مکی است؛ ترتیب آن 52؛ شمار آیات آن 49
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿وَٱلطُّورِ ١﴾.
خداوند متعال به «طور» سوگند یاد کرده؛ به کوهی که با موسی علیه السلام بر بالای آن سخن زد و در سینا موقعیت دارد.
﴿وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ ٢﴾.
الله متعال به کتابش قرآن کریم در صفحات و ورقهای نوشتهشده سوگند یاد نموده است.
﴿فِی رَقّٖ مَّنشُورٖ ٣﴾.
به کتاب خویش قرآن کریم در صفحات منشوری نوشتهشده و در پوستهای نرمی ثبت گردیده است.
﴿وَٱلۡبَیۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ ٤﴾.
حقتعالی به بیت المعمور که فرشتگان در همه وقتها بدان طواف مینمایند سوگند یاد نموده است.
﴿وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ ٥﴾.
خداوند عزوجل به آسمان سوگند یاد نموده است که بالای زمین سقف مرفوعی است و بلندی یافته است.
﴿وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ ٦﴾.
و به دریای پُر از آب، یا دریایی که در هنگام فرا رسیدن قیامت از آتش شعلهور است سوگند یاد نموده است.
﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧﴾.
به راستی که عذاب خداوند بزرگ بر دشمنان کافرش خواهی نخواهی آمدنی است و واقع میشوند.
﴿مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ ٨﴾.
هیچ کسی توانایی ندارد عذاب خداوند عزوجل را از کافران باز دارد و از وقوعش جلوگیری نماید.
﴿یَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا ٩﴾.
در روزی که آسمان به جنبش و اضطراب آید، در نظامش خلل وارد شود و اجزای آن پراگنده گردد.
﴿وَتَسِیرُ ٱلۡجِبَالُ سَیۡرٗا ١٠﴾.
در آن وقت که کوهها مانند گرد و غبار در هوا به حرکت میآیند و از جایگاههای خود دور میشوند.
﴿فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ ١١﴾.
با فرا رسیدن آن روز هلاکت و تباهی بر کافران باد که به تکذیب پیامبران میپرداختند؛
﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی خَوۡضٖ یَلۡعَبُونَ ١٢﴾.
آنانکه در امور باطل فرو میروند و حق را به بازی میگیرند؛ یعنی زندگی آنان در لهو و تمسخر میگذرد.
﴿یَوۡمَ یُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا ١٣﴾.
در آن روز کافران با سختی و درشتی و با خواری و ذلّت به سوی آتش دوزخ کشانده میشوند.
﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ١٤﴾.
برای کافران به طور توبیخ گفته میشوند: اینک آتش دوزخ که در زندگی دنیا بدان تکذیب میکردید در پیش چشم شما قرار دارد و عذاب آن را بچشید.
﴿أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ ١٥﴾.
آیا این عذاب جادوست، همچنان که شما قرآن را در دنیا جادو میپنداشتید، یا شما آن را حقیقتاً دیده نمیتوانید.
﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٦﴾.
ای کافران! از گرمی آتش دوزخ بچشید. اگر در گرمی، زهرناکی و داغی آن صبر نمایید یا صبر نکنید، عذاب از شما دفع نمیشوند و از آن هرگز بیرون نمیشوید؛ یعنی صبر و عدم صبر شما برابر است. این جزای کفر و تکذیب شماست که در دنیا مرتکب شدید و الله تعالی بر بندگان ستمگار نمیباشد.
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَعِیمٖ ١٧﴾.
به یقین که پرهیزگاران در بهشتها و نعمتها، در شادمانی و کرامت و در جوار خداوند بخشندۀ مهربان قرار دارند.
﴿فَٰکِهِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ ١٨﴾.
از انواع نعمتهای سرورآفرین، امور خوشایند و لذایذی که خداوند عزوجل بر ایشان منّت گذاشته استفاده میبرند حقتعالی از عذاب دوزخ نجاتشان داده است؛ زیرا به خداوند یگانۀ قهّار ایمان آوردند و از پیامبر ستودۀ مختار پیروی کردند.
﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیَٓٔۢا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ١٩﴾.
ای نیکو کاران! از طعامهای گوارای بهشت بخورید و از نوشیدنیهای خوشمزّۀ آن بیاشامید. اینها پاداش اعمال نیکی است که در دنیا انجام دادید.
﴿مُتَّکِِٔینَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ ٢٠﴾.
ابرار نیکوکار به منظور استفادۀ بیشتر از نعمتها، روبروی یکدیگر بر تختهای بهشت تکیه زدهاند، خداوند منّان همسران زیبا، سفید و فراخچشمی را به ازدواجشان درمیآورند.
﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ ٢١﴾.
خداوند سبحان، مؤمنان را با عدهای از ذریۀشان که در اعمال به آنان اقتدا و موافقت کردهاند در بهشت جمع میسازد؛ طوری که ذریه را به درجۀ پدران بالا میبرد، هرچند از نگاه عمل به مرتبۀشان نرسیده باشند، تا همگان را با جمع ساختن در یک جایگاه از نعمتش برخوردار سازد، امّا حقتعالی پاداش عمل هیچکدام را کم نمیکند، بلکه کامل و زیادتر عطا مینماید. هر انسانی مرهون عملی است که انجام داده و به خاطر جُرم دیگری مورد محاسبه قرار نمیگیرد.
﴿وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰکِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا یَشۡتَهُونَ ٢٢﴾.
خداوند منّان بر نعمتهای که یادآوری شد، میوهها و گوشتهای تازه، اشتهاآور و خوشمزّهای را مزید میسازد که نفس بدان میل میکند و از آن لذّت میبرد.
﴿یَتَنَٰزَعُونَ فِیهَا کَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِیهَا وَلَا تَأۡثِیمٞ ٢٣﴾.
از نعمتهای که خداوند عزوجل برای بندگانش در بهشت آماده داشته این است که جامهای شراب را در جمع خویش به یکدیگر تعارف میکنند و با اُنس و شادمانی دَور میدهند تا استفاده از نعمتها بزرگ جلوه کند. این شرابی است که عقل را نمیرباید و با نوشیدنش بیهوده گویی و نابسامانی در سخن پدید نمیآید و مانند شراب دنیا در نوشیدنش گناهی نیست.
﴿۞وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّکۡنُونٞ ٢٤﴾.
بر ابرار نیکوکار در بهشت نوجوانانی طواف میکنند و به خدمتگزاریشان میپردازند که در ارزش و پاکیزهگی و در تناسب و سفیدیشان مانند مرواریدی هستند که در صدف مسون باشد و هنوز به دست مردم نرسیده باشد.
﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ ٢٥﴾.
بعضی ابرار نیکوکار در بهشت به همدیگر رو میآورند و از نعمتهای زیاد و سبب کرامتهایی که به ایشان عطا شده سؤال میکنند.
﴿قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا قَبۡلُ فِیٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِینَ ٢٦﴾.
میگویند: ما پیش از این در زندگی دنیوی و در بین خانوادههای خویش از خداوند عزوجل میترسیدیم و از عذابش هراس داشتیم، به طاعاتش عمل میکردیم و از معصیتها امتناع میورزیدیم.
﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ ٢٧﴾.
از اینرو حقتعالی با منّت و کرمش بر ما احسان نمود و ما را از عذاب زهرآگین دوزخ، یعنی از شعلهها و گرمی سختش نگه داشت.
﴿إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِیمُ ٢٨﴾.
پیش از این ما در دنیا خداوند عزوجل را به یگانگی میخواندیم، با اخلاص عبادت میکردیم و به او چیزی را شریک نمیآورندیم تا ما را از دوزخ نگه دارد و به بهشتهای پر از نعمت داخل نماید. الله تعالی دعای ما را قبول کرد و آنچه را خواسته بودیم به ما بخشید. یقیناً خداوند عزوجل با انواع مهربانیها بر بندگانش صاحب فضل و احسان است وجود و سخاوتش را بر آنان فرو ریخته است. او بر بندگان مهربان است؛ چنانکه آنان را در دخول به بهشت و نجات از دوزخ توفیق بخشیده است.
﴿فَذَکِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ ٢٩﴾.
ای پیامبر! قوم خویش را به قرآن کریم پند بده و آنان را بدان نصیحت کن؛ تو با نعمتهایی چون رسالت، حکمت، علم نافع و عقلبرتر که برایت عطا شده کاهنی نیستی که مردم را بدون علم و براساس گمان به امور آینده خبر دهی و نیز دیوانۀ بیخردی نمیباشی که ندانسته سخن گویی.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَیۡبَ ٱلۡمَنُونِ ٣٠﴾.
بلکه کافران دربارۀ پیامبر مختار میگویند که شاعری است و ما مرگش را انتظار میکشیم تا دعوتش نیز با خودش بمیرد.
﴿قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِینَ ٣١﴾.
ای پیامبر! برای آنان بگو: شما مرگ مرا انتظار کشید و من مرگ شما را انتظار میکشم، شما وفات مرا چشم به راه باشید و من عذاب خداوند برای شما را چشم به راه خواهم بود و به زودی خواهید دانست که عاقبت نیکو و پسندیده برای کیست.
﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ ٣٢﴾.
آیا یقیناً عقلهای کافران آنان را به این سخن متناقض امر کرده است؟ آخر چگونه کهانت، شعر و دیوانگی در یک شخص و در یک وقت جمع میشوند، بلکه آنان در سرکشی زیادهروی کردند و در عصیانگری از حد گذشتند.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ ٣٣﴾.
بلکه کافران میگویند: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را از نزد خود ساخته، امّا چنین نیست. واقعیت این است که این قوم تکذیب میکنند و تصدیق ندارند؛ چون اگر به رسالت تصدیق میداشتند چنین سخنی را بر زبان نمیآورند.
﴿فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ ٣٤﴾.
اگر کافران راست میگویند که پیامبر قرآن کریم را از خود ساخته پس آنان هم بیابند سخنی را بیاورند که در بیان و فصاحتش مانند قرآن باشد.
﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥﴾.
آیا کافران بدون آفریدگار و پدیدآورندهای به وجود آمدند یا خود خویشتن را آفریدهاند؟ این اندیشه درست نیست، نه آنان را عدم به وجود آورده و نه هم خود خویشتن را آفریدهاند. درست این است که خداوند یگانه آنان را آفریده پس واجب است که فقط اوتعالی را بدون شک عبادت کنند.
﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ٣٦﴾.
آیا آسمانها و زمین را با این استحکام عجیب کافران آفریدهاند؟ بلکه آنان به قدرت و یگانگی خداوند عزوجل یقین ندارند و از آنرو کافر شدند.
﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ ٣٧﴾.
آیا خزانههای رزق و روزی و بخششهای خداوندی در نزد کافران است و در آن هر طوری که بخواهند تصرّف میکنند؟ واقعیت این است که آنان چیزی را مالک نیستند. آیا آنان در جهان دارای نیرو و سلطهای هستند که غلبه و زورمندی از آن ایشان باشد؟ این همه درست نیست، بلکه آنان ناتوان و ضعیفاند و خداوند عزوجل نیرومند و زورآور است.
﴿أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ یَسۡتَمِعُونَ فِیهِۖ فَلۡیَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ ٣٨﴾.
آیا برای کافران نردبانی است که در آن بالا میروند تا به وحی گوش دهند و در نتیجه وحیی را درمییابند که نظر باطل آنان را تأیید میکند؟ پس باید هر کافری که چنین ادّعایی دارد دلیل قاطعی را برای صدق دعوایش بیاورد.
﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَکُمُ ٱلۡبَنُونَ ٣٩﴾.
آیا همچنان که شما به دروغ و ناحق ادّعا میکنید دختران برای خداوند و پسران فقط مخصوص شماست؟
﴿أَمۡ تَسَۡٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ ٤٠﴾.
ای پیامبر! آیا برای تبلیغ رسالت خویش مزدی را طلب کردهای و آنان برای دفع تکلیف تاوانی که از آنان خواستار شدهای به دشواری و مشقّت افتادند؟
﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ ٤١﴾.
آیا کافران علم غیب دارند و آن را به منظور آگاهی مردم مینویسند و یاد داشت میکنند؟ چنین ادّعایی دروغ است؛ چون جز خداوند کسی غیب را نمیداند.
﴿أَمۡ یُرِیدُونَ کَیۡدٗاۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَکِیدُونَ ٤٢﴾.
بلکه کافران اراده دارند تدبیر و حیلهای را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کار برند، امّا به زودی ضرر تدبیر و حیلۀ آنان به خودشان برخواهد گشت.
﴿أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٤٣﴾.
آیا کافران غیر از پروردگار عزوجل خدای دیگری دارند که سزاوار عبادت باشد؟ الله تعالی از شرک کافران مقدّس و متعالی است. حقتعالی در آفرینش و الوهیت شریکی ندارد، پس تنها او مستحقّ عبادت است.
﴿وَإِن یَرَوۡاْ کِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا یَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡکُومٞ ٤٤﴾.
اگر کافران قطعهای از عذاب را ببینند که از آسمان بر آنان فرود میآید، بازهم هرگز از شرک خود توبه نمیکنند بلکه میگویند: این ابری است که به روی هم متراکم شده و عذاب نمیباشد.
﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی فِیهِ یُصۡعَقُونَ ٤٥﴾.
پس ای پیامبر! کافران را به حال آنان بگذار تا روز قیامت، یعنی روز هلاکت و عذاب خویش را ملاقات کنند.
﴿یَوۡمَ لَا یُغۡنِی عَنۡهُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ ٤٦﴾.
حیله و تدبیر کافران برای آنان در روز قیامت فایدهای ندارد، عذاب خداوند عزوجل را از آنان دفع نمیکند و جز اوتعالی یاوری ندارند که یاریشان نماید.
﴿وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ ٤٧﴾.
پیش از رسیدن روز قیامت در زندگی دنیا برای کافران عذابهایی چون قتل، اسارت، خواری، مصیبت، عذاب قبر و دیگر امور ناخوشایند آماده شده است، امّا بیشتر کافران بدان دانا نیستند.
﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ ٤٨﴾.
ای پیامبر! به حکم پروردگار سبحان، به مأموریت خویش در انجام رسالتی که به منظور تبلیغ آن به سوی این کافران فرستاده شدهای و در برابر آزار، تمسخر و حیلههایی که بدان مواجه میشوی صبر و استقامت پیشه کن؛ زیرا تو زیر نظر و مورد حفظ، رعایت و تأیید حقتعالی قرار داری. و آنگاه که برای ادای نماز یا از خواب برمیخیزی، پروردگارت را به طور شایسته ثنا و ستایش نما و به پاکی یاد کن.
﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ ٤٩﴾.
همچنان الله عزوجل را در نماز تهجّد و دیگر اوقات شب و نیز در حین پوشیدگی ستارهگان یعنی وقت نماز صبح به پاکی یاد کن؛ زیرا تسبیح و همه انواع ذکر، انسان را در برابر دشواریهای زندگی یاری میرساند.
سوره طور
وَٱلطُّورِ
سوگند به کوه طور
وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ
و سوگند به کتاب نوشتهشده
فِی رَقّٖ مَّنشُورٖ
در صحیفهای گشوده
وَٱلۡبَیۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ
و سوگند به «بیت المَعمور» [که فرشتگان در آن، به عبادت پروردگار مشغولند]
وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ
و سوگند به [آسمان بلند، همان] سقف برافراشته [بر زمین]
وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ
و سوگند به دریای آکنده [از آب]
إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ
که بیتردید، عذاب پروردگارت به وقوع خواهد پیوست؛
مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ
و هیچ بازدارندهاى ندارد.
یَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا
روزى که آسمان به سختى در جنبش و اضطراب افتد
وَتَسِیرُ ٱلۡجِبَالُ سَیۡرٗا
و کوهها با حرکتى شدید روان شوند.
فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ
در آن روز، واى به حال تکذیبکنندگان!
ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی خَوۡضٖ یَلۡعَبُونَ
همان کسانی که در بیهودهگویى، سرگرم بازىاند.
یَوۡمَ یُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا
روزى که با خشونت به سوى آتش دوزخ رانده مىشوند.
هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ
[به آنان گفته میشود:] «این [همان] آتشی است که آن را دروغ میپنداشتید.
أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ
آیا این [آتش و عذاب] جادوست یا [هنوز هم آن را] نمیبینید؟
ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ
به آتش درآیید [و بسوزید] که شکیبایی و ناشکیباییِ شما [در برابر شعلههای سوزانش] برایتان یکسان است؛ تنها در برابر آنچه کردهاید، مجازات مىشوید».
إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّـٰتٖ وَنَعِیمٖ
به راستی که پرهیزگاران در باغهای بهشت در ناز و نعمتند؛
فَٰکِهِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ
و از بخششهای [بیدریغِ] پروردگارشان و از اینکه از عذاب دوزخ نگاهشان داشته است شادمانند.
کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیٓـَٔۢا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ
[به آنان گفته میشود:] «به پاداشِ کردارتان [در دنیا، اینک] گوارا بخورید و بیاشامید».
مُتَّکِـِٔینَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ
در حالى که بر تختهایى ردیفشده تکیه زدهاند و حور العین را به همسریِ آنان درمیآوریم.
وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۭ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ
مؤمنانى که فرزندانشان در ایمان پیرو آنان بودند، فرزندانشان را [نیز در بهشت] به آنان ملحق خواهیم کرد و از [پاداش] عملشان ذرهاى نمىکاهیم؛ چرا که [سرنوشتِ] هر کس در گرو دستاورد خودِ اوست [و گناه دیگری را به دوش نمیکشد].
وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰکِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا یَشۡتَهُونَ
[در بهشت، از] هر نوع میوه و گوشتى که بخواهند، پىدرپى در دسترسشان قرار مىدهیم.
یَتَنَٰزَعُونَ فِیهَا کَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِیهَا وَلَا تَأۡثِیمٞ
در آنجا جامهای شرابى از دست یکدیگر مىگیرند که نه موجب بیهودهگویى است و نه گناه؛
۞وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّکۡنُونٞ
و نوجوانانى [که براى خدمت] پیرامونشان در رفت و آمدند، گویی [از زیبایی و سپیدرویی] همچون مرواریدى پنهان [در صدف] هستند.
وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ
[بهشتیان] به یکدیگر روی میآورند [و] از [دنیا و احوال گذشتۀ] خود سؤال میکنند.
قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا قَبۡلُ فِیٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِینَ
میگویند: «ما در دنیا، در خانوادۀ خود [از عذاب الهی] میترسیدیم.
فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ
الله [با نعمت اسلام] بر ما منت نهاد و ما را از عذاب سوزان [دوزخ] محافظت کرد.
إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِیمُ
ما در زندگی دنیا، همواره او را [عبادت میکردیم و به ربوبیت] میخواندیم. بیتردید، او نیکوکار مهربان است».
فَذَکِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ
[ای پیامبر، با آیات قرآن به مردم] اندرز بده که به لطف پروردگارت [تو برخلاف ادعای کافران،] نه کاهنى و نه مجنون.
أَمۡ یَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَیۡبَ ٱلۡمَنُونِ
آیا میگویند: «محمد شاعری است که منتظریم تا مرگش فرارسد [و از سخنانش رهایی یابیم]؟»
قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِینَ
بگو: «منتظر [مرگِ من] باشید؛ من [نیز] با شما منتظر خواهم ماند [تا عذابتان را به چشم ببینم]».
أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ
آیا عقلهایشان به [بیان] این [سخنان باطل] حُکم مىکند یا [اساساً] مردمی سرکش هستند؟
أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ
آیا میگویند: «[محمد] قرآن را جعل کرده است؟» [هرگز چنین نیست؛] بلکه [غرق در تکبرند که] ایمان نمیآورند.
فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ
اگر راست مىگویند، سخنى مانند آن بیاورند.
أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ
آیا آنان از هیچ آفریده شدهاند یا خود آفرینندۀ خویشند؟
أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ
آیا آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟ [نه،] بلکه آنان یقین ندارند [که الله آفرینندۀ مطلق است].
أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ
آیا گنجینههای [نعمت و هدایت] پروردگارت نزد آنان است؟ آیا [بر همه چیز] تسلط دارند؟
أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ یَسۡتَمِعُونَ فِیهِۖ فَلۡیَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ
آیا نردبانى دارند که [گفتار فرشتگان وحى را] به وسیلۀ آن مىشنوند؟ هر کس شنیده است، باید دلیلى روشن بیاورد.
أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَکُمُ ٱلۡبَنُونَ
آیا الله فرزندان دختر دارد و شما پسر؟
أَمۡ تَسۡـَٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ
[ای پیامبر،] آیا پاداشی از آنان درخواست میکنی که [که از پرداخت آن در رنجند و هزینهاش] برایشان [گران و] سنگین است؟
أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ
آیا از عالم غیب آگاهند و [خبرهاى نهان را] مینویسند؟
أَمۡ یُرِیدُونَ کَیۡدٗاۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَکِیدُونَ
آیا قصد نیرنگ [و نقشۀ پلیدی برایت] دارند؟ ولى کافران خود گرفتار نیرنگ [و تدبیر الهی] هستند.
أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ
آیا آنان معبودی غیر از الله دارند؟ الله از چیزهایی که [با او] شریک قرار میدهند پاک و منزه است.
وَإِن یَرَوۡاْ کِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا یَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡکُومٞ
[این کافران، حتی] اگر پارههاى از آسمان را نیز در حال سقوط ببینند، [باز هم ایمان نمىآورند و] مىگویند: «ابرى متراکم است».
فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی فِیهِ یُصۡعَقُونَ
پس آنان را [به حال خود] رها کن تا با روزِ موعودشان که [با نخستین دمیدنِ صور] مدهوش مرگ میگردند، مواجه شوند.
یَوۡمَ لَا یُغۡنِی عَنۡهُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡـٔٗا وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ
روزى که نیرنگشان سودمند نخواهد بود و [از هیچ سو] یارى نمیشوند.
وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ
ستمکاران [در دنیا نیز به دست مؤمنان] به عذاب دیگرى گرفتار خواهند شد؛ ولى بیشتر آنان نمىدانند.
وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ
[ای پیامبر،] در برابر حکم پروردگارت شکیبا باش؛ زیرا تو تحت نظر و حفاظت مایی؛ و هنگامی که [از خواب یا به قصد عبادت] برمیخیزی، پروردگارت را به پاکی ستایش کن.
وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ
و [نیز در پاسى] از شب او را تسبیح بگوی [و نماز بگزار] و به هنگام افول ستارگان [در سپیدهدم نیز نماز صبح بگزار].
At-Toor
سورة الطور - سورة 52 - عدد آیاتها 49
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالطُّورِ
وَکِتَابٍ مَّسْطُورٍ
فِی رَقٍّ مَّنشُورٍ
وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ
وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ
وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ
إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ
مَا لَهُ مِن دَافِعٍ
یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاء مَوْرًا
وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا
فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ
یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا
هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ
أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنتُمْ لا تُبْصِرُونَ
اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاء عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ
فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ
کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ
وَأَمْدَدْنَاهُم بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِّمَّا یَشْتَهُونَ
یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لّا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ
وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ
قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ
إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ
فَذَکِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ
أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ
قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ الْمُتَرَبِّصِینَ
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُم بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ
أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لّا یُؤْمِنُونَ
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن کَانُوا صَادِقِینَ
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ
أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بَل لّا یُوقِنُونَ
أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُصَیْطِرُونَ
أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ
أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ مُّثْقَلُونَ
أَمْ عِندَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ
أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ
أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ
وَإِن یَرَوْا کِسْفًا مِّنَ السَّمَاء سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکُومٌ
فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ
یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلا هُمْ یُنصَرُونَ
وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ
وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ
وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ
سورة طور
به نام الله بخشندة مهربان
سوگند به (کوه) طور ([1])، ﴿1﴾ و (سوگند) به کتاب نوشته شده، ﴿2﴾ در صحیفهای گشوده. ﴿3﴾ و (سوگند) به «بیت المعمور» ([2]). ﴿4﴾ و به سقف بر افراشته شده، ﴿5﴾ و دریای مملو. ﴿6﴾ بیگمان عذاب پروردگارت واقع شدنی است. ﴿7﴾ آن را هیچ دفع کنندهای نیست. ﴿8﴾ روزیکه آسمان بشدت بلرزد، (و به حرکت درآید). ﴿9﴾ و کوهها (از جاکنده) به تندی روان گردد. ﴿10﴾ پس در آن روز (قیامت) وای بر تکذیب کنندگان. ﴿11﴾ کسانیکه در سخنان (و کارهای) باطل به بازی مشغولند. ﴿12﴾ روزیکه آنها را به زور به سوی آتش (جهنم) میرانند. ﴿13﴾ (خازنان جهنم به آنها میگویند:) «این (همان) آتشی است که شما آن را تکذیب میکردید. ﴿14﴾آیا این (آتش و عذاب) جادو است یا شما نمیبینید؟ ﴿15﴾ به آن در آیید (و بسوزید) پس صبر کنید یا صبر نکنید، برای شما یکسان است، تنها (به کیفر) آنچه انجام میدادید جزا داده میشوید!». ﴿16﴾ بیگمان پرهیزگاران در باغها (ی بهشت) و نعمتها (ی فراوان) هستند. ﴿17﴾ و از آنچه پروردگارشان به آنها داده مسرورند، و پروردگارشان آنها را از عذاب جهنم محفوظ داشته است. ﴿18﴾ (به آنها گفته میشود:) «بخورید و بیاشامید، گوارایتان باد، به (خاطر) آنچه که (در دنیا) انجام میدادید». ﴿19﴾ (در حالیکه آنها) بر تختهایی که کنارهم نهاده شده تکیه میزنند، و حوریان گشاده چشم (بهشتی) را به همسری آنها در میآوریم. ﴿20﴾ و کسانیکه ایمان آوردند و فرزندانشان (نیز) در ایمان از آنان پیروی کردند، فرزندانشان را (در بهشت) به آنها ملحق میکنیم، و از عمل آنها چیزی نمیکاهیم، و هرکس درگرو دستاوردِ (و اعمال) خویش است. ﴿21﴾ و پیوسته ازهر میوه و گوشتی که بخواهند در اختیارشان میگذاریم. ﴿22﴾ در آنجا از یکدیگر جام (شراب طهور) میگیرند که نه بیهودهگویی در آن است و نه گناهی، ﴿23﴾ و همواره پسرانی همچون مرواید درون صدف برای (خدمت) آنان بر گردشان میچرخند. ﴿24﴾ و (بهشتیان) رو به یکدیگر میکنند و از (حال گذشتة) یکدیگر سؤال مینمایند. ﴿25﴾ میگویند: «ما پیش از این در میان خانوادۀ خود (از عذاب الهی) ترسان بودیم. ﴿26﴾ پس الله بر ما منتّ نهاد و ما را از عذاب گرم و کشنده (جهنم) حفظ کرد. ﴿27﴾ همانا ما پیش از این او را میخواندیم، بیگمان او نیکوکار مهربان است. ﴿28﴾ پس (ای پیامبر) پند (و تذکّر) ده، که تو به فضل و نعمت پروردگارت کاهن و دیوانه نیستی. ﴿29﴾ آیا میگویند: «او شاعری است که دربارهی او منتظر حوادث روزگاریم، (و مرگش را انتظار میکشیم)». ﴿30﴾ بگو: «انتظار بکشید، که من (نیز) با شما از انتظار کشندگانم». ﴿31﴾آیا عقلهایشان آنها را به این (خیالات باطل) دستور میدهد، یا آنها گروهی طغیانگرند؟! ﴿32﴾ آیا میگویند: «(محمد) آن (= قرآن) را بافته (و به الله نسبت داده) است؟» (خیر، چنین نیست) بلکه ایمان نمیآورند. ﴿33﴾ پس اگر راست گویند باید سخنی مانند آن بیاورند. ﴿34﴾ آیا آنها از هیچ (و بدون آفریننده)، آفریده شدهاند، یا خود خالق (خویش) اند. ﴿35﴾ آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! (خیر) بلکه آنها یقین نمیکنند. ﴿36﴾ آیا خزائن پروردگارت نزد آنهاست؟! یا آنها (بر همه چیز) تسلط دارند؟! ﴿37﴾ آیا نردبانی دارند (که از آن به آسمانها بالا میروند و) از آن (اسرار وحی را) میشنوند؟ پس باید شنونده شان (بر این ادعا) دلیل روشنی بیاورد. ﴿38﴾ آیا برای او (= الله) دختران است و برای شما پسران؟! ﴿39﴾ (ای پیامبر) آیا از آنها پاداشی درخواست میکنی، که (آنها از ادای آن در رنجند و) برایشان (گران و) سنگین است؟! ﴿40﴾ آیا (اسرار) غیب نزد آنهاست، پس آنان (از آن) مینویسند؟!. ﴿41﴾ آیا نیرنگ (و نقشۀ پلیدی برای تو) میخواهند (بکشند)؟!، پس کسانیکه کافر شدند خودشان گرفتار نیرنگ اند. ﴿42﴾ آیا آنها معبودی غیر الله دارند؟! پاک و منزه است الله، از آنچه شریک او قرار میدهند. ﴿43﴾ و اگر (مشرکان) پارة از آسمان (برای عذابشان) افتاده ببینند، میگویند: «(این) ابری متراکم است». ﴿44﴾ پس (ای پیامبر) آنها را وا گذار، تا آن روزشان (= روز قیامت) را که در آن بی هوش میشوند ملاقات کنند! ﴿45﴾ روزیکه نیرنگ (و حیلۀ) شان سودی به حالشان ندارد، و نه آنها یاری میشوند. ﴿46﴾ و بیگمان برای کسانیکه ستم کردند، عذابی غیر از آن (نیز در همین دنیا) است، ولی بیشترشان نمیدانند. ﴿47﴾ (ای پیامبر) برای حکم پروردگارت شکیبا باش، زیرا تو زیر نظر (و در حفاظت) ما هستی، و هنگامیکه بر میخیزی به ستایش پروردگارت تسبیح گوی. ﴿48﴾ و (همچنین) بخشی از شب او را تسبیح گوی و (نیز) هنگام ناپدید شدن ستارگان. ﴿49﴾
([1])- در سرزمین شام است، جای که الله با حضرت موسی سخن گفت.
([2])- «بیت المعمور»: خانهای بموازات خانه کعبه در آسمان هفتم قرار دارد که روزانه هفتاد هزار فرشته برای عبادت وارد آن میشوند، پس هرگاه یکبار وارد شدند دوباره باز نگردند.
تفسیر نور:
سوره طور آیه 1
متن آیه :
وَالطُّورِ
ترجمه :
سوگند به کوه طور ! ( که موسی بالای آن با خدا به گفتگو و مناجات پرداخته است )
.
توضیحات :
« الطُّورِ » : اسم خاص کوهی در سرزمین سینا است ! ( نگا : مؤمنون / 20 ، تین /
2 ) .
سوره طور آیه 2
متن آیه :
وَکِتَابٍ مَّسْطُورٍ
ترجمه :
و قسم به کتاب نوشته شده ( آسمانی ! که برای رهنمود انسانها به کره زمین فرستاده
شده است ) .
توضیحات :
« کِتَابٍ » : جنس کتاب مراد است و منظور همه کتابهای آسمانی است . قرآن . این
نظریه به دو دلیل مقبول است : الف - قرآن ، چکیده و هماهنگ با مقاصد اصلی همه
کتابهای آسمانی است ( نگا : بقره / 41 و 91 و 97 ، آلعمران / 3 و 50 ، مائده /
46 و 48 ) ب - در موارد دیگری خداوند به قرآن قسم یاد کرده است ( نگا : یس / 2 ،
ص / 1 ، زخرف / 2 ، دخان / 2 ) . « مَسْطُورٍ » : نگارش یافته . نوشته شده . (
نگا : اسراء / 58 ، احزاب / 6 ) . لوح محفوظ . تورات ( نگا : اعراف / 145 ) .
سوره طور آیه 3
متن آیه :
فِی رَقٍّ مَّنشُورٍ
ترجمه :
( کتابی که نوشته شده است ) در صفحاتی و ( میان جهانیان ) پخش گردیده است .
توضیحات :
« رَقٍّ » : صفحه . اسم جنس جمعی و مراد صفحات یا الواح است . « مَنشُورٍ » : پخش
شده . گشوده و باز .
سوره طور آیه 4
متن آیه :
وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ
ترجمه :
و قسم به خانه آبادان ( کعبه ! که دائماً از زائران موج میزند ) .
توضیحات :
« الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ » : کعبه مشرفه که در مکه است . بیتالمعمور که در
آسمان است و دائماً فرشتگان در آن گروه گروه به تقدیس و تسبیح خدا مشغولند .
سوره طور آیه 5
متن آیه :
وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ
ترجمه :
و سوگند به سقف برافراشته ( آسمان ) !
توضیحات :
« السَّقْفِ » : آسمان مراد است ( نگا : انبیاء / 32 ) . « الْمَرْفُوعِ » :
برافراشته . برپاداشته شده . آسمان با داشتن ستارگان فراوان آن چنان بالای سر ما
را پوشانده و زینت دادهاند ، انگار بام کره زمین بوده و قسمت پائین آن سقف این
بنای آسمان ( نگا : نازعات / 27 و 28 ) . البته بخشی از آسمان ، جو اطراف زمین
است که قشر فشردهای از هوا است که همچون سقف محکمی اطراف کره زمین را فرا گرفته
است و آن را در برابر سنگهای سرگردان آسمانی و اشعه زیانبار کیهانی به خوبی حفظ میکند
.
سوره طور آیه 6
متن آیه :
وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ
ترجمه :
و سوگند به دریای سراپا آتش !
توضیحات :
« الْمَسْجُورِ » : برافروخته . لبریز از شعله و آتش ( نگا : تکویر / 6 ) . منفجر
شده . مراد آب دریاها در هنگامه وقوع قیامت است که اتمهای آبها منفجر میگردد (
نگا : انفطار / 3 ) و مواد مذاب و گداختههای درونی زمین در آنها روان میشود .
سوره طور آیه 7
متن آیه :
إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ
ترجمه :
که قطعاً عذاب پروردگارت واقع میشود ( و کفار را در آغوش خود میکشد ) .
توضیحات :
« إِنَّ عَذَابَ . . . » : جواب قسمهای متعدد پیشین است .
سوره طور آیه 8
متن آیه :
مَا لَهُ مِن دَافِعٍ
ترجمه :
و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند .
توضیحات :
« دَافِعٍ » : دفعکننده . بازدارنده .
سوره طور آیه 9
متن آیه :
یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاء مَوْراً
ترجمه :
روزی ( این عذاب الهی رخ میدهد که ) آسمان سخت به تکان و جنبش میافتد و تند
درهم میلولد .
توضیحات :
« مَوْراً » : حرکت و اضطراب . رفت و برگشت . موج زدن و چرخیدن . درهم لولیدن و
حرکت مارپیچی پیدا کردن .
سوره طور آیه 10
متن آیه :
وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْراً
ترجمه :
و کوهها ( از جا کنده میشوند و ) به شتاب روان میگردند .
توضیحات :
« سَیْراً » : حرکت کردن . روان شدن .
سوره طور آیه 11
متن آیه :
فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ
ترجمه :
آن روز ، وای به حال کسانی که ( حق را ) تکذیب کردهاند !
توضیحات :
« وَیْلٌ » : ( نگا : بقره . 79 ، ابراهیم / 2 ، مریم / 37 ) .
سوره طور آیه 12
متن آیه :
الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ
ترجمه :
آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند ( و پیوسته مشغول طعنه زدن به اسلام و قرآن و
پیغمبرند ) .
توضیحات :
« خَوْضٍ » : فرو رفتن به کارهای بیهوده و کودکانه ( نگا : توبه / 65 و 69 ،
انعام / 68 و 91 ) .
سوره طور آیه 13
متن آیه :
یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعّاً
ترجمه :
روزی آنان را با زور به میان آتش دوزخ میاندازند .
توضیحات :
« یُدَعُّونَ » : با قهر و زور پرت میگردند و انداخته میشوند . « دَعّاً » : با
خشونت فرو انداختن . به شدت پرت کردن و راندن ( نگا : ماعون / 2 ) . « یُدَعُّونَ
إِلَی النَّارِ » : با خشونت به آتش انداخته میشوند ( نگا : نمل / 90 ) . با
خشونت به سوی آتش رانده میشوند ( نگا : زمر / 71 ، مریم / 86 ) .
سوره طور آیه 14
متن آیه :
هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ
ترجمه :
( در این وقت فرشتگان بدیشان میگویند : ) این همان آتشی است که آن را دروغ میپنداشتید
.
توضیحات :
« هذِهِ النَّارُ . . . » : ( نگا : سجده / 20 ، سبأ / 42 ) .
سوره طور آیه 15
متن آیه :
أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنتُمْ لَا تُبْصِرُونَ
ترجمه :
آیا این جادو است ؟ یا این که شما نمیبینید ؟
توضیحات :
« أَفَسِحْرٌ هذا . . . » : کافران پیوسته کارهای انبیاء را سحر مینامیدند ( نگا
: مائده / 110 ، یونس / 76 ، هود / 7 ) . لذا روز قیامت به عنوان سرزنش هنگامی
که آتش را میبینند و یا به درون آن انداخته میشوند ، بدیشان میگویند : این هم
سحر و جادو است ! « أَمْ أَنتُمْ لا تُبْصِرُونَ » : این بخش هم جنبه سرزنش دارد .
کافران در دنیا میگفتند : پیغمبران جادوگرند و بر چشمان ما پرده میافکنند ، و .
. . ( نگا : اعراف / 132 ) در قیامت بدیشان گفته میشود : آیا این عذاب سحر است
؟ آیا پرده بر چشمان شما افکندهاند ؟
سوره طور آیه 16
متن آیه :
اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لَا تَصْبِرُوا سَوَاء
عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه :
به آتش وارد شوید و بدان بسوزید ، چه شکیبائی هم کنید و چه بیتابی ، به حال شما
تفاوتی نمیکند . چرا که تنها برابر کارهائی که خودتان کردهاید کیفر داده میشوید
.
توضیحات :
« إِصْلَوْهَا » : داخل آتش شوید و بدان بسوزید و حرارت آن را بچشید ( نساء / 115
و 30 و 56 ، صافات / 163 ، ص 59 ) .
سوره طور آیه 17
متن آیه :
إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ
ترجمه :
اما پرهیزگاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند .
توضیحات :
« جَنَّاتٍ وَ نَعِیمٍ » : تنوین این واژهها بیانگر کثرت و عظمت است .
سوره طور آیه 18
متن آیه :
فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ
رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ
ترجمه :
و در برابر چیرهائی که خدا بدیشان داده است شاد و خوشحالند ، و ( نعمت بزرگتر از
این ، این که ) خدای ایشان ، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است .
توضیحات :
« فَاکِهِینَ » : افراد شاد و مسرور ( نگا : یس / 55 ، دخان / 27 ) .
سوره طور آیه 19
متن آیه :
کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئاً بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه :
به پاداش کارهائی که کردهاید بخورید و بیاشامید ، نوش و گوارایتان باد !
توضیحات :
« هَنِیئاً » : گوارا و بیدردسر . مفعول مطلق یا صفت مصدر محذوفی است ( نگا :
نساء / 4 ) .
سوره طور آیه 20
متن آیه :
مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَةٍ
وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ
ترجمه :
این در حالی است که بر تختهای ردیف و کنار هم چیده تکیه زدهاند ، و زنان سیاه
چشم و درشت چشم زیبای بهشتی را همسرشان نمودهایم ( و در کنارشان قرار دادهایم )
.
توضیحات :
« سُرُرٍ » : جمع سَریر ، تختها ( نگا : حجر / 47 ، صافات / 44 ) . « مَصْفُوفَةٍ
» : ردیف و کنار هم چیده شده . رده نهاده . « حُورٍ عِینٍ » : ( نگا : دخان / 54
) . از این آیه و آیات دیگر قرآن برمیآید که تختها گرداگرد مجلس بزم و مقابل
یکدیگر نهاده شدهاند ، تا مجلس انس هر چه باشکوهتر باشد .
سوره طور آیه 21
متن آیه :
وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم
بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم
مِّن شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ
ترجمه :
کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمان آوردن پیروی
کردهاند ، ( در بهشت ) فرزندانشان را بدیشان ملحق میگردانیم ( تا زادگان دلبند
خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند ) بیآنکه ما اصلاً
از عمل آن کسان چیزی بکاهیم ( و از اندوخته پدران و مادران چیزی برداریم و به
فرزندانشان بدهیم ، و یا بدین وسیله بر حسنات فرزندان بیفزائیم و یا گناهانشان را
از این راه بزدائیم ) . چرا که هر کس در گرو کارهائی است که کرده است .
توضیحات :
« مَآ أَلَتْنَاهُمْ » : از کارهایشان نکاستهایم . فعل مهموز الفاء أَلَتَ ،
یَأْلِتُ ، بر وزن ضَرَبَ یَضْرِبُ ، با فعل اجوف یائی لاتَ ، یَلیتُ ، در معنی
یکسان است ( نگا : حجرات / 14 ) . « مَآ أَلَتْنَا مِنْ عَمَلِهِمْ شَیْئاً » :
از پاداش کارهای پدران اصلاً چیزی نمیکاهیم . مراد این است که ترفیع منزلت
فرزندان باعث تنزل مقام پدران نبوده ، و بلکه مراد اعطاء نعمت انس و تشکیل مجمع
دلهای عاشقان یزدان است . « رَهِینٌ » : گروگان .
سوره طور آیه 22
متن آیه :
وَأَمْدَدْنَاهُم بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِّمَّا
یَشْتَهُونَ
ترجمه :
پیوسته هر گونه میوهای و گوشتی را که بخواهند در اختیارشان میگذاریم .
توضیحات :
« أَمْدَدْنَاهُمْ » : یاریشان میدهیم . بدیشان میدهیم ( نگا : مؤمنون / 55 ،
نمل / 36 ) .
سوره طور آیه 23
متن آیه :
یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْساً لَّا لَغْوٌ فِیهَا
وَلَا تَأْثِیمٌ
ترجمه :
آنان در آنجا جامهای ( شراب طهور ) را که نه بیهودهگوئی و یاوهسرائی در آن است
و نه با گناه همراه است ، از دست یکدیگر میگیرند ( و سر میکشند و خوش میشوند )
.
توضیحات :
« یَتَنَازَعُونَ » : مشتاقانه از دست یکدیگر میربایند و میگیرند . « لَغْوٌ »
: یاوهسرائی . بیهودهگوئی . « تَأْثِیمٌ » : گناهورزی . بزهکاری . یعنی شراب
آخرت ، نه موجب یاوهسرائی و پریشان گوئی میشود ، و نه موجب گناه میگردد ، و نه
کار مستان به کتک و کتککاری میکشد .
سوره طور آیه 24
متن آیه :
وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ
لُؤْلُؤٌ مَّکْنُونٌ
ترجمه :
پیوسته در گرداگرد آنان نوجوانان ایشان ( برای خدمتگزاریشان ) در چرخش و گردشند .
انگار آنان ( در صفا و پاکی ) مرواریدهای پنهان ( در صدف ) هستند .
توضیحات :
« غِلْمَانٌ » : جمع غُلام ، پسران نوجوان . مراد خدمتکاران و کارگزاران است . «
لُؤْلُؤٌ » : مروارید . « مَکْنُونٌ » : پنهان در صدف . مروارید در درون صدف به
قدری تازه و شفاف و زیبا است که حد ندارد ( نگا : واقعه / 23 ) .
سوره طور آیه 25
متن آیه :
وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءلُونَ
ترجمه :
پرسشکنان روی به همدیگر میکنند ( و هر یک از آنان از نعمتها و خوشیهای بهشت و
الطاف بیکران یزدان با دیگری سخن میگوید ) .
توضیحات :
« أَقْبَلَ » : رو کرد . « یَتَسَآءَلُونَ » : از همدیگر میپرسند . مراد صحبت
آنان از گذشته خود در دنیا ، و تعریف وضع خوش فعلی است .
سوره طور آیه 26
متن آیه :
قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا
مُشْفِقِینَ
ترجمه :
میگویند : ما پیش از این ( در دنیا ) در میان خانواده و فرزندانمان بیمناک ( از
خشم خدا و حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت ) بودیم .
توضیحات :
« فِی أَهْلِنَا » : در میان اهل و خانواده خود . همراه با فرزندان و خانواده خود
. « مُشْفِقِینَ » : جمع مُشْفِق ، ترسان و هراسان . بیمناک . مراد بیمناک از
بازخواست الهی در پایان عمر ، و پیآمد اخروی است .
سوره طور آیه 27
متن آیه :
فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ
ترجمه :
سرانجام خداوند در حق ما لطف و مرحمت فرمود ، و از عذاب سراپا شعله دوزخ ما را
بدور داشت .
توضیحات :
« مَنَّ » : منت نهاد . منت بر دو قسم است : الف - مذموم ب - مقبول . قسمت اخیر
که مراد آیه هم همین است ، به معنی لطف و مرحمت و خوبی و نیکی است . « السَّمُومِ
» : شعله آتش بدون دود ( نگا : المصحف المیسر ) . آتشی که از سوراخهای بدن بگذرد (
نگا : روحالمعانی ) . باد گرم و سوزان ( نگا : مجمع البیان الحدیث ، فرهنگ لغات
قرآن قریب ) .
سوره طور آیه 28
متن آیه :
إِنَّا کُنَّا مِن قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ
الْبَرُّ الرَّحِیمُ
ترجمه :
ما پیش از این ( در جهان ، تنها ) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش
میکردیم . واقعاً او نیکوکار و مهربان است .
توضیحات :
« نَدْعُوهُ » : بفریادش میخواندیم . او را میپرستیدیم . « الْبَرُّ » :
نیکوکار ( نگا : روحالمعانی ) .
سوره طور آیه 29
متن آیه :
فَذَکِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ
وَلَا مَجْنُونٍ
ترجمه :
( مردمان را به قرآن ) پند و اندرز بده ، تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگارت نه
غیبگوئی و نه دیوانه .
توضیحات :
« ذَکِّرْ » : پند بده . موعظه کن . « بِنِعْمَةِ » : در پرتو نعمت . به برکت
مرحمت . « کَاهِنٍ » : غیبگو . کسی که ادعای علم غیب میکند . کسی که خبر از اسرار
غیبی میدهد و مدعی است که با جنیان و پریان ارتباط دارد و اخبار غیبی را از ایشان
میگیرد .
سوره طور آیه 30
متن آیه :
أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ
الْمَنُونِ
ترجمه :
آیا آنان میگویند که او شاعر است ( و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و
دل مردمانی را برباید ) و ما در انتظار مرگ او هستیم ( تا دفتر اشعار و طومار عمرش
را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد ) .
توضیحات :
« شَاعِرٌ » : چامهسرا . خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است : هُوَ شَاعِرٌ
. « نَتَرَبَّصُ » : انتظار میکشیم . منتظر هستیم . « رَیْبَ » : شک و گمان .
مشکوک . در اینجا مراد نزول و تغییرات است . « الْمَنُونِ » : مرگ . از نظر لغوی ،
به معنی قطع کننده است . مرگ هم رشته عمر را قطع میکند . « رَیْبَ الْمَنُونِ » :
گمان مرگ . مرگ مشکوک . با توجه به معنی اخیر ، اضافه صفت به موصوف خود است . یعنی
مرگی که وقت فرا رسیدنش مورد گمان است و معلوم نیست .
سوره طور آیه 31
متن آیه :
قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ
الْمُتَرَبِّصِینَ
ترجمه :
بگو : شما در انتظار ( پندارهای خامتان ) باشید ، و من هم با شما در انتظار (
عاقبت نیک خود و سرانجام بد شما ) هستم .
توضیحات :
« الْمُتَرَبِّصِینَ » : انتظار کشندگان .
سوره طور آیه 32
متن آیه :
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلَامُهُم بِهَذَا أَمْ هُمْ
قَوْمٌ طَاغُونَ
ترجمه :
آیا خردهایشان ایشان را به این ( سخنان متناقض ) دستور میدهد ؟ یا این که اصلاً
مردمان طغیانگر و سرکشی هستند ( و سرپیچی از فرمان حق ، سرشت و خصیصه آنان شده است
؟ ) .
توضیحات :
« أحْلام » : جمع حِلْم ، خردها و عقلها . « هذا » : این سخنان متناقض . یعنی
گاهی پیغمبر را شاعر ، گاهی مجنون ، زمانی کاهن ، و غیره مینامند . در صورتی که
کاهن و شاعر ، خردمند هستند ، و مجنون ، دیوانه و بیخرد است .
سوره طور آیه 33
متن آیه :
أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَل لَّا یُؤْمِنُونَ
ترجمه :
آیا میگویند : ( محمد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و ) آن را فراهم آورده
است ؟ ! بلکه ایشان اصلاً ایمان ندارند .
توضیحات :
« تَقَوَّلَهُ » : آن را از پیش خود ساخته است و به دروغ به خدا نسبت داده است (
نگا : حاقه / 44 ) .
سوره طور آیه 34
متن آیه :
فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ إِن کَانُوا
صَادِقِینَ
ترجمه :
اگر راست میگویند ( که محمد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است ) سخنی همچون آن
را بیاورند و ارائه دهند .
توضیحات :
« فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِّثْلِهِ . . . » : ( نگا : بقره / 23 ، یونس / 38 ،
هود / 13 ، اسراء / 88 ) .
سوره طور آیه 35
متن آیه :
أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ
الْخَالِقُونَ
ترجمه :
آیا ایشان ( همین جوری از عدم سر بر آوردهاند و ) بدون هیچ گونه خالقی آفریده
شدهاند ؟ و یا این که ( خودشان خویشتن را آفریدهاند و ) خودشان آفریدگارند ؟
توضیحات :
« مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ » : بدون هیچ چیزی و هیچ آفریدگاری . یعنی بدون علت به وجود
آمدهاند . « أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ » : یعنی خودشان آفریدگار ، و علت خویشتن
هستند .
سوره طور آیه 36
متن آیه :
أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَل لَّا
یُوقِنُونَ
ترجمه :
یا این که آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند ؟ ! بلکه ایشان طالب یقین نیستند .
توضیحات :
« لا یُوقِنُونَ » : به یقین و باور نرسیدهاند و هنوز سرگشتهاند . جویا و
خواستار یقین نیستند و در پی ایمان به وحدانیت خدا نمیباشند .
سوره طور آیه 37
متن آیه :
أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ
الْمُصَیْطِرُونَ
ترجمه :
آیا گنجینههای پروردگارت نزد ایشان و در اختیار آنان است ( تا هر گونه که
بخواهند قضاوت کنند و نبوت را به این بدهند و به آن ندهند ؟ ) یا این که ایشان (
بر همه چیز جهان ) سیطره دارند ( و ارباب و فرمانده کل کائنات هستند ؟ ) .
توضیحات :
« الْمُصَیْطِرُونَ » : جمع مُصَیْطِر ، مسلط و توانا . غالب و چیره . مُصَیْطِر
و مُسَیْطِر یکی است ( نگا : غاشیه / 22 ) . علت تبدیل ( س ) به ( ص ) به سبب حرف
استعلاء ( ط ) است .
سوره طور آیه 38
متن آیه :
أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ
مُسْتَمِعُهُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ
ترجمه :
آیا نردبانی دارند و بالای آن ( میروند و در آسمانها ، به عالم ملکوت ) گوش فرا
میدارند ( و اسرار وحی را میشنوند ؟ ) . گوش فرا دهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد
و ارائه دهد ( و این ادعای خود را ثابت کند ) .
توضیحات :
« سُلَّمٌ » : نردبان . « سُلْطَانٍ مُّبِینٍ » : دلیل و برهان روشن . دلیل و
برهان بیانگر .
سوره طور آیه 39
متن آیه :
أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ
ترجمه :
آیا دختران ، سهم خدایند ، و پسران ، سهم شما ؟ !
توضیحات :
« لَهُ الْبَنَاتُ » : دختر و پسر از نظر ارزش انسانی با هم تفاوتی ندارند ، و
تعبیر آیه ، در حقیقت از قبیل استدلال به عقیده باطل طرف مخالف بر ضد خود او است .
و آن این که عربها به شدت از دختر بیزار بودند ، و با وجود این زادگان خدا را دختر
میدانستند ( نگا : نحل / 57 ، زخرف / 17 ، صافات / 149 ) .
سوره طور آیه 40
متن آیه :
أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْرَمٍ
مُّثْقَلُونَ
ترجمه :
یا این که تو از آنان اجر و پاداشی ( در مقابل ابلاغ رسالت خود بدیشان ) میخواهی
، و همچون بار گرانی بر دوش آنان سنگینی میکند ؟
توضیحات :
« مَغْرَمٍ » : غرامت . زیان . تاوان . خسارت ( نگا : توبه / 98 ) . مصدر میمی
است . « مُثْقَلُونَ » : سنگین باران . بار گرانان . از مصدر ( إثقال ) به معنی
تحمیل مشقت و بار گران است .
سوره طور آیه 41
متن آیه :
أَمْ عِندَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ
ترجمه :
یا این که نزد ایشان ، علم غیبیّات و اسرار نهان ( جهان و ملکوت یزدان ) است و از
روی آن ( برای مردم هر چه بخواهند ) مینویسند ؟
توضیحات :
« أَمْ عِندَهُمُ الْغَیْبُ ؟ » : آیا آنان غیب میدانند ؟ آیا دانش اسرار نهان و
علم غیب در پیش آنان است ؟
سوره طور آیه 42
متن آیه :
أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ
الْمَکِیدُونَ
ترجمه :
یا این که میخواهند نیرنگ بزنند ( و طرحهای شیطانی بریزند و حیلهگری کنند ، تا
پیغمبر را از میان بردارند ، یا با آئین او مقابله کنند . باید بدانند که ) کفار
به حیلت خود گرفتار میآیند ( و توطئههای ایشان سرانجام بر ضد خودشان تمام میشود
و جملگی ایشان محکوم نقشههای الهی هستند ) .
توضیحات :
« کَیْداً » : نیرنگ . حیلهگری . توطئه . نقشه سوء ( نگا : آلعمران / 54 ) . «
الْمَکِیدُونَ » : گرفتاران نیرنگ . شکست خوردگان توطئه ( نگا : فاطر / 43 ، انفال
/ 30 ) .
سوره طور آیه 43
متن آیه :
أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ
عَمَّا یُشْرِکُونَ
ترجمه :
یا این که ( آنان خیال میکنند که ) معبودی ( و حامی و یاوری ) جز خدا دارند ؟
خدا پاک و منزه از چیزهائی است که انبازش میدانند و میخوانند .
توضیحات :
« أَمْ لَهُمْ إِلهٌ . . . » : ( نگا : حجر / 96 ) .
سوره طور آیه 44
متن آیه :
وَإِن یَرَوْا کِسْفاً مِّنَ السَّمَاءِ سَاقِطاً
یَقُولُوا سَحَابٌ مَّرْکُومٌ
ترجمه :
اگر بنگرند که قطعهای از آسمان فرو میافتد ، میگویند : ابر متراکمی است .
توضیحات :
« کِسْفاً » : پاره . تکه . قطعه . « مَرْکُومٌ » : متراکم . « إِن یَرَوْا
کِسْفاً » : مراد این است که مشرکان و منکران لجوج ، آن چنان در عناد و دشمنی با
پیغمبر و اسلام ، پافشاری میکنند که اگر عذابی را که تمسخرکنان از پیغمبر خواسته
بودند ( نگا : اسراء / 92 ) با چشم سر نزول آن را بالای سر خود ببینند ، قبول نمیکنند
و چیز دیگری قلمداد مینمایند ( نگا : حجر / 14 و 15 ، احقاف / 24 ) .
سوره طور آیه 45
متن آیه :
فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ
یُصْعَقُونَ
ترجمه :
پس ایشان را به حال خود واگذار ، تا برسند به روزی که در آن هلاک میگردند .
توضیحات :
« یُصْعَقُونَ » : نابود گردانده میشوند . هلاک میگردند . مراد فرا رسیدن مرگ
ایشان در جنگ یا به هنگام اجل است . از مصدر إصعاق به معنی إهلاک است .
سوره طور آیه 46
متن آیه :
یَوْمَ لَا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَلَا
هُمْ یُنصَرُونَ
ترجمه :
آن روزی که نیرنگها و توطئههایشان سودی به حالشان نخواهد داشت ، و ( از هیچ سوئی
) مدد و یاری نمیشوند .
توضیحات :
« کَیْدُهُمْ » : نیرنگ ایشان . نقشههای سوء و توطئههای کثیفشان . حیلهگریهایشان
.
سوره طور آیه 47
متن آیه :
وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَاباً دُونَ ذَلِکَ
وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ
ترجمه :
برای ستمگران عذابی پیش از آن ( عذاب سرمدی و ابدی ، در همین جهان ) هست ، ولی
بیشتر ایشان متوجه نمیگردند و نمیفهمند .
توضیحات :
« دُونَ ذلِکَ » : قبل از آن ، علاوه از آن . یعنی قبل از عذاب آخرت ، عذاب دیگری
در همین جهان دارند ، و یا گذشته از عذاب دنیوی ، عذاب اخروی هم دارند .
سوره طور آیه 48
متن آیه :
وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا
وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ
ترجمه :
برابر فرمان پروردگارت ، صبر و شکیبائی پیش گیر ( و با استقامت و شجاعت ، پیام
آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس ) که تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما
هستی . وقتی که ( سحرگاهان از خواب ) بلند میشوی ، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس
پروردگارت بپرداز .
توضیحات :
« لِحُکْمِ رَبِّکَ » : برابر فرمان پروردگارت . در راه ابلاغ فرمان پروردگارت .
بر قوانین و مقررات پروردگارت پایدار باش . « بِأَعْیُنِنَا » : زیر نظر ما . تحت
مراقبت و محافظت ما . « حِینَ تَقُومُ » : وقتی که سحرگاهان برمیخیزی . وقتی که
از جا ، و از مکانی ، و از مجلسی برمیخیزی . چرا که پیغمبر به هنگام برخاستن از هر
جائی ، میفرمود : سُبْحانَکَ اللّهُمَّ وَ بِحَمْدِکَ ، أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ
إِلاّ أَنْتَ ، أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ ( نگا : المراغی ، نمونه ) .
سوره طور آیه 49
متن آیه :
وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ
ترجمه :
و در پارهای از شب ، و در وقت ناپدید شدن ستارگان ( به سبب نور خورشید به هنگام
طلوع فجر ) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را بجای آور .
توضیحات :
« مِنَ الَّیْلِ » : در شب . در پارهای از شب . مراد وقت ادای نماز مغرب و عشاء
یا نماز تهجد است . « إِدْبَارَ » : پشت کردن . مراد ناپدید شدن ستارگان است به
سبب نور خورشید . اشاره به وقت نماز صبح است .
سورهی طور آیهی 49-1
سوره طور مکی و ٤٩ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَالطُّورِ (١)وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ (٢)فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ (٣)وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ (٤)وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ (٥)وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ (٦)إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ (٧)مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ (٨)یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا (٩)وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا (١٠)فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ (١١)الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ (١٢)یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا (١٣)هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ (١٤)أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ (١٥)اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (١٦)إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ (١٧)فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (١٨)کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (١٩)مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ (٢٠)وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ (٢١)وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ (٢٢)یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ (٢٣)وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ (٢٤)وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ (٢٥)قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ (٢٦)فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ (٢٧)إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (٢٨)فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ (٢٩)أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ (٣٠)قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ (٣١)أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ (٣٢)أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ (٣٣)فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ (٣٤)أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ (٣٥)أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بَل لا یُوقِنُونَ (٣٦)أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ (٣٧)أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ (٣٨)أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ (٣٩)أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (٤٠)أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ (٤١)أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ (٤٢)أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ (٤٣)وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ (٤٤)فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ (٤٥)یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ (٤٦)وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٤٧)وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ (٤٨)وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ (٤٩)
این سوره یورشی را میآغازدکه تاثیر ژرفی در دل انسان دارد. وسوسهها وگمانها و شبههها و باطلها را سخت میراند و دنبال میکند. آن وسوسهها وگمانها و شبههها و باطلهائیکه بر دل میتازند و به نیرنگ مینشینند و در اینجا و آنجایگوشهها وکنارهای دل پنهان و نهان میگردند. به باطل گرداندن هر حجتی و هر عذری میپردازد که دل برایکنارهگیری از حق و دوری از ایمان برمیگزیند و بدان چنگ میزند ... یورشی استکه هیچ دلی تاب مقاومت در برابر آن را ندارد. یورشی استکه پیاپی بر دل میشود تا آن را وادار به اقرار و اعتراف و تسلیم شدن و فرمان بردن میگرداند!
یورشی استکه واژه و عبارت، معنی و مدلول، تصویرها وسایهروشنها، و آهنگها و نواهای طنینانداز و نغمهپرداز این سوره، و بندها و فاصلههای آن، یکسان و همآوا، در آن شرکت دارند. از آغاز تا به انجام این سوره، آیهها پشت سر هم میآیند. انگار آیههای این سورهگدازههائی هستندکه پرت میگردند، و آهنگها و نواهای این سوره صاعقهها و آذرخشها هستند، و تـصویرها و سایهروشنهای این سوره تازیانههای گزندهای هستند که بر احساس و شعور میتازند و یک لحظه هم از آغاز تا به انجام به حس و شعور مهلت و فرصت نمیدهند!
این سوره با سوگندی میآغازدکه یزدان سبحان به چیزهای مقدسی در زمین و آسمان میخورد. برخیها معلـوم و مشخص هستند، و بـعضیها نهان و ناپیدا و نامعلوم میباشند:
(وَالطُّورِ . وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ . فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ . وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ . وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ . وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ).
سوگند به کوه طور(که موسی بالای آن با خدا به گفتگو و مناجات پرداخته است). و قسم به کتاب نوشته شده (آسمانی! که برای رهنمود انسانها به کره زمین فرستاده شده است. کتابی که نوشته شده است) در صفحاتی و (میان جهانیان) پخش گردیده است. و قسم به خانه آبادان (کعبه! که دائماً از زائران موج میزند). و سوگند به سقف برافراشته (آسمان). و سوگند به دریای سراپا آتش!.
سوگند خورده میشود برکار بزرگ هراسانگیزیکه دل را به تکان و لرزه میاندازد، و احساس و شعور را هراسناک میگرداند. با تعبیری سوگند یاد میشودکه لفظ آن با معنی هراسانگیز آن مناسبت دارد. در صحنهای نیز به میان میآیدکه دلها از آن به لرزش و چندش میافتند:
(إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ . یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا . وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد). و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند. روزی (این عذاب الهی رخ میدهد که) آسمان سخت به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد. و کوهها (از جا کنده میشوند و) به شتاب روان میگردند.
در میانه صحنه هراسانگیز، میبنیم و میشنویم چیزی راکه به تکان و زلزله میاندازد و به ترس و هراس میافکند. آن چیز وای و واویلا، و کوبکردن و به جزع و فزع انداختن است:
(فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ . الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ . یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا . هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ . أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ . اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ).
آن روز، وای به حال کسانی کـه (حق را) تکذیب کردهاند! آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پیوسته مشغول طعنه زدن بـه اسلام و قرآن و پیغمبرند). روزی آنان را با زور به میان آتش دوزخ میاندازند. (در این وقت فرشتگان بدیشان میگویند:) این همان آتشی است که آن را دروغ میپنداشتند. آیا این جادو است؟ یا این که شما نمیبینید؟ به آتش وارد شوید و بدان بسوزید، چه شکیبائی هـم کنید و چه بیتابی، به حال شما تفاوتی نمیکند. چرا که تنها بـرابر کارهائی که خودتان کردهاید کیفر داده میشوید.
این مرحلهای از یورشی استکه میتازد و میراند. به دنبال آن مرحله دیگری فرا میرسد و نوع دیگری و رنگ دیگری دارد. مرحلهای استکه دلهائی راکه آن هول و هراس وحشتناک را دیده است به طمع میاندازد، طمعکردن به امن و امان و نعمت بهشت جاویدان. این مرحله با نشان دادن تصویر پرهیزگاران و آنچه برای ایشان از تـعظیم و تکریم آمادهگردیده است میآغازد. بدیشان نـموده میشودکه از نعمتهای خوب و خوش و دلربا و دلانگیز چه اندازه برایشان آماده گردیده است، آن اندازهکه سخن از آن به درازا میکشد، و شرح و بسط آن طولانی میشود، و انواع و رنگهای آن بسیار و بیرون از شمار است. آنگونه از نعمتها سخن میرودکه به انسان احساس لذت بردن از نعمتها وآسودن درمیان آنها دست میدهد، آن هم پس از اینکه از عذاب وعقاب و از هول و هراس عذاب و عقاب سخن رفته است:
(إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ .فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ . کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ . مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ .وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ . وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ . یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ . وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ . وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ . قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ .فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ .إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (.
قطعاً پرهیزکاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند، و در برابر چیزهائی که بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است. به پاداش کارهائی که کردهاید بخورید و بیاشامید، نوش و گوارایتان باد! این در حالی است که بر تختهای ردیف و کنار هم چیده تکیه زدهاند، و زنان سـیاهچشم و درشتچشم زیبای بهشتی را همسرشان نمودهایم (و در کنارشان قرار دادهایم). کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمان آوردن پیروی کردهاند، (در بهشت) فرزندانشان را بدین ملحق میگردانیم (تا زادگان دلبند خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند) بی آن که ما اصلاً از عمل آن کسان چیزی بکاهیم (و از اندوخته پدران و مادران چیزی برداریم و به فرزندانشان بدهیم، و یا بدین وسیله بر حسنات فرزندان بیفزائیم و یا گناهانشان را از این راه بزدائیم). چرا که هرکس در گرو کارهائی است که کرده است. پیوسته هرگونه میوهای و گوشتی را که بخواهند در اختیارشان میگذاریم. آنان در آنجا جامهای (شراب طهور) را که نه بیهودهگوئی و یاوهسرائی در آن است و نه با گناه همراه است، از دست یکدیگر میگیرند (و سر میکشند و خوش میشوند). پیوسته در گرداگرد آنان نوجوانان ایشان (برای خدمتگزاریشان) در چرخش و گردشند. انگار آنان (در صفا و پاکی) مرواریدهای پنهان (در صدف) هستند. پرسشکنان روی به همدیگر میکنند (و هریک از آنان از نعمتها و خوشیهای بهشت و الطاف بیکران یزدان با دیگری سخن میگوید). میگویند ما پیش از این (در دنیا) در میان خانواده و فرزندانمان بیمناک (از خشم خدا و حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت) بودیم. سرانجام خداوند در حق ما لطف و مرحمت فرمود، و از عذاب سراپا شعله دوزخ ما را به دور داشت. ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم. واقعاً او نیکوکار و مهربان است.
اکنونکه دلهای انسانها تازیانههای عذاب را در مرحله اول احساس کرده است، و شیرینی نعمت را در مرحله دوم چشیده است، مرحله سوم درمیرسد و وسوسهها و دغدغهها را میراند و پخش و پریشان میگرداند. شبههها وگمراهیها و سرگشتگیها را تعقیب میکند و دور مینماید. حجتها و دلائل نابجا و عذرها و معذرتهای ناروا را باطل میسازد. حقیقت را برجسته و آشکار و سهل و ساده و استوار و پایدار نشان میدهد. حقیقتیکه با منطق توانا وگیرائی سخن میگویدکه توجیه و تاویلی نمیشناسد، و باکلام راست و درستی اظهار نظر میکندکه پیچ و خمی در آن نبوده و سرگیجهآور نیست. این مرحله گردنها را سخت به سوی خود پیچ میدهد و آنها را به اعتراف و تسلیم وامیدارد ... این مرحله با رویکردن به پیغمبر خدا (ص) و مخاطب قرار دادن او میآغازد. بدو امر میشودکه به پند و اندرزشان بپردازد، هرچند که آنان با او سوء ادب داشته و بیحرمتی کنند. دریچههای دلهای ایشان را با چنین منطق روشن و نیرومند و راست و درستی بکوبد:
(فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ .أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ .قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ .أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ .أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ .فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ .أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ . أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بَل لا یُوقِنُونَ .أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ .أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ .أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ .أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ .أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ .أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ .أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ).
(مردمان را به قرآن) پند و اندرز بده، تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگارت نه غیبگوئی و نه دیوانه. آیا آنان میگویند که او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد). بگو: شما در انتظار (پندارهای خامتان) باشید، و من هـم با شما در انتظار (عاقبت نیک خود و سرانجام بد شما) هستم. آیا خردهایشان ایشان را به این (سخنان متناقض) دستور میدهد؟ یا این که اصلاً مردمان طغیانگر و سرکشی هستند (و سرپیچی از فرمان حق، سرشت و خصیصه آنان شده است؟). آیا میگویند: (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و) آن را فراهم آورده است؟! بلکه ایشان اصلاً ایمان ندارند. اگر راست میگویند (که محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است) سخنی همچون آن را بیاورند و ارائه دهند. آیا ایشان (همین جوری از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟ یـا این که آنان آسمانها و زمین را آفریدهانـد؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند. آیا گنجینههای پروردگارت نزد ایشان و در اختیار آنان است (تا هرگونه که بخواهند قضاوت کنند و نبوت را به این بدهند و به آن ندهند؟) یا این که ایشان (بر همه چیز جهان) سیطره دارند (و ارباب و فرمانده کل کائنات هستند؟). آیا نردبانی دارند و بالای آن (مـیروند و در آسمانها، به عالم ملکوت) گوش فرا میدارند (و اسرار وحی را میشنوند؟). گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد (و این ادعای خود را ثابت کند). آیا دختران، سهم خدایند، و پسران سهم شما؟! یا این که تو از آنان اجر و پاداشی (در مقابل ابلاغ رسالت خود بدیشان) میخواهی، و همچون بار گرانی بر دوش آنان سنگینی میکند؟ یا این که نزد ایشان، علم غیبیات و اسرار نهان (جهان و ملکوت یزدان) است و از روی آن (برای مردم هرچه بخواهند) مینویسند؟ یا این که میخواهند نیرنگ بزنند (و طرحهای شیطانی بریزند و حیلهگری کنند، تا پیغمبر را از میان بردارند، یا با آئـین او مقابله کنند. باید بدانند که) کفار به حیلت خود گرفتار میآیند (و توطئـههای ایشان سرانجام بر ضد خودشان تمام میشود و جملگی ایشان محکوم نقشههای الهی هستند). یا این که (آنان خیال میکنند که) معبودی (و حامی و یاوری) جز خدا دارند؟ خدا پاک و منزه از چیزهائی است که انبازش میدانند و میخوانند.
به دنبال این پرسشهای پیاپی، بلکه این گدازههای آذرخشی که باطل را کاملاً درهم مینوردد و نابود میکند، و خودبزرگبین و ستیزهجو را به تنگنا میافکند، و هر زبانی را لال میسازد کـه از حق کنارهگیری میکند یا با حق به مجادله میپردازد، رخنه گرفتن و عیبجوئیکردن و دشمنانگی ورزیدن آنان را در شکل و قیافه کسی به تصویر میکشد که بزرگی میفروشد و چیز محسوس و معلومی را به خاطر لاف وگزاف خود نمیپذیرد:
(وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
اگر بنگرند که قطعهای از آسمان فرومیافتد، میگویند: ابر متراکمی است.
میان قطعهایکه از آسمان فرو میافتد، و میان ابری که در آن وجود دارد، فرق آشکاری است. امّا آنان به دنبال هرگونه شبههای هستند تا به بهانه آن از حـق آشکار و پدیدار کنارهگیری کنند.
در اینجا واپسینگدازه را به سویشان میاندازد،گدازه تهدید هراسانگیزیکه خبر از فرا رسیدن صحنه هولناکی میدهدکه در سر آغاز این سوره از آن بیم داده شده بودند:
(فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ . َوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ).
پس ایشان را به حال خود واگذار، تا برسند به روزی که در آن هلاک میگردند. آن روزی که نیرنگها و توطئههایشان سودی به حالشان نخواهد داشت، و (از هیچ سوئی) مدد و یاری نمیشوند.
آنگاه این سوره با آهنگ رضایتبخش خوشایندی پایان داده میشود ... این آهنگ رضایتبخش دلنواز برای پیغمبر بزرگواری به نغمه درمیآیدکه در باره او میگفتند:
(شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ).
او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد(.
و میگفتند: او غیبگو یا دیوانه است ... این آهنگ از سوی پروردگارش خطاب بدو به نغمه درمیآید و با آن او را دلداری میدهد و با اعزاز و اکرام بدو لطف و عنایت میفرماید، با بیان و تعبیری که در سراسر قرآن بسان آن یافته نمیشود، و قبلاً هم پیغمبری و فرستادهای با آن مخاطب قرار داده نشده است:
(وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ .وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ).
برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تــحت حفاظت و رعایت ما هستی. وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند میشوی، بـه تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پارهای از شب، و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را بجای آور.
این آهنگو نوائی استکه بردرد ورنج و سختی و گرفتاریای مرهم مینهدکه پیغمبر بزرگوار (ص) از دست آن دشـمنان بدخـواه و رنجافزائی میکشدکه چنین یورش سخت و راندن و تـعقیبکردن تند ایشان را میطلبیده است ...
*
(وَالطُّورِ .وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ .فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ .وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ .وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ .وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ .إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ .یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا .وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا .فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ .الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ .یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا .هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ .أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ . اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ).
سوگند به کوه طور(که موسی بالای آن با خدا به گفتگو و مناجات پرداخته است). و قسم به کتاب نوشته شده (آسمانی! که برای رهنمود انسانها به کره زمین فرستاده شده است. کتابی که نوشته شده است) در صفحاتی و (میان جهانیان) پخش گردیده است. و قسم به خانه آبادان (کعبه! که دائماً از زائران موج میزند). و سوگند به سقف برافراشته (آسمان)! و سوگند به دریای سراپا آتش! که قطعاً عذاب پروردگارت واقـع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد). و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقـوع آن جلوگیری کند. روزی (این عذاب الهی رخ میدهد که) آسمان به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد. و کوهها (از جا کنده میشوند و) به شتاب روان میگردند. آن روز، وای به حـال کسانی که (حق را) تکذیب کردهانـد! آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پـیوسته مشغول طعنه زدن به اسلام و قران و پیغمبرند). روزی آنان را با زور به میان اتش دوزخ میاندازند. (در این وقت فرشتگان بدیشان میگویند:) این همان آتشی است که آن را دروغ میپنداشتید. آیا این جادو است؟ یا این که شما نمیبینید؟ به آتش وارد شوید و بدان بسوزید، چه شکیبائی هم کنید و چه بیتابی، به حال شما تفاوتی نمیکند. چرا که تنها برابر کارهائی که خودتان کردهاید کیفر داده میشوید.
این آیههای کوتاه، و فاصلههای آهنگین، و آهنگهای جدا جدا، این سوره را از آغاز همراهی میکنند. ای سوره با یک واژه میآغازد، آنگاه دو واژه میگردد، آنگاهکمکم واژهها بیشتر و بیشتر میشوند تا در پایان سوره به دوازده واژه میرسد. در همه ایـن آیههای کوتاه و بلند، نیروی آهنگ به تمام وکمال حفظ میگردد.
«طور»: به کوهی گفته میشود که دارای درخت باشد. ارجح این استکه مراد کوه طور مشهور در قران است،کوهیکه در داستان موسی (ع) از آن سخن رفته است، و الواح تورات بالای آن نازل گردیده است. چه فضا، فضای مقدساتی استکه خداوند سبحان بدانها بر کار بزرگی سوگند یاد میکند،کاری که از آن سخن خواهد رفت.
(کِتَابٍ مَسْطُورٍ .فِی رَقٍّ مَنْشُورٍ ).
کتاب نوشته در صفحاتی پخش شده.
آنچه متبادر به ذهن میشود این استکه مـراد کتاب موسی (ع) است،کتابی که در الواح نوشته شده بوده است. چه میان اینکتاب و میان طور مناسبتی است. همچنین گفته شده: مـقصود لوح محفوظ است، این نیز برای همگامی با چیزی استکه بعد از آن ذکر میگردد:
( الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ . وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ ).
خانه آبادان، و سقف برافراشته.
هیچ مانعی نیستکه مراد همین باشد.
( الْبَیْتِ الْمَعْمُورِ ).
خانه آبادان.
چه بسا کعبه باشد. ولیکن ارجح این استکه مراد خانه عبادت فرشتگان در آسمان باشد. چرا که در صحیح مسلم و بخاری راجع به معراج آمده است:
)ثم رفع بی إلى البیت المعمور , وإذا هو یدخله کل یوم سبعون ألفا لا یعودون إلیه آخر ما علیهم).
سپس مرا به بیتالمعمور بردند. مسجدی است که هر روز هفتاد هزار فرشته بدانجا وارد میشوند و دیگر هرگز بدانجا برنمیگردند.
یعنی فرشتگان در آنجا عبادت میکنند و پیرامون آن طواف مینمایند، همانگونهکه ساکنان کره زمین کعبه خود را طواف میکنـند!
( السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ ).
آسمانه برافراشته.
یعنی آسمان. سفیان ثوری و شعبه و ابـواحوص، از سماک پسر خالد پسر عرعره، و او از علی - کرماللهوجهه-این معنی را روایت کرده است. سفیانگفته است: علی (ع) سپس این آیه را تلاوت فرمود:
(وجعلنا السماء سقفا محفوظا وهم عن آیاتها معرضون).
ما آسمان را سقف محفوظی نـمودیم، ولی آنان از نشانههای (خداشناسی موجود در) آن رویگردانند (و درباره این همه عظمتی که بـالای سرشان جلوهگر است نمیاندیشند). (انبیـاء/32)
« وَالْبَحْرِ ».
دریای سراپا آتش.
دریای لبریز و پر ... این معنی مناسبترین چیزی استکه با آســمان در صحنهای ذکر گردد. مناسبت آن در فراخی و لبریز و پر بودن و امتداد داشتن است. دریای لبریز و پر، نشانهای از نشانههای خداشناسی است. نشانهای استکه در آن ترس و هراس است و دارای زیبائی و فریبائی است. این دو چیز دریای لبریز را سزاوار آن میکنند که همراه با این صحنهها ذکر شود، صحنههائیکه بدانها برکار بزرگی و امر سترگی سوگند یاد میشود. چه بسا معنی مسجور، شعلهور و فروزان هم باشد. همانگونهکه در سوره دیگری آمده است:
(وإذا البحار سجرت)
و هنگامی که دریاها سراسر برافروخته میگردند (و گدازهها و گازهای درون زمین طوفانهای آتشین و انفجارهای هولناکی پدید میآورند). (تکویر/٦)
یعنی سراسر آتش برافروخته و فروزان شد. همچنین مـمکن است به پدیده و آفریده دیگری اشاره داشته باشد بسان «البیت المعمور» و «السقف المرفوع» خدا از آن آگاه باشد و بس .
یزدان سبحان بدین آفریدههای بزرگ برکار سترگی سوگند میخورد، بعد از آنکه با این آهنگها و نواها، ذهن و شعور آمادگی پذیره رفتن آنکار سترگ را پیدا میکند:
(إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد) و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند.
« وَالطُّورِ ...». سوگند به کوه طور....
(إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقع میشود (و کفار را در آغوش خود میکشد) و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند.
اینکار قطعاً و حتماً روی میدهد. هرگز کسی نمیتواند از روی دادن آن جلوگیری به عمل آورد. آهنگ و نوای دو آیه، و فاصلههای آنها، جازم و قاطع است. به ذهن و شعور چنین میاندازد که این کار،کار روی دهنده وکمـرشکنی است. از دست آن حفظکننده و نگاهدارندهای وجود ندارد. وقتی که این آهنگ و نوا بدون پرده به ذهن و شعور انسان میرسد، انسان را به تکان درمیآورد و به لرزه میاندازد و بر دست و پای میافکند، و با او چهکارهاکه نـمـیکند!.. حافظ ابوبکر پسر ابیالدنیا گفته است: پدرم برایمان روایت کرده استکه موسی پسرداوود از صالح مری، و او از جعفر پسر زید عبدی، برایش نقلکرده است وگفته است: عمر شبی در مدینه برای آگاهی از وضع مردم گشت میزد. ازکنار خانهای از خانههای مسلمانان گذشت. چنین اتفاق افتاد که صاحب آن منزل به نماز ایستاده بود. عمر ایستاد و به قرائت او گوش فراداد. آن مرد
تلاوت کرد:
« وَالطُّورِ ...». سوگند به کوه طور....
تا رسید به:
( إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَاقِعٌ .مَا لَهُ مِنْ دَافِعٍ ).
قطعاً عذاب پروردگارت واقـع میشود، و هیچ کس و هیچ چیزی نمیتواند از وقوع آن جلوگیری کند.
عمر (رض) گفت: سوگند درستی است، به پروردگار کعبه. از الاغ خود پائین آمد، و به دیواری تکیه زد. اندکی توقف کرد. سپس به خانهاش برگشت. یک ماه بیرون نیامد. مردمان به عیادتش میرفتند و نمیدانستند ببماریـش چیست.
عمر (رض) پیش از این هم این سوره را شنیده بود و خوانده بود و در نماز قرائتکرده بود. پیغمبر خدا (ص)در نماز مغرب این سوره را میخواند. عمر این را میدانست و از او پیروی میکرد. ولیکن این سوره این بار با همه سنگینیها و درشتیها و حقیقتهای آسمانیش یک راست به دلش خزید.گاهی در لحظههای ویژهای همچون حقائقی به دلها میخزد و پیچ و خمها و ژرفاهای دلها را گشت میزند، و با پسوده بدون واسطهای دلها را میپساید و تلنگری بدانها آشنا مینماید، بسان این پسوده مستقیمیکه به دل عمر (رض) آشنا گردید و آیه را از سرچشمه اصلی دریافت همانگونهکه دل مبارک پیغمبر خدا (ص) آیات را مستقیماً از سرچشمه اصلی در مییافت و فهم میکرد چون آمادگی دریافت آنها را داشت. امّا سوای پیغمبر (ص) چیزی از آنگونه چیزهائیکه به دل عمر (رض) افتاد به دلهایشان میافتد، و حالی را پیدا میکنند و آنی را دریافت میدارند زمانیکه حقیقت اصلی آیات با همان نیروی اصلی خود به دلهایشان پرتو افکن میگردد...
این آوای هراسانگیز را صحنه هـراسانگیزی پی میگیرد و همراهی میکند:
(یَوْمَ تَمُورُ السَّمَاءُ مَوْرًا . وَتَسِیرُ الْجِبَالُ سَیْرًا ).
روزی (این عذاب الهی رخ میدهد که) آسمان سخت به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد، و کوهها (از جا کنده میشوند و) به شتاب روان میگردند.
صحنه آسمانیکه با قدرت تمام ثابت و استوار آفریده شده است هم اینک به تکان و جنبش میافتد و زیر و رو میگردد بدان سانکه موج دریا از اینجا بدانجا سرگشته میدود و میافتد و آرام و قرار ندارد، و صحنه کوههای سختی که به دل زمین فرو رفتهاند و قرص و محکم برجای استوار ماندهاند، ولی هم اینک سهل و ساده از هم میپاشند و تکه و پاره به راه میافتند و نه ثباتی دارند و نه آرام و قراری، صحنه هراسناک شگفتی است. وضعی استکه انسان را هراسان و پریشان و حیران و ویلان میسازد. بیانگر هول و هراسی است که آسمان در آن به تکان و جنبش میافتد، و کوهها در آن به چرخش و گردش در میآیند، انسان کوچک و ضعیف در آن خوف و هـراس وحشتناک وحشتانگیز باید چه حالی داشته باشد؟! درگیر و دار این هول و هراس و وحشت و حیرتی که هیچ چیزی در برابرش تاب ایستادگی ندارد، و همهکس و همه چیز را به لرزه و تکان میاندازد، یزدان به حال تکذیبکنندگان میرسد با چیزیکه هراسانگیزتر و وحشتناکتر از همه اینها است. خدای توانا و شکوهمند آنان را نفرین میکند و وای به حالشان را اعلام میفرماید:
(فَوَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبِینَ .الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ).
آن روز، وای به حال کسانی که (حـق را) تکذیب کردهاند! آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پیوسته مشغول طعنه زدن به اسلام و قرآن و پیغمبرند).
واویلا سر دادن یزدان بر ایشان، دستور مرگ و نابودی آنان بشمار است. قطعاً چنین کاری دامنگیرشان میگردد و حال زاری پیدا میکنند، و هیچکسی و هیچ چیزی همچون بلائی را از ایشان بازنمیدارد و به دفع آن نمیکوشند. حتما حال زاری و وضع نابهنجاری خواهند داشت، آن روزی که آسمان سخت به تکان و جنبش میافتد و تند درهم میلولد، وکوهها با شتاب روان میگردند. این هول و هراس، همخوان و متناسب با آن وای و واویلا است. همه اینها دامنگیر تکذیبکنندگان میگردد و تازیانههای مرگ و عذاب بر آنان فرود میآید:
(الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یَلْعَبُونَ ).
آنان که سرگرم کارهای باطل خویشند (و پیوسته مشغول طعنه زدن به اسلام و قرآن و پیغمبرند).
این وصف پیش از هر چیز شامل آنگونه مشرکان و معتقدات خرافی ایشان و اندیشههای سست آنان، و زندگیشان میگردد، آن زندگیکه بر چنان معتقدات و اندیشههائی استوار بوده است و قرآن آنها را در موارد بسیاری بیان و نقل نموده است. آن زندگیکه بازیچه و سرگرمی بوده است و جدی نبوده است. بازیچه و سرگرمیای بوده استکه بدان پرداختهاند و بسان شناگریکه با شوخی و مزاح خود را به آب بیندازد و بدان فرو رود و جز فرو رفتن و بازیکردن ساحلی یا هدفی را درنظر نداشته باشد، مشرکان به بازیچه زندگی نشستهاند، و غرق در آن گردیدهاند و مقصود و هدفی از آن نداشتهاند).
ولی این وصف شامل هرکسی استکه جدای از جهانبینی اسلامی برابر جهانبینی دیگری زندگی بکند ... این حقیقتی استکه انسان بدان پی نمیبرد مگر وقتیکه همه جهانبینیهای مشهور انسانها را در پرتو جهانبینی اسلامی راجع به وجود انسان و آن گاه سراسر هستی، بررسیکند و پژوهش نماید، چه معتقدات آنان باشد وچه افسانههای آنان و چه فلسفههای ایشان ... قطعاً سائر جهانبینیهای دیگر - حتی جهانبینیهای فلاسفهای که تاریخ اندیشه بشری به وجود آنان مینازد - تلاشها وکوششهای کودکانی به نظر میآیند که ناسنجیده راه میافتند و در راه رسیدن به حقیقت گام برمیدارند. آن حقیقتیکه در جهانبینی اسلامی - به ویژه درقرآن - آرام و روشن و نیرومند و ساده و ژرف عرضه میشود، با فطرت سازگار و هــمآوا است،و بدون رنج وتلاش و پیچیدگی مستقیماً با فطرت تماس میگیرد. زیرا جهانبینی اسلامی فطرت را از حقیقت اصیل تری آگاه میسازد که در خود فطرت است. همچنین از یک سو برای فطرت، هستی را تعبیر میکند و توضیح میدهد، و ارتباط فطرت با هستی را برای فطرت روشن و معلوم میگرداند، و از دیگر سو برای فطرت ارتباط هستی با آفریدگار هستی را بیان و عیان میکند، بیان و عیانکردنی که مشابه و موافق با چیزی استکه درفطرت جایگزین است.
خیلی پیش تعجب میکردم بدانگاهکه من جهانبینیهای بزرگان فلاسفه را مطالعه میکردم و درد و رنج کشندهای را میدیدم که آنان آن را تحمّل میکنند در آن حالکه میکوشند این هستی را و ارتباطهای آن را تفسیر و توجیهکنند. انگار کودک کوچکی میشد معادله ریاضی سنگینی را حلکند ... جلو من جهانبینی قرآنی، آشکار و روشن و سهل و ساده و طبیعی، قرار داشت. جهانبینیایکه هیچگونه کـجی و کژی و پیچیدگی و دشواری نداشت. این هم طبیعی است. زیرا تفسیر قرآنی تفسیر سازنده این هستی درباره طبیعت هستی و ارتباطهای موجود در آن است… ولی جهانبینیهای فلاسفه تلاشها وکوششهای اجزاء کوچکی از این هستی برای تفسیر سراسر هستی است. خوب، فرجام این تلاشهای ناچیز و بیارزش پیدا و هویدا است! جهانبینیهای بزرگان فلاسفه، بازیچه و بیهوده دست و پا زدن و بیفائده به اندیشه فروختن و به ژرفاها شیرجه رفتن است ... زمانیکه تلاش و کارشان در این راستا با شکل جهانبینیکامل و پخته و مطابق با فطرتی سنجیده میشود که قرآن آن را به مردمان نشان میدهد و پیشنهاد میکند، ولی برخی از آنان آن را رها میکنند و بدان تلاشها و کوششهای ناقص و دست و پا شکسته و سرگشتهای حواله میدارند که هرگز کـال و پخت نمییابد و به خود نمیبیند!
در ذهن و شعور انسان و در آئینه اندیشهاش، کارها نابسامان و آشفته، و متاثر از جهانبینیهای منحرف از راستای راه حقیقت، و متاثر از تلاشها وکوششهای ناقص بشریت، به نظر میرسد ... سپس انسان در باره موضوعیکه بدان میپردازد به آیاتی از قرآنگوش فرامیدهد، ناگهان نور آرام و آرامبـخشی، و ترازوی راست و درستی، و معیار و مقیاس استوار و پایداری را میبیند. انسان در جهانبینی قرآن هر چیزی را در جای خود مییابد، و هرکاری را در مکان خود مییابد، و هرحقیقتی را آرام و آرامبخش مشاهده میکند. هر حقیقتی برجا و برپا است و نابسامانی و پریشانی نـمیشناسد و لرزش و جنبش ندارد و درهم نمیلولد. بعد از آن انسان احساس میکندکه نفس او آسوده است، و دلش آرامگرفته است، و خردش به حق واضح و آشکار اطمینان پیدا کرده است، و تاریکی و پریشانی رخت بربسته است، وکارها استقرار پذیرفته است و روبراه گردیده است.
همـین انسانها چنین به نظر میرسندکه از لحاظ تلاش و توجهیکه در زندگی دارنـد به بازیچه مشغولند و سرگرم کارهایکودکانه و باطلند، وقتی که تلاشها و توجهات آنان با تلاشها و توجهاتی مقایسه میگردد و سنجیده میشودکه اسلام آنها را در درونها برمیانگیزد، و دل را آویزه آنها مینماید، و دل را به تدبر و تفکر و تحقیق و پژوهش آنها مشغول میسازد ... این تلاشها و توجهات هیچ و پوچ جلوهگر میآید، زمانیکه شخص مسلمان میبیند انسانهائی بدانها سرگرم هستند، و در آنها فرو رفتهاند، و آنها را بزرگ و سترگ میشمارند، و از آنها بهگونهای سخن میرانندکه انگار همچون تلاشها و توجهاتی امور بزرگ جهانی هستند! در این وقت استکه شخص مسلمان بدانان نگاه میکند با نگاهیکه بهکودکان میاندازد، آن کودکانی که با عروسکهای شیرینیجات و با عروسکهای مرده سرگرمند و آنها را اشخاص زندهای میپندارند، و اوقات خود را با انواعی از آنها و بازیکردن با آنها و بدآنها بسر میبرند!!!
اسلام تلاشها و توجهات انسان را بالا میبرد، بدان اندازهکه جهانبینی انسان را در باره هستی بشری و هستیکل جهان بالا میبرد، و بدان اندازهکه برای انسانها از علت وجود انسانها و حقیقت وجودشان و سرانجام و سرنوشتشان پرده برمیدارد، و همچنین بدان اندازهکه پاسخ راست و درست و روشن و آشکاری را به پرسشهائی میدهد که متبادر به ذهن هرکسی میگردد، از قبیل: ازکجا آمدهام؟ چرا آمدهام؟ به کجا میروم ؟
پاسخ اسلام بدینگونه پرسشها، جهانبینی راستین را در باره هستی انسان و هستی کل جهان، مشخص میسازد. در جهانبینی اسلامی انسان تافته جدابافته از همه آفریدهها و پدیدهها نیست. بلکه انسان یکی از آفریدهها و پدیدههای جهان است. انسان از همان جائی آمده استکه جهان از آنجا آمده است. انسان با کلّ جهان در علت وجود شرکت دارد. به همان جائی میرود که حکمت آفریدگار کلّ هستی اقتضاء میکندکه برود. پاسخ بدین پرسشها تفسیر کامل و تعبیر شامل کلّ جهان هستی است، و بیانگر ارتباطهای جهان، و ارتباطهای انسان با جهان، و ارتباطهای جملگی جهان و انسان با آفریدگار همگان است.
این تعبیر و تفسیر بر تلاشها و توجهات بشری، در زندگی منعکس میگردد،و تلاشها و توجهات را به سطح خود اوج میدهد و بالا میبرد. بدین خاطر است که تلاشها و توجهات دیگران در ذهن و شعور مسلمانی که سرگرم پیادهکردن و تحقق بخشیدن وظیفه بزرگ خویش در این جهان هستی است کوچک و ناچیز مینماید، و از قبیل بازیچهها و بیهودهکاریهای کوچک و بیارزشی به نظر میرسدکه بازیکنندگان بدانها میپردازند و بدانها فرو میروند!
زندگی شخص مسلمان زندگی مهم و ارزشمندی است. چراکه صرف وظیفه مهم و ارزشمندی میگردد، و دارای ارتباط با این جهان بزرگ است، و در زندگی این جهان سترگ موثر است. زندگی شخص مسلمان والاتر و بالاتر و گرانبهاتر و گرامیتر از آن است که آن را در بیهودهکاریها و سرگرمیها و لهو و لعبها صرف کند. بسیاری از تلاشها و توجهات مردمان در زمین، بیهودهکاری و لهو و لعب و فرو رفتن به سرگرمیها و بازیچهها بشمار میآید، زمانی که با تلاشها و توجهات شخص مسلمان سنجیده میشود، تلاشها و توجهاتیکه نشات میگیرد از جهانبینی او در باره آن وظیفه بزرگ و سترگیکه دارد ومرتبط با حقیقت جهان هستی است. [1]
واویلا به حال آنکسانیکه سرگرم کارهای پـوچ و بیهوده میگردند و به بازیچه میپردازند:
(یَوْمَ یُدَعُّونَ إِلَى نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا ).
روزی آنان را با زور به میان آتش دوزخ میاندازند.
صحنه دشوار و ناگواری است. «دعّ »که مصدر « یُدَعُّونَ » است، به معنی پرتکردن و بر پشت افکندن است. این هم حرکت خشن و درشتی استکه سزاوار آنگونه کسانی استکه بهکارهای بیهوده میپردازند و به بازیچه مینشینند. زندگی را جدی نمیگیرند و جدی عمل نمیکنند. متوجه کارهائی که پیرامون ایشان میگذرد نیستند. این استکه سرانجام کارشان به جائی میکشد که سخت رانده میشوند و ایشان را تند بر پشتهایشان میافکند!
وقتیکه آنان را هل میدهند و به لبه آتششان میبرند و به دوزخ پرتشان کنند، بدیشان میگویند:
(هَذِهِ النَّارُ الَّتِی کُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ) ٠
این همان آتشی است که آن را دروغ میپنداشتید!.
زمانیکه آنان در اینگیر و دار غم و اندوه گرفتارند، و میان هل دادن و آتشیکه بدون اختیار ایشان یقه آنان را میگیرد، رسوایشان میدارند و سرکوفتشان میزنند و به تکذیبی اشاره میکنندکه قبلاً از ایشان سر زده است:
(أَفَسِحْرٌ هَذَا أَمْ أَنْتُمْ لا تُبْصِرُونَ ؟).
آیا این جادو است؟ یا این که شما نمیبینید؟.
در باره قرآن میگفتند: قرآن جادو است. آیا این آتشی که میبینند هم جادو است؟ یا اینکه حق هراسانگیز بیمناک است؟ یا ایـنکه این اتش را نمیبینند همانگونهکه حق را در قرآن مجید نمیدیدند؟!
وقتیکه این تنبیه و توبیخ تلخ به پایان مـیرسد، با ناامیدکردن ناگواری بدانان روی میکند و بدیشان میگوید:
(اصْلَوْهَا فَاصْبِرُوا أَوْ لا تَصْبِرُوا سَوَاءٌ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ) .
به آتش وارد شوید و بدان بسوزید، چه شکیبائی هم کنید و چه بیتابی، به حال شما تفاوتی نمیکند. چرا که تنها برابر کـارهائی که خودتان کردهاید کیفر داده میشوید.
نکبتی و بلائی بدتر از این نکبت و بلا نیست، اینکه نکبتزده و بلادیده ببیند و بداند که شکیبائی کردن و شکیبائی نکردن یکسان است. عذاب در میان است. هیچکسی و هیچ چیزی آن را طرد و دفع نمیکند. درد عذاب چه صبر بشود و چه جزع و فزع در بگیرد فرقی به حال گرفتار عذاب ندارد. باید در آن بماند چه شکیبائی بکند و چه بیتابی. در آن، جاودانگی مقرر است و ماندگاری مقدر ... آخر این پادافره و سزای کارهائی است که شخص گرفتار عذاب و عقاب کرده است و خودکرده را چاره نیست. این سزائی استکه سبب آن قبلاً بوده است و علت آن پیشاپیش آمده است. این استکه تغییر و تبدیلی در آن صورت نمیپذیرد!
با ذکر این سوختن و ساختن، این صحنه هراسناک و هولانگیز پایان میگیرد، همانگونه که مرحله نخستین هم با آهنگ و آوای درشت و زمخت خود پایان میپدیرد.
*
و امّا مرحله دوم، آن هم ذهن و شعور را برمیانگیزد، ولیکن با چیزیکه در آن از خوشی و رفاه و فراخی نعمت است، و با نغمه دلانگیزیکه لذت و نعمت را فریاد میدارد و دل ازکف میرباید، آن هم پس از ذکر صحنهایکه بیانگر عذاب زشت و عقاب پلشت است، سخن از آن به میان میآید:
) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ .فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ .کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ .مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ .وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ .وَأَمْدَدْنَاهُمْ بِفَاکِهَةٍ وَلَحْمٍ مِمَّا یَشْتَهُونَ .یَتَنَازَعُونَ فِیهَا کَأْسًا لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ .وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ غِلْمَانٌ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ .وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ .قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ .فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ .إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ ).
قطعاً پرهیزکاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند. و در برابر چیزهائی که خدا بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است. به پاداش کارهائی که کردهاید بخورید و بیاشامید، نوش و گوارایتان باد! این در حالی است که بر تختهای ردیف و کنار هم چیده تکیه زدهاند، و زنان سیاهچشم و درشتچشـم زیبای بهشتی را همسرشان نمودهایم (و در کنارشان قرار دادهایم). کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمان آوردن پیروی کردهاند، (در بهشت) فرزندانشان را بدیشان ملحق میگردانیم (تا زادگان دلبند خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند). بی آن که ما اصلاً از عمل آن کسان چیزی بکاهیم (و از اندوخته پدران و مادران چیزی برداریم و به فرزندانشان بدهیم، و یا بدین وسیله بر حسنات فرزندان بیفزائیم و یا گناهانشان را از این راه بزدائیم). چرا که هرکس در گرو کارهائی است که کرده است. پیوسته هرگونه میوهای و گوشتی را که بخواهند در اختیارشان میگذاریم. آنان در آنجا جامهای (شراب طهور) را که نه بیهودهگوئی و یاوهسرائی در آن است و نه با گناه همراه است، از دست یکدیگر میگیرند (و سر میکشند و خوش میشوند). پیوسته در گرداگرد آنان نوجوانان ایشان (برای خدمتگزاریشان) در چرخش و گردشند. انگار آنان (در صفا و پاکی) مرواریدهای پنهان (در صـدف) هستند. پرسشکنان روی به همدیگر میکنند (و هریک از آنـان از نعمتها و خوشیهای بهشت و الطاف بیکران یزدان با دیگری سخن میگوید). میگویند ما پیش از این (در دنیا) در میان خانواده و فرزندانمان بیمناک (از خشم خدا و حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت) بودیم. سرانجام خداوند در حق ما لطف و مرحمت فرمود، و از عذاب سراپا شعله دوزخ ما را به دور داشت. ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم. واقعاً او نیکوکار و مهربان است.
این صحنه بسیار به صحنههای نعمتهای محسوس میماند. نعمتهای محسوسیکه پیش از هر چیزی با ذهن و شعور سخن میرانند، و دلها و درونهای اشخاص را با لذتهای محسوس و در شکلهای پاکیزه و دلکش، جذب خود میگردانند. این صحنه در مـقابل صحنه عذاب سخت و شدیدی استکه دلهای خشکیده و همچنین دلهای پوچگرا با آن رویاروی میشوند:
( إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ .فَاکِهِینَ بِمَا آتَاهُمْ رَبُّهُمْ وَوَقَاهُمْ رَبُّهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ).
قطعاً پرهیزکاران در میان باغهای بهشت و نعمتهای فراوان جای دارند. و در برابر چیزهائی که خدا بدیشان داده است شاد و خوشحالند، و (نعمت بزرگتر از این، این که) خدای ایشان، آنان را از عذاب دوزخ محفوظ و مصون داشته است..
خود محفوظ و مصون داشتن از عذاب دوزخ فـضل و لطف و نعمت خدا است، عذابی که صحنههای آن در این سوره نشان داده شده است. تا چه رسد به اینکه همراه با محفوظ و مصون داشتن، این باشد:
(جَنَّاتٍ وَنَعِیمٍ ).
باغهای بهشت و نعمتهای فراوان.
همچنان همراه با این باشدکه آنان لذت ببرند از چیزهائیکه خدا بدیشان داده است و از آنها شاد و خوشحال باشند.
همراه با نعمتها و لذت بردنها تبریک و تهنیت و بزرگ داشتن و حرمتگرفتن است:
(کُلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئًا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ).
به پاداش کارهائی که کردهاید بخورید و بیاشامید، نوش و گوارایتان باد!.
این هم خودش نعمت و نصیبی بس بزرگ است. آنان با این صدای آسمانی فریاد زده مـیشوند، و استحقاق ایشان برای نعمتهائیکه در آنها هستند اعلان میگردد:
(مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَصْفُوفَةٍ (.
این در حالی است که بر تختهای ردیف و کنار هم چیده تکیه زدهاند.
تـختهای ردیف وکنار هم چیده، لذتگردهمآئی ایشان را با دوستانشان درمیان این نعمتهای فراوان یزدان، فراهم میآورد:
(وَزَوَّجْنَاهُمْ بِحُورٍ عِینٍ ).
و زنان سیاهچشم و درشتچشم زیـبای بهشتی را همسرشان نمودهایم (و در کنارشان قرار دادهایم).
این هم لذتبخشترین چیزی را مجسم میگرداندکه به خاطر انسان مـیگذرد و به دلش وارد میگردد، از چیزهای لذتبخش و زیبائیکه انسان میتواند تصوّر بکند.
این تـعظیم و تکریم گامی به جلو برمیدارد، ناگهان دیده مـیشودکه فرزندان و زادگان مومن ایمانداران پیرامونشان گرد میآیند و در این نعمتها همایش مینمایند. این هم بر رعایت و عنایت یزدان در حق انسان میافزاید. اگر اعمال فرزندان و زادگان انسان کمتر و پائینتر از آن باشدکه ایشان را بـه مقام پرهیزگاران برساند، بازهم با پدران ونیاکان پرهیزگار خودگرد میآیند و همایش مینمایند، به شرط اینکه مومن باشند. این هم بدون اینکه چیزی از اعمال پدران و نیاکان و درجات و مقامات ایشان کاسته شود، و بدون اینکه زیانی به قاعده مسوولیت فردی، و به قانون حساب وکتاب شـخصی، وارد شود. بلکه هرکسی در برابرکارهائیکهکرده است پاداش خود را دریافت میدارد. ولی این امر از فضل و کرم یزدان در حق همگان است:
(وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُمْ بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ).
کسانی که خودشان ایمان آوردهاند و فرزندانشان از ایشان در ایمان آوردن پیروی کردهاند، (در بهشت) فرزندانشان را بدیشان ملحق میگردانیم (تا زادگان دلبند خود را در کنار خود ببینند و از انس با آنان لذت بیشتر ببرند) بی آن که ما اصلاً از عمل آن کسان چیزی بکاهیم (و از اندوخته پدران و مادران چیزی برداریم و به فرزندانشان بدهیم، و یا بدین وسیله بر حسنات فرزندان بیفزائیم و یا گناهانشان را از این راه بزدائیم). چرا که هرکس در گرو کارهائی است که کرده است.
صحنه ادامه پیدا میکند. انواع نعمتها و لذتها را درآن جایگاه پرنعمت و خوشی نشان میدهد. ناگهان میوه و گوشتی عرضه میشود که پرهیزگاران دوست دارند و میخواهند. در میان خود جامهائی رد و بدل میکنند و به یکدیگر میدهند که می و شراب آن بسان می و شراب دنیا نیست. می و شراب دنیا سخنان پوچ و یاوه را بر لبها و زبانها میآورد،و در حس و شعور و اندامها گناه میآفریند و میپراکند.
می و شراب بهشت پالوده وپاکیزه است:
(لا لَغْوٌ فِیهَا وَلا تَأْثِیمٌ ).
نه بیهودهگوئی و یاوهسرائی در آن است و نه با گناه همراه است.
آنان آنگونه می و شرابی را از همدیگر میگیرند و میربایند و همگان از آن سر میکشند و مینوشند، تا بر انس و الفتشان بیفزاید و لذت و نعمتشان را فراخ و فراوان نماید. در همان حال نـوجوانان به خدمتشان میپردازند و جامهای شراب را برایشان به گردش میاندازند، نوجوانان برازنده و پاکیزه و تمییز و نظیف و معصوم و مصون ازگناه و دور از نافرمانی:
(کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ مَکْنُونٌ).
در صفا و پاکی) انگار آنان مرواریدهای پنهان (در صدف) هستند.
آنان بر انس و الفت مجلس آراسته و پیراسته میافزایند، و لطف و صفای دلپاکان و اندامپاکان مجلسیان را مضاعف مینمایند.
برای تکمیل فضای مانوس، داستان زندگانیشان را برای همدیگر بیان میکنند، و ازگذشتههایشان میگویند، و خاطرات خود را به یاد میآورند و نقل مینمایند. اسباب و علل چیزی را بیان میکنندکه اینک در آن بسر میبرند، از قبیل: امن و امان، رضایت و خشنودی، رفاه حال، فراخی نعمت، و انس و الفت ... قرآن راز این بهرهمندی را برای دلها میگوید، و به راهی اشاره میکندکه بدین نعمتها و خوشیها میانجامد:
(وَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ . قَالُوا إِنَّا کُنَّا قَبْلُ فِی أَهْلِنَا مُشْفِقِینَ . فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا وَوَقَانَا عَذَابَ السَّمُومِ. إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ).
پرسشکنان روی به همدیگر میکنند (و هریک از آنان از نعمتها و خوشیهای بهشت و الطاف بیکران یزدان با دیگری سخن میگوید). میگویید ما پیش از این (در دنیا) در میان خانواده و فرزندانمان بـیمناک (از خشم خدا و حساب و کتاب و جزا و سزای قیامت) بودیم. سرانجام خداوند در حق ما لطف و مرحمت فرمود، و از عذاب سراپا شعله دوزخ ما را به دور داشت. ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم. واقعا او نیکوکار و مهربان است.
راز کار در این صورت این است که آنان خود را از همچون روزی برحذر داشتهاند و از آن ترسیدهاند. زندگی کردهاند و در آن از ملاقات پروردگارشان هراسیدهاند. از محاسبه یزدان با ایشان هراس داشتهاند. همچنین در میان اهل و عیال خودکه محل امن و امان گولزنندهای است، گول نخوردهاند، و محل سرگرمی غافلکنندهای است، غافل نبودهاند و در غفلت بسر نبرده اند.
ایـن استکه یزدان مهربان در چنین جایگاه هراسانگیزی بر ایشان لطف و عنایت فرموده است، و آنان را از عذاب سراپا شعله دوزخ به دور داشته است، عذابیکه بسان زهر و سم تافته و گزنده به لابلای بدنها و اندامها نفوذ میکند! یزدان مهربان ایشان را در سایه فضل وکرم خداوندگاریش از چنین عذابی به دور داشته است، چون بر پرهیزگاری و ترس و هراس ایشان مطلع بوده است، و آنان هم میدانستهاند که یزدان جهان هر لحـظه و آن ناظر احوالشان و مطلع بر اوضاعشان است. همچنین ایشان میدانستهاندکه کار و عمل، جز در پرتو فضـیلت و عنایت یزدان، انسان را به
بهشت نمیرساند و داخل نمیگرداند. چه تنهاکاری که کار و عمل میکنند این استکه برای صاحب خود گواهی دهد او تاب و توان خود را بهکار برده است، و بدانچه در پیشگاه ایزد سبحان است رغبت ورزیده است و علاقهمند بوده است. این چیز است که انسان را سزاوار فضل و لطف خدا میکند.
آنـان همراه با ترس و هراس و برحذر بودن و پرهیزگاریکردن، خدا را فریاد میداشتند و به یاری میخواندند:
(إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ ).
ما پیش از این (در جهان، تنها) او را به فریاد میخواندیم و فقط وی را پرستش میکردیم.
آنان میدانستهاند که از جمله صفات یزدان مهربان نیکوئی در حق بندگان خود و لطف و مرحمتکردن بدیشان است:
(إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِیمُ (.
واقعاً او نیکوکار و مهربان است.
بدین وسیله رازگفتگوی این رستگاران بزرگوار در سرای نعمت و خوشی آشکار مـیگردد، و معلوم میشود چرا بهگفتگو نشستهاند و پچپچکنان درکنار همدیگر آرمیدهاند.
*
هم اینک که حس و شعور انسان تازیانههای عذاب سخت و دردآور را در مرحله نخستین دریافت داشته است، و در مرحله دوم فریاد و صدای نعمت فراوان را شنیده است، با این فریاد و صدا و با آن تازیانهها، آمادگی دریافت حقائق را پیدا کرده است ... این است که روند قرآنی به سراغ حس و شعور میرود، و با یورش و تاختی که آهنگها و نواهای سریع و تندی دارد، به سوی آن میرود، و آن را با حقائق روشنی پی میگیرد، و وسوسهها و دغـدغههای آن را در سوراخ سنبههای نفس انسان دنبال میکند، به صورت پرسشهای انکاری، و به شکل مبارزه طلبیهای قویای که هستی بشری تاب ایستادگی در برابر آن را ندارد و تسلیم آن میشود، زمانیکه چنان پرسشها از هر راهی که شده است به داخل نفس انسان راه پیدا کند:
(فَذَکِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ .أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ .قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ .أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ .أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا یُؤْمِنُونَ .فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ .أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ .أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ بَل لا یُوقِنُونَ .أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ .أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ .أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ .أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ .أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ .أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ .أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ .وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
(مردمان را به قرآن) پند و اندرز بده، تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگارت نه غیبگوئی و نه دیوانه. آیا آنان میگویند که او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد). بگو: شما در انتظار (پندارهای خامتان) باشید، و من هم با شما در انتظار (عاقبت نیک خود و سرانجام بد شما) هستم. آیا خردهایشان ایشان را به این (سخنان متناقض) دستور مـیدهد؟ یـا این که اصلاً مردمان طغیانگر و سرکشی هستند (و سرپیـچی از فرمان حق، سرشت و خصیصه آنان شده است؟). آیا میگویید: (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و) آن را فراهم آورده است؟! بلکه ایشان اصلاً ایمان ندارند. اگر راست میگویید (که محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است) سخنی همچون ان را بیاورند و ارائه دهند. آیا ایشان (همین جوری از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟ یا این کـه آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند. آیا گنجینههای پروردگارت نزد ایشان و در اختیار آنان است (تا هرگونه که بخواهند قضاوت کنند و نبوت را به این بدهند و به آن ندهند؟). یا این که ایشان (بر همه چیز جهان) سیطره دارند (و ارباب و فرمانده کل کائنات هستند؟). آیا نردبانی دارند و بالای آن (میروند و در آسمانها، به عالم ملکوت) گوش فرا میدارند (و اسرار وحی را میشنوند؟). گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد (و این ادعای خود را ثابت کند). آیا دختران، سهم خدایند، و پسران سهم شما؟! یا این که تو از آنان اجر و پاداشی (در مقابل ابلاغ رسالت خود بدیشان) میخواهی، و همچون بار گرانی بر دوش آنان سنگینی میکند؟ یا این که نزد ایشان، علم غیبیات و اسرار نهان (جهان و ملکوت یـزدان) است و از روی آن (برای مردم هرچه بخواهند) مینویسند؟ یا این که میخواهند نیرنگ بزنند (و طرحهای شیطانی بریزند و حیلهگری کنند، تا پیغمبر را از میان بردارند، یا با آئین او مقابله کنند. باید بدانند که) کفار به حیلت خود گرفتار میآیند (و توطئههای ایشان سرانجام بر ضد خودشان تمام میشود و جملگی ایشان محکوم نقشههای الهی هستند). یا این که (آنان خیال میکنند که) معبودی (و حامی و یاوری) جز خدا دارند؟ خدا پاک و منزه از چیزهائی است که انبازش میدانند و میخوانند. اگر بنگرند که قطعهای از آسمان فرو میافتد، میگویند: ابر متراکمی است.
(فَذَکِّرْ): (مردمان را به قرآن) پند و اندرز بده.
خطاب به پیغمبر (ص) است. از او خواسته میشود به پند و اندرز خـود ادامه دهد و بیادبی مشرکان با او وی را ازکار خود دلسرد نکند و اتهام بدیکه بدو میزنند او را از انجام وظیفهاش به دور ندارد. در باره آن حضرت گاهی میگفتند: او غیبگو است، وگاهی هم میگفتند: او دیوانه است. آنچه هر دو وصف ایشان را در نزدشان گرد میآورد و در میانشان شائع بود این بود که میگفتند: غیبگویان از شیاطین پیام و الهام دریافت میدارند. شیطان نیز گاهی به برخی از مردمان آزار میرساند و ایشان را دیوانه میگرداند. آنان هم دیوانه میگردند و جنزده میشوند. شیطان به عقیده ایشان عامل مشترک دو وصف: غیبگو یا دیوانه است! چیزی که آنان را بر آن میداشت که پیغمبر (ص) را بدین وصف یا بدان وصف بخوانند، یا او را شاعر یا ساحر بدانند، موقعیتی بود که در برابر قرآن مجید پیدا میکردند. قران مجید ایشان را مات و مبهوت میکرد. قران مجید معجزهای بود ناگهان با ایشان به سخن میپرداخت و آنان سخنی بسان قرآن را نشنیده بودند، هر چند که سخنور و سخنشناس بودند! از آنجاکه نمیخواستند - به علت چیزیکه در دل داشتند - اقرار و اعتراف بکنند که قرآن از سوی یزدان نازل گردیده است، مجبور بودندکه برای منبع برتر از منابع بشری قرآن علتتراشیکنند و خویشتن را به آب و آتش بزنند. این بود که میگفتند: قرآن پیام و الهام جنیان و پریان است. و یا اینکه میگفتند: قرآن با کمک جنیان و پریان فراهم گردیده است، و لذا آورنده قرآن یـا غیبگو است و از جنیان و پریان قرآن را دریافت داشته است، و یا اینکه جادوگر است و از جنیان و پریان مدد و کمک میگیرد. یا او شاعر است و همدم و همراهی از جنیان و پریان طرف مشورت و رهنمود او است. یا او دیوانه است و شیطان او را لمسکرده است و اصلاً جنزده است، و شیطان با همچون گفتار شـگفتی او را به سخن در آورده است!
سخنشان سخن رسواگرانه زشت و پلشتی است. یزدان سبحان پیغمبرش را تسلیت و دلداری میدهدکه از همچون سخنی نرنجد وگوشش بدان بدهکار نباشد. آن را ناشنیده و نادیده بگیرد و بدان اهمّیت ندهد. خدا گواهی میدهدکه او از هر سو با نعمت پروردگارش احاطه گردیده است و مرحمت و عنایت خدا او را میپاید. نعمت و مرحمت و عنایت خدا شامل هرکسی شود، غیبگوئی و دیوانگی دامنگیرش نمیگردد:
(فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِکَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ ).
تو در پرتو لطف و مرحمت پروردگارت نه غیبگوئی و نه دیوانه.
آنگاه گفتارشان را زشت میشمارد، اینکه میگفتند: او شاعر است.
(أَمْ یَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَیْبَ الْمَنُونِ ).
آیا آنان میگویند که او شاعر است (و بگذارید تا زنده است اشعار خود را بسراید و دل مردمانی را برباید) و ما در انتظار مرگ او هستیم (تا دفتر اشعار و طومار عمرش را درهم پیچد و ما را از دست او راحت سازد؟).
این چنین سخنی راگفتهاند. برخی به بـعضیگفتهاند: در انتظارش بمانید و شکیبا باشید، تا مرگ او فرا رسد و ما را از دستش آسوده بکند! همدیگر را توصیه میکردند که صبر پیش گرد و دنباله کار خویشگیرد تا مرگ او در رسد و ما را از دستش خلاصکند و رهایمان گرداند! آنگاه به پیغمبر (ص) میگوید که بدانان با تهدید کنایهآمیز پاسخ دهد:
(قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِینَ ).
بگو: شما در انتظار (پندارهای خامتان) باشید، و من هم با شما در انتظار (عاقبت نیک خود و سرانجام بد شما) هستم.
خواهید دانست فرجام کار چه کسی خوب و پسندیده خواهد بود، و انتظار چهکسی به پیروزی و بهروزی میانجامد، و چه کسی سر میافتد و چه کسی ور میافتد.
پیران و سران قریش به خردمندان یا صاحبان فهم و درایت ملقب بودند. این لقب به برتری خردهایشان و بینشهایشان در اداره امور و شوون اشارت داشت. قرآن ایشان را به تمسخر میگیرد، و خردهایشان را در حق اسلام ناچیز میشمرد. موضعگیری آنان در برابر اسلام، فرزان و خردمندی ایشان را نفی میکند. تمسخرکنان میپرسد: آیا این صفتهائی که محمّد (ص) را بدانها متصف میگرداند، و این موضعگیریهائیکه در برابر رسالت او بـه خود میگیرند، از پیام و الهام خردها و بینشهایشان است؟ یا اینکه آنان سرکشان و ستمگرانند و تسلیم چیزی نمیگردندکه خردها و بینشها میگوید و مقتضی آن است؟
(أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهَذَا؟! أَمْ هُمْ قَوْمٌ طَاغُونَ ؟!).
آیا خردهایشان ایشان را به این (سخنان متناقض) دستور میدهد؟! یا این که اصلاً مردمان طغیانگر و سرکشی هستند (و سرپیچی از فرمان حق، سرشت و خصیصه آنان شده است؟!(.
در پرسش نخستین، ریشخندگزندهای است. در پرسش دوم، متهمکردن ننگینکنندهای است. یکی از این دو چیز قطعاً ملحق بدیشان در موضعگیری شکانداز ایشان میگردد.
زبانشان در حق پیغمبرخدا (ص) درازگردیده است، و او را متهمکردهاند به اینکه قـرآن را از پیش خود میسازد وآن را به خدای جهان نسبت میدهد. قرآن در اینجا بهگونه پرسش بدیشان میگوید: اگر آنان اظهار میدارندکه محمّد آن را از پیش خود ساخته است و به ایزد سبحان نسبت داده است ... (آنان هم سورهای بسان یکی از سورههای قرآن را بسازند و ارائه دهند). انگار بدیشان میگوید: همچون سخنی را نبایدگفت. به صورت یک پرسش انکاری از همچون سخنی سوال میکند:
(أَمْ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ ؟ ) ٠
آیـا میگویند: (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و) آن را فراهم آورده است؟!.
فوراً هم به بیان علتگفتن هـمچون سخن شگفتی میپردازد:
«بَلْ لا یُؤْمِنُونَ » ٠
بلکه ایشان اصلاً ایمان ندارند.
چون دلهایشان به ایمانی پی نبرده است، پی نبردن به ایمان ایشان را بهگفتن چنین سخنی واداشته است،
گذشته از انکه ایشان را از درک و فهم حقیقت این قرآن بازداشته است. اگر حقیقت این قرآن را درک و فهم میکردند قطعاً میدانستندکه این قرآن ساختار انسان نیست، و جز پیغمبر صادق امینی آن را از سوی یزدان جهان به ارمغان نمیآورد.
دلهای آنان مادامکه حقیقت این قرآن را درک و فهم نکند، اینگونه ویلان و حیران و نادان خواهند ماند. یزدان سبحان ایشان را به مبارزه میطلبد و آنان را با برهان و دلیل واقعیتی به میدان این مبارزه فرامیخواند که جای ستیز و جدالی باقی نمیگذارد:
(فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ) .
اگر راست میگویید (محمّد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است و آن را فراهم آورده است) سخنی همچون آن را بیاورند و ارائه دهند.
این مبارزهطلبی در قران مجید بارها تکرار گردیده است، و منکران آن را شنیدهاند و دریافت کردهاند، و عاجز و درمانده برجای ماندهاند، و در برابرش خوار و ذلیل ایستادهاند و مات و مبهوت گردیدهاند. تا روز سزا و جزای قیامت نیز هرکسی در مقابل این مبارزهطلبی حیران میماند و ناتوان میایستد.
در این قرآن راز ویژهای است. هرکسکه نصوص و آیات قرآن را بخواند پیش از هر چیز بدین امر پی میبرد و ناتوانی انسان از ساختن قرآن را احساس و لمس میکند، قبل از اینکه موارد اعجاز موجود در قرآن را پژوهش و بررسی نماید.کسیکه با نصوص و آیات قرآن روبرو میشود، سلطه خاصی را در عبارات این قرآن احسـاس میکند. احساس مـیکندکه در فراسوی معانی و مفاهیـمـی که خرد میتواند آنها را بفهمد و از آنها تعبیرکند، چیز دیگری و فراتری است. عنصری در میان استکه به محض شنیدن این قرآن به حس و شعور فرومیریزد و فرو میخزد. برخی از مردمان چنین عنصری را واضح و روشن درک و فهم میکنند، و بعضی از آنان آن را مبهم و غیر روشن ببینند. و لیکن هرگونه که هست، موجود است. این عنصریکه به حس و شعور فرو میریزد و فرو میخزد، معین و مشخص کردن اصل آن دشوار است. آیا این عنصر، خود عبارت است؟ معنی نهان در عبارت است؟ تصویرها و سایه روشنهائی استکه عبارت، آنها را پرتوافکن میکند؟ یا اینکه اینها و چیزهای دیگری استکه در فراسوی عبارت جای دارد و نامعین و نامشخص است؟!
این رازی استکه در هر متن و نص قرآنی جای داده شده است، و هرکسکه با متون و نصوص این قرآن روبروگردد پیش از هر چیز آن را احساس میکند ... سپس به دنبال آن راز، رازهای دیگری استکه با تدبر و تفکر در باره ساختار کل قرآن، درک و فهم میشوند و هویدا و پیدا جلوهگر میآیند. از جمله:
این رازی است در جهانبینی کامل صحیحی که قرآن آن را در حس و شعور و دل و خرد پدید میآورد، جهانبینی در باره حقـیقت هستی آدمی، و حقیقتکل جهان هستی، و حقیقت نخستینیکه هر حقیقتی از آن سرچشمه میگیرد، و آن حقیقت یزدان سبحان است. این رازی است در فراگیری و هماهنگی و همآوائی موجود در میان همه رهنمودها و رهنمونهای قرآن، و در برقرار و پایدار ماندن بر بالای افق یگانهای در همه آن رهنمودها و رهنمونها، به گونهایکه اصلاً در کارهای انسانها دیده نشده است و دیده نمیشود، کارهائی که بر حال و احوال یگانهای استوار و پایدار نمیماند، و بر سطح یگانهای راست و درست نمیایستد، و همه جوانب و زوایا را فرانمیگیرد، و هماهنگی مطلقی ندارد که افزایش وکاهش و افراط و تفریط در آن نباشد، هماهنگی مطلقیکه برخورد و نابهنجاری در اصول و فروم آن اعمال و افعال نشناسد. این پدیدههای پیدا و هویدا، و امثال آنها، همراه با آن راز نهانیکه قابل انکار نیست، از زمره چیزهائی است که نشان اعجاز مطق در تمام قرون و اعصار بدین قرآن میدهد و این قرآن را پیوسته معجزه نگاه میدارد. معجزه بودن قرآن مسالهای استکه در باره آن ستیزه نمیکند انسانیکه برای حس و شعور خود احترام قانل باشد، و خویشتن را محترم بداند، و حقیقتی را احترام بگیردکه آن را نیرومند و ژرف و روشن مشاهده میکند هر زمانکه با دل سالم این قرآن را مطالعه کند و پژوهش و وارسی نماید ...
(فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کَانُوا صَادِقِینَ) .
اگر راست میگویید (محمد خودش قرآن را از پیش خود ساخته است) سخنی همچون آن را بیاورند و ارائه دهند.
پرسش بعدی در باره حقیقت وجود ایشان است، وجود خودشان. این هم حقیقتی استکه برجا و برقرار است و چارهای جز روبرو شدن با آن را ندارند، و هیچ راهی برایشان در تفسیر آن نیست مگر اینکه همان چیزی را بگویندکه خود قرآن در باره آن حقیـقت میگوید. و آن اینکه آفریدگاری آنان را آفریده است و پدید آورده است، و او یزدان سبحان آفریدگار کلّ جهان است. یزدان سبحان همیشه بوده است، و آنان مخلوق و آفریده هستند.
(أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ؟ ).
آیا ایشان (همین جوری از عدم سر برآوردهاند و) بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند؟ و یا این که (خودشان خویشتن را آفریدهاند و) خودشان آفریدگارند؟.
بودن ایشان همین جوری و بدون آفریدگار،کاری است ناپذیرفتنی، و پیش از هـرچیز منطق فطرت آن را نمیپسندد و مردود میشمارد، و نیازی به مجادله و گفت چه اندک و چه بیش ندارد. و امّا اینکه خودشان آفریدگار خویشتن باشند،کاری استکه هیچکس آن را ادعاء نکرده و هیچکس آن را ادعاء نمیکند. اگر این دو فرض، یعنی همین جوری و بدون آفریدگار پدیدار آمده باشند، و یا این که خودشان آفریدگار خویشتن باشند،کاری استکه هیچکس آن را ادعا نمیکند. اگر این دو فرض، یعنی همـین جوری و بدون آفریدگار پدیدار آمده باشند، و یا اینکه خودشان آفریدگار خویشتن باشند، برابر قضـاوت منطق فطرت ناشدنی و ناپسندی است، پس جز این حقیقت نمیماندکه قرآن آن را میگوید. و آن اینکه همگان آفریده یزدان هستند، یزدان یگانهایکه کسی در آفریدن و پدید آوردن شریک و انباز او نیست، و درست هم نمیباشد کسی در ربوبیت و عبادت، شریک و انباز او گردد ... این هم منطق واضح و روشنی و سهل و سادهای است. یزدان جهان ایشان را با آسمانها و زمینی رویاروی میگرداندکه در برابر دیدگان ایشان است. آیا آنان این آسمانها و زمین را آفریدهاند؟ پیدا استکه آسمانها و زمین هم خود را نیافریدهانـد و به جهانگسیل نداشتهاند، همانگونهکه ایشان نیز خود را نیافریدهاند و به جهان گسیل نداشتهاند:
(أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ؟ بَل لا یُوقِنُونَ) .
یا این که آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلکه ایشان طالب یقین نیستند.
آنان - و هر عقلیکه منطق فطرت را به قضاوت میگیرد - نمیگویند: آسمانها و زمین، خود را آفریدهاند، یا آسمانها و زمین بدون آفریدگاری آفریده شدهاند و پدیدار گردیدهاند. آدمیان هم ادعاء نمیکنند که آنان آسمانها و زمین را آفریدهاند و درست کردهاند ... آسمانها و زمین هم جلو دیدگانشان حاضر و آماده و برقرار و استوار است و به صورت پرسش زندهای درآمدهاند، پرسشیکه پاسخ را میطلبد و درخواست میکند چهکسی آسمانها و زمین را آفریده است! از آنان وقتیکه سوال میگردید چهکسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ میگفتند: خدا ... امّا این حقیقت در ذهن و شعورشان آن اندازه روشن و واضح نمیگردید که آثار خـود را در دل پدید آورد، و دل را به سوی اعتقاد روشن و واضح و دقیقی حرکت بدهد و بکشاند.
«بل لایوقفون » . بلکهآنان طالب یقین نیستند.
آنگاه ایشان را پلهای از پله آفریدن و به جهانگسیل داشتن خویشتن یا آسمانها و زمین پائین میآورد. از آنان میپرسد: آیا ایشان مالکگنجینهها و دفینههای خدا هستند؟ آیا آنان رزق و روزی را کم میکنند و زیاد میگردانند؟ و آیا ایشان ضرر و زیان را دفع میکنند و یا نفع و سود میرسانند؟:
(أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّکَ أَمْ هُمُ الْمُسَیْطِرُونَ).
آیا گنجینهها و دفینههای پروردگارت نزد ایشان و در اختیار آنان است (تا هرگونه که بخواهند قضاوت کنند و مثلاً نبوت را به این بدهند و به آن ندهند؟) یا این که ایشان (بر همه چیز جهان) سیطره دارند (و ارباب و فرمانده کل کائنات هستند؟).
وقتیکه آنان چنین نباشند، و چنین چیزی را نیز ادعاء نکردهاند، پس چه کسی مالک خزینهها و دفینهها است؟ و چهکسی زمام امور آسمانها و زمین را در دست دارد؟ قرآن میفرماید: چنینکسی خدا استکه روزی را کاهش و افزایش میدهد، و امور جهان را میگرداند و مدبر کل جهان هستی است. این یگانه تفسیر و توجیه اموری استکه در سراسر هستی در جریان است، اعم از کاهش و افزایش روزی، و اداره امور و تقدیر و تدبیر شوون. این از یک سو، از دیگر سو نفی میشود که آنان مالک خزینهها و دفینهها بوده و بر امور و شوون جهان حاکم و مسلط باشند و کار و بار کیهان را بگردانند.
آنگاه پله دیگری ایشان را پائین میآورد، و از آنان میپرسد: آیا وسیله و ابزاری برای گوش فرادادن به نازلکننده این قرآن دارند؟:
( أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ یَسْتَمِعُونَ فِیهِ فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ).
آیا نردبانی دارند و بالای آن (میروند و در آسمانها، به عالم ملکوت) گوش فرامـیدارند (و اسرار وحی را میشنوند؟). گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد (و این ادعای خود را ثابت کند).
محمّد (ص) بدیشان میگوید: او پیغمبر است و بدو وحی میشود. امّا چیزی جز این است! او میگوید: این قرآن از جهان والا از سوی یزدان برای او نازل میگردد. ایشان سخنش را تکذیب میکنند و او را دروغگو مینامند! پس آیا نردبانی دارند تا بالای آن بروند وگوش فرادارند و بدانند که محمّد بدو وحی نمیگردد، و حق چیزی جدای از این استکه میگوید؟!
(فَلْیَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ ).
گوش فرادهنده ایشان دلیل روشنی بیاورد و ارائه دهد ) و این ادعای خود را ثابت کند(
یعنی دلیل قوی بیاورد، دلیلیکه بر دلها و درونها چیره شود و آنها را وادار به تصدیق کردن و باور نمودن گرداند. در این امر، نهانی به قرآن اشاره میگردد و سلطه و قدرت قرآن پیش چشم داشته میشود، سلطه و قدرتی که ایشان را به مطالعه آیات و مشاهده دلائل موجود در آن وامیدارد، در حالی که آنان خودبزرگبینی و ستیزهگری میکنند و سر لجاج و عناد دارند!
آنگاه یزدان سبحان یکی ازگفتههای بیهوده و پوچ ایشان را نقد میفرماید که در باره یزدان جـهان میگویند. و آن ایـن که ایشان فرشتگان را دختر میدانند، و همچون دخترانی را به ایزد منان نسبت میدهند. مستقیماً بدیشان خطاب میشود، تا بیشتر، ایشان را شرمنده و خوار دارد:
(أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَکُمُ الْبَنُونَ ).
آیا دختران، سهم خدایند، و پسران سهم شمایند؟!.
آنان دختران را پائینتر از پسران میشمردند. تا بدانجا دختران را ناچیز میدانستند، وقتیکه به تولد دختر مژده میدادند از غم و اندوه شدید و خشم وکینه زیاد، چهرههایشان سیاه میگردید. با وجود این از نسبت دادن دختران به یزدان جهان شرم نـمیکردند و خجالت نمیکشیدند!.. یزدان در اینجا برابر عرف و عادت و آداب و رسوم خودشان با ایشان سخن میگوید تا در این ادعاء آنان را شرمنده کند. والا ترجیح پسران و تحقیـر دختران پوچ و نادرست است و با عقل و خرد جور درنمیآید.
از اینکه پیغمبر (ص) ایشان را به سوی هدایت دعوت میکرد، ناراحت بودند، و چنین دعوتی بر ایشان سنگینی میکرد. هرچند پیغمبر (ص) در دعوت ایشان به سوی هدایت مزدی از آنان درخواست نمیکرد. بلکه دعوت او محض رضای خدا بود و بس. اصلاً نه از ایشان چیزی میخواست و نه باج و خراجی میطلبید. سادهترین چیزیکه از این دعوت پاک مراد بود این بود از خود دعوت کننده زیبا و محترمانه استقبال کنند و پسندیده و خردمندانه پذیره او روند. اگر هم نمیپذیرند چیزی را که بدیشان تقدیم میشود و عرضه میگردد، زیبا و پسندیده پاسخ رد دهند و نپذیرند. یزدان سبحان در اینجا روش رفتارشان و روند کارشان را زشت میشمارد، رفتار وکرداریکه انگیزه
خردمندانهای ندارد ... میفرماید:
(أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْرًا فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ ؟) .
یا این که تو از آنان اجر و پاداشی (در مقابل ابلاغ رسالت خود بدیشان) میخواهی، و همچون بار گرانی بر دوش آنان سنگینی میکند؟.
یعنی سنگین بار و بار گران هستند به سبب زیان و تاوانی که تو آن را بر ایشان تحمیل میکنی به عنوان اجر و پاداشیکه از آنان در برابر چیزیکه میگوئی میطلبی و میخواهی!.. وقتیکه واقعیت جز این است و هیچگونه مزد و باج و خراجی از ایشـان درخواست نمیشود،کارشان چه اندازه زشت و پست و خوار و رسواگرانه جلوهگر میآید؟ باید چه اندازه از این کارشان شرمنده بشوند، وقتیکه همچون سخنی بدیشان گفته میشود؟
یزدان سبحان به سویشان برمیگردد و ایشان را با حقیقت وجودشان و وضع و حالشان درگستره این هستی، رویاروی میکند. آنان بندگانند، و حدود و ثغوری در جهان دارند. مقدار اندکی از جهان میدانند و بـا مقدار کمی از پدیدههای کیهان آشنایند. در فراسوی این مقدار اندک و کم چیزهای بسیار و خارج از شماری است و از دیدگانشان و از دانش و آگاهیشان پنهان است و در پس پرده غیب نهان است! چیزهائی که تنها صاحب این جهان خدا از آنها مطلع و باخبر است و بس. جهان غیب درمیان است و فقط و فقط یزدان آگاه از غیب است، وبندگان چیزی در باره آن نمیدانند و در برابرش حیران و ویلان هستند.هیچگونه علم و اطلاعی از دنیای غیب ندارند، بدان خاطر که آنان بندگانند:
(أَمْ عِنْدَهُمُ الْغَیْبُ فَهُمْ یَکْتُبُونَ ؟ ) .
یا این که نزد ایشان علم غیبیات و اسرار نهان (جهان و ملکوت یزدان) است و از روی آن (برای مردم هرچه بخواهند) مینویسند؟.
آنان میدانند نزد ایشان علم غیبیات و اسرار نـهان نیست، و ایشان به هیچ وجه قدرت و توانی بر غیب ندارند،و آنان در دفتر غیب چیزی را نمیدانند. بلکه این خدا استکه در دفتر غیب چیزهائی راکه بخواهد مینویسد، چیزهائیکه خودش انها را برای بندگان مقدر و مقرر میفرماید و مشخص و معین مینماید. آن کسیکه کار و بار جهان غیب را در دست دارد و آن را اداره مینماید وچیزها را در آن مقدر و مقرر میفرماید، او استکه میتواند در جهان غیب دخل و تصرف کند و طرح دراندازد و نقشه بچیند. آنان را چه شده است وقتیکه از جهان غیب بیخبرند و از آن در پس پردهاند، و نمیتوانند در دفتر آن چیزی بنگارند، میخواهند در بارهات توطئه بچینند و به نیرنگ بنشینند، وگمان میبرندکه آنان بر هرکاری ازکار و بار آینده توانایند، و میگویند: او شاعری است در انتظار مرگ او میمانیم؟!
(أَمْ یُرِیدُونَ کَیْدًا فَالَّذِینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ).
یا این که میخواهند نیرنگ بزنند (و طرحهای شیطانی بریزند و حیله گری کنند، تا پیغمبر را از میان بردارند، یا با آئین او مقابله کنند. باید بدانند کـه) کفار به حیلت خود گرفتار میآیند (و توطئههای ایشان سرانجام بر ضد خودشان تمام میشود و جملگی ایشان محکوم نقشههای الهی هستند).
آنان هستندکـهگرفتار قضا و قدر میگردندکه خداوندگار جهان غیب را برایشان مقدر و مقرر میدارد. آنانند که نقشه و طرح خدا دامنگیرشان میشود و ایشان را در بر میگیرد. خداوند بهترین چارهساز و خنثیکننده نیرنگ نیرنگباز است.
(أَمْ لَهُمْ إِلَهٌ غَیْرُ اللَّهِ (.
یا این که (آنان خیال میکنند که) معبودی (و حامی و یاوری) جز خدا دارند؟.
خیال میکنند معبودی جز خدا دارندکه ایشان را محفوظ و مصون میکند و آنان را از چارهجوئی و چارهسازی خدا نجات میدهد ...
(سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ ).
خدا پاک و منزه از چیزهائی است که انبازش میدانند و میخوانند.
یزدان سبحان پاک و منزه از تصور باطل و بیمار ایشان است!
با این پاک و منزه داشتن یزدان سبحان از هرگونه شرک ورزیدنها و از جملگی انبارها، این یورش پیاپی وگام به گام پایان داده میشود، یورشی که دارای آهنگها و آواهای نیرومند و قوی است. این هم وقتی صورت میپذیرد که هرگونه شک و شبههای برطرف گردیده است، و هرگونه دلیل و برهانی مردود شده است و به شکست انجامیده است، و مشرکان در برابر حقیقت آشکار و عیان درمانده شدهاند، و هیچ عذری برایشان، و هیچ دلیلی در دستشان نمانده است. حیران و ویلان ایستادهاند و کاملاً خلع سلاح گردیدهاند. بدین هنگام استکه یزدان سبحان حقیقت و ماهیت ایشان را به رخشان میکشد، و آنان را ستیزهگران و خودبزرگ بینانی معرفی میکندکه در باره حق واضح و آشکار به ستیزه میپردازند، و به شک و شبههای متوسل میشوند که بسی ناچیز و بسیار دور از عقل است:
(وَإِنْ یَرَوْا کِسْفًا مِنَ السَّمَاءِ سَاقِطًا یَقُولُوا سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
اگر بنگرند که قطعهای از آسمان فرو میافتد، میگویند: ابر متراکمی است.
یعنی اگر خدا عذاب را به صورت تکه و قطعهای از آسمان به سویشان روانه کند و بر آنان فرو افتد و موجب هلاک و نابودی گردد، هر چند ببینند که دارد فرو میافتد، میگویند:
(سَحَابٌ مَرْکُومٌ ).
ابر متراکمی است.
ابر متراکمی است و در آن آب و زندگی است! این هم بدان خاطر استکه دشمنانگی خود را نشان دهند و تسلیم حق نگردند، هر چند - چنانکه میگویند - شمشیر بالای گردنهایشان باشد! چه بسا در ذکر این آیه اشارهای به داستان قوم عاد هم باشد. آنان وقتی که ابر مرگ و نابودی را دیدند،گفتند:
(عارض ممطرنا ).
ابری است که بر ما باران میباراند. (احقاف/24.(
پاسخ آنان در همان موضع چنین است .
(بل هو ما استعجلتم به:ریح فیها عذاب ألیم تدمر کل شیء بأمر ربها).
(هود بدیشان چنین گفت:) بلکه این همان چیزی است که آنان آن را با شتاب میخواستید. تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است! همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد . (احقاف/24و25)
*
وقتیکه این اندازه سرکشی آنان و ستیزهگری ایشان با حق، به تصویر کشیده میشود، و بیان میگردد که حق را نمیپذیرند اگر هم مرگ و هلاک را بالای سر خود ببینند و بدانند که گریبانگیرشان میشود، قرآن به پیغمبر خدا (ص) رو میکند و بدو میگوید: ازکار و بارشان دست بردارد و از ایشان قطع امیدکند، و آنان را به روزی واگذار نماید که از آن در سرآغاز ایـن سوره سخن رفته است و صفت آن بیان گردیده است. آنان را به عذابی بسپارد که پیش از فرارسیدن آن روز منتظرشان است. در برابر فرمان پروردگارش شکیبائی کند و صبر پیش گیرد، پروردگاریکه او را عزیز و گرامی میدارد و او را تحت رعایت و عنایت خود قرار میدهد و سرپرستی وی را بر عهده میگیرد و او را میپاید و محافظت مینماید. در بامدادان که از خواب بیدار میگردد و بلند میشود به تسبیح و تقدیس و حمد و ثنای یزدان بپردازد، و در شب و هنگام ناپدید شدن ستارگان در سحرگاهان نیز حمد و سپاس خدا را بجای آورد و به ذکرش در خروش باشد:
( فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ . یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئًا وَلا هُمْ یُنْصَرُونَ . وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَلِکَ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ . وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ . وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ).
پس ایشان را به حال خود واگذار، تا برسند به روزی که در آن هـلاک میگردند. آن روزی که نیرنگها و توطئههایشان سودی به حالشان نخواهد داشت، و (از هیچ سوئی) مدد و یاری نمیشوند. برای ستمگران عذابی پیش از آن (عذاب سرمدی و ابدی، در همین جهان) هست، ولی بیشتر ایشان متوجه نـمیگردند و نمیفهمند. برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس) که تو زیـر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی. وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند میشوی، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پارهای از شب، و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را بجای آور.
این هم مرحله تازهای در تاخت بردن و یـورش کردن است. این مرحله با تهدید میآغازد، تهدیدکردن با آن روز هراسناک و هراسانگیزی که در آن به صور میدمند و آنان هلاک و نابود میشوند - اندکی ییش از آن که رستاخیز مردگان وگرد آوردن ایشان صورت پذیرد - در آن روز تعبیر و چارهاندیشی بدیشان سودی نمیرساند، و مددکار و یاوری به فـریادشان نمیرسد و کمکشان نمیکند. اگر امروز آنان به مکر و نیرنگ مینشینند و در باره چاره کار میاندیشند، در آن روز مکر وکید و نیرنگشان سودی به حالشان ندارد و تدبیر و چارهاندیشی فائدهای بدیشان نـمیبخشد. با این تهدید واپسین، از کار و بار تکذیبکنندگان ستمگر دست برمیدارد، تکذیبکنندکان ستمگریکه این همه ایشان را دنبال کرد و سخت آنان را راند و مدت زمان طولانی تند و سریع بر ایشان تاخت برد. تا آنـان را به جایگاهی برساند که ایشان را از آن میترساند، و در آنجا دیر یا زود عذاب منتظرشان است ... از کار و بار ایشان میپردازد تا به پیغمبر بزرگواری کهگردنکشان بر اوگردن کشـیدهاند، و تهمتزنندگانی بدو تهمت زدهاند و به دروغ سخنانی را از پیش خود ساختهاند و بدو نسبت دادهاند، رو بکند و او را در برابر چنین سرکشی و دشمنانگی و تکذیب کردن و گردن افراختنی، به صبر و استقامت بخواند، و بدو بگوید بر راستای راه سخت و طولانی دعوت شکیبا باشد و پایدار و استوار بماند، و کار را به حکم خدا حواله دارد تا خدا هر چه خواهد کند در حق ایشان انجام دهد:
(وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ ).
برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان). (طه / ٣٩)
همراه با رهنمود به صبر و شکیبائی، عزت بخشیدن خدا، رعایت و عنایت الهی، انس و الفت دوست داشتنیایکه سختیهای راه را میزداید، و صبر و شکیبائی در برابر دشواریها را عزیز وگرامی میگرداند، اعلان و اعلام میشود. صبر و شکیبائی وسیله رسیدن بدین اکرام و اعزاز ارزشمند است:
(وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا ).
برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبائی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسانها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی.
وای چه تعبیر قشنگ و زیبائی! وای چه به تصویر کشیدنی و به تصویر زدنی! وای چه ارج نهادن و قدر شناختنی!
این درجه و مرتبهای استکه هرگز انسانی بدان نرسیده است، این درجه و مرتبهای که این تعبیر آن را به تصویر میکشد. تعبیریکه در سراسر قرآن، و حتی در میان تعبیرهای مشابه، تک و یگانه است.
به موسی (ع) اینهاگفته شده است:
( وأنا اخترتک فاستمع لما یوحى ).
من تو را (برای مقام رسالت) برگزیدهام، پس گوش فرا ده بدانچه وحی میشود (تا آن را خوب بیاموزی و به قوم خود برسانی). (طه/13)
(وألقیت علیک محبة منی ولتصنع على عینی).
من محبت را بر تو افکندم (بدانگونه که هرکس تو را ببیند بیاختیار دوستت داشته باشد). هدف هم این بود که تحت نظارت و رعایت من چنان که بـاید پرورش یابی. (طه/39)
(واصطنعتک لنفسی).
و تو را برای (وحی خـود و حمل رسالت) خویش برگزیدم. (طه/41)
همه اینها تعبیرهائی هستندکه بیانگر مقامات و منازل والا و بالایند. ولیکن به محمّد (ص)گفته شده است:
(فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا ).
تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی.
این تعبیری استکه در آن اکرام و اعزاز ویژهای، و انس و الفت ویژهای است. سایه روشن منحصر به فردی میاندازد، سایه روشنیکه لطیفتر و شفافتر از هر سایهروشنی است ... تعبیر بشری نمیتواند گویای این تعبیر ویـژه باشد. پس ما را بسکه به سایهروشنهای قرآنی اشارهکنیم و در زیر این سایهروشنها بمانیم و زندگیکنیم.
همراه با این انس و الفت بخشیدن، هدایت و رهنمون کردن به راه تماس دائم با یزدان سبحان بیان میگردد:
(وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ . وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ ).
وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند میشوی، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پارهای از شب، و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را بجای آور.
در طول روز، هنگام بیداری از خواب، در اوقات شب، و هنگام پشت کردن و پنهان گردیدن ستارگان در بامدادان در وقت طلوع فجر، همه و همه این ازمنه جولانگاه بهرهمندی و لذت بردن از این انس و الفت دوست داشتنی و گرامی است. تسبیح و تقدیس، زاد و توشه و انس و الفت و راز و نیاز دلها است. آیا دل عاشقیکه محبوب و مقرب یزدان است باید در پرتو تسبیح و تقدیس در این ازمنه و اوقات چه حالی پیدا کند؟؟؟
*
[1] اندیشه اسلام در باره جـهانو زندگیو انسان. (پژوهشی است که مولف امیدوار است به نگارش و انتشار آن موفق گردد).