تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ زخرف

سورۀ زخرف

مکی است؛ ترتیب آن 43؛ شمار آیات آن 89

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿حمٓ ١.

حا. میم؛ از حروف مقطعات است و خداوند متعال به معانی این حروف و به مراد خویش در نزول آن‌ها داناتر می‌باشد.

﴿وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ ٢.

الله تعالی به کتابش قرآن کریم که دارای لفظ و معنای واضح است و به ارادۀ خداوند متعال دلالت آشکار دارد سوگند یاد کرده است.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٣.

به راستی خداوند عزوجل قرآن کریم را به زبان عربی نازل کرده تا مردم آن را بفهمند، در آیاتش تدبّر کنند و معانیش را بدانند.

﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ ٤.

بدون شک قرآن کریم در لوح محفوظ نوشته شده است، کتابی است که در قدر و منزلت خود بلند مرتبه، در لفظ و معنایش مُحکم و عاری از اختلاف و تناقض است.

﴿أَفَنَضۡرِبُ عَنکُمُ ٱلذِّکۡرَ صَفۡحًا أَن کُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّسۡرِفِینَ ٥.

آیا به خاطر اینکه از هدایت اعراض کردید و با کفر و گناهان از حدود الهی تجاوز کردید شما را در گمراهی و سرکشی رها کنیم، به سوی شما قرآن را نازل ننماییم و پیامبری را نفرستیم؟ چنین نخواهد بود، بلکه از اقامۀ حجّت ناگزیریم.

﴿وَکَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِیّٖ فِی ٱلۡأَوَّلِینَ ٦.

خداوند عزوجل در قرن‌های گذشته پیامبران زیادی را فرستاد تا حجّت را بر آنان اقامه نماید؛ یعنی ای پیامبر! یقیناً پیش از او پیامبرانی آمده‌اند.

﴿وَمَا یَأۡتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ ٧.

ای پیامبر! هیچ‌یک از انبیا از جانب خداوند عزوجل به نزد کافران پیشین نیامد، مگر اینکه به او تمسخر و استهزا می‌کردند؛ همچنان که قومت با تو چنین برخورد کردند.

﴿فَأَهۡلَکۡنَآ أَشَدَّ مِنۡهُم بَطۡشٗا وَمَضَىٰ مَثَلُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٨.

در نتیجه خداوند متعال تکذیب کنندگان پیشین را که از نگاه نیرو و قوّت خویش از قوم تو ای پیامبر قوی‌تر بودند هلاک نمود و جزای امّت‌های نخستین جاری و نافذ شد؛ زیرا آنان کافر شدند و تکذیب نمودن.

این آیه کافران این امّت را تهدید می‌کند که آنچه امت‌های پیشین رسیده است به شما هم رسیدنی است.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ ٩.

ای پیامبر! اگر از کافران بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ پاسخ می‌دهند که آفریگار آن‌ها خداوند بزرگ است که در پادشاهی خویش غالب، به مخلوقاتش دانا و به احوال هر چیزی آگاه است. بنابراین به ربوبیت خداوند عزوجل ایمان دارند، امّا به الوهیت وی شرک می‌ورزند.

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَجَعَلَ لَکُمۡ فِیهَا سُبُلٗا لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ ١٠.

ای مردم! خداوند یگانه ذاتی است که زمین را برای‌تان مانند فرشی هموار داشته، چون گهواره‌ای نموده و برابر ساخته تا بر روی آن زندگی کنید. در روی زمین برای شما راه‌هایی را ایجاد نموده تا به منظور کسب معیشت و طلب روزی، راه رفتن در آن‌ها آسان باشد و به وسیلۀ این راه‌ها به مقاصد دین و دنیا، چون علم تجارت و جهانگردی و امور دیگر آشنا و هدایت شوید.

﴿وَٱلَّذِی نَزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَ ١١.

الله تعالی خداوندی است که از آسمان باران را فرو می‌آورد و در آن حساب و حکمتی را مقدّر داشته است؛ یعنی نه آن طوفانی می‌سازد که غرق کند و نه ناچیز می‌نماید که نیاز‌های زندگی را بر طرف کرده نتواند. به وسیلۀ باران، زمین خشک را سر سبز می‌نماید و انواع میوه‌ها و سبزیجات را بیرو نمی‌آورد که شما و چهارپایان شما از آن‌ها استفاده می‌نمایید. همچنان که پروردگار بزرگ زمین مرده را زنده می‌سازد به همانگونه مرده‌ها را زنده می‌نماید و از قبرهای‌شان برای حساب بیرون می‌آیند.

﴿وَٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡفُلۡکِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡکَبُونَ ١٢.

و خداوند متعال ذاتی است که انواع انسان‌ها، حیوانات و نباتات را به وجود آورده است و کشتی‌ها و چهار پایانی چون شتر، اسب، قاطر و خرها را آماده ساخته تا در خشکی و دریا به منظور مصالح زندگی خود بر آن‌ها سوار شوید.

﴿لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِۦ ثُمَّ تَذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّکُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَیۡتُمۡ عَلَیۡهِ وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَ ١٣.

تا بر این کشتی‌ها و چهار پایان تسلّط یابید و سوار شوید و بعد از آن فضل و احسان خداوند عزوجل را که این مخلوقات و مصنوعات را برای‌تان رام ساخته به یاد آورید و بگویید: به پاکی یاد می‌کنم پروردگاری را که این‌ها را برای ما رام ساخته و اگر اوتعالی این‌ها را برای ما مسخّر نمی‌ساخت، توان تسخیر آن‌ها را نداشتیم.

﴿وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ ١٤.

و همچنان بگویید: ما به سوی پروردگارمان برای حساب اعمال خویش در روز قیامت باز می‌گردیم.

﴿وَجَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًاۚ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَکَفُورٞ مُّبِینٌ ١٥.

کافران از مخلوقات خداوند عزوجل بخشی را برای اوتعالی مقرّر می‌دارند و به طور بهتان و ناحق می‌گویند: فرشتگان دختران خداوند هستند؛ در حالی که اوتعالی از هر چیز بی‌نیاز است. طبیعت انسان این است که از احسان و نعمت‌های پروردگار انکار می‌کند؛ طوری که مشقّت‌ها را برمی‌شمارد و نعمت‌ها را فراموش می‌نماید.

﴿أَمِ ٱتَّخَذَ مِمَّا یَخۡلُقُ بَنَاتٖ وَأَصۡفَىٰکُم بِٱلۡبَنِینَ ١٦.

ای کافران! آیا ادّعا می‌نمایید که خداوند عزوجل از مخلوقاتش دخترانی را برای خود بر گزیده؛ در حالی که او خداوند یگانه‌ای است که چیزی را نزاده، از کسی زاده هم نشده و هیچ کسی همتای او نیست؟ شما از نسبت دختران به خویشتن ناراضی می‌باشید و می‌پندارید که الله عزوجل شما را به داشتن پسران مخصوص ساخته و کرامت بخشیده است؟ این دروغ و افترایی از جانب شماست.

﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحۡمَٰنِ مَثَلٗا ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٌ ١٧.

آنگاه که از ولادت دختری به یکی از کافران خبر داده شود از ناخوشایندی خبر ولادتش چهرۀ وی تغییر می‌یابد و سیاه می‌شود، اندوهناک و غمزده می‌گردد. پس چگونه چیزی را که به خود نمی‌پسندید به خداوند نسبت می‌دهید، حق‌تعالی از چنین نسبتی بسیار بلندتر است.

﴿أَوَ مَن یُنَشَّؤُاْ فِی ٱلۡحِلۡیَةِ وَهُوَ فِی ٱلۡخِصَامِ غَیۡرُ مُبِینٖ ١٨.

چگونه دختران را به الله تعالی نسبت می‌دهید، در حالی که دختران خود را می‌آرایند، با زیورات به زیبایی خویش می‌کوشند و توان ندارند در وقت جدل و خصومت استدلال کنند و حجّت‌شان را آشکار سازند.

﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ ٱلَّذِینَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُکۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَیُسۡ‍َٔلُونَ ١٩.

کافران فرشتگان را که بندگان خداوند عزوجل هستند مؤنث مقرّر داشته و گفتند: ایشان دختران خداوند هستند، اوتعالی بلندتر از این است آیا کافران در هنگام آفرینش فرشتگان حضور داشتند و از روی علم گواهی می‌دهند و حکم می‌نمایند که ایشان از جنس مؤنّث‌اند؟! به زودی و بطور قطع الله عزوجل گواهی دروغ و گنهگارانۀ کافران را می‌نویسد و آنان را درباره‌اش مورد بازپرس قرار می‌دهد.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمۗ مَّا لَهُم بِذَٰلِکَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ ٢٠.

کافران گفتند: اگر خداوند اراده می‌داشت که ما جز او چیز دیگری را عبادت نکنیم این کار را می‌کرد و مقدّر می‌ساخت. این دلیل و حجّت باطلی است که ارائه داشتند؛ زیرا آنان به علم غیب آگاه نیستند و به قضا و قدر الهی شناخت و معرفتی ندارند. حق‌تعالی با نازل کردن کتاب‌ها و فرستادن پیامبران بر مردم اقامۀ حجّت نموده و برای کافران استدلال عقلی درست و روایت صحیحی که سخن آنان را تأیید نماید وجود ندارد، بلکه این سخن را از روی وهم و گمان و به دروغ می‌گویند.

﴿أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِکُونَ ٢١.

آیا خداوند عزوجل بر کافران کتابی را پیش از قرآن نازل کرده است که به وسیلۀ آن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم استدلال نمایند و به ادّعای خویش گواهی داشته باشند؟ الله کتابی را بر آنان نازل نکرده و در نزد خود دلیل و دانشی ندارند، بلکه به دروغ ادّعا می‌کنند و براساس وهم و گمان سخن می‌گویند.

﴿بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ ٢٢.

بلکه کافران گفتند: ما پدران خویش را بر دین و مذهب سابق در یافتیم. اکنون با پیش گرفتن تقلید به همان روش روانیم، با آنان مخالفت نمی‌ورزیم و از دین‌شان پیروی می‌نماییم.

﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ ٢٣.

ای پیامبر! به همین‌گونه خداوند عزوجل پیامبری را پیش از تو در هیچ قریه‌ای نفرستاد که آنان را از عذاب الهی بترساند و به سوی طاعت و عدم مخالفت امرش فراخواند، مگر سرکردگان اسراف کار و ثروتمندان متکبّر می‌گفتند: ما پدران خویش را بر دین سابق و مذهب ثابتی در یافتیم. اکنون به دین و مذهب آنان تمسّک می‌جوییم و آن را رها نمی‌کنیم. این همان تقلید کور کورانۀ ناپسند است.

﴿۞قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُکُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَیۡهِ ءَابَآءَکُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ ٢٤.

پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم و سایر پیامبران علیهم السلامبرای اقوام خویش که به ردّ شریعت‌شان می‌پرداختند و به دین پدران خود تمسّک می‌جستند گفتند: آیا به دین باطل پدران خود تمسّک می‌جویید، اگرچه آنچه ما آورده‌ایم از دین باطل شما به هدایت و راه نجات بیشتر هدایت و دلالت کند؟ کافران سخن پیامبران را با عناد و تکبّر رد کردند و گفتند: ما به تکذیب آنچه شما از جانب خداوند آورده‌اید می‌پردازیم و از آن انکار می‌نماییم؛ یعنی آنان در کفر ورزیدن از پدران خویش تقلید نمودند، دین حق را رد کردند و به تکذیب پیامبران پرداختند.

﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ ٢٥.

خداوند عزوجل از این تکذیب کنندگان با خسف و مسخ، با نابود ساختن و غرق کردن و با سایر انواع عذاب انتقام گرفت، پس به انجام سرنوشت گروه منکر و تکذیب کننده تأمّل نما. آری! همه تکذیب کننندگان باید از گرفتاری به چنین عذابی بر حذر باشند؛ زیرا در عملکرد خود با آنان یکسان‌اند.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ ٢٦.

از آنگاه یاد کن که ابراهیم علیه السلام برای پدر گمراه و قوم کافرش گفت: من از خدایان باطل و وهمیّی که شما به عبادت آن‌ها می‌پردازید بیزار هستم. این برائت بر هر مسلمانی واجب است و بدین معناست که از کافران و نحوۀ عبادتشان بیزای جسته به کفری که مرتکب می‌شوند راضی نباشد و با آنان دوستی برقرار نکند.

﴿إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ ٢٧.

من جز خداوند یگانه‌ای که مرا آفرید و از عدم به وجود آورد چیز دیگری را پرستش نمی‌کنم، او خداوندی است که مرا به زودی به راه راست و دین معتدل هدایت خواهد کرد.

﴿وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ ٢٨.

 ابراهیم علیه السلام کلمۀ توحید (لا إله إلا الله) را برای کسانی که بعد از وی می‌آیند به ارث گذاتش و ماندگار ساخت تا مردم به سوی پروردگارشان باز گردند؛ یعنی مفهوم این کلمه را در اندیشۀ خود تحقّق بخشند، عبادت را برای خداوند عزوجل خالص سازند، با توبه و استغفار و ترک کفر و گناهان به اوتعالی رجوع نمایند. آری! این کلمه بزرگ‌ترین رابطه‌ای است که هر مؤمن را با برادرش پیوند می‌دهد و جمع می‌نماید.

﴿بَلۡ مَتَّعۡتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ وَرَسُولٞ مُّبِینٞ ٢٩.

بلکه خداوند عزوجل کافران این امّت و پدران آنان را با دوام حیات و نعمت‌ها بهره مند ساخت و طور عاجل به هلاکت نرساند. آنان را به تأخیر انداخت تا هنگامی که پیامبر بزرگوارش محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را با کتاب و سنّت مبعوث نمود؛ برای اینکه هدایت را بیان دارد و آنان را به سوی اسلام فراخواند.

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ کَٰفِرُونَ ٣٠.

آنگاه که قرآن کریم به گونۀ وحیی از جانب خداوند عزوجل بر پیامبرش آمد کافران گفتند: این قرآن سحر ‌است و وحی نمی‌باشد، ما از آن انکار داریم و بدان ایمان نمی‌آوریم.

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ ٣١.

کافران گفتند: اگر این قرآن، حقّ و از جانب خداوند عزوجل است، پس چرا آن را بر شخص بزرگ، صاحب جاه و ثروتمندی از اهل مکّه یا طایف نازل نمی‌کند. این سخن را بدان سبب گفتند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صاحب مال و دارایی نبودند و در نزد آن مردم تفاخر و برتری فقط به دنیا و ثروتمندی بود و بس.

﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّکَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ ٣٢.

آیا کافران نبوّت را تقسیم می‌نمایند و وضع و تعیین آن را طبق ارادۀ خود می‌طلبند؛ در حالی که خداوند عزوجل داناتر است که رسالتش را در کجا و به چی کسی بسپارد؟ او پروردگاری است که هر کدام از بندگان خواسته باشد به رسالتش برمی‌گزیند. اوتعالی رزق و روزی را میان بندگانش تقسیم می‌نماید، او دنیا را به دوستان و دشمنانش عطا می‌نماید، اما برای رسالت کسی را مخصوص می‌سازد که این منزلت بزرگ و مرتبۀ بلند را سزاوار باشد، به همین‌گونه هدایت را به بندگان صالحی عطا می‌نماید که ایشان را دوست داشته باشد. خداوند عزوجل بعضی از مردم را بر بعضی دیگر در امور دین و دنیا رفعت می‌بخشد، بنابراین بندگان از هم متفاوت‌اند؛ چنان‌چه دانا و نادان، دارا و نادار، امیر و مأمور و تابع و متبوع می‌باشند. این بدان منظور است که بعضی بر بعضی دیگر درجات بالاتری داشته باشند تا برخی سبب معاش دیگری شوند و زندگی در میان مردم قوام یابد؛ زیرا اگر به یک روش می‌بودند در نظام حیات خلل وارد می‌گردید. رحمت خداوند بزرگ با اعطای هدایت، توفیق طاعت، علم نافع و عمل صالح، از مال و منال فانی دنیویی که مردم جمع‌آوری می‌نمایند بهتر است.

﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ ٣٣.

اگر باعث رجوع همه مردم به سوی کفر نمی‌شد، خداوند عزوجل سقف خانه و زینه‌های کافران را که بدان بالا می‌روند از نقره مقرّر می‌داشت؛ از آن‌رو که دنیا بی‌ارزش و حقیر است. اما برای آنکه ناتوانان و نادانان با دیدن مظاهر و زیب و زینت خانه‌های کافران فریب نخورند و از آنان در کفر تقلید ننمایند، الله عزوجل برای کافران این امتیاز را مقرّر نساخت.

﴿وَلِبُیُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَیۡهَا یَتَّکِ‍ُٔونَ ٣٤.

و نیز خداوند عزوجل دروازه‌های خانه‌های کافران را از نقره مقدّر می‌نمود و تخت‌هایی را برای آنان آماده می‌داشت که برا آن‌ها تکیه می‌زدند.

﴿وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُتَّقِینَ ٣٥.

و نیز حق‌تعالی برای کافران طلای بیش ازحد می‌بخشید. این همه متاع زندگی دنیاست که فانی و زودگذر می‌باشد. اما نعمت‌های آخرت بای دوستان پرهیزگار پروردگار که به طاعات عمل می‌کنند و از گناهان اجتناب می‌نمایند آماده و ذخیره شده است.

﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ ٣٦.

کسی که از یاد خداوند رحمن، یعنی از کتاب الهی و سنّت پیامبرش روگشتانده با این دو مرجع هدایت نشود و به آن‌ها عمل نکند، خداوند عزوجل شیطانی را مقرّر می‌دارد که او را گمراه ساخته گناهان را برایش خوب جلوه می‌دهد و طاعات را زشت می‌نمایاند. این شیطان، شب و روز با او یکجا می‌باشد، همراه و رفیق اوست و جز به وسیلۀ یاد خداوند رحمن از آن نجات حاصل کرده نمی‌تواند.

﴿وَإِنَّهُمۡ لَیَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ ٣٧.

 به یقین که شیطان‌ها اعراض کنندگان از ذکر خداوند عزوجل را از راه هدایت باز می‌دارند، سرکشی و گناهان را برای آنان نیکو جلوه می‌دهند و طاعات را بد می‌نمایانند. در این حال پیروان شیطان می‌پندارند که در کار و روش خود با هدایت و بینشی همراهند، امّا در گمراهی و سرکشی به سر می‌برند.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ یَٰلَیۡتَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِینُ ٣٨.

تا اینکه شخص روگردان از یاد الله عزوجل که شیطان همراهش در دنیا فریبش داده به سوی خداوند متعال باز گردد و مواقف حساب را مشاهده نماید، آنگاه می‌گوید: ای همنشین بد! کاش میان من و تو به اندازۀ میان مشرق و مغرب فاصله و دوری می‌بود. تو بد همنشینی ‌بودی؛ زیرا باطل را برایم زینت بخشیدی، حق را زشت نمایاندی و مرا به بیراهه بردی.

﴿وَلَن یَنفَعَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ فِی ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِکُونَ ٣٩.

ای کافران! امروز همراهی و اشتراک در عذاب با شیطان‌های همنشین‌تان برای شما فایده‌ای ندارد؛ زیرا برای هریک از شما حصۀ کاملی از عذاب مقرّر است و عذاب با ملاحظۀ تعداد شما تقسیم نمی‌شود که بر شما تخفیف یابد.

﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ أَوۡ تَهۡدِی ٱلۡعُمۡیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ ٤٠.

ای پیامبر! آیا می‌توانی شخصی را که خداوند عزوجل از شنیدن حق ناشنوا ساخته بشنوانی، یا آن کس را که الله تعالی دلش را از راهیابی کور‌کرده رهنمایی کنی و یا کسی را که طور واضح در سرکشی و گمراهی واضح و آشکار به سر می‌برد هدایت کنی؟ تو توان این کار را نداری، تنها و تنها کارت رساندن پیام الهی است و هدایت بر ذمّۀ تو نمی‌باشد.

﴿فَإِمَّا نَذۡهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنۡهُم مُّنتَقِمُونَ ٤١.

ای پیامبر! اگر خداوند عزوجل تو را پیش از پیروزی‌ات بر کافران بمیراند، به زودی با عذاب آخرت از آنان انتقام خواهد گرفت.

﴿أَوۡ نُرِیَنَّکَ ٱلَّذِی وَعَدۡنَٰهُمۡ فَإِنَّا عَلَیۡهِم مُّقۡتَدِرُونَ ٤٢.

اما اگر الله وعده‌اش را برایت نشان داد طوری که تو را پیروز نمود و آنان را چون روز بدر خوار ساخت، بر این کار تواناست و هیچ کاری او را ناتوان ساخته نمی‌تواند. این امر واقع شد و خداوند عزوجل بنده‌اش را پیروزی عنایت کرد، لشکرش را غلبه بخشید و احزاب را خودش به یگانگی شکست داد.

﴿فَٱسۡتَمۡسِکۡ بِٱلَّذِیٓ أُوحِیَ إِلَیۡکَۖ إِنَّکَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٤٣.

ای پیامبر! اکنون به آنچه خداوند عزوجل از کتاب و سنّت به سویت وحی فرستاده تمسّک نما، بدان عمل کن و به سویش فراخوان؛ زیرا تو بر مسیر هدایتی استوار روانی که دین اسلام است و حق‌تعالی جز آن را نمی‌پذیرد.

﴿وَإِنَّهُۥ لَذِکۡرٞ لَّکَ وَلِقَوۡمِکَۖ وَسَوۡفَ تُسۡ‍َٔلُونَ ٤٤.

ای پیامبر! به یقین که قرآن برای تو و برای قومت که از قبیلۀ قریش‌اند مایۀ شرف و بزرگواری است؛ همچنان که این کتاب برای هر که از آن پیروی نماید و بدان عمل کند وسیلۀ عزّت، سربلندی و بزرگی است. به زودی و طور قطعی خداوند متعال از عمل به کتابی که بر شما نازل کرده و از شکرگزاری نعمت‌هایی که عطا نموده از شما سؤال خواهد کرد.

﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ یُعۡبَدُونَ ٤٥.

ای پیامبر! از پیروان پیامبران الهی در امّت‌های پیشین بپرس: آیا آنان امّت‌های خویش را به سوی عبادت غیر حق‌تعالی فراخوانده‌اند؟ چنین کاری را نکرده‌اند، بلکه همه پیامبران به سوی توحید الهی فرا می‌خواندند و با این پیام آمده بودند که جز خداوند یگانه که از شریک منزّه است معبود بر حقّی وجود ندارد.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٤٦.

خداوند متعال موسی علیه السلام با براهین قاطعی به سوی فرعون و سران قومش؛ همچنان که محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را به سوی قوم‌شان فرستاده است. موسی علیه السلام به فرعون و قومش گفت: پروردگار جهانیان مرا فرستاده تا شما را فراخوانم که اوتعالی را به یگانگی و بدون شریک عبادت کنید و طاعت را برای او خالص سازید.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَضۡحَکُونَ٤٧.

اما آنگاه که موسی علیه السلام با براهین که به قدرت و یگانگی‌خداوند عزوجل و بر راستی و درستی دعوتش دلالت می‌کرد به سوی فرعون و قومش آمد، او و سران قومش به چیزی که موسی علیه السلام آورده بود می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و به معجزه‌ها و پندآموزی‌هایش استهزا می‌نمودند.

﴿وَمَا نُرِیهِم مِّنۡ ءَایَةٍ إِلَّا هِیَ أَکۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاۖ وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ ٤٨.

خداوند بزرگ برای فرعون و قومش هیچ نشانه و برهانی را نشان نداد، مگر اینکه از برهان و آیۀ پیشتر بزرگتر بود و بیشتر بر راستی دعوت موسی علیه السلام دلالت می‌نمود. الله تعالی فرعون و قومش را به انواع مجازات‌ها مانند هجوم ملخ، کنه، مگل‌ها، خون، طوفان و دیگر چیزها گرفتار ساخت تا شاید از کفر و گناهان به سوی توحید و طاعت باری‌تعالی باز گردند.

﴿وَقَالُواْ یَٰٓأَیُّهَ ٱلسَّاحِرُ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَ ٤٩.

در این هنگام فرعون و سران قومش برای موسی علیه السلام گفتند: ای جادو گران! (با این خطاب احترامش را قصد داشتند، چون سحر و جادو در نزد آنان صفت بزرگی بود و بد شمرده نمی‌شد) از پروردگارت که تو را مخصوص ساخته، اختیار کرده و برگزیده بخواه تا عذاب را از ما دور سازد؛ زیر ما به آنچه بدان فرستاده شده‌ای تصدیق داریم و به خداوند ایمان آوردیم.

﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ ٥٠.

اما آنگاه که موسی علیه السلام به پروردگارش دعاکرد که عذاب را از فرعون و قومش دور سازد و خداوند عزوجل عذاب را از آنان مرفوع ساخت، بدون درنگ و به زودی خیانت و نقض عهد کردند و به کفر و گمراهی رو آوردند.

﴿وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِی قَوۡمِهِۦ قَالَ یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی مِن تَحۡتِیٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ ٥١.

فرعون در جمع سران قومش با تکبّر، زور آوری و در حالی که به پادشاهی مصر تفاخر می‌کرد گفت: آیا پاداش‌های مصر از من نیست و این جوی‌ها از زیر پایم نمی‌گذرد؟ آن لعین قصد داشت که هر که چنین باشد سزاوار عبادت است و از این رو برای قومش گفت: آیا در عظمت پادشاهی و قوّت و سلطه‌ام، و به ناتوانی موسی و دست مایۀ اندکش نمی‌اندیشید؟

﴿أَمۡ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ مَهِینٞ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ ٥٢.

بلکه من از موسی که قدرت و منزلتی ندارد و از شرف و بزرگواریی بر خوردار نیست بهتر هستم؛ چنان‌چه او در امور معیشت و به دست آوردن روزی گرفتار محنت است و وقتی سخن می‌زند به علت بندش زبان، شنونده سخنش را نمی‌فهمد. ملاحظه می‌شود که فروعون به امور ظاهری دنیا مانند قدرت، شوکت و فصاحت زبان مباهات نمود و فراموش کرد که نبوّت، علم نافع و عمل صالح موسی علیه السلام از آنچه خودش می‌گوید بهتر و سودمندتر است.

﴿فَلَوۡلَآ أُلۡقِیَ عَلَیۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ مُقۡتَرِنِینَ ٥٣.

اگر موسی راستگوی است که خداوند او را فرستاده، چرا دستبندهای طلایی برایش داده نمی‌شود تا از فقر و نیازمندی نجات یابد؟ و چرا پیوسته و پی‌درپی فرشتگان به نزدش نمی‌آیند تا یاری‌اش کنند و به صداقتش گواهی دهند؟

﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ ٥٤.

فرعون قوم خود را با سخنانش سبک سر ساخت، عقل‌های‌شان را ربود و آنان را به بیراهه برد. در نتیجه قوم او به گمراهی‌اش موافقت نمودند و به دعوت موسی علیه السلام کافر شدند. به یقین که قوم فرعون به علّت بدکارگی خویش از طاعت و عبادت خداوند عزوجل بیرون شدند و دعوت فرعون گمراه کننده را پذیرفتند.

﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ ٥٥.

وقتی فرعون و قومش با کفر و تکذیب موسی علیه السلام الله تعالی را به بخشم آوردند، با شدیدترین جزایی از آنان انتقام گرفت و به عذاب عاجلی گرفتارشان نمود؛ بدین‌گونه که همگی را در دریا غرق کرد و پادشاهی را از آنان گرفت.

﴿فَجَعَلۡنَٰهُمۡ سَلَفٗا وَمَثَلٗا لِّلۡأٓخِرِینَ ٥٦.

خداوند عزوجل فرعون و قوم او را بعد از غرق نمودن پیشرو و پیشقدم کسانی ساخت که در قرن‌های آینده مانند عملکرد آنان انجام دهند؛ یعنی همچنان جزایی برای‌شان داده می‌شود. به همین‌گونه آنان را عبرت و پندی برای همه دوره‌های آینده تا قیام قیامت ساخت.

﴿۞وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُکَ مِنۡهُ یَصِدُّونَ ٥٧.

آنگاه که کافران عیسی بن مریم را در مجادله با رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم مَثَل آوردند، با این استدلال که نصاری عیسی علیه السلام را عبادت می‌کردند، با آن شادمان شدند و حُجّتی برای خویش پنداشتند. از این رو بلند آوازی کردند و فریاد کشیدند؛ زیرا وقتی خداوند عزوجل این فرموده‌اش را نازل نمود: ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ ٩٨ [الأنبیاء: 98]. «شما و آنچه غیر خدا می‌پرستید، هیزم جهنم خواهید بود و همگی در آن وارد می‌شود». کافران گفتند: پس عیسی علیه السلام نیز با خدایان ما در آتش دوزخ خواهد بود؛ زیرا نصاری او را مانند عبادت ما برای بت‌ها پرستش می‌نمودند. امّا الله عزوجل برای ردّ آنان این آیه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِکَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ ١٠١ [الأنبیاء: 101]. «کسانی که از قبل، وعدۀ نیک از سوی ما به آن‌ها داده شده از آن دور نگاه داشته می‌شوند». بنابراین آنچه عذاب می‌شود، خدایان باطل و عبادت کنندگان آن‌هاست؛ نه عیسی علیه السلام که به عبادت نصرانیان برایش راضی نبوده است.

﴿وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَیۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ ٥٨﴾.

کافران گفتند: آیا خدایانی که ما عبادت می‌کنیم از عیسی علیه السلام که قومش او را عبادت می‌کردند بهتر است؟ آنگاه که عیسی علیه السلام در آتش عذاب شود ما هم راضی هستیم که مانند او در آتش عذاب شویم، امّا این سخن‌شان جدالی بی‌نتیجه و کلامی فاسد و باطل است.

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ ٥٩.

عیسی بن مریم علیه السلام جز بنده‌ای از بندگان خدا نبود که الله تعالی با نبوّت و رسالت بر او فضل و احسان نمود و او را آیت و پندی برای بنی اسرائیل مقرّر داشت؛ چنان‌که با آن به قدرت و عظمت حق‌تعالی استدلال می‌جستند.

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنکُم مَّلَٰٓئِکَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَخۡلُفُونَ ٦٠.

اگر خداوند عزوجل اراده کند به جای مردم، فرشتگان را در روی زمین جایگزین و مقرّر می‌سازد تا در آن زندگی نمایند، به اعمارش، بپردازند و در این امر خلیفۀ یک دیگر باشند.

﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ ٦١.

به راستی که نزول عیسی علیه السلام در آخرالزمان دلیلی به نزدیکی قیامت است. پس در برپایی قیامت شک نورزید و از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در اموری که شما را بدان فرا می‌خواند و به شما خبر می‌دهد پیروی نمایید. این همان طریق میانه و راه مستقیمی است که رونده‌اش را به رضای الهی و بهشتش وصل می‌سازد.

﴿وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ ٦٢.

شیطان، شما را با زینت دهی گمراهی و باطل از راه هدایت باز ندارد؛ زیرا او دشمن آشکار شماست که دشمنیی عیان دارد. او بدی‌ها را برای‌تان زیبا جلوه می‌دهد و خوبی‌ها را در نظر شما زشت می‌نمایاند.

﴿وَلَمَّا جَآءَ عِیسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُکُم بِٱلۡحِکۡمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی تَخۡتَلِفُونَ فِیهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ ٦٣.

و آنگاه که عیسی علیه السلام با براهین آشکار و قوی به سوی بنی‌اسرائیل آمد، برای آنان گفت: من پیام الهی را برای‌تان آوردم تا بعضی امور دین را که در آن اختلاف ورزیده‌اید برای شما واضح نمایم. پس با انجام طاعات و پرهیز از گناهان، از خداوند عزوجل بترسید و در اموری که برای‌تان بیان داشتیم و شما رابه سویش فرا خواندم از من پیروی کنید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ ٦٤.

خداوند یگانه پروردگار من و شماست و او آفریدگار و روزی دهندۀ همگی می‌باشد. عبادت را برای او خالص سازید، او را به یگانگی بشناسید و به او چیزی را شریک نیاورید. آنچه شما رابه سویش فرا می‌خوانم و بدان نصیحت می‌نمایم، واقعاً راه معتدلی است که روند‌ه‌اش را به خیر دنیا و آخرت می‌رساند.

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَیۡنِهِمۡۖ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ یَوۡمٍ أَلِیمٍ ٦٥.

اما آنان گروه‌ها و مذاهب متعدّدی را تشکیل داده در شأن عیسی علیه السلام اختلاف ورزیدند. برخی عقیده دارند که او بنده و فرستادۀ خداوند عزوجل است و این عقیدۀ درست می‌باشد، گروهی می‌پندارند که او فرزند خداست، خداوند از چنین نسبتی بلندتر است. لعنت و خشم پروردگار و عذابش بر کسی باد که اوتعالی را به اموری وصف می‌کند که خویشتن را بدان توصیف ننموده است و عذاب درد آورش برای کسانی باد که از راه مستقیم مخالفت ورزیده‌اند.

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ٦٦.

آن گروه‌های که در بندگی و رسالت عیسی علیه السلام مخالفت می‌ورزند چه انتظار می‌کشند، جز اینکه قیامت به گونۀ ناگهانی و بدون آنکه آمادگی داشته باشند بر آنان فرا رسد؛ در حالی که وقت برپاشدن آن را نمی‌دانند.

﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ ٦٧.

رفیقان و دوستانی که با انجام معاصی خداوند عزوجل با هم یکجا بودند، از یک دیگر خود در روزی قیامت بیزاری می‌جویند، اما اگر بر طاعت خداوند متعال دوستی و محبت ورزیده باشند، دوستی و محبّت‌شان ماندگار است و در دنیا و آخرت برای‌شان فایده می‌رساند.

﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ ٦٨.

برای گروه پرهیزگاران نیکوکار که به خاطر رضای الله عزوجل با هم دوستی دارند گفته می‌شود: از عذابم نترسید و به خاطر چیزهایی که از زندگی دنیا از دست‌تان رفته اندوهگین مباشید؛ یعنی که از آینده خوفی ندارند و بر گذشته‌ها اندوه و تأسفی متوجه‌شان نمی‌باشد.

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ مُسۡلِمِینَ ٦٩.

این گروه پرهیزگار کسانی‌اند که به کتاب خداوند عزوجل و سنّت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ایمان دارند، به حکم الله تعالی منقاد اند و با قلب و اعضای وجود خویش به شریعتش تسلیم می‌باشند.

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ تُحۡبَرُونَ ٧٠.

در روز قیامت برای‌شان گفته می‌شود: با شادمانی و سرور، همراه با همسران، فرزندان و دوستان خویش به بهشت درآیید؛ در حالی که با خورسندی و راحت خاطر از همه نعمت‌ها بر خوردار می‌شوید.

﴿یُطَافُ عَلَیۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَکۡوَابٖۖ وَفِیهَا مَا تَشۡتَهِیهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡیُنُۖ وَأَنتُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ٧١.

برای این گروه از مؤمنان در باغ‌های پر از نعمت بهشت، ظرف‌هایی از طلا دَور داده می‌شود که در آن‌ها لذیذترین، گواراترین و نیکوترین طعام‌ها و جود دارد، همچنان برای‌شان جام‌های طلایی را دَور می‌دهند که در آن شیرین‌ترین و خوشمزّه‌ترین نوشیدنی مهیّا شده است. همه چیزهایی که نفس بدان اشتها می‌کند، چشم‌ها لذّت می‌برد و روان‌ها راحت می‌یابد در بهشت موجود و میسّر است. این در حالی است که اهل بهشت در آنجا اقامت همیشگی و بقای ماندگار دارند.

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ ٧٢.

این بهشتی است که خداوند عزوجل آن را به سبب انجام طاعات و اعمال نیکی که پیش فرستاده بودید برای‌تان به ارث داده و شما را در آن سکنی گزین ساخته است؛ یعنی که الله تعالی بهشت را با رحمت و احسان خویش جزای اعمال‌تان قرار داده و اگر رحمتش نمی‌بود هیچ کسی با عملش به بهشت داخل نمی‌شد.

﴿لَکُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ کَثِیرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡکُلُونَ ٧٣.

ای نیکوکاران! برای‌تان در باغ‌های بهشت میوه‌هایی از انواع مختلف و صنف‌های گوناگون وجود دارد که به اندارۀ اشتهای‌تان از آن‌ها استفاده می‌برید.

﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ٧٤.

به یقین که کافران بدکار در عذاب دوزخ همیشه می‌باشند؛ زیرا آنان از خداوند جبّار نافرمانی کردند و با پیامبر مختار صلی الله علیه و آله و سلم مخالفت ورزیدند.

﴿لَا یُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَ ٧٥.

عذاب الهی از مجرمان تخفیف نمی‌یابد و آنان در آتش دوزخ از رحمت خداوند یگانۀ قهّار ناامید اند؛ یعنی آروزی نجات ندارند و راهی برای دریافت رحمت برای آنان موجود نیست.

﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن کَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِینَ ٧٦.

خداوند منّان بر این گروه بدکار با عذاب کردن آنان ستم روا نداشته است، بلکه خود آنان با اختیار کفر به پروردگار بر خویشتن ستم روا داشته‌اند.

﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَۖ قَالَ إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ ٧٧.

بدکاران کافر بعد از اینکه خداوند جبّار آنان را در آتش دوزخ داخل می‌سازد، برای مالک یعنی وظیفه دار دوزخ می‌گویند: ای مالک! از پروردگارت بخواه که ما را بمیراند تا از عذاب راحت یابیم، مالک دوزخ خواستۀ آنان را رد کرده می‌گوید: شما در عذاب باقی می‌مانید و از آن بیرون نمی‌شوید، بر شما تخفیف نمی‌یابد و مورد رحمت قرار نمی‌گیرید.

﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰکُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَکُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَ ٧٨.

به یقین که خداوند عزوجل پیامبرش را با حقّانیت به سوی شما فرستاد و هدایت را برای شما بیان داشت، امّا بیشتر شما ابا آوردید، حق را بد شمردید و به ردّ آن پرداختید.

﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا فَإِنَّا مُبۡرِمُونَ ٧٩.

بلکه کافران کید و تدبیری را مستحکم ساختند و در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و حقّی که به تبلیغ آن مبعوث شده بود به کار بردند. اما خداوند عزوجل استحکام بخش تدبیرهاست و عذابی را که به انتظار کافران است برنامه ریزی می‌نماید.

﴿أَمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَیۡهِمۡ یَکۡتُبُونَ ٨٠.

آیا کافران گمان می‌کنند که خداوند عزوجل امور پنهانی ضمایر و سخنانی را که با همدیگر به گونۀ راز مطرح می‌کنند نمی‌شنود؟ چنین نمی‌باشد؛ زیرا حق‌تعالی می‌شنود و می‌داند، به همه امور آگاه است و هیچ امر پوشیده‌ای از او پنهان نمی‌باشد، بلکه فرشتگان بزرگوار که فرستادگان الله تعالی هستند، سخنان و اعمال آنان را می‌نویسند تا از جانب حق‌تعالی در روز قیامت مورد محاسبه قرار گیرند.

﴿قُلۡ إِن کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِینَ ٨١.

ای محمّد! برای کافران که به دروغ و ناحق فرشتگان را دختران خداوند می‌دانند بگو: الله تعالی فرزندی ندارد؛ زیرا او چیزی را نزاده و از کسی زاده هم نشده است و همتایی برایش وجود ندارد. من نخستین فرد عبادت کنندۀ اوتعالی هستم که از ادعای دروغین مشرکان انکار دارم. آری! حق‌تعالی از داشتن همسر و فرزند و از گزینش شریک و مددگار بلندتراست.‌

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ ٨٢.

خداوند عزوجل منزّه، مقدّس و بلند مرتبه است. او پروردگار، آفریدگار، تدیبرکنندۀ آسمان‌ها و زمین و پروردگار عرش عظیم است. از داشتن همسر، فرزند، شریک و دیگر اوصاف باطلی که کافران او را بدان توصیف می‌کنند منزّه و نام‌های مقدّس دارد.

﴿فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ ٨٣.

ای پیامبر! گروه کافران را بگذار در باطل فرو روند و در بیهودگی‌های دنیا مصرف باشند تا آنگاه که با روز حساب روبرو شوند، روزی که خداوند عزوجل سخت‌ترین عذاب را برای آنان وعده داده است. یا آنان را بگذار تا عقوبت، خواری و شکستی را که خداوند متعال در این دنیا برای آنان وعد کرده دریابند.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ ٨٤.

خداوند یگانه معبود بر حقّی است که جز او خدایی نیست و در آسمان و زمین جز او پروردگاری وجود ندارد. او بر عرش خویش به گونه‌ای سزاوار جلال اوست استوا دارد، در آفرینش و صُنعش و در تدبیر و شریعتش با حکمت است، به امور پنهان و آشکار و به کارهای مخفی و علنی بندگان داناست.

﴿وَتَبَارَکَ ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ ٨٥.

برکات خداوند بسیار و خیر او عام است، عظمت بزرگوارانه و نام‌های مقدّس دارد. پادشاهی و مالکیت آسمان‌ها و زمین و همه موجودات میان آن‌ها تنها برای اوست. او به یگانگی خویش تدبیر کننده و صاحب تصرّف آفرینش و روزی دهنده است، وقت وقوع قیامت را تنها او می‌داند و همه مخلوقات به سوی او باز می‌گردند؛ یعنی از آنان حساب می‌گیرد و به عملکردشان جزا می‌دهد؛ چنان‌که برای عمل نیک پاداش شایسته و برای عمل زشت جزای دشوار مقرّر می‌دارد.

﴿وَلَا یَمۡلِکُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٨٦.

اما خدایان باطلی که به منظور شفاعت عبادت کنندگان مورد پرستش قرار می‌گیرند مالک چیزی نیستند، بلکه کسانی می‌توانند شفاعت کنند که توحید را برای الله تعالی خالص ساخته و از پیامبرش پیروی نموده باشند؛ در حالی که به حقیقت آنچه بدان گواهی و اقرار می‌دهند دانا باشند.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ ٨٧.

ای پیامبر! اگر از کافران بپرسی که چه کسی شما را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند عزوجل ما را آفریده است. پس چگونه غیر حق‌تعالی را عبادت می‌کنند؛ حال آنکه او آفریدگار آنان است؟ چگونه به او دیگران را شریک می‌آورند؛ در حالی که تنها اوتعالی آنان را به وجود آورده است؟!

﴿وَقِیلِهِۦ یَٰرَبِّ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ لَّا یُؤۡمِنُونَ ٨٨.

پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم با شکایت از کافران، در دعای خویش به پروردگارش می‌گوید: پروردگارم! این گروه از کافران مرا تکذیب کردند، به رسالتم ایمان نیاوردند و دعوت مرا رد نمودند.

﴿فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞۚ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ ٨٩.

ای پیامبر! گذشت را در پیش گیر، از آزار و اذیت آنان صرف نظر نما و با سلام و ترک انتقام با آنان روبرو شو. این روش ابرار نیکوکار با نادانان بی‌خرد است؛ زیرا ابرار نیکوکار با کافران به بدی مقابله نمی‌کنند و مانند آنان کارهای جاهلانه را انجام نمی‌دهند. در نهایت کافران خواهند دانست که روز قیامت چگونه عذابی در انتظارشان است.


تفسیر سوره‌ی زخرف


مکی و ۸۹ آیه است.

آیه‌ی ۵-۱:

﴿حمٓ١[الزخرف: ۱]. «حا، میم».

﴿وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢[الزخرف: ۲]. «سوگند به قرآن (روشن و) روشنگر».

﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٣[الزخرف: ۳]. «به یقین ما این (کتاب) را قرآنی عربی گردانده‌ایم تا شما خرد ورزید».

﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ٤[الزخرف: ۴]. «و بی‌گمان آن در لوح محفوظ به پیش ماست و همانا (آن) والا و حکمت‌آمیز است».

﴿أَفَنَضۡرِبُ عَنکُمُ ٱلذِّکۡرَ صَفۡحًا أَن کُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّسۡرِفِینَ٥[الزخرف: ۵]. «آیا ما این قرآن را از شما باز گیریم بدان خاطر که شما گروهی اسرافگر هستید».

در اینجا خداوند به قرآن سوگند خورده است، پس به کتاب روشنگر و روشن، سوگند یاد کرده و به طور مطلق بیان نموده و متعلق را بیان نکرده است که چه چیزی را روشن می‌نماید، تا بر این دلالت نماید که قرآن تمامی امور دنیوی و دینی و اخروی که بندگان به آن نیاز دارند روشن می‌نماید.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗااین چیزی است که بر آن سوگند یاد شده و آن این است که قرآن با شیواترین و روشن ترین زبان‌ها آمده است و این از روشنی و وضوح آن است. و حکت آن را بیان کرد و فرمود: ﴿لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَتا شما کلمات و معانی آن را درک کنید و بفهمید، چون کلمات و مفاهیم آن آسان و نزدیک به ذهن است. ﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَاو همانا این کتاب در ملأ اعلی در بالاترین جایگاه، و نزد ما دارای برترین مقام است. ﴿لَعَلِیٌّ حَکِیمٌمقام و شرافت و جایگا آن والاست و مشتمل بر اوامر و نواهی و اخبارِ حکمت آمیز است. پس هیچ حکم و فرمانی در آن وجود ندارد که مخالف با حکمت و عدالت و میزان باشد.

سپس خداوند متعال خبر داد که حکمت و فضل او اقتضاء می‌نماید بندگانش را بیهوده رها نکند، به گونه‌ای که پیامبری برای آنها نفرستد و کتابی بر آنان نازل نکند گرچه متجاوز و ستمگر باشند، پس فرمود: ﴿أَفَنَضۡرِبُ عَنکُمُ ٱلذِّکۡرَ صَفۡحًاآیا از شما روی گردان شویم و نازل کردن پند قرآن را بر شما ترک کنیم به خاطر آن که شما روی گردان هستید و فرمان نمی‌برید؟ بلکه ما کتاب را برای شما نازل می‌کنیم و در آن همه چیز را برایتان روشن می‌گردانیم. پس اگر به آن ایمان آوردید و هدایت شدید این از توفیق یافتن شماست، و اگر ایمان نیاوردید و هدایت نشدید حجّت بر شما اقامه شده و تکلیفتان روشن گردیده است.

آیه‌ی ۸-۶:

﴿وَکَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِیّٖ فِی ٱلۡأَوَّلِینَ٦[الزخرف: ۶]. «و چه بسیار پیامبران را درمیان پیشینیان فرستاده‌ایم».

﴿وَمَا یَأۡتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٧[الزخرف: ۷]. «و هیچ پیامبری به نزد آنان نمی‌آمد مگر آنکه او را به ریشخند می‌گرفتند».

﴿فَأَهۡلَکۡنَآ أَشَدَّ مِنۡهُم بَطۡشٗا وَمَضَىٰ مَثَلُ ٱلۡأَوَّلِینَ٨[الزخرف: ۸]. «پس ما کسانی را هلاک کردیم که نیرومندتر از اینها هم بودند و قدرت بیش‌تری هم داشتند. و نمونه‌هایی از داستان پیشینیان گذشته است».

خداوند متعال می‌فرماید که این سنّت و شیوه ما در میان مردم است که آنها را بدون پیامبر و کتاب، بیهوده رها نمی‌کنیم. ﴿وَکَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِیّٖ فِی ٱلۡأَوَّلِینَ٦و چه بسیار پیامبران را در میان پیشنیان فرستاده‌ایم که آنها را به پرستش خدای یگانه که شریکی ندارد فرمان می‌دادند، اما امّت‌ها همواره آنان را تکذیب می‌کردند. ﴿وَمَا یَأۡتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٧و هیچ پیامبری به نزد آنان نمی‌آمد مگر آنکه او را به ریشخند و مسخره می‌گرفتند و آنچه را که آورده بود انکار می‌کردند و با خود بزرگ بینی حق را نمی‌پذیرفتند.

﴿فَأَهۡلَکۡنَآ أَشَدَّ مِنۡهُم بَطۡشٗاو ما کسانی را هلاک کردیم که از اینها قدرت بیشتری داشتند و کارهای مهم تری می‌کردند و نشانه‌ها و آثار بیشتری در زمین داشتند. ﴿وَمَضَىٰ مَثَلُ ٱلۡأَوَّلِینَو حکایات و نمونه‌های زندگی‌شان گذشته است، و برخی از آنها را برایتان بیان کرده‌ایم که مایه‌ی عبرت هستند و (شما را) از تکذیب برحذر می‌دارند.

آیه‌ی ۱۴-۹:

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ٩[الزخرف: ۹]. «و اگر از آنان بپرسی که چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است به یقین خواهند گفت: خداوند با عزّت و آگاه آنها را آفریده است».

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَجَعَلَ لَکُمۡ فِیهَا سُبُلٗا لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠[الزخرف: ۱۰]. «کسیکه زمین را برایتان بستری ساخت و برایتان در آن راهها قرار داد تا این که رهنمون شوید».

﴿وَٱلَّذِی نَزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَ١١[الزخرف: ۱۱]. «و خدایی که از آسمان آبی به اندازه فرو فرستاد و آنگاه با آن زمین مرده را زندگی بخشیدیم. همین‌گونه (از قبرها) بیرون آورده می‌شوید».

﴿وَٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡفُلۡکِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡکَبُونَ١٢[الزخرف: ۱۲]. «و همان خدایی که همۀ جفت‌ها را آفریده است و برایتان از کشتی‌ها و چهارپایان چیزی پدید آورده که (بر آنها) سوار می‌شوید».

﴿لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِۦ ثُمَّ تَذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّکُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَیۡتُمۡ عَلَیۡهِ وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَ١٣[الزخرف: ۱۳]. «تا بر پشت آنها قرار گیرید، و چون بر آن جای گرفتید نعمت پروردگارتان را یاد کنید، و بگویید: پاک و منزّه است خدایی که این را به زیر فرمان ما درآورد بر آن توانا نبودیم».

﴿وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤[الزخرف: ۱۴]. «و بی‌گمان ما به‌سوی پروردگارمان باز می‌گردیم».

خداوند متعال از مشرکان خبر می‌دهد که ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ٩اگر از آنها بپرسی چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است، می‌گویند: خداوندِ یگانه که شریکی ندارد آنها را آفریده است، توانمند است و همه مخلوقات تسلیم قدرت او هستند، خداوندی که به آشکار و پنهان کارها و ابتدا و انتهای آن‌ها داناست. پس وقتی آنها به این اقرار می‌کنند چگونه برای خداوند فرزند و همسر و شریک قایل می‌شوند؟! و چگونه کسی را شریک او قرار می‌دهند که نمی‌آفریند و روزی نمی‌دهد و نمی‌میراند و زنده نمی‌گرداند؟!.

سپس دلایلی را بیان کرد که بر کمال نعمت و توانمندی‌اش دلالت می‌کند و آن اینکه برای بندگانش زمین را آفرید و آن را محل آرامش و استقرار آنان قرار داد به گونه‌ای که هرچه بخواهند در آن می‌یابند. ﴿وَجَعَلَ لَکُمۡ فِیهَا سُبُلٗاو در آن راه‌هایی به وجود آورد. یعنی بین کوه‌های متصل به هم منافذی قرار داد که از آن راه‌ها و منافذ به آبادی‌های آن سوی راه می‌یابید. ﴿لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَتا در طی مسیرها راهیاب گردید و گم نشوید، و تا شاید شما با عبرت گرفتن از این، هدایت شوید.

﴿وَٱلَّذِی نَزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖو خدایی که از آسمان آبی به اندازه لازم فرو فرستاد، نه زیاد و نه کم. و نیز این آب به اندازه نیاز می‌باشد و چنان کم نیست که فایده‌ای نداشته باشد و چنان زیاد نیست که به بندگان و شهرها آسیب و زیان برساند. بلکه به وسیله آن به کمک بندگان شتافت و آبادی‌ها را از سختی‌ها نجات بخشید. بنابراین فرمود: ﴿فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاپس به وسیله آن آب زمین مرده را زنده می‌گردانیم. ﴿کَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَو همان‌گونه که زمین پژمرده و خشک را به وسیله آب زنده می‌گردانیم شما را پس از آن که دوران برزختان کامل گردد زنده می‌نماید تا سرای اعمالتان را بدهد.

﴿وَٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَاو خدایی که همه گونه‌ها را آفرید، از آنچه زمین می‌رویاند و از خوشحال، و از آنچه که نمی‌دانند از قبیل شب و روز و سرما و گرما و نر و ماده و غیره. ﴿وَٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡفُلۡکِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡکَبُونَ١٢ لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِو برایتان از کشتی‌های بادبانی و بخاری، و از چهارپایان مرکب‌هایی پدید آورد تا بر پشت آنها قرار بگیرید، ﴿ثُمَّ تَذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّکُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَیۡتُمۡ عَلَیۡهِو چون بر آن جای گرفتید نعمت پروردگارتان را یاد کنید، به نحوی که اعتراف نمایید که این نعمت متعلق به خداست که آن را برایتان فراهم و مسخّر نموده است، و او را بر آن ستایش کنید. بنابراین فرمود: ﴿وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَو بگویید پاک و منزه است خدایی که این را به زیر فرمان درآورده و بر آن توانا نبودیم. یعنی اگر خداوند این کشتی‌ها و چهارپایان را تحت فرمان ما قرار نمی‌داد ما نمی‌توانستیم آنها را مسخّر کنیم. امّا خداوند از روی لطف و کرم خویش اینها را برای ما مسخّر کرد و اسباب آن را فراهم نمود. منظور این است که پروردگاری که چنین است و این نعمت‌ها را به بندگان بخشیده است همو سزاوار پرستش و بندگی می‌باشد و سزاوار است که برای او نماز بخوانید و سجده ببرید.

﴿وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤یعنی بعد از این زندگی به‌سوی پروردگارمان باز می‌گردیم تا هریک را طبق انچه انجام داده است محاسبه و محاکمه کند. و در اینجا اعلام می‌شود که فرد سوار و مسافر، باید مسافرت بزرگ را به خاطر بیاورد، مسافرتی که در آن به‌سوی خداوند باز می‌گردد. پس کارهایش را در طی سفر با این ملاحظه انجام دهد، و کاری نکند که با این ملاحظه متضاد باشد، و باید سفر او برای امری جایز انجام شود.

آیه‌ی ۲۵-۱۵:

﴿وَجَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًاۚ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَکَفُورٞ مُّبِینٌ١٥[الزخرف: ۱۵]. «و از میان بندگان او (خدا) برخی از بندگانش را پاره‌ای (چون فرزند و شریک) برای او قرار دادند بی‌گمان انسان ناسپاسِ آشکار است».

﴿أَمِ ٱتَّخَذَ مِمَّا یَخۡلُقُ بَنَاتٖ وَأَصۡفَىٰکُم بِٱلۡبَنِینَ١٦[الزخرف: ۱۶]. «آیا از آنچه می‌آفریند (برای خود) دختران را برگرفت و شما را با پسران برگزیده است».

﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحۡمَٰنِ مَثَلٗا ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٌ١٧[الزخرف: ۱۷]. «و هرگاه یکی از آنان‌را به همان چیزی مژده دهند که برای (خداوند) رحمان مثل زده است چهره‌اش سیاه می‌شود و سرشار از غم می‌گردد».

﴿أَوَ مَن یُنَشَّؤُاْ فِی ٱلۡحِلۡیَةِ وَهُوَ فِی ٱلۡخِصَامِ غَیۡرُ مُبِینٖ١٨[الزخرف: ۱۸]. «آیا کسی را که در لابلای زینت و زیور پرورش می‌یابد و به هنگام کشمکش و مجادله نمی‌تواند مقصود خود را خوب و آشکار بیان و اثبات کند (به خدا نسبت می‌دهند)».

﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ ٱلَّذِینَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُکۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَیُسۡ‍َٔلُونَ١٩[الزخرف: ۱۹]. «و فرشتگان را که بندگان خدای مهربانند دختر انگاشتند. آیا به هنگام آفریدن آنان حاضر بودند؟ گواهی آنان نوشته می‌شود و بازخواست می‌گردند».

﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمۗ مَّا لَهُم بِذَٰلِکَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ٢٠[الزخرف: ۲۰]. «و می‌گویند: اگر خداوند مهربان می‌خواست ما فرشتگان را پرستش نمی‌کردیم، آنان کم‌ترین اطلاع و کوچک‌ترین خبری از این ندارند، آنان (چیزی) جز دروغ نمی‌گویند».

﴿أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِکُونَ٢١[الزخرف: ۲۱]. «آیا پیش از آن (قرآن) کتابی به آنان داده‌ایم و آنان بدان چنگ زده‌اند»؟!.

﴿بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ٢٢[الزخرف: ۲۲]. «بلکه گفتند: بی‌گمان ما پدران خود را بر آیینی یافته‌ایم و ما بر رد و نشان آنها راه یافته‌ایم».

﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣[الزخرف: ۲۳]. «همین‌گونه در هیچ شهر و دیاری پیش از تو بیم‌دهنده‌ای نفرستاده‌ایم مگر آنکه متنعّمان آنجا گفتند: بی‌گمان ما پدرانمان را بر آیینی یافته‌ایم، و بی‌گمان به دنبال آنان می‌رویم».

﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُکُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَیۡهِ ءَابَآءَکُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٢٤[الزخرف: ۲۴]. «(پیامبرشان به آنها) گفت: آیا اگر من آیینی را هم برای شما آورده باشم که هدایت بخش‌تر از آیینی باشد که پدرانتان را بر آن یافته‌اید (باز از آن آیین موروثی پیروی می‌کنید؟!) گفتند: ما به آنچه که بدان رسالت یافته‌اید باور نداریم».

﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ٢٥[الزخرف: ۲۵]. «و ما از ایشان انتقام گرفتیم، پس بنگر سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود»؟.

خداوند از زشتی سخن مشرکان خبر می‌دهد که برای خداوند فرزندی مقّرر داشتند درحالیکه او یکتای یگانه و بی‌نیاز است و او خدایی است که همسر و فرزند و همتایی ندارد. و ادّعای فرزند برای خداوند از چند جهت باطل و پوچ است:

۱- مردم همه بندگان خدایند و عبودیت با متولّد شدن و داشتن فرزند منافات دارد.

۲- فرزند بخشی از پدر می‌باشد درحالیکه خداوند از خلق و بندگانش جداست و در صفاتش با آنها متفاوت است، حال آنکه فرزند بخشی از پدر است. پس محال است که خداوند فرزندی داشته باشد.

۳- آنها گمان می‌برند که فرشتگان دختران خدا هستند، و مشخص است که دختران از پسران مقام کم‌تری دارند، پس چگونه فرزندان خداوند دختر هستند، و آنان‌را با فرزندان پسر برگزیده و برتری داده است؟! چون در این صورت آنان از خداوند بهتر و برتر خواهند بود. خداوند پاک و بسی برتر است از آنچه می‌گویند.

۴- آنچه آنها به خدا نسبت داده‌اند پایین‌ترین نوع فرزند است و خود آن را دوست ندارند: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحۡمَٰنِ مَثَلٗا ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٌ١٧و هرگاه یکی از آنان را به همان چیزی مژده دهند که برای خداوند مهربان مقّرر می‌دارند از بسی که از آن نفرت دارد، چهره‌اش سیاه می‌شود و مملو از خشم و اندوه می‌گردد. پس چگونه چیزی را به خداوند نسبت می‌دهند که خودشان آن را نمی‌پسندند؟

۵- زنان ناقص هستند و در گفتار و منطق توانایی ندارند، بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿أَوَ مَن یُنَشَّؤُاْ فِی ٱلۡحِلۡیَةِآیا کسی که در میان زیور و زینت پرورش می‌یابد، و چون زیبایی‌اش ناقص است با یک چیز خارجی خود را می‌آراید؟ ﴿وَهُوَ فِی ٱلۡخِصَامِ غَیۡرُ مُبِینٖو به هنگام مجادله و گفتگو که فرد باید سخنش را آشکار نماید، او نمی‌تواند حجّت و دلیل خود را بیان کند و آنچه را در دل دارد به شیوایی بیان نماید. پس چگونه آنها را به خداوند نسبت می‌دهند؟

۶- آنها ﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ ٱلَّذِینَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًافرشتگان را که بندگان خدای مهربانند، دختر به شمار آوردند پس در حق فرشتگان که بندگان مقّرب خدا هستند جسارت کرده و آنها را از مقام بندگی فراتر بوده و در پاره‌ای از خصوصیت‌های خداوند شریک خدا قرار داده‌اند. سپس آنها را از مقام مرد بودن به مقام زن بودن پایین کشیدند! پس پاک است خداوندی که تناقض گفتار کسی را که بر او دروغ بسته و با پیامبرانش مخالفت ورزیده آشکار نموده است.

۷- خداوند سخن آنها را رد نمود و فرمود آنان به هنگام آفرینش فرشتگان حضور نداشتند، پس چگونه در مورد چیزی سخن می‌گویند که برای هرکسی مشخصّ است که آنها از آن آگاهی ندارند؟! ولی حتما در رابطه با این گواهی که می‌دهند مورد سوال قرار خواهند گرفت و آنچه که می‌گویند نوشته می‌شود و به خاطر آن مورد مجازات قرار می‌گیرند.

فرموده خداوند متعال را که می‌فرماید: ﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمـ اگر خداوند مهربان می‌خواست ما فرشتگان را پرستش نمی‌کردیم ـ آنها دلیل پرستش فرشتگان را خواسته‌ی خداوند قرار دارند، و این دلیلی است که همواره مشرکین ارائه می‌دادند، در حالی که از نظر عقل و شرع دلیلی باطل و پوچ است، امّا از نظر عقل، انسان عاقل قضا و قدر را بهانه نمی‌کند، و اگر در برخی از حالات خویش این راه را در پیش بگیرد برای همیشه بر آن پافشاری نمی‌کند. وامّا از نظر شرع، خداوند متعال بهانه کردن تقدیر را باطل قرار داده‌است، و این موضوع را فقط از زبان مشرکین بیان کرده و اینکه آنها تقدیر را بهانه‌ی کارهایشان کرده‌اند، همان مشرکانی که پیامبران خدا را تکذیب کرده‌اند. به درستی که خداوند حجّت را بر بندگانش اقامه کرده است، بنابراین، در اینجا فرمود: ﴿مَّا لَهُم بِذَٰلِکَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَآنان کمترین اطلاع و کوچک‌ترین خبری از این ندارند و سخنانشان بر پایه‌ی حدس و گمان است. یعنی حدسی می‌زنند که بر آن دلیلی ندارند.

سپس فرمود: ﴿أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِکُونَ٢١آیا پیش از قرآن به آنان کتابی داده‌ایم که به آن جنگ زده باشند و این کتاب آنها را به درستی کارهایشان و راستی گفته‌هایشان خبر دهد؟ چنین نیست، خداوند محمّدصرا به عنوان بیم دهنده و هشداردهنده به‌سوی آنها فرستاده است و بیم‌دهنده‌ای غیر از محمّد برای آنها نیامده است. پس نه دلیل عقلی دارند و نه دلیل نقلی، و هرگاه هیچ یک از این دو نباشد گفته‌هایشان چیزی جز یاوه و باطل نیست.

بلکه آنان یک شبهه دارند که از واهی ترین شبهات است و آن این آنها از پدران و نیاکان گمراهشان تقلید می‌کنند. کافران همواره پیام پیامبران را به دلیل تقلید از پدران و نیاکان خود رد کرده و نمی‌پذیرند. بنابراین، در اینجا فرمود: ﴿بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖبلکه گفتند: ما پدران خود را بر دین و آیینی یافته‌ایم، ﴿وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَو قطعا ما در پی آنان می‌رویم. یعنی از آنچه که محمدصآورده است پیروی نمی‌کنیم.

﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآو همچنین در هیچ شهر و دیاری پیش از تو بیم دهنده‌ای نفرستاده‌ایم مگر اینکه ثروتمندان و سران آنجا که نعمت‌های دنیا آنها را مغرور و سرکش کرده بود و با خود بزرگ بینی حق را نپذیرفتند، گفتند: ﴿إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَما پدران و نیاکان خود را بر دینی یافته‌ایم و ما به دنبال آن می‌رویم. یعنی اینها نخستین افراد نیستند که چنین می‌گویند، بلکه پیش از اینها نیز کسانی چنین می‌گفته‌اند. و منظور مشرکان گمراه از اینکه از پدرانشان تقلید می‌کنند پیروی از حق و هدایت نیست، بلکه تعصّب محض است و می‌خواهند بدین وسیله باطلی را که دارند یاری دهند.

بنابراین، هر پیامبری که با این شبهه باطل با او مخالف می‌کردند، در جواب می‌گفت: ﴿أَوَلَوۡ جِئۡتُکُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَیۡهِ ءَابَآءَکُمۡآیا اگر من آیینی را هم برای شما آورده باشم که هدایت بخش‌تر از آیینی باشد که پدرانتان را بر آن یافته‌اید به خاطر هدایت از من پیروی می‌کنید؟ ﴿قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَگفتند: ما به آنچه شما به آن رسالت یافته‌اید باور نداریم. پس مشخّص است که منظورشان پیروی از حق و هدایت نبود، بلکه هدفشان پیروی از باطل و هوای نفس بود.

و به سبب آن که حق را تکذیب کردند و با این شبهه باطل آن را نپذیرفتند. ﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡاز آنان انتقام گرفتیم، ﴿فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَپس بنگر سرانجام تکذیب کنندگان چگونه بود؟ پس باید اینها از این که تکذیب خود ادامه دهند بپرهیزند، چون گرفتار عذابی خواهند شد که آنها بدان گرفتار شدند.

آیه‌ی ۳۲-۲۶:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦[الزخرف: ۲۶]. «و به یادآر آنگاه که ابراهیم به پدر و قومش گفت: من از آنچه می‌پرستید بیزارم».

﴿إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ٢٧[الزخرف: ۲۷]. «به‌جز آن معبودی که مرا آفریده است و او مرا رهنمود خواهد کرد».

﴿وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢٨[الزخرف: ۲۸]. «و (خداوند) آن‌را سخنی ماندگار درمیان فرزندانش قرار داد تا آنان بازگردند».

﴿بَلۡ مَتَّعۡتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ وَرَسُولٞ مُّبِینٞ٢٩[الزخرف: ۲۹]. «بلکه من اینان و پدرانشان را بهره‌مند ساختم تا حق و پیغمبر روشنگری به نزدشان آمد».

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ کَٰفِرُونَ٣٠[الزخرف: ۳۰]. «و هنگامی‌که حق به نزد آنان آمد، گفتند: این جادو است و قطعاً ما بدان باور نداریم».

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١[الزخرف: ۳۱]. «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی بزرگ از (مردم) دو شهر فرو فرستاده نشد»؟.

﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّکَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ٣٢[الزخرف: ۳۲]. «آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم می‌کنند؟ ما معیشت آنان‌را در زندگی دنیا بین آنان تقسیم کرده‌ایم و برخی را بر برخی دیگر برتری‌هایی داده‌ایم تا بعضی از آنان بعضی دیگر را به خدمت گیرند و رحمت پروردگارت از آنچه جمع‌آوری می‌کنند بهتر است».

خداوند متعال از آئین ابراهیم÷که اهل کتاب و مشرکان، خود را به آن نسبت می‌دهند و هریک ادعا می‌کند که بر راه و شیوه اوست، خبر می‌دهد، پس خداوند از دین ابراهیم که آن را برای فرزندانش باقی گذاشته خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِو هنگامیکه ابراهیم به پدر خود و قومش که به‌جای خدا معبودهایی را برگرفته بودند و آنها را پرستش می‌کردند، گفت: ﴿إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَبی‌گمان من از آنچه شما عبادت می‌کنید متنفرّم و با کسانی‌که آنها را عبادت می‌کنند، دشمن می‌باشم. ﴿إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِیبه جز خدایی که مرا آفریده است، که او را دوست می‌دارم و امیدوارم مرا راهنمایی کند تا حق را بشناسم و بدان عمل کنم. پس همان طور که مرا آفریده، و آن‌گونه که شایسته جسم و دنیای من است سامانم داده‌است، ﴿فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ(نیز) مرا به آنچه که شایسته دین و آخرت می‌باشد راهنمایی خواهد کرد.

﴿وَجَعَلَهَاو این خصلت پسندیده را که اساس خصلت‌هاست و آن یکتاپرستی و بیزاری جستن از پرستش غیر خدا می‌باشد، ﴿کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِدرمیان فرزندانش سخنی ماندگار قرار داد، ﴿لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَتا شاید به‌سوی آن بازگردند. چون این سخن از گفته‌های معروف و مشهور او ست و او فرزندش را به این توصیه کرده است و برخی از فرزندانش همانند اسحاق و یعقوب همین توصیه را به یکدیگر کرده‌اند، همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَمَن یَرۡغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفۡسَهُ[البقرة: ۱۳۰]. «و چه کسی از آئین ابراهیم روی گردانی می‌کند مگر آن کس که بی‌خرد باشد»؟!. پس همواره این سخن در میان فرزندان ابراهیم÷موجود بوده است تا این که خوشگذرانی و سرکشی درمیان آنها پدید آمد.

خداوند متعال فرمود: ﴿بَلۡ مَتَّعۡتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡبلکه من اینان و پدرانشان را از انواع شهوات و لذّت‌ها بهره‌مند ساختم تا جایی که این شهوت‌ها هدف نهایی آنها گردید و همواره محبّت آن در دل‌هایشان پرورش یافت تا اینکه این شهوت‌ها در وجود آنان تبدیل به صفت‌ها و حالاتی همیشگی و عمیق و باورهای ریشه‌دار گردید. ﴿حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ وَرَسُولٞ مُّبِینٞتا اینکه حق که هیچ‌شک و تردیدی در آن نیست و پیامبری نزدشان آمد که رسالت آن واضح و دلایل نبوّتش به سبب اخلاق و معجزاتش، و به سبب آنچه که آورده بود و پیامبران گذشته را تصدیق می‌کرد بسیار روشن بود.

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّو هنگامیکه حق به نزد آنان آمد، حقّی که هرکس کم‌ترین عقل و دینی داشته باشد، باید آن را بپذیرد و از آن پیروی نماید، ﴿قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ کَٰفِرُونَگفتند: این جادو است و ما بدان باور نداریم. و این بزرگ‌ترین مخالفت است. و آنها فقط به روی‌گردانی از حق و انکار آن بسنده نکردند بلکه طعنه بسیار زشتی به آن زدند و آن‌را جادو برشمردند، جادویی که جز پلیدترین انسان و دروغگوترین فرد آن را انجام نمی‌دهد.

چیزی که آنها را بر این امر واداشت سرکشی آنها بود، زیرا به سبب نعمت‌هایی که خداوند آنان و پدرانشان را از آن بهره‌مند ساخته بود سرکش و مغرور شده بودند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١و آنها با عقل‌های فاسد خود به خداوند پیشنهاد کردند که چرا این قرآن بر مردی بزرگ از مردم دو شهر فرو فرستاده نشده است؟ یعنی چرا بر مردی از مردان مکه یا طایف که نزد آنها بزرگوار بودند، همانند ولید بن مغیره و امثال او نازل نشد؟

خداوند با رد پیشنهاد آنان فرمود: ﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَآیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ یعنی آیا آنها کلیددار و خزانه دار رحمت پروردگارت هستند و تدبیر رحمت الهی به دست آنهاست؟ پس آن گاه نبّوت و رسالت را به هرکس که بخواهند می‌دهند، و هرکس را که بخواهند از آن محروم می‌کنند؟ ﴿نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّکَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَما معیشت آنان‌را در زندگی دنیا بین آنان تقسیم کرده‌ایم و برخی را بر برخی دیگر در زندگی دنیا برتری داده‌ایم درحالیکه رحمت پروردگارت از ثروت و دنیایی که آنان جمع‌آوری می‌کنند بهتر است. پس وقتی معیشت بندگان و روزی دنیوی در دست خداوند است و اوست که آن را میان بندگانش تقسیم می‌کند سپس رزق و روزی را برای هرکس که بخواهد فراوان می‌نماید و برای هرکس که بخواهد کم و تنگ می‌دارد و طبق حکمت خویش چنین می‌نماید. پس رحمت دینی خداوند که بالاترین آن نبّوت و رسالت است به طریق اولی باید در دست خداوند باشد و او بهتر می‌داند که رسالت خود را کجا قرار دهد. پس معلوم شد که پیشنهاد آنها بی‌ارزش و پوچ است و تدبیر همه کارهای دینی و دنیوی فقط در دست خداست. با این استدلال خداوند آنها را قانع می‌نماید که پیشنهاد نامعقولی ارائه می‌دهند و چیزی در دست آنها نیست و این سخن نشانه‌ی ستمگری و نپذیرفتن حق است که آنها می‌گویند: ﴿لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍچرا این قرآن بر یکی از مردان بزرگ دو شهر نازل نشد؟ اگر آنها حقیقت مردان را شناختند و صفاتی را که موجب ارتقای مقام آدمی می‌شود و مقام او را نزد خدا و بندگانش بزرگ می‌نماید، می‌دانستند، یقین حاصل می‌کردند که محمّد بن عبدالله بن عبدالمطلب صبرترین و بزرگ‌ترین مردان است و عقل و دانش و رای و همّت و قاطعّیت او و اخلاق و مهربانی و دلسوزی‌اش از همه بهتر و بیشتر است، و او از همه هدایت یافته‌تر و پرهیزگارتر می‌باشد و محور و مرکز دایره کمالات است و او دارای بالاترین صفات مردانگی است و به‌طور مطلق او بالاترین مرد جهان است. این را دشمنان و دوستان محمّدصهمه می‌دانند مگر کسی که گمراه گشته و با خود بزرگ بینی روی برتافته است. پس چگونه مشرکان کسی را بر او برتر قرار می‌دهند که به اندازه ذرّه‌ای از کمال محمّد به مشام او نرسیده است؟! اوج حماثت و جنایت مشرکان آن است که معبودی را پرستش می‌کنند و آن را به فریاد می‌خوانند و به آن نزدیکی می‌جویند که بتی از سنگ یا چوب است و سود و زیانی نمی‌رساند، و نمی‌بخشد و محروم نمی‌کند و این خود باری است بر دوش صاحبش و نیازمند آن است کسی کارهایش را انجام دهد. آیا این کار جز کار دیوانگان و بی‌خردان چیزی دیگر است؟! پس چگونه چنین کسی بزرگ شمرده می‌شود؟ و چگونه بر خاتم پیامبران و سید و سرور فرزندان آدم محمّدصبرتری داده می‌شود؟! ولی کافران عقل ندارند و نمی‌فهمند.

در این آیه خداوند به حکمت خویش در برتری دادن برخی از بندگان بر برخی دیگر در زندگی دنیا اشاره نموده و می‌فرماید: ﴿لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاتا اینکه برخی، برخی دیگر را به خدمت گیرند و در کارها و حرفه‌ها و صنعت‌ها از آنها استفاده کنند. پس اگر همه‌ی مردم در توانگری و ثروت برابر بودند و نیازی به یکدیگر نداشتند بسیاری از منافع و مصالح آنها از دست می‌رفت و این دلیلی است بر این که نعمت دینی خداوند از نعمت دنیوی او بهتر است. همان طور که خداوند در آیه‌ای دیگر فرموده است: ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ٥٨[یونس: ۵۸]. «بگو: به فضل و رحمت خدا باید شادمان باشند، آن از آنچه جمع‌آوری می‌کنند بهتر است».

آیه‌ی ۳۵-۳۳:

﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ٣٣[الزخرف: ۳۳]. «اگر (این احتمال) نبود که مردم (در گمراهی) همه یک امّت شوند ما برای کسانی‌که به خداوند مهربان کفر می‌ورزند خانه‌هایی با سقف‌هایی از نقره فراهم می‌آوردیم و برای آنان نردبان‌هایی از نقره‌ قرار می‌دادیم که از آنها بالا روند».

﴿وَلِبُیُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَیۡهَا یَتَّکِ‍ُٔونَ٣٤[الزخرف: ۳۴]. «و برای خانه‌هایشان درهایی (از نقره قرار می‌دادیم) و تخت‌هایی نقره‌ای که بر آنها تکیه زنند (ترتیب می‌دادیم)».

﴿وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُتَّقِینَ٣٥[الزخرف: ۳۵]. «و تجمّل فروان (برایشان قرار می‌دادیم)، امّا همه‌ی اینها بهره‌مندی زندگانی دنیاست و آخرت نزد پروردگارت از آن پیرهیزگاران است».

خداوند متعال خبر می‌دهد که دنیا نزد او ارزشی ندارد و اگر لطف و رحمت او ـ که چیزی را بر آن مقدم نمی‌دارد ـ نسبت به بندگانش نبود دنیا و نعمت‌های فراوانی برای کافران فراهم می‌آورد. ﴿لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ«تا جاییکه برایشان خانه‌هایی با سقف‌هایی از نقره فراهم می‌آورد و برایشان نردبان‌هایی سیمین قرار می‌داد که از آنها به پشت بام‌هایشان بالا بروند». ﴿وَلِبُیُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَیۡهَا یَتَّکِ‍ُٔونَ٣٤«و برای خانه‌هایشان درهایی از نقره، و تخت‌هایی نقره‌ای قرار می‌دادیم که بر آنها تکیه زنند». ﴿وَزُخۡرُفٗاو تجمّل و زینت فراوان برایشان قرار می‌دادیم. یعنی دنیا را با انواع لذت‌ها و زیبایی‌ها برایشان می‌آراست و آنچه می‌خواستند به آنها عطا می‌کرد. امّا آنچه او را از این کار بازداشته است رحمت و لطف او نسبت به بندگانش است که مبادا شتابان به علّت محبّت دنیا به‌سوی کفر و کثرت گناهان بروند. پس دلیلی است بر آن که خداوند بندگان را به‌طور کلّی یا به طور ویژه از برخی چیزها محروم می‌کند و این به خاطر منافع و مصالحِ خودشان است. و دنیا نزد خداوند به اندازه بال پشه‌ای ارزش ندارد و همه‌ی آنچه بیان شد کالای زندگی دنیاست که ناگوار و فانی است و آخرت نزد خداوند متعال برای کسانی بهتر است که با اطاعت از دستوراتش و پرهیز از آنچه او نهی کرده است پروا می‌دارند. چون نعمت آخرت از هر جهت کامل است و در بهشت همه‌ی آنچه که دل‌ها می‌خواهند و چشم‌ها از دیدن آن لذّت می‌برند فراهم است و آنها در آن جاودانه خواهند بود.پس چقدر این دو جهان با هم فرق می‌کنند.

آیه‌ی ۳۹-۳۶:

﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ٣٦[الزخرف: ۳۶]. «و هرکس که از یاد خداوند مهربان غافل و روی‌گردان شود برایش شیطانی برمی‌گماریم و آن (شیطان) همنشین او می‌گردد».

﴿وَإِنَّهُمۡ لَیَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧[الزخرف: ۳۷]. «و همانا آنان (شیاطین) اینان (انسان‌ها) را از راه باز می‌دارند و گمان می‌برند که ایشان هدایت یافتگانند».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ یَٰلَیۡتَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِینُ٣٨[الزخرف: ۳۸]. «تا آنگاه که (چنین کسی) به پیش ما می‌آید، می‌گوید: ای کاش بین من و تو به اندازۀ شرق و غرب فاصله بود! چه همنشین بدی است»!.

﴿وَلَن یَنفَعَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ فِی ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِکُونَ٣٩[الزخرف: ۳۹]. «و در این روز شریک بودن شما و همنشینانتان در عذاب به حال شما سودی نمی‌بخشد چرا که شما ستم کرده‌اید».

خداوند متعال از کیفر سخت خود به کسی که از یاد او روی گردانی کرده است خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِو هرکس از یاد خداوند که قرآن عظیم است روی‌گردان شود و مردم را از آن باز دارد، ـ درحالیکه قرآن بزرگ‌ترین رحمتی است که خداوند با آن بر بندگانش رحم نموده است. پس هرکس آن را بپذیرد بهترین بخشش را دریافته و به بالاترین خواسته دست یازیده است. و هرکس از آن روی بگرداند و آن‌را رد کند ـ ناکام گردیده و چنان زیانبار شده که بعد از آن هرگز روی سعادت و خوشبختی را نخواهد دید، و خداوند برای او شیطانی سرکش برمی گمارد که همواره همنشین او می‌شود و او را همراهی می‌کند و به او وعده می‌دهد و او را به سوی گناهان می‌کشاند.

﴿وَإِنَّهُمۡ لَیَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِو شیاطین آنها را از راه راست و دین درست باز می‌دارند، ﴿وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَو آنان به سبب این که شیطان، باطل را برایشان آراسته و زیبا جلوه داده است و به خاطر اینکه از حق روی‌گردانده‌اند گمان می‌برند که راه یافته‌اند. اگر گفته شود: آیا چنین کسی که گمان برده او هدایت یافته است حال آنکه در حقیقت هدایت یافته نمی‌باشد معذور نیست؟ گفته می‌شود: چنین افرادی و امثال او که منع جهالت آنان روی‌گردانی از قرآن خداوند است از آنجا که می‌توانسته‌اند در پرتو آن راهیاب گردند معذور نیستند. آنها به هدایت تمایلی نشان ندادند با این که توانایی رسیدن به آن‌را داشتند و به باطل علاقمند شدند پس گناه، گناهِ خودشان است. و این است حالت کسی که از ذکر خدا در دنیا اعراض کرده و همنشین و همراهش او را گمراه نموده و حقایق را در نظر وی وارونه کرده است.

و امّا وضعیت او به هنگامیکه در روز قیامت نزد پروردگارش می‌آید بسیار وضعّیت بدی است، چرا که پشیمانی و اندوه و حسرت از سیمایش هویدا است و او از همنشین خود بیزاری می‌جوید. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ یَٰلَیۡتَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِینُ٣٨تا آنگاه که چنین کسی به پیش ما می‌آید، می‌گوید: ای کاش بین من و تو به اندازه شرق و غرب فاصله بود، چه همنشین بدی بودی! همان‌طور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَیَوۡمَ یَعَضُّ ٱلظَّالِمُ عَلَىٰ یَدَیۡهِ یَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی ٱتَّخَذۡتُ مَعَ ٱلرَّسُولِ سَبِیلٗا٢٧ یَٰوَیۡلَتَىٰ لَیۡتَنِی لَمۡ أَتَّخِذۡ فُلَانًا خَلِیلٗا٢٨ لَّقَدۡ أَضَلَّنِی عَنِ ٱلذِّکۡرِ بَعۡدَ إِذۡ جَآءَنِیۗ وَکَانَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لِلۡإِنسَٰنِ خَذُولٗا٢٩[الفرقان: ۲۷-۲۹]. «و روزیکه ستمگر دست‌هایش را گاز می‌گیرد و می‌گوید: ای کاش با پیامبر راهی بر می‌گرفتم! ای وای بر من کاش فلانی را به دوستی بر نمی‌گرفتم! همانا مرا از پند گمراه ساخت بعد از آن که پند به نزد من آمد و شیطان انسان را بیار خوار می‌گرداند».

﴿وَلَن یَنفَعَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ فِی ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِکُونَ٣٩و شریک بودن شما و همنشین‌ها و دوستانتان در عذاب به شما سودی نمی‌بخشد و شما به این خاطر در عذاب شریک هستید چون در ستمگری شریک بوده‌اید. و همچنین روحیه دلجویی دادن به یکدیگر به هنگام معصیت به شما سودی نمی‌رساند. چون هنگامیکه در دنیا مصیبت و بلایی بیاید و مجازات شدگان در آن مشترک باشند برایشان کمی آسان می‌گردد و برخی با دیدن برخی دیگر تسلّی می‌یابند. امّا مصیبت آخرت همه کیفرها و عذاب‌ها را در بر دارد و کوچک‌ترین آسایش و تسلّی در آن نیست. بار خدایا! از تو سلامتی را می‌خواهیم و از تو می‌طلبیم که ما را در پناه رحمت خویش قرار دهی.

آیه‌ی ۴۵-۴۰:

﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ أَوۡ تَهۡدِی ٱلۡعُمۡیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٤٠[الزخرف: ۴۰]. «آیا تو می‌توانی به کران بشنوانی؟ و یا اینکه کوران و کسانی را که در گمراهی آشکاری هستند رهنمود گردانی»؟.

﴿فَإِمَّا نَذۡهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنۡهُم مُّنتَقِمُونَ٤١[الزخرف: ۴۱]. «پس هرگاه تو را (از این دنیا) ببریم از آنان انتقام خواهیم گرفت».

﴿أَوۡ نُرِیَنَّکَ ٱلَّذِی وَعَدۡنَٰهُمۡ فَإِنَّا عَلَیۡهِم مُّقۡتَدِرُونَ٤٢[الزخرف: ۴۲]. «یا آنچه را که به آنان وعده داده‌ایم به تو نشان خواهیم داد، زیرا ما بر آنان مسلّط و تواناییم».

﴿فَٱسۡتَمۡسِکۡ بِٱلَّذِیٓ أُوحِیَ إِلَیۡکَۖ إِنَّکَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٤٣[الزخرف: ۴۳]. «پس به آنچه به تو وحی شده است محکم چنگ بزن چرا که قطعاً تو بر راه راست قرار داری».

﴿وَإِنَّهُۥ لَذِکۡرٞ لَّکَ وَلِقَوۡمِکَۖ وَسَوۡفَ تُسۡ‍َٔلُونَ٤٤[الزخرف: ۴۴]. «و همانا قرآن برای تو و قومت پندی است و از شما پرسیده خواهد شد».

﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ یُعۡبَدُونَ٤٥[الزخرف: ۴۵]. «و از پیامبران پیشین ما بپرس آیا به جز خداوند مهربان معبود‌هایی قرار داده‌ایم که پرستش شوند».

خداوند متعال، پیامبرش را دلجویی می‌دهد که از عدم اجابت تکذیب کنندگان ناراحت نشود و بداند که خیری در اینها نیست، و از آنچنان شایستگی و لیاقتی برخوردار نیستند که سبب هدایتشان شود، و می‌فرماید: ﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ أَوۡ تَهۡدِی ٱلۡعُمۡیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٤٠آیا می‌توانی کسانی را که نمی‌شنوند بشنوانی؟ و یا این که کسانی را که نمی‌بینند راهنمایی کنی؟ و یا این که کسانی را که در گمراهی آشکاری هستند و خود به گمراهی خویش واقف و به آن راضی هستند رهنمود گردانی؟! پس همان‌طور که ناشنوا صداها را نمی‌شنود و کور نمی‌بیند و کسی که در گمراهی آشکاری است هدایت نمی‌شود اینها نیز سرشت و عقل‌هایشان به سبب روی‌گردانی از قرآن فاسد گشته است و باورهای فاسد و صفت‌های پلیدی در خودشان به وجود آورده‌اند که آنها را از هدایت باز می‌دارد و باعث می‌شود تا هلاکتشان بیشتر گردد.

اینان جز عذاب و کیفر چیزی برایشان باقی نمانده است، پس یا در دنیا عذاب می‌شوند یا در آخرت. بنابراین، خداوند متعال فرمود: ﴿فَإِمَّا نَذۡهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنۡهُم مُّنتَقِمُونَ٤١و پس هرگاه تو را از این دنیا ببریم قبل از اینکه عذابِ آنها را به تو نشان دهیم بدان که از آنان انتقام خواهیم گرفت. ﴿أَوۡ نُرِیَنَّکَ ٱلَّذِی وَعَدۡنَٰهُمۡیا عذابی را که به آنان وعده داده‌ایم به تو نشان خواهیم داد. ﴿فَإِنَّا عَلَیۡهِم مُّقۡتَدِرُونَزیرا ما بر آنان مسلّط و تواناییم. امّا زود یا دیر فرا رسیدن عذاب به حکمت خدا بستگی دارد. پس این است حالت تو و حالت تکذیب کنندگان.

﴿فَٱسۡتَمۡسِکۡ بِٱلَّذِیٓ أُوحِیَ إِلَیۡکَپس با انجام آنچه که به تو وحی شده است و با متصّف کردن خود به آنچه وحی به اتّصافِ آن وتلاش برای عملی کردن آن در خود و دیگران به وی چنگ بزن، ﴿إِنَّکَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖبی‌گمان تو بر راه راست قرار داری، راهی که انسان را به خدا و بهشت می‌رساند و این چیزی است که بر تو لازم می‌گرداند بیشتر به وحی چنگ بزنی و در پرتو آن راهیاب گردی. زیرا می‌دانی که آن حق و عدل و راستی است و کارهایت را بر پایه محکمی بنا نهاده‌اند درحالیکه دیگران امورشان را براساس شک و اوهام و ستم و ظلم بنا کرده‌اند.

﴿وَإِنَّهُۥ لَذِکۡرٞ لَّکَ وَلِقَوۡمِکَو این قرآن افتخار و فضیلت بزرگی است برای شما و نعمت بسیار گرانقدری می‌باشد و شما را به آنچه که خیر دنیا و آخرت در آن نهفته است پند می‌دهد و شما را بر آن تشویق می‌کند و بدی و شر را برایتان یادآوری می‌کند و شما را از آن برحذر می‌دارد. ﴿وَسَوۡفَ تُسۡ‍َٔلُونَو از آن پرسیده خواهید شد که آیا آن را برپا داشته و دستورات آن را انجام داده‌اید که آن گاه مقامتان بالا می‌رود و بهره‌مند می‌شوید؟ یا اینکه به آن عمل نکرده‌اید؟ پس حجّتی علیه شما خواهد بود و نشان ناسپاسی‌تان در برابر این نعمت خواهد بود.

﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ یُعۡبَدُونَ٤٥[الزخرف: ۴۵]. «از پیامبرانی که پیش از تو فر ستاده‌ایم بپرس که آیا به جز خداوند مهربان معبودهایی قرار داده‌ایم که پرستش شوند»؟. تا برای شمرکان دلیلی باشد که با این کارشان گویا از یکی از پیامبارن پیروی می‌کنند. تو اگر از آنها بپرسی و از اوضاع و احوال آنها خبر بگیری، هیچ‌کس از آنها را نخواهی یافت که به برگرفتن معبودی دیگر با خدا دعوت داده باشد، و خواهی دید که همه‌ی پیامبران از اوّل تا آخر به پرستش خداوند یکتا و بی‌شریک دعوت کرده‌اند. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَ[النحل: ۳۶]. «و درمیان هر امّتی پیامبری فرستاد‌یم با این پیام که خدا را پرستش کند و از طاغوت بپرهیزید». و هر پیامبری را که خداوند مبعوث کرده به قوم خود گفته است: خدا را پرستش کنید، شما معبود به حقّی جز او ندارید. پس این بیانگر آن است که مشرکان در شرک خود هیچ دلیلی و مدرگی ندارند، نه دلیلی که از عقل درست سرچشمه گرفته باشد و نه دلیلی که از پیامبران نقل شده باشد.

وقتی خداوند متعال فرمود: ﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ یُعۡبَدُونَ٤٥[الزخرف: ۴۵]. «از پیامبرانی که پیش از تو فر ستاده‌ایم بپرس که آیا به جز خداوند مهربان معبودهایی قرار داده‌ایم که عبادت شوند». حالت موسی و دعوت او را بیان کرد که یکی از مشهورترین دعوت‌های پیامبران می‌باشد و خداوند در کتاب خود بسیار از آن سخن گفته و حالت او را با فرعون بیان نموده است:

آیه‌ی ۵۶-۴۶:

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٦[الزخرف: ۴۶]. «و همانا ما موسی را همراه با نشانه‌های خود به‌سوی فرعون و اشراف (قوم) او فرستاد (و موسی) گفت: به درستی که من فرستادۀ پروردگار جهانیانم».

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَضۡحَکُونَ٤٧[الزخرف: ۴۷]. «وقتی‌که با نشانه‌های ما (به‌سوی) آنان آمد آن‌گاه آنان به آنها می‌خندیدند».

﴿وَمَا نُرِیهِم مِّنۡ ءَایَةٍ إِلَّا هِیَ أَکۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاۖ وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤٨[الزخرف: ۴۸]. «و هیچ معجزه‌ای به ایشان نمی‌نمودیم مگر اینکه یکی از دیگری برتر و مهم‌تر بود و آنان‌را به عذاب فرو گرفتیم تا شاید برگردند».

﴿وَقَالُواْ یَٰٓأَیُّهَ ٱلسَّاحِرُ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَ٤٩[الزخرف: ۴۹]. «و گفتند: ای جادوگر! پروردگارت را با آنچه که به تو اختصاص داده و تو را با آن برتری داده‌است به فریاد بخوان، بی‌گمان ما راهیافته‌ایم».

﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ٥٠[الزخرف: ۵۰]. «پس وقتی عذاب را از ایشان دور ساختیم آنگاه آنان عهدشکنی کردند».

﴿وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِی قَوۡمِهِۦ قَالَ یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی مِن تَحۡتِیٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٥١[الزخرف: ۵۱]. «و فرعون درمیان قوم خود ندا در داد و گفت: ای قوم من! آیا فرمانروایی مصر و این جویباران که از زیر (کاخ‌های) من روان است از آن من نیست؟ آیا نمی‌بینید».

﴿أَمۡ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ مَهِینٞ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ٥٢[الزخرف: ۵۲]. «نه، بلکه من بهترم از این شخص که خوار است و نمی‌تواند به روشنی سخن بگوید».

﴿فَلَوۡلَآ أُلۡقِیَ عَلَیۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ مُقۡتَرِنِینَ٥٣[الزخرف: ۵۳]. «(اگر راست می‌گوید که پیغمبر خداست) پس چرا دست‌بندهای زرّین به او داده نشده است یا چرا فرشتگان (برای یاری او) همراهش نیامده‌اند».

﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ٥٤[الزخرف: ۵۴]. «پس (فرعون) قومش را سبک‌سر و بی‌خرد کرد آن‌گاه از او اطاعت کردند. بی‌گمان آنان قومی فاسق بودند».

﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ٥٥[الزخرف: ۵۵]. «پس هنگامیکه ما را بر سر خشم آوردند از آنان انتقام گرفتیم و آنان‌را همگی غرق کردیم».

﴿فَجَعَلۡنَٰهُمۡ سَلَفٗا وَمَثَلٗا لِّلۡأٓخِرِینَ٥٦[الزخرف: ۵۶]. «سپس آنان‌را برای آیندگان پیشینه و مایۀ عبرتی قرار دادیم».

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَآو به‌راستی که ما موسی را همراه با نشانه‌ها و معجزات خود که قاطعانه بر صحت آنچه وی آورده بود، دلالت می‌کرد فرستادیم، معجزاتی همانند عصا، مار، فرستادن ملخ‌ها، و شپش‌ها و بقیه نشانه‌ها. ﴿إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَبه‌سوی فرعون و اشراف دربار او. موسی گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم پس آنها را به اعتراف و اقرار به پروردگارشان فرا خواند و از پرستش غیر خدا نهی کرد.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَضۡحَکُونَ٤٧وقتی که با نشانه‌های ما به نزد آنان آمد ناگهان همگی بدانها خندیدند. یعنی نشانه‌ها را رد کردند و نپذیرفتند و از روی ستمگری و برتری‌جویی آنها را به یاد تمسخر و استهزا گرفتند. عدم پذیرش آنها به خاطر کوتاهی در معجزات و نشانه‌ها و واضح نبودن آنها نبود. بنابراین فرمود: ﴿وَمَا نُرِیهِم مِّنۡ ءَایَةٍ إِلَّا هِیَ أَکۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاو هیچ معجزه و نشانه‌ای به آنها نشان نمی‌دادیم مگر این که یکی از دیگری بزرگ‌تر بود. ﴿وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِو آنان‌را گرفتار عذاب‌هایی چون ملخ، شپش، قورباغه و خون که نشانه‌هایی روشن بودند، کردیم. ﴿لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَتا شاید به اسلام برگردند و تسلیم آن شوند و شرک و شّر آنها از بین برود.

﴿وَقَالُواْ یَٰٓأَیُّهَ ٱلسَّاحِرُوقتی عذاب برآنها نازل شد، گفتند: ای جادوگر! منظورشان موسی÷بود و این یا از روی تمسخر بود و یا این که این نوع خطاب نزد آنها مدح و ستایش شمرده می‌شد.پس پیش او زاری و فروتنی کردند و او را به صورتی مورد خطاب قرار دادند که به کسانی را که گمان می‌بردند علما و دانشمندان هستند و جادوگرند مورد خطاب قرار می‌دادند. پس گفتند: ﴿ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَپروردگارت را با آن چه به تو اختصاص داده و تو را با آن برتری داده بخوان تا عذاب را از ما دور نماید. ﴿إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَاگر خداوند عذاب را از ما دور کند بدون شک هدایت خواهیم شد.

﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ٥٠پس وقتی عذاب را از ایشان دور ساختیم آن‌گاه آنان عهدشکنی کردند. یعنی به آنچه گفتند وفا ننمودند، بلکه عهدشکنی کرده و به کفر ورزی ادامه دادند.همان‌گونه که خداوند متعال فرموده است: ﴿فَأَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمُ ٱلطُّوفَانَ وَٱلۡجَرَادَ وَٱلۡقُمَّلَ وَٱلضَّفَادِعَ وَٱلدَّمَ ءَایَٰتٖ مُّفَصَّلَٰتٖ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمٗا مُّجۡرِمِینَ١٣٣ وَلَمَّا وَقَعَ عَلَیۡهِمُ ٱلرِّجۡزُ قَالُواْ یَٰمُوسَى ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَۖ لَئِن کَشَفۡتَ عَنَّا ٱلرِّجۡزَ لَنُؤۡمِنَنَّ لَکَ وَلَنُرۡسِلَنَّ مَعَکَ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ١٣٤ فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلرِّجۡزَ إِلَىٰٓ أَجَلٍ هُم بَٰلِغُوهُ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ١٣٥[الأعراف: ۱۳۳-۱۳۵]. «پس طوفان و ملخ و شپش و قورباغه و خون را بر آنها فرستادیم که نشانه‌های روشنی بودند امّا آنان استکبار ورزیدند و قومی جنایت پیشه بودند. و وقتی عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: ای موسی! پروردگارت را با آنچه که به تو اختصاص داده و تو را با آن برتری داده‌است بخوان که اگر عذاب را از ما دور نمودی به تو ایمان می‌آوریم و بنی اسراییل را با تو می‌فرستیم. وقتی عذاب را تا مدّتی که به آن می‌رسیدند از آنها دور نمودیم آنان هرچه زودتر عهدشکنی کردند».

﴿وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِی قَوۡمِهِۦ قَالَ یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَو فرعون درحالیکه پادشاهی‌اش او را فریب داده بود و مال و لشکریانش او را سرکش کرده بودند، در میان قومش ندا در داد و گفت: ای قوم من! آیا فرمانروایی مصر از آن من نیست؟ آیا من مالک آن نیستم که در آن تصّرف می‌کنم؟ ﴿وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی مِن تَحۡتِیٓو این رودها که از رود نیل جدا شده‌اند از میان کاخ‌ها و باغ‌های من می‌گذرند، ﴿أَفَلَا تُبۡصِرُونَآیا شما این فرمانروایی گسترده و پهناور را نمی‌بینید؟ و این از جهالت عمیق او بود که به چیزی افتخار می‌کرد که خارج از ذات او بود و به صفت‌های پسندیده و کارهای درست افتخار نمی‌کرد.

﴿أَمۡ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ مَهِینٞخداوند فرعون را خوار بگرداند! منظور او از خوار، موسی بن عمران کلیم خدا بود، کسی که نزد خداوند با ارزش و محترم بود. پس فرعون گفت: من محترم و با عزت هستم و او خوار و ذلیل است. پس کدام یک از ما بهتر می‌باشد؟ ﴿وَلَا یَکَادُ یُبِینُو گفت: با وجود این او نمی‌تواند مراد خویش را روشن بیان کند چون او زبان گویایی ندارد. امّا موسی آنچه در دل داشت بیان کرد گرچه سخن گفتن برای او سنگین بود. و صد البته که این عیبی به حساب نمی‌آید. سپس فرعون گفت: ﴿فَلَوۡلَآ أُلۡقِیَ عَلَیۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍچرا موسی با زیورآلات و دستبندهایی از طلا آراسته نشده است؟ ﴿أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ مُقۡتَرِنِینَو چرا فرشتگان برای یاری او نیامده‌اند تا او را در امر دعوتش کمک کنند و گفته‌ی او را تایید نمایند؟

﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُفرعون با ایجاد شبهات بی‌معنی و پوچ که هیچ حقیقتی نداشت و فقط انسان‌های کم عقل گول آن‌را می‌خوردند و دلیلی بر حق یا باطل نبود قوم خویش را سبک سر و بی‌خرد انگاشت، آن‌گاه از او اطاعت کردند. پس اینکه فرعون دارای فرمانروایی مصر است و جویبارها از زیر کاخ‌هایش روان است، چگونه می‌تواند دلیلی بر حقانیت او باشد؟! و بر چه اساسی موسی به دلیل این که پیروانش کم هستند و زبانش لکنت دارد و دستبندهای طلایی ندارد بر باطل است؟ اما فرعون با درباریان و اطرافیانی سروکار داشت که عقل نداشتند پس فرعون هرچه می‌گفت آنها از آن پیروی می‌کردند، خواه حق بود یا باطل. ﴿إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَبی‌گمان آنان قومی فاسق بودند، پس به سبب فسقشان فرعون بر آنها گماشته شد و شرک و شر را برایشان زیبا جلوه داد. ﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَاپس وقتی با کارهایشان ما را خشمگین کردند، ﴿ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ٥٥ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ سَلَفٗا وَمَثَلٗا لِّلۡأٓخِرِینَ٥٦از آنان انتقام گرفتیم و همگی آنان‌را غرق نمودیم سپس آنان‌را برای آیندگان پیشینه و مایه عبرتی قرار دادیم تا عبرت‌گیرندگان از آنها عبرت بگیرند و پند پذیران از حالات آنها پند بگیرند.

آیه‌ی ۶۵-۵۷:

﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُکَ مِنۡهُ یَصِدُّونَ٥٧[الزخرف: ۵۷]. «و هنگامیکه فرزند مریم به عنوان مثال ذکر شد آن‌گاه قوم تو از آن بانگ (به ریشخند) برداشتند».

﴿وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَیۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ٥٨[الزخرف: ۵۸]. «و گفتند: آیا معبودهای ما بهترند یا او؟ (آن مثال را) برای تو جز از روی جدال نزدند، بلکه آنان گروهی ستیزه‌جویند».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٥٩[الزخرف: ۵۹]. «عیسی جز بنده‌ای نیست که بر او انعام کرده‌ایم و او را نمونه و الگویی برای بنی‌اسرائیل گردانیده‌ایم».

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنکُم مَّلَٰٓئِکَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَخۡلُفُونَ٦٠[الزخرف: ۶۰]. «و اگر می‌خواستیم به‌جای شما فرشتگان قرار می‌دادیم که در زمین جانشین شوند».

﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦١[الزخرف: ۶۱]. «و به یقین (عیسی) نشانه‌ای برای قیامت است پس هرگز دربارۀ آن (قیامت) شک مکنید و از من پیروی نمایید که راه راست این است».

﴿وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٢[الزخرف: ۶۲]. «و شیطان هرگز شما را باز ندارد، بی‌گمان او برای شما دشمنی آشکار است».

﴿وَلَمَّا جَآءَ عِیسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُکُم بِٱلۡحِکۡمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی تَخۡتَلِفُونَ فِیهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ٦٣[الزخرف: ۶۳]. «و هنگامیکه عیسی با معجزات آشکار آمد، گفت: بدون شک برایتان حکمت آورده و آمده‌ام تا برخی از امور را برایتان روشن گردانم که در آنها اختلاف می‌ورزید، پس، از خدا بترسید و از من پیروی کنید».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦٤[الزخرف: ۶۴]. «بی‌گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست پس او را بندگی کنید، این است راه راست».

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَیۡنِهِمۡۖ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ یَوۡمٍ أَلِیمٍ٦٥[الزخرف: ۶۵]. «آنگاه گروها بین خود اختلاف ورزیدند، پس وای به حال ستمکاران از عذاب روز دردناک»!.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡیَمَ مَثَلًاوقتیکه از پرستش پسر مریم نهی شد و عبادت او به منزله‌ی عبادت بت‌ها و انبازها قرار داده شد، ﴿إِذَا قَوۡمُکَ مِنۡهُ یَصِدُّونَآن‌گاه قومت که تو را تکذیب می‌کردند به خاطر این مثل فریاد برآوردند و سرو صدا راه انداختند و در مجادله و دشمنی با تو لجاجت ورزیدند و گمان بردند که آنها در دلیل و حجّت خود موفّق و کامیاب شده‌اند.

﴿وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَیۡرٌ أَمۡ هُوَو گفتند: معبودهای ما بهترند یا عیسی؟ چرا که از پرستش همه نهی شده بود، و تمامی کسانی که آنها را می‌پرستیدند مورد تهدید واقع شدند. و این آیه نیز نازل شده است: ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ٩٨[الأنبیاء: ۹۸]. «بدون شک شما و آنچه پرستش می‌کنید هیزم جهّنم هستید و وارد آن می‌شوید». شبهه‌ی باطل آنها این بود که می‌گفتند: تو ای محمّد! و ما هم همه قبول داریم که عیسی از بندگان مقّرب خدا می‌باشد، بندگانی که سرانجامی نیکو دارند، پس چرا تو، هم از عبادت معبودهای ما نهی می‌کنی و هم از پرستش عیسی باز می‌داری؟ پس اگر حجّت تو باطل نبود تناقضی در آن وجود نداشت. تو می‌گویی: : ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ٩٨[الأنبیاء: ۹۸]. «شما و آنچه به‌جای خدا پرستش می‌کنید هیزم جهنّم هستید و وارد آن خواهید شد». آنها گمان می‌بردند که این جمله هم عیسی را شامل می‌شود و هم بت‌ها را. پس این تناقض می‌شمردند، و تناقض نشانه بطلان است.

این شبهه‌ای بود که بدان دل خوش کرده بودند و مردم را باز می‌داشتند و به خاطر آن سروصدا راه انداختند. اما این شبهه به حمدالله از ضعیف‌ترین و باطل‌ترین شبهات است. خداوند هم از پرستش بت‌ها نهی کرده و هم از پرستش عیسی، زیرا عبادت حق خداوند تعالی است و هیچ احدی از مخلوقات سزاوار آن نیست، نه فرشتگان مقرّب و نه پیامبران و نه افراد دیگری. پس این که خداوند این مطلب را بیان نموده چه شبهه‌ای می‌تواند در آن وجود نداشته باشد؟

و اینکه به عیسی÷برتری داده شده است و او نزد پروردگارش مقرب می‌باشد نشانگر این نیست که سزاوار پرستش می‌باشد، بلکه عیسی همان‌گونه است که خداوند فرموده است: ﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِعیسی بنده‌ای بیش نیست که ما نعمت نبّوت و حکمت و دانش و عمل را به او ارزانی داشتیم. ﴿وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَو او را برای بنی اسرائیل مایه عبرتی قرار دادیم که با نگاه کردن به او به قدرت خداوند پسی می‌بردند، زیرا خداوند او را بدون پدر آفریده بود. و اما اینکه خداوند متعال فرموده است: ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنتُمۡ لَهَا وَٰرِدُونَ٩٨[الأنبیاء: ۹۸]. «شما و آنچه به‌جای خدا پرستش می‌کنید هیزم جهّنم هستید و شما به آن وارد خواهید شد». پاسخ آن به سه صورت است:

۱- در فرموده‌ی الهی که می‌فرماید: ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ[الأنبیاء: ۹۸]. کلمه‌ی «ما» اسم غیر ذوی العقول است و عیسی در این داخل نمی‌گردد.

۲- در اینجا مشرکین که در مکّه و اطراف آن بودند مورد خطاب قرار گرفته‌اند و آنها بت‌ها را پرستش می‌کردند ولی مسیح را پرستش نمی‌کردند.

۳- خداوند بعد از این آیه فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِکَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١[الأنبیاء: ۱۰۱]. «بی‌گمان کسانی که از پیش از جانب ما نیکویی برایشان مقرّر گشته است از جهنّم دور کرده می‌شوند». پس تردیدی نیست که عیسی و دیگر پیامبران و اولیاء در این آیه داخل هستند. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنکُم مَّلَٰٓئِکَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَخۡلُفُونَ٦٠و اگر ما می‌خواستیم، به‌جای شما فرشتگانی قرار می‌دادیم که در زمین جانشین شما شوند تا برایشان پیامبرانی از جنس خودشان بفرستیم.

امّا شما ای انسان‌ها! توانایی آن را ندارید که پیامبرانی از جنس فرشتگان برایتان فرستاده شود. پس، از رحمت و لطف خداوند نسبت به شما این است که پیامبرانی از جنس خودتان برایتان فرستاده شده است که می‌توانید از آنها فرا بگیرید.

﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِو همانا عیسی÷دلیل و نشانه‌ای بر قیامت است و نشانگر آن می‌باشد کسی که توانایی داشته است عیسی را بدون پدر به دنیا بیاورد همو می‌تواند مردگان را از قبرهایشان برانگیزد. و یا معنی آیه این است که عیسی÷در آخرالزمان از آسمان به دنیا خواهد آمد و نزول او یکی از علامت‌های قیامت است. ﴿فَلَا تَمۡتَرُنَّپس، از آمدن قیامت هرگز شک نکنید که شک کردن درباره قیامت کفر است. ﴿وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞو با امتثال آنچه که به شما دستور داده ام و دوری کردن از آنچه شما را از آن نهی کرده‌ام از من پیروی کنید. این است راه راست که انسان را به خداوندمی‌رساند.

﴿وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُو شیطان شما را از آنچه خداوند شما را به آن فرمان داده است باز ندارد، ﴿إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞهمانا شیطان دشمن آشکار شماست و برای گمراه کردنتان حریص و آزمند است و در این راستا نهایت کوشش خود را مبذول می‌دارد.

﴿وَلَمَّا جَآءَ عِیسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِو هنگامی که عیسی با معجزات آشکاری آمد که بر راست بودن نبّوت او و صحّت آنچه برایشان کرده بود دلالت می‌کرد، از قبیل زنده کردن مردگان و بینا کردن کورهای مادرزاد و شفا بخشیدن به کسانی که مبتلا به بیماری پوستی بودند، و دیگر نشانه‌ها، ﴿قَالَ قَدۡ جِئۡتُکُم بِٱلۡحِکۡمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی تَخۡتَلِفُونَ فِیهِعیسی به بنی اسرائیل گفت: من برایتان حکمت و نبّوت و علم را آورده ام تا برخی از امور را برایتان روشن گردانم که در آنها اختلاف می‌ورزید. یعنی تا پاسخ آن و صورت درست مسئله را برایتان بیان کنم و به وسیله آن اختلاف و اشتباه از شما دور شود. پس او÷برای تکمیل نمودن شریعت موسی و استوار ساختن تورات آمده بود. و برخی تسهیلات ارائه داد که باعث می‌شد تا آنها از او اطاعت کنند و چیزهایی را که برایشان آورده است بپذیرند. ﴿فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِپس، خدای یگانه را پرستش نموده و از فرمان او اطاعت کنید و از آنچه نهی کرده است پرهیز نمایید و به من ایمان آورید و مرا تصدیق نمایید و از من اطاعت کنید.

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦٤بی‌گمان خداوند پروردگار من و پروردگار شماست، پس او را بندگی کنید، این است راه راست. پس در این آیه به توحید ربوّبیت اقرار شده و این‌که خداوند همه‌ی آفریده‌هایش را با انواع نعمت‌های ظاهری و باطنی خود پرورش داده‌است. نیز به توحید عبودیت و عبادت برای خداوند یگانه که شریکی ندارد فرمان داده شده است. وعیسی÷خبر داده‌است که او بنده‌ای از بندگان خداست و آنطور نیست که نصاری در مورد او می‌گویند مبنی بر اینکه او فرزند خداست یا سومین سه تاست. و در اینجا خبر داده شده آنچه ذکر شده است راه راست می‌باشد و انسان را به خدا و به بهشت می‌رساند.

وقتی عیسی÷این مطلب را گفت، ﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَیۡنِهِمۡگروه‌هایی که براساس تکذیب، تحزّب کرده بودند با همدیگر اختلاف ورزیدند و هریک درباره عیسی همدیگر اختلاف ورزیدند و هریک درباره عیسی÷گفتار باطلی بر زبان آوردند و آنچه را که آورده بود ردّ کردند، مگر کسانی از مومنان که خداوند آنها را هدایت کرده بود، کسانی که به رسالت او شهادت دادند و همه‌ی آنچه را که او آورده بود تصدیق نمودند و گفتند: او بنده خدا و پیامبر می‌باشد. ﴿فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ یَوۡمٍ أَلِیمٍپس وای به حال کسانیکه ستم کرده‌اند از عذاب روز دردناک. یعنی چه قدر اندوهشان زیاد خواهد بود! و در آن روز گرفتار چه زیان بزرگی خواهند شد!.

آیه‌ی ۷۳-۶۶:

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٦٦[الزخرف: ۶۶]. «آیا منتظر این هستند که قیامت ناگهانی و درحالیکه از آن بی‌خبرند به سر وقتشان باید».

﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ٦٧[الزخرف: ۶۷]. «دوستان در آن روز دشمنان یک‌دیگر خواهند بود مگر پرهیزگاران».

﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨[الزخرف: ۶۸]. «ای بندگان من! امروز بر شما هیچ بیمی نیست و نه شما اندوهگین می‌شوید».

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ مُسۡلِمِینَ٦٩[الزخرف: ۶۹]. «همان کسانی‌که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان بودند».

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠[الزخرف: ۷۰]. «شما و همنشینانتان به بهشت درآئید و در آنجا شادمان و محترم خواهید بود».

﴿یُطَافُ عَلَیۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَکۡوَابٖۖ وَفِیهَا مَا تَشۡتَهِیهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡیُنُۖ وَأَنتُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٧١[الزخرف: ۷۱]. «برایشان کاسه‌ها و جام‌های زرّین به گردش انداخته می‌شود و هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لذّت ببرد در بهشت وجود دارد و شما در آن جاودانه خواهید بود».

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢[الزخرف: ۷۲]. «و آن بهشتی است که به سبب کارهایی که می‌کردید به شما به ارث داده شده است».

﴿لَکُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ کَثِیرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡکُلُونَ٧٣[الزخرف: ۷۳]. «در آن میوه‌ی بسیار دارید که از آن می‌خورید».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٦٦آیا جز این است که تکذیب کنندگان منتظر هستند که ناگهان قیامت در حالی که از آن بی‌خبرند به سراغشان بیاید؟ پس هرگاه قیامت بیاید از حالات کسی‌که آن‌را تکذیب کرده و کسی که خبر قیامت را داده و مورد استهزا قرار گرفته است مپرس!.

﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّدر روز قیامت کسانی که براساس کفر و تکذیب معصیت در دنیا با همدیگر دوست بوده‌اند دشمن یکدیگر خواهند شد. و چون محبّت و دوستی آنها در دنیا برای غیرالله بوده است. پس در روز قیامت به دشمنی تبدیل می‌گردد. ﴿إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَمگر کسانی که از شرک و گناهان پرهیز می‌کنند که محبّت چنین کسانی ادامه می‌یابد زیرا کسی که به‌خاطر او همدیگر محبّت می‌ورزیدند محبّتش جاودانه و همیشگی است.

سپس پاداش پرهیزگاران را بیان کرد و ذکر نمود که خداوند متعال در روز قیامت به آنها ندایی می‌دهد که دل‌هایشان از آن شاد می‌گردد و هر آفت و بدی از آنها دور می‌شود. پس خداوند می‌گوید: ﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨ای بندگانم! از آنچه در آینده به سراغ شما می‌آید ترسی نداشته باشید و درباره گذشته خود نیز اندوه مدارید. و چون امر ناخوشایند از هر جهت متنفی است آنچه که دوست داشتنی و مطلوب است (برایشان) ثابت و مقّرر می‌باشد.

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاهمان کسانی‌که به آیات خدا ایمان دارند، و این شامل تصدیق آیات و آنچه که تصدیق جز با آن کامل نمی‌گردد از قبیل دانستن مفهوم آیات و عمل نمودن به مقتضای آن می‌شود. ﴿وَکَانُواْ مُسۡلِمِینَو آن‌ها در همه‌ی احوال خود مطیع و فرمانبردار خداوند بودند پس آنها هم در ظاهر عمل می‌کردند و هم در باطن.

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡشما و همه همنشینانتان از قبیل همسر و فرزند و دوست و غیره که عملشان همانند عمل شما نیکو بوده است، وارد بهشت شوید، بهشتی که سرای ماندگاری و پایداری است، ﴿تُحۡبَرُونَدر آنجا شادمان و مکرّم خواهید بود و خوبی‌ها و شادی‌ها و لذّت‌های به لطف پروردگار به شما می‌رسد که زبان‌ها نمی‌توانند حالت آن‌را توصیف نمایند.

﴿یُطَافُ عَلَیۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَکۡوَابٖۖپسران جاویدانی که خدمت گزاران آنها هستند غذای آنها را در بهترین ظرف‌ها که کاسه‌های طلایی هستند و نوشیدنی‌هایشان را در بهترین لیوان‌های نقره‌ای بدون دسته که شفاف‌تر از شیشه است پیش آنها می‌برند. ﴿وَفِیهَا مَا تَشۡتَهِیهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡیُنُو در بهشت هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لذّت ببرد وجود دارد. این کلمه جامع است و شامل هر نعمت و شادی و سرور قلبی می‌شود. پس هر نوشیدنی و خوردنی و پوشیدنی و همسران زیبایی که دل بخواهد، نیز منظره‌های زیبا که چشم‌ها از دیدن آن لّذت می‌برند، و درختان پرشکوفه و نعمت‌های فراوان و ساختمان‌های آراسته شده در بهشت فراهم است و برای اهل بهشت در کامل‌ترین صورت‌ها و برترینِ آن آماده است. همانطور که خداوند متعال فرموده است: [یس: ۵۷]. ﴿لَهُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ وَلَهُم مَّا یَدَّعُونَ٥٧[یس: ۵۷]. «آنان در آن‌جا میوه دارند و هرچه بخواهند برایشان فراهم است». ﴿وَأَنتُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَو شما در بهشت جاودانه خواهید بود. و این کمال نعمت اهل بهشت است و آن جاودانگی همیشگی است که دوام نعمت‌های بهشت و افزون شدن آن و پایان نیافتن آن‌را در بردارد.

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُو آن بهشتی که با کامل‌ترین صفت‌ها توصیف شد، ﴿ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَبهشتی است که خداوند شما را به سبب کارهایتان وارث آن گردانده و به فضل خویش آن را پاداش اعمالتان قرار داده و آنچه از رحمت خویش که خواسته در آن قرار داده‌است.

﴿لَکُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ کَثِیرَةٞدر آن جا میوه‌های فراوانی برایتان است. همان‌طور که در آیه‌ای دیگر آمده است: ﴿فِیهِمَا مِن کُلِّ فَٰکِهَةٖ زَوۡجَانِ٥٢[الرحمن: ۵۲]. «در آن از هر میوه‌ای دوگونه است». ﴿مِّنۡهَا تَأۡکُلُونَآنچه از این میوه‌های لذیذ که دلتان می‌خواهد انتخاب می‌کنید و می‌خورید.

آیه‌ی ۷۸-۷۴:

﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ٧٤[الزخرف: ۷۴]. «بی‌گمان کناهکاران جاودانه در عذاب دوزخ می‌مانند».

﴿لَا یُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَ٧٥[الزخرف: ۷۵]. «عذابشان از آنان کاسته نمی‌گردد و آنان در آن ناامید هستند».

﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن کَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِینَ٧٦[الزخرف: ۷۶]. «و ما به آنان ستم نکردیم بلکه آنان خود ستمکار بودند».

﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَۖ قَالَ إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ٧٧[الزخرف: ۷۷]. «و فریاد می‌زنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند. می‌گوید: شما (در آن) ماندگارید».

﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰکُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَکُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَ٧٨[الزخرف: ۷۸]. «بدون شک ما حق را برای شما آوردیم ولی بیشترشان حق را نمی‌پسندید».

وقتی نعمت‌های بهشت را بیان کرد به دنبال آن عذاب جهّنم را ذکر نمود و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَبی‌گمان کسانی که با کفر ورزیدن و تکذیب کردن مرتکب جرم و گناه شده‌اند در عذاب جهنّم فرو می‌روند و عذاب از هرسو آنها را احاطه می‌کند. ﴿خَٰلِدُونَو در آن عذاب جاودانه خواهند بود و هرگز از آن بیرون نمی‌شوند.

﴿لَا یُفَتَّرُ عَنۡهُمۡیک لحظه از عذاب آنان کاسته نمی‌شود، نه از آنها دور می‌شود و نه سبک می‌گردد. ﴿وَهُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَو آنها در آن از هرخیر و برکتی ناامیدند و امیدی به رهایی ندارند. آنها پروردگارشان را صدا می‌زنند و می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ١٠٧ قَالَ ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ١٠٨[المؤمنون: ۱۰۷-۱۰۸]. «پروردگارا! ما را از جهنم بیرون بیاور، اگر ما باز به‌سوی کارهای بد بازگردیم بی‌گمان ستمکار هستیم». می‌فرماید: بتمرکید در آن و سخن نگویید. و این عذاب بزرگ به سبب کارهایی است که کرده و به علّت ستمی است که بر خود روا داشته‌اند.

﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن کَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِینَ٧٦و ما بر آنان ستم نکردیم بلکه آنان خود ستمکار بودند. پس خداوند بر آنها ستم نکرد و بدون گناه و جرم آنان‌را مجازات نکرده است.

﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَو درحالیکه در جهنم هستند برای اینکه احتمالا به استراحتی دست یابند فریاد می‌زنند:‌ای مالک! پروردگارت ما را بمیرند تا راحت شویم، چرا که ما در اندوهی سخت و عذابی شدید قرار داریم و توانایی تحمّل آن را نداریم. ﴿قَالَ إِنَّکُم مَّٰکِثُونَمالک که نگهبان جهنم است، زمانی که از او می‌خواهند تا برایشان پیش خدا دعا کند تا آنها را بمیراند، می‌گوید: شما در جهّنم ماندگارید و هرگز از آن بیرون آورده نمی‌شوید. پس آنچه که می‌خواستند به آن دست نمی‌یابند و مالک به ضد آنچه می‌خواهند آنان را پاسخ می‌دهد و غمی بر غمشان می‌افزاید. سپس آنها را به خاطر کارهایی که کرده‌اند نکوهش می‌کند و می‌گوید: ﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰکُم بِٱلۡحَقِّما حق را برای شما آوردیم که می‌بایست از آن پیروی می‌کردید، و اگر شما از آن پیروی می‌نمودید موفّق و خوشبخت می‌شدید، ﴿وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَکُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَولی بیشترشان حق را نپسندیدند، بنابراین، گرفتار شقاوت و بدبختی شدید که شقاوتی فراتر از آن نیست.

آیه‌ی ۸۰-۷۹:

﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا فَإِنَّا مُبۡرِمُونَ٧٩[الزخرف: ۷۹]. «بلکه آنان تصمیم محکمی گرفتند و ما نیز ارادۀ محکم و تغییر ناپذیری گرفتیم».

﴿أَمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَیۡهِمۡ یَکۡتُبُونَ٨٠[الزخرف: ۸۰]. «آیا گمان می‌برند که ما اسرار پنهانی و سخنان در گوششیِ آنان‌را نمی‌شنویم؟! آری! (می‌شنویم) و فرشتگان ما در نزد آنان می‌نویسند».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗاکسانی که حق را دروغ می‌انگاشتند و با آن مخالف بودند حیله و مکری ورزیدند و برای نابودی حق و کسیکه آن‌را آورده به وسیله‌ی باطلی که آن را آراسته بودند تا مردم را گول زنند، توطئه کردند. ﴿فَإِنَّا مُبۡرِمُونَما نیز تصمیم گرفتیم و تدبیری نمودیم که برتر از تدبیر آنهاست و تدبیر آنان‌را در هم می‌شکند و آن را ابطال می‌نماید و آن اسباب و دلایلی است که خداوند برای اثبات حق و ابطال باطل فراهم نمود. همان‌طور که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُ[الأنبیاء: ۱۸]. «بلکه حق را بر باطل می‌زنیم پس آن را نابود می‌کند».

﴿أَمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمآیا به سبب جهالت و ستمگری‌شان گمان می‌برند که ما اسرار پنهانی آنان‌را که در دلشان نهفته است و بر زبان نیاورده‌اند و سخنان آهسته‌ی آنها را که در گوش می‌گویند، نمی‌شنویم؟! یعنی به این خاطر اقدام به ارتکاب گناهان می‌نمایند که گمان می‌برند پیگرد و مجازاتی بر گناهان پنهانی‌شان نخواهد بود. سپس خداوند این گمان را رد نمود و فرمود: ﴿بَلَىٰآری! ما می‌شنویم و رازهای دل‌هایشان و سخنان در گوشی‌شان را می‌دانیم. ﴿وَرُسُلُنَا لَدَیۡهِمۡ یَکۡتُبُونَو فرستادگان ما که فرشتگان گرامی هستند نزد آنان می‌باشند و هر آنچه می‌کنند می‌نویسند و ثبت و ضبط می‌نمایند تا این که آنها وارد قیامت می‌شوند آن‌گاه همه‌ی آنچه را که کرده‌اند حاضر می‌یابند و پروردگارت بر هیچ‌کس ستمی روا نمی‌دارد.

آیه‌ی ۸۳-۸۱:

﴿قُلۡ إِن کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِینَ٨١[الزخرف: ۸۱]. «بلکه اگر خداوند مهربان فرزندی داشته باشد پس من نخستین عبادت کنندگانم».

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ٨٢[الزخرف: ۸۲]. «پروردگار آسمان‌ها و زمین و عرش، از آنچه او را بدان وصف می‌کنند پاک و منزّه است».

﴿فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٨٣[الزخرف: ۸۳]. «پس آنان‌را به حال خود واگذار تا در باطل خویش غوطه‌ور گردند و سرگرم بازی شوند تا روزی را که وعده داده می‌شوند ملاقات کنند».

ای پیامبر بزرگوار ! به کسانی که برای خداوند فرزندی قرار داده‌اند درحالیکه او یکتای یگانه و بی‌نیاز است و او خدایی است که همسر و فرزندی بر نگرفته است و همتایی ندارد بگو: ﴿إِن کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِینَاگر خداوند مهربان فرزندی داشت من نخستین کسی بودم که آن را پرستش می‌نمودم چون در آن صورت او بخشی از پدرش بود و من اولین کسی هستم که از دستورات خدا پیروی می‌کنم، ولی من اولین منکر این قضیه هستم و بیش از همه و با شدّت این را که خداوند فرزندی داشته باشد انکار و نفی می‌کنم. پس باطل بودن این امر مشخّص گردید. این دلیل بزرگی است و کسی آن‌را ارائه می‌دهد که حالات پیامبران را دانسته است. وقتی که معلوم است که پیامبران کامل‌ترین مخلوق می‌باشند و از همه‌ی مردم بیشتر به خیر دست می‌یازند و اعمال خیر را بیش از دیگران به تمام و کمال انجام می‌دهند، و هر شرّی را قبل از همه‌ی مردم ترک نموده و از آن دوری می‌جویند و منکرش می‌شوند پس اگر خداوند مهربان فرزندی داشت و این سخن راست بود محمّد بن عبدالله که برترین پیامبران است اولّین کسی می‌بود که آن فرزند را پرستش می‌کرد و مشرکان در این کار از او گوی سبقت را نمی‌ربودند.

و احتمال دارد که معنی آیه این باشد که اگر خداوند فرزندی داشته باشد پس من نخستین کسی هستم که خداوند را پرستش می‌کنم، و از جمله عبادت و پرستش می‌کنم، و از جمله عبادت و پرستش من این است که آنچه را خداوند ثابت قرار داده اثبات می‌کنم و آنچه را که نفی کرده است نفی می‌کنم. پس این عبادت قولی و اعتقادی است و مستلزم آن است که اگر این حق باشد من اولین کسی خواهم بود که آن را باور می‌کردم. پس به این طریق باطل بودن ادعای مشرکین و فاسد بودن آن از نظر عقلی و نقلی معلوم و مشخص گردید.

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ٨٢خداوندگار آسمان‌ها و زمین و عرش از داشتن شریک و همتا و مددکار و فرزند و دیگر چیزهایی که شریک ان به او نسبت می‌دهند پاک و منزّه است.

﴿فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْپس آنان‌را به حال خود واگذار تا در باطل خویش فرو روند و با آنچه که محال است خود را سرگرم کنند. پس دانش‌های آنان زیان آور است و آن فرو رفتن و پرداختن به دانش‌هایی است که به وسیله‌ی آن با حق و با آنچه پیامبران آورده‌اند مخالفت می‌ورزند. و کارهایشان بازی و بی‌خردی است که آنان را تزکیه نمی‌کند و معارف و شناخت به بار نمی‌آورد. بنابراین، آنها را به روز قیامت که در پیش دارند تهدید کرد و فرمود: ﴿فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٨٣تا آن روزی را که بدیشان وعده داده می‌شود ملاقات کنند. پس در آن وقت خواهند دانست که چه به دست آورده‌اند و به بدبختی همیشگی و عذاب پایداری که گرفتارش شده‌اند پی خواهند برد.

آیه‌ی ۸۹-۸۴:

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ٨٤[الزخرف: ۸۴]. «و او خدایی است که در آسمان معبود است و در زمین (نیز) معبود می‌باشد و اوست فرزانۀ دانا».

﴿وَتَبَارَکَ ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٥[الزخرف: ۸۵]. «و خجسته است خدایی که فرمانروایی آسمان‌ها و زمین و هر آنچه میان آن دو است از آن اوست و علم و آگاهی از قیامت با اوست و به‌سوی او بازگردانده می‌شوید»

﴿وَلَا یَمۡلِکُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٨٦[الزخرف: ۸۶]. «و کسانی را که به جای او پرستش می‌کنند اختیار شفاعت ندارند مگر کسانی‌که آگاهانه بر حق شهادت و گواهی داده باشند».

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ٨٧[الزخرف: ۸۷]. «واگر از آنان بپرسی چه کسی آنان‌را آفریده است؟ به یقین می‌گویند: خدا! پس چگونه منحرف می‌شوند»؟!.

﴿وَقِیلِهِۦ یَٰرَبِّ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ لَّا یُؤۡمِنُونَ٨٨[الزخرف: ۸۸]. «و (خدا آگاه است) از گفتار محمدص که گفت: پروردگارا! اینها قومی هستند که ایمان نمی‌آورند».

﴿فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞۚ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٨٩[الزخرف: ۸۹]. «پس از آنان روی‌بگردان و بگو: سلام، بعدها خواهند دانست (که چه سرنوشتی دارند)» !.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞخداوند متعال خبر می‌دهد که معبود به حق در آسمان‌ها و زمین تنها اوست پس همه‌ی اهالی آسمان‌ها و مومنان اهل زمین او را پرستش می‌کنند و وی را تعظیم می‌نمایند و در برابر شکوه و بزرگی او کرنش می‌نمایند و در برابر کمال او اظهار نیازمندی می‌کنند. ﴿تُسَبِّحُ لَهُ ٱلسَّمَٰوَٰتُ ٱلسَّبۡعُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِه[الإسراء: ۴۴]. «آسمان‌های هفتگانه و زمین و کسانی که در آن‌ها هستند او را به پاکی می‌ستایند و هیچ چیزی نیست مگر این که او را به پاکی تسبیح می‌گویند». ﴿وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا[الرعد: ۱۵]. «و آنچه در آسمان‌ها و زمین است به دلخواه یا به اجبار برای خداوند سجده می‌کنند». پس او تعالی معبود به حق است و همه‌ی خلائق با اختیار یا با اکره او را خدای خود قرار می‌دهند. مانند این که می‌فرماید: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِالوّهیت و محبّت او آسمان‌ها و زمین را در برگرفته است، اما خودش بر بالای عرش می‌باشد و از آفریده‌هایش جداست و یگانه و بزرگوار می‌باشد. ﴿وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُو او با حکمت است و هرچه را که آفریده محکم نموده و آنچه را به عنوان آئین و برنامه مشروع نموده استوار گردانده است. پس او هیچ چیزی را نیافریده مگر به خاطر حکمتی، و فرمان تقدیری و تشریعی و جزایی او سراسر رحمت و حکمت است. ﴿ٱلۡعَلِیمُو به همه چیز داناست. پنهان و پوشیده‌تر از آن‌را می‌داند و به اندازه ذره‌ای در آسمان‌ها و زمین و نه کوچک‌تر و نه بزرگ‌تر از آن، از او پنهان نمی‌ماند.

﴿وَتَبَارَکَ ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَاو بالا و بزرگوار است، و خیرش فراوان است و صفاتش گسترده و فرمانروایی‌اش بزرگ است خدایی که فرمانروایی آسمانها و زمین و هر آنچه میان آن‌دو است از آن اوست.

بنابراین، گستردگی فرمانروایی‌اش را بر آسمان‌ها و زمین و آنچه میان آنهاست، و گستردگی علم خود را بیان کرد، و این که تنها او تعالی از غیب‌های که هیچ یک از بندگانش و هیچ پیامبر و فرشته مقربی را از آن آگاه نکرده است آگاه می‌باشد. بنابراین فرمود: ﴿وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِو آگاهی از زمان فرا رسیدن قیامت با اوست. ظرف را مقدم کرد تا مفید حصر باشد. یعنی هیچ‌کس جز او نمی‌داند که قیامت چه زمانی فرا می‌رسد.

و از کمال فرمانروایی او و گستردگی سلطه‌اش این است که او صاحب دنیا و آخرت است. بنابراین فرمود: ﴿وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَو در آخرت به‌سوی او بازگردانده می‌شوید، آن‌گاه با حکم دادگرانه‌اش میان شما داوری می‌نماید. و از کمال فرمانروایی‌اش این است که هیچ یک از آفریده‌هایش اختیاری ندارد و نمی‌تواند نزد او سفارش و شفاعت کند مگر با اجازه او.

﴿وَلَا یَمۡلِکُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَو هیچ کدام از پیامبران و فرشتگان دیگران که به جای خدا به نیایش خوانده می‌شوند اختیار شفاعت ندارند و شفاعت نمی‌کنند مگر با اجازه‌ی خدا، و شفاعت نمی‌کنند مگر برای کسی که خدا بپسندد. بنابراین فرمود: ﴿إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّمگر کسی‌که با زبانش حق را بگوید و با قلب به آن اقرار نماید و به آنچه گواهی می‌دهد آگاه باشد. و باید شهادت او به حق باشد و آن گواهی دادن به یگانگی خداوند است و گواهی دادن از قبیل اصول و فروع دین و حقائق و دستورات آن می‌باشد. پس شفاعتِ شفاعت کنندگان درباره اینها مفید خواهد بود و اینها نجات یافتگانِ از عذاب خدا هستند و اینها به پاداش الهی دست می‌یابند. سپس خداوند متعال فرمود: ﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُو اگر از مشرکان در مورد توحید و ربوبیت و درباره‌ی این که چه کسی آفریننده است بپرسی، خواهند گفت و اقرار خواهند کرد که آفریننده خداوند یگانه است و شریکی ندارد. ﴿فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَپس چگونه از یکتاپرستی و خالص گرداندن طاعت و عبادت برای خدا منحرف می‌شوند؟ پس اعتراف آنها به توحید ربوبّیت آنان را ملزم می‌نماید تا به توحید الوّهیت (نیز) اقرار کنند و این بزرگ‌ترین دلیل بر بطلان شرک است.

﴿وَقِیلِهِۦ یَٰرَبِّ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمٞ لَّا یُؤۡمِنُونَ٨٨این عطف است بر ﴿وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِو آگاهی از قیامت با اوست و نیز از گفتار پیامبرصآگاه است که تکذیب قومش را به نزد پروردگارش شکایت می‌کند و غمگین می‌شود و به خاطر ایمان نیاوردن آنها حسرت می‌خورد. پس خدا از این حالت آگاه است و بر کیفر دادن آنها تواناست. امّا خداوند متعال بردبار است و به بندگان مهلت و فرصت می‌دهد تا شاید برگردند و توبه نمایند، بنابراین فرمود: ﴿فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞپس، از آنان روی بگردان و در برابر آزارهایی که با زبان و با کارهایشان به تو می‌رسانند از آنان درگذر و آنچه از تو به آنها می‌رسد باید تنها سلام باشد که خردمندان و صاحبان بینش به وسیله‌ی آن با جاهلان روبرو می‌شوند، و پاسخ می‌دهند، زیرا خداوند در مورد بندگان صالحش فرموده است: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا[الفرقان: ۶۳]. «و هرگاه جاهلان به اقتضای جهالت خود آنان‌را مورد خطاب قرار دهند، می‌گویند: سلام بر شما باد». پیامبرصاز فرمان پروردگارش اطاعت کرد و در مقابل اذیت و آزاری که قومش به او می‌رساندند راه گذشت و بخشش را درپیش گرفت و در مقابل آنها جز نیکویی و سخن زیبا چیزی دیگر انجام نداد. پس درود و سلام خدا بر کسی باد که خداوند او را با اخلاق بزرگ آراست، اخلاقی که او به سبب آن بر اهل آسمان‌ها و زمین برتری یافت و به وسیله آن از ستارگان مقامش فراتر رفت. ﴿فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَپس آنها زشتی گناهان و سرانجام جرمشان را بعدها خواهند دانست.

پایان تفسیر سوره‌ی زخرف

تفسیر سوره‌ی زخرف آیه‌ی 25-1

  

سوره‌ی زخرف آیه‌ی 25-1

 

سوره ‌زخرف  مکی  و 89  آیه  است 

سورة الزخرف

بسم الله الرحمن الرحیم

حم (1) وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ (2) إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3) وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (4) أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ (5) وَکَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (6) وَمَا یَأْتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (7) فَأَهْلَکْنَا أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشاً وَمَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (8) وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (9) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10)‏ وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (11) وَالَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (13) وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ (14) وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ (15) أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاکُم بِالْبَنِینَ (16) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ (17) أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ (18) وَجَعَلُوا الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ (19) وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (20) أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (21) بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ (22)‏ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ (23) قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءکُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (24) فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (25)

  

این  سوره گوشه‌ای  از  مشکلات  و  معضـلات  و  موانع  و  پیکارها  و  مبارزه‌هائی  را  بیان  می‌داردکه  دعوت  اسلامی  با  آنها  برخورد  داشته  است  و  دست  و  پنجه  نرم  کرده  است‌.  همراه  با  آنها  بیان  می‌داردکه  قرآن  مجید  چگونه  با  آنها  درگستره‌ی  دلها  و  درونها  رویاروی  گردیده  است  و  به  چاره جـوئی  آنها  پرداخته  است‌،  و  در  لابلای  همچون‌گیرو دارهائی  چگونه  حقائق  و  معیارها  و  ارزشهای  خود  را  به  جای  خرافات  و  بت‌پرستیها  و  معیارها  و  ارزشهای  پوچ  جاهلیت  جایگزین  نموده  است  و  استوارکرده  است‌،  جاهلیتی  که  بدان  هنگام  بر  دلها  و  درونها  حاکم  بوده  است‌،  و  هنوزکه  هنوز  است  بخشی  از  آن  بر  دلها  و  درونها  در  هر  زمانی  و  در  هر  مکانی  حاکم  و  فرمانروا  است‌.

بت‌پرستی  جاهلیت  می‌گفت‌:  در  این  چهارپایانی‌که  خدا  آنها  را  مسخر  بندگان  فرموده  است‌،  قسمتی  سهم  خدا  است‌،  و  بخشی  سهم  معبودها  و  خداگونه‌های  ادعائی  ایشان  است‌:

(وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِیبًا فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَکَائِنَا فَمَا کَانَ لِشُرَکَائِهِمْ فَلَا یَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَى شُرَکَائِهِمْ)

 (بت‌پرستان  همیشه  دچار  اوهام  خرافاتند.  مثلا  این  گونه‌)  مشرکان  سهمی  از  زراعت  و  چهارپایانی  را  که  خدا  آنها  را  آفریده  است  برای  خدا  قرارمی‌دهند  و  به  گمان  خود  می‌گویید:  این  برای  خدا  است  (‌و  با  این  سهم  به  خدا  تقرب‌می‌جوئیم  و  بدین  منظور آن ‌را  به  مهمانان  و  ناتوانان  می‌دهیم‌)  و  این  برای  شرکاء  (‌و  معبودهای‌)  ما  است  (‌و  با  این  سهم  نیز  به  بتها  و  اصنام  تقرب  می‌جوئیم  و  بدین  مـنظورآن  راصرف  روساء  و  پرده‌داران  و  خادمان  بتکده‌ها  و  معابد  می‌نمائیم‌)‌.  امّا  آنـچه  به  شرکاء  (‌ومعبودهای‌)  ایشان  تعلق  می‏گیرد  به  خدا  نمی‌رسد  (‌و  صرف  آن  درراه  اوممنوع  است‌)  و  آنـچه  متعلق  به  خدا  می‌باشد  به  شرکاء  (‌و  معبودهای‌)  ایشان  می‌رسد  (‌و  می تو‌اند  صرف  آنها  گردد  و  بـه  سرپرستان  و  خدمتگذاران  اصنام  ایشان  داده  شود)‌.  (‌انعام/36 1 )  در  باره  چهارپایان  افسانه‌های‌گوناگون  و  خرافات  دیگری  داشتند.  همه‌ی  آنها  از  انحرافات  عقیده  سرچشمه  می‏گرفت.  انواع  چهارپایانی  داشتندکه  سوار  شدن  بر  آنها  حرام  بـود،  و  انواع  چهارپایان  دیگری  داشتندکه  گوشت  آنها  را  حرام  می‌دانستند:

 ( وَقَالُوا هَذِهِ أَنْعَامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لَا یَطْعَمُهَا إِلَّا مَنْ نَشَاءُ بِزَعْمِهِمْ وَأَنْعَامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُهَا وَأَنْعَامٌ لَا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا افْتِرَاءً عَلَیْهِ).

و  (‌از  جمله‌ی  خرافات  ایشان  این  است  که‌)  مـی‌گویند:  این  (‌قسمت  از)  چهارپایان  و  کشت  و  زرع  ممنوع  است  (‌و  مخصوص  بتها  می‌باشد)  و  جز  کسانی  (‌از  خدمتکاران  اصنامی‌)  که  ما  بخواهیم  ازآن  نمی‌خورند،  واین  (‌قاعده‌ی  ناروا  ساخته‌ی  آنان  و  ناشی  از)  گمان  ایشان  است  (‌نه  ناشی  ازفرمان  یزدان‌،  وهمچنین  می‌گفتند:  اینها)  حیواناتی  هستند  که  به  هنگام  ذبح  نام  خدا  را  بر  آنها  نمی‌رانند  (‌بلکه  نام  بتان  را  بر  آنها  می‌رانند  و  این  را  دستور  خدا  می‌دانند  و)  بر  خدا  دروغ  می‌بندند.(انعام/138)

 در  این  سوره  تـصحیح  این  انحرافات  اعتقادی‌،  و  برگرداندن  مردمان  به  فطرت  و  به  حقائق  پیشین  است‌.  چهارپایان  از  جمله‌ی  آفریده‌های  یزدانند،  وگوشه‌ای  از  معجزات  زندگی  هستند،  و  با  آفرینش  جملگی  آسمانها  و  زمین  ارتباط  و  پیوند  دارند.  خدا  چهارپایان  را  آفریده  است  و آنها  را  مسخر  انسانها  نموده  است  تا  آنان  نعمت  پـروردگارشان  را  برخود  یادکنند  وسپاس  آن  را  بگویند،  نه  این‌که  برای  خداشرکاء  و  انبازهائی  قرار  دهند،  و  نه  این‌که  برای  خو‌یشتن  قوانین  و  مقررات  در  باره  چهارپایان  تهیه  و  تنظیم‌کنند،  قوانین  و  مقرراتی‌ که  خدا  بدانها  دستور  نداده  است‌.  در  عین  حال ‌که  به  وجود  خداوند  اعتراف  می‌کنند  و  او  را  آفریدگار  و زیبانگار  و  هستی ‌بخش  جهان  از  نیستی  می‌دانند،  با  این  وجود  از  مقتضیات  این  حقیقت  منحرف  می‌گردند،  حقیقتی‌که  بدان  اقرار  می‌نمایند،  و  آن  را  از  واقعیت  زندگیشان  حذف  می‌کنند  و  برزندگیشان  حاکم  نـمیگردانند،  و  به  دنبال  خرافه‌ها  و  افسانه‌ها  راه  می‌افتند:

(وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (9) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10) وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنْشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیْتًا کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (11) وَالَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (13) وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنْقَلِبُونَ (14).  

اگر از  مشرکان  بپرسی  که  چه  کسی  آسمانها  و زمین  را  آفریده  است‌،  قطعاً  خواهند  گفت‌:  خداوند  با  عزت  و  بس  آگاه.  (‌چرا  که  می‌دانند  بتهای  ایشان  چنین  کاری  را  نکرده‌اند  و  آنان  به  معبودان  خود  حق  خالقیت  نمی‌دهند)‌.  کسی  که  زمین  را  گاهواره  (‌زندگی  و  محل  آرامش‌)  شما  کرده  است  و  در  آن  راه‌هائی  به  وجود  آورده  است  تا  این  که  رهنمود  شوید.  و  آن  کسی  که  از  سوی  آسمان‌،  آبی  به  اندازه‌ی  لازم  باراند.  ما  با  چنین  آبی  زمین  مرده  را  زندگی  بخشیدیم‌،  همین  گونه  (‌که  زمینهای  مرده  با  نزول  باران  زنده  گردانده  می‌شوند،  شما  نیز  زنده  گردانده  می‌شوید  و)  بیرون  آورده  می‌شوید  (‌و  برای  حسـاب  و  کتاب  به  محشر  گسیل  می‌گردید)‌.  و  همان  کسی  است  که  همه‌ی  جفتها  (‌و  نرها  و  ماده‌ها،  اعم  از  انسانها  و  حیوانها  و  گیاه‌ها)  را  آفریده  است‌.  و  برای  شما  از  کشتیها  و  چهارپایان  مرکبهائی  تهیه  دیده  است  که  بر  آنها  سوار  می‌گردید  (‌و  راحت  و  سریع  راه  را  طی  می‌کنید  و  بدینجا  و آنجا  می‌روید.  خدا  این  مراکب  را  آفریده  است‌)  تا  این  که  بر  پشت  آنها  قرار  بگیرید،  و  هنگامی  که  بر  آنها  سوار  شدید  نعمت  پروردگار  خود  را  یاد  کنید  و  بگوئید:  پاک  و  منزه  خدائی  است  که  او  اینها  را  به  زیر  فرمان  ما  درآورد،  وگرنه  ما  بر  (‌رام  کردن  و  نگهداری‌)  آنها  توانائی  نداشتیم‌.  و  ما  به  سوی  پروردگارمان  بـازمی‌گردیم  (‌و  حساب  و  کتاب  نحوه  زندگی  دنیای  خود  را  بازپس  می‌دهیم)‌ .( زخرف/9-14)

بت‌پرستی  جاهلیت  میگفت‌:  فرشتگان  دخـتران  یزدانند. هر چند  عربهای  جاهلی  از  تولد  دختران  ناراحت  می‌شدند  و  دوست  نداشتند  دخترانی  داشته  باشند،  برای  خدا  دخترانی  انتخاب  می‌کردند  و  برمی‌گزیدند!  و  بجز  خدا  آن  دختران  را  نیز  می‌پرستیدند،  و  میگفتند:  ما  آنان  را  با  اراده  و  مشیت  خدا  می‌پرستیم‌.  اگر  خدا  می‌خواست  می‌توانست  از  پرستش  آنان  جلو  ما  را  بگیرد،  و  ما  هم  آنان  را  پرستش  نمی گردیم‌!  این  باور،  افسانه‌ای  بیش  نبود  و  از  انحراف  عقیده  پدید  آمده  بود.

در  این  سوره‌،  خداوند  با  منطق  خودشان  با  ایشان  رویاروی  می‌شود،  و  همچنین  با  منطق  روشن  فطرت  با  ایشان  به  استدلال  می‌پردازد  و  پیرامون  این  افسانه  صحبت  می‌کند،  افسانه‌ای‌که به طورکلی  بر  چیزی  تکیه  ندارد  و  مستند به  چیزی  نیست‌:

 (وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ (15) أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاکُم بِالْبَنِینَ (16) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ (17) أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ (18) وَجَعَلُوا الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ (19) وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (20) أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (21) بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ (22)‏ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ (23). 

مشرکان  از  میان  بندگان  یزدان‌،  برخی  را  پاره‌ای  از  او  می‌دانند  (‌چرا  که  فرشتگان  را  دختران  خدا  قلمداد  می‌کنند  و فرزند  هم  جزئی  از  وجود  پدر و  مادر است  که  به  صورت  نطفه  از  آنان  جدا  می‌شود)‌.  واقعاً  انسان  بس  ناسپاس  و  کفر پیشه‌ی  آشکاری  است‌.  آیا  از  میان  چـیزهائی  که  خدا  می‌آفریند،  دختران  را  برای  خود  برگزیده  است  و  پسران  را  ویژه‌ی  شما  کرده  است‌؟  در  حالی  که  هرگاه  یکی  ازآنان  را  به  همان  چیزی  مژده  دهند  که  نظیر  و  شبیه  برای  خـدای  مهربان  می‌سازد،  چهره‌اش  (‌از  فرط  ناراحتی‌)  سیاه  مـی‌شود  و  مملو  از  خشم  و  کین  می‌گردد! آیا  کسی  را  که  در  لابلای  زینت  و  زیور  پرورش  می‌یابد،  و  به  هنگام  گفتگو  و  کشمکش  در  بحث  و  مجادله  (‌به  خاطر  حیا  و  شرم  و  عاطفه‌ی  نازکی  که  دارد) ‌نمی‌تواند  مقصود  خودرا  خوب  وآشکار  بـیان  و  اثبات  کند،  (‌فـرزند  خـدا  می‌دانید  و  پسران  را  فرزند  خود؟‌!)‌.  آنان  فرشتگان  را  که  بندگان  خـدای  مهربانند،  مونث  بشمار  می‌آورند  (‌و  دختران  خدا  قلمداد  می‌نمایید!)‌.  آیا  ایشان  به  هنگام  آفرینش  فرشتگان  حضور  داشته‌اند  و  خلقتشان  را  مشاهده  نموده‌اند؟‌!  اظهار  و  گواهی  ایشان  (‌بر  این  عقیده‌ی  بی‌اساس‌،  در  نامه‌های  اعمالشان‌)  ثبت  و  ضبط  می‌شود  و  (‌در  روز  قیامت‌،  از  سوی  خدا)  بـازخواست  می‌گردند.  و  می‌گویند:  اگر  خدا  می‌خواست  ما  فرشتگان  را  پـرستش  نمی‌کردیم‌.  آنان  کم‌ترین  اطلاع  و  کوچکترین  خبری  از  این  (‌رضایت  الهی‌)  ندارند!  ایشان  سخنانشان  جز  بر  پایه‌ی  حدس  و  گمان  و  تخمین  نیست‌.  یا  این  که  ما  کتابی  را پیش  از  این  قرآن‌،  بدانان  داده‌ایم  و  آنان  بدان  چنگ  زده‌اند  (‌و  آن  کتاب  افتراء  ایشان  را  تایید  می‌کند؟‌)‌.  بلکه  ایشان  می‌گویید:  ما  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آئینی  یافته‌ایم  و  ما  نیز  بر  پی  آنان  می‌رویم  (‌و  راه  بت‌پرستی  را  در  پیش  می‌گیریم‌)‌. (‌زخرف/15-22) 

وقتی‌که  به  مشرکان‌گفته  شد:  شما  بتهای  سنگی  و  درختان  را  می‌پرستید،  و  شما  و  چیزهائی‌که  می‌پرستید  بجز  خدا  آتشگیره  و  هیزم  خـواهید  بود.  بجز  خدا  هر  معبودی  و  پرستشگرانش  به  آتش  دوزخ  می‌افتند.  این  سخن  روشن  و  آشکار  را  دگرگو‌نه برداشت‌کردند  و  آن  را  ماده‌ی  جدال  و  وسیله‌ی  ستیز  نمودند،  وگفتند:  پس  عیسی  چه  می‌شود،  عیسویان‌ که  او  را  پرستش‌کرده‌اند؟  آیا  او  به  آتش  دوزخ  می‌افتد؟  سپس  ادامه  دادند  وگفتند:  بتها  مجسمه‌های  فرشتگانند،  و  فرشتگان  دختران  یزدانند.  پس  ما  در  پرستش  خود  برای  بتها  برحق‌تر  و  بهتر  از  عیسویان  هستیم‌.  چه  آنان  عیسی  را  پرستش  و  عیسی  هم  انسان  است  و  سرشت  انسانی  دارد!

در  این  سوره  پرده  ازکجروی  ایشان  در  این  جدال  و  ستیزشان  به‌کنار  انداخته  می‌شود،  و  عیسی علیه السلام  تبرئه  می‏گردد  ازکارهائی‌که  پیروانش بعد  از  او  مرتکب  می‌شوند  و  او  در  همچون‌کارهائی  دخالت  ندارد  و  به  گناه  آن گرفتار  نمی‌آید:

 (وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57) وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ...).

هنگامی  که  فرزند  مریم  به  عنوان  مثال  ذکر  شد،  قوم  تو  از  آن  خندیدند  و  سر  و  صدا  به  راه  انداختند.  (‌مشرکان  ادامه  دادند)  و  گفتند:  آیا  (‌به  نظر  شما)  معبودهای  ما 

بهترند  یا  عیسی‌؟  (‌به  عقیده‌ی  شما  او  به  دوزخ  می‌رود،  پس  بگذار  ما  و  معبودهایمان  که  از  او  هم  بدترند  به  دوزخ  برویم‌!)‌.  آنان  این  مثال  را  جز  از  روی  جدال  بیان  نمی‌دارند.  بلکه  ایشان  گروهی  کینه‌توز  و  پرخاشگرند  (‌و  برای  مبارزه‌ی  با  تو  و  جلوگیری  از  حق‌،  به  اسـتدلال باطل  متوسل  می‌شوند)‌.  عیسی  بنده‌ای  بیش  نبود  که  ما  بدونعمت  خود  را  ارزانی  داشتیم  و  او  را  نمونه  و  الگوئی  برای  بنی‌اسرائیل  کردیم  ...  .(زخرف/57-59)   مشرکان‌گمان  می‌بردندکه  آنان  بر  دین  پدر  خود  ابراهیم  هستند،  و  ایشان  بدین  سبب  از  اهل‌کتاب  راهیاب‌تر  و  راه‌یافته‌ترند،  و  عقیده‌ی  ایشان  از  عقیده‌ی  آنان  خوبتر  و  برتر  است‌.  مشرکان  در  این  جاهلیت  بت‌پرستی  کورکورانه  دست  و  پا  می‌زدند.

یزدان  سبحان  در  این  سوره  آئین  ابراهیم  را  برایشان  روشن  می‌فرماید،  و  بدیشان  گوشزد  می‌نماید  که  آئین  ابراهیم  آئین  یگانه‌پرستی  سره  و  توحید  خالص  بوده  است‌،  و  سخن  یگانه‌پرستی  و  توحید  در  میان  بازماندگانش  باقی  و  برقرار  است‌،  و  پیغمبر صلی الله علیه و سلم   همان  یگانه‌پرستی  و  توحید  را  با  خود  برای  ایشان  به  ارمغان  آورده  است‌،  و  لیکن  آنان  از  این  آئین  و  از  خود  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  ‌استقبال‌کردند  و  پـذیره  رفتند  با  چیزی‌که  و  به‌گونه‌ای‌ که  سزاوار  نژاد  ابراهیم  نبوده  و  نیست‌:

 (وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (27) وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (28) بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى جَاءهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِینٌ (29) وَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ (30).  

(‌ای  پیغمبر!  برای  تکذیب‌کنندگان  معاصر  بیان  کن  گوشه‌ای  از  داستان  ابراهیم  را)‌.  وقتی  ابراهیم  به  پدر  و  قوم  خود  گفت‌:  من  از  معبودهائی  که  می‌پرستید  بیزارم‌.  بجز  آن  معبودی  که  مرا  آفریده  است‌.  (‌او  را  خواهم  پرستید)  چرا  که  او  مرا  (‌به  راه  حق‌)  رهنمود  خواهد  کرد.  ابراهیم  توحید  را  به  عنوان  شعار  یکتاپرستی  در  میان  قوم  خود  باقی  گذاشت،  تا  این  که  ایشان  (‌بدان  ایمان  آورده  و)  برگردند.  (‌مشرکان  امید  ابراهیم  را  برآورده  نکردند  و  بـرنامه‌اش  را  پیاده  ننمودند  و  من  هم  در  عقوبت  ایشان  عجله‌ای  نکردم‌)  بلکه  من  اینان  و  پدرانشان  را  از  مواهب  دنیا  بهره‌مند  ساختم  تا  (‌قرآن  فراخواننده‌ی  مردمان  به‌)  حق  (‌و  حقیقت‌)‌،  و  پیغمبر روشنگری  به  نزدشان  آمد.  هنگامی  که  قرآن  به  پیش  ایشان  آمد،  گفتند:  این  جـادو  است  و  ما  بدان  باور نداریم‌...  .(زخرف/26-30)   حکمت  خداوند  سبحان  را  درگزینش  پیغمبرش  صلی الله علیه و سلم    درک  و  فهم  نکردند.  معیارها  و  ارزشهای  ناچیز  زمینی  در  نزد  ایشان  ارج  و  بها  داشت‌،  معیارها  و  ارزشهائی ‌که  بدانها  خوی‌گرفته  بودند  و  عادت  داشتندکه  اشخاص  را  با  آنها  بسنجند  و  ارزیابی‌کنند.

در  این  سوره  ایزد  منان  تصورات  و  اقوال  ایشان  را  در  این  راستا  نقل  می‌فرماید،  و  با  معیارها  و  ارزشهای  حقیقی  بد‌انها  پاسخ  می‌دهد،  و  ناچیزی  معیارها  و  ارزشهائی  را  ذکر  می‌نمایدکه  آنان  آنها  را  معتبر  می‌دانند  و  والا  و  بالا  می‌انگارند:

 (وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31) أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ (32) وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ (33)‏ وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَسُرُراً عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ (34) وَزُخْرُفاً وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (35)  .

گفتند:  چرا  این  قرآن  بـر  مرد  بزرگواری  از  یکی  از  دو  شهر  (‌مکه  و  طائف‌)  فرو  فرستاده  نشده  است‌؟‌!  آیا  آنان  رحمت  پروردگار  تو  را  تقسیم  می‌کنند  (‌و  کلید  رسالت  را  به  هرکس  که  بخواهند  می‌سپارند؟‌)‌.  این  مائیم  که  معیشت  آنان  را  در  زندگی  دنیا  میانشان  تقسیم  کرده‌ایم‌،  و  برخی  را  بر  برخی  دیگر  برتریهائی  داده‌ایم‌،  تا  بعضی  از  آنان  بعضی  دیگر  را  بـه  کار  گیرند  (‌و  به  یکدیگر  خدمت  کنند)‌.  و  رحمت  پروردگارت  از  تمام  آنچه  جمع‌آوری  می‏کنند  بهتر  است  (‌که  نبوت  است  و  نبوت  از  همه‌ی  مقامات  برتر  است‌)‌.  اگر  (‌بهره‌مند  شدن  کفار  از  انواع  مواهب  مادی‌)  سبب  نمی‌شد  که  همه‌ی  مردم 

(تمایل  به  کفر  پیدا  کنند  و  در  گمراهی‌)  ملت  واحدی  گردند،  ما  برای  کسانی  که  به  خداوند  مهربان  باور  نمی‌داشتند  خـانه‌هائی  با  سقفهائی  از  نقره  فراهـم  می‌آوردیم‌،  و  بـرای  آنان  پله‌ها  و  نردبانهای  سیمین  ترتیب  می‌دادیم  که  از  آنها  بالا  روند.  (‌چرا  که  نعمت  چند  روزه‌ی  حیات  بی‌ارزش  است  و  در  مقابل  نعمت  جاویدان  آخرت  چیزی  به  حساب  نمی‌آید)‌.  و  برای  خـانه‌هایشان  درهائی  فراهم  می‌آوردیم‌،  و  تختهائی  نقره‌ای  که  بر  آنها  تکیه  می‌زنند  و  می‌لمند  ترتیب  می‌دادیم‌،  و  زر  و  زیور  و  انواع  وسائل  تجمّلی  و  زینت‌آلات  بدیشان  می‌دادیم‌.  امّا  همه‌ی  اینها  متاع  زندگی  این  جهانی  است‌،  و  آخرت  در  پیشگاه  پروردگارت  برای  پـرهیزگاران  آماده  است  (‌و  نعمت  سرای  جاویدان  که  از  آن  خداپـرستان  است‌،  با  نعمت  جهان  گذران  قابل  مقایسه  نیست‌)‌.    (‌زخر‌ف/31-35)

 آن‌گاه  حلقه‌ای  از  حلقه‌های  زنجیره‌ی  داستان  موسی علیه السلام  بافرعون  را  به  میان  می‌آورد.  در  این  داستان  روشن  می‌شودکه  فرعون  با  داشتن  همچون  معیارها  و  ارزشها  و  نعمتهای  ناچیز  و گذرائی  به خود  می‌بالد.  معیارها  و  ارزشها  و  نعمتهائی‌که  در  پیشگاه  خدا  ناچیز  و  بی‌ارج  هستند.  از  ناچیزی  و  بی‌ارجی  این  چیزها،  و  از  خواری  و  کوچکی  فرعونی‌که  بدین  چیزها  می‌بالد  و  می‌نازد،  سخن  می‌رود،  و  فرجامی  مطرح  می‌گرددکه  در  انتظار  فرعون  و  همه‌کسانی  است‌که  با  چنین  چیزهائی به خود می‌بالند  و  می‌نازند:

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (46) فَلَمَّا جَاءهُم بِآیَاتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَضْحَکُونَ (47)‏ وَمَا نُرِیهِم مِّنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (48) وَقَالُوا یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (49) فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ یَنکُثُونَ (50) وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ (52) فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ (54) فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (55) فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَمَثَلاً لِلْآخِرِینَ (56) .

ما  موسی  را  همراه  با  معجزات  خود  (‌که  دال  بر  حقانیت  پیغمبری  او  بود)  به  سوی  فرعون  و  درباریانش  روانه  کردیم‌.  (‌موسی  بدیشان‌)  گفت‌:  من  فرستاده‌ی  پروردگار  جهانیانم‌.  هنگامی  که  معجزات  ما  را  بدیشان  نمود،  ناگهان  همگی  بدانها  خندیدند  (‌و  موسی  و  کارهایش  را  به  مسخره  گرفتند  تا  به  دیگران  بفهمانند  که  دعوت  او  ارزش  برخورد  جدی  را  ندارد  وقابل  تامّل  و بررسی  نیست‌)‌.  هیچ  معجزه‌ای  بدیشان  نمی‌نمودیم  مگر  این  که  یکی  ازدیگری  بزرگ‌تر و مهم‌تر بود.  و (‌هنگامی  که  به  سرکشی  خود  ادامه  دادند  و  بر  لجاجت  خویش  افزودند)  ایشان‌ را  به  انواع  بلایا  گرفتار  کردیم  تا  ایــن  که  (‌از  گمراهی  خود)  برگردند  و  توبه  کنند.(‌هنگامی  که  بلایا  ایشان  را  فراگرفت،  از  موسی  کمک  طلبیدند)  و  گفتند:  ای  جادوگر!  پروردگار  خود  را  برایمان  با  توسل  به  عهدی  که  با  تو  کرده  است‌،  به  کمک  بخوان‌،  (‌تا  ما  را  از  این  درد  و  رنج  و  بلا  و  مصیبت  رهائی  بخشد،  و  مطمئن  باش  که‌)  ما  راه  هدایت  را  پیش  خواهیم  گرفت.  اما  هنگامی  که  عذاب  و  مصائب  را  از  ایشان  بدور  داشتیم  و  برطرف  ساختیم‌،  آنان  هرچه  زودتر  عهدشکنی  کردند.  فرعون  در  میان  قوم  خود  ندا  درداد  و  گفت‌:  ای  قوم  من‌!  آیا  حکومت  و  مملکت  مصر،  و  این  رودبارهائی  که  در  زیر  (کاخها  و  قصرهای‌)  من  روانند،  از  آن  من  نیست‌،  مگر  (‌ضعف  موسی  و  شکوه  مرا)  نمی‌بینید؟  اصلا  من  برترم  از  این  مردی  که  حقیر  و  ضعیف  (‌و  از  خانواده‌ی  پائین  و  از  طبقه‌ی  پستی‌)  است  و  هرگزنمی‌تواند  گویا  سخن  بگوید  و  مراد  خویش  را  روشن  بیان  دارد.  اگر  راست  می‏گوید  که  پیغمبر  خدا  و  دارای  مقام  والا  است  پس  چرا  دستبندهای  زرین  بدو  داده  نشده  است  (‌تا  دستبندها  نشانه‌ی  عظمت  و  ریاست  او  باشد؟‌)  و  یا  چرا  فرشتگان  همراه  او  نیامده‌اند  (‌تا  صداقت  گفتار  و  ادعای  رسالت  او  را  تایید  کنند  و برای  پیروزی  او  بکوشند  و  بـجنگند؟‌)‌.  فرعون  (‌برای  ادامه‌ی  خودکامگی  خود)  قوم  خویش  را  فرومایه  و  ناآگاه  بار  آورد  (‌و  آنان  را  در  سطح  پائینی  از  فرهنگ  و  رشد  فکری  نگاه  داشت‌)  و  ایشان  هم  از  او  فرمانبرداری  و  پیروی  کردند.  آنان  قومی  فاسق  (‌و  خارج  از  اطاعت  فرمان  خدا  و  حکم  عقل‌)  بودند.  هنگامی  که  ما  را  (‌با  افراط  در  فســـاد  واستمرار  در  طغیان‌)  بر  سرخشم  آوردند،  از  آنان  انتقام  گرفتیم  وبه  کیفرشان  رساندیم  و همه  را  (‌در  رودخانه‌ی  دریاگون  نیل‌)  غرق  کردیم‌.  ما  آنان  را  پیشگامانی  (‌در  کفر  و  زندقه‌)  و  پیشینیانی  (‌برای  کفار  و  فسقه‌)‌،  و  مثالی  عبرت‌انگیز  و  سرگذشتی  پندآمیز  برای  دیگران  ساخته‌ایم‌. (زخرف/46-56)    

پیرامون  این  افسانه‌های  بت‌پرستی،  و  پیرامون  این  انحرافهای  اعتقادی‌،  و  دور  و  بر  همین  معیارها  و  ارزشهای  درست  و  نادرست‌،  این  سوره  دور  می‌زند،  و  به  چاره جـوئی  آنها  بدان  شکلی  می‌پردازدکه  گذشت.  این‌کار  در  سه  مرحله  انجام  پذیرفته  است‌.  از  نخستین  آنها  پیش  از این  سخن  رفت‌.  به  برخی  از مواد  و موارد  مرحله‌های  دوم  و  سوم  اشاره‌کردیم‌،  و  آیاتی  از  این  سوره  را  در  باره  آنها گلچین ‌کردیـم‌.  هم  اینک  به  شرح  و  بسط  می‌نشینیم‌:

حم (1) وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ (2) إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3) وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (4) أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ (5) وَکَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (6) وَمَا یَأْتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (7) فَأَهْلَکْنَا أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشاً وَمَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ 

حا.  میم‌.  سوگند  به  قرآن‌،  که  خود  روشن  و  روشنگر  (‌عقائد  و  احکام  آسمانی‌)  است‌.  ما  قرآن  را  به  زبان  عربی  فراهم  آورده‌ایم  تا  شما  (‌بتوانید  پـی  به  اعجاز  آن  ببرید  و  معانی  و  مفاهیم  آن  را)  درک  کنید.  قرآن  که  در  لوح  محفوظ  در  پیش  ما  است‌،  والا  و  استوار  است‌.  آیا  ما  این  قرآن  را  (‌که  مایه‌ی  بیداری  و  راهیابی  شما  است‌)  از  شما  بازگیریم  (‌و  شما  را  به  خـود  واگذاریم  و  با  آیات  حیات‌بخش  آن  رهنمودتان  نسازیم‌)  بدان  خاطر  که  شما  مردمان  متجاوز  و  اسرافکارید؟‌!  (‌هرگز  چنین  نمی‌کنیم‌.  بلکه  قرآن  را  بر  شما  نازل  می‌نمائیم  تا  دلهائی  که  اندک  آمادگی  دارند،  تکان  بخورند  و  به  راه  آیید،  و  گمراهـانی  چون  شما،  فردای  قیامت  حـتی  در  دست  نداشته  باشند.  فرستادن  پیغمبری  به  سوی  شما  چرا  باید  عجیب  باشد؟  قبلا)  ما  پیغمبران  زیادی  را  به  میان  ملتهای  پیشین  روانه  کرده‌ایم‌.

این  سوره  با  دو  حرف  «‌حا.  میم‌»  می‌آغازد،  سپس  بر  آن  دو  این  فرموده  عطف  می‌گردد:

(وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ (2)).     

سوگند  به  قرآن‌،  که  خود  روشن  و  روشنگر  (‌عقائد  و  احکام  آسمانی‌)  است‌.

خداوند  سبحان  به  حا،  میم‌،  سوگند  می‌خورد،  همانگونه  که  به‌کتاب  روشن  و  روشنگر  سوگند  می‌خـورد.  حا،  میم  از  جنس‌کتاب  روشن  و  روشنگر  است‌،  یاکتاب  روشن  و  روشنگر  از  جنس  حا،  میم  است‌.  چه  این‌کتاب  روشن  و  روشنگر  در  شکل  واژگانی  خود  از  جنس  این  دو  حرف  است‌.  این  دو  حرف  -  بسان  بقیه  حروف  زبان  انسان  -  نشانه‌ای  از  نشانه‌های  شناخت  آفریدگاری  است  که  انسان  را  بدین  شکل  و  بدین  ساختار  آفریده  است‌،  و  این  اصوات  را  برای  ایشان  پدید  آورده  است‌.  بیش  از  یک  معنی  و  بیش  از  یک  مفهوم‌،  این  حروف  دارند  وقتی‌که  از  قرآن  سخن  می‌رود.

خداوند  سبحان  به  حا،  میم‌،  و  به‌کتاب  روشن  و  روشنگر  سوگند  یاد  می‌کند  بر  هدفی‌که  از  ساختن  و  پرداختن  این  قرآن  مراد  است  بدین  شکل  و  صورتی‌که  برای  عربها  آمده  است‌:

 إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (3).

ما  قرآن  را  به  زبان  عربی  فراهم  آورده‌ایم  تا  شما  (‌بتوانید  پی  به  اعجـاز  آن  ببرید  و  معانی  و  مفاهیم  آن  را)  درک  کنید.

هدف  این  است‌که  قرآن  را  بفهمند  وقتی‌که  آن  را  به  گویش  و  به  زبان  خـود  می‏یابند،  زبانی‌که  بدان  آشنایند.  قرآن  وحی  خداوند  بزرگوار و ایزد  سبحان  است‌.  آن  را  در  شکل  واژگانی خو‌د،  عربی  ساخته  است‌،  بدان  هنگام  که  عرب  را  برای  حمل  این  رسالت  گزیده  است‌،  به  خاطر  حکمت  و  فلسفه‌ای‌که  به گوشه‌ای  از  آن  در  سوره‌ی  شوری  اشاره‌کردیم‌.  و  به  خاطر  صلاحیتی‌ که  خدا  در  این  ملت  و  در  این  زبان  برای  حـمل  این  رسالت  و  رساندن  آن  به  دیگران،  سراغ  دارد.  خداوند  بهتر  از  هرکس  دیگری  می‌داند  رسالت  خود  را  به  دست  چه  کسی  و  چه‌کسانی  بسپارد.

آنگاه  منزلت  و  مرتبت  این  قرآن  را  در  پیشگاه  خو‌د،  و  قیمت  و  ارزش  آن  را  در  تقدیر  و  تدبیر  ازلی  و  ابد‌ی  خـویش‌،  بیان  می دارد:

 (وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (4)

قرآن  که  در  لوح  محفوظ  درپیش  ما  است‌،  والا و  استوار  است‌.

ما  به  بحث  و گفتگوی  مدلول  و  مفهوم  دقیق  اُ‌م‌‌ الکتاب  نمی‌پردازیم  و  نمی‌گوئیم ‌که  درست  چیست‌:  آیا  لوح  محفوظ  است‌،  یا  علم  ازلی  خدا  است‌.  چه  لوح  محوظ  یا  علم  ازلی  خدا  نیز  بسام  ام‌الکتاب  مدلول  و  مفهوم  دقیق  ندارند،  و  درست  نمی‌توان‌گفت‌که  چیستند  و  چگو‌نه‌اند.  ولیکن  مدلول  و  مفهومی  را  از  ام ا‌لکتاب  درمی‌یابیم‌که  به  تصور  ما  از  حقیقت‌کلی‌،‌کمک  می‌کند.  زمانی‌که  این  آیه  را  میخو‌انیم‌:

 وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ (4)

قرآن  که  در  ام‌الکتاب  در  پیش  ما  است‌،  والا  و  استوار  است‌.

ما  ارزش  اصلی  ثابت  این  قرآن  را  در  علم  خدا  و  ارزیابی  او،  احساس  می‌کنیم‌.  و  این  ما  را  بس  است‌.  این  قرآن  «‌علی‌:  والا»  است  .  .  .  «‌حکیم:  مستحکم  و  خلل‌ناپذیر»  است  .  .  .  اینها  دو  صفت  هستند،  دو  صفتی  که  خلعت  حیات  عاقل  را  به  تن  قرآن  می‌کنند.  بلی‌که  قرآن  چنین  است‌!  انگار  درکالبد  قرآن  روح  و  جان  است‌.  روح  و  جانی‌که  دارای  نشانه‌ها  و  ویژگیهای  خود است  و  با  روحها  و  جانهائی  هماهنگ  است‌که  آن  را  می‌پسایند  و  با  آن  تماس  پیدا  می‌نمایند.  قرآن  با  والائی  و  حکمتی‌که  دارد  بر  انسانها  نظارت  می‌نماید  و  ایشان  را  طبق  سرشت  و  ویژگیهائی‌که  دارد  هدایت  می‌دهد  و  رهبری  می‌کند.  قرآن  در  درک  و  فهم  انسانها  و  در  زندگی  ایشان‌،  ارزشها  و  اندیشه‌ها  و  حقایقی  را  پدید  می‌آوردکه  این  دو  صفت  «‌علی‌»  و  «‌حکیم‌،‌»  بر  آنها  منطبق  می‌گردد.

بیان  این  حقیقت  تضمین  می‌کند  مردمانی‌که  این  قرآن  به  زبان  ایشان  نازل گردیده  است  ارزش  هدیه‌ی  بزرگی  را  احساس‌کنند،  و  ارزش  نعمتی  را  بدانندکه  خدا  بدیشان  داده  است‌.  قرآن  برایشان  روشن  می‌کندکه  چه  اندازه  اسراف  زشتی  داشته‌اند،  اسراف  در  رویگردانی  ایشان  از  آن  و  سبک  داشتن  آن‌.  و  بیان  می‌داردکه  مردمان  چـه  اندازه  سزاوار  عدم  توجه  و  لائق  روی‌گردانی  هستند.  باید  بدیشان  توجه  نکرد  و  اهمّیت  نداد.  بدین  خاطر  قرآن  بدیشان  و  به  اسراف  آنان‌گوشه  می‌زند،  و  ایشان  را  به  رهاکردنشان  و  توجه  ننمودن  بدیشان  تهدید  می‌کند  و  بیم  می‌دهد،  به  سبب  اسرافی‌که  ورزیده‌اند:

(أَفَنَضْرِبُ عَنکُمُ الذِّکْرَ صَفْحاً أَن کُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِینَ (5)   

آیا  ما  این  قرآن  را  (‌که  مایه‌ی  بیداری  و  راهیابی  شما  است‌)  از  شما  بازگیریم  (‌و  شما  را  به  خود  واگذاریم  و  با  آیات  حیات‌بخش  آن  رهنمودتان  نسازیم‌)  بدان  خاطر  که  شما  مردمان  متجاوز  و  اسرافکارید؟‌!  (‌هرگز  چنین  نمی‌کنیم‌.  بلکه  قرآن  را  بر  شما  نازل  می‌نمائیم  تا  دلهائی  که  اندک  آمادگی  دارند،  تکان  بخورند  و  به  راه  آیید،  و  گمراهانی  چون  شما،  فردای  قیامت  حـتی  در  دست  نداشته  باشنــد) .

واقعاً  جای  شگفت  بوده  است  و  هنوزکه  هنوز  است  جای  شگفت  است‌،  این‌که  یزدان  سبحان  با  همه‌ی  عظمت  و  والائی  و  بی‌نیازی‌ای  که  دارد  به  این  دسته  از  انسانها  توجه  فرماید  و  اهمّیت  بدهد،  و  برایشان  به  زبان  خودشان  کتابی  را  فرو  فرستد،  کتابی  که  برای  آنان صحبت  می‌کند  از  آنچه  در  دلها  و  درونهایشان  است‌،  و  برایشان  از  مسائل  مربوط  به  زندگیشان  پرده  برمی‏دارد،  و  راه  هدایت  را  برایشان  روشن  می‌سازد،  و  داستانهای  پیشینیان  را  برایشان  می‌گوید،  و  آنان  را  به  قانون  و  سنت  خدا  در  باره گذشتگان  و  از  دنیا  رفتگان  تذکر  می‌دهد  .  .  .  با  وجود  همه‌ی  اینها  این  دسته  از  مردمان  سستی  می‌کنند  و  به  این‌کتاب  پشت  می‌کنند  و  از  حق  و  حقـیقت  رویگردان  می‌شوند!

واقعاً  تهدید  خوفناک  و  هراس‌انگیزی  است‌که  یزدان  سبحان  بدیشان  اشاره‌کند  و  بفرماید  آیا  به  سبب  تجاوز  از  حد  وگمراهی  بیش  از  اندازه‌ی  شما،  رعایت  و  عنایت  خو‌د  را  از  شما  بازگیریم  و  شما  را  ا‌ز  حساب  وکتاب  خود  نترسانیم‌؟‌!

درکنار  این  تهدید  و  بیم،  ایشان  را  یادآور  می‌کند  به  قانون  و  سنت  خدا  در  باره  تکذیب‌کنندگان  حق  و  حقیقت‌،  بعد  از  آن‌که  پیغمبرانی  به  سویشان  روانه  شده‌اند  و  به  میانشان  آمده‌اند:

 (وَکَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِیٍّ فِی الْأَوَّلِینَ (6) وَمَا یَأْتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (7) فَأَهْلَکْنَا أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشاً وَمَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِینَ (8).

 (فرستادن  پیغمبری  به  سوی  شما  چرا  باید  عجیب  باشد؟  قبلا)  ما  پیغمبران  زیادی  را  به  میان  ملتهای  پیشین  روانه  کرده‌ایم‌.  هیچ  پیغمبری  به  پیش  آنان  نمی‌آمد،  مگر  این  که  او  را  مورد  استهزاء  قرار  می‌دادند.  (‌رویگردانیها  و  تمسخرها  هم  بی‌کیفر  نمانده  است‌)  و  ما  کسانی  را  هلاک  کرده‌ایم  که  نیرومندتر  از  اینها  هم  بوده‌اند  و  قدرت  بیشتری  هم  داشته‌اند.  نمونه‌هائی  از  داستان  پیشینیان  (‌بارها  در  قرآن  به  میان  آمده  و)  گذشته  است‌.

آنان  انتظار  چه  چیز  را  دارند؟  خداوندکسانی  را  نابود  کرده  است‌که  نیرومندتر  از  ایشان  بوده‌اند،  آن‌کسانی‌که  پیغمبران  را  تمسخر  می‌کرده‌اند،  بدان  شکل  که  اینان  تمسخر  می‌کنند.

*

عجیب  این  است  این‌گونه  مردمان  به  وجود  خدا  اعتراف  داشتند،  و  معتقد  بودندکه  خدا  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است  و  هستی  بخشیده  است‌،  امّا  با  این  وجود  نتائج  طبیعی  این  اعتراف  و  اعتقاد  را  نشان  نمی‌دادند  و  در  پـی  نمی‌آوردند،  از  قبیل‌:  خدا  را  به  یگان  پرستیدن  و  تنها  بدو  روکردن  و  مدد  و  یاری  خواستن  .  .  .  بلکه  برای  خدا  شرکاء  و  انبازهائی  قرار  می‌دادند. برخی  از  چهارپایان  را  خاص  انبازها  می‌دانستند  و  به  بتها  اختصاص  می‌دادند.  از  دیگر  سو گمان  می‏بردند  فرشتگان  دختران  خدایند،  و  جز  خدا  ایشان  را  در  شکل  و  پیکره‌ی  بتها  می‌پرستیدند!

قرآن  به  این  اعتراف  و  اعتقادشان  می‌پردازد،  و  نتائج  آن  اعتراف  و  اعتقاد  را  ذکر  می‌کند،  و  آنان  را  متوجه  منطق  فطرت  می‌سازد،  منطقی  که  ایشان  از  آن  دوری  می‌گزینند  وکناره‌گیری  می‌کنند.  بدیشان  هـم  تذکر  می‌دهد  وظیفه‌ی  لازم  در  مقابل  نعمتی‌که  خدا  بدانان  داده  است  چیست‌،  نعمتی  همچون‌کشتیها  و  چهارپایانی‌که  خدا  برایشان  آفریده  است  و  در  دسترسشان  قرار  داده  است‌.  آنگاه  با  منطق  خودشان  در  باره  ادعائی‌که  در  باره  فرشتگان  داشتند،  با  ایشان  مباحثه  و  مجادله  می‌کند:

 (وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (9) الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10)‏ وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (11) وَالَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (13) وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ (14) .

اگر  از  مشرکان  بپرسی  که  چه  کسی  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است‌،  قطعاً  خواهند  گفت‌:  خداوند  باعزت  و  بس  آگاه.  (‌چرا  که  می‌دانند  بـتهای  ایشان  چنین  کاری  را  نکرده‌انـد  و  آنـان  به  معبودان  خود  حـق  خالقیت نمی‌دهند)‌.  کسی  که  زمین  را  گهواره  (‌زندگی  و  محل  آرامش‌)  شما  کرده  است  و  در  آن  راه‌هائی  به  وجود  آورده  است  تا  این  که  رهنمود  شوید،  و  آن  کسی  که  از  سوی  آسمان‌،  آبی  به  اندازه‌ی  لازم  باراند.  ما  با  چنین  آبی  زمین  مرده  را  زندگی  بخشیدیم‌،  همین  گونه  (‌که  زمینهای  مرده  با  نزول  باران  زنده  گردانده  می‌شوند،  شما  نیز  زنده  گردانده  می‌شوید  و)  بیرون  آورده  می‌شوید،  (‌و  برای  حساب  و  کتاب  به  محشر  گسیل  می‌گردید)‌.  و  همان  کسی  است  که  همه‌ی  جفتها  (‌و  نرها  و  ماده‌ها،  اعم  از  انسانها  و  حیوانـها  و  گیاه‌ها)  را  آفریده  است‌.  و  برای  شما  از  کشـتیها  و  چهارپایان  مرکبهائی  تهیه  دیده  است  که  بر  آنها  سوار  می‌گردید  (‌و  راحت  و  سریع  راه  را  طی  می‌کنید  و  بدینجا  و  آنجا  می‌روید.  خدا  این  مرکبها  را  آفریده  است‌)  تا  این  که  بر  پشت  آنها  قرار  بگیرید،  و  هنگامی  کـه  بر  آنها  سوار  شدید  نعمت  پروردگار  خود  را  یاد  کنید  و  بگوئید:  پاک  و  منزه  خدائی  است  که  او  اینها  را  به  زیر  فرمان  ما  درآورد،  وگرنه  ما  بر  (‌رام  کردن  و  نگهداری‌)  آنها  توانائی  نداشتیم‌،  و  ما  به  سوی  پروردگارمان  بازمی‌گردیم  (‌و  حساب  و  کتاب  نحوه‌ی  زندگی  دنیای  خود  را  بازپس  می‌دهیم‌) .

عربها  عقیده‌ای  داشتند.  چنین  گمان  می‏بریم  که  عقیده‌ی  ایشان  بقایای  دیـن  حنیف  و  حقگرای  نخستین  ابراهیم علیه السلام  است‌،  ولیکن  آئین  توحیدی  ابراهیم   علیه السلام  آمیزه‌ی  دروغ  گردیده  است  و  انحراف  پذیرفته  است  و  افسانه‌هائی  بدان  وارد  شده  است‌.  از  آئین  ابراهیمی  چیزهائی  در  عقیده‌ی  عربها  برجای  بوده  است‌که  فطرت  نمی‌تواند  منکر  آن  شود.  از  قبیل‌:  اعتقاد  به  آفریدگاری  برای  این  جهان‌،  آفریدگاری‌که  خدا  نام  دارد.  چرا  که  ممکن  نیست  -‌برابر  منطق  فطرت  و  بداهت  آن  -‌این  جهان  بدین  نظم  و  نظام  بدون  آفریدگار  پدید  آمده  باشد،  و  امکان  ندارد  چیزی  جز  خدا  آن  را  آفریده  باشد.  آنان  هرچند  از  این  حقیقت  آگاه  بودند،  حقیقتی‌که  فطرت  آشکارا  آن  را  فریاد  می‌دارد  همین‌که  شکل  ظاهری  جهان  را  می‏بیند،  ولی  به  چیزهائی‌که  در  فـراسوی  آن 

نهفته  است  و  از  مقتضیات  سرشتی  آن  است‌،  اعتراف  نمی‌نـمـودند  و  آن  چیزها  را  نمی‌پذیرفتند:

(وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ (9).    

اگراز  مشرکان  بپرسی  که  چه‌کسی  آسمانها  و  زمین‌را  آفریده  است‌؟  قطعاً  خواهند  گفت‌:  خداوند  باعزت  و بس  آگاه.  (‌چرا که  می‌دانـد  بتهای  ایشـان  چنین‌کاری  را  نکرده‌اند  وآنان  به  مـعبودان  خود  حق  خالقیت  نمی‌دهند) .

روشن  است‌که  این  دو  صفت‌: ( الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ : با  عزت  و  بس  آگاه)  جزو  سخنان  مشرکان  نبوده  است‌.  آنان  اعتراف  می‌کردند  به  این‌که‌کسی‌که  آسمانها  و  زمین  را  آفریده  است  «‌خدا»  است  .  .  .  ولیکن  ایشان  خدا  را  با  صفاتی  نمی‌شناختندکه  اسلام  آنها  را  با  خود  آورده  است‌،  صفات  مثبتی‌که  ذات  خدا  را  در  حیات  ایشان  و  در  حیات  این  جهان‌کاملا  موثر  وکارآ  می‌سازد.  آنان  خدا  را  آفریدگار  این  جهان‌،  و  هـمچنین  آفریدگار  خود  می‌دانستند.  ولیکن  آنان  برای  خدا  شرکاء  و  انبازهائی  قرار  می‌دادند،  چون  ایشان  خدا  را  با  صفات  خاصی  نمی‌شناختندکه  از  خدا  شرک  و  انباز  را  نفی  مـی‌کند  و  آن  را  نادرست  و  خرافه  می‌شمارد.

قرآن  در  اینجا  بدیشان  یاد  می‌دهد  خدائی‌که  اعتراف  و  اقرار  می‌کنیدکه  او  آفریدگار  آسمانها  و  زمین  است‌،  همو  (‌العزیز الرحیم:  با  عزت  و  بس  آگاه‌)  است  .  .  .  او  قادر  و  توانا  و  بس  آگاه  و  دانا  است‌.  از  اعتراف  و  اقرارشان ‌کار  را  می‌آغازد،  و گام  به گام  در  پرتو  این  اعتراف  و  اقرار،  ایشان  را  جلو  می‏برد،  وگامهای  پیاپی  با  آنان  برمی‌دارد‌.

سپس‌گام  دیگری  ایشان  را  راه  می‏برد  و  در  آن  آنان  را  با  صفات  یزدان  سبحان  آشنا  می‏گرداند،  و  بدیشان  تذکر  می‌دهدکه  خدا  پس  ازآفرینش  ایشان  در  حق  آنان  چه  لطف  وکرم  و  فضل  و  فیضـی  داشته  است‌:

(الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10)‏.  

کسی  که  زمین  را  گاهواره  (‌زندگی  و  محل  آرامش‌)  شما  کرده  است   و در آن  برای ‌شما  راه‌هائی  به  وجود  آورده  است  تا  این  که  رهنمود  شوید.

حقـیقت  تبدیل  این  زمین  به‌گهواره‌ی  انسان  را  هر  عقلی  در  هر  نسلی  به  شکلی  از  اشکال  درک  و  فهم  می‌کند.  کسانی‌که  اولین  بار  مخاطبان  این  قرآن  بودند  و  آن  را  پیش  از  دیگران  دریافت  می‌کردند،  چه  بساگهواره  شدن  زمین  را  چنین  برداشت  و دریافت  نبوده‌اندکه  زمین  زیر  پـاهایشان  برای  سیر  و  سیاح  و گردش  و  حرکت  و  کشت  و زرع‌،  و  به  طور  عام  برای  زندگی  در  آن  و  رشد  و  نمو  و  ترقی  و  پیشرفت  هـمگان  آماده  و  مهیا  است‌.  امروز  ما  این  حقیقت  را  درگستره‌ی  فراخ‌تر  و  به  شکل  ژرف‌تر  درک  و  فهم  می‌کنیم‌،  بدان  اندازه‌که  دانش  ما  به  سرشت  این  زمین  و  تاریخ  دور  و  دراز  و  بعید  و  قریب  آن  پـی  برده  است‌،  تازه  اگر  نظریه‌های  ما  در  این  باره  صحیح‌،  و  سنجشها  و  ارزیابیهای  ما  راست  و  درست  باشد.کسانی‌که  بعد  از  ما  به  جهان  پای  می‏گذارند  از  این  حقیقت  چیزی  را  درک  و  فهم  می‌کنندکه  ما  درک  و  فهم  نکرده‌ایم‌.  مدلول  و  مفهوم  این  نص‌،  فراخی  و  ژرفا  پیدا  می‌کند  و  آفاق  و کرانه‌های  آن گسترده‌تر  و  بیشتر  مـی‌شود،  هر  زمان‌که  آگاهـی  زیادتر  و  دانش  افزونتر  و  پیشرفته‌تر  می‏گردد،  و  مجهولات  بر‌ای  این  انسان  برطرف  و  بر  معدماتش  افزوده  می‌شود.

ما  امروزه  حقیقت  تبدیل  زمین  به گهواره‌ی  جنس  بشری  را  درک  و  فهم  بکنیم،  و  می‌دانیم  چگونه  انسان  در  زمین  راه‌های  زندگی  را  پیدا  می‌کند.  این  ستاره  تغییرات  و  تبدیلات  پیاپی  را  به  خود  دیده  است‌،  تاگهواره‌ی  آدمیزادگان گردیده  است‌.  در  لابلای  این  تغییرات  و  تبدیلات،  سطح  زمین  از  صخره  سنگهای  خشک  و  لخت  به  خاک  شایسته  و  بایسته‌کشت  و  زرع  تبدیل  شده  است‌،  و  از  ترکیب  ایدروژن  و  اکسیژن  روی  زمین  آب  به  وجود  آمده  است‌.  وکم‌کم  از  سرعت‌گردش  آن  پیرامون  خودکاسته  شده  است  تا  به‌گردش  امروزی  رسیده  است  و  به گو‌نه‌ای  درآمده  است‌که  حرارت  آن معتدل گردیده  است  و  صلاحیت  پذیرش  و  پیدایش  حیات  را  داشته  است‌.  سرعت  آن  به‌گونه‌ای  درآمده  است‌که  چیزها  و  زنده‌ها  ـ  سطح  آن  مانده‌اند  و  به هوا  پـرت  نگردیده‌اند  و  در فضا   پخش  و  پراکنده  نشده‌اند!  در  باره  این  حقیقت  چیز  دیگری  راکه  می‌دانیم  این  است  خداوند  بزرگوار  در  این  ستاره  از  جمله‌ی  ویژگیهائی‌که  به  ودیعت  نهاده  است  ویژگی  نیروی  جاذبه  است‌.  از  راه  نیروی  جاذبه،  لایه‌ای  از  هو‌ا  را  نگاهداری  می‌کند.  این  لایه‌ی  هوا[1] موجب  حیات  است‌.  اگر  این  لایه‌ی  هوای  محیط  بر  این  ستاره  از  نیروی  جاذبه  زمین  بگریزد،  ممکن  نیست  بر  روی  زمین  حیات  بماند،  همـان‌گونه‌که  بر  سطح  ستاره‌های  دیگری‌که  نیروی  جاذبه  آنها  کاهش  یافته  است  و  ناچیز گردیده  است  و  درنتیجه  هوای  آنها  گریز  پیدا  کرده  است  همچون  ماه‌،  حیات  وجود  ند‌ارد!  آفریدگار  جهان‌،  خود  این  نیروی  جاذبه  را  با  عـوامل  دافعه‌ی  ناشی  از  حرکت  زمین‌،  متعادل  و  همآهنگ  فرموده  است‌.  درنتیجه  چیزها  و  زنده‌ها  به  فضا  پرت  نمی گردند  و  در گستره‌ی  هستی  پخش  و  پـراکنده  نمی‌شوند!  از  دیگر  سو  انسان  در  سایه‌ی  نیروی  جاذبه  زمین  انسانها  و  سائر  جانداران  می‌توانند  روی  سطح  زمین  حرکت‌کنند.  اگر  نیروی  جاذبه  از  این  اندازه‌ی  مناسب  فعلی  بیشتر  می‌شد،  چیزها  و  زنده‌ها  به  زمین  می‌چسبیدند  و  جابه‌جائی  و  حرکت  آنها  ناممکن  می‌گردید  یا  دشوار  می‌شد.  این  از  یک  سو،  از  دیگر  سو  فشار  هوا  بر  زمین  افزایش  می‌یافت  و  چیزها  و  زنده‌هاکاملا  به  زمین  می‌چسبیدند،  یا  فشار  هوا  آنها  را  له  می‌کرد،  همان‌گو‌نه ‌که  ما  مگسها  و  پشه‌ها  را گاهی  با  ضربه  چیزی‌که  هوا  را  فشرده  می‌سازد  له  می‌کنیم‌،  بدون  این‌که  دستمان  به  مگسها  و  پشه‌ها  برسد!  اگر  این  فشار  هوا کم‌تر  و  سبکتر  از  آنچه  هست  می‌شد،  سینه‌ها  و  شریانها  سخت  منفجر  می‌گردیدند!

از  جمله‌ی  چیزهای  دیگری‌که  از  حقیقت  تبدیل  زمین  به  گهواره،  و  امکان  وجود  جاده‌ها  و  راه‌هـا  در  آن  برای  زندگی،  یکی  نیز  این  است  آفریدگار  توانا  و  دانا  در زمین  هماهنگیها  و  همآوائیهای گوناگونی  را  مقرر  و  مقدر  فرموده  است‌.  این  هماهنگیها  و  هــآوائیها  همه  با  هم  اجازه  می‌دهند  این  انسـان  وجود  داشته  باشد  و  زندگی  برای  او  میسر  و  آسان‌گردد.  اگر  یکی  از  این  هماهنگیها  و  همآوائیها  خلل  بپذیرد،  این  زندگی  ناممکن  و  یـا  دشوار  می‏گردد.  از  جمله‌ی  این  هماهنگیها  و  همآوائیها،  هماهنگیها  و  همآوائیهای  است‌که  ذکرکردیم‌.  دیگر  این‌که  خداوند  سبحان  مقدار  آبهای  روی  زمین  را  در  اقیانوسها  و  دریاها  به  اندازه‌ای  آفریده  است‌که  برای  مکیدن  گازهای  سمی  کافی  و  بسنده  باشد،  گازهای  سمّی‌ای‌که  از  فعل  و  انفعالات  بسیاری  پدید  می‌آیندکه  روی  زمین  انجام  می‏گیرند.  آبهای  زمین  جو  زمین  را  پیوسته  در  حالتی  نگاه  می‌دارندکه  زندگی  را  برای  زنده‌ها  ممکن‌گرداند.  هماهنگی  و  همآوائی  دیگری  این  است‌که  خداوند گیاهان  را  وسیله‌ی  موازنه‌ی  اکسیژنی‌کرده  است‌که  زنده‌ها  آن  را  می‌مکند  تا  با  آن  زندگی‌کنند  و  زنده  بمانند.گیاهان  هنگام ‌کربن‌گیری  تولید  اکسیژن  می‌کنند.  اگر  این  موازنه  نبود،  زنده‌ها  بعد  مدت  زمانی  خفه  می‌شدند.

به  همین  منوال‌،  و  بر  این  روال‌،  هماهنگیها  و  همآوائیهای  زیادی  وجود  داردکه  مصداق  مفاهیم  و  معانی  بی‌شمار  این  حقیقت  هستند:

  ( الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْداً وَجَعَلَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلاً).    

 زمین  را  گاهواره  (‌زندگی  و  محل  آرامش‌)  شما  کرده  است  و  در آن  راه‌هائی  برای  شما  به  وجود  آورده  است‌.  هر  روز  همآهنگیها  و  همآوائیهای  تازه‌ای  برایمان‌کشف  می‌شود،  و  بر  مفاهیـم  و  معانی‌ای  افزوده  می‌گرددکه  مخاطبان  نخستین  این  قرآن  درک  و  فهم  می‌کرده‌اند.  همه‌ی  اینها  دال  بر  قدرت  وگواه  بر  دانش  آفریدگار  آسمانها  و  زمین  است‌،  آفریدگار  توانا  و  دانا.  هـه‌ی  اینها  به  دل  و  خرد  انسانها  دست  قدرتمند  و  اداره‌کننده‌ی  جهان  را  نشان  می‌دهد.  تا  بدانجاکه  چشم‌کار  می‌کند  و  می‏بیند،  و  تا  بدانجاکه  به  ذهن  می‌رسد  و  مرغ  خیال  می‌تواند  بال  و  پر  بزند،  همآهنگیها  و  همآوائیها  دیده  می‌شود  و  جلوه‌گر  می‌آید،  و  انسان  متوجه  می‌شودکه  انسان  بیهوده  آفریده  نشده  است  و  خود  به  خود  پدید  نیامده  است  و  به  خود  رها  نگردیده  است‌.  بلکه  این  دست  قدرتمند  و  اداره‌کننده‌ی  آفریدگار  است‌که  انسان  را  محافظت  و  مراقبت  می‌نماید  و  او  را  می‌پاید،  وگام  به  گام  او  را  به  جلو  منتقل  می‌کند،  وکارش  را  در  هرگامی  ازگامهایش  در  زندگی،  و  پیش  از  زندگی،  و  بعد  از  زندگی‌،  برعهده  می‌گیرد  و  سرپرستی  می‌کند.

 (لَّعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (10)‏.

تا  این  که  رهنمود  شوید.

تدبر  و  تفکر  در  باره  این  جهان‌،  و  در  باره  قو‌انین  و  سنن  همآهنگی ‌که  در  آن  است‌،  هدایت  دل  را  به  سوی  آفریدگار  این  جهان‌،  و  به  سوی  به  ودیعت گذارنده‌ی  این  همه  نظم  و  نظام  دقیق  و  عجیب  را  تضمین  می‌کند.

آن‌گاه‌گام  دیگری  ایشان  را  در  راه  پیدایش  حیات  و  زنده‌ها  به  پیش  می‏برد،  پیدایش  حیات  و  زنده‌ها  بعد  از  آن‌که  زمین  را  برای  انسان  آماده‌کرده  است  جـاده‌ها  و  راه‌ها  را  در  زمین  برای  زندگی  مهیا  و  آماده  نموده  است‌:

(وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (11) . 

و  آن  کسی  که  از  سوی  آسمان‌،  آبی  به  اندازه‌ی  لازم  باراند.  ما  با  چنین  آبی  زمین  مرده  را  زندگی  بخشیدیم‌،  همین  گونه  (‌که  زمینهای  مرده  با  نزول  باران  زنده  گردانده  می‌شوند،  شما  نیز  زنده  گردانده  می‌شوید  و)  بیرون  آورده  می‌شوید،  (‌و  برای  حساب  و  کتاب  به  محشر  گسیل  می‌گردید)

آبی‌که  از  آسمان  نازل  مـی‌گردد،  هر  انسانی  آن  را  می‌شناسد،  و  هر  انسانی  آن  را  می‏بیند.  ولیکن  بیشتر  مردم  به  خاطر  طول  انس  و  الفت  به  آب  و  تکرار  آن‌،  از  کنار  این  واقعه‌ی  شگفت  می‌گذرند،  بدون  این  که  بیدار  شوند  و  بدون  این‌که  تکانی  بخورند.  ولی  محمّد  صلی الله علیه و سلم     فرستاده‌ی  خدا،  قطره‌های  آب  را  با  عشق  و  علاقه  وگرمی  و  شادی  دریافت  می‌کرد،  چون  این  قطره‌ها  از  سوی  خدا  به  ســوی  او  آمده  است‌.  چراکه  دل  زنده‌ی  او،  اثر  ساختار  خداوند  زنده  را  در  این  قطره‌ها  درک  و  فهم  می‌کرد،  و  دست  سازنده‌ی  او  را  می‌دید!  دل  به  خدا  رسیده  باید  این  چنین  قطرات  آب  را  بنگرد  و  ببیند،  و  قوانین  و  سنن  خدا  را  درگستره‌ی  این  هستی  لمس  نماید  و  بپساید.  چه  این  قطرات  زاده‌ی  همین  قوانین  و  سننی  است‌که  دست‌اندرکار  این  جهان  است‌.  چشم  خدا  آن  قطرات  را  می‌پاید  و  دست  خدا  در  ساختار  هر  بار  آن  و  در  هر  قطره‌ی  آن  دخالت  دارد.  از  حرارت  وگرمی  این  حقیقت  نمی‌کاهد،  و  تاثیر  آن  را  پائین  نـمی‌آورد،  این‌که  اصل  آب  بخاری  است‌که  از  زمین  بالا  می‌رود،  و  در  نواحی  فضا  انباشته  می گردد.  آیا  چه‌کسی  این  زمین  را  پدید  آورده  است‌؟  چه  کسی  در  بخار  خاصیت  بالا  رفتن  را  قرار  داده  است‌؟  چه‌کسی  حرارت  وگرما  را  بر  بخار  مسلط‌گردانده  است‌،  و  خاصیت  انباشته  شدن  بخار  در  اقطار  و  نواحی  فضا  را  به  بخار  بخشیده  است‌؟  چه  کسی  در  جهان  ویژگیها  و  خصائص  دیگری  را  به  ودیعت  نـهاده  است‌،  ویژگیها  و  خـصائصی‌که  بخار  انباشته  را  با  الکتریسیته  تلقیح  می‌کند،  الکتریسیته‌ای‌که  دارای  بار  مثبت  و  بار  منفی  است‌،  مثبت  و  منفی  همدیگر  را  جذب  می‌کنند،  سپس  تخلیه‌ی  الکریسیته  انجام  می‏پذیرد  و  آب  میبارد  و  پائین  می‌آید؟  الکتریسیته  چیست‌؟  این  چیست  و  آن  کدام  خصائص  و  اسراری  است‌که  همه  و  همه  به  بارش  آب  منتهی  می‌شوند؟  ما  توده‌های  سنگینی  از  علم  و  دانش  را  بر  ذهن  و  شور  خود  می‌اندازیم‌،  و  این  توده‌های  سنگین  ما  را  از  تاثیر  نغمه  و  نوای  این  جهان  شگفت  بازمی‌دارد،  به  جای  این‌که  از  علم  و  دانش‌،  شناخت  و  معرفتی  به  هم  رسانیم‌که  ذهن  و  شعور  ما  را  تیز  و  هوشیار،  و  دلهای  ما  را  رقیق  و  لطیف  و  بیدار  گرداند!

(وَالَّذِی نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ).

و  آن  کسی  که  از  سوی  آسمان‌،  آبی  به  اندازه‌ی  لازم  باراند

آب  به  اندازه‌ی  لازم  و  سنـجیده  و  برکشیده  است‌.  زیاد  نمی‌شود  تا  غرق‌گرداند،  وکم  نمی‌گردد  تا  زمین  بخشکد  و  حیات  از  میان  رود.[2]  ما  این  هماهنگی  و  همآوائی  شگفت  را  می‏بینیم،  و  امروزه  ضرورت  آن  را  برای  پدید  آوردن  حیات  و  دوام  آن  همان‌گونه‌که  خدا  خواسته  است  می‌شناسیم‌.

 (فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّیْتاً).

ما  با  چنین  آبی  زمین  مرده  را  زندگی  بخشیدیم‌.

(انشار)‌که  مصدر  فعل  (انشرنا)  است  به  معنی  زنده  گرداندن  و  حیات  بخشیدن  است‌.  حیات  به  دنبال  آب  پدیدار  می‏گردد.  هر  چیز  زنده‌ای  هم  از  آب  آفریده  شده  است‌[3].

 (کَذَلِکَ تُخْرَجُونَ (11).

همین  گونه  (‌که  زمینهای  مرده  با  نزول  باران  زنده  گردانده  می‌شوند،  شما  نیز  زنده  می‌شوید  و)  بیرون  آورده  مـی‌شوید  (‌و  برای  حساب  و  کتاب  بـه  مـحـشر  گسیل  می‌گردید).

خدائی‌که  حیات  را  نخستین  بار  پدید  آورده  است‌،  به  همین  منوال  او  حیات  را  برمی‌گرداند  و  اعادت  می دهد.  خدائی‌که  زنده‌ها  را  نخستین  بار  از  زمین  مرده  بیرون  آورده  است‌،  به  همین  منوال  زنده‌ها  را  در  روز  قیامت  از  زمین  بیرون  می‌آورد  و  به  زندگی  اعادت  می‌دهد.  چه  برگشت  دادن  و  اعادت  بخشیدن،  از  آغاز گرداندن  و  از  ابتداء  سر  دادن  آسان‌تر  و  ساده‌تر  است‌،  و  برای  خدا  این  کار  اصلا  مشکل  و  دشوار  نیست‌.

گذشته  از  این‌،  همین  چهارپایانی‌که  بخشی  از  آنها  را به  خدا  و  بخشی  از  آنها  را  به  غیر  خدا  اختصاص  می‌دهند،  خداوند  آ‌ن  چهارپایان  را  برای  این  کار  نیافریده  است‌،  بلکه  چهارپایان  را  آفریده  است  تا  جزو  نعمتهای  خدا  برای  مردمان  باشد.  بر  آنها  سوارگردند  همان‌گونه ‌که  بر  کشتیها  سوار  می‌گردند،  و  خدا  را  در  برابر  تسخیر  هر  دو  نوع  سپاسگزاری‌کنند،  و  نعمت  خدا  را  بدانگونه  پذیره  گردند  که  می‌سزد:

 (وَالَّذِی خَلَقَ الْأَزْوَاجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ (12) لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (13) وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ (14).

و  همان  کسی  است  که  همه‌ی  جفتها  (‌و  نرها  و  ماده‌ها،  اعم  از  انسانها  و  حیوانها  و  گیاه‌ها)  را  آفریده  است  و  برای  شما  از  کشتیها  و  چهارپایان  مرکبـهائی  تهیه  دیده  است  که  بر  آنها  سوار  می‌گردید  (‌و  راحت  و  سریع  راه  را  طی  می‌کنید  و  بدینجا  و  آنجا  می‌روید.  خدا  این  مراکب  را  آفریده  است‌)  تا  این  که  بر  پشت  آنها  قرار  بگیرید،  و  هنگامی  که  بر  آنها  سوار  شدید  نعمت  پروردگار  خود  را  یاد  کنید  و  بگوئید:  پاک  و  منزه  خدائی  است  که  او  اینها  را  به  زیر  فرمان  ما  درآورد،  وگرنه  ما  بر  (‌رام  کردن  و  نگهداری‌)  آنها  توانائی  نـداشتیم‌،  و  مـا  به  سوی  پروردگارمان  بازمی‌گردیم  (‌و  حساب  و  کتاب  نحوه‌ی  زندگی  دنیای  خود  را  بازپس  می‌دهیم)‌ ‌.

زوجیت  اساس  حیات  است‌،  همان‌گونه  که  این  آیه  بدان  اشاره  می‌کند.  همه‌ی  زنده‌ها  نر  و  ماده  دارند.  حتی  یک  سلول  نخستین  نیز ویژگیهای  مذکر و مونث  را  با  خود  برمی‏دارد.  بلکه  گذشته  از  این‌،  زوجیت  پایه  و  اساس  سراسر  جهان  است  نه  تنها  پایه  و  اساس  حیات  و  بس،  زمانی‌که  پایه  و  اساس  جهان  را  اتم  بدانیم،  اتمی‌که  از  الکترون  با  بار  منفی  و  از  پروتون  با  بار  مثبت  تشکیل  گردیده  است‌،  همان‌گونه  که  پژوهشهای  طبی  تا  کنون  بدان  اشاره  دارد.

به هر  حال  زوجیت  در  جانداران‌،  هویدا  و  پیدا  است‌.  خداکسی  است‌که  همه‌ی  زوجها  را  در  انسان  و  غیر  انسان  آفریده  است‌:

(وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ الْفُلْکِ وَالْأَنْعَامِ مَا تَرْکَبُونَ(12).

   و  برای  شما  از  کشتیها  و  چهارپایان  مرکبهائی  تهیه  دیده  است‌که  برآنها  سوارمی‌گردید  (‌و  راحت ‌و  سریع  راه  را  طی  می‌کنـد  و  بدینجا  و آنجا  می‌روید) .

یزدان  سبحان  با  این  اشاره  نعمت  خود  را  به  مردمان  تذکر  می‌دهد،  و  به  یادشان  می‌آوردکه  با  برگزیدن  ایشان  برای  خلافت  این  زمین‌،  و  با  مسخرکردن  نیروها  و  انرژیهای  زمین  برایشان،  چه  نعمــت  بزرگ  بدیشان  داده  است  و  چه  لطـفی  بدانان ‌کرده  است‌.  آنگاه  ایشان  را  رهنمود  و رهنمون  می‌کند  به  ادب  واجبـی‌که  باید  در  شکر  این  نعمت  و  شکر  این ‌گزینش  داشته  باشند،  و  هر  زمان  نعمت  پـدیدار  و  نمودار  آمد  باید  دهنده‌ی  نعــمت  را  یادکرد،  تا  دلها  با  خدا  ارتباط  و  تماس  داشته  باشند  به  هنگام  هر  حرکتی  و  جنبشی‌ که  در  زندگی  روی  مـی‌دهد:

(لِتَسْتَوُوا عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ إِذَا اسْتَوَیْتُمْ عَلَیْهِ وَتَقُولُوا سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (13).   

 (خدا  این‌ مراکب  را  آفریده  است‌)  تا  این  که  برپشت  آنها  قرار  بگیرید،  و  هنگامی  که  برآنها  سـوار  شدید نعمت  پروردگار  خود  را  یاد  کنید  وبگوئید:  پاک ‌و منزه  خدائی  است  که  او اینها  را  به  زیر  فرمان ‌ما  درآورد،  و گرنه  ما  بر  (‌رام  کردن  و  نگهداری‌)  آنها  توانائی  نداشتیم‌.

ماکه  نمی‌توانیم  نعــمت  خدا  را  با  نـعمـت  همسان  آن  پاسخ  بگوئیم‌،  و بلکه  جز شکر نعـمـت‌،  پاسخ  نعمت  خدا  را  با  چیزی‌ می‌توانیم  بگوئیم.

گذشته  از  این‌،  باید  به  یاد  آورندکه  بعد  از  خلافت  در  زمین  به  سوی‌ پروردگارشان  برمـی‌گردند  تا  ایشان  را  در  برابر کارهائی‌که  در  مدت  این  خلافت‌کرده‌اند  پاداش  بدهد،  خلافتی‌که  در  آن  خدا  با  نعمتهای  خود  بدیشان  توشه  داده  است  وکمک  و  یاری‌کرده  است‌،  و  در  مدت  خلافت‌،  نیروها  و انرژیهائی  را  مسخر  ایشان  نبوده  است‌.

 (وَإِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ (14).

و ما  به  سوی  پروردگارمان  باز می‌گردیم ‌(‌و  حساب  و کتاب  نحوه‌ی  زندگی  دنیای  خود  را  بازپس  می‌دهیم)‌.

این  است  ادب  لازم  در  برابر  نعمت‌ دهنده‌.  خدا  آن  را  خطاب  به  ما  می‌گوید  تا  اورا  به  یادآوریم  هر  زمان‌که  بهره‌مند  شدیم  از  نعمتـی‌که  ما  را  در  برمی‌گیرد،  و  ما  در  میان  آن  غلط  میخوریم  .  .  .  وچه  بسا  سپس  آن  را  فراموش  می‌کنیم‌!..

ادب  اسلامی  دراین  باره  پیوند  استواری  با  تربیت  دل  و  زنده گرداندن  درون  دارد.  ادب  اسلامی  تنها  مراسم  و  شعارهائی  نیست‌که  هنگام  سوار  شدن  برکشتی  و  چهارپایان  انجام‌ گیرد  و گفته  شود،  و  تنها  جمله‌ها  و  عبارتهائی  نیست‌که  برزبان  رود.  بلکه‌ادب  اسلامی  زنده  نگاه  داشتن  ذهن  و  شعو‌ر و دل  و درون  است  تا  حقیقت  خدا  را،  و  حقیقت  پیوند  موجود  میان  خدا  ومیان  بندگانش  را  احساس‌کند،  و  دست  خدا  را  در  هرچیزی  احساس‌کندکه  مردمان  را  احاطه  می‌کند  و  خدا  آنها  را  دراختیارشان  می‏گذارد،  و  در  هر  چیزی‌که  از  آن  بهره‌مند  می‌گردند.  این  هم  محض  فضل  و  لطف  است‌،  و  ازسرنعمت  بخشیدن‌است‌،  نعــمت  بدون  عوض ‌و  مقابلی  از  سوی  مردمان‌.  چرا که  مردمان  توان  این  را  ندارندکه  با  چیزی  عوض  نعـمـت  خدا  را  بدهند  و  درقبال  فضل  او  پرداخت  نمایند. گذشته  از  این‌،  ذکر  ادب  اسلامی  بدان  خاطر  است‌که  دلهایشان  از  ملاقات  خدا  در  پایان ‌کار دنیا  برای  حساب  و کتاب  پـس  دادن  بترسد  و  برخو‌ف  و  هراس  ماندگار  بماند  .  .  .  این  احساسها  تضمین  می‌کندکه  دل  انسان  بیدار  و  هشیار  و  حساس  بماند  و  بداندکه  خدا  انسان  را  در  همه‌ی  احوال  و  اوضاع  می‌پاید  و  دیده‌بانی  می‌نماید.  لذا  انسان  نباید  جامد  و  راکد  بماند  و  به  رکود  و  جمود  و غفلت  و  نسیان  بگراید  وتکیه  نماید.

بعـد  از آن‌،  قرآن  افسانه‌ی  فرشتگان  و  الهـه  شمردن  و  خداگونه  دانستن  ایشان  را  چاره‌جوئی  می‌نماید.  عربها  فرشتگان  را  به‌گمان  خـود  دختران  خدا  می‌دانستند!  در  حالی‌که  فرشتگان  بندگان  یزدانند:

وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ (15) أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاکُم بِالْبَنِینَ (16) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ (17) أَوَمَن یُنَشَّأُ فِی الْحِلْیَةِ وَهُوَ فِی الْخِصَامِ غَیْرُ مُبِینٍ (18) وَجَعَلُوا الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ (19) وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (20) أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (21) بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ (22)‏ وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ (23) قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءکُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (24) فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (25)   

مشرکان  از  میان  بندگان  یزدان‌،  برخی  را  پاره‌ای  از  او  می‌دانند  (‌چرا  که  فرشتگان  را  دختران  خـدا  قلمداد  می‏کنند  و  فرزند  هم  جزئی  از  وجود  پدر  و  مادر  است  که  به  صورت  نطفه  از  آنان  جدا  می‌شود)‌.  واقعاً  انسان  بس  ناسپاس  و  کفرپیشه‌ی  آشکاری  است‌.  آیا  از  میان  چیزهائی  که  خدا  می‌آفریند،  دختران  را  برای  خـود  برگزیده  است  و  پسران  را  ویـژه‌ی  شما  کرده  است‌؟  در  حالی  که  هرگاه  یکی  از  آنان  را  به  همان  چیزی  مژده  دهند  که  نظیر  و  شبیه  برای  خدای  مهربان  می‌سازد،  حضور  داشته‌اند  و  خلقتشان  را  مشاهده  نـموده‌اند؟‌!  اظهار  و  گواهی  ایشان  (‌بـر  این  عقیده‌ی  بـی‌اساس‌،  در  نامه‌های  اعمالشان‌)  ثبت  و  ضبط  می‌شود  و  (‌در  روز  قیامت‌،  از  سوی  خدا)  بازخواست  می‌گردند.  و  می‌گویند:  اگر  خدا  می‌خواست  ما  فرشتگان  را  پرستش  نمی‌کردیم‌.  آنان  کم‌ترین  اطلاع  و  کوچکترین  خبری  از  این  (‌رضایت  الهی‌)  ندارند!  ایشان  سخنانشان  جز  بر  پایه‌ی  حدس  و  گمان  و  تخمین  نیست‌.  یا  این  که  ما  کتابی  را  پیش  از  این  قرآن‌،  بدانان  داده‌ایم  و  آنان  بدان  چنگ  زده‌اند  (‌و  آن  کتاب  افتراء  ایشان  را  تایید  می‌کند؟‌)‌.  بلکه  ایشان  می‌گویند:  ما  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آئینی  یافته‌ایم  و  ما  نیز  بر  پی  آنان  می‌رویم  (‌و  راه  بت‌پرستی  را  در  پیش  می‌گیریم‌)‌.  همین‌گونه  در  هیچ  شهر  و  دیاری  پیش  از  تو  (‌پیغمبر)  بیم‌دهنده‌ای  مبعوث  نکرده‌ایم  مگر  این  که  متنعمان  (‌خوشگذران  و  مغرور  از  ثروت  و  قدرت‌)  آنجا  گفته‌اند:  ما  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آئینی  یافته‌ایم  (‌که  بت‌پرستی  را  بر  همگان  واجب  کرده  است‌)  و  ما  هم  قطعاً  (‌بر  شیوه‌ی  ایشان  ماندگار  می‌شویم  و)  به  دنبال  آنان  می‌رویم‌.  (‌پیغمبرشان  بدیشان‌)  می‌گفت‌:  آیا  اگر  من  آئینی  را  هم  برای  شما  آورده  باشم  که  از  آئینی  هدایت‌بخش‌تر  باشد  که  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آن  یافته‌اید  (‌باز  هم  از  گذشتگان  خود  پیروی  می‌کنید  و  بر  بت‌پرستی  خویش  می‌روید  و  دست  به  دامان  تقلید  می‌شوید؟‌)‌.  می‌گفتند:  (‌آری‌!  چنین  است  و)  اصلا  ما  بـه  چیزی  که  (‌با  خود  آورده‌اید  و)  بدان  مامور  و  مبعوث  شده‌اید،  باور  نداریم‌)‌.  پس  ما  از  ایشان  انتقام  گرفته‌ایم  (‌و  آنان  را  به  مجازات  سخت  دنیوی  گرفتار  ساخته‌ایم‌.  ای  مخاطب  اندیشمند)  بنگر  عاقبت  کار  تکذیب‌کنندگان  (‌پیغمبران‌،  به  کجا  کشیده  است  و)  چگونه  شده  است‌.  قرآن  این  افسانه  را  از  هر  سو  احاطه  می‌کند،  و  در  درون  جانهایشان  با  آن  از  هر  سو  رویاروی  می‏گردد،  و  هیچ  سواخ  بازی  را  باقی  نمی‏گذارد،  مگر  این‌که  آن  را  از  ایشان  می‌گیرد.  در  همه‌ی  اینها  با  منطق  خودشان  و  با  مسلمات  خودشان  و  با  واقعیت  زندگی  خـودشان‌، یا  ایشان  رویاروی  می‌شود.  آنان  را  از  سرنوشت  پیشینیانی  آگاه  می‌سازدکه  بسان  ایشان  رویاروی  حق  و  حقیقت  ایستاده‌اند،  و  سخنانی  همچون  سخنان  ایشان  را  گفته‌اند.

از  به  تصویرکشیدن  ناچیزی  و  نادرستی  این  افسانه  می‌آغازد،  و کفر  صریح  موجـود  در  همچون ‌گفتاری  را  ذکر  می‌کند:

   (وَجَعَلُوا لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءاً إِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ (15) .

مشرکان  از  میان  بندگان  یزدان‌،  برخی  را  پاره‌ای  از  او  مـی‌دانند  (‌چرا  که  فرشتگان  را  دختران  خدا  قلمداد  می‌کنند  و  فرزند  هم  جزئی  از  وجود  پدر  و  مادر  است  که  به  صورت  نطفه  از  آنان  جدا  می‌شود)‌.  واقعاً  انسان  بس  ناسپاس  و  کفرپیشه‌ی  آشکاری  است‌.

فرشتگان  بندگان  یزدانند.  نسبت  فرزندی به  فرشتگان  دادن‌،  معنیش  این  است‌که  ایشان  را  از  صفت  عبودیت  و  بندگی  شستن  و کنار  زدن‌،  و  ایشان  را  به  قرابت  ویژه‌ای  با  خدا  نسبت  دادن‌.  در  حالی‌که  فرشتگان  بندگان  یزدان  بسان  سائر  بندگانند.  دیگر  هیچ  چیزی  ایجاب  نمی‌کندکه  فرشتگان  را  به  صفتی  جدای  از  صفت  عبودیت  و  بندگی  در  پیوندشان  با  خداوندگارشان  و  با  آفریدگارشان  اختصاص  داد.  هر  آفریده‌ای  از  آفریدگان  یزدان  بندگان  او  هستند  و  خالصانه  و  مخلصانه  عبودیت  و  بندگی  را  انجام  می‌دهند.  انسانی‌که  همچون  ادعائی  دارد،  قرآن  با  نسبت‌ کفر  صریح  و  بدون  شبهه‌ای  بدو،  وی  را  سرکوب  می‌سازد:

  (اِنَّ الْإِنسَانَ لَکَفُورٌ مُّبِینٌ (15).

واقعا  انسان  بس  ناسپاس  و  کفرپیشه‌ی  آشکاری  است‌. 

آنگاه  با  منطق  خودشان  و  با  عرف  خودشان  با  ایشان  گفتگو  و  استدلال  می‌کند،  و  یاوگی  و  پوچی  ادعایشان  را  به  باد  تمسخر  می‌گیرد،  ادعائی‌که  در  باره  فرشتگان  داشتند  و  ایشان  را  به د‌خترانی  تصور  می‌کردند  و  به  خدا نسبتشان  می‌دادند:

(أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا یَخْلُقُ بَنَاتٍ وَأَصْفَاکُم بِالْبَنِینَ (16).

    آیا  از  میان  چیزهائی  که  خدا  می‌آفریید،  دختران  را  برای  خود  برگزیده  است  و  پسران  را  ویژه‌ی  شما  کرده  است‌؟‌.

 وقتی‌که  خداوند  سبحان  فرزندانی  را  می‌گیرد،  او  چرا  باید  دختران  را  برای  خود  برگزیند،  و  پسران  را  خاص  ایشان  سازد؟  آیا  سزاوار  است  هـچون  گمانی  را  ببرند،  در  صورتی‌که  آنان  تولد  دختران  را  برای  خود  نمی‌پسندند  و  از  زادن  دختران  برای  خودشان  بدحال  مـی‌گردند:

(وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَهُوَ کَظِیمٌ (17).  

در  حالی  که  هرگاه  یکی  از  آنان  را  به  همان  چیزی  مژده  دهند  که  نظیر  و  شبیه  برای  خدای  مهربان  می‌سازد،  چهره‌اش  (‌از  فرط  ناراحتی‌)  سیاه  می‌شود  و  مملو  از  خشم  و  کین  می‌گردد!.

آیا  سزاوار  انسانها  چنین  نیست‌،  و  ادب  آنان  با  یزدان  سبحان  نمی‌طلبدکه  به  خداکسی  را  نسبت  ندهندکه  خو‌دشان  وقتی‌که  به  زادن  آن  مژده  داده  می‌شوند  چهره‌هایشان  از  بدحالی  سیاه  می‌شود،  بدحالی  درونی‌ای ‌که  از  تصریح  آن  فراتر  و  نمودارتر  است  و  هرچند که  بدحالی  خود  را  پنهان  و  خشم  خود  را  قورت  می‌دهند،  ولی  اندکی  می‌ماندکه  از  ناراحتی  بترکند؟‌ا  آیا  سزاوار  انسانها  و  ادب  ایشان  با  خدا  نمی‌طلبدکه  به  یزدان  سبحان  نسبت  ندهند کسی  راکه  در  زینت  و  زیور  و  رفاه  و  آرایش  و  آسایش  بزرگ  می‏گردد،  و  توان  ستیز  و  پیکار  و  مجادله  و  مباحثه  را  ندارد،  در  صورتی‌که  خود  همین  انسانها  در  محیط  خود  برای  سوارکاران  و  سخنوران  مرد  جشن  می‌گیرند؟!

در  اینجا  یزدان  سبحان  با  منطق  خودشان  با  ایشان  به  استدلال  می‌پردازد،  و  آنان  را  شرمنده  می‌دارد  با  برگزیدن  چیزی‌که  خودشان  نمی‌پسندند  و  آن  را  به  خدا  نسبت  می‌دهند.  چرا  نباید  آنان  چیزی  را  برگزینند  و  به  خدا  نسبت  دهندکه  می‌پسندند  و  نیکویش  می‌دانند  و  از  وجودش  شاد  و  مسرور  می‌گردند،  اگر  مجبورند  چنین  کاری  را  بکنند  و  همچون گزینش  و  انتخابی  را  داشته  باشند؟‌!

آنگاه  ایشان  را  و  افسانه‌ی  آنان  را  از  ناحیه‌ی  دیگری  محاصره  می‌کند.  ایشان  ادعاء  می‌کردند  که  فرشتگان  ماده  هستند.  آیا  این  ادعاء  را  به  استناد  چه  چیز  دارند؟

(وَجَعَلُوا الْمَلَائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمَنِ إِنَاثاً أَشَهِدُوا خَلْقَهُمْ سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ (19)

   آنان  فرشتگان  را  که  بندگان  خدای  مهربانند،  مونث  بشمار  می‌آورند  (‌و  دختران  خدا  قلمداد  می‌نمایند!)‌.  آیـا  ایشان  به  هنگام  آفرینش  فرشتگان  حضور  داشته‌اند  و  خلقتشان  را  مشاهده  نموده‌اند؟‌!  اظهار  و  گواهی  ایشان  (‌بر  این  عقیده‌ی  بی‌اساس‌،  در  نامه‌های  اعمالشان‌)  ثبت  و  ضبط  می‌شود  و  (‌در  روز  قیامت‌،  از  سـوی  خدا)  بازخواست  می‌گردند.

آیا  آنان  بر  آفرینش  فرشتگان  حاضر  بوده‌اند؟  این  است  که  دانسته‌اندکه  فرشتگان  ماده  هستند؟  چه  دیدن  حجت  و  دلیلی  است‌که  صاحب  آن  سزاوار  است  بر  آن  تکیه  کند.  ایشان  نمی‌توانندگمان  برند که  آفرینش  فرشتگان  را  دیده‌اند.  ولیکن  ایشان  بدین  امر  گواهی  می‌دهند  و  آن  را  ادعاء  می‌کنند.  پس  باید  مسوولیت  این‌ گواهی  را  بپذیرند  و  پاسـخگوی  آن  باشند،  هرچندکه  آنان  بر  آفرینش  فرشتگان  حاضر  نبوده‌اند:

 (سَتُکْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَیُسْأَلُونَ).

اظهار  و  گواهی  ایشان  (‌بر  این  عقیده‌ی  بی‌اساس‌،  در  نامه‌های  اعمالشان‌)  ثبت  و  ضبط  می‌شود  و  (‌در  روز  قیامت‌،  از  سوی  خدا)  بازخواست  می‌گردند.

آنگاه  این  تهمت  و  افتراء  را  دنبال  می‌کند  و  جدال  و  ستیز  و  معذرت  ایشان  را  پیجوئی  و  تعقیب  می‌نماید،  جدال  و  ستیز  و  معذرتی‌که  پیرامون  این  تهمت  و  افتراء  می‌سازند  و  آن  را  ترتیب  می‌دهند:

 (وَقَالُوا لَوْ شَاء الرَّحْمَنُ مَا عَبَدْنَاهُم مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (20).

و  می‌گویید:  اگر  خـدا  مـی‌خواست  ما  فرشتگان  را  پرستش  نمی‌کردیم‌.  آنان  کم‌ترین  اطلاع  و  کوچک‌ترین  خبری  از  این  (‌رضایت  الهی‌)  ندارند!  ایشان  سخنانشان  جز  بر  پایه‌ی  حدس  و  گمان  و  تخمین  نیست‌.

آنان  تلاش  می‌کنند  بگریزند،  زمانی‌که  دلائل  و  براهین  ایشان  را  محاصره  می‌کند،  و  افسانه‌ی  آن  سقوط  می‌کند  و  بر  دستهایشان  می‌ماند  و  خریداری  نخواهد  داشت‌.  بدین  هنگام کار  را  به  مشیت  و  خواست  خدا  حواله  می‌دارند،  و  گمان  می‏برند  که  خدا  راضی  است  که  آنان  فرشتگان  را  بپرستند.  اگر  خدا  از  عبادت  ایشان  برای  فرشتگان  راضی  نبود  نمی‌گذاشت  ایشان  فرشتگان  را  پرستش  نمایند،  و  ایشان  را  از  این  کار  سخت  بازمی‌داشت!

این‌گفتار،  نیرنگ ‌کردن  با  حقیقت  است‌.  بلی  هر  چیزی  که  درگستره‌ی  این  هستی  روی  می‌دهد  برابر  مشیت  و  خواست  خدا  صورت  می‌پذیرد  و  انجام  می‌گیرد.  این  حق  است‌.  ولیکن  از  زمره‌ی  مشیت  و  خواست  خدا  این  است‌که  به  انسان  قدرت  این  را  داده  است  که  بتواند  هدایت  را  یا  ضلالت  را  اختیارکند  و  برگزیند.  و  خدا  او  را  مکلف‌کرده  است‌که  هدایت  را  اختیارکند  و  برگزیند،  و  خدا  از  او  بدین  راضی  و  خشنود  است  و  از  او  این  را  می‌پسندد،  وکفر  و  ضلال  را  از  او  نمی‌پسندد  و  از  آن  خشنود  نیست‌.  مشیت  و  اراده‌ی  خدا  انسان  را  به  گونه‌ای  آفریده  است‌که  پذیرای  هدایت  شود  یا  به  سوی  ضلالت  رود  و  گمراه  گردد.

آنان  وقتی‌که‌کار  را  به  مشیت  و  اراده‌ی  خدا  حواله  می دارند،  در  اصل ‌کورکورانه  دست  و  پا  می‌زنند.  چرا  که  ایشان  یقین  و  اطمینان  ندارندکه  خدا  خواسته  است  فرشتگان  را  بپرستند.  آخر  یقین  و  اطمینان  ازکجا  به  سراغ  ایشان  می‌آید؟

(مَّا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ (20).

 آنان  کم‌ترین  اطلاع  و  کوچک‌ترین  خبری  از  این  (‌رضایت  الهی‌)  ندارند!  ایشان  سخنانشان  جـز  بر  پایه‌ی  حدس  و  گمان  و  تخمین  نیست‌.

آنان  به  دنبال  اوهام  راه  می‌افتند  و  ازگمانها  پیروی  می‌کنند.

(أَمْ آتَیْنَاهُمْ کِتَاباً مِّن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِکُونَ (21) .

یا  این  که  ما  کتابی  را  پیش  از  این  قرآن‌،  بدانان  داده‌ایم  و  آنان  بدان  چنگ  زده‌اند  (‌و  آن  کتاب  افتراء  ایشان  را  تایید  می‌کند؟)‌ .

آنان  بدان‌کتاب  در  ادعای  خود  استناد  می‌کنند،  و  در  پرستش  خود  بدان‌کتاب  تکیه  می‌نمایند.  به  حقایقی‌ که  در آن  است  چنگ  می‌زنند.  و  به  دلائل  و  براهین  موجود  در  آن‌که  در  پیش  خـود  دارند  تکیه  می‌کنند!!!

بدین  منوال  از  این  ناحیه  سر  راه  را  بر  ایشان  می‏گیرد،  و  بدیشان  همچنین  پیام  می‌دهدکه  در  عقائد  نباید  کورکورانه  دست  و  پا  زد  و  ناسنجیده  پیشرفت  رفت‌.  در  عقائد  نباید  به  ظن  و گمان  جنگ  زد  و  به  دنبال  اوهام  روان  شد.  بلکه  عقائد  ازکتاب  خدا  برگرفته  می‌شود،  و  هرکه  آن‌کتاب  بدو  می‌رسد  باید  بدان  چنگ  بزند  و  تمسک  بجوید.

تا  بدین  حدو  مرز،  پرده  از  یگانه  سند  اعتقادشان  برمی‏دارد،  اعتقاد  بدین  افسانه‌ی  پو‌ح  و  بی‌پایه  و  مایه‌ای  که  متکی  به  مشاهده‌ای  نیست‌،  و  انجام  عبادت  باطلی‌که  مستند  به‌کتابی  نمی‌باشد:

 (بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّهْتَدُونَ (22).‏

بلکه  ایشان  میگویند:  مـا  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آئینی  یافته‌ایم  و  ما  نیز  بر  پی  آنان  می‌رویم  (‌و  راه  بت‌پرستی  را  در  پیش  می‌گیریم) .

این  هم‌ گفتاری  است‌که  باید  آن  را  به  تمسخرگرفت  و  بدان  خندید،گذشته  از  این‌که  پوچ  و  یاوه  است  به  نیروئی  تکیه  ندارد.  این گفتار  تنها  تقلید  است  و  برای  تقلید  است‌،  تقلیدی ‌که  تدبر  و  تفکر‌ی  و  حجت  و  دلیـلی  به  همراه  ندارد.  تصـویر  ایشان  تصویر  ننگینی  است‌،  به  تصویرگله‌ای  می‌ماند که  به  هرکجا  آنها  را  برانند  راه  می‌افتند  و  می‌روند،  و  نمی‌پرسند:  به  کجا  می‌رویم‌؟  خودشان  هم  نشانه‌های  راه  را  نمی‌دانند!

اسلام  رسالت  آزادی  اندیشه  و  آزادی  عقل  و  شور  است‌.  این  رسالت  چنین  تقلید  ننگینی  را  نمی‌پذیرد  و  به  رسمیت  نمی‌شناسد،  و تقلید  از  پدران  و نیاکان  ناشی  از  عزت  بزهکارانه  و  برخاسته  از  غرور گناه  را  قبول  ندارد.  باید  سند  داشت‌.  باید  به  تدبر و  تفکر  نشست‌.  آنگاه  گزینشی  مبنی  بر  ادراک  و  یقین  داشت‌.

در  پایان  این  چرخش  وگردش‌،  سرنوشت‌کسانی  را بدیشان  نشان  می‌دهد  و  جلو  چشمانشان  می‌داردکه  سخنی  بسان  سخن  ایشان  را  می‏گویند  و  راه  ایشان  را  در  تقلید کو‌رکورانه  و  رویگردانی  از  حق  و  حقیقت  و  تکذیب  پیغـمـبران  می‌پویند،گذ‌شته  از  این‌که  برکار  خود  پـافشاری  می‌کنند  و  اصرار  دارند،  هرچندکه  خدا  عذرشان  را  با  ذکر دلیل  و  برهان خو‌استه  است  و  حجتی  برایشان  برجای  نگذاشته  است  و  حق  و  حقیقت  را 

برایشان  روشن  و  بیان  داشته  است‌.

 (وَکَذَلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ (23) قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَیْهِ آبَاءکُمْ قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ (24) فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (25).

همین‌گونه  در  هیچ  شهر  و  دیاری  پیش  از  تو  (‌پیغمبر)  بیم‌دهنده‌ای  مبعوث  نکرده‌ایم  مگر  این  که  متنعمان  (‌خوشگذران  و  مغرور  از  ثروت  و  قدرت‌)  آنجا گفته‌اند:  ما  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آئینی  یـافته‌ایم  (‌که  بت‌پرستی  را  برهمگان  واجب  کرده  است‌)  وما  هم  قطعاً  (‌بر  شیوه‌ی  ایشان  ماندگار  می‌شویم  و)  به  دنبال  آنـان  می‌رویم‌.  (‌پیغمبرشان  بدیشان‌)  می‌گفت‌:  آیا  اگر  من  آئینی  را  هم  برای  شما آورده  باشم  که  ازآئینی  هدایت‌بخش‌تر  باشد  که  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آن  یافته‌اید  (‌باز  هم  از  گذشتگان  خود  پیروی  می‌کنید  و  بر  بت‌پرستی  خویش  می‌روید  و  دست  به  دامان  تقلید  می‌شوید؟‌)  می‌گفتند: (‌آری‌!  چنین  است  و)  اصلا  ما  به  چیزی  که  (‌با  خود  آورده‌اید  و)  بدان  مامور  و  مبعوث  شده‌اید،  باور  نداریم‌)‌.  پس  ما  از  ایشان  انتقام  گرفته‌ایم  (‌وآنان  را  به  مجازات  سخت  دنیوی  گرفتار  ساخته‌ایم‌.  ای  مخاطب  اندیشمند)  بنگر  عاقبت  کار  تکذیب‌کنندگان  (‌پیغمبران‌،  به  کجا  کشیده  است  و)  چگونه  شده  است‌.

  بدین  منوال  پدید  مـی‌آیدکه  سرشت  رویگردانان  از  هدایت  یکسان  است‌،  و  دلیل‌آنان  نیز تکراری  است‌:

 (إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ (23).

ما  پدران  و  نیاکان  خود  را  بر  آئینی  یافته‌ایم  (‌که  بت‌پرستی  را  بر  همگان  واجب  کرده  است‌)  و  ما  نیز  بر  پـی  آنان  می‌رویم  (‌و  راه  بت‌پرستی  را  درپیش  می‌گیریم)‌ .

در  آیـه‌ی  ٢٢  زخرف  (مهتدون)  و  در  آیه‌ی  ٢٣  آن  (‌مقتدون)  آمده  است‌،  و  هر  دو  تقریباً  دارای  معنی  یکسانی  هستند  .  .  .  بعد  از  آن  دلهایشان  بر  روی  این  تقلید  بسته  می‌شود،  و  خردهایشان  در  باره  هیچ  چیز  تازه‌ای  نمی‌اندیشد،  و  چشمان  دلشان  از  دیدن  چیز  تازه  کور  می‌شود،  هرچند  این  چیز  تازه  راهیاب‌تر  و  سزاوارتر  باشد  و  آشکارا  زبان  به  دلیل  و  برهان  بکشاید  و  آن  را  فریاد  دارد.  پس  از  این  مرحله‌،  جز  نابودی  و  تنبیه  این  سرشت  چیزی  نمی‌ماند،  سرشتی‌که  نمی‌خواهد  چشمان  خود  را  بازکند  تا  ببیند،  یا  دل  خود  را  بازکند  تا  احساس‌کند،  و  یا  خرد  خود  را  بازکند  تا  درک  و  فهم‌کند.

این  سرنوشت  و  سرانجام  آن  دسته  از  مردمان  است‌.  آن  را  بدیشان  نشان  می‌دهد  تا  پایان  راهی  را  ببیند که  آن  راه  را  در  پیش‌ گرفته‌اند  و  طی  می‌کنند.


 

[1]  مراد لایه‌ی اوزن یا آتمسفر زمین است. (مترجم).

[2]  ‌در  عصر  حاضر،  دانشمندان ‌موفق  به‌ ضبط  و  ثبت  و  مقدار  باران  نازل  شده  در  سطح  جهان  گردیده‌اند.  در  هر  ثانیه  بر  روی‌کره‌ی  زمین‌،  هفده  میلیون  تن  باران  می‌بارد که  مساوی  با  ٥٣٦ تریلیون‌(536000  میلیارد)  تن  در  سال  است‌.و  این  رقمی  است  ثابت ‌و  لایتغیر.  (‌مترجم)

[3]  نگا: انبیاء/30 (مترجم).

تفسیر سوره‌ی زخرف‌ آیه‌ی 89-57

 

سوره‌ی زخرف‌ آیه‌ی 89-57

 

 * وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57) وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ (59) وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60)‏ وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61) وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62) وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65) هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (67) یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا مُسْلِمِینَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70) یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (71) وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهَا تَأْکُلُونَ (73)‏ إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (74) لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (76) وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ (77) لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80) قُلْ إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ (81) سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (83) وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (84) وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (85) وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (86) وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (87) وَقِیلِهِ یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ (88) فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (89)

 

  در  این  درس  واپسین  سوره‌،  روند  قرآنی  به  روایت  افسانه‌هایشان  پیرامون  پرستش  فرشتگان  می‌پردازد.  رخدادی  از  رخدادهای  جدال  و  ستیزی  را  نقل  می‌کندکه  از  آن  به  عنوان  حربه‌ای  استفاده  می‌کردند،  در  آن  حال  و احوال ‌که  از  عقائد  سست  و  پوچ  خود  به  دفاع  مـی‌پرداختند.  دفاع  ایشان  به منظور  وصول  به  حق  نبود،  بلکه  جنبه  ستیزه‌جوئی  و  نیرنگبازی  داشت‌.

(إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (98) .

(ای  کافران  ستمگر!)  شما  و  چیزهائی  که  جز  خـدا  می‌پرستید  آتشگیره  و  هیزم  دوزخ  خواهید  بود.  شما  حتماً  وارد  آن  می‌گردید. (انبیاء/98)     

  مراد  این  آیه  بتها  است‌.  عربها  برای  فرشتگان  مجسمه‌هائی  ساختند،  و  بعدها  آنها  را  پرستیدند.  بدیشان‌ گفـته  شد:  قطعاً  هرکه  و  هرچه  جز  خدا  پـرستیده  شود،  وخود  پـرستنده‌ی  آنها  دوزخـی  است  و  به  آتش  می‌افتد.  وقتی‌که  این  سخن  بدیشان‌ گفته  شد،  برخی  عیسی  پسر  مریم  را  مثال  می‌زدند  -  بعضی  از  منحرفان  مسیحی  عیسی  را  پرستش  می‌کردند  -‌می‌گفتند:  آیا  او  هم  به  آتش  می‌افتد؟  مرادشان  از  این  پرسش  تنها  جدال  و  ستیز  بود  و  بس‌.گذشته  از  این  می‌گفتند:  وقتی‌که  اهل  کتاب  عیسی  را  می‌پرستند  و  عیـسـی  انسان  است‌،  ماکه  فرشتگان  را  می‌پرستیم  و  فرشتگان  دختران  خدایند،  ما  از  اهل  کتاب  راهیاب‌تر  و  هدایت‌یافته‌تریم!ا  این  سخن  باطل  اندر  باطل  و  پو‌چ  در  پوچ  است‌.

بدین  مناسبت  روند  قرآنی‌ گوشه‌ای  از  داستان  عیسی  پسرمریم  را  ذکرمی‌کند.  پرده  از  حقیقت  خودش  و  حقیقت  دعوتش  برمی‏دارد.  از  اختلاف  مردمان  پیش  از  او  و  بعد  از  او  صحبت  می‌کند.

آنگاه  حمل  منحرفان  از  راستای  عقیده  را  با  فرارسیدن  ناگهانی  قیامت  بیم  می‌دهد.  در  اینجا  قرآن  صحنه‌ی  دور  و  درازی  از  صحنه‌های  قیامت  را  ذکر  می‌کند.  این  صحنه  صفحه‌ای  از  نعمتهای  پرهیزگاران‌،  و  صفحه‌ای  از  عذاب  دردناک‌گناهکاران  را  نشان  می‌دهد.  افسانه‌های  ایشان  را  در  باره‌ی  فرشتگان  نفی  می‌کند،  و  یزدان  سبحان  را  پاک  و  منزه  می‌دارد  از  چیزهائی‌که  در  باره  او  می‌گویند.  خدا  را  با  برخی  ازصفتهایش  معرفی  می‌کند  و  می‌شناساند.  مالکیت  مطلق  این  جهان  و  آن  جهان  و  آسمان  و  زمین  یزدان  را  ذکر  می‌کند،  و  اعلام  می‌داردکه  همگان  به  سوی  ایزد  منان  برمی‌گردند.

سوره  را  خاتمه  می‌دهد  با  رهنمود  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  ‌به  عفو  و  گذشت  از  ایشان‌،  و  این‌که  دست  از  آنان  بدارد  تا  بدانند  آنچه  خواهند  دانست‌!  این  هم  تهدید  ضمنی  است  و  سزاوار مجادله‌کنندگان  ریاکار  است‌.  این  تهدید  بعد  از  این  روشنگری  و  تبیین و  توضیح‌،  بیان  می‌شود.

*

(وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57) وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ (59) وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60)‏ وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61) وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62)

هنگامی  که  فرزند  مریم  به  عنوان  مثال  ذکر  شد،  قوم  تو  از آن  خندیدند  و سر  و  صدا  به  راه  انداختند.  (‌مشرکان  ادامه  دادند)  و  گفتند:  آیا  (‌به  نظر  شما)  معبودهای  ما  بهترند  یا  عیسی‌؟  (‌به  عقیده‌ی  شما  او  بـه  دوزخ  می‌رود،  پس  بگذار  ما  و  معبودهایمان  که  از  او  هـم  بدترند  به  دوزخ  برویم‌!)‌.  آنان  این  مثال  را  جز  از  روی  جدال  بیان  نمی‌دارند.  بلکه  ایشان  گروهی  کینه‌توز  و  پرخاشگرند  (‌و  برای  مبارزه‌ی  با  تو  و  جلوگیری  از  حق‌،  به  استدلال  باطل  متوسل  می‌شوند)‌.  عیسی  بنده‌ای  بیش  نبود  که  ما  بدو  نعمت  خود  را  ارزانی  داشتیم  و  او  را  نمونه  و  الگوئی  برای  بنی‌اسرائیل  کردیم‌.  اگر  ما  بخواهیم  از  شما  فرزندان  صالح  و  فرشته گونی  پدیدار  و  در  زمین  جایگزین  شما  می‌سازیم‌.  قطعاً  وجود  عیسی  خبر  از  وقوع  قیامت  می‌دهد،  و  هرگز  در  باره‌ی  قیامت  شک  و  تردید  نداشته  باشید،  و  از  من  پیروی  کنید  که  راه  راست  این  است‌.  (‌به  هوش  باشید)  شیطان  شما  را  (‌از  راه  خدا  و از  توجه  به  سرنوشتتان  در  رستاخیز)  باز ندارد.  او  دشمن  آشکار  شما  است‌.  (‌پس  مواظب  وی  باشید)‌.

(وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65).    

هنگامی  که  عیسی  با  در  دست  داشتن  معجزات  آشکار  و  آیات  روشن  (‌به  پیش  بنی‌اسرائیل‌)  آمد،  گفت‌:  من  شریعت  حکیمانه‌ای  را  (‌در  باره‌ی  مبدا  و  معاد  و  نیازهای  زندگی  بشر)  برای  شما  آورده‌ام‌،  و  آمده‌ام  تا  برایتان  برخی  از  امور  (‌دینی‌)  را  روشن  گردانم  که  در  آنها  اختلاف  می‌ورزید.  پس  از  خدا  بترسید  و  از  من  پیروی  کنید.  به  طور  قطع  خداوند  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است‌،  پس  او  را  پرستش  کنید.  راه  راست  این  است‌.  گروهها  و  دسته‌ها(‌ی  اهل  کتاب  نسبت  به  عیسی‌)  در  میان  خود  به  اختلاف  پرداختند  (‌و  هریک  او  را  به  نامی  خواندند  و  راه  افراط  و  تفریط  در  پیش  گرفتند)‌.  وای  بر 

کسانی  که  ستم  کردند!  چه  عذاب  دردنـاکی  در  روز  قیامت  گریبانگیرشان  می‌گردد! .

ابن  اسحاق  درکتاب  سیره  ذکرکرده  است  وگفته  است‌:  به  من‌چنین  خبر رسیده  است‌که‌پیغمبر صلی الله علیه و سلم  ‌با  ولید  پـسر  مغیره  در  مسجد  نشست‌.  نضر  پسر  حارث  آمد  و  با  ایشان  نشست‌.  در  مجلس  مردانی  از  قریش  بودند.  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و سلم    به  سخن  پرداخت.  نضر  پسر  حارث  به  پیش  پیغمبر صلی الله علیه و سلم    آمد.  پیغمبر  خدا  با  او  سخن‌گفت  و  او  را  مغلوب ‌کرد.  سپس  برایشان  تلاوت‌کرد:

 (إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (98).

شما  و  چیزهائی  که  جز  خدا  مـی‌پرستید  آتشگـیره  و  هیزم  دوزخ  خواهید  بود.  شما  حتماً  وارد  آن  می‌گردید(انبیاء/98)

 سپس  پیغمبر  خدا صلی الله علیه و سلم    برخاست  و  رفت‌.  عبدالله  پسر  زبعری  تمیمی  بیامد  و  نشست‌.  ولید  پسر  مغیره  بدو  گفت‌:  به  خدا  سوگند  نضر  پسرحارث  با  پسر  عبدالمطلب  نشست  و  برخاست  نمی‌کند!  محمّدگمان  می‏برد  ما  و  معبودها  و  الهه‌ای‌که  می‌پرستیم  آتشگیره  و  هیزم  دوزخ  هستیم‌.  عبدالله  پسر  زبعری‌گفت‌: به  خدا  سوگند  اگر  من  محمّد  را  ببینم  با  او  می‌جنگم‌.  شما  از محمد  بپرسید  آیا  همه‌ی  چیزها  و  همه‌کسانی‌که  بجز  خدا  پرستیده  می‌شوند  همراه  با  پرستندگانشان  در  دوزخ  خواهند  بود؟  ما  فرشتگان  را  می‌پرستیم‌.  یهودیان  عزیر  را  می‌پرستند.  مسیحیان  عیسی  پسر  مریم  را  می‌پرستند.  ولید  و کسانی  که  در  مجلس  او  بودند  از  سخن  عبد  پسر  زبعری  شگفت‌زده  گردیدند.  چنین  تصورکردند  که  او  دلیل  و  برهان  لازم  راگفته  است  و  در  استدلال  و  مبارزه  پیروز  است‌.  این  سخنان  به  سمع  مبارک  پیغمبر  خدا   صلی الله علیه و سلم   رسید.  فرمود:

  (کل من أحب أن یعبد من دون الله فهو مع من عبده . فإنهم إنما یعبدون الشیطان ومن أمرهم بعبادته).

 (هرکس‌که  دوست  داشته  باشد  بجز  خدا  او  هم  پرستیده  شود،  او  باکسی  همراه  خواهد  بودکه  او  را  می‌پرستد.  چه  چنین‌کسانی  در  حقیقت  شیطان  را  وکسی  را  می‌پرستند  که  شیطان  ایشان  را  به  پرستش  او  دستور  داده  است‌).

آن‌گاه  ایزد  متعال  نازل  فرمود:

  (إن الذین سبقت لهم منا الحسنى أولئک عنها مبعدون).

آنان  که  (‌به  خاطر  ایمان  درست  و  انجام  کارهای  خوب  و  پسندیده‌)  قبلا  بدیشان  وعده‌ی  نیک  داده‌ایم‌،  چنین  کسانی  از  دوزخ  (‌و  عذاب  آن‌)  دور  نگاه  داشته  می‌شوند.(انبیاء/101)

  یعنی  عیسی  و  عزیر  وکسانی‌که  از  پیشوایان  و  دیرنشینانی  که  از  خداوند  بزرگوار  اطاعت  کرده‌اند  و  مرده‌اند،  وگمراهان  بعدها  ایشان  را  بجز  خدا  خداوندگاران  و  پروردگارانی  بشمار  آورده‌اند،  چنین  کسانی‌گناهی  متوجه  ایشان  نیست  و  از  دوزخ  دور  نگاه  داشته  می‌شوند.  آیاتی  در  باره ‌کار  عیسی  -  علیه  الصلاه  و  السلام  -‌و  پرستش  او  با  خدا  نازل‌گردید.  ولید  و  حاضران  مجلس  از  استدلال  و  جدال  او  تعجب  کردند:

(وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57).    

 هنگامی  که  فرزند  مریم  به  عنوان  مثال  ذکر  شد،  قوم  تو  از  آن  خندیدند  و  سر  و  صدا  به  راه  انداختند.

به سبب  آن‌،  ازکار  تو  رویگردان  می‌شوند  .  .  .

صاحب  تفسیرکشاف  زمخشری  در  تفسیر  خود  ذکرکرده  است‌:  (‌وقتی  که  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و سلم    برای  قریشیان تلاوت  فرمود:

 (إنکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم). 

 شما و چیزهائی که جز خدا می پرستید هیزم  دوزخ  خواهید  بود.(انبیاء/98)  از  این‌گفته  سخت  خشمگین  شدند.  عبدالله  پسر  زبعری  گفت‌:  آیا  این  آیه  تنها  در  باره  ما  و  الهه  و  معبودهای  ما  است  و  بس،  یا  شامل  جملگی  ملتها  است‌؟  پیغمبر   صلی الله علیه و سلم    فرمود:

 (هو لکم ولآلهتکم ولجمیع الأمم).

این  حکم‌،  شامل  شما  و  الهه  و  معبودهای  شما،  و  همه‌ی  ملتها  است‌.

عبدالله  پسر  زبعری‌گفت‌:  به  خداوندگار کعبه  سوگند  بر  تو  دست  یافتم  و  چیره  شدم‌!  مگر  توگمان  نمی‌بری‌که  عیسی  پسر  مریم  پیغمبر  است‌،  و  او  را  و  مادرش  را  می‌ستائی‌؟  توکه  می‌دانی  مسیحیان  عیسی  و  مریم  را  می‌پرستند؟  عزیر  پرستیده  می‌شود؟  فرشتگان  پرستش  می‌گردند؟  اگر  اینان  به  دوزخ  می‌افتند  ما  راضــی  هستیم  که  ما  و  الهه  و  معبودهایمان  با  ایشان  باشیم!  قریشیان  شاد  شدند  و  خندیدند.  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم   ساکت  شد.  خداوند  بزرگوار  نازل  فرمود:

 (إن الذین سبقت لهم منا الحسنى...).

آنان  که  (‌به  خـاطر  ایمان  و  انجام  کارهای  خوب  و  پسندیده‌)  قبلا  بدیشان  وعده‌ی  نیک  داده‌ایم ...(انبیاء/101)

    معنی  چنین  است‌:  وقتی‌که  عبدالله  پسر  زبعری  عیسی  پسر  مریم  را  مثال  زد،  و  با  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و سلم    جدال  پرداخت  و  پرستش  مسیحیان  برای  عیسی  را  ذکرکرد.

 (إِذَا قَوْمُکَ ).   ناگهان  قوم  تو  ...  .

یعنی  قریشیان‌،  از  این  مثال‌:

(یَصِدُّونَ).  می‌خندند.سروصدا  به‌راه  می‌اندازند.  رویگردان  می‌شوند.

یعنی  سرو صدا  و غوغای  آنان  بلند  می‌شود،  به  سبب  شادمانی  و  خـوشحالی  و  خندیدن  از  این‌که  سکوت  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و سلم  ‌را  درمباحثه  و  مجادله  می‏بینند.  همچنین  سر  و  صدا  و  غو‌غای  قریشیان  بلند  شد  وقتی‌که  ازذکر  حجت  و  برهان  درمانده  شدند  و  مغلوب  استدلال  گردیدند.کسانی‌که  (یَصِدُّونَ)    را  با  ضمّه  خــوانده‌اند  آن  را  از  صدود  به  معنی  رویگردانی‌ گرفته‌اند.  یعنی  به  خاطر  این  مثال  از  حق  روی  بگردانند  و  بدان  پشت  بکنند.  این  فعل  از  صدید  است‌که  به  معنی  جبه  است‌.  یعنی  جامه  بر  سر  می‌کشند.  این  دو  تلفظـهای گو‌ناگون  هستند،  بسان‌:  یعکُف ویعکِف ‌،  و  واژگان  دیگری  بسان  آن  دو:

 (وقالوا أآلهتنا خیر أم هو؟).

(مشـرکان  ادامه  دادند)  و  گفتند:  آیا  (‌به  نظر  شما) معبودهای  ما  بهترند  یا  عیسی‌؟‌.

مرادشان  این  است‌که  الهه  و  معبودهای  ما  به  عقیده‌ی  تو  بهتر  از  عیسی  نیستند.  وقتی‌که  عیسی  از  جمله‌ی  آتشگیره  و  هیزم  آتش  دوزخ  است‌،‌کار  الهه  و  معبودان  ساده  است!)‌‌.

صاحب‌کشاف  ذکر  نکرده  است‌که  این  روایت  را  ازکجا  برگرفته  است‌.  این  روایت  در  مجموع  با  روایت  ابن‌اسحاق  متفق  است‌.

از  این  دو  روایت ‌کجرفتاری  در  مجادله‌،  و  ستیزه‌گـری  در  مباحثه،  پدیدار  و  نمودار  می‌آید.  همچنین  پـیدا  و  هویدا  می‌گرددکه  قرآن  در  باره  سرشت  آن  قوم  می گوید،  آنجاکه  می‌فرماید:

 (هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) .

بلکه  ایشان  گروهی  کینه‌توز  و  پرخاشگرند  (‌و  برای  مبارزه‌ی  با  تو  و  جلوگیری  از  حـق‌،  به  استدلال  باطل متوسل  می‌شوند) .

آنان  سخت‌کینه‌توز  و  یاوه‌گو  هستند.  چه  ایشان  هرچه زودتر  درک  و  فهم  می‌کنند  چیزی  راکه  مراد  قرآن  است  و  چیزی  راکه  مـقصود  پیغـمـبر  صلی الله علیه و سلم  است‌،  ولی  آن  را  هیچ  می‌دهند  و  از  راستای  هدف‌کج  می‌کنند،  و  به  دنبال  شبهه‌ای  می‌روندکه  در  سخن  می‏یابند،  و  از  راه  آن  به  دشمنانگی  مجادله‌ای  وکینه‌توزی  مـباحثه‌ای  گرفتار  می‌آیندکه  زیان  هـمچـون ‌کاری  را  می‌بیندکسی‌که  اخلاص  نداشته  باشد،  وبه  ترک‌راستی  ودرستی بگو‌ید،  و  با  حق  و  حقیقت  بجنگد،  ودنبال  شبهه‌ای  بگرددکه  در  واژه‌ای  یا  عبارتی  بیابد،  و  یا  راهــی  برای  مخالفت  با  حق  و  حقیقت  پیداکند!  بدین  خاطر  است‌که  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم   از  مجادله  و  مباحثه‌ای  نهی  فرموده  است  و  سختگیری ‌کرده  است‌که  مراد  از آن  روشن  شدن  حق  و  حقیقت  نباشد.  بلکه  مـقصود  از  آن  تنها  غلبه  پیداکردن  و  چیره  شدن  باشد  هرگو‌نه  و  از  هر  راهی‌که  دست  بدهد.  ابن‌جریرگفته  است‌:  ابوکریب‌،  و  احمد  پـسر  عبدالرحمـن  برایمان  از  عباده‌،  و  او  از  جعفر،  و  او  از  قاسم‌،  و  وی  از  ابوامامه رضی الله عنه  روایت  کرده‌اند  که  ابوامامه  گفته  است‌:  پیغمبر  خدا   صلی الله علیه و سلم  به  نزد  مردم  آمد،  در  حالی که  آنان  در  باره  قرآن کشمکش  و  بگو  مگو  داشتند.  سخت  خشمگین  شد،  تا  بدان  اندازه‌که  انگار  بر  رخساره‌اش 

سرکه  پاشیده  شده  است‌.  سپس  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم    فرمود:

  (لا تضربوا کتاب الله بعضه ببعض . فإنه ما ضل قوم قط إلا أوتوا الجدل).

بخشی  از  کتاب  خدا  را  با  بخشی  دیگر  به  هم  نزنید.  چه  قومی  هرگز  گمراه  نگردیده  است  مگر  این  که  به  جدال  و  ستیز  پرداخته  است‌.

سپس  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  این  آیه  را  خواند:

 (مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58).

 آنان  این  مثال  را  جز  از  روی  جدال  بیان  نمی‌دارند.  بلکه  ایشان  گروهی  کینه‌توز  و  پرخاشگرند  (‌و  برای  مبارزه‌ی  با  تو  و  جلوگیری  از  حق‌،  به  استدلال  باطل  متوسل  می‌شوند) ‌.

در  باره  تفسیر  این  فرموده‌ی  خداوند  بزرگوار  احتمالی  وجود  دارد:

 (وقالوا أآلهتنا خیر أم هو؟).

  (مشرکان  ادامه  دادند)  و  گفتند:  آیا  (‌به  نظر  شما)معبودهای  ما  بهترند  یا  عیسی‌؟‌.

این  احتمال  را  روند  آیات  تهیه  و  آماده  می‏بیند،  بدان  هنگام‌که  در  صدد  بیان  افسانه‌های  ایشان  در  باره  فرشتگان  برمی‌آید.  این  احتمـال  چنین  است‌:  جه  بسا  مرادشان  این  باشدکه  عبادتشان  برای  فرشتگان  بهتر  از  عبادت  مسیحیان  برای  عیسی  پسر  مریم  است‌.  زیرا  فرشتگان  -‌برابر  افسانه‌های  ایشان  -  سرشت  و  طبیعت  و  حسب  و  نسب  آنان  به  خداوند  نزدیک‌تر  است‌!..  پاک  و  منزه  است  یزدان  بزرگوار  جهان  از  چیزهائی‌که  او  را  بدان  موصوف  می‌دارند.  پیرو  این  سخن  این  فرمو‌ده‌ی  خدا  است‌:

(مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58)  .

 آنان  این  مثال  را  جز  از  روی  جدال  بیان  نمی‌دارند.  بلکه  ایشان  گروهی  کینه‌توز  و  پرخاشگرند  (‌و  برای  مبارزه‌ی  با  تو  و  جلوگیری  از  حق‌،  به  استدلال  باطل  متوسل 

می‌شوند) ‌.

این  پـاسخ  پسر  زبعری  است‌،  همان‌گونه‌که  گذشت.  بیانگر  این  هم  است‌که  مثال  زدنشان  به  عبادت  مسیحیان  برای  عیسی  باطل  و  پو‌چ  است‌.  چه‌کار  مسیحیان  دلیـل  و  حجت  بشمار  نمی‌آید،  چرا که ‌کارشان  انحراف  از  توحید  و  یگانه‌پرستی  است‌.  انحراف  مسیحیان  بسان  انحراف  خود  قریشیان  است‌.  دیگر  جای  سنجش  و  ترجیح  انحرافی  با  انحرافی  و  بر  انحرافی  نیست‌.  انحراف‌،  جملگی  ضلالت  وگمراهی  است‌. بر خی  از  مفسران  بدین  معنی  نیز  اشاره ‌کرده‌اند.  نزدیک  به  ذهن  هم  همین  معنی  است‌.  بدین  خاطر  پـس  از  این  پیروی  بدین ‌گونه می آید:

(إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ (59) . 

عیسی  بنده‌ای  بیش  نبود  که  ما  بدو  نعمت  خود  را  ارزانی  داشتیم  و  او  را  نمونه  و  الگوئی  برای  بنی‌اسرائیل  کردیم‌.

 عیسی  علیه السلام  خدا  و  معبودی  نیست  تا  پرستیده  شود،  هـمـان گو‌نه  که  دسته‌ای  از  مسیحیان  گمراه  شد‌ه‌اند  و  او  را  پـرستش  کرده‌اند.  بلکه  او  بندهای  است  که  یزدان  بدو  لطف  فرموده  است  و  نعمت  خود  را  ارزانی  داشته  است‌.  هیچ گو‌نه گناهی  متوجه  او  نیست  در  این‌که  این د‌سته‌ی  گمراه  او  را  پرستش  می کنند.  بلکه  خدا  بدو  لطف‌کرده  است  و  نعمت  بخشیده  است  تا  نمونه  و  الگوئی  برای  بنی‌اسرائیل‌گردد  و  بدو  بنگرند  و  از  او  پیروی‌کنند.  امّا  آنان  این  نمونه  و  الگو  را  فراموش‌کرده‌اند  وگمراه  و  سرکشته  شده‌اند!

قرآن  افسانه‌ی  ایشان  را  دنبال  می‌کند،  افسانه‌ای‌که  پیرامون  فرشتگان  دارند.  برایشان  روشن  می‌نمایدکه  فرشتگان  آفریدگانی  از  آفریده‌های  خدا  هستند،  آن گو‌نه  که  خـودشان  از  آفریده‌های  یزدانند.  اگر  خدا  می‌خو‌است  فرشتگان  را  در  زمین  جایگزین  ایشان  می‌کرد،  یا  برخی  از  مردمان  را  به  فرشته  تبدیل  می‌نمود  و  آنان  را  در  زمین  جانشینان  ایشان  می‌ساخت‌:

(وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60)‏.

    اگر  ما  بخواهیم  از  شما  فرزندان  صالح  و  فرشته‌گونی  پدیدار،  و  در  زمین  جایگزین  شما  می‌سازیم‌.

کارآفرینش  به  اراده  و  مشیت  آفریدگار  حـواله  می‏گردد.  خدا  هر  نوع  آفریدهای  را  بخو‌اهد  پدید  آید،  پدیدار  و  نمودار  می‌شود.  هیچ  فردی  از  آفـریدگانش  حسب  و  نسب  به  خدا  نمی‌رساند،  و  پیوندی‌که  با  یزدان  سبحان  دارد  پیوند  مخلوق  و  خالق‌،  و  بنده  با  خداوند،  و  عابد  و  معبود  است‌.

آنگاه  چیزهائـی  در  باره  عیسی  علیه السلام  بیان  می‌دارد.  ایشان  را  به  یاد  قیامت  می‌اند‌ازد،  قیامتی‌که  آن  را  دروغ  می‌نامند  یا  در  باره  آن  شک  می‌کنند:

 (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61) وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62).

قطعاً  وجود  عیسی  خبر  از  وقوع  قیامت  می‌دهد،  و  هرگز  در  باره‌ی  قیامت  شک  و  تردید  نداشته  باشید،  و  از  من پیروی  کنید  که  راه  راست  این  است‌.  (‌به  هوش  باشید)  شیطان  شما  را  (‌از  راه  خدا  و  از  توجه  به  سرنوشتتان  در  رستاخیز)  بازندارد.  او  دشمن  آشکار  شما  است‌.‌(پس  مواظب  وی  باشید) ‌.

احادیث‌گوناگونی  در  باره  نزول  عیسی علیه السلام  به  زمین  اندکی  پیش  از  قیامت  ذکرگردیده  است‌.  این  همان  چیزی  که  این  آیه  بدان  اشاره  می‌کند:

(وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ).

قطعاً  وجود  عیسی  خبر  از  وقوع  قیامت  می‌دهد.  بدین  معنی‌که  عیسی  نزدیک  شدن  فرا  رسیدن  قـیامت  را  اعلام  می‌دارد.  قرائت  دوم  آیه‌،  بدین  شکل  است‌:

 (وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ).  

قطعاً  وجود  عیسی  خبر  از  وقوع  قیامت  می‌دهد.

  (‌علم‌)  به  معنی  نشانه  و  علامت  است‌.  ‌(‌علم)  و (‌علم‌)  دارای  معنی  نزدیک  به  هم  هستند.

از  ابوهریره  رضی الله عنه روایت  شده  است‌که‌گفته  است‌:  پیغمبر خدا  صلی الله علیه و سلم    فرمود:

 (والذی نفسی بیده لیوشکن أن ینزل فیکم ابن مریم حکماً مقسطاً ، فیکسر الصلیب ، ویقتل الخنزیر ، ویضع الجزیة ، ویفیض المال حتى لا یقبله أحد ، حتى تکون السجدة الواحدة خیراً من الدنیا وما فیها[1]).

 (بدان  خدائی  سوگندکه  جانم  در  دست  قدرت  او  است  نزدیک  است  پسر  مریم  به  میان  شما  به  عنوان  داور  دادگری  برگردد.  صلیب  را  بشکند،  خوک  را  بکشد،  خراج  را  بردارد،  و  دارائی  را  ریزان  و  فراوان‌گرداند،  تا  بدانجا که‌کسی  آن  را  نخواهد،  و  یک  سجده  از  دنیا  و  آنچه  در  آن  است  بهتر  بشود) ‌.

از  جابر رضی الله عنه روایت  شده  است‌که‌گـفته  است‌:  پیغمبر خدا  صلی الله علیه و سلم    فرمود:

 (لا تزال طائفة من أمتی یقاتلون على الحق ظاهرین إلى یوم القیامة . فینزل عیسى ابن مریم ، فیقول أمیرهم : تعال : صل لنا . فیقول : لا . إن بعضکم على بعض أمراء تکرمة الله تعالى لهذه الأمة[2]).  

 همیشه‌گروهی  از  امّت  من  برای  دفاع  از  حق  می‌جنگندو  تا  روز  قیامت  پیروز  می‌گردند.  عیسی  پسر  مریم  فرود  می‌آید.  امیر  مسلمانان  بدو  می‌گوید:  بیا،  برایمان  امام  شو  و  نماز  بخوان.  می‌گوید:  نه‌.  برخی  از  خودتان  بر خی  دیگرتان  امیر  هستید،  و  این  بزرگداشت  خداوند  بزرگوار  از  این  ملت  است‌.

این  غیبی  از  غیبها  است  و  راستگوی  درستکار  پـیغمبر  آفریدگار  صلی الله علیه و سلم    از  آن  برایمان  سخن‌گفته  است‌،  و  قرآن  مجید  بدان  اشاره‌کرده  است‌.  کسی  نمی‌تواند  در  باره  آن  سخنی  داشته  باشد،  مگر  سخن  او  برگرفته  از  این  دو  منبع  پایدار  و  استوار  تا  روز  سزا  و  جزا  باشد.

(فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61).

   هرگز  در  باره‌ی  قیامت  شک  و  تردید  نداشته  باشید،  و  از من  پیروی  کنید  که  راه  راست  این  است‌.

آنان  در  باره  قیامت  شک  و  تردید  داشتند.  قرآن  ایشان  را  به  یقین  و  اطمینان  بدان  فرا  می‌خواند.  ایشان  از  هدایت  می‌گریختند.  قرآن  از  زبان  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم    آنان  را  به  پیروی  از  او  دعوت  می‌کند.  چه  او  آنان  را  در  راه  راست  حرکت  می‌دهد،  راه  راستی‌که  رو  به  هدف  اصلی  می‌رود  و  ایشان  را  بدان  می‌رساند.  راهی  است‌که  طی‌کنندگان  آن‌گمراه  نمی‌شوند.

برای  آنان  روشن  می‏گرداند  که  انحرافشان  وگریزشان  براثر  پیروی  از  شیطان  است‌.  پیغمبر صلی الله علیه و سلم    سزاوارتراست‌که  از  او  پیروی‌کنند:

   (وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62 ).

 (‌به  هوش  باشید)  شیطان  شما  را  (‌از  راه  خدا  و  از  توجه  به  سرنوشتتان  در  رستاخیز)  بـازندارد.  او  دشمن  آشکار  شما  است‌.  (‌پس  مواظب  وی  باشید) ‌.

قرآن  پیوسته  انسانها  را  به  یاد  پیکار  جـاویدانی  می‌اندازد  که  آتش  آن  از  روزگار  پدرشان  آدم‌،  میان  شیطان  و  ایشان  برافروخته  شده  است‌،  و  از  نخستین  پیکار  در  بهشت،  شعله‌ی  آن  بالاگرفته  است  و  زبانه کشیده  است‌.  غافل‌ترین  فرد  کسی  است  که  می‌داند  دشمنی  دارد  و  درکمین  او  است‌.  آن  دشمن  با  قصد  و  اراده  و  اصرارکمین  کرده  است  و  قبلا  نیز  تهدید  نموده  است  و  بیم  داده  است‌.  امّا  چنین‌کسی  با  وجود  اینها  خویشتن  را  از  او  برحذر  نمی‌دارد  و  از  خود  مواظبت  نمی‌نماید.  گذشته  از  این‌،  از  همچون  دشمن  آشکاری‌،  پـیروی  می‌نماید!

اسلام  انسان  را  در  این  پیکار  همیشگی‌،  پایدار  و  استوار  نگاه  می‌دارد،  پیکاری  که  میان  انسان  در  طول  زندگانیش  بر  این  زمین‌،  و  میان  شیطان  برقرار  است‌.  اسلام  برای  انسان  غنیمتی  را  آماده  کرده  است   اگر  پیروز گردد  -‌که  بر  دل کسی  نمی‌گذرد  و  خطور  نمی‌کند.  و  همچنین  زیانی  را  برای  انسان  تهیه  دیده  است  -‌اکر  شکست  بخورد  و  واپس  بکشد  -‌که  بر  دل  کسی  نمی‌گذرد  و  خطور  نمی‌کند.  بدین  وسیله  اسلام  نیروی  جنگیدن  موجود  در  انسان  را  به  سوی  این  پیکار  همیشگی  و  مستمر  جهت  می‌دهد،  پیکار  همیشگی  و  مستمری  که  از  انسان‌،  انسان  می‌سازد،  و  قالب  ویژه‌ی  خودش  را  بدو  می‏بخشد،  قالب  ویژه‌ای‌که  در  میان  همه‌ی  آفریده‌های ‌گوناگون  و  دارای  قالبها  و  سرشتهای  مختلف  او  را  ممتاز  و  برجسته  می‌گرداند،  و  بزرگ‌ترین  هدف  انسان  بر  روی  زمین  را  این  می‌سازدکه  بر  دشمن  خود  شیطان  پیروزگردد،  و  بدین  وسیله  بر  بدیها  و  زشتیها  و  ناپـاکیها  فائق  آید،  و  ارکان  و  اصول  خیر  و  خوبی  و  دلسوزی  و  پاکی  را  استوار  و  پایدار  سازد.

قرآن  پس  از  این  نگرش  به  بیان  حقیقت  عیسی  علیه السلام  و  حقیقت  چیزی‌که  با  خود  آورده  است  برمی‏گردد،  و  بیان  می‌دارد  پیش  از  او  و  بعد  از  او  قوم  او  چگونه  اختلاف  پیدا  کرده‌اند:

 (وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65)     .

هنگامی  که  عیسی  با  در  دست  داشتن  معجزات  آشکار  و  آیات  روشن  (‌به  پیش  بنی‌اسرائیل‌)  آمد،  گفت‌:  من  شریعت  حکیمانه‌ای  را  (‌در  باره‌ی  مبدا  و  معاد  و  نیازهای  زندگی  بشر)  برای  شما  آورده‌ام‌،  و  آمده‌ام  تا  برایتان  برخی  از  امور  (‌دینی‌)  را  روشن  گردانم  که  در  آنها  اختلاف  می‌ورزید.  پس  از  خدا  بترسید  و  از  من  پیروی  کنید.  به  طور  قطع  خداوند  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است‌،  پس  او  را  پرستش  کنید،  راه  راست  این  است‌.  گروهها  و  دسته‌ها(‌ی  اهل  کتاب  نسبت  به  عیسی‌)  در  میان  خود  به  اختلاف  پرداختند  (‌و  هریک  او  را  به  نامی  خواندند  و  راه  افراط  و  تفریط  در  پیش  گرفتند)‌.  وای  بر  کسانی  که  ستم  کردند!  چه  عذاب  دردناکی  در  روز  قیامت  گریبانگیرشان  می‌گردد! .

عیسی  برای  قوم  خود  دلائل  و  براهین  روشنی  را  بـه  ارمغان  آورد،  اعم  از  خوارق  و  معجزاتی‌که  بر  دست  او  انجام‌گرفت‌،  وکلمات  و  سخنان  و  رهنمودها  و  رهنمونهائی‌که  به  راه  راست  ارشاد  نمود.  به  قوم  خود  گفت‌:

(قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ).

 من  شریعت  حکیمانه‌ای  را  (‌در  باره‌ی  مبدا  و  معاد  و  نیازهای  زندگی  بشر)  برای  شما  آورده‌ام‌.

کسی  هم  حکمت  و  فرزانگی  بدو  داده  شده  باشد،  خیر  و  خوبی  زیادی  بدو  داده  شده  است‌،  و  از  لغزش  و  یاوه‌سرائی  در  امان  می‌ماند،  هم  بدانگونه  که  ازکوتاهــی  و  قصور  در  امان  مـی‌ماند،  و  مطمئن  می‌گرددکه  گامهایش  را  در  راه  هماهنگ  و  همآوا  برمی‏دارد،  و  در  پرتو  نور  و  روشنائی  حرکت  می‌کند.  عیسی  آمده  بود  تا  برای  آنان  برخی  از  چیزهائی  را  روشن  سازدکه  در  آنها  اختلاف  پیدا  کرده  بودند.  ایشان  در  موارد  زیادی  از  شریعت  موسی  علیه السلام  اختلاف  نظر  پیداکردند،  و  به  دسته‌هائی  و  ملتهائی  تقسیم  و  تبدیل  شدند.  ایشان  را  به  ترس  و  هراس  از  خدا،  و  به  اطاعت  از  خود  در  چیزهائی  که  از  سوی  خدا  برایشان  آورده  بود،  دعوت‌کرد.  توحید  و  یگانه‌پرستی  خالص  و  بدون  شک  و  شبهه  و  پیچیدگی  را  آشکارا  فریاد  زد  و  اعلام  داشت‌:

 (إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).

به  طور  قطع  خداوند  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است‌،  پس  او  را  پرستش  کنید.

قرآن  نفرموده  است‌:  عیسی  خدا  است‌.  ونفرموده  است‌:  عیسی  پسر  خدا  است‌.  اشاره نزدیک  یا دوری  هم  نفرمو‌ده  است‌که  عیسی  پیوندی  با  پروردگارش  دارد،  جز  این‌که  از یک  سوعیسی  پیوند عبو‌دیت  و  بندگی  با  خدا  دارد،  و  از  دیگر  سو  خدا که  پـروردگار  همگان  است  پیوند  ربوبیت  و  خداوندگاری  با  عیسی  دارد.  بدیشان  گفتـه  است‌:  این  راه  راست  ودرستی  است  وهیچ‌گونه  کـجی  وکژی‌،  و  هیچ‌گونه  لغـزش  وگمراهی  در  آن  نیست‌.  ولیکن‌ کسانی‌که  پس  از  او  آمده اند  اختلاف  ورزیده‌اند  و  به  دسته‌ها  وگروه‌هائی  تقسیم گردیده‌اند،  بدان‌سان ‌که  کسانی‌که  پیش  از  او  بو‌ده‌اند  اختلاف  ورزیده‌اند  و  به  دسته‌ها  وگروه‌هائی  تقسیم گردیده‌اند‌.  ستمگرانه  اختلاف  ورزیده‌اند  بدون  این‌که  حجت‌و  برهانی  و  شبهه  و گمانی  بر  این  اختلاف  داشته‌اند:

(فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65).

  وای‌برکسانی‌که  ستم‌کردند!  چه  عذاب‌دردناکی  در  روز  قیامت  گریبانگیرشان  می‌گردد!.

رسالت  عیسی  علیه السلام  برای  بنی‏اسرائیل  بود.  بـنی‌اسرائیل  انتظاراو  را  می‌کشیدند  تا  ایشان  را  ازخـواری  و  حقارت  حاصل  از  تسلط  رومانی  برایشان  برهاند و  آزاد  و  رها  از  فرمانروائی  آن‌گرداند.  انتظارشان  به  طول  انجامید.  و  زمانی‌که  عیسی  مبعوث گردید  و  به  سویشان  آمد،  او  را به  پیغمــبری  نشناختند  و  با  او  دشمنانگی‌ کردند،  و  می خو‌استند  وی  را  به  دار  بزنند!

عیسی‌وقتی‌که  آمد،  ایشان  را  به  شکل‌دسته‌ها و  مذهبهای‌ زیاد  یافت  مهم ترین ‌آنها  چهارفرقه ‌یا  طائفه  بودند:

فرقه  یا  طائفه‌ی  صدوقیون ‌که  منسوب  به  (صدوق‌)  است‌.  از روزگار داوود  و  سلیمان‌،  سرپرستی ‌کاهنان  بدو و  به  خاندان  او  واگذار  بوده  است‌.  برابر  شریعت  باید  حسب  و 

نسب  اوبه  هارون  برادر  موسی  برگردد.  فرزندان  او  مواظبت  از  هیکل  را  بر  عهده  داشته‌اند.  صدوقیون  برابر  وظیفه  و  پیشه‌ای ‌که  داشته‌اند  در  آداب  و  مراسم  ظاهری  عبادت  سخت‌گیری  می‌کردند.  (‌بدعت‌)  و  نوآوری  را  زشت  می‌شـمردند.در عین  حال ‌در زندگی  شخصی  خود  خویشتن  را  آزاد  می‌دانستند  و  از هر گو‌نه  فرصت  زندگی  استفاده  می کردند  و  سود  می‌جستند.  به  قیامت  معتقد نبودند.

فرقه  یا  طائفه‌ی  فریسیان‌،  این  دسته  با  صدوقیون  مخالف  بودند.  سخت‌گیری  ایشان  را  درآداب  و  مراسم  ظاهری  عبادت  زشت  می‌دیدند،  وانگار رستاخیز و حساب  و  کتاب  قیامت  ایشان  رانادرست  می‌شمردند.  نشانه‌ی  چیره  و  علامت  غالب  فریسیان  پارسائی  وتـصوف  است‌،  هرچندکه  بعضی  ازآنان  به  علم  و  معرفت  افتخار  می‌کردند  و  مـی‌نازیدند.  حضـرت  عیسی  علیه السلام  این  افتخار  و  نازش  را  برایشان  زشت  می‌شمرد،‌واین  همهمه‌ی  دهان  و  لغلغه‌ی  زبان  آنان  را  بد  و  ناپسند  می‌دید.

فرقه  یا  طائفه‌ی  سامریان‌.  این  دسته  وگروه  آمیزه‌ای  از  یهودیان  وآشوریان  بودند.  به‌کتابهای  پنجگانه‌ی  موجود  در  عهد  قدیم‌که  مـعروف  به‌کتابهای  موسوی  هستند  ایمان  داشتند.کتابهای  دیگری  را  نفی  مـی‌کردندکه  در  روزگاران  بعدی  بدین‌ کتابها  افزوده  شده‌اند،‌کتابهای  دیگری ‌که  جز  سامریان  دیگران  به  قداست  آنها  ایمان  داشته‌اند.

فرقه  یا  طائفه‌ی  آسین  یا اسینیان‌،  این‌دسته  وگروه  متاثر  از  برخی  ازمکتبهای  فلسفی  بودند.  آنان  از  بقیه  ط‌ائف  یهو‌دی  دوری  وکناره‌گیری  می‌کردند.  بر  خود  سخت  گرفتند  ودرویشانه  می‌زیستند  و در  فقر  و  فاقه  بسر  می‏بردند.  پیروان  خود  را  سخت  به  نظم  و  نظام  وا می‌داشتند.

غیر  از  این  فرقه‌ها  و  طائفه‌ها  مذهبهای‌گوناگون  شخصی  و  فردی‌،  وجـود  داشته  است‌،  و  آشـفتگی  دراعتقاد  و  آداب  و  رسوم  آئینی  میان  بنی‏اسرائیل  بوده  است‌،  بنی‌اسرائـیلی‌که  زیر  فشار  امپراتوری  رومانی  می‌نالیدند  و  خوار  و  سرکوفته  بسر  می‏بردند،  و  چشم  به راه  نجات  و  رهائی  خود  با  دست  نجات‌دهنده  و  رهائی‌بخشی  بودند  که  انتظار  او  را  می‌کشیدند.  منتظر  آمدن  چنین  ناجی  و  آزادی‌بخشی  بودندکه  بیاید  و  ایشان  را  از  ظلم  و  زور  همگان  آزاد  و  رها  نماید.

هنگامی‌که  عیسی  علیه السلام   توحید  و یگانه‌پرستی  را  به  ارمغان  آورد  و  آن  را  اعلام  و  اعلان  داشت‌:

(إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).

 به  طور  قطع  خداوند  پروردگار  من  و  پروردگار  شما  است‌،  پس  او  را  پرستش  کنید.

هنگامی‏که  عیسی  علیه السلام  شریعت  سهل  و  ساده‌ای  را  با  خود  آورد که  به  تزکیه‌ی  روح‌،  و  پاکیزه  داشتن  دل  انسان‌،  بیش  از  شکلهای  ظاهری  آداب  و  مراسم  آئینی  توجه  و  عنایت  داشت‌،  اشخاص  حرفه‌ای‌،  آنان  که  تنها  به  شکلهای  ظاهری  آداب  و  مراسم  آئینی  می‏جستند  و  از  این  راه  نان  می‌خورند  و  سـفره‌ی  خـود  را  رنگین  می‌کنند،  با  عیسی  علیه السلام  جنگ  و  جدال  آغازیدند  و  به  پیکار  پرداختند!

از  جمله‌ی  سخنانی‌که  از  عیسی  علیه السلام  راجع  به  چنین  افرادی  روایت  شده  است  این  است‌: (‌آنان  وقار  و  عظمت  را کمربند  خود  می‌کنند.  مردمان  را  وامی‌دارند  این‌کمربند  را  بر  دوشهایشان  بردارند.  انگشتی  را  به  سوی  این‌ کمربند  درازنکنند  تا  نکند  آن  را  تکان  بدهند  و  بدین  سو  و  آن  سو  بجنبانند.  ایشان  هرچه  می‌کنند  همه  و  همه  برای  این  است‌که  مردمان  بدیشان  بنگرند  و  بدانان  خیره  شوند)  عمامه‌های  خود  راکلفت  و  ستبر  می‌سازند.  تارها  و  ریشه‌های  جامه‌هایشان  را  طول  می‌دهند  و  دراز  می‌کنند.  در  سور  و  ساتها  و  جشنها  و  دعو‌تها  بالش  نخستین  را  به  خود  اختصاص  می‌دهند،  و  در  همایشها  و  مجلسها  بالاترین  و والاترین  جا  را  از  آن  خود  می‌دانند،  و  از  همگان  در  بازارها  سلام‌کردن  به  خود  را  انتظار  دارند.  هرکجا  بروند  می‌خواهند  خطاب  بدیشان‌گفته  شود:  آقایم!  سرورم! .

عیسی  علیه السلام  این  چنین  اشخاصی  را  مخاطب  قرار  می‌دهد و  بدیشان  می‌فرماید:  (‌ای  رهبران  کور  و کوردلی  که  در  برابر  پشه‌ای  دیگران  را  دادگاهی  می‌کنید  و  خودتان  شتر  را  قورت  می‌دهید  و  می‌بلعید!  شما  بیرون  جام  وکاسه  را  پاک  و  پاکیزه  می‌دارید،  در  حالی‌که  درون  جام  وکاسه  ازکثافت  و  بیشرمی  لبریز  است  .  .  .  وای  به  حال  شما  ای  نویسندگان  و  فریسیان  ریاکار!  شما  بـه‌گورهائی  می‌مانیدکه  سفید  و  آراسته  و  پیراسته‌کرده  باشند.  بیرون  آنها  از  قشر  زیبائی  پوشیده  است‌،  و  درون  آنها  استخوانهای  پوسیده  است‌).[3]

انسان  وقتی‌که  این  جمله‌های  منقول  از  عیسی  علیه السلام و  چیزهای  دیگری‌که  در  جای  مربوط  به  خود  می‌خواند،  نزدیک  است‌که  متصدیان  آئینی‌ای  را  به  تـصور  درآورد،  آن‌کسانی‌که  در  روزگار  ما  مردان  آئینی  حرفه‌ای  هستند.  یک  قالب  و  یک  روال  است  و  مکرر  در  این  زمان  است‌.  اینان‌که  سمت  رسمی  آنان  و  حرفه  اصلی  ایشان‌کار  آئینی  است‌،  مردمان  آنان  را  در  هر  زمانی  می‌بینند!

وقتی  هم  عیسی‌علیه السلام  به  سوی  پروردگار  خود  برگشت،  بعد  از  او  پیروانشان  اختلاف  پیداکردند،  و  دسته‌ها  و  گروه‌های گوناگونی ‌گشتند.  بعضیها  عیسی  را  خدا  می‌دانند.  بعضـیها  هم  او  را  پسر  خدا  می‌شمارند.  برخیها  خدا  را  سومین  خدا  از  اقانیم  ثلاثه  می‌دانند،  و  عیسی  پسر  مریم  را  یکی  از  سه  خدا  می‌شمارند.  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  خالص  و  سره‌ای‌که  عیسی  علیه السلام  آن  را  با  خودآورده  بود،  ضائع گردیده  است  و  هدررفته  است‌.  و  دعوت  او  از  مردمان  به  سوی  پروردگارشان  و  این‌که  تنها  خدا  را  بپرستند  و  اطاعت  و  عبادت  را  خاص  خدا  بدانند،  ضائع گردیده  است  و  هدر  رفته  است‌.[4]

 (فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65).

گروهها  و  دسته‌ها(‌ی  اهل  کتاب  نسبت  به  عیسی‌)  در  میان  خود  به  اختلاف  پرداختند  (‌و  هریک  او  را  به  نـامی  خواندند  و  راه  افراط  و  تفریط  در  پیش  گرفتند)‌.  وای  بر  کسانی  که  ستم  کردند!  چه  عذاب  دردناکی  در  روز  قیامت  گریبانگیرشان  می‌گردد! .

بعدها  مشرکان  عرب  بیامدند  و  با  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و سلم  ‌در  باره  عیسی  علیه السلام  به  استدلال  پرداختند  و  به  حجت  نشستند،  و  ازکارهائی  سخن‌گفتندکه  دسته‌ها  و  گروه‌های  مختلف  پس  از  عیسی  چه‌کردند،  و  چه  افسانه‌هائی  را  پیرامون  او به  هم  بافتند  وگفتند!

*

وقتی‌که  روند  قرآنی  به  سخن‌گفتن  از  ستمگران  می‌رسد،  دسته‌ها  وگروه‌هائی  راکه  بعد  از  عیسی  علیه السلام  اختلاف  ورزیده‌اند،  با  ستیزه‌گرانی  می‌آمیزدکه  با  پیغمبر  خدا  در  باره‌کار  این  دسته‌ها  و گروه‌های  مختلف  به  استدلال  پرداخته‌اند.  حال  و  احوال  آنان  را  در  روز  قیامت  به  تصویر  می‏کشند  و  آن  را  درصحنه‌ی  طولانی  دل‌انگیزی  بیان  می‌دارد،  صحنه‌ای‌که‌گوشه‌ای  از  حال  و  احوال  پرهیزگاران  را  نیز  نشان  می‌دهدکه  مکرم  و  محترم  در  باغهای  پرنعمت  بهشت  بسر  می‌برند:

 (هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (67) یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا مُسْلِمِینَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70) یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (71) وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهَا تَأْکُلُونَ (73)‏ إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (74) لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (76) وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ (77).  

 آیا  منتظر  همین  هستند  که  قیامت  ناگهانی  و  در  حالی  که از  آن  بی‌خبرند  به  سر  وقتشان  بیاید؟  دوستان  در آن  روز،  دشمنان  یکدیگر  خواهند  شد،  مگر  پرهیزکاران‌.  ای  بندگان  (‌پرهیزگار)  من‌!  امروز  نه  بیمی  بر  شما  است  (‌که  عذاب  و  عقابی  گریبانگیرتان  شود)  و  نه  غم  و  اندوهی  دارید.  آن  بندگانی  که  به  آیه‌های  ما  ایمان  آورده‌اند  و  مسلمان  و  مطیع  فرمان  (‌آفریدگار  خود)  بوده‌اند.  شما  و  همسرانتان  به  بهشت  درآئید.  در  آنجا  شادمان  و  شادکام  و  مکرم  و  محترم  خواهید  بود.  برایشان  کاسه‌ها  و  جامهای  زرین  به  گردش  انداخته  می‌شود،  و  هرچه  دل  بخواهد  و  هرچه  چشم  از  آن  لذت  ببرد،  در  بهشت  وجود  دارد،  و  شما  در  آنجا  جاودانه  خواهید  بود.  این  بهشتی  است  که  به  سـبب  کارهائی  که  می‌کرده‌اید،  بدان  دست  یافته‌ایـد.  در  آنجا  برایتان  میوه‌های  فراوان  و  جوراجوری  است  که  از  آنها  می‌خورید  و  استفاده  می‌کنید.  بزهکاران‌،  جاودانه  در  عذاب  دوزخ  می‌مانند.  عذابشان  کاسته  نمی‏گردد  و  سبک  نمی‏گردد،  و  آنان  در  میان  عذاب‌،  اندوهناک  و  نومید  و  خاموش  می‌مانند.  ما  بدیشان  ستم  نکرده‌ایم  (‌که  آنان  را  بدین  گرفتار  ساخته‌ایم‌)  ولیکن  خودشان  به  خویشتن  ستم  کرده‌اند  (‌که  با  انجام  کارهای  زشت  و  بیراهه  رفتن‌،  خود  را  به  دوزخ  انداخته‌اند)‌.  آنان  فریاد  می‌زنند:  ای  مالک  پروردگارت  ما  را  بمیراند  و  نابودمان  گرداند  (‌تا  بیش  از  این  رنج  نبریم  و  از  این  عذاب  دردناک  آسوده  شویم‌.  او  بدیشان‌)  می‌گوید:  شما  (‌اینجا)  می‌مانید  (‌و  مرگ  و  میر  و  نیستی  و  نابودی  در  کار  نیست).

صحنه  با  رخ  دادن  ناگهانی  قیامت‌،  در  حالی‌که  ایشان  غافل  از  آن  هستند،  و  از  فرارسیدن  آن  هـم  اطلاعی  ندارند،  می  آغازد:

(هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ (66) .

آیا  منتظر  همین  هستید  که  قیامت  ناگهانی  و  در  حالی  که  از  آن  بی‌خبرند  به  سر  وقتشان  بیاید؟‌.

این  ناگهانی  سر  رسیدن‌،  رخداد  شگفتی  را  پدید  می‌آورد،  رخدادی‌که  زیر  و  رو  می‌کند  هرآنچه  راکه در  زندگی  دنیا  بدان  انس  و  الفت ‌رفته‌اند:

(الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (67).

     دوستان‌،  در  آن  روز،  دشمنان  یکدیگر  خواهند  شد،  مگر  پرهیزگاران‌.

دشمنی  دوستان  از  سرچشمه‌ی  مودت  و  محبتشا‌ن  برمی‌جوشد  .  .  .  آنان  در  زندگی  دنیا  پیرامون  شر  و  بدی  گرد  می‌آمدند،  و  بعضی  برخی  را  درگمراهی  رها  می‌کردند  و  از  ضلالت  بهره‌مند  می‌ساختند.  در  نتیجه  امروز  همدیگر  را  لومه  و  سرزنش  می‌نمایند.  امروز  بی  مسوولیت‌گمراهی  و  فرجام  شر  و  بدی  را  بر  گردن  برخی  می‌اندازند.  امروز  به  دشمنانی  تبدیل  می‌گردند  و  به  کشمکش  و  نزاع  با  یکدیگر  می‌پردازند.  چراکه  آنان  در  دنیا  دوستانی  بودندکه  به  راز  و  نیاز  می‌پرداختند  و  درگوشی  با  یکدیگر  سخن  می‌گفتند!  (الا المتقین)  مگر پرهیزگاران‌.

پرهیزگاران  مودت  و  محبتشان  برقرار  و  برجا  است‌.  چه  پیرامون  هدایت‌گرد  می‌آمدند،  و  همدیگر  را  به  خیر  و  صلاح  رهنمود  می‌کردند،  و  لذا  فرجام ‌کارشان  به  نجات  و  رستگاری  انجامیده  است  .  .  .

در  همان  حال  و  در  همان  زمان‌که  سرگشتگان  به  کشمکش  و  نزاع  و  دشمنی  با  یکدیگر  سرگرم  هستند،  سراسر  هستی  صدای  والای  ارزشـمند  آسمانی  را  طنین‌انداز  می‌کند،  صدائی  که  خطاب  بـه  پرهیزگاران  می‌گوید:

(یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا مُسْلِمِینَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70) .   

ای  بندگان  (‌پرهیزگار)  من‌!  امروز  نه  بیمی  بر  شما  است  (‌که  عذاب  و  عقابی  گریبانگیرتان  شود)  و  نه  غم  و  اندوهی  دارید.  آن  بندگانی  که  به  آیه‌های  ما  ایمان  آورده‌اند  و  مسلمان  و  مطیع  فرمان  (‌آفریدگار  خود)  بوده‌اند.  شما  و  همسرانتان  به  بهشت  درآئید.  در  آنجا  شادمان  و  شادکام  و  مکرم  و  محترم  خواهید  بود.

  یعنی  به‌گو‌نه‌ای  مسرور  می‌گردیدکه  سرور  در  پیچ  و  خمها  و  سیماها  و  درون  و  بیرون  اندامهایتان  پخش  و  پراکنده  می‌شود  و  شادمانی  و  شادکامی  بر  شما  پیدا  و هویدا  می‌گردد

سپس  با  دیده‌ی  خیال  می‏بینیم  جامها  وکاسه‌های  زرین  برایشان  به  گردش  درمی‌آید،  و  در  بهشت  برایشان  هست  هرچه  دل  آرزوکند  و  بخواهد،  و  بالاتر  از  خواست  دلها  لذت  بردن  چشمها  موجود  است‌،  تا  بزرگداشت  و  احترام ‌کمال  و  جمال‌گیرد:

(یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ)

برایشان  کاسه‌ها  و  جامهای  زرین  به  گردش  انداخته  می‌شود،  و  هرچه  دل  بخواهد  و  هرچه  چشم  از  آن  لذت  ببرد،  در  بهشت  وجود  دارد.

با  این  نعمتها  چیزی  همراه  است‌که  فراتر  و  برتر  از  همه‌ی  این  نعمتها  است‌،  و  آن  بزرگداشت  یزدان  بزرگوار  جهان  از  انسان  با  مخاطب  قرار  دادن  او  است‌:

( وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (71) وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهَا تَأْکُلُونَ...  )‏ .  

و  شما  در  آنجا  جاودانه  خواهید  بود.  این  بهشتی  است  که  به  سبب  کارهائی  که  می‌کرده‌اید،  بدان  دست  یافته‌اید.  در  آنجا  برایتان  میوه‌های  فراوان  و  جوراجوری  است  که  از  آنها  می‌خورید  و  استفاده  می‌کنـید.

حال  و  احوال  بزهکارانی‌که  اندکی  پیش  در  جنگ  و  جدال  وگیر  و  دار  با  یکدیگر،  رهایشان‌کرده  بودیم  چه  خواهد  شد؟

(إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (74).

   بزهکاران‌،  جاودانه  در  عذاب  دوزخ  می‌مانند.

عذاب  همیشگی  است‌.  آتشی  است  با  درجه‌ی  حرارت  بسیار.  یک  لحظه  هم  سستی  نمی‌پذیرد.  اندکی  هم  سرد  نمی‌شود.  جرقه‌ای  از  امید  به  نجات  برایشان  نمی‌درخشد.  دورادور  هم  سوراخ  رهائی  پیدا  نیست‌.  آنان  ناامیدو  مایوس  در  عذاب  بسر  می‌برند:

 (لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75).  

عذابشان  کاسته  نمی‏گردد  و  سبک  نمی‌شود،  و  آنان  در  میان  عذاب‌،  اندوهناک  و  نومید  و  خاموش  می‌مانند.  بدین  منوال  و  بر  این  روال‌،  آنان  با  خود  چنین‌کرده‌اند  و  بر  سر  خویش  چنین  آورده‌اند،  و  خویشتن  را  بدین  جایگاه  هلاک  و  نابودی  وارد گردانده‌اند،  و  بدین  لحاظ  ستمگرند  نه  ستمدیده‌:

 (وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (76).

ما  بدیشان  ستم  نکرده‌ایم  (‌که  آنان  را  بدین  گرفتار  ساخته‌ایم‌)  ولیکن  خودشان  به  خویشتن  ستم  کرده‌اند  (‌که  با  انجام  کارهای  زشت  و  بیراهه  رفتن‌،  خود  را  به  دوزخ  انداخته‌اند) ‌.

آنگاه  فریادی  از  دور  در  فضـا  می‌پیچد،  فریادی‌که  همه‌ی  معانی  ناامیدی  و  غم  و  اندوه  وگرفتاری  را  با  خـود  دارد:   

(وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ).

آنان  فریاد  می‌زنند:  ای  مالک‌!  پروردگارت  ما  را  بمیراند  و  نابودمان  گرداند  (‌تا  بیش  از  این  رنج  نبریم  و  از  ایـن  عذاب  دردناک  آسوده  شویم)‌ .

فریاد  شیونی  است‌که  از  ژرفای  دوردست  نابودکننده‌ای  طنین‌انداز  می‌شود.  از  فراسوی  درهای  بسته  دوزخ  برمی‏خیزد  و  در  فضا  می‌پیچد.  فریاد  و  واویلای  آن  بزهکاران  ستـمگر  است‌.  آنان  فریاد  برنمی‌آورند  برای  درخو‌است  رهائی‌،  یا  برای  درخواست‌کمک‌.  آنان  ناامید  و  اندوهگین  هستند.  بلکه  ایشان  فریاد  برمی‌آورند  و  نابودی  را  خواستار  می‌شوند.  می‌خـواهند  هرچه  زودتر  نابود گردند،  و  نابودی  آنان  را  برباید  و  آسوده‌شان  نماید  .  .  .  ایـن  بس  است‌که  مرگ  و  نابودی،  امید  و  آرزو گردد!..  همچون  فریاد  و  ند‌ائی‌،  سایه  تاریک  و  انبوه  غم  و  اندوه  وگرفتاری  را  مـی‌اندازد  و  پیش  دیده‌ی  خیال  می‌دارد.  نزدیک  است  ما  از  فراسوی  فریادکمک  طلبیدن‌،‌کسانی  را  مشاهده‌کنیم‌که  عذاب  ایشان  را  از  خود  بیخودکرده  است  و  عقل  و  هوش  از  ایشان‌گرفته  است‌.  جسـمـها  و  پیکرهائی  را  مشاهده‌کنیم  که  درد  و  الم  تاب  و  توانی  برایشان  برجای  نگذاشته  است‌.  همچون  فریاد  تلخی  بدین  سبب  است‌که  برمی‌خیزد:

(یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ). 

ای  مالک‌!  پروردگارت  ما  را  بمیراند  و  نابودمان  گرداند  (‌تا  بیش  از  این‌رنج  نبریم  و از این  عذاب  دردناک  آسوده  شویم‌.

ولیکن  پاسخ  در  می‌رسد،  پاسخی‌که  ناامید  و  مایوس  و  خـوار  و  پست  می‏گرداند،  و  هیچ‌گونه  رعایت  و  عنایتی  به  همراه  ندارد:

(قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ (77).

می‌گوید:  شما  (‌اینجا)  می‌مانید  (‌و  مرگ  و  میر  و  نیستی  و  نابودی  در  کار  نیست)‌ .

نه  نجات  و  خلاصی‌،  و  نه  مرگ  و  میری‌،  و  نه  پایان  دادنی  و  به  نهایت  رساندنی  درمیان  است  .  .  .  شما  می‌مانید  و  ماندگار  هستید!

*

در  سایه‌ی  این  صحنه‌ی  دل‌شکن  و  اندوهبار،  این  دشمنان  حق‌،  و  رویگردانان  از  هدایت‌،  و  مبتلا شوندگان  بدین  فرجام  و  سرنوشت  را  مخاطب  قرار  می‌دهد،  و  با  حضور  همگان  ازکار  و  بارشان  اظهار  تعجب  می‌کند،  آن  هم  در  مناسب‌ترین  فضای  برحذر  داشتن  و  شگفت‌زده‌کردن‌:   

(لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80).

 (خداوند  بدیشان  پیام  می‌دهد  که‌)  ما  حق  را  برای  شما  آوردیم  (‌و  توسط  پیغمبران  برایتان  فرو  فرستادیم‌)  ولی  اکثرشما  حق  را  نپسندیدید  وآن  را  دشمن  داشتید،  بلکه‌،  آنان  تصمیم  محکمی  (‌بر  توطئه‌ی  قتل  محمّد)  گرفتند  و  ما  نیز  اراده‌ی  محکم  و  تغییرناپذیری  کردیم  (‌در  باره‌ی  مجازات  سخت  و  کیفر  دادنشان  در  دنیا  و  آخـرت‌)‌.  آیا  گمان  می‌برند  که  ما  اسرار  پنهانی  و  سخنان  در  گوشی  آنان  را  نمی‌شنویم‌؟‌!  آری‌!  (‌ما  آگاه  از  راز  و  رمز  ایشان  و  شنوای  نجوای  آنان  بوده  و)  گذشته  از  این‌،  فرشتگان  مامور  ما  در  کنارشان  حاضر  و  بر  اعمالشان  ناظرند  و  (‌همه‌ی  کردار  و  گفتارشان  را)  می‌نویسند  و  ثبت  و  ضبط  می‌کنند.

برآمدن  از  حق  و  دشمن  داشتن  حق  است‌که  میان  ایشان و  میان  پیروی  از  حق  فاصله  و  جدائی  می‌اندازد،  نه  این  که  درک  و  فهم  نکنند  حق‌کدام  و  حق  چیست‌،  و  شک  و  تردید  در  باره  صدق  و  صداقت  پیغمبر  بزرگوار  صلی الله علیه و سلم   هم  نیست‌که  آنان  را  از  حق  بازمی‌دارد.  هرگز  ندیده‌اند  و  نشنیده‌اندکه  با  مردمان  دروغ‌گفته  باشد.  پس  چگونه  بر  خدا  دروغ  می‌بندد  و  از  زبان  خدا  ادعاء  می‌کند  آنچه  ادعاء  می‌کند؟

کسانی‌که  با  حق  می‌جنگند  اغلب  اوقات  چنین  نیست‌که  ندانند که  حق‌،  حق  است‌.  ولیکن  ایشان  از  حق  بدشان  می‌آید،  چون  حق  با  هو‌اها  و  هوسهایشان  و  با  آرزوها  و  خواستهایشان  برخورد  مـی‌نماید،  و  راه  شهوات  ایشان  را  می‏گیرد.  آنان  خودشان  هم  ضعیف‌تر  از  آن  هستندکه  بر  هو‌اها  و  شهوات  خود  غالب  آیند  و  چیره  شوند.  امّا  آنان  بر  حق  و  برداعیان  به  سوی  حق  جسارت  و جرات  بسیار  دارند!

بدین  خاطر  است‌که  یزدان  مقتدر  و  توانای  جهان  ایشان  را  تهدید  می‌نماید،  یزدانی‌که  بسیار  آگاه  از  چیزی  است  که  پنهان  می‌دارند،  و  بس  آگاه  از  مکر  و  نیرنگی  است 

که می ورزند:

(أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80) .

بلکه‌،  آنان  تصمیم  محکمی  (‌بر  توطئه‌ی  قتل  محمّد)  گرفتند  و  ما  نیز  اراده‌ی  محکم  و  تـغییرناپذیری  کردیم  (‌در  بـاره‌ی  مجازات  سخت  و  کیفر  دادنشان  در  دنیا  و  آخرت‌)‌.  آیا  گمان  می‌برند  که  ما  اسرار  پنهانی  و  سخنان  در  گوشی  آنان  را  نمی‌شنویم‌؟‌!  آری‌!  (‌ما  آگاه  از  راز  و  رمز  ایشان  و  شنوای  نجوای  آنان  بوده  و)  گذشته  از  این‌،  فرشتگان  مامور  ما  در  کنارشان  حاضر  و  بر  اعمالشان  ناظرند  و  (‌همـه‌ی  کردار  و  گفتارشان  را)  می‌نویسند  و  ثبت  و  ضبط می‌کنند

پافشاری  ایشان  بر  باطل  رو  در  روی  حق‌،  فرمان  قاطعانه  و  ارا‌ده‌ی  ا‌ستوار  یزدان  بر  استقـرار  این  حق  و  پایدار کردن  آن  را  به  دنبال  دارد.  چاره‌اندیــشی  و  نیرنگبازی  ایشان  در  تاریکی‌،  علم  و  آگاهی  خدا  از  سر و  راز  و  پچ‌پچ  و  درگوشی  سخن‌گفتن  را  به  دنبال  دارد.  عاقبت‌کار  هم  روشن  است‌،  وقتی‌که  آفریدگان  ضعیف  وکو‌تاه‌بین  وکوتاه‌فکر،  در  برابر  آفریدگار  مقتدر  و  آگاه  می‌ایستند  و  به  مقابله  می‌پردازند.

*

پس  از  این  تهدید  و  بیم  هراس‌انگیز،  ایشان  را  رها  می‌کند،  و  پیغمبر  بزرگوارش  را  رهنــمود  و  رهنمون  می‌کند  به‌گفتن  سخنی‌که  بدیشان  بگوید.  آنگاه  پس  از  آن  ایشان  را  به  سرنوشتشان  می‌سپارد،  سرنوشتی‌که تصویرش‌ ‌را اندکی پیش ‌دیده‌اند:

 (قُلْ إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ (81) سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (83).

بگـو:  اگر  خداوند  مهربان  فرزندی  می‌داشت‌،  من  نخستین  کسی  بودم  که  چـنین  (‌فرزندی  را)  پـرستش  می‌کردم  (‌چرا  که  من  ایمان  و  اعتقادم  به  خدا  بیشتر  و  شناخت  وآگاهیم  فزونتر  است‌.  امّا  خدا  نیازی  به  فرزند  ندارد،  و  بندگانی  چون  عزیر  و  عیسی  و  فرشتگان  کی  خود  را  فرزند  خدا  نامیده‌اند؟‌!)‌.  خداوندگار  آسمانها  و  زمین  و  عرش  (‌و  تخت  سلطنت  مجموعه‌ی  عالم  هستی‌)  پاک  و منزه  از  این  توصیفهائی  است  که  (‌در  باره‌ی  او)  می‌کنند.  آنان  را  به  حال  خود  واگذار  تا  در  باطل  غوطه‌ور  گردند  و  سرگرم  بازی  شوند،  تا  برخـورد  می‌کنند  به  روز  قیامتی‌که  بدیشان  وعده  داده‌می‌شود  (‌و سرانجام ‌تلخ  اعمال  زشت  و افکار  پلشت  خود  را  می‌بینند)‌ .

  آنان  فرشتگان  را  می‌پرستیدند،  به  گمان  این  که  فرشتگان  دختران  خدایند!  اگر  خدا  فرزندی  مـی‌داشت  سزاوارترین  فرد  برای  برستش  آن  فرزند،  و آگاه‌ترین  فرد  از  او،  پیغمبر  خدا صلی الله علیه و سلم    می‏بود.  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  ‌بدو  نزدیک  می‌بود،  و  او  از  همه‌کس  زودتر  به  طاعت  و  عبادت  خدا  می‌پرداخت  و  از  او  فرمان  سپرد،  و  هرچه  زودتر  به  تعظـیم  و  بزرگداشت  فرزند  خدا  می‌پرداخت‌،  اگر  خدا  فرزندی  می‌داشت  همان‌گو‌نه‌که  ایشان  گمان  می‏برند.  ولیکن  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم    جز  خدا  را  نمی‌پرستد.  همین  بس که  این  دلیل  باطل  بودن‌ گمانی  باشدکه  می‏برند  و  به  خیالشان‌کسی  فرزند  خدا  است‌.  همچون  گمانی  اصل  و  آسانی  ندارد،  و  بدون  سند  و  مدرک  و  دلیل  و  حجت  است‌.  پاک  و  منزه  از  این‌گمـان  عجیب  و  غریب‌،  خداوند  بزرگوار  است‌.

(سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82).

خداوندگار  آسمانها  و  زمین  و  عرش  (‌و  تخت  سلطنت  مجموعه‌ی  عالم  هستی‌)  پاک  و  منزه  از  این  توصیفهائی  است  که  (‌در  باره‌ی  او)  می‏کنند.

انسان  وقتی‌که  بدین  آسمانها  و  زمین‌،  و  نظم  و  نظام  آنها،  و  هـماهنگی  آنها،  و  عظمت  و  والائی  فراوان‌،  و  سلطه  و  قدرت  زیادی‌که  در  فراسوی  این  نظم  و  نظام  قرار  دارد،  آن  نظم  و  نظام  و  هماهنگی  و  عظمت  و  والائی  و  سلطه  و  قدرتی‌که  این  فرموده  به  همه‌ی  اینها  اشاره  می‌نمـاید:

(رَبِّ الْعَرْشِ).  خداوندگار عرش‌(‌و تخت‌ سلطنت  مجموعه‌ی  عالم  هستی‌) .

در  این  وقت  هرگو‌نه  خیالی  و  هرگونه‌گمانی  از  این  قبیل،  در  برابر  دیدگان  انسان  کو‌چک  می‌نماید  و  ناچیز  جلوه‌گر  می‌آید،  و  در  پرتو  فطرت  خود  درک  و  فهم  می‌کندکه  آفریدگار  همه‌ی  اینها  درست  و  صحیح  نیست  که  هیچگو‌نه  شباهتی  به  آفریدگان  خود  داشته  باشد،  این  شباهت  هرچه  باشد،  آفریدگانی‌که  می‌زایند  و  فرزند  به  دنیا  می‌آورند  و  تولید  نسل  می‌کنند.  بدین  سبب  همچون  سخنی  سرگرمی  و  بازی  و  به  باطل  فرو  رفتن  و  بی‌گدار  به  آب  زدن  بشمار  می‌آید،  و  اصلا  سزاوار مجادله  و  مباحثه  نمی‏باشد.  بلکه  می‌سزد که  بدان  توجه  نشود  یا  از آن  پرهیز  و  دوری  شود:

 (فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (83).

آنان  را  به  حال  خود  واگذار  تا  در  باطل  غوطه‌ور  گردند  و  سرگرم  بازی  شوند،  تا  بـرخـورد  می‌کنند  به  روز  قیامتی  که  بدیشان  وعده  داده  می‌شود  (‌و  سرانجام  تلخ اعمال  زشت  و  افکار  پلشت  خود  را  می‌بینند) .

آنچه‌که  تصویر  آن  را  دیده‌اند،  روزی  رخ  می‌دهد  و  می‌شود.

*

آنگاه  پس  از  رویگردانی  از  ایشان  و  بی‏توجهی  بدانان‌،  به  پیش  می‌رود  و  به  تمجید  و  تعظیم  آفریدگار  و  یگانه‌پرستی  او  بدان‌گو‌نه  و  بدان  چیزی‌که  سزاوار  خداوندگاری  او  بر  آسمانها  و  زمین  و  عرش  عظیم  است  می‌پردازد:

(وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (84) وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (85) وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (86) .

خدا  آن  کسی  است  که  در  آسمان  معبود  است  و  در  زمین  معبود،  و  او  حکیم  و  علیم  است‌.  بزرگوار  و  دارای  خیر  و  برکت  آن  کسی  است  که  شاهی  و  مملکت  آسمانها  و  زمین‌،  و  هرآنچه  میان  آن  دو  است  از  آن  او  است‌،  و  آگاهی  از  وقوع  قیامت  ویژه‌ی  او.  و  همه‌ی  شما  (‌در  آخرت  برای  حسـاب  و  کتاب  و  جزا  و  سزا)  به  سوی  او  برگردانده  می‌شوید.  معبودهائی  که  مشرکان  بجز  خدا  به  فریاد  می‌خوانند  و  می‌پرستند  قدرت  و  توانائی  هیچ  گونه  شفاعت  و  میانجیگری  را  ندارند،  مگر  کسانی  که  آگاهانه  بر  حق  شهادت  و  گواهی  داده  (‌و  خـدا  را  به  یگانگی  پرستیده‌)  باشند  (‌همچون  عیسی  و  عزیر  و  فرشتگان)‌ .

این  بیان  الوهیت  و  خداوندگاری  یگانه  در  آسمان  و  در  زمین  است‌.  منحصر  بودن  خدا  بدین  صفت  است  وکسی  با  خدا  در  این  صـفت  مشارکت  ندارد.  بیان  این  است‌که  هرچه  خدا  می‌کند  دارای  حکمت  و  فلسفه  است‌.  و  علم  و  اطلاع  مطلق  از  این  ملک  و  مملکت  عریض  و  طویل  و  بزرگ  و  سترگ  به  یزدان  جهان  اختصاص  دارد  و  بس.  گذشته  از  اینها  در  واژه‌ی  (‌تبارک‌)  به  معنی  بزرگوار  است  خداوند  و  فراتر  از  آن  چیزی است‌که‌گمان  می‏برند  و  تصـور  می‌کنند،  تمجید  و  تعظیم  یزدان  است‌.  خدا 

(پروردگار  آسمانها  و  زمین  و  همه‌ی  چیزهائی  است‌که  در  میان  آن  دو  است‌)‌.  خدا  کسی  است‌که  تنها  او  از  وقت  فرارسیدن  قیامت  آگاه  است‌.  برگشت  همگان  به  سوی  او  است  و  بس.

در  آن  روز  و  روزگارکه  قیامت  درمی‌رسد  هیچ‌کسی  از  آنهائی  که  مشرکان  اولاد  یا  شرکاء  خدایشان  می‌خوانند  و  می‌دانند،  نمی‌تواند  برای  فردی  از  ایشان  شفاعت  و  میانجیگری  بکند.  در  صورتی‌که  مشرکان‌گمان  می‏برند  آن  اولاد  و  شرکاء  را  شفیعان  خود  در  پیشگاه  یزدان  می‌کنند.  امّا  هچ‌گونه  شفاعتی  نمی‌شود  مگر  شـفاعت  کسی‌که  به  حق‌گواهی  دهد،  و  به  حق  ایمان  بیاورد.  کسی  هم‌که  به  حق‌گواهی  می‌دهد  برای‌کسی  شفاعت  نمی‌کند  و  میانجیگری  نمی‌نمایدکه  حق  را  انکار  می‌کند  و  با  حق  دشمنی  می‌نماید.

*

سپس  با  منطق  فطرت  با  ایشان  رویاروی  مـی‌شود.  با  چیزی  با  ایشان  رویاروی  می‌گرددکه  در  باره  آن  مجادله  و  ستیزه  نمی‌کنند،  و  در  باره‌اش  شک  و  تردید  ندارند.  و  آن  این  است‌که  خدا  آفریدگارشان  است‌،  پس  چگونه  در  این  صورت‌کسی  را  در  پرستش  او  شریک  و  انباز  می‌کنند،  یا  ازکسی  انتظار  دارند  در  پیشگاه  خدا  شفاعت  بکند  برای  کسی‌که  شریک  و  انباز  برای  خدا  قرار  داده  است‌:

(وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (87). 

اگر  از  مشرکان  بپرسی‌،  چه  کسی  آنان  را  آفریده  است‌؟  موکدانه  می‌گوینده  خـدا!  پس  چگونه  (‌از  عبادت  حق  تعالی‌)  منحرف  می‌شوند  (‌و  متوجه  پـرستش  چیزهای  دیگری  می‌گردند؟!)‌ .

چگونه  از  حق  و  حقیقتی  رویگردان  می‌شوندکه  فطرتشان ‌گواه  بر  آن  است‌،  و  از  مقتضیات  منـطقی  و  حتمی  حق  و  حقیقت ‌کناره‌گیری  می‌نمایند؟

*

در  پایان  این  سوره‌،  خدا  کار  و  بار  روکردن  پیغمبر صلی الله علیه و سلم  به پروردگارش  را  بزگ  می‌دارد،  رو  کردنی‌که  در  آن  ازکفرشان  و  از  عدم  ایمانشان  می‌نالد  و  شکوه  می‌کند.  بدین  منظور  خدا  این  ناله  و  شکوه  را  برجسته  و  نمایان  نشان  می‌دهد  و  بدان  سوگند  می‌خورد:

 (وَقِیلِهِ یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ (88) .  

به  گفتار  او  سوگند  که  می‌گوید:  پروردگارا!  اینها  قومی  هستند  که  ایمان  نمی‌آورند).[5]

این  هم  تعبیر  ویژه‌ای  است  و  دارای  دلالت  و  اشارت  خاصی  است  و  بیانگر  ژرفای  این  سخن‌،  و  اندازه‌ی  فراخنای  گوش  فرا  دادن  بدان  است‌.  و  می‌رساند  که  خدای  سبحان  چه  اندازه  بدان  عنایت  و  توجه  دارد  و  آن  را  می‌پاید  و  رعایت  می‌نماید.

بدین  سخن  پاسخ  می‌گوید  و  آن  را  می‏پاید  و  رعایت  می‌نماید.  در  این  راستا  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم    را  رهنمود  و  رهنمون  می‌فرماید  به  این‌که  عفو  وگذشت  داشته  باشد  و  از  ایشان  صرف  نظر  نماید  و  بدیشان  اهمّیت  ندهد  و  توجه  ننماید.  آرامش  خود  را  حفظ‌کند،  و  با  این‌کار  با  سلامت  قلب  و  بزرگواری  و گذشت  و  رضا  و  رغبت  رویاروی  شود.  با  این  وصف‌،  پنهان  و  نهان  مواظب  مکر  و کید  افراد  رویگردان  از  حق  و  حقیقت‌،  و  دشمنان  این  آئین  باشد.  همچنین  خویشتن  را  برحذر  دارد  از  آنچه  در  انتظار  همچون  رویگردانان  و  دشمنان  است‌،  در  آن  روزی‌که  نهانیها  و  پنهانیها  آشکار  و  پدیدار  می‌گردند:

(فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (89).

 

   پس  از  آنان  روی  بگردان  و  بگو:  بدرود!  بعدها  خواهند  دانست  (‌که  برای  خود  چه  آشـی  پخته‌اند  و  چـه  آتش  سوزانی  و  عذاب  دردناکی  را  فراهم  ساخته‌اند)

*


 

[1] -مالک و مسلم و بخاری و ابو داوود آن را استخراج کرده اند.

[2] -مسلم آن را استخراج کرده است.

[3] - جمله‌های  مستقیم  ازکتاب‌:  «‌عبقریه  المسیح‌»  استاد  عقاد  نقل گردیده  است‌.  سخن  درباره ‌فرقه‌هاو  طائفه‌های  یهودیان  نیزباکمک‌از  مطالب‌آن  کتاب‌تهیه‌و  تنظیم  شده  است‌.

[4] -‌مراجعه  شود  به  این  اختلافات  با  اندک  تفصیلی  در  صفحه‌ی  377 بیستم  جلد  دهم(‌فی  ظلال  القرآن‌)  آیه‌ی  ٧٦سوره‌ی  نمل‌ ( إِنَّ هَذَا الْقُرْآَنَ یَقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (76)

[5] - قیل  و  قول  و  مقال‌،  مصدر  ثلاثی  مجردند  و  به  معنی‌گفته  و  سخن  هستند.  برخی  واژه‌ی  «‌قیل‌»  را  عطف  بر«‌الساعه‌»  در  سه  آیه‌ی  قبل  می‌دانندکه  معنی  چنین  می‌شود:  خدا از  قیامت  آگاه  است‌ و  از  شکایت  پیغمبر نیز  در  باره‌ی  ایمان  نیاوردن ‌قوم‌ خود  آگاه  است‌...  بعضی  هم ‌واو  پیش  از آن‌ را  حرف  جر  و  برای  قسم  می‌دانند،‌و  چیزی  راکه  قسم  برآن  یاد  شده  است‌ (یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ )،  و  یا  این‌که  محذوف  می‌دانند.  (‌مترجم‌)

تفسیر سوره‌ی زخرف آیه‌ی 56-26

 

سوره‌ی زخرف آیه‌ی 56-26

 

(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (27) وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (28) بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى جَاءهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِینٌ (29) وَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ (30) وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31) أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ (32) وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ (33)‏ وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَسُرُراً عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ (34) وَزُخْرُفاً وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (35) وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (36) وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (37) حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (38) وَلَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (39) أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (40) فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِم مُّقْتَدِرُونَ (42) فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (43) وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ (44) وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (45) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (46) فَلَمَّا جَاءهُم بِآیَاتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَضْحَکُونَ (47)‏ وَمَا نُرِیهِم مِّنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (48) وَقَالُوا یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (49) فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ یَنکُثُونَ (50) وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ (52) فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ (53) فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ (54) فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (55) فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَمَثَلاً لِلْآخِرِینَ (56).

 

قریشیان  می‌گفتند:  ما  از  نژاد  ابراهیم  علیه السلام  هستیم‌.  این  درست  است‌.  و  می‌گفتند:  ما  بر  آئین  ابراهیم   علیه السلام  هستیم‌.  ولی  این  نادرست  است‌.  چه  ابراهیم  توحید  و  یگانه‌پرستی  را  نیرومند  و  روشن  اعلان  داشته  است‌،  بهگونه‌ای ‌که ‌گنگی  و  پیچیدگی  در  آن  نیست‌.  ابراهیم  به  خاطر  توحید  و  یگانگی  به  ترک  پدرش  و  قوم  خودگفت  وقتی‌که  در  معرض ‌کشتن  و  سوخش  قرارگرفت.  شریعت  او  بر  توحید  و  یگانه‌پرستی  استوار  بود،  و  فرزندان  خویش  را  به  توحید  و  یگانه‌پرستی  سفارش  کرد.  اصلا هیچ ‌گونه  شک  و  شبهه‌ای  از  شرک  در  توحید  و  یگانه‌پرستی  او  وجود  نداشته  است‌،  و  شرک  سایه‌ای  بر  آن  نیفکنده  است  و  خطی  بدان  نینداخته  است‌.

در  این  مرحله  از  سوره‌،  قرآن  قریشیان  را  بدین  حقیقت  تاریخی  برمی‌گرداند،  تا  ادعائی  راکه  دارند  درآئینه‌ی  آن  بنگرند  و  عرضه  دارند  .  .  .  سپس  اعتراض  ایشان  از  رسالت  ییغمبر  صلی الله علیه و سلم   را  مطرح  می‌نماید  و  سخن  آنان  را  نقل  می‌کند:

(لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31).

 چرا  این  قرآن  بر  مرد  بزرگواری  از  یکی  از  دو  شهر  (‌مکه و  طائف‌)  فرو  فرستاده  نشده  است‌؟‌!. (زخرف/31)     

  این گفته  را  نقد  می‌کند،  و  اشتباهی  را  بیان  می‌داردکه  در  آن  است  برابر  ارزشها  و  معیارهای  اصیلی‌که  خداوند  زندگی  را  بر  بنیاد  آن  برقرار  و  استوار  داشته  است‌،  و  برابر  ارزشها  و  معیارهای  نادرستی  که  به  ذهنشان  می‌رسد  و  ایشان  را  از  حق  و  هدایت  بازمی‌دارد  .  .  .  به  دنبال  بیان  حقیقت  در  این  مساله‌،  آنان  را  از  عاقبت  رویگردانان  از  یاد  خدا  مطلع  می‏گرداند،  بعد  از  آن‌که  ایشان  را  بر  علت  این‌ کوری  وکوردلی  ناشی  از  وسوسه‌ی  اهریمن  مطلع  می‌سازد  .  .  .  در  پایان  این  درس  به  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  ‌رو  می‌کند  و  او  را  دلداری  می‌دهد  و  نوازش  می‌کند.  در  برابر  رویگردانی  قریشیان  و  کوری  و  کوردلی  ایشان‌.  بدو  دلداری  می‌دهد  که  او  نمی‌تواند  کوران  و کوردلان  را  هدایت  بخشد  وکران  و  ناشنوایان را  شنواگرداند.  آنان  جزای  خود  را  خواهند  دید،  چه  او  انتقام  خدا  از  ایشان  را  ببیند،  یا  انتقام  را  خد‌ا  به  تاخیر  اندازد  و  او  آن  را  نبیند.  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  ‌را  رهنمون  و  رهنمود  می‌کند  به  این‌که به چیزی  چنگ  بزند  و  متوسل  شود که  بدو  و  حی گردیده  است‌.  چه  آن  چیز  حق  است‌،  حقی‌که  همه‌ی  پیغمبران  آن  را  با  خود  به  ارمغان  آورده‌اند.  چه  جملگی  پیغمبران  توحید  و  یگانه‌پرستی  را  با  خود  آورده‌اند:

  (وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (45).

 

از  (‌پیروان  راستین‌)  انبیای  پیشین  ما  بپرس  که  آیا  ما  معبودهائی  بجز  خدا  را  برای  پرستش  شدن  پدیدار  کرده‌ایم‌؟‌.(زخرف/45)   

  آنگاه  حلقه‌ای  از  داستان  موسی  علیه السلام  را  نشان  می‌دهد،  حلقه‌ای‌که  این  رخداد  عربها  با  پیغمبرشان  را  پیش  چشم  می‌دارد.  انگار  این  حلقه‌،  نسخه  مکرری  است  و  همان  اعتراضهائی  را  در  بر  دارد  که  آنان  اظهار  می‌دارند،  و  همان  ارزشها  و  معیارهائی  را  بیان  می‌داردکه  فرعون  و  درباریانش  بدانها  افتخار  می‌کردند  و  می‌بالیدند،  و  هم  اینک  مشرکان  بدانها  افتخار  می‌کنند  و  می‌بالند  .  .  .

*

(و اِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ (27) وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (28) .

 ای  پیغمبر!  برای  تکذیب‌کنندگان  معاصر  بیان  کن  گوشه‌ای  از  داستان  ابراهیم  را)‌.  وقتی  ابراهیم  به  پدر  و  قوم  خود  گفت‌:  من  از  معبودهائی  که  می‌پرستید  بیزارم‌.  دعوت  توحید  و  یگانه‌پرستی‌ای  که  آنان  انکارش  می‌کنند  دعوت  پدرشان  ابراهیم  است‌.  دعوتی  است  که  آن  را  به  پـدرش  و  قومش  رسانده  است‌،  و  با  آن  با  عقیده‌ی  باطلشان  مخالفت‌کرده  است  و  رویاروی  ایستاده  است‌.  ابراهیم  به  دنبال  عبادت  ارثی  ایشان  راه  نیفتاد،  و  بدان  عقیده  نگروید،  بدان  خاطرکه  پدرش  را  و  قومش  را  بر  آن  یافته  است‌.  بلکه  با  ایشان  سازش  هم  نکرد  و  بیزاری کلی خود  را  از  عقیده‌ی  ایشان  اعلان  داشت  با  سخنان  آشکـار  و  صریحی  که  قرآ‌ن  کریم  آن  را  چنین  حکایت می کند:

( إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ (26) إِلَّا الَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُ سَیَهْدِینِ(27) .

من  از  معبودهاتی  که  می‌پرستید  بیزارم،  بجر  آ ن  معبودی  که  مرا  آفریده  است‌.  (‌او  را  خواهم  پرستید چرا  که  او  مرا  (‌به  راه  حق‌)  رهنمود  خواهد  کرد.

از  سخن  ابراهیم  علیه السلام  و  بیزاری  جستن  ا‌و  ا‌ز  هرآنچه  می‌پرستند  بجز  آن  کسی  که  او  را  ا‌ز  نیستی  به  هستی  آورده  است  و  ا‌و  را  وجود  بخشیده  ا‌ست‌،  چنین  پدیدار  و  جلوه  گر  می آید  که  آنان  به  هیچ  وجه  خدا  را  انکا‌ر  نمی‌کردند.  بلکه  آنان  برای  خدا  شریک  و  انباز  قرار  می‌دادند  و  چیزهای  دیـگری  را  همرا‌ه  با  او  پرستش  می‌کردند.  ابراهیم  از  همه  چیزهائی  که  می‌پرستیدند  بیزاری  جسته  است‌،  و  خدا  را  مستثنی  نموده  ا‌ست‌،  و  خدا  را  با  صفتی  ستوده  است  که  پیش  از  هر  چیز  او  را  سزاوار  پرستش  می‌کند.  آن  صفت  این  است  که  خدا  او  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است‌.  او  را  آفریده  است  و  وجود  بخشیده  است‌.  چون  خدا  آ‌فریننده  و  پدید آ‌ورنده  است  او  سزاوار  پرستش  ا‌ست‌.  یقین  و  ا‌طمینان  دارد  که  پروردگـارش  او  را  هدایت  می‏بخشد  و  رهنمود  و  رهنمون  می‌فرماید،  به  دلیل  این  که  خدا  او  را  از  نیستی  به  هستی  آورده  است‌.  او  را  هستی  بخشیده  است  تا  وی  را  هدایت  دهد  و  رهنمونش  گرداند.  خدا  از  هرکس  دیگـری  بهتر  می‌داند  که  چگـونه  ا‌و  را هدایت  می‌دهد و رهنمون  می گرداند .

ابراهیم  سخنی  را  می گـوید  کـه  زندگی  با  آن  پا‌برجا  و  برجا  می گـردد،  و  آن  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  ا‌ست‌،  سخنی  که  هستی  بر  آن  گـوا‌هی  می‌دهد:

(وَجَعَلَهَا کَلِمَةً بَاقِیَةً فِی عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (28).

 ابراهیم  توحید  را  به  عنوان  شعار  یکتاپرستی  در  میان  قوم  خود  باقی  گذاشت،  تا  این  که  ایشان  (‌بدان  ایمان آورده و) بر گردند

ابراهیم  علیه السلام  بیشترین  بهره  را  در  استقرار  این  سخن  در  زمین‌،  و  در  ابلاغ  آن  به  نسلهای  بعد  از  خود،  توسط  فرزندان  و  بازماندگان  دارد.  از  میان  فرزندان  او  پیغمبرانی  بوده‌اند  و  چنین‌گفته‌ای  را  به  دیگران  رسانده‌اند.  از  میان  آنان  سه  نفر  از  جمله‌ی  پیغمبران  اولوالعزم  بوده‌اند،  و  آنان  عبارتند  از:  موسی  و  عیسی  و  محمّد  خاتم‌الانبیاء  -  علیهم  صلوات  الله  و  سلامه  -‌و  امروز  بعد  از  ده‌ها  قرن  در  زمین  بیش  از  هزار  میلیون  از  پیروان  آئینهای  بزرگ  وجود  دارند  و  معتقد  به  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  پدرشان  ابراهیم  هستند،  ابراهیمی  که  این  سخن  را  در  میان  قوم  خود  باقی‌گذاشته  است‌.  از  میان  ایشان  هرکس‌که  می‌خواهد  از  این  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  دور  بیفتد  وگمراه  بشود،  بگذار  دور  بیفتد  وگمراه  بشود.  ولی  این  سخن  باقی  و  ماندگار  است  و  هدر  نمی‌رود  و  ضائع  نمی‌شود.  ثابت  و  استوار  است  و  تزلزل  ندارد.  روشن  و  آشکار  است باطل  آمیزه‌ی  آن  نمی‌گردد:

 (لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).

تا  این  که  ایشان  (‌بدان  ایمان  آورده  و)  برگردند.

به سوی  کسی  برگردندکه  ایشان  را  آفریده  است‌.  او  را  بشناسند  و  بپرستند.  به  سوی  حق  یگانه  و  یکتا  برگردند  و  آن  را  درک  و  فهم ‌کنند  و  ملازم  آستانه‌اش‌گردند.  انسانها  پیش  از  ابراهیم  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  را  شناخته‌اند  و  با  آن  آشنا  بوده‌اند.  امّا  این  سخن  در  زمین  ماندگار  و  مستقر  نگردیده  است  مگر  بعد  از  ابراهیم.  انسانها  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  را  از  زبان  نوح  و  هـود  و  صالح  و  چـه ‌بسا  ادریس  شنیده‌اند  و  آن  را  شناخته‌اند.  البته  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  را  از  زبان  پیغمبران  دیگری  هم  شنیده‌اند  و  درک  و  فهم  کرده‌اند،  ولی  فرزندان  و  بازماندگانی  از  ایشان  برجای  نمانده‌اند  تا  بر  این  سخن  ماندگار  شوند،  و  با  آن  زندگی‌کنند،  و  برای  آن  زندگی‌کنند.  وقتی‌که  انسانها  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  را  از  زبان  ابراهیم  شنیده‌اند  و  با  آن  آشنا  گردیده‌اند،  این  سخن  در  میان  زادگان  و  بازماندگانش پیامـی  ماندگار  و  برقرار  ماند،  و  بعد  از  او  پیغمــبرانی  پیاپی   و ناگسیخته  مبعو‌ث گردیدند  و  به  میان  مردمان  روانه  شدند.  تا  آن‌گاه ‌که  واپسین  فرزندش‌ که  از  نژاد  اسماعیل  بود،  و  از  هــه‌کس  به  ابراهیم  شباهت  بیشتری  داشت‌،  پای  به  جهان  گذاشت  و  مبعوث  گردید. [1]  این  فرزند،  محمد  صلی الله علیه و سلم  خاتم‌الانبیاء  بود.  او  سخن  توحید  و  یگانه پـرستی  را  در  شکل  واپسین  وکامل  و  شامل  خو‌د  بیان  فرمود،  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی‌ای‌که  سراسر  زندگـی  را  به  شکلی  درمی‌آورد که  پیرامون ‌آن  بچرخد  و  دور  بزند،  و  آن  را  در  همه‌ی  تلاشها  و  فعا‌لیتها  و  در  همه  اندیشه‌ها  و  تصورهای  انسان  موثر  می‌سازد.

این  داستان  توحید  و  یگانه‌پرستی  است  از  روزگار  پـدرشان  ابراهیم ‌که  خود  را  بدو  منسوب  می‌دانند.  این  هم  سـخن  توحید  و  یگانه‌پرستی‌ای  است‌که  ابراهیم  آن  را  در  میان  فرزندان  و  بازماندگان  خود  باقی‌گذاشت  و  ماندگارکرد.  این  هم  سخن  توحید  و  یگانه‌پـرستی  است  که  از  زبان  یکی  از  فرزندان  ابراهیم  بدین  نسل  می‌رسد.  آیا  چگونه  پذیره‌ی  توحید  و  یگانه‌پـرستی  می‌روند کسانی  که  خویشتن  را  به  ابراهیم،  و  به  آئین  ابراهیم  منسوب  می‌دانند؟

روزگاران  زیادی  بر  ایشان‌ گذشت‌.  خداوند  نسلی  بعد  از  نسلی  از  ایشان  را  پدیدار  و  از  زندگی  و  نعمتهایشان  برخوردار کرد.  تا  آن‌گاه‌ که  زمان  زندگانیشان  به  درازا  کشید،  و  آئین  ابراهیم  را  فراموش‌کردند،  و  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  در  میانشان  غریب  و  عجیب  جلوه‌گر  آمد.  از  بازآورنده‌ی  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  بدترین  استقبال  را  انجام  دادند،  و  رسالت  آسمانی  را  با  مقیاسها  و  معیارهای  زمینی  سنجیدند  و  ارزیابی‌کردند.  این  بود  شاهین  هرگو‌نه  ترازوئی  در دستشان  خلل  پذیرفت  و  بالا  و  پائین  افتاد:

بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى جَاءهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِینٌ (29) وَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ (30) وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31) أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ (32) وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ (33)‏ وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَسُرُراً عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ (34) وَزُخْرُفاً وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (35)

 (مشرکان  امید  ابراهیم  را  برآورده  نکردند  و  برنامه‌اش  را  پیاده  ننمودند  و  من  هم  در  عقوبت  ایشان  عجله‌ای  نکردم‌)  بلکه  من  اینان  و  پدرانشـان  را  از  مواهب  دنیا  بهره‌مند  ساختم  تا  (‌قرآن  فراخواننده‌ی  مردمان  به‌)  حق  (‌و  حقیقت‌)‌،  و  پیغمبر  روشنگری  به  نزدشان  آمد.  هنگامی  که  قرآن  به  پیش  ایشان  آمد،  گفتند:  این  جادو  است  وما  بدان  باورنداریم‌.  گفتند:  چرا  این  قرآن  برمرد  بزرگواری  از  یکی  از  دو  شهر  (‌مکه  و  طائف‌)  فرو  فرستاده  نشده  است‌؟‌!  آیا  آنان  رحمت  پروردگار  تو  را  تقسیم  می‌کنند  (‌و  کلید  رسالت  را  به  هرکس  که  بخواهند  می‌سپارند؟‌)‌.  این  مائیم  که  معیشت  آنان  را  در  زندگی  دنیا  میانشان  تقسیم  کرده‌ایم‌،  و  برخی  را  بر  برخی  دیگر  برتریهائی  داده‌ایم‌،  تا  بعضی  از  آنان  بعضی  دیگر  را  به  کار  گیرند  (‌و  به  یکدیگر  خدمت  کنند)‌.  و  رحمت  پروردگارت  از  تمام  آنچه  جمع‌آوری  می‌کنند  بهتر  است  (‌که  نبوت  است  و  نبوت  از  همه‌ی  مقامات  برتر  است‌)‌.  اگر  (‌بهره‌مند  شدن  کفار  از  انواع  مواهب  مادی‌)  سبب  نمی‌شد  که  همه‌ی  مردم  (‌تمایل  به  کفر  پیدا  کنند  و  در  گمراهی‌)  ملت  واحدی  گردند،  ما  برای  کسانی  که  به  خداوند  مهربان  باور  نمی‌داشتند  خانه‌هائی  با  سقفهائی  از  نقره  فراهم  می‌آوردیم‌،  و  برای  آنان  پله‌ها  و  نردبانهای  سیمین  ترتیب  می‌دادیم  که  از  آنها  بالا  روند.  (‌چرا  که  نعمت  چند  روزه‌ی  حیات  بی‌ارزش  است  و  در  مقابل  نعمت  جاویدان  آخرت  چیزی  به  حساب  نمی‌آید)‌.  و  برای  خانه‌هایشان  درهائی  فراهم  می‌آوردیم‌،  و  تختهائی  نقره‌ای  که  بر  آنها  تکیه  می‌زنند  و  می‌لمند  ترتیب  می‌دادیم‌،  و  زر  و  زیور  و  انواع  وسائل  تجمّلی  و  زینت‌آلات  بدیشان  می‌دادیم‌.  امّا  همه‌ی  اینها  متاع  زندگی  این  جهانی  است‌،  و  آخرت  در  پیشگاه  پروردگارت  برای  پرهیزگاران  آماده  است  (‌و  نعمت  سرای  جاویدان  که  از  آن  خداپرستان  است‌،  با  نعمت  جهان  گذران  قابل  مقایسه  نیست)‌ .

روند  قرآنی  از  سخن‌گفتن  در  باره  ابراهیم  می‌پردازد،  و  به  مردمان  حاضر  رو  می‌کند:

(بَلْ مَتَّعْتُ هَؤُلَاء وَآبَاءهُمْ حَتَّى جَاءهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُّبِینٌ (29) . 

بلکه  من  اینان  و  پدرانشان  را  از  مواهب  دنیا  بـهره‌مند  سـاختم  تا  (‌قرآن  فراخواننده‌ی  مردمان  بـه‌)  حق  (‌و  حقیقت‌)‌،  و  پیغمبر  روشنگری  به  نزدشان  آمد.

انگار  با  این  دست  برداشتن  از  ابراهیم،  می‌گوید:  بگذار  سخن  از  ابراهیم  را  رها  سازیم‌،  چراکه  ایشان  با  ابراهیم  پیوند  و  مناسبتی  ندارند.  بگذار  به  کار  و  بار  اینان  بپردازیم.  اینان  که  کار  و  بارشان  با  کار  و  بار  ابراهیم  نمــی‌خواند  .  .  .  برای  اینان  و  برای  پدران  و  نیاکانشان  پیش  از  اینان‌،‌کالا  و  متاع  آماده ‌کردیم  و  نعـمت  و  قدرت  بدیشان  دادیم‌،  و  عمرشان  را  به  طول  کشاندیم‌،  تا  بدان  گاه‌که  حق  و  حقیقت  در  این  قرآن  به  پیش  ایشان  آمد  و  به  دستشان  رسید،  و  پیغمبر  روشنگری  به  میانشان  آمد،  و  این  حق  و  حقیقت  را  آشکارا  و  روشن  بدیشان  عرضه  فرمود:

 (وَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ (30) .

هنگامی  که  قرآن  به  پیش  ایشان  آمد،  گفتند:  این  جادو  است‌،  وما  بدان  باور نداریم‌.  .  .  حق  با  سحر  نمی‌آمیزد.  این  مساله  پیدا  و  هویدا  است‌.  این  ادعاء  باطلی  است‌که  دارند  و  بر  زبان  می‌رانند.  آنان  نخستین‌کسانی  بوده‌اندکه  بطلان  آن  را  می‌شناختند.  سران  و  بزرگان  قریش  کسانی  نبوده‌اند که  حقـانیت  قرآن  از  دیدشان  پنهان  و  نهان  شود.  ولیکن  آنان  عامّه‌ی  مردمان  دنباله‌رو  خود  را  گول  می‌زدند،  و  می‌گفتند:  قرآن  سحر  است‌. کفر  و  عدم  پذیرش  خود  را  در  حق  قرآن  برای  تاکید  مساله  اعلان  می‌داشتند،  و  می‌گفتند:

 (وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ).

و  ما  بدان  باور  نداریم‌.

تا  با  این  سخن  خود  به  دل  عامّه‌ی  مردمان  بیندازندکه  ایشان  بدانچه  می‏گویند  یقین  و  اطمینان  دارند،  و  عامّه‌ی  مردمان  را  از  راه  الهام  و  پیام  و  منقادکردن  و  رام  نمودن‌،  به  دنبال  خود  روان  سازند.  این  هم‌کار  و  بار  سران  و  بزرگان  در  میان  هر  قومی  است‌.  عامّه‌ی  مردمان  را گو‌ل  می‌زنند،  از  ترس  این‌که  نکند  از  تحت  سلطه  و  قدرتشان  بگریزند،  و  به  سوی  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی  راه  پیداکنند  و  هدایت  یابند،  سخن  توحید  و  یگانه‌پرستی‌ای‌ که  بزرگ  و  سترگی  سقوط  می‌کند،  و  جز  خداوند  بزرگ  و  والامقام  پرستیده  نمی‏گردد،  و  جز  از  خداوند  بزرگ  و  والامقام  بیم  و  هراسی  نمی‌شود‌.  آن‌گاه  قرآن  نقل  می‌کندکه  آنان  معیارها  و  ارزشها  را  به  هم  می‌آمیزند،  و  بر  انتـخاب  خدا  اعتراض  می‏گیرند،  و  گزینش  محمّد  صلی الله علیه و سلم  را  توسط  خدا  برای  حمل  حق  و  نور  برایشان  نمی‌پذیرند:

 (وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31).

گفتند:  چرا  این  قرآن  بر  مرد  بزرگواری  از  یکی  از  دو  شهر  (‌مکه  و  طائف‌)  فرو  فرستاده  نشده  است‌؟!.

مرادشان  از  دو  شهر،  مکه  و  طائف  است‌.  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و سلم   از  خاندانهای  بزرگ  قریش‌،  و  از  نجبای بنی‏هاشم  بود.  بنی‏هاشم  نیز  از  سران  عرب  بودند.  همچنین  شخص  پیغمبر   صلی الله علیه و سلم  ‌پیش  از  بعثت  در  محیط  خود  با  داشتن  اخلاق  والا  معروف  و  مشهور  بود.  ولیکن  او  رئیس  قبیله‌ای  یا  رئیس  عشیره‌ای  نبود،  در  محیطی  که  همچون  معیارها  و  ارزشهای  قبیله گری  مایه‌ی  افتخار  بشمار  می‌آمد.  این  چیزی  است‌که  افراد  معترض  با  سخنانشان  بدان  اشاره  می‌کنند:

 (لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31).

چرااین  قرآن  برمرد  بزرگواری  ازیکی  ازدو  شهر(‌مکه  و  طائف‌)  فرو  فرستاده  نشده  است؟!.

خدا  می‌داند  رسالت  خود  راکجا  و  به  چه‌کسی  می‌سپارد.  خداوندکسی  را  برای  رسالت  خود  برگزیده  است‌که  می‌داند  او  شایسته‌ی  آن  است‌.  چه‌بسا  یزدان  سبحان  نخواسته  است  برای  این  رسالت  سندی  خارج  از  سرشت  آن‌،  و  نیروئی  خارج  از  حقیقت  آن  را  بیاورد.  این  است  مردی  را  انتخاب  فرموده  است  که  امتیاز  بزرگ  او  اخلاق  است  .  .  .  اخلاق  نیز  جزو  سرشت  این  دعوت  است  .  .  .  و  نشانه‌ی  برجسته  او  اخلاص  و  از  خودگذشت  است  .  .  .  اخلاص  و  از  خود گذشتگی  هم  جزو  این  دعوت  است  .  .  .  خداوند  برای  این  رسالت  شخصی  را  برنگزیده  است‌که  رئیس  قبیله‌ای،  یا  رئیس  عشیره‌ای‌،  یا  صاحب  جاه  و  جلالی‌،  و  یا  صاحب  دارائی  و  ثروتی  باشد.  تا  هیچ  معیار  و  ارزشی  از  معیارها  و  ارزشهای  این  زمین  با  این  دعوت  فرو فرستاده  از  آسمان  نیامیزد.  و  تا  این‌که  این  دعوت  با  زیب  و  زینتی  از  زیب  و  زینتهای  این  زمین  خود  را  نیاراید،  زیب  و  زینتی‌که  اصلا  جزو  حقیقت  این  دعوت  نمی‏باشد.  و  تا  این‌که  هیچ  موثری  همراه  این  دعـوت  نگرددکه  خارج  از  ذات  وارسته‌ی  خودش  باشد.  و  تا  این‌که  آزمندی  بدین  دعوت  درنیاید،  و  پاکدامنی  از  این  دعوت  خودداری  ننماید.  این  بود  مردمانی  که‌کالاهای  زمینی  بر  ایشان  غالب  آمده  بود،  وکسانی‌که  سرشت  این  دعوت  آسمانی  را  درک  و  فهم  نکرده  بودند،  این  چنین  اعتراضی  را  داشتند

 ( لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ (31).

چرا  این  قرآن  بر  مرد  بزرگواری  از  یکی  از  دو  شهر  (‌مکه  و  طائف‌)  فرو  فرستاده  نشده  است‌؟‌!.

قرآن  بدیشان  پاسخ  می‌دهد‌،  و  این  اعتراض  بر  رحمت  خدا  را  زشت  می‌شمارد،  رحمتی‌که  برای  آن  هرکه  از  بندگانش  را  بخواهد  برمی‏گزیند.  بر  آمیزه‌ی  معیارها  و  ارزشهای  زمین  با  معیارها  و  ارزشهای  آسمان  می‌تازد،  و  برایشان  معیارها  و  ارزشهائی  را  روشن  می‌سازدکه  آنان  بدانها  افتخار  می‌کنند  و  می‌بالند،  و  بدیشان  میگوید  این  معیارها  و  ارزشها  چه  اند‌ازه  صحیح  هستند،  و  درست به  وزن  و  بهائی  در  ترازوی  خدا  دارند:

(أَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُم مَّعِیشَتَهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ (32).  

آیا  آنان  رحمت  پروردگار  تو  را  تقسیم  می‌کنند  (‌و  کلید  رسالت  را  به  هرکس  که  بخواهند  می‌سپارند؟‌)‌.  این  مائیم  که  معیشت  آنان  را  در  زندگی  دنیا  میانشان  تقسیم  کرده‌ایم‌،  و  برخی  را  بر  برخی  دیگر  برتریهائی  داده‌ایم‌،  تا  بعضی  از  آنان  بعضی  دیگر  را  به  کار  گیرند  (‌و  به  یکدیگر  خدمت  کنند)‌.  و  رحمت  پروردگارت  از  تمام  آنچه  جمع‌آوری  می‌کنند  بهتر  است  (‌که  نبوت  است  و  نبوت  از  همه‌ی  مقامات  برتر  است)‌ .

رزق  و  روزی  زندگی  در  این  دنیا  تابع  بـهره‌های  خدادادی  افراد،  و  شرائط  و  ظروف  زندگی‌،  و  روابط  اجتماعی  و  پیوندهای  جامعه  است‌.  نسبت‏های  تقسیم  ارزاق  در  میان  افراد  و  در  بین  جامعه‌ها،  طبق  همه‌ی  آن  عوامل‌،  اختلاف  پیدا  می‌کند.  از  محیطی  تا  محیطی  فرق  خواهد  داشت‌،  و  از  زمانی  تا  زمانی  جدائی  حاصل  می‌کند،  و  از  جامعه‌ای  تا  جامعه‌ی  دیگری  مختلف  و  دگرگون  خواهد  شد،  برابر  مقررات  و  ارتباطات  و  شرائط  و  ظروفی‌که  آن  جامعه  خواهد  داشت‌.  ولی  شکل ماندگار  و  برقرار  در  رزق  و  روزی‌،  آن  شکلی‌که  هرگز  تغییر  پیدا  نمی‌کند  -‌حتی  در  جامعه‌های  ساخت  پیرو  مکتبهای  هدفدار  -  این  است‌که  تقسیم  ارزاق  و  توزیع  کالاها  در  میان  افراد،  متفاوت  است  و  یکسان  نیست‌.  اسباب  و  علل  تفاوت‌،  میان  انواع  جامعه‌ها  و  اقسام  نظامها  و  سیستمها،  فرق  و  جدائی  خواهد  داشت‌.  ولیکن  تفاوت  در  اندازه‌ها  و  بهره‌های  رزق  و  روزی  هـرگز  تغییر  پیدا  نمی‌کند.  هرگز  روزی  و  روزگاری  نبوده  است  -  حتی  در  جامعه‌های  ساخت  هدفدار  پیرو  مکتبها  و  شیوه‌های  ویژه‌ی  تولید  و  تقسیم  -  همه‌ی  افراد  در  بهره‏مندی  از  رزق  و  روزی  مساوی  و  برابر  بوده  باشند:

(وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ). 

برخی  را  بر  برخی  دیگر  برتریهائی  داده‌ایم‌.

فلسفه‌ی  این  تفاوت  و  فرقی‌که  در  همه‌ی  زمانها،  و  در  تمام  محیطها،  و  در  میان  تمام  جامعه‌ها  دیده  می‌شود،  این  است‌:

(لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضاً سُخْرِیّاً). 

تا  بعضی  از  آنان  بعضی  دیگر  را  به  کار  گیرند  (‌و  به  یکدیگر  خدمت  کنند) ‌.

تا  بعضی  از  آنان  بعضی  دیگر  را  به‌کارگیرند  .  .  .  و  دولاب  زندگی  تا  در  جریان  است  برخی  از  مردم  قطعا  برخی  دیگر  را  به‌کار گیرند.  مسخرکردن  و  به‌کار  گرفتن  به  معنی  برتری‌جوئی  و  چیره  شدن  نیست  .  .  .  بدین  معنی‌که  طبقه‏ای  بر  طبقه‏ای  والائی  و  برتری  یابد،  یا  فردی  بر  فردی  والائی  و  برتری  یابد  .  .  .  هرگزا  هرگز!  این  معنی  سطحی  نزدیک  به  ذهن  و  ساده‌ای  است‌،  و  بیانگر  معنی  فرموده‌ی  جاویدان  الهی  نیست‌.  هرگز!  هرگز!  مدلول  و  مفهوم  این  فرموده‌ی  الهی‌،  پایدارتر  و  فراتر  از  هرگونه  تغییرات  یا  تحولات  اوضاع‌گروه‌های  بشری  است‌،  و  بسیار  بالاتر  و  والاتر  از  شرائط  و  ظروفی  است  که  از  میان  می‌رود  یا  به  میان  می‌آید  .  .  .  همه‌ی  انسانها  برخی  مسخر  بعضی  دیگرند.  دولاب  زندگی  همه  را  با  خود  می‌چرخاند  و  می‌گرداند  و  راه  می‏برد،  و  برخی  را  مسخر  برخی  می‌نماید  در  هر  وضعی  و  در  هر  شرائطی 

که  باشند.  آن  کس‌که  رزق  و  روزی  کمی  دارد  مسخر  آن‌کسی  است‌که  رزق  و  روزی  زیادی  دارد.  عکس  این  هم  درست  است‌.  چه  این  یکی  مسخر  است  تا  اموال  و  دارائی  راگرد  آورد،  و  خودش  از  آن  بخورد  و  به  آن  یکی  بخوراند.  هر  دوتای  دارا  و  نادار  یکسان  مسخر  یکدیگرند.  این  اختلاف  در  رزق  و  روزی‌که  این  را  مسخر  آن‌،  و  آن  را  مسخر  این‌،  در  چرخـه‌ی  زندگی  می‌گرداند  .  .  .کارگر  مسخر  مهندس  وکافرما  است‌.  مهندس  مسخرکارگر  وکارفرما  است‌.  کارفرما  مسخر  مهندس  و  هم‌کارگر  است  .  .  .  همه‌ی  آنان  نیز  مسخر  خلافت  در  زمین  هستند  با  در  نظر  داشتن  تفاوت  در  بهره‌های  خدادادی  و  استعدادهای  سرشتی‌،  و  در  اعمال  و  ارزاق  .  .  .

گمانم  بر  این  است‌که  بسیاری  از  داعیان  مکتب‏های  هدفدار،  این  آیه  را  بهانه‌ای  برای  حمله  به  اسلام  و  قوانین  و  مقررات  اجتماعی  و  اقتصادی  آن  می‌سازند.  فکر  می‌کنم‌که  برخی  از  مسلمانان  می‌ایستند  و  در  برابر  این  نص  منگ  منگ  می‌کنند.  اسلام که  معتقد  به  اختلاف  و  فـرق  اندازه‌ی  رزق  و  روزی  است‌،  انگار  می‌خواهند  اسلام  را  از  این  تهمت  تبرئه‌کنند  و  بگویند  اسلام  چنین  چیزی  را  نگفته  است‌.  همچنین  اسلام که  معتقد  به  اختلاف  و  فرق  اندازه‌ی  رزق  و  روزی  است  و  فلسفه‌ی  آن  را  مسخرکردن  این  یکی  آن  دیگـری‌،  و  آن  دیگری  این  یکی‌،  ذکر  می‌کند،  انگار  می‌خواهند  بگویند  این  تهمت  است  و  اسلام  دور  از  همچون  چیزی  است‌!  چنین  فکر  می‌کنم  وقت  آن  فرارسیده  است‌که  پیروان  اسلام‌،  اسلام  خود  را  رویاروی  و  آشکار  در  جایگاه  والائی  مطلق  نگاه  دارند،  نه  این‌که  اسلام  را  در  جایگاه  دفاع  از  خود  در  برابر  تهمت  ناروای  ناچیز  نگاه  دارند!  اسلام  حقائق  جاودانه‌ی  مستقر  در  فطرت  این  هستی  را  مقرر  و  بیان  می‌دارد،  حقائقی که  ثابت  و  استوارند  بسان  ثابت  و  استوار  بودن  آسمانها  و  زمین  و  قوانین  و  سنن  آسمانها  و  زمین‌،  قوانین  و  سننی‌که  خلل  نمی‌پذیرند  و  مختل  و  متزلزل  نمی‌شوند.

سرشت  این  زندگی  بشری  بر  پایه‌ی  تفاوت  استوار  است‌،  تفاوف  داده‌ها  و  نعمـتهای  افـراد،  و  تـفاوف  درکار  و  وظیفه‌ای‌که  هر  فردی  انجام  می‌دهد،  و  تفاوت  در  اندازه‌ی  مهارت  هرکسی  درکاری‌که  می‌کند.  وجود  تفاوت ضروری  است  برای  تنوع  نقشهائی‌که  مردمان  برعهده  دارند،  و  خلافت  در  زمین  ادای  آن  نقشهای  متفاوت  را  می طلبد.  اگر  همه‌ی  مردمان  نسخه‌های  تکراری  بودند،  ممکن  نمی‌گردید  زندگی  در  این  زمین  بدین  شکل  و  صورت  پدیدار  و  برقرارگردد.  وکارهای  زیادی  باقی  می‌ماند،  و  زندگی  لیاقتها  و  مهارتهائی  برای  انجام  آن  کارها  پیدا  نمی‌کرد،  وکسانی  را  نمی‌یافت  بدان‌کارها  اقدام‌کنند  و  دست  بیازند.  کسی‌که  زندگی  را  آفریده  است‌،  و  خواسته  است‌که  زندگی  برجای  بماند  و  پیشرفت  پیدا کند،  او  لیاقتها  و  مهارتها  و  استعدادها  و  آمادگی‏‏ها  را  مختلف  وگوناگون  آفریده  است‌،  همانگونه  که  وظیفه‌ها  و  نقشها  را  جوراجور  وگوناگون  آفریده  است  .  .  .  و  امّا  نسبت  تفاوت  رزق  و روزی‌،  از  جامعه‌ای  تا  جامعه‌ی  دیگری،  و  از  سیستم  و  نظامی  تا  سیستم  و  نظام  دیگری،  فرق  می‌کند.  ولیکن  قاعده  و  قانون  فطری  است  وهماهنگ  با  سرشت  زندگی  است‌ و  برای  رشد  و  نمو  زندگی  ضروری  و  لازم  است‌.  بدین  خاطر  است‌که  پیروان  مکتب‏های  ساختگی  و  زورکی  نتوانسته‌اند  میان  حقوق ‌کارگر  و  حقوق  مهندس‌،  و  میان  حقوق  سرباز  و  افسر،  مساوات  و  برابری  برقرارکنند،  گرچه  بسیار  تلاش‌کرده‌اند  قوانین  مکتب  خود  را  تحقق  بخشند  و  پیاده‌کنند.  آنان  در  برابر  قانون  الهی‌که  این  آیه  از قرآن  مجید  آن  را  مقررو  معین  می‌دارد،  شکست  خورده‌اند  و  از  میدان‌گریخته‌اند.  این  آیه  قانون  ثابت  و  استواری  از  قوانین  زندگی  را  روشن  و  آشکار  می‌نماید.

این‌کار  و  بار  رزق  و  روزی  در  این  زندگی  دنیوی  است‌.  در  فراسوی  آن  رحمت  یزدان  سبحان  است‌:

 ( وَرَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ (32).

رحمت  پروردگارت  از  تمام  آنچه  جمع‌آوری  می‌کنند  

بهتر  است  (‌که  نبوت  است  و  نبوت  از  همه‌ی  مقامات  برتر است‌).

خداوند  برای  این  رحمت  هرکه  را  بخواهد  برمی‏گزیند،  از  میان  کسانی‌که  می‌داند  آنان  شایستگی  آن  را  دارند.  این  معیارها  و  ارزشها  در  پیشگاه  خدا  بسی  ناچیز  و  ناقابلند.  بدین  جهت  است  در  آنها  بیگناهان  و  بزهکاران  مشترک  هستند،  و  نیکان  و  بدان  به  آن  دسترسی  پیدا  می‌کنند.  در  صورتی‌که  خداوند  تنها  برگزیدگان  را  به  رحمت  خود  می‌رساند  و  نائل  می‏گرداند.

معیارها  و  ارزشهای  این  زمین  آن  اندازه  ناچیز  و  بی‌ارج  است‌که  اگر  خدا  می‌خواست  آنها  را  برای‌کافران  فراخ  و  فراوان  می‌کرد  و  ایشان  را  غرق  نعمتها  می‌نمود.  امّا  این  امر  مردمان  را  از  دین  برمـی‌گرداند،  و  ایشان  را  از  ایمان  به  یزدان  بازمی‌دارد:

وَلَوْلَا أَن یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَن یَکْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِّن فَضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَیْهَا یَظْهَرُونَ (33)‏ وَلِبُیُوتِهِمْ أَبْوَاباً وَسُرُراً عَلَیْهَا یَتَّکِؤُونَ (34) وَزُخْرُفاً وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ (35)   

اگر  (‌بهره‌مند  شدن  کفار  از  انواع  مواهب  مادی‌)  سبب  نمی‌شد  که  همه‌ی  مردم  (‌تمایل  به  کفر  پیدا  کنند  و  در  گمراهی‌)  ملت  واحدی  کردند،  ما  برای  کسانی  که  به  خداوند  مهربان  باور  نمی‌داشتند  خانه‌هائی  با  سقفهائی  از  نقره  فراهم  می‌آوردیم‌،  و  برای  آنان  پله‌ها  و  نردبانهای  سیمین  ترتیب  می‌دادیم  که  از  آنها  بالا  روند.  (‌چرا  که  نعمت  چند  روزه‌ی  حیات  بـی‌ارزش  است  و  در  مقابل  نعمت  جاویدان  آخرت  چیزی  به  حساب  نمی‌آید)‌.  و  برای  خانه‌هایشان  درهائی  فراهم  می‌آوردیم‌،  و  تختهائی  نقره‌ای  که  بر  آنها  تکیه  می‌زنند  و  می‌لمند  ترتیب  می‌دادیم‌.  و  زر  و  زیور  و  انواع  وسائل  تجمّلی  و  زینت‌آلات  بدیشان  می‌دادیم‌.  امّا  همه‌ی  اینها  متاع  زندگی  این  جهانی  است‌،  و  آخرت  در  پیشگاه  پروردگارت  برای  پرهیزگاران  آماده  است  (‌و  نعمت  سرای  جاویدان  که  از  آن  خداپرستان  است‌،  با  نعمت  جـهان  گذران  قابل مقایسه  نیست).

به  همین  صورت‌،  اگر  مردمان  از  دین  برنمی‌گشتند  -‌خدا  هم  بهتر  می‌داند  ضعف  انسانها  تا  به‌کجا  است‌،  وکالاها  و  متاعهای  دنیا  چه‌گیرائی  و  تاثیری  در  دلهایشان  دارد  -  خدا  برای  کسانی‌که  خداوند  مهربان  و  صاحب  رحمت  فراوان  را  انکار  می‌کنند  و  بدو  باور  ندارند،  خانه‌هائی  می‌ساخت‌که  سقفهای  آنها  از  نقره‌،  و  نردبانهای  آنها  از  طلا  می‏بود.  خانه‌هائی  با  درهای  زیاد،  وکـاخهائی  با  تختها  و  مبلمانهائی  برای  تکیه  زدن‌،  و  زینت‌آلاتی  برای  آراستن  و  پیراستن  آنها  .  .  .  این  سخن  اشاره  دارد  به  ناچیزی  و  بی‌ارجی  این  نقره‌ها  و  طلاها  و  زیورها  و  کالاها،  تا  آنجا  که  رایگان  داده  می‌شد  به  کسانی‌که  یزدان  مهربان  را  قبول  ندارند  وکافرند!

 (وَإِن کُلُّ ذَلِکَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا).

امّا  همه  اینها  متاع  زندگی  این  جهانی  است‌.

متاع  وکالای  زوال پذیر  است‌.  از  میان  می‌رود  و  از  مرز  زندگی  این  دنیا  فراتر  نمی‌رود.  متاع  ناچیز  اندکی  است  و  تنها  سزاوار  زندگی  دنیوی  است  و  بس.

 (وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقِینَ).

آخرت  در  پیشگاه  پروردگارت  برای  پرهیزگاران  آماده  است‌.

اینان  با  پـرهیزگاری  و  تقوائی‌که  دارند،  در  پیشگاه  خدا  مکرم  و  محترمند.  خدا  برایشان  اندوخته  می‌کند  چیزی  را  که  ارزشمندتر  و  ماندگارتر  است‌،  و  بدیشان  می‌رساند  چیزی  راکه  برجاتر  وگرانبهاتر  است‌.  آنان  را  ازکسانی  جدا  می‌سازدکه  خداوند  مهربان  را  قبول  ندارند  وکافرند،  آن  کافرانی‌که  خدا  بدیشان  آن  متاع  بی‌ارزش  وکم‌بهائی  را  می‌دهدکه  به حیوانات  عطاء  می‌فرماید!

کالای  زندگی  دنیوی‌که  خدا  نمونه‌هائی  از  قبیل  دارائی  و  زر  و  زیور  و  لذت  بردن  آن  را  ذکـر  فرموده  است‌،  بسیاری  از  مردمان  را گول  می‌زند.  چنین  کسانی  سخت  گول  می‌خورند  وقتی‌که‌کالا  و  متاع  دنیا  را  در  دست  بزهکاران  می‏بینند،  و  مشاهده  می‌کنندکه  دست  نیکان  تهی  ازکالا  و  متاع  دنیا  است‌،  یا  این‌که  می‌بینندکه  خوبان  در  تنگدستی  یا  در  سختی  و  یا  درگرفتاری  بسر  می‌برند.  خداوند  تاثیر  این  آزمون  در  دلها  و  درونهای  مردمان  را  می‌داند.  ولیکن  یزدان  برایشان  پرده  از  روی  ناچیزی  و  بی‌ارجی  این  ارزشها  و  معیارها  و  پستی  و  خواری  آنها  در  پیشگاه  ایزد  سبحان  برمی‏دارد،  و  همچنین  برایشان  پرده  از  نفیس  بودن  و  ارج  و  بها  داشتن  چیزی  برمی‌داردکه  آن  را  برای  نیکان  و  پرهیزگاران  در  پیشگاه  خود  ذخیره‌کرده  است  و  اندوخته  است‌.  دل  با  ایمان‌،  از  انتخاب  وگزینش  یزدان  برای  خوبان  و  بدان  و  نیکو‌کاران  و  بزهکاران‌،  مطمئن  است  و  بدان  می‌آساید.  آن  کسانی  که  بر  انـتخاب  وگزینش  خدا  اعتراض  می‏گیرند،  و  انتخاب  و گزینش  مردی  برای  رسالت  را  نـمـی‌پسندند  که  چیزی  ازکالای  زندگی  دنیوی  بدو  داده  نشده  است‌،  و  مردمان  را  با  ریاستی‌که  دارند،  و  یا  با  اموالی‌که  به  دست  می‌آورند  می‌سنجند  و  بها  می‌دهند،  آنان  در  پرتو  این  آیات‌،  خواری  و  حقـارت  این‌کالاها  و  ناچیزی  آنها  را  در  پیشگاه  خدا  مشاهده  می‌کنند.  آنان  می‌بینندکه  این‌کالاها به بدترین  آفریدگان  یزدان  و  مبغو‌ض‌ترین  ایشان  در  پیشگاه  یزدان  داده  می‌شود.  لذا  داشتن  دارائی  دال  بر  نزدیکی  به  خدا  و  خشنودی  او  نیست‌،  و  بر  برازندگی  وگزینش  او  دلالت  ندارد.

بدین‌گونه  و  بدین  شیوه‌،  قرآن  چیزها  را  در  جایگاه  خود  قرار  می‌دهد،  و  پرده  از  قوانین  و  سنن  خدا  در  توزیع  و  تقسیم  ارزاق  در  دنیا  و  آخرت  برمی‏دارد،  و  حقیقت  معیارها  و  ارزشها  را  آن‌گونه‌که  در  پـیشگاه  خدا  استوار  و  برجای  هستند  نشان  می‌دهد.  این  امر  وقتی  صورت  می‌گیرد ‌که  قرآن  در  صدد  پاسخ  به  معترضان  بر  رسالت  محمّد  صلی الله علیه و سلم    وگزینش  او  از  سوی  خدا،  وکنار  زدن  و  دور  افکندن  بزرگان  غالب  و  چیره  براوضاع‌،  برمی‌آید.  بدین  منوال  و  بر  این  روال‌،  قرآن  پایه‌های  بنیادین  و  حقائق‌کلی  را  محکم  و  استوار  می‌دارد،  پایه‌ها  و  حقایقی  که  متزلزل  نمی‌گردند  و تغییر  نمی‌پذیرند،  و  دگرگونی‏ها  و  تحولات  زندگی،  اختلاف  قوانین  و  مقررات‌، 

جوراجوری  سیستمها  و  نظامها،  تعدد  مکتب‌ها،  و  تنوع  محیطها،  در  آنها  تاثیری  ندارد.  زندگی  قوانین  و  سننی  ثابت  و  استواری  دارد،  قوانین  و  سننی‌که  زندگی  در  جولانگاه  آنها  می‏گردد  و  می‌چرخد،  ولیکن  از  چهارچوب  آنها  بیرون  نمـی‌رود.کسانی‌که  ظواهر  متغیر،  ایشان  را  از  تدبر  و  تفکر  در  باره  حقائق  ثابت  و  استوار  باز  می‌دارد،  بدین  قانون  الهی  پی  نمی‌برند،  قانونی  که  ثابت  ماندن  و  تغییر  پذیرفتن  در  اصل  زندگی  و  در  احوال  و  اوضاع  آن  را گرد  می‌آورد.  آنان گمان  می‏برند  تحولات  و  تغییرات  شامل  حقائق  اشیاء  می‌گردد  بدان  سان‌که  شامل  شکلها  و  صورتهای  اشیاء  می‌شود.  گمان  می‌برندکه  تحول  و  دگرگونی  مستمر،  مانع  از  آن  است  که  قواعد  ثابتی  کاری  ازکارها  داشته  باشد.  منکر  این  هستندکه  قانون  ثابتی  جز  قانون  تحو‌ل  و  دگرگونی  مستمر  موجود  باشد.  تنها  قانون  تحول  و  دگرگو‌نی  است  که  به  ثبات  آن  ایمان  دارند  و  بس!

امّا  ما  پیروان  عقیده‌ی  اسلامی‌،  در  واقعیت  زندگی  مصداق  چیزی  را  می‌بینیم‌که  یزدان  سبحان  آن  را  مقرر  و  بیان  می‌فرماید،  و  آن  این‌که  ثبات  و  تغیر  در  هر  زاویه‌ای  از  زوایای  جهان‌،  و  در  هر  گوشه‌ای  ازگوشه‌های  زندگی‌،  لازم  و  ملزوم  و  همراه  و  همگام  یکدیگرند.  نزدیک‌ترین  نمونه‌ی  این  لازم  و  ملزوم  و  همراه  و  همگام  بودن،  ثبات  تفاوت  رزق  و  روزی  میان  مردمان‌،  و  وجود  تغیر و دگرگونی  نسبتهای  تفاوت  واسباب  و علل  آن  در  سیستــها  و نظامها  و  جامعه‌ها  است  .  .  .  این  ملازمت  و  همراهی  در  غیر  این  مثال  نیز  بردوام  و  برقرار  است‌.[2]

*

بعد  از  آن‌که  قرآن  ناچیزی‌کالاها  و  متاعهای  زندگی  دنیا،  و  حقارت  و  خواری  دنیا  در  پیشگاه  خدا  را  بیان  می‌دارد،  و  می‌فرماید  چیزی‌که  ازکالاها  و  متاعهای  زندگی  دنیا به  بزهکاران  داده  می‌شود  دال  بر  بزرگواری  و  احترام  ایشان  در  پیشگاه  یزدان  نیست‌،  و  اشاره  به  این  نداردکه  آنان  رستگارند.  و  بعد  از  آن‌که  قرآن  بیان  می‌داردکه  آخرت  برابر  حکم  پروردگارت  متعلق  به پرهیزگاران  است‌.  دنباله  سخن  را  می‌گیرد  و  سرنوشت  کسانی  را  بیان  می‌داردکه  همچون‌کالاها  و  متاعهائی  را  به  دست  می‌آورند،  و  از  یاد  خدا  غافل  و  بی‌خبرند،  و  از  طاعات  و  عبادات  رویگردانند،  طاعات  و  عباداتی  که  انسانها  را  شایسته‌ی  رزق  و  روزی  آخرت  می‌سازد،  و  آخرت  برای  پرهیزگاران  آماده  گردیده  است‌:

(وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (36) وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (37) حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (38) وَلَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (39).  

هرکس  از  یاد  خداغافل  و  روگردان  شود،  اهریمنی  را  مامور  او  می‌سازیم‌،  و  چنین  اهریمنی  همواره  همدم  وی  می‏گردد  (‌و  گمراه  و  سرگشته‌اش  می‌سازد)‌.  شیاطین  این  گروه  را  از  راه  (‌خدا)  بازمی‌دارند  و  (‌به  گونه‌ای  گمراهی  را  در  نظرشان  می‌آرایند  که‌)  گمان  می‌کنند  ایشان  هدایت‌ یافتگان  حقیقی  هستند.  تا  آنگاه  که  چنین  کسی  (‌همراه  با  چنان  اهریمنی‌،  در  قیامت‌)  به  پیش  ما  می‌آید،  رو  بدین  همنشین  نفرت‌انگیز  می‌کند  و  نادمانه‌)  می‌گوید:  کاشکی‌!  میان  من  و  تو،  به  اندازه‌ی  مشرق  و  مغرب  فاصله  بود!  (‌ای  وای  من‌!)  چه  همدم  و  همنشین  بدی  است‌!  هرگز  این  گفتگوها  امروز  به  حال  شما  سودی  نمی‌بخشد،  چرا  که  شما  ستم  کرده‌اید،  و  حق  این  است  که  همگی  در  عذاب  دوزخ  مشترک  باشید.

(عشی‌‌)‌:‌کم‌سو  شدن  چشم.  چشم  تنبلی.  شب‌کوری  .  .  .  این  امور  وقتی  پیش  می‌آیدکه  چشم  با  نور  درخشان  و  شدیدی  رویاروی  شود،  و  چشم  نتواند  بدان  خیره‌گردد.  یا  وقتی  این  امور  پیش  می‌آید که  تاری  شب  درمی‌رسد  و  چشم  ضعیف  در  تاریکی  نمی‌تواند  اشیاء  را  تشخیص  دهد. گاهی  هم  این  امور  براثر  بیماری  ویژه‌ای  به  چشم  دست  می‌آید.  در  اینجا کوردلی  و گمراهی  و  رویگردانی  از  یاد  خداوند  مهربان،  و  غفلت  دل  و  درون  از  وجود  خدا،  و  فراموش‌کردن  این‌که  خدا  او  را  زیر  نظر  دارد  و  پیوسته  او  را  می‌پاید،  مراد  است‌.

(وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (36) .  

هرکس  از  یاد  خداغافل  و  روگردان  شود،  اهریمنی  را  مامور  او  می‌سازیم‌،  و  چنین  اهریمنی  همواره  همدم  وی  می‏گردد  (‌و  گمراه  و  سرگشته‌اش  می‌سازد) .

اراده  و  مشیت  خدا  بر  این  بوده  است‌که  خلقت  و  آفرینش  انسان  چنین  باشد.  و  مقتضی  این  بوده  است‌که  هروقت  دل  انسان  از  یاد  خدا  غافل  می‌شود  شیطان  بدو  راه  پیدا  می‌کند،  و  همدم  بدی  برای  او  تـرتیب  داده  می‌شود.  این  همدم  بد  به  وسوسه‌کردن  او  می‌پردازد،  و  بدی  را  برایش  می‌آراید.  این  شرط  و  جواب  شرط  در  اینجا  در  آیه‌،  بیانگر  این  اراده  و  مشیت  کلی  ثابتی  هستندکه  به  محض  تحقق  یافتن  سبب‌،  نتیجه  تحقق  پیدا  می‌کند،  بدان‌گونه‌که  خدا  برابر  علم  خود  مقرر  و  معین  فرموده  است‌.

وظیفه‌ی  شیاطین  همدم  این  است‌که  انسانهای  همدم  خود  را  از  راه  خدا  بازدارند،  در  حالی‌که  همچون  انسانهائی  گمان  می‌برندکه  آنان  راهیاب  و  هدایت‌یافته  هستند:

 (وَإِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَیَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ (37).

شیاطین  این  گروه  را  از  راه  (‌خدا)  بازمی‌دارند  و  (‌بـه  گونه‌ای  گمراهی  را  در  نظرشان  می‌آرایند  که‌)  گمان  می‌کنند  ایشان  هدایت‌ یافتگان  حقیقی  هستند.

این  بدترین‌کاری  است‌که  همنشینی  با  همنشین  خود  می‌کند.  این‌که  او  را  از  راه  یگانه‌ی  راست  و  درست  بازدارد،  سپس  او  را  رها  نکند  بیدار  شود  و  به  خود  آید،  یاگمراهـی  برطرف  شود  و  او  از  سرگشتگی  دست  بکشد  و  برگردد.  بدو  چنین  تفهیم‌کند  و  به  دلش  الهام‌کندکه  او  در  راه  راست  و  درست  حرکت  می‌کند!  تا  آن‌گاه‌که  به  سرنوشت  دردناک  برخورد  می‌کند  وگرفتار  می‌آید.  تعبیر  سخن  با  فعلهای  مضارع‌:

 (لیصدونهم‌:  شیاطین  کفار  را  بازمی‌دارند‌)  .  .  .  

‌(یحسبون‌:‌گمان  می‌برند)‌.  این  را  به  تصویر  می‌کشدکه  چنین‌کاری  برجا  و  بردوام  و  مستمر  است  و  به  چشمها  نشان  داده  می‌شود  و  دیگران  آن  را  مشاهده  می‌نمایند.  ولی  گمراهانی‌که  به  سوی  دام‌،  بی‏خبر  و  ناآگاه  حرکت  می‌کنند،  چنین  کاری  را  نمی‏بینند.

آن‌گاه  فرجام  کار  ناگهان  درمی‌رسد،  در  حالی  که  آنان  سرگردان  و  حیران  و  ویلان  مـی‌روند،  یقه  ایشان  را  می‌گیرد:

حَتَّى إِذَا جَاءنَا قَالَ یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ فَبِئْسَ الْقَرِینُ (38)   

تا  آنگاه  که  چنین  کسی  (‌همراه  با  چنان  اهریمنی‌،  در  قیامت‌)  به  پیش  ما  می‌آید،  رو  بدین  همنشین  نفرت‌انگیز می‌کند  و  نادمانه‌)  می‌گوید:  کاشکی‌!  میان  من  و  تو  به  اندازه‌ی  مشرق  و  مغرب  فاصله  بـود!  (‌ای  وای  من‌!)  چه  همدم  و  همنشین  بدی  است!‌.

بدین‌گونه  ما  در  یک  لحظه  از  این  دنیا  به  آخرت  منتقل  می‌شویم  و  می‌رویم‌.  نوار  زندگی  سرگشته  درهم  پیچیده  می‌شود.  کوران‌،  یعنی  آن‌کسانی‌که  از  یاد  خدای  مهربان  غافل  و  رویگردان  بودند،  ناگهان  و  بدون  انتظار  به  پایان  گشت  و  گذار  می‌رسند.  در  اینجا  هوشیار  و  بیدار  می‌شوند،  بدان‌گونه‌که  شخص  مست  از  مستی  به  در  می‌آید  و  به  خود  می‌آید.  چشمان‌کور  و کم‌سوی  خود  را  بازمی‌کنند  و  به  اطراف  خود  خیره  می‌شوند  و  می‌نگرند.  هریک  از  آنان  به  شیطان  همنشین  و  همراه  خود  نگاه  می‌کند،  شیطان  هـمنشین  و  همراه  بدی ‌که  گمراهی  را  برایش  آراسته  است‌،  و  بدو  ضلالت  را  هدایت  نشان  داده  است‌ا  او  را  در  راه  هلاکت  و  نابودی  رهنمود  و  رهنمون‌کرده  است‌،  و  برایش  هلاکت  را  سلامت  جلوه‌گر  نموده  است!  با  خشم  وکین  بدو  می‌نگرد،  و  با  صدای  بشکسته  از  غیظ  و  غضب  می‌گوید:

 (یَا لَیْتَ بَیْنِی وَبَیْنَکَ بُعْدَ الْمَشْرِقَیْنِ).   

کاشکی‌!  میان  من  و  تو  به  اندازه‌ی  مشرق  و  مغرب  فاصله   می بود!.

 کاش  به  همدیگر  نمی‌رسیدیم  و  یکدیگر  را  اصلا  نمی‌دیدیم‌.  آن  اندازه  از  هم  دور  دور  بودیم‌که  مشرق  و  مغرب  از  یکدیگر  دورند!

قرآن  داستان‌ گفتار  همنشین  هلاک  شده  خطاب  به  همنشین  بد  را  تعقیب  می‌کند  و  می‌گوید:

 (فَبِئْسَ الْقَرِینُ).  

( ای  وای  من‌!)  چه  همدم  و  همنشین  بدی  است!‌

بدان‌گاه ‌که  پرده  بر  روی  همگان  فرو هشته  می‌شود،  سخن  مایوس‌کننده  و  خردکننده‌ی  این  وآن  را  مـی‌شنویم‌:

(وَلَن یَنفَعَکُمُ الْیَوْمَ إِذ ظَّلَمْتُمْ أَنَّکُمْ فِی الْعَذَابِ مُشْتَرِکُونَ (39) .   

  هرگز  این  گفتگوها  امروز  به  حال  شما  سودی  نمی‌بـخشد،  چرا  که  شما  ستم  کرده‌اید،  و  حق  این  است  که  همگی  در  عذاب  دوزخ  مشترک  باشید.

عذاب‌کامل  است‌.  شرکت  در  عذاب  از  عذاب  نـمی‌کاهد.  شریکان  آن  را  میان  خو‌د  نـمی‌توانند  تقسیم  بکنند  تا  بدین  وسیله  عذاب  هریک  سبکتر  شود  و  عقاب‌کاهش  یابد!

*

بدین  هنگام  قرآن  از  اینان  منصرف  می‌شود،  و  ایشان  را  در  صحنه‌ی  بد  و ناگو‌ارشان  به  حال  خودشان  رها  می‌کند،  وبه  ترک  ایشان  می‏گوید  تا  یکدیگر را  سرزنش‌کنند  و  به  هـمدیگر  بد  و  بیراه  بگویند  و  دشنام  دهند.  روی  سخن  را  به  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  ‌می‌کند  و  او  را  از  این  سرنوشت  بدی‌که  دسته‌ای  از  انسانها  بدان  رسیده‌اند  دلداری  می‌دهد،  و  از  این‌که  چنین‌کسانی  از  او  روی  می‏گرداند  وبه  چیزی  ایمان  نـمی‌آورند که  با  خـود  به  ارمغان‌آورده  است‌،  او  را  نوازش  می‌نماید  و  از  او  غمـزدائی  می‌کند.  او  را  بر  حق  و  حقیقتی  ثابت  و  استوار  می‌داردکه  بدو  وحی‌گردیده  است  و  پیام  شده  است‌،  همان  حق  و  حقیقتی‌که  ثابت  و  استوار  است  و  از  قدیم  و  دیرباز  ادامه  و  استمرار  داشته  است‌،  در  رسالت  هر  پیغمبری ‌که  به  میان  مردمان  روانه‌گردیده  است‌:

 أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (40) فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِم مُّقْتَدِرُونَ (42) فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (43) وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ (44) وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (45) 

آیا  تو  می‌توانی  سـخـن  خود  را  به  گوش‌ کران  برسانی‌؟  و  یا  این  که  کوران  وکسـانی  را  که  درگمراهی  آشکاری  هستند،  رهنمود  گردانی؟  هرگاه  تو  را  بمیرانیم  و  از  میان  برداریم  (‌و  ناظر  بر  مجازات  ایشان  نباشی‌)  قطعاً  ما  از  آنان  انتقام  خواهیم  گرفت  (‌و  به  مجازاتشان  خواهیم  رساند)‌.  یا  (‌اگر  زنده  بمانی‌)  آنچه  را  از  عذاب  بدیشان  وعده  داده‌ایم‌،  به  تو  نشان  خواهیم  داد.  زیرا  ما  بر  آنان  مسلط  و توانائیم‌. محکم ‌چنگ  بزن  بدان  چیزی  که‌به  تو  وحی  شده  است‌.  چرا که  تو قطعا  بر  راه  راست  قرار  داری‌.  و  قرآن  مایه‌ی  بیداری  تو  و  قوم  تو  است‌،  و  از  شما  (‌در  باره‌ی  این  برنامه‌ی  الهـی‌)  پـرسیده  خواهد  شد.  از  (‌پیروان  راستین‌)  انبیای  پیشین  ما  بپرس  که  آیا  ما معبودهائی  بجز  خدا  را  برای  پرستش  شـدن  پدیدار  کرده‌ایم‌؟‌.

این  معنی  در  قرآن  تکرار  می‏گردد  برای  دلداری  و  دلجوئی  از  پیغمبر  خدا  صلی الله علیه و سلم  ‌و  برای  بیان  و  توضیح  سرشت  هدایت  و  ضلالت‌،  و  برگشت  دادن  آن  دو  به  اراده  و  مشیت  و  تدبیر  و  تقدیر  خداوند  یگانه‌،  و  برای  اخراج  آن  دو  از  دائره‌ی  وظیفه‌ی  پیغمبران  -‌علیهم‌الصلاه ‌و  السلام  -‌و  قرار  دادن  مرزهائی‌که  میان  جولانگاه  قدرت  محدود  بشری،  حتی  در  بالاترین  درجه‌ی  خودکه  درجه  نبوت  است‌،  و  میان جو‌لانگاه  قدرت  مطلق  خداکه  آزاد  و  رها  از  حدود  و  ثغو‌ر  است‌،  فاصله  و  جدائی  بیندازد،  و  برای  تثبیت  معنی  توحید  به  صورتی  از  دقیق‌ترین  صورتهای  توحید،  و  در  جایگاهی  از  لطیف‌ترین  جایگاه‌های  آن‌:

 (أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (40).

آیا  تومی‌توانی  سخن  خود  را  به  گوش‌ کران  برسانی‌؟  و  یا  این  که  کوران  وکسانی  را  که  درگمراهی ‌آشکاری  هستند،  رهنمود  گردانی‌؟‌.

آنان‌که  نه‌کرند  و  نه‌کور،  ولیکن  بر  اثرگمراهی‌،  و  سود  نبردن  از  ندای  به  سوی  هدایت‌،  و  استفاده  نکردن  از  دلائل  هدایت‌،  به  کـران  وکوران  می‌مانند.  وظیفه‌ی  پـیغمبر  صلی الله علیه و سلم  ‌این  است  بشنواندکسی  راکه  می‌شنود،  و  هدایت  دهد کسی  راکه  می‏بیند.  وقتی‌که  آنان  اندامهای  خود  را  تعطـیل  می‌کنند  و  بیکاره  می‌نمایند،  و  سوراخهای  ایشان  و  ارواحشان  را  می‌بندند،  دیگر  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم    نـمـی‌تواند  راهی  برای  هدایتشان  پیداکند  و  ایشان  را  رهنمود‌ گرداند.  در  این  صورت  ضلالـت  و  گمراهـی  آنان  بدو  زیانی  نمی‌رساند  و  درقبال  ویلانی  و  سرگردانی  ایشان  مسوولیت  ندارد.  چراکه  او  وظیفه‌ی  خو‌د  را  انجام  داده  است‌،  وظیفه‌ای  که  توانائی  آن  را  دارد.  بعد  از  ادای  وظیفه‌ی  محدود  پیغـمـبر  صلی الله علیه و سلم    خدا  خودش‌ کار  را  بر  عهده  می‌گیرد:

(فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنْهُم مُّنتَقِمُونَ (41) أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِی وَعَدْنَاهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِم مُّقْتَدِرُونَ (42).

هرگاه  تو  را  بمیرانیم  و  از  میان  برداریم  (‌و  ناظر  بر  مجازات  ایشان  نباشی‌)  قطعاً  ما  از  آنان  انتقام  خـواهیم  گرفت  (‌و  به  مجازاتشان  خواهیم  رساند)‌.  یا  (‌اگر  زنده  بمانی‌)  آنچه  را  از  عذاب  بدیشان  وعده  داده‌ایم‌،  به  تو  نشان  خواهیم  داد.  زیرا  ما  بر  آنان  مسلط  و  توانائیم‌.  کار  از  این  دو  حالت  خارج  نیست‌.  وقتی‌که  خدا  پیغمبر  خـود  صلی الله علیه و سلم  ‌را  بمیراند  و  از  دنیا  ببرد،  خود  خدا  عهده‌دار  انتقام گرفتن  از  تکذیب‌ کنندگان  می‌شود.  اگر  هم  خدا  مقدر  فرموده  باشد که  به  زندگی  ادامه  دهد  تا  تحقق  پیدا  کند  و  پیاده  شود  آنچه  ایشان  را  از  آن  می‌ترساند،  خدا  بر  تحقق  بخشیدن  و  پیاده ‌کردن  تهدید  و  بیم  توانا  است‌،  و  آنان  نـمی‌توانند  خدا  را  عاجز  و  درمانده ‌کنند.  برگشت  کار  به  اراده  و  مشیت  یزدان  و  قدرت  او  در  هر دو  حالت  است‌.  خدا  صاحب  دعوت  است‌،  و  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم   بجز فرستاده‌ای  نیست‌   .

(فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (43).   

محکم  چنگ  بزن  بدان  چیزی  که  به  تو  وحی  شده  است‌.  چرا  که  تو  قطعاً  بر  راه  راست  قرار  داری‌.

ثابت  و  استوار  بمان  و  چیزی‌که  بر  آن  و  درآن  هستی‌،  و  راه  خـود  را د‌ر پیش  بگیر  و  برو،  و  بدیشان  توجه  مکن  و  اهمیت  مده‌که  چه ‌کرده‌اند  و  چه  می‌کنند.  با  اطمینان  خاطر  راه  خود  را  در  پیش  بگیر  و  برو.

(إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (43) .

تو  قطعاً  بر  راه  راست  قرار  داری‌.

راه  راست‌،  تو  را  به‌کژراهه  نـمی‌افکند،  و  منحرف  نمی‏گردد  وکناره  نمی‌رود  و  پرت  و  پلا  نــمی‌شود.  این  عقیده  با  حقیقت  بزرگ  جهان  پیوند  دارد،  و  با  قانون  کلی  هماهنگ  است‌،  قانونی‌که  هستی  بر  آن  استوار  و  پایدار  می‏باشد.  این  عقیده  با  قانون  هسـتی  سازگار  و  همـساز  است  و  از  آن  نمی گسلد  و  جدا  نمی‌شود.  این  عقیده  پیرو  خود  را  با  آفریدگار  این  هستی  آشنا  می‏گرداند،  وکوچ  او  را  با  اطمینان  خاطر  در  راستای  راهی  به  پیش  می‌برد که  او  را  به  خدا  می‌رساند.  یزدان  سبحان  پیغمبرخود صلی الله علیه و سلم  ‌را  با  تاکید  این  حقیقت  ثابت‌قدم  می‌دارد.  این  حقیقت  بعد  از  پیغمبر   صلی الله علیه و سلم    هـچنین  دعوت‌کنندگان  به  سوی  یزدان  را  ثابت‌قدم  و  استوار  می‌دارد،  هر  اندازه  هم  از گریزندگان  از  راه‌،  اذیت  و  آزار  و  دشمنی  و  سرکشــی  ببینند.

 (وَإِنَّهُ لَذِکْرٌ لَّکَ وَلِقَوْمِکَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ (44). 

قرآن  مایه‌ی  بیداری  تو  و  قوم  تو  است‌،  و  از  شما  (‌در  باره‌ی  این  برنامه‌ی  الهی‌)  پرسیده  خواهد  شد.

نص  این  آیه  در  اینجا  برداشت  یکی  از  دو  معنی  را  دارد:  این  قرآن  مایه‌ی  بیداری  تو  و  قوم  تو  است‌.  در  روز  قیامت  در  باره  آن  از  شما  پرسیده  می‌شود.  بعد  ازتذکر  دادن  و  یادآوری‌ کردن  هیچ‌ گو‌نه  عذر  و  بهانه  و  حجت  و  دلیلی  نمی‌ماند.

 

یا  این  قرآن  مایه‌ی  افتخار و سبب  شهرت  و آوازه‌ی  تو و قوم  تو  است  .  .  .  این  امر  عملا  روی  داد  و  تحقق  ییدا کرد

از  پیغمبر  خدا   صلی الله علیه و سلم  ‌بگو‌ئیم‌.  صدها  میلیون  لب  بر  او  درود  و  سلام  و  صلوات  می‌فرستد،  و  شبانه‌روز  نزدیک  به  ١٤٠٠  سال  است  عاشقانه  و  مشتاقانه  نام  او  را  می‏برد  و  یاد  او  را  می‌کند.  و  صدها  میلیون  دل  از  بردن  نام  او  و  عشق  او  به  تکان  و  تپش  درمی‌افتد،  از  آن  تاریخ  دور  و  دراز  تا  دامنه‌ی  قیامت  و  آن  زمان ‌که  خدا  زمین  و  سرنشینان  آن  را  به  ارث  می‏برد.

از  قوم  پیغمبر   صلی الله علیه و سلم  بگوئیم‌.  وقتی‌که  این  قرآن  برایشان  به  ارمغان  آمد  دنیا  وجود  ایشان  را  احساس  نمی‌کرد.  اگر  هم  وجود  ایشان  را  احساس  می‌کرد  ایشان  را  در  حاشیه‌ی  زندگی  می‌دید.  قرآن  بودکه  اجراء  بزرگ‌ترین  نقش  را  در  تاریخ  بشریت  بدیشان  واگذار  کرد.  قرآن  بودکه  قوم  پیغمبر   صلی الله علیه و سلم  ‌آن  را  به  دست  گرفتند  و  با  آن  با  دنیا  رویاروی ‌گردیدند،  و  دنیا  آنان  را  شناخت  و  در  دورانی‌که  به  قرآن  چنگ  زده  بودند  دنیا  فرمانشان  راگردن  نهاد  و  از  ایشان  اطاعت‌کرد.  ولی  وقتی‌که  از  قرآن  دست  برداشتند  دنیا  وجود‌شان  را  انکار  کرد  و  ناآشنایشان  قلمداد  نمود،  و  دنیاکوچک  و  ناچیزشان  سپرد،  و  ایشان  را به عقب‌کاروان  انداخت  و  از  زمره‌ی  پسروان  قافله  کرد،  بعد  از  آن  که  قافله‌سالاران  کاروان  بودند  و  همگان  بدیشان  چشم  می‌دوختند!

مسوولیت  بزرگی  است  و  در  باره  آن  از  ملتی  پرسیده  می‌شودکه  خدا  آنان  را  برای  آئین  خود  برگزیده  است‌،  و  ایشان  را  انتخاب‌کرده  است  تا  رهبری  قافله‌ی  بشریت  گریزپا  را  بر  عهده‌گیرند.  اگر  آنان  از  این  امانت  شانه خالی‌کنند،  از  ایشان  پرسیده  می‌شود.

 (وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ (44).

از  شما  (‌در  باره‌ی  عمل  به  قرآن  و  حکمت  در  پرتو  آن‌ ) پر سیده  می‌شود.

این  معنی  فراخ‌تر  و  فراگیرتر  است‌.  من  این  معنی  را  بیشتر  می‌پسندم‌.

(وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (45). 

از  (‌پیروان  راستین‌)  انبیای  پیشین  ما  بپرس  که  آیا  ما  معبودهائی  بجز  خدا  را  برای  پرستش  شدن  پدیدار  کرده‌ایم‌؟‌.

توحید  و  یگانه‌پرستی  اساس  دین  یگانه‌ی  خدا  بوده  است  و  هست‌،  از  آن  زمان‌که  نخستین  پیغمبر  مبعوث  و  روانه  گردیده  است‌.  در  این  صورت  اینان  که  بجز  خدا  معبودهائی  را  پرستش  مـی‌کنند  سند  و  تکیه‌گاهشان  چیست‌؟

قرآن  این  حقیقت  را  بدین  شکل  زیبا  و  پسندیده  بیان  می‌کند  .  .  .  این  شکل  بدین‌گو‌نه  است‌که  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم    از  پیغمبران  پیـش از  خود  در  باره  این  مساله  بپرسد:

(أَجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً یُعْبَدُونَ (45) .  

آیا  ما  معبودهائی  بجز  خدا  را  برای  پرستش  شدن  پدیدار  کرده‌ایم‌؟‌.

پیرامون  این  پرسش‌،  سایه‌روشنهای  پاسخ  قاطعانه‌ی  یکایک  پیغمبران  است‌.  این  شکل‌گفتار،  واقعا  شکل  زیبا  و  دل‌انگیزی  است‌.  شیوه‌ی  الهام گرانه‌ای  است  که  تاثیر  بسیاری  در  دلها  دارد.

فاصله‌های  زمان  و  مکان  میان  پیغمبر   صلی الله علیه و سلم    و  میان  پیغمبران  پیش از  او  است‌.  همچنین  فاصله‌های  مرگ  و  زندگی  در  میان  است‌،  فاصله‌هائی‌که  فراخ‌تر  و  دورتر  از  فاصله‌های  زمان  و  مکان  است  .  .  .  ولیکن  همه‌ی  این  فاصله‌ها  در  اینجا  در  مقابل  این  حقیقت  ثابت  و  مستمر  از  میان  می‌روند،  حقیقت  وحدت  و  یگانگی  رسالتهائی  که  همه  و  همه  بر  توحید  و  یگانه‌پرستی  متمرکز  و  استوار  بوده‌اند.

رسالت  است‌که  نمایان  و  استوار  می‌ماند،  ولی  زمان  و  مکان  و  مرگ  و  زندگی  و  سائر  پدیده‌های  تغییرپذیر،  متلاشی  می‌گردند  و  از  میان  می‌روند.  زنده‌ها  و  مرده‌ها  در  طول  زمان‌،  در  رسالت  به  هم  می‌رسند  و  یکدیگر  را  می‌شناسند  و  همدیگر  را  درک  و  فهم  می‌کنند  .  .  .  این  سایه‌روشنهای  تعبیر  لطیف  و  ظریف  و  عجیب  و  غریب  قرآنی  است‌.

باید  دانست‌که  با  توجه  به  جایگاهی‌که  پیغمبر   صلی الله علیه و سلم    و  برادران  انبیاء  او  در  پیشگاه  پروردگارشان  دارند،  چیزی  باقی  نمی‌ماند  که  بدین  دور  و  بدان  نزدیک‌گفته  شود.  بلکه  پیوسته  آن  لحظه‌ی  لدنی  و  پیشگاهی  است‌که  سدها  و  مانعها  در  آن  نیست  و  نابود  می‌شود،  و  حقیقت‌کلی  بدون  هرگونه  پوشش  و  پرده‌ای  لخت  و  عریان  جلوه‌گر  و  نمایان  می‏گردد  که  حقیقت  سراسر  هستی  و  آفریده‌های  موجود  در  این  هستی  است‌.  وحدت  متصل  جلوه‌گر  و  نمایان  می‌گردد،  وحدت  متصلی‌که  موانع  و  عوائق  زمان  و  مکان  و  شکل  و  صورت  از  آن  برافتاده  است  و  ورافتاده  است‌.  در  اینجا  است‌که  پیغمبر صلی الله علیه و سلم    می‌پرسد  و  پاسخ  می‌شنود،  بدون  این‌که  حاجزی  و  حجابی  در  میان  باشد.  هم  بدان‌گونه‌که  در  شب  اسراء  و  معراج  روی  داد.

زیبا  است  در  همچون  جاهائی  زیاد  به  چیزی  توجه  نکنیم  و  ننگریم‌که  در  زندگی  خودمان  بدان  خوی  و  الفت  گرفته‌ایم‌.  چه  این  خوی  و  الفت‌،  قانون‌کلی  و  همگانی  نیست‌.  وقتی‌که  ما  به‌گوشه‌ای  از  قانون  این  هستی  دسترسی  پیدا  می‌کنیم‌،  از  این  هستی  جز  برخی  از  ظواهر  آن  و  بعضی  از  آثار  آن  را  درک  و  فهم  نمی‌کنیم‌.  حجابهائی  از  خود  پیکره‌ی  وجودمان‌،  و  حـجابهائی  از  خویهاو  عادتهائی‌که  -  پیکره‌ی  وجودمان  مترتب  می‌سازیم  و  بنیاد  می‌نهیم‌،  در  میان  است‌.  ولی  لحظه‌ای  که  نفس  انسان  از  این  موانع  و  عوائق  زدوده  شد  و  پیراست،  ملاقات  حقیقت  مجرد  با  حقیقت  مجرد  هر  چیز  دیگری  برای  انسان  کاری  می‌گردد  ساده‌تر  از  لمس  و  تماس  اجسامی  با  اجسامی‌ا

در  روند  دلداری  و  دلجوئی  خدا  از  پیغمبر  صلی الله علیه و سلم    در  برابر  اعتراضی‌که  بزرگان  قوم  بر  برگزیده  شدن  او  دارند،  و  با  معیارها  و  ارزشهای  باطل  و  پوچ،  خویشتن  را  محترم  و  والا  می‌شمارند،  و  به‌کالاها  و  متاعهای  این  دنیا  می‌نازند  و  می‌بالند،  حلقه‌ای  از  حلقه‌های  داستان  موسی  علیه السلام  با  فرعون  و  درباریانش  به  میان  می‌آید.  در 

این  حلقه  همان  افتخارکردن  و  بزرگی  فروختن  فرعون  با  چیزهائی  است  که  کسانی  بدانها  می‌بالند  و  می‌نازندکه  می‌گویند:

 (لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ).

چرا  این  قرآن  بر  مرد  بزرگواری  از  یکی  از  دو  شهر  (‌مکه  و  طائف‌)  فرو  فرستاده  نشده  است‌!.

در  این  حلقه  فرعون  به  دارائی  و  ملک  و  سلطه  و  قدرتی  می‌نازد  و  می‌بالدکه  دارد،  و  با  نازش  و  بالش  به  خود،  و درکمال  تکبر  و  تفاخر  می‌پرسد:

(أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ (51).

آیا  حکومت  و  مملکت  مصر،  و  این  رودبارهائی  که  در  زیر  (‌کاخها  و  قصرهای‌)  من  روانند،  از  آن  من  نیست‌؟ 

مگر  (‌ضعف  موسی  و  شکوه  مرا)  نمی‌بینید؟‌.

فرعون  بر  موسی  -‌بنده‌ی  خدا  و  پیغمبر  او  -‌خود  را  فراتر  می‌شمارد.  موسی‌که  جاه  و  جلال  زمینی  وکالا  و  متاع  دنیوی  ندارد:

(أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ (52) . 

اصلا  من  برترم  از  این  مردی  که  حقیر  و  ضعیف  (‌و  از  خانواده‌ی  پائین  و  از  طبقه‌ی  پستی‌)  است  و  هرگز  نمی‌تواند  گویا  سخن  بگوید  و  مراد  خویش  را  روشن  بیان  دارد.  پیشنهاد  فرعون  بسان  همان  پیشنهادی  است  که  اینان می‌کنند و می‌دهند:

 (فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ (53).

 (اگر  راست  می‏گوید  که  پیغمبر  خدا  و  دارای  مقام  والا  است‌)  پس  چرا  دستبندهای  زرین  بدو  داده  نشده  است  (‌تا  دستبندها  نشانه‌ی  عظمت  و  ریاست  او  باشد؟‌)  و  یا  چرا  فرشتگان  همراه  او  نیامده‌اند  (‌تا  صداقت  گفتار  و  ادعای  رسالت  او  را  تایید  کنند. و  برای  پیروزی  او  بکوشند  و  بجنگند؟)‌ ‌.

انگار  این  حلقه‌ی  داستان‌،  نسخه‌ی  مکرری‌،  یا  نواری  است که  از  نو  برگشت  داده  می‌شود  و  تکرار می‌گردد!

آنگاه  قرآن  بیان  می‌داردکه  عامّه‌ی  مردمان  خوارو  پست  شده  و گول  خورده  چگو‌نه  از  فرعون  اطاعت  می‌کـند  و  بدو لبیک  می‏گویند،  باوجود  این‌که  معجزاتی  را  می‌بینندکه  موســی  علیه السلام  بد‌یشان  نشان  می‌دهد،  و  با  وجود  این‌که  به  بلاها  ومصیبتهائی‌ گرفتار  می‌آیند،  و  برای  برطرف‌کردن  آنها  از  موسی ‌کمک  می‌خو‌اهند  و  از  او  درخو‌است  می‌کنندکه  پـروردگارش  را  بـه  فریاد  بطلبد تا  بلاو مصیبت  را  ازایشان  بردارد.

آنگاه  بیان  می‌شود  عاقبت‌کار  چگونه  شد  بعد  از آن که  خداوند  سبحان  به  وسیله‌ی  رساندن  پیام  و تبلیغ  حقائق‌،  دلیل  و  برهان  را  از  دستشان‌گرفت  و  عذری  برایشان  برجای  نگذاشت‌:

(فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (55) فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَمَثَلاً لِلْآخِرِینَ (56) .

هنگامی  که  ما  را  (‌با  افراط  در  فساد  و  استمرار  در  طغیان‌)  بر  سر  خشم  آوردند،  ازآنان  انتقام  گرفتیم  و  به  کیفرشان  رساندیم  و  همه  را  (‌در  رودخانه‌ی  دریاگون  نیل‌)  غرق  کردیم‌.  ما  آنان  را  پیشگامانی  (‌در  کفر  و  زندقه‌)  و  پـیشینیانی  (‌برای  کفار  و  فسقه‌)‌،  و  مثالی  عـبـرت‌انگیز  و  سرگذشتی  پـندآمیز  برای  دیگران  ساخته‌ایم‌.

از  لابلای  این  حلقه‌،  وحدت  رسالت‌،  و  وحدت  برنامه،  و  وحدت  راه‌،  جلوه‌گر  و  پدیدار  مـی‌آید.  همچنین  سرشت  بزرگان  و  سرکشان  در کار استقبال  ازدعوت  حق‌،  و  افتخار  و  تفاخر  به‌کالاها  و  متاعهای  بی‌ارزش  و  ناچیز  این  زمین‌،  و  سرشت‌گروه‌ها  و  دسته‌های  عامّه  مردمانی  که  بزرگان  و  سرکشان  در  طول  قرون  واعصار  ایشان  را  نمار داشته‌اند  وسبک  شمرده‌اند،  پیدا  و هویدا می‌شود.

*

 (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (46) فَلَمَّا جَاءهُم بِآیَاتِنَا إِذَا هُم مِّنْهَا یَضْحَکُونَ (47)‏.

ما  موسی  را  همراه  با  معجزات  خود  (‌که  دال  بر  حقانیت  پیغمبری  او  بود)  به  سوی  فرعون  و  درباریانش  روانه  کردیم‌.  (‌موسی  بدیشان‌)  گفت‌:  من  فرستاده‌ی  پروردگار  جهانیانم‌.  هنگامی  که  مـعجزات  ما  را  بـدیشان  نمود،  ناگهان  همگی  بدانها  خندیدند  (‌و  موسی  و  کارهایش  را  به  مسخره  گرفتند  تا  به  دیگران  بفهمانند  که  دعوت  او  ارزش  برخورد  جدی  راندارد  و قابل  تامل  و  بررسی  نیست)‌ .

قرآن  در  اینجا  حلقه‌ی  نخستین  ملاقات  موسی  و  فرعون  را  نشان  می‌دهد،  و  آن  را  در  اشاره‌ای گلچین  به  عنوان  دیباچه‌ای  برای  عرضه‌کردن  نقطه‌ی  اصلی  و  مقصود  داستان  در  اینجا  بیان  می د‌ارد  -‌این  اعتراض  به  اعتراضهای  مشرکان  عرب  و  معیارها  و  ارزشهای  ایشان  شباهت‌دارد-‌قرآن  حقیقت  رسالت  موسی  را  خلاصه  می‌کند:

(فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (46) . 

 (موسی  بدیشـان‌)  گفت‌:  من  فرستاده‌ی  پروردگار  جهانیانم‌.

این  همان‌حقیقتی  است‌که  هر پیغمبری  آن  را  با  خو‌د  به  ارمغان  آورده  است  وگفته  است‌:  من  «‌فرستاده‌»  هستم‌،  وکسی‌که  او  را  فرستاده  است  «‌پروردگار  جهانیان‌»  است‌.

همچنین  اشاره‌ی  سریعی  به  مـعجزاتی  می‌کندکه  موسی  نشان  داده  است‌.  این  اشاره  با  شیوه‌ی  استقبال  مردمان  از  معجـزات  به  پایان  می‌آید:

 (إِذَا هُم مِّنْهَا یَضْحَکُونَ (47)‏.

ناگهان  همگی  بدانها  خندیدند.

به  این  معجزات  خندیدند،  همان گو‌نه‌که ‌کار  نادانان  متکبر  و  خو‌د بزرگ‌بین  است‌.

به  دنبال  این‌،  اشاره‌ای  به  بلاها  و  مصیبتهائی  می‌شودکه  گریبانگیر  فرعون  و  فرعونیان‌گردیده  است  و  در  سوره‌های  دیگر  به  طور  مشروح  ازآنها  سخن  رفته  است‌:

(وَمَا نُرِیهِم مِّنْ آیَةٍ إِلَّا هِیَ أَکْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا وَأَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (48) وَقَالُوا یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (49) فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ یَنکُثُونَ (50)  .

 

هیچ  معجزه‌ای  بدیشان  نمی‌نمودیم  مگر  این  که  یکی  از  دیگری  بزرگتر  و  مهم‌تر  بود.  و  (‌هنگامی  که  به  سرکشی  خود  ادامه  دادند  و  بر  لجاجت  خویش  افزودند)  ایشان  را  به  انواع  بلایا  گرفتار  کردیم  تا  این  که  (‌از  گمراهی  خود)  برگردند  و  توبه  کنند.  (‌هنگامی  کـه  بلایا  ایشان  را  فراگرفت،  از  موسی  کمک  طلبیدند)  و  گفتند:  ای  جادوگر  پروردگار  خود  را  برایمان  با  توسل  به  عهدی  که  با  تو  کرده  است  به  کمک  بخوان‌،  (‌تا  ما  را  از  این  درد  و  رنج  و  بلا  و  مصیبت  رهائی  بخشد،  ومطمئن  باش  که‌)  ما  راه  هدایت  را  پیش  خواهیم  گرفت.  امّا  هنگامی  که  عذاب  و  مصائب  را  از  ایشان  بدور  داشتیم  و  برطرف  ساختیم‌،  آنان  هرچه  زودتر  عهدشکنی  کردند.

بدین  وسیله  پدید  می‌آید  معجزاتی‌که  موسی  علیه السلام نشان  داده  است‌،  مـوجب  ایـمـان  آوردن  نگردیده‌انـد،  معجزه‌هائی‌که  پیاپی  بدیشان  نموده  می‌شد،  و  یکی  از  دیگری  بزرگتر  بود.  این  چیزی  است‌که  فرموده‌ی  خداوند  بزرگوار  را  تصدیق  می‌کند،  فرموده‌ای‌که  در  موارد  زیادی  از  قرآن  به  میان  آمده  است‌.  مفهوم  آن  فرموده  این  است‌که  معجزات  دلی  را  هدایت  نمی‌دهند  که  آماده  و  سزاوار  هدایت  نباشد،  و  این‌که  پیغمبرکران  را  نمی‌شنواند  و کور دلان  را  هدایت  نمی‌دهد.

چیز  شگـفتی‌که  قرآن  در  اینجا  در  باره  فرعون  و  فرعونیان  حکایت  می‌کند،  این  سخن  ایشان  است‌:

( یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (49).

ای  جادوگر!  پروردگار  خود  را  برایمان  با  توسل  به  عهدی  که  با  تو  کرده  است  به  کمک  بخوان‌،  (‌تا  ما  را  از  این  درد  و  رنج  و  بلا  و  مصیبت  رهائی  بخشد،  و  مطمئن  باش  که‌)  ما  راه  هدایت  را  پیش  خواهیم  گرفت.

آنان  در  برابر  بلا  و  مصیبت  قرار  دارند  و  از  موسی  کمک  می‏طلبند  و  او  را  به  فریاد  می‌خوانندکه  بلا  و مصیبت  را  از  ایشان  دور  و  بـرطرف‌گرداند،  ولی  با  وجود  این  بدو  می‌گویند:

(یَا أَیُّهَا السَّاحِرُ)   .  ای  جادوگر!.

همچنین  بدو می‌گویند:

( ادْعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ).

پروردگار  خود  را  برایمان  با  توسل  به  عهدی  که  با  تو  کرده  است  به  کمک  بخوان‌،  (‌تا  ما  را  از  این  درد  و  رنج  و  بلا  و  مصیبت  رهائی  بخشد).

مو‌سی علیه السلام  بدیشان  می‌گوید:  او  فـرستاده‌ی  «‌پروردگار  جهانیان‌»  است  نه  فقط  فرستاده‌ی  پـروردگار  خودم  و  بس.  ولیکن  معجـزات  یا  سخن  فرستاده  خدا  دلهایشان  را  لمس  نمی‌کند  و  نمی‌پساید،  و  خوشــی  ایمان  با  دلهایشان  نمی‌آمیزد،  هرچندکه  می‌گویند:

 ( إِنَّنَا لَمُهْتَدُونَ (49) .  

 (مطمئن  باش  که‌)  ما  راه  هدایت  را  پیش  خواهیم  گرفت.

 (فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِذَا هُمْ یَنکُثُونَ (50) .

امّا  هنگامی  که  عذاب  و  مصائب  را  از  ایشـان  بدور  داشتیم  و  برطرف  ساختیم‌،  آنان  هرچه  زودتر  عهدشکنی  کردند.

ولیکن  عامّه‌ی  مردمان  تحت  تاثیر  خارق‌العاده‌ای  معجزات  قرار  می‌گیرند،  و  حق  و  حقیقت  راهــی  به  سوی  دلهای  گول  خورده‌ی  ایشان  پیدا  می‌کند.  در  اینجا  است‌که  فرعون  با  جاه  و  جلال  وسلطه  و  قدرت  و  زرو  زیور  خود  پیش  می‌آید  و  خویشتن  را  می‌نماید.  با  منطق  سطحی‌،  خردهای  ساده‌لوحان  عامّه‌ی  مردمان  را  می‌رباید.  امّا  سخنانش  تنها  در  میان‌گروه‌های  به  بندگی‌کشیده  شده  در  روزگاران  طغیان  و  سرکشی  درمی‌گیرد  و  رواج  پیدا  می‌کند،‌گروه‌هائی ‌که ‌گول  شکوه  و  عظمت  ظاهری  و  زرق  و برق  زر  و  زیور  را  می‌خورند:

 (وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِی مِن تَحْتِی أَفَلَا تُبْصِرُونَ (51) أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ (52) فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ (53) .

فرعون  در  میان  قوم  خود  ندا  درداد  و  گفت‌:  ای  قوم  من‌!  آیا  حکومت  و  مملکت  مصر،  و  این  رودبارهائی  که  در  زیر  (‌کاخها  و  قصرهای‌)  من  روانتد،  از  آن  من  نیست‌،  مگر  (‌ضعف  موسی  و  شکوه  مرا)  نمی‌بینید؟  اصلا  من  برترم  از  این  مردی  که  حقیر  و  ضعیف  (‌و  از  خانواده‌ی  پائین  و  از  طبقه‌ی  پستی‌)  است  و  هرگز  نمی‌تواند  گویا  سخن  بگوید  و  مراد  خویش  را  روشن  بیان  دارد.  اگر  راست  می‏گوید  که  پیغمبر  خدا  و  دارای  مقام  والا  است  پس  چرا  دستبندهای  زرین  بدو  داده  نشده  است  (‌تا  دستبندها  نشانه‌ی  عظمت  و  ریاست  او  باشد؟‌)  و  یا  چرا  فرشتگان  همراه  او  نیامده‌اند  (‌تا  صداقت  گفتار  و  ادعای  رسالت  او  را  تایید  کنند  و  برای  پیروزی  او  بکوشند  و  بجنگند؟)‌ ‌.

ملک  و  مملکت  مصر  و  این  رودبارهائی‌که  درزیر  فرعون  جاری  می‌کردند،  چیزهائی  هستندکه  به  دیدگان  عامّه‌ی  مردم  نزدیک  و  برایشان  ملموس  و  مشهود  است‌.  آنان  را  مات  و  مبهوت  خود  می‌کند،  و  اشاره‌ی  بدانـها  ایشان  را  سبک  از  جای  برمی‏دارد  و  به  بازیچه  می‏گیرد.  ولی  ملک  و  مملکت  آسمانها  و  زمین  و  هرآنچه  در  میان  آنها  است  -‌که  مصر  در  برابرچنین  ملک  و  مملک  ذره‌ای  هم  نیست  -‌چیزی  است‌که  نیاز  به  دلهای  مومنی  دارد  تا  آن  را  احساس‌کند،  و  آن  را  و  ملک  و  مملکت  مصرکوچک  و  ناچیز  را  با  یکدیگر  بسنجد  و  برکشد!

گروه‌ها  و  دسته‌های  عامّه‌ی  مردم  به  بندگی‌کشیده  شده  و  در  بیخبری  نگاه  داشته  شده  را  زرق  و  برق ‌گول ‌زننده  و  نزدیک  به  دیدگان  همگان گول  می‌زند  و  می‌فریبد،  و  دلهایشان  و  خردهایشان  تا  بدانجا  قد  نمی‌کشدکه  در  باره  ملک  و  مملکت  جهان  عریض  و  طویل  و دور  از  دیدگان  بیندیشد  و  به  تدبر  و  تفکر  بپردازد.

بدین  خاطر  فرعون  دانسته  است  چگونه  تارهای  این  دلها  را  به  بازیچه‌گیرد  و  آنها  را  با  زرق  و  برق  نزدیک  برباید و غافل ‌و  بی خبر نماند.

(أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ (52).

اصلا  من  برترم  از  این  مردی  که  حقیر  و  ضعیف  (‌و  از  خانواده‌ی  پائین  و  از  طبقه‌ی  پستی‌)  است  و  هرگز  نمی‌تواند  گویا  سخن  بگوید  و  مراد  خویش  را  روشن  بیان  دارد.  مراد  فرعون  ازحقارت  و  پستی  این  است‌که  موسی  نه  شاه  است  و  نه  امیر  و  فرمانروا.  نه  صاحب  سکه  و  قوت  و  قدرت  است  و  نه  دارای  دارائی  و  اموال  زیاد  و  چشمگیر.  چه‌بسا  فرعون  با  این  سخن  اشاره  بکند  به  این  که  موسی  ازمیان‌آن‌ملت  بنده  و برده ‌و خوار و حقیر  است‌که  ملت  اسرائیل  است‌.  امّا  این‌گفتارش‌:

(وَلَا یَکَادُ یُبِینُ).

هرگز  نمی‌تواند  گویا  سخن  بگوید  و  مراد  خویش  را  روشن  بیان  دارد.

بهره‌برداری  از  چیزی  باشدکه  در  باره  موسی  معروف  بوده  است  و آن  لکنت  زبان  پـیش  از  بیرون  رفتن  موسی  از  مصر  است‌.  و  الا  بعد  از  آن‌که  موسی  پروردگار  خود  را  به  فریاد  خوانده  است  و  درخواست  او  پذیرفته‌ی  درگاه  حق گردیده  است‌،  لکنت  زبان  نداشته  است‌:

 (قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی (25) وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی (26) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی (27) یَفْقَهُوا قَوْلِی(28) .

 (موسی  خاشعانه  به  دعا  پرداخت  و  گفت‌:‌)  پروردگارا!  سینه‌ام  را  فراخ  و  گشاده  دار  (‌تا  در  پرتو  شرح  صدر،  خشم  و  کین  از  دل  برخیزد،  و  با  آرامش  تمام  رسالت  آسمانی  را  بجای  آورم‌)‌.  و  کار  (‌رسالت‌)  مرا  بر  من  آسان  گردان  (‌تا  آن  را  به  گونه‌ی  آراسته  و  پیراسته‌،  به  گوش  فرعون  و  فرعونیان  برسانم‌)‌.  و  گره  از  زبانم  بگشای  (‌تا  روشن  و  گویا  آن  را  بیان  دارم‌)‌.  تا  این  که  سخنان  مرا  بفهمند  (‌و  دقیقاً  متوجه  مقصود  من  شوند(‌.(طه/25-28)

 کره  از  زبان  موسی  عملا  برطرف‌گردیده  بود  و  لکنتی  نداشت‌،  وگویا  و  روشن  سخن  می‌گفت‌.

در  پیش‌گروه‌ها  و  دسته‌های  عامّه‌ی  مردم  ساده‌لوح  و  غافل  و  بی‏خبر،  قطعاً  فرعونی‌که  دارای  ملک  و  مملکت  مصر  و  این  رودبارهائی  است‌که  در  زیر  او  روان  است‌، 

بهتر  و  فراتر  از  موسی  علیه السلام  است‌،  موسائی ‌که  سخن  حق  و  مقام  نبوت  و  دعوت  نجات  و  رهائی  از  عذاب  دردناک را  دارد  و  بس!  

(فَلَوْلَا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِّن ذَهَبٍ).

 (اگر  راست  می‏گوید  که  پیغمبر  خـدا  و  دارای  مقام  والا  است‌)  پس  چرا  دستبندهای  زرین  بدو  داده  نشده  است  (‌تا  دستبندها  نشانه‌ی  عظمت  و  ریاست  او  باشد؟)‌.

این  چنین‌گفته‌اند  و  می‌گویندا  سخن  از  آن‌کالاها  و  متاعهای  ناچیز  و  بی‌ارزش  و  بها  است‌!  دستبندی  از  طلا  رسالت  پیغمبری  را  تـصدیق ‌کند  و  بیانگر  صدق  آن  بـاشد!  دستبد  زریـنی  ارزش  بیشتری  از  آیات  و  معجزاتی  داشته  باشدکه  یزدان  جهان  پیغمبر  بزرگوار  خود  را  با  آن  تایید  و  تصدیق  می‌فرماید!  چه‌بسا  هم  مراد  فرعون  از  داده  شدن  دستبندهای  زرین  به  موسی‌،  تاجگـذاری  موسی  و  داشتن  تاج  زرین  باشد.  چراکه  تاجگذاری  جزو  مراسم  ایشان  بوده  است‌.  به  نظر  آنان  پیغمبر  هم  باید  ملک  و  مملکت  و  سلطه  و  قدرت  داشته  باشد.

 (أَوْ جَاء مَعَهُ الْمَلَائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ (53).

یا  چرا  فرشتگان  همراه  او  نیامده‌اند  (‌تا  صداقت  گفتار  و  ادعای  رسالت  او  را  تایید  کنند  و  برای  پیروزی  او  بکوشند  و  بجنگند؟)‌‌.

این  هم  اعتراض  دیگری  است  و  از  جهتی  دارای  زرق  و  برق ‌گول ‌زننده‌ی  خود  می‏باشد،  زرق  و  برقی‌که  چشم  عامّه‌ی  مردمان  را  می‌رباید  و  خیره  می‌نماید.  به  ظاهر  اعتراض  زیبا  و  بجائی  است‌!  این  اعتراض  همیشه  تکرار  گردیده  است  و  بارها  و  بارها  به  میان  آمده  است  و  به  پیغمبران  بسیاری ‌گفته  شده  است!

(فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ (54) .

فرعون  (‌برای  ادامه‌ی  خودکامگی  خود)  قوم  خویش  را  فرومایـه  و  ناآگاه  بار  آورد  (‌و  آنان  را  در  سطح  پائینی  از  فرهنگ  و  رشد  فکری  نگاه  داشت‌)  و  ایشان  هم  از  او  فرمانبرداری  و  پیروی  کردند.  آنان  قومی  فاسق  (‌و خارج  از  اطاعت  فرمان  خدا  و  حکم  عقل‌)  بودند.

سبکسر  و  فرومایه‌کردن  وکم  خرد  و  بی‌خبر  بار  آوردن  عامّه‌ی  مردمان‌،  کاری  است  که  جای  شگفت  و  شگرف  نیست‌.  آنان  عامّه‌ی  مردمان  را  پیش  از  هر  چیز  از  همه‌ی  راه‌های  علم  و  معرفت  بازمی‌داشتند،  و  حقائق  را  از  ایشان  نهان  و  پنهان  می‌داشتند  تا  حقائق  را  فراموش  کنند،  و  به  سوی  پژوهش  و  جستجوی  آنها  نروند.  به  ذهن  و  شعورشان  آنچه  مـی‌خواستند  از  ایده‌ها  و  انگیزه‌ها  می‌انداختند،  تـا  دل  و  درونشان  با  همچون  ایده‌ها  و  انگیزه‌های  ساختگی  خوپذیر  می‌گردید  و  جزو  سرشتشان  می‌شد.  بدین  خاطر  بعد  از  آن‌،  سبکسر  و  فرومایه‌کردن  وکم‌خرد  و  بی‌خبر  بار  آوردن  ایشان  سهل  و  ساده  می‌گردید،  و  رهبری  و  رهنمودشان  آسان  دست  می‌داد،  و  آنان  را  با  اطمینان  خاطر  به  راست  و  چپ  می‏بردند  و  به  کژراهه  می‌انداختند!

طاغیان  و  یاغیان  نمی‌توانند  در  حق  عامّه‌ی  مردمان  چنین  کاری  را  روا  دارند،  مگر  این  که  آ‌نان  از  راستای  راه  راست  خارج  شوند  و  فاسق  و  فاجرگردند،  و  به  رشته‌ی  خدا  وکلام  الله  چنگ  نزنند،  و  با  ترازوی  ایمان  نسنجند  و  برنکشند.  ولی  مومنان‌گول  زدنشان  و  سبکسر  و  فرومایه ‌کردنشان  وکم  خرد  و  بی‏خبر  بار  آوردنشان‌،  و  بسان  پر  پرنده‌ای‌که  دستخوش  بادها  شود  ایشان  را  به  بازیچه‌گرفتن‌،  سخت  و  دشوار  است‌.  بدین  جهت  است  که  قرآن  علت  فرمانبرداری  عامّه‌ی  مردمان  از  فرعون  را  بیان  می‌دارد  و  می‌فرماید:

 (فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْماً فَاسِقِینَ (54).

فرعون  (‌برای  ادامه‌ی  خودکامگی  خود)  قوم  خویش  را  فرومایه  و  ناآگاه  بار  آورد  (‌و  آنان  را  در  سطح  پائینی  از  فرهنگ  و  رشد  فکری  نگاه  داشت‌)  و  ایشان  هم  از  او  فرمانبرداری  و  پیروی  کردند.  آنان  قومی  فاسق  (‌و  خارج از  اطاعت  فرمان  خدا  و  حکم  عقل‌)  بودند.

مرحله‌ی  امتحان  و  بیم  دادن  و  آگاهی  بخشیدن  به  پایان  رسید.  خدا  می‌دانست‌که  آن  قوم  دیگر  ایمان نمی‌آورند.  بلا  و  مصیبت  همه‌جاگیرکردید.  عامّه‌ی  مردمان  از  فرعون  طاغی  و  یاغی  و  خودستا  و  متکبر  اطاعت‌کردند،  و  از  آیات  روشن  و  منور رویگردان  شدند  وکوردل‌کشتند.  این  بودکه  فرمان  یزدان  دررسید  و  تهدیدکردن  و  بیم  دادن  تحقق  پیداکرد  و  پیاده  شد:

(فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (55) فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفاً وَمَثَلاً لِلْآخِرِینَ (56).     

هنگامی  که‌ما  را  (‌با  افراط  در  فساد  واستمراردر  طغیان‌)‌برسرخشم  آوردند،‌از آنان ‌انتقام  گرفتیم  و به  کیفرشان  رساندیم‌ و همه  را  (‌در  رودخانه  دریاگون  نیل‌)  غرق  کردیم‌.  ما  آنان  را  پیشگامانی  (‌در  کفر  و  زندقه‌)  و  پیشینیانی  (‌برای  کفار  و  فسقه‌)‌،  و  مثالی  عبرت‌انگیز  و  سرگذشتی  پندآمیز  برای  دیگران  ساخته‌ایم‌.

یزدان  سبحان  در  مقام  انتقام  و  ویران  ساختن‌،  از  خود  سخن  می‏گوید،  تا  خشم  خود  را  وجبروت  و  عظمت  خود  را  در  این  مقام  بیان  دارد.  می‌فرماید:

 (فَلَمَّا آسَفُونَا)   هنگامی  که  ما  را  برسرخـشـم  آوردند‌.

یعنی  ما  را  سخت  خشمگین‌ کردند  .  .  .

(انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ (55).

ازآنان  انتقام  گرفتیم  و به  کیفرشان  رسـاندیم  وهمه  را  (‌در  رودخانه‌ی  دریاگون  نیل‌)  غرق  کردیم‌.

یعنی  فرعون  و  درباریان  و  سپاهیان  او  را  .  .  .  آنان  کسانی  بودندکه  موسی  و  قوم  او  را  دنبال  می‌کردند  و  غرق  گردیدند.  خدا  ایشان  را  پیشگامانی  و  پیشینیانی  برای  هـمه‌ی  آیندگان  ستمگر کرد.

 (وَمَثَلاً لِلْآخِرِینَ (56).

و  مثالی  عبرت‌انگیز  و  سرگذ‌شتی  پندآمیز  برای  دیگران  ساخت‌.

ایشان  را  مایه‌ی  پند  و  عبرت  کسانی  ساخت‌که  پس  از  ایشان  می‌آیند،  و  با  داستان  آنان  آشنا  می‌شوند،  و  درس  عبرت  می‌آموزند.

*

بدین  منوال  و  بر  این  روال‌،  این  حلقه  از  داستان  موسی  علیه السلام با حلقه  مشابه  خود  از  داستان  عرب  در  رویاروئی  با پیغمبر  صلی الله علیه و سلم  بزرگوار به  همدیگر  می‌رسند.  این  حلقه‌،  پیغمبر صلی الله علیه و سلم  و  مومنان  همراه  او  را  استوار  و  پایدار  مـی‌سازد،  و  مشرکان  معترض  و  رویگردان  را  برحذرمـی‌دارد،  وایشان  را  از  فرجام  و  سرنوشتی  بسان  فرجام  و  سرنوشت  پیشینیان  می‌ترساند.

در  لابلای  داستان‌،  حقیقت  با  همآهنگی  میان  حلقه‌ی  عرضه  شده  و  میان  حال  موجـود،  و  غایت  و  هدف  ازذکر  این  حلقه  در  این  حال  موجـود،  می‌پیوندد  و  به  هم  می‌رسد،  و  داستان  بدین  وسیله  ابزار  تربیت  در  برنامه  حکیـمانه‌ی  الهی  می‏گردد.

 *

آنگاه  روندقرآنی  از  این  حلقه  درداستان  موســی  منتقل  می شود  به  حلقه‌ای  از  داستان  عیسی‌،  به  مناسبت  جدال  و  ستیزی ‌که  میان  قریشیان  به  سبب  عبادتشان  برای  فرشتگان،  و  میان  برخی  از  مسیحیان  به  سبب  عبادتشان  برای  عیسی‌،  درمی‌گیرد  .  .  .  این  بخش  در درس  واپسین  این  سوره‌ ذکر می‌گردد.


 

[1] -جابر از پیامبر صلی الله علیه و سلم  روایت کرده است که فرموده است: (عرض علی الانبیاء فاذا موسی علیه السلام رجل ضرب من الرجل کانه من رجال شنوءه ، فرایت عیسی ابن مریم علیه السلام فاذا اقرب من رایت به شبها عروه ابن مسعود. و رایت ابراهیم علیه السلام فاذا اقرب من رایت به شبها صاحبکم ).

پیغمبران به من نشان داده شدند. موسی علیه السلام مرد لاغر باریک اندامی بود انگار مردی از مردان قبیله شنوءة است. عیسی پسر مریم علیه السلام را دیدم ، او از همه کس به عروه پسر مسعود شبیه‌تر بود. ابراهیم علیه السلام را دیدم. او از همه کس بیشتر به رفیق شما شباهت داشت.

[2] - اندیشه‌ی  اسلام  در  باره‌ی  جهان‌و  زندگی  و  انسان‌،  پژوهشی  است‌که  مولف  آن  را  به  اتمام  نرسانیده  است.  .  .