مکی و ۵۴ آیه است.
آیهی ۲-۱:
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأٓخِرَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ١﴾[سبأ: ۱]. «ستایش خداوندی راست که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آنِ اوست و ستایش در آخرت نیز او را سزاست و او فرزانۀ آگاه است».
﴿یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَاۚ وَهُوَ ٱلرَّحِیمُ ٱلۡغَفُورُ٢﴾[سبأ: ۲]. «میداند آنچه را که به زمین وارد میگردد و آنچه را که از آن برمیآید و آنچه را که از آسمان فرود میآید و آنچه را که در آن بالا میرود و او مهربان آمرزنده است».
حمد به معنی ستایش است که به خاطر داشتن صفات پسندیده و کارهای نیکو صورت میپذیرد. پس ستایش برای خداست چون همه صفتهای او صفاتی هستند که بر آن ستایش میشود، زیرا صفات او صفات کمال است، و بر همه کارهایش ستایش میگردد، چرا که کارهایش یا از روی فضل او میباشند که به خاطر آن ستایش میشود و یا از روی عدل او میباشند که بر آن ستوده میشود، و اعتراف و اذعان میشود که واقعا این عدالت سرشار از حکمت است.
خداوند در اینجا خویشتن را ستوده است: ﴿لَهُۥ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾زیرا آنچه که در آسمانها و زمین است همه از آن اوست و همه در ملکیت او میباشند و طبق حمد خویش در آنها تصرف مینماید. ﴿وَلَهُ ٱلۡحَمۡدُ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾و ستایش آخرت نیز او را سزاست چون در آخرت از حمد و ثنای خدا چیزهایی ظاهر میشود که در دنیا پدیدار نمیآید.
پس وقتی خداوند بین همه خلائق قضاوت نماید و مردم و همه خلائق آنچه را که خدا بدان حکم نموده است مشاهده کنند و کمال دادگری و عدالت و حکمت او را ببینند همگی او را بر این قضاوت و داوریاش ستایش مینمایند. حتی کسانی که سزاوار کیفر هستند وارد جهنّم نخواهند شد مگر این که دلهایشان از ستایش خدا مالامال میگردد و میدانند که عذابشان، جزای اعمالشان میباشد و خداوند در این که به عذاب دادن آنها حکم نموده از روی عدالت و دادگری است. و اما آشکار شدن حمد خداوند در سرای نعمت و پاداش چیزی است که اخبار متواتر و فراوانی در مورد آن آمده و دلیل شنیدنی و عقلی نیز بر صحت آن موجود است. اهل بهشت نعمتهای فراوان خدا و کثرت برکات او و گستردگی بخششهایش را در بهشت مشاهده میکنند که در دلهای اهل بهشت هیچ آرزو و خیالی باقی نمیماند مگر اینکه به هریک از آنها بالاتر و بیشتر از آنچه که میخواهد و آرزو مینماید داده میشود. بلکه نعمتها و برکاتی به آنها داده میشود که آرزوی آن را در سر خود نمیپروراندند و به دلهایشان خطور نمیکرد.
پس در این حالت در مورد ستایش پروردگارشان از سوی آنها چه فکر میکنی! با اینکه در بهشت چیزهایی که انسان را از شناخت خدا و محبت و ستایش او باز میدارد از بین میروند، و ستایش خداوند چیزی است که اهل بهشت از همه نعمتها بیشتر آن را دوست دارند و برایشان از هر لذتی لذیذتر است. بنابراین، وقتی خداوند را ببینند و سخن او را بشنوند آنگاه که آنها را مورد خطاب قرار میدهد همه نعمتها را فراموش میکنند. و ذکر خداوند در بهشت برای آنها مانند نَفَس است که در همه اوقات به آن نیاز دارند.
اضافه بر این که برای اهل بهشت در هر وقت چیزهایی از عظمت و شکوه و زیبایی پروردگارشان و گستردگی کمالش ظاهر میگردد که ایجاب میکند ستایش او را به طور کامل بگویند. ﴿وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ﴾و او در ملک و تدبیرش و در امر و نهی خود با حکمت و فرزانه است. ﴿ٱلۡخَبِیرُ﴾آگاه است و بر رازها و پوشیدگیها آگاه میباشد. بنابراین آگاهی و دانایی خود را توضیح داد و فرمود: ﴿یَعۡلَمُ مَا یَلِجُ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا یَخۡرُجُ مِنۡهَا﴾باران و بذر و موجودات زندهای را که وارد زمین میشود میداند، و انواع گیاهان و موجودات زندهای را که از آن بیرون میآید میداند، ﴿وَمَا یَنزِلُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ وَمَا یَعۡرُجُ فِیهَا﴾و روزیها و تقدیرهایی را که از آسمان فرود میآید و فرشتگان و ارواحی را که در آن بالا میروند میداند. وقتی که مخلوقات خود و حکمت خویش را در آفرینش آنها و آگاهی خویش به احوال آنان را بیان کرد متذکر شد که او نسبت به این مخلوقات آمرزنده و مهربان است، پس فرمود: ﴿وَهُوَ ٱلرَّحِیمُ ٱلۡغَفُورُ﴾یعنی او خداوندی است که آمرزش و مهربانی صفت اوست و همواره آثار مهربانی و آمرزش در هر وقت و به هر میزان که بندگان اسباب رحمت و آمرزش را فراهم نمایند بر آنها فرود میآید.
آیهی ۵-۳:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَا تَأۡتِینَا ٱلسَّاعَةُۖ قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتَأۡتِیَنَّکُمۡ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِۖ لَا یَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرُ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ٣﴾[سبأ: ۳]. «و کافران گفتند: قیامت به سراغ ما نخواهد آمد، بگو: آری! سوگند به پروردگارم، به یقین به سراغتان خواهد آمد، (پروردگار که) دانای غیب است. به اندازهی ذرهای در آسمانها و نه در زمین از او نهان نمیماند، و نه کمتر از آن و نه بزرگتر از آن چیزی نیست مگر آنکه در کتابی روشن (ثبت) است».
﴿لِّیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ٤﴾[سبأ: ۴]. «تا خداوند پاداش کسانی را بدهد که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند، آنان آمرزش و روزی ارزشمندی دارند».
﴿وَٱلَّذِینَ سَعَوۡ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مِّن رِّجۡزٍ أَلِیمٞ٥﴾[سبأ: ۵]. «و کسانی که تلاش کردند آیات ما را تکذیب و انکار کنند و تصور میکردند که (پیامبر را شکست میدهند و او را) درمانده میسازند آنان عذابی از بدترین و دردناکترین عذابها را خواهند داشت».
وقتی خداوند عظمت خویش و آنچه که خودش را با آن توصیف نمود بیان کرد - و این موجب تعظیم و تقدیس او و ایمان آوردن به وی میباشد - بیان نمود که گروهی از مردم آنگونه که شایسته خداوند است قدر او را نشناخته و آنگونه که حق عظمت اوست او را تعظیم نکردهاند، بلکه به خداوند کیفر ورزیده و قدرت او را بر زنده کردن مردهها و برپا شدن قیامت انکار نموده و با پیامبران او مخالف ورزیدهاند.
پس فرمود: ﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾و کسانی که به خدا و پیامبرانش و به آنچه پیامبران آوردهاند به خدا و پیامبرانش و به آنچه پیامبران آوردهاند کفر ورزیدهاند، به علّت کفر ورزیدنشان گفتند: ﴿لَا تَأۡتِینَا ٱلسَّاعَةُ﴾قیامت به سراغ ما نخواهد آمد. یعنی زندگی فقط زندگی این جهان است و ما وقتی بمیریم دوباره زنده نخواهیم شد. پس خداوند پیامبرش را فرمان داد تا گفتهی آنها را رد نماید و سوگند بخورد که قیامت خواهد آمد. پس فرمود: ﴿قُلۡ بَلَىٰ وَرَبِّی لَتَأۡتِیَنَّکُمۡ﴾بگو: آری! سوگند به پروردگارم که قیامت به سراغ شما میآید، و برای اثبات قیامت به دلیلی استناد نمود که هرکس بدان اقرار نماید به ناچار بر او لازم است که آمدن قیامت را باور نماید، و آن دلیل عبارت است از علم واسع و گستردهی خداوند. پس فرمود: ﴿عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ﴾خداوندی که دانای چیزهایی است که از نگاه و آگاهی ما پنهان است و چیزهای آشکار را به طریق اولی میداند. سپس بر آگاهی و علم خداوند تاکید کرد و فرمود: ﴿لَا یَعۡزُبُ عَنۡهُ مِثۡقَالُ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾هیچچیزی از علم و آگاهی او پنهان نمیماند و همهی چیزها با تمام اجزایشان، حتی کوچک ترین جزء را به ذره میباشد، میداند و به آن آگاه است. ﴿وَلَآ أَصۡغَرُ مِن ذَٰلِکَ وَلَآ أَکۡبَرُ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ﴾و نه کوچکتر از اندازهی ذره و نه بزرگتر از آن چیزی نیست مگر این که در کتابی روشن ثبت و ضبط است. پس دانش و آگاهی او به آن احاطه دارد و قلم او بر آن رفته است و کتاب روشنش آن را دربردارد که آن کتاب لوح محفوظ است. پس خدایی که از علم و آگاهی او به اندازهی ذره یا کمتر از آن پوشیده و پنهان نیست، و او میداند که زمین چه اندازه از اجساد مردهها را خورده و کم کرده و چه اندازه از اجساد آن را باقی گذاشته است چنین کسی بر زنده کردن دوباره مردهها به طریق اولی توانایی دارد و زنده کردن آنها از داشتن این علم فراگیر عجیبتر نیست.
سپس منظور از رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را بیان نمود و فرمود: ﴿لِّیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾تا به کسانی که با دلهایشان ایمان آورده و خدا و پیامبرش را به طور قطعی و یقینی تصدیق کرده و در راستای تصدیق ایمانشان کارهای شایسته انجام دادهاند پاداش بدهد. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُم مَّغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ﴾اینها به خاطر ایمان و عملشان گناهانشان بخشوده میشود و به سبب این آمرزش هر نوع شر و کیفری از آنها دور میگردد، و به خاطر نیکوکاریشان روزی ارزشمندی به آنها داده میشود که به وسیلهی آن به هر امری نیک و به هر آرزویی دست مییابند.
﴿وَٱلَّذِینَ سَعَوۡ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ﴾و کسانی که تلاش کردند به آیات ما کفر ورزند و آن را تکذیب کنند و تصور کردند که میتوانند پیامبر و کسی که آیات را نازل کرده است درمانده سازند، همانطور که خداوند را از زنده کردن مردگان ناتوان شمردند، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مِّن رِّجۡزٍ أَلِیمٞ﴾اینان عذابی دردناک دارند که جسم و دلهایشان را به درد میآورد.
آیهی ۶:
﴿وَیَرَى ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ ٱلَّذِیٓ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ ٱلۡحَقَّ وَیَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ٦﴾[سبأ: ۶]. «و دانش یافتگان آنچه را که از سوی پروردگارت به سوی تو فرستاده شده است حق میبینند و اینکه به سوی راه خدای چیره و ستوده راهنمایی میکند».
وقتی خداوند متعال گفتۀ کسانی را بیان کرد که زنده شدن پس از مرگ را انکار میکنند و گمان میبرند آنچه خداوند بر پیامبرش نازل فرموده حق نیست، حالت بندگان موفق را بیان کرد و آنها اهل علم و دانش هستند، و کتابی را که خداوند بر پیامبرش نازل نموده و مطالبی را که در این کتاب آمده است حق میدانند، یعنی حق را در آن منحر میبینند، و هرآنچه را که مخالف با این کتاب باشد باطل میشمارند، چون آنها از مرحلهی علم و آگاهی به مرحلهی یقین رسیدهاند، و نیز میبینند که این کتاب با اوامر و نواهی خود ﴿وَیَهۡدِیٓ إِلَىٰ صِرَٰطِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَمِیدِ﴾به راه خدای چیره و ستوده هدایت میکند چون آنها از جهات زیادی به راست بودن آنچه این کتاب از آن خبر داده است یقین قطعی دارند که به چند مورد از آن اشاره میکنیم:
۱- آنها میدانند که آنچه این کتاب از آن خبر داده است راست و درست میباشد.
۲- نیز میدانند که آنچه این کتاب از آن سخن میگوید با واقعیت مطابقت دارد و با کتابهای گذشته موافق است.
۳- آنها میبینند که آنچه این کتاب بیان میدارد آشکارا اتفاق میافتد.
۴- همچنین در آفاق و در وجود خود نشانههای بزرگی میبینند که بر حقانیت مطالب این کتاب دلالت مینماید.
۵- و با آنچه که اسماء و صفات خداوند بر آن دلالت دارد موافق است.
۶- و آنها اعتقاد دارند که اوامر و نواهی (این کتاب آدمی را) به راه راست هدایت مینماید، راه راستی که متضمن امر نمودن به هر صفت و خصلتی است که نفس را تزکیه میکند و اجر و پاداش را افزایش میدهد، و به انجام دهندهی آن و دیگران فایده میرساند، از قبیل صدق، اخلاص و نیکی کردن با پدر و مادر، و برقرار داشتن صله رحم و نیکی کردن با همه مردم و امثال آن. و از هر صفت زشتی که نفس و وجود انسان را آلوده مینماید و پاداش را از بین میبرد و باعث گناه میشود از قبیل شرک ورزیدند و زنا و رباخواری و ستمگری و ریختن خون دیگران و خوردن اموال و هتک حرمت و ریختن آبرو، نهی مینماید. و این فضیلتی برای اهل علم میباشد و نشانه آنهاست، و هر اندازه انسان به آنچه پیامبر گفته است آگاهی بیشتری داشته باشد و بیشتر آن را تصدیق نماید و بیشتر اوامر و نواهی او را بشناسد از اهل علم خواهد بود، و از کسانی خواهد بود که خداوند آنها را دلیلی بر آنچه پیامبر آورده قرار دادهاست و تصدیق آنها را دلیلی علیه تکذیب کنندگان قرار دادهاست. همانطور که در این آیه و در جاهایی دیگر بیان داشته است.
آیهی ۹-۷:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هَلۡ نَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ یُنَبِّئُکُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمۡ لَفِی خَلۡقٖ جَدِیدٍ٧﴾[سبأ: ۷]. «و کافران گفتند: آیا مردی را به شما بنمائیم که به شما خبر میدهد: چون کاملاً پخش و پراکنده شدید (پس از آن) آفرینش تازهای پیدا میکنید»؟.
﴿أَفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِۦ جِنَّةُۢۗ بَلِ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ فِی ٱلۡعَذَابِ وَٱلضَّلَٰلِ ٱلۡبَعِیدِ٨﴾[سبأ: ۸]. «آیا بر خداوند دروغ میبندد؟ یا نوعی دیوانگی دارد؟ (چنین نیست) بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند در عذاب و گمراهی دور و درازی هستند».
﴿أَفَلَمۡ یَرَوۡاْ إِلَىٰ مَا بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ وَمَا خَلۡفَهُم مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِن نَّشَأۡ نَخۡسِفۡ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ نُسۡقِطۡ عَلَیۡهِمۡ کِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّکُلِّ عَبۡدٖ مُّنِیبٖ٩﴾[سبأ: ۹]. «آیا به چیزهایی که پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نمیکنند؟ اگر بخواهیم آنانرا در زمین فرو میبریم یا پارههایی از آسمان را بر آنان میافکنیم. بیگمان در این نشانهای است برای هر بندهای که بخواهد خالصانه بهسوی خدا برگردد».
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾و کافران در قالب تکذیب و تمسخر و بعید دانستن به یکدیگر گفتند: ﴿هَلۡ نَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ یُنَبِّئُکُمۡ إِذَا مُزِّقۡتُمۡ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمۡ لَفِی خَلۡقٖ جَدِیدٍ﴾آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر میدهد هنگامی پیکرهایتان کاملا متلاشی شد آفرینش تازهای پیدا میکنید؟ منظورشان از آن مرد پیامبر خداصبود. و مرادشان این بود که او خبری را آورده که تحقق آن بعید است، تا جایی که سخن او را خنده آور میدانستند و او را مورد تمسخر قرار داده و میگفتند: او چگونه میتواند شما پس از مرده شدن زنده میشوید، پس از آن که بدنتان خشک و متلاشی شد و اعضایتان از بین رفت؟!.
آیا مردی که این خبر را آورده ﴿أَفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا﴾بر خداوند دروغی بسته و نسبت به ایشان جسارت نموده و اینگونه گفته است؟ ﴿أَم بِهِۦ جِنَّةُۢ﴾یا نوعی دیوانگی دارد؟ و اگر دیوانه است پس بعید نیست چنین سخنی بگوید، زیرا دیوانگی فنون و ترفندهای خاص خود را دارد. آنها از روی ستمگری و عناد چنین میگفتند و میدانستند که پیامبر از همهی مردم راستگوتر و عاقلتر است. از این رو با اودشمنی ورزیده و جان و مال خود را در راه جلوگیری و بازداشتن مردم از او به کار بردند. پس اگر او دروغگو و دیوانه بود ای بیخردان سزاوار نبود که به آنچه میگوید گوش دهید و دعوت او را لبیک گویید. زیرا فرد عاقل و فر زانه نباید به دیوانه توجه نماید و یا تحت تاثیر سخنانش قرار گیرد. و چنانچه سرکشی و ستم شما در میان نبود، به اجابت و پاسخگویی ایشان مبادرت میروزیدید، ولی ﴿وَمَا تُغۡنِی ٱلۡأٓیَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ﴾[یونس: ۱۰۱]. «آیات و بیمها قومی را که ایمان نمیآورند فایدهای نمیدهد». بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿بَلِ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾بلک کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند و کسانی که این گفتار کفرآمیز را گفتهاند جزو این دسته از کافرانند. ﴿فِی ٱلۡعَذَابِ وَٱلضَّلَٰلِ ٱلۡبَعِیدِ﴾در بدبختی بزرگ و گمراهی دور و درازی هستند، گمراهیای که به راه راست و درست نزدیک نیست و با آن فاصله زیادی دارد. و چه بدبختی و گمراهیای بزرگتر از آن است که آنها قدرت خداوند را بر زنده کردن مردگان انکار کردند و پیامبرش را که این خبر را آورده بود تکذیب نمودند و او را مورد تمسخر قرار دادند و یقین حاصل کردند که آنچه خودشان میگویند حق است؟ پس آنها حق را باطل انگاشتند و باطل و گمراهی را حق و هدایت دیدند.
سپس دلیل عقلی را به آنها گوشزد نمود که بر بعید نبودن رستاخیز - آنچنان که آنها آن را بعید میدانستند - دلالت مینماید و فرمود: اگر آنها به آنچه پیش رو و پشت سرشان است بنگرند از قبیل آسمان و زمین آن چنان قدرت الهی را در این چیزها میبینند که عقلها را به حیرت میاندازد، و چنان چیزهایی از عظمت خداوند را مشاهده نخواهد کرد که علمای برجسته را حیرت زده مینماید. و آفرینش آسمان و زمین و عظمت آنها و مخلوقاتی که در آنها وجود دارند از دوباره زنده کردن مردم به مراتب بزرگتر و مهمتر است.
پس چه چیزی آنها را به تکذیب وا میدارد در صورتی که بزرگتر از آن را تصدیق مینمایند؟ آری! زنده شدن مردهها پس از مرگ یک خبر غیبی است که تاکنون پنهانی است و آن را مشاهده نکردهاند، از این رو آن را تکذیب میکنند. خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱلۡأَرۡضِۚ إِن نَّشَأۡ نَخۡسِفۡ بِهِمُ ٱلۡأَرۡضَ أَوۡ نُسۡقِطۡ عَلَیۡهِمۡ کِسَفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ﴾اگر بخواهیم آنان را در زمین فرو میبریم یا پارههایی از آسمان را بر آنان میافکنیم. یعنی پارههایی از عذاب بر آنها فرود میآوریم. چون آسمان و زمین تحت تدبیر و تصرف ما هستند و اگر ما به آسمان و زمین فرمان دهیم سرپیچی نمیکنند. پس، از اصرار بر تکذیب بپرهیزید که در آن صورت سختترین کیفر را به شما خواهیم داد. ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّکُلِّ عَبۡدٖ مُّنِیبٖ﴾بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و مخلوقاتی که در آنها هست نشانه ایست برای هر بندهای که به سوی پروردگارش بازگردد و از او اطاعت نماید. پس چنین کسی یقین میکند که خداوند بر زنده کردن مردم پس از مرگ تواناست. بنابراین، هرچند بنده بیشتر به سوی خدا انابت و رجوع داشته باشد از آیات و نشانههای بیشتری بهرهمند میشود، چون او به سوی خدا روی آورده و اراده و خواست او متوجه خدایش بوده و در همهی کارهایش به سوی خدا بازگشته است. از این رو به پروردگارش نزدیک شده و هدفی جز کسب خشنودی او را ندارد. بنابراین، او از روی فکر و عبرت به مخلوقات مینگرد و نگاه او به مخلوقات نگاهی عاقلانه و غیرمفید نمیباشد.
آیهی ۱۱-۱۰:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا دَاوُۥدَ مِنَّا فَضۡلٗاۖ یَٰجِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُۥ وَٱلطَّیۡرَۖ وَأَلَنَّا لَهُ ٱلۡحَدِیدَ١٠﴾[سبأ: ۱۰]. «و از سوی خود به داود فضلی دادیم (و گفتیم) ای کوهها و ای پرندگان! با او در تسبیح گفتن همآواز شوید. همچنین آهن را برای او نرم کردیم».
﴿أَنِ ٱعۡمَلۡ سَٰبِغَٰتٖ وَقَدِّرۡ فِی ٱلسَّرۡدِۖ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ١١﴾[سبأ: ۱۱]. «(ما به داود دستور دادیم) که زرههای کامل و پهن بساز و بافته(ی حلقههای آنها) را به اندازه و متناسب درست کن و کار شایسته کنید که من به آنچه میکنید بینا هستم».
ما بر بنده و پیامبرمان داود÷منت گذاردیم و به او فضلی از علم مفید و عمل صالح و نعمتهای دینی و دنیوی بخشیدیم. و از جمله نعمتهای خدا بر داود این بود که خداوند به جمادات یعنی کوهها و پرندگان فرمان داده بود که هرگاه داود تسبیح بکند و خداوند را ستایش گوید، آنها هم همراه با وی خدا را تسبیح کنند و ستایش او را بهجای آورند، و این نعمتی از جانب خدا بود که به داود داده بود، و یکی از ویژگیهای وی بود که خداوند قبل و بعد از داود به هیچ احدی نداده است. و این امر داود و دیگران را بر آن داشت تا بیشتر خدا را به پاکی بستایند، چرا که میدیدند آن جمادات و حیوانات به همراه وی تسبیح و تمجید و تکبیر خدا را تکرار مینمایند، و این چیز آنها را به ذکر خداوند تشویق مینمود.
و یکی از علل اینکه هرگاه داود خدا را تسبیح مینمود جمادات و حیوانات نیز همراه با او خدا را تسبیح مینمودند این بود که همانگونه که بسیاری از علما نیز گفتهاند با شنیدن صدای داود دچار وجد و طرب میشدند، زیرا خداوند آنچنان صدای دلنشینی به او داده بود که نظیر نداشت، و هرگاه او با آن صدای دلانگیز تسبیح و تهلیل و تسبیح مینمود انسانها و جنها و حتی کوهها و پرندگان که آنرا میشنیدند به وجد آمده و پروردگارشان را به پاکی یاد میکردند و او را میستودند.
و شاید یکی از این علل این باشد که اجر و ثواب تسبیح این جمادات و حیوانات هم به داود برسد، زیرا علت و سبب تسبیح آنها داود بود و به تبعیت از او خدا را تسبیح میکردند. و از جمله فضل خداوند بر داود این بود که آهن را برای او نرم کرد تا از آن زرههای پهن و فراخ بسازد و خداوند به او یاد داد که چگونه زره بسازد و بافتههای حلقههای آنها را به اندازه و متناسب کند، و سپس هر حلقه را در دیگری فرو ببرد. خداوند متعال میفرماید: [الأنبیاء: ۸۰]. ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ صَنۡعَةَ لَبُوسٖ لَّکُمۡ لِتُحۡصِنَکُم مِّنۢ بَأۡسِکُمۡۖ فَهَلۡ أَنتُمۡ شَٰکِرُونَ٨٠﴾[الأنبیاء: ۸۰]. «و به او ساختن لباسهایی برای شما آموختیم تا شما را در جنگ محافظت نماید، پس آیا شکر میگذارید».
وقتیکه نعمتهای خود را که به او و خانوادهاش داده بود، متذکر شد، او را به سپاسگزاری فرمان داد و اینکه کار شایسته کنند و در کارهایشان همواره خدا را مدنظر داشته باشند، و کارها را از مفسدات و مبطلات در امان دارند. چون خداوند به اعمالشان بیناست و از آن آگاه است و هیچ چیزی بر او پوشیده نمیماند.
آیهی ۱۴-۱۲:
﴿وَلِسُلَیۡمَٰنَ ٱلرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهۡرٞ وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞۖ وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَیۡنَ ٱلۡقِطۡرِۖ وَمِنَ ٱلۡجِنِّ مَن یَعۡمَلُ بَیۡنَ یَدَیۡهِ بِإِذۡنِ رَبِّهِۦۖ وَمَن یَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ١٢﴾[سبأ: ۱۲]. «و باد را برای سلیمان مسخر کردیم که صبحگاهان مسیر یک ماه را میپیمود و شامگاهان (نیز) مسیر یک ماه را. و چشمهی مس را برای او روان ساختیم، و گروهی از جنیان را رام او کردیم که به فرمان پروردگارش در نزد او کار میکردند، و اگر یکی از آنها از فرمان ما سرپیچی کند از آتشسوزان به او خواهیم چشاند».
﴿یَعۡمَلُونَ لَهُۥ مَا یَشَآءُ مِن مَّحَٰرِیبَ وَتَمَٰثِیلَ وَجِفَانٖ کَٱلۡجَوَابِ وَقُدُورٖ رَّاسِیَٰتٍۚ ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ شُکۡرٗاۚ وَقَلِیلٞ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ١٣﴾[سبأ: ۱۳]. «آنان هرچه سلیمان میخواست برایش درست می کردند از قبیل قلعهها و مجسمهها و کاسههای بزرگی چون حوضها و دیگهای ثابت. ای آل داود! سپاسگزاری کنید که اندکی از بندگانم سپاسگزارند».
﴿فَلَمَّا قَضَیۡنَا عَلَیۡهِ ٱلۡمَوۡتَ مَا دَلَّهُمۡ عَلَىٰ مَوۡتِهِۦٓ إِلَّا دَآبَّةُ ٱلۡأَرۡضِ تَأۡکُلُ مِنسَأَتَهُۥۖ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ ٱلۡجِنُّ أَن لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ٱلۡغَیۡبَ مَا لَبِثُواْ فِی ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِینِ١٤﴾[سبأ: ۱۴]. «پس چون مرگ را بر او مقرر داشتیم جز موریانه که عصایش را میخورد آنانرا از مرگ او مطلع ننمود، پس هنگامیکه سلیمان فرو افتاد فهمیدند که اگر آنان غیب میدانستند در عذاب خوارکنندهای باقی نمیماندند».
وقتی خداوند فضل خویش را بر داود÷یادآور شد فضل خود را بر فرزندش سلیمان÷را نیز بیان نمود و فرمود: خداوند باد را مسخر سلیمان کرد که به فرمان او به حرکت درمی آمد و سلیمان و همهی آنچه را که همراه او بود با خود میبرد و مسافتهای بسیار دور و دراز را در مدت کوتاهی میپیمود، پس در یک روز، مسافت دو ماه را طی میکرد. ﴿غُدُوُّهَا شَهۡرٞ﴾یعنی از صبح تا ظهر مسافت یک ماه را میپیمود، ﴿وَرَوَاحُهَا شَهۡرٞ﴾و از ظهر تا غروب مسافت یک ماه دیگر، ﴿وَأَسَلۡنَا لَهُۥ عَیۡنَ ٱلۡقِطۡرِ﴾و چشمهی مس را برای او مسخر کردیم، و اسباب و وسایلی را - از قبیل ظروف و دیگر چیزها که برای درست کردن فرآوردههای مسی از آن استفاده میشود - برایش فراهم و آسان گردانیدیم.
و خداوند شیاطین و جنها را نیز مسخر سلیمان کرده بود که نمیتوانستند از فرمان او سرپیچی کنند. ﴿وَمَن یَزِغۡ مِنۡهُمۡ عَنۡ أَمۡرِنَا نُذِقۡهُ مِنۡ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ﴾و اگر یکی از آنها از فرما ما سرپیچی میکرد از آتش سوزان بدو میچشاندیم. و آنان هرچه سلیمان میخواست برایش درست میکردند، ﴿مِن مَّحَٰرِیبَ﴾از قبیل بناها و قلعههای بزرگ، ﴿وَتَمَٰثِیلَ﴾و مجسمهی حیوانات و جمادات، چون این فنون را خوب بلد بودند و توانایی آن را داشتند. ﴿وَجِفَانٖ کَٱلۡجَوَابِ﴾و کاسههای بزرگی همچون حوضهای بزرگ. این کاسهها را برای سلیمان درست میکردند که او در این کاسهها غذا میداد، و به چنین کاسههایی نیاز داشت. ﴿وَقُدُورٖ رَّاسِیَٰتٍ﴾و برای او دیگهایی درست میکردند که از بس بزرگ بودند قابل جا به جایی نبوده و در جای خود ثابت بودند. وقتی خداوند منّت و احسان خویش را بر آنها بیان کرد به آنان فرمان داد تا شکر خدا را به جای آورند. پس فرمود: ﴿ٱعۡمَلُوٓاْ ءَالَ دَاوُۥدَ﴾ای خاندان داود! چون منت خدا شامل حال همهی شما شده و منافع بسیاری به شما رسیده است، ﴿شُکۡرٗا﴾شکر نعمتها را که خداوند به شما داده به جای آورید. ﴿وَقَلِیلٞ مِّنۡ عِبَادِیَ ٱلشَّکُورُ﴾و بندگان سپاسگزار من اندک هستند، بلکه بیشتر بندگان، شکر خدا را به خاطر نعمتهایی که به آنها بخشیده و بلاهایی که از آنها دور نموده است به جای نمیآورند. و شکر یعنی اعتراف قلب به منت و احسان خداوند و احسان نیازمندی به آن و به کار بردن نعمت خداوند در راه اطاعت او و عدم به کارگیری آن در راه گناه و معصیت.
جنها همواره برای سلیمان کار میکردند، آنها انسانها را گولزده و به آنها گفته بودند که ما غیب میدانیم و از چیزهای پنهان آگاهی داریم. پس خداوند خواست که به بندگان نشان دهد که ادّعای جنها دروغ است، پس آنها برای سلیمان کار میکردند و خداوند مرگ را بر سلیمان مقرر داشت و او بر عصایش تکیه زده بود و در همین حالت از جهان چشم فروبست. جنها هر وقت از کنار او میگذشتند، میدیدند که او بر عصایش تکیه زده و گمان میبردند که او زنده است و از او میترسیدند. گفته شده که جنها یک سال به کار خود ادامه دادند تا اینکه موریانه بر عصای سلیمان مسلّط گردید و هم چنان آنرا میخورد تا اینکه عصا از بین رفت و شکست، آن گاه سلیمان به زمین افتاد و جنها متفرق شدند و انسانها فهمیدند که آنان، ﴿أَن لَّوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ ٱلۡغَیۡبَ مَا لَبِثُواْ فِی ٱلۡعَذَابِ ٱلۡمُهِینِ﴾اگر غیب میدانستند در این عذاب خوارکننده که کار سخت و دشوار بود باقی نمیماندند. پس اگر آنها غیب میدانستند مردن سلیمان را متوجه میشدند. مردن سلیمان چیزی بود که آنها بیش از همه به آن علاقه داشتند تا از وضعیتی که در آن بودند رهایی یابند.
آیهی ۲۱-۱۵:
﴿لَقَدۡ کَانَ لِسَبَإٖ فِی مَسۡکَنِهِمۡ ءَایَةٞۖ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٖ وَشِمَالٖۖ کُلُواْ مِن رِّزۡقِ رَبِّکُمۡ وَٱشۡکُرُواْ لَهُۥۚ بَلۡدَةٞ طَیِّبَةٞ وَرَبٌّ غَفُورٞ١٥﴾[سبأ: ۱۵]. «بیگمان برای (اهالی) سبا در محل سکونتشان نشانهای بود: دو باغ راست و چپ، (گفتیم) از روزی پروردگارتان بخورید و شکر او را بهجای آورید، شهری پاکیزه و پروردگاری آمرزنده (دارید)».
﴿فَأَعۡرَضُواْ فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ سَیۡلَ ٱلۡعَرِمِ وَبَدَّلۡنَٰهُم بِجَنَّتَیۡهِمۡ جَنَّتَیۡنِ ذَوَاتَیۡ أُکُلٍ خَمۡطٖ وَأَثۡلٖ وَشَیۡءٖ مِّن سِدۡرٖ قَلِیلٖ١٦﴾[سبأ: ۱۶]. «اما آنان روی گرداندند، پس سیلی ویرانگررا بر آنان فرستادیم و باغهای ایشان را به باغهای تلخ و درختهای شورهگز و اندکی درخت کنار مبدّل ساختیم».
﴿ذَٰلِکَ جَزَیۡنَٰهُم بِمَا کَفَرُواْۖ وَهَلۡ نُجَٰزِیٓ إِلَّا ٱلۡکَفُورَ١٧﴾[سبأ: ۱۷]. «این سزا را به کیفر که ناسپاسی کردند به آنان دادیم، مگر ما جز ناسپاس را مجازات میکنیم»؟.
﴿وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ ٱلۡقُرَى ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا قُرٗى ظَٰهِرَةٗ وَقَدَّرۡنَا فِیهَا ٱلسَّیۡرَۖ سِیرُواْ فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا ءَامِنِینَ١٨﴾[سبأ: ۱۸]. «و میان آنان و آبادیهایی که پر برکت و نعمت کرده بودیم آبادیهایی پیوسته بههم قرار دادیم و در آنجا آمد و شد مقرّر داشتیم، (گفتیم) شبها و روزها را امن و امان در آنجا سیر و سفر کنید».
﴿فَقَالُواْ رَبَّنَا بَٰعِدۡ بَیۡنَ أَسۡفَارِنَا وَظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِیثَ وَمَزَّقۡنَٰهُمۡ کُلَّ مُمَزَّقٍۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ١٩﴾[سبأ: ۱۹]. «اما ایشان گفتند: پروردگارا! فاصلهای سفرهای ما را زیاد بفرما، و بر خود ستم کردند. پس آنانرا سخنانی (بر سر زبانها) نمودیم و آنانرا سخت متلاشی ساختیم، بیگمان در این برای هر شکیبای سپاسگزاری (درس) عبرتی است».
﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَیۡهِمۡ إِبۡلِیسُ ظَنَّهُۥ فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٠﴾[سبأ: ۲۰]. «و همانا شیطان گمانش را دربارۀ آنان راست یافت، پس از او پیروی کردند مگر گروه اندکی از مؤمنان».
﴿وَمَا کَانَ لَهُۥ عَلَیۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّا لِنَعۡلَمَ مَن یُؤۡمِنُ بِٱلۡأٓخِرَةِ مِمَّنۡ هُوَ مِنۡهَا فِی شَکّٖۗ وَرَبُّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَفِیظٞ٢١﴾[سبأ: ۲۱]. «و او را بر آنان هیچ سلطهای نبود تا کسی را که به آخرت ایمان میآورد از کسی که او از آن در شک است باز شناسانیم، و پروردگار تو بر همه چیز مراقب و نگهبان است».
سبا قبیلهی معروفی در منطقهی جنوب یمن بود و محل سکونت آنها شهری بود که به آن «مارب» گفته میشد. یکی از نعمتهای خدا و الطاف او به همهی مردم و به ویژه به عربها این است که خداوند اخبار هلاک شدگان و کیفر داده شدگانی را که در کنار عربها بودند و آثار آنها مشاهده میشود و مردم اخبار و حکایت آنها را برای یکدیگر نقل میکردند بیان کرده است، تا بهتر حقیقت را تصدیق نمایند، و این امر کمک میکند که موعظه و پند بیشتر پذیرفته شود. پس فرمود ﴿لَقَدۡ کَانَ لِسَبَإٖ فِی مَسۡکَنِهِمۡ ءَایَةٞ﴾به درستی که برای قوم سبأ در محل سکونتشان نشانهایست، و آن نعمتهایی بود که خداوند به آنها بخشیده و رنجهایی را نیز از آنان دور کرده بود. و این اقتضا میکرد که آنها خدا را بپرستند و شکر او را به جای آورند. سپس این نشانه را توضیح داد که ﴿جَنَّتَانِ عَن یَمِینٖ وَشِمَالٖ﴾دو باغ از راست و چپ و رودخانهی بزرگی داشتند که سیلهای زیادی در آن جریان مییافت. آنان در دهانهی این رودخانه سد بزرگ و محکمی بسته بودند که آب در آنجا ذخیره میشد. سیلها جاری میگردید و آب زیادی در آن جا جمع میشد، سپس با این آب باغهای خود را که در چپ و راست رودخانه قرار داشتند آبیاری میکردند و آن دو باغ بزرگ میوههای زیادی به اندازهی نیاز آنها به بار میآورد و موجب شادی و سرورشان میگردید. پس خداوند آنها را دستور داد تا شکر نعمتهای فراوان او را به جای آورند.
یکی دیگر از نعمتها این بود که خداوند شهر آنها را شهری پاکیزه قرار داده بود، چون هوای آن خوب بود و از آلودگی خبری نبود که روزی فراوان در آن وجود داشت. و یکی این که خداوند به آنها وعده داد که اگر شکر او را به جای آورند آنها را میآمرزد و مورد رحمت خویش قرار میدهد. بنابراین فرمود: ﴿بَلۡدَةٞ طَیِّبَةٞ وَرَبٌّ غَفُورٞ﴾شهری پاک و پرودگاری آمرزنده دارید.
و دیگر اینکه وقتی خداوند دانست آنها در تجارت و کسب خود به سرزمین پربرکت و نعمت که ظاهرا همچنانکه عدهای از علمای سلف میگویند این سرزمین پربرکت عبارت از آبادیهای «صنعاء» بوده است. نیز گفته شده است که مراد سرزمین شام بوده است نیاز دارند اسبابی را برایشان فراهم کرد که در نهایت راحتی و آسانی و در امنیت کامل میتوانستند به آن سرزمین بروند. و آبادیهای بین محل سکونت آنان و آن سرزمین پیوسته بود، طوری که آنها از مشقت حمل کردن توشه و خوراک راه در امان بودند.
بنابراین فرمود: ﴿وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ ٱلۡقُرَى ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا قُرٗى ظَٰهِرَةٗ وَقَدَّرۡنَا فِیهَا ٱلسَّیۡرَ﴾و میان آنان و آبادیهایی که پربرکت و نعمت گردانده بودیم آبادیهای پیوسته قرار دادیم و در آنجا آمد و رفت مقرر داشتیم. یعنی مسافتی که آن را میشناختند و سرگردان نمیشدند. ﴿سِیرُواْ فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّامًا ءَامِنِینَ﴾شبها و روزها بدون ترس و با اطمینان خاطر در آن سفر کنید. و این نعمت کامل خداوند بر آنها بود که آنان را از ترس و هراس ایمان کرد.
پس آنها یادِ خداوند نعمت دهنده و از عبادت او روی گرداندند و مست و مغرور و غرق در نعمتها گشتند و از راحتی و آسایش به ستوه آمدند، تا اینکه خواستند و آرزو کردند که فاصلهی سفرهایشان بین این آبادیها زیاد باشد. ﴿وَظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾و با کفر ورزیدن به خدا و نعمتهایش بر خود ستم کردند، آنگاه خداوند به وسیله همین نعمتی که آنان را سرکش و مغرور کرده بود کیفر داد، و بر آنها سیل مخرّب و ویرانگری فرستاد که سد آنها را خراب کرد و باغهایشان را از بین برد.
پس آن باغهای زیبا و درختان پرمیوه از بین رفتند و درختانی بیفایده جایگزین آن شدند. بنابراین فرمود: ﴿وَبَدَّلۡنَٰهُم بِجَنَّتَیۡهِمۡ جَنَّتَیۡنِ ذَوَاتَیۡ أُکُلٍ خَمۡطٖ وَأَثۡلٖ وَشَیۡءٖ مِّن سِدۡرٖ قَلِیلٖ﴾به جای دو باغشان دو باغ دیگر با میوههای تلخ و دارای درخت گز و چیزی اندک از درخت کُنار جایگزین کردیم. پس همانطور که آنها به جای شکرگذاری ناشکری کردند نعمتهای زیبای آنها نیز به چیزهای زشت و بیفایده تبدیل گشت. بنابراین فرمود: ﴿ذَٰلِکَ جَزَیۡنَٰهُم بِمَا کَفَرُواْۖ وَهَلۡ نُجَٰزِیٓ إِلَّا ٱلۡکَفُورَ١٧﴾این کیفر را به سزای آن که ناسپاسی کردند به آنها دادیم. و آیا ما جز کسی را که به خدا کیفر ورزیده و ناسپاسی کرده است مجازات میکنیم؟
وقتی خداوند این عذاب را به آنها چشاند، متلاشی و پراکنده شدند، این در حالی بود که قبلا در کنار هم بودند. و خداوند آنها را افسانه و سخنهایی بر سر زبانها قرار داد که مردم حکایت آنها را بیان میکردند و طوری شدند که مردم در رابطه با تفرقه و دسته دسته شدن از آنان به عنوان ضرب المثل استفاده میکردند، و میگفتند: همچون فرزندان سبا دچار تفرقه و چند دستگی شدند. و همه کس حوادثی را که برایشان اتفاق افتاده بود بیان میکردند. اما از واقعهی آنها درس عبرت نمیآموزد مگر کسی که خداوند دربارهی او فرموده است: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ﴾بیگمان در این واقعه برای هر شکیبایی سپاسگزاری نشانههای عبرتی است، کسی که در بر ابر سختیها صبور و شکیباست و آن را به خاطر خدا تحمل میکند و در برابر آن اظهار خشم و ناخشنودی نمینماید، بلکه صبر میورزد و شکر نعمتهای خداوند را میگذارد و به آن اعتراف و اقرار مینماید، و خداوندی را که این نعمتها را به او ارزانی کرده است میستاید، و نعمتها را در راه اطاعت از خدا به کار میبرد. پس چنین فردی هرگاه داستان سبا و آنچه که برایشان رخ داده است بشنود، میداند که این کیفر و عذاب سزای ناشکری نعمت خدا بوده است، و هرکس مانند آنها ناسپاسی کند به سزای آنها گرفتار خواهد شد.
و شکر نعمت، نعمت را افزون کند و عذاب را دور مینماید. و پیامبران خدا در گفتههایشان صادقاند، و روز جزا حق است همانطور که نمونههای آن در دنیا مشاهده میشود. سپس بیان نمود که قوم سبا کسانی بودند که شیطان پندار خود را درباره آنها راست گرداند، آن جا که شیطان به پروردگارش گفت: [ص: ۸۲-۸۳]. ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٢ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٨٣﴾[ص: ۸۲-۸۳]. «سوگند به عزت و قدرت تو همهی آنها را گمراه خواهم ساخت جز بندگان مخلص تو». و این پندار و گمان شیطان بود و به این یقین نداشت چون غیب نمیدانست و خبری از سوی خداوند برای او نیامده بود که او همهی بندگان را گمراه خواهد کرد به جز بندگان مخلص خدا. پس قوم سبا و امثال آنها از کسانی هستند که شیطان پندار خود را درباره آنها راست یافت، و آنها را دعوت داد و گمراهشان کرد، ﴿فَٱتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقٗا مِّنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾پس، از او پیروی کردند جز گرو اندکی از مومنان که به نعمت خدا کفر نورزیده بودند. چنین کسانی تحت گمان و پندار شیطان قرار نگرفتند. و احتمال دارد که داستان سبا در آنجا که فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ﴾به پایان رسیده است. سپس این مطلب را آغاز نمود و فرمود: ﴿وَلَقَدۡ صَدَّقَ عَلَیۡهِمۡ﴾و به درستی که شیطان پندارش را درباره مردم راست گرداند. پس آیه عام است و هرکس را که از شیطان پیروی نماید شامل میشود.
سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَمَا کَانَ لَهُۥ عَلَیۡهِم مِّن سُلۡطَٰنٍ﴾و شیطان هیچ تسلّط و قدرتی بر آنها ندارد و نمیتواند آنها را به آنچه میخواهد وادار کند، اما حکمت الهی اقتضا نمود که شیطان را بر انسانها مسلّط گرداند و آنها را بفریبد، ﴿لِنَعۡلَمَ مَن یُؤۡمِنُ بِٱلۡأٓخِرَةِ مِمَّنۡ هُوَ مِنۡهَا فِی شَکّٖ﴾تا بازار امتحان برپا شود و راستگو از دروغگو مشخص گردد، و کسی که ایمانش درست است و به هنگام امتحان و آزمایش و القای شبههی شیطانی ثابت قدم میماند مشخص گردد، و کسی که ایمانش استوار نیست و با کمترین شبههای متزلزل میشود و با کوچکترین انگیزهای میلغزد مشخص گردد. پس خداوند این را یک امتحان قرار دادهاست و با آن بندگانش را میآزماید و پاک را از ناپاک مشخص میگرداند. ﴿وَرَبُّکَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٍ حَفِیظٞ﴾و پروردگارت بر هر چیزی نگهبان است، بندگان را حفاظت میکند و اعمالشان را ثبت و ضبط مینماید و پاداش کارهایشان را به طور کامل به آنها میدهد.
آیهی ۲۳-۲۲:
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ٢٢﴾[سبأ: ۲۲]. «بگو آنانرا که بهجای خداوند میپندارید به فریاد بخوانید، آنها در آسمانها و زمین به اندازۀ ذرهّای اختیار ندارند، و در (تدبیر) آنها هیچ مشارکتی ندارند و خداوند درمیانشان هیچ یاور و پشتیبانی ندارد».
﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٢٣﴾[سبأ: ۲۳]. «و شفاعت به نزد او سود نبخشد مگر شفاعت کسیکه خدا بدو اجازه دهد، تا زمانیکه نگرانی از دلهایشان دور گردد میگویند: پروردگارتان چه گفت؟ میگویند: حق، و او والا و بزرگوار است».
﴿قُلِ﴾ای پیامبر! به کسانی که چیزهایی از مخلوقات را شریک خداوند قرار میدهند که فایده و ضرری نمیتواند برسانند، و بطلان عبادت و عجز و ناتوانی آن چیزها را برایشان بیان نما و بگو: ﴿ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ﴾آنانرا که بهجای خداوند میپندارید، به فریاد بخوانید. یعنی چیزهایی را که گمان میبرید شریک خداوند هستند بخوانید، اما خواندن شما فایدهای ندارد، زیرا آنها کاملا ناتوانند و به هیچ صورت قادر به اجابت دعا و فریاد شما نیستند. آنها کوچکترین اختیاری ندارند، ﴿لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾و نه بطور مستقل و نه بصورت مشترک مالک ذرّهای در آسمانها و زمین نیستند، و به همین جهت فرمود: ﴿وَمَا لَهُمۡ﴾و این معبودان خیالی ﴿فِیهِمَا﴾در آسمانها و زمین، ﴿مِن شِرۡکٖ﴾هیچ مشارکت زیاد و کمی ندارند. پس آنها نه مُلک و سلطنتی دارند و نه در آن شراکت دارند. شاید گفته شود با این که آنها مالک ذرّهای در آسمانها و زمین نیستند و هیچ مشارکتی در آفرینش و تدبیر آسمانها و زمین ندارند اما آنها یاوران مالک و وزیران او هستند، از این رو صدا زدن و به فریاد خواندن آنها مفید خواهد بود، چون - از آنجا که مالک به آنها نیاز دارد - نیازهای کسانی را که دست به دامان آنها میشوند برآورده میسازند. پس خداوند این را هم نفی کرد و فرمود: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ﴾و خداوند یگانه قهار از میان آنها هیچ معاون و یاور و وزیر و پشتیبانی ندارد که در فرمانروایی و تدبیر جهان او را یاری دهد.
پس چیزی جز شفاعت باقی نماند و آنرا هم خداوند نفی کرد و فرمود: ﴿وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَةُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُ﴾این انواع تخلفاتی است که به وسیله آن مشرکین به بتها و انبازهای خود از قبیل انسانها و درختان و غیره متوسّل میشوند، و خداوند همهی این تعلقات را قطع نمود و باطل بودن آن را بیان داشت، بیانی که تمامی اصول و مواد شرک را قطع مینماید. چون مشرک که غیر از خداوند را پرستش میکند بدان جهت است که از او امید نفع و فایده دارد، و همین امیدواری است که او را دچار شرک گردانده است. پس اگر کسی را که به فریاد میخواند غیر از خدا باشد و هیچ نفع و ضرری را نداشته باشد، و با مالک «خدا» شریک نباشد و به وی هیچ کمک و مساعدتی نرساند، و نتواند بدون اذن و اجازهی او شفاعت نماید، این فراخوانی و عبادت از نظر عقل گمراهی محسوب شده و شرع نیز آن را باطل به حساب میآورد.
بلکه آنچه شرک میخواهد عکس آن واقع میشود! او میخواهد از معبود باطلش فایدهای بدست آورد اما خداوند باطل و بیفایده بودن آن را بیان نمود. و در آیات دیگر زیان آن را برای کسانی که به عبادت آن مشغول شدند بیان کرده و میفرماید در روز قیامت آنها به همدیگر کفر میورزند و یکدیگر را نفرین میکنند و جایگاه همه آتش جهنّم است: ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ٦﴾[الأحقاف: ۶]. «و هنگامیکه مردم در قیامت گرد آورده میشوند آنان دشمن ایشان میگردند و پرستش آنان را انکار مینمایند».
عجیب است فرد مشرک که متکبرانه از اطاعت پیامبران روی بر میتابد با این استدلال که اینها انسان هستند، اما راضی است که درخت و سنگ را بپرستند و به فریاد بخواند و از عبادت خالصانهی خداوند مهربان متکبرانه روی برتابد، و به پرستش چیزی راضی است که زیانش بیشتر از فایدهاش میباشد. و اینگونه از سرسختترین دشمن خود که شیطان است اطاعت میکند. ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّ﴾احتمال دارد که ضمیر در اینجا به مشرکین برگردد چون آنها در عبارت ذکر شدهاند و قاعده در مورد ضمیرها این است که به نزدیک ترین کلمه مذکور برگردند. در این حالت معنی اینطور میشود: در روز قیامت وقتی که ترس و اضطراب از دلهای مشرکین دور شد و عقلشان سرجایش آمد از حالتشان در دنیا و تکذیب حقی که پیامبران آورده بودند مورد سوال واقع خواهند شد، و آنها اقرار و اعتراف میکنند کفر و شرکی که آنها بر آن بودند باطل بود و به آنچه که خدا فرموده بود و پیامبرانش از آن خبر دادند حق است. ﴿بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا کَانُواْ یُخۡفُونَ﴾[الأنعام: ۲۸]. «پس آنچه را که قبلا پنهان میکردند برایشان آشکار میگردد». و خواهند دانست که حق از آن خداست و به گناهان خود اعتراف میکنند. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ﴾و ذات خداوند برتر و بالاتر است و او فراتر از همهی مخلوقات است و برآنها چیره میباشد و مقامش والا و دارای صفاتی بزرزگ است. ﴿ٱلۡکَبِیرُ﴾و در ذات و صفات خود بزرگ است. و از مصادیق والا بودن او این است که فرمان خدا رفیع است و مردم در برابر آن سر تسلیم فرود میآورند، حتی متکبران و مشرکان را میپذیرند. و این معنی آشکارتر است و سیاق بر همین دلالت مینماید. و احتمال دارد که ضمیر به فرشتگان برگردد، چون خداوند وقتی سخن بگوید فرشتگان آن را میشنوند و سجدهکنان فرو میافتند. و اولین فرشتهای که سربلند میکند جبرئیل است و خداوند از وحی خویش آنچه میخواهد به او میگوید، و چون بیهوشی و اضطراب از دلهای فرشتگان به در رود از یکدیگر در مورد این سخن الهی که از آن بیهوش گشتند میپرسند و میگویند پروردگارتان چه گفت؟ پس آنان به یکدیگر میگویند: خداوند حق فرمود: بنابراین، آنها یا بهطور اجمالی میگویند: «خداوند حق میگوید»، چرا که میدانند خداوند جز حق نمیگوید، و یا اینکه وارد جزئیات شده و مصادیق صداقت و راستگویی و حق گویی خدا را بیان میکنند. پس معنی اینطور میشود: مشرکانی که معبودان باطل را پرستش کردهاند که ناتوانی و نقص آنها و بیفایده بودنشان را برای شما بیان داشتیم، چگونه از عبادت پروردگار بزرگ و والا مقام روی برتافتهاند درحالیکه فرشتگان و آنهایی که مقرب خداوند هستند چنان در برابر او فروتن میباشند که به هنگام شنیدن سخن او بیهوش میافتند و همه اقرار میکنند که خداوند جز حق چیزی نمیگوید؟! این مشرکان را چه شده که از عبادت کسی روی گرداندهاند که چنین عظمت و شکوهی دارد! بسی والا و برتر است خداوند والا مقام از شرک مشرکین و از تهمت و دروغشان.
آیهی ۲۷-۲۴:
﴿قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُلِ ٱللَّهُۖ وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٢٤﴾[سبأ: ۲۴]. «بگو: چه کسی از آسمانها و زمین به شما روزی میدهد؟ بگو: خدا، قطعاً ما و یا شما بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم».
﴿قُل لَّا تُسَۡٔلُونَ عَمَّآ أَجۡرَمۡنَا وَلَا نُسَۡٔلُ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٢٥﴾[سبأ: ۲۵]. «بگو: شما از گناهی که ما کردهایم بازخواست نمیشوید و ما نیز از آنچه شما میکنید پرسیده نمیشویم».
﴿قُلۡ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفۡتَحُ بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَهُوَ ٱلۡفَتَّاحُ ٱلۡعَلِیمُ٢٦﴾[سبأ: ۲۶]. «بگو: پروردگارمان ما را گرد میآورد سپس میان ما به حق داوری میکند و او گشایندهای داناست».
﴿قُلۡ أَرُونِیَ ٱلَّذِینَ أَلۡحَقۡتُم بِهِۦ شُرَکَآءَۖ کَلَّاۚ بَلۡ هُوَ ٱللَّهُ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٢٧﴾[سبأ: ۲۷]. «بگو: آنانرا که به عنوان شریک به او ملحق ساختهاید به من نشان دهید، چنین نیست، بلکه خداوند است که پیروزمند فرزانه است».
خداوند أپیامبرش محمدصرا فرمان میدهد تا از کسانی که به خدا شرک ورزیدهاند در رابطه با صحت و درستی شرکشان سوال کند: ﴿قُلۡ مَن یَرۡزُقُکُم مِّنَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾بگو: چه کسی از آسمان و زمین به شما روزی میدهد؟ آنها باید اقرار کنند که خداوند به آنها روزی میدهد، و اگر اقرار نکردند، ﴿قُلِ ٱللَّهُ﴾بگو: خداوند به شما روزی میدهد، و کسی نیست که این سخن را رد کند. پس وقتی روشن شد که تنها خداوند است که از آسمانها و زمین روزی میرساند و باران را برایتان میفرستد و گیاهان را برای شما میرویاند و چشمهها را میجوشاند واز درختان میوه میآفریند، و حیوانات را برای روزی و سود شما آفریده است، چرا شما کسانی را پرستش میکنید که هیچ رزقی به شما نمیدهند و هیچ فایدهای به شما نمیرسانند؟ ﴿وَإِنَّآ أَوۡ إِیَّاکُمۡ لَعَلَىٰ هُدًى أَوۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ﴾و از ما و شما یک گروه بر هدایت یا بر گمراهی میباشد. و این سخن را کسی میگوید که حق برایش روشن گردیده و راه درست برایش واضح گشته و به حقّی که او برآن است و به باطل بودن آنچه که طرفش بر آن قرار دارد یقین کرده است. یعنی دلایل آشکار را -در نظر ما و شما - برایتان توضیح داده ایم که در نظر ما و شما برایتان توضیح داده ایم که در پرتو آن به یقین دانسته میشود چه کسی برحق است و چه کسی بر باطل میشود، و چه کسی هدایت یافته و چه کسی گمراه شده است؟ و بعد از این تبیین و توضیح هیچ فایدهای در تعیین اهل حق و باطل وجود ندارد.
پس کسی که مردم را به عبادت خداوند آفریننده دعوت میکند، خداوندی که همه مخلوقات را آفریده و به شیوههای گوناگون در آنها تصرف مینماید، خدایی که همهی نعمتها را به آنها ارزانی داشته و به آنها روزی داده و رنجها را از آنان دور کرده است، خداوندی که ستایش همه او را سزاست و فرمانروایی همه از آن اوست، و تمامی فرشتگان و همه مخلوقات در برابر شکوه و هیبت او فروتناند و در برابر عظمت او کرنش میکنند، و همه شفاعت کنندگان بیم او را دارند، و هیچکسی از آنان جز با اجازهی او که بزرگوار و بلند مرتبه است شفاعت نمیکند، خداوندِ والا و بزرگ که در ذات و صفات و کارهایش والا و بزرگوار است و دارای هرکمال و شکوه و جمالی است، و هر نوع و حمد و ستایش و مجد و عظمتی سزاوار اوست. پس هرگاه کسی را که دعوت میکند به چنین خدایی نزدیک شوید و عبادت را فقط برای او انجام دهید و عبادت غیر خدا نهی میکند با کسی مقایسه کنید که به بتها و قبرها تقرب میجوید، بتها و قبرهایی که توان آفریدن و روزی دادن را ندارند، و نمیتوانند هیچ سود و زیانی را برای خودشان و کسانی که آنها را پرستش مینمایند برسانند، و مرگ و زندگی و رستاخیز در دست آنها نیست، بلکه جماداتی هستند که نمیفهمند، و دعا و فریاد کسانی را که آنها را پرستش میکنند نمیشنوند، و اگر نیز بشنوند جواب نخواهند داد، و در روز قیامت به شرک آنها کفر میورزند، و از آنها بیزاری میجویند، و یکدیگر را نفرین میکنند، و آنها هیچ بهره و مشارکتی در فرمانروایی جهان هستی ندارند و در آفرینش آن نیز (به خداوند) کمک نکردهاند، و به طور مستقل و بدون اجازهی خدا حق شفاعت ندارند، پس کسی که چنین معبودی را به فریاد میخواند و با انواع عبادتها و به هر طریق ممکنی به او تقرب میجوید و با کسی دشمنی میورزد که عبادت را خالصانه برای خدا انجام میدهد، و پیامبران خدا را تکذیب مینماید، پیامبرانی که پیامشان این بوده است که فقط خدای یگانه را پرستش کنید، (اگر این دو نفر و این دو گروه را با هم مقایسه کنی) روشن است که گروه هدایت یافته کدام است و گمراه کدام میباشد و بدبخت و شقی کدام است و خوشبخت و سعادتمند کدام است؟ و احتیاجی نیست که مشخص گردد کدام گروه هدایت یافته یا گمراه است، چون توصیف حالت، بهتر از تصریح و گفتن، قضیه را روشن میکند.
﴿قُل لَّا تُسَۡٔلُونَ عَمَّآ أَجۡرَمۡنَا وَلَا نُسَۡٔلُ عَمَّا تَعۡمَلُونَ٢٥﴾بگو: هرکدام از ما و شما دربارهی عمل خود مورد سوال واقع میشود، از شما دربارهی گناهان ما - اگر گناه کرده باشیم - سوال نمیشود، و ما نیز از کارهایی که شما میکنید مورد سوال واقع نخواهیم شد. پس هدف ما و شما باید طلب حق و در پیش گرفتن راه عدالت و انصاف باشد.
و آنچه ما میکردیم نباید شما را از تبعیت از حق باز دارد، زیرا احکام دنیا مبتنی بر ظواهر امر است و در آن از حق تبعیت میگردد و از باطل اجتناب ورزیده میشود. اما اعمال در سرای آخرت مورد بررسی قرار میگیرند و داورترینِ داوران و عادلترین عادلان درباره آن قضاوت مینماید.
بنابراین فرمود: ﴿قُلۡ یَجۡمَعُ بَیۡنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفۡتَحُ بَیۡنَنَا﴾بگو: پروردگارمان ما را گرد میآورد، سپس درمیان ما حکم مینماید و به تبع آن راستگو از دروغگو مشخص میگردد، و کسی که سزاوار پاداش است از کسی که سزاوار عذاب است مشخص میشود ﴿وَهُوَ ٱلۡفَتَّاحُ﴾و او داور قضایای پیچیده است، ﴿ٱلۡعَلِیمُ﴾و به آنچه که باید حکم شود داناست.
﴿قُلۡ﴾ای پیامبر وای کسی که در جای او قرار گرفتهای! به مشرکان بگو: ﴿أَرُونِیَ ٱلَّذِینَ أَلۡحَقۡتُم بِهِۦ شُرَکَآءَ﴾کسانی را که به عنوان شریک خدا به او ملحق ساختهاید به من نشان دهید. یعنی آنها کجا هستند؟ و راه شناخت آنها چیست؟ و آیا آنها در زمین هستند یا درآسمان؟ و خداوند که دانای پنهان و پیداست به ما خبر داده که او در جهان هستی شریکی ندارد. ﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ﴾[یونس: ۱۸]. « «و به جای خداوند چیزهایی را میپرستند که به آنها هیچ سود و زیانی نمیرسانند، و میگویند: اینها برای ما نزد خدا شفاعت میکنند بگو: آیا خدا را به چیزی آگاه میکنید که نمیداند»؟!. ﴿وَمَا یَتَّبِعُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ شُرَکَآءَۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ﴾[یونس: ۶۶]. «و کسانی که به جز خداوند انبازانی را به فریاد میخوانند جز از گمان پیروی نمیکنند و آنها فقط تخمین میزنند».
همچنین بندگان خاص خدا از قبیل پیامبران شریکی برای خدا نمیشناسند، پس ای مشرکان! کسانی را که با گمان باطل خود شریک خدا قرار دادهاید به من نشان بدهید. آنها نمیتوانند به این سوال پاسخ بدهند، بنابراین فرمود: ﴿کَلَّا﴾هرگز! یعنی خداوند شریک و همتایی ندارد، ﴿بَلۡ هُوَ ٱللَّهُ﴾بلکه او خداوندی است که جز او کسی شایستهی پرستش نمیباشد. ﴿ٱلۡعَزِیزُ﴾و بر همه چیز چیره و غالب است و همه مسخّر و تحت تدبیر او میباشند. ﴿ٱلۡحَکِیمُ﴾و فرزانه و با حکمت است، و هرآنچه را که آفریده خوب آفریده و بهترین قانون را مشروع نموده است. و اگر خداوند در شریعت و قانون خویش حکمتی جز امر به توحید و یگانه پرستی و اینکه توحید راه نجات است، و همچنین جز نهی از شرک و اینکه شرک راه شقاوت و هلاکت است، را بیان نمیکرد همین به عنوان دلیل بر کمال حکمت او کافی بود، و هرآنچه را خداوند بدان امر نموده و یا از آن نهی کرده مشتمل بر حکمت است.
آیهی ۳۰-۲۸:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَٰکَ إِلَّا کَآفَّةٗ لِّلنَّاسِ بَشِیرٗا وَنَذِیرٗا وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٢٨﴾[سبأ: ۲۸]. «و ما تو را برای جملگی مردمان فرستادهایم تا مژدهرسان و بیمدهنده باشی ولی بیشتر مردم نمیدانند».
﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٩﴾[سبأ: ۲۹]. «و میگویند: اگر راستگوئید این وعده کی خواهد بود»؟
﴿قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوۡمٖ لَّا تَسۡتَٔۡخِرُونَ عَنۡهُ سَاعَةٗ وَلَا تَسۡتَقۡدِمُونَ٣٠﴾[سبأ: ۳۰]. «بگو: وعدۀ شما روز مشخّصی است که از آن لحظهای باز پس نمیمانید و نه لحظهای از آن پیشی میگیرید».
خداوند متعال خبر میدهد که او پیامبرشصرا نفرستاده است مگر برای اینکه همهی مردم را به پاداش خداوند مژده دهد، و آنها را از اعمال و کارهایی که باعث پاداش خداوندی میشود آگاه نماید. نیز آنها را از عذاب خداوند بترساند و آنان را از کارهایی که باعث گرفتار شدن به عذاب او میگردد با خبر کند. پس چیزی در اختیار تو نیست و انجام دادن آنچه که تکذیب کنندگان به تو پیشنهاد میکنند وظیفهی تو نمیباشد، بلکه آنها در دست خدا هستند. ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ﴾ولی بیشتر مردم نمیدانند. یعنی آگاهی و دانش درستی ندارند، یا نادان و جاهل هستند و یا اینکه میدانند اما از روی عناد و کینهتوزی مخالفت میورزند و به علم خود عمل نمیکنند، انگار که آنها علم و آگاهی ندارند. و از آنجا که علم و آگاهی ندارند زمانی که پیامبر پیشنهاد آنان را عملی نکرد، این را سببی برای نپذیرفتن دعوت او قرار دادند.
یکی از پیشنهادهای آنان این بود که پیامبر عذابی را که آنها را از آن ترسانده بود به شتاب و فوری بر آنان نازل کند: ﴿وَیَقُولُونَ مَتَىٰ هَٰذَا ٱلۡوَعۡدُ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٢٩﴾و میگویند: اگر راستگویید این وعده کی خواهد بود؟ این ستمی بود از جانب آنها. چه ملازمتی هست میان راستگو بودن پیامبر و این که آمدن زمان عذاب را بگوید؟ و آیا این جز نپذیرفتن حق و بیخردی چیزی دیگر است؟ چنانچه در امور دنیا کسی به نزد قومی بیاید که به صداقت و خیرخواهی او واقف باشند، و دشمنی نیز داشته باشند که در پی ضربه زدن به آنان باشد و برای آنها خود را آماده نماید، اگر چنین فرد خیرخواهی بگوید: دشمن شما را دیدهام که به سویتان حرکت کرده و میخواهد با شما حمله ور شود و شما را ریشه کن کند، اگر برخی از مردم به این فرد بگویند: اگر راستگو هستی به ما بگو که دشمن چه لحظهای نزد ما میرسد و هم اکنون کجاست؟ آیا کسی که چنین بگوید عاقل به حساب میآید یا اینکه به بیخردی و جنون او حکم میشود؟ البته چنین فردی احتمال راستگو و دروغگو بودن را دارد، چرا که ممکن است دشمن به سوی گروهی دیگر برود، یا منصرف شود، و یا آنها توان دفاع از خودشان را داشته باشند.
اما چه حالی خواهد داشت کسی که راستگوترین انسان را تکذیب کند که در خبر دادنش در مورد عذاب روز قیامت معصوم است و از سر هوی و هوس سخن نمیگوید، عذابی که در آن هیچ شکی نیست، و هرگز نمیتوان آن را دفع نمود و در برابر آن یاوری به دست آورد؟! آیا رد کردن خبر او به دلیل اینکه زمان اتفاق افتاده عذاب را بیان نکرده است نهایتِ بیخردی نیست؟! ﴿قُل﴾به آنها بگو و آنانرا از وقت وقوع عذاب که هیچ شکی در آن نیست خبر ده، ﴿لَّکُم مِّیعَادُ یَوۡمٖ لَّا تَسۡتَٔۡخِرُونَ عَنۡهُ سَاعَةٗ وَلَا تَسۡتَقۡدِمُونَ﴾وعدهی شما روز مشخّصی است که لحظهای از آن پیش و پس نخواهید شد. پس بترسید از آن روز و برای آن آمادگی پیدا کنید.
آیهی ۳۳-۳۱:
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لَن نُّؤۡمِنَ بِهَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ وَلَا بِٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِۗ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ مَوۡقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمۡ یَرۡجِعُ بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٍ ٱلۡقَوۡلَ یَقُولُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ لَوۡلَآ أَنتُمۡ لَکُنَّا مُؤۡمِنِینَ٣١﴾[سبأ: ۳۱]. «و کافران گفتند: هرگز به این قرآن و دیگر کتابهای پیش از آن ایمان نخواهیم آورد، و اگر ببینی آنگاه که ستمگران نزد پروردگارشان نگاه داشته شدهاند برخی از آنان سخن برخی دیگر را پاسخ میدهند، مستضعفان به مستکبران میگویند: اگر شما نبودید ما ایمان میآوردیم».
﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُوٓاْ أَنَحۡنُ صَدَدۡنَٰکُمۡ عَنِ ٱلۡهُدَىٰ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَکُمۖ بَلۡ کُنتُم مُّجۡرِمِینَ٣٢﴾[سبأ: ۳۲]. «مستکبران به مستضعفان میگویند: آیا پس از آنکه هدایت برایتان آمد ما شما را از آن بازداشتیم؟ بلکه خود شما گناهکار بودید».
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ بَلۡ مَکۡرُ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ إِذۡ تَأۡمُرُونَنَآ أَن نَّکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَنَجۡعَلَ لَهُۥٓ أَندَادٗاۚ وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۚ وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَغۡلَٰلَ فِیٓ أَعۡنَاقِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۖ هَلۡ یُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٣٣﴾[سبأ: ۳۳]. «و (بار دیگر) مستضعفان به مستکبران میگویند: بلکه توطئه و مکر شب و روزتان (سبب شد که ما از هدایت باز مانیم) در آنهنگام که شما به ما دستور میدادید که به خداوند کفر ورزیم و برای او همتایانی قرار دهیم، و پشیمانی خود را پنهان میدارند آنگاه که عذاب را میبینند و ما زنجیرها را بهگردن کافران میاندازیم. آیا به آنان جزایی جز (جزای) کارهایی که میکردهاند داده میشود»؟
خداوند خبر میدهد میعاد کسانی که بر آمدن عذاب عجله و شتاب دارند حتما به هنگام فرا رسیدن زمانش خواهد آمد. سپس حالت آنها را در آن روز بیان کرد و فرمود: اگر حالت آنها را ببینی آن گاه که نزد پروردگارشان نگاه داشته میشوند و سران کفر و گمراهی و کسانی که از آنها پیروی میکردند جمع میشوند، حالتی وحشتناک را مشاهده خواهی کرد، و میبینی که چگونه با یکدیگر گفتگو میکنند، ﴿یَقُولُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ﴾مستضعفان و زیردستان که پیروان هستند، ﴿لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ﴾به مستکبران و رهبران میگویند: ﴿لَوۡلَآ أَنتُمۡ لَکُنَّا مُؤۡمِنِینَ﴾اگر شما نبودید ما ایمان میآوردیم، اما شما بین ما و بین ایمان آوردنمان حایل گشتید و ناسپاسی را برایمان آراستید. پس ما از شما پیروی کردیم. منظورشان این است که سران عذاب داده شوند، اما آنها مورد عذاب قرار نمیگیرند.
﴿قَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُوٓاْ أَنَحۡنُ صَدَدۡنَٰکُمۡ عَنِ ٱلۡهُدَىٰ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَکُمۖ بَلۡ کُنتُم مُّجۡرِمِینَ٣٢﴾مستکبران به صورت پرسش و در حالی که میگویند همهی ما در جرم و گناه شریک هستیم، به مستضعفان میگویند:آیا ما با زور و قدرت شما را از هدایتی که برایتان آمده بود بازداشتیم؟ خیر، بلکه شما خود مجرم بودید. یعنی با اختیار خود به جرم و گناه دست یازیدید، و شما را بر آن مجبور نکردیم، اگرچه ما گناه و جنایت را برایتان زیبا و آراسته جلوه دادیم و ما بر شما هیچ سلطه و قدرتی نداشتیم.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ بَلۡ مَکۡرُ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ إِذۡ تَأۡمُرُونَنَآ أَن نَّکۡفُرَ بِٱللَّهِ وَنَجۡعَلَ لَهُۥٓ أَندَادٗا﴾و مستضعفان میگویند: بلکه توطئهی شب و روز شما سبب شد که ما از هدایت بازمانیم، چرا که شما کفر را برای ما زیبا جلوه دادید و ما را به سوی آن دعوت میکردید و میگفتید: آن حق است، و حق را مورد عیبجویی قرار میدادید و ادعا نمودید که باطل است. و همواره به توطئه ومکر میپرداختید تا اینکه ما را فریب دادید و دچار فتنه امان کردید. پس این گفتگو به آنها فایدهای نمیدهد جز اینکه از یکدیگر بیزاری میجویند و پشیمانی بزرگ عایدشان میشود. بنابراین فرمود: ﴿وَأَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَ﴾و دلایلی که هریک برای نجات خود از عذاب میآورد کارساز نیست و هریک میداند که او ستمگر و سزاوار عذاب میباشد. پس هریک از آنها به شدّت پشیمان میشود و آرزو میکند که ای کاش برحق بود و باطلی که او را به این عذاب گرفتار کرده است رها میکرد! و آنها این را در دل خود میگویند چون از اقرار علیه خود میترسند. و در بعضی جایگاههای قیامت و وقتی که وارد آتش میشوند این پشیمانی را آشکارا اعلام میدارند: [الفرقان: ۲۷-۲۸]. ﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا٢٧ یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا٢٨﴾[الفرقان: ۲۷-۲۸]. «و روزی که ستمگر دستهایش را گاز میگیرد و میگوید: ای کاش همراه با پیامبر راهی بر میگرفتم! ای وای بر من ! کاش فلانی را به دوستی بر نمیگرفتم»! ﴿وَقَالُواْ لَوۡ کُنَّا نَسۡمَعُ أَوۡ نَعۡقِلُ مَا کُنَّا فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ١٠ فَٱعۡتَرَفُواْ بِذَنۢبِهِمۡ فَسُحۡقٗا لِّأَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ١١﴾[الملک: ۱۰-۱۱]. «و میگویند: اگر میشنیدیم یا خرد میورزیدیم در زمرهی دوزخیان قرار نمیگرفتیم. پس به گناهانشان اعتراف میکنند. نفرین بر دوزخیان باد».
﴿وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَغۡلَٰلَ فِیٓ أَعۡنَاقِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾و ما بر گردن کافران زنجیرها میاندازیم و به زنجیر کشیده میشوند، همانطور که زندانی با زنجیر بسته میشود. خداوند متعال فرموده است: ﴿إِذِ ٱلۡأَغۡلَٰلُ فِیٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ وَٱلسَّلَٰسِلُ یُسۡحَبُونَ٧١ فِی ٱلۡحَمِیمِ ثُمَّ فِی ٱلنَّارِ یُسۡجَرُونَ٧٢﴾[غافر: ۷۱-۷۲]. آنگاه که طوقها و زنجیرها بر گردنشان است و در آتش داغ کشیده شده، و انگهی در آتش سوخته میشوند. ﴿هَلۡ یُجۡزَوۡنَ إِلَّا مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ﴾این عذاب و شکنجه و زنجیرها و طوقهای سنگین جزای کفر و گناهانی است که میکردند.
آیهی ۳۹-۳۴:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٣٤﴾[سبأ: ۳۴]. «و در هیچ شهری هشدار دهندهای نفرستادیم مگر آنکه سران و متنعّان آنجا گفتند: ما بدانچه آوردهاید باور نداریم».
﴿وَقَالُواْ نَحۡنُ أَکۡثَرُ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِینَ٣٥﴾[سبأ: ۳۵]. «و گفتند: ما اموال و فرزندان بیشتری داریم و هرگز عذاب داده نخواهیم شد».
﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ وَیَقۡدِرُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ٣٦﴾[سبأ: ۳۶]. «بگو: بیگمان پروردگارم روزی را برای هرکس که خود بخواهد فراخ یا تنگ میگرداند، ولی بیشتر مردم نمیدانند».
﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُم بِٱلَّتِی تُقَرِّبُکُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَأُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَزَآءُ ٱلضِّعۡفِ بِمَا عَمِلُواْ وَهُمۡ فِی ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ٣٧﴾[سبأ: ۳۷]. «و اموال و فرزندانتان چیزی نیستند که شما را به ما نزدیک و مقرب سازند بلکه (مقرب) کسی است که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد. آنان در برابر اعمالی که انجام دادهاند پاداش دوچندان دارند و در غرفههای (بلند) ایمناند».
﴿وَٱلَّذِینَ یَسۡعَوۡنَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ٣٨﴾[سبأ: ۳۸]. «و کسانیکه تلاش میکنند آیات ما را تکذیب و انکار نمایند و تصور میکنند که (پیامبر) را شکست میدهند ایشان در عذاب احضار خواهند شد».
﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُ لَهُۥۚ وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُۥۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ٣٩﴾[سبأ: ۳۹]. «بگو: بیگمان پروردگارم روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد فراخ میگرداند، و برای هرکس که بخواهد تنگ میدارد. و هرچه را انفاق کنید خدا جای آنرا پر میکند و او بهترین روزیدهندگان است».
خداوند متعال از حالت امّتهای گذشته خبر میدهد، امّتهایی که پیامبران را تکذیب کردند، و میفرماید: حالت آنها همان حالت و وضعیت کسانی است که پیامبرشان محمّدصرا تکذیب کردند. و هر زمان خداوند پیامبری به آبادی و شهری فرستاده است صاحبان قدرت و نعمت، رسالت پیامبر را انکار کردهاند و نعمتهایی که از آن برخوردار بودهاند آنان را مغرور ساخته و بدان افتخار ورزیدهاند.
﴿وَقَالُواْ نَحۡنُ أَکۡثَرُ أَمۡوَٰلٗا وَأَوۡلَٰدٗا وَمَا نَحۡنُ بِمُعَذَّبِینَ٣٥﴾و گفتند: ما از کسانی که از حق پیروی کردهاند اموال و اولاد بیشتری داریم، و عذاب داده نخواهیم شد. یعنی پس از مرگ زنده نخواهیم شد، و اگر هم زنده گردانده شویم کسی که در دنیا به ما این همه اموال و اولاد بخشیده است در آخرت نیز مال و فرزند بیشتری به ما خواهد داد و ما را عذاب نمیدهد.
خداوند به آنها پاسخ داد که فراوان بودن روزی وکم بودن آن دلیلی بر آنچه گمان میبرید نیست، چرا که روزی تحت خواست خداوند است، اگر بخواهد آنرا برای بندهاش زیاد و فراوان مینماید و اگر بخواهد آن را اندک و کم میدارد.
﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُم بِٱلَّتِی تُقَرِّبُکُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ﴾و اموال و فرزندانتان چیزی نیستند که شما را به خدا نزدیک سازند، بلکه تنها چیزی که انسان را به خدا نزدیک و مقرب میسازد ایمان آوردن به آنچه پیامبران آوردهاند میباشد، و عمل صالح نیز که از لوازم ایمان است انسان را مقرب درگاه خدا میسازد. و کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند پاداش آنها چند برابر است و به هر نیکی آنها ده برابر تا هفتصد برابر و بیشتر پاداش داده میشود که اندازهی پاداش آنها را کسی جز خدا نمیداند. ﴿وَهُمۡ فِی ٱلۡغُرُفَٰتِ ءَامِنُونَ﴾و آنها در منازل بلند و بسیار مرتفع سکونت دارند و در آنجا در امن و امان و با آرامش خاطر به سر میبرند، چون در آن انواع لذتها وجود دارد و خطر بیرون رفتن از آنجا و یا ناراحت شدن آنان را تهدید نمیکند.
﴿وَٱلَّذِینَ یَسۡعَوۡنَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا مُعَٰجِزِینَ﴾و کسانی که برای ابطال آیات ما میکوشند، و آن را تکذیب مینمایند، و در تلاشاند که ما و پیامبران ما را درمانده سازند، و تصور میکنند که خواهند توانست، ﴿أُوْلَٰٓئِکَ فِی ٱلۡعَذَابِ مُحۡضَرُونَ﴾ایشان در عذاب آتشسوزان احضار خواهند شد، و معبودانشان به ایشان هیچ سودی نمیبخشد. سپس خداوند دوباره تکرار کرد که ﴿یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُ لَهُ﴾تا فرمودهاش بر آن مترتب گردد که میفرماید: ﴿وَمَآ أَنفَقۡتُم مِّن شَیۡءٖ فَهُوَ یُخۡلِفُهُ﴾و هرآنچه از نفقههای واجب و مستحب که به خویشاوند یا همسایه یا یتیم یا به فرد بینوایی و یا به غیر آنان بدهید خداوند جای آن را پر میکند. پس گمان نبرید که بخشیدن و انفاق کردن روزی را کم میکند، بلکه خداوند وعده داده که جای آن را پر نماید، ﴿وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ﴾و خداوند بهترین روزی دهندگان است، پس، از او طلب روزی کنید و با استفاده از اسبابی که شما را بدان امر نموده در پی روزی تلاش نمایید.
آیهی ۴۲-۴۰:
﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ یَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِیَّاکُمۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ٤٠﴾[سبأ: ۴۰]. «و روزی که آنانرا جملگی گرد میآورد سپس به فرشتگان میگوید: آیا اینان شما را پرستش میکردهاند»؟
﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَکۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ٤١﴾[سبأ: ۴۱]. «میگویند: تو پاک و منزهی! و تنها تو یاور و کارساز مایی! نه، بلکه ایشان جنّیان را پرستش کردهاند! و بیشترشان به آنان ایمان داشتهاند».
﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا یَمۡلِکُ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٖ نَّفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ٤٢﴾[سبأ: ۴۲]. «پس امروز هیچیک از شما نمیتواند برای دیگری سود و زیانی داشته باشد، و به ستمگران میگوییم: عذاب آتشی را بچشید که آنرا دروغ میانگاشتید».
﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا﴾و روزی که خداوند کسانی را که غیر از او را پرستش میکردهاند و آنچه را که میپرستیدهاند از قبیل ملائکه و غیره جملگی را گرد میآورد، ﴿ثُمَّ یَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ﴾سپس در قالب سرزنش کسانی که فرشتگان را پرستش کردهاند به فرشتگان میگوید: ﴿أَهَٰٓؤُلَآءِ إِیَّاکُمۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ﴾آیا اینان شما را پرستش میکردهاند؟
پس، از عبادت و پرستش آنان تبرّی میجویند و ﴿قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ﴾میگویند: تو پاک و منزهی از اینکه شریک یا همتایی داشته باشی. ﴿أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم﴾تو یار و یاور مایی، و میان ما و آنها هیچ دوستی و مودّتی وجود ندارد، ما به سرپرستی ِ تو نیازمندیم و چارهای نداریم جز اینکه یاور ما باشی. پس چگونه کسی دیگر را دعوت مینماییم تا ما را پرستش کند؟ و یا چگونه صلاحیت داریم که شریک و انباز تو باشیم؟!.
﴿بَلۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّ﴾بلکه این مشرکان، شیطانها را پرستش میکردند و شیاطین آنها را به پرستش ما یا پرستش دیگر چیزها دستور میدادند و ایشان از آنها پیروی میکردند. و اطاعت از شیطانها به مثابهی پرستش آنهاست، چون عبادت همان طاعت است. همانطور که خداوند خطاب به همهی کسانی که چیزهایی را شریک او میسازند گفته است: ﴿أَلَمۡ أَعۡهَدۡ إِلَیۡکُمۡ یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ أَن لَّا تَعۡبُدُواْ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٠ وَأَنِ ٱعۡبُدُونِیۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦١﴾[یس: ۶۰-۶۱]. «ای فرزندان آدم! آیا از شما عهد نگرفتم که شیطان را پرستش نکنید، چرا که او دشمن آشکار شما میباشد؟ و مرا بپرستید، این است راه راست». ﴿أَکۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ﴾و بیشترشان به آنها ایمان داشتهاند. یعنی جنها را تصدیق کرده و فرمانبردارشان بودهاند، چون ایمان یعنی تصدیقی که موجب فرمانبرداری و اطاعت میشود.
وقتیکه از آنها اظهار بیزاری میکنند خداوند متعال خطاب به آنان میفرماید: ﴿فَٱلۡیَوۡمَ لَا یَمۡلِکُ بَعۡضُکُمۡ لِبَعۡضٖ نَّفۡعٗا وَلَا ضَرّٗا﴾امروز هیچ یک از شما نمیتواند برای دیگری سود و زیانی داشته باشد چرا که روابط شما قطع گردیده است. ﴿وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ﴾و به کسانی که با کفر ورزیدن وانجام گناهان بر خویشتن ستم کردهاند بعد از آن که آنها را وارد جهنم میکنیم میگوییم: ﴿ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلنَّارِ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ﴾طعم عذابی را بچشید که آن را دروغ میانگاشتید. پس امروز شما آن عذاب را با چشمهای خود مشاهده میکنید و به سزای تکذیب و دروغ انگاشتن و فرار نکردن از اسباب آن وارد آن میشوید.
آیهی ۴۵-۴۳:
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُنَا بَیِّنَٰتٖ قَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّا رَجُلٞ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمۡ عَمَّا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُکُمۡ وَقَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡکٞ مُّفۡتَرٗىۚ وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٤٣﴾[سبأ: ۴۳]. «و هنگامیکه آیههای روشن ما بر آنان خوانده شود، میگویند: این (شخص) جز مردی نیست که میخواهد شما را از آنچه پدرانتان میپرستیدهاند بازدارد و میگویند: این جز دروغ بزرگی نیست که به خدا نسبت داده شده است. و کافران (درباره) حق چون به آنان برسد، میگویند: این جادویی آشکار بیش نیست».
﴿وَمَآ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّن کُتُبٖ یَدۡرُسُونَهَاۖ وَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهِمۡ قَبۡلَکَ مِن نَّذِیرٖ٤٤﴾[سبأ: ۴۴]. «و ما هیچ کتابی برای ایشان نفرستادهایم که آنرا بخوانند، و پیش از تو بهسوی آنان هیچ هشدار دهندهای نفرستادیم».
﴿وَکَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَمَا بَلَغُواْ مِعۡشَارَ مَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ فَکَذَّبُواْ رُسُلِیۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ٤٥﴾[سبأ: ۴۵]. «و کسانیکه پیش از اینان بودهاند (وحی ما را) دروغ انگاشتند، حال اینکه آنان به یک دهم آنچه به آنان داده بودیم نرسیدهاند، آنگاه پیامبران ما را تکذیب کردند، پس (بنگر) کیفر من چگونه بود؟!».
خداوند از مشرکان خبر میدهد بدانگاه که آیات روشنگر خداوند و دلایل آشکار حجتهای قاطع او به نزد آنها میآید، آیاتی که بر هر خیر و خوبی راهنمایی مینماید و از هر شری باز میدارد، و بزرگترین نعمتی بود که به نزدشان آمد و میبایست به آن ایمان آورند و آن را تصدیق نمایند و فرمان برند، اما آنها عکس آنچه که میبایست انجام دهند انجام دادند، و کسی که آیات خدا را آورد تکذیب کردند و گفتند: ﴿مَا هَٰذَآ إِلَّا رَجُلٞ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمۡ عَمَّا کَانَ یَعۡبُدُ ءَابَآؤُکُمۡ﴾او مردی است که میخواهد شما را از آنچه پدرانتان پرستش میکردهاند باز دارد. یعنی این پیامبر که شما را به یگانهپرستی فرا میخواند هدفش این است که سنّتها و عادات پدرانتان را رها کنید، پدرانی که آنها را بزرگ میدارید و دنباله رو آنان میباشید. پس آنها حق را به خاطر تبعید از روش گمراهان رد کردند و نپذیرفتند، و دلیل و شبههای برای این عمل خود ارائه ندادند. این چه دلیل و شبههای است که هنگامیکه پیامبران برخی از گمراهان را به پیروی از حق دعوت نمودند ادعا کردند که این، راه برادران و نیاکانشان است؟!.
البته اگر دقت شود (به این نتیجه میرسیم) هرگاه حقی رد شده باشد، یگانه دلیلی که رد کنندگان به آن استناد کردهاند اقوال و گفتههای گمراهان از قبیل مشرکان، دهریها، فلاسفه و صائبان و ملحدین بوده است. و اینها الگوی هرکسی هستند که حق را نمیپذیرد و تا قیامت اینگونه است. مشرکین که کارپدرانشان را الگوی خود گرداندند و آن را وسیلهای برای دفع آنچه پیامبران آوردند قرار دادند، از حق انتقاد به عمل آوردند و به آن طعنه زدند، ﴿وَقَالُواْ مَا هَٰذَآ إِلَّآ إِفۡکٞ مُّفۡتَرٗى﴾و گفتند: این قرآن دروغی است که این مرد خودش آن را برساخته است.
﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ﴾و کافران دربارهی حق چون به آنان برسد میگویند: این جادویی است آشکار. و آنها اینگونه حق را تکذیب میکردند و بیخردان را گول میزدند. وقتی خداوند متعال دلایلی را بیان کرد که آنها برای رد کردن و نپذیرفتن حق ارائه دادند، فرمود: اینها حتی به عنوان شبهه نیز پذیرفته نمیشوند، گذشته از اینکه حجت و دلیل باشند، و فرمود: اگر آنها بخواهند حجت و دلیلی بیاورند هیچ مستندی ندارند: ﴿وَمَآ ءَاتَیۡنَٰهُم مِّن کُتُبٖ یَدۡرُسُونَهَا﴾و به آنان کتابهایی ندادهایم تا آن را بخوانند و منبع استناد آنها باشند. ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَآ إِلَیۡهِمۡ قَبۡلَکَ مِن نَّذِیرٖ﴾و پیش از تو بهسوی آنان هیچ هشدار دهندهای نفرستادیم تا گفتهها و حالات او را برای خود دلیل قرار دهند، و آنچه را که تو آوردهای رد کنند. پس آنها دانشی ندارند.
سپس خداوند آنها را از سرنوشت امّتهای تکذیب کنندهی قبل از اینها برحذر داشت و فرمود: ﴿وَکَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَمَا بَلَغُواْ مِعۡشَارَ مَآ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ﴾و کسانی که پیش از آنان بودند آیات و کتابهای آسمانی را تکذیب کردند، و اینها که هم اکنون مورد خطاب هستند به یک دهم قوت و قدرتی که به آنها داده بودیم نرسیدهاند، ﴿فَکَذَّبُواْ رُسُلِیۖ فَکَیۡفَ کَانَ نَکِیرِ﴾و آنها پیامبران مرا تکذیب کردند، پس بنگر که چگونه کیفرشان دادم. خداوند از کیفرهایی که به آنها داده ما را آگاه کرده است، برخی را غرق نمود و برخی را با زمین لرزه هلاک کرد، و برخی از آنانرا به وسیلهی باد عقیم نابود کرد، و بعضی به وسیلهی صدای تند و وحشتناک نابود گشتند، و برخی در دل زمین فرو رفتند و برخی را نیز از آسمان سنگباران کرد. پس بپرهیزید ای تکذیب کنندگان از اینکه به تکذیب خود ادامه دهید که آن گاه خداوند شما را همانگونه کیفر میدهد و گرفتار عذاب میسازد که ملتهای گذشته را کیفر داد.
آیهی ۵۰-۴۶:
﴿۞قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُکُم بِوَٰحِدَةٍۖ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْۚ مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا نَذِیرٞ لَّکُم بَیۡنَ یَدَیۡ عَذَابٖ شَدِیدٖ٤٦﴾[سبأ: ۴۶]. «بگو تنها شما را به یک (سخن) نصیحت میکنم و آن این است که خالصانه برای خدا دونفر دونفر، و یا یکنفر یکنفر، برخیزید، سپس بیندیشید که هیچ دیوانگیای در همنشین شما نیست، او برای شما جز هشدار دهندهای پیش از فرارسیدن عذابی سخت نیست».
﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُکُم مِّنۡ أَجۡرٖ فَهُوَ لَکُمۡۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٞ٤٧﴾[سبأ: ۴۷]. «بگو: هر پاداشی را از شما خواستهام از آن شما باد. پاداش من جز بر (عهدۀ) خداوند نیست و او بر همه چیز گواه است».
﴿قُلۡ إِنَّ رَبِّی یَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ٤٨﴾[سبأ: ۴۸]. «بگو: پروردگار من حقرا (به جان باطل) میاندازد (او) دانای نهانیهاست».
﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا یُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا یُعِیدُ٤٩﴾[سبأ: ۴۹]. «بگو: حق آمد و باطل (کار تازهای را) از سر نمیگیرد و دوباره باز نمیگردد».
﴿قُلۡ إِن ضَلَلۡتُ فَإِنَّمَآ أَضِلُّ عَلَىٰ نَفۡسِیۖ وَإِنِ ٱهۡتَدَیۡتُ فَبِمَا یُوحِیٓ إِلَیَّ رَبِّیٓۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٞ قَرِیبٞ٥٠﴾[سبأ: ۵۰]. «بگو: اگر گمراه شده باشم تنها به زیان خود گمراه میشوم و اگر راهیاب شده باشم از آن است که پروردگارم به من وحی میکند، بیگمان او شنوای نزدیک است».
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَعِظُکُم بِوَٰحِدَةٍ﴾ای پیامبر! به این تکذیبکنندگان که حق را تکذیب و آنرا مورد عیبجویی قرار میدهند و حامل آنرا نیز طعنه میزنند. بگو: من شما را فقط به یک خصلت نصیحت میکنم، و شما را به آن راهنمایی مینمایم که آنرا در پیش بگیرید، و آنچه شما را بدان میخوانم راهی میانه و دادگرانه است، و شما را به این فرا نمیخوانم که از سخن من پیروی کنید. من نمیگویم گفتهی خودتان را بدون سبب رها کنید (بلکه از روی فکر و اندیشه از آن دست بردارید). و آنچه شما را به آن فرا میخوانم این است: ﴿أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثۡنَىٰ وَفُرَٰدَىٰ﴾که با همّت و نشاط و اراده برای پیروی از حقیقت دوست و یگانهپرستی به پاخیزید و با همدیگر بنشینید و در اینباره به گفتگو بپردازید، و به تنهایی در این مورد فکر کنید و هریک خویشتن را مورد خطاب قرار دهد. و به تنهایی یا دو نفر دو نفر برای خدا برخیزید و اندیشهی خود را به کار بندید و در احوال پیامبرتان فکر کنید که آیا این پیامبر دیوانه است و در سخن و هیئت و صفت او دیوانگی وجود دارد؟ یا اینکه او پیامبری راستگوست که شما را از آنچه به زبانتان است برحذر میدارد و شما را از عذاب سختی که پیش رو دارید میترساند؟
پس اگر کا فران این موعظه و اندرز را پذیرفتند و آن را به کار گرفتند برای آنها بیش از دیگران مشخص و روشن خواهد شد که پیامبر دیوانه نیست، چون هیئت او مانند هیئت دیوانگان نمیباشد، و مانند دیوانهها حالتهایی چون خفگی و نگاه حیرت زده به او دست نمیدهد، بلکه او دارای بهترین حالتهاست و حرکاتش بسیار بزرگوارانه میباشد، و او از همهی مخلوقات از نظر ادب و وقار و فروتنی بالاتر و کاملتر است و چنین ادب و وقاری جز شایستهی مردان خردمند نمیباشد، و هرگاه آنها در سخن شیوا و فصیح او بنگرند کلماتش را زیبا مییابند که دلها را سرشار از آرامش و ایمان مینماید و نفسها را تزکیه و دلها را پاک میگرداند، سخنانی که آدمی را به اخلاق نیک وا میدارد و از زشتیها دور میگرداند. و متوجه خواهد شد که سخنش آن چنان متین و شیرین است که از هیبت و بزرگداشت آن چشمها به وی خیره میشوند. پس آیا اینچنین سخنانی با یاوهگویی و هذیان دیوانگان و عربده کشیدن آنها مشابهتی دارد؟!.
پس هرکس در حالات پیامبر تفکّر کند و هدفش این باشد که بداند آیا او پیامبر خداست یا نه؟ خواه این فرد به تنهایی یا به همراه کسی دیگر در این مورد بیاندیشد، به یقین باور خواهد کرد که او پیامبر بر حق و راستگوست، به خصوص افرادی که مخاطب قرآن و همنشین پیامبر هستند و از همه چیز او آگاه میباشند.
مانعی دیگر که سبب میشود مردم از دعوتگر حق پیروی نکنند آن است که دعوتگر اموال کسانی را بگیرد که دعوتش را میپذیرند، و پاداش و مزد دعوت خویش را از آنها طلب کند. پس خداوند پاک بودن پیامبرش را از چنین چیزی بیان نمود و فرمود: ﴿قُلۡ مَا سَأَلۡتُکُم مِّنۡ أَجۡرٖ﴾بگو: در برابر پیروی نمودنتان از حق پاداشی از شما نمیخواهم، ﴿فَهُوَ لَکُمۡ﴾و اگر به فرض، از شما درخواست پاداش نیز کرده باشم، شما را شاهد میگیرم که آن را نمیخواهم و آن برای خودتان چرا که ﴿إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٞ﴾پاداش و مزد من بر عهده خداوند است و او به آنچه که به سوی آن فرا میخوانم کاملا آگاه است. پس اگر من دروغ گفته باشم او مرا کیفر خواهد داد. و نیز خداوند بر عمل شما گواه است و آنرا برایتان ثبت و ضبط مینماید سپس شما را بر آن مجازات خواهد کرد.
وقتی دلایلی را که بر صحت حق و پوچ بودن باطل دلالت میکنند بیان نمود خبر داد که سنت و عادت الهی بر آن است ﴿یَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ﴾حق را به جان باطل اندازد و به وسیلهی حق، باطل را درهم شکند. حقی که در اینجا خداوند بیان نموده و به وسیلهی آن گفتهای تکذیب کنندگان را رد کرده است مایه عبرتی است برای عبرت آموزان و نشانهایست برای آنهایی که میاندیشند. و همانطور که میبینی گفتههای تکذیب کنندگان مضمحل گردید و دروغ و عنادشان روش شد و حق آشکار گردید و باطل از بین رفت، و این به خاطر بیان و روشنگر ﴿عَلَّٰمُ ٱلۡغُیُوبِ﴾خداوندی است که دانای پنهانیهاست و وسوسهها و شبهاتی را که در دلهاست میداند و حجتهایی را که به وسیله آن با وسوسهها و شبهات مقابله میشود میداند.
پس بندگانش را به آن آگاه مینماید و برایشان بیان میدارد. ﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ﴾بگو: حق آشکار و روشن گردیده و چون خورشید تابان و روشن شده و قدرت آن آشکار شده است ﴿وَمَا یُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا یُعِیدُ﴾و باطل نابود گشته و از بین رفته و قدرتش از هم پاشیده است، پس نمیتواند چیز جدیدی را آغاز نماید و گذشته را برگرداند.
از آنجا که حق به سبب دعوت پیامبر روشن گردید و کسانی که آن را تکذب میکردند حق را به گمراهی متهم نمودند، خداوند آنها را از حق خبر داد و برایشان روشن گرداند و ناتوانی آنها را از رویارویی با حق بیان داشت و به آنها خبر داد که متهم کردن حق به گمراهی، زیانی به آن نمیرساند، و نمیتواند جلوی آنچه را که پیامبر آورده است بگیرد. و اگر پیامبر گمراه باشد که ایشان بسی از این مسئله پاک و مبرّا هستند اما بر سبیل تنزل در مجادله و مدارا با خصم به زیان خودش گمراه میشود و زیان آن فقط به خودش برمیگردد و به دیگران نمیرسد.
﴿وَإِنِ ٱهۡتَدَیۡتُ﴾و اگر من راهیاب باشم به قدرت و توان خودم نیست بلکه هدایت من بدان سبب است که ﴿یُوحِیٓ إِلَیَّ رَبِّیٓ﴾چیزهایی از پروردگارم به من وحی میگردد. پس جوهرهی هدایت من وحی الهی است، همان طور که محور هدایت دیگران نیز میباشد. بیگمان پروردگارم، ﴿سَمِیعٞ قَرِیبٞ﴾همهی گفتهها و صداها را میشنود، و هرکس او را بخواند و از او بخواهد و وی را بندگی کند او به وی نزدیک است.
آیهی ۵۴-۵۱:
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ فَزِعُواْ فَلَا فَوۡتَ وَأُخِذُواْ مِن مَّکَانٖ قَرِیبٖ٥١﴾[سبأ: ۵۱]. «و اگر میبینی آنگاه که به وحست میافتند و راهگریزی ندارند و از جانبی نزدیک گرفتار میشوند».
﴿وَقَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِۦ وَأَنَّىٰ لَهُمُ ٱلتَّنَاوُشُ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ٥٢﴾[سبأ: ۵۲]. «و میگویند: به حق ایمان آوردهایم، حال آنکه دسترسی به ایمان از راهی دور چگونه ممکن است».
﴿وَقَدۡ کَفَرُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۖ وَیَقۡذِفُونَ بِٱلۡغَیۡبِ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ٥٣﴾[سبأ: ۵۳]. «و به راستی که پیش از این به آن کفر ورزیدند و بلکه از مکان دور به جهان غیب نسبهای ناروایی زدهاند».
﴿وَحِیلَ بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ مَا یَشۡتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشۡیَاعِهِم مِّن قَبۡلُۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ فِی شَکّٖ مُّرِیبِۢ٥٤﴾[سبأ: ۵۴]. «و میان آنان و آنچه میخواستند جدایی افکند میشود چنانکه پیش از این با گروههای همسان و همکیش آنان انجام شده است، آنان در شکی بزرگ بودند».
خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ﴾ای پیامبر! و ای کسیکه در جای ایشان قرار گرفتهای! اگر حالت این تکذیب کنندگان را ببینی - ﴿إِذۡ فَزِعُواْ﴾آنگاه که عذاب را و آنچه را که پیامبران از آن خبر داده و آنچه را که تکذیب کردهاند ببینند به وحشت میافتند - حالتی وحشتناک و منظرهای هولناک را خواهی دید. و این زمانی است که به عذاب گرفتار میشوند.
﴿فَلَا فَوۡتَ﴾پس آنها راه گریزی ندارند، ﴿وَأُخِذُواْ مِن مَّکَانٖ قَرِیبٖ﴾و از مکانی نزدیک گرفتار میشوند. یعنی گرفتار شدنشان از محل عذاب دور نیست بلکه آنها گرفته شده سپس در آتش انداخته میشوند. ﴿وَقَالُوٓاْ ءَامَنَّا بِهِ﴾و در این حالت خواهند گفت: به خداوند ایمان آورده و آنچه را که تکذیب کردهایم تصدیق میکنیم. ولی ﴿وَأَنَّىٰ لَهُمُ ٱلتَّنَاوُشُ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ﴾چگونه دسترسی به ایمان از راهی دور ممکن است؟! فاصلهی زیادی میان آنها و ایمان حایل گشته، و رسیدن به ایمان در آن حالت غیرممکن است و اگر آنها به موقع ایمان میآوردند ایمانشان پذیرفته میشد.
﴿وَقَدۡ کَفَرُواْ بِهِۦ مِن قَبۡلُۖ وَیَقۡذِفُونَ بِٱلۡغَیۡبِ مِن مَّکَانِۢ بَعِیدٖ٥٣﴾ولی آنها پیش از این به آن کفر ورزیدند و از مکانی دور، غیب را با باطل خود هدف قرار میدهند تا حق را نابود کنند، اما راهی برای رسیدن به این هدف نیست، همانطور که فردی که از دور تیراندازی میکند به هدف نمیزند. پس امکان ندارد که باطل بر حق چیره شود یا آن را دور نماید. بلکه باطل زمانی قدرت خواهد داشت که حق درمیان نباشد اما هرگاه حق آشکار گردد و به مقابلهی با باطل بپردازد آن را نابود و ریشهکن خواهد کرد.
﴿وَحِیلَ بَیۡنَهُمۡ وَبَیۡنَ مَا یَشۡتَهُونَ﴾و میان آنها و لذتهایی که میخواستند و فرزندان و اموال و لشکریانشان جدایی افکنده شد، و آنها با اعمال خود تنها میمانند، همانطور که تنهایی به دنیا آمدند، و نعمتهایی را که به آنان داده شده بود پشت سر میگذارند. ﴿کَمَا فُعِلَ بِأَشۡیَاعِهِم مِّن قَبۡلُ﴾همانطور که با امّتهای گذشته بدانگاه که هلاک شدند چنین عمل گردید، و میان آنها وآنچه دوست داشتند جدایی افکنده شد. ﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ فِی شَکّٖ مُّرِیبِۢ﴾بدون شک آنها در شکی بزرگ بودند که همواره در دلهایشان اضطراب و تردید را به وجود میآورد، پس ایمان نیاوردند و برنگشتند آنگاه که از آنها خواسته شد از بدیها برگردند و توبه نمایند.
پایان تفسیر سورهی سبأ
سورهی سبأ آیهی 21-10
(وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلاً یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (11) وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ (12) یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْراً وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ (13) فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ (14) لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ (15) فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ (16) ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ (17) وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّاماً آمِنِینَ (18) فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (19) وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ (20) وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ وَرَبُّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ) (21)
این مرحله، شکلها و گونههائی از شکر و سرمستی، و شکلها و گونههای از به زیر فرمان برخی از بندگان کشیدن نیروها و آفریدههائی که برابر عرف و عادت مــعمول و مألوف انسـانها بـه تسـخیر درنـمیآیند، در بر می گیرد. ولی عـرف و عـادت مـعمول و مألوف انسانها قدرت و مشیّت خدا را مقیّد نـمیسازند. از لابلای شکـلها و گـونههای شکـر و سـرمستی، و از لابلای شکلها و گونههای به زیر فرمان برخی از بندگان کشـیدن نـیروهائی و آفریدههائی، حقائقی دربارۀ شیاطین، آشکار و جلوهگر میآید، شیاطینی که برخی از مشرکان آنها را پرستش میکردند، یا معتقد بودند که آن شیاطین از غیب اطّلاع و آگاهی دارند، در صورتی کـه شـیاطین از غـیب در پس پـردهانـد و بیخبرند. چیزهائی هم دربارۀ اسباب و علل گمراهی پـدیدار و جلوهگر میآید، اسباب و عللی که اهریمن به وسیلۀ آنها بر انسان چیره میشود. این نـیز روشـن مـیگردد کـه شیطان هیچ گونه سلطه و قدرتی بر کسی ندارد مگر بر شخصی که خودش زمام اختیار خویشتن را به دست او سپارد و تسلیم وی شود. این مرحله پرده از تـدبیر و تـقدیر خدا در کشـف چیزهائی از کارهای مردمان برمیدارد، کارهائی که پنهان و نهان انجام میپذیرند و خدا آنـها را بـه صـورت واقـعیّت پـدیدار و نمودار میفرماید تا به سزا و جزای آنها در آخرت نائل گردند. با یاد آخرت، این مرحله هم به پایان میرسد، همان گونه که مرحلۀ اول سوره به پایان امده است.
*
(وَلَقَدْ آتَیْنَا دَاوُودَ مِنَّا فَضْلاً یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ (10) أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِی السَّرْدِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) (11)
ما به داوود از جانب خود فضیلت بزرگی بخشیدیم. (از جمله به کوهها و پرندهها دستور دادیم که) ای کوهها و ای پرندگان! با او (در تسـبیح و تـقدیس خدا) هـم آواز شـوید. هـمچنین آهن را (هـمچون مـوم) بـرای او نـرم کردیم (تا در زرهسازی نیازی بـه تـافتن آن نـداشـته باشد. ما به داوود دستور دادیم) که زرّههـای کـامل و فراخ بساز، و بافتههای (حلقههای آنها) را بـه انـدازه و متناسب کن، و کار شایستهای انجام دهید (و دقّت کافی در کـیفیّت و کـمیّت مـحصول و مـصنوع خود داشـته باشید) چرا که من میبینم آنچه را که انجام میدهید (و ساخته و پرداختۀ کسی، بیحساب و کتاب نمیماند). داوود بندۀ مخلص توبه کاری بود. بسان همان کسی بود که مرحلۀ اوّل با یاد او به پایان امده است:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ) .
قطعاً در این (چیزهائی که میبینند) نشانهای (از عظمت و قدرت خدا) است برای هر بندهای که بخواهد به سوی خدا برگردد.
روند قرآنی پس از ایـن اشـاره، بر داسـتان او پـیرو میزند، و لطف و فضلی که خدا در حقّ او روا داشـته است در سرآغاز آن پیرو ذکر میکند. آن گاه این لطف و فضل را روشن میسازد:
(یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ وَالطَّیْرَ ).
ای کوهها و ای پرندگان با او (در تسبیح و تقدیس خدا) همآواز شوید.
روایتها یـادآور میشوند که داوود علیه السّلام مزمورهای زبور خود را با آهنگ و نوا میخوانـد. مزمورها تسبیحات دینی بودند. از جمله در کتاب «عهد قدیم»[1] بخشهائی از آنها ذکر شده است، و خدا از هر کسی بهتر میداند که کدام صحیح و کدام نـادرست است. در حدیث صحیح آمده است که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم صدای ابوموسی اشعری رضی الله عنه را شنید، بدان هنگام که در شب قرآن تلاوت میکرد. ایستاد و بدو گوش فرا داد. سپس فرمود:
(لقد أوتی هذا مزماراً من زمامیر آل داود ).
بدین مرد آوا و نوائی از آواها و نواهای شخص داوود داده شده است.
این آیه فضل و لطف خدا بر داوود علیه السّلام را به تصویر میکشد. داوود آن اندازه در تسبیحات و دعاهای خود شفافیّت و خلوص پیدا کرده بود کـه میان او و مـیان پدیدهها پردهها کنار رفته و مانعها برخاسته بود. حقیقت پدیدهها با حقیقت او در تسبیح آفریدگارش و در تسبیح آفریدگارشان پیوند یافته بود، و کوهها و پرندگان با او همآوا و همخوان شده بودند. چرا که میان داوود و میان پدیدهها فاصله و مانعی نمانده بود. در آن زمان که همۀ پدیدهها پیوند یگانۀ مسـتقیمی با خدای خود پـیدا میکنند، فرقها و جدائـیها میان نوعی و نـوعی از مـخلوقات خـدا، و مـیان پـدیدهای و پـدیدهای از پدیدههای خدا از میان برمیخیزد، و همه و همه به حقیقت یگانۀ الهی برمیگردند، آن حقیقتی که فاصلهها و جدائیها پرده بر آن میاندازند. بدین هنگام است که همۀ پدیده ها در تسبیح و تقدیس آفریدگار هماهنگ میشوند، و در نغمۀ یگانهای به یکدیگر میرسند. این هم درجهای از اشراق و صفا و از خود بریدنی است که کسی بدان درجه نمیرسد مگر در پرتو فضل و لطف خدا، خدائی که حجاب مـادی را از وجود آن کس میزداید، و او را به هستی خدادادیای می رساند که در آن با این جهان، و با همۀ چیزهائی که در آن است، و با همه کسانی که در آن هستند، بدون سـدّها و مـانعها، تماس پیدا میکند.
وقـتی کــه صـدای داوود علیه السّلام به نـغمه درمیآمد و تسبیحات خود را سرمیداد و آفریدگارش را به بزرگی میستود و مدح کبریائی او را میگفت، کوهها و پرندهها آن صدای دلنشین را با او تکرار میکردند، و جهان آن ترانههای دلنواز و طنینانداز در هستی یگانۀ خود کـه رو به آفریدگار یگانۀ خود داشت با او میخواند . . . این لحظههای شگفتی است که مـزۀ آن لحظهها را نمیچشد مگر کسی که اطّلاع از آنها را داشته باشد، و نوع آنها را هـر چند که لحظهای در تـمام زنـدگیش آزموده باشد.
(وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ) (10)
آهـن را (هـمچون مـوم) بـرای او نـرم کردیم (تـا در زرهسازی نیازی به تافتن آن نداشته باشد).
این نیز گوشهای از فضل و لطف خدا در حق داوود علیه السّلام است. در سایۀ این روند قرآنی چنین جلوهگر میآید که نرم کردن آهن معجزهای بوده است و با مألوف مردمان نمیخوانده است. این کار تافتن آهن و ذوب کردن آن نبوده است تا بدین وسـیله نـرم شود و قابلیّت به شکلهائی درآمدن را پیدا کند و به شیوههای گوناگون از آن استفاده شود. بلکه - خدا هم بهتر میداند - معجزهای بوده است و در پرتو آن آهن بدون ابزار معمولی ذوب و نرم کردن، به شکل خمیر درآمده است. تازه اگر تنها خدا داوود علیه السّلام را به نحوۀ ذوب کردن آهن رهنمود فرموده باشد فضل و لطف قابل ذکری بشمار میآید. و لیکن ما فضای روند و سایههای قرآن را تـرجیح میدهیم، و آن فضای معجزات، و سایههای خوارق عاداتی است که فراتـر از مألوف مـردمان و کارهای معمولى ایشان است.
(أَنِ اعْمَلْ سَابِغَاتٍ وَقَدِّرْ فِی السَّرْدِ ).
(ما به داوود دستور دادیم) که زرههـای کامل و فـراخ بسـاز، و بــافتههای (حـلقههای آنـها) را بـه انـدازه و متناسب کن.
سابغات به معنی زرهها است. روایت شده است که پیش از داوود علیه السّلام زرهها صفحه صفحه و ورقه ورقه ساخته میشد. زرهای یک پارحه مى گردید. بدین سبب بدن را در بر میگرفت و بر آن سنگینی میکرد. خدا به داوود الهام فرمود که زرهها را حلقه حلقه و تکّه تکّه و تو در تو بسازد. حلقهها به یکدیگر فرو بروند و متداخل و متموّج و نرم باشند و به سادگی با حرکت بدن شکل بگیرند و چین و چروک بخورند. بدو دستور فرمود حلقهها تنگ یکدیگر باشند تا استوار و محکم باشند و تـیرها از آنـها نگذرد و به بدنها نرسد. اندازهگیری و تناسب همین است. همۀ این کارها از راه الهام و تعلیم خدائی بود.
داوود و اهل او مخاطب قرار میگیرند و بدیشان گفته میشود:
(وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ) (11)
و کار شایستهای انجام دهید (و دقّت کافی در کیفیّت و کمیّت محصول و مصنوع خود داشته باشید) چرا که مـن مـیبینم آنچه را کـه انـجام مـیدهید (و سـاخته و پرداختۀ کسی، بیحساب و کتاب نمیماند).
نه فقط در زرهها خوب و شایسته کار بکنید، بلکه در هر چیزی که انجام میدهید خوب و شایسته کار بکنید، و خدا را در نظر داشته باشید و بدانید که هر کاری را که میکنید میبیند و پاداش و کیفر آن را میدهد، و چیزی از دید خدا نهان نمیماند، و او آن را میبیند و میباید.
*
این چیزی بود که خدا آن را به داوود علیه السّلام داده بود. و اما سلیمان علیه السّلام خدا فضلها و لطفهای دیگری را بدو ارمغان داشته بود:
(وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ (12) یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْراً وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ) (13)
باد را مسخّر سلیمان کردیم که صبحگاهان مسـیر یک ماه را میپیمود، و شامگاهان مسیر یک ماه را، و چشمۀ مس مـذاب را بـرای او روان سـاختیم، و پروردگارش گروهی از جـنّیان را رام او کـرده و در پـیش او کار مـیکردند و اگر یکـی از آنها از فرمان مـا سرپیچی میکرد (و به سخن سـلیمان گـوش نـمیداد، کیفرش میدادیم و) از آتش سـوزان بـدو مـیچشانیدیم. آنـان هر چه سلیمان میخواست برایش درست میکردند، از قبیل: پرستشگاههای عظیم، مجسّمهها، ظرفهای بزرگ غذاخوری همانند حوضها، و دیگهای ثـابت (کـه از بزرگی قابل جابهجائی نبود. به دودمان داوود گفتیم:) ای دودمان داوود! سپاسگزاری (ایـن هـمه نعمت را) بکنید، و (بدانید که) اندکی از بـندگانم سپاسگزارنـد (و خدای را به هنگام خوشی و نعمت یـاد مـیآرند. پس کاری کنید که از زمـرۀ این گروه گزیده شکرگزار باشید).
پیرامون باد را به تسخیر سلیمان در آوردن روایـتهای زیادی نقل شده است. سایههای اسـرائـیلیّات در ایـن روایتها روشن و پدیدار است - هر چند هم در کتابهای اصلی یهودیان چیزی از ایـن روایـتها نـیامده است - پرهیز از فرو رفتن بدین روایتها سزاوارتر است، و به نصّ قرآنی بسنده کردن بهتر و به امن و امان از گناه نزدکتر است. ما در کنار ظاهر این واژه میمانیم و از آن تجاوز نمینمائیم. از نصّ قرآنی برمیآید که خدا باد را به تسخیر سلیمان درآورده بوده است، و بامدادان راه یک ماه را به سوی مکان معیّنی میپیمود که در سورۀ انـبیاء سرزمین مـقدّس نـامیده شده است. و شامگاهان راه یک ماه را در برگشتن میپیمود. این کار جهت مصلحتی بوده است که از بامدادان و شامگاهان این مسافرت حاصل آمده است. سلیمان با آن مصلحت آشنا بوده است، و آن را به فرمان یزدان پیاده میکرده است و حاصل میآورده است . . . ما نـمیتوانـیم توضیحی بر این بیفزائیم، تا به افسانههائی گرفتار نیائیم که هیچ گونه ضابطهای ندارند و هیچ گونه تحقیقی در این باره صورت نپذیرفته است.
(وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ ).
و چشمۀ مس مذاب را برای او روان ساختیم.
قِطْر، مس است. روند آیات به همۀ ایـن مـعجزههای خارقالعاده اشاره مینماید. از قبیل: نرم کـردن آهـن برای داوود، چه بسا چشمۀ مس مذاب بدین شکلی بوده باشد که خداونـد برای سلیمان علیه السّلام چشمۀ آتشفشانی مس مذابی از زمین را برجوشانده باشد، یا بدو الهام فرموده باشد که مس را ذوب بکند تا جاری بشود و قالبریزی گردد و چکش کاری بشود. این هم فضل و لطف بزرگی از خدا است.
(وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ ).
و پروردگارش گروهی از جنّیان را رام او کـرده و در پیش او کار میکردند.
خدا گروهی از جنّیان را مسخّر سلیمان علیه السّلام کرده بود. آنان با اجازۀ پروردگار به فرمان سـلیمان علیه السّلام کار میکردند. جنّ به هر موجود نهانی گفته میشود که انسانها آن را نبینند. در ایـنجا آفریدههائی هسـتند و خداوند آنها را جنّ نامیده است، و ما چیزی از کار و بارشان را نمیدانیم، مگر چیزی را که قرآن از آنها گفته است و ذکر فرموده است. قرآن در اینجا بیان میدارد که خداوند دستهای از ایشان را مسخّر سلیمان علیه السّلام کرده است که پـیغمبر بـوده است. هر یک از آنـها هم که سرکشی و نافرمانی نموده است عذاب خدا او را دربر گرفته است:
(وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ) (12)
و اگر یکی از آنها از فرمان ما سـرپیچی مـیکرد (و بـه سخن سلیمان گوش نمیداد، کـیفرش مـیدادیـم و) از آتش سوزان بدو میچشانیدیم.
چه بسا این پیرو که پیش از پایان داستان مسخّر کردن ذکر میشود، ببانگر این باشد که جنّیان فرمانبردار خدا بودهاند، جنّیانی که برخی از مشرکان بجز خدا ایشان را نیز پرستش میکردهاند. مشرکان هم بسان جنّیان اگر از فرمان یزدان سرپیچی کنند به عذاب و عقاب گرفتار میآیند . . . جنّیان مسخّرسلیمان علیه السّلام بودند:
(یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِن مَّحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ).
آنــان هـر چـه سـلیمان مـیخواست برایش درست میکردند، از قبیل: پرستشگاههای عظیم، مـجسّمهها، ظرفهای بزرگ غذاخوری همانند حوضها، و دیگهای ثابت (که از بزرگی قابل جابهجائی نبود(.
محاریب: پرستشگاههای عبادت است. تَماثیل: تـصویرها و شکـلهائی از مس و تـخته و چوب و غیره است. جَوابی: جمع جابیَة است و آن به حوضی گفته میشود که آب در آن جمع میگردد. جنّیان برای سلیمان علیه السّلام ظرفهای بزرگ و محکم و سنگینی را برای پخت و پز غذا میساختند که بسان حوضها بودند، و دیگهای بزرگ را برایش میساختند که از بزرگى و سنگینی از جا تکان داده نمیشدند . . . اینها هـمه نـمونههائی از چیزهائی بود که خدا جنّیان را برای سلیمان مسخّر کرده بود تا آنها را با اجازۀ خدا برای او انجام دهند هر وقت بخواهد. همۀ اینها کارهای خارقالعادهای بودند که نمیتوان آنها را به تصویر کشید یا تفصیل و تفسیر کرد. جز این نمیتوان گفت که اینها کار خدا است. این تعبیر و توضیح یگانۀ همچون کارهائی است و بس.
این امر با رویکرد خطاب به داوود پایان میپذیرد:
(اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْراً ).
ای دودمـان داوود! سپاسگزاری (ایـن همه نعمت را) بکنید.
اینها را مسخّر شما کردهایم که این تسخیر در شخص داوود و در شخص سلیمان علیه السّلام شکـل گرفته است و جلوهگر آمده است، پس ای دودمان داوود خدا را سپاسگزار باشید و شکـر ایـن هـمه نـعمت را بجای آورید. ولی به سبب آن چیزهائی که خدا مسخّر شما نموده است خود بزرگ بینی و فخرفروشی نکنید و تکبّر نورزید. عمل صالح و کار خوب، شکر بزرگ و سپاس سترگ خدا بشمار میآید.
(وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ) (13)
اندکی از بندگانم سـپاسگزارند (و خدای را بـه هنگام خوشی و ناخوشی یاد میآرند).
این یک پیرو بیائی و راهنمائی از پیروهای قرآن بر داستانها است. این پیرو از یک سو از بزرگ لطف و قبل و نعمت خدا پرده برمیدارد، تا بدانجا بزرگ است که کمتر کسانی سپاس آن را میگزارند و شکر آن را بجای میآرند. و از دیگر سو پـرده برمیدارد از قصور و کوتاهی انسان در انجام شکر نعمت و فضل و لطف یزدان. انسانها هر اندازه در شکر و سپاس یزدان مبالغه و زیادهروی کنند از وفای شکر و سپاس او به تمام و کمال ناتوانند. پس چنانچه از اسـاس کوتاهی کنند و غفلت ورزند از شکر و سپاس، وضـع چگونه خواهد بود؟!
این آفریده انسان نام که دارای تاب و توان محدود برای شکر کردن و سپاس نمودن از نعمتهای خدا است، و نعمتهای خدا هم نامحدودند، چه میتواند بکند و چه چیز از او ساخته است؟ . .
(وإن تعدوا نعمة الله لا تحصوها ).
اگر بـخواهـید نـعمتهای خدا را بشـمارید (از بس کـه زیادند) نمیتوانید آنها را شمارش کنید. (ابراهیم/34ونحل/18)
این نعمتها انسانها را از بالای سرهایشان، و از پائین پاهایشان، و از طرف راستشان، و از طرف چپشان فرا میگیرد. این نعمتها در وجودشان نیز کمین میکند و از وجودشان برمیجوشد و سرریز میشود. اصـلاً خود انسانها نعمتی از این نعمتهای بزرگ هستند!
گروهی با یکدیگر مینشستیم و با یکدیگر تبادل آراء میکردیم، و از هر دری سخن مـیگفتیم، و آنـچه بـر دلمان میگذشت بر زبان میآوردیم. در این اوضاع و احوال گربۀ کوچک ما «سوسو» پیدا شـد. در ایـنجا و آنجا پیرامون ما به گشت و گذار پرداخت. دنبال چیزی میگشت. انگار میخواست از ما چیزی را طلب کند، ولی نمیتوانست آن را بگوید، و ما هم نمیدانستیم چه چیزی را میخواهد. تا وقتی که خدا به ما الهام فرمود که گربه آب میخواهد. چنین بود، گربه آب میخواست. او بسیار تشنه بود، ولی نمیتوانست آن را بگوید و یا بدان اشاره کند . . . در آن لحظه بود که ما متوجّه شدیم خدا به ما چه نعمتی را عطا فرموده است که گفتار و زبان، و درک و فهم و اندیشه و تدبیر است. سراپای وجودمان از شکر و سپاس لبریز و سرریز گردید . . . شکر و سپاس ما کجا و آن همه نعمتها و لطفهای فراوان یزدان کجا!
مدّت زیادی از دیدن خورشید محروم بودیم.[2] شعاع خورشید گاهی از سوراخی که حجم آن از یک فوش تجاوز نمیکرد به داخل میتابید به نوبه یکی از ما در مقابل این شعاع میایستاد و سر و صورت و دستها و سینه و پشت و شکم و پـاهای خود را تـا آنـجا که میتوانست در برابر شعاع خورشید نگاه مـیداشت. آن گاه جای خود را به دوستش میداد و کنار میکشید تا او نیز از این نعمتی برخوردار شود که او برخوردار شده است! فراموش نمیکنم نخستین روزی را که بعد از آن مدّتهای مدید خورشید را یـافتیم. فراموش نـمیکنم هر یک از ما چه اندازه شاد و مسرور شـدیم، و ایـن شادی و شادمانی بر چهرههایمان پدیدار و بر سراسـر اندامهایمان نمودار بود. هر یک از ما با نـغمۀ بلند و کشـیده میگفت: الله! این خورشید است، خورشید پروردگار ما است و هنوز میدرخشد . ٠٠ الحمدلله! خدا را سپاس!
چه اندازه در هر روز این پرتوهای حیاتبخش را بر خود میبینیم؟ چه اندازه غرق نور و گرمای خورشید میشویم؟ آیا به تسبیح و تقدیس خدا میپردازیم و نغمۀ شکر این نعمت را زمزمه میکنیم؟ چه اندازه شکر این فیض و برکت فراگیری را میگوئیم که به مـا داده شده است و عطا گردیده است، بدون این که پولی را بابت آن پـرداخت کنیم، و رنـج و زحمتی برای آن بکشیم؟
اگر بخواهیم در برشمردن نعمتهای خدا بدین گونه پیش برویم، تمام عمر را و همۀ جدّ و جهد را صرف این کار خواهیم کرد و به چیزی هم نمیرسیم! عمر کوتاه بشر و توان اندک آنـان کفایت برشمردن نعمتهای خدا را نمیکند. در این صورت به هـمین اشارۀ الهـامبخش بسنده میکنیم، به همان شیوه ای که قرآن در کار اشاره و الهـام دارد تــا هر دلی دربـارۀ آن اشـاره و الهـام بیندیشد، و به دنبال آن برود، بدان اندازه که خـدا در نعمت شکر مـوفّقش مىدارد. شکر هم نـعمتی از نعمتهای خـدا است و کسـی را تـوفیق ادای آن عـطا میفرماید که با رو کردن به خدا و خود باختی و خلوص پیدا کردن سزاوار آن میگردد.
آن گاه با نصوص داستان قرآنی در واپسین صـحنه به پیش میرویم، صحنۀ وفات سلیمان عایه السّلام و جنّیانی که به فرمان او کار میکنند و هر چه را بدیشان دستور میدهد انجام میدهد. در همین وقت که سلیمان علیه السّلام وفات میکند، آنان سرگرم کارشان هستند و از مرگ او خبر پیدا نمیکنند، تا این که چوبخوارکهای عصای او ایشان را از این امر باخبر میسازند، چوبخوارکـهائی که از مدّتها پیش دستانـدر کار فرسودن و بوسیدن عصا بودهاند. وقتی که سلیمان علیه السّلام فرو مـیافتد، جنّیان متوجّه واقعیّت امر میشوند:
(فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ) (14)
زمانی که بر سلیمان (که سمبول قدرت و عظمت بود) مرگ مقرّر داشتیم، جنّیان را از مرگ او نیاگاهانید مگر چوبخوارههائی که (مدّتها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و) عصای وی را میخوردند. هنگامی کـه سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکـیه زده بود و کارهای ایشان را میپائید) فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطّلع میبودند، در عذاب خوارکـنندۀ (بیکاری و اسارت) بـاقی نـمیماندند (و راه خود را در پیش میگرفتند).
اینان همه جنّیانند که برخی از مردمان به پرستش ایشان میپردازند. اینان به بیگاری بنده ای از بندگان یـزدان درآمدهاند. اینان از غیب نزدیک هم محروم و در پس پردهاند. با وجود این شگفتا برخی از مردهان آنـان را آگاه از غیب دور میدانـند، و از ایشان درخواست اطّلاع دادن از غیب مکانها و آسمانهای دوردست را دارند!
*
در داستان دودمان داوود صفحهای از ایمان به خدا، و شکر نعمتهایش، و حسن استفاده از نعمتهایش، نشـان داده میشود. در صفحۀ مقابل صفحۀ سبأ است. در سورۀ نمل چیزهائی ذکر گردیده است که میان سلیمان و ملکۀ اهالی سبأ گذشته است. در اینجا بر اهالی سبأ پس از داستان سلیمان به میان مى آید. این خبر اشـاره دارد به این که حوادثی که در ضمن داستان آمده است قبلاً میان ملکۀ سبأ و سلیمان روی داده است و پیشتر گذشته است.
این فرض را ترجیح میبخشد این که داستان در اینجا از سرمستی اهالی سبأ سخن میگوید، سرمستی ایشان به سبب نعمتهائی که بدانان داده شده است. پس از آن از زوال و پراکندی ایشـان در ایـنجا و آنجا و نابود شدنشان صحبت میکند. آنان که در روزگار ملکۀ سبأ بودهاند و ملک و مملکت بزرگ داشتهاند و در خیرات فراوان و خوشیهای زیادی زندگی را سپری کردهاند. خبر ملکۀ سبأ با سلیمان در سورۀ نمل آمده است. بدان زمان که قاصدی از او برای سلیمان حکایت میکند و میگوید:
(إنی وجدت امرأة تملکهم , وأوتیت من کل شیء , ولها عرش عظیم . وجدتها وقومها یسجدون للشمس من دون الله).
من دیدم که زنی بر آنان حکومت مـیکند، و همه چیز (لازم برای زندگی) بدو داده شده است، و تخت بزرگی دارد (و دربار بسیار مجلّلی). من او و قوم او را دیدم که بجای خدا برای خورشید سـجده میبرند. (نمل/23و24)
به دنبال آن ملکه با سلیمان تسلیم و مطیع خداوند جهانیان میگردد. حوادث داستان در اینجا به دنبال تسلیم شدن و مطیع فرمان یزدان گردیدن ملکه روی مـیدهند، و از چـیزی سخن میگوید که پس از روی گردانی اهالی سبأ از شکر و سپاس بر نعمتهائی که در آن بسر میبرند، روی داده است.
داستان با ذکر رزق و روزی و ناز و نعمت فراوانـی میآغازد که در آن بسر میبردهاند، و از ایشان خواسته شده است که به اندازۀ توان شکر بخشندۀ نـعمتها را بجای آورند:
(لَقَدْ کَانَ لِسَبَإٍ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتَانِ عَن یَمِینٍ وَشِمَالٍ کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ) (15)
برای اهالی سبأ در محل سکونتشان نشانهای (از قدرت خدا) بود. دو باغ (عظیم و گسترده) در سمت راست و چپ (شهر یمن، با میوههای فراوان. بدیشان گفته شد:) از روزی پـروردگارتان بــخورید و شکـر او را بـجای آورید. شهری است پاک و پاکیزه، و (پربرکت و نعمت، و آفریدگارتان) پروردگاری است بس آمرزنده.
سبأ اسم قومی بود که در جنوب یمن زندگی میکردند. سرزمینهای حاصلخیزی داشتند. هنوز برخی از ایـن سرزمینهای سرسبز و خرّم برجای هستند. تا بدانجا از نردبان ترقّی بالا رفته بودند و پیشرفت کرده بودند که آبهای بارانهای تندی را مهار میکردند که در جنوب و شرق از سوی دریا به سویشان میآمد و میبارید. بدین منظور سدّهای طبیعی ترتیب میدادند، سدّهائی که میان دو کوه قرار میگرفتند و دو سوی آن کوهها به یکدیگر میپیوستند. در دهانۀ دو کوه و در مرز دشت و بیابان سدّی را ساخته بودند که درهائی برای آن ساخته بودند که باز و بسته میشدند، و آب زیادی را در پشت آن جمع آورده بودند، و هر گونه که میخواستند از آب فراوان آن سود میبردند و استفاده میکردند. از این سدّ آب فراوانی را در اختیار مـیگرفتند و برای رفـع نیازمندیهای خود به کار میبردند. این سدّ «سدّ مأرَب» نام داشت.
باغهای فـراوان مـوجود در راست و شمال، رمز حاصلخیزی و سبز و خرّمی و فراوانی نعمت و رفاه و کالاهای عالی و دلپسند است. بدین جهت این باغها نشانهای بودند برای شناخت دهنده و بخشندۀ نعمتهائی که داشتند. از ایشان خواسته شده بود که از رزق و روزی خدا استفاده بکنند و سود ببرند و سپاسگزار و شکرگزار خدا باشند:
(کُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّکُمْ وَاشْکُرُوا لَهُ ).
از روزی پـروردگارتان بـخورید و شکر او را بـجای آورید.
به نعمت خدا تذکّر داده میشوند، نعمت شهر خوب و پاکیزه، و بالاتر از آن نـعمت، بخشش کوتاهی در شکرگزاری، و صرف نظر کردن از بدیها و گناهان.
(بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ) (15)
شـهری است پـاک و پـاکیزه، و (پـربرکت و نـعمت، و آفریدگارتان) پروردگاری است بس آمرزنده.
بزرگواری یزدان بدیشان در زمین، در نعمت و رفاه جلوهگر است، و بزرگواری یزدان بدانان در آسمان، در عفو کردن و آمرزبدن پدیدار است. پس چه چیز ایشان را از سپاسگزاری و شکرگزاری واپس کشید؟ بلی آنان شکرگزاری نکردند و به یاد خدا نبودند و نشدند:
(فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ) (16)
امّـا آنـان رویگردان شـدند (و مـغرور رفـاه و لذائـذ گشتند)، بدین سبب ما سیل ویرانگری را بـه سـویشان روان کردیم و باغهای (پربرکت و پرمیوۀ) ایشان را به باغهای (بــیارزش) بـا مـیوههای تـلخ، و درختهای شورهگز و اندکی درخت سدر، مبدّل ساختیم.
اهـالی سبأ شکر خدا را نکردند، و از کار نـیک رویگردان شدند، و در نعمتهائی که خدا بدیشان داده بود خوب رفتار نکردند و زیبا از آنها سود نبردند. این بود که خدا سبب این رفاه حال و زندگی خوبی را از ایشان گرفت که در آن بسر میبردند. سیل ویرانگری را به سیشان روانه کرد که عَرِم یعنی سنگ را در راه میکند و با خود میبرد به علّت امواج شدید و خروشانی که داشت. این آبها سدّ را درهم شکسـتند و آبها روان شدند و همه چیز را زیـرگرفتند و غـرق کردند. بدین خاطر دیگر از آن به بعد هیچ گونه آبی اندوخته و جمعآوری نـمیگردید. سرزمینها خشک شدند و سوختند. آن همه باغهای فراوان پـرنعمت به بیابان برهوت تبدیل شدند و درختهای بیابانی سخت و سفت در آنجاها روئید و اینجا و آنجا پراکنده گردید:
(وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَوَاتَى أُکُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَیْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِیلٍ) (16)
و بــاغهای (پـربرکت و پـرمیوۀ) ایشـان را بـه بـاغهای (بیارزش) با میوههای تـلخ، و درختهای شـورهگز و اندکی درخت سدر، مبدّل ساختیم.
خَمْط: تلخ، بدمزه . ... درخت اراک یا هر گونه درخت خاردار را میگویند. أثْل:گز. شورهگز . . . شبیه درخت طرفاء است. سِدْر: کُنار . . . درخت نبق. ایـن بهترین درخت ایشان بود، و جز اندکی از آن برایشان نمانده است.
(ذَلِکَ جَزَیْنَاهُم بِمَا کَفَرُوا ).
این (تعویض و تبدیل،) چیزی بود که بـه خـاطر کـفران نعمت، ایشان را بدان کیفر دادیم.
ارجح این است که مراد از: «کـفروا»[3] کفران نـعمت باشد.
(وَهَلْ نُجَازِی إِلَّا الْکَفُورَ) (17)
مگر ما جز ناسپاس را مجازات میکنیم؟.
آنان تا این زمان در روستاها و شـهرهای خود و در خانههای خویش بودهاند. خدا رزق و روزی ایشان را کاست و بر آنان سخت گرفت، رفاه و نعمت ایشان را به زندگی سخت و خشکی تـبدیل کرد، ولی ایشـان را متفرّق و پراکنده نساخت، و آبادانی و عمران ایشان و آبادانی و عمران روستاها و شهرهای أمَّ الْقُری، یـعنی مکّه در جزیرةالعرب، و آبادانی و عمران بیتالمقدّس در شام، هنوز به یکدیگر متصل بوده است. یمن پیوسته در شمال مملکت سبأ آباد، و به أمّالقری متّصل بوده است. راه میان یمن و مکّه صاف و صوف و دارای امن و امـان بوده است، و مسـافران در آن رفت و آمـد داشتهاند:
(وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَقَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَأَیَّاماً آمِنِینَ) (18)
میان آنان و شهرهای دیگری که پربرکت و نعمت کرده بودیم، شهرکها و روستاهائی ساخته و پرداخته بودیم کــه (از یکـی، دیگـری) نـمایان بود، و در مـیان آنـها فاصلههای مناسب و نزدیک به هم تـرتیب داده بـودیم (به گونهای که امنیّت برقرار بود و نیازی هم به حمل آب و توشۀ سفر دیده نمیشد. توسّط انبیاء بدیشان پـیام دادیم که) شبها و روزها در امن و امان در آنجا سیر و سفر کنند (و از حقّ منحرف نشوند و به یاد الطاف خدا باشند و پرستش او را فراموش ننمایند).
گویند: مسـافر از شـهری بیرون میآمد و پـیش از تاریکی شب به شهر دیگری میرسید. مسافرت در آن نواحى دارای فاصلهها و مسافتهای محدودی بود، و مسافران ایمن بودند. به سبب نزدیکی مبدأ و مقصد کاروانها و به علّت نزدیکی کاروانسراهـا و مکانهای استراحت در مسیر راهها رفاه و آسودگی فراوان بود. بدبختی و بدبیاری به اهالی سبأ روی آورد، و نخستین تهدید سودی بدیشان نبخشید، و آنانرا به تضرّع در برابر یزدان نکشانید، تا چه بسا خدا رفاه و آرامش ایشان را بدیشان بازگرداند. بلکه ادّعـاء جـاهلانه و احمقانهای داشتند:
(فَقَالُوا رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا ).
امّـا ایشـان (مست و مـغرور نـعمت و قدرت گشتند و همچون بنیاسرائیل از خوشیها سیر شـدند و) گـفتند: پروردگارا! فـاصلههای (مـنازل) سـفرهای مـا را زیـاد بفرما (تا فقرای بی سر و پا نتوانتد همچون مـا اغنیاء سفر کنند).
ســفرهای دور و دراز و دارای فــاصلههای زیـاد را درخواست کردند، فاصلههائی که در طول سال بیش از چند بار طی نمیگردد و سفر در آنها انجام نمیپذیرد. سفرهائی را نمیخواستند که فاصلههای کوتاهی داشتند، و کافهها و کاروانسراهای سر راه کاروانهای آنـها دور از یکدیگر نبودند و لذّت کوچها را اشباع نمیکردند! این امر هم از سرمستی و غرور دل، و از ظلم و سـتم نفس نشأت میگرفت:
(وَظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ).
به خود ستم کردند.
درخواست ایشان پذیرفته گردید، و لیکن بدان گونه کـه لازم است درخـواست غــرور و سرمستی پـذیرفته میگردد:
(فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ ).
(ما چنان زندگانی ایشـان را پـریشان کـردیم و درهـم پیچیدیم که) آنان را سخنانی (بر سر زبانها) نمودیم، و سخت متلاشیشان ساختیم (و هر کدام را به گوشهای از جهان پرت کردم).
پخش و پراکنده گردیدند و در نواحـی جـزیرة العـرب متفرّق شدند، و جمعشان از هم گسیخت. داستانهائی شدند که راویان به نقل آنها پرداختند، و به صـورت قصّههائی بر سر زبانها افتادند. به دنبال آن که مـلّتی بودند که در زندگی ارج و بهائی داشتند و مردمان از ایشان حساب میبردند.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ) (19)
قطعاً در این سرگذشت نشانههای عبرت بـرای هـمۀ شکیبایان سپاسگزار است.
صبر در کنار شکر ذکر میشود . . . صبر در وقت نداشتن، و شکر بر نعمت در وقت داشتن. در داسـتان سبأ آیاتی دربارۀ اینان و آنان است. این برداشتی از آیه بود. برداشت دیگری هم در میان است. چه بسا درآیۀ:
(وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً ).
میان آنان و شهرهای دیگری که پربرکت و نعمت کرده بودیم، شهرکها و روستاهائی ساخته و پرداخته بودیم که (از یکی، دیگری) نمایان بود.
مقصود از «قُریً ظاهرةً » شهرها و آبادیهای چیره و صاحب قدرت باشد. بدان هنگام که اهالی سبأ مردمان فقیری میگردند، و زنـدگی ایشـان زنـدگی سخت صحرانشینی میشود، و سفرها و کوچهایشان به دنـبال علفزارها و چشمهسارها زیاد میشود، و در برابر بلاها و آزمایشها صبر و شکیبائی خود را از دست میدهند و میگویند:
(رَبَّنَا بَاعِدْ بَیْنَ أَسْفَارِنَا ).
پروردگارا! فاصلههای سفرهای ما را زیاد بفرما. یعنی از سفرهای ما بکاه که ما خسته و درمانده شدهایم. ولی این دعا را با تضرّع و زاری و توبه و برگشت به سوی خدا همراه نکردند تا دعایشان مورد اجابت قرار گیرد و به درخواسـتشان پـاسخ داده شود. در نـعمت سرمستی کردند، و در محنت شکیبائی نورزیدند. ایـن بود که خدا آنچه خود میخواست بر سـرشان آورد، و آنان را سخت متفرّق و متلاشی کرد. آنان بعد از آن که وجـود داشتند، روایت و حکایت شدند. سخنانی گردیدند که بر سر زبانها افتادند. داستانی شدند که نقل مجالس گردید . . . پیروی این چنین در میرسد:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ) (19)
قطعاً در این سرگذشت نشــانههای عبرت برای هـمۀ شکیبایان سپاسگزار است.
این پیرو با ناشکری ایشان بر نعمت، و با ناشکیبائیشان در محنت، مناسبت دارد . . . این هم رأی و نظری است که دربارۀ این آیه پیدا کردهام، خدا هم دانـاتر از هر کسی به مراد و مقصود خویش است.
*
در پایان این داستان، نصّ قرآنی از چهارچوب محدود داستان بیرون میآید، و به سوی چهارچوب تدبیر عام الهی، و تقدیر محکم فراگیر، و قانون عام الهی میرود، و از حکمتی پرده برمیدارد که چکیدۀ کلّ داستان است، و چیزی را مینمایاند که در خود داستان نهفته است، و تقدیر و تدبیری را نشـان میدهد که در پشت سر داستان قرار دارد:
(وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ (20) وَمَا کَانَ لَهُ عَلَیْهِم مِّن سُلْطَانٍ إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ وَرَبُّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ) (21)
واقعاً ابلیس پندار خود را دربارۀ آنان راست گرداند (و به کرسی نشاند). چرا که همگی از او پیروی کردند مگر گروه اندکی از مؤمنان. شیطان هیچ گونه قدرتی بر آنان نداشت (تا با آن بـتواند ایشـان را بـه پیروی از خود وا دارد. تنها کـاری که از دست او ساخته است، وسوسه است. این هم بدو داده شده است) مگر بـدان خـاطر تـا بدانیم که چه کسی به آخرت ایمان میآورد، و چه کسی در بارة آن متردّد میماند. پروردگار تو مراقب (احوال) و نگهدار (حساب افعال بندگان) است.
قوم سبأ این راه را در پیـش گرفتند، راهی که بدین پایان انجامید. بدان خاطر بود که ابلیس گمان و آرزوی خود را دربارۀ ایشـان واقعیّت بخشید، و پـنداری کـه در قدرت بر گمراه کردنشان داشت محقّق یافت. ایشان را گمراه کرد، این بود که:
(فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِیقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ) (20)
همگی از او پیروی کردند مگر گروه اندکی از مؤمنان.
این هم در میان گروهها و دستهها معمولاً رخ میدهد، و گروه کمی از مؤمنان یافته میشوند کـه از گـمراهـی سرباز میزنند، و ثابت میکنند که حقّ و حقیقت ثابت و استوار در میان است و هر کس جویای حقّ و حقیقت باشد و آن را بطلبد بدان دسترسی پـیدا مـیکند، و میتواند حتّی در تاریکترین و ناجورترین شرائط و ظروف آن را بیابد و بدان چنگ بزند. ابلیس سلطه و قدرتی بر آنان ندارد، سلطه و قدرتی که نتوانند به دفع آن بکوشند و آن را از میان بردارند. سیطره و غلبهای شیطان بر مردمان ندارد. شـیطان بر ایشـان سلطه و قدرتی بدان اندازه دارد که هر کس بخواهد بـر حقّ استوار بماند توان آن را داشته باشد، و کسی که حقّ را بخواهد و نجوید و برنگزیند، منحرف گردد و به کژراهه افتد. تا در جهان واقعیّت پدیدار آید.
(مَن یُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ ).
چه کسی به آخرت ایمان دارد.
و ایمانش او را از انحراف مصون و محفوظ مینماید، و جدا میشود از:
(مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فِی شَکٍّ ).
از کسی که دربارۀ آخرت متردّد است.
از آن کسی که متردّد است یا به گمراهی پاسخ میگوید و سرگشته میشود. نه خدا را مراقب و محافظ میبیند، و نه به روز آخرت چشم میدوزد
خدا میداند چه چیز از مردمان سر میزند، پیش از این که آن چیز برای مردمان ظاهر و پـدیدار گردد، ولی خداوند سبحان جزا و سزا را مترتّب بر ظهور و بروز آن چیز به طور عملی در دنیای مردمان میداند. در این جولانگاه فراخ گشاد، جولانگاه تقدیر و تعبیر خـدا در چـرخاندن و گردانـدن امـور و حـوادث، و جــولانگاهی که اهــریمن در آن مردمان را گمراه میسازد، بدون این که سلطه و قدرتی بر آنان داشته باشد، جز بدان اندازه که سرنوشتها و نتیجههای نهان در علم یزدان در سایۀ چنان سلطه و قدرتی ظاهر و پدیدار گردد، در همچون جولانگاه فراخی داستان سبأ با داستان هر قومی گره میخورد و پـیوند پـیدا مـیکند در هر مکانی و در هر جائی که باشند. جولانگاه نصّ قرآنی و جولانگاه این پیرو، گسترش پیدا میکند، و دیگر به داستان سبأ محصور و محدود نمیشود، و بلکه شایان بیان حال جملگی انسانها مـیگردد. چـه این داسـتان، داستان گمراه کردن و هدایت بخشیدن، و شرائـط و ظروف و اسباب و مقاصد و نتائج آن دو چیز در هر حال و احوالی است.
(وَرَبُّکَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَفِیظٌ) (21)
پروردگار تو مراقب (احوال) و نگهدار (حساب افـعال بندگان) است.
هیچ چیزی از چشم خدا نهان نمیماند، و هیچ چیزی نادیده گرفته نمیشود و هدر نمیرود.
*
بدین منوال و بر این روال، چرخش و گردش دوم سوره با سخن از آخرت پایان میپذیرد، همان گونه که چرخش و گردش اوّل با سخن از آن پایان گرفته بود. همچنین چرخش و گردش دوم سوره با تکیه بـر عـلم خدا و حفاظت و مراقبت او پایان مییابد. این دو چیز، یعنی آخرت و علم و محافظت و مراقبت خدا، دو موضوعی هستند که در این سور سخت بر آنها تکیه و تأکید میشود.
[1] کتاب مقدّس به دو عهد جدید و قدیم تقسیم میشنود. عهد قدیم به مجموعۀ رسائلیگفته میشودکه پیش از عـیسی علیه السّلام بوده است. عهد جدید به مجموعه رسائلی گفته میشود که تعالیم عیسی علیه السّلام و فرستاگان او در آنها ثبت و ضبط است.(مترجم)
[2] به نظرم این محـرومیّت وقتی بوده است که شهید سید قطب با جمعی از یاران در بیغولههای زندان بودهاند. بدین موضوع در جائی از فی ظلال القرآن اشاره شده است. (مترجم)
[3] کافر شدند. کفران نعمت کردند. (مترجم)
سورهی سبأ آیهی 9-1
سورۀ سبأ مکّی و شامل 54 آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (1) یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ (2) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ (3) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (4) وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِیمٌ (5) وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ (6) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7) أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ (8) أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِّنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ) (9)
موضوعهای این سورۀ مکّی همان موضوعهای اصلی عقیده است: توحید و یگانهپرستی، و ایمان به وحی، و اعتقاد به رستاخیز. در کنار ایـن مـوضوعهای اصلی عقیده تصحیح برخی از ارزشها و معیارهای اسـاسی متعلّق به موضوعهای اصلی عقیده قرار میگیرد، و بیان میگردد که ایمان و عمل صالح - نه اموال و نه اولاد - این دو تا بنیاد حکم و فرمان و سزا و جزا در پـیشگاه خدا است. همچنین ذکر میشود که هیچ نیروئی وجود ندارد که بتواند جلو تاخت و خشم خدا را بگیرد، و هیچ گونه شفاعتی در پیشگاه خدا انجام نمیپذیرد مگر با اجازۀ خدا.
در این سوره بیشتر بر مسألۀ رستاخیز و پاداش و کیفر، و بر فراگیری و دربرگیری دانش خدا و دقّت و تیزبینی آن تکیه میشود. همچنین در این سوره پیاپی به ایـن مسألۀ مرتبط به یکدیگر از راههای گوناگون و به شیوههای مختلف اشاره میگردد. و این اشاره بر سراسر سوره از آغاز تا انجام سایه میافکند.
دربارۀ مسألۀ رستاخیز میگوید:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ ).
کافران میگویند: قیامت هرگز برای (حساب و کتاب و سـزا و جـزای) مـا بـرپا نـمیشود. بگـو: چــرا، بـه پروردگارم سوگند! قیامت به سراغ شما میآید (و خدا به اعمال شمـا رسیدگی مینماید).(سبأ/٣)
(لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (4) وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِیمٌ) (5)
(برپائی قیامت و ضبط اعمال برای این است) تا خداوند پاداش کسانی را بدهد که ایمان آوردهانـد و کارهای بایسته و شایسته کردهاند. آنان آمرزش (خدا) و روزی ارزشمند و فراخی دارند. (خداوند آمـرزش خـود را شامل لغزشهایشان میگرداند، و نعمت فراوان و خوب بهشت را بـهرۀ آنـان مـیسازد). کسـانی کـه (در دنیا پیوسته) تلاش میکردند آیات ما را تکذیب و انکار کنند، و تصوّر میکردند که (پیغمبر را شکست مـیدهند و او را) درمـانده میسازند (و جلو پـخش قرآن و فرمان یــزدان را مــیگیرند). آنــان عـذابــی از بـدترین و دردناکترین عذابها را خواهند داشت. (سبأ/4و5)
در جای دیگری نزدیک بدین آیات، در روند سـوره آمده است:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7) أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ) (8)
کافران (برخی به برخی دیگر، تمسخرکنان) مـیگویند: آیا مردی را به شما بنمائیم که شـما را خبر مـیدهد از این که هنگامی که پیکرهایتان کـاملاً مـتلاشی شـد (و ذرّات وجـودتان در جـهان پـخش و پـراکنده گـردید، دوباره زنده میشوید و) آفرینش تازهای پیدا میکنید؟ آیا او بر خدا دروغ میبندد؟ یا نوعی دیوانگی دارد؟ (و گر نه انسان صادق و عاقل چگونه لب به چنین سخنی میگشاید؟ چنین نـیست کـه ایشـان تـصوّر مـیکنند. نخیر!) بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارنـد، گرفتار عـذاب (یک نوع نگرانی جـانکاه) و گمراهـی عـجیب (زندگی نامفهوم و بیمحتوا) هستند (و با وجود ظـاهر آراسته، آرام و قرار ندارند، و در حقیقت ایشان دیوانه و سرگردانند. غـافلوار بــه مسـیر نـادرست و گناه آلودشان ادامه مـیدهند تـا طومار زندگی نـنگینشان درهم پیچیده میشود و به دوزخ درمیآیند).
چـند صحنهای از قیامت را ذکر میکند، و تنبیه تکذیب کنندگان قیامت را در قیامت بیان میدارد، و بخشهائی از شکلهای عذابی را ذکر مینماید که بدان ایمان نداشتند، یـا دربـارۀ وقوع آن شکّ و تـردید داشتند، بسان این صحنه:
(وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (31) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ (32) وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (33)
اگر برایت ممکن بود که ببینی (حال چنین ستمگرانی را) در آن زمان در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و کـتاب) نگاه داشـته شدهاند (از کـارشان در شگـفت میماندی. چرا که) همه با یکدیگر در گفتگویند و هر یکی گناه را بـه گـردن دیگری مـیانـدازد. مسـتضعفان و زیردستان، به مستکبران و بـالادستان مـیگویند: اگر شـما نـبودید (و مــا را گمراه نمیکردید) مـا ایـمان میآوردیم (و اکنون رستگار میشدیم). مستکبران هم بـه مستضعفان مـیگویند: آیـا مـا شما را از هـدایـتی بازداشتهایم که برایتان آمـده بـوده است؟! (هـرگز مـا چنین کاری را نکردهایـم و) بـلکه خود شـما گناهکار بودهاید (و به کفر و الحاد گرائیدهاید). مسـتضعفان بـه مستکبران (بار دیگر) میگویند: بلکه توطئهها و تبلیغات مکّارانۀ شما در شب و روز سبب شد که ما از هـدایت بازمانیم، در آن هنگامی که شما به ما دستور میدادید که خدا را بـه یگانگی نشـناسیم و انبازها و هـمتاهائی برای او قرار دهیم. (سـرانـجام هر دو گروه از شـدّت وحشت، نــفسهایشان در سـینهها حبس مـیشود) و پشیمانی خود را پنهان میدارند، بدانگاه کـه عذاب را مشاهده میکنند و ما غل و زنجیرها را به گردن کافران میاندازیم (و ایشان را روانۀ دوزخ میسازیم). آیـا بـه آنان جزائی جز (جزای) کارهائی کـه مـیکردهاند داده میشود؟. (سبأ/ ٣١-33)
این صحنهها در سوره تکرار میگردد و پخش میشود و بدانها نیز پایان میپذیرد:
(وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ (51) وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ وَأَنَّى لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ (52) وَقَدْ کَفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ وَیَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ (53) وَحِیلَ بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ مَا یَشْتَهُونَ کَمَا فُعِلَ بِأَشْیَاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ کَانُوا فِی شَکٍّ مُّرِیبٍ) (54)
اگر برایت ممکن بود ببینی (حال ستمگران را) در آن دم که به وحشت مـیافتند و راه گریزی نـدارنـد و اصلاً مهلتی بدیشان داده نمیشود، و از مکان نزدیکی گرفتار (و روانــۀ آتش مــیگردند، (صحنۀ هـراسانگـیزی را خواهی دید که انسان از آن بر خود مـیلرزد و بـیتاب میشود) و (به هنگام گرفتار شدن در چنگال مـجازات الهی) خواهند گفت: به «حقّ» ایمان داریم. آنان چگونه میتوانند از فاصلۀ دور (از جهان که جای پذیرش ایمان و مزرعۀ آخرت بـود) سهل و سـاده حقّ را فراچنگ آورند (و از مزایای ایمان بـدان بـرخوردار شـوند؟) و حال این که قبلاً (در زمان حیات که از عقل و اختیار و اراده برخوردار بودهانـد) حقّ را نـپذیرفتهانـد، و بـلکه دورادور به جهان غیب نسـبتهای نـاروائـی زدهانـد (و نبوّت و قیامت و بهشت و دوزخ و بالأخره جهان ماوراء طبیعت را به تمسخر گرفتهاند). مـیان ایشـان و آنـچه آرزو دارند (که پذیرش ایمان ایشان و نجات از عـذاب است) جدائی افکنده میشود، همانگونه که با گروههای همسان و همکیش آنان قبلاً چنین عمل شده است. آخر ایشان (در جهان) سراپا در شکّ بودهانـد (و زندگی را پیوسته با ظنّ و گمان بـه سـر بـردهاند و ایـنک چنین سرنوشتی باید داشتـه باشند). (سبأ/51-54)
دربارۀ مسألۀ علم فراگیر الهی در سرآغاز سوره چنین می آید:
(یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ).
میداند آنچه را که به زمین وارد میشود، و آنچه را که از آن خارج مـیشود، و آنـچه را که از آسـمان پـائین میآید، و آنچه را که به سوی آن بالا میرود. (سبأ/٢)
پیروی بر تکذیب فرارسیدن قیامت چنین میآید:
(قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) (3)
بگو: چرا، به پروردگارم سوگند! آن کسی که دانای راز (نهان در گسترۀ جـهان) است، قیامت بـه سـراغ شما میآید (و خدا به اعمال شـما رسیدگی مـینماید). بـه اندازۀ سنگینی ذرّهای، در تمـام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از انـدازۀ ذرّه و نـه بزرگتر از آن، چیزی نـیست مگـر ایـن کـه در کـتاب آشکاری ثبت و ضبط و نگهداری میشود. (سبأ/٣)
در نزدیکی پایان سوره چنـین میآید:
(قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ) (48)
بگو: پروردگار من، حقّ را آشکارا بیان میدارد (و با آن باطل را از میان برمیدارد . . او) دانای نهانیها و کاملاً آگاه از پنهانیها است.(سبأ/48)
در موضوع یگانهپرستی و توحید، این سوره با حمد و سپاس خدا می آغازد:
(لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ) (1)
خداوندی که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است، و هم در آن جهان سپاس او را سزا است، (چرا که حاکمیّت و مالکیّت هر دو جهان از آن او است) و او کاربجا و بس آگاه است. (سبأ/1)
قرآن بارها و بارها دربارۀ انبازهائی که بجز خدا به فریاد میخوانند و به کمک میطلبند، آنان را به مبارزه دعوت میکند:
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ) (22)
(ای پـیغمبر! بـه مشـرکان) بگو: کسـانی را بـه فریاد بخوانید که بجز خدا (مـعبود خود) مـیپنداریـد. (امّـا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند. چرا که) آنها در آسمانها و زمین کمترین حـقّ مشارکت (در خلقت و مالکیّت و ادارۀ جهان) نداشته (و انباز خدا نمیباشند)، و خداونـد در میانشان یاور و پشـتیبانی نـدارد (تا در ادارۀ مـملکت کائنات بدو نیازمند باشد). (سبأ/22)
آیاتی به پرستش ایشان از فرشتگان و پـریان اشـاره میکنند. این اشاره در صحنهای از صحنههای قـیامت می آید:
(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاء إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ (40) قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ) (41)
(یادآور شو) روزی را که خداوند جملگی آنـان را گرد مــــیآورد و ســپس بــه فرشتگان (رو در روی فرشته پرستان) میگوید: آیا اینان شما را (به جای من) پرستش مـیکردهاند؟! مـیگویند: تـو منزّهی (از ایـن نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدّست دادهاند، ما بـه هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشتهایم) و تنها تو یار و یــاور مــا بـودهای نــه آنــان. بـلکه ایشـان جنّیان را مـــیپرستیدهاند، و اکــثر آنـان بـدیشان ایـمان داشتهاند. (سبأ/40و41)
(وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) (23)
هـیچ گونه شـفاعتی در پیشگاه خدا سودمند واقــع نمیگردد، مگـر شـفاعت کسـی که خدا بـدو اجـازۀ (میانجیگری) دهد (و آن هم جز خوب و پسندیده نگوید. در آن روز اضطراب و وحشـــتی بـــر دلهـــای شفاعت کنندکان و شفاعت شوندکان چیره مـیشود، و در انتظار این هستند که ببینند خداوند بـه چه کسـانی اجازۀ شفاعت میدهد و برای چه کسانی باید شـفاعت بشود. این حـالت اضـطراب و نگرانی هـمچنان ادامـه مـییابد) تـا زمانی کـه (فرمان از ناحیۀ خدا صـادر مــیشود و) فـزع و اضــطراب از دلهـای آنـان زائـل میگردد. (گروهی رو بـه گروه دیگر کـرده شـادان و خندان مـیپرسند:) آیا پـروردگارتان چـه (دسـتوری صـادر) فـرمود (کـه اجـازۀ شـفاعت است) و او والا و بزرگوار است. (سبأ/23)
به مناسبت پرستش شـیاطین توسّط ایشـان، داسـتان سلیمان علیه السّلام و مسخّر شدن جنّیان برایش، و نـاتوانـی جنّیان از تشخیص مرگ او، به میان میآید:
(فَلَمَّا قَضَیْنَا عَلَیْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْکُلُ مِنسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَن لَّوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ مَا لَبِثُوا فِی الْعَذَابِ الْمُهِینِ) (14)
زمانی که بر سلیمان (که سمبول قدرت و عظمت بـود) مرگ مقرّر داشتیم، جنّیان را از مرگ او نیاگاهانید مگر چوبـخوارههائی که (مدّتها بود به عصای سلیمان رخنه کرده بودند و) عصای وی را میخوردند. هنگامی که سلیمان (که در میان جنّیان بر عصای خود تکیه زده بود و کارهای ایشان را میپائید) فرو افتاد، فهمیدند که اگر آنان از غیب مطّلع میبودند، در عذاب خوارکنندۀ (بیکاری و اسارت) بـاقی نمیماندند (و راه خود را در پیش میگرفتند). (سبأ/14)
دربارۀ موضوع وحى و رسالت هم این فرموده به میان می آید:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ ).
کافران میگویند: ما هرگز به این قرآن و دیگر کتابهای پیش از آن ایمان نـخواهیم آورد. (سبأ/31)
این فرموده هم در این راستا است:
(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا رَجُلٌ یُرِیدُ أَن یَصُدَّکُمْ عَمَّا کَانَ یَعْبُدُ آبَاؤُکُمْ وَقَالُوا مَا هَذَا إِلَّا إِفْکٌ مُّفْتَرًى وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِینٌ) (43)
و هنگامی که آیـههای روشـن مـا بر آنـان خوانـده میشود، میگویند: او مردی است که میخواهد شما را بازدارد از چیزهائی که پدرانتان پرستش میکردهاند. و میگویند: این (قرآن) جز دروغ بزرگی نیست که (بـه خدا) نسبت داده شده است. همچنین کافران هنگامی که قرآن برایشان میآید، دربارۀ آن میگویند: این جادوی آشکاری بیش نیست. (سبأ/43)
(وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) (6)
کسـانی کـه فرزانـه و آگاهند، چیزی را که از سـوی پروردگارت بر تو نـازل شده است، حقّ مـیبینند، و راهنمای راه خدای چیره و ستوده میدانند.(سبأ/6)
(وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ) (28)
مــا تـو را بــرای جملگی مـردمان فـرستادهایـم تـا مـژدهرسان (مـؤمنان بـه سعادت ابـدی) و بیمدهندۀ (کافران به شقاوت سرمدی) باشی، و لیکن اکثر مردم (از این معنی) بیخبرند (و همگانی بـودن نـبوّت تو را باور نمیدارند). (سبأ/28)
دربارۀ موضوع ارزشها و معیارها ایـن فرموده ذکر میشود:
(وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلَاداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37) وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ) (38)
ما به هر شهر و دیـاری که پـیغمبری را فرستادهایـم، سران و متنعّمان آنجا گفتهاند: ما بدانچه آوردهاید باور نداریم. و گفـتهاند: ما که (در دنیا) اموال و اولاد بیشتری داریم و (این نشانۀ علاقه و محبّت خدا به مـا است، و در آخـرت هــم) مــا هرگز عـذاب نمیبینیم و شکنجه نمیشویم. بگو: پروردگارم روزی را برای هر کس که خود بخواهد فراخ یا تنگ میگرداند (اعـم از عاصی و مطیع، داشتن و نداشتن، نشانۀ محبّت و خشنودی، و یا نفرت و ناخشنودی خدا از بنده نیست) و لیکن بیشتر مردم (چنین چیزی را) نـمیدانند. اموال و اولاد شما چیزهائی نـیستند که شما را بـه مـا نزدیک و مقرّب سـازند، بـلکه کسـانی که ایـمان بیاورند و کـارهای شایسته و بایسته بکنند آنان (مقرّب درگاه الهی بوده و) در برابر اعمالی کـه انجام دادهاند پـاداش مـضاعف دارند، و ایشان در طبقات بالا (یعنی در برترین منازل بهشت) در امن و امان بسر میبرند. کسانی که (در دنیا پیوسته) تلاش میکنند آیات ما را تکذیب و انکار کنند، و تصوّر میکنند که (پیغمبر را شکست میدهند و او را) درمانده میسازند (و جلو پخش قرآن و فرمان یـزدان را میگیرند) آنان به عذاب احضار شدگانند (و جاودانه در آن ماندگار میمانند). (سبأ/34-38)
قرآن بر این امر مثالهائی از واقعیّت تاریخی موجود در این زمین میآورد: داسـتان آل داوود که شکرگزار نعمتهای خدا بودند، و داستان مردمان سبأ که سرمست و مغرور بودند و شکر نعمتهای خدا را نمیگزاردنـد. آنچه برای ایـنان و برای آنان روی داد و نصیبشان گردید و بر سرشان آمد، در سرنوشت و فرجام کارشان مصداق مشهود و محسوس وعد و وعید خدا است.
*
این مسائل و قضایائی که سورههای مکّی به شکلهای گوناگون بدانها میپردازد، در هر سورهای که دربارۀ جـولانگاه هستی عرضه مـیگردد، با انگـیزههای گوناگونی همراه میشود که هر بار برای دل تـازه مینماید. جولانگاه عرضۀ این انگیزهها در سورۀ سبأ همان جولانگاه است و در پهنۀ آسمانها و زمین فراخ، در جهان غیب ناپیدای هراسانگیز، در گسـترۀ مـحشر هولناک بزرگ، در ژرفاهای درون پـیچیدۀ دقیق، در صفحات معلوم و مجهول تـاریخ، و در صحنههای عجیب و غریب تاریخ، مجسّم میگردد، و در هر یک از اینها انگیزهای است کـه به دل انسان الهام و پـیام میدهد، و دل انسان را از خواب غفلت بیدار میگرداند و از تنگی و جمود و رکود میرهاند.
این مسأله از همان زمانی میآغازد که سـوره شروع میگردد و از این جـهان هـولناک سخن میگوید، و صفحات جهان را پیش چشم باز میکند، و نشـانههای شناخت خدا را نشان مـیدهد، و جـولانگاههای دانش دقیق و فراگیر و فراوان و شگرف خدا را مینمایاند:
(یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا ).
میداند آنچه را که به زمین وارد میشود، و آنچه را که از آن خارج مـیشود، و آنچه را که از آسـمان پـائین میآید، و آنچه را که به سوی آن بالا میرود. (سبأ/٢)
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) (3)
کافران میگویند: قیامت هرگز برای (حساب و کتاب و سـزا و جـزای) مـا بـرپا نـمیشود. بگو: چـرا، بـه پروردگـارم سوگند! آن کسـی که دانـای راز (نهان در گسترۀ جهان) است، قیامت به سراغ شما میآید (و خدا به اعمال شما رسیدگی مـینماید). بـه انـدازۀ سنگینی ذرّهای، در تمام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از اندازۀ ذرّه و نه بزرگتر از آن، چیزی نیست مگر این که در کتاب آشکاری ثبت و ضبط و نگهداری میشود. (سبأ/٣)
قرآن کسانی را به حوادث بزرگ جهانی تهدید میکند که آخرت را دروغ میپندارند:
(أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِّنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ) (9)
آیا به چیزهائی که پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نمیکنند (تا ببینند زیـر پـایشان کرۀ مذاب و سوزان و در حال فورانـی است، و بـالای سرشان اشعۀ کیهانی و سنگهای سرگردانی است، و انسانها در میان دو منبع خطر زندگی مـیکنند؟). اگر بخواهیم ایشـان را به دل زمین فرو میبریم، یا ایـن که قطعههائی از آسمان بر سرشان فرو میافکنیم. قطعاً در این (چیزهائی کـه مـیبینند) نشـانهای (از عظمت و قدرت خدا) است برای هر بندهای که بخواهد به سـوی خدا برگردد.
کسانی را که بجز خدا فرشتگان یا پریان را میپرستند رو در روی غیب هـراسناک جـهان فـرشتگان نگاه میدارد و بدیشان میگوید:
(وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) (23)
هـیچ گونه شـفاعتی در پیشگاه خدا سـودمند واقـع نمیگردد، مگـر شـفاعت کسـی کـه خدا بـدو اجازۀ (میانجیگری) دهد (و آن هم جز خوب و پسندیده نگوید. در آن روز اضـطراب و وحشـتی بـــر دلهـــای شفاعتکنندگان و شفاعت شوندگان چیره مـیشود، و در انتظار این هستند که ببینند خداوند بـه چه کسـانی اجازۀ شفاعت میدهد و برای چه کسانی باید شـفاعت بشود. این حـالت اضطراب و نگرانی هـمـچنان ادامه مـییابد) تـا زمـانی کـه (فـرمان از نـاحیۀ خدا صـادر مــیشود و) فـزع و اضـطراب از دلهــای آنــان زائـل میگردد. (گروهی رو بـه گروه دیگر کرده شـادان و خندان مـیپرسند:) آیـا پـروردگارتان چه (دستوری صادر) فرمود؟ میگویند: حقّ را (صـادر) فرمود (که اجازۀ شفاعت است) و او والا و بزرگوار است.(سبأ/23)
یا ایشان را با فرشتگان رو به رو میکند در گسترۀ محشر، در آنجائی که جای نیرنگ و ستیزی نیست:
(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاء إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ) (40)
(یادآور شو) روزی را که خداوند جملگی آنـان را گرد مـــیآورد و ســـپس بـــه فــرشتگان (رو در روی فرشتـه پرستان) میگوید: آیا اینان شما را (به جای من) پرستش میکردهاند؟!. (سبأ/40)
تا آخر . . .
تکذیب کنندگان پـیغمبر خـدا صلّی الله علیه وآله وسلّم را نـیز در برابر فطرتشان، و در برابر منطق دلهایشان، دور از هر گونه پردهها و انگیزههای ساختگی نگاه میدارد، یـعنی آن کسانی که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را متّهم میکردند به ایـن که قرآن را از پیش میسازد و به نام خدا ارائه میدهد، یا میگفتند او جنّزده و دیوانه است:
(قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَى وَفُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا مَا بِصَاحِبِکُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَیْنَ یَدَیْ عَذَابٍ شَدِیدٍ) (46)
بگو: من شما را تنها یک نصیحت میکنم، و آن این است که: خالصانه برای خدا، دو نفر دو نفر، و یا یک نـفر یک نفر، برخیزید (و اندیشههای خفته را زنده کنید). سپس (دربارۀ محمّد که سالها با او بسر بردهاید فکر خود را بـه کـار گیرید و) بـیندیشید (تـا پاکی و امـانتداری و سلامت جسمانی و روحـانی او، در خاطرهها مـجسّم شود . . . این) همدم و همنشین (دیرینۀ) شما، جنّزده و دیوانه نیست. بلکه او بیمدهندۀ شما از عذاب ســختی است که در پیش است. (سبأ/46)
بدین منوال و بر این روال، این سوره دل انسان را در آن جولانگاههای گوناگون به گشت و گذار میبرد، و دل را با آن انگیزههای الهامبخش و بیدارکننده رو به رو میسازد، تا آنجا که آن انگیزهها با صحنهای به پایان میآیند که یکی از صحنههای سخت و هراسناک قیامت است و سراپای انسان را از ترس و خوف لبریز میکند، همانگونه که قبلاً گفتیم.
*
روند سوره در عرضه کردن موضوعات خود در آن جولانگاهها و تحت آن انگیزهها پیش میرود، و گشت و گذارهای کوتاه و پـیاپی و چسبیده به همی را میآغازد که میتوان آنها را به پنج مرحله تقسیم کرد، تا عرضۀ سوره و شرح آن آسان گردد. چون مـیان آن جولانگاهها و گشت و گذارها فاصلهای نیفتاده است که هر یک از آنها را از دیگری کاملاً جدا و مشخّص سازد . . . این هم قالب این سوره است، قالبی که این سوره را از سورههای دیگر جدا میگرداند.
این سوره با حمد و ثنای خدا میآغازد، خدائی که مالک آسمانها و زمین است، و ستوده در آخرت است، و بس فرزانه و کاربجا و آگاه و مطّلع است. این سوره سخن میگوید از آگاهی همه جا گستر و فراگیر و دقیق خـدا از چیزهائی کـه به زمـین وارد میگردند و از چیزهائی که از زمین بالا میروند. از انکـار کسـانی صحبت میدارد که به فرارسیدن قیامت باور ندارند. پاسخ خدا بدیشان را با تأکید ذکر میکند، پاسخی که فرا رسیدن قیامت را مؤکّد میدارد. از آگاهی و علم خدا سخن میگوید، آگاهی و علمی که به اندازۀ ذرّهای در آسمانها و زمین، و نه کوچکتر از آن و نه بزرگتر از آن، از دیـد آن درنـمیگذرد و دور نـمیرود. جزای مؤمنان، و سزای کسانی که دربـارۀ آیـههای خدا به تلاش مذبوحانه میایسـتند و در ایـن راه درمانده و ناتوان میگردند، از روی آگاهی و علم دقیق داده میشود. رأی و نظر دانایانی را ثبت و ضبط میدارد که آگاهی و علم حقیقی دارند و گواهی میدهند که آنچه خدا برای پیغمبرش نـازل فرموده است حقّ است. از تعجّب کسانی سخن میگوید که کافرند و از قضیّۀ رستاخیز درشگفتند. بدیشان پاسخ میدهد که آنان به عذاب گرفتار میآیند و در گمراهی سختی بسر میبرند. ایشان را به فرو رفتن زمین در زیر پایشان یا فرو انداختن تکّههائی از آسمان بر سرشان، تـهدید میکند، و بیم میدهد . . . بدین قرار مرحلۀ اوّل پایان میگیرد.
و امّا مرحلۀ دوم میپردازد به گوشهای از داسـتان آل داوود که سـپاسگزار خدا و شکر گزار نـعمتهای او بودهاند. خداوند نیروهای زیـادی را مسـخّر داوود و سلیمان کرده است. آنان نه سرمست و مغرور شدهاند و نه تکبّر و خود بزرگ بینی کردهاند. از جملۀ این نیروهای زیادی که با اجازۀ یزدان به زیر فرمان ایشان درآمدهاند جنّیان بودهاند، جنّیانی که برخی از مشـرکان آنـان را پـرستش کردهانـد، و در کار غیب از ایشـان فـتوا درخواست کردهاند و حکم طلبیدهاند. در حالی که جنّیان غیب را ندانستهاند، و برای سلیمان کارهای سخت و خوارکنندهای میکردند بعد از این که سلیمان وفات کرده بود و ایشان از مرگ او بیخبر و به کارهای دشوار بیگاری ادامه می دادند . . . در برابر داستان شکرگزاری داستان سرمستی به میان میآید. از داستان مردمان سبأ سخن میرود. بیان میگردد که مردمان سبأ در میان چه نعمتهائی بسر میبردند و شکر نـعمت نمیکردند:
(فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ ).
(ما چنان زندگانی ایشـان را پـریشان کردیم و درهـم پیچیدیم که) آنان را سخنانی (بر سر زبانها) نمودیم، و سخت متلاشیشان ساختیم (و هر کدام را به گوشهای از جهان پرت کردیم). (سبأ/19)
این بدان خاطر بوده است که آنان از اهریمن پیروی کردهاند، هر چند که اهریمن بر آنان سلطه و قدرتی نداشته است. ولی ایشان زمام اختیار خود را به اختیار خود به دست او دادهاند و به دنبال او رفتهاند!
مرحلۀ سوم میآغازد با به مبارزه طلبیدن مشرکان. از ایشان خواسته میشود کسانی را به فریاد بخوانند و به کمکشان بطلبند که گمان میبرند که جدای از خدا آنان هم خدایان و معبودهایند. در صورتی که آنان:
(لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ) (22)
آنها در آسمانها و زمین به اندازۀ ذرّهای مـالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حقّ مشارکت (در خلقت و مالکیّت و ادارۀ جـهان) نـداشته (و انـباز خدا نمیباشند). (سبأ/22)
آنان در پیشگاه یزدان نمیتوانـند برایشان شفاعت بکنند - اگر هم از زمرۀ فرشتگان باشند - چه فرشتگان فرمان یزدان را کرنشکنان و لرزان دریافت میدارند، و صحبتی نمیکنند تا زمانی که جزع و فـزع و ترس و هراس فراوانشان فروکش میکند و از میان برمیخیزد ... و خدا از ایشان دربارۀ کسانی مـیپرسد که در آسمانها و زمین بدانان روزی میرساند. خدا مـالک آسمانها و زمین است، و او است که به مردمان بدون هر گونه انبازی روزی میرساند . . . آن گاه روند سوره کار پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و کار ایشان را به خدا واگـذار میگرداند، خدائی که دربارۀ چیزی داوری میفرماید که آنان در آن اختلاف دارند . . . سپس این مرحله را با مبارزه طلبی پایان می بخشد، هـم بـدان گونه که ایـن مرحله را بدان آغاز کرده بود، تا کسانی آن را ببینند که انبازهائی را برای خدا تراشیده و بدو ملحق مینمایند.
(کَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (27)
نه، هرگز! (چنین چیزی ممکن نیست. آخر این یک مشت سنگ و چوب خاموش و بـیجان، که آنـها را سـمبول ارواح و فرشتگان میدانید، سـاخته و پـرداختۀ دست خودتان بوده و مرتبۀ خدائی را نشایند) بلکه تنها الله (که آفریدگار آسمانها و زمین) و چیره و کاربجا است، خدا است و بس. (سبأ/٢٧)
مرحلۀ چهارم و پنجم با یکدیگر، به مسألۀ وحی و رسالت میپردازند، و از موضعگیری مشرکان در قبال رسالت، و از موضعگیری خوشگذرانان و مستان ناز و نعمت و قدرت در برابر هر دعوتی سخن میگوید. بیان مى دارد که زورمداران و متنعّمان به اموال و اولاد خود مینازند. سـرنوشت مؤمنان و تکذیبکنندگان را در چند صحنۀ گوناگون از صحنههای قیامت عـرضه میدارد. در این چند صحنه، پیروان از پیروی شـدگان تبرئه میجویند و بیزاری نشان میدهند. همچنین در آنها فرشتگان نیز از پرستش گمراهان مشرک خویشتن را تبرئه میکنـد و از ایشـان بیزاری میجویند . . . خداوند در میان ایـن صحنهها از مشـرکان گمراه میخواهد به سوی فطرتشان گردند و از فطرتشان خالصانه و بر کار از هواها و هوسها، و دور از غوغاها و سر و صداهای خاسته پیرامون این پیغمبری که بدون دلیل به تکذیبش برمیخیزند، الهـام بگیرند. ایـن پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هیچ گونه اجر و مزدی در برابر رهنمود و رهنمون خود نمیگیرد، و نه دروغگو است و نه دیوانه ... هر یک از این دو مرحله با صحنهای از صـحنههای قیامت خاتمه مییابد. خود این سوره هم با آهنگها و نواهای کوتاه و نیرومند به پایان میرسد:
(قُلْ إِنَّ رَبِّی یَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُیُوبِ (48) قُلْ جَاء الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ (49) قُلْ إِن ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَى نَفْسِی وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ) (50)
بگو: پروردگار من، حقّ را آشکارا بیان میدارد (و با آن باطل رآ از میان برمیدارد، او) دانـای نــهانیها و کاملاً آگاه از پنهانیها است. بگو: حقّ به میان آمد و باطل (در پرتو نور حقّ، اثری از آن نـماند و مـرد، و لذا) نـه کـار تازهای را میتواند انجام دهد، و نه کار گذشتهای را میتواند از سر گیرد. (به مشرکان بتپرست) بگو: اگر من (با تـرک بـتها و دوری از آئین شما) گمراه شـده باشم، به زیان خود گمراه شدهام (و کیفر آن را میبینم) و اگر راهیاب بوده باشم، در پـرتو چیزهائی است کـه پروردگارم به من وحی مـیفرماید. او شنوا و نزدیک است او اقوال و افعال ما بر او پنهان نمیماند).(سبأ/48-50)
این سوره با صحنهای از صحنههای قیامت پایان داده میشود، صحنهای که دارای گامهای کوتاه و نیرومند و استوار است.
*
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (1) یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ) (2)
(در همین جهان) سپاس خداوندی را سزا است که تمام آنچه در آسمانها و زمین است از آن او است، و هـم در آن جهان سپاس او را سزا است، (چرا کـه حاکمیّت و مالکیّت هر دو جهان از آن او است) و او کاربجا و بس آگاه است. میداند آنچه را که به زمین وارد میشود، و آنچه را که از آن خارج میشود، و آنچه را که از آسمان پائین می آید و آنچه را که به سوی آن بالا میرود، و او مهربان و بخشاینده است.
سرآغاز سورهای که دربارۀ انبازورزی مشرکان برای یزدان، و پیغمبر را تکذیب کردن، و شکّ و تردیدشان دربارۀ آخرت، و بعید دانسـتن رستاخیز و همایش آخرت و حساب و کتاب، صحبت میکند، با حمد و ثنای خدا شروع میگردد. خدا خود به خود سـتوده است - هر چند که کسی از انسانها به حمد و ثنای او نپردازد -و او در سراسر جهان ستوده است و همۀ هستی به تسبیح و تقدیس او میپردازد. خدا از سـوی آفـریدههای گوناگون ستوده میشود، هر چن کـه انسانها از سـائر آفریدههای خدا کنار روند و از راسـتای کـار هـمگان منحرف شوند.
همراه با حمد و ثـنای خدا صفت مـالکیّت آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است به میان میآید. کسی با خـدا چیزی نـدارد. کـسـی در آسمانها و در زمین مشارکتی با خدا ندارد. در آسمانها و زمین همه چیز از آن خدا است . . . این قضیه نخستین در عقیده است، قضیۀ توحید و یگانهپرستی. مالک هر چیزی خدا است، خدائی که کسی در سراسر این جهان فراخ مالک چیزی نیست جز او.
(وَلَهُ الْحَمْدُ فِی الْآخِرَةِ).
و در آن جهان هم سپاس او را سزا است.
حمد ذاتی، و حمدی که از سوی بندگان خدا انـجام میگیرد، حتّی از سوی کسانی که در دنیا خدا را انکار میکردهاند، یا از روی گـمراهی، چـیزی یـا کسـی را شریک او مینمودهاند، در آخرت همه چیز معلوم میگردد، و حمد و ثنا خالصانه به خدا اختصاص پـیدا می کند.
(وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ).
و او کاربجاو بس آگاه است.
حکیم کسی است که هر چیزی را که میکند از روی حکمت میکند، و او کار دنیا و آخرت را از روی حکمـت میگرداند و اداره مینماید، و یار و بار سراسر هستی را از روی حکمـت میگرداند و می چرخاند . . . خبیـر کسی است که هر چیزی را میداند، و از هرکاری آگاه است، و با دانش فراگیر و کامل و شامل و عمیق، به اداره کردن و رو به راه نمودن هر عملی توانائی دارد. آنگاه صفحهای از صفحات علم خدا را نشان میدهد، صفحهای که جولانگاه آن زمین و آسمان است:
(یَعْلَمُ مَا یَلِجُ فِی الْأَرْضِ وَمَا یَخْرُجُ مِنْهَا وَمَا یَنزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَمَا یَعْرُجُ فِیهَا).
میداند آنچه را که به زمین وارد میشود، و آنچه را که از آن خـارج مـیشود، و آنـچه را که از آسـمان پـائین میآید و آنچه را که به سوی آن بالا میرود.
انسان در برابر این صفحۀ نشان داده شده در چند واژه مــیایسـتد، و نـاگـهان خود را در برابر چـیزهای هراسانگیز فراوانی، حرکتها، حجمها، شکلها، معنیها، و سیماهای زیادی میبیند که مرغ خیال تاب ایسـتادن و نگریستن بدانها را ندارد!
اگر اهل زمین همگی تمام عمر خود را وقف دنبال کردن و سرشماری نمودن چیزهائی کنند کـه در یک لحظه روی میدهند، چیزهائی که ایـن آیه بدانها اشـاره مینماید، قطعاً از دنبال کردن و سرشماری نمودن آنها عاجز و درمانده میگردند!
در همین یک لحظه، چه چیزهای زیادی که به زمین فرو میرود؟ چه چیزهای زیادی که از زمین بیرون میآید؟ چه چیزهای فراوانی که در همین یک لحظه به زمـین وارد میشود و فرو میرود! و چه چیزهای فراوانی که در همین یک لحظه از زمـین بیرون میآید و فرا میرود!
چه چیزهای فراوانی که به زمین وارد میگردد و بدان داخل میشود؟ چند دانه در زمین نهان میشود یـا در گوشه و کنار این زمین پنهان میگردد؟ چند کرم، حشره، مگس، پشّه، خزنده، و . . . در نواحی فراخ زمین به زمین فرو میروند؟ چند قطرۀ آب، ذرّه غبار، پـرتو برق، و . . . در گسترۀ زمین به زمین میافتد و آمیزۀ آن میگردد؟ چند و چند چیزها به زمـین وارد و داخل میشود و چشم خدا بیدار است و آنها را میپاید؟ چه چیزها که از زمین بیرون میآید؟ چند گیاه از زمین برمیدمد؟ چند چشمه از زمین برمیجوشد؟ چـند آتشفشان منفجر میگردد و فوران میکند؟ چه گازها و بخارها که بالا میرود؟ چه چیزهای پنهانی که آشکار میگردد؟ چند حشره از لانه و سوراخهای نـهان خود بیرون می آیند؟ چند و چند چیزهائی که دیده میشوند یا دیده نمیشوند؟ چه چیزهائی که انسانها بدانها پـی میبرند؟ و چه چیزهائی که انسانها بدانها پی نمیبرند؟ و . . . همۀ اینها بسیار بسیارند؟
چه چیزها که از آسمان نازل میگردند؟ چه قطرههائی که میبارند و به زمین میافتند؟ چـه شـهابهائی که میدرخشـند؟ چه پـرتوهائی که میسوزانـند؟ چه نورهانی که میدرخشند؟ چه قضاها و قدرهائی کـه اجراء میگردند؟ چه قضاها و قدرهائی که مـقرّر و منظور میشوند؟ چه رحمتهای فراوانی که شامل هستی میشود و برخی از بندگان را دربر میگیرد؟ چه رزقها و روزیهائی که خدا آنها را برای بعضی از بندگانش میگستراند و فراوان میگرداند؟ یا آنها را برمیچـیند و کم و اندک میگرداند؟ . . . و چند؟ . . و چه؟ . . شمار آنها را جز خدا نمیداند!
چه چیزها که از زمین به سوی آسمان صعود کند و برمیخیزد؟ چه نفسهائی که از گیاهان یا حیوانـات یـا انسانها، و دیگر چیزهائی که انسانها با آنــها آشـنائی ندارند و از آنها بیاطّلاع هستند برمیخیزد؟ چه دعاها و تمنّاهائی که آشکارا یا نهان در پیشگاه یزدان جـهان سر داده شده است و جز خداوند بزرگوار آنها را نشنیده است.
چند روح و روان از ارواح و روانهای آفریدهها مردهاند که ما آنها را میشناسیم یا نـمیشناسیم؟ چند فرشته به فرمان جبرئیل بالا میروند؟ و چند روح به سوی جهان فرشتگان بال و پر میگشایند و در کرانههای آسمانها به پرواز درمیآیند و جز خدا کسی از آنها آگاهی و اطّلاعی ندارد؟ باز هم بگوئیم چه اندازه ذّرات بخارها از دریاها برمیخیزد؟ حه اندازه ذرّات گازها از اجسام بلند میشود و بالا میرود؟ و چند؟ . . و چه؟ . .که از آنها جز خدا اطّلاع و آگاهی ندارد؟!
چه اندازه و چه چیزها در یک لحظه رخ می دهد و شکل میگیرد؟ دانش انسانها دربارۀ همین چیزهائی که در یک لحظه رخ میدهد و شکل میگیرد کجا و این همه چیز کجا؟ اگر انسانها تمام عمر طولانی خود را صرف سرشماری چیزهائی کنند که در یک لحظه پـدیدار و نمودار میگردند و رخ میدهند و شکل میگیرند، کی از عهدۀ سرشماری آنها برمیآیند؟ علم فراگیر و فراوان و دقیق و تیزبین و ژرف خدا بر همۀ این چیزها احاطه دارد در هر مکانی و در هر زمانی که باشند . . . هر دلی و هر آنچه از رازها و خاطرهها که در آن است، و هر حرکات و هر سکناتی که در آن است، در پیشگاه چشم خدا روشن و عیان است. خدا با وجود این، بزهها وگناهها را میپوشاند و میبخشاید . . .
(وَهُوَ الرَّحِیمُ الْغَفُورُ).
و او مهربان و بخشاینده است.
تنها یک آیۀ قرآن بسان همـین آیه، بیانگر این واقعیّت است که این قرآن سخن انسانها نیست. مثل این تصوّر جهانی طبیعی است که بر دل کسی از انسانها نمیگذرد. مثل این تصوّر جهانی، انگیزهای از سرشت جهانبینی انسانی ندارد. همـچون احاطهای که در یک پسوده دیده میشود، بیانگر ساختار آفریدگار ایـن هستی است و بس، ساختاری که ساختار بندگان بدان نمیماند.
*
بعد از بیان چنین حقیقتی آن هم در قالب تصویر زیبا و دلانگیزی که گسترۀ فراخی بدین سان را دربرگرفته است، منکر شدن فرا رسیدن قیامت توسّط کافران را بیان میدارد، کافران کوتاهبینی که نمیدانند فردا چه چیز بر سرشان میآید و چه بازی کند روزگار. خدا است که با غیب آشنا است، خدائی که هیچ چیزی در آسمانها و زمین از دانش او نهان و پنهان نمیشود و از گسترۀ آن به در نمیرود. قیامت بناچار باید بیاید، تـا نیکوکار به پاداش و جزای خود نائل گردد، و بدکار به پادافره و سزای خود برسد، پاداش و جزا و پـادافره و سزای کارهائی که در این جهان کردهاند:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ عَالِمِ الْغَیْبِ لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ (3) لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (4) وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِیمٌ) (5)
کافران میگویند: قیامت هرگز برای (حساب و کـتاب و سـزا و جــزای) مـا بـرپا نـمیشود. بگـو: چـرا، بـه پروردگارم سوگند! آن کسـی کـه دانـای راز (نـهان در گسترۀ جهان) است، قیامت به سراغ شما میآید (و خدا به اعمال شما رسیدگی مـینماید). بـه انـدازۀ سنگینی ذرّهای، در تمام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از اندازۀ ذرّه و نه بزرگتر از آن، چیزی نیست مگر این که در کتاب آشکاری ثبت و ضبط و نگهداری میشود. (برپائی قیامت و ضبط اعمال برای این است) تا خداوند پاداش کسـانی را بدهد کـه ایمان آوردهاند و کارهای بایسته و شایسته کردهانـد. آنان آمـرزش (خـدا) و روزی ارزشمند و فـراخـی دارند. (خـداونـد آمـرزش خـود را شــامل لغـزشهایشان میگرداند، و نعمت فراوان و خوب بهشت را بهرۀ آنان میسازد). کسانی که (در دنیا پیوسته) تلاش میکردند آیات ما را تکذیب و انکار کنند، و تـصوّر مـیکردند کـه (پیغمبر را شکست میدهند و او را) درمانده مـیسازند (و جلو پخش قرآن و فرمان یزدان را مـیگیرند). آنـان عذابی از بدترین و دردناکترین عذابها را خواهـند داشت.
انکار آخرت توسّط کافران بدین خاطر است که آنـان حکمت خدا و تقدیر و تدبیر او را درک و فهم نمیکند. حکمت خدا مردمان را بیهوده به خود رها نمیکند، تـا کسی که از ایشان بخواهد نیکو کند، و کسی که از ایشان بخواهد بدی کند، و آنگاه نیکوکار به پاداش و جـزای نیکی خود، و بدکار به پادافره و سزای بدی خود نرسد! خداوند بزرگوار بر زبان پیغمبرانش رانده است و توسّط ایشان اعلام داشته است: جزا و سزا همه یا بخشی از آن برای آخرت میماند. آن کس که حکمت خدا را در آفریدگان یزدان درک و فهم میکند، میداند که آخرت برای پیاده کردن و تحقّق بخشیدن وعدۀ خدا و خبری که از آخرت داده است، لازم و ضروری است. ولی کسانی که کافرند از این حکمت در پس پردهاند و چیزی از آن نمیدانند، و بدین علّت است که همچون گفتهای را میگویند:
(لَا تَأْتِینَا السَّاعَةُ ).
قیامت هرگز برای (حساب و کتاب و سزا و جزای) ما برپا نمیشود.
خداوند با تأکید و تأیید قاطعانه بدیشان پاسخ میدهد:
(قُلْ بَلَى وَرَبِّی لَتَأْتِیَنَّکُمْ ).
بگو: چرا، به پروردگارم سوگند، قیامت بـه سـراغتان می آید.
خداوند بزرگوار و پیغمبرش صلّی الله علیه وآله وسلّم راست فرمودهاند. کافران غیب نمیدانند و با وجود این بیهوده دم میزنند و برای خدا تعبیر و تفسیر کنند! و دربارۀ چیزی صحبت میدارند که از آن هیچ گونه علم و آگاهی ندارند! خدائی که فرارسیدن قیامت را با تأکید بیان میدارد، او:
(عَالِمِ الْغَیْبِ).
آن کسی است که دانـای راز (نـهان در گسترۀ جـهان) است.
سخن خدا حقّ است و برخاسته از آگاهی و اطّلاع بر چیزهائی است که در آنجا است و فرمودۀ او قطعی و یقنی است.
آن گاه این آگهی و اطّلاع را به شکل جـهانی عرضه میدارد همان گونه که در سرآغاز سوره گذشت. ایـن شکل جهانی نیز به نوبۀ خود گواهی میدهد که ایـن قرآن ساختۀ انسـان نمیباشد، زیـرا خیال انسان - بدان گونه که مشهور و معروف است - بسان این شکلها و تصویرها در آن نمیگنجد و همسان چنین شکلها و تصویرهائی بر دل انسان نمیگذرد:
(لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) (3)
به اندازۀ سنگینی ذرّهای، در تمام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از اندازۀ ذرّه و نه بزرگتر از آن، چیزی نـیست مگـر ایـن کـه در کـتاب آشکاری ثبت و ضبط و نگهداری میشود.
بار دیگر میگوئیم: سرشت این تصوّر، بشری نیست. همچون تصوّری سابقهای در سخنان بشری چه شعر و چه نثر ندارد. هنگامی که انسانها از فراگیری دانش و دقت و احاطۀ آن سخن میگویند بر دلهابشان نمیگذرد که بدین شکل و صورت شگفت جهانی آن را به تصویر بکشند:
(لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبَرُ ).
به اندازۀ سنگینی ذرّهای، در تمام آسمانها و در زمین از او پنهان و نهان نمیگردد، و نه کمتر از اندازۀ ذرّه و نه بزرگتر از آن ...
من که در سخنان انسانها رویکرد و جهتیابی به سوی مثل همچون تصوّری برای علم دقیق و فراگیر سـراغ ندارم. این خداوند سبحان است که خویشتن را توصیف میکند، و دانش خویشتن را به تصویر میزند با اوصاف و شیوههائی که بر دل انسانها نمیگذرد و به خیال آنان درنمیآید! بدین وسیله تصوّر مسلمانان را دربارۀ خدائی که میپرستند بالا میبرد و اوج میدهد، و آنان به هر حال خدا را با اوصاف شـایستهاش در حدود توان محدود بشری میشناسند.
نزدیکترین تفسیر این فرمودۀ خداوند بزرگوار:
(إِلَّا فِی کِتَابٍ مُّبِینٍ) .
مگر این که در کتاب آشکاری ثبت و ضبط و نگهداری میشود.
این است که همچون کتابی علم خدا است، علمی که هر چیزی را فرا میگیرد، و به اندازۀ ذرّهای در آسمانها و زمین، و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن، از دائرۀ علم یزدان به در نمیرود و خارج نمیشود.
اندکی در برابر نگرش این فرمودۀ خـداونـد بزرگوار میایستیم که میفرماید:
(مِثْقَالُ ذَرَّةٍ . . . وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِکَ).
به اندازۀ ذرّهای . . . و نه کوچکتر از آن.
ذرّه یا اتم تا چندی قبل معروف و مشـهور بود که کوچکترین جسم از اجسـام است. ولی هم ایـنک انسانها - بعد از شکافتن اتم - میدانند که کوچکتر از ذرّه، یعنی اتم نیز وجود دارد، و آنها اجزاء اتم هستند که در آن روز و روزگار کسی از آنها سراغ نداشت و آنها را به حساب نمیآورد! والامقام خداوندی است که به بندگان خود می آموزد از اسرار و رموز صفت خود، و از اسرار و رموز آفریدههای خود، هر چه که بخواهد و هر وقت که بخواهد.
فرارسیدن قیامت حتمی و قطعی است. دانش خدا هم چیزی از دائرۀ آن به در نمیرود و خارج نمیشود چه کوچک باشد و چه بزرگ:
(لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِکَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ (4) وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مِّن رِّجْزٍ أَلِیمٌ) (5)
(برپائی قیامت و ضبط اعمال برای این است) تا خداوند پاداش کسانی را بدهد که ایـمان آوردهانـد و کارهای بایسته و شایسته کردهاند. آنان آمرزش (خدا) و روزی ارزشمند و فراخی دارنـد. (خداونـد آمـرزش خود را شامل لغزشهایشان میگرداند، و نعمت فراوان و خوب بهشت را بـهرۀ آنـان مـیسازد). کسانی که (در دنـیا پیوسته) تلاش میکردند آیات ما را تکذیب و انکار کنند، و تصوّر میکردند که (پیغمبر را شکست مـیدهند و او را) درمـانده مـیسازند (و جلو پـخش قرآن و فرمان یــزدان را مــیگیرند). آنان عـذابـی از بــدترین و دردناکترین عذابها را خواهند داشت.
حکمت و قصد و تدبیری در میان است. اندازهگیری و سنجشی و تقدیری در آفرینش است تا جزا و پـاداش کسانی داده شود که ایمان آوردهاند و کارهای نیکو و پسندیده کردهاند، و تا سزا و پادافره کسانی داده شود که در دنیا پیوسته تلاش میکردهاند آیات خدا را تکذیب و انکار کنند، و تصوّر میکردهانـد که میتوانـند پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را شکست بدهند و درمانده بسازند و جلو پخش قرآن و فرمان یزدان را بگیرند!
کسانی که ایمان آوردهاند و ایمان خـود را با انجام کارهای پسندیده عملاً پیاده کردهاند، آنان «مغفرت» و آمرزش خطاها و اشتباهاتی دارنـد که از ایشـان سر مـیزند، و دارای «رزق کـریم» و روزی ارزشمـند هستند. واژۀ رزق در این سوره بسیار ذکر آن میرود و از آن یاد میگردد. پس مناسبت دارد که از نـعمتهای آخرت با واژۀ رزق تعبیر گردد. چه به هر حال نعمتهای بهشت رزقی از ارزاق خدا است.
کسانیکه به تلاش میایستند و تمام توان خود را برای جلوگیری از آیات خدا به کار میبرند، عذابی از عذابهای سخت خدا را دارند. رجز[1] ، عذاب سخت و بد است. همچون عذابی سـزای تلاش و کوشش و مبارزه و رنج ایشان در راه بد و ناپسند است.
با دادن پاداش و پادافره بدینان و بدانان حکمت و تدبیر خدا تحقّق حاصل میکند، و حکمت وجود قیامت در میرسد که قاطعانه میگفتند که هرگز قیامتی نمیآید و دامنگیرشان نمیگردد. قیامت قطعاً فرا میرسد.
*
به مناسبت قاطعانه سخن گفتن ایشان از نیامدن قیامت به سراغشان - در حالی که قیامت غیب است و به خدا اختصاص دارد - و تأکید خدا بر فـرارسیدن قیامت، خدائی که دانای غیب است، و به مناسبت تبلیغ پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به مردمان آنچه را که یزدان سبحان بدو دستور تبلیغ آن را صادر فرموده است، قرآن مقرّر میدارد:
(الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ...). کسانی که فرزانه و آگاهند میدانـند و گواهی میدهند که آنـچه بر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از سوی پروردگارش نازل گردیده است حقّ است و به راه خداونـد چیره و ستوده رهنمود میدارد و هدایت میکند:
(وَیَرَى الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِی أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ هُوَ الْحَقَّ وَیَهْدِی إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) (6)
کسانی کـه فرزانـه و آگاهند، چیزی را کـه از سـوی پروردگارت بر تو نـازل شده است، حـقّ مـیبینند، و راهنمای راه خدای چیره و ستوده میدانند.
چنین روایت کردهاند که مقصود این آیه از کسانیکه فرزانه و آگاهند اهل کتاب است، آن کسانی که از روی کتابشان میدانند این قرآن حقّ است، و ایـن قرآن انسانها را به سوی راه خدای چیره و ستوده راهنمائی مى کند.
جولانگاه این آیه فراختـر و فـراگـیرتر از ایـن است. کسانی که فرزانه و آگاه باشند، در هر زمانی و در هر مکانی که زندگی کنند، و از هر نسل و از هر قبیلهای که باشند، حقّانیّت خدا را میبینند، اگر دانش ایشان راست و درست باشد، و سزاوار ایـن بـاشد کـه به دانش و آگاهی ایشان «علم» گفت. قرآن کتاب باز و گشودهای در برابر همۀ نسلها است. حقّی در لابلای قرآن است که از خود سخن میگوید و خـویشتن را معرّفی مـیکند برای هر کسی که دارای عـلم و دانش راست و درست باشد. قرآن از حقّی سخن میگوید که در وجود سراسر این هستی است. قرآن صادقترین مترجم این هستی، و توصیفکنندهترین توصیفکنندۀ حقّ اصیلی است که در آن وجود دارد.
(وَیَهْدِی إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ) .
و به راه خدای چیره و ستوده راهنمائی میکند.
راه خدای چیره و ستوده، همان برنامهای است که خدا آن را برای هستی خواسته است، و آن را برای انسانها برگزیده است تا گامهایشان را با گامهای این هستی که در آن زندگی میکنند هماهنگ گرداند. این برنامه همان قانونی است که بر همۀ اندازهها و سنجیدهها و مقدّرات این هستی، از جمله زندگی انسانها محافظت و مراقبت دارد، زندگی انسانها هم در اصل خود و در پـیدایش خود، و در نظام و حرکت خود، از این جهان هستی و از آنچه در گسترۀ آن است، جدا و گسیخته نیست.
قرآن به راه خدای چیره و ستوده راهنمائی مـیکند با جهانبینیای که در فهم و شعور مؤمن دربارۀ هستی و ارتباطها و پیوندها و ارزشـهای آن ایـجاد میکند، و انسان در پرتو قرآن میداند چه مکانی در هستی دارد، و چه نـقشی از آن بر عـهدۀ او است، و همکاری و همیاری اجــزاء جهان پیرامونش به چه شکلی و به چه شیوهای است، و او و اجزاء جهان پیرامونش در پیاده کردن و تحقّق بخشیدن اراده و مشیّت خدا و حکمت او از آفرینش جهان، و هماهنگی حرکات همگان، و توافق و همسفری آنها در رو کردن به آفریدگار این هسـتی، چگونه است و چگونه باید باشد.
قران به راه خدای چیره و ستوده راهنمائی مـیکند با تصحیح بـرنامۀ انـدیشیدن، و اسـتوار داشتن آن بـر پایههای سالمی که همآوا و همنوا با آهنگهای جهانیای است که بر تارهای فطرت بشری نواخته میشود، به گونهای که این برنامه اندیشۀ بشری را به درک و فهم سرشت این جهان فراخ و با خواصّ و قوانین آن آشـنا میسازد، و اندیشۀ بشری را به کمک گرفتن از خواصّ و قوانین آن آشنا میسازد، و اندیشۀ بشری را به کمک گرفتن از خواصّ و قوانین جـهان، و هماهنگی با آن خواصّ و قوانین وامیدارد، و کاری میکند کـه با خواصّ و قوانین جهان هسـتی دشـمنی و بـرخوردی نداشته باشد و در صدد جلوگیری و ممانعت از آنـها برنیاید.
قرآن به راه خدای چیره و ستوده راهنمائی میکند با بـرنامۀ تـربیتیای که فرد را آمـاده میسازد برای پاسخگوئی و هماهنگی با گروه انسانها، و گروه انسانها را آماده میسازد برای پاسخگوئی و هماهنگی - فـرد فرد و دسته دستۀ آنان - با مجموعۀ آفریدههائی که این جهان هستی را آبادان میگردانند، و همۀ این آفریدهها را آماده میسازد برای پاسخگوئی و هماهنگی با سرشت جهانی که در آن زیست میکنند . . . تمام اینها هم سهل و ساده و آرام صورت میپذیرد.
قرآن به راه خدای چیره و ستوده راهنمائی میکند با قوانین و مقرّراتی که در آن است و با فطرت انسان و با شرائط و ظروف زندگی و زندگانی اصیل او راست و درست درمیآید، و با قوانین و سـنن کلّی هماهنگی دارد که بر سائر زندهها و بر همۀ آفریدههای دیگر حاکم و فرمانروا است و انسانها و قوانین و مقرّرات ایشان نیز از این قوانین و مقرّرات بر کنار نیستند. انسانها هم ملّتی از این ملّتهائی هستند که در دائرۀ این جهان بزرگ بسر میبرند.
این کتاب راهنمای بدین راه است. راهنمائی است که آفریدگار انسان و آفریدگار راه آن را تهیّه کرده است و آشنای بدین و بدان است. اگر تو در راهی به مسافرت بپردازی و راهنمائی از مـهندس آن راه را پـیدا کنی خوشبخت و خوششانس خواهـی بود. پس اگـر تـو ایجادکنندۀ راه و آفـریدگار روندۀ راه را پیدا کنی چگونه خواهی بود؟!
*
پس از این پسودۀ بیدارکنندۀ جهتدهنده، نقل گفتارشان را از سر میگیرد دربارۀ رسـتاخیز، و هراس فراوان ایشان از این کاری که آن را شگفت و ناشدنی میبینند، و میگویند کسی از همچون چیزی دم نمیزند مگر این که دیوانه و جنّزده است، چون فقط دیـوانهها و جنّزدهها همچون کار ناشدنی و شگفتی را میگویند، یا بر خدا دروغ میبندند، و زبان به چیزی میگشایند که وقوع آن ممکن نیست.
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ (7) أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ) (8)
کافران (برخی به برخی دیگر، تمسخرکنان) مـیگویند:
آیا مردی را به شما بنمائیم که شـما را خبر مـیدهد از این که هنگامی که پـیکرهایتان کاملاً مـتلاشی شـد (و ذرّات وجـودتان در جهان پخش و پراکنده گردید، دوباره زنده میشوید و) آفرینش تازهای پیدا میکنید؟ آیا او بر خدا دروغ میبندد؟ یا نـوعی دیوانگی دارد؟ (و گر نه انسان صادق و عاقل چگونه لب به چنین سخنی میگشاید؟ چنین نیست که ایشـان تصوّر مـیکنند. نـخیر!) بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارنـد، گرفتار عـذاب (یک نـوع نگرانی جانکاه) و گمراهی عـجیب (زندگی نامفهوم و بیمحتوا) هستند (و با وجود ظـاهر آراسته، آرام و قرار ندارند، و در حقیقت ایشان دیوانه و سرگردانند. غـافلوار بــه مسـیر نـادرست و گناه آلودشان ادامه مـیدهند تا طومار زندگی نـنگینشان درهم پیچیده میشود و به دوزخ درمیآیند).
تا بدین اندازه اظهار شگفت میکردند و هراس خود را نشان میدادند و به مقابلۀ مسألۀ رستاخیز میپرداختند، و مردمان را از کار کسی به شگفت میانـداختند که مـیگوید رسـتاخیز فرا میرسد و زنـدگی نوین میآغازد. به مقابله و مبارزه همچون سخنی با شیوۀ تند ریشخند برمیخاستند و نـنگین و نـامعقولش جلوه میدادند:
(هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلَى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ) (7)
آیا مردی را به شما بنمائیم که شـما را خبر مـیدهد از این که هنگامی که پیکرهایتان کاملاً مـتلاشی شـد (و ذرّات وجـودتان در جـهان پــخش و پـراکنده گردید، دوباره زنده میشوید و) آفرینش تازهای پیدا میکنید؟. آیا شما را با مرد عجیب و غریبی آشنا سازیم که سخن زشت و دور از عقلی را میگوید؟ او حتّی میگوید: شما پس از مرگ و فرسودن و کاملاً پخش و پراکنده شدن، آفرینش نوینی را پـیدا مـیکنید، و به زندگی مجدّد برمیگردید!
بدین شگفت کردن و شگفت گرداندن ادامه میدهند، و این زشت دیدن و زشت نمودن و ننگین و بدنام کردن را پی میبرید:
(أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَم بِهِ جِنَّةٌ ).
آیا او بر خدا دروغ میبندد؟ یا نـوعی دیوانگی دارد؟ (و گر نه انسان صادق و عاقل چگونه لب به چنین سخنی میگشاید!).
کسی همچون سخنی را - به گمان ایشان - نمیگوید مگر ایـن که دروغگو است و از زبان خدا دروغ میگوید و چیزی را از خدا نقل میکند که خدا گفته است، یا این که جنّزده است و هذیان و یاوه میگوید یا چیز شگفت و ناشدنی را بیان میدارد!
این همه چیزها را چرا میگویند؟ بدان خاطر میگویند چون پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بدیشان میفرماید: شـما دوباره زنده میشوید و آفرینش نوینی را پیدا میکنید! آخر آنان چرا باید تعجّب بکنند؟ مگر ایشان قبلاً از خاک آفریده نشدهاند؟ آنان آفرینش نخستین را شگفت و شگرف نمیبینند! ایشان گمراهند و راهیاب نمیگردند. بدین جهت قرآن بر ننگین کردن و شگفت زده نـمودن ایشان پیرو سخت و تند و هراسناکی میزند:
(بَلِ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِیدِ) (8)
بلکه کسانی که به آخرت ایمان ندارنـد، گرفتار عذاب (یک نوع نگرانی جـانکاه) و گمراهی عـجیب (زندگی نامفهوم و بیمحتوا) هستند (و با وجود ظاهر آراسته، آرام و قـرار نـدارنـد، و در حقیقت ایشـان دیـوانـه و سرگردانند. غافلوار به مسیر نادرست و گناه آلودشان ادامه میدهند تا طومار زندگی ننگینشان درهم پیچیده میشود و به دوزخ درمیآیند).
چه بسا مراد از عذابی که در آن هستند، عذابی باشد که در آخرت گریبانگیرشان میشود. ولی به سبب قطعیّت فرارسیدن آن انگار هم اینک بدان افتادهاند، بسان فرو افتادنشان به گمراهی شگفتی که با وجود آن به هدایت و راهیابی ایشان امیدی نمیرود ... چه بسا این تعبیر بیانگر معنی دیگری باشد، و آن این که: کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند، در نـوعی عذاب زندگی را سپری میکنند، هم بدان سان که در نوعی گـمراهی زندگی را طیّ میکنند. این هم حقیقت ژرف و اصیلی است. چه کسی که بدون ایمان به آخرت زندگی میکند، در یک نوع عذاب روانی زنـدگی را بسر میبرد. هیچ گونه امیدی نـدارد، و کمترین انتظار انصاف و عدالت و سزا و جزا و پاداش و پـادافره را در برابر کارهائی که در دنیا میکند در آخرت ندارد. در زندگی هم موقعیّتهائی پیش مـیآید و بلاها و گرفتاریهائی دست میدهد که انسان تاب و توان رویاروئی با آنها را ندارد مگر این که در درونش امید به آخرت باشد، و به پاداش نیکوکار و به عذاب زشتکار در قیامت عقیده داشته باشد، و مگر این که برای رضای خدا کار بکند و به خشنودیش در آن جهان چشم بدوزد، جهانی که در آنجا هیچ گونه کار کوچکی و کار بزرگی هدر نمیرود و بدون سزا و جزا نمیماند، و اگر به اندازۀ دانۀ خردلی کاری صورت بگیرد و در میان صخره سـنگی یـا در آسمانها و یا در نهانگاه زمین باشد، خدا آن را حاضر میآورد و بدان رسیدگی میکند. کسی که از این پنجرۀ تابان و شادی آور و آرامبخش محروم است، بدون شکّ در عذاب بسر میبرد همان گونه که در گمراهی بسر میبرد. او در هر دو تای عذاب و گمراهی زندگی را سپری میکند، در حالی که هنوز زنده است و روی زمـین بسـر میبرد، پـیش از آن که عذاب آخـرت گریبانگرش گردد، به عنوان کیفر همین عذابی که در دنیا بدان گرفتار است!
اعتقاد به آخرت رحمت و نعمت است، رحمت و نعمتی که خدا آن دو را به کسی از بندگانش عطاء میفرماید که در پرتو اخلاص دل، و برگزیدن حقّ، و عشق به هدایت، سزاوار آن میگردد.
من این معنی را ترحیح میدهم و به گمانم این آیه بدان اشاره مینماید. این آیه عذاب و گمراهی شگفت را بهرۀ کسانی میسازد و در کسانی گرد می آورد که به آخرت ایمان نمیآورند.
*
قرآن تکذیبکنندگان آیات را با به تصویر کشیدن صحنهای از صحنههای جهانی که ایشان در آن خواهند بود و به گمراهی سخت خود گرفتار خواهند آمد - اگر خدا بخواهد - بیدار میگرداند. این صحنه، صحنۀ زمین است که ایشان را در خود فرو میبرد، و صحنۀ آسمان است که بر آنان سقوط میکند و بر سـرشان فرو میریزد:
(أَفَلَمْ یَرَوْا إِلَى مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِن نَّشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِّنَ السَّمَاءِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ) (9)
آیا به چیزهائی که پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نمیکنند (تا ببینند زیر پایشان کرۀ مذاب و سوزان و در حال فـورانـی است، و بـالای سرشان اشعۀ کیهانی و سنگهای سرگردانی است، و انسانها در میان دو منبع خطر زندگی مـیکنند؟). اگر بخواهیم ایشان را به دل زمین فرومیبریم، یا این که قطعههائی از آسمان بر سرشان فرو میافکنیم. قطعاً در این (چیزهائی که مـیبینند) نشانهای (از عظمت و قدرت خدا) است برای هر بندهای که بخواهد به سـوی خدا برگردد.
این یک صحنۀ حهانی هولناک است، و در عین حال از جملۀ صحنههائی است که آنها را میبینند یا درک و فهم میکنند. چه به زمـین فـرو رفتن رخ مـیدهد و مردمان آن را مشاهده میکنند، و داستانها و روایتها نیز آن را نقل مینمایند. سقوط تکّههائی از آسمان نیز روی میدهد بدان هنگام که شهابها فرو میافتند و صاعقه ها درمیگیرند. آنان که چیزی از اینها را دیدهاند یا شنیدهاند. این است که چنین پسودهای بیهوشان غافل را بیدار میگرداند، بیهوشان غافلی که فرارسیدن قیامت را بعید و دور از ذهن میشمارند. عذاب، بسیار بدیشان نزدیک است اگر خدا بخواهد در همین زمین پیش از قیامت بدانان برساند. ممکن است خدا عذاب را از همین زمین زیر پایشان و از همین آسمان بالای سرشان گریبانگیرشان گرداند، زمین و آسمانی که از هر سو ایشان را در بر گرفته است، و گذشته از قیامت که در علم خدا پیدا و در دانش غیر او ناپیدا است، زمـین و آسمان که از ایشان دور و نهان نیست. از عذاب خدا کسی که در امن و امان و غفلت و بیخبری بسر نمیبرد مگر مردمان فاسق.
در این چیزی که مـردمان آن را میبینند و آسمان و زمین نام دارد، و در این چیزی که انتظار میرود و فرو رفتن به زمین در هر لحظهای یا سـقوط تکّههائی از آسمان است، نشانهای برای دلی است که مى خواهد به سوی خدا برگردد و از سـرکشی و بزهکاری دست بردارد:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَةً لِّکُلِّ عَبْدٍ مُّنِیبٍ) .
قطعاً در این (چیزهائی که میبینند) نشانهای (از عظمت و قدرت خدا) است برای هر بندهای که بخواهد به سوی خدا برگردد.
آن بندهای که بدان گمراهی ژرف و سخت گرفتارنمیآید.
سورهی سبأ آیهی 42-28
(وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (28) وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (29) قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ (30) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (31) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ (32) وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (33) وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (34) وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلَاداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ (35) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (36) وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37) وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ (38) قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (39) وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاء إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ (40) قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (41) فَالْیَوْمَ لَا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلَا ضَرّاً وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ) (42)
این چرخش و گردش موقعیّت کسانی را دربر مـیگیرد که به چیزی کفر ورزیدهاند که پـغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آن را بـــرایشــان آورده است، و از مــوضعگیری افـراد خوشگذران و لذّتپرست در برابر هر رسـالتی سخن میگوید. آنان کسانیند که اموال و اولادشان مغرورشان میکند و گولشان میزند. کالاها و متاعهائی که در این دنیا دارند ایشان را سرمست مینماید، و گمان میبرند کالاها و متاعهایشان دلیل بر گزینش ایشان و برتری دادنشان است، و آنان را در دنیا و آخرت از عذاب و عقاب میرهاند. بدین حهت یزدان جـهان صحنههای ایشان در آخرت را بدانان نشان میدهد، بدانگونه که گوئی هم اینک آن صحنهها در گرفتهاند و آغاز شدهاند تا آنان ببینند آیا چیزی از آنها بدیشان سود میرساند یا محفوظ و مصونشان میدارد؟ در ایـن صحنهها همچنین روشن میگردد نه فرشتگانی و نه جنّیانی که آنها را در این دنیا میپرستند، و از ایشـان کمک و یاری میطلبند، میتوانـند برایشـان کـاری بکنند و بدیشان چیزی بدهند . . . در لابلای مـجادله، قرآن حقیقت ارزشهائی را روشن میسازد که در تـرازوی خدا وزنی و در پـیشگاه او ارزشی دارنـد. در ضـمن ارزشهای نادرست و ناروائی پدیدار میگردد که بدانها در زندگی مینازند و خویشتن را والا و بالا میگیرند. مقرّر هم میگردد که گسترش رزق و روزی، و کاهش رزق و روزی، هر دو کارهائی هستند که طبق اراده و مشیّت خدا جریان پیدا میکنند و واقع میگردند. نه این و نه آن دلیل بر خشنودی یا خشم خدا و یا نزدیکی به خدا یا دوری از او نیست. بلکه هر دوی آنها وسیلۀ امتحان هستند.
*
(وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (28) وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (29) قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ) (30)
تـو را بـرای جملگی مردمان فرستادهایـم تـا مژدهرسان (مـؤمنان بـه سـعادت ابـدی) و بیمدهندۀ (کافران به شقاوت سرمدی) باشی، و لیکن اکثر مردم (از این معنی) بیخبرند (و همگانی بـودن نـبوّت تـو را باور نمیدارند. کافران) میگویند: اگر راست میگوئید (که رستاخیزی در میان است، به ما بگوئید) این وعده کی به وقوع میپیوندد؟ بگو: وعدۀ شما روز مشخّصی است که نه ساعتی از آن پسی میگیرند، و نه ساعتی از آن پیشی میگیرند.
این بیان به دنبال چرخش و گردش پیشین ذکر میگردد، چرخش و گردشی که در آن مسؤولیّت شخصی ذکر می شود، و روشن میگردد که آنچه بر پیروان حقّ لازم است و باید در قبال پیروان باطل انجام بدهند دعـوت کردن و بیان مطالب است، و از آن پس کارشان به خدا واگذار است و با خدا سر و کار دارند.
به دنبال آن در اینجا ذکر وظیفۀ پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و نادانی و ناآگاهی ایشان از حقیقت وظیفۀ پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ، و از او با شتاب درخواست کردن فرا رسیدن سزا و جزائی که بدیشان وعده میدهد یا ایشان را از آن میترساند، و ذکر این که فرا رسیدن سزا و جزا به موعد مقرّر و مقدّر خود در غیب خدا واگذار است، قرار میگیرد:
(وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِیراً وَنَذِیراً ).
مـا تــو را بـرای جملگی مـردمان فـرستادهایـم تـا مـژدهرسان (مـؤمنان بـه سـعادت ابـدی) و بـیمدهندۀ (کافران به شقاوت سرمدی) باشی.
این است حدود و ثغور رسالتی که همگانی و برای جملگی انسانها است . . . مژدهرسان و بیم دادن. در این حدّ و مرز، این رسالت به پایان میآید. ولی پیاده کردن این مژده رساندن و این بیم دادن، حواله به خدا است:
(وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (28) وَیَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ؟) (29)
و لیکن اکثر مردم (از ایـن مـعنی) بـیخبرند (و همگانی بودن نبوّت تو را باور نمیدارند. کافران) میگویند: اگر راست میگوئید (که رستاخیزی در مـیان است، بـه ما بگوئید) این وعده کی به وقوع میپیوندد؟!).
این پرسش اشاره دارد به نـاآگاهی آنـان از وظـیفۀ پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و عدم درک و فهم ایشـان از حدود و ثغور رسالت. قرآن آزمند بر سره کردن و پالودن عقیدۀ تـوحید و یکتاپرستی است. چه مـحمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم پیغمبری نیست که دارای وظیفۀ محدود است. او در حدود و ثغور وظیفۀ خود به کار میپردازد و از آن پا را درازتر نمیکند و از آن گام را فـراتـر نمینهد. خدا صاحب کار و مالک امر است. خدا است که او را فرستاده است و پیغمبر کـرده است، و برای او کـار را تعیین فرموده است و مرزبندی نموده است. دیگر جزو وظیفۀ او نیست وعد و وعـید را پـیاده کند و تـحقّق بخشد، و حتّی موقع پیاده شدن و تحقّق یافتن وعـد و وعید را بداند . . . این کار به پروردگارش واگذار است. پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم حدود و ثغور وظیفۀ خود را میداند و با کار خود آشنا است. حتّی سؤال هم نمیکند از چیزی که پروردگارش او را بر آن مطّلع نـفرموده است، و آن را بدو واگــذار نـنموده است و حواله نکرده است. پروردگارش او را مکلّف و موظّف میسازد که بدیشان پاسخ مشخّصی را بدهد و بدان برخیزد:
(قُل لَّکُم مِّیعَادُ یَوْمٍ لَّا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ سَاعَةً وَلَا تَسْتَقْدِمُونَ) (30)
بگو: وعدۀ شما روز مشخّصی است که نه ساعتی از آن پسی میگیرید، و نه ساعتی از آن پیشی میگیرید.
هر وعدهای در وقت سررسیدی که خدا آن را مقرّر و مقدّر فرموده است سر میرسد و به وقوع میپیوندد. نه به خاطر خواست و رغبت کسی به تأخیر میافتد، و نه به خاطر تقاضا و تمنّای کسی جلو میافتد. چیزی از این کارها بیهوده و تصادفی روی نـمیدهد. چه هـر چیزی به اندازۀ لازم آفریده شده است و در وقت مقرّر و مقدّر خود پدیدار مـیآید و سـر از گریبان عدم برمیآورد و هر کاری و هر چیزی به کار و چیز دیگر متّصل و مربوط است، و قضا و قدر خدا رخدادها و موعدها و سررسیدها را ترتیب میدهد برابر حکمت خدا که نهان و پنهان است و کسی از بـندگانش آن را درک و فهم نمیکند مگر بدان اندازه که خدا برای او پرده از آن برمیدارد و از آن آگاهش میسازد.
وعد و وعید خدا را به شتاب انداختن و زودتر از موعد خود خواستن، دلیل بر عدم درک و فهم این حقیقت کلّی است. بدین علّت اکثر مردم ناآگاهند و از ایـن مـعنی بیخبرند، و ناآگاهی و بیخبری است که ایشان را به سؤال کردن و شتاب ورزیدن میکشاند.
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
کافران میگویند: ما هرگز به این قرآن و دیگر کتابهای پیش از آن ایمان نخواهیم آورد.
این کار پیش از هر چیز دشمنانگی با هدایت و پافشاری بـر نپذیرفتن هدایت در همۀ مصادر و منابع آن است. نه قرآن را میپذیرند، و نه کتابهای پیشین را که قرآن را تصدیق می کنند، و به صدق آن گواهی میدهند. نه آمادهاند این را بپذیرند، و نه حـاضرند آنـها را قبول کنند، نه امروز و نه فردا. معنی این هم چنین است که آنان بر کفر خود ماندگارند و پافشاری میورزند، و از روی عمد و قصد، قاطعانه بر این تصمیم گرفتهاند که هرگز به دلائل و براهین هدایت - هر چه بوده و هر چه هست - ننگرند و توجّه نکنند و اهمّیّت ندهند! پس در این صورت پیشاپیش تعمّد و اصرار بر انکار هدایت دارند!
بدین لحاظ است که خداونـد سـبحان ایشان را بـا صــحنهای از صـحنههای روز آخـرتشان روبرو میفرماید، صحنهای که در آن سزا و کیفر این اصرار و پافشاری است:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ (31) قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ (32) وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (33)
اگر برایت ممکن بود که ببینی (حال چنین ستمگرانی را) در آن زمان که ستمگران در پیشگاه پروردگارشان (برای حساب و کتاب) نگاه داشته شدهاند (از کارشان در شگفت مـیماندی. چـرا کـه) هـمه بـا یکدیگر در گفتگویند و هر یکی گناه را به گردن دیگری میاندازند. مستضعفان و زیردستان، به مستکبران و بـالادستان میگویند: اگر شما نبودید (و ما را گمراه نمیکردید) مـا ایــمان مـیآوردیم (و اکــنون رستگار مـیشدیم). مستکبران هم به مسـضعفان میگویند: آیا ما شما را از هدایتی بازداشـتهایـم که بـرایـتان آمـده بوده است؟! (هرگز ما چنین کاری را نکـردهایـم و) بلکه خود شـما گناهکار بــودهاید (و بـه کفر و الحـاد گرائـیدهایـد).
مستضعفان به مستکبران (بـار دیگـر) مـیگویند: بـلکه توطئهها و تبلیغات مکّارانۀ شـما در شب و روز سبب شد که ما از هدایت بازمانیم، در آن هنگامی که شما بـه ما دستور میدادید که خدا را بـه یگانگی نشناسیم و انبازها و همتاهائی برای او قرار دهیم. (سرانجام هر دو گروه از شدّت وحشت، نفسهایشان در سینهها حبس میشود) و پشیمانی خود را پنهان میدارند، بدان گاه که عذاب را مشاهده میکنند و ما غل و زنـجیرها را بـه گـردن کافران مـیاندازیـم (و ایشـان را روانـۀ دوزخ میسازیم). آیا به آنان جزائی جز (جزای) کارهائی کـه میکردهاند داده میشود؟.
این سخن ایشان در دنیا بوده است:
(نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْآنِ وَلَا بِالَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ).
ما هرگز به این قرآن و دیگر کتابهای پیش از آن ایـمان نـخـواهیم آورد.
اگر سخن ایشان را در جایگاه دیگری بشنوی، بدان هنگام که این ستمگران را مـیبینی کـه بدون اراده و اختیاری که داشـته باشند «مَوْقُوفُون» نگاه داشـته شدگانند چه بزهکارانـند و در «عند ربّهمْ» پیشگاه پروردگارشان، در انتظار سزا و حزا نگاه داشته شدهاند، در پیشگاه پروردگارشان که قاطعانه میگفتند که آنـان به سخنانش و به کتابهایش هرگز ایمان نمیآورند، ولی هم اینک این آنانند که در پـیشگاه خدا نگاه داشته شدهاند، اگر آن روز ببینی و بنگری این سـتمگران را خواهی دید که یکى دیگری را سرزنش و سرکوب میکند، و یکی مسؤولیّت کاری را که کـرده است بـر گردۀ دیگری میاندازد:
(یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ ).
همه با یکدیگر در گفتگویند و هر یکی گناه را بـه گـردن دیگری میاندازند.
چه چیزی را ردّ و بدل میسازند و آن را به گردن یکدیگر میاندازند؟
(یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلَا أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ) (31)
مستضعفان و زیردستان، به مسـتکبران و بـالادستان میگویند: اگر شما نبودید (و ما را گمراه نمیگردید) مـا ایمان میآوردیم (و اکنون رستگار میشدیم).
مسؤولیّت چنان ایستادن هولناک خوارکننده را بر گردن مستکبران و بالادستان میاندازند، و علّت گرفتار آمدن به بلا و مصیبتی را که بدان بعد از آن دچار میآیند وجود ایشان میدانـند! در ایـن هنگام مسـتکبران و بالادستان با زشتی و پـلشتی سـخنان مســتضعفان و زیردستان را پـاسخ میگویند و دشـنامهای تـندی را بدیشان میدهند:
(قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ) (32)
مستکبران هم به مستضعفان میگویند: آیا ما شما را از هدایتی بازداشتهایـم که بـرایتان آمـده بـوده است؟! (هرگز ما چنین کاری را نکردهایم و) بـلکه خود شما گناهکار بودهاید (و به کفر و الحاد گرائیدهاید).
این شانه خالی کردن از مسـؤولیّت و پیامد است، و اقرار و اعتراف به هدایت است. آنان در دنیا هیچ گونه ارزشی برای مستضعفان قائل نبودند، و رأی و نظری از ایشان نمیپذیرفتند، و اصلاً وجودشان را به حساب نمیآوردند، و از آنـان مخالفتی و مجادلهای قبول نمیکردند! امّا امروز - که در برابر عذاب قرار گرفتهاند - به صورت انکار کار از ایشان میپرسند:
(أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءکُم ).
آیا ما شما را از هدایتی بازداشتهایم که بـرایـتان آمده بوده است؟!.
(بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ) .
بلکه خود شما گناهکار بودهایـد (و بـه کـفر و الحاد گرائیدهاید).
مقصّر خود شمائید چون راهیاب نشـدهایـد و بزهکار بودهاید!
اگر در دنیا بودند، مستضعفان یک کلمه هم نمیگفتند. و لیکن آنان در آخرت هستند، آنجا که هالههای دروغین و ارزشهای نادرست کنار میروند و فرو میافتند، و چشمهای بسته باز گردند، و حقائق پوشیده پـیدا و هویدا مـیآیند. ایـن است که مسـتضعفان ساکت و خـاموش نمینشینند و کـرنش نمیبرند و فروتنی کنند. بلکه با مستکبران و بالادستان با همان نیرنگی رویاروی میشوند و میجنگند که شب و روز بدان میپرداختند تا دیگران را از هدایت بـازدارند، و به باطل دسترسی و دستیابی پیدا کنند، و حقّ را گول بزنند، و به پلشتی و نادرستی فـراخوانند، و نفوذ و قدرت را در راه گمراه کردن و فریب دادن به کار ببرند:
(وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً).
مستضعفان به مستکبران (بـار دیگر) مـیگویند: بلکه توطئهها و تبلیغات مکّارانۀ شما در شب و روز سـبب شد که ما از هدایت بازمانیم، در آن هنگامی که شما به ما دستور میدادید که خدا را به یگانگی نشناسیم و انبازها و همتاهائی برای او قرار دهیم.
سپس اینان و آنان متوجّه میشوند که ایـن گفتگوی
بیسود بدینان و بدانان نفعی نمیرساند، و مستکبران و مستضعفان را نجات نمیدهد. چه هر کسی گناه خود و کیفر خود را دارد. مستکبران بار گناهان خود را بر دوش میکنند، و کیفر و پیامد گمراه کردن و فریب دادن را دارند. و مستضعفان هم بار گناهان خود را بر دوش میکشند، و ایشان نیز مسؤول پیروی کردن از طاغیان و یاغیان هستند، و ایـن کـه مستضعف و زیـردست بودهاند ایشان را از کیفر و عذاب مـعاف نمیدارد. خداوند جهان ایشان را با اعطاء درک و فهم و حرّیّت و آزادگی، بزرگواری بخشیده است، ولی آنـان درک و فهم خود را بیکاره گذاشتهاند و بیهوده رها کردهاند، و حرّیّت و آزادگی خویش را فروختهانـد، و برای خود پسندیدهانـد که دنبالهرو باشند، و برای خویشتن پذیرفتهاند که خوار گردند و پست شوند. لذا جملگی سزاوار عذاب گردیدهاند، و دل شکسته و حسرتزده شدهاند، و عذاب را حاضر و آماده برای خود یافهاند:
(وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ ).
و پشیمانی خود را پنهان میدارند، بدانگاه که عذاب را مشاهده میکنند.
این حالت شخص دل شکستهای است که سخنها را در سـینهها نگــاه و پنهان میدارد، و زبانها آنـها را نمیگویند، و لبها بدانها نمیجنبند.
آنگاه عذاب خوارکنندۀ سخت و دشواری ایشان را فرا میگیرد:
(وَجَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا ).
و ما غل و زنجیرها را به گردن کافران میاندازیم (و ایشان را روانۀ دوزخ میسازیم).
سپس روند قرآنـی بدیشان رو میکند و از ایشـان صحبت میکند، در حالی که به غل و زنجیرها کشـیده شدهانـد. سخن گفتن با ایشان را رها میسازد و تماشاگران را خطاب قرار میدهد:
(هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ) (33)
آیا به آنان جزائی جز (جزای) کارهائی که میکردهاند داده میشود؟.
بر مسـتکبران و مسـتضعفان سـتمگر پـرده فـروهشته میشود. هر دو دسته هم ستمگرند. این دسته ستمگرند به سبب زورگوئی و قلدری و سرکشی و ستم نمودن و گمراه ساختن. و این دسته سـتمگرند به سـبب دست کشیدن از کرامت انسانی، و تنزّل از حرمت بشری، و هدر دادن درک و فهم آدمی، و بر باد فنا دادن حرّیّت و آزادگی انسانی، و کرنش بردن و فروتنی کردن در برابر ستم و طغیان ستمگران و طاغیان . . . همۀ اینان و آنان یکسان به عذاب گرفتار میآیند، و جزا و سزائی داده نمیشوند مگر جزا و سزای کارهائی که میکردند.
پرده فروهشته میشود، در حالی ستمگران خویشتن را در آن صحنۀ زندۀ برجسته دیدهاند. خویشتن را در آن صحنۀ زندۀ برجسته دیدهاند در حالی که آنـان هنوز زدهاند و در این زمین بسر میبرند. دیگران هم ایشان را در آن صحنه یافتهاند و انگار که ایشان را دیدهاند ... هنوز هم وقت فراخ و فرصت زیاد است برای کسی که بخواهد خود را از آن موقعیّت برهاند و آسوده گرداند.
*
آن چیزی که متنعّمان و خوشگذرانان سران و بزرگان قریش گفتهاند، پـیش از ایشـان هم همۀ مـتنعّمان و خوشگذرانان رو در روی هر رسالتی گفتهاند:
(وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ) (34)
ما به هر شهر و دیـاری که پـیغمبری را فرستادهایـم، سران و متنعّمان آنجا گفتهاند: ما بدانچه آوردهاید باور نداریم.
این هم داستان مکرّر، و موضعگیری همیشگی در طول روزگاران بوده است. مستی ناز و نعمت و قدرت، دلها را سخت میدارد، و حسّاسیّت را از دلها میزدایـد، و فطرت را تباه مینماید، و آن را فـرو مـیپوشاند، به گونهای که دیگر فطرت دلائل هـدایت را نمیبیند، و خویشتن را بزرگتر از هدایت میبیند، و بر باطل پای میفشارد، و در برابر نور باز نمیگردد.
مستان ناز و نعمت و قدرت را ارزشـهای نادرست و ناروا و نعمتهای فناپذیر و گذرا گول میزند، و دارائی و قدرتی که دارند ایشان را مغرور میسازد. در نتیجه گمان میبرند که دارائی و قدرتشان ایشان را از عذاب خدا بازمیدارد و میرهاند. خیال میکنند داشتن دارائی و قدرت نشانۀ رضایت خدا از ایشان است، یا این که آنان در مکانت و منزلتی هستند که بالاتر از حساب و کتاب و سزا و جزا است:
(وَقَالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلَاداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ) (35)
و گفتهاند: ما که (در دنیا) اموال و اولاد بیشتری داریم و (این نشانۀ علاقه و محبّت خدا به ما است، و در آخرت هم) ما هرگز عذاب نمیبینیم و شکنجه نمیشویم.
قرآن ترازوی ارزشها را جلو ایشان میگذارد و ارزشها را آن گونه که مقبول خدا است بدیشان نشان میدهد. برایشان روشن می سازد کـه افـزایش رزق و روزی و کاهش آن، ارتباطی با ارزشهای ثابت اصیل نـدارد، و دالّ بر رضایت یـا خشـم خدا نـیست، و عـذابـی را بازنمیدارد و به عذابی نـمیکشاند. بلکه افـزایش و کاهش رزق و روزی جدای از حساب و کتاب و سزا و جزا و رضایت و خشـم خدا است، و پیرو قانون دیگری از قوانین او است:
(قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ) (36)
بگـو: پـروردگارم روزی را بـرای هــر کس که خود بخواهد فراخ یا تنگ میگرداند (اعم از عاصی و مـطیع، داشتن و نداشتن، نشانۀ محبّت و خشنودی، و یا نفرت و ناخشنودی خدا از بنده نیست) و لیکـن بـیشتر مـردم (چنین چیزی را) نمـیدانند.
مسأله این است مسألۀ فزونی و کاستی روزی. داشتن وسائل بهرهمندی و بهره وری و استفادۀ از زر و زیور، یا محرومیّت از اینها، مسألهای است که چیزی از آن در سینههای زیادی دغدغه میآفریند و وسوسه میاندازد. این وقتی است که میبینند دنــیا گـاه گـاهی درهـای نعمتهایش و خوشیهایش بر روی جانبداران شرّ و باطل
و فساد باز میشود، و گاه گاهی جانبداران خیر و حقّ و صلاح از کالاها و مـتاعها و خوشیهای دنـیا محروم میگردند. در این هنگام برخی از مردمان گمان میبرند که یزدان سبحان نعمتهای خود را بر کسی فراوان و فراخ نمیگرداند مگر این که او در پیشگاهش دارای مقام و منزلت والا باشد. بعضی از مردمان هم دربارۀ ارزش خیر و صلاح و حقّ و حقیقت دچار شکّ و تردید میشوند، بدان هنگام که خیر و صلاح و حقّ و حقیقت را مساوی با محرومیّت میبینند و در تنگای تنگدستی احاطه شده مشاهده میکنند!
قرآن در اینجا میان کالاها و دادههای زندگی دنـیا، و میان ارزشهائی که خدا بدانها مینگرد و آنها را در مدّ نظر میگیرد، جدائی میاندازد. و مقرّر میگرداند که خدا رزق و روزی را برای هر کسی که بخـواهد فراوان و فراخ میفرماید، و برای هر کسی که بخواهـد کـم و انــدک مــینماید. افـزایش و کاهش رزق و روزی مسألهای است، و رضایت و خشم خدا مسألۀ دیگری است، و میان این دو امر پیوند و ارتباطی نیست. گاهی یزدان رزق و روزی کسی را فراخ و زیاد مینماید که بر او خشـمگین است، و گاهی یزدان رزق و روزی کسی را فراخ و زیـاد میفرماید که از او راضی و خشنود است. گاهی خدا رزق و روزی را به جانبداران شرّ و بدی تنگ میگرداند و اندک مینماید، و گاهی نیز رزق و روزی را بر جانبداران خیر و صلاح و خوبی و نیکی تنگ میگرداند و اندک میفرماید و لیکن علّتها و هدفها و سرنوشتها و فرجامها در همۀ ایـن حالتها یکسان نخواهد بود.
گاهی خداوند نعمتها را بر جانبداران شرّ و بدی فراخ و فراوان میگرداند برای استدراج آنان و گام به گام به آتش کشاندن ایشان. تا در فرصتی که بدیشان داده میشود بر بدی و سرمستی و تباهکاری بـیفزایـند، و اندوخته گناهان و بدکرداریهایشان چندین برابر شود، و آن گاه خدا آنان را در دنیا یا در آخرت - برابر حکمت و قضا و قدر خود - به سبب همین اندوختۀ بزهکارانه گرفتارشان سازد و به حسـابشان برسد! گاهی خـدا جانبداران شرّ و بدی را از نعمتها و قـدرتها محروم میفرماید، و آنان بر شرّ و بدی و فسـق و فجور و زشتیها و پلشتیها میافزایند، و جزع و فزع و تنگدستی و ناامیدی از رحمت خدا را بیشتر و بیشتر مینمایند، و بدین خاطر به انـدوختۀ شرّ و بدی و سرگشتگی و گمراهی خود دسترسی حاصل میکنند و نائل می آیند. گاهی هم خداوند نعمتها و دادههای دنیا را برای اهل خیر و صلاح، فراخ و فراوان میفرماید، تـا بدین وسیله انجام کارهای خوب و فراوان را برایشان میسّر سازد، که اگر خدا رزق و روزیشان را فراخ نمیگردانـد به همچون کارهای پسندیدهای نـمیرسیدند و دسترسی پیدا نمیکردند. خدا ایشـان را در کارهای خوف و پسندیده توفیق عطاء میفرماید تا شکر نعمتهای او را با دل و زبان و کارهای زیبا بگویند، و در پرتو همۀ اینها پشتوانهای از خوبیها و نیکیها بیندوزند و اندوخته کنند، و با داشتن همچون پشتوانهای، در پیشگاه خدا مستحقّ صلاح و فلاح خود گردند، و با خیر و صلاحی که خدا در دلهایشان سراغ دارد، به سعادت نائل آیند. گاهی هم یزدان سبحان خوبان را از نعمتها و دادههای دنیا محروم و بیبهره میسازد، و بدین وسیله صبر و شکیبائیشان را در برابر محرومیّت، و اطمینانشان به پروردگارشان، و امیدشان بدو، و تکیۀ ایشان بر قضا و قدر او، و رضای آنان به پروردگار یگانۀ خودشان که بهتر و ماندگارتر از هر چیز است، امتحان میفرماید، تا با توفیق در این امتحان، به پشتوانه و اندوختۀ مضاعف خیر و خوبی و رضا و خشنودی خود در پیشگاه یزدان منّان برسند.
اسباب و علل افزایش و کاهش روزی هر چه باشد، اعم از اعمال مردمان، و حکمت یزدان، این مسألهای است که جدای از این است که خود آن دلیل بر این گرفته شود که دارائی و روزی و فرزندان و کالاها ارزشهائی هستند که انسان را در نزد خدا جلو یا عقب میاندازند. و لیکن نزدیک شدن به خدا یـا دور گردیدن از خـدا بستگی به نحوۀ کار و شیوۀ دخل و تصرّف در وقت داشتن و نداشتن نعمتها است. کسی که خدا بدو اموال و اولادی بدهد و او در آنها به گونۀ شـایسته و بایسته دخـل و تـصرّف بکند، خدا پـاداش او را مضاعف میفرماید و چندین برابر بدو مزد میدهد به سبب دخل و تصرّف خوب و پسندیدهای که در برابر نعمتهای خدا داشته است. امّا خود اموال و اولاد نیست که مردمان را به خدا نزدیک میسازد. بلکه دخل و تصرّف ایشان در اموال و اولاد است که سزا و جزا را برایشان مضاعف و چندین برابر میگرداند:
(وَمَا أَمْوَالُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُم بِالَّتِی تُقَرِّبُکُمْ عِندَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُوْلَئِکَ لَهُمْ جَزَاء الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (37) وَالَّذِینَ یَسْعَوْنَ فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُوْلَئِکَ فِی الْعَذَابِ مُحْضَرُونَ) (38)
اموال و اولاد شما چیزهائی نیستند که شـما را بـه ما نزدیک و مقرّب سازند، بلکه کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته و بایسته بکنند آنان (مـقرّب درگاه الهی بوده و) در برابر اعمالی که انجام دادهاند پـاداش مـضاعف دارنــد، و ایشـان در طبقات بالا (یـعنی در برترین منارل بهشت) در امـن و امـان بسـر مـیبرند. کسانی که (در دنیا پیوسته) تلاش میکنند آیات مـا را تکذیب و انکار کـند، و تـصوّر مـیکنند که (پیغمبر را شکست مـیدهند و او را) درمانده مـیسازند (و جلو پخش قرآن و فرمان یزدان را می گیرند) آنان به عـذاب احضارشدگانند (و جاودانه در آن ماندگار میمانند).
سپس این قاعده را تکرار میکند که افزایش رزق و روزی و کاهش آن، کار دیگری است و خدا آن را برابر حکمت جداگانهای اراده میفرماید، و چیزی را که در راه خدا خرج و صرف کنند ذخیره و اندوختۀ باقی و ماندگاری است که سودمند میافتد. تا بدین وسیله این حقیقت واضح و آشکار در دلها مستقرّ و جایگزین شود:
(قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ) (39)
بگـو: پـروردگارم روزی را بـرای هـر کس که خود بخواهد فراخ یا تنگ میگرداند، و هر چه را (در راه خدا) ببخشید و صرف کنید، خدا جای آن را پر میکند، و او بهترین روزیدهندگان است.
*
قرآن این چرخش و گردش را با صحنهای خاتمه میبخشد که روز قیامت در آن گرد میآیند، آنجائی که خداوند سـبحان ایشـان را با فرشتگانی رویاروی میسازد که بجز خدا آنان را پرستش میکردهاند. بعد از آن عذاب آتشی را میچشند که در فرارسیدن آن شتاب میورزیدند، و میگفتند این وعـده کـی فـرا میرسد؟ بدانگونه که در ابتدای ایـن مـرحله آمـده است:
(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ یَقُولُ لِلْمَلَائِکَةِ أَهَؤُلَاء إِیَّاکُمْ کَانُوا یَعْبُدُونَ (40) قَالُوا سُبْحَانَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ (41) فَالْیَوْمَ لَا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلَا ضَرّاً وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ) (42)
(یادآور شو) روزی را که خداوند جملگی آنـان را گـرد مـــیآورد و ســپس بــه فرشتگان (رو در روی فرشتهپرستان) میگوید: آیا اینان شما را (به جای من) پرستش مـیکردهانـد؟! مـیگویند: تـو منزّهی (از این نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدّست دادهاند، ما بـه هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشتهایم) و تنها تو یار و یــاور مــا بـودهای نــه آنـان. بلکه ایشان جنّیان را میپرستیدهاند، و اگر آنان بدیشان ایمان داشتهاند. در آن روز هیچ یک از شما نمیتواند برای دیگری سـودی و زیانی داشته باشد، و به ستمگران مـیگوئیـم: عذاب آتشی را بچشید که آن را دروغ میدانستید.
این هم فرشتگانی که آنان را به جای خدا میپرستیدند، یا آنان را شفیعان و میانجیگران خود در پیشگاه خدا میپنداشتند. هم اینک با چنین فرشتگانی رویـاروی کرده میشوند. فرشتگان به تسـبیح و تـقدیس خدا میپردازند و او را به پاکی از هر گونه انبازی میستایند و دور از این ادّعاء قلمداد مینمایند، و از پرستش چنان مردمانی برای خود بیزاری میجویند و خویشتن را تبرئه میکنند و بیگناه میشمارند. انگار این پرستش اصلاً باطل بوده است، و انگار همچون عبادتی به وقوع پیوسته است و هیچ گونه حقیقتی نداشته است. بلکه آنان اهریمن را یار و یاور خود گرفتهاند، چه با پرستش او و رو کردن بدو، و چه با اطاعت از او در برگرفتن انبازهائی برای خدا. آخر آنان وقتی کـه فرشتگان را پرستس کردهاند، در اصل برای اهریمن عبادت نمودهاند. این به جای خود، گذشته از این هم برخی از عربها به پرستش جنّیان میپراختند. دستهای از آنان با عبادت یا مدد گرفتن و کمک طلبیدن به جنّیان رو میکردند:
(بَلْ کَانُوا یَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَکْثَرُهُم بِهِم مُّؤْمِنُونَ) (41)
بـلکه ایشـان جنّیان را مـیپرستیدهانـد، و اکثر آنـان بدیشان ایمان داشتهاند.
به همین مناسبت داستان سلیمان و جنّیان با قضایا و موضوعاتی ارتباط پیدا میکند که ایـن سوره بدان میپردازد، همان گونه که روند داستانها در قرآن مجید است.
در همین حال که صحنه نشان داده میشود، روند سخن تغییر مـیکند، و از حکایت و وصف، به خطاب و رویاروئی میگراید، و با تنبیه و تهدید و سرکوبی و سرزنش روی سخن را بدیشان می کند:
(فَالْیَوْمَ لَا یَمْلِکُ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ نَّفْعاً وَلَا ضَرّاً ).
در آن روز هـیچ یک از شـما نـمیتواند بـرای دیگری سودی و زیانی داشته باشد.
نه فرشتگان میتوانند برای مردمان کاری بکنند، و نه این کافران یکی برای دیگری میتوانـد چیزی انـجام دهد. آتشی که ستمگران آن را تکذیب میکردهاند، و میگفتهاند: این وعده کی فـرا میرسد اگر راسـتگو هستید، این آنان هستند که واقعاً آن آتش را میبینند و هیچ گونه شکّ و تردیدی دربارۀ آن ندارند:
(وَنَقُولُ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ) (42)
و به ستمگران میگوئیم: عذاب آتشی را بچشید که آن را دروغ میدانستید.
بدین وسیله این چرخش و گردش پـایان میپذیرد، چرخش و گردشی که بر مسألۀ رستاخیز و حساب و کتاب و سزا و جزا تکیه دارد بسان هـمۀ چـرخشها و گردشهائی که در این سوره است.
سورهی سبأ آیهی 27-22
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ (22) وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (23) قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (24) قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ (26) قُلْ أَرُونِی الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء کَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (27)
این چرخش و گردش کوتاهی پیرامون مسألۀ شـرک و توحید است. و لیکن چرخش و گردشی است کـه دل انسان را در جولانگاه سراسر هستی به گشت و گذار میاندازد. دل انسان را در ظاهر و باطن جهان، پیدا و ناپیدای آن، آسمان و زمین آن، و دنـیا و آخرت آن، میگرداند و میچرخاند. دل انسان را در جـایگاههای هراسانگیزی نگاه میدارد کـه بندهای انـدامـها در آنجاها به لرزه میافتند، و از جلال و عظمت خـدا مدهوش و بیهوش میشوند. همچنین دل انسـان را در پیشگاه رزق و روزی و کسب و کارش نگاه میدارد و با حساب و کتاب و سزا و جزایش رویاروی میگرداند، و او را به میان جمعیّت همایش آخرت میبرد و آمیزۀ همگان در آن جهان میسازد. او را به جایگاه دادگاه میبرد و تک و تنها و دور از همه کس و همه چیز به سؤال و جوابش میپردازد . . . همۀ اینها با آهـنگهای نیرومند، و با فاصلههای متّصل، و با ضربههای پیاپی صورت میپذیرد. ضربهها انگار پتکها هستند: «بگو . . . بگو . . . بگو . . .». هر گفتاری هـم حجّت و برهان فرد متّهم را درهم میشکند و پوچ میگرداند، و دلیل ایـن کار را با نیرو و قدرت آشکارا بیان میدارد.
*
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ) (22)
(ای پــیغمبر! بـه مشـرکان) بگو: کسـانی را بـه فریاد بخوانید که بــز خدا (مـعبود خود) مـیپنداریـد. (امّـا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند. چرا که) آنها در آسمانها و زمین کمترین حقّ مشارکت (در خلقت و مالکیّت و ادارۀ جهان) نداشته (و انباز خدا نمیباشند)، و خداونـد در میانشان یاور و پشتیپانی ندارد (تـا در ادارۀ مـملکت کائنات بدو نیازمند باشد).
این مبارزه طلبی در جولانگاه آسمانها و زمین به طور مطلق صورت میپذیرد:
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ ).
)ای پـیغمبر! بـه مشـرکان) بگو: کسـانی را بـه فریاد بخوانید که بجز خدا (معبود خود) مـیپنداریـد. (امّـا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی به شما نمیرسانند).
آنان را به فریاد بخوانید، تا بیایند، و پشتیبانی بنمایند، و باید بگویند یا شما باید بگوئید آنان در آسمانها یـا زمین چه چیزی را میتوانند بکنند! چه بزرگ و چـه کوچک؟
(لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ ).
آنها در آسمانها و زمین به اندازۀ ذرّهای مـالک چیزی نیستند.
هیچ دلیلی ندارد که آنـها (دعای مالکیّت چیزی در آسمانها یا در زمین بکنند. چه مالک چیزی باید بتواند برابر خواست خود در آن چیز دخل و تصرّف نماید. آن چیزها و آن کسانی که بجز خـدا معبود گـمان برده میشوند آیا کاری را میتوانند بکنند؟ آیا در چه چیز موجود در گسترۀ فراخ هسـتی آنـان دخل و تصرّفی دارند؟
آنان در آسمانها و زمـین به انـدازۀ ذرّهای مـالکیّت خالص ندارند، و از راه مشارکت نیز صاحب چیزی در جهان نیستند:
(وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ ).
و در آسمانها و زمین کمترین حقّ مشارکت (در خلقت و مــــالکیّت و ادارۀ جـهان) نـداشـته (و انـباز خـدا نمیباشند).
خداوند سبحان در چیزی از آنان کمک نمیگیرد. چـه خدا نیازی به کمککننده ندارد:
(وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ) .
و خداوند در میانشان یـاور و پشتیبانی نـدارد (تـا در ادارۀ مملکت کائنات بدو نیازمند باشد).
چنین برمیآید که این آیه در اینجا به نوع خاصّی از شرکاء ایشـان اشاره مینماید، شـرکائی که گـمان میبردند. آن شرکاء باید فرشتگانی باشند که عربها آنـان را دختران خدا گمان میبردند و فـریادشان میداشتند، و خیال میکردند که فـرشتگان در پـیشگاه یزدان برایشان شفاعت و میانجیگری میکنند. مشرکان عرب چه بسا دربارۀ فرشتگان این سخن را گفتهاند:
(ما نعبدهم إلا لیقربونا إلى الله زلفى).
ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. (زمر/٣)
بدین سبب خداوند در آیۀ بعدی شفاعت ایشان را نفی میکند. نفی شفاعت آنان در صحنهای انجام میپذیرد که بندهای اندامها از آن در پیشگاه یـزدان بزرگوار جهان به لرزه و تکان میافتد :
(وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
هـیچ گونه شـفاعتی در پیشگاه خدا سـودمند واقـع نمیگردد، مگـر شـفاعت کسـی کـه خدا بـدو اجازۀ (مـیانجیگری) دهـد (و آن هـم جز خوب و پسـندیده نگوید).
شفاعت در این صورت در گرو اجازۀ خدا است. خدا هم اجازۀ شفاعت نمیدهد جز برای کسانی که بدو ایـمان آورده و سزاوار مرحمت خدا باشند. و امّا اشخاصی که برای خدا انباز قرار میدهند اصلاً سزاوار این نـیستند که خدا اجازه دهد برایشان شفاعت و مـیانجیگری گردد، نه از سوی فرشتگان و نه از سوی غیر ایشان، از
میان کسانی که اجازۀ شفاعت کردن بدانان داده میشود.
(حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) (23)
در آن روز اضـطراب و وحشــتی بـــر دلهـــای شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان چیره مـیشود، و در انتظار این هستند که ببینند خداوند بـه چه کســانی اجازۀ شفاعت میدهد و برای چه کسانی باید شـفاعت بشود. این حـالت اضطراب و نگرانی هـمچنان ادامـه مـییابد) تـا زمـانی کـه (فرمان از نـاحیۀ خدا صـادر مــیشود و) فـزع و اضـطراب از دلهـای آنــان زائـل میگردد. (گروهی رو بـه گروه دیگر کـرده شـادان و خندان مـیپرسند:) آیـا پـروردگارتان چـه (دسـتوری صادر) فرمود؟ میگویند: حقّ را (صـادر) فرمود (کـه اجازۀ شفاعت است) و او والا و بزرگوار است.
این صحنهای است که در روز سختی روی میدهد، در آن روزی کـــه مـردمان مـیایسـتند، و مـنتظر شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان میمانند و چشم به راه میگردند تا خداوند بزرگوار با بزرگواری خـود اجازه دهد برای کسانی شفاعت گردد که بدین مقام و جایگاه نائل میگردند. انتظار به طول میانجامد. توقّع طول میکشد. چهرهها بـر خـاک مـیافـتند و کـرنش میبرند. صداها خاموش میگردد. دلها در انتظار اجازۀ شفاعت از سوی خدای بزرگ و سترگ، به خضوع و خشوع مینشینند.
آن گاه فرمان بزرگ و هراسانگـیز صـادر مـیشود، و ترس و هراس شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان را فرا میگیرد، و درک و فهم و شعورشان از کار میافتد!
(حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ ).
تا زمانی که (فرمان از ناحیۀ خدا صادر میشود و) فزع و اضـطراب از دلهای آنان زائل میگردد.
ترس و هراسی که گـریبانگیرشان شـده بـود بــرطرف میشود، و از خوف و وحشتی به در میآیند که ایشان را فرا گرفته بود و مدهوش و بیهوششان نموده بود.
(قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ ؟).
(گروهی رو بـه گروه دیگر کرده شـادان و خندان میپرسند:) آیا پـروردگارتان چـه (دسـتوری صـادر) فرمود؟.
این سخن را برخی به برخی دیگر میگویند: چـه بسـا بعضی از ایشان خویشتندار بوده، و هوشیاری خـود را حفظ کردهاند.
(قَالُوا الْحَقَّ ).
میگویند: حقّ را (صادر) فـرمود (که اجـازۀ شـفاعت است).
و چه بسا فرشتگان مقرّب هستند که این سخن مختصر و فراگیر را میگویند و همچون پاسخی را میدهند:
(قَالُوا الْحَقَّ ).
میگویند: حقّ را (صـادر) فرمود (کـه اجـازۀ شـفاعت است).
خداوند شما حقّ را فرمود، حقّ کلّی را، حـقّ ازلی را، حقّ الهی را . . . چه همۀ سخنان خدا حقّ است.
(وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) .
و او والا و بزرگوار است.
این صفتی که در این مقام ذکر میگردد، با انـدک اندیشهای انسان متوجّه میشود بزرگواری و عـظمت در آن جلوهگر و مجسّم است.
این پاسخ مختصر به وحشت فراگیری اشاره دارد که جز یک کلمه در آن بر زبان نمیرود!
موقعیّت هراسناک شفاعت این است. این هـم تـصویر فـرشتگان در ایـن صـحنه است. آنـان در پیشگاه پروردگارشان برپای ایستادهاند. آیا بعد از این صحنه کسی میتواند گمان برد که فرشتگان انبازهای یزدانند، و برای کسانی که برای خدا انـباز مـیورزند شـفاعت میکنند؟!
*
این آهنگ نخستین در آن صحنۀ فروتنانۀ هراسناک و دلهرهانگیز و دشوار است . . . به دنبال آن آهنگ دوم دربارۀ رزق و روزی در میرسد، رزق و روزیای که از آن بهرهمند و برخوردارند، ولی از منبع آن غافل و بیخبر هستند، منبعی کـه دالّ بر یگـانگی آفـریدگار روزیرسان است، آن خدائی که رزق و روزی را برای بعضیها فراخ، و برای برخیها کم میگردانـد، و انبازی ندارد:
(قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ) (24)
(ای پـیغمبر! بـه مشـرکان) بگـو: چـه کسـی شـما را از آسمانها و زمین روزی میرساند (و بـرکات و نـعمات آنـها را در اخـتیارتان میگذارد؟ اگر از روی عناد پاسخت ندادند، خودت) بگو: خدا. قطعاً یا ما (مؤمنان) و یا شما (مشرکان) بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم. (چرا که عقیدۀ ما و شما با هم تضادّ روشـنی دارد. پس حتماً گروهی از ما و شمـا اهل هدایت و دستهای گرفتار ضلالت است(.
رزق و روزی مسألهای است کــه در زنـدگانیشان واقعیّت دارد. رزق و روزی آسمان از قبیل باران و گرما و روشنائی و نـور، و . . . چـیزهائی هستند کـه مخاطبان این قرآن با آنها آشنا بودند. غیر از اینها انواع و اقسام زیادی از رزق و روزی زمین هم از قبیل گیاه و حیوان و چشمههای آب و روغنها و فلزها و معدنها و منبعها، . . . و چیزهای غیر اینها که گـذشتگان آنـها را میشناختند و چیزهائی که جدای از آنها هستند و در طول زمان کشف و شناخته میشوند.
(قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ؟).
(ای پـیغمبر! بـه مشـرکان) بگـو: چـه کسـی شما را از آسمانها و زمین روزی میرساند (و بـرکات و نعمات آنها را در اختیارتان میگذارد؟(.
(قُلِ اللَّهُ).
(اگر از روی عناد پاسخت ندادند، خودت) بگو: خدا.
دربارۀ این نمیتوانند ستیزه کنند، و جز ایـن را ادّعـاء نمایند.
بگو: خدا. آن گاه همۀ کارهای ایشان و همۀ کارهای تو به خدا واگذار میگردد. یکی از دو طرف، تو یا ایشان، راهیاب است، و طرف دیگر قطعاً گمراه است. مـمکن نیست تو و آنان یک راه را بپیمائید و هر دو طرفتان را هدایت یا راه ضلالت درپیش گیرید:
(وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ).
این نهایت انصاف و عدالت و ادب در ستیزه و جـدال است، این که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به مشـرکان بگوید: یکی از دو طرف ما قطعاً راهیاب است و طرف دیگـر گمراه. سپس بگذارد تشخیص راهیاب آن دو طرف، و گمراه آن دو طرف، به عقل سالم حواله گردد. تا بدین وسیله تدبّر و تفکّر را در کمال آرامش برانگیزد، و افتخار بزهکارانه آن را نپوشاند، و عشق و عـلاقۀ به ستیزه و نیرنگبازی آن را نیالاید. زیـرا پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم راهنما و مـعلّم است. لازم است ایشـان را رهـنمون و رهنمود کند، نه این که آنان را خوار و زبون سـازد و سرکوب نماید، محض جانبداری از خواری و زبونی و سرکوبی!
جدالی بدین شیوۀ پاکیزه الهامگرانـه، بهتر و زودتـر دلهای متکبّران ستیزهجوئی را میپساید که بـا جـاه و مقام مینازند و گردن میافرازند، و خویشتن را بالاتر از اقرار به حقّ و تسلیم شدن در برابر حقیقت میگیرند. همچنین جدال پاک و پسندیده، بهتر تدبّر و تفکّر راهنما و قانع شدن ژرف و ریشهدار را برمیانگیزد. این هـم نمونهای از ادب مجادله است و سزاوار دعوت کنندگان مکتب اسلام است که دربارۀ آن بیندیشند.
*
این هم آهنگ سوم این صحنه است، آهنگ سومی که هر دلی را در برابر عمل و مسؤولیّت آن، بـا قـصد و انصاف و ادب لازم نگاه میدارد:
(قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (25)
بگو: از شما دربارۀ گناهانی کــه مـا کـردهایــم، و از مـا دربارۀ گناهانی که شما کردهاید، پرسیده نـمیشود (و پافشاری ما برای راهنمائی شما تنها جنبۀ دلسوزی به حال شما دارد و بس).
چه بسا این فرموده مبتنی بر اتّهام مشرکان باشد که مىگفتند پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و کسانی که با او هستند خطاکار و بزهکار میباشند! و آنان را «صابئین» یعنی از آئین پدران و نیاکان برگشتگان مینامیدند. این هم از باطلگرایان سر میزند که حقّگرایان را به گمراهی و سرگشت متّهم میکنند، و در ایـن راسـتا به خود میبالند و هیچ گونه شرم و حیائی ندارند!
(قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (25)
بگو: از شما دربارۀ گناهانی که مـا کردهایـم، و از مـا دربارۀ گناهانی که شما کردهاید، پرسیده نـمیشود (و پافشاری ما برای راهنمائی شما تنها جنبۀ دلسوزی به حال شما دارد و بس).
هر کسی در گرو عمل خود است. هر کسی مسؤولیّت عمل خود را دارد. هر کسی سزا و جزای کـار خـود را دارد . . . بر هر کسی لازم است که دربارۀ موقعیّت خود بیندیشد، و ببیند که آیا عمل و مسؤولیّت و موقعیّتی که دارد او را به نجات یا به هلاک میرسانند.
با این پسوده ایشان را بیدار و هوشیار مینماید و به تامّــل و تدبّر و تفکّرشان میخوانـد و وادارشـان میگرداند. این نخستین گام در دیـدن چهرۀ حقّ، و گذشته از آن نخستین گام در پیش چشم داشـتن قانع گردیدن است.
*
آن گاه آهنگ چهارم در میرسد:
(قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ) (26)
بگـو: پـروردگارمان مـا را (در روز رسـتاخیز) گرد میآورد و سپس در میان ما به حقّ داوری میکند. تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است.
در اوّل کار، خدا میان اهل حقّ و اهـل باطل را گرد میآورد، تا حقّ با باطل رو در رو قرار گیرد، و اهل حقّ مردمان را به سوی حقّ خود بخوانند، و داعیان به دعوت خویش بپردازند: در اوّل کار امور با یکدیگر میآمیزد و گلاویز مى شود، و حقّ باطل را نقش زمین میسازد، و چه بسا شبههها در برابر برهانها بایستد، و باطل حقّ را بپوشاند . . . امّا همۀ اینها تا مدّتی ماندگار میماند . . . آن وقت است که خدا میان دو دستۀ حقّ و باطل داوری میفرماید، و دادگرانه آنها را از یکدیگر جدا مینماید، و حکم واپسین و جداسازنده و قاطع خود را بر آنان اجراء میسازد . . .
(وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ ).
تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است.
او داور آگاهی است که حقّ و باطل را از یکدیگر جدا میسازد، و از روی آگاهی و شناخت میان حقّگرایان و باطلگرایان داوری میفرماید و فرمانروائی مینماید. این هم اطمینان پیدا کردن به داوری و فرمان یـزدان است. خدا قطعاً فرمانروا و داور است و پرده از چهرۀ حقّ کنار میزند و حقّ را پدیدار و نمودار میگرداند. خدا امور را جز تا مدّتی آمیزه و آمیخته رها نمیسازد. خداوند حقّگرایان و باطلگرایان را مختلط و متداخل با یکدیگر نگاه نمیدارد و گرد نمیآورد مگر تا آن زمان که حقّ به دعوت خود برمیخیزد، و تاب و توان خود را مبذول میدارد، تجربه و آزمون خود را تجربه میکند و میآزماید. آن گاه است که یزدان جهان فرمان خود را صادر میفرماید و اجراء مینماید و آن گونه که باید داوری میکند و مسأله را فیصله میبخشد و کار را به پایان میآورد.
یزدان سبحان است که میداند و مقدّر میفرماید که چه وقت سخن داورانه و کلام فیصلهبخش را میگوید. هیچ کسی را نسزد که موعد آن سخن و آن کلام را تـعیین سازد و مشخّص نماید، و هیچ کسـی را نسـزد کـه آن وقت را با عجله بخواهد و آن را به شتاب درآورد. چه این خدا است که همگان را گرد میآورد. و هم او است که داوری میکند:
(وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ ).
تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است.
*
آن گاه واپسین آهنگ درمیرسد که همگن و همسان نخستین آهنگ است در به مبارزه طلبیدن انبازهائی که گمان برده میشوند:
(قُلْ أَرُونِی الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء کَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (27)
بگو: کسانی را که به عنوان شریک خدا بـه خدا مـلحق سـاختهاید، به مـن نشـان دهـید (تـا بـبینم بـرابـر کـدام ویژگی، در الوهیّت با خداونـدی انبازند کـه چیزی همسان او نـیست؟!) نـه، هرگز! (چنین چیزی مـمکن نیست. آخـر این یک مشت سنگ و چوب خاموش و بیجان، که آنها را سمبول ارواح و فرشتگان میدانـید، ساخته و پرداخته دست خودتان بوده و مرتبۀ خدائی را نشایند) بلکه تنها الله (که آفریدگار آسمانها و زمین) و چیره و کاربجا است، خدا است و بس.
در این درخواست، زشت شمردن و سبک داشتن است:
(أَرُونِی الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء ).
کسـانی را که بـه عنوان شـریک خدا بـه خدا مـلحق ساختهاید، به من نشان دهید.
آنها را به من نشان دهید. آنـان چه کسانیند؟ آنـها کیـستند؟ چه ارزش و بهائی دارند؟ صفت آنها چیست؟ مکان آنها کجا است؟ به کدام حقّ این ادّعاء را از شما دارند؟.. همۀ اینها اشـاره به زشت شمردن و سبک داشتن دارند.
آن گاه انکار کردن با تنبیه و تهدید در میرسد:
(کَلّا). نه، هرگز.
آنان و آنها هرگز انبازهای خدا نیستند. خداوند سبحان هیچ گونه انبازی ندارد.
(بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) .
بلکه تنها الله (که آفریدگار آسمانها و زمـین) و چیره و کاربجا است، خدا است و بس.
کسی کـه صفات او ایـن بـاشد، اینها انبازهای وی نخواهند بود. اصلاً خدا شریک و انبازی ندارد.
*
بدین وسیله این مرحلۀ کوتاه به پایان مـیآید، و ایـن آهنگهای درشت و ژرف به اتمام میرسد، این مرحله و آهنگهائی که دربارۀ سیمای جـهان فـراخ و شگـفت هستی، و دربارۀ موقعیّت شفاعت شگرف و هراسناک، و دربارۀ درگیری حقّ و باطل، و راجع به ژرفای نفسها و اعماق دلها است.