مکی و ۵۴ آیه است.
آیهی ۸-۱:
﴿حمٓ١﴾[فصلت: ۱]. «حا. میم».
﴿تَنزِیلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٢﴾[فصلت: ۲]. «(این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایندۀ مهربان نازل شده است».
﴿کِتَٰبٞ فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥ قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٣﴾[فصلت: ۳]. «(این) کتاب در قالب قرآن عربی، برای گروهی که میدانند آیاتش روشن و تبیین شده است».
﴿بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا فَأَعۡرَضَ أَکۡثَرُهُمۡ فَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ٤﴾[فصلت: ۴]. «درحالیکه مژدهآور و بیمدهنده است، ولی بیشترشان رویگردانند و آنان نمیشنوند».
﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِیٓ أَکِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَیۡهِ وَفِیٓ ءَاذَانِنَا وَقۡرٞ وَمِنۢ بَیۡنِنَا وَبَیۡنِکَ حِجَابٞ فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ٥﴾[فصلت: ۵]. «و گفتند: دلهایمان از آنچه ما را بهسوی آن فرا میخوانی در پردههایی استت، و در گوشهایمان سنگینی است، و میان ما و تو حجابی است پس تو عمل کن (و) بیگمان ما هم عمل میکنیم».
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ فَٱسۡتَقِیمُوٓاْ إِلَیۡهِ وَٱسۡتَغۡفِرُوهُۗ وَوَیۡلٞ لِّلۡمُشۡرِکِینَ٦﴾[فصلت: ۶]. «بگو: جز این نیست که من انسانی همانند شما هستم، به من وحی میشود که خدایتان معبود یگانه است، پس راست بهسوی او رو کنید، و از او آمرزش بخواهید، و وای به حال مشرکان».
﴿ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ٧﴾[فصلت: ۷]. «کسانیکه زکات نمیدهند، و آنان به آخرت باورد ندارند».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونٖ٨﴾[فصلت: ۸]. «بیگمان کسانیکه ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند اجر و پاداش ناگستنی دارند».
خداوند متعال به بندگانش خبر میدهد که این کتاب در بزرگ و قرآن زیبا ﴿تَنزِیلٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ٢﴾از سوی خداوند بخشاینده مهربان نازل شده، خداوندی که رحمت او همه چیز را در بر گرفته است که یکی از بزرگترین رحمتهای او فرو فرستادن این کتاب میباشد که به وسیله آنچنان علم و هدایت و نور و شفا و رحمت و خیر فراوانی حاصل شده است که بزرگترین نعمتهای او بر بندگان است، یگانه راه خوشبختی در هر دو جهان میباشد. سپس کتاب را ستود و بیان کرد که کاملا روشنگر است. پس فرمود: ﴿فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُ﴾هر چیز را جداگانه تفصیل داده و تبیین نموده است و این مستلزم بیان و روشنگری کامل و جدا کردن هر چیز از دیگری و مشخّص کردن حقایق است. ﴿قُرۡءَانًا عَرَبِیّٗا﴾به زبان شیوای عربی که کامل ترینِ زبانها است آیات آن تفصیل و تبیین شده است. ﴿لِّقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ﴾برای قومی که میدانند. یعنی تا معنیاش برایشان روشن گردد و همانطور که کلمات و الفاظ آن روشن است، هدایت را نیز برایشان از گمراهی مشخص گرداند. امّا جاهلانی که هدایت و رهنمود، چیزی جز گمراهی به آنها نمیافزاید و روشنگری جز کوری و نابینایی به آنان اضافه نمیکند، این قرآن برای آنها بیان نگردیده است. ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡهِمۡ ءَأَنذَرۡتَهُمۡ أَمۡ لَمۡ تُنذِرۡهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٦﴾[البقرة: ۶]. «برایشان یکسان است چه آنها را هشدار دهی و چه آنان را هشدار ندهی ایمان نمیآورند».
﴿بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا﴾قرآن انسان را به پاداش دنیا و آخرت مژده میدهد و او را از عذاب دنیا و آخرت میترساند و تفصیل هریک را بیان کرده است و اسباب و اوصافی را که موجب برخورداری انسان از مژده خدا و یا گرفتار شدن وی به عذاب او میشوند ذکر کرده است. بنابراین، کتابی را که دارای چنین صفاتی است باید پذیرفت و به آن یقین نمود و به آن ایمان آورد و بدان عمل کرد. ولی بیشتر مردم همانند مستکبران روی گردانند. ﴿فَهُمۡ لَا یَسۡمَعُونَ﴾پس آنها به قرآن گوش فرا نمیدهند، گوش فرا دادنِ قبول و استجابت، گرچه آن را با گوشها میشنوند، شنیدنی که به وسیلهی آن حجّت شرعی بر آنها اقامه میگردد. ﴿وَقَالُواْ قُلُوبُنَا فِیٓ أَکِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَیۡهِ وَفِیٓ ءَاذَانِنَا وَقۡرٞ وَمِنۢ بَیۡنِنَا وَبَیۡنِکَ حِجَابٞ﴾و کسانیکه از قرآن روی گردانند و اظهار میدارند که از آن بهرهمند نمیشوند چرا که راههای رسیدن به آن را بستهاند، گفتند: در برابر چیزی که ما را به سوی آن فرا میخوانی دلهای ما در پوششهایی قرار گرفته و در گوشهایمان سنگینی است. یعنی در گوشهایمان کری هست، بنابراین، ما نمیشنویم و میان ما و تو حجابی است که تو را نمیبینیم.
یعنی اظهار کردند که از قرآن روی گردان میباشند و نفرت خود را از آن، و خرسندی خویش ر ا از آنچه که بر آن هستند اظهار داشتند. بنابراین گفتند: ﴿فَٱعۡمَلۡ إِنَّنَا عَٰمِلُونَ﴾همچنان که تو عمل کردنِ به دینت را دوست داری و آن را میپسندی ما هم کاملا عمل نمودن به دین خود را میپسندیم. این از بزرگترین رسواییهاست، چرا که آنها راضی شدند که به جای هدایت، در گمراهی مانند و به جای ایمان، کفر را برگزینند و آخرت را به دنیا فروختند.
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ﴾ای پیامبر! به آنها بگو: من فقط انسانی مثل شما هستم. یعنی من همانند شما انسانی هستم و اختیاری ندارم و آنچه را که شما به شتاب میطلبید، نزد من نیست. و آنچه که خداوند به وسیله آن مرا بر شما فضیلت و برتری داده این است که به من وحی میشود و مرا فرمان داده تا از آن پیروی کنم و شما را به آن دعوت نمایم. ﴿فَٱسۡتَقِیمُوٓاْ إِلَیۡهِ﴾پس، با تصدیق نمودن خبری که خداوند داده است از راهی پیروی کنید که انسان را به خدا میرساند و از این حقیقت استقامت است، و همواره و همیشه چنین باشید. و فرمود: ﴿إِلَیۡهِ﴾بهسوی او رو کنید. در اینجا اخلاص را یادآوری نموده است، که عملکننده باید هدف و منظورش از انجام دادن هر عملی رسیدن به خدا و بهشت باشد پس با این چیز، عمل او خالص و صالح و مفید میشود. و اگر در عمل او این هدف وجود داشته باشد عملش باطل میگردد. و از آن جا که بندگان ِ حریص بر استقامت هم به علّت تقصیر در انجام آن چه بدان امر شده و یا مرتکب شدن آنچه از آن نهی شدهاند از آنان کوتاهی سر میزند، بنابراین، آنها را دستور داد تا آمرزشی همراه با توبه از خدا بخواهند. پس فرمود: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرُوهُ﴾و از او آمرزش بخواهید. سپس کسانی را مورد تهدید قرار داد که استقامت نمیورزند و فرمود: ﴿وَوَیۡلٞ لِّلۡمُشۡرِکِینَ٦ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ﴾و وای به حال مشرکان، آن کسانی که زکات نمیدهند. یعنی کسانیکه جز او چیزهای دیگری را عبادت میکنند که مالک هیچ سود و زیان و مرگ و زندگی و رستاخیزی نیستند، و آنها خودشان را آلوده کردهاند، و با توحید و یگانهپرستی و اخلاص خویشتن را پاکیزه نکرده، و نماز نخوانده و زکات نپرداختهاند. پس آنها نه حق خداوند را با یکتاپرستی و توحید و خواندن نماز انجام دادهاند و نه زکات پرداختهاند تا از سوی آنها فایدهای به مردم برسد. ﴿وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ﴾و ایشان به آخرت باور ندارند. یعنی به زنده شدن و بهشت و جهنم ایمان نمیآورند. بنابراین وقتی ترس از دلهای ایشان دور گردید اقدام به انجام کارهایی کردند که در آخرت به آنها زیان میرساند.
وقتی از کافران سخن به میان آورد، مومنان و حالت آنان و اجرشان را بیان نمود و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾بیگمان کسانی که به این کتاب و آنچه که این کتاب در بردارد و به باور داشتن ِ به آن فرا خوانده است ایمان آوردهاند، و ایمان خود را با انجام دادن کارهای شایسته تصدیق کردهاند که آن اعمال هم مخلصانه انجام شده و هم در انجام آن از قرآن و سنّت پیروی شده است. ﴿لَهُمۡ أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونٖ﴾آنان پاداشی بزرگ و تمام نشدنی دارند. بلکه پاداش آنها همواره ادامه خواهد داشت و هر لحظه افزونتر میشود و همه لّذتها و دوست داشتنیها را در بردارد.
آیهی ۱۲-۹:
﴿قُلۡ أَئِنَّکُمۡ لَتَکۡفُرُونَ بِٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَرۡضَ فِی یَوۡمَیۡنِ وَتَجۡعَلُونَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ ذَٰلِکَ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩﴾[فصلت: ۹]. «بگو: آیا شما به خدایی کفر میورزید که زمین را در دو روز آفریده است و برای او همتایانی قرار میدهید؟ او آفریدگار جهانیان است».
﴿وَجَعَلَ فِیهَا رَوَٰسِیَ مِن فَوۡقِهَا وَبَٰرَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَآ أَقۡوَٰتَهَا فِیٓ أَرۡبَعَةِ أَیَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِینَ١٠﴾[فصلت: ۱۰]. «و او بر روی زمین کوههای استواری قرار داد و در آن برکت نهاد و خوراک (اهل) آنرا به اندازه در آن مقرّر کرد تمام این کارها همراه با آفرینش زمین در چهار روز کامل به پایان آمد، ذکر تعداد این روزها برای کسانی است که دربارهی آن میپرسند».
﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِیَ دُخَانٞ فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِیَا طَوۡعًا أَوۡ کَرۡهٗا قَالَتَآ أَتَیۡنَا طَآئِعِینَ١١﴾[فصلت: ۱۱]. «سپس قصد آفرینش آسمان را کرد درحالیکه دود بود و به آسمان و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته (پیش) آیید. گفتند: به دلخواه آمدهایم».
﴿فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِی یَوۡمَیۡنِ وَأَوۡحَىٰ فِی کُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَاۚ وَزَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیحَ وَحِفۡظٗاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ١٢﴾[فصلت: ۱۲]. «سپس در دو روز آنها را هفت آسمان ساخت، و در هر آسمانی تدبیرش را وحی کرد، و آسمان دنیا را با چراغهایی بیاراستیم، و (آنرا) محفوظ داشتیم، این برنامهریزی خداوند پیروزمند داناست».
خداوند کیفر کافران را انکار کرده و میفرماید باید از کفر آنها تعجب کرد، کسانی که همتایانی برای او قرار داده و آنها را شریک او ساخته و عبادتهایشان را برای آنها انجام میدهند و آنان را با پروردگار بزرگ مساوی قرار میدهند، فرمانروای بخشنده و بزرگواری که زمین بزرگ و پهناور را در دو روز آفرید سپس آنرا در دو روز گستراند و کوهها را از بالا به صورت میخ بر آن کوبید که آن را محکم نماید و از تکان خوردن و از جا در رفتن آن را نگه میدارد.
پس آفرینش زمین را کامل گرداند و آن را گستراند و روزیهای آن را بیرون آورد. ﴿فِیٓ أَرۡبَعَةِ أَیَّامٖ سَوَآءٗ لِّلسَّآئِلِینَ﴾در مدّت چهار روز کامل اینها انجام گرفت، ذکر تعداد این روزها برای کسانی است که دربارهی آن میپرسند، و تو را همانند خداوند آگاه کسی خبر نمیدهد. پس این خبر راستین است که در آن هیچ کم و کاستی نیست. ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ وَهِیَ دُخَانٞ﴾سپس بعد از آفریدن زمین قصد آفرینش آسمان را کرد درحالیکه آسمان دودی بود برآمده بر روی آب. ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلۡأَرۡضِ ٱئۡتِیَا طَوۡعًا أَوۡ کَرۡهٗا﴾پس خداوند به آسمان و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته به فرمان من گردن نهید چون فرمان من قطعا اجرا شدنی است. ﴿قَالَتَآ أَتَیۡنَا طَآئِعِینَ﴾گفتند: به دلخواه آمدیم. یعنی ما ارادهایی نداریم که مخالف اراده تو باشد.
﴿فَقَضَىٰهُنَّ سَبۡعَ سَمَٰوَاتٖ فِی یَوۡمَیۡنِ﴾پس آفرینش آسمانها و زمین در شش روز انجام یافت، از روز یکشنبه شروع شد و جمعه پایان پذیرفت با این که قدرت الهی و خواست او میتواند همه آفریدهها را در یک لحظه بیافریند. ولی اگر او تواناست، با حکمت و مهربان نیز هست. پس، از حکمت و مهربانی او این بود که آفرینش آسمانها و زمین را در این مدت تعیین شده قرار داد.
ظاهر این آیه با آیهای ـ که در سوره نازعات بعد از موضوع آفرینش آسمانها ذکر شده ـ تعارض دارد که میفرماید: ﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ دَحَىٰهَآ٣٠﴾[النازعات: ۳۰]. «پس از آن، زمین را گستراند». با این که در کتاب خدا تعارض و اختلافی نیست، آنگونه که آفرینش زمین بر آفرینش آسمانها مقدّم بوده همانطور که در اینجا بیان شده است، و گستراندن زمین به صورتی که ﴿أَخۡرَجَ مِنۡهَا مَآءَهَا وَمَرۡعَىٰهَا٣١ وَٱلۡجِبَالَ أَرۡسَىٰهَا٣٢﴾[النازعات: ۳۱-۳۲]. «آب و چراگاهش را از آن بیرون آورده و کوهها را بر آن میخ کرد». بعد از آفرینش آسمانها صورت گرفته است همانطور که در سوره نازعات بیان شده است. بنابراین فرمود: ﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ دَحَىٰهَآ٣٠ أَخۡرَجَ مِنۡهَا﴾[النازعات: ۳۰-۳۱]. «و زمین را بعد از آفرینش آسمانها گستراند بهصورتی که از آن آب بیرون آورد». و نفرمود: زمین را بعد از آن آفرید.
﴿وَأَوۡحَىٰ فِی کُلِّ سَمَآءٍ أَمۡرَهَا﴾و به هر آسمانی امر و تدبیر مناسب آن را که حکمت احکم الحاکمین اقتضا نموده بود وحی کرد. ﴿وَزَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیحَ﴾و آسمان دنیا را با چراغهایی آراستیم و این چراغها ستارگان هستند که روشنایی میدهند و به وسیله آنها مردم راهیاب میشوند و باعث زینت و زیبایی هستند. ﴿وَحِفۡظٗا﴾و با آن آسمان محافظت میشود و شیاطین وقتیکه برای استراق سمع به آسمان میروند با این ستارهها رانده میشوند. ﴿ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ﴾آنچه در زمین و آسمان و آنچه در میان آنهاست برنامه ریزی خداوند تواناست که با تواناییاش بر همه چیز چیره است و به تدبیر آن پرداخته و با قدرت خویش مخلوقات را آفریده است. داناست و با دانایی و علم خود همه مخلوقات را احاطه نموده است،مخلوقاتی که حاضر و مخلوقاتی که حاضر نیستند.
آیهی ۱۴-۱۳:
﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُکُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣﴾[فصلت: ۱۳]. «پس اگر رویگردان شدند، بگو: همانا شما را از صاعقهای مانند صاعقۀ عاد و ثمود میترسانم».
﴿إِذۡ جَآءَتۡهُمُ ٱلرُّسُلُ مِنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَۖ قَالُواْ لَوۡ شَآءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ فَإِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ١٤﴾[فصلت: ۱۴]. «هنگامیکه پیغمبران از پیش رو و پشت سر به نزدشان آمدند (و گفتند:) جز خدا را بندگی نکنید، گفتند: اگر پروردگارمان میخواست فرشتگان میفرستاد بیگمان ما به آن چیزهایی که با خود آوردهاید باور نداریم».
خالص ننمودن طاعت و عبادت از سوی مشرکان برای این پروردگار بزرگ و یگانه و قهّار که مخلوقات تسلیم فرمان او هستند و تقدیر او در آنها نافذ است امری عجیب میباشد و عجیبتر این که آنها برای خداوند همتایانی قرار دادهاند که آنها را با خداوند برابر قرار میدهند در حالی که آن همتایان و معبودهای باطل در اوصاف و کارهایشان ناقصاند. و اگر روی گردانی اینها ادامه یابد مسلّما به عذابهای دنیوی و اخروی گرفتار میشوند. بنابراین آنها را ترساند و فرمود: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ﴾پس اگر این تکذیب کنندگان بعد از آن که اوصاف قرآن و صفات خداوند بزرگ برای آنها بیان شد روی گردان شدند، ﴿فَقُلۡ أَنذَرۡتُکُمۡ صَٰعِقَةٗ﴾بگو: شما را از عذابی میترسانم که شما را ریشهکن و نابود میکند. ﴿مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ﴾همان عذابی که دو قبیله معروف عاد و ثمود را نابود کرد. و عذاب آنها را فرو گرفت و این به خاطر ستمگری و کفرورزیشان بود.
﴿إِذۡ جَآءَتۡهُمُ ٱلرُّسُلُ مِنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ﴾هنگامیکه پیغمبران یکی پس از دیگری به نزد ایشان آمدند. و دعوت همه پیامبران یکی بود و آن این که: ﴿أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّا ٱللَّهَ﴾جز خدا را پرستش نکنید. یعنی آنها را به خالص گرداندن عبادت و طاعت برای خدا فرمان میدادند و آنها را از شرک ورزیدن نهی مینمودند. امّا آنان رسالت پیامبران را نپذیرفته و آنان را تکذیب کردند ﴿قَالُواْ لَوۡ شَآءَ رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ﴾گفتند: اگر پروردگارمان میخواست که پیغمبری بفرستد فرشتگانی فرو میفرستاد. شما همانند ما انسان هستید. ﴿فَإِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ﴾پس به چیزهایی که با خود آوردهاید باور نداریم. این شبهه همواره بین امّتهای تکذیب کننده وجود داشته و این از واهیترین و پوچترین شبهات است. زیرا شرط نیست که فرستاده شده حتما فرشته باشد. بلکه شرط رسالت این است پیامبر چیزی را بیاوردکه بر راستگویی او دلالت کند. پس اگر آنها راست میگویند راستگویی آنانرا از نظر عقلی و شرعی زیر سوال ببرند، اما هرگز نمیتوانند این کار را بکنند.
آیهی ۱۶-۱۵:
﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَکَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ١٥﴾[فصلت: ۱۵]. «و امّا عاد در زمین به ناحق کبر ورزیدند و گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ آیا نیندیشدهاند خداییکه آنان را آفریده است از آنان توانمندتر است؟ آنان پیوسته آیههای ما را انکار میکردند».
﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِیٓ أَیَّامٖ نَّحِسَاتٖ لِّنُذِیقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا یُنصَرُونَ١٦﴾[فصلت: ۱۶]. «پس در روزهای شوم باد سرد و سختی را بر آنان فرو فرستادیم تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی این دنیا به ایشان بچشانیم، و بیگمان عذاب آخرت رسواکنندهتر است و آنان یاری نمیشوند».
این بیان مشروح و مفصّل داستان دو امّتِ عاد و ثمود است. ﴿فَأَمَّا عَادٞ﴾قوم عاد علاوه بر اینکه به خدا کفر ورزیدند و آیات خدا را انکار کردند و به رسالت پیامبرانش باور نداشتند در زمین تکبر میورزیدند و بر بندگانی که در اطراف آنها بودند چیره شدند و به آنها ستم کردند و قدرتشان آنها را به شگفت واداشت. ﴿وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً﴾و گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟خداوند متعال در رد گفته آنها پاسخی داد که همه آن را میدانند و برای هرکس مسلّم است. پس فرمود: ﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗ﴾آیا نیندیشیدهاید خدایی که آنان را آفریده از آنان توانمندتر است! پس اگر خداوند آنها را نمیآفرید، به وجود نمیآمدند. و اگر آنها به درستی به این حالت نگاه میکردند مغرور نمیشدند و فریب قدرتشان را نمیخوردند. پس خداوند به آنها کیفری داد که مناسب با قدرت و تواناییشان بود. ﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا﴾یعنی باد بزرگی را بهسوی آنها روانه کردیم، و از بس که قوی و سخت و تند بود دارای صدایی وحشتناک همانند رعد بود. خداوند این باد را ﴿أَیَّامٖ نَّحِسَاتٖ﴾در روزهای شومی بر آنها فرستاد. ﴿سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ﴾[الحاقة: ۷]. «هفت شب و هشت روز پیاپی، پس قوم را بیهوش و به زمین افتاده میدیدی، گویا تنههای درخت خرمای افتاده هستند». این باد آنها را هلاک و نابود ساخت و از آنها چیزی جز مسکنهایشان دیده نمیشد. در اینجا فرمود: ﴿لِّنُذِیقَهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا﴾تا عذاب رسوایی را در زندگانی دنیا به آنها بچشانیم. یعنی عذابی که به وسیله آن خوار گردیدند و میان مردم رسوا شدند. ﴿وَلَعَذَابُ ٱلۡأٓخِرَةِ أَخۡزَىٰۖ وَهُمۡ لَا یُنصَرُونَ﴾و همانا عذاب آخرت رسوا کنندهتر است و آنها اصلا یاری نمیشوند. یعنی نمیتوانند از عذاب خدا جلوگیری کنند و نمیتوانند به خودشان فایده و سودی برسانند.
آیهی ۱۸-۱۷:
﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیۡنَٰهُمۡ فَٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡعَمَىٰ عَلَى ٱلۡهُدَىٰ فَأَخَذَتۡهُمۡ صَٰعِقَةُ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡهُونِ بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٧﴾[فصلت: ۱۷]. «و اما قوم ثمود ما ایشان را رهنمود کردیم آنگاه نابینایی را بر راهیایی ترجیح دادند. بنابراین، به سبب کارهایی که میکردند آذرخش عذاب خواری آنان را فرو گرفت».
﴿وَنَجَّیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ١٨﴾[فصلت: ۱۸]. «و مؤمنان را که پیرهیزگاری میکردند نجات دادیم».
﴿وَأَمَّا ثَمُودُ﴾ثمود قبیله معروفی بود که در حجر و حوالی آن سکونت داشتند. خداوند صالح÷را بهسوی ایشان فرستاد که آنها را به یگانهپرستی و توحید دعوت نمود، و از شرک ورزی نهی کرد. و خداوند شتر ماده را به عنوان معجزه و نشانه بزرگی به آنها ارائه داد که یک روز آب سهمیه آنها بود و یک روز سهمیه شتر.
آنها یک روز شیر شتر را مینوشیدند و یک روز آب را. آنها چیزی خرج شتر نمیکردند بلکه شتر از زمین خدا میخورد. بنابراین در اینجا فرمود: ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیۡنَٰهُمۡ﴾و ثمود را راهنمایی کردیم. یعنی با روشنگری راه را به آنها نشان دادیم. در مورد ثمور تصریح کرد که برایشان اتمام حجّت شده و راهنمایی شدهاند با این که همه امتّهایی که هلاک شدهاند حجّت بر آنها اقامه گردیده و برایشان روشنگری شده است، امّا ثمود را به صورت خاص بیان کرد چون معجزه و نشانهای که برای آنها آمده بود آشکار و ظاهر بود و بزرگ و کوچک و زن و مردشان آن را دیدند، بنابراین آنها را به طور اختصاصی بیان کرد که برایشان روشنگری شده و راهنمایی گردیدهاند و امّا آنها به سبب ستمگری و بدکاریشان نابینایی را که کفر و گمراهی است بر هدایت که علم و بیان است ترجیح دادند. ﴿فَأَخَذَتۡهُمۡ صَٰعِقَةُ ٱلۡعَذَابِ ٱلۡهُونِ بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ﴾پس آذرخش عذاب خواری آنان را به سبب کارهایی که میکردند فرا گرفت. این عذاب به خاطر اعمالشان بود نه این که خداوند بر آنها ستم کرده باشد. ﴿وَنَجَّیۡنَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ١٨﴾خداوند، صالح÷و مؤمنانی را که از او پیروی کرده و از شرک و گناهان پرهیز نموده بودند نجات داد.
آیهی ۲۴-۱۹:
﴿وَیَوۡمَ یُحۡشَرُ أَعۡدَآءُ ٱللَّهِ إِلَى ٱلنَّارِ فَهُمۡ یُوزَعُونَ١٩﴾[فصلت: ۱۹]. «و روزیکه دشمنان خدا بهسوی آتش رانده و بر لبۀ آن گرد آورده میشوند».
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَیۡهِمۡ سَمۡعُهُمۡ وَأَبۡصَٰرُهُمۡ وَجُلُودُهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٠﴾[فصلت: ۲۰]. «تا چون به آن (دوزخ) آیند گوش و چشمان و پوستهایشان به آنچه میکردند، به زیان آنان گواهی دهند».
﴿وَقَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَیۡنَاۖ قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنطَقَ کُلَّ شَیۡءٖۚ وَهُوَ خَلَقَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٢١﴾[فصلت: ۲۱]. «و آنان به پوستهای خود میگویند: چرا به زیان ما گواهی دادید؟ میگویند: خداوندی که همه چیز را به سخن آورده است ما را گویا نموده است و همود در آغاز شما را آفریده است و بهسوی او برگردانده میشوید».
﴿وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن یَشۡهَدَ عَلَیۡکُمۡ سَمۡعُکُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُکُمۡ وَلَا جُلُودُکُمۡ وَلَٰکِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا یَعۡلَمُ کَثِیرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ٢٢﴾[فصلت: ۲۲]. «و پنهان نمیشدید که (مبادا) گوش و چشم و پوستهایتان بر ضد شما گواهی دهند بلکه گمان بردید که خداوند بسیاری از آنچه را که میکنید نمیداند».
﴿وَذَٰلِکُمۡ ظَنُّکُمُ ٱلَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمۡ أَرۡدَىٰکُمۡ فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣﴾[فصلت: ۲۳]. «این گمان بدی که دربارۀ پروردگارتان داشتید شما را هلاک کرد و در نتیجه از زیانکاران شدید».
﴿فَإِن یَصۡبِرُواْ فَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡۖ وَإِن یَسۡتَعۡتِبُواْ فَمَا هُم مِّنَ ٱلۡمُعۡتَبِینَ٢٤﴾[فصلت: ۲۴]. «پس اگر آنان شکیبایی کنند آتش دوزخ جایگاهشان است و اگر بخواهند به دنیا بازگردانده شوند ـ تا از تو عمل کنند ـ درخواستشان پذیرفته نمیشود».
خداوند از دشمانش خبر میدهد، آنهایی که به او و به آیات او کفر ورزیدند، و پیامبران او را تکذیب نمودند و با آنان دشمنی ورزیدند، و حالت زشت آنها را به هنگامیکه بهسوی جهنم حشر میشوند یعنی گرد آورده میشوند بیان میکند، ﴿فَهُمۡ یُوزَعُونَ﴾و همه به یکدیگر ملحق میگردند و با شدّت و خشونت بهسوی جهنّم رانده میشوند و نمیتوانند امتناع ورزند و نمیتوانند خودشان را یاری نمایند و نه از سوی کسی دیگر یاری میشوند.
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَیۡهِمۡ سَمۡعُهُمۡ وَأَبۡصَٰرُهُمۡ وَجُلُودُهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٠﴾تا اینکه بر جهنّم وارد میشوند و به آن میرسند و میخواهند گناهانی که کردهاند انکار نمایند پس گوشها و چشمان و پوستهایشان به آنچه میکردند علیه آنان گواهی میدهند. لفظ ﴿لِجُلُودِهِمۡ﴾ذکر عام بعد از خاص است، زیرا منظور از آن اتمام اعضای بدن است. یعنی هر عضوی از اعضایشان گواهی میدهد و هر عضوی میگوید من در فلان روز چنین و چنان کردم. و این سه عضو را بهطور ویژه بیان کرد چون بیشتر گناهان به وسیله این سه عضو یا به سبب اینها انجام میگیرد.
وقتی که تمامی اعضای بدنشان علیه آنها گواهی میدهند آنان اعضایشان را سرزنش میکنند: ﴿وَقَالُواْ لِجُلُودِهِمۡ لِمَ شَهِدتُّمۡ عَلَیۡنَا﴾و به پوستهای خود میگویند چرا علیه ما و به زیان ما گواهی دادید درحالیکه ما از شما دفاع میکنیم؟ ای دلیلی است بر این که هر عضوی همان طور که گفتیم گواهی میدهد. ﴿قَالُوٓاْ أَنطَقَنَا ٱللَّهُ ٱلَّذِیٓ أَنطَقَ کُلَّ شَیۡءٖ﴾در پاسخ میگویند: خداوندی که همه چیز را به سخن آورده است ما را گویا نموده است پس ما نمیتوانیم از شهادت و گواهی دادن امتناع ورزیم زیرا ما را کسی گویا کرده است که هیچ چیزی نمیتواند از خواست او سرپیچی نماید. ﴿وَهُوَ خَلَقَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾و او شما را نخستین بار آفرید. پس همانطور که جسمهایتان را آفریده است همچنین صفتهایتان را نیز آفریده است و از آن جمله دادن گویایی به شماست. ﴿وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾و در آخرت بهسوی او بازگردانده میشوید و شما را از آنچه کردهاید جزا میدهد. و احتمال دارد که منظور از آن ﴿وَهُوَ خَلَقَکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ﴾استدلال با آفرینش نخستین بر زنده شدن پس از مرگ باشد، همانگونه که قرآن برای اثبات زنده شدنِ پس از مرگ اینگونه استدلال مینماید.
﴿وَمَا کُنتُمۡ تَسۡتَتِرُونَ أَن یَشۡهَدَ عَلَیۡکُمۡ سَمۡعُکُمۡ وَلَآ أَبۡصَٰرُکُمۡ وَلَا جُلُودُکُمۡ﴾یعنی شما از شهادت دادن اعضایتان بر ضدّ خود پنهان نمیشدید و از این هراس نداشتید و پرهیز نمیکردید. ﴿وَلَٰکِن ظَنَنتُمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَا یَعۡلَمُ کَثِیرٗا مِّمَّا تَعۡمَلُونَ﴾بلکه شما با اقدام به انجام گناهان گمان بردید که خداوند بسیاری از آنچه را که میکنید نمیداند، بنابراین همه آنچه که خواستید از شما سر زد.
و این گمان سبب هلاکت و بدبختی شما گردید. به همین خاطر فرمود: ﴿وَذَٰلِکُمۡ ظَنُّکُمُ ٱلَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمۡ﴾گمان بدی که درباره پروردگارتان داشتهاید، گمانی که شایسته شکوه او نیست، ﴿أَرۡدَىٰکُمۡ﴾شما را هلاک کرد. ﴿فَأَصۡبَحۡتُم مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ﴾در نتیجه از زمره کسانی شدید که خود و خانواده و دینشان را به سبب اعمالی از دست دادند که گمان بد شما نسبت به پروردگارتان موجب پیدایش آنها شد. پس فرمان عذاب و شقاوت بر شما محقّق گشت و همیشه در عذاب میمانید و یک لحظه از آن کاسته نمیشود.
﴿فَإِن یَصۡبِرُواْ فَٱلنَّارُ مَثۡوٗى لَّهُمۡ﴾پس اگر شکیبایی کنند آتش دوزخ جایگاهشان است که توان تحمّل آن را ندارند. و میتوان فرض کرد که آدمی بر هر حالتی بردبار و صبور باشد امّا بر آتش نمیتوان شکیبا بود. چگونه میتوان بر آتشی صبر کرد که به شدّت سوزان است و هفتاد برابر آتش دنیا داغتر میباشد و آب آن به شدت جوش میآی و بوی متعفن چرکهای برآمده از جسم دوزخیان چند برابر و سرمای زمهریر آن چندین برابر میباشد و زنجیرها و طوقهای آن بزرگ است و گرزهایش نیز بزرگ است و نگهبانان آن درشت خو و خشناند و هیچ رحمی در دل ندارند، و پایان بخش همه اینها ناخشنودی و خشم پروردگار است که وقتی او را صدا میزنند میفرماید: ﴿ٱخۡسَُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ﴾[المؤمنون: ۱۰۸]. «بتمرکید در آن و حرف نزنید». ﴿وَإِن یَسۡتَعۡتِبُواْ﴾و اگر بخواهند سرزنش از آنها دور شود و سپس به دنیا باز گردانده شوند تا از نو عمل کنند، ﴿فَمَا هُم مِّنَ ٱلۡمُعۡتَبِینَ﴾درخواست آنها پذیرفته نمیشود و به دنیا بازگردانده نمیشوند، چون وقت آن گذشته است و عمری را به سر کردهاند که در چنان عمری هرکس بخواهد پند میگیرد. ضمنا هشداری دهندهای به سراغ آنها آمده بود. و دلیل و حجّتی ندارند، با این که درخواست آنها برای این که به دنیا بازگردانده شوند تا از نو عمل نیک انجام دهند دروغ است. زیرا: ﴿وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ﴾[الأنعام: ۲۸]. «اگر به دنیا بازگردانده شوند دوباره بهسوی چیزهایی میروند که از آن نهی شدهاند، و اینان دروغگویانند».
آیهی ۲۵:
﴿۞وَقَیَّضۡنَا لَهُمۡ قُرَنَآءَ فَزَیَّنُواْ لَهُم مَّا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ وَحَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ خَٰسِرِینَ٢٥﴾[فصلت: ۲۵]. «و برای آنان همنشینانی گماردیم که عملکرد دنیا و آخرت را در نظرشان آراسته جلوه دادند، و فرمان عذاب الهی دربارۀ آنان ثابت و صادر میشود و به سرنوشت اقوام گمراهی از جنها و انسانهایی که پیش از ایشان بودهاند گرفتار میگردند. بیگمان آنان زیانکار بودند».
﴿وَقَیَّضۡنَا لَهُمۡ قُرَنَآءَ﴾و برای این ستمگران که منکر حق هستند همنشینانی از شیطانها گماردیم. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّآ أَرۡسَلۡنَا ٱلشَّیَٰطِینَ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ تَؤُزُّهُمۡ أَزّٗا٨٣﴾[مریم: ۸۳]. «آیا ندیدهای که شیاطین را بر کافران گماردیم که آنها را به سوی گناهان میکشانند و آنها را بر ارتکاب گناه تحریک میکنند»؟. ﴿فَزَیَّنُواْ لَهُم مَّا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُمۡ﴾پس دنیا و آخرت را در نظر آنها زیبا جلوه دادند. دنیا را در مقابل چشمان ِ آنها آراسته کردند و آنانرا به استفاده از لذّتها و شهوتهای حرام دنیا فرا خواندند تا این که گول خورده و به فتنهها مبتلا گشتند. بنابراین، اقدام به ارتکاب گناه کردند و راه مبارزه با خدا و پیامبر را در پیش گرفتند. امّا در مورد آخرت، شیطانها برای آنان چنان وانمود میکردند که آخرت بسیار بعید است، و آنها را از آخرت غافل گرداندند و شبهات زیادی در دل آنها افکندند که آخرتی نخواهد آمد. پس ترس از آخرت از دلهای آنان رخت بربست و شیاطین آنان را به سوی کفر و بدعت و گناهان پیش بردند.
تکذیب کنندگان، از ذکر خدا و آیات الهی روی گرداندند و حق را انکار کردند در نتیجه خداوند شیاطین را بر آنها مسلّط نمود. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ٣٦ وَإِنَّهُمۡ لَیَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧﴾[الزخرف: ۳۶-۳۷]. «و هرکس از ذکر و یاد خداوند مهربان روی بگرداند شیطانی را بر او میگماریم که همنشین او میشود، و آنانرا از راه راست باز میدارند، حال آنکه گمان میبرند که راه یافته هستند». ﴿وَحَقَّ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَوۡلُ فِیٓ أُمَمٖ قَدۡ خَلَتۡ مِن قَبۡلِهِم مِّنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ خَٰسِرِینَ﴾و فرمان الهی و تقدیر او بر این رفته است که آنها در زمره امّتهای گمرای از جن و انس هستند که پیش از ایشان بودهاند و عذاب خود را از دست داده و در دین و آخرت دچار زیان شدهاند، و هرکس زیانمند شود حتما باید خوار و بدبخت شود و عذاب ببیند.
آیه ی۲۹-۲۶:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَٱلۡغَوۡاْ فِیهِ لَعَلَّکُمۡ تَغۡلِبُونَ٢٦﴾[فصلت: ۲۶]. «و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام تلاوت آن) بیهودهگویی و جار و جنجال کنید تا شما پیروز شوید».
﴿فَلَنُذِیقَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَذَابٗا شَدِیدٗا وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٧﴾[فصلت: ۲۷]. «پس ما قطعاً به کافران عذاب سختی میچشانیم و آنانرا بر اساس بدترین کاری که کردهاند جزا و سزا خواهیم داد».
﴿ذَٰلِکَ جَزَآءُ أَعۡدَآءِ ٱللَّهِ ٱلنَّارُۖ لَهُمۡ فِیهَا دَارُ ٱلۡخُلۡدِ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ٢٨﴾[فصلت: ۲۸]. «این است جزای دشمنان خدا که آتش است، سرای همیشگیشان درمیان آن میباشد. این هم بدان خاطر است که پیوسته آیات ما را انکار میکردند».
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَیۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِینَ٢٩﴾[فصلت: ۲۹]. «و کافران میگویند: پروردگارا! آن دو تن از جن و انس را به ما نشان بده که ما را گمراه ساختند تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم تا پست و پایمال شوند».
خداوند متعال از روی گردانی کافران از قرآن و توصیه یکدیگر به روی برتافتن از آن خبر میدهد و میفرماید: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَسۡمَعُواْ لِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ﴾و کافران گفتند: با گوش ندادن به قرآن از آن روی بگردانید و از توجّه به آن و گوش دادن به آن و به کسی که آن را آورده به شدّت پرهیز کنید. و اگر بهطور اتفاقی آن را شنیدید با آن مخالفت کنید، ﴿وَٱلۡغَوۡاْ فِیهِ﴾و سخنی بیفایده در اثنای شنیدن آن بگویید، بلکه سخن مضر و زیان آور بگویید و به هیچکس اجازه ندهید که برای شما قرآن بخواند یا مفاهیم آن را بیان نماید. و این زبان حالشان بود و نیز با زبان قال در مورد روی گرداندن از قرآن چنین میگفتند. ﴿لَعَلَّکُمۡ تَغۡلِبُونَ﴾شاید اگر چنین کنید پیروز شوید. و این گمراهی و شهادتی است از جانب دشمنان، و واضحترین حق و حقیقت همان است که دشمنان به آن گواهی دهند، پس دشمنان گواهی دادند که تنها راه پیروزی شما برکسی که حق را آورده این است که از او روی برتابید و یک دیگر را به این سفارش کنید. مفهوم سخنشان این است که اگر آنها در هنگام تلاوت قرآن یاوه سرایی نکنند و جاروجنجال به راه نیاندازند بلکه به آن گوش فرا دهند، پیروز نخواهند شد، چون حق همواره چیره و پیروز است، و مغلوب واقع نمیگردد. این چیزی است که اهل حق و دشمنان حق آن را میدانند.
چون این را از روی ستمگری و عناد انجام دادند امیدی به هدایت آنها نمانده است و تنها راه حل، عذاب دادن و شکنجه کردنشان است. بنابراین فرمود: ﴿فَلَنُذِیقَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ عَذَابٗا شَدِیدٗا وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَسۡوَأَ ٱلَّذِی کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٢٧﴾ما قطعا به کافران عذاب سختی میچشانیم و آنان را در برابر بدترین کاری که کردهاند جزا و سزا خواهیم داد. و بدترین کاری که کردهاند کفر و گناهان میباشند، چون آنها گناه و غیره انجام میدادند، و کیفری که میبینند به سزای شرکی است که انجام میدادند. ﴿وَلَا یَظۡلِمُ رَبُّکَ أَحَدٗا﴾[الکهف: ۴۹]. «و پروردگارت بر هیچکسی ستم نمیکند».
﴿ذَٰلِکَ جَزَآءُ أَعۡدَآءِ ٱللَّهِ ٱلنَّارُ﴾این سزای دشمنان خداست، کسانیکه با خدا و دوستانش به مبارزه برخاستند. سزایشان آتش است به کیفر تکذیب و مجادله و اصرار بر کفر. ﴿لَهُمۡ فِیهَا دَارُ ٱلۡخُلۡدِ﴾و آنها همیشه در آن باقی میمانند، و یک لحظه عذاب از آنها دفع نمیشود، و آنها یاری کرده نمیشوند. ﴿جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ﴾این به سزای آن است که آیات ما را انکار میکردند.
و آیات ما آیاتی روشن و دلایلی قاطع هستند که باعث یقین میگردند. پس بزرگ ترین ستم و بزرگترین عناد انکار آیات و کفر ورزیدن به آن است. ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾و آن دسته از کافران که پیروز سران بودند از بس که بر کسانی که آنها را گمراه کردهاند خشمگین هستند میگویند: ﴿رَبَّنَآ أَرِنَا ٱلَّذَیۡنِ أَضَلَّانَا مِنَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ﴾پروردگارا! دو گروهی که از شیاطین انس و جن و دعوتگران به جهّنم بودند و ما را بهسوی گمراهی و عذاب راهنمایی کردند به ما نشان بده. ﴿نَجۡعَلۡهُمَا تَحۡتَ أَقۡدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ ٱلۡأَسۡفَلِینَ﴾تا آنان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان کنیم تا پست و پایمال شوند. همانطور که ما را گمراه ساختند و به فتنه مبتلایمان کردند و سبب پستی و خواری ما گشتند. در اینجا بیان شده که آنها بر یکدیگر خشمگین هستند و از یک دیگر بیزاری میجویند.
آیهی ۳۲-۳۰:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠﴾[فصلت: ۳۰]. «بیگمان کسانیکه گفتند: پروردگار ما الله است. سپس پا برجا و استوار ماندند فرشتگان به نزد ایشان میایند (و به آنان مژده میدهند) که نترسید و اندوهگین نباشید و به بهشتی که وعده داده میشدید خوش باشید».
﴿نَحۡنُ أَوۡلِیَآؤُکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِۖ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ٣١﴾[فصلت: ۳۱]. «ما در زندگانی دنیا و آخرت دوستان و یاوران شما هستیم و در آخرت برای شما هرچه آرزو کنید هست و هرچه بخواهید برایتان فراهم است».
﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ٣٢﴾[فصلت: ۳۲]. «(اینها) به عنوان پذیرایی از سوی خداوند آمرزگار مهربان است».
خداوند متعال از بندگانش خبر میدهد و در ضمن دیگران را تشویق مینماید که به آنها اقتدا کنند. پس فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ﴾بیگمان کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است سپس پابرجا و استوار ماندند. یعنی به ربوبّیت خداوند متعال اعتراف نمود و بدان خشنود بودند و تسلیم فرمان او شدند سپس بر صراط مستقیم استقامت کردند، هم آن را فرا گرفته و هم بدان عمل کردند، پس اینان را در دنیا و آخرت مژده باد. ﴿تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ﴾که فرشتگان بزرگوار همواره بر آنها فرود میآیند و هنگامی که در حالت جان دادن و مرگ هستند آنان را مژده میدهند که از آیندهتان نترسید و برگذشته نیز اندوهگین مباشید. پس ناگواری و ناراحتی گذشته و آینده را از آنها نفی کرد. ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠﴾و به بهشتی که وعده داده میشدید شادمان باشید. آن بهشت برای شما واجب شده و وعده الهی انجام شدنی است.
نیز درحالیکه به آنها مژده میدهند و آنان را استوار میدارند و میگویند: ﴿نَحۡنُ أَوۡلِیَآؤُکُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ما در زندگی دنیا و آخرت دوستان و یاوران شما هستیم. در دنیا آنها را به انجام دادن کارهای خیر تشویق مینمایند، و خیر را برایشان میآرایند و آنان را از شر برحذر میدارند و آنرا در دلهایشان زشت جلوه میدهند و برایشان پیش خدا دعا میکنند و به هنگام مصیبتها و اضطرابها آنان را پایدار میگردانند به خصوص به هنگام سختی مرگ و در قبر و تاریکی آن و در قیامت و وحشتهای آن بر پل صراط. و در بهشت، بزرگداشت الهی را به آنان تبریک میگویند و از هر دری بر آنان وارد میشوند و میگویند: ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ٢٤﴾[الرعد: ۲۴]. «سلام بر شما به سبب آنچه بردباری کردید». پس چه خوب است سرانجام سرای بهشت. و نیز به آنها میگویند: ﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَشۡتَهِیٓ أَنفُسُکُمۡ﴾و در بهشت هرچه دلتان بخواهد برایتان آماده و مهیا شده است. ﴿وَلَکُمۡ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ﴾و هرچه بخواهید از انواع لذتهایی که هیچ چشمی آنها را ندیده و هیچگوشی اخبار آن را نشنیده و به دل هیچ انسانی خطور نکرده برایتان فراهم است.
﴿نُزُلٗا مِّنۡ غَفُورٖ رَّحِیمٖ﴾این پاداش فراوان و نعمت پایدار، مهمانی و پذیرایی است از جانب خداوند آمرزگار مهربان، چرا که گناهانتان را بخشید و نسبت به شما مهربان است، چون به شما توفیق داد تا کارهای نیک انجام دهید سپس آنرا از شما پذیرفت. پس با آمرزیدتان هر امر نامطلوب و ناگواری را از شما دور کرد و از مهربانیاش شما را به آنچه مطلوب است رساند.
آیهی ۳۳:
﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٣٣﴾[فصلت: ۳۳]. «و گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که بهسوی خدا فرا میخواند و کارهای شایسته میکند و میگوید: من از زمرهی مسلمانان هستم»؟.
این استفهام به معنی نفی ثابت است. یعنی سخن هیچ کسی بهتر از سخن و راه و حالت کسی نیست ﴿مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ﴾که با تعلیم جاهلان و موعظه گفتن برای غافلان و اعراض کنندگان و با مجادله با باطل گران با امر کردن به همه انواع عبادت خدا و نیکو نشان دادن آن به هر طریقِ ممکن، و بازداشتن از آنچه خدا از آن نهی کرده است و تقبیح نمودن آن به هر طریقی که باعث ترک آن شود، به سوی خدا دعوت میدهد. به خصوص دعوت کردن به اصل دین اسلام و زیبا نشان دادن آن و مجادله با دشمنان دین با شیوهای نیکو. و نهی کردن از آنچه که مخالفت دین اسلام است ـ از قبیل کفر و شرک ـ و امر به معروف و نهی از منکر، و محبوب جلوه دادن خدا در دل مردم به وسیلهی ذکر نعمتهایش به صورتی مفصل، و ذکر جود و بخششهای فراوان و رحمت بیکرانش و ذکر صفات کمال و با عظمتش از مصادیق دعوت به سوی خداست. همچنین تشویق به برگرفتن علم وهدایت از کتاب خدا و سنت پیامبر با هر راهی که انسان را به این هدف میرساند از مصادیق دعوت به سوی خداست.و تشویق مردم به انجام نیکیها، و داشتن اخلاق نیکو با عموم مردم، و با نیکی کردن در مقابل کسی که بدی میکند، و امر به صلهی ارحام و نیکوکاری با پدر و مادر از مصادیق دعوت بهسوی خداست. نیز موعظه کردن برای عموم مردم در موسمها و به هنگام پیش آمدها و مصیبتها به شیوهای که مناسب آن وضعّیت است از جمله دعوت کردن به سوی خدا میباشد. و غیر از این موارد ـ که همه را نمیتوان برشمرد ـ و دعوت کردن به هر نوع خیر و خوبی و برحذر داشتن از هر شر و بدی در این امر داخل است. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَعَمِلَ صَٰلِحٗا﴾و همزمان با این که مردم را به سوی خدا دعوت میکند خود نیز به فرمان برداری از دستورات خدا شتافته و به انجام کارهای شایسته میپردازد که پروردگارش را راضی کند. ﴿وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ﴾و میگوید: من از زمرهی مسلمانان هستم، کسانی که تسلیم فرمان او هستند و راه او را در پیش گرفتهاند. و این مقام و مرتبه مخصوص صدیقان است، آنهایی که برای به کمال رساندن خود و دیگران کوشیدهاند و در نتیجه تبدیل به وارث کامل پیامبران شدهاند. بد گفتارترین مردم نیز کسی است که از زمره دعوت دهندگن به گمراهی باشد و راههای گمراهی را در پیش بگیرد. و درمیان این دو مقام که یکی تا حد اعلی علیین بال رفته و دیگری تا اسفل سافلین پایین آمده است مقامها و مراتبی است که جز خدا کسی آن را نمیداند و در این میان مردمان فراوانی قرار دارند: ﴿وَلِکُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٣٢﴾[الأنعام: ۱۳۲]. «و برای هریک از اینها مقامهایی است از آنچه کردهاند و پروردگارت از آنچه میکنند غافل نیست».
آیهی ۳۴-۳۵:
﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ٣٤﴾[فصلت: ۳۴]. «و نیکی و بدی یکسان نیست، به شیوهای که آن بهتر است پاسخ بده، پس آنگاه کسیکه میان تو و او دشمنی است، چون دوستی صمیمی گردد».
﴿وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥﴾[فصلت: ۳۵]. «و جز بردباران آنرا نمیپریرند و بدان نمیرسند مگر کسانیکه بهرۀ بزرگی (از اخلاق و ایمان) داشته باشند».
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ﴾وانجام کارهای نیک و طاعتها برای جلب رضایت خداوند و انجام کارهای بد و گناه که خد را ناخشنود میکند برابر و یکسان نیست. و نیکی کردن با مردم و بدی کردن با آنها یکی نیستند، نه این کارها و نه صفت آنها و نه جزای آنها یکی نمیباشد. ﴿هَلۡ جَزَآءُ ٱلۡإِحۡسَٰنِ إِلَّا ٱلۡإِحۡسَٰنُ٦٠﴾[الرحمن: ۶۰]. «آیا پاداش نیکوکاری جز نیکوکاری است»؟!. سپس به احسان و نیکوکاری مخصوصی که جایگاه بزرگی دارد فرمان داد و آن نیکی کردن با کسی است که با تو بدی کرده است. پس فرمود: ﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ﴾هرگاه کسی از مردم با تو بدی کرد به خصوص کسی که حق بزرگی بر تو دارد همانند خویشاوندان و یاران و امثال آنان، پس اگر با زبان با تو بدی کردند یا کار بدی نسبت به تو روا داشتند، در مقابل با آنها نیکی کن و اگر رابطه خویشاوندی را با تو قطع کردند پیوند خویشاوندی را با تو قطع کردند پیوند خویشاوندی را برقرار بدار. و اگر بر تو ستم کردند آنان را عفو کن. و اگر در حضور تو یا پشت سر تو درباره تو سخنی گفتند، در مقابل چنین مکن، بلکه از آنان درگذر و سخنی نرم با آنان بگوی. و اگر تو را ترک کردند و حرف زدن با تو را ترک گفتند با آنان به زبان خوش سخن بگوی و به آنها سلام کن. پس هرگاه در مقابل بدی آنان نیکی کردی فایده بزرگی عایدت میگردد و آن این است: ﴿فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ﴾کسیکه میان تو و او دشمنی بوده است به ناگاه چنان میشود که گویا او خویشاوندی مهربان است.
﴿وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ﴾و به این مقام پسندیده نمیرسد مگر کسانی که خود را بر ناگواریها عادت دادهاند و خویشتن را به انجام آنچه خداوند دوست میدارد پایبند نمودهاند. طبیعت انسان اینگونه است که میخواهد در مقابل کسی که بدی میکند بدی کند، و از ا و چشم پوشی ننماید، چه رسد به این که با او نیکی نماید! پس انسان باید صبر ورزد و از دستور پروردگارش اطاعت نماید و از پاداش بزرگ او آگاه شود و باید بداند که بدی کردن در مقابل کسی که بدی کرده است نتیجه و فایدهای ندارد و دشمنی را شدّت میبخشد، و نیکی کردنش با فرد بدکار جایگاه و ارزش او را پایین نمیآورد بلکه هرکس به خاطر خداوند فروتنی و تواضع کند کار او آسان میشود و لذّت این کار را میچشد. ﴿وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ﴾و این خوی و عادت پسندیده را نمیپذیرد و بدان نمیرسد مگر کسی که دارای بهرهای بزرگ باشد چون از عادت انسانهای برگزیده است و آدمی به وسیله آن در دنیا و آخرت مقام بلند را به دست میآورد، چرا که یکی از بزرگترین فضایل اخلاقی است.
آیهی ۳۹-۳۶:
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٦﴾[فصلت: ۳۶]. «و هرگاه وسوسهای از شیطان متوجّه تو گردید به خداوند پناه ببر، بیگمان او شنوای داناست».
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ ٱلَّیۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ٣٧﴾[فصلت: ۳۷]. «و شب و روز و خورشید و ماه از نشانههای او هستند، برای خورشید و ماه سجده نکنید، بلکه برای خدایی که آنها را افریده است سجده کنید اگر واقعاً او را پرستش میکنید».
﴿فَإِنِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فَٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا یَسَۡٔمُونَ۩٣٨﴾[فصلت: ۳۸]. «پس اگر (کافران) کفر ورزیدند (چه باک) آنانکه نزد پروردگارت هستند شب و روز او را به پاکی یاد میکنند و آنان خسته نمیشوند».
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنَّکَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ وَرَبَتۡۚ إِنَّ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاهَا لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓۚ إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ٣٩﴾[فصلت: ۳۹]. «و از نشانههای (قدرت) خدا این استکه بیگمان تو زمین را خشکیده میبینی، اما هنگامیکه آب را بر آن فرو فرستیم به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد. بیگمان خدایی که این زمین را زنده میگرداند هم او مردگان را زنده میگرداند بیگمان او بر هر چیزی تواناست».
وقتی خداوند بیان کرد که با دشمنان انسی چگونه باید مقابله نمود و اینکه در مقابل بدی آنان باید نیکی کرد، نیز آنچه را به وسیله آن دشمن جنّی دور کرده میشود، بیان کرد. و آن پناه بردن به خدا از شر شیطان است. پس فرمود: ﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ﴾و هرگاه وسوسههای شیطان را در خود احساس نمودی و دریافتی که او دارد شرّ را برایت میآراید و تو را وسوسه میکند تا خیر را انجام ندهی و تو را بر ارتکاب برخی از گناهان تشویق میکند و از تو میخواهد تا از برخی از دستوراتش اطاعت کنی، ﴿فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِ﴾پس با نیازمندی از خدا بخواه تا تو را پناه دهد و از شرّ شیطان مصونت دارد. ﴿إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ﴾بیگمان او شنوای داناست. پس او سخن و تضرّع تو را میشنود و نیازمند بودن تو را میداند.
سپس خداوند متعال بیان کرد که ﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ﴾از نشانههای او که بر کمال قدرت و نفوذ مشیت و گستردگی فرمانروایی و مهرورزیاش نسبت به بندگان دلالت میکند، و نشانگر این است که او یگانه است وشریکی ندارد، ﴿ٱلَّیۡلُ وَٱلنَّهَارُ﴾شب و روز است که در روز مردم از روشنایی بهرهمند میشوند و کار میکنند و در شب از تاریکی استفاده برده و استراحت میکنند. ﴿وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ﴾و خورشید و ماه که زندگی بندگان و منافع جسمی آنان و حیواناتشان جز با این دو تامین نمیشود و منافع بیشمار دیگری را هم دارند. ﴿لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ﴾برای خورشید و ماه سجده نکنید چون این دو آفریده شدهاند و مسخّر هستند و تحت تدبیر قرار دارند. ﴿وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِی خَلَقَهُنَّ﴾و برای خدایی سجده کنید که اینها را آفریده است. یعنی تنها او را پرستش کنید چون او آفریننده بزرگ است، و عبادت دیگر مخلوقات را رها کنید هرچند که این مخلوقات جرم و حجم بزرگی داشته باشند و مصالح و منافع آنها زیاد باشد، چرا که این بزرگی و این منافع را از خود ندارند، بلکه آفرینندهشان اینها را عطا کرده است. ﴿إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ﴾اگر واقعا خدا را میپرستید، پس عبادت و طاعت را خاط او کنید و فقط او را عبادت نمایید.
﴿فَإِنِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ﴾پس اگر خود را بزرگتر از آن دیدند که به عبادت پروردگار و پرستش او بپردازند، و تسلیم فرمان او نشدند، (بدانکه) آنان کوچکترین زیانی به خداوند نمیرسانند و خداوند از آنها بینیاز است و او بندگانی گرامی دارد که از فرمان او هرگز سرپیچی نمیکنند و هر آنچه فرمان یابند انجام میدهند. بنابراین فرمود: ﴿فَٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ﴾آنان که نزد پروردگارت هستند که فرشتگان مقربند، ﴿یُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا یَسَۡٔمُونَ﴾شب و روز او را تسبیح میگویند و از آنجا که قوی و نیرومند هستند و انگیزه شدیدی برای عبادت دارند، از پرستش پروردگارشان خسته نمیشوند.
﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِۦٓ أَنَّکَ تَرَى ٱلۡأَرۡضَ خَٰشِعَةٗ﴾و از نشانههای قدرت خداوند که دالّ بر کمال قدرت اوست و نشانگر آن است که او به تنهایی فرمانروایی میکند این است که زمین را خشکیده و بیگیاه میبینی، ﴿فَإِذَآ أَنزَلۡنَا عَلَیۡهَا ٱلۡمَآءَ ٱهۡتَزَّتۡ﴾امّا هنگامیکه باران بر آن فرو فرستیم با روییدن گیاهان به جنبش در میآید و گیاهان زیبایی در آن میروید و بندگان و آبادیها به وسیله آن نجات مییابند. ﴿إِنَّ ٱلَّذِیٓ أَحۡیَاهَا لَمُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰٓ﴾بیگمان خداوند که زمین را پس از خشک شدنش زنده و خرم میگرداند همو مردگان را در روز رستاخیز از قبرهایشان بیرون میآورد و زنده میکند. ﴿إِنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٌ﴾و او بر هر چیزی تواناست. پس همانطور که او زنده کردن زمین پس از پژمرده شدنش ناتوان نیست، همچنین برای زنده کردن مردگان ناتوان نمیباشد.
آیهی ۴۲-۴۰:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یُلۡحِدُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا لَا یَخۡفَوۡنَ عَلَیۡنَآۗ أَفَمَن یُلۡقَىٰ فِی ٱلنَّارِ خَیۡرٌ أَم مَّن یَأۡتِیٓ ءَامِنٗا یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۚ ٱعۡمَلُواْ مَا شِئۡتُمۡ إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ٤٠﴾[فصلت: ۴۰]. «بیگمان کسانیکه در آیات ما به کژی و باطل میگرایند بر ما پوشیده نخواهند بود. آیا کسیکه در آتش انداخته میشود بهتر است یا کسیکه در نهایت امنیّت و آسایش در روز قیامت (بهسوی حشر و حساب) میآید؟ هرچه میخواهید بکنید و او به آنچه میکنید بیناست».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلذِّکۡرِ لَمَّا جَآءَهُمۡۖ وَإِنَّهُۥ لَکِتَٰبٌ عَزِیزٞ٤١﴾[فصلت: ۴۱]. «بیگمان کسانیکه قرآن را ـ چون به آنان رسید ـ انکار کردند (به سبب کفرشان مجازات میگردند) و به راستی آن کتابی ارزشمند است».
﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِۦۖ تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ٤٢﴾[فصلت: ۴۲]. «باطل از هیچ سمت وسو در آن راه نمییابد از (سوی) خداوند فرزانۀ ستوده فرو فرستاده شده است».
الحاد در آیات خدا یعنی تحریف کردن آن به هر صورتی که باشد، چه با انکار آیات و تکذیب پیامبر این تحریف صورت بگیرد، و چه معانی حقیقی و درست آن تحریف گردد، و معانی و مفاهیمی برای آن آورده شود که خداوند آنرا نخواسته است. خداوند کسی را که در آیات او الحاد میورزد تهدید کرده است که او بر خداوند پوشیده نخواهد بود، بلکه خداوند از ظاهر و باطن او آگاه است و او را به سبب الحادش و طبق عملی که کرده است مجازات خواهد کرد. بنابراین فرمود: ﴿أَفَمَن یُلۡقَىٰ فِی ٱلنَّارِ خَیۡرٌ أَم مَّن یَأۡتِیٓ ءَامِنٗا یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ﴾آیا کسی که همانند ملحِدان آیات خدا در آتش انداخته میشود بهتر است یا کسی که در روز قیامت از عذاب الهی ایمن است سزاوار پاداش اوست؟ معلوم است که این یکی بهتر است. وقتی حق از باطل روشن شد و راهی که از عذاب خدا نجات میدهد از راهی که هلاک کننده است مشخص گردید. خداوند فرمود: ﴿ٱعۡمَلُواْ مَا شِئۡتُمۡ﴾هرچه میخواهید بکنید، اگر میخواهید راه هدایت را که به رضایت پروردگارتان و بهشت او منتهی میشود در پیش بگیرید، و اگر میخواهید راه گمراهی را در پیش بگیرید که پروردگارتان را ناخشنود میکند و انسان را به سرای بدبختی میرساند. ﴿إِنَّهُۥ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٌ﴾بیگمان او به آنچه میکنید بیناست، و شما را برحسب اموال و اعمالتان سزا و جزا خواهد داد. همچنان که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡ﴾[الکهف: ۲۹]. «و بگو: حق از جانب پروردگارتان است، هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد کفر بورزد». سپس خداوند متعال فرمود ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلذِّکۡرِ﴾بیگمان کسانی که قرآن کریم را انکار میکنند که همه منافع دینی و دنیوی و اخروی بندگان در آن بیان شده است، و هرکس از آن پیروی نماید ارزش و جایگاهش را بالا میبرد، ﴿لَمَّا جَآءَهُمۡ﴾به هنگامیکه به ایشان میرسد. یعنی هنگامیکه این نعمت بزرگ از سوی پروردگارشان و توسط بهترین و کاملترین انسان بدیشان میرسد، ﴿وَإِنَّهُۥ لَکِتَٰبٌ عَزِیزٞ﴾درحالیکه این قرآن کتابی گرانقدر است و همه صفتهای کمال را در بردارد، اگر کسی بخواهد آن را تحریف کند یا به آن قصد سوء نماید هرگز نخواهد توانست چنین کند، بنابراین فرمود: ﴿لَّا یَأۡتِیهِ ٱلۡبَٰطِلُ مِنۢ بَیۡنِ یَدَیۡهِ وَلَا مِنۡ خَلۡفِهِ﴾باطل از هیچ سمت و سویی به آن راه نمییابد. یعنی هیچ شیطانی از شیطانهای انسی و جنّی نمیتواند به آن نزدیک گردد، و نمیتواند از آن چیزی بدزدد یا چیزی به آن اضافه کند که از آن نیست. قرآن محفوظ است، کلمات و معانی آن محفوظ هستند و کسیکه آن را نازل کرده حفاظت آن را به عهده گرفته است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾[الحجر: ۹]. «همانا ما قرآن را فرو فرستاده ایم و بیگمان ما حافظ آن میباشیم». ﴿تَنزِیلٞ مِّنۡ حَکِیمٍ حَمِیدٖ﴾از جانب خداوندی نازل شده است که در آفرینش و اوامرش حکیم است و هرچیزی را در جای مناسب آن قرار میدهد و ستوده است، چون دارای صفا ت و کمال میباشد و دارای عدل و فضل است. پس این قرآن از جانب او فرو فرستاده شده است، بنابراین، مشتمل بر کمال حکمت اوست، و آدمی با چنگ زدن به آن هر منافعی را به دست آورده و هر مفاسدی را از خود دور میکند و او بر این امر ستایش میگردد.
آیهی ۴۳:
﴿مَّا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدۡ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِکَۚ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٖ٤٣﴾[فصلت: ۴۳]. «به تو چیزی گفته نمیشود جز آنچه به پیامبران پیش از تو گفته شده است، بیگمات پروردگارت همآمرزش و همکیفری دردناک دارد».
﴿مَّا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدۡ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبۡلِکَ﴾ای پیامبر! سخنانی که تکذیب کنندگان و محالفانت به تو میگویند از نوع همان سخنانی است که به پیامبران پیش از تو گفته شده است. بلکه گاهی مخالفان همه یک سخن را میگویند. برای نمونه همهی امّتهای تکذیب کننده، از این که پیامبران به یگانه پرستی فرا میخواندند تعجّب میکردند و این را با هر راهی که میتوانستند رد میکردند. و اینکه میگفتند: ﴿مَآ أَنتُمۡ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُنَا﴾[یس: ۱۵]. «شما جز انسانهایی همانند ما نیستند». و اینکه به پیامبران معجزاتی را پیشنهاد میکردند که آوردن و ارائه نمودن آن معجزات بر پیامبران لازم نیست، و امثال این. پس، از آنجا که دلهایشان در کفر ورزیدن تشابه پیدا کرد، گفتههایشان نیز همگون شد. پیامبران در برابر اذیت و آزار و تکذیبشان صبر کردند، پس تو هم به شکیبایی کن همانطور که پیامبرانی که پیش از تو بودند شکیبایی ورزیدند.
سپس آنها را به توبه کردن و فراهم آوردن اسباب آمرزش فراخواند و آنانرا از ادامه دادن گمراهی برحذر داشت و فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغۡفِرَةٖ﴾بیگمان پروردگارت دارای آمرزش بزرگی است و همه گناهان کسی را که دست کشیده و بازگشته است، میآمرزد. ﴿وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٖ﴾و دارای عذابی دردناک است برای کسی که بر گناه اصرار ورزد و در برابر برگشتن به سوی خدا استکبار ورزد.
آیه ۴۴:
﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَانًا أَعۡجَمِیّٗا لَّقَالُواْ لَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُۥٓۖ ءَا۬عۡجَمِیّٞ وَعَرَبِیّٞۗ قُلۡ هُوَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞۚ وَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ وَهُوَ عَلَیۡهِمۡ عَمًىۚ أُوْلَٰٓئِکَ یُنَادَوۡنَ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ٤٤﴾[فصلت: ۴۴]. «و اگر آنرا قرآنی به غیر زبان عربی قرار میدادیم حتماً میگفتند: چرا آیههایش تفصیل (و روشن) نشدهاند؟ آیا (قرآن) به زبان غیر عربی (نازل میشود) و (پیامبر یک مرد) عربی (میباشد)؟ بگو: قرآن برای مؤمنان مایۀ راهنمایی و بهبودی است و کسانیکه ایمان نمیآورند در گوشهایشان سنگینی است و آن (قرآن) بر آنان مایۀ بیبصیرتی است. اینان از دور ندا داده میشوند».
خداوند متعال از فضل و کرم خویش خبر میدهد که کتابی به زبان عربی بر پیامبر عربی و به زبان قومش نازل کرده است تا پیامبر برایشان بیان کند. و این باعث میشود تا آنها بیشتر به آن تّوجه نمایند و آن را فراگیرند وتسلیم آن شوند. و اگر قرآن به زبان غیرعربی نازل میشد تکذیب کنندگان اعتراض میکردند و میگفتند: ﴿لَوۡلَا فُصِّلَتۡ ءَایَٰتُهُ﴾چرا آیات آن تبیین نشده و توضیح داده نشده است؟ ﴿ءَا۬عۡجَمِیّٞ وَعَرَبِیّٞ﴾چگونه محمّد عرب است (و) کتاب او به زبان غیرعربی است؟ این (با عقل) جور در نمیآید. پس خداوند هر چیزی را که در آن کوچکترین شبههای برای اهل باطل درباره کتابش ایجاد کند دور نموده و نفی کرده و قرآن را به همه آن صفاتی متصف نموده است که ایجاب میکند آنها تسلیم فرمان آن شوند. ولی مومنان توفیق یافتند و از قرآن بهرهمند شدند و مقامشان بالا رفت. اما دیگران وضعیتی متفاوت دارند. بنابراین فرمود: ﴿قُلۡ هُوَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْ هُدٗى وَشِفَآءٞ﴾بگو: قرآن برای مومنان مایه هدایت و بهبودی است و آنها را به راه درست و صراط مستقیم راهنمایی میکند. به آنها دانشهای مفیدی میآموزد که به وسیله آن هدایت کامل به دست میآید. نیز بیماریهای جسمی و قلبی را شفا میدهد، چون قرآن از کردارها و رفتارهای زشت نهی میکند و آدمی را به توبه واقعی که گناهان را میزداید و دلها را شفا میدهد تشویق مینماید. ﴿وَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٞ﴾و کسانیکه به قرآن ایمان نمیآورند در گوشهایشان سنگینی و کری است، به گونهای که آنرا نمیشنوند و از آن روی میگردانند. ﴿وَهُوَ عَلَیۡهِمۡ عَمًى﴾و مایۀ کوری چشمان آنان است. یعنی به وسیلۀ آن راه هدایت را نمیبینند و با آن راهیاب نمیگردند و چیزی جز گمراهی به آنها نمیافزاید، چون آنها حق را نپذیرفتند، پس کوری بر کوریشان و گمراهی بر گمراهیشان افزوده گردید. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یُنَادَوۡنَ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ﴾اینان بهسوی ایما فرا خوانده میشوند امّا اجابت نمیکنند، همانند کسی که از دور صدا زده میشود ولی صدای ندا دهنده را نمیشنود و پاسخ صدا زننده را نمیدهد. منظور این است کسانی که به قرآن ایمان نمیآورند از هدایت و رهنمود آن بهرهمند نمیشوند و به وسیله نور آن چیزی را نمیبینند و هیچ خیری را از آن به دست نمیآورند، چون آنان درهای هدایت را به سبب رویگردانی و کفرورزیشان به روی خود بستهاند.
آیهی ۴۶-۴۵:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ فَٱخۡتُلِفَ فِیهِۚ وَلَوۡلَا کَلِمَةٞ سَبَقَتۡ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡۚ وَإِنَّهُمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ٤٥﴾[فصلت: ۴۵]. «و بهراستی به موسی کتاب (آسمانی) دادیم آنگاه در آن اختلاف شد، و اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود همانا درمیان ایشان داوری میگردید و آنان از آن (قرآن) در شکی قوی هستند».
﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَیۡهَاۗ وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ٤٦﴾[فصلت: ۴۶]. «هرکس کار نیکی انجام دهد به سود خود اوست و هرکس کار بدی بکند به زیان خود میکند و پروردگارت در حق بندگان ستمکار نیست».
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ﴾و به راستی به موسی کتاب آسمانی دادیم همانطور که به تو کتاب آسمانی دادهایم، و مردم آنچه را با تو کردند با او نیز کردند، در کتاب اختلاف کردند، و برخی به آن ایمان آورده و هدایت یافتند و از آن بهرهمند شدند و برخی نیز آنرا تکذیب کردند و از آن استفاده نبردند. و اگر بردباری خدا نبود و حکم او از پیش بر این نرفته بود که عذاب را تا مدتّی معین به تاخیر اندازد و از آن مّدت پس و پیش نشود، ﴿لَقُضِیَ بَیۡنَهُمۡ﴾به محض اینکه میان مومنان و کافران جدایی انداخته شود، میان آنان داوری میکرد مبنی بر هلاک شدن فوری کافران، چون سبب هلاکت بر آنها واجب است و قطعی گردیده بود. ﴿وَإِنَّهُمۡ لَفِی شَکّٖ مِّنۡهُ مُرِیبٖ﴾و شک و تردید، آنها را به شدت پریشان و مضطرب کرده بود بنابراین آن را تکذیب کرده و انکار نمودند.
﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِ﴾هرکس کار شایستهای بکند به سود خود اوست و پاداش و فایده کار نیک در دنیا و آخرت به خود او میرسد. کار شایسته هر آن کاری است که خدا و پیامبرش به انجام آن فرمان دادهاند. ﴿وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَیۡهَا﴾و هرکس کار بدی بکند به زیان خود اوست و زیان و کیفر آن کار در دنیا و آخرت به او میرسد. در اینجا آدمی به انجام کار خیر و ترک نمودن کار بد تشویق شده است، و بیان شده که عاملان و انجام دهندگان از کارهای نیک خود بهره میبرند و هرکس که کار بد انجام دهد زیانمند میشود و هیچکس بار گناه دیگری را به دوش نمیگیرد. ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِیدِ﴾و پروردگارت هیچ ستمی به بندگان نمیکند به گونهای که گناهان بیشتری را بر دوش آنان بگذارد.
آیهی ۴۸-۴۷:
﴿إِلَیۡهِ یُرَدُّ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِۚ وَمَا تَخۡرُجُ مِن ثَمَرَٰتٖ مِّنۡ أَکۡمَامِهَا وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِۦۚ وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ أَیۡنَ شُرَکَآءِی قَالُوٓاْ ءَاذَنَّٰکَ مَامِنَّا مِن شَهِیدٖ٤٧﴾[فصلت: ۴۷]. «آگاهی از وقوع (زمان) قیامت به خدا باز میگردد، و هیچ میوهای از غلاف خود بیرون نمیآید و هیچ مادّهای باردار نمیگردد و وضع حمل نمیکند مگر با علم و اطلاع او، و روزیکه آنانرا ندا میدهد: شرکا(ییکه برای) من (میپنداشتید) کجایند؟ میگویند: به تو خبر دادیم که از ما کسی گواهی نمیدهد».
﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَدۡعُونَ مِن قَبۡلُۖ وَظَنُّواْ مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٖ٤٨﴾[فصلت: ۴۸]. «و آنچه را که از پیش به نیایش میخواندند از دیدشان ناپدید میشود و یقین پیدا میکنند که هیچ راه رهایی ندارند».
در اینجا از گستردگی علم و آگاهی خداوند و مختص بودن علم قیامت به او خبر داده شده است و اینکه کسی از آن آگاه نیست. پس فرمود: ﴿إِلَیۡهِ یُرَدُّ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ﴾تمامی مخلوقات آگاهی از وقوع زمان قیامت را به خدا باز میگردانند و همه به ناتوانی و عدم آگاهی خویش از آن اعتراف مینمایند، پیامبران و فرشتگان و دیگران. ﴿وَمَا تَخۡرُجُ مِن ثَمَرَٰتٖ مِّنۡ أَکۡمَامِهَا﴾و هیچ میوهای از غلاف خود بیرون نمیآید و این میوه همه درختانی را که در شهرها و بیابانیها هستند شامل میشود. پس میوه هیچ درختی از غلافش بیرون نمیآید مگر اینکه خداوند آنرا کاملا و به طور مشروح میداند. ﴿وَمَا تَحۡمِلُ مِنۡ أُنثَىٰ﴾و هیچ مادّهای از انسان و دیگر حیوانات بازدار نمیگردد، ﴿وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلۡمِهِ﴾و وضع حمل نمیکند مگر با علم و اطلاع او. پس چگونه مشرکان چیزهایی را با خداوند برابر نمودهاند که هیچ علم و آگاهی و شنوایی و بینایی ندارند؟! ﴿وَیَوۡمَ یُنَادِیهِمۡ أَیۡنَ شُرَکَآءِی﴾و در روز قیامت خداوند کسانی را که انبازهایی شریک او ساختهاند سرزنش و توبیخ نموده و برای اینکه دروغشان آشکار گردد آنانرا صدا میزند (و میفرماید:) کجایند شریکانی که شما گمان بردید شریکان من هستند و آنها را پرستش نمودید و بر این امر مجادله ورزیدید و به خاطر آنها با پیامبران دشمنی نمودید؟! ﴿قَالُوٓاْ ءَاذَنَّٰکَ مَامِنَّا مِن شَهِیدٖ﴾و درحالیکه به باطل بودن آنها و مشارکتشان با خدا اقرار مینمایند، میگویند: پروردگارا! ما تو را خبر دادیم، و گواه باش که هیچکس از ما به صحت و درستی معبود بودن و شریک بودن آنها گواهی نمیدهد. پس همه ما اکنون به باطل بودن عبادت آنها اذعان کرده و از آنها بیزاری جستهایم. بنابراین فرمود: ﴿وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَدۡعُونَ مِن قَبۡلُ﴾و آنچه را که به جای خداوند به فریاد میخواندند و میپرستیدند از دیدشان ناپدید میشود. یعنی عقاید و اعمالشان که عمری را در پرستش غیرخداوند گذرانده و گمان بردند به آنها فایده میرساند و عذاب را از آنها دور مینماید و برایشان نزد خدا شفاعت میکند، از دست میدهند و اثری از آن میبینند. پس تلاش آنها ناکام گردد و گمانشان پوچ شود و شریکانی که برای خدا مقّرر میکردند برایشان کاری نمیکنند. ﴿وَظَنُّواْ مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٖ﴾و در این حالت یقین پیدا میکنند که آنها هیچ راه نجات و هیچ فریادرس و پناهگاهی ندارند. پس این عاقبت و سرانجام کسی است که غیر خدا را شریک خداوند نموده است، و خداوند سرانجام آنها را برای بندگانش بیان نموده تا از شرک بپرهیزند.
آیهی ۵۱-۴۹:
﴿لَّا یَسَۡٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَیۡرِ وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَیَُٔوسٞ قَنُوطٞ٤٩﴾[فصلت: ۴۹]. «انسان از طلب خیر خسته نمیشودد، و اگر گزندی به او برسد مأیوس و ناامید است».
﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا مِنۢ بَعۡدِ ضَرَّآءَ مَسَّتۡهُ لَیَقُولَنَّ هَٰذَا لِی وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّیٓ إِنَّ لِی عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰۚ فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِیظٖ٥٠﴾[فصلت: ۵۰]. «و اگر پس از رنجی که به او رسیده است از سوی خود رحمتی به او بچشانیم قطعاً خواهد گفت: این حق من است و گمان نمیبرم قیامت برپا شود و اگر (به فرض اینکه) بهسوی پروردگارم بازگردانده شوم، حتماً در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم. پس بیگمان کافران را به آنچه کردهاند خبر خواهیم داد و حتماً عذاب سخت و زیادی را به ایشان میچشانیم».
﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنََٔابِجَانِبِهِۦ وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِیضٖ٥١﴾[فصلت: ۵۱]. «هنگامیکه ما به انسان نعمت دهیم رویگردان میشود و تکبّر میورزد و هرگاه رنج و بلایی به او برسد بسیار دعا میکند».
در اینجا از طبیعت انسان خبر میدهد که نه بر خیر صبر دارد و نه بر شر، مگر کسی که خداوند او را از این حالت بیرون برده و به حالت کمال رسانده باشد. پس فرمود: ﴿لَّا یَسَۡٔمُ ٱلۡإِنسَٰنُ مِن دُعَآءِ ٱلۡخَیۡرِ وَإِن﴾انسان از دعا کردن به درگاه خداوند و خواستن موفقّیت و دارایی و فرزند و دیگر خواستههای دنیا خسته نمیشود و همواره از خدا میطلبد، به گونهای که نه به کم قانع میشود و نه به زیاد، و اگر دنیا را نیز به دست آوَرَد همواره بیشتر میطلبد. ﴿وَإِن مَّسَّهُ ٱلشَّرُّ فَیَُٔوسٞ قَنُوطٞ﴾و اگر امر ناخوشایندی چون بیماری و فقر و انواع مصیبتها به او برسد از رحمت خداوند نا امید میگردد و گمان میبرد که این بلا او را هلاک و نابود خواهد کرد. و به خاطر اینکه کارها برخلا آنچه که دوست دارد پیش میروند، مضطرب و نگران میشود. مگر کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، که اینان هرگاه به ایشان خیر و نعمت و امر دوست داشتنی برسد شکر خداوند را به جای میآورند، و میترسند که مبادا نعمتهایی که خداوند به آنها داده، استدراج و مهلت دادن باشد. و اگر مصیبت و گزندی به جان و مال و فرزندانشان برسد صبر میکنند و از فضل پروردگارشان مایوس نمیشوند.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَئِنۡ أَذَقۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنَّا﴾و انسانی که از طلب خیر خسته نمیشود، اگر گزند و بلایی به او برسد نا امی میگردد، و اگر بعد از آن گزند و بلا رحمتی به او بچشانیم و اگر بعد از آن گزند و بلا رحمتی به او بچشانیم به این صورت که خداوند بیماریاش را شفا بدهد یا فقر او را برطرف کند و توانگرش نماید شکر خدا را به جای نمیآورد، بلکه تعّدی و سرکشی میکند و میگوید: ﴿هَٰذَا لِی﴾این نعمت که به من رسیده بدان خاطر است که من سزاوار آن هستم. ﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ﴾و گمان نمیبرم قیامت برپا شود. و او با این سخنان، رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را انکار میکند و نعمت و رحمت خدا را که خداوند به او داده است سپاس نمیگزارد. ﴿وَلَئِن رُّجِعۡتُ إِلَىٰ رَبِّیٓ إِنَّ لِی عِندَهُۥ لَلۡحُسۡنَىٰ﴾و به فرض این که قیامت بیاید و من به نزد پروردگارم بازگردم همانا نزد او جایگاه خوبی خواهم داشت. پس همانطور که در دنیا از نعمت بهرهمند بودهام، در آخرت نیز از نعمت بهرهمند خواهم بود. و این از بزرگترین جسارت در حق خدا، و نسبت دادن چیزهایی به اوست که هیچ آگاهی نسبت به آن ندارد. بنابراین خداوند و او را تهدید کرد و فرمود: ﴿فَلَنُنَبِّئَنَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنۡ عَذَابٍ غَلِیظٖ﴾بیگمان کافران را به آنچه کردهاند خبر خواهیم داد و حتما عذاب سخت و زیادی را به ایشان میچشانیم. ﴿وَإِذَآ أَنۡعَمۡنَا عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ أَعۡرَضَ وَنََٔابِجَانِبِهِ﴾و هنگامیکه ما به انسان نعمت دهیم از قبیل سلامتی یا روزی و غیره از پروردگارش و شکرگزاری برای او روی گردان میشود و با خودپسندی و تکبّر شانهها را بالا میزند. ﴿وَإِذَا مَسَّهُ ٱلشَّرُّ فَذُو دُعَآءٍ عَرِیضٖ﴾و هرگاه رنج و بلایی به او برسد و بیماری یا فقر یا بلایی به او دست دهد به خاطر بیصبریاش بسیار دعا میکند.پس نه در سختیها صبر و شکیبایی دارد و نه در راحتی و آسایش شکر میگزارد. به جز کسی که خداوند او را هدایت کرده و بر او منّت نهاده است.
آیهی ۵۴-۵۲:
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ثُمَّ کَفَرۡتُم بِهِۦ مَنۡ أَضَلُّ مِمَّنۡ هُوَ فِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ٥٢﴾[فصلت: ۵۲]. «(ای پیامبران) بگو: به من خبر دهید اگر این (قرآن) از سوی خداوند آمده باشد و آنگاه شما به آن ایمان نداشته باشید چه کسی گمراهتر خواهد بود از آن کسیکه سخت (با حق) در مبارزه و مقابله باشد».
﴿سَنُرِیهِمۡ ءَایَٰتِنَا فِی ٱلۡأٓفَاقِ وَفِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ یَکۡفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ٥٣﴾[فصلت: ۵۳]. «به زودی نشانههای خود را در کرانههای عالم و (هم) در نفس خودشان به آنان نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن شود که آن حق است. آیا کافی نیست اینکه پروردگارت بر هر چیزی حاضر و گواه است»؟.
﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمۡۗ أَلَآ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٖ مُّحِیطُۢ٥٤﴾[فصلت: ۵۴]. «آگاه باشید که آنان دربارۀ ملاقات پروردگارشان در شک و تردیدند! هان بدانید که او (خدا) به همه چیز احاطه دارد».
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کَانَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ﴾ای پیامبر! به کسانی که قرآن را تکذیب میکنند و به سوی ناسپاسی و کفر میشتابند بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند آمده باشد و در آن هیچ شک و تردیدی وجود نداشته باشد، ﴿ثُمَّ کَفَرۡتُم بِهِۦ مَنۡ أَضَلُّ مِمَّنۡ هُوَ فِی شِقَاقِۢ بَعِیدٖ﴾آنگاه شما به آن کفر ورزید چه کسی گمراهتر خواهد بود از کسی که همواره با آن در ستیز و مبارزه است؟ یعنی به خاطر مخالفت با خدا و پیامبرش همواره در ستیز قرار دارد. چون حق و راه درست برایتان روشن گردیده است، امّا از آن منحرف میشوید و بهسوی حق نمیروید، بلکه راه باطل و جهالت را در پیش میگیرید. پس شما گمراهترین و ستمکارترین مردم هستید.
اگر در درستی و حقیقت آن شک دارید خداوند دلایل و نشانههایش را به شما ارائه میدهد. خداوند متعال فرمود: ﴿سَنُرِیهِمۡ ءَایَٰتِنَا فِی ٱلۡأٓفَاقِ﴾ما نشانههای خود را در کرانههای عالم به آنها نشان خواهیم داد مانند نشانههایی که در آسمان و زمین است و حوادث بزرگی که خداوند پدید میآورد و برای صاحب بصیرت نشانه حق است و بر حق دلالت مینماید. ﴿وَفِیٓ أَنفُسِهِمۡ﴾و آیات خود را در خودشان به آنان مینمایانیم که جسمهایشان مشتمل بر نشانهها و صنعت شگفتانگیز خداست و قدرت آشکار او در آن مشاهده میگردد. نیز آیات خود را مبنی بر نازل شدن عقوبات و بلاهای سنگینی بر تکذیب کنندگان و آیات دالّ بر یاری مومنان نشان میدهیم. ﴿حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّ﴾تا از روی این آیات برای ایشان روشن و آشکار گردد که آن حق است و آنچه در بردارد حق میباشد و هیچ شک و تردیدی را نمیپذیرد.
خداوند نشانههایی را به بندگانش نشان داده که به وسیله آن حق روشن شده است و خداوند هرکس را که بخواهد توفیق میدهد تا ایمان بیاورد و هرکس را که بخواهد خوار میگرداند. ﴿أَوَ لَمۡ یَکۡفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ﴾و آیا برای حقّانیت قرآن و راستگو بودن کسیکه آنرا آورده این کافی نیست که خداوند بر این امر گواهی دهد؟! خداوند که راستگوترین شاهد است به صورت قولی بر راستگو بودن و این کمک نمودن متضمن آن شهادت قولی است و صحت آنرا برای کسانیکه در آن شک و تردید دارند اثبات مینماید.
﴿أَلَآ إِنَّهُمۡ فِی مِرۡیَةٖ مِّن لِّقَآءِ رَبِّهِمۡ﴾هان بدانید که آنان در مورد رستاخیز و قیامت شک دارند و آنها فکر میکنند جهان فقط همین دنیاست و دنیایی دیگر وجود ندارد، بنابراین، برای آخرت نکوشیده و به آن توجه ننمودهاند. ﴿أَلَآ إِنَّهُۥ بِکُلِّ شَیۡءٖ مُّحِیطُۢ﴾هان بدانید که علم و قدرت و توانایی او همه چیز را در بر گرفته است!.
پایان تفسیر سورهی فصلت
سورهی فصلت آیهی 36-1
سورهی فصّلت
مکی و مشتمل بر ٥٤ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
حم (1) تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (2) کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ (3) بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ (4) وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ (5) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ (6) الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (7) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ (8) قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ (9) وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ (10) ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ (11) فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (12) فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ (13) إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ (14) فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ (15) فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ (16) وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (17) وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ (18) وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ (19) حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (20) وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (21) وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ وَلَکِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یَعْلَمُ کَثِیراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ (22) وَذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ (23) فَإِن یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن یَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِینَ (24) وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَیَّنُوا لَهُم مَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (25) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ (26) فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ (27) ذَلِکَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ (28) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ (29) إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ (30) نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ (31) نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ (32) وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ (33) وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ (34) وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ (35) وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (36)
قضیه عقیده همراه با حقائق اساسی آن، مسالهای است که این سوره بدان میپردازد. حقائق اساسی از قبیل: الوهیت یگانه، و زندگی اخروی، و وحی رسالت و پیام آسمانی ... افزون بر آنها از شیوه دعوت به سوی خدا، و خلق و خوی دعوتکننده، سخن میرود.
هرچه در این سوره است شرح این حقائق و استدلال بر آنها است. درضمن سخن میرود از نشانههای شناخت خدا در آفاق و انفس، برحذر داشتن از تکذیب آن نشانهها، یادآوری کردن محلهای هلاک و جایگاههای نقش زمین شدن تکذیبکنندگان در میان نسلهای پیشین، نشان دادن صحنههای کسانی که روز قیامت را تکذیب داشتهاند، بیان این که تنها تکذیبکنندگان جن و انس هستندکه این حقائق را نمیپذیرند و تسلیم و مطیع فرمان یزدان یکتای جهان نمیگردند، در صورتی که آسمان و زمین و خورشید و ماه و فرشتگان، همه و همه برای یزدان جهان سجده میبرند وکرنش میکنند و تسلیم و مطیع میگردند و اطلاعت و فرمانبرداری مینمایند.
در باره حقیقت الوهیت یگانه در سرآغاز سوره میآید:
(قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ).
بگو: من فقط و فقط انسانی مـثل شما هستم، و به من وحی میشود که خداوندگار شما خداوندگار یگانهای بیش نمیباشد. پس راست به سوی او رو کنید و روید (و پندار و گفتار و کردارتان در مسیر رضای وی باشد و از او آمرزش بخواهید. وای به حال مشرکان!. (فصلت/٦)
( قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ).
بگو: آیا به آن کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قرار میدهید؟ او (علاوه از این که آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد. (فصلت/٩)
از داستان عاد و ثمود میگوید و بیان میداردکه پیغمبرانشان خود این حقیقت را بدانانگفتهاند:
« أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ » ٠
جز خدا را پرستش نکنید. (فصلت/14)
در وسط سوره میآید:
(لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ).
برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید. (فــصلت/37)
در پایان سوره در باره خود این حقیقت میآید:
(وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی؟ قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ ).
روزی خداوند مشرکان را نـدا میدهد: شریکها و انبازهائی که برای من میپنداشتید کجایند؟ پاسخ میدهند و میگویند: ما به تو عرض کردیم که کسی از ما گواهی نمیدهد (که تو دارای شریک و انباز هستی).(فصلت/47)
در باره مساله آخرت تهدیدکسانی به میان میآیدکه به آخرت ایمان ندارند:
(وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ ).
وای به حال مشرکان! مشرکانی که به پاکسازی خود نمیپردازند و آنان به آخرت هم ایمان ندارند.(فضلت/6و7)
این سوره پایان میپذیرد با این فرموده یزدان سبحان:
(أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ ).
آگاه باشید که ایشان در باره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند). هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (واز هر چیزی آگاه وبر هر چیزی توانا است). (فصلت/54)
همچنین ذکر این مساله در صحنههای قیامت میآید، قیامتیکه محل عرضه چیزهائی استکه در دنیا روی میدهد. این هم خود دال بر تاکید وقوع همچون مسالهای است. بلکه این شیوه بیشتر این مساله را تاکید میکند و برجسته مینماید.
در باره مساله وحی سخنان زیادی میآید، تا بدانجاکه نزدیک است این موضوع را موضوع اصلی این سوره سازد. این سوره به طور مشروح با آن میآغازد:
(حم . تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ . بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ . وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ . قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ ...).
حا. میم. (این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایشگر مهرورز نازل شده است. کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است (و واضح و روشن گشته است. یعنی) قرآن که به زبان عربی است، برای قومی (فهم معانی آن آسان) است که اهل دانش باشند. قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است. ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائـی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشنوند. میگویند. دلهایمان در برابر چیزی که ما را بدان میخوانی (که یگانهپرستی است). در میان پوششهائی قرار گرفته است (و آنچه میگوئی بدان نمیرسد) و در گوشهایمان سنگینی است (و کلام تو را نمیشنود) و میان ما و تو پرده ستبر و مانع بزرگی است (که نمیگذارد ما با تو در یکجا گرد آئیم). پس تو (برابر آئین خود) عمل کن و ما هم (برابـر آئین خود) عمل میکنیم. بگو: من فقط و فقط انسانی مبل شما هستم، و به من وحی میشود ... . (فصلت/1-6)
در وسط سوره از رویاروئی و مبارزه مشرکان با این قرآن صحبت میشود:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ).
کافران (به همدیگر) میگویند: گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید. (فصلت/26)
آنگاه تفصیل زیادی در باره این رویاروئی و مبارزه به میان میآید، و به سخنانشان در باره قرآن پاسخ داده میشود:
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ . لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ . مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ . وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ...)
کسانی که قرآن را انکار میکنند بدانگاه که به ایشان مـیرسد، (بر ما پوشیده نمیمانند و سزای آن را میبینند). قرآن کتاب ارزشمند و بینظیری است. هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجه آن نمیگردد، (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مختلف با آن، و نه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فرو فرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است). از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است. خلاصه نه دعوت تو به سوی یکتاپرستی مطلب تازهای است، و نه تهمت و تکذیب مردمان بیدین و بیایمان). مسـلماً پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است. چنان که قرآن را به زبانی جز زبـان عربی فرو میفرستادیم، حتماً میگفتند: اگر آیات آن (به عربی) توضیح و تبیین میکردید (چه میشد؟ در این صورت ما آن را روشن و گویا فهم میکردیم. و میگفتند:) آیا (کتاب) غیر عربی و (پیغمبر) عربی؟ بگو: قرآن برای مومنان مایه راهنمائی و بهبودی است. (ایشان از راههای گمراهی و سرگشتگی میرهاند، و از بیماریهای شک و گمان نجـات میبخشد) و امّا برای غیر مومنان، کری گوش های ایشان و کوری (چشمان) آنان است. (انگار) آنان کسانیند که از دور صدا زده میشوند. (این است که با وجود چشم باز و گوش باز، منادیگر را چنان که باید نمیبینند، و ندائی را که معلوم و مفهوم باشد نمیشنوند)... .(فصلت/41-44)
و امّا در باره شیوه دعوت، و خلق و خوی دعوتکننده، همچون فرمودهای میآید:
( وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ .وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ . وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ . وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ).
گفتار چهکسی بهتر ازگفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند وکارهای شایسته مـیکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟ نیکی و بدی یکسان نیست. (هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، بناگاه همچون دوست صمیمی گردد. به ایـن خوی (و خلق عظیم) نمیرسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهره بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند. هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجه تو گردید (به هوش باش و در مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایه لطف او پناه ببر) که او بس شنوا وآگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید). (فصلت/33-36)
این مسائل و قضایا همراه با مجموعهای از انگیزههای ژرف احساس و شعور، عرضه میشوند. آنها در جولانگاه جهانی لبریز از نشانههای بزرگ شناخت خدا نشان داده میشوند. و در جهان نفس بشری عرضه میگردند که دارای ساختار شگفت و شگرفی است. و در جولانگاه زندگی انسانهائی نشان داده میشوند که در میان پیشینیان هلاک گـردیدهاند و نقش زمین شدهاند. در پایان، آنها عرضه میشوند در فضای صحنههای قیامت و در لابلای تاثیرهای ژرفی که آن صحنهها دارند و برجای میگذارند. برخی از این صحنهها در تصویرها و موقعیتهائیکه دارند منحصر به خود هستند، و باعث هراس زیاد و دهشت شدید میشوند.
از میان صحنههای جهانیایکه در این سوره آمدهاند، صحنه آفرینش آغازین زمین و آسمانی استکه با شرم و تفصیل شگفتانگیز زیادی ذکر شده است:
(قُلْ أَئِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ . وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ . ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ . فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ) .
بگو: آیا به آن کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قرار میدهید؟ او (علاوه از این که آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد او در زمین کوههای استواری قرار داد، و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلف و جوراجور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد. اینها همه (اعم از خلق زمین و ایجاد کوهها و تقدیر اقوات) رویهم در چهار روز کامل به پـایان آمد، بدانگونه که نیاز نیازمندان و روزی روزیخواهان را برآورده کند (و کمترین کم و زیادی در آن نباشد). سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانـه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای). آنگاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند، و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و به نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید). آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشـان و تابان) بیاراستیم و (آن را کاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است. (فصلت/9-12)
از جمله این صحنهها همچنین صحنههای نشانههای شب و روز و خورشید و ماه و عبادت فرشتگان و کرنش زمین با عبادت، و جنبش آن از حیات است:
(وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ . فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ . وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ) .
از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را
عبادت و پرستش میکنید. اگر (مشرکان) خود را بزرگتر از آن دیدند (که به عبادت و پرستش پروردگار بپردازند، باک مدار . چرا که) آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند (که فرشتگان مقربند) شب و روز به تسبیح و تقدیس او سرگرمند و به هیح وجه ایشان (از این کار) خسته و درمانده نمیگردند. و از نشانههای (قـدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت میبینی، امّا هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گُل و گیاه و سبزه موج میزند). آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده میکند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند، چرا که او بر هر چیزی توانا است. (فصلت/37-39)
از حقیقت نفس بشری در این سوره پرده برمیدارد، و حقیقت آن لخت از هر پرده و مانعی به انسانها نموده میشود:
(لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ . وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هَذَا لِی وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ . وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِیضٍ) .
انسان (بیایمان از طلبیدن دارائی و نعمت سیر نمیگردد و خسته نمیشود، ولی زمانی که بلا و سختی و فقر و ناقه بدو رو کرد، فوراً دلسرد و ناامید میگردد (و از خود و زندگی بیزار و گریزان میشود). اگر ما به چنین انسانی، به دنبال ناراحتی و زیانی که بدو رسیده است، از سوی خود مرحمتی (همچون ثروت و صحـت) روا داریم، گستاخانه خواهد گفت: این (ثروت و صحت) حق من است (و آن را در سایه تلاش و کوشش و علم و دانش خود بـه دست آوردهام) و اصلاً گمان نمیبرم که قیامتی در کار باشد. اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتماً در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چـرا که ذاتاً محترمم، و همانگونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم میدارد و به من عزت و حرمت مـیبخشد) ما کافران را مسلماً از کارهائی که کردهاند آگاه خواهیم کرد و حتماً عذاب سخت و زیادی را بدیشان میچشانیم. هنگامی که ما به انسان نعمت دهیم رویگردان (از دینداری و شکرگزاری) میگردد و تکبر و غرور میورزد، و هنگامی که به بلا و گرفتاری و ناراحتی و بیماری دچار گردید، دعاهای عریض و طویلی سر میدهد (و به شکوه و گلایه میپردازد که چرا خدا نعمت خود را از او بازگرفته است و بدو ظلم کرده است). (فصلت/49-51)
از میان هلاک و نابودی و نقش زمین شدن گذشتگان، بر باد فنا رفتن و از میان رفتن عاد و ثمود را به تصویر میکشد:
(فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ . فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ . وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ .وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ).
و امّا قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند (و مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ مگر آنان نمیدانستند که خداوندی که ایشان را آفریده است از آنان نیرومندتر است؟! آنان (بر اثر این پندار بیاساس) پیوسته آیههای ما را انکار میکردند و نمیپذیرفتند. سرانجام باد تند و پرصدا و سخت سردی را در روزهای شـومی به سویشان وزان کردیم، تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی همین دنیا بدیشان بچشانیم. (تازه این عذاب دنیا است) و عذاب آخرت خوار و پستکنندهتر (از عذاب دنیوی ایشان) است، و آنان اصلاً (از سوی کسی) یاری و کمک نمیشوند. و امّا قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم (و راه خیر و راه شر را بدیشان نمودیم) و آنان کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند، و لذا به سبب کارهائی که میکردند، صاعقه عذاب خوارکنندهای ایشان را فرو گرفت. و کسانی را که مومن و متقی بودند نجات دادیم (و از عذاب درامان و از دست کفار متکبر رهائی بخشیدیم). (فصلت/15-١٨)
از جمله صحنههای موثر قیامت در این سوره به صحنههای زیر میتوان اشاره کرد:
(وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ . حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ . وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ).
روزی دشمنان خدا (یعنی کفار و مشرکان همه ملتها) به سوی آتش دوزخ رانده و بر لبه آن گرد آورده میشوند (و دستههای پیشین را نگاه میدارند تا گروههای پسین را بدانان ملحق گردانند). هنگامی که در کنار دوزخ گرد آمدند، گوشها و چشمها و پوستهای ایشان بر کارهائی که (در دنیا) میکردهاند، گواهی میدهند. آنان به پوستهای خود میگویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید؟ پاسخ میدهند: خداوندی ما را به گفتار درآورده است که همه چیز را گویا نموده است، و همو در آغاز شما را (از عدم) آفریده است و (در پایان زندگی و بعد از ممات، دوباره جامه حیات به تنتان کرده و برای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده شدهاید. (فصلت/١٩-٢١)
از جمله این صحنههای موثر، صحنه روشن و آشکاری از گول خوردگان در برابرگول زدگان است:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ) .
کافران (در میان دوزخ فریاد برمیآورند و) میگویند: پروردگارا! کسانی را از دو گروه انس و جن به ما نشان بده که ما را گمراه کردهاند، تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم و بدین وسیله از زمره پستترین مردم (از لحاظ مقام و مکان) شوند!. (فصلت/29)
بدین منوال و بر این روال در این سوره حقائق عقیده در میان مجموعهای از انگیزههای ژرف عرضه میگردد. چه بسا این مجموعه گوناگون انگیزهها فضای سوره را توصیفکند، و قالب آن را به تصویر بکشد، و سایهروشنهای آن را ترسیم نماید . . . واقعیت این است دل میداند که از سرآغاز سوره تا پایان آن، در برابر انگیزهها و آهنگهائی قرارگرفته استکه او را بهگشت وگذار ملکوت آسمانها و زمین در ژرفاهای نفس، و در محلهای هلاک و نقش زمین شدن انسانها، و در جهان آخرت، مـیبرد و میاندازد، و بر تارهایش آهنگهایگوناگون را مینوازد، آهنگهائیکه همه موثر و ژرف هستند.
*
روند سوره موضوعها و انگیزههای خود را در دو مرحله به پیش میبرد، دو مرحلهای که دارای حلقههای متصل و مرتبط به یکدیگرند. مرحله اول با آیههائی میآغازدکه از نزول تدریجی قرآن و از سرشت آن و از موضعگیری مشرکان در قبال آن صحبت میکند. به دنبال آن آیهها داستان آفرینش آسمان و زمین به میان میآید. سپس از داستان عاد و ثمود سخن میرود. صحنه آنان در قیامت پیش چشم داشته میشودکه در آنگوشها و چشمها و پوستها دارند بر ضد آنانگواهی میدهند. از اینجا به بعد برمیگردد به صحبت از ایشان در دنیا، و بیان میدارد چگونه گمراه شدهاند و بدین گمراهیگرفتار آمدهاند. سپـس ذکر میکند که خداوند همدمان بدی از جن و انس را برایشان ترتیب داده است و همدمان آنان نبوده است. این همدمان آنچه راکه حاضر و آماده است، و آنچه راکه در آینده حاضر و آماده میشود، برایشان زینت میدهند و میآرایند. در این راستا سخنانشان چنین است:
( وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ) ٠
گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز کردید. (فصلت/26)
سپس موضعگیری ایشان در روز قیامت عـرضه میشود که دلهایشان لبریز ازکینهتوزی و دشمنان همدمان جن و انسی استکه آنان راگول زدهاند! بر ساحل دیگرکسانی هستند که در دنیا گفتهاند:
(رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا ) ٠
پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفته خود که اقرار به وحدانیت است میایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان میدهند، و بر این راستای خداپرستی تا زندهاند) پابرجا و ماندگار میمانند. (فصلت/30)
اینان فرشتگان به سویشان میآیند - نه همدمان بد - و آنان را اطمینان میدهند و مژده میرسانند و دوستی دنیوی و اخروی خود را بدیشان اعلام میکنند. به دنبال این بخش هم از دعوت خدا و دعوتکننده به سوی خدا سخن میرود ... و با اینکار مرحله اول به پایان میآید.
به دنبال مرحله اول مرحله دوم میآغازد و سخن از نشانههای شناخت خدا میرودکه شب و روز و خورشید و ماه و فرشتگان پرستشگر، و زمین فروتن، و حیاتی استکه در زمین به جنبش و پویش درمیافتد، و زمین پس از مرگ خود تکان میخورد و میآماسد و حیات در آن به موج میافتد. به دنبال همچونکلامی از کسانی صحبت میشودکه آیات خدا وکتابهای آسمانی را نپذیرفتهاند و بدانها کفر ورزیدهاند. در اینجا سخن ازکتاب میرود، و به کتاب موسی و اختلاف مردمان در باره آن اشاره میشود. کار و بارشان بعد از فرارسیدن اجل به خدا واگذار میگردد و خدا خود میداندکه پس از فرارسیدن اجل معین با ایشان چه میکند.
در اینجا سخنی هم از قیامت به میان میآید، و فرا رسیدن آن به علم و آگاهی خدا حواله داده میشود. اطلاع از بارور شدن میوهها و از غلاف بیرون آمدن آنها، و آگاهی از جنینها در میان رحمها، به خدا اختصاص پیدا میکند و منبر بدو است. صحنه کافران نشان داده میشود که از ایشان در باره انباز پرسش میگردد. به دنبال این سخن، از نفس بشری صحبت میشودکه لخت و عریان از پردهها و پوششها به در آمده است. انسان هرچندکه بسیار خود را دوست میدارد، همانگونه که پدیدار و آشکار است، امّا برخیها در حق خود احتیاط و آیندهنگری نمیکنند و به تکذیب حق و حقیقت میپردازند و راهکفر و زندقه را درپیش میگیرند. دیگر نمیاندیشند این تکذیب وکفر چه هلاکت و چه عذابی به دنبال دارد.
این سوره خاتمه مییابد با وعدهایکه خدا به انسانها میدهد مبنی بر اینکه در آفاق و انفس، یعنی در جهان صغیر و در جهانکبیر، پرده از نشانههای شناخت خود
برمیدارد تا بدان اندازهکه کاملاً مساله برایشان روشن میشود و یقین و اطمینانکامل پیدا میکنند:
(سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ . أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ).
ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحی (آسمانها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخل و درون خودشان (که جهان صغیر است) به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن وآشکار گردد که اسلام و قرآن حق است. آیا (برای برگشت کافران از کفر و مشرکان از شرک) تنها این بسنده نیست که پروردگارت بر هرچیزی حاضرو گواه است؟ (چه حضور و شهادتی از این برتر و بالاتر که با خط تکوین، دلائل قدرتو حکمت خود را بر روی همه ذرات کائنات و وجود موجودات نگاشته است؟). آگاه باشید که ایشان درباره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند). هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (و ازهر چیزی آگاه و بر هر چیزی توانا است).(فـضلت/٥٣و٥٢)
با این واپسین آهنگ این سوره خاتمه مییابد . . . هم اینک به شرح و بسط آیات آن میپردازیم . . .
*
(حم . تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ .بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ . وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ .قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ . الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ . إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَیْرُ مَمْنُونٍ ) .
حا. میم. (این کتابی است که) از طرف خداونـد بخشایشگر مهرورز نازل شده است. کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است، بـرای قومی (فهم معانی آن آسان) است کـه اهل دانش باشند. قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است. ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشنوند. میگویند: دلهایمان در برابر چیزی که ما را بدان میخوانی (که یگانهپرستی است)، در میان پوششهائی قرار گرفته است (و آنچه میگوئی بدان نمیرسد) و در گوشهایمان سنگینی است (و کلام تو را نمیشنود) و میان ما و تو پرده سـتبر و مانع بزرگی است (که نمیگذارد ما با تو در یکجا گرد آئیم). پس تو (برابر آئین خود) عمل کن و ما هم (برابر آئین خود) عمل میکنیم. بگو: من فقط و فقط انسانی مثل شما هستم، و به من وحی میشود که خداوندگار شما خداوندگار یگانهای بیش نمیباشد، پس راست به سوی او رو کنید و روید (و پندار و گفتار و کردارتان در مسیر فضای وی باشد و از او آمرزش بخواهید. وای بـه حال مشرکان! مشرکانی که به پاکسازی خود نمیپردازند و آنان به آخرت هم ایمان ندارند. مسلمّاً کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و بایسته انجام میدهند، اجر و پاداش ناگسیختنی دارند.
قبلاً از افتتاح برخی از سورهها با حروف مقطعه سخن به میان آمد. تکرار همچون افتتاحی: «حا. میم« با شیوه قرآن همگام است در تکرار اشاره به حقائقی که دل بشری را لمس میکنند و میپسایند. زیرا فطرت این دل نیاز به تکرار تذکر و یادآوری دارد. دل انسان دچار فراموشی میشود و مطالب را از یاد میبرد وقتیکه زمان تذکر و یادآوری به طول بینجامد و آن را مدتها بیدار و هوشیار ننماید. دل انسان نیاز به تذکر و یادآوری به شیوههایگوناگون و از راههای جوراجور دارد تا یک حقیقت عقلی و ذهنی در آن جایگزین و مستقر شود.
قرآن مجید این دل را با چیزهائی از ویژگیها و استعدادها فرا میگیرد که در فطرت آن سرشته شده است و به ودیعت نهاده شده است، طبق آنچه آفریدگار این دل میداند، و موافق با چیزی استکهگرداننده این دل میخواهد.
« تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ » .
(این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایشگر مهرورز نازل شده است.
انگار «حا. میم« اسم این سوره است. یا «حا. میم« برای بیان جنس قرآن و بیانگر آن است. زیرا «حا. میم« از جنس همان حروفی است که واژگان این قرآن از آنـها ساخته و پرداختهگردیده است. «حا. میم» مبتدا است، و « تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ » خبر مبتدا است.
ذکر « تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» دروقت ذکر تَنزِیلٌ یعنی نازل کردن تدریجیکتاب، اشاره دارد به صفت غالبهای که در این تَنزِیلٌ یعنی نازلکردن تدریجی است و آن صفت رحمت است. شکی نیستکه نازلکردن تدریجی اینکتاب رحمت برای جهانیان است. رحمت برای کسانی است که ایمان آوردهاند و از آن پیروی کردهاند. همچنین رحمت برای غیر ایشان هم میباشد. اینکتاب نه تنها رحمت برای انسانها است، بلکه رحمت برای جملگی زندهها است. قرآن برنامهای را طرحریزیکرده است و نقشهای را ترسیم نموده است که بر خیر و صلاح همگان استوار و برقرار است. قرآن در حیات بشریت، و در جهانبینیها و اندیشهها و بینشها و برداشتها و خط سیر بشریت تاثیرگذاشته است، و در این راستا تنها به مومنان بدان بسنده نکرده است، بلکه تاثیر قرآن جهانی و مستمر است از آن زمانکه به سوی جهانیان آمده است. کسانی که در باره تاریخ بشری با انصاف و دقت پژوهشکنند، و آن را در معنی انسانی همگانی، و به طورکامل از لحاظ همه راههای فعالیت و تلاش انسانی، بررسی و وارسی بکنند، این حقیقت را درک میکنند، و بدان اطمینان و یقین خواهند داشت. بسیاری از چنین پژوهشگرانی این مطلب را ثبت و ضبط کردهاند و آشکارا بدان اقرار و اعتراف نمودهاند.
( کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ).
کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است (و واضح و روشن گشته است. یعنی) قرآن که به زبان عربی است، برای قومی (فهم معانی آن آسان) است که اهل دانش باشند.
تفصیل محکم و استوار، مطابق مقاصد و اهداف، و سازگار با انواع سرشتها و خردها، و منطبق با محیطها و زمانها، و متفق با حالتهای نفسانی و حاجتهایگوناگون، صفت واضح و نشانه آشکاری در اینکتاب است. این کتاب تفصیل و تبیین شده است مطابق همچون اعتباراتی. تفصیل و تبیین شده است در قالب الفاظ گویا و زیبا و جملهبندیهای دلکش و دلربا و با معانی ژرف و رسای عربی.
« لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ » .
برای قومی که اهل دانش باشند.
برایکسانیکه آمادگی علم و معرفت و تشخیص را داشته باشند. این قرآن به انجام وظیفه خود برخاسته است وکار خود را کرده است:
« بَشِیراً وَنَذِیراً »
قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است.
مومنان تلاشگر را بشارت میدهد، و تکذیبکنندگان بدکردار را بیم میدهد، و اسباب و علل بشارت را و اسباب و علل بیم دادن را با شیوه عربی روشن و روشنگر خود، معلوم میگرداند، برای مردمانی که زبانشان عربی است. امّا با وجود این اکثر آنان آن را نمیپذیرند و بدان پاسخ نمیگویند:
(فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ ).
ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشوند.
آنان روی میگرداندند و میرفتند و عملاً نمیشنیدند. خویشتن را دور نگاه میداشتند تا دلهایشان را از تاثیر این قرآن چیره بگردانند و بازدارند. عامّه مردمان را نیز تشویق میکردند به اینکهگوش به قرآن فراندارند، همانگونه که گفتارشان خواهد آمد:
« لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ » ٠
گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید.(فصلت/26)
گاهی به قرآن گوش فرامیدادند، در حالی که انگار نمیشنوند. زیرا آنان با تاثیر این قرآن در نفوس خود مبارزه میکردند و مقاومت مینمودند. در نتیجه انگار آنان کرند و نمیشنوند!
(وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ) .
میگویند: دلهایمان در برابر چیزی که ما را بدان میخوانی (که یگانهپرستی است) در میان پوششهائی قرار گرفته است (و آنچه میگوئی بدان نمیرسد) و در گوشهایمان سنگینی است (و کلام تو را نمیشنود) و میان ما و تو پرده ستبر و مانع بزرگی است (که نمیگذارد ما با تو در یکجا گرد آئیم). پس تو (برابر آئین خود) عمل کن و ما هم (برابر آئین خود) عمل میکنیم.
این را میگفتند تا بدانکینهتوزی و سرکشی خود را بنمایند، و پیغمبر (ص) را مایوس از ایمان آوردن خویشتنکنند، و او از دعوتکردنشان دست بکشد. چراکه میدیدند سخنانش در دلهایشان تاثیر میکند و بر دلهایشان مینشیند، در حالیکه آنان عمداً نمیخواستند مومنگردند و به اسلام بگروند!
میگفتند: دلهایمان در پردههائی است و سخنان تو بدانها نفوذ نمیکند و نمیرسد. درگـوشهایمان کری است و دعوت تو را نمیشنود. میان ما و میان تو حجاب و مانعی است و لذا میان ما و میان تو تماس و ارتباط نیست. پس ما را به حال خود بگذار و رهاکن، و برو برای خودتکارکن. ما هم میرویم و برای خودمان کار میکنیم. یا آنان بدون اهمّیت دادن به چیزی میگفتند: ما بهگفتار وکردار تو اهمّیت نمیدهیم، و توجهی به بیم دادن و برحذر داشتن تو نداریم. هروقت خواستی راه خود را ادامه بده و بسپر، ما هم راه خود را آداب میدهیم و میسپریم. سـخنانت را نمیشنویم و نمیپذیریم، هرچه میخواهی بکن و هرچه دل تنگت میخواهد بگو . آنچه ما را از آن میترسانی بر سر ما بیاور و باک مدار. ما هیچگونه توجهی به کارت نداریم، و از تهدیدهایت هراسی به دل نداریم. این نمونهای است از چیزهائیکه نخستین صاحب دعوت (ص) با آن رویاروی میشد. امّا آن حضرت راه خود را ادامه میداد و میسپرد و دعوت میکرد و فرامیخواند و از دعوت کردن و فراخواندن دست نمیکشید و باز نمیایستاد، و از مایوس کردن دیگران مایوس نمیشد، و وعده خدا را دیـر نمیدید وکند نمیپنداشت، و وعید و تهدید خدا را در حق تکذیبکنندگان دیر نمیپنداشت و کند نمیانگاشت. مامور بود برود و به مردمان اعلام و اعلانکندکه پیاده شدن و حاصل آمدن وعید و تهدید خدا در دست او نیست. او جز انسانی نیستکه وحی بدو میشود و پیام بدو میرسد، و او فرمان یزدان و پیام آسمان را ابلاغ میدارد و میرساند، و مردمان را به سوی خدای یگانه دعوت میکند، و ایشان را بر ماندگاری بر راه راست فرامیخواند، و مشرکان را بیم میدهد و حذر میگرداند همانگونه که بدو دستور داده شده است که چنینکند. بعد از آن،کار و بار به خدا حواله میگردد و
پیغمبر (ص)چیز دیگری نمیتواند بکند و چیزی از او ساخته نیست. چه او تنها انسان ماموری است و بس:
(قُلْ: إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِیمُوا إِلَیْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِ).
بگو: من فقط و فقط انسانی مثل شما هستم، و به من وحی میشود که خداوندگار شما خداوندگار یگانهای بیش نمیباشد. پس راست به سوی او رو کنید و روید (و پندار و گفتار و کردارتان در مسیر رضای وی باشد و از او آمرزش بخواهید. وای به حال مشرکان!.
وایکه صبر و شکیبائی و تحمّل و بردباری و ایمان و تسلیم و اطاعت چه عظمتی دارد) آنچه در صبر و شکیبائی در برابر همچون حال و احوالی نهفته است، و آنچه در صبر و شکیبائی در برابر دست شستن و دست کشیدن ازهرگونه قدرت و قوتی در همچون موضعگیری و موقعیتی نهفته است، و آنچه در تحمّل و بردباری در برابر رویگردانی و تکذیب متکبرانه و بیشرمانه قرار دارد، درک و فهم نمیشود مگر با شتاب آیهای پیش چشم داشته شود که بر رویگردانان تکذیبکننده بیشرم تاخت میبرد و ایشان را ازکارشان باز میدارد . . . قطعاً درد و رنج و سختی و مشقت و دشواری و سنگینیای را درک و فهم نمیکندکه در صبر و شکیبائی در برابر این حال و احوال نهفته است، و مشقت و زحمتی را درک و فهم نمیکندکه در تحمّل و بردباری در برابر این همه گرفتاری قرار دارد، مگر کسیکه خودش رنجگوشهای از این موقعیت را در واقعیت زندگی بچشد، و آنگاه راه را سپرد و ادامه دهد!
تنها چیزیکه به پیغمبر (ص) دستور داده میشد در مقابل خودستائی و خودبزرگبینی و پرروئی و بیشرمی بکند، این بودکه بگوید:
(وَوَیْلٌ لِّلْمُشْرِکِینَ الَّذِینَ لَا یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ) .
وای به حال مشرکانی که به پاکسازی خود نمیپردازند و آنان به آخرت هم ایمان ندارند.
ذکر (زکاة) در این موضع و در این مـورد، بایدکه دارای مناسبتی باشد. ما بدین مناسبت پی نبردیم. چه این آیه مکی است، و زکات در سال دوم هجری در مدینه واجب گردیده است. هرچند اصل زکات در مکه مشهور بوده است، و تنها چیزیکه در مدینه تازه آمده است و تازگی داشته است بیان اندازه و مقدار زکات دارائی، و دریافت آن به عنوان فریضه معینی بوده است. امّا در مکه زکات یککار همگانی بوده است و هرکسکه خواسته است آن را به عنوان احسان پرداخته است بدون اینکه مقدار زکات محدود و مشخص بوده باشد. پرداخت آن هم به دل و درون اشخاص واگذار بوده است . . . ولی آخرت را نپذیرفتن و بدانکافر گردیدن، عین همان کفر و زندقهای است که سزاوار واویلا سر دادن و به افغان درآمدن است.
برخی از مفسران گفتهاند: مراد از زکات در اینجا، ایمان آوردن و پاکسازی از شرک است. این هم نظری است و در چنین شراط و ظروفی احتمال آن میرود.
*
آنگاه دعوتکننده به پیش میرود و از زشتیگناه و پلشتی جرمیکه به سبب شرک وکفر مرتکب آن مـیشوند، بر ایشان پرده برمیدارد. ایشان را بـه جولانگاه جهان بزرگ و سترگ هستی میبرد، جولانگاه آسمان و زمین، و جولانگاه جهانیکه آنان با مقایسه بدان چیز ضعیف و نحیف وکوچ هستند. ایشان را در همچون جولانگاهی میگرداند تا برایشان از عظمت و قدرت و سلطه و شوکت خدائی پرده برداردکه آنان او را نمیپذیرند و برابر منطق فطرت جهانیکه ایشان جزئی از آن هستندکافر بشمار میروند. آنگاه ایشان را از زاویه تنگکوچکیکه در آن خودشان و شخصیت خودشان را بزرگ بزرگ میبینند، و از دقت و پژوهش در باره این دعوت، و از پژوهش در باره علتگزینش محمّد (ص) نه برگزیدن ایشان باز میمانند و غافل میگردند. حرص و جوشیکه بر حفظ مکانت و منزلت و مصالح خود داشتند، و سائر چیزهای کوچکیکه در مد نظر داشتند و بدانها اهمّیت میدادند، ایشان را باز میداشت و غافل میکرد از این که بدین حقیقت بزرگ و سترگی بنگرند و توجهکنندکه محمّد (ص) آن را برایشان به ارمغان آورده است، و این قرآن آن را شرح و بسط داده است، حقیقتیکه با آسمانها و زمین تماس میگیرد، و با بشریت به طور کلی و در همه اعصار و ادوار تاریخ بشری پیوند پیدا میکند، و با حق بزرگیگره میخوردکه از زمان و مکان آنان و از خود ایشان فراتر میرود و تجاوز میکند، و در طرح و نقشه با سراسر جهان پیوند پـیدا مینماید:
«قُلْ أَإنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ.وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ . ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ . فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ» .
بگو: آیا به کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قـرار میدهید؟ او (علاوه از این که آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد او در زمین کوههای استواری قرار داد، و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلـف و جوراجور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد. اینها همه (اعم از خلق زمین و ایجاد کوهها و تقدیر اقوات) رویهم در چهار روز کامل به پایان آمد، بدانگونه که نیاز نیازمندان و روزی روزیخواران را برآورده کند (و کمترین کم و زیادی در آن نباشد). سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای). آنگاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز بـه انجام رساند، و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید). آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان و تابان) بیاراستیم و (آن را کاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است.
بدیشان بگو: شما وقتیکهکافر میشوید، و زمانیکه این سخن درشت را با پرروئی و بیشرمی میگوئید، شماکار بسیار زشت و پلشت و سخت نابهنجاری میکنید. شماکفر میورزید نسبت بهکسیکه زمین را آفریده است و بر بالای آن کوههای استواری را قرار داده است، و در آن خیرات و برکات زیادی را آفریده است، و مواد غذائی و اقوات را در آن پدیدار و نمودار کرده است.
اوکسی استکه آسمانها را آفریده است وکار و بار آنها را نظم و نظام بخشیده است و سر و سامان داده است، و آسمان نزدیک را با چراغهائی آراسته است و محفوظ و مصونش داشته است. خدائی استکه آسمان و زمین فرمانبردارانه و مطیعانه زمام امور خود را بدو سپردهاند و تسلیم اوگردیدهاند . . . و شما . . . بلی شما که برخی از ساکنان این زمین هستید از فرمانبرداری یزدان سرپیچی میکنید و خود بزرگبینی مینمائید و عظمت میفروشید!
ولیکن روند قرآنی این حقائق را با شیوه قرآن بیان میدارد، شیوهای که به ژرفای دلها فرو میرود و دلها را سخت به تکان در میآورد. پس بکشیم با این روند به ترتیب وتـفصیل حرکتکنیم و به پیش رویم:
(قُلْ أَإنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ . وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ سَوَاء لِّلسَّائِلِینَ ).
بگو: آیا به کسی که زمین را در دو روز آفریده است ایمان ندارید، و برای او همگونها و انبازهائی قرار میدهید؟ او (علاوه از این کـه آفریدگار زمین است) آفریدگار جهانیان هم میباشد. او در زمین کوههای استواری قرار داد، و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلف و جوراجـور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد. اینها همه (اعم از خلق زمین و ایجاد کوهها و تقدیر اقوات) رویهم در چهار روز کامل به پایان آمد، بدانگونه کـه نیاز نیازمندان و روزی روزیخواهان را برآورده کند (و کمترین کم و زیادی در آن نباشد).
او حقیقت آفرینش زمین در دو روز را بیان میدارد. سپس پیش از عرضهکردن بقیه داستان زمین، بر آن حقیقت پیرو میزند. بر نخستین حلقه داستان زمین چنین پیروی میآورد:
« ذَلِکَ رَبُّ الْعَالَمِینَ ».
او آفریدگار جهانیان است.
اوکه آفریدگار جهانیان است، شما نسبت بدوکفر میورزید، و برای او انبازهائی قرار میدهید. در حالی که فقط او استکه این زمین را آفریده است، زمینیکه شما روی آن زندگی میکنید و هستید. پس این چه تکبری استکه دارید؟! و این چه پرروئی و بیشرمیای استکه میورزید؟! و چه کار زشتی است که میکنید؟!
این روزها بدون شک وگمان از روزهائی هستندکه تنها یزدان جهان اندازه و مقدار آنها را میداند و بس. قطعاً جزو روزهای این زمین نیست. چراکه روزهای این زمین مقیاسهای زمانی هستند و بعد از پیدایش زمین به وجود آمدهاند. همانگونه که زمین روزهائی دارد و بیانگر مدت زمانی هستندکه زمین در جلو خورشید پیرامون خود میگردد، ستارگان دیگر هـم روزهائی برای خود دارند. روزهائی که ستارگان دارند جدای از روزهای زمین هستند. برخیها کوتاهتر از روزهای زمین، و بعضیها درازتر از روزهای زمین میباشند.
روزهائیکه نخست در آنها زمین آفریده شده است، و بعد از آن کوهها شکل گرفتهاند و پدیدارگشتهاند، و بعد مواد غذائی و اقوات مقرر و مقدرگردیده است و نمودار و جلوهگر آمده است، روزهای دیگری هستند و با مقیاس دیگری سنجیده و برآورد گردیدهاند. ما از آن روزها چیزی نمیدانیم. ولیکن متوجه هستیمکه آن روزها بسیار زیاد از روزهای مشهور و معین زمین طولانیتر بودهاند.
نزدیکترین چیزیکه میتوانیم تصورکنیم در پرتو علمی که ما انسانها بدان دسترسی پیدا نمودهایم، این استکه آن روزها زمانهائی بوده استکه این زمین در دورانهای پیاپی پشت سرگذاشته است، تا بدان گاه که استقرار پذیرفته است و سطح آن سخت و سفت شده است و شایان حیاتی شده استکه با آن آشنائیم. این مدت آنگونهکه نظریههای موجود میگویند - حدود دو هزار میلیون سال از سالهای زمین ما طول کشیده است!
این تنها سنجشها و ارزیابیهای علمی است و مستند به برزنی صخرهسنگها و اندازهگیری عمر زمین از روی آنها است. ما در بررسی قرآن بدان سنجشها و ارزیابیها به عنوان حقائق نهائی پناه نمیبریم. چه آن سنجشها و ارزیابیها در اصل چنین نبوده و دقیقاً چنین نیستند. بلکه تنها نظریهها و فرضیهها بشمارند و قابل تعدیل و تصحیـح هستند. ما قرآن را بر آنها تحمیل نمیکنیم. بلکه چنین میگوئیمکه آن نظریهها و فرضیهها درست خواهند بود اگر ببینیم میان آنها و میان نص قرآنی نزدی باشد، و ببینیمکه آن نظریهها و فرضیهها بدون هرگونه تکلف و پیچ و خمی سزاوار تفسیر نص قرآنی هستند. در پرتو همین نزدیکی با قرآن خواهیمگفت این نظریه و فرضیه و یا آن نظریه و فرضیه به صحت نزدیکتر است چون به مدلول و مفهوم نص قرآنی نزدیکتر است.
هم اینک نظریه و فرضیه راجح در میانگفتارهای علمی این استکه زمین قبلاً کره شعلهور و سوزانی بوده است و حالتگازی شکلی بسان خورشید امروزی داشته است - ولی ارجح این استکه زمین قطعهای از خورشید بوده است و از آن جدا شده است به سبب و علتیکه درست روشن نیست - کره زمین مدتهای مدیدی طول کشیده است تا سطح آن سرد و سخت گردیده است. درون زمین هنوزکه هنوز است مذاب است بر اثر حرارت شدیدیکه دارد، تا بدانجا گرم و داغ استکه سختترین سنگها در آن ذوب میگردند. زمانیکه سطح زمین سردگردیده است منجمد و سفت و سخت شده است. چینهائی از صخرهسنگها بالای چینهای دیگری از صخرهسنگها قرارگرفته است و لایه لایه روی هم افتاده است.
در همان اوائل مدت زمان چندانی نگذشته استکه آبها از اکسیژن و ئیدروژن به نسبت دو و یک (H2O1) فراهم آمدهاند، و آبها دریاها و اقیانوسها را تشکیل دادهاند.
«هوا و آب موجود در زمین ما با همکاری یکدیگر سنگها را تکه و پارهکردهاند، و بدینجا و آنجا بردهاند و تهنشین کردهاند، تا بدانگاه که بر اثر این کار خاک تشکیلگردیده است، خاکیکه قابلکشت و زرع باشد. همچنین هوا و آب با همکاری یکدیگرکوهها و فلاتها را تراشیدهاند وکندهاند و چاله و چولهها را پرکردهاند. هیچ چیزی را تقریباً برزوی زمین نخواهی یافت مگر اینکه بر اثر ویرانکردن و بر اثر ساختن پدید آمده است و وجود پیداکرده است. پوسته زمین پیوسته در حال حرکت است، و دائماً تغییر و تبدیل مییابد. دریا موج برمیانگیزد و در پوسته زمین تاثیر میگذارد. خورشید آب دریا را تبخیر مـیکند. بخار بـه سوی آسمان میرود و به شکل ابرها درمیآید و سپس
میبارد وگوارا و شیرین به زمین برمیگردد. سیلابها جوشان و خروشان به راه میافتند، و رودبارها تشکیل میشوند. رودبارها روی پوسته زمین جریان پیدا میکنند و در آن تاثیر میگذارند. در سنگها هم تاثیر میکنند و آنها را به تحلیل میبرند و این سنگها را به سنگهای دیگری تبدیل میکنند. سنگهای تکه و پاره را با خود میبرند و بدینجا و آنجا نقل میکنند. سطح زمین در طول قرنها و صدها و هزارها قرن تبدیل و تغییر پیدا میکند. برفهائیکه به شکل یخ درمیآیند با سطح زمین همان کاری را انجام میدهندکه آب جاری انجام میدهد. بادها هم همانکاری را با سطح زمین میکنندکه آب میکند. خورشید نیز با تابش نور و گرمای خود در زمین همانکاری را با پوسته زمین میکندکه آب و باد میکنند. موجودات زنده روی زمین نیز سطح زمین را تغییر میدهند. آتشفشانهائیکه از درون زمین فوران میکنند و برمیجوشند سطح زمین را تغییر میدهند.
از فرزانه زمین شناس - دانشمند ژئولوژی - در باره سنگهای پوسته زمین میپرسی، مقدار زیادی از سنگها را برایت نام میبرد، و از اقسام سهگانه بزرگ و بنیادین آنها برایت سخن میگوید.
بـرای تو از سنگهای آذرین صحبت میکند. آن سنگهائیکه از درون زمین به شکل مذاب بیرون آمدهاند وگدازهها را تشکیل دادهاند و سپس سرد گردیدهاند. و از میان آنها سنگگرانیت و سنگ بازلت را برایت مثال میزند. از آنها سنگی را برای نمونه برایت میآورد و بلورهائی را به تو نشان میدهدکه در دل آن سنگ جای دارند، و سفید یا سرخ و یا سیاه هستند. به تو میگوید: هر بلوری از اینها دال بر یک نوع محلول شیمیانی جداگانهای است. چه خمیره این سنگها از آمیزههایگوناگونی تشکلگردیده است. آن وقت فکر تو را متوجه این قسمت میسازدکه از این سنگهای آذرین و همگونهای آنها پوسته زمین تشکیل گردیده است در آن دورانیکه در قدیم الایام زمین سر و سامانگرفته است و هستی پیداکرده است. آنگاه آب در پوسته زمین به فعل و انفعالات خود پرداخته است. از آسمان باریدنگرفته است، یا روی زمین جاری شده است، و یا به شکل جامد برف و یخ درآمده است، و بالاخره آنچه باید کرده است. هوا و باد دستاندرکار شدهاند و تاثیر خود را بر پوسته زمین انجام دادهاند. همه اینها برپای خاستهاند و به دگرگونی این سنگها پرداختهاند، و در سرشت و ترکیب شیمیائی آنها تغییراتی ایجاد کردهاند. همه این عوامل سنگهائی را ایجاد نمودهاندکه جدای از سنگهای پیشین بودهاند، تا کار بدانجاکشیده استکه هیچ چیزی آنها را از لحاظ نمای بیرون و درون جمع نمیآورده است و شیء واحدی معرفی نمیکرده است.
آن دانشمند زمین شناس (ژئولوژیست) تو را با نوع دوم و مهم دیگری از سنگها آشنا میسازد، و آن سنگهای رسوبی هستند. سنگهای رسوبی آنهائی هستندکه به سبب تاثیرآب و باد و خورشید، و یا بر اثر فعل و انفعالات زندههائیکه در میان درزها و شکافهای صخرهسنگها زندگی میکنند، لایه لایه و ریزه ریزه شدهاند، این نوع سنگها از سنگهای دیگری به وجود آمدهاند که در زمین اصالت بیشتری دارند و پیچیدهتر میباشند. این سنگها را سنگهای رسوبی گفتهاند، چون در جاهای نخستین خود نماندهاند. بعد از گسیختن و فروافتادن از صخره سنگهای پیشین، و واریزه شدن، به جای دیگری برداشته شدهاند و حمل گردیدهاند. یا در حال قطعه قطعه شدن و دانه دانه گردیدن هستند. آب یا باد آنها را بر میدارد، و سپس در جای دیگری از زمین فرو میافتند و رسوب میکنند و جایگزین میشوند.
آن دانشمند زمینشناس مثالی از سنگهای رسوبی را برایت میزند. سنگ آهک را به تو نشان میدهد، همان سنگیکه کوهی بسانکوه مقطم از آن تشکیل میگردد. مردمان قاهره از این نوع سنگ خانههای خود را میسازند. به تو میگوید: سنگ آهک یک آمیزه شیمیائی استکه مشهور بهکربناتکلسیم است، در زمین بر اثر عملکرد زندهها یا فعل و انفعال شیمیائی پدید آمده است. برایت مثالی از شن میآورد، و به تو میگوید: اکثر مواد شن اکسید سیلسیوم است. شن نیز دانههائی از سنگهای دیگر است. مثال دیگری را برای تو میآورد از ماسه وگل. همه اینها از سنگهای اصلی سابق مشتق و جدا گردیدهاند.
از سنگهای اصلی سابقی میپرسیکه سنگهای رسوبی با همه اختلافیکه دارند، از آنها جداگردیدهاند. خواهی دانست که آنها از سنگهای آذرین پدیدار آمدهاند و جدا گردیدهاند. زمین در آغاز پیدایش مواد مذاب بود. سپسکمکم سرد و سفتگردید. بر این سطح سرد و سفت جز سنگهای آذرین نبود. بعدها آب پدید آمد، و به دنبال آن دریاها شکلگرفتند. سنگهای آذرین و آب دستاندرکار شدند. هوا نیز در این امر با آنها همکاری و همیاریکرد. گازهای فعال و طوفان بادها و خورشید با نور و حرارت خود در اینکار شرکت نمودند، و همه این عوامل بهکار پرداختند، و مطابق با سرشت خدادادی خود به سوخت و ساز ادامه دادند، و سنگهای آذرین سخت و بیسود را به سنگهای نافع و سودمند تبدیلکردند. سنگهانی را به وجود آوردندکه در ساختن ساختمانها به درد میخورند. سنگهائی را ترتیب دادند که در استخراج معادن و فلزات سودمند هستند. مهمتر از همه اینها، و بزرگتر از همه اینها این سنگهای آذرین سفت و سختیکه برای حیاتیکه بر آنها مستقر و پاجاگردد سودمند نیستند، خاکی را پدید آوردندکه در سطح زمین تهنشین شد و رسوب کرد، و زمینه را برای پدیدآمدن موجودات زنده و انسانها آماده نمود.
سنگ گرانیت برای کشت و زرع یا آبیاری سودمند نمیافتد. ولیکن از سنگگرانیت و نظائر آن خاک ریز و نرمی پدیدار آمده است. با پیدایش این خاک ریز و نرم گیاهان رستهاند و پدیدار گردیدهاند. با پیدایش گیاهان حیوانات سر برآوردهاند و پای به عرصه وجود گذاشتهاند. آنگاه زمین آماده پیدایش سردفتر موجودات این زمینگردیده استکه انسان است ...). [1]
این کوچ دور و درازی استکـه دانش جدید آن را تعیین میکند و به تصویر میکشد. چهبسا اینکوچ دراز آهنگ در فهم معنی روزهای آفرینش زمین و ساختارکوههای استوار بالای آن، و ایجاد خیرات و برکات در آن، و تقدیر و تعیین اقوات و ارزاق زمین در چهار روز از روزهای خداکه ما نمیدانیم چگونه و چه اندازه بودهاند، و تنها و قطعاً میدانیم که آن روزها غیر از روزهای معمولی این زمین بودهاند، به ماکمککند. لحظهای در پیشگاه هر بندی از نـصوص قرآنی میایستیم، پیش از اینکه زمین را به سوی آسمان ترککنیم وبهدرودگوئیم!
(وَجَعَلَ فِیهَا رَوَاسِیَ مِن فَوْقِهَا).
او در زمین کوههای استواری قرار داد.
در موارد بسیاریکوهها به نام «رواسی» ذکر میشوند. در جاهائی علت وجود این رواسی، یعنیکوههای ثابت و استوار، چنین ذکر میشود:
(أن تَمیدَ بکُم ) .
تا این که زمین شما را نلرزاند (وبا حرکت خود شما را مضطرب نگرداند). (نحل/١٥ولقـمان /10)
کوهها در زمین ثابت و استوارند، و زمین را ثابت و استوار نگاه میدارند، و توازن آن را محفوظ میکنند و نمیگذارندکه بلرزد و تکان بخورد . . . زمانهاگذشته است و مردمان گمان بردهاندکه زمین ایشان ثابت و بدون حرکت است و بر پایههای محکمی استوار است! بعدها زمانی فرارسیده استکه اکنون در آن به مردمان گفته میشود: این زمینیکه بر آن زندگی میکنید کره کوچ بیش نیست و درفضای مطلق شناور است و بر چیزی تکیه ندارد . . . چهبسا وقتیکه برای نخستین بار بدیشان چنینگفته میشود به هراس میافتند، یا چهبسا در میانشانکسانی باشند با ترس و هراس چپ و راست پیرامون خود را بنگرند، نکند زمین آنان را بدین سو و بدان سو پرت بکند یا ایشان را به ژرفای فضا بیندازد! امّا همچون کسانی مطمئن باشند و آرام بگیرند. چه دست خدا زمین را نگاه میدارد و نمیگذارد زمین و آسمان از جای بشوند و از مسیر خود خارج گردند. هرگاه هم بخواهند از جای بشوند و از مسیر خود خارج گردند، جز خدا هیچکس نمیتواند آنها را در مسیر خود نگاه و محفوظ دارد. آنان مطمئن باشند و آرام بگیرند، چه قوانین و سنن حاکم بر این جهان هستی، محکم و استوار است و ساختار خدای نیرومند و چیره است! به سوی کوهها برمیگردیم. میبینیم قرآن میفرماید کوهها «رواسی« یعنی ثابت و استوار هستند، و کوهها زمین را نگاه میدارند و نمیگذارند بلرزد و بجنبند. و چهبسا - همانگونهکه در جای دیگری از این فی ظلال القرآن گفتهایم [2] - کوهها هماهنگی موجود در میان گودیهای اقیانوسها و بلندیهای خشکیهای زمین و به طورکلی پستیها و بلندیهای آن را محفوظ میدارند، و درنتیجه زمین توازن پیدا میکند و به لرزش و جنبش -در نمیآید.
این هم فرزانهایکه میگوید:
«هر رخدادیکه در زمین رخ میدهد، در سطح زمین یا در زیر سطح آن، به سبب آن انتقال مادهای از جائی به جائی صورت میپذیرد و این انتقال در سرعت گردش زمین تاثیر دارد. تنها جزر و مد انگیزه اینکار نیست. (مراد از این کار، کندی سرعت زمین است، چنان که پیش از این بخشگفته است). حتی رودبارها که آب خود را از جائی به جای دیگر زمین میبرند در سرعت گردش زمین تاثیر دارد. چـیزی راکه بادها با خود میبرند و به جای دیگری منتقل میکنند، در سرعت گردش زمین تاثیر دارد. اگر چیزی به ته دریاها بیفتد، و یا چیزی در اینجا و آنجای روی سطح زمین پدید آید در سرعتگردش زمین تاثیر دارد . . . از جمله چیزهائی که در سرعتگردش زمین تاثیر دارند این استکه به هر سبب وعلتیکه هست زمین منبسط و یا منقبض گردد، هرچندکه این انسباط و انقباض جزئی و ناچیز بوده و بر قطر آن نیفزاید یا از قطر آن نکاهد مگر چند قدمی را». [3]
این زمینکه تا این اندازه حساس است، جای شگـفت نیست اگرکوههای ثابت و استوار محافظ آن باشند و نگذارند:
(أن تَمیدَ بکُم ) .
تا این که زمین شما را نلرزاند (و با حرکت خود شما را مضطرب نگرداند).
همانگونهکه چهارده قرن پیش در قرآن آمده است.
(وَبَارَکَ فِیهَا وَقَدَّرَ فِیهَا أَقْوَاتَهَا).
و خیرات و برکات زیادی در آن آفرید، و مواد غذائی (مختلف و جوراجور ساکنان) زمین را به اندازه لازم مقدر و مشخص کرد.
این بند تصویرکشت و زرع نموکننده و بالنده این زمین، و برخی از معادن سودمند همچون طلا و نقره و آهن، و چیزهائی از این قبیلکه خدا آنها را در دل زمین پنهان فرموده است، به ذهن پیشینیان ما میانداخت . . . امّا امروز بعد از آنکه یزدان چیزهای زیادی از خیرات و برکاتی راکه در زمین به ودیعت نهاده است و اقوات و ارزاقی راکه در زمین در طول روزگاران درازی انباشته کرده است، برای انسان کشف و برملا فرموده است، این بند مدلول و مفهوم چندین برابری به ذهن ما میاندازد.
ما دیدیمکه چگونه عناصر هوا با یکدیگر همکاری کردهاند و آب را تشکیل و پدیدارکردهاند، و چگونه آب و هوا و خورشید و بادها همکاری و همیاری نمودهاند و بارانها را ایجاد کرده است که منشا آب شیرین است، چه آب رودبارهای ظاهری و بیرونی و چه آب رودبارهای باطنی و درونیکه به شکل چشمهها و چشمهسارها و چاهها در میاید . . . همه اینها از جمله پایههای بنیادین برکات و اقوات هستند. هوا در میان است. نفسهایمان و بدنهایمان بر هوا استوار و ماندگارند . . .
«زمین کرهای است کهگرداگرد آن را پوستهای از صخرهسنگها فراگرفته است. پیرامون اکثر صخرهسنگها را آب احاطهکرده است. دور و بر هردوی صخرهسنگها و آب را لایهای از هوا دربرگرفته است. این لایه هوا طبقه ستبری ازگاز است، و بسان دریا ژرفاها دارد. ما آدمیزادگان، و حیوانات و نباتات در این ژرفاها زندگی میکنیم و به سبب آن چیزیکه در آن است در آرامش بسر میبریم.
از اکسیژن هوا نفسهایمان را برمیگیریم و تنفس میکنیم.گیاهان پیکره خود را ازکربن هوا، و بلکه از اکسید کربن هوا ترتیب میدهند، همان چیزیکه شیمیدانان آن را دی اکسیدکربن مینامند. گیاه پیکر خود را ازکربن میسازد. ماگیاه را میخوریم، و حیوانی را میخوریمکه ازگیاه تغذیه میکند. و ازگیاه و حیوان بدن خود را مـیسازیم. ازگازهای هوا نیتروژن، یعنی ازت مانده است. ازت را برای رقیق کردن اکسیژن استشمام میکنیم تا از نفسهایمان نسوزیم. بخار آب مانده است. بخار آب برای مرطوب کردن هوا است.گازهای دیگری در هوا است. مقدار این گازها اندک است. از قبیل: آرگون، هلیوم، نئون، و جز اینها . . .گاز دیگری ئیدروژن است. اینگاز چهبسا از بقایای آفرینش نخستین زمین برجای مانده باشد».[4] موادیکه آنها را میخوریم، و موادیکه در زندگی خودمان از آنها استفاده میکنیم - اقوات بیشترین قسمت آنها در شکمها مصرف میگردند - همه آنـها مرکب از عنصرهای اصلی هستند، عنصرهائیکه زمین آنها را در درون خود یا در فضای خود دارد. برای مثال، این شکر . . . شکر چیست؟ شکر مرکب ازکربن و ئیدروژن و اکسیژن است. ما متوجه شدیمکه آب از ئیدروژن واکسیژن ترکیب شده است . . . به همین ترتیب است هر چیزیکه از خوردنی و نوشیدنی، و یا پوشیدنی و ابزار و ادوات، مورد بهرهبرداری قرار میدهیم . . . همه آنها مرکب از عناصر این زمین هستند و در آن به ودیعتگذاشته شدهاند . . .
همه اینها به چیزی از برکات و به چیزی از تقدیر اقوات اشاره دارند . . . در چهار روز از مراحل زمانی طولانی پیدایش یافتهاند . . . آنها روزهای خدایند. مقدار و اندازه آنها را جز خدا نمیداند.
(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ . فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ ).
سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحـابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود. به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید پـدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانـه پدید آمدیم (و به همان صـورت درآمدهایم که اراده فرمودهای). آنگاه آن را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند، و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب با آنجا را آفرید). آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان و تابان) بیاراستیم و (آن را کاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم. این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است. (استواء)که مصدر فعل «استوی« است در اینجا به معنی قصد است. قصدکردن از جانب خدای بزرگوار، مراد توجه و اراده نمودن است. واژه «ثُمّ: سپس،گاهی برای ترتیب زمانی نیست، و بلکه برای ارتقاء معنوی
است.[5] «السماء»: آسمان. از لحاظ ذهن و شعور، به جایگاه بالاتر و والاتر میگویند.
(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ ) .
سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود.
اعتقاد بر این است که پیش از آفرینش ستارگان، چیزی وجود داشته استکه آن را سحابی میگویند. این سحابیگاز بوده است . . . یعنی دود.
«سحابیها - چه روشن و چه تیره - گاز و غبار موجود در آن، آثار باقیمانده آفرینش ستارگان بوده است و بس. نظریه آفرینش چنین است:کهکشان ازگاز و غبار تشکیل گردیده است. از انباشته شدن گاز و غبار، ستارگان تشکیل شدهاند. مقداری از گاز و غبار مانده است. از این باقیماندهگاز و غبار در این کهکشان فراخ باقی مانده است. گاز و غبار باقیمانده برابر است با مقدارگاز و غباریکه ستارگان از آن تشکیل گردیدهاند. پیوسته ستارگان از این بخش گاز و غبار برجای مانده، با نیروی جاذبه به سوی خود میکشند، و آسمان را خوب ازگاز و غبار جارو میکنند. ولیکن این جاروکنندگان هرچندکه تعدادشان به صورت وحشتناکی فراوان است، ولی نسبت بهگسترههائیکه باید آنجاها را جاروکنند، کم و اندک هستند».[6]
این سخن چه بسا درست باشد، چون نزدیکترینگفته به مدلول و مفهوم حقیقت قرآنی است:
(ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاء وَهِیَ دُخَانٌ ).
سپس اراده آفرینش آسمان کرد، در حالی که دود (گونه، و به شکل سحابیها در گستره فضای بیانتهاء پراکنده) بود.
آن گاه اندکی در جلو این حقیقت هراس انگیز میایستیم:
« فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ اِئْتِیَا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ».
به آسمان و زمین فرمود: چه بخواهید و چه نخواهید، پدید آئید (و شکل گیرید). گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای).
اشاره شگفتی به فرمانبرداری این جهان از قانون یزدان، و به تماس حقیقت این جهان با آفریدگار خود است، تماسی که تماس اطاعت از فرموده خدا، و تسلیم اراده و مشیت او شدن است. در این صورت هیچ چیزی جز انسان در میان نیست مگر اینکه با خواست خود در برابر قانون هـمگانی خداکرنش میبرد و از آن فرمانبردارانه اطاعت میکند، مگر انسان که در برخی از اوقات وادار بهکرنش بردن و اطاعتکردن از قانون همگانی خدا میشود. انسان قطعاً در برابر این قانون هـمـگانی الهیکرنش و فرمان میبرد. او نمیتواند از دائره آن بیرون رود. انسان سپر بسیارکوچکی در گردونه این جهان بس بزرگ و سترگ است. قوانین همگانی جهان بر انسان ساری و جاری میگردد چه بخواهد و چه نخواهد. ولیکن تنها او استکه بسان اطاعت آسمان و زمین اطاعت نمیکند. بلکه میخواهد بگریزد، و از مسیر خوش و بیدرد سر منحرف شود. این استکه با قوانینی برخورد پیدا میکندکه حتماً آن قوانین بر او چیره میگردد و او را شکست میدهد - و گاهی او را در هم میکوبد و خردش میکند - آن وقت غیر فرمانبردارانه کرنش میبرد و به زانو درمیافتد. مگر بندگان خدا، آن کسانی که دلهایشان، وجودشان، حرکاتشان، تصوراتشان، ارادههایشان، علائق و رغائبشان، و رویکردهایشان در صلح و صفا است . . . در صلح و صفا است با قوانین همگانی الهی . . . این استکه آنان مطیعانه سر بر خط فرمان مینهند، و آرام و آسان باگردونه جهان بزرگ و سترگ به راه میافتند و راه را میسپرند. باکاروان جهان بـه سوی پروردگارشان رهسپار میکردند، و با تبام نیروهای موجود در اینکاروان پیوند پیدا میکنند . . . بدین هنگام است که شگفتیها میآفرینند، و خوارق عاداتی انجام میدهند، چون با قانون خدا در صلح و صفایند، و از نیروی شگرف آن قانون استمداد مینمایند، و آنان با آن قانون هستند و آن قانون در راه به سوی خـدا مشتمل بر ایشان است، و همگان: «طائعین»: مطیعان یزدان میباشند، و دلبخواه فرمانبرداری میکنند.
ما ناخواسته کرنش میبریم و اطاعت میکنیم. کاش ما فرمانبردارانه کرنش میبردیم و اطاعت میکردیم. ایکاشکه ما همچون لبیک زمین و آسمان لبیک میگفتیم. با رضا و رغبت، و با شادی و شادمانی ملاقات با یزدان، سر بر خط فرمان ایزد سبحان مینهادیم، و با روح جهانکرنشبرنده و مطیع و لبیک گوینده و تسلیم ایزد منان و خداوندگار جهانیان، همگام و همراه میشدیم.
ماگاهگاهی حرکات خندهآوری از خود نشان میدهیم ... گردونه قضا و قدر در راه خود میچرخد، و با سرعت خود میگردد، و جهت خود را میسپرد، و جملگی هستی را با خود میگرداند و میبرد، مطابق قوانین و سننیکه در میان است . . . ما میآئیم و میخواهیم سرعت بگیریم، و یا کندیکنیم. ما در میان اینکاروان بزرگ وکوکبه سترگ هستیم.گـاهی غم و اندوه و پریشانی و شتاب و خودپرستی و آز و طمع و علاقه و رغبت و ترس و هراس، به ما دست میدهد - و آن وقتی استکه ما ازگردونه جهان میگسلیم و از خط سیر جهانی منحرف میگردیم - بدین هنگام اینجا و آنجا میگریزیم، در حالی که کاروان جهان وکوکبه کیهان به راه خود ادامه میدهد. با این سپر و با آن سپر برخورد میکنیم و به درد میآئیم و به ناله میافتیم. در اینجا و آنجا به مانع میخوریم و تصادف میکنیم و درهم میشکنیم. در حالیکهگردونه جهان با سرعتیکه دارد در راه خود و رو به هدف خویش میچرخد و به پیش میرود. نیروهایمان و تلاشهایمان همه و همه هدر میرود و هرز و بیهوده میشود . . . امّا زمانیکه دلهایمان واقعاً ایمان داشته باشد، و حقیقتاً تسلیم خدا باشد، و به راستی با جان هستی تماس پیداکند، ما در این صورت نقش اصلی خود را میشناسیم، و میان گامهایمان و میانگامهای قـضا و قدر همسوئی و هماهنگی برقرار میگردانیم، و در لحطه مناسبی با سرعت مناسبی، درگستره مناسبی به حرکت درمیآئیم. با جملگی نیروی هستی حرکت میکنیم، نیروئیکه از آفریدگار هستی استمداد میطلبد و یاری میخواهد. عملاً کارهای بزرگی را انجام میدهیم، بدون این که غرور به ما دست بدهد. زیرا ما منبع قدرتی را خواهیم شناختکه با مدد و یاری او اینکارهای بزرگی را انجام خواهیم داد. اطمینان و یقین پیدا میکنیم که این قدرت، قدرت خودمان نیست. بلکه قدرت مایه چنین کرده است متصل به قدرت بزرگ یزدان جهان بوده است.
وای چه رضا و خشنودیای! وای چه خوشبختی و سعـادتی! وای چه آسودگی و آسایشی! وای چه آرامشیکه دلهایمان را فرا میگیرد در آن روز و روزگاریکه درکوچ کوتاه خود هستیم! کوچیکه بر این ستاره فرمانبردار و لبیکگوی پروردگار داریم، ستارهایکه در این کوچ بزرگیکه به سوی خداوندگار این ستاره داریم، در پایان این گشت وگذار با ما همراه و همسفر است!
چه صلح و صفائیکه بر جانهایمان میریزد در آن حال و احوالیکه ما در جهانی زندگی میکنیمکه دوست ما است، جـهانیکه با تمام وجود تسدم فرمان پروردگارش میباشد، و ما نیز با آن تسلیم فرمان پروردگارمان میباشیم. گامهایمان ازگامهای جهان جدا نمیگردد، و با ما دشمنی نمیورزد و ما با آن دشمنی نمیورزیم. چون ما ازآنیم، و با آن هم جـهت و همسوئیم:
(قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ ).
گفتند: فرمانبردارانه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای).
(فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِی یَوْمَیْنِ).
آنگاه آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز به انجام رساند.
(وَأَوْحَى فِی کُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا).
و در هر آسمانی فرمان لازمهاش را صادر (و نظام و تدبیر خاصی مقرر) فرمود (و مخلوقات و موجودات متناسب بـا آنجا را آفرید).
دو روز چهبسا مراد دو دورهای باشد که ستارگان از سحابیها تشکیل شدهاند. یا در آنها هستی پیدایش پیدا کرده است آنگونهکه خدا میداند و بس. وحی و پیام فرمان در هر آسمان، اشاره به روان کردن قوانین لازم در آن است، برابر رهنمون و رهنمودی که خدا فرموده است. امّا آسمان مقصود، کدام است، ما نمیتوانیم آن را معین و مشخص داریم. چهبسا فاصله دوری، آسمان بشمار آمده است. یاکهکشانی آسمانی نامگرفته است. و چهبسا هم کهکشانهائی که فاصلههای متفاوتی داشتهاند آسمانها بشمار آمدهاند ... و چیزهای دیگری جز اینها،که واژه آسمان برداشت آنها را دارد، و چنین چیزهائی بسیارند.
(وَزَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ وَحِفْظاً) .
آسمان نزدیک را با چراغهای بزرگی (از ستارگان درخشان و تابان) بیاراستیم و (آن را کـاملاً از آفات و استراق سمع شیاطین) محفوظ داشتیم.
«السماء الدنیا »: نزدیکترین آسمان . . . این هم مدلول و مفهوم واحد و مشخصی ندارد. چهبسا نزدیکترین کهکشانها به ما مراد باشد که بدان جاده کاهفروش میگویند. [7] اندازه قطر کهکشان ما صد هزار میلیون سال نوری است! چه بسا مراد از آسمان چیزی جز این هم باشد، چـیزی از چیزهائیکه واژه آسمان میتواند بر آن منطبقگردد. در آن ستارگان و سیارگانی هستندکه بسان چراغها در جلو دیدگان ما میدرخشند.
(حفظاً ): نگاهداری. مراد حفظ از شیاطین است . . . همانگونهکه در جاهای دیگری از قرآن مفاهیمی دال بر این معنی آمده است . . . ما نمیتوانیم در باره شیاطین چیز زیادی را بگوئیم، و بیش از اشارههای گذرائی را بیان بداریمکه در قرآن آمدهاند. این اشارهها ما را بس است.
( ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ) .
این (امور مذکوره، اعم از آفرینش جهان هستی و دوران شکلگیری و نظم دقیق، برجوشیده از) برنامهریزی خداوند بسیار توانا و بس آگاه است.
آیا اینها را مقدر و مقرر و اندازهگیری میکند، و سراسر هستی را نگاهداری مینماید، و همه جهان را میگرداند و میچرخاند و اداره کند، کسی جز خداوند چیره و نیرومند و توانا؟ و جز خداوند بسیار آگاه و مطلع از موارد و مصادر نظام هستی؟
*
بعد از این چرخش وگردش جهانی شگفتانگیز، موضع کسانیکهکفر میورزند و خدا را نمیپذیرند و برای او انبارها قرار میدهند چگنه خواهدبود؟ وقتی که آسمانسو زمین به پروردگارشان عرض میکنند:
« أَتَیْنَا طَائِعِینَ ».
فرمانبردارانـه پدید آمدیم (و به همان صورت درآمدهایم که اراده فرمودهای).
آخر این مورچه کوچک درمانده انسان نام که روی زمین میلغزد و حرکت میکند، چگونه با تکبر و بیشرمی خدا را انکار میکند؟
( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ (13) إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ (14) فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ (15) فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ (16) وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (17) وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ ).
اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو : شما را از صاعقهای همچون صاعقه عاد و ثمود میترسانم. زمانی (صاعقه گریبانگیر قوم عاد و ثمود شد) که پیغمبران از پیش رو و پشت سر (و از هر سو و جهات دیگر) به نزدشان آمدند (و به عناوین مختلـف و به شیوههای گوناگون پندشان دادند و ارشادشان کردند و گفتند:) جز خدا را پرستش نکنید. پاسخ دادند که: اگر خدا مـیخواست پیغمبرانی روانه دارد فرشتگانی را (به عنوان پیغمبر) فرو میفرستاد (نه انسانهائی مانند خود ما). ما قطعاً به آن چیزهائی باور نداریم که با خود آوردهاید. و امّا قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند (و مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟ مگر آنان نمیدانستند که خداوندی که ایشان را آفریده است از آنان نیرومندتر است؟! آنان (بر اثر این پندار بیاساس) پیوسته آیههای ما را انکار میکردند و نمیپذیرفتند. سرانجام باد تند و پرصدا و سخت سردی را در روزهـای شومی به سویشان وزان کردیم، تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی همین دنیا بدیشان بچشانیم. (تازه این عذاب دنیا است) و عذاب آخرت خوار و پستکنندهتر (از عذاب دنیوی ایشان) است. و آنان اصلاً (از سوی کسی) یاری و کمک نمیشوند. و امّا قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم (و راه خیر و راه شـر را بدیشان نمودیم) و آنان کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند، و لذا به سبب کارهائی که میکردند، صاعقه عذاب خوارکنندهای ایشان را فروگرفت. وکسانی را که مومن ومتقی بودند نجات دادیم (و از عذاب درامان و از دست کفار متکبر رهائی بخشیدیم).
این تهدید و بیم هراسناک و هراسانگیزیکه میفرماید:
« فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ » .
بگو: شما را از صاعقهای همچون صاعقه عاد و ثمود میترسانم.
مناسب با زشتیگناه و پلشتی بزه، و با خودبزرگبینی و تکبری است که مشرکان میورزیدند، و در سرآغاز این سوره حکایت گردیده است. همچنین مناسب با انحراف و کجرویای است که کفار آدمیان در کاروان بزرگی مرتکب میشدهاندکه پیش از این تهدید و بیم بیان شده است.
ابناسحاق داستانی از این تهدید و بیم را روایت کرده است وگفته است: یزید پسر زیاد از محمّد پسرکعب قرظی نقل نموده استکه اوگفته است: برایم نقل شده است، عتبه پسر ربیعهکه رئیسی بود، روزی در مجلس قریشیان نشسته بود، و پیغمبرخدا (ص) تک و تنها در مسجدالحرام نشسته بود، عتبه رو به قریشیان کرد وگفت: ایگروه قریشیان آیا برنخیزم و به پیش محمّد بروم و با او سخن بگویم و چندکاری را بدو پیشنهاد بکنم. بدان امیدکه برخیها را بپذیرد و یکی از آنها راکه بخواهد بدو بدهیم و از ما دست بکشد؟ - این وقتی بودکه حمزه (رض) ایمان آورده بود و دیدند یاران و پیروان پیغمبر (ص) فزونی مییابند و افزایش پیدا میکنند.گفتند: بلی ای ابو ولید، بلند شو و به پیش او برو و با وی سخن بگو. عتبه خاست و به پیش پیغمبر خدا (ص) رفت و درکنارش نشست و بدو گفت: ای برادرزادهام! تو میدانی در میان ما چه مکانت و منزلتی داری. جزو عشیره ما هستی و از حسب و نسب والائی برخورداری. توکار بزرگی را برای قوم خود آوردهای، و با آن میانشان تفرقه افکندهای. خردهایشان را بیخردی قلمداد کردهای، و از خدایانشان عیبجوئی نمودهای و دینشان را ننگین دانستهای. آئینشان را نمیپذیری و بدان گردن نمینهی، آئینیکه پدران و نیاکانشان بر آن بودهاند و بر آن رفتهاند. از من بشنو تا چه میگویم. منکارهائی را به تو پیشنهاد میکنم، بنگرکه در باره آنها نظرت چیست. شاید تو برخی از آنها را پذیرفتی . . . پیغمبر خدا (ص) فرمود:
( قل یا أبا الولید أسمع ) ٠
«ای ابو الولـید بگو، میشـوم».
عتبه گفت: ای برادرزادهام! اگر تو از این چیزیکه با خود آوردهای مقـصودت مال و دارائی است، از اموال و دارائیهای خود آن اندازه برایت جمع میکنیم و به تو میدهیم تا ثروتمندترین ما خواهی شد. اگر هم از این کار مرادت ریاست است، تو را بر خود رئیـس میکنیم و هیچکاری را بدون فرمان تو انجام نمیدهیم. اگر نیز منظورت فرمانروائی و شاهی است، تو را بر خود فرمانروا و شاه میکنیم. اگر هم جن به پیش تو میآید و او را میبینی و نمیتوانی او را از خود برانی، ما پزشکانی را دعوت میکنیم، و در این راه اموالی راکه داریم خرج مینمائیم تا تو را از دست او میرهانیم. چهبسا جن برکسی غالب میشود تا وقتیکه مداوا میگردد و از دست او نجات داده میشود . . . و سخنان دیگریکهگفته است . . . پیغمبر خدا (ص)گوش به سخنان عتبه فراداشته بود و چیزی نفرمود تا او خاموش گردید. آنگاه فرمود:
(أفرغت یا أبا الولید؟ ) .
«ای ابو ولید آیا تمام شدی«
عتبهگفت: بلی. پیغمبر (ص) فرمود:
«فاستمع منّی ».
«پس از من بشـو».
عتبهگفت: چنینکنم . . . فرمود:
(بسم الله الرحمن الرحیم .حم . تَنزِیلٌ مِّنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ . کِتَابٌ فُصِّلَتْ آیَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لِّقَوْمٍ یَعْلَمُونَ . بَشِیراً وَنَذِیراً فَأَعْرَضَ أَکْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا یَسْمَعُونَ) .
به نام خداوند بخشنده مهربان. حا. میم. (این کتابی است که) از طرف خداوند بخشایشگر مهرورز نازل شده است. کتابی است که آیات آن تفصیل و تبیین شده است (و واضح و روشن گشته است. یعنی) قرآن که به زبان عربی است، برای قومی (فهم معانی آن آسان) است که اهل دانش باشند. قرآن بشارتدهنده (مومنان به نعمتهای فراوان و جاویدان) و ترساننده (کافران به عذاب دردناک و سرمدی یزدان) است. ولی (تشویق و تهدید قرآن در دل متعصبان لجوج بیاثر است) و اکثر آنان (از حق و حقیقت) رویگردانند و این است که (روح شنوائی و پذیرائی حقائق را از دست دادهاند و گوئی که کرند و) هیچ نمیشنوند.
سپس پیغمبر (ص) به قرائت بقیه آیات این سوره ادامه داد و آنها را بر عتبه خواند. وقتیکه عتبه گوش میکرد، ساکت و خاموشگوش بدان آیات میداد، و دستهایش را بر پشت خودگرفته بود و بر آنها تکیه زده بود. به سخنان پیغمبر (ص)گوش میداد تـا فرمودههایش به آیه سجده در همین سوره رسید و سجده برد. سپس گفت:
(قد سمعت یا أبا الولید ما سمعت فأنت و ذاک ).
«ای ابو ولید شنیدی آنچه راکه شنیدی، این تو و این آن (خواهی بپذیر و خـواهی نپذیر).
عتبه برخاست و به پیش یارانش برگشت. یارانش به یکدیگرگفتند: به خدا سوگند میخوریم ابو ولید با چهرهای به سویتان برگشته است که جدای از چهرهای استکه با آن از پیشتان رفته است. وقتی که عتبه در کنارشان نشستگفتند: ای ابو ولید چه به دنبال داری و خبر چیست؟ گفت: آنچه به دنبال دارم و از آن بـاخبر گردیدهام این است به خدا سوگند سخنی را شنیدهامکه هرگز همانند آن را نشنیدهام. به خدا همچون سخنی سحر نیست، و شعر هم نیست، و غیبگوئی نیز نیست. ایگروه قریشیان از من اطاعتکنید وکار را به من واگذارید . . . میان این مرد و میان آنچه در صدد آن است راه را بازگذارید و رهایش سازید. به خدا سوگند سخنی راکه من از او شنیدهام خبری به دنبال دارد. اگر عربها بدو دسترسی پیداکنند و نابودشکنند، توسط دیگران از شر او رهائی یافتهاید. اگر هم بر عربها پیروز شود، حکومت و فرمانروائی او حکومت و فرمانروائی شما است، و عزت و عظمت او عزت و عـظمت شـما است، و شما خوشبختترین مردمان در سایه او خواهید بود . . .گفتند: به خدا سوگند ای ابو ولید او با زبانش تو را جادوکرده است! عتبه گفت: این رای و نظر من بود، هرچه به نظرتان رسیده است انجام دهید.
بغوی در تفسیر خودحدیثی را با استنادیکه دارد و آن را از محمّد پسر فضیل، و او آن را از اجلح -که پسر عبدالله کندی کوفی است - ابنکثیرگفته است: تا اندازهای ضعیف به حساب آمده است - و اجلح آن را از زبال پسر حرمله، و او آن را از جابر پسر عبدالله (رض)کرده اسث. تا میرسد به:
( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ) ٠
اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو: شما را از صاعقهای همچون صاعقه عاد و ثمود میترسانم.
عتبه دست بر دهان پیغمبر (ص)گذاشت، و او را به صله رحم سوگند داد، و به میان اهل و عیال خود برگشت و بیرون نیامد و به پیش قریشیان برنگشت، و از ایشانکنارهگیری نمود و خود را در منزل زندانی کرد. . .تاآخر. . .
بعدهاکه در این باره با عتبه سخنگفتند،گفت:
(دست بر دهانشگذاشتم و او را به صله رحم سوگند دادمکه دست بردارد و بس کند. شما که میدانید محمّد وقتیکه چیزی راگفته است دروغ نگفته است. من ترسیدمکه عذاب را بر شما نازلگرداند . . .).
این تصویری از تاثیر همچون تهدید و بیمی از دهان پیغمبر خدا (ص) بر دل مردی استکه ایمان نیاورده است! به ترک این روایت نمیگوئیم پیش از اینکه توقفکوتاهی در جلو سیمای پیغمبر (ص) و ادب و اخلاق بزرگوارانه و آرامش دل با ایمان او نداشته باشیم. او به عتبه گوش میدهد و عتبه این اندیشههای کوچک و پیشنهادهای بیارزش را به عرض مبارکش میرساند. در حالی که دل پیغمبر (ص) به چیزی
سرگرم استکه بسی والاتر و بزرگتر از اینها است. وقتیکه این اندیشهها و پیشنهادهای چندشآور و مایه نفرت مطرح میشود، پیغمبر(ص) شکیبایانه آنها را میشنود، و بزرگوارانه بدانها گوش فرامیدارد، و آرام و متین و مهربانانه مینشیند، و از عتبه نمیخواهدکه زودتر این اندیشهها و پیشنهادها را بگوید و بدانها پایان دهد. وقتی هم عتبه سخن رابه پایان میبرد، آرام و خویشتن نگاهدار و محترمانه بدو میفرماید:
(أفرغت یا أبا الولید؟ ) .
«ای ابو ولید آیا سخنانت به پایان آمد؟»
عتبه میگوید: بلی . . . پس بدو میفرماید:
«فاستمع منّی ».
«پس به منگوشکن و از من بشنو».
هرچه زودتر به عتبه پاسخ نـمیدهد و شتابان نمیفرماید: چنین میکنم. بلکه با آرامش خاطر و با روح بزرگ، فرموده خداوندگار خود را نه سخن خود را بر او میخواند: (بسم الله الرحمن الرحیم .حم. . . ) . این سیمائی استکه به دل شوکت و حرمت، یقین و اطمینان، مودّت و محبّت، میاندازد . . . بدین خاطر بود که دلهای شنوندگان خود را جذب میکرد و بر آنها چیره میگردید . . . دلهای شنوندگانیکه نخست قصد تمسخر او را داشتند، و یا پیشاپیشکینه او را به دل میگرفتند، و بعد به خدمتش میرفتند!
درود و مرحمت خدا بر او باد . . . خداوند بزرگوار راست فرموده است:
( اللهأعلم حیث یجعلُ رسالتهُ ) .
خداوند بهتر میداند که (چه کسـی را برای پیامبری انتـخاب و) رسالت خویش را به چه کسی حوالت میدارد. (انعام/124)
پس از این توقفکوتاه به نص قرآن مجید برمیگردیم:
( فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُکُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ ...).
این هم چرخش وگردشی بر محلهای هلاک شدن و نقش زمینگردیدنگذشتگان استکه پس از چرخش و گردش در آسمانها و زمین به میان میآید. چرخش و گردشی است که دلهای خودبزرگبین را از دیدن محلهای هلاکگردیدن و نقش زمین شدن مستکبرین، به لرزه وتکاندرمیاورد:
(إِذْ جَاءتْهُمُ الرُّسُلُ مِن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ) .
زمانی (صاعقه گریبانگیر قـوم عاد و ثمود شد) که پیغمبران از پیش رو و پشت سر (و از هر سو و جهات دیگر) به نزدشان آمدند (و به عناوین مختلف و به شیوههای گوناگون پندشان دادند و ارشادشان کردند و گفتند:) جز خدا را پرستش نکنید.
این سخنی استکه جملگی پیغمبران آن را با خود به ارمغان آوردهاند، و بنیاد هر آئینی بر آن استوارگردیده است.
(قَالُوا لَوْ شَاء رَبُّنَا لَأَنزَلَ مَلَائِکَةً فَإِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ).
پاسخ دادند که: اگر خدا میخواست پیغمبرانی روانـه دارد، فرشتگانی را (به عنوان پیغمبر) فرو میفرستاد (نه انسانهائی مانند خود ما). ما قطعاً به آن چیزهائی باور نداریم که با خود آوردهاید.
این شبهه تکراریایکه به هر پیغمبریگفته شده است. هیچ پیغمبری نمیتواند انسانها را مخاطب قرار دهد و با ایشان به سخن بپردازد مگر اینکه خودش انسان باشد. ایشان را بشناسد و آنان او را بشناسند. در او سرمشق واقعی خود را بیابند، و او را الگوی خویش بکنند. او همان رنج و دردی را بچشد، و با همان مسائل و قضایائی روبرو بشودکه ایشان میچشند و با آنها روبرو میشوند. امّا عاد و ثمودکفرشان را در حق پیغمبرانشان اعلان و اعلامکـردند، بدان علت که پیغمبران انسان بودند و فرشته نشدند، آنگونه که ایشان پیشنهاد میکردند!
تا بدینجا سرنوشت عاد و ثمود را رویهم خلاصه میکند وگرد میآورد، چون هر دوگروه عاد و ثمود سرنوشت یگانهای داشتهاند. چه هم اینان و هم آنـان کارشان به صاعقه کشیده است و آذرخش آسمان دمار از روزگارشان برآورده است. سپس داستان هریک را تا اندازهای از همدیگر جدا میسازد:
(فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ).
و امّا قوم عاد در زمین به ناحق بزرگی فروختند (و مغرورانه) گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟. حق این است که بندگان در برابر یزدان کرنش برند، و در زمین خودبزرگبینی نکند و بزرگی نفروشند. آنان با مقایسه با عظمت مخلوقات خدا،کیستند و چیستند؟ آنان همانهائی هستند که هستند. آفریدههای کوچک انسان نامی درگستره هستی هستند و بس. لذا هرگونه تکبری در زمین به ناحق است و نادرست میباشد. آنان تکبر ورزیدند و مغرور شدند وگول خوردند.
( وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ؟) .
گفتند: چه کسی از ما قدرت بیشتری دارد؟.
این یک احساس دروغین است که طاغیان و یاغیان دارند. احساس میکنندکه نیروئی در زمین وجود ندارد که در برابر نیروی ایشان بایستد. آنان فراموش میکنند:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً).
مگر آنان نمیدانستند خداوندی که ایشان را آفریده است از آنان نیرومندتر است؟.
این چیز ابتدائی آشکار و مساله ساده روشنی است . . . کسیکه در اصل ایشان را آفریده است، از آنان قدرت بیشتری دارد. زیرا او است که این مقدار قدرت مـحدودی را هـم که دارند بدیشان داده است و در وجودشان سرشته است. امّا طاغیان و یاغیان چنین چیزی را یاد نمیکنند، و بلکه آن را فراموش میکنند:
« وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ » .
آنان (بر اثر این پندار بیاساس) پیوسته آیههای ما را انکار میکردند و نمیپذیرفتند.
بدان هنگام که آنان زور بازوان خود را در این صحنه به نمایش میگذارند، و از بزرگی و عظمت خود دم میزنند، ناگهان صـحنه بعدی در آیه بعدی میآغازد، صحنهایکه محل هلاک و نقش زمین شدن را نشان میدهد و مناسب با این خودپسندی پست و رسواگرانه است:
« فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ».
سرانجام باد تند و پرصدا و سخت سردی را در روزهای شومی به سویشان وزان کردیم، تا عذاب خوار و پستکنندهای در زندگی همین دنیا بدیشان بچشانیم.
اینگردباد و طوفان کج و ویجی استکه هر چیزی را با خود جارو میکند و میبرد، و سخت سرد است. در روزهای شوم و بدی وزیدنگرفته است. خواری و رسوائی را در زندگی دنیا به وجود آورده است، خواری و رسوائیایکه سزاوار متکبرانی است که به خود مـیبالند و بر بندگان فخرفروشی میکنند و مینازند.
این تازه در زندگی این جهان است . . . آنان در آخرت به حال خود رها نمیشوند. بلکه:
(وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ) .
(تازه این عذاب دنیا است) و عذاب آخرت خوار و پستکنندهتر (از عذاب دنیوی ایشان) است. و آنان اصلاً (از سوی کسی) یاری و کمک نمیشوند.
(وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى) .
و امّا قوم ثمود، ما ایشان را رهنمود کردیم (و راه خیر و راه شر را بدیشان نمودیم) و آنان کوردلی (و گمراهی) را بر هدایت (و رهنمود الهی) ترجیح دادند.
چنین به نظر میرسد این بند اشاره باشد به رهنمون و رهنمود کردن ایشان، پس از وقوع معجزه شتر ماده. آنان در سایه همچون معجزهای راهیاب گردیدهاند، ولی
بعد از دین برگشتهاند و مرتدگردیدهاند وکفر را برگزیدهاند. کوردلی را بر هدایت و راهیابی ترجیح دادهاند. روشن است گمراهی پس از راهیابی و هدایت الهی سختترین و بدترین کوری وکوردلی است!
« فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ».
و لذا به سبب کارهائی که میکردند، صاعقه عذاب خوارکنندهای ایشان را فروگرفت.
خواری مناسبترین فرجام است. چه خواری فقط عذاب نیست و بس، و تنها نابود شدن نیست و بس. و بلکه خواری سزایکوردلی پس از ایمان داشتن است.
(وَنَجَّیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ) .
و کسانی را که مومن و متقی بودند نجات دادیم (و از عذاب درامان و از دست کفار متکبر رهائی بخشیدیم).
چرخش وگردش بر محلهای هلاک و نقش زمین گردیدن عاد و ثمود به پایان میآید، و بیم دادن از این محلهای هلاک و نقش زمینگردیدن هراسناک و هراسانگیز خاتمه میپذیرد. سلطه و قدرت خدا برایشان روشن و جلوهگر میشود، سلطه و قدرتیکه هیچگونه قدرت و قوتی نمیتواند آن رابرگرداند، و هیچگونه دژی نمیتواند کسی را از دست آن مصون و محفوظ دارد، و مثلاً متکبر سرکشی را در خود پناه دهد و درامان از عذاب یزدان دارد.
*
هم اینککه برایشان از سلطه و قدرت موجود خدا در سرشت جهان، و از سلطه و قدرت موجود خدا در تاریخ انسانها، پرده برداشته است، ایشان را آگاه و مطلع میگرداند بر سلطه و قدرت خدا در وجـود خودشان، وجود خودشانکه هیچ چیزی از آن متعلق به خودشان و در اختیار خودشان نیست، و هیج چیزی از اندامهایشان را نمیتوانند از سلطه و قدرت خدا محفوظ بدارند و دور نگاه دارند. حتی گوشهایشان و چشمهایشان و پوستهایشان در جایگاه دادگاه قیامت از آنان سرشتی و نافرمانی میکند، و برخی ازگواهانی خواهند شدکه بر ضد ایشان گوافی میدهند:
(وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاء اللَّهِ إِلَى النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ . حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ . وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ . وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ وَلَکِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یَعْلَمُ کَثِیراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ . وَذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ . فَإِن یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ وَإِن یَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِینَ) .
روزی دشمنان خدا (یعنی کفار و مشـرکان همه ملتها) به سوی آتش دوزخ رانده و بر لبه آن گرد آورده میشوند (و دستههای پیشین را نگاه میدارند تا گروههای پسین را بدانان ملحق گردانند). هنگامی که در کنار دوزخ گرد آمدند، گوشها و چشمها و پوستهای ایشان بر کارهائی که (در دنیا) میکردهاند، گواهی میدهند. آنان به پوستهای خود میگویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید؟ پاسخ میدهند: خداوندی ما را به گفتار درآورده است که همه چیز را گویا نموده است، و همو در آغاز شما را (از عدم) آفریده است و (در پایان زندگی و بعد از ممات، دوباره جامه حیات به تنتان کرده و برای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده شدهاید. شما اگر گناهانتان را پنهان میکردید نه از این جهت بـود که از شهادت گوشها و چشمها و پوستهایتان بر ضد خود بیم داشته باشید (چرا که اصلاً باور نمیکردید روزی اینها به سخن درآیند و بر ضد کسی گواهی دهند.) بلکه گمان میبردید خدا بسـیاری از اعمالی را که (مخفیانه) انجام میدهید نمیداند. این گمان بدی که در باره پروردگارتان داشتهاید شما را به هلاکت انداخته است، و لذا از زمره زیانکاران شدهاید. اگر آنان شکیبائی کنند (یا نکنند، یکسان است و) آتش دوزخ جایگاه ایشان است (و راه نجاتی از آن ندارند). اگر هم تقاضای رضایت و درخواست عفو (الهی) کنند (به جائی نمیرسد و پذیرفته نمیشود) و مورد عفو قرار نمیگیرند.
رویاروئی هراسناک و شگفتی استکـه در جـایگاه همایش همگان و در دادگاه ایزد سبحان پیش میآید. در آنجائی که اندامهای بدنهای بزهکاران از سلطه و قدرت یزدان اطاعت میکند و بهگفتار درمیآید و به پرسشها پاسخ میگوید، در جایگاهی که صاحبان اندامها دشمنان خدا نامیده میشوند و با این نام، ننگین میگردند. راستی باید سرنوشت دشمنان خدا به کجا بینجامد و چه باشد؟ آنان راگرد میآورند، و اولشان را به آخرشان میرسانند و بسان گله گوسفندان جمع میگردانند! به سویکجـایشان میبرند؟ به سوی آتش دوزخ؟ وقتیکه بهکنار آتش دوزخ رسیدند و حساب و کتاب درگرفت، ناگهان گواهان بر ضد ایشان گواهی میدهند، گواهانی که حسابی برای آنان باز نمیشد و گمان سر زدن همچون کاری از ایشان نمیرفت. زبانهایشان بسته است و به سخن درنمیآید، همان زبانهائیکه در دنیا دروغ میگفت و تهمت میزد و یاوهسرائی میکرد و به تـمسخر مینشست. امّا گوشهایشان و چشمهایشان و پوستهایشان بر ضدّ ایشان به میدان درمیآیند تا به پروردگارشان پاسخ دهند و اطاعتکنند و تسلیم شوند، و از بزهکاران بگویند و روایتکنند آنچه راکه آنان راز گمان میبردند و نادانسته میشمردند. آنان خود را از خدا پنهان میداشتند، وگمان میکردند که خدا ایشان را نمیبیند، و میتوانند رازهایشان را نهان دارند، و گناهانشان را مخفی کنند. آنان اگر هم از مردمان رازهایشان را نهان وگناهانشان را پنهان داشتهاند، امّا نتوانستهاند رازها و گناهها را از چشمانشان و گوشهایشان و پوستهایشان نهان و پنهان کنند. چگونه میتوانستهاند این کار را بکنند، مگر نه این است که چشمها وگوشها و پوستهایشان جزو اندامهایشان بوده است؟ آهای این چشمها وگوشها و پوستهایشان است که برملا و رسوا میکنند چیزی راکه بزهکاران آن را پنهان و نهان از جملگی مردمان میدانستند! و حتی آن را از پروردگار جهانیان پنهان و نهان میانگاشتند! وای از این رویاروبی شگفتیکه با سلطه و قدرت مخفی خدا پیدا میکنند. هم اینک همان سلطه و قدرت بر اندامهایشان چیره میگردد و اندامهایشان به فرمان یزدان لبیک میگویند و پاسخ میگویند!
(وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتُّمْ عَلَیْنَا ؟) .
آنان به پوستهای خود میگویند: چرا بر ضد ما شهادت دادید؟.
ناگهان پوستهایشان بدون هرگونهکلک و نیرنگ و ساخت و پاختی، حقیقتی را رو در رویشان میگویندکه برای آنان پنهان بوده است:
(قَالُوا أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ).
پاسخ میدهند: خداوندی ما را به گفتار درآورده است که همه چیز را گویا نموده است.
آیا خدا نیستکه زبانها راگویاکرده است؟ خدا میتواند غیر زبانها را نیزگویا گرداند. او همه چیز را گویاکرده است. این استکه امروز هـمه چیز صحبت میکند و سخن میگوید و روشنگری مینماید.
(وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ) .
و همو در آغاز شما را آفریده است و (در پایان زندگی و بعد از ممات دوباره جامه حیات به تنتان کرده وبرای حساب و کتاب) به سوی او برگردانده شدهاید.
آفرینش و پیدایش نخستین و واپسین از او است، و سرنوشت و بازگشت همگان دردست او و به سوی او است. نه در اولی و نه در دومیگریزی از قبضه قدرت اونیست.
این چیزی استکه قبلاً با وجود داشتن خردها آن را نپذیرفتهاند و انکارش کردهاند، ولی امروز پوستها بر حقیقت آن گواهی میدهند.
بقیه سخن میتواند حکایت اقوال برخی از ایشان بدیشان باشد، و میتواند پیروی بر موضعگیری شگفت آنان باشد:
(وَمَا کُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَنْ یَشْهَدَ عَلَیْکُمْ سَمْعُکُمْ وَلَا أَبْصَارُکُمْ وَلَا جُلُودُکُمْ) .
شما اگر گناهانتان را پنهان میکردید نه از این جـهت بود که از شهادت گوشها و چشمها و پوستهایتان بر ضد خودتان بیم داشته باشید (چراکه اصلاً باور نمیکردید روزی اینها به سخن درآیند و بر ضد کسی گواهی دهند).
شماکه به دلتان نمیگذشت و خطور نمیکردکهگوشها و چشمها وپوستهایتان بر ضد شما قـیام میکنند و گواهی میدهند. تازه اگر هم مـیخواسـتید از آنـها خویشتن را پنهان دارید نمیتوانستید چنینکنید و خود را نهان دارید.
(وَلَکِن ظَنَنتُمْ أَنَّ اللَّهَ لَا یَعْلَمُ کَثِیراً مِّمَّا تَعْمَلُونَ).
بلکه گمان میبردید خدا بسیاری از اعمالی را که (مخفیانه) انجام میدهید نمیداند.
این گمان جاهلانه بزهکارانه، شما راگول زده است و شما را به سوی دوزخ رانده است:
(وَذَلِکُمْ ظَنُّکُمُ الَّذِی ظَنَنتُم بِرَبِّکُمْ أَرْدَاکُمْ فَأَصْبَحْتُم مِّنْ الْخَاسِرِینَ).
این گمان بدی که در باره پروردگارتان داشتهاید شما را به هلاکت انداخته است و لذا از زمره زیانکاران شدهاید.
آنگاه واپسین پیرو درمیرسد:
(فَإِن یَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ ).
اگر آنان شکیبائی کنند (یا نکنند، یکسان است و) آتش دوزخ جایگاه ایشان است، و لذا از زمره زیانکاران شدهاید.
وای چه تمسخری! چه اکنون صبر و شکیبابیکردن، بر آتش صبر و شکیبائی نمودن است. این صبر و شکیبائی آن صبر و شکیبائیای نیستکهگشایش به دنبال داشته باشد و پاداش نیک مترتب بر آنگردد. این صبر و شکیبائی، صبر و شکیبائیای استکه پاداشش آتش است! سزای آن ماندن و قرارگرفتن در آتش است! و چه بد ماندنی و قرارگرفتنی است!
(وَ إِن یَسْتَعْتِبُوا فَمَا هُم مِّنَ الْمُعْتَبِینَ).
اگر هم تقاضای رضایت و درخواست عفو (الهی) کنند (به جائی نمیرسد و پذیرفته نمیشود) و مورد عفو قرار نمیگیرند.
در آنجا درخواست عتاب و سرزنش فائدهای ندارد. در آنجا توبه و پشیمانی سودی نمیبخشد. عادت چنین است کسی درخواست عتاب[8] و سرزنش را داردکه به دنبالش چشم به راه عفو و رضایت میگردد بعد از آن که اسباب و علل جفا و ستم از میان رفته است. امّا امروز بر روی عتاب و سرزنش دربسته شده است. عفو و رضایتی هم در میان نمانده است، عفو و رضایتیکه به دنبال عتاب و سرزنش میآید.
*
آنگاه دیگر باره برایشان از سلطه و قدرت خدا بر دلهایشان، پرده برمیدارد، در حالی که آنان هـنوز در دنیا هستند، و خویشتن را بزرگتر از آن میدانندکه به خدا ایمان بیاورند. خدا برایشان - چون مطلع بر فساد دلهایشان است - همنشینان و همدمان بدی از جن و انس ترتیب داده است. این همنشینان و همدمان بد، کارهای زشت و پلشت را در نـظرشان میآرایند، و ایشان را به کاروانهای کسانی ملحق میگردانند که زیانباری بر ایشان نوشته شده است و واجب گردیده است، و فرمان عذاب در باره آنان لازم و ثابتگردیده است:
(وَقَیَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاء فَزَیَّنُوا لَهُم مَّا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَحَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ؟) .
ما برای آنان همنشینان (زشتسیرتی از جن و انس) ترتیب دادهایم (و این دوستان تبهکار، ایشان را از هر سو احاطه میکنند و افکارشان را میدزدند و چنان بر آنـان چیره میشوند) که کار دنیا و آخرت را در نظرشان میآرایند (و اقدام به محرمات و ترک عبادات را و همچنین عقاب و عذاب دوزخ را برایشان سهل و ساده جلوهگر مینمایید. تا بدانجا که به آسانی به گرداب فساد فرو میروند) و فرمان عذاب الهی در باره آنان ثابت و صادر میشود و بـه سرنوشت اقوام گمراهی از جن و انسی گرفتار میکردند که پیش از ایشان بودهاند (و همچون ایشان کردهاند. جملگی) اینان و آنان مسلمّاً زیبانبار شدهاند.
باید بنگرند چگونه آنان در قبضه خداوندی گرفتارند که خود را بزرگتر از آن میدانندکه به پرستش و عبادتش بپردازند. باید بنگرند چگونه دلهایشان که در درونشان است ایشان را به سوی عذاب و زیانباری میکشاند و رهنمود میگرداند. خدا همنشینان و همدمانی برای آنان ترتیب داده است و حاضر آورده استکه به وسوسهکردن ایشان میپردازند، و هرگونه کار بدی را در نظرشان میآرایند که پیرامون ایشان یافته میشود، وکارهایشان را برایشان زیبا جلوهگر میدهند، و این استکه زشتی و پلشتی موجود در کارهایشان را احساس نمیکنند و بدان پی نمیبرند. سختترین بلا و بدترین مصیبت این است که انسان احساس زشتی و پلشتی اعمال خود را از دست بدهد، و به بدی و نابهنجاری انحراف خویش پی نبرد، و چنین بینگارد هرکاری و هر چیزیکه او میکند و او دارد زیبا و برازنده است! این هلاک و نابودی است. این سراشیبی و لغزشگاهی استکه پیوسته به هلاک و نابودی سر میکشد و منتهی میشود. ناگهان خود را در میانگله بدی میبینند. خویشتن را در میان ملتهائی از جن و انس مییابندکه وعده خدا در باره ایشان تحقق پیدا کرده است و پیاده شده است، و آنانگله زیانبارانند:
( إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ ) .
(جملگی) اینان و آنان مسلماً زیبانبار شدهاند.
از جمله آراستن همنشینان و همدمان برای ایشان این استکه آنان را به مبارزه با این قرآن برمیانگزند و به پیش میرانند، بدان هنگام که احساس میکنند چه سلطه و قدرتی در قرآن است:
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ » .
کافران (به همدیگر) میگویند: گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید.
این سخنی بودکه بزرگان قریش به همدیگر میگفتند و یکدیگر را بدان سفارش میکردند. بدین وسیله عامّه مردمان را بدانگول میزدند. امّا آنان از مقابله با غلبه قرآن و تاثیر آن در درونهایشان و در درون عامّه مردمان درمانده گردیدند و شکست خوردند.
(لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ ) .
گوش به این قرآن فرا ندهید.
آنان ادعاء میکردند که این قرآن ایشان را جادو میکند، و بر خردهایشان چیره میشود، و زندگانیشان را تباه میسازد، و میان پدر و پسر جدائی میاندازد، و شوهر و همسر را از یکدیگر دور و جدا میگرداند. بلی که قرآن جدائی میاندازد، ولیکن آن جدائی که یزدان میان ایمان وکفر، و میان هدایت و ضلالت، انداخته است. خدا دلهائی را مخلص و آویزه این قرآن میکرد. همچون دلهائی هیچگونه پیوندی را نمیپذیرفت مگر پیوند قرآنی را. این استکه قرآن فرقان است. یعنی جداسازنده حقگرایان از باطلگرایـان، و گمراهان از راهیابان است . . .
(وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ).
و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائـی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشان گرفته شود و) شما پیروز گردید.
این سخن، یاوهسرائی و پریشانگوئی است و سـزاوار انسان واقعی نیست. امّا درماندگی از رویاروئی با حجت و برهان، و ناتوانی از پاسخ دلیل با دلیل، سر به
یاوهسرائی و پریشانگوئی میکشد، توسط کسی که خویشتن را بزرگتر از پذیرش ایمان میبیند.
یاوهسرائی و بیهودهگوئی مـیکردند از جمله با نقل داستانهای رستم و اسفندیار. همانگونه که مالک پسر نضر چنین میکرد تا مردمان را از قرآن بازدارد و دور نگاه دارد. با داد و بیداد و جار و جنجال نیز به کار یاوهسرائی و پریشانگوئی میپرداختند. با بیان سخنان مسجع و خواندن اشعار رجز نیز بدین کار دست مییازیدند و بیهودهگوئی میکردند. امّا همه اینها بر باد رفتند و قرآن پیروزگردید، چون راز پیروزی را با خود حمل میکرد، و قرآن حق بود، و حق پیروز است هرچند که باطلگرایان بکوشند و بجوشند و نخروشند.
برای پاسخ بدین گفتار زشتشان، تهدید و بیم مناسبی درمیرسد:
« فَلَنُذِیقَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا عَذَاباً شَدِیداً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی کَانُوا یَعْمَلُونَ .ذَلِکَ جَزَاء أَعْدَاء اللَّهِ النَّارُ لَهُمْ فِیهَا دَارُ الْخُلْدِ جَزَاء بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ ».
ما قطعاً (جنگ با قرآن را فـراموش نمینمائیم و) به کافران عذاب سختی میچشانیم، و آنان را در برابر بدترین کاری که کردهاند (که مبارزه با قرآن است) جزا و سزا خواهیم داد. این کیفر دشمنان خدا است که آتش (سوزان جهنم) است. (امّا نه آتش موقتی و زودگذر، بلکه) سرای همیشگی ایشان در میان آن است. این هم بدان خاطر است که پیوسته آیات ما را (با وجود علم به واقعیت آنها) انکار میکردهاند.
چه زود ایشان را در آتش خواهیم یافت! چه زود خشم گولخوردگان را خواهیم دید، آنکسانیکه همنشینان و همدمان ایشان چیزهائی را برایشان میآراستند و زیبا جلوه میدادند که حاضر و در دسترسشان بود و یا در آینده پیش میآمد و اتفاق میافتاد. و آنان را تشویق و ترغیب بدین مهلکهای میکردند که گشت و گذرشان عاقبت سر بدان کشید.
« وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ ».
کافران (در میان دوزخ فریاد برمیآورند و) میگویند: پروردگارا! کسانی را از دو گروه انس و جن به ما نشان بده که ما را گمراه کردهاند، تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم و بدین وسیله از زمره پستترین مردم (از لحاظ مقام و مکان) شوند!.
این خشم تندی است. آتـش انتقام است:
(نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا) .
تا ایشان را زیر پاهای خود بگذاریم و لگدمالشان گردانیم.
(لِیَکُونَا مِنَ الْأَسْفَلِینَ).
تا بدین وسیله از زمره پستترین مردم (از لحاظ مقام و مکان) شوند!.
این خشم تند و درخواست لگدمالکردن، به دنبال دوستی و رفاقت و وسوسهکردن و آراستن و زیبا جلوهگر داشتن است!
*
این پیوند و رابطهای بودکه پـیوند و رابطه وسوسه کردن وگول زدن است. پیوند و رابطه دیگری نیز در میان بوده استکه پیوند و رابطه دلسوزی و مهرورزی و دوستی و رفاقت واقعی است. کسانیکه همچون پیوند و رابطهای با یکدیگر داشتهاند مومنانند. آن کسانیدکه میگفتند: خدای ما الله است. سپس بر راستای راه منتهی به خدا در پرتو ایمان و عمل صالح میماندند و راه را ادامه میدادند. خداوند بزرگوار برای چنینکسانی همدمان و همنشینان بدی از جن و انس را ترتیب نمیدهد. بلکه فرشتگانی را موظف و مکلف میفرمایدکه امن و امان و آرامش و اطمینان به دلهای مومنان بریزند و پدیدارگردانند، و ایشان را به بهشت مژده بدهند، و در زندگی دنیا و در زندگی آخرت ایشان را به دوستی بگیرند و عهدهدار امورشان شوند:
( إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ . نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَةِ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ . نُزُلاً مِّنْ غَفُورٍ رَّحِیمٍ ).
کسانی که مـیگویند: پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفته خود که اقرار به وحدانیت است میایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان میدهند، و بر این راستای خداپرستی تا زندهاند) پابرجا و ماندگار میمانند (در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پپش ایشان میآیند (و بدانان مژده میدهند) که نترسید و غمگین نباشید و شما را بشارت باد به بهشتی که (توسط پیغمبران) بـه شما (مومنان) وعده داده میشد. (و فرشتگان بدیشان خبر میدهند که) ما یاران و یاوران شـما در زندگی دنیا و آخرت هستیم، و در آخرت برای شما هرچه آرزو کنید هست، و هرچه بخواهید برایتان فراهم است. اینها به عنوان پذیرائی از سوی خداوند آمرزگار و مهربان است.
ماندگاری بر سخن:
(ربُّنا اللهُ) .
پروردگار ما تنها خدا است.
ماندگاری بر آن چنانکه باید و شاید است، و حق و حقیقت آن را مراعاتکردن است. ماندگاری بر آن باید از لحاظ احساس و آگاهی درون، و از نظر رفتار و کردار زندگی بیرون باشد. ماندگاری بر آن، و صبر و شکیبائی بر تکالیف و وظائف آن، قطعاًکار دشوار و بزرگی است. بدین خاطر است که سزاوار این نعمت بزرگ و لطف سترگ در پیشگاه خدا است. شایان همنشینی و همدمی با فرشتگان و دوستی و رفاقت و مودت و محبت ایشان است. این چیزهائی استکه در آن چیزی پدیدار و نمودار است که خدا در باره ایشان روایت میفرماید. فرشتگان به دوستان مومن خود میگویند: نترسید. غمگین نباشید. شما را مژده باد به بهشتیکه به شما وعده داده میشد. ما یاران و یاوران شما در زندگی دنیا و در آخرت هستیم. آنگاه فرشتگان بهشتی را برایشان به تصویر میکشندکه بدیشان وعده داده میشد. به گونهای بهشت را برایشان به تـصویر میکشندکه دوست برای دوستش چیزی را به تصویر میکشدکه میداند آگاهی از آن او را مسرور و خوشحال میکند، و دیدن بهره و نصیبیکه دارد و چشم به راه آن است، او را شاد و شنگول میگرداند: برای شما هرچه آرزو کنید هست، و هرچه بخواهید برایتان فراهم است. بر جمال وکمال وکرامت و عظمت آن میافزایند و میگویند: اینها به عنوان پذیرائی از سوی خداوند آمرزگار و مهربان است. اینها از سوی خدا است. خدا شما را در پرتو مغفرت و مرحمت خود به آنجا نازلکرده است و در آنجا فرود آورده است. پس چه نعمتی فراتر از این نعمت است؟
*
این مرحله به پایان آورده میشود با ترسیم شکلی از . دعوتکننده به سوی خدا، و توصیف روح او وگفتار او، و بیان سخن او و ادب او. پیغمبر خود (ص) را و هر دعوتکنندهای از امّت او را متوجه این شکل میفرماید و او را بدان میخواند. سرآغاز این سوره در باره سنگدلی و جفاپیشگی و بیادبی و خودبزرگبینی زشت کسانی بودکه به سوی قرآن و اسلام دعوت میشدند. تا بدین وسیله به دعوتکننده به سوی خدا بگوید: این برنامه و راه تو است،کارها هرگونهکه باشد:
(وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ . وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ .وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ . وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ) .
گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند و کارهای شایسته میکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟ نیکی و بدی یکسان نیست. (هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. بـه این خوی (و خلق عظیم) نمیرسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهره بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند. هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجه تو گردید (به هوش باش ودر مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایه لطف او پناه ببر) که او بس شنوا و آگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید).
به وظیفه دعوت به سوی خدا برخاستن، و به خاطر دعوت مردمان به سوی یزدان رویاروی شدن با کجرویهای انسانها، و نادانیهای آنان، و افتخارکردنشان بدانچه بدان الفتگرفتهاند، و خود را بزرگتر از آن دانستنکه بدیشانگفته شود: شما درگمراهی بسر میبرید و به کژراهه میروید، و حرص و آزشان بر شهوات و مصالحشان، و عشقشان به مقام و منزلتیکه دارند و ببینند دعوت به سوی خدای یگانه آن مقام و منزلت را تهدید میکند، دعوتیکه جملگی مردمان در پیشگاه او یکسان و برابرند، برخاستن به وظیفه دعوت در رویاروئی با چنین شراط و ظروفی،کار بس دشوار و سنگینی است. ولیکنکار بزرگ و سترگی است:
(وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ).
گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا میخواند و کارهای شایسته میکند و اعلام میدارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان اوامر یزدان) هستم؟.
در این صورت سخن دعوت زیباترین و بهترین سخنی استکه در زمینگفته میشود، و مقدم بر همه سخنهای پاک به سوی آسمان بلند میگردد و میرود. ولیکن سخن دعوتیکه با عمل صالح همراه بشود و عمل صالح آن را تصدیق بکند، و همچنین سخن دعوتیکه همراه بشود با تسلیم خدا شدن بهگونهایکه ذات انسان با بودن آن نهان و پنهانگردد و خودی در میان نماند. در این وقت استکه دعوت خالصانه و دربست ازآن خدا خواهدگردید و شخص دعوتکننده سهمی در آن جز تبلیغ نخواهد داشت.
بعد از آنکه دعوت با عمل صالح و تسلیم خدا شدن همراه گردید، دیگر برای دعوتکننده مسوولیتی نخواهد ماند اگر سخنش با رویگردانی و پشتکردن دیگران، یا با بیادبی مردمان، و یا با خودبزرگ بینی و انکار این و آن رویاروی بشود. کاری که دعوتکننده میکند این استکه زیبا و نیکو دستاندرکار بشود و با همگان خوب و پسندیدهگفتار و رفتار داشته باشد. در این وقت استکه او در مقام والا و بالا است، و غیر او که بد میگوید و بد رفتار میکند در مقام پائین و پست است:
(وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیِّئَةُ ).
نیکی و بدی یکسان و برابر نیست.
دعوتکننده به سوی یزدان را نسزدکه بدی را با بدی پاسخ بگوید. چه خوبی و نیکی تاثیر آن - همچنین ارج و ارزش آن - با بدی و پلشتی یکسان و برابر نیست. صبر و شکیبائیکردن، و صرف نظر وگذشت نمودن، و بزرگمنشی و بزرگواری، و بالاخره چیره شدن بر میل و رغبتیکه نفس به مقابله بدی با بدی و پاسخ شر با شر دارد، مردمان سرکش وگریزپا را به صلح و صفا میکشاند و به آرامش و اطمینان برمیگرداند. آن وقت استکه چنین کسانی از دشمنی به دوستی میگرایند، و از سرکشی وگریز به نرمش و آرامش درمیآیند وگام میگذارند:
(ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ) .
(هرگز بدی را با بدی، و زشتی را با زشتی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجة این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد.
این قاعده در اغلب اوقات و در بسیاری از حالات، صدق میکند. داد و بیداد به نرمش و آرامش، و خشم و کین به سکون و لین، و خودبزرگبینی و عظمت فروختن به حیا و شرم، تبدیل میگردد، در برابرگفتن سخن خوب وزیبائی، و زمزمه و نغمه آرام و دلنوازی، و لبخند مهربانانهای، رو در روی شخصیکه به هیجان درآمده است و آتش خشم او را فرگرفته است، و خودخواهی و خودپرستی زمام اختیار ازکفش به در آورده است!
اگر با همچون شخصی مقابله به مثل میشد، هیجان و خشم و خودخـواهی و سرکشی او افزوده میگردید، و سرانجام حیا و شرم خود راکنار میگذاشت، و زمام خودپرستی را شل میکرد، و عزتگناه و بزهکاری او را فرامیگرفت.
امّا چنین بزرگواری و بزرگمنشی به دل بزرگی نیاز دارد، دلی که عطوفت و مهربانیکند و عفو وگذشت داشته باشد، در حالی که بتواند بدی کند و پاسخ دندانشکن بدهد. همچون قدرتی هم لازم است تا عفو وگذشت و بزرگواری و بزرگمنشی تاثیر خود را ببخشد، و زیبا رفتارکردن و خوبی نمودن در نزد شخص بدکاره و هرزهدرا، ضعف بشمار نیاید. اگر شخص بدکردار احساسکند که این زیبا رفتارکردن و خوبی نمودن از ضعف سرچشمه میگیرد چنینکاری را ارج نمینهد و برای آن احترام قائل نمیشود، و اصلاً زیبارفتارکردن و خوبی نمودن تاثیری نخواهد داشت. این عفو وگذشت و بزرگواری و بزرگمنشی هم محدود به اوقات و حالاتی استکه بیتربیتی و بد و بیراه دیگران متوجه خود انسان دعوتکننده به سوی یزدان باشد. امّا اگر بیشرمی و بیادبی و تجاوز و تعدی متوجه عقیده و برگرداندن مومنان از عقیده باشد، در این صورت باید مقاومتکرد و رزمید، و به هر شکلی از اشکال مبارزه به دفع پرروئی و بیتربیتی و بد و بیراه دیگرانکوشید. یا صبر و شکیبائی ورزید تا خداوند به انجام برساندکاریکه باید بشود.
این درجه، یعنی درجه دفع بدی با نیکی، و بزرگواری و گذشتیکه بر انگیزههای خشم و غـضب برتری میگیرد و غالب میگردد، و خویشتنداری و توازن مراعات میشود، خویشتنداری و توازنی که معلوم است چه وقت بزرگواری و بزرگمنشی است و چه وقت دفع بدی با نیکی و پاسخ شـر با خوبی است . . . درجه بزرگ و والائی استکه هر انسانی بدان دسترسی پیدا نمیکند. همچون مرتبت و منزلتی به صبرو شکیبائی نیاز دارد. همچنین این مقام والا و درجه اعلی، یک عطیه خدادادی است، یزدان مهربان آن را به بندگان خود عطاء میفرماید، بندگانیکه به تلاش وکوشش میپردازند و در سایه سعی و عمل سزاوار دریافت آن میگردند:
«وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ».
به این خوی (و خلق عظیم) نمیرسند مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمیرسند مگر کسانی که بهره بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند.
این مرتبت و منزلت، درجه و مقام والا و بالائی است، تا بدان اندازه پیغمبر خدا (ص) که هرگز برای نفس خود خشمگین نگردیده است، و زمانی همکه برای خدا خشمگین شده استکسی نتوانسته است در برابر خشمش مقاومت و ایستادگیکند، بدوگفته شده است، و به هرکسیکه دعوتکننده به سوی خدا باشدگفته شده است:
(وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ) .
هرگاه وسوسهای از شیطان (در این مسیر) متوجه تو گردید (به هوش باش و در مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایه لطف او پناه ببر) که او بس شنوا و آگاه است (و تو را میپاید و محافظت مینماید).
خشمگاهی انسان را به سویگناه برمیانگیزد و به سوی بدی میخواند. گاهی خشم ناشکیبائی در برابر بیادبی و بدی دیگران را به دل میاندازد. یا دل را تنگ میگرداند، و جائی در آن برای عفو وگذشت و بزرگواری و بزرگمنشی باقی نمیگذارد. پناه بردن به خدا از دست شیطان مطرود از رحمت خدا بدین هنگام انسان را محفوظ و مصون میدارد، و تلاشها و کوششهای اهریمن را بیاثر میگرداند، و نمیگذارد از خشم وکین، اهریمن لعین استفاده بکند و بهره ببرد، و از سوراخ آن به درون دل بخزد.
آفریدگار این دل بشری، آن آفریدگاری که راههای نفوذ و محلهای ورود به دل را میداند، و اندازه تاب و توان، و مقدار آمادگی آن را نیز میداند، و میداند اهریمن ازکجا به سوی او میدود و به درون او میرود، او دل دعوتکننده بـه سوی خدا را از انگیزههای خشم یا از وسوسههای اهریمن مصون و محفوظ میدارد، انگیزهها و وسوسههائیکه بر سر راه او است و شخص بردبار را بر سر خشم میآورد.
واقعاً راه سخت و دشواری است، راه حرکت برای نفوذ به دلها و درونها و تاثیرگذاشتن در آنها. باید شیوههای گوناگون به کار برد و مسیرهای جوراجور را طیکرد، و از خارستانها گذشت، وگردنهها را پشت سرگذاشت، تا دعوتکننده به سوی خدا بدان شیوهها و از آن مسیرها و از آنجاها بتواند به دلها و درونها راه یابد و جایگاه رهنمود و رهنمون را پیدایند و نقطة راهنمائی و راهبری را بیابد.
[1] به نقل ازکتاب«مع الله فی السماء». تالیف: دکتر احمد زکی.
[2] جلد نهم، صفحه ٥١ (مترجم)
[3] به نقل ازکتاب: «معالله فی السماء». تالیف: دکتر احمد زکی.
[4] مرجع سابق.
[5] «ثم»: سپس، در اینجا برای تاخیر بیانی است نه تاخیر زمانی. یعنی آفرینش آسمانها قبلاً صورتگرفته استو زمین بعد از آن. (مترجم)
[6] «معالله فی السماء». تالیف: دکتر احمد زکی.
[7] در زبان فـارسی آن را کاهکشان یا کهکشان راه شیری میگویند. (مترجم)
[8] واژه « إِن یَسْتَعْتِبُوا » به معنی: طلب رضایت و گذشت کنند، است. یعنی درخواست «عُتبی» که به معنی رضایت است. ولی مولّف فرزانه به معنی: درخواست عتاب و سرزنش کنند، جمله را معنی فرموده است! . . (مترجم)
سورهی فصلت آیهی 54-37
( وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (37) فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ (38) وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (39) إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (40) إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ (41) لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ (42) مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ (43) وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ (44) وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ (45) مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ (46) إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَکْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ (47) وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ (48) لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ (49) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هَذَا لِی وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ (50) وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِیضٍ (51) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ (52) سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ (53) أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ (54)
این مرحله تازهای استکه با دل انسان در جولانگاه دعوت میآغازد. باگردش و چرخشی در میان نشانههای جهانی شناخت خدا: شب و روز و خورشید و ماه، میآغازد. در میان مشرکان کسانی بودهاند که گذشته از خدا برای خورشید و ماه هم سجده میبردهاند. در صورتیکه خورشید و ماه هر دو تا از آفریدههای خدایند. بر عرضه کردن این نشانههای شناخت خدا پیرو میزند بدین امریه اگر آنان خود را بزرگتر از پرستش خدا بدانند، کسانی هستند که از ایشان هم به خدا نزدیکترند، خدا را پرستش میکنند. گذشته از آنان سراسر زمین به عبادت و پرستش خدا مشغول است، زمینیکه حیات را از پروردگار خود دریافته است. کافران و مشرکان هم حیات را از خدا دریافتهاند، ولی با آن حیات به سوی خدا حرکت نکردهاند. بلکه آنان نشانههای جهانی شناخت خدا را باور نمیدارند، و با آیههای قرآنی خدا نیز سر ستیز و جدال دارند، قرآنیکه به زبان عربی است و آمیخته با غیر عربی نمیباشد. آنگاه ایشان را به سوی صحنهای از صحنههای قیامت میبرد. سپس ذات خودشان را لخت و عریان و با تمام ضعف و دگرگونی و فراموشی و حرص و آز بر خیر، و جزع و فزع از ضرر و زیان، به خودشان میشناساند. بعد از آن بدیشان میگوید که آنان خود را از شر و بلائی محفوظ نمیدارندکه در پیشگاه خدا گریبانگیرشان میگردد. این سوره با
وعدهای پایان مییابدکه یزدان سبحان میدهد، مبنی بر اینکه خدا نشانههای شناخت خود را در آفاق جهان و در وجود خودشان بدیشان نشان میدهد تا برایشان روشن میگرددکه خدا حق است، و شک و تردیدیکه در باره شناخت خدا در دلهایشان دارند کاملا از میان میرود.
*
(وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ) .
از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائـی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را عبادت و پرستش میکنید.
این نشانهها در معرض دید همگان اعم از دانا و نادان است. عالم و جاهل آنها را میبینند. به دل انسان بدون واسطه زیبائی میاندازند و جلوهگری میفروشند، اگر هم انسان چیزی از حقیقت علمی آنها را نداند. چه میان آن نشانهها و میان پدیده بشری پیوندی ژرفتر از شناخت علمی است. میان آن نشانهها و میان انسان این پیوند در آفرینش نخستین، و در فطرت، و در هستی برقرار است. انسان از آن نشانهها، و آن نشانهها از انسانند. هستی انسان هستی آن نشانهها، و خمیرمایه انسان خمیرمایه آن نشانهها، و فطرت انسان فطرت آن نشانهها، و قانون حاکم بر انسان حاکم بر آن نشانهها، و خدای انسان خدای آنها است . . . این استکه انسان به تکان درمیآید و پذیرای آن نشانهها میرود با احساس ژرفیکه دارد، و مستقیماً منطق ژرف آنها را درک و فهم میکند.
بدین خاطر استکه قرآن در اغلب موارد دل را متوجه آن نشانههای عظمت و قدرت یزدان میسازد، و دل را با دیدن آنها تلنگری میزند و از خواب غفلت بیدار میکند. این خواب غفلتگاهی به سبب طول انس و الفت بدان نشانهها است، وگاهی بر اثر تراکم سدها و مانعها بر سر راه او است. این استکه قرآن سدها و مانعها را از سر راه انسان برمیدارد، و دیدهها را دیگر باره بدان نشانهها خیره میسازد تا سوسوی آنها را بنگرد و از نو برخیزد و هوشیارگردد و خود را تکان دهد و زنده و بیدار با این جهان دوست مهرورزیکند، و با همان سابقه آشنائی قدیم و ریشهداریکه با جهان دارد از آن بشنود و بدان پاسخ گوید.
شکلی از شکلهای انحراف همان استکه این آیه در اینجا بدان اشاره میکند. مردمانی بودهاند احساس منحرفانه وگمراهی در باره خورشید و ماه داشتهاند، و در آن احساس مبالغه نمودهاند، و خورشید و ماه را پرستیدهاند، به عنوان اینکه خورشید و ماه زیباترین و درخشانترین آفریدههای خدا هستند! قرآن آمد تا ایشان را از این انحراف برگرداند، و تاری را از روی عقیده وارداتی ایشان بزداید و برطرف نماید، و بدیشان بگوید: اگر واقعاً خدا را میپرستید برای خورشید و ماه سجده نبرید.
(وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ) .
برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید.
تنها آفریدگار استکه باید آفریدگان همه رو بدوکنند. خورشید و ماه مثل شما رو به آفریدگار خود میکنند، پس همراه با آنها روکنید به آفریدگار یگانهایکه سزاوار استکه او را عبادت و پرستشکنید. قرآن ضمیری راکه به خورشید و ماه برمیگردد و باید «هما» باشد، در واژه «خلقهن» به صورت «هن»که برای جمع مونث است، ذکرکرده است، به اعتبار اینکه جنس آن دو و همسانهای آن دو در میان ستارگان و سیارگان مطرح و مورد نظر است. از آنها نیز با ضمیر جمع مونثی صحبتکرده استکه برای انسان بهکار میرود، بدین وسیله خلعت حیاف و عقل را به تن آنهاکند، و آنها را به شکل اشخاصی به تصـویرکشدکه دارای سیما و پیکرند!
اگر بعد از نشان دادن این نشانههای قدرت و عظمت، و بعد از این بیان، باز هم تکبّر ورزیدند و خود را فراتر از ایمان به یزدان دیدند، چه باک. این کار ایشان نه پیش میاندازد و نه به جلو میبرد، و بر چیزی نمیافزاید، و از چیزی نمیکاهد. زیرا دیگران هستندکه بدون تکبر و خودبزرگبینی خدای را عبادت بکنند و بپرستند:
(فَإِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ ) .
اگر (مشرکان) خود را بزرگتر از آن دیـدند (کـه به عبادت و پرستش پروردگار بپردازند، باک مدار. چرا که) آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند (که فرشتگان مقربند) شب و روز به تسبیح و تقدیس او سرگرمند و به هیچ وجه ایشان (از این کار) خسته و درمانده نمیگردند.
نزدیکترین چیزیکه بر دل میگذرد، وقتی این بند از آیه ذکر میشود:
(الَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ).
آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند.
فرشتگان هستند. امّا چهبسا جدای از فرشتگان، بندگان مقرب دیگری باشند. مگر ما جز چیز اندکی و ناچیزی میدانیم و میشناسیم؟!
آنان که در پیشگاه پروردگار تو هستند، و درجات والا و مراتب بالائی دارند، و ایشان بزرگوار و برجستهتر از دیگرانند، تکبر نمیورزند. و خویشتن را بالاتر از آن نمیدانندکه برای خدای خود عبادتکنند و او را پرستش نمایند، بدانگونهکه این منحرفان گمراه و سرگشته در زمین تکبر مینمایند و خویشتن را بالاتر از عبادت و پرستش خدا میدانند. آنانکه مقربان درگاه یزدانند با قربتیکه به خدا دارند مغرور نمیشوند و گول نمیخورند، و شب و روز از تسبیح و تقدیس ایزد سبحان سست نمیگردند و درمانده نمیشوند:
« وَهُمْ لَا یَسْأَمُونَ » .
و آنان بـه هیچ وجه خسته و درمانده نمیگردند.
با چه چیز برابر استکسیکه از سرنشینان زمین در حقیقت عبودیت و اصل بندگی خدا، برخلاف همگان عمل کند!
زمینیکه آدمیان روی آن زندگی میکنند - زمینیکه مادر ایشان است و آنان را خوراک و ارزاق میدهد - زمینیکه آنان بر روی آن بسان مورچگانند، مورچگانیکه روی آن حرکت میکنند، و نه خوردنی دارند و نه نوشیدنی، مگر خوردنی و نوشیدنیای که آن را از زمین برگیرند . . . این زمین در برابر خدا کرنش میبرد و فروتن میایستد، و از دستهای خدا حیات را دریافت میدارد: .
(وَمِنْ آیَاتِهِ أَنَّکَ تَرَى الْأَرْضَ خَاشِعَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ).
و از نشانههای (قدرت) خدا این است که تـو زمین را خشک و برهوت میبینی، امّا هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند). آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنـده میکند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند، چرا که او بر هر چیزی توانـا است.
لحظهای در جلو دقت تعبیر قرآنی در هر موضع و موقعی میایستیم. خشوع زمین در اینجا سکونی است که زمین پیش از نزول آب دارد. امّا:
(فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاء اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ) .
هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فـرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند).
انگار این جنبش، حرکت شکرکردن و نمازگزاردن در برابر فراهم آمدن اسباب و علل حیات است. این بدان خاطر است که روندی که این آیـه در آن آمده است روند خشوع و عبادت و تسبیح است. در این صحنه، زمین به عنوان فردی از افراد صحنه آورده شده است، و او در این صحنه با احساس و درک و فهم مناسب و با حرکت و جنبش مناسب شرکت میکند.
در اینجا یک صفحه ازکتاب: (التصـویر الفنی فـی القرآن) را به امانت میگیریمکه درباره هماهنگی هنری در مواردی بسان این تعبیر است:
« قرآن از زمین قبل از آنکه باران بر آن ببارد، و پیش از آنکه گیاهی در آن بروید وگیاهکها آن را بشکافند، گاهی با واژه «هامدة » تعبیرکرده است، وگاهی هم با واژه «خاشعة». برخی از مردم چنین برداشت میکنندکه این امر تنها برایگوناگونی در تعبیر است و بس. پس بنگریم و ببینیم این دو شکل و صورت چرا چنین آمدهاند:
این دو شکل و صورت در دو روند مختلف آمدهاند،
بدین شیوه:
واژه «هامدة» در این روند آمده است:
(یا أیها الناس إن کنتم فی ریب من البعث , فإنا خلقناکم من تراب , ثم من نطفة , ثم من علقة , ثم من مضغة مخلقة وغیر مخلقة . لنبین لکم ونقر فی الأرحام ما نشاء إلى أجل مسمى ; ثم نخرجکم طفلاً , ثم لتبلغوا أشدکم ; ومنکم من یتوفى , ومنکم من یرد إلى أرذل العمر , لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً . وترى الأرض هامدة , فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت وربت , وأنبتت من کل زوج بهیج).
ای مردم! اگر در باره رستاخیز (مردکان و زندگانی دوباره ایشان) تردید دارید، (بدین نکته توجه کنید تا به گوشهای از قدرت الهی پی ببرید و بـه خود آئید:) ما شما را از خاک میآفرینیم، سپس (این خاک پیش پا افتاده را) به نطفه، و بعد (نطفه، این پدیده اسرارآمیز فراهم آمده از اسپرم مرد و اوول زن را) به خون بسته (زالو مانند)، و پس از آن (این خون بسته را به چیزی شبیه) به یک قطعه گوشت (جویده شده) درمیآوریم که برخی (کامل و تامالخلقه و) بسامان، و برخی (ناتمام و ناقصالخلقه و) نابسامان است. (همه اینها) بدین خاطر است که برای شما روشن سازیم (که ما بر آفرینش و تغییر و تبدیل و هرگونه کاری، از جمله زندگی دوباره بخشیدن توانائیم). ما جنینهائی را که بخواهیم تا زمان خود در رحمها نگاه میداریم و آنگاه شما را به صورت کودک (پسر یا دختر، از شکم مادران) بیرون میآوریم، سپس (شما را تحت نظارت و رعایت خود میپائیم) تا به رشد جسمانی و عقلانی خود میرسید. برخی از شما (در این میان) میمیرند و بعضی از شما به نهایت عمر و غایت پیری میرسند. تا بدانجا که چیزی از علوم خود را به خاطر نخواهند داشت (و دانستههای خویش را فراموش کرده و از یاد میبرند، و درست همانند یک کودک میشوند. و دلیل دیگری بر قدرت خدا در همه چیز، به ویژه در باره مساله رستاخیز، این است که ای انسان در فصل زمستان) تو زمین را خشک و خـاموش میبینی، امّا هنگامی که (فصل بهار در میرسد و) بر آن آب میبارانیم، حرکت و جنبش بدان میافتد و رشد و نمو میکند و انواع گیاهان زیبا و شادیبخش را میرویاند. (حج/5)
و واژه (خاشعة) در این روند آمده است:
(ومن آیاته اللیل والنهار والشمس والقمر . لا تسجدوا للشمس ولا للقمر , واسجدوا لله الذی خلقهن , إن کنتم إیاه تعبدون . فإن استکبروا فالذین عند ربک یسبحون له باللیل والنهار , وهم لا یسأمون . ومن آیاته أنک ترى الأرض خاشعة , فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزت وربت).
از نشانههای (قدرت) خدا، شب و روز و خورشید و ماه است. برای خورشید و ماه سجده نکنید، برای خدائی که آنها را آفریده است، سجده کنید، اگر واقعاً او را عبادت و پرستش میکنید. اگر (مشـرکان) خود را بزرگتر از آن دیدند (که به عبادت و پرستش پروردگار بپردازند، باک مدار. چرا که) آنان که در پیشگاه پروردگارت منزلت و مکانت دارند (که فرشتگان مقربند) شب و روز به تسبیح و تـقدیس او سرگرمند و به هیچ وجه ایشان (از این کار) خسته و درمانده نمیگردند. و از نشانههای (قدرت) خدا این است که تو زمین را خشک و برهوت میبینی، امّا هنگامی که (قطرههای حیاتبخش) آب بر آن فرو میفرستیم، به جنبش درمیآید و آماسیده میگردد (و بعدها به صورت گل و گیاه و سبزه موج میزند).
هنگامیکه تند و سریع به این دو روند بیندیشیم و بدانها نگاه گذرائی بیفکیم، چهره هماهنگی در «هامدة» و «خاشعة» برای ما پدیدار و آشکار میگردد. در روند پیشین، فضای رستاخیز و زنده گرداندن و بیرون دادن است. پـس آنچه با چنین فضائی هماهنگی دارد و میخواند «هامدة» استکه به معنی خشک و خاموش است، و در اینجا مراد زمین خشکیده و مردهای استکه بعدها به جنبش درمیآید و آماسیده و پفیده میشود و انواعگیاهان سبز و خرم و زیبا و شادیبخش را میرویاند. فضای روند دوم، فضای عبادت کردن و فروتنی نمودن و به سجده افتادن است. با آن چنین هماهنگی برقرار میگردد که زمین را «خاشعة« به تصویرکشیدکه به معنیکرنشکننده و فروتن است و مراد خشک و برهوت و ساکن و بدون حرکت اــت. زمانیکه آب بر آن نازلگردید و باران بارید، به جنبش درمیآید و آماسیده و پفیده میشود.
در اینجا بر جنب و جوش و آماسیده شدن و پفیده گردیدن، رویاندن و بیرون دادن اضافه نمیگردد، همانگونه که در روند نخستین افزوده شده است. زیرا در فضای عبادت و خشوع و سجود، برای آنها محل و جایگاهی نیست. در اینجا همکه این دو واژه ذکر شدهاند:
(اهتزت وربت).
به جنبش درمیآید و تکان میخورد، و بالا مـیآید و آماسیده و پفیده میشود.
برای هدفی ذکر نگردیدهاند که این دو واژه در آنجا برای آن آمدهاند. این دو واژه در آنجا حرکت زمین را به دنبال خشوع به خیال میاندازند و به تصویر میکشند، ولی در اینجا خود این حرکت و جنبش مورد نظر است. چون هر چیزیکه در این صحنه است در حال حرکت و جنبش عبادت و پرستش است. مناسب نیستکه در این میان تنها زمین ساکت و ساکن بماند. پس زمین هم به حرکت درآمده است و به جنبش افتاده است تا در صف عبادتکنندگان و پرستشگران متحرک و پویا جای بگیرد و همچون آنان جنبش و پویش داشته باشد، و جزئی از اجزاء صحنه، ساکت و ساکن نماند، در حالیکه همه اجزاء پیرامون آن بجنبد و حرکت بکند. این هم نوعی از دقت و تیزبینی و ریزبینی استکه در هماهنگی حرکت و جنبش خیالانگیز است و بر هر تقدیری و تدبیری برتری دارد . . . ».[1] و . . . و . . . به سوی نص قرآنی برمیگردیم. میبینیم پیرویکه در پایان آیه آمده است به زندهگرداندن مردگان اشاره مینماید، و زندهگرداندن زمین را مثالی و دلیلی بر آن میداند و میشمارد:
(إِنَّ الَّذِی أَحْیَاهَا لَمُحْیِی الْمَوْتَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) .
آن کس که این زمین خشک و برهوت را زنده میکند، هم او مردگان را نیز (در قیامت) زنده میگرداند، چرا که او بر هر چیزی توانا است.
نشان دادن همچون صحنهای، و آن را به عنوان مثالی برای زندهگرداندن در آخرت آوردن، و به عنوان دلیلی بر قدرتگرفتن، در قرآن بارها تکرار میگردد. صحنه پیدایش حیات در زمین، به هر دلی نزدیک است. زیرا پیدایش حیات دلها را پیش از خردها میپساید و لمس مینماید. حیات هنگامی که در میان موات میجنبد و سر برمیزند، اشاره نهان و پنهانی به قدرتی داردکه میآفریند. این اشاره در ژرفاهای عقل و شعور به جنبش و پویش میافتد و با زبان حال با فطرت سخن میگوید. قرآن با فطرت از نزدیکترین راهها و به زبان خودشگفتگو میکند.
*
در برابر صحنه این نشانههای جهانی که دارای تاثیر ژرفی در عقل و شعور هستند، تهدیدکردن و بیم دادن کسانی پیش کشیده میشود که این نشانههای جهانی پدیدار و آشکار و دلربا و زیبای چهره را نمیپذیرند و آنها را انکار مـیکنند یا درباره آنها به سفسطه مینشینند و به غلطاندازی و نیرنگبازی میپردازند:
(إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
کسانی که آیات ما را مورد طعن قرار میدهند و به تحریف (حقائق و معانی) آن دست مییازند، بر ما پوشیده نخواهند بود (و کیفرشان را خواهیم داد). آیا کسی که به آتش دوزخ انداخته میشود بهتر است یا کسی که (در سایه ایمان) در نهایت امن و امان، روز قیامت (به عرصه محشر) مـیآید؟ هر کاری کـه میخواهید بکنید، او میبیند هرآنچه را که انجام میدهید.
تهدید و بیم نهانی و فشردهای است و در عین حال هراسانگیز:
(لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا) .
بر ما پوشیده نخواهند بود.
آنان برای علم خدا پدیدار و آشکارند. آنان در برابر کفر و الحادشان گرفتار میآیند وکیفر میبینند، هر اندازه هم سفسطه بکنند و دسیسه بچینند وکجی وکژی درپیش گیرند، وگمان برندکه از دست انتقام خدا میگریزند، بدانگونه که از دسترس حساب وکتاب مردمان با غلطاندازی و نیرنگبازی گاهی خویشتن را دور نگاه میدارند و خود را سالم از میدان به در میبرند.
آنگاه آشکارا و بیپرده تهدیدو بیم در،میرسد:
(أَفَمَن یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَم مَّن یَأْتِی آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ ؟ ) .
آیا کسی که به آتش دوزخ انداخته میشود بهتر است یا کسی که (در سایه ایمان) در نهایت امن و امان، روز قیامت (به عرصه محشر) میآید؟.
این،گوشه زدن بدیشان است، وکنایه از چیزی استکه در انتظارشان است، از قبیل درانداختن ایشان به آتش دوزخ، و ترس و هراس و جزع و فزعیکه بر سر راهشان است. در مقابل اینان، مومنان در امن و امان به عرصه محشر میآیند و بسر خواهند برد.
این آیه به پایان میآید با تهدید و بیم فشرده و نهانی دیگـری:
(اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ . إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ).
هر کاری که میخواهید بکنید، او میبیند هرآنچه را که انجام میدهید.
واویلا چه ترس و هراسی باید داشته باشدکسیکه رها میشود هرچه میخواهد بکند و آیهها و نشانههای قدرت و عظمت خدا را انکار نماید! در حالیکه خدا میبیند آنچهکه او میکند!
*
آنگاه سخن را ادامه میدهد و به کسانی میپردازد که آیات قرآنی خدا را نمیپذیرند. قرآنکتاب خداوند چیره و توانا و والامقام است. هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، و نه در حال و نه در آینده، متوجه قرآن نمیگردد:
( إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ . لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ . مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ . وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ) .
کسانی که قرآن را انکار میکنند بدانگاه که به ایشان مـیرسد، (بر ما پوشیده نمیمانند و سـزای آن را میبینند). قرآن کتاب ارزشمند و بینظیری است. هیچگونه باطلی، از هیچ جهتی و نظری، متوجه قـرآن نمیگردد، (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، ونه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مخالف با آن، ونه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فرو فـرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افـعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است). از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است و گفته شده است. خلاصه نه دعوت تو به سوی یکتاپرستی مطلب تازهای است، و نه تهمت و تکذیب مردمان بیدین و بیایمان). مسلمّاً پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است. چنان که قرآن را به زبانی جز زبان عربی فرو میفرستادیم، حتماً میگفتند: اگر آیات آن (به عربی) توضیح و تبیین میکردید (چه میشد؟ در این صورت ما آن را روشن و گویا فهم میکردیم. و میگفتند:) آیا (کتاب) غیر عربی و (پیغمبر) عربی؟ بگو: قرآن برای مومنان مایه راهنمائی و بهبودی است. (ایشان را از راههای گمراهی و سرگشتگی میرهاند، و از بیماریهای شک و گمان نجات میبخشد) و امّا برای غیر مومنان، کری گوش های ایشان و کوری (چشمان) آنان است. (انگار) آنان کسانیند که از دور صدا زده میشوند. (این است که با وجود چشم باز و گوش باز، منادیگر را چنان که باید نمیبینند، و ندائی را که معلوم و مفهوم باشد نمیشنوند).
نص قرآنی ازکسانی سخن میگویدکه قرآن را نپذیرفتهاند وقتی که بر آنان نازل گردیده است. دیگر نمیگوید آنان چهکسانی هستند و بر سر ایشان چه چیز خواهد آمد. خبری در این باره نمیدهد. یعنی مبتدا و نهاد، بدون خبر وگزاره میماند:
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ ...).
کسانی که قرآن را انکار میکنند بدانگاه که به ایشان میرسد ... .
انگارگفته میشود: کردارشان به سبب زشتی و پلشتی، شناسهای ندارد که بتواند آن را بشناساند. خلاصه آن
اندازه زشت و پلشت استکه نگ)
بدین جهت نص قرآنی خبر وگزارة «ان) را رها میکند و آن را بیان نمینماید. به توصیف قرآنی ادامه میدهد که آن را نپذیرفتهاند و بدانکفر ورزیدهاند، تا چنانکار بدی را رسوا سازد و زشت و پلشت بنماید:
(وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ . لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ).
قرآن کتاب ارزشمند و بینظیری است. هیچگونه باطلی، از هیح جهتی و نظری، متوجه قرآن نمیگردد، (نه غلطی و تناقضی در الفاظ و مفاهیم آن است، و نه علوم راستین و اکتشافات درست پیشینیان و پسینیان مـخالف با آن، و نه دست تحریف به دامان بلندش میرسد. چرا که) قرآن فرو فرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایستة حمد و ستایش بسیار است).
کی باطل میتواند بدینکتاب رویند، در حالیکه این کتاب از سوی خدای حق آمده است، و آشکارا حق را فریاد میدارد، و با حقی پیوند داردکه آسمانها و زمین بر آن استوار و پایدارند؟
کی باطل میتواند بدینکتاب رو کند، کتابی که ارزشمند و بینظیر و چیره و شکستناپذیر است؟ کتابیکه به فرمان خدا محفوظ و مصون است؟ خدائی که حفاظت و حراست از آن را خودش برعهدهگرفته است وگفته است:
(إنا نحن نزلنا الذکر وإنا له لحافظون).
ما خودمان قرآن را فرو فرستادهایم و خودمان پاسدار آن هستیم (و تا روز رستاخیز آن را از دستبرد دشمنان و از هرگونه تغییر و تبدیل زمان محفوظ و مصون میداریم). (حجر/9)
پژوهشگر این قرآن، در قرآن آن حقی را مییابدکه آن را با خود نازلکرده است و به ارمغان آورده است. آن حقیکه قرآن آمده است تا آن را استقرار بخشد و استوار دارد. پژوهنده قرآن حق را در جان قرآن و در متن قرآن مییابد. آن حق را سهل و ساده مییابد، حقی که اطمینانبخش و یقینآور و فطری و سرشتی است. حقیکه با ژرفاهای فطرت به سخن درمیآید، و فطرت را لبریز از حق میگرداند، و در آن تاثیر شگفت و شگرفی مینماید.
قرآن: (تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ).
فرو فرستاده یزدان است که باحکمت و ستوده است (و افعالش از روی حکمت است، و شایسته حمد و ستایش بسیار است).
حکمت در ساختار قرآن پدیدار است، و در رهنمود و رهنمونش آشکار است. حکمت در شیوه نزول قرآن نمایان، و در معالجه و مداوای دل بشری ازکوتاهترین راه عیان است. خدائیکه قرآن را نازل کرده است سزاوار حمد و ثنا است. در قرآن چیزهای فراوانی است که دل را به جوش و خروش و غلغل و قلقل حمد و ثنای بسیار یزدان میاندازد.
آنگاه روند سخن میان قرآن و سائر وحی پیشین آن در گذشت زمان، و میان پیغمبر خاتم (ص) و جملگی پیغمبران - صلوات الله علیهم - ارتباط برقرار میسازد، و خانواده نبوت را به طورکلی در یککنگره و همایش گرد میآورد، خانواده یگانهای که سخن یگانهای را از پروردگارشان دریافت میدارند، و با همین سخن یگانه جانهایشان و دلهایشان پیوند پیدا میکند، و راه را در پـرتو آن میسپارند، و دعوت را در سایه آن میرسانند، و راه را و دعوت را با عشق آن ادامه میدهند و به پیش میروند. و این استکه مسلمان واپسین احساس میکند که شاخهای از آن درخت گشن پر شاخ و برگ سایهاندازی استکه ریشه در ژرفاهای خاک دارد، و عضوی از اعضاء خانواده اصیل و قدیمی است که تاریخ کهن و دور و درازی دارد:
(مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ ).
از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است. (و چنین نسبتهای ناروائی و سخنان نازیبائی بدیشان داده شده است. خلاصه نه دعوت تو به سوی یکتاپرستی مطلب تازهای است، و نه تهمت و تکذیب مردمان بیدین و بیایمان). مسلمّا پروردگار تو دارای آمرزش فراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حق کافران) است.
وحی و پیام یگانهای است. رسالت و نبوت یگانهای است. عقیده و باور یگانهای است. این از یک سو، و از دیگر سو پذیره رفتن یگانهای از سوی مردمان است. تکذیب یگانهای است. و اعتراضهای یگانهای . . . گذشته از اینها پیوند یگانهای، شجره یگانهای، خانواده یگانهای، دردها و رنجهای یگانهای، آزمونها و آزمودههای یگانهای، در نهایت کار هدف یگانهای، و راه متصل و دور و دراز یگانهای در میان است.
آیا این حقیقت چه احساس انس و الفت و قوت و قدرت و صبر و مقاومت و تصمیم و ارادهای میبخشد به کسانیکه مردمان را به سوی آئین یزدان دعوت میکنند، آن کسانیکه در راهی حرکت میکنندکه قبلاً نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد و جملگی برادران انبیاء ایشان - صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین - آن راه را پیمودهاند؟
در برابر مشکلات و دشواریها و لغزشها و افتادنها و خارها وگردنهها و ناهمواریهای راه چه احساس کرامت و عزت و عظمتی به دعوتکنندگان مردمان به سوی آئین یزدان دست میدهد وقتیکه میدانند پیشینیان در این راه آنگروه و دسته برگزیده جملگی انسانها وگل سرسبد باغ خدا انبیاء هستند؟
این حقـیقت است:
(مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ).
از طرف (کافران و منافقان و جاهلان) چیزی به شما گفته نمیشود، مگر همان چیزهائی که قبلاً به پیغمبران پیش از تو گفته شده است.
این چیزی استکه این قرآن آن را ساخته و پرداخته میکند، در آن حال و احوالیکه مثل چنین حقیقت بزرگ و سترگی را بیان میدارد و آن را در دلها میکارد.
از جمله چیزهائیکه به پیغمبران - صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین - و به محمّد (ص)که خاتم النبیین است،گفته شده است این است:
(إِنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ وَذُو عِقَابٍ أَلِیمٍ ).
مسلماً پروردگار تو دارای آمرزش فـراوان (در حق مومنان) و دارای مجازات دردناک (در حـق کافران) است.
این بدان خاطر استکه نفس مومن راست برود و هماهنگ بشود و استقامت و توازن داشته باشد. درنتیجه شخص مومن به مرحمت و مغفرت خدا چشم طمع بدوزد و هرگز از مرحمت و مغفرت او مایوس و نومید نگردد. از عقاب و عذاب خدا بترسد و بپرهیزد و هرگز از آن غافل نشود.
این اعتدال و توازنی استکه قالب اصیل اسلام است. آنگاه آنان را تذکر میدهد به نعمتیکه خدا بدیشان روا دیده است. و آن اینکه این قرآن را به زبان عربی که زبان خودشان است برایشان فروفرستاده است. همچنین به راهی که درپیش گرفتهاند اشاره میکند که راهکینهتوزی و دشمنان وکفر و الحاد و مجادله و ستیز و تحریف حقائق است:
(وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِیّاً لَّقَالُوا لَوْلَا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَأَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ ؟ )
چـنان که قرآن را به زبانی جز زبان عربی فرو میفرستادیم، حتماً میگفتند: اگر آیات آن (به عربی) توضیح و تبیین میکردید (چه میشد؟ در این صورت ما آن را روشن و گویا فهم میکردیم. و میگفتند:) آیا (کتاب) غیر عربی و (پیغمبر) عربی؟.
آنان به قرآن چون عربی استگوش فرانمیدارند. زیرا ایشان از قرآن میترسند چون عربی است و فطرت عربها را به زبان خودشان مخاطب قرار میدهد. بدین جهت آنان میگویند:
(لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَغْلِبُونَ ؟ )
گوش به این قرآن فرا ندهید، و در (هنگام تلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید تا (مردمان هم قرآن را نشنوند و مجال اندیشه در باره مفاهیم آن از ایشـان گرفته شود و) شما پیروز گردید. (فصلت/26)
اگر هم خدا قرآن را به زبانی جز زبان عربی فرو میفرستاد، باز هم بدان اعتراض میکردند و میگفتند: چه میشد اگر قرآن به زبان عربی روان و فصیح میآمد و به همین زبان، دقیق شرح و بسط داده میشد؟ اگر هم خدا بخشی از قرآن را به زبان غیر عربی، و بخشی را به زبان عربی فرو میفرستاد، دوباره اعتراض میکردند و میگفتند: آیا غیر عربی و عربی با یکدیگر سازگار است؟!.. این کارها دشمنان و ستیزهگری و مجادله و بیدینی نام دارد و بس.
از فراسوی این جدال و ستیزیکه پیرامون شکل ظاهری قرآن درگرفته است، حقیقتی خودنمائی میکند. آن حقیقت اینکه قرآن هدایت و شفای مومنان است. چه دلهای مومنان دلهائی استکه سرشت و حقیقت قرآن را درک و فـهم میکند و در پرتو آن راهیاب میگردد و بهبودی حاصل مـینماید. ولی کسانیکه ایمان نمیآورند دلهایشان بسته و پوشیده است و خوشی و مزه اینکتاب آمیزه آنها نمیگردد. این است که انگار قرآن درگوشهایشان سنگینی، و در دلهایشان کوری است، و بدین سبب آنان چیزی از قرآن را درک و فهم نمیکنند. آخر ایشان واقعاً چیزی از سرشت این کتاب را درک و فهم نـمینمایند، و از سروشهای آن چیزی نمیشنوند:
(قُلْ هُوَ لِلَّذِینَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ فِی آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَیْهِمْ عَمًى أُوْلَئِکَ یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ ) .
بگو: قرآن برای مومنان مایه راهنمائی و بهبودی است. (ایشان را از راههای گمراهی و سرگشتگی میرهاند، و از بیماریهای شک و گمان نجات میبخشد) و امّا برای غیر مومنان، کری گوشهای ایشان و کوری (چشمان) آنان است. (انگار) آنان کسانیند که از دور صدا زده میشوند. (این است که با وجود چشم باز و گوش باز، منادیگر را چنان که باید نمیبینند، و ندائی را که معلوم و مفهوم باشد نمیشنوند).
انسان مصداق این سخن را در هر زمانی و در هر مکانی و محیطی مییابد. مردمانی هستندکه این قرآن در نفسهایشان کارگر میافتد و نفسهایشان را رشد و نمو میبخشد و بدانها حیات ارزانی میدارد، و از آن نفسها و با آن نفسها بزرگانی را از ذات خودشان و از افراد پیرامونشان میسازد. مردمانی هم هستند که این قرآن برای گوشهایشان سنگینی و برای دلهایشان کوری است، و بر آنان جزکری وکوری نمیافزاید و بدانان ارمغان نمینماید. قرآن تغییر پیدا نکرده است، ولیکن دلها تغییر پیداکردهاند . . خداوند بزرگوار راست فرموده است.
*
به موسی وکتابش و به اختلافات قومش در بارهکتابش اشاره میکند. به موسی اشاره میکند به عنوان نمونهای از پیغمبرانی که قبلا چکیدهوار ذکر ایشان شده است. خداوند داوری در باره اختلافشان را به وقت مناسب خود واگذار فرموده است، و قبلاً فرمان خود را در این باره صادر نموده است، و داوری را در باره همه این کارها به روز بزرگ داوری حوالتکرده است:
( وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ وَلَوْلَا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّکَ لَقُضِیَ بَیْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ مُرِیبٍ)
ما به موسی کتاب (آسمانی تورات) دادیم و در آن (از طرف بنیاسرائیل) اختلاف گردید (و دسته دسته و پراکنده شدند. این هم سنت همیشگی در میان همه ادیان و اقوام است. قوم تو نیز از این قاعده مستثنی نیست). اگر سخن پروردگارت از پیش بر این نرفته بود (که عذاب کافران و مجازات شدید مبطلان تا روز رستاخیز به تاخیر انداخته شود) در میان (قوم تو نیز با نابود کردن کافران و برجای داشتن مومنان) ایشان داوری میکردید. چرا که آنان در باره قرآن به شک و تردید شگفتی گرفتار آمدهاند (واز حقیقت فرسنگها به دور افتادهاند).
همچنین سخن پروردگارت از پیش بر این رفته استکه داوری را در باره مساله رسالت واپسین رهاکند تا آن روز فرا میرسدکه وعده فرا رسیدنش داده شده است. و بگذارد مردمان هرچه میخواهند بکنند، سپس در برابر چیزهائیکه میکنند جزا و سزا داده شوند:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاء فَعَلَیْهَا وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِیدِ)
هرکس که کار نیک بکند به نفع خود میکند، و هرکس که کار بد بکند به زیان خود میکند، و پروردگار تو کمترین ستمی به بندگان نمیکند.
این رسالت آمده استکه رشد بشریت را اعلان دارد، و بر دوش انسانها سنگینی اختیار را بگذارد، و قانون مسوولیت فردی را اعلامکند. هرکس هرچه راکه میخواهد برگزیند و راهی را در پیشگیردکه می بیند:
(وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّامٍ)
پروردگار تو کمترین ستمی به بندگان نمیکند.[2]
*
به مناسبت اشارهکردن به سررسید عمر جهان، و بیان عدل و عدالت یزدان در آن زمان، مقرّر میداردکهکار و بار قیامت و اطلاع وآگاهی از آن به یزدان یگانه جهان واگذار میگردد. علم و دانش یزدان را نیز در برخی از جولانگاههای آن بهگونهای تصویر میکشد که الهامبخش بوده و ژرفاهای دلها را میپساید و لمس مینماید. بدان هنگام که درصدد نشان دادن صحنهای از صحنههای قیامت است، و در آن صحنه، مشرکان با یکدیگر بهگفت و شنود و پرستـش و پاسخ در میآیند:
(إِلَیْهِ یُرَدُّ عِلْمُ السَّاعَةِ وَمَا تَخْرُجُ مِن ثَمَرَاتٍ مِّنْ أَکْمَامِهَا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَلَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ (47) وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ)
آگاهی از وقوع قیامت بـه خدا بازمیگردد و بس (و کسی جز خدا نمیداند قیامت کی خواهد بـود). هـیچ میوهای (بارور نمیشود و) از غـلاف خـود بیرون نمیآید (و پوسته خویش را نمیشکافد)، و هیچ مادهای باردار نمیگردد و وضع حمل نمیکند، مگر در پرتو دانش او و با اطلاع او. روزی خداوند مشرکان را ندا میدهد: شریکها و انبازهائی که برای من میپنداشتید کجایید؟ پاسخ میدهند و میگویند: ما به تـو عرض کردیم که کسی از ما گواهی نمیدهد (که تـو دارای شریک و انباز هستی). و اثری از معبودهائی که قبلاً (در دنیا) به فریاد میخواندند و میپرستیدند نمیبینند، و یقین حاصل میکنند که هیچ گریزگاهی و راه فراری ندارند.
روز قیامت غیب بشمار میآید و به دل جهان مجهول فرو رفته است. میوهها هم در پوسته و غلاف خود راز نادیدنی است. بارداری رحمها هم غیب و نـهان از دیدگان است. همه اینها به علم خدا واگذار است، و علم خدا محیط بر همه آنها است. دل میرود تا میوهها را در پوستهها و غلافهایشان دنبالکند و پژوهش نماید، و جنینها را در رحمها وارسی و بـررسیکند. به همه گوشهها وکنارهای زمین سر میزند و پوستهها و غلافها را ورانداز میکند، پوستهها و غلافهائیکه بیرون از شمارند. جنینهائی را به تصور درمیآوردکه خیال نمیتواند آنها را محصور و محدودگرداند! بر دل تصویر علم خدا شکل میبندد، دل انسان تاب تصور حقیقتی را نداردکه حدود و ثغوری ندارد.
گله انسانهایگمراه را به تصویر میکشدکه در برابر علمی ایستادهاند و دادگاهی میشوندکه هیچ پنهان و هیچ نهان و هیچ پوشیدهای بر او مخفی نمیماند:
( وَیَوْمَ یُنَادِیهِمْ أَیْنَ شُرَکَائِی.)
روزی خداوند مشرکان را نـدا مـیدهد: شریکها و انبازهائی که برای من میپنداشتید کجایند؟.
در اینجا و در این روزیکه جدال و ستیزی سودی نمیبخشد، و تحریفکلام و تبدیل سخن، و مکر و نیرنگ، فائدهای ندارد، آنان چه چیز را میگویند:
(قَالُوا آذَنَّاکَ مَا مِنَّا مِن شَهِیدٍ)
میگویند: ما به تو عرض کردیم که کسی از ما گواهی نمیدهد (که تو دارای شریک و انباز هستی ما هرگز به شریک معتقد نبودهایم).
ما به تو اعلامکردهایم، امروزکسی در میان ما یافته نمیشودکه گواهی بدهد برای تو شریک و انبازی است)
(وَضَلَّ عَنْهُم مَّا کَانُوا یَدْعُونَ مِن قَبْلُ وَظَنُّوا مَا لَهُم مِّن مَّحِیصٍ )
و اثـری از معبودهائی کـه قبلا (در دنیا) به فریاد میخواندند و میپرستیدند نمیبینند، و یقین حـاصل میکنند که هیچ گریزگاهی و راه فراری ندارند.
از ادعاهای سابقشان چیزی به یاد ندارند. به دلهایشان میگذردکه برایشان راه بیرون روی و بیرون شوی از آنچه در آنگرفتارند وجود ندارد. این نشانه غم و اندوهی است که انسان را فراموشکار میگرداند، و گذشته را سراپا از خاطر او محو میکند، و انسان گذشته را فراموش مینماید و به یـاد نـمیآورد جز چیزی راکه هم اینک در آن بسر میبرد.
*
این همان روزی استکه احتیاط آن را نمیکردند، و خویشتن را از آن مصون و محفوظ نمیداشتند، هرچند که انسان بر خیر و صلاح خود بسیار حرص و آز دارد، و از زیان و ضرر بسیار میپرهیزد . . . در اینجا ایشان را برای خودشان به تصویر میکشدکه لخت و عریان از هرگونه جامه و پوششی هستند، و از هرگونه پردهای به در آمدهاند، و هیچ نوع مکر وکید و حیله و نیرنگی ندارند و عاطل و باطل ماندهاند:
( لَا یَسْأَمُ الْإِنسَانُ مِن دُعَاء الْخَیْرِ وَإِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَیَؤُوسٌ قَنُوطٌ . وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاء مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ هَذَا لِی وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ .وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنسَانِ أَعْرَضَ وَنَأى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِیضٍ).
انسان (بیایمان از طلبیدن دارائی و نعمت سیر نمیگردد و خسته نمیشود. ولی زمانی که بلا و سختی و فقر و ناقه بدو رو کرد، فورا دلسرد و ناامید میگردد (و از خود و زندگی بیزار و گریزان میشود). اگر ما به چنین انسانی، به دنبال ناراحتی و زیانی که بدو رسیده است، از سوی خود مرحمتی (همچون ثروت و صحت) روا داریم، گستاخانه خواهد گفت: این (ثروت و صحت) حق من است (و آن را در سایه تلاش و کوشش و علم و دانش خود به دست آوردهام) و اصلاً گمان نمیبرم که قیامتی در کار باشد. اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتما در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چرا که ذاتاً محترمم، و همانگونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم میدارد و به من عزت و حرمت میبخشد) ما کافران را مسلمّا از کارهائی که کردهاند آگاه خواهیم کرد و حتما عذاب سخت و زیادی را بدیشان میچشانیم. هنگامی که ما به انسان نعمت دهیم رویگردان (از دینداری و شکرگزاری) میگردد و تکبّر و غرور میورزد. و هنگامی که به بلا و گرفتاری و ناراحتی و بیماری دچار گردید، دعاهای عریض و طویلی سر میدهد (و به شکوه و گلایه میپردازد که چرا خدا نعمت خود را از او بازگرفته است و بدو ظلم کرده است).
این تصویر دقیق و صادقی از نفس انسان است، نفسی که در پرتو هدایت خدا راهیاب نمیگردد تا بر راستای راه، راست و درست بماند و برود . . . تصویری است که دگرگونی، ضعف و سستی، جدال و ستیز، دوست داشت خیر و خوبی، عشق به نعمت و ثروت، انکار نعمت، مغرور شدن و سرمستگردیدن در وقت خوشی و داشتن، و جزع و فزع نفس در برابر زیان و ضرر را به صورت دقیق و عجیبی نشان میدهد و پیش چشم میدارد.
این چنین انسانی از خواستار شدن خیر و خوبی و نعمت و ثروت سیر نمیگردد. او در دعا کردن اصرار میورزد، و خواستار شدن را تکرار میکند. خـیر و خوبی و ثروت و قدرت را برای خودش میخواهد و از طلبیدن خسته و درمانده نمیشود. اگر هم شر و بلا چنین انسانی را بپساید و لمس نماید، بلی تنها او را بپساید و لمس نماید و بس، امید و آرزو را از دست میدهد.گمان میبردکه راه بیرون روی و بیرون شوی وجود ندارد . . . فرج وگشایشی درنمیرسد. همه اسباب و ابزار زندگی از دست او فرو میافتد و گسیخته میشود. غم و اندوهش میافزاید. از رحمت خدا مایوس میگردد و از رعایت و عنایت او ناامید میشود. این بدان جهت است که اعتماد و اعتقاد او به خدا اندک است، و پیوندش با او ضعیف و سست است! همچون انسانی، وقتیکه خدا از جانب خود بدو بعد از آن ضرر و زیان رحمتی چشاند و نعمتی داد، شکر و سپاس را فراموش میکند، و رفاه و خوشی او را به پرواز درمیآورد، و در نتیجه از سرچشمه رحمت و منبع نعمت غافل میگردد، و میگوید: این مال من است. من با شایست و بایستگی خود بدان دست یافتهام و همیشه برای من خواهد ماند! آخرت را فراموش میکند، و بعید میداند آخرتی باشد:
( وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً)
و اصلاً گمان نمیبرم که قیامتی در میان باشد.
باد به غبغب میاندازد و خویشتن را آماسیده و پفیده میکند. شروع به سوگند خوردن به خدا مینماید و قسمها میخورد. برای خود مرتبت و منزلتی در پیشگاه خداگمان میبرد، مرتبت و منزلتیکه او را نسزد و آن را ندارد. در حالیکه او آخرت را نمیپذیرد و خدا را قبول ندارد، با این وجودگمان میبرد اگر او به سوی
خدا برگردد دارای جاه و مقام و حرمت و احترام در پیشگاه خدا میگردد!
(وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّی إِنَّ لِی عِندَهُ لَلْحُسْنَى).
اگر (به فرض، قیامتی هم در کار باشد و) من به سوی پروردگارم برگردم، حتماً در پیشگاه او دارای مقام و منزلت خوبی هستم (چرا که ذاتاً محترمم، و همانگونه که در دنیا خدا گرامیم داشته است و به من قدرت و نعمت داده است، در آخرت نیز گرامیم میدارد و به من عزت و حرمت میبخشد).
این غرور و سرمستی است. اینگول خوردن و فریب خوردن است . . . بدین هنگام تهدید و بیم درمیرسد و بجا هم درمیرسد و بر این غرور و سرمستی تاخت
میبرد
(فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِیقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ).
ما کافران را مسلماً از کارهائی که کردهاند آگاه خواهیم کرد و حتما عذاب سخت و زیـادی را بدیشان میچشانیم.
این چنین انسانی وقتیکه خدا بدو لطفکرد و نعمت داد، خودبزرگبینی میکند و خویشتن را بزرگ میشمارد و سرکشی و طغیان میکند. به حق و حقیقت پشت مینماید و دوشهایش را بالا میاندازد و سر را بالا میگیرد. ولی زمانیکه شـر و بلا او را پسود و لمس نمود، خوار و ذلیل میشود و سقوط میکند و بر دست و پای میمیرد و میافتد، وکوچک و ناچیز میگردد، و به تضرع و زاری درمیآید و از آن بس نمیکند، و دعاهای دور و درازی سر میدهد!
چه دقتی! چگونهکوچک و بزرگ موجود در نفس انسان نگاشته شده است! خدا آفریدگار انسان است، آفریدگاری که انسان را میشناساند. خدا آفریدگار انسان است، آفریدگاریکه با پیج و خمها و راهها و جادههای نفس انسان آشنا است. خدا میداند که انسان در این راههای پرپیچ و خم وکج وکوله دور خواهد زد و ویلان و حیران خواهد شد، مگر اینکه به راه راست هدایت یابد . . . آن وقت استکه راست و درست میرود و راستای راه را میسپرد . . .
در پیشگاه همین نفس لخت و عریان از هر نوع جامه و لباسی، و به در آمده از هرگونه پرده و حجابی، از ایشان میپرسد: اگـر ایـن چیزیکه آن را تکذیب میدارید و دروغ میشمارید، از سوی خدا آمده باشد، و این وعده تهدید و بیم حق باشد، و شما خود را در معرض فرجام این تکذیب و دشمنان قرار دهید، در این صورت شما چه میکنید؟:
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ ثُمَّ کَفَرْتُم بِهِ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ هُوَ فِی شِقَاقٍ بَعِیدٍ ؟ ) .
(ای محمّد) بگو: به من خبر دهید اگر این (قرآن) از سوی خداوند آمده باشد و آنگاه شما به آن ایـمان نداشته باشید، چه کسی گمراهتر خواهد بود از آن کسی که (با حق و حقیقت) سخت در مبارزه و مقابله باشد؟. این احتمالی استکه سزاوار احتیاط است. آیا آنان چه چیزی را از وسائل احتیاط برگرفتهاند و تا بهکجا آیندهنگری و دوراندیشی کردهاند؟
*
بعد از این ایشان را رها میکند تا بیندیشند و حساب خود را بکنند. به جهان بزرگ و هستی سترگ رو میکند. پرده برمیدارد از برخی از چیزهائیکه در دنیایکبیر بیرون و همچنین در دنیای صغیر درون مقدر و معینگردیده است و به اندازه لازم و بهگونه سنجیده یدیدار و نمودار آمده است
(سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ . أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ ) .
ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحـی (آسمانها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخـل و درون خودشان (که جهان صغیر است) به آنان (کـه منکر اسلام و قرآنند) نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن و آشکار گردد که اسلام و قرآن حق است. آیـا (برای برگشت کافران از کفر و مشرکان از شرک) تنها این بسنده نیست که پروردگارت بر هر چیزی حاضرو گواه است؟ (چه حضور و شهادتی از این برتر و بالاتر که با خط تکوین، دلائل قدرت و حکمت خود را بر روی همه ذرات کائنات و وجود موجودات نگاشته است؟). آگاه باشید که ایشان درباره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند). هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (و از هر چیزی آگاه و بر هر چیزی توانا است).
این واپسین نوا و آوا است. این نوا و آوای بلند و والائی است . . .
این وعده یزدان به بندگان خود - یعنی آدمیزادگان - است. وعده اینکه یزدان ایشان را هم بر چیزهائی از نهانیهای گستره این جهان، و هم بر پنهانیهای زوایای درونشان، مطلع و آگاه میسازد. بدیشان وعده میدهد که آیات و نشانههای شناخت و قدرت و عظمت خود را هم درکرانههای جهان بیرون، و هم درگوشه وکنارهای جهان درون خودشان، بدیشان نشان خواهد داد، تا برایشان روشن و محقق میگرددکه آن حق است. یعنی این آئین، و اینکتاب، و این برنامه، و این سخنی که بدیشان میگوید . . . چهکسی راستگوتر از خدا است؟ خدا در وعده خود با ایشان راست بوده است. برای ایشان در طی جهارده قرنیکه از این وعده سپری شده است، از آیات و نشانههای شناخت و قدرت و عظمت خود درکرانههای جهان، و درگوشه وکنارهای جهان درون خودشان، پرده برداشته است، و پیوسته در هر روزی برایشان از چیز تازهای پرده برمیدارد.
انسان مینگرد و میبیندکه انسانها از آن زمان تاکنون واقعاً چیزهای فراوانی را کشفکردهاند و پی به رازها و رمزهای زیادی بردهاند. آفاق و کرانههای جهان برایشان گشوده است و بازگردیده است، و پیچیدگیها و دشواریهای درونشان بدان اندازهکه خدا خواسته است برایشان روشن و برطرف شده است.
آنان چیزهای زیادی را شناختهاند و به چیزهای فراوانی دست یافتهاند. اگر آنان مـیدانستند چگونه آنها را شناختهاند و چگونه بدانها پیبردهاند، خیر و خوبی زیادی برایشان دربر میداشت.
از آن زمان تاکنون پی بردهاند زمینیکه بر روی آن زندگی مـیکنند وآن را مرکزجهان هستی تصور میکردهاند، جز ذرهکوچ نیستکه جزو منظومه شمسی است. آنان دانستهاند که خورشید کره کوچکی است و از اینگونه خورشیدها صدها میلیون در جهان وجود دارد. ایشان سرشت زمینشان، و سرشت خورشیدشان - و چه بسا سرشت جهانشان - را شناختهاند، اگر شناختی که پیدا کردهاند صحت داشته باشد.
آنان چیزهای بسیاری از ماده جهانی را شناختهاند که در آن زندگی میکنند، اگر صحیح باشدکه مادهای در جهان وجود دارد. ایشان پی بردهاند بنیاد ساختار این جهان اتم است. اطلاع هم پیداکردهاندکه اتم به پرتو تبدیل میگردد. در این صورت دانستهاندکه جهان جملگی از پرتو تشکیلگردیده است. پرتو نیز به صورتهایگوناگونی است، و پرتو استکه از جهان این شکلها و حجمها را میسازد.
از ستاره زمینی کوچکشان چیزهای بسیاری را دانستهاند. اطلاع یافتهاند که زمین کرهای یا بسان کرهای است. و پی بردهاند زمین پیرامون خود و پیرامون خورشید میگردد. به قارهها و اقیانوسها و رودبارهای زمین ـ بردهاند. چیزهائی را از باطن و درون زمین کشف کردهاند. بسیاری از اقوات و ارزاق نهان در دل این ستاره را شناختهاند، و به اینگـونه اقوات و ارزاق پراکنده در فضـای زمین نیز پی بردهاند! وحدت قوانین و سننی را شناختهاندکه ستاره ایشان را با جهان بزرگ هستی پیوند میدهد، و این جهان بزرگ و سترگ را میگرداند و اداره مینماید. در میان انسانها کسانی هستندکه هدایت یافتهاند و از راه شناخت قوانین و سنن به شناخت آفریدگار قوانین و سنن اوج گرفتهاند و رسیدهاند. در میان انسانها هم کسانی هستند که منحرفگردیدهاند و به کژراهه افتادهاند و به ظواهر علم بسنده کردهاند. و از آن درنگذشتهاند و پا فـراتر ننهادهاند. به هر حال انسانها بعد ازگمراهی وگریزیکه در سایه علم پیداکردهاند، از راه علم هم شروع به بازگشت نمودهاند، و دارند از همین راه پی میبرند که خدا حق است.
آگاهیهای علمی و شناختهائی که مردمان از ژرفای درون انسان پیدا کردهاند، دست کمی از آگاهیها و شناختهای ایشان در باره پیکره جهان ندارد. مردمان به چیزهای زیادی از جسم انسان و ترکیببند و ویژگیها و رازهای آن پی بردهاند.
از ساختار و ترکیببند بدن انسان اطلاع پیدا کردهاند، و عملکرد اندامها، بیماریها، غذاها و خورکیها، و نقش و وظیفه بدن انسان را شناختهاند. از اسرار عمل و حرکت بدن سر درآوردهاند. خلاصه چیزهائی را از بدن انسان دانستهاند که خوارق عادات و معجزات بشمارند و کسی جز خدا آنها را نمیسازد و پدید نمیآرد.
چیزهائی را هم از روح انسان شناختهاند. ولی چنین شناختی به اندازه شناخت ایشان از جسم او نیست. زیرا عنایت یزدان سخت متوجه ماده این انسان و آلی بودن جسم او بوده است. این عنایت بیشتر متوجه تن انسان بوده است تا عقل و روح او . . . به هر حال چیزهائیکه شناخته شده است اشاره دارد به اکتشافاتی که خواهد شد و به آگاهیهائیکه دست خواهد داد . . .
انسان هنوز در راه رسیدن به کشفیات و دستیابی به اطلاعات است.
وعده خدا هم برقرار و ماندگار است:
« سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ».
ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلائل و نشانههای خود را در اقطار و نواحی (آسمانها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخل و درون خودشان (که جهان صغیر است) به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن و آشکار گردد که اسلام و قرآن حق است.
نیمه دوم این وعده طلیعه آن از سرآغاز این قرن به شکل قابل ملاحظهای پدیدار و نمودار گردیده است.
چه کاروانیان ایمان از راههای گوناگون گرد میآیند. بسیاری از این کاروانیان از راه علم صرف مادی میآیند و درکوکبه ایمان جایگزین میشوند. دستهها و گروههائی در آن دوردستها دارند گرد میآیند و جمع میشوند . . . این امر با وجود موج الحاد وکفر طغیانگر و سرکشی استکه نزدیک بوده است اینکاروان را در گذشته فرا گیرد. ولیکن اکنون این موج فروکش میکند و واپس میکشد. بلی با وجود تمام ظواهریکه مخالف چنینکاری است، این موج فروکش میکند و واپس میکشد، و چهبسا این قرنیه ما در آن هستیم به پایان نیاید. این موج کاملاً فروکشکند و واپس کشد و دامن فراهم چیند ان شاءالله، یا دست کم نزدیک بدین امر شود، و موجکفر و الحاد از میان رود تا وعده خدا محققگردد و پیاده شود، وعدهایکه قطعاً و حتماً بدان وفا میشود:
(أَلَا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ مِّن لِّقَاء رَبِّهِمْ).
آگاه باشید که ایشان در باره ملاقات با پروردگارشان (برای حساب و کتاب) در شک و تردیدند (و رستاخیز را باور نمیدارند).
بدین خاطر است از ایشان روی میدهد آنچه روی میدهد. سبب آن هم شک و تردیدی است که در باره ملاقات خدا دارند. ملاقات مردمان با آفریدگارشان حتمی و قطعی است.
(أَلَا إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ ) .
هان بدانید که خدا (علم و قدرتش) همه چیز را دربر گرفته است (و از هر چیزی آگاه و بر هر چیزی توانا است).
وقتیکه خدا محیط بر همه چیز و آگاه از همه چیز و توانا بر همه چـیز است، بهکجا میتوانند بروند تا از ملاقات با خدا آزاد و رها شوند؟
پایان جزء بیست وچهارم
به دنبال آن جزء بیست و پنجم میآیدکه با سوره شوری آغاز میگردد.
[1] کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن». چاپ چهارم. صفحه 98-100
[2] در اینجا جزء بیست و چهارم پایان می گیرد. ولی صلاح در آن دیدیـم که سوره فصلت راتا به آخر ادامه دهیمکه چندان چیزی ازآن نمانده است.