مکی و ۳۴ آیه است
آیهی ۵-۱:
﴿الٓمٓ١﴾[لقمان: ۱]. «الف، لام، میم».
﴿تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡحَکِیمِ٢﴾[لقمان: ۲]. «این آیههای کتاب حکمتآمیز است».
﴿هُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّلۡمُحۡسِنِینَ٣﴾[لقمان: ۳]. «هدایت و رحمتی است برای نیکوکاران».
﴿ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ یُوقِنُونَ٤﴾[لقمان: ۴]. «کسانی که نماز را برپای میدارند و زکات میپردازند و آنان به آخرت یقین دارند».
﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٥﴾[لقمان: ۵]. «اینان از (سوی) پروردگارشان از هدایت برخوردار هستند و ایشان قطعاً رستگارند».
خداوند به اهمیت و عظمت آیات قرآن اشاره نموده و میفرماید آیات آن پرمحتوا و استوار هستند و از سوی خداوند با حکمت و دانا آمدهاند. و از جملۀ استواری و حکمت آمیز بودن آن میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱- آیات قرآن با مختصرترین و شیواترین کلمات آمدهاند و بر بزرگترین و بهترین معانی و مفاهیم دلالت مینمایند.
۲- آیات قرآن از تغییر و تحریف و کم شدن و افزون گشت مصون و محفوظ میباشند.
۳- همۀ اخباری که در مورد گذشتگان یا آیندگان در آن آمده و امور غیبی که از آن خبر داده است مطابق با واقعیت است و هیج کتابی از کتابهای الهی با آن مخالفت نکرده و هیچ پیامبری مخالف آن را نیاورده است. و هیچ دانش محسوس یا معقول صحیحی نبوده و نخواهد بود که با آنچه قرآن آورده است تناقض داشته باشد.
۴- هرآنچه که آیات قرآن به آن دستور میدهند مصلحت محض است، یا منفعت و مصلحت آن بیشتر است. و از هیچ چیزی نهی نکردهاند مگر اینکه فساد محض است یا فساد آن بیشتر است. و در بسیاری مواقع آیات قرآنی به چیزی فرمان میدهند و حکمت و فایدۀ آن را نیز بیان میکنند و از چیزی نهی میکنند و زیان آن را هم بیان میدارند.
۵- آیات قرآن هم به ترغیب و تشویق پرداختهاند و هم بیم دادهاند، و موعظهای رسا هستند که افراد فرهیخته به وسیلۀ آن اصلاح میشوند.
۶- آیات تکراری قرآن از قبیل قصهها و احکام و امثال آن با هم موافقاند و تناقض و تضادی در آنها نیست، و هراندازه فرد هوشمند بیشتر در آن تدبر نماید و در آن بیاندیشد از هم آهنگی و همسانی آن حیرت زده میگردد و یقین پیدا خواهد کرد که این قرآن از سوی خداوند حکیم و ستوده نازل شده است.
با اینکه خداوند حکیم است و به هر اخلاق پسندیدهای فرا میخواند و از هر اخلاق زشتی نهی میکند، اما بیشتر مردم از رهنمود شدن با قرآن محروم هستند و از ایمان آوردن به آن و عمل کردن به احکام آن رویگردان میباشند، مگر کسی که خداوند به او توفیق دهد و وی را از شر شیطان مصون بدارد، و آنها کسانی هستند که عبادت پروردگارشان را به خوبی انجام میدهند و با بندگان او نیکی میکنند.
قرآن برای نیکوکاران مایۀ هدایت است و آنها را به راه راست هدایت مینماید و آنان را از راه جهنم دور میگرداند. ﴿وَرَحۡمَةٗ﴾و برایشان رحمتی است که به وسیلۀ آن به سعادت هر دو جهان و خیر فراوان و پاداش زیاد و شادی بیکران دست مییابند، و گمراهی و بدبختی از آنها دور میشود.
سپس نیکوکاران را چنین توصیف کرد که آنها دارای علم و آگاهی کامل هستند، و آن یقینی است که موجب عمل و ترس از عذاب خدا میشود، از این رو آنها از گناهان دوری مینمایند. و آنها را به عمل و انجام کارهای شایسته توصیف کرد و از میان همۀ اعمال دو عمل برتر را به طور ویژه بیان نمود و فرمود: ﴿یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ﴾نماز را برپای میدارند که مشتمل بر اخلاص و مناجات با خدا و پرستش خداوند با قلب و زبان و اعضاء است و آدمی را بر انجام سایر کارها کمک میکند.
﴿وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ﴾و زکات را میپردازند. کسی که زکات را میپردازد از صفتهای زشت پاک میگرد دو به برادر مسلمانش فایده میرساند و نیاز او را بر طرف مینماید و با دادن زکات روشن میشود که محبت خدا را بر محبت مال ترجیح میدهد. پس مالی را که دوست دارد در راستای طلب آنچه که از مال بیشتر دوست دارد و آن طلب خشنودی خداست، بیرون میکند و به نیازمندان میدهد.
﴿أُوْلَٰٓئِکَ عَلَىٰ هُدٗى مِّن رَّبِّهِمۡ﴾نیکوکاران که هم علم دارند و هم عمل میکنند بر هدایت بزرگی قرار دارند و این هدایت از سوی پروردگارشان به آنها رسیده است، پروردگاری که همواره آنها را با نعمتهایش پرورش میدهد و عذاب را از آنها دور مینماید. هدایتی که خداوند آنها را از آن برخوردار نموده از جمله تربیت ویژه خداوند است که دوستانش را بر آن تربیت مینماید و این برترین نوع تربیت است.
﴿وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ﴾و ایشان رستگارند و خشنودی پروردگار و پاداش دنیوی و اخروی خود را دریافتهاند و از خشم و عذاب خدا در امان ماندهاند، چون آنها راه رستگاری را در پیش گرفتهاند، که برای رسیدن به موفقیت جز آن راهی وجود ندارد.
آیهی ۹-۶:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡتَرِی لَهۡوَ ٱلۡحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًاۚ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ٦﴾[لقمان: ۶]. «و درمیان مردم کسانی هستند که خریدار سخنان بیهودهاند تا بدون هیچ دانشی (مردم را) از راه خداوند گمراه سازند و آنرا به مسخره گیرند. آنان عذاب خوارکنندهای دارند».
﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا وَلَّىٰ مُسۡتَکۡبِرٗا کَأَن لَّمۡ یَسۡمَعۡهَا کَأَنَّ فِیٓ أُذُنَیۡهِ وَقۡرٗاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٧﴾[لقمان: ۷] «و چون آیات ما بر او خوانده شود تکبرکنان روی برمیگرداند، گویی که آنرا نشنیده است، انگار در گوشهایش سنگینی است، پس او را به عذاب دردناکی مژده بده».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلنَّعِیمِ٨﴾[لقمان: ۸] «بیگمان کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کردهاند باغهای پرنعمت بهشت از آن ایشان است».
﴿خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗاۚ وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٩﴾[لقمان: ۹]. «جاودانه در آن خواهند ماند، این وعدۀ راستین خداست، و او قدرتمند و باحمکت است».
هنگامی که خداوند از کسانی یاد کرد که به وسیلۀ قرآن هدایت شدهاند و به آن روی آوردهاند، به ذکر کسانی پرداخت که از قرآن روی گردانیده و از آن بهرهای نبردهاند، و بیان فرمود که سزای چنین اشخاصی را اینگونه مقرّر کرده که آنها بهجای پذیرش قرآن هر سخن باطلی را بپذیرند، پس ارزشمندترین سخنان و بهترین گفتار را ترک نموده و بهجای آن به فرومایهترین و قبیحترین گفتار روی بیاورند.
بنابراین، فرمود: ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَشۡتَرِی﴾و از میان مردم کسی هست که خریدار سخنان بیهوده میباشد، و او فردی محروم و خوار و ذلیل است. و خریدار سخنان بیهوده یعنی کسی که آن سخنان را انتخاب میکند و به آن علاقهمند است، مانند خریداری که به کالایی علاقهمند است و در مقابل آن پول میدهد. ﴿لَهۡوَ ٱلۡحَدِیثِ﴾سخنانی که دلها را غافل مینماید و آنها را از رسیدن به بزرگترین خواسته باز میدارد. پس هر سخن حرام و بیهوده و پوچ و گفتههایی که آدمی را به سوی کفر و گناه تشویق میکند و سخنان کسانی که حق را نمیپذیرند و به وسیلۀ باطل به مجادلۀ حق بر میخیزند تا آن را درهم بشکنند. غیبت و سخن چینی و دروغ و ناسزا و موسیقی و چیزهایی که برای دین و دنیا فایدهای ندارد در این داخل است. این نوع از مردم بهجای سخنان مفید و هدایتگر، سخنان یاوه و بیهوده را بر میگزینند. ﴿لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾تا جاهلانه و پس از آن که خودشان گمراه شدن مردم را نیز از راه خدا گمراه کنند، زیرا گمراه کردن ناشی از گمراه شدن است، و آنان با گمراه کردن مردم و آوردن آنها به سوی این سخن، از سخن مفید و کار سودمند و حق روشن و راه راست باز میدارند. و تا وقتی که هدایت و حقیقتی را که آیات خدا دربر گیرندهی آن است، مورد انتقاد قرار ندهند و آن را به باد تمسخر نگیرند و پیام رسان را نیز مورد تمسخر قرار ندهند نمیتوانند این کار را انجام دهند.
پس وقتی که باطل را ستایش میکنند و مردم را به سوی آن تشویق مینمایند و حق را مورد انتقاد قرار میدهند و حق و اهل حق را به باد تمسخر میگیرند جاهلان را گمراه میسازند و با سخنانی که به آنان القات مینمایند آنها را فریب میدهند، چون جاهلان، گمراهی را تشخیص نمیدهند و حقیقت را نمیدانند. ﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ عَذَابٞ مُّهِینٞ﴾آنان به کیفر گمراهی و مسخره کردن آیات خدا و تکذیب حق عذاب خوار کنندهای دارند.
بنابراین فرمود: ﴿وَإِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا وَلَّىٰ مُسۡتَکۡبِرٗا﴾و هنگامی که آیات ما بر او خوانده شود تا ایمان بیاورد و تسلیم آن گردد مستکبرانه روی برمیگرداند و آن را نمیپذیرد و در دل او هیچ اثری بر جای نمیگذارد بلکه به آن پشت میکند، ﴿کَأَن لَّمۡ یَسۡمَعۡهَا﴾انگار آنها را نشنیده است، ﴿کَأَنَّ فِیٓ أُذُنَیۡهِ﴾گویا در گوشهایش سنگینی است و گوشهایش کر هستند و صدا را نمیشنوند. پس چنین کسی راهی برای هدایتش وجود ندارد. ﴿فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾و او را به عذاب دردناکی مژده بده، مژدهای که دل او را غمگین و چهرهاش را زشت و سیاه مینماید. او را به عذابی مژده بده که قلب و بدنش را به درد میآورد و کسی اندازۀ آن عذاب را نمیداند. این مژده برای بدکاران است! چه مژدهی نامبارکی میباشد!.
و اما مژدۀ نیکوکاران این است که فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ﴾کسانی که با ایمان آوردن، عبادت باطنی را انجام میدهند و با اسلام و عمل صالح عبادت ظاهری را ادا میکنند، ﴿لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلنَّعِیمِ﴾آنها را مژده باد به پاداش کارهایی که کردهاند بهشت پر نعمت از آن ایشان است.
﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا﴾در باغهای پر نعمت بهشت که روح و جسم از نعمتهای آن برخوردار میگردد جاودانه خواهند ماند. ﴿وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٗا﴾این وعدۀ راستین خداست و امکان ندارد که خلاف آن عمل شود و تغییر و تبدیلی در آن راه ندارد. ﴿وَهُوَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ﴾و او بسیار توانمند و بسیار با حکمت است. از جمله توانمندی و حکمت او این است که عدهای را موفق گردانده و عدهای را به حال خویش واگذارده است. و این ناشی از علم و حکمتی است که در خصوص آنان دارد، و این علم و حکمت مقتضی آن است که حال آنان اینگونه باشد.
آیهی ۱۱-۱۰:
﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَاۖ وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖۚ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجٖ کَرِیمٍ١٠﴾[لقمان: ۱۰]. «آسمانها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید آفریده است و در زمین کوههای استواری را افکنده تا زمین شما را نلرزاند و در آن انواع جنبندگان را پخش و پراکنده کرده است. و از آسمان آبی نازل کردیم آنگاه در زمین هر گونهای ارزشمند را رویاندیم».
﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِۦۚ بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ١١﴾[لقمان: ۱۱]. «این آفرینش خداوند است، شما به من نشان دهید که غیر او چه چیزی را آفریدهاند؟ بلکه ستمگران در گمراهی آشکاری هستند».
خداوند برخی از آثار و قدرت خویش و شگفتیهایی از حکمت خود و نعمتهایی که از آثار رحمت او هستند برای بندگانش بیان داشته و میفرماید: ﴿خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ بِغَیۡرِ عَمَدٖ تَرَوۡنَهَا﴾آسمانهای هفتگانه را با وجود گستردگی و ضخامت و بزرگی و ارتفاع زیادشان بدون ستونهایی که آنها را ببینید آفریده است، و اگر ستونی داشتند دیده میشدند بلکه بدون ستون و با قدرت خدا محکم و برقرار گشتهاند. ﴿وَأَلۡقَىٰ فِی ٱلۡأَرۡضِ رَوَٰسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمۡ﴾و کوههای بزرگی را در گوشهها و دل زمین قرار داده تا زمین شما را نلرزاند، پس اگر کوههای محکم و قوی نبود زمین به لرزه میافتاد و ساکنان آن تکان میخوردند.
﴿وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٖۚ﴾و در زمین پهناور انواع چهارپایانی را که منافع انسان را تأمین میکنند پخش و پراکنده ساخته است. و خداوند این جانوران را در زمین پخش نموده است و آنها به روزی و خوراک نیاز دارند بنابراین، از آسمان آب با برکتی فرو فرستاد، ﴿فَأَنۢبَتۡنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوۡجٖ کَرِیمٍ﴾پس در زمین به وسیلۀ باران اقسام گوناگونی از گیاهان ارزشمند و زیبا و مفید رویاندهایم که جانوران از آن تغذیه مینمایند.
﴿هَٰذَا خَلۡقُ ٱللَّهِ﴾روزی دادن به جانداران کار خداست و جهان بالا و پایین و حیوانات و جمادات آفریدههای خداوند یگانه هستند و همه این را قبول دارند حتی مشرکین هم میپذیرند. که اینها را خدا آفریده است ﴿فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ ٱلَّذِینَ مِن دُونِهِ﴾پس به من نشان دهید آنهایی را که شریک خدا قرار داده و به فریاد میخوانید و پرستش میکنید چه چیزی را آفریدهاند؟! چرا که شما آنها را مانند خدا پرستش میکنید پس باید آنها هم مانند خدا آفریدههایی داشته باشند و آنانرا روزی بدهند. پس اگر آنها چنین توانایی را دارند به من نشان دهید تا صحت ادعایتان مبنی بر این که سزاوار پرستش میباشند مشخص گردد. و معلوم است که آنها نمیتوانند چیزی را نشان دهند که آفریدۀ معبودانشان باشد چون آنها اقرار مینمایند که همۀ موجودات آفریدۀ خدا هستند. پس ثابت شد که آنها از ارائهی دلیلی که ثابت کند معبودانشان سزاوار عبادت هستند عاجز و ناتوان میباشند. بلکه آنها از روی نادانی و به علت جهالت و گمراهی به پرستش معبودان باطل خود میپردازند. بنابراین، فرمود:
﴿بَلِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ﴾بلکه ستمگران در گمراهی آشکار و روشنی به سر میبرند، چون چیزهایی را پرستش مینمایند که نمیتوانند به کسی سود و زیانی برسانند و مرگ و زندگی و رستاخیز در دست آنها نیست، و آنان به خاطر بیخردی پرستش خداوند آفریننده و روز دهنده را که مالک همه چیز است ترک کردهاند.
آیهی ۱۹-۱۲:
﴿وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا لُقۡمَٰنَ ٱلۡحِکۡمَةَ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِلَّهِۚ وَمَن یَشۡکُرۡ فَإِنَّمَا یَشۡکُرُ لِنَفۡسِهِۦۖ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٞ١٢﴾[لقمان: ۱۲]. «و به راستی که به لقمان فرزانگی بخشیدیم (و به او فرمان دادیم) که خدا را سپاسگزاری کن و هرکس (خدا را) سپاس گزارد به سود خویش سپاسگزاری میکند و هرکس ناسپاسی کند (بداند که) خداوند بینیاز ستوده است».
﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣﴾[لقمان: ۱۳]. «و (به یادآور) زمانی را که لقمان درحالیکه پسرش را اندرز میداد به او گفت: پسرجان! به خداوند شرک نورز. به راستی که شرک ستمی بزرگ است».
﴿وَوَصَّیۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَیۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ أَنِ ٱشۡکُرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیۡکَ إِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ١٤﴾[لقمان: ۱۴]. «و به انسان دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردهایم، مادرش با ضعف روز افزون او را آبستن بوده است. و باز گرفتنش از شیر طی دو سال است.(انسان را سفارش نمودایم) که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت (همه) به سوی من است».
﴿وَإِن جَٰهَدَاکَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَاۖ وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗاۖ وَٱتَّبِعۡ سَبِیلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَیَّۚ ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٥﴾[لقمان: ۱۵]. «و اگر تو را بر آن داشتند که چیزی را شریک من قرار دهی که کمترین آگاهی از آن نداری، از آنان اطاعت مکن، و در دنیا به خوبی با آنان رفتار کن، و از راه کسی پیروی کن که به سوی من رو کرده است، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه میکردید آگاه خواهم ساخت».
﴿یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ١٦﴾[لقمان: ۱۶]. «پسرجان! اگر آن به اندازۀ سنگینی دانهای از سپندان باشد و در دل سنگی یا در آسمانها و یا در میان زمین باشد خدا آنرا حاضر میآورد، بیگمان خداوند باریکبین و آگاه است».
﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٧﴾[لقمان: ۱۷]. «ای فرزندم! نماز را برپایدار و به کار نیک دستور بده و از کار بد بازدار و در برابر آنچه به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای سترگ است».
﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًاۖ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ١٨﴾[لقمان: ۱۸]. «و با تکبر از مردم روی مگردان و در زمین خرامان راه مرو، بیگمان خداوند هیچ متکبر فخر فروشی را دوست ندارد».
﴿وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِکَۚ إِنَّ أَنکَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِیرِ١٩﴾[لقمان: ۱۹]. «و در راه رفتنت میانهروی (را پیشه) کن و از صدایت بکاه، (بدانکه) بدترین صداها، صدای خران است».
خداوند خبر میدهد که او به بندۀ خوب خودش لقمان فرزانگی و حکمت بخشید. حکمت و فرزانگی یعنی دانستن حق به آن صورت که هست و پی بردن به حکمت و اسرار آن. ممکن است انسان عالم و دانشمند باشد اما حکیم نباشد، چرا که حکمت مستلزم علم و عمل است. بنابراین، حکمت را به علم مفید و عمل صالح تفسیر کردهاند. وقتی خداوند این منت و احسان بزرگ را به لقمان عطا نمود به او فرمان داد تا در برابر آنچه خدا به او دادهاست شکرگزار باشد تا آن نعمت را برکت دهد و از فضل خویش بر آن بیافزاید. و خداوند خبر داد که شکر و سپاس سپاسگزاران به سود آدمی است، و هرکس ناسپاسی کند زیان آن به خودش بر میگردد، و خداوند به او نیازی ندارد، و او تعالی در مورد دستوری که در رابطه با مخالفان خودش صادر مینماید ستوده است.
پس بینیازی و غنای او جزو صفات ذاتی ایشان میباشد. نیز ستوده بودن او در صفات کمالش و ستوده بودنش در صنعت زیبایش جزو صفات ذاتی ایشان میباشد. و هرکدام از این دو صفت (بینیازی و ستوده بودن) صفت کمال هستند. و قرار گرفتن این دو صفت در کنار هم بر کمال او میافزاید.
مفسرین در این مورد اختلاف نمودهاند که آیا لقمان پیامبر بوده یا فردی صالح و شایسته؟ و خداوند در مورد او فقط همین را فرموده که به او حکمت دادهاست، و برخی از چیزهایی را که به عنوان پند به فرزندش گفته است بیان نموده که نشانگر فرزانگی و حکمت او میباشد. پس اصول و قواعد بزرگ حکمت را ذکر نموده و میفرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ﴾و آنگاه که لقمان پسرش را پند داد. پند و موعظه یعنی امر و نهی که با تشویق و بیم همراه باشد.
پس لقمان پسرش را به توحید و یگانهپرستی امر نمود و از شرک نهی کرد و علت آن را برایش چنین بیان نمود: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ﴾همانا شرک ستمی بزرگ است. و دلیل اینکه شرک ستمی بزرگ میباشد این است که هیچ چیزی بدتر و زشتتر از کسی نیست که مخلوق آفریده شده از خاک را با خداوند جهانیان برابر قرار دهد. و کسی را که هیچ اختیاری ندارد با کسی برابر سازد که اختیار همه چیز در دست اوست. و موجود ناقص و نیازمندی را که از همه جهت نیازمند است با پروردگار کامل که از هرجهت بینیاز است برابر گرداند. و کسی را که نمیتواند به اندازۀ یک ذره نعمتی به کسی ببخشد با کسی برابر قرار دهد که همۀ نعمتهای دینی و دنیوی و جسمی و روحی را او بخشیده، و اوست که بدی را دور مینماید. پس آیا بزرگتر از این ستمی وجود دارد؟! و آیا ستمی بزرگتر از این هست که آدمی وجود شریف خود را در خوارترین و بدترین مقامها و مراحل قرار دهد، و چیزی را عبادت کند که کوچکترین ارزشی ندارد؟! حال آنکه خداوند انسان را آفریده است تا او را عبادت کند. پس چنین فردی واقعاً بر خود ستم بزرگی روا داشته است.
وقتی خداوند دستور داد که حق او به جای آورده شود، یعنی برای او شریکی قرار داده نشود، امری که از لوازمات توحید است، به ادای حقوق پدر و مادر دستور داد و فرمود: انسان را سفارش نمودهایم و روز قیامت او را در این مورد خواهیم پرسید که آیا به این سفارش عمل نموده است یا نه؟ پس او را سفارش کردهایم تا با پدر و مادرش نیکی کند، و به او گفتهایم که با انجام بندگی و بهجای آوردن حقوق من شکرگزار من باشد، و از نعمتهایم در مسیر ارتکاب گناهان کمک نگیرد. و نیز با پدر و مادرش نیکی کند و با آنان مهربانانه سخن بگوید و در برابر آنها فروتن باشد و به آنان احترام بگذارد و کارهای آنها را انجام بدهد و از هرگونه بدی نسبت به آنها بپرهیزد و با گفتار و کردار خود آنها را ناراحت نکند. انسان را به این سفارش کرده و به او خبر دادهایم که ﴿إِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ﴾بازگشت همه بهسوی من است.
یعنی به زودیای انسان! به نزد کسی خواهی رفت که تو را به این سفارش نموده و به انجام و ادای این حقوق مکلف کرده است. و او از تو خواهد پرسید که آیا این وظایف را انجام دادهای یا نه، که اگر انجام داده باشی به تو کیفر و عذاب هلاک کننده و دردناک خواهد داد.
سپس سببی را ذکر کرد که موجب نیکی کردن با والدین است. و آن سبب در مادر موجود است، ﴿حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ﴾مادرش به او حامله میگردد و هر دم به ضعف و سستی تازهای دچار میشود و پی در پی با سختیها مواجه میگردد.
از وقتی که فرزند در شکم مادر قرار میگیرد مادر هر دم بیمار و بیحال و ناتوان میگردد، و حالتش دگرگون میشود، سپس بعداز مدتها تحمل دردهای شدید فرزند را به دنیا میآورد.
﴿وَفِصَٰلُهُۥ فِی عَامَیۡنِ﴾و پایان دوران شیر خوارگی فرزند دو سال است، و در طی این مدت همواره در آغوش و تحت سرپرستی مادر قرار دارد و به او شیر میدهد. آیا مادری که این همه سختی را برای فرزندش تحمل نموده و به شدت او را دوست میدارد، نباید به فرزندش تأکید و سفارش شود که کاملاً با او نیکی کند؟!.
﴿وَإِن جَٰهَدَاکَ عَلَىٰٓ أَن تُشۡرِکَ بِی مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٞ فَلَا تُطِعۡهُمَا﴾و اگر پدر و مادرت تلاش و کوشش کردند که چیزی را که به حقیقت آن دانشی نداری شریک من قرار دهی از آنان پیروی مکن. و گمان مبر که اطاعت از آنها در این کار از زمره احسان و نیکوکاری با آنهاست، چون حق خدا بر حق هر کسی مقدم است «ونباید از مخلوق در کاری که نافرمانی خالق محسوب میگردد اطاعت شود». و نفرمود: «و چنانچه سعی کردند که چیزی را شریک من گردانی که علم و دانشی به آن نداری آنان را طرد کن». بلکه فرمود: ﴿فَلَا تُطِعۡهُمَا﴾از آنان در امر شریک قرار دادن پیروی مکن، اما نیکی کردن با آنان باید ادامه یابد، به همین جهت فرمود: ﴿وَصَاحِبۡهُمَا فِی ٱلدُّنۡیَا مَعۡرُوفٗا﴾و با آنها در دنیا به خوبی رفتار کن، ولی در کفر و گناه از آنها پیروی مکن. ﴿وَٱتَّبِعۡ سَبِیلَ مَنۡ أَنَابَ إِلَیَّ﴾و از راه کسانی پیروی کن که رو به من نمودهاند، و آنها کسانی هستند که به خدا و ملائکه و کتابها و پیامبران خدا ایمان دارند، و تسلیم پروردگارشان میباشند، و بهسوی او بازگشته و توبه میکنند. و پیروی از راه آنها این است که آدمی به سوی خدا توبه کند همان طور که آنها به سوی خدا بازگشتها ند. و انابت به سوی خدا یعنی همسو کردن انگیزه و اراده قلب با خواست خدا و تلاش در راستای آنچه که خدا را خشنود مینماید و انسان را به او نزدیک میکند.
﴿ثُمَّ إِلَیَّ مَرۡجِعُکُمۡ فَأُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ﴾سپس همه شما، چه کسانی که اطاعت خدا کردهاند و چه آنهایی که نافرمانی او را کردهاند و چه آنهایی که به سوی او بازگشته و توبه نمودهاند و چه آنهایی که این کار را نکردهاند به سوی من باز میگردید، آنگاه شما را از آنچه که میکردید خبر میدهم، و تو را ای فرزند! به خاطر ایمانت پاداش میدهم. و پدر ومادرت را اگر کافر باشند به سبب کفرشان کیفر میدهم، و هریک را طبق کار خیر و شری که انجام دادهاند مجازات خواهم کرد، و هیچ چیزی از اعمالشان بر خداوند پوشیده نمیماند.
﴿یَٰبُنَیَّ إِنَّهَآ إِن تَکُ مِثۡقَالَ حَبَّةٖ مِّنۡ خَرۡدَلٖ فَتَکُن فِی صَخۡرَةٍ أَوۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَوۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَأۡتِ بِهَا ٱللَّهُ﴾ای پسر عزیزم! اگر آن به اندازه دانه سپندان که کوچکترین چیز است باشد و در دل سنگی یادر آسمانها یا در زمین یا در هر کجا باشد خداوند آن را میآورد، زیرا علم او واسع و قدرت و تواناییاش بدون عیب و نقص است. به همین جهت فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٞ﴾زیرا خداوند باریک بین و آگاه است و از درون اشیا و اسرار آن و از پوشیدگیهای صحرا و دریا آگاه است. منطور این است که انسان همواره باید خدا را مدنظر داشته باشد و او را مراقب خویش بداند و تا جاییکه میتواند از او فرمانبرداری نماید. خداوند در اینجا آدمی را از عمل زشت هرچند که کم باشد برحذر میدارد.
از آنجا که نماز بزرگترین عبادت بدنی است به انجام آن تشویق نمود و فرمود: ﴿یَٰبُنَیَّ أَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ﴾ای فرزندم! نماز را برپایدار ﴿وَأۡمُرۡ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱنۡهَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ﴾و به کار نیک دستور بده و از کار بد بازدار. و این مستلزم آن است که انسان باید کار خوب را بشناسد تا نهی کند. همچنین این امر مستلزم آن است که انسان باید کار خوب را بشناسد تا به آن دستور دهد و منکر را نیز بشناسد تا از آن نهی کند. همچنین این امر مستلزم امر نمودن به چیزی است که امر به معروف و نهی از منکر بدون آن تکمیل نمیشود، و این همان نرمی و بردباری است. و به درستی که خداوند متعال به این موضوع تصریح نموده و میفرماید: ﴿وَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَآ أَصَابَکَ﴾و در برابر مشکلاتی که به تو میرسد شکیبا باش. نیز این امر مستلزم آن است کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند باید خودش کار خوب را انجام دهد و از کار بد باز آید. و این مستلزم آن است که با انجام کار خوب و ترک کار بد خویشتن را به حد کمال برساند ودیگران را نیز با امر و نهی خود به حد کمال برساند. و از آنجا که هرگاه کسی امر به معروف و نهی از منکر کند حتما به مشکلاتی گرفتار خواهد شد، و امر و نهی بر انسانها دشوار میآید، او را فرمان داد تا بر این امر شکیبایی ورزد و فرمود: در برابر مشکلات مصیبتهایی که به تو میرسد شکیبا باش. ﴿إِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ﴾آنچه لقمان فرزندش را به آن پند داد از کارهای مهم و اساسی است که باید بر آن عزم را جزم کرد و بر آن ثبات ورزید. و کسی میتواند این کارها را بکند که دارای اراده محکم و قوی باشد.
﴿وَلَا تُصَعِّرۡ خَدَّکَ لِلنَّاسِ﴾و با تکبر و خود بزرگبینی از مردم روی مگردان. ﴿وَلَا تَمۡشِ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَرَحًا﴾و در روی زمین با خودپسندی و افتخار به نعمتهایی که خدا به تو دادهاست درحالیکه نعمت دهنده را فراموش کردهای راه مرو. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٖ﴾چرا که بیگمان خداوند هیچ متکبر و خودستا و فخرفروشی را دوست ندارد.
﴿وَٱقۡصِدۡ فِی مَشۡیِکَ﴾و با فروتنی و تواضع راه برو، و با تکبر و خودپسندی راه مرو، و نیز خود را به هنگام راه رفتن به مُردگی و بیجانی مزن. ﴿وَٱغۡضُضۡ مِن صَوۡتِکَ﴾و به خاطر رعایت ادب در پیشگاه خدا، نیز به جهت رعایت ادب در پیشگاه مردم صدایت را پایین بیاور. ﴿إِنَّ أَنکَرَ ٱلۡأَصۡوَٰتِ لَصَوۡتُ ٱلۡحَمِیرِ﴾چرا که زشتترین و بدترین صداها، صدای خران است. پس اگر صدای بلند فایده و منفعتی داشت مخصوص خرها نبود، که خود نیز میدانی صدای بلند خر زشت و ناپسند است.
و این وصیتها و سفارشاتی که لقمان به فرزندش کرد اساس هر حکمتی است و منافع و آداب بسیاری را دربر دارد که همگی آن ذکر نشدهاند. و هر وصیت نیکی که به انجام اموری دستور دهد یا از انجام اموری باز دارد میتوان آن را در لابلای نصایح لقمان یافت و این با آنچه که در رابطه با تفسیر حکمت بیان نمودیم کاملا مطابقت دارد، که حکمت یعنی دانستن احکام و حکمت و مناسبتهای آن. لقمان پسرش را به اصل دین یعنی توحید فرمان داد و از شرک نهی کرد و علت ترک کردن شرک را برایش بیان نمود.
فرزندش را به نیکی کردن با پدر و مادر دستور داد و دلایل نیکی با پدر و مادر را نیز برای او بیان نمود. و پسرش را به سپاسگزاری از خدا وتشکر و قدردانی از پدر و مادر فرمان داد، سپس متذکر شد که اگر آنها به گناه و معصیت خدا دستور دادند نباید از آنان اطاعت نمود. با وجود این فرزند باید با آنها به نیکی رفتار کند.
و به فرزند توصیه کرد که همواره خدا را مدنظرداشته باشد و او را از حاضر شدن در بارگاه خدا بیم داد و به او گفت: خداوند تمامی خوبیها و بدیهای کوچک و بزرگ را حاضر میآورد. و فرزند را از تکبر و فخرفروشی نهی نمود و به او فرمان داد تا فروتن و متواضع باشد. و به او دستور داد در هنگام سخن گفتن صدایش را پایین بیاورد.
و او را فرمان داد که امر به معروف و نهی از منکر نماید، و وی را به بردباری و نماز که این دو هرکاری را آسان میکنند توصیه کرد. همان طور که خداوند متعال میفرماید: ﴿وَٱسۡتَعِینُواْ بِٱلصَّبۡرِ وَٱلصَّلَوٰةِ﴾[البقرة: ۴۵]. «و از صبر و نماز کمک بگیرید». پس کسی که چنین توصیههایی را نموده است حتما دارای حکمت و فرزانگی بسیار میباشد. بنابراین، یکی از منت و نیکیهای خداوند بر لقمان و سایر بندگان این است که چیزهایی از حکمت لقمان را برای آنها حکایت کرده است تا الگوی نیکی برای آنان باشد».
آیهی ۲۱-۲۰:
﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَأَسۡبَغَ عَلَیۡکُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗۗ وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ٢٠﴾[لقمان: ۲۰]. «آیا ندیدهاید که خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است برایتان رام گردانیده و نعمتهای (ظاهری و باطنی) خود را بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ و برخی از مردم بدون هیچگونه دانش و هدایت و کتاب روشنی دربارۀ خدا مجادله میکند».
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ یَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ٢١﴾[لقمان: ۲۱]. «و چون به آنان گفته شود: از چیزی پیروی کنید که خداوند نازل کرده است، میگویند: بلکه از چیزی پیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتهایم، آیا (از نیاکان خود پیروی میکنند) حتی اگر شیطان آنانرا به عذاب آتش فروزان فرا خواند».
خداوند با بیان نعمتهایش بر بندگان منت میگذارد و آنها را به شکرگذاری و عدم منفعت فرا میخواند. پس میفرماید: ﴿أَلَمۡ تَرَوۡاْ﴾آیا با چشمها و دلهایتان مشاهده نکردهاید، ﴿أَنَّ ٱللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾که خداوند آنچه را در آسمانهاست از قبیل ماه و خورشید و ستارگان همه را در جهت سود و نفع بندگان مسخر کرده است، و حیوانات و درختان و کشتزارها و رودها و معدنها و امثال آن را که در زمین هستند به نفع بندگن و برای آنها رام گردانیده است؟! همانگونه که میفرماید: ﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ لَکُم مَّا فِی ٱلۡأَرۡضِ جَمِیعٗا﴾[البقرة: ۲۹]. «او خداوند است که همه آنچه را در زمین است برایتان آفریده است». ﴿وَأَسۡبَغَ عَلَیۡکُمۡ نِعَمَهُۥ ظَٰهِرَةٗ وَبَاطِنَةٗ﴾و نعمتهای ظاهری و باطنی که ما انسانها بخشی از آنها را نمیبینیم فراوان به ما داده است، نعمت دنیا و نعمت دین، به دست آوردن منافع و دور شدن زیانها! پس وظیفه شماست که با دوست داشتن نعمت دهنده و کرنش و فروتنی برای او و با کمک گرفتن از نعمتهایش در راستای اطاعت از او، و کمک نگرفتن از آنها در مسیر نافرمانی وی، سپاس او را به جای آورید. ﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن﴾اما با وجود این همه نعمت، برخی از مردم سپاس نعمتهایش را به جای نمیآورند بلکه ناسپاسی میکنند و به کسی که نعمتها را به ما داده است کفر میورزند و حقی را که خداوند کتابهایش را با آن نازل فرموده و پیامبرانش را به همراه آن فرستاده است انکار مینمایند. بنابراین، ﴿یُجَٰدِلُ فِی ٱللَّهِ بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَلَا هُدٗى وَلَا کِتَٰبٖ مُّنِیرٖ﴾بدون هیچ دانشی و هدایت و کتاب روشنگری درباره خدا به مجادله و ستیز میپردازند. یعنی از باطل دفاع میکنند تا حق را درهم بشکنند، و دستوری را که پیامبر از جانب خدا آورده است مبنی بر این که فقط خدا را پرستش کنید رد نمایند.
مجادله آنان بدون بینش و علم است، و از روی دانش مجادله نمیکنند تا به آنها اجازه سخن داده شود، نیز براساس هدایت مجادله نمیکنند که در این هدایت به هدایت یافتگان اقتدا کرده باشند. پس جدال و ستیز آنان نه پایه عقلی دارد و نه براساس منقولات و آنچه که در کتابها آمده است استوار میباشد، و نه از روی اقتدا به هدایت یافتگان است، بلکه مجادله چنین کسانی درباره خدا براساس تقلید از پدران گمراهشان است.
بنابراین، فرمود: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ﴾و هنگامی که به آنان گفته شود از آنچه خداوند بر پیامبرانش نازل فرموده است پیروی کنید، چون آن حق است و با دلایل آشکاری آن را برایتان روشن گردانده است، ﴿قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآ﴾مخالفت کرده و میگویند: بلکه از چیزی پیروی میکنیم که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتهایم، بنابراین آنچه را که پدران و نیاکان خود را بر آن یافتهایم به خاطر گفته هیچکسی رها نمیکنیم.
خداوند در رد استدلال آنها و پدرانشان فرمود ﴿أَوَلَوۡ کَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ یَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلسَّعِیرِ﴾مگر چنین نبوده است که شیطان پدران آنها را به سوی آتش دوزخ فرا خواند و آنان دعوت شیطان را پذیرفتند و به دنبال او حرکت کردند، و از زمره شاگردان شیطان شدند و سرگردانی بر آنها چیره شد؟! پس آیا باید از آنها پیروی کرد و راه آنان را در پیش گرفت، یا اینکه گمراهی پدرانشان باید آنها را از در پیش گرفتن راه آنان برحذر دارد؟! و شیطان آنان و پدرانشان را بدین خاطر دعوت نمیکند که آنان را دوست بدارد، بلکه از روی دشمنی و فریبکاری دعوتشان میکند و در حقیقت پیروان شیطان دشمنان او هستند که مغلوب او گشته و شیطان بر آنها مسلط شده است و از اینکه آنها به سبب پذیرفتن دعوت او مستحق عذاب جهنم گردیدهاند شادمان است.
آیهی ۲۴-۲۲:
﴿وَمَن یُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ وَهُوَ مُحۡسِنٞ فَقَدِ ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰۗ وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ٢٢﴾[لقمان: ۲۲]. «و هرکس نیکوکارانه روی (دل) خویش را بهسوی خداوند آورد، به دستاویز بسیار محکمی چنگ زده، . و سرانجام کارها بهسوی خداوند است».
﴿وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحۡزُنکَ کُفۡرُهُۥٓۚ إِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ٢٣﴾[لقمان: ۲۳]. «و هرکس که کافر شود کفر او تو را غمگین نسازد، (چراکه) بازگشت آنان بهسوی ماست، و ایشان را از کارهایی که کردهاند آگاه میسازیم. بیگمان خداوند به راز دلها آگاه است».
﴿نُمَتِّعُهُمۡ قَلِیلٗا ثُمَّ نَضۡطَرُّهُمۡ إِلَىٰ عَذَابٍ غَلِیظٖ٢٤﴾[لقمان: ۲۴]. «ایشان را اندکی بهرهمند میسازیم آنگاه آنانرا به (تحمل) عذابی سخت ناگزیر مینماییم».
﴿وَمَن یُسۡلِمۡ وَجۡهَهُۥٓ إِلَى ٱللَّهِ﴾و هرکس برای خداوند کرنش و فروتنی نماید، و با انجام دستورات الهی مطیع او باشد و دین و عبادت را خالصانه برای او انجام دهد، ﴿وَهُوَ مُحۡسِنٞ﴾در حالی که در آن فروتنی و مطیع بودن، نیکوکار باشد، یعنی عمل او مشروع بوده و در آن از سنت پیامبر پیروی کرده باشد. به عبارتی دیگر هرکس با انجام همه عبادتها منقاد و مطیع خدا گردد، درحالیکه در انجام دادن این عبادتها نیکوکار باشد، یعنی چنان خداوند را پرستش نماید که گویا او را میبیند و اگر او را نمیبیند خداوند وی را میبیند. یا میتوان گفت: هرکس با ادای حقوق خدا منقاد و مطیع او باشد، درحالیکه با بندگان به نیکی رفتار مینماید و حقوق آنها را به جای میآورد. و همه این معانی متلازم یکدیگرند و فرق چندانی با هم ندارند، زیرا خلاصه همه آنها این است که فرد باید تمامی دستورات دین را به صورت کامل و به صورتی که پذیرفته میشود انجام دهد.پس هرکس چنین کرد، مسلمان و مطیع خدا گشته است، و ﴿ٱسۡتَمۡسَکَ بِٱلۡعُرۡوَةِ ٱلۡوُثۡقَىٰ﴾به دستاویز محکمی چنگ زده است، دستاویزی که هرکس به آن چنگ زند نجات مییابد، و از نابودی و هلاکت در امان خواهد بود، و به هر خیر و خوبی دست مییازد.
و هرکس روی به خدای نیاورد و یا نیکوکار نباشد، به دستاویر سست و ضعیفی چنگ زده است. از این روی چیزی جز هلاکت و نابودی در پیش نخواهد داشت. ﴿وَإِلَى ٱللَّهِ عَٰقِبَةُ ٱلۡأُمُورِ﴾و سرانجام کارها به سوی خداست، پس خداوند درمیان بندگانش حکم مینماید و آنها را بر حسب اعمالشان مجازات خواهد کرد. بنابراین، بندگان باید برای آن روز آمادگی پیدا کنند.
﴿وَمَن کَفَرَ فَلَا یَحۡزُنکَ کُفۡرُهُ﴾و هرکس که کافر شود کفر او تو را غمگین نسازد، چرا که وظیفه دعوت و رساندن آن به گوش مردم بر عهده تو است، و آن را به نحو احسن انجام داده ای. پس بعد از این اگر کسی هدایت نشود خداوند پاداش تو را میدهد و به خاطر هدایت نیافتن مردم جایی برای غمگین شدن وجود ندارد، چون اگر فردی که کافر میشود خیری در او بود خداوند او را هدایت میکرد. و نیز از این غمگین مباش که آنها بر دشمنی ورزیدن با تو جرات میکنند و به ستیز با تو بر میخیزند و به کفر و گمراهی خود ادامه میدهند. نیز از این ناراحت مباش که عذاب خدا فورا آنها را فرا نمیگیرد، زیرا ﴿إِلَیۡنَا مَرۡجِعُهُمۡ فَنُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوٓاْۚ﴾بازگشت آنان به سوی ما است و ما آنها را از کفر و دشمنیشان و تلاشی که برای خاموش کردن نور خدا انجام دادهاند و اذیت و آزاری که به پیامبران رساندهاند آگاه میسازیم. ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ﴾بیگمان خداوند به راز دلها آگاه است، رازهایی که به زبان آورده نشدهاند، پس آنچه که آشکار و پیداست چگونه خواهد بود؟!.
﴿نُمَتِّعُهُمۡ قَلِیلٗا﴾آنان را اندکی در دنیا بهرهمند میسازیم تا گناهشان بیشتر گردد و عذابشان کاملتر شود، ﴿ثُمَّ نَضۡطَرُّهُمۡ إِلَىٰ عَذَابٍ غَلِیظٖ﴾سپس آنها را به تحمل عذابی بزرگ و سخت وادار میکنیم، عذابی که بس بزرگ و شدید و دردناک است.
آیهی ۲۸-۲۵:
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِۚ بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٢٥﴾[لقمان: ۲۵]. «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ حتماً میگویند: خداوند، بگو: ستایش از آن خداست ولی بیشترشان نمیدانند».
﴿لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٦﴾[لقمان: ۲۶]. «از آن خداست آنچه که در آسمانها و زمین است، بیگمان خداوند همو بینیاز و ستوده است».
﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٧﴾[لقمان: ۲۷]. «و اگر همۀ درختانی که روی زمین هستند قلم شوند و دریا (جوهر گردد) و هفت دریا کمک این دریا شود سخنان خداوند پایان نپذیرند، بیگمان خداوند عزیز و حکیم است».
﴿مَّا خَلۡقُکُمۡ وَلَا بَعۡثُکُمۡ إِلَّا کَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ٢٨﴾[لقمان: ۲۸]. «آفرینش شما و برانگیختنتان جز مانند (آفرینش و برانگیختن) یک تن نیست، بیگمان خداوند شنوای داناست».
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ﴾و اگر از این مشرکین که حق را تکذیب کردهاند بپرسی آسمانها و زمین را چه کسی آفریده است؟ خواهند دانست که بتهایی آنها چیزی را نیافریدهاند، ﴿لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُ﴾و میگویند خداوند به تنهایی آسمان و زمین را آفریده است. ﴿قُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ﴾پس به طریقهی الزام آور، و با استدلال به آنچه که بدان اعتراف و اقرار کردهاند، انکار و عدم پذیرش آنان را محکوم بگردان، و به آنها بگو: ستایش خدایی را که نور را آشکار نمود و خودتان را علیه خویشتن به اعتراف واداشت. پس اگر آنها این حقیقت را میدانستند، یقین میکردند که فقط باید خداوندِ برحق و یگانه را پرستش نمود. ﴿بَلۡ أَکۡثَرُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ﴾ولی بیشترشان نمیدانند، بنابراین چیزهای دیگری را از سر شک و تردید نه از روی بینش و آگاهی شریک خدا قرار دادهاند.
سپس این دو آیه را به عنوان نمونهای از گستردگی صفتهای خداوند بیان کرد تا بندگانش را به شناخت و محبت خویش و یگانهپرستی و اخلاص فرا بخواند. پس فراگیر بودن فرمانرواییاش را بیان کرد و فرمود همه آنچه که در آسمانها و زمین است و تمامی جهان بالا و پایین قلمرو پادشاهی و فرمانروایی خداست و با دستورات تقدیری و فرمانهای شرعی و جزایی خویش بر آن حکمرانی میکند. و همه بندگان اویند و تحت تدبیر و مسخر او هستند، و کوچکترین چیزی از فرمانروایی در دست آنها نیست، و خداوند توانگر بینیاز است، پس به آنچه که آفریدههایش بدان نیاز دارند نیازی ندارد. ﴿مَآ أُرِیدُ مِنۡهُم مِّن رِّزۡقٖ وَمَآ أُرِیدُ أَن یُطۡعِمُونِ٥٧﴾[الذاریات: ۵۷]. «من از آنها روی نمیطلبم و نمیخواهم مرا خوراک و روزی بدهند». و عمل پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان کوچکترین فایدهای به خدا نمیرساند، بلکه عملشان به خودشان فایده میرساند، و خداوند از آنها و از اعمالشان بینیاز است. و از مصادیق توانگری و بینیازیاش این است که آنان را در دنیا و آخرتشان بینیاز کرده است.
سپس خداوند از گستردگی حمد و ستایش خود خبر داد و فرمود: حمد و ستایش او از لوازم ذاتش است و او از همه جهات ستوده میباشد، پس او در ذات و صفاتش ستوده است و به خاطر هر صفتی از صفاتش سزاوار کاملترین ستایش میباشد، چون صفتهای او سرشار از عظمت و بزرگی هستند. و به خاطر همه آنچه که آفریده و انجام داده و بر همه آنچه بدان دستور داده و یا از آن نهی کرده است ستایش میشود. نیز به خاطر همه آنچه که در رابطه با بندگانش به اجرا درآورده و به خاطر آنچه که در میان بندگانش در دنیا و آخرت حکم وداوری مینماید مورد ستایش است.
سپس خداوند از گستردگی سخن و عظمت گفتههایش خبر داد و این عظمت را چنان شرح داد که کاملا در قلبها اثر میگذارد و به دل مینشیند و عقلها را حیران میگرداند و خردمندان و ارباب بینش را به سیر و سلوک در راه شناخت آن وامی دارد. پس فرمود: ﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ﴾و اگر همه درختانی که روی زمین هستند قلم شوند و دریا جوهر گردد و هفت دریا به این دریا اضافه شوند، این قلمها شکسته میشوند و از بین میروند، و دریاهایی شکسته میشوند و از بین میروند، و دریاهایی که مرکب و جوهر گردیده ا ند تمام میشوند، اما سخنان خدا پایان نمیپذیرند. و این مبالغه نیست که حقیقت نداشته باشد بلکه خداوند میداند که عقلها را احاطه و درک کامل صفتهایش قاصرند، و میداند شناخت بندگان نسبت به خدایشان بهترین نعمتی است که پروردگار به آنها داده و بزرگترین فضیلتی است که بندگان به دست آوردهاند، اما بندگان به صورت کامل آن را دریافت همهاش را هم نمیتوان رها کرد، از اینرو خداوند بندگانش را آگاه ساخت تا دلهایشان روشن گردد واز آنچه که بدان رسیدهاند به آنچه که به آن دست نیافتهاند استدلال کنند، و همان چیزی را بگویند که برترین آنها و کسی که آگاهیاش از همه نسبت به پروردگار بیشتر بود گفته است: «نمیتوانیم تو را کاملا ستایش کنیم، تو آنگونه هستی که خودت را ستایش کرده ای». وگرنه مسئله از این نیز فراتر میباشد، و این مثال فقط برای نزدیک کردن مفهومی است که فهم و ذهن آدمی به آن نمیرسد، وگرنه حتی چنانچه درختان چندین برابر شوند و دریاها چندین برابر مخلوق و آفریده هستند، ولی نمیتوان تصور کرد که کلام خدا تمام شود، بلکه دلیل شرعی و عقلی ما را راهنمایی میکند که کلام خدا تمام شدنی نیست و پایانی ندارد. پس همه چیز تمام میشود جز خداوند و صفاتش. ﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ ٱلۡمُنتَهَىٰ٤٢﴾[النجم: ۴۲]. «و همانا پایان همه چیز بهسوی پروردگارت است». و هرگاه عقل، حقیقت اول و آخر بودن خدا را تصور کند، و هرچه را از زمانهای گذشته درذهن فرض نماید خداوند قبل از آن بوده است، و هرچه را از زمانهای آینده در ذهن فرض کند خداوند بعد از آن نیز وجود دارد و پایانی ندارد، و خداوند در همه اوقات فرمان میدهد و سخن میگوید و هرطور که بخواهد عمل میکند، و هرگاه کاری را بخواهد هیچ چیزی نمیتواند مانع گفتهها و کارهایش شود، هرگاه عقل این را تصور نماید میداند مثالی که خداوند برای سخن خود زده است برای این است تا بندگان چیزی از آنرا دریابند وگرنه مسئله از این هم بالاتر و بزرگتر میباشد.
سپس خداوند بزرگی قدرت و کمال فرزانگی و حکمت خویش را بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ﴾همانا خداوند توانمند است و همه توانمندی از آن اوست، و هیچ قدرتی در جهان بالا و پایین وجود ندارد مگر اینکه از جانب اوست، و او با قدرت خویش همه آفریدهها را مقهور و مغلوب گردانیده و در آنها تصرف نموده است و به تدبیر امور آنها میپردازد. و با حکمت خویش آفریدهها را آفریده و آنرا با حکمت آغاز نموده است و هدف و مقصود از آن را نیز سراسر حکمت قرار داده است، همچنین امر و نهی او از سر حکمت به وجود آمده است و هدفی که از آن مدنظر بوده است حکمت میباشد. پس او در آفرینش و فرمانش دارای حکمت میباشد.
سپس خداوند عظمت قدرت و کمال آن را بیان نمود، و اینکه عقل نمیتواند آن عظمت و قدرت را تصور نماید، پس فرمود: ﴿مَّا خَلۡقُکُمۡ وَلَا بَعۡثُکُمۡ إِلَّا کَنَفۡسٖ وَٰحِدَةٍ﴾آفرینش شما و برانگیختنتان جز مانند آفرینش و برانگیختن یک تن نیست. آفرینش همه مردم با اینکه زیادند و زنده کردن آنها در یک چشم به هم زدن پس از مردنشان و بعد از این که از هم پاشیده شدند مانند آفرینش یک تن است! بنابراین، بعید دانستن رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ، و سزا و جزا دادن به خاطر اعمال، دلیلی جز جهل و ناآگاهی از عظمت و قدرت خدا ندارد. سپس این را بیان نمود که شنوایی او همه شنیدنیها را احاطه دارد، و بیناییاش همه دیدنیها را میبیند. و فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعُۢ بَصِیرٌ﴾همانا خداوند شنوای بیناست.
آیهی ۳۰-۲۹:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یُولِجُ ٱلَّیۡلَ فِی ٱلنَّهَارِ وَیُولِجُ ٱلنَّهَارَ فِی ٱلَّیۡلِ وَسَخَّرَ ٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَۖ کُلّٞ یَجۡرِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى وَأَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ٢٩﴾[لقمان: ۲۹]. «آیا ندیدهای که خداوند شب را در روز و روز را در شب داخل میگرداند، و خورشید و ماه را ارام کرده است، هریک تا مدتی معین در حرکت است، و همانا خداوند به آنچه میکنید آگاه است».
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٣٠﴾[لقمان: ۳۰]. «این از آن جهت است که خداوند حق است و آنچه را که به جز او به فریاد میخوانند باطل است، و خداوند والا و بزرگ است».
در اینجا نیز بیان شده که او به تنهایی به تصرف و تدبیر امور میپردازد و با گستردگی تصرفش شب را در روز و روز را در شب داخل میگرداند، پس هرگاه یکی وارد شود دیگری بیرون میرود. و او خورشید و ماه را مسخّر گردانیده است و ماه و خورشید با تدبیر و نظام خاصی در حرکتاند و از زمانی که خداوند آنها را آفریده است در نظم آنها خللی به وجود نیامده است، و خداوند اینها را مسخر نموده تا به وسیله آن منافع و مصالح دینی و دنیوی بندگان به دست آید و مایه عبرت و سبب بهرهمندی آنها گردند.
﴿کُلّٞ یَجۡرِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى﴾هرکدام از آن دو تا مدتی معین در حرکت و جریان است، و هرگاه آن مدت معین فرا رسید، جریان و حرکت آنها قطع میگردد و نیرو و انرژی آنها از کار میافتد، و این در روز قیامت اتفاق میافتد، آنگاه که خورشید درهم پیچیده میشود و ماه گرفته میشود، و دنیا به انتها میرسد، و قیامت آغاز میگردد، ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ بِمَا تَعۡمَلُونَ خَبِیرٞ﴾و خداوند از خیر و شری که انجام میدهید با خبر است و هیچ چیزی بر او پوشیده نیست و شما را بر این اعمال سزا و جزا خواهد داد، فرمانبرداران را پاداش و گناهکاران را کیفر میدهد.
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡحَقُّ﴾آنچه از عظمت و صفات خداوند بیان شده بیانگر آن است که خداوند در ذات و صفاتش حق است و دین و پیامبران و وعده و وعید و عبادتش حق است. ﴿وَأَنَّ مَا یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلۡبَٰطِلُ﴾و آنچه که به جای او میپرستند و به فریاد میخوانند در ذات و صفاتشان باطلاند، و اگر خداوند آنها را به وجود نمیآورد به وجود نمیآمدند، و اگر کمک خداوند نبود باقی نمیماندند. پس چون آنها باطلاند پرستش آنها باطلتر و پوچتر میباشد. ﴿وَأَنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡعَلِیُّ﴾و ذات خداوند برتر و بالاتر از همه مخلوقاتش است و صفات او نیز از همه مخلوقات بالاتر است و صفت مخلوقات با صفات خداوند قابل مقایسه نیست و او بر تمام آفریدهها چیره و غالب است. ﴿ٱلۡکَبِیرُ﴾بزرگ است و در ذات و صفاتش دارای کبریا و عظمت است و او در دل اهل آسمان و زمین بزرگ جلوه میکند.
آیهی ۳۲-۳۱:
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱلۡفُلۡکَ تَجۡرِی فِی ٱلۡبَحۡرِ بِنِعۡمَتِ ٱللَّهِ لِیُرِیَکُم مِّنۡ ءَایَٰتِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ٣١﴾[لقمان: ۳۱]. «آیا ندیدهای که کشتیها در دریا به فضل خدا حرکت میکنند تا (برخی) از نشانههای خود را به شما بنمایاند؟! بیگمان در این (کار) عبرتهایی برای هر شکیبای سپاسگزاری است».
﴿وَإِذَا غَشِیَهُم مَّوۡجٞ کَٱلظُّلَلِ دَعَوُاْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞۚ وَمَا یَجۡحَدُ بَِٔایَٰتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٖ کَفُورٖ٣٢﴾[لقمان: ۳۲]. «و چون موجی کوه آسا آنان را فرو گیرد خالصانه خدا را به فریاد میخوانند، و عبادت را خاص او میدانند، ولی هنگامیکه آنان را نجات دهد و سالم به خشکی برساند آنگاه برخی از ایشان میانهرو هستند، و هیچکس جز غدّار آیات مارا انکار نمیکند».
آیا آثار قدرت و رحمت و توجه خداوند به بندگانش را ندیدهای که دریا را مسخر نموده است تا کشتیها به فرمان تقدیری خدا و لطف و احسان او در دریا به حرکت درآیند؟! ﴿لِیُرِیَکُم مِّنۡ ءَایَٰتِهِ﴾تا برخی از نشانههای خود را به شما بنمایاند و از آن استفاده کنید و پند بگیرید. ﴿إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّکُلِّ صَبَّارٖ شَکُورٖ﴾بیگمان در این کار عبرتی است برای هر شکیبای سپاسگزاری، کسانی که از نشانهها استفاده میبرند و بر سختیها شکیبا هستند، و به هنگام شادمانی و آسایش سپاسگزارند، و بر طاعت خداوند صابرند و خود را از گناه باز میدارند و به هنگام رنجهایی که خداوند مقدر نموده است و در برابر نعمتهای دینی و دنیوی که خداوند به آنان بخشیده است شکرگزارند.
خداوند حالت مردم را به هنگام سفر در دریا و آن گاه که موجهایی همچون کوه آنان را فرا میگیرد بیان میدارد، که آنها در این هنگام خالصانه خداوند را به فریاد میخوانند. ﴿فَلَمَّا نَجَّىٰهُمۡ إِلَى ٱلۡبَرِّ﴾ولی هنگامی که آنان را نجات دهد و سالم به خشکی برساند به دوگروه تقسیم میشوند: ﴿فَمِنۡهُم مُّقۡتَصِدٞ﴾برخی از ایشان میانهرو هستند، یعنی به صورت کامل شکر خدا را به جای نمیآورند بلکه گناهکار نیز هستند و بر خود ستم میکنند. و برخی از ایشان نعمت خدا را شکر نمیگزارند و آنرا انکار میکنند. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا یَجۡحَدُ بَِٔایَٰتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٖ﴾و هیچکس جز خیانتکار ِ ناسپاس آیات ما را انکار نمیکند. و از جمله عهدشکنیاش این است که او با پروردگارش پیمان بست که اگر ما را از دریا و سختی آن نجات دهد از شکرگذاران خواهیم بود. پس این گروه عهدشکنی کردند و به آن وفا ننمودند. با وجود این، آنان ﴿کَفُورٖ﴾پس آیا نباید اینان که خداوند آنها را از این سختیها نجات داده است کاملا شکر نعمتهای خدا را بگزارند؟!.
آیهی ۳۳:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡ وَٱخۡشَوۡاْ یَوۡمٗا لَّا یَجۡزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَیًۡٔاۚ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٣٣﴾[لقمان: ۳۳]. «ای مردم! از پروردگارتان پروا بدارید، و بترسید از روزی که هیچ پدری کار فرزندش را کفایت نکند و هیچ فرزندی نیست که بتواند چیزی از پدرش را کفایت کند، بیگمان وعدۀ خداوند راست است. پس زندگانی دنیا شما را فریب ندهد و شیطان فریبکار شمارا نسبت به خداوند فریب ندهد».
خداوند مردم را به پرهیزگاری و ترس از خدا فرمان میدهد. پرهیزگاری یعنی انجام دستورات خدا و ترک آنچه خداوند از آن نهی کرده است. و مردم را متوجه مینماید که از روز سخت و قیامت که هرکس در آن روز فقط به فکر خودش میباشد بترسند: ﴿وَٱخۡشَوۡاْ یَوۡمٗا لَّا یَجۡزِی وَالِدٌ عَن وَلَدِهِۦ وَلَا مَوۡلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِۦ شَیًۡٔا﴾و بترسید از روزی که هیچ پدری کار فرزندش را کفایت نکند و هیچ فرزندی نیز یافت نمیشود که بتواند چیزی از کار پدرش را کفایت کند.فرزندش نمیتواند به نیکیهای پدرش بیفزاید و یا از بدیهایش بکاهد، و همچنین پدر نمیتواند چنین کاری بکند، بلکه هربندهای سزای عملش را به طور کامل خواهد دید. پس از اندیشیدن به این روز هولناک بنده را تقویت مینماید و ترس از خدا و پرهیزگاری را برای او آسان میگرداند. و این رحمت و مهربانی خدا نسبت به بندگان است که آنها را به تقوای الهی فرمان میدهد، که تقوا مایه سعادت آنهاست، و خداوند به آنها وعده میدهد که در مقابل تقوا و پرهیزگاری به آنان پاداش خواهد داد. و آنها را از کیفر آخرت میترساند و با ذکر موعظهها از عذاب باز میدارد. پس تو را سپاس ای پروردگار جهانیان! ﴿إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ﴾بیگمان وعده خدا حق است و در آن شک نکنید و جزکار تصدیق کنندگان را در پیش نگیرید. بنابراین فرمود: ﴿فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا﴾زندگی دنیا و زینت و زیباییهایش و فتنهها و رنجهایی که در آن هست شما را نفریبد! ﴿وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ﴾و شیطان فریبکار شما را نسبت به خدا فریب ندهد، شیطانی که همواره انسان را گول میزند و در همه اوقات به فکر فریب او است.
خداوند بر بندگانش حقی دارد و میعادی را برایشان مقرر نموده است که در آن روز آنها را طبق اعمالشان سزا و جزا خواهد داد، و از آنها میپرسد که آیا حق او را ادا کردهاند یا در ادای آن کوتاهی ورزیده اند؟! و این چیزی است که انسان باید به آن توجه داشته باشد و همواره آن را نصب العین خود قرار دهد، و سرمایه خویش بپندارد. و بزرگترین مانعی که انسان را از ادای حقوق الهی باز میدارد وسوسههای دنیای فتنهانگیز و شیطان است که در دل انسان وسوسه میاندازند. پس خداوند بندگانش را بازدشته از این که دنیا آنها را فریب دهد یا شیطان فریبکار آنها را نسبت به خداوند مغرور کند. ﴿یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡۖ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠﴾[النساء: ۱۲۰]. «به آنان وعده میدهد و آرزومندشان میکند و شیطان جز فریب به آنان وعدهای نمیدهد».
آیهی ۳۴:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡأَرۡحَامِۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗاۖ وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُۢ٣٤﴾[لقمان: ۳۴]. «به راستی فقط خداوند میداند که چه زمانی قیامت فرا میرسد، و اوست که باران میباراند و آنچه را در رحمهاست میداند، و هیچکس نمیداند فردا چه چیزی را فراچنگ میآورد، و هیچکس نمیداند که در کدام سرزمین میمیرد. بیگمان خداوند دانا و آگاه است».
ثابت گردید که علم و آگاهی خداوند پیدا و پنهان را احاطه کرده است و گاهی اوقات خداوند بندگانش را بر بسیاری از امور غیبی آگاه مینماید. و این پنج چیز اموری هستند که هیچ مخلوقی به آنها آگاه نیست. پس هیچ پیامبر و فرشته مقربی این چیزها را نمیداند چه رسد به دیگران. پس فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ﴾یعنی فقط خداوند میداند که چه زمانی قیامت فرا میرسد. همانگونه که میفرماید: ﴿یَسَۡٔلُونَکَ عَنِ ٱلسَّاعَةِ أَیَّانَ مُرۡسَىٰهَاۖ قُلۡ إِنَّمَا عِلۡمُهَا عِندَ رَبِّیۖ لَا یُجَلِّیهَا لِوَقۡتِهَآ إِلَّا هُوَۚ ثَقُلَتۡ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ لَا تَأۡتِیکُمۡ إِلَّا بَغۡتَةٗ﴾[الأعراف: ۱۸۷]. «از تو درباره قیامت میپرسند که چه زمانی واقع میشود؟ بگو: علم آن فقط نزد پروردگارم است. جز او (کسی) آن را به موقع خود آشکار نمیگرداند. (این رخداد) بر آسمانها و زمینگران تمام میشود. جز ناگهان به نزد شما نمیآید».
﴿وَیُنَزِّلُ ٱلۡغَیۡثَ﴾و تنها اوست که باران را میباراند و فقط او میداند که چه زمانی باران میبارد. ﴿وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡأَرۡحَامِ﴾و میداند آنچه را که در شکم مادران است، چون اوست که آن را در شکم آنها آفریده، و او میداند فرزندی که در شکم است پسر است یا دختر. بنابراین، فرشتهای مسئول رحمهاست و از پروردگارش میپرسد که آیا این پسر است یا دختر؟ پس خداوند آنچه را که میخواهد حکم مینماید و انجام میدهد. ﴿وَمَا تَدۡرِی نَفۡسٞ مَّاذَا تَکۡسِبُ غَدٗا﴾و هیچکس نمیداند فردا چه به دست میآورد و نمیداند که چه چیز دنیوی و دینی فرا چنگ میآورد. ﴿وَمَا تَدۡرِی نَفۡسُۢ بِأَیِّ أَرۡضٖ تَمُوتُ﴾و هیچکس نمیداند که در کدام سرزمین میمیرد، بلکه فقط خداوند است که از همه این چیزها آگاهی دارد. وقتی این چیزها را به طور ویژه بیان کرد که آگاهی از این امور مختص خداوند است، نیز فرمود: آگاهی و علم او همه چیز را احاطه کرده است، پس فرمود: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرُۢ﴾بیگمان خداوند دانای آگاه است، و آگاهی و علم او امور ظاهر و آشکار و پنهان و ناپیدا را احاطه کرده است. و از جمله حکمت کامل او این است که علم و آگاهی از این پنج چیز را از بندگان پنهان داشته است، چون در اینها مصلحتهایی است که هرکس در آن بیاندیشد بر او پوشیده نخواهد بود.
پایان تفسیر سورهی لقمان
سورهی لقمان آیهی 19-1
سورۀ لقمان مکّی و شامل 34 آیه است.
بسم الله الرحمن الرحیم
(الم (١)تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (٢)هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ (٣)الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (٤)أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (٥)وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (٦)وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (٧)إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ (٨)خَالِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٩)خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (١٠)هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (١١)وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (١٢)وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ (١٣)وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (١٤)وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (١٥)یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الأرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (١٦)یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ (١٧)وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (١٨)وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ)(١٩)
این قرآن ارزشمند آمده است تا فطرت بشری را با منطق خود مخاطب قرار دهد. قرآن را کسی نازل کرده است که ایـن فطرت را آفریده است. آن کسی که میداند که چه چیز شایستۀ این فطرت است، و چه چیز آن را اصلاح و رو به راه میکند. و او میداند چگونه فطرت را مخاطب قرار دهد، و او آگاه از راه های نفوذ و ورود بدان، و مطّلع از گوشهها و لابلاهای آن است. قرآن آمده است و حقیقتی را بدین فطرت عرضه میدارد که قبلاً در آن پنهان و نـهفته بوده است. و فطرت پیش از این که با این قرآن مخاطب گردد بـا همچون حقیقتی آشنائی داشته است، زیرا فطرت در اصل هستی خود بر آن حقیقت اسـتوار است . . . این است حقیقت اعترافی که فطرت به وجود آفریدگار و به یگانگی دارد، و همراه با همۀ کاروانیان جهان هستی که با حمد و سپاس و تسـبیح و تـقدیس روی بـه خدا میدارند، با توبه و پرستش روی به خدای میدارد . . . ولی لایههائی از دود این زمین فطرت را میپوشانند، و ضلالتها و جهالتها و حیرتها و غفلتهائی بر اثر جـهش گوشت و جوشش خون، فطرت را دربر مـیگیرند، و انگیزههائی از هواها و هوسها و شهوتها و لذّتها فطرت را از راه منحرف میکنند. در اینجا و بدین هنگام است که این قرآن میآید تـا فـطرت را با مـنطق خودش مخاطب بسازد، منطقی که فطرت با آن آشنا است و آن را میشناسد، و حقیقتی را بر فطرت عرضه میدارد که از آن غفلت ورزیده است، با شیوهای که فطرت با آن انس و الفت دارد. قرآن بر اساس همین حقیقت سراسر برنامۀ زندگی را برپای میدارد و استوار مـیسازد، برنامهای که با عقیده در یک راستا است، و با فطرت در یک راستا است، و راستای راهی را میپیماید که روی به سوی آفریدگار یگانه و گردانندۀ جهان و آگاه از همه چیز آن دارد.
این سورۀ مکّی نمونهای از نمونههای شیوههای قرآنی در مخاطب قرار دادن دل بشری است، در آن حال که به مسألۀ عقیده در درونهای مشرکان میپردازد، مشرکانی که از این حـقیقت مـنحرف گردیدهاند. ایـن مسأله قضیّهای است که سورههای مکّی به شیوههای گوناگون به چارهجوئی آن میپردازد، و از زوایای مـختلف به چارهسازی آن مینشیند. دل بشری را از همۀ نواحـی میپساید، و با انگیزهها و تأثیرگذاریهای گوناگونی که فــطرت را مخاطب قـرار مـیدهند و آن را بـیدار و هوشیار مـیکنند به سـوی جـوانب دل بشری خـیز برمیدارند، و به گوش دل انسانها نواهای بپا و به سوی حقّ بیا را زمزمه میکنند.
این مسألۀ یگانه - مسألۀ عقیده - در اینجا خلاصه میگردد در توحید آفریدگار و پرستش او به یگانگی، و سپاسگزاری کردن از نعمتهای وی. و خلاصه میگردد در یقین و ایمان داشتن به آخرت و بدانچه در آن از حساب و کتاب دقیق و پاداش و پادافره دادگرانه است. همچنین خلاصه میگردد در پیروی از آنچه خدا نازل کرده است، و دست کشیدن از همۀ چیزهائی که بدانها خوی گرفتهاند و معتقد شدهاند و جدای از آن و مغایر با آن است.
این سوره عرضه کردن این مسأله را به شیوهای برعهده میگیرد که برای درک و فهم اسلوب شگفت و شگرف قرآنی در مخاطب قرار دادن فطرتها و دلها انسان را به تدبّر و تفکّر میخواند. هر کسی که دعوت کننده و فراخوان به سوی خدا است نیاز به اندیشیدن و بررسی این اسلوب دارد.
این سوره هـمچون مسألهای را در جـولانگاه عرضۀ قرآنی پیش میکشد و نشان می دهد، جولانگاهی که این جهان بزرگ است: آسمان و زمین آن، خورشید و ماه آن، شب و روز آن، هواها و فضاها و دریاهای آن، موجها و بارانهای آن، گیاهان و درختان آن . . . ایـن جولانگاه جهانی در قرآن مجید بارها و بارها تکرار میگردد و پیش چشم سر و دل داشته میشود، و سراسر جــهان هسـتی انگیزهها و تأثیرگذارهای گـویائی میگردند، و نشانههای پراکندهای در اینجا و در آنجای هستی برای ایمان آوردن و اخلاق پسندیده پیدا کردن مـیشوند، نشـانههائی که با دلهای بشری سخن میگویند، و در آنها تأثیر مینمایند و آنـها را زنـده میکنند و حیات میبخشند، و همۀ راههـا را بر آنـها میبندند، و تنها راه حقّ و حقیقت را برای دلهـا باز میگذارند.
با وجود این که مسأله یکی است، و جولانگاه عرضه کردن یکی است، امّا در مورد سوره چـهار بـار و در چهار جولانگاه عرضه میگردد. هر یک از این دفعات دل انسان را در آن جولانگاه فراخ به گشت و گذار میبرد، و هر بار انگیزهها و تأثیرگذارهای تازهای به همراه دارد، و شیوۀ تازهای هم در عرضه کردن و نشان دادن را دنبال میکند. دنبال کردن این چرخشها و گردشها که به شـیوۀ شگفتی مـیآغازند و به گونۀ شگرفی به پایان میآیند لذّت دل و خرد را به ارمغان میآورند، گذشته از این که انگیزههای متأثّر گردیدن و پاسخ گفتن را نیز به همراه دارند.
*
چرخش و گـردش نـخستین پس از شروع سـوره، با حروف مقطّعه میآغازد، و مقرّر میدارد که آیات این سوره از نوع همین حروف فراهم آمـده است و آیـات کتاب پرحکمت قرآن بوده و هـدایت و رحـمت بـرای نیکوکاران هستند. نیکوکاران هم عبارتند از:
(الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ) (٤)
آن کسانی که نماز را چنان که باید میخوانند، و زکات را مـیپردازند، و به آخرت کاملاً ایمان دارند.
این چرخش و گردش مسألۀ باور کـامل بـه آخـرت و مسألۀ عبادت کردن برای یزدان را مقرّر مـیدارد. به همراه آن انگیزۀ روانی چشمگیری است، و آن عبارت است از:
(أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (٥)
آنـان هـدایت پـروردگارشان را فراچنگ آوردهانـد و ایشان قطعاً رستگارند.
چه کسی است که نخواهد از زمرۀ رستگاران باشد؟ . .
از دیگر سو گروهی از مردمان هسـتند که خریدار سخنان پوچ و یاوهاند تا با چنین سخنانی بندگان خدا را جاهلانه از راه منحرف و سرگشته سازند و آن آیات را مسخره کنند. این چرخش و گردش با یک انگیزۀ روانی هراسانگیزی با ایشان رویاروی میشود که با تمسخر کـردن آنان به آیات خدا مناسبت دارد:
(أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ) (٦)
آنان عذاب خوار و رسواکنندهای دارند.
آن گاه دربارۀ بیان حرکات همچون گروهی جلو میرود:
(کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا ).
گوئی در گوشهایشان سنگینی است.
انگیزۀ دیگــری هـم بـه مـیان مـیآید کـه ایشـان را میترساند، و در شیوۀ تعبیر آشکـارا تـمسخر پـیدا و هویدا است:
(فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ) (٧)
ایشان را به عذاب دردناکی مژده بده.
در مژدهای که در اینجا است ریشخندی که باید بـاشد هویدا است) . . آن گاه ایـن چـرخش و گـردش رو به مؤمنان میکند و انـدکی از رستگاری ایشـان سـخن میگوید، رستگاریای که در سرآغاز این سوره فشرده و چکیده از آن ذکری به میان آورده بود. پاداش ایشان را در آخرت روشن میدارد، همان گونه که پـادافره تمسخرکنندگان خـودبزرگبین را قبلاً روشـن داشـته است.
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ (٨)خَالِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٩)
کسانی که ایمان آورده و کارهای شـایسته و بـایسته بکنند، بـاغهای پـرنعمت بـهشت از آن ایشان است. جاودانه در آن خواهند ماند. این وعدۀ مسلّم الهی است، وعـدهای تـخلّفناپذیر. (خداوند نـه وعدۀ دروغین میدهد، و نه از وفای به وعدههای خود عـاحز است، چرا که) او عزیز و قدرتمند، و حکیم و آگاه است.
در اینجا پهنۀ جهان بزرگ را نشـان میدهد و آن را جولانگاه برهان و دلیلی میسازد که از هر سو به فطرت سرک میکشد، و با هر زبانی با فطرت سخن میگوید، و فطرت را با حقّ و حقیقت بسـیار بزرگ و سترگی رویاروی میکند، حقّ و حقیقت بسیار بزرگ و سترگی که مردمان از کنار آن غافل و بیخبر میگذرند:
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ) (١٠)
خداوند آسمانها را بدون ستونی که قابل رؤیت (بـرای شما) باشد آفریده است، و در زمین کوههای استواری را پراکنده است، تا زمین شما را نلرزانـد و سـراسیمه نگرداند، و در زمین انواع جنبندگان را پخـش و پراکنده کرده است.. و از آسمان آب فرو فرستادهایـم و بـا آن اقسام گوناگونی از گیاهان پرارزش را رویانیدهایم.
در برابر این دلائل و براهین جهانیای که احساس را به هراس میاندازد و ناگهانی با شعور رویاروی میشود، یقههای دلهـای گریزان و رمـان را میگیرد، دلهای گریزان و رمانی که برای خدا انباز قـرار مـیدهند، در حالی که آفریدگان هراسانگیز بزرگ خدا را میبینند:
(هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (١١)
اینها (که مینگرید و میبینید) آفریدههای خدایند، شما به من نشان دهـید آنـانی که جز خدایـند چـه چیز را آفریدهاند؟ (تا شایستۀ پرستش و شراکت در الوهیّت را داشته باشند). بلکه ستمگران (کـفرپیشه) در گمراهی آشکاری هستند.
در کنار این آهنگ و نوای جهانی و سترگ و ژرف، چرخش و گردش نخستین مسألهها و انگیزههای خود را دربارۀ پهنۀ جهان بزرگ به پایان میبرد.
و امّا چرخش و گردش دوم با عبور از لابلای درونهای آدمیان میآغازد، و به خود همین مسأله در همان جولانگاه خود، با شیوۀ تازهای و با انگیزههای تازهای میپردازد:
(وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ ).
ما به لقمان فرزانگی بخشیدیم.
سرشت این فرزانگی و نماد یگانه آن کدام است؟ این فرزانگی در روی کردن به خدا و سپاسگزاری از او خلاصه میشود:
(أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ).
)بدو دستور دادیم) که خدا را سپاسگزاری کن.
فرزانگی این است، و روی کردن حکیمانه این است . . . گام بعدی روی آوردن لقمان به پند و اندرز پسـرش است، پند و اندرز حکیمانهای به پسرش که عبارت است از پند و اندرز پاک و زدوده از هر عیب و ننگی، و به خود پند و اندرزگو هم فرزانگی داده شده باشد. همچون پند و اندرزی متّهم به چیزی نمیگردد. آخر پند و اندرز پدری به پسرش ممکن نیست متّهم به چیزی شود و کمترین گمان بدی بدان رود. این پند و اندرز مسألۀ توحید و یگانهپرستی را مطرح میکند، مسألهای که چرخش و گردش نخستین از آن سخن گفته بود و آن را مقرّر داشته بود. همچنین مسألۀ آخرت را پـیش میکشد، همراه با این انگیزههای روانـی، و هـمراه بــا انگیزههای تازۀ دیگری.
(وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ) (١٣)
(یادآور شو) زمانی را که لقمان بـه پسـرش گفت: - در حالی کـه او را پند مـیداد -پسر عـزیزم! (چیزی را و کسی را) انباز خدا مکن. واقعاً شرک ستـم بزرگی است. این مسأله را با انگیزۀ دیگری تأکید میکند، و پـیوند پدری و مادری را با شیوهای بیان میدارد که لبربز از عطوفت و رحمت و مهر و رأفت است:
(وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ ).
ما به انسان دربارۀ پدر و مادرش سفارش کردهایم (که در حقّ ایشان نیک باشد و نیکی کند، به ویژه مادر، چرا که) مادرش بدو حامله شده است و هر دم به ضـعف و سســتی تــازهای دچـار آمـده است. پــایان دوران شیرخوارگی او دو سال است (و در این دو سـال نیز، کودک شیر، یعنی شیرۀ جان مادر را مینوشد. مادر در این مـدّت ٣٣ مـاهۀ حمل و شیرخوارگـی، مـهمّترین خدمات و بزرگترین فداکاری را مبذول میدارد). مسألۀ سپاسگزاری از خدا را همراه مـیگردانـد با سپاسگزاری از پدر و مادر، ولی سپاسگزاری از خدا را بر سپاسگزاری از پدر و مادر مقدّم میگرداند:
(أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ ).
(به انسان توصیۀ ما این است) که سپاسگزار من و هم سپاسگزار پدر و مادرت باش.
آن گاه پـایۀ نخستین را در مسألۀ عقیده بنیانگذاری میکند، و آن این است که پیوند عقیده نخستین پیوند است و مقدّم بر پیوند حسب و نسب و گوشت و خون است، هر چند هم این پیوند دارای گرایش و نیرو است، ولی بعد از پیوند پیشین قرار دارد:
(وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ).
هر گاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزی را شریک مـن قـرار دهـی کـه کمترین آگاهی از بـودن آن و (کوچکترین دلیل بر اثبات آن) سراغ نداری، از ایشان فرمانبرداری مکن، (چـرا که در مسألۀ عقائد و کـفر و ایمان همگامی و همراهی جائز نیست، و رابطۀ بـا خدا، مقدّم بر رابطۀ انسـان بـا پدر و مـادر است، و اعتقاد مکتبی برتر از عواطف خویشاوندی است. ولی در عین حال) با ایشـان در دنـیا به طرز شـایسته و بـه گونۀ بایستهای رفتار کن، و راه کسانی را درپیش گیر که بـه جانب من (با یکتاپرستی و طاعت و عبادت) رو کردهاند. به همراه ان، مسألۀ آخرت را پیش میکشد:
(ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (١٥)
بعد هم همه به سوی من بـرمیگردید و مـن شـما را از آنچه (در دنیا) میکردهاید آگاه مـیسازم (و بر طبق اعمالتان پاداش و کیفرتان میدهم).
این مسأله را با انگیزۀ هراسانگیزی دنبال میکند، و آن به تصویر کشیدن بزرگی و فراخی دانش خدا و دقت و فراگیری و احاطه آن است، تصویری که وجدان بشری از آن به لرزه میافتد، بدان گاه که انسان آن تصویر را در جولانگاه فراخ هستی پی میگیرد:
(یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الأرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ) (١٦)
پسر عزیزم! اگر به اندازۀ سنگینی دانـۀ خردلی (عمل نیک یا بـد انـجام گرفته) بـاشد و در دل سنگی، یـا در آسمانها، و یا این که در مـیان زمـین بـاشد، خدا آن را حـاضر مـیآورد (و بـه حسـاب و کتاب آن رسیدگی میکند). چرا که خداوند بس دقیق و آگاه است.
آن گاه لقمان سفارش خود را خطاب به پسـرش دنـبال میکند و تکالیف و وظائف عقیده را برمیشمرد، از قبیل: امر به معروف و نهی از منکر، و شکیبائی داشتن و استقامت ورزیدن بر هر آنچه این کار در پی دارد، و گرفتاریها و اذیّت و آزارهائی که به یار و یاور عقیده روی میآورد و رویاروی میگردد، وقتی کـه یار و باور عقیده گامهای طبیعی عقیده را به جلو برمیدارد و به پیش میکشاند، و عقیده را از خود فراتر میبرد و به گوش دیگران میرساند و بدیشان ابلاغ میدارد:
(وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ) (١٧)
و در برابر مصائبی که به تو میرسد شکیبا باش. اینها از کارهای (اساسی و مهمّی) است که باید بر آن عزم را جزم کرد و ثبات ورزید.
همراه با امر به معروف و نهی از منکر و شکیبای بر مـصائب، ادب لازم باید داشت، ادبی که شـایـستۀ دعوت کنندۀ به سوی خدا است. دعوتکننده نـباید بر مردمان گردن افرازد و خویشتن را بالاتر از ایشان گیرد. چون اگر چنین کند آنچه را که با گفتار اصلاح میکند، با کردار تباه میسازد، و نمونه بودن و سرمشق شدن خود را میبازد:
(وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (١٨)وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ) (١٩)
با تکبّر و بیاعتنائی از مردم روی مگردان، و مغرورانه راه مرو، چرا که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست نمیدارد. و در راه رفتنت اعتدال را رعـایت کـن، و (در سخن گفتنت) از صدای خود بکاه (و فریاد مزن) چرا که زشتترین صداها، صدای خران است.
انگیزۀ روانی تحقیر روی گردانی و باد به غبغب دمیدن، در تعبیر سخن مورد نظر است. با این کار، چرخش و گردش دوم هم پایان میپذیرد، چرخش و گردشی که به همان مسأله در گسترۀ شناخته شدۀ خود با انگیزههای نوین و با شیوۀ تازهای پرداخته است.
سپس چرخش و گردش سوم میآغازد . . . با عـرضه کردن مسألۀ پـیشین در جولانگاه آسـمانها و زمـین میآغازد، مسألهای که همراه با انگیزهای از پـیوند انسان با آسمانها و زمین و با آنچه در آنها از نعمت خدا برای مردمان است و آنان آن را سپاس نمیگویند، برگرفته شده است:
(أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ) (٢٠)
آیا ندیدهاید که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمـین است مسخّر شما کرده است (و در مسیر منافع شما به حـرکت انداخته است) و نعمتهای خود را - چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن - بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ برخی از مردم بـدون هـیچ گونه دانش و هدایت و کتاب روشن و روشنگری، دربارۀ (شناخت و یکتائی) خدا راه ستیز و جدال را پیش میگیرند.
در سایۀ این انگیزه، فطرتستیز و مجادلۀ دربارۀ خدا را زشت میشمرد، و دلهای سالم آن را نمیپسندند و دور میاندازند . . . آن گاه زشت شمردن موضعگیری کفر و رکود را دنبال میکند:
(وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ).
هنگامی که بدانان گفته میشود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، میگویند: بلکه مـا از چیزی پـیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتهایم.
این هم موضعگیری نابخردانه کورکورانـهای است. آن را با انگیزۀ هراسانگیزی دنبال میکند:
(أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ) (٢١)
آیا (از نیاکان خود پیروی میکنند) ولو این که اهـریمن ایشان را به عذاب آتش فروزان (دوزخ) فراخواند؟.
بدین خاطر مسألۀ جزا و سزای آخرت را مـرتبط با مسألۀ ایمان و کفر عرضه میدارد:
(وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ (٢٢)وَمَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا).
کسی که (دل به خدا دهد و) مطیعانه رو به خدا کند، در حالی که نیکوکار باشد، به دسـتاویز بسـیار مـحکمی چنگ زده است. سرانجام همۀ کارها به خدا بازگشت داده میشود (و حسنات را پاداش، و سیّئات را پادافره میدهد). کسی که کافر شود (و ایـن حقائق روشـن را انکار کند) کفر او تو را غمگین نسازد. بازگشت آنان به سوی ما است و ما ایشان را از کارهائی که کردهانـد آگاه مــیسازیم (و نـتائج تـلخ و شـوم اعمالشان را بدیشان خواهیم چشاند).
به دانش فراخ و فراوان و دقیق خدا اشاره مینماید:
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) (٢٣)
خدا مسلّماً از آنچه در درون سینهها (از نیّات و رازها) است، کاملاً آگاه است.
(نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِیظٍ) (٢٤)
مــا ایشـان را انـدکی (در دنـیا از زنـدگی) بــهرهمند میسازیم، سپس آنـان را وادار (بـه دخول) بـه عذاب سخت و شـدیدی مـیگردانـیم (و بـه آتش دوزخشـان میکشانیم).
نزدیک به پایان چرخش و گردش، ایشان را روبـروی منطق فطرت مینشاند، بدان گاه که فطرت با این جهان هستی رویاروی میگردد، و چارهای جز اقرار و اعتراف به وجود آفریدگار یگانۀ بزرگوار را ندارد:
(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ) (٢٥)
هر گاه از آنان (که معتقد به انـبازها و شـرکاء هستند) بپرسی: چـه کسـی آسـمانها و زمـین را آفریده است؟ حتماً مـیگویند: خدا. (چرا کـه بـتها و سـائر انـبازها ســازندۀ چـیزی نــبوده و بلکه خودشان سـاخته و مخلوقند). بگو: ستایش خدا را (کـه مسأله آن انـدازه روشن است که خودتان بـدان اعتراف مـیکنید). ولی اکثر آنان (چندان چیزی) نمیدانند (و ایـن است کـه بـه مقتضی اعتراف خود عمل نمینمایند و عبادت را تـنها منحصر به خدا نمیکنند).
این چرخش و گـردش را با صـحنهای از صـحنههای هستی پایان میبخشد، صحنهای که طول دانش خدا را تا بینهایت به تصویر میکشد، و مشــیّت و ارادۀ آزاد خدا را در آفریدن و پـدید آوردن بـدون حـدّ و مـرز ترسیم میکند، و از این آفرینش و پیدایش، یک دلیل جهانی را بر رستاخیز و زندگی دوباره، و بر آفریدن و پدید آوردن ترتیب میدهد:
(وَلَوْ أَنَّمَا فِی الأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (٢٧)مَا خَلْقُکُمْ وَلا بَعْثُکُمْ إِلا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ) (٢٨)
اگر همۀ درختانی که روی زمین هسـتند قـلم شوند، و دریا (برای آن مرکّب گردد) و هفت دریا کمک این دریا شود (و بـا آن مـخلوقات خدا یـادداشت گردد، قلمها مـیشکنند و مـرکّبها مـیخشکند، ولی) مـخلوقات خدا پایان نمیگیرند. خداوند عزیز و حکـیم است (مـیدانـد چه چیزها را باید بیافریند و چگونه بیافریند). آفرینش شمـا (در آغاز) و زنده گرداندن شـما (در انجام) جز همسان (آفرینش و زنده گرداندن) فردی نیست. خدا شنوا و بینا است (و اقوال و اعمال بندگان از او نـهان نمی باشد ).
چرخش و گردش چهارم با صحنۀ جهانیای میآغازد کـه دارای نوا و آوای ویـژهای در دل بشری است. همچون صحنهای صحنۀ شب است، بدان هنگام که دراز میشود و به پیکرۀ روز میخزد و امتداد پیدا میکند، و صحنۀ روز است، بدان هنگام کـه دراز مـیشود و بـه پـیکرۀ شب میخزد و امـتداد پـیدا میکند. صحنۀ خورشید و ماه است، خورشید و ماهی که در مدار خود مسخّرند و در حدّ و مرز تـرسیم شده تـا زمـانی در حرکت و جریان هستند که آفریدگار آگاه از آنها و مطّلع از مردمان و از هر آنچه آنان میکنند میداند:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ) (٢٩)
آیا ندیدهای کـه خداونـد شب را در روز، و روز را در شب داخل میگرداند، و خورشید و ماه را مسخّر کرده (و در مسیر منافع انسانها به جریان انداخته است؟) و این که هر کدام تا سرآمد معیّنی به حرکت خود ادامـه میدهند (و این نظم و نظام با پایان گرفتن دنـیا، پـایان مییابد) و خداوند از آنچه انـجام میدهید آگاه است؟. این صحنۀ جـهانی را دلیل فطری بر مسألۀ پـیشین میگیرد:
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) (٣٠)
این (آفریدههای عجیب و غریبی را که میبینید) دلیل بر آن است که خداوند حقّ است و آنچه را که بـجز او بـه فـریاد مـیخوانـید و عبادت مـینمائید بـاطل است، و خداوند والامقام و بزرگوار (و بالاتر و برتر از آن است که به توصیف درآید).
دلها را با انگیزۀ دیگری از نعمتهای خـدا بر مـردمان میپساید، نعمتی در شکل کشتیهائی نمودار میآید که در دریاها حرکت میکنند:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ ).
آیا پدیدهای کشتیها بر صفحۀ دریاها به فرمان الله، و در پـرتو نـعمت خدا حرکت میکنند، تـا او گوشهای از نشانههای (قدرت) خود را به شما بنمایاند.
بر این کار پیروی میزند با نگاه داشتن ایشان در برابر منطق فطرت بدان گاه که فطرت با هول و هراس دریـا رویاروی میگردد و از هر گونه غرور نـیرو و دانشی میپالاید که او را از آفریدگارش به دور بدارد . . . از ایـن مـنطق دلیلی بر مسألۀ توحید و یکتاپرستی برمیگیرد:
(وَإِذَا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ) (٣٢)
(منکران خدا) هنگامی کـه (سـوار کشـتی مـیشوند و) موجهائی همچون کوه آنان را فرا میگیرد، خالصانه خـدا را بــه فـریاد مـیخوانـند و عبادت را خـاصّ او میدانند. ولی هنگامی که آنان را نجات داده و سالم بـه خشکی رساندیم، برخـی از ایشان میانهروی را درپیش میگیرند (و بر ایمان خود وفادار و پایدار مـیمانند، و تعداد زیادی دوباره خدا را فـراموش کرده و راه کـفر درپــیش مـیگیرند). آیــههای مـا را هیچ کسـی جز خیانتپیشگان ناسپاس، انکار نمیکند.
به مناسبت موج دریا و هول و هراس آن، ایشان را به یاد هول و هراس بزرگ قیامت میاندازد، و مسألۀ آخرت را مطرح میسازد، هول و هراسی که پیوندهای گوشتی و خونی را قطع میکند، پیوندهائی که در دنیا هیچ هول و هراسی آنها را قطع نمینماید:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لا یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ) (٣٣)
ای مـردمان! (از خشـم و عذاب) خدا بـپرهیزید، و از روزی بترسید که نه پدری مسؤولیّت اعمال فرزندش را میپذیرد و کاری برای او میکند، و نه فرزندی اصلاً مسؤولیّت اعمال پدرش را مـیپذیرد و کـاری بـرای او برآورده میسـازد. وعدۀ خدا (بـه فرارسـیدن قیامت) حقّ است. پس زندگانی دنیا شما را گول نزند و (مال و مقام و نفس امّاره و اهریمن) فریبار شما را نفریبد.
در این بند، و با این انگیزهای که وجود انسان از آن به لرزه و تکان درمـیآید، سوره را با آیهای پـایان مـیبخشد که مسـائلی را با آهنگ نـیرومند ژرف هراسناکی مقرّر میدارد که به همۀ آنها پرداخته است:
(إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الأرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (٣٤)
آگاهی از فرا رسیدن قیامت ویژۀ خـدا است، و او است که باران را میباراند، و مطّلع است از آنچه در رحمهای (مادران) است، و هیچ کس نمیداند فـردا چـه چیز را فراچنگ میآورد، و هیچ کسـی نـمیدانـد کـه در کدام سرزمینی میمیرد. قطعاً خدا آگاه و بـاخبر (از موارد مذکور) است.
این چرخشها و گردشهای چهارگانه و شیوهها و انگیزهها و رهنمودها و نشانههای آنها نمونهای از اسلوب قرآن مجید در پرداختن به دلها و چارهسازی آنها است. این اسلوب برگزیدۀ آفریدگار این دلها است و او کاملاً مطّلع از رازها و رمزهائی است که در زوایا و لابلاهای آنها است، و بسی آگاه از اسلوبها و شیوههائی است که دلها بدانها اصلاح می گردند و همچنین آنها سزوار دلهایند.
هم اینک به تفصیل این چکـیده میپردازیـم، و ایـن چرخشها و گردشهای چهارگانه را در دو درس بررسی و وارسی می کنیم ، دو درسی که میان آنها پیوند و هماهنگی است.
*
(الم (١)تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ (٢)هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ (٣)الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (٤)أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (٥)
الف.لام.میم. این، آیات کتاب پرمحتوا و استوار (قرآن) است، هدایت و رحمت برای نیکوکاران است. آن کسانی کــه نـماز را چنان کــه بـاید مـیخوانـند، و زکـات را می پردازند، و به آخرت کاملاً ایمان دارند. آنان هدایت پـروردگارشان را فراچنگ آوردهاند و ایشـان قطعاً رستگارند.
این حروف مقطّعه ، این سوره آغاز گردیده است:
(الم) (١) الف. لام. میم.
از این حروف خبر داده می شود آنها:
(تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ) (٢)
این، آیات کتاب پرمحتوا و استوار (قرآن) است.
این بدان خاطر است که یادآوری گردد این آیات کتاب از جنس همین حروف است – همانم گونه که در سوره هائی گذشت که با حروف مقطّعه آغاز گردیدهاند - توصیف کتاب در اینجا با حکمت، بدان جهت است که حکمت در این سوره مکرّر می گردد، و لذا مناسب است که این توصیف از توصیفات کتاب، در فضای مناسب خود ذکر شود همان گونه که شـیوۀ قرآن مجید است.
توصیف کتاب با حکمت بر آن سایههای حیات و زندگی و مشیّت و اراده را میافکند. انگار این کتاب موجود زندهای است و متّصف به حکمت در گفتار و رهنمود خود است، و از چیزی که گوید هدف دارد، و از چیزی که بدان میگراید و به سخن درمیآید قصد و هدف دارد، و در طرح و نقشهاش جان و حیات و حرکت است. دارای شش مسـتقلّ و ممتاز است. در آن انس و الفت است. صحبت و همدمی دارد. کسانی با قرآن زندگی میکنند و در سایۀ آن میآرامند، و با آن احساس مهر و عطوفت و همآوائی مـینمایند، درست بدان شکل که موجود زنـدهای با موجود زنـدهای مهربانی و همآوائی میکند، و دوست با دوست مهر میورزد و گفتگو مینماید، و با یکدیگر گفت و شنید مینمایند!
این کتاب پرحکمت، یا آیات آن:
(هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ) (٣)
هدایت و رحمت برای نیکوکاران است.
این حال اصلی و همیشگی قرآن است . . . حال اصلی و همیشگی قرآن هدایت و رحمت برای نیکوکاران است. هدایتی است که ایشان را به راهی رهنمود میسازد که روندگان در آن گمراه نـمیگردند. رحـمت است چون هدایت، آرامش و آسـایش و قرار و آرام را به دل میاندازد، و دل را به سوی کار و کسب و خیر و خوبی و نـجات و رسـتگاری سـوق مـیدهد، و ارتـباطها و پیوندهای میان دلهـای راهیافتگان بدان را محکم و استوار میسازد. گذشته از این، میان این دلها و قوانین جهانی که دلها در آن میزیند، و میان ارزشها و معیارها و احوال و حوادثی که دلهای راهیاب بدانها آشنایند، و فـطرتهای سـالم آنـها را میشناسند، پـیوند برقرار مینماید.
*
نیکوکاران عبارتند از:
(الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ) (٤)
آن کسانی که نماز را چنان که باید میخوانند، و زکات را میپردازند، و به آخرت کاملاً ایمان دارند.
خواندن نماز بدانگونه که شایسته است و ادای آن به تمام و کمال و در وقت خود، حکمت نماز و تأثیر نماز را در احسـاس و شــعور و روش و رفـتار برجای میگذارد، و پیوند اسـتواری مـیان دل و آفـریدگار پدیدار میآید، و بدان انس و الفت به خدا حاصل میگردد، و چشش شیرینی و حلاوتی دست میدهد که دلها را آویزۀ نماز میسازد . . . پرداختن زکات برتری نفس را بر بخل فطری آن چیره میگرداند. از دیگر سو استوار ماندن نظام زندگی اجتماعی، بر ضمانت اجتماعی و همکاری و همیاری تکیه مینماید، و در آن اجتماع، ثروتمندان و فقیران هر دو یقین و اطـمینان و مودّتها و محبّتهای دلهائی را مییابند که خوشگذرانی و نا امیدی آنها را تباه نساخته است . . . اطمینان به آخرت تضمینکننده بیداری دل انسان، و چشم دوختن او به چیزی است که در پیشگاه خدا است، و برتری یافتن او بر دامها و کمندهای زمین، و والائی پیدا کردن او بر کالاهای زندگی دنیا است، و خدا را در نظر داشتن در پنهان و آشکار، و بر کارهای کوچک و بزرگ، و وصول به درجۀ نیکی و خوبی است، درجهای که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دربارۀ آن سؤال گردید و فرمود:
(الإحسان أن تعبد الله کأنک تراه فإن لم تکن تراه فإنه یراک ). [1]
نیکی و خوبی این است که خدا را به گونهای پـرستش کنی انگار او را میبینی، و اگر تو او را نمیبینی او که تو را میبیند.
نیکان و خوبان کسانیند که کتاب قـرآن برای ایشـان هدایت و رحمت میشود. زیرا چون در دلهایشان گشایش و روشنی است در مصاحبت و همدمی ایـن کتاب آسایش و آرامش و یقین و اطمینان پیدا میکنند، و با هدایت و نوری تماس حاصل مینمایند که در سرشت این کتاب است، و اهداف و مقاصد حکیمانۀ آن را درک و فهم میکنند، و جانهایشان در پرتو این کتاب اصلاح میشود و راه صلاح و فلاح درپیش میگیرد، و همسازی و هماهنگی و همسوئی را احساس میکند، و روشنی راه را میبیند و راستای آن را درپیش میگیرد. این قرآن به هر دلی بدان اندازه بهره میرساند که در آن حسّاسیّت و گشایش و درخشش است، و بدان اندازه به هر دلی ارمغان میدارد و عطاء میکند که با محبّت و انتظار و بزرگواری بدین کتاب میگراید و بدان روی میآورد. این کتاب زنده است، و با دلهای دوست، مهر و محبّت میورزد، و به احساسهای روی آورنـده به خود با بال و پر گرفتن به سویش و عشق و شور نشان دادن بدان، پاسخ میگوید و با آنـها همآوا و همنوا میشود!
آنان کسانیند که نماز را چنان که باید میخوانـند و زکـات مـیدهند و به آخرت یقین و اطمینان و اعتقاد دارند:
(أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) (٥)
آنـان هـدایت پروردگارشان را فراچنگ آوردهانـد و ایشان قطعاً رستگارند.
کسی که هدایت داده شود قطعاً رستگار میگردد. چه او در پرتو نور حرکت میکند، و به هدف میرسد، و از گمراهی در دنیا نجات مییابد، و در آخرت از عواقب و پیامدهای گمراهی رهائی پیدا میکند. او در کوچی که بر این ستاره دارد با اطمینان خاطر و یقین کامل حرکت میکند، و گامهایش همگام و همراه با افلاک و قوانین هستی است. ایـن است که احسـاس انس و راحت و همآوائی با هر پدیدهای در هستی میکند.
*
آنان که راهیاب با این کتاب و آیات آن هستند، و نیکان و خوبان بشمارند، و نماز را چنان که باید میخوانند، و زکات را پرداخت میکنند، و به آخرت یقین و اطمینان و ایمان دارند، ایشان رستگارند در دنیا و در آخرت ... در مقابل آنان دسته و گروهی است:
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (٦)وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ) (٧)
در میان مردم کسانی هستند که خریدار سخنان پوچ و یاوهاند تا با چنین سخنانی (بندگان خدا را) جـاهلانه از راه خدا مـنحرف و سـرگشته سـازند و آن را مسـخره کنند. آنان عذاب خـوار و رسواکنندهای دارند. هنگامی که آیات ما بر او خوانـده مـیشود، مسـتکبرانـه روی برمیگرداند و میرود. انگار آنها را نشنیده است. گوئی در گوشهایش سنگینی است. ایشـان را بــه عـذاب دردناکی مژده بده.
لهو حدیث هر گونه سخنی است که دل را غافل کـند و وقت را بخورد، و نیکی و خوبی را به بـار نـیاورد، و نتیجه و محصولی به بار نیاورد که سزاوار وظـیفه و تکلّف انسان جانشین در این زمین باشد، انسانی که برای آبادانی زمین با خوبی و نیکی و عدالت و دادگری و اصلاح در زمین جانشین گردیده است، این وظیفه و تکلیفی است که اسلام سرشت و حدود و وسائل آن را مقرّر و مشـخّص مـیدارد، و راه را برای آن تـرسیم میکند. ایـن نصّ عـام است در به تصویر کشـیدن نمونهای از مردمان که در هر زمانی و در هر مکانی پدید میآیند. برخی از روایتها اشاره دارند به این که این نصّ تصویر حادثۀ مـعیّنی را در اجتماع اسـلامی نخستین پیش چشم میدارد. نضر پسر حارث کتابهائی را خریداری میکرد که داستانها و افسانههای ایرانی و قهرمانان و جنگهای آنان را دربر داشت. بـر سـر راه کسانی مینشست که برای شـنیدن قـرآن بـه خـدمت پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم میرفتند. تلاش مـیورزیدند ایشـان را جلب و جذب شنیدن آن گونه داستانها و افسانهها سازد و ایشان را از گوش فرا دادن به داستانهای قرآن مجید باز دارد . . . ولی این نصّ فراتر و فراگیرتر از ایـن رخداد ویژه است، اگر هـم ایـن روایت در این باره صحیح باشد. این نصّ گروهی از مردمان را به تصویر میزند که دارای نشانههای روشـن هسـتند، و در هـر زمانی وجود دارند. آنان در روزگار دعوت نخستین در جامعۀ مکّی وجود داشتند و این آیات دربارۀ ایشـان نازل گردیده است.
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ ).
در میان مردم کسانی هستند که خریدار سخنان پوچ و یاوهاند.
همچون کسانی خرافات و افسانههای بیفائده و سخنان پوچ و یاوه را با اموال خود و با اوقات خود و با زندگی خود میخرند! این پولهای ارزشمند و بـهاهای والا را میدهد به لهو و لعب بیارزش و ناچیز، و به سخنانی که انسان را غافل از چیزهای سودمند دنیوی و اخروی میسازند. عمر محدود خویش را در راه آن گونه چیزهای ناچیز و بیسود به فنا مـیدهند، عـمری که برنمیگردد و برگردانده نمیشود. ایـن لهو و لعب و شیء ناچیز و پوح را میخرند تا:
(لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُوًا ).
تا با چنین سخنانی (بندگان خدا را) جاهلانه از راه خدا منحرف و سرگشته سازند و آن را مسخره کنند.
آنان نادانند و از رحمت خدا در پس پـرده هستند و بیبهره از لطف خدایند. ایشان از روی علم و دانش و با آگاهی و بینش دستاندر کار نمیشوند، و از روی حکمت نشانه نمیروند و به هدف نمیزنند. آنان بد نیّت و بد هدف هستند، و میخواهند که مـردمان را از راه خدا منحرف و سرگشته کنند. ایشان میخواهند که خویـشتن را و دیگران را با همچون سخنان یاوه، و با همچون کارهای پوچ و بـیسودی سرگشته و مـنحرف گـردانـند و زندگی را در راه آن خرج کنند! آنـان بیتربیت و بداخلاق هستند و راه خدا را به تـمسخر میگیرند، و برنامهای را مورد استهزاء قرار میدهند که خدا آن را برای زندگی و برای مردمان، ترسیم و تنظیم فرموده است. بدین خاطر قرآن بدین گروه میپردازد و ایشان را خوار و رسوا میسازد، و با تهدید و توبیخ پیش از این که ترسیم شکل ایشان را کامل کند بر آنان میتازد:
(أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ) (٦)
آنان عذاب خوار و رسواکنندهای دارند.
موصوف کردن عذاب به این که خوار و رسـواکـننده است، در اینجا مورد نظر است و برای پاسخ به بیادبی و تمسخری است که در حقّ برنامۀ خدا و راه آشکار و استوار او داشتند.
آن گاه در راه تکمیل تصویر آن گروه به پیش میرود:
(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّى مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا).
هنگامی کــه آیـات مـا بـر ایشـان خوانـده مـیشود، مستکبرانه روی برمیگردانند و میروند. انگار آنـها را نشنیدهاند.
این صحنهای است که در آن حرکتی است که هیئت و شکل مستکبران رویگردان عیبجو را تـرسیم میکند. آن گاه نیش خوارکنندهای را به همچون کسانی میزند و چنین هیئت و شکلی را تحقیر مینماید:
(کَأَنَّ فِی أُذُنَیْهِ وَقْرًا ).
گوئی در گوشهایش سنگینی است.
انگار این سنگینی که در گوشهایشان است ایشان را از شنیدن آیات بزرگوار یزدان بازمیدارد، والّا کسی که انسان باشد و به قرآن گوش فرادارد و گوش شنوا داشته باشد بدین صورت نکوهیده و ناپسند از آن روی نمیگرداند . . . این اشارۀ تحقیرآمیز را با ریشخند مورد ملاحظهای تکمیل میکند:
(فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ) (٧)
ایشان را به عذاب دردناکی مژده بده.
مژده دادن به همچون موضوعی جز نوعی از ریشخند خــوار و رسـواکـننده نـیست، ریشخند خوار و رسواکنندهای که سزاوار متکبّران تمسخرکننده است!
*
به مناسبت سخن از کیفر کافرانی که تکبّر میورزند و از حقّ و حقیقت روی میگردانند، از پاداش مؤمنانی صحبت میدارد که کار میکنند و به تلاش میایستند و اهل عملند، آن کسانی که در سرآغاز سوره از ایشان صـحبت کرده است. تـا انـدازهای از کار و بار رستگاریشان سخن میگوید، رستگاریای که در آنجا چکیدهوار از آن سخن گفته بود:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ (٨)خَالِدِینَ فِیهَا وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٩)
کسانی که ایمان آورده و کـارهای شـایسته و بایسته بکنند، بــاغهای پـرنعمت بــهشت از آن ایشــان است. جاودانه در آن خواهند ماند. این وعدۀ مسلّم الهی است، وعـدهای تـخلّفناپذیر. (خداونـد نه وعـدۀ دروغین میدهد، و نه از وفای به وعدههای خود عـاجز است، چرا که) او عزیز و قدرتمند، و حکیم و آگاه است.
در قرآن مجید هر کجا سزا و جزا ذکر شده است، پیش از آن کار نیک و ایمان بیان گردیده است. چه سرشت این عقیده میطلبد که ایمان در دل، حقیقت تـنهای راکد بیکارۀ پنهانی نباشد. بلکه ایمان باید حقیقت زنـدۀ کارای پویائی باشد. همین که ایـمان در دل جایگزین شود و اتمام پذیرد و تکمیل شود، باید به جنبش و پویش درآید تا خود را تحقّق بخشد و آشکارا بـنماید در کار و تـلاش و کنش و روش، و بیانگر سرشت خویش شود در آثار برجستهای که در میدان جـهان واقعیّت نمودار و پدیدار میگرداند و خبر از آن حقیقت زندۀ کارای پویائی بدهد کـه در جهان درون از آن تشکیل گردیده و فراهم آمده است.
آن کسانی که اینان آوردهاند و اینان خود را با عمل صالح و کار پسندیده نشان دادهاند، آنان:
(لَهُمْ جَنَّاتُ النَّعِیمِ (٨)خَالِدِینَ فِیهَا ).
برایشان باغهای پرنعمت بهشت است.
برایشان این باغهای پرنعمت، و این جاودانگی است، برای تحقّق بخشیدن وعدۀ راستین خد:
(وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا ).
وعدهای که خدا میدهد تخلّفناپذیر است. لطف آفریدگار نسبت به بندگان بدان درجه است که نیکی بدیشان را به پاداش نیکی آنان به خودشان نه به یزدان سبحان، بر خویشتن واجب میفرماید! آخر یزدان سبحان بینیاز از همگان است!
(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٩)
او عزیز و قدرتمند، و حکیـم و آگاه است.
خدا توانا است بر پیاده کردن و تحقّق بخشیدن وعدۀ خود، و کاربجا و آگاه در آفرینش و وعده دادن و پیاده کردن و تحقّق بخشیدن است.
*
نشانۀ قدرت و توان، و نشانۀ حکـمت و کـاربجائی و آگاهی، و دلیل و برهان همۀ مسائلی که در روند سوره گذشت، نشانۀ همۀ اینها و دلیل و برهان همۀ اینها این جهان بزرگ و هراسانگیز است، جهان سترگ و شگفت و هراسانگیز و هولناکی که هیچ کسی از مـردمان نمیتواند ادّعاء کند که او آن را آفریده است، یـا کس دیگری جز او آن را پدید آورده است و هستی بخشیده است نه خداوند سبحان؛ جـهانی که بس بزرگ و هراسانگیز و دارای نظم و نظام دقیق و همآوائـی و هماهنگی شگفت است و دل را شیدا و ویـلان خود می کند، و عقل و هوش را میرباید و مات و مـبهوت خـویش مینماید، و با فطرت بیپرده و آشکار رویاروی میشود، و فطرت از آن نمیتواند بگریزد یا از آن رویگردان شود، و جز تسلیم وحدانیّت آفریدگار بزرگوار چارهای نخواهـد داشت، و جز اعـتراف به گمراهی کسانی که خدایان دیگری را شریک آفریدگار جهان میکنـد، و به حقّ و حقیقت روشن و آشکار ستم مینمایند، راهی پیدا نخواهد کرد:
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ (١٠)هَذَا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (١١)
خداوند آسمانها را بدون ستونی که قابل رؤیت (بـرای شما) باشد آفریده است، و در زمین کوههای استواری را پراکنده است، تا زمین شما را بلرزاند و سـراسـیمه نگرداند، و در زمین انواع جنبندگان را پخش و پراکـنده کرده است. و از آسمان آب فرو فرستادهایم و با آن اقسـام گوناگونی از گیاهان پـرارزش را رویـاندهایـم. اینها (که مینگرید و میبینید) آفریدههای خدایند، شما به من نشان دهید آنانی کـه جز خدایند چـه چیز را آفریدهاند؟ (تا شایستۀ پرستش و شراکت در الوهیّت را داشته باشند). بلکه ستمگران (کفرپیشه) در گمراهی آشکاری هستند.
این آسمانها که - با ظاهر معنی و مدلولی کـه دارد، و بدون ژرفنگری و پرداختن به پژوهشی از پژوهشهای پیچیدۀ علمی - با چشم و احساس رویاروی میگردد، هراسانگیز و فـراخ و بلند است. فـرق نـمیکند ایـن آسـمانها، ایـن ستارهها و سیّارهها و کهکشانها و سحابیهای شناور در فضائی باشد که راز و اندازۀ آن را جز خدا کسی نمیداند، یا مراد این قبّه و بارگاهی باشد که چشمها آن را مـیبینند، و کسـی نمیدانـد واقعاً چیست و چگونه است. چه مراد از آسمانها این باشد یا آن باشد، آفریدههای بزرگ و سترگ و هراسانگیز و هولناکی هستند که بدون ستونی که بر آن بلمند و تکیه بدهند[2] آویـزان و مـعلّق هـستند، و مـردمان آنـها را میبینند تا آنجا که در شب و روز چشمانشان میتواند ببیند، هر اندازه هم بر سطح این ستارۀ سیّار با آسمانها فاصله داشته باشند. ورانداز کردن آسمانها با چشم غیر مسلّح، و وارسی کردن آن بدون درک و فهم حقیقت ستبری و سترگی آسمانها هم سرها راگ یج میکند، برای به لرزه انداختن و به تکان درآوردن هستی بشری در برابر این ستبری و سترگی هـراسانگیز بینهایت و بدون حدود و ثغور، و در برابر این زیبائی دلربائی که چشمها را به خود خیره میکند و چشـمها را مجذوب خود میدارد بدون این که چشمها از نگریستن سـیر و خسته شوند، و در برابر این ربائی دلانگـیز دل به اندیشه میایستد و هرگز خسته و درمانده نمیگردد، و احساس و شعور غرق تامّل و تفکّر میشود، و انگار نمیخواهد از این تامّل و تدبّر دور و دراز گردد و دست بکشد! اگر انسان بداند که هر نقطهای از ایـن نقطههای کوچک درخشان شناور در این فضای گسترده هراسانگیز، حجم آنها چندین برابر حجم زمینی است که او بر آن زندگی میکند، و وزن آنها میلیونها برابر زمین است، چه حالی پیدا میکند؟
روند قرآنی از این کوچ هراسانگیزی که در اقطار و کرانههای فضا با آهنگ و نوای آن اشارۀ سریعی کـه در پیش گرفته است و میفرماید:
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ).
خداوند آسمانها را بدون ستونی که قابل رؤیت (بـرای شما) باشد آفریده است.
برمیگردد و دل بشری را به زمین عودت می دهد. دل بشری هم بر زمـین اسـتقرار مـیپذیرد، ولی انگار نمیخواهد بر آن آرام بگیرد و سکونت بپذیرد! آخر زمین را کوچک کوچک میبیند، بسان ذرّهای که گوئی گرد و خاک ناچیزی در میان تودۀ عظیم جهان هسـتی است! دل بشری چگونه به این زمین گردد؟ زمینی که انسان آن را بزرگ و سترگ و گسترده و فراخ میبیند، ولی در برابر کرات بیشمار جهان هستی ذرّهای بیش نیست، امّا با وجود این اگر کسی در تمام عمر کوتاه خود روی این ستارۀ کوچک زمین بگردد و به سیر و سیاحت بپردازد به همۀ اطراف و اکناف آن نـمیرسد! روند قرآنی دل بشری را بدین زمین برمیگرداند تا با چشمان باز و بیدار به زمین بنگرد، و ملالت تکـرار و خستگی الفت با صحنههای شگفت این زمین بزداید و از آن به دور گردد:
(وَأَلْقَى فِی الأرْضِ رَوَاسِیَ أَنْ تَمِیدَ بِکُمْ ).
و در زمین کوههای استواری را پراکنده است، تا زمین شما را نلرزاند و سراسیمه نگرداند.
«رَواسیَ»: کوهها . . . دانشمندان لایهشناسی میگویند: کوهها بریدگیهائی در سطح کرۀ زمین هستند که از سرد شدن درون زمین و منجمد شدن گازهای داخـل آن و کاهش گـازها پـیدا مـیشوند. سطح زمین فروکش مینماید و چینخوردگی پیدا میکند، و در آن بلندیها و پستیهائی برابر فـروکش کـردنهای گـازهائی کـه سـرد میشوند و حجم آنها کاستی میپذیرد، در اینجا و آنجا پدیدار و نمودار میگردد. این نظریّه چه درست باشد و چه نادرست، این کتاب مقرّر میدارد که وجـود ایـن کوهها توازن زمین را حفظ میکند، و در نتیجه زمین به تکان و جولان درنمیآید و به رفت و برگشت و جنبش نمیافتد. چه بسا نظریّۀ دانشمندان زمینشناسی درست باشد و برجستگیهای کوهها بـدین شکـل و بـدین گونه توازن زمین را مصون و محفوظ دارد بدان هنگام کـه گازها فروکش میکنند و سطح زمین در اینجا و آنجا منقبض میگردد، و برجستگیها و طاقدیسهای کوهها در اینجا، با فرو رفتگیها و ناودیسهای سطح زمین در آنجا، موازنه برقرار میسازد. به هر حال فرمودۀ خـداونـد، بـالاتر و والاتـر از هـر سـخن دیگری است، و خـدا راستگوترین گویندگان است.
(وَبَثَّ فِیهَا مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ ).
و در زمین انواع جنبندگان را پـخش و پـراکنده کرده است.
این یکی از شگفتیهای بزرگ هستی است، وجود حیات بر این زمین رازی است که کسی - تا به امروز - ادّعاء نکرده است که آن را درک و فهم کـرده است و آن را تفسیر و تعبیر نموده است. حیات در نخستین شکلهای خود، در یک سلول سادۀ کـوچک، چگـونه بـدین راز بزرگ و حیات سترگ تبدیل میگردد، و حیات چگونه گوناگون و جوراجور میشود و ترکیب پـیدا میکند و به انواع و اقسام و اجناس و نژادها و نمونههای بیشمار تبدیل میگردد که انسانها از آنها چیزی مـیدانـند یـا سرشماری مینمایند؟ با وجود این اکثر مردمان از کنار این شگفتیها و شگرفیها چشم بسته و کوردل میگذرند، به گونهای که انگار از کنار یک چیز معمولی که جلب توجّه نمیکند میگذرند. در حالی که آنان در بـرابـر دستگاه سادۀ کوچک ساختۀ انسانها شـیدا و حـیران و شگفتزده میمانند، دسـتگاهی کـه دارای تشکـیلات بسیار ساده ناچیزی است وقتی کـه با یک سـلول از سلولهای زنده مقایسه میگردد و با عـملکرد دقیق و منظّم و عجیب آن سنجیده میشود. تازه از موجودات زندۀ پیچیده نگو که جای خود دارند. از انسـان نگـو، انسانی که پیکرش صدها کـارگاه شیمیائی شگـفت، و صدها انبار نگاهداری و پخش، و صدها مرکز مخابرات برای پیام دادن و پیام گرفتن، و صـدها وظیفه و کار پیچیدهای دارد که جز خدای دانـا و آگـاه راز آنـها را نمیداند و از آنها سر در نمیآورد!!!
(وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ) (١٠)
و از آسـمان آب فـرو فـرستادهایـــم و بـا آن اقسام گوناگونی از گیاهان پرارزش را رویاندهایم.
نازل کردن آب از آسمان یکی از شگفتیهای جهان است که ما از کنار آن غافل و بیخبر میگذریم. این آبی که جویبارها و رودخانهها از آن لبریزند، و دریاچهها از آن پرند، و چشمهسارها آن را بـرمیجوشانند، از آسـمان برابر نظم و نظام دقیقی پائین میآید که با تشکیلات و نظام آسمانها و زمین، و با نسبتها و فاصلهها و سرشتها و هستیهائی که میان آسمانها و زمین است، ارتباط و پیوند دارد . . . رویاندن گیاهان از زمین به دنبال نزول آب، شگفتی دیگری است که پیوسته جای تعجّب بوده و خـواهـد بـود. شگفتی حیات، و شگفتی تـنوّع و دگرگونی، و شگفتی وراثت ویـژگیهای نهان در دانۀ کوچکی تا بتواند خود را در گیاه کوچکی و در درخت بزرگی نشان و برگشت دهد، و بررسی پخش رنگها در گل یک گیاه، دل گشوده و باز را به ژرفاهای حیات و به اعماق ایمان به خدا، یعنی نو آفرین این حـیات، سـوق میدهد و میکشاند.
نصّ قرآنی مقرّر میدارد که یزدان گیاهان را به صورت زوج آفریده است و زوجیّت بخشیده است:
(مِنْ کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ) (١٠)
اقسام گوناگونی از گیاهان پرارزش.
زوجیّت در گیاهان حقیقت بزرگی است که علم به تازگی بر اثر تجربه بدان پی برده است و مدّت کمی از کشف ایـن حـقیقت بزرگ گـذشته است. هـر گـیاهی دارای سلولهای نر و سلولهای ماده است. این دو بخش گاهی در یک گل گرد میآیند یا در دو گل یک گیاه جداگانه وجود دارند، و یا در دو گیاه یا دو درخت جداگانه قرار میگیرند، یعنی گیاهان و درختان، یک پایه یا دو پـایه هستند. میوه و ثمره جز بعد از تلقیح زوج نـر و مـاده امکانپذیر نیست، بدان گونه که در انسان و حیوان حال چنین است.
توصیف زوج یا جفت با واژۀ «کریم : با ارزش» سایه روشن ویژهای دارد و در اینجا مقصود و منظور است تا سزاوار این باشد که بدان:
« خَلْقُ الله » . آفریدۀ خدا.
گفته شود، و خدا آن را بالا ببرد و به پـیش چشـمان مردمان بدارد و بدان اشاره بفرماید:
(هَذَا خَلْقُ اللَّهِ ).
اینها (که مینگرید و میبینید) آفریدههای خدایند. و ایشان را به مبارزه بطلبد و ادّعـاهای بـیارزش و سبکسرانۀ آنان را پوچ گرداند:
(فَأَرُونِی مَاذَا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ).
شما بـه من نشان دهید آنانی که جز خدایند چه چیز را آفریدهاند؟ (تا شایستۀ پرستش و شراکت در الوهیّت را داشته باشند).
در مناسبترین وقت بـرای ایـن مبارزهطلبی پـیرو میزند:
(بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (١١)
بلکه ستمگران (کفرپیشه) در گمراهی آشکاری هستند. چه گمراهی بزرگی و چه ستم سترگی فراتر از این شرک است در ایـن نـمایشگاه مـات و مـبهوتکنندۀ عـظیم جهانی؟
هنگام رسیدن بدین آهنگ نیرومند، نخستین چرخش و گردش در سوره پایان میپذیرد با این انگیزۀ ژرفی که به میان میآید.
*
بعد از این، گردش و چرخش دوم را میآعازد. آن را به روش و روال نوینی میآغازد که روش و روال داستان و رهنمود غیرمـسقیم است. به مسأله سـپاسگزاری از یزدان یگانه میپردازد، و او را از هر گونه شرکی منزّه میسازد. از مسألۀ سرای آخرت و کار و سزا و جزا، در لابلای داستان سخن به میان میکشد:
(وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ) (١٢)
ما به لقمان فرزانگی بخشیدیم (و بدو دستور دادیم) که خـــدا را سپاسگزاری کـن و (بـدان کـه) هــر کس سپاسگزاری کند، به سود خویش سپاسگزاری میکند، و هر کس ناسپاسی کند (به خود زیان میرساند نه بـه خدا). چرا که خدا بینیاز و ستوده است.
لقمانی که قرآن او را برگزیده است تا از زبان او مـسألۀ توحید و یکتاپرستی را و مسألۀ آخـرت را بیان دارد، روایات راجع بدو گوناگون است: روایتی میگوید که او پیغمبر بوده است. روایت دیگری میگوید که او بندۀ شایستهای بوده است ولی پیغمبر نشـده است. بیشتر راویان سخن دوم را میپسندند. میگویند: او یک بنده حبشی بوده است. همچنین گفتهاند: او اهل نوبه[3] بوده است. بعضی گفتهاند: او در میان بنیاسرائیل یکـی از قضات ایشان بوده است . . . لقمان هر که و هر چه بوده است، قرآن مقرّر فرموده است که او مردی بوده است که خدا بدو حکمت و فرزانگی عطاء کرده است، حکمت و فرزانگیای که شکر و سـپاس خـدای را مـیطلبیده است:
(وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ ).
ما به لقمان فرزانگی بخشیدیم (و بدو دستور دادیم) که خدا را سپاسگزاری کن.
این رهنمود قرآنی متضمّن سپاسگزاری از خدا است به پیروی از آن مرد فرزانۀ برگزیدهای که قرآن داستان او را و گفتار او را روایت میکند. در کنار ایـن رهنمود ضمنی، رهنمود دیگری است. چه سپاسگزاری از خدا پشتوانۀ اندوختهای برای سپاسگزار است و خود او از آن سـود میبرد. زیـرا خدا بینیاز از سـپاسگزاری دیگران است. خدا خود به خود سپاس او گفته میشود هر چند کسی از آفریدگان یزدان سپاس او را نگوید:
(وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ) (١٢)
هر کس سپاسگزاری کند، به سود خویش سپاسگزاری مـیکند، و هر کس ناسپاسی کند (به خود زیان میرساند نه به خدا) چرا که خدا بینیاز و ستوده است.
در این صورت نادانترین نادانـان کسـی است که از حکمت سرباز میزند، و با فرزانگی مخالفت میورزد، و همچون پشتوانهای را برای خود اندوخته نمیسازد.
*
آن گاه مسألۀ توحید و یکتاپرستی به صورت موعظه و اندرزی از سوی لقمان حکیم به فزندش به مـیان-میآید:
(وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لابْنِهِ وَهُوَ یَعِظُهُ یَا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ )(١٣)
(یادآور شو) زمانی را که لقمان بـه پسـرش گفت -در حالی که او را پند میداد - پسر عزیزم! (چیزی و کسـی را) انباز خدا مکن، واقعاً شرک ستم بزرگی است.
این پند و اندرزی است که دور از هر گونه تهمتی است. چه پدر برای پسرش جز خیر و خوبی نمیخواهد. پدر جز دلسوز پسرش نمیباشد. این لقمان حکیم است که پسرش را از شرک نهی میکند و بازمیدارد. علّت این نهی و بازداشتن را این میشمارد که شرک ستم بزرگی است. دو بار هم این حقیقت را تأکید میکند. یک بار با نهی و بازداشش و بیان علّت آن، و بار دیگر با حروف «انّ» و «لَ» . . . ایـــن هـمان حـقیقتی است کــه محمّد صلّر الله علیه وآله وسلّم آن را به قوم خود گوشزد میکند و آنان دربارۀ آن با او به جدال و ستیز میپردازند و دربارۀ هـدفی که در پشت سـر آن دارد به شکّ و تـردید میافتند، و میترسند که او هدفی که در پشت سر آن دارد بیرون کشیدن قدرت و فرماندهی از دست ایشان باشد و بخواهد بر آنان برتری و بزرگی کند! امّا دیگر چه باید گفت دربارۀ لقمان حکیم بدان هنگام کـه آن حقیقت را به پسـرش مـیگوید و او را بدان دسـتور میدهد؟ پند و اندرز پدر به پسرس پاک و برکنار از هر شبههای است، و دور از هر گمانی است. این حـقیقت، یک حقیقت قدیمی است و بر زبان هر کسی از مردهان که رفته است خدا بدو حکمت و فرزانگـی بـخشیده است. مراد از این حقیقت خیر محض است، و مـرد از آن چیز دیگری نیست . . . این هم یک انگیزۀ روانـی مورد نظر است.
در سایۀ پند و اندرز پدر به پسرش، پیوند میان والدین با اولاد را به شیوۀ مهربانانهای بیان مـیدارد، و ایـن پیوند را با تصویر الهامگرانهای که در آن گرایش و عطوفت است به تصویر بکشد. با وجود این، پیوند عقیده مقدّم بر آن پیوند استوار است:
(وَوَصَّیْنَا الإنْسَانَ بِوَالِدَیْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ (١٤)وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (١٥)
ما به انسان در بارۀ پدر و مادرش سفارش کردهایم (که در حقّ ایشان نیک باشد و نیکی کند، به ویژه مادر، چرا که) مادرش بدو حامله شده است و هر دم به ضـعف و سسـتی تـازهای دچــار آمـده است. پـایان دوران شیرخوارگی او دو سال است (و در این دو سـال نیز، کودک شیر، یعنی شیرۀ جان مادر را مینوشد. مادر در این مـدّت ٣٣ مـاهۀ حمل و شـیرخوارگی، مـهمّترین خدمات و بزرگترین فداکاری را مبذول میدارد. لذا به انسان توصیۀ ما این است) که هم سپاسگزار من و هم سپاسگزار پدر و مادرت باش، و (بدان که سـرانـجام) بازگشت به سوی من است (و نیکان را جزا و بدان را سزا میدهم). هر گاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزی را شریک من قـرار دهـی کـه کمترین آگاهی از بـودن آن و (کـوچکترین دلیـل بـر اثـبات آن) سـراغ نداری، از ایشان فرمانبرداری مکن. (چرا که در مسألۀ عقائد و کفر و ایمان همگامی و همراهی جائز نیست، و رابطۀ با خدا، مقدّم بر رابطۀ انسان با پدر و مادر است، و اعتقاد مکتبی برتر از عواطف خویشاوندی است. ولی در عین حال) با ایشان در دنیا بـه طـرز شـایسته و بـه گونۀ بایستهای رفتار کن. و راه کسانی را درپیش گـیر که به جانب من (با یکتاپرستی و طـاعت و عبادت) رو کردهاند. بعد هم همه به سوی من برمیگردید و من شما را از آنچه (در دنیا) میکردهاید آگاه مـیسازم (و بر طبق اعمالتان پاداش و کیفرتان میدهم).
سفارش کردن فرزندان در حقّ پدران و مادران در قرآن مجید، و در سفارشهای پیغمبر خدا صلّر الله علیه وآله وسلّم مکرّر آمده است، ولی سفارش کردن پدران و مادران در حـقّ فرزندان جز مقدار اندکی نیامده است. بیشتر آنها هم در حالت زنده به گور کردن است، و آن نیز حالت ویژهای در شرائط و ظروف ویژهای است. این بدان خاطر است که فطرت به تنهائی رعایت و عنایت پدران و مـادران نسبت به فرزندان را تضمین و تأمین میکند. فطرت پـدران و مـادران را برمیانگیزد که نسل نـوزاد و نوخاسته را بپایند و بدیشان برای ادامۀ حیات عنایت نمایند، بدان گونه که خدا خواسته است. پدران و مادران فدای فرزندان خود میکنند جسم و اعصاب و عمر و هر چیز گرانبها و گرامی خود را که داشته باشند، بدون این که آه برکشند و ناله سر دهند، و بلکه بدون ایـن کـه متوجّه باشند و بدانند که چه چیزی را مبذول میدارند!
حتّی آنچه را که فدا میکنند و مـبذول مینمایند با شادی و شادمانی و فرح و سـرور بر طبق اخلاص میگذارنـد! انگار خودشان از آنچه به فرزندان میبخشند و تقدیم میدارند استفاده میکنند و بهره میبرند! لذا فطرت به تنهائی ضامن سفارش به پدران و مادران است و به سفارشکنندگان دیگری نیاز نیست. ولی فرزندان به سفارشهای مکرّری نیاز دارند تـا به نسلی توجّه و التفات داشته باشند که خویشتن را ندا کردهانـد و پشت به زنـدگی نمودهانـد و بار سفر بربستهاند و در حال جهان را به درود کردنند، پس از آن که شیرۀ عمر و روح و اعصاب خود را به جام نسلی ریختهاند که رو به جهان نـهادهاند و پـذیرۀ حیات رفتهاند و به آینده خیره گردیدهاند! اگر فرزندان همۀ عمر خود را وقف خدمت به پدران و مادران کنند نمیتوانند برخی از آنچه پدران و مادران بذل ایشان کردهاند جبران کنند و جایگزین آن را بدانان دهند. این هم تصویر الهامگرانهای است که میفرماید:
(حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ ).
مادرش بـدو حـامله شـده است و هـر دم بـه ضـعف و سســـتی تــازهای دچـار آمـده است. پــایان دوران شیرخوارگی او دو سال است (و در این دو سـال نـیز، کودک شیر، یعنی شیرۀ جان مادر را مینوشد. مادر در این مـدّت ٣٣ مـاهۀ حمل و شـیرخوارگـی، مـهمّترین خدمات و بزرگترین فداکاری را مبذول میدارد).
این تصویر الهـامگرانه سایهروشنهای ایـن بذل و بخشش بزرگوارانه را ترسیم میکند. مادر با سرشتی که دارد قسمت بیشتری از فداکاریها را تحمّل میکند، و با شوق و شور والاتر و سختتر و ژرفتر و مهربانانهتر و دوستدارانـهتری وجود خویشتن را فـدا و قربان میکنند . . . حافظ ابوبکر برار در مسـند خود - بـا اسنادی که دارد - از برید و او از پدرش روایت کرده است که مردی مادرش را در طواف کعبه بر دوش گرفته بود و او را دور کعبه میگرداند و طواف میداد. از پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پرسید: آیا حقّ او را اداء کردهام؟ فرمود:
(لا. وَ لا بِزَ فْرَةٍ واحِدَةٍ).
نه . . . و نه سزا و جزای یک ناله را.
این گونه و بس . . . نه سزا و جزای نــالهای را دادهای، نالهای که در حاملگی یـا در زادن سـر داده است . . . مادر بدو حامله شده است و باردار گشته است و هر دم به ضعف و سستی تازهای دچار آمده است.
در سایۀ این تصویر مهربانانه، به سپاسگزاری از خـدا کــه نـخستین نـعمتبخش است مـیگرایـد و تـوجّه مینماید، و به سپاسگزاری از پدر و مادر میگراید و توجّه مینماید که نعمت بخشندگان بـعد از خـدایند. آن گاه وظائف و تکـالیف را تـرتیب مـیدهد و تـعیین مــیکند. نـخست ســپاسگزاری خــدا و بعد از او سپاسگزاری از بدر و مادر به میان میآید:
(أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ).
(توصیۀ ما به انسان این است) که هم سپاسگزار من و هم سپاسگزار پدر و مادرت باش.
با این حقیقت، حقیقت آخرت پیوند میخورد:
(إِلَیَّ الْمَصِیرُ) (١٤)
بازگشت به سوی من است (و نـیکان را جزا و بـدان را سزا میدهم).
آن روز، پشتوانۀ اندوختۀ سپاسگزاری سود میبخشد. پیوند پدر و مادر با فرزند - با همۀ این گرایشها و با همۀ این بزرگداشتها - از نظر مراتب پیوستگی بعد از پیوند عقیده قرار دارد. بقیّۀ سفارش به انسان، در بارۀ پیوند او با پدر و مادرش است.
(وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُمَا).
هر گاه آن دو، تلاش و کوشش کنند که چیزی را شریک مـن قــرار دهـی کـه کمترین آگاهی از بـودن آن و (کوچکترین دلیل بر اثبات آن) سراغ نداری، از ایشان فرمانبرداری مکن، (چـرا که در مسألۀ عقائد و کفر و ایمان همگامی و همراهی جائز نیست، و رابطۀ بـا خدا، مقدّم بر رابـطۀ انسـان بـا پـدر و مـادر است، و اعتقاد مکتبی برتر از عواطف خویشاوندی است).
در اینجا وجوب اطاعت به پایان میآید، و پیوند عقیده بر هر پیوند دیگری برتری دارد. این است که هر اندازه پدر و مادر بکوشند و تلاش کند و بخواهند چیره شوند و فرزند را قانع کنند و او را گول بزنند که بـرای خـدا چیزی را شریک سازد، چیزی که الوهیّت او را نمیداند - هر چیزی هم جز خدا الوهیّت نـدارد تـا الوهـیّت آن شناخته شود - از سوی خدا به فرزند دستور است که از پدر و مادر اطاعت نکند، و در این باره فرمان یزدان را ببرد که صاحب حقّ نخستین در اطاعت است.
امّا اختلاف در عقیده، و دستور به عدم اطاعت از پدر و مادر در مخالفت با عقیده، نباید حقّ پدر و مادر را در رفتار خوب و همدمی بزرگوارانه با ایشان ضائع بکند:
(وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا ).
بــا ایشــان در دنــیا بـه طرز شـایستهای و بـه گونۀ بایستهای رفتار کن.
این کوچ، کوچ کوتاه مدّتی بــر ایـن زمـین است و در حقیقت اصلی تأثیر نمیگذارد:
(وَاتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنَابَ إِلَیَّ ).
راه کسـانی را در پــش گـیر کــه بـه جـانب من (با یکتاپرستی و طاعت و عبادت) رو کردهاند.
کسانی که رو به خدا کردهاند مؤمنانند.
(ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ ).
بعد هم همه به سوی من برمیگردید.
به سـوی مـن بـرمیگردید پس از ایـن کـوچ و سـفر محدودی که بر روی زمین دارید.
(فَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (١٥)
و مـن شما را از آنــچه (در دنـیا) مـیکردهایـد آگاه مـیسازم (و بــر طـبق اعـمالتان پـاداش و کیفرتان میدهم).
هر کسی سزا و جزای ناسپاسی یا سپاسگزاری خود را دریافت میدارد، و کیفر شرک یا پاداش توحید خویش را میگیرد.
روایت شده است که این آیه و آیۀ مشابه آن در سورۀ عنکبوت[4] و همچنین در سورۀ احقاف[5] ، در بارۀ سعد پســـر ابـیوقاص و مــادرش نـازل گـردیده است - همان گونه که در تفسیر آن در جزء بـیستم در سـورۀ عنکبوت گفتم - روایت شده است که این آیه دربـارۀ سعد پسر مالک نازل گردیده است. طبرانی در مبحث عشرت - با اسنادی که دارد - از داوود پسر ابوهند آن را روایت نموده است. در صحیح مسلم از قـول سـعد پسر ابیوقّاص، داسـتان روایت گـردیده است. ارجـح اقوال هم همین است، ولی مدلول و مـفهوم آیـه عـام است و شامل همۀ حالتهای همگون آن میشود. مدلول و مفهوم آیه خویشاوندیها و پیوندها را و همچنین وظائف و تکالیف را ترتیب میدهد و سامان میبخشد. پیوند با خدا نخستین خویشاوندی و ارتـباط است، و وظیفه و تکلیف راجع به حقّ خـدا نـخستین وظـیفه و تکلیف است. قرآن مجید این قانون و قـاعده را مـقرّر میدارد و آن را در هر مناسبتی و بـه شیوهها و بـه صورتهای گوناگونی تأکید میکند تا در ذهن و شعور فرد مؤمن پـیدا و هویدا و قـطعی و حـتمی گـردد، و هیچ گونه شکّ و شـبهه و پـیچیدگی و ابـهامی در آن نماند.
پس از ذکر این جملات معترضه در روند سفارش لقمان به پسرش، بخش دوم سفارش او به فرزندش به مـیان میآید تا مسألۀ آخرت و حساب و کتاب دقیق و سزا و جزای دادگرانۀ آن را مـقرّر و بیان دارد. و لیکـن ایـن حقیقت به همین سهل و سادگی و بدون هر گونه آرایه و پیرایهای ذکر نمیشود. بلکه این حقیقت در جـولانگاه فراخ هستی عرضه میشود، و به صورت مؤثّری بیان میشود که وجدان از آن به لرزه و جنبش میافتد، بدان هنگام که علم شامل و دقیق و لطیف و فراخ و فراگیر و شگفت و شگرف خدا را مطالعه مینماید:
(یَا بُنَیَّ إِنَّهَا إِنْ تَکُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ أَوْ فِی الأرْضِ یَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ) (١٦)
پسر عزیزم! اگر به اندازۀ سنگینی دانـۀ خردلی (عمل نیک یا بد انـجام گـرفته) بـاشد، و در دل سنگی، یـا در آسمانها، و یا این که در مـیان زمین بـاشد، خدا آن را حـاضر مـیآورد (و بـه حسـاب و کـتاب آن رسیدگی میکند). چرا که خداوند بس دقیق و آگاه است.
هیچ تعبیری دربارۀ دقّت علم خدا و فراگیری ان، و راجع به قدرت یزدان سبحان، و در بارۀ دقّت حساب و کتاب و دادگری و عدالت تـرازو بــه پـای ایـن تـعبیر تصویرگر نمیرسد. این هم شیوۀ اعـجازانگـیز و زیبا بیان و ژرف آهنگ قرآن است[6]. . . دانۀ خـردلی، کوچک و ناچیز است و نه وزنی دارد و نه ارزشی.
(فَتَکُنْ فِی صَخْرَةٍ ).
در دل سنگی باشد.
سنگی که سخت است و دانۀ خردل در وسّط آن فشرده و نهان گردد و بدان دسترسی نباشد.
(أَوْ فِی السَّمَاوَاتِ ).
یا در آسمانها باشد.
در آسمانها که هراسانگیز و وسیع است و به گـونه ای گسترده و فراخ است که ستارۀ بزرگی که دارای حـجم عظـیمی است همچون نقطۀ شناوری یا ذرّۀ سرگشتهای به نظر میآید.
(أَوْ فِی الأرْضِ ).
یا این که در میان زمین باشد.
در میان خاکها و سنگریزهها باشد که پیدا نیست.
(یَأْتِ بِهَا اللَّهُ).
خدا آن را حاضر میآورد.
علم خدا بدان مـیرسد، و از دائـرۀ قـدرت او بـیرون نمی رود.
(إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ) (١٦)
چرا که خدا بس دقیق و آگاه است.
پیروی است که با آن صحنۀ نهان و لطیف و ظریف مناسبت دارد.
خیال به دنبال آن دانۀ خردل راه میافتد و آن را در آن علم خدا را ورانداز میکند، علمی که آن دانۀ خردل را می پاید و تعقیب می نماید، تا بدانجا که دل به کرنش میافتد و به توبه و استغفار میافتد و به سوی یـزدان بس آگاه و دقیق و مطّلع از نهانیهای جهانهای غیب و دنیاهای ناپیدا برمیگردد. آن گاه آن حقیقتی که قرآن میخواهد در دل جـایگزین گردد حاصل میآید و استقرار میپذیرد، آن هم با این شیوۀ شگفت و شگرف.
*
روند قرآنی به نقل قول لقمان که پسـرش را نـصیحت میکند ادامه میدهد. لقمان با پسرش گامهائی را دربارۀ عقیده برمیدارد، پس از آن که عقیده در درون پدیدار و استوار گردیده است ، و ایمان به خدای بدون انباز استقرار پذیرفته است، و شکّ و شبههای در مسألۀ یقین و اطمینان به آخرت برجای نمانده است، و به دادگری و عدالت سزا و جزای کار اگر به انـدازۀ دانۀ خردلی هم باشد اعتماد حاصل شده است ... گام بعدی با نماز رو به خدا کردن، و با دعوت مردمان به سوی خدا بدیشان توجّه نمودن، و صبر و شکیبائی ورزیدن بر انـجام وظـائف و تکالیف دعـوت و مشکلات و مشقّاتی است که قطعاً دعوت دارد و خواهد داشت:
یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ (١٧)
ای پسر عزیزم! نماز را چنان که شاید بخوان، و به کار نیک دستور بده و از کار بد نهی کن ، و در برابر مصائبی که به تو میرسد شکیبا باش. اینها از کارهای (اساسی و مهمّی) است که باید بر آن عزم را جزم کـرد و ثبات ورزید.
این راه ترسیم شدۀ عقیده است: توحید و یکتاپرستی خدا، نظارت و مراقبت خدا را در نظر داشتن و احساس کردن، به چیزی چشم امید دوختن که در پیشگاه یزدان برای مؤمنان است، ایمان و اعتقاد به عدالت و دادگری خدا، و ترس و هراس از عذاب و عقاب او . . . آن گاه به دعوت مردمان و اصلاح حـالشان پـرداخـتن، امـر بـه معروف و نهی از مـنکر کردن، یـعنی مـردمان را به کارهای نیک و پسندیده رهنمود نمودن و ایشان را از کارهای بد و ناپسند بازداشتن، پیش از همۀ اینها توشه برگرفتن برای مبارزه و پیکار با شرّ و بـدی از تـوشۀ اصلی که توشۀ عبادت خدا و رو بدو نمودن با نـماز خوانـدن است. گذشته از آن شکیبائی و اسـتقامت ورزیــدن در برابر چـیزهائی است کـه گـریبانگیر دعوتکنندۀ مردمان به سوی یزدان مـیشود، از قـبیل کجرفتاری برخی از انسانها و دشمنانگی ایشان با حقّ و حقیقت، و انحراف دلها و رویگردانی آنـها، و اذیّت و آزاری کــه زبانها مـیرسانند و دسـتها بـدان دراز میگردند، و امتحان و آزمون با مال و جان وقتی کـه دعوت خواهان آن است.
(إِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الأمُورِ) (١٧)
اینها از کارهای (اساسی و مهمّی) است که بـاید بـر آن عزم را جزم کرد و ثبات ورزید.
( عَزْمِ الأمُورِ): آنچه باید در راه رسیدن بدان به تلاش ایستاد و جدّی بود»: به کارهائی گفته میشود که پس از تصمیم گرفتن بر انجام آنها باید راه شکّ و تـردید را بست.
*
لقمان در ادامۀ سفارش خود به پسرش که قـرآن آن را در ایــنجا بیان مـیدارد بـه آداب و رسـوم شـخص دعوتکنندۀ مردمان به سوی یزدان می پردازد. چـه در دعوت به انجام کارهای خوب و پسندیده، برتری جوئی
بر مردمان و فخرفروشی بر ایشان به نام رهبری و رهنمودشان به سوی خوبیها و نیکیها، درست نیست. به طریق اولی برتریجوئی و فخرفروشی بـدون دعـوت مردمان به سوی خوبیها و نیکیها زشتتـر و پستتر است:
(وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلا تَمْشِ فِی الأرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (١٨)وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ) (١٩)
با تکبّر و بیاعتنائی از مردم روی مگردان، و مغرورانه راه مرو، چرا که خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست نمیدارد. و در راه رفتنت اعتدال را رعایت کن، و (در سخن گفتنت) از صدای خود بکاه (و فریاد مزن) چرا که زشتترین صداها، صدای خران است.
«صَعَر: بیماری گردنکجی و یا چهره یا گونهکژی» یک نوع بیماری است که گریبانگیر شتران میگردد و گردن آنـها را کج مـیسازد. شـیوۀ قـرآنی ایـن تعبیر را برمیگزیند تا مردمان را از حرکت مشابه بیماری صعر گریزان و بیزار گرداند. آن حرکت هم حرکت تکـبّر و کجروی، و رویگردانی از مردمان بـا برتریجوئی و خودبزرگبینی است.
راه رفتن مغرورانـه بر زمـین، راه رفـتن با تکبّر و خودبزرگبینی و سـرمستانه و بدون توجّه کـردن و اهمّیّت دادن به مردمان است. این هم حرکت زشت و ناپسندی است که یزدان آن را دشمن میدارد و مردمان آن را زشت میشمارند. همچون حرکتی بیانگر احساس و شعور نابسامان و بیمار است، احساس و شعوری که در راه رفتن مغرورانه و سرمستانه خودنمائی میکند!
(إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ) (١٨)
خداوند هیچ متکبّر مغروری را دوست نمیدارد. همراه با نهی از راه رفتن مغرورانه و سرمستانه، از راه رفتن معتدلانه هدفدار سخن میرود:
(وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ).
و در راه رفتنت اعتدال را رعایت کن.
قصد که مصدر فعل «اقْصِدْ» است در اینجا بـه معنی میانهروی کردن و زیادهروی نکردن، و هدر ندادن نیرو و توان در خودبزرگبینی و سرمستانه خم و چم شدن و به خود بالیدن است. به معنی خود قصد کردن و هدف داشتن نیز میباشد. زیرا راه رفتن با قصد و اراده به سوی هدفی، لنگ لنگ کردن و چمیدن و نـازیدن و تکبّر و فخرفروشی ندارد. بلکه سهل و ساده به سوی هدف راه رفتن انجام میگیرد و روان و آزاد از هر قید و بندی صورت میپذیرد.
کاستن از صدا و پائین آوردن آن، دارای ادب و اعتماد ، اتّکاء به خود در صدق گفتار و داشتن تاب و تـوان است. فریاد نمیزند یا درشت نمیگوید و بلند مخاطب قرار نمیدهد مگر شخص بیادب و بیتربیت، یـا شخصی که دربارۀ ارزش گفتار خود یا دربارۀ ارزش شخصیّت خود، شکّ و تردید دارد، و تلاش میکند این شکّ و تردید را با تندی و تیزی و داد و بیداد و هاف و هوف و فریاد پنهان دارد! شیوۀ قرآنی این کار را پست و زشت مـیشمارد، و آن را به شکل چندشآور و پلشت و رسواگرانهای به تصویر میکشد، بدان گاه که با این فرمودهاش همچون پیروی بر آن میزند:
(إِنَّ أَنْکَرَ الأصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ) .
زشتترین صداها، صدای خرها است.
بدین وسیله صحنۀ خندهآوری را ترسیم میکند که سر به تمسخر و ریشخند میکشد، گذشته از نفرتانگیزی و زشتی و پلشتی که به همراه دارد. هر شخص صاحب احساس و شعوری وقتی که این صحنۀ خندهآور را از فراسوی تعبیر نـوآور و نـوآفرین قرآن پـیش چشم میدارد، میکوشد از عرعر این الاغ اندکی بکاهد. بدین منوال چرخش و گردش دوم به پایان میآید، بعد از آن که مسألۀ نخستین را با این گوناگونی عرضه کردن و تارک شیوه چارهجوئی کرده است.
[1] بخاری و مسلم آن را در مبحث ایمان ذکر کرده اند.
[2] «بغیر عمد ترونها» دارای دو معنی است: الف - آسمانها را میبینید که خداوند آنها را بدون ستون آفریده است. ب- آسمانها را آفـریده و با ستونهای نامرئی قوّۀ جاذبه به هم پیوند داده است. یعنی دارای ستون بوده ولی ستونها را نمی بینید.(مترجم)
[3] ایالتی است در شمال شرقی کشور سودان. (مترجم)
[4] آیۀ 8 (مترجم)
[5] آیه 51 (مترجم)
[6] مراجعه شود به کتاب: «الـتصویر الفنی فی القـرآن» فصل: «طریقة القرآن«.
سورهی لقمان آیهی 34-20
(أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ (٢٠)وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ (٢١)وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ (٢٢)وَمَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٢٣)نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِیظٍ (٢٤)وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٢٥)لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (٢٦)وَلَوْ أَنَّمَا فِی الأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (٢٧)مَا خَلْقُکُمْ وَلا بَعْثُکُمْ إِلا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (٢٨)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (٢٩)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (٣٠)أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (٣١)وَإِذَا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ (٣٢)یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لا یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ (٣٣)إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الأرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (٣٤)
چـرخش و گـردش سـوم با روال و روش تـازهای میآغازد. با عـرضه کـردن دلیـل و حـجّت هسـتیای میآغازد که مرتبط به انسان، و آمیزۀ مصالح و زندگی و زندگانی ایشان، و متعلّق به نعمتهای خـدا بـدیشان است، نـعمتهای پـیدا و نعمتهای نـاپیدای خـدا، آن نعمتهائی که از آنها استفاده میکنند و بهره میبرند، و با وجود آنها شرم نمیکنند دربارۀ خداوندی به جـدال و ستیز میپردازند که بخشندۀ نـعمت و بـخشایشگر و دهندۀ همه چیز است . . . این چرخش و گردش بر این روال و روش به پیش میرود و نـخستین مسألهای را بیان میدارد کـه دو چرخش و گـردش پـیشین بـدان پرداخته بودند:
(أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ (٢٠)وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ) (٢١)
آیا ندیدهاید که خداوند آنچه را که در آسمانها و زمـین است مسخّر شما کرده است (و در مسیر منافع شما به حرکت انداخته است)، و نعمتهای خود را - چه نعمتهای ظاهر و چه نعمتهای باطن - بر شما گسترده و افزون ساخته است؟ برخی از مردم بـدون هیچگونه دانش و هدایت و کتاب روشن و روشنگری، دربارۀ (شناخت و یکتائی) خدا راه ستیز و جدال را پیش میگیرند. هنگامی که بدانان گفته میشود: از آنچه خدا نـازل کرده است پیروی کنید، میگویند: بلکه ما از چیزی پیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتهایـم. آیا (از نیاکـان خود پیروی میکنند) ولو این که اهریمن ایشان را به عذاب آتش فروزان (دوزخ) فراخواند؟.
این نگرش در قـرآن بـه شیوههای گـوناگـون مکـرّر میگردد و هر بار هم نو و تازه جلوهگر میآید، زیرا این جهان پیوسته در حسّ و شعور نو و تازه مینماید هـر زمان که دل بدان بنگرد، و دربارۀ رازهای آن بیندیشد، و شگفتیهای بیپایان آن را ورانداز کند، شگفتیهائی که اگر انسان تمام عمر خود را صرف برشمردن آنها کند به نهایت نمیآیند. این شگفتیها هم در هر نگاهی با رنگ جدیدی و با سیمای تازهای و با آوا و نـوای نـوینی پدیدار و نمودار میشوند.
روند قرآنی این شگـرفیها و شگفتیها را در ایـنجا از زاویۀ همآوائی موجود مـیان نیازمندیهای انسـان بـر روی زمین و میان ترکیببند این جهان عرضه میدارد، همآوائیای که قاطعانه فریاد میدارد که این هماهنگی ممکن نیست جهشی و نـاگـهانی و از روی تـصادف باشد. هیچ چارهای جز این نیست که بـاید پـذیرفت و تسلیم این واقعیّت گردید ارادۀ یگانهای که ادارهکنندۀ جهان و گردانندۀ کیهان است میان ترکیببند پیکرۀ این دنیای بزرگ و سترگ و میان نیازمندیهای انسانها بر ایـن سـتارۀ کـوچک نـاچیز زمـین هماهنگی بـرقرار میسازد.
سراسر زمین بدان اندازه نمیرسد که ذرّۀ کوچکی در ساختار جهان هستی بشمار آیـد! انسان هـم در ایـن زمین، آفریدۀ کوچک ناچیز ضعیفی با مقایسۀ او نسبت به حجم این زمین، و با مقایسۀ او نسبت به نیروها و آفریدههای زنده و غیر زندهای است که در آن موجود میباشند. انسان از لحاظ حجمی که دارد وقتی که با کرۀ زمین و نیروها و آفریدههای زنده و غیر زندهای که در زمین هستند سنجیده میشود و مقایسه میگردد چیزی بشمار نمیآید. و لیکن تفضّل خدا بدین انسان و دمیدن از روح متعلّق خود بدو و والا و بالا بردن او بر بسیاری از آفریدگانش، این فضل و لطف بـه تـنهائی اقتضاء میکند که برای این آفریده ارج و ارزش و وزن و وقاری در سیستم جهان و در حسـاب و کـتاب آن داشته باشد، و خدا برای او قدرت و قوّتی را مهیّا کند و تهیّه ببیند که بتواند بسیاری از نیروها و انرژیهای این جهان را به کار گیرد و مورد بهرهبرداری قرار دهد، و از ذخائر و منابع و خیرات و برکات گیتی استفاده کند. این است تسخیری که در آیه بدان اشارت رفته است، بدان هنگام که نعمتهای پیدا و ناپیدای خدا برشمرده میشود و عرضه میگردد، و این عامتر از مسخّر کردن چیزهائی است که در آسمانها و در زمین است. وجود انسان پیش از هر چیز نعمتی از خدا و لطفی از او است. مجهّز کردن انسان به نیروها و توانها و استعدادها و عطاهای دیگری که در وجود انسان سرشته شده است و بدو داده شده است این هم نعمتی از فضل و کرم خدا در حقّ او است. روانه کردن پیغمبران و فرو فرستادن کتابهای آسـمانی بر آنان بزرگترین فضل و لطف، و سترگترین نعمت و عطاء از جانب خدا است، و از مسیر همۀ ایـنها پـیوند دادن انسان به رحمت یزدان نعمت و فـضلی از سـوی خداوند منّان است. هر نفسی که انسان میکشد، و هـر ضربانی که دل او میزند، و هر عکس و تصویری کـه چشم او از مناظر طبیعت میکشد و برمیدارد، و هر صدا و نغمهای که گوش او میشنود و دریافت میکند، و هر خـاطرهای کـه بـر دلش مـیگذرد و به درونش میخزد، و هر اندیشهای که خردش به وارسی و بررسی آن میپردازد، چیزی جز نعشی نیست که اگر لطـف و فضل خدا نبود انسان بدان دسترسی پیدا نمیکرد و نائل نمیگردید.
خداوند برای این آفریدۀ انسان نام تـمام چـیزهائی را مسخّر فرموده است که در آسمانها است. سود بردن از نور خورشید و پرتو ماه و راهیابی به وسیلۀ ستارگان را در دسترس او قرار داده است، و او را از باران و هوا و پرندگان شناور در هوا بهرهمند ساخته است. هر چه در زمین است همه را به تسـخیر او درآورده است و به سود او پدیدار و نمودار کـرده است. این چیز کاملاً دیده میشود و به سادگی تشخیص داده میشود. خـداوند انسان را در این ملک و مملکت عریض و طویل خلیفه و جانشین گردانده است، و او را برخوردار کرده است از منابع و ذخائری که زمین در خود جـای داده است، منابع و ذخائری که پیدا یا ناپیدا است، و انسانها با آنها آشنا یا ناآشنایند، و اسرار و رموز نیروها و انرژیهائی که انسانها بدون این که بدانند اصلاً اسرار و رموز آنها را درک و فهم نکردهاند. انسـانها در هر لحظهای از لحظات شب و روز غرق نعمتهای خدا است، نعمتهائی که فراوان و فراگیرند و انسانها اندازۀ آنها را نمیدانند و انواع و اقسام آنها را نمیتوانند سرشماری نمایند. با وجود همۀ ایـنها دستهای از مـردمان سپاس خـدا را نمیگویند و چیزهائی را یادآور نـمیگردند و دربارۀ آنها نمیاندیشند که پیرامون ایشان قرار دارنـد، و به بخشندۀ نعمتها و فضل و لطفکنندۀ والای والا ایـمان نمی آورند:
(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلا هُدًى وَلا کِتَابٍ مُنِیرٍ) (٢٠)
برخی از مردم بدون هیچ گونه دانش و هـدایت و کتاب روشن و روشنگری، دربارۀ (شناخت و یکـتائی) خـدا راه ستیز و جدال را پیش میگیرند.
این جدال و ستیز در سایه آن حجّت و برهان جهانی، و در جوار این نعمتهای فراوان و فراگیر، شگفت و زشت پدیدار میآید، و نپذیرفتن خدا و انکار کردن او ناپسند و پلشت و شرمآور جلوهگر میگردد، و درون از آن به لرزه و تکان میافتد. این دسته از مردمانی که دربارۀ حقیقت خدا، و راجع به پیوند آفریدگان بدین حـقیقت، راه جـدال و ستیز درپیش میگیرند، دارای فـطرت منحرف هستند و به سراسر جهان پیرامونشان که ایشان را به سوی خدا مـیخوانـند پـاسخ نـمیگویند. مـنکر نعمتها میشوند و شرم و حیاء نمیکنند که دربارۀ دهندۀ نعمتها که این همه نعمت فراوان و فـراگـیر را ارزانـی میدارد راه جدال و ستیز درپیش میگیرند. چیزی که بر زشـتی و پـلشتی مـوضعگیری و موقعیّت ایشـان میافزاید این است که در این جدال و ستیز متّکی به علم و دانشی نیستند، و در پرتو رهنمود و رهنمونی راه نمیسپرند و راهیاب نمیگردند، و به کـتاب روشـن و روشنگری که مسأله را برایشان روشن گرداند تکـیه نمیورزند و استناد نمیکنند و دلیـل و بــرهانی ارائــه نمیدارند.
(وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا ).
هنگامی که بدانان گفته میشود: از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید، میگویند: بلکه مـا از چیزی پـیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتهایم.
این سند و مدرک یگانۀ ایشان است. این دلیل شگفت آنان است. تقلید کورکورانه و کهنهپرستانهای است که بر علم و دانشی پابرجا نمیگردد و بر اندیشه و تفکّری تکیه نمیورزد. تقلیدی است که اسلام میخواهد ایشان را از آن آزاد و رها گرداند، و خردهایشان را آزاد سازد تا بیندیشند، و در عقلهایشان بیداری و حرکت و نور پدیدار و پراکنده شود. ولی آنان از قید و بند گذشتۀ کجرو و منحرف نمیخواهند برهند و آزاد شوند. بلکه سخت به غلها و زنجیرها مـیچسبند و چنگ میزنند!
اسلام آزادی درون، حرکت فهم و شعور، چشم دوختن به سوی نور، و برنامۀ تازهای برای زندگی آزاد از بند تقلید و از رشتۀ رکود و جمود است. با وجود این، آن دسته از مردمان از آن سـرباز میزدند، و هـدایت و رهنمون آن را از ارواح خود به دور مـیداشـتند و در دفع آن میکوشیدند، و دربارۀ خدا بدون علم و دانشی، و بدون هدایت و رهنمونی، و بـدون کـتاب روشـن و روشنگری، به جدال و ستیز مـیپرداخـتند . . . بـدین سبب قرآن ایشان را به تمسخر میگیرد و ریشخندشان میسازد، و با گوشه چشمی به فرجام این موضعگیری و این موقعیّت شکّ و تردیدبرانگیز اشاره مینماید:
(أَوَلَوْ کَانَ الشَّیْطَانُ یَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِیرِ) (٢١)
ولو این که اهـریمن ایشـان را بـه عـذاب آتش فروزان (دوزخ) فراخواند؟.
این موضعگیری و موقعیّت، دعوت اهریمن از ایشـان است و مـیخواهـد آنـان را بـه عـذاب آتش سـوزان برساند. آیا ایشـان بر ایـن مـوضعگیری و مـوقعیّت پافشاری میورزند چند که اهـریمن آنـان را بـدان سرنوشت برساند؟ . . این پسودۀ بیدارکننده و مؤثّر و هراسانگیزی است که به دنبال آن دلیل بزرگ و دقیق جهانی میآید.
به مناسبت آن جدال و ستیز غلط انداز موذیانهای که مستند به علمی و دانشی نمیباشد، و در پرتو رهنمون و هدایتی راهیاب نمیشود و در راستای راه نمیرود، و به کتابی استناد نمیجوید و از کتابی استمداد نمیطلبد، قرآن به روش لازمی اشاره میکند که باید در برابر دلیل جهانی و در مقابل نعمت فراوان و فراگیر درپیش گرفته شود:
(وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ) (٢٢)
کسی که (دل به خدا دهد و) مطیعانه رو به خدا کند، در حالی که نیکوکار بـاشد، بـه دستاویز بسـیار مـحکمی چنگ زده است. سرانجام همۀ کارها به خدا بازگشت داده میشود (و حسنات را پاداش، و سیّئات را پادافره میدهد).
تسلیم شدن مطلق در برابر خدا است، همراه با انجام کار نیکو و روش پسندیده، تسلیم شدن با معنی کامل خود. و آرمیدن و دل دادن به قضا و قدر یـزدان، و رجوع کردن به اوامر او، و اهتمام دادن به انجام وظـائف و تکالیف، و گرائیدن به رهنمونها و رهنمودهای خدا، همراه با احساس اطمینان و اعتماد کامل به رحـمت، و آسودن و آرمیدن در پناه رعایت و عنایت، و رضایت درونی، رضایتی که از آرامش و آسایش بردمد، به همۀ اینها با رمز دل به خدا دادن و مطیعانه رو به خدا کردن، اشاره میشود . . . وجه یـا چـهره بزرگوارتـرین و والاترین چیز در انسان است. این است که تسلیم کردن وجه یـا چـهره به خدا، بیانگر دل به خدا دادن و فرمانبردارانه رو به خدا کردن است.
(وَمَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَى اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى ).
کسی که (دل به خدا دهد و) مطیعانه رو به خدا کند، در حالی که نیکوکار بـاشد، بـه دسـتاویز بسـیار مـحکمی چنگ زده است.
دستاویز بسیار محکمی که گسیخته نمیشود و نازک و باریک نمیگردد، و به کسی که در خوشی و ناخوشی و تندرستی و بیماری بدان چنگ بزند، خیانت نمیکند و زیان نمیرساند. کسی که در راه سنگلاخ و نابهنجار و در شب تار، و در میان گردبادها و بارانهای سـیلآسا، بدان چنگ بزند، گمراه نمیگردد.
این دستاویز محکم، رابطۀ مطمئن و استوار و برقراری میان دل مؤمن تسلیم آفریدگار، و میان پـروردگار و خداوندگار دل است. این اطمینان، آرمیدن و دل دادن با کمال خشنودی و باور و پذیرش هر آن چیزی است که قضا و قدر میخواهد و با خود میآورد. این اطمینان، آرامش و آرمیدن و برجای ماندن نـفس را مصون و محفوظ میدارد در رویـاروی شـدن با حوادث و رخدادها، و در چیره شدن بر خوشیها و شادیها تا غرور نیافرینند و سرمست نکند، و در غلبه کردن بر زیانها و ضررها تا خوار و حـقیر نـدارنـد و کـوچک و نـاچیز نگردانند، و در برتری پیدا کردن بر بلاها و مصیبتهای ناگهانی تا هوش از سر انسان نـربایند و گیج و ویـج ننمایند، و در چیره شدن بر شدّتها و سختیها و محنتها و اندوههائی که بر سر راه ایـمان قرار میگیرند، و در کمک کردن بر زدودن دستاندازها و بریدن گردنههائی که در اینجا و آنجای راه ایمان پخش و پراکندهاند.
کوچ، طولانی و سخت و پر از خطرها است. خطر کالا و وجدان در این کوچ کوچکتر و کمتر از خطر مـحروم شدن و بدبخت گردیدن نـیست، و خطر خوشیها و شادیهای غرورآفرین و سـرمست کننده در ایـن کوچ سادهتر و آسانتر از خطر زیانها و ضررها نیست. نیاز به تکیهگاهی که سستی نشناسد، و احتیاج به ریسمانی که قطع نگردد، نیاز و احتیاجی نیست که لمس میگردد و دائمی است. دستاویز محکم، دستاویز تسلیم خدا شدن و کاملاً بدو دل دادن و از او اطاعت کردن و پیوسته نیکوئی کردن و نیک ماندن است.
(وَإِلَى اللَّهِ عَاقِبَةُ الأمُورِ) .
سرانجام همۀ کارها به خدا بازگشت داده مـیشود (و حسنات را پاداش، و سیّئات را پادافره میدهد).
برگشت به سوی خدا است و رجوع به آستانۀ او است. پس برای انسان خوب است که خود را از همان ابـتداء تسلیم فرمان خدا کند و رو به خدا دارد، و در پرتو یقین و اطمینان و هدایت و نور ایمان، به سوی او راه را طی کند و رهسیار شود.
(وَمَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (٢٣)نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلا ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِیظٍ) (٢٤)
کسی که کافر شود (و این حقائق روشن را انکـار کند) کفر او تو را غمگین نسازد. بازگشت آنان به سـوی مــا است و مــا ایشــان را از کـارهائی که کـردهانـد آگاه میسازیم (و نتائج تـلخ و شـوم اعمالشان را بـدیشان خواهیم چشاند). خدا مسلّماً از آنچه در درون سینهها (از نیّات و رازها) است، کاملاً آگاه است. مـا ایشـان را اندکی (در دنیا از زندگی) بـهرهمند مـیسازیم، سپس آنان را وادار (به دخول) بـه عذاب سـخت و شـدیدی میگردانیم (و به آتش دوزخشان میکشانیم).
آن پایان کار کسی بود که خود را تسلیم خدا میدارد و نیکوکار است. و این پـایان کـار کسـی است کـه کـفر میورزد و کالای دنیا او را گول میزند. پـایان او در دنیا حقیر و ناچیز شمردن کار او برای پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و برای مؤمنان است:
(وَمَنْ کَفَرَ فَلا یَحْزُنْکَ کُفْرُهُ ).
کسی که کافر شود (و این حقائق روشن را انکار کند) کفر او تو را غمگین نسازد.
چه کار او و مقام او سبکتر و بیارزشتر از آن است که تو را غمگین سازد، و کـوچکتر و نـاچیزتر از آن است که برایت مهمّ باشد و بدان اهمّیّت بدهی . . . پایان کار او در آخرت نیز خواری و پستی و رسوائی است. او در آنجا در دست خدا گرفتار است و راه گریز ندارد، و در برابر اعمال و افعالش اسیر و مورد بـازخـواست است. خدا مطّلعتر و آگاهتر از هر کسـی از کـارهائی است که کرده است، و از نیّاتی است کـه در سـینهاش پنهان نگاه داشته است:
(الَیْنَا مَرْجِعُهُمْ فَنُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ).
بازگشت آنــان بـه سـوی مـا است و مـا ایشـان را از کارهائی که کردهاند آگاه میسازیم (و نتائج تلخ و شوم اعمالشان را بدیشان خواهیم چشـاند). خدا مسـلّماً از آنچه در درون سینهها (از نیّات و رازهـا) است، کاملاً آگاه است.
متاع و کالای زندگی که او را گول میزند اندک است، و مدّت آن کوتاه است، و ارزش آن ناچیز است.
(نُمَتِّعُهُمْ قَلِیلا).
مـا ایشــان را انـدکی (در دنـیا از زنـدگی) بهرهمند می سازیم.
سرانجامی که به دنبال آن مـیآید خـوفناک و بسـیار زشت و توانفرسا است. آنان را بدان هول مـیدهند و پرت میکنند و ایشان نـمیتوانند خـویشتن را از آن بازدارند و برگردانند:
(ثُمَّ نَضْطَرُّهُمْ إِلَى عَذَابٍ غَلِیظٍ) .
ســپس آنـان را وادار (بـه دخول) بـه عذاب سخت و شدیدی میگردانیـم (و به آتش دوزخشان میکشانیم).
توصیف عذاب با غلظت و سختی و درشتی، عذاب را مجسّم میکند - همان گونه که شیوۀ قرآن است - تعبیر با اضطرار و وادار کردن، سایۀ هول و هراسی را میاندازد که کافران تلاش میکنند خویشتن را از روبرو شدن با آن بازدارند و دور کنند، ولی از دفع کردن و بـرطرف نمودن آن درمانده و ناتوان میگردند. حتّی نمیتوانند درنگ کنند و دیرتر بدان بیفتند! اینان کجا و کسانی کجا که دل به خدا میدهند و خـود را تسـلیم اوامـر خـدا میسازند و به دستاویز محکم چنگ مـیزنند، و در پایان کار با دل بیدغدغه و درون آرام و فکر آسوده و اطمینان خاطر به سوی پروردگارشان برمیگردند؟
آن گاه قرآن ایشان را جلو منطق فطرتشان نگاه میدارد، وقتی که با جهان هستی رویاروی میشود، و گریزی از اقرار و اعتراف به حقیقت نـهان در خـود و در فـطرت جهان به طور یکسـان نـمییابد. ولی کـافران از ایـن حقیقت نهفته در فطرت خویشتن و در سـرشت جهان پیرامون خود کـناره مـیروند و منحرف مـیشوند و کـژراهـه را درپـیش مـیگیرند، و از مـنطق درست و استوار فطرت غافل میگردند:
(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٢٥)لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (٢٦)
هر گاه از آنان (که معتقد به انبازها و شـرکاء هسـتند) بپرسی: چـه کسی آسمانها و زمـین را آفریده است؟ حتماً مـیگویند: خدا. (چرا کـه بـتها و سـائر انـبازها ســازندۀ چـیزی نـبوده و بلکه خودشان سـاخته و مخلوقند). بگـو: ستایش خدا را (که مسأله آن اندازه روشن است که خـودتان بدان اعتراف مـیکنید). ولی اکثر آنان (چندان چیزی) نمیدانند (و ایـن است کــه بـه مقتضی اعتراف خود عمل نمینمایند و عبادت را تـنها مـنحصر بـه خـدا نـمیکنند). از آن خدا است آنـچه در آســمانها و زمــین است. لذا خـدا بینیار (از عبادت انسانها) و ستوده (از طرف همۀ آفریدههای جهان) است.
انسان وقتی که از فطرت خود فتوا میطلبد، و زمانی که به درون خود مراجعه میکند، نمیتوانـد ایـن حقیقت روشن گویا را انکار نماید و نپذیرد. چه این آسمانها و زمین برپا و برجا است. اوضاع و احجام و حـرکات و ابعاد و خواصّ و صفات به گونهای اندازهگیری گردیده است و سر و سامان و نظم و نظام بخشیده شده است که کاملاً پیدا است که مقصود و منظوری در آن بوده است و اراده و مشیّتی آنها را مـرتّب و مـنظّم کـرده است. هماهنگی و همنوائی نیز در ساختار جهان نمایان است و هویدا و پیدا برای همگان است. این پدیدهها پیش از هر چیز آفریدههائی هستند که کسی نمیتواند ادّعاء کند که او آنها را ساخته است، و کسی هم نمیتواند ادّعاء کند که خدای دیگری در آفرینش آنها سهیم و شریک بوده است. ممکن هم نیست که پدیدههای جهان خود به خود پدید آیند و از عدم سر برزنند. گذشته از این، ممکن نیست پدیدههای جهان بدون تدبّر و اندیشهای، و بدون مدبّر و اندیشمندی نظم و نـظام بپذیرند و هـمآوا و همنوا بشوند و پدیدار و استوار گردند و با هـمدیگر منتظم و مرتبط شوند. سخنی که مـیگوید پـدیدههای جهان اتوماتیک و خود به خود یا خودسر و جهشی و یا تصادفی پدید آمدهاند و سر و سامان یافتهاند، سزاوار احترام بحث و فحش را ندارند. افزون بر این، فطرت از ژرفای خود فریاد میزند که آن را زشت مـیدانـد و مردود میشمارد.
آنان کسانی بودند که با شرک رویاروی عقیدۀ توحیدی و یگانهپرستی میگردیدند، و با جدال و ستیز سخت و نابهنجار پذیرای دعوت پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم میرفتند و با آن مقابله میکردند. ایشان نـمیتوانسـتند من فطرتشان را منحرف کنند و به کژراهه برند، بدان گاه که فطرتشان با دلیل جهان مـجسّم در وجـود آسمانها و زمین مواجه و روبرو میگردید، و آسمانها و زمین را برجا و برپا جلو چشـمان خـود مـیدیدند و مشـاهده مـیگردید کـه آسـمانها و زمـین نـیازی به بـیش از نگریستن ندارند و کافی است که مردمان چشم باز کنند و زیر پا و بالای سر خود را ببینند!
بدین خاطر است که بدون منگ منگ کردن و درنگ نمودن پاسخ میدهند اگر از ایشان پرسیده شود:
(مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ ).
چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟.
پاسخشان این است: «الله: خدا».
بدین سبب خدا پیغمبرش صلّی الله علیه وآله وسلّم را رهنمود میکند که بر این پاسخشان با حمد و ستایش خدا پیرو بزند:
(قُلِ: الْحَمْدُ لِلَّهِ).
بگو: ستایش خدا را (که مسأله آن انـدازه روشـن است که خودتان بدان اعتراف میکنید).
خدا را شکر که حقّ از نظر فطرت روشن و پیدا است.
حمد و سپاس خدا را سزا است که در برابر دلیل جهانی اقرار و اعتراف جبری و قهری است. خدا را سپاس بر هر حال و احوالی. سپس قرآن با پیرو دیگری از جدال و ستیز درمیگذرد:
(بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ ).
ولی اکثر آنان (چندان چیزی) نمیدانند (و این است که به مقتضی اعتراف خود عمل نمینمایند و عبادت را تنها منحصر به خدا نمیکنند).
بدین خاطر به جدال و ستیز میپردازند، و منطق فطرت را نادیده میگیرند، و دلالت این جهان را بر وجـود آفریدگار بزرگوار شناخته میانگارند.
به مناسبت اقرار و اعتراف فطرتشان به ایـن که خدا آسمانها و زمین را آفریده است، قرآن مقرّر میدارد که مالکیّت مطلق همۀ چیزهائی که در آسـمانها و زمین است از آن خدا است، چه آن چیزهائی که آنـها را به تسخیر انسانها درآورده است، و چه آن چـیزهائی که آنها را به تسخیر انسانها درنیاورده است. خدا با وجود این بینیاز از هر چیزی است که در آسمانها و زمین است، و خدا خود به خود ستوده است اگر هم انسانها با حمد و ثنا به خدا رو ننمایند و او را نستایند:
(لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) (٢٦)
از آن خدا است آنچه در آسمانها و زمین است. لذا خدا بینیاز (از عبادت انسـانها) و سـتوده (از طرف همۀ آفریدههای جهان) است.
*
هم اینک این چرخش و گردش پایان میپذیرد با صحنۀ جـهانیای کـه به بینیازی خدا اشاره مینماید، بینیازیای که بینهایت و تمام ناشدنی است، و به علم خدا اشاره مینماید، علمی کـه نـامحدود است، و به قدرت خدا اشاره مینماید، قدرت بر آفریدنی و هستی بخشیدنی که پیوسته تجدید و نـو مـیگردند و پـایان نمیگیرند، و به اراده و مشیّت خدا که مطلق است و در هر آنچه که بخواهد نهایت ندارد:
(وَلَوْ أَنَّمَا فِی الأرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ (٢٧)مَا خَلْقُکُمْ وَلا بَعْثُکُمْ إِلا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ) (٢٨)
اگر همۀ درحتانی که روی زمین هستند قلم شوند، و دریا (برای آن مرکب گردد) و هفت دریا کمک این دریا شود (و با آن مـخلوقات خدا یـادداشت گردد، قلمها مـیشکنند و مـرکّبها میخشکند، ولی) مـخلوقات خـدا پایان نمیگیرند. خداوند عزیز و حکیم است (مـیدانـد چه چـیزها را باید بیافریند و چگونه بیافریند). آفرینش شما (در آغاز) و زنده گرداندن شـما (در انجام) جز همسان (آفرینش و زنده گرداندن) فردی نیست. خدا شنوا و بینا است (و اقوال و اعمال بندگان از او نـهان نمیباشد).
این صحنهای برگرفته از معلومات انسانها و مشاهدات محدود ایشان است. این صحنه برای این است که معنی تجدید و تعدّد نامحدود اراده و مشیّت را بـه ذهن ایشان نزدیک گرداند، تجدید و تجدّدی که ذهن انسان نمیتواند چنان که باید آن را درک و فهم کـند بـدون همچون مجسّم کردنی و مثال زدنی.
انسانها دانش خود را مینوشتند، و گفتار خویش را مینگاشتند، و دستورها و فرمانهای خویشتن را از راه نوشتن آنها با قلمها به اجراء درمیآوردند - قلمهائی که از نی بیشهزارها تهیّه میشد، و دوات آنها از ابریشم یا کتان پر میگردید، و جوهر و مرکّب دواتها از گیاهان و مواد مختلف فراهم میآمد - مردمان با جوهر و مرکّب و مـانند اینها مطالب خود را مینگاشتند. این جوهر یا مرکّب از حجم دواتی یا حجم شـیشهای بیشتر نبود. دواتی را یا شیشهای را پر مـیکرد و بس. ایـن قـرآن است که برای انسانها مثالی میزند و برایشان بـیان میدارد که اگر همۀ درختان روی زمین به قلم تبدیل گردند، و همۀ دریاهای روی زمین جوهر و مرکّب شوند، بلکه اگر هفت برابر این دریاها هم جوهر و مرکّب گردند و به کمک دریاهای روی زمین گرفته شوند، و نویسندگان بنشینند و کلمات نوین خدا را بنویسد، کلماتی که دالّ بر دانش یزدانند و بیانگر اراده و مشیّت او هستند، چه میشود؟ قلمها به پـایان میآیند و جوهرها و مرکّبها میخشکند و خاتمه مییابند. درختان تمام میشوند و دریاها میخشکند و پایان میگیرند، ولی کلمات خدا هنوز میمانند و پایان نمیگیرند، و به نهانت نمیرسند . . . قلمها و دریاها محدودند و با غیر محدود روبرو میشوند. محدود هر چه و هر اندازه که باشد به پایان خواهد رسید، و غیر محدود باقی میماند و اصلاً چیزی از آن کاسته نمیشود . . .کلمات خدا پایان نمیگیرند، چون دانش خدا محدود نیست، و اراده و مشیّت او کوتاه نمیآید و حدّ و مرزی نمیشناسد، و اراده و مشیّت یزدان سبحان اجراء میگردد و حدودی و قیودی نمیشناسد.
درختها و دریاها در میان نمیمانند، و زندهها و چیزها، و اشکال و احوال نهان و پنهان میگردد، و دل انسان در برابر عظمت آفریدگار باقی و پـایداری که تغییر نــمیپذیرد و دگرگون نـمیشود و زوال نـمیشناسد خاشعانه میایستد، و در مقابل قدرت افریدگار توانا و ادارهکنندۀ جهان و کار بجا کرنش میبرد:
(إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ) (٢٧)
خداوند عزیز و حکیم است (میداند چه چیزها را بـاید بیافریند و گونه میآفریند).
در برابر این صحنۀ خاشعانه، واپسین آهنگ را در این چرخش و گردش سر میدهد، و از آن صحنه یک دلیل جهانی بر آسان بودن آفرینش و سـادگی رسـتاخیز و دوباره زنده شدن میسازد و ارائه میدهد:
(مَا خَلْقُکُمْ وَلا بَعْثُکُمْ إِلا کَنَفْسٍ وَاحِدَةٍ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ) (٢٨)
آفرینش شما (در آغاز) و زنده گرداندن شما (در انجام) جز همسان (آفرینش و زنده گردانـدن) فردی نیست. خدا شنوا و بینا است (و اقوال و اعمال بندگان از او نهان نمیباشد).
اراده و مشیّتی که به محض این که بخواهد بیافریند آفرینش صورت میپذیرد و پدیده پـدیدار میآید، برای همچون اراده و مشـیّتی یک نـفر و بسیاری از مردمان یکسـان است. او که تلاش محدودی را در آفرینش فردی صرف نمیکند، و با یکایک افراد هـم تلاش را صرف نمیکند. در این صورت آفریدن فردی و آفریدن میلیونها فرد برابر است. دوباره زنده گرداندن فردی و زنده گرداندن دوبارۀ میلیونها نفر یکسان است. چیزی که زنده گرداندن را انجام میدهد واژهای بیش نیست، و آن اراده و مشیّت است:
(إنما أمره إذا أراد شیئا أن یقول له کن فیکون).
هرگاه خدا چیزی را بخواهد که بشود، کار او تنها ایـن است که خطاب بدان بگوید: بشو! و آن هم میشود. (یس/82)
همراه با قدرت، دانش و آگاهی است که با آفـریدن و دوباره زنده گرداندن، و گذشته از آنها با حساب و کتاب به سزا و جزای دقیق، همدم و همسو است:
(إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ) .
خداوند شنوا و بینا است (و اقوال و اعمال بندگان از او نهان نمیباشد).
*
واپسین چرخش و گـردش درمیرسد و به مسألهای میپردازد که قبلاً سه تا چرخش و گردش بدان پرداختهاند. بیان میدارد که خدا حقّ است، و خدایان و معبودهائی را که بجز خدا ادّعاء میکنند و به فـریاد میخوانند باطل و ناحقّ هستند. همـین مقرّر میدارد که باید خالصانه برای خداوند یگانه عبادت و پرستش کرد و بس. مسألۀ روز آخرت را نیز روشن میکند، روزی که اصلاً در آن نه پدری برای پسرش میتواند کاری بکند، و نه پسری برای پدرش میتواند کاری را انجام دهد . . . همراه با این مسألهها انگیزههای گوناگون تازهای به میان میآید، و واپسین چرخش و گردش آنها را در جولانگاه وسیع هستی نشان میدهد و عرضه میدارد.
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ یَجْرِی إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ (٢٩)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) (٣٠)
آیا نـدیدهای که خداوند شب را در روز، و روز را در شب داخل میگرداند، و خورشید و ماه را مسخّر کرده (و در مسیر منافع انسانها به جریان انداخته است؟) و این که هر کدام تا سرآمد معیّنی به حرکت خود ادامـه میدهند (و این نظم و نظام تا پایان گرفتن دنیا، پـایان نمییابد) و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است؟ این (آفریدههای عجیب و غریبی را که میبینید) دلیل بر آن است که خداوند حقّ است، و آنچه را که بجز او بـه فـریاد میخوانید و عبادت مـینمائید بـاطل است، و خداوند والامقام و بزرگوار (و بالاتر و برتر از آن است که به توصیف درآید).
صحنۀ دخـول شب در روز، و دخول روز در شب، و کاهش و افزایش هر یک از آن دو به هنگام دگـرگونی فصلها، واقعاً صحنۀ شگفتی است. ولی بر اثر طول انس و الفت بدانها و تکرار پیاپی آنها، بسیاری از مردمان در برابر آنها حسّاسیّت خود را از دست میدهند، ایـن شگفتی را ملاحظه نمیکنند، شگفتیای کـه با نظم و نظام دقیقی تکرار میگردد، و یک بار هم تأخیر نمیکند و به عقب نمیافتد و نابسامان و نابهنجار نمیشود، و این چرخۀ همیشگی انحراف نمیپذیرد و کندی و تندی ندارد، و مسیر طبیعی خود را منظّـم و مرتّب طی میکند و میپیماید . . . تنها خدای یگانه بر آفرینش و پیدایش این نظم و نظام و محافظت و مراقبت از آن قادر و توانا است و بس. درک و فهم این حقیقت نیازی به بیش از مشاهده این چرخۀ دائمی و بـدون کندی و تندی و انحراف ندارد.
پیوند این چرخه با خورشید و ماه و جریان منظّم آن دو، پیوند روشن و آشکاری است، مسخّر کردن خورشید و ماه، شگفتی بزرگتری از شگـفتی شب و روز، و از شگرفی کاهش و افزایش آن دو است. مسخّر کردن خورشید و ماه از کسی جز خدای توانا و آگاه سـاخته نیست. فقط خدا مـیدانـد خورشید و مـاه تـا وقت مشخّص چه مدّت زمانی بدین حرکت و جریان خود ادامه میدهند، و تنها خدا می تواند این مدّت زمان آن دو را به حرکت و جریان بیندازد. همراه با حقیقت داخل کردن شب در روز، و روز در شب، و حقیقت مسخّر کردن خورشید و ماه - که دو حقیقت جهانی بـرجسـته هستند - حقیقت دیگری که همسان آن دو است، قرآن آن حقیقت را با دو حقیقت قبلی در یک آیه ذکر میکند:
(وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ) (٢٩)
و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است.
بدین منوال این حقیقت غیبی نیز در کنار حقائق جهانی، آشکارا جلوهگر میآید. این حقیقت هم بسان همۀ حقائق جهانی است و دارای ارتباط استوار با آنها است.
آن گاه بر این حقائق سهگانه با حقیقت بـزرگتری که همۀ حقائق دیگر بر آن استوارنـد پیرو مـیزند. ایـن حقیقت است که این چرخش و گردش بدان میپردازد، و برای آن این دلیل را دیباچه میسازد:
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) (٣٠)
این (آفریدههای عجیب و غریبی را که میبینید) دلیل بر آن است که خداوند حقّ است، و آنچه را که بـجز او بـه فــریاد مـیخوانــد و عبادت مـینمائید باطل است، و خداوند والامقام و بزرگوار (و بالاتر و برتر از آن) است (که به توصیف درآید).
«ذلک: آن»، آن نظم و نظام حهانی و ثابت و همیشگی و هماهنگ و دقـیق، آن نظم و نظام برپا و برجا است به دلیل این که خدا حقّ است و چیزهائی را که بجز او به کمک میطلبند و میپرستند باطل هستند. خدا با ایـن حقیقت بزرگی که همۀ حقائق دیگر بر آن تکیه دارند، و جهان هستی بر آن استوار است، متّصف است. وجود خدا حقّ است. خدا پاک و منزّه از شریک و انباز است. خدا است که این جهان را برپا و برجا میدارد. او است که این جهان را محفوظ و مصون میگرداند. او است که جهان را اداره میکند و کار و بار آن را میچرخاند. او است که ثبات و اسـتقرار و پـیوند و هماهنگی آن را تضمین مینماید، تا آنجا که یزدان بخواهد که جهان بماند.
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ ).
این (آفریدههای عجیب و غریبی را که میبینید) دلیل بر ان است که خداوند حقّ است.
هر چیزی جز خدا دگرگونی میپذیرد. هر چیزی جز خدا تحوّل و تبدّل پیدا میکند. هر چیزی جز خدا افزایش و کاهش میگیرد، و قوّت و ضعف بدان دست میدهد، و شکوفائی و پژمردگی و ترقّی و تنزّل و خـوشبختی و بدبختی و پیشروی و پسروی دارد. هر چیزی جز خدا پس از نبودن وجود پیدا میکند و از نیستی به هستی می آید، و پس از وجود پیدا کردن و هستی یافتن زوال میپذیرد و نیست میشود. تنها خداوند سبحان است که ازلی و ابدی و ماندگار و باقی است و تغییر و تبدیل بدو راه ندارد و زوال و فنا گریبانگیرش نمیشود. آن گاه در نفس از فرمودۀ خداوند بزرگوار باقیماندهای می ماند:
(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ ).
این بدان سبب است کـه خدا حقّ است.
واژهها آن باقیمانده را نمیتوانند به رشتۀ تعبیر بکشند، و نمیتوانند با کلام بشری به بیان آن بپردازند، آن تعبیر و کلامی که به انسان داده شده است و به تملّک او درآورده شده است. باقیماندهای است که دل آن را به تصویر میکشد، و درون آن را احساس میکند، و سراسر وجود بشری آن را حسّ مینماید، ولی تـعبیر نمیتواند بیانگر آن باشد!.. همچنین است:
(وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ) .
و خداوند والامقام و بزرگوار (و بالاتر و بـرتر از آن) است (که به توصیف درآید).
خداوندی که جز او کسی «عَلیّ: والامقام» نیست، و جز او کسی «کَبیر: بزرگوار» نمیباشد . . . چه میگوئی آیا چیزی از آنچه در وجود من در گشت و گذار است و در برابر آن تعبیر شگفت قرآنی بر دلم مـیگذرد گـفتهام؟ احساس میکنم که همۀ تعبیرهای بشری وقتی که به بیان همچون حقائق بزرگی میپردازند از آنها میکاهند و بر آنها نمیافزایـند، و تـنها تعبیر قرآنی است - همان گونه که هست - تعبیر الهامگرانۀ منحصر به فردی است که میتواند از چنین حقائق بزرگ چیزی بگوید و روشنگری کند.
روند قرآنی بر آن صحنۀ جهانی، و بر ایـن پسودۀ درونی، با صحنۀ دیگری از چیزهائی کـه مـربوط به زندگی انسانها است و در زندگی انسانها مـعمول و ملموس است پیرو میزند، این صحنه، صـحنۀ کشـتی است که در پرتو لطف خدا در دریا حرکت میکند. در این صحنه مـردمان را در برابـر منطق فطرت نگاه می دارد، بدان هنگام که با هول و هراس دریا و با بیم و ترس خطر دریا رویاروی میشود، و از هر گونه نیرو و توانی و قدرت و قوّتی و سرمستی و غروری بیبهره است:
(أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِنِعْمَةِ اللَّهِ لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ (٣١)وَإِذَا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ) (٣٢)
آیا ندیدهای کشتیها بر صفحۀ دریاها به فرمان الله، و در پــرتو نـعمت خدا حرکت میکنند، تـا او گوشهای از نشانههای (قدرت) خود را به شما بنفایاند. قطعاً در این (گشت و گذار کشتیها در گسترۀ دریـاها) نشـانههای بزرگی (بر قدرت خدا) است برای کسانی که بس شکیبا و بسیار سپاسگزار باشند. (منکران خدا) هنگامی کـه (سوار کشتی میشوند و) موجهائی همچون کوه آنان را فرا میگیرد، خالصانه خدا را به فـریاد مـیخوانـند و عبادت را خاصّ او مـیدانـند. ولی هنگامی که آنـان را نجات داده و سالم به خشکی رساندیم، برخی از آیشان میانهروی را درپیش میگیرند (و بر ایمان خود وقادار و پــایدار مـیمانند، و تــعداد زیــادی دوبـاره خدا را فراموش کرده و راه کفر درپیش میگیرند). آیههای مـا را هیچ کسی جز خیانت پیشگان ناسپاس، انکار نمیکند. کشتی در دریا حرکت میکند برابر قوانینی که خدا در دریا و کشتی و باد و زمین و آسمان به ودیعت نـهاده است. آفرینش این آفریدهها با خواصّ و ویژگیهائی که دارند سبب میشود کشتی بتواند در دریا حرکت کند و به دریا فرو نرود یا از حرکت باز نـایستد. اگر ایـن خواصّ و ویژگیها کمترین اختلال و نقصی پـیدا کنند، کشتی در دریا حرکت نمیکند. اگر غلظت آب، غلظت مادۀ کشتی، نسبت فشار هوا بر سطح دریا، امواج آبی و امواج هوائی، درجۀ حرارت از حدّ و مرزی که آب با آن آب میماند و امواج آب و هوا در حدود مـناسب خود محفوظ میگردد، اگر نسبتی از اینها مختل گردد و نقص بپذیرد، کشتی در آب حرکت نمیکند. گذشته از همۀ اینها این میماند که خدا نگاهدار و نگاهبان کشتی است بدان گاه که بالای امواج در وسّط گردبادها و طـوفانها و بارانها قرار میگیرد و سینۀ آبـها را میشکافد! آنجا که محافظ و مراقبی جز خـدا وجود ندارد. کشتی در پرتو نعمت خدا و لطف و مرحمت او در همه حال و آن حرکت میکند، و همچنین نعمت خدا و فضل او را با خود حمل مـیکند. تـعبیر قـرآنـی دربرگیرندۀ این معنی و هم آن معنی است:
(لِیُرِیَکُمْ مِنْ آیَاتِهِ).
تا او گوشهای از نشـانههای (قدرت) خود را بـه شـما بنمایاند.
نشانههای قدرت خدا در مـعرض دیـد هـمگان است. هر کس که میخواهد آنها را بـبیند، آنـها را میتواند ببیند. نه پیچیدگی بر سر راه دیدن است و نه آنها پنهان از دیدگانند.
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ ).
قطعاً در این (گشت و گذار کشتیها در گسترۀ دریـاها) نشانههای بزرگی (پر قدرت خدا) است برای کسانی که پس شکیبا و بسیار سپاسگزار باشند.
«صبّار» و شکیبا در وقت زیان و ضرر و بلا و مصیبت است. «شکور» و سـپاسگزار در وقت نفع و سود و خوشی و شادمانی است. این دو حالت، دچار انسـان میشوند و به انسان دست میدهند.
انسانها صبر و شکیبائی نمیورزند، و شکر و سپاس نمیکنند و نمیگویند. بلکه انسانها وقتی کـه ضـرر و زیان و مصیبت و بلا بدیشان دست میدهد به نـاله و فریاد درمیآیند. خدا ایشان را از این ضرر و زیـان و مصیبت و بلا نجات میدهد، امّا آنان شکر نمیکنند و سپاس نمیگویند مگر اندکی از مردمان:
(غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ).
(منکران خدا) هنگامی که (سوار کشتی مـیشوند و) موجهائی همچون کوه آنان را فرا میگیرد، خـالصانه خـدا را بــه فـریاد مـیخوانـند و عبادت را خـاصّ او میدانند.
در برابر خطری همچون این خطر، در حالی که موجهائی همچون کوه آنان را فرا مـیگیرد، و کشـتی بسـان پـر پرندهای، سرگردان در میان آبهای فراوان هراسانگیزی بدین سو و بدان سو میافتد و میرود، دلهای مردمان از نیروی گولزننده، و از قدرت خیالی و موهومی که در وقت شادمانی و خرسندی، حقیقت فطرت را از دیـدگاه مـردمان پـنهان میدارد، و پـیوند فطرت و آفریدگار فطرت را قطع میکند، تهی و خالی میشود و لخت و عریان جلوهگر میآید. وقتی هم این پردهها و مانعها کنار رفت و فرو افـتاد، و فطرت از هر گونه پردهای به در آمد و لخت و عریان جلوهگر گردید، رو به سوی خدا میکند و راست و درست به سوی آفریدگار خود میگراید و روی مینماید، و عبادت و پرستش را خاصّ او میداند، و هر گونه شریک و انبازی را نفی میکند، و هر گونه میانجی و واسطهای را به دور میاندازد. و مردمان خالصانه خدا را به فریاد میخوانند و عبادت و پرستش را خاصّ او میدانند.
(فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ ).
ولی هنگامی که آنان را نجات داده و سـالم بـه خشکـی رســاندیم، بـرخـی از ایشــان مـیانهروی را درپیش میگیرند (و بر ایمان خود وفادار و پایدار مـیمانند، و تعداد زیادی دوباره خدا را فراموش کرده و راه کفر درپیش میگیرند).
امن و امان و رفاه و خوشی، ایشـان را به نسـیان و فراموشی و بیشرمی و پرروئی نمیراند و نمیکشاند. بلکه خدا را یاد می کنند و سپاسگزار انعام و الطاف او میشوند، هر چند هـم حـقّ سـپاس و حقّ شکر او را چنانکه باید نمیتوانند بجای آورند و از عهدۀ ذکر و شکر او به در آیـند. نـهایت چیزی که ذکر کننده و شکرکننده بدان دسترسی پیدا میکند این است که در ادای وظیفه و انجام تکلّف میانهرو باشد.
در میان مردمان کسانی هستند که خدا را انکار میکنند و آیات خدا را مردود میدارند همین که خطر برطرف گردید و خوشی و رفاه برگشت:
(وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَا إِلا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ) (٣٢)
آیههای ما را هیچ کسی جز خیانتپیشگان نـاسپاس، انکار نمیکند.
«خَتّار» غدّار است. به کسی ختّار و غدّار میگوین دکه بسیار غدر میکند.[1] «کَفُور» بسیار ناسپاس است. به کسی کفُور و بسیار ناسپاس میگویند که سخت کـفر بورزد.[2]
این مبالغۀ وصفی در اینحا سزاوار کسی است که آیات خدا را انکار میکند، بعد از آن که ایـن صحنههای جهانی را می نگرد و میبیند، و منطق خالصانۀ روشن و روشنگر فطرت را پـیش چشـم مـیدارد و به عیان مشاهده میکند.
*
به مناسبت سخن از هول و هراس دریا و خطری که به دنبال دارد و درونها را از غرور قدرت و قوّت و علم و دانش تهی میسازد، و از درونها این مانعها و سدهای باطل را فرو میریزد، و مـردمان را رویـاروی مـنطق فطرت نگاه میدارد، و به مناسبت این هول و هراس، ایشان را به یاد هول و هراس بسیار بزرگ قیامت میاندازد، هول و هراس بزرگ که هول و هراس دریـا در برابر آن کوچک و ناچیز است. هول و هراس آن روزی که رشتۀ پـیوندهای حسب و نسب و قـوم و خویشی را پاره میکند و میگسلاند، و پدر را از پسر غافل میکند و میان پسر و پدر جدائی میاندازد، و هر کسی در آن تک و تنها میگردد، و از هر یاری و مددی و از هر تکیهگاه و پشتیبانی میبرد و بیبهره میشود، و از هر قوم و خویشی و از هر پیوستگی و خویشاوندی گریزان و رمان میگردد:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ وَاخْشَوْا یَوْمًا لا یَجْزِی وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَیْئًا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ) (٣٣)
ای مـردمان! (از خشـم و عذاب) خدا بـپرهیزید، و از روزی بترسید که نه پدری مسؤولیّت اعمال فـررندش را میپذیرد و کاری برای او میکند، و نه فرزندی اصـلاً مسؤولیّت اعمال پدرش را مـیپذیرد و کاری بـرای او برآورده میسازد. وعدۀ خدا (بـه فـرارسـیدن قیامت) حقّ است. پس زندگانی دنیا شما را گول نزند و (مال و مقام و نفس امّاره و اهریمن) فریبکار شما را نفریبد. هول و هراس در اینجا هول و هراس روانی و جانی است. اندازۀ آن را باید از روی تأثـیر آن در حسّ و شعور و دل سـنجید.[3] پـیوندهای خویشاوندی و نزدیکی و قوم و خویشی، و قطع شدن پیوندهای حسب و نسب موجود مـیان پدر و پسر، پسر و پـدر، و سرگرمی و پرداختن هر کس به کار و بار خود، به گونهای که کسی برای کسی نتواند کاری بکند، و به کسی چیزی جز عمل و کسب او سودی نرساند، ایـنها همه جز به خاطر هول و هراسی نیست که مثل و مانندی در عرف و عادت مردمان ندارد . . . دعوت به ترس و هراس از عذاب و خشم خدا در ایـنجا بجا است و در جائی است که بدان پـاسخ داده میشود و پـذیرفته میگردد. و مسألۀ آخرت هم در سایۀ این هول و هراس فراگیر عرضه میگردد، و این است که دلها بدان گوش فرا میدهند و آن را میشنوند.
(إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ).
وعدۀ خدا (به فرا رسیدن قیامت) حقّ است.
وعدۀ خدا عقب نمیافتد و قـطعاً رخ مـیدهد. هـیچ چارهای از رویاروی شدن با این هول و هراس سخت و شدید نیست. گریزی از رویاروی شدن با حساب و کتاب دقیق و جزا و سزای دادگـرانه نیست، هول و هراس شدید و حساب و کتاب دقیق و سزا و جزای دادگرانهای که در هنگامۀ آن، پدری برای پسری، و پسری بـرای پدری نمیتواند کاری بکند.
(فَلا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا ).
پس زندگانی دنیا شما را گول نزند.
دنیا و آنچه در آن از کالا و لهو و لعب و سـرگرمی و مشغله است شما را نفریبد. چه دنـیا مـهلت و مـدّت محدودی است. دنیا محلّ امتحان و آزمون است. دنـیا جایگاه سزاوار سزا و جزا شدن است.
(وَلا یَغُرَّنَّکُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ) .
و (مال و مقام و نفس امّاره و اهریمن) فریبکار شـما را نفریبد.
شما را نفریبد کالائی که انسان را غـافل مـیسازد، یـا سرگرمی و مشغلتی که خدا را از یاد انسان میبرد، یا اهریمنی که در سینهها وسوسه به راه میانـدازد، یـا اهریمنانی که زیاد و فراوانند: گول خـوردن بـا مـال و دارائی اهریمن است. گول خوردن با عمر و سنّ و سال اهریمن است. گول خوردن با قدرت و قـوّت اهریمن است. گول خوردن با سلطه و حاکمیّت اهـریمن است. انگیزش هوا و هوس اهــریمن است. جـهش شــهوت اهریمن است . . . از خشم و عذاب خدا پرهیز کردن و ترسیدن، و آخرت را قصور کردن و پیش چشم داشتن، نگاهدار انسان از هر گونه گول خوردنی است.
*
در پایان چرخش و گردش چهارم، و در پایان سوره، و در سایۀ این صحنۀ هراسانگیز، واپسـین آهنگ در سوره فرا میرسد نیرومند و ژرف و ترسآور، و دانش فراگیر خدا، و ناتوانی انسان و در پس پرده از غـیبها بودن او را به تصویر میکشد، و مقرّر میدارد مسألهای را که این سوره با همۀ اجزاء خود بدان میپردازد. همۀ اینها هم در صحنهای از صحنههای تـصویرگر شگـفت قرآنی پدیدار و نمودار میآید:
(إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فِی الأرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (٣٤)
آگاهی از شفرا رسیدن قیامت ویژۀ خدا است، و او است که باران را میباراند، و مطّلع است از آنچه در رحمهای (مادران) است، و هیچ کسی نمیداند فردا چـه چیز را فراچنگ میآورد، و هیچ کسـی نـمیدانـد کـه در کـدام سرزمینی میمیرد. قطعاً خدا آگاه و بـاخبر (از مـوارد مذکور) است.
یزدان سبحان قیامت را غیب کرده است و نهان داشـته است. این است که هیچ کسی جز خودش نمیداند کـی قیامت فرا می رسد. این کار بدان خاطر است که مردمان پیوسته برحذر بمانند، و همیشه انتظار آن را بکشند، و دائماً فرا رسیدن آن را بپایند، و هـمیشه بکوشند که اندوختهای برای قیامت بفرستند. در حـالی کـه آنـان نمیدانند قیامت کی فرا میرسد، چرا که قیامت ناگهانی در یک لحظه درمیرسد، و نباید مردمان دربرگرفتن زاد و توشه تأخیر کنند، و بلکه باید با عجله پشتوانهای برای خویشتن دست و پا کنند.
خداوند باران را برابر حکمت خودش میباراند، بدان اندازه که میخواهد. گاهی انسانها نزدیکی نزول باران را در پرتو تجارب و مقیاسهای خود میدانند، و لیکـن نمیتوانند اسباب و علل بارش باران را بیافرینند. این نصّ قرآنی مقرّر میدارد که خدا است باران میباراند، زیرا یزدان سبحان است که اسباب و علل جهانیای را پدید میآورد که باران را تشکیل میدهند و آن را نظم و نظام میبخشند. اخـتصاص بارش بـاران به خـدا، اختصاص قدرت است، همان گونه کـه از نـصّ پـیدا و هویدا است. برخیها گمان میبرند کـه باران از جملۀ غیبهائی است که به علـم خدا اختصاص دارد. هر چند که تنها علم خدای یگانه در هر چیزی و در هر کاری علم است و بس. تنها علم خدا علم صحیح و کامل و شامل و دائمی است که افزایش و کاهشی بدان راه ندارد.
(وَیَعْلَمُ مَا فِی الأرْحَامِ ).
و مطّلع است از آنچه در رحمهای (مادران) است.
آگاهی از آنچه در رحمها میگذرد به خـدا اخـتصاص دارد، همان گونه که اطّلاع از فرارسیدن «قیامت» به خدا اختصاص دارد. فقط خدا تمام خصوصیّات و جزئیّات و فعل و انفعالات داخل رحمها و چیزهای داخل رحمها را میداند و بس. علم خدا علم یقینی است. خدا میدانـد در ارحام در هر لحظه و آنی چه میگذرد و چه احوال و اوضـاع و مراتـبی پـدیدار و نـمودار مـیشود. همه برجوشیدن و فروکش کردنی رخ میدهد. چـه حـمل و جنینی پدیدار میآید و چه کیفیّت و کمیّت و استعدادی خواهد داشت، پیش از این که حمل و جنین حجمی و وزنی داشته باشد. آیا این حمل و جنین نر است یا ماده، در آن زمان که کسی نمیتواند چیزی از آن حـمل و جنین بفهمد و بدان در آن لحظۀ نخستین که سـلول و اوول یکسان و متّحدند. سیماهای جنین و ویژگیهای آن و حالتها و استعدادهای آن چگونه و چطور خواهد بود . . . همۀ اینها مختصّ به علم خدای بزرگوار است.
(وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا ).
و هیچ کسی نمیداند فردا چه چیز فراچنگ میآورد. هیچ کسی نمیداند چه چیزی را از خیر و شرّ، نـفع و ضرر، رفاه و آسایش و سختی و تنگدستی، تندرستی و بیماری، و طاعت و معصیت فراچنگ مـیآورد. کسب یعنی فراچنگ آوردن، فراتر از سود مالی و چیزی است که در این راستا است. کسب یا فراچنگ آوردن، هر آن چیزی است که انسان فردا به دست میآورد. این هـم غیب است و نهان از دیدگان است. غیبی است که درگاه آن بسته است، و پردهها بر آن آویـزان گردیده است. انسان در برابر تاریکی غیب مات و مبهوت میایستد، و نمیتواند چیزی را ببیند که در آن سوی پرده است. همچنین است:
(وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ).
و هیچ کسی نمیداند که در کدام سرزمینی میمیرد. این کار هم در پس پرده فروهشتۀ ستبری است کـه گوشها و چشمها به فراسوی آن راه ندارند و نمیتوانند بدان نفوذ بکنند و از آن عبور نمایند.[4]
انسان در برابر این پردهها عاجز و درمانده و کرنشکنان و ویلان میماند. وقتی که انسان با این پردهها روبرو میشود تا اندازهای از آنها چـیزی مـیفهمد، و عـلم معدود و ناچیز خود را آشکارا میبیند و پی به مقصود دانش بشری میبرد، و غرور علم و معرفتی که ادّعـا میکرده است سقوط میکند و از مـیان برمیخیزد. متوجّه میشود که مردمان در برابر پردۀ فروهشتۀ غیب جز دانش اندکی ندارند، و در آن سوی پردۀ فروهشتۀ غیب چیزهای بسیاری است که مردمان از آنها هیچ گونه علم و اطّلاعی ندارند. اگر مردمان همۀ چـیزهای ایـن سوی پردۀ غیب را بدانند باز هـم مـات و مـبهوت و حیران و ویـلان در برابر پـردۀ غیب میایسـتند و نمیدانند فردا چه خواهد شد و چه بازی کند روزگار! بلکه مردمان نمیدانند پس از همین لحظه چه میشود و چه روی میدهد. در این وقت است که نفس بشری از کبریاء خود پـائین میآید و در برابر خدا کرنش مینماید.
روند قرآنی این انگیزههای ژرف را عـرضه مـیدارد، انگیزههائی که سخت در دل بشری تأثیر میگذارند، و گسترۀ فراخ و فراوانی را فرا میگیرند، گسترۀ فراخی از زمان و مکان، واقعیّت موجود، آیندۀ مورد نظر، غیب بسیار نهان از دیدگان، خاطرههای درون، و فاصلههائی که مرغ خیال در آنها به پرواز درمیآید و بال و پر میزند: فاصلههای میان قیامت دوردست، و بارانهائی که سرچشمههای بعیدی دارند، و چیزهائی که در رحمها نهانند و پنهان از دیدگانند، و چیزهائی که فردا چنگ آورده میشوند که از لحاظ زمان نزدیکند ولی در دل زمان فرو خزیدهاند و ناپیدایند. و بالأخره جای مرگ و دفن آن هم در میان گمانها گم گردیده است و دور از دسترس انسان شده است.
این گستره، پهنۀ فراخی با فاصلههای زمانی و اقطار و اکناف مکانی است. امّا پسـودههای فراوانـی که آن فــاصلهها و زمـانها را به تصویر میکشند پس از پرداختن بدانها و گشت و گذار در آنها، آن فاصلهها و زمانها کمکم دامن فراهم میچینند و در کنار نقطۀ غیب مجهول گرد میآیند. با جملگی آنها در جلو سوراخ کوچک بستهای میایستیم. اگر به اندازه سر سوزنی از این سوراخ بازگردد نزدیک و دور فراسوی آن یکسان میشود، و دورترین نـه و نزدیکترین نقطۀ آنجا آشکار و پدیدار میگردد[5]. . . ولی با وجود ایـن، سوراخ غیب رویـاروی انسـان بسته میماند، چون سوراخ غیب فراتر از قدرت و توان انسان است و در فراسوی دانش آدمیزاد قرار دارد. پیوسته غیب، غیب میماند، و دربست به خدا مربوط میگردد و جز او کسی بدان دسترسی پیدا نمیکند، مگر خدا اجازه بدهد و مقداری برای انسانها پدیدار و آشکار شود.
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ) (٣٤)
قطعاً خدا آگاه و باخبر (از موارد مذکور) است.
غیر از خدا کسی علیم و خبیر، یعنی بس آگاه و بسیار باخبر نمیباشد.
*
بدین ترتیب این سوره پایان میپذیرد، و این کوچ دور و دراز، با همان فاصلهها و کرانهها و ژرفاهای بسیار خود باقی میماند، و دل از ایـن کوچ دور و دراز و فراگیر و فراخ، با گامهای کند و درماندهای برمیگردد؛ چرا که بسیار گردیده است و سنگینیهای فراوانی را بر دوش کشیده است، و دربارۀ آن جهانها و صحنهها و زندگیها بسی اندیشیده است و به تفکّر نشسته است. این سوره با وجود این که از ٣4 آیه بیشتر نیست، این همه گسترههای فراخ را میپیماید و از این همه مسائل به سخن درمیآید. مبارک و بزرگوار خدا است که آفریدگار دلها، و نازلکنندۀ این قرآن است، قرآنی که شفاءبخش چیزهائی است که در سینهها است، و هدایت و رحمت برای مؤمنان است.
*
[1] مراد عهدشکن ستمپیشهای است که عهود خدا با خود را مراعات نمیدارد (مترجم)
[2] مراد بسیار ناسپاسی است که نسبت به نعمتهای خـدا سخت کفران می ورزد. (مترجم)
[3] مراجعه شود به کتاب: «مشاهد القیامه فی القرآن» فصل: دنیای دیگر در قرآن. صفحۀ 42-44
[4] مراد از عدم آگاهی مردم از امور پنجگانۀ مذکور در آیه، خصوصیات و جزئیات هر یک از موارد است. (مترجم)
[5] گلچینی از کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن». فصل: هماهنگی هنری.