ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مکی است؛ ترتیب آن 88؛ شمار آیات آن 26
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ ١﴾.
ای محمّد! آیا خبرهای قیامت به تو رسیده است که دیدگان را با هولناکیاش میپوشاند، مردم را با شدّت خود جمع میآورد و دلها را با سختیهایش به خود مصروف میسازد.
﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢﴾.
برخی چهرهها در روز قیامت به خاطر اعمال بد و افعال نادرست خویش خوار، ناامید و سیاهاند؛ زیرا آنگاه که عذاب را مشاهده مینمایند ندامت آنان را فرا میگیرد و احساس زیانمندی میکنند.
﴿عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ ٣﴾.
اعمال پُر مشقّت، دشوار و زیادی را انجام دادهاند امّا باطل است؛ زیرا خلاف شریعت بوده است، یا اینکه در آتش دوزخ با کشیدهشدن به طوقهای آهنین و با رنجهای عقوبت به دشواری گرفتار میشوند.
﴿تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِیَةٗ ٤﴾.
به آتش داغی سوزانده میشوند که پوست وجود را بریان میکند، اعضای وجود را میگدازد، نه تخفیف مییابد و نه از عقوبتش نجات مییابند.
﴿تُسۡقَىٰ مِنۡ عَیۡنٍ ءَانِیَةٖ ٥﴾.
نوشیدنی آنان از چشمۀ بسیار داغی است که رودههای آنان را قطع میکند و گوشت چهرههای آنان از جوشش و شدّت فورانش میافتد.
﴿لَّیۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٖ ٦﴾.
در آتش دوزخ طعامی برای خوردن ندارند، مگر خار خشکیدۀ تلخی که حرارتش برطرف شده تا عذاب و جزای آنان افزون شود.
﴿لَّا یُسۡمِنُ وَلَا یُغۡنِی مِن جُوعٖ ٧﴾.
خوردنش فربه نمیکند و از تناولش کسی سیر نمیشود؛ یعنی ناتوانی را دور نمیسازد و گرسنگی را دفع نمینماید، امّا درد را بیش میگرداند و بیماری را مزید میسازد.
﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ ٨﴾.
در آنجا چهرههایی شادمان و روشنی موجود اند که نیکویی متعالی و نور پُر درخشش دارند. زیبایی آنها را پوشیده است و اینها چهرههای مؤمنان اند.
﴿لِّسَعۡیِهَا رَاضِیَةٞ ٩﴾.
با اعمال نیکویی که در دنیا انجام دادهاند خوشنود اند، به خاطر بازگشت شایستهای که در پیش رو دارند مطمئنّ هستند، پاداش خویش را درمییابند، با نعمتها شادماناند و از دریافت جزای عملشان لذّت میبرند.
﴿فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ ١٠﴾.
در بهشتی که بلند مرتبه است داخل میشوند، در جایگاههای عالی و مقامهای بلندی مسکن میگزینند که دارای قدر و منزلت است و از شرافت و ارزشمندی ویژهای برخوردار اند.
﴿لَّا تَسۡمَعُ فِیهَا لَٰغِیَةٗ ١١﴾.
اهل بهشت در آنجا سخنان بیخیر و بیهودهای را نمیشنوند؛ یعنی در آنجا کلام باطل و سخنان بیارزش وجود ندارد، بلکه همه حقّانیت، صواب و سلام است.
﴿فِیهَا عَیۡنٞ جَارِیَةٞ ١٢﴾.
چشمۀ صاف، گوارا، روشن و جاری با آب زلال و سردی در بهشت وجود دارد که با تندی بیرون میجهد و کرامتی برای مؤمنان است.
﴿فِیهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ ١٣﴾.
در آنجا برای اهل بهشت تختهایی آماده شده که پایههای بلند و جایگاه مرتفع دارد، نرم و راحت است و همه انس و بهرهمندی را در خود جمع کرده است.
﴿وَأَکۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ ١٤﴾.
در بهشت ظرفهایی است که دسته ندارد و با حسن و زیبایی، پاکیزهگی و همراه با لذّت در دست کسی که مینوشد نهاده میشود تا آسانتر نوشیده شود.
﴿وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ ١٥﴾.
در بهشت بالشهایی با زیبایی عجیب و حسن بدیعی روبروی یکدیگر برابر ساخته شده است. اهل بهشت که در نعمتها مصروف اند بر آنها تکیه میکنند، سخن میزنند و میخندند.
﴿وَزَرَابِیُّ مَبۡثُوثَةٌ ١٦﴾.
و در بهشت فرشهای ذی قیمت، پر درخشش، خوش منظر و مخملینی آماده شده که با نرمی و ملایمت و با راحت و فخامت، با شخصی که بر آن مینشیند انتقال مییابد.
﴿أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ ١٧﴾.
آیا مردم در آفرینش ابداعی شتر نمیبینند که چگونه خداوند عزوجل شکلش را برابر ساخته است؟ چگونه برایش اوصافی بخشیده که در سایر حیوانات موجود نیست؟
﴿وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ ١٨﴾.
چگونه در آسمان نمیبینند و چرا در این سقف بزرگ، مرفوع و مستحکمی که بدون ستون قایم است و شکاف و عیبی ندارد نمیاندیشند؟
﴿وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ ١٩﴾.
چرا به کوهها نظر نمیاندازند، به کوههایی که با شکوه و قایم اند، با زیبایی خاصی ایستادهاند، زمین را ثابت نگه میدارند و هر کوهی چون انگشت سَبّابهای به یگانگی خداوند عزوجل گواهی میدهد؟
﴿وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠﴾.
و چگونه به زمین نمیاندیشند که به منظور زندگی بر رویش برابر ساخته شده، گهوارهای برای مردم و فرشی برای همه مخلوقات ساخته شده تا زندگی در آن راه کمال را بپیماید.
﴿فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ ٢١﴾.
ای پیامبر! با آیات قرآن و دلایل آفرینش در مخلوقات مردم را پند بده. همچنان انواع نعمتها و ایّام عقوبتها را برای مردم یادآوری نما؛ زیرا وظیفهات تنها پنددادن است.
﴿لَّسۡتَ عَلَیۡهِم بِمُصَیۡطِرٍ ٢٢﴾.
تو بر آنان سلطه نداری تا بر ایمان مجبورشان سازی، بلکه تو رهنمایی هستی که حجّت را اقامه میکنی، دلایل را واضح مینمایی و به سوی هدایت فرا میخوانی.
﴿إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَکَفَرَ ٢٣﴾.
مگر کسی که از هدایت پشت گرداند، به رسالت کافر شود، از راهیابی اعراض نماید، از دلایل انکار ورزد و به حق تکذیب کند. چنین کسی به راستی که مستحقّ عذاب و عقوبت شده است.
﴿فَیُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَکۡبَرَ ٢٤﴾.
حقتعالی او را در روز قیامت به عذاب شدیدی، با طوقها و زنجیرهای آهنینی در آتش دوزخ که عمق بسیار دارد و طعام اهلش زقّوم است عذاب مینماید.
﴿إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ ٢٥﴾.
به راستی که مرجع همگان به سوی خداوند است و همه به سوی او برمیگردند. از اینرو منتهای علوم، اعمال و مردم در روز قیامت به سوی اوست.
﴿ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم ٢٦﴾.
بعد از آن حساب مردم در روز حشر بر ماست؛ یعنی به همه رسیدگی کامل مینماییم و هریک را مطابق عملکردش اعم از خیر و شرّ جزا و پاداش میدهیم.
سوره غاشیه
هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ
[ای پیامبر،] آیا خبرِ قیامت هولناکِ فراگیر به تو رسیده است؟
وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ
در آن روز، چهرههایی خوار و ذلیل خواهند بود.
عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ
[در دنیا] پیوسته تلاش کرده [و] خسته شده [و چون در راه حق نبوده، نتیجهای ندیدهاند].
تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِیَةٗ
در آتش سوزان درمیآیند،
تُسۡقَىٰ مِنۡ عَیۡنٍ ءَانِیَةٖ
از چشمۀ بسیار داغ به آنها نوشانیده میشود.
لَّیۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٖ
غذایی جز خارِ خشک و تلخ ندارند
لَّا یُسۡمِنُ وَلَا یُغۡنِی مِن جُوعٖ
که نه [آنان را] فربه کند و نه گرسنگی را دفع مینماید.
وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ
در آن روز، چهرههایی شاداب و تازه هستند
لِّسَعۡیِهَا رَاضِیَةٞ
و از سعی [و تلاش] خود راضیند؛
فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ
در بهشت برین هستند.
لَّا تَسۡمَعُ فِیهَا لَٰغِیَةٗ
در آنجا هیچ سخن بیهودهای نمیشنوند.
فِیهَا عَیۡنٞ جَارِیَةٞ
در آن، چشمه[های آب] روان است.
فِیهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ
تختهای [زیبای] بلند [پایه] در آن است.
وَأَکۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ
و جامهایی [که در کنار چشمهها] نهاده شده.
وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ
و بالشتهای [منظم] چیدهشده،
وَزَرَابِیُّ مَبۡثُوثَةٌ
و [نیز] فرشهای گرانبها گسترده شده است.
أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ
آیا [کافران] به شتر نمینگرند که چگونه آفریده شده است؟
وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ
و به آسمان [نمینگرند] که چگونه برافراشته شده است؟
وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ
و به کوهها [نمینگرند] که چگونه [محکم بر زمین] نصب شده است؟
وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ
و به زمین [نمینگرند] که چگونه گسترده شده است؟
فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ
[ای پیامبر،] پند بده، که تو فقط پنددهندهای.
لَّسۡتَ عَلَیۡهِم بِمُصَیۡطِرٍ
تو بر آنان مسلط [و چیره] نیستی [که آنان را بر ایمانآوردن وادار کنی].
إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَکَفَرَ
اما کسی که روی بگردانَد و کافر شود
فَیُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَکۡبَرَ
الله او را با بزرگترین عذاب، مجازات میکند.
إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ
همانا بازگشت آنها به سوی ماست.
ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم
سپس بیگمان، حسابشان [نیز] با ماست.
Al-Ghāshiyah
سورة الغاشیة - سورة 88 - عدد آیاتها 26
بسم الله الرحمن الرحیم
هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ
عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ
تَصْلَى نَارًا حَامِیَةً
تُسْقَى مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ
لَّیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِیعٍ
لا یُسْمِنُ وَلا یُغْنِی مِن جُوعٍ
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاعِمَةٌ
لِسَعْیِهَا رَاضِیَةٌ
فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ
لّا تَسْمَعُ فِیهَا لاغِیَةً
فِیهَا عَیْنٌ جَارِیَةٌ
فِیهَا سُرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ
وَأَکْوَابٌ مَّوْضُوعَةٌ
وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ
وَزَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ
أَفَلا یَنظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ
وَإِلَى السَّمَاء کَیْفَ رُفِعَتْ
وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ
وَإِلَى الأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ
فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَکِّرٌ
لَّسْتَ عَلَیْهِم بِمُصَیْطِرٍ
إِلاَّ مَن تَوَلَّى وَکَفَرَ
فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الأَکْبَرَ
إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ
ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ
سورة غاشیه
به نام الله بخشندة مهربان
(ای پیامبر) آیا خبر غاشیه (= قیامت فراگیر) به تو رسیده است؟! ﴿1﴾ چهرههایی در آن روز خوار و ذلیل خواهند بود. ﴿2﴾ (در دنیا) پیوسته تلاش کرده (و) خسته شده (و چونکه در راه حق نبوده نتیجة ندیدهاند. ﴿3﴾ در آتش سوزان در آنید. ﴿4﴾ از چشمۀ بسیار داغ به آنها نوشانده میشود. ﴿5﴾ طعامی جز از ضریع (= خار خشک و تلخ) ندارند. ﴿6﴾ که نه (آنها را) فربه کند، و نه دفع گرسنگی نماید. ﴿7﴾ (و) چهرههایی در آن روز شاداب و تازه باشند. ﴿8﴾ و از سعی (و تلاش) خود خوشنودند. ﴿9﴾ در بهشت برین هستند. ﴿10﴾ در آن هیچ سخن بیهودة نمیشنوند. ﴿11﴾ در آن چشمه(های آب) روان باشد. ﴿12﴾ در آن تختهای (زیبای) بلند (پایه) است. ﴿13﴾ و جامهایی (که در کنار چشمهها) نهاده شده. ﴿14﴾ و پشتیها بالشهای منظم چیده شده، ﴿15﴾ و (نیز) فرشهای گرانبها گسترده شده است. ﴿16﴾ آیا (کافران) به شتر نمینگرند، گه چگونه آفریده شده است؟ ﴿17﴾ و به آسمان (نمی نگرند،) که چگونه بر افراشته شده است؟ ﴿18﴾ و به کوهها (نگاه نمیکنند) که چگونه (محکم بر زمین محکم) نصب شده است؟ ﴿19﴾ و به زمین (نمینگرند،) که چگونه گسترده شده است؟ ﴿20﴾ پس (ای پیامبر) پند بده، که تو تنها پند دهندهای. ﴿21﴾ تو بر آنها مسلط (و چیره) نیستی (که بر ایمان مجبورشان کنی). ﴿22﴾ مگر کسیکه روی گرداند کافر شود. ﴿23﴾ پس الله با عذاب بزرگ او را عذاب میکند. ﴿24﴾ همانا بازگشت آنها به سوی ماست. ﴿25﴾ سپس بیگمان حسابشان (نیز) با ماست. ﴿26﴾
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ هَلۡ أَتَىٰکَ حَدِیثُ ٱلۡغَٰشِیَةِ ١ وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٍ خَٰشِعَةٌ ٢ عَامِلَةٞ نَّاصِبَةٞ ٣ تَصۡلَىٰ نَارًا حَامِیَةٗ ٤ تُسۡقَىٰ مِنۡ عَیۡنٍ ءَانِیَةٖ ٥ لَّیۡسَ لَهُمۡ طَعَامٌ إِلَّا مِن ضَرِیعٖ ٦ لَّا یُسۡمِنُ وَلَا یُغۡنِی مِن جُوعٖ ٧ وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاعِمَةٞ ٨ لِّسَعۡیِهَا رَاضِیَةٞ ٩ فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٖ ١٠ لَّا تَسۡمَعُ فِیهَا لَٰغِیَةٗ ١١ فِیهَا عَیۡنٞ جَارِیَةٞ ١٢ فِیهَا سُرُرٞ مَّرۡفُوعَةٞ ١٣ وَأَکۡوَابٞ مَّوۡضُوعَةٞ ١٤ وَنَمَارِقُ مَصۡفُوفَةٞ ١٥ وَزَرَابِیُّ مَبۡثُوثَةٌ ١٦ أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَى ٱلۡإِبِلِ کَیۡفَ خُلِقَتۡ ١٧ وَإِلَى ٱلسَّمَآءِ کَیۡفَ رُفِعَتۡ ١٨ وَإِلَى ٱلۡجِبَالِ کَیۡفَ نُصِبَتۡ ١٩ وَإِلَى ٱلۡأَرۡضِ کَیۡفَ سُطِحَتۡ ٢٠ فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ ٢١ لَّسۡتَ عَلَیۡهِم بِمُصَیۡطِرٍ ٢٢ إِلَّا مَن تَوَلَّىٰ وَکَفَرَ ٢٣ فَیُعَذِّبُهُ ٱللَّهُ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَکۡبَرَ ٢٤ إِنَّ إِلَیۡنَآ إِیَابَهُمۡ ٢٥ ثُمَّ إِنَّ عَلَیۡنَا حِسَابَهُم ٢٦﴾
به نام خداوند بخشندۀ مهربان
آیا آمده است به تو خبر قیامت؟. ﴿1﴾یک پاره رویهاى آن روز خوار باشند. ﴿2﴾کار کنندة محنت کشنده باشند. ﴿3﴾درآیند به آتش افروخته شده. ﴿4﴾آب نوشانیده شوند از چشمهای نهایت گرم. ﴿5﴾نباشد ایشان را هیچ طعامى مگر از ضریع. ﴿6﴾که فربه نکند و رفع گرسنگى ننماید [1254]. ﴿7﴾یک پاره رویهاى آن روز تازه باشد. ﴿8﴾به سعى خود رضامند شده باشند. ﴿9﴾در بهشت عالى. ﴿10﴾نشنوى آنجا هیچ سخن بیهوده. ﴿11﴾در آنجا چشمهای جارى باشد. ﴿12﴾در آنجا تختهاى بلند باشد. ﴿13﴾و کوزههاى نهاده شده. ﴿14﴾و وسادههاى برابر یکدیگر گذاشته. ﴿15﴾و بساطهاى نفس پراکنده کرده. ﴿16﴾آیا نمىنگرند به سوى شتران، چگونه آفریده شده؟!. ﴿17﴾و به سوى آسمان، چگونه برداشته شد؟!. ﴿18﴾و به سوى کوهها، چگونه برافراشته شد؟!. ﴿19﴾و به سوى زمین، چگونه پهن کرده شد؟!. ﴿20﴾پس پند ده، جز این نیست که تو پند دهندهای. ﴿21﴾نیستى بر ایشان گماشته شده. ﴿22﴾لیکن هر که روى بگرداند و کافر شود ﴿23﴾پس عذاب کندش خدا به عقوبت بزرگ. ﴿24﴾هرآیینه به سوى ماست رجوع ایشان. ﴿25﴾باز هرآیینه بر ماست حساب ایشان.﴿26﴾
سورۀ غاشیه مکّی و ٢٦ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ (١)وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ (٢)عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ (٣)تَصْلَى نَارًا حَامِیَةً (٤)تُسْقَى مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ (٥)لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلا مِنْ ضَرِیعٍ (٦)لا یُسْمِنُ وَلا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ (٧)وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ (٨)لِسَعْیِهَا رَاضِیَةٌ (٩)فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ (١٠)لا تَسْمَعُ فِیهَا لاغِیَةً (١١)فِیهَا عَیْنٌ جَارِیَةٌ (١٢)فِیهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (١٣)وَأَکْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ (١٤)وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ (١٥)وَزَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ (١٦)أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الإبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (١٧)وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (١٨)وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (١٩)وَإِلَى الأرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ (٢٠)فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ (٢١)لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (٢٢)إِلا مَنْ تَوَلَّى وَکَفَرَ (٢٣)فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الأکْبَرَ (٢٤)إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ (٢٥)ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ) (٢٦)
این سوره یکی از آهنگهای ژرف و آرامی است که انسان را به تفکّر و تدبّر وامیدارد، و به امید و انتظار فرامیخواند، و به ترس و هراس میاندازد. انسان را بر آن میدارد به حساب و کتاب خود برسد و خویشتن را برای روز حساب و کتاب آماده سازد.
این سوره دل انسان را در دو جولانگاه به چرخش و گردش میاندازد: جولانگاه آخرت، و جهان فراخ آن، و صحنههای مؤثّری که دارد. جولانگاه هستی عریض و طویلی که برای دیدگان آشکار و نمودار است، و نشانههای خداشناسی موجود در آفریدههای یزدان که جلو چشمان مردمان و در معرض دیدگان همگان است ... بعد از این دو چرخش و گردش هراسانگیز، مردمان را متوجّه حساب و کتاب آخرت، و سلطه و سیطرۀ خدا، و حتمی و قطعی بودن برگشت بدو در پایان گشت و گذار این جهان گذرا میسازد . . . همۀ اینها با آهنگ ژرف و شیوۀ آرام ولی مؤثّری، و متین ولی هراسناکی بیان میگردد.
*
(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ) (١)
آیا خبر حادثۀ فراگیر (روز قیامت که مردمان بیدین و گناهکار را دربر میگیرد) به تو رسیده است؟.
با این سرآغاز، سورهای میآغازد که میخواهد دلها را به سوی خدا برگرداند، و ایشان را متوجّه نشانههای شناخت یزدان در گسترۀ این جهان، و حساب و کتاب و سزا و جزای قطعی او در آن جهان گردانـد. با این پرسش الهامبخش جلالت و عظمت و دالّ بر تقریر و بیان، این سوره میآغازد. از آخرت سخن میگوید، و در عین حال اشاره میکند بدین امر که آخرت قبلاً از آن سخن رفته است و بدان تذکّر داده شده است. قیامت بدین نام تازۀ «غاشیه« نامگذاری میگردد که به معنی بلائی است که مردمان را فرامیگیرد و ایشان را با ترسها و هراسهای خود احاطه میکند. غاشیه نامی از نامهای تازۀ دوزخ است و در این جزء آمده است. از جملۀ نامهای وحشتانگیز است. از قبیل: «طامّه«. (حادثۀ عظیم. مصیبت طاقتفرسا. بلای سخت و فراگیر). «صاخّه«: «صدای کرکننده. صدای گوشخراش. حادثۀ عظیم«. «غاشیه«: «فراگیرنده«. «قارعه«: «کوبنده. مصیبت سخت و بزرگ« . . . این گونه نامها با سرشت آشنای این جزء مناسبت دارد. این خطاب را:
(هَلْ أَتَاکَ...).
آیا به تو رسیده است . . ؟.
پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم هر وقت هَل أتاکَ را میشنید آن را متوجّه شخص خود احساس میکرد و تأثیر آن را در خویشتن میدید. انگار برای نخستین بار است که مستقیماً آن را از پروردگارش میشنود. چرا که دل مبارک او در برابر خطاب یزدان سبحان سخت حسّاس بود. حقیقت خطاب را پیش چشم میداشت. احساس میکرد هر وقت گوشهای مبارکش آن را میشنود انگار این خطاب مستقیماً و بدون واسطه بدو است . . . ابن ابوحاتم گفته است: علی پسر محمّد طنافسی از ابوبکر پسر عبّاس، و او از ابو اسحاق، وی از عمر پسر میمون برایمان روایت کرده است که گفته است: پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از نزد زنی عبور فرمود. آن زن تلاوت میکرد:
(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ) (١)
آیا خبر حادثۀ فراگیر (روز قیامت که مردمان بیدین و گناهکار را دربر میگیرد) بـه تو رسیده است؟.
پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم سر را بلند کرد و گوش فرا داد و فرمود:
(نَعَم قَد جاءَنی).
«بلی که به من رسیده است«.
این خطاب - با وجود این - عام است و شامل هر کسی میگردد که این قرآن را میشنود. چه سخن غاشیه، یعنی حادثۀ فراگیرنده، سخن مکرّر این قرآن است . . . بدین قرآن پند و اندرز داده میشود، و بدان بیم داده میشود و بدان مژده داده میشود. با آن در دلها و درونها حسّاسیّت و هراس و پرهیزگاری و ترس و لرز به جوش و خروش انداخته میشود. همچنین با آن امید داشتن و چشم به راه بودن و انتظار کشیدن برانگیخته میگردد. بدین خاطر این قرآن دلها و درونها را زنده نگاه میدارد، و همچون دلها و درونهائی نمیمیرند و غافل نمیگردند.
(هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ الْغَاشِیَةِ) (١)
آیا خبر حادثۀ فراگیر (روز قیامت که مردمان بیدین و گناهکار را دربر میگیرد) بـه تو رسیده است؟.
سپس چیزی از داستان غاشیه را بیان میدارد:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ (٢)عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ (٣)تَصْلَى نَارًا حَامِیَةً (٤)تُسْقَى مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ (٥)لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلا مِنْ ضَرِیعٍ (٦)لا یُسْمِنُ وَلا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ) (٧)
مردمانی، در آن روز خوار و زبون خواهند بود: دائماً خواهند کوشید و رنج خواهند کشید. به آتش بس سوزان دوزخ در خواهند آمد و خواهند سوخت. از چشمۀ بسیار داغ و گرمی نوشانده خواهند شد. آنـان خوراکی جز ضریـع نخواهند داشت. نه فربه خواهد کرد و نه از گرسنگی خواهد رهاند.
این سوره با شتاب صحنۀ دوزخ را پیش از صحنۀ بهشت نشان میدهد. چرا که صحنۀ دوزخ به فضای «غاشیه« و سایه روشن آن نزدیکتر است . . . در دوزخ: آن روز مردمانی خوار و زبون رنج دیده و خسته و زیر بارگناهان خمیده و لمیده خواهند بود. کار کردهاند و رنج کشیدهاند، امّا کار نیک و ستوده نکردهانـد و فرجام پسندیدهای و رضایت بخشی نداشتهاند؛ و جز زیان و خسران ندیدهاند و به دست نیاوردهاند. این است که بر درد و رنج و سختی و دشواری خود افزودهاند. بدین لحاظ آنان:
(عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ) (٣)
دائماً خواهند کوشید و رنج خواهند کشید.
کار کردهاند برای غیر خدا. رنج کشیدهاند نه در راه خدا. برای خودشان و برای فرزندانشان کار کردهانـد. برای دنیای خود و برای آزمندیهای خود رنج کشـیدهاند و خسته شدهاند. سپس فرجام کار و رنج را یافتهاند و دیدهاند. فرجام کارشان و رنجشان را در دنیا سختی کشیدن و تلاش ورزیدن بدون توشه و اندوخته یافتهاند و دیدهاند، و در آخرت ثمرۀ کارشان و رنجشان روسیاهی و شرمساری یافتهاند و دیدهاند، روسیاهی و شرمساریای که سر به عذاب میکشد و آنان را به آتش دوزخ میکشد. سرانجام با خواری و دشواری و سنگین باری و بدبختی و بدبیاری و ناامیدی رویاروی میشوند!
افزون بر این خواریها و رسوائیها و خستگیها و بیچارگیها، عذاب دردناک در میان است و درد و رنج فراوان در انتظارشان است:
(تَصْلَى نَارًا حَامِیَةً) (٤)
به آتش بس سوزان و گدازان دوزخ در خواهند آمد و خواهند سوخت.
عذاب آتش دوزخ را میچشند و بدان گرفتار میآیند.
(تُسْقَى مِنْ عَیْنٍ آنِیَةٍ) (٥)
از چشمۀ بسیار داغ و گرمی نوشانده خواهند شد. این آب، گرم گـرم و داغ داغ است . . .
(لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلا مِنْ ضَرِیعٍ (٦)لا یُسْمِنُ وَلا یُغْنِی مِنْ جُوعٍ) (٧)
آنان خوراکـی جز ضریـع نخواهند داشت. نه فربه خواهد کرد و نه از گرسنگی خواهد رهاند.
گویند «ضریع« درختی از آتش است که در دوزخ است. این برداشت با استناد به درخت زقّوم است که در ته دوزخ میروید[1] . . . و گویند: نوعی خار است که به زمین میچسبد. شتر آن را میچرد و میخورد مادام که سبز است. آن را «شبرق« نیز میگویند. وقتی که این خار چیده شد بدان «ضریع« گفته میشود. بدین هنگام شتر نمیتواند از آن بخورد، چرا که در این حالت سمّی است. هم آب گرم و داغ، و هم ضریع نوعی از انواع خوراک است و در ردیف «غِسلین«[2] به معنی زردابه و خونابه، و «غَسّاق«[3] به معنی خونابه و شوخابه است. ضریع و غسلین و غسّاق، و سائر خوراکیهای دیگر از این دست، نه چاق میکنند و نه انسان را از گرسنگی رهائی میبخشند!
روشن است که ما در دنیا نمیتوانیم سرشت همچون عذابی را که در آخرت است بفهمیم و درک کنیم. این اوصاف به میان می آید تا به حسّ و شعور و ذهن ما انسانها بیندازند نهایت چیزی را که از درد و الم میتوانیم به تصوّر درآوریم و پیش چشم بداریم، درد و المی که از خواری و سستی و ناامـیدی و سوزش سوختن با آتش سوزان، از خـود را خنک کردن و سیراب شدن از آب بسیار داغ، خوردن خوراکی که شتر را چاق نمیکند هر چند که از آن بخورد، چون خار است و هیچ گونه سودی در آن نمیباشد، و از گرسنگی رهائی نمیبخشد، و کسی را بینیاز از خوردن نمیگرداند . . . از مجموع این جهانبینیها درک و فهم بالاترین درجات درد و ناراحتی در حسّ و شعورمان گرد میآید. تازه عذاب آخرت سختتر از این است. سرشت عذاب آخرت را نمیداند مگر کسی که آن را بچشد و بدان گرفتار آید - پناه بر خدا!
در سوی دیگری افراد دیگری هستند:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاعِمَةٌ (٨)لِسَعْیِهَا رَاضِیَةٌ (٩)فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ (١٠)لا تَسْمَعُ فِیهَا لاغِیَةً (١١)فِیهَا عَیْنٌ جَارِیَةٌ (١٢)فِیهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ (١٣)وَأَکْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ (١٤)وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ (١٥)وَزَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ) (١٦)
مردمانی در آن روز شادان و شاداب و دارای نعمت و لذّت خواهند بود. از کوشش خود خشنود و به سبب تلاش خـویش راضی خواهند بود. در بهشت برین و عالیقدر بسر خواهند برد. در آنجا سخن یاوهای نخواهند شنید. در آنجا چشمههای روانی است. در آنجا تختهای بلند و عالی است. و ساغرهائی که (در کنار چشمههائی و در حضور بهشتیان) گذارده شدهاند. و بالشها و پشتیهائی که گسترده و پهن گشتهاند .
در این سو مردمانی است که در چهرههایشان آثار نعمت پیدا است. خشنودی یزدان در ایشان هویدا است. مردمانی هستند که خوش و خرّم بوده از چیزهائی که میبینند و مییابند. و میستایند کاری را که کردهاند. فرجام کارشان را خوب و پسندیده مییابند. از احساس این روحیّۀ والا لذّت میبرند. احساس خشنودی و رضایت میکنند وقتی که میبینند خدا از ایشان خشنود و راضی است. برای دل خوشتر و آرام بخشتر از این نیست که اطمینان پیدا کند به خیر و خوبی رسیده است و از فرجام کار خود راضی و خشنود گردیده است، و ببیند یزدان سبحان هم از همچون فرجامی راضی و خشنود شده است و آن را پسندیده است. و ببیند که به میان بهشت افتاده است و غوطهور در نعمت سرمدی گردیده است . . . بدین خاطر است قرآن مجبد این نوع از سعادت را پیش از رفاه و خوشی و لذّت و نعمتی ذکر میکند که در بهشت است. بعد از آن از بهشت سخن میگوید و نعمتهائی را برمیشمرد که در بهشت به این افراد خوشبخت داده میشود:
(فِی جَنَّةٍ عَالِیَةٍ) (١٠)
در بهشت برین و عالیقدر بسر خواهند برد.
بهشت خودش والا و بالا است. ارزشمند و گرانبها است. سترگ و بزرگ است. گذشته از این دارای درجات عالی و مقامات عالی است. والائی و بالائی در حسّ و شعور آوا و نوای ویژهای دارد.
(لا تَسْمَعُ فِیهَا لاغِیَةً) (١١)
در آنجا سخن یاوهای نخواهند شنید.
این تعبیر فضائی را پدید میآورد لبریز از آرامش و آسایش، صلح و صفا، اطمینان و امن و امان، مودّت و محبّت، رضا و خشنودی، راز و نیاز، قصّهگوئی و داستانسرائی دوستان و عزیزان، دوری گزیدن از هر سخنی که یاوه و بیهوده بوده و خیر و صلاحی در آن نباشد . . . این خودش به تنهائی نعمت است. این خودش به تنهائی سعادت است، سعادتی که جلوهگر میآید هنگامی که عقل و خرد این چنین زندگیای را پیش چشم حاضر میآورد، زندگیای که یاوه و ستیز و مبارزه و نقش زمین نمودن و کشمکش و لجاجت و خصومت و جار و جنجال و تق و توق و داد و بیداد و هرج و مرجی، در آن نیست . . . آن گاه قرآن آرامش پر از امن و امان، صلح و صفای بیدغدغه، مودّت و محبّت مورد رضایت، و سایۀ خنک و خوشایند را با عبارت الهامگرانهای به تصویر میکشد:
(لا تَسْمَعُ فِیهَا لاغِیَةً) (١١)
در آنجا سخن یاوهای نخواهند شنید.
خود واژگان این عبارت، جان میبخشند و صفا میآورند، و نرم نرمک و ساده و آسان روان میگردند، و با آوا و نوای خوشایند و ملایمی دل را میربایند و شیفته و شیدای خود مینمایند! این پسوده اشارهای هم بدین امر مینماید که زندگی مؤمنان در زمین، زمانی از جدال و ستیز و یاوهسرائی و پوچگرائی دوری میگزینند گوشهای از زندگی بهشت بشمار است. مؤمنان با این نوع زندگی برای نعمتهای ارزشمند آن سرای آماده میشوند.
این گونه یزدان سبحان در میان اوصاف بهشت این معنی ارزشمند درخشان را جلو میاندازد. سپس نعمتهای دیگری را بیان میفرماید که احساس و حواسّ را سیر مینمایند. به شکلی ذکر میشوند که تصوّر کردن آنها انسان را مات و مبهوت خود میکند. نعمتها در بهشت مطابق خواست دلهای بهشتیان تغییر میکند. آنچه آرزو بکنند و بخواهند صورت میپذیرد و مطابق میل ایشان فراهم میشود. چیزهائی فراهم میآید که کسی چگونگی آنها را نمیداند مگر آن کس که از آنها برخوردار میگردد و مزۀ آنها را میچشد!
(فِیهَا عَیْنٌ جَارِیَةٌ) (١٢)
در آنجا چشمههای روانی است.
چشمۀ روان، چشمهای است که آب آن قلقل میزند و برمیجوشد. همچون چشمهای افزون بر سیراب کردن دارای جمال و زیبائی است، جمال و زیبائی حرکت کردن و قلقل زدن و روان شدن. آب روان به حسّ و شعور سرزندگی میبخشد و جان میدهد، جانی که میجنبد و تکان میخورد. این هم لذّتی برای دیده و دل است، لذّتی که از گوشۀ نهانی به ژرفاهای حسّ و
شعور میخزد و نفوذ میکند.
(فِیهَا سُرُرٌ مَرْفُوعَةٌ) (١٣)
در آنجا تختهای بلند و عالی است.
بلندی و ارتفاع بیانگر نظافت است همان گونه که بیانگر طهارت است. . .
(وَأَکْوَابٌ مَوْضُوعَةٌ) (١٤)
و ساغرهائی که (در کنار چشمههائی و در حضور هشتیان) گذارده شدهاند.
ردیف حیده شدهاند و آماده برای نوشیدن گردیدهاند. نیازی به جستجو کردن آنها و آماده نمودن آنها نیست!
(وَنَمَارِقُ مَصْفُوفَةٌ) (١٥)
و بالشها و پشتیهائی که گسترده و پهن گشتهاند.
بالشها و پشتیها برای آسوده تکیه کردن و لمیدن بر آنها!
(وَزَرَابِیُّ مَبْثُوثَةٌ) (١٦)
و فرشهای فاخر و گرانبهائی که گسترده و پهن گشتهاند..
«زرابیّ« فرشهای پرزدار و خوابدار گرانبها. «قالیچهها» برای زینت و هم برای استراحت در اینجا و آنجا پهن گردیدهاند!
همۀ اینها نعمتهائی است که مردمان همگون و همسان آنها را در زمین میبینند. این چیزها ذکر میگردند برای این که تا اندازهای معنی آنها به ذهن نزدیک گردد. ولی سرشت آنها و سرشت لذّت بردن و بهرهمند شدن از آنها معلوم نیست و حواله میگردد به چشیدن و استفاده کردن از آنها در آنجا، توسّط افراد خوشبختی که خدا این چشیدن و استفاده کردن را قسمت ایشان میفرماید. دخالت در مقایسه کردنها یا پژوهش نمودنهائی که پیرامون سرشت نعمتها یا سرشت عذاب آخرت صورت میپذیرد، بیهوده است. درک و فهم سرشت چیزی مربوط به نوع این درک و فهم است. ساکنان زمین با حسّ و شعوری درک میکنند و میفهمند که مقیّد به ظروف و شرائط این زمین و سرشت زندگی در آن است. وقتی که مردمان بدانجا میرسند پردهها برداشته میشود، و مانعها از میان برمیخیزد، و جانها و خردها آزاد میگردد، و معنیها و مفهومهای خود واژگان تغییر پیدا میکنند، به حکم آن که لذّت بردن و استفاده کردن از آنها تغییر پیدا میکند، و خواهد شد آنچه خواهد شد از چیزهائی که ما نمیتوانیم هم اینک بدانیم چگونه خواهند شد و خواهند بود!
ما از این اوصاف تنها استفادهای که میبریم این است که عقل ما تا آنجا که میتواند شکلها و صورتهای لذّت بردن و شیرینی چشیدن و بهرهمند از نعمت گردیدن را تصوّر کند، ولی بداند که نعمتهای بهشت بالاتر از اینها است. این چیزی است که تا در اینجا هستیم میتوانیم آن را تصوّر کنیم و مزۀ آن را بچشیم. آن وقّت که بدانجا رسیدیم حقیقت آن نعمتها را خواهیم دانست، اگر خدا با فضل و لطف و رضا و بزرگواری خود بر ما منّت نهد و آن نعمتها را بهرۀ ما سازد.
*
چرخش و گردش در جهان آخرت پایان میپذیرد. روند سخن از این چرخش و گردش برمیگردد و بدین جهان پیدا و دم دست میپردازد. جهان پیدائی که به قدرت خداوند توانا، و به اداره کردن اداره کنندۀ دانا، و به جدائی ساختار دادار و منحصر بودن قالب آن اشاره مینماید، ساختار و قالبی که دالّ بر این است که تقدیر و تدبیری در میان است، و در پشت سر این تقدیر و تدبیر کاری رخ میدهد و جهانی به دنبال این جهان میآید، کاری که جدای از کار این زمین است و فرجامی درمیرسد که جدای از فرجام مرگ است:
(أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الإبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ (١٧)وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ (١٨)وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ (١٩)وَإِلَى الأرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ) (٢٠)
آیا به شتران نمینگرند که چگونه آفریده شدهاند؟! و به آسمان نگاه نمیکنند که چگونه برافراشته شده است؟! و به کوهها نمینگرند که چگونه نـصب و پـابرجای شدهاند؟! و به زمین نمینگرند که چگونه پهن و گسترده شده است؟!.
این آیههای چهارگانۀ کوتاه، اطراف و اکناف محیط عربی مخاطبان نخستین این قرآن را گرد میآورند. همچنین اطراف و اکناف آفریدههای برجسته و آشکار موجود در سراسر هستی را دربر میگیرند. چرا که از آسمان و زمین و کوهها و شترها سخن میگویند. شترها هم نماد همۀ حیوانات دیگرند، و در آفرینش شترها مزیّت ویژهای است. وجود شترها به طور عامّ، و ارزش آنها برای عربها به طور خاصّ جلب توجّه میکند.
این صحنهها در برابر دیدگان انسان قرار دارند هر کجا باشد . . . آسمان و زمین و کوهها و حیوانها . . . بهرۀ انسان از علم و تمدّن هر چه و هر اندازه که باشد، این صحنهها در حیطۀ جهان او و در دائرۀ درک و فهم او است. به انسان پیام میدهند چیزی را که در فراسوی خود دارند، وقتی که انسان چشم و دل خود را متوجّه دلالت و اشارت آنها سازد.
معجزه در هر یک از آنها نهفته است. ساخت و ساز خدا در آنها آشکار و پدیدار است، و همگون و همتا ندارد. همین امر کافی است که بیانگر نخستین حقیقت عقیده باشد. بدین جهت است که قرآن جملگی مردمان را متوجّه آن میکند:
(أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الإبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ) (١٧)
آیا به شتران نمینگرند که چگونه برافراشته شدهاند؟!. شتر نخستین حیوان شخص عرب است. بر آن سوار میشود و مسافرت میکند. بر آن بار مینهد و میبرد. از شیر آن مینوشد، و از گوشت آن میخورد. از پشم و پوست آن پوشاک میسازد و میپوشد و خیمه و خرگاه تهیّه میکند. شتر نخستین محلّ درآمد زندگی شخص عرب است. شتر ویژگیهائی دارد که آن را در میان حیوانات ممتاز و منحصر میگرداند. شتر با وجود قدرت و ضخامت و تنومندی و درشتی پیکرش رام است. کودکی شتر را میراند، و شتر از او فرمانبرداری میکند. شتر هر چند که سود زیادی دارد و خدمت فراوانی انجام میدهد مشکلات کمی دارد. چراگاه و علوفهاش ساده و آسان در دسترس است. هزینهاش ناچیز است. شکیباترین حیوان اهلی در برابر گرسنگی و تشنگی و رنج و بدی احوال و اوضاع است . . .گذشته از این سیما و هیئت شتر در هماهنگی صحنۀ طبیعی عرضه شده دارای امتیاز است، همان گونه که خواهد آمد . . .
بدین سبب قرآن چشمان مخاطبان را متوجّه شتر میسازد و آنان را به تدبّر و تفکّر در بارۀ آفرینش و هستی آن فرامیخواند. شتر در دسترس آنان و در جلو دیدگانشان است. نیازی به کوچ کردن و بار سفر بر بستن برای دیدن شتر ندارند، و به علم و دانش جدید برای بررسی شتر احتیاج پیدا نمیکنند . . .
(أَفَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الإبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ) (١٧)
آیا بـه شتران نمینگرند که چگونه آفریده شدهاند؟!.
آیا به خلقت و هستی شتر نمینگرند؟ آن گاه بیندیشند: شتر چگونه بدین شکل و شیوۀ مناسب با وظیفه و کارش آفریده شده است. هدف از خلقتش در مدّ نظر بوده است. خلقتش با محیطی که در آن زندگی مینماید و هم با کاری که میکند هماهنگی دارد. انسانها که شتر را نیافریدهاند. شتر هم خودش را نیافریده است. چیزی جز این نمیماند که گفته شود شتر آفریدۀ آفریدگاری است که در ساخت و ساز خود منحصر به فرد است. ساختارش دالّ بر وجود او است، و قاطعانه وجود او را اثبات میکند. همچنین ساختارش بیانگر تدبیر و تقدیر او است.
(وَإِلَى السَّمَاءِ کَیْفَ رُفِعَتْ) (١٨)
و به آسمان نگاه نمیکنند چه چگونه برافراشته شده است؟!.
دل را متوجّه آسمان کردن، در قرآن مکرّر میگردد. سزاوارترین مردمان برای نگاه کردن به آسمان کسانیند که در صحرا و بیابان زندگی میکنند. آنجا آسمان طعم و مزۀ خود را دارد. آوا و نوا و الهام و پیام خود را دارد. انگار آسمان در هیچ جای دنیا جز در صحرا و بیابان وجود ندارد!
آسمان روز روشن و آشکار و دلانگیز، شامگاهان دلربا و خوشایند و جادوگر، غروب زیبا و دوست داشتنی و منحصر به خود و الهام بخش، شبهای طولانی، ستارگان درخشان، زمزمۀ نرم نرمک، و پرتوهای قشنگ و زنده و روشن خود را دارد.
همچون آسمانی در صحرا و بیابان است . . . آیا بدان نمینگرند؟ آیا بدان نگاه نمیکنند و در بارهاش نمیاندیشند چگونه برافراشته شده است؟ چه کسی آن را بدون ستون برافراشته است؟ و در آن ستارگان بیشمار را پخش و پراکنده کرده است؟ و در آن این زیبائی و دلربائی و الهام و پیام قرار داده است؟ انسانها که آسمان را برنیفراشتهاند، و آسمان خودش خویشتن را برنیفراشته است. پس باید برافرازندهای و آفرینندهای، داشته باشد. این کار نیاز چندانی به علم و دانش ندارد. لازم در این راستا ذهن را خسته کرد و رنج داد. چه تنها نگاه هوشیارانه و نگرش آگاهانه کافی و بسنده است . . .
(وَإِلَى الْجِبَالِ کَیْفَ نُصِبَتْ) (١٩)
و به کوهها نمینگرند که چگونه نصب و پابرجای شدهاند؟!.
کوهها برای فرد عرب - به طور خاصّ - مأوا و پناهگاه و همدم و رفیق است. صحنۀ کوهها به دل و درون انسان - به طور عامّ - جلالت و عظمت و ترس و هراس میاندازد. چرا که انسان در برابر کوهها ناچیز و کوچک مینماید. در برابر جلال و بلندی و وقار کوه کرنش میبرد. دل و درون انسان در آغوش کوه به طور سرشتی رو به خدا میکند. احساس مینماید که در اینجا به خدا نزدیکتر است، و از جار و جنجال زمین، و از پستیها و حقارتها و خواستهای کوچک آن دور است. بیهوده و تصادفی نبوده استکه محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم در غار حراء کوه نور به عبادت بپردازد، و کسانی که میخواهند برهههائی از زمان با روح خویشتن به راز و نیاز بنشینند به کوه پناه میبرند.
کوهها در اینجا:
(کَیْفَ نُصِبَتْ) .
چگونه نصب و پابرجای شدهاند؟!.
این پرتو از ناحیۀ تصویری، با سرشت صحنه سازگار است، همان گونه که خواهد آمد.
(وَإِلَى الأرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ) (٢٠)
و به زمین نمینگرند که چگونه پهن و گسترانیده شده است؟! .
زمین از لحاظ ظاهر مسطّح به نظر میرسد. زمین آماده برای زندگی و تلاش و کار است. مردمان زمین را مسطّح نکردهاند. پیش از این که مـردمان باشند و پای به هستی بگذارند زمین مسطّح بوده است . . . آیا به زمین نگاه نمیکنند و نمیاندیشند که این گسترش چه سودی به دنبال دارد؟ آیا از خود نمیپرسند: چه کسی زمین را مسطّح کرده است و آن را گسترانیده است و بدین شکل آن را آماده نوای زندگی نموده است؟
این صحنهها چیزی را به دل پیام میدهند، همین که انسان با چشم بینا و هوشیار، و با اندیشۀ بیدار، بدانها بنگرد و به تدبّر بپردازد. همین اندازه برای به جوش و خروش انداختن وجدان، و زنده گرداندن دل، و حرکت دادن روح به سوی آفریدگار نوآفرین و زیبانگار این پدیدهها و آفریدهها بس و بسنده است.
اندکی در برابر جمال هماهنگی و همخوانی تصویرها و شکلهای مجموعۀ صحنۀ جهان هستی مـیایستیم تا مشاهده کنیم قرآن چگونه وجدان دینی را با زبان زیبائی هنری مخاطب قرار میدهد، و جمال هماهنگی با جمال هنری در حسّ و شعور آگاه، متّحد و متّفق میگردند، و با جمال هستی همراه و همآوا میشوند . . . صحنۀ کلّی صحنۀ آسمان برافراشته و زمین گسترده را دربر میگیرد. در این گسترۀ فـراخ و دور و دراز، نیزۀ کوهها «نصب شده« جلوهگر میآیند نه فرورفته در دل زمین و نه فروافتاده بر زمین. کوهان شترها هم نصب شده هستند . . . در این صحنۀ هراسانگیزی که پهنۀ فراخی را نشان میدهد، دو خط افقی و دو خط رو به بالا وجود دارد. ولی تابلوئی است دارای ابعاد و رویکردهای هماهنگ و همخوان، بدان گونه که روش قرآن در نشان دادن صحنهها، و تعبیر با تصویر به طور خلاصه است.[4]
*
هم اینک بعد از چرخش و گردش اوّل در جهان آخرت، و چرخش و گردش دوم در صحنههای دیدنی این جهان، قرآن رو به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میکند، و او را متوجّه حدود و ثغور وظیفهاش و سرشت آن میسازد، و دلهای مخاطبان را با پسودۀ بیدارکنندۀ واپسین میپساید و لمس مینماید:
(فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ (٢١)لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (٢٢)إِلا مَنْ تَوَلَّى وَکَفَرَ (٢٣)فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الأکْبَرَ (٢٤)إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ (٢٥)ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ) (٢٦)
تو پند و اندرز بده و (مردمان را بـه وظائفشان) یـادآوری کن. چـرا که تو تنها پنددهنده و یادآوری کنندهای و بس. تو بر آنان چیره و مسلّط نیستی (تا ایشان را به ایمان واداری). امّا کسی که (از حقّ و حقیقت روی بگرداند و به آئین الهی) پشت کند و کفر ورزد، خداوند بزرگترین عذاب را بدو میرساند (که عذاب اخروی است). مسلّماً بازگشت آنـان (پس از مرگ و رستاخیز) به سوی ما خواهد بود.
بدین و بدان پند و اندرز بده. ایشان را به یاد آخرت و آنچه در آن است بینداز. آنان را متوجّه جهان و آنچه در آن است کن. پـند و اندرز بده تو تنها پند و اندرزدهندهای و بس. این وظیفۀ مشخّص تو است. جز این، کار دیگری نداری. این نقش تو در این دعوت است. فراتر از این، کاری نداری و مسؤولیّتی نداری. بر تو است که پند و اندرز بدهی. تو مهیّا و آماده برای همین کار شدهای و بس. بر عهدۀ تو این است.
(لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ) (٢٢)
تو بر آنان چیره و مسلّط نیستی (تا ایشان را به ایمان واداری).
تو هیچگونه تسلّطی بر دلهایشان نداری. کار دلهایشان در اختیار تو نیست. تا تو بتوانی دلها را به فرمان خود درآوری و به ایمان آوردن واداری. دلها میان انگشتان خداوند مهربان قرار دارند و انسانی بر دلها تسلّط ندارد.
جهادی که بعد از آن واجب گردیده است برای این نیست که مردمان را با زور به ایمان آوردن وادارد. بلکه جهاد واجب گردیده است برای از میان بردن گردنهها و سدها و مانعهائی که بر سر راه پند و اندرز و تبلیغ پیام قرار میگیرند. این تنها نقشی است که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آن را اجراء میفرماید.
این پیام که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در کار دعوت، چیزی جز اندرز و پند دادن و تبلیغ و رساندن پیام بر عهده ندارد و نمیتواند انجام بدهد، به علّتهای گوناگون تکرار میگردد. علّت نخستین آزاد کردن اعصاب پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از فشار اندوه و بار غم دعوت است بعد از آن که آن را رساند و پیام داد. آن گاه که دعوت را رساند و پیام داد دیگر او وظیفهای ندارد و بلکه دعوت را به قضا و قدر خدا وامیگذارد تا هر چه خواهد نسبت بدان انجام دهد و در بـارهاش روا دارد. پافشاری و اصرار مردمان بر پیروز شدن دعوت خیر و خوبی، و این که دیگران این خیر و خوبی را دریافت دارند و بپذیرند، پافشاری و اصرار سخت و جدّی است و نیازمند این پیام مکرّر است. پیام این که پیامرسان و دعوتکننده به سوی یزدان همچون پافشاری و اصراری و همچون آرزوها و خواستهائی را از جولانگاه دعوت بیرون بیندازد و از حوزۀ آن به دور سازد، تا آزاد و رها بتواند وظیفۀ خود را انجام دهد و آن گاه بگذارد پاسخ به دعوت هر چه خواهد بود بشود، و عاقبت کار به هر چه میانجامد بینجامد. خودش را به غم کسی که ایمان آورده است و به غم کسی که ایمان نیاورده است نیازارد و گرفتار ندارد. دل خود را بدین غم سنگین، مشغول ندارد، وقتی که احوال و اوضاع پیرامون دعوت بد و ناگوار بشود، و کمتر پذیرفته گردد، و رویگردانان و دشمنان افزایش یابند.
از جملۀ چیزهائی که دالّ بر شوق و رغبت پافشاری و اصرار مردمان بر پیروزی دعوت خدا، و بر ایـن که مردمان خیر و رحمتی را بچشند و بپذیرند که در دعوت نهفته است، همین رهنمودها و رهنمونهای مکرّری است که متوجّه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میگردد. پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هم روشن است چه اندازه پرورده با تربیت خدا و متأدّب به ادب الهی است، و چه اندازه آشنا با قوانین و قضا و قدر یزدان چهان است . . . به خاطر همین پافشاری و اصرار بر این عشق و علاقۀ پیروزی دعوت، و میل و رغبت به استقبال مردمان از دعوت است که در زمانهای مختلف و در موارد گوناگون چنین چارهجوئی طولانی و مکرّری به میان میآید و صورت میپذیرد . . .
اما هر چند که این حدّ و مرز پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم است، امّا کار بدینجا خاتمه نمیپذیرد و در این حدّ و مرز به پایان نمیآید. تکذیبکنندگان دعوت نجات پیدا نمیکنند، و سالم برنمیگردند. بلکه خدا در میان است و کارها به پیشگاه او حواله میگردد و بدو برگشت داده میشود:
(إِلا مَنْ تَوَلَّى وَکَفَرَ (٢٣)فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَابَ الأکْبَرَ) (٢٤)
امّا کسی که (از حقّ و حقیقت روی بگرداند و به آئین الهی) پشت کند و کفر ورزد، خداوند بزرگترین عذاب را بدو میرساند (که عذاب اخروی است).
آنان قطعاً به سوی خداوند یگانه برمیگردند. خداوند یگانه حتماً ایشان را سزا میدهد. این آهنگ واپسین در این سوره است که با ساختار قاطعانه و مؤکّد ذکر میشود.
(إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ (٢٥)ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ) (٢٦)
مسلّماً بازگشت آنان (پس از مرگ و رستاخیز) به سوی ما خواهد بود. آن گاه حساب (و کتاب و سر و کار) ایشان با ما خواهد بود.
بدین گونه نقش پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم در کار این دعوت مشخّص و محدود میگردد، و نقش هر دعوتکنندهای که بعد از او مردمان را به سوی این دعوت فرامیخواند، معیّن و محدود میشود . . . تو تنها و تنها پند و اندرزدهنده و یادآوری کنندهای و بس. بعد از آن سر و کار مردمان با خدا است. آنان چارهای جز برگشت بدو ندارند و قطعاً برای حساب و کتاب در پیشگاه او حاضر میآیند و گریزی و گزیری از حساب و کتاب و سزا و جزای او ندارند. آنچه مـیماند و باید درک و فهم شود این است: از جملۀ کار و بار پند و اندرز، برداشتن گردنهها و سدها و مانعها از سر راه دعوت است. تا در سایۀ این امر، دعوت به مردمان برسد و کار و بار پند و اندرز و تبلیغ رسالت به تمام و کمال انجام بپذیرد. همچون کاری بخشی از وظیفۀ جهاد است آن گونه که از قرآن و هم از سیرۀ پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم فهمیده میشود، بدون این که در آن کوتاهی و زیادهروی گردد و کاهش و افزایشی صورت بگیرد . . .
[1] نگا: صافات /٦٤. (مترجم).
[2] نگا: حاقّه/ 36 (مترجم)
[3] نگا: ص /57 (مترجم)
[4] مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن» فصل هماهنگی هنری.