ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی سبأ آیهی 27-22
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ (22) وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (23) قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (24) قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ (25) قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ (26) قُلْ أَرُونِی الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء کَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (27)
این چرخش و گردش کوتاهی پیرامون مسألۀ شـرک و توحید است. و لیکن چرخش و گردشی است کـه دل انسان را در جولانگاه سراسر هستی به گشت و گذار میاندازد. دل انسان را در ظاهر و باطن جهان، پیدا و ناپیدای آن، آسمان و زمین آن، و دنـیا و آخرت آن، میگرداند و میچرخاند. دل انسان را در جـایگاههای هراسانگیزی نگاه میدارد کـه بندهای انـدامـها در آنجاها به لرزه میافتند، و از جلال و عظمت خـدا مدهوش و بیهوش میشوند. همچنین دل انسـان را در پیشگاه رزق و روزی و کسب و کارش نگاه میدارد و با حساب و کتاب و سزا و جزایش رویاروی میگرداند، و او را به میان جمعیّت همایش آخرت میبرد و آمیزۀ همگان در آن جهان میسازد. او را به جایگاه دادگاه میبرد و تک و تنها و دور از همه کس و همه چیز به سؤال و جوابش میپردازد . . . همۀ اینها با آهـنگهای نیرومند، و با فاصلههای متّصل، و با ضربههای پیاپی صورت میپذیرد. ضربهها انگار پتکها هستند: «بگو . . . بگو . . . بگو . . .». هر گفتاری هـم حجّت و برهان فرد متّهم را درهم میشکند و پوچ میگرداند، و دلیل ایـن کار را با نیرو و قدرت آشکارا بیان میدارد.
*
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ) (22)
(ای پــیغمبر! بـه مشـرکان) بگو: کسـانی را بـه فریاد بخوانید که بــز خدا (مـعبود خود) مـیپنداریـد. (امّـا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند. چرا که) آنها در آسمانها و زمین کمترین حقّ مشارکت (در خلقت و مالکیّت و ادارۀ جهان) نداشته (و انباز خدا نمیباشند)، و خداونـد در میانشان یاور و پشتیپانی ندارد (تـا در ادارۀ مـملکت کائنات بدو نیازمند باشد).
این مبارزه طلبی در جولانگاه آسمانها و زمین به طور مطلق صورت میپذیرد:
(قُلِ ادْعُوا الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ ).
)ای پـیغمبر! بـه مشـرکان) بگو: کسـانی را بـه فریاد بخوانید که بجز خدا (معبود خود) مـیپنداریـد. (امّـا بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی به شما نمیرسانند).
آنان را به فریاد بخوانید، تا بیایند، و پشتیبانی بنمایند، و باید بگویند یا شما باید بگوئید آنان در آسمانها یـا زمین چه چیزی را میتوانند بکنند! چه بزرگ و چـه کوچک؟
(لَا یَمْلِکُونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ ).
آنها در آسمانها و زمین به اندازۀ ذرّهای مـالک چیزی نیستند.
هیچ دلیلی ندارد که آنـها (دعای مالکیّت چیزی در آسمانها یا در زمین بکنند. چه مالک چیزی باید بتواند برابر خواست خود در آن چیز دخل و تصرّف نماید. آن چیزها و آن کسانی که بجز خـدا معبود گـمان برده میشوند آیا کاری را میتوانند بکنند؟ آیا در چه چیز موجود در گسترۀ فراخ هسـتی آنـان دخل و تصرّفی دارند؟
آنان در آسمانها و زمـین به انـدازۀ ذرّهای مـالکیّت خالص ندارند، و از راه مشارکت نیز صاحب چیزی در جهان نیستند:
(وَمَا لَهُمْ فِیهِمَا مِن شِرْکٍ ).
و در آسمانها و زمین کمترین حقّ مشارکت (در خلقت و مــــالکیّت و ادارۀ جـهان) نـداشـته (و انـباز خـدا نمیباشند).
خداوند سبحان در چیزی از آنان کمک نمیگیرد. چـه خدا نیازی به کمککننده ندارد:
(وَمَا لَهُ مِنْهُم مِّن ظَهِیرٍ) .
و خداوند در میانشان یـاور و پشتیبانی نـدارد (تـا در ادارۀ مملکت کائنات بدو نیازمند باشد).
چنین برمیآید که این آیه در اینجا به نوع خاصّی از شرکاء ایشـان اشاره مینماید، شـرکائی که گـمان میبردند. آن شرکاء باید فرشتگانی باشند که عربها آنـان را دختران خدا گمان میبردند و فـریادشان میداشتند، و خیال میکردند که فـرشتگان در پـیشگاه یزدان برایشان شفاعت و میانجیگری میکنند. مشرکان عرب چه بسا دربارۀ فرشتگان این سخن را گفتهاند:
(ما نعبدهم إلا لیقربونا إلى الله زلفى).
ما آنان را پرستش نمیکنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. (زمر/٣)
بدین سبب خداوند در آیۀ بعدی شفاعت ایشان را نفی میکند. نفی شفاعت آنان در صحنهای انجام میپذیرد که بندهای اندامها از آن در پیشگاه یـزدان بزرگوار جهان به لرزه و تکان میافتد :
(وَلَا تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ عِندَهُ إِلَّا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ).
هـیچ گونه شـفاعتی در پیشگاه خدا سـودمند واقـع نمیگردد، مگـر شـفاعت کسـی کـه خدا بـدو اجازۀ (مـیانجیگری) دهـد (و آن هـم جز خوب و پسـندیده نگوید).
شفاعت در این صورت در گرو اجازۀ خدا است. خدا هم اجازۀ شفاعت نمیدهد جز برای کسانی که بدو ایـمان آورده و سزاوار مرحمت خدا باشند. و امّا اشخاصی که برای خدا انباز قرار میدهند اصلاً سزاوار این نـیستند که خدا اجازه دهد برایشان شفاعت و مـیانجیگری گردد، نه از سوی فرشتگان و نه از سوی غیر ایشان، از
میان کسانی که اجازۀ شفاعت کردن بدانان داده میشود.
(حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) (23)
در آن روز اضـطراب و وحشــتی بـــر دلهـــای شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان چیره مـیشود، و در انتظار این هستند که ببینند خداوند بـه چه کســانی اجازۀ شفاعت میدهد و برای چه کسانی باید شـفاعت بشود. این حـالت اضطراب و نگرانی هـمچنان ادامـه مـییابد) تـا زمـانی کـه (فرمان از نـاحیۀ خدا صـادر مــیشود و) فـزع و اضـطراب از دلهـای آنــان زائـل میگردد. (گروهی رو بـه گروه دیگر کـرده شـادان و خندان مـیپرسند:) آیـا پـروردگارتان چـه (دسـتوری صادر) فرمود؟ میگویند: حقّ را (صـادر) فرمود (کـه اجازۀ شفاعت است) و او والا و بزرگوار است.
این صحنهای است که در روز سختی روی میدهد، در آن روزی کـــه مـردمان مـیایسـتند، و مـنتظر شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان میمانند و چشم به راه میگردند تا خداوند بزرگوار با بزرگواری خـود اجازه دهد برای کسانی شفاعت گردد که بدین مقام و جایگاه نائل میگردند. انتظار به طول میانجامد. توقّع طول میکشد. چهرهها بـر خـاک مـیافـتند و کـرنش میبرند. صداها خاموش میگردد. دلها در انتظار اجازۀ شفاعت از سوی خدای بزرگ و سترگ، به خضوع و خشوع مینشینند.
آن گاه فرمان بزرگ و هراسانگـیز صـادر مـیشود، و ترس و هراس شفاعت کنندگان و شفاعت شوندگان را فرا میگیرد، و درک و فهم و شعورشان از کار میافتد!
(حَتَّى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ ).
تا زمانی که (فرمان از ناحیۀ خدا صادر میشود و) فزع و اضـطراب از دلهای آنان زائل میگردد.
ترس و هراسی که گـریبانگیرشان شـده بـود بــرطرف میشود، و از خوف و وحشتی به در میآیند که ایشان را فرا گرفته بود و مدهوش و بیهوششان نموده بود.
(قَالُوا مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ ؟).
(گروهی رو بـه گروه دیگر کرده شـادان و خندان میپرسند:) آیا پـروردگارتان چـه (دسـتوری صـادر) فرمود؟.
این سخن را برخی به برخی دیگر میگویند: چـه بسـا بعضی از ایشان خویشتندار بوده، و هوشیاری خـود را حفظ کردهاند.
(قَالُوا الْحَقَّ ).
میگویند: حقّ را (صادر) فـرمود (که اجـازۀ شـفاعت است).
و چه بسا فرشتگان مقرّب هستند که این سخن مختصر و فراگیر را میگویند و همچون پاسخی را میدهند:
(قَالُوا الْحَقَّ ).
میگویند: حقّ را (صـادر) فرمود (کـه اجـازۀ شـفاعت است).
خداوند شما حقّ را فرمود، حقّ کلّی را، حـقّ ازلی را، حقّ الهی را . . . چه همۀ سخنان خدا حقّ است.
(وَهُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) .
و او والا و بزرگوار است.
این صفتی که در این مقام ذکر میگردد، با انـدک اندیشهای انسان متوجّه میشود بزرگواری و عـظمت در آن جلوهگر و مجسّم است.
این پاسخ مختصر به وحشت فراگیری اشاره دارد که جز یک کلمه در آن بر زبان نمیرود!
موقعیّت هراسناک شفاعت این است. این هـم تـصویر فـرشتگان در ایـن صـحنه است. آنـان در پیشگاه پروردگارشان برپای ایستادهاند. آیا بعد از این صحنه کسی میتواند گمان برد که فرشتگان انبازهای یزدانند، و برای کسانی که برای خدا انـباز مـیورزند شـفاعت میکنند؟!
*
این آهنگ نخستین در آن صحنۀ فروتنانۀ هراسناک و دلهرهانگیز و دشوار است . . . به دنبال آن آهنگ دوم دربارۀ رزق و روزی در میرسد، رزق و روزیای که از آن بهرهمند و برخوردارند، ولی از منبع آن غافل و بیخبر هستند، منبعی کـه دالّ بر یگـانگی آفـریدگار روزیرسان است، آن خدائی که رزق و روزی را برای بعضیها فراخ، و برای برخیها کم میگردانـد، و انبازی ندارد:
(قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ) (24)
(ای پـیغمبر! بـه مشـرکان) بگـو: چـه کسـی شـما را از آسمانها و زمین روزی میرساند (و بـرکات و نـعمات آنـها را در اخـتیارتان میگذارد؟ اگر از روی عناد پاسخت ندادند، خودت) بگو: خدا. قطعاً یا ما (مؤمنان) و یا شما (مشرکان) بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم. (چرا که عقیدۀ ما و شما با هم تضادّ روشـنی دارد. پس حتماً گروهی از ما و شمـا اهل هدایت و دستهای گرفتار ضلالت است(.
رزق و روزی مسألهای است کــه در زنـدگانیشان واقعیّت دارد. رزق و روزی آسمان از قبیل باران و گرما و روشنائی و نـور، و . . . چـیزهائی هستند کـه مخاطبان این قرآن با آنها آشنا بودند. غیر از اینها انواع و اقسام زیادی از رزق و روزی زمین هم از قبیل گیاه و حیوان و چشمههای آب و روغنها و فلزها و معدنها و منبعها، . . . و چیزهای غیر اینها که گـذشتگان آنـها را میشناختند و چیزهائی که جدای از آنها هستند و در طول زمان کشف و شناخته میشوند.
(قُلْ مَن یَرْزُقُکُم مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ؟).
(ای پـیغمبر! بـه مشـرکان) بگـو: چـه کسـی شما را از آسمانها و زمین روزی میرساند (و بـرکات و نعمات آنها را در اختیارتان میگذارد؟(.
(قُلِ اللَّهُ).
(اگر از روی عناد پاسخت ندادند، خودت) بگو: خدا.
دربارۀ این نمیتوانند ستیزه کنند، و جز ایـن را ادّعـاء نمایند.
بگو: خدا. آن گاه همۀ کارهای ایشان و همۀ کارهای تو به خدا واگذار میگردد. یکی از دو طرف، تو یا ایشان، راهیاب است، و طرف دیگر قطعاً گمراه است. مـمکن نیست تو و آنان یک راه را بپیمائید و هر دو طرفتان را هدایت یا راه ضلالت درپیش گیرید:
(وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ ).
این نهایت انصاف و عدالت و ادب در ستیزه و جـدال است، این که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم به مشـرکان بگوید: یکی از دو طرف ما قطعاً راهیاب است و طرف دیگـر گمراه. سپس بگذارد تشخیص راهیاب آن دو طرف، و گمراه آن دو طرف، به عقل سالم حواله گردد. تا بدین وسیله تدبّر و تفکّر را در کمال آرامش برانگیزد، و افتخار بزهکارانه آن را نپوشاند، و عشق و عـلاقۀ به ستیزه و نیرنگبازی آن را نیالاید. زیـرا پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم راهنما و مـعلّم است. لازم است ایشـان را رهـنمون و رهنمود کند، نه این که آنان را خوار و زبون سـازد و سرکوب نماید، محض جانبداری از خواری و زبونی و سرکوبی!
جدالی بدین شیوۀ پاکیزه الهامگرانـه، بهتر و زودتـر دلهای متکبّران ستیزهجوئی را میپساید که بـا جـاه و مقام مینازند و گردن میافرازند، و خویشتن را بالاتر از اقرار به حقّ و تسلیم شدن در برابر حقیقت میگیرند. همچنین جدال پاک و پسندیده، بهتر تدبّر و تفکّر راهنما و قانع شدن ژرف و ریشهدار را برمیانگیزد. این هـم نمونهای از ادب مجادله است و سزاوار دعوت کنندگان مکتب اسلام است که دربارۀ آن بیندیشند.
*
این هم آهنگ سوم این صحنه است، آهنگ سومی که هر دلی را در برابر عمل و مسؤولیّت آن، بـا قـصد و انصاف و ادب لازم نگاه میدارد:
(قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (25)
بگو: از شما دربارۀ گناهانی کــه مـا کـردهایــم، و از مـا دربارۀ گناهانی که شما کردهاید، پرسیده نـمیشود (و پافشاری ما برای راهنمائی شما تنها جنبۀ دلسوزی به حال شما دارد و بس).
چه بسا این فرموده مبتنی بر اتّهام مشرکان باشد که مىگفتند پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و کسانی که با او هستند خطاکار و بزهکار میباشند! و آنان را «صابئین» یعنی از آئین پدران و نیاکان برگشتگان مینامیدند. این هم از باطلگرایان سر میزند که حقّگرایان را به گمراهی و سرگشت متّهم میکنند، و در ایـن راسـتا به خود میبالند و هیچ گونه شرم و حیائی ندارند!
(قُل لَّا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ) (25)
بگو: از شما دربارۀ گناهانی که مـا کردهایـم، و از مـا دربارۀ گناهانی که شما کردهاید، پرسیده نـمیشود (و پافشاری ما برای راهنمائی شما تنها جنبۀ دلسوزی به حال شما دارد و بس).
هر کسی در گرو عمل خود است. هر کسی مسؤولیّت عمل خود را دارد. هر کسی سزا و جزای کـار خـود را دارد . . . بر هر کسی لازم است که دربارۀ موقعیّت خود بیندیشد، و ببیند که آیا عمل و مسؤولیّت و موقعیّتی که دارد او را به نجات یا به هلاک میرسانند.
با این پسوده ایشان را بیدار و هوشیار مینماید و به تامّــل و تدبّر و تفکّرشان میخوانـد و وادارشـان میگرداند. این نخستین گام در دیـدن چهرۀ حقّ، و گذشته از آن نخستین گام در پیش چشم داشـتن قانع گردیدن است.
*
آن گاه آهنگ چهارم در میرسد:
(قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ) (26)
بگـو: پـروردگارمان مـا را (در روز رسـتاخیز) گرد میآورد و سپس در میان ما به حقّ داوری میکند. تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است.
در اوّل کار، خدا میان اهل حقّ و اهـل باطل را گرد میآورد، تا حقّ با باطل رو در رو قرار گیرد، و اهل حقّ مردمان را به سوی حقّ خود بخوانند، و داعیان به دعوت خویش بپردازند: در اوّل کار امور با یکدیگر میآمیزد و گلاویز مى شود، و حقّ باطل را نقش زمین میسازد، و چه بسا شبههها در برابر برهانها بایستد، و باطل حقّ را بپوشاند . . . امّا همۀ اینها تا مدّتی ماندگار میماند . . . آن وقت است که خدا میان دو دستۀ حقّ و باطل داوری میفرماید، و دادگرانه آنها را از یکدیگر جدا مینماید، و حکم واپسین و جداسازنده و قاطع خود را بر آنان اجراء میسازد . . .
(وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ ).
تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است.
او داور آگاهی است که حقّ و باطل را از یکدیگر جدا میسازد، و از روی آگاهی و شناخت میان حقّگرایان و باطلگرایان داوری میفرماید و فرمانروائی مینماید. این هم اطمینان پیدا کردن به داوری و فرمان یـزدان است. خدا قطعاً فرمانروا و داور است و پرده از چهرۀ حقّ کنار میزند و حقّ را پدیدار و نمودار میگرداند. خدا امور را جز تا مدّتی آمیزه و آمیخته رها نمیسازد. خداوند حقّگرایان و باطلگرایان را مختلط و متداخل با یکدیگر نگاه نمیدارد و گرد نمیآورد مگر تا آن زمان که حقّ به دعوت خود برمیخیزد، و تاب و توان خود را مبذول میدارد، تجربه و آزمون خود را تجربه میکند و میآزماید. آن گاه است که یزدان جهان فرمان خود را صادر میفرماید و اجراء مینماید و آن گونه که باید داوری میکند و مسأله را فیصله میبخشد و کار را به پایان میآورد.
یزدان سبحان است که میداند و مقدّر میفرماید که چه وقت سخن داورانه و کلام فیصلهبخش را میگوید. هیچ کسی را نسزد که موعد آن سخن و آن کلام را تـعیین سازد و مشخّص نماید، و هیچ کسـی را نسـزد کـه آن وقت را با عجله بخواهد و آن را به شتاب درآورد. چه این خدا است که همگان را گرد میآورد. و هم او است که داوری میکند:
(وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ ).
تنها او داور آگاه (از کارهای ما و شما) است.
*
آن گاه واپسین آهنگ درمیرسد که همگن و همسان نخستین آهنگ است در به مبارزه طلبیدن انبازهائی که گمان برده میشوند:
(قُلْ أَرُونِی الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء کَلَّا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (27)
بگو: کسانی را که به عنوان شریک خدا بـه خدا مـلحق سـاختهاید، به مـن نشـان دهـید (تـا بـبینم بـرابـر کـدام ویژگی، در الوهیّت با خداونـدی انبازند کـه چیزی همسان او نـیست؟!) نـه، هرگز! (چنین چیزی مـمکن نیست. آخـر این یک مشت سنگ و چوب خاموش و بیجان، که آنها را سمبول ارواح و فرشتگان میدانـید، ساخته و پرداخته دست خودتان بوده و مرتبۀ خدائی را نشایند) بلکه تنها الله (که آفریدگار آسمانها و زمین) و چیره و کاربجا است، خدا است و بس.
در این درخواست، زشت شمردن و سبک داشتن است:
(أَرُونِی الَّذِینَ أَلْحَقْتُم بِهِ شُرَکَاء ).
کسـانی را که بـه عنوان شـریک خدا بـه خدا مـلحق ساختهاید، به من نشان دهید.
آنها را به من نشان دهید. آنـان چه کسانیند؟ آنـها کیـستند؟ چه ارزش و بهائی دارند؟ صفت آنها چیست؟ مکان آنها کجا است؟ به کدام حقّ این ادّعاء را از شما دارند؟.. همۀ اینها اشـاره به زشت شمردن و سبک داشتن دارند.
آن گاه انکار کردن با تنبیه و تهدید در میرسد:
(کَلّا). نه، هرگز.
آنان و آنها هرگز انبازهای خدا نیستند. خداوند سبحان هیچ گونه انبازی ندارد.
(بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) .
بلکه تنها الله (که آفریدگار آسمانها و زمـین) و چیره و کاربجا است، خدا است و بس.
کسی کـه صفات او ایـن بـاشد، اینها انبازهای وی نخواهند بود. اصلاً خدا شریک و انبازی ندارد.
*
بدین وسیله این مرحلۀ کوتاه به پایان مـیآید، و ایـن آهنگهای درشت و ژرف به اتمام میرسد، این مرحله و آهنگهائی که دربارۀ سیمای جـهان فـراخ و شگـفت هستی، و دربارۀ موقعیّت شفاعت شگرف و هراسناک، و دربارۀ درگیری حقّ و باطل، و راجع به ژرفای نفسها و اعماق دلها است.