سوره یوسف
الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ
الر [= الف. لام. را]. این آیاتِ کتاب روشنگر است.
إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ
ما آن را قرآنی [به زبان] عربی نازل کردیم؛ باشد که [در مفاهیمش] بیندیشید.
نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن کُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ
[ای پیامبر،] ما بهترین داستانها را با وحی کردنِ این قرآن بر تو حکایت میکنیم؛ و مسلّماً پیشتر تو [از این داستانها] بیخبر بودی.
إِذۡ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَـٰٓأَبَتِ إِنِّی رَأَیۡتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوۡکَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَیۡتُهُمۡ لِی سَٰجِدِینَ
[یاد کن از] هنگامی که یوسف به پدرش [یعقوب] گفت: «پدر جان، من [در خواب] یازده ستاره و خورشید و ماه دیدم. آنها را دیدم که برایم سجده میکردند».
قَالَ یَٰبُنَیَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡیَاکَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیۡدًاۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِینٞ
[یعقوب] گفت: «پسرم، خوابت را به برادران خویش بازگو نکن که نیرنگى برایت مىاندیشند؛ [چرا که] بیتردید، شیطان دشمنِ آشکاری برای انسان است.
وَکَذَٰلِکَ یَجۡتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ ءَالِ یَعۡقُوبَ کَمَآ أَتَمَّهَا عَلَىٰٓ أَبَوَیۡکَ مِن قَبۡلُ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٞ
پروردگارت تو را این گونه برمیگزیند و [علمِ] تعبیر خوابها را به تو میآموزد و نعمتش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام میگردانَد؛ چنان که پیش از این [نیز] بر اجدادت ـ ابراهیم و اسحاق ـ تمام کرد. بیتردید، پروردگارت دانای حکیم است».
۞لَّقَدۡ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخۡوَتِهِۦٓ ءَایَٰتٞ لِّلسَّآئِلِینَ
به راستی که در [داستان] یوسف و برادرانش، برای پُرسشگران [دربارۀ یوسف، عبرتها و] نشانههاست.
إِذۡ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰٓ أَبِینَا مِنَّا وَنَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ
آنگاه که [برادرانش به یکدیگر] گفتند: «یوسف و برادرش [بنیامین] نزد پدرمان از ما محبوبترند؛ در حالی که ما یک گروه [نیرومند] هستیم. حقا که پدرمان [با این مهرورزیِ بیدلیل] در گمراهیِ آشکاری است.
ٱقۡتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ ٱطۡرَحُوهُ أَرۡضٗا یَخۡلُ لَکُمۡ وَجۡهُ أَبِیکُمۡ وَتَکُونُواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ قَوۡمٗا صَٰلِحِینَ
[یکی از برادران گفت:] یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی [دوردست] بیفکنید تا توجه پدرتان فقط به [سوی] شما باشد و پس از آن [توبه کنید و] افرادی شایسته باشید».
قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ لَا تَقۡتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلۡقُوهُ فِی غَیَٰبَتِ ٱلۡجُبِّ یَلۡتَقِطۡهُ بَعۡضُ ٱلسَّیَّارَةِ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ
یکی [دیگر] از آنان گفت: «یوسف را نکشید و اگر [میخواهید] کاری انجام دهید، او را در قعر چاه بیندازید تا برخی از مسافران [کاروان] او را برگیرند [و با خود به جایی دور ببرند]».
قَالُواْ یَـٰٓأَبَانَا مَا لَکَ لَا تَأۡمَ۬نَّا عَلَىٰ یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُۥ لَنَٰصِحُونَ
[سپس نزد یعقوب رفتند] و گفتند: «پدر جان، چرا ما را بر یوسف امین نمیشماری؛ حال آنکه ما خیرخواهش هستیم؟
أَرۡسِلۡهُ مَعَنَا غَدٗا یَرۡتَعۡ وَیَلۡعَبۡ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ
فردا او را با ما [به دشت] بفرست تا [در چمنزارها و گلزارها] بگردد و بازی کند؛ و ما به خوبی مراقب او هستیم».
قَالَ إِنِّی لَیَحۡزُنُنِیٓ أَن تَذۡهَبُواْ بِهِۦ وَأَخَافُ أَن یَأۡکُلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَأَنتُمۡ عَنۡهُ غَٰفِلُونَ
[یعقوب] گفت: «اینکه او را ببرید، مرا اندوهگین میکند و از این میترسم که گرگ او را بخورد و شما از او غافل باشید».
قَالُواْ لَئِنۡ أَکَلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَنَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّآ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ
آنان گفتند: «با وجود اینکه ما یک گروه [نیرومند] هستیم، اگر [اجازه دهیم که] گرگ او را بخورد، قطعاً زیانکار خواهیم بود».
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِۦ وَأَجۡمَعُوٓاْ أَن یَجۡعَلُوهُ فِی غَیَٰبَتِ ٱلۡجُبِّۚ وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمۡرِهِمۡ هَٰذَا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ
هنگامی که او را [همراه خود] بردند و همدست شدند که او را در قعر چاه بیندازند، به او وحی کردیم که: «[سرانجام] قطعاً آنان را در حالی که هیچ [دربارهات] نمیدانند، از [چند و چون] این کارشان آگاه خواهی ساخت».
وَجَآءُوٓ أَبَاهُمۡ عِشَآءٗ یَبۡکُونَ
و شبانگاه، گریهکنان نزد پدرشان آمدند.
قَالُواْ یَـٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبۡنَا نَسۡتَبِقُ وَتَرَکۡنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَکَلَهُ ٱلذِّئۡبُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُؤۡمِنٖ لَّنَا وَلَوۡ کُنَّا صَٰدِقِینَ
گفتند: «پدرجان، ما [دورتر] رفتیم که مسابقه دهیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاشتیم و گرگ او را خورد؛ و هر چند که راستگو باشیم، تو [هرگز سخن] ما را باور نخواهی کرد».
وَجَآءُو عَلَىٰ قَمِیصِهِۦ بِدَمٖ کَذِبٖۚ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَکُمۡ أَنفُسُکُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِیلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ
و پیراهن او را [آغشته] با خونی دروغین [برای یعقوب] آوردند. [او] گفت: «[چنین نیست؛] بلکه [هوای] نفس شما کاری [ناشایست] را برایتان آراسته است؛ پس صبرى نیکو [برایم بهتر است] و الله در [مورد] آنچه میگویید یاریگرِ [من] است».
وَجَآءَتۡ سَیَّارَةٞ فَأَرۡسَلُواْ وَارِدَهُمۡ فَأَدۡلَىٰ دَلۡوَهُۥۖ قَالَ یَٰبُشۡرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٞۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ
و کاروانی آمد و آنان آبآورِ خود را فرستادند؛ او دَلوش را [در چاه] انداخت [و چون یوسف را بالا کشید] گفت: «مژده دهید! این یک نوجوان است»؛ و [پس از نجاتش] او را همچون یک کالا[ی ارزشمند از دیگران] پنهان داشتند؛ و[لی] الله به آنچه میکردند آگاه بود.
وَشَرَوۡهُ بِثَمَنِۭ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ ٱلزَّـٰهِدِینَ
و [سرانجام] او را به بهایی اندک ـ چند درهم ـ فروختند و در[بارۀ نگه داشتنِ] او بیمیل بودند.
وَقَالَ ٱلَّذِی ٱشۡتَرَىٰهُ مِن مِّصۡرَ لِٱمۡرَأَتِهِۦٓ أَکۡرِمِی مَثۡوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗاۚ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلِنُعَلِّمَهُۥ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ
و آن شخص از [مردم] مصر [= عزیز] که او را خریده بود، به همسرش گفت: «مقامش را گرامی بدار. امید است که برایمان سودمند باشد یا او را به فرزندی بگیریم». و اینچنین بود که یوسف را در [آن] سرزمین، ارجمند [و مقتدر] گرداندیم تا تعبیر خواب به او بیاموزیم؛ و الله بر کار خویش [توانا و] چیره است؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥٓ ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ
و چون [یوسف به اوج] نیروی جوانی رسید، حکمت و دانش به او عطا کردیم؛ و نیکوکاران را اینچنین پاداش میدهیم.
وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِی هُوَ فِی بَیۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَقَالَتۡ هَیۡتَ لَکَۚ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّیٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَایَۖ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّـٰلِمُونَ
و آن زنی که او [= یوسف] در خانهاش بود، از وی تقاضای کامجویی کرد و درها را بست و گفت: «بیا [که] در اختیارِ تو [هستم]». [یوسف] گفت: «پناه بر الله! آن مرد، [شوهرِ تو و] سرورِ من است [و] جایگاهم را گرامی داشته است [پس چگونه به او خیانت کنم؟] یقیناً ستمکاران رستگار نمیشوند».
وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦۚ کَذَٰلِکَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِینَ
و در حقیقت، [آن زن] قصد او کرد و او [= یوسف نیز] ـ اگر بُرهان پروردگارش را ندیده بودـ قصد آن زن میکرد. ما اینچنین [کردیم] تا بدی و زشتکاری را از او دور سازیم. به راستی که او از بندگان مخلصِ ما بود.
وَٱسۡتَبَقَا ٱلۡبَابَ وَقَدَّتۡ قَمِیصَهُۥ مِن دُبُرٖ وَأَلۡفَیَا سَیِّدَهَا لَدَا ٱلۡبَابِۚ قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِکَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن یُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ
و هر دو به طرف در شتافتند و [همسرِ عزیزِ مصر] پیراهن او[= یوسف] را از پشت پاره کرد و [در این هنگام] شوهرش را در آستانۀ در یافتند. [آن] زن گفت: «کیفر کسی که قصد بدی به خانوادۀ تو داشته باشد چیست؛ جز اینکه زندانی شود یا عذابی دردناک [ببیند]؟»
قَالَ هِیَ رَٰوَدَتۡنِی عَن نَّفۡسِیۚ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن قُبُلٖ فَصَدَقَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ
[یوسف] گفت: «او از من کامجویی کرد؛» و [در آن هنگام] شاهدی از بستگان آن زن، [چنین] شهادت داد: «اگر پیراهنش از جلو پاره شده باشد، این زن راست میگوید و آن مرد [= یوسف] دروغگوست؛
وَإِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ فَکَذَبَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلصَّـٰدِقِینَ
و[لی] اگر پیراهنش از پشت پاره شده باشد، این زن دروغ میگوید و آن مرد راستگوست».
فَلَمَّا رَءَا قَمِیصَهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ قَالَ إِنَّهُۥ مِن کَیۡدِکُنَّۖ إِنَّ کَیۡدَکُنَّ عَظِیمٞ
چون [عزیز مصر] دید که پیراهن او از پشت پاره شده است، [به حقیقت پی بُرد و] گفت: «این از نیرنگِ شما [زنان] است. به راستی که نیرنگ شما بزرگ است.
یُوسُفُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَاۚ وَٱسۡتَغۡفِرِی لِذَنۢبِکِۖ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ ٱلۡخَاطِـِٔینَ
ای یوسف، از این [ماجرا] درگذر و [تو ای زن،] برای گناهت آمرزش بخواه که بیتردید خطاکار بودهای».
۞وَقَالَ نِسۡوَةٞ فِی ٱلۡمَدِینَةِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ تُرَٰوِدُ فَتَىٰهَا عَن نَّفۡسِهِۦۖ قَدۡ شَغَفَهَا حُبًّاۖ إِنَّا لَنَرَىٰهَا فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ
[هنگامی که این خبر منتشر شد] برخی از زنان در شهر گفتند: «همسر عزیز [مصر]، از غلام [جوان] خویش تقاضای کامجویی میکند [و] سخت شیفتهاش گشته است. ما او را واقعاً در گمراهی آشکاری میبینیم».
فَلَمَّا سَمِعَتۡ بِمَکۡرِهِنَّ أَرۡسَلَتۡ إِلَیۡهِنَّ وَأَعۡتَدَتۡ لَهُنَّ مُتَّکَـٔٗا وَءَاتَتۡ کُلَّ وَٰحِدَةٖ مِّنۡهُنَّ سِکِّینٗا وَقَالَتِ ٱخۡرُجۡ عَلَیۡهِنَّۖ فَلَمَّا رَأَیۡنَهُۥٓ أَکۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّ وَقُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَکٞ کَرِیمٞ
وقتی [همسرِ عزیز] نیرنگ [و بدگوییِ] آنان را شنید، [شخصی را برای دعوت] به سراغشان فرستاد و مجلسی برایشان ترتیب داد و به هر یک از آنان [برای بریدن غذا] چاقویی داد و به یوسف گفت: «بر [جمعِ] آنان وارد شو». [زنان] چون او را دیدند، [او را] بسیار بزرگ[وار و زیبا] شمردند و [از شدت شگفتی] دستهایشان را زخمی کردند و گفتند: «پناه بر الله! این بشر نیست؛ این جز فرشتهای بزرگوار نیست».
قَالَتۡ فَذَٰلِکُنَّ ٱلَّذِی لُمۡتُنَّنِی فِیهِۖ وَلَقَدۡ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ فَٱسۡتَعۡصَمَۖ وَلَئِن لَّمۡ یَفۡعَلۡ مَآ ءَامُرُهُۥ لَیُسۡجَنَنَّ وَلَیَکُونٗا مِّنَ ٱلصَّـٰغِرِینَ
[همسر عزیز] گفت: «این [جوانِ زیباروی،] همان است که مرا دربارۀ او سرزنش میکردید. [آری،] در حقیقت، من از او تقاضای کامجویی نمودم و[لی] او خویشتنداری کرد؛ و [اینک] اگر آنچه را به او دستور میدهم انجام ندهد، قطعاً زندانی میشود و مسلماً از خوارشدگان خواهد بود».
قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ
[یوسف] گفت: «پروردگارا، زندان برای من از آنچه [اینها] مرا به سویش میخوانند محبوبتر است؛ و اگر نیرنگشان را از من نگردانی، به آنان گرایش مییابم و [اگر چنین کنم،] نادان خواهم بود».
فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ کَیۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ
پروردگارش [دعای] او را اجابت کرد و نیرنگشان را از او بازگردانْد. بیتردید، او شنوای داناست.
ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا رَأَوُاْ ٱلۡأٓیَٰتِ لَیَسۡجُنُنَّهُۥ حَتَّىٰ حِینٖ
آنگاه پس از آنکه [عزیز مصر و اطرافیانش] نشانهها[ی پاکدامنیِ یوسف] را دیدند، تصمیم گرفتند [برای سرپوش گذاشتن بر این بیآبرویی،] او را تا مدتی زندانی کنند.
وَدَخَلَ مَعَهُ ٱلسِّجۡنَ فَتَیَانِۖ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّیٓ أَرَىٰنِیٓ أَعۡصِرُ خَمۡرٗاۖ وَقَالَ ٱلۡأٓخَرُ إِنِّیٓ أَرَىٰنِیٓ أَحۡمِلُ فَوۡقَ رَأۡسِی خُبۡزٗا تَأۡکُلُ ٱلطَّیۡرُ مِنۡهُۖ نَبِّئۡنَا بِتَأۡوِیلِهِۦٓۖ إِنَّا نَرَىٰکَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ
و دو جوان همراه او وارد زندان شدند. [روزى] یکی از آن دو گفت: «من [در خواب،] خود را دیدم که [انگور برای] شراب میفشارم» و دیگری گفت: «من خواب دیدهام که بر سر خویش [ظرف] نانی میبرم [و] پرندگان از آن میخورند. ما را از تعبیر آن آگاه کن [که] قطعاً تو را از نیکوکاران میبینیم».
قَالَ لَا یَأۡتِیکُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُکُمَا بِتَأۡوِیلِهِۦ قَبۡلَ أَن یَأۡتِیَکُمَاۚ ذَٰلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّیٓۚ إِنِّی تَرَکۡتُ مِلَّةَ قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ
[یوسف] گفت: «هیچ غذایی برای خوردن نزدتان نمیرسد، مگر آنکه پیش از رسیدنش، شما را از [کیفیت و] حقیقت آن [= خوابها] آگاه خواهم ساخت. این [اخبار غیبی و تعبیر خواب،] از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است. در حقیقت، من آیینِ قومی را که به الله ایمان نمیآورند و به [سرای] آخرت [نیز] کفر میورزند، ترک کردهام.
وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۚ مَا کَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِکَ بِٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۚ ذَٰلِکَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَیۡنَا وَعَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ
و از آیین پدرانم ـ ابراهیم و اسحاق و یعقوب ـ پیروی نمودهام. برای ما سزاوار نیست که چیزی را شریک الله قرار دهیم. این [عبادت الله به یگانگی،] از فضل الله بر ما و بر [همۀ] مردم است؛ ولی بیشتر مردم سپاس نمیگزارند.
یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَیۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ
ای رفقای زندانی من، آیا معبودان پراکنده [و متعدد] بهترند، یا الله یگانۀ پیروزمند؟
مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ
شما به جای او [معبودی را] عبادت نمیکنید، مگر نامهایی [بیمعنی] که خود و پدرانتان بر آنها نهادهاید. الله هیچ دلیلی بر [حقانیت] آنها نازل نکرده است. فرمانروایی، تنها از آن الله است [و] فرمان داده است که جز او را عبادت نکنید. این همان دین راست و استوار است؛ ولی بیشتر مردم نمیدانند.
یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ أَمَّآ أَحَدُکُمَا فَیَسۡقِی رَبَّهُۥ خَمۡرٗاۖ وَأَمَّا ٱلۡأٓخَرُ فَیُصۡلَبُ فَتَأۡکُلُ ٱلطَّیۡرُ مِن رَّأۡسِهِۦۚ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ ٱلَّذِی فِیهِ تَسۡتَفۡتِیَانِ
ای رفقای زندانی من، یکی از شما [آزاد میشود] و به سَروَر خویش شراب خواهد نوشاند؛ و اما دیگری به دار آویخته میشود و پرندگان از [مغز] سرش خواهند خورد. امری که در [مورد] آن از من نظر خواستید، [چنین] مقدر شده است».
وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُۥ نَاجٖ مِّنۡهُمَا ٱذۡکُرۡنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَىٰهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ ذِکۡرَ رَبِّهِۦ فَلَبِثَ فِی ٱلسِّجۡنِ بِضۡعَ سِنِینَ
و [یوسف] به یکی از آن دو [جوان] که دانست رها میشود، گفت: «نزد سرورت [= پادشاه] از من یاد کن»؛ و[لی] شیطان یاد کردن [از یوسف نزد] سَرورش را از خاطرِ وی [= ساقی پادشاه] بُرد و او [= یوسف] چندین سال [دیگر نیز] در زندان باقی ماند.
وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ إِنِّیٓ أَرَىٰ سَبۡعَ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ یَأۡکُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ یَابِسَٰتٖۖ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَأُ أَفۡتُونِی فِی رُءۡیَٰیَ إِن کُنتُمۡ لِلرُّءۡیَا تَعۡبُرُونَ
و [روزی] پادشاه گفت: «من [در خواب] دیدم که هفت گاو چاق را هفت [گاو] لاغر میخورند؛ و هفت خوشۀ سبز و [هفت خوشۀ] دیگر را خشک [دیدم]. ای بزرگان، اگر تعبیر خواب میکنید، در[بارۀ] خوابم نظر دهید».
قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖۖ وَمَا نَحۡنُ بِتَأۡوِیلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِینَ
آنان گفتند: «[اینها] خوابهایی پریشان است و ما به تعبیر این [گونه] خوابها دانا نیستیم».
وَقَالَ ٱلَّذِی نَجَا مِنۡهُمَا وَٱدَّکَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُکُم بِتَأۡوِیلِهِۦ فَأَرۡسِلُونِ
و یکی از آن دو [زندانی] که نجات یافته بود، پس از مدتها [یوسف] را به یاد آورد [و] گفت: «مرا به [زندان] بفرستید تا دربارۀ تعبیر آن [خواب] به شما خبر دهم».
یُوسُفُ أَیُّهَا ٱلصِّدِّیقُ أَفۡتِنَا فِی سَبۡعِ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ یَأۡکُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ یَابِسَٰتٖ لَّعَلِّیٓ أَرۡجِعُ إِلَى ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَعۡلَمُونَ
[او به زندان رفت و گفت:] «یوسف، ای [مرد] راستگو، در[بارۀ این خواب که] هفت گاو چاق را هفت گاو [لاغر] میخورند و هفت خوشۀ سبز و [هفت خوشۀ] خشکیدۀ دیگر، برایمان نظر بده [و آن را تعبیر کن] تا نزد مردم برگردم؛ شاید آنها [تعبیر این خواب و تواناییهای تو را] بدانند.
قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِینَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِی سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّا تَأۡکُلُونَ
[یوسف] گفت: «هفت سال پیاپی [با جدیّت] کشاورزی کنید و آنچه را که درو میکنید ـ جز اندکی که میخورید ـ با خوشهاش [کنار] بگذارید.
ثُمَّ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ سَبۡعٞ شِدَادٞ یَأۡکُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ
سپس بعد از آن [دورانِ رونق]، هفت [سال قحطیِ] سخت میآید که آنچه را برای آن سالها [کنار] گذاشتهاید میخورید، جز اندکی که آن را [برای بذر] ذخیره میکنید.
ثُمَّ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ عَامٞ فِیهِ یُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِیهِ یَعۡصِرُونَ
سپس بعد از آن هفت [سال،] سالی فرامیرسد که باران فراوانی نصیب مردم مىشود و در آن سال، [بر اثر فراوانى، از میوهها و دانههای روغنی] عصاره مىگیرند».
وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ ٱئۡتُونِی بِهِۦۖ فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّکَ فَسۡـَٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّـٰتِی قَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّۚ إِنَّ رَبِّی بِکَیۡدِهِنَّ عَلِیمٞ
پادشاه [چون این تعبیر را شنید] گفت: «او را نزد من بیاورید». اما وقتی فرستادۀ [پادشاه] نزد او آمد، [یوسف] گفت: «نزد سرورت بازگرد و از او بپرس که ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟ قطعاً پروردگارم به نیرنگِ آنان آگاه است».
قَالَ مَا خَطۡبُکُنَّ إِذۡ رَٰوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفۡسِهِۦۚ قُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمۡنَا عَلَیۡهِ مِن سُوٓءٖۚ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡـَٰٔنَ حَصۡحَصَ ٱلۡحَقُّ أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّـٰدِقِینَ
[پادشاه آن زنان را خواست و] گفت: «هنگامی که یوسف را به سوی خویش دعوت کردید، جریان کارتان چه بود؟» گفتند: «پناه بر الله! ما هیچ گناهی در او سراغ نداریم». [در این هنگام] همسر عزیز گفت: «اکنون حق آشکار شد: من [بودم که] از وی تقاضای کامجویی کردم [و او پاکدامنی ورزید] و یقیناً راستگوست.
ذَٰلِکَ لِیَعۡلَمَ أَنِّی لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَیۡبِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی کَیۡدَ ٱلۡخَآئِنِینَ
این [اعتراف] برای آن است که [عزیز مصر] بداند من در پنهان به او خیانت نکردهام و اینکه الله نیرنگِ خائنان را به جایى نمىرسانَد.
۞وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِیٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّیٓۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٞ رَّحِیمٞ
من هرگز خود را بیگناه نمیشمارم. بیشک، نفس [وسوسهگرِ انسان، او را] پیوسته به بدی فرمان میدهد مگر نفس [کسی] که پروردگارم به او رحم کند. بیتردید، پروردگارم آمرزندۀ مهربان است».
وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ ٱئۡتُونِی بِهِۦٓ أَسۡتَخۡلِصۡهُ لِنَفۡسِیۖ فَلَمَّا کَلَّمَهُۥ قَالَ إِنَّکَ ٱلۡیَوۡمَ لَدَیۡنَا مَکِینٌ أَمِینٞ
و پادشاه گفت: «او [= یوسف] را نزدم بیاورید [تا مشاورِ] ویژۀ خود گردانم». پس چون [یوسف نزدش آمد و] با وی صحبت کرد، [پادشاه] گفت: «تو امروز نزد ما ارجمند [و] امین هستی».
قَالَ ٱجۡعَلۡنِی عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٞ
[یوسف] گفت: «مرا بر [سرپرستىِ] خزانههاى [مالی و غذاییِ این] سرزمین بگمار [که] بیتردید، من نگهبانى دانا هستم».
وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَتَبَوَّأُ مِنۡهَا حَیۡثُ یَشَآءُۚ نُصِیبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُۖ وَلَا نُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ
و این گونه به یوسف در سرزمین [مصر] منزلت [و قدرت] دادیم [آنچنان] که [میتوانست به هر جا برود و] در هر جایی از آن که مىخواست، اقامت مىگزید. ما رحمت خود را به هر کس که بخواهیم میرسانیم و پاداش نیکوکاران را تباه نمیکنیم.
وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ
و یقیناً پاداش آخرت برای کسانی که ایمان آوردهاند و پرهیزگاری کردهاند، بهتر است.
وَجَآءَ إِخۡوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَعَرَفَهُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ
و [چون سرزمین کنعان را خشکسالی فراگرفت] برادران یوسف [برای تهیۀ گندم به مصر] آمدند و بر او وارد شدند. [او] آنها را شناخت در حالی که آنان وی را نشناختند.
وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمۡ قَالَ ٱئۡتُونِی بِأَخٖ لَّکُم مِّنۡ أَبِیکُمۡۚ أَلَا تَرَوۡنَ أَنِّیٓ أُوفِی ٱلۡکَیۡلَ وَأَنَا۠ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ
هنگامی که بارهایشان را آماده کرد، [به آنان] گفت: «[نوبت آینده،] برادری را که از پدرتان دارید، نزد من بیاورید. آیا نمیبینید که من پیمانه را تمام میدهم و بهترین میزبانم؟
فَإِن لَّمۡ تَأۡتُونِی بِهِۦ فَلَا کَیۡلَ لَکُمۡ عِندِی وَلَا تَقۡرَبُونِ
و اگر او را نزدم نیاوردید، پیمانهای نزد من نخواهید داشت و به من نزدیک نشوید».
قَالُواْ سَنُرَٰوِدُ عَنۡهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَٰعِلُونَ
[برادران] گفتند: «او را از پدرش خواهیم خواست و حتماً این کار را میکنیم».
وَقَالَ لِفِتۡیَٰنِهِ ٱجۡعَلُواْ بِضَٰعَتَهُمۡ فِی رِحَالِهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَعۡرِفُونَهَآ إِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ
و [یوسف] به غلامانش گفت: «سرمایههایشان را [که برای خرید غله آوردهاند، مخفیانه] در بارهایشان بگذارید؛ شاید هنگامی که به سوی خانوادۀ خود بازگشتند، آن را [ببینند و] بشناسند. امید است که بازآیند».
فَلَمَّا رَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَبِیهِمۡ قَالُواْ یَـٰٓأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا ٱلۡکَیۡلُ فَأَرۡسِلۡ مَعَنَآ أَخَانَا نَکۡتَلۡ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ
هنگامی که به سوی پدرشان بازگشتند، گفتند: «پدر جان، پیمانه [و سهمِ غلّۀ نوبت آینده] را از ما بازداشتند؛ پس برادرمان [بنیامین] را با ما بفرست تا سهمی [از غلّه] بگیریم و ما حتماً مراقبش خواهیم بود».
قَالَ هَلۡ ءَامَنُکُمۡ عَلَیۡهِ إِلَّا کَمَآ أَمِنتُکُمۡ عَلَىٰٓ أَخِیهِ مِن قَبۡلُ فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّـٰحِمِینَ
[یعقوب] گفت: «آیا همان گونه که پیشتر شما را نسبت به برادرش [یوسف] امین داشتم، [این بار هم] بر او امین بدانم؟ الله بهترین نگهبان است و او مهربانترینِ مهربانان است».
وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَٰعَهُمۡ وَجَدُواْ بِضَٰعَتَهُمۡ رُدَّتۡ إِلَیۡهِمۡۖ قَالُواْ یَـٰٓأَبَانَا مَا نَبۡغِیۖ هَٰذِهِۦ بِضَٰعَتُنَا رُدَّتۡ إِلَیۡنَاۖ وَنَمِیرُ أَهۡلَنَا وَنَحۡفَظُ أَخَانَا وَنَزۡدَادُ کَیۡلَ بَعِیرٖۖ ذَٰلِکَ کَیۡلٞ یَسِیرٞ
و چون بار خود را گشودند، سرمایهشان را یافتند که به آنان بازگردانده شده بود. گفتند: «پدر جان، [دیگر] چه میخواهیم؟ این سرمایۀ ماست که به ما بازگردانده شده است؛ [به این وسیله] براى خانوادۀ خود آذوقه [فراوانی] مىآوریم و از برادرمان [نیز] محافظت مىکنیم و [با بردنِ بنیامین] یک بارِ شتر اضافه میگیریم. این پیمانه [برای عزیز مصر، کار] آسانی است».
قَالَ لَنۡ أُرۡسِلَهُۥ مَعَکُمۡ حَتَّىٰ تُؤۡتُونِ مَوۡثِقٗا مِّنَ ٱللَّهِ لَتَأۡتُنَّنِی بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یُحَاطَ بِکُمۡۖ فَلَمَّآ ءَاتَوۡهُ مَوۡثِقَهُمۡ قَالَ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٞ
[یعقوب] گفت: «هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من به نام الله پیمان استوارى ببندید که قطعاً او را نزد من بازمیآورید، مگر آنکه گرفتار [حادثهای] شوید [و هیچ یک نجات نیابید]». وقتی [عهد و] پیمان استوار خویش را به او دادند، [یعقوب] گفت: «الله بر آنچه میگوییم [گواه و] نگهبان است».
وَقَالَ یَٰبَنِیَّ لَا تَدۡخُلُواْ مِنۢ بَابٖ وَٰحِدٖ وَٱدۡخُلُواْ مِنۡ أَبۡوَٰبٖ مُّتَفَرِّقَةٖۖ وَمَآ أُغۡنِی عَنکُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٍۖ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُۖ وَعَلَیۡهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ
و [همچنین] گفت: «ای پسرانم، [برای آنکه جلبتوجه نکنید، همگی] از یک دروازه وارد [شهر] نشوید؛ بلکه از دروازههای مختلف وارد شوید و [البته من با این سفارش] نمیتوانم چیزی از [قضا و قدَرِ] الله را از شما دور کنم. حُکم، جز برای الله نیست؛ بر او توکل کردهام و توکلکنندگان باید بر او توکل کنند.
وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَهُمۡ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغۡنِی عَنۡهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٍ إِلَّا حَاجَةٗ فِی نَفۡسِ یَعۡقُوبَ قَضَىٰهَاۚ وَإِنَّهُۥ لَذُو عِلۡمٖ لِّمَا عَلَّمۡنَٰهُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ
و وقتی همان گونه که پدرشان به آنان دستور داده بود وارد شدند، [این شیوۀ ورود،] آنان را از [قضای] الله بازنداشت؛ ولی [هر چه بود،] خواسته قلبی یعقوب را برآورده کرد. او از [برکتِ] آنچه به او آموخته بودیم، داراى دانشى [فراوان] بود؛ ولى بیشتر مردم نمىدانند.
وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَخَاهُۖ قَالَ إِنِّیٓ أَنَا۠ أَخُوکَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ
و چون [برادران] بر یوسف وارد شدند، برادرش [بنیامین] را نزد خود جای داد [و به آهستگی به او] گفت: «من برادرت هستم؛ و از کارهایی که [برادرانمان] میکردند اندوهگین نباش».
فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمۡ جَعَلَ ٱلسِّقَایَةَ فِی رَحۡلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا ٱلۡعِیرُ إِنَّکُمۡ لَسَٰرِقُونَ
هنگامی که بارهایشان را آماده کرد، جام [پادشاه] را در بارِ برادرش [بنیامین] گذاشت؛ آنگاه ندادهندهای بانگ برآورد [که]: «ای کاروانیان، قطعاً شما دزد هستید».
قَالُواْ وَأَقۡبَلُواْ عَلَیۡهِم مَّاذَا تَفۡقِدُونَ
[برادرانِ یوسف] رو به آنان کردند و گفتند: «چه گم کردهاید؟»
قَالُواْ نَفۡقِدُ صُوَاعَ ٱلۡمَلِکِ وَلِمَن جَآءَ بِهِۦ حِمۡلُ بَعِیرٖ وَأَنَا۠ بِهِۦ زَعِیمٞ
[کارگزاران] گفتند: «پیمانۀ پادشاه را گم کردهایم و [آن که بانگ برآورده بود گفت:] هر کس آن را بیاورد، یک بار شتر [جایزه] دارد و من ضامن این [پاداش] هستم».
قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ عَلِمۡتُم مَّا جِئۡنَا لِنُفۡسِدَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کُنَّا سَٰرِقِینَ
[برادران یوسف] گفتند: «به الله سوگند، شما میدانید که ما نیامدهایم تا در این سرزمین فساد کنیم و ما [هرگز] دزد نبودهایم».
قَالُواْ فَمَا جَزَـٰٓؤُهُۥٓ إِن کُنتُمۡ کَٰذِبِینَ
[آنان] گفتند: «اگر دروغگو باشید، کیفرش چیست؟»
قَالُواْ جَزَـٰٓؤُهُۥ مَن وُجِدَ فِی رَحۡلِهِۦ فَهُوَ جَزَـٰٓؤُهُۥۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلظَّـٰلِمِینَ
گفتند: «کیفر کسی که [آن پیمانه] در بارش پیدا شود، [این است که] خودش کیفر آن باشد [و به بردگیِ شما درآید]. ما ستمکاران را این گونه مجازات میکنیم».
فَبَدَأَ بِأَوۡعِیَتِهِمۡ قَبۡلَ وِعَآءِ أَخِیهِ ثُمَّ ٱسۡتَخۡرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِیهِۚ کَذَٰلِکَ کِدۡنَا لِیُوسُفَۖ مَا کَانَ لِیَأۡخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ ٱلۡمَلِکِ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ وَفَوۡقَ کُلِّ ذِی عِلۡمٍ عَلِیمٞ
آنگاه [یوسف] پیش از بار برادرش، شروع به [جستوجوی] بارهای آنان کرد؛ سپس آن [پیمانه] را از بار برادرش بیرون کشید. این گونه برای یوسف چارهاندیشی کردیم؛ [تا بتواند بنیامین را نزد خود نگه دارد؛ زیرا او] طبق آیین پادشاه [مصر] نمىتوانست برادرش را بازداشت کند، مگر اینکه الله بخواهد. ما هر که را بخواهیم [به] درجاتی بالا مىبریم؛ و [بدانید که] فراتر از هر صاحبدانشى، دانشورى است.
۞قَالُوٓاْ إِن یَسۡرِقۡ فَقَدۡ سَرَقَ أَخٞ لَّهُۥ مِن قَبۡلُۚ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفۡسِهِۦ وَلَمۡ یُبۡدِهَا لَهُمۡۚ قَالَ أَنتُمۡ شَرّٞ مَّکَانٗاۖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَصِفُونَ
[برادران] گفتند: «اگر او دزدی کرده است [شگفت نیست؛ چرا که] برادرش [نیز] پیش از این دزدی کرده بود. یوسف آن را در دل خویش پنهان داشت و [ناراحتی را] بر آنان آشکار نکرد [و با خود] گفت: «شما از نظر جایگاه، [از آنچه وانمود مىکنید] بدترید و الله به آنچه بیان میکنید، داناتر است».
قَالُواْ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلۡعَزِیزُ إِنَّ لَهُۥٓ أَبٗا شَیۡخٗا کَبِیرٗا فَخُذۡ أَحَدَنَا مَکَانَهُۥٓۖ إِنَّا نَرَىٰکَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ
گفتند: «ای عزیز، او پدر پیری دارد [که طاقت دوری فرزندش را ندارد]؛ پس یکی از ما را به جای او بگیر. به راستی که ما تو را از نیکوکاران میبینیم».
قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأۡخُذَ إِلَّا مَن وَجَدۡنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّظَٰلِمُونَ
[یوسف] گفت: «پناه بر الله از اینکه جز آن کسی را که کالایمان را نزدش یافتهایم بازداشت کنیم! در این صورت [اگر کس دیگری را به جای او بازداشت کنیم،] قطعاً ستمکار خواهیم بود».
فَلَمَّا ٱسۡتَیۡـَٔسُواْ مِنۡهُ خَلَصُواْ نَجِیّٗاۖ قَالَ کَبِیرُهُمۡ أَلَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ أَبَاکُمۡ قَدۡ أَخَذَ عَلَیۡکُم مَّوۡثِقٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَمِن قَبۡلُ مَا فَرَّطتُمۡ فِی یُوسُفَۖ فَلَنۡ أَبۡرَحَ ٱلۡأَرۡضَ حَتَّىٰ یَأۡذَنَ لِیٓ أَبِیٓ أَوۡ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ لِیۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ
هنگامی که [برادران] از او ناامید شدند، نجواکنان [برای مشورت] به گوشهای رفتند. [برادر] بزرگشان گفت: «مگر نمىدانید که پدرتان با نام الله پیمانى استوار از شما گرفته است و پیشتر [نیز] در مورد یوسف چه کوتاهیای کردید؟ من هرگز از این سرزمین نمىروم تا پدرم به من اجازه [بازگشت] دهد یا [آنکه] الله دربارهام داورى کند [که] بیتردید، او بهترین داور است.
ٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَبِیکُمۡ فَقُولُواْ یَـٰٓأَبَانَآ إِنَّ ٱبۡنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدۡنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمۡنَا وَمَا کُنَّا لِلۡغَیۡبِ حَٰفِظِینَ
[شما] نزد پدرتان بازگردید و بگویید: ای پدر، پسرت دزدی کرد و ما جز به آنچه میدانستیم گواهی ندادیم و از غیب آگاه نبودیم [که بدانیم دزدی میکند].
وَسۡـَٔلِ ٱلۡقَرۡیَةَ ٱلَّتِی کُنَّا فِیهَا وَٱلۡعِیرَ ٱلَّتِیٓ أَقۡبَلۡنَا فِیهَاۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ
و از [مردم] شهری که در آن بودیم و از کاروانی که با آن آمدیم بپرس؛ و ما قطعاً راستگوییم».
قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَکُمۡ أَنفُسُکُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِیلٌۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن یَأۡتِیَنِی بِهِمۡ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ
[یعقوب] گفت: «[چنین نیست؛] بلکه [هوای] نفس شما کاری [ناشایست] را برایتان آراسته است؛ پس [چارۀ کار،] صبرى نیکوست. امید است که الله همۀ آنان را به من برساند. بیتردید، او دانای حکیم است».
وَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَـٰٓأَسَفَىٰ عَلَىٰ یُوسُفَ وَٱبۡیَضَّتۡ عَیۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ کَظِیمٞ
و از آنان روی برگرداند و گفت: «دریغ از یوسف!» و چشمانش از شدت اندوه [و گریستن برای فرزندش] سفید شد و همچنان اندوه خود را فرومىخورد.
قَالُواْ تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ تَذۡکُرُ یُوسُفَ حَتَّىٰ تَکُونَ حَرَضًا أَوۡ تَکُونَ مِنَ ٱلۡهَٰلِکِینَ
[پسرانش] گفتند: «به الله سوگند، تو [آنقدر] پیوسته از یوسف یاد میکنی تا [عاقبت،] به سختی بیمار شوی یا بمیری».
قَالَ إِنَّمَآ أَشۡکُواْ بَثِّی وَحُزۡنِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ
[یعقوب] گفت: «من از درد و اندوه خویش به [درگاه] الله مینالم و از [لطف و بزرگیِ] الله چیزهایی میدانم که شما نمیدانید؛
یَٰبَنِیَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَاْیۡـَٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا یَاْیۡـَٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ
ای پسرانم، بروید و دربارۀ یوسف و برادرش جستجو کنید [و خبر بگیرید] و از رحمتِ الله مأیوس نشوید؛ [چرا که] جز گروه کافران، کسی از رحمت الله مأیوس نمیگردد».
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیۡهِ قَالُواْ یَـٰٓأَیُّهَا ٱلۡعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهۡلَنَا ٱلضُّرُّ وَجِئۡنَا بِبِضَٰعَةٖ مُّزۡجَىٰةٖ فَأَوۡفِ لَنَا ٱلۡکَیۡلَ وَتَصَدَّقۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَجۡزِی ٱلۡمُتَصَدِّقِینَ
وقتی [پسران یعقوب به مصر رفتند و] بر او [= یوسف] وارد شدند، گفتند: «ای عزیز، به ما و خاندانمان [در اثر فقر و خشکسالی] سختی فراوانی رسیده است و [اینک] کالای ناچیز [و مال اندکی برای خرید آذوقه] با خود آوردهایم؛ پس پیمانه را برایمان کامل کن و بر ما صدقه [و بخشش] کن. بیتردید، الله بخشندگان را پاداش میدهد».
قَالَ هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذۡ أَنتُمۡ جَٰهِلُونَ
[یوسف] گفت: «آیا دانستید که وقتی [از عاقبتِ کارتان] بیخبر بودید، در حق یوسف و برادرش چه کردید؟»
قَالُوٓاْ أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُۖ قَالَ أَنَا۠ یُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِیۖ قَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَآۖ إِنَّهُۥ مَن یَتَّقِ وَیَصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ
[آنان] گفتند: «آیا به راستی تو [همان] یوسفی؟» او گفت: «[آری،] من یوسفم و این برادر من است. یقیناً الله بر ما منّت نهاد. به راستی، هر کس پرهیزگاری و شکیبایی کند، [بداند که] بیتردید، الله پاداش نیکوکاران را تباه نمیکند».
قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَکَ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَإِن کُنَّا لَخَٰطِـِٔینَ
[برادرانش] گفتند: «به الله سوگند [که] یقیناً الله تو را بر ما برتری داده است و ما قطعاً خطاکار بودیم».
قَالَ لَا تَثۡرِیبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَۖ یَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّـٰحِمِینَ
[یوسف] گفت: «امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست. الله شما را میآمرزد و او مهربانترینِ مهربانان است.
ٱذۡهَبُواْ بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلۡقُوهُ عَلَىٰ وَجۡهِ أَبِی یَأۡتِ بَصِیرٗا وَأۡتُونِی بِأَهۡلِکُمۡ أَجۡمَعِینَ
[اکنون] این پیراهن مرا ببرید و بر صورت پدرم بیندازید تا بینا گردد و [سپس] همۀ خانواده خود را نزد من بیاورید».
وَلَمَّا فَصَلَتِ ٱلۡعِیرُ قَالَ أَبُوهُمۡ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَۖ لَوۡلَآ أَن تُفَنِّدُونِ
و چون کاروان [از مصر به سوی کنعان] به راه افتاد، پدرشان [به اطرافیانش] گفت: «اگر مرا کمخرد نشمارید، [میگویم که] یقیناً بوی یوسف را احساس میکنم».
قَالُواْ تَٱللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَٰلِکَ ٱلۡقَدِیمِ
[آنان] گفتند: «به الله سوگند که حتماً [باز هم] در اشتباه دیرینهات هستی».
فَلَمَّآ أَن جَآءَ ٱلۡبَشِیرُ أَلۡقَىٰهُ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ فَٱرۡتَدَّ بَصِیرٗاۖ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ
هنگامی که مژدهرسان آمد و آن [پیراهن] را بر چهرۀ او افکند، ناگهان بینا شد [و] گفت: «آیا به شما نگفتم که من از [لطف و بزرگی] الله چیزهایی میدانم که شما نمیدانید؟»
قَالُواْ یَـٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا کُنَّا خَٰطِـِٔینَ
گفتند: «ای پدر، برای ما [به خاطرِ] گناهانمان آمرزش بخواه [چرا که] یقیناً ما گناهکار بودیم».
قَالَ سَوۡفَ أَسۡتَغۡفِرُ لَکُمۡ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ
[یعقوب] گفت: «به زودی از پروردگارم برایتان آمرزش میطلبم. بیتردید، او آمرزندۀ مهربان است».
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَبَوَیۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ
[همگی به مصر رفتند و] چون بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادرش را [در آغوش گرفت و] نزد خود جای داد و گفت: «[همگی] به مصر درآیید که ان شاء الله [از هر گونه آزاری] ایمن خواهید بود».
وَرَفَعَ أَبَوَیۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ وَقَالَ یَـٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأۡوِیلُ رُءۡیَٰیَ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّٗاۖ وَقَدۡ أَحۡسَنَ بِیٓ إِذۡ أَخۡرَجَنِی مِنَ ٱلسِّجۡنِ وَجَآءَ بِکُم مِّنَ ٱلۡبَدۡوِ مِنۢ بَعۡدِ أَن نَّزَغَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بَیۡنِی وَبَیۡنَ إِخۡوَتِیٓۚ إِنَّ رَبِّی لَطِیفٞ لِّمَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ
و پدر و مادرش را بر تخت نشاند و [همگی] در برابرش به سجده افتادند و [یوسف] گفت: «پدر جان، این تعبیر [همان] خوابم است که پیشتر دیده بودم. پروردگارم آن را راست گردانْد [و تحقق بخشید]. یقیناً او به من نیکی کرد که مرا از زندان بیرون آورد و ـ پس از آنکه شیطان میان من و برادرانم فتنه برپا کرد ـ شما را از بیابان [کنعان به مصر] آورد. بیتردید، پروردگارم در آنچه میخواهد، باریکبین است. به راستی که او دانای حکیم است.
۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَیۡتَنِی مِنَ ٱلۡمُلۡکِ وَعَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِیِّۦ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّـٰلِحِینَ
پروردگارا، مرا از فرمانروایی [بهرهای] عطا کردی و از علم تعبیر خوابها به من آموختی. ای پدیدآورندۀ آسمانها و زمین، تویی که در دنیا و آخرت [دوست و] کارسازِ منی. مرا مسلمان [= فرمانبردار] بمیران و به شایستگان ملحق فرما».
ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهِ إِلَیۡکَۖ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ أَجۡمَعُوٓاْ أَمۡرَهُمۡ وَهُمۡ یَمۡکُرُونَ
[ای پیامبر،] این [داستان،] از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم؛ و هنگامی که [برادران یوسف علیه وی] بداندیشی میکردند و نیرنگ میزدند، تو نزدشان نبودی.
وَمَآ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِینَ
و بیشتر مردم مؤمن نخواهند شد؛ حتی اگر [برای ایمان آوردنشان] حرص بورزی.
وَمَا تَسۡـَٔلُهُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ
تو از آنان برای این [رسالت] پاداشی نمیخواهی. این [قرآن، چیزی] نیست، مگر پندی برای جهانیان.
وَکَأَیِّن مِّنۡ ءَایَةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ یَمُرُّونَ عَلَیۡهَا وَهُمۡ عَنۡهَا مُعۡرِضُونَ
و چه بسیار نشانهها در آسمانها و زمین وجود دارد که بر آنها مىگذرند و[لی] از آنها روى برمىگردانند [و توجه نمىکنند].
وَمَا یُؤۡمِنُ أَکۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِکُونَ
و بیشتر آنان [در ظاهر] به الله ایمان نمیآورند، مگر آنکه [در عمل، به نوعی] مشرکند.
أَفَأَمِنُوٓاْ أَن تَأۡتِیَهُمۡ غَٰشِیَةٞ مِّنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ أَوۡ تَأۡتِیَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ
آیا [مشرکان] ایمن هستند از اینکه عذابی فراگیر از جانب الله بر آنان فرود آید یا در حالی که غافلند، ناگهان قیامت آنان را فرا گیرد؟
قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ
[ای پیامبر، به مردم] بگو: «این راه من است. من با دلیلی آشکار به سوی الله دعوت میکنم و کسانی که از من پیروی کردند [نیز چنین میکنند]؛ و الله پاک و منزّه است و من از مشرکان نیستم».
وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰٓۗ أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۗ وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ
و ما پیش از تو جز مردانی از اهل [همین] شهرها [را به پیامبری] نفرستادهایم که به آنان وحی میکردیم. آیا در زمین نگشتهاند تا ببینند سرانجامِ کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بوده است؟ و یقیناً سرای آخرت برای پرهیزگاران بهتر است. آیا نمیاندیشید؟
حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَیۡـَٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ کُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَآءُۖ وَلَا یُرَدُّ بَأۡسُنَا عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ
[ما همچنان به کافران مهلت میدادیم] تا آنگاه که پیامبران [از ایمانآوردن اقوامشان] مأیوس شدند و [مردم] پنداشتند [در آنچه رسولان از جانب الله آوردهاند،] به آنان دروغ گفته شده است. [در این هنگام] یاریِ ما به سراغشان آمد. پس هر کس را که خواستیم، نجات یافت؛ و[لى] عذاب سختِ ما از گروه مجرمان بازگردانده نمیشود.
لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا کَانَ حَدِیثٗا یُفۡتَرَىٰ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ
یقیناً در داستان آنان برای خردمندان عبرتی است. این [قرآن] سخنى نیست که به دروغ ساخته شده باشد؛ بلکه تصدیقکنندۀ آنچه [از کتابهایی] است که پیش از آن [آمده] است و روشنگرِ همه چیز است و رهنمود و رحمتی است برای گروهی که ایمان میآورند.
Yūsuf
سورة یوسف - سورة 12 - عدد آیاتها 111
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله بخشندة مهربان
الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ الر (الف. لام. را) این آیات کتاب روشنگر است. ﴿1﴾
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ همانا ما آن را قرآن عربی نازل کردیم؛ شاید شما دریابید. ﴿2﴾
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ (ای پیامبر!) ما بهترین داستانها را با وحی کردن این قرآن بر تو بازگو میکنیم، و مسلماً تو پیش از آن از بیخبران بودی (و آگاهی نداشتی). ﴿3﴾
إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ (به یاد آور) هنگامی را که یوسف به پدرش یعقوب گفت: «پدرم! همانا من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم، آنها را برای خود سجدهکنان دیدم».﴿4﴾
قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیْدًا إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (یعقوب) گفت: «ای پسرکم! خواب خود را برای برادرانت بازگو نکن، که برای تو نقشهی بدی میاندیشند، بیگمان شیطان برای انسان دشمن آشکار است. ﴿5﴾
وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ و این گونه پروردگارت تو را بر میگزیند، و از تأویل احادیث (= تعبیر خوابها) میآموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام میکند، همان گونه که پیش از این بر اجدادت ابراهیم و اسحاق تمام کرد، یقیناً پروردگارت دانای حکیم است». ﴿6﴾
لَّقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ بیشک در (داستان) یوسف و برادرانش برای سوال کنندهگان نشانهها و (عبرتها) است. ﴿7﴾
إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ هنگامیکه با خود گفتند: «یوسف و برادرش (بنیامین) نزد پدرمان از ما محبوبتر اند، در حالیکه ما گروهی (نیرومند) هستیم، بیتردید پدرمان در اشتباهی آشکار است. ﴿8﴾
اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِینَ یوسف را بکشید، یا او را به سرزمینی (دور دست) بیفکنید، تا توجه پدرتان فقط به (سوی) شما باشد، و بعد از آن (توبه کنید و) افرادی صالح باشید». ﴿9﴾
قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ یکی از آنها گفت: «یوسف را نکشید، و اگر میخواهید (کاری) انجام دهید، او را به قعر چاه بیندازید، تا بعضی از کاروآنها ی (رهگذر) او را بر گیرد (و به جای دوری ببرد)». ﴿10﴾
قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ (و آنگاه نزد پدر آمدند) و گفتند: «پدرجان! تو را چه شده است که ما را بر (برادرمان) یوسف امین نمیشماری، در حالیکه ما خیر خواه او هستیم؟! ﴿11﴾
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ فردا او را با ما (به صحرا) بفرست، تا (از میوهها) بهره برد و بازی کند، همانا ما نگهبان او هستیم». ﴿12﴾
قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ (یعقوب) گفت: «آنکه او را ببرید مرا اندوهگین میکند، و از این میترسم که گرگ او را بخورد، در حالیکه شما از او غافل باشید!». ﴿13﴾
قَالُواْ لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ گفتند: «با اینکه ما گروهی (نیرومند) هستیم، اگر گرگ او را بخورد، براستی آنگاه ما زیانکار خواهیم بود». ﴿14﴾
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ پس چون او را با خود بردند، و تصمیم گرفتند که او را در قعر چاه قرار دهند، و (تصمیم خود را عملی نمودند) به او وحی کردیم که قطعاً آنها را از این کارشان آگاه خواهی کرد، در حالیکه آنها نمیدانند. ﴿15﴾
وَجَاؤُواْ أَبَاهُمْ عِشَاء یَبْکُونَ و (برادران) شبانگاه گریان به نزد پدرشان آمدند. ﴿16﴾
قَالُواْ یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَکْنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ گفتند: «ای پدرما! همانا ما رفتیم که مسابقه دهیم، و یوسف را نزد اثاث خود گذاشتیم، پس گرگ او را خورد، و تو (هرگز سخن) ما را باور نخواهی کرد، هر چند راستگو باشیم». ﴿17﴾
وَجَاؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ و پیراهن او را با خونی دروغین (برای یعقوب) آوردند، (او) گفت: «(چنین نیست) بلکه (هوای) نفس شما کاری (ناشایست) را برای شما آراسته است، پس (کار من) صبر جمیل است، و بر آنچه میگویید، الله مددکار (من) است». ﴿18﴾
وَجَاءَتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَى هَذَا غُلامٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِمَا یَعْمَلُونَ و کاروانی فرا رسید، و پس آنها آبآورشان را فرستادند، و (او) دلو خود را در (چاه) انداخت (پس چون بیرون آورد، یوسف را در آن دید، صدا زد و) گفت: «مژده باد! این کودکی است» و او را بعنوان یک کالا (از دیگران) پنهان داشتند، و الله به آنچه میکردند، آگاه است. ﴿19﴾
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ و (سر انجام) او را به بهای اندک – چند درهم – فروختند، و در (بارهی) او بیرغبت بودند. ﴿20﴾
وَقَالَ الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَکَذَلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ و کسی از (اهل) مصر که او را خرید؛ به همسرش گفت: «جای او را گرامی دار، امید است برای ما سودمند باشد، یا او را به فرزندی گیریم» و این چنین یوسف را در (آن) سرزمین متمکن ساختیم، و تا از تأویل احادیث (= تعبیر خواب) به او بیاموزیم، و الله بر کارش چیره است، و لیکن بیشتر مردم نمیدانند. ﴿21﴾
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ و چون (یوسف به مرحلهی بلوغ و) کمال قوت رسید، به او حکم (= نبوت) و علم عطا کردیم.، و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. ﴿22﴾
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ و آن زنی که او (یوسف) در خانهاش بود، از او در خواست کامجویی کرد، و درها را بست و گفت: «بیا، (در اختیار تو هستم)». (یوسف) گفت: «به الله پناه میبرم! بیگمان او (عزیز مصر) سرور من است، جایگاه مرا گرامی داشته است (پس چگونه به او خیانت کنم؟!) مسلماً ستمکاران رستگار نمیشوند». ﴿23﴾
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ و به راستی آن زن قصد او (= یوسف) کرد، و او نیز اگر برهان پروردگارش ندیده بود؛ قصد وی میکرد، این چنین (کردیم) تا بدی و فحشا از او دور سازیم، بیگمان او از بندگان مخلص ماست. ﴿24﴾
وَاسْتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَیَا سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ سُوءًا إِلاَّ أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ و هردو به طرف درشتافتند، و (همسر عزیز) پیراهن او را از پشت پاره کرد، و (در این هنگام) شوهرش را نزد در یافتند. (آن) زن گفت: «کیفر کسیکه خواسته باشد به خانوادهی تو بدی (و خیانت) کند چیست؟، جز اینکه زندان شود، یا عذاب دردناکی (ببیند). ﴿25﴾
قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَن نَّفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکَاذِبِینَ (یوسف) گفت: «او با اصرار مرا به سوی خود خوانده است!» و (درآن هنگام) شاهدی از بستگان آن زن شهادت داد، اگر پیراهن او ازجلو پاره شده باشد، پس آن زن راست میگوید، و او از دروغگویان است. ﴿26﴾
وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِینَ و اگر پیراهن اش از پشت پاره شده باشد، (آن) زن دروغ میگوید، و او از راستگویان است». ﴿27﴾
فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ پس چون (عزیز مصر) دید که پیراهن او از پشت پاره شده است، گفت: «این از مکر شما (زنان) است، بیگمان مکر شما زنان بزرگ است. ﴿28﴾
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ ای یوسف! از این (ماجرا) صرف نظر کن، و (تو ای زن) برای گناه خود آمرزش بخواه، همانا تو از خطاکاران بودهای». ﴿29﴾
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلالٍ مُّبِینٍ و (این خبر به شهر رسید) زنانی در شهر گفتند: «همسر عزیز، برای کامجویی غلام (جوان) خود را به سوی خود میخواند، به راستی محبت (و عشق این جوان) در قلبش نفوذ کرده است، مسلماً ما او را در گمراهی آشکار میبینیم. ﴿30﴾
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکِّینًا وَقَالَتِ اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَرًا إِنْ هَذَا إِلاَّ مَلَکٌ کَرِیمٌ پس چون (همسر عزیز) سخنان مکرآمیز شان را شنید، (کسی را) به دنبال آنها فرستاد (و آنها را دعوت نمود) و برای آنها مجلس (با شکوه و با پشتیهای زیبا) فراهم کرد، و به (دست) هر کدام چاقویی (برای بریدن میوه) داد، و به یوسف گفت: «بر آنان بیرون شو». پس زنان چون او را دیدند، بزرگش یافتند، و دستهای خود را بریدند، و «گفتند: پناه بر الله! این بشر نیست، این جز فرشتهی بزرگوار نیست». ﴿31﴾
قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُونًا مِّنَ الصَّاغِرِینَ (همسر عزیز) گفت: «این هست همان کسیکه مرا در (بارهی) او سرزنش کردید، (آری) به راستی من او را برای کامجویی به خود دعوت کردم، پس او خود داری کرد، و اگر آنچه را که به او دستور میدهم، انجام ندهد؛ قطعاً زندانی میشود و مسلماً خوار و زبون خواهد بود». ﴿32﴾
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ (یوسف) گفت: «پروردگارا! زندان نزد من از آنچه (اینها) مرا به سوی آن میخوانند، محبوبتر است، و اگر مکر آنها را از من نگردانی، به سوی آنان متمایل میشوم، و از نادانان خواهم بود». ﴿33﴾
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ پس پروردگارش (دعای) او را اجابت کرد، و مکر آنان را از او باز گردانید، بیگمان او شنوای داناست. ﴿34﴾
ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ سپس بعد از آنکه نشانههای (پاکی یوسف) را دیدند؛ تصمیم گرفتند تا مدتی او را زندانی کنند. ﴿35﴾
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الآخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزًا تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ و دو جوان همراه او وارد زندان شدند، یکی از آن دو گفت: «من خواب دیدهام که (انگور برای) شراب میفشارم» و دیگری گفت: «من خواب دیده ام که نان بر سر حمل میکنم، پرندگان از آن میخورند، ما را از تعبیر آن آگاه کن، بیگمان ما تو را از نیکوکاران میبینیم». ﴿36﴾
قَالَ لاَ یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُمَا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأْتِیَکُمَا ذَلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ (یوسف) گفت: «پیش از آنکه (جیره) طعام شما را بیاورند و تناول کنید، شما را از تعبیر خوابتان آگاه میسازم، این (تعبیر خواب) چیزهای است که پروردگارم به من آموخته است، همانا من کیش قومی را که به الله ایمان نمیآورند، و آنان به (سرای) آخرت (نیز) کافرند، ترک کرده ام. ﴿37﴾
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِاللَّهِ مِن شَیْءٍ ذَلِکَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ و از کیش نیاکانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردهام، برای ما سزاوار نیست که چیزی را شریک الله قرار دهیم، این از فضل الله بر ما و بر (همه) مردم است، و لیکن بیشتر مردم شکر نمیگذارند. ﴿38﴾
یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ ای رفقای زندانی من! آیا معبودان پراکنده (متعدد) بهترند یا الله یکتای قهار؟ ﴿39﴾
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ شما به جای الله (چیزی را) نمیپرستید، مگر نامهایی را که خود و نیاکانتان به آنها دادهاید، الله هیچ دلیلی بر (اثبات) آنها نازل نکرده است([1])، فرمانروایی تنها از آن الله است، فرمان داده است که جز او را نپرستید، این است دین راست و استوار، و لیکن بیشتر مردم نمیدانند. ﴿40﴾
یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا وَأَمَّا الآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِیَ الأَمْرُ الَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ ای رفقای زندانی من! اما یکی ازشما (آزاد میشود) پس سرور خویش را شراب خواهد نوشانید، و اما دیگری پس به دار آویخته میشود، آنگاه پرندگان از (گوشت) سر او خواهند خورد، امری که در (بارهی) آن از من نظر خواستید، (چنین) مقدر شده است». ﴿41﴾
وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ و (یوسف) به آن کسی از دو نفر که دانست رهایی مییابد، گفت: «مرا نزد سرورت (= حاکم) یاد کن». ولی شیطان یاد کردن (او را نزد) سرورش از خاطر او برد، پس (یوسف) چند سال در زندان باقی ماند. ﴿42﴾
وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا أَیُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا تَعْبُرُونَ و پادشاه گفت: «همانا من (در خواب) هفت گاو چاق را دیدم که هفت گاو لاغر آنها را میخورند، و هفت خوشهی سبز، و (هفت خوشهی) دیگر را خشک (می بینم). ای بزرگان! در (بارهی) خوابم نظر دهید؛ اگر خواب را تعبیر میکنید. ﴿43﴾
قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الأَحْلامِ بِعَالِمِینَ «(اینها) خوابهای (آشفته و) پریشان است، و ما از تعبیر خوابهای پریشان آگاه نیستیم». ﴿44﴾
وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ و یکی از آن دو نفر که نجات یافته بود، بعد از مدتی (یوسف) را به یاد آورد، گفت: «من شما را از تأویل (= تعبیر) آن خبر میدهم، پس مرا (به سوی جوان زندانی) بفرستید». ﴿45﴾
یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ (چون نزد یوسف آمد، گفت:) «یوسف، ای (مرد) راستگو! در (بارهی این خواب که:) هفت گاو چاق، هفت گاو لاغر آنها را میخورند، و هفت خوشهی سبز و (هفت خوشهی) دیگر خشک، برای ما نظر بده (و تعبیر کن) تا من به سوی مردم باز گردم، شاید آنان (از تعبیر این خواب) با خبر شوند». ﴿46﴾
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَبًا فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّا تَأْکُلُونَ (یوسف) گفت: «هفت سال پی درپی (با جدیت) زراعت کنید، پس آنچه را درو کردید، جز اندکی که میخورید، (بقیه) در خوشهاش باقی بگذارید. ﴿47﴾
ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّا تُحْصِنُونَ سپس بعد از آن هفت (سال) سخت (قحطی) میآید، که آنچه را برای آن سالها ذخیره کردهاید، میخورید، جز اندکی از آنچه که (برای بذر) ذخیره خواهید کرد. ﴿48﴾
ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَفِیهِ یَعْصِرُونَ سپس بعد از آن هفت (سال) سالی فرا میرسد که باران فراوانی نصیب مردم میشود، و درآن (سال، مردم افشردنیها را) میفشارند». ﴿49﴾
وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءَهُ الرَّسُولُ قَالَ ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ الَّلاتِی قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ و پادشاه (چون این تعبیر را شنید) گفت: «او را نزد من بیاورید». پس چون فرستادهی (پادشاه) نزد او آمد، (یوسف) گفت: «به سوی سرورت باز گرد، پس از او بپرس ماجرای زنانی که دستهای خود را بریدند چه بود؟! قطعاً پروردگارم به نیرنگ آنها آگاه است». ﴿50﴾
قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ حَاشَ لِلَّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ (پادشاه آن زنان را خواست و) گفت: «جریان کارتان چه بود؛ هنگامیکه یوسف را به سوی خود دعوت دادید؟!». گفتند: «پناه بر الله! ما هیچ گناهی بر او ندانستهایم» (در این هنگام) همسرعزیز گفت: «اکنون حق آشکار شد، من (بودم که) او را به سوی خود خواندم، (و خواهش مرا رد کرد) و بیگمان او از راستگویان است. ﴿51﴾
ذَلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ این (سخن) بدین خاطر است تا (عزیز) بداند که من در پنهان به او خیانت نکردهام، و اینکه الله مکر خائنان را به هدف نمیرساند. ﴿52﴾
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ من هرگز نفس خود را تبرئه نمیکنم، بیشک نفس (اماره، انسان) پیوسته به بدی فرمان میدهد، مگر آنچه را پروردگام رحم کند، بیگمان پروردگارم آمرزندهی مهربان است». ﴿53﴾
وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ أَمِینٌ و پادشاه گفت: «او (= یوسف) را نزد من بیاورید، (تا) او را مخصوص خود گردانم» پس چون (یوسف نزد او آمد و) با او صحبت کرد، (پادشاه) گفت: «تو امروز نزد ما صاحب مقام والا (و) امین هستی». ﴿54﴾
قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَائِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ (یوسف) گفت: «مرا بر (سرپرستی) خزائن زمین (مصر) قرار بده، که من نگهدارندهی آگاهم». ﴿55﴾
وَکَذَلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاء نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ و این گونه به یوسف در آن سرزمین تمکن (و قدرت) دادیم، از آن (سرزمین) هر جا که میخواست منزل میگرفت، ما رحمت خود را به هرکس که بخواهیم میرسانیم، و پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکنیم. ﴿56﴾
وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ و یقیناً پاداش آخرت، برای کسانیکه ایمان آوردند و پرهیزگاری میکردند، بهتر است. ﴿57﴾
وَجَاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ و (چون سرزمین کنعان را خشک سالی فرا گرفت) برادران یوسف (برای تهیهی گندم به مصر) آمدند، پس بر او وارد شدند، آنگاه او آنان را شناخت، در حالیکه آنها او را نشناختند. ﴿58﴾
وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَّکُم مِّنْ أَبِیکُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَأَنَاْ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ پس چون بارهایشان را آماده کرد، (به آنان) گفت: «آن برادری که از پدرتان دارید، (نوبت آینده) نزد من بیاورید، آیا نمیبینید که من پیمانه را تمام میدهم، و من بهترین میزبان هستم؟ ﴿59﴾
فَإِن لَّمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَلاَ تَقْرَبُونِ پس اگر او را نزد من نیاوردید، نه پیمانهی نزد من خواهید داشت، و نه به من نزدیک شوید». ﴿60﴾
قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ گفتند: «ما در (بارهی) او با پدرش با اصرار گفتگو خواهیم کرد، و مسلماً این کار را میکنیم». ﴿61﴾
وَقَالَ لِفِتْیَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ و (یوسف) به غلامانش گفت: «سرمایه شان را در بارهایشان بگذارید، شاید هنگامیکه به سوی خانوادهی خود، باز گشتند، آن را بشناسند، شاید باز آیند». ﴿62﴾
فَلَمَّا رَجَعُوا إِلَى أَبِیهِمْ قَالُواْ یَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَکْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ پس چون به سوی پدرشان بازگشتند: « گفتند: ای پدرما! پیمانه (غله) از ما باز داشته شده است، پس برادرمان (بنیامین) را با ما بفرست تا سهمی (از غله) بگیریم، و بیگمان ما نگهبان اوخواهیم بود». ﴿63﴾
قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (یعقوب) گفت: «آیا شما را بر او امین دانم، همانگونه که پیش از این نسبت به برادرش (یوسف) امین داشتم، پس الله بهترین نگهبان است، و او مهربانترین مهربانان است». ﴿64﴾
وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ کَیْلَ بَعِیرٍ ذَلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ و چون بار خود را گشودند، سرمایهشان را یافتند که به آنها بازگردانده شده است. گفتند: «ای پدرما! (ما دیگر) چه میخواهیم؟ این سرمایه ماست که به ما باز گردانده شده است، (پس او را با ما بفرست) و برای خانوادهی خود آذوقه میآوریم، و برادرمان را حفظ میکنیم، و یک بار شتر افزون خواهیم آورد؛ این پیمانه (برای عزیز مصر، کار) آسانی است. ﴿65﴾
قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَن یُحَاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ (یعقوب) گفت: «هرگز او را با شما نمیفرستم؛ تا آنکه به نام الله به من پیمان دهید که حتماً او را به نزد من باز خواهید آورد، مگر اینکه قدرت از شما گرفته شود (و خودتان گرفتار آیید) پس چون (تعهد و) پیمان استوار به او دادند، (یعقوب) گفت: «الله بر آنچه میگوییم نگهبان است». ﴿66﴾
وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ و (همچنین به آنها) گفت: «ای پسران من! از یک در وارد نشوید، بلکه از درهای متفرق داخل شوید، و (من) نمیتوانم چیزی از (قضای) الله (که مقرر کرده است) از شما دفع کنم، حکم تنها از آن الله است، بر او توکل کردهام، و (همهی) متوکلان بر او توکل کنند. ﴿67﴾
وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغْنِی عَنْهُم مِّنَ اللَّهِ مِن شَیْءٍ إِلاَّ حَاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ و چون به همان گونه که پدرشان به آنها دستور داده بود، داخل شدند، ـ (این کار) نمیتوانست چیزی از (قضای) الله را از آنان دفع کند ــ جز حاجتی (و خواهشی) که در دل یعقوب بود که آن را برآورده کرد، و بیگمان او علمی داشت که ما به آموخته بودیم، و لیکن بیشتر مردم نمیدانند. ﴿68﴾
وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَاْ أَخُوکَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ و چون (برادران) بر یوسف وارد شدند، برادرش (بنیامین) را نزد خود جای داد، (و) گفت: «بدون شک من برادر تو (یوسف) هستم، پس ازآنچه آنها انجام میدادند، اندوهگین مباش». ﴿69﴾
فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ پس هنگامیکه بارهای آنها را مهیا کرد، جام (آبخوری پادشاه) را در بار برادرش گذاشت، سپس ندا دهندهی ندا داد: «ای کاروانیان، بدون شک شما دزد هستید». ﴿70﴾
قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَیْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ به طرف آنها روکرده و گفتند: «چه چیز گم کردهاید؟!» ﴿71﴾
قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِکِ وَلِمَن جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِیمٌ گفتند: «پیمانهی پادشاه را گم کردهایم، و هر کس آن را بیاورد یک بار شتر (جایزه) دارد، و من ضامن این (وعده) هستم. ﴿72﴾
قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الأَرْضِ وَمَا کُنَّا سَارِقِینَ گفتند: «به الله سوگند، شما میدانید که ما نیامدهایم تا در این سرزمین فساد کنیم، و ما (هرگز) دزد نبودهایم». ﴿73﴾
قَالُواْ فَمَا جَزَاؤُهُ إِن کُنتُمْ کَاذِبِینَ (آنها) گفتند: «پس اگر دروغگو باشید؛ کیفرش چیست؟» ﴿74﴾
قَالُواْ جَزَاؤُهُ مَن وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ گفتند: «کیفر کسیکه (آن پیمانه) در بارش پیدا شود، پس خودش کیفر آن خواهد بود (که بردهی شما خواهد بود) ما این گونه ستم کاران را کیفر میدهیم». ﴿75﴾
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَن یَشَاء اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ پس شروع به (جست و جوی) بارهای آنها، پیش از بار برادرش پرداخت، آنگاه آن را از بار برادرش بیرون آورد، این گونه برای یوسف چارهاندیشی کردیم، او (هرگز) نمیتوانست در آیین پادشاه برادرش را بگیرد، مگر آنکه الله بخواهد، درجات هرکس را بخواهیم بالا میبریم، و بالاتر از هر صاحب علمی، دانا تری است. ﴿76﴾
قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ (برادران) گفتند: «اگر او دزدی کرده است (تعجب ندارد)؛ برادرش (نیز) پیش از این دزدی کرده بود، پس یوسف آن (سخن) را در دل خود پنهان داشت، و برای آنها آشکار نکرد، (در دل خود) گفت: «شما از نظر منزلت بدترین (مردم) هستید، و الله به آنچه توصیف میکنید، آگاهتراست». ﴿77﴾
قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا کَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ گفتند: «ای عزیز! همانا او پدر پیری دارد، (که از دوری او سخت ناراحت میشود) لذا یکی ازما را به جای او بگیر، بیگمان ما تو را از نیکو کاران میبینیم». ﴿78﴾
قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذًا لَّظَالِمُونَ (یوسف) گفت: «پناه بر الله، که ما جز آن کسیکه کالایمان را نزد او یافتهایم، (دیگری را) بگیریم، بیگمان در آن صورت ستم کار خواهیم بود». ﴿79﴾
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیًّا قَالَ کَبِیرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُم مَّوْثِقًا مِّنَ اللَّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الأَرْضَ حَتَّىَ یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللَّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ پس چون (برادران) از او نا امید شدند، نجوا کنان به گوشهای رفتند، (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمیدانید که پدرتان از شما به نام الله پیمان (استوار) گرفته است و پیش از این (نیز) در بارهی یوسف کوتاهی کردهاید؟! پس من هرگز از این سرزمین (مصر) بیرون نمیشوم، تا پدرم به من اجازه دهد، یا الله دربارهی من داوری کند، و او بهترین داوران است. ﴿80﴾
ارْجِعُواْ إِلَى أَبِیکُمْ فَقُولُواْ یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا کُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ (شما) به سوی پدرتان باز گردید، و بگویید: «ای پدر جان! بیگمان پسرت دزدی کرد، و ما جز به آنچه میدانستیم گواهی ندادیم، و ما از غیب آگاه نبودیم. ﴿81﴾
وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ و از (مردم) شهری که در آن بودیم، و از کاروانی که با آن بودیم بپرس، و بدون شک ما راستگو هستیم». ﴿82﴾
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ (یعقوب) گفت: «(حقیقت چنین نیست) بلکه (هوای) نفس شما، کاری (ناشایست) را برای شما آراسته است؛ پس (کار من) صبر جمیل است، امید است الله همهی آنها را به من باز گرداند، بیگمان او دانای حکیم است». ﴿83﴾
وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ و از آنها روی بر گرداند و گفت: «افسوس بر یوسف» و چشمان او از اندوه سفید شد، در حالیکه (سرشار از غم بود) اندوه خود را فرو میبرد. ﴿84﴾
قَالُواْ تَاللَّه تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضًا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ گفتند: «به الله سوگند، پیوسته یوسف را یاد میکنی، تا آنکه سخت بیمار گردی یا بمیری». ﴿85﴾
قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (یعقوب) گفت: «من شرح غم و پریشانی خود را تنها به الله میگویم، (و به سوی او شکایت میبرم) و از (سوی) الله چیزهای میدانم که شما نمیدانید». ﴿86﴾
یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ ای پسران من! بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید، و از رحمت الله ناامید نشوید، چرا که جز گروه کافران کسی از رحمت الله ناامید نمیشود»([2]). ﴿87﴾
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ پس چون (به مصر رفتند و) بر او (= یوسف) وارد شدند، گفتند: «ای عزیز! به ما و خاندان ما سختی (و ناراحتی) رسیده است، و (اینک) کالای نا چیز (و اندکی) با خود آوردهایم؛ پس پیمانه را برای ما کامل کن، و بر ما صدقه (و بخشش) کن، بیگمان الله بخشندگان را پاداش میدهد». ﴿88﴾
قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ (یوسف) گفت: «آیا دانستید با یوسف چه کردید، هنگامیکه نادان بودید؟!». ﴿89﴾
قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَنَّ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ (برادران) گفتند: «آیا به راستی تو همان یوسفی؟!». (یوسف) گفت: «(آری) من یوسفم، و این برادر من است، یقینا ً الله بر ما منّت گذاشت، همانا هر کس پرهیزگاری کند و صبر نماید، بیگمان الله پاداش نیکوکاران را ضایع نمیکند». ﴿90﴾
قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ (برادران) گفتند: «به الله سوگند، یقیناً الله تو را بر ما برتری داده، و حقاً ما خطا کار بودیم». ﴿91﴾
قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ (یوسف) گفت: «امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست، الله شما را میآمرزد، و او مهربانترین مهربانان است». ﴿92﴾
اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیرًا وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ این پیراهن مرا ببرید، و بر چهرهی پدرم بیندازید تا بینا گردد، و همهی خانوادهی خود را نزد من بیاورید». ﴿93﴾
وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ و چون کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد (و حرکت کرد) پدرشان (به اطرافیان) گفت: «یقیناً من بوی یوسف را مییابم، اگر مرا به کم عقلی نسبت ندهید». ﴿94﴾
قَالُواْ تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ (آنها) گفتند: «به الله سوگند، بیگمان تو در همان اشتباه دیرینهات هستی». ﴿95﴾
فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ پس چون بشارتدهنده آمد و آن (پیراهن) را برچهرهی او افکند، نا گهان بینا شد، گفت: «آیا به شما نگفتم که من از (سوی) الله چیزهای میدانم که شما نمیدانید؟!». ﴿96﴾
قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ گفتند: «ای پدر (جان) ما! برای ما (در بارهی) گناهانمان آمرزش بخواه، بیگمان ما خطا کار بودیم». ﴿97﴾
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یعقوب) گفت: «به زودی برای شما از پروردگارم آمرزش میطلبم، بدون شک او آمرزندهی مهربان است». ﴿98﴾
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللَّهُ آمِنِینَ پس چون بر یوسف وارد شدند، او پدر و مادرش را (در آغوش گرفت و) نزد خود جای داد و گفت: «(همگی) به مصر درآیید؛ اگر الله بخواهد در امن (و امان) خواهید بود». ﴿99﴾
وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّدًا وَقَالَ یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاءَ بِکُم مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزَغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاء إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ و پدر و مادر خود را بر تخت نشاند، و (همگی) برای او به سجده افتادند، و (یوسف) گفت: «ای پدرجان! این تعبیرخوابم است، که از پیش دیده بودم، پروردگارم آن را راست گرداند (و تحقق بخشید)، یقیناً به من نیکی کرد هنگامیکه مرا از زندان بیرون آورد، و شما را از آن بیابان (به اینجا) آورد، بعد از آنکه شیطان میان من و برادرانم (فتنه و) فساد کرد، بیگمان پروردگارم به آنچه که میخواهد (تدبیر کند) باریک بین است، همانا او دانای حکیم است. ﴿100﴾
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ پروردگارا! (بهرهی عظیمی) از فرمانروایی به من عطا کردی، و از علم (تأویل احادیث =)تعبیر خوابها به من آموختی، ای پدید آورندهی آسمانها و زمین! تویی کار ساز من در دنیا و آخرت، مرا مسلمان بمیران و به شایستگان ملحق فرما». ﴿101﴾
ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ (ای پیامبر!) این از خبرهای غیب است که به تو وحی میکنیم، و هنگامیکه (برادران یوسف) بد اندیشی میکردند و تصمیم (قطعی)گرفتند، تو نزد آنها نبودی. ﴿102﴾
وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ و بیشتر مردم – و اگر چه (برایمانشان) حرص ورزی – مؤمن نخواهند بود. ﴿103﴾
وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ و تو بر این (دعوت) از آنها پاداشی نمیطلبی، آن جز پندی برای جهانیان نیست. ﴿104﴾
وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ و چه بسا نشانهی در آسمانها و زمین وجود دارد که آنها از کنارش میگذرند و از آن روی میگردانند. ﴿105﴾
وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ و بیشتر آنها به الله ایمان نمیآورند؛ مگر اینکه آنان (به نوعی) مشرک اند. ﴿106﴾
أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِیَهُمْ غَاشِیَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللَّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ آیا ایمن هستند از اینکه عذاب فراگیری از سوی الله به سراغ آنها بیاید، یا ناگهان قیامت به سراغشان آید، در حالیکه آنان بیخبرند. ﴿107﴾
قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (ای پیامبر!) بگو: «این راه من است، من با بصیرت (کامل) به سوی الله دعوت میکنم، و کسانیکه از من پیروی کردند (نیز چنین میکند) و الله پاک و منزه است، و من از مشرکان نیستم». ﴿108﴾
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ یَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُواْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ و ما پیش از تو نفرستادیم، جز مردانی از اهل قریهها که به آنها وحی میکردیم، آیا (مشرکان) در زمین سیر نکردند؛ تا ببیند عاقبت کسانیکه پیش از آنها بودند، چگونه بود؟! و یقیناً سرای آخرت برای کسانیکه پرهیزگاری کردند، بهتر است، آیا نمیاندیشید؟! ﴿109﴾
حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاء وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (کافران پیوسته به انکار خود ادامه دادند) تا آنگاه که پیامبران (از قومشان) نا امید شدند، و (مردم) پنداشتند([3]) که به آنها دروغ گفته شده است، (در این هنگام) یاری ما به سراغشان آمد، پس هر کس را که خواستیم نجات یافت، و عذاب ما از قوم گنهکار باز نخواهد گشت. ﴿110﴾
لَقَدْ کَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُولِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثًا یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ یقیناً در داستانهایشان عبرتی برای خردمندان است، این (قرآن) سخنی نبود که (به دروغ) بافته شود، بلکه تصدیقکنندهی کتابهای است که پیش از آن است، و بیانکننده (و شرح) هر چیز است، و هدایت و رحمت برای گروهی است که ایمان میآورند. ﴿111﴾
سورة یوسف
[1]- مطلب این است که خود شما آنها را معبود پنداشتهاید در حالیکه نه آنها معبودی هستند و نه الله متعال دلیلی بر اثبات آنها نازل کرده است. مطلب دیگری این است که این نامهایی که برای معبودان اختصاص دادهاید مانند: غریبنواز، گنج بخش، شکر گنج و غیره همه خود ساختۀ خود شماست و از طرف الله دلیلی بر اثبات آنها نازل نشده است.
[2]- رحمت الله متعال بسیار و گسترده است، رسول الله صل الله علیه و آله و سلم میفرماید: «همانا الله متعال روزیکه رحمت را آفرید، آن را صدا (بخش) رحمت آفرید... (صحیح بخاری: 6469)
[3]- به تفسیر ابن کثیر رجوع کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ الٓرۚ تِلۡکَ ءَایَٰتُ ٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ ١ إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢ نَحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ أَحۡسَنَ ٱلۡقَصَصِ بِمَآ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانَ وَإِن کُنتَ مِن قَبۡلِهِۦ لَمِنَ ٱلۡغَٰفِلِینَ ٣ إِذۡ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَٰٓأَبَتِ إِنِّی رَأَیۡتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوۡکَبٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ رَأَیۡتُهُمۡ لِی سَٰجِدِینَ ٤﴾
به نام خداوند بخشندۀ مهربان
الر، این آیتها آیات کتاب روشن است. ﴿1﴾هرآیینه ما فروفرستادیم آن را قرآن عربى ساخته، باشد که شما دریابید. ﴿2﴾ما قصه میخوانیم بر تو بهترین قصّه خواندن، به وحى فرستادن خود به سوى تو این قرآن را و هرآیینه حال این است که تو بودى پیش از آن از بىخبران. ﴿3﴾یاد کن چون گفت یوسف پدر خود را: اى پدر من! هرآیینه من به خواب دیدم یازده ستاره را و آفتاب و ماه را، دیدم اینها را براى خود، سجده کننده. ﴿4﴾
﴿ قَالَ یَٰبُنَیَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡیَاکَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِکَ فَیَکِیدُواْ لَکَ کَیۡدًاۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِینٞ ٥ وَکَذَٰلِکَ یَجۡتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ ءَالِ یَعۡقُوبَ کَمَآ أَتَمَّهَا عَلَىٰٓ أَبَوَیۡکَ مِن قَبۡلُ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَۚ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ٦ ۞لَّقَدۡ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخۡوَتِهِۦٓ ءَایَٰتٞ لِّلسَّآئِلِینَ ٧ إِذۡ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَىٰٓ أَبِینَا مِنَّا وَنَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٍ ٨ ٱقۡتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ ٱطۡرَحُوهُ أَرۡضٗا یَخۡلُ لَکُمۡ وَجۡهُ أَبِیکُمۡ وَتَکُونُواْ مِنۢ بَعۡدِهِۦ قَوۡمٗا صَٰلِحِینَ ٩ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ لَا تَقۡتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلۡقُوهُ فِی غَیَٰبَتِ ٱلۡجُبِّ یَلۡتَقِطۡهُ بَعۡضُ ٱلسَّیَّارَةِ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ ١٠ قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا مَالَکَ لَا تَأۡمَ۬نَّا عَلَىٰ یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُۥ لَنَٰصِحُونَ ١١ أَرۡسِلۡهُ مَعَنَا غَدٗا یَرۡتَعۡ وَیَلۡعَبۡ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ١٢ قَالَ إِنِّی لَیَحۡزُنُنِیٓ أَن تَذۡهَبُواْ بِهِۦ وَأَخَافُ أَن یَأۡکُلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَأَنتُمۡ عَنۡهُ غَٰفِلُونَ ١٣ قَالُواْ لَئِنۡ أَکَلَهُ ٱلذِّئۡبُ وَنَحۡنُ عُصۡبَةٌ إِنَّآ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ ١٤﴾
گفت: اى پسرک من! بیان مکن خواب خود را پیش برادران خود که آنگاه اندیشه کنند در حق تو حیله. هرآیینه شیطان آدمى را دشمن آشکار است. ﴿5﴾و [چنانکه این خواب به تو نمود،] همچنین برگزیند تو را پروردگار تو و بیاموزد تو را از علم تاویلِ الاحادیث (یعنى تعبیر رویا) و تمام کند نعمت خود را بر تو و بر فرزندان یعقوب، چنانکه تمام کرد آن را بر دو جد تو پیش از این، ابراهیم و اسحاق. هرآیینه پروردگار تو دانای استوارکار است. ﴿6﴾هرآیینه هست در قصّۀ یوسف و برادران او نشانهها، سؤال کنندگان را. ﴿7﴾چون گفتند که: یوسف و برادر حقیقى او دوستترند نزدیک پدر ما از ما، و ما جماعتیم، هرآیینه پدر ما در خطاى ظاهر است. ﴿8﴾بکشید یوسف را یا بیفکندیش به زمین غیر معلوم تا خالى شود براى شما توجه پدر شما و تا باشید بعد از این گروهى شایسته (یعنى توبه کنید) . ﴿9﴾گفت گوینده از ایشان: مکشید یوسف را و بیفکنیدش در چاه تاریک تا برگیرد او را بعض مسافران اگر کنندگانید. ﴿10﴾گفتند: اى پدرِ ما! چیست حال تو که امین نمیپندارى ما را بر یوسف؟ و هرآیینه ما او را نیکخواهانیم. ﴿11﴾بفرست او را با ما فردا تا میوۀ بسیار خورد و بازى کند و هرآیینه ما او را نگاهبانیم. ﴿12﴾گفت: هرآیینه اندوهگین میکند مرا آنکه ببریدش و میترسم از آنکه بخورد او را گرگ و شما از وى بیخبر باشید. ﴿13﴾گفتند: اگر بخورد او را گرگ و ما جماعتیم، هرآیینه ما آنگاه زیانکار باشیم. ﴿14﴾
﴿ فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِۦ وَأَجۡمَعُوٓاْ أَن یَجۡعَلُوهُ فِی غَیَٰبَتِ ٱلۡجُبِّۚ وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمۡرِهِمۡ هَٰذَا وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١٥ وَجَآءُوٓ أَبَاهُمۡ عِشَآءٗ یَبۡکُونَ ١٦ قَالُواْ یَٰٓأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبۡنَا نَسۡتَبِقُ وَتَرَکۡنَا یُوسُفَ عِندَ مَتَٰعِنَا فَأَکَلَهُ ٱلذِّئۡبُۖ وَمَآ أَنتَ بِمُؤۡمِنٖ لَّنَا وَلَوۡ کُنَّا صَٰدِقِینَ ١٧ وَجَآءُو عَلَىٰ قَمِیصِهِۦ بِدَمٖ کَذِبٖۚ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَکُمۡ أَنفُسُکُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِیلٞۖ وَٱللَّهُ ٱلۡمُسۡتَعَانُ عَلَىٰ مَا تَصِفُونَ ١٨ وَجَآءَتۡ سَیَّارَةٞ فَأَرۡسَلُواْ وَارِدَهُمۡ فَأَدۡلَىٰ دَلۡوَهُۥۖ قَالَ یَٰبُشۡرَىٰ هَٰذَا غُلَٰمٞۚ وَأَسَرُّوهُ بِضَٰعَةٗۚ وَٱللَّهُ عَلِیمُۢ بِمَا یَعۡمَلُونَ ١٩ وَشَرَوۡهُ بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِینَ ٢٠ وَقَالَ ٱلَّذِی ٱشۡتَرَىٰهُ مِن مِّصۡرَ لِٱمۡرَأَتِهِۦٓ أَکۡرِمِی مَثۡوَىٰهُ عَسَىٰٓ أَن یَنفَعَنَآ أَوۡ نَتَّخِذَهُۥ وَلَدٗاۚ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلِنُعَلِّمَهُۥ مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ وَٱللَّهُ غَالِبٌ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِۦ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٢١ وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥٓ ءَاتَیۡنَٰهُ حُکۡمٗا وَعِلۡمٗاۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٢٢﴾
پس چون ببردندش و عزیمت کردند که بیفکنندش در چاه تاریک و وحى فرستادیم به سوى او که البته خبردار خواهى ساخت ایشان را به این ماجرای ایشان و ایشان نشناسند. ﴿15﴾و آمدند پیش پدر خود شبانگاه، گریان. ﴿16﴾گفتند: اى پدر ما! هرآیینه ما شروع کردیم در مسابقت و گذاشتیم یوسف را نزدیک رخت خویش، پس بخورد او را گرگ و نیستى تو باور دارنده ما را و اگرچه هستیم راستگوى. ﴿17﴾و آوردند بالاى قمیص او خون دروغ را. یعقوب گفت: نى! بلکه آراسته است پیش شما نفس شما تدبیرى را. پس کار من صبر نیک است و خدا، مدد طلبیده میشود از وى بر آنچه شما بیان میکنید. ﴿18﴾و آمد کاروانى پس فرستادند سقّاى خود را پس انداخت دلوِ خود. گفت: اى مژده! این نوجوانى است. و اهل قافله پنهان ساختند او را سرمایۀ دانسته و خدا داناست به آنچه میکردند. ﴿19﴾و [برادران] فروختندش به بهاى ناقص، درهمى چند شمرده شده و بودند در باب یوسف از بىرغبتان. ﴿20﴾و گفت شخصى که خرید کرد یوسف را از اهل مصر به زن خود: گرامى دار جاى او را شاید که نفع دهد ما را یا فرزند گیریم او را و همچنین قرار دادیم یوسف را در آن زمین و تا بیاموزیم او را از علم تأویلِ احادیث و خدا تواناست بر مراد خود و لیکن اکثر مردمان نمیدانند. ﴿21﴾و چون رسید یوسف به نهایت قوّت، دادیم او را دانایى و علم و همچنین جزا میدهیم نیکوکاران را. ﴿22﴾
﴿ وَرَٰوَدَتۡهُ ٱلَّتِی هُوَ فِی بَیۡتِهَا عَن نَّفۡسِهِۦ وَغَلَّقَتِ ٱلۡأَبۡوَٰبَ وَقَالَتۡ هَیۡتَ لَکَۚ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ رَبِّیٓ أَحۡسَنَ مَثۡوَایَۖ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٢٣ وَلَقَدۡ هَمَّتۡ بِهِۦۖ وَهَمَّ بِهَا لَوۡلَآ أَن رَّءَا بُرۡهَٰنَ رَبِّهِۦۚ کَذَٰلِکَ لِنَصۡرِفَ عَنۡهُ ٱلسُّوٓءَ وَٱلۡفَحۡشَآءَۚ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِینَ ٢٤ وَٱسۡتَبَقَا ٱلۡبَابَ وَقَدَّتۡ قَمِیصَهُۥ مِن دُبُرٖ وَأَلۡفَیَا سَیِّدَهَا لَدَا ٱلۡبَابِۚ قَالَتۡ مَا جَزَآءُ مَنۡ أَرَادَ بِأَهۡلِکَ سُوٓءًا إِلَّآ أَن یُسۡجَنَ أَوۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٢٥ قَالَ هِیَ رَٰوَدَتۡنِی عَن نَّفۡسِیۚ وَشَهِدَ شَاهِدٞ مِّنۡ أَهۡلِهَآ إِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن قُبُلٖ فَصَدَقَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلۡکَٰذِبِینَ ٢٦ وَإِن کَانَ قَمِیصُهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ فَکَذَبَتۡ وَهُوَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٢٧ فَلَمَّا رَءَا قَمِیصَهُۥ قُدَّ مِن دُبُرٖ قَالَ إِنَّهُۥ مِن کَیۡدِکُنَّۖ إِنَّ کَیۡدَکُنَّ عَظِیمٞ ٢٨ یُوسُفُ أَعۡرِضۡ عَنۡ هَٰذَاۚ وَٱسۡتَغۡفِرِی لِذَنۢبِکِۖ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ ٱلۡخَاطِِٔینَ ٢٩ ۞وَقَالَ نِسۡوَةٞ فِی ٱلۡمَدِینَةِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ تُرَٰوِدُ فَتَىٰهَا عَن نَّفۡسِهِۦۖ قَدۡ شَغَفَهَا حُبًّاۖ إِنَّا لَنَرَىٰهَا فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ ٣٠ ﴾
و گفت و شنید کرد با یوسف زنى که او در خانهاش بود تا بگذرد از حفظ خود [و این کنایت از طلب جماع است] و ببست درها را و گفت: پیش آى! گفت: من مىپناهم به خدا! این شخص صاحب من است، نیکو ساخت جاى مرا [668]، هرآیینه رستگار نمىشوند ظالمان. ﴿23﴾و هرآیینه قصد کرد آن زن به سوى یوسف و قصد کرد یوسف به سوى او، اگر نه آن بودى که دیدى یوسف دلیل پروردگار خود را [میشد آنچه میشد]، چنین کردیم تا بازگردانیم از وى بدى و بىحیایى را، هرآیینه وى از بندگان خالص کردۀ ماست. ﴿24﴾و با یکدیگر سبقت کردند به سوى دروازه و بدرید آن زن پیراهن یوسف را از پسِ پشت و یافتند شوهر زن را نزدیک دروازه. گفت [زن]: چیست جزاى کسی که خواسته باشد به اهل تو کار بد مگر آنکه به زندان کرده شود یا عقوبتى درددهنده؟!. ﴿25﴾یوسف گفت: این زن گفت و شنید کرد با من تا غافل کند مرا از محافظت نفس من و گواهى داد گواهى دهنده از قبیلۀ زن که اگر هست پیراهن یوسف دریده از پیش، پس این زن راست گفته است و یوسف از دروغ گویان است. ﴿26﴾و اگر هست پیراهن او دریده از پشت، پس این زن دروغ گفته است و یوسف از راستگویان است. ﴿27﴾پس شوهرش چون دید پیراهن را دریده از پشت، گفت: این قضیه از مکر شماست اى زنان! هرآیینه مکر شما اى زنان، بزرگ است. ﴿28﴾اى یوسف! درگذر از این ماجرا و اى زن! طلب آمرزش کن براى گناه خود، هرآیینه تو بودهای از خطا کنندگان. ﴿29﴾و گفتند زنانی چند در شهر که: زن عزیز گفت و شنید میکند با نوجوان خود تا غافل کند او را از حفظ نفس خود، هرآیینه در دلش جاى کرده است از روى دوستى، هرآیینه ما مىبینیم او را در گمراهى ظاهر. ﴿30﴾
﴿ فَلَمَّا سَمِعَتۡ بِمَکۡرِهِنَّ أَرۡسَلَتۡ إِلَیۡهِنَّ وَأَعۡتَدَتۡ لَهُنَّ مُتَّکَٔٗا وَءَاتَتۡ کُلَّ وَٰحِدَةٖ مِّنۡهُنَّ سِکِّینٗا وَقَالَتِ ٱخۡرُجۡ عَلَیۡهِنَّۖ فَلَمَّا رَأَیۡنَهُۥٓ أَکۡبَرۡنَهُۥ وَقَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّ وَقُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا هَٰذَا بَشَرًا إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا مَلَکٞ کَرِیمٞ ٣١ قَالَتۡ فَذَٰلِکُنَّ ٱلَّذِی لُمۡتُنَّنِی فِیهِۖ وَلَقَدۡ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ فَٱسۡتَعۡصَمَۖ وَلَئِن لَّمۡ یَفۡعَلۡ مَآ ءَامُرُهُۥ لَیُسۡجَنَنَّ وَلَیَکُونٗا مِّنَ ٱلصَّٰغِرِینَ ٣٢ قَالَ رَبِّ ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِۖ وَإِلَّا تَصۡرِفۡ عَنِّی کَیۡدَهُنَّ أَصۡبُ إِلَیۡهِنَّ وَأَکُن مِّنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ ٣٣ فَٱسۡتَجَابَ لَهُۥ رَبُّهُۥ فَصَرَفَ عَنۡهُ کَیۡدَهُنَّۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ ٣٤ ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّنۢ بَعۡدِ مَا رَأَوُاْ ٱلۡأٓیَٰتِ لَیَسۡجُنُنَّهُۥ حَتَّىٰ حِینٖ ٣٥ وَدَخَلَ مَعَهُ ٱلسِّجۡنَ فَتَیَانِۖ قَالَ أَحَدُهُمَآ إِنِّیٓ أَرَىٰنِیٓ أَعۡصِرُ خَمۡرٗاۖ وَقَالَ ٱلۡأٓخَرُ إِنِّیٓ أَرَىٰنِیٓ أَحۡمِلُ فَوۡقَ رَأۡسِی خُبۡزٗا تَأۡکُلُ ٱلطَّیۡرُ مِنۡهُۖ نَبِّئۡنَا بِتَأۡوِیلِهِۦٓۖ إِنَّا نَرَىٰکَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٣٦ قَالَ لَا یَأۡتِیکُمَا طَعَامٞ تُرۡزَقَانِهِۦٓ إِلَّا نَبَّأۡتُکُمَا بِتَأۡوِیلِهِۦ قَبۡلَ أَن یَأۡتِیَکُمَاۚ ذَٰلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّیٓۚ إِنِّی تَرَکۡتُ مِلَّةَ قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَهُم بِٱلۡأٓخِرَةِ هُمۡ کَٰفِرُونَ ٣٧ ﴾
پس چون شنید زن عزیز غیبت ایشان را، آدم فرستاد به سوى ایشان و مهیا کرد براى ایشان مجلسى و داد هر یکى را از ایشان کاردى و گفت: اى یوسف! بیرون آى بر این زنان. پس چون دیدندش، بزرگ یافتندش و ببریدند دست خویش و گفتند: پاک است خدا! نیست این جوان آدمى! نیست این شخص مگر فرشتهای گرامى! . ﴿31﴾زن عزیز گفت: این است آنکه ملامت کرده بودید مرا در عشق وى. و هرآیینه گفت و شنید کردم با وى تا غافل کنم او را از حفظ نفس وى، پس نگه داشت خود را و اگر نکند آنچه میفرمایم او را، البته به زندان کرده شود و البته باشد از خوارشدگان. ﴿32﴾یوسف گفت: اى پروردگار من! زندان دوستتر است نزدیک من از آنچه میخوانند مرا به سوى آن و اگر تو بازندارى از من فریب این زنان را، لا بد میل کنم به ایشان و باشم از نادانان. ﴿33﴾پس قبول کرد دعاى او را پروردگار او، پس بازداشت از یوسف فریب ایشان، هرآیینه وى شنوای داناست. ﴿34﴾باز ظاهر شد آن جماعت را بعد از آنکه دیده بودند نشانههاکه البته به زندان درآرند او را تا مدتى [669]. ﴿35﴾و داخل شدند به زندان همراهِ یوسف دو جوان. یکى از ایشان گفت: هرآیینه به خواب بینم خود را که مىافشارم آب انگور و دیگر گفت که: هرآیینه به خواب مىبینم خود را، برداشتهام بر سر خود نانى که مرغان از آن میخورند. خبردارکن ما را به تأویل این خواب، هرآیینه ما مىبینم تو را از نیکوکاران. ﴿36﴾گفت: نخواهد آمد به شما هیچ طعامى که داده میشوید آن را (یعنى در خواب) مگر خبردار کنم شما را به تعبیر آن پیش از آنکه بیاید به شما مصداق تعبیر. این تعبیر از آن قبیل است که آموخته است مرا پروردگار من، هرآیینه من ترک کردم کیش قومى که ایمان نمىآرند به خدا و ایشان به آخرت نامعتقدانند. ﴿37﴾
﴿ وَٱتَّبَعۡتُ مِلَّةَ ءَابَآءِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۚ مَا کَانَ لَنَآ أَن نُّشۡرِکَ بِٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۚ ذَٰلِکَ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ عَلَیۡنَا وَعَلَى ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَشۡکُرُونَ ٣٨ یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ ءَأَرۡبَابٞ مُّتَفَرِّقُونَ خَیۡرٌ أَمِ ٱللَّهُ ٱلۡوَٰحِدُ ٱلۡقَهَّارُ ٣٩مَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِهِۦٓ إِلَّآ أَسۡمَآءٗ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِیَّاهُۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٤٠ یَٰصَٰحِبَیِ ٱلسِّجۡنِ أَمَّآ أَحَدُکُمَا فَیَسۡقِی رَبَّهُۥ خَمۡرٗاۖ وَأَمَّا ٱلۡأٓخَرُ فَیُصۡلَبُ فَتَأۡکُلُ ٱلطَّیۡرُ مِن رَّأۡسِهِۦۚ قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ ٱلَّذِی فِیهِ تَسۡتَفۡتِیَانِ ٤١ وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُۥ نَاجٖ مِّنۡهُمَا ٱذۡکُرۡنِی عِندَ رَبِّکَ فَأَنسَىٰهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ ذِکۡرَ رَبِّهِۦ فَلَبِثَ فِی ٱلسِّجۡنِ بِضۡعَ سِنِینَ ٤٢ وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ إِنِّیٓ أَرَىٰ سَبۡعَ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ یَأۡکُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعَ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ یَابِسَٰتٖۖ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمَلَأُ أَفۡتُونِی فِی رُءۡیَٰیَ إِن کُنتُمۡ لِلرُّءۡیَا تَعۡبُرُونَ ٤٣ ﴾
و پیروى کردم کیش پدران خود را، ابراهیم و اسحق و یعقوب. نشاید ما را که شریک خدا مقرر کنیم چیزى را. این از فضل خدا است بر ما و بر مردمان و لیکن بیشتر مردمان شکر نمىکنند. ﴿38﴾اى دو باشندۀ زندان! آیا معبودان پراکنده بهترند یا خدای یکتاى غالب؟. ﴿39﴾عبادت نمیکنید بجز خدا مگر نامهایی چند را که شما مقرر کردهاید آن را و پدران شما مقرر کردهاند، نفرستاده است خدا بر آنها هیچ دلیل. نیست فرمانروایى مگر خدا را، فرمود که عبادت مکنید مگر خودش را. این است کیش درست و لیکن بیشتر مردمان نمیدانند. ﴿40﴾اى دو باشندۀ زندان! امّا یکى از شما پس بنوشاند مولاى خود را شراب، امّا آن دیگر، پس بردار کرده شود، پس بخورند مرغان از سرِ او. فیصل کرده شد کارى که در وى سؤال میکنید. ﴿41﴾و گفت یوسف به شخصى که دانسته بود که خلاصى یابنده است از آن دو کس: یاد کن مرا نزد مولاى خود. پس شیطان فراموش گردانید از خاطر وى که یاد کند پیش مولاى خود. پس ماند یوسف در زندان چند سال. ﴿42﴾و گفت پادشاه: هرآیینه من به خواب مىبینم که هفت گاو فربه میخورند آنها را هفت گاو لاغر و مىبینم هفت خوشۀ سبز را و هفت خوشۀ دیگر خشک را. اى جماعت! جواب من دهید در باب خواب من، اگر خواب را تعبیر میگویید. ﴿43﴾
﴿ قَالُوٓاْ أَضۡغَٰثُ أَحۡلَٰمٖۖ وَمَا نَحۡنُ بِتَأۡوِیلِ ٱلۡأَحۡلَٰمِ بِعَٰلِمِینَ ٤٤ وَقَالَ ٱلَّذِی نَجَا مِنۡهُمَا وَٱدَّکَرَ بَعۡدَ أُمَّةٍ أَنَا۠ أُنَبِّئُکُم بِتَأۡوِیلِهِۦ فَأَرۡسِلُونِ ٤٥ یُوسُفُ أَیُّهَا ٱلصِّدِّیقُ أَفۡتِنَا فِی سَبۡعِ بَقَرَٰتٖ سِمَانٖ یَأۡکُلُهُنَّ سَبۡعٌ عِجَافٞ وَسَبۡعِ سُنۢبُلَٰتٍ خُضۡرٖ وَأُخَرَ یَابِسَٰتٖ لَّعَلِّیٓ أَرۡجِعُ إِلَى ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَعۡلَمُونَ ٤٦ قَالَ تَزۡرَعُونَ سَبۡعَ سِنِینَ دَأَبٗا فَمَا حَصَدتُّمۡ فَذَرُوهُ فِی سُنۢبُلِهِۦٓ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّا تَأۡکُلُونَ ٤٧ ثُمَّ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ سَبۡعٞ شِدَادٞ یَأۡکُلۡنَ مَا قَدَّمۡتُمۡ لَهُنَّ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّا تُحۡصِنُونَ ٤٨ ثُمَّ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ عَامٞ فِیهِ یُغَاثُ ٱلنَّاسُ وَفِیهِ یَعۡصِرُونَ ٤٩ وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ ٱئۡتُونِی بِهِۦۖ فَلَمَّا جَآءَهُ ٱلرَّسُولُ قَالَ ٱرۡجِعۡ إِلَىٰ رَبِّکَ فَسَۡٔلۡهُ مَا بَالُ ٱلنِّسۡوَةِ ٱلَّٰتِی قَطَّعۡنَ أَیۡدِیَهُنَّۚ إِنَّ رَبِّی بِکَیۡدِهِنَّ عَلِیمٞ ٥٠ قَالَ مَا خَطۡبُکُنَّ إِذۡ رَٰوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفۡسِهِۦۚ قُلۡنَ حَٰشَ لِلَّهِ مَا عَلِمۡنَا عَلَیۡهِ مِن سُوٓءٖۚ قَالَتِ ٱمۡرَأَتُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡـَٰٔنَ حَصۡحَصَ ٱلۡحَقُّ أَنَا۠ رَٰوَدتُّهُۥ عَن نَّفۡسِهِۦ وَإِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ ٥١ ذَٰلِکَ لِیَعۡلَمَ أَنِّی لَمۡ أَخُنۡهُ بِٱلۡغَیۡبِ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی کَیۡدَ ٱلۡخَآئِنِینَ ٥٢ ﴾
گفتند: این خوابهاى شوریده است و ما نیستیم به تعبیر خوابهاى شوریده، دانا. ﴿44﴾و گفت آن که نجات یافته بود از آن دو کس و به یاد آورد بعد مدّتى: من خبر دهم شما را به تعبیر این خواب، پس بفرستید مرا [670]. ﴿45﴾گفت: اى یوسف! اى راستگو! جواب ده ما را در این خواب که هفت گاو فربه میخورند ایشان را هفت گاو لاغر و هفت خوشۀ سبز و هفت خوشۀ دیگر خشک، بُوَد که من بازگردم به سوى مردمان تا ایشان بدانند. ﴿46﴾گفت: زراعت کنید هفت سال پى در پى بر عادت خود، پس آنچه بدروید پس بگذاریدش در خوشۀ آن، مگر اندکى از آنچه میخورید. ﴿47﴾باز بیاید بعد از آن، هفت سال سخت. بخورند آنچه در سابق ذخیره نهاده بودید براى آنها مگر اندکى از آنچه به احتیاط نگه دارید. ﴿48﴾باز بیاید بعد از آن سالى که در آن باران فرستاده شود بر مردمان و در او بیفشارند انگور و غیر آن [671]. ﴿49﴾و گفت پادشاه: بیارید پیش من یوسف را، پس چون آمد نزدیک یوسف فرستادۀ پادشاه، گفت: بازگرد به سوى مولاى خود. پس سؤال کن او را: چیست حال آن زنانکه بریدند دست خویش را؟ هرآیینه پروردگار من به حیلهبازى ایشان داناست [672]. ﴿50﴾گفت پادشاه: چه بود حال شما وقتى که گفت و شنید کردید با یوسف تا بلغزانیدش از احتیاط نفس خود؟ گفتند: پاکى خداى راست! ندانستیم بر یوسف هیچ گناهى. گفت زن عزیز: اکنون ظاهر شد سخن راست من گفت و شنید کردم با وى تا بلغزانمش از احتیاط نفس او و هرآیینه او از راستگویان است. ﴿51﴾[گفت یوسف]: این همه براى آن است تا بداند عزیز که من خیانتِ او نکردهام، غایبانه و بداند که خدا راه نمىنماید حیلۀ خیانت کنندگان را. ﴿52﴾
﴿ وَمَآ أُبَرِّئُ نَفۡسِیٓۚ إِنَّ ٱلنَّفۡسَ لَأَمَّارَةُۢ بِٱلسُّوٓءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّیٓۚ إِنَّ رَبِّی غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٥٣ وَقَالَ ٱلۡمَلِکُ ٱئۡتُونِی بِهِۦٓ أَسۡتَخۡلِصۡهُ لِنَفۡسِیۖ فَلَمَّا کَلَّمَهُۥ قَالَ إِنَّکَ ٱلۡیَوۡمَ لَدَیۡنَا مَکِینٌ أَمِینٞ ٥٤ قَالَ ٱجۡعَلۡنِی عَلَىٰ خَزَآئِنِ ٱلۡأَرۡضِۖ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٞ ٥٥ وَکَذَٰلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَتَبَوَّأُ مِنۡهَا حَیۡثُ یَشَآءُۚ نُصِیبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُۖ وَلَا نُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٥٦ وَلَأَجۡرُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ ٥٧ وَجَآءَ إِخۡوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیۡهِ فَعَرَفَهُمۡ وَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ ٥٨ وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمۡ قَالَ ٱئۡتُونِی بِأَخٖ لَّکُم مِّنۡ أَبِیکُمۡۚ أَلَا تَرَوۡنَ أَنِّیٓ أُوفِی ٱلۡکَیۡلَ وَأَنَا۠ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ ٥٩ فَإِن لَّمۡ تَأۡتُونِی بِهِۦ فَلَا کَیۡلَ لَکُمۡ عِندِی وَلَا تَقۡرَبُونِ ٦٠قَالُواْ سَنُرَٰوِدُ عَنۡهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَٰعِلُونَ ٦١ وَقَالَ لِفِتۡیَٰنِهِ ٱجۡعَلُواْ بِضَٰعَتَهُمۡ فِی رِحَالِهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَعۡرِفُونَهَآ إِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمۡ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ ٦٢ فَلَمَّا رَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَبِیهِمۡ قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا ٱلۡکَیۡلُ فَأَرۡسِلۡ مَعَنَآ أَخَانَا نَکۡتَلۡ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ ٦٣﴾
و به پاکى صفت نمیکنم نفس خود را، هرآیینه نفس، بسیار فرماینده است به بدى، مگر آن وقت که مهربانى کند پروردگار من، هرآیینه پروردگار من آمرزندۀ مهربان است. ﴿53﴾و گفت پادشاه: بیاریدش پیش من تا مقرر کنمش خالص برایى خدمت خویش. پس چون سخن گفت با یوسف [673]، گفت: اى یوسف! هرآیینه تو امروز نزدیک ما صاحب قدر امانتدارى. ﴿54﴾گفت: مقرر کن مرا بر خزانههاى این سرزمین، هرآیینه من محافظت کنندۀ دانایم. ﴿55﴾و همچنین (یعنى به این تقریب) منزلت دادیم یوسف را در آن زمین، قرار میگرفت از آن زمین هرجاکه میخواست. میرسانیم رحمت خود را به هر که خواهیم و ضایع نمیکنیم مزد نیکوکاران را. ﴿56﴾و هرآیینه مزد آخرت بهتر است آنان راکه ایمان مىآوردند و پرهیزگارى مىکردند. ﴿57﴾و آمدند [674]برادرانِ یوسف، پس داخل شدند بر وى، پس بشناخت ایشان را و ایشان او را ناشناسا بودند. ﴿58﴾و چون مهیا کرد براى ایشان سامان ایشان را، گفت: بیارید پیش من برادر [علاتى] خود راکه از پدر شماست. آیا نمىبینید که من تمام میدهم پیمانه را و من بهترین مهماندارى کنندگانم؟. ﴿59﴾پس اگر نیاوردید او را پیش من، پس هرگز پیمودن نباشد براى شما نزدیک من و هرگز نزدیک نشوید به من. ﴿60﴾گفتند: گفت و شنید کنیم با پدر او تا از او دست بازدارد و ما البته این کار، کنندگانیم. ﴿61﴾و گفت یوسف غلامان خود را: بنهید سرمایۀ ایشان را در خُرجینهاى ایشان، شاید ایشان بشناسند آن را چون باز روند به اهل خانۀ خویش. بُوَد که ایشان باز آیند [675]. ﴿62﴾پس چون بازگشتند به سوى پدر خویش، گفتند: اى پدر ما! منع کرده شد از ما پیمانه، پس بفرست با ما برادر ما را تا پیمانه گیریم و هرآیینه ما نگهبان وی ایم. ﴿63﴾
﴿ قَالَ هَلۡ ءَامَنُکُمۡ عَلَیۡهِ إِلَّا کَمَآ أَمِنتُکُمۡ عَلَىٰٓ أَخِیهِ مِن قَبۡلُ فَٱللَّهُ خَیۡرٌ حَٰفِظٗاۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٦٤ وَلَمَّا فَتَحُواْ مَتَٰعَهُمۡ وَجَدُواْ بِضَٰعَتَهُمۡ رُدَّتۡ إِلَیۡهِمۡۖ قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا مَا نَبۡغِیۖ هَٰذِهِۦ بِضَٰعَتُنَا رُدَّتۡ إِلَیۡنَاۖ وَنَمِیرُ أَهۡلَنَا وَنَحۡفَظُ أَخَانَا وَنَزۡدَادُ کَیۡلَ بَعِیرٖۖ ذَٰلِکَ کَیۡلٞ یَسِیرٞ ٦٥ قَالَ لَنۡ أُرۡسِلَهُۥ مَعَکُمۡ حَتَّىٰ تُؤۡتُونِ مَوۡثِقٗا مِّنَ ٱللَّهِ لَتَأۡتُنَّنِی بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یُحَاطَ بِکُمۡۖ فَلَمَّآ ءَاتَوۡهُ مَوۡثِقَهُمۡ قَالَ ٱللَّهُ عَلَىٰ مَا نَقُولُ وَکِیلٞ ٦٦ وَقَالَ یَٰبَنِیَّ لَا تَدۡخُلُواْ مِنۢ بَابٖ وَٰحِدٖ وَٱدۡخُلُواْ مِنۡ أَبۡوَٰبٖ مُّتَفَرِّقَةٖۖ وَمَآ أُغۡنِی عَنکُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٍۖ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ عَلَیۡهِ تَوَکَّلۡتُۖ وَعَلَیۡهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ ٦٧ وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنۡ حَیۡثُ أَمَرَهُمۡ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغۡنِی عَنۡهُم مِّنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٍ إِلَّا حَاجَةٗ فِی نَفۡسِ یَعۡقُوبَ قَضَىٰهَاۚ وَإِنَّهُۥ لَذُو عِلۡمٖ لِّمَا عَلَّمۡنَٰهُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ ٦٨ وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَخَاهُۖ قَالَ إِنِّیٓ أَنَا۠ أَخُوکَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ٦٩﴾
گفت یعقوب: امین نگیرم شما را بر وى مگر چنانکه امین گرفته بودم شما را بر برادر وى پیش از این، پس خدا بهتر است نگاه دارنده و او مهربانترین مهربانان است. ﴿64﴾و چون گشادند رخت خود را یافتند سرمایۀ خود را باز گردانیده به ایشان. گفتند: اى پدر ما! چه میخواهیم پیش از این! این است سرمایۀ ما بازگردانیده به سوى ما، پس باز رویم به ملک و غله آوریم براى کسان خود و نگهبانى کنیم برادر خود را و زیاده آریم پیمانۀ یک شتر و آنچه آوردهایم پیمانهای اندک است. ﴿65﴾گفت: نفرستم او را با شما تا آنکه دهید مرا عهدى از خدا که البته باز آرید او را به من، مگر آنکه گرفتار کرده شوید. پس چون دادندش عهد خویش، یعقوب گفت: خدا بر آنچه میگوییم نگهبان است. ﴿66﴾و گفت: اى پسران من! درمیایید از یک باب و درآیید از دروازههاى پراکنده [676]و دفع نمیکنم از سر شما چیزی را از قضاى خدا. نیست فرمانروایى مگر خدا را، بر وى توکل کردم و بر وى باید که توکل کنند متوکلان. ﴿67﴾و چون داخل شدند از آن راه که فرموده بود ایشان را پدر ایشان، دفع نمىتوانست کرد از سر ایشان چیزى را از قضاى خدا، لیکن سرانجام داد یعقوب خطره راکه در ضمیر وى بود و هرآیینه او بود خداوند دانش به آنچه آموخته بودیم او را و لیکن اکثر مردمان نمیدانند. ﴿68﴾و چون داخل شدند بر یوسف، جاى داد به سوى خود برادر عینى خود را، گفت: هرآیینه من برادر توام، پس اندوهگین مباش به سبب آنچه میکردند. ﴿69﴾
﴿ فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمۡ جَعَلَ ٱلسِّقَایَةَ فِی رَحۡلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا ٱلۡعِیرُ إِنَّکُمۡ لَسَٰرِقُونَ ٧٠ قَالُواْ وَأَقۡبَلُواْ عَلَیۡهِم مَّاذَا تَفۡقِدُونَ ٧١ قَالُواْ نَفۡقِدُ صُوَاعَ ٱلۡمَلِکِ وَلِمَن جَآءَ بِهِۦ حِمۡلُ بَعِیرٖ وَأَنَا۠ بِهِۦ زَعِیمٞ ٧٢ قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ عَلِمۡتُم مَّا جِئۡنَا لِنُفۡسِدَ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کُنَّا سَٰرِقِینَ ٧٣ قَالُواْ فَمَا جَزَٰٓؤُهُۥٓ إِن کُنتُمۡ کَٰذِبِینَ ٧٤ قَالُواْ جَزَٰٓؤُهُۥ مَن وُجِدَ فِی رَحۡلِهِۦ فَهُوَ جَزَٰٓؤُهُۥۚ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلظَّٰلِمِینَ ٧٥ فَبَدَأَ بِأَوۡعِیَتِهِمۡ قَبۡلَ وِعَآءِ أَخِیهِ ثُمَّ ٱسۡتَخۡرَجَهَا مِن وِعَآءِ أَخِیهِۚ کَذَٰلِکَ کِدۡنَا لِیُوسُفَۖ مَا کَانَ لِیَأۡخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ ٱلۡمَلِکِ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ وَفَوۡقَ کُلِّ ذِی عِلۡمٍ عَلِیمٞ ٧٦ ۞قَالُوٓاْ إِن یَسۡرِقۡ فَقَدۡ سَرَقَ أَخٞ لَّهُۥ مِن قَبۡلُۚ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفۡسِهِۦ وَلَمۡ یُبۡدِهَا لَهُمۡۚ قَالَ أَنتُمۡ شَرّٞ مَّکَانٗاۖ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ٧٧ قَالُواْ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡعَزِیزُ إِنَّ لَهُۥٓ أَبٗا شَیۡخٗا کَبِیرٗا فَخُذۡ أَحَدَنَا مَکَانَهُۥٓۖ إِنَّا نَرَىٰکَ مِنَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٧٨ ﴾
پس وقتى که مهیا کرد براى ایشان سامان ایشان، نهاد آوند آب خوردن را در خُرجین برادر خود. بعد از آن آواز داد آواز کننده که: اى کاروان! هرآیینه شما دزدید! . ﴿70﴾گفتند روى به سوى ایشان آورده: چیست آنچه نمىیابید؟!. ﴿71﴾گفتند: نمىیابیم پیمانۀ پادشاه را و کسى راکه بیاَوَرَدش، یک بار شتر باشد و من به این وعده ضامنم. ﴿72﴾گفتند: قسم به خدا هرآیینه دانستهاید که نیامدهایم تا فساد کنیم در زمین و هرگز دزد نبودهایم! . ﴿73﴾گفتند: پس چیست جزاى این فعل اگر دروغگو باشید؟ ﴿74﴾گفتند: جزای این فعل کسى هست که یافته شود متاع در خرجین او، پس همون شخص باشد جزاى او [677]. هم چنین جزا میدهیم ستمکاران را. ﴿75﴾بعد از آن برآورد پیمانه را از خرجین برادر خود. همچنین تدبیر کردیم براى یوسف. مستعد نبود که اسیر گیرد برادر خود را در دینِ پادشاه، لیکن اسیر گرفتش به مشیت خدا. بلند میگردانیم در درجههاکسى راکه خواهیم و بالاى هر خداوندِ دانش، دانایى هست. ﴿76﴾گفتند: اگر دزدى کند این شخص، پس دور نیست، که دزدى کرده بود برادر او پیش از این. پس پنهان داشت یوسف این سخن را در ضمیر خود و آشکارا نکرد آن را در پیش ایشان. گفت در دل خود: شما بد هستید در منزلت خود و خدا داناست به آنچه بیان میکنید [678]. ﴿77﴾گفتند: اى عزیز! هرآیینه او را پدری است پیر کلانسال، پس بگیر یکى را از ما به جاى او، هرآیینه ما مىبینیم تو را از نیکوکاران. ﴿78﴾
﴿ قَالَ مَعَاذَ ٱللَّهِ أَن نَّأۡخُذَ إِلَّا مَن وَجَدۡنَا مَتَٰعَنَا عِندَهُۥٓ إِنَّآ إِذٗا لَّظَٰلِمُونَ ٧٩فَلَمَّا ٱسۡتَیَۡٔسُواْ مِنۡهُ خَلَصُواْ نَجِیّٗاۖ قَالَ کَبِیرُهُمۡ أَلَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ أَبَاکُمۡ قَدۡ أَخَذَ عَلَیۡکُم مَّوۡثِقٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَمِن قَبۡلُ مَا فَرَّطتُمۡ فِی یُوسُفَۖ فَلَنۡ أَبۡرَحَ ٱلۡأَرۡضَ حَتَّىٰ یَأۡذَنَ لِیٓ أَبِیٓ أَوۡ یَحۡکُمَ ٱللَّهُ لِیۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡحَٰکِمِینَ ٨٠ ٱرۡجِعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَبِیکُمۡ فَقُولُواْ یَٰٓأَبَانَآ إِنَّ ٱبۡنَکَ سَرَقَ وَمَا شَهِدۡنَآ إِلَّا بِمَا عَلِمۡنَا وَمَا کُنَّا لِلۡغَیۡبِ حَٰفِظِینَ ٨١ وَسَۡٔلِ ٱلۡقَرۡیَةَ ٱلَّتِی کُنَّا فِیهَا وَٱلۡعِیرَ ٱلَّتِیٓ أَقۡبَلۡنَا فِیهَاۖ وَإِنَّا َصَٰدِقُونَ ٨٢ قَالَ بَلۡ سَوَّلَتۡ لَکُمۡ أَنفُسُکُمۡ أَمۡرٗاۖ فَصَبۡرٞ جَمِیلٌۖ عَسَى ٱللَّهُ أَن یَأۡتِیَنِی بِهِمۡ جَمِیعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ ٨٣ وَتَوَلَّىٰ عَنۡهُمۡ وَقَالَ یَٰٓأَسَفَىٰ عَلَىٰ یُوسُفَ وَٱبۡیَضَّتۡ عَیۡنَاهُ مِنَ ٱلۡحُزۡنِ فَهُوَ کَظِیمٞ ٨٤ قَالُواْ تَٱللَّهِ تَفۡتَؤُاْ تَذۡکُرُ یُوسُفَ حَتَّىٰ تَکُونَ حَرَضًا أَوۡ تَکُونَ مِنَ ٱلۡهَٰلِکِینَ ٨٥ قَالَ إِنَّمَآ أَشۡکُواْ بَثِّی وَحُزۡنِیٓ إِلَى ٱللَّهِ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٨٦ ﴾
گفت: مىپناهم از خدا از آنکه بگیریم مگر کسى راکه یافتهایم رخت خویش را نزدیک او، هرآیینه ما آنگاه ستمکار باشیم. ﴿79﴾پس چون ناامید شدند از وى، تنها رفتند به خلوت، مشورت کنان. گفت بزرگترین ایشان: آیا ندانستهاید که پدر شما گرفته است بر شما عهدِ خدا و پیش از این تقصیر کرده بودید در حق یوسف؟ پس جدا نخواهم شد از این سرزمین تا وقتى که اذن دهد مرا پدر من، یا حکم کند خدا مرا و او بهترین حکم کنندگان است. ﴿80﴾[اى برادران] باز روید به سوى پدر خویش، پس بگویید: اى پدر ما! هرآیینه پسر تو دزدى کرد و گواهى ندادیم الاّ به آنچه میدانستیم [679]و نبودیم علم غیب را یاد دارنده. ﴿81﴾و بپرس از دیهى که بودیم در آن و از کاروانى که آمدهایم در آن و البته ما راست گوییم. ﴿82﴾گفت یعقوب: بلکه آراسته کرده است براى شما نفوس شما کاری را، پس حال من صبر نیک است. امید آن است که خدا بیارد پیش من ایشان را همه یکجا، هرآیینه او دانای با حکمت است. ﴿83﴾و روى بگردانید از ایشان و گفت: واى اندوه من! بر یوسف! و سفید شدند دو چشم او به سبب اندوه، پس او پر شده بود از غم. ﴿84﴾گفتند: قسم به خدا! همیشه هستى که یاد میکنى یوسف را تا آنکه شوى بیمار یا شوى از هلاک شدگان. ﴿85﴾گفت: جز این نیست که بیان میکنم غم سخت خود را و اندوه خود را به جناب خدا و میدانم از جانب خدا آنچه نمیدانید. ﴿86﴾
﴿ یَٰبَنِیَّ ٱذۡهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَاْیَۡٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا یَاْیَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ٨٧ فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیۡهِ قَالُواْ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهۡلَنَا ٱلضُّرُّ وَجِئۡنَا بِبِضَٰعَةٖ مُّزۡجَىٰةٖ فَأَوۡفِ لَنَا ٱلۡکَیۡلَ وَتَصَدَّقۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَجۡزِی ٱلۡمُتَصَدِّقِینَ ٨٨ قَالَ هَلۡ عَلِمۡتُم مَّا فَعَلۡتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذۡ أَنتُمۡ جَٰهِلُونَ ٨٩ قَالُوٓاْ أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُۖ قَالَ أَنَا۠ یُوسُفُ وَهَٰذَآ أَخِیۖ قَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَآۖ إِنَّهُۥ مَن یَتَّقِ وَیَصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ ٩٠ قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَکَ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَإِن کُنَّا لَخَٰطِِٔینَ ٩١ قَالَ لَا تَثۡرِیبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَۖ یَغۡفِرُ ٱللَّهُ لَکُمۡۖ وَهُوَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ ٩٢ ٱذۡهَبُواْ بِقَمِیصِی هَٰذَا فَأَلۡقُوهُ عَلَىٰ وَجۡهِ أَبِی یَأۡتِ بَصِیرٗا وَأۡتُونِی بِأَهۡلِکُمۡ أَجۡمَعِینَ ٩٣ وَلَمَّا فَصَلَتِ ٱلۡعِیرُ قَالَ أَبُوهُمۡ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَۖ لَوۡلَآ أَن تُفَنِّدُونِ ٩٤ قَالُواْ تَٱللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَٰلِکَ ٱلۡقَدِیمِ ٩٥ ﴾
اى پسران من! بروید پس تفحّص کنید از یوسف و برادر او و ناامید نباشید از رحمت خدا، هرآیینه سخن این است که نومید نمیشوند از رحمت خدا مگر گروه کافران. ﴿87﴾پس چون داخل شدند بر یوسف، گفتند: اى عزیز! رسیده است به ما و به کسان ما. سختى و آوردهایم سرمایهای نامقبول (یعنى اندک یا ناسره) پس تمام ده ما را پیمانه و صدقه دِه بر ما، هرآیینه خدا جزا میدهد صدقه دهندگان را. ﴿88﴾گفت: آیا دانستید [قبح] آنچه کردید به یوسف و برادرش وقتى که شما نادان بودید؟. ﴿89﴾گفتند: آیا به تحقیق تو یوسفى؟! گفت: من یوسفم و این برادر من است. هرآیینه انعام کرد خدا بر ما، هرآیینه سخن این است که هر که پرهیزگارى کند و صبر نماید، پس خدا ضایع نمیسازد مزد نیکوکاران را. ﴿90﴾گفتند: قسم به خدا! هرآیینه فضل داده است تو را خدا بر ما و هرآیینه ما خطا کننده بودیم. ﴿91﴾گفت: هیچ سرزنش نیست بر شما امروز. بیامرزد خدا شما را و او مهربانترین مهربانان است. ﴿92﴾ببرید این پیراهن مرا، پس بیفکنیدش بر روى پدرمان تا شود بینا و بیارید پیش من اهل خویش را همه یکجا. ﴿93﴾و چون جدا شد کاروان (یعنى از شهر) گفت پدر ایشان: هرآیینه من مىیابم بوى یوسف را، اگر به نقصان عقل نسبت نکنید مرا! . ﴿94﴾گفتند: قسم به خدا! هرآیینه تو در خطاى قدیم خودى. ﴿95﴾
﴿ فَلَمَّآ أَن جَآءَ ٱلۡبَشِیرُ أَلۡقَىٰهُ عَلَىٰ وَجۡهِهِۦ فَٱرۡتَدَّ بَصِیرٗاۖ قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکُمۡ إِنِّیٓ أَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ ٩٦ قَالُواْ یَٰٓأَبَانَا ٱسۡتَغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا کُنَّا خَٰطِِٔینَ ٩٧ قَالَ سَوۡفَ أَسۡتَغۡفِرُ لَکُمۡ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ٩٨ فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَىٰ یُوسُفَ ءَاوَىٰٓ إِلَیۡهِ أَبَوَیۡهِ وَقَالَ ٱدۡخُلُواْ مِصۡرَ إِن شَآءَ ٱللَّهُ ءَامِنِینَ ٩٩ وَرَفَعَ أَبَوَیۡهِ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ وَخَرُّواْ لَهُۥ سُجَّدٗاۖ وَقَالَ یَٰٓأَبَتِ هَٰذَا تَأۡوِیلُ رُءۡیَٰیَ مِن قَبۡلُ قَدۡ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّٗاۖ وَقَدۡ أَحۡسَنَ بِیٓ إِذۡ أَخۡرَجَنِی مِنَ ٱلسِّجۡنِ وَجَآءَ بِکُم مِّنَ ٱلۡبَدۡوِ مِنۢ بَعۡدِ أَن نَّزَغَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بَیۡنِی وَبَیۡنَ إِخۡوَتِیٓۚ إِنَّ رَبِّی لَطِیفٞ لِّمَا یَشَآءُۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ ١٠٠۞رَبِّ قَدۡ ءَاتَیۡتَنِی مِنَ ٱلۡمُلۡکِ وَعَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِۚ فَاطِرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ أَنتَ وَلِیِّۦ فِی ٱلدُّنۡیَا وَٱلۡأٓخِرَةِۖ تَوَفَّنِی مُسۡلِمٗا وَأَلۡحِقۡنِی بِٱلصَّٰلِحِینَ ١٠١ ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهِ إِلَیۡکَۖ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ أَجۡمَعُوٓاْ أَمۡرَهُمۡ وَهُمۡ یَمۡکُرُونَ ١٠٢ وَمَآ أَکۡثَرُ ٱلنَّاسِ وَلَوۡ حَرَصۡتَ بِمُؤۡمِنِینَ ١٠٣﴾
پس چون بیامد پیش وى مژده دهنده، انداخت قمیص را بر روى وى، پس بینا گشت. گفت: آیا نگفته بودم به شما که هرآیینه من میدانم از جانب خدا آنچه نمیدانید؟!. ﴿96﴾گفتند: اى پدر ما! آمرزش طلب کن براى ما در حق گناهان ما. هرآیینه ما گناهکار بودیم. ﴿97﴾گفت: طلب آمرزش خواهم کرد براى شما از پروردگار خود، هرآیینه او آمرزندۀ مهربان است. ﴿98﴾پس چون درآمدند بر یوسف [یعنى در خیمهاش و او براى استقبال برآمده بود] جای داد به سوى خود، پدر و مادر خود را و گفت: درآیید به مصر، ایمن شده اگر خدا خواسته است. ﴿99﴾و برداشت پدر و مادر خود را بر تخت خود و ایشان افتادند به سوى او سجده کنان و گفت: اى پدر من! این است تعبیر خواب من که پیش از این دیده بودم، هرآیینه راست ساخت آن را خداى تعالى و نعمت فراوان داد به من، چون بیرون آورد مرا از زندان و آورد شما را از صحرا، بعد از آنکه خلاف افکند شیطان میان من و میان برادران من. هرآیینه پروردگار من تدبیر نیک سازنده است چیزی راکه میخواهد، هرآیینه اوست دانای با حکمت. ﴿100﴾اى پروردگار من! دادى مرا پادشاهى و آموختى مرا تأویل احادیث. اى پیدا کنندۀ آسمانها و زمین، تویى کارساز من در دنیا و آخرت، مسلمان بمیران مرا و لاحق کن مرا با صالحان. ﴿101﴾[یا محمد] این قصّه از اخبار غیب است. وحى میکنیم آن را به سوى تو و تو نبودى نزدیک ایشان چون عزم کردند بر مشورت خود، بدسگالى کنان. ﴿102﴾و مسلمان نیستند اکثر مردمان و اگرچه حرص کنى. ﴿103﴾
﴿ وَمَا تَسَۡٔلُهُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٍۚ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرٞ لِّلۡعَٰلَمِینَ ١٠٤ وَکَأَیِّن مِّنۡ ءَایَةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ یَمُرُّونَ عَلَیۡهَا وَهُمۡ عَنۡهَا مُعۡرِضُونَ ١٠٥ وَمَا یُؤۡمِنُ أَکۡثَرُهُم بِٱللَّهِ إِلَّا وَهُم مُّشۡرِکُونَ ١٠٦ أَفَأَمِنُوٓاْ أَن تَأۡتِیَهُمۡ غَٰشِیَةٞ مِّنۡ عَذَابِ ٱللَّهِ أَوۡ تَأۡتِیَهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ ١٠٧ قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ ١٠٨ وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰٓۗ أَفَلَمۡ یَسِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَیَنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۗ وَلَدَارُ ٱلۡأٓخِرَةِ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ١٠٩ حَتَّىٰٓ إِذَا ٱسۡتَیَۡٔسَ ٱلرُّسُلُ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُمۡ قَدۡ کُذِبُواْ جَآءَهُمۡ نَصۡرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَآءُۖ وَلَا یُرَدُّ بَأۡسُنَا عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ ١١٠ لَقَدۡ کَانَ فِی قَصَصِهِمۡ عِبۡرَةٞ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِۗ مَا کَانَ حَدِیثٗا یُفۡتَرَىٰ وَلَٰکِن تَصۡدِیقَ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَتَفۡصِیلَ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ ١١١ ﴾
و سؤال نمیکنى از ایشان بر تبلیغ قرآن هیچ مزدى. نیست این مگر پند، عالمها را. ﴿104﴾و بسا نشانههااند در آسمانها و زمین، میگذرند بر آن و اعراض کنان از تأمّل در آن. ﴿105﴾و ایمان نمىآرند اکثر ایشان به خدا مگر شریک او مقرر کرده. ﴿106﴾آیا ایمن شدهاند از آنکه بیاید به ایشان عقوبتى عام از عذاب خدا یا بیاید به ایشان قیامت ناگهان و ایشان آگاه نباشند؟. ﴿107﴾بگو: این راه من است، میخوانم به سوى خدا با حجتى ظاهر، من و پیروان من نیز میخوانند، و پاکى خدا راست و نیستم من از شریک مقرر کنندگان. ﴿108﴾و نفرستادهایم پیش از تو مگر مردانى را که وحى میفرستادیم به ایشان از اهل دیهها. آیا سیر نکردهاند در زمین تا بینند چگونه شد آخر کار آنان که پیش از ایشان بودند؟ و هرآیینه سراى آخرت بهتر است متقیان را، آیا نمىفهمید؟. ﴿109﴾مهلت دادیم تا وقتى که ناامید شدند پیغامبران و گمان کردند قوم ایشان که به دروغ وعده کرده شده به ایشان. آمد به ایشان نصرت ما، پس خلاص کرده شد هر که را خواستیم و دور کرده نمىشود عذاب ما از گروه ستمکاران. ﴿110﴾به دروغ بر بافته شود و لیکن هست باور دارندۀ آنچه پیش از آن است و بیان کنندۀ هر چیز و هدایت و بخشایش، گروه مسلمانان را. ﴿111﴾
[667] مترجم گوید: در عرف، اختلاف را نسبت میکنند به اهل باطل نه به اهل حق. ویقال: قال اهل الحق کذا وخالَفَهُم فِرَقٌ. پس استثنای ﴿مَن رَّحِمَ﴾بیتکلف صحیح شد، والله اعلم. [668] یعنی خیانت او نتوانم کرد. [669] یعنی مشورت کردند که یوسف را به زندان باید کرد تا نزد مردمان برائت زلیخا ظاهر شود. [670] مترجم گوید: پس به سوی یوسف فرستادند و ملاقات کرد، والله اعلم. [671] پادشاه این تعبیر شنیده، مشتاق ملاقات یوسف گشت و یوسف÷ مدتی توقف نمود تا برائت ذمهاش ظاهر گردد، والله اعلم. [672] یعنی شهادت بر اقرار زلیخا به عفت یوسف پوشیدهاند، والله اعلم. [673] یعنی قابلیت او شناخت. [674] بعد از آن قحط افتاد در جمیع نواحی مصر و شام. اولاد یعقوب را مشقت بسیار رسید، به سوی یوسف متوجه شدند، والله اعلم. [675] یعنی به سبب دادن طعام و بگرفتن سرمایه، دیگر بار طمع کنند، والله اعلم. [676] یعنی تا چشم زخم نرسد. [677] یعنی او را غلام گیرند، والله اعلم. [678] حضرت یوسف بتی از طلا از آن جد مادریِ خود بدزدید تا از عبادت صنم بازماند. یا مشابه این قصه چیزی که سبب تهمت او باشد به دزدی، به وقوع آمده بود، والله اعلم. [679] یعنی گفتند: ﴿جَزَٰٓؤُهُۥ مَن وُجِدَ فِی رَحۡلِهِۦ فَهُوَ جَزَٰٓؤُهُۥ﴾والله اعلم.
تفسیر نور:
سوره یوسف آیه 1
متن آیه :
الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ
ترجمه :
الف . لام . را . این ، آیههای کتاب روشن و روشنگری است ( برای کسانی که از آن راهنمائی و هدایت طلبند ) .
توضیحات :
«
الر » : ( نگا : بقره / 1 ) . « تِلْکَ » : آن . در اینجا به معنی ( این )
و اشاره به آیات سوره یوسف است که انتظار نزول آنها میرود و متأخّر به
منزله متقدّم در نظر گرفته شده است . یا این که حضور آنها در ذهن به منزله
وجود خارجی است . « الْکِتَابِ » : مراد سوره یوسف یا قرآن مجید است .
سوره یوسف آیه 2
متن آیه :
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
ما
آن را ( به صورت ) کتاب خواندنی ( و به زبان ) عربی فرو فرستادیم تا این
که شما ( آن را ) بفهمید ( و آنچه را در آن است به دیگران برسانید ) .
توضیحات :
«
قُرْءَاناً » : خواندنی . مصدر است و به معنی اسم مفعول ، یعنی مقروء به
کار رفته است و حال ضمیر ( ه ) است . « عَرَبِیّاً » : حال دوم یا صفت (
قُرْءَاناً ) است .
سوره یوسف آیه 3
متن آیه :
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ
هَذَا الْقُرْآنَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ
ترجمه :
ما
از طریق وحیِ این قرآن ، نیکوترین سرگذشتها را برای تو بازگو میکنیم و (
تو را بر آنها مطّلع میگردانیم ) هرچند که پیشتر از زمره بیخبران ( از
احوال گذشتگان ) بودهای .
توضیحات :
« أَحْسَنَ
الْقَصَصِ » : نیکوترین سرگذشتها . زیباترین بیان و راستترین و درستترین
وجه . « الْقَصَصِ » : سرگذشتها . بیان سرگذشت . مصدر یا اسم مصدر است (
نگا : آلعمران / 62 ، اعراف / 176 ) . « بِمَآ أَوْحَیْنَا » : به سبب وحی
ما .
سوره یوسف آیه 4
متن آیه :
إِذْ قَالَ
یُوسُفُ لِأَبِیهِ یَا أَبتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً
وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ
ترجمه :
(
ای پیغمبر ! به یاد دار ) آن گاه را که یوسف به پدرش گفت : ای پدر ! من در
خواب دیدم که یازده ستاره ، و همچنین خورشید و ماه در برابرم سجده میکنند
.
توضیحات :
« یآ أَبَتِ » : ای پدرم ! اصل آن ، یا
أَبی است و عربها در نداء یاء متکلّم را به تاء تبدیل میکنند . «
رَأَیْتُهُمْ » : استعمال ضمیر ( هُمْ ) و واژه ( ساجِدینَ ) برای ستارگان و
خورشید و ماه ، بدان خاطر است که سجده بردن مخصوص ذویالعقول است و چنین
کراتی به منزله ذویالعقول فرض شدهاند . « سَاجِدِینَ » : حال است .
سوره یوسف آیه 5
متن آیه :
قَالَ یَا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَى إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُواْ
لَکَ کَیْداً إِنَّ الشَّیْطَانَ لِلإِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِینٌ
ترجمه :
(
پدرش ) گفت : فرزند عزیزم ! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن ، ( چرا
که مایه حسد آنان میشود ، و اهریمن ایشان را بر آن میدارد ) که برای تو
نیرنگ بازی و دسیسهسازی کنند . بیگمان اهریمن دشمن آشکار انسان است .
توضیحات :
« فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً » : درباره تو به مکر و کید عظیم متوسّل میشوند .
سوره یوسف آیه 6
متن آیه :
وَکَذَلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَیُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ
الأَحَادِیثِ وَیُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَعَلَى آلِ یَعْقُوبَ کَمَا
أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ
رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
ترجمه :
همان گونه ( که در
خواب خویشتن را سرور و برتر دیدی ) پروردگارت تو را ( به پیغمبری )
برمیگزیند و تعبیر خوابها را به تو میآموزد ( و با خلعت نبوّت تو را
مفتخر میسازد ) و بر تو و خاندان یعقوب نعمت خود را کامل میکند ، همان
طور که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق کامل کرد . بیگمان پروردگارت
بسیار دانا و پرحکمت است ( و میداند چه کسی را برمیگزیند و خلعت نبوّت را
به تن چه کسی میکند ) .
توضیحات :
« یَجْتَبِیکَ »
: تو را برمیگزیند و برای نبوّت انتخاب میکند . « تَأْویلِ » : تعبیر .
تفسیر . « الأحَادِیثِ » : سخنان . مراد خوابها و رؤیاها است . «
أَبَوَیْکَ » : پدرانت . مراد جدّ او اسحاق و جدّ پدرش ابراهیم است .
سوره یوسف آیه 7
متن آیه :
لَّقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَإِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِّلسَّائِلِینَ
ترجمه :
در
( سرگذشت ) یوسف و برادرانش دلائل و نشانههائی ( بر قدرت خدا و مرحمت او
به بندگان باایمانش ) است برای کسانی که پرسندگان ( و مشتاقان آگاهی ) از
آن میباشند .
توضیحات :
« فِی یُوسُفَ » : در سرگذشت یوسف . مضاف محذوف است .
سوره یوسف آیه 8
متن آیه :
إِذْ قَالُواْ لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ
ترجمه :
هنگامی
که ( برادران پدری یوسف ) گفتند : یوسف و برادرش ( بنیامین که از یک
مادرند ) در پیش پدرمان از ما محبوبترند ، در حالی که ما گروه نیرومندی
هستیم ( و از آن دو برای پدر سودمندتر میباشیم ) . مسلّماً پدرمان در
اشتباه روشنی است .
توضیحات :
« عُصْبَةٌ » : گروه متّحد و نیرومند . « ضَلالٍ » : خطای در اندیشه و عدم رعایت مساوات در محبّت .
سوره یوسف آیه 9
متن آیه :
اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِینَ
ترجمه :
یوسف
را بکشید ، یا او را به سرزمینی ( دور دست ) بیفکنید ، تا توجّه پدرتان
فقط با شما باشد ( و تنها و تنها شما را دوست داشته باشد و به شما مهر ورزد
) و بعد از آن ( از گناه خود پشیمان میشوید و توبه میکنید و ) افراد
صالحی خواهید گشت ( چرا که خدا توبهپذیر است و پدر هم عذرتان را قبول
مینماید ) .
توضیحات :
« إطْرَحُوهُ » : بیندازید .
« یَخْلُ لَکُمْ » : خالصانه از آن شما میشود . تنها متوجّه شما میگردد .
« وَجْهُ » : چهره . ذات . کنایه از خوشروئی و توجّه به احوال و اوضاع
ایشان است .
سوره یوسف آیه 10
متن آیه :
قَالَ قَآئِلٌ مَّنْهُمْ لاَ تَقْتُلُواْ یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی
غَیَابَةِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِن کُنتُمْ
فَاعِلِینَ
ترجمه :
گویندهای از آنان گفت : یوسف
را مکشید ( که کشتن جرمی عظیم و گناهی نابخشودنی است ) و بلکه او را به
ژرفای چاه بیندازید تا قافلهای او را برگیرد ( و به سرزمین دورافتادهای
ببرد ) ، اگر ( برای دورکردن او و رسیدن به هدف خود ) میخواهید کاری بکنید
.
توضیحات :
« غَیَابَةِ » : نهآن گاه . مراد ژرفای چاه است . « الْجُبِّ » : چاه . « السَّیَّارَةِ » : جمع سَیّار ، قافلهها . کاروانیان .
سوره یوسف آیه 11
متن آیه :
قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا لَکَ لاَ تَأْمَنَّا عَلَى یُوسُفَ وَإِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ
ترجمه :
(
پس از اتّفاق آنان بر دور داشتن یوسف ، به پدرشان ) گفتند : پدر جان ! چرا
نسبت به یوسف به ما اطمینان نمیکنی ؟ در حالی که ما خیرخواه او میباشیم
( و جز محبّت و خلوص از ما ندیده است و راهنما و دلسوز وی بوده و هستیم )
.
توضیحات :
« نَاصِحُونَ » : خیرخواهان . راهنمایان به کار نیک .
سوره یوسف آیه 12
متن آیه :
أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَداً یَرْتَعْ وَیَلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
ترجمه :
فردا او را با ما بفرست ( تا در میان چمنزارها و گلزارها ) بخورد و بازی کند و ما مراقب و نگهبان وی خواهیم بود .
توضیحات :
« یَرْتَعْ » : بچرد . مراد خوردن و آشامیدن و بهرهمندی از میوهها و چیزهای خوشمزه است .
سوره یوسف آیه 13
متن آیه :
قَالَ إِنِّی لَیَحْزُنُنِی أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَأَخَافُ أَن یَأْکُلَهُ الذِّئْبُ وَأَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ
ترجمه :
گفت : اگر او را از پیش من دور کنید و ببرید ، ناراحت و غمگین میگردم . میترسم که شما از او غافل شوید و گرگ وی را بخورد .
توضیحات :
. . .
سوره یوسف آیه 14
متن آیه :
قَالُواْ لَئِنْ أَکَلَهُ الذِّئْبُ وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذاً لَّخَاسِرُونَ
ترجمه :
گفتند
: اگر گرگ او را بخورد ، در حالی که ما گروه نیرومندی هستیم ( و از او
محافظت میکنیم ) در این صورت ما زیانمندانی بیش نخواهیم بود ( و جز ننگ و
عار بهرهای نخواهیم داشت ) .
توضیحات :
« عُصْبَة » : ( نگا : یوسف / 8 ، نور / 11 ، قصص / 76 )
سوره یوسف آیه 15
متن آیه :
فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن یَجْعَلُوهُ فِی غَیَابَةِ
الْجُبِّ وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا
وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ
ترجمه :
هنگامی که او را
بردند و تصمیم گرفتند که او را به ژرفای چاه بیندازند ( و عاقبت هم نقشه
خود را اجرا کردند ) ، در همین حال بدو پیام دادیم که در آینده آنان را به
این کاری که ( در حق تو ) کردند آگاه خواهی ساخت ، در حالی که نخواهند
فهمید ( که تو برادر ایشان یوسف هستی . همان برادری که بر نیرنگ او
همداستان شدند و گمان بردند که از دست او آسوده گشتند ) .
توضیحات :
«
لَمَّا » : جواب ( لَمّا ) محذوف است و تقدیر چنین است : فَلَمّا ذَهَبُوا
بِهِ ، نَفَذُوهُ فَحَفِظْنَاهُ . « أَوْحَیْنَا » : وحی کردیم . مراد
الهام قلبی است ( نگا : مریم / 17 ، قصص / 7 ) . « وَ أَوْحَیْنا » : حرف
واو زائد است .
سوره یوسف آیه 16
متن آیه :
وَجَاؤُواْ أَبَاهُمْ عِشَاء یَبْکُونَ
ترجمه :
شبانگاه گریهکنان پیش پدرشان برگشتند ( و شیون سر دادند ) .
توضیحات :
« یَبْکُونَ » : میگریستند . حال است .
سوره یوسف آیه 17
متن آیه :
قَالُواْ یَا أَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَتَرَکْنَا یُوسُفَ
عِندَ مَتَاعِنَا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لِّنَا
وَلَوْ کُنَّا صَادِقِینَ
ترجمه :
گفتند : ای پدر !
ما رفتیم و سرگرم مسابقه ( دو و تیراندازی ) گشتیم و یوسف را نزد اثاثیّه
خود گذاردیم و گرگ ( آمد و ) او را خورد . تو هرگز ( سخنان ) ما را باور
نمیداری ، هرچند هم راستگو باشیم ( چرا که یوسف را بسیار دوست میداری و
ما را بدخواه او میانگاری ) .
توضیحات :
« نَسْتَبِقُ » : مسابقه میدادیم . « مُؤْمِنٍ » : باورکننده . تصدیقکننده .
سوره یوسف آیه 18
متن آیه :
وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ
أَنفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا
تَصِفُونَ
ترجمه :
پیراهن او را آلوده به خون
دروغین بیاوردند ( و به پدرشان نشان دادند . پدر ) گفت : ( چنین نیست .
یوسف را گرگ نخورده است و او زنده است ) بلکه نفس ( امّاره ) کار زشتی را
در نظرتان آراسته است و ( شما را دچار آن کرده است . این کار شما ، و امّا
کار من ، ) صبر جمیل است ، ( صبری که جزع و فزع ، زیبائی آن را نیالاید ، و
ناشکری و ناسپاسی اجر آن را نزداید و به گناه تبدیل ننماید . ) و تنها خدا
است که باید از او یاری خواست در برابر یاوه رسواگرانهای که میگوئید .
توضیحات :
«
قَمِیص » : پیراهن . « عَلَیا قَمیصِهِ » : حال مقدّم برای ( دَم ) است .
« کَذِبٍ » : دروغین . مصدر است و برای مبالغه به معنی اسم فاعل ، یعنی
کاذب به کار رفته است . « سَوَّلَتْ » : زینت داده است و خوشایند کرده است .
آراسته و دوستداشتنی نموده است ( نگا : محمّد / 25 ) . « أَمْراً » : کار
عظیم . مراد کار زشت است . « فَصَبْرٌ جَمِیلٌ » : صبر جمیل ، آن است که
سخنانی که نشان دهنده ناسپاسی و شِکْوه و بیتابی باشد بر زبان جاری نشود .
واژه صَبْرٌ خبر مبتدای محذوف است . « الْمُسْتَعَانُ » : کسی که از او کمک
و یاری خواسته میشود . « تَصِفُونَ » : بیان میدارید . در اینجا مراد
بیان دروغ و گفتن سخنان یاوه و ناروا است ( نگا : انعام / 100 )
سوره یوسف آیه 19
متن آیه :
وَجَاءتْ سَیَّارَةٌ فَأَرْسَلُواْ وَارِدَهُمْ فَأَدْلَى دَلْوَهُ قَالَ
یَا بُشْرَى هَذَا غُلاَمٌ وَأَسَرُّوهُ بِضَاعَةً وَاللّهُ عَلِیمٌ بِمَا
یَعْمَلُونَ
ترجمه :
( بعدها ) قافلهای ( بدانجا )
آمد و آبآور خود را فرستادند ( تا از چاه آب برای آنان بیاورد . هنگامی
که ) سطل خود را به پائین انداخت ( و از چاه بالا کشید ، دید که پسری بدان
آویخته است ! فریاد برآورد و ) گفت : مژده باد ! این پسری ( بس زیبا و
دوستداشتنی ) است ، و او را به عنوان کالائی ( برای فروش ، از دیگران )
پنهان داشتند ( و عازم مصر شدند ) . و خداوند آگاه از هر آن چیزی بود که
میکردند ( و به دل میگرفتند ) .
توضیحات :
«
وارِدَ » : آبدار . آبآور . مأمور تهیّه آب کاروان . « أَدْلَیا » :
سرازیر کرد . فرو انداخت . « دَلْو » : سطل . ظرفی از پوست . « یَا
بُشْرَیا » : مژده باد ! ترکیبی است که به هنگام سُرور و شادمانی گفته
میشود ، در مقابل ( یا حَسْرَتا ) که به هنگام جزع و فزع بیان میگردد . «
غُلامٌ » : پسر بچّه ، از روز تولّد تا آغاز جوانی . « أَسَرُّوهُ » : او
را پنهان کردند . او را به دل جای دادند . « بِضَاعَة » : کالا . دارائی .
حال است از ضمیر ( ه ) در فعل ( أَسَرُّوهُ ) . « أَسَرُّوهُ بِضَاعَة » :
او را کالائی برای فروش انگاشتند و به دل راه دادند . او را به عنوان متاعی
نهان داشتند .
سوره یوسف آیه 20
متن آیه :
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ الزَّاهِدِینَ
ترجمه :
و
او را به پول ناچیزی ، تنها به چند درهم فروختند ، و ( نسبت بدو چندان
سختگیری نکردند ، چرا که از ترس خانواده یوسف ) از ( نگهداری ) او پرهیز
داشتند .
توضیحات :
« شَرَوْهُ » : او را فروختند . «
بَخْسٍ » : ناقص . مراد بهای کمتر از بهای افراد مثل او است . « دَرَاهِمَ
» : درهمها . بدل از ( ثَمَنٍ ) است . « مَعْدُودَة » : اندک . کم . «
الزَّاهِدِینَ » : افراد بیعلاقه و بیمبالات . مراد این است که هرچه
زودتر میخواستند شر او را از سر خود کم کنند . به دو جهت : یکی این که او
را مُفت به دست آورده بودند . دیگر این که میترسیدند خانوادهاش سر برسند
.
سوره یوسف آیه 21
متن آیه :
وَقَالَ
الَّذِی اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَکْرِمِی مَثْوَاهُ عَسَى
أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ
فِی الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِیلِ الأَحَادِیثِ وَاللّهُ غَالِبٌ
عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ
ترجمه :
کسی
که او را در مصر خریداری کرد ، به همسر خود گفت : او را گرامی دار ( و
کاری کن که مکان مناسبی برای او تهیّه کنی تا احساس کند یکی از افراد
خانواده ما است ) . شاید برای ما سودمند افتد ، یا اصلاً او را به فرزندی
بپذیریم . بدین منوال ما یوسف را در سرزمین ( مصر استقرار بخشیدیم و )
مکانت و منزلت دادیم ، تا ( در آنجا ) تعبیر برخی از خوابها را بدو
بیاموزیم . خدا بر کار خود چیره و مسلّط است ، ولی بیشتر مردم ( خفایای
حکمت و لطف تدبیرش را ) نمیدانند .
توضیحات :
«
مَثْوَیا » : اقامتگاه . اقامت . اسم مکان یا مصدر میمی است . « أَکْرِمِی
مَثْوَاهُ » : آنچه به اقامتگاه او یا ماندگاری او مربوط میشود فراهم آور و
در احترام و بزرگداشت او کوتاهی مکن . « مَکَّنَّا » : مکانت و منزلت
بخشیدیم . استقرار دادیم . « وَ لِنُعَلِّمَهُ » : واو زائد است ( نگا :
بقره / 143 ) . « الأحَادِیثِ » : جمع حدیث ، خوابها .
سوره یوسف آیه 22
متن آیه :
وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ
ترجمه :
و
هنگامی که یوسف به رشد و کمال خود رسید ( و به نهایت قوّت جسمانی و عقلانی
دست یافت ، نیروی ) داوری و دانائی بدو دادیم ، و ما این چنین ( که پاداش
یوسف را دادیم ) پاداش ( همه ) نیکوکاران را میدهیم .
توضیحات :
«
أَشُدّ » : رشد جسمانی و عقلانی . « حُکْماً » : حکمت . داوری . نبوّت . «
عِلْماً » : دانش تعبیر خواب . تفقّه در دین . آگاهی از مصالح امور .
سوره یوسف آیه 23
متن آیه :
وَرَاوَدَتْهُ الَّتِی هُوَ فِی بَیْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَغَلَّقَتِ
الأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَیْتَ لَکَ قَالَ مَعَاذَ اللّهِ إِنَّهُ رَبِّی
أَحْسَنَ مَثْوَایَ إِنَّهُ لاَ یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ
ترجمه :
زنی
که یوسف در خانهاش بود ، آرام آرام نیرنگ آغازید و به گولزدن او پرداخت ،
و درها را بست و گفت : بیا جلو و دست به کار شو ، با تو هستم ! یوسف گفت :
پناه بر خدا ! او که خدای من است ، مرا گرامی داشته است ( چگونه ممکن است
دامن عصمت به گناه بیالایم و به خود ستم نمایم ؟ ! ) بیگمان ستمکاران
رستگار نمیگردند .
توضیحات :
« رَاوَدَتْهُ . . .
عَنْ . . . » : خواست او را نیرنگ کند و گولش بزند . مراد این است که با
انواع حیلهها از او کام خواست و مکّارانه و متضرّعانه کامجوئی طلبید . «
هَیْتَ » : بیا جلو . بفرما . اسمالفعل است . « لَکَ » : با تو هستم . «
إِنَّهُ رَبِّی » : خدا پروردگار من است . عزیز مصر ولی نعمت من است .
مرجع ضمیر ( ه ) میتواند خدا باشد ، یا این که عزیز مصر . استعمال ( رَبّی
) در معنی دوم ، با توجّه به عرف ظاهر مردم است که میگویند : صَاحِبُ
الدّارِ ( نگا : یوسف / 42 و 50 ) . « إِنَّهُ لا یُفْلِحُ . . . » : واژه
( ه ) ضمیر شأن است . یعنی : به هر حال .
سوره یوسف آیه 24
متن آیه :
وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلا أَن رَّأَى بُرْهَانَ
رَبِّهِ کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ
عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ
ترجمه :
زن ( که چنین
دید به پرخاشگری پرداخت و برای تنبیه عبد خود ) قصد ( زدن ) یوسف کرد ، و
یوسف ( برای دفاع از خود ) قصد ( طرد ) او کرد ، امّا برهان خدای خود را
دید ( و از دفاع دست کشید و فرار را بر قرار ترجیح داد ) . ما این چنین
کردیم ( و در حفظ وی در همه مراحل کوشیدیم ) تا بلا و زنا را از او دور
سازیم . چرا که او از بندگان پاکیزه و گزیده ما بود .
توضیحات :
«
هَمَّتْ بِهِ » : زلیخا قصد زدن و تنبیهکردن یوسف کرد . « هَمَّ بِهَا » :
یوسف قصد انتقام از او و دفاع از خود کرد . « بُرْهَان » : مراد راه
نجاتی است که پروردگارش بدو الهام کرد . « السُّوءَ » : زشتیها و پلشتیها .
بلاها و بدیها . « الْفَحْشَآء » : زنا . « الْمُخْلَصِینَ » : گزیدگان .
پاکان .
سوره یوسف آیه 25
متن آیه :
وَاسُتَبَقَا الْبَابَ وَقَدَّتْ قَمِیصَهُ مِن دُبُرٍ وَأَلْفَیَا
سَیِّدَهَا لَدَى الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاء مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِکَ
سُوَءاً إِلاَّ أَن یُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِیمٌ
ترجمه :
(
از پی هم ) به سوی در ( دویدند و ) بر یکدیگر پیشی جستند ، ( یوسف
میخواست زودتر از در خارج شود و زلیخا میخواست از خروج او جلوگیری کند .
در این حال و احوال ، ) پیراهن یوسف را از پشت بدرید ، دم در به آقای زن
برخوردند ، ( زن خطاب به شوهر خود ) گفت : سزای کسی که به همسرت قصد انجام
کار زشتی کند ، جز این نیست که یا زندانی گردد یا شکنجه دردناکی ببیند .
توضیحات :
«
إسْتَبَقَا » : با یکدیگر مسابقه دادند و بر همدیگر پیشی گرفتند . «
قَدَّتْ » : پاره کرد . چاک زد . « أَلْفَیَا » : یافتند . برخوردند . «
لَدَیا » : نزد . دم .
سوره یوسف آیه 26
متن آیه :
قَالَ هِیَ رَاوَدَتْنِی عَن نَّفْسِی وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّنْ أَهْلِهَا
إِن کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الکَاذِبِینَ
ترجمه :
یوسف گفت : او مرا با نیرنگ و زاری به خود
میخواند ( و میخواست مرا گول بزند ! جدال و دفاع به اوج خود رسید . در
این وقت ) حاضری از ( حاضران ) اهل ( خانه آن ) زن گفت : اگر پیراهن یوسف
از جلو پاره شده باشد ، زن راست میگوید و یوسف از زمره دروغگویان خواهد
بود .
توضیحات :
« شَهِدَ شَاهِدٌ » : گواهی ، گواهی داد . داوری ، داوری کرد . حاضری از حضّار گفت . « قَمِیص » : پیراهن . « قُبُلٍ » : جلو .
سوره یوسف آیه 27
متن آیه :
وَإِنْ کَانَ قَمِیصُهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِن الصَّادِقِینَ
ترجمه :
و اگر پیراهن یوسف از پشت پاره شده باشد ، زن دروغ میگوید و یوسف از زمره راستگویان خواهد بود .
توضیحات :
« دُبُرٍ » : پشت سر .
سوره یوسف آیه 28
متن آیه :
فَلَمَّا رَأَى قَمِیصَهُ قُدَّ مِن دُبُرٍ قَالَ إِنَّهُ مِن کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ
ترجمه :
هنگامی
که ( عزیز مصر ) دید پیراهن یوسف از پشت پاره شده است ، گفت : این کار از
نیرنگ شما زنان سرچشمه میگیرد . واقعاً نیرنگ شما بزرگ است .
توضیحات :
« کَیْد » : مکر . نیرنگ .
سوره یوسف آیه 29
متن آیه :
یُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَاسْتَغْفِرِی لِذَنبِکِ إِنَّکِ کُنتِ مِنَ الْخَاطِئِینَ
ترجمه :
ای
یوسف ! از این ( موضوع ) چشمپوشی کن و ( آن را پنهان و پوشیده دار و تو
ای زن ) از گناهت استغفار کن ( و آمرزش آن را از خدا بخواه ) ، بیگمان تو
از بزهکاران بودهای .
توضیحات :
« أَعْرِضْ » : صرف نظر کن . از آن سخن مگو و پنهانش کن .
سوره یوسف آیه 30
متن آیه :
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ
فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبّاً إِنَّا لَنَرَاهَا فِی
ضَلاَلٍ مُّبِینٍ
ترجمه :
( خبر این موضوع در شهر
پیچید و ) گروهی از زنان در شهر گفتند : همسر عزیز ( مصر ) خواسته است که
خادم خویش را بفریبد و به خود خواند . عشق جوان ، به اندرون دلش خزیده است .
ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم .
توضیحات :
«
الْعَزِیز » : والا مقام . مراد شاه مصر ، یا وزیر اعظم است . « قَدْ
شَغَفَهَا حُبّاً » : عشق یوسف به اندرون دل او خزیده است و وی را شیفته و
شیدای خود کرده است . واژه ( حُبّاً ) تمییز است .
سوره یوسف آیه 31
متن آیه :
فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَکْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَیْهِنَّ وَأَعْتَدَتْ
لَهُنَّ مُتَّکَأً وَآتَتْ کُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِکِّیناً وَقَالَتِ
اخْرُجْ عَلَیْهِنَّ فَلَمَّا رَأَیْنَهُ أَکْبَرْنَهُ وَقَطَّعْنَ
أَیْدِیَهُنَّ وَقُلْنَ حَاشَ لِلّهِ مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَا إِلاَّ
مَلَکٌ کَرِیمٌ
ترجمه :
هنگامی که ( همسر عزیز )
نیرنگ ایشان را شنید ، ( کسانی را ) دنبال آنان فرستاد ( و ایشان را به
خانه خود دعوت کرد ) و بالشهائی برایشان فراهم ساخت ( و مجلس را با پشتیهای
گرانبها و دیگر وسائل رفاه و آسایش بیاراست ) ، و به دست هر کدام کاردی (
برای پوست کندن میوه ) داد ، سپس ( به یوسف ) گفت : وارد مجلس ایشان شو .
هنگامی که چشمانشان بدو افتاد ، بزرگوارش دیدند و ( به دهشت افتادند و
سراپا محو جمال او شدند و به جای میوه ) دستهایشان را بریدند و گفتند :
ماشاءالله ! این آدمیزاد نیست ، بلکه این فرشته بزرگواری است .
توضیحات :
«
مَکْر » : نیرنگ . مراد سخنان ناجور و بدگوئیهای زنان از زلیخا است . «
أَعْتَدَتْ » : آماده کرد . از ریشه ( عتد ) . « مُتَّکَئاً » : بالش .
پشتی . « سِکِّیناً » : کارد . « حَاشَ لِلّهِ » : عبارتی است که مراد از
آن تنزیه خدا و شگفت از آفریدگان او است . برخی واژه ( حاشَ ) را اسمالفعل
و برخی آن را فعل ماضی و مخفّف از ( حاشی ) دانستهاند .
سوره یوسف آیه 32
متن آیه :
قَالَتْ فَذَلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ رَاوَدتُّهُ
عَن نَّفْسِهِ فَاسَتَعْصَمَ وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ
لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُوناً مِّنَ الصَّاغِرِینَ
ترجمه :
(
همسر عزیز ) گفت : این همان کسی است که مرا به خاطر ( عشق ) او سرزنش
کردهاید . ( آری ! ) من او را به خویشتن خواندهام ولی او خویشتنداری و
پاکدامنی کرده است . اگر آنچه بدو دستور میدهم انجام ندهد ، بیگمان
زندانی و تحقیر میگردد .
توضیحات :
« إِسْتَعْصَمَ » : سرپیچی و خودداری کرد . پاکدامنی نمود . « الصَّاغِرِینَ » : افراد پست . توهین و تحقیرشدگان .
سوره یوسف آیه 33
متن آیه :
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ
وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ
الْجَاهِلِینَ
ترجمه :
( یوسف که این تهدید همسر
عزیز و اندرز زنان مهمان برای فرمانبرداری از او را شنید ) گفت : پروردگارا
! زندان برای من خوشایندتر از آن چیزی است که مرا بدان فرا میخوانند ، و
اگر ( شرّ ) نیرنگ ایشان را از من باز نداری ، بدانان میگرایم و ( دامن
عصمت به معصیت میآلایم و خویشتن را بدبخت مینمایم و آن وقت ) از زمره
نادان میگردم .
توضیحات :
« السِّجْن » : زندان . « أَصْبُ » : عشق میورزم . میگرایم . از ماده ( صبو ) .
سوره یوسف آیه 34
متن آیه :
فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ
ترجمه :
پروردگارش
دعای او را اجابت کرد و ( شرّ ) کید و مکرشان را از او بازداشت . تنها خدا
است که شنوای ( دعاهای پناهبرندگان به خود است و ) آگاه ( از احوال
بندگان و مصالح ایشان ) میباشد .
توضیحات :
« صَرَفَ عَنْهُ » : از او برگرداند . از او دور داشت . از او بگردانید .
سوره یوسف آیه 35
متن آیه :
ثُمَّ بَدَا لَهُم مِّن بَعْدِ مَا رَأَوُاْ الآیَاتِ لَیَسْجُنُنَّهُ حَتَّى حِینٍ
ترجمه :
بعد
از آن که نشانهها ( و علائم پاکدامنی یوسف ) را دیدند ، تصمیم گرفتند او
را تا مدّتی زندانی کنند . ( برای این که سر و صداها بخوابد و بلکه زن
عزیز نیز بر سر عقل بیاید ) .
توضیحات :
« بَدَا
لَهُمْ » : چنین به نظرشان رسید . عزیز مصر و مردان او چنین صلاح دیدند . «
الآیَاتِ » : نشانههای پاکدامنی . دلائل عصمت و پاکی . « إِلَیا حِینٍ » :
تا مدّت نامعلوم و نامحدودی .
سوره یوسف آیه 36
متن آیه :
وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی
أَعْصِرُ خَمْراً وَقَالَ الآخَرُ إِنِّی أَرَانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی
خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِیلِهِ إِنَّا
نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ
ترجمه :
دو جوان ( از
خدمتگزاران شاه ) همراه یوسف زندانی شدند . یکی از آن دو گفت : من در خواب
دیدم ( که انگور برای ) شراب میفشارم . و دیگری گفت : من در خواب دیدم که
نان بر سر دارم و پرندگان از آن میخورند . ( ای یوسف ! ) ما را از تعبیر
آن بیاگاهان که تو را از زمره نیکوکاران میبینیم .
توضیحات :
«
أَرَانِی » : خود را میدیدم . « أَعْصِرُ » : میفشارم . شیره آن را
میگیرم . « خُبْزاً » : نان . « نَبِّئْنَا » : ما را مطلع ساز .
سوره یوسف آیه 37
متن آیه :
قَالَ لاَ یَأْتِیکُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُمَا
بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَن یَأْتِیکُمَا ذَلِکُمَا مِمَّا عَلَّمَنِی رَبِّی
إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَهُم
بِالآخِرَةِ هُمْ کَافِرُونَ
ترجمه :
( یوسف ) گفت :
پیش از آن که جیره غذائی شما به شما برسد ، شما را از تعبیر خوابتان آگاه
خواهم ساخت . این ( تعبیر رؤیا و خبر از غیب ) که به شما میگویم از
چیزهائی است که پروردگارم به من آموخته است ( و به من وحی فرموده است ) ،
چرا که من از ( ورود به ) کیش گروهی دست کشیدهام که به خدا نمیگروند و به
روز بازپسین ایمان ندارند .
توضیحات :
« مِلَّةَ » :
کیش . آئین . « تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ . . . » : مراد این است که از
دخول به کیش گروهی خودداری کردهام و به دنبال آنان نرفتهام که . . .
سوره یوسف آیه 38
متن آیه :
وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَآئِی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ مَا
کَانَ لَنَا أَن نُّشْرِکَ بِاللّهِ مِن شَیْءٍ ذَلِکَ مِن فَضْلِ اللّهِ
عَلَیْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَشْکُرُونَ
ترجمه :
و
من از آئین پدران ( و نیاکان ) خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی کردهام
( و به دنبال ایشان رفتهام ) . ما ( انبیاء ) را نسزد که چیزی را انباز
خدا کنیم . این ( توحید و یگانهپرستی ) ، لطف خدا است در حق ما ( انبیاء
که افتخار تبلیغ آن را پیدا کردهایم ) و در حق همه مردمان ( که با پذیرش
آن راه بهشت را میسپرند ) ولیکن بیشتر مردمان سپاسگزاری ( چنین لطفی را )
نمیکنند ( و چیزهائی را انباز خدا مینمایند که کاری از آنها ساخته نیست )
.
توضیحات :
« مَا کَانَ لَنَا » : ما را نرسد و
نسزد . « مِن شَیْءٍ » : چیزی را ، اعم از فرشته و پری و انسان و بت و غیره
. حرف ( مِنْ ) زائد و واژه ( شَیْءٍ ) مفعولبه است . یا معنی چنین است :
چیزی از شرک ، کم باشد یا زیاد . « ذلِکَ » : این توحیدی که از نفی شرک
مستفاد است .
سوره یوسف آیه 39
متن آیه :
یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ
ترجمه :
ای
دوستان زندانی من ! آیا خدایان پراکنده ( و گوناگونی که انسان باید پیرو
هر یک از آنها شود ) بهترند یا خدای یگانه چیره ( بر همه چیز و کس ؟ ) .
توضیحات :
«
یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ » : ای دو دوست من در زندان ! ای دو ساکن زندان .
همان گونه که گویند : أَصْحَابُ الْجَنَّة ، و أَصْحابُ النّارِ . «
مُتَفَرِّقُونَ » : خدایان پراکنده . مراد متعدّد و متنوّع در ذات و صفات
است . « الْقَهَّار » : بسیار چیره و غالب . صیغه مبالغه ( قاهر ) است .
سوره یوسف آیه 40
متن آیه :
مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ
وَآبَآؤُکُم مَّا أَنزَلَ اللّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُکْمُ
إِلاَّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ ذَلِکَ الدِّینُ
الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ
ترجمه :
این
معبودهائی که غیر از خدا میپرستید ، چیزی جز اسمهائی ( بیمسمّی ) نیست
که شما و پدرانتان آنها را خدا نامیدهاید . خداوند حجّت و برهانی برای (
خدا نامیدن ) آنها نازل نکرده است ( و وحی و پیامی برای معبود بودن آنها
ارسال ننموده است ) . فرمانروائی از آن خدا است و بس . ( این ، او است که
بر کائنات حکومت میکند و از جمله عقائد و عبادات را وضع مینماید ) . خدا
دستور داده است که جز او را نپرستید . این است دین راست و ثابتی ( که ادلّه
و براهین عقلی و نقلی بر صدق آن رهبرند ) ولی بیشتر مردم نمیدانند ( که
حق این است و جز این پوچ و ناروا است ) .
توضیحات :
«
سُلْطَانٍ » : دلیل و برهان . حجّت و مدرک . « الْحُکْمُ » : حکومت و
فرمانروائی . حکم و فرمان . « الْقَیِّمُ » : راست و درست . ثابت و پابرجا
.
سوره یوسف آیه 41
متن آیه :
یَا صَاحِبَیِ
السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَأَمَّا الآخَرُ
فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ الطَّیْرُ مِن رَّأْسِهِ قُضِیَ الأَمْرُ الَّذِی
فِیهِ تَسْتَفْتِیَانِ
ترجمه :
ای دوستان زندانی من
! ( اینک تعبیر خواب خود را بشنوید ) امّا یکی از شما ( که در خواب دیده
است که انگور برای شراب میفشارد ، آزاد میگردد و دوباره ساقی مجلس میشود
و ) به سرور خود شراب میدهد ، و امّا دیگری ( که در خواب دیده است که نان
بر سر دارد و مرغان از آن میخورند ، آزاد نمیگردد و ) به دار زده میشود
و پرندگان از ( گوشت ) سر او میخورند . این ، چیزی است که از من درباره
آن نظر خواستید و قطعی و حتمی است .
توضیحات :
«
رَبَّهُ » : مراد از ( رَبّ ) سرور و آقا و مالک اصطلاحی است . « یُصْلَبُ »
: بر دار میشود . به دار زده میشود . « قُضِیَ الأمْرُ » : کار قطعی و
حتمی و شدنی است . تعبیر همین است و بس . « تَسْتَفْتِیَانِ » : درباره آن
فتوا و نظر میخواهید .
سوره یوسف آیه 42
متن آیه :
وَقَالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ نَاجٍ مِّنْهُمَا اذْکُرْنِی عِندَ
رَبِّکَ فَأَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ
بِضْعَ سِنِینَ
ترجمه :
( یوسف خطاب ) به یکی از آن
دو که میدانست آزاد میگردد گفت : مرا در پیش سرور خود ( یعنی شاه مصر )
یادآور شو ( و شرح حال مرا بدو بگو . باشد که از زندان رهایم کند ) . امّا
اهریمن آن را از یادش ببرد که در پیش سرورش بازگو کند . لذا یوسف چند سالی
در زندان بماند .
توضیحات :
« ظَنَّ » : یقین داشت (
نگا : بقره / 46 و 249 ، حاقّه / 20 ) . « نَاجٍ » : رها . رستگار . «
أَنسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِکْرَ رَبِّهِ » : اهریمن یوسف را از یاد ساقی ببرد
و او شرح حال یوسف را به شاه نگفت . ضمیر ( ه ) در فعل ( أَنسَاهُ ) به
ساقی برمیگردد . به عبارت دیگر ( ه ) مفعول به اوّل ، و ( ذِکْرَ )
مفعولبه دوم است . ذکر این نکته نیز ضروری است که اهریمن جز وسوسه و اغفال
، کاری نمیتواند بکند . با وسوسههای دائم خود ، انسانها را به لذائذ و
شهوات و کارهای بیهوده مشغول میدارد و چه بسا خدا و حقائق را از یاد آنان
میبرد ( نگا : نحل / 99 و 100 ، ابراهیم / 22 ، حجر / 42 ) . « لَبِثَ »
: ماند . « بِضْعَ » : چند . عدد مبهمی میان سه تا نه است .
سوره یوسف آیه 43
متن آیه :
وَقَالَ الْمَلِکُ إِنِّی أَرَى سَبْعَ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ یَأْکُلُهُنَّ
سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعَ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ یَابِسَاتٍ یَا
أَیُّهَا الْمَلأُ أَفْتُونِی فِی رُؤْیَایَ إِن کُنتُمْ لِلرُّؤْیَا
تَعْبُرُونَ
ترجمه :
شاه ( مصر ) گفت : من در خواب
هفت گاو چاق را دیدم که هفت گاو لاغر آنها را میخورند ، و هفت خوشه سبز و (
نارس ، و هفت ) خوشه خشک ( و رسیده ) را دیدم ( که خشکها بر سبزها
میپیچند و آنها را نابود میکنند ) . ای بزرگان ! ( علماء و حکماء ) اگر
خوابها را تعبیر میکنید ( و در این فنّ سررشته دارید ) نظر خود را درباره
خوابم برایم بیان دارید .
توضیحات :
« بَقَرَاتٍ » :
جمع بَقَرة ، گاوها . « سِمَانٍ » : جمع سَمین ، چاق . فربه . « عِجَافٍ »
: جمع أَعْجَف و عَجْفاء ، لاغر . « سُنبُلات » : جمع سُنْبُلَة ، خوشه
گندم . « خُضْرٍ » : جمع أَخْضَر و خَضْراء ، سبز و نارس . « یَابِسَاتٍ » :
جمع یابِس ، خشک . رسیده . « أَفْتُونِی » : برایم فتوا و نظر دهید . «
تَعْبُرُونَ » : تعبیر میکنید . سرانجام خوابها را بیان میدارید . از
معنی خیالی میگذرید و به معنی حقیقی میپردازید .
سوره یوسف آیه 44
متن آیه :
قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلاَمٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الأَحْلاَمِ بِعَالِمِینَ
ترجمه :
گفتند
: ( این خواب از زمره ) خوابهای پریشان و پراکنده است ( و جزو اوهام و
خیالات آشفتهای است که معنی ندارند ) و ما از تعبیر ( این گونه )
خیالپردازیها آگاه نیستیم .
توضیحات :
« أضْغَاثُ »
: جمع ضِغْث ، بستهای از چوب . دستهای از گیاهان مختلف خشکیده . در
اینجا مراد آمیزهای از خاطرهها و خیالهای بی سر و ته است . « أَحْلام » :
جمع حُلُم ، رؤیا . خواب . « أَضْغَاثُ أَحْلام » : مجموعهای از خوابهای
درهم و آشفته و بیجا و بیمعنی .
سوره یوسف آیه 45
متن آیه :
وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ
ترجمه :
کسی
که از میان آن دو ( نفر زندانی ، از زندان ) نجات یافته بود و بعد از
مدّتها ( سفارش یوسف را ) به یاد آورد ، گفت : من شما را از تعبیر چنین
خوابی مطّلع میگردانم . مرا بفرستید ( تا آن جوان یوسف نام را ببینم که او
در این کار ماهر و استاد است ) .
توضیحات :
«
إِدَّکَرَ » : متذکّر شد . به یاد آورد . « أُمَّةٍ » : مدّتی از زمان (
نگا : هود / 8 ) . « وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ . . . » : حرف واو ، حالیّه
است .
سوره یوسف آیه 46
متن آیه :
یُوسُفُ
أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ
یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ وَسَبْعِ سُنبُلاَتٍ خُضْرٍ وَأُخَرَ
یَابِسَاتٍ لَّعَلِّی أَرْجِعُ إِلَى النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَعْلَمُونَ
ترجمه :
ای
یوسف ! ای بسیار راستگو ! از تعبیر خواب ، ما را آگاه کن که ( شاه دیده
است : ) هفت گاو لاغر ، هفت گاو چاق را خوردهاند ، و هفت خوشه خشک ، و هفت
خوشه سبز ( به هم پیچیدهاند و رسیدهها نارسها را تباه کردهاند ) ، تا
این که من به سوی مردم برگردم ( و تعبیر تو را برای ایشان بیان دارم ) .
امید است که آنان ( تعبیر خواب را ) بدانند و ( با علم و فضل تو آشنا شوند )
.
توضیحات :
« الصِّدِّیقُ » : بسیار راستگو و راستکار .
سوره یوسف آیه 47
متن آیه :
قَالَ تَزْرَعُونَ سَبْعَ سِنِینَ دَأَباً فَمَا حَصَدتُّمْ فَذَرُوهُ فِی سُنبُلِهِ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّا تَأْکُلُونَ
ترجمه :
(
یوسف ) گفت : باید هفت سال پیاپی ( با تلاش هرچه بیشتر ، گندم و جو )
بکارید ، و آنچه را که درو میکنید - جز اندکی که میخورید - در خوشه خود
نگاه دارید .
توضیحات :
« دَأْباً » : پیاپی . حال و
به معنی ( دَآئِبینَ ) است ، یا به معنی رنج و زحمت کشیدن است و مفعول
مطلق فعل محذوف ( تَدْأَبُونَ ) است . « حَصَدْتُمْ » : درو کردید . «
ذَرُوهُ » : رهایش کنید . باقی بگذارید .
سوره یوسف آیه 48
متن آیه :
ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِکَ سَبْعٌ شِدَادٌ یَأْکُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِیلاً مِّمَّا تُحْصِنُونَ
ترجمه :
پس
از آن ( سالهای خوش ) هفت سال سخت در میرسد و ( قحطی میشود و این سالهای
سخت ) آنچه را که به خاطرشان اندوختهاید از میان برمیدارند ، مگر مقدار
کمی را ( که برای بذر ) محفوظ مینمائید .
توضیحات :
«
شِدَادٌ » : جمع شدید ، سخت . مراد خشکسالیها و قحطیها است . «
قَدَّمْتُمْ » : اندوختهاید . پیشاپیش آماده کردهاید . « یَأْکُلْنَ مَا .
. . » : سالها اندوختهها را میخورند . نسبت فعل به ( سِنینَ ) برای
مبالغه است والاّ اصل این است که مردم در آن سالها اندوختهها را میخورند .
« تُحْصِنُونَ » : حفظ میکنید . محکم نگاه میدارید . مراد حفظ بذر برای
کِشت آینده است .
سوره یوسف آیه 49
متن آیه :
ثُمَّ یَأْتِی مِن بَعْدِ ذَلِکَ عَامٌ فِیهِ یُغَاثُ النَّاسُ وَفِیهِ یَعْصِرُونَ
ترجمه :
سپس
، بعد از آن ( سالهای خشک و سخت ) ، سالی فرا میرسد که بارانهای فراوان
برای مردم بارانده و به فریادشان رسیده میشود و در آن شیره ( انگور و
زیتون و دیگر میوهها و دانههای روغنی ) را میگیرند ( و به نعمت و خوشی
میافتند ) .
توضیحات :
« یُغَاثُ » : بارانده
میشود . از واژه ( غَیْث ) به معنی باران . یاری و مدد میگردند . از مصدر
( غَوْث ) یا ( إِغاثَه ) به معنی کمک کردن و به فریاد رسیدن . «
یَعْصِرُونَ » : میفشارند . شیره میوهها و دانههای روغنی را میگیرند ،
که نشانه وفور نعمت و رحمت ایزد تعالی است .
سوره یوسف آیه 50
متن آیه :
وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ فَلَمَّا جَاءهُ الرَّسُولُ قَالَ
ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ مَا بَالُ النِّسْوَةِ اللاَّتِی
قَطَّعْنَ أَیْدِیَهُنَّ إِنَّ رَبِّی بِکَیْدِهِنَّ عَلِیمٌ
ترجمه :
شاه
گفت : یوسف را به پیش من آورید . هنگامی که فرستاده ( شاه ) نزد او رفت ،
گفت : به سوی سرور خود باز گرد و از او بپرس : ماجرای زنانی که دستهای خود
را بریدهاند چه بوده است ؟ بیگمان پروردگار من بس آگاه از نیرنگ ایشان
است .
توضیحات :
« بَالُ » : حال و وضع . کار و بار . مراد حقیقت حال و سبب کاری است که زنان با یوسف داشتند .
سوره یوسف آیه 51
متن آیه :
قَالَ مَا خَطْبُکُنَّ إِذْ رَاوَدتُّنَّ یُوسُفَ عَن نَّفْسِهِ قُلْنَ
حَاشَ لِلّهِ مَا عَلِمْنَا عَلَیْهِ مِن سُوءٍ قَالَتِ امْرَأَةُ
الْعَزِیزِ الآنَ حَصْحَصَ الْحَقُّ أَنَاْ رَاوَدتُّهُ عَن نَّفْسِهِ
وَإِنَّهُ لَمِنَ الصَّادِقِینَ
ترجمه :
( شاه ،
زنان را احضار کرد و بدیشان ) گفت : جریان کار شما - بدان گاه که یوسف را
به خود خواندید - چگونه میباشد ؟ ( آیا به شما گرائید و خواسْتِ شما را
پاسخ گفت ؟ ) . گفتند : خدا منزّه ( از آن ) است ( که بنده نیک خود را رها
کند که دامن طهر او به لوث گناه آلوده گردد ! ) ما گناهی از او سراغ
نداریم . زن عزیز ( مصر ) گفت : هم اینک حق آشکار میشود . این من بودم که
او را به خود خواندم ( ولی نیرنگ من در او نگرفت ) و از راستان ( در گفتار و
کردار ) است .
توضیحات :
« خَطْب » : پیشامد . کار بزرگی که درباره آن گفتگو میشود . « حَصْحَصَ » : روشن و نمایان شد . جلوهگر گردید .
سوره یوسف آیه 52
متن آیه :
ذَلِکَ لِیَعْلَمَ أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ وَأَنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی کَیْدَ الْخَائِنِینَ
ترجمه :
این
( اعتراف من ) بدان خاطر است که ( یوسف ) بداند من در غیاب ( او ، جز حق
نمیگویم و نبودن او را برای خود مغتنم نمیشمرم و ) بدو خیانت نمیکنم ، و
خداوند بیگمان نیرنگ نیرنگبازان را ( به سوی هدف ) رهنمود نمیکند ( و به
هدف نمیرساند ، و بلکه باطل و بیهوده میگرداند ) .
توضیحات :
« بِالْغَیْبِ » : در غیاب یوسف از این مجلس . « لا یَهْدِی کَیْدَ . . . » : مراد از هدایت کید ، تنفیذ آن است .
سوره یوسف آیه 53
متن آیه :
وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَّحِیمٌ
ترجمه :
من
نفس خود را تبرئه نمیکنم ( و خویشتن را بیگناه نمیدانم ) چرا که نفس (
سرکش طبیعةً به شهوات میگراید و زشتیها را تزیین مینماید و مردمان را )
به بدیها و نابکاریها میخواند ، مگر نفس کسی که پروردگارم بدو رحم نماید (
و او را در کنف حمایت خود مصون و محفوظ فرماید ) . بیگمان پروردگارم
دارای مغفرت و مرحمت فراوانی است .
توضیحات :
« مآ
أُبَرِّئُ » : تبرئه نمیکنم . بیگناه نمیدانم . « أمَّارَةٌ » : بسیار
فرماندهنده . صیغه مبالغه امر است . « إِلاّ مَا » : مگر نفسی که . مگر
زمانی که . یادآوری : آیههای 52 و 53 ، یعنی از ( ذلِکَ لِیَعْلَمَ . . .
تا غَفُورٌ رَحِیمٌ ) را میتوان سخن یوسف بشمار آورد که بعد از سخنان زنان
، قاصد به پیش او برگشته باشد و او به عنوان تعلیقی بر کشف حقیقت ، آن را
فرموده باشد . معنی دو آیه مذکور چنین میشود : این ، بدان خاطر است که (
شاه ) بداند من در غیاب ( او ) بدو خیانت نکردهام . بیگمان ترفند
خیانتکاران راه به جائی نمیبرد . من نفس خود را تبرئه نمیکنم که نفس ، (
انسان را ) به بدیها میخواند مگر زمانی که پروردگارم رحم نماید . بیگمان
پروردگارم غفور و رحیم است .
سوره یوسف آیه 54
متن آیه :
وَقَالَ الْمَلِکُ ائْتُونِی بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِی فَلَمَّا
کَلَّمَهُ قَالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنَا مِکِینٌ أَمِینٌ
ترجمه :
(
هنگامی که پاکی یوسف در پیش شاه مسلّم گردید ) شاه گفت : او را به نزد من
بیاورید تا وی را ( از افراد مقرّب و ) خاصّ خود کنم . وقتی که ( یوسف را
آوردند و شاه ) با او صحبت نمود ( بر محبّتش افزود و بدو ) گفت : از امروز
تو در پیش ما بزرگوار و مورد اطمینان و اعتمادی .
توضیحات :
«
اَسْتَخْلِصْهُ » : او را از مقرّبان و خاصّان کنم . « کَلَّمَهُ » : با
یوسف سخن گفت . با شاه سخن گفت . فاعل ( کَلَّمَ ) میتواند شاه یا یوسف
باشد . « لَدَیْنَا » : نزد ما . در پیش ما . « مَکِینٌ » : دارای مکانت و
منزلت . محترم و ارجمند .
سوره یوسف آیه 55
متن آیه :
قَالَ اجْعَلْنِی عَلَى خَزَآئِنِ الأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ
ترجمه :
یوسف
گفت : مرا سرپرست اموال و محصولات زمین کن ، چرا که من بسیار حافظ و
نگهدار ( خزائن و مستغلاّت ، و ) بس آگاه ( از مسائل اقتصادی و کشاورزی )
میباشم .
توضیحات :
« خَزَآئِنِ الأرْضِ » : فرآوردههای زمین . گنجینههای اموال و دارائی .
سوره یوسف آیه 56
متن آیه :
وَکَذَلِکَ مَکَّنِّا لِیُوسُفَ فِی الأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْهَا حَیْثُ
یَشَاءُ نُصِیبُ بِرَحْمَتِنَا مَن نَّشَاء وَلاَ نُضِیعُ أَجْرَ
الْمُحْسِنِینَ
ترجمه :
( شاه پیشنهاد یوسف را
پذیرفت و او وزیر اقتصاد و دارائی شد ) و بدین منوال یوسف را در سرزمین (
مصر بالا بردیم و جاه و جلال و ) نعمت و قدرت دادیم . در آنجا هرکجا که
میخواست منزل میگزید ( و هرگونه که میخواست دخل و تصرّف میکرد . آری ! )
ما نعمت خود را به هرکس که بخواهیم ( و شایسته بدانیم ) میبخشیم و پاداش
نیکوکاران را ضائع نمیگردانیم .
توضیحات :
«
مَکَّنَّا » : سلطه و قدرت و جاه و نعمت دادیم . مسلّط و متصرّف در امور
کردیم . « یَتَبَوَّأُ » : منزل و مأوی میگزید . « حَیْثُ » : هرجا .
هرگونه .
سوره یوسف آیه 57
متن آیه :
وَلَأَجْرُ الآخِرَةِ خَیْرٌ لِّلَّذِینَ آمَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ
ترجمه :
و پاداش آخرت ، برای کسانی که ( در دنیا ) ایمان میآورند و پرهیزگاری میکنند ، بهتر ( و والاتر از پاداش دنیوی ایشان ) است .
توضیحات :
« ءَامَنُوا وَ کَانُوا یَتَّقُونَ » : ذکر این عبارت در قالب ماضی و مضارع بیانگر ثبات و استمرار بر ایمان و تقوا است .
سوره یوسف آیه 58
متن آیه :
وَجَاء إِخْوَةُ یُوسُفَ فَدَخَلُواْ عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ
ترجمه :
(
قحطی و خشکسالی در اطراف مصر به غایت رسید و مردم از هر سو بدانجا سرازیر
شدند ) و برادران یوسف ( نیز همچون دیگران از کنعان شام عازم مصر گشتند ) و
به پیش یوسف آمدند ، و او ایشان را شناخت ، ولی آنان وی را نشناختند .
توضیحات :
«
إِخْوَةُ » : جمع اخ ، برادران . « وَ هُمْ لَهُ مُنکِرُونَ » : جمله
حالیّه است . « مُنکِرُونَ » : ناشناسندگان . یعنی او را نمیشناختند .
سوره یوسف آیه 59
متن آیه :
وَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ قَالَ ائْتُونِی بِأَخٍ لَّکُم مِّنْ
أَبِیکُمْ أَلاَ تَرَوْنَ أَنِّی أُوفِی الْکَیْلَ وَأَنَاْ خَیْرُ
الْمُنزِلِینَ
ترجمه :
( یوسف به گونه شایسته از
آنان پذیرائی کرد و بار و بنه ایشان را چنان که میخواستند آماده نمود ) و
هنگامی که بار و بنه و توشه ایشان را آماده ساخت ، گفت : ( از سخنان شما
فهمیدم که برادر دیگری از پدر دارید . دفعه آینده ) برادر پدری خود را نزد
من آورید ( و از چیزی نترسید ) مگر نمیبینید که من پیمانه را به تمام و
کمال میدهم ( و حق آن را اداء میکنم ) و بهترین میزبانم ؟
توضیحات :
«
جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ » : ساز و برگ و بار و بنه و نیازمندیهای ایشان
را آماده کرد . « جَهَاز » : ساز و برگ . بار و بنه . اسباب و لوازم . «
أُوفِی » : به تمام و کمال میدهیم . وفا و اداء میکنم . « الْمُنزِلِینَ
» : میزبانان . « اَنَاخَیْرُ الْمُنزِلِینَ » : مراد تشویق به آوردن
بنیامین ، برادر پدریشان است ؛ نه منّت نهادن بر آنان .
سوره یوسف آیه 60
متن آیه :
فَإِن لَّمْ تَأْتُونِی بِهِ فَلاَ کَیْلَ لَکُمْ عِندِی وَلاَ تَقْرَبُونِ
ترجمه :
و
اگر او را نزد من نیاورید ( بدانید که چیزی به شما داده نمیشود و ) هیچ
گونه گندم و حبوباتی ( از غلّه و محصولات ) به شما نمیدهم ، و دیگر به پیش
من نیائید .
توضیحات :
« کَیْل » : پیموده . مصدر
است و به معنی اسم مفعول ، یعنی ( مکیل ) است . در این آیه و آیههای 63 و
65 همین سوره به معنی گندم و حبوباتی است که پیموده میگردد .
سوره یوسف آیه 61
متن آیه :
قَالُواْ سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ وَإِنَّا لَفَاعِلُونَ
ترجمه :
(
برادران یوسف پاسخ دادند و ) گفتند : ما با پدرش راجع بدو با لطائف حیل
گفتگو مینمائیم ، و حتماً ( برای جلب موافقت پدر میکوشیم و ) این کار را
خواهیم کرد .
توضیحات :
« سَنُرَاوِدُ عَنْهُ أَبَاهُ » : با پدرش درباره او به نیرنگ مینشینیم و هوشیارانه سعی خود را میکنیم .
سوره یوسف آیه 62
متن آیه :
وَقَالَ لِفِتْیَانِهِ اجْعَلُواْ بِضَاعَتَهُمْ فِی رِحَالِهِمْ
لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَهَا إِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمْ
لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ
ترجمه :
( سپس هنگامی که
آهنگ کوچیدن کردند ، یوسف ) به کارگزاران خود گفت : ( پول ) کالائی را که
پرداختهاند در میان بارهایشان بگذارید ، شاید پس از مراجعت به خانواده
خویش ، بدان پی ببرند و بلکه ( بر وفای به عهد ما اطمینان یابند و بر برادر
خود بنیامین نترسند و همراه او به پیش ما ) برگردند .
توضیحات :
«
فِتْیَان » : جمع فَتی ، غلامان . کارگزاران . « بِضَاعَتَهُمْ » : مراد
کالای مورد نظر است . برخی معتقدند که یوسف چیزی بدیشان نداد تا مجبور به
بازگشت شوند . بلکه کالاهائی را که آورده بودند بدون این که متوجّه شوند
مجدّدا به جای غلّات در بارهایشان جای داد و به خودشان برگرداند ( نگا : فی
ظلالالقرآن ) . « رِحال » : جمع رَحْل ، کالا و متاع سوار . کیف و ساک و
چیزی که مسافر کالای خود را در آن میگذارد . « إنقَلَبُوا » : بازگشتند (
نگا : زخرف / 14 ) .
سوره یوسف آیه 63
متن آیه :
فَلَمَّا رَجِعُوا إِلَى أَبِیهِمْ قَالُواْ یَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا
الْکَیْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَکْتَلْ وَإِنَّا لَهُ
لَحَافِظُونَ
ترجمه :
هنگامی که به پیش پدرشان
برگشتند ( داستان خود را با عزیز مصر بازگو کردند و از مراحم و الطاف او
بسی سخن راندند و ) گفتند : ( اگر بنیامین را با خود نبریم این دفعه چیزی
به ما داده نخواهد شد و ) از گندم و حبوبات محروم میشویم ، پس برادرمان را
با ما بفرست تا کیل و پیمانهای دریافت داریم و ( خوراک مورد نیاز خانواده
را با خود بیاوریم . قول میدهیم که ) ما نگهبان و حافظ او باشیم .
توضیحات :
«
نَکْتَلْ » : از مصدر اکتیال ، به معنی دریافت داشتن چیزی با کیل و
پیمانهاست ( نگا : مطفّفین / 2 ) . « الْکَیْلُ » : ( نگا : یوسف / 60 و
65 ) .
سوره یوسف آیه 64
متن آیه :
قَالَ
هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِن
قَبْلُ فَاللّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
ترجمه :
(
یعقوب به یاد گذشتهها افتاد و ) گفت : آیا من درباره او به شما اطمینان
کنم همان گونه که درباره برادرش ( یوسف ) قبلاً به شما اطمینان کردم ؟ ! (
نه من شما را امین نمیدانم و فرزند خود را به شما نمیسپارم . حافظ و
نگهبان فقط خدا است و ) خدا بهترین حافظ و نگهدار است و از همه مهربانان
مهربانتر است . ( او مرا و فرزند مرا کافی است ) .
توضیحات :
«
هَلْ ءَامَنُکُمْ ؟ » : آیا شما را امین بدانم و به شما اطمینان کنم ؟
فعل ( ءَامَنُ ) مضارع متکلّم وحده است از باب چهارم . « فَاللهُ خَیْرٌ
حَافِظاً » : واژه ( حافِظاً ) تمییز است مانند ( لِلّهِ دَرُّهُ فارِساً )
.
سوره یوسف آیه 65
متن آیه :
وَلَمَّا
فَتَحُواْ مَتَاعَهُمْ وَجَدُواْ بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ
قَالُواْ یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا
وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ کَیْلَ بَعِیرٍ
ذَلِکَ کَیْلٌ یَسِیرٌ
ترجمه :
هنگامی که بارهای
خود را باز کردند ، دیدند که ( پول ) کالای ایشان ( در داخل بارهایشان
گذارده شده و ) بدیشان برگشت داده شده است . گفتند : ای پدر ! ما دیگر (
بیش از این از الطاف عزیز مصر ) چه میخواهیم ؟ ! این ( بهای ) کالای ما
است که به ما پس داده شده است . ( پس بهتر است برادرمان را با ما بفرستی )
و ما برای خانواده خود موادّ غذائی ( بیشتری ) بیاوریم و از برادر خود
محافظت کنیم و بار شتری را ( بر مقدار قبلی ) بیفزائیم که آن ( چیزی که با
خود آوردهایم با توجّه به جود و لطف عزیز مصر ) اندک است .
توضیحات :
«
مَتَاعَهُمْ » : کالای خود را . بار و بنه خویش را . « مَا نَبْغِی » :
مگر چه میخواهیم ؟ مگر چه انتظاری داریم ؟ « نَمِیرُ » ، غذا و خوراک
حمل میکنیم . از واژه ( میرَة ) به معنی طعام و خوراکی که از جاهای دیگر
وارد کنند . « کَیْل » : ( نگا : یوسف / 60 ) . « کَیْلٌ یَسِیرٌ » :
گندم و غلّه اندکی است . گندم و غلّهای است که ساده و آسان به دست میآید
.
سوره یوسف آیه 66
متن آیه :
قَالَ لَنْ
أُرْسِلَهُ مَعَکُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقاً مِّنَ اللّهِ
لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلاَّ أَن یُحَاطَ بِکُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ
مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَکِیلٌ
ترجمه :
(
سرانجام یعقوب گول سخنان فرزندان را خورد . ولی برای اطمینان خاطر ) گفت :
من هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا این که عهد و پیمان مؤکّد و استوار
با سوگند به خدا ، با من نبندید که او را ( سالم ) به من برمیگردانید ،
مگر که ( بر اثر مرگ و یا غلبه دشمن و یا عامل دیگر ) قدرت از شما سلب گردد
. ( فرزندانش پیمانش را پذیرفتند و خدای را به شهادت طلبیدند . ) هنگامی
که با پدر پیمان بستند ، گفت : خداوند آگاه و مطلع بر آن چیزی است که ( به
همدیگر ) میگوئیم .
توضیحات :
« مَوْثِقاً » : عهد و
پیمان مؤکّد . « مَوْثِقاً مِّنَ اللهِ » : عهد و پیمانی که با سوگند
خوردن به خدا مؤکّد گردد . « أَن یُحَاطَ بِکُمْ » : از طرف دشمن احاطه
شوید . مرگ بر شما چیره شود . « وَکِیلٌ » : حافظ . مراقب . مطلع .
سوره یوسف آیه 67
متن آیه :
وَقَالَ یَا بَنِیَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ
مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنکُم مِّنَ اللّهِ مِن
شَیْءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَعَلَیْهِ
فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ
ترجمه :
( یعقوب
به عهد و پیمان مؤکّد فرزندان خود دل بست و شفقت پدری او را بر آن داشت که
آنان را راهنمائی و نصیحت کند ) و گفت : ای فرزندانم ! از یک در ( به مصر )
داخل نشوید ، بلکه از درهای گوناگون وارد شوید ( تا از حسادت حسودان و چشم
زخم پلیدان در امان بمانید . ولی بدانید که من با این تدبیر ) نمیتوانم
چیزی را که خدا مقرّر کرده باشد از شما به دور سازم . ( یقیناً آنچه باید
بشود میشود ، و راهی برای دفع بلا جز رعایت اسباب و عللِ پیدا و توسّل به
خدا سراغ ندارم ) . تنها حکم و فرمان از آن یزدان است . ( دافع شر و جالب
خیر جهان فقط ایزد سبحان است ) . بر او توکّل میکنم ( و از او استمداد
میجویم و کارم را بدو واگذار میکنم ) و باید که توکّلکنندگان بر او
توکّل کنند و بس ( و کار خویش را بدو حوالت دارند ) .
توضیحات :
« مَآ أُغْنَیا عَنکُمْ » : شما را بینیاز نمیگردانم و قدرت دفع شر و جلب خیر برایتان ندارم . « إِنْ » : نیست .
سوره یوسف آیه 68
متن آیه :
وَلَمَّا دَخَلُواْ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُم مَّا کَانَ یُغْنِی
عَنْهُم مِّنَ اللّهِ مِن شَیْءٍ إِلاَّ حَاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ
قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِّمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ
النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ
ترجمه :
( سفارش پدر را
پذیرفتند ) و هنگامی که از همان طریق و به همان شیوه ( به مصر ) وارد شدند
که پدرشان بدیشان دستور داده بود ، چنین ورودی آنان را از آنچه خدا خواسته
بود به دور نداشت و ( حذَر با قدَر برنیامد و در مصر به دزدی متّهم شدند و
برادرشان بنیامین به گروگان گرفته شد و غمها و اندوهها یکی پس از دیگری
ایشان را در برگرفت ) ولیکن حاجتی را برآورده کرد که در اندرون یعقوب بود (
و آن پیدا شدن یوسف و شناسائی او توسّط بنیامین و سرانجام بهم رسیدن پدر و
پسر بعد از مدّتها فراق و هجران بود ) . بیگمان یعقوب ( در پرتو وحی )
آگاه از چیزهائی بود که ما بدو آموخته بودیم . ( از جمله میدانست که یوسف
زنده است و عاقبت خواب او تحقّق پیدا میکند ) امّا بسیاری از مردم
نمیدانند ( که یعقوب چنین آگاهی و اطّلاعی در پرتو وحی داشته است ) .
توضیحات :
«
مِن شَیْءٍ » : چیزی را . حرف ( مِنْ ) زائد است و واژه ( شَیْءٍ ) در اصل
منصوب و مفعول است . « إِلاّ » : لیکن . امّا . « حاجَةً » : نیازی .
مستثنی منقطع است . این نیاز ، دیدار دوباره یوسف است که پیوسته در اندرون
یعقوب غوغا میکرد . زیرا برابر وحی آسمانی میدانست که یوسف را گرگ نخورده
است و روزی باید خواب او تحقّق یابد . امّا سوز فراق و درد انتظار و دلهره
ناگوار ، به آتش درون او دامن میزد ( نگا : یوسف / 18 ، 83 - 87 ، 94 ) .
بسیاری از تفاسیر میگویند : چنین نیازی عبارت بوده است از سفارش فرزندان
به رعایت اسباب و مسبّبات جهان ، و توکّل کردن بر یزدان ، و مراقبت از خود
در حدّ توان ؛ و این که یعقوب خواسته است که با این سفارش به فرزندان پندی
دهد و اضطراب قلب خود را نیز اندکی فرو نشاند . « قَضَاهَا » : نیاز را
برآورده کرد . فاعل فعل ( قَضا ) دُخُول حاصل از کلام قبلی ، یا یعقوب است .
« إِنَّهُ » : مرجع ضمیر ( هُ ) یعقوب است . « لِمَا عَلَّمْنَاهُ » :
چیزی که بدو آموخته بودیم . بر اثر تعلیمی که ما بدو داده بودیم . واژه (
ما ) میتواند موصول و یا مصدریّه باشد .
سوره یوسف آیه 69
متن آیه :
وَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی
أَنَاْ أَخُوکَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ
ترجمه :
و
وقتی که به ( سرای ) یوسف داخل شدند ، برادرش ( بنیامین ) را نزد خود جای
داد ( و پنهانی بدو ) گفت : من برادر تو ( یوسف ) هستم ، و از کارهائی که
آنان کردهاند ناراحت مباش .
توضیحات :
« ءَاوَیا » : جای داد . « لا تَبْتَئِسْ » : محزون و غمگین مشو . بدحال و ناراحت مشو .
سوره یوسف آیه 70
متن آیه :
فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ
أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ
لَسَارِقُونَ
ترجمه :
هنگامی که بار و بنه آنان را
آماده کرد ، پیمانه ( قیمتی شاه را ) در بارِ برادرش ( بنیامین ) نهاد . پس
( از رهسپار شدن و پیمودن مسافتی ) ندادهندهای ( از اطرافیان یوسف )
فریاد برآورد : ای کاروانیان ! شما دزدید ، ( بایستید و تکان مخورید ) .
توضیحات :
«
السِّقَایَةَ » : پیمانهای که بدان آب میخورند . یا پیمانهای که بدان
گندم و جو را میپیمایند . « رَحْلِ » : جُل و رختی که همچون زین بر پشت
شتر میبندند و بر آن سوار میشوند . بر بار و کالای شتر نیز اطلاق میگردد
. در اینجا معنی دوم مراد است . « أَذَّنَ » : صدا زد . فریاد برآورد . «
مُؤَذِّن » : فریاد کننده . ندا دهنده . « الْعِیرُ » : شتران . اسم جمع
است و از لفظ خود دارای مفرد نیست . در اینجا مراد اهل کاروان ، یعنی
کاروانیان است . « إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ » : بیان این جمله میتواند به
خاطر دزدیدن یوسف از پدر باشد ، یا ندادهنده آن را از پیش خود گفته باشد ،
یا برای دفع ضرری به ضرری خفیفتر از آن باشد ، و یا این که راه چارهای
بوده که خدا آن را برای یوسف مباح کرده باشد ( نگا : ص / 44 ) .
سوره یوسف آیه 71
متن آیه :
قَالُواْ وَأَقْبَلُواْ عَلَیْهِم مَّاذَا تَفْقِدُونَ
ترجمه :
( برادران یوسف از این صدا به هم آمدند و ) رو بدیشان کرده گفتند : چه چیز گم کردهاید ؟
توضیحات :
«
وَ أَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ » : بدیشان رو کردند . به سویشان رفتند . جمله
حالیّه است ، و مرجع ضمیر ( هم ) جویندگان یا منادیان میباشد . «
تَفْقِدُونَ » : گم کردهاید . به کار بردن فعل مضارع برای استحضار صورت
ذهنی است .
سوره یوسف آیه 72
متن آیه :
قَالُواْ نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِکِ وَلِمَن جَاء بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَاْ بِهِ زَعِیمٌ
ترجمه :
گفتند
: پیمانه شاه را گم کردهایم و هرکس آن را برگرداند ، بار شتری در برابر
آن میگیرد . ( رئیس آنان هم تأکید کرد و گفت : ) و من شخصاً این پاداش را
تضمین میکنم .
توضیحات :
« صُوَاعَ » : پیمانه . به صورت مذکّر و مؤنّث به کار میرود . « حِمْلُ » : بار . « زَعیمٌ » : ضامن .
سوره یوسف آیه 73
متن آیه :
قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ عَلِمْتُم مَّا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الأَرْضِ وَمَا کُنَّا سَارِقِینَ
ترجمه :
(
برادران یوسف ) گفتند : به خدا سوگند ! شما ( از روی رفتار و کردارِ دو
سفری که بدینجا داشتهایم هر آینه ) میدانید ما نیامدهایم تا در سرزمین (
مصر ) فساد و تباهی کنیم و ما هیچ گاه دزد نبودهایم .
توضیحات :
« لَقَدْ عَلِمْتُمْ » : حتماً دانستهاید . باید دانسته باشید .
سوره یوسف آیه 74
متن آیه :
قَالُواْ فَمَا جَزَآؤُهُ إِن کُنتُمْ کَاذِبِینَ
ترجمه :
( اطرافیان یوسف ) گفتند : اگر شما دروغ بگوئید ، سزای آن ( کسی که دزدی کرده باشد در عرف شما ) چیست ؟
توضیحات :
« جَزَآؤُهُ » : سزای آن کسی که دزدی کرده باشد . جزای دزدیدن پیمانه .
سوره یوسف آیه 75
متن آیه :
قَالُواْ جَزَآؤُهُ مَن وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ کَذَلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ
ترجمه :
(
برادران یوسف ) گفتند : سزای آن ( کسی که دزدی کرده باشد ، این است که )
هرکس آن پیمانه در بارش یافته شود ، خودش ( بنده و گروگان به ) سزای آن
گردد . ( آری ! ) ما این چنین ، ستمکاران را کیفر میدهیم .
توضیحات :
«
جَزَآؤُهُ » : سزای دزدیدن . واژه ( جزاء ) اوّل ، مبتدا و بقیّه آیه ،
خبر آن است . « کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ » : این جمله میتواند
دنباله سخن برادران یوسف بوده و برای تأکید کلام قبلی باشد ، و یا این که
سخن یوسف و یارانش باشد . یعنی : بلی ما هم همین سزای مقبول و مرسوم شما را
مرعی میداریم .
سوره یوسف آیه 76
متن آیه :
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا
مِن وِعَاء أَخِیهِ کَذَلِکَ کِدْنَا لِیُوسُفَ مَا کَانَ لِیَأْخُذَ
أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِکِ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ
مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ
ترجمه :
(
یوسف ) نخست بارهای دیگران را پیش از بار برادرش ( بنیامین ) بازرسی کرد ،
و سپس پیمانه را از بار برادرش بیرون آورد . ما این گونه برای یوسف
چارهسازی کردیم ( و نقشه و طرح انداختیم تا بتواند بنیامین را به گونهای
نزد خود نگاه دارد که دیگر برادران متوجّه نشوند و تسلیم فرمان او گردند ) .
چرا که یوسف طبق آئین شاه مصر نمیتوانست برادرش را بگیرد ، مگر این که
خدا میخواست . ( ما هم که خدائیم خواستیم و یوسف را به زیور دانشی فراخور
حال آراستیم و او در پرتو آن توانست راه بازداشت برادر را پیدا کند . بلی
ما با اعطای دانش ) هرکس را که بخواهیم درجاتی بالا میبریم ( همان گونه که
درجات یوسف را بالا بردیم . البتّه ) بالاتر از هر فرزانهای ، فرزانهتری
است ( و خداهم از همه فرزانهتر است ) .
توضیحات :
«
أَوْعِیَة » : جمع وِعاء ، ظروف . در اینجا مراد گونی و جوال و دیگر
چیزهائی است که کالای خود را در آن جا دادهاند . « کِدْنَا » : چارهجوئی
کردیم . چارهجوئی را مکر و کید نامیدن ، بدان خاطر است که تدبیر نهان و
چارهسازی پنهان از دیدِ مردمان ، در میان ایشان ، حیله و نیرنگ نامیده
میشود . ماده ( کَیْد ) برای کار پسند و ناپسند به کار میرود و در اینجا
در معنی پسندیده به کار رفته است ( نگا : اعراف / 183 ، انبیاء / 57 ،
طارق / 15 و 16 ) . « دینِ الْمَلِکِ » : آئین و قانون شاه . گویا در قانون
مصر آن زمان ، جزای دزد ، زدن او و اخذ غرامت معادل دو برابر اشیاء مسروقه
از وی بوده است . « مَا کَانَ لِیَأْخُذَ . . . إِلاّ أن یَشَآءَ اللهُ » :
اگر خواست خدا نبود ، یوسف نمیتوانست برابر قانون شاه ، برادرش را
بازداشت کند . یعنی : این خدا بود که برادران یوسف را واداشت که بگویند :
سزای دزد بنده کردن او است . « إِلاّ أَن یَشَآءَ اللهُ » : این استثناء
بیانگر این است که با وجود مقرّرات موجود ، اگر خدا میخواست کار شدنی بود ،
و یا این که برابر مقرّرات موجود کار نشدنی بود ، ولی خدا چارهسازی کرد و
اراده او مشکل را برطرف نمود . « فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ » :
بالاتر از هر دانائی ، داناتری است . بالاتر از هر فرزانهای ، فرزانهتری
وجود دارد که خدا است .
سوره یوسف آیه 77
متن آیه :
قَالُواْ إِن یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَّهُ مِن قَبْلُ فَأَسَرَّهَا
یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنتُمْ شَرٌّ
مَّکَاناً وَاللّهُ أَعْلَمْ بِمَا تَصِفُونَ
ترجمه :
(
برادران یوسف ) گفتند : اگر ( بنیامین ) دزدی کند ( جای شگفت نیست ، که آن
را از سوی مادر به ارث برده است ) و برادرش ( یوسف نیز که هر دو از یک
مادرند ) قبلاً دزدی کرده است . یوسف ( از این سخن سخت ناراحت شد ، ولی )
ناراحتی را در درون خود پنهان کرد و نگذاشت از آن مطلع شوند . ( امّا در
دل ) گفت : شما مقام و منزلت بدی ( در پیشگاه خدا ) دارید ( چرا که برادر
خود را از پدر دزدیدید و او را به چاه انداختید و از پدرتان نافرمانی کردید
و بدو دروغ گفتید و هنوز که هنوز است کینه او را به دل دارید و اینک هم وی
را دزد مینامید ) و خدا ( از هرکسی ) آگاهتر از چیزی است که بیان
میدارید ( و به من نسبت میدهید ) .
توضیحات :
«
أَسَرَّهَا » : آن را به دل گرفت و پنهانش کرد . مرجع ضمیر ( ها ) واژه (
مَقالَة ، حَزازَة ، نِسْبَة السَّرِقَة . . . ) مفهوم از مقام و کلام
پیشین است . یا این که ( إِجابَة ) باشد . در این صورت معنی چنین میشود :
پاسخ ایشان را نداد و آن را در دل نهان داشت ، و یا این که ضمیر ( ها )
متوجّه جمله ( أَنتُمْ شَرٌّ مَّکَاناً . . . ) است . « لَمْ یُبْدِهَا » :
آن را آشکار نکرد . « مَکاناً » : مکانت و منزلت . جاه و مقام . تمییز است
. « تَصِفُونَ » : وصف میکنید . بر میشمرید .
سوره یوسف آیه 78
متن آیه :
قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَباً شَیْخاً کَبِیراً
فَخُذْ أَحَدَنَا مَکَانَهُ إِنَّا نَرَاکَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ
ترجمه :
گفتند
: ای عزیز ( مصر ! ) ، او پدر پیر بزرگواری دارد ، یکی از ما را به جای او
بگیر ( و به بندگی بپذیر ، و بدین وسیله نیکی خود را در حق ما به اتمام
برسان ) که ما تو را از نیکوکاران میبینیم .
توضیحات :
« الْعَزِیز » : ( نگا : یوسف / 30 ) . « شَیْخاً » : پیر . « کَبِیراً » : بزرگوار . ارجمند . کهنسال .
سوره یوسف آیه 79
متن آیه :
قَالَ مَعَاذَ اللّهِ أَن نَّأْخُذَ إِلاَّ مَن وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِندَهُ إِنَّا إِذاً لَّظَالِمُونَ
ترجمه :
گفت
: پناه بر خدا که ما ( این کار را بکنیم و ) غیر از آن کس را بگیریم که
کالای خود را نزد او یافتهایم . ما ( اگر چنین کنیم ) در آن صورت ( بیگناه
را به جای گناهکار گرفته و ) از زمره ستمکاران خواهیم بود .
توضیحات :
«
مَعَاذَ اللهِ » : پناه بر خدا . واژه ( مَعاذ ) مصدر میمی و مفعول مطلق
فعل محذوفی است و به مفعول خود اضافه شده است . تقدیر چنین میشود : نعُوذُ
بِاللهِ مَعاذاً .
سوره یوسف آیه 80
متن آیه :
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُواْ مِنْهُ خَلَصُواْ نَجِیّاً قَالَ کَبِیرُهُمْ
أَلَمْ تَعْلَمُواْ أَنَّ أَبَاکُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْکُم مَّوْثِقاً
مِّنَ اللّهِ وَمِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ
الأَرْضَ حَتَّىَ یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْکُمَ اللّهُ لِی وَهُوَ
خَیْرُ الْحَاکِمِینَ
ترجمه :
هنگامی که ( از آزادی
بنیامین ) کاملاً ناامید شدند ، به کناری رفتند و با یکدیگر نهانی به
گفتگو و رایزنی پرداختند . بزرگ آنان گفت : مگر نمیدانید که پدرتان از شما
پیمان مؤکّد با سوگند به خدا گرفته است ( که برادرتان را سالم بدو
برگردانید ؟ ) و ( به یاد ندارید که ) پیش از این درباره یوسف کوتاهی
کردهاید ؟ پس ( به چه روئی اکنون به سوی او برگردیم ؟ ! ) . من از سرزمین
( مصر ) حرکت نمیکنم تا پدرم به من اجازه ( خروج از آن و برگشت به کنعان
را ) ندهد ، یا خدا در حق من داوری نکند و فرمان نراند ( و با مرگ من یا
آزادی بنیامین ، کار را یکسره نسازد ) و او بهترین داور و فرمانده است ( و
جز به حق فرمان نراند و جز به عدل داوری نکند ) .
توضیحات :
«
إِسْتَیْئَسُوا » : بسیار مأیوس و ناامید شدند . « خَلَصُوا » : از مردم
دور شدند و با یکدیگر خلوت کردند . « نَجِیّاً » : نجواکنندگان . پنهانی .
گفتگو کنندگان . این واژه برای مفرد و جمع یکسان به کار میرود ( نگا :
مریم / 52 ) . در اینجا به صورت جمع به کار رفته و حال است . « وَ مِن
قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یُوسُفَ » : قبلاً درباره یوسف کوتاهی کردهاید .
حرف ( و ) حالیّه است و واژه ( ما ) زائد میباشد . « فَرَّطتُمْ » : قصور
و کوتاهی کردهاید . « فَلَنْ أَبْرَحَ الأرْضَ » : پس از این سرزمین حرکت
نمیکنم . « یَحْکُمَ » : داوری میکند و فرمان میراند . « الْحَاکِمِینَ
» : داوران . فرماندهان .
سوره یوسف آیه 81
متن آیه :
ارْجِعُواْ إِلَى أَبِیکُمْ فَقُولُواْ یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَکَ
سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلاَّ بِمَا عَلِمْنَا وَمَا کُنَّا لِلْغَیْبِ
حَافِظِینَ
ترجمه :
شما به پیش پدرتان برگردید و
بگوئید : ای پدر ! پسرت دزدی کرده است ( و در برابر آن بنده گشته است و به
اسارت رفته است ) و گواهی نمیدهیم مگر به آنچه ( از دزدی بنیامین با چشم
خود دیدهایم و بر آن ) مطلع شدهایم ، و ما ( در آن هنگام که با تو پیمان
بستهایم نمیدانستیم که او دزدی میکند . چرا که ) از غیب خبر نداشتهایم (
و راز نهان در پشت پرده غیب جهان را جز یزدان نمیداند ) .
توضیحات :
«
مَا شَهِدْنا إِلاّ بِمَا عَلِمْنَا » : گواهی ندادهایم مگر بر آنچه
خودمان در مصر دیده و بر آن اطّلاع پیدا کردهایم . شاید هم منظور این باشد
که ای پدر ! اگر نزد تو گواهی دادهایم و تعهّد نمودهایم که برادرمان را
میبریم و باز میگردانیم به خاطر این بوده است که ما از باطن او خبر
نداشته و غیب نمیدانستهایم تا بدانیم سرانجام کار او به کجا میکشد و
مثلاً وی دزدی میکند . « مَا کُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ » : ما آگاه از
غیب نبودهایم .
سوره یوسف آیه 82
متن آیه :
وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی کُنَّا فِیهَا وَالْعِیْرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ
ترجمه :
و
از ( اهالی ) شهری که ما در آن بودهایم ( که مصر است ) و از کاروانی که
با آن ( به کنعان ) برگشتهایم بپرس ( تا بیگناهی ما برای تو ثابت شود ) و
ما تأکید میکنیم که راستگوئیم ( و جز حقیقت نمیگوئیم ) .
توضیحات :
«
إسْأَلِ الْقَرْیَةَ » : از اهالی شهر بپرس . مضاف محذوف است که ( اهل )
است . یعنی : إِسْأَلْ أَهْلَ الْقَرْیَةَ . « الْقَرْیَةَ » : شهر ( نگا :
بقره / 58 ، انعام / 123 ، اعراف / 94 ) . « الْعِیرَ » : کاروان .
قافله .
سوره یوسف آیه 83
متن آیه :
قَالَ
بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللّهُ
أَن یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ
ترجمه :
(
بقیّه برادران به کنعان برگشتند و پدرشان را از ماجرا باخبر کردند و او )
گفت : بلکه نفس ( امّاره ) کار زشتی را در نظرتان آراسته است ( و شما را
دچار آن کرده است . این کار شما ، و امّا کار من ، ) صبر جمیل است ، (
صبری که جزع و فزع ، زیبائی آن را نیالاید ، و ناشکری و ناسپاسی ، اجر آن
را نزداید و به گناه تبدیل ننماید ) . امید است که خداوند همه آنان را به
من باز گرداند . بیگمان او کاملاً آگاه ( از حال من و حال ایشان بوده و )
دارای حکمت بالغه است ( و کارهایش از روی حساب و فلسفه است ) .
توضیحات :
« سَوَّلَتْ » : زینت داده است و آراسته و پیراسته کرده است ( نگا : یوسف / 18 ) .
سوره یوسف آیه 84
متن آیه :
وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ
ترجمه :
و
از فرزندانش روی برتافت و گفت : ای وای بر من ! بر ( دوری ) یوسف ( من ! )
و ( از بس که گریست ، ) چشمانش از اندوه سفید ( و نابینا ) گردید ، و او
اندوه خود را در دل نهان میداشت و خشم خود ( بر فرزندان ) را قورت میداد
.
توضیحات :
« یَآ أسَفَا ! » : فسوسا و دریغا ! حرف
الف آخر ( أَسَفا ) به جای ( ی ) ضمیر است . « إبْیَضَّتْ » : سفید گردید .
نابینا شد . سیاهی چشمان از اشکهای فراوان سفید گردید و اشکها پردهای بر
چشمها کشید . « کَظِیمٌ » : فعیل به معنی مفعول ، یعنی : پر از خشم بر
فرزندان . یا فعیل به معنی فاعل است ، یعنی : فرو خورنده خشم .
سوره یوسف آیه 85
متن آیه :
قَالُواْ تَالله تَفْتَأُ تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهَالِکِینَ
ترجمه :
گفتند
: ( ای پدر ! ) به خدا سوگند ! آن قدر تو یاد یوسف میکنی که مشرف به مرگ
میشوی یا ( میمیری و ) از مردگان میگردی . ( خویشتن را بپا و به خود و
به ما ترحّم فرما و از غم و اندوه بکاه ) .
توضیحات :
«
تَفْتَؤُاْ تَذْکُرُ » : پیوسته به خاطر میآوری و همیشه یاد میکنی . در
اصل ( لا تَفْتَؤُاْ ) است و عربها حرف ( لا ) را گاهی از اوّل (
تَفْتَؤُاْ ) حذف مینمایند و به معنی ( لا تَزالُ ) به کار میبرند . «
حَرَضاً » : مصدر است و به معنی نزدیک شدن به مرگ است و در اینجا برای
مبالغه و مراد شخص مشرف به مرگ است . « الْهَالِکِینَ » : مردگان .
تباهشدگان .
سوره یوسف آیه 86
متن آیه :
قَالَ إِنَّمَا أَشْکُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
گفت
: شکایت پریشان حالی و اندوه خود را تنها و تنها به ( درگاه ) خدا میبرم ،
( و فقط به آستان خدا مینالم و حلّ مشکل خود را از او میخواهم ) و من
از سوی خدا چیزهائی میدانم که شما نمیدانید .
توضیحات :
«
إِنَّمَا » : تنها . فقط . « أَشْکُواْ » : شِکْوه میکنم . شکایت
مینمایم . در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد . « بَثّ » : پریشانی
. پراکندگی خاطر . « حُزْن » : غم و اندوه . « أَعْلَمُ مِنَ اللهِ . . .
» : مراد آگاهی یعقوب از زنده بودن یوسف به سبب وحی آسمانی است ( نگا :
تفسیر آلوسی ، الواضح ، شربینی ، کبیر ) .
سوره یوسف آیه 87
متن آیه :
یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ
تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ
إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ
ترجمه :
ای
فرزندانم ! بروید و ( در مصر همراه برادر مهتر خود ) به دنبال یوسف و
برادرش بگردید و از رحمت خدا ناامید مشوید ، چرا که از رحمت خدا جز کافران
ناامید نمیگردند . ( من احساس میکنم روزگار دیدار نزدیک است ) .
توضیحات :
«
تَحَسَّسُوا مِنْ » : جستجو کنید . پرس و جو نمائید . « لا تَیْأَسُوا » :
ناامید مشوید . مأیوس نگردید . « رَوْح » : رحمت خدا . « الْقَوْمُ
الْکافِرُونَ » : مردمان ناباور .
سوره یوسف آیه 88
متن آیه :
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا
وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا
الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ
ترجمه :
(
فرزندانش فرمان او را گردن نهادند و رهسپار مصر شدند ) و چون به پیش یوسف
رفتند گفتند : ای عزیز ( مصر ! ) ما را و خاندان ما را اندوه فرا گرفته است
و ( جسم و روح ما را زیان رسیده است و برای خرید مواد غذائی ) کالای اندکی
با خود آوردهایم ( که گمان نمیرود از ما پذیرفته گردد و چیزی که مورد
نیاز ما است با آن خریداری شود . بیا و ) بر ما ببخش و بار و کالای ما را (
بدان اندازه که نیازمندیم ) به تمام و کمال بده بیگمان خداوند بخشندگان
را ( به بهترین وجه ) جزا میدهد .
توضیحات :
«
مَسَّنَا » : به ما رسیده است . به ما دست داده است . « أَهْلَنَا » :
خاندان ما . عشیره و قبیله ما . « الضُّرُّ » : زیان . شدّت و سختی . کمی و
کاستی و ضعف مالی یا جسمی و یا روحی ( نگا : انعام / 17 ، یونس / 12 و
107 ) . « مُزْجاة » : مردود و ناپذیرفتنی . کنایه از چیز ناچیز و اندک
است . این واژه از ماده ( زجو ) و اسم مفعول مصدر ( إِزْجاء ) میباشد (
نگا : نور / 43 ) . « تَصَدَّقْ » : صدقه کن . ببخش ( نگا : بقره / 280 ،
نساء / 92 ، مائده / 45 ) .
سوره یوسف آیه 89
متن آیه :
قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِیُوسُفَ وَأَخِیهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ
ترجمه :
(
مِهر برادری در دل یوسف بجنبید و خواست خویشتن را به آنان بشناساند .
سرزنشکنان بدیشان ) گفت : آیا بدان گاه که ( یوسف را به چاه انداختید ، و
پس از او اذیّت و آزارها به بنیامین رساندید و او را در فراق برادر داغدار
نمودید ) ، از روی نادانی ( جوانی ) نسبت به یوسف و برادرش میدانید چه (
عمل زشت و ناپسندی ) کردید ؟
توضیحات :
« إِذْ
أَنتُمْ جَاهِلُونَ » : بدان گاه که نادان بودید . مراد زمان غرور و کلّه
شقی جوانی است . ضمناً اشارهای به عفو و بزرگواری یوسف و ارشاد برادران به
توبه و استغفار را نیز دربر دارد .
سوره یوسف آیه 90
متن آیه :
قَالُواْ أَإِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَاْ یُوسُفُ وَهَذَا أَخِی
قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَیِصْبِرْ فَإِنَّ
اللّهَ لاَ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ
ترجمه :
گفتند
: آیا تو واقعاً یوسف هستی ؟ گفت : من یوسفم و این برادر من است . به
راستی یزدان بر ما منّت گذارده است ( زیرا که ما را از بلاها رهانیده و
دوباره بهم رسانیده و سلامت و قدرت و عزّت بخشیده است ) . بیگمان هرکس (
خدا را پیش چشم دارد و از او بترسد و ) تقوا پیشه کند و ( در برابر
گرفتاریها و مصیبتها ) شکیبائی و استقامت ورزد ( خداوند پاداش او را خواهد
داد ) چرا که خدا اجر نیکوکاران را ضائع نمیگرداند .
توضیحات :
«
هَذَا أَخِی » : این برادر من است . ذکر این جمله با وجود آشنائی برادران
با بنیامین اشاره به این دارد که او نیز مثل من مورد ستم و آزار شما قرار
گرفته است .
سوره یوسف آیه 91
متن آیه :
قَالُواْ تَاللّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّهُ عَلَیْنَا وَإِن کُنَّا لَخَاطِئِینَ
ترجمه :
گفتند
: به خدا سوگند ! خداوند تو را ( به سبب پرهیزگاری و شکیبائی و نیکوکاری )
بر ما برگزیده و برتری داده است ، و ما بیگمان ( در کاری که در حق تو و
برادرت روا داشتهایم ) خطاکار بودهایم .
توضیحات :
«
ءَاثَرَکَ » : تو را ترجیح و تفضیل داده است . تو را اختیار نموده و
برگزیده است ( نگا : طه / 72 ، نازعات / 38 ) . « إِنْ » : بیگمان .
یقیناً . از حروف مشبّهةٌ بالفعل و مخفّف از ( إِنَّ ) مثقّله است . « وَ
إِنْ » : حرف واو ، حالیّه است .
سوره یوسف آیه 92
متن آیه :
قَالَ لاَ تَثْرَیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
ترجمه :
(
یوسف پاسخ داد و ) گفت : امروز هیچ گونه سرزنش و توبیخی نسبت به شما در
میان نیست ( و بلکه از شما در میگذرم و برایتان طلب آمرزش مینمایم . ان
شاءالله ) خداوند شما را میبخشاید ، چرا که او مهربانترین مهربانان است ( و
مغفرت و مرحمت خود را شامل نادمان و توبهکاران مینماید ) .
توضیحات :
« تَثْرِیبَ » : برشمردن گناهان کسی . در اینجا مراد لومه و عتاب ، و توبیخ و تنبیه است .
سوره یوسف آیه 93
متن آیه :
اذْهَبُواْ بِقَمِیصِی هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِی یَأْتِ بَصِیراً وَأْتُونِی بِأَهْلِکُمْ أَجْمَعِینَ
ترجمه :
(
پس از آن ، یوسف از حال پدر پرسید . وقتی که از اوضاع و احوال او آگاه
گردید ، بدیشان گفت : ) این پیراهن مرا با خود ( به کنعان ) ببرید و آن را
بر چهره او بیندازید تا ( نشانی بر پیدا شدن من بوده و روشنی بخش دل و
دیدهاش شود و دوباره ) بینا گردد ( و پرده تاریک غم و اندوه از جلو چشمانش
بزداید و خرّم و خندانش نماید ) و همه خانواده خود را به نزد من بیاورید
.
توضیحات :
« قَمِیص » : پیراهن . « یَأْتِ
بَصِیراً » : بینا میگردد . ( یَأْتِ ) در اینجا به معنی ( یَصیرُ ) است .
در این صورت ملحق به افعال ناقصه است و ( بَصیراً ) خبر آن است . یا این
که معنی چنین است : او بینا به پیش من میآید . در این صورت ( بَصیراً )
حال است . ناگفته نماند که یعقوب چه حقیقةً کور شده باشد و برابر وحی
آسمانی ، یوسف پیراهن خود را جهت بازیابی بینائی به کنعان فرستاده باشد ، و
یا این که تنها سوز فراق چشمان او را کم سو نموده باشد و مژده یوسف گم
گشته ، دیدگان را نور و جسم را زور بخشیده باشد ، مانعی در میان نیست .
سوره یوسف آیه 94
متن آیه :
وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ
ترجمه :
هنگامی
که کاروان ( از مصر به سوی شام ) حرکت کرد ، پدرشان ( به کسانی که پیش او
بودند ) گفت : اگر مرا بیخرد و بیمغز ننامید ، ( به شما میگویم ) من
واقعاً بوی یوسف را میبویم ! .
توضیحات :
«
فَصَلَتْ » : جدا شد . حرکت کرد . « لاَجِدُ » : واقعاً احساس میکنم . به
حقیقت مییابم . « ریحَ » : رائحه . بو . « تُفَنِّدُونِ » : مرا کوتاه فکر
و کمخرد مینامید . از ماده ( فند ) به معنی تباهی رأی و ضعف عقل . «
لَوْ لآ أَن تُفَنِّدُونِ » : اگر مرا بیخرد و بیفکر ندانید . جمله
شرطیّه است و جواب آن میتواند ( إِنّی لاَجِدُ ریحَ یُوسُفَ ) باشد ، که
معنی آن گذشت ، و یا این که جواب آن محذوف بوده و مثلاً ( لاَنْبَأْتُکُمْ
عَن یُوسُفَ بِأَکْثَرَ مِنَ الشُّعُورِ وَ الْوِجْدانِ ) باشد . یعنی :
بیش از احساس و دریافت درون درباره یوسف به شما میگفتم و از او خبر
میدادم . یا این که جمله ( لَوْلا أَن تُفَنِّدُونِ ) به معنی إِلاّ
أَنَّکُمْ تُفَنِّدُونِ . یا : لَوْلاهُ لَصَدَّقْتُمُونِی میباشد . یعنی :
امّا شما مرا ابله و گول میدانید . اگر چنین نبود تصدیقم میکردید .
سوره یوسف آیه 95
متن آیه :
قَالُواْ تَاللّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلاَلِکَ الْقَدِیمِ
ترجمه :
( اطرافیان بدو ) گفتند : به خدا قسم ! بیگمان تو در سرگشتگی قدیم خود هستی ( و بر بال خیالات و خرافات در پروازی ) .
توضیحات :
«
ضَلالِکَ الْقَدِیمِ » : گمراهی پیشین ( نگا : یوسف / 8 ) . مراد افراط
در محبّت یوسف و اعتقاد به زندهبودن او و امید به دیدار و بسر رسیدن هجران
است .
سوره یوسف آیه 96
متن آیه :
فَلَمَّا
أَن جَاء الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیراً قَالَ
أَلَمْ أَقُل لَّکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
هنگامی
که ( پیک ) مژدهرسان بیامد و پیراهن را بر چهرهاش افگند ، ( چشمان
یعقوب ) بینا گردید ( و نور سرور ، به دیدگانش روشنی بخشید . یعقوب به
حاضران ) گفت : مگر به شما نگفتم : که از سوی یزدان ( و در پرتو وحی رحمان )
چیزهائی میدانم که شما نمیدانید ؟
توضیحات :
«
الْبَشِیرُ » : مژدهرسان . « اِرْتَدَّ » : برگشت . شد . این فعل میتواند
ملحق به افعال ناقصه بوده و به معنی ( صارَ ) به کار رود . یا این که فعل
تامّه است و معنیِ ( به حالت اوّلیّه خود برگشت ) میدهد . در صورت اوّل ،
واژه ( بَصیراً ) خبر ( إِرْتَدَّ ) و در صورت دوم ، حال است . « إِنّی
أَعْلَمُ . . . » : ( نگا : یوسف / 68 و 86 ) .
سوره یوسف آیه 97
متن آیه :
قَالُواْ یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ
ترجمه :
(
فرزندان یعقوب ) گفتند : ای پدر ! ( بر ما ببخشا و ) آمرزش گناهانمان را
برایمان ( از خدا ) بخواه . واقعاً ما خطاکار بودهایم .
توضیحات :
« إِسْتَغْفِرْ » : طلب آمرزش کن .
سوره یوسف آیه 98
متن آیه :
قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّیَ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
ترجمه :
گفت : از پروردگارم ، پیوسته برایتان طلب آمرزش ( گناهانتان را ) خواهم کرد . بیگمان او بخشایشگر مهربانی است .
توضیحات :
« سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ » : پیوسته برایتان درخواست آمرزش خواهم کرد . واژه ( سَوْفَ ) بیانگر استمرار در مستقبل است .
سوره یوسف آیه 99
متن آیه :
فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَبَوَیْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَاء اللّهُ آمِنِینَ
ترجمه :
(
یعقوب و خاندان او رهسپار مصر شدند . یوسف تا مدخل مصر به استقبالشان
شتافت ) . هنگامی که به پیش یوسف رسیدند ، پدر و مادرش را در آغوش گرفت و (
به همه آنان ) گفت : به سرزمین مصر داخل شوید که به خواست خدا در امن و
امان خواهید بود .
توضیحات :
« ءَاوَیا إِلَیْهِ » : در بغل خود گرفت . به خود چسپاند . « ءَامِنِینَ » : کسانی که در امنیّت بسر میبرند . حال است .
سوره یوسف آیه 100
متن آیه :
وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّواْ لَهُ سُجَّداً وَقَالَ
یَا أَبَتِ هَذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی
حَقّاً وَقَدْ أَحْسَنَ بَی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجَاء بِکُم
مِّنَ الْبَدْوِ مِن بَعْدِ أَن نَّزغَ الشَّیْطَانُ بَیْنِی وَبَیْنَ
إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِّمَا یَشَاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ
الْحَکِیمُ
ترجمه :
( کاروان داخل مصر گردید و به
منزل یوسف وارد شد ) و یوسف پدر و مادرش را بر تخت نشاند ( و به رسم مردمان
آن زمان ، در حق سران و امیران و فرمانروایان ، جملگی ) در برابرش کرنش
بردند . یوسف گفت : پدر ! این تعبیر خواب پیشین ( روزگار کودکی ) من است !
پروردگارم آن را به واقعیّت مبدّل کرد . به راستی خدا در حق من نیکیها کرده
است ، چرا که از زندان رهایم نموده است ، و بعد از آن که اهریمن میان من و
برادرانم تباهی و جدائی انداخت ، شما را از بادیه ( شام به مصر ) آورده
است . حقیقةً پروردگارم هرچه بخواهد سنجیده و دقیق انجام میدهد . بیگمان
او بسیار آگاه ( و کارهایش همه ) دارای حکمت است .
توضیحات :
«
الْعَرْش » : تخت . « خَرُّوا » : فرو افتادند . « خَرُّوا لَهُ سُجَّداً
» : در برابرش به سجده افتادند و کرنش بردند . مراد خمشدن و کرنش بردن
جهت ادای تعظیم و توقیر است ، نه به منظور عبادت و طاعت . سلام شاهان و
بزرگان ، در آن روزگاران ، سرخم کردن به سوی زمین بوده است ، همان گونه که
امروز مثلاً مصافحه ، معانقه ، دستبوسی ، روبوسی ، برخاستن ، و غیره ،
عادت انسانها در مکانهای مختلف است . کرنش پدر و مادر و برادران برای تکریم
یوسف ، باید به الهام خدا بوده باشد ، همان طوری که سجده فرشتگان برای آدم
، و ذبح اسماعیل به وسیله ابراهیم به فرمان وحی بوده است ( نگا : بقره /
34 ، صافّات / 102 ) . برخی معنی دیگری برای این جمله ذکر کرده و گفتهاند
: جملگی به خاطر او برای خدا سجده بردند و شکرش را گفتند . « هَذَا
تَأْوِیلُ . . . » : ( نگا : یوسف / 4 ) . « الْبَدْوِ » : بادیه . خلاف
شهر ( نگا : حجّ / 25 ، احزاب / 20 ) . در اینجا باید مراد بادیه و
بیابان صِرف نباشد ، بلکه باید به معنی بادیه شام یا بادیه فلسطین باشد .
چرا که شهر ( کنعان ) و شهر ( بدا ) که در برخی از روایات مذکور است و مسجد
یعقوب نیز گویا در آن برجا است ، هر دو در آنجا قرار دارند ، و این با
معنی آیه ( 109 ) هم سازگار است . « نَزَغَ » : فساد کرد و تباهی انداخت .
مراد وسوسهکردن و تحریک نمودن برای انجام زشتیها و پلشتیها است ( نگا :
اعراف / 200 ) . « لَطِیفٌ » : دقیق در امور . چرخاننده کارها به گونه
سنجیده ( نگا : انعام / 103 ) .
سوره یوسف آیه 101
متن آیه :
رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَعَلَّمْتَنِی مِن تَأْوِیلِ
الأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِیِّی فِی
الدُّنُیَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَأَلْحِقْنِی
بِالصَّالِحِینَ
ترجمه :
( یوسف رو به خدا کرد و
گفت : ) پروردگارا ! ( سپاسگزارم که بخش بزرگی ) از حکومت به من دادهای و
مرا از تعبیر خوابها آگاه ساختهای . ای آفریدگار آسمانها و زمین ! تو
سرپرست من در دنیا و آخرت هستی . ( همه امور خود را به تو وامیگذارم و
خویشتن را در پناه تو میدارم ) . مرا مسلمان بمیران و به صالحان ملحق
گردان .
توضیحات :
« مِنَ الْمُلْکِ » : از ملک و
حکومت ، حرف ( مِنْ ) میتواند تبعیضیّه باشد ، و میتواند زائد بوده و (
الْمُلْکِ ) مفعول باشد . یعنی ملک و حکومت را . « تَأْوِیلِ » : تعبیر . «
الأحَادِیثِ » : جمع حدیث . خوابها ( نگا : یوسف / 21 ) . « فَاطِرَ » :
آفریننده . نوآفرین . « تَوَفَّنِی » : مرا بمیران . جانم را بگیر . «
مُسْلِماً » : مسلمان . حال است . « تَوَفَّنِی مُسْلِماً » : این عبارت ،
بیانگر عبودیّت کامل و نیاز شدید به کمک خدا و طلب حسن ختام زندگی از او
است ، و تعلیمی است برای پیروان یوسف و همه مؤمنان دیگر .
سوره یوسف آیه 102
متن آیه :
ذَلِکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیْکَ وَمَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ أَجْمَعُواْ أَمْرَهُمْ وَهُمْ یَمْکُرُونَ
ترجمه :
(
ای پیغمبر اسلام ! ) این ( داستانی را که بر تو خواندیم ) از خبرهای نهان (
در دل قرون و اعصار گذشته بسیار کهن جهان ) است که آن را به تو وحی
میکنیم . تو پیش آنان ( یعنی پسران یعقوب ) نبودی بدان گاه که تصمیم
گرفتند و نیرنگ نمودند ( و بر ضدّ یوسف نقشه کشیدند و طرح در انداختند .
لذا جز از طریق وحی امکان اطّلاع از آن را نداشتی ) .
توضیحات :
«
ذلِکَ » : آن . در اینجا مراد ( این ) است که داستان مذکور در سوره است . «
أَنْبَآءِ » : جمع نَبَأ ، خبرها . « الْغَیْب » : پوشیده و نهان از دید
علمی و حسّی مردمان . « وَهُمْ یَمْکُرُونَ » : در حالی که به چارهجوئی
نشستند و توطئه کردند و نقشه کشیدند .
سوره یوسف آیه 103
متن آیه :
وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ
ترجمه :
بیشتر
مردم ( به سبب تصمیم بر کفر و پیروی از هوی و هوس ، به تو ) ایمان
نمیآورند ، هرچند که تلاش کنی ( و در راهنمائی ایشان بسیار خویشتن را زحمت
دهی ) .
توضیحات :
« وَ لَوْ حَرَصْتَ » : هرچند که
بر آن شوق و علاقه و تلاش و کوشش داشته باشی ( نگا : نساء / 129 ) . « وَ
مَآ أَکْثَرُ النَّاسِ . . . بِمُؤْمِنِینَ » : ( نگا : قصص / 56 ، سبأ /
13 ) .
سوره یوسف آیه 104
متن آیه :
وَمَا تَسْأَلُهُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِّلْعَالَمِینَ
ترجمه :
تو
در برابر این ( اندرز و راهنمائی ) ، پاداشی از ایشان نمیخواهی ، ( پس
اگر آنان نپذیرفتند غمگین مباش . چرا که دیگران اندر شکم مادر و پشت پدرند و
بدان میگروند ، و تنها این قرآن برای گروهی از مردمان این زمان نیامده
است . بلکه ) قرآن جز پند و اندرزی برای همه جهانیان نیست .
توضیحات :
«
إِنْ هُوَ » : آن نیست . حرف ( إِنْ ) نافیه ، و ( هُوَ ) یعنی : قرآن . «
ذِکْرٌ » : پند و اندرز . یادآوری ( نگا : آلعمران / 58 ) .
سوره یوسف آیه 105
متن آیه :
وَکَأَیِّن مِّن آیَةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ
ترجمه :
و
چه بسیار دلائل و نشانههای ( دالّ بر وجود خدا ) در آسمانها و زمین وجود
دارد که آنان ( کورکورانه ) از کنارشان میگذرند و از پذیرش آنها روی
میگردانند .
توضیحات :
« کَأَیِّنْ » : چه بسیار .
چه فراوان ( نگا : آلعمران / 146 ) . رسمالخطّ آن ( کَأَیٍّ ) است . «
ءَایَةٍ » : دلائل و نشانههای وجود خدا ، و وحدت و قدرت و کمال دانش الله .
« یَمُرُّونَ عَلَیْهَا » : بر آنها میگذرند . مراد دیدن و پیبردن
بدانها است . « وَ هُمْ عَنْهَا مُعرِضُونَ » : در حالی که درباره آنها
نمیاندیشند و از آنها درس عبرت نمیگیرند . از آنها روی میگردانند و آنها
را نادیده میگیرند .
سوره یوسف آیه 106
متن آیه :
وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکُونَ
ترجمه :
و اکثر آنان که مدّعی ایمان به خدا هستند ، مشرک میباشند .
توضیحات :
«
وَ مَا یُؤْمِنُ . . . » : بیشتر آنان از لحاظ گفتار مؤمن ، ولی با توجّه
به کردار مشرک میباشند . چرا که با وجود ایمان به یگانگی خدا ، پسر و دختر
به خدا نسبت میدهند ، و صفات خاصّ یزدان را برای انبیاء و اولیاء و صلحاء
قائل میشوند . مثلاً آنان را آگاه بر گذشته و حال و آینده و آنچه بوده
است و خواهد بود میدانند و ایشان را فریادرس در اینجا و آنجا و همهجا
میشمارند . مزار برخیها را همچون کعبه طواف میکنند و نذرها و قربانیها
برای بعضی اشخاص و امکنه روا میدارند ( نگا : توبه / 30 و 31 ، نحل / 57
، زمر / 3 ) .
سوره یوسف آیه 107
متن آیه :
أَفَأَمِنُواْ أَن تَأْتِیَهُمْ غَاشِیَةٌ مِّنْ عَذَابِ اللّهِ أَوْ تَأْتِیَهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً وَهُمْ لاَ یَشْعُرُونَ
ترجمه :
آیا
از این ایمن هستند که عذاب فراگیری از سوی خدا ایشان را در برگیرد ، یا
این که قیامت به ناگاه فرا رسد و ایشان غافل و بیخبر باشند ؟
توضیحات :
«
غَاشِیَةٌ » : بلای همگانی و فراگیر و نابودهکننده . « السَّاعَةُ » :
رستاخیز . « بَغْتَةً » : ناگهانی . بدون نشانه و مقدّمه قبلی ( نگا :
انعام / 31 ) .
سوره یوسف آیه 108
متن آیه :
قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللّهِ عَلَى بَصِیرَةٍ أَنَاْ وَمَنِ
اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللّهِ وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
ترجمه :
بگو
: این راه من است که من ( مردمان را ) با آگاهی و بینش به سوی خدا
میخوانم و پیروان من هم ( چنین میباشند ) ، و خدا را منزّه ( از انباز و
نقص و دیگر ناشایست ) میدانم ، و من از زمره مشرکان نمیباشم ( و کسی و
چیزی را شریک خدا نمیانگارم ) .
توضیحات :
«
أَدْعُو » : دعوت میکنم . در رسمالخطّ قرآنی الف زائدی در آخر دارد . «
عَلیا بَصِیرَةٍ » : با بینش و آگاهی . با بیان و حجّت واضح و آشکار ؛ نه
کورکورانه و از روی تقلید . حال ضمیر فعل ( أَدْعُو ) است . « وَ مَنِ
اتَّبَعَنِی » : و هرکس که از من پیروی کند این چنین باید باشد . واژه (
مَنْ ) میتواند عطف بر ذوالحال باشد ، و یا این که مبتدا بوده و خبر آن
محذوف و ( کَذلِکَ ) باشد .
سوره یوسف آیه 109
متن آیه :
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُّوحِی إِلَیْهِم مِّنْ
أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ یَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَیَنظُرُواْ کَیْفَ
کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَدَارُ الآخِرَةِ خَیْرٌ
لِّلَّذِینَ اتَّقَواْ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ
ترجمه :
(
سنّت ما در گزینش پیغمبران و گسیل آنان به میان مردمان تغییر نکرده است ، و
از جمله در انتخاب تو به عنوان خاتمالانبیاء نیز مرعی شده است ) و ما پیش
از تو پیغمبرانی نفرستادهایم ، مگر این که مردانی از میان شهریان
بودهاند و بدیشان وحی کردهایم . ( دستهای از انسانها بدانان گرویده و
گروهی هم از ایشان بیزاری جستهاند . آیا قوم تو از این بیخبرند که
پیغمبران نه فرشته و نه زن بودهاند و بلکه مردانی از شهرها بوده و در میان
مردمان همچون ایشان زندگی کردهاند و تنها فرق آنان با دیگران این بوده که
حاملان وحی و پیام آوران آسمانی بودهاند ، و بعضی راه چنین راهنمایانی را
انتخاب و به بهشت رسیدهاند ، و برخی هم عناد ورزیده و کفر پیشه کردهاند و
به دوزخ واصل شدهاند ؟ ) . مگر در زمین به گشتوگذار نمیپردازند تا
ببینند که سرانجام کار گذشتگان پیش از ایشان چه بوده و به کجا کشیده شده
است ؟ بیگمان سرای آخرت ، بهتر ( از سرای این جهان ) برای پرهیزگاران است
. ( ای معاندان افسار گسیخته و آرزوپرستان سرگشته ! ) آیا خرد و اندیشه
خویش را به کار نمیاندازید ( و نمیدانید که هستی خود را ناآگاهانه
میبازید و توشهای برای آخرت فراهم نمیسازید ؟ ! ) .
توضیحات :
«
إِلاّ رِجَالاً » : یعنی پیغمبران همه مرد بودهاند ؛ نه فرشته یا جنّ یا
زن . « مِنْ أَهْلِ الْقُرَیا » : از میان اهالی شهرنشین . یعنی پیغمبران
شهرنشین بودهاند ؛ نه بیابانگرد و صحرانشین ، و لذا کاملاً از اوضاع و
احوال و مشکلات مادی و معنوی زندگی باخبر و مطّلع بوده و از روی شناخت به
رفع مشکلات و کار تبلیغ پرداختهاند . « أَفَلَمْ یَسِیرُوا . . . » : (
نگا : آلعمران / 137 ، انعام / 11 ) . « دَارُ الآخِرَةِ » : سرای آخرت .
دنیای دیگر . اضافه موصوف به صفت است . یعنی ( الدَّارُ الآخِرَةِ ) : (
نگا : انعام / 32 ، اعراف / 169 ) .
سوره یوسف آیه 110
متن آیه :
حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُواْ
جَاءهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّیَ مَن نَّشَاء وَلاَ یُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ
الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ
ترجمه :
( ای پیغمبر !
یاری ما را دور از خویشتن مدان . یاری ما به شما نزدیک و پیروزیتان حتمی
است . پیش از این پیغمبران متعدّدی آمدهاند و به دعوت خود ادامه دادهاند و
دشمنان حق و حقیقت هم به مبارزه خاسته و مقاومت و مخالفت نمودهاند ) تا
آنجا که پیغمبران ( از ایمان آوردن کافران و پیروزی خود ) ناامید گشته و
گمان بردهاند که ( از سوی پیروان اندک خویش هم ) تکذیب شدهاند ( و تنهای
تنها ماندهاند ) . در این هنگام یاری ما به سراغ ایشان آمده است ( و لطف و
فضل ما آنان را در برگرفته است ) و هرکس را که خواستهایم نجات دادهایم .
( بلی ! در هیچ زمان و هیچ مکانی ) عذاب ما از سر مردمان گناهکار دور و
دفع نمیگردد .
توضیحات :
« حَتّیا » : برای غایت
محذوفی است که سیاق دالّ بر آن است : لا یُغْرِرْهُمْ تَمادی ایّامِهِمْ
فَإِنَّ مَنْ قَبْلَهُمْ أُمْهِلُوا حَتّی . « إِسْتَیْأَسَ » : مأیوس و
ناامید شدند ( نگا : یوسف / 80 ) . « ظَنُّوا » : گمان بردند . انگاشتند .
« کُذِبُوا » : تکذیب شدهاند . با آنان دروغ گفته شده است . « ظَنُّوا
أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا » : پیغمبران میانگاشتند که همه مردمان از جمله
مؤمنان تازه ایمان ، ایشان را تکذیب میکنند . مؤمنان گمان میبردند که
پیغمبران به دروغ بدیشان وعده نصرت و پیروزی دادهاند . پیامبران در
طوفانیترین حالات و در لحظاتی ناپایدار و به مقتضای طبع بشری ، بیاختیار
به مغز آنان میگذشت که نکند وعده پیروزی خلاف از آب درآید ، و یا وعده
پیروزی مشروط به شرائطی بوده که حاصل نشده باشد ( نگا : بقره / 214 ) . «
نُجِّیَ » : فعل ماضی مجهول است . به معنی : نجات داده شده است . «
فَنُجِّیَ مَنْ . . . » : مراد نجات پیغمبران و مؤمنان است . « بَأْسُنَا »
: عذاب ما ( نگا : انعام / 43 ، 147 ، 148 ، اعراف / 4 ، 5 ، 97 ، 98 )
.
سوره یوسف آیه 111
متن آیه :
لَقَدْ کَانَ
فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ مَا کَانَ حَدِیثاً
یُفْتَرَى وَلَکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَتَفْصِیلَ کُلَّ
شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ
ترجمه :
به
حقیقت در سرگذشت آنان ، ( یعنی یوسف و برادران و دیگر پیغمبران و اقوام
ایماندار و بیایمان ، درسهای بزرگِ ) عبرت برای همه اندیشمندان است . (
آنچه گفته شد ) یک افسانه ساختگی ( و داستان خیالی و دروغین ) نبوده ، و
بلکه ( یک وحی بزرگ آسمانی است که ) کتابهای ( اصیل انبیای ) پیشین را
تصدیق و پیغمبران ( راستین ) را تأیید میکند ، و ( به علاوه ) بیانگر همه
چیزهائی است که ( انسانها در سعادت و تکامل خود بدانها نیاز دارند ، و به
همین دلیل مایه ) هدایت و رحمت برای ( همه ) کسانی است که ایمان میآورند
.
توضیحات :
« مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَیا » :
قرآن و از جمله این داستان ، سخنی نیست که از سوی انسانها به هم بافته شده
باشد و از اندیشه و خیال آنها سرچشمه گرفته باشد ، بلکه یک واقعیّت عینی و
جدای از یک خیال و پندار است و از هر نظر راهگشا است ( نگا : یونس / 37 و
38 ، هود / 13 و 35 ) . « تَصْدِیقَ الَّذِی . . . » : مراد این است که
قرآن تصدیقکننده کتابهای صحیح آسمانی پیشین است . « تَفْصِیلَ کُلِّ
شَیْءٍ » : تفصیل دهنده و شرح کننده همه چیزهائی است که مؤمن در عقیده و
عمل خود بدان نیازمند است .