سوره الرحمن
سوره الرحمن مدنی و 78 آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
الرَّحْمَنُ (١)عَلَّمَ الْقُرْآنَ (٢)خَلَقَ الإنْسَانَ (٣)عَلَّمَهُ الْبَیَانَ (٤)الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ (٥)وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ (٦)وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ (٧)أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ (٨)وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ (٩)وَالأرْضَ وَضَعَهَا لِلأنَامِ (١٠)فِیهَا فَاکِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الأکْمَامِ (١١)وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ (١٢)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (١٣)خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ (١٤)وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ (١٥)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (١٦)رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ (١٧)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (١٨)مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ (١٩)بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لا یَبْغِیَانِ (٢٠)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢١)یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ (٢٢)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢٣)وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلامِ (٢٤)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢٥)کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ (٢٦)وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالإکْرَامِ (٢٧)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٢٨)یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ (٢٩)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٠)سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ (٣١)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٢)یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلا بِسُلْطَانٍ (٣٣)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٤)یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلا تَنْتَصِرَانِ (٣٥)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٦)فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ (٣٧)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٣٨)فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلا جَانٌّ (٣٩)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٠)یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالأقْدَامِ (٤١)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٢)هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ (٤٣)یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ (٤٤)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٥)وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (٤٦)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٧)ذَوَاتَا أَفْنَانٍ (٤٨)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٤٩)فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ (٥٠)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥١)فِیهِمَا مِنْ کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ (٥٢)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥٣)مُتَّکِئِینَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَجَنَى الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ (٥٤)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥٥)فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ (٥٦)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥٧)کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ (٥٨)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٥٩)هَلْ جَزَاءُ الإحْسَانِ إِلا الإحْسَانُ (٦٠)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦١)وَمِنْ دُونِهِمَا جَنَّتَانِ (٦٢)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦٣)مُدْهَامَّتَانِ (٦٤)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦٥)فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ (٦٦)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦٧)فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ (٦٨)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٦٩)فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ (٧٠)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧١)حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ (٧٢)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧٣)لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ (٧٤)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧٥)مُتَّکِئِینَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِیٍّ حِسَانٍ (٧٦)فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ (٧٧)تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَالإکْرَامِ (٧٨)
این سوره مکی [1] دارای شیوه ویژه قابل ملاحظهای است. اعلان همگانی درگستره جهان بزرگ هستی است. اعلام نعمتهای چشمگیر و آشکار، در ساختار زیبایکردگار، در نوآوریها و زیبانگاریهای آفریدگار در آفریدههای بیشمار دادار، در تدبیر و تقدیر یزدان سبحان در اداره جهان و چرخاندن امور آن، و متوجه ساختن جملگی مردمان به سوی ایزد بزرگوار منان است ... این سوره گواه کردن کل جهان بر ثقلین، یعنی بر انس و جن است، انس و جنیکه مخاطبان این سوره به طور یکسان هستند. این سوره انسانها و پریها را در گستره هستی، به شهادت هر موجودی، مخاطب قرار میدهد، و ایشان را به مبارزه میطلبد و از ایشان میخواهد اگر میتوانند نعمتهای خدا را انکار کنند، این گوی و این میدان. این مبارزهطلبی به دنبال بیان هر نعمتـیکه خدا آن را برمیشمرد و جدا جدا پیش چشم میدارد، تکرار میگردد. یزدان سبحان در این سوره گستره کل جهان را نمایشگاه نعمتهای خود میسازد، و گستره جهان آخرت را نیز همینگونه معرفی میکند. طنین اعلان در بنیادکل این سوره، و در آهنگ فاصلههای آن جلوهگر میآید ... طنین اعلان در بلند گرداندن صدا بدان بالا بالاها، و درکشش صدا و رساندن ندا بدان دوردستها جلوهگر میآید. همـچنین طنین اعلان جلوهگر میآید در سرآغاز بیدارکننده و هوشدار دهندهایکه مایه هوشیاری و بیداری و انتظار خـبرهائی مـیگرددکه پس از سرآغاز این سوره میرسند و آگاهی میدهند ... (الرحمن) یککلمه است. مبتدای مفرد است. رحمان واژهای است و بیانگر معنی رحمت است. در طنین آن، اعلان است. این سوره گذشته از اینها بیانگر پسودههای رحمت و مهربانی، و نمایشگاه نعمتهای یزدان مهربان است.
نمایشگاه نعمتهای یزدان با تعلیم قرآن باز میگردد، و در معرض دید همگان قرار میگیرد. تعلیم قرآن به عنوان بزرگترین لطف یزدان در حق انسان قلمداد میشود. پیش از اینکه از آفرینش انسان و تعلیم سخن گفتن بدوسخن رود،ازتعلیم قـرآن سخن بـهمیان می آید.
پس از ذکر تعلیم قرآن به انسان، از آفرینش انسان، و اعطای صفت بزرگ بشری بدو، یعنی سـخنگفتن و مفاهیم و مقاصد را بیانکردن، صحبت میشود.
سپس صـفحات هستی را باز بکند، صفحاتیکهگویای نعمتهای خدا است ... خورشید، ماه، درخت، آسمان بلند، ترازوئیکهگذاشته شده است، زمین و چیزهائی که در آن است، از قبیل: میوه، درخت خرما، دانه،گیاهان خـوشبو، پریها و انسانها، مشرقها و مغربها، دو دریائی که میان ایشان سد و مانـعی است و با یکدیگر نمیآمیزند، آنچه ازآن دو دریا بیرون میآید و حاصل میگردد، و آنچه بدان دو دریا میریزد و در آنها جاری میگردد ...
وقتیکه نشان دادن این صفحات بزرگ به پایان میآید، در سایه وجـود مطلق ذات خدای بزرگوار و جاویدان، صحنه نیستی و نابودی همه آفریدگان نشان داده میشود. خدائیکه جملگی آفریدهها بدو رو میکنند و روی میآورند تا در باره کار و بارشان آن گونهکه میخواهند تصرفکند و آنچه میخواهد بکند. در سایه نیستی مطلق و ماندگاری مطلق، تهدید هراسانگیزی درمـیرسد و مبارزهطلبی جهانی با انسانها وپریها مطرح میشود:
(سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ .یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلا بِسُلْطَانٍ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ .یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلا تَنْتَصِرَانِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
ای پریها و انسانها! به حساب شما خواهیم پرداخت. پس کدام یک از نعمتهای پروردگار خود را انکار و تکذیب مـیکنید؟! ای گروه پریها و انسانها! اگر میتوانید از نواحی آسمانها و زمین بگذرید، بگذرید، ولیکن نمیتوانید بگذرید مگر با قدرت عظیم (مادی و معنوی). پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟! آتش بیدود و مس گداخته به سوی شما روانه میگردد و بر سـر شما ریخته میشود، و شما همدیگر را نمیتوانید یاری بدهید. پس کدامین نعمت پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟! (الوحمن/31-36)
بعد از آن صحنه پایانی نشان داده میشودکه صحنه قیامت است. این صحنه در یک تصویر جهانی نشان داده میشود. در این تصویر، صحنه آسمان، سرخ و مایع، و صحنه عذاب بزهکاران، و پاداش پرهیزکاران به گونه طولانی و مـفصل،ترسیم میگردد.
آنگاه پایان مناسبی با نمایشگاه نعمتها درمیرسد:
(تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَالإکْرَامِ) .
نام پروردگار بزرگوار و گرامی تو، چه مبارک نامی است!. (الرحمن/78)
*
این سوره به طور کلی اعلان همگانی درگستره جهان بزرگ است. اعلانی استکه از جهان والای فرشتگان شنیده میشود، و نواحی و زوایای هستی آن را پاسخ میگوید، و برآنگواهی میدهد هرکس و هرچهکه در جهان هستی است.
*
« آلرحمن »٠ خداوند مهربان ... .
این سرآغاز، لفظ و معنی آن، وآهنگ و نوای آن، مـقصود و مراد است.
« آلرحمن »٠ خداوند مهربان ... .
الرحمن با این طنین در جهان میپیچد، پژواک آزاد و کشیده آن در همه نواحی و زوایای این جهان بهگوش جان میرسد، وگوشه وکنار این جهان، همآوا با آن میشود، و بدان پاسخ میگوید.
« آلرحمن »٠ خداوند مهربان ... .
الرحمن با این آهنگ بلندیکه تا دوردستها میرسد، در طبقات هستی میپیچد و طنینانداز میگردد، و کل هستی را مخاطب میسازد، و هر پدیدهای متوجه طنین آن میشود، طنینیکه فضای آسمانها و زمین را پر میکند، و به هرگوشی و به هردلی میرسد.
« آلرحمن »٠ خداوند مهربان ... .
بس میکند، و آیه به پایان مـیرسد. هستی جملگی ساکت میشود، و بعد از این سرآغاز بزرگ چشم به راه خبر سترگی میگردد. بعد از آن خبریکه انتظار میرود درمیرسد. آن خبریکه دل هستی از آن به تکان و لرزه درمیآید.
(عَلَّمَ الْقُرْآنَ .خَلَقَ الإنْسَانَ .عَلَّمَهُ الْبَیَانَ .الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ .وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ . وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ .أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ .وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ . وَالأرْضَ وَضَعَهَا لِلأنَامِ .فِیهَا فَاکِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الأکْمَامِ .وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ .خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ .وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ . رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟).
قرآن را یاد داد. انسان را بیافرید. به او بیان (آنچه در دل است) آموخت. خورشید و مـاه برابر حساب (منظمی در چرخش و گردش) هستند. گیاهان و درختان برای خدا سجده میکنند و کرنش میبرند. آسمان را برافراشت، و قوانین و ضوابطی را گذاشت. هدف (از ایجاد قوانین و ضوابط در عالم هستی) این است که شما هم (قوانین و ضوابط را در زندگی فردی و اجتماعی خود رعایت کنید و) از (حد و مرز) قوانین و ضوابط (مقرره) تجاوز نکنید. در وزن کردن و برکشیدن (کالاها و در متر کردن و اندازهگیری چیزها) دادگرانه رفتار کنید و از ترازو مکاهید (و کم و کاست ندهید و کمفروشی نکنید). خداوند زمین را برای (زندگی) انسانها آفریده است. در زمین میوههای فراوان، و از جمله خرما است که دارای غلاف است. و (در زمین) گیاهان خوشبو وجود دارد، و همچنین دانههائی است که در میان پوسته قرار دارند. (ای گروه پریها و انسانها) کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟.
این بند نخستین استکه در باره بیان نعمتهای خدای مهربان است. این خبر اول استکه بعد از آن اعلان درمیرسد.
(عَلَّمَ الْقُرْآنَ): قرآن را یاد داد.
این نعمت بزرگ استکه مرحمت خداوند مهربان در حق انسان در آن جلوهگر است ... قرآن ... قرآن ترجمه صادق وکامل قوانین این هسـتی است. قرآن برنامه آسمان برای زمین است، برنامهایکه ساکنان زمین را با قانون هستی پیوند میدهد، و عقیده و اندیشهها و معیارها و مقیاسها و ارزشها و نظامها و احوال و اوضاع مردمان را بر پایه ثابت و پایداری استوار و پابرجا میدارد، پایهایکه هستی بر آن استوار و پابرجا است. بدیشان آسایش و آرامش و تفهیم و تفاهم و همآوائی با قانون جهان میبخشد.
قرآن دریچه احساس و شعور مردمان را رو به این جهان زیبا بازمیگرداند، به گونهای که انگار اولین بار است ایشان به دیدن و ورانداز کردن جهان میپردازند. در نتیجه احساس ایشان در حق ذات خودشان را تازه میگرداند، همچنین احساس آنان در حق هر چیز پیرامونشان را نیز تازه میگرداند. بر تازگی میافزاید و به هر چیز پیرامونشان حیات پویائی میبخشدکه با انسانها همآوا و همنوا میگردد و به آنان مهر میورزد، و ایشان هم بدو مهر میورزند، و ناگهان همه مردمان میبینندکه در میان دوستان و یاران مهربان و دوستدار بسر خواهند برد، هرجا بروند یا هرجا بمانند، در طول این کوچ دور و درازیکه بر روی این ستاره دارند! قرآن همان است که به دلهایشان میاندازد که آنان جانشینان روی زمین هستند. آنان در نزد خداگرامی و عزیزند. ایشان عهدهداران امانتی هستند که آسمانها و زمین وکوهها از پذیرش آن ترسیدند. قرآن مردمان را با ارزش خودشان آشنا میسازد، ارزشی که آن را با پیادهکردن و تحقق بخشیدن انسانیت والایشان به دست میآورند. انسانیت والا هم با یگانه وسیلهاش به دست میاید که ایمان است، ایمانیکه نفخه خدا را در جانهایشان تازه مینماید، و نعمت بزرگ او در حق انسان را پیاده میگرداند.
بدین خاطر است که یزدان تعلیم قرآن را بر آفرینش انسان مقدم داشته است. چه با قران است که در این پدیده، معنی انسان تحقق حاصل میکند، و انسان ادم میشود.
( خَلَقَ الإنْسَانَ عَلَّمَهُ الْبَیَانَ).
انسان را بیافرید، و بدو بـیان (آنچه در دل است) آموخت.
در اینجا موقتاً آفرینش اولیه انسان را رها میکنیم. ذکر آن پس از اندکی در همین سوره خواهـد آمد. زیـرا مـقصود از ذکر آفرینش انسان در اینجا چیزی استکه به دنبال آن میآیدکه یاد دادن بیان و سخنگفتن است. ما انسان را میبینیمکه سخن میگوید و به تعبیر و تبیین میپردازد، و تفهیم و تفهم دارد، و به دیگران پاسخ میدهد و دیگران بدو پاسخ مـیدهند وگفت و شنود دارند ... به سبب طول انس و الفت، عظمت این عطیه، و سترگی این کار خارقالعاده و اعجازامیز را فراموش میکنیم. قرآن ما را بدینکار خارقالعاده و اعجازآمیز توجه میدهد و بـرمیگرداند، و ما را در موارد مختلفی بیدار و هوشیار میسازد تا در باره این کار شگفت بیندیشیم و به تدبر و تفکر راجع بدان بنشینیم.
انسان چیست؟ اصل و اساس انسان کدام است؟ چگونه زندگی را میآغازد؟ و چگونه بیانکردن و سخنگفتن بدو آموخته میشود؟
این تکسلولی که زندگیش در رحم میآغازد، سلول ساده کوچکی است. بسی ناچیز و بسی خوار است! با میکروسکوپ دیده میشود و تا اندازهای پدید میآید. ولی نمیتواند از خود بگوید و خود را بشناساند!
امّا همین سلول، چیزی طول نمیکشدکه به جنین تبدیل میشود، جنینیکه ازمیلیونها میلیون سلولهـایگوناگون شکل میگیرد و پدیدارمیگردد ... سلولهای استخوانی ... عضلاتی. ..عصبـی ... پوستی. ..از سلولها همچنین اندامها و حواس ووظائف شگفت انگیز وهراسانگیز آنها پیدا و هویدا میشود: شنوائـی، بینائی،چشائی، بویائی،پسائی ... آنگاه معجزه بزرگ و راز سترگ درک و فهم نمودن و بیانکردن و پی بردن و پیامگرفتن و پیامرسانی ... نمودار و پدیدار میآید. همه اینها از همان تکسلول سادهکوچک ناچیز خوار سر برمیزنند، سلولیکه نزدیک است پـدیدار نیاید و خـود را ننماید!
چگونه؟ ازکجا؟ . . توسط خدای مهربان، و با عملکرد یزدان سبحان.
حال بنگریم بیانکردن و سخنگفتن چگونه انجام میپذیرد .
(والله أخرجکم من بطون أمهاتکم لا تعلمون شیئا وجعل لکم السمع والأبصار والأفئدة).
خداوند شما را ازشکمهای مادرانتان بیرونآورد در حالی که چیزی (از جهان دور وبر خود) نمیدانستید، و او به شما گوش و چشم و دل داد. (نحل/78)
تشکیلدستگاه نطق وبیانخودش چیز عیبوغریبی است، و شگفتیها وشگرفیهایش به پایان نمیآید ... زبان، لبها، فک، دندانها، حنجره، نای، نایژهها، نایژکها، ششها.[2] . . و ... همه اینها درکار اتوماتیک ایجاد صدا شرکت دارند. تازه این حلقهای از حلقههای زنجیره نطق و بیان است. اینها هر چندکه مهم و قابل توجه هستند، ولی جز جنبه میکانیکی اتوماتیکی دراینکار پیچیده را نشان نمیدهند،کار پیچیدهایکه بعد از آن به گوش و مغز واعصـاب تعلق میگیرد. آنگاه به عقل مربوط میگردد و از عقل چیزی جز نام آن نمیدانیم. چیزی ازماهیت و حقیقت عقل درک و فهم نمیکنیم. بلکه نزدیک استکه چیزی از عـملکرد و روش و شیوه آن ندانیم!
گوینده چگونه واژهای را میگوید؟
گفـتن،کار پیچیدهای است. مراحل وکامها و دستگاههای زیادی دارد.کار پیچیدهای است و در برخی از مراحل هنوز پنهان و نهان برای انسان است.
اینکار پیچیده.با احساس نیاز بهگفتن واژه معینی برای ادای هدف مشخصی میآغازد. این احساس از ادراک یا خرد و یا جان، به ابزار محسوسکار یعنی مغز منتقل میشود، امّا نمیدانیم چگونه!..گویا مغز استکه از طریق اعصـاب فرمانگفتن این واژه مطلوب را صادر میکند. واژه نیز همان چیزی استکه یزدان آن را به انسان آموخته است، و معنی آن را شناسانده است. در اینجا استکه ریه مقداری از هوای اندوخته در خود را پرت میکند تا از نایژه ونایژکها بگذرد و به لوله نای برسد و ازآنجا به حنجره و تارهای شگفت صوتی آن منـتقل شود، تارهای شگفت صوتیایکه تارهای صوتی یا هیچ ابزار صوتی ساخت انسان با نغمههای گوناگون آن قابل مقایسه نیست! این هوا در حنجره صدائی را تولید میکند، و حنجره آن را آنگونهکه عقل میخواهد شکل میبخشد ... بلند یا پائین، تند یا کند، خشن یا نرم، پهن یا دراز.کوتاه یا کشیده ... و اشکال و صفات دیگریکه صدا دارد. با حنجره زبان و لبها و فک و دندانها، همیاری و همکاری میکنند. این صدا از حنجره میگذرد و با فشارهای ویژهای در مخرجهای حروف مختلف شکل میگیرند. به ویژه در زبان، هر حرفی از منطقهای میگذردکه دارای آهنگ مشخص است. در زبان فشار معین به تمام وکمال میرسد، تا حرف با طنین مشخص به صدا درآید ... همه اینها یک واژه است و بس ... به دنبال آن واژه، عبارت، موضوع، اندیشه، و احساسهای پیشین و پسین قرار میگیرد. هریک از اینها جهان عجیب و غریبی استکه در این وجود بشری عجیب و غریب، با صنع خدای مهربان و با فضل ایزد منان، پدیدار و نمودار میگردد.
*
آنگاه روند قرآنی به ذکر نعمتهای خدای مهربان در نمایشگاه جهانی همگانی، ادامه میدهد:
(الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ (.
خورشید و ماه برابر حساب (منظمی در چـرخش و گردش) هستند.
خورشید و ماه بهگونهای درکارندکه دقت تقدیر و تدبیر و سنجش و منش در هماهنگی منظم وجود و هستی و چرخش وگردش آنها جلوهگر و پدیدار است. بهگونهایکه دل را از زیبائی و دلآرائی و ترس و هراس پر میکند، و عقل و خرد را محو نگاه این بزرگی و سترگی جلوهگر در این اشاره، و پـدیدار در حقائق ژرف واقع در لابلاهای این اشاره، میسازد.
خورشید بزرگترین اجرام موجود در آسمـان نیست. بلکه در این فضائیکه انسانها حدود و ثغور آن را نمیدانند میلیونها میلیون ستاره وجود دارد، و بسیاری از آنها از خـورشید بزرگترند وگرما و نور بیشتری دارند. برای مثال ستاره شعرای یمانی بیست برابر وزن خورشید وزن دارد، و نور آن پنجاه برابر نور خورشید است. سـمـاک رامح، حجم ان هشتاد برابر حجم خورشید، و نور آن هشت هزار برابر نور خورشید است. سهیل دو هزار و پانصد برابر خـورشید نیرو دارد ... و به همین منوال و روال ...
ولی خورشید مهمترین ستاره برای ما سـاکنانکره کوچک زمین است. زمین و جملگی ساکنان زمین در پرتو نور خورشید وگرما و جاذبه آن زندگی میکنند. ماهکه تابـعکوچک زمین است به همین سان برای زمین و ساکنان آن بسی مهم است. دارای تاثیر بسزائی در حیات موعد در زمین است. مهمترین عامل جزر و مد دریاها است.
حجـم خورشید، و درجه حرارت آن، و دوری آن از ما، و حرکت آن در مدار خودش، و همچنین حـجم ماه و دوری آن وگردش آن، و آثاری که خورشید و ماه در حیات زمین دارند، و چه موقعیتی در فضا با ستارگان و سیارگان دیگر دارند، همه برابر مبنای وکتاب کاملاً دقیقی است...
میخـواهیم بهگوشهای از حساب وکتاب دقیق خـورشید و ماه اشارهای بکنیم، حساب وکتاب دقیـقیکه خـورشید و ماه در رابطه باکره زمین ما و با زندگی و زندههای آن دارند:
خورشید از زمین 5/92 میلیون مایل دور است. اگر به ما نزدیکتر از این فاصله قرار میداشت، زمین میسوخت یا ذوب میشد و یا بخار میگردید و به هوا میرفت و در فضا پراکنده میشد! اگر خورشید از ما دورتر از این فاصله قرار میداشت هر موجود زندهای که بر روی زمین زندگی میکند یخ میزد! حرارتیکه از خورشید به ما میرسد بیش از یک جزء از دو میلیون جزء حرارت آن نیست. این مقدار ناچیز حرارت برای زندگی ما بسنده و سازگار است. اگر ستاره شعری با صخامت و حرارتیکه دارد در جای خورشید ما بود، کره زمین بخار میگردید، و در فضا پراکنده میشد! همین ماه نیز حجم آن و دوری آن از زمین، باید بدین اندازه و در این فاصله باشد و بس. اگر ماه حجم آن بزرگتر از حجم فعلی میبود، امواجیکه در دریاهای زمین ایجاد میکرد برای زیرگرفتن زمین با طوفانی بسنده بودکه همه چیزهای روی زمین را فرامیگرفت و غرق خـود میکرد. هـمچنـین اگر ماه از موقعیتیکه خدا برابر حساب وکتاب دقیق خود آن را در آن قرار داده است، حساب وکتابیکه به اندازه موئی اشتباه نمیکند و به خطا نمیرود، باز طوفان جزر و مد دریاها زمین را فرامیگرفت و غرق آب میکرد! جاذبه خورشید و جاذبه ماه نسبت به زمین، دارای حساب وکتاب خود در توازن موقعیت زمین، و در حفظ آن در خط سیری دارد که این زمین در اینگستره فراخ هراسانگیز در پیشگرفته است. خط سیریکه زمین ومنظومه شمسی ما همه با هم در یک جهت آن را با سرعت هزار مایل در ساعت بـه سوی مکانی میپیمایندکه برج جبار [3] نام دارد. با وجود چنین سرعتی در مدت میلیونها میلیون سال، در راه خود به ستارهای برخورد نکردهاند و نمیکنند!
در اینگستره فراخ و هراسانگیز، مدار ستارهای به اندازه موئی مختل نمیگردد و به هم نمیخورد، و حساب وکتاب هماهنگی و همآوائی، نه در حجم و نه در حرکت، پس و پیش نمیشود و مختل نمیگردد! خداوند بزرگوار راست فرمودهاند:
(الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ).
خورشید و ماه برابر حساب (منظمی در چرخش و گردش) هستند.
(وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ).
گیاهان و درختان برای خدا سـجده میکنند و کرنش میبرند.
اشاره آیه پیشین به حساب وکتاب و تقدیر و تدبیر در ساختار جهان بزرگ بود، ولی این اشاره در این آیه به جهت و رویکرد این جهان و ارتباط آن است. این هم اشاره الهامبخشی به حقیقت یگانهای دارد که تنها او هادی و راهنمای همگان است.
این جهان با سرچشمه نخستین خود و با آفریدگار نوآفرین و زیبانگار خود، ارتباط بندگی و پرستش دارد.گیاهان و درختان نمونههائی از این جهان هستند، و برجهت و رویکرد کل جهان دلالت دارند ... بعضی از مفسران «نجم» را ستارهای تفسیر کردهاندکه در آسمان است. برخی از آنان آن راگیاهی تفسیرکردهاند که بسان درخت برتنه خود استوار نمیگردد. چه نجم به معنی ستاره و چه به معنیگیاه باشد،گستره اشاره در این نص یکسان است، و به حقیقت رویکرد این جهان و ارتباط آن سر میکشد و منتهی میشود.
جهان آفریده زندهای و دارای جان است. جانی استکه مظهر و شکل و درجه آن در پدیدهای تا پدیده دیگری فرق میکند، ولی حقیقت آن یکی است.
از دیرباز دل بشری حقیقت این حیات ساری و جاری درگستره کل هستی را درک و فهمکرده است، و حقیقت رویکرد جان هستی به آفریدگار خود را تشخیص داده است. دل حقیقت این حیات و حقیقت این رویکرد را با الهام خدائی موجود در سرشت خود درک و فهم نموده است. ولیکن این حقیقتگاهی بر دل سایه میافکند و ابری میشود و از آن پنهان میگردد هر زمانکه دل بخواهد آن را شکارکند با عقلیکه مقیّد به تجارب و آزمودههای حواس است!
در این اواخر انسان توانسته است به اطراف و اکناف نزدیک به حقیقت وحدت در ساختار هستی برسد، ولیکن هنوز که هنوز است در این راه دور از وصول به حقیقت جان زنده خـود است!
امروزه علمگرایش به این داردکه فرضکند اتم سازنده ساختار جهان است. اتم هم در حقیقت خود فقط تشعشع است، و حرکت پایه و اساس جهان است، و خاصیت مشترک در میان همه اتمها است.
جهانکه حرکت پایه و اساس و ویژگی و خاصیت آن است، با این حرکت بهکجا رو میکند؟
قرآن میفرماید: جهان با حرکت جانش رو به هستیبخش خود میکند و میرود. حرکت جان جهان حرکت اصیل است، چه حرکت ظاهر جهان جز تعبیری از حرکت جان جهان نیست. حرکت جان جهان استکه آیات بیشماری در قرآن آن را به تصویر میکشند. از جمله آنها این آیه است:
(وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ ).
گیاهان و درختان برای خدا سجده میکنند و کرنش میبرند.
از این قبیل آیات یکی هم این آیه است:
(تسبح له السماوات السبع والأرض ومن فیهن وإن من شیء إلا یسبح بحمده , ولکن لا تفقهون تسبیحهم).
آسمانهای هفتگانه و زمین و کسانی که در آنها هستند همگی، تسبیح خدا میگویند و (با تنزیه و تقدیسش، رضای او میجویند. اصلاً نه تنها آسمانهای هفتگانه و زمین) بلکه هیچ موجودی نیست مگر این که (بـه زبان حال یا قال) حمد و ثنای وی میگویند، ولی شما تسبیح آنها را نمیفهمید (چرا که زبانشان را نمیدانید و از ساختار اسرارآمیز عالم هستی و نظام پیچیده جهان آفرینش چندان مطلع نیستید. پس هماهنگ با سراسر جهان هستی به یکتاپرستی بـپردازیـد و از راستای جملگی کنار نروید و دور نشوید. درهای توبه و برگشت به سوی یزدان جهان به روی همگان باز است). (اسرا/44)
همچنین این آیه:
(ألم تر أن الله یسبح له من فی السماوات والأرض والطیر صافات . کل قد علم صلاته وتسبیحه).
(ای پیغمبر!) مگر نمیدانی که همه کسانی و همه چیزهائی که در آسمانها و زمین بسر میبرند، و جملگی پرندگان در حالی که (در هوا) بال گستردهاند، سرگرم تسبیح (خدا و فرمانبر اوامر) او هستند؟! همگی به نماز و تسبیح خود آشنایند (و برابر فرمان تکوینی یا تشریعی، و یا الهام الهی، به وظیفه خویش در زندگی آگاهند، و به زبان قال یا حال بیانگر عظمت و جبروت پروردگار و نمایانگر قدرت و حکمت آفریدگارند). (نور/41)
درباره این حقیقت بیندیش، و جهان را در عبادت و تسبیحش تعقیب و وارسی کن. این کار به دل انسان لذت و بهره عجیب و غریبی میبخشد. در آن حالکه انسان احساس میکند هر چه پیرامون او است زنده است و بدو عطوفت و مهربانی میورزد، و با او رو به آفریدگارش میکند. انسان میان جانهای همه چیزها ایستاده است. جانها در همه چیزها میدمد، و همه چیزها را برادران و یاران او میگرداند!
این اشارهای است با ابعاد و فواصل و اعماقیکه دارد...
(وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ .أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ .وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ)٠
آسمان را برافراشت، و قوانین و ضوابطی را گذاشت. هدف (از ایجاد قوانین و ضوابط در عالم هستی) این است که شما هم (قوانین و ضوابط را در زندگی فردی و اجتماعی خود رعایت کنید و) از (حد و مرز) قوانین و ضوابط (مقرره) تـجاوز نکنید. در وزن کردن و برکشیدن (کالاها و در متر کردن و اندازهگیری چیزها) دادگرانه رفتار کنید و از ترازو مکاهید (و کم و کاست ندهید و کمفروشی نکنید).
مراد از اشاره به آسمان - بسان سائر اشارههای قرآنی به جولانگاههای این هستی - بیدارکردن دل غافل، و نجات دادن آن از تنبلی الفت و عادتگرفتن، و توجه دادن او به بزرگی و هماهنگی و زیبائی این جهان، و آگاهکردن او از قدرت و قوت و شکوه و جلال دستی استکه جهان را از نیستی به هستی آورده است.
مراد از اشاره به آسمان - مفهوم و مقصود از آسمان هرچه هست -جلب توجه به والائی است. چشمها را به بالا خیرهکردن، و بدان فضای هراسانگیز و بلند دوختن است. فضائیکه حدود و ثغور آن ناشناخته و ناپیدا است، و میلیونها میلیون ستاره بزرگ در آن شناور است ولی دو تای آنها با یکدیگر خورد نمیکند، و منظومه شمسی ما با منظومه دیگری قصادت نمینماید ... گاهی منظومهای نزدیک به هزار میلیون ستاره دارد، مثل منظومههایکهکشانیکه منظومه شمسی ما یکی از آنها است. درکهکشان ما خورشیدهائی وجود داردکهکوچکتر از خورشید ما است، و خورشیدهائی وجودکه هزاران برابر از خورشید ما بزرگتر است. قطر خورشید ما (3/1 2) میلیون کیلومتر است!.. همه این ستارهها، و همه این منظومهها درگستره هستی با سرعتهای هراسانگیزی حرکت میکنند، و با وجود این که در این فضای فراخ هراسانگیز، تکههای شناور پرتی است، با آنها تصادف و برخـورد نمیکنند!
درکنار این عظمت موجود در برافراشتن این آسمان هراسانگیز فراخ، این مطلب ذکر میشود:
«وَضَعَ الْمِیزَانَ » ٠
قوانین و ضوابطی را گذاشت.
ترازوی حق را قرار داد. آن را ثابت و برقرار و استوار کرد. آن را برای ارزیابی ارزشها پابرجا داشت، ارزیابی ارزشهای اشخاص و رخدادها و چیزها. تا راستی و درستی ارزشها مختل نگردد، و وزن و ارج آنها آشفته نشود، و ارزشها از نادانی وکینهتوزی و هوا و هوس پیروی نکند.
ترازوی حق را درفطرت، و در این برنامه الهی پابرجا و استوار داشت، برنامهایکه همه رسالتهای آسمانی آن را با خـود به ارمغانآوردهاند و قرآن آن را در بر دارد:
(وَضَعَ الْمِیزَانَ ...أَلا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ ).
قوانین و ضوابطی را گذاشت ... هدف (از ایجاد قوانین و ضوابط در عالم هستی) این است که شماهم (قوانین و ضوابط را در زندگی خود رعایت کنید و) از (حد و مرز) قوانین و ضوابط (مقرره) تجاوز نکنید.
تا دچار افراط وزیادهروی و تفرط وکوتاهی نشوید...
( وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ ).
در وزن کردن و برکشیدن(کالاها ودر متر کردنو اندازهگیری چیزها) دادگرانه رفتار کنید و از تـرازو مکاهید (وکم و کاست ندهید و کمفروشی نکنید)
بدین خاطر وزنکردن و کشیدن، دادگرانه صورت میپذیرد، و افزایشی وکاهشی وجود نـخواهد داشت. بدین جهت حق در زمین، و حق درزندگی انسانها، با ساختار بنیاد هستی و نظم و نظام آن ارتباط پیدا میکند. حق با مفهوم معنوی آسمان نیز پیوند پیدا مینماید. چراکه وحی خدا وبرنامه او ازآسمان نازل میگردد. حق با مدلول منظور و مشهود آسمان هم ارتباط مییابد. زیرا آسمان، بزرگ هستی وثبات آن را میرساندکه به فرمان یزدان و با قدرت ایزد سبحان برقرار و استوار است ... این دو مفهوم و مدلول، با آهنگ و سایهروشنهای الهامگرانه خود، متبادر به ذهن و شعور میگردد.
( وَالأرْضَ وَضَعَهَا لِلأنَامِ .فِیهَا فَاکِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الأکْمَامِ .وَالْحَبُّ ذُو الْعَصْفِ وَالرَّیْحَانُ).
خداوند زمین را برای (زندگی) انسانها آفریده است. در زمین میوههای فراوان، و از جمله خرما است که دارای غلاف است. و (در زمین) گیاهان خوشبو وجود دارد، و همچنین دانههائی است که در میان پوسته قرار دارند.
ما به سبب طول ماندگاری واستقرارمان بر روی زمین، و به سبب خوی و الفتیکه با اوضاع و احوال زمین و با ظواهر و پدیدههای آنگرفتهایم، و نیز به خاطر موقعیت و جایگاهیکه در زمین پیدا کردهایم و بر آن رفتهایم، ما به خاطر همه این چیزها نزدیک است دست قدرتی را احساس نکنیمکه این زمین را برای زندگی انسانها «آفریده است»، و استـقرار و ماندگاری ما را برآن ممکن و ساده نموده است، تا بدانجاکه ما نزدیک است این استقرار و ماندگاری را احساس نکنیم، و متوجه عظمت معنی استقرار و ماندگاری خودمان بر آن نشویم، و بزرگی نعمت خدا بر خـود را فراموشکنیم، مگر گاهگاهیکه یک آتشفشانی فوران میکند، یا زلزلهای به راه میافتد، واین زمین پر امن و امان زیر ما را مـیآورد و میبرد و به این سو و آن سو تاب میدهد. آن وقت استکه زمین نابسامان میشود وبه تکان و حرکت درمیآید. بدین هنگام استکه معنی استقراری را به یاد میآوریمکه ازآن در پرتو لطف خدا بر روی این زمین برخـورداریم و استفاده میکنیم. سزاوار انسانها استکه این حقیقت را در هر لحـظهای به یاد آورند. این حقیقت را هم وقتی به یاد میآورند کهگوش دل خود را به زمینی فرا دارند که روی آن زندگی میکنند و بدان تکیه میورزند، و بدانند این زمین جز ذره خاکی نیست که در فضـای فراخ یزدان شناور است، و در این فضای فراخ بیانتهاء میگردد و میچرخد. دور خـود با سرعت حدود هزار مایل در ساعت میگردد و میچرخد.گذشته از این، زمین به دور خورشید با سرعت شصت هزار مایل در ساعت میگردد و میچرخد. همچنین زمین و خورشید و منظومه شـمسی همه با هم در این فضایگسترده با سرعت هزار مایل در ساعت به سوی جهتی از آسمان به نام برج الجبار رهسپارند!
بلی اگر مردمان دل جان را فرادارند به اینکه آنان سوار بر این ذره خاک شناور در فضـا با این سرعت هستند، ذره خاکیکه گستره فضا را پیاپی طی میکند و بدون هیچگونه تکیهگاهی در با آویزان و کرانههای آن را با چیزی جز قدرت خدا طی نمیکند، همیشه دلها و چشمهای ایشان دوخته به درگاه خدا میماند، و جانهایشان و بندهای اندامشان ترسان از یزدان میگردد، و بهکسی و به چیزی جز واحد قهاری تکیه نمیکنند که این زمین را برای مردمان تهیه دیده است و گسترانیده است، و اینگونه ایشان را بر روی زمین استقرار بخشیده است و ماندگار فرموده است!
یزدان مهربان زندگی را برای مردمان در این زمین میسر و ممکن کرده است، در حالی که زمین ایشان را پیرامون خود و پیرامون خورشید میگرداند و میچرخاند، و با خورشید و منظومه شمسی با همچون سرعت هراسانگیزی در تک و پو است. یزدان سبحان در زمین اقوات لازم را مقدر و مقرر داشته استکه از آن اقوات میوه را در اینجا ذکر میکند، به ویژه از خرما سخن میراندکه داخل غلافها است. «اَکمام» جمع «کم» است. «کم» غلاف خوشه خرما است. خرما در داخل آن پرورش مییابد. تا به زیبائی سیمای درخت خرما، گذشته از فائده میوه آن اشارهای بکند. از جمله اقوات دانه را ذکر مینماید، دانهایکه برگ و ساقه دارد، و درو میگردد و خوراک چهارپایان میشود. از جمله اقوات ازگیاهان خوشبو سخن مـیرود ... گیاهان خوشبو دارای اقسام و انواع مختلفی در زمین است. از جمله آنها برخیها خوراک انسانها است، و بـرخیها خوراک حیوانها است، و بخشی هم وسیله خوشی و لذت ایشان است.
وقتیکه روند قرآنی بدین بند میرسد و نعمتهای خدا را برمیشمارد: تعلیم قرآن، آفرینش انسان، یاد دادن نطق و بیان به انسان، هماهنگی خورشید و ماه برابر حساب و کتاب، برافراشتن آسمان، وضع قوانین و ضوابط، مهیاکردن و آماده ساختن زمین برای مردمان، قرار دادن آنچه در زمین از میوه و خرما و دانه و گیاهان خوشبو ... پریها و انسانها را فریاد میدارد رو در روی جهان و جهانیان:
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ).
(ای گروه پریها و انسانها!) کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟.
این پرسشی برای مسجلکردن وگواه نمودن است. چه در همچون مقامی نه انسانها و نه پریها نمیتوانند نعمتهای خداوند مهربان را تکذیبکنند و انکار نمایند.
*
سپس روند قرآنی از منت نهادن بر آنان، و در حق ایشان بزرگواریکردن با نــعمتهای خدا در جهان، میپردازد به منت نهادن بر آنان و در حق ایشان با نعمتهای وجود خودشان، و به ویژه آفریدن آنان و هستی بخشیدن ایشان:
(خَلَقَ الإنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ کَالْفَخَّارِ .وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مَارِجٍ مِنْ نَارٍ ...فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ؟ ) .
خدا انسان را ازگل خشکیدهای همـچـون سفال آفریده است. و جن را از زبانه شعلهور آتش خلق نموده است. (ای گروه پریها و انسانها!) کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار مینمائید؟.
نعمت آفریدن و پدید آوردن، اصل نعمــتها است. پیش از هر چیز فاصله میان بودن و نبودن با هیچ مقیاس و معیاری از مقیاسها و معیـارهائیکه انسانها میشناسند قابل اندازهگیری و محاسبه نیست. زیرا همه مقیاسها و معیارهائیکه در دسترس انسانها است یا عقل و خرد انسانها به فهم و درک آنها نائل میگردد، مقیاسها و معیارهائی هستندکه با آنها میتوان موجودی و موجودی را با یکدیگر سنـجید و فرق آن دو را تشخیص داد وگفت. ولی فهم و درک بشری هیچ وقت و به هیچ وجه نمیتواند فاصله موجود و غیرموجود را تشخیص دهد و اندازهگیریکند. چنین میدانیمکه پریها هم بدین سان و در این پایه و مایهاند. پریها هم آفریدههائی بیش نیـستند، و معیارها و مـقیاسهایشان معیارها و مقیاسهای مخلوقات و آفریدهها است!
زمانیکه یزدان سبحان بر پریها و انسانها با نعمت آفریدن و پدید آوردن منت مینهد، در حقیقت بر آنان با نعمتی منت مینهدکه بالاتر و والاتر از درک و فهم است.
بعد از آن، خداوندگار حق سبحان، ماده آفرینش انسانها و پریها را بیان میفرماید. آن ماده هم آفریده ایزد منان است. «صـلصال»:گلی را میگویندکه خشک شود و وقتیکه بدان تلنگر زده شود صدا و طنین داشته باشد. چه بسا این امر حلقهای از حلقههای زنجیره آفرینش از گل یا از خاک باشد. همچنین یادی هم از حقیقت وحدت ماده انسان و ماده زمین در عناصر آفرینش است.
«دانش نوین ثابتکرده استکه جسم انسان از همان عناصری فراهم آمده استکه زمین از آنها ساخته و پرداخته گردیده است. انسان فراهم آمده است از:کربن، اکسیژن، ایدروژن، فسـفر،گوگرد، ازت،کلسیم، پتاسیم، سدیم،کلر، منیزیم، آهن، منگنز، مس، ید، فلور،کبالت، روی، سیلکون و آلمینیوم. خود اینها هم عناصر تشکیلدهنده خاک هستند. هرچند این عناصر در انسانی و انسان دیگری، و در انسان و در خاک، اختلاف دارد، ولی انواع و اقسام آنها یکی است». [4] امّا باید در نظر داشت آنچهکه علم آن را ثابتکرده است جائز نیست تفسیر قطعی نص قرآنی بشمار آید. چه بسا حقیقت قرآنی همینچیزی باشدکهعلم آن را ثابتکرده است، یا اینکه چیزی خدای از این مراد قرآن باشد، و شکل دیگری از شکلهای بسیاری مقصـود باشدکه معنی آفرینش انسان از خاک، با گل، و یا گل خشکیده را برسانند و آن را تفسیر و تبیین گردانند.
آنچه راکه سخت یادآور میگردم و توجه همگان را بدان جلب میکنم این استکه نص قرآنی را محدود به کشف علمی انسان نکنیم،کشفیکه چه بسا اشتباه و چه بسا درست باشد، و در آن تعدیل و تبدیل صورتگیرد، زمانیکه آگاهیهای انسان فراخی وگسترش پیداکند، و کشفیات علمی پیشرفت نماید و اوجگیرد، و وسائل و ابزارکارهای تحقیقاتی و پژوهشی زیاد گردد و بهتر و خوبتر شود، و نظریههای ثابت شده و یا فرضیههای علمی تغییر پیدا کند ... برخی از پژوهشگران مخلص با نیت اعجازهائیکه در قرآن است به سوی مطابقت مدلول نصوص قرآنی وکشفیات علمی - اعـم از کشفیات ثابت شده و چه فرضیهها - شتاب میگیرند. قرآن معجزه است، خواه کشفیات علمی متغیر و ناپایدار با نصوص ثابت و برقرار قرآن مطابقت بکند یا مطابقت نکند. نصوص قرآن، مدلول و مفهوم فراختر وگشادتر از آن را داردکه محدود و منحصـر در دائره وکمربند آن کشفیاتیگرددکه اصل و اساس آنها پیوسته در معرض تبدیل و تعدیل، و بلکه خطا و صواب قرار دارد! آنچه ازکشفیات علمی در تفسیر نصوص قرآن میتواند مفید باشد این استکه کشفیات علمی مدلول و مفهوم نصوص قرآن را در تصور و اندیشه ما وسعت میبخشد هر زمانکه علم ما را بر چیزی آگاهکندکه آیات خدا در باره آفاق و انفس اشارههای مجمل و مختصری بدان چیزداشته باشد. امّا نباید نص قرآنی را حمل بر آن کردکه مدلول و مفهوم این آیه یا این آیات فقط همان چیزی استکه علم به کشف آن نائل آمده است. درست این استکهگفته شود این چیزیکه علم بهکشف آن نائل آمده است یکی از مقاصد و مفاهیمی استکه این نص قرآنی بدان اشاره میکند.
و امّا آفرینش «جان» از زبانه آتش، مسالهای است بیرون از حدود و ثغور علوم بشری. یگانه منبع راجع بدان همین قرآن است و بس. خبر راست خدائیکه جهان هستی را آفریده است و داناتر و آگاهتر از هرکس دیگری از چیزی و چیزهائی استکه آفریده است...
«مارج»: مشتعل متحرک است بسان زبانههای آتشکه بادها بدانها بخورد! جنیان میتوانند با انسانها در این زمین زندگی بکنند. ولی ما نمیدانیم جنیان چگونه زندگی میکنند. آنچه مسلم است آنان هم مخاطبان این قرآن هستند، همانگونهکه قبلاً هنگام تفسیر این فرموده خداوند بزرگوارگفته شد:
(وإذ صرفنا إلیک نفرا من الجن یستمعون القرآن . .)
(ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمانی را که گروهی از جنیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشنوند ... . (احقـاف/29)
در اینجا در سوره الرحمن نیز حال همین است و سخن همان.
در اینجا خطاب به پریها و انسانها است، تا هر دو گروه نعمت وجود را یادآور شوند و متذکر گردند. هرگروهی بداند اصل او چیست، اصلی که خدا او را از آن آفریده است. این هم نعمتی استکه سائر نعمتهای دیگر استوار بر آن و به دنبال آن است. بدین خاطر است با مسجلکردن قضیه وگواه گرفتن همگان، پیرو زده میشود:
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
)ای گروه پـریها و انسانها) کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟.
دیگر در این جایگاه دیدنی و شهادت دادنی، تکذیب کردنی در میان نخواهد بود!
*
(رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
او پروردگار مشرقها و پروردگار مغربها است. پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟.
این اشارهای استکه دل را از امواج فراگیر پی بردن به وجود خدا پر میکند، هرکجا را بنگرد، و به هرکجا رو کند، و دیدگانش به هرکجای آفاق پیرامونش بنگرد و برد داشته باشد ... آنجاکه طلوع است و آنجاکه غروب است خدا آنجا است ... ربوبیت، مشیت، سلطه و قدرت، نور، و رهنمون و رهنمود خدا آنجا است. چه بسا مراد از مشرقها و مغربها، طلوع خورشید و ماه، و غروب آن دو تا باشد، چرا که خورشید و ماه قبلاً از جمله نعمتهای خدا بشمار آمدهانـد و با نعمتها ذکر شدهاند. چه بسا هم مراد مکانهای گوناگون طلوع و غروب خورشید در تابستان و زمستان باشد.
به هر حال سایهروشنهای این اشاره سزاوار توجه و دقت است. سایهروشنهای رو به مشرق و مغربکردن، و با چشم دل و خرد خدا را آنجا دیدن، و پی بردن به اینکه دست خدا استکه ستارگان وکرات را میگرداند، و دیدن نور خدا و ربوبیت خدا در کرانهها و افقهای اینجا و آنجا و همه جا. پشتوانه و اندوختهایکه دل با خود به ارمغان میآورد از این تفکر و تدبر و نگریستن به مشرقها و مغربها، و زاد و توشه آگاهی و بینشیکه زوایای بدن از آن لبریز و سرریز میگردد، و جانها آن را اندوخته و ذخیره میکند.
ربوبیت و خداوندگاری خدا بر مشرقها و مغربها، بری از نعمتهای خدا در این جهان هستی است. بدین جهت است همان پیرو معهود و معروف سوره، بعد از این نگرش کوتاه، درمیرسد:
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار مینمایید؟!
مشرقها و مغربها گذشته از آنکه از زمـرة آیات و نشانههای شناخت یزدانند، از زمره نعمتهای خدا برای پریها و انسانها نیز هستند. چراکه در مشرقها و مغربها خیر و صلاح جملگی ساکنان این زمین است. بلکه مشرقها و مغربها اسباب و وسائل حیات هستند، حیاتی که با طلوعکردن پدیدارو نمودار میآید، و به غروب کردن نیز نیاز دارد. اگر یکی از طلوعکردن و غروب نمودن، و یا هر دو تای آنـها مختلگردد، اسباب و وسائل حیات ازکار میافتد و از میان رخت برمیبندد...
*
روند قرآنی از این شناوری ژرف در آفاق و کرانهها به زمین برمیگردد، و از آبی سخن میگویدکه در آن است. آبیکه خدا آن را به اندازه آفریده است، و نوع آب را نیز به اندازه لازم خلـقکرده است، وکاربرد آن را نیز به اندازه لازم تـعیین فرموده است، و استفاده و بهرهوری از آن را هم مشخص نموده است:
( مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ .بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لا یَبْغِیَانِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ .یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ . فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ .وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلامِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
دو دریای (مختلـف شیرین و شور، و گرم و سرد) را در کنار هم روان کرده است و مجاور یکدیگر قرار داده است. امّا در میان آن دو حاجز و مانعی است که نمیگذارد یکی با دیگری بیامیزد و سرکشی کند. پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟! خدا کشتیهائی ساخته و پرداخته (آفریدگان خود به نام انسانها) در دریاها دارد که همسان کوهها هسـتند. پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟!.
دو دریائیکه بدانها اشاره شده است دریای شور و دریای شیرین است. اولی شامل دریاها و اقیانوسها میگردد، و دومی شامل رودخانهها و جویبارها میشود.« مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ »: دو دریا را حرکت داده است و به سوی همدیگر روانکرده است تا با یکدیگر برخورد کنند. امّا با یکدیگر نمیآمیزند و بر همدیگر سرکشی نمیکنند، و هیچ یک از آن دو از حد و مرز مقرر تجاوز نمیکند، و از وظیفه معین خود درنمیگذرد. میان آن دو حاجز و مانعی از سرشت خودشان استکه صنع و ساختار یزدان است.
تقسیم آب بدین نحو و بدین شیوه درکره زمین تصادفی و خـود به خود و ناسنجیده و هـمـین جوری نیست. بلکه آب بر مبنای اندازهگیری عجیبی و مقدار دقیقی خلق گردیده است. آب شور حدود سه چهارم سطح زمین را فراگرفته است، و بخشی از آن با بخش دیگر متصل گردیده است. خشکی یک چهارم زمین را فراگرفته است. این مقدار زیاد آب شور، مقدار لازمی است و با دقت برای پاک کردن فضای زمین و محافظت از آن تا همــیشه شایسته زندگی بماند تهیه دیده شده است.
«با وجود فوران گازها از زمین در طول روزگاران دور و دراز - اغلب آنها هم سمّی است - هوا در واقع بدون آلودگی باقی مانده است، و نسبتهای لازم و هماهنگ هوا برای وجود انسان به هم نخورده است ... چیزیکه چرخه مهم اینکار را برقرار میدارد و چرخ ارابه موازنه و هماهنگی را به پیش میراند، توده بزرگ و گستره سترگ آب استکه اقیانوس نام دارد». [5]
از این توده ستبر فراخ، به وسیله حرارته خورشید بخارها تولید و به هوا متصاعد میشود. این بخارها استکه برمیگردد و به شکل بارانها به زمین میافتد و آب شیرین به شکلهایگوناگون از آن به وجود میآید. بزرگترین شکل از این اشکال، رودخانهها و رودبارها است. هماهنگی موجود در میان فراخـی اقیانوس و حرارت خورشید و سردی طبقات بالای فضا، و عوامل فلکی دیگر استکه باران از آن حاصل میگردد و پدیدار میآید، بارانیکه از آن، توده آب شیرین تولید میشود، و در سایه همین آب شیرین، حیاتگیاه و حیوان و انسان برقرار و استوار میماند ...
تقریباً همه رودخانهها به دریاها میریزند. رودخانهها املاح و نمکهای زمین را با خود میبرند و به دریاها منتقل میکنند. امّا طبیعت دریاها را تغییر نمیدهند و بر دریا چیره نمیگردند. سطح رودخانهها بالاتر از سطح دریاها است. بدین خاطر دریاها بر رودخانههائی که بدانها میریزند چیره نمیگردند، و مسیرهای آنها را با آب شور نمیبندند تا رودخانهها را ازکار خود بازدارند و برطبیعت آنها چیرهگردند! میان دریاها و رودخانهها همیشه چنین برزخ و مانعی وجود داردکه ساخت یزدان دادار است، و این استکه بر همدیگر چیره نمیشوند و غالب نمیآیند.
دیگر جای شگفت نیست اینکه دو دریا و برزخ و مانع میان آنها را در جولانگاه یاد نعمتها ذکر میکند.
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
(ای گروه پریها و انسانها!) کـدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟.
سپـس نعمتهای خدا در دریاها را ذکر میکند، آن بخش از نعمتها که در زندگی مردمان ملموس و خیلی به زندگی ایشان مربوط است:
(یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ ).
از آن دو، مروارید و مرجان بیرون میآید.
«لولو» یا صدف مروارید، در اصل خود جانوری است. «شاید لولو شگفتانگیزترین چیزی باشدکه در دریاها است. لولو به ژرفاها میرود. لولو داخل صدفی است که از مواد آهکی ساخته شده است. صدف لولو را از خطرها حفظ میکند. این جانور با جانوران زنده در ترکیببند و نحوه زندگی فرق میکند. این جانور تور نازک و ظریفی داردکه بسان تور شکارش است. بافت شگرفی دارد. همانند صافی است. اجازه میدهد آب و هوا و غذا به درونش بیاید، ولی نمیگذارد شنها و سنگریزهها و چیزهای دیگر وارد شود. زیر تور، دهانهای این جانور است. هر دهانی چهار لب دارد. هرگاه ذره شنی، یا تکه سنگریزهای، و یا جاندار مضری با زور به داخل صدف برود، لولو شروع به ترشح ماده لزج وچسبناکی میکند و با آن دور و بر آن چیز را میپوشاند. ماده لزج و چسبناک منجمد و سفت میشود و تبدیل به مروارید میگردد! برحسب آن ذره یا چیزی که نفوذ کرده است حجم مروارید فرق پیدا مـیکند و کوچک یا بزرگ میشود» [6]
«مرجان از جمله عجائب و غرائب آفریدههای یـزدان است. در دریاها زندگی میکند در عمق میان پنج متر تا سیصد متر. طرف پائین بدن خود را به صخرهای یا به سنگی و یا گیاهی میچسباند و خود را نگاه میدارد: دهانه دهان مرجان در بالای جسـمش قرار دارد. چند زائدهای به نام تارک در اطراف دهان است و آنها را برای به دست آوردن غذا بهکار میبرد. هرگاه شکاری با این زائدهها یا تاژکهـا برخـوردکند - اغلب هم شکار از جمله جانداران ریز وکوچک همچون میگوها است - فوراً فلج میگردد، و زائدهها یا تاژکها بدان میجستند سپس زائدهها یا تاژکها به هم میآیند و جمع میگردند و به سوی دهان خم برمیدارند و خم میشوند، و شکار از کانال تنگی بسان مری انسان عبور میکند و به درون مرجان سرازیر میشود.
این جاندار با خارجکردن سلولهای جنسی از خود تکثیر مییابد. از لقاح این سلولها با تخمکها، مرجانهای نوزاد به وجود میآیندکه به صخرهای یا گیاهی متصل شده و زندگی مستقلی را تشکیل میدهدکه همسان جاندار اصلی است.
از دیگر دلائل قدرت آفریدگار این استکه مرجان به روش دیدی یعنی جوانه زدن هم تکثیر مییابد. جوانهها به منشا خود متصل میمانند و درختچه مرجانی را تشکیل میدهند، درختیکه دارای ساقه ستبر است. این ساقه کمکم نازک میشود و در آخرین بخش شاخهها نازکی به نهایت خود مـیرسد. طول درخت مرجانی به سی سانتیمتر میرسد. جزیرههای مرجانی زنده دارای رنگهای مختلف است. در دریاها آنها را به شکل زرد پرتقالی، سرخ میخ، آبی زمردی، و خاکی خیرهکننده، مشاهده میکنیم.
مرجان سرخ محور اصلی بقایای اندامهای مرجان بعد از مرگ آن است. پیکرهای سنگی مرجانها کلونیهای بزرگ و هولناکی را تشکیل میدهند.
از جمله اینکلونیها زنجیره سنگهای مرجانی معروف به سد بزرگ مرجانی استکه در شمال شرقی استرالیا قرار دارد. طول این زنجیره به دو هزار و سیصد و پنجاه مایل میرسد. این زنجیره از همین موجودات زنده نازک و اندک حجم تشکیل گردیده است». [7]
از مروارید و مرجان زیورآلات گرانبها تهیه میشود. خداوند به وسیله اعطاء این دو چیز بر بندگانش منت مینهد، و به دنبال بیان آنها همان پیرو گواهی شده را میآورد:
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار میکنید؟!.
آنگاه منتقل میگردد به سخنگفتن ازکشتیهائیکه در دریا حرکت میکنند، و انگار به سبب ضخامت و ستبری کوههایند:
(وَلَهُ الْجَوَارِ الْمُنْشَآتُ فِی الْبَحْرِ کَالأعْلامِ) .
خدا کشتیهائی ساخته و پرداخته (آفریدگان خود به نام انسانها) در دریاها دارد که همسان کوهها هستند.
اینکشتیهای ساخته و پرداخته را «لهُ» از آن اوکه خداوند پاک و منزه و بزرگوار است میشمارد. چراکه کشتیها با قدرت یزدان حرکت میکنند. در میان آبهای زیاد و مواج دریاها و بر پشت امواج جز خدا کسی حافظ آنها نیست و جز حفاظت و رعایت او چیزی آنها را در میان امواج خروشان نمیپاید و مراقبت و نگاهداری نمینماید.کشتیها پس متعلق به یزدان سبحان هستند.کشتیها همیشه از نعمتهای بزرگی بودهاند و خواهند بودکه خدا با آن نعمتها بر بندگان منت نهاده است، و اسباب و وسائل زندگی وکوچ و سفر و آسایش وکسب و کار را برایشان میسر فرموده است و تهیه دیده است، اسباب و وسائلیکه سزاوار است از آنها یاد بشود و به خاطر بماند و انکار نگردد و فراموش نشود. نعمتکشتیها آن اندازه بزرگ و سترگ و پیدا و هویدا استکه مشکل است بتوان آن را تکذیب و انکارکرد:
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار میکنید؟!.
*
هم اینک نشان دادن صفحه جهان دیدنی به پایان میآید، و صفحه آفریدههای فناپذیر درهم پیچیده میشود، و شبحها و سایههای جملگی آفریدهها از دیدگان نهان میگردد، و ذات بزرگوار خداوند باقی جلوهگر میآید و متجلی میشود. تنها بقا از آن خدا است، و جلال وکمال او را است و بس ... حقیقت بقا به ذهن و شعور انسان میافتد و بر پرده خیال نقش میبندد، وقتیکه انسان سایههای فنا را میبیند:
( کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ .وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالإکْرَامِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ) .
همه چیزها و همه کسانی که بر روی زمین هستند، دستخوش فنا میگردند. و تنها ذات پروردگار با عظمت و ارجمند تو میماند و بس. پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟!.
در سایه این نص قرآنی نفسها پائین میآید، و صداها پائین میآید و به خضوع و خشوع میافتد، و اندامها از حرکت باز میمانند ... سایه فنا و نیستی هر زندهای را دربر میگیرد، و هـر حرکتی را درهم میپیچد، و کرانههای آسمانها و زمین را فرامیگیرد ...
جلال و عظمت ذات والای باقی و سرمدی بر جانها و اندامها، و بر زمان و مکان، سایه میاندازد، و سراسر هستی را با بزرگی وسترگی و شکوه و وقار فرامیگیرد...
تعبیر بشری نمیتواند این موقعیت را به تصویر بکشد، و نمیتواند چیزی بر نص قرآنی بیفزاید، نصیکه به اندامها آرامش فروتنانهای، و جلال و عظمت فراگیری، و سکوت هراسانگیزی میبخشد، و صحنه فنای فرو تپیدهای، و سکون مرگ چادرزده بدون حرکتی را ترسیم میکند. صحنهای را به تصویر میکشدکه صدا و نالهای برنمیخیزد در این جهانیکه لبریز از حرکت و حیات بوده است. در همان وقت حقیقت بقای دائم را ترسیم میکند، و آن را در حس و شعور انسانی سرشته میکندکه در تجارب خود شکلی از بقای دائم را نشناخته است. امّا هم اینک در پرتو این نص شگفت قرآنی، ژرف و خوب آن را درک و فهم میکند!
براین پسوده بس ژرف و موثر، خود همان پیرو را میزند. آنگاه ثبوت این حقیقت را، حقـیقت فنای هر کـسیکه بر روی زمین است، و بقای ذات بزرگوار و والای خداوند و بس، نعمت میشمارد، نعمتیکه پریها و انسانها را در نمایشگاه عرضه نعمتها با آن روبرو میسازد:
( فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ) .
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟!.
این نعمت است. بلکه این نعمت اصل و اساس جملگی نعمتها است. چه از حقیقت وجود باقی، همه این آفریدهها. و قانون و نظام و ویژگیهای جهان، برمیجوشند و سر برمیزنند. همچنین از حقیقت وجود باقی، قوانین و معیارها و مقیاسها و فرجام و سرنوشت و سزا و جزای جهان، استقرار میپذیرد و جای میماند. ذات زنده باقی است که میآفریند و از نیستی به هستی میآورد. او استکه محافظت میکند و میپـاید. او استکه با بندگان حساب وکتاب میکند و جزا و سزایشان را میدهد. او استکه از افق بقا به میدان فنا مینگرد ... پس در این صورت از حقیقت بقا استکه همه نعمتها برمیجوشد و سر برمیزند. این جهان برنمیدمد و پدیدار نمیآید، و کار و بار جهان راست و درست نمیگردد، مگر اینکه در فراسوی آن این حقیقت وجود دارد، حقیقت بقا در پس فنا.
*
از حقـیقت بقای دائمیکه به دنبال آفریدههای فانی است، حقیقت دیگری سر برمیزند: همه فرزندان فنا در همه چیزهائیکه به وجودشان ارتباط دارد، رو میکنند و میگوایند به سوی خدای یگانه و پشتیبان و زنده و پایدار:
(یَسْأَلُهُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ).
همه چیزها وهمه کسانی که در آسمانها و زمینند (به زبان حال یا قال، روزی و نیاز خود را) از خدا درخواست میکنند. او پیوسته دست اندر کاری است. پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکـذیب و انکار میکنید؟!.
همه چیزها و همهکسانیکه در آسمانها و زمین هستند از خدا درخواست میکنند. چه تنها خدا استکه باید از او درخواستکرد و چیزی خواست. ازکسی جز او درخواست نمیشود، زیرا آنکس فانی است و سزاوار درخواست چیزی از او نیست ... از او درخواست میکنند، و تنها او است استجابت میکند و میپذیرد. آنکسکه بدو رو میکند ناامید نمیشود. هرکسکه به غیر او رو بکند، او از محل درخواست و از محل امید و از محل جواب، منحرف گردیده است وگمراه شده است ... آخر شخص فانی برای شخص فانی چهکاری میتواند بکند؟ و فرد نیازمند برای فرد نیازمند چه چیز میتواند بکند؟
یزدان سبحان پیوسته دستاندرکار کاری است. [8] این جهان هستیکه حدود و ثغور آن نـاشناخته و ناپیدا است، همه و همه واگذار به قدرت خدا است، و آویزه مشیت خدا، و برجا و برپا با تدبیر و تقدیر او است. این تدبیر و تقدیریکهگستره سراسر هستی را دربر میگیرد، و یکایک افراد آن را جدا جدا دربر میگیرد، و هر عضوی و هر سلولی و هر ذرهای را میپاید و نظارت مینماید، و هر چیزی را خلقت میبخشد، و وظیفه خـود را بدان اعطـاء میکند، و آنگاه او را در
حال انجام وظیفهاش زیر نظر و تحت مراقبت میدارد. این تدبیر و تقدیر پیگیری و پیجوئی میکند هرآن چیزی راکه سبز میشود و میروید، و هر کی را که ازگیاه و درختی میافتد، و هر دانهای راکه در دل تاریکیهای زمین به درز و چاله و چولهای سقوط میکند و نهان میگردد، و هرچیز تـر یا خشکی را میپاید و نظارت مینماید. ماهیها را در دریاها،کرمها را در درزها و سوراخها، حشرهها را در نهانگاهها و مخفیگاهها، حیوانات وحشی را در سوراخ سنبهها، پرندگان را درآشیانهها،هرتخمـی را، هرجـوجهای را، هر بالی را، هـر پری را، و هر سلولی را در جسم زندهای، دنبال میکند و میپاید و مراقبت مینماید. صاحب این تدبیر و تقدیر راکاری ازکاری غافل و بیخبر نمیگرداند، و ظاهر و باطن و پیدا و ناپیدائی از دائره دانش و آگاهی او به در نمیرود بدین خاطر یزدان سبحان انسانها و پریها را با این نعمت رویاروی میگرداند، رویاروی گرداندن با ثبت و ضبطکردن، و به گواه و شهادت طلبیدن:
( فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ) .
پس کدامین نعمت از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟!
از جمله کارهائی که او را از کارهای دیگری غافل و بیخبر نمیگرداند،کار و بار بندگان درزمین است» چه کار و بار انسانها و چه کار و بار پریها ...
با بیان این حقیقتکلی و حقائقیکه ازآن سرچشمه میگیرد، نشان دادن صحنههای جهانی، و رویاروی کردن پریها و انسانها با آن صحنهها، پایان مییابد، و بند و بخش تازهای میآغازد. در این بند و بخش تهدیدکردن و بیم دادن است، تهدیدی که هراسانگیز و ترسآور است، و بیم دادنیکه انسان را به تب ولرز میاندازد و پریشان و نابسامان میگرداند. ایـن هم دیباچهای برای هول و هراس قیامت است، هول و هراسیکه بعد از این در روند سوره انسانها و پریها را متوجه خود میگرداند و به دیدن خود فرامیخواند:
( سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ .یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ فَانْفُذُوا لا تَنْفُذُونَ إِلا بِسُلْطَانٍ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ .یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلا تَنْتَصِرَانِ .فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ).
ای پریها و انسانها! به حساب شما خواهیم پـرداخت. پس کدام یکاز نعمتهای پروردگار خودرا انکار و تکـذیب میکنید؟! ایگروه پریهاو انسانها!اگر میتوانید از نواحی آسمانها و زمین بگذرید، بگذرید، ولیکن نمیتوانید بگذرید مگر با قدرت عظیم (مادی و معنوی). پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب وانکار میکنید؟! آتش بیدود و مس گداخته به سوی شما روانهمیگردد و بـرسـرشما ریخته میشود، و شما همدیگر را نمیتوانید یاری بدهید. پس کدامین نعمت پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟!.
( سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ ).
ای پریها و انسانها! به حساب شما خواهیم پرداخت.
وای از این ترس و هراس به تب و لرز اندازندهای که انسانها و پریها تاب ایستادگی در برابر آن را ندارند! و کوههای محکم و استوار و ستارهها و کرات در برابرش نمیتوانند بایستند! خدا - جل جلاله - خدای قدرتمند و توانا، خدای قهار و جبار و والا و بزرگوار، خدای سبحان به حساب این دو آفریده ناتوان کوچک، یعـنی پریها و انسانها خواهد رسید! ایشان را بیم میدهد و از انتقام خود میترساند!
اینکاری است! این هول و هراس است! کاری و هول و هراسی استکه فراتر از تصور و تاب و توان است! یزدان سبحان به گونهای سرگرم امور نیستکه غافل بشود، و بعدها دستش خالیگردد و به حساب انسانها و پریها برسد. این سخن برای نزدیک گرداندن کار به ذهن و شعور انسان است.آهنگ وعید، به شکل بیهوشکننده و به تب و لرز اندازندهای است. به شکلی است همینکه تصورشود هستی انسان را خرد و تکه و پاره میکند. چه این جهان هستی با کلمهای پدید آمده است، تنها یک کلمه و بس!
(کُن فَیکوُن ؟).
بشو، و میشود. (بقره/117...)
خراب و ویرانکردن جهان نیز نیازی به چیزی ندارد:
(الا واحدة کلمح بالصبر ) .
جز یک کلمه، (سریع) بسان یک لحظه و چشم به هم زدن. (قمر/ 50)
حال انسانها و پریها چگونه خـواهد بود، وقتیکه خدا همه چیز راکنار میگذارد و تنها بدیشان میپردازد تا از آنان انتقام بگیرد؟!
در سایه این هول و هراس وحشتانگیز، خدا از انسانها و پریهای مسکین مـیپرسد:
( فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ) .
پس کدامیننعمت ازنعمتهای پروردگارتانرا تکذیب میکنید وانکار مینمائید؟!.
آنگاه به آهنگ ترسناک و تکاندهنده ادامه میدهد، و انسانها و پریها را به مبارزه میخواند و از ایشان مـیخواهد از نواحی آسمانها و زمین بگذرند:
(یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالإنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ فَانْفُذُوا) .
ای گروه پریها و انسانها ! اگر میتوانید از نواحی آسمانها و زمین بگذرید، بگذرید. [9]
چگونه بگذرند؟ وکجا بروند؟
(لا تَنْفُذُونَ إِلا بِسُلْطَانٍ).
ولیکن نمیتوانید بگذرید مگر با قدرت عظیم (مادی و معنوی).
سلطه و قدرت را نیز ندارد مگر صاحب سلطه وقدرت جهان، یزدان سبحان ...
بار دیگر انسانها و پریها را با هـمان پرسش رویاروی میگرداند:
( فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ) .
پس کدامین نعمت از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید وانکار مینمائید؟!.
آیا در وجـودشان چیزیکه به تکذیب بپردازد یا اصلاً قصد نطق و بیان داشته باشد، باقی مانده است؟! امّا یورش خردکننده تا آخرخود، دوام پیدا میکند، و تهدید هولناک انسانها و پریها را دنبال مینماید، و سرنوشت هلاککننده برایشان به تصویر درمیآید: « یُرْسَلُ عَلَیْکُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلا تَنْتَصِرَانِ » ٠
آتش بیدود و مـس گداخته بهسوی شما روانه میگردد و برسر شما ریخته میشود، و شما همدیگر را نمیتوانید یاری بدهید.
( فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ) .
پس کدامین نعمت ازنعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید و انکار مینمائید؟!.
این شکل ازهول و هراس،گونهای از تـرس و خوف استکه فراتر از عادات و شناختههای مردمان است. اصلاً فراتر از عادات و شناختههای هر آفریدهای از آفریدگان است. بالاتر از تصور انسان و از تصـور هر آفریده دیگری است.
شکل نادر و ناشناختهای است. نظائر آن در قرآن کم است. نظائریکه بدان فقط تشبیه گردد، نه اینکه همسان و همگون آن شود. همانگونهکه یک بار آفریدگار بزرگوار فرموده است:
(و ذَرنی والمکذّبین اولی النّعمة).
مرا با ثروتمندانی واگذار که (تو را و رسالت آسمانی را دروغ مینامند و) تکذیب میدارند. (مزمل/11)
همچنین فرموده است:
(ذرنی و من خلقت وحیداً ).
مرا واگذار با آن کسی که او را تک و تنها (و بدون دارائی و اموال و اولاد) آفریدهام. (مدثر/11)
باز هم این فرموده خداوند بزرگوار:
(سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ) .
ای پریها و انسانها! به حساب شما خواهیم پرداخت. شدیدتر و قویتر و خوفناکتر و دارای بلای عظیمتر است ...
*
از اینجا تا پایان این سوره، صحنههای روز قیامت میآغازد، صحنه انقلاب جـهانی در روز قیامت، و چیزهائیکه به دنبال آن میآید. از قبیل: صحنههای حساب وکتاب، و صحنههای عذاب و ثواب.
نشان دادن این صحنهها با یک صحنه جهانی میآغازد، صحنهایکه با اوائل این سوره و جولانگاه جهانی آن، تناسب و همخوانی دارد:
( فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ).
بدان گاه که آسمان شکافته شود، و گلگون گردد همچون روغن گداخته (حوادث هولناکی رخ میدهد که به گفتار درنمیآید).
«وردة»: سرخ مایعی مثل روغن داغ ... مجموعه آیاتیکه در باره صفت جهان در روز قیامت آمده است، همه و همه به وقوع نابودیکامل افلاک وکواکب اشاره دارند، نابودی به تمام وکمالیکه به دنبال این هماهنگی و همآوائی موجود، و هم اینک حاکم بر وجود است، و میان مدارات و حرکات افلاک وکواکب همنوائی و همخوانی را برقرار میسازد، رخ میدهد. از جمله آنها این آیه، و این آیات است:
(إذا رجت الأرض رجا , و بست الجبال بسا , فکانت هباء منبثا).
این در هنگامی است که زمین سخت به تکان و لرزه انداخته میشود، و کوهها سخت درهم کوبیده میشوند و ریزه ریزه میکردند، و به صورت گرد و غبار پراکنده درمیآیند. (واقعه/4-6)
(فإذا برق البصر , وخسف القمر , وجمع الشمس والقمر).
هنگامی که چشمها (از شدت هول و هراس) سراسیمه و آشفته میشود، و ماه بینور و روشنائی میگردد، و خورشید و ماه گردآوری میگردد ... . (قیامت/7-9)
(إذا الشمس کورت , وإذا النجوم انکدرت , وإذا الجبال سیرت . وإذا العشار عطلت . وإذا الوحوش حشرت . وإذا البحار سجرت).
هنگامی که خورشید درهم پیچیده میشود (و نظام جهان درهم میریزد)، و هنگامی که ستارگان تیره و تار میگردند و فرو میافتند، و هنگامی که کوهها (از جای خود برکنده میشوند و به این سو و آن سو) رانده میشوند، و هنگامی که (با ارزشترین اموال، از جمله) شتران آبستنی که ده ماه از حمل آنها گذشته است به دست فراموشی سپرده میشوند، و هنگامی که ددان و جانداران گرد آورده میشوند (و خوی درندگی و رمندگی را از ترس فراموش میکنند، و برای کاستن از وحشت در کنار هم قرار میگیرند و به هم میآمیزند)، و هنگامی که دریاها سراسر برافروخته میگردند (و گدازهها و گازهای درون زمین طوفانهای آتشین و انفجارهای هولناکی پدید میآورند...). (تکویر/ 1-6)
(إذا السماء انفطرت , وإذا الکواکب انتثرت . وإذا البحار فجرت...).
هنگامی که آسمان شکافته میگردد، و هنگامی که ستارگان از هم میپاشند و پخش و پراکنده میشوند، و هنگامی که دریـاها شکاف برمیدارند و به هم میپیوندند.... (انفطار/1-3)
(إذا السماء انشقت , وأذنت لربها وحقت . وإذا الأرض مدت , وألقت ما فیها وتخلت , وأذنت لربها وحقت).
هنگامی که آسمان میشکافد، و فرمان پروردگارش را میبرد، و چنین هم میسزد و حق هم همین است، و هنگامی که زمین گسترده میشود (و با زدوده شدن فرازها و نشیبها و پستیها و بلندیهای آن، صاف و هموار میگردد)، و آنچه (از خزینهها و مردهها) در درون خود دارد بیرون میاندازد، و (از آنها) خالی میگردد، و فرمان پروردگارش را میبرد، و چنین هم میسزد و حق هم همین است ... (انشقاق/1-5)
این آیات و آیات دیگری بدان حادثه هولناکی اشاره میکنندکه در سراسر جهان هستی روی میدهد، و حقیقت این حادثه را جز خدا نمیداند.
(فَإِذَا انْشَقَّتِ السَّمَاءُ فَکَانَتْ وَرْدَةً کَالدِّهَانِ).
بـدان گاه که آسمان شکافته شود، و گلگون گردد همـچون روغن گداخته (حوادث هولناکی رخ میدهد که به گفتار درنمیآید).
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ( .
پس کدامین نعمت پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟!.
بدین هنگام نه تکذیب نمودنی و نه انکارکردنی در میان است.
(فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْأَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلا جَانٌّ ).
در آن روز هیچ پری و انسانی از گناهش پرسش نمیگردد (چرا که آن روز زمان تخریب جهان است؛ نه وقت سوال و پرسش یزدان).
این وضع و حال در موقـتی از موقـتهای آن روز دیدنی پیش میآید، آن روزی که موقـتهای گوناگونی در آن خواهد بود. موقعیتی از آن موقعیتها وقتی است که از بندگان در آن پرسش میگردد، و موقعیتی هم وجـود داردکه در آن از بندگان در باره چیزی پـرسیده نـمیشود. موقعیتی هم هستکه در آن هرکسی از خـود به دفاع میپردازد. موقعیتی هم هستکه در آن انسان مسوولیت را متوجه انبارها و شریکها میسازد و ایشان را مـقصر میشمارد. موقعیتی هم هستکه درآن به کسی اجازه داده نمیشودکه سخنی بگوید و به مجادله و مخاصمه بپردازد! روز قیامت روز دور و درازی است. هر موقعیتی از موقعـیتهای آن هولناک و دیدنی است.
اینجا موقـعیتی است: هیچ پری و انسانی ازگناهش پرسش نمیگردد. این موقعیت، وقتی استکه خصلت هر فردی و عمل او شناخته میشود. نشانههای بدبختی در چهرهها به شکل رنگ سیاه نمایان میگردد، و نشانههای رستگاری به شکل رنگ سفید نـمایان میشود. این نشانهها و آن نشانهها در ظواهر چـهرهها پدیدار میآید. در چنین موقعیتی آیا تکذیبکردن و انکار نــمودن ممکن است؟
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ( .
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟!.
(یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیمَاهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّوَاصِی وَالأقْدَامِ (.
گناهکاران با قیافههایشان شناخته میشوند، و ایشان با سرها و پاها گرفتار میگردند.
این صحنه ناگوار و نابهنجاری است. با این ناگواری و نابهنجاری، خـواری و رسوائی همراه است. چراکه پاها و چهرهها با یکدیگر گرد آورده میشود، و سپس بزهکاران با این شکل و قیافه به آتش افکنده میشوند ... آیادر چنین موقعیتی و با همچون وضع وحالتی، تکذیبکردن و انکار نمودن ممکن است؟
درهمان حالکه صحنه نشان داده میشود، و با چهرهها و پاها گرفتن و به آتش انداختن بر دوام و برقرار است، روند سخن به مشاهدهکردن این نشان دادن میگراید و روی مینماید. انگار بزه کاران هنگام تلاوت این سوره حاضرند و بدیشانگفته میشود:
(هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ).
این همان دوزخی است که گناهکاران پیوسته آن را دروغ مینامند و تکذیبش میکنند.
این دوزخ استکه حاضر است و مشاهدهکردنی است، همانگونهکه دارید میبینید.
(یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ).
گناهکاران در میان آتش دوزخ و آب بسیار گرم و سوزان در رفت وآمد خواهند بود.
آب بسیار گرم و داغیکه انگار خوراک پختهای بر روی آتش است. بزهکاران میاندوزخ ومیان این مایع بسیار گرم و داغ در رفت و آمدند. بنگرید! همــین حالا دارند میان دوزخ و میان این مایع بسیارگرم و داغ میآیند و میروند!
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ؟ ( .
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکارمیکنید؟!.
این کناره عذاب دردناک است. هم اینک بهکناره بهشت پرنعمت و ارزشمند نزدیک میشویم:
(وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ (.
هرکسی که از مقام پروردگار خود بترسد، باغهائی (در بهشت) دارد.
برای نخستین بار- در سورههائیکه از قرآن تا اینجا مطالعهکردهایم - دو باغ ذکر میگردد. آنچه به نظر میرسد این دوباغ درداخل بهشت بزرگ و مشهور قرار دارند. ولی ذکر آنها به طور خاص دراینجا بیانگر مرتبت و منزلت آندو است. درسوره واقعه خواهد آمدکه بهشتیان دوگروه بزرگ هستند:گروهی پیشتازان مقرب، وگروهی یاران دست راستی نـام دارند. هرگروهی ازآنان از نعمت برخوردارند. در اینجا چنین هم به نظر میرسدکه ایندو باغ متعلق به یکگروه عالی مقام باشد. چه بسا اینگروه والامقام گروه پیشتازان مقرب استکهدر سوره واقعه ازآنان سخن رفته است. آنگاه دو باغ دیگر را میبینیمکه پائینتر و کمارزشتر ازآن دو باغ پیشین هستند. چنین پیدا است ایندو باغ هم متعلق بهگروه دیگری باشدکه درکنارگروه قبلی قرار دارند. چه بسا هم آنان گروه یاران دست راستی باشند.
به هر حال بگذار دو باغ نخستین را ببینیم، و لحظههائی در آنها بسر بریم. آن دو باغ:
(ذَوَاتَا أَفْنَانٍ) ٠
دارای انواع درختان پرمیوه، با شاخههای ترد و شاداب هستند.
( أَفْنَانٍ): [10] شاخههای کوچک ترد و شاداب است. شاخههای درختان این دو باغ سیراب وشاداب هست.
(فِیهِمَا عَیْنَانِ تَجْرِیَانِ).
در آنجاها چشمهسارانی جاری است.
آب آن دو باغ فراوان است،و سهل و ساده دردسترس است.
(فِیهِمَا مِنْ کُلِّ فَاکِهَةٍ زَوْجَانِ (
در آنجاها از هر میوهای، انواع و اقسامی موجود است.
میوههای آن دو باغ گوناگون و زیاد و فراوان است. باید حال و وضع ساکنان این دو باغ چگونه باشد؟ ما ایشان رامینگریم:
(مُتَّکِئِینَ عَلَى فُرُشٍ بَطَائِنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ ).
بر فرشهائی تکیه میزنند و میلمند که (چه رسد به رویههای آنها) آسترهای آنها از ابریشم ضخیم است.
« إِسْتَبْرَقٍ »: ابریشم پرزدار ستبر است. اگر آسترهای آن فرشها چنین چیزی باشد، رویههای آنها باید چه باشد؟!
(وَجَنَى الْجَنَّتَیْنِ دَانٍ ).
و میوههای رسیده باغهای بهشت، نزدیک و در دسترس است.
میوهها در دسترس است و چیدن آنها زحمتی ندارد. امّا تنها این چیزها نیستکه در این دو باغ از خوشی و رفاه است. بلکه نعمتهای سرورانگیز دیگری نیز در آنجاها موجـود است:
(فِیهِنَّ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ ).
در باغهای بهشت زنانی هستند که جز به همسران خود عشق نمیورزند و پیش ازآنان کسی از انسانها و پریها با ایشان نزدیکی و مقاربت نکرده است.
آن زنان پاکدامن هستند و دارای عقل و شعور پاکی و دیدهها و نگاههای پاکی هستند. چشمان خود را به غیر شوهران خود نـمیدوزند. دست نخورده و مـصون و محفوظند. کسی از انسانها و پریها با ایشان نزدیکی و مقاربت نکرده است.
آن زنان گذشته از این، تر و تازه و درخشان و رخشان و زیبا و دلبر و دلارایند:
(کَأَنَّهُنَّ الْیَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ ).
انکار که آن حوریان، یاقوت و مرجان هستند.
این چیزها همه پاداش کسی استکه از مقام و منزلت پروردگار خود بترسد، و به گونهای پروردگارش را بپرستد که انگار او را میبیند، و احساس بکندکه خدا هم او را میبیند. بدین وسیله به مرتبه احسان رسیده باشد، احسانیکه پیغمبر خدا (ص) آن را توصیف فرموده است [11] همچون کسانی به پاداش احسان از جانب یزدان میرسند:
(هَلْ جَزَاءُ الإحْسَانِ إِلا الإحْسَانُ ؟ ).
آیا پاداش نیکی کردن جز نیکی دیدن خواهد بود؟.
وقتیکه از نعمت دادن و نیکیکردن و نیکی دیدن سخن میرود، پس از هر بندی و بخشی چنین پیروی میآید:
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟!.
هم اینک به سویگروه دیگری میرویم که دارای دو باغ دیگرند:
)وَمِنْ دُونِهِمَا جَنَّتَانِ).
جدای از باغهای پیشین، باغهای دیگری وجود دارد.
اوصاف آن دو باغ،کمتر از دو باغ پیشین است. این دو باغ:
(مُدْهَامَّتَانِ(
هر دو کاملاً سرسبز و خرم هستند (و از شدت سبزی و شادابی به سیاهی میزنند)
یعنی سرسبز وخرم هستند و به سببگیاهانی که در انها است به سیاهی میزنند.
(فِیهِمَا عَیْنَانِ نَضَّاخَتَانِ ).
در آن باغها چشمههائی است که قلقلکنان از زمین مـیجوشند.
آب آنها قلقل میزند و برمـیجوشد. قلقل زدن و برجـوشیدنیکه جریان پیدا کردن و روان شدن ندارد!
(فِیهِمَا فَاکِهَةٌ وَنَخْلٌ وَرُمَّانٌ)
درآن باغها میوهها و از جمله خرما و انار است.
درآنجاها:
(من کـل فاکهة زوجان ). [12]
ازهر میوهای، انواع و اقسامی موجود است.
(فِیهِنَّ خَیْرَاتٌ حِسَانٌ ).
درمیان باغهای بهشت، زنان خوب و زیباهستند.
واژه «خیرات» با سکون یا با تشدید یاء، صفت مشبهه است. تفسیر خیرات با سکون یا با تشدید یاء درآیه بعدی است:
(حُورٌ مَقْصُورَاتٌ فِی الْخِیَامِ ).
سیاهچشمانی که هرگز از خیمهها بیرون (نمیشوند و اینجا وآنجا به دنبال کارهای ناپسند)نمیروند.
خیمهها سایه صحرانشینی را میاندازد.این نـعمت، نعمت صحرانشینی است، و یا اینکه خواستهای صحرانشینان را به تصویر میکشد ... حوریان اینجا « مَقْصُورَاتٌ »[13] هستند. ولی حوریان دو باغ پیشین «قاصرات الطرف» [14] میباشند.
(لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلا جَانٌّ (.
پیش از شوهرانشان، کسی از انسانها و پریها با ایشان نزدیکی و مقاربت نکرده است.
این حوریان در پاکدامنی و حفظ آبرو بسان حوریان آنجا هستند. بگذارید. به ساکنان این دو باغ بنگریم:
(مُتَّکِئِینَ عَلَى رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَعَبْقَرِیٍّ حِسَانٍ).
بهشتیان بر بالشهای نگارین گرانبهای سبزرنگ تکیه میزنند، و بر فرشهای منقش بینظیر بسیار زیبا میلمند.
«رفرف»: [15] بالشها. انگار ساخت «عبقر» هستند. توصیف عبقری برای نزدیک گرداندن اینگونه بالشها به ذهن عربها است. عربها هرچیز عجیب وغریب و بینظیری را به «عبقر» نسبت میدادند. عبقر، به سرزمین جنیان گفته شده است!.. بالشهای باغهای قبلی آسترهای آنها از ابریشم ستبر و ضخیم بود. دو باغ در آنجا بود که میوههایشان در دسترس بود. پس این دو باغ با دو باغ پیشین فرق دارند، و دارای مرتبه جداگانهاند.
در آنجا هم بعد از بیان صفت باغها وذکر نعمت آنها، این چنین پیروی آمده است:
(فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ).
پس کدام یک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب و انکار میکنید؟!
*
در پایان این سورهایکه نعمتهای خدا را در هستی، و نعمتهای خدا را درآفرینش و آفریدهها، و نعمتهای خدا را درآخـرj، پیـش چشم میدارد و برمیشمارد، واپسین نوا و آوا درمیرسدکه تسبیح و تقدیس یزدان سبحان و ذکر نام ایزد منان است. خدائیکه هر زندهای فانی میشود، ولی ذات او باقی میگردد:
(تَبَارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَالإکْرَامِ) .
نام پروردگار بزرگوار و گرامی تو، چه مبارک نامی است!.
این هم مناسبترین خاتمه برای سوره الرحمن است ...
*
[1] این سوره برابر سخن جمهور صحابه و تابعین مکی
است.گروهی نیز از ابن عباس (ع) روایت کردهاندکهگفته است: این سوره
مدنی است،و در بارهصلح حدیبیه نازلگردیده است. . . (نگا: تفسیر
«التحریر و التنویر» تالیف: ابن عاشور). (مترجم)
[2] در مجموع
دو شش، حدود سیصد میلیونکیسه هوائیوجود دارد. (نگا:کتاب زیست
شناسی، سال دوم نظام جدید آموزش متوسطه، سال 1378، صفحه 84).
(مترجم)
[3] وگا (مترجم)
[4] کتاب: «الله و العلم الحـدیث».
صفحه 180.
[5] به نقل از کتاب: «الانسان لا یقف وحده» تالیف: 1. کرسی مورسیون، رئیس آکادمی علوم در نیویورک. ترجمه محمّد صالح فلکی، تحـت عنوان: «العلم یدعو الی الایمان».
[6]به نقل ازکتاب: «الله و العلم الحدیث»، صفحه 105.
[7]مصدر پیشین، صفحات ١٠٦ و 107
[8] یعنی خدا دنیا را آفریده است و آن را به حال خود رها نساخته است. بلکه پیوسته برآن نظارت دارد و دستاندرکار آفرینش نو و دگرگونی تازه است،و متصرف در شوون آفریدههای خود است. (مترجم)
[9]این آیه دارای دو معنی عمده است: الف- آیه ناظر به دنیا،و اشاره به مسافرتهای فضائی بشر است که قرآن شرط آن را داشتن سلطه علمیو صنعتیو قدرت مادی دانسته است.دراین صورت معنی آیه چنین است: [ایگروه پریها و انسانها اگر میتوانید از نواحی آسمانها و زمین بگذرید، بگذرید، ولیکن نمیتوانید بگذرید مگر با قدرت عظیم (مادیو معنوی)]. ب- آیه ناظر به رستاخیز،و اشاره به عدمفرار از چنگال عدالت الهی در قیامت است. در این صورت معنی آیه چنین است: [ایگروه پـریها و انسانها! اگر میتوانید از چنگال عدالتالهیو مجازاتاخروی بگریزیدو از گوشههاو کنارهای آسمانها و زمین بگذرید و فرارکنید، تااز دادگاهالهی و عذاب سرمدی اخروی برهید، اینکار را بکنیدو از نواحی آسمانهاو زمین بالا بروید و بگذرید تا خویشتن را ازکیفر و عذاب اخروی قائم و پنهانکنید، و لیکن قادربه چنینکاری نخواهیدبود مگر با سلطه مادیو معنویکـه چنین چیزی هم برایتان ممکن نیست]. (مترجم)
[10] «افنان»: جمع فن، انواع و اقسام ... جمع فنن، شاخه های ترد و شاداب. (مترجم)
[11] در حدیث ایمان آمده استکه پیغمبر (ص)در پاسخ این سوال: احسان چیست ؟ فرموده است: «آنتعبد الله کآنک تراه». «احساناین است که تو خدا را بهگونهای بپرستیکه انگار او را میبینی»... مراد از احسان در اینجا اخلاص استکه شرط صحت ایمانو اسلام است. (مترجم)
[12] «زوجان»: دو صنف. دو نوع ... مراد انواع و اقسام است. (مترجم)
[13] «مقصورات»: جمع مقصوره، محدود. مخدره و محجبه. کاخنشینان. (مترجم)
[14] دارای چشمانی نیم نگاه. دارای چشمانی خمارآلود (مترجم)
[15] «رفرف»: اسم جنس جمعی است،و مفرد آن «رفرفة» است: بالشها. پشتیها. شادروانها. (مترجم)