر از میان نمی‌برد و بلکه به سبب بیدادگری و بی‌انصافی نابودشان می‌سازد . در این صورت ( بِظُلْمٍ ) حال مفعول است . « مُصْلِحُونَ » : خوبان و نیکوکاران . اصلاحگران .‏

سوره هود آیه 118
‏متن آیه : ‏
‏ وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلاَ یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( ای پیغمبری که آزمند بر ایمان آوردن قوم خود و متأسّف بر روی گردانی ایشان از دعوت آسمانی هستی ! بدان که ) اگر پروردگارت می‌خواست مردمان را ( همچون فرشتگان در یک مسیر و بر یک برنامه قرار می‌داد و ) ملّت واحدی می‌کرد ( و پیرو آئین یگانه‌ای می‌نمود ، و آنان در مادیات و در معنویات و در انتخاب راه حق یا راه باطل اختیار و اختلافی نمی‌داشتند . آن وقت جهان به گونه دیگری در می‌آمد ) ولی ( خدا مردمان را مختار و با اراده آفریده و ) آنان همیشه ( در همه چیز ، حتّی در گزینش دین و اصول عقائد آن ) متفاوت خواهند ماند .‏

‏توضیحات : ‏
‏« أُمَّةً وَاحِدَةً » : ملّت واحدی . مردمان یکسان و همگونی . « لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً . . . » : مردمان را ملّت واحدی و یکسانی می‌کرد که مثلاً زندگی اجتماعی آنان همسان زندگی زنبوران عسل و مورچگان ، و زندگی روحانی ایشان همگون زندگی فرشتگان می‌شد و کارشان مبنی بر اجبار نه اختیار می‌گشت و ثواب و عقابی به اعمالشان تعلّق نمی‌گرفت ( نگا : بقره / 213 ، یونس / 19 ) . « وَلا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ » : همیشه متفاوت و جداگانه می‌مانند . دسته‌ای ایمان می‌آورند و از حق جانبداری می‌نمایند و گروهی ایمان نمی‌آورند و حق را نمی‌پذیرند .‏

سوره هود آیه 119
‏متن آیه : ‏
‏ إِلاَّ مَن رَّحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لأَمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( مردمان بنا به اختلاف استعداد ، در همه‌چیز حتی در دینی که خدا برای آنان فرستاده است متفاوت می‌مانند ) مگر کسانی که خدا بدیشان رحم کرده باشد ( و در پرتو لطف او بر احکام قطعی الدلاله کتاب خدا متّفق بوده ، هرچند در فهم معنی ظنّی الدلاله آن که منوط به اجتهاد است ، اختلاف داشته باشند ) و خداوند برای همین ( اختلاف و تحقّق اراده و رحمت ) ایشان را آفریده است ، و سخن پروردگار تو بر این رفته است که : دوزخ را از جملگی جنّیها و انسانهای ( پیرو نفْسِ امّاره و اهریمن مکّاره ) پُر می‌کنم .‏

‏توضیحات : ‏
‏« لِذالِک خَلَقَهُمْ » : خدا آنان را بر تفاوت و تنوّع آفریده است و حق انتخاب راه درست و راه نادرست را بدیشان داده است و جوابگوی این انتخابشان کرده است . برای این رحمت ، آنان را آفریده است . برای تحقّق این اراده ایشان را آفریده است . « تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ . . . » : فرمان پروردگارت بر این رفته است و تحقّق یافته و تنفیذ گردیده است ( نگا : اعراف / 137 ) . « لَأَمْلَأَنَّ . . . » : ( نگا : اعراف / 18 ، سجده / 13 ) .‏

سوره هود آیه 120
‏متن آیه : ‏
‏ وَکُلاًّ نَّقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏این همه از اخبار پیغمبران بر تو فرو می‌خوانیم ، کلّاً برای این است که بدان دلت را برجای و استوار بداریم ( و در برابر مشکلات تبلیغ رسالت ، آن را تقویت نمائیم ) . برای تو در ضمن این ( سوره و اخبار مذکور در آن ، بیان ) حق آمده است ( همان حقی که پیغمبران دیگران را بدان می‌خواندند ) و برای مؤمنان پند و یادآوری مهمّی ذکر شده است ( که می‌توانند همچون ایمانداران پیشین از آن سود جویند و راه سعادت پویند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« کُلاًّ » : همه . جملگی . مفعول‌به مقدّم برای فعل ( نَقُصُّ ) است . « ما » : چیزی که . بدل از ( کُلاًّ ) است . « فِی هذِهِ » : در اخبار پیغمبران . در این سوره . « ذِکْرَیا » : تذکار و یادآوری آنچه بر سرِ گذشتگان آمده است .‏

سوره هود آیه 121
‏متن آیه : ‏
‏ وَقُل لِّلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ اعْمَلُواْ عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏بگو به کسانی که ایمان نمی‌آورند : هرچه در قدرت دارید بکنید ( و در راه خود بروید ) که ما نیز آنچه می‌توانیم می‌کنیم ( و در راه خود می‌رویم ، ولی بدانید سرانجامِ شما شکست و بدبختی ، و عاقبتِ ما پیروزی و خوشبختی است ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« عَلَیا مَکَانَتِکُمْ » : به اندازه قدرت و استطاعتی که دارید ( نگا : انعام / 135 ) . به شیوه و برنامه خود .‏

سوره هود آیه 122
‏متن آیه : ‏
‏ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏و چشم به راه باشید ( که به ما چه چیز می‌رسد از آنچه فکر می‌کنید که می‌رسد ) و ما هم چشم به راه هستیم ( که برابر وعده خدا ، دعوت آسمانی پیروز و اسلام بر شما و بر همه دشمنان دین غلبه کند ) .‏

‏توضیحات : ‏
‏« إِنتَظِرُوا » : منتظر عواقب باشید . تهدید دیگری است که به دنبال تهدیدات قبلی آمده است .‏

سوره هود آیه 123
‏متن آیه : ‏
‏ وَلِلّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأَمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ ‏

‏ترجمه : ‏
‏( آگاهی از ) غیب آسمانها و زمین ویژه خدا است ، و کارها یکسره بدو برمی‌گردد ( و امور جهان به فرمان او می‌چرخد ) ، پس او را بپرست و بر او تکیه کن و ( بدان که ) پروردگارت از چیزهائی که می‌کنید بی‌خبر نیست .‏

‏توضیحات : ‏
‏« غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرْضِ » : آگاهی از راز آسمانها و زمین . یعنی اطّلاع از غیب کائنات خاصّ خدا است و بس . « إِلَیْهِ یُرْجَعُ الأمْرُ » : کار و بار بدو حوالت می‌گردد . کار بندگان برای حساب و کتاب در آخرت بدو برگشت داده می‌شود . متصرّف در شؤون و گرداننده امور جهان او است .‏

رهنمودهای جزء دوازدهم

 

فی ظلال القرآن

جزء  دوازدهم 

سورۀ  هود  و  سورۀ  یوسف  تا  آیۀ  53 

 

رهنمودهای جزء دوازدهم

 

سورۀ هود  مکّی  است  و  دارای  123  آیه  است 

سورۀ  هود  همه  مکّی  است،  برخلاف  چیزی که  در  مصحف  امیری  آمده  است  و گفته  شده  است که  آیههای  ١٢  و  ١٧  و  ١١٤  سورۀ  هود  مدنی  است.  با  مراجعه  به  این  آیات  روشن  خواهد  شد که  آنها  در  جایگاه  مناسب  خود  در  روند  قرآنی  آمدهاند،  و  در  نخستین  نگاه  پیدا  و  هویدا  میشود  که  روند  قرآنی  نمیتواند  از  آنها  خالی  باشد،  گذشته  از  این  که  موضوعات  این  آیـات  آنـها  را  جزو  اصل  موضوعات  کلّی  قلمداد  و  مـقرّر  مـینماید،  موضوعاتی که  متعلّق  هستند  به  عقیده  و  موضعگیری  مشـرکان  قـریش  در  بــرابـر  عقیده،  و  تأثـیرات  ایـن  موضعگیری  در  خـود  پـیغمبر  خـدا صلّی الله علیه و آله وسلّم  و  در گـروه  اندک  مسلمانانی  که  با  او  بودهاند،  و  چـارهجوئی  ایـن  تأثیرات  توسّط  قرآن  یزدان.

برای  مثال آیۀ  ١٢  که  این  است:

(فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِیرٌ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ) (١٢)

 (ای  پیغمبر!  برای  خشنودی  مشرکان  تلاش  مکن.  آنان  نـمیخواهـند  ایمان  بیاورند.  اگر  بـرای  ارضـاء  آنـان  بکوشی)  چهبسا  تو  برخی  از  چیزهائی  را  که  به  تو  وحی  میشود  (از  قبیل  آیاتی  که  دربارۀ  نکوهش  مـعبودهای  دروغین  ایشـان  است)  فروگذاری  و  از  (تـبلیغ)  آن  (بـه  مشرکان)  دلتنگ  و  ناراحت  شوی؟  ریرا  که  نکـند  (آن  را  تکذیب  کنند  و  مانند  همیشه)  بگویند:  چرا  گنجی  رایگان  بدو  ارمغان  نمی‏گردد،  یا  این  که  او  با  فرشتهای  نمیآید  (تا  صحّت  نبوّت  وی  را  به  ما  اعلام  نماید.  ای  پیغمبر)  تو  تنها  بیمدهندۀ  (کافران  و  مژدهرسان  مؤمنان)  هستی  (و  وظیفۀ  تو  تبلیغ  کلام  آسـمانی  است  و  بس)  و  خداوند  مطّلع  و  مراقب  هر  چیزی  است  (و  از  احوال  تو  و  احوال  ایشان  آگاه  است  و  اعمال  همگان  را  میپاید).

روشن  است  که  چالش  و  مبارزه طلبی،  و  این  دشمنانگی  و  ســرکشی  قــریش  بـدان  انـدازه کـه  سـینۀ  پـیغمبر  خدا  صلّی الله علیه  وآله وسلّم  از  آن  به  تنگ  آید،  و  نیازمند  غمخواری  و  غمزدائی،  و  محتاج  تشویق  به  ثابت قدمی  و  پابرجائی  بر  چیزی گردد  که  بدو  وحی  میشود،  در  مکّه  بوده  است.  در  دورهای  از  زمان  انجام  پذیرفته  است  که  بـه  دنـبال  وفات  ابوطالب  و  خدیجه،  و  پس  از  رخداد  معراج،  و  جسارت  مشرکان  بر  اذیّت  و  آزار  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  تقریباً  توقّف  دعوت  آئـین  اسـلام،  قـرار گـرفته  است.  دورهای  بوده  است  که  از  هـمۀ  دورههـائی  سـختتر  و  دشوارتر  بوده  است که  دعوت  این  آئین  در  مکّه  به  خود  دیده  است.

آیۀ  ١٧  این  است:

(أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ) (١٧)

آیا  کسی  که  دلیل  و  برهان  روشنی  (به  نام  فطرت  و  عقل  سلیم)  از  سوی  پروردگار  خود  دارد  (و  بـا  نـور  آن  بـه  آفاق  و  انفس  می‏نگرد  و  به  وجود  آفریدگار  جهان  پی  میبرد)  و  گواهی  از  جانب  خدا  (به  نام  قرآن)  به  دنبال  آن  میآید  (و  بر  صدق  دریافت  عقل  او  از  جـهان،  شـهادت  میدهد  و  برداشت  وی  را  تـصدیق  مـینماید)  و  قبل  از  قرآن  (هـم  جملگی  کتابهای  آسـمانی،  ایـن  راه  را  تأیـید  کردهاند  و  در  این  مسیر  رفتهاند،  از  آن  جمله  تورات،  یعنی)  کتاب  موسی  که  رهبر  و  رحمت  بـوده  است،  (ا  یـا  چنین  کسانی  با  افرادی  برابــرند  که  بـا  چشــم  خـرد  بـه  مـلکوت  جــهان  نـمینگرند،  و  به  کـتابهای  آسـمانی  و  پیغمبران  الهی  گوش  دل  فرانمیدهند،  و  جز  به  فکر  دنـیا  نبوده  و  گمراه  بسر  میبرند  و  گمراه  مــیمیرند؟).  آنـان  (که  دربارۀ  کائنات  میاندیشند  و  با  چراغ  عقل  پروردگار  خود  را  مـییابند  و  تـاریخ  انـبیاء  و  گذشتگان  را  پیش  چشـم  میدارند)  بیگمان  به  قرآن  ایمان  میآورند  (چرا  که  آن  را  با  دید  جهانبین  و  بینش  حقگرای  خویش  همگام  و  همنوا  میبینند).  هر کس  از  گروهها  (و  طوائف  گمراه  که  دشمن  حقّ  و  حقیقت  و  ادیان  و  انبیاء  خدایند)  به  قرآن  ایــمان  نـیاورند،  میعادگاه  او  آتش  است  (و  جملگی  گمراهان  گریزان  از  نـور  قرآن،  در  آتش  سـوزان  دوزخ  گرد  میآیند  و  چه  بد  جایگاهی  است!  ای  پیغمبر!)  دربارۀ  قرآن  شکّ  و  گمانی  به  خود  راه  مده.  قرآن  حق  است  و  از  سوی  پروردگارت  آمده  است،  ولی  بیشتر  مردم  (حقّ  را  نمیپذیرند  و  بـه  چیزی  که  بـاید  ایـمان  داشت)  ایـمان  نمیآورند.

 این  هم  مثل  آیۀ  پیشین،  روشن  است که  از  زمرۀ  قرآن  مکّی  و  رویکرد  قــرآن  مکّـی  در  رویــاروی  شدن  بـا  مشرکان  قریش  است،  به  گواهی  قرآن  مبنی  بر  این کـه  آنچه  به  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم   پیام  مـیشود  تـنها  از  سـوی  پروردگارش  بدو  وحی  میگردد  و  بس،  و  به گواهی  همۀ  کتابهای  آسمانی  پیشین،  به ویژه کـتاب  موسی،  و  به  تصدیق  قرآن  از  سوی  برخی  از  اهل کتاب  -  این  کار  هم  در  مکّه  از  جانب  افرادی  از  اهل کتاب  صورت گرفته  است  - هـمچنین  مشـرکان  را  در  برابر  همچون  موضعگیری  تهدید کردن،  و  بیم  دادن  احزاب  و گروههای  ایشان  به  آتش  دوزخ،  و  تشویق  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بـه  ثابت قدمی  و  پابرجائی  بر  حقّ  و  حقیقتی که  با  خدا  بـه  ارمغان  آورده  است،  و  سست  و  ناامید  نشدن  او  از  این  که  مشرکان  جلو  پیشرفت  دعوت  اسلامی  را گرفتهاند  و  با  آن  رو  در  رو  ایستادهاند،  و  دشمنانگی  اکثر  مردمان  مکّه  و  قبائل  پیرامون  مکّه  با  آئین  اسلام،  اینها  هم،  دالّ  بر  مکّی  بودن  این  آیه  است  ...  ذکر کتاب  موسی  شبههای  تولید  نمیکند  و  دالّ  بر  مدنی  بودن  این  آیه  نیست،.  چه  این  آیه  خطاب  به  بنیاسرائیل  نیست.  همچنین  این  آیه  بنی‏اسرائیل  را  به  چالش  و  مبارزه  نـمیخوانـد  -  همان گونه که  در  قرآن  مدنی  حال  چنین  است  -  بلکه  این  آیه  استشهاد  به  تصدیق  اسلام  از  سوی  برخی  از  آنان،  و  گواه کردن کتاب  موسی  علیه السّلام  بر  صدق  چیزی  است کـه  محمد  صلّی الله علیه وآله وسلّم  با  خود  به  ارمغان  آورده  است  ...  این  امور  هم  بیشتر  همآوا  با  موقعیّتی  است که  در  این  دورۀ  تنگ  و  سخت  مکّه  پیش  آمده  است،  و  با  مقتضیات  واضح  آن  همخوانی  کاملی  دارد.

آیۀ  114  نـیز  در  روند  غمزدائی  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بـا  درگیـریها  و کشمکشهائی  است که  قبلاً  با  موسی  انجام  پذیرفته  است.  همچنین  این  آیه  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  مؤمنان  با  او  را  به  استقامت  میخواند،  و  از  ایشان  میخواهد  به  ستمگران،  یعنی  مشـرکان،  تکـیه  نکنند،  و  از  نـماز  و  شکیبائی  در  رویاروئی  با  ایـن  دورۀ  سـخت  و  دشوار  زمان،  یاری  جویند  ...  آیهها  این  چنین  پیاپی  میآیند  و  ردیف  میشوند:

(وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (١١٠) وَإِنَّ کُلا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (١١١) فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (١١٢) وَلا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (١١٣) وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ (١١٤) وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ) (١١٥)

ما  کتاب  (آسمانی  تورات)  را  به  مـوسی  دادیـم  و  سـپس  دربــارۀ  آن  (از  سـوی  پـیروان  در  تفسیر  و  معنی  آن  بــرحسب  اهــواء  و  شــهوات  ایشــان  اخـتلاف  شـد  (و  بسیاری  از  حقّ  به  دور  گشتند  و  دسته  دسته  و  پراکنده  شدند)  و  اگر  سخن  پروردگارت  از  پیش  بـر  این  نـرفته  بود  (که  عذاب  کافران  و  مجازات  شدید  مبطلان  تـا  روز  رستاخیز  به  تأخیر  انداخته  شود)  دربارۀ  چیزی  که  در  آن  اختلاف  پیدا  کرده  بودند  (با  تـمییز  حقّ  از  بـاطل، و بـرجـای  داشتن  محقّ  و  نـابود  کـردن  مـبطل)  داوری  میشد  (و  مسألۀ  کفر  و  نفاق  خاتمه  مییافت،  چرا  کـه  از  ترس  نابودی  آنی،  اختیار  که  رمـز  تکـامل  و  پیشرفت  است  از  میان  برمیخاست  و  جبر  مطلق  بر  جامعه  حاکم  میشد.  امّا  چون  مجازات  آنی  مخالف  سرشت  انسـانی  است،  خدا  چنین  نکرد).  آنان  (که  تورات  را  از  پدران  خود  به  ارث  بردهاند)  دربارۀ  کتاب  (آسمانی  خود)  به  شکّ  و  تردید  شگفتی  گرفتار  آمدهاند  (و  از  حقیقت  فرسنگها  به  دور  افتادهاند).  پروردگارت  حتماً  (پـاداش  و  پـادافره)  اعمال  همگان  را  بی کم  و  کاست  میدهد  و  او  آگاه  از  هـر  آن  چیزی  است  که  مـیکنند.  بنابراین،  همانگونه  که فرمان  یافتهای  (در  راه  تبلیغ  و  ارشاد  و  مبارزه  و  پیکار  و  پـیاده  کـردن  تـعلیمات  قـرآن)  اسـتقامت  کن  هـمراه  کسانی  که  (از  کفر  و  شرک  دست  کشیدهاند  و)  با  تو  (به  سوی  خدا)  برگشتهاند  و  (ایمان  آوردهانـد،  و  از  حدود  قوانین  خدا)  تجاوز  نکنید  (و  از  جـاده  اعتدال  بـه  کنار  نروید  و  راه  افراط  و  تفریط  مپوئید)  چرا  که  خدا  میبیند  چیزی  را  که  میکنید  (پس  مواظب  پندار  و  گفتار  و  کردار  خود  باشید)  و  به  کافران  و  مشرکان  تکیه  مکنید  (که  اگر  چنین  کنید)  آتش  دوزخ  شما  را  فرو  می‏گیرد،  و  (بـدانـید  که)  جز  خدا  دوستان  و  سرپرستانی  ندارید  (تا  بتوانـند  شما  را  در  پناه  خود  دارند  و  شرّ  و  بلا  و  زیان  و  ضرر  را  از  شــما  بـه  دور  نمایند)  و  پس  از  (تکیه  بـر  کـافران  و  مشرکان،  دیگر  از  سوی  خدا)  یاوری  نـمیکردید  و  (بـر  دشمنان)  پیروز  گردانده  نمیشوید.  در  دو  طـرف  روز  که  وقت  نماز  صبح  و  عصر  است)  و  در  اوائل  شب  (کـه  وقت  نماز  مغرب  و  عشاء  است)  چنان  که  بـاید  نـماز  را  بجای  آوریــد.  بیگمان  نـیکیها  (و  از  جمله  نـمازهای  پـنجگانه)  بـدیها  را  از  مـیان  مـیبرد.  بیگمان  در  ایـن  (سفارشها  و  قانونهای  آسمانی)  اندرز  و  ارشاد  کسانی  است  که  پند  میپذیرند  و  خدای  را  یاد  میکنند  و  بـه  یـاد  میدارند.  و  (در  برابر  سـختیهای  چیزهائی  کـه  بـه  تو  دستور  داده  شده  است)  شکیبائی  کن  که  خداوند  پاداش  نیکوکاران  را  ضائع  نخواهد  کرد  (و  رنج  آنان  را  در  دنیا   و  آخرت  هدر  نخواهد  داد).

روشن  است که  آیۀ  ١١4  تکّهای  از  روند  قرآنی  مکّی  از  لحاظ  موضوع  و  فضا  و  عبارت  است.

*

سراسر  سورۀ  هود  پس  از  سورۀ  یـونس  نـازل گـردیده  است.  سورۀ  یونس  نیز  به  دنبال  سورۀ  اسراء  نازل  شده  است.  این  امر  نشانههای  دورهای  از  زمان  را  مشـخّص  میسازد  که  سورۀ  هود  در  آن  نازل گردیده  است.  ایـن  دوره  از  زمان  همان گونه که گفتیم  در  تاریخ  دعـوت  در  مکّه  تنگترین  و  سختترین  دوره  از  ادوار  است.  پیش  از  این  دوره  از  زمان،  ابوطالب  و  خدیجه  وفات  کردند.  مشرکان  بر  انجام  کارهائی  جسارت  یافتند  که  در  زمان  زندگانی  ابوطالب  جسارت  آنها  را  نداشتند.  مخصوصاً  پس  از  رخداد  معراج  و  شگـفتی  آن،  و  تـمسخر کـردن  مشرکان  به  آن،  و  مرتدّ  شدن  برخی  از  مسلمانانی کـه  پیش  از  قضیّۀ  معراج  ایمان  آورده  بودند،  و  دور  افتادن  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  از  خدیجه  رضی الله عـنها  در  زمانی  کـه  قریشیان  بر  او  و  بر  دعوت  او  جسارت  پـیدا کـردند،  و  همچنین  جنگی که  بر  ضدّ  او  و  بر  ضدّ  دعوت  او  اعلان  شده  بود  به  سختترین  مرحله  و  به  آخرین  درجه  خـود  رسید،  جلو  حرکت  دعوت گرفته  شد  تا  بدانجا که  در  مکّه  و  پیرامون  آن  یک  نـفر  هـم  بـه  اسـلام  نـمیگروید  و  نمیپیوست  ...  این  امر  اندکی  پیش  از  آن  بود که  خدا  با  بیعت  عقبۀ  یک  و  عـقبۀ  دو  در  رحـمتی  بر  روی  او  و  مسلمانان  اندکی که  در  خدمت  او  بودند  بگشاید.

ابن اسحاق  گفته  است:

آنگاه  خدیجه  دختر  خویلد  و  ابوطالب  هـر  دو  در  یک  سال  وفات  کردند.  مصیبتها  بـر  پـیغمبر  خـدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بـا  وفات  خدیجه که  مددکار  راستین  او  بود  و  درد  دل  خود  را  با  وی  میگفت،  و  با  وفات  عمویش  ابوطالب که  یاور  و  پناهگاه  او  در کار  و  بار  زندگی،  و  محافظ  و  مدافع  او  در  برابر  قومش  بود،  پیاپی گردید.  سیلاب  بلاها  سه  سال  پیش  از  هجرت  پیغمبر  هصلّی الله علیه وآله وسلّم به  مدینه  به  سویش  سرازیر  شد.  هنگامی که  ابوطالب  وفات  یـافت  اذیّت  و  آزار  قریش  بهگونهای  متوجّه  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   شد که  هرگز  پیش  از  وفات  ابوطالب،  قریش  جسارت  آن  را  به  خود  نمیداد.  تا  آنجا که  ابلهی  از  ابلهان  قریش  در  راه  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم  رسید  و  بر  سر  مبارک  او  خاک  ریخت.  ابناسحاق  گفته  است:

هشام  پسر  عروه  از  پدرش  عروه  پسر  زبیر  برایم  روایت  کرده  است  و گفته  است:  وقتی که  آن  ابله  بر  سر  مبارک  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   خاک  پاشید،  پیغبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   بـه  خانهاش  برگشت  و  خاک  هنوز  بالای  سر  او  مانده  بود.  یکی  از  دخترانش  بلند  شد  و گریهکنان  خـاک  را  پـاک  کرد.  پیغمبـر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   بدو  فرمود:

(لاتبکی یا بنیة , فإن الله مانع أباک).

دختر  عزیزم  گریه  مکن،  چه  خدا  پدرت  را  مـیپاید  و  از  دیگران  مصون  مینماید.

درضمن  کلام  فرمود:

(ما نالت منی قریش شیئا أکرهه حتى مات أبو طالب ).

قریش  هیچگونه  کاری  با  من  نکرد  که  آن  را  نپسندم  تـا  وقتی  که  ابوطالب  مرد.

مقریزی  در کتاب  «امتاع  الأسماع« گفته  است:

با  مرگ  ابوطالب  و  خدیجه  مصیبت  بزرگی گـریانگیر  پیغـمبر  خدا  صلِّ الله علیه و آله وسلّم گــردید.  پــیغمبر صلِّ الله علیه و آله وسلّم  آن  سال  را  «عامالحزن«  یعنی  سال  غم  و  اندوه نامید  و  فرمود:

(ما نالت منی قریش شیئا أکرهه حتى مات أبو طالب ).

قریش  هیچگونه  کاری  با  من  نکرد  که  آن  را  نپسندم  تـا  وقتی  که  ابوطالب  مرد.

زیــرا  در  مــیان  قبیله  و  عـموهایش  حـمایت کننده  و  دفاعکنندهای  جز  ابوطالب  برای  او  نبود.

در  این  دوره  از  زمان،  سورۀ هود  و  پیش  از  آن  سوره  یونس،  و  پیش  از  آن  دو  سوره،  سورۀ  اسـراء  و  سوره  فرقان  نازل  گردید.  همۀ  این  سورهها  قالب  این  دوره  را  دارنــد  و  از  چــالش  و  دستدرازی  قــریش  سـخن  میرانند.[1]

نشانهها  و  فضا  و  سایه  روشنهای  این  دوره  از  زمان،  در  فضای  سوره  و  سایه روشنها  و  موضوعات  آن  هویدا  و  پیدا  است)  به ویژه  چیزی کـه  مـربوط  به  ثـابت قدم  و  استوار  نگـاه  داشـتن  پـیـغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   و  کسانی  کـه  در  خدمت  او  بودند،  بر  حقّ  و  حقیقت  است،  یا  مربوط  بـه  غمخواری  و  غمزدائی  از  دل  مبارک  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم  است  و  تلاش  میشود که  دل  مبارک  او  را  از  وحشت  و  شدت  و  غربتی که  در  جامعۀ  جاهلی  بر  او  میتازند،  پـاک  و  زدوده  کند.

قالب  این  دوره  و  مقتضیات  آن  در  نشانههای  برجستۀ  چندی  از  سوره  خودنمائی  میکند.  بـه  بـرخـی  از  ایـن  نشانهها  اشاره  میکنیم:

ا-  از  جملۀ  این  نشانهها  این  است که  سورۀ  هود  جنبش  عقیدۀ  اسلامی  را  در  سراسر  تـاریخ  بشـری،  از  زمـان  نوح علیه السّلام   تا  روزگار  محمد  لّی الله علیه و آله وسلّم   عـرضه  مـیدارد،  و  مقرّر  مینماید که  عقیده بر  حقائق  بنیادین  یکتائی  استوار  و  پایدار  است،  و  آن  پرستش  یزدان  یگانۀ  جهان  بدون  هرگونه  انبازی،  و  بندگی  او  بدون  هرگونه  منازعی،  و  در  این  پرستش  و  بندگی  در  چـرخش  و گـردش  درازنـای  تاریخ  فقط  از  پیغمبران  یزدان  فرمان  را  دریافت  کـردن  است.  باید  به  این  هم  اعتقاد  داشت  که  این  جهان  سرای  آزمایش  است  نه  سرای  سزا  و  جزا .  چرا که  سزا  و  جـزا  در  آخرت  است،  و  یزدان  به  انسان  آزادی  داده  است  که  در  این  دنیا  هدایت  یا  ضلالت  را  گزیند،  و  این  آزادی  است که  ملاک آزمایش  است.

محمد  صلّیالله علیه و آله وسلّم با  خود کتابی  را  به  ارمغان آورده  است که:

(کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ) (١)

کتاب  بزرگواری  که  آیههای  آن  (تـوسّط  خدا)  منظّم  و  محکم  گردیده  است  (و  لذا  تنـاقض  و  خلل  و  نسخی  بدان  راه  ندارد)  و  نیز  آیات  آن  از  سوی  خداوند  (جهان)  شرح و بیان  شـده  است  کــه  هـم  حکیم  است  و  هـم  آگاه  (و  کارهایش  از  روی  کاردانی  و  فرزانگی  انجام  میپذیرد).  (هود/ 1) 

مضمون  اساسی  این کتاب  نیز  چنین  است:

(أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ (٢) وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ (٣) إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٤)

 (ای  پیغمبر!  بدیشان  بگو:)  این  که  جز  خدا  را  نپرستید.  بیگمان  من  از  سوی  خدا  بـیمدهندۀ  (کافران  بـه  عذاب  دوزخ)  و  مژده  دهندۀ  (مؤمنان  به  نعمت  بهشت)  هستم،  و  این  که  از  پروردگارتان  طلب  آمرزش  کنید  و  به  سوی  او  برگردید  که  خداوند  (به  سبب  استغفار  صادقانه  و  توبۀ مخلصانه)  شما  را  تا  دم  مرگ  به  طرز  نیکوئی  (از  مواهب  زندگی  این  جهان)  بهرهمند  میسازد،  و  (در  آخرت  برابر  عدل  و  داد  خود)  بـه  هـر  صـاحب  فضیلت  و  احسـانی  (پاداش)  فضیلت  و  احسانش  را  مـیدهد.  اگر  هـم  پشت  بکنید  (و  از  ایمان  به  یزدان  و  طاعت  و  عبادت  خداونـد  رحمان  روی  بگردانید،  بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  من  بر  شـما  از  عذاب  روز  بزرگی  (کـه  روز  قیامت  است)  بیمناکم.  برگشت  شما  بـه  سوی  خدا  است،  و  خدا  بر  هـر  چیزی  توانا  است.  (او  است  که  به  شما  زندگی  میبخشد  و  شما  را  میمیراند  و  دوباره  جان  به  پیکرتان  میدواند  و  برای  حساب  و  کتاب  در  قیامت  جمعتان  می‏گرداند  و  به  دوزخ  یا  بهشتتان  میرسـاند.(هود/2-4 )

  این  دعوت،  دعوت  نوین  و  سخن  بدون  سابقهای  نیست  ...  پیشتر  نیز  از  سوی  نوح  و  هود  و  صالح  و  شـعیب  و  موسی  و  جز  آنان،  همچون  دعوتی  صورت گرفته  است  و  همچون  سخنی گفته  شده  است:

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (٢٥) أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ) (٢٦)

 (هـمان گونه  کـه  تو  را  بـه  پـیش  قـومت  فرستادهایـم  و  گروهی  به  دشمنانگی  و  سرکشی  پرداخـتهانــد)  نـوح  را  (هم)  به  پیش  قومش  فرستادیم  (و  او  بدیشان  گفت:)  من  بیمدهندۀ  (شما  از  عذاب  خدا  و)  بیانگر  (راه  نجات)  برای  شما  میباشم.  (همچنین  بدیشان  گفت:)  جز  الله  (یـعنی  خدای  واحد  یکتا)  را  نپرستید.  بیگمان  من  از  عذاب  روز  پررنج  (قیامت)  بر  شما  میترسـم.(هود/25و26)

(وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُفْتَرُونَ (٥٠) یَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى الَّذِی فَطَرَنِی أَفَلا تَعْقِلُونَ (٥١) وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ) (٥٢)

 (مــا  بــه  عــنوان  پـیغمبر)  هـود  را  بـه  سـوی  قوم  عـاد  فرستادیم  که  از  خودشان  بود.  (هود  بدیشان)  گفت:  ای  قوم  من!  خدا  را  بپرستید  که  جز  او  معبودی  ندارید.  شما  (کـه  بـه  خدایــان  مـتعددی  مـعتقدید،  در  ادعای  خـود)  دروغگویانی  بیش  نیستید.  ای  قوم  من!  در  برابر  (تـبلیغ  رسالت  و  بـیان)  آن،  من  از  شـما  پـاداشـی  درخواست  نمیکنم.  پاداش  من  تنها  بر  آن  کسی  است  که  مرا  آفریده  است.  آیا  نمیفهمید؟  (و  نمیدانید  که  چه  کسی  خیرخواه  و  چه  کسی  بدخواه  شما  است،  و  چـه  چیز  بـرای  شـما  سـودمند  و  چـه  چیز  زیـانمند  است؟).  ای  قـوم  مـن!  از  پـروردگارتان  آمـرزش  (گناهان  و  لغزشهایتان)  را  بطلبید  و  بـه  سـوی  او  بـرگردید  تـا  آسـمان  را  بـر  شما  ریزنده  و  بارنده  کند  (و  بـاران  و  برکات  آن  را  بـر  شـما  پیاپی  و  فراوان گرداند)  و  نیروئی  بر  نیرویتان  (و  عزّت  و  شکوهی  بر  عزّت  و  شکوهتان)  بیفزاید.  (ای  قوم  من!  از  حقّ  و  حقیقت)،  بـزهکارانـه  روی  بـرنتابید  (و  بـر  گناه  مصمّم  و  مصرّ  نشوید).                             (هود/ 50-52)     

(وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ) (٦١)

و  به  سوی  قوم  ثمود  یکـی  از  خودشان  را  (به  عنوان  پیغمبر)  فرستادیم  که  صالح  نام  داشت.  (به  آنان)  گفت:  ای  قوم  من!  خدا  را  بپرستید  کـه  مـعبودی  جز  او  برای  شما  وجود  ندارد  (و  کسی  غیر  او  مسـتحقّ  پـرستیدن  نمیباشد).  او  است  که  شما  را  از  زمین  آفـریده  است  و  آبادانی  آن  را  بـه  شـما  واگذار  نموده  است  (و  نیروی  بهرهوری  و  بهرهبرداری  از  آن  را  بـه  شما  عطاء  و  در  شما  پدید  آورده  است).  بس،  از  او  طلب  آمرزش  (گناهان  خویش)  را  بنمائید  و  به  سوی  او  برگردید  (و  بـا  انجام  عبادات  و  دوری  از  منکرات،  مغفرت  و  مرحمت  او  را  بخواهید  و  بدانید  که  اگر  در  ایـن  کار  صادق  باشید،  خداوند  شما  را  درمـییاپد  و  دعـای  شـما  را  مـی پذیرد).  بیگمان  خداوند  (به  بندگانش)  نزدیک  (است  و  استغفار  و  انگـیزۀ  اسـتغفارشان  را  مـیدانـد)  و  پذیرندۀ(دعـای  کسانی)  است  (که  او  را  مخلصانه  به  زاری  میخوانـند  و  به  یاریش  میطلبند).(هود/61 )

(وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ وَلا تَنْقُصُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ إِنِّی أَرَاکُمْ بِخَیْرٍ وَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ مُحِیطٍ (٨٤) وَیَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِکْیَالَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَلا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَلا تَعْثَوْا فِی الأرْضِ مُفْسِدِینَ (٨٥) بَقِیَّةُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَمَا أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ) (٨٦)

شعیب  را  (نیز)  به  سوی  قوم  مدین  فرستادیم  که  از  خود  آنان  بود.  (شعیب  بـدیشان)  گفت:  ای  قوم  مـن!  خـدا  را  بپرستید  (و  بدانید  که)  جز  او  معبودی  ندارید.  و  از  پیمانه  و  ترازو  مکاهید.  من  شما  را  خوب  و  بینیاز  (از  کاستن  از  مقادیر  و  اوزان)  مـیبینم  (و  شـایسته  نـیست  کـه  بـا  وجــود  ثــروتمندی  از  چــیزهای  مــردم  بـدزدید  و  کمفروشی  بکنید.  اگر  ایمان  نـیاورید  و  شکـر  نعمت  را  نگزارید)  من  بر  شما  از  عذاب  روز  فراگیر  میترسم.  ای  قوم  من!  پیمانه  و  ترازو  را  از  روی  عدل  و  داد،  به  تمام  و  کمال  بسنجید  و  بپردارید  و  از  چیزهای  مردم  نکاهید  و  در  زمین  تباهکارانه  تباهی  نکنید.  (ای  قوم  من!)  چیزی  را  که  خداوند  (از  مال  حلال)  بـرایـتان  بــاقی  میگذارد  (از  چـیزی  کــه  از  مـال  حرام  گرد  مـیآورید  و  روی  هـم  میاندوزید)  بهتر  است،  اگر مومن  باشید  (و  حرف  مرا  و  وعدۀ  خدا  را  باور  میدارید.)  من  تنها  مبلّغ  اوامر  خدایـم  و)  محافظ  (اقوال  و  افعال)  شما  نمیباشم  (و  توانائی  جزا  و  سزای  رفتار  و  کردار  و  گفتارتان  را  ندارم).(هود  /84-86) 

پس  همۀ آنان  این  سخن  یگانه  را گفتهاند  و  دیگران  را  بدین  دعوت  فراخواندهاند.

٢-  یکی  دیگـر  از  ایـن  نشـانههای  جسـته،  عـرضۀ  موقعیّتهای  پیغمبران  -درود  و  سلامشان  بادا  -  در  احوال  و  اوضاعی  است که  با  رویگردانی  و  تکذیب  و  تمسخر  و  اســتهزاء  و  بــیم  و  تـردید  و  اذیّت  و  آزار  دیگـران  رویاروی گردیده اند،  و  در  همچون  مواقعی  چگونه  صبر  و  استقامت  نشان  دادهاند،  و  بر  حق  و  حقیقتی  که  با  خود  به  ارمغان  آوردهاند  ماندگار  ماندهاند  و  ایمان  و  اطمینان  داشتهاند،  و  چه  اندازه  به  یاری  یزدان  امیدوار  بودهاند،  و  کمترین  شکّ  و گمانی  به  فرارسیدن  پیروزی  و  بهروزی  از  سوی  آفریدگارشان  نداشتهاند،  و  کاملاً  بر  این  باور  بودهاند  و  ماندهاند  که  سرانجام  کارها  در  دنیا  و  آخرت  به  کجا  میانجامد،  و  خداوندگار  توانای  بـزرگوارشـان  قطعاً  تکـذیبکنندگان  را  هـلاک  و  نـابود  مـینماید،  و  مؤمنان  را  رها  و  رستگار  میفرماید  ...  مثلاً  در  داستان  نوح  همچون  صحنهای  را  مییابیم:

(فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ (٢٧) قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ (٢٨) وَیَا قَوْمِ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالا إِنْ أَجْرِیَ إِلا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ (٢٩) وَیَا قَوْمِ مَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ (٣٠) وَلا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْرًا اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنْفُسِهِمْ إِنِّی إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِینَ (٣١) قَالُوا یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ (٣٢) قَالَ إِنَّمَا یَأْتِیکُمْ بِهِ اللَّهُ إِنْ شَاءَ وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ) (٣٣)

اشراف  کافر  قوم  او  (بدو  پاسخ  دادند  و)  گفتند:  تو  را  جز  انسانی  همچون  خود  نـمیبینیم  (و  لذا  بـه  پیغمپری  تـو  باور  نداریم).  ما  میبینیم  که  کسی  جز افراد  فرومایه  و  کوتاه فکر  و  سادهلوح  ما  (به  تو  نگرویده  و)  از  تو  پیروی  نکرده  است.  (شما  ای  پیروان  نوح!  نه  نوح  و  نه)  شما  را  برتر  از  خود  نمیبینیم  و  بلکه  دروغگویتان  میدانیم.  ای  قـوم  مـن!  بـه  مـن  بگوئید،  اگر  مـن  دلیـل  روشـنی  از  پروردگارم  داشته  باشم  (که  علم  ضروری  من  برگرفته  از  دانش  و  بینش  پـیغمبری  است)  و  خداونـد  از  سـوی  خود  رحمتی  به  من  عطاء  فرموده  باشد  (که  نبوّت  است)  و  این  رحمت  الهی  (بـه  سـبب  توجّه  شـما  بـه  مـادّیات  و  غفلت  از معنویّات)  بر  شما  پنهان  مـانده  بـاشد،  آیـا  مـا  میتوانیـم  شما  را  به  پذیرش  آن  واداریـم،  در  حالی  کـه  شما  دوستش  نمیدارید  و  منکر  آن  میباشید؟  (دین  را  با  اجبار  که  نمیشود  به  دیگران  تحمیل  و  تزریق  کرد).  ای  قـوم  مــن!  مـن  در  برابر  آن،  (یـعنی  تـبلیغ  رســالت  پـروردگارم)  از  شـما  (پول  و  مزد  و  ثـروت  و)  مـالی  نمیخواهم،  چرا  که  مزد  من  جز  بر  عهدۀ  خدا  نـیست  (و  پاداش  خود  را  تنـها  از  او  میخواهم  و  بس).  و  من  کسانی  را  که  ایمان  آوردهاند  (از  مجلس  و همدمی  خود  به  خاطر  شما)  نـمیرانم.  آنـان  (در  روز  قیامت)  خـدای  خود  را  مـلاقات  می‏کنند  و  (اگر  آنان  را  برانـم  در  آن  وقت  از  مـن  شکایت  میکنند).  و  امّا  من  شما  را  گروه  نادانی  میدانم  (چرا  که  معیار  ارزش  نسلها  را  در  مال  و  جاه  میدانید؛  نه  در  پیروی  از  حقّ  و  انجام  کار  نیک).  ای  قوم  من!  اگر  من  مؤمنان  (فقیر  و  به  گمان  شـما  حقیر)  را  از  پـیش  خـود  برانم،  چه  کسی  مرا  (از  دست  انتقام  خدا  میرهاند  و)  در  برابر  (مجازات  شدید)  الله  یاری  مـیدهد؟  (هیچ  کسـی).  آیا  یادآور  نمیشوید  (و  نمیاندیشید  کـه  آنـان  خدائـی  دارند  و  انتقام  ایشان  را  میگیرد؟).  من  به  شما  نمیگویم  که  گنجینههای  (رزق  و  روزی)  خدا  در  دست  مـن  است  (و  هرگونه  که  بخواهم  در  آن  تصرّف  میکنم  و  کسانی  را  که  از  من  پیروی  کنند،  ثروتمند  میسازم )  و  بـه  شـما  نمیگویم  کـه  مـن  غـیب  مـیدانـم  (و  آگاه  از  علم  خدا  مـیباشم  و  از  چـیزهائی  بـاخبرم  که  دیگران  از آنها  بیخبرند).  و  من  نمیگویم  که  من  فرشتهام.  و  من  (هرگز  برای  خوشایندی  شما)  نمیگویم  آنان  که  در  نـظر  شما  خوار  میآیند،  خداوند  هـیچ گونه  خوبی  و  نـیکی  بهرۀ  ایشان  نمیسازد  (و  اجر  و  پاداش  فراوان  و  قابل  توجّهی  بدانان  عطاء  نمیکند.  من  جز  ایـمان  و  صداقت  از  آنـان  نمیبینم  و  من  مأمور  به  ظاهرم )  و  خدا  از  چیزهائی  کـه  در  اندرون  دارند  آگاهتر  (از  هر  کسی)  است.  (اگر  آنچه  شما  دوست  دارید  بگویم  و  بکنم،)  در  این  صورت  من  از  زمرۀ  ستمکاران  (به  خود  و  بـه  دیگـران)  خواهـم  بـود.  کـند:  ای  نوح!  با  ما  جر  و  بحث  کردی  (تا  بـه  تـو  ایمان،  بیاوریم)  و  جرو  بحث  را  به  درازا  کشاندی  (تا  آنجا  خـه  ما  را  خسته  کردی.  جـانمان  از  این  همه  گفتار  به  لب  رسـیده  است  و  دیگر  تـاب  تـحمّل  شـنیدن  سخنانت  را  نداریم).  اگر  راست  می‏گوئی  (که  تو  پیغمبری  و  اگر  به  تو  ایمان  نیاوریم،  عذاب  خدا  گریبانگیرمان  مـیگردد)  آنچه  را  که  ما  را  از  آن  میترسانی،  به  ما  برسان  (و  هیچ درنگ  مکن.  حرف  بس  است،  عذاب  کو؟).  گفت:  (رساندن  عذاب  در  دست  خدا  است؛  نه  در  دست  من).  این  خدا  است  کـه  آن  را  به  شما  میرساند  اگر  بخواهد  (و  حکمتش  اقتضاء  کند)،  و  شما  نمیتوانید  (خدا  را)  درمانده  کنید  (و  از  نزول  عذاب  او  جلوگیری  نمائید  و  یا  از  آن  بگریزید  و  خویشتن  را  برهانید).(هود/٢7-٣2)

  در  داستان  هود  همچون  صحنهای  را  مییابیم:

(قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَمَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَنْ قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ (٥٣) إِنْ نَقُولُ إِلا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (٥٤) مِنْ دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمِیعًا ثُمَّ لا تُنْظِرُونِی (٥٥) إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٥٦) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا إِنَّ رَبِّی عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ) (٥٧)

گفتند:  ای  هود!  تو  دلیـلی  برای  مـا  نیاوردهای)  (که  بـر  صحّت  چیزی  دلالت  کند  که  ما  را  بدان  میخوانی)  و  ما  به  خاطر  سخن  تو  خدایان  خود  را  رها  نمیکنیم  (  و  به  ترک  عبادت  معبودهای  خویش  نـمیگوئیم)  و  بـه  تـو  ایـمان  نمیآوریم  (و  به  پیغمبریت  باور  نمیداریم.  چیزی  جز  این  نمی‏گوئیم  که  یکی  از  خدایان  ما  بلائی  به  تو  رسانده  است  (و  دیوانهات  کرده  است،  بدانگاه  کـه  به  بدگوئی  آنــها  زبـان  گشـودهای  و  مـا  را  از  عبادتشان بـرحذر  داشتهای.  این  است  که  هذیان  می‏گوئی  و  یـاوهسرائـی  مـیکنی.  هـود  در  پـاسخشان)  گفت:  من  خدا  را  گواه  میگیـرم  و  شما  هم  گواهی  دهید  (بر  گفتارم)  که  مـن  از  چیزهائی  که  (بجز  خدا)  میپرستید  بیزار (و  از بیماری  شـــرک  شـما  ســالم)  و  برکنارم.  بـجز  خدا  (از  هـر چه  میپرستید  گریزان  و  بیزارم.  حال  که  چنین  است  هر چه  از  دستتان  سـاخته  است  کـوتاهی  مکـنید  و)  همگی  به  نیرنگ  و  چارهجوئیم  بپردازید  و  مهلتم  مدهید.  (من  نه  از  شما  و  نه  از  مـعبودهائی  مـیترسم  که  گمان  مـیبرید  بلائی  بر  سرم  آوردهاند).  من  بر  خدا  تکـیه  کردهام  کـه  پروردگار  من  و  پروردگار  شـما  است.  هیچ  جنبندهای  (اعم  از  انسان  و  غیرانسان)  نیست  مگر  این  که  خدا  بر  او  تســلط  دارد  (و  زمـام  اختیارش  را  در  دست  دارد.  پس  چرا  بـاید  از  شما  ترسید؟!  بدانید  که  قدرت  خدای  من  در  طریق  حقّ  و  عدل  جاری  می‏گردد،  زیرا)  بیگمان  خدای  من  بر  صراط  مستقیم  (که  جادۀ  عـدل  و  داد  اسـت)  قرار  دارد  (و  کــاری  بـرخـلاف  حکـمت  و  صــواب  انـجام  نمیدهد).  اگر  (از  دعوت  من)  روی  بگردانید  (بـاکـی  نیست.  زیرا  بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  و  من رسالتی  را  که  مأمور  بدان  بودم  بـه  شـما  رسـاندم.  پروردگارم  (شما  را  میمیراند  و)  کســان  دیگری  را  به  جـای  شــما  مــینشاند  و  شـما  کمترین  زیـانی  (بـا  روگردانـی  از  پرستش  و  دوری  از  عبادتش)  بدو  نمیرسانید.  بیگمان  پـروردگار  من  مـراقب  و  مـواظب  هـر  چیزی  است  (و  کردار  و  رفتار  شما  از  او  پنهان  نمیماند  و  بیسزا  و  جزا  نمیگردد).                                                   (هود/53-57)

 سپس  سرانجام  کار  در میرسد:

(وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُودًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ (٥٨) وَتِلْکَ عَادٌ جَحَدُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَعَصَوْا رُسُلَهُ وَاتَّبَعُوا أَمْرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ (٥٩) وَأُتْبِعُوا فِی هَذِهِ الدُّنْیَا لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلا إِنَّ عَادًا کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْدًا لِعَادٍ قَوْمِ هُودٍ) (٦٠)

هنگامی  که  فرمان  مـا  (مـبنی  بـر  نـابودی  قوم  عـاد)  در رسید،  هود  و  مؤمنان  همراه  او  را  در  پرتو  مـرحمت  خود  نجات  دادیم  و  ایشان  را  از  عذاب  سـخت  و  شـدید  رهانیدیم.  این  هم  قوم  عاد  بـودند  کـه  آیـههای  (آفـاق  و  انفس)  و  دلائل  پروردگارشان  را  انکار  و  تکفیر  کردند  و  از  فرمان  (پپغمبر  خدا  هـود  و  در اصـل  از  فـرمان  هـمۀ)  پیغمبران  خدا  سرکشی  نمودند  و  از  دستور  هر  سرکش  عناد پیشهای  پیروی  کردند.  در  ایـن  دنـیا  دچـار  نفرین  (مـردمان)  و  طـرد  (از  رحمت  یزدان)  شـدند  (و  از  پس  ایشان  بدنامی  و  رسوائـی  مـاند)  و  در  روز  قیامت  نـیز  (همینطور  به  لعنت  و  طرد  از رحمت  گرفتار  میشوند  و  منفور  خدا  و  فرشتگان  و  مردمان  میگردند).  هـان!  (ای  جهانیان!  بدانید  کـه  قوم)  عاد  بـه  خدای  خود  (ایـمان  نیاوردند  و  نسبت  بدو)  کافر  شدند.  هـان!  (ای  مـردمان!  بدانید  که)  عاد،  قوم  هود  (شایستۀ  طرد  از  رحمت  خدا  و  درخور  هلاک  شدند،  پس)  نیست  و  نابود  باد.(هود/58-60 ) 

در  داستان  صالح  این  صحنه  را  مییابیم:

(قَالُوا یَا صَالِحُ قَدْ کُنْتَ فِینَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ (٦٢) قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ) (٦٣)

گفتند:  ای  صالح!  پپش  از  این  مایۀ  امید  ما  بودی.  آیا  ما  را  از  پرستش  چیزهائی  که  پـدرانـمان  میپرستیدند  نـهی  میکنی؟  (و  از  عبادت  بتانی  بـاز میداری  کـه  نـیاکـان  و  همچنین  خودمان  به  عـبادت  آنـها  عـادت  کرده  و  الفت  گرفتهایم؟!)  ما  راجع  بدانچه  ما  را  بدان  دعوت  میکنی  به  شکّ  و  تردید  عجیبی  گرفتار  آمدهایم!  (مگر  میشود  که  خدا  را  به  یگانگی  پرستید  و  بـدون  میانجیگری  بـتان  و  شفیعان  بـه  خدا  تـقرّب  جست؟!  ایـن  غیرممکن  است).  گفت:  ای  قوم  من!  به  من  بگوئید،  اگر  من  (در  دعوت  شما  به  پرستش  خدای  یگانه)،  از  سـوی  خدا  دلیـل  روشـنی  داشته  باشم  و  او  از  جانب  خود  به  من  رحمت  (نـبوّت  و  رسالت)  داده  باشد،  حال  اگر  از  فرمـان  او  سرکشی  کنم،  چه  کسی  مرا  در  برابر  (خشـم)  خدا  یـاری  مـیدهد  و  از  عذاب  او  رستگار  میسازد؟!  شـما  که  جز  بر  زیـان  و  هلاک  من  نمـیافزائید.                                 (هود/62و63)

 سپس به  دنبال  پیکردن  شتر  با  شمشیر  و  تکذیب  حقّ  و  حقیقت،  همچون  فرجامی  در  میرسد:

(فَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا صَالِحًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَمِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ الْقَوِیُّ الْعَزِیزُ (٦٦) وَأَخَذَ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ (٦٧) کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلا إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْدًا لِثَمُودَ) (٦٨)

هـنگامی  که  فرمان  مــا  (مـبنی  بـر  عذاب  قوم  ثـمود)  دررسید،  صالح  و  مؤمنان  همراه  او  را  در  پرتو  لطف  و  مرحمت  خود  نجات  دادیم  (و  از  هلاک  مصون  و  از  عذاب  محفوظ  داشتیم)  و  از  خواری  و  رسوائی  آن  روز  (بد  و  هولناک)  رهانیدیم.  (ای  پپغمبر!)  پروردگار  تو  نـیرومند  و  چیره  است  (و  به  قوّت  و  عزّت  و  نـصرت  او  اطمینان 

داشته  بـاش)،  صـدای  شدید  (و  وحشـتناک  صـاعقه  و  امواج  هراسناک  زلزله)،  افراد  سـتمکار  (قـوم  ثمود)  را  دربر  گرفت  و  در  خانه  و  کاشانۀ خود  خشکیدند  و  بر  روی  افتادند.  آن  چنان  که  گوئی  هرگز  ساکـن  آن  دیـار  نبودهاند  (و  در  آبادانی  آنجا  نکوشیدهاند.  ویران  و  خالی  و  بیصاحب!).  هان!  (ای  مردمان!)  نابود  باد  قوم  ثـمود   (و  از  رحمت  خدا  مطرود).(هود/66- 68 )

در داستان شعیب هم این صحنه را می یابیم:

(قَالُوا یَا شُعَیْبُ أَصَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ إِنَّکَ لأنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ (٨٧) قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا وَمَا أُرِیدُ أَنْ أُخَالِفَکُمْ إِلَى مَا أَنْهَاکُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِیدُ إِلا الإصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَمَا تَوْفِیقِی إِلا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ (٨٨) وَیَا قَوْمِ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شِقَاقِی أَنْ یُصِیبَکُمْ مِثْلُ مَا أَصَابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صَالِحٍ وَمَا قَوْمُ لُوطٍ مِنْکُمْ بِبَعِیدٍ (٨٩) وَاسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی رَحِیمٌ وَدُودٌ (٩٠) قَالُوا یَا شُعَیْبُ مَا نَفْقَهُ کَثِیرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاکَ فِینَا ضَعِیفًا وَلَوْلا رَهْطُکَ لَرَجَمْنَاکَ وَمَا أَنْتَ عَلَیْنَا بِعَزِیزٍ (٩١) قَالَ یَا قَوْمِ أَرَهْطِی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَاتَّخَذْتُمُوهُ وَرَاءَکُمْ ظِهْرِیًّا إِنَّ رَبِّی بِمَا تَعْمَلُونَ مُحِیطٌ (٩٢) وَیَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَمَنْ هُوَ کَاذِبٌ وَارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ )(٩٣)

گفتند:  ای  شعیب!  آیا  نمازهایت  به  تو  دستور  میدهد  که  ما  چیزهائی  را  ترک  کنیم  که  پدرانمان  (از  قدیم  و  ندیم)  آنها  را  پرستیدهاند؟!  (مگر  مـیشود  عبادت  بـتهائی  را  رها  سازیم  که  از  دیرباز  نیاکانمان  را  بـرآن  دیـدهایـم  و  خود  نیز  برآن  رفتهایـم؟!  یـا نمازهایت  بـه  تو  دستور  میدهد  که  ما  آزادی  خود  را  از  دست  بدهیم)  و  ما  نتوانیم  به  دلخواه  خود  در  اموال  خویش  تصرّف  کنیم؟!  تو  که  مرد  شکیبا  و  خردمندی  هستی  (چرا  باید  چنین  سخنان  یاوه  و  پریشانی  بگوئی؟!).  گفت:  ای  قوم  مـن!  اگر  مـن  (براثر  نبوّت)  دلیل  آشکاری  از  پروردگارم  داشته  باشم  (و  به  یقین  کامل  رسیده  باشم)  و  روزی  خوبی  (علاوه  از  نبوّت)  به  من  عطـاء  فرموده  بـاشد،  بـه  مـن  بگوئید  (آیـا  میتوانم  برخلاف  فرمان  خدا،  یعنی  خـالق  و  هـادی  و  رازق  خــود  رفـتار  کـنم،  و  شـما  را  از  بتپـرستی  و  بزهکاری  نهی  ننمایم؟).  من  نمیخواهم  شما  را  از  چیزی بازدارم  و  خودم  مرتکب  آن  شـوم  (و  بـلکه  شمـا  را  بـه  انجام  کاری  میخوانم  که  خود  نیز  بدان  عـمل  میکنم).  من  تا  آنجا  که  میتوانم  جز  اصلاح  (خویشتن  و  شما  را)  نمیخواهم،  و  توفیق  من  هم  (در  رسیدن  به  حقّ  و  نیکی  و  زدودن  ناحقّ  و  بدی)  جز  با  (یاری  و  شتیبانی)  خدا  (انجام  پذیرفتنی)  نیست.  تنها  بر  او  توکّل  میکنم !  و  (کار  و  بارم  را  بدو  واگذار  میسازم  و  بـا  توبه  و  انابت)  فقط  به  سوی  او  برمیگردم.  ای  قوم  من!  مخالفت  (موجود  میان  شما  و)  من،  شما  را  بر  آن  ندارد  که  بـر  عناد  ب  حقّ  و  اصرار  بر  کفر  خود  بـیفزائـید  و  سـبب شـود  که هـمان  بلائی  به  شما  برسد  که  به  قوم  نوح  یا  قوم  هود  و  یا  قوم  صالح  رسید،  و  (مکان  و  زمان  وقوع  هلاک)  قوم  لوط  از  شما  چندان  دور  نـیست  (و  دست  کـم  از  ایشـان  عبرت  بگیرید  و  خویشتن  را  بپائید).  از  پروردگارتان  آمرزش  (گناهان  خود  را)  بخواهید  و  بعد  (از  هر  گناه  و  لغزشی  که  در  زندگی  مرتکب  مـیشوید  پشیمان  شـود.  و)  بـه  سوی  او  برگردید.  بیگمان  پروردگار  من  بسیار  مهربان  (در  حقّ  بندگان  پشیمان  و)  دوستدار  (مؤمنان  توبهکار)  است.  گفتند:  ای  شعیب!  بسـیاری  از  چیزهائ  را  کـه  می‏گوئی  نمیفهمیم  (و  گوشمان  بـه  سـخنانت  بدهکار  نیست)  و  ما  شما  را  در  میان  خود  ضعیف  مـیبینیم  (و  قادر  به  دفاع  از  خویشتن  و  اقناع  دیگران  نمیدانـم).  اگر  (به  خاطر  احترام)  قبیلۀ  اندک  تو  نبود  (کـه  بـر  آئین  مــا  میباشند)  ما  تو  را  سنگباران  میکردیم  و  تو  در  پیش  ما  قدر  و  ارز شی  نداری  (تا  تو  را  بزرگ  و  محترم  داریم  و  از  کشتن  تو  صرف  نظر  کنیم،  و  در  برابر  ما  قوّت  و  قدرت  آن  را  نداری  که  از  خویشتن  دفاع  کنـی.  شعیب)  گفت:  ای  قوم  من!  آیا  قبـله  و  عشیرۀ  من  در  نزد  شما  گرامیتر  و  مهمّتر  از  خدا  است  (و  بـه  خـاطر  آنـان  بـا  مـن  مدارا  و  سازش  میکنید)  و  خدا  را  فرامـوش  مـیسازید  و  او  را  پشت  سر  میاندازید  (و  به  قدرت  و  عـزّت  وی  اعتنائی  نمیکنید؟!).  بیگمان  پروردگار  من  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  میکنید  (و  اعمال  و  افعال  شما  از  دید  او مخفی  نمیماند  و  پاداش  آنها  را  در  کف  دستتان  میگذارد).  ای  قوم  من!  هرچه  در  قدرت  دارید  انـجام  دهید  و  کوتاهی  نکنید  (و  بدانید  که  پشتیبان  من  خدا  است  و  از  شما  باکی  نیست).  من  به  کار  خود  مشغولم  (و  همانگونه  که  شـما  به  راه  خود  ادامه  مـیدهید،  مـن  هـم  بـه  راه  خود  ادامـه  میدهم).  بالأخره  خواهید  دانست  که  چـه  کسـی  دچـار  عذابی  میشود  که  او  را  خوار  و  رسـوا  مـیکند،  و  چـه  کسی  دروغگو  است  (و  از  مـن  و  شـما  کدام  راسـترو  و  خوشبخت،  و  کدام  کجرو  و  بدبخت  میباشیم).  چشم  به  راه  بـاشید  و  مـن  هـم  چشـم  بـه  راهم  (کـه  عـاقبت  چـه  میشود).(هود/87-93)

  آنگاه  خاتمه  سر  میرسد:

(وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْبًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ (٩٤) کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلا بُعْدًا لِمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ) (٩٥)

هنگامی  که  فرمان  مـا  (مـبنی  بـر  هـلاک  قوم  مـدین)  در رسید،  شعیب  و  مؤمنان  هـمراه  او  را  در  پـرتو  مـهر  خـود  (از  عـذاب  و  هــلاک)  نـجات  دادیـم  و  صــدای  (وحشـتناک  صـاعقه  و  زلزله)  سـتمکاران  را  دریـافت  و  (براثر  آن  قالب  تهی  کـردند  و  نـقش  زمـین  شـدند  و)  در  خانه  و  کـاشانۀ  خـود  کــالبدهای  بــیجانی  کشـتند.  بدانگونه  که  انگار  هرگز  از  ساکنان  آن  دیار  نبودهاند  (و  در  آنجا  نزیستهاند  و  روزگاری  در  آن  بسر  نبردهاند.  نه  خود  ماندند  و  نه  اثری  از  ایشـان  مـاند).  هـان!  نـابود  (و  دور  از  رحمت  خدا)  باد  قوم  مدین!  همانگونه  که  قوم  ثمود  نابود  (و  دور  از  رحمت  خدا)  شدند.(هود/94و95)

 ٣-  یکی  دیگر  نیز  از  نشانههای  برجسته،  پیرو  زدن  بـر  این  داستان  است.  در  آن  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   به  مفاهیـم  آن  رهنمود  میشود،  و  از  او  غمزدائی  مـیگردد  و  در  ایـن  راستا  از  او  خواسته  میشود که  به  بلاها  و  مـصیبتهائی  بنگرد  که  در گذشتهها  بر  سر  برادران  انبیاء  بـزرگوارش  آمده  است،  و  خدا  چگونه  ایشان  را  مشمول  رعـایت  و  عــنایت  خـود  فـرموده  است  و  سـرانـجام  پـیروزی  و  بــهروزی  را  بهره  آنـان  نـموده  است.  هـمچنین پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم   رهــنمود گـردیده  است  که  با  تکذیبکنندگان  قوم  خود  قطع  رابطه کند  همانگونه  کـه  پیغمبران  بزرگوار  با  اقوام  خود  قطـع  رابطه کردند  و  بـر  حقّ  و  حقیقتی  ماندگار گردیدند که  با  خود  بــه  ارمـغان  آورده  بودند  ...  ضمناً  این  داستان  اشاره  دارد  به  صدق  ادعای  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   در  این که  میگوید  بدو  وحی  شده  است  و  رسالت  آسمانی  بدو  واگذار گردیده  است.(هود /49)

چه  در  پایان  داستان  نوح  این  پیرو  را  مییابیم:

(تِلْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ) (٤٩)

این  (قصّه  و  داستانهای  ملّتهای  پیشینی  که  تـو  آنـان  را  ندیدهای)  جزو  اخبار  غیب  است  کـه  آن  را  بـه  تو  (ای  پیغمبر  اسلام!)  وحی  میکنیـم.  نه  تو  و  نه  قوم  تو  پیش  از  این،  آن  را  نمیدانستید.  پس  (در  برابر اذیّت  و  آزار  قـوم  خود)  شکیبائی  کن  (همانگونه  که  پیغمبران  پیشین  در  برابر  اذیّت  و  آزار  اقوام  خود  شکیبائی  کردند،  و  بـدان)  که  سرانجام  (کار،  برد  با  شکیبایان  و)  از آن  پرهیزکاران  است. (هود/49)                                                                     

 در  پایان  داستانی که  در  این  سوره  آمده  است،  این  پیرو  دراز  را  در  پایان  سوره  مییابیم:

(ذَلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِیدٌ (١٠٠) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِنْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَمَا أَغْنَتْ عَنْهُمْ آلِهَتُهُمُ الَّتِی یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ لَمَّا جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَمَا زَادُوهُمْ غَیْرَ تَتْبِیبٍ (١٠١) وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ) (١٠٢)

این  از  خبرهای  شهرها  و  آبادیهائی  است  که  ما  برای  تو  (ای  پیغمبر!)  بازگو  میکنیم  (تا  قوم  خود  را  بـدانـها  پـند  دهی،  و  به  یاری  خدا  اطمینان  حاصل  کنی).  برخی  از  این  شهرها  و  آبادیها  هنوز  برپا  و  برجایند  (و  آثاری  از  آنها  مانده  و  درس  عبرت  همگانند.)  و  بـرخی  درویده  (و  از  میان  رفتهاند  همانند  کشتزار  درو  شده).  ما  بدانان  ستم  نکردیم  (و  بیهوده  نابودشان  ننمودیم )  و  بلکه  خودشان  (با  کفر  و  فساد  و  پرستش  بتها  و  غیره)  بـر  خـویشتن  سـتم  روا  داشـتند  و  مـعبودهائی  را  که  بـغیر  از  خدا  میپرستیدند  و  به  فریاد  میخوانـدند،  کمرترین  سـودی  بدانان  نرساندند  و  هیچگونه  کمکی  نتوانستند  بـدیشـان  بـنمایید  (و  مـثلاً  آنـان  را  از  هـلاک  و  نابودی  بـرهانند)  بدانگاه  که  فرمان  (هلاک  ایشان  از  سوی)  پروردگارت  صادر  گردید،  و  جز  بر  هلاک  و  زیـانشان  نـیفزودند  (و  تنها  مایۀ  بدبختی  و  نابودی  ایشان  شدند  و  بس).  عقاب  پروردگار  تو  این  چنین  است  (که  دربارۀ  قوم  نوح  و  عاد  و  ثمود  و  مدین  و  غیره  کذشت)  هرگاه  که  (بر  اثر  کفر  و  فســاد،  اهــالی)  شـهرها  و  آبـادیهائی  را  عقاب  کـند  کـه  ستمکار  باشند.  به  راستی  عقاب  خدا  دردنـاک  و  سـخت  است.                                            (هود/100-102)

(وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مُرِیبٍ (١١٠) وَإِنَّ کُلا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (١١١) فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (١١٢) وَلا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ (١١٣) وَأَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ذَلِکَ ذِکْرَى لِلذَّاکِرِینَ (١١٤) وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ) (١١٥)

ما  کتاب  (آسمانی  تورات)  را  به  مـوسی  دادیـم  و  سپس  دربــارۀ  آن  (از  سـوی  پـیروان  در  تـفسـر  و  مـعنی  آن  بـرحسب  اهـواء  و  شــهوات  ایشـان)  اختلاف  شد  (و  بسیاری  از  حقّ  به  دور  گشتند  و  دسته  دسته  و  پراکنده  شدند)  و  اگر  سخن  پروردگارت  از  پیـش  بـر  ایـن  نرفته  بود  (که  عذاب  کافران  و  مجازات  شدید  مبطلان  تـا  روز  رستاخیز  به  تأخیر  انداخته  شود)  دربارۀ  چیزی  که  در  آن  اختلاف  پیدا  کرده  بودند  (با  تمییز  حقّ  از  بــاطل،  و  بـرجـای  داشتن  مـحقّ  و  نـابود  کـردن  مبطل)  داوری  میشد  (و  مسألۀ  کفر  و  نفاق  خاتمه  مییافت،  چرا  که  از  ترس  نابودی  آنی،  اختیار  که  رمـز  تکـامل  و  پیشرفت است  از  میان  برمیخاست  و  جبر  مطلق  بر  جامعه  حاکم  میشد،  امّا  چون  مجازات  آنی  مخالف  سرشت  انسـانی  است،  خدا  چنین  نکرد).  آنان  (که  تورات  را  از  پدران  خود  به  ارث  بردهاند)  دربارۀ  کتاب  (آسمانی  خود)  به  شکّ  و  تردید  شگفتی  گرفتار  آمدهاند  (و  از  حقیقت  فرسـنگها  به  دور  افتادهاند).  پروردگارت  حتماً  (پـاداش  و  پـادافـره)  اعمال  همگان  را  بیگم  و  کـاست  مـیدهد  و  او  آگاه  از  هرآن  چیزی  است  که  مـیکنند.  بنابراین،  همانگونه  که  فرمان  یافتهای  (در  راه  تبلیغ  و  ارشاد  و  مبارزه و  پیکار  و  پـیاده  کردن  تـعلیمات  قرآن)  اسـتقامت  کن  هـمراه  کسانی  که  (از  کفر  و  شرک  دست  کشیدهاند  و)  با  تو  (به  سوی  خدا)  برگشتهاند  و  ایـمان  آوردهانـد،  و  از  حدود  قوانین  خدا)  تجاوز  نکنید  (و  از  جـادۀ  اعتدال  بـه  کنار  نروید  و  راه  افراط  و  تفریط  مپوئید)  چرا  که  خدا میبیند  چیزی  را  که  مـیکنید  (پس  مواظب  پندار  و  گفتار  و  کردار  خود  باشید).  و  به  کافران  و  مشرکان  تکیه  مکنید  (که  اگر  چنین  کنید)  آتش  دوزخ  شما  را  فرو  می‏گیرد.  و  (بـدانـید  که)  جز  خدا  دوستان  و  سرپرستانی  ندارید  لذا  بتوانـند  شما  را  در  پناه  خود  دارند  و  شرّ  و  بلا  و  زیان  و  ضرر  را  از  شـما  به  دور  نـمایند)  و  پس  از  (تکیه  بـر  کافران  و  مشرکان،  دیگر  از  سوی  خدا)  یـاری  نـمیگردید  و  (بـر  دشمنان)  پیروز  گردانده  نـمیشویده  در  دو  طرف  روز  (که  وقت  نماز  صبح  و  عصر  است)  و  در  اوائل  شب  (که  وقت  نماز  مغرب  و  عشاء  است)  چنان  کـه  بـاید  نـماز  را  بــهجای  آوریـد.  بـیگمان  نـیکیها  (و  از  جـمله نمازهای  پــنجگانه)  بـدیها  را  از  مـیان  مـیبرد.  بـیگمان  در  ایـن  (سفارشها  و  قانونهای  آسمانی)  اندرز  و  ارشاد  کسانی  است  که  پند  میپذیرند  و  خدای  را  یاد  میکنند و بـه  یـاد  میدارند.  و  (در  برابر  سـختیهای  چیزهائی  که  بـه  تـو  دستور  داده  شده  است)  شکیبائی  کن  که  خداوند  پاداش  نیکوکاران  را  ضائع  نخواهد  کرد  (و  رنج  آنان  را  در  دنیا  و  آخرت  هدر  نخواهد  داد).(هود/110-115 )

(وَکُلا نَقُصُّ عَلَیْکَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَکَ وَجَاءَکَ فِی هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ (١٢٠) وَقُلْ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنَّا عَامِلُونَ (١٢١) وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ (١٢٢) وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (١٢٣)

این  همه  از  اخبار  پیغمبران  بر  تو  فرو  مـیخوانیم،  کلّاً  برای  این  است  که  بدان  دلت  را  برجای  و  استوار  بداریم  (و  در  برابر  مشکلات  تبلیغ  رسالت،  آن  را  تقویت  نمائیم).  برای  تو  در  ضمن  این  (سـوره  و  اخبار  مـذکور  در  آن،  بیان)  حقّ  آمده  است  (همان  حقّی  که  پیغمبران  دیگران  را  بدان  میخواندند)  و  برای  مؤمنان  پند  و  یادآوری  مهمّی  ذکر  شده  است  (که  میتوانند  همچون  ایمانداران  پیشین  از  آن  سود  جویند  و  راه  سعادت  پویند).  بگو  به  کسـانی  که  ایمان  نمیآورند:  هرچه  در  قدرت  دارید  بکـنید  (و  در  راه  خود  بروید)  که  ما  نیز  آنچه  میتوانیم  میکنیم  (و  در  راه  خود  میرویم،  ولی  بدانید  سرانجام  شـما  شکست  و  بدبختی،  و  عاقبت  مـا  پـیروزی  و  خوشبختی  است).  و  چشم  به  راه  باشید  (که  به  ما  چه  چیز  مـیرسد  از  آنـچه  فکر  میکنید  که  میرسد)  و  ما  هم  چشـم  بـه  راه  هستیم  (که  برابر  وعدۀ  خدا،  دعوت  آسمانی  پیروز  و  اسلام  بر  شما  و  بر  همۀ  دشمنان  دین  غلبه  کند.  آگاهی  از)  غـیب  آسمانها  و  زمین  ویژۀ  خدا  است،  و  کارها  یکسـره  بدو  برمی‏گردد  (و  امور  جهان  به  فرمان  او  میچرخد)،  پس  او  را  بپرست  و  بر  او  تکیه  کن  و  (بدان  که)  پـروردگارت  از  چیزهائی  که  میکنید  بیخبر  نیست.(هود/120-123 )

 این  چنین،  بخش  جنبشی  رهنمود  قرآنی  برای  ما  جلوهگر  میگردد.  این  چنین،  قرآن  را  مـیبینیم کـه  بـا  واقـعیّت  دعوت  و  حرکت  در  هر  مرحلهای  رویاروی  میشود،  و  دعوت  و  حرکت  را  به  موضعگری  مـناسب  راهـنمائی  میکند.  داستان  را  نیز  در  قرآن  این  چنین  میبینیم  بدان  هنگام که  داستان  با  مقتضیات  جنبـش و  پیکار  با  جاهلیّت  در  مراحل  مختلف  رویاروی  میگردد،  رویاروئی  زنده  و  پویا.  کارآئی  آن  بسان  کارآئی  بقیّۀ  سورهای  است  که  در  آن  میآید.  در  عین  حال  آن  را  هماهنگ  با  روند  و  فضا  و  موضوع  سوره  مییابیم،  و  آن  را  در  جهان  واقع  به  تمام  و  کمال  بیانگر  اهداف  سوره،  و  تـصدیق کنندۀ  رهنمودها  و  احکام  و  پیامهای  گویش  و  سائر  چیزهائی  میبینیم که  سوره  متضمّن  آنها  است.

*

قبلاً  در  شناسائی  سورۀ یونس  در  جزء  یـازدهم  آمـده  است:

«واپسین  آشنائی  ما  در کتاب  «فی  ظـلال  القـرآن»  با  قرآن  مکّی،  سورۀ  انعام  و  سورۀ  اعراف  بود که  در  تربیت  قرآن  پیاپی  یکدیگر  آمدهاند،  هر چند که  از  لحاظ  تربیت  نزول  پیاپی  همدیگر  نبودهاند.  پس  از  آن  دو  تـا  سورههای  انفال  و  توبه  با  فضا  و  سرشت  و  موضوعات  مدنی  خاص  خود  قرار گرفتهاند.  هم اینک  به  سوی  قرآن  مکّی  برمیگردیم  و  سورههای  یونس  و  هود  را  هــم  در  ترتیب  قرآن  و  هـم  در  تـرتیب  نـزول  پـیاپی  هـمدیگر  مییابیم  ...  جای  شگفت  است که  همگونی  زیادی  میان  این  دو  سوره  و  آن  دو  سـوره،  در  مـوضوع،  و  نـیز  در  شیوۀ  عرضۀ  این  موضوع،  موجود  است!  سـورۀ انـعام  خود  حقیقت  عقیده  را  بـه  دست  مـیگیرد،  و  بـا  آن  بــا  جاهلیّت  رویاروی  میگردد،  و  این  جاهلیّت  را  در  عقیده  و  احساس  و  عبادت  و  عمل،  چارهجوئی  میکند،  و  بـه  مبارزۀ  آن  میپردازد.  در  صورتی  که  سورۀ  اعـراف  از  حـرکت  ایــن  عـقیده  در  زمـین،  و از  داسـتان  آن  در  رویاروئی  با  جاهلیّت  در  طول  تاریخ،  سخن  میراند.  به  همین  منوال  ما  در اینجا  با  دو  سورۀ  یونس  و هود  روبرو  هستیم  ...  شباهت  زیادی  در  موضوع،  و  نـیز  در  شـیوۀ  عرضۀ  آن  مییابیم،  با  این  فرق که  سورۀ  اعام  از  سورۀ  یونس  در  بلندا  و  ستبرای  آهنگ،  و  در  سرعت  و  قوت  تکان  نبض،  و  در  درخشش  شدید  صورتگری  و  حرکت،  ممتاز  است  ...  در  صورتی که  سورۀ  یونس  با  آهنگ  نرم  و کندی،  و  با  تکان  نبض  آرامی،  و  با  روانی  دلانگیز،  به  پیش  میرود!  ...  و امّا  سورۀ  هود،  بسیار  همگون  سورۀ  اعراف  در  موضوع  و  عرضه  و  آهنگ  و  تکان  است  ...  با  وجود  همۀ  این  چیزها  هر  سورهای  از  شخصیت  ویژه  و  از  سیماها  و  نشانههای  جداگـانۀ  خود  برخوردار  است،  هر چند که  این  همه  تشابه  و  اختلاف  در  میان  است«.

 هم اینک  این  اشارۀ کوتاه  را  شرح  و  بسط  میدهیم:

سورۀ  یـونس  بـه  گـوشۀ  کـوتاهی  از  داسـتانها  اشاره  مینماید  ...  اشارهای  به  داستان  نـوح،  و  اشـارهای  بـه  داستان  پیغمبران  بعد  از  او  دارد.  تا  اندازهای  بیشتر  از  آنـها  داستان  مـوسی  را  به  درازا  مـیکشد،  و  اشـارۀ کوتاهی  به  داستان  یـونس  مـینماید  ...  به  هــر  حـال  داستانها  در  سوره  تنها  به  عنوان  گواهی  و  مثالی  بـرای  تصدیق  حقائق  اعتقادیای  ذکر  میشوند  که  اهداف  این  سوره  هستند.

و  امّا  سورۀ  هود  داستانها  در  آن  پیکرۀ  سوره  را  تشکیل  میدهند.  داستانها  در  آن  هر چند  بـه  عـنوان  گـواهی  و  مثالی  برای  تصدیق  حقائق  اعتقادیای  آمـدهانـد  که  اهداف  این  سوره  هستند،  ولی  چنین  پیدا  استکه  عرضه  حرکت  عقیدۀ  خدائی  در  تاریخ  بشری،  هدف  آشکـار  و  جستۀ داستانها  است.

بدین  سبب  میبینیم  که  ترکیببند  پیکرۀ  سـوره  از  سـه  بخش  متمایز  و  جداگانه  تشکیل  شده  است:

بخش  یکم،  حقائق  عقیده  را  دربـر  دارد،  و  در  دیـباچه  سوره  آمده  است  وگسترۀ  محدودی  را  فراگرفته  است.  بخش  دوم،  حرکت  این  حقیقت  در  درازنـای  تـاریخ  را  دربر  دارد،  و  بیشترین گسترۀ  روند  سوره  را  فراگــرفته  است.

بخش  سوم،  پیرو  این  حرکت  را  دربر  دارد،  و  هـمچون  بخش  یکم گسترۀ  محدودی  را  فراگرفته  است.

روشن  است  همۀ  بخشهای  سوره،  در  بیان  حقائق  بنیادین  اعتقادی که  هدف  سراسر  روند  سوره  است،  با  یکدیگر  همکاری  و  هماهنگی  دارند،  و  هر  بخشی  این  حقائق  را  برابر  سرشت  و  شیوۀ  ویژۀ  خود  دنــبال  مـیکند  و  بـیان  مینماید،  و  نحوۀ گفتـار  و  نوع  داستان  و  طرز  رهنمود  در  یکایک  آنها  جداگانه  است.

این  حقائق  بنیادینی  که  سوره  عهدهدار  بیان  آنـها  است  عبارتند  از:

1-چیزی که  پبغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم و  چیزهائی که  پیش  از  او  پیغمبران  با  خـود  آوردهانـد،  یک  حـقیقت  ا،بت،  و  آن  حقیقت  از  سوی  خداوند  سـبحان  وحی  شـده  است،  و  مبنی  بر کرنش  بردن  در  برابر  یـزدان  یگانۀ  جهان  و  پرستش کردن  دادار  یکتای  بیانباز  سبحان  است.  قوانین  و  احکام  این کرنش  بردن  و  پرستش کردن  هم  نتها  و  تنها  از  پیغمبرن  خدا  دریافت  میگردد  و  بس.  قضاوت  میان  مردمان  نیز  براساس  این  حقیقت  صـورت  مـی‌‌پذیرد  و  بس:

در  دیپاچۀ  سوره،  این  آیات  راجع  به  حقیقت،  دعوت  پیغـمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   میآید:

(الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (١) أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ) (٢)

الف.لام.را.  (ایـن  قـرآن)  کـتاب  بـزرگواری است  کـه  آیههای  آن  (توسّط  خدا)  منظّم  و  محکم  گردیده  است  (و  لذا  تناقض  و  خلل  و  نسخی  بدان  راه  ندارد)  و  نیز  آیـات  آن  از  سوی  خداوند  (جهان)  شرح  و  بیان  شده  است  که  هم  حکیم  است  و  هم  آگاه  (و  کارهایش  از روی  کاردانی  و  فرزانگی  انجام  میپذیرد.  ای  پیغمبر!  بدیشان  بگو:)  این  که  جز  خدا  را  نپرستید.  بیگمان  مـن  از  سوی  خدا  بـیمدهندۀ  (کــافران  بـه  عـذاب  دوزخ)  و  مژدهدهنده  (مؤمنان  به  نعمت  بهشت)  هستم.(هود/1و2)

(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (١٣) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ) (١٤)

  بلکه  (مشرکان  پـا  از  درخواست  گنج  رایگان  و  نـزول  فرشتگان  بالاتر  میگذارند  و)  میگویید:  (محمّد.  خودش  قرآن  را  تألیـف  کرده  است  و)  آن  را  بـه  دروغ  بـه  خدا  نسبت  میدهد!  بگو:  (اگر  این  قرآن  را  انسانی  چون  من  نوشته  است)  شما  (هم)  ده  سورۀ  دروغین  همانند  آن  را  (بنویسید  و  برای  ما)  بیاورید  و  غیر  از  خدا  هرکس  را  که  میتوانید  دعوت  کنید  (و  به  یاری  خود  بطلبید)  اگر  (در  ادعــای  خویش)  راسـتگوئید.  پس  (ای  مشـرکان!)  اگر  (کسـانی  را  که  برای  یاری  در  این  کار  دعـوت  میکنید)  پاسخ  شما  را  ندادند  (و  استدعای  شما  را  نپذیرفتند،  چرا  که  از  انجام  آن  ناتوانند)  بدانید  که  این  قرآن  با  آگاهی  الله  و  وحی  خدا  نازل  شده  است  (و  از  علم  الهی  سـرچشمه  گرفته  است)  و  معبودی  جز  خدا  نیست  (و  نـزول  این  آیات  معجز،  دلیـلی  و  نشانی  بر  این  حقیقت  است).  پس  آیا  اسلام  را  میپذیرید  و  فرمانبردار  خدا  میگردید؟  (بــاید  که  تسلیم  شوید  اگر  طالب  حقّ  میباشید). (هود/13و14)

 در  داستانهای  پیغمبران  راجع  به  حقیقت  دعوت  آنان،  و  راجع  به  قطع  رابطۀ ایشان  با  اقوام  و  خاندانشان  به  سبب  عقیده،  سخن  رفته  است:

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ (٢٥) أَنْ لا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ) (٢٦)

  (همانگونه  که  تو  را  به  پیش  قومت  فرستادیـم  و  گروهی  به  دشمنانگی  و  سرکشـی  پرداختند)  نوح  را  (هم)  به  پیش  قومش  فرستادیم  (و  او  بـدیشان  گـفت:)  مـن  بـیمدهندۀ  (شما  از  عـذاب  خدا  و)  بیانگر  (راه  نـجات)  بـرای  شـما  میباشم.  (همچنین  بدیشان  گفت:)  جز  الله  (،  یعنی  خدای  واحد  یکتا)  را  نپرستید.  بیگمان  من  از  عذاب  روز  پررنج  (قیامت)  بر  شما  میترسم. (هود/25و26 )

(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ) (٢٨)

ای  قوم  من!  بـه  مـن  بگوئید،  اگر  مـن  دلیـل  روشنی  از  پروردگارم  داشته  باشم  (که  علم  ضروری  من  برگرفته  از  دانش  و  بینش  پـیغمبری  است)  و  خداوند  از  سـوی  خود  رحمتی  به  من  عطاء  فرموده  باشد  (که  نبوّت  است)  و  این  رحمت  الهی  (به  سـبب  تـوجّه  شـما  بـه  مـادیّات  و  غفلت  از  معنویّات)  بر  شما  پنهان  مـانده  باشد،  آیـا  مـا  میتوانیم  شما  را  به  پذیرش  آن  واداریــم،  در  حـالی  کـه  شما  دوستش  نمیدارید  و  منکر  آن  میباشید؟  (دین  را  با  اجـبار  کـه  نــمیشود  بـه  دیگران  تـحمیل  و  تـزریق کرد).(هود/28) 

(وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ (٤٥) قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلا تَسْأَلْنِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ) (٤٦)

نــوح  پروردگار  خـود  را  بــه  فریاد  خوانـد  و  گفت:  پروردگارا!  پسرم  (کنعان  که  امـواج  او  را  فرو  بـلعیده  است)  از  خـاندان  من  است  و  (تو  هنگامی  کـه  بـه  مـن  دستور  فرمودی،  خاندان  خود  را  سـوار  کشـتی  کنم،  دراصل  وعدۀ حفظ  خاندان  مرا  دادهای)  وعدۀ  تو  راست  است  (و  خلافی  در  آن  نیست)  و  تو  داورترین  داوران  و  دادگـــرترین  دادگرانــی  (و  درد  دل  مــرا  مـیدانــی.  پروردگارا!  لطفی  و  مرحمتی)  فرمود:  ای  نوح!  پسرت  از  خاندان  تو  نیست.  چرا  که  او  (بـه  سـبب  رفتار  زشت  و  کردار  پـلشتی  کـه  پـیش  گرفته  است،  بـا  تـو  فرسنگها  فـاصله  دارد،  و  ذات  او  عـین)  عمل  ناشایست  است.  بنابراین  آنچه  را  از  آن  آگاه  نیستی  (که  درست  است  یـا  نادرست)  از  من  مخواه.  من  تو  را  نصیحت  میکنم  که  از  نادانان  نباشی  (و  ندانی  که  در  مکـتب  آسمانی،  پیوند  براساس  عقیده  است؛  نه  گوشت  و  خون).(هود/45و46)

(وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلا مُفْتَرُونَ) (٥٠)

 (مـا  بــه  عـنوان  پـیغمبر)  هود  را  به  سـوی  قوم  عـاد  فرستادیم  که  از  خودشـان  بود.  (هود  بدیشان)  گفت:  ای  قوم  من!  خدا  را  پپرسـتید  که  جز  او  معبودی  ندارید.  شما  (کـه  بـه  خدایـان  متعدّدی  مـعتقدید،  در  ادّعـای  خود)  دروغگویانی  بیش  نیستید.                              (هود/ 50)

(وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ) (٦١)

 بـه  سوی  قـوم  ثمود  یکی  از  خـودشان  را  (به  عنوان  پیغمبر)  فرستادیم  که  صالح  نام  داشت.  (به  آنان)  گـفت

ای  قوم  من!  خدا  را  بپرستید  کـه  مـعبودی  جز  او  بـرای  شما  وجود  ندارد  (و  کسـی  غـیر  او  مسـتحقّ  پـرستیدن  نمیباشد).  او  است  که  شمـا  را  از  زمین  آفریده  است  و  آبادانی  آن  را  به  شـما  واگذار  نـموده  است  (و  نـیروی بهرهوری  و  بهرهبرداری  از  آن  را  بـه  شما  عطاء  و  در  شما  پدید  آورده  است.  پس،  از  او  طلب  آمرزش  (گناهان  خویش)  را  بنمائید  و  به  سوی  او  برگردید  (و  با  انـجام  عبادات  و  دوری  از  منکران،  مـغفرت  و  مـرحمت  او  را  بخواهید  و  بدانید  که  اگر  در  آیـن  کـار  صـادق  بـاشید،  خداوند  شما  را  درمـییابد  و  دعـای  شما  را  مـیپذیرد).  بیگمان  خداوند  (به  بندگانش)  نزدیک  (است  و  استغفار  و  انگیزه  اسـتغفارشان  را  مـیدانـد)  و  پـذیرندۀ  (دعـای  کسانی)  است  (که  او  را  مخلصانه  به  زاری  میخوانند  و  به  یاریش  میطلبند).                                      (هود/61 ) 

(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ) (٦٣)

گفت:  ای  قوم  من!  به  من  بگوئید،  اگر  من  (در  دعوت  شما  به  پرستش  خدای  یگانه)،  از  سـوی  خدا  دلیـل  روشنی  داشته  باشم  و  او  از  جانب  خود  به  من  رحمت  (نـبوّت  و  رسالت)  داده  باشد،  حال  اگر  از  فرمان  او  سرکشی  کنم،  چه  کسی  مرا  در  برابر  (خشـم)  خدا  یـاری  مـیدهد  و  از  عذاب  او  رستگار  میسازد؟!  شـما  که  جز  بـر  زیــان  و  هلاک  من  نمیافزائید.(هود/63)

(وَإِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ... ).

شعیب  را  (نیز)  به  سوی  قوم  مدین  فرستادیم  که  از  خود  آنان  بود.  (شعیب  بـدیشان)  گفت٠  ای  قـوم  مـن!  خدا  را  بپرستید  (و  بدانید  که)  جز  او  معبودی ندارید... (هود/84 )

(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا حَسَنًا...).

 گفت:  ای  قوم  من!  اگر  من  (براثر  نبوّت)  دلیل  آشکاری  از  پروردگارم  داشته  باشم  (و  به  یقین  کامل  رسیده  باشـم)  و  روزی  خوبی  (علاوه از نبوّت ) به من عطاء فرموده   باشد،  به  من  بگوئید  (آیا  میتوانم  برخلاف  فرمان  خدا،  یعنی  خالق  و  هادی  و  رازق  خود  رفتار  کنـم،  و  شما  را  از  بتپرستی  و  بزهکاری  نهی  ننمایم؟). (هود/88)                 

در  بخش  پیرو،  این  آیات  راجع  به  حقیقت  دعوت،  و  راجع  به  قطع  رابـطۀ  مـردمان  براساس  ایـن  حقیقت   می آید:

(وَلا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ) (١١٣)

و  به  کافران  و  مشرکان  تکیه  مکنید  (که  اگر  چنین  کنید)  آتش  دوزخ  شما  را  فرو میگیرد،  و  (بدانید  که)  جـز  خدا  دوستان  و  سرپرستانی  ندارید  (تا  بـتوانـند  شما  را  در  پناه  خود  دارند  و  شرّ  و  بلا  و  زیـان  و  ضـرر  را  از  شـما  بدور  نمایند)  و  پس  از  (تکیه  بر  کافران  و  مشرکان،  دیگر  از  سوی  خدا)  یاری  نمیگردید  و  (بر  دشـمنان ) پـیروز  گردانده  نمیشوید.(هود/113 )

(وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَإِلَیْهِ یُرْجَعُ الأمْرُ کُلُّهُ فَاعْبُدْهُ وَتَوَکَّلْ عَلَیْهِ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (١٢٣)

 (آگاهی  از)  غیب  آسمانها  و  زمـین  ویـژۀ  خدا  است،  و  کارها  یکسره  بدو  برمی‏گردد  (و  امور  جهان  به  (برفرمان  او  میچرخد).  پس  او  را  بپرست  و  بر  او  تکیه  کن  و  (بـدان  که)  پروردگارت  از  چیزهائی  که  میکنید  بیخبر  نیست. (هود/123 ) 

بدین منوال بخشهای سه گانۀ سوره برایبیان این حقیقت  به  هم  میرسند.

٢-  برای  این  که  مردمان  تنها  یزدان  را  خداوندگار  خود  بدانند  و  ربوبیّت  را  بدو  اختصاص  دهند،  این  سوره  خدا  را  بدیشان  میشناساند،  و  بیان  میدارد  که  مـردمان  در  این  جهان  در  دست  قدرت  اویند،  و  آنان  در  آن  جهان  به  سوی  ایزد  منّان  برمیگردند  تا  واپسـین  سـزا و جزای  ایشان  را  بدهد  ...  بخشهای  سهگانۀ  سوره  نیز  در  بیان  این  حقیقت  به  تمام  و کمال  ادای  مطلب  میکنند.

در  دیباچه  میآید:                        

(أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٥) وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ (٦) وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ (٧) وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ) (٨)

هان!  (برخی  از)  آنان،  کینه  و  دشمنی  (پیغمبر  و  مؤمنان)  را  به  دل  می‏گیرند  و  سعی  میکنند  تا  آن  را  از  خدا  پنهان  دارند!  هان!  آنان  هنگامی  که  بـا  جامهها  خـویشتن  را  میپوشانند  (و  رازها  بـه  همدیگر  می‏گویند  و  نیرنگها  میجویند  تا  با  آشکـار  شـدن  کارشان  رسـوا  نشـوند)  خـداونـد  از  آنـچه  نـهان  مـیدارنـد  و  از  آنـچه  آشکـار  میسازند  (بهطور  یکسان)  با خبر  و  آگاه  است.  چرا  کـه  او  آگاه  از  رازهـای  سـینهها  است.  هـیچ  جنبندهای  در  زمین  نیست  مگر  این  که  روزی  آن،  بر  عهدۀ  خدا  است  (و  خدا  روزی  مناسب  هریک  را  در  بحر  و  بر  مـیرساند)  و  محل  زیست  (دوران  حیات)  و  محل  دفن  (پس  از  ممات)  او  را  میداند.  همۀ  اینها  در  کتاب  روشنی  (بـه  نـام  لوح  محفوظ،  موجود  و  مضبوط)  است.  خدا  آن  کسـی  است  که  آسمانها  و  زمین  را  در  شش  دوره  بیافرید  و  (پیش  از  آن،  جهان  هستی  جز  مواد  مذاب  گازی  شکل  گسترده  در  گستره  گیتی  نبود،  و  ایـن  جهان  هسـتی  و  پـای)  تـخت  قدرت  خدا  بر  (این  مادۀ  عظیم  به  ظاهر)  آب،  قرار  داشت.  (این  آفرینش  سترگ  و  شگفت  را  بدین  خاطر  ساخت)  تا  شما  را  بیازماید  (و  معلوم  شود)  که  چه  کسانی  از  شـما  کارهای  نیکو  میکنند  (و  چه  افرادی  از  شما  کارهای  بـد  میکنند).  اگر  به  آنان  بگوئی  شما  بعد  از  مرگ  برانگیخته  میشوید  (و  زندگی  دوبـاره  پـیدا  مـیکنید)  کـافران  (از  روی  شگفت)  می‏گویند  (چیزی  را  می‏گوئی  باور  کردنی  نـیست  و  واقـعیّت  نـدارد؛  بـلکه)  ایـن  یک  جادوگری  آشکاری  است  (که  خردها  را  به  بازیچه  میگیرد).  اگر  عذاب  را  تا  مدّت  زمان  محدودی  (که  پایان  عمر  جهان  و  آغاز  قیامت  است)  به  تأخیر  اندازیم،  (از  روی  استهزاء)  می گویند:  چه  چیز  مانع  آن  (از  رسیدن  به  ما  الآن)  شده  است؟  (اگر  وعدۀ  خدا  راست  است،  عذاب  را  همین  الآن  بر  سر  ما  بیاورد  و  ما  را  مهلت  ندهد).  هان!  روزی  عذاب  به  سراغ  آنان  میآید  و  دیگر  از  ایشان  دور  نمی‏گردد  (و  دست  از  سرشان  برنمیدارد)  و  چیزی  را  که  در  (دنیا)  مسخره  میکردند،  از  هر  سو  دربرشان  می‏گیرد.(هود/5-8 )

 

(مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لا یُبْخَسُونَ (١٥) أُولَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (١٦)

کسانی  که  (تنها)  خواستار  زندگی  دنیا  و  زینت  آن  باشند  (و  جـز  خوردن  و  نـوشیدن  و  امـوال  و  اولاد  را  طـالب  نبوده  و  چشمداشتی  به  آخرت  نداشـته  بـاشند،  بـرابـر  سنّت  مـوجود  در  پیکرۀ هسـتی،  پـاداش  دسـترنج  و)  اعمالشان  را  در  این  جهان  بدون  هیچگونه  کم  و  کاستی  به  تمام  و  کمال  میدهیم  (چـرا  که  مـدار  ایـن  جـهان  بـر  اعمال  استوار  است؛  نـه  بـر  نـیّات  و  مـقاصد،  و  بـر  ایـن  خوان  یغما  چه  دشمن  چه  دوست).  آنان  کسانیند  که  در  آخرت  جز  آتش  دوزخ  بهره  و  سهمی  ندارند،  و  آنچه  در  دنیا  انجام  میدهند،  ضائع  و  هدر  میرود  (و  بـیاجر  و  پاداش  میشود)  و  کارهایشان  پوچ  و  بیسود  می‏گردد  (هرچند  کـه  اعمالشان  بـه  ظـاهر  انسـانی  و  مـردمی  و  عبادی  باشد). (هود/15و16)

در  بخش  داستانهای  پیغمبران  این گونه  شـناسههائی  می آید:

(إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٥٦) فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا إِنَّ رَبِّی عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ) (٥٧)

من  بر  خدا  تکیه  کردهام  که  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است.  هیچ جنبندهای  (اعم  از  انسان  و  غیر  انسـان)  نـیست  مگـر  ایـن  کـه  خدا  بـر  او  تسـلّط  دارد  (و  زمـام  اخـتیارش  را  در  دست  دارد.  پس  چـرا  بــاید  از  شـما  ترسید؟!  بدانید  که  قدرت  خدای  من  در  طریق  حقّ  و  عدل  جاری  می‏گردد،  زیـرا)  بیگمان  خدای  من  بـر  صـراط  مستقیم  (که  جادۀ  عدل  و  داد  است)  قرار  دارد  (و  کاری  بـرخـلاف  حکمت  و  صواب  انـجام  نـمیدهد).  اگر  (از  دعـوت  مـن)  روی  بگردانید  (بـاکـی  نیست.  زیرا  بـر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  و  من  رسالتی  را  که  مأمور  بـدان  بـودم  بــه  شـما  رسـاندم.  پـروردگارم  (شـما  را  میمیراند  و)  کسان  دیگری  را  به  جای  شما  مـینشاند  و  شما  کمترین  زیانی  (با  روگردانی  از  پـرسـش  و  دوری  از  عبادتش)  بدو  نمیرسانید.  بیگمان  پروردگار  مـن  مراقب  و  مواظب  هر  چیزی  است  (و  کردار  و  رفتار  شما  از  او  پنهان  نمیماند  و  بیسزا  و  جزا  نمیگردد).(هود/56و57 )

(وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الأرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ إِنَّ رَبِّی قَرِیبٌ مُجِیبٌ) (٦١)

 بـه  سـوی  قوم  ثـمود  یکـی  از  خودشان  را  (بـه  عنوان  پیغمبر)  فرستادیم  که  صالح  نام  داشت.  (به  آنان)  گفت:  ای  قوم  من!  خدا  را  بپرستید  که  مـعبودی  جز  او  پـرای  شما  وچود  ندارد  (و  کسـی  غیر  او  مسـتحقّ  پـرستیدن  نمیباشد).  او  است  که  شما  را  از  زمـین  آفریده  است  و  آبادانی  آن  را  بـه  شـما  واگذار  نـموده  است  (و  نـیروی  بهرهوری  و  بهرهبرداری  از  آن  را  بـه  شـما  عطاء  و  در  شما  پدید  آورده  است).  پس،  از  او  طلب  آمرزش  (گناهان  خویش)  را  بنمائید  و  به  سوی  او  برگردید  (و  بـا  انـجام  عبادات  و  دوری  از  منکرات،  مـغفرت  و  مـرحمت  او  را  بخواهید  و  بدانـد  کـه  اگر  در  ایـن  کـار  صـادق  بـاشید،  خداوند  شما  را  درمـییابد  و  دعـای  شـما  را  مـیپذیرد).  بیگمان  خداوند  (به  بندگانش)  نزدیک  (است  و  استغفار  و  انگیزه  اسـتغفارشان  را  مـیدانـد)  و  پـذیرندۀ  (دعـای  کسانی)  است  (که  او  را  مخلصانه  به  زاری  میخوانند  و  به  یاریش  میطلبند).(هود/61)

 در  بخش  پیرو  میآید:

(وَکَذَلِکَ أَخْذُ رَبِّکَ إِذَا أَخَذَ الْقُرَى وَهِیَ ظَالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَلِیمٌ شَدِیدٌ) (١٠٢)

عقاب  پروردگار  تو  این  چنین  است  (که  دربارۀ  قوم  نوح  و  عاد  و  ثمود  و  مدین  و  غیره  گذشت)  هرگاه  که  (بر اثـر  کفر  و  فساد،  اهالی)  شهرها  و  آبادیهائی  را  عقاب کند  که  ستمکار  باشند.  به  راستی  عقاب  خدا  دردنــاک  و  سـخت  است.(هود/102 )

(وَإِنَّ کُلا لَمَّا لَیُوَفِّیَنَّهُمْ رَبُّکَ أَعْمَالَهُمْ إِنَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ خَبِیرٌ) (١١١)

پروردگارت  حتماً  (پاداش  و  پادافره)  اعمال  همگان  را  بی کم  و  کاست  میدهد  و  او  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است  که  میکنند.(هود/ 111) 

(وَمَا کَانَ رَبُّکَ لِیُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا مُصْلِحُونَ (١١٧) وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ (١١٨) إِلا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لأمْلأنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ) (١١٩)

 (سـنّت  و  عـادت)  پروردگارت  چنین  نـبوده  است  کـه  شهرها  و  آبادیها  را  ستمگرانه  ویران  کند،  در  حالی  که  ساکنان  آنجاها  (متمسّک  به  حقّ  و  ملتزم  به  فضائل  بوده  و)  در  صدد  اصلاح  (حال  خود  و  دیگران)  برآمده  باشند.  (ای  پیغمبری  که  آزمند  بـر  ایـمان  آوردن  قوم  خـود  و  متأسّف  بـر  رویگردانـی  ایشـان  از  دعوت  آسمانی  هستی!  بدان  که)  اگر  پروردگارت  میخواست  مردمان  را  (همچون  فرشتگان  در  یک  مسیر  و  بر  یک  برنامه  قرار  میداد  و)  ملّت  واحدی  مـیکرد  (و  پـیرو  آئـین  یگانهای  مینمود،  و  آنان  در  مادّیات  و  در  معنویات  و  در  انتخاب  راه  حقّ  یا  راه  باطل  اختیار  و  اختلافی  نمیداشتند.  آن  وقت  جــهان  بــه  گـونۀ  دیگـری  درمـیآمد)  ولی  (خدا  مردمان  را  مختار  و  با  اراده  آفریده  و)  آنان  همیشه  (در  همه  چیز،  حتّی  در  گزینش  دیـن  و  اصـول  عقائد  آن)  متفاوت  خواهند  ماند.  (مردمان  بنا  به  اختلاف  استعداد،  در  همه  چیز  حتّی  در  دینی  که  خدا  برای  آنان  فرستاده  است  متفاوت  میمانند)  مگر  کسـانی  کـه  خدا  بـدیشان  رحم  کرده  باشد  (و  در  پرتو  لطف  او  بر  احکـام  قطعی  الدلالۀ  کتاب  خدا  متّفق  بوده،  هر چند  در  فهم  معنی  ظنّی  الدلالۀ  آن  که  منوط  بـه  اجتهاد  است،  اختلاف  داشـته  باشند)  و  خداوند  برای  همین  (اختلاف  و  تـحقّق  اراده  و  رحمت)  ایشان  را  آفریده  است،  و  سخن  پروردگار  تو  بر  این  رفته  است  که:  دوزخ  را  از  جملگی  جنّیها  و  انسانهای  (پیرو  نفس  امّاره  و  اهریمن  مکّاره)  پُر  میکنم.(هود/  117-119) 

بخشهای  سهگانۀ  سوره،  به  تمام  و کمال  حقیقت  الوهیّت  و  حقیقت  آخرت  را  در  روند  سوره  میشناسانند.  سوره  در  صدد  اثبات  وجود  خدای  سـبحان  نـیست.  بـلکه  در  صدد  بیان  ربوبیّت  خدای  یگـانه  در  زنـدگی  مـردمان  است،  بدان گونه  که  در  نظام  جهان  هستی  مقرّر  است  ...  چه  مسألۀ  الوهیّت  محل  اختلاف  نبوده  است،  و  بلکه  مسألۀ  ربوبیّت  است که  رسـالتهای  آسـمانی  بــدان  رو  کرده  است،  و  واپسین  رسالت  آسـمانی  نیز  بـدان  رو  می کند  و  در  صدد  توضیح  آن  بـرمیآید.  ایـن  مسأله،  مسألۀ کرنش  بردن  در  برابر  یزدان  و  پرستش  کردن  ایزد  یگانۀ  سبحان  بدون  هیچ گونه  شـریک  و  انـبازی  است.  خضوع  و  خشوع  در  برابر  خدای  یکـتا  بـدون  هر گونه  مدّعی  و  منازعی  است. کارهای  همۀ  مردمان  را  به  سلطه  و  قدرت  و  قضاوت  و  داوری  و  شریعت  و  فرمان  یزدان  برگرداندن  است،  همان گونه  که  آشکارا  از  جملگی  ایـن  گلچینهای  بخشهای  سوره  پیدا  و  هویدا  است.

در  راه  پدید  آوردن  همچون  حقائق  اعتقادیای  در  دلها،  و  استوار  داشتن  آنها  در  درونها،  و  ژرفا  بخشیدن  آنها  در  هستی  بشری،  و  پخش  زندگی  جـنبان  و  جـوشان  و  خروشان  در  این  حقائق  اعتقادی،  بدان گونه که  تبدیل  به  یک  نیروی  مثبت  و  الهام بخش  شوند،  و  احسـاسات  و  تصوّرات  و  اعمال  و  حرکات  را  دگرگون  سازند،  در  راه  پدید  آوردن  همچون  حقائقی،  آن  هم  بدین گونه  و  شیوه  و  در  ایـن  سـطح  و  مرتبه،  رونـد  سـوره  انگـیزههای  الهامبخش  و  آهنگها  و  نواهای گوناگونی  دربر  دارد،  انگیزهها  و  آهنگهائی که  همۀ  تارهای  هستی  بشری  را  سخت  مینوازند  و  به  خروش  میاندازند،  بدانگاه  کـه  این  حقائق  را  عرضه  میدارد  و  آنها  را  شرح  و  بسط  میدهد.

٣-روند  سوره  مشتمل  ترغیب  و  تشویق  و  تـرهیب  و  تهدید  فراوانی  است  ...  ترغیب  و  تشویق  به  نیکیها  و  خوبیهای  دنیا  و  آخرت،  ترغیب  و  تشویق کسـانی کـه  دعوتکنندۀ  به  سوی کرنش  بردن  در  برابر  یزدان  بیانباز  جهان  و  پرستش  خدای  یگانۀ  سبحان  را  پاسخ  میدهند،  و  خیر  و  صلاح  و  رشدی  را  پذیره  مـیشوند کـه  ایـن  کرنش  و  پرستش یکتاپرستانه  با  خود  به  ارمغان  میآورد  ...  ترهیب  و  تهدید  به  محروم  شدن  از  نیکیها  و  خوبیهای  دنیا  یا  آخرت،  و  ترهیب  و  تهدید  به  عذاب  در  دنیا  یا  در  آخرت،  ترهیب  و  تهدید  کسانی  که  از  این  دعوتکننده  رویگــردان  مـیشوند،  و  راه  طـاغوتهائی  را  در پـیش  میگیرند که  در  آخرت  ایشـان  را  به  دوزخ  تسـلیم  میکنند،  دوزخی که  طاغوتها  پیروان  خود  را  در  آخرت  به  سوی  آن  میرانند،  به  پاداش  این که  پیروانش  در  دنیا  رهبری  ایشـان  را  پـذیرفتهانـد  و  زمام  اختیارشان  را  بدیشان  سپردهاند،  و  به  جای کرنش  در  برابر  یـزدان  بزرگوار  و  پرستش  خداوند  منّان  دادار،  در  برابر  ایشان  کرنش  کردهاند  و  آنان  را  پرستش  نمودهاند  ...  این  هم  نمونهای  از  ترهیب  و  تهید:

(أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ (٢) وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ (٣) إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٤)

 (ای  پیغمبر!  بدیشان  بگو:)  این  که  جز  خدا  را  نـپرستید.  بیگمان  من  از  سوی  خدا  بیمدهندۀ  (کافران  بـه  عذاب  دوزخ)  و  مژده دهندۀ  (مؤمنان  به  نعمت  بهشت)  هستم.  و   این  که  از  پروردگارتان  طلب  آمرزش  کنید  و  به  سوی  او  برگردید  که  خداوند  (به  سبب  استغفار  صادقانه  و  توبۀ  مخلصانه)  شما  را  تا  دم  مرگ  به  طرز  نیکوئی  (از  مواهب  زندگی  این  جهان)  بهرهمند  میسازد،  و  (در  آخرت  برابر  عدل  و  داد  خود)  بـه  هر  صـاحب  فضیلت  و  احسـانی  (پاداش)  فضیلت  و  احسانش  را  مـیدهد.  اگر  هــم  پشت  بکنید  (و  از  ایمان  به  یزدان  و  طاعت  و  عیادت  خداوند  رحمان  روی  بگردانید،  بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  من  بر  شـما  از  عذاب  روز  بزرگی  (کـه  روز  قیامت  است)  بیمناکم.  برگشت  شما  به  سوی  خدا  است،  و  خدا  بر  هـر  چیزی  توانا  است.  (او  است  که  به  شما  زندگی  میبحشد  و  شما  را  میمیراند  و  دوباره  جان  به  پیکرتان  میدواند  و  برای  حساب  و  کتاب  در  قیامت  جمعتان  می‏گرداند  و  به  دوزخ  یا  بهشتتان  میرساند). (هود/2-4 )

(مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لا یُبْخَسُونَ (١٥) أُولَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (١٦)

کسانی  که  (تنها)  خواستار  زندگی  دنیا  و  زینت  آن  باشند  (و  جـز  خوردن  و  نـوشیدن  و  امـوال  و  اولاد  را  طـالب  نبوده  و  چشمداشتی  به  آخرت  نداشـته  بـاشند،  بـرابـر  سـنّت  مـوجود  در  پـیکرۀ  هسـتی،  پـاداش  دسـترنج  و)  اعمالشان  را  در  این  جهان  بدون  هیچ گونه  کم  و  کاستی  به  تمام  و  کمال  میدهیم  (چـرا  که  مـدار  ایـن  جـهان  بـر  اعمال  استوار  است،  نـه  بـر  نیّات  و  مـقاصد؛  و  بـر  ایـن  خوان  یغما  چه  دشمن  چه  دوست).  آنان  کسانیند  که  در  آخرت  جز  آتش  دوزخ  بهره  و  سهمی  ندارند،  و  آنچه  در  دنیا  انجام  میدهند،  ضائع  و  هدر  میشود  (و  بیاجر  و  پاداش  میرود)  و  کارهایشان  پوچ  و  بیسود  می‏گردد  (هر چند  کـه  اعمالشان  بـه  ظـاهر  انسـانی  و  مـردمی  و  عبادی  باشد).(هود/‌‌ 15و16)

(أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (١٧) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأشْهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (١٨) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (١٩) أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ (٢٠) أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢١) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ (٢٢) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٣) مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأعْمَى وَالأصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٢٤)

آیا  کسی  که  دلیل  و  برهان  روشنی  (به  نام  فطرت  و  عقل  سلیم)  از  سوی  پروردگار  خـود  دارد  (و  بـا  نـور  آن  بـه  آفاق  و  انفس  می‏نگرد  و  به  وجود  آفریدگار  جهان  پـی  میبرد)  و  گواهی  از  جانب  خدا  (به  نام  قرآن)  به    دنبال  آن  میآید  (و  بر  صدق  دریافت  عقل  او  از  جـهان،  ،شهادت  میدهد  و  برداشت  وی  را  تـصدیق  مـینماید)  و  قبل  از  قرآن  (هـم  جملگی  کتابهای  آسـمانی،  ایـن  راه  را  تأیید  کردهاند  و  در  این  مسیر  رفـتهانـد،  از  آن  جـمله  تـورات،  یعنی)  کتاب  موسی  که  رهبر  و  رحمت  بوده  است.  (آیـا  چنین  کسانی  با  افرادی  برابـرند  کـه  بـا  چشـم  خرد  بـه  مـلکوت  جــهان  نـمینگرند،  و  بـه  کـتابهای  آسمانی  و  پیغمبران  الهی  گوش  دل  فرا  نمیدهند،  و  جز  به  فکر  دنیا  نبوده  و  گمراه  بسر  میبرند  و  گمراه  مـیمیرند؟).  آنان  (که  دربارۀ  کائنات  میاندیشند  و  با  چراغ  عقل  پروردگار  خود  را  مییابند  و  تــاریخ  انبیاء  و  گذشتگان  را  پیش  چشم  میدارند)  بیگمان  به  قرآن  ایمان  میآورند  (چرا  که  آن  را  با  دید  جهانبین  و  بینش  حقّگرای  خویش  همگام  و  همنوا  میبینند).  هر کس  از  گروهها  (و  طوائف  گمراه  که  دشمن  حقّ  و  حقیقت  و  ادیان  و  انبیاء  خدایند)  به  قرآن  ایـــمان  نـیاورد،  میعادگاه  او  آتش  است  (و  جملگی  گمراهان  گریزان  از  نـور  قـرآن،  در  آتش  سـوزان  دوزخ  گرد  می‏آیند  و  چه  بد  جایگاهی  است!  ای  پیغمبر!)  دربارۀ  قرآن  شکّ  و  گمانی  به  خود  راه  مده.  قرآن  حقّ  است  و  از  سوی  پروردگارت  آمده  است،  ولی  بیشتر  مردم  (حقّ  را  نمیپذیرند  و  بـه  چیزی  کـه  باید  ایـمان  داشت)  ایـمان  نمیآورند.  چه  کسی  ستمگرتر  از  کسی  است  که  به  خدا  دروغ  بـندد؟!  (کســانی  کـه  بـه  خدا  دروغ  مـیبندند  و  چیزهائی  را  بـدو  نسـبت  مـیدهند  کـه  از  او  نیست،  در  قیامت  به  گونۀ  خاصی)  آنان  به  پروردگارشان  عرضه  میکردند  (و  در  دادگاه  عدل  الهی  به  سـان  مـیشوند)  و  گواهان  (حاضر  در  آنجا،  اعم  از  پیغمبران  و  فرشتگان  و  غیره  بر  آنان  گواهی  مـیدهند  و)  مـیگویند:  ایـنان  بـر  پروردگار  خود  دروغ  بستهاند  (و  لذا  زشتترین  گناه  و  رسوا کنندهترین  ستم  را  مرتکب  شدهاند)  هـان!  نـفرین  خدا  بر  ستمگران  باد!  آن  ستمکارانی  که  (مـردمان  را)  از  راه  خدا  بازمیداشتند.  و  (بر  راستای  خداشناسی  سدها  و  مانعها  ایجاد  میکردند،  و  در  دلهای  مردمان  شکّـها  و  گمانها  میانداختند  تا  آنان  را  منحرف  سازند  و  بدیشان)  راه  خدا  را  کج  و  نادرست  نشـان  دهند،  و  آنـانی  که  بـه  آخرت  کفر  میورزند  (و  به  جهان  دیگر  ایمان  نداشـتند.  این  کافران)  چنان  نیستند  کـه  آنـان  بـتوانـند  (خدا  را  از  عذاب  رساندن  به  خود)  در  دنیا  ناتوان  و  درمـانده  سازند  (و  از  قلمرو  قدرت  او  خـارج  شوند.  اگر  خدا  بـخواهـد  ایشان  را  گرفتار  عذاب  و  بلائی  کند)  آنان  بجز  خدا  یاور  و  فریادرسی  نـدارنـد  (کـه  ایشـان  را  از  عذاب  و  بـلای  آسـمانی  بـرهاند.  در  آخرت  هــم  بـه  سبب  عصیان  و  طعیانشان)  عذابشان  چندین  برابر  می‏گردد  (و  پیوسته  افـزونتر  و  افزونتر  مـیشود.  چرا  که  در  دنـیا)  آنـان  نمیتوانستند  (نشانههای  خداشناسی  پخش  در  آفاق  و  انفس  را)  بشنوند  و  ببینند.  آنان  کسانیند  که  خویشتن  را  زیانبار  میکنند  و  هستی  خود  را  میبازند،  و  معبودهائی  را  که  به  دروغ  به  هم  میبافند  و  میسازند،  کم  و نـاپدید  میکردند  (و  دروغگوئیها  و  یاوهسرائـیهایشان  از  بـین  میرود  و  بیفائده  و  بیسود  میشود).  مسلّماً  در  آخــرت  زیانبارترین  (مردمان)  هستند  (چرا  که  سعادت  خود  را  باختهاند،  و  باقی  را  به  فانی،  و  نعمت  را  به  نقمت،  و  جنان  را  به  نیران  دادهاند).  بیگمان  کسانی  که  ایمان  آوردهانـد  و  کــارهای  شــایسته  کردهانـد  و  بـه  خدای  خویش  آرمـیدهاند  (و  کرنشش  بـردهانـد  و  تسـلیم  فرمانش  شدهاند)  آنان  بهشتیـانند  و  در  آنجا  جـاودانـه  مـیمـانند.  حال  این  دو  گروه  (یعنی  مؤمنان  و  کافران)  همانند  حال  کور  و  کر،  یا  بینا  و  شنوا  است.  آیـا  حـال  و  مآل  ایـن  دو  گروه  یکی  است؟  آیا  یادآور  و  پندپذیر  نمیگردید؟. (هود/17-24)

(وَیَا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرَارًا وَیَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ) (٥٢)

ای  قـوم  مـن  از  پــروردگارتان  آمـرزش  (گـناهان  و  لغزشهایتان)  را  بطلبید  و  به  سوی  او  برگردید  تا  آسمان  را  بر  شما  ریزنده  و  بارنده  کند  (و  باران  و  برکات  آن  را  بر  شما  پیاپی  و  فراوان  گرداند)  و  نیروئی  بر  نـیرویتان  (و  عزّت  و  شکوهی  بر  عزّت  و  شکوهتان)  بـیفزایـد.  (ای  قوم  من!  از  حقّ  و  حقیقت،)  بزهکارانه  روی  بـرنتابید  (و  بر  گناه  مصمّم  و  مصرّ  نشوید).(هود/52)

(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَیْکُمْ وَیَسْتَخْلِفُ رَبِّی قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلا تَضُرُّونَهُ شَیْئًا إِنَّ رَبِّی عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ) (٥٧)

اگر  (از  دعوت  من)  روی  بگردانید  (باکی  نیست.  زیرا  بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  و  من  رسالتی  را  کـه  مأمـور  بـدان  بـودم  بـه  شما  رسـاندم.  پـروردگارم  (شـما  را  میمیراند  و)  کسان  دیگری  را  به  جای  شما  مـینشاند  و  شما  کمترین  زیانی  (با  رویگردانی  از  پرستش  و  دوری  از  عبادتش)  بـدو  نـمیرسـانید.  بیگمان  پروردگار  من  مراقب  و  مواظب  هر  چیزی  است  (و  کردار  و  رفتار  شما  از  او  پنـهان  نمیماند  و  بیسزا  و  جزا  نمیگردد).(هود/57)

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ (٩٦)

(إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَمَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِیدٍ (٩٧) یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ (٩٨) وَأُتْبِعُوا فِی هَذِهِ لَعْنَةً وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ بِئْسَ الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ) (٩٩)

مـا  مـوسی  را  همراه  بـا  مـعجزات  (دالّ  بـر  صدق  او)  و  همراه  با  برهان  آشکار  (و  مؤثّر  در  نـفوس)  فرستادیم.  مـوسی  را  بــه  سـوی  فـرعون  و اشـراف  و  اعـیان  او  فـرستادیم  (و  فـرعون  رسـالت  موسی  را  نپذیرفت  و)  اطرافیان  و  زعماء  فرعون  از  فرمان  او  پیروی  کردند  (و  دستور  موسی  را  گردن  ننهادند)،  در  حـالی  کـه  فـرمان  فرعون  مترقّیانه  و  مایۀ  هدایت  نبود  (و  ارزش  پیروی  را  نداشت).  فرعون  در  روز  قیامت  در  پیشاپیش  قوم  خود  بوده  (و  ایشان  را  به  سوی  آتش  دوزخ  رهبری  خواهد  کرد،  همانگونه  که  در  دنیا  آنان  را  به  سوی  کفر  و  ضلال  رهبری  میکرد)  و  ایشان  را  بـه  آتش  دوزخ  مـیانـدازد.  چه  بد  جایگاهی  کـه  بـدان  وارد  مـیشوند!  در  ایـن  دنـیا  دچار  نفرین  (مردمان)  و  طرد  (از  رحمت  یزدان)  شـدند  (و  از  پس  ایشـان  بـدنامی  و  رسـوائـی  مـاند)  و  در  روز  قیامت  نیز  (همین طور  به  لعنت  و  طرد  از  رحمت  گرفتار  مـیشوند  و  مــنفور  خـدا  و  فرشتگان  و  مــردمان  میگردند).  چه  بد  عطائی  که  (به  آنان)  داده  میشود!.(هود/96-99) 

...  تا  آخر  ...  تا  آخر  ... 

4-  روند  سوره  این  داستان  طولانی  را  دربر  مـیگیرد،  داستانی که  چنان  تشویق  و  ترغیب  و  ترهیب  و  تهدیدی  را  در  حرکت  عقیده  بر  مدار  تاریخ  تـصدیق  مـیکند،  و  هلاک  تکذیب کنندگان  و  نجات  مؤمنان  را  بدانگونه  که  در  برخی  از گلچینها گذشت  به  تصویر  میکشد،  و  صحنۀ  طوفان  را  با  وصف  ویژهای  برجسته  نشان  میدهد.  نبض  سوره  به  بالاترین  سطح  خـود  در  لابـلای  ایـن  صـحنه  منحصر  به  فرد  جهانی  میرسد:

(وَأُوحِیَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلا مَنْ قَدْ آمَنَ فَلا تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ (٣٦) وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (٣٧) وَیَصْنَعُ الْفُلْکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیْهِ مَلأ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْکُمْ کَمَا تَسْخَرُونَ (٣٨) فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذَابٌ یُخْزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیْهِ عَذَابٌ مُقِیمٌ (٣٩) حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَمَنْ آمَنَ وَمَا آمَنَ مَعَهُ إِلا قَلِیلٌ (٤٠) وَقَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (٤١) وَهِیَ تَجْرِی بِهِمْ فِی مَوْجٍ کَالْجِبَالِ وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ وَکَانَ فِی مَعْزِلٍ یَا بُنَیَّ ارْکَبْ مَعَنَا وَلا تَکُنْ مَعَ الْکَافِرِینَ (٤٢) قَالَ سَآوِی إِلَى جَبَلٍ یَعْصِمُنِی مِنَ الْمَاءِ قَالَ لا عَاصِمَ الْیَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَیْنَهُمَا الْمَوْجُ فَکَانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ (٤٣) وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ وَقُضِیَ الأمْرُ وَاسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ وَقِیلَ بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ) (٤٤)

 به  نـوح  وحی  شـد  کـه  جز  آنـان  که  (تـاکنون)  ایـمان  آوردهاند،  هیچ  کس  دیگری  از  قوم  تـو  ایمان  نخواهـد  آورد.  بنابراین  از  کارهائی  که  میکنند  غمگین  مباش.  (ما  هـر چـه  زودتـر  سـزای  اذیّت  و  آزار  و  تـهمت  و  تکذیب  ایشان  را  در  کف  دستشان  خواهیم  گذاشت).  و  (به  نوح  وحی  شد  که)  کشتی  را  تحت  نظارت  مـا  و  بـرابر  تـعلیم  وحی  ما  بساز  (و  بـدان  که  تـو  و  مـؤمنان  هـمراه  تو  از  مـراقبت  و  محافظت  مـا  بـرخورداریـد  و  محفوظ  از  ظـالمان،  و  مـصون  از  اشتباه  در  کار  سـاختن  کشـتی  میباشید.  از  این  پس  به  مشرکان  رحم  مکـن)  و  بـا  مـن  دربـارۀ  (گذشت  از)  ستمگران  گفتگو  مـنما  (که  آنان  محکوم  به  عذابند  و)  مسلّماً  ایشان  غرق  خواهند  شـد.  نوح  دستاندر  کار  ساختن  کشتی  شـد.  هـر  زمان  کـه  گروهی  از  اشراف  قوم  او  از  کنار  وی  مـیگذشتند،  او  را  مسخـره  میکردند  (و  میخندیدند  و  مـیگفتند:  دیـوانه  شده  است.  به  سرش  زده  است.  پیغمبری  را  ترک  گـفته  است  و  نجّاری  را  پیشه  کرده  است!  نـوح  هـم  بدیشان  پاسخ  میداد  و)  میگفت:  اگر  شما  ما  را  مسخره  می‏کنید،  ما  هم  همانگونه  شـما  را  مسـخره  مـیکنیم.  (امروز  از  بیخبری  شما  از  پیام  آسمانی  میخندیم  و  فردا  به  سبب  شکنجه  و  عـذابــی  کــه  گـریبانگیرتان  می‏گردد  بـه  تمسخرتان  مینشینیم).  هر چه  زودتر  خواهـید  دانست  که  عذاب  خوارکننده  و  رسواکننده  (در  دنـیا)  بهرۀ  چه  کسی،  و  شکنجۀ  جاودان  (در  آخرت)  گریبانگیر  کدام  یک  از  مردمان  می‏گردد.  (نوح  به  کار  خود  مشغول  بود  و  کافران  هم  به  تمسخر  خود  ادامـه  دادنـد)  تـا  آنگاه  کـه  فرمان  ما  (مبنی  بـر  هـلاک  کـافران)  در  رسـید  و  آب  از  زمین  جوشیدن  گرفت  (و  خشم  ما  به  غـایت  رسـید.  بـه  نوح)  گفتیم:  سوار  کشتی  کن  از  هر  صنفی  نر  و  مادهای  را،  و  خاندان  خود  را،  مگر  کسـانی  را  کـه  فرمان  هـلاک  آنان  قبلاً  صادر  شده  است  (که  همسر  و  یکی  از  پسران  تــو  است)،  و  کســانی  را  (در  آن  بـنشان)  کــه  ایـمان  آوردهاند.  و  جز  افراد  اندکی  بدو  ایمان  نـیاورده  بودند.  (نوح  خطاب  به  خاندان  و  بستگان  باایمان  خود  و  سـائر  مـؤمنان)  گفت:  سوار  کشـتی  شوید  (و  نترسید)  که  حرکت  و  توقّف  آن  با  یاری  خدا  و  حفظ  و  عنایت  الله  است  (و به  هنگام  ورود  به  کشتی  و  حرکت  آن،  و  در  وقت  لنگر  انداختن  و  خروج  از  آن،  نام  خدا  را  بـر  زبـان  رانـید  و  از  حضرت  باری  یـاری  بـطلبید،  و  از  او  آمـرزش  گناهان  خود  را  بخواهید  و  بدانید  که)  بیگمان  پروردگار  من  بسیار  آمـرزنده  و  بس  مـهربان  است.  (مـؤمنان  سـوار  کشتی  شدند  و)  کشتی  بـا  سرنشینانش  (سینۀ)  امـواج  کوه پیکر  را  میشکافت  و  (هـمچنان)  بـه  پـیش  مـیرفت.  (مهر  پدری  در  میان  این  امواجی  که  از  سر  و  دوش  هـم  بالا  میرفتند  و  روی  هم  میغلتیدن،  موج  گرفت)  و  نـوح  پسرش  را  که  در  کناری  (جدا  از  پـدر)  قـرار  گرفته  بود  فریاد  زد  که  فرزند  دلبندم  با  ما  سوار  شـو  و  بـا  کـافران  مباش،  (اگر  به  سوی  خدا  برگردی  نجات  مییابی،  والّا  با  جملگی  بیدینان  هلاک  میگردی.  پسر  لجوج  و  مغرور  نوح)  گفت:  به  کوه  بزرگی  میروم  و  مأوی  میگزینم  که  مرا  از  سیلاب  محفوظ  میدارد  (و  از  غرقاب  مصون).  نوح  گفت:  امروز  هیچ  قدرتی  در  برابر  فرمان  خدا  (مبنی  بر  غرق  و  هلاک  شدن  کافران)  پـناه  نـخواهـد  داد  مگر  کسی  را  که  مشمول  رحمت  خدا  گردد  و  بس.  (در  هـمین  هنگام  موجی  برخاست  و  او  را  در  کام  خود  فروبرد)  و  موج  میان  پدر  و  پسر  جدائی  انـداخت  و  پسـر  در  مـیان  غرقشدگان  جای  گرفت  (و  خیال خام، او را  از  راه   آب دنیا،  به آتش  آخرت   انداخت. بعد  از  هلاک کافران) گفته  شد  که: ای زمین آب  خود  را  فروخور، و  ای آسمان! از  باریدن  بایست، و (آن  گاه  به دستور  خدا)  آبها  از  مـیان  برده  شده  و  فرمان  اجراء  گردید  و  کار  به  انجام  رسید،  و  کشتی  بر  کوه  جودی  پهلو  گرفت  (و  در  این  وقت  بود  که)  گفته  شد:  نابود  باد  گروه  ستمکاران!.(هود/36-44)  ...  تـا  آخر  ...  تا  آخر  ...  تا  آخر  ...

5-روند  سوره  برخی  از تصاویر  نـفس  بشری  را  مینمایاند،  بدانگاه  کـه  نـفس  بشـری  با  رخـدادهـای  خوشیها  و  ناخوشیها  رویاروی  می شود.  عذاب  را  پیش  چشم  تکذیبکنندگان  میدارد که  عذاب  را  با  شتاب  میخواسـتهانـد،  و  با  پـیغمبرانی که  ایشـان  را  بیم  میدادهانـد  متّحد  و  متّفق  بیشرمی  میکردهانـد  ...  تصاویر  خود  تکذیبکنندگان  را  نشان  میدهد،  بدانگاه  که  رویاروی  شدهاند  با  عذابی که  در  فرود  آمدن  آن  شتاب  میورزیدهاند،  و  هم اینک  بدان  گرفتار  آمدهاند،  و  آهها  و  نالهها  سر  دادهاند  بر اثر  حوادثی که  بر  ایشـان  گذشته  است،  و  نعمت  و  فرصتی که  از  دستشان  به  در  رفته  است،  و  با  سرمستی  و  خودخواهی  و گول  خوردن  شگفتی  برطرف  شدن  زیان  و  ضرر  را  خواستار  شدهاند، و  فزونی  و فراوانی  نعمت  را  از  نو  درخواست کرده اند:

(وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (٨) وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ (٩) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (١٠) إِلا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ) (١١)

اگر  عذاب  را  تا  مدّت  زمان  محدودی  (که  پایان  عمر  جهان  و  آغاز  قـیامت  است)  بـه  تأخیر  اندازیـم،  (از  روی  استهزاء)  میگویند:  چه  چیز  مانع  آن  (از  رسـیدن  بـه  مـا  الآن)  شـده  است؟  (اگر  وعدۀ خدا  راست  است،  عذاب  را  هـمین  الآن  بـر  سر  ما  بیاورد  و  ما  را  مـهلت  نـدهد).  هـان!  روزی  عـذاب  بـه  سراغ  آنان  میآید  و  دیگر  از  ایشان  دور  نمیگردد  (و  دست  از  سرشان  برنمیدارد)  و  چیزی  را  کـه  در  (دنیا)  مسـخره  مـیکردند،  از  هر سو  دربرشان  می‏گیرد.  و  اگر  از  سوی  خود  به  انسان  نعمتی  بچشانیم  (و  مثلاً  روزی  فراوان  و صحّت  و  امنیّت  برسانیم  و  بنا  به  حکمتی)  سپس  آن  را  از  او  بگیریم  و  بستانیم،  بسیار  ناامید  (از  برگشت  دوبارۀ  این  نعمت  به  خود)  و  ناسپاس  (در  برابر  سائر  نعمتهای  دیگـر)  مـیشود.  و  اگر  بعد  از  ناخوشی  و  زیان  و  ضرری  که  به  انسان  رسیده  است،  خوشی  و  نعمت  و منفعتی  بدو  برسانیم،  مـیگوید:  بدیها  و  سختیها  از  من  به  دور  شدهاند  (و  مشکلات  و  ناراحتیها  دیگر  هرگز  برنمیگردند.  دوبـاره  دچـار  سـرور  و  غـرور  بـیجا  می‏گردد  و)  بسی  شادان  (از  متاع  دنیا)  و  نازان  (بر  دیگـران)  میشود.  مگر  کسانی  که  (به  هنگام  شدائد)  شکیبائی  کنند.  و  (در  وقت  خـوشی  و  نـاخوشی  و  ثـروتمندی  و  مسـتمندی)  کـارهای  شـایسته  و  بــایسته  انـجام  دهند،  بیگمان  آنـان  بـخشایش  (یـزدان  شـامل  گناهانشان  مـیگردد)  و  پـاداش  بزرگی  (در  برابر  اعمال  صالحه)  دارند.(هود/8-11)

  ٦-روند  سوره  مشتمل  است  بر  برخی  از  صـحنههای  قــیامت،  و  تـصویرهای  تکـذیبکنندگان  در  آن،  و  رویاروئی  ایشان  با  پروردگارشان،  پرورگاری که  وحی  او  را  تکذیب کردهاند  و  به  پیغمبران  او  پشت  نمودهانـد  ...  همچنین  روند  سوره  خواریها  و  رسوائیهائی  را  به  تصویر  میکشد که  در  آن  روز گریبانگیرشان  میگردد،  و  اربابان  و  میانجیگرانی  ندارند که  ایشان  را  یاری  دهند  و  از  خواریها و  رسوائیها  برهانند:          

(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأشْهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (١٨) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (١٩) أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ (٢٠) أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢١) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ) (٢٢)

چه  کسی  ستمگرتر  از  کسی  است  که  به  خدا  دروغ  بندد؟!  (کسانی  که  به  خدا  دروغ  مـیبندند  و  چیزهائی  را  بـدو  نســبت  مـیدهند  کـه  از  او  نـیست،  در  قیامت  به  گـونۀ  خاصی)  آنان  به  پروردگارشان  عرضه  میگردند  (و  در  دادگاه  عدل  الهی  به  سان  میشوند)  و  گواهان  (حـاضر  در  آنجا،  اعم  از  پیغمبران  و  فرشتگان  و  غیره  بر  آنـان  گواهی  میدهند  و)  میگویند:  اینان  بر  پـروردگار  خـود  دروغ  بستهاند  (و  لذا  زشتترین  گناه  و  رسواکنندهترین  ستم  را  مرتکب  شدهاند).  هان!  نفرین  خدا  بر  ستمکاران  بـــاد!  آن  سـتمکارانــی  کـه  (مـردمان  را)  از  راه  خـدا  بـازمیداشـتند،  و  (بـر  راسـتای  خداشـناسی  سـدّها  و  مانعها  ایجاد  میکردند،  و  در  دلهـای  مـردمان  شکّـها  و  گمان‏ها  میانداختند  تا  آنان  را  منحرف  سازند  و  بدیشان)  راه  خدا  را  کج  و  نادرست  نشـان  دهـند،  و  آنـانی  کـه  بـه  آخرت  کفر  میورزیدند  (و  به  جهان  دیگر  ایمان  نداشتند.  این  کافران)  چنان  نیستند  که  آنـان  بـتوانـند  (‌‌خدا  را  از  عذاب  رساندن  به  خود)  در  دنیا  ناتوان  و  درمانده  سازند  (و  از  قلمرو  قدرت  او  خـارج  شـوند.  اگر  خدا  بـخواهد  ایشان  را  گرفتار  عذاب  و  بلائی  کند)  آنان  بجز  خدا  یاور  و  فریادرسی  نـدارند  (که  ایشـان  را  از  عذاب  و  بـلای  آسـمانی  برهاند.  در  آخرت  هـم  بـه  سـبب  عصیان  و  طغیانشان  عذابشان  چندین  برابر  می‏گردد  (و  پـیوسته  افـزونتر  و  افزونتر  مـیشود.  چرا  کـه  در  دنیا)  آنـان  نمیتوانستند  (نشانههای  خداشناسی  پـخش  در  آفاق  و  انفس  را)  بشنوند  و  ببینند.  آنان  کسانیند  که  خویشتن  را  زیانبار  میکنند  و  هستی  خود  را  میبازند،  و  معبودهائی  را  که  به  دروغ  به  هم  میبافند  و  میسازند،  گم  و  نـاپدید  میگردند  (و  دروغگوئیها  و  یاوهسرائـیهایشان  از  بـین  میرود  و  بیفائده  و  بیسود  مـیشود).  مسـلّماً  آنـان  در  آخرت  زیانبارترین  (مردمان)  هستند،  (چرا  که  سـعادت  خود  را  باختهاند،  و  باقی  را  به  فانی،  و  نعمت  را  به  نقمت،  و  جنان  را  به  نیران  دادهاند. (هود/18-22)

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ (١٠٣) وَمَا نُؤَخِّرُهُ إِلا لأجَلٍ مَعْدُودٍ (١٠٤) یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ (١٠٥) فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیهَا زَفِیرٌ وَشَهِیقٌ (١٠٦) خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ إِلا مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ (١٠٧) وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ إِلا مَا شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ) (١٠٨)

به  حقیقت  در  این  (مجازات  و  نابودی  ملّتهای  ستمگر،  و  در  این  روایات  و  اخبار  گذشتگان)  عبرت  بزرگی  است  برای  کسی  که  از  عذاب  آخرت  بــهراسد.  آن  روزی  کـه  مردمان  را  در  آن  (برای  حساب  و  کتاب)  گرد  میآورند،  و  روزی  است  کـه  (از  سـوی  مـردمان  و  فرشتگان  و  پریان)  مشاهده  می‏گردد  (و  همگان  آن  را  خواهند  دید  و  ناظر  صحنههایش  خواهند  شد).  مـا  چنین  روزی  را  فقط  تا  زمان  اندکی  به  تأخیر  میاندازیم.  روزی  که  ایـن  روز  فرامـیرسد  کسـی  یـارای  سـخن  گفتن  و  دم  بـرآوردن  ندارد،  مگر  با  اجازۀ  خدا.  (در  چنین  روزی،  مردمان  دو  گروه  بیش  نیستند:)  دستهای  از  آنان  (بـه  سـبب  کفر  و  ضلال،  به  انواع  عذاب  گرفتارند  و)  بدبختند،  و  دستهای  (به  سبب  طاعت  و  عبادت،  غرق  در  نعتمهای  گوناگونند  و)  خوشبختند.  و  امّا  آنان  که  بدحال  و  بدبیارند  در  آتش  دوزخ  جای  دارند  و  در  آنجا  (در  دم  و  بازدم  خود)  ناله  و  فریاد  سر  میدهند.  آنان  در  دوزخ  جاودانه  میمانند  تـا  آن گاه  که  آسمانها  و  زمین  (آنجا)  بـرپا  است.  (یـعنی  تـا  دوزخ،  دوزخ  است  در  آن  بسـر  مـیبرند)  مگر  ایـن  که  خدای  تو  بخواهد  (و  اوضاع  را  دگرگون  کند،  و  عذابی  را  جایگزین  عذاب  دیگری  گرداند).  بیگمان  پروردگار  تـو  هـر  کـاری  را  که  بـخواهـد  انجام  مـیدهد  (و  چیزی  نمیتواند  جلو  او  را  بگیرد  و  از  انجام  آن  کار  بازدارد).  و  امّا  کسانی  که  (به  سبب  انجام  کارهای  نیکو)  خوشبخت  شـدهانـد  (وارد  بهشت  گشـته  و)  در  بـهشت  جـاودانـه  میمانند،  مادام  که  آسمانها  و  زمین  برپا  است.  مگر  این که  خدا  بخواهد  (و  اهل  تـوحید  بـزهکار  را  وارد  بـهشت  نسازد  و  به  دوزخشـان  درانـدازد  و  بـعدها  بـیرونشان  آورد  و  به  بهشتشان  برد.  خداوند  به  افراد  خوشبخت)  عطیۀ  عظیمی  میدهد  که  گسیختنی  (و  کاستی  پذیرفتنی)  نیست.  (هود/103-108 )

٧-  از  جـملۀ  انگـیزههائی کـه  دلهـا  از  آنـها  بـه  لرزه  درمیآید،  و  روند  سوره  آنها  را  به  تـصویر  می‏کشد،  حضور  یزدان  سبحان  و  آگاهی  او  بر  هر  آن  چیزی  است  که  انسانها  در  سینههای  خود  نهان  و  پنهان  میپندارند.  آنان گول  خوردگانی  هستند که  حضور  یزدان  سبحان  و  آگاهی  فراگیر  او  را  درک  و  فهم  نمیکنند،  و  چیرگی  و  غلبۀ  خدا  بر  همۀ  آفریدگان  خود  را  احساس  نمینمایند،  و  خود  این  تکذیبکنندگان  بسان  سائر  مردمان  در  دست  اختیار  و  قدرت  ایزد  منان  قرار  دارند،  بدون  ایـن که  متوجّه  باشند:

(إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٤) أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٥) وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ) (٦)

برگشت  شما  به  سوی  خدا  است،  و  خدا  بـر  هـر  چیزی  توانا  است.  (او  است  که  به  شما  زندگی  مـیبخشد  و  شما  را  میمیراند  و  دوباره  جان  به  پیکرتان  مـیدواند  و  برای  حساب  و  کتاب  در  قیامت  جمعتان  می‏گرداند  و  به  دوزخ  یا  بهشتتان  میرساند).  هان!  (بـرخی  از)  آنـان،  کینه  و  دشمنی  (پیغمبر  و  مؤمنان)  را  به  دل  می‏گیرند  و  سـعی  میکنند  تا  آن  را  از  خدا  پنهان  دارند!  هان!  آنان  هنگامی  که  بـا  جامهها  خویشتن  را  مـیپوشانند  (و  رازهـا  بـه  همدیگر  می‏گویند  و  نیرنگها  میجویند  تا  با  آشکار  شدن  کارشان  رسوا  نشوند)  خداوند  از  آنچه  نهان  میدارند  و  از  آنچه  آشکار  میسازند  (بهطور  یکسان)  باخبر  و  آگاه  است.  چرا  کـه  او  آگاه  از  رازهـای  سینهها  است.  هیچ  جـنبندهای  در  زمـین  نیست  مگـر  ایـن  کـه  روری  آن،   برعهدۀ  خدا  است  (و  خدا  روزی  مناسب  هـر یک  را  در  بحر  و  بر  مـیرساند)  و  محل  زیست  (دوران  حیات)  و  محل  دفن  (پس  از  مـمات)  او  را  مـیدانـد.  هـمۀ  ایـنها  در  کتاب  روشنی  (به  نام  لوح  محفوظ،  موجود  و  مضبوط)  است.  (هود/4-6)                                                                 

(إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ) (٥٦)

من  بر  خدا  تکیه  کردهام  که  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است.  هیچ  جنبندهای  (اعم  از  انسان  و  غیر  انسـان)  نـیست  مگر  ایـن  کـه  خدا  بـر  او  تسلّط  دارد  (و  زمـام  اخــتیارش  را  در  دست  دارد.  پس  چـرا  بـــاید  از  شــما  ترسید؟!  بدانید  که  قدرت  خدای  من  در  طریق  حق  و  عدل  جاری  می‏گردد،  زیـرا)  بی‏گمان  خدای  من  بر  صـراط  مستقیم  (که  جادة  عدل  و  داد  است)  قرار  دارد  (و  کاری  برخلاف  حکمت  و  صواب  انجام  نمیدهد).(هود/ 56) 

8-  از  انگیزههای  الهامگرانهای  که  در  روند  سوره  است،  یکی  هم  نشان  دادن  کاروان  ایمان  است.  کاروانی  که  با  قافله سالاری  پیغمبران  بزرگوار  در  طول  تاریخ  حرکت  کرده  است،  و  هر یک  از  این  قافله سالاران  بـزرگوار  با  جاهلیّت  گمراه  رویاروی گردیده  است،  و  مصممّانه  و  آشکارا  سخن  یگانۀ  قاطعانهای  را  بدیشان  زده  است،  و  بدانچه  با  خود  آورده  است  اعتماد  و  اطـمینان  و  یـقین  کـامل  داشـته  است  ...  گوشهای  از  ایـن  عرضه  در  گلچینهای  پیشین  گذشت.  بقیّۀ  آنـها  نـیز  در  جاهای  مناسب  خود  در  تفسیر  سوره  خواهد  آمد.  آنچه  شکّ  و  تردیدی  در  آن  نیست  این  است که  وحدت  مـوضع  پیغمبران  بزرگوار،  و  وحدت  حقیقتی  که  در  طول  تاریخ  آن  را  رودروی  جاهلیّت  میگویند،  و  وحدت  عباراتی  که  از  آن  بزرگواران  روایت گردیده  است  و  این  حقیقت  را  دربر  دارد،  در  لابلای  خود  نـیرو  و  آهـنگ  و  پـیام  شگرفی  و  سترگی  را  حمل  میکند.

در  دیباچۀ  سوره،  این  اشارههای  کوتاه  برای  ما  بسـنده  است  تا  زمانی که  به  صورت  مفصل  با  آیههای  سـوره  برخورد  خواهیم کرد  ...  خدا  یاور  و  مددکار  است  و  تنها  باید  از  او  یاری  خواست.


 


[1] مراجعه شود به معرّفی سورۀ  یونس (صفحۀ ٢٠٣ و ٢١١  جزء  یـازدهم)  که در آن راجع به  این دوره از زمان سخـن رفته است.

 

 

تفسیر سوره‌ی هود آیه‌ی 24-1

 

سورهی هود آیهی 24-1

 

(الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (١) أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ (٢) وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ (٣) إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (٤) أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٥) وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ (٦) وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ (٧) وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ (٨) وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ (٩) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (١٠) إِلا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (١١) فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِیرٌ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ (١٢) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (١٣) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَأَنْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٤) مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لا یُبْخَسُونَ (١٥) أُولَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (١٦) أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ (١٧) وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأشْهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (١٨) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (١٩) أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ (٢٠) أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢١) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ (٢٢) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٣) مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأعْمَى وَالأصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٢٤)

درس  نخستین  این  سوره  به  منزلۀ  دیـباچهای  است که  میان  داستان  و  میان  پیرو  جای گرفته  است،  و  مشتمل  بر  عرضۀ  حقائق  اساسی  در  عقیدۀ  اسلامی  است.  از  قبیل:  کرنش  بردن  در  برابر  یزدان  سبحان،  و  پرستیدن  ایزد  یگانۀ بیانباز  جهان،  و  اعتقاد  به  رستاخیز  و  زنده  شدن  دوبارۀ  مردمان،  و  ایمان  به  قیامت  برای  رسیدگی  به  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزای  کارهائیکه  ایشـان  در  سرای  عمل  و  آزمون  جهان  انجام  دادهانـد  ...  همچنین  این  دیباچه  مردمان  را  با  پـروردگار  راستیـنشان  آشـنا  مـیگردانـد،  و  ایشـان  را  از  صـفات  مؤثّر  یـزدان  در  وجودشان  و  در  وجود  جهان  پیرامونشان  آگاه  میسازد،  و  حقیقت  الوهیّت  و  حقیقت  عبودیّت  را  برایشان  بیان  میدارد،  و  آنان  را  از  مقتضیات  الوهیّت  و  عودیّت  در  زندگی  بشریّت  مطلّع  میگرداند،  و کرنش  بردن  برای  خدا  و  پرستش  الله  را  در  آن  جهان  همچون  این  جـهان،  مورد  تأکید  قرار  میدهد.

همچنین  این  دیباچه  متضمّن  روشنگری  سرشت  رسالت  و  سرشت  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   است،  همانگونه  که  مـتضمّن  دلداری  و  غمزدائی  از  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   در  رویاروئی  بـا  سـرکشی  و  دشمنانگی  و  تکذیب  و  مـبارزه طلبی  و  خود بزرگبینی  و  تکبّری  است که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   در  این  دورۀ  نژادگرائی  در  زندگی  دعوت  در  مکّه  با  آن  روبرو  گردیده  است،  همانگونه  که  در  آشنائی  با  سـوره  بـیان  داشتیم،  و  از  مبارزهطلبی  و  چالش  مشرکان  با  این  قرآن  سخن گفتیم،  قرآنـی کـه  آن  را  تکذیب  مـیکردند.  از  مشرکان  خواسته  شد که  ده  سـورۀ  ساخته  و  پـرداخـته  همچون  این  قرآن  را  تهیه  ببینند،  بدانگونه که  گمان  میکنند که  این  قرآن  ساخته  و  پرداختۀ  مردمان  است  و  به  دروغ  به  یزدان  سبحان  نسـبت  داده  شده  استا  از  دیگر  سو  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   و گروه  اندک مؤمنانی  کـه  در  خدمت  او  بودهاند  با  ذکر  ایـن  مـبارزهطلبی  و  چـالش  قرآن،  و  با  بیان  آن  عجز  و  ناتوانی  مشرکان،  ثابت قدم  و  برجای  داشته  میشوند.

همراه  با  این  مبارزهطلبی  و  چـالش،  تـهدید  کـمرشکن  تکذیبکنندگان  در میرسد،  و  ایشان  را  به  عذابـی  بـیم  میدهد  که  در  آخرت گریبانگیرشان  میشود،  عذابی  که  در  جهان  با  شتاب  آن  را  درخواست  میکنند  و  اصلاً  آن  را  دروغ  می نامند.  آنان  در  دنــیا  تاب  و  تـوان  ایـن  را  ندارند که  رحمت  خـدا  از  ایشـان  بـرگرفته  شـود،  و  شکیبائی  در  برابر  آزمون  الهی  را  ندارند،  آزمونی که  از  عذاب  آخرت  سادهتر  و  آسانتر  است!

آنگاه  این  بــیم  و  تــهدید  در  صحنهای  از  صـحنههای  قیامت  برجسته  میگردد  و  به  تصویر  زده  مـیشود.  در  این  صحنه  موقعیّت  تکذیبکنندگان  این  قرآن  از گروهها  و  دستههای  مشرکان  نموده  میشود  در  این  صحنـه  درماندگی  سرپرستان  و  اولیاء  مشرکان  از  نـجات  دادن  ایشان  از  عذاب  دردناک  یزدان  پیدا  و  هویدا  میگرد،  عذابی که  خواری  آنان  را  دربر  دارد  و  ایشان  را  رسوای  خاص  و  عـام  مینماید  و  سخت  تنبیه  و  توبیخشان  میسازد.  در  صفحۀ  مقابل  این  صحنه،  کسانی  قـرار  دارند  که  ایمان  آورده اند  و  کارهای  نـکو کردهاند ،  و  پاداش  و  نعمت  و  بزرگداشت  در  انـتظارشان  است  ...  صحنهای  است که  هر  دوگروه  را  به تـصویر  میکشد،  بدانگونه که  شیوۀ  قرآن  مجید  در کار  تعبیر  با  تـصویر  است:

(مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأعْمَى وَالأصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٢٤)

 حال  دو  گروه  (یعنی  مؤمنان  و  کافران)  همانند  حال  کور  و  کر،  یا  بینا  و  شنوا  است.  آیا  حال  و  مآل  این  دو  گروه  یکی  است؟  آیا  یادآور  و  پندپذیر  نمیگردید؟. (هود/24) 

*

(الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (١) أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ (٢) وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ (٣) إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٤)

الف.لام.را.  (ایـن  قــرآن)  کـتاب  بزرگواری  است  که  آیههای  آن  (توسّط  خدا)  منظّم  و  محکم  گردیده  است  (و  لذا  تناقض  و  خلل  بدان  راه  ندارد)  و  نیز  آیات  آن  از  سوی 

خداوند  (جهان)  شرح  و  بیان  شده  است  کـه  هـم  حکیم  است  و  هـم  آگاه  (و  کـارهایش  از  روی  کـاردانـی  و  فرزانگی  انجام  میپذیرد.  ای  پیغمبر!  بدیشان  بگو:)  این  کــه  جز  خدا  را  نـپرستید.  بیگمان  من  از  سـوی  خدا  بـیمدهندۀ  (کـافران  بــه  عـذاب  دوزخ)  و  مـژدهدهندۀ  (مـؤمنان  بــه  نـعمت  بـهشت)  هسـتم.  و  ایــن  کـه  از  پروردگارتان  طلب  آمرزش  کنید  و  به  شوی  او  برگردید  کـه  خـداونـد  (بــه  سـبب  اسـتغفار  صادقانه  و  تـوبۀ  مخلصانه)  شما  را  تا  دم  مرگ  به  طرز  نیکوئی  (از  مواهب  زندگی  این  جهان)  بهرهمند  میسازد،  و  (در  آخرت  برابر  عدل  و  داد  خـود)  بـه  هـر  صاحب  فضیلت  و  احسـانی  (پاداش)  فضیلت  و  احسانش  را  مـیدهد.  اگر  هم  پشت  بکنید  (و  از  ایمان به  یزدان  و  طاعت  و  عبادت خداونـد  رحمان  روی  بگردانید،  بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  من  بر  شـما  از  عذاب  روز  بزرگی  (کـه  روز  قیامت  است)  بیمناکم.  برگشت  شما  به  سوی  خدا  است،  و  خدا  بر  هر  چیزی  توانا  است.  (او  است  که  به  شما  زندگی  میبخشد  و  شما  را  میمیراند  و  دوباره  جان  به  پیکرتان  میدواند  و  برای  حساب  و  کتاب  در  قیامت  جمعتان  می گردانـد  و  به  دوزخ  یا  بهشتتان  میرساند).

این  آیات  چند تا از حـقائق  اسـاسی  اعـتقادی  را  در بـر  دارند:

ا-اثبات  وحی  و  رسالت .

2-پرستش  سزاوار  یزدان  یگانۀ  بیانباز  جهان  است.

 ٣-  پاداش  یزدان  در  دنیا  و  آخرت  به کسانی که  در  پرتو  هدایت  او  راهیاب  و  رهنمون  میشوند،  و  از  برنامه  او  در  زندگی  پیروی  میکنند.

٤-کیفری  کـه  یـزدان  در  آخـرت  بــه  تکذیبکنندگان  مــیدهد،  و  برگشت  هـمگان  اعـم  از  سرکشان  و  فرمانبرداران  به  سوی  ایزد  سبحان.

5- قدرت  مطلقۀ  یزدان  و  سلطۀ  نامحدود  او .

«الف.لام.را»  مبتدا  است،  و  خبر  آن  (کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ) است  ...  این  کتاب  را  که  از  همین  حـروف  تألیـف  گـردیده  است،  تکذیب  میکنند،  و  حال  این  که  خودشان  از  تألیف  کتابی  چـون  قرآن  عاجز  و درماندهاند!

(کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ) .

الف.لام.را.  (ایـن  قـرآن)  کـتاب  بزرگواری  است  کـه  آیههای  آن  (توسّط  خدا)  منظّم  و  محکم  گردیده  است  (و  لذا  تناقض  و  خلل  و  نسخی  بدان  راه  ندارد)  و نیز  آیـات  آن  از  سوی  خداوند  (جهان)  شرح  و  بیان  شده  است  که  هم  حکـیم  است  و  هم  آگاه  (و  کارهایش  از  روی  کاردانی  و  فرزانگی  انجام  میپذیرد)

(أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ).

آیههای  آن  مـحکم  و  اسـتوار  و  مـتقن  و  مـنظّم  گردیده  است

لذا  آیهها  دارای  ساختار  محکم  و  معنی  دقیق  هستند.  هر  واژهای  در  آیهها،  و  هر  عبارتی  در  آنها،  و  هر  معنی  و  هر  رهنمودی  در  آنها  مـطلوب  و  مقصـود  است،  و  هـر  پیامی  و  هر  اشارهای  در  آنها  دارای  هدف  مـعلومی  است.  آیهها  هماهنگ  بوده  و  اختلافی  و  تضادّی  مـیان  آنها  نیست.  آنها  همنوا  و  همآوایند  و  دارای  نظم  و  نظام  یگانهای  هستند.

(ثُمَّ فُصِّلَتْ).

علاوه  از  آن،  شرح  و  بیان  شده  است.

لذا  آیهها  طبق  اهداف  لازم  تقسیم  گردیدهاند،  و  برابر  موضوعات  مورد  نظر  باب  باب  و  فصل  فصل  شدهاند،  و  هر یک  از  آنها  بدان  اندازه  جای  گرفتهاند  کـه  مـقتضی  بوده  است.

امّا  چه  کسی  آیهها  را  محکم  و  استوار  و  متقن  و  منظّم  کرده  است،  و  چه کسی  آنها  را  بدینگونۀ دقیق  شرح  و  بیان  نموده  است؟  او  خداوند  سبحان  است،  نـه  پـیغمبر  یزدان:

(مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ) .

از  سوی  خداوند  (جهان)  شرح  و  بیان  شده  است  که  هم  حکیم  است  و  هم  آگاه  (و  کارهایش  از  روی  کاردانـی  و  فرزانگی  انجام  میپذیرد).

خدا کتاب  را  با  فرزانگـی  اسـتوار  مـیدارد،  و  از  روی  آگاهی  شرح  و  بیان  میدهد  ...  آیهها  ایـنگونه که  بر  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم   نازل  گـردیدهانـد  از  جانب  خـدا  فـرود  آمدهاند  و  هـیچگونه  تغییری  و  تـبدیلی  بـدانــها  روی  نمی آورد.

آیهها  چه  چیزهائی  را  دربر  دارند؟

خدا  ارکان  و  اصول  عقیده  را  ذکر  میفراید:

(أَنْ لاتَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ).

(ای  پیغمبر!  بدیشان  بگو:)  این  که  جز  خدا  را  نپرستید.  این  بخش،  بیانگر  یگانهپرستی  و  پیروی  و  اطاعت  است.

(إِنَّنِی لَکُمْ مِنْهُ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ) (٢)

بیگمان  من  از  سوی  خدا  بـیمدهندۀ  (کـافران  بـه  عذاب  دوزخ)  و  مژدهدهندۀ  (مؤمنان  به  نعمت  بهشت)  هستم.  این  بخش،  بیانگر  رسالت،  و  بیم  دادن  و  مژدهدادنی  است  که  رسالت  در بر  دارد.

(وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ).

و  این که از پروردگارتان  طلب  آمرزش  کنید  و  به  سوی  او  برگردید.

این  بخش،  بیانگر  برگشت  به  سوی  یزدان،  و  دست  کشیدن  از  شرک  و گناه،  و گرائیدن  به  جانب  یکتاپرستی  و  فرمانبرداری از  ایزد  سبحان  است.

(یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ).

خداوند  (به  سبب  استغفار  صادقانه  و  توبۀ  مـخلصانه)  شما  را  تا  دم  مرگ  به  طرز  نیکوئی  (از  مواهب  زندگی  این  جهان)  بهرهمند  میسازد،  (در  آخرت  برابـر  عدل  و  داد  خود)  به  هر  صاحب  فضیلت  و  احسانی  (پاداش)  فضیلت و  احسانش  را  میدهد.

این  هم  پاداش  توبهکنندگان  آمرزشخواه  است.  

(وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ) (٣)

  اگر  هـم  پشت  بکنید  (و  از  ایـمان  بـه  یـزدان  و  طـاعت  و  عبـادت  خداوند  رحمان  روی  بگردانید، بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  من  بر  شما  از  عذاب  روز  بزرگی  (که  روز  قیامت  است)  بیمناکم.

این  بند  هم  بیانگر  تـهدید کردن کسانی است کـه  رویگردانند.

(إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ).

برگشت  شما  به  سوی  خدا  است.

این  بند  نیز  بیانگر  برگشت  به  سوی  خدا  در  دنیا  و آخرت  است.

(وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٤)

و  خدا  بر  هر  چیزی  تـوانـا  است.  (او  است  کـه  بـه  شما  زندگی  میبخشد،  و  شما  را  میمیراند،  و  دوباره  جان  به  پپکرتان  میدواند،  و  بـرای  حساب  و  کـتاب  در  قیامت  جمعتان  می‏گرداند،  و  به  دوزخ  یا  بهشتتان  میرساند).

 این  بخش  بیانگر  قدرت  مطلقه  و  سلطۀ  فراگیر  است.  این  است  کتاب.  یا  این  است  آیـات کـتاب.  چـه  ایـنها  مسائل  مهمّی  است که کتاب  نازل گردیده  است  تا  آنها  را  مقرّر  دارد،  و  پس  از  بیان  آنها  ساختار  خود  را  بهطور  کلّی  بر  آنها  استوار  سازد.

هیچ  آئینی  را  نسزد که  در  زمین  پابرجا  شود،  و سیستم  و  نظامی  برای  مردمان  بنا  نماید،  پیش  از  این که  همچون  قواعد  و  اصولی  را  مقرّر  دارد.

یکتا کردن کرنش  بردن  در  برابـر  خـدای  یکـتا،  و  تـنها  پرستیدن  خدای  یگانه،  دو  راهۀ جدائی  میان  هرج  و  مرج  و  نظم  و  نظام  در  جـهان  عقیده،  و  مـیان  آزاد  سـاختن  انسانها  از  زانو بند وهـم  و گمان  و  خرافهگوئی  و  سـلطۀ  نادرست  و  ناحقّ،  یا  بنده  کردن  مـردمان  برای  اربابان  پراکنده  و  خواستهای  سرکشانه  و  قلدرانۀ  ایشان،  و  یـا  بنده  ساختن  انسانها  برای  واسطهها  در  پیشگاه  خـدا،  و  آیا  آنان  را  بندۀ  شاهان  و  سـردستگان  و  فـرمانروایـان  کردن  است!  شاهان  و  سردستگان  و  فرمانروایـانی  کـه  ویژهترین  ویـژگیهای  الوهـیّت  را  غـصب  مـیکنند کـه  ربوبیّت  و  قیمومت  و  سلطه  و  قـدرت  و  فــرمانروائـی  است،  و  مردمان  را  بندۀ ربوبیّت  نابجا  و  ناروا  و  غصبی خود  میسازند!

هـیچ  سـیستم  و  نظم  اجـتماعی،  سـیاسی،  اقـتصادی،  اخلاقی،  و  یا  بینالمللیای  نیست که  بر  بنیادهای  روشن  و  فیصلهبخش  و  استواری  پابرجا  باشد،  و  بر  هواها  و  هوسها  و  تأویلها  و  تفسیرهای کینهتوزانه  تکیه  نداشـته  باشند،  مگر  زمانی که  عقیدۀ توحید  و  یگانهپرستی  بدین  شکل  ساده  و  دقیق  استقرار  پذیرد.

همچنین  ممکن  نیست که  انسانها  از  خواری  و  هراس  و  پـریشان  حـالی  رهـا  شوند،  و  از  بـزرگواری  حقیقتی  برخوردار گردند،  بزرگواری  حقیقیای  که  یزدان  ایشان  را  بدان  مفتخر  فرموده  است،  مگر  زمانی که  خداوند  سبحان  به  ربوبیّت  و  قیمومت  و  سلطـه  و  فرمانروائـی  منحصر گردد،  و  بندگان  در  هر  شکـلی  از  اشکال  از  ربوبیّت  و  قیمومت  و سلطه  و فرمانروائی  جدا  شوند  و  به  در  آیند.

در  طول  تاریخ،  میان  جاهلیّت  و  اسلام،  و  میان  حقّ  و  طاغوت ،  بر  سر  الوهیّت  یزدان  سبحان  بر  جهان،  و  ادارۀ  امور  جهان  در  دنیای  اسباب  و  قوانین  هستی،  اختلاف  و  پیکار  در نگرفته  است،  بلکه  اختلاف  و  پیکار  بر سر  این  بوده  است  که  چه  کسی  خـداونـدگار  مـردمان باشد؟  خداوندگاری  که  بـا  شـریعت  و  قـانون  خـود  بر  آنـان  فرمانروائی  کند،  و  برابر  فرمان  ـود  ایشان  را  اهبرد،  و  به  اطاعت  خویش  وادارد،  و  به  کرنش  در  برابر  خویشتن  مجبور  سازد.  طلاغوتهای  بزهکار  در  زمین  این  حـقّ  را  غصب  میکردند،  و  در  زندگی  مردمان  همچون  حقّی  را  بر  دست  میگرفتند،  و  آنان  را  با  غصب  سلطۀ  یزدان  رام  و  خوار  در  برابر  فرمان  خود  مینمودند،  و  ایشان  را  به  جای  خدا  بندگان  خویش  میکردند.  پیامبریها  و  پیغمـران  و  دعوتهای  اسلامی  همیشه  برای  بیرون  کشیدن  ایـن  سلطۀ  غصبی  از  دست  طلـاغوتها  و  بـرگرداندن آن  به  صاحب  شرعی  و  قانونی  خود،  یعنی  یزدان  سبحان  جهاد  میکردهاند  و  پیکار  مینمودهاند.

یــزدان  سـبحان  از  جـهانیان بینیاز  است.  سرکشی  سرکشان  و  طغیان  طاغیان  هیچ  چیزی  از  ملک  و  مملکت  او  نـمیکاهند،  و  اطــاعت  فـرمانبرداران  و  پـرستش  عبادتکنندگان  نیز  هیچ  چیزی  بـر  مـلک  و  مـملکت  او  نمیافزایند...  ولی  انسانها  خودشان  خوار  و  کوچک  و  پست  میشوند  زمانی که  برای  بندهای  از  بندگان  یزدان  کرنش  می‏برند  و  او  را  میپرستند.  و  انسانها  بزرگوار  و  محترم  و  والا  میشوند  زمانی که  در  برابر  خداوند  یگانه  کرنش  میبرند  و  او  را  به  یگـانگی  مـی پرستند،  و  از  بندگی  بندگان  آزاد  و  رها  میگردند...  از  آنجا  که  یزدان  سبحان  برای  بندگان  خود  عزّت  و کـرامت  و  برتری  و  والائی  میخواهد،  پیغمبران  خـود  را  فـرستاده  اسـت  تـا  مردمان  را  از  بندگی  بندگان  بیرون  بیاورند  و  به  بندگی  یزدان  یگانۀ  جهان  برگردانند...  این  کار  هم  برای  خیر  و  خوبی  خودشان  است...  و  خدا  بی‏نیاز  از  جهانیان  است.  زندگی  انسانها  به  سطح  و  مـرتبۀ  عـزّت  و کـرامـتی  نمیرسد که  خدا  آن  را  برای  انسانها  میخواهد،  مگر  این که  آنان  بخواهند  در  برابر  یزدان  یگانۀ  جهان  کرنش  ببرند  و  او  را  به  یگانگی  بپرستند،  و گردنهایشان  را  از  خیش  کرنش  بردن  و  اطاعت کردن  از  غیر  خـدا  بـیرون  بیاورند،  آن  خیشی که  بـه  هر  شکـلی کـه  بـوده  است  کرامت  و  عزّت  انسانها  را  خوار  و  حقیر  نموده  است!  کرنش  بردن  و  پرستش  کردن  خدای  یگانه،  در  ربوبیّت  یزدان  بیانباز  جهان  بر  مردمان  جلوهگر  میآید.  ربوبیّت  به  معنی  قیمومت  بر  انسانها  است،  و  ادارۀ  زندگیشان  با  شریعت  و  فرمانی که  از  سوی  خدا  نازل  و  صادر گردیده  باشد، نه از سوی کسی جز او.

بیانگر  این  سخن،  سرآغاز  این  سـورۀ  ارزشـمند  و  والا  است که  موضوع کتاب  خـدا  و  مـضمون  و  مـفهوم  آن  است:

(کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ (١) أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ).

 (ایـن  قـرآن)  کـتاب  بزرگواری  است  که  آیـههای  آن  (توسّط  خدا)  منظّم  و  محکم  گردیده  است  (و  لذا  تناقض  و  خلل  و  نسخی  بدان  راه  ندارد)  و  نیز  آیـات  آن  از سـوی  خداوند  (جهان)  شرح  و  بیان  شـده  است  که  هـم  حکـیم  است  و  هـم  آگاه  (و  کـارهایش  از  روی  کــاردانـی  و  فرزانگی  انجام  میپذیرد.  ای  پیغمبر!  بدیشان  بگو:)  این  که  جز  خدا  را  نپرستید.این،  معنی  عبادت  است  همانگونه که  عربها  از  زبان  خود  فهم  میکنند،  زبانی  که کتاب  ارزشمند  یزدان  بدان  نازل  گردیده  است.

اعتراف  به  رسالت  پایۀ  بنیادین  باور کردن  بـه  مسائلی  است  که  رسالت  برای  بـیان  آنـها  نـازل  گـردیده  است.  هرگونه  شکّی  در  این که  این  مسائل  از  سوی  خدا  است،  متضمّن  از  میان  بردن  احترامی  است  که  باید  در  جـهان درون  نسبت  بدان  باشد.کسانی که گمان  می‏برند  ایـن  رسالت  و  مسائل  از  جانب  خود  محمّد صلّی الله علیه و آله وسلّم است،  هر چند که  به  بزرگواری  او  معترف  باشند،  ممکن  نیست  که  آن  رسـالت  و  مسائل  در  درون  ایشان  از  احترام  شایستهای  برخوردار  شود،  به گونهای که  ایشـان  در  کارهای کوچک  و  بزرگ  خود  در  پرتو آن حرکت کنند  و  خود  را  نپایند  و  دچار گناه  و  لغزش  ننمایند...  احساس  این که  این  عقیـده  از  جانب  خدا  است،  دلهای  سرکـشان  را  دنبال  مینماید،  تا  آنجا که  آنان  در  پایانکار  به  سـوی  یزدان  برمیگردند.  همچنین  یزدان  دلهای  فـرمانبرداران  را  به  دست  میگیرد،  و  دیگر  همچون  دلهائی  به  تزلزل  و  تردّد  در نمیافتند  و  به کژراهه  نمیروند  و منـحرف  نمیشوند.

همچنین  اعتراف  به  رسـالت  است که  قاونی  بـرای  چیزهائی  پدید  میآورد که  یزدان  انجام  آنها  را  از  انسان  می خواهد،  تا  در  پرتو  آنها  آدمیان  در  هر  چیزی که  به  کرنش  در  برابر  یزدان  و  پرستش  دادار  جهان  مربوط  باشد  از  چشۀ  یگانهای  حکم  آن  را  دریافت دارند،  و  آن  سرچشمۀ  یگانه  همن  سرچشمه  است .  و  تا  اینکه  هر  روز  طاغوت  افتراء کننده ای  قیام  نکند  و  به  مـردمان  سخنـی  بگوید،  و  برای  آنان  شریعت  و قانونی  بگذارد،  و  گمان  برد که  این  چیز  شریعت  و  قانون  و  فرمان  خدا  است،  در  صورتی که  آن  را  از  پیش  خود  تهیّه  دیده  است  و  به  دروغ  به  خدا  نسبـت  داده  است!

در  هر  جاهلیّتی کسی  پیدا  میشود که  قوانین  را  بنگارد ،  و  شریعت  را  بگذارد،  و  معیارها  و  آداب  و عـادات  را  مقرّر  دارد...  آنگاه  بگوید :  این  از  جانب  یزدان  است!!!  این  هرج  و  مرج  را  از  میان  برنمیدارد،  و این  نیرنگ  با  مردم  به  نام  خدا  را  نمیزداید،  مگر  سرچـشمۀ  یگانهای  برای  سخن  خدا  در میان  باشد که  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم است.  طلب  آمرزش  از  شرک  و  معصیت،  نشانۀ  حسّاسیّت  دل  و  تکان  خوردن  آن  است .  و  نشـانۀ  این  است که  دل  احسـاس گناه  میکند  و به  توبه  رغبت  ورزیده  است و به  بازگشت  به  سوی  خدا  تمایل  پیدا کرده  است.  توبه و  بازگشت  هم  دست کشیدن  از گناه،  و  در  برار  آن  به  اعمـال  و  افعال  طاعت  و عـبادت  دست  یـازیدن  است.  بدون  این  دو  نشانه،  توبهای  در میان  نیست.  چه  این  دو  نشانه  مترجم  عملی  توبه هستـد،  و با  بودن  آنها  است که  وجود  عملی  تو تحقّق  پیدا  میکند  و امید  آمرزش گناه  و  پذیرش  توبه  میرود...  هرگاه کسی گمان  برد کـه  از  شرک  توبه کرده  است  و  دست  برداشته  است  و به اسلام  داخل گردیده  است،  در  صورتی که  او  تنها  در  برابر  یزدان کرنش  نـبرد  و او را  به  یگانگی  نپرستد،  و  فقط  از  طریق  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم  از خدای یکـتا  اوامـر و نواهی  دریافت  ندارد،  این گمان  او  ارزشی  ندارد،  گمانی کـه  واقعیّـت کرنش  بردن  و  عبادت کردن  او  برای  غیر  خدا  آن  را  تکذیب  می کند.

مژده  دادن  به  توبهکنندگان،  و  بیم  دادن کسـانی که  بـه  اسلام  پشت  میکنـند،  بنیاد  رسالت  و  اصل  تـبلیغ  است.  آنها  دو  عنصر  ترغیب  و تشویق،  و  ترهیب  و  تهدیدند.  دو  چیزی  هستند که  یزدان  که طور  طبیعی  میدانسته  است که  آنـا  انگیزههای  نیرومند  و  ژرفی  می‏باشند.  اعتقاد  به  روز  بازپسین  برای کامل  شدن  احساس  این که  در  فراسوی  زندگی  فلسفه  و  حکمتی  است،  و خیر و  خوبیای که  رسالتهای  آسمانی  مردمان  را  به  سوی  آن  فرا مـیخوانند  هدف  اصلی  زندگی  است، کمال  ضرورت  را  دارد.  و  چون  چنین  است  ناچار  هر کسی  باید  به  پاداش  خود  برسد.  اگر  هم  آن  را  در  این  جهان  دریافت  ندارد،  پاداش  او  در  جهان  دیگر  تضمین  شـده  است،  جهان  دیگری که  زندگی  بشریّت  در  آن  به کمـال  مـقدّر  شـود  میرسد. کسانی که  از راه  راست  یزدان  و  از  فلسفه  و  حکمت  او در زندگی  منحرف  میشوند  و  به  بیراهه  میروند،  چنین کسانی  که  ژرفای  عذاب  فرو میافتند  و  سرنگون  میشوند...  در  این کـار  برای  فـطرت  سالم  ضمانتی  است که منحرف  نشود  و به کژراهه  نرود.  اگر  هم  هوا  و  هوسی  بر او  چیره گردد،  یا  سستی  و  ناتوانی  بـر  او  دست  یابد،  توبه  هیکنـد  و  به  سوی  خدا  بر می گردد،  و  در  سرکشی  و گناه  پافشاری  نمیکند.  بدین  خاطر  این زمین  برای  زندگی  انسانها  شایسته  و  بایسته  میشود،  و  زندگی  برابر  سنّت  و  قانون  خود  در  راه  خیر  و  خوبی  پیش  میرود.  چـه  اعـتقاد  بـه  روز  بـازپسین  تـنها  راه  رسیدن  به  پاداش  در  آخرت  نیست  و  بس  - همانگونه که  برخیها  معتقدند  -  بلکه  اعتقاد  به  آخرت  انگیزۀ  خـیر  و  خوبـی  در  زندگی  دنـیا  میگردد،  و  باعث  اصـلاح  و  پیشرفت  زندگی  میشود.  بـه  شرط  این که،  در  ایـن  پیشرفت  پیــش  چشم  باشد که  خود  این  پیشرفت  هـدف  اصلی  نیست،  بلکه  این  پیشرفت  وسیلهای  برای  تحقّق  یافتن  زندگی  سـزاوار  انسـانی  است  کـه  خـدا  از  روح  متعلّق  به  خود  بدو  دمیده  است،  و  او  را  بر  بسیاری  از  آفریدگانش  بزرگی  و  برتری  بخشیده  است،  و  از  پلّۀ  پست  حیوان  برکشیده  است  و  فراتر  برده  است،  تا  اهداف  زندگی  وی  والاتر  و  عـالیتر  از  نـیازمندیهای حیوان  بوده،  و  انگیزهها  و  مقاصدش  بالاتر  و  برتر  از  انگیزهها  و  مقاصد  حیوان  باشد.

به  همین  جهت  است که  مضمون  رسـالت  یــا  مضمون  آیات  محکم  و  استوار  و  شرح  و  بیان  شدۀ کتاب قرآن ،  پس  از  یگانگی کرنش  در  برابر  یزدان  و  یگانگی  پرستش  خدای  سبحان،  و  اثبات  رسالت  از  جـانب  ایـزد  منّان، فراخواندن  مردمان  به  طلب  آمرزش  از  شرک،  و  توبه،  و  بـرگشت  بـه  سـوی  خداونـد  یگـانۀ  جـهان  است،...  فراخواندن  به  آمرزش گناهان  و  درخواست  پذیرش  توبه  در  پیشگاه  یزدان،  سرآغاز  راه  انجام  کارهای  شایسته  و  بایسته  است.  کارهای  شایسته  و  بایسته  نیز  تنها  پاکدلی،  و  انجام  شعائر  و  مراسم  واجب  دینی  نیست  و  بس.  بلکه،  اصلاح کردن  زمین  با  همۀ  معانی  اصلاح  است،  از  قبیل ساختن،  آبادکردن،  رشد  و  نموّ  بخشیدن  و  تولید کردن...  جزای  این  شرط  نیز  عبارت  است  از: 

(یُمَتِّعْکُمْ مَتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ).

خداوند  (به  سبب  استغفار  صادقانه  و  توبۀ  مخلصانه)  شما  را  تا  دم  مرگ  به  طرز  نیکوئی  (از  مواهب  زندگی  این  جهان)  بهرهمند  میسازد،  و  (در  آخرت  برابر  عدل  و  داد  خود)  به  هر  صاحب  فضیلت  و  احسانی  (پاداش)  فضیلت  و  احسانش  را  میدهد. 

متاع  حسن،  یعنی  بهرهمند  ساختن  زیبا،  یا  کالای  خوب،  در  زندگی  این  دنیا گاهی  به  شکل کمیّت  و  زمـانی  بـه  صورت کیفیّت  است.  ولی  در  آخرت  هم  به  شکل کمیّت  و  هم  به  صـورت کـیفیّت  است،  و  بـه  انـدازهای  و  به  گونهای  است که  به  دل  هیچ  انسانی  خطور  نکرده  است  و  نگذشته  است)  اینک  به  متاع  حسن  یـا  بـهرۀ  نـیکو  و  کالای  زیبای  این  زندگی  نگاهی  میاندازیم:

ما  بسیاری  از  پاکان  و  صالحان  و  آمرزش  خـواهـان  و  توبه کاران  و  کارگران  را  در  زندگی  میبینیم که  روزی  تنـگ  و  رزق  اندکی  دارند...  پس  آن  متاع  حسن کـو  و  کجا  است؟

این  پرسشی  است که  به گمان  ما  بر  زبان  بسـیاری  از  مردمان  میگذرد!

لازم  است  برای  درک  و  فهم  مـعنی  بـزرگیکـه  نـصّ  قرآنی  آن  را  دربر  دارد،  به  زندگی  از  زاویۀ  فراختری  بنگریم،  و  در گسترۀ  فراگیـر  و  هـمگانی  آن  بدان  نـظر  اندازیم،  و  به  نماد  تنگ  و  به  نگاه  گذرائی  بدان،  بسنده  نکنیم.

هیچ  اجتماعی  نیست که  در  آن  سازمان  شایستۀ  متّکی  بر  ایمان  به  خدا  باشد  و  تنها  در  برابر  یزدان  جهان کـرنش  برد،  و  ربویّت  و  قیمومت  را  فقط  به  خدا  اختصاص  دهد،  و  استوار  بر کار  پاک  مثمرثمر  در  زندگی  باشد،  مگر  این  که  آن  اجتماع  بهطور  عـام  دارای  پـیشرفت  و  رفـاه  و  زندگی  خوشایند  و  پاکیزهای  خواهد  بود،  و  در  میان  افراد  آن  به طور  خاص  دادگری  بین  تلاش  و  پاداش  رعـایت  خواهد  شد  و  خشنودی  و  آرامشی  بدیشان  دست  خواهد  داد.  هـرگاه  در  اجتماعی  دیـدیم  کـه  افـراد  تلاشگر  تــولیدکنندۀ  ثـمر بخش  از  لحــاظ  رزق  و  روزی  و  بهرهمندی  از  زندگی  پاک  و  پاکیزه  در تنگنا  هستند  و  بر  ایشان  سخت  میگذرد،  این  دلیل  و  نشانۀ  این  است که  بر  همچون  اجتماعی  سیستم  و  نظامی  فرمانروائی  نمیکند  که  از  ایمان  به  خدا  یاری  جوید  و  بر  دادگری  میان  تلاش و  پاداش  استوار  باشد.

با  وجود  این،  افراد  پاک  شایستۀ  تولید کنندۀ  ثمر بخش،  در  همچون  جامعهای  نیز  از  زندگی  خـوب  بهرهمندند،  حتّی  اگر  از  لحاظ  رزق  و  روزی  در  تنگنا  باشند،  و  حتّی  اگر  همچون  جامعهای  ایشان  را  براند  و  اذیّت  و  آزارشان  برساند،  بدان گونه  که  مشرکان  گروه  انـدک  مـؤمنان  را  اذیّت  و  آزار  میرساندند،  و  بدان گونه  که  جاهلیتها  گروه  اندک  دعوت کنندگان  به  سـوی  یـزدان  را  اذیّت  و  آزار  میرسانند!  این  چیزی  را که  میگوئیم  نه  خیال  است  و  نه  ادّعا  است.  چه  اطمینان  خاطر  به  سرانجام،  و  پیوند  با  خدا،  و  امیدواری  به  یاری  و  مددکاری  خـدا،  و  چشـم  امید  دوختن  به  خوبی  و  بخشندگی  و  فضل  و  احسان  او، جای  بسیار  چیزها  را  مـیگیرد،  و  بـهرهمندی  نـیکوئی  برای  انسانی  بشمار  است  کـه  درجـات  آن  فـراتـر  از  احساس  درشت  و  خشن  مادی  و  ظاهری  است.

این  را  از  آن  جهت  نمیگوئیم  تـا  ستمدیدگانی  را کـه  پاداش  منصفانه  و  مزد  دادگرانۀ  تلاش  خود  را  نمیگیرند  به  سکوت  و  خشنودی  از  اوضاع  و  احوالی  فراخوانیم که  عدالت  در  آن  مراعات  نمیگردد.  چه  اسـلام  به  چـنین  امری  رضا  نمیدهد،  و  ایمان  در  مقابل  چنین  اوضاع  و  احوالی  آرام  نمینشیند  و  سکوت  نمیگزیند.  از گـروه  مؤمنان  و  هم  از  افراد  جامعه  خواسته  شده  است  تـا  در  برانداختن  چـنین  سـیستمها  و  نـظامهای  ظـالمانهای  بکوشند،  تا  متاع  حسن  و  بهرهمندی  نیکو  برای  پاکـان  تلاشگر  تولید کنندۀ  ثمربخش  حاصل  و  تأمین  شود.  بلکه  این  سخن  را  از  آن  جـهت  مـیگوئیم کـه  حـقّ  است  و  مؤمنانی که  پیوند  با  خدا  دارند  آن  را  احساس  میکنند،  آن  مؤمنانی که  رزق  و  روزی  ایشان کم  و  زندگی  بر  ایشان  تنگ  آمده  است،  ولی  با  وجود  این کار  میکنند  و  به  تلاش  و  جهاد  میپردازند  تا  اوضاع  و  احوالی  بر  سر  کار  آید  و  بر  مسند  قدرت  نشیند که  در  پرتو  رهـنمون  خدا  متاع  حسن  و  بهره‏مندی  نیکو  را  برای  بندگان  آمرزش  خواه  توبه کنندۀ  تلاشگر  یزدان  تضمین  و  تأمین  سازد.

(وَیُؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ ).

و  (در  آخرت  برابـر  عدل  و  داد  خود)  بـه  هـر  صـاحب  فـضیلت  و  احسـانی  (پـاداش)  فضیلت  و  احسانش  را  میدهد. 

برخی  از  مفسّران  این  پـاداش  و  بخشـش  را  به سزا  و  جزای  آخرت  اختصاص  دادهاند،  ولی  من  چنین  میبینم  که  این  پاداش  و  بخشش  همگانی  است،  و  به  دنـیا  و  آخرت  مربوط  میگردد،  همانگونه که  متاع  حسـن  را  مربوط  به  دنیا  و  آخـرت  دانسـتیم  و  تـفسیر کـردیم،  و  گفتیم:  متاع  حسن  و  بهرهمندی  نیکو  در  همۀ  اوضاع  و  احوال  تحقّق  پـدا  میکند.  ذوالفـضل،  یـعنی  صاحب  فضیلت  و  احسان  هم  در  همان  لحظهای کـه  به  بـذل  و  بخشش  دست  مییازد  و  فضل  و  لطف  میکند  در  همین  جهان  پاداش کار  خود  را  دریافت  میدارد که  از  یک سو رضایت  خاطر  و  خوشی  درون  و  احسـاس  آسـایش  و  آرامش  است،  و  از  دیگر  سو  پیوند  با  یـزدان  در  هـمان  وقت  و  آنی  است که  با  عمل  یا  با  مال  بذل  و  بخشش  و  فــضل  و  احسـان  مـیکند  و  مـرادش  از  آن  ذات  ایـزد  بزرگوار  و  رو کردن  به  پیشگاه  ایزد  دادار  است.  امّا  سزا  و  جزای  آن  جهانی  او،  قبل  و  لطـف  و  بـزرگواری  و  بخششی  است که  افزون  بر  پاداش  و  مزد  این  جهانی  از  سوی  خداوند  ذوالجلال  بدو  داده  میشود.

(وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ کَبِیرٍ) (٣)

 و  اگر  هم  پشت  بکنید  (و  از  ایمان  بـه  یـزدان  و  طـاعت  و  عبادت  خداوند  رحمان  روی  بگردانید،  بر  رسولان  پیام  باشد  و  بس)  من  بر  شما  از  عذاب  روز  بزرگی  (که  قیامت  است)  بیمناکم.

این  عذاب،  عذاب  روز  قیامت  است،  نه  عذاب  جـنگ  بدر،  همانگونه که برخی  از  مفسّران  گویند.  چه  روز  بزرگ  وقتی که  بدین  صورت  بدون  قید گفته  میشود  به  روز  موعود  قیامت  مربوط  میشود.  آنچه  پس  از  ایــن  ذکر  میشود  همین  معنی  را  تأیید  میکند:

(إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ).

برگشت  شما  به  سوی  خدا  است.

هر چند که  برگشت  به  سوی  خدا  در  دنیا  و  در  آخرت  و  در  هر  لحظهای  و  در  هر  حالتی  است.  ولی  عرف  تعبیر  قرآنی  بر  این  جاری  است که  مرجع  به  معنی  رجوع  پس  از  زندگی  دنیا  بوده  است.

(وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٤)

خدا بر هر چیزی  توانا  است.

این  بند  مؤیّد  این  است که  مرجع  به  معنی  رجـوع  و  برگشت  در  آخرت  است.  چه  اشارۀ  به  توانائی  یزدان  بر  هر  چیزی،  با  رستاخیزی  مناسب  دارد که  مشرکان  آن  را  بعید  میدانستند  و  دشوارش  میدیدند!

*

پس  از  اعلان  چکیدۀ  کتابی که  آیات  آن  استوارء گردیده  است  و  از  جانب  خدای  دانای  آگاه  تفصـیل  و  توضیح  شده  است،  روند  قرآنی  به  پیش  میرود  و  بیان  میکند  که  دستهای  از  مردمان  چگونه  پذیرۀ  این  آیات  می گردند  و  با  آن بر خـورد  مـیکنند،  بـدان  هنگام که  پیغمبر  مژدهدهنده  و  بیمدهنده  آنها  را  بدیشان  میرساند.  روند  قرآن  وضع  محسوس  و  حرکت  مادی  و  ظاهری  ایشـان  را  به  تصویـر  میکشد  و  پیش  چشـم  میدارد که چگونه  ســرهای  خـود  را  خــم  میکنند  و  پـیچ  میدهند  و  سینههایشان  را  جمع  میکنند  و  سرهایشان  را  در  سینهها  فرومیبرند  تا  خویشتن  را  پنهان کنند.  پـس  از  آن  روند  قرآنی  از  بیهودگی  این کوشش  و  تلاش  پرده  به کنار  میزند  و  بدیشان  اطلاع  میدهد که  یزدان  از  پنهان ترین  اوضاع  و  نهانترین  احوال  ایشان  آگاهی  دارد،  و گذشته  از  ایشان  یزدان  جهان  هـمۀ  جنبندگان  زمین  را  میپاید  و  از  آنها اطلاع  کامل  و  آگاهی  دقیق  دارد:       

(أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٥) وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ) (٦)

هان!  (برخی  از)  آنان،  کینه  و  دشمنی  (پیغمبر  و  مؤمنان)  را  به  دل  می‏گیرند  و  سعی  میکنند  تا  آن  را  از  خدا  پنهان  دارنــد!  هــان!  هنگامی  کـه  بـا  جـامـهها  خـویشتن  را  میپوشانند  (و  رازها  بـه  همدیگر  می‏گویند  و  نیرنگها  میجویند  تا  با  آشکار  شـدن  کارشان  رسوا  نشـوند)  خداوند  از  آنـچه  نـهان  مـیدارنـد  و  از  آنچه  آشکـار  میسازند  (به  طور  یکسان)  باخبر  و  آگاه  است.  چرا  که  او آگـاه  از رازهای  سینهها  است.  هیچ  جنبندهای  در  زمین  نیست  مگر  این  که  روزی  آن،  برعهدۀ  خدا  است  (و  خدا  روزی  مناسب  هر یک  را  در  بحـر  و  برّ میرساند)  و  محلّ  دفن  (پس  از  ممات)  او  را  مـیدانـد.  همۀ  ایـنها  در  کتاب  روشنی  (به  نام  لوح  محفوظ،  موجود  و  مضبوط)  است.

ایـن  دو  آیۀ  ارزشمند  صحنۀ  نادری  را  حاضر  میآورند  و  پیش  چشم  میدارند،  صحنهای که  دلها  از  آن  به  لرزه  درمیآید  بدانگاه که  دربارۀ  آن  صحنه  میاندیشد  و  آن  را  بر  پردۀ  خیال  میاندازد  و  بدان  خیره  میشود!

واویلا  چه  ترس  و  هراس  فراگیری،  و  چه  زیبائی  دلربائی  است،  آن گاه که  دل  انسان  حضـور  یزدان  سبحان  را  به  تصور  در میآورد،  و  فراگیری  دانش  و  چیرگی  او  را  پیش  چشم  میدارد،  و  آن  بندگان  ناتوان  تلاش  میکنند  خویشتن  را  از  خدا  پنهان  و  نهان  دارند،  در  آن  حال که  با  آیات  خدا  روبرو  میشوند،  آیاتی که  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   آنها  را  بر  ایشان  میخواند:

(أَلا إِنَّهُمْ یَثْنُونَ صُدُورَهُمْ لِیَسْتَخْفُوا مِنْهُ أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (٥)

هان!  (برخی  از)  آنان،  کینه  و  دشمنی  (پیغمبر  و  مؤمنان)  را  به  دل  می‏گیرند  و سعی  میکنند  تا  آن  را  از  خدا  پنهان  دارند!  هان!  آنـان  هنگامی  کـه  بـا  جـامهها  خویشتن  را  میپوشاننـد  (و  رازها  بـه  همدیگر  میگویید  و  نیرنگها  میجویید  تا  با  آشکـار  شـدن  کارشان  رسـوا  نشـوند)  خـداونـد  از  آنــچه  نـهان  مـیدارنـد  و  از  آنـچه آشکـار  میسازند  (بهطور  یکسان)  باخبر  و  آگاه  است.  چرا  که  او  آگاه  از  رازهای  سینهها  است.

شاید  نصّ  آیه  حالت  واقعیّتی  را  به  تصویر  میزند که از مشرکان  سر  بر  میزد  در آن  حال که  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم   سخنان  خدا  را  به گوش  ایشان  میرسانید،  و  آنـان  سینههای  خـود  را  پیچ  و  تاب  میدادند  و  سرهایشان  را  به  زیر  میانداختند  تا  بدین  وسیله  خویشتن  را  از  خدائی  پنهان  دارند  که  از  ژرفای  درونشان  احساس  مـیکردند  او گویندۀ  همچون  کلامی  است...  البته  این  کار  از  ایشان  بعید  نبوده  است،  زیرا  همچون  حرکاتی گاهگاهی  از  ایشان  سر  زده  است!

روند  قرآنی  آیه  را  هنوز  به  پایان  نمیبرد که  بیهودگی  همچون  حرکتی  را  بیان  میدارد،  و  میگوید:  خدائی که  این  آیات  را  نازل  کرده  است،  با  آنان  است  بدانگاه که  خویشتن  را  پنهان  میدارند  و  بدانگاه که  خویشتن  را  مینمایانند.  این  معنی  را  -به  شیوۀ  قرآنی که  شکل  هراسانگیزی  به  تصویر  میکشد،  در  حالی که  آنان  در  وضع  بسیار  پنهان  و  نهانی  از  اوضاع  خود  هـسـتند.  در  آن  زمان که  به  رختخوابهای  خود  فروخزیدهانـد،  و  با  خویشتن  خلوت گزیدهاند،  و  تنهای  تنها  ماندهاند،  و  شب  ایشان  را  در  خود  پوشانده  است  و  پردۀ  تاریک  خویش  را  بر  ایشان  فرو هشته  است،  و  جامههایشان  نیز  ایشان  را  در  خود  پیچیده  است.  در  فراسوی  همۀ  اینها  با  ایشـان  است  و  از  پس  پردهها  و  جامهها  آنان  را  می‏بیند  و  حاضر  و  ناظر  حرکات  و  سکنات  ایشان  است.  در  این  خلوتکده  آگاه  از  هر  آن  چیزی  است که  پـنهان  میدارنـد  و  یا  آشکار می سازند:

(أَلا حِینَ یَسْتَغْشُونَ ثِیَابَهُمْ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ).

هان!  آنان  هنگامی  که  با  جامهها  خویشتن  را  میپوشانند  (و  رازها  به  همدیگر  می‏گویند  و  نیرنگها  میجویند  تا  بـا  آشکار  شدن  کارشان  رسوا  نشوند)  خداوند  از  آنچه  نهان  میدارند  و  از  آنـچه  آشکـار  میسازند  (بـه  طور  یکسان)  باخبر  و  آگاه  است.

خدا  پنهانتر  و  نهانتر  از  اینها  را  هم  میداند،  و  جامهها  و  پردههایشان  جلو  دانش  او  را  نمیگیرد  و  مانع  آگاهی  یزدان  از  اوضاع  و  احوال  ایشان  نمیشود،  ولیکن  انسان  در  همچون  خلوتی  احساس  میکند که  او  تـنها  است  و  کسی  وی  را  نمی‏بیند.  تعبـیر  قرآنی  بدین  شیوه  وجدان  او  را  میپساید  و  بیدارش  مینماید،  و  آن  را  سخت  تکان  میدهد  و  متوجّه  این  حقیقت  می سازد که  چـه بسا  ایـن  حقیقت  را  فراموش کرده  و  از  یاد  برده  باشد،  و  به  خیال  او  چنین  خطور  و گذر کند که  در ایـن  خلوت  چشمی  وجود  ندارد که  او  را  ببیند  و  بپاید!

(إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (٥)

یزدان  آگاه  از  رازهای  سینهها  است.

خدا  از  اسراری  بس  آگاه  است که  همدم  و  همنشین  سینهها  است،  اسراری که  از  سینهها  جدا  نمیگردد،  و  با  سینهها  میماند  همانگونه که  دوست  با  دوست  خود،  یا  مالک  با  مالک  خود  میماند...  ایـن  اسـرار  به  سـبب  بسیار  نهان  و  پنهان  بودن،  ذاتالصدور،  یـعنی  خود  سینهها،  نامیده  شدهاند.  امّا  با  وجود  پوشیدگی کامل،  خدا بس  آگاه  از  آنها  است...  در  این  صورت  هیچ  چیزی  بر  خدا  پنهان  و  نهان  نمیگردد،  و  هیچ  جرگه  و  هیچ  سینهای  از  حرکات  و  سکنات  ایشان،  از  بین  نمیرود  یـا  هدر  نمیشود.                

(وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الأرْضِ إِلا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا وَیَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَمُسْتَوْدَعَهَا کُلٌّ فِی کِتَابٍ مُبِینٍ) (٦)

هیچ  جنبندهای  در  زمین  نیست  مگر  این  که  روزی  آن،  بر  عهدۀ  خدا  است  (و  خدا  روزی  مناسب  هر یک  را  در  بحر  و  بر  میرساند)  و  محل  زیست  (دوران  حیات)  و  مـحلّ  دفن  (پس  از ممات)  او  را  مـیدانـد.  هـمۀ  ایـنها  در  کـتاب  روشنی  (به  نام  لوح  محفوظ،  موجود  و  مضبوط)  است

این  هم  شکل  دیگری  از  شکلهای  دانش  فراگیر  و  هراسبرانگیز  خدا  است...  این  جـنبندگان  -  هـر چه  بر  زمین  حرکت کند  دابّه  یعنی  جنبنده گفته  میشود،  اعم  از  انسان  و  حیـوان  و  خزنده  و  حشره  - بلی  هر  جنبندهای  از  این  جنبندگانی که  سطح  زمین  را  پر  میکنند،  و  در  درون  زمین  پنهان  میشوند  و  جای  میگیرند،  و  در  راهها  و  مسیرها  و  درزها  و  شکافهای  آن  نـهان  میگردند،  و  بیرون  از  اندازه  و  شمارند،  خارج  از  دائرۀ  علم  خدا  نیستند  و  خدا  از  یکایـک  آنها  آگاه  است  و  روزی آنها  بر  خدا  است،  و  خدا  میداند  هر یک  از  آن  جنبندگان،  کـجا  جای  میگیرد  و  استقرار  میپذیرد  و کجا  نهان  و  پـنهان  میشود.  از کجا  میآید  و  به  کجا  میرود...  هـر یک  از  آنها  در  دائرۀ  این  علم  دقیق  قرار  دارد.

این،  صورت  مفصّلی  از  دانش  الهی  در  حالت  تعلّق  آن  به  آفریدههای  او  است.  زمانی  که  آدمی  بـخواهد  آن  را  به  تصور  انسانی  خود  درآورد  سراپای  هستی  او  به  لرزه  میافتد  و  تاب  و  توان  آن  را  نمیآورد.

گذشته  از  خود  عـلم،  انـدازهگیری  و  سـنجش  روزی  هر یک  از  این  جمع  بیشمار،  خیال  از  تصوّر  آن  درمانده  و  ناتوان  است.  این  نیز  امر  دیگری  است که  خیال  انسان  ناتوانتر  از  آن  است که  بتواند  بدان  پی برد  مگر  با   الهام  و  پیام  یزدان  جهان.

یزدان  سبحان  به  اختیار  خود  بر  خویشتن   واجب فرموده  است  که  این  جمع  جنبندگان  بیشمار  شگفتانگـیزی  را  روزی  برساند که  بر  زمین  حرکت  میکنند.  بدین  خاطر  است که  در  این  زمین  توان  جواب گفتن  و  برآورده کردن  نیازمندیهای  همۀ  این  آفـریدهها  را  به  ودیـعت  نـهاده  است،  و  به  این  آفریدهها  نیز  نیروی  دستیابی  به  روزی  خود  عطاء  فرموده  است  که  به  شکلی  از  اشکال  در  این  زمین  به  ودیعت گذاشته  شده  است،  خواه  این  روزی  به  صورت  ساده  و  خام  باشد،  یـا  بـا کشـاورزی  تـولید  و  فراهم  آید،  یا  ساخته  شود،  و  یا  ترکیب  و  آمیخته گردد...  و  سائر  شکلها  و  صورتهای  جدید  تولید  و  فراهم  آوردن  رزق  و  روزی.  حتّی  برخی  از  جنبندگان  از  قبیل  «پشّه  و  کیک  رزق  و  روزی  خود  را  به  صورت  خون  زندۀ  آمادۀ  قابل  هضم  به  دست  میآورند  و  میخورند!!

این  صورت،  همان  صورتی  است  که  سزاوار  حکمت  و  رحمت  یزدان  در  آفرینش  جهان  است  و  جهان  را  بر  آن  سرشته  است  و  آفریده  است،  و  این  آفریدهها  را  نیز  بـا  استعدادها  و  نیروهائی  آفریده  است  که  بدانها  داده  شده  است،  بویژه  انسان  را  با  استعداد  و  نیروئی  آفریده  است  که  بتواند  کار  جانشینی  و  خلیفهگری  در  زمین  را  انجام  دهد،  و  قدرت  تجزیه  و  ترکیب  و  تولید کـردن  و  رشـد  دادن  را  داشته  باشد،  و  روی  زمین  را  چنان که  شایسته  و  بایسته  است  تغییر  دهد،  و  اوضاع  زنـدگی  را  دگـرگون  سازد  و  ترقّی  و  تعالی  بخشد،  و  برای  فراهم  آوردن  و  به  دست  آوردن  رزق  به  تلاش  ایستد،  رزقی  که  او  آن  را  نمی  آفریند،  بلکه  او  آن  را  از  اندوختههای  این  جـهان  هستی  پدید  میآورد،  اندوختههائی  از  قبیل:  نیروها  و  توانهائی که  یزدان  آنها  را  بـه  ودیـعت  نـهاده  است،  و  انسان  با کمک گرفتن  از  قوانین  الهی  موجود  در  هستی،  جهان  را  به  گونهای  درمیآورد  که  اندوخته  و  اقوات  و  ارزاق  خود  را  به  همۀ  زندهها  عطا کند.

مقصود  این  نیست که  در  جهان  رزق  و  روزی  هـر یک  مقدّر  و  مقرّر  است  و  با  سعی  و  تلاش  فراهم  نمیآید،  و  با  نشسـتن  و  دست  روی  دست گـذاشتن  بـه  تأخـیر  نمیافتد،  و  با  منفی  بودن  و  تنبلی کردن  هدر  نمیرود  و  ضایع  نمیشود،  همانگونه  که  برخی  از  مـردمان  چـنین  معتقدند !  اگر  چنین  است  اسباب  و  عللی که  یزدان  دستور  داده  است  بدانها  چنگ  زده  شود،  و  آنـها  را  بـخشی  از  قوانین  خود کرده  است،  چه  میشود؟  حکـمت  خـدا  در  بخشیدن  این  نیروها  و  توانها  به  آفریدهها،  چه  میشود؟  اصلاً  چگونه  ممکن  است که  زندگی  ترقّی کند  و  پلههای  کمالی  را  بپیماید که  در  علم  خدا  برای  زندگی  مـقدّر  و  مقرّر  است،  و  انسان  بدان  جهت  در  زمین  بـه  خـلافت  رسیده  است  و  جایگزین گردیده  است که  نقش  خود  را  در  این  زمینه  ایفاء  و  اداء  کند؟

این که  برای  هر  آفریدهای  روزی  و  رزقـی  است،  حـقّ  است.  این  رزق  و  روزی  در  این  هستی  ذخیره گـردیده  است  و  اندوخته  شده  است،  و  از  سوی  یزدان  این  رزق  و  روزی  در  قوانین  و  سنن  الهی  مقدّر  و  مقرّر گـردیده  است،  قوانین  و  سننی که  تولید  را  مترتّب  بر  تلاش کرده  است.  پس  کسی  نباید  از  تلاش  بازایستد،  در  حالی  کـه  میداند  از  آسمان  طلا  و  نقره  نمیبارد.  بلکه  آسمان  و  زمین  لبریز  از  ارزاق کافی  برای  همگی  آفریدگان  است،  هنگامی که  این  آفریدگان  برابر  قانون  و  سنّت  یزدان  در  طلب  ارزاق  جهان  به  تـلاش  بایستند  و  سـعی  لازم  را  بنمایند،  قانون  و  سنّتی که  از کسی  جانبداری  نمیکند،  و  پــیشی  و  پســی  نـمیورزد  و کـنارهگـیری  و  دوری  نمینماید.

بلکه  آنچه  هست  رزق  و  روزی  پاک،  و  رزق  و  روزی  ناپاک  است.  هر  دوی  آنها  هم  در  پـرتو  کار و تلاش  فراهم  میگردد  و  به  دست  میآید،  ولی  نـوع  و  صـف  آنها  با  یکدیگر  تـفاوت  و  اختلاف  دارد،  و  فرجام  خورداری  از  این  و  از  آن  متفاوت  و  مختلف  است.  نباید  سـنجش  و  مـقابلهای  را  از  یـاد  بـبریم کـه  مـیان  جنبندگان  و  روزی  آنها  در  اینجا  آمـده  است،  و  مـیان  متاع  حسن  و  بهرهمندی  نیکوئی که  در  بخش  پیشین  از  آن  سخن  رفته  است.  روند  قرآنی  استوار  و  هـماهنگ،  این  نگرشهای  اسلوبی  و  موضوعی  از  دید  آن  به  دور  نمیگردد  و  از  دست  آن  به  در  نمیرود،  نگرشهائی که  در  ترسیم  فضای  سیاق  کلام  سهم  و  مشارکت  دارند.

  این  دو  آیۀ  بزرگوار،  سرآغاز  آشـنا کـردن  مـردمان  بـا  پروردگار  راستین  خودشان  است،  پروردگار  راستیـی  که  بر  ایشان  واجب  است  تنها  در  برابر  او کرنش  برند  و  تنها  او  را  بپرستند.  دانش  یزدان  همۀ  آفریدگان  را  در برگرفته  است،  و  او  روزی رسانی  است که  کسی  را  میبهره  از  روزی  خود  نمیسازد.  ایـن  آشـنائی  و  شـناخت  بـرای  پیوند رابطۀ  انسانها  با  آفریدگار  روزیرسان  و  آگاه  و  محیط  بر  اوضاع  و  احوال  همگان  ضروری  است.

*

سپس  روند  قـرآنی  در  امـر  آشـنا کـردن  مـردمان  بـا  پروردگارشان  به  پیش  میرود،و  ایشان  را  بــر  آثـار  و  حکمت  یزدان  جهان  در  آفرینش  آسمانها  و  زمین  آگاه  میسازد،  آفرینشی که  با  نظلم  و  نظام  ویژهای  در  دورهها  یا  مدّت  زمانهای  معیّنی  صورت گـرفته  است  و  برای  حکمت  و  فلسفۀ  خاصی  نیز  سر  و  سامان  پذیرفته  است.  در  اینجا  روند  قرآنی  آنچه  را که  مناسب  با  رستاخیز  مردمان  و  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزای  ایشـان  است  بیان  میدارد:

(وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ) (٧)

خدا  آن  کسـی  است  که  آسمانها  و  زمین  را  در  شش  دوره  بیافرید  و  (پیش  از  آن،  جهان  هستی  و  پای)  تخت  قدرت  خدا  بر  (این  مادۀ  عظیم  به  ظاهر )  آب،  قرار  داشت.  (این  آفرینش  سترگ  و  شگفت  را  بدین  خاطر  ساخت)  تا  شما  را  بــیازماید  (و  مـعلوم  شـود)  که  چـه  کسـانی  از  شـما  کارهای  نیکو  میکنند  (و  چه  افرادی  از  شما  کارهای  بـد  میکنند).  اگر  به  آنان  بگوئی  شما  بعد  از  مرگ  برانگیخته  میشوید  (و  زندگی  دوبـاره  پـیدا  مـیکنید)  کافران  (از  روی  شگفت)  می‏گویند  (چیزی  را  می‏گوئی  باور  کردنی  نـیست  و  واقــعیّت  نـدارد  بـلکه)  ایـن  یک  جادوگری  آشکاری  است  (که  خردها  را  به  بازیچه  می گیرد).

دربارۀ  آفـرینش  آسـمانها  و  زمین  در  شش  دوره،  در  سورۀ  یونس  سخن  گـفتیم [1]...  از  آفـرینش  آسـمانها  و  زمین  در  شش  روز  دوباره  در  اینجا  دیگر  باره  سخن  میرود  برای  پیوند  میان  نظم  و  نظامی که  هستی  بر  آن  بنیاد  و  پابرجا  میگردد،  و  میان  نظم  و  نظامی که  زندگی  انسانها  بر  آن  محکم  و  استوار  میشود.

(لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ).

(این  آفرینش  سترگ  و  شگفت  را  بدین  خاطر  ساخت)  تا  شما  را  بیازماید  (و  معلوم  شود)  کـه  چه  کسانی  از  شـما  کارهای  نیکو  می‏کند  (و  چه  افرادی  از  شما  کارهای  بـد  میکنند).

چیز  تازهای  که  در  اینجا  راجع  به  آفـرینش  آسـمانها  و  زمین  آمده  است،  این  جملۀ معترضه  است:

(وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ).

(پیش  از  آن،  جهان  هستی  جز  مواد  مذاب  گازی  شکـل  گسترده  در  گسترۀ  گیتی  نبود،  و  ایـن  جهان  هسـتی  و  پای)  تخت  قدرت  خدا  بر  (این  مادۀ  عظیم  به  ظاهر)  آب،  قرار  داشت.

این  جمله  بیانگر  این  واقعیّت  است که  هنگام  آفرینش  آسمانها  و  زمین،  یعنی  زمان  به  مرحلۀ  ظهور  رسـاندن  آسمانها  و  زمین  به  شکلی که  درنـهایت  بدان  رسیده  بودند،  آب  وجود  داشته  است،  و  عرش  یزدان  سبحان  بر  آب  بوده  است.

امّا  این  آب  چگونه  بوده  است،  و کجا  بوده  است، و  در  کدام  حالت  از  حالات  خود  قرار  داشته  است،  و  عرش  یزدان  چگونه  بر  ایـن  آب  بوده  است،  فزونیهائی  و  افزایشهائی  است که  نصّ  قـرآن  دربارۀ  آنها  چیزی  نفرموده  است،  و  مفسّری که  حدود  و  ثغور  خود  را  میداند  سزاوار  او  نـیست  چیزی  را  بر  مـدولول  نـصّ  بیفزاید،  و  دربارۀ  همچون  غیبی  دم  بزند که  جز  این  نصّ  و  در  حدود  آن،  علمی  و  اطّـلاعی  از  هـمچون غـیبی  نداریم.

ما  را  نسزد که  برای  نصـوص  قرآنـی  مصداقی  از  نظریّههائی  بجوئیم  که  «علمی«  نامیده  میشوند،  حـتّی  اگر  ظاهر  نصّ  بـا  نظریّه  مـتّفق  و  منطبق  بـاشد.  چه  نـظریّههای  «علمی« دائماً  در  معرض  دگرگونی  و  فروپاشی  هستند،  و  هر  زمانی که  دانشمندان  به  فرضیّۀ  تازهای  دسترسی  پیدا کنند  و  آن  را  بیازمایند  و  ببینند که  فرضیّۀ  جدید  برای  تفسیر  و  تعبیر  پدیدههای  هستی  از  فرضیّۀ  قدیم که  نظریّۀ  نخستین  بر  آن  استوار  بوده  است،  بهتر  و  به  ذهن  نزدیکتر  است،  قلم  بطلان  بر  فرضیّۀ  قدیم  میکشند.  نصّ  قرآنی  صادق  است،  علم  به  حقیقتی  دست  یافته  باشد که  آن  نصّ  بیان  میدارد،  یا  به  حقیقت  آن  دست  نیافته  باشد.  میان  حقیقت  علمی  و  میان،  نظریة  علمی  فرق  است.  حقیقت  علمی  قابل  آزمایش  است  -  هرچندکه  هـیشه  احتمالی  است،  و  قطعی  نیست،  -  ولی  نظریّۀ  علمی  بـر  فـرض  و  تـخمینی  اسـتوار  است کـه  پدیدهای  یا  چند  پدیدهای  را  تفسیر  و  تعبیر  مـیکند،  و  قابل  تعبیر  و  تبدیل  و  زیر  و  رو  شدن  است...  به  هـمین  جهت  حقّ  نداریم که  نظریّۀ  علمی  را  بر  قرآن،  یا  قرآن  را  بر  نظریّۀ  علمی  تـحمیل کـنیم.  چـه  آن  را  راهی  است  جـدای  از  راه  قـرآن،  و  جولانگاهی  دارد  جدای  از  جولانگاه  قرآن.

دنبال  توافقهائی  میان  نظریّات  «علمی«  و  نصـوص  قرآنی  گشتن،  بیانگر  شکست  روانی  و  سستی  ایمان  نسبت  به  این  قرآن،  و  نداشتن  یقین کامل  به  صحّت  چیزهائی  است  که  در  قرآن  است،  و  اطمینان  نداشتن  به  این  است که  قرآن  از  سوی  یزدان کار  بجا  و  آگاه  نازل گردیده  است.  این  شکست  روانی  ناشی  است  از  فریفته  و  شـیدای  «علم«  شدن،  و  به  علم  بیش  از  میدان  طبیعی  خود  میدان  دادن  است،  میدان  طبیعیای که  علم  جز  در  دائـرۀ  آن  صادق  و  درست  درنمیآید  و  در  خارج  از کمربند  آن  بدان  اطمینان  و  یقین  نمیگردد.  هر کس  که  گمان  می‏برد              با  تطبیق  قرآن  با «علم«  به  قرآن  و همچنین  به  عـقیده  خدمت  مینماید  و  ایمان  را  اثبات  میکند،  متوجّه  باشد  که  شکست  روانی  به  درون  او  میخزد.  همچنین  بداند  ایمانی که  منتظر  سخن  علم  بشری  برای  اثـبات  خـود  میماند،  سخنی  که  پیوسته  دگرگون  میگردد،  این  چنین  ایمانی  نیاز  به  تجدید نظر  دارد!  قرآن  اصل  است،  خواه  نظریّات  علمی  با  قرآن  موافقت  بکند  و  خواه  مـخالفت  بکند.  حقائق  علمی  تجربی  جولانگاهی  جدای  از  جولانگاه  قرآن  دارد.  قرآن  حقائق  علمی  تجربی  را  به  عقل  بشری  واگذار کرده  است  تا  با  آزادی  تمام  در  آنها  دخل  و  تصرّف کند،  و  از  راه  آزمایشهای  خود  در  آنها  به  نتائجی  برسد که  میتواند  برسد،  و  خود  آدمی  را  موظّف  ساخته  است که  عقل  خویش  را  تربیت کند  و  آن  را  بـر  راستی  و  درستی  و  صحّت  و  سلامت  و  صبر  و  استقامت  بدارد،  و  همچنین  آن  را  از  اوهام  و  افسانهها  و  خرافات  آزاد  و  رها  سازد.  قرآن  از  دیگر  سو  بـرای  پـیدایش  و  پابرجائی  سیستم  و  نظامی  برای  زندگی  کـار  و  تـلاش  کرده  است که  تضمین کند  این  عقل  بر  راه  مستقیم  رود  و  راست  و  درست  بماند،  و  آزاد  باشد،  و  در  صلح  و  صفا  بسر  برد،  و  با  سلامت  و  فعالیت  زندگیکند... گذشته  از  این،  قرآن  عقل  انسان  را  آزاد  گذاشته  است  که  در  دائرۀ  ویژۀ  خود  به کار  و  تلاش  بپردازد،  و  در  پرتو  آزمایشها  و  آزمونهای  خود  به  حقائق  جزئی  واقعی  دستیابی  پیدا  کند.  قرآن  جز  به  ندرت  به  حقائق  علمی  نپرداخته  است،  از  قبیل:  آب  اصل  حـیات  و  عنصر  مشترک  در  همۀ  موجودات  زنده  است...  زوجیّت  در  میان  همۀ موجودات  زنده  برقرار  است.  حتّی گیاهانی که  سبب  باروری  خود  میشوند  دارای  سلولهای  نر  و  ماده  هستند[2]...  و  امثال  این  حقائق که  نصوص  قرآنی  بدانها  تصریح  دارد.[3]

از  پیگیری  این  موضوع  دست  میکشیم  و  به  نصّ  قرآنی  برمیگردیم  و  آن  را  در  جولانگاه  اصلی  خود  ورانداز  می کنیم،  جولانگاه  ساختار  عقیده  و  ادارۀ  زندگی:

(وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا).

خدا  کسی  است  که  آسـمانها  و  زمـین  را  در  شش  دوره  بیافرید  و  (پیش  از  آن،  جـهان  هسـتی  جز  مـوادّ  مـذاب  گازی  شکل  گسترده  در  گسترۀ  گیتی  نبود،  و  این  جهان  هستی  و  پای)  تخت  قدرت  خدا  بر  (ایـن  مــادۀ  عظیم  بـه  ظاهر)  آب،  قرار  داشت.  (این  آفرینش  سترگ  و  شگفت  را  بدین  خاطر  ساخت)  تا  شما  را  بیازماید  (و  معلوم  شود)  که  چه  کسـانی  از  شـما  کـارهای  نـیکو  می‏کنند  (و  چه  افرادی  از  شما  کارهای  بد  میکنند).

(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ... ).

آسمانها  و  زمین  را  در  شش  دوره  بیافرید....

در  اینجا  بخشها  و  بندهای  فراوانی  است  که  حذف  شده  است.  آنچه  پس  از  آن  میآید  بدان  بخشها  و  بندها  اشاره  دارد  و  انسان  را  بی‏نیاز  از  آنـها  میکند...  خدا  جهان  را  در  این  مدّت  آفریده  است،  تا  شایسته  و  آماده  برای  زندگی  انسانها گردد.  خدا  شما  را  آفریده  است  و  زمین  را  و  آنچه  را  از  آسمانها  برای  شما  مفید  است  در  اختیار  شما  قرار  داده  است  و  به  سود  شـما  به گشت  و  گذار  انداخته  است...  خدا  هم  بر  سراسر  جـهان  هستی  مسلّط  و  چیره  است...

(لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ).

تا  شما  را  بیازماید  (و  معلوم  شد)  که  چه  کسانی  از  شما  کارهای  نیکو  می‏کنند  (و  چه  افرادی  از  شما کارهای  بد  میکنند).

روند  قرآنی  چنان  نشان  میدهد که  انگار  آفرینش  آسمانها  و  زمین  در  شش  دوره  -با  وجود  این که  خدای  سبحان  بر  سراسر هستی  مسلّط  و  چیره  بوده  و  هست  -  برای  آزمایش  انسان  صورت گرفته  است.  ایـنگونه  سخنی  بیانگر  این  واقعیّت  است که  همچون  آزمـایشی  بزرگ  و  مهم است،  و  مردمان  به  اهمّیت  خود  و  به  جدّی  بودن آزمایشخود  پی ببرند.

همانگونه که  آفریدگار،  این  زمین  را  و  این  آسمانها  را  به  چیزهائی  مجهّز  ساخته  است  و  به  ساختاری  درآورده  است که  برای  زندگی  انسانها  شایسته  و  بایسته  باشد،  انسانها  را  نیز  با  استعدادها  و  با  نیروهائی  مجهّز  فرموده  است  و  ترکیببند  هستی  ایشان  را  بهگونهای  فـراهـم  آورده  است که  بتوانند  با  جهان  هماهنگ گردند  و  به  زندگی  برخیزند.  خدا  سرشت  انسانها  را  بر  همان  قانونی  سرشته  است که  بر  جهـان  حکمفرما  است،  جز  این که  به  زندگانی  انسانها  یک  جنبۀ  اختیاری  داده  است  تا  با  این  اختیار  بتوانند  به  هدایت  رو کنند.  اگر  چنینکـنند  خـدا  ایشان  را  در  راه  رسیدن  به  هدایت کمک  میکند  و  آنان  را  بدان  میرساند.  یا  انسانها  بتوانند  با  استفادۀ  از  ایـن  اختیار  به  ضلالت  رو کنند.  اگر  هم  چنینکنند  خدا  ایشان  را  در  راه  رسیدن  به  ضلالت  مدد  و  یـاری  مـیدهد...  خداوند  انسانها  را  واگذاشته  است  تا  در  پرتو  اختیاری  که  دارند  به کار  و  تلاش  برخیزند،  و  خداوند  سـبحان  ایشان  را  بیازماید  و  پدید  آید  کـدام  یک  از  آنـان  به  کارهای  نیک  دست  مییازند.  یزدان  جهان  مردمان  را  میآزماید  نه  بدان  خاطر که  از  ایشان  آگاه  شود.  چه  او  از  ایشان  آگاه  است  و  دانش  ایزد  منّان  همگان  را  احاطه کرده  است.  ولی  آنان  را  میآزماید  تا  افعال  پنهان  و  اعمال  نهان  ایشان  نمودار  و  پدیدار  شود،  و  سزا  و  جزای  افعال  و  اعمال  خود  را  دریافت  کـنند،  بـدان  گـونه  کـه  خواست  خدا  و  دادگری  او  مقتضی  آن  است.

بدین  خاطر  دروغ  شمردن  رستاخیز  و  حساب  و کتاب  و  سزا  و  جزا  در  ایــن  فـضا  و  در  ایـن  زمینه،  شگفت  و  شگرف  مینماید،  آن  هــم  پس  از  این  کـه  تذکّر  داده  میشود که  آزمایش  انسانها  با  آفرینش  آسمانها  و  زمین  ارتباط  دارد،  و  در  نظم  و  نـظام  سـازمان  جـهان  و  در  قوانین  و  سنن  آن،  چیز  اصیلی  است.

چنین  پیدا  است که  تکذیبکنندگان  رستاخیز  و حساب  و  کتاب  و  سزا  و  جزا،  این  حقائق  بزرگ  را که  در  پیدایش  هستی  وجود  دارند،  فهم  و  درک  نمیکنند،  و  هنگامی که  آنان  ناگهانی  با  این  حقائق  رویاروی  میشوند،  از  آنها  سخت  شگفتزده  میگردند:

(وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّکُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَیَقُولَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلا سِحْرٌ مُبِینٌ) (٧)

اگر  به  آنان  بگوئی:  شما  بعد  از  مرگ  برانگیخته  میشوید  (و  زندگی  دوباره  پیدا  میکنید)  کافران  (از  روی  شگفت)  میگویند:  (چیزی  را  می‏گوئی  بـاور  کـردنی  نیست  و  واقعیّت  ندارد؛  بلکه)  این  یک  جادوگری  آشکاری  است  (که  خردها  را  به  بازیچه  میگیرد).

با  توجّه  به  بیان  چیزهائی که  بر  این  سخن  پیشی گرفته  است،  همچون  سخنی  چه  شگفتانگیز  و  چه  شگرف  و  چه  اندازه  دروغآمیز  خواهد  بود!

*

کار  و  بارشان  در  تکذیب  رستاخیز،  و  ناآگاهی  ایشان  از  ارتباط  رستاخیز  بـا  قـانون  هسـتی،  درست  همسان  و  همگون کار  و  بارشان  دربارۀ  مسألۀ عذاب  دنیوی،  است.  چه  آنان  دربارۀ نزول  عذاب  دنیوی  شتاب  میورزیدند،  و  از  علّت  تأخیر  آن  میپرسیدند،  وقتی که  حکمت  ازلی  یزدان  جهان  مقتضی  میگردید  که  مدّتی  از  زمان  عذاب  به  تأخیر  افتد  و  فعلاً  دامنگیر  ایشان  نشود:

(وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَةٍ لَیَقُولُنَّ مَا یَحْبِسُهُ أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ )(٨)

اگر  عذاب  را  تا  مـدّت  زمـان  محدودی  (کـه  پـایان  عمر  جهان  و  آغاز  قیامت  است)  به  تأخیر  اندازیـم،  (از  روی  استهزاء)  می گویند:  چه  چیز  مانع  آن  (از  رسیدن  بـه  مـا  الآن)  شده  است؟  (اگر  وعدۀ  خدا  راست  است،  عذاب  را  همین  الآن  بر  سر  ما  بیاورد  و  مـا  را  مهلت  نـدهد).  هـان!  روزی  عذاب  به  سراغ  آنان  میآید  و  دیگر  از  ایشان  دور  نمی‏گردد  (و  دست  از  سرشان  برنمیدارد)  و  چیزی  را  که  در  (دنیا)  مسخره  میکردند،  از  هـر  سـو  دربـرشان  می‏گیرد.

نسلهای  اقوام  پیشین  با  عذابی  هلاک  می شدند  کـه  از  سوی  خدا  بر  آنان  نازل  میگردید  و  ایشان  را  ریشه کن  میگرد  و  بنیادشان  را  بـرمیانــداخت،  پس  از  آن  کـه  پیغمبرشان  مـعجزاتـی  را  کـه  مـیخواسـتند  بـرایشـان  میآورد  و  بدیشان  مینمود  و  آنان  به  تکذیب  خود  ادامه  میدادند.  این  بدان  خاطر  بود  که  رسالتهای  گذشته موقتی  و  برای  ملّتی  از  مردمان  بود،  و  برای  نسـلی  از  این  ملّت  میآمد.  معجزهای که  رخ  میداد  جـز  این  نسل  آن  را  نمیدید،  و  از  آن  مــزه  چیزی  برجای  نمیماند  تا  نسلهای  دیگری  آن  را  ببینند  و  چه بسا  مردمان  بیشتری  از  مردمان  نسلی که  شاهدان  نخستین  آن  معجزه  بودهاند  ایمان  آورند  و  چنان  رسالتی  را  بپذیرند  و  امّا  رسالت  محمّدی،  پایان  رسالتها  و  برای  همۀ  اقوام  و  همۀ  نسلها  است،  و  معجزهای  که  دارد  مـعجزۀ غـیرمادی  است،  و  شایان  ماندگاری  است.  شایان  ایــن  است  کـه  نسـلها  و  نسلها  آن  را  بینند  و  دربارهاش  بیندیشند  و  به  پژوهش  آن  بپردازند،  و  نسلها  و  نسلها  بدان  ایمان  بیاورند.  بدین  سبب  حکمت  یزدان  اقتضاء  کرده  است  که  این  ملّت  بـا  عذاب  ریشهکن،  بنیادشان  برانداخته  نشود،  و  تنها  عذاب  مـوقتی  بر  افرادی  از  آن  مـلّت  در  وقت  معلوم  و  مشخّصی  نازل  گردد  و  بس...  حـال  و  وضـع  در  مـیان  ملّتهای  اهل  کتاب  پیش  از  اسلام،  از  قبیل  یـهودیان  و  مسیحیان  نیز  به  هـمین  مـنوال  بوده  است،  و  عـذاب  ریشهکن،  بنیاد  ایشان  را  برنینداخته  است.

ولی  مشرکـان  چون  از  قوانین  و  سنن  ویژۀ  خدا  بیخبر  و  ناآگاه  بودند  دربارۀ  آفرینش  انسان  بدین  نحو  و  بدین  گـونهای  کـه  او  تـوان گـزینش  و  گـرایش  را  دارد،  و  میتواند  این  را  انتـخابکـند  و  آن  را  اختیار  نکـند،  و  اطّلاع  نداشتند  از  آفرینش  آسمانها  و  زمین  بدان  شکل  و گونهای که  به  انسان  اجازۀ کار  و  تلاش  و  آزمون  دهد،  رستاخیز  را  انکار  مـیکردند.  در  حـال  غـوطهوری  در  جهالت  و  بی خبری  از  قوانـین  و  سـنن  الهـی  دربارۀ  رسالتها  و  معجزهها  و  عذاب  پرسش  میکردند،  زمــانی  که  عذاب  از  سر  ایشان  دور  میشد  تا  مدّت  زمـانی  از  روزها  و  سالها،  یعنی  تا  شـماری  از  روزهـا  و  سـالها،  میگفتند:  چه  چیز  عذاب  را  به  تأخیر  میاندازد؟  دیگـر  آنــان  حکمت  خدا  و  رحـمت  خدا  را  درک  و  فهم  نمیکردند،  و  متوجّه  نبودند  که  اگر  روزی  و  روزگاری  عذاب گریبانگیرشان  شـود  ایشـان  را  رها  نـمیکند  و  جـای  نـمیدارد،  و کـیفر  اسـتهزاء  و  تمسخری  کـه  داشتهاند  و  پرسش  و  بیشرمی  ایشان  بیانگر  آن  است،  عذاب  آنان  را  احاطه  میکند  و  در  خود  میپیچد:

(أَلا یَوْمَ یَأْتِیهِمْ لَیْسَ مَصْرُوفًا عَنْهُمْ وَحَاقَ بِهِمْ مَا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ) (٨)

هان!  روزی  عذاب  به  سراغ  آنان  مـیآید  و  دیگر  از  ایشان  دور  نمی‏گردد  (و  دست  از  سـرشان  بـرنمیدارد)  و  چیزی  را  که  در  (دنـیا)  مسـخره  مـیکردند،  از  هـر  سـو  دربرشان  می‏گیرد. 

کسی که  ایمان  دارد  و  در  ایمان  خود  جدّی  است،  عذاب  یزدان  را  شتابان  درخواست  نمیکند  و  در  نزول  عذاب  خدا  شتاب  نشان  نمیدهد.  میداند  وقتی  که  عذاب  به  تأخیر  می افتد  به  خاطر  حکمتی  و  رحمتی  است.  به  سبب  این  اس  کسی  ایمان  بیاورد  که  آمادگی  ایمان  را  پـیدا  کرده  است.

در  همان  دورهای که  خدا  عذاب  را  در  آن  از  مشـرکان  قریش  باز گرفت،  چه  مردمان  زیادی که  ایمان  آوردند،  و  اسلام  نـیکو  و  زیبائی  را  داشتند،  و  از  خود  فـداکـاریها  نشان  دادند،  و  از  بوتۀ  آزمایش  نیکو  به  در  آمدند.  چه  بسیار  فرزندانی  که  از کافران  قریش  زادند  و  بعدها  در  دامان  اسلام  پرورش  یافتند...  اینها برخی  از  حکمتها  و  فلسفههای  ظاهری  است.  آنچه  در  پس  پردۀ  غیب  نهان  است  یزدان  مطّلع  از  آن  است،  ولی  آدمیزادگان  کوتاهبین  شتابگر  از  آن  بیخبر  و  ناآگاهند.

*

به  مناسبت  شتاب  ورزیدن  در  فرارسیدن  عذاب،  رونـد  قرآنی  سیر  و  سیاحتی  را  در  نفس  این  آفریدۀ شگفت  بشری  میآغازد،  آفریدهای که  ثابت  و  استوار  نمیماند  و  راستای  راه  را  درپیش  نمیگیرد  مگر  در  پرتو  ایمان:

(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ (٩) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ (١٠) أِلا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ )(١١)

اگر  از  سوی  خود  بـه  انســان  نعمتی  بچشانیم  (و  مـثلاً  روزی  فــراوان  و  صـحّت  و  امنیّت  بـرسانیم  و  بـنا  بـه  حکمتی)  سپس  آن  را  از  او  بگیریم  و  بسـتانیم،  بسـیار  ناامید  (از  برگشت  دوبارۀ این  نعمت  به  خود)  و  ناسپاس  (در  برابر  سائر  نعمتهای  دیگر)  مـیشود.  و  اگر  بـعد  از  ناخوشی  و  زیان  و  ضرری  که  به  انسان  رسـیده  است،  خوشی  و  نعمت  و  منفعتی  بدو  برسانیم،  میگوید:  بدیها  و  سـختیها  از  مـن  بــه  دور  شــدهانــد  (و  مشکـلات  و  نــاراحتیها  دیگر  هرگز  بـرنمیگردند.  دوبـاره  دچـار  سرور  و  غرور  بیـجا  می‏گردد  و)  بسی  شادان  (از  مـتاع  دنیا)  و  نازان  (بر  دیگران)  میشود.  مگر  کسانی  کـه  (بـه  هنگام  شـدائـد)  شکـیبائی  کـنند،  و  (در  وقت  خوشی  و  ناخوشی  و  ثروتمندی  و  مستمندی)  کارهای  شایسته  و  بایسته  انـجام  دهـند،  بیگمان  آنـان  بـخشایش  (یـزدان  شامل  گناهانشان  میگردد)  و  پاداش  بزرگی  (در  برابـر  اعمال  صالحه)  دارند.

این  آیه  تصویر  درستی  از  انسان  شتابگر کوتاهبین  است،  آن کسی که  تنها  در  زمان  حال  زندگی  میکند،  و  شرائط  و ظروف کنونی  بر او  چیره  میشود  و  او  را  در  خود  غرق  میکند.  دیگر  آنچه  را کـه گذشته  است  به  یـاد  نـیآورد،  و  در  اندیشۀ  چیزی  نیست که  پس  از  ایـن  می آید.  یعنی  نه  در  بند گذشته  است  ونه  در  بند  آینده.  بلکه  همین  لحظۀ  حاضر  را  میپاید.  به  مـحض  آن که  خیری  از  او  برید  و  نعمتی  از  او گسیـخت،  ناامید  می‏گردد  و کفران نعمت  میکند! در  صـورتی که  خیر  و  نعمـتی که  داشت  بخشش  و  دادۀ  خدا  بدو  بود...  از  دیگر  سو،  همین  که  این  انسان  از  شدّت  و  سختی گذشت  و  به  رفاه  و  خوشی  رسید،  شادمان  و  خرامان  و  سرمست  و  خودپسند  میشود!  در  شدّت  و  سختی  خویشتنداری  و  شکیبائی  نمیکند،  و  چشم  امید  به  رحم  و کرم  خدا  نودوزد  و  منتظر  رفاه  و  آسایش  او  نـمیماند.  هنگام  شادی  و  شادمانی  و  ثروت  و  نعمت  نیز  مـانهروی  نـمی کند  یـا  حساب  آن  را  نمینماید که  چه  بسا  آن  ثروت  و  نعمت  از  کف  وی  بیرون  رود  و  پایان  پذیرد...

(إِلا الَّذِینَ صَبَرُوا ).

مگر  کسانی  که  شکیبائی  کنند.

مگر کسـانی کـه  در  وقت  نـعمت  شکـیبائی  مـیکنند،  همانگونه  که  در  وقت  شدّت  شکیبائی  میورزند.  چـه  بسیاری  از  مردمان  در  وقت  شدّت  و  سختـی  ،شکـیبائی  میکنند  و  خود  را  قهرمان  و  پهلوان  نشان  مـیهند  تـا  نشانههای  ناتوانی  و  سستی  در  سیمای  ایشان  پدیدار  و  نمودار  نگردد.  ولی  کسانی  که  هنگام  بـرخورداری  از  ثروت  و  نعمت  مغرور  و  سرمست  نشوند  اندکند.

(وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ).

و  کارهای  شایسته  و  بایسته  انجام  میدهند.

کسانی که  هم  در  وقت  نعمت  و  ثروت،  و  هم  در  وقت  شدّت  و  سختی،  کارهای  شایسته  و  بایسته  میکنند.  در  وقت  شدّت  و  سختی  با  تحمّل  مشکلات  و  معضلات  و  با  صبر  و  شکیبائی  بر  بلاها  و  ناملایمات،  کار  شایسته  و  بایسته  انجام  میدهند،  و  در  وقت  شدّت  و  سختی  بـا  سـپاسگزاری  و  نـیکوکاری  کـار  خـوب  و  سـندیده  میکنند.

(أُولَئِکَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ )(١١)

بیگمان  آنــان  بـخشایش  (یـزدان  شـامل  گناهانشان  میگردد)  و  پاداش  بزرگی  (در  بـرابـر  اعمال  صـالحه)  دارند.

همچون  کسانی  آمرزش  و  پاداش  بزرگی  دارنـد،  بدان  خاطر که  در  برابر گرفتاریها  و  زیانهای  بدنی  یـا  مالی  شکیبائی  میورزند،  و  در  وقت  شـادی  و  شـادمانی  و  بهره‏مندی  از  ثروت  و  قدرت  سپاسگزاری  میکنند.  ایمان  واقعی  و  جلوهگر  در کارهای  شـایسته  و  بایسته  است که  در  وقت  شد  و  سختی  انسان  را  از  دست  یأس  و  ناامیدی  کفرآلود  مـیرهاند،  همانگونه  کـه  در  وقت  رفاه  و  نعمت  او  را  از  سرمستی  و  غرور گناهآلود  نجات  میدهد.  اینان  راستین  است که  دل  انسان  را  هم  در  وقت  بلاها  و  ناگواریها  و  ناداریها،  و  هم  در  وقت  نعمتها  و  خوشیها  و  برخورداری  از ثروتها،  به طور  یکسان  نگاه  و  پاجای  میدارد،  و  دل  را  در  هر  دو  حال  با  خدا  پیوند  میدهد  و  مرتبط  میسازد.  این  است که  همچون  دلی  در  زیرپتکهای  فقر و  فاقه  و  شدّتها  و سختیها  سقوط  نمیکند  و  فرونمیافتد،  و  هنگامی که  نعمتها  و  ثروتها  او  را  غرق  در  خود  میسازد،  تـفاخر  نـمیکند  و  عظمت  نمیفروشد.  هر  دو  حالت  مؤمن  خوب  است.  این  هم که  هر  دو  حالت  خوب  باشد  جز  برای  مؤمن  امکان  ندارد،  همانگونه که  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم   میفرماید.

*

این کسان  نادانان که  از  حکمت  آفرینش  و  قوانین  و  سنن  جهان  ناآگاه  و  بیخبرند،  و  از  زمرۀ  انسانهای  کوتاهبین،  غافل،  ناامید،  ناسپاس،  مغرور  و  فخرفروش  هسـتند،  و  مردمانی  هسـتند  کـه  حکـمت  و  فـلسفۀ  روانـه  کـردن  پیغمبران  از  میان  آدمیزادگان  را  درک  و  فهم  نمیکنند،  و  لذا  درخواست  میکنند که  پیغمبر  فرشته  باشد  و  یا  فرشته  او  را  همراهی  کند،  و  ارج  و  ارزش  رسالت  را  نمیدانند  و  درخواست  میکنند  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم گنجی  داشته  باشد،  این  چنین  کسان  تکذیبکننده  و کینهتوز  افرادی  هستند  که  به  تکذیب  و کینهتوزی  وارد  میگردند  و  در  تکذیب و کینهتوزی  پافشاری  مینمایند...  ای  پیغمبر  تو  با  آنان  چه  خواهی کرد؟

(فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْلا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنْتَ نَذِیرٌ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ )(١٢)

 (ای  پیغمبر!  برای  خشنودی  مشرکان  تلاش  مکن.  آنـان  نـمیخواهـند  ایـمان  بـیاورند.  اگر  بـرای  ارضاء  آنـان  بکوشی)  چهبسا  تو برخی  از  چیزهائی  را  که  به  تو  وحی  میشود  (از  قبیل  آیاتی  که  دربارۀ  نکوهش  مـعبودهای  دروغین  ایشـان  است)  فروگذاری  و  از  (تـبلیغ)  آن  (بـه  مشرکان)  دلتنگ  و  ناراحت  شوی؟  زیرا  که  نکند  (آن  را  تکذیب  کنند  و  مانند  همیشه)  بگویید:  چرا  گنجـی  رایگان  بدو  ارمغان  نمی‏گردد،  یا  این  که  او  با  فرشتهای  نمیآید  (تا  صحّت  نبوّت  وی  را  به  ما  اعلام  نماید.  ای  پپغمبر!)  تو  تنها  بیمدهندۀ  (کافران  و  مژدهرسان  مؤمنان)  هستی  (و  وظیفۀ  تو  تبلیغ  کلام آسـمانی  است  و  بس)  و  خداونـد  مطّلع  و  مراقب  هر  چیزی  است  (و  از  احوال  ایشان  آگاه  است  و  اعمال  همگان  را  میپاید).

واژۀ  «لَعَلَّ«  متضمّن  معنی  پـرسش  است،  ولی  پرسش  خالصی  نیست.  بلکه  از  آن  چنان  بـر می آید که  خود  انسان  دلتـنگ  میشود  از  ایـن  نـادانیها،  و  از  ایـن  پرسشهای  بیجای  رنجآور،  و  از  پـیـشنهادهای  نـاچیز  و  بیارزشی که  از  عدم  دریافت  حقیقت  رسالت  و  وطیفۀ  آن  برمیخیزد.  پس  آیـا  ای  محمّد  دل  تـو  میگیرد  و  رنجیده  خاطر  میگردی،  و  این  رنجش  و  دلتنگی  تو  را  بر  آن  میدارد که  از  رساندن  برخی  از  آنچه  بر  تو  نازل  گردیده  است  خودداری کنی  و  در تبلیغ  آن  نکوشی،  تا  با  این  بخش  از  پیامها  بدانگونه که  عادت  ایشان  است  و  از آنان  دیده  شده  است  خورد  نکنند،  و  پذیرۀ  آن  بسان  نظائر  آن  نشوند که  پیش  از  این  بدیشان  میرساندی  و  از  آنها  آگاهشان  میکردی؟

هرگز  چنین  نخواهی کرد.  هیچ  وقت  نباید  برخی  از  آنچه  را که  به  تو  وحی  میگردد  فروگذاری،  و  از  ایـنگونه  سخنان  ایشان  دلتنگ  و  رنجیده  خاطر  شوی:

(إِنَّمَا أَنْتَ نَذِیرٌ).

 تو  تنها  بیمدهندۀ  (کافران  و  مژدهرسان  مؤمنان)  هستی و بس.

پس  وظیفۀ  تو  این  است  و  بس که  ایشان  را  بیم  دهی.  در  اینجا  بیم  دادن  برجستهترین  صفت  است.  چرا که  مقام  و  موقعیتی که  با  امثال  اینگونه  مردمان  پیش  آمده  است  و  پیش  مـیآید،  هـمچون  چیزی  را  می‏طلبد.  بس  ادای  وظیفۀ خودکن:

( وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ )(١٢)

و  خداوند  مطّلع  و  مراقب  هر  چیزی  است  (و  از  احوال  تو  و  احوال  ایشان  آگاه  است  و  اعمال  همگان  را  میپاید).  خدا  مراقب  ایشان  است.  هرگونه که  خود  بخواهد  برابر  قانون  و  سنّت  خودکار  و  بارشان  را  میگرداند،  و  پس  از  آن  با  ایشان  در  برابر  چیزهائی که کردهانـد  و  به  دست  آوردهاند  حساب  و کتاب  میکند.  تو  مراقب  و  نگاهبان  کفرشان  یا  ایمانشان  نیستی.  که  تو  بیمدهنده  هستی  و  این  آیه  به  آن  دوران  تـنگ  و  سخت  تـاریخ  دعوت  اسلامی  اشاره  میکند،  و  بیانگر  ناراحتیها  و  دشواریهائی  است که  سینۀ  پیغمبر  خدا صلّی الله علیه و آله وسلّم را  فرا میگرفت  و  دل  او  را  به  تنگ  میآورد.  همچنین  این  آیه  اشاره  دارد  به  سنگینی  رویاروئی  با  جاهلیّت  سـرکش کینهتوز  در  زمانی که  در  آن  همدم  و  یاور  او  وفـات  کردهانـد،  و  تنهائی  دل  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله و سلّم را  فراگرفته  است،  و  غم  و  اندوه  دلهای  مؤمنان  اندکی  را  در برگرفته  است  که  در  این  جاهلیّت  فراگیر  و  همه جاکستر  وجود  داشتند.

از  لابلای  واژههای  آیه،  فضای  غمزده  و  غمناکی  را  احساس  میکنیم  که  در  آن،  همچون  واژههای  خدایانهای  خوشی  و  شادی  را  ارمغان  میدارند،  و  یقین  و  اطمینان  را  بدان  مـیریزند،  و  اعـصاب  و  قلوب  را  آرامش  میبخشند!

*

گفتۀ  دیگری  را  میگویند.  این گفته  را  بارها  هم  تکـرار کردهاند:  این  قرآن،  به  هم  بافته  و  برتافتۀ  انسان  است،  و  به  دروغ  به  یزدان  نسبت  داده  شده  است!...  است که  یزدان  ایشان  را  به  مبارزه  و  چالش  میطلبد  و  از  آنان  ده  سورۀ  همچون  سورههای  قرآن  را  درخواست  میکند که  آنها  را  بسازند  و  به  هم  ببافند،  و  در  این  به  هم  بافتن  و  برتافتن  از  هر که  میخواهند  کمک  و  یاری  بگیرند:

(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیَاتٍ وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) (١٣)

بلکه  (مشرکان  پـا  از  درخـواست  گـنج  رایگان  و  نـزول  فرشتگان  بالاتر  می‏گذارند  و)  میگویند:  (محمّد  خودش  قرآن  را  تألیـف  کرده  است  و)  آن  را  بـه  دروغ  بـه  خدا  نسبت  میدهد!  بگو:  (اگر  این  قرآن  را  انسانی  چون  مـن  نوشته  است)  شما  (هم)  ده  سورۀ  دروغین همـانند  آن  را  (بنویسید  و  برای  ما)  بیاورید  و  غیر  از  خدا  هرکس  را  که  میتوانید  دعوت  کنید  (و  به  یاری  خود  بطلبید)  اگر  (در  ادّعای  خویش)  راستگوئید.

خدا  پیش  از  این  در  سورۀ  یونس  ایشان  را  به  مبارزه  و  چالش  طلبیده  بود  و  از  آنان  تنها  یک  سوره  خواسته  بود،  پس  این  درخواست  ده  سـوره  برای  مـبارزه  و  چـالش  جیست؟

مفسّران  پیشش  گفتهاند:  مبارزهطلبی  و  چالش  به  ترتیب  چنین  بوده  است:  ابتداء  تمام  قرآن  خواسته  شده  است.  سپس  ده  سوره  درخواست  گردیده  است،  و  بعد  از  آن  یک  سوره  طلبیده  و  درخواست  شده  است.  امّا  دلیلی  بر  این  ترتیب  نیست.  بلکه  ظاهراً  سورۀ  یونس  مقدّم  بوده  است  و  در  آن  مـبارزهطلبی  و  چالش  بـه  آوردن  یک  سوره  بوده  است،  و  سورۀ  هود  پس  از  آن  نازل  گردیده  است،  و  مبارزهطلبی  و  چالش  به  ده  سوره  انجام  پذیرفته  است...  حقیقت  این  است  که  ترتیب  فرود  آمدن  آیـات  ضرورت  ندارد که  به  همان  ترتیب  سورهها  باشد.  آیهای  نازل  میشد  که  گاه  آن  را  به  سورۀ  مقدّمتر  در نزول،  و  گاه  آن  را  به  سورۀ  مؤخّر تر  در  نزول  ملحق  میکردند.  ولی  این  سخن  نیاز  به  چیزی  دارد که  آن  را  اثبات کند. 

در  اسباب  نزول  چیزی که  ثابت کند  آیۀ  سورۀ  یـونس  پس  از  آیۀ  سورۀ  هود  نازل  شـده  است  وجـود  نـدارد.  ترتیبی که  تحمیلی  باشد،  در  همچون  چیزی  پـذیرفتنی  نسیت.

آقای  محمّدرشید  رضا  در  تفسیر  خود  «المنار»  خواسته  استکه  برای  این  عدد  ده  سوره،  سببی  پیدا کند.  بسیار  خود  را  به  رنج  انداخته  است  -  خدا  رحمتش کـناد  -تـا  بگوید:  مقصود  از  مبارزهطلبی  و  چالش  در  اینجا،  قصص  قرآنی  است.  با  پژوهش  و  پیجوئی  آشکار  میشود کـه  سورههای  قرآن  مشتمل  بر  قصص  طولانی  و  درازی که  پیش  از  سورۀ  هود  نازل  شده  است  ده  سوره  بوده  است،  و  به  همین  جهت  از  آنان  در  این  مبارزهطللبی  و  چالش  ده  سوره  خواسته  است...  چه  مبارزهطلبی  و  چالش  با  یک  سوره  بیشتر  ایشان  را  درمانده  و  ناتوان  مـیکند  تـا  ده  سوره.  زیرا  داستانها  پراکندهاند  و  اسلوبها  مـتعدّدند،  و  خواستار  مبارزه  و  طالب  چالش  نیاز  پیدا  میکند  به  ده  سورهای  که  داستانها  در  آنها  ذکر گردیده  است  تا  اگر  بخواهد  تقلید  کند  بتواند  تقلید  کند...  تا  آخر...[4]

گمان  ما  این  است  -  خدا  هم  دانـاتر  است  -کـه  مسأله  آسانتر  از  همۀ  این  پیچیدگیها  و  سادهتر  از  آن  است  که  چنین  پیچیده  بیان  شود.  مبارزهطلبی  و  چالش،  اوضاع  و  احوال گویندگان،  و  شرائـط  و  ظـروف  سـخن  گـفتن  را  در نظر  میگرفت.  قـرآن  با  حـالتهای  واقـعی  مـعیّنی  رویاروی  میگردید.  گاهی  میگفت:  همانند  این  قرآن  را  بیاورید،  و گـاهی  درخـواست  میکند:  یک  سـوره  را  بیاورید،  و  زمانی  هم  از  ایشان  طلب  میکرد:  ده  سوره  را  بیاورید...  بدون  این که  ترتیب  زمانی  درنظر  بـاشد.  زیــرا  مقصود  مـبارزهطلبی  و  چـالش  بوده  است  بـا  درخواست  چیزی  از  این  قرآن.  فرق  نمیکند  این  چیزی  که  درخواست  کرده  است  همۀ  قرآن  یا  بـرخـی  از  ایــن  قرآن  و  یا  سورهای  از  این  قرآن  باشد.  مـبارزهطلبی  و  چالش  با  درخواست  نوع  این  قـرآن  بـوده  است نـه بـادرخواست  مقداری  از  آن.  درماندگی  و  ناتوانی  مردمان  هم  از  فراهم  آوردن  نوع  بوده  است  نه  مقدار.  در  ایـن  صورت  همه  و  برخی  و  سورهای  یکسان  است.  تـرتیب  هم  لازم  نیست.  بلکه  مقتضی  حالتی  در  مد  نظر  است که  مخاطبان  دارند،  و  همچنین  در  این  حالتی که  دارند  نوع  گفتارشان  چیست  و  چه  میگویند.  حالت  و  سـخنی کـه  مخاطبان  دارند،  مناسبت  مبارزهطلبی  و  چالش  را  فراهم  میآورد  و  معلوم  میکند که  سورهای  یا  ده  سوره  و  یا  این  قرآن  ساخته  و  پرداخته گردد  و  ارائه  شود.  ما  امروزه  نمیتوانیم  شرائط  و  ظروفی  را  معلوم  و  مشخص کنیم  که  قرآن  برای  ما  از  آن  شرائط  و  ظروف  ذکری  نکرده  است.

(وَادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ )(١٣)

و  غیر  خدا  هر کس  را  که  مـیتوانـید  دعوت  کـنید  (و  بـه  یاری  بطلبید)  اگر  (در  ادعای  خویش)  راستگوئید.

انبازها  و گشاده  زبانها  و  سخنورها  و  چامهسراها  و  پریها  و  آمیزادههای  خود  را  فراخوانید  و  به کمک  بطلبید،  و  آن گاه  تنها  ده  سورۀ به  هم  بافته  و  برتافته  را  تهیّه  ببینید  و  ارائه  دهید،  اگر  راست  میگوئید که  این  قــرآن  کسـی  غیر  خدا  آن  را  از  پیش  خود  ساخته  و  پرداخته  است  و  به  دروغ  به  خدا  نسبت  داده  است!

(فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکُمْ ).

پـس (ای  مشرکان)  اگر  (کسانی  را  که  برای  یاری  در  این  کار  دعوت  میکنید)  پاسخ  شما  را  ندادند  (و  استدعـای  شما  را  نپذیرفتند،  چرا  که  از  انجام  آن  ناتوانند...).

اگر  نتوانستند  ده  سوره  را  به  هم  بافند  و  بربافند،  چون  آنان  ناتوان  از  این  هستند که  در  این  کار  مهمّ  غیر ممکن  به  شما کمکی  بکنند،  و  خودتان  هم  قطعاً  ناتوان  از  انجام  آن  هستید،  چون  خودتان  پس  از  ناتوانی  و  درمـاندگی  خود  ایشان  را  فرامی خوانید  و  به  یاری  میطلبید...

(فَاعْلَمُوا أَنَّمَا أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ ).

بدانید  که  این  قرآن  با  آگاهی  الله  و  وحی  خدا  نازل  شـده  است  (و  از  علم  الهی  سرچشمه  گرفته  است)

تنها  خدا  است که  بر  نازل کردن  این  قرآن  توانا  است.  و  فقط  دانش  خدا  است  که  عهدهدار  فرو  فــرستادن  قـرآن  بدین  شکل  و  بدین  گونهای  است  که  بدان  نازل  گردیده  است  و  دربرگیرنده  دلائل  دانش  یزدان  است،  دانشی که  قوانین  جهان  و  احوال  آدمیزادگان  را،  و گذشته  و  حال  و  آینده  ایشان  را،  و  چیزهائی  را  فراگرفته  استکه  بـرای  درون  و  بیرون  و  زندگانی  آنان  سودمند  و  شایان  است

(وَأَنْ لا إِلَهَ إِلا هُوَ ).

و  معبودی  جز  خدا  نیست  (و  نـزول  ایـن  آیــات  مـعجز،  دلیلی  و  نشانی  بر  این  حقیقت  است.

این  بند  بیانگر  ایـن  واقـعیّت  است  کـه  خـداگونهها  و  انبازهای  ایشان  هم  ناتوان  از  پاسخ  بدین  مبارزهطلبی  و  چالش  هستند  و  نمیتوانـند  ده  سورهای  را  بسازند  و  بیاورند  بسان  سورههائی که  خـدا  آنـها  را  نـازل  کـرده  است.  خود  این  امر  هـم  دلیـل  بر  آن  است کـه  خـدای  یگانهای  وجود  دارد  که  تنها  او  میتواند  چنین  قرآنی  را  نازل  کند.

به  دنبال  ذکر  این  حجّتی که  گریزی  از  اعتراف  و  اقـرار  بدان  نیست،  با  پرسشی  پیروی  میزند،  پرسشیکه  جز  پاسخی  در  پیش کسانی  ندارد که  خـود  بزرگ  بـین  و  کینهتوز  نیستند.  پرسش  این  است:

(فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ )(١٤)

پس  آیـــا  اســـلام  را  مــیپذیرید  و  فـرمانبردار  خـدا  مــیگردید؟  (بــاید  کــه  تسلیم  شـوید  اگر  طالب  حقّ  میباشید).

آیا  اسلام  را  میپذیرید  و  فرمانبردار  خـدا  مـیگردید)  پس  از  ایـن  مـبارزهطلبی  و  چـالش  و  نـاتوانی  و  درماندگیای که  چارهای  جز  تسلیم  در  برابر  آن  نیست؟  ولی  آنـان  پس  از  ایـن  نـیز  به  خود  بـزرگبینی  و  ستیزهجوئی  پرداختند  و  خـویشتن  را  بزرگتر  از  آن  دیدند که  حقّ  و  حقـیقت  را  بپذیرند!!!

حقّ  و  حقیقت  روشن  و  آشکار  بود،  ولی  آنان  بر  منافع  و  سلطه  و  قدرتی که  در  این  جهان  از  آن  بهرهمند  بودند  میترسیدند،  و  بیمناک  از  آن  بودند  که  کسـانی  را  که  بندگان  آدمیزادگان کرده  بودند  سر  به  شورش  بردارند،  و  به  ندای  دعوتکنندۀ  حرّیّت  و کرامت  و  عدالت  و  عزت  پاسخ  مثبت  دهند...  دعوت کنندهای  که  ایشان،  را  به  سوی: لا إِلَهَ إِلا الله فرامیخواند،  و  توحید  و  یکتاپرستی  را  ندا  درمیداد...  بدین  جـهت  روند قرآنی  پیروی  میزند  که  مناسب  حال  ایشان  است،  و فرجام کارشان  را  به  تصـویر  میکشد،  و  میگوید:

(مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لا یُبْخَسُونَ (١٥) أُولَئِکَ الَّذِینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الآخِرَةِ إِلا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِیهَا وَبَاطِلٌ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (١٦)

 کسانی  که  (تنها)  خواستار  زندگی  دنیا  و  زینت  آن  باشند  (و  جـز  خوردن  و  نـوشیدن  و  امـوال  و  اولاد  را  طـالب  نبوده  و  چشمداشتی  به  آخرت  نداشـته  بـاشند،  بـرابـر  سنّت  مـوجود  در  پـیکرۀ  هسـتی،  پـاداش  دسترنج  و)  اعمالشان  را  در  این  جهان  بدون  هیچگونه  کم  و  کاستی  بـه  تمام  و  کمال  میدهیم  (چرا  که  مـدار  ایـن  جهان  بـر  اعمـال  استوار  است؛  نـه  بـر  نـیّات  و  مـقاصد،  و  بـر  ایـن  خوان  یغما  چه  دشمن  چه  دوست).  آنان  کسانید  که  در  آخرت  جز  آتش  دوزخ  بهره  و  سهمی  ندارند،  و آنچه  در  دنیا  انــجام  میدهند،  ضائع  و  هدر  میرود  (و  بیاجر  و  پاداش  میشود)  و  کارهایشان  پوچ  و  بیسود  میگردد  (هرچند  کـه  اعـمالشان  بـه  ظـاهر  انسـانی  و  مردمی  و  عبادی  باشد).

کوششی که  در  این  جهان  صورت  میگیرد  میوه  و  بهرۀ  خود  را  دارد،  خواه  صاحب  آن  نظر  به  افقهای  بلند  آن  جهانی  داشته  باشد،  و  خواه  به  منافع  نزدیک  و  محدود  خود  این  جهانی  چشم  بدوزد.  هرکس  زندگی  دنـیا  و  زینت  آن  را  بخواهد،  و  تنها  برای  آن  بهکار  و کوشش  پردازد،  او  در  این  دنیا  به  نتیجه  و  ثمرۀ  افعال  و  اعمال  خود  میرسد،  و  بدانگونه که  می خواهد  و  دوست  دارد  در  این  مدّت  محدود  چند  روزه  زندگی  بدان  دسترسی  پیدا  میکند،  ولی  در  آخرت  جـز  آتش  دوزخ  بهرهای  ندارد.  زیرا  او  چیزی  را  پیشاپیش  برای  آخـرت خود  نفرستاده  است،  و  برای  آن  حسابی  افتتاح  و  باز  نکرده  است.  پـس  به  نتائج  همۀ  اعمال  دنیا  در  دنیا  نائل  میشود،  ولی  اعمال  دنیوی  او  در آخرت  پوچ  و  بیسود  میگردد  و  در  آنجا  ارج  و  بهائی  به  افعال  وی  داده  نمیشود...  واژۀ  «حبط«  گرفته  شده  است  از:

( من حبطت الناقة ).

براثر  بیماری  شکم  شـتر  ماده  باد  کرده  است  و  آماسیده است .

این  واژه  تصویری  از  مناسبت  عمل  نفخ کرده  و  ورم  کردهای  در  این  جهان  است،  عملی که  همچون  این  نوع  بیماری  شتر،  منتهی  به  هلاک  و  نابودی  میگردد.

ما  امروز  بر  ایـن  زمین  افراد  و  قبائل  و  مـلّتهائی  را  میبینیم که  برای  دنیا کار  میکنند  و  میکوشند،  و  به  پاداش  و  ثمرۀ کار  و  تلاش  خود  میرسند.  دنیای  ایشان  آراسته  و  پیراسته  است  و  زیب  و  زینت  دارد،  و  جـهان  آنان  باد کرده  است  و  آمـاسیده  است!  روا  نـیست  که  شگفتزده  شویم  و  بپرسیم:  چرا  این  چنین  است؟  چه  این  قانون  و  سنّت  خدا  است که  در کرۀ  زمین  جریان  دارد:

(مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِیهَا وَهُمْ فِیهَا لا یُبْخَسُونَ )(١٥)

کسانی  که  (تنها)  خواستار  زندگی  دنیا  و  زینت  آن  باشند  (و  جـز  خوردن  و  نـوشیدن  و  امـوال  و  اولاد  را  طـالب  نبوده  و  چشـم داشتی  به  آخرت  نداشته  بـاشند،  بـرابر  سـنّت  مـوجود  در  پـیکرۀ  هستی،  پـاداش  دسـترنج  و)  اعمالشان  را  در  این  جهان  بدون  هیچ گونه  کم  و  کاستی  به  تمام  و  کمال  میدهیم  (چرا  کـه  مدار  ایـن  جهان  بـر  اعمال  استوار  است؛  نـه  بـر  نـیّات  و  مقاصد،  و  بـر  ایـن  خوان  یغما  چه  دشمن  چه  دوست).

ولی  تسلیم  این  قانون  و  سنّت  و  نتائج  و  ثـمرات  آن  شدن  نباید  این  مطلب  را  از  یاد  ما  ببرد:  ایـنگونه  اشخاص  میتوانند  همان  کارهائی  را که  میکردهاند  بکنند،  و  در  عین  حال  جانهایشان  به  آخرت  چشم  بدوزد  و  سرای  دیگر  را  در  مدّ  نظر  بگیرند،  و  خدا  را  درکارها  و  تلاشها  و  بهرهوریها  و  بهرهبرداریها  حاضر  و  نـاظر  بدانند، درنتیجه  به  زینت  و  نعمت  این  جهان  بدون  کم و کاست  برسند،  و  به  زینت  و  نعمت  و  بهره وری  و  بهرهمندی  آن  جهان  نیز  دستیابی  پیدا  کنند.

کار کردن  برای  جهان  دیگر  مانع  کار کردن  برای  ایـن  جهان  نمیشود.  وقتی که  آدمی  متوجّه  خدا  باشد  و  در  کار  خود  خدا  را  در نظر  بگیرد،  نه تنها  هیچ  از  مقدار کار  این  جهانی  و  سود  آن  نمیکاهد،  بلکه کوشش  را  فزونتر  و  ثمرۀ  کوشش  را  برکتدار  مـیکند،  و کسب  و کار  را  پاکیزه،  و  بهرهمندی  و  بهرهوری  را  نیز  پاکیزه  میسازد،  و  افزون  بر  نعمت  و  لذّت  این  جهان،  نعمـت  و  لذّت  آن  جهان  را  هم  میافزاید.  مگر  این که  غرض  از  بهره‏مندی  و  بهرهوری  از  متام  و کالای  این  جهان،  شهوات  و  لذائذ  حرام  بوده  باشد،که  این کـار  نـه تنها  در  آن  سـرا  مـایۀ  هلاک  است،  بلکه  در  این  سرا  نیز  سبب  نابودی  میگردد،  هرچند  هم  پس  از گذشت  مدّت  زمانی  باشد.  این  امر  در  زندگی  ملّتها  و  در  زندگی  افراد،  پدیدار  و  نمودار  است،  و  عـبرتهای  تـاریخ  روزگـاران  گواه  سـرنوشت  شـوم  ملّتـهائی  است که  به  دنبال  شهوات  رفتهاند  و  به  لجنزار آن افتاده اند.

پس  از  آن،  رونــد  قــرآنــی  نگـاهی  مـیانـدازد  بـه  موضعگیری  مشرکان  در  برابر  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم حقّ  و  حقیقتی که  از  سوی  یزدان  با  خود  به  ارمـغان  آورده  است،  و  همچنین  مینگرد  به  این  قرآنـی کـه  گـواهـی  میدهد  بر  این که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم  دلیلی  و  برهانی  با  خـود  از  سوی  خدا  دارد،  و  او  از  جانب  خـدا  فـوستاده  شـده  است. کتاب  موسی  هم  که  قبلاً  نازل  گـردیده  است  بر  پیغمبری  او  گواهی  میدهد...  روند  قرآنی  به  همۀ  ایـن  دلائـل  و  بـراهینی  اشـاره  مـینماید کـه  مـربوط  به  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم    و  به  دعوت  و  به  رسالت  او  است.  تا  بـا  این  نگرش،  دل  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   و  دل گروه  مؤمن  را  ثابت  و  استوار  بدارد.  سپس  روند  قـرآنـی  کسـانی  از  دســـتهها  و  گـروههای  مشــرکان  را  از  آتش  دوزخ  میترساند که  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم   را  قبول  نمیکنند،  و  ایشان  را  در  صحنهای  از  صـنههای  عذاب  روز  قیامت  نشان  میدهد،  صحنهای  که  رسـوائـی  و  خـواری  در  بـرابـر  سرکشی  و  تکـبّری  کـه  مـیورزیدهانـد  آن  صـحنه  را  میپوشاند  و  فراگیرد.  همچنین  روند  قرآنـی  مـقرّر  میدارد که  این  افرادی که  به  باطل  به  خویشتن  میبالند،  و  دشمنان  حقّ  و  حقیقت  هستند،  ناتوانتر  از  آن  هستند که  از  عـذاب  خدا  بگـریزند  و  خویشتن  را  بـرهانند،  و  درماندهتر  از  آن  هستند که  جز  خدا  اولیاء  و  دوستانی  را  بیابند...

(لاجَرَم أنََّهم فی الآخرة هم الأخْسَرونَ)

مسلّماً  آنان  در  آخرت  زیـانبارترین  (مـردمان)  هسـتند  (چرا  که  سعادت  خود  را  باختهاند،  و  باقی  را  به  فـانی،  و  نعمت  را  به  نقمت،  و  جنان  را  به  نیران  دادهاند.

روند  قرآنی  میان  ایشان  و  میان  مـؤمنان  سـنجشی  به  شکــل  محسوس  و  مشـهود  برقرار  میکند،  شکل  محسوس  و  مشهودی که  فرق  بسـیاری  را  به  تـصـویر  میکشد کـه  در  سـرشت  آن  دو گـروه  است،  و  فـاصلۀ  زیادی  را  پیش  چشم  میدارد کـه  در  موقعیّت  و  حـال  آنان،  هم  در  دنیا  و  هم  در  آخرت  موجود  است:

(أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ) (١٧)

آیا  کسی  که  دلیل  و  برهان  روشنی  (به  نام  فطرت  و  عقل  سلیم)  از  سوی  پروردگار  خـود  دارد  (و  بــا  نور  آن  بـه  آفاق  و  انفس  می‏نگرد  و  به  وجود  آفریدگار  جـهان  پـی  میبرد)  و  گواهی  از  جانب  خدا  (به  نام  قرآن)  به  دنبال  آن  میآید  (و  بر  صدق  دریافت  عقل  او  از  جهان،  شـهادت  میدهد  و  برداشت  وی  را  تـصدیق  مـینماید)  و  قبل  از  قرآن  (هـم  جملگی  کتابهای  آسـمانی،  ایـن  راه  را  تأیـید  کردهاند  و  در  این  مسیر  رقتهانـد،  از  آن  جـمله  تـورات،  یعنی)  کتاب  موسی  که  رهبر  و  رحمت  بـوده  است،  (آیـا  چنین  کسانی  با  افرادی  برابـرند  که  بـا  چشـم  خرد  بـه  مـلکوت  جـهان  نـمینگرند،  و  به  کتابهای  آسـمانی  و  پیغمبران  الهی  گوش  دل  فرانمیدهند،  و  جـز  به  فکر  دنـیا  نبوده  و  گمراه  بسر  میبرند  و  گمراه  مـیمیرند؟).  آنـان  (که  دربارۀ  کائنات  میاندیشند  و  با  چراغ  عقل  پروردگار  خـود  را  مـییابند  و  تـاریخ  انـبیاء  و  گذشتگان  را  پـیش  چشم  میدارند)  بیگمان  به  قرآن  ایمان  میآورند  (  چرا  که  آن  را  با  دید  جهانبین  و  بینش  حقّگرای  خویش  همگام  و  همنوا  میبینند).  هرکس  از  گروهها  (و  طوائف  گمراه  که  دشمن  حقّ  و  حقیقت  و  ادیان  و  انبیاء  خدایند)  به  قرآن  ایـــمان  نـیاورد،  میعادگاه  او  آتش  است  (و جملگی  گمراهان  گریزان  از  نـور  قرآن،  در  آتش  سـوزان  دوزخ  گرد  میآیند  و  چه  بد  جایگاهی  است!  ای  پیغمبر!)  دربارۀ  قرآن  شکّ  و  گمانی  به  خود  راه  مده.  قرآن  حقّ  است  و  از  سوی  پروردگارت  آمده  است،  ولی  بیشتر  مردم  (  حقّ  را  نمیپذیرند  و  بـه  چـیزی  کـه  بـاید  ایـمان  داشت)  ایـمان  نمی آورید.

(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأشْهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (١٨) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (١٩) أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ (٢٠) أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢١) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ )(٢٢)

چه  کسی  ستمگرتر  از  کسی  است  که  به  خدا  دروغ  بندد؟!  (کسانی  که  به  خدا  دروغ  مـیبندند  و  چیزهائی  را  بـدو  نســـبت  مـیدهند  که  از  او  نیست،  در  قـیامت  بـه  گونۀ  خاصی)  آنان  به  پروردگارشان  عرضه  میگردند  (و  در  دادگاه  عدل  الهی  به  سان  میشوند)  و  گواهان  (حاضر  در  آنجا،  اعم  از  پیغمبران  و  فرشتگان  و  غیره  بـر  آنـان  گواهی  میدهند  و)  میگویند:  اینان  بر  پروردگار  خـود  دروغ  بستهاند  (و  لذا  زشتترین  گناه  و  رسواکنندهترین  ستم  را  مرتکب  شدهاند)  هان!  نفرین  خدا  بـر  سـتمگران  بـــاد!  آن  ســتمکارانـی  کـــه  (مـــردمان  را)  از  راه  خــدا  بـازمیداشـتند،  و  (بـر  راسـتای  خداشـناسی  سـدّها  و  مانعها  ایجاد  میکردند،  و  در  دلهـای  مـردمان  شکـّها  و  گمانها  میانداختند  تا  آنان  را  منحرف  سازند  و  بدیشان)  راه  خدا  را  کج  و  نادرست  نشـان  دهـند،  و  آنـانی  که  بـه  آخرت  کفر  میورزیدند  (و  به  جهان  دیگر  ایمان  نداشتند.  این  کافران)  چنان  نیستند  که  آنـان  بـتوانـند  (خدا  را  از  عذاب  رساندن  به  خود)  در  دنیا  ناتوان  و  درمانده  سازند  (و  از  قلمرو  قدرت  او  خـارج  شـوند.  اگر  خدا  بـخواهـد  ایشان  را  گرفتار  عذاب  و  بلائی  کند)  آنان  بجز  خدا  یاور  و  فریادرسی  نـدارنـد  (که  ایشـان  را  از  عذاب  و  بـلای  آسمانی  بـرهاند.  در  آخـرت  هـم  بـه  سـبب  عصیان  و  طغیانشان)  عذابشان  چندین  برابر  می‏گردد  (و  پیوسته  افـزونتر  و  افزونتر  مـیشود.  چرا  که  در  دنـیا)  آنـان  نمیتوانستند  (نشانههای  خداشناسی  پخش  در  آفاق  و  انفس  را)  بشنوند  و  ببینند.  آنان  کسانیند  که  خویشتن  را  زیانبار  می‏کنند  و  هستی  خود  را  میبازند،  و  معبودهائی  را  که  به  دروغ  به  هم  میبافند  و  میسازند،  کم  و  نـاپدید  میگردند  (و  دروغگوئیها  و  یاوهسرائـیهایشان  از  بـین  میرود  و  بیفائده  و  بیسود  میشود).  مسلّماً  در  آخرت  زیانبارترین  (مردمان)  هستند  (چرا  که  سعادت  خود  را  باختهاند،  و  باقی  را  به  فانی،  و  نعمت  را  به  نعمت،  و  چنان  را  به  نیران  دادهاند  ).

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ )(٢٣)

بیگمان  کسانی  که  ایمان  آوردهاند  و  کـارهای  شـایسته  کردهاند  و  به  خدای  خویش  آرمیدهاند  (و  کرنش  بردهاند  و  تسلیم  فرمانش  شدهاند)  آنـان  بـهشتیانند  و  در  آنـجا 

جاودانه  میمانند.

(مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأعْمَى وَالأصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا أَفَلا تَذَکَّرُونَ )(٢٤)

 حال  این  دو  گروه  (یعنی  مؤمنان  و  کافران)  همانند  حال  کور  و  کر،  یا  بینا  و  شنوا  است.  آیـا  حـال  و  مال  ایـن  دو  گروه  یکی  است؟  آیا  یادآور  و  پندپذیر  نمیگردید؟. درازی  این  آیهها،  و  دگـرگونی  اشـارهها  و  الهـامها  در  آنها،  و  همـین  جوراجوری  نگرشها  و  آهـنـگها،  همۀ  اینها  توجّه  میدهند  به  چیزی که  گروه  اندک  مؤمنان  در  این  دوران  سخت  و  شدید  تاریخ  دعوت،  با  آن  درگیر  و  رویاروی  بودند.  همچنین  برای  ما  نیاز  موضعگیری  به  چنین  پیکار  بیانی  الهامگرانهای  را  به  تـصویر  مـیکشد،  همانگونه که  برای  ما  سرشت  جنبشی  این  قـرآن  را  به  تصویر  مـیزند،  بـدان  هـنگام  کـه  بـا  جـهان  واقــعیّت  رویاروی  میگردد،  و  با  آن  جهاد  بزرگی  را  میآغازد.  مزۀ  این  قرآن  را  نمیچشد  مگر کسی کـه  بـه  هـمچون  پــیکاری  نـرو  رود،  و  با  هـمچون  مـوضعگیریها  و  موقعیّتهائی  رویاروی  شـود  کـه  قـرآن  در  آنـها  نـازل  میگردید  تا  با  آنها  رویاروی گردد  و  برزمد. کسانی که  نشستهاند  و  معانی  قرآن  و  مفاهیم  و  مقاصد  آن  را  لمس  میکنند  و  میپسایند،  و  تنها  قرآن  را  از  نظر  سخن  یا  هنر  بررسی  مـیکنند،  و  خـودشان  دور  از  پـیکار  و  دور  از  جنبش  نشستهاند،  نمیتوانند  چیزی  را  از  حقیقت  قـرآن  در  این  نشستن  سرد  و  بیحرکت  دریافت کنند...  حرکت  و  جنببش  این  قرآن  هرگز  برای  نشستگان  پیدا  و  هویدا  نمیشود،  و  راز  و  رمز  این  قرآن  برایکسانی  جلوهگر  و  آشکار  نمیگردد که  سلامت  و  راحت  تـوأم  با  بندگی  برای  غیر  خدا  را،  و کـرنش  بـردن  و  اطـاعت کـردن  از  طاغوت  را  به  جای  خدا،  ترجیح  میدهند  و  بر میگزینند!   

(أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ) (١٧)[5]

روایتهای  گوناگونی  ذکر  شـده  است  دربارۀ  ایـن  کـه  مقصود  این  فرمودۀ  یزدان  بزرگوار  چیست:

(أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ ).

آیا  کسی  که  دلیل  و  برهان  روشنی  (به  نام  فطرت  و  عقل  سلیم)  از  سوی  پروردگار  خود  دارد....

یا  مراد  این  بند  از  فرمودۀ  ایزد  متعادل  چیست:

(وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ ).

و  گواهی  از  جانب  خدا  (به  نام  قرآن)  به  دنبال  آن  میآید.  و  یا  مرجع  ضمیر  در  واژههای:  «ربّه« و  «یتلوه«  و  «منْه« کدام  است...  ارجح  روایتها  -  آنگونه که  من  تشـخیص  دادهام  -  ایــن  است  کـه  مـراد  از  ایـن  فـرمودۀ  خدای  بزرگوار:  (أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ)   پیـغمبر  خدا  صلّی الله علیه و آله وسلّم   است.  و  به  پیروی  از  او  مراد  هرکـس  دیگری  استکه  ایمان  بیاورد  به  چیزی  که  او  با  خود  به  ارمغان  آورده  است که  قـرآن  است.  مـقصود  از  ایـن  فـرمودۀ  یزدان(رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ)دلیل  و  برهانی  است  که  از  ســوی  پــروردگار  مــی آید  و  بـر  نـبوّت  و  رسـالت  پیغمبر صلّی الله علیه و آله وسلّم  گواه  است.  آن  هم  این  قـرآنـی  است کـه  خودش  گواهی  میدهد  بر  این  که  وحی  یـزدان  است،  و  کسی  از  انسانها  نمیتواند  همچون  قرآنی  را  بسـازد  و  بیاورد  (وَمِنْ قَبْلِهِ)  یعنی  پیش  از  این  شـاهد کـه  قـرآن  است(کِتَابُ مُوسَى) نیز  بر  صدق  پیغمبر  صلّی الله علیه و آله وسلّم گواهی  میدهد،  گواهی  آن،  هم  بشارتی  به  قدوم  او  است،  و  هم  موافقتی  است  که  اصول  و  ارکان کتاب  موسی  با  قـرآن  دارد که  محمد  صلّی الله علیه و آله وسلّم  بس  از  او  با خود  به ارمغان  آورده است.

چیزی که  این  سخن  را  در  نـظرم  آراسته  است  و  مـایۀ  ترجیح  آن  در  پیش  من  شده  است،  وحدت  تعبیر  قرآنی  در  سوره  است.  وحـدت  تـعبیری کـه  پیوند  پیغمبران  بــزرگوار  با  پـروردگارشان  را  صـادقانه  به  تصویر  مـیکشد،  و  دلیـل  و  برهانی  را  ذکر  میکند که  در  اندرونشان  مییابند،  و  در  پرتو  آن  یقین  و  اطمینان  پیدا  میکنند که  خدا  بدیشان  وحی  مـیکند،  و  هـمچنین  در  پرتو  آن  خدا  را  در  دلهایشان  حاضر  و  واضح  و  یـقینی  می بینند  و  به گونهای  بدو  ایمان  پیدا  میکنند که  شکّ  و  تردیدی  برایشان  در  شـناخت  یـزدان  نـمیماند.  مـثلاً  نوح  علیه السلام در  این راستا  به  قوم  خود  میگوید:

(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ) (٢٨)

ای  قوم  من!  بـه  مـن  بگوئید،  اگر  مـن  دلیـل  روشـنی  از  پروردگارم  داشته  باشـم  (که  علم  ضروری  من بر گرفته  از  دانش  و  بینش  پیغـمبری  است)  و  خداونـد  از  سـوی  خود  رحمتی  به  من  عطاء  فرموده  باشد  (که  نبوّت است)  و  این  رحمت  الهی  (به  سبب  تـوجّه  شـما  بـه  مـادیّات  و  غفلت  از  معنویّات)  بر  شما  پـنهان  مـانده  بـاشد،  آیـا  مـا  میتوانیم  شما  را  به  پذیرش  آن  واداریـم،  در  حالی  که  شما  دوستش  نمیدارید  و  منکر  آن  میباشید؟  (دین  را  با  اجـبار  کــه  نـمیشود  بـه  دیگران  تـحمیل  و  تـزریق  کرد). (هود/28) 

صالح  علیه السلام خـود  این سخن  را  میگوید:

(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ) (٦٣)

گفت:  ای  قوم  من!  به  من  بگوئید،  اگر  من  (در  دعوت  شما  به  پرستش  خدای  یگـانه)  از  سوی  خدا  دلیـل  روشـنی  داشته  باشم  و  او  از  جانب  خود  به  من  رحمت  (نبوّت  و  رسالت)  داده  باشد،  حال  اگر  از  فرمان  او  سرکشی  کنم،  چه  کسی  مرا  در  برابر  (خشـم)  خدا  یـاری  مـیدهد  و  از  عذاب  او  رستگار  میسازد؟!  شما  کـه  جز  بـر  زیـان  و  هلاک  من  نمیافزائید.  (هود/63 )

شعیب علیه السّلام  همچون سخنی  میگوید:

(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَرَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقًا...).

 گفت:  ای  قوم  من!  اگر  من  (بر اثر  نبوّت)  دلیل  آشکاری  از  پروردگارم  داشته  باشم  (و  به  یقین  کامل  رسیده  باشم)  و  روزی  خوبی  (علاوه  از  نبوّت)  به  من  عطاء  فرموده  باشد....(هود/88)

 این  تعبیر  یگانهای  است  از  حال  یگانهای  که  پـیغمبران  بزرگوار  با  پروردگار  خود  دارنـد،  حـال  یگـانهای  که  حقیقت  چیزی  را  به  تصویر  میکشد که  پیغمبران  یزدان  آن  را  در  دل  خود  یقیناً  مـیبینند.  ایـن  چـیز،  حقیقت  الوهیّت  است که  آن  را  در  اندرونشان  می‏یابند،  و  راست  است  که  پروردگارشان  از  راه  وحی  نیز  با  ایشان  تماس  میگیرد...  این  یگانگی  در  تعبیر  از  حال  یگانه،  در  روند  سوره،  از  روی  هدف  بوده  و  مقصود  است  -  همان گونه  که  قبلاً  در  معرّفی  سوره گـفتیم  -  و  مـراد  اثـبات  ایـن  مــوضوع  است کــه  شاًن  و  مــقام  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  بـا  پروردگارش  و  با  وحیای که  بدو  میشود،  بسان  شأن  و  مقامی  است که  پـیش  از  او  سـائر  پیغمبران  بزرگوار  داشتهاند.  این  هم  از  یک سو  تهمتها  و  ادّعاهای  پـوچ  و  دروغینی  را  باطل  میسازد که  پیرامون  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  به  هـم  میبافتند  و  سر  هم  میکردند.  از  دیگر  سو  این  کار،  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  و گروه  اندک  مؤمنانی  را که  در  خدمت  او  بودند  بر  حقّ  و  حقیقتی  ثابت  و  استوار  میداشت که  با  خود  داشتند.  این  حقّ  و  حـقیقت  هـمان  حـقّ  و  حـقیقت  یگانهای  بود  که  همۀ  پیغمبران  با  خود  به  ارمغان  آورده  بودند،  و  پیروان  پیغمبران  جملگی  تسلیم  آن  بودند.

معنی کلّی  آیه  چنین  میشود:  آیا  این  پیغمبری که  دلائل  و  شواهد  بر  صدق  او  و  بر  صحّت  ایمان  و  یقین  او  پیاپی  میآیند  و  همدیگر  را  تقویت  و  پشتیبانی  مـیکنند،  بـه  گونهای که  در  درون  نفس  خود  دلیل  روشنی  و  حـجّت  اطمینان بخشی  را  مییابد  که  از  سوی  پـروردگار  بدو  ارمغان  گردیده  است،  و  شاهد  دیگری  کـه  پـیش  از  آن  آمده  است  و  بر  صدق  او  گواهی  میدهد،  و  آن  کـتاب  موسی  است،  کتابی  که  پیشوای  رهبری  بنیاسـرائـیل  و  رحمت  یزدان  بوده  و  بر  آنان  نارل  گردیده  است،  و  این  چنین کتابی  پیغمبر  خـدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  تـصدیق  مـیکند  بـا  بشارتی که  حامل  آن  است  و  مژدۀ  قدوم  او  را  میدهد،  و  هــمچنین  او  را  تـصدیق  مـیکند  با  مـطابقت  اصول  اعتقادیای  که  ادیان  خدا  جـملگی  بـر  آنـها  اسـتوار  و  پایدار  هستند...  میگوید:  آیا  کسی که  این  شأن  و  مقام  او  است،  جای  آن  است  کـه  تکـذیب  شـود  و  پـذیرفته  نگردد  و  با  او  دشمنی  و  ستیز  شـود،  بـدان گـونه کـه  گروههائی  از  دستههای  مشرکان  با  او  دشمنی  میورزند  و  ستیزهگری  میکنند؟  واقعاً  کار  بس  زشت  و  ناپسندی از  جهات  مختلفی  است که  با  وجود  همۀ  ایـن  شـواهد  پیاپی  و  تقویتکنندۀ  همدیگر  انجام  میپذیرد.

آنگاه  روند  قرآنی  مواضع  کسانی  را  عرضه  میکند که  بدین  قرآن  ایمان  میآورند،  و  مـواضـع  اشـخاصی  از  گروهها  و  دستهها  را  نشان  میدهد که  بدین  قرآن  ایمان  نمیآورند  و  آن  را  باور  نمیدارند.  ضمناً  پاداش  آنان  و  کیفر  اینان  در  آخرت  را  تذکّر  میدهد،  پاداش  و کیفری  که  در  انتظارشان  است.  روند  قرآن  بسی  بر  ثـابت قدم  بودن  و  استوار  داشتن  پـیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و کسـانی  تکـیه  میکند که  به  حقّ  و  حقیقتی  ایمان  میآورند که  با  خود  به  ارمغان  آورده  است.  دیگر  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  و  مؤمنان  همراه  او  را  همچون  تکذیبکنندگان کافر که  بیشترین  مردمان  در  آن  زمان  بودند  نـمیترساند  و  آشفته  و  پریشان  نمیگرداند:

(أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ) (١٧)

آنان  (که  دربارۀ  کـائنات  میانـدیشند  و  بـا  چراغ  عـقل  پروردگار  خود  را  مییابند  و  تاریخ  انبیاء  و  گذشتگان  را  پیش  چشم  میدارند)  بیگمان  به  قرآن  ایـمان  مـیآورند  (چرا  که  آن  را  با  دید  جهانبین  و  بینش  حقّگرای  خویش  همگام  و  همنوا  میبینند).  هر کس  از  گروهها  (و  طوائـف  گمراه  که  دشمن  حقّ  و  حقیقت  و  ادیان  و  انبیاء  خدایند)  به  قرآن  ایمان  نیاورد،  میعادگاه  او  آتش  است  (و  جملگی  گمراهان  گریزان  از  نـور  قرآن،  در  آتش  سـوزان  دوزخ  گرد  میآیند  و  چه  بد  جایگاهی  است!  ای  پیغمبر!)  دربارۀ  قرآن  شکّ  و  گمانی  به  خود  راه  مده.  قرآن  حقّ  است  و  از  سوی  پروردگارت  آمده  است،  ولی  بیشتر  مردم  (حقّ  را  نمیپذیرند  و  بـه  چـیزی  که  بـاید  ایمان  داشت)  ایـمان  نمیآورند.

برخی  از  مفسّران  دربارۀ  این  فرمودۀ  خدای  بزرگوار  دچار  اشکال  شدهاند:

(أُولَئِکَ یُؤْمِنُونَ بِهِ ).

آنان  بدو  ایمان  دارند.

مقصود  از  این  فرمودۀ  یزدان:

(أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَیَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ ...).

آیا  کسی  که  دلیل  و  برهان  روشنی  (به  نام  فطرت  و  عقل  سلیم)  از  سوی  پروردگار  خود  دارد  (و  با  نـور  آن  بـه  آفاق  و  انفس  می‏نگرد  و  به  وجود  آفریدگار  جهان  پـی  میبرد)  و  گواهی  از  جانب  خدا  (به  نام  قرآن)  به  دنبال  آن  می آید....

خود  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  است،  همان گونه  که  قبلاً گفتیم...  چه  مقصود  از  «اولئک«  یعنی  آنان،  جماعتی  است که  به  ایـن  وحی  و  به  ایـن  دلیل  و  برهان  روشـن  ایمان  میآورند...  در  این  صورت  هیچ گونه  اشکالی  وجود  نخواهد  داشت.  زیرا  ضمیر  در:  (أولئکَ  یُؤمنُون به ).  آنان  بدان  ایمان  میآورند  به  «شاهدٌ»  برمیگردد که  قرآن  است.  و  ضمیر  در:  (و مِنْ قَبْلهِ)   پـیش  از آن  نیز  به  قرآن  برمی‏گردد،  همان گونه که  قبلاً گفتیم.  دیگر  اشکالی  نمیماند  در  این  که گفته  شـود:  «اولئک  یؤمنُون بـه«  یعنی  ایمان  میآورند  به  ایـن  شـاهد  که  قــرآن  است.  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  نخستین کسی  بوده  است که  ایمان  آورده  است  به  چیزی که  بر  او  نـازل  شده  است.  پس  از  آن  مؤمنان  از  او  پیروی  کردهاند،  همان گونه که  در  سورۀ  بقره   آمده  است:

(آمن الرسول بما أنزل إلیه من ربه والمؤمنون . کل آمن بالله وملائکته وکتبه ورسله . . .).

فرستادۀ  (خدا،  مـحمّد)  مـعتقد  است  بـدانـچه  از  سـوی  پروردگارش  بر  او  نازل  شده  است  (و  شکّی  در  رسالت  آسمانی  خود  ندارد)  و  مؤمنان  (نیز)  بدان  بـاور  دارنـد.  همگی  بـــه  خـدا  و  فرشتگان  او  و  کـتابهای  وی  و  پیغمبرانش  ایمان  دارند.                                   (بقره/285)

 این  آیه  به  پیغمبر  صلّی الله علیه وآله وسلّم  اشاره  میکند،  و  مؤمنانی  را  همراه  میسازند که  ایمان  آوردهاند  بدانچه  او  بدان  ایمان  آورده  است  و  آن  را  بدیشان  رسانده  است...  ایـن  هم  یک  امر  عادی  در  تعبیر  قرآنی  است،  و  در  آن  هیچ گونه  اشکالی  پیش  نمیآید.

(وَمَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ).

 هر کس  از  گروهها  (و  طوائف  گمراه  کـه  دشـمن  حقّ  و  حقیقت  و  ادیان  و  انبیاء  خدایند)  به  قرآن  ایمان  نـیاورد،  میعادگاه  او  آتش  است.

جایگاه  و  قرارگاهی  است که  خلافی  در  بودن  آن  نیست،  و  یزدان  سبحان  است که  آن  را  مقدّر  و  مـقرّر  فرموده  است  و  آن  را  تهیّه  و  آماده کرده  است!

(فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ) (١٧)

 (ای  پیغمبر!)  دربـارۀ  قرآن  شکّ  و  گـمانی  بـه  خود  راه  مده.  قرآن  حقّ  است  و  از  سوی  پروردگارت  آمده  است،  ولی  بیشتر  مردم  (حقّ  را  نمیپذیرند  و  به  چیزی  که  باید  ایمان  داشت)  ایمان  نمی آورند.

پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  هرگز  در  چیزی که  بدو  وحی  شـده  است  شکّ  نکرده  است  و  ستیزهگری  ننموده  است  -  او  دلیل  روشنی  از  پروردگارش  داشـته  است  -  امّا  ایـن  رهنمود  یزدانی  در  پی  این  همه  دلائل  و  شواهد،  اشاره  به  دلتنگی  و  تنهائی  و  رنجی  دارد که  در  انـدرون  پـیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  به  تلاطم  درآمده  بود  به  سبب  این که  دعوت  راکد  و  دشمنان  زیاد  بودند،  و  همۀ  اینها  به  غمزدائی  از  او  نیاز  داشت  و  میطلبید که  با  همچون  رهنمود  کردنی  و  ثابت  قدم  داشتنی  راهگشائی  و  دلگشائی  شود.  همچنین  دلتنگی  و  غم  و  اندوهی که  در  اندرون  مؤمنان  اندکی که  اسلام  را  پذیرفته  بودند  در گشت  و  گذار  و  غوغا  بود،  نیاز  به  نسـیم  یـقین  و  اطـمینانی  داشت  کـه  از  سـوی  پروردگار  مهربانشان  ورزیدن گیرد  و  ایشان  را  فرا گیرد.  طلایهداران  رستاخیز  اسلامی  بسیار  نیاز  به  اندیشیدن  دربارۀ  این  آیه  دارند.  لازم  است  که  بند  بند  و  بـخش  بخش  این  آیه  را  پژوهش  و  بررسی کنند،  و  هر  اشارهای  و  هر  پرتوی  و  هر  رهنمونی  از  آن  را  با  دقت  ورانداز  و  وارسی  نمایند،  بدان  هنگام  کـه  طـلایهداران  رستاخیز  اسلامی  با  همچون  حالی  در  هر  مکانی  روبره  میشوند،  و  دیگران  راه  را  بر  ایشان  میبندند،  و  در  رویگردانی  از  ایشان  متّحد  و  متّفق  میگردند،  و  در  تمسخر  و استهزاء 

بـدانـان،  و  در  شکنجه  و  آزارشان،  و  در  تـعقیب  و  تبعیدشان  به  شکلهای گوناگون  مادی  و  معنوی،  و  تاخت  آوردن  و  یـورش  بردن  بر  ایشـان  بـا  زشتتـرین  و  پلشتترین  انواع  جنگها،  و  همدستی  و  همیاری  همۀ  نیروهای  جاهلیّت  در  زمین،  اعمّ  از  نـیروهای  مـحلی  و  جهانی،  بر  ضدّ  طلایهداران  رستاخیز  اسلامی،  و  افزون  بر  اینها  طبلها  به  صدا  درآوردن  و  پرچمها  برافــراشـتن  برای  کسـانی کـه  مـتّحد  و  مـتّفق  میشوند  در  چـنین  جنگهای  نابرابر  و  پست  و  خانمانسوزی  با  طلایهداران  رستاخیز  اسلامی  به  نبرد  و  پیکار  پردازند  و  بخواهـند  ایشان  را  از  ریشه  براندازند.

طلایهداران  رستاخیز  اسلامی،  بسیار  نیازمند  اطمینان  و  یقینی  هستند که  این  تأکید  یزدانی  حکیمانه  دربر  دارد:

(فَلا تَکُ فِی مِرْیَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یُؤْمِنُونَ) (١٧)

دربارۀ  قرآن  شکّ  و  گمانی  به  خود  راه  مده.  قرآن  حقّ  است  و  از  سوی  پروردگارت  آمـده  است،  ولی  بـیشتر  مردم  (حقّ  را  نـمیپذیرند  و  بـه  چـیزی  که  بـاید  ایـمان  داشت)  ایمان  نمی آورند.

طلایهداران  رستاخیز  اسلامی  بسیار  نیاز  به  این  دارنـد  که  سایهها  و  پرتوهائی  از  چیزهائی  را  در  اندرون  خود  بیابند  که  پـیغمبران  بـزرگوار  -  صـلوات  الله  عـلیهم  و  سَلامه  -  در  اندرون  خود  مییافتند،  از  قـبیل:  دلیـل  و  برهان  روشنی  کـه  از  سـوی  یـزدان  بدیشان  ارمـغان  مـیشد،  و  رحـمت  و  عـطوفتی که  آن  را  از  دست  نــمیدادنــد  و  لحـظهای  از  آن  غـفلت  نـمیکردند  و  دربارهاش  گمانی  به  خود  راه  نـمیدادنـد،  و  سـدّها  و  مـانعهای  راه  هـر چـه  و  هـر  انـدازه  می‏بود  بـه  پـیش  میتاختند:

(قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ) (٦٣)

گفت:  ای  قوم  من!  به  من  بگوئید،  اگر  من  (در  دعوت  شما  به  پرستش  خدای  یگانه)،  از  سوی  خدا  دلیـل  روشنی داشته  باشم  و  او  از  جانب  خود  به  من  رحمت  (نـبوّت  و  رسالت)  داده  باشد،  حال  اگر  از  فرمان  او  سرکشی  کنم،  چه  کسی  مرا  در  برابر  (خشم)  خدا  یـاری  مـیدهد  و  از  عذاب  او  رستگار  میسازد؟!  شـما  که  جز  بـر  زیـان  و  هلاک  من  نمیافزائید.(هود/63)

  این  طلایهداران  به  همان  کـاری  مـیپردازنـد  کـه  آن  کاروان  بزرگوار  پیغمبران  -  صلوات  الله  و  سلامه  علیهم  جمیعاً  -  بدان  میپرداختند،  و  از  جاهلیّت  همان  چیزی را  مییابد  و  می‏بیند  کـه  آنـان  از  جاهلیّت  مـییافتند  و  میدیدند  ...  زمان  چرخیده  است  و  دیگر باره  به  شکـل  روزی  و  روزگاری  درآمده  است که  پیغمبر  خدا  صلّی الله علیه وآله وسلّم  در  آن  این  آئین  را  برای  همۀ  مردمان  به  ارمغان  آورد،  و  مردمان  با  جاهلیّتی  با  او  برخورد  کردند که  بدان  رسیده  بودند  پس  از  اسلامی که  قبلاً  ابراهیم،  اسماعیل،  اسحاق،  یعقوب،  اسباط  و  نوادگان،  یوسف،  موسی،  هارون،  داود،  سلیمان،  یحیی،  عـیسی  و  سـائر  پـیغمبران  آن  را  بـرای  مردمان  به  ارمغان  آورده  بودند! 

این  جاهلیّت،  جاهلیّتی  است که  به  وجود  خداوند  سبحان  اعتـراف  میکند  یا  اعتراف  نمیکند،  و لیکن  برای  مردمان  اربابانی  در  زمین  برپا  و  پابرجای  میدارنـد  که  -  مردمان  برابر  چیزی  فرمانروائی کنند که  خدا  آن  را  فرو  نـفرستاده  است  و  برای  مـردمان  ارزشـها  و  آداب  و  اوضاعی  مقرّر  میدارند  که  کرنش  و  عبادت  مردمان  را  بدین  اربابان  نه  به  خداوندگار  جهان  اختصاص  دهـند...  آن گاه  دعوت  اسلامی  بـرای  همۀ  مـردمان  مـیآید  و  ایشان  را  فرامیخواند  به  ایـن  کـه  ایـن  خـداگـونهها  و  اربابان  زمینی  را  از  زندگی  و  اوضـاع  و  جـامعهها  و  ارزشها  و  قوانین  خود  دور  افکنند،  و  به  سـوی  یـزدان  یگانۀ  جهان  برگردند  و  او  را  خداونـد  خود  بـدانند  و  خداگونهها  و  اربابان  را  با  او  خدا  نخوانند  و  ندانـند،  و  تنها  برای  ایزد  متعال  طاعت  و  عبادت کنند  و کرنش  برند  و  بس.  جز  از  شریعت  و  برنامۀ  خدا  پیروی  نکنند،  و  جز  از  امر  و  نهی  او  اطاعت  و  متابعت  ننمایند...  افزون  بر  این  و  آن  هم،  پیکار  سختی  میان  شرک  و  توحید،  و  میان  جاهلیّت  و  اسلام،  و  بالأخره  میان  طلایهداران  رستاخیز  اسلامی  و  بتها  و  این  طاغوتها  در  سراسر گوشه  و کنار  دنیا،  درمیگیرد  و  جریان  پیدا  میکند!  بدین  جـهت  در  همچون  مواقعی  طـلایهداران  رسـتاخیز  اسـلامی  بـاید  خویشتن  را  و  مواضع  خـود  را  همه  و  هـمه  در آئـینه  جهاننمای  این  قرآن  ببینند  و  بیابند...  ایـن  برخـی  از  چیزهائی  است که  مراد  ما  است،  وقـتی  کـه  مـیگوئیم:  «مزۀ  این  قرآن  را  نمیچشد  مگر کسی که  به  هـمچون  پــیکاری  فــرو رود،  و  بــا  همچون  مـوضـعگیریها  و  موقعیّتهائی  رویاروی  شـود کـه  قـرآن  در  آنـها  نـازل  میگردید  تا  با  آنها  رویاروی گردد  و  برزمد.  کسانی که  نشستهاند  و  معانی  قرآن  و  مفاهیم  و  مقاصد  آن  را  لمس  میکنند  و  میپسایند،  و  تنها  قرآن  را  از  نظر  سخن  یا  هنر  بررسی  مـیکنند،  و  خـودشان  دور  از  پـیکار  و  دور  از  جنبش  نشستهاند،  نمیتوانند  چیزی  را  از  حقیقت  قـرآن  در  این  نشستن  سرد  و  بی حرکت  دریافت کنند...».

*

سپس  روند  قرآنی  بـه  پـیش  مـیرود  تـا  بـا کسـانی  رویاروی  شود که  قرآن  را  نمیپذیرند،  و گمان  میبرند  این  قرآن  از  سوی  دیگران  فراهم  آمده  است  و  به  دروغ  به  خدا  نسبت  داده  شده  است.  خداوند  سبحان  و  پیغمبر  او  صلّی الله علیه وآله وسلّم  را  تکذیب  میکنند...  این  بیان  ناروا  و کفر  و  زندقۀ  بیجا  در  صحنهای  از  صـحنههای  قیامت  نـموده  میشود که  در  آن  کسانی  عرضه  میگردند که  بر  خـدا  دروغ  میبندند،  چه  با  گفتارشان:  خدا  این کتاب  را  نازل  نکرده  است،  و  چه  با  ادّعای  انبازان  و  شرکاء  برای  ذات  خدا.  یا  این  که  ادّعای  ربـوبیّت  زمینی  را  داشـتهانـد!  ربوبیّت  هم  از  ویژگیهای  الوهیّت  است...  نصّ  قرآنی  در  اینجا  چکیدهوار  اشاره  میکند  تا  شامل  هـر  آن  چـیزی  گردد که  وصف  دروغ  بستن  بر  خدا  بر  آن  صدق کند.  این  افراد  روز  قیامت  در  صحنهای  عرضه  میگردند  تـا  ایشان  را  به  همگان  بشناسانند  و  مشهور  خاص  و  عام  گردانند  و  در  پیشگاه  همۀ گواهان  و  حاضران  رسـوا  و  خوار  شوند.  در  طرف  دیگری  مؤمنانی  هســند  کـه  بـا  پروردگار  خود  آرمیدهاند  و  به  عنایت  و  رحمت  او  چشم  امــید  دوخـتهانـد  و  در  انـتظار  نعمت  والای  بهشت  نشستهاند.  روند  قرآنی  برای  هر  دو  دسته  مثالی  میزند:  انگار کافران  کور  و کرند،  و  انگار  مؤمنان  بینا  و  شنوایند:

(وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأشْهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (١٨) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (١٩) أُولَئِکَ لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ (٢٠) أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ (٢١) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ (٢٢) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (٢٣) مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأعْمَى وَالأصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٢٤)

چه  کسی  ستمگرتر  از  کسی  است  که  به  خدا  دروغ  بندد؟!  (کسانی  که  به  خدا  میبندند  و  چیزهائی  را  بـدو  نسـبت  میدهند  که  از  او  نیست،  در  قیامت  به  گونۀ  خاصی)  آنان  به  پروردگارشان  عرضه  میگردند  (و  در  دادگاه  عدل  الهی  به  سان  میشوند)  و  گواهان  (حاضر  در  آنجا،  اعم  از  پیغمبران  و  فرشتگان  و  غیره  بر  آنان  گواهی  (میدهند  و)  میگویند:  اینان  بر  پروردگار  خود  دروغ  بستهاند  (و  لذا  زشتترین  گناه  و  رسواکنندهترین  ستم  را  مرتکب  شـدهانـد)  هـان!  نـفرین  خـدا  بـر  ستمگران  بـاد!  آن  ستمکارانی  که  (مردمان  را)  از  راه  خدا  بازمیداشتند.  و  (بـر  راسـتای  خـداشـناسی  سـدّها  و  مـانعها  ایـجاد  مــیکردند،  و  در  دلهـای  مـردمان  شکـّـها  و  گمانها  میانداختند  تا  آنان  را  مـنحرف  سـازند  و  بدیشان)  راه  خدا  را  کج  و  نادرست  نشان  دهند،  و  آنانی  که  به  آخرت  کفر  میورزیدند  (و  به  جهان  دیگر  ایمان  نداشتند.  ایـن  کافران)  چنان  نیستند  که  آنان  بتوانند  (خدا  را  از  عذاب  رسـاندن  به  خود)  در  دنیا  ناتوان  و  درمانده  سازند  (و  از  قلمرو  قدرت  او  خارج  شوند.  اگر  خدا  بخواهد  ایشـان  را  گرفتار  عذاب  و  بـلائی  کند)  آنــان  بـجز  خدا  یـاور  و  فـریادرسی  نـدارنـد  (کـه  ایشــان  را  از  عذاب  و  بـلای  آسـمانی  بـرهاند.  در  آخرت  هـم  بـه  سـبب  عصیان  و  طغیانشان)  عذابشان  چندین  برابر  می‏گردد  (و  پیوسته  افـزونتر  و  افزونتر  مـیشود.  چرا  که  در  دنـیا)  آنـان  نمیتوانستند  (نشانههای  خداشناسی  پخش  در  آفاق  و  انفس  را)  بشنوند  و  ببینند.  آنان  کسانیند  که  خویشتن  را  زیانبار  میکنند  و  هستی  خود  را  میبازند،  و  معبودهائی  را  که  به  دروغ  به  هم  میبافند  و  میسازند،  گم  و  نـاپدید  میگردند  (و  دروغگوئیها  و  یاوهسرائـیهایشان  از  بـین  میرود  و  بیفائده  و  بیسود  میشود).  مسلّماً  در  آخرت  زیانبارترین  (مردمان)  هستند  (چرا  که  سعادت  خود  را  باختهاند،  و  باقی  را  به  فانی،  و  نعمت  را  به  نقمت،  و  جِنان  را  به  نیران  دادهاند).  بیگمان  کسانی  که  ایمان  آوردهانـد  و  کـارهای  شـایسته  کـردهانـد  و  بـه  خدای  خویش  آرمیدهاند،  آیا  حال  و  مآل  این  دو  گروه  یکـی  است؟  آیـا  یادآور  و  پندپذیر  نمیگردید؟.

دروغ  بستن  خودش گناه  زشتی  است،،  و  ستمی  است که  روا  شده  است  دربارۀ  حقیقت  و  دربارۀ  آن  کس که  دروغ  بر  او  بسته  شده  است،  چه  رسد  به  آن که  چنین  دروغ  بستنی بر  خدای  متعال  باشد:

(أُولَئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَیَقُولُ الأشْهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى رَبِّهِمْ ).

چه  کسی  ستمگرتر  از  کسی  است  که  به  خدا  دروغ  بندد؟!  (کسانی  که  به  خدا  دروغ  مـیبندند  و  چیزهائی  را  بـدو  نسـبت  مـیدهند  که  از  او  نـیست،  در  قیامت  بـه  گونۀ  خاصی)  آنان  به  پروردگارشان  عرضه  میگردند  (و  در  دادگاه  عدل  الهی  به  سان  میشوند)  و  گواهان  (حـاضر  در  آنجا،  اعم  از  پـیغمبران  و  فرشتگان  و  غیره  بـر  آنـان  گواهی  میدهند  و)  میگویند:  اینان  بر  پـروردگار  خود  دروغ  بستهاند  (و  لذا  زشتترین  گناه  و  رسواکنندهترین  ستـم  را  مرتکب  شدهاند).

چه  رسوائی  و  خواری  است که  با  اشاره  ایشان  را  نشان  دهند  و  گویند:  «ایـنان«  ...  « ایـنان  کسـانیند  کـه  دروغ  بســتهاند«...  بر  چـه  کسی  دروغ  بسـتهانـد؟  «بر  پروردگارشان«  نه  بر کس  دیگری!  فضای  رسوائـی  در  این  صحنه  ترسیم  میشود.  به  دنبال  عـرضۀ  صحنه،  نفرین  متناسب  با  زشتی گناه  میآید:

(أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ) (١٨)

هان!  نفرین  خدا  بر  ستمگران  باد!.

ظالمان  مشرکان  هستند.  آنان کسانیند  بر  پروردگار  خود  دروغ  بستهاند  تا  از  راه  خدا  جلوگیری کنند  و  دیگران  را  از  آن  راه  بازدارند.

(وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا).

و  راه  خدا  را  کج  و  نادرست  نشان  دهند.

آنان  ماندن  بر  راستای  راه  را  نـمیخواهند،  و  طرح  و  عــملکرد  درست  را  دوست  نـمیدارند.  بلکه  آنان  میخواهند  راه کـج  و  پیچ پیچ  و  نـاهموار  بـاشد  و  به  انحراف  منتهی  شود...  حال  مـراد  ایـن  باشد  راه  را  یـا  حـیات  را  و  یـا  امـور  را  ایـن گونه  نــادرست  و  نابجا  میخواهند،  همۀ  اینها  به  یک  معنی  است...

(وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ) (١٩)

و  آنانی  که  به  آخرت  کفر  میورزیدند  (و  به  جهان  دیگر  ایمان  نداشتند).

واژۀ  «هُمْ«  یعنی  ایشان،  دو  بار  تکـرار گردیده  است  برای  تأکید  و  تثبیت گناه  و  ابراز  آن  در  مقام  رسواگری.  کسانی که  برای  خداوند  سبحان  انباز  قرار  مـیدهند  و  مشرک  نامیده  مـیشوند  و  مشـرکان  همان  ستمگران  هستند،  و  آنان  میخواهند  زندگی  سـراسـر کـج  باشد،  وقتی که  از  راستای  راه  اسلام  عدول  مـیکنند.  کـرنش  بردن  برای  غیرخدا  و  پرستش  غیرخدا،  جز کجی  در  هر  زاویهای  از  زوایای  نفس،  و  در  هر  ناحیهای  از  نواحی  زندگی،  نتیجه  و  ثمرهای  ندارد.

پرستش  مردمان  برای  غیریزدان  سبحان  در  درونـها  خواری  و  پستی  پدیدار  میسازد،  و  حال  این که  خدا  خواسته  است  درونها  را  و کرامت  و  بزرگواری  برقرار 

و  برجای  بدارد.  و  در  زندگی  ظلم  و  ستم  را  پـدید  میآورد،  و  حال  این که  خدا  خواسته  است که  درونها  را  بر  عدالت  و  دادگری  برقرار  و  برجای  دارد.  و  تلاشها  و  کوششهای  مردمان  را  بیهوده  میکند  و  هدر  میدهد  در  راه  خدا کردن  و  معبود  ساختن  اربابان  زمینی،  و  طبل  و  نای  و  نی  زدن  در  پیرامون  آنان،  و  باد  بدانان  دمیدن  تا  بیاماسند  و  بزرگ گردند  و  با  نفخ کردن  جای  پروردگار  حقیقی  را  بگیرند  و  پر کنند.  امّـا  چون  ایـن  اربابان  و  خداگونگان  زمینی  خودشان کوچک  و  لاغر  و  ناچیزند  ممکن  نیست  جای  خالی  پروردگار  حقیقی  را  نگرند  و  پر کنند،  بندگان  درمانده  و  پرستشگران  بیچارۀ  ایشـان  پیوسته  در  رنج  و  خستگی  خواهند  بود،  و  به  غم  و  اندوه  همیشگی  دچار  خواهند گردید،  چرا که  باید  شب  و  روز  به  اربابان  و  خداگونگان  خود  بدمند،  و  پرتوها  را  به  سویشان  بتابانند  و  چشمها  را  به  سویشان  خیره کنند،  و  پیرامونشان  دفها  و  نیها  بزنند  و  زمزمهها  و  وردهـا  بخوانند،  تا  بدانجا که  تلاش  و کوشش  انسـانها  هـمه  و  همه  به  جای  صرف  در  راه  تولیدات  مفید  برای  زندگی،  به  همچون  رنج  بد  و  ناجور،  و  به  همچون  غم  و  اندوه  همیشگی  بیچاره کننده  تبدیل  میگردد...  آیا کجی  و کژی  بدتر  از  این  کجی  و کژی  وجود  دارد؟  و  آیا  نادرستی  و  انحرافی  بدتر  از  این  نادرستی  و  انحراف  پیدا  میشود؟

(  اولیکَ  )  .  آنان.

آنان که  دور  و  مطرود  از  رحـمت  یزدانـند  و  نفرین  شدگانند...

(لَمْ یَکُونُوا مُعْجِزِینَ فِی الأرْضِ ).

(این  کافران)  چنان  نیستند  که  آنان  بتوانند  (خدا  را  از  عذاب  رساندن  به  خود)  در  دنیا  ناتوان  و  درمانده  سازند  (و  از  قلمرو  قدرت  او  خارج  شوند).

کار  و  بارشان  خدا  را  درمانده  نساخته  است،  اگر  خدا  بخواهد  در  دنیا  ایشان  را  به  عذاب گرفتار  سازد...

(وَمَا کَانَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ).

 آنان  بجز  خدا  یاور  و  فریادرسی  ندارند  (که  ایشان  را  از  عذاب  و  بلای  آسمانی  برهاند).

باور  و  فریادرسی  ندارند که  بدیشان کمک کند  یا  ایشان  را  از  دست  خدا  برهاند.  خـدا  ایشـان  را  برای  عـذاب  آخرت  رها کرده  است  و  آنان  را  با  عذاب  دنیا  یکسره  از  میان  نبرده  است  تا  عذاب  دنیا  و  عذاب  آخرت  را  به  تمام و کمال  بچشند  و  عذاب  دوگانه  داشته  باشند:

(یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ ).

عذابشان  چندین  برابر  می‏گردد  (و  پـیوسته  افزونتر  و  افزونتر  میشود  ).

چنان  زندگی  کردند  که  گـوئی  دسـتگاههای  دریـافتشان  خراب گردیده  است  و  نیروهای  بینش  ایشان  بیکاره  شده  است  و  معطّل  مانده  است.  بدان گونه  که  انگار  گوش  و  چشم  نداشتهاند  تا  بشنوند  و  ببینند:

(مَا کَانُوا یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَمَا کَانُوا یُبْصِرُونَ) (٢٠)

 (در  دنیا  )  آنان  نمیتوانستند  (نشـانههای  خداشـناسی  پخش  در  آفاق  و  انفس  را)  بشنوند  و  ببینند.

(أُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ).

آنان  کسانیند  که  خویشتن  را  زیانیار  مـیکنند  و  هسـتی  خود  را  میبازند.

این  سنگینترین  زیان  است.  چه  کسی  که  خود  را  از  دست  میدهد،  هر  چیز  دیگری  را  که  به دست  مـیآورد  هیچ  سودی  برای  او  ندارد.  آنان  ذات  خود  را  زیـانبار  کردهاند  و  خویشتن  را  در  دنیا  ضائع  نمودهاند  و  هـدر  دادهاند.  ایشان  کرامت  انسانی  خـود  را  نشـناختهانـد  و  بدان  پی  نبردهاند، کرامتی که  در  خود  را  برتر  و  والاتر  از  آن  دیدن  است که  برای  غیرخدا کرنش  شود  و  بـندگانی  بجای  خداوندگار  پرستیده  شود.  همچنین  کرامتی  که  در  برتر  و  بالاتر  دانستن  خود  از  زندگی  دنیوی  -  همراه  با  استفاده  و  بهرهمندی  از  زنـدگی  دنـیوی  -  و  در  چشـم  دوختن  به  چیزی  نهفته  است که  بالاتر  و  والاتر  از  ایـن  جهان  زودگذر  است.  این  زیانباری  این  جـهانی  در  آن  هنگام  بود  که  به  آخرت  کفر  ورزیدند،  و  به  پروردگار  خود  دروغ  بستند،  و  انتظار  ملاقات  و  رو  در روئی)  با  او  را  نداشتند.  و  در  آخرت  خویشتن  را  زیانبار  میکنند  و  از  دست  میدهند  با  همین  رسوائی  و  خواریای  که  در  آخرت  بدیشان  میرسد،  و  با  عذابی که  در  انتظار  ایشان  است  و  بدان گرفتار  خواهند  شد.

(وَضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَفْتَرُونَ) (٢١)

و  مـعبودهائی  را  کـه  بــه  دروغ  بــه  هـــم  مــیبافتند  و  میساختند،  گم  و  ناپدید  میگردند  (و  دروغپردازیــها  و  یـــاوهسرائـیهای  ایشـان  بـیفائده  میشود  و  از  بـین  میرود  ).

بر  زبان  خدا  دروغ گفتنها  از  ایشان  ناپدید  میگردد  و  به  ســویشان  نــمیآید  و  بــا  ایشـان  گـرد  نــمیآید.  دروغپردازیها  و  یاوهسرائیها  پخش  و  پراکـنده  گـردیده  است  و  هدر  رفته  است  و  بیفائده  شده  است.

(لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأخْسَرُونَ) (٢٢)

مسلّماً  آنان  در  آخرت  زیانبارترین  (مـردمان)  هسـتند.  (چرا  که  سعادت  خود  را  باختهاند،  و  باقی  را  به  فـانی،  و  نعمت  را  به  نقمت،  و  جنان  را  به  نیران  دادهاند).

آنان  زیانبارانی  هستند  هیچ گونه  زیانی  با  زیان  ایشـان  برابر  نیست.  مگر  نه  این  است که  ذات  خود  را  زیـانبار  کردهاند  و  از  دست  دادهاند؟  آن  هم  در  دنیا  و  آخرت!  یا  به  عبارت  دیگر،  دنیا  و  آخـرت  را  از  دست  دادهانـد  و  باختهاند!

در  سوی  دیگری  مؤمنانی  هستند  که  کارهای  خـوب  و  پسندیده  کردهاند،  و  به  پروردگار  خود  آرمیدهاند،  و  بدو  اعتماد  دارند،  و  بدو  آرام  گرفتهاند.  نه  شکوه  و  گـلایه  دارند،  و  نه  پریشانی  و  نگرانی  بدیشان  رو  میکند: 

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَخْبَتُوا إِلَى رَبِّهِمْ أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) (٢٣)

 بیگمان  کسانی  که  ایمان  آوردهاند  و  کـارهای  شـایسته  کردهاند  و  بـه  خدای  خویش  آرمـیدهانـد  (و  کـرنشش  بردهاند  و  تسلیم  فرمانش  شدهاند)  آنان  بهشتیانند  و  در  آنجا  جاودانه  میمانند.

«اخْبات«  به  معنی  آرامش  و  قـرار  و  آرام  و  اعـتماد  و  تسلیم  است...  این  واژه  حال  مؤمن  را  با  پروردگارش،  و  تکیه  کردن  بـر  او  را،  بـه  تـصویر  مـیکشد،  و  بـیانگر  اطمینان  شخص  مؤمن  به  خود  در  هر  کاری  کـه  انـجام  میدهد،  و  آرامش  دل  و  درون  او،  و  ایمن  بودن  و  قرار  و  آرام گرفتن  و  راضی  و  خشنود  بودن  او  است:

(مَثَلُ الْفَرِیقَیْنِ کَالأعْمَى وَالأصَمِّ وَالْبَصِیرِ وَالسَّمِیعِ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا ).

حال  این  دو  گروه  (یعنی  مؤمنان  و  کافران)  همانند  حال  کور  و  کر،  یا  بینا  و  شنوا  است.  آیـا  حـال  و  مآل  ایـن  دو  گروه  یکی  است؟

یک  تصویر  محبوس  است که  حالت  هر  دو گروه  در  آن  مجسّم  میشود. گروه  اول  همچون  کور  است  و  نمیبیند،  و  همچون  کر  است  و  نمیشنود...  کسی  که  دستگاههای  دریافت  وجود  خود  را  و  اندامهای  بدن  خود  را  از  هدف  بزرگی  که  برای  آن  آفـریده  شـدهانـد  بـازدارد،  یعنی  دستگاهها  و  اندامهای  او  برای  این  است  که  ابزار  پـیغام  مطالب  به  دل  و  خرد  باشند،  تا  او  بفهمد  و  درک کند  و  بیندیشد  و  بررسی کند،  ولی  کسی  که  این  دستگاهها  و  اندامها  را  در  راه  این  هدف  اصلی  مـورد  بـهرهبرداری  قرار  نمیدهد،  انگار  او  چنین  دسـتگاهها  و  انـدامـهائی  ندارد. گروه  دوم  همچون  بینا  است  و  می‏بیند،  و  همچون  شــنوا  است  و  مـیشنود،  و  چشم  و گوش  او  وی  را  رهنمود  و  راهیاب  میکنند.

(هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلا).

آیا  حال  و  مال  این  دو  گروه  یکی  است؟.

پرسشی  است که  پس  از  تصویر  مجسّم  به  میان  آمده  است  و  نیازی  به  پاسخ  ندارد،  چون گوئی  پاسخ  با  خود  پرسش  همراه  است  و  جواب  روشن  است.

(أَفَلا تَذَکَّرُونَ) (٢٤)

آیا  یادآور  و  پندپذیر  نمیگردید؟.

مسأله  به  شکلی  است که  نیازی  به  بیش  از  یـادآوری  ندارد.  مسأله  روشن  است  و  احتیاجی  به  اندیشیدن  پیدا  نمیکند.

کار  تصویرگری  این  چنین  است،  و  تصویرگری  هـم  در  شیوۀ  قرآنی  زیاد  مـورد  اسـتفاده  قرار گرفته  است  و  بسیار  در  تعبیر  از  مـطالب  به  کـار  رفـته  است...  کـار  تصویرگری  این  چنین  است که  مسائلی  را که  به  جولان  اندیشه  نیاز  دارند  به  صورت  بدیهیات  مقرّر  و  مـعیّنی  درمیآورد  و  به گونهای  پیش  چشم  میدارد که  به  بیش  از  چشم  انداختن  و  نگاه کردن  و  به  خاطر  سپردن  و  به  یاد  داشتن،  نیازی  پیدا  نمیکند.


 


[1]  مراجعه شود به صفحۀ 1761-1763 ، جزء  یازدهم.   

[2] قرآن بیانگر زوجیّت در همۀ اشیاء است، اعـم از انسان و حیوان و ثبات و جماد. (نگا:  رعد/3،  ذاریات/49، یس/ 36 ...).(مترجم)

[3]  برای اطلاع بیشتر از موضوع قرآن و علم مراجعه شود بـه فـی ظلال القرآن، جزء دوم  صفحههای 492  تا  501 و جزء  هفتم صفحههای  488 تا 509

[4] تفسیر المنار، جزء دوازدهم، صفحۀ 32 تا 41.   

[5] ترجمۀ این آیه چند صفحه پیشتر گذشت.(مترجم