ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مکی است؛ ترتیب آن 38؛ آیات آن 88
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿صٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ذِی ٱلذِّکۡرِ ١﴾.
صاد؛ از جملۀ حروف مقطّعات است و خداوند متعال به معنایش داناتر میباشد؛ هر چند میدانیم که معناهای ارزنده دارد. الله پاک به کتاب بزرگش که در آن موضوعاتی چون موعظۀ بندگان، یادآوری از روز بازگشت، نصیحت و تشویق به توشهگرفتن و آمادگی برای روز رستاخیز آمده سوگن یاد کرده است.
﴿بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فِی عِزَّةٖ وَشِقَاقٖ ٢﴾.
اما کافران از هدایت الهی در کبر و غرور به سر میبرند، زیرا با خداوند بزرگ و رسولش مخالفت میورزند، از حدود اوتعالی تجاوز میکنند و از شریعتش روگردانند.
﴿کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ فَنَادَواْ وَّلَاتَ حِینَ مَنَاصٖ ٣﴾.
خداوند عزوجل امّتهای بسیاری را پیش از این امّت به سبب کفر به هلاکت رساند. آنان در هنگام نزول عذاب ناله و زاری کردند، به پروردگار یقین نمودند و توبۀ خویش را اعلان داشتند، اما زمان توبه گذشته بود و راه نجات و فرار از عذابی که آنان را گرفته بود وجود نداشت.
﴿وَعَجِبُوٓاْ أَن جَآءَهُم مُّنذِرٞ مِّنۡهُمۡۖ وَقَالَ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا سَٰحِرٞ کَذَّابٌ ٤﴾.
کافران از بعثت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تعجّب کردند و گفتند: چرا انسانی چون ما است و فرشتهای نیست؟! باز علاوه کردند که او در سخنانش دروغگوست، قومش را جادو کرده و از جانب خداوند عزوجل مبعوث نشده است.
﴿أَجَعَلَ ٱلۡأٓلِهَةَ إِلَٰهٗا وَٰحِدًاۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٌ عُجَابٞ ٥﴾.
چگونه این پیامبر، خدایان متعدّد را یک خدا مقرّر داشته است؟! بدون شک آنچه که که آورده و فرا خوانیش به سوی خداوند عزوجل کار عجیبی است که عقل آن را به علّت غرابتش نمیپذیرد.
﴿وَٱنطَلَقَ ٱلۡمَلَأُ مِنۡهُمۡ أَنِ ٱمۡشُواْ وَٱصۡبِرُواْ عَلَىٰٓ ءَالِهَتِکُمۡۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیۡءٞ یُرَادُ ٦﴾.
بزرگان و سرکردههای کافران رفتند و برادران خویش را که اهل شرک و تکذیب بودند به شرک ورزیدن، استقامت بر دین باطل و عبادت خدایان متعدّد تشویق کردند. آنان استدلال مینمودند که آنچه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سویش فرا میخواند مطلب برنامهریزی شدهای است که با آن برتری و سرکردگی روی زمین را اراده دارد.
﴿مَا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِی ٱلۡمِلَّةِ ٱلۡأٓخِرَةِ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا ٱخۡتِلَٰقٌ ٧﴾.
ما در نزد پدران و اجداد پیشین خود و در آیین نصرانیت چنین دعوتی را نشنیدهایم که به سوی توحید در عبادت خداوند عزوجل فراخواند. بناءً این دعوت جز دروغ، بهتان و افترا چیز دیگری نیست.
﴿أَءُنزِلَ عَلَیۡهِ ٱلذِّکۡرُ مِنۢ بَیۡنِنَاۚ بَلۡ هُمۡ فِی شَکّٖ مِّن ذِکۡرِیۚ بَل لَّمَّا یَذُوقُواْ عَذَابِ ٨﴾.
چگونه محمّد از میان ما به رسالت مخصوص شده است، در حالی که او هم مانند ما انسانی است که بر ما امتیازی ندارد و از ما پایینتر است؟ بلکه کافران از فرود آمدن وحی از جانب خداوند عزوجل بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در شکّ و تردید قرار دارند. این طرز فکر آنان بدین سبب بود که از عذاب الهی نچشیدند و از این رو رسالتش را حقیر شمردند و اگر به عذاب گرفتار میشدند به کتاب الهی تکذیب نمیکردند.
﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَحۡمَةِ رَبِّکَ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡوَهَّابِ ٩﴾.
آیا خزانههای فضل و رحمت خداوند عزوجل در نزد کافران قریش است؟ خزانههای خداوندی که در پادشاهیاش با عزّت و در قهر خویش غالب است، خدای بخشندهای که به هر یک از بندگانش که بخواهد از فضل و احسانش بیحساب بخشش میکند؛ حال آنکه اگر آنان مالک خزانهها میبودند بخالت میورزیدند؟
﴿أَمۡ لَهُم مُّلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَاۖ فَلۡیَرۡتَقُواْ فِی ٱلۡأَسۡبَٰبِ ١٠﴾.
آیا گروه کافران به امور آسمانها و زمین سیطره دارند و در رحمت و روزی دادن، صاحب حکماند؛ یعنی به هر که اراده کنند میبخشند و از هر که بخواهند باز میدارند؟ اگر چنین است پس به راههایی که به آسمان منتهی میشود بالا روند و فرشتگان را از فرود آوردن قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازدارند.
﴿جُندٞ مَّا هُنَالِکَ مَهۡزُومٞ مِّنَ ٱلۡأَحۡزَابِ ١١﴾.
این کافران، لشکری هستند که به تکذیب رسالت میپردازند و در برابر حق شکست خوردهاند؛ همچنان که امّتهای تکذیب کنندۀ پیشین شکست خوردند و مغلوب شدند.
﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ وَعَادٞ وَفِرۡعَوۡنُ ذُو ٱلۡأَوۡتَادِ ١٢﴾.
پیش از تکذیب کافران قریش، مردم دیگری چون قوم نوح، قوم عاد و فرعون که دارای لشکر نیرومند و وسایل فراون بودند پیامبران را تکذیب کردند.
﴿وَثَمُودُ وَقَوۡمُ لُوطٖ وَأَصۡحَٰبُ لَۡٔیۡکَةِۚ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلۡأَحۡزَابُ ١٣﴾.
قبل از آنان قبیلۀ ثمود یعنی قوم صالح علیه السلام ، قوم لوط علیه السلام و صاحبان درخت بزرگ، یعنی قوم شعیب به تکذیب پیامبران پرداختند. این اقوام همه با همدیگر در ادامه بر کفر تعاون داشتند و در جنگ با پیامبران و دشمنی با حق همیاری میکرند.
﴿إِن کُلٌّ إِلَّا کَذَّبَ ٱلرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ ١٤﴾.
هر یک از این اقوام، پیامبر خویش را تکذیب کردند و در نتیجه از جانب خداوند عزوجل به خاطر کفر خویش مستحقّ مجازات شدند و عذاب آنان را فرا گرفت.
﴿وَمَا یَنظُرُ هَٰٓؤُلَآءِ إِلَّا صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ مَّا لَهَا مِن فَوَاقٖ ١٥﴾.
کافران نزول هلاکت را انتظار نمیکشند مگر فرا رسیدن یک بار دمیدن را که بازگشتی ندارد و چون فرا رسد برای آنان توبه و رجوع از گناهان وجود ندارد.
﴿وَقَالُواْ رَبَّنَا عَجِّل لَّنَا قِطَّنَا قَبۡلَ یَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ ١٦﴾.
کافران با استهزا و تمسخر گفتند: پروردگارا! نصیبی که از عذاب برای ما در نظر است، پیش از قیام قیامت طور عاجل در دنیا بر ما مقرّر دار؛ زیرا آنان عذاب الهی را دور میشمردند.
﴿ٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَا دَاوُۥدَ ذَا ٱلۡأَیۡدِۖ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ ١٧﴾.
ای پیامبر! در برابر سخنانی که کافران دربارۀ تو و دعوتت میگویند صبر نما؛ مثل آنکه تو را شاعر و کاهن معرفی میدارند. الله تعالی تو را از چنین اوصافی نگهدارد از بندۀ خدا و پیامبر صالحش داود علیه السلام یاد آور و تسلّی شو؛ او که در اجرای امر خداوند عزوجل نیرومند بود، در مقابل دشمنان پروردگار دلیر بود و بر طاعت الهی استقامت داشت. همانا او به آفریدگار و مولایش بسیار رجوع میکرد و از گناهانش همیشه توبه مینمود.
﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ ١٨﴾.
خداوند عزوجل کوهها را برای داود علیه السلام مسخر ساخت و مطیع نمود؛ چنانکه هر صبح و شام با وی تسبیح میگفتند.
﴿وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ ١٩﴾.
همچنان پرندگان را برای داود علیه السلام رام و مطیع ساخت؛ چنانکه در نزد او برای تسبیح گفتن جمع میشدند و به امرش منقاد بودند.
﴿وَشَدَدۡنَا مُلۡکَهُۥ وَءَاتَیۡنَٰهُ ٱلۡحِکۡمَةَ وَفَصۡلَ ٱلۡخِطَابِ ٢٠﴾.
خداوند پاشاهی داود علیه السلام را با هیبت و شکوه و با وسایل و لشکر، نیرومند ساخت و او را با نبوّت و علم و با سخن فیصل که حسن خطابه و عدالت در حکم را شامل بود کرامت بخشید.
﴿وَهَلۡ أَتَىٰکَ نَبَؤُاْ ٱلۡخَصۡمِ إِذۡ تَسَوَّرُواْ ٱلۡمِحۡرَابَ ٢١﴾.
ای پیامبر! آیا خبر داستان دو نفر متخاصم به تو نرسید؛ آنانکه بر بلندی محراب داود علیه السلام بالا رفتند در حالی که او به عبادت پروردگارش مصروف بود.
﴿إِذۡ دَخَلُواْ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنۡهُمۡۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ خَصۡمَانِ بَغَىٰ بَعۡضُنَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فَٱحۡکُم بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَلَا تُشۡطِطۡ وَٱهۡدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ ٢٢﴾.
آنگاه که بطور ناگهانی به نزد داود علیه السلام رفتند و او از ایشان ترسید؛ زیرا آن دو نفر از وی اجازه نخواسته بودند. آنگاه برای داود علیه السلام گفتند: از ما نترس که ما کار بد و آزار تو را اراده نداریم، بلکه ما دو فرد متخاصم هستیم که یکی از ما حقّ یک دیگر را تلف کرده است. اکنون از تو میخواهیم که میان ما به عدل حکم کنی و در حکم خود ظلم ننمایی. ما را به نیکوترین راه و استوارترین مسیر رهنمایی کن.
﴿إِنَّ هَٰذَآ أَخِی لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِیَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ فَقَالَ أَکۡفِلۡنِیهَا وَعَزَّنِی فِی ٱلۡخِطَابِ ٢٣﴾.
یکی از آن دو نفر گفت: این برادر من است که نود و نه گوسفند دارد، امّا من فقط یک گوسفند دارم. او توقّع دارد که گوسفند مرا هم با گوسفندانش یکجا سازد و برایم میگوید: این را به من بده و بر من با زبانش غالب شده است.
﴿قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَیَبۡغِی بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِیلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ ٢٤﴾.
داود علیه السلام گفت: به راستی که برادرت بر تو ستم روا داشته که از تو خواسته گوسفندت را برایش ببخشی بسیار شریکان بر یک دیگر ستم روا میدارند، حقّ شریک خود را تلف میکنند و انصاف ندارند مگر کسی که به خداوند عزوجل ایمان داشته باشد و از مولایش بترسد. چنین کسی عادل است نه جور میکند و نه بر کسی ستم روا میدارد. این گروه در میان مردم کمتر پیدا میشوند چون بیشتر مردم ستمگر و متجاوزاند. داود علیه السلام یقین کرد که خداوند عزوجل او را امتحان نمود تا با این خصومت بر موضوع دیگری استدلال شود. در این وقت داود علیه السلام از پروردگارش آمرزش خواست؛ برای مولایش سجده نمود و با ندامت، توبه گاری و رجوع به سوی وی برگشت.
﴿فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِکَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ ٢٥﴾.
خداوند عزوجل برای داود علیه السلام گناهش را آمرزید و توبهاش را پذیرفت، او را برگزید و مقرّبش ساخت و برایش نیکوترین جایگاه را در بهشتهای پر از نعمت مهیّا نمود.
﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ ٢٦﴾.
ای داود! خداوند عزوجل تو را در روی زمین خلافت بخشید و ولایت حکم میان مردم را به تو سپرد، پس در میان بندگان خدا به شریعت الهی حکم کن، در حکم میان مردم عدالت نما و در این امر خویشتن را از متابعت خواهشهای نفسانی دور دار و چنان مباش که خویشاوند را بر بیگانه دوست را بر دشمن ترجیح دهی، بلکه عمل به شریعت الهی بر تو لازم است؛ زیر اگر از خواهشهای نفس پیروی کنی تو را از راه مستقیم و از طریق حق بازمیدارد. به راستی که برای گمراهان و گمراه کنندگانی که مردم را از راه خدا و طاعت و هدایتش باز میدارند عذاب شدید و دردآوری در آتش دوزخ مهیّا شده است؛ زیرا آنان لقای حقتعالی را فراموش کردند، از روز قیامت غفلت ورزیدند و مراقبت پروردگار را از یاد بردند.
این آیه به حاکمان توصیه میدارد که از خداوند عزوجل بترسند، به شریعت اوتعالی حکم کنند و در حکم میان مردم حقتلفی ننمایند؛ زیرا در چنین صورتی از گمراهان و سرکشان به حساب میآیند.
﴿وَمَا خَلَقۡنَا ٱلسَّمَآءَ وَٱلۡأَرۡضَ وَمَا بَیۡنَهُمَا بَٰطِلٗاۚ ذَٰلِکَ ظَنُّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنَ ٱلنَّارِ ٢٧﴾.
خداوند متعال آسمان و زمین و همه چیزهای میان آن دو را براساس حکمت بزرگی آفریده است و طبق پندار کافران بازی و بیهوده نیست. پس وای به حال کافران باد که بر الله عزوجل پندارهای نادرست دارند؛ زیرا آنان گمانهای بدی به حقتعالی دارند، به آیات الهی کافر شدند و پیامبرش را تکذیب کرند.
﴿أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ کَٱلۡمُفۡسِدِینَ فِی ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ نَجۡعَلُ ٱلۡمُتَّقِینَ کَٱلۡفُجَّارِ ٢٨﴾.
چگونه خداوند عزوجل مؤمنان نیکوکار را مانند بدکاران مفسد در روی زمین قرار میدهد؟! یا چگونه حقتعالی پرهیزگاران نیکوکار را مانند بدکاران اشرار قرار میدهد؟! هرگز چنین نیست و این برابری عادلانه نمیباشد، بلکه عدل آن است که برای پرهیزگاران بر حسب اعمالشان پاداش داده شود و بد اعمالان مجازات شوند.
﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٢٩﴾.
قرآن کریم کتابی است که از جانب خداوند عزوجل بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است. تلاوت آیات، تدبُر در مفاهیم و عمل به هدایاتش با برکت است و نفع بسیار و فواید بیشمار دارد. الله عزوجل آن را نازل کرده تا بندگان در آیاتش بیندیشند و با دلایلش هدایت شوند، و تا اینکه صاحبان عقلهای سلیم و فطرتهای معتدل در آیات این کتاب که به هر خیری دلالت میکند تفکّر نمایند.
﴿وَوَهَبۡنَا لِدَاوُۥدَ سُلَیۡمَٰنَۚ نِعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٌ ٣٠﴾.
خداوند سبحان برای داود علیه السلام به گونۀ امتنان و اکرام فرزندش سلیمان علیه السلام را عطا کرد تا با آن خورسند شود. سلیمان علیه السلام بندهای صالح و پیامبری با کرامت بود؛ زیرا به سوی پروردگار رجوع مینمود، بسیار آمرزش میخواست و توبه میکرد.
﴿إِذۡ عُرِضَ عَلَیۡهِ بِٱلۡعَشِیِّ ٱلصَّٰفِنَٰتُ ٱلۡجِیَادُ ٣١﴾.
یاد آور آنگاه که در هنگام عصر اسپان اصیل چراگاهی به سلیمان علیه السلام عرضه شد. در حالی که بر سه دست و پا ایستاده بودند و پای دیگر خود را به منظور زیبایی، و آمادگی برای تیزروی بالا گرفته بودند. سلمیان علیه السلام به آنها مصروف بود تا اینکه خورشید در افق غایب شد.
﴿فَقَالَ إِنِّیٓ أَحۡبَبۡتُ حُبَّ ٱلۡخَیۡرِ عَن ذِکۡرِ رَبِّی حَتَّىٰ تَوَارَتۡ بِٱلۡحِجَابِ ٣٢﴾.
آنگاه سلیمان علیه السلام گفت: من دوستی اسپان و مالها را بر نماز برای پروردگارم مقدّم داشتم تا خورشید غروب کرد و وقت نماز گذشت.
﴿رُدُّوهَا عَلَیَّۖ فَطَفِقَ مَسۡحَۢا بِٱلسُّوقِ وَٱلۡأَعۡنَاقِ ٣٣﴾.
سلیمان علیه السلام امر کرد اسپان یادشدهای که بر او عرضه شده بود، دوباره عرضه شوند و بگذرند، خودش ساق پا و گردنهای آنها را مسح نمود و همه را در راه خدا وقف کرد و گفته شده که آنها را ذبح نمود.
﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا سُلَیۡمَٰنَ وَأَلۡقَیۡنَا عَلَىٰ کُرۡسِیِّهِۦ جَسَدٗا ثُمَّ أَنَابَ ٣٤﴾.
به یقین که خداوند عزوجل سلیمان علیه السلام را مورد امتحان قرار داد و نیمۀ وجود طفل ناقص الخلقتی را که از همسرش تولد شده بود بر تختش انداخت. این کار هنگامی صورت گرفت که او سوگند یاد کرده بود با همه همسرانش نزدیکی کند تا هر کدام پیکارجویی به دنیا آورد که در راه خدا به جهاد بپردازد، اما فراموش کرد که انشاءالله بگوید: وقتی با همه همسرانش نزدیکی نمود جز یکی از آنها هیچ کدام باردار نشدند، آنهم طفل نیمۀ ناقصی را به دنیا آورد. بعد از آن سلیمان علیه السلام از فراموشی نام پروردگار آمرزش خواست و به حقتعالی توبه نمود.
﴿قَالَ رَبِّ ٱغۡفِرۡ لِی وَهَبۡ لِی مُلۡکٗا لَّا یَنۢبَغِی لِأَحَدٖ مِّنۢ بَعۡدِیٓۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡوَهَّابُ ٣٥﴾.
سلیمان علیه السلام گفت: پروردگارا! گناهم را بیامرز و برایم پادشاهیی بزرگی عطا کن که در آن هیچکس با من شریک نباشد و کسی بعد از من چنین پادشاهیی نداشته باشد؛ زیرا تو عطای فراگیر و احسان بزرگ داری و بسیار بخشندهای.
﴿فَسَخَّرۡنَا لَهُ ٱلرِّیحَ تَجۡرِی بِأَمۡرِهِۦ رُخَآءً حَیۡثُ أَصَابَ ٣٦﴾.
خداوند عزوجل دعای سلیمان علیه السلام را قبول کرد و برایش پادشاهیی را که خواسته بود عطا کرد. باد را برایش رام ساخت؛ چنانکه با شدّت و سرعت موافق امرش به هر جایی که اراده میکرد جریان مییافت.
﴿وَٱلشَّیَٰطِینَ کُلَّ بَنَّآءٖ وَغَوَّاصٖ ٣٧﴾.
همچنان خداوند عزوجل شیطانها را تحت تسخیرش در آورده بود که در کارها از آنان استفاده میکرد چناچه بعضی خانهها و کاخها را عمارت میکردند و شماری به شناوری در دریا مهارت داشتند.
﴿وَءَاخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی ٱلۡأَصۡفَادِ ٣٨﴾.
امّا گروه دیگری از شیطانها که متمرّد و سرکش بودند در زنجیرها و حلقهها بسته شده بودند.
﴿هَٰذَا عَطَآؤُنَا فَٱمۡنُنۡ أَوۡ أَمۡسِکۡ بِغَیۡرِ حِسَابٖ ٣٩﴾.
این سلطنت بزرگ؛ پادشاهی باشکوه و عطای ویژه بخششی از جانب خداوند عزوجل برای سلیمان علیه السلام بود. برایش گفته شد که ای سلیمان! از این نعمتها برای هر که از مردم میخواهی ببخش و از هر که میخواهی باز دار. در عطا و بخشش از تو حساب گرفته نمیشود؛ زیرا عطا کنندۀ واقعی پروردگار بخشندۀ جوّاد است.
﴿وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ ٤٠﴾.
به راستی که برای سلیمان علیه السلام در نزد خداوند رحمن نیکوترین مرتبه و مقرّبترین منزلتی در بهشت که دار رضوان است میسّر میباشد.
﴿وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ ٤١﴾.
ای پیامبر! از بندۀ صالح و پیامبر بزرگوار حضرت ایّوب یاد آور، او که در برابر بلا صبر نمود و با اخلاصمندی به پروردگارش دعا کرد و گفت: پروردگارم! شیطان سبب اذیت و بیماریام شده و ضرر و زیانی را متوجه بدن و اهل و ثروتم کرده است.
﴿ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ ٤٢﴾.
خداوند متعال ایّوب علیه السلام را دستور داد که پای خویش را بر زمین بزن و از اثر آن آب سرد و زلالی فواره کرد تا ایّوب علیه السلام از آن بخورد و خود را شستشو دهد. در نتیجه حقتعالی درد وجودش را دور ساخت و بدینگونه بیماریاش را به تندرستی و غم و اندوهش را به شادمانی مبدّل ساخت.
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ ٤٣﴾.
آنگاه که خداوند عزوجل بدن ایّوب علیه السلام را شفا داد و بیماریاش را دور نمود، به او کرامت عطا کرد و خانواده، همسران و فرزندانش را بدو باز بخشید و به اندازۀ شان فرزندان و نواده گان دیگری را نیز به وی عطا نمود. همه این بخششها، رحمت و لطف الهی برای ایوب علیه السلام است که به عنوان پاداش صبر و جزای خوشنودی وی در برابر تقدیر خداوندی به وی داده شد. همچنان سرگذشت ایوب علیه السلام پند و موعظهای برای صاحبان عقلهای سلیم و فطرتهای قویم است تا بدانند که بعد از هر سختی آسانی است و بعد از هر دشواری راحتی نهفته است.
﴿وَخُذۡ بِیَدِکَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ ٤٤﴾.
خداوند متعال به ایّوب علیه السلام دستور داد تا دستهای از چوب درخت خرما را که دارای شاخه باشد بگیرد و با آن همسرش را بزند تا از سوگندی که از پیش خورده بود رها شود و حانث نشود؛ زیرا وی به سبب خطایی که از همسرش صادر شده بود به این امر سوگند خورده بود. حقتعالی ایّوب علیه السلام را امتحان نمود و او را در برابر بلاها صابر و در برابر قضا با ایمان یافت. آری! او در تقوا و عمل به طاعت مولایش بهترین بندهای بود و با توبه و توکّل همه امور را به الله عزوجل میسپرد و به اوتعالی رجوع مینمود.
﴿وَٱذۡکُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ أُوْلِی ٱلۡأَیۡدِی وَٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٥﴾.
ای پیامبر و ای فرستادۀ من! از بندگان صالح و پیامبران راستگوی خداوند عزوجل چون: ابراهیم، اسحاق و یعقوب یاد آور؛ از ایشان که در طاعت و بینش دنیا صاحب قوّت بودند، از این رو با نیرومندی در منع منکرات میکوشیدند و در انجام امور معروف بینایی داشتند.
﴿إِنَّآ أَخۡلَصۡنَٰهُم بِخَالِصَةٖ ذِکۡرَى ٱلدَّارِ ٤٦﴾.
خداوند بزرگ ایشان را با گزینشی عظیم برگزید و اختیار کرد؛ بدینگونه که یاد آخرت را نصبالعینشان قرار داد و آن را در دلهایشان چنان مستقر کرد که جدایی ناپذیر است و این امر باعث شده که با عملهای نیکو برای آخرت آماده باشند.
﴿وَإِنَّهُمۡ عِندَنَا لَمِنَ ٱلۡمُصۡطَفَیۡنَ ٱلۡأَخۡیَارِ ٤٧﴾.
یقیناً این گروه از پیامبران نیکوکار در نزد خداوند عزوجل از بهترین و محترمترین مردماند، حقتعالی ایشان را به نبوّت برگزید و به رسالت اختیار نمود.
﴿وَٱذۡکُرۡ إِسۡمَٰعِیلَ وَٱلۡیَسَعَ وَذَا ٱلۡکِفۡلِۖ وَکُلّٞ مِّنَ ٱلۡأَخۡیَارِ ٤٨﴾.
ای پیامبر! از بندگان نیکوکار و رسولان ابرار خداوند عزوجل چون اسماعیل، الیسع و ذالکفل یادآور که یادشان نیکوترین ذکرها و سیرتشان زیباترین سیرتهاست. هر یک خیراندیش، نیکوکار و هدایتگر بودند، الله عزوجل ایشان را به تبلیغ رسالتش بر گزیده بود و بهترین صفات را برایشان عطا کرده بود.
﴿هَٰذَا ذِکۡرٞۚ وَإِنَّ لِلۡمُتَّقِینَ لَحُسۡنَ مََٔابٖ ٤٩﴾.
قرآن عظیم، پند و کرامتی برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و امّتشان است. به راستی که نیکوترین جایگاه در بهشتهای پر از نعمت برای کسانی میسّر است که از پروردگارشان بترسند، یعنی به اوامرش عمل کنند و از نافرمانیاش پرهیز نمایند.
﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٖ مُّفَتَّحَةٗ لَّهُمُ ٱلۡأَبۡوَٰبُ ٥٠﴾.
بهشتهایی که در آنها اقامت ماندگار، دوام جاودانه و نعمتهای همیشگی میسّر است و دروازههای آن به منظور پذیرایی و احترام به رویشان باز است.
﴿مُتَّکِِٔینَ فِیهَا یَدۡعُونَ فِیهَا بِفَٰکِهَةٖ کَثِیرَةٖ وَشَرَابٖ ٥١﴾.
بهشتیان ابرار، با راحت و آسایش و در نعمتهایی بسیار بر تختهای بهشت تکیه زدهاند و از آنچه اشتها دارند از خوشمزّهترین غذاها، نیکوترین نوشیدنیها و گواراترین میوهها طلب میکنند.
﴿وَعِندَهُمۡ قَٰصِرَٰتُ ٱلطَّرۡفِ أَتۡرَابٌ ٥٢﴾.
در نزد ابرار در بهشت، زنهای زیباروی و بسیار پسندیده وجود دارد که جز به همسران خویش به کسی دیگر ندیدهاند، در سنّ و سال با هم برابراند و عفّت و زیبایی را درخود جمع کردهاند.
﴿هَٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِیَوۡمِ ٱلۡحِسَابِ ٥٣﴾.
این نعمت و پاداش ابرار است که همین اکنون در دنیا برایشان وعده شده و خداوند عزوجل و عدهاش را عملی میکند. این وعده، پرهیزگاران را به دریافت نعمتهای پروردگار در روز قیامت منتظر میسازد.
﴿إِنَّ هَٰذَا لَرِزۡقُنَا مَا لَهُۥ مِن نَّفَادٍ ٥٤﴾.
این عطای مبارک و بزرگ که برای دوستان نیکوکار خداوند عزوجل آماده شده، روزیی از جانب اوتعالی است که به نهایت نمیرسد، قطع نمیشود و کم نمیگردد.
﴿هَٰذَاۚ وَإِنَّ لِلطَّٰغِینَ لَشَرَّ مََٔابٖ ٥٥﴾.
این نعمتها برای پرهیزگاران است، اما برای متجاوزانی که با انجام کفر و گناه از حد میگذرند، بدترین بازگشت و زشتترین جایگاه آماده است.
﴿جَهَنَّمَ یَصۡلَوۡنَهَا فَبِئۡسَ ٱلۡمِهَادُ ٥٦﴾.
برایشان از جانب خداوند متعال عذاب دوزخ آماده شده که در آن میسوزند. آتش دوزخ جایگاه بدی است که آنان را از زیر و رو میگدازد.
﴿هَٰذَا فَلۡیَذُوقُوهُ حَمِیمٞ وَغَسَّاقٞ ٥٧﴾.
برای آنان گفته میشود: از این عذاب سخت و درد آور باید بچشید؛ یعنی از آب بسیار داغی که زردآب و چرک بدنهای کافران با آن یکجاست در داخل آتش جبراً مینوشند.
﴿وَءَاخَرُ مِن شَکۡلِهِۦٓ أَزۡوَٰجٌ ٥٨﴾.
برای کافران بدکار در آتش دوزخ عذاب دیگری از همین نوع آماده است. این نوع عذاب، اشکال و اصناف متعدّد دارد که سرزنش، به زنجیر افتادن، بسته شدن و سایر امور ناخوشایند از آن جمله است.
﴿هَٰذَا فَوۡجٞ مُّقۡتَحِمٞ مَّعَکُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِهِمۡۚ إِنَّهُمۡ صَالُواْ ٱلنَّارِ ٥٩﴾.
در آن وقت که بدکاران در دروازههای دوزخ ازدحام میکنند، هرگروه گروه دیگر را دشنام میدهد و برخی برای دیگران میکویند: اینان جماعتی از اهل دوزخ اند که با شما داخل میشوند و شما را مزاحمت مینمایند، به جواب آنان میگویند: ورودشان خوشایند مباد! جایگاه آنان فراخ مباد! و منازلشان آنان را نگه نمیدارد! آنان نیز مانند ما گرمی دوزخ را حتماً میچشند و به آتش آن وصل میگردند.
﴿قَالُواْ بَلۡ أَنتُمۡ لَا مَرۡحَبَۢا بِکُمۡۖ أَنتُمۡ قَدَّمۡتُمُوهُ لَنَاۖ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرَارُ ٦٠﴾.
پیروان برای سرکردگان طغیانگر میگویند: بلکه قدوم شما مبارک مباد! و اکنون برای شما کرامتی نیست. شما سبب فریب خوردن ما شدید و ما را از هدایت باز داشتید. اکنون آتش دوزخ بد جایگاه و نشیمنگاهی است.
﴿قَالُواْ رَبَّنَا مَن قَدَّمَ لَنَا هَٰذَا فَزِدۡهُ عَذَابٗا ضِعۡفٗا فِی ٱلنَّارِ ٦١﴾.
سرکردگان طغیانگر در برابر پیروان میگویند: پروردگارا! هر که از ما سبب گمراهی و بازداشت از حق بوده عذاب آتش دوزخ را بر او دوچند بگردان. با این سخن، گمراهگران متبوع از پیروان گمراه در روز قیامت برائت میجویند.
﴿وَقَالُواْ مَا لَنَا لَا نَرَىٰ رِجَالٗا کُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ ٱلۡأَشۡرَارِ ٦٢﴾.
سرکردگان طغیانگر میگویند: از چه رو کسانی را که در دنیا از جملۀ اشرار بدکار میپنداشتیم اکنون در آتش دوزخ نمیبینیم؟
﴿أَتَّخَذۡنَٰهُمۡ سِخۡرِیًّا أَمۡ زَاغَتۡ عَنۡهُمُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ ٦٣﴾.
آیا ما در مسخره کردن و خوار شمردنشان خطاکار بودیم، یا این گروه بدکار در آتش با ما هستند، اما چشمهای ما به آنان نمیافتد؟
﴿إِنَّ ذَٰلِکَ لَحَقّٞ تَخَاصُمُ أَهۡلِ ٱلنَّارِ ٦٤﴾.
بدون شک این خصومت و جدال که در میان اهل دوزخ پدید میآید حقّ است و حتماً واقع میشود.
﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ مُنذِرٞۖ وَمَا مِنۡ إِلَٰهٍ إِلَّا ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٦٥﴾.
ای پیامبر! برای کافران بگو: واقعیت این است که من بیم دهندهای هستم و فرستاده شدم تا شما را از عذاب سخت و نزدیکی بترسانم. در آنجا جز پروردگار یگانۀ یکتا که در ذات، نامها، صفات و افعالش یگانه است و بر دیگران قهر و غلبه دارد خدای دیگری وجود ندارد. بنابراین بندگی برای کسی جز او سزاوار نمیباشد.
﴿رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡغَفَّٰرُ ٦٦﴾.
او خداوندی است که آفریدگار، صاحب اختیار و تدبیر کنندۀ آسمانها، زمین و همه موجودات است. ذاتی است که در پادشاهیاش عزیز و غالب است؛ یعنی هر که از او بترسد عزّتش میدهد و هر که با او دشمنی ورزد خوارش میسازد، گناه توبه کنندگان را میآمرزد و خطاهای رجوع کنندگان را میپوشاند.
﴿قُلۡ هُوَ نَبَؤٌاْ عَظِیمٌ ٦٧﴾.
ای پیامبر! برای کافران بگو: این کتاب بزرگ، یعنی قرآن کریم خبر عظیم الشّأن و بزرگ مقداری را با خود آورده است.
﴿أَنتُمۡ عَنۡهُ مُعۡرِضُونَ ٦٨﴾.
اما ای کافران! شما از قرآن غافل هستید؛ از ایمان به این کتاب دوری جستید و از عمل به احکامش رو میگردانید.
﴿مَا کَانَ لِیَ مِنۡ عِلۡمِۢ بِٱلۡمَلَإِ ٱلۡأَعۡلَىٰٓ إِذۡ یَخۡتَصِمُونَ ٦٩﴾.
من به گفتگو و اختلافی که میان فرشتگان دربارۀ آفرینش آدم جریان یافته بود دانا نبودم، اما خداوند عزوجل به وسیلۀ وحیی که بر من فرود آورد، مرا بدان آگاهی بخشید.
﴿إِن یُوحَىٰٓ إِلَیَّ إِلَّآ أَنَّمَآ أَنَا۠ نَذِیرٞ مُّبِینٌ ٧٠﴾.
خداوند عزوجل به این منظور برخی از علوم پوشیده را به من وحی کرده و چیزهایی را که نمیدانستم به من آموزش داده است تا شما را از عذاب الهی بیم دهم و دین حق را برایتان بیان کنم.
﴿إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِینٖ ٧١﴾.
ای پیامبر! از آن هنگام یاد آور که پروردگارت برای فرشتگان گفت: من آدم را از گِل خلق میکنم.
﴿فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ ٧٢﴾.
و ای فرشتگان! آنگاه که اعضای وجودش را برابر ساختم، بدنش را قوام بخشیدم، خلقتش را کامل نمودم، از روحم در او دمیدم و زنده شد، برایش به گونۀ احترام و اکرام، نه برای عبادت و تعظیم، سجده کنید؛ زیرا عبادت جز برای خداوند رحمان و رحیم سزاوار نیست و شریعت اسلام سجده به پیشگاه غیر پروردگار یگانه را حرام داشته است.
﴿فَسَجَدَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ کُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ ٧٣﴾.
فرشتگان با اطاعت از خداوند، به منظور بزرگداشت آدم، همه برایش سجده کردند و هیچکس از فرشتگان از این فرمان تخلّف نورزید.
﴿إِلَّآ إِبۡلِیسَ ٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٧٤﴾.
امّا ابلیس با تکبّر و ستیز و با خود بزرگبینی و حسد از این دستور ابا آورد و در علم خداوند عزوجل از پیش مقرّر بود که او از جملۀ کافران و سرکشان امر الهی میباشد.
﴿قَالَ یَٰٓإِبۡلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسۡجُدَ لِمَا خَلَقۡتُ بِیَدَیَّۖ أَسۡتَکۡبَرۡتَ أَمۡ کُنتَ مِنَ ٱلۡعَالِینَ ٧٥﴾.
خداوند عزوجل برای ابلیس گفت: چه باعث شد که از سجده برای آدم که من او را با دستانم آفریدم و به این طریق او را بزرگ داشتم ابا آوردی؟ آیا بر آدم کبر ورزیدی، یا در برابر امر خداوند تکبّر نمودی؟
این آیه وجود دو دست را برای خداوند عزوجل ثابت میسازد؛ البته به گونهای که سزاوار بزرگی و کمال اوست.
﴿قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ ٧٦﴾.
ابلیس با سرکشی از امر پروردگارش چنین پاسخ داد: آنچه مرا از سجده برای آدم باز داشت آن بود که من از او بهتر و برتر هستم؛ یعنی من اصل من از اصل او کرامت بیشتر دارد، از آن رو که مرا از آتش و او را از گِل آفریدی و آتش از گِل بهتراست.
﴿قَالَ فَٱخۡرُجۡ مِنۡهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٞ ٧٧﴾.
خداوند عزوجل برای ابلیس گفت: از بهشت بیرون شو؛ زیرا تو از رحمت دور گشتی و از بهشت محروم شدهای.
﴿وَإِنَّ عَلَیۡکَ لَعۡنَتِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلدِّینِ ٧٨﴾.
ای ابلیس! لعنتهای پیدرپی خداوند عزوجل بر تو تا روز قیامت ادامه دارد و تو مطرود و سنگسار شده باقی خواهیماند.
﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ٧٩﴾.
ابلیس برای پروردگارش گفت: پروردگارم! مرا نمیران و وفاتم را تا مردم از قبرهایشان بیرون میشوند به تأخیر انداز تا آنان را به فتنه اندازم.
﴿قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ ٨٠﴾.
خداوند عزوجل برای ابلیس گفت: من مدّت عمر تو را به تأخیر انداختم. تأخیر عمر ابلیس، ابتلا و امتحانی برای بندگان است تا راستگوی و دروغگوی از هم باز شناخته شوند.
﴿إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ ٨١﴾.
تأخیر زندگی ابلیس تا وقت معیّن و مشخّصی است که وقت دمیدن صور نخستین است و با آن همه زندگان میمیرند.
﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ ٨٢﴾.
ابلیس گفت: پروردگارم! به عزّت تو سوگند که همه مردم را از طاعتت باز میدارم و به گمراهی سوق میدهم.
﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ ٨٣﴾.
اما کسانی را که به طاعتت برگزیدی، از بیراهه روی نگهداشتی و با هدایت خویش حفظشان کردی، گمراه کرده نمیتوانم.
﴿قَالَ فَٱلۡحَقُّ وَٱلۡحَقَّ أَقُولُ ٨٤﴾.
خداوند عزوجل گفت: من حق را میگویم، سخنم حقّ است، وعدهام حقّ است و جز سخن حق چیزی را نمیگویم.
﴿لَأَمۡلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنۡهُمۡ أَجۡمَعِینَ ٨٥﴾.
هر آینه خداوند عزوجل دوزخ را با ابلیس و ذرّیهاش، و با کسانی از فرزندان آدم که گمراه شدهاند پُر میسازم.
﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ ٨٦﴾.
ای پیامبر! برای کافران بگو: من از شما مزد و پاداشی را در برابر تبلیغ پیام الهی و خیر رسانی برایتان نمیخواهم، چیزی را که در نزدم نباشد ادّعا نمیکنم و خود را به اموری که در توانم نباشد به تکلّف نمیاندازم. آنچه انجام میدهم به من از جانب پروردگارم دستور داده شده و از نزد خود چیزی را بطور تکلّف و افترا نمیآورم.
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ ٨٧﴾.
قرآن عظیم چیزی جز پند و نصیحت برای انسانها و جنّیان نمیباشد، این کتاب ایشان را به اموری که مایۀ نجاتشان است دلالت میکند و از اسباب هلاکت برحذر میدارد.
﴿وَلَتَعۡلَمُنَّ نَبَأَهُۥ بَعۡدَ حِینِۢ ٨٨﴾.
ای کافران! به زودی آنگاه که اسلام نصرت یابد و بتها نابود شود، و نیز در آن هنگام که مجازات روز قیامت فرا رسد و عذاب شما را فراگیرد، مرتبۀ بلند، راستی و درستی پیام قرآن را درخواهید یافت.