مکی است؛ ترتیب آن 54؛ شمار آیات آن 55
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١﴾.
قیامت نزدیک شد و وقتش قریب آمد، ماه شق شد و دو نیمه گردید. این واقعه وقتی به وقوع پیوست که کافران از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواستند برایشان نشانهای ارائه نماید، آنحضرت دعا کردند و پروردگارش ماه را برایش دو نیمه ساخت.
﴿وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢﴾.
اگر کافران نشانه و برهانی را برای صداقت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشاهده کنند بازهم از ایمان و قرآن رو میگردانند و میگویند: این جادوی باطل و از بین رفتنی است، ثباتی ندارد و به زودی نابود و مضمحل میشوند.
﴿وَکَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَکُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ ٣﴾.
کافران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب نمودند، از خواهش نفسهای امّاره بالسّوء پیروی کردند در نتیجه از راه هدایت به گمراهی رفتند، در حالی که جزا و پاداش هر امر صلاح و فساد در روز قیامت به صاحبانش فرودآمدنی است.
﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّنَ ٱلۡأَنۢبَآءِ مَا فِیهِ مُزۡدَجَرٌ ٤﴾.
به یقین که از اخبار تکذیبکنندگان پیشین و عذابهایی که بدان گرفتار شدند، به اندازهای که مایۀ پند و اندرز باشد برای کافران رسیده است و در صورتی که از آن فایده بگیرند کافی است.
﴿حِکۡمَةُۢ بَٰلِغَةٞۖ فَمَا تُغۡنِ ٱلنُّذُرُ ٥﴾.
قرآن کریم دارای حکمتهای والایی است که در بیان، برهان و تهدیدش به نهایت درجه رسیده، اما بیم دادنش برای قومی که از موعظهها رو گردانند و از دلایل بهره نجویند فایدهای نمیرساند.
﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡۘ یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ إِلَىٰ شَیۡءٖ نُّکُرٍ ٦﴾.
پس ای پیامبر! از کافران اعراض کن و در انتظار روز قیامت باش؛ در انتظار روزی که دعوتگر الهی مردم را به سوی موقف دشوار، امر هولناک و مقام ناخوشایند و ترس آوری فرا میخواند.
﴿خُشَّعًا أَبۡصَٰرُهُمۡ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ کَأَنَّهُمۡ جَرَادٞ مُّنتَشِرٞ ٧﴾.
کافران در خواری و ذلّت قرار دارند و مذلّت از چشمان آنان هویداست، از قبرهای خود بیرون میشوند و در پراکندگی و شتاب به سوی حساب، مانند ملخهای پراگنده میباشند.
﴿مُّهۡطِعِینَ إِلَى ٱلدَّاعِۖ یَقُولُ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا یَوۡمٌ عَسِرٞ ٨﴾.
مردم به سوی موقفی که خداوند عزوجل آنان را فراخوانده میشتابند و کافران میگویند: امروز، روز بسیار دشوار و ترسآوری است.
﴿۞کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ ٩﴾.
پیش از کافران مکّه قوم نوح علیه السلام که بنده و پیامبر الهی بود به تکذیب پیامبر خود پرداختند و دربارۀ وی گفتند: او دیوانهای است که عقلش زایل شده است. او را زجر و سرزنش نمودند، مورد تهدید قرار دادند و به عذاب وعده دادند.
﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ ١٠﴾.
نوح علیه السلام پروردگارش را دعا کرد که پروردگارم! من در برابر تهدید کافران ناتوان هستم؛ از اینرو با فرستادن عذاب بر آنان مرا یاری و پیروزی بخش.
﴿فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ ١١﴾.
خداوند عزوجل دعای نوح علیه السلام را پذیرفت و دروازههای آسمان را با آب زیادی که در قوّت و ریزش خود تیز و جهنده بود باز گشاد.
﴿وَفَجَّرۡنَا ٱلۡأَرۡضَ عُیُونٗا فَٱلۡتَقَى ٱلۡمَآءُ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ قَدۡ قُدِرَ ١٢﴾.
همچنان پروردگار جهان زمین را شگافت تا از آن آب فوران نماید. در نتیجه آب آسمان و زمین به منظور هلاکت و نابودی آنانکه از جانب حقتعالی به عنوان عذاب مقدّر شده بود یکجا شد.
﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ ١٣﴾.
خداوند متعال نوح علیه السلام و همراهانش را برای کشتیی حمل کرد و سوار نمود که از تختهها ساخته شده بود و با میخهایی مستحکم و استوار گردیده بود.
﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن کَانَ کُفِرَ ١٤﴾.
این کشتی زیر نظر پروردگار حرکت میکرد و مورد حفظ و رعایت حقتعالی قرار داشت. خداوند بزرگ کافران را هلاکت ساخت تا هم مجازات کفر آنان و هم پیروزی و یاری نوح که قومش او را تکذیب میکردند تحقّق یابد.
این آیه صفت دو چشم برای خداوند عزوجل با به گونهای که سزاوار ذات اوست به اثبات میرساند.
﴿وَلَقَد تَّرَکۡنَٰهَآ ءَایَةٗ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ١٥﴾.
یقیناً خداوند بزرگ سرگذشت نوح علیه السلام و قومش را باقی نگه داشت تا نشانه و برهانی باشد که به قدرت، عظمت و وحدانیت الله عزوجل دلالت کند و کسانی که بعد از نوح علیه السلام میآیند در آن بیندیشند. آیا کسی هست تا از این پندها و موعظهها پندپذیر و فایدهمند شود؟
﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ١٦﴾.
پس عذاب و بیمدادن الله تعالی چگونه است؛ برای کسانی که با اوتعالی به جنگ میپردازند، پیامبرانش را تکذیب میکنند و به کتابهایی که توسط انبیا فرستاده ایمان نمیآورند؟ به یقین که عذاب سخت و بیمدادن بزرگی است.
﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ١٧﴾.
خداوند عزوجل قرآن کریم را از نگاه لفظ و معنی برای حفظ و تلاوت، تدبّر و فهمیدن و عملکردن بدان آسان ساخته است. اکنون آیا کسی از موعظههای آن پند بگیرد و از محتویاتش نصیحت پذیر شود؟
﴿کَذَّبَتۡ عَادٞ فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ١٨﴾.
قوم عاد پیامبر خویش هود علیه السلام را تکذیب کردند و خداوند آنان را هلاک ساخت. ببین که عذاب الهی در برابر کفر و تکذیب آنان چگونه بود؟ آری! عذاب سخت و دردآوری بود.
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِی یَوۡمِ نَحۡسٖ مُّسۡتَمِرّٖ ١٩﴾.
یقیناً پروردگار بزرگ باد بسیار سردی را در روز زشت و شقاوتباری بر قوم عاد فرستاد که عذاب دایمی و هلاکت همیشگی را برای آنان به بارآورد.
﴿تَنزِعُ ٱلنَّاسَ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٖ مُّنقَعِرٖ ٢٠﴾.
مردم را از جایگاهشان برمیداشت و بر سرهای آنان چنان فرود میآورند که مغزهایشان را میشکافت، گردنهای آنان را میکوفت و جمجمههایشان را از شانهها جدا میکرد؛ مانند درختهای خرما که از بیخ برکنده و به دور افکنده شده باشند.
﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ٢١﴾.
عذاب خداوند عزوجل برای قوم عاد و بیمدادنهایش برای کسانی که پیامبرانش را تکذیب کردند چگونه بود؟ واقعاً شدید، دردآور و دشوار بود.
﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٢٢﴾.
خداوند عزوجل قرآن کریم را از نگاه لفظ و معنی برای حفظ و تلاوت، تدبّر و فهمیدن و عملکردن بدان آسان ساخته است. اکنون آیا کسی هست که از موعظههای آن پند گیرد و از محتویاتش نصیحت پذیر شود؟
﴿کَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِٱلنُّذُرِ ٢٣﴾.
قوم ثمود پیامبر خویش صالح علیه السلام را تکذیب کردند و آیات و نشانههایی را که آورده بود نپذیرفتند.
﴿فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ ٢٤﴾.
قبیلۀ ثمود گفتند: چگونه از انسانی همانند خود که از جملۀ ماست و بر ما امتیازی ندارد پیروی کنیم در حالی که او یک نفر است و ما جماعت بزرگی هستیم؟ اگر ما از او پیروی کنیم یقیناً از حق دور میباشیم و دیوانه و بیخرد خواهیم بود.
﴿أَءُلۡقِیَ ٱلذِّکۡرُ عَلَیۡهِ مِنۢ بَیۡنِنَا بَلۡ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٞ ٢٥﴾.
چگونه وحی بر صالح علیه السلام نازل میشوند و بر ما به نبوّت امتیاز مییابد، در حالی که او هم انسانی مانند ماست؟ بلکه او در گفتارش دروغگوی و در کردارش خودکامه است؛ یعنی دروغ میگوید و کارهای بد انجام میدهد. این در حالی است که خود آنان دروغ میگفتند، او پیامبر بزرگوار و آنان دروغگویان بدکردار بودند.
﴿سَیَعۡلَمُونَ غَدٗا مَّنِ ٱلۡکَذَّابُ ٱلۡأَشِرُ ٢٦﴾.
آنگاه که در دنیا و آخرت مجازات شوند، قطعاً برای آنان آشکار خواهد شد که دروغگوی، بدکار و خودکامه کیست.
﴿إِنَّا مُرۡسِلُواْ ٱلنَّاقَةِ فِتۡنَةٗ لَّهُمۡ فَٱرۡتَقِبۡهُمۡ وَٱصۡطَبِرۡ ٢٧﴾.
خداوند عزوجل شتری را که خواسته بودند به منظور امتحان آنان از صخره بیرون میآورند. اکنون تو ای صالح! عذابی را انتظار بکش که زود به آنان خواهد رسید و بر تبلیغ رسالت و آزار و اذیت آنان صبر پیشه کن.
﴿وَنَبِّئۡهُمۡ أَنَّ ٱلۡمَآءَ قِسۡمَةُۢ بَیۡنَهُمۡۖ کُلُّ شِرۡبٖ مُّحۡتَضَرٞ ٢٨﴾.
برای قوم خویش خبر ده که آب میان آنان و شتر تقسیم شده، یک روز برای شتر و روز دیگر نصیب آنان است. هر روزی صاحب نوبت برای استفاده از آب حاضر شود، امّا کسی که نوبتش نیست منع است و نباید حاضر شود.
﴿فَنَادَوۡاْ صَاحِبَهُمۡ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَ ٢٩﴾.
قوم ثمود یکی از افراد خویش را فرا خواندند و او را بر پَیکردن شتر وظیفه دادند و ترغیب نمودند، او هم شتر را به دستش گرفت و سربرید.
﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ٣٠﴾.
خداوند عزوجل آنان را به سبب پَیکردن شتر عذاب نمود. ببین که عذاب حقتعالی چه اندازه سخت است و آنگاه که به عصیانگران فرود آید چطور بیپرواست.
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَکَانُواْ کَهَشِیمِ ٱلۡمُحۡتَظِرِ ٣١﴾.
خداوند قهّار بر قبیلۀ ثمود فقط یک آوازی را فرستاد و به وسیلهاش همه را هلاک و نابود کرد؛ طوری که بعد از هلاکت، مانند علف کشت خشکیده و پژمردهای شدند که از آن جایگاه و اصطبلی برای چارپایان ساخته شده باشد.
﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٣٢﴾.
خداوند عزوجل قرآن کریم را از نگاه لفظ و معنی برای حفظ و تلاوت، تدبّر و فهمیدن و عملکردن بدان آسان ساخته است. اکنون آیا کسی هست که از موعظههای آن پند بگیرد و از محتویاتش نصیحتپذیر شود؟
﴿کَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطِۢ بِٱلنُّذُرِ ٣٣﴾.
قوم لوط، پیامبر الهی حضرت لوط علیه السلام را تکذیب کردند، در حالی که با آیاتی از طرف حقتعالی آمد و آنان را به وسیلۀ آن بیم داد، ولی آنان به آیات الهی کفر ورزیدند.
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٖۖ نَّجَّیۡنَٰهُم بِسَحَرٖ ٣٤﴾.
خداوند عزوجل بر قوم لوط علیه السلام سنگهایی را فرستاد و بر سر آنان فرو ریخت تا آنکه آنان را در هم درید. امّا الله تعالی خانوادۀ لوط را در آخر شب نجات داد.
﴿نِّعۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی مَن شَکَرَ ٣٥﴾.
این نعمتی از جانب خداوند عزوجل برای خانوادۀ لوط علیه السلام بود که ایشان را از عذابش نجات داد و همانگونه که حقتعالی بر خانوادۀ لوط و مؤمنان اهلش نعمت بخشید، برای همه کسانی که با عبادت مخلصانه از او شکرگزاری کنند نعمت ارزانی میکند.
﴿وَلَقَدۡ أَنذَرَهُم بَطۡشَتَنَا فَتَمَارَوۡاْ بِٱلنُّذُرِ ٣٦﴾.
یقیناً لوط علیه السلام قومش را از عذاب و انتقام الهی ترساند، امّا در آن شک ورزیدند و به سخنانش توهین کردند.
﴿وَلَقَدۡ رَٰوَدُوهُ عَن ضَیۡفِهِۦ فَطَمَسۡنَآ أَعۡیُنَهُمۡ فَذُوقُواْ عَذَابِی وَنُذُرِ ٣٧﴾.
آنان تصمیم گرفتند با مهمانان لوط علیه السلام که از جملۀ فرشتگان بودند کار بد انجام دهند، از اینرو خداوند بزرگ چشمهای آنان را نابینا ساخت؛ چنانکه بصیرتهایشان را کور ساخته بود. اکنون ای کافران! عذاب خداوند یگانۀ قهّار را بچشید.
﴿وَلَقَدۡ صَبَّحَهُم بُکۡرَةً عَذَابٞ مُّسۡتَقِرّٞ ٣٨﴾.
واقعاً در نخستین وقت صبح، عذاب بزرگی آنان را فرا گرفت، در میانشان مستقر شد و دوام کرد تا اینکه به عذاب آتش دروزخ رسیدند. این همان عذابی بود که به وسیلهاش خود آنان سنگباران شدند و قریههای آنان از بیخ و بُن برکَنده شد.
﴿فَذُوقُواْ عَذَابِی وَنُذُرِ ٣٩﴾.
ای کافران! اکنون از عذاب خداوند یگانۀ قهّار بچشید؛ زیرا شما دعوت لوط علیه السلام را با انکار مقاله کردید و به تکذیب وی اقدام نمودید.
﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٤٠﴾.
خداوند عزوجل قرآن کریم را از نگاه لفظ و معنی برای حفظ و تلاوت، تدبّر و فهمیدن و عملکردن بدان آسان ساخته است. اکنون آیا کسی هست که از موعظههای آن پند بگیرد و از محتویاتش نصیحت پذیر شود؟
﴿وَلَقَدۡ جَآءَ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ ٱلنُّذُرُ ٤١﴾.
به یقین که قوم فرعون از عذاب خداوند عزوجل به وسیلۀ موسی علیه السلام ترسانده شدند که اگر تکذیب کنند آنان را فرا میگیرد.
﴿کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذۡنَٰهُمۡ أَخۡذَ عَزِیزٖ مُّقۡتَدِرٍ ٤٢﴾.
امّا فرعون و قومش به براهین الهی و همه معجرههایی که موسی علیه السلام آورده بود تکذیب کردند، خداوند عزوجل آنان را به شدیدترین عذاب مجازات نمود. این مجازات خداوند با عزّتی است که هر که با وی مقابله کند خوارش میسازد، هر که با وی زورآزمایی کند مقهورش میگرداند، بر ارادهاش قدرتمند است و حکمش را کسی رد کرده و بازداشته نمیتواند.
﴿أَکُفَّارُکُمۡ خَیۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِکُمۡ أَمۡ لَکُم بَرَآءَةٞ فِی ٱلزُّبُرِ ٤٣﴾.
آیا کافران مکّه از کافران پیشین بهتراند که عذاب خداوند عزوجل به آنان نرسد؟ با اینکه حقتعالی برای آنان برائتی از عذاب را در کتابهای پیشین نازل کرده و از گرفتاری به عذاب الهی در اماناند؟
﴿أَمۡ یَقُولُونَ نَحۡنُ جَمِیعٞ مُّنتَصِرٞ ٤٤﴾.
بلکه کافران میگویند: ما اصحاب رأی و ارادهایم، در امور داناییم، با هم اتفاق داریم، بر کسی که با ما بجنگد پیروزیم بر هر که با ما زورآزمایی نماید غالب میشویم.
﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ ٤٥﴾.
به زودی جمع کافران در رویارویی با لشکر خداوند عزوجل که فرشتگان و مؤمناناند مغلوب میشوند، از معرکه فرار میکنند و به لشکر خدا پشت میگردانند و این مژده در غزوۀ بدر تحقّق پذیرفت.
﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦﴾.
روز قیامت وعدهگاه آنان است که از اعمال خود مورد محاسبه قرار میگیرند، عذاب روز قیامت از عذاب بدر در دردناکیاش بزرگتری و دشوارتر است.
﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ ٤٧﴾.
یقیناً کافران بدکار از حق به دوراند، در بیابانی بعید از راهیابی قرار دارند و در رنج، بدبختی و دشواری به سر میبرند.
﴿یَوۡمَ یُسۡحَبُونَ فِی ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ ٤٨﴾.
در آن روز کافران در آتش دوزخ بر روی خود کشانده میشوند و برای آنان گفته میشوند: سوزندگی دوزخ و سختی عذاب دردآورش را بچشید.
﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩﴾.
به راستی که خداوند عزوجل هر چیزی را آفریده و به قضای از پیش تعیین شده، بر مبنای علم و نوشتن در لوح محفوظ مقدّر کرده است. بنابراین هیچ امری در جهان جز به تقدیر خداوند متعال به وجود نمیآید.
﴿وَمَآ أَمۡرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٞ کَلَمۡحِۢ بِٱلۡبَصَرِ ٥٠﴾.
فرمان و حکم خداوند عزوجل برای انجامکار و امری که آن را اراده کند جز این نیست که یک بار بگوید: «کُن» و به اذن حقتعالی در سرعتش مانند یک نگاه پدید میآید و از کمال قدرت اوتعالی لحظهای به تأخیر نمیافتد.
﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَآ أَشۡیَاعَکُمۡ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٥١﴾.
خداوند بزرگ اشخاص همانند این کافران از امّتهای پیشین را با عذابش به هلاکت رساند. آیا پندگیرندهای وجود دارد تا از عذابی که بر آنان فرود آمده پند گیرد؛ یعنی ایمان آورده و به طاعت پروردگارش باز کردد؟
﴿وَکُلُّ شَیۡءٖ فَعَلُوهُ فِی ٱلزُّبُرِ ٥٢﴾.
هر عمل نیک و بدی را که اقوام پیشین انجام دادهاند، در کتابهای که فرشتگانحفظه آنها را مینویسند نوشته شده و محفوظ است.
﴿وَکُلُّ صَغِیرٖ وَکَبِیرٖ مُّسۡتَطَرٌ ٥٣﴾.
هر امر کوچک و بزرگی از عملکردهای بندگان در نامههای اعمال نوشته شده و طور قطع در برابر آن جزا داده میشوند. برای اعمال خیر، پاداش نیکو و برای اعمال بد، جزای سختی مقرّر خواهد شد.
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ ٥٤﴾.
به راستی که پرهیزگاران در باغهای پر از درخت و بستانهای فراخ بهشت موقعیت دارند و در کنار جویهای قرار دارند که از زیر کاخها و درختهای آن جاری است.
﴿فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکٖ مُّقۡتَدِرِۢ ٥٥﴾.
در مجلسی جایگزیناند که دارای حقّانیت است، بیهودگی و گناهی در آن نیست و دشواری و مشقّتی وجود دارد، بلکه در امن و سلامتی و در شادمانی و کرامت، در نزد پروردگار بزرگ به سر میبرند؛ در نزد پادشاه عظیم و آفریدگار رحیمی که بر هر چیزی تواناست، هیچ امری او را ناتوان ساخته نمیتواند و هیچ مطلوبی از دایرۀ قدرتش بیرون نیست.
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ ١ وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ ٢ وَکَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَکُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ ٣ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّنَ ٱلۡأَنۢبَآءِ مَا فِیهِ مُزۡدَجَرٌ ٤ حِکۡمَةُۢ بَٰلِغَةٞۖ فَمَا تُغۡنِ ٱلنُّذُرُ ٥ فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡۘ یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ إِلَىٰ شَیۡءٖ نُّکُرٍ ٦﴾
به نام الله بخشندۀ مهربان
قیامت نزدیک شد و ماه بشکافت [۲۰۶]. ﴿۱﴾و اگر (کافران) معجزۀ ببینند، روی بگردانند و گویند: «(این) جادویی قوی است». ﴿۲﴾و آنها (آیات و نشانههای الهی را) تکذیب کردند و از هوی نفس خود پیروی کردند، و هرکاری قرارگاهی دارد. ﴿۳﴾و به راستی برای آنان بهاندازۀ کافی خبرهایی (پندآمیزی) آمده است که (از گناهان و بدیها) باز میدارد. ﴿۴﴾(این آیات) حکمت (و دانش) تمام (ورسا) است. پس (برای افراد جاهل و لجوج) هشدارها سودی نمیبخشد. ﴿۵﴾بنابر این (ای پیامبر!) از آنها روی بگردان، (تا آن) روزیکه دعوت کنندۀ (مردم را) به امر وحشتناکی دعوت کند. ﴿۶﴾
﴿ خُشَّعًا أَبۡصَٰرُهُمۡ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ کَأَنَّهُمۡ جَرَادٞ مُّنتَشِرٞ ٧ مُّهۡطِعِینَ إِلَى ٱلدَّاعِۖ یَقُولُ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا یَوۡمٌ عَسِرٞ ٨ ۞کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ ٩ فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ ١٠ فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ ١١ وَفَجَّرۡنَا ٱلۡأَرۡضَ عُیُونٗا فَٱلۡتَقَى ٱلۡمَآءُ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ قَدۡ قُدِرَ ١٢ وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ ١٣ تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن کَانَ کُفِرَ ١٤ وَلَقَد تَّرَکۡنَٰهَآ ءَایَةٗ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ١٥ فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ١٦ وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ١٧ کَذَّبَتۡ عَادٞ فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ١٨ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِی یَوۡمِ نَحۡسٖ مُّسۡتَمِرّٖ ١٩ تَنزِعُ ٱلنَّاسَ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٖ مُّنقَعِرٖ ٢٠ فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ٢١ وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٢٢ کَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِٱلنُّذُرِ ٢٣ فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ ٢٤ أَءُلۡقِیَ ٱلذِّکۡرُ عَلَیۡهِ مِنۢ بَیۡنِنَا بَلۡ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٞ ٢٥ سَیَعۡلَمُونَ غَدٗا مَّنِ ٱلۡکَذَّابُ ٱلۡأَشِرُ ٢٦ إِنَّا مُرۡسِلُواْ ٱلنَّاقَةِ فِتۡنَةٗ لَّهُمۡ فَٱرۡتَقِبۡهُمۡ وَٱصۡطَبِرۡ ٢٧﴾
در حالیکه چشمانشان فروهشته باشد از قبرها بیرون آیند گویی که آنها ملخهایی پراکنده هستند. ﴿۷﴾و به سوی دعوت کننده میشتابند. کافران میگویند: «این روز سختی است». ﴿۸﴾پیش از آنها قوم نوح تکذیب کرده بودند، پس بندۀ ما (نوح) را تکذیب کردند و گفتند: «(او) دیوانه است» و (با او) درشتی کردند (و آزردند). ﴿۹﴾پس او پروردگارش را خواند (و عرض کرد): «من مغلوب شدهام، پس یاریم فرما (و از آنها انتقام بگیر)». ﴿۱۰﴾آنگاه درهای آسمان را با آبی (فراوان و) فروریزنده گشودیم. ﴿۱۱﴾و از زمین چشمههای جوشاندیم (و جاری نمودیم). پس این (دو) آب (آسمان و زمین) برای امری که مقدر شده بود باهم درآمیختند. ﴿۱۲﴾و او (= نوح) را بر (مرکبی) ساخته شده از تخته و میخ سوار کردیم. ﴿۱۳﴾زیر نظر (و حفاظت) ما روان بود، کیفری بود برای کسانیکه کافر شده بودند. ﴿۱۴﴾و به راستی ما این (ماجرا) را (به عنوان) نشانۀ بر جای گذاشتیم، پس آیا کسی هست که پند گیرد؟! ﴿۱۵﴾پس (بنگرید) عذاب و هشدارهای من چگونه بود؟! ﴿۱۶﴾و یقیناً ما قرآن را برای تذکر آسان نمودیم، پس آیا کسی هست که متذکر شود؟! ﴿۱۷﴾(قوم) عاد (نیز) تکذیب کردند، پس (بنگرید) عذاب و هشدارهای من چگونه بود؟! ﴿۱۸﴾ما تند باد سرد (وحشتناکی) در روزی شوم طولانی بر آنها فرستادیم. ﴿۱۹﴾که مردم را (از جا) بر میکند، گویی که آنها تنههای نخل ریشه کن شدهاند. ﴿۲۰﴾پس (بنگرید) عذاب و هشدارهای من چگونه بود؟! ﴿۲۱﴾و یقیناً ما قرآن را برای تذکر آسان نمودیم، پس آیا کسی هست که متذکر شود؟! ﴿۲۲﴾(قوم) ثمود (نیز) هشدار دهندگان را تکذیب کردند. ﴿۲۳﴾و گفتند: «آیا از یک بشری از (جنس) خودمان پیروی کنیم؟! (اگر چنین کنیم) آنگاه ما در گمراهی و دیوانگی خواهیم بود، ﴿۲۴﴾آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده است؟ (خیر) بلکه او دروغگوی خود پسند است». ﴿۲۵﴾فردا خواهند دانست چه کسی دروغگوی خود پسند است. ﴿۲۶﴾بیگمان ما ماده شتر [۲۰۷]را برای آزمایش آنها میفرستیم، پس (ای صالح) منتظر (پایان کار) شان باش و صبر پیشه کن. ﴿۲۷﴾
﴿وَنَبِّئۡهُمۡ أَنَّ ٱلۡمَآءَ قِسۡمَةُۢ بَیۡنَهُمۡۖ کُلُّ شِرۡبٖ مُّحۡتَضَرٞ ٢٨ فَنَادَوۡاْ صَاحِبَهُمۡ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَ ٢٩ فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ٣٠ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَکَانُواْ کَهَشِیمِ ٱلۡمُحۡتَظِرِ ٣١ وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٣٢ کَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطِۢ بِٱلنُّذُرِ ٣٣ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٖۖ نَّجَّیۡنَٰهُم بِسَحَرٖ ٣٤ نِّعۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی مَن شَکَرَ ٣٥ وَلَقَدۡ أَنذَرَهُم بَطۡشَتَنَا فَتَمَارَوۡاْ بِٱلنُّذُرِ ٣٦ وَلَقَدۡ رَٰوَدُوهُ عَن ضَیۡفِهِۦ فَطَمَسۡنَآ أَعۡیُنَهُمۡ فَذُوقُواْ عَذَابِی وَنُذُرِ ٣٧ وَلَقَدۡ صَبَّحَهُم بُکۡرَةً عَذَابٞ مُّسۡتَقِرّٞ ٣٨ فَذُوقُواْ عَذَابِی وَنُذُرِ ٣٩ وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٤٠ وَلَقَدۡ جَآءَ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ ٱلنُّذُرُ ٤١ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذۡنَٰهُمۡ أَخۡذَ عَزِیزٖ مُّقۡتَدِرٍ ٤٢ أَکُفَّارُکُمۡ خَیۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِکُمۡ أَمۡ لَکُم بَرَآءَةٞ فِی ٱلزُّبُرِ ٤٣ أَمۡ یَقُولُونَ نَحۡنُ جَمِیعٞ مُّنتَصِرٞ ٤٤ سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ ٤٥ بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ ٤٦ إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ ٤٧ یَوۡمَ یُسۡحَبُونَ فِی ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ ٤٨ إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ ٤٩﴾
و به آنها خبر ده که همانا آب (قریه) در میان آنها (و ناقه) تقسیم شده است، هرکه در نوبت خود باید حاضر شود. ﴿۲۸﴾پس آنها یار خود [۲۰۸]را صدا زدند، آنگاه (آمد و) دست بکار شد و (شتر را) پی کرد. ﴿۲۹﴾پس (بنگرید) عذاب و هشدارهای من چگونه بود؟! ﴿۳۰﴾بیگمان ما یک صیحه (= بانگ مرگباری) بر آنها فرستادیم، پس (همگی) به صورت گیاه خشک خردشدۀ در آمدند. ﴿۳۱﴾و یقیناً ما قرآن را برای تذکر آسان نمودیم، پس آیا کسی هست که متذکر شود؟! ﴿۳۲﴾قوم لوط هشدار دهندگان را تکذیب کردند. ﴿۳۳﴾بیگمان ما شن باد تندی بر آنها فرستادیم (و همگی را هلاک کردیم) جز خاندان لوط که سحرگاهان نجاتشان دادیم. ﴿۳۴﴾(این) نعمتی بود از سوی ما، این گونه کسی را که شکر کند پاداش میدهیم. ﴿۳۵﴾و به راستی (لوط) آنها را از عقوبت (سخت) ما بیم داد، پس آنها با هشدارها مجادله (و ستیز) کردند. ﴿۳۶﴾و به راستی آنها از او (= لوط) خواستند که مهمانش را (برای کار زشت) در اختیارشان بگذارد، پس ما دیدگانشان را کور کردیم، (و گفتیم:) «پس (طعم) عذاب مرا و (طعم) هشدارهای مرا بچشید». ﴿۳۷﴾و یقیناً صبحگاهان عذابی پایدار آنها را فروگرفت (و هلاک کرد). ﴿۳۸﴾(و گفتیم:) «پس (طعم) عذاب مرا (و طعم) هشدارهای مرا بچشید». ﴿۳۹﴾و یقیناً ما قرآن را برای تذکر آسان نمودیم، پس آیا کسی هست که متذکر شود؟! ﴿۴۰﴾و به راستی هشدار دهندگان به سراغ خاندان فرعون آمدند. ﴿۴۱﴾(آنها) همۀ آیات (و معجزات) ما را تکذیب کردند، پس ما آنها را گرفتیم، گرفتن پیروزمندی توانا! ﴿۴۲﴾(ای قریش) آیا کفار شما از آنها بهترند یا برای شما امان نامۀ در کتابهای (آسمانی پیشین) است. ﴿۴۳﴾یا میگویند: «ما جماعتی (نیرومند و) پیروزیم». ﴿۴۴﴾به زودی آن جمع (کفار قریش) شکست میخورد و پشت میکنند، (و پا به فرار میگذارند) [۲۰۹]. ﴿۴۵﴾بلکه قیامت وعدهگاه آنهاست، و قیامت سختتر و تلختر است. ﴿۴۶﴾بیگمان گناهکاران در گمراهی و دیوانگی هستند. ﴿۴۷﴾روزیکه بر چهرههایشان در آتش (جهنم) کشیده میشوند (و به آنها گفته میشود:) «(طعم) آتش دوزخ را بچشید». ﴿۴۸﴾بیگمان ما همه چیز را بهاندازه آفریدیم. ﴿۴۹﴾
[۲۰۳] ستارۀ شعری در زمان جاهلیت پرستیده میشد بدین خاطر الله آن را ذکر نموده است. (تفسیر ابن کثیر و تفسیر سعدی). [۲۰۴] عموره و سدوم از شهرهای زیرورو شدۀ قوم لوط میباشد. [۲۰۵] عبد الله بن عباسبمیگوید: رسول اللهجسورۀ نجم را تلاوت فرمودند و سجده نمودند و مسلمانان و مشرکان و جن و انس همگی سجده کردند. (صحیح بخاری ۴۸۶۲) و عبد الله بن مسعودسمیگوید: اولین سورۀ که نازل گردید و در آن سجده وجود داشت سورۀ نجم بود، پس رسول اللهجتلاوت فرمودند آنگاه سجده کردند و همۀ حاضران بجز یک نفر سجده کردند، و آن یک نفر مشتی از خاک برداشت و بر پیشانی خود گذاشت و گفت: این مرا کفایت میکند، عبد الله میگوید: او امیه بن خلف بود، او را دیدم که به حالت کفر کشته شد. (صحیح بخاری ۴۸۶۳ و صحیح مسلم ۵۷۶). [۲۰۶] دونیم شدن ماه معجزۀ از معجزات رسول اللهجمیباشد، که در احادیث متواتر با اسنادهای صحیح روایت شده است (تفسیر ابن کثیر). انس بن مالک میگوید: اهل مکه از پیامبر جطلب نشانه و معجزه کردند، رسول الله جشکافته شدن ماه را به آنها نشان داد . (صحیح بخاری ۴۸۶۷ و صحیح مسلم ۲۸۰۲) و عبد الله بن مسعود میگوید: ماه در عهد رسول اللهجشکافته و دو نیم گشت، قسمتی از آن بر کوهی و قسمتی بر کوهی دیگر قرار گرفت، آنگاه پیامبرجفرمود: «گواه باشید» . (صحیح بخاری ۴۸۶۴ و صحیح مسلم ۲۸۰۰). [۲۰۷] بیرون آوردن ماده شتر از دل کوه معجزۀ بودکه قوم صالح از پیامبر خود درخواست کرده بودند، و این معجزه تحقق یافت و لی باز هم انکار کردند و ماده شتر را پی کردند. [۲۰۸] شقیترین آنها که نامش قدار بن سالف بود. (تفسیر ابن کثیر). [۲۰۹] مصداق این آیه در جنگ بدر تحقق یافت، رسول اللهجروز جنگ بدر پس از مناجات و راز و نیاز با پروردگارش در حالیکه لباس جنگی پوشیده بود از چادر بیرون آمدند و این آیات ﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ...﴾را میخواندند. (صحیح بخاری ۴۸۷۷)
﴿وَمَآ أَمۡرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٞ کَلَمۡحِۢ بِٱلۡبَصَرِ ٥٠ وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَآ أَشۡیَاعَکُمۡ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ ٥١ وَکُلُّ شَیۡءٖ فَعَلُوهُ فِی ٱلزُّبُرِ ٥٢ وَکُلُّ صَغِیرٖ وَکَبِیرٖ مُّسۡتَطَرٌ ٥٣ إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ ٥٤ فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکٖ مُّقۡتَدِرِۢ ٥٥ ﴾
و فرمان ما جز یک بار نیست، همچون یک چشم برهم زدنی است. ﴿۵۰﴾و به راستی ما (کسانیکه) همانند شما (بودند)، هلاک کردیم پس آیا کسی هست که متذکر شود (و پندگیرد)؟! ﴿۵۱﴾و هر چیزی را که انجام دادهاند در نامههای (اعمالشان ثبت) است. ﴿۵۲﴾و هر (کار) کوچک و بزرگ نوشته شده است. ﴿۵۳﴾بیگمان پر هیزگاران در باغها و (کنار) نهرهای (بهشتی) هستند. ﴿۵۴﴾در (جایگاه و) مجلس صدق (و راستی) نزد فرمانروایی مقتدر. ﴿۵۵﴾
مکی است و دارای (55) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب افتتاح با خبر دادن حق تعالی از دو پاره شدن ماه به عنوان معجزهای برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ، «قمر» نامیده شد.
قبلا در بیان فضیلت سوره «ق» نیز نقل کردیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو سوره «ق» و «قمر» را در نمازهای عید اضحی و فطر میخواندند زیرا این دو سوره، مشتمل بر مژدهها، هشدارها، بیان آغاز و اعاده آفرینش، توحید، نبوت و غیر آن از مقاصد عظیماند.
صاحب تفسیر «فی ظلال القرآن» میگوید: «این سوره از آغاز تا انجام خود، حملهای سخت کوبنده و محکم بر دلهای دروغانگاران هشدارهای الهی است، به همان اندازه که آرامبخش نیرومند و محکمی برای دلهای مؤمنان و باورمندان است».
﴿ٱقۡتَرَبَتِ ٱلسَّاعَةُ وَٱنشَقَّ ٱلۡقَمَرُ١﴾
«قیامت نزدیک شد» یعنی: قیامت به اعتبار زمانی که از عمر دنیا بعد از نبوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم باقی مانده و در مقایسه با آنچه که از عمر دنیا گذشته است، نزدیک شد. البته مرور قرنها بعد از نزول این آیه و گذشت دهها قرن دیگر نیز، در عمر دنیایی که آن را دانشمندان معاصر پنج میلیارد سال یا بیشتر از آن تخمین زدهاند، چیزی به حساب نمیآید لذا قیامت به این اعتبار نزدیک است که هر امر آمدنیای نزدیک میباشد. در حدیث شریف به روایت انس رضی الله عنه آمده است که روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ـ در حالی که آفتاب مشرف به غروب بود ـ برای اصحابشان سخنرانی میکردند پس فرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در قبضه قدرت اوست، از عمر دنیا نسبت به آنچه که از آن گذشته، باقی نمانده است جز به اندازه زمانی که از این روز شما نسبت به آنچه که از آن گذشته، باقی مانده است و ما هماکنون جز چیز اندکی از خورشید نمیبینیم».
«و از هم شکافت ماه» یعنی: ماه ـ به عنوان معجزهای برای رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شقگردید و دو پاره شد. عثمان بن عطاء از پدرش روایت کرده است که در معنای این بخش از آیه گفت: «ماه به زودی شکافته خواهد شد». یعنی: تا هنوز شکافته نشده است. و کسانی از اهل تفسیر که مشرب حکما را دارند و خرق و التیام در جسم سماوی را قبل از وقوع قیامت جایز نمیدانند، نیز بر این نظرند. اما ابنکثیر میگوید: «انشقاق و دو پارهشدن ماه، در زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به وقوع پیوست،که این واقعه در احادیث متواتر با اسانید صحیح به اثبات رسیده و در میان علما مورد اتفاق میباشد. و این یکی از معجزات پردرخشش و قاطع آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بود». بخاری، مسلم و غیر ایشان از انس رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: «مردم مکه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درخواست کردند که برایشان نشآنهای را بنمایاند پس آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم ماه را به صورت دو پاره به آنان نمایاندند تا بدانجا که کوه حراء در میان دو پاره ماه واقع شد». در روایت دیگری آمده است که: «یک پاره ماه بالای کوه قعیقعان و پاره دیگر آن بر کوه ابوقبیس قرار گرفت». همچنین بخاری ومسلم از ابن مسعود رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: در عهد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ماه به دو پاره شق شد، پارهای بالای کوه و پارهای دیگر پایینتر از آن. در این اثنا رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «اینک بنگرید». یعنی معجزهای را که درخواست کرده بودید، مشاهده کنید.
﴿وَإِن یَرَوۡاْ ءَایَةٗ یُعۡرِضُواْ وَیَقُولُواْ سِحۡرٞ مُّسۡتَمِرّٞ٢﴾
«و هرگاه» کافران قریش «نشانهای ببینند» یعنی: معجزهای برای آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم ببینند که دال بر نبوت ایشان باشد؛ «اعراض کنند» و از تصدیق و ایمان به آن روی برتابند «و گویند: سحری است مستمر» یعنی: این معجزه، سحری است نیرومند و سخت که بر هر سحر دیگری فایق میآید. آنگاه که یک چیز قوی و مستحکم باشد، اعراب میگویند: «استمر الشی». یا مرادشان از «مستمر» این بود که این معجزه، جادویی دنبالهدار و مستمر است.
مفسران در بیان سبب نزول آیه میگویند: آنگاه که ماه دو پاره شد، مشرکان گفتند: محمد صلی الله علیه و آله و سلم ما را سحر کرده است پس، از مسافران راهها بپرسید که آیا آنان نیز این پدیده را دیدهاند یا خیر؟ و از مسافران سؤال کردند. آنها نیز گفتند: بلی! ما این پدیده را دیدهایم. آنگاه آیات (1 ـ 2) نازل شد. ابن مسعود رضی الله عنه میگوید: من خود قبل از هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه، ماه را به شکل دو پاره در مکه دیدم. پس مشرکان گفتند: ماه جادو شده است!! آنگاه این آیه نازل شد.
﴿وَکَذَّبُواْ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَکُلُّ أَمۡرٖ مُّسۡتَقِرّٞ٣﴾
«و دروغ شمردند» کافران نبوت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را «و هوی و هوسهای خویش را» که شیطان با وسوسههای خود برایشان آراست «پیروی کردند» و حق را بعد از ظهور آن رد نمودند «و هر کاری مستقری دارد» یعنی: هر کاری به سرانجامی منتهی میشود؛ از ناکامی یا پیروزی در دنیا و نیکبختی یا بدبختی در آخرت اما نهایتا خیر در اهل خیر و شر در اهل شر قرار میگیرد. یا معنی این است: برای هر کار حقیقتی است؛ پس آنچه از آن حقیقت که در دنیا مقدر باشد، به زودی نمایان میشود و آنچه که به آخرت موکول شده باشد، نیز به زودی شناخته میشود.
در این آیه نیز تسلیتی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و مژدهای به ایشان است که پیروزی به زودی در دنیا همپیمانشان خواهد بود و در آخرت نیز درجات بلند و بهشت جاویدان از آن ایشان و پیروانشان است.
﴿وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّنَ ٱلۡأَنۢبَآءِ مَا فِیهِ مُزۡدَجَرٌ٤﴾
«و قطعا از خبرها آنچه که در آن درس عبرت است، بدیشان رسیده است» یعنی: قطعا از اخبار امتهای دروغ انگار پیشین که داستانهایشان در قرآن بیان شده است، چنان درسها و موعظههایی به کفار مکه رسیده است که تأمل در آنها برای دست برداشتنشان از آن شرراتها و بدیها کافی است.
﴿حِکۡمَةُۢ بَٰلِغَةٞۖ فَمَا تُغۡنِ ٱلنُّذُرُ٥﴾
«حکمتی است بالغه» یعنی: قرآن به عنوان حکمتی رسا و تامه که در محکمی و استواری خود در اوجگاه اعتلا قرار دارد و در آن هیچ نقص و خللی نیست، بدیشان آمده است «ولی هشدارها سود نمیدهد» یعنی: هرگز بیم دادنها و هشدارها به حال معاندان سودی نمیبخشد زیرا عنادشان، آنان را از پذیرش حق برمیگرداند.
﴿فَتَوَلَّ عَنۡهُمۡۘ یَوۡمَ یَدۡعُ ٱلدَّاعِ إِلَىٰ شَیۡءٖ نُّکُرٍ٦﴾
«پس» ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «از آنان روی برتاب» و خود را در دعوتشان خسته و رنجور نکن، از آنجا که بیم و هشدار در آنان تأثیر گذار نیست «روزی که دعوتگربه سوی چیزی ناشناخته دعوت میکند» یعنی: ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! این روز را برای آنان انتظار بکش. دعوتگر: اسرافیل علیه السلام است و ﴿شَیۡءٖ نُّکُرٍ﴾ رخداد وحشتناک و غریبی است که آن را از بس بزرگ میبینند، نمیشناسند چرا که قبل از آن با نظیر چنان امر بزرگی شناخت نداشته و مانند آن را ندیده بودند و آن رخداد وحشتناک، رفتن به سوی صحنه هولناک حساب روز قیامت است.
﴿خُشَّعًا أَبۡصَٰرُهُمۡ یَخۡرُجُونَ مِنَ ٱلۡأَجۡدَاثِ کَأَنَّهُمۡ جَرَادٞ مُّنتَشِرٞ٧﴾
«در حالی که چشمهای خود را فروهشتهاند» یعنی: روزی که از قبرهای خود بیرون میآیند، چشمهایشان خوار و ذلیل است از بس که احساس ذلت و پستیمیکنند «چون ملخهای پراکنده از قبرها بر میآیند» یعنی: در اثر ذلت و خواری، با چشمان ضعیف و خستهای از گورهای خود بیرون میآیند، گویی در کثرت و بههم آمیختگیشان مانند ملخهای پراکنده انبوهی هستند که به همدیگر درآمیختهاند.
﴿مُّهۡطِعِینَ إِلَى ٱلدَّاعِۖ یَقُولُ ٱلۡکَٰفِرُونَ هَٰذَا یَوۡمٌ عَسِرٞ٨﴾
«به سرعت» و بدون هیچ درنگ و تأخیری «به سوی آن دعوتگر» که اسرافیل علیه السلام است «میشتابند. کافران میگویند: امروز چه روز دشواری است» آری! آن روز بر کفار روز سخت و دشواری است ولی بر مؤمنان سخت نیست چنانکه از مفهوم مخالف این آیه دانسته میشود.
﴿کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ٩﴾
«پیش از آنان» یعنی: پیش از قریش، امتهای دیگر و از جمله «قوم نوح نیز به تکذیب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند» انتساب نوح علیه السلام به عبودیت حق تعالی، گرامیداشت و تشریفی برای او و تنبیهی بر این حقیقت است که فقط نوح علیه السلام بود که در آن وقت هدف از آفرینش خود را ـ که همانا عبودیت است برآورده گردانید، چه در آن هنگام بر روی زمین جز او عابد دیگری برای خداوند عزوجل وجود نداشت «و گفتند: دیوآنهای است» امت نوح علیه السلام به وی نسبت دیوانهگی را دادند «و با او به درشتی برخورد شد» یعنی: نوح علیه السلام با انواع زجر و شکنجه و دشنام و خشونت، از میدان تبلیغ رسالت و تبیین نبوت رانده شد و از سوی آنان تحت فشار قرار گرفت.
﴿فَدَعَا رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَغۡلُوبٞ فَٱنتَصِرۡ١٠﴾
«پس دعا کرد به جناب پروردگار خویش که: من مغلوب شدم؛ به داد من برس» وبرای من و دین خویش از آنان انتقام بگیر. بدینگونه بود که نوح علیه السلام طالب نصرت بر آنان شد چرا که به تمرد، سرکشی و پافشاری آنان بر گمراهی پی برده و از آنان تماما مأیوس شده بود. روایت شده است که: یکی از آنان میآمد و نوح علیه السلام را به زیر پای خود افگنده گلویش را آنچنان میفشرد که از خفگی بیهوش بر زمین میافتاد و چون به هوش میآمد، چنین دعا میکرد: «اللهم اغفر لقومی فإنهم لا یعلمون». «بار الها! بر قومم بیامرز زیرا آنان نمیدانند».
﴿فَفَتَحۡنَآ أَبۡوَٰبَ ٱلسَّمَآءِ بِمَآءٖ مُّنۡهَمِرٖ١١﴾
«پس درهای آسمان را به آبی بسیار ریزان گشودیم» که سخت، پیاپی و سیلآسابر آنان فرومیریخت.
﴿وَفَجَّرۡنَا ٱلۡأَرۡضَ عُیُونٗا فَٱلۡتَقَى ٱلۡمَآءُ عَلَىٰٓ أَمۡرٖ قَدۡ قُدِرَ١٢﴾
«و از زمین چشمهها برشکافتیم» یعنی: همه زمین و حتی درون تنورها را که جایگاه فروزش آتش است، چشمههای روان و بر شکافتهای گردانیدیم؛ «تا آب برای کاری که مقدر شده بود، به هم پیوست» یعنی: تا سرانجام، آب آسمان و آب زمین برای انجام امری که در باره آنان فیصله شده بود، جمع شد و به هم پیوست.آن امر فیصله شده، همانا هلاکتشان با غرق در آب بود.
﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ١٣﴾
«و او را بر کشتی تختهدار و میخ آجین سوار کردیم» یعنی: نوح علیه السلام را بر کشتیای که تختههای عریضی داشت و میخها آن تختهها را به هم محکم پیوسته بود، سوارکردیم. مراد این است که کشتی نوح علیه السلام ، سخت استوار و مستحکم بود.
﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا جَزَآءٗ لِّمَن کَانَ کُفِرَ١٤﴾
«زیر نظر ما روان بود» یعنی: آن کشتی در منظر و دیدگاه ما و با حفظ و نگهداشت ما، روان بود «به عنوان جزای کسی که او را ناسپاسی کرده بودند» یعنی: روان کردن کشتی، پاداشی برای نوح علیه السلام بود؛ همان کسی که برایشان نعمتی بود و آنها این نعمت را کفران و ناسپاسی کرده بودند. یا معنی این است: آنان به عنوان جزا و انتقامی برای نوح علیه السلام که دعوتش را مورد انکار قرار داده بودند، غرق ساخته شدند.
﴿وَلَقَد تَّرَکۡنَٰهَآ ءَایَةٗ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ١٥﴾
«و به راستی آن را آیتی باقی گذاشتیم» یعنی: به راستی آن کشتی را به عنوان عبرتی برای عبرتگیران باقی گذاشتیم چنان که تا هنوز هم از وجود کشتی نوح علیه السلام بر کوه «آرارات» سخن میرود. بهقولی معنی این است: این برخوردی را که با آنان کردیم، به عنوان عبرت و موعظهای برای آیندگان باقی گذاشتیم «پس آیا هیچ پندگیرندهای هست» که از این نشانه، پند و عبرت گیرد؟.
﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ١٦﴾
«پس چگونه بود عذاب من و هشدارهای من؟» یعنی: عذاب و هشدارهای من بهگونهای هولناک و عجیب بود که در وصف نمیگنجد و بدینگونه بود که برای پیامبر خود نوح علیه السلام انتقام گرفتیم.
﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ١٧﴾
«و هر آینه قرآن را برای ذکر» یعنی: برای یادگیری و حفظ «آسان کردیم» وکسی را که جویای حفظ آن باشد، بر یادگیری آن یاری نمودیم. بهقولی دیگر معنی این است: قرآن را برای پندگرفتن و موعظه پذیری آماده کردیم چرا که در آن انواع پند و اندرز قرار دادیم «پس آیا هیچ پندپذیری هست» که از مواعظ وعبرتهای آن پند و عبرت گیرد. آیه کریمه انگیزشی است بر فراگیری و آموختن قرآن، بسیار تلاوت نمودن آن و شتاب کردن در طلب فهم معانی آن. چنانکه نظیر این معنی در آیه (97) از سوره «مریم» نیز آمده است. ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «اگر خدای عزوجل قرآن را بر زبان انسآنها آسان نمیکرد، هرگز احدی از خلق نمیتوانست که به کلام وی نطق کند». حکمت در تکرار ﴿فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ﴾ تجدید تنبیه و هشدار در مورد لزوم پند گرفتن از قرآن است زیرا هر تکراری در قرآن برای تثبیت و پایدار ساختن معانی در نفوس انسآنها میباشد.
﴿کَذَّبَتۡ عَادٞ فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ١٨ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ رِیحٗا صَرۡصَرٗا فِی یَوۡمِ نَحۡسٖ مُّسۡتَمِرّٖ١٩﴾
«عاد به تکذیب پرداختند» عاد: قوم هود علیه السلام بودند که او در میانشان به پیامبری مبعوث شد اما به تکذیب وی پرداخته و او را آزار و شکنجه دادند «پس چگونه بود عذاب من و هشدارهای من؟» یعنی: بشنوید که عذاب و انذار ما برای آنان چگونه بود: «ما بر آنان بادی صرصر فرستادیم» یعنی: بادی بسیار سرد. بهقولی: باد صرصر بادی است که صدای سخت و هولناکی داشته باشد «در روزی شوم دنبالهدار» یعنی: در روزی که شومی و ناخجستهگی آن پیوسته و مستمر بود و با نحوست خود چنان برآنان استمرار یافت که تماما هلاکشان گردانید. ابنکثیر میگوید: «نحوست آن روز بدین جهت مستمر بود که عذاب دنیوی آنها را به عذاب اخروی پیوست گردانید». ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «این عذاب در آخرین چهارشنبه ماه نازل شد و کوچک و بزرگ آنان را نابود کرد». مراد این است که آن روز، بر کفار قوم عاد نحس و شوم بود، نه بر پیامبرشان و بر مؤمنان پس ذات آن روز نحس نبود بنابراین، تشاؤم به عدد (13) و امثال آن از اعداد، شرعا صحیح نیست.
﴿تَنزِعُ ٱلنَّاسَ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٖ مُّنقَعِرٖ٢٠﴾
آن باد صرصر چنان باد سختی بود «که مردم را از جا میکند» یعنی: آنان را از زیر پایشان همچون بر کندن درخت خرما از بن و ریشه، از جا میکند. مجاهد میگوید: «باد صرصر آنها را از زمین بر میکند و بر سرهایشان محکم بر زمین میکوفت چنان که گردنهایشان خرد گشته و سرهایشان از بدنهایشان جدا میشد». بهقولی معنی این است: آن باد صرصر مردم را از خانههایشان بیرون میکشید و از زمین بر میکند «گویی آنان تنههای درختان خرمای از ریشه برکندهای بودند» خداوند متعال آنان را در درازی قد و قامتشان ـ آنگاه که باد آنها را از جا برمیکند و بر روهایشان بر زمین میکوبید ـ به درختان خرمایی تشبیه کرده که بر زمین میافتند در حالیکه سر ندارند. منقعر: یعنی کنده شده از ریشه خویش.
﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ٢١ وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٢٢﴾
«پس چگونه بود عذاب من و هشدارهای من؟» تکرار این عبارت برای تهویل و افگندن بیم و هراس در دلهاست «و قطعا قرآن را برای پند آموزی آسان کردهایم پسآیا هیچ پندپذیری هست؟» تکرار این عبارت نیز چنانکه گفتیم، برای تجدید تنبیه و توجه دادن به آنهاست. مفسران برای (للذکر) همچون آیه (17) دو معنی بیان کردهاند؛ یکی «پندپذیری» که این معنی به مقام و سیاق مناسبتر است و دیگری «حفظ» و یادگیری. چنانکه روایت شده است: «هیچ کتابی از کتابهای الهی همانند قرآن از اول تا آخر حفظ شده نبوده است».
﴿کَذَّبَتۡ ثَمُودُ بِٱلنُّذُرِ٢٣﴾
«قوم ثمود هشداردهندگان را تکذیب کردند» یعنی: قوم ثمود پیامبرانی را که بهسویشان فرستاده شده بودند، تکذیب کردند. یا معنی این است: آنان پیامبرشان صالح علیه السلام را دروغزن شمردند و به صیغه جمع ذکر شد زیرا هرکس یکی از انبیا علیهم السلام را تکذیب کند، در حقیقت سایر آنان را نیز تکذیب کرده است چه پیامبران علیهم السلام همه در دعوت به سوی اصول و کلیات شرایع الهی، اتفاق و هماهنگی کاملی داشتهاند.
﴿فَقَالُوٓاْ أَبَشَرٗا مِّنَّا وَٰحِدٗا نَّتَّبِعُهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّفِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٍ٢٤﴾
«و گفتند» قوم صالح علیه السلام «آیا تنها بشری از خودمان را پیروی کنیم؟» یعنی: چگونه بشری را پیروی کنیم که از جنس خود ماست و بهعلاوه او تک و تنهاست و بر دعوت خود هیچ پیروی ندارد؟ «در این صورت ما واقعا در گمراهی خواهیم بود» یعنی: اگر ما از او پیروی کنیم، در این صورت، دور از حق و در اشتباه خواهیم بود «و در سعر» یعنی: در آن صورت، ما در عذاب و رنج و سختی خواهیم بود. بهقولی: مراد از (سعر) در اینجا دیوانهگی است، یعنی در صورت پیروی از صالح علیه السلام ، ما در دیوانهگی خواهیم بود.
﴿أَءُلۡقِیَ ٱلذِّکۡرُ عَلَیۡهِ مِنۢ بَیۡنِنَا بَلۡ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٞ٢٥﴾
«آیا از میان همه ما ذکر بر او فرود آمده است» یعنی: چگونه او از میان همه ما بهوحی و نبوت مخصوص گردانیده شده در حالیکه در میان ما کسانی هستند که از او به این کار سزاوارترند «نه بلکه او دروغگویی خود پسند است» یعنی: او دروغگویی است از حد متجاوز. اشر: نشاط و شادمانی، یا ناز و تکبر و غرور است.
﴿سَیَعۡلَمُونَ غَدٗا مَّنِ ٱلۡکَذَّابُ ٱلۡأَشِرُ٢٦﴾
«به زودی فردا خواهند دانست که دروغگوی گستاخ کیست» آیا صالح علیه السلام است یا آنان؟ مراد از فردا؛ وقت فرود آمدن عذاب بر آنان در دنیا، یا روز قیامت است.
﴿إِنَّا مُرۡسِلُواْ ٱلنَّاقَةِ فِتۡنَةٗ لَّهُمۡ فَٱرۡتَقِبۡهُمۡ وَٱصۡطَبِرۡ٢٧﴾
«هرآینه ما فرستنده ماده شتر هستیم» یعنی: بیرونآورنده آن از درون صخره هستیم؛ همانگونه که آنان پیشنهاد کردهاند. روایت شده است که صالح علیه السلام دو رکعت نماز گزارد و دعا کرد آنگاه صخرهای که قوم وی تعیین کرده بودند شکافته شد و کوهان شتر از آن پدیدار گشت و شتر بزرگ و عظیمالجثهای از آن بیرون آمد «برای آزمایش آنان» یعنی: برای ابتلا و امتحانشان «پس مراقب آنان باش» ای صالح علیه السلام که چه میکنند «و شکیبایی کن» بر آزارهایی که از سوی آنان به تو میرسد.
﴿وَنَبِّئۡهُمۡ أَنَّ ٱلۡمَآءَ قِسۡمَةُۢ بَیۡنَهُمۡۖ کُلُّ شِرۡبٖ مُّحۡتَضَرٞ٢٨﴾
«و به آنان خبر ده که آب در میانشان» یعنی: در میان قوم ثمود و میان شتر «تقسیم شده است» یک روز از آن شتر است و روز دیگر از آنان چنان که حق تعالی میفرماید: ﴿لَّهَا شِرۡبٞ وَلَکُمۡ شِرۡبُ یَوۡمٖ مَّعۡلُومٖ﴾ [الشعراء: 155]. «آبشخوری برای او و آبشخور روزی معین برای شماست». «هر کدام را آب به نوبت خواهد بود» یا هر کدام در حصهای از آب حاضر باشند. شرب: حصه و بهرهای معین از آب است. مجاهد میگوید: «یعنی قوم ثمود در روز نوبت خود بر آب حاضر بوده و از آن بیاشامند و در روز نوبت شتر شیر آن را بدوشند». ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «در روز نوبت آنان، شتر چیزی از آب را نمینوشید و به آنها شیر میداد و آنها از شیر آن در نعمت بودند و چون روز نوبت شتر می بود، همه آب را مینوشید به طوری که از آن آب چیزی باقی نمیماند».
﴿فَنَادَوۡاْ صَاحِبَهُمۡ فَتَعَاطَىٰ فَعَقَرَ٢٩﴾
«پس رفیقشان را صدا کردند» یعنی: قبیله ثمود از این تقسیم دلتنگ شده رفیقشان را ندا کردند و او را بر پی کردن شتر برانگیختند و او فرد بدبخت و شروری به نام «قدار بن سالف» بود؛ «پس او دست درازی نمود و شتر را پی کرد» یعنی: او بر شتر حمله برد و آن را پی کرد، یا بر دست دراز کردن به اسباب پی کردن شتر جسارت نموده و شتر را پی کرد. محمد بن اسحاق میگوید: «قدار در بن درختی بر سر راه شتر صالح کمین گرفت و ابتدا تیری به سوی آن انداخت و با آن تیر عضله ساق پایش را هدف قرار داد، سپس با شمشیر بر او یورش برد و پی پای او را شکست آنگاه او را ذبح کرد».
﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ٣٠﴾
«پس چگونه بود عذاب من و هشدارهای من؟» تفسیر نظیر این آیه در همین سوره گذشت و نیز آیه بعدی تفسیرکننده آن است:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ صَیۡحَةٗ وَٰحِدَةٗ فَکَانُواْ کَهَشِیمِ ٱلۡمُحۡتَظِرِ٣١﴾
«هر آینه ما» در روز چهارم از پیکردن شتر «بر سرشان یک فریاد مرگبار فرستادیم» چنانکه در سور «هود» آمده است. مراد از آن: بانگ مرگبار جبرئیل علیه السلام است« و مانند خار و خاشاک در هم شکسته کومهها، ریز ریز شدند» محتظر: صاحب حظیره و کومه است که برای گوسفندان خویش آغل (پرچین) درست میکند تا آنها را از باد و سرما محفوظ دارد. پس آنان مانند خار و خاشاک خشک درون آغل گوسفندان شدند که بعد از فروافتادن از دیوارهای آغل، گوسفندان آن را پایمال میکنند.
﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٣٢﴾
«و هرآینه قرآن را برای پندآموزی آسان گردانیدیم پس آیا پند گیرندهای هست؟» تفسیر نظیر آن گذشت.
﴿کَذَّبَتۡ قَوۡمُ لُوطِۢ بِٱلنُّذُرِ٣٣﴾
«قوم لوط هشداردهندگان را تکذیب کردند» تفسیر نظیر آن، در آیه (23) گذشت.
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِمۡ حَاصِبًا إِلَّآ ءَالَ لُوطٖۖ نَّجَّیۡنَٰهُم بِسَحَرٖ٣٤﴾
«هر آینه ما بر سر آنان باد سنگبار فروفرستادیم» حاصب: بادی است که آنان را با سنگریزه میزند «مگر خاندان لوط را» یعنی: جز لوط و پیروانش را «که به وقت سحر نجاتشان دادیم» سحر: یک ششم آخر شب پیش از طلوع بامداد است.
﴿نِّعۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَاۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی مَن شَکَرَ٣٥﴾
«نعمتی از جانب ما بود» یعنی: این نجات دادن، انعام و مهربانیای از جانب ما بر لوط علیه السلام و کسانی بود که از او پیروی کردند «هر که شکر گزارده، بدینسان او را پاداش میدهیم» یعنی: هرکس را که به ما و رسول ما مؤمن است و مطیع و به این ترتیب، شکرگزار نعمت ماست و آن را ناسپاسی نمیکند، این گونه پاداش میدهیم.
﴿وَلَقَدۡ أَنذَرَهُم بَطۡشَتَنَا فَتَمَارَوۡاْ بِٱلنُّذُرِ٣٦ وَلَقَدۡ رَٰوَدُوهُ عَن ضَیۡفِهِۦ فَطَمَسۡنَآ أَعۡیُنَهُمۡ فَذُوقُواْ عَذَابِی وَنُذُرِ٣٧﴾
«و لوط آنها را از عذاب ما سخت بیم داده بود» یعنی: لوط قومش را از گرفتن سخت خداوند متعال و از عذاب بسیار شدید او هشدار داده بود؛ «ولی در هشدارها به جدال برخاستند» یعنی: آنان در هشدارها شک نموده و آن را باور نکردند، سپس بدین حد از کفر و انکار نیز بسنده نکرده و جرم بزرگ دیگری را مرتکب شدند: «و از مهمانان او کام دل خواستند» یعنی: از لوط علیه السلام خواستند تا آنان را بر فرشتگانی که به صورت جوانانی امرد و خوبروی نزد وی آمده بودند، دسترسی دهد تا چنانکه عادتشان بود، با آنها بدکاری کنند زیرا زن گمراه لوط علیه السلام به آنان پیغام فرستاده و از آمدن چنین مهمانان خوبرویی برای لوط علیه السلام ، آگاهشان کرده بود پس همینکه این خبر را شنیدند، از همه جا شتابان به سوی لوط علیه السلام روی آوردند ولی او در را به رویشان بست اما آنها شروع به شکستن در کردند و لوط علیه السلام پیوسته از آنان میخواست که از مهمانانش دست بردارند «پس دیدگانشان را محو ساختیم» یعنی: چشمانشان را کاملا محو کردیم به طوری که هیچ شکافی در آنها دیده نمیشد چنان که باد نشانههای راه را با خاکی که بر روی آنها میپوشاند، محو میکند. بهقولی: خداوند عزوجل نور چشمانشان را از بین برد، با آنکه چشمانشان به حال خود باقی بود. «و گفتیم: عذاب و هشدارهای ما را بچشید» یعنی: حاصل و مزه هشدارهای ما را بچشید. تفسیر نظیر آن نیز گذشت.
﴿وَلَقَدۡ صَبَّحَهُم بُکۡرَةً عَذَابٞ مُّسۡتَقِرّٞ٣٨﴾
«و به راستی که سپیدهدم عذابی پیگیر به سر وقت آنان آمد» یعنی: به هنگام بامداد؛ عذابی عام، فراگیر و پیوسته برآنان فرود آمد که در میانشان جا گرفت و از آنان هرگز قطع نشد تا تماما نابودشان کرد. یا مراد این است که آن عذاب، عذابی متصل و در پیوسته به عذاب آخرت بود. فایده آوردن قید «بکره» بعد از «صبحهم»، بیان رخ داد عذاب بر آنان در نخستین لحظات بامداد است زیرا صبح بر زمانی دوامدار تا بعد از سپیده و تا هنگام طلوع خورشید اطلاق میشود و چون بعد از بیان صبح، «بکره» اضافه شد؛ این قید مفید این معنی گردید که فرود آمدن عذاب بر آنان در اولین لحظات بامداد بود.
﴿وَلَقَدۡ یَسَّرۡنَا ٱلۡقُرۡءَانَ لِلذِّکۡرِ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٤٠﴾
«پس عذاب و هشدارهای مرا بچشید و قطعا قرآن را برای پندآموزی آسان کردهایم پس آیا هیچ پندپذیری هست؟» بیضاوی میگوید: «خداوند متعال این دو پیام را در هر داستانی تکرار نمود، برای اشعار و اعلام این حقیقت که تکذیب هر یک از پیامبران مقتضی فرود آمدن عذاب بوده و گوش سپردن به هر داستانی، مستدعی پندگرفتن و هشدارپذیری است و نیز به این منظور که تنبیه و بیدارباش خود را تجدید نماید تا سهو و غفلت بر انسآنها چیره نشود. حکمت در تکرار:﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ [الرحمن: 16]، ﴿فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١١﴾ [الطور: 11] و مانند آنها نیز همین است». اما دلیل اینکه حق تعالی آیه: ﴿فَکَیۡفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ١٦﴾ [القمر: 16] را در این داستان تکرار نکرد چنان که درسه داستان دیگر تکرار نمود؛ این است که: سه بار تکرار آن به حد کافی مفید تأکید است و دیگر به تکرار مجدد آن نیازی نیست.
هدف از بیان این داستانها در کل، پند و عبرتگرفتن انسآنها از آنهاست. البته حق تعالی قرآن کریم را برای پندپذیری و عبرتگرفتن آسان و آماده نموده است.
﴿وَلَقَدۡ جَآءَ ءَالَ فِرۡعَوۡنَ ٱلنُّذُرُ٤١﴾
این داستان پنجم و آخرین داستانی است که با ایجاز در این سوره بیان شده است.
«و در حقیقت هشدار دهندگان» که موسی و هارون علیهماالسلام بودند «به سراغ آل فرعون آمدند» یعنی: آنها به سراغ خود فرعون و قوم وی آمدند. و خداوند عزوجل به ذکر «آل فرعون» اکتفا نموده و از خود وی نام نبرد زیرا او پیشوایشان بود پس او به دریافت این هشدار اولی و خواهی نخواهی در تحت این معنی داخل است. فرق در میان «آل» و «قوم» این است که: قوم از آل عام تر میباشد زیرا قوم همه کسانی هستند که رئیس و سردمدار به امورشان میپردازد و آنان از وی حرف شنوی دارند اما آل: فقط کسانی هستند که خیر و شرشان به رئیس، یا خیر و شر رئیس به آنان بر میگردد. همچنین جایز است که مراد از «نذر» نه هشدار دهندگان بلکه آیات و معجزاتی باشد که موسی علیه السلام به وسیله آنها هشدارشان داد.
﴿کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذۡنَٰهُمۡ أَخۡذَ عَزِیزٖ مُّقۡتَدِرٍ٤٢﴾
«اما آنها همه معجزات ما را دروغ شمردند» مراد؛ معجزات نه گانهای است که ذکر آنها در چندین سوره گذشت «پس آنان را چنان فروگرفتیم که زبردستی توانمند گیرد» یعنی: آنها را بسان فروگرفتن کسی که در انتقام گیری غالب و بر نابودسازی تواناست و هیچ چیز او را ناتوان نمیگرداند، فرو گرفتیم.
ملاحظه میشود که امتهای پنجگانه ذکر شده در این سوره؛ یعنی اقوام نوح، عاد، ثمود، قوملوط و آل فرعون همه در جرم و جزا مشترکاند زیرا جرم همه آنان تقریبا یک چیز است و آن عبارت از: کفر به خداوند عزوجل ، تکذیب پیامبران علیهم السلام و ارتکاب معاصی دیگری است و هرچند جزای آنها در میان طوفان، باد صرصر، بانگ مرگبار جبرئیل علیه السلام ، باد سنگبار و غرق، گوناگون میباشد ولی نتیجه همه آنها یکی است و آن براندازی و ریشهکن ساختن کلی آنهاست. پس این داستانها همه، برای کفار قریش و امثالشان از کفار دروغانگار تا روز قیامت عبرت آموز است.
﴿أَکُفَّارُکُمۡ خَیۡرٞ مِّنۡ أُوْلَٰٓئِکُمۡ أَمۡ لَکُم بَرَآءَةٞ فِی ٱلزُّبُرِ٤٣﴾
ای مردم مکه و ای کسانی که دعوت محمد صلی الله علیه و آله و سلم به شما رسیده است: «آیا کافران شما از همه اینان» که برشمردیم «برترند؟» یعنی: باید شما مردم مکه یاقوم عرب بدانید که کفارتان از کفار امتهای پیشین که به سبب کفرشان نابود ساخته شدند، بهتر نیستند پس دلیلی وجود ندارد که شما از عذابی که بر اثر تکذیب به آنان رسید، در امن و امان قرار داشته باشید؛ «یا شما را در کتابهای آسمانی حکم برائت است» که هرکس از شما کفر و انکار ورزید، از عذاب خداوند عزوجل ایمن باشد؟! قطعا چنین نیست.
﴿أَمۡ یَقُولُونَ نَحۡنُ جَمِیعٞ مُّنتَصِرٞ٤٤﴾
«یا میگویند: ما جمعی کینستان و هم پشتیم» یعنی: ما قریشیان گروهی هستیم که هیچ نیرویی توان رویارویی با ما را ندارد، به سبب کثرت شمار و امکانات ما و اینکه کار ما چنان به همپشتی و یکپارچگی متکی است که مغلوب نمیشویم بلکه بر دشمنانمان پیروز شده و از آنان انتقام میگیریم.
﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥﴾
«زودا که این جمع» یعنی: جمع کفار مکه، یا کفار عرب بهطور عام «در هم شکسته شوند و پشت کنند» و چنین هم شد زیرا خدای عزوجل آنان را در روز بدر شکست داد به طوری که رؤسای شرک و سردمداران کفر کشته شدند و دیگران نیز پشت کردند پس سپاس خدای راست عزوجل . در حدیث شریف به روایت بخاری و نسائی از ابن عباس رضی الله عنه آمده است که فرمود: در حالیکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در روز بدر در قبه مخصوص خود قرار داشتند، به بارگاه پروردگار خویش بهزاری مناجات کرده و گفتند: «أنشدک عهدک ووعدک، اللهم إن شئت لم تعبد بعد الیوم فیالأرض أبدا». «پروردگارا! تو را به عهد و وعدهات به جد سوگند میدهم؛ بارخدایا! اگر میخواهی که بعد از امروز دیگر هرگز در زمین مورد پرستش قرار نگیری...». در این اثنا ابوبکر رضی الله عنه دست آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را گرفت و گفت: «کافی است یا رسولالله! بر پروردگارتان سخت الحاح و اصرار نمودید». آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از قبه خود بیرون آمده و درحالی که با زره خود شتابان حرکت میکردند، میگفتند: ﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥ بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ٤٦﴾ [القمر: 45-46]. اما در روایت دیگری آمده است که: «در میان نزول این آیه و غزوه بدر، هفت سال فاصله بود». که بنابراین روایت، آیه کریمه دربرگیرنده معجزهای غیبی میباشد زیرا از حقیقتی خبر میدهد که هفت سال بعد روی داد پس آیه کریمه مکی است بلکه سوره نیز ـ چنانکه گذشت ـ تماما مکی میباشد.
ابنجریر از ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول این آیه کریمه روایت میکند که فرمود؛ کفار قریش در روز بدر گفتند: ﴿نَحۡنُ جَمِیعٞ مُّنتَصِرٞ﴾ [القمر: 44]. «ما جمعی کینستان و هم پشتیم» پس نازل شد: ﴿سَیُهۡزَمُ ٱلۡجَمۡعُ وَیُوَلُّونَ ٱلدُّبُرَ٤٥﴾ [القمر: 45]. «زودا که این جمع در هم شکسته شوند و پشت کنند».
﴿بَلِ ٱلسَّاعَةُ مَوۡعِدُهُمۡ وَٱلسَّاعَةُ أَدۡهَىٰ وَأَمَرُّ٤٦﴾
«بلکه وعدهگاهشان قیامت است» یعنی: قیامت وعدهگاه عذاب اخروی آنهاست لذا این عذابی که در دنیا با کشتن، اسارت و سرکوبشان به آنان رسید؛ تمام عذابی نیست که به آنان وعده داده شده است بلکه این فقط مقدمهای از مقدمات و طلیعهای از طلیعههای عذاب اخروی است «و قیامت سختتر» و سهمگینتر است. یعنی: عذاب قیامت در زیان خود، از عذاب روز بدر بزرگتر است. ادهی و داهیه: رخداد سخت و سهمگینی است که هیچ راه درمانی ندارد. «و تلختر است» یعنی: عذاب قیامت در مرارت و تلخی خود از عذاب دنیا سختتر است.
﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧﴾
مسلم و ترمذی در بیان سبب نزول این آیه از ابوهریره رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: مشرکان قریش آمدند و با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درباره عقیده «قدر» بگومگو کردند پس خداوند عزوجل این آیه را تا فرمودهاش: ﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩﴾ [القمر: 49] نازل کرد.
«قطعا مجرمان در گمراهی و سعرند» تفسیر نظیر این آیه در همین سوره گذشت. ابنحبان از ابیامامه باهلی رضی الله عنه روایت کرده است که گفت: سوگند بهخدا عزوجل که من از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم که فرمود: آیات ﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی ضَلَٰلٖ وَسُعُرٖ٤٧﴾ [القمر: 47] تا ﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩﴾ درباره قدریه نازل شده است. قدریه گروهیاند که میگویند: «انسان خالق و آفریننده افعال خویش است».
﴿یَوۡمَ یُسۡحَبُونَ فِی ٱلنَّارِ عَلَىٰ وُجُوهِهِمۡ ذُوقُواْ مَسَّ سَقَرَ٤٨﴾
«روزی که بر چهرههایشان در آتش کشیده شوند» و به آنان گفته شود: «آسیب دوزخ را بچشید» یعنی: جوشش گرما و شدت عذاب آن را تحمل کنید.
﴿إِنَّا کُلَّ شَیۡءٍ خَلَقۡنَٰهُ بِقَدَرٖ٤٩﴾
«هر آینه ما هر چیزی را به اندازه» ای مقرر و معین که از قبل برای آن سنجیدهایم؛ «آفریدهایم». شایان ذکر است که اهل سنت با این آیه کریمه بر اثبات قدر سابق و ازلی خداوند متعال برای خلقش استدلال کردهاند و آن عبارت از علم حق تعالی به اشیاء قبل از وجود آنها و نوشتن و ثبت نمودن آنها در لوح محفوظ قبل از روی دادن آنهاست. چنانکه در حدیث شریف به روایت ابن عمر رضی الله عنهما آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کل شیء بقدر، حتی العجز والکسل». «همه چیز به اندازه و قدری از پیش تعیین شده است، حتی ناتوانی وکسالت». همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «از خدای عزوجل یاری بجوی و درمانده نشو و چنانچه پیش آمد ناگواری به تو رسید، بگو: قدر الله وماشاء فعل: خداوند عزوجل مقدر کرد و آنچه خواست انجام داد و نگو: لو أنی فعلت کذا لکان کذا، فإن لو تفتح عمل الشیطان: اگر من چنین میکردم، چنان میشد زیرا «اگر» «راه» را «به روی» کارشیطان میگشاید».
باید دانست که نوشتن سابق الهی در لوح محفوظ و علم سابق وی به اشیاء؛ به معنی اجبار و تحمیل وی بر بندگان نبوده و به هیچ وجه بر الزام و اجبار دلالت نمیکند بلکه فقط دال بر این امر است که تمام آنچه در پهنای هستی است، از قبل برای خداوند متعال معلوم بوده است. قرطبی میگوید: «عقیده اهل سنت بر این است که خدای سبحان همه اشیاء را مقدر کرده است؛ یعنی مقادیر، احوال و زمان وقوع و وجود اشیاء را قبل از ایجاد آنها دانسته و سپس آنها را بر همان نحوی که در علم سابق وی رفته است ایجاد مینماید بنابراین، هیچ رویدادی در عالم بالا و پایین واقع نمیشود مگر اینکه آن رویداد، از علم، قدرت و اراده حق تعالی صادر شده است نه از علم، اراده و قدرت خلقش بنابراین، خلق را در آنها نقش دیگری جز نوعی (اکتساب) و (کوشش) و (نسبت) و (اضافت) نیست چنان که قرآن و سنت بر این امر تصریح کردهاند پس آن گونه نیست که قدریه و غیر آنان میگویند: اعمال در حیطه قدرت ما است و ما آفریننده اعمال خویش هستیم اما آجال و مواعید به دست غیر ما میباشد».
همچنین جایز است که معنی آیه این باشد: «ما همه چیز را به اندازه مقدر و معین و به استواری و محکمی تمام آفریدهایم». که میان هردو معنی نوعی تلازم وجود دارد. در این صورت میتوان گفت که علم جدید با پی بردن به وجود هماهنگی میان ابعاد و احجام پدیدههای بسیاری از خلقت پروردگار، به ابعادی از حقیقت معنی این آیه دست یافته است.
﴿وَمَآ أَمۡرُنَآ إِلَّا وَٰحِدَةٞ کَلَمۡحِۢ بِٱلۡبَصَرِ٥٠﴾
«و فرمان ما جز یکبار نیست، چون چشم به هم زدنی» یعنی: حکم و فرمان ما در سرعت خود، یکبار یا یک کلمه است، مانند چشم به همزدنی. لمح بصر: بسته کردن و سپس باز کردن چشم است.
﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَآ أَشۡیَاعَکُمۡ فَهَلۡ مِن مُّدَّکِرٖ٥١﴾
«و قطعا همانندان شما را سخت نابودکردیم» یعنی: ای گروه قریش! اشباه و امثال شما از کافران امتها، یا پیروان و یاران شما را سخت نابود کردیم «پس آیا پندگیرندهای هست؟» که از اندرزها و موعظهها پند گرفته و به حق بودن این پیامهاپی ببرد و بنابراین، از مجازات الهی و از اینکه بر وی همان رود که بر امتهای گذشته رفته است، بترسد؟.
﴿وَکُلُّ شَیۡءٖ فَعَلُوهُ فِی ٱلزُّبُرِ٥٢﴾
«و هر چه کردهاند در نامهها هست» یعنی: تمام آنچه که امتها از خیر یا شر انجام دادهاند، در لوح محفوظ نوشته شده است. بهقولی معنی این است: تمام آنچه که امتها از خیر یا شر انجام دادهاند، در نامههایی که فرشتگان نگهبان نوشته و ترتیب دادهاند، ثبت شده است.
﴿وَکُلُّ صَغِیرٖ وَکَبِیرٖ مُّسۡتَطَرٌ٥٣﴾
«و هر خرد و بزرگی نوشته شده» یعنی: همه چیز از اعمال خلق و سخنان و افعالشان ـ اعم از کوچک و بزرگ و با ارزش و بیارزش آنها ـ در لوح محفوظ نوشته شده است. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب به عائشه رضی الله عنها فرمودند: «ای عائشه! از گناهان ناچیز شمرده شده بپرهیز زیرا برای آنها از جانب خداوند عزوجل پرسشی است».
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَهَرٖ٥٤﴾
«بیگمان پرهیزگاران در میان باغها و جویبارهایند» یعنی: ایشان در باغها و جویبارهای متنوع و گوناگونی قرار دارند که از آب و سایر نوشابههای فرحبخش وگوارا؛ مانند عسل، شیر و شراب غیر سکر آور جاری ساخته شده است.
﴿فِی مَقۡعَدِ صِدۡقٍ عِندَ مَلِیکٖ مُّقۡتَدِرِۢ٥٥﴾
آری! پرهیزگاران در میان باغها و جویبارهایند: «در مجلس و قرارگاه صدق» یعنی: در بهشتی که پسندیده است و سرای کرامت، فضل، جود و احسان پروردگار میباشد و در آن هیچ لغو، بیهودهگی و گناهی نیست «نزد فرمانروای توانایند» فرمانروایی که هیچ چیز او را ناتوان نمیکند و بر هر چیز که بخواهد تواناست پس بهشتیان نزد حق تعالی در مقام و منزلت بس گرامی و شریفی قرار دارند. خاطرنشان میشود که عندیت در اینجا، عندیت مکانی نیست.
سورهی قمر آیهی 55-1
سوره قمر مکی و 55 آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ (١)وَإِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ (٢)وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ (٣)وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الأنْبَاءِ مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ (٤)حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ (٥)فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُو الدَّاعِ إِلَى شَیْءٍ نُکُرٍ (٦)خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الأجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ (٧)مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکَافِرُونَ هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ (٨)کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ (٩)فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ (١٠)فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ (١١)وَفَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ (١٢)وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ (١٣)تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ (١٤)وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (١٥)فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ (١٦)وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (١٧)کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ (١٨)إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ (١٩)تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ (٢٠)فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ (٢١)وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (٢٢)کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ (٢٣)فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ (٢٤)أَؤُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ (٢٥)سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْکَذَّابُ الأشِرُ (٢٦)إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ (٢٧)وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ (٢٨)فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ (٢٩)فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ (٣٠)إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ (٣١)وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (٣٢)کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ (٣٣)إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِبًا إِلا آلَ لُوطٍ نَجَّیْنَاهُمْ بِسَحَرٍ (٣٤)نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنَا کَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ (٣٥)وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ (٣٦)وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ (٣٧)وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ (٣٨)فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ (٣٩)وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (٤٠)وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ (٤١)کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ (٤٢)أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولَئِکُمْ أَمْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ فِی الزُّبُرِ (٤٣)أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ (٤٤)سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ (٤٥)بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ (٤٦)إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ (٤٧)یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ (٤٨)إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ (٤٩)وَمَا أَمْرُنَا إِلا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ (٥٠)وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ (٥١)وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ (٥٢)وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ (٥٣)إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ (٥٤)فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (٥٥)
این سوره از سـرآغازش تا سرانجامش یورش هراسانگیز و ترسناک و سخت و شدید بـر دلهای کسانی است که پیغمبران را تکذیب میکردهاند. بدان اندازه هم این سوره آرامش ژرف و مورد اطمینان و اعتماد برای دلهای بـا ایمانی است که پیغمبـران را تصدیق کردهاند. این سوره به حلقههای پیاپی تقسیم میشود. هر حلقهای از آن صحنهای از صحنههای تکذیبکردن تکذیبکنندگان است. روند قرآنی در پایان این سوره حس و شعور بشری را مـیگیرد و میفشارد و تکانش میدهد و بدو میگوید:
(فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ؟ ).
آیا عذاب و عقاب من و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من چگونه بوده است؟! (آیا واقعیت داشته است، و یـا افسانه بوده است؟). (قمر /16و18و21و30)
آنگاه حس و شعور را بعد از فشار دادن و تکان دادن رها میکند و بدو میگوید:
( وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟ ).
ما قرآن را آسان ساختهایم، آیا پند پذیرنده و عبرت گیرندهای هست؟. (قمر/17)
محتویات موضوعی این سوره در سورههای مختلف مکی نازلگردیده است. سرآغاز و سرانجام این سوره صحنهای از صحنههای قیامت است. میان آن دو، نشان دادن سریع وگذرائی از نقش زمین شدن قوم نوح و عاد و ثمود و لوط، و نابود شدن فرعون و فرعونیان است. همه اینها موضوعهائی استکه سورههای مکی به شکلهایگوناگون از آنها موج میزند.
ولی خود این موضوعها در این سوره بهگونه ویژهای نشان داده میشود، بهگونه ویژهای که این موضوعها را کاملاً تازه و نو جلوهگر میگرداند. این موضوعها سخت و طوفانی، و قاطعانه و برنده نشان داده میشود. انگار از آنها هول و هراس برمیجوشد، و پیرامون آنها ترس و خوف میپراکند، و هلاک و جزع و فزع و خفه شدن بر آنها سایه میاندازد!
ویژهترین چیزیکه این موضوعها را در روند این سوره برجسته و ممتاز میگرداند این است که هـریک از آنها حلـقهای از حلقههای زنجیره عذاب را خوفناک و سریع و نفس کشان و دمزنان و اندوهافزا نشان میدهد. انگار تکذیبکنندگان خودشان آنها را میبینند، و انگار خودشان را نیز در میان آنها مشاهده میکنند، و صداهای تازیانههای آنها را احساس میکنند. وقتیکه حلقهای از حلقههای زنجیره عذاب به پایان میآید و آنان نفسی تازه میکنند، و زبانی راکه بیرون کشیدهاند واپس میکشند و اندوهی را بسر میبرند، حلقه جدیدی از حلقههای زنجیره عذاب سرمیرسد و با هول و هراس هرچه بیشتر برسرشان مـیتازد ... کاربـه همین منوال و روال است تا حلقههای هفـتگانه زنجیره عذاب در این فضای هراسانگیز و خفهکننده به پایان میآید. آنگاه صحنه واپسین در این سوره سرک میکشد. فضای دیگری ناگهان درمیرسد. فضـائی است با سایهروشنهای دیگری. ناگهان امن و امان و آرامش و آسایـش فرامیرسد. این صحنه، صحنه پرهیزگاران است:
( إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ . فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ).
قطعاً پرهیزگاران در باغها و کنار جویباران بهشتی جای خواهند داشت. در مجلس راستینی که (یاوهسرائی و بزهکاری در آن جائی نـدارد ... در) پیشگاه پادشاه بزرگ و توانائی (که آفریدگار و خداوندگار همه کائنات) است. (قمر/54و55)
این فضای دلربا درگیر و دار آن هول و هراس ترساننده، و جزع و فزع تکاندهنده، و عذاب خوارکننده تکذیبکنندگان، سر میرسد:
(یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ).
روزی داخل آتش، بر رخساره، روی زمین کشیده میشوند (و بدیشان گفته میشود:) بچشید لمس و پسوده دوزخ را.
اینکجا و آنکجا؟ این صحنهکجا و آن صحنهکجا؟ این مقام و منزلتکجا و آن جایگاه و نابودگاهکجا؟ این قومکجایند و آن قومکجایند؟ این سرانجام و سرنوشت کجا و آن سرانجام و سرنوشتکجا؟
*
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ وَإِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الأنْبَاءِ مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُو الدَّاعِ إِلَى شَیْءٍ نُکُرٍ خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الأجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکَافِرُونَ هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ ٠
قیامت هرچه زودتر فرامیرسد، و (در آن) ماه به دو نیم میگردد. و اگر مشرکان معجزه بزرگی را ببینند از آن رویگردان مـیگردند (و بدان ایماننمیآورند) و میگویند: جادوی گذرا و ناپایداری است. آنان تکذیب میکنند و به دنبال هواهای خویش میروند. هر کاری هم ثابت و ماندگار مـیماند (و هیچ چیز در جهان از میان نمـیرود، و انسان جزا و سزای کردار بد و نیک خود را میبیند). اخباری که بتوانند موجب بیزاری (و دوری ایشان از گناهها و بدیها) شود به اندازه کافی برای آنان آمده است. (این آیات) عبرتهای بسـنده و اندرزهای رسائی هستند (که میتوانند در روح وجان شنوندگان و بینندگانی که آماده پذیرش حق و حقیقت باشند،اثر بگذارند) اما برحذر داشتنها و بیم دادنهای( قرآنی برای افراد لجوج بیفائده است و به حال آنان) سودی ندارد. بنابراین از ایشان روی بگردان. آن روزی (را خاطرنشان ساز) که فراخواننده (الهی برای گرد آمدن مردمان درمحل حساب و کتاب قیامت ایشان را) به سوی چیز ناخوشآیندی فرا میخواند. با چشمانی فروهشته و به زیر انداخته (از شرمساری و خواری) از گورها بیرون میآیند (و بـه هـر سو میروند و میدوند) انگار آنان ملخهای پراکندهاند (که در دستهها و گروههای نامنظم و بیهدف، راهی اینجا و آنجا میشوند). شتابان به سوی فراخواننده (الهی، اسرافیل) میروند (و بدو مینگرند و چشم از او برنمیدارند). کافران میگویند: امروز روز بسیار سخت و هراسانگیزی است.
سرآغازی است مبهوت کننده و برانگیزنده. بیدارباشی در باره یک رخداد بزرگ جهانی است. خبر از روی دادن رخداد بزرگتری میدهد که این رخداد بزرگ جهانی با آن قابل مقایسه نیست:
( اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ) ٠
قیامت هرچه زودتر فرامیرسد، و (درآن) ماه به دو نیم میگردد. [1]
وای چه بیدارباشی! وای چه خبری! رخداد نخستین را دیدهاند و چیزی باقی نمانده است جز اینکه منتظر رخداد بزرگتر بمانند.
روایات در باره دو نیم شدن ماه، و دیدن عربها ماه را در وقت دو نیم شدن، متواتر است. ابن روایتها همه بیانگر روی دادن دو نیم شدن ماه بوده، وتنها در وضع و شکل دو نیمه ماه استکهکجا و چینه بوده است. روایتها دراین باره مشروح و مـفصّل یا چکیده و مختصر آمده است:
از روایت انس پسرمالک (رض)است ... امام احمد گفته است: معمّر از قتاده، و قتاده از انس پسر مالک، برایمان ذکرکردهاندکه گفته است: اهل مکه از پیغـمبر (ص) مـعجزهای را درخواستکردند. ماه در مکه دو دفعه دونیم گردید. پس فرمود:
( اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) ٠
قیامت هرچه زودتر فرامیرسد، و (در آن) ماه به دو نیم میگردد.
بخاریگفته است: عبدالله پسر عبدالوهاب برایم گفته است، بشر پسر مفضّل از سعید پسر ابوعروه، و او از فتاده، و قتاده از انس پسر مالک، نقل کرده استکه اهالی مکه از پیغمبر خدا (ص) درخواستکردندکه معجزهای بدیشان بنماید. پیغمبر خدا (ص) ماه را دو نیم بدیشان نشان داد تا بدانجا که حراء را میان آن دو نیمه دیدند ... مسلم و بخاری از راههای دیگری این حادثه را به نقل از قتاده، و او از قول انس، روایت کردهاند ...
از روایت جبیر پسر مطعم (رض) است ... امام احمد گفته است: محمّد پسرکثیر از سلیمان پسرکثیر، او از مبین پسر عبدالرحمن، و وی ازمحمّـد پسر جبیر پسر مطعم، و او از پدرش، نقلکرده استکهگفته است: در زمان پیغمبر (ص) ماه دو تکه شد. تکهای بالای این کوه و تکهای بالای آنکوه قرارگـرفت. اهالی مکه گفتند: محـمّد ما را جادو کرده است. به خود گفتند: اگر محمّد ما را جادوکرده است اوکه نمیتواند همه مردمان را جادوکند ... تنها امام احمد این روایت را بدین شکل روایتکرده است ... بیهـقی در دلائل آن را از راه محمّد پسرکثیر، و او از برادرش سلیمان پسر کثیر، و او از حصین پسر عبدالرحمن، نقل و مستند دیده است ... ابن جریر، و بیهقی از راههای دیگری آن را از جبیر پسر مطعم، چنین نقل نمودهاند ...
از روایت عبدالله پسر عباس (رض) است ... بخاریگفته است: یحیی پسرکثیر، از بکر، بکر از جعفر، و او از عراک پسر مالک، و وی از عبیدالله پسر عبدالله پسر عتبه، و او از ابنعباس روایت کرده استکهگفته است: ماه در روزگار پیغمبر (ص) دو نیمگردید ... بخاری و مسلم نیز این سخن را با سند سابق از راه دیگری از عراک روایت کردهاند که ابن عباس چنین سخنی را گفته است ... ابن جریر از راه دیگری به نقل از علی پسر ابوطلحه، و او از زبان ابن عباس، همگون چنین سخنی را روایت نموده است. ابن عباسگفته است: این واقعه پیش از هجرت روی داد. ماه دو نیم شد. تا بدانجا که مردمان هر دو نیمه را دیدند ... عوفی از ابن عباس شبیه این سخن را نقل کرده است ... طبرانی با سند دیگری از عکرمه، و او از ابن عباس روایت نـموده است که گفته است: ماه در روزگار پیغمــبر (ص) خسوف کرد. مردمان گفتند: ماه جادو شده است. این آیات نازل گردید:
( اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ . وَإِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ).
قیامت هرچه زودتر فرا میرسد، و (در آن) ماه به دو نیم میگردد. و اگر مشرکان معجزه بزرگی را ببینند از آن رویگردان میگردند (و بدان ایمان نمیآورند) و میگویید: جادوی گذرا و ناپایداری است. (قمر/1و2)
از روایت عبدالله پسر عمر- رضی الله عنهما - است ... حافظ ابوبکر بیهقی گفته است: ابوعبدالله حافظ، و ابوبکر احمد پسر حسن قاضی،گفتهاند: ابوالعباس اصمّ ازعباس پسر محمد دوری، و او از وهب ابن حریر، و او از شعبه، و شعبه از اعمش، و او از مجاهد، و او از عبدالله پسر عمر در باره این فرموده خداوند بزرگوار نقل کرده است:
( اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ).
او گفته است: در روزگار پیغمبر خدا (ص) ماه دو تکه شد. تکهای جلو کوه و تکهای آن سویکوه قرار گرفت.
پس پیغمبر (ص)فرمود:
( اللهماشـهد ). «خداوندا گواه باش«.
به همین شکلی این واقعه را مسلم و ترمذی از راههای گوناگون از شعبه، و او از اعمش، و اعمش از مجاهد، روایتکردهاند ...
از روایت عبدالله پسرمسعود(رض) است ... امام احمد گفته است: سفیان از ابن ابونجیح، و او از مجاهد، و مجاهد از ابومعمّر، و او از ابن مسود روایت کرده است که گفته است: ماه در روزگار پیغـمـبر خدا (ص) دو تکه شد. مردمان بدان نگریستند و آن را دیدند. پیغـمبرخدا (ص)پس ازآن فرمود:
( اللهماشـهد ). «خداوندا گواه باش«
بخاری و مسلم ازگفته سفیان پسرعیینه نیز این چنین نقلکردهاند. ازگفته اعمش، و او از ابراهیم، و او از ابومعمـر عبدالله پسر سخبره، و او از ابن مسعود، همین گونه روایت نمودهاند. بخاریگفته است: ابوداوود طیالسیگفته است: ابوعوانه از مغیره، و مغیره از ابوالضـی، و او از مسروق، و او از عبدالله پسر مسعود، روایت کردهاندکهگفته است: ماه در روزگار پیغمبر خدا (ص) دو نیم شد. قریشیانگفتند: این جادوی پسر ابوکبشه است. آنگاهگفتند: بنگرید مسافرانیکه به پیش شما برمیگردند چه خبری دارند که به شما بگویند. چه محمّد نمیتواند همه مردمان را جادو بکند. مسافران برگشتند و همان حادثه را بیان کردند ... بیهقی از راه دیگری از مسروق، و او از عبدالله پسر مسعود، چیزی را روایتکرده استکه نزدیک به همین سخن است.
این روایتها متواترند و از راههایگوناگون در باره این حادثه ذکر شدهاند. مکان این حادثه مکه است، جز این که روایتی از عبدالله پسر مسعود (رض) نقل شده استکه ما آن را ذکر نکردهایم. در این روایت آمده استکه مکان وقوع حادثه منی است ... از لحاظ زمان هم متفق القول گفتهاند این حـادثه در زمان پیغمبر خدا (ص) و پیش از هجرت بوده است ... در باره شکل و سیمای ماه در این حادثه گفتهاند: ماه دو نیم شده است. تنها در یک روایت آمده استکه ماه خسوف نموده است. یعنی ماهگرفتگی بوده است ... این واقعه با این روایات متواتریکه مکان و زمان و وضع رخداد را بیان میدارند ثابت است.
این حادثهای استکه قرآن مشرکان را در زمان نزول خود با آن رویاروی کرده است، و روایت نشده است که مشرکان وقوع آن را تکذیبکرده باشند. پس قطعاً این رخداد روی داده است و نمیتوان آن را تکذیب کرد. اگر مشرکان از راه جدال و ستیز هم میتوانستند این رخداد را تکذیبکنند، چنین میکردند، همان که از راه جدال و ستیز با آیات قرآنی و معجزات ربّانی سر ستیز داشتهاند و به مجادله و دشـمنانگی نشستهاند. آنچه از مشرکان روایت گردیده است این است که گفتهاند: محمّد ما را جادو کرده است، ولی او که نمیتواند مردمان خارج از مکه را جادو سازد. مردمانیکه بیرون از مکه بودهاند نیز چنین واقعهای را دیدهاند، و وقتی که از آنان در باره همچون رخدادی سوال گردیده است به وقوع آن اعتراف کردهاند و بر آن گواهی دادهاند.
سخنی برای ما در باره روایتی مانده استکه میگوید:
مشرکان از پیغمبر (ص) معجزهای را درخواست کردند. پس ماه دو نیم شد ... این روایت با مفهوم نص قرآنی برخورد دارد. مدلول قرآنی بیانگر این استکه پیغمبر (ص) معجزاتی را با خود نیاورده استکه پیغمبران پیشین با خود آوردهاند. آن هم علت معین و مشخصـی داشته است:
( وما منعنا أن نرسل بالآیات إلا أن کذب بها الأولون ).
(قریشیان میخواهند، کوه صفا را طلا کنی، و کوههای پیرامون ایشان را از میان برداری، و غیره). چیزی ما را از انجام این معجزات (مادی پیشنهادی) بازنمیدارد، مگر این که (ما قبلاً چنین معجزاتی را بر دست پیغمبران پیشین انجام دادهایم، و) گذشتگان آنها را (پس از مشاهده) تکذیب کردهاند. (سنت ما هم بر این رفته است که پس از نمودن معجزات مادی، در صورت عدم پذیرش پیشنهادکنندگان، آنان را هلاک سازیم). (اسراء/59)
مفهوم این آیه چنین است حکمت خدا مقتضی بوده استکه آیات، یعنی خـوارق و معجزات، انجام نپذیرد، چون پیشینیان آنها را تکذیب کردهاند.
در هر مناسبتی مشرکان معجزهای را از پیغمبر خدا (ص) میخواستند. پاسخ ردّیکه میداد بیانگر این استکه همچون چیزی خارج از حدود و ثغور وظیفه او است، و او انسانی بیش نیست و به عنوان پیغمبر روانه گردیده است. پیغمبر خـدا (ص) درخواست ایشان را نمیپذیرفت و آنان را به قرآن حواله میداد و با قرآن ایشان را به مبارزه میطلبید، چراکه قرآن یگانه معجزه این آئین است:
(قل:لئن اجتمعت الإنس والجن على أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله , ولو کان بعضهم لبعض ظهیرا . ولقد صرفنا للناس فی هذا القرآن من کل مثل , فأبى أکثر الناس إلا کفورا . وقالوا:لن نؤمن لک حتى تفجر لنا من الأرض ینبوعا أو تکون لک جنة من نخیل وعنب فتفجر الأنهار خلالها تفجیرا . أو تسقط السماء - کما زعمت - علینا کسفا , أو تأتی بالله والملائکة قبیلا . أو یکون لک بیت من زخرف أو ترقى فی السماء , ولن نؤمن لرقیک حتى تنزل علینا کتابا نقرؤه . قل:سبحان ربی ! هل کنت إلا بشرا رسولا ؟) .
بگو: اگر همه مردمان و جملگی پریان گرد آیند و متفق شوند بر این که همچون این قرآن را (با این شیوههای دلربا و معانی زیبا بسازند و) بیاورند، نمیتوانند مانند آن را بیاورند و ارائه دهند، هرچند هم برخی از ایشان پشتیبان و مددکار برخی دیگر شوند (چرا که قرآن کلام یزدان و معجزه جاویدان آفریدگار است و هرگز از معلومات محدود آفریدگان چنین چیزی ساخته نیست). ما در این قرآن، هر نوع مثلی را برای مردم، به شیوههای گوناگون بارها بیان داشتهایم، ولی بیشتر مردم جز انکار (حق، و نادیده گرفتن دلائل هدایت، و تکذیب خدا و رسول، چیزی قبول نمیکنند و) نمیپذیرند. و (هنگامی که کافران مکه در برابر اعجاز قرآن و دلائل روشن آن درمانده و مبهوت شدند) گفتند: ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم، مگر ایـن که از زمین (خشک و سوزان مکه) چشمهای بـرای ما بیرون جوشانی (که آب آن دائم و روان باشد). یا این که باغی از درختان خرما و انگور (در مکه) داشته باشی و رودبارها و جویبارهای فراوان در آن روان گردانی. یا آسمان را تکهتکه بر سر ما فرود آری همانگونه که میپنداری (و میگوئی که خدا ما را بیم داده است) و یا این که خدا و فرشتگان را بـیاوری و با ما رویاروی گردانی. یا این که سرای بزرگ زرنگاری داشتـه باشی، و یا این که به سوی آسمان بـالا روی؛ و تنها به بالا رفتنت از آسمان هم ایمان نمیآوریم مگر این که کتابی همراه خود برایمان بیاوری که آن را بخوانیم (و ببینیم که از جانب خدا در آن نوشته شده است که تو فرستاده پروردگار میباشی). بگو: پروردگار من منزه است (از آن که کسی بدو فرمان دهد، یا این که در قدرت او شریک گردد). مگر من جز انسان فرستادهای (از سوی یزدان برای رهنمود مردمان) هستم؟ (معجزه در دست خدا است، نه من). (اسراء/88-93)
این سخنکه دو نیم شدن ماه پاسخ به درخواست مشرکان بوده است، مشرکانی که آیه - یعنی خارقالعاده و معـجزه - را درخواست میکردند، از مفهوم نصوص قرآنی دور است، و با رویکرد این رسـالت واپسین نمیخواند، رسالتیکه تنها دل انسـان را با قـرآن مخاطب قرار میدهد. اعجازیکه در قرآن است آشکار و نمایان است.گذشته از این، یزدان دل بشری را از راه قرآن به آیات و معجزاتی رهنمود میگرداند که در آفاق و انفس وجود دارند، و در رویدادهای تاریخ نیز جلوهگر و پـدیدارند ... امّا خوارق و معجزاتیکه عملاً از پیغمبر (ص) سر زده است، و روایتهای صحیح بر آنهاگواهی داده است، محض اکرام و احترام یزدان به بندهاش بوده است، نه اینکه دلیل بر اثبات رسالت او بوده باشد.
بدین خاطر استکه ما این حادثه - حادثه دو نیم شدن ماه - را با نص قرآنی و با روایتهای متواتری ثابت میکنیمکه مکان و زمان و چگونگی این رخداد را تعیین و تبیین میکنند، و از بیان علت و سبب این حادثه بازمیایستیم، علت و سببیکه برخی از روایات ذکر کردهاند، و به اشاره قرآن بدان همراه با اشاره به نزدیک شدن قیامت بسنده میکنیم. چون این اشاره دل بشری را لمس میکند و میپساید و آن را بیدار و هوشیار و پاسخگو مینماید.
دو نیم شدن ماه در این صورت یک معجزه جهانی بوده است و قرآن دلها را و چشمها را متوجه آنگردانده است. همانگونهکه پیوسته دلها را و چشمها را متوجه معجزات جهانی دیگر میگرداند، و از کار و بار مردمان و موضعگیری ایشان در برابر معجزات جهانی اظهار شگفت مینماید، بدان سانکه از موضعگـیریهایشان در برابر معجزات جهانی دیگر اظهار شگفت میکند.
خوارق عادات و معجزات محسوس مادی چه بسا دل انسانها را در مراحل ابتدائی آنان به دهشت و وحشت انداخته است، پیش از آنکه انسانها برای درک و فهم آیات و معجزات جهانی آمادگی پیداکنند، آیات و معجزاتیکه همیشه هستند و هویدا و پیدایند، و تاثیر ثابت و آرام خود را در دلها طنینانداز مینمایند. همه خوارق عادات و معجزاتی که بر دست پیغمبران - صلوات الله علیهم - جاری و ساریگردیده است، پیش از آنکه انسانها به رشد و ترقی و به پختگی و فرهیختگی برسند. در جهان آیات و معجزاتی استکه از آن خوارق عادات و معجزات بزرگتروسترگترند، هرچندکه ایـن خوارق عادات و معجزات بزرگ و سترگ جهانی بسان آن خوارق عادات و معجزات مادی، ذهن و شعور انسانهای ابتدائی را برنینگیختهاند و متاثر نگردانیدهاند!
فرضکنیم دو نیم شدن ماه به عنوان معجزهای روی داده است ... خود ماه معجزه بزرگتروسترگترازآن رویداد است! این ستاره با حجمیکه دارد، و با وضعی که دارد، و با طبیعت و سرشتیکه بر آن است، و منازلی راکه می پیماید، و چرخش وگردشیکه مینماید، و پیامدها و پسامدهائیکه در زنـدگی زمین دارد، و وجـودش بدین شکل و شیوه در هوا، بدون هیچگونه ستونی، اینها خودش برای دیدهها و دلها معجزه بزرگ و برجا و برپای همیشگی است، وآهنگ و نوای خود را دارد، و سایهروشنهای خود را میاندازد، و در برابر عقل و شعور شاهد وگواهی بر قدرت نوآفرین و زیبانگاری استکه نمیتوان آن را انکارکرد، مگر این که سر لـجاج وعناد و ستیزه ودشمنانگی با حق درمیان باشد!
قرآن آمده است تا دل انسانها را در برابر سراسر جهان نگاه دارد، وآیات و معجزات موجود در جهان و حاضر و آماده در مقابل دیدگان را نشان دهد، و دل انسانها را با این جهان و آیات و معجزات همیشه آماده در هر لحظه و آن آشنا گرداند، نه اینکه فقط در زمان مشخصی آیات و معجزات را پدیدار و نمودار نماید، و فقط نسلی از مردمان در مکان معینی آنها را ببینند و بس.
سراسرگستره جهان جـولانگاه دیدگان درون و بیرون انسان است، وآیات و معجزات خدا را میتوان در آن دید و بدانها نگریست و در باره آنها اندیشید. آیات و معجزاتی که پایان نمیپذیرند، و از میان نمیروند، و پنهان ونهان نمیشوند. جهان هستی خودش آیه و معجزه است، و هر چیزکوچکی و هر چیز بزرگیکه در آن است آیه و معجزه است. دل انسانها در هر لحظهای برای دیدن خوارق عادات و معجزات موجود و پیوسته آماده، دعوت میگردد، و دل انسانها فراخوانده میشود که بیاید وگواهی قاطعانه و جداساز حق و باطل را از آن خـوارق عادات و معجزات بشنود، و همچنین عجائب لذتبخش نوآفرینی و زیبانگاری را ببیند، و مشاهده کندکه چگونه در آن عجائب و غرائب، جمال پایمال میآمیزد، و اثر وحشت و حیرت با پدیده ایمان و باور آرام و ژرف، آمیزه یکدیگر میشود.
در سرآغاز این سوره، چنین اشارهای به نزدیک بودن قیامت، و دو نیم شدن ماه، میشود با آهنگیکه دل انسان را سخت به لرزه و تکان میاندازد. انسان قیامتی را انتظار میکشد که نزدیک گردیده است، و در باره معجزهای میاندیشدکه روی داده است، و رخدادهای قیامت را در سایه این رخداد بزرگ جهانیکه مخاطبان آن را با چنین آهنگ برانگیزندهای دیدهاند به تصـور درمیآورد و پیش چشم میدارد.
در باره موضوع نزدیک شدن قیامت، امام احمد روایت کرده است وگفته است: حسین از محمّد پسر مطوق، و او از ابوحازم، و ابوحازم از سهل پسـر سعد، روایت نموده است وگفته است: از پیغمبر خدا (ص) شنیدم میگفت:
(بُعثتُ أنا و السّاعة هکَذا). [2]
«من و قیامت اینگونه برانگیخته شدهایم«.
به انگشت شهادت و میانه خود اشاره فرمود. [3]
با وجود نزدیک بودن موعد هراسانگیز، و با وجود روی دادن رخداد جهانی اعجابانگیز، و وجود آیات و معجزاتیکه آنها را به شـکلهایگوناگون میدیدند، آن گونه دلها به سرکشی وستیزهگری ادامه میدادند، و بر گمـراهی پافشاری میکردند، و از تهدید و بیم قـیامت نمیترسیدند و متاثر نمیشدند، همـانطور از وقوع آیات و معجزات زیاد وکافی برای پندگرفتن و دست کشیدن از تکذیبکردن نیز متاثر نـمیشدند و متحول نمیگردیدند:
( وَإِنْ یَرَوْا آیَةً یُعْرِضُوا وَیَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ .وَکَذَّبُوا وَاتَّبَعُوا أَهْوَاءَهُمْ وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ .وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الأنْبَاءِ مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ .حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِی النُّذُرُ ).
و اگر مشرکان معجزه بزرگی را ببینند ازآن رویگردان میگردند (و بدان ایمان نمیآورند) و میگویند: جادوی گذرا و ناپایداری است. آنان تکذیب میکنند و به دنبال هواهای خویش میروند. هر کاری هم ثابت و ماندگار میماند (و هیچ چیز در جهان از میان نمیرود، و انسان جزا و سزای کردار بد و نیک خود را میبیند). اخباری که بتوانند موجب بیزاری (و دوری ایشان از گناهها و بدیها) شود به اندازه کافی برای آنان آمده است. (ای آیات) عبرتهای بسنده و اندرزهای رسائی هستند (که میتواند در روح و جـان شنوندگان و بینندگانی که آماده پذیرش حق و حقیقت باشند، اثر بگذارند) امّا برحذر داشتنها و بیم دادنهای( قرآنی برای افراد لجوج بیفائده است وبه حال آنان) سودی ندارد.
آنان رویگرداندند وگفتند: جادو شدهایم. ایشان آیه و معجزه خدا را در دو نیم شدن ماه میبینند. این دیدگاه ایشان با آیات قرآن است. ایشانگفتهاند: قرآن جادوی تاثیر گذاری است. این سخن ایشان بوده است هر وقت آیهای را دیدهاند، و هر زمانکه آیات متوالی پیاپی گردیده استگـفتهاند: قرآن جادوی همیشگی و مستمری است وگسیخته نمیشود. از این روی گرداندهاندکه در باره سرشت آیات و حقیقت آنها بیندیشند و پژوهشکنند. همچنین از دلالت و گواهیهای آیات روی میگرداند، و آیات وگواهیهای آنـها را تکذیب میکنند و دروغ میشمارند. این تکذیب و دروغ شمردن آیات به خاطر پیروی از هواها و هوسهایشان است نه اینکه به حجت و برهان استناد جویند و تکیهکنند، و نه اینکه در باره حق ثابت و استوار و پایداری بیندیشند و پژوهش کنند که در همه چیز این هستی پیرامونشان است.
(وَکُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ).
هر کاری هم ثابت و ماندگار میماند (و هیچ چیز در جهان از میان نمیرود، و انسان جزا و سزای کردار بد و نیک خود را میبیند).
هر چیزی در سراسر این جهان بزرگ در جای مناسب خود قرار دارد. هرکاری در مکان ثابت خود است، مکان ثابتی که تزلزل نـمیپذیرد و نابسامان نمیگردد. کار و بار این جهان هستی برثبات و استقرار استوار است، نه بر هوا و هوس متغیر و متحول، و نه بر مزاج تغییرپذیر و دگرگون شونده، یا بر تصادفگذرا و ناگهانی روی دهنده ... هر چیزی درجهان، در جای خود و در زمان خود است.ثبات و استقرار بر هر چیزی که در پیرامون آنان است حاکم و فرمانروا است، وثبات و استقرار در هر چیزی جلوه گر میآید: درگردش کرات، سنن و قوانین حیات، احـوال و اوضاعگیاهان و جانداران، و در ظواهر ثابت اشیاء و مواد ...نه تنها در اینها، بلکه ثبات و استقرار حاکم و فرمانروا است بر نظم و نظام وظائف اجسام و اعضاء ایشان، اجسام و اعضائیکه هیچگونه سلطه و قدرتی برآنها ندارند، و از هواها و هوسهایشان پیروی نمیکنند! در همان زمان که اینثبات و استقرار مـحیط برایشان و مسلط بر هر چیزی در پیرامونشان است، و پدیدار و نمودار در هر چیزی استکه از آنها اطلاع دارند یا ندارند، ناگهان میبینیمکه تنها آنانندکه پریشانند و هواها و هوسها آنان را جلب و جذب میکند!
(وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنَ الأنْبَاءِ مَا فِیهِ مُزْدَجَرٌ).
اخباری که بتوانند موجب بیزاری (و دوری ایشان از گناهها و بدیها) شود به اندازه کافی بـرای آنان آمده است.
مراد خبرهای معجزات جهانیای استکه یزدان سبحان آنها را در این قرآن برای ایشان بیان داشته است. و خبرهای تکذیبکنندگانی است که پیش از ایشـان زیستهاند و نقش زمینگشتهاند و به عذابهایگوناگون دچار آمدهاند. و همچنین مراد خبرهای آخرت استکه قرآن آنها را برای ایشان به تصویرکشیده است ... در همه اینها هم رادع و مانع دوری گزیدن و بیزاری جستن ازگناهان و بدیها وجود دارد برای کسیکه بخواهد خویشتن را از نابایستها و ناشایستها به دور دارد و از آنها دست بکشد. هـمچنین در همه اینها حکمت وکاربجائی یزدان است، حکمت وکاربجائیای که دلها را به تدبیر و تقدیر حکیمانه یزدان رهنمود و آشنا میگرداند. ولیکن دلهایکور و بینور برای دیدن آیات و معجزات بازنمیگردد، و از خبرها سود نمیبرد، و در برابر صدای بیمدهندگان پیاپی بیدار و هوشیار نمیشود:
) حِکْمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِی النُّذُرُ) .
)این آیات) عبرتهای بسنده و اندرزهای رسائی هستند (که میتوانند در روح و جان شنوندگان و بینندگانی که آماده پذیرش حق و حقیقت باشند، اثـر بگذارند) اما برحذر داشتنها و بیم دادنهای (قرآنی برای افراد لجوج بیفائده است و به حال آنان) سودی ندارد.
ایمان استکه عطیه یزدان برای دلی استکه جهت پذیرش ایمان آمادگی داشته باشد، و سزاوار و لائق همچون عطاء و خلعتی باشد.
در این حد و مرز تصویر رویگردانی ایشان از حق و حقیقت، و پافشاری آنان بر یاوهسرائی و باطل گرائی، و استفاده نکردن و سود نبردن از اخبار، و فائده چندانی نداشتن پندها و اندرزها با این چنین افرادی، به پیغمبر خدا (ص) رو میشود و خطاب میگرددکـه از آنـان روی بگرداند، و ایشان را به حال خود رهاگرداند تا میرسند به روزیکهگوش به بیم دادن از نزدیک شدن آن فرانمیدارند، و در حالیکه ماه دو نیم گردیده است و خبر از فرارسیدن آن روز میدهد، گوششان بدان بدهکار نیست:
(فَتَوَلَّ عَنْهُمْ یَوْمَ یَدْعُو الدَّاعِ إِلَى شَیْءٍ نُکُرٍ .خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ یَخْرُجُونَ مِنَ الأجْدَاثِ کَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ . مُهْطِعِینَ إِلَى الدَّاعِ یَقُولُ الْکَافِرُونَ هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ ).
بنا بـر این از ایشان روی بگردان. آن روزی (را خاطرنشان ساز) که فراخواننده (الهی برای گرد آمدن مردمان در محل حساب و کتاب قیامت ایشان را) بـه سوی چیز ناخوش آیندی فرا میخواند. با چشمانی فروهشته و به زیر انداخته (از شرمساری و خواری) از گورها بیرون میآیند (و به هر سو میروند و میدوند) انگار آنان ملخهای پراکندهاند (که در دستهها و گروههای نامنظم و بیهدف، راهی اینجا و آنجا میشوند). شتابان بـه سوی فراخواننده (الهی، اسـرافیل) میروند (و بدو مینگرند و چشم از او برنمیدارنـد). کـافران میگویند: امروز روز بسیار سخت و هراسانگیزی است.
این صحنهای از صحنههای آن روز است. هول و هراس و سختی و شدت آن با سایه روشنهای سراسر این سوره سازگار است، و هماهنگ است با هوشیار باش و بیدار باش که قیامت نزدیک است. این صحنهگذشته از اینها با خبر دادن از دو نیم شدن ماه، و با آهنگ موسیقی موجود در سراسر این سوره، همراه است.
«این صحنه دارای گامهای نزدیک و تند است. ولی با وجود سرعتیکه دارد ممتاز و پویا است. نشانهها و جنبشهای کاملی دارد. این دستهها وگروهها در یک لحظه از گورا سر برمیآورند. انگار آنان ملخهای پراکندهاند - صحنه ملخهای پراکنده معروف و معلوم است، و بـرای به تصویرکشیدن منظرهایکه نشان داده میشودکمک میکند - این دستهها وگروههای سر برآورده ازگورها به سبب خواری و ترس چشمانشان فرو هشته است. با سرعت به سوی فراخواننده سرعت میگیرند، فراخوانندهای که ایشان را به سوی کار شگفت و نـاخوشآیند و ناپسند سخت و شدیدی فرامیخواند، کاریکه با آن آشنائی و بدان اطمینان ندارند ... در لابلای این همایش وکـرنش و شتاب گرفتن، کافران میگویند:
(هَذَا یَوْمٌ عَسِرٌ) ٠
امروز روز بسیار سخت و هراسانگیزی است.
این سخن غمزده درماندهای است که با کار دشوار هراسانگیزی رویاروی میشود!» [4]
این روزی استکه نزدیک گردیده است. روزیکه آنان از آن روی میگرداندند، و آن را تکذیب میکردند و دروغ میشمردند. پس از آنـان روی بگردان و ایشان را به روزی واگذار که میآید. ایشان را به سرنوشت و فرجامشان در آن بسپار، آن سرنوشت و فرجامی که این چنین هراسانگیز و وحشتناک است!
*
پس از این آهنگ تند و سختیکه در سرآغاز ایـن سوره است، و بعد از صحنه غم افزائی کـه تکذیبکنندگان را در روز قیامت فرامیگیرد، روند قرآنـی به نشان دادن صحنههای عذاب و عقابی میپردازد که عملاً نسلهای تکذیبکننده قبل از ایشان را فرا گرفته است. محلهای نقش زمین و نابودگاههای ملتهائی را به تصویر میکشدکه پیش از اینان راه اینان را سپردهاند و کار اینان را کردهاند. نخست به قوم نوح میپرازد:
( کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ .فَدَعَا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ .فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ .وَفَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ .وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ .تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ .وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟ ) .
پیش از ایشان، قوم نوح، بنده ما (نوح) را تکذیب کردند (و دروغگویش نامیدند) و گفتند: دیوانـهای است و (از میان خردمندان) رانده شده است. تا آنجا که نوح پروردگار خود را به فریاد خواند (و عرض کرد:) پروردگارا! من شکست خوردهام پس مرا یاری و کمک فرما (و انتقام مرا از ایشان بگیر). پس درهای آسمان را با آب تند ریزان و فراوانی از هم گشودیم. (به گونهای که گوئی درهای آسمان همه باز شده و هر چه آب است فرو میبارد). و از زمین چشمهساران زیادی برجوشاندیم (به گونهای که گوئی تمام زمین یکپارچـه به چشمه تبدیل شده است) و آبها درهم آمیختند، برای اجرای فرمانی که (از جانب خدا صادر و) مقدر شده بود. و نوح را بر کشتی ساخته شده از تختهها و میخها، سوار کردیم. این کشتی تحت مراقبت و مواظبت ما حرکت میکرد، برای پاداش دادن به کسی که بدو ایمان آورده نشده بود و تصدیق نگشته بود (و نعمت وجود او کفران شده بود). ما این داستان را (که بیانگر غرق شدن کافران و نجات مومنان است) به عنوان درس عبرتی (در میان ملتها) باقی گذاردیم. آیا هیچ پند گیرندهای هست؟ آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من چگونه بوده است؟! (آیا واقعیت داشته است، و یا افسانه بوده است؟).
( کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ ).
پیش از ایشان، قوم نوح تکذیب کردهاند.
قوم نوح رسالت را و آیات و معجزات را تکذیب کردهاند.
(فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا ).
بنده ما را تکذیب کردهاند.
مراد نوح ( ع) است.
( وَقَالُوا مَجْنُونٌ ).
و گفتند: دیوانه است.
همانگونهکه قریشیان، ستمگرانه در باره محمّد (ص) چنین گفتند و او را به سنگسـار کردن تهدید نمــودند، و با تمسخر اذیت و آزارشکردند، و از او درخواستندکه دست از ایشان بردارد، و او را با پرخاش و درشتخوئی راندند.
(روَازْدُجِرَ) .
(از میان خردمندان) رانده شده است.
بجای اینکه خودشان از زشتیها و پلشتیها دست بکشند و به خود بیایند، نوح را از میان خود راندند و او را طرد کردند.
بدین هنگام نوح رو به خدای خود کرد، خدائیکه او را به عنوان پیغمبر فرستاده بود و به کار مهم تبلیغ مکلف ساخته بود. روی به خدای خود کرد تا بدو عرضکندکه کارش با قومش بهکجاکشیده است، و نتیجه تلاش و کوشش وکارش بهکجا رسیده است، و تاب و توانش بهکجا انجامیده است. نوح کار را به خدا حواله میدارد پس از آنکه تاب و توانی برایش نمانده است و تلاش وکوششی نیستکه آن را صرف نکند و به کار نگیرد، و دیگر برایش راه چارهای و قدرتی ماندگار نمانده است:
(فَدَعَا رَبَّهُ: أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ).
تا آنجا که نوح پروردگار خود را به فریاد خواند (و عرض کرد:) پروردگارا! من شکست خوردهام پس مرا یاری و کمک فرما (و انتقام مرا از ایشان بگیر(.
تاب و توانم نمانده است. تلاش وکوششم به پایان آمده است. قدرت و قوتم به انتهاء رسیده است. شکست خوردهام و سر درگم گشتهام.
(أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ ).
من شکست خوردهام پس مرا یاری و کمک فرما (و انتقام مرا از ایشان بگیر).
تو ای خداکمککن. یاری بده دعوت خود را. حق و حقیقت خود را مدد فرما. برنامه خود را نصرت و پیروزی عطاء کن. تو خودت کمک فرما،کار کمک و یاری کار تو است و بس.کار،کار تو است. دعوت، دعوت تو است. دیگر نقش من به پایان آمده است! هنوز این سخنان چنانکه بایدگفته نمیشود، و هنوز آن گونهکه باید پیغمبرکار را تسلیم صاحبکار بزرگوار توانا ننموده است، دست توانای چیره به ارابه هولناک خردکننده هستی اشاره میفرماید ... ارابه هستی چرخش طنینانداز و پرطمطراق خود را میآغازد:
(فَفَتَحْنَا أَبْوَابَ السَّمَاءِ بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ .وَفَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا فَالْتَقَى الْمَاءُ عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ ).
پس درهای آسمان را با آب تند ریزان و فراوانی از هم گشودیم. (به گونهای که گوئی درهای آسمان همه باز شده و هرچه آب است فرو میبارد). و از زمین چشمهساران زیادی برجوشاندیم (به گونهای که گوئی تمام زمین یکپارحه به چشـمه تبدیل شده است) و آبها درهم آمیختند، برای اجرای فرمانی که (از جانب خدا صادر و) مقدر شده بود.
این هم یک حرکت جهانی سترگ فراگیری استکه واژهها و عبارتهایگزیده آن را به تـصویر میکشد، و با نسبت دادن کار مستقیماً به یزدان دادار میآغازد:
«فَفَتَحْنَا » . پس بازکردیم و ازهم گشودیم.
خواننده قرآن دست خداوند توانا را احساس میکندکه دارد باز میکند:
«أَبْوَابَ السَّمَاءِ »٠ درهای آسمان را.
با اینگونه واژگان و اینگونه جمع.
« بِمَاءٍ مُنْهَمِرٍ »٠ با آب سخت ریزان و زیاد و فراوان.
آب فراوان و پیاپی ریزان ... با نیروی خودش و با حرکت خـودش:
(وَفَجَّرْنَا الأرْضَ عُیُونًا ).
و از زمین چشمهساران زیادی برجوشاندیم (به گونهای که گوئی تمام زمین یکپارچه به چشمه تبدیل شده است).
تعبیری استکه صحنهای از جوشش آب را به تصویر میکشد. انگار آب از تمــام زمین برمیجوشد و غلغل و قلقل میزند. انگار سراسر زمین چشمهها و چشمهسارها گردیده است.
آب بارنده از آسمان با آب جوشنده از زمین به هم رسیده است و به هم آمیخته است.
« عَلَى أَمْرٍ قَدْ قُدِرَ » ٠
(آبها درهم آمیختند) برای اجرای فرمانی که (از جانب خدا صادر و) مقدر شده بود.
آبهای اسمان و آبهای زمین درهم آمیختند برایکاری که مقدر و مقررگردیده بود. آبهای آسمان و زمین متحد و متفقگردیدند برای اینکار مقدر و فرمان مقرر. هر دوی آبهای آسمان و زمین فرمانبردار فرمان بودند، و قضا و قدر را پیاده کردند و تحقق بخشیدند. تا بدانجا که طوفانیگردید که موج میزد و فرامیگرفت، و سطح زمین را میپوشاند، وکثافات و ناپاکیهائی را درهم نوردیدکه سطح زمین را فراگرفته بود. پیغمبرکه از پاک شدن آنکثافات مایوس گردیده بود. در چارهسازی و چارهجوئی آن شکست خـورده بود. دست قدرتمند مهربان یزدان به سوی پیغمبری دراز گردید که پروردگارش را ایـنگونه به یاری و کمک طلبیده بود. همه جهان برای پاسخ بدین دعا به جنبش درآمد. این دست قدرتمند مهربان برای نجات و بزرگداشت پیغمبرش دراز گردید:
(وَحَمَلْنَاهُ عَلَى ذَاتِ أَلْوَاحٍ وَدُسُرٍ . تَجْرِی بِأَعْیُنِنَا جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ ).
نوح را بر کشتی ساخته شده از تختهها و میخها، سوار کردیم. این کشتی تحت مراقبت و مواظبت ما حرکت میکرد، برای پاداش دادن به کسی که بدو ایمان آورده نشده بود (و نعمت و جو او کفران شده بود).
از عبارت قرآن، بزرگیکشتی و سترگیکار آن، پیدا و هویدا است. اینکشتی دارای تختهها و میخها بوده است. ازتختهها ومیخها سخن میرود، ولی بزرگی و ارزش انها ذکر نمیشود. اینکشتی تحت عنایت و رعایت خدا حرکت میکرده است و زیر نظر او به پیش میرفته است:
(جَزَاءً لِمَنْ کَانَ کُفِرَ ).
برای پاداش دادن به کسی که بدو ایمان آورده نشده بود و تصدیق نگشته بود (و نعمت وجود او کفران شده بود).
کسی که انکار شده است و رانده گردیده است. این پاداشی استکه در برابر جفای آنگونه مردمان مراعات حالش میشود، و در برابر تمسخر و استهزاء ایشان تکریم میگردد و بزرگ داشته میشود. اندازه توان کسی به تصویرکشیده میشودکه در راه خدا شکست میخورد. آنکسیکه تاب و توان خود را بهکار میگیرد. سپس به سوی یزدان برمیگردد و کار و بار خود را بدو واگذار میکند و کار و بار دعوت را بدو میسپارد و درخواست مینمایدکه کمک و مددکند و دعوت را پیروز گرداند ... نیروهای بزرگ و سترگ و هراسانگیز جهان همه و همه بهکمک او میشتابد و به خدمت او درمـیآید و برای پیروزی او بهکار میپردازد. یزدان هم با جبروت و قدرتی که دارد در پشت سر این نیروها است وکمک و یاری میفرماید. روند قرآنی درکنار صحنه پیروزی شگفت و شگرف و کامل، و مستحق و قاطع و شامل، به دلهائی رو میکند که صحنه را مشاهده میکردهاند بهگونهایکه انگار آن را میدیدهاند. با پسوده پیروی، به دلها رو مـیکند، بدان امیدکه دلها متاثر شوند و پاسخ مثبت بدهند:
(وَلَقَدْ تَرَکْنَاهَا آیَةً فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟ (
ما این داستان را (که بیانگر غرق شدن کافران و نجات مومنان است) به عنوان درس عبرتی (در میان ملتها) باقی گذاردیم. آیا هیچ پندگیرندهای هست؟.
این رخداد را همراه با شرائط و ظروف معروف و مشهور آن به عنوان آیه و معجزهای بـرای نسلهای آینده برجای گذاشتهایم:
(فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟ (
آیا هیچ پندگیرندهای هست؟.
آیا هیچ پندگیرندهای هست متذکر بشود و عبرت بگیرد؟.. آنگاه پرسشی میشود تا دلها بیدارگردند و متوجه هول و هراس عذاب و صداقت و راستی پیغمبر بیم دهنده باشند:
(فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ؟).
آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من (در باره مخالفان) چگونه وبه چه منوالی بوده است؟!.
کار همانگونه شدکه قرآن آن را به تصویرکشیده است. عذاب بزرگ ویرانگری فرارسید. بیم و تهدیدی که بدین عذاب داده شده بود راست و درست درآمد. قرآن حاضر و آماده است. در دسترس است. ساده میتوان آن را فهمید.کششی دارد تا خوانده شود و وارسیگردد، و به تدبر و تفکرش بپـردازند. در قرآن کشش صدق و صداقت و آسانی و سادگی، و موافقت با فطرت،و به جـوشوخروش درانداختن سرشت است. شگفتیها و شگرفیهای قرآن به پایان نمیآید. باکـثرت مطالعه و تکرار قرائت آن،کهنه نمیشود. هر زمان دل قرآن را بررسی و وارسیکند و به تدبر و تفکرش بپردازد ازکاریکه میکند با توشه تازهای برمیگردد. نفس انسان هر زمان با قرآن انیس و مونس شود انس و الفتش با آن بیشتر و بیشتر میشود:
(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
ما قرآن را آسان ساختهایم، آیا پند پذیرنده و عبرت گیرندهای هست؟.
این پیروی استکه تکرار میگردد وبـهدنبال هر صحنهایکه به تصویرکشیده میشود ... روند قرآنی دل بشری را درکنار هـمچون پیـروی نگاه میدارد و آن را آهسته و آرام به پندگرفتن و اندیشیدن فرامـیخواند. ازدل مـیخـواهد پند بگیرد و بیندیشد هر زمانکه حلقهای ازحلقههای زنجیره عذاب دردناکی را بدو نشان میدهد که بر سر تکذیبکنندگان آمده است.
*
( کَذَّبَتْ عَادٌ فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ .إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ .تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ .فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ.وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟) .
قوم عاد(هم پیغمبر خود، هود را) تکذیبکردند. آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من به چهمنوالی بوده است؟! ما تندباد وحشتناک و سردی را در یک روز شومی که (هفت شب و هشت روز)ادامه داشت،برآنان وزان و روان کردیم. بادی که مردمان را از زمـین برمیداشت، به گونهای که گوئی تنههای درختان خرمائی هستندکه از جا کنده شده باشند.آیا عذابو عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من (درباره مخالفان) چگونه و به چه منوالی بوده است؟! ما قـرآن راساده وآسان ساختهایم،آیا پندپذیر و عبرتگیری هست؟.
این حلقه دوم، یا صحنه دوم ازصحنههای عذاب دادن شدید است. نابودگاهها و نقش زمین شدنهائی است که روند قرآنی بالای آن میایستد، بعد از آنکه بالای نابودگاهها و نقـش زمین شدنهای قوم نوح، یعنی نخستین هلاک شوندگان، ایستاده بود.
این صحنه را مـیآغازد با خبردادن از تکذیب قوم عاد. پیش ازاین که آیه و نشانه قدرت یزدان را به پایان برساند سـوال شگفتانگیزو هراسانگیزی را مطرح میکند:
(فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ؟).
آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من (درباره مخالفان) چگونه و به چه منوالی بوده است؟!.
عذابوعقاب من بعد از تکذیب قوم عاد چگونه بوده است؟ .. آنگاه پاسخ مـیدهد ... عذاب وعقاب آن گونه بوده استکه این وصف سریع هراسانگیز بیانگر آن است:
( إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ .تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ) .
ما تندباد وحشتناک و سردی را در یک روز شومی که (هفتشب وهشت روز)ادامه داشت، بر آنان وزان و روان کردیم. بادی که مردمان را از زمین برمیداشت، به گونهای که گوئی تنههای درختان خرمائی هستند که از جا کنده شده باشند.
باد صرصر، باد تند و سردی است. طنین واژگان نوع باد را به تصویر میزند. نحس: شوم. کدام نحس و شومی اسبکهگریبانگیر قومی بشود و سختتر و بدتر از چیزی باشدکه به قوم عاد رسیده است و یقه ایشان را گرفته است! باد ایشـان را برمیداشت و آنان را میکشید و ایشان را درهم میشکست. آنـان را رها میساخت، انگار که تنههای درختان خرما هستند، تنههائیکه از ریشه کنده شده باشند و درهم شـسته باشند!
صحنه وحشتناک و هراسانگیزی است. طوفان شدیدی است. بادی که به سوی قوم عاد وزان و روانگردیده است «این باد از لشکریان خدا است». این باد نیروئی از نیروهای این هستی است، نیروئی که یزدان آن را آفریده است. باد برابر قانون جهانیای حرکت میکند که خدا آن را برگزیده است. خدا باد را بر هرکسکه بخواهد چیره و مسلط میگرداند. باد راه خود را با آن قانون جهانی و همـگانی طی میکند، بدون اینکه میان خط سیر جهانی آن، و میان انجام وظیفه فردی آن، برخوردی پیش بیاید، انجام وظیفه فردیای که بدان دستور داده میشود برابر مشـیت و ارادهای که خـدا دارد، خدائیکه صاحب فرمان و صاحب قانون جهان او است و بس:
(فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ؟ ).
آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من (در باره مخالفان) چگونه و به چه منوالی بوده است ؟!
این بخش پس از نشان دادن صحنه، تکرار میشود، و خود صحنه جواب این سوال است.
آنگاه این حلقه با پیرو مکرریکه در این سوره برابر روش ویژه خود میآید خاتمه میپذیرد:
(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟ ).
ما قرآن را ساده و آسان ساختهایم، آیا پند پذیرنده و عبرتگیرندهای هست؟.
آنگاه قرآن به سوی صحنه بعدی در روند سخن و در روند تاریخی میرود:
( کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ .فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ .أَؤُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ .سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْکَذَّابُ الأشِرُ .إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ .وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ .فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ .فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ .إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ .وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ).
قوم ثمود نیز بیم دادنها و برحذرداشتنها (ی پیغمبر خود صالح) را تکذیب کردند و دروغش نامیدند. آنان گفتند: آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم که تنها (و بدون قوم و عشیره) هـم هست؟ در صورت پیروی از او، ما گمراه و دیوانه خواهیم بود. آیا از میان همه ما (افراد بزرگ و محترم و دانا و دارا) وحی بدو شده است؟! (نه، چنین نیست). بلکه او بسیار دروغگو و خودخواه است (و با تکبر و جاهطلبی میخواهد بر ما ریاست کند). فردا خواهند دانست که بسیار دروغگوی متکبر و خودخواه کیست. ما ماده شتر را برای امتحان ایشان خواهیم فرستاد، بنگر و ببین که چه میکنند و بر سر آنان چه میآید، و بسیار شکیبائی داشته باش (که خدا با تو است، و دستشان را از اذیت و آزارت کوتاه خواهد کرد). بـه آنان بگو که آب (چاهی که دارند، بـه فرمان خدا) میان ایشان و شتر تقسیم شده است (یک روز مال شما و یک روز متعلق به شتر است). نوبت هر کدام که باشد، بر سر آب میرود. قوم ثمود، یار خود (قدار پسر سالف) را صدا زدند (که بیا این شتر را بکش). او هم بیباکانه دست به کار شد و شتر را پی کرد. آیا عذاب و عقاب، و بیم دادنها و برحذرداشتنهای من به چه منوالی بوده است (و به چـه شکلی کافران را دربر گرفـته است؟!). ما بر آنان یک صدای سهمنـاک سر دادیم و ایشان همگی به صورت گیاه خشکی درآمدند که صاحب چهارپایان در آغل جمعآوری میکند. ما قرآن را (برای یادگیری) ساده و آسان نمودهایم. آیا پندپذیری و عبرت گیری هسـت؟.
ثمود قبیلهای بودکه از لحاظ نیرو و قدرت و سلطه و حکومت در جزیرةالعرب پس از قوم عاد بود ... قوم عاد درجنوب و قوم ثــمود در شمال میزیستند. قـوم ثمود بسان قوم عاد عذاب و عقاب و بیم دادنـها و برحذر داشتنها را تکذیبکردند و دروغ نامیدند، و به نابودگردیدن و نقش زمین شدن معلـوم و مشهور عاد در نواحی جزیرةالعرب اهمیت ندادند و بدان توجهی ننمودند.
(فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ؟ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ .أَألْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا ؟بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ ).
آنان گفـتند: آیا از انسانی از خودمان پیـروی کنیم که تـنها (و بـدون قـوم و عشیره) هم هست؟ در صورت پـیروی از او، ما گمراه و دیوانه خواهیم بود. آیا از میـان همه ما (افراد بزرگ و محترم و دانا و دارا) وحی بدو شده است؟! (نه! چنـین نـیست). بلکه او بسیار دروغگو و خودخواه است (و با تکبر و جاه طلـبی میخواهد بر ما ریاست کند).
این شهه مکرری استکه به سینههای تکذیب کنندگان در نسلـهای پیاپی وارد و داخل میگردد:
( أَألْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا ؟).
آیا از میـان ما (افراد بزرگ و محـترم و دانا و دارا) وحی بدو شده است؟!.
تکبر و خودبزرگبینی توخالی استکه به حقیقت دعوت نـمینگرد، بلکه به شـخص دعـوتکننده نگاه میکند:
(أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ ؟ ) .
آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم که تنـها (و بدون قوم و عشیره) هم هست؟!
چه عیبی دارد خدا از میان بندگانش یکی را برگزیند ... خدا بهتر میداندکه رسـالت خود را به چه کسی وامیگذارد ... و بدو ذکر را - یعنی وحی و رهنمودها و رهنمونهای تذکر و تدبری که در بر دارد - حواله میدارد. در اینگزینش بندهای از بندگان یزدانکه خدا خودش در او آمادگی و استعداد را سراغ دارد، چه عیب و کم وکاستی است، خدائی که آفریدگار انسانها و نازلکننده وحی است؟ این شبهه واهی و سستی است و جز بـه دلها و درونهای منحرف وکجرو راه پیدا نـمیکند، دلها و درونهای کسانی کـه نـمیخواهند بـه دعوت بنگرند تا حق و حقیقتی و صدق و صداقتی را ببینندکه در آن است. بلکه بـه دعوتکـننده مینگرند و خودشان را بزرگتر از آن ببینند که از فردی از افراد بشر پیروی بکنند، از ترس اینکه نکند در پیروی آنان از دعوت، فداکاری و از خودگذشتگی برای دعوتکننده باشد و مایه تـعظیم و تکریم دعـوتکننده گردد. در صورتیکه این گونه مردمان خودشان را بالاتر و والاتر از اقرار و اعتراف و تسلیم و پذیرش میدانند. این استکه به خودشـان میگویند:
( أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ ؟ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ ).
آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم که تنها (و بـدون قوم و عشـره) هم هست؟ در صورت پیروی از او . ما گمراه و دیوانه خواهیم بود.
یعنی اگر اینکار زشت و ناپسند از ما سر بزند، ما گمراه و دیوانه بشمـار میآییم! عجیبترین چیز این است که خود را گمــراه میدانند اگر از هدایت پیروی کنند! و خویشتن را دچار دیوانگیها - نه یک دیوانگی - میدانند اگر به زیر سایههای ایمان درآیند!
بدین خاطر استکه پیـغمـبر خود را متهم میسازند، پیغمبریکه یزدان او را برگزیده است تا ایشان را در راه حق و اعتدال رهنمود گرداند. او را به دروغگوئی و خودخواهی متهم میسازند:
( بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ ) ٠
بلکه او بسیار دروغگو و خودخواه است (و با تکبر و جاهطلبی میخواهد بر ما ریاست کند)
دروغگو است و بدو وحی نگردیده است. خودخواه و جاهطلب است. با حرص و آز زیادی میخواهد مکانت و منزلت به دست بیاورد!!.. این اتهامی استکه به هر دعوتکنندهای زدهاند. اتهام دعوتکننده این بوده است که او دعوت را پرده ای برای تحقق بخشیدن و پیاده کردن مقاصد و مصـالح خود میگرداند ... این ادعای کسانی بوده استکه کوردل هستند و بینش خود را از دست دادهاند، و انگیزههای دلها و درونها را درک و فهم نمیکنند.
در آن هنگامکه روند قرآنی به شـیوه داستانی خود ادامه میدهد و از داستانی سخن میگویدکه در تاریخ گذشته است، ناگهان رو میکند و انگار کار حاضر و آماده است، و رخدادها پیش آمده است و در جریان است. از چیزی سخن میگویدکه هرچـه زودتر روی میدهد، و از این چیزی که هرچه زودتر روی میدهد بیم میدهد و بدان تهدید میکند:
( سَیَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْکَذَّابُ الأشِرُ).
فردا خواهند دانست که بسیار دروغگوی متکبر و خودخواه کیست!.
فردا حقیقت را برایشان معلوم میدارد. آنان از وقوع چنین حقیقتی، رهائی و نجاتی ندارند. این حقیقت، پرده از بلای ویرانگر و خانمانسوز دروغگوی متکبر کنار میزند و آشکار و نمودارش میسازد!
( إِنَّا مُرْسِلُو النَّاقَةِ فِتْنَةً لَهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ .وَنَبِّئْهُمْ أَنَّ الْمَاءَ قِسْمَةٌ بَیْنَهُمْ کُلُّ شِرْبٍ مُحْتَضَرٌ).
مـا ماده شتر را برای امتحان ایشان خواهیم فرستاد. :بنگر و ببین که چه میکند و بر سر آنان چه میآید، و بسیار شکیبائی داشته باش (که خدا با تو است، و دستشان را از اذیت و آزارت کوتاه خواهد کرد). به آنان بگو که آب (چاهی که دارند، به فرمان خدا) میان ایشان و شتر تقسیم شده است (یک روز مال شما و یک روز متعلق به شتر است). نوبت هر کدام که باشد، بر سر آب میرود.
خـواننده این قرآن میایستد و چیزی را ورانداز مینماید و میپایدکه روی خـواهد داد، وقتی که خدا شتر را برای امتحان ایشان میفرستد، و آن شتر آزمونی میگرددکه حقیقت و مـاهیت آنان را معلوم میکند و نشان میدهد. پیغمبر - یعنی پیغمبر (ص) ایشان - میایستد و مینگرد تا چه بشود. به فرمان پروردگار باید شکیبائیکند و راجع بدیشان صبر پیش گیرد تا امتحانشان شروع گردد و به پایان بیاید. همراه آن پیغمبر (ص) تعلیمات و مقرراتی است ... آب در میان قبیله دو قسمت میشود. یک قسمت بدیشان میرسد، و یک قسمت بهره شتر است - قطعاً این شتر ماده، شتر ویژهای و دارای ویژگیهای معینی بوده است که این شتر را نشانه و معجزهای گردانیده است - یک روز شتر بر سـر این آب میآید و از آن استفاده مینماید، و یک روز آنان به سوی آن آب میروند و از آن استفاده میکنند. هم شتر و هم آنـان در روز مشخص خود از آب مینوشند و بس.
آنگاه روند قرآنی به شیوه داستانسرائی برمیگردد، و به روایت آنچه بعد از آن شده است و از ایشان سر زده است، میپردازد:
( فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ ).
قوم ثمود، یار خود (قدار پسر سالف) را صدا زدند (که بیا این شتر را بکش). او هم بیباکانه دست به کار شد و شتر را پی کرد.
یار ایشان یکی ازگروه مفسدان در شهر بود. آن مفسدانی که یزدان جهان در باره ایشان در سوره نمل فرموده است:
(وکان فی المدینة تسعة رهط یفسدون فی الأرض ولا یصلحون).
در آن شهر (که حجر نام داشت) نه گروهک بودند که در سرزمین (آنجا با آراء و تبلیغ و خرابکاری خود) تباهی میکردند و به اصلاح (حال خویش و جامعه) نمی پرداختند. (نمل/48)
این فرد همان کسی استکه یزدان جهان در باره او در ، سوره شمـس فرموده است:
)إذ انبعث أشقاها).
آن گاه که بدبختترین ایشـان برخاست و رفت (تا شتر را پی بکند). (شمس/12)
گویند: این شخص میخوارگیکرد و مستگردید تا دلیر شود و جرات پیدا کند کاری را بکند کـه میخواست بدان اقدام کند. این کار پی کردن شتری بود که خداوند آن را به عنوان معجزهای برای ایشان فرستاده بـود، ، پیغمـبرشان آنان را برحذر داشته بود از این که بدان آسیبی برسانند. چراکه اگر آسیبی بدان برسانند خداوند ایشان را به عذاب دردناکی گرفتار میسازد:
(فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ ).
قوم ثمود، یار خود (قدار پسر سالف) را صدا زدند (که بیا این شتر را بکش). او هم بیباکانه دست به کار شد ، شتر را پی کرد.
آزمایش به پایان آمد و بلا در رسید٠
(فَکَیْفَ کَانَ عَذَابِی وَنُذُرِ ؟) .
آیا عذاب و عقاب من، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای من به چه منوالی بوده است (و یه چه شکلی کافران را دربر گرفته است؟).
این پرسش جنبه شگفتزده کردن و به هراس انداختن را دارد. این پرسش وقتی مطرح استکه پس از بیم دادن و برحذر داشتن هنوز عذاب دامنگیرشان نگردیده است:
(إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ ).
ما بر آنان صدای سهمناک سر دادیم و ایشان همگی به صورت گیاه خشکی درامدند که صاحب چهارپایان در آغل جمعآوری میکند
قرآن این صدا را شرح و بسط نمیدهد. هرچند که در سوره «فصلت» این صدا را صاعقه مینامد:
)فإن أعرضوا فقل:أنذرتکم صاعقة مثل صاعقة عاد وثمود).
اگر (مشرکان مکه از پذیرش ایمان) رویگردان شدند، بگو: شما را از صاعقهای همچون صاعقه عاد و ثمود می ترسانم) . فصلّت/13)
چه بسا واژه صاعقه توصیف صدا بوده، و این صدا صدای صاعقه باشد. یا این که صاعقه اثری از آثار صدائی باشدکه نمیدانیم آن صدا را چهکسی و چه چیزی سر داده است.
به هر حال یک صدا بر سر آن قومکشیده شد. بر سرشان آورد آنچهکه آورد. کاری با آنان کردکه ایشان را بسان گیاه خشکی درآورد که صاحب چهارپایان در آغل جمع آوری میکنند:
(کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ ).
بسان گیاه خشکـی که صاحب چهارپایان در آغل جمع آوری مـیکند.
محتظر بهکسی میگویند که آغل و چهاردیواری برای حیوانات خود میسازد. او آغل و چهاردیواری را از چوبهای خشک تهیه میبیند و میسازد. آن قوم هم بسان آن چوبهای خشـک گردیدند، چوبهای خشک که خشک میگردد و درهم میشکند و تکه تکه و پرپر میشود. یا این که کسی که آغل و چهاردیواری برای چـهارپایان خود میسازد، گیاهان خشک را برای حیوانات خود جمع آوری میکند، و حیوانات او از آن شاخهها و گیاهان خشک میخورند. آن قوم بسان همچون چوبها و گیاهان خشک و پرپر درآمدند وقتی که آن یـک صدا را شنیدند!
صحنه دردناک هـراسانگیزی است. پاسخ خودبزرگبینی و تکبر را بیان میدارد. ناگهان خود بزرگبینان و متکبران بسانگیاهان خشکیده درمیآیند، گیاهان خشکیده بیارزشی همگون گیاهان خشکیده کسی که گیاهان را برای چهارپایانش گرد میآورد! در برابر این صحنه خشن هولناک، دلهایشان را به سوی قران برمیگرداند تا متذکر گردند و بیندیشند و به تدبر و تفکر بپردازند. قران برای تذکر و تدبر، ساده و آسان ساخته شده است:
(وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ).
مـا قرآن را آسان ساختهایـم. آیا پند پذیرنده و عبرتگیرندهای هست؟.
-پرده روی گیاهان خشک بـیارزش فرومیافتد. صحنهای از آن در چشـم باقی است، و در دل، از آن اثری برجا است. قرآن کسی را فرامیخوانـدکه پند میگیرد و میاندیشد ...
*
آنگاه پرده از حلقه تازه بعدی - به دنبال حلقه قبلی - در خط سیر تاریخ کنار میرود، حلقه تازهایکه آن هم در جزیرةالعرب روی داده است:
(کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ .إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِبًا إِلا آلَ لُوطٍ نَجَّیْنَاهُمْ بِسَحَرٍ .نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنَا کَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ .وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ .وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ .وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ .فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ .وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ).
قوم لوط نیر بیم دادنها و برحذرداشتنهای (پیغمبر خود لوط) را تکذیب کـردند. ما بر آنان تندبادی که ریگها را به حرکت درمیآورد گماشتیم (و همگان را هلاک ساختیم) جز خاندان و پیروان لوط را که ما سحرگاهان ایشان را نجات دادیـم (و از آن سرزمین بلازده رهائیشان بخشیدیم). این نعمتی بود از جانب ما (به آل لوط). ما اینگونه کسی را پاداش میدهیم که ،شکرگزار باشد. لوط ایشان را از گرفتار کردن و کیفر دادن ما بیم داد، ولی آنان بر شک و گمان خود نسبت به بیم دادنها و برحذرداشتنها افزودند و (بدانها باور نکردند و بیراهه رفتند). و با لوط در باره مهمانانش سخن گفتند (و از او خواستند آنان را در اختیار ایشان برای انجام کار منافی عفت بگذارد). ما چشمانشان را کور کردیم، (و بدیشان گفتیم:) بچشید عذاب و عقاب مرا، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای مرا. بامدادان عذاب پیاپی و کوبنده و پایدار به سراغ ایشان آ مد. پس بچشید عذاب و عقاب مرا، و بیم دادنها و برحذر داشتنهای مرا. ما قرآن را (برای یاد گرفتن) ساده و آسان نمودهایم، آیا پندپذیری و عبرت گیری هست؟.
داستان لوط به طور مشروح در موارد دیگری آمده است. مقصود از بیان آن در اینجا شرح و بسط آن نیست. بلکه مراد از آن درس عبرتی استکه از فرجام تکذیب کردن گرفته میشود. بیان میگردد که تکذیب کردن به عذاب دردناک گرفتار آمدن را در پی دارد. بدین خاطر داستان لوط با یاداوری چــیزی آغاز میگرددکه از ایشان سر زده است. آنچه از ایشان سر زده است تکذیب کردن و دروغ نامیدن بیم دادنها و برحذر داشتنها است:
(کَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ ).
قوم لوط نیز بیم دادنها و برحذرداشتنها(ی پیغمبر خود لوط) را تکدیب کردند.
به دنبال این اشاره، عذاب و عقاب وکیفری را توصیف میکندکه گریبانگیرشان گردیده است و بر سرشان آمده است.
(إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِبًا إِلا آلَ لُوطٍ نَجَّیْنَاهُمْ بِسَحَرٍ .نِعْمَةً مِنْ عِنْدِنَا کَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ ...).
ما بر آنان تندبادی که ریگها را یه حرکت درمیآورد گماشتیم (و همگان را هلاک ساختیم) جز خاندان و پیروان لوط را که ما سحرگاهان ایشان را نجات دادیم (و از آن سرزمین بلازده رهائیشان بخشیدیم). این نعمتی بود از جانب ما (به آل لوط). ما اینگونه کسی را پاداش میدهیم که شکرگزار باشد ... .
«حاصب»: بادی است که سنگریزهها را برمیدارد. در جاهای دیگری آمده است که یزدان جهان سنگهائی از گل به سویشان روانه کرد. واژه حاصب دارای طنین است. انگار فرو افتادن سنگ و برخورد آن با چیزی است. بیانگر شدت و حدّت و درشتی و پرخاشی است که با فضای صحنه مناسبت دارد. جز ال لوط - مگر همسرش - نجات نیافت. نجات ایشان نعمتی از سـوی یزدان به عنوان پاداش ایمانشان و سپاسگذاریشان بود...
(کَذَلِکَ نَجْزِی مَنْ شَکَرَ).
ما این گونه کسی را پاداش میدهیم که شکرگزار باشد.
سپاسگزار نعمت را نجات میدهیم و درگیر و دار مهلکهها و نابودگشتنها و ترسها و هراسها بدو نعـمـت میبخشیم.
هم اینک روند قرآنی دو سوی داسـتان را بیانکرده است: یک سوی آن تکذیبکردن، و دیگر سوی آن سخت گرفتار نبودن وکیفر دادن است. روند قرآنی برمیگردد و با اندک شرح و بسطی چیزی را ذکـر میکندکه میان این دو سو روی داده است ... این هم راهی از راههای سخنگفتن از داستان است، وقتیکه مراد بیان پیامهای مشخصی باشدکه در این ـ سیر و بدین روال گفته میشود. [5] این شرح و بسط عبارت است از:
(وَلَقَدْ أَنْذَرَهُمْ بَطْشَتَنَا فَتَمَارَوْا بِالنُّذُرِ .وَلَقَدْ رَاوَدُوهُ عَنْ ضَیْفِهِ فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ .وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ) .
لوط ایشان را از گرفتار کردن و کیفر دادن ما بیم داد. ولی آنان بر شک و گمان خود نسبت بـه بیم دادنها و برحذر داشتنها افزودند (و بدانها باور نکردند و بیراهه رفتند). و با لوط در باره مهمانانش سخن گفتند (و از او خواستند آنان را در اختیار ایشــان بـرای انجام کـار منافی عفت بگذارد). ما چشمانشان را کور کردیم، (و بدیشان گفتیم:) بچشید عذاب و عقاب مرا، و بیم دادنها و برحذرداشتنهای مرا. بامدادان عذاب پیاپی و کوبنده و پایدار به سراغ ایشان آمد.
از دیرباز لوط قوم خود را از فرجامکار زشت و پلشت هـمجنــس بازیای بیم داده بود که مرتکبش میشدند. ولی آنان بر شک وگمان خود نسبت به بیم دادنها و بـرحذر داشتنها افزودند و بدانها باور نکردند و بیراهه رفتند. با پیغمبرشان در این باره ستیز ورزیدند و به جدال پرداختند. فسق و فجور و بیشرمی انان بدانجا رسیدکه با خود او در باره تحویل مهمانانش بـدیشان سخنگفتند. مهمانان لوط فرشتگان بودند. قوم لوط ایشان را نوجوانان زیبائی گمان برده بودند. این بود آتش همـجنسبازی کثیف و پلید ایشان شعلهور گردید! به سوی لوط تاختند و بر او پریدند. میخواستند بـه مهمانانش تعدی و تجاوزکنند. دیگر نه بزرگمنشی کردند و نه خجالت کشیدند. بیباک از این بودند که حرمت پیغمـبرشان را نـمیگیرند، پیغمبری،که ایشان را از عاقبت این همـجنسبازی کثیف و پلید و ناسالم و نادرست برحذر داشته بود و بیم داده بود).
در این هنگام دست قدرت دخـالت کــرد، و فــرشتگان برای انجام وظیفهایکه بدیشان واگذار شده بود و به خاطر آن آمده بودند، به حرکت درآمدند.:
( فَطَمَسْنَا أَعْیُنَهُمْ).
ما چشمانشان را کور کردیم.
دیگر نهکســی را و نه چیزی را دیدند، و نتوانستند بر لوط بتازند و ببرند و مهمـانان او را نگاه دارند! اشاره کردن بهکورکردن چشمان ایشان، جز (در این مورد و آن هم اینگونه آشکار و روشن نیامده است. در جای دیگر آمده است:
(قالوا:یا لوط إنا رسل ربک لن یصلوا إلیک).
(فرشتگان بعد از اطلاع از پریشانـی» لوط و اصرار بزهکاران، به لوط) گفتند: ای لوط! مـا فرستادگان پروردگارت هستیم. (این زشتکاران) دستشان به تو نمیرسد (و نمیتوانند کوچکترین بلا و کمترین زیانی به تو برسانند).... (هود/1 ٨)
در اینجا ذکـر حالتی را افزوده است که ایشان را بازداشته است از اینکه بتوانند به لوط دسترسی پیدا کنند و زیان و ضرری بـرسانند. این حالت،کور شدن چشـمها است!
در همان حالکه روند قرآنی راه خود را در داستانسرائی ادامه میدهد، ناگهان به چیزی میپردازد که انگار حاضر و آماده و در جلو دیدگان است. ناگهان خطاب به عذابدیدگان و شکنجهشوندگان رو میکند و میگوید:
( فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُرِ).
پس بچشید عذاب و عقاب مرا، و بیم دادنها و برحذرداشتنهای مرا.
این همان عذاب و عقابی استکه از آن برحذر داشته میشدید، و این همان بیم دادنها و حذرداشتنهائی استکه در بارهاش به ستیز و جدال میپرداختید! کور شدن چشمها در شب بوده است ... شب را به انتظار بامدادی بسـر بردهاندکه خدا در آن مقدر و مقرر فرموده بود همگی آنانگرفتار آیند:
) وَلَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُکْرَةً عَذَابٌ مُسْتَقِرٌّ(.
بامدادان عذاب پپاپی و کوبنده و پایدار به سراغ ایشان آمد.
این همان عذابی استکه در روند قرآنی با شتاب از آن سخن رفته است. همان تندبادی استکه ریگها را به حرکت درآورده است و زمین را از لوث و از فساد آنان پاک گردانده است.
باز هم شیوه بیان و عرضهکردن تغییر میکند، ، صحنه را حاضر میآورد، آنگونهکه گوئی همین لحظه روی داده است. عذاب شوندگان فریاد زده میشوند در حالی که دارند عذاب میبینند:
(فَذُوقُوا عَذَابِی وَنُذُر ِ( .
(بدیشان گفتم:) پس بچشید عذاب و عقاب مرا، و بیم دادنها و برحذرداشتنهای مرا.
آنگاه پیرو مشهور و معهود، به دنبال صحنه خشن و ناگوار، درمیرسد:
«وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟ » ٠
ما قزآن را (برای یادگیری) ساده و آسان نمودهایم، آیا پندپذیری و عبرتگیری هست؟.
*
این حلقهها با حلقهایکه مربوط به خارج از جزیرةالعرب است، و با نابودگاه و نقش زمین شدنی از نابودگاهها و نقش زمین شدنهای مشهور و مذکور، به پایان میآید. این صحنه با اشاره سریع وگذرائـی خاتمه میپذیرد:
(وَلَقَدْ جَاءَ آلَ فِرْعَوْنَ النُّذُرُ . کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کُلِّهَا فَأَخَذْنَاهُمْ أَخْذَ عَزِیزٍ مُقْتَدِرٍ ).
بیدارباشها و هوشدارها (یکی پس از دیگری) به سراغ فرعونیان آمد. آنان همه آیات ما را تکذیب کردند، و ما هم ایشان را گرفتار کردیم و کیفر دادیم بسان گرفتار ساختن و کیفر دادن خدائی چیره و پیروز و قدرتمند و زبردست.
اینگونه داستان فرعون و فرعونیان از دو سو مختصر و کوتاه میشود: به سراغ فرعون و فرعونیان آمدن بیدارباشها و هوشدارهای پیاپی، و تکذیب کردن آنان آن بیدارباشها و هوشدارها و آیـاتی که پیغمبرشان برایشان آورده بود وگرفتار شدن آنان بعد از آن در دست خداوند چیره و پیروز و قدرتمند و زبردست ... اشاره به عزت و اقتدار یزدان دادار، سایه روشنهای شدت و حدت خود را در گرفتار ساختن و بـهکیفر رساندن را دارد. در آن اشارهای هم به اعتزاز و اقتدار فرعون بر ظلم کردن و ستم ورزیدن است. عزت باطل، ضائع گردیده است و هدر رفته است، و اقتدار خیالی سقوط کرده است و فرو افتاده است. خداوند او را و فرعونیان را گرفته است و به کیفرشان رسانده است، خداوندیکه واقعا با عزت و با اقتدار است و عزت او برقرار و قدرت او پایدار است. خداوند فرعون و فرعونیان را سخت فروگرفت، فروگرفتن شدیدیکه مناسبت داشت با ظلم و ستم و قدرتنمائی و تاخت و تاز و بگیر و ببندیکه به راه انداخته بود.
بر این حلقه واپسین، بر بالای نابودگاه و نقش زمین شدن فرعون قلدر و زورگو، پرده فرو میافتد ...
*
اینککه پرده فرو افتاده است بر روی واپسین صحنه از صحنههای عذاب و عقاب و تنبیهکردن وکیفر دادن، و تکذیبکنندگان حاضرند و میبینند و صـدای این صحنهها را احساس میکنند ... اینککه نقش زمین شدنها و نابودگاهها بر صفحه خیال ایشان پیاپی حاضر و ظاهر میشود، و بر احساس و شعورشان فشار وارد میآورد ... اینک خطاب را متوجه ایشان میکند، و آنان را از اینگونه نقش زمین شدنها و نابودگاهها برحذر میدارد، و ایشان را از چیزی میترساندکه بدتر سختتر از اینها است:
(أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولَئِکُمْ؟ أَمْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ فِی الزُّبُرِ ؟أَمْ یَقُولُونَ: نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ ؟سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ .بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ .إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ .یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ .إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ .وَمَا أَمْرُنَا إِلا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ .وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ .وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ .وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ ).
(ای قریشیان!) آیا کافران شما بهـتر از آنانی هستند که برایتان روایت کردیم. (مثل: قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، فرعون؟!). یا این که برای شما اماننامهای در کتابها (از سوی خدا) نازل شده است (مبنی بر این که کافرانتـان را عذاب نمیرسانیم؟!) یا ایـن که مـیگویند: ما جمعیت متحد و نیرومند شکستناپذیری هستیم و همدیگر را یاری میدهیم و از دشمنان خود انتقام میگیریم. جمعیت ایشان به زودی شکست میخورند و پشت میکنند و میگریزند. بلکه موعدشان قیامت است، و قیامت بلای آن عظیمتر و تلختر (از کشتن و اسارت این جهانی برای ایشان) است. قطعاً گناهکاران، گمراه و دیوانه و گرفتار آتشند. روزی داخل آتش، بر رخساره، روی زمین کشیده میشوند (و بدیشان گفته میشود:) بچشید لمس و پسـوده دوزخ را. ما هر چیزی را به انداره لازم و از روی حساب و نظام آفریدهایم. (نه تـنها اعمال ما از روی حکمت است، بلکه توام با نهایت قدرت است. چرا که) فرمان ما فرمانی بیش نیست، (و چنان با سرعت انجام میگیرد که انگار همسان با یک چشم برهم زدن، و) همانند یک نگاه سریع و باعجله است. ما اشخاص همچون شما را (در روزگاران پیشین) نابود و هلاک ساختهایم. آیا پند پذیرنده و عبرت گیرندهای هست؟! هر کاری را که کردهاید، در کتابها و نامههای اعمال (با دست فرشتگان مامور، ثبت و ضبط و) موجود است. هر کار کوچک و بزرگی (که در دنیا کردهاند، در دفاتر مخصوص) نوشته شده است.
این بیم دادن از عذاب دنیا و عذاب آخرت است. این بیم دادن هیچگونه شک و تردیدی در راستی و درستی آن نیست. هیچگونه راه گریزی و هیچگونه امید به فراری و رهائی از آن وجود ندارد. هیچگونه اشتباهی در حساب وکتاب اتفاق نـمیافتد. با هیچ گونه حیله و نیرنگی از سزا و جزا نمیتوانگریز زد!
این نقش زمین شدنها و مهلکههای تکذیبکنندگان پیشین است. چه چیزی شما را از همچون فرجام و سرنوشتی به دور میدارد؟
(أَکُفَّارُکُمْ خَیْرٌ مِنْ أُولَئِکُمْ ؟).
)ای قریشیان!) آیا کافران شما بهتر از آنانی هستند کـه برایتان روایت کردیم (مثل. قوم نوح، عاد، ثمود، لوط، فرعون؟ ).
امتیاز کفار شما بر آن کافران چیست؟
(أَمْ لَکُمْ بَرَاءَةٌ فِی الزُّبُرِ ).
یا این که برای شما اماننامهای در گناه! (از سوی خدا) نازل شده است (مبنی بـر این که کافرانتان را عذاب نمی رسانیم؟! )
آیا بر این اماننامه کتابهای آسمانی گواهی میدهند، این است که شما از پیامدها و پسامدهای) کفر ورزیدن و تکذیبکردن معاف میباشید!؟ . . نه این است و نه آن است. شما بهتر از آنان نیستید، و درکتابهای آسمانی اماننامهای برای شما وجود ندارد. در آنجا که قیامت است جز ملاقات فرجامی و رسیدن به سرنوشتی نیست که کافران پیش از شما بدانگرفتار میآیند بدان شکل و صورتیکه یزدان برای شما مقرر و مقدر میفرماید.
آن گاه روند قرآنی، خطاب بدیشان را پایان میدهد، و از آن به خطاب عام میپردازد. در این خطاب عام از کار و بارشان اظهار شگفت میکند:
( أَمْ یَقُولُونَ نَحْنُ جَمِیعٌ مُنْتَصِرٌ ) ٠
یا ایـن که میگویند: ما جمعیت متحد و نیرومند شکستناپذیری هستیم و همدیگر را یاری میدهیم و از دشمنان خود انتقام میگیریم.
این سخن را وفتی میگویندکه جمعیت خود را میبینند و قدرت و قوتشان آنان را به شگفت میآورد. از این همایش و اتحاد خود مغرور میشوند وگول میخورند و میگویند: قطعا ما پیروزیم و هیچکسی نمیتواند ما را شکـست بدهد و بر ما چیره بشود.
در اینجا است بدیشان اعلام و اعلان میدارد، اعلام و اعلانیکه در همه جا میپیچد و قاطعانه است و کار را یکسره میسازد:
(سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ) .
جمعیت ایشان به زودی شکست میخورند و پشت میکنند و میگریزند.
همایش و اتحادشان ایشان را مـصون و محفوظ نمیدارد. قدرت و قوتشان یاری و کمکشان نمیکند ... آن کسی که بدیشان چنین اعلام و اعـلان میدارد خداوگار توانا و چیره بر همگان و همهکار است. این چنین بوده است و روی داده است، و قطعاً هم این چنین خواهد بود و روی خواهد داد!
بخاری در سخنیکه به ابـن عباس نسبت میدهد میگوید: پیغمبر (ص) فرمود بدان گاه که در خیمهای بودکه روز بدر برایش زده بودند:
( أنشدک عهدک ووعدک اللهم إن شئت لم تعبد بعد الیوم فی الأرض أبدا ).
(خداوندا تو را به عهدت و به وعدهات قسـم مـیدهم. خدایا اگر خواستهای که پس از امروز در زمین هرگـز پرستیده نشوی ... ).
پس ابوبکر (رض) دستش را گرفت و عرضکرد: ای فرستاده خدا این بس تو راکه بر پروردگارت الحاح و اصرارکردی!.. پس پیغمبر (ص) بیرون رفت و به سوی زره خود پرید و آن را به تن کرد وگفت:
(سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ) .
جمعیت ایشان به زودی شکست میخورند و پشت میکنند و میگریزند.
در روایتیکه ابن ابی حاتم به عکرمه نسبت میدهد، میگوید: وقتیکه این آیه نازل شد:
(سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ) .
عمر گفت: کدام جمعیت شکست میخورد؟ کدام جمعیت چیره میشود؟ . . عمر گفته است: وقتیکه روز بدر فرا رسید پیغمبر خدا (ص) را دیدم به سوی زره میپرد و آن را به تن میکند و میفرماید:
(سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ ) .
همان روز تفسیر این آیه را فهمیدم!
این تازه شکست دنیا بود، ولیکن این واپسین شکست نیست. این شکست شدیدترین و سختترین شکست نیست. روند قرآن در اینجا از ذکـر شکست بازمیایستد تا شکست دیگری را بیان دارد:
( بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَالسَّاعَةُ أَدْهَى وَأَمَرُّ ).
بلکه موعدشان قیامت است، و قیامت بلای عظیمتر و تلختر (از کشتن و اسارت این جهانی برای ایشان) ا ست .
قیامت بلای عظیمتر و تلختر از هر عذابی استکه در این کره زمین دیدهاند یا این که میبینند. قیامت بلای عظیمتر و تلختر از هر صحنهای استکه دیدهاند و در آنچه گذشت ترسیم گردیده است. از قبیل: طوفان، باد تند و سرد صرصر، صاعقه.طوفان شن، گرفتار آمدن فرعون و فرعونیان به عذاب خداوند چیره و توانا و شکوهمند!
شرح و بسط نفرموده است چگـونه قیامت بلای عظیمتر و تلختری است. در صحنه خشنی از صحنههای قیامت این امر را تا اندازهای بازگو کرده است:
( إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَسُعُرٍ . یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ). قطعاً گناهکاران، گمراه و دیوانه و گرفتار آتشند. روزی داخل آتش، بر رخساره روی زمین کشیده میشوند (و بدیشان گفته میشود ) بـچشید لمس و پسوده دوزخ را .
درگمراهی و ضلالتی خواهند بودکه مـزدها و جانها را عذاب میدهد. در آتش سراپا شعلـهای خواهند بـود که پوستها و بدنها را داغ میکند ... این عذاب مقابل چیزی استکه ایشان و امثال ایـشان قبلاً میگفتند:
( أبشرا منا واحدا نتبعه ؟ إنا إذا لفی ضلال وسعر ) ٠
آیا از انسانی از خودمان پیروی کنیم که تنها (و بدون قوم و عشیره) هم هست؟ در صورت پیروی از او، ما گمراه و دیوانه خواهیم بود.
تا بدانند گمراهیکجا خواهد بود و آتـش سراپا شعله کجا خـواهد بود. [6]
آنان در آتش با درشتی و تحقیر بر رخساره کشیده میشوند. این هم مقابل افتخار به قوت و قدرتی است که داشتهاند و تکبری استکه می ورزیدهاند. با شکنجه روانی بر عذابشان افزوده میشود، عذابیکه انگار همین لحظه آماده است و گوشها آن را میشنوند و چشمها آن را میبینند:
( ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ ).
بچشید لمس و پسوده دوزخ را.
*
قرآن مجید در سایه این صحنه هراسانگیز تکاندهنده، روی سخن را به جملگی مردمان به طور عام و بدان قوم به طور خاص، میکند، تا حقیقت با و قدر یزدان و حکمت و تدبیر او را به دلهایشان بیندازد و استوار و پایدارش سازد.
اینگرفتار کردن در دنیا است، و این عذاب در آخرت است. رسالتهائیکه بتش از اینها بوده است و بیدارباشها و هوشدار باشهائی که شده است، قرآن و همه کتابهای آسمانی، و هر چیزیکه پیرامون همه اینها بوده است، از قبیل: آفریدن و هستی یافتن و اداره جهان هستی، همه اینها، و هر چیزکوچک و بزرگیکه با قضا و قدر یزدان آفریده شده است. با قصد و هدف اداره میشود، و با حکمت و کار به جائی رو به راه میگردد. هیچ چیزی ناسنجیده نیست. هیچ چیزی بیهوده نیست. هیچ چـیزی از روی تصادف سر از گریبان عـدم برنیاورده است. هیچ چیزی ناگهـانی برنجوشیده است و پدیدار نگردیده است:
( إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ) ٠
ما هر چیزی را به اندازه لازم و از روی حساب و نظام آفریدهایم.
هرچیزی را ... هرچیزکوچکی و هر چیز بزرگی را. هر چیزگویائی و هر چیز ساکتی را. هر چیز متحرکی و هر چیز ساکنی را. هر چیزگذشتهای و هر چیز حاضری را. هر معلومی و هر مجهولی را. همه چیز را ... به اندازه لازم آفریدهایم ...
هر چیزی را به اندازه لازم آفریدهایم، اندازهای که حقیقت آن چیز را مشخص میدارد، صفت آن چیز را معین میکند، مقدار آن را مشخص میسازد، زمان آن را معین مـیدارد، مکـان آن را مشـخص مـینماید، ارتباط آن را با سـائر چیزهای پـیرامـون آن معین میسازد، و تاثیر آن را در هستی این جـهان معلوم مینـماید.
این نص کوتاه و اندک قرآنی، به حقیقت بزرگ و سترگ و فراگیری اشاره میکند. مصداق این حقیقت، سراسر این جهان هستی است. حقیقتی استکه دل آن را به تمام وکمال درک میکند وقتی با این جهان هستی روبرو میگردد، و با آن همآوا و همنوا میشود، و بدان پاسخ میگوید، و از آن دریافت میدارد و میشنود، و احساس میکندکه این جهان هستی آفریده هماهنگی است و دارای سنجش دقیقی و ظریفی است. هر چیزی در این جهان هستی به اندازه لازم است، به اندازهایکه این هماهنـگی و سنجش مطلق را محقق میسازد و پیاده میکند. هماهنگی و سنجشی که پرتو آن یکسره به دل میافتد وقتیکه با این جهان هستی روبرو میگردد. آنگـاه پژوهش و دیدن و آزمودن، از درک و فهـم این حقیقـت، به اندازه لازم هر چیزی در جهان پی میبرد، آن اندازه لازمی که وسائل و ابزار بشری به کشف آن نائل میآید، و عقل و خرد آدمی توان درک و فهم آن را دارد، و فطرت بدان آگاهی پیدا میکند، بدان اندازه که صدای هماهنگی جهان با سرشت میآمیزد، و سروش آن بهگوش جان آواز همنوائـی و همآوائی میخواند. خود فطرت تکهای از این جـهان آفریده هماهنگ است، و هر چیزی در جهان به اندازه لازم آفریده شده است و به هستی گسیل گردیده است.
دانش نوین به گوشههائی از این حقیقت دسترسی پیدا کرده است، بدان اندازه که با وسائل و ابزاریکه دارد به درک و فهم این حقیقت میتواند دستیابی پیدا کند ... دانش نوین از روی هماهنگی میان فاصلههای ستارگان و سیارگان و حجم و توده و جاذبهایکه میان آنها است به جائی رسیده است که دانشمندان میتوانند موقعیت ستارگان و سیارگان را مشخصکنندکه هنوز آنها را ندیدهاند. امّا هماهنگی، مقتضی بودن آنها در جایگاههائی است که دانشمندان مشخص میکنند. همین وجود آنها در موقعیت خود استکه ظواهر معینی را در حرکت سیارگانیکه آنها را رصد میکنند و میپایند، تفسیر میکند ... سپس همان میشودکه فرضکردهاند و در نظرگرفتهانـد. محقق شدن فرضیه و نظریه دانشمندان بیانگر دقت بینهایت در تقسیم این ستارگان و ستارگان درگستره فراخ و شگفتانگیز فضا است، آن هم با نسبتهای مقرر و معینیکه در میان آنها است و خلل نمیپذیرد و آشفتگی نمیشناسد!
دانش نوین تا بدانجا هماهنگی را در قرارگرفتن این زمینی که بر روی آن زندگی میکنیم تشخیص داده است، هماهنگیای که باید باشد تا زمین شایسته و بایسته نوعی حیات باشدکه خدا در زمین مقرر و مقدر فرموده است،که اگر در نسبتی از نسبتهای موجودی که در میان ستارگان و سیارگان است، کمترین خللی رخ دهد، موجب نابودی حیات به طورکلی بر روی زمین میگردد، یا اینکه اصلاً اجازه نمیدهد حیاتی بر روی زمین شکل بگیرد و پدیدار بشود. حجم این زمین، توده آن، دوری زمین از خورشید، توده خورشید، درجه حرارت خورشید، میل محـوری زمین بدین اندازهایکه هست،گردش زمین به دور خود و به دور خـورشید، دوری ماه از زمین، حجم ماه، توده ماه، تقسیم آب و خشکی در زمین، و هزاران نسبت از این نسبتهاییکه مقرر و مـعین است وکاملاً سنجیده و حساب شده است، اگر در هریک از این نسبتها خللی ایجادگردد همه چیز متغیر و دگرگون میشود، و همین یک خلل، پایانبخش عمر این حیات بر این زمین میگردد!
دانش نوین به درک هماهنگی موجود در میان تعداد زیادی از ضوابط و قواعدی نـائل گردیده است که حیات را نگاه میدارند و مایه ادامه حیات میگردند، و میان جانداران و محیط و شرایط پیرامونشان همآوائی برقرار میکنند، و ابن یکی را با آن یکـی همنوا میسازند ... تا بدانجاکه اندیشهای به انسان در باره آن حقیقت ژرف بزرگی عطاء میکنندکه این آیه بدان اشارت دارد. نسبت میان عوامل حیات و ماندگاری و میان عوامل مرگ و نابودی در محیط زندگی و در سرشت جانداران، پیوسته محفوظ است بدان اندازه که به پیدایش حیات و ماندن و ادامه آن اجازه میدهد. در عین حال انتشار حیات را تا بدانجا محدود میسازد که شرائط و ظروف آماده و لازم برای جانداران، کافی و بسنده نباشد، و در وقتی از اوقات نتوانند هـمزیستی و زندگانی بکنند!
شاید مفید باشد اشاره گذرائـی به گـوشهای از این هماهنگی موجـود در ارتباطهای برخی از جانداران با برخی دیگر داشته باشیم. هرچند که تا اندازهای مفصل در سورههای دیگر به هماهنگی موجود در بنیاد ساختار جهان، و موجود در شرائط و ظروف کره زمین، اشاره کردهایم ... [7]
«پرندگان شکاریای که از پرندگان کوچک تغذیه میکنند تعدادشانکم است، زیرا تخمهای اندکی و جوجههای کمی دارند. گذشته از این، جز در مکانهای ویژه محدودی زندگی نمیکنند. در مقابل این امور، عمر زیادی دارند. اگر با این عمر زیادی که دارند جوجههای زیادی هم میداشتند و در هر جائی هم میتوانستند به زندگی ادامه دهند، همه پرندگانکوحک را از میان میبردند، هر اندازه هم زیاد بودند و زیاد جـوجه میداشتند. یا دست کم تعداد پرندگان کوچککم میشد، تعدادیکه به جای خود و در نقشیکه بر عهده دارند، وجودشان برای خوراک پرندگان شکـاری و همچنین برای خوراک آمیزادگان، و در نقشهای دیگری و در انجام وظائف دیگریکه در اینکره زمین بر عهده دارند، ضروری است!
(بغاث الطیر أکثرها فراخا وأم الصقر مقلات نزور).
«پرندگان کوچک جوجههایشان بیشتر است، و شاهین مادر دارای یک جوجه است یا جوجههای کمی دارد». این هم به خاطر فلسفه و حکمتی استکه خدا مقدر و مقرر فرموده است همانگونهکه دیدیم، تا تعادل عوامل ماندن و عوامل نماندن در میان پرندگان شکاری و پرندگانکوچک به هم نخورد!
مگس میلیونها تخمک میگذارد، ولیکن مگس جز دو هفـته نمیماند. اگر مگس چند سال عمر میداشت، و با این نسبت تخمریزی میکرد، مگسها روی زمین را با زادههای خود میپوشاندند، و زندگی نژادهای بسیاری - و نخستین آنـها انسان - بر روی زمین غیرممکن میگردید. امّا چرخ ارابه هماهنگی عیب پیدا نمیکند و خلل نمیپذیرد، چرخی که زمام آن در دست قدرتی استکه این جهان را اداره میکند و امـور آن را میگرداند. این دست قدرت میان فراوانی نسل و زادهها و میان کوتاهی عمر توازن و همآوائی برقرار فرموده است. درنتیجه همین استکه میبینیم!
میکروبها -که از همه موجودات زنده تعدادشان بیشتر، و تکثیر و تولیدشان زیادتر، و بلای زیادتری میرسانند - همچـنین از همه زندهها مقاومت و ماندگاری آنها ضعیفتر و ناچیزتر و عمر آنـها کمتر است. میلیونها میلیون از آنها در برابر سرما، و بر اثر گرما، و در مقابل نور، و به سبب اسیدهای معده، و پادتنهای خونی، و توسط عوامل زیاد دیگری میمیرند. میکروبها جز بر تعداد محدودی از حیوانات و انسانها چیره نمیگردند. اگر میکروبها مقاومت نیرومندانهای یا عـمر طولانی داشتند، حیات و زندهها را نابود میکردند و درهم میکوبیدند.
هر جانداری و جانوری از جانداران و جانوران، مجهز به اسلحهای استکه با آن از یورشهای دشمنانش خود را محفوظ میدارد و بر خطر نیستی غالب میآید. این اسلحهها مختلف و متنوع است. گاهی شماره زیاد، اسلحه بشمار میآید. و زمانی نیروی تاخت و تاز، اسلحه است. میان این دو، اسلحههای گوناگون و جوراجور است ...
مارهایکوچک مجهز به زهر یا به سـرعتگریز از دشمنانشان هستند. اژدهاها و مارهای بزرگ مجهز به نیروی عضلهها و اندامها میباشند. این است که مار سمّی در میانشان کم است!
جعلها -کهکم حیله وکم چاره اند - مجهز به ماده گزنده بدبوی زشتی هستند. هرکسکه به جعلها دست بزند این بوی بد و پلشت را به مشام او میرسانند، تا بدین وسیله خود را از دشمنان در امان بدارند!
آهوها مجهز به سرعت دویدن و پریدن هستند. شیرها مجهز به نیروی حمله و شکارند!
بـه همین منوال و روال، هر جاندار و جانوری از جانداران و جانوران، کوچک باشند یا بزرگ، مجهز به اسلحهای یا اسلحههائی برای ادامه حیات خود هستند!
همچنین هر جانداری و هر جانوری از جـانداران و جانوران مجهز به ویژگیها و وسایلی استکه توسط آنها به خوراک خود دسترسی و دستیابی پیدا میکند، و از این نوع غذا با چنین طعم و رنگی باکمک آنها بهرهمند میگردد و سود میبرد ... انسان، حیوان، پرنده، و پائینترین رده انواع و اقسام جانداران و جانوران، همسان برخوردار از ویژگیهای راهکارهای زندگی ویژه خود هســتند ... تخمک یا اوول بعد از تلقیح با سلول نرینه یا اسپرماتوزوئید، به جدار رحم میچسبد. موجود پرخوری است و خاصیت پرخوری دارد. جدار رحم پیرامون خود را پاره میکند، و آن را به حوضچهای از خون مناسب برای مکیدن و رشد خود تبدیل میسازد. طناب نافی که جنین را به مادرش مرتبط میسازد تا از راه آن از مادرش تغذیه بکند تا آن زمانکه وضع و حالش به تمام وکمال میرسد. در تشکیل آن طناب ناف مراعات گردیده است و درنظر داشته شده است هرآنچه این بند ناف برای آن ساخته شده است، بدون اینکهکار به درازا بکشد و طـول کشیدن موجب تخمیر و ترشیدگی غذا در آن لوله بشود، و بدون اینکهکار با سرعت بیشتر از حد معمول انجام گیرد، و با شتاب غذا بهکودک برسد، شتابیکه چه بسا بدو اذیت و آزار برساند». [8]
«پستان در پایان زمان حمل و سرآغاز وضع حمل، مایع سفید رنگ مائل به زردی را ترشح میکند. ازکار شگرف یزدان این استکه این مایع فراهم آمده است از مواد شیمیائی مذابی که کودک را از سرایت بیماریها محفوظ میدارد. در روز دوم تولد، شیر شروع به تشکیل شدن میکند. در پرتو تدبیر و تقدیر ادارهکننده بزرگوار جهان مقدار شیریکه پستان ترشح میکند روز به روز بیشتر و بیشتر میگردد، تا بعد از یک سال به حدود دو کیلو و نیم در روز میرسد. در صورتیکه مقدار آن در روزهای نخستین بیش از چند اوقیه [9]نیست. اعجاز تنها درکمیت و مقدار شیری نیستکه برابر رشد و نمو کودک فـزونی میگیرد و افزایش مییابد. بلکه ترکیب شیر نیز تغییر میکند و مواد سازندهاش دگرگون میشود و متمرکز میگردد و غلظت پیدا میکند. شیر در اول امر تقریباً آب است و مقداری از مواد نشاستهای و مواد قندی آمیزه آن است. سپس مواد تشکیلدهنده شیر متمرکز میشود و غلظت پیدا میکند و نسبت مواد نشاستهای و مواد قندی و چربی اندک اندک بالا میرود و مرحله به مرحله افزوده میشود. بلکه روز به روز این مواد افزایش مییابند بدانگونهکه با بافتها و دستگاههای رشد و نمو مستمر کودک همـگام و همراه میشوند». [10]
دنبالکردن و پژوهش نمودن دستگاههای مختلف پیکره انسان، و وظائف و تکالیف آنها، و شیوه عملکرد آنها، و نقش هریک از آنها در محافظت حیات خود و صحت خود ... پرده از شگفتیها و شگرفیهای دقت تقدیر و کمال تدبیر برمیدارد. و دست یزدان را بـه ما نشان میدهدکه داردکار هر فردی، بلکهکار هر عضوی را، و بلکهکار هر سلولی از سلولهای بدن را رو به راه میکند و آن را میگرداند و میچرخاند، و چشم خدا ناظر آن است و آن را میپاید و از آن محافظت و مراقبت مینماید. ما هرگز در اینجا نمیتوانیم این عجائب و غرائب را شرح و بسط دهیم. پس به اشاره گذرائی بسنده میکنیم، اشاره گذرائی به تقدیر دقیق و تدبیر ظریفی که در دستگاهی از این دستگاهها بهکار رفته است. به دستگاه غدد درونریز اشاره گذرائی میکنیم «آن کارگاههای شیمیائی کوچکیکه به جسم با اعطاء ترکیبات شیمیائی ضروری کمک میکنند و یاری میرسانند. این کارگاههای شیمیائی کوچک آن اندازه نیرومند هستندکه یک جزء از هزار بیلیون جزء یک غده آثار مهم و بزرگی را در بدن انسان پدید میآورد. غده ها آن اندازه مرتب و منظم هستندکه تـرشح هر غدهای ترشح غده دیگری را تکمـیل میکند. آنچه از این ترشحات شناخته شده است این استکه ترشحات غـدهها ترکیب پیچیده و دشواری دارد، پـیچیده و دشواری که سرسامآور و هراسانگیز است. همچنین هرگونه خللیکه در ترشحات غدهها صـورت بگیرد باعث تلف شدن همگانی در جسم میشود، تلف شدنی که به مرز خطر میرسد، زمانیکه این خلل مدت کوتاهی هم ادامه داشته باشد». [11]
حیوانات دستگاههای بدنشان با اختلاف انواع آنها و محیطهای آنها و شرائط و ظروف زندگیشان، اختلاف پیدا میکند ...
«شیرها و ببرها وگرگها وکفتارها، و هرگونه جاندار شکاریایکه در بیابان زندگی میکنند، و غذائی برایشان یافته نمیشود مگر موجوداتی که با یورش بردن بر آنها و چیره شدن بر آنها و شکـارشان میسر میگردد، دهانشان با نابهای برنده، و دندانهای جلو تیز، و دندانهای آسیاب سفت، مجهز گردیده است. از آنجا که در یورش بردن از عضلات خود باید استفاده بکنند، پاهایشان عضلات قوی دارد، و پاهایشان مسلح به ناخنها و چنگالهای تیز است، و معدههایشان دارای اسیدها و آنزیمهائی استکه گوشتها و استخوانها را هضم میگرداند». [12]
و امّا حیوانات نشخوارکننده اهلیکه در علفزارهـا به چرا میپردازند، چیـزهائی که بدانها مجهز هستند گوناگون و جوراجور است ...
«دستگاه های هاضمه آنها به گونهای طـرحریزی و ساخته شده است که متناسب با محیط زیست باشد. دهانهای تا اندازهای گشاد دارند که فاقد نابهای نیرومند و دندانهای آسیاب سفت است. در عوض این امر دارای دندانهای تیز و برنده است. حیوانات اهلی گیاهان خشک وگیاهان سبز را با سرعت میچرند و میخورند، و همچنین یکباره میبلعند. تا برای آنـها ممکنگردد خدماتی را به انسانها بنمایندکه برای ادای آنها آفریده شدهاند. عنایت آفریدگار برای این قسم از آفریدهها شگفتانگیزترین دستگاههای هاضمه را ساخته است. خوراکیکه حیوانات اهلی میخورند وارد «سیرابی» میگردد. سیرابی انبار غذا است. وقتی که کار روزانه حیوان به پایان آمد و به استراحت پـرداخت، خوراک از سیرابی به جائی برمیگرددکه تو خالی است و «نگاری» نام دارد. سپس خوراک از راه مری به دهان برمیگردد. دیگر باره غذا خوب جویده میشود. سپس به مکان توخالی سومی که «هزارلا» نام دارد فرستاده میشود. سپس از آنجا به مکان توخالی چهارمی برمیگردد که «شیردان»گفته میشود. همه این عملیات دور و دراز [13] برای حـمایت و حفاظت از حیوان صورت میپذیرد. چراکه حیوانات اهلی اغلب در علفزارها مورد حمله درندگان قرار میگیرند. پس لازم است این گونه حیوانات با سرعت غذای خـود را فراهم آورند و خود را پنهان دارند. دانش میگوید: کار نشخوار ضروری، و بلکه حیاتی است. زیـرا گیاهان با دشواری هضم میگردند، چون دارای سلولزی هستند که همه سلولهایگیاهـان را میپوشاند. حیوانات برای هضم غذا به زمان درازی نیاز دارند. اگر حیوانات نشخوار نمیکردند، و در معده آنها انبار ویژهای نـبود، وقت زیادی برای چریدن در علفزار لازم داشتند. چه بسا تمام روز لازم بود حیوانات بچرند، بدون اینکه مقدار غذای ضروری را تهیه و فراهم بکنند. عضلهها را نیز در عملیات چریدن و جویدن خسته و درمانده میکردند. امّا با سرعت خوردن، سپس انبارکردن، آن گاه پس از اندک تجزیه غذا را به دهان برگرداندن و جویدن و آسیابکردن و بلعیدن، همه هدفهای حیوانات را از قبیلکار و خوراک و زیبا هضمکردن، تامین و محقق میکند ... والامقام یزدان سبحان، ادارهکننده کار و بار جهان است!». [14]
« پرندگان شکاری، بسان جـغد و زغن، دارای مـنقار خمیده تیزی به شکل قلاب برای تکـه و پارهکردن گوشت دارند. در صورتی که غاز و مرغابی منقار پهن ورآمدهای به شکل ماله دارند، و منقارشان مناسب جستـجوی غذائی استکه درگل و آب است.گذشته از منقار زائدههای کوچکی همسان دندان دارند و به قطع کردن و بریدنگیاهان کمک میکنند.
و امّا مرغ وکبوتر و سائر پرندگانیکه از روی زمین دانه برمیچینند، دارای منقار کوتاه متحرک هستند تا منقار این هدف را برآورده کند. در صورتی که منقار پلیـکان مثلاً کاملا دراز است، و در زیر منقارکیسهای است شبیه به توبره تا بسان تور ماهیگیر بـاشد. زبرا ماهی غذای اصلی پلیکان است.
منقار هدهد و مرغکهنهخـوار دراز و متحرک است. آمادگی کامل دارد برای جستجوی حشرات وکرمهائی که غالبا در زیر سطح زمین هستند. دانش میگوید: برای انسان امکان دارد غذای هر پرندهای را بـا نگاه گذرائی به منقار آن تشخیص بدهد و بداند!
دستگاه هاضمه پرندگان نیز بسی عجیب و غـریب و شگفت و شگرف است. از آنجاکه به پرندگان دندان عطاء نگردیده است، به پرندگان سنگدان و چـینهدان داده شده است. سنگدان و چینهدان مایه هضم غذا میگردد. پرندگان مواد سخت و سنگریزههائی را برمیدارند و میقاپند تا سنگدان و چینهدان به هضم غذا کمک کند». [15]
بررسی ما به درازا میکشد، و از برنامه فی ظلال القرآن خارج میگردیم، اگر از این بیشتر انواع و اقسام جانداران و جانوران را دنبال و پژوهش کنیم. پس بهتر استگامها را سریع و تند به سوی «آمیب» برداریمکه یک مـوجود تکسـلولی است، تا دست خـدا را در ساختار ترکیببند آمیب مشـاهدهکـنیم، و ببینیم که چگونه چشم خدا آمیب را مـیپاید و بر آن نظارت مینماید، و دریابیم که خدا است که دقیقاً کار و بار
آمیب را جمع و جور میگرداند.
آمیب موجود زنده نازک اندامی است. در آبگیرها و لجنزارها، یا بر روی سنگهای تهنشین در آبها زندگی میکند. اصلاً با چشم غیر مسلح دیده نمیشود. بلکه با میکروسکوپ قابل رویت است. آمیب یک توده ژلاتینی است. شکل ان با تغییر ظروف و شرائط و حوائج و نیازمندیها تغییر پیدا میکند. هنگامی کـه حرکت میکند تکههائی را از خود بیرون مـیدهدکه زائدههائی هستند و بسان پاها از انها استفاده میشود، بدین خاطر این زائدهها پاهایکاذب نامگرفتهاند. هرگاه غذائی برای امیب یافته شود، ان را با یک زائده یا دو زائده میگیرد، و روی ان شـیره هضمکنندهای تـرشح مـیکند و میپاشد، و قسمتهای سودمند ان را میخورد. بقیه را از بدن خود دور میاندازد! امیب با دریافت اکسیژن از اب با تمام بدن تنفس میکند ... این موجود را به تصور درآور که با چشم اصلاً دیده نمیشود. زندگی میکند و حرکت مـینماید. تـغذیه میکند و تنـفس مینماید، و مواد اضافه و فـضلات را دفع میکند! هر وقتکه رشد و نمو ان به تمام وکمال رسید به دو بخش تقسیم میگردد، تا هر بخشی جاندار تازهای شود.
عجائب و غرائب و شگفتیها و شگرفیهائیکه درگیاهان است دستکمی در برانگیختن تعجب و دهشت از عجائب و غرائب و شگفتیها و شگرفیهائی نداردکه در انسانها و حیوانها و پرندهها است. تقدیر و تدبیری که در امیب بهکار رفـته است دست کـمی از تقدیر و تدبیری ندارد که در چنان جاندارانی پدیدار و نمودار میگردد.
(وخلق کل شیء فقدره تقدیرا) . [16]
همـه چیز را آفریده است و ان را دقیقاً اندازهگیری و کاملا براورد کرده است. (فرقان/2(
*
کار از همه اینها بزرگتر و فراگیرتر در مساله تقدیر و تدبیر است. حرکت همه این جهان هستی با تمام حوادث و وقائع و موجها و فرکانسهائیکه در ان است،کوچک و بزرگ ان، اندازهگیری و سنجیده و اندیشیده، شده است. هر حرکتی در تاریخ بسـان انجام هـر نفس از نفسهای هر انسانیکه از سینه برمیآید. مقدر و مقرر استکه در وقت خود، و در مکان خود، و در ظروف و شرائط خود، صورت بگیرد. همین یک نفس با نظام و سیستم هستی، و با حرکت جهان هستی مرتبط است، و در هماهنگی جهان هستی بسان همه رخدادهای بزرگ و سترگ حساب ان مورد نظر بوده است و مراعات و محسوب گردیده است!
این نهالیکه تک و تنها در بیابان روئیده است، برابر قضا و قدر، به اندازه و سنجیده سر بـراورده است، و وظیفهای را انجام میدهدکه با تمام هستی ارتباط دارد از ان زمانکه هستی بوده است! این مورچهای که به سوراخ زمین میخزد، و این ذره غباریکه در هوا بـه پرواز درمیآید، و این سلولی که در آب شـناور میگردد» بسان همه آسـمانها و ستارگان و سیارگان بزرگ و سرسامآور، حساب آنها شده است و مورد نظر بوده است!
در زمان، مکان، مقدار، و صورت، تقدیر و تدبیر موجـود است، و هماهنگی مطلق میان همه شرائـط و ظروف و احوال و اوضاع در میان است.
چه کسی استکه برای مثال بگوید: ازدواج یعقوب با زن دیگری که مادر یوسف و برادرش بنیامین است، یک حـادثه شخصی و فـردی نـبوده است؟.. ازدواج یعقوب با زن دیگری قضا و قدری استکه حساب ان شده است و مقرر و مقدر بوده است تا برادران یوسف که از مادر او نبودهاندکینه یوسف را به دل بگیرند، و او را با خود ببرند و به چاه بیندازند -امّا او را نکشند -تا کاروانیان بیایند و او را بیرون بیاورند و برای فروش با خود به مصر ببرند. و او درکاخ عزیز مصر ببالد و پرورش بیابد. زن عزیز مصر، یوسف را به خود بخواند. امّا یوسف برگول زدن غالبگردد و فریب نخورد تا به زندان افکنده شود ... چرا چنین شد؟ چنین شد تا در زندان با دو خادم شاه ملاقاتکند، و خـواب را بـرای آنان تعبیر نماید ... برای چه؟ تا آن لحظه پاسخی به خـواب شـاه داده نشده است! دستهای از مردمان میپرسند: برای چه؟ برای چه ای خدا، یوسف عذاب میبیند؟ برای چه ای خدا، یعقوب عذاب میبیند؟ .. برای چه این پیغـمبر، از غم و اندوه چشمان خود را از دست میدهد؟ برای چه این هـمـه درد و رنج به اشکال گوناگونگریبانگیر یوسف پاک و بیگناه میشود؟ برای چه؟ . . نخستین بار اولین پاسخ بعد از بیش از یک چهارم قرن سر بردن در عذاب درمیرسد، و آن این که قضا و قدر یوسف را آماده میکند زمام اداره امور مصر و ملت آنـجا و ملتهای همسایه را در سالهای هفتگانه قحطی به دست بگیرد! گذشته از این، دیگر برای چه؟ گذشته از آن برای این که پدر و مـادرش و برادرانش را به مصر بیاورد، و از نسل ایشان مـلت بنیاسرائیل پدید آید، و فرعون آنان را اذیت و آزار برساند، و موسی در میانشان متولد شود و در کاخ فرعون پرورش پیدا کند - و تقدیر و تدبیری صورت بگیردکه همراه با زندگانی موسی بوده است -همچنین برای اینکه مسائل و حوادث و امواجی در فراسـوی همه این کارها پدیدار و نمودار گردد، که جهان امروزه به طورکلی در آنها زندگی بکند، و آنها در سیر زندگی سراسر جهان تاثیر داشته باشند.
چه کسی است که بگوید برای مثال ازدواج ابراهیم پدربزرگ یعقوب با هاجر مصری، یک حادثه شخصی و فردی نبوده است؟ ازدواج ابراهیم، و حوادثی که پیش از آن روی داده است باعث گردیده است ابراهیم محل زندگی خود در عراق را رهاکند وگذرش به مصر بیفتد، تا هاجر را از مصر برگیرد و او اسماعیل را برایش بزاید. و هاجر و اسـماعیل در جوار بـیتالله الحرام سکـونتکـنند، تا بعدها محمّد (ص) از نسل ابراهیم (ع) در این جزیره پرورش یابد، جائیکه خوبترین و شایستهترین مکان روی زمین برای رسالت اسلام است ... و بالاخره تا از همه این حوادث، آن بزرگترین رخداد در تاریخ بشری به طور عام صورت بگیرد!
این قضا و قدر خدا استکه در فراسوی آن سر دور رشته هر حادثهای، و هر پیدایشی، و هر سرنوشتی، و پشت سر هر نقطهای، و هرگامی، و هر تبدیل یا تغییری، قرار دارد.
این قضا و قدر نافذ و شامل و دقیق و عمیق خدا است. گاهگاهی انسانها سر نزدیک رشته را میبینند، و سر دور آن را نمیبینند.گاهگاهی زمان میان آغاز و انجام، در عمر کوتاه انسانها، به طول میانجامد، درنتیجه حکمت تدبیر و فلسفه تقدیر بر ایشان پنهان میماند، و شتاب میورزند و میخواهند آنچه مراد است با شتاب انجام بگیرد، و پیشنهاد مـیدهند و انجام کاری را پیشنهاد میکنند.گاهی هم خشمگـین میگردند، یا گردن میافرازند و سرکشی میکنند!
خداوند در این قرآن به مردمان یاد میدهد هر چیزی به اندازه لازم است و برابر قضا و قدر صورت میگیرد. تا مردمان کار را به صاحب کار واگذارند، و دلهایشان بیارامد و اطمینان پیدا بکند و بیاسایند و راحت باشند، و با قضا و قدر خدا در هنگامی و هماهنگی همراه شوند و حرکتکنند، و با قضا و قدر در گامهای مطمئن و ثابت و مورد اعتماد آن، انس و الفت بگیرند.
همراه با تقدیر و تدبیر، قدرتی استکه بزرگترین واقعهها را با سادهترین اشارهها انجام میدهد:
( وَمَا أَمْرُنَا إِلا وَاحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ).
فرمان ما فرمانی بیش نیست (و چنان با سرعت انجام میگیرد که انگار همسان با یک چشم برهم زدن، و) همانند یک نگاه سریع و با عجله است.
تنها با یک اشاره، یا با یک کلمه، هرکاری صورت میپذیرد، چه بزرگ و چه کوچک آن. اصلا در برابر اشاره یزدان، بزرگ وکوچکی وجود ندارد. این بزرگ است و آنکوچک، مقیاس بشری برای سنجش اشیاء است. نه زمانی برایکار خدا لازم است، و نه چیزی بسان چشم به هم زدن در میان است. بلکه این تشبیهی برای نزدیکگرداندن عملکرد به حس و شعور انسان است. چه زمان چیزی جز تصور بشری ازگردش زمین کوچک آنان نیست. این تصورهای محدود اصلاً در حساب مطلق خدا وجود ندارند!
تنها اشارهای استکه این جهان هستی هولناک را پدید میآورد. تنها اشارهای استکه در این جـهان هستی هولناک، تغییر و تبدیل به وجود میآورد. تنها اشارهای استکه جهان را آنگونهکه بخواهد از میان میبرد. تنها اشارهای است که به هر موجود زندهای حیات میبخشد. تنها اشارهای استکه انسان را بدینجا و بدانجا میبرد. تنها اشارهای است که انسان را میمیراند. تنها اشارهای استکه انسان را دوباره به شکلی از اشکال زنده میگرداند. تنها اشارهای استکه جملگی آفریدگان را زندگی دوباره میبخشد و رستاخیز را برپا میگرداند. تنها اشارهای استکه مردمان را برای روز حشر و حساب وکتابگرد میآورد. تنها اشارهای استکه نیازی به جد و جهد، و به زمان ندارد. تنها اشارهایکه قدرت دارد و قدرتش با تقدیر و تدبیر همراه است. هرکاری تنها با اشارهای انجام میپذیرد و آسان است.
*
با اشارهای هلاک تکذیبکنندگان در طول تاریخ صورت پذیرفته است. در این آیه مشرکان را به سرنوشت امثالشان از تکذیبکنندگان تذکر میدهد و یادآور میشود:
(وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا أَشْیَاعَکُمْ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ .وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ .وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ).
ما اشخاص همچون شما را (در روزگاران پیشین) نابود و هلاک ساختهایم، آیا پند پذیرنده و عبرت گیرندهای هست؟! هر کاری را که کردهاند، در کتابها و نامههای اعمال (با دست فرشتگان مامور، ثبت وضبط و) موجود است. هر کار کوچک و بزرگی (که در دنیا کردهاند، در دفاتر مخصوص) نوشته شده است.
این نابودگاهها و محل نقش زمین شدنهای تکذیبکنندگان بودکه قبلاً در حلقههای زنجیره سخن این سورهگنجانده شده است ...
(فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ ؟ (.
آیا پند پذیرنده و عبرتگیرندهای هست؟!.
آیا پند پذیرنده و عبرتگیرندهای هست تا متذکرگردد و عبرت بگیرد؟ حساب وکتاب تکذیبکنندگان با هلاک دردناک ونقش زمین شدنهای سخت و شدیدشان به پایان نمیآید. چه در فراسوی ایشان حساب وکتابی استکه هیچ چیزی ازآن پنهان نـمیگردد وبـه در نمیشود:
(وَکُلُّ شَیْءٍ فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ).
هر کاری را که کردهاند، در کتابها و نامههای اعمال (با دست فرشتگان مامور، ثبت و ضبط و) موجود است.
درکتابها و نامهها نوشته شده است برای روز حساب و کتاب:
(وَکُلُّ صَغِیرٍ وَکَبِیرٍ مُسْتَطَرٌ).
هرکارکوچک وبزرگی (که در دنیا کردهاند،در دفاتر مخصوص) نوشته شده است.
چیزی ازکارهایشان فراموش نمیشود، و بلکه در کتابی نوشته شده است!
*
دراین حدومرز نشاندادن و پیرو زدن، روند قرآنی به صـفحه دیگری جدای از صفحه تکذیبکنندگان مینگرد، و تصویر دیگری را درسایه خوشآیند و ایمنی نشان میدهد، و آن تصویر متفیان و پرهیزگاران است:
( إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ . فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ ).
قطعاً پرهیزگاران در باغها و کنار جویبارهای بهشتی جای خواهند داشت. در مجلس راستینی که) یاوه سرائی و بزهکاری در آن جائی ندارد ... در) پیشگاه پادشاه بزرگ و توانائی (که آفریدگار و خداوندگار همه کائنات) است.
اینان بدینگونه بسر میبرند، در صورتیکه بزهکاران در حیرانی و ویلانی و شعلـه و آتش میافتند. در میان آتش دوزخ با خواری و رسوائی بر رخسارهایشان کشیده میشوند. با سرزنش و توسری نیش زده میشوند، همانگونهکه با آتش نیش زده میشوند:
« ذُوقُوا مَسَّ سَقَرَ»
بچشید لمس و پسوده دوزخ را.
این،دوسوی نعمت است:
(فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ).
در میان باغها و کنار جویبارها.
(فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (.
در مجلس راستینی که (یاوهسرائی و بزهکاری در آن جائیندارد ... در) پیشگاه پادشاه بزرگ و توانائی (که آفریدگار و خداوندگار همه کائنات) است.
چنین نعمتهائی، نعمـتهای حس و شعور باطنی و اندامهای ظاهری استکه در تعبیر جامع و شاملی بیان گردیده است:
(فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ).
در میان باغها و کنار جویبارها.
این تعبیر حتی سایه روشنهای نعمت و آسایش را در واژگان لطیف و ظریف و سلیس و روان خود نمایان و جلوهگر میسازد ... واژه «نهر»که با فتح هاء ذکر شده است تنها برای حفظ قافیه نیست و بس. بلکه ذکر آن با فتح هاء برای سایهروشن انداختن آسایش و آرامش توسط نغمه طنین واژه و آهنگ تعبیر است!
نعمت دل و جان، نعـمـت قربت و بزرگداشت است:
(فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ (.
در مجلس راستینی که (یاوهسرائی و بزهکاری در آن جائی ندارد ... در) پیشگاه پادشاه بزرگ و توانائی (که آفریدگار و خداوندگار همه کائنات) است.
مجلس ثابت و مطمئن، و جایگاه نزدیک و ارزشمندی است. جای انس است به سبب نزدیکی به خدا. جای اطمینان است به سبب منزلت و مکانتیکه دارد و جایگاه ماندگاری است. این بدان خاطر استکه آنان پرهیزگارانند. از خدا ترسندگانند. خدا را میپایند و او را حاضر و ناظر میدانند. خدا دو تا ترس و هراس را برای کسیگرد نمیآورد: ترس انسان از یزدان در این جهان، و ترس انسان از یزدان در روز قیامت. کسیکه در دنیا از خدا بترسد خدا او را در آخرت در امن و امان میدارد. گذشته از امن و امان در هراسناکترین جایگاه، خدا او را غرق انس و الفت و تـعظیم و تکریم میگرداند.
*
در جوار این آهنگ آرام و دلنواز، و درکنار این سایهروشن بر امن و امان، این سوره به پایان میآید،
سورهایکه حلقههای آن پر از جزع و فزع و غم و اندوه و بگیر و ببند و ویرانکردن و نابود ساختن است. ناگهان بعد از همچون حلقههائی، سایه پر امن و امان و آهنگ آرام و دلنواز سر میرسد و مزه و طعم ویژهای ییدا میکند و مایه آسایش بیشتر و ژرفتری میگردد و روحپرورتر و دلچسبتر میشود ... این تربیت، تربیتکامل است. تربیت خداوندگار بس دانا وکاربجا است، خداوندگاریکه آگاهتر از هرکسی از راههای نفوذ به درونهای مردمان و سلطه بر دلهای ایشان است. این تقدیر و تدبیر دقیق و ظریف خدائی استکه هر چیزی را به اندازه لازم آفریده است، و او بس ریزبین و بس آگاه است.
*
[1] « انْشَقَّ الْقَمَرُ » ماه به دو نیم میگردد ... ماه به دو نیم گشته است ...معنی اخیر مبنی بر روایات متعددی استکه میگویند پنج سال قبلاز هجرت نبوی،اهل مکه از پیغمبر (ص) درخواست کردندکه ماه را به عنوان معجزه برایایشان دو نیم بسازد،و پیغمبر نیز با اشاره انگشت چنین کرد... بسیاری از مفسران قرآن این امر را پذیرفتهاند، و بسیاری هم آن را نقد نموده و حادثه را مربوط به آینده میدانند. (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن، المراغـی، المنتخب، المصحف المیسر ). (مترجم)
[2] در روایتی به جای «هکذا» «کَهاتَیْن» آمده است. واژه «الساعه» را نیز با رفع و نصب ذکر کردهاند. (مترجم)
[3] مسلم و بخاری ازقول ابوحازم سلمه پسر دینار آن را روایتکردهاند.
[4] چکیده مختصری است ازکتاب: «مشاهد القیامة فی القرآن». چاپ «دارالشروق»
[5] مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن». فصل: «داستان در قرآن». چاپ دارالشروق.
[6] واژه «سُعَُر» در این آیه دو معنی دارد: الف - دیوانگی و جنون. ب آتش سراپا شعله. مولف ،بیشتر معنی دوم را در نظر داشته است. (مترجم)
[7] مراجعه شود به تفسیر سوره فرقان آیه دوم.
[8] کتاب: «الله والعلم الحدیث». تالیف: استاد عبدالرزاق نوفل. صفحات ٤٦ و ٤٧
[9] اوقیه 12/1 (یک دوازدهم) لیتر است. (مترجم)
[10] کتاب: «الله والعلم الحدیث». تالیف: اسناد عبدالرزاق نوفل. صفحات ٤٧ و ٤٨
[11] مرجع سابق، صفحات ٥١ و ٥٢
[12] مصدر سابق، صفحات ٧١ و ٧٢
[13] مصدر سابق، صفحات ٧١و 72
[14] مرجع سابق. صفحات 73 و ٧٤
[15] مرجع سابق. صفحات 73 و ٧٤
[16] مرجع سابق. صفحات ١٠١ و 102