ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی شعرا آیهی 104-69
(وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ (٦٩) إِذْ قَالَ لأبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (٧٠) قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ (٧١) قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (٧٢) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ (٧٣) قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ (٧٤) قَالَ أَفَرَأَیْتُمْ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (٧٥) أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الأقْدَمُونَ (٧٦) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلا رَبَّ الْعَالَمِینَ (٧٧) الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (٧٨) وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ (٧٩) وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (٨٠) وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (٨١) وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ (٨٢) رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (٨٣) وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ (٨٤) وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (٨٥) وَاغْفِرْ لأبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (٨٦) وَلا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (٨٧) یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ (٨٨) إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ (٨٩) وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ (٩٠) وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ (٩١) وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (٩٢) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (٩٣) فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ (٩٤) وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ (٩٥) قَالُوا وَهُمْ فِیهَا یَخْتَصِمُونَ (٩٦) تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٩٧) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ (٩٨) وَمَا أَضَلَّنَا إِلا الْمُجْرِمُونَ (٩٩) فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِینَ (١٠٠) وَلا صَدِیقٍ حَمِیمٍ (١٠١) فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (١٠٢) إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (١٠٣) وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) (١٠٤)
داستان موسی نه با فرعون و فرعونیان گذشت، و با این سرانجام به پایان آمد، سرانجامی که مژدۀ مؤمنان مستضعف تحت شکنجه را در بر دارد - همسان آن گروه کـم مؤمنی که در مکّه در آن روز و روزگار بودند این سرانجام همچنین نابودی ستمگران زورمداری را در بردارد که موقعیّت آنان به موقعیّت مشرکان مکّه می ماند.
هم اینک داستان ابراهیم علیه السّلام و قوم او به دنبال داستان موسی میآید. به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور داده میشود که این داستان را برای مشرکان بازگو کند. چرا که مشرکان مگه گمان میبردند وارثان ابراهیم بوده و بر ائین کهن او هستند. در حالی که برای خدا انباز قرار میدادند، و بتهائی را ترتیب میدادند و انها را برای پرستبثن در خانة خدا کعبه جای میدادند، کعبهای که ابراهیم آن را خالصانه برای پرستش خدا بنا نهاده است.... خدا بدو دستور میدهد که داستان ابراهیم را برایشان بخواند تا از آن به اصل گمان خود پی ببرند.
داستانها در این سوره خطّ سیر تاریخی را به ترتیب پی نمیگیرند، زیرا تنها درس عبرت آنها مطرح است و بس. ولی در سورۀ اعراف برای مثال خطّ سیر تاریخی مقصود و منظور بوده است، و مراد عرضۀ خطّ سیر وراثت زمین، و پیاپی آمدن پیغمبران از روزگار آدم علیه السّلام است. در سورۀ اعراف داستانها برابر خطّ سیر تاریخی آمدهاند، از آن زمان که از بهشت سقوط حاصل میگردد و زندگی انسانها میآغازد.
حلقهای که از زنجیرۀ داستان ابراهیم علیه السّلام در اینجا ذکر میشود، حلقۀ رسالت او به سوی قوم خودش است. در این حلقه گفتگوی ابراهیم با قومش پیرامون عقیده درمیگیرد، و خدایان ادّعائی مردود شناخته میشوند، و رویکرد عبادت به خدا میگردد، و روز قیامت نیز تذکّر داده میشود. به دنبال اینها صحنۀ کاملی از صحنههای قیامت میآید. در آن صحنه بندگان از معبودهای خود به زشتی یاد میکنند، و بر شرکی که ورزیدهاند و آنان را بدین عذاب و بـدبختی کشانده است پشیمان میگردند. انگار هم اینک عملاً بدان عقاب و عذاب و بدبختی و بدبیاری افتادهاند! در اینجا درس عبرت داستان برای مشرکان گفته میشود... بدین خاطر است که سخن از ارکان و اصول عقیدۀ یکتاپرستی و توحید به درازا میکشد، و بسی از عقیدۀ شـرک آلود، و از سرنوشت مشرکان در روز سزا و جزا سخن میرود. چون تمرکز بر عقیده است، و چیزهای دیگر جز عقیده در سورههای دیگر از آنها سخن گفته میشود.
حلقههائی از زنجیرۀ داستان ابراهیم علیه السّلام در سورههای بقره، انعام، هود، ابراهیم، حجر، مریم، انبیاء و حج به میان آمده است. در هر سورهای هم حلقۀ مربوط با روند همگانی سوره مناسبت دارد، و چیزی در آن آمده است که با موضوع سوره و فضای آن و سایه روشن آن میخواند و همآوائی دارد.
در سورۀ بقره حلقهای از زنجیرۀ داستان ابـراهیم علیه السّلام است که در آن ابراهیم خانۀ خدا را همراه با اسماعیل علیه السّلام میسازد، و دعا میکند که خدا مکّه را محل امن و امان گرداند. اعلام هم میکند کـه وراثت خانۀ خدا و وراثت سازندۀ آن به مسلمانانی میرسد که از آئین او پیروی میکنند، نه به کسانی که از روی حسب و نسب ادّعای وراثت او را دارند. این نکته هم وقتی ذکر میشود که از مخالفتهای بنی اسرائیل، و از طرد و لعن ایشان، و از این سخن میرود که وراثت دین ابراهیم و وراثت خانۀ خدا به مسلمانان میرسد و بدیشان می سزد و بس.
در این حلقه همچنین از ذکر حجّت سخن میرود، حجّت در برابر شاه کافری که منکر خدا است. حجّت هم با ذکر صفات خدا است. از جمله خدا است که زندگی میبخشد و میمیراند، و خورشید را از مشرق طلوع میدهد و برمیآورد. از شاه کافر هـم میخواهد او خورشید را از جانب مغرب طلوع بدهد و بربیاورد. در نتیجه شاه کافر ساکت و سرکوب میشود.
همچنین در این حلقه از زنجیرۀ داستان ابراهیم علیه السّلام ابراهیم از خدا عاجزانه درخواست مینماید که بدو نشان دهد چگونه مردگان را زنده میگرداند. خدا بدو دستور میدهد چهار پرنده را ذبح کند، و اندامهایشان را آمیزۀ یکدیگر بکند و تکّههای آنها را بالای کـوهها قرار دهد. آن گاه خدا در حضور ابراهیم آن پبرندگان را زنده میگرداند، و آن پرندگان به سوی ابراهیم بال میگیرند و میآیند.
هم این و هم آن وقتی به میان میآیندکه در سوره از معجزههای خدا و از قـدرت او بـر میراندن و زنده گرداندن سخن میرود.
در سورۀ انعام حلقۀ دیگری از زنجیرۀ داستان ابراهیم ذکر میگردد. در آن سخن میرود از پروردگار ابراهیم، و از راهیابی و هدایتی که خدا بهرۀ ابراهیم مـیسازد، بدانگاه که دربارۀ ستارگان و ماه و خورشید به تأمّل و تـفکّر میپردازد، و صحنههای جهان را ورانداز میسازد. این هم در سورهای آمده است که پیرامون عقیده دور میزند، و از نشانههای خداشناسی در جهان سخن میراند، نشانههائی که دالّ بر سازندۀ نوآفرینی هستند که انبازی ندارد.
در سوره هود نیز حلقۀ مژده دادن او به اسـحاق آمده است. این مژده در روند سخن از داستان لوط است بدان هنگام که فرشتگان راه به سوی ابراهیم را در پیش گرفتهاند و از شهر و دیار قوم لوط میگذرند و آنجا را ویران و خراب میکنند. در این حلقه از زنجیرۀ داستان ابراهیم، عنایت و رعایت خـدا نسبت به برگزیدگان بندگانش و نابود کردن فاسقان و بزهکاران جـلوه گـر می آید.
در سورۀ ابراهیم حلقۀ دعای ابراهیم در جوار کعبه به میان میآید، بدان گاه که ابراهیم دعا میکند که خـدا فرزندان او را بپاید، فرزندانی که ایشان را در فلات بدون کشت و زرعی رها کرده است. همچنین در این حلقه ابراهیم خدای را سپاس میگوید که با وجود پیری و کبر سنّ، اسماعیل و اسحاق را بـدو ارمغان داشته است. ابراهیم از خدا درخواست میکند که او را و فرزندان او را نمازگزار فرماید، و دعایش را بپذیرد، و او را و پدر و مادرش را و مؤمنان را در روزی ببخشاید که حساب و کتاب به مـیان میآید... روند سوره به طور کلّی بیانگر این است که پیغمبران همگی رسالت یگانهای را برای ملّتهای خود آوردهانـد که توحید و یکتاپرستی است، و بیان میکند که تکذیب کنندگان هم در برابر ملّتهای پیغمبران صف یگانهای را ترتیب دادهاند و به مبارزه برخاستهاند. انگار رسالت درخت سایهداری در گرمای نیم روز کفر و در بیابان داغ انکار است!
در سورۀ حجر هم حلقهای عرضه شـده است که در سورۀ هود با شرح و بسـط بیشتری به میان آمده است، بدان هنگام که سخن از رحم یـزدان نسبت به بندگان مؤمن خود، و سخن از عذاب و عقاب او در حق سرکشان بزهکار است.
در سورۀ مریم حلقهای از زنجیرۀ داستان ابراهیم ذکر میشود که در آن از دعوت ابراهیم از پدرش با نرمش و مهربانی، و از خشم و تندخوئی پـدرش با او، و از کنارهگیری ابراهیم از پدرش و قومش، و از بخشیدن اسماعیل و اسحاق بدو، سخن میرود. اینها در سورهای ذکر میشوند که از عنایت و رعایت خدا در حقّ بندگان برگزیدهاش سخن گفته میشود، و فضای کلّی سوره را مرحمت و مودّت و نرمی و مهربانی فرا میگیرد.
در سورۀ انبیاء هم حلقهای از زنجیرۀ داستان ابرهیم است که در آن از دعوت ابراهیم از پدرش و از قومش، و از ننگین و ناچیز قرار دادن بتها، و درهم شکسـتن آنها، و از فرو انداختن ابراهیم به داخل آتشی که به فرمان یزدان برای او سرد و سالم میگردد، و از نجات ابراهیم و برادرزادهاش لوط و رفتن بـه سـرزمینی صحبت میشود که آنجا را خداوند برای جـهانیان پـر خیر و برکت فرموده است. اینها هم وقـتی مطرح میشوند که از ملّتهای پیغمبران سخن در میان است، و گفته میشود که خدا نسبت به این ملّتها چه اندازه لطف و عنایت دارد، و چه اندازه دوست میدارد که این ملّتها به پرستش خدای یگانهای بپردازند که او را هیچگونه انبازی نیست.
در سورۀ حجّ نیز اشارهای به فرمان دادن یزدان برای پاکیزه نگاه داشتن خانۀ کعبه برای طواف کنندگان و معتکفان آستان است.
*
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ إِبْرَاهِیمَ (٦٩) إِذْ قَالَ لأبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ (٧٠)
)ای پیغمبر!) سرگذشت ابراهیم را بـرای کافران بیان دار. هنگامی که به پدرش (آزر) و قوم (بت پرست) خود گفت: چه چیز را پرستش میکنید؟ (چیزهائی که میپرستید، کی شایستۀ پرستش میباشند؟(.
سرگذشت ابراهیمی را برایشان بخوان که گمان میبرند آنان وارثان او هستند، و ایشان از آئین او پـیروی میکنند. چیزی را برایشان بخواند که ابراهیم خودش هم آن را دوست نمیدارد و نمیخواهد که پدر و قومش آن را بپرستند. پدر و قوم ابراهیم بتهائی را پرستش میکردند که همسان همین بتهائی بودند که مشرکان در مکّه میپرستیدند. ابراهیم با پدرش و قومش در شرکی که میورزیدند، و در ضلالتی که به سر میبردند، با ایشان مـخالفت میورزید و با شگفت میپرسد و کارشان را ناروا و زشت نشان می دهد:
(مَا تَعْبُدُونَ) (٧٠)
چه چیز را پرستش میکنید؟.
(قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ) (٧١)
(مفتخرانه پاسخ دادند و ) گفتند: بتهای بزرگی را مییرستیم و دائماً (به پرستش آنها میپردازیــم و) بر عبادتشان ماندگار میمانیم!.
آنان بتهای خود را خدایان مینامیدند. نقل قول ایشان چنین اسب: آنها بتهایند. این سخن هـم خـبر از ایـن میدهد که آنان نمیتوانستند منکر این شوند که آنـها تنهائی هستند که از سنگ تراشیده شدهاند، و ایشان با وجود این معتکف آستانشان مـیمانند، و پـوسته بـه عبادت و پرستش آنها میپردازنـد. این هم حدّ سبکسری و کوتاه فکری است. امّا عقیده وقتی که کج شد صاحبان آن عقیده نـمیدانند عبادتشان و تصورّاتشان و گفتارهایشان به سوی چه چیزی گرائیده است و انحراف پیدا کرده است!
ابراهیم علیه السّلام دست اندر کار بیدار و هوشیار کردن دلهای غافلشان میشود، و خـردهای کودنشان را اطّـلاع و آگاهی میبخشند و آنان را متوجّه سبکسری و سخافتی میکند که بدان دست یـازیدهانـد و بدون آگاهی و اندیشه بدان در افتادهاند:
(قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ (٧٢) أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ) (٧٣)
)ابراهیم) گفت: آیـا هنگامی که آنها را به کمک میخوانید، صــدای شما را میشنوند و نیازتان را برآورده میکنند؟ یا سـودی به شما میرسانند (اگر ار آنها اطاعت کنید؟) و یا زیانی متوجّه شما مـیسازند (اگر از آنها سرپیچی نمائید؟(.
کمترین چیزی که باید خدائی داشته باشد که پرستیده میشود نیروی شنیدن است همان گونه که پرستشگر او دارد، پرستشگری که عبادت و دعای خود را متوجّه او میسازد! این بتها نه میشنوند که پرستشگرانشان چه میگویند بدان گاه کـه عـبادت خود را متوجّه آنـها میکنند و به پرستش آنها میپردازند و آنها را برای جلب سود و دفع زیان به کمـک میخوانند. اگر بتها کرند و نمیشنوند آیا میتوانند سودی برسانند و زیانی را دفع گردانند؟ نه برای این و نه برای آن نمیتوانند آنها را به کمک بخوانند و فریادشان دارند!
آن مردمان هیج گونه پاسخی بدین پرسش نداشتند و ندادند. چه آنان شکیّ در این نـداشتند که ابـراهـیم ریشخندشان میکند و کارشان را به تمسخر میگیرد و ناپسندش میشمارد. آنان هیچ گونه حجّتی برای دفع سخنی نداشتند که ابراهبم میگفت. وقتی هـم صحبت کـردهاند پـرده از واپسگـرائـی خود برداشتهاند، واپسگرابی ای کـه گریبانگیر مقلّدان بـیشعور و بیاندیشه میشود:
(قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَلِکَ یَفْعَلُونَ) (٧٤)
می گویند: (چیزی از این کارها را نمیتوانند بکنند) فقط ما پدران و نیاکان خود را دیدهایم که چنین میکردند (و بتان را به گونۀ ما پرستش مینمودند و ما هم از کارشان تقلید میکنیم و بس. مگر میشود پدران و نیاکان ما در اشتباه بوده باشند؟).
این بتها نمیشنوند و زیان نمیرسانند و سودی نمیبخشند. ولیکن ما پدران و نیاکان خود را بر آنها معتکف دیدهایم، ما نیز معتکف بر انها شدهایم و به پرستش ا نها پرداختهایم!
این پاسخ، جواب شرمآوری است، ولی مشرکان شرم نمیکردند از این که آن را بگویند، هـمان گوته که مشرکان در مکّه شرم نمیکردند که همچون کاری را بکنند. تنها عملکرد پدران و نیاکان برای اعتبار و ارزش آن بسنده بود. دیگر نیازی به وارسی و پژوهش نیست. از زمرۀ موانع سر راه اسلام این بود که مشرکان حاضر نبودند از آئین آباء و اجدادشان دست بردارند، و به اعتبار آنان لطمهای وارد کنند، و اعتراف کنند که آباء و اجدادشان در ضلالت و گمراهی بودهاند. مگر همچون چیزی در حقّ گذشتگان روا است؟! رو در روی حقّ اغلب همچون اعتبارها و ارزشهای توخالی و ناروا میایستد، و مردمان آنها را بر حقّ ترجیح میدهند، در دورههای واپسگرائی عقلانی و نفسانی و انحرافی که گریبانگیر مردمان میگـردد، و همراه با آنها نـیازمند تکان نیرومندی میشوند که ایشان را به آزادی و آزاد منشی و اندیشه برگرداند.
در برابر این واپسگرائی، ابراهیـم علیه السّلام با وجود حوصله و شکیبائی خود، چارهای جز این نداشت کـه آنان را سخت به تکان درآورد، و دشمنانگی خود را رویاروی بتها آشکارا اعلان دارد، و با عقیده تباه و فاسدی برزمد که در پناه همچون اعتبارها و ارزشهائی به پرستش بتها اجازه دهد و عبادت آنها را روا بدارد!
(قَالَ أَفَرَأَیْتُمْ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (٧٥) أَنْتُمْ وَآبَاؤُکُمُ الأقْدَمُونَ (٧٦) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلا رَبَّ الْعَالَمِینَ) (٧٧)
آیا (میدانید که چه کار میکنید و) میبینید که چه چیز را میپرستید؟! هم شما و هم پدران پیشین شما. همۀ آنها دشمن من هستند (آنهائی که شما معبود خود میدانید) بجز پروردگار جهانیان.
بدین منوال میبینیم که ابراهیم را از کار خود باز نداشت اینکه پدرش و قومش میپرستند چیزهائی را که میپرستند، و این که از عقیدۀ ایشان ببرد، و با خدایان و عقیدۀ ایشان و نیاکانشان - که نیاکان او هم بودند - برزمد و با گذشتگان پیکار کند!
به همین منوال قرآن به مؤمنان میآموزد که در عقیده جای سازش با پدر و با قوم نیست. رابطۀ نخستین رابطه عقیده است و ارزش نخستین ارزش ایمان است، و چیزهای جز ایمان پیرو ایمانند. هر وقت ایمان باشد، آنها هم هستند.
ابراهیم « رَبَّ الْعَالَمِینَ: خداوندگار جهانیان» را از دشمنانگی خود جدا کرد، دشمنانگی او با چیزی که آنان و پدران و نیاکان گذشتۀ ایشان میپرستیدند:
(فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلا رَبَّ الْعَالَمِینَ) (٧٧)
همۀ آنها دشمن من هستند (آنهائی که شما معبود خود میدانید) بجز پروردگار جهانیان.
چه بسا در میان پدران و نیاکان پیشین ایشان کسانی بودهاند که خدای را پرستیدهاند، پیش از آن که عقیدۀ مردمان تباهی گیرد و منحرف گردد، و چه بسا میان پدران و نیاکان پیشین ایشان کسانی هم بودهاند خدا را پرستش کردهاند ولی با خدا خدایان دیگری را که ادّعاء میکردهاند پرستش نمودهاند. این هم احتیاط در گفتار است، و دقّت در تعبیر به شمار است. احتیاط در گفتار و دقّت در تعبیر سزاوار ابراهیم علیه السّلام است، بدانگاه که از عقیده و موضوع دقیق آن صحبت میدارد.
آن گاه ابراهیم علیه السّلام شروع میکند به ذکر صفت پروردگارش، و ارتباطی که او در هر حالی و در هر زمانی با او دارد.این است که ما احساس میکنیم ابراهیم علیه السّلام چه نـزدیکی استواری، چه ارتباط خوشایندی، و چه احساسی داشته است و چگونه دست خدا را در هر حرکتی و نالهای و نغمهای، و در هر حاجتی و هدفی میدیده است.
(الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ (٧٨) وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ (٧٩) وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ (٨٠) وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ (٨١) وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ) (٨٢)
)پروردگار جهانیانی) که مرا آفریده است، و هم او مرا (بـه سوی سعادت دنیا و آخرت) راهنمائی میسـازد (و در سراسر زندگی من حضور دارد و لحظهای از من غافل نیست). آن کسی است که او مرا میخوراند و مینوشاند. و هنکامی که بیمار شوم او است که مرا شفا میدهد. و آن کسی است که (چون اجلم فرا رسد) او مرا میمیراند و سپس (در رستاخیز برای حساب و کتاب و جزا و سزا) مرا زنده میگرداند. و آن کسی است که امیدوارم در روز جزا و سزا (که قیامت بر پا است( گناهم را بیامرزد.
از صفتی که ابراهیـم برای پروردگار خود ذکر میکند، و از تصویر رابطهای که او با پروردگارش دارد، چنین احساس میکنیم که ابراهیم با تمام وجودش با پروردگارش بوده است، و با یقین و اطمینان به الطافش چشم دوخته است، و عاشقانه بدو توجّه داشته است و رو نموده است، و او به گونهای پروردگارش را توصیف میکند انگار او را دیده است، و انعام و الطافش را بر خود با دل و جان و همۀ اندام پسوده است ... نغمۀ خوشایندی که در نقل قول او پدیدار است و در قرآن ماندگار است، این فضای دلنشین و این سایه دلنواز را فراخی میبخشد و آن را درخشان و رخشان میسازد، با نواهای شیرین و آرام و کشیده و نرمی که گوش جان را مینوازد.
(الَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدِینِ) (٧٨)
آن که مرا آفریده است، و هم او مرا (به سوی سعادت دنیا و آخرت) راهنمائی میسازد (و در سراسر زندگی من حضور دارد و لحظهای از من غافل نیست)..
خدا آن کسی است که مرا آفریده است، بدانگونه که خود میداند و من نمیدانم، او آگاهتر از من به ماهیّت و هستی من است، و او مطّلع از من به وظائف و احساسات من است، و او حال و مآل مرا از من بهتر میداند:
(فَهُوَ یَهْدِینِ) (٧٨)
او مرا راهنمائی مینماید.
خدا مرا به سوی خود رهنمود میفرماید، و در راهی که در پیش دارم مرا رهنمون می نماید، و در برنامهای که بر آن میروم توفیقم عطاء مـیفرماید. انگار ابراهیم علیه السّلام خمیری است که مطیع در دست سازندۀ نوآفرین است و به شکلی که بخواهد او را درمیآورد و هر گونه که بخواهد مهیایش مینماید. این تسلیم مطلقی است که با اطمینان و آرامش و آسایش و یقین و اعتماد، صورت میپذیرد.
(وَالَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ (٧٩) وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ) (٨٠)
آن کسی است که او مرا میخوراند و مینوشاند. و هنگامی که بیمار شوم او است که مرا شفا میدهد.
این ضمانت مستقیم و مهربانانه و رعایتکنندۀ حال و دوستانه و با محبّت و مودّت است. ابراهیم آن را در تندرستی و بیماری اجناس میکند. با ادب و اخلاق والای نبوّت متأدّب و متخلّق میگردد، و بیماری خود را به پروردگارش نسبت نمیدهد - در حالی که او میداند که با مشیّت و خواست پروردگارش بیمار و یا تندرست میشود- تنها پروردگار خود را در مقام لطف و انعام یاد میکند، بدان گاه که او را میخوراند و مینوشاند ... و بدو شفا میبخشد ... و پروردگارش را فقط در مقام مبتلا شدن و گرفتار آمدن خود یاد نمیکند، بدانگاه که پروردگارش او را مبتلا میسازد و گـرفتار مینماید.
(وَالَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحْیِینِ) (٨١)
و آن کسی است که (چون اجلم فرا رسد) او مرا مـیمیراند و سپس (در رستاحیز برای حسـاب و کتاب و جزا و سزا) مرا زنده میگرداند.
این ایمان است به این که خدا است که مرگ را فـرا میرساند، و این ایمان است به رستاخیز و زندگی دوباره، با سلیم کامل و خشنودی عمیق.
(وَالَّذِی أَطْمَعُ أَنْ یَغْفِرَ لِی خَطِیئَتِی یَوْمَ الدِّینِ) (٨٢)
و آن کسی است که امیدوارم در روز جزا و سزا (که قیامت بر پا است) گناهم را بیامرزد.
نهایت چیزی که ابراهیم علیه السّلام میخواهد، ابراهیم پیغمبر و قاصد آسمانی، آن کسی که پروردگارش را بدین گونه میشناسد، و بدینگونه پروردگارش را احساس میکند، و در ژرفای درونش اینگونه احساس قرب و نزدیکی مینماید، نهایت چیزی که میخواهد این است که پروردگارش اشتباه و گناه او را در روز سزا و جزا ببخشاید. ابراهیم خویشتن را پاک و بیگناه نمیداند. او میترسد خطائی داشته باشد. ابراهیم بر عمل خود تکیه نمیکند، و در برابر کارش خویشتن را مستحقّ چیزی نمیبیند. تنها او چشم طلمع به فضل و لطف پروردگارش میدوزد، و مهر و محبّت او را چشم میدارد. و این تنها چیزی است کـه او را به عفو و مغفرت امیدوار میگرداند.
این احساس تقوا است. احساس ادب است. احساس پرهیزگاری و دوری از گناه است. این احساس ارزش نعمت خدا است، نعمتیکه واقعاً بزرگ و سترگ است. ولی ارزش عمل بنده، کوچک و ناچیز است.
بدین گونه ابراهیم در صفت پروردگار خود عناصر عقیدۀ صحیح را گرد میآورد: یگانگی یزدان، یعنی پروردگار جهانیان. اعتراف به دخل و تـصرّف خدا در امور انسانها در ریزترین کارهای زندگانیشان بر روی زمین. رستاخیز و زندگی دوباره و حساب و کتاب پس از مرگ، و فضل و لطف خدا، و کوتاهی ورزیدن بندگان. اینها عناصری است که قـوم او آنها را زشت میشمردند و دشمن میداشتند، و مشرکان آنها را نمیپسندیدند.
آن گاه ابراهیم توبهکار نالان، دعای دل انگیز و طولانی خود را میآغازد، و در آن دعا با ایمان و فروتنی رو به پروردگارش میکند:
(رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ (٨٣) وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ (٨٤) وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ (٨٥) وَاغْفِرْ لأبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ (٨٦) وَلا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (٨٧) یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ (٨٨) إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ) (٨٩)
)ابراهیم دست دعا به درگاه خدا برداشت و گفت:) پروردگارا! به من کمال و معرفت مرحمت فرما (تا در پرتو آن، حقّ را حقّ، و باطل را باطل ببینم، و قدرت بر داوری صحیـح در میان بندگانت داشته باشم)، و مرا (در دنیا و آخرت) از زمرۀ شایستگان و بایستگان گردان، و (با توقیق در طاعت و عبادت و اعمال نیک) برای من ذکر خیر و نام نیک در میان آیندگان برجـای دار، و مرا از زمرۀ کسانی ساز که بهشت پر نعمت را فراحنگ میآورند، و پدرم را (با رهنمود به ایمان و توفیق در طاعت و عبادت، مورد مـرحمت و مشمول مغفرت گردان، و بدین وسیله او را) که از گمراهان است بیامرز، و مرا خوار و رسوا مدار در روزی که (مردمان برای حساب و کتاب و سزا و جزا، زنده و) برانگیخته میشوند، آن روزی که اموال، (یعنی نیروی مادی)، و اولاد، (یعنی نیروی انسـانی، به کسی) سودی نمیرساند. بلکه تنها کسی (نجات پیدا میکند و از اموالی که در راه آفریدگار صرف، و از اولادی که در مسیر پروردگار رهنمود کرده باشد، سود میبرد) که با دل سالم (از بیماری کفر و نفاق و ریا) به پیشگاه خدا آمده باشد.
سراسر این دعا و تمنّا درخواست چیزهائی از اهداف و امتعۀ این زمین در آن نیست، و حتّی درخواست تندرستی هم نشده است. دعا و تمنّائی است که متوجّه افقهای والا است، و احساسات پاکی آن را به جنبش میاندازد و به حرکت درمیآورد. دعا و تمنّای دلی است که خدای را شناخته است و هرکس و هر چیزی جز او را کوچک و ناچیز شمرده است، و مزۀ الطاف الهی را چشیده است و هم اینک بیش از پیش میطلبد، و در حدود آنچه چشیده است و آنچه میخواهد، امید میورزد و میهراسد.
(رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا).
پروردگارا! به من کمال و معرفت مرحمت فرما.
آن فرزانگی به من عطاء فـرما که با آن ارزشهای درست و ارزشهای نادرست را بشناسم، و در نتیجه بر راستای راه راستی بمانم و رهسپار شوم که مرا به چیزی برساند که ج اودانه است.
(وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ) (٨٣)
و مرا (در دنیا و آخرت) از زمرۀ شایستگان و بایستگان گردان.
این سخن را ابراهیم پیغمبر و بزرگوار و نالان و شکیبا مـیگوید. وای چـه فروتنی و تواضعی! وای چـه پرهیزگاری و تقوائی! وای چه ترسی و لرزی از قصور و کوتاهی! وای چه هراسی از دگرگونی دلهال وای چه حرصی و ازی بر ملحق شدن به شایستگان و بایستگان و بسا آن هم با توفیق و مددی که پروردگارش بدو در انجام کارهای شاسته و بایستهای عطاء بفرماید که او را به شایستگان و بابستگان ملحق نماید!
(وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الآخِرِینَ) (٨٤)
و (با توفیق در طاعت و عبادت و اعمال نیک) برای من ذکر خیر و نام نیک در میان آیندگان برجای دار.
دعائی و تمنّائی است که علاقۀ به ماندگاری نام نیک او را بدان وامیدارد، امّا این شهرت و آوازه را نه با حسب و نسب میخواهد، بلکه با عقیده و ایمان جویای آن است. چه او از پروردگارش درخواست مـیکند در میان کسانی که بعدها میآیند و بر این کرۀ خاکی زیست مینمایند، نام نیکی داشته باشد که آنان را به سوی حقّ برانگیزد و بـخواند، و ایشان را به سوی آئین سرشتی یکتاپرستی که آئین او است جذب و جلب نماید. چه بسا این دعا و تمنّا همان باشد که در جای دیگری آن را سر داده است، بدان هنگام که ستونهای کعبه را او و پسرش اسماعیل بـالا بردهاند و سپس گفته اند:
(ربنا واجعلنا مسلمین لک . ومن ذریتنا أمة مسلمة لک , وأرنا مناسکنا , وتب علینا , إنک أنت التواب الرحیم . ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاتک , ویعلمهم الکتاب والحکمة , ویزکیهم , إنک أنت العزیز الحکیم).
ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بیگمان تو شنوا و دانا (به گفتار و نیّات ما) هستی. ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملّت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادت خویش را (در کعبه و اطراف آن) به ما نشان بده، و (اگر نسیان و لغزشی از ما سرزد) بر ما ببخشای (و در توبه را بر رویمان باز گذار)، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی. ای پروردگار ما! در میان آنان (که از دودمان ما و منقاد فرمان تویند) پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فروخواند و کتاب (قرآن) و حکمت (اسرار شریعت و مقاصد آن) را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیزی و حکیمی (و بر هر چیزی توانا و پیروزی و هر کاری را که میکنی بنا بر مصلحتی و برابر حکمتی است). (بقره؟127-129)
خدا دعای او را استجابت فرمود، و تمنّای او را برآورده نمود، و نام نیک او را در میان آیندگان برجای گذاشت، ودر میانشان پیغمبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنان بخواند و بدیشان کتاب (قرآن) و حکمت (اسرار شریف و مقاصد آن) را بیاموزد، و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید... ایـن پذیرش دعا بعد از هزاران سال صورت پذیرفته است. این هزاران سال هم برابر عرف و عادت مـردمان طولانی است، ولیکن در پیشگاه خدا وقت محدود و معلومی دارد. هر زمان حکمت خدا مقتضی گـردید در آن دعا پذیرفته میشود و مفهوم آن تحققّ پیدا میکند.
(وَاجْعَلْنِی مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِیمِ) (٨٥)
و مرا از زمرۀ کسانی ساز که بهشت پر نعمت را فراچنگ میآورند.
قبل از این، ابراهیم از پـروردگارش با دعا و زاری درخواست کرده بود که او را به شایستگان و بابستگان ملحق فرماید، با توفیقی که خدا بدو در انجام کارهای شایسته و بایسته عطاء مینماید، کارهای شـایسته و بایستهای که او را با شـایستگان و بـایستگان حـرکت میدهد و در صفوف آنان جایگزین کند، و به بهشت پر نعمتی میبرد که بندگان خوب خـدا آن را به ارث میبرند.
(وَاغْفِرْ لأبِی إِنَّهُ کَانَ مِنَ الضَّالِّینَ) (٨٦)
و پدرم را (با رهنمود به ایمان و توفیق در طاعت و عبادت، مورد مرحمت و مشمول مغفرت گردان، و بدین وسیله او را) که از گمراهان است بیامرز.
این دعا و تمنّای مغفرت و مرحمت برای پدرش است با وجود اینکه پدرش چه انـدازه سخنان درشتی و تهدیدهای سختی با او داشته است. و لیکن ابراهیم بدو وعده داده بود که برایش طلب آمرزش کـند، و بدین وعدۀ خود وفا کرد. قرآن بعدها روشن سـاخته است و بیان داشته است طلب آمـرزش بـرای مشرکان جائز نیست، هر چند هم مشرکان از زمرۀ نزدیکان و خویشان باشند، و مقرّر فرموده است که طلب آمـرزش برای پدرش را کرده است به خاطر وعـدهای که بدو داده است:
(فلما تبین له أنه عدو لله تبرأ منه).
ولی هنگامی که برای او روشن شد که پـدرش (در قید حیات بر کفر اصرار میورزد و برابر وحی آسمانی دار فانی را با کفر وداع میگوید، دانست که او) دشمن خدا است، از او بیزاری جست (و ترک طلب آمرزش بـرای وی گفت). (توبه/114)
ابراهیم دانست که خویشاوندی، خویشاوندی حسب و نسب نیست. بلکه خویشاوندی، خـویشاوندی عقیده است ... این هم یکی از اصول و ارکان تربیت روشن اسلامی است. چه نخستین رابطه و پیوند، رابطه و پیوند عقیدة به خدا است ../ رابطه و پیوند میان دو نفر از افراد بشر بر اساس و پایه آن جای و ماندگار میماند و بس. هر وقت این رابطه و پیوند بگسلد، همۀ ارتباطها و خویشاوندیها منقطع میگردد، و دوریای به میان میآید کـه رابطه و بپوندی و خویشی و خویشاوندی با آن باقی میماند.
(وَلا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ (٨٧) یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ (٨٨) إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ) (٨٩)
و مرا خوار و رسوا مدار در روزی که (مردمان بـرای حساب و کتاب و سـزا و جزا، زنده و ) بـرانگیـخته میشوند، آن روزی که اموال، (یعنی نیروی مادی)، و اولاد، (یعنی نـیروی انسانی، به کســی) ســـودی نمیرساند. بلکه تنها کسـی (نجات پیدا مـیکند و از اموالی که در راه آفریدگار صـرف، و از اولادی که در مسیر پروردگار رهنمود کرده باشد، سود میبرد) کـه با دل سالـم (از بیماری کفر و نفاق و ریا) به پیشگاه خدا آمده باشد.
از گفتار ابراهیم علیه السّلام:
(وَلا تُخْزِنِی یَوْمَ یُبْعَثُونَ) (٨٧)
و مرا خوار و رسوا مدار در روزی که (مردمان برای حســاب و کـتاب و سزا و جـزا، زنـده و ) برانگیخـته میشوند.
پی به اندازۀ هول و هراس روز قیامت میبریم، هول و هراسی که ابراهیم از آن روز داشته است، و اندازۀ شرم و حیای او از پروردگارش را میفهمیم، و میدانیم چه اندازه از خواری و رسوائی در پیشگاه او ترسیده است و بیم و هراس داشته است، و از کوتاهی و قصور خود ترسیده است و ترسان و هراسان بوده است، هر چند که او پیغمبر بزرگواری بوده است.
از این گفتارش نیز:
(یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ (٨٨) إِلا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ) (٨٩)
آن روری که اموال، (یعنی نیروی مادی)، و اولاد، (یعنی نیروی انسانی، به کسی) سودی نمیرساند. بلکه تنها کسی (نجات پپدا میکند و از اموالی که در راه آفریدگار صرف، و از اولادی که در مسیر پروردگار رهنمود کرده باشد، سود میبرد) که با دل سالم (از ییماری کفر و نقاق و ریا) به پیشگاه خدا آمده باشد.
اندازۀ درک و فهم او از حقیقت آن روز، و درک و فهم او از حقیقت ارزشها و واقعیّت معیارها را پیش چشـم جلوهگر میبینیـم.
ارزش و بهائی در آن روز و در آنجا که روز حساب و کتاب و جایگاه سزا و جزا است در میان نیست مگر ارزش و بهای اخلاص، اخلاص دل یکجا برای خدا، و بریدن دل از هرگونه شائبهای، و از هرگونه بیماریای، و از هرگونه هدف و مقصودی ... جز خدا ... بریدن و دل کندن دل از شهوات و انحرافات. خالی شدن دل از آویختن و تعلّق داشتن به چیزی جز خدا. این است سلامت دل، سلامتی که به دل ارزش و بها میدهد، و بدان قدر و منزلت ارمغان میدارد.
(یَوْمَ لا یَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ) (٨٨)
آن روزی که اموال، (یعنی نیروی مادی)، و اولاد، (یعنی نیروی انسانی، به کسی) سودی نمیرساند.
چیزی از این معیارها و ارزشهای پوچ و باطل سودی نمیرساند، معیارها و ارزشهائی که مردمان در زمین بر آنها فرو میافتند و گرد میشوند. اینها در واپسین ترازو وزنی و بهائی ندارند!
در اینجا صحنهای از صحنههای قیامت پدیدار میآید. صحنهای که آن روز را به تصویر میکشد که ابراهیم از آن میترسد و میپرهیزد. انگار آن روز هـم ایـنک حاضر و آماده است، و ابراهیم آن را مینگرد و میبیند، و آن دعا و تمنّای فروتنانه و توبهکارانه را سر میدهد:
(وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ (٩٠) وَبُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِلْغَاوِینَ (٩١) وَقِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (٩٢) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ یَنْصُرُونَکُمْ أَوْ یَنْتَصِرُونَ (٩٣) فَکُبْکِبُوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ (٩٤) وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ (٩٥) قَالُوا وَهُمْ فِیهَا یَخْتَصِمُونَ (٩٦) تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٩٧) إِذْ نُسَوِّیکُمْ بِرَبِّ الْعَالَمِینَ (٩٨) وَمَا أَضَلَّنَا إِلا الْمُجْرِمُونَ (٩٩) فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِینَ (١٠٠) وَلا صَدِیقٍ حَمِیمٍ (١٠١) فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (١٠٢)
در آن هنگام بهشت برای پرهیزگاران نزدیک گردانده میشود (و آنان که از کفر و معاصی رویگردان، و بـه ایمان و طاعت در جهان روی آورده پودند، به سوی آن مــیروند). و دوزخ بـرای گمراهان آشکار گردانده میشود، و بدیشان گفته میشود: کجا هستند معبودهائی که پـیوسته آنها را عبادت میکردید؟ (معبودهای) غیر از خدا. آیا آنـها (در برابر شدائد و سختیهائی که اکنون پا آن روبرو هستید و هستند) شما را کمک میکنند یا خویشتن را یاری میدهند؟ پس از آن، آنان (که پرستش شوندگان گمراهساز) همراه گمراهان (که پرستش کنندگان ایشـان بودند) پیاپی به دوزخ سرنگون افـنده میشوند، و جملگی لشکریان اهریمن (نیز همراه آن دو گروه به دوزخ سـرنگون میکردند). آنان (که معبودهای دروغین را پرستیدهاند) در آنجا به کشمکش (با معبودهای خود) میپردازند و میگویید: به خدا سوگند مـا در گمراهی آشکـاری بودهایم. آن زمان که ما شما (معبودهای دروغین) را با پـروردگار جهانیان (در عبادت و طاعت) بـرابـر میدانستیم! و ما را جز بزهکاران (شیاطین نام) گمراه نکرده است. (ای وای بر ما ! امروز) ما اصلاً شفاعت کنندگانی نداریم (که ما را برهانند! هـا که معتقد به میانجیگری میانجیگران برای نجات خود بودیم. همچنین امروز) دوست صمیمی و دلسوزی هم نداریم (تا دست کم گریهای برای مـا سر دهد). کاش! (به جهان) برگشتی داشتیم تا از زمرۀ مؤمنان میشدیم (و در پرتو ایمان درست و اعمال شـایسته، از عـذاب دوزخ نجات مییافتیم و به بهشت درمیآمدیـم).
بهشت نزدیک گردیده است و به پرهیزگاران نشان داده مـیشود، پـرهیزگارانی که از عذاب و عـقاب خـدا میترسیدهاند. دوزخ نمودار گردیده است و به گمراهان نشان داده شده است، گمراهانی که راه را گم کردهاند و به کژ راهه افتادهاند و روز جزا و سزا را دروغ نامیدهاند و بدان باور نداشتهاند. آنان در صحنهای از صحنههای دوزخ ایستادهاند. سرکوب کردن و تنبیه نمودن را دیدهاند، پیش از اینکه به دوزخ سـرنگون درافکنده شوند ... آنان میپرسند از چیزها و کسانی که بجز خدا آنها را در دنیا میپرستیدهاند - این پرسش و پاسخ هم همگام با داستان ابراهیم و قوم او و گفتگوهائی است که میان ابراهیم و قومش راجع به چیزهائی که میپرستیدند ردّ و بدل گردیده است - از آنان امروز میپرسند؟
(أین ما کنتم تعبدون من دون الله ?).
کجا هستند مـعبودهائی که پـیوسته آنها را عبادت میکردید؟ (معبودهای) غیر از خدا.
آنها کجایند؟
(هل ینصرونکم أو ینتصرون ?).
آیا آنها (در برابر شدائد و سختیهائی که اکنون با آن روبرو هستید و هستند) شما را کمک میکنند یا خویشتن را یاری میدهند؟.
آن گاه پاسخی از آنها شنیده نمیشود، و منتظر پاسخی از آنها هم نمیگردند. بلکه این پـرسش تنها برای سرکوبی و تنبیه است.
(فکبکوا فِیهَا هُمْ وَالْغَاوُونَ (٩٤) وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ) (٩٥)
پس از آن، آنان (که یرستش شوندگان گمراهساز) همراه گمراهان (که پرستش کنندگان ایشـان بودند) پیاپی به دوزخ سرنگون افکنده مـیشوند، و جملگی لشکریان اهریمن (نیز همراه آن دو گروه په دوزخ سرنگون میکردند(.
سرنگون و پیاپی فروا فکـنده میشوند .... از آهنگ واژۀ «َکُبْکِبُوا: سرنگون و پیاپی فرو افکنده میگردند» نزدیک است صدای پرت کردن آنان و واژگون شدن اینان و فرو افتادنشان بدون هر گونه عنایتی و رعایتی و بدون هر گونه نظم و نظامی، و صـدای کــرکر و جرجری که از سرنگون فرو افتادن و برخـوردشان به یکدیگر برمیخیزد، بدان گونه که کنارههای پرتگاه پیاپی فرو افتد و به یکدیگر بیفتند، به گوشمان برسد. واژه« کُبْکِبُوا: سرنگون و پیاپی فروافکنده میشوند».
واژه ای است که با آهنگ خود معنی خود را به تصویر می کشد. آنان گمراهان و سرگشتگانند، و همه گمراهان و سرگشتگان همراه ایشان سرنگون فرو انداخته می شوند. آنان:
(وَجُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ) (٩٥)
و جملگی لشکریان اهریمن (نیز همراه آن دو گروه به دوزخ سرنگون می گردد).
همگی هم اهریمنند. این ذکر عام بعد از خاص است. همگان همراه آنان واژگون و سرنگون به دوزخ درمی آیند.
صدای ایشان را در دوزخ می شنویم... آنها به معبودها و بتهای خود می گویند:
) تَاللَّهِ إِن کُنَّا لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (97) إِذْ نُسَوِّیکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ) (98)
به خدا سوگند ما در گمراهی آشکار بوده ایم. آن زمان که ما شما (معبودهای دروغین ) را با پروردگار جهانیان ( در عبادت و طاعت ) برابر می دانستیم!.
ما شما را همچون خدا پرستش می کردیم ، چه با او و چه بدون او. امّا چه فایده اکنون آن را می گویند که فرصت از دست رفته است و زمان آن گذشته است! آنان مسؤولیّت را بر دوش مجرمان و بزهکارانشان می اندازد و آنان را مقصّر می سازد. آن کسانی را که ایشان را گمراه کردهاند و از هدایت بازداشتهاند. آن گاه از سخن باز می ایستد و متوجّه می شوند که زمان مناسب است و فرصت از دست رفته است ، و تقسیم مسؤولیّتها هیچ گونه فائده ای ندارد:
(فَمَا لَنَا مِنْ شَافِعِینَ (١٠٠)وَلا صَدِیقٍ حَمِیمٍ) (١٠١)
ای وای بر ما ! امروز) ما اصلاً شفاعت کنندگانی نداریم (که ما را برهانند! ما که معتقد به میانجیگری میانجیگران برای نجات خود بودیم. همچنین امروز ) دوست صمیمی و دلسوزی هم نداریم (تا دست کم گریه ای برای ما سر دهد ).
نه خدایانی به شفاعت برمی خیزند! و نه دوستیهائی سودی میرسانند!... اگر شفاعتی برای گذشتهها نمیشود، آیا برگشتنی به دنیا هم امکان ندارد تا به اصلاح کارهائی برآئیم که از دست ما به در رفتهاند؟ تا اصلاح حال کنیم و بدیها را با خوبیها جبران نمائیم!
(فَلَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّةً فَنَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ) (١٠٢)
کاش! (به جهان) برگشتی داشتیم تا از زمـرۀ مومنان میشدیم (و در پرتو ایمان درست و اعمال شایسته، از عذاب دوزخ نجات مییافتیم و به بهشت درمیآمدیـم).
این هم از تمنّا فراتر نمیرود! چرا که نه برگشتی و نه شفاعتی در میان است، و این روز سزا و جزا است! سپس پیرو همیشگی در میرسد:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ (١٠٣) وَإِنَّ رَبَّکَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ) (١٠٤)
بیگمان در این (سرگذشت ابراهیم) پند و عبرتی (برای عاقلان قوم تـو و سائر فـرزانگان) است، ولی (جای تعجّب است) بیشتر آنان ایمان نداشته (و ایمان نمیآورند). قطعاً پروردگارت (بر انتقام از بیدینان) توانا و (نسبت به مؤمنان) مهربان است.
این پیرو همان پیروی است که در این سوره پس از عرضۀ مهلکه ها و نابودگاههای عاد و ئمود و قوم لوط آمده است. همچنین این پیرو به عنوان پیرو هـر معجزهای از معجزههای یزدان که به تکذیبکنندگان نموده شده است میآید. این صحنه از صحنههای قیامت جایگزین مهلکهها و نابودگاههای تکذیب کنندگان در دنیا است. چه فرجام قـوم ابراهیم را به تصویر میکشد، و پایان شرک را به طور کـلّی پیش چشم مجسّم میدارد. این هم جایگاه عبرت در سراسر داستانهای سوره است. صحنههای قیامت در قرآن به گونهای نشان داده میشوند که انگار هم اینک روی دادهاند و پدیدار آمدهاند!
انگار چشمها آنـها را میپایند و تماشا مینمایند و عقلها و شعورها آنها را ورانداز میکنند، و وجدانها و درونها از آنها به تکان درمیآیند، بدان گونه که انگار مهلکهها و نابودگاهها جلو چشمان بیـندگان است و بینندگان بسان همان کسانی شاهد رخدادها و نابودیهای اقوام ستمگرند که خودشان در کنار صحنهها حاضر و آماده بوده اند و با چشمان سر به مهلکهها و نابودگاهها نگریستهاند.