ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
مکی است و دارای (62) آیه است.
وجه تسمیه: این سوره به سبب آنکه خداوند متعال آن را با سوگندخوردنبه نجم آغاز نموده است، «نجم» نامیده شد.
ابن مسعود رضی الله عنه در بیان فضیلت آن میگوید: «سوره نجم اولین سورهای بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن را به طور علنی در مکه خواندند، سپس آن را در حرم تلاوت کردند در حالیکه مشرکان آن را میشنیدند». همچنین در حدیث شریف به روایت ابن مسعود رضی الله عنه آمده است که فرمود: «اولین سورهای که در آن سجده نازل شد، سوره (نجم) بود پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سجده کردند و مردم نیز همه ـ اعم از مؤمن و مشرک ـ همراه ایشان سجده کردند، مگر مردی که دیدم مشتی از خاک برگرفته و بر آن سجده میکند، سپس بعد از آن دیدم که او بر کفر کشته شد». و او امیه بن خلف بود.
﴿وَٱلنَّجۡمِ إِذَا هَوَىٰ١﴾
«سوگند به نجم چون فروگراید» خداوند عزوجل در این آیه به جنس ستارگان آنگاه که به غروب گرایش مییابند ـ سوگند یاد میکند؛ زیرا «ال» در «النجم» برای جنس است که شامل همه ستارگان میشود. سوگند خوردن به ستاره همراه با وصف نمودن آن به افول، این معنی را به همراه دارد که انسان اندیشمند باید از افول آن بر بطلان پرستش آن راه برد. یا سوگند خوردن به ستاره در حال افول، برای آن است که ستاره چون به سوی افق به افول گراید، جهات چهارگانه بهوسیله آن تشخیص داده میشود. ابنابیحاتم از شعبی و غیر وی روایت کرده است که گفتند: «آفریننده، به هر چیز از آفریدگانش که بخواهد قسم میخورد اما آفریده نباید جز به آفریننده قسم خورد».
امام رازی در تفسیر کبیر میگوید: «خداوند متعال در آغاز سه سوره قبل، یعنی سورههای: (صافات)، (ذاریات) و (طور) و در این سوره، به اسماء قسم خورده است نه به حروف؛ در سوره اول بر اثبات وحدانیت خویش قسم خورده است: ﴿إِنَّ إِلَٰهَکُمۡ لَوَٰحِدٞ٤﴾ [الصافات: 4]، در سوره دوم بر اثبات حشر و جزا قسم قسم خوردهاست: ﴿إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٞ٥﴾ [الذاریات: 5] و در سوره سوم بر اثبات دوام عذاب پس از وقوع آندر روز قیامت قسم خورده است:﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧﴾ [الطور: 7] و در این سوره بر اثبات نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قسم خورده است: ﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمۡ﴾ [النجم: 2]. بنابراین، هرسه اصل توحید، معاد و نبوت در این چهار سوره تکمیل گردید».
همچنین با تأمل در سوگندهای الهی در قرآن، ملاحظه میکنیم که سوگند خوردن الهی بر اثبات وحدانیت و نبوت در قیاس به سوگند خوردنش بر اثبات معاد کمتر است چنان که در سورههای (ذاریات، طور، واللیل، والشمس، والسماء ذات البروج) و غیر آنها میبینیم، سبب آن این است که دلایل وحدانیت خداوند عزوجل بسیار میباشد: وفی کل شیء له آیة تدل علی أنه واحد. در هر چیز که بنگرید؛ نشانهای مییابید که بر یگانگی حق تعالی دلالت میکند دلایل نبوت و رسالت نیز بسیار است، که عبارت از معجزات مشهور و متواتر پیامبران علیهم السلام میباشد اما امکان معاد، به عقل و ادله سمعی یا نقلی که عبارت از قرآن و حدیث است، ثابت میشود و این خود عنایت بیشتری را میطلبد به همین جهت، خداوند عزوجل در قرآن کریم بر اثبات آن بسیار سوگند خورده است تا راه ایمان مردم به آن را نیز هموار گرداند.
حکمت در قسمخوردن حق تعالی به ستارگان این است که ستارگان در سرعت، حجم و در نوع و چگونگی وجود خود، عالمی بزرگ و بس عظیماند. مثلا سرعت نور ستاره، (300) هزار کیلومتر در ثانیه است، یعنی نور آن فقط درظرف «17» ثانیه، یکبار دورادور زمین را میپیماید. یا مثلا خورشید یک میلیونو سیصدهزار بار از زمین بزرگتر است و این خورشید ما یکی از سیهزار میلیون خورشید پروردگار متعال میباشد که بشر تاکنون به کشف آنها قادر شده است. نظام شمسی و سیارگان یازدهگانه، بخشی از عالم کهکشانها و سحابیها هستند، کهکشانها و سحابیهایی که کسی جز خداوند عزوجل ؛ شمار، حجم و کیفیت آنها را در حساب آورده نمیتواند و باز هر کهکشان از خود در حدود سی هزار میلیون ستاره دارد که بعضی از آنها از خورشید ما هم بزرگترند. کهکشانها به قرص پهن شدهای شباهت دارند که قطر آن به اندازه (100) هزار سال نوری مسافت دارد و با در نظر داشت اینکه سال نوری برابر با (6) میلیون مایل است، یک گزارش دانشمندان نجوم میرساند که دورترین کهکشانها از زمین و قدیمیترین آنها در حد شناختهای محدود بشر، در فاصله (17) میلیارد سال نوری از زمین قرار دارد. بنابراین، عالم ستارگان یکی از عوالم بسیار بزرگ پروردگار متعال میباشد.
همچنین، آیات قرآن دلالت بر آن دارد که اعجاز قرآن در عرصه فلک، بزرگتر از اعجاز آن در عرصه طب و عالم وجود انسان است، از این جهت، خداوند متعال از ما خواسته است تا در آیات کونی وی به خوبی بنگریم و تأمل کنیم و به همین دلیل است که فضانوردان و کیهانشناسان به درک حقیقت نزدیکترند. چنانچه وقتی «تیتوف» دومین فضانورد روسی بعد از «گاگارین»، از سفر فضایی خود فرود آمد، خبرنگاران روس از وی پرسیدند: آیا خدا را یافتی؟ او پس پاسخ داد: «آری! عظمت خالق را یافتم، او را یافتم در کار عظیم قاهرآنهاش با سیطره وی بر قوانین جاذبه میان زمین و ماه و خورشید».
﴿مَا ضَلَّ صَاحِبُکُمۡ وَمَا غَوَىٰ٢﴾
آری! سوگند به نجوم: «که همسخن شما سرگشته نیست» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم نه از حق و هدایت سردرگم است و نه ـ وقتی این قرآن را برای شما آورده ـ از آن عدول کرده است «و نه غاوی شده است» یعنی: نه گمراه شده و نه به باطل سخنگفته است. غوایت: عبارت از جهل همراه با عقیده فاسد است که ترکیب این دو، جهل مرکب میشود. ابنکثیر میگوید: این آیه مقسم علیه است.
﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣﴾
«و از سر هوای نفس سخن نمیگوید» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم از سر هوا و خواهش نفس و به باطل و ناروا به قرآن نطق نمیکند.
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤﴾
«این سخن جز و حیی که به او فرستاده میشود نیست» یعنی: آنچه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بدان نطق میکند و حیی از جانب الله عزوجل است که به سوی او فرستاده میشود و او نه در آن کم میکند و نه میافزاید. در حدیث شریف از عبدالله بن عمرو رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: من هر چیزی را که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم میشنیدم، مینوشتم با این هدف که آنها را حفظ و نگهداری کنم پس قریش مرا از این کار نهی نموده و گفتند: تو هر چیزی را که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میشنوی مینویسی در حالیکه ایشان نیز بشرند و گاهی در حال خشم سخن میگویند. همان بود که از نوشتن دست کشیده و این موضوع را با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان گذاشتم، ایشان فرمودند: «اکتب، فوالذی نفسی بیده ما خرج منی إلا الحق». «بنویس زیرا سوگند به ذاتی که جانم در اختیار اوست، از زبان من جز حق چیز دیگری بیرون نیامده است». رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف دیگری فرمودند: «من جز حق نمیگویم. در این اثنا برخی از اصحابشان گفتند: یا رسول الله! شما گاهی با ما شوخی و مزاح میکنید؟ فرمودند: حتی اگر مزاح کنم، من جز حقی را نمیگویم».
﴿عَلَّمَهُۥ شَدِیدُ ٱلۡقُوَىٰ٥﴾
«آن را» یعنی: وحی را «فرشته بسیار نیرومند به او فرا آموخت» که آن فرشته به قول جمهور: جبرئیل علیه السلام است پس اوست که وحی را به محمد صلی الله علیه و آله و سلم آموخت.
﴿ذُو مِرَّةٖ فَٱسۡتَوَىٰ٦﴾
«صاحب مره» یعنی: جبرئیل علیه السلام آفرینش بسیار نیکو و استواری دارد. مره: نیرومندی و استواری در آفرینش است. بهقولی معنی این است: جبرئیل علیه السلام دارای اندیشه نیک، خردی استوار و رأیی متین است. «پس راست ایستاد» یعنی: جبرئیل علیه السلام اولین باری که وحی را به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آورد، در همان شکل وصورت حقیقی خود که خداوند متعال او را بر آن آفریده است، در برابر ایشان ایستاد و از بس بزرگ بود، وجودش همه افق جانب مشرق را پوشانید. یادآور میشویم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دوبار جبرئیل علیه السلام را به شکل و شمایل حقیقیاش دیدند: یکبار در آسمان و یکبار در زمین نزدیک غار حراء، که این دیدار در آغاز نبوت ایشان بود.
﴿وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧﴾
«در حالی که او در افق اعلی بود» یعنی: جبرئیل علیه السلام نسبت به بیننده، در جهت افق بالای آسمان قرار داشت و به صورت حقیقی خود بر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نمایان شد.
﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّىٰ٨﴾
«سپس نزدیک آمد و نزدیکتر شد» یعنی: جبرئیل علیه السلام در اولین باری که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را به صورت حقیقیاش دیدند، نخست در افق ایستاد، سپس بهزمین نزدیک و نزدیکتر شد تا وحی را بر ایشان فرود آورد.
﴿فَکَانَ قَابَ قَوۡسَیۡنِ أَوۡ أَدۡنَىٰ٩﴾
«تا که به قدر دو کمان رسید» یعنی: جبرئیل علیه السلام فرود و فرودتر آمد تا که فاصله میان او و محمد صلی الله علیه و آله و سلم به اندازه دو کمان بیش نبود. قاب: مقدار است «یا کمتر از آن» یا فاصله وی با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کمتر از مقدار دو کمان بود. مراد از فاصله دو کمان در اینجا: فاصله میان دسته کمان و دو طرف خمیده آن است زیرا هر کمان دارای دو طرف است. البته مراد حق تعالی در این آیه، تمثیل ملکه اتصال و تحقق امر استماع وحی از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به کاملترین وجه آن است زیرا در این تمثیل، بعد مسافت که خود شبهه ابهام و غموض را پیش میآورد، نفی شده است.
﴿فَأَوۡحَىٰٓ إِلَىٰ عَبۡدِهِۦ مَآ أَوۡحَىٰ١٠﴾
«آنگاه به بندهاش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود» یعنی: آنگاه جبرئیل علیه السلام از آن مسافت نزدیک، آنچه را از قرآن که در این فرود آمدن با خود آورده بود، به بنده خدا عزوجل و فرستاده وی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم وحی کرد. یا معنی این است:خداوند متعال به بنده خود جبرئیل علیه السلام وحی کرد آنچه را که او به محمد صلی الله علیه و آله و سلم وحینمود. دلیل این که حق تعالی از متن پیام وحی یادی نکرد، بزرگ نمودن و تفخیم شأن آن است.
﴿مَا کَذَبَ ٱلۡفُؤَادُ مَا رَأَىٰٓ١١ أَفَتُمَٰرُونَهُۥ عَلَىٰ مَا یَرَىٰ١٢﴾
«دلش در آنچه دید، دروغ داخل نکرد» یعنی: دل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنچه را که چشمش از صورت جبرئیل علیه السلام دیده بود، ناراستی و انکار نکرد لذا آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم جبرئیل علیه السلام را به چشم خود دید و با قلب خود شناخت و در آنچه که دید، هرگز شک نکرد «آیا شما با او درباره آنچه میبیند، مجادله میکنید؟» یعنی: بیگمان دل پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم صادق است پس چشمش از آن نیز صادقتر میباشد زیرا عرصه دید چشم، معاینه و مشاهده محسوس است که این جریان عادی دید و شناخت اشیاء در نزد بشر میباشد و با در نظرداشت این که محمد صلی الله علیه و آله و سلم جبرئیل علیه السلام را با هردو چشم خود دید پس شما منکران چگونه با او در آنچه به چشم سر میبیند، مجادله میکنید؟! مراد: جدال آنان به ناروا است.
﴿وَلَقَدۡ رَءَاهُ نَزۡلَةً أُخۡرَىٰ١٣﴾
«و قطعا بار دیگری هم او را دیده است» یعنی: قطعا محمد صلی الله علیه و آله و سلم یکبار دیگر نیز جبرئیل علیه السلام را بر صورت حقیقیای که خداوند عزوجل او را آفریده، دیده است که ایندیدار دوم در شب اسراء انجام گرفت اما در غیر این دوبار؛ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جبرئیل علیه السلام را در صورت انسانی میدیدند تا دیدن وی بر ایشان آسانتر باشد.
اما بعضی از مفسران برآنند که: ضمایر در «دنا»، «تدلی»، «کان»، «اوحی» و «رآه» همه به خدای عزوجل بر میگردد. یعنی: خدای عزوجل نزدیک شد، فرود آمد، به مقدار فاصله دو کمان از پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت، بر ایشان وحی نمود وایشان پروردگار متعال را دیدند. حدیث شریف بخاری از انس رضی الله عنه نیز بر این قولگواهی میدهد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «سپس خدای عزوجل رسول خود رابالاتر از این برد، به مسافتی که هیچکس جز خودش آن را نمیداند تا اینکه به سدرهالمنتهی رسید و جبار رب العزه نزدیک شد و فرود آمد تا بدانجا که فاصله او با رسولش به اندازه فاصله دو طرف کمان یا کمتر از آن بود پس در جمله آنچه که خدای عزوجل بر او وحی کرد، پنجاه نماز بود». ولی رأی راجح، همان رأی اول است، که ضمایر در «دنا»، «تدلی»، «کان»، «اوحی» و «رآه» همه به جبرئیل علیه السلام بر میگردد چنان که حدیث شریف ذیل به روایت مسلم از ابوذر رضی الله عنه نیزگواه این مدعاست؛ ابوذر رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسید: یا رسول الله! آیا شما پروردگارتان را دیدهاید؟ حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «رأیت نورا: من نوری رادیدم».
﴿عِندَ سِدۡرَةِ ٱلۡمُنتَهَىٰ١٤﴾
«نزدیکی سدره المنتهی» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم بار دوم در نزدیک سدره المنتهی جبرئیل علیه السلام را دید و درخت سدره (کنار یا عناب) به قول جمهور و چنانکه در حدیث صحیح نیز آمده است، در آسمان هفتم است. گفته شده که: علم خلایقدر سدره المنتهی به پایان میرسد و هیچکس از ایشان نمیداند که در ماورای سدره المنتهی چیست. البته ما به وجود «سدرهالمنتهی» چنانکه در ظاهر قرآن کریم آمده است، ایمان داریم بیآنکه در باره مکان یا اوصاف آن ـ بیش از آنچه که راجع به آن در حدیث صحیح آمده است ـ سخن بگوییم. از جمله درحدیث شریف ذیل به روایت مسلم از ابن مسعود رضی الله عنه آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «چون مرا به اسراء بردند، در معراج مرا را به سدره المنتهی رسانیدند و آن در آسمان هفتم است (در روایت مسلم از ابنمسعود آمده است: و آن در آسمان ششم است)، آنچه که از زمین به آسمان عروج داده میشود، بهسوی آن منتهی گشته و از آنجا برگرفته میشود و آنچه که از فراز سدره المنتهی فرود آورده میشود، نیز به آنجا منتهی شده و از آنجا برگرفته میشود...». ملاحظه میکنیم که این حدیث شریف، «سدره المنتهی» را به مثابه پایانه و مرز اصلی میان دو حقیقت معرفی میکند، حقیقت فراسوی سدره المنتهی که هیچکس حتی فرشتگان را بدان علمی نیست و حقیقت این سوی سدرهالمنتهی که از آسمان هفتم یا ششم ـ بنابر اختلاف روایات ـ شروع و به زمین منتهی میشود[1]. در وصف دیدار رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با جبرئیل علیه السلام در سدره المنتهی نیز در حدیث شریف به روایت ابن مسعود رضی الله عنه آمده است که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «رأیت جبریل بالأفق الأعلی، له ستمائة جناح، یتناثر من ریشة الدر والیاقوت». «جبرئیل را در افق اعلی دیدم در حالیکه ششصد بال داشت و از پرهای وی در و یاقوت افشانده میشد».
﴿عِندَهَا جَنَّةُ ٱلۡمَأۡوَىٰٓ١٥﴾
«که جنه المأوی نزدیک آن است» یعنی: جنه المأوی نزدیک سدرهالمنتهی است. به قولی: علت تسمیه آن به «جنهالمأوی» این است که ارواح مؤمنان در آنجای میگیرد. ابن عباس رضی الله عنه میگوید: «ارواح فرشتگان، شهدا و متقیان در آنجای میگیرد و علم انبیا علیهم السلام بدان منتهی میشود و هیچکس جز خداوند عزوجل ماورای آن را نمیداند».
﴿إِذۡ یَغۡشَى ٱلسِّدۡرَةَ مَا یَغۡشَىٰ١٦﴾
«آنگاه که فرو پوشانده بود سدره را آنچه فرو پوشانده بود» ابهام در «ما» برای افاده تعظیم و تکثیر چیزی است که درخت سدره را فرو پوشانده بود، به گونهایکه هیچ وصف و عددی به آن احاطه نمیکند. بنا به اقوالی: درخت سدره را ملخهایی از طلا، یا گروههایی از فرشتگان، یا فرمان خدا عزوجل فروپوشانده بود. شاهولیالله دهلوی میگوید: «در شب معراج انوار الهی بود که سدره را فرو پوشاند». مجاهد میگوید: «شاخههای درخت سدرهالمنتهی از مروارید و یاقوت و زبرجد بود و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آن را دیدند و ایشان پروردگارتان را نیز به قلب خود دیدند».
﴿مَا زَاغَ ٱلۡبَصَرُ وَمَا طَغَىٰ١٧﴾
«دیدهاش منحرف نگشت» یعنی: دیده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از آنچه دیده بود، کژتابی نکرد و به چپ و راست متمایل نشد «و از حد در نگذشت» یعنی: دیده وی از مقصد خویش و از آنچه دیده بود تجاوز نکرد پس جز به آنچه که مأمور شده بود، نگاه نکرد و نخواست تا آنچه را که به او بینانده نشده بود، بنگرد. بنابراین، رؤیت جبرئیل علیه السلام و دیگر مظاهر ملکوت خدای عزوجل از سوی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم ، رؤیتی عینی بود، نه خدعه و فریب چشم و این تأکیدی است بر این حقیقت که معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با روح و جسم هردو انجام گرفت.
﴿لَقَدۡ رَأَىٰ مِنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِ ٱلۡکُبۡرَىٰٓ١٨﴾
«به راستی که برخی از نشانههای بزرگ پروردگارش را دید» یعنی: به راستی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در شب معراج از آیات و نشانههای بزرگ پروردگارش و از عجایب ملک و ملکوت وی چیزهایی را دید که در وصف نمیگنجد.
﴿أَفَرَءَیۡتُمُ ٱللَّٰتَ وَٱلۡعُزَّىٰ١٩﴾
«آیا شما لات و عزی را دیدید؟» لات: از اسم الله گرفته شده و نام بت مؤنثی بود که قبیله ثقیف در طایف آن را پرستش میکردند. یا لات از ماده «لت» بهمعنی آرد الک شده است که به فارسی دری نیز آن را «لتی» میگویند. علت نامگذاری آن به «لات» آن بود که پیکر تراشیدهاش نماد مردی را نشان میداد که آرد الک شده را با روغن میآمیزد و حجاج را اطعام میکند. اما «عزی» بهقول مجاهد، درختی در میان مکه و طایف بود که قبیله «غطفان» آن را پرستش میکردند پس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال فتح مکه، خالد بن ولید رضی الله عنه را فرستادند تا آنرا قطع نماید و او چنین کرد و در حالیکه با تبر خود بر آن میکوفت؛ این شعر را میخواند:
یا عزی کفرانک لا
سبحانک إنی رأیت الله قد أهانک |
ای عزی! ناسپاسی باد تو را، نه پاکی و تقدس؛ زیرا من دیدم که خدا تو را خوار کرد.
﴿وَمَنَوٰةَ ٱلثَّالِثَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰٓ٢٠﴾
«و مناه» بتی از آن اوس و خزرج در میان مکه و مدینه بود که مشرکان خون حیوانات قربانی را برای آن میریختند، از این جهت، آن را «مناه» نامیدند و خدای عزوجل برای تحقیر و نکوهش آن، از آن چنین یاد کرد: «آن که سومین بیقدر است» اخری: از تأخر در رتبه است، یعنی مناه، متأخر، پست و بیقدر است. ابنکثیر میگوید: «در جزیره العرب بتان دیگری نیز غیر از این سه بت وجود داشت که اعراب آنها را بزرگ میداشتند اما مشهورترین آنها همین سه بت بود، از این جهت، قرآن فقط از آنها یاد کرد».
﴿أَلَکُمُ ٱلذَّکَرُ وَلَهُ ٱلۡأُنثَىٰ٢١﴾
«آیا برای شما پسر است و برای او دختر؟» یعنی: به من از این خدایان سهگانه مؤنثی که آنان را دختران خدای سبحان میپندارید، خبر دهید؛ آخر چگونه آنچه را که خود دوست نمیدارید، به حق تعالی نسبت میدهید؟.
﴿تِلۡکَ إِذٗا قِسۡمَةٞ ضِیزَىٰٓ٢٢﴾
«در این صورت، این تقسیم ناعادلانهای است» ضیزی: تقسیم شما در مورد اختصاص دادن دختران به خدای سبحان، بر کنار از حق و خارج از عدل و انصاف است.
﴿إِنۡ هِیَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ٢٣﴾
«اینها چیزی جز نامهایی نیستند که شما و پدرانتان نامگذاری کردهاید» زیرا این بتان نه چیزی را میبینند، نه میشنوند و نه درک میکنند، نه زیانی میرسانند و نه نفعی پس اینها جز نامهای بیمسمای چندی نیستند که شما و پدرانتان آنها را «خدایان» نامیدهاید و پسینیان نیز این رسم و راه را از پیشینیان به تقلید نشخوارکرده و پسران در آنها از پدران دنباله روی کردهاند «الله بر ثبوت آنها هیچ سلطانی فرود نیاورده است» یعنی: حق تعالی هیچ حجت و برهانی را که بدان بر خدا بودن این بتان بیجان حجت آورید، نازل نکرده است «آنان جز از پندار پیروی نمیکنند» و مسلم است که پندار، حق را ببار نیاورده و به سوی حق راه نمیبرد «و» آنان جز «از چیزی که نفسها خواهش میکند» پیروی نمیکنند بیآنکه هیچ توجه و التفاتی به آنچه که حق است و پیروی از آن واجب میباشد، داشته باشند «با آنکه به راستی از جانب پروردگارشان هدایت برایشان آمده است» یعنی: برایشان در این مورد که بتان خدا نیستند، بیان واضح و حجت قاطعی آمده است و قرآن که حجت و برهان فروفرستاده از نزد خداوند عزوجل بر پیامبرش میباشد، جلوهگاه این بیان روشن است، همان پیامبری که خدای عزوجل او را در میان مردم برانگیخت و او را از جنس آنان قرار داد.
﴿أَمۡ لِلۡإِنسَٰنِ مَا تَمَنَّىٰ٢٤﴾
«یا مگر انسان آنچه آرزو کند دارد؟» یعنی: چنان نیست که انسان هر چه آرزو کند، به دست آورد پس خداوند متعال این پندار را که آنان میتوانند بتانی را داشته باشند که به آنان نفع رسانیده و برایشان شفاعتکنند؛ پندار و آرزوی بیبنیادی میداند و چنین پنداری را زشت و ناموجه میشناسد. از این جهت در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إذا تمنی أحدکم فلینظر ما یتمنی، فإنه لایدری ما یکتب له من أمنیته». «هرگاه یکی از شما آرزو میکند، باید بنگرد که چه چیزی را آرزو میکند زیرا او نمیداند که از این آرزویش چهچیزی برایش (در کارنامهاش) نوشته میشود».
﴿فَلِلَّهِ ٱلۡأٓخِرَةُ وَٱلۡأُولَىٰ٢٥﴾
«پس انجام و آغاز» یعنی: آن جهان و این جهان «از آن خداست» بنابراین، در دنیا و آخرت بتان را با او هیچ مشارکتی نیست.
﴿وَکَم مِّن مَّلَکٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ لَا تُغۡنِی شَفَٰعَتُهُمۡ شَیًۡٔا إِلَّا مِنۢ بَعۡدِ أَن یَأۡذَنَ ٱللَّهُ لِمَن یَشَآءُ وَیَرۡضَىٰٓ٢٦﴾
«و چه بسیار فرشتهاند در آسمانها که شفاعتشان بهکاری نیاید» یعنی: هرگاه فرشتگان با وجود کثرت عبادت و گرامی بودنشان نزد خدای سبحان، جز برای کسی که خداوند عزوجل به شفاعت کردن برایش اذن دهد، شفاعت نمیکنند پس چگونه خواهد بود شفاعت این جمادات فاقد عقل و شعور! و چگونه شما جاهلان مشرک، شفاعت آنها را نزد خداوند عزوجل امید میبرید در حالیکه حق تعالی نه پرستش آنها را مشروع گردانیده و نه به این کار اذن داده است بلکه بر زبان تمام پیامبرانش از شرک نهی کرده و از آن برائت جسته است و تمام کتب الهی نیز بر این نهی ناطقاند؟ آری! فرشتگان گرامی نزد حق تعالی شفاعت نمیکنند و شفاعتشان هیچ سودی ندارد؛ «مگر پس از آنکه خدا اجازه دهد» که شفاعت کنند «به هرکه خواهد» تا برای او شفاعت کنند «و خشنود باشد» از شفاعت ایشان برای آن کس، به سبب آنکه او از اهل توحید است لذا مشرکان از شفاعت هیچ بهرهای ندارند.
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ لَیُسَمُّونَ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ تَسۡمِیَةَ ٱلۡأُنثَىٰ٢٧﴾
«در حقیقت کسانی که آخرت را باور ندارند، فرشتگان را در نامگذاری به نام مؤنث نام میگذارند» و میپندارند که فرشتگان دختران خدایند پس آنان را دختر تلقی کرده و بهنام دختران مینامند.
﴿وَمَا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّۖ وَإِنَّ ٱلظَّنَّ لَا یُغۡنِی مِنَ ٱلۡحَقِّ شَیۡٔٗا٢٨﴾
«و آنان را به این هیچ علمی نیست» زیرا نه آن منکران فرشتگان را شناختهاند، نه مشاهدهشان کردهاند و نه این امر بهطریقی از طرقی که مخبران از آن خبر میدهند، به آنان رسیده است بلکه صرفا از روی جهل، گمراهی و جرأت وجسارت در حق خدای سبحان، این سخن را میگویند «جز از ظن» یعنی: از گمان و پندار «پیروی نمیکنند» درحالیکه عقاید باید پشتوآنهای از قطع و یقین داشته باشد «و در واقع، پندار در شناخت حقیقت هیچ سودی نمیرساند» و چیزی از حقیقت را به بار نمیآورد زیرا حقیقت جز با علم ـ یعنی با یقین ـ درک نمیشود پس گمان و پندار در قلمرو معارف حقیقی، یا یقینیات هیچ راهی نداشته و از هیچ اعتباری برخوردار نیست، از اینرو در حدیث شریف آمده است: «إیاکم والظن، فان الظن أکذب الحدیث». «هان! از گمان بپرهیزید زیرا گمان دروغترین سخنهاست».
﴿فَأَعۡرِضۡ عَن مَّن تَوَلَّىٰ عَن ذِکۡرِنَا وَلَمۡ یُرِدۡ إِلَّا ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا٢٩﴾
«پس از هرکس که از ذکر ما روی برتافته و جز زندگی این جهان را خواستار نبودهاست، روی برتاب» یعنی: ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! از کسی که از قرآن یا از ذکر ما روی گردانیده، روی بگردان لذا مجادله با منکران را فروگذار زیرا تو آنچه را که بدان مأمور بودهای، به آنان رساندهای و بر تو جز ابلاغ پیام حق، تکلیف دیگری نیست. امام رازی گفته است: «اکثر مفسران برآنند که تمام عبارتهای (فاعرض: پس روی بگردان) در قرآن، به آیه قتال منسوخ است. در حالیکه این سخن مفسران اساسی ندارد؛ زیرا امر به اعراض و رویگردانی پیامبر از کفار، با آیه قتال موافق است پس چگونه به آن منسوخ میشود؟ حقیقت این است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مأمور بودند تا کفار را به روشی حکیمانه و موعظه نیکو به سوی حق دعوت کنند اما چون آنها این دعوت را نپذیرفتند و به وسیله اباطیلشان با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم معارضه کردند، اینبار به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده شد تا با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله کند، سپس چون این شیوه نیز در هدایت آنان سودمند واقع نگشت، پروردگارش به وی فرمود: اینک از آنان روی بگردان و با آنان به دلیل و برهان مقابله نکن زیرا آنان از چیز دیگری جز پندار خویش پیروی نمیکنند... پس چگونه امر به رویگردانی از کفار میتواند منسوخ باشد؟».
﴿ذَٰلِکَ مَبۡلَغُهُم مِّنَ ٱلۡعِلۡمِۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِۦ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱهۡتَدَىٰ٣٠﴾
«این منتهای علم آنان است» یعنی: زندگانی دنیا و خواهشهای آن، منتهای میدان دانش کفار است و آنها به ما سوای آن ـ مانند کار دین و معنویت ـ هیچ التفاتی نمیکنند زیرا آنها دنیا را بر آخرت ترجیح دادهاند. چنانکه در حدیث شریف به روایت عایشه صدیقه رضی الله عنها آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «الدنیا دار من لا دار له، ومال من لا مال له، ولها یجمع من لا عقل له». «دنیا سرای کسی است که سرای دیگری ندارد و مال کسی است که مال دیگری ندارد و کسی برای آن گرد میآورد که عقلی ندارد». همچنین در دعای منقول از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمده است: «اللهم لا تجعل الدنیا اکبر همنا ولا مبلغ علمنا». «بار خدایا! دنیا را بزرگترین اندیشه و مرام ما نگردان و نه آن را منتهای علم ما قرار ده».
«بیگمان پروردگار تو خود به حال کسی که از راه او گمراه شده، داناتر و همو به کسیکه راه یافته است، نیز آگاهتر است» این جمله، بیان علت دستور دادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به اعراض و رویگردانی از کفار است. یعنی: خدای عزوجل میداند که چه کسی دعوت حق را اجابت کرده و چه کسی آن را اجابت نمیکند پس ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو خود را در دعوت آنان رنجور نکن زیرا جز ابلاغ پیام حق چیز دیگری بر عهده تو نیست و تو این مأموریت را به درستی انجام دادهای و بدان که خدای عزوجل بهحال هردو گروه داناتر است و هر یک را مطابق عقیده و عملش جزا میدهد.
﴿وَلِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَسَٰٓـُٔواْ بِمَا عَمِلُواْ وَیَجۡزِیَ ٱلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ بِٱلۡحُسۡنَى٣١﴾
«و هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است از آن خداوند است» یعنی: آفریننده، مالک و متصرف فقط اوست «تا سرانجام بدکرداران را به سزای آنچه انجام دادهاند جزا دهد و کسانی را که نیکی کردهاند به پاداشی نیکو پاداش دهد» یعنی: سرانجام کار خلق که نیکوکار و بدکار هردو در میان آن وجود دارد، این است که خداوند متعال هر یک را مطابق عمل و کارکردش جزا میدهد. نیز احتمال دارد که معنی چنین باشد: پس، از کسانیکه روی گردانیدهاند، روی بگردان زیرا خدای سبحان بدکاران و نیکوکاران ـ هردو ـ را مناسب حالشان جزا خواهد داد اما تو تکلیفت را انجام داده و پیام حق را به آنان ابلاغ کردهای.
﴿ٱلَّذِینَ یَجۡتَنِبُونَ کَبَٰٓئِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَٱلۡفَوَٰحِشَ إِلَّا ٱللَّمَمَۚ إِنَّ رَبَّکَ وَٰسِعُ ٱلۡمَغۡفِرَةِۚ هُوَ أَعۡلَمُ بِکُمۡ إِذۡ أَنشَأَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ وَإِذۡ أَنتُمۡ أَجِنَّةٞ فِی بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمۡۖ فَلَا تُزَکُّوٓاْ أَنفُسَکُمۡۖ هُوَ أَعۡلَمُ بِمَنِ ٱتَّقَىٰٓ٣٢﴾
«کسانی که از گناهان کبیره پرهیز میکنند» یعنی: کسانی که نیکوکارند، همانانند که از گناهان کبیره پرهیز میکنند. گناه کبیره: هر گناهی است که خداوند متعال در برابر ارتکاب آن، به آتش دوزخ هشدار داده است. در حدیث شریف به روایت بخاری و مسلم از علی بن ابی طالب رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «از هفت گناه هلاک کننده بپرهیزید:
1- شرک آوردن به خداوند متعال.
2- سحر.
3- قتل نفسی که خداوند متعال کشتن آن را ـ جز به حق ـ حرام کرده است.
4- خوردن مال یتیم.
5- خوردن ربا.
6- روی گردانیدن در روز جنگ.
7- متهم کردن زنان پاکدامن بیخبر مؤمن به فحشاء».
اما حافظ ذهبی در کتاب «کبایر» خود گناهان کبیره را تا به هفتاد بر شمرده است. طبرانی روایت میکند که مردی به ابن عباس رضی الله عنه گفت: «گناهان کبیره هفت گناه بیش نیست. ابن عباس رضی الله عنه فرمود: این گناهان به هفتصد گناه نزدیکترند تا بههفت گناه، مگر باید یادآور شد که همراه با استغفار و آمرزشخواهی، گناهیکبیره باقی نمیماند و همراه با اصرار و پافشاری بر گناه، گناهی صغیره باقی نمیماند». یعنی: آن گناه صغیره به کبیره تبدیل میشود.
«و» نیکوکاران همانانند که «از فواحش» یعنی: از ناشایستیها و بیحیاییها؛ همچون زنا و شرک پرهیز میکنند «مگر از لمم» که گناهان صغیره است. گفته شده: گناه کبیره هر گناهی است که ختم آن در قرآن به آتش دوزخ بشود، فواحش هر گناهی است که در آن حد شرعی مقرر باشد و گناه صغیره؛ گناهی است پایینتر از زنا، مانند بوسه و غمزه و نگاه. بخاری، مسلم و غیر ایشان از ابنعباس رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: چیزی را شبیهتر به «لمم» از این حدیث شریف رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیافتهام که فرمودند: «إن الله کتب علی ابن آدم حظه من الزنی، أدرک ذلک لا محالة، فزنی العین النظر، وزنی اللسان النطق، والنفس تتمنی وتشتهی والفرج یصدق ذلک أو یکذبه». «بیگمان خداوند متعال بر فرزند آدم بهره وی از زنا را نوشته است و او خواهناخواه این بهره را در مییابد پس زنای چشم نظر کردن است و زنای زبان سخن گفتن و نفس نیز آرزو و اشتها میکند آنگاه فرج یا این اشتها را تصدیق میکند یا تکذیب». یعنی: آلت تناسلی یا این اشتها را تأیید کرده و مرتکب زنا میگردد، یا به آن دست رد زده اشتهای خود را مهار میکند و مرتکب زنا نمیشود.
«بیگمان پروردگارت نسبت به آنها گسترده آمرزش است» یعنی: هرچند گناه صغیره از حکم مؤاخذه حق تعالی خارج است، لیکن خارج از آن نیست که گناه شمرده شود اما خداوند متعال آن را به رحمت گسترده و مغفرت فراگیر خود میآمرزد و محو میکند. بیضاوی میگوید: «شاید حق تعالی هشدار به بدکاران و مژده به نیکوکاران را از آن رو با این جمله دنبال کرد که مرتکب گناه کبیره از رحمت وی ناامید نشده و فرود آمدن عذاب را بر خود حتمی و اجتنابناپذیر نداند بلکه برود و با توبه و انابت، دروازههای رحمت را بکوبد». «او به احوال شما داناتر است از آن دم که شما را از زمین پدید آورد» یعنی: شما را در ضمن آفرینش پدرتان آدم از زمین آفرید زیرا حق تعالی آدم علیه السلام را از گل آفرید پس او به طبایع وسرشتهای شما آگاه و داناست «و آنگاه که شما جنینهایی در شکمهای مادرانتان بودید» یعنی: در این حال نیز حق تعالی میدانست که شما لابد به گناهان صغیره آلوده میشوید «پس خودتان را تزکیه نکنید» یعنی: از روی خودستایی و خود بزرگنمایی، خودتان را ستایش نکرده و از گناه پاک و بیآلایش معرفی نکنید و نگویید که از گناهان صغیره پاک و وارسته بوده و در هفت لفافه از عفاف و پاکدامنی و نجات قرار دارید. ولی اگر ثنا و وصف شما از خودتان بر سبیل اعتراف به نعمت باشد، این کاری نیکو است «خدا به حال کسی که» در دنیا ازگناهان «پرهیزگاری نموده داناتر است». نظیر این آیه است آیه ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنفُسَهُمۚ بَلِ ٱللَّهُ یُزَکِّی مَن یَشَآءُ وَلَا یُظۡلَمُونَ فَتِیلًا٤٩﴾ [النساء: 49]. «آیا ندیدی بهسوی کسانی که خود را تزکیه میکنند؟ بلکه خداوند هرکه را که خواهد تزکیه میکند و به اندازه نخ روی هسته خرمایی هم ستم نمیبینند».
مسلم در صحیح خود حدیث شریف ذیل را از محمد بن عمر و بن عطاء رضی الله عنه روایت کرده است که فرمود: «من دخترم را (بره: نیکوکار) نام گذاشتم اما زینب بنت ابی سلمه به من گفت: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از این اسم نهی نمودند و فرمودند: خود را تزکیه نکنید زیرا خدای عزوجل به اهل بر و نیکویی از شما داناتر است. اصحاب گفتند: پس چه اسمی بر آن دختر بگذاریم؟ فرمودند: زینب». همچنین در حدیث شریف به روایت عبدالرحمن بن ابی بکره رضی الله عنه آمده است که فرمود: مردی نزد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از مرد دیگری ستایش کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «ویلک قطعت عنق صاحبک ـ مرارا ـ إذا کان أحدکم مادحا صاحبه لا محالة، فلیقل: أحسب فلانا والله حسیبه ولا أزکی علی الله أحدا، أحسبه کذا وکذا، إن کان یعلم ذلک». «وای بر تو، گردن رفیقت را قطع نمودی ـ این جمله را چند بار تکرار نمودند پس چنانچه یکی از شما خواه ناخواه میخواهد رفیقش را مدح کند، باید بگوید: فلان را چنین میپندارم و خداوند عزوجل حسابگر اوست و من احدی را بر خداوند عزوجل تزکیه نمیکنم، من او را چنین و چنان میپندارم. در صورتی که به اوصافی که برای وی بر میشمرد، داناست». همچنین در حدیث شریف آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دستور دادند تا بر روی مداحان خاک پاشیده شود.
مفسران در بیان سبب نزول این آیه از ثابتبنحارث انصاری رضی الله عنه روایت کردهاند که فرمود: چون طفل صغیری از یهود میمرد، میگفتند: آن طفل صدیق است. پس این خبر به رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسید، ایشان فرمودند: «کذبت الیهود، ما من نسمة یخلقه الله فی بطن امه إلا ویعلم إنه شقی أو سعید». «دروغ گفتند یهود زیرا هیچ جنبندهای که خداوند عزوجل او را در شکم مادرش میآفریند، نیست مگر اینکه میداند که او شقی است یا سعید». پس خداوند متعال در این هنگام این آیه رانازل فرمود: ﴿هُوَ أَعۡلَمُ بِکُمۡ إِذۡ أَنشَأَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾ [النجم: 32].
﴿أَفَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی تَوَلَّىٰ٣٣﴾
«پس آیا آن کسی را که روی برتافت» از خیر و از پیروی حق «دیدهای؟». مفسران در بیان سبب نزول آیات (33 ـ 41) از واحدی و ابنجریر نقل کردهاند که این آیات درباره ولیدبنمغیره نازل شد زیرا او در آغاز پیرو دین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گردید ولی با طعن و سرزنش بعضی از مشرکان روبرو شد و وقتی به او گفتند: چرا دین بزرگان را ترک کرده و راه و رسم آنان را گم کردهای و پنداشتهای که آنان در دوزخاند؟ ولید گفت: من از عذاب خدا ترسیدم. سپس آن شخص برای ولید ضامن و عهدهدار این امر شد که اگر چیزی از مال خویش را به وی بدهد و به شرک برگردد، وی از جای او عذاب خدای سبحان را تحمل میکند و برمیدارد! پس در آغاز ولید بخشی از مالی را که برای آن شخص در برابر اعطای آن تعهد به گردن گرفته بود داد اما پس از آن بخل ورزید و تمام آن رابه وی نپرداخت. آنگاه خداوند متعال این آیات را نازل نمود. البته در سبب نزولاین آیات، روایات دیگری نیز نقل شده است.
﴿وَأَعۡطَىٰ قَلِیلٗا وَأَکۡدَىٰٓ٣٤﴾
«و اندکی بخشید» از مال «و باز ایستاد» از بخشیدن بقیه پس پرداخت آن را به اتمام نرسانید؟ گفته میشود: حفر فاکدی: حفر کرد اما به زمینی سخت وصخره مانند رسید که چاهکن را از ادامه کار و به اتمام رساندن حفر آن بازمیدارد. همچنین وقتی خیر شخص کم شود، گفته میشود: اکدی الرجل.
﴿أَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلۡغَیۡبِ فَهُوَ یَرَىٰٓ٣٥﴾
«آیا علم غیب نزد اوست و او میبیند؟» یعنی: آیا این شخص بیخیر، به عذابی که از وی غایب است علم دارد لذا به این امر یقین دارد که فرد دیگری از جایش عذاب را تحمل میکند؟ یا معنی این است: آیا این شخص که دست از انفاق مال کشید ـ یعنی ولیدبن مغیره ـ علم غیب دارد که مالش با انفاق تمام میشود؟ درحالی که قضیه چنان که او میپندارد، نیست.
﴿أَمۡ لَمۡ یُنَبَّأۡ بِمَا فِی صُحُفِ مُوسَىٰ٣٦﴾
«یا بدانچه در صحیفههای موسی است» یعنی: به اسفاری که به موسی علیه السلام داده شد و مشتمل بر تورات بود «آگاهش نکردهاند؟» دلیل اینکه حق تعالی صحیفههای موسی علیه السلام را مقدم ذکر کرد، این است که این صحیفهها از دیگر صحف مشهورتر، از نظر زمان نزدیکتر و از نظر تعداد بیشتر بود.
﴿وَإِبۡرَٰهِیمَ ٱلَّذِی وَفَّىٰٓ٣٧ أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰ٣٨﴾
«و ابراهیمی که وفا کرد» یعنی: آیا از مضمون صحفی که خداوند متعال به ابراهیم علیه السلام با وفا داد، آگاه نشده است، ابراهیمی که عهد به جای آورد و آنچهرا که بدان مأمور شده بود، به پایه اکمال و اتمام رسانید؟ بهقولی: معنای (وفی) این است: ابراهیم علیه السلام در وفا کردن به عهدی که با خدای عزوجل بسته بود، سعی بلیغ کرد. به ذکر صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام اکتفا شد زیرا مشرکان ادعا میکردند که بر آیین ابراهیم علیه السلام اند و اهل کتاب نیز به تورات تمسک میورزیدند.آری! قاعده مطرح شده در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام این بود: «که هیچ بردارندهای بار گناه دیگری را بر نمیدارد» یعنی: هیچکس به گناه غیر خود مؤاخذه نمیشود پس هرکس مرتکب جرمی مانند کفر یا هر گناه دیگری شد، بار گناهش فقط بر دوش خود اوست و هیچکس آن را از جایش بر نمیدارد. که این اصل، معروف به اصل «مسئولیت فردی» است.
﴿وَأَن لَّیۡسَ لِلۡإِنسَٰنِ إِلَّا مَا سَعَىٰ٣٩﴾
«و» آیا از «این» امر آگاه نشده است «که به انسان جز آنچه عمل کرده نرسد» یعنی: به انسان جز پاداش و جزای سعی و عمل خود وی چیز دیگری نمیرسد و او در برابر عملی که انجامش نداده است، مستحق اجر و مزدی نیست. البته این قاعده که هیچکس جز در برابر عمل خودش پاداش داده نمیشود، در مقابل قاعده سابق است که هیچکس گناه دیگری را بر نمیدارد. پس همچنانکه احدی مسئولیت یا گناه غیر خویش را بر دوش نمیکشد، همینگونه، جز در برابر کارکرد خودش پاداشی نیز به وی تعلق نمیگیرد.
امام شافعی رحمه الله از همین آیه کریمه چنین استنباط کرده است که ثواب قرائت قرآن به مردگان نمیرسد؛ زیرا این قرائت از عمل و کسب خودشان نیست. اما معتمد در مذاهب چهارگانه این است که ثواب قرائت به اموات میرسد زیرا این بخشش و دعایی است به وسیله قرآن که در هنگام تلاوتش، رحمتها نازل میشود. در سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم نیز رسیدن ثواب دعا و صدقه (ایصال ثواب) برای میت به ثبوت رسیده است و این امری اجماعی است. مسلم، بخاری و اصحاب کتب حدیث ـ جز ابنماجه ـ از ابیهریره رضی الله عنه در حدیث شریف ذیل روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «إذا مات الإنسان انقطع عمله إلا من ثلاث: صدقةجاریة، أو علم ینتفع به، أو ولد صالح یدعو له». «چون انسان بمیرد؛ عمل وی قطعمیشود جز از سه چیز: صدقه جاری، یا علمی که از آن سود برده میشود، یا فرزند شایستهای که برای او دعا میکند». قرطبی میگوید: «بسیاری از احادیث بر این قول دلالت دارند که ثواب عمل صالح دیگران به مؤمن میرسد».
﴿وَأَنَّ سَعۡیَهُۥ سَوۡفَ یُرَىٰ٤٠﴾
«و این» امر نیز در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است «که کوشش او زودا که دیده شود» یعنی: عمل هر شخص، ثبت شده و محفوظ است و به زودی این سعی و عملش در روز قیامت بر او آشکار ساخته شده و عرضه میشود پس اهل قیامت حاصل سعی و عملش را میبینند تا نیکوکار مورد اکرام و بدکار مورد سرزنش و توبیخ قرار گیرد.
﴿ثُمَّ یُجۡزَىٰهُ ٱلۡجَزَآءَ ٱلۡأَوۡفَىٰ٤١﴾
«سپس به حسب آن سعی، به پاداشی هر چه تمامتر» یعنی: به پاداشی کامل و ناکاسته به تمامترین شکل و صورت «پاداش داده خواهد شد» بنابراین، انسان در برابر گناه جزایی همانند آن دریافت میکند اما در برابر ثواب، از ده برابر تا هفتصد برابر و بیشتر از آن ـ تا آنجا که خداوند عزوجل بر آن بیفزاید ـ پاداش داده میشود.
﴿وَأَنَّ إِلَىٰ رَبِّکَ ٱلۡمُنتَهَىٰ٤٢﴾
«و این» امر نیز در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است «که بازگشت بهسوی پروردگار توست» یعنی: سرانجام و سرنوشت همه کس به سوی حق تعالی است نه به سوی غیر وی لذا آنان را در برابر اعمالشان جزا میدهد. روایت شدهاست که معاذبن جبل رضی الله عنه در میان قبیله «بنیاود» ایستاد و گفت: «ای بنیاود! من فرستاده فرستاده خداوند عزوجل به سوی شما هستم، آیا میدانید که بازگشت همه بهسوی خداست، به سوی بهشت یا به سوی دوزخ؟!».
﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَکَ وَأَبۡکَىٰ٤٣﴾
«و این» امر نیز در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است «که هم اوستکه خندانید و گریانید» یعنی: حق تعالی اهل بهشت را در بهشت خندانید و اهل دوزخ را در دوزخ گریانید، یا هرکه را که خواست در دنیا خندانید؛ پس او را شادمان و مسرور ساخت و هرکه را که خواست گریانید؛ پس او را اندوهگین و مغموم ساخت لذا اوست که آفریننده اسباب خنده و گریه میباشد.
واحدی در بیان سبب نزول این آیه از عائشه رضی الله عنها روایت کرده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از نزد گروهی گذشتند که میخندیدند پس خطاب به آنان فرمودند: اگر شما آنچه را که من میدانم، میدانستید؛ یقینا بسیار میگریستید وکمتر میخندیدید!». به دنبال آن جبرئیل علیه السلام بر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد و این آیه را بر ایشان نازل کرد آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به سوی آنان بازگشتند و فرمودند: چهل قدم به جلو بر نداشتم که جبرئیل بر من فرود آمد و گفت: نزد این گروه برو وبه ایشان بگو که خدای عزوجل میفرماید: ﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَضۡحَکَ وَأَبۡکَىٰ٤٣﴾ [النجم: 43].
﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَمَاتَ وَأَحۡیَا٤٤﴾
«و» نیز در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است که «هم اوست که میرانید و زنده گردانید» یعنی: حق تعالی است که اسباب مرگ و زندگی را به وجود آورد و جز او کسی بر این کار قادر نیست.
﴿وَأَنَّهُۥ خَلَقَ ٱلزَّوۡجَیۡنِ ٱلذَّکَرَ وَٱلۡأُنثَىٰ٤٥﴾
«و» نیز در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است که «هم اوست که زوج نرینه و مادینه را آفرید» از هر انسان، یا از هر حیوانی.
﴿مِن نُّطۡفَةٍ إِذَا تُمۡنَىٰ٤٦﴾
آری! او زوج نرینه و مادینه را آفرید «از نطفهای چون فروریخته شود» در رحم و به یکباره در آن برجهانده شود. آفرینش نرینه و مادینه از نطفه، از جمله متضاداتی است که در آن وجود دارد زیرا بعضی از آن نرینه خلق میشود و بعضی مادینه. نطفه: آب اندک است.
﴿وَأَنَّ عَلَیۡهِ ٱلنَّشۡأَةَ ٱلۡأُخۡرَىٰ٤٧﴾
«و نیز» در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است که «پدید آوردن عالم دیگر» یعنی: بازگردانیدن ارواح در اجسام به هنگام رستاخیز «بر عهده اوست».
﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ أَغۡنَىٰ وَأَقۡنَىٰ٤٨﴾
«و» نیز در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است که «هم اوست که توانگر ساخت و سرمایه بخشید» یعنی: حق تعالی برای بعضی به قدری ثروت بخشید که آنها را از مردم بینیاز گردانید و برای دیگران سرمایهای فوق ثروت آنان داد. یا معنی این است: اوست که بعضی را سرمایهدار و بعضی را فقیر گردانید، بر حسب مشیت و بر اساس مصلحت و حکمت خویش.
بدینگونه، خداوند متعال از آیه (38) تا این آیه، ده اصل و اساس مهمی را که در صحیفههای ابراهیم و موسی علیهماالسلام آمده است بیان نمود و اینک این ده اصل و دلیل را با ذکر پنج مثال یا نمونه دیگر از ادله قدرت خویش مؤکد میگرداند که عبارتاند از:
﴿وَأَنَّهُۥ هُوَ رَبُّ ٱلشِّعۡرَىٰ٤٩﴾
«و هم اوست پروردگار ستاره شعری» «شعری» ستارهای است نورانی در پشت ستاره «جوزاء» که قبیله «خزاعه» آن را میپرستیدند. امام رازی گفته است که: «در میان ستارگان دو ستاره شعری وجود دارد؛ یکی شامی و دیگری یمنی و مراد آیه کریمه شعرای یمنی است چرا که همو مورد پرستش قرار میگرفت». برخی از مفسران گفته اند: خدای سبحان برای رد بر کسانی که این ستاره را پرستش میکردند، مخصوصا فرمود که پروردگار شعری است در حالیکه او پروردگار همه چیزهاست. نقل است: اولین کسی که پرستش «شعری» را مرسوم کرد، ابوکبشه از اشراف عرب بود و قریش به منظور تشبیه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به وی، به ایشان «فرزند ابو کیشه» میگفتند زیرا آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مانند ابوکبشه با دین آنان مخالفت کرده بودند. ابو کبشه از اجداد مادری رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود.
﴿وَأَنَّهُۥٓ أَهۡلَکَ عَادًا ٱلۡأُولَىٰ٥٠﴾
«و هم اوست که عاد نخستین را نابود ساخت» عاد نخستین، اولین امتی است که بعد از امت نوح علیه السلام نابود ساخته شده است. گفته شده که عاد نخستین؛ قوم هود علیه السلام و عاد دوم؛ عاد «ارم» است. به قولی دیگر: عاد دوم قوم ثمودند که صالح علیه السلام پیامبرشان بود.
﴿وَثَمُودَاْ فَمَآ أَبۡقَىٰ٥١﴾
«و ثمود را نیز نابود ساخت» چنانکه عاد را نابود کرد «و هیچکس را باقی نگذاشت» یعنی: هیچ یک از دو گروه یادشده را باقی نگذاشت.
﴿وَقَوۡمَ نُوحٖ مِّن قَبۡلُۖ إِنَّهُمۡ کَانُواْ هُمۡ أَظۡلَمَ وَأَطۡغَىٰ٥٢﴾
«و پیش از آنها» یعنی: پیش از هلاک ساختن عاد و ثمود، خداوند عزوجل «قوم نوح را هلاک کرد زیرا آنان ستمگرتر و سرکشتر بودند» از عاد و ثمود، چه آنان باوجود آن مدت طولانی (950) سالهای که نوح علیه السلام آنان را به سوی حق دعوت میکرد، با نافرمانیهای خود در برابر خدای عزوجل گردنکشی کردند، به علاوه آنها آغازگر ستم بودند و آغازگر، ستمگرتر است. چنانکه در حدیث شریف آمده است: «ومن سن سنة سیئة فعلیه وزرها ووزر من عمل بها». «هر کس سنت بدی را بنیان گذارد؛ بر اوست گناه آن و گناه کسانی که بدان سنت بد عمل کردهاند».
﴿وَٱلۡمُؤۡتَفِکَةَ أَهۡوَىٰ٥٣﴾
«و مؤتکفه را واژگون کرد» مؤتکفه: شهرهای قوم لوط ـ یعنی سدوم و عاموره ـ است. این شهرها از آن رو مؤتکفه نامیده شد که هم اهالی خود را واژگون کرد و هم خود نگونسار شد ـ یعنی بلندای آن همسطح زیرین آن گردید ـ وجبرئیل علیه السلام بعد از آن که آنها را به هوا برداشت، نگونسار واژگونشان کرد.
﴿فَغَشَّىٰهَا مَا غَشَّىٰ٥٤﴾
«پوشاند بر آن» یعنی: بر شهرهای قوم لوط «آنچه را پوشاند» از سنگهایی که بر آن فروافتاد و نیز بر آنان انواع عذاب را پوشاند. ابهام در «ما» برای افاده تهویل و تعمیم عذاب برآنان است.
﴿فَبِأَیِّ ءَالَآءِ رَبِّکَ تَتَمَارَىٰ٥٥﴾
«پس به کدام یک از نعمتهای پروردگارت تردید روا میداری» ای انسان تکذیبکننده شکاک شبهه افگن ناسپاس؟ مراد از نعمتها، نعمتهایی است که خداوند متعال قبلا آنها را بر شمرد؛ از آفرینششان، توانگر ساختنشان، آفرینش آسمان و زمین و نعمتهایی که در آنها برای انسان پدید آورده است.
﴿هَٰذَا نَذِیرٞ مِّنَ ٱلنُّذُرِ ٱلۡأُولَىٰٓ٥٦﴾
«این هشداردهندهای از هشداردهندگان نخستین است» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرستادهای همچون فرستادگان پیشین قبل از خود به سوی شماست زیرا او نیز شمارا بیم و هشدار میدهد همانگونه که ایشان اقوام خود را هشدار دادند. چنانکه در سوره «احقاف/9» خواندیم که خداوند متعال فرمود: ﴿قُلۡ مَا کُنتُ بِدۡعٗا مِّنَ ٱلرُّسُلِ﴾ [الأحقاف: 9]. «بگو: من پدیدهای نوظهور در میان پیامبران نبودهام».
﴿أَزِفَتِ ٱلۡأٓزِفَةُ٥٧﴾
«نزدیک شونده نزدیک گشت» یعنی: قیامت نزدیک شد چرا که زمان برپایی آن نزدیک است؛ چنانکه در حدیث شریف آمده است: «مثلی ومثل الساعة کهاتین». «مثل من و مثل قیامت همانند این دو انگشت من است». و دو انگشت میانه وسبابه خود را از هم باز کردند.
﴿لَیۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ کَاشِفَةٌ٥٨﴾
«جز خدا کسی کاشف آن نیست» یعنی: هیچکس جز خداوند عزوجل قادر به برطرف ساختن قیامت نیست؛ آنگاه که خلق را با سختیها و هول و هراسهای آن درپوشاند.
﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ٥٩﴾
«آیا از این سخن تعجب میکنید؟» یعنی: چگونه تکذیبکنان از استماع قرآن، یا از وقوع قیامت تعجب میکنید؟.
﴿وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ٦٠﴾
«و میخندید» یعنی: از روی استهزا و تمسخر بر قرآن یا بر قیامت میخندید، با آنکه قیامت نه محل تکذیب است و نه موضع استهزا «و نمیگریید؟» از بیم وانزجار وعید و عذابهای سختی که در آن است؟! روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از نزول این آیه هیچگاه خندان دیده نشدند و خنده ایشان فقط تبسم بود. همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که چون آیه: ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ٥٩﴾ [النجم: 59] نازل شد، اهل «صفه» گفتند: «إنا لله وإنا إلیه راجعون» سپس گریستند تا بدانجا که اشکهایشان بر رخسارهایشان جاری شد. پس چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم صدای گریه آنان را شنیدند، خود نیز با ایشان گریستند و ما نیز برای گریه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گریستیم؛ آنگاه فرمودند: «لا یلج النار من بکی من خشیة الله، ولایدخل الجنة مصر علی معصیة الله، ولو لم تذنبوا لذهب الله بکم ولجاء بقوم یذنبون فیغفر لهم ویرحمهم إنه هو الغفور الرحیم». «هر کس از ترس خدا گریست، به آتش وارد نمیشود و هرکس بر معصیت خدا پای فشرد، به بهشت وارد نمیشود و اگر شما گناه نکنید، همانا خداوند شما را بر میدارد و قومی را به میان میآورد که گناه کنند تا برآنان بیامرزد و رحم کند زیرا اوست که آمرزگار مهربان میباشد». ابو حازم میگوید: «روزی جبرئیل علیه السلام درحالی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرود آمد که مردی نزد ایشان میگریست پس جبرئیل علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرسید که این شخص کیست؟ فرمودند: این فلان است. جبرئیل علیه السلام گفت: ما همه اعمال بنیآدم را وزن میکنیم، جز گریه را زیرا خداوند متعال با یک قطره اشک، دریاهایی از جهنم را خاموش میگرداند».
﴿وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١﴾
«و شما بازیکننده هستید» یعنی: شما به انواع سرگرمیها سرگرم و سرخوش هستید، یا شما متکبرانه سر برافراشتهاید و میخرامید.
﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢﴾
«پس الله را سجده کنید و بپرستید» از آن رو که او سزاوار سجده و پرستش از سوی شماست. روایت شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در هنگام تلاوت این آیه کریمه سجده کردند و مسلمانان و کفار که در امر وحی و قرآن شک داشته و با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ستیز بودند، نیز با ایشان سجده کردند. آری! آیات عظیم این سوره، چون پتکی سنگین بر دلهایشان فرود آمد به گونهای که نتوانستند در برابر تأثیر قرآن مقاومت کنند پس بیاختیار به سجده رفتند. از همین رو شافعی و ابو حنیفه رحمه الله بر آنند که این آیه محل سجده تلاوت است.