مدنی است؛ ترتیب آن 60؛ شمار آیات آن 13
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمۡ أَوۡلِیَآءَ تُلۡقُونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ کَفَرُواْ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ یُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِیَّاکُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّکُمۡ إِن کُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِی سَبِیلِی وَٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِیۚ تُسِرُّونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعۡلَمُ بِمَآ أَخۡفَیۡتُمۡ وَمَآ أَعۡلَنتُمۡۚ وَمَن یَفۡعَلۡهُ مِنکُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ١﴾.
ای مؤمنان! دشمنان من و دشمنان خود اعم از کافران و منافقان را به دوستی نگیرید، طوری که اخلاصمندانه با آنان مودّت و محبّت ورزید و آنان را به رازها مسلمانان آگاه سازید. مسلّماً شما میدانید که آنان به رسالت الهی کافر شدند و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و شما را به سبب ایمانتان از مّکه بیرون ساختند. ای مؤمنان! اگر شما در راه خداوند عزوجل و به منظور رضای اوتعالی هجرت کردید با دشمنان دوستی برقرار نسازید و با کسانی که با پروردگار سبحان محاربه میکنند محبّت و مودّت خالصانه نداشته باشید. هر که مؤمنان را کنار میگذارد و با کافران موالات برقرار میسازد به یقین که از راه هدایت گمراه شده و در بیراهه فرو رفته است.
﴿إِن یَثۡقَفُوکُمۡ یَکُونُواْ لَکُمۡ أَعۡدَآءٗ وَیَبۡسُطُوٓاْ إِلَیۡکُمۡ أَیۡدِیَهُمۡ وَأَلۡسِنَتَهُم بِٱلسُّوٓءِ وَوَدُّواْ لَوۡ تَکۡفُرُونَ ٢﴾
اگر این دشمنان شما را دریابند و دسترسی پیدا کنند، با شما میجنگند و به قتلتان اقدام میکنند به زبانهای خود شما را دشنام میدهند و آرزو میبرند که از اسلام بر گردید و مانند آنان گمراه شده به رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کافر شوید.
﴿لَن تَنفَعَکُمۡ أَرۡحَامُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُمۡۚ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَفۡصِلُ بَیۡنَکُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ٣﴾.
اگر به خاطر خویشاوندان و فرزندانتان با کافران دوستی و موالات برقرار سازید، در روز قیامت روابط و نسبها برای شما فایدهای ندارد؛ زیرا در آن روز خداوند عزوجل اهل ایمان و بندگان بُتان را از هم جدا میسازد؛ بدینگونه که مؤمنان در بهشت و کافران در آتش دوزخ قرار دارند. الله عزوجل به کردار و گفتارتان اگرچه پنهان باشد آگاه است و به احوال شما باخبر میباشد.
﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ ٤﴾.
به راستی که روش ابرهیم علیه السلام و پیروانش برای شما بهترین نمونهای است تا بدان اقتدا کنید، ایشان که از قوم کافر خود و از عبادت آنان برای غیر خداوند واحد قهّار برائت جستند، به نهایت درجه بر آنان انکار کردند، دشمنی و کینۀ دل خویش را در گفتار و کردار برای آنان آشکار ساختند و به این عداوت تا وقتی که به عبادت پروردگار یگانه برگردند ادامه دادند. اما به ابراهیم علیه السلام در طلب آمرزش برای پدرش اقتدا نکنید؛ زیرا این عملش قبل از اینکه به دشمنی پدرش با پروردگار آگاه شود صورت گرفته بود و چون این عداوت برایش آشکار شد از او برائت جست. بر شما لازم است خداوند متعال را بخوانید و بر او توکّل نمایید، صادقانه توبه نمایید و به او رجوع کنید؛ زیرا در نهایت همه امور در روز قیامت به او باز میگردد.
﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ٥﴾.
پروردگارا! ما را با ارتداد از اسلام فتنهای برای کافران مگردان که به دین حق اعتماد نکنند، یا اینکه آنان را نصرت مده و بر ما مسلّط مساز که بگویند: اگر اینان به حق میبودند مغلوب ما نمیشدند. خطاهای ما را بپوشان و لغزشهای ما را نابود نما؛ زیرا تو خداوند عزیزی هستی که لشکرت مغلوب نمیشود و حزب تو شکست نمیخورد. در حکمها و مقدّرات خویش باحکمتی، همه مخلوقات را نیکو آفریدی و هر چیزی را صورت درست بخشیدی.
﴿لَقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِیهِمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَۚ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ ٦﴾.
ای مؤمنان! به راستی ابراهیم علیه السلام و همراهانش نیکوترین نمونهای برای شما هستند که در برائت از اهل ضلالت به ایشان اقتدا نمایید و این کار را کسی انجام میدهد که خیر دنیا و آخرتش را اراده داشته باشد، امّا کسی که خود از راه مستقیم رو گرداند و دیگران را باز دارد خداوند عزوجل از او بینیاز است و به کسی از بندگانش نیازمند نیست. او در ذات و صفاتش ستوده و در حالت سختی و آسانی قابل ستایش است و هر که به او روی آورد و ثنایش گوید برایش پاداش میدهد.
﴿۞عَسَى ٱللَّهُ أَن یَجۡعَلَ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَ ٱلَّذِینَ عَادَیۡتُم مِّنۡهُم مَّوَدَّةٗۚ وَٱللَّهُ قَدِیرٞۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٧﴾.
ای مؤمنان! شاید خداوند متعال میان شما و کافران بعد از کینه، محبّت و بعد از جنگ، صلح برقرار سازد؛ به اینگونه که مسلمان شوند. پروردگار سبحان تواناست که دلهای آنان را به قبول اسلام باز گشاید. او به گناهانی که پیشتر انجام دادهاند آمرزنده است و برای کسانی که به سویش توبه کنند و بعد از عبادت بتها به دینش داخل شوند مهربان است.
﴿لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٨﴾.
خداوند منّان شما را از اکرام کسانی که با شما به خاطر اسلام جنگ نکردهاند و شما را از وطنهایتان بیرون نکردهاند منع نکرده است، بلکه میتواند با آنان با عدل و احسان معامله کنید؛ زیرا حقتعالی عدالت پیشهگان در معامله و حکم را دوست میدارد.
در این آیه فرق معامله با کافرانی که با مسلمانان میجنگند و آنانی که روش مسالمت دارند آشکار میشود.
﴿إِنَّمَا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ قَٰتَلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَأَخۡرَجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ وَظَٰهَرُواْ عَلَىٰٓ إِخۡرَاجِکُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ وَمَن یَتَوَلَّهُمۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٩﴾.
امّا خداوند عزوجل شما را از دوستی و اکرام کسانی منع کرده که به خاطر ایمانتان با شما میجنگند، شما را از وطنهایتان بیرون راندند و بتپرستان را بر شما کمک کردند. با چنین کافرانی مصالحه نکنید و با آنان ملایمت و نرمش نشان ندهید. کسانی که با اینان دوستی و موالات نمایند ستمگر اند؛ زیرا دوستی و محبت را در غیر جایگاهش به کار برده و در عهد و پیمانها از حدود تجاوز کردهاند.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَکُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِیمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡکُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ یَحِلُّونَ لَهُنَّۖ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُواْۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّۚ وَلَا تُمۡسِکُواْ بِعِصَمِ ٱلۡکَوَافِرِ وَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقۡتُمۡ وَلۡیَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقُواْۚ ذَٰلِکُمۡ حُکۡمُ ٱللَّهِ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡۖ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ١٠﴾.
ای مؤمنان! آنگاه که زنهای با ایمانی از دیار کفر به دیار اسلام هجرت کردند و به سوی شما آمدند، ایمانشان را امتحان کنید تا صداقت ایشان را بدانید، چون خداوند عزوجل به نیتها و حقیقت امر داناتر است. امّا آنگاه که ایمانشان بعد از آزمایش مورد تأکید قرار گرفت، آنان را به سوی شوهران کافرشان باز نگردانید؛ زیرا به خاطر اختلاف دین بر شوهران خود حرام اند و برای شوهرانشان به اندازۀ مهری که برای زنان پرداختند تسلیم نمایید. اگر بعد از پرداخت مهر برای شوهرانشان با آن زنان ازدواج کنید، بر شما گناهی نیست. به نکاح زنان کافر خویش دوام ندهید و چون به دیار کفر رفتند مهرهایی را که برای آنان دادهاید از کافران باز ستانید. کافران نیز حق دارند مهرهای زنان خود را که مسلمان شدهاند باز ستانند. این حکم و شریعت الهی است از آن متابعت کنید و بدان عمل نمایید. حقتعالی به امور پوشیده دانا، بر هر امر کوچک و بزرگی آگاه و در اقوال، افعال و احکامش باحکمت است.
این آیه به لزوم عدل و انصاف حتی با دشمنان کافر دلالت میکند.
﴿وَإِن فَاتَکُمۡ شَیۡءٞ مِّنۡ أَزۡوَٰجِکُمۡ إِلَى ٱلۡکُفَّارِ فَعَاقَبۡتُمۡ فََٔاتُواْ ٱلَّذِینَ ذَهَبَتۡ أَزۡوَٰجُهُم مِّثۡلَ مَآ أَنفَقُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِیٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ ١١﴾.
اگر زنان کافرتان به سوی دیار کفر رفتند و کافران مهرهایشان را برایتان تسلیم نکردند و بعد از آن بر کافران پیروزی یافتید از غنایم به اندازۀ مهرشان بگیرید. از خداوند عزوجل بترسید و اوتعالی را مراقب خویش بدانید؛ یعنی بیش از آنچه پرداختید نگیرید و ادعای باطل نکنید؛ زیرا به اوتعالی ایمان آوردید و کتاب پیامبرش را تصدیق نمودید.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ یُبَایِعۡنَکَ عَلَىٰٓ أَن لَّا یُشۡرِکۡنَ بِٱللَّهِ شَیۡٔٗا وَلَا یَسۡرِقۡنَ وَلَا یَزۡنِینَ وَلَا یَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا یَأۡتِینَ بِبُهۡتَٰنٖ یَفۡتَرِینَهُۥ بَیۡنَ أَیۡدِیهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا یَعۡصِینَکَ فِی مَعۡرُوفٖ فَبَایِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٢﴾.
ای پیامبر! آنگاه که گروهی از زنان به نزدت آمدند تا با تو در قبول اسلام بیعت نمایند و بر ترک شرک، پرهیز از دزدی، زناکاری و کشتنفرزندان پیمان بندند، فرزندانی از زنا را به شوهران ملحق نسازند و در امور خیری که بدان دعوت میکنی با تو مخالفت نکنند با آنان پیمان ببند و از خداوند متعال بخواه که گناهان پیشینشان را بیامرزد؛ زیرا اوتعالی آمرزندۀ گناهان و پوشندۀ عیبهاست، به کسی که توبه کند مهربان است و کسی را که به سویش باز گردد دوست میدارد.
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ قَدۡ یَئِسُواْ مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ کَمَا یَئِسَ ٱلۡکُفَّارُ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡقُبُورِ ١٣﴾.
ای مؤمنان! کسانی را که خداوند عزوجل بر آنان خشم نموده به عنوان دوستان، یاوران و همرازان خود نگیرید؛ آنانی را که از رحمت پروردگار ناامید اند؛ چنانکه کافران اهل قبرستانها در آخرت از رحمت خدا ناامید هستید، یا همچنان که کافران از زندهشدن اهل قبرها ناامید اند.
بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمۡ أَوۡلِیَآءَ تُلۡقُونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ کَفَرُواْ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ یُخۡرِجُونَ ٱلرَّسُولَ وَإِیَّاکُمۡ أَن تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ رَبِّکُمۡ إِن کُنتُمۡ خَرَجۡتُمۡ جِهَٰدٗا فِی سَبِیلِی وَٱبۡتِغَآءَ مَرۡضَاتِیۚ تُسِرُّونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَأَنَا۠ أَعۡلَمُ بِمَآ أَخۡفَیۡتُمۡ وَمَآ أَعۡلَنتُمۡۚ وَمَن یَفۡعَلۡهُ مِنکُمۡ فَقَدۡ ضَلَّ سَوَآءَ ٱلسَّبِیلِ ١ إِن یَثۡقَفُوکُمۡ یَکُونُواْ لَکُمۡ أَعۡدَآءٗ وَیَبۡسُطُوٓاْ إِلَیۡکُمۡ أَیۡدِیَهُمۡ وَأَلۡسِنَتَهُم بِٱلسُّوٓءِ وَوَدُّواْ لَوۡ تَکۡفُرُونَ ٢ لَن تَنفَعَکُمۡ أَرۡحَامُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُمۡۚ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ یَفۡصِلُ بَیۡنَکُمۡۚ وَٱللَّهُ بِمَا تَعۡمَلُونَ بَصِیرٞ ٣ قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ ٤ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ ٥
به نام الله بخشندۀ مهربان
ای کسانیکه ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید که با آنها طرع دوستی میافکنید، در حالیکه آنها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شدهاند، و رسول الله و شما را به خاطر ایمانآوردن به الله که پروردگارتان است (از شهر و دیارتان) بیرون میکنند، اگر شما برای جهاد در راه من (بیرون آمدهاید) و برای خشنودی من هجرت کردهاید (هرگز پیوند دوستی با آنها برقرار نکنید) شما پنهانی با آنها پیوند دوستی برقرار میکنید در حالیکه من به آنچه که پنهان میدارید و آنچه که آشکار میسازید داناترم. و هرکس از شما چنین (کاری) کند یقیناً راه راست را گم کرده است. ﴿۱﴾اگر آنها بر شما دست یابند، دشمنانتان خواهند بود، و به آزارتان دست و زبان میگشایند و دوست دارند که شما (نیز) کافر گردید. ﴿۲﴾هرگز خویشاوندانتان و فرزندانتان روز قیامت به حالتان سودی نخواهند داشت. الله در میان شما جدایی میاندازد، و الله به آنچه انجام میدهید بیناست. ﴿۳﴾یقیناً برای شما سر مشق خوبی در (زندگی) ابراهیم و کسانیکه با او بودند وجود دارد، آنگاه که به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه غیر از الله میپرستید بیزاریم، به شما کافر (و منکر) شدهایم، و میان ما و شما برای همیشه عداوت و دشمنی آشکار شده است، تا اینکه به الله یگانه ایمان آورید – مگر آن سخن ابراهیم که به پدرش (آزر) گفت: «البته من برایت آمرزش طلب میکنم، و در برابر الله برای تو اختیار چیزی را ندارم» - پروردگارا! بر تو توکل کردیم، و به سوی تو روی آوردیم، و بازگشت (همه) به سوی توست. ﴿۴﴾پروردگارا! ما را دستخوش (فتنه) کافران قرار مده، و ما را بیامرز ای پروردگار ما! بیگمان تو پیروزمند حکیمی». ﴿۵﴾
﴿لَقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِیهِمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَۚ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ ٦ ۞عَسَى ٱللَّهُ أَن یَجۡعَلَ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَ ٱلَّذِینَ عَادَیۡتُم مِّنۡهُم مَّوَدَّةٗۚ وَٱللَّهُ قَدِیرٞۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ٧ لَّا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ لَمۡ یُقَٰتِلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَلَمۡ یُخۡرِجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ أَن تَبَرُّوهُمۡ وَتُقۡسِطُوٓاْ إِلَیۡهِمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ یُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِینَ ٨ إِنَّمَا یَنۡهَىٰکُمُ ٱللَّهُ عَنِ ٱلَّذِینَ قَٰتَلُوکُمۡ فِی ٱلدِّینِ وَأَخۡرَجُوکُم مِّن دِیَٰرِکُمۡ وَظَٰهَرُواْ عَلَىٰٓ إِخۡرَاجِکُمۡ أَن تَوَلَّوۡهُمۡۚ وَمَن یَتَوَلَّهُمۡ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ ٩ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا جَآءَکُمُ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ مُهَٰجِرَٰتٖ فَٱمۡتَحِنُوهُنَّۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِإِیمَٰنِهِنَّۖ فَإِنۡ عَلِمۡتُمُوهُنَّ مُؤۡمِنَٰتٖ فَلَا تَرۡجِعُوهُنَّ إِلَى ٱلۡکُفَّارِۖ لَا هُنَّ حِلّٞ لَّهُمۡ وَلَا هُمۡ یَحِلُّونَ لَهُنَّۖ وَءَاتُوهُم مَّآ أَنفَقُواْۚ وَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَآ ءَاتَیۡتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّۚ وَلَا تُمۡسِکُواْ بِعِصَمِ ٱلۡکَوَافِرِ وَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقۡتُمۡ وَلۡیَسَۡٔلُواْ مَآ أَنفَقُواْۚ ذَٰلِکُمۡ حُکۡمُ ٱللَّهِ یَحۡکُمُ بَیۡنَکُمۡۖ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ ١٠ وَإِن فَاتَکُمۡ شَیۡءٞ مِّنۡ أَزۡوَٰجِکُمۡ إِلَى ٱلۡکُفَّارِ فَعَاقَبۡتُمۡ فََٔاتُواْ ٱلَّذِینَ ذَهَبَتۡ أَزۡوَٰجُهُم مِّثۡلَ مَآ أَنفَقُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِیٓ أَنتُم بِهِۦ مُؤۡمِنُونَ ١١﴾
مسلماً برای شما در (زندگی) آنها (ابراهیم و یارانش) سرمشق خوبی است، برای کسانیکه امید به الله و روز قیامت دارند، و هرکس روی گردان شود، پس همانا الله بینیاز ستوده است. ﴿۶﴾امید است که الله میان شما و کسانی (از مشرکین) که با آنها دشمنی داشتهاید (پیوند) دوستی (و محبت) برقرار کند، و الله تواناست، و الله آمرزندۀ مهربان است. ﴿۷﴾الله شما را از نیکیکردن و رعایت عدالت نسبت به کسانیکه در (امر) دین با شما نجنگیدهاند و شما را از دیارتان بیرون نکردهاند، نهی نمیکند، بیگمان الله عدالت پیشگان را دوست دارد. ﴿۸﴾تنها شما را از دوستی با کسانی نهی میکند که در (امر) دین با شما جنگیدهاند و شما را از دیارتان بیرون کردهاند، و بر بیرونراندن شما (دیگران را) کمک (و پشتیبانی) کردهاند، و هرکس با آنها (رابط) دوستی بگیرد، پس آنان ستمکارانند. ﴿۹﴾ای کسانیکه ایمان آوردهاید! هنگامیکه زنان مؤمن هجرت کرده به نزد شما آیند، پس آنها را آزمایش کنید، الله به ایمانشان داناتر است، پس اگر آنها را (زنانی) مؤمن یافتید، آنها را به سوی کفار باز نگردانید، نه آنها برای آنان (کافران) حلالند و نه آنها (کافران) برای اینها حلالند و آنچه را (شوهران کافر) خرج کردهاند به آنها بدهید، و گناهی بر شما نیست که با آنها ازدواج کنید هرگاه مهریهشان را به آنان بدهید، و (در صورت ارتداد از اسلام) به عقد زنان کافر تمسک مجویید (و آنها را رها کنید). و آنچه را خرج کردهاید مطالبه کنید، و (کافران نیز) آنچه را خرج کردهاند مطالبه کنند. این حکم الله است که در میان شما حکم میکند و الله دانای حکیم است. ﴿۱۰﴾و اگر یکی از همسران شما به سوی کافران رفت آنگاه شما (در جنگ بر آنان پیروز شدید و) به انتقام از کافران برخاستید، پس به کسانیکه همسرانشان رفتهاند، همانند آنچه خرج کردهاند بدهید، و از الهی که شما به او ایمان دارید بترسید. ﴿۱۱﴾
﴿ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّبِیُّ إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ یُبَایِعۡنَکَ عَلَىٰٓ أَن لَّا یُشۡرِکۡنَ بِٱللَّهِ شَیۡٔٗا وَلَا یَسۡرِقۡنَ وَلَا یَزۡنِینَ وَلَا یَقۡتُلۡنَ أَوۡلَٰدَهُنَّ وَلَا یَأۡتِینَ بِبُهۡتَٰنٖ یَفۡتَرِینَهُۥ بَیۡنَ أَیۡدِیهِنَّ وَأَرۡجُلِهِنَّ وَلَا یَعۡصِینَکَ فِی مَعۡرُوفٖ فَبَایِعۡهُنَّ وَٱسۡتَغۡفِرۡ لَهُنَّ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ ١٢ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَوَلَّوۡاْ قَوۡمًا غَضِبَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِمۡ قَدۡ یَئِسُواْ مِنَ ٱلۡأٓخِرَةِ کَمَا یَئِسَ ٱلۡکُفَّارُ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلۡقُبُورِ ١٣ ﴾
ای پیامبر! هنگامیکه زنان مؤمن نزد تو آمدند تا با تو بیعت کنند بر آن که چیزی را با الله شریک نسازند، و دزدی نکنند، و مرتکب زنا نشوند، و فرزندان خود را نکشند، و بهتان و افترایی را پیش دست و پای خود نیاورند (که فرزندی را به دروغ به شوهرانشان نسبت دهند)، و در کارهای نیک نافرمانی تو نکنند، پس با آنها بیعت کن و از الله برای آنها آمرزش بخواه، بیگمان الله آمرزندۀ مهربان است. ﴿۱۲﴾ای کسانیکه ایمان آوردهاید! با قومی که الله برآنان خشم (و غضب) گرفته است دوستی نکنید، آنها از آخرت مأیوسند همانگونه که کفار از گور خفتگان مأیوس هستند.﴿۱۳﴾
تفسیر نور:
سوره ممتحنة آیه 1
متن آیه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا
عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ
کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَن
تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِن کُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَاداً فِی سَبِیلِی
وَابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ
بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنکُمْ فَقَدْ ضَلَّ
سَوَاء السَّبِیلِ
ترجمه :
ای مؤمنان ! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید . شما نسبت بدیشان محبت
میکنید و مودت میورزید ، در حالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای
شما آمده است . پیغمبر و شما را به خاطر ایمان آوردن به خدا که پروردگارتان است (
از شهر و دیارتان ) بیرون میرانند . اگر شما برای جهاد در راه من و طلب خوشنودیم
( هجرت کردهاید و از زادگاه خویشتن ) بیرون آمدهاید ( با ایشان پیوند دوستی
برقرار نسازید ) . در نهان با آنان دوستی میکنید ، در حالی که من نسبت به هرچه
پنهان میدارید یا آشکار میسازید ( از همگان ) مطلعتر و آگاهتر هستم . هر کس از
شما چنین کاری را بکند ، از راستای راه منحرف گشته است .
توضیحات :
« لا تَتَّخِذُوا . . . » : ( نگا : آلعمران / 28 و 118 ، مائده / 57 ) . « وَ
قَدْ کَفَرُوا . . . » : حرف واو حالیه است . « عَدُوّ » : این واژه برای مفرد و
جمع بکار میرود ( نگا : طه / 117 ، کهف / 50 ) . « اَن تُؤْمِنُوا بِاللهِ » :
بدان سبب که به خدا ایمان دارید . مفعولٌله است . « إِن کُنتُمْ . . . » : جواب
شرط محذوف است و ( لا تَتَّخِذُوا ) پیشین بر آن دلالت دارد . « جِهَاداً » :
مفعولٌله است . « وَ أَنَا أَعْلَمُ » : حرف واو حالیه است . « سَوَآءَ
السَّبِیلِ » : ( نگا : بقره / 108 ، مائده / 12 و 60 و 77 ) .
سوره ممتحنة آیه 2
متن آیه :
إِن یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاء
وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ
تَکْفُرُونَ
ترجمه :
اگر بر شما دست یابند ، دشمنان شما میگردند ، و دست تعدی به سویتان دراز میکنند
، و زبان را در حق شما به بدی میگشایند ، و آرزو میکنند که کاش میشد کافر شوید
!
توضیحات :
« إِن یَثْقَفُوکُمْ » : اگر بر شما دست یابند . اگر بر شما ظفر یابند و چیره
شوند ( نگا : انفال / 57 ) . « یَبْسُطُوا » : میگشایند . مراد گشودن دست تعدی و
ستمگری ، و دراز کردن نیش زبان برای زورگوئی و بدگوئیاست .
سوره ممتحنة آیه 3
متن آیه :
لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ
یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ
ترجمه :
هرگز خویشاوندان و فرزندانتان سودی به حالتان نخواهند داشت . روز قیامت ، خدا در
میانتان قضاوت و داوری خواهد کرد . خدا میبیند هر کاری را که خواهید کرد .
توضیحات :
« أَرْحَام » : جمع رَحِم ، خویشی و خویشاوندی . در اینجا کنایه از خویش و
خویشاوند است . یا این که مضاف ( ذَوُو ) پیش از آن محذوف است ( نگا : روحالمعانی
) . « یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ » : در میان شما قضاوت میکند و به داوری خواهد نشست (
نگا : حج / 17 ، سجده / 25 ) . شما را از یکدیگر جدا میکند و هر یکی جدا از
دیگری خواهید بود و خویشاوندیها و فرزندیها در میان نخواهد بود . ( نگا : انعام /
94 ، مریم / 95 ، مؤمنون / 101 ، عبس / 34 - 37 ) .
سوره ممتحنة آیه 4
متن آیه :
قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی
إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنکُمْ
وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا
وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ
وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا
أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِن شَیْءٍ رَّبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا
وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ
ترجمه :
( رفتار و کردار ) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند ، الگوی خوبی برای شما
است ، بدانگاه که به قوم خود گفتند : ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا میپرستید
، بیزار و گریزانیم ، و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم ، و دشمنانگی
و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است ، تا زمانی که به خدای یگانه
ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید . ( کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان
بدو ، سرمشق خوبی برای شما است ) مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت : من قطعاً
برای تو طلب آمرزش میکنم ، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمیتوانم
بکنم . ( این سخن ، چیزی نیست که بدان اقتداء کنید ) . پروردگارا ! به تو توکل میکنیم
، و به تو روی میآوریم ، و بازگشت به سوی تو است ( و همه راهها سر به جانب تو
دارد و به تو منتهی میگردد ) .
توضیحات :
« الَّذِینَ مَعَهُ » : گروندگان به ابراهیم . انبیاء و پیغمبران بعد از ابراهیم
که همه در خط سیر همدیگرند ( نگا : المصحف المیسر ) . « أُسْوَةٌ » : الگو . سرمشق
. اقتداء و تأسی . پیروی و دنبالهروی . « بُرَءَآؤُ » : جمع بَریءٌ ، بیزار و
گریزان . متنفر . « کَفَرْنَا بِکُمْ » : شما را نمیپذیریم و قبول نداریم . چه
بسا از راه تغلیب مراد معتقدات خودشان باشد . « إِلاّ قَوْلَ . . . » : ( نگا :
توبه / 114 ) . « أَنَبْنَا » : با توبه کردن و کارهای نیکو انجام دادن برمیگردیم
( نگا : رعد / 27 ، لقمان / 15 ، ص / 24 ) .
سوره ممتحنة آیه 5
متن آیه :
رَبَّنَا لَا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِّلَّذِینَ
کَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
ترجمه :
پروردگارا ! ما را گرفتار دست کافران مکن ، پروردگارا ! ما را بیامرز که تو چیره
کار بجائی .
توضیحات :
« فِتْنَةً » : مفتون و گرفتار . وسیله آزمون ( نگا : یونس / 85 ، اسراء / 60 ،
حج / 53 ) . « رَبَّنَا » : تکرار این واژه برای مبالغه در تضرع و زاری است . میتواند
ملحق به ماقبل و یا به مابعد شود ( نگا : روحالبیان ) .
سوره ممتحنة آیه 6
متن آیه :
لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن
کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ
الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
ترجمه :
( برنامه زندگی ) ابراهیم و گرویدگان بدو ، الگوی زیبائی برای شما است . برای شما
کسانی که خدا و آخرت را در مد نظر دارید . هر کس هم ( از چنین الگوئی ) رویگردان
شود ( به خود ستم میکند و ) خدا بینیاز و شایسته هرگونه ستایش است .
توضیحات :
« لِمَن کَانَ یَرْجُو . . . » : بدل از ضمیر ( کُمْ ) است ( نگا : روحالمعانی )
. در رسمالخط قرآنی ، الف زائدی در آخر واژه ( یَرْجُو ) است .
سوره ممتحنة آیه 7
متن آیه :
عَسَى اللَّهُ أَن یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ
الَّذِینَ عَادَیْتُم مِّنْهُم مَّوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِیرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ
رَّحِیمٌ
ترجمه :
امید است خدا میان شما و میان دشمنانتان ( با توفیق دادن آنان به ایمان و پذیرش
اسلام ) پیوند محبت برقرار سازد ، چرا که خدا بسیار توانا است ، و او آمرزنده
مهربان است .
توضیحات :
« عَسی » : امید است . یعنی باید امیدوار باشید که . « عَادَیْتُمْ » : دشمنی
ورزیدهاید .
سوره ممتحنة آیه 8
متن آیه :
لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ
یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ أَن
تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ
ترجمه :
خداوند شما را باز نمیدارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین
با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند . خداوند
نیکوکاران را دوست میدارد .
توضیحات :
« أَن تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ » : از این که به آنان بخشی از اموال خود را بدهید و
بدیشان احسان کنید . این فعل از ( قسط ) به معنی بخش و بهره است ؛ نه ( قسط ) به
معنی عدالت و دادگری ( نگا : المصحف المیسر ) . چرا که عدالت و دادگری نسبت به
دوست و دشمن واجب است ( نگا : مائده / 8 ) . عطف ( تُقْسِطُوا ) بر (
تَبَرُّوهُمْ ) از قبیل عطف خاص بر عام است . « الْمُقْسِطِینَ » : نیکوکاران . بخشندگان
.
سوره ممتحنة آیه 9
متن آیه :
إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ
قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُم مِّن دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى
إِخْرَاجِکُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن یَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِکَ هُمُ
الظَّالِمُونَ
ترجمه :
بلکه خداوند شما را بازمیدارد از دوستی ورزیدن با کسانی که به خاطر دین با شما
جنگیدهاند ، و شما را از شهر و دیارتان بیرون راندهاند ، و برای اخراج شما
پشتیبانی کردهاند و یاری دادهاند . کسانی که ایشان را به دوستی گیرند ، ظالم و
ستمگرند .
توضیحات :
« ظَاهَرُوا » : پشتیبانی کردهاند . کمک و یاری دادهاند ( نگا : توبه / 4 ،
احزاب / 26 ) .
سوره ممتحنة آیه 10
متن آیه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءکُمُ
الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ
فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلَا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لَا
هُنَّ حِلٌّ لَّهُمْ وَلَا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُم مَّا أَنفَقُوا
وَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَن تَنکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ
وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنفَقْتُمْ
وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ
وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ
ترجمه :
ای مؤمنان ! هنگامی که زنان مؤمن به سوی شما مهاجرت کردند ، ایشان را بیازمائید -
خداوند از ایمان آنان آگاهتر است ( تا شما ) - هرگاه ایشان را مؤمن یافتید ، آنان
را به سوی کافران برنگردانید . این زنان برای آن مردان ، و آن مردان برای این زنان
حلال نیستند . آنچه را که همسران ایشان ( به عنوان مهریه ) خرج کردهاند ، بدانان
مسترد دارید . گناهی بر شما نخواهد بود اگر چنین زنانی را به ازدواج خود درآورید و
مهریه ایشان را بپردازید . با زنان کافر ( غیر اهل کتاب ) ازدواج نکنید و همسران
کافر را در همسری خود نگاه ندارید ( چرا که با کفرِ شوهر یا همسر ، رابطه زوجیت به
هم میخورد . اگر هم همسران شما کافر شدند و به دیار کفر گریختند ، از کافران )
چیزی را که ( به عنوان مهریه ) خرج کردهاید درخواست کنید و مردان کافر نیز چیزی
را که ( به عنوان مهریه ) خرج کردهاند درخواست کنند . اینها حکم خدا است ، و خدا
است که در میانتان فرمانروائی و داوری میکند ، و او آگاه کار بجا است .
توضیحات :
« مُهَاجِرَاتٍ » : هجرتکنندگان . حال است . « أُجُورَ » : جمع أَجْر ، به معنی
مهریه ( نگا : نمونه ، المیزان ) . « عِصَمِ » : جمع عِصْمَة ، عقد نکاح . پیوند
زناشوئی . « الْکَوَافِرِ » : جمع کافِرَة ، زنان کافر و بیدین . « لا تُمْسِکُوا
بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ » : عقد ازدواج زنان کافر را نگاه ندارید و از ایشان بگسلید
. مراد دو چیز است : الف - با زنان کافر ازدواج حرام است . ب - همسر کافر شده خود
را رها کنید . چرا که مرتد شدن ، عقد نکاح را باطل و پیوند زناشوئی را میگسلد . «
ذلِکُمْ » : این احکام که گذشت . « یَحْکُمُ » : فرمان میراند . قضاوت و داوری میکند
.
سوره ممتحنة آیه 11
متن آیه :
وَإِن فَاتَکُمْ شَیْءٌ مِّنْ أَزْوَاجِکُمْ إِلَى
الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُم مِّثْلَ مَا
أَنفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ
ترجمه :
اگر همسری از همسرانتان به سوی کافران رفت ( و مرتد گردید ، و کافران مهریه شما
را بازپرداخت نکردند ) و شما ( با ایشان جنگیدید و مغلوبشان کردید و ) به عقوبت
گرفتارشان ساختید ، ( ای سران و سرداران مؤمنان ، از غنائم آن کافران ) مهریهای
را که چنین مؤمنانی پرداختهاند به اینان بازپرداخت کنید ، و از خداوندی بهراسید
که شما بدو ایمان دارید .
توضیحات :
« فَاتَکُمْ » : از دست شما بدر رفت . « شَیْءٌ » : چیزی . مراد همسر نامحترم و
ناقابلی است که به میان کفار گریخته است و کفر را بر دین ترجیح داده است . «
عَاقَبْتُمْ » : به عقاب گرفتار کردید . یعنی جنگیدید و کافران را به عقوبتِ شکست
و اسارت مبتلا ساختید . « ءَاتُوا » : مخاطب ، سران و رؤسای مؤمنین و کاربدستان
مسلمین است ( نگا : المصحف المیسر ) .
سوره ممتحنة آیه 12
متن آیه :
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءکَ الْمُؤْمِنَاتُ
یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَن لَّا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَلَا یَسْرِقْنَ
وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ
یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی
مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ
رَّحِیمٌ
ترجمه :
ای پیغمبر ! هنگامی که زنان مؤمن ، پیش تو بیایند و بخواهند با تو بیعت کنند و
پیمان بندند بر این که : چیزی را شریک خدا نسازند ، و دزدی نکنند ، و مرتکب زنا
نشوند ، و فرزندانشان را نکشند ، و به دروغ فرزندی را به خود و شوهر خود نسبت
ندهند که زاده ایشان نیست ، و در کار نیکی ( که آنان را بدان فرامیخوانی ) از تو
نافرمانی نکنند ، با ایشان بیعت کن و پیمان ببند و برایشان از خدا آمرزش بخواه .
مسلّماً خدا آمرزگار و مهربان است ( و مغفرت و مرحمت خود را شامل چنین بانوانی میگرداند
) .
توضیحات :
« وَ لا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ » : مراد زندهبگور کردن فرزندان ، کشتن جنین
در شکم ، کشتن اولاد از ترس فقر و تنگدستی . و . . . « بُهْتَانٍ » : در اینجا
مراد فرزندی است که زن ادعاء کند که او از شوهرش میباشد و در حقیقت متعلق بدو
نباشد . تهمت زنا . « بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ » : کنایه از این است
که زن ادعاء کند که چنین فرزندی زاده او است و متعلق به شوهرش میباشد . چرا که
فرزند در شکم حمل میگردد و شکم میان دو دست بوده و همچنین فرزند از میان دو پا ،
پای به دنیا میگذارد ( نگا : المصحف المیسر ، قاسمی ) . اصلاً دست و پا کنایه از
خود شخص است . در این صورت معنی چنین نیز خواهد بود : از پیش خود تهمت زنا به کسی
ندهند .
سوره ممتحنة آیه 13
متن آیه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَوَلَّوْا
قَوْماً غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الْآخِرَةِ کَمَا یَئِسَ
الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ
ترجمه :
ای مؤمنان ! گروهی را به دوستی نگیرید که خدا بر آنان خشمگین است . ( چرا که با
حق و حقیقت دشمنی میورزند ، و با اسلام سر جنگ دارند ، و به فساد و گناه افتخار
میکنند ) . آن کافران بدان سان که از مردگان قطع امید کردهاند ( که زنده نمیشوند
و به دنیا برنمیگردند ) از آخرت قطع امید کردهاند ( و به وجود آن و طبعاً به
حساب و کتاب و جزا و سزای در آن ، ایمان ندارند ) .
توضیحات :
« قَوْماً » : مراد از چنین مردمانی کسانیند با دو صفت عمده : الف - خدا بر آنان
خشمگین است . ب - به آخرت ایمان ندارند ، بدان گونه که به برگشتن مردگان به پیش
خود ایمان ندارند . « الْکُفَّارُ » : مراد همان قوم مغضوب و نومید از آخرت است .
ذکر اسم ظاهر بجای ضمیر برای مسجّل کردن کفرشان و اشاره به خشم فراوان خدا بر آنان
است . برخی هم آیه را چنین معنی کردهاند : ای مؤمنان ! مردمانی را به دوستی
نگیرید که خدا بر آنان خشمگین است . مردمانی که همچون کفار که از مردگان قطع امید
کردهاند ، آنان از آخرت قطع امید کردهاند . یا این که حرف ( مِنْ ) را بیانیه
دانسته و گفتهاند : ای مؤمنان ! مردمانی را به دوستی نگیرید که خدا از آنان
خشمگین است . مردمانی که از آخرت ناامیدند ، همان گونه که کافران مرده و مدفون در
گورستانها قبلاً بر این باور بودند .
سوره ممتحنه
سوره ممتحنه مدنی و سیزده آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ (١)إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ (٢)لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ (٣)قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لأبِیهِ لأسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ (٤)رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٥)لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (٦)عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِیرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٧)لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (٨)إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (٩)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ (١٠)وَإِنْ فَاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُمْ مِثْلَ مَا أَنْفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (١١)یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلا یَسْرِقْنَ وَلا یَزْنِینَ وَلا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١٢)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الآخِرَةِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ (١٣)
این سوره حلقهای در زنجیره تربیت ایمانی، و نظم و نظام اجتماعی، و دولت در جامعه اسلامی مدینه است. حلقهای از آن زنجیره طولانی، یا از آن برنامه برگزیده الهی برای گروه مسلمانان برگزیده است،گروه مسلمانان برگزیدهایکه یزدان جهان پیاده کردن و تحقق بخشیدن برنامه خـود را بدیشان واگذار نموده است. برنامهایکه خدا آن را برای زندگانی بشریت به شکل واقعی و در قالب عملی خواسته است، و اراده فرموده است در زمین به شکل سیستم و نظامی درآید و استقرار پیدا کند و دارای نشانهها و حدود و ثغور و شخـصیت متمایز و جداگانهای باشد، و انسانها گاهگاهی بتوانند بدان دستیابی پیدا کنند و دسترسی داشته باشند،
وگاهگاهی هم نتوانند بدان برسند، ولیکن پیوسته آویزان در برابر دیدگانشان بوده و بدانند ییادهکردن آن به تلاش وکوشش ایشان واگذار است. در برابر دیدکانشان یک شکل عملی در جهان واقـت بوده و مطلعکردندکه این برنامه روزی در ایـنکره زمین تحقق پیداکرده است و پیاده شده است.
این امر - همانگونهکه در اول این جزءگفتیم آمادگی فراوان و طولانی در برداشتنگامها و پیمودن مرحلهها را میطلبد. حوادث و رخدادهائیکه در محیط این گروه اتفاق میافتاد، و یا بدانان مربوط میگردید، مادهای از مواد این آمادگی بود. مادهایکه در علم خدا مقدر بود، ماده دیگری بر آن پابرجا و استوار میگردید که تفسیر و توضیح و تعقیب و توجیه بشمار میآمد. در نابسامانیهای رخدادها، و در امواج جوشان و خروشان زندگی،کار ساخت و ساز ساختار دلها و درونهای آنگروه برگزیده برای پیادهکردن و تحقق بخشیدن آن برنامه الهی در زمین صورت گرفت. هیچ گونه گوشهگیری و عزلتی جزگوشهگیری و عزلت با جهانبینی جدید ایمانی وجود نداشت. تنها میبایست با جهانبینی جدید ایمانی گوشهنشینی وکنارهگیری نمود و بس. و با هیچ دسته وگروهی جز باگروه مومن و مسلمان نیامیخت، و پینهای و وصلهای جدای از اسلام بر جامه ایمان ندوخت، بدان هنگامکه اینگروه نوپای مسلمان خـودسازی میکند و دل و درون خود را شکل و جهت ببخشد. تربیت مستمری در میان بود که پیوسته در راستای این جهانبینی اسلام گام برمیداشت و رو بدین جهانبینی اسلامی ویژه و یگانه میرفت. آن جهانبینی اسلامی ویژه و یگانهایکه حقیقت آن و سرشت آن از سائر جهانبینیهای حاکم در سراسر جهان آن روزی به طور عام، و از جهانبینیهای جزیرةالـعرب آن روزی به طور خاص، دور و برکنار بود. ولی مردمانیکه این جهانبینی ممـتاز و جداگانه از همه جهانبینیها در نهادشان پـدید آورده میشد، از واقعیت زندگی و از تلاطم امواج حوادث برکنار و دور نبودند. بلکه در بوته کوره حـوادث روز به روز و بارها و بارهاگداخته و تافته میشدند، وگداختن و تـافتن آنان در یک امری وکاری و در یک خلق و خوئی، بارها و بارها تکرار میگردید، و زیر فشار انگیزههای گوناگون بسیاری و عوامل مختلف زیادی قرار میگرفتند. زیرا خدائیکه این نهادها و درونها را ساخته است میداندکه همه این نهادها و درونها اثر نمیپذیرند و پاسخ نمیدهند و شکل نمیگیرند و بر کیفیتـیکه با همان پسوده نخستین پیداکردهاند پایدار نمیمانند. خدا میدانستکه تهنشستها و رسوبات گذشته، وکششها و جاذبهها سرشتی آرزوها وگرایشها، و صف بشری، و پسودههای واقعیت، و فرمانروائی الفت و عادت، همه اینها چه بسا به بازدارندههای نیرومندی تبدیل شوند و برعوامل تربیت ورهنمود و رهنـمون، بارها و بارها چیرهگردند و غلبهکنند، و برای مقاومت و مبارزه با آنها به تذکر مکرر و یادآوری پیاپی، وگداختن و تـافتن متوالی، نیاز باشد ... رخدادها بدان سانکه در قضا و قدر یزدان ردیف بود، پیاپی رخ میداد، و پندها و اندرزها با آنها پشت سر هم انجام میگرفت، و بارها و بارها در پرتو آنها بیدارباش و هوشیارباش داده میشد، و با رهنمود و رهنمون آنها ارشاد و راهنمائی صورت میگرفت.
پیغمبر خدا (ص) با بیداری همیشگی و الهام بینا، از این حوادث و وقائع و مناسبات در هر فرصتیکه دست میداد استفاده میفرمود، و از آنها با حکمت و فرزانگی زیاد خـود در ساخته و پرداختهکردن نهادها و درونها سود میجست. وحی والهـام هم او را تایید میکردند و بر استقامت و پایداریش میافزودند، تا این گروه برگزیده، تحت نظارت وزیر نظرخدا و با توفیق خدا، و با دست مبارک پیغمبر خدا (ص)ساخته و پرداخته گردد.
*
این سوره حلقهای از زنجیره آن آمادهسازی دور و دراز است. با دیگر سورههائیکه در راستای موضوع آن امدهاند، به پابرجائی جهان ربانی خالصی درنهاد و درون مسلمان میپردازند، جهانیکه محـور آن ایمان به یزدان یگانه است. مسلمانان را سخت بدین محور یگانه میبندد با دستاویز یگانهایکه گسیختن ندارد. دلها و درونهایشان را شفا میدهد وپاکیزه میدارد از هرگونه جانبداری دیگری، جانبداری قومی، یا نژادی، یا زمینی، عشیرهای وقبیلهای، و یا خویشی و نزدیکی ... تا بر جای همگی اینها پیمانی قرار میدهد، و آن پیمان ایمان به خدا، و ایستادن در زیر پرچم خدا، همراه با جملگی حزبالله است.
جهانیکه اسلام میخـواهد جهان ربانی انسانی است. ربانی است بدین معنیکه همه اصول و ارکان خود را ازرهنمود و رهنمون و دستورو فرمان خدا برمیگیرد، و با تمام قوای فهم و شعورخود، و با همه اعمال و افعال خود به خدا رو میکند. انسانی است بدین معنی کهشاملهمه نژادهای بشری میشودوهـمگانرادر گستره میدان عقیده قرار میدهد. فاصلههای نژاد و میهن و زبان و حسب و نسب، وسائرچیزهائیکه انسانی را از انسانی جدا میسازد در آن ذوب میگردد. آنچه میماند و اهمّیت دارد عقیده ایمان است. عقیده ایمان استکه جهان والا و شایان است، و انسان بزرگوار در پیشگاه یزدان میتواند در آن زندگی بکند، انسانیکه نفخهای ازروح متعلق به خدا در هستی او است.
بدون همچون جهانی سدها و مانعهای زیادی بر سر راه خواهد بود. این سدها و مانعها در محیط عربی بودند و هـمیشه در سراسرجهان تا به امروز بودهاند و خواهند بود، سدها و مانعهای تعصب خانواده، تـعصبقبیله و عشیره، تـعصب نژاد، تــعصبزمین، و... سدهاو مانع هـای دیگری از علائق و رغائب درونها، هواها و آرزوهای دلها، حرصها و آزها، نخلها و تنـگچمشـیها، خواستن خوبیها برای خود، خودستائیها و خودبزرگبینیهای شخصی،کجرویها وکژراهه گرائیهای روانی، و انواع و اقسام و اشکال و الوان فراوان دیگری از رازها و رمزهای نهفته درسینهها ... در میان است.
بر عهده اسلام بودکه هـمه این چیزها را درگروهی چارهجوئی و چارهسازی بکندکه آنان را برای تحقق بخشیدن و پیادهکردن برنامه خدا در زمین به شکل عـمـلی واقعی آماده و مهیا میکرد. تازه خـود این شکل هم حلقهای در زنحیره چارهجـوئی و چارهسازی طولانی و درازآهنگ بود.
برخی از مهاجرانیکه خانه وکاشانه و اموال و فرزندان واهل وعیال خود را به خاطرنجات عقیده رهاکـرده بودند، هنوزنهادها ودرونهایشان به برخی از چیزها و کسانیکه در مکه پـشت سر خودگذاشته بودند و به ترک آنهاگفته بودند، ازقبیل فرزندان و همسران و خویشاوندان، وابستگی و دلبستگی داشتند و بدانان عشق میورزیدند. با وجود همه رنجها واذیت و آزارهائیکه درمیان قر یشیان چشیده بودند، بازهم برخیها آرزو داشتندکاش میان مسلمانان و میان اهالی مکه صلحوسازونیکی ومهربانی صورت میپذیرفت، و این دشمنانگی سخت و دشواریکه ایشان را واداربه جنگ با اهاهی و نزدیکان و خویشاوندانشان میکند، و ارتباطها و پیوندهای میان مسلمانان و آنان را میگسلد، به پایان میآمد.
خداوند میخـواست همچون نهادها و درونهائی را صفا ببخشد و پاکیزه دارد، و از همـه این پیوندها و ارتباطها نجات دهد و بپالاید، و چنین نهادها ودرونهائی را یکسره و دربست بهدین وعقیده وبرنامه خود اختصاص دهد. یزدان سبحان مـیدانست چه اندازه فشار واقعیت بر همچون نهادها ودرونهائی سنگینی میکند، وآرزوهای سرشتی و تهنشستهای جاهلیت جملگی چه اندازه تولید دشواری مینماید و تاب و توان تحمّل کردن وشکیبائی نـمودن را ازنهادها ودرونها میگیرد. به ویژه عربها برابرسرشتیکه دارند از همه مردم تعصب بیشتری نسبت بهقبیله و عشیره و خانواده و خاندان خود دارند. یزدان سبحان روز به روز به چارهجوئی و چارهسازی ایشان میپرداخت، و با رخدادها و پیامدهای رخدادها به مداوای خوشایند و مفید برای ایشان اقدام مینبود، وکاری میکردکه چارهجوئی و چارهسازی و مداوای ایشان در صحنه نمایش رخدادها انجامگیرد، و در زمانیکه آهن گرم و تافته است پتکها بر آن فرود آید و بدان آشنا شود. روایتها حادثه معینی را ذکر میکنند و میگویند سرآغاز این سوره در باره آن نازلگردیده است. چه بسا این روایتها در باره سبب نزول مستقیم و بـدون واسطه صحیح باشند. ولیکنگستره نصوص قرآنی همیشه فراتر از رخدادهای مستقیم و بدون واسطه است [1]
در راستای این حادثهگفته شده است: حاطب پسر ابوبلتعه مردی از مهاجران بود. از زمرهکسانی بودکه درجنگ بدر حضورداشتند. اولاد و اموال در مکه داشت. حاطب از قبیله قریش نبود. بلکه همپیمـان با عثمان بود: وقتیکه پیغمبر خدا (ص)خواست مکه را فتحکند، در آن هنگامکه اهالی آنجا پیمان حدیبیه را شکـستند، به مسلمـانان دستور داد برای جنگ با آنان مجهز و آماده شوند. و فرمود:
(آللهم عمعلـیهـم خبـرنا)
خداوندا خبرما را ازآنان نهان و پوشیده بدار.
پیغمبرخدا (ص)دستهای از اصحاب خود را از مقصد و هدف خود آگاهکرد. از جمله آنان حاطب بود. حاطب بیدرنگ نامهای را نوشت و آن را به وسیله زن مشرکیکهگویا از قبیله مزینه بود و به مدینه آمده بود وکمک مـیخواست، به سوی اهالی مکه روانه کرد. خواست ایشان را از تصمیم پیغمبر خدا (ص)آگاهکند و بدیشان بگویدکه پیغمبرخدا (ص)خیال جنگ بـا ایشان را دارد. حاطب اینکار را بدان جهتکرد تا پایگاهـی در پیش قریشیان داشته باشد. یزدان جهان پیغمبرش را از اینکار باخبر فرمود. چراکه دعای او را پذیرفته بود، و قضـا وقدر خدا برآنرفته بودکه مکه فتح شود. پیغمبر (ص)کسانی را برای تـعقیب آن زن فرستاد. نامه را از اوگرفتند.
بخاری در بخش مغازی، و مسلم در صحیح خود، بـه نقل ازحصین پسرعبدالرحمن، و او از سعد پسرعبیده، و او از ابوعبدالرحمن سلمی، و وی ازعلی (رض) روایتکردهاندکه فرموده است: «پیغمبر خدا (ص) مرا با ابومرثد و زبیر پسر عوام فرستاد - همه ما سوار بودیم - و فرمود:
( انطلقوا حتى تأتوا روضة خاخ , فإن بها امرأة من المشرکین معها کتاب من حاطب بن أبی بلتعة إلى المشرکین)
«بروید تا به باغ خاخ میرسید. زنی از مشرکان در آن است و نامهای از حاطب پسرابوبلتعه به همراه دارد و آن را برای مشرکان نوشته است».
بدان زن رسیدیم. سوار شتری بودکه داشت و به سوی همان جائی میرفتکه پیغمبر خدا (ص)فرموده بود. گفتیم: نامهکجا است؟گفت: نامهای با من نیست. شتر را خواباندیم و نامه را جستکردیم، ولی نامهای پیدا نکردیم.گفتیم: پیغمبر خدا (ص) دروغ نـمیفرماید. کتاب رابیرون میآوری والا تو را لـختوعریان میکنیم. زن وقتیکه دیدکار جدی است، بـه سوی نشیمن خـود خم شدکه با جامهای پوشیده شده بود، و نامه را بیرونآورد. آن نامه را بـه پیش پیغمبر خدا (ص)بردیم، و بدو عرضهکردیم. عمرگفت: ای پیغمبر خدا! حاطب پسر ابوبلتعه به خدا و پیغمبرش و مومنان خیانتکرده است. پس به من اجازه بده تا گردنـش را بزنم! پیغمــبر (ص) فرمود:
) ما حملک على ما صنعت ؟ (
(ای حاطب!) چه چیز تو را بر آن داشته استکه کردهای؟».
حاطبگفت: به خدا سوگند من هیچ هدف و نظری ندارم جزاینکه مومن به خدا وییغمبرش (ص)باشم وبس. من خواستمدرنزد آن قوم یار و یاوری داشته باشم. خداوند با دست ان یار و یاور، اهل و عیال و مال و منال مرا بپاید و از ایشان جانبداری و دفاع نماید. هیچ یک از اصحاب تو نیست مگر اینکه در آنجا عشیره و قوم و قبیلهای دارد، و خدا با دست ایشان از اهل و عیال و مال و منالشان دفع بلا میکند و نگاهداریشان مینماید. پیغمبر (ص) فرمود:
( صدق لا تقولوا إلا خیرا ).
«او راستگفت. در باره او جز خوبی مگوئید».
عمرگفت: او به خدا و پیغمبرش و مومنان خیانتکرده است. اجازه بده تاگردنش را بزنم. پیغمبر (ص) فرمود:
( ألیس من أهل بدر ؟).
«آیا او از شرکتکنندگان در جنگ بدر نیست؟».
آن گاه فرمود:
(لعل الله اطلع إلى أهل بدر فقال:اعملوا ما شئتم فقد وجبت لکم الجنة - أو - قد غفرت لکم(
(چه بسا خدا به سوی اهل بدر سرککشیده است و فرموده است: هرچه میخواهید بکنید، بهشت را برای شما واجب و مقرر داشتهام - یا فرموده است -شما را بخشیدهام و آمرزیدهام)
اشک از چشمان عمر سرازیر شد وگفت: خدا و پیغمبرش بهتر میدانند و آگاهترند ... بخاری در مبحث مغازی افزوده است: خداوند این سوره را نازلکرد:
(یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی وعدوکم أولیاء تلقون إلیهم بالمودة).
ای مومنان! دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید. شما نسبت بدیشان محبت میکنید و مودت میورزید ... .
در روایت دیگری آمده استکه فرستادهشدگان، علی و زبیر و مقداد بودند.
اندک ایستادنی در برابر این رخداد، و آنچه در باره آن گفته شده است و به جریان درآمده است، ما را - آن میداردکه از «سایههای قرآن» و از تربیت با این قرآن و با رخدادها و رهنمودها و پیروها، دور نگردیم و پا فراتر ننهیم، و از راه پیغمبر خدا (ص)رهبر و مربی بزرگ منحرف نشویم و کژ راهه نرویم ...
نخستین چیزیکه انسان در برابر آن میایستد عملکرد حاطب است، حاطب مسلمان و مـهاجر. او از زمره کسانی بودکه پیغمبر خدا (ص)ایشان را از راز حمله آگاهکرد ... در این عملکرد چیزی استکه پرده از کجیها وکجرویهای شگفت انسانها برمیدارد.گاهی این نفس برای لحظههائی دچار ضعف بشری میشود، هرچندکه بهکمال و قوت خود رسیده باشد. هیچکسی و هیچ چیزی هم نمیتواند در این لحظهها نفس انسان را بپاید و از آن مواظبت و مراقبت بنماید مگر یزدان سبحان. تنها یزدان سبحان استکه از نفس انسان در این لحظهها مراقبت و مواظبت مینماید و نفس انسان را بر ضد این لحظهها مدد و یاری میدهد.
گذشته از این، انسان بار دیگر در برابر بزرگواری پیغمبر (ص) مـیایستد، بدان هنگامکه شتاب نمیورزد، و بلکه میپرسد:
) ما حملک على ما صنعت ؟ (
(ای حاطب!) چه چیز تو را بر آن داشته استکه کردهای؟».
با سعه صدر و مهربانی، در باره این لحظه ضعفکه بر نهاد رفیق صحابی او عارضگردیده است، میپرسد چه چیز تو را بر آن داشته استکهکردهای؟ بدو الهام میگرددکه حاطب راستگفته است. بدین خاطر دست اصحاب را از اوکوتاه میدارد و میفرماید:
) صدق لا تقولوا إلا خیرا (
(او راستگفت. در باره او جز خوبی مگوئید).
تا بدین وسیله به حاطبکمک و یاریکند و او را از لغزشیکه داشته است و از اشتباهیکهکرده است به دور دارد. او را در برابر لغزشش از خود نمیراند و نمیگذاردکسی او را از خود براند. در همان حال میبینیمکه عمر (رض) به سبب ایمان قاطع و استواریکه دارد برمیجهد و میگوید: «حاطب به خدا و پیغمبرش و مومنان خیانتکرده است، اجازه بدهگردنش را بزنم.»
عمر (رض) به خود لغزش و اشتباه مینگرد و احساس قاطع و ایمان راسخ او به جوش و خروش درمیآید. امّا پیغمبر خدا (ص) به لغزش و اشتباه حاطب از لابلای درک و فهم فراوان ود و آشنا با حقیقت نهاد بشری، مینگرد و از همه جوانب آن را ورانداز میکند، و با مهر و عطوفت بزرگوارانه و الهام شدهای به قضیه نگاه میکندکه شناختکامل آن را ایجاد مینماید و پـدید میآورد. در موقعیت مربی بزرگوار و مهربان و شکیبا میایستد و به هـمه جوانب و شرائط و ظروف مینگرد...
آنگاه انسان در برابر واژگان حاطب میایستد، در آن هنگامکه در لحظه ضعف خود است. ولیکن جهانبینی او در باره قضا و قدر الهی و در باره اسباب و علل زمینی، جهانبینی صحیح ایمانی است ... زیرا وقتیکه میگوید: «خواستم در نزد آن قوم یار و یاوری داشته باشم ... خداوند با دست آن یار و یاور، اهل و عیال و مال و منال مرا بپاید و از ایشان جانبداری و دفاع نماید» ... خدا استکه میپاید و جانبداری و دفاع مینماید، و خود این یار و یاور نیستکه میپاید و جانبداری و دفاع مینماید. بلکه این خدا استکه توسط آن یار و یاور میپاید و جانبداری و دفاع مینـماید. این جهانبینی را تقویت میکند بقیه سخنانی که دارد. بدانگاهکه میگوید: «هیچ یک از اصحاب تو نیست مگر اینکه در آنجا عشیره و قوم و قبیلهای دارد، و خدا با دست ایشان از اهل و عیال و مال و منالشان دفع بلا میکند و نگاهداریشان مینماید». خدا در جهانبینی حاطب حاضر و ناظر است، و او استکه میپاید و نگاهداری مینماید نه عشیره و قوم و قبیله. بلکه عشیره و قوم وقبیله ابزاری استکه خدا با آن دفع بلا بکند و پاسداری و دفاع مینماید ...
چه بسا احساس الهام شده پـیغمبر خدا (ص) این جهانبینی درست زنده را درگفتار حاطب دیده است و مراعات فرموده است، و این سببی از اسبابگفتار پیغمبر خدا (ص) شده استکه فرموده است:
) صدق لا تقولوا إلا خیرا (
(او راستگفت. در باره او جز خوبی مگوئید).
در آخر، انسان در برابر تقدیر خدا در این حادثه میایستد. اینکه حاطب از زمره اندک مردمانی است که پیغـمبرخدا (ص)راز حمله را بدو میگوید. لحظه ضعف بشری بدو دست مـیدهد، هرچندکه ازگروه اندک برگزیده است. آنگاه قضا و قدر خدا زیـان و ضرر این لحظه را از مسلمانان به دور میدارد. انگار مراد تنهاکشف اینکار و چارهجـوئی آن بوده است و بس. دیگر اینکه مقصـود این بوده استکسانیکه با ایشان راز حمله در میانگذاشته نشده است اعتراضی بر چیزی نداشته باشندکه روی داده است. و به خود ننالند و نگویند: بنگرید! یکی ازکسانیکه رازدارشان دانستند و راز را با ایشان در میان نهادند خیانتکرد. اگر راز را با ما در میان مینهادند ما آن راز را بهکسی نمی گفتیم و آن را فاش نـمیکردیم! چیزی از این قبیل گفتارها به میان نیامد و قضیهای روی نداد. این هم دال بر ادب مسلمانان با رهبرشان است، و بیانگر فروتنی آنان درگمان نیک بردن در باره خودشان است، و گویای اندرزگرفتن و درس عبرت آموختن ایشان از چیزی استکه برای برادرشان رخ داده است ...
این حادثه از جهت روایت متواتر است. نزول این آیات در باره آن، یکی از روایتهای بخاری است. ما صحت این روایت را بعید نمیدانیم. وی مضـمون نص قرآنی - همانگونهکهگفتیم - دارای مفهوم فراختر وگستردهتر و رساتر و پرمحتواتر است. یک حـالت روانی را چارهجوئی میکندکه از حادثه حاطب فراتر و مهم است، حادثهای که روایتها به گونه متواتر از مناسبت وقوع آن -برابر شیوه قرآن -سخن میگویند.
قرآن به حل مشکل پیوندهای خویشاوندی، و مساله جانبداریهایکوچک، و رفع حرص و آز نهادها و درونها برعادات و رسوم موروثی وتقلیدی میپردازد، تا همچون نهادها و درونهائی را از تنگاهای محلی بیرون بیاورد و آنها را به سوی افق انسانی جهتی رهنمون شود و بالا ببرد.
قرآن در این نهادها و درونها شکل تازهای، ارزشهای تازهای، معیارها و مقیاسهـای تازهای، و اندیشه تازهای درباره هستی وزندگیوانسان پدید میآورد،و از وظیفه مومنان در زمین، و از هدف وجود بشری، سخن میراند و رهنمود میدارد.
قرآن انگار این نورستههای کوچک تازه دمیده را در کنف حمـایت خدا گرد میآورد،تا خدا آنان را بپرورد، و بدیشان حقیقت وجودشان و هدف از بودنشان را بیاموزد، و در این راستا بدانان آگاهی و بینش بدهد، و چشمانشان را بازکند بر آنچه از دشمنانگیها و نیرنگها و حقهبازیها پیرامونشان را گرفته است و آنان را احاطه کرده است. بدیشان هم اطلاع دهد بلکه آنان مردان او و حزب او هستند، و او میخواهد با دستهای ایشان کاری را به انجام برساند، و به وسیله آنان قضا و قدر خـود را محقق سازد و پیاده گرداند. بدین خاطر آنان با درجه و نشان او درجهدار و نشاندار میشوند و مدال و نشان او را با خود برمیدارند، و با این مدال و آن نشان در میان جملگـی اقوام و همگی مردمان در دنیا و آخرت شناخته میشوند. در این صورت باید در جهان اندیشه و پندار و در جهان روش و رفتار، خالصانه و دربست ازآن خدا شوند، و ولایت و سربرستی او را بپذیرند و از ولایت و سرپـرستی جز او بگسلند، و از هر گونه رابطه و پیوندی جز رابطه و پیوند او ببرند.
سراسر این سوره در این جهت و در مسیر این رویکرد است. حتی آیاتیکه در آخر این سوره آمدهاند و بیانگر قوانین شریعت و سازماندهی بوده و از رفتار با زنان مومن مهاجر سخن میرانند، و از بیعت با زنانی صحبت میکنندکه اسلام را میپذیرند و بدان وارد میگردند، و از جدائی انداختن میان زنان مومن و میان شوهرانکافر ایشان، و از جدائی انداختن میان مردان مومن و زنانکافرشان بحث میکنند، همه اینها یک رشته سر و سامان بخشیدنی و نظم و نظام دادنی است که از آن رهنمود و رهنمون همگانی سرچشمه میگیرند.
آنگاه این سوره با همان چیزی به پایان میرسدکه سرآغاز این سوره بدان آغازگردیده بود. آن چیز عبارت از نهی ازدوستی و یاری با دشمنان خدا است، آنکسانیکه خدا بر ایشان خشمگرفته است، چه از میان مشرکان و چه از میان یهودیان. تا تعین وسیله جدائی وگسیختن و بـریدن از هرلحاظ حاصل شود از همه خویشاوندیها و پیوستگیها و ارتباطها، و جز رابطه عقیده و جز خویشاوندی و پیوستگی ایمان، در میان نماند.
*
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ وَمَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ .إِنْ یَثْقَفُوکُمْ یَکُونُوا لَکُمْ أَعْدَاءً وَیَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ)
ای مومنان! دشمنان من و دشمنان خویش را بـه دوستی نگیرید. شما نسبت بدیشان محبت میکنید و مودت میورزید، درحالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است. پیغمبر و شما را به خاطر ایمانآوردن به خدا که پروردگارتان است (از شهر و دیارتان) بیرون میرانند؛ اگر شما برای جهاد در راه من و طلب خشنودی من (هجرت کردهاید و از زادگاه خویشتن) بیرون آمـدهاید (با ایشان پیوند دوستی برقرار نسازید). در نهان با آنان دوستی میکنید، درحالی که من نسبت به هرچه پنهان میدارید یا آشکار میسازید (از همگان) مطلعتر و آگاهتر هستم. هرکس از شما چنین کاری را بکند، از راستای راه منحرف گشته است. اگر بر شما دست یابند، دشمنان شما میگردند، و دست تعدی به سویتان دراز میکنند، و زبان را در حق شما به بدی میکشایند، و آرزو میکنند که کاش میشد کافر شوید!.
این سوره با آن ندای مهربانانه و الهامگرانه میآغازد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ...).
ای مومنان! ... .
ندائی است از سوی پروردگارشان، پروردگاریکه بدو ایمان دارند. ایشان را به نام ایمان فریاد میزند، ایمانی که آنان را بدان منسوب میگرداند. ایشان را فریاد میزند تا حقائق موقعیتشان را بدیشان بفهماند، وآنان را از حقائق موقعیتشان مطلعگرداند. ایشان را از دامها و تلههای دشمنانشان برحذر میدارد، و وظیفه بزرگ و تکلیف کی را بدیشان گوشزد میکندکه بر عهده و بر گرده ایشان است.
با مودت و محبت، دشمنان ایشان را دشمن خود، و دشمنان خود را دشمنان ایشان میشمارد:
(لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاءَ تُلْقُونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ).
دشمنان من و دشمنان خویش را به دوستی نگیرید. شـما نسبت بـدیشان محبت میکنید و مودت میوررید... .
به مومنان اطلاع مـیدهد و میفهماندکه مومنان از آن او هستند و به سوی او برمیگردند. آنکسانیکه با ایشان دشمنی میورزند با او دشمنی میورزند. چه مومنان مردان یزدان هستند و بدو نسبت داده میشوند، و مدال و نشان او را در زمین بر دوش و سینه خود دارند. آنان دوستان و عزیزان یزدانند. پس درست نیست در حق دشمنانشان و دشمنان خدایشان مودت و محبت کنند.
به مومنان جرم و جنایت این دشمنان در حـق ایشان و در حقآئینشان و نسبت به پیغمبرشان را تذکرمیدهد، و یادآور میشودکه آنان جنایتگرانه و ستمگرانه با همه اینها دشمنی میورزند:
(وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءَکُمْ مِنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّکُمْ ) .
در حالی که آنان به حق و حقیقتی ایمان ندارند که برای شما آمده است. پیغمبر و شما را به خاطر ایمان آوردن به خدا که پروردگارتان است (از شهر و دیارتان) بیرون میرانند.
پس آنان با وجـود این بزهکاریها و جنایتهای ستمگرانه، چه چیز برای دوستی ورزیدن و مودت و محبت نمودن باقیگذاشتهاند؟ ایشان حق و حقیقت را قبول نمیکنند و نمیپذیرند. پیغمبر و مومنان را بیرونکردهاند، نه به خاطر چیزی، بلکه تنها به خاطر اینکه به خدای خود که پروردگارشان است ایمان آوردهاند! این امر در دلهای مومنان این یادمانها و یادآوریهای مرتبط با عقیده ایشان را به تکان و هیجان میآورد، عقیدهایکه به خاطر آن نه به خاطر چیز دیگری، مشرکان با ایشان جنگیدهاند. قرآن این مساله را برجسته و نمایان نشان میدهد، مسالهایکه مخالفت و خصومت وجنگ به جهت آن بوده است. این مساله، مساله عقیده است نه چیز دیگری. مساله حق و حقـیقتی استکه مشرکان آن را قبول ندارند و نمیپذیرند، و مساله بیرونکردن پیغمبر (ص) است، و مساله ایمـانی استکه به خاطر آن مومنان را بیرونکردهاند.
وقتیکه این مساله اینگونه خلاصه و چکیده و روشن و آشکار میگردد، یزدان سبحان به مومنان تفکر میدهد در این صورت جای مودت و محبت میان ایشان و میان مشرکان نیست اگر از شهر و دیـارشان برای جستن و به دست آوردن رضای خدا و جهاد در راه او بیرون آمدهاند:
(إِنْ کُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِی).
اگرشما برای جهاد در راه من و طلب خشنودیمن (هجرت کردهاید و از زادگاه خویشتن) بیرون آمدهاید (با ایشـان پیوند دوستی برقرار نسازید).
زیرا در یک دلگرد نمیآید و همـایش ندارد آن دلکه برای جهاد در راه خدا و جستن و به دست آوردن خشنودی خدا بیرون آمده باشد، ولی باکسی مودت و محبت بورزد که او را به خاطر ایمان به خدا بیرونکرده باشد، و همچنین دشمن خدا و دشمن پیغمبر خدا نیز باشد!
آنگاه ایشان را با برحذر داشتن نهان و پنهانی از آنچه دلهایشان در خود مخفی میدارند، و از مودت و محبتی که در نهان با دشمنانش و دشمنان یزدان میورزند، ایشان را بیم میدهد و هوشیار و بیدارشان میگرداند، و بدیشان خبر میدهدکه خدا بر رازهای نهان دلها و بر آشکارای آنها مطلع و آگاه است:
(تُسِرُّونَ إِلَیْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ ) .
در نهان با آنان دوستی میکنید، درحالی کهمن نسبت به هرچه پنهان میدارید یا آشکار میسازید (از همگان) مطلعتر و آگاهتر هستم.
آنگاه با تهدید سهمگینی آنان را بیم میدهد، تهدید سهمگینیکه ترس و هراس به دل با ایمان میاندازد:
(وَمَنْ یَفْعَلْهُ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِیلِ ).
هرکس از شما چنین کاری را بکند، از راستای راه منحرف گشته است.
آیا چیزی مومن را بیش از این میترساندکه او راستای راه را گم کرده باشد، پس از آنکه هدایت را به دست آورده باشد و به حق و حقیقت دست یافته باشد؟! بلاتر و بدتر و سختتر وکشندهتر، این است:
( وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ ).
و آرزو میکنند که کاش میشد کافر شوید!.
این یکی برای مومن سختتر و ناگوارتر از هر اذیت و آزاری و از هر بدی و بلائی استکه با دست یا با زبان بدو میرسد. کسیکه آرزو میکندکه مومن اینگنج گرانبها و والا را از دست بدهد، یعنیگنج ایمان را، و میخـواهدکه او به کفر گردد وکافر شود، او دشمنترین دشمن است، دشمنیکه او را با دست و با زبان میآزارد!
کسیکه شیرینی ایمان را بعد ازکفر میچشد، و با نور ایمان بعد ازگمراهی راهیاب میگردد، و با زندگی مومنی زیست میکندکه در تمام جهانبینیها و اندیشهها و احساسها و فهمها و درکها و ایستادن بر راستای راه و آرامش دل *د مومن است و مومنانه میزید، از برگشتن بهکفر آن اندازه بیزار استکه بیزار است اورا به میان آتش بیندازند و پرتکنند، و بلکه سختتر و بدتر از این. دشمن خداکسی استکه دوست میدارد او را به میان آتش سوزانکفر برگرداند، در حالیکه او از آنجا بیرون آمده است و به بهشت ایمان درآمده است. دوست میدارد او را از جهان آبادان ایمان به جهان خالی و بیمحتوای کفر برگشت دهد.
قرآن آهسته و آرام، پـلهپله دلهای مومنان را بر ضد دشمنان خدا و دشمنان مومنان به هیجان درمیآورد تا به اوج دشمنانگی پای مینهد، و با این سخن به مومنان میگوید:
( وَوَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ ).
و آرزو میکنند که کاش میشد کافر شوید!.
*
این، چرخش وگردش نخستین است با همه پسودههای فراوانیکه دارد. به دنبال آن چرخش وگردش دوم درمیآید همراه با پسوده یگانهایکه دارد. از احساسات خویشاوندی و از پیوندهای اصیل سخن میگوید، احساسها و پیوندهائیکه در دلها به غوغا و فریاد و گیر و دار درمیآیند، و دلها را به سوی محبت و مودت منحوسی میکشانند، و یاد تکالیف و وظائف جداگانگی عقیده را از دلها میبرند، و دلها فراموش میکنندکه تنها امتیاز انسان در پرتو عقیده و با عقیده است و بس.
(لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلا أَوْلادُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ).
هرگز خویشاوندان و فرزندانتان سودی به حالتان نخواهند داشت. روز قیامت، خدا در میانتان قضاوت و داوری خواهد کرد. خدا میبیند هر کاری را که خواهید کرد.
شخص مومنکار میکند و آخرت را چشم میدارد.
اینجا کشت میکند و میکارد، و در آنجا درو میکند و محصول برمیدارد. پسوده دلش بدو میگوید وقتیکه رابطه عقیده قطع گردد، در آخرت همـه رابطههای دیگر از قبیل رابطه خویشاوندی و نزدیکی قطع میگردد. این چنین پسودهای، منزلت و مرتبت چنین رابطهها و پیوندها را در دوران زندگیکوتاه دنیا سبک و کم ارزش جلوهگر میگرداند، و انسان مومن را متوجه جستن و به دست آوردن رابطه و پیوندی میسازدکه همیشگی و سرمدی است و هرگز نه دردنیا و نه در آخرت قطع نمیشود و نمیگسلد.
بدین خاطر بدیشان میگوید:
(لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلا أَوْلادُکُمْ) .
هرگز خویشاوندان و فرزندانتان سودی به حالتان نخواهند داشت.
همان خویشاوندی و رابطهایکه به سوی آن بال و پر میگیرید، و دلهایتان برای آن پرپر میزند و آویزه آن میگردد، و شما را بر آن میداردکه با دشمنان یزدان و دشمنان خودتان مودت و محبت و دوستی و رفاقت نشان دهید تا ایشان را با خود همراه و همیار باقی نگاه دارید -هـمانگونهکه برای حاطب پیش آمد و حرص و آزش بر اموال و اولادش آن واقعه را آفرید -از دیگر سو خاطرههای افراد جز خود را نیز در باره خویشاوندانشان و فرزندانشان به جوش و خروش میاندازد، خویشاوندان و فرزندانیکه در سـرای هجرت، یعنی مکه پشت سر رها کردهاند و به ترک آنان گفتهاند. بدانان هم میگوید:
(لَنْ تَنْفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلا أَوْلادُکُمْ) .
هرگز خویشاوندان و فرزندانتان سودی به حالتان نخواهند داشت.
این بدان خاطر است که:
(یَوْمَ الْقِیَامَةِ یَفْصِلُ بَیْنَکُمْ)
روز قیامت، خدا در میانتان قضاوت و داوری خواهد کرد.
روز قیامت شما را از یکدیگر جدا میکند و هر یکـی جدا از دیگری خواهید بود و خـویشاوندیها و فرزندیها در میان نخواهد بود.
زیرا دستاویزیکه شما را به یکدیگر مرتبط میکرده است و میپیوسته است،گسیـخته و پارهگردیده است تنها دستاویزی که گسیخته و پاره نمیگردد، دستاویز عقیده است، و جز آن، چیزی در پیشگاه خدا انسانها را به یکدیگر پیوند و ارتباط نمیدهد.
( وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ).
خدا میبیند هرکاری را که خواهید کرد.
خدا ازکار ظاهر و از نیت پنهانی باخبر استکه در پشت سرکار است و در دل و درون جای دارد.
*
سپس چرخش وگردش سوم فراسرسد، و مسلمانان را به اول همین ملت یگانه، یعنی ملت توحید و یکاپرستی، و به قافله یگانه، یعنی قافله ایمان، پـیوند میدهد. ناگهان پـدیدار میآیدکه اینکاروان در طول زمان پیاپی به دنبال یکدیگر آمده است، و با ایمان جدا گردیده است و متمایز شده است، و از هر رابطه و پیوندی گسیخته است و بریده استکه با رابطه و پیوند عقیده منافات داشته است و مخالف افتاده است ... این ملت همــان ملتی استکه از روزگار ابراهیم امتداد پیدا کرده است و به راه افتاده است، ابـراهیمیکه پدر نخستین ایشان، و صاحب آئین حقگرای نخستین بوده است. ابراهیم الگو بوده است نه تنها در عقیده و بس، بلکه در شیوه زندگانی، و در آزمونها و آزمودههائیکه با عاطفه خویشاوندی و پیوندهای قرابت داشته است و با آنها درافتاده است وسختیها چشیده است. بعدها او و مومنان همراه او از فشار عـاطفه خویشاوندی و پیوندهای قرابت، سربلند بیرون آمدهاند، و خالصانه از آن عقیده خود گردیدهاند و بس:
( قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لأبِیهِ لأسْتَغْفِرَنَّ لَکَ وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ .رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ .لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).
(رفتار و کردار) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدان گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم، و دشمنانگی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید. (کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شما است) مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش میکنم، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمیتوانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتداء کنید). پروردگارا! به تو توکل میکنیم، و به تو روی میآوریم، و بازگشت به سوی تو است (و همه راهها سر به جانب تو دارد و بـه تو منتهی میگردد). پروردگارا! ما را گرفتار دست کافران مکن، پروردگارا! ما را بیامرز که تو چیره کاربجائی. (برنامه زندگی) ابراهیم و گروندگان بدو، الگوی زیبائی برای شما است، برای شما کسانی که خدا و آخرت را در مد نظر دارید. هرکس هم (از چنین الگوئی) رویگردان شود (به خود ستم میکند و) خدا بینیاز و شایسته هرگونه ستایش است.
مسلمان مینگرد، ناگهان میبیندکه او دارای حسب و نسب اصیل و ریشهداری است. گذشته دور و درازی دارد. الگوئی داردکه در طول روزگاران سرمشق مومنان بوده است. ناگهان مسلمان میبیندکه حسب و نسب به ابراهیم میرساند، نه تنها در عقیده او و بس، بلکه در آزمونهائیکه دیده است و در آموختههائی که رنج آنها را چشیده است و زحمتآنها را دیده است. دراین وقت مسلمان احساس میکندو متوجه میشود که او پشتوانهای از آزمودهها و آموختهها دارد، آزمودهها و آموختههائیکه بیشتر و بزرگتر از پشتوانه شخصی او، و از پشتوانه نسلی استکه او در میانشان زندگی میکند. اینکاروان در درههای زمان لمیده است و از مومنان به آئین خدا، وایستاده در زیر پرچم خدا، تشکیلگردیده است. اینکاروان همان چیزهائی را دیده استکه شخص مسلمان خواهد دید. اینکاروان در آزمونها و آزمودههای خود به قرارگاهی رسیده است و اقامتگزیده استکه خودش آن را انتخابکرده است و در نظر داشته است. پس اینکار، کارتازهای نیست، و پدیده نوینی هم نیست، وتکلیف و وظیفهای هم نیستکه برای مومنان دشوار و ناممکن باشد ... گذشته ازاین، او ملتی دارد بزرگ وسترگ و دارای عرض و طولی به پهنا و درازای تاریخ بشریت. او بدین ملت در عقیده میپیوندد و بدان برمیگردد، زمانیکه روابط میان او و میان دشــمنان عقیدهاش از ریشه بگسلد و قطع شود. او شاخهای از درختگشن و بلندی استکه ریشههای ژرفی و شاخههای زیادی و سایههایگستردهای دارد ... درختیکه نخستین فرد از مسلمانان آن را کاشته استکه ابراهیم است ...
ابراهیم وکسانیکه هم عقیده و همراه او بودند همین تجربه تلخ را دیده و چشیدهاند، تجربه تلخیکه مسلمانان مهاجر آن را میبینند و میچشند. آنان الگوی خوبی برای مسلمانان به طور عام و برای مسلمانان مهاجر به طور خاص بودهاند:
(إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ) .
بدان گاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا میپرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بیاعتنائیم، و دشمنانگی و کینهتوزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان میآورید و او را به یگانگی میپرستید.
این بیزاری جستن وگریختن از قوم و معبودهایشان و عباداتشان است. قبول نکردن آنان و بیاعتناء بودن نسبت بدیشان است. ولی پذیرش خدا و ایمان آوردن به یزدان است. نپذیرفتن آنان و بیاعتناء بودن در حـق ایشان، و پذیرش خدا و ایمان آوردن به یزدان، دشمنانگی وکینهتوزی است، دشمنانگی و کینهتوزیای که گسیخته نـمیگردد و به پایان نمیآید تا قوم او به خدای یگانه ایمان میآورند و باور میدارند. این هم بریدن و گسیختن و قطع رابطه قاطعانهای است که چون رابطه عقیده، و خویشاوندی ایمان، بریده و گسیخته شود، هیچ چیزی از رابطهها و خـویشاوندیها را برجای نمیگذارد و باقی نگاه نمیدارد. واپسین داوری انجام میپذیرد، و حکم نهائی اعلام میشود، با سخن از هـمچون تجربهایکه مومن باید آن را به یاد داشته باشد و عملی بکند در هر نسل و نژادیکه بسر خواهد برد. در قرارداد ابراهیم و هم عقیدهها و همراهان او، الگوی بزرگی برای جانشینان مسلمان آنان، تا روز سزا و جزای قیامت است.
برای برخی از مسلمانان در طلب آمرزش ابراهم برای پدرش -در حالیکه مشرک بود -سوراخی بودکه عواطف و احساسات سرکوب شده و زندانیگشته ایشان، و مودتها و محبتها ی مربوط به خویشاوندان مشرک آنان، از آن سوراخ رخنه میکرد و سرک میزد. بدین خاطر قرآن نازلگردید تا حقیقت موقعیت ابراهیم را برای ایشان بیانکند، و شرائط و ظروف سخنی را روشن سازدکه در آن به پدرشگفت:
(لأسْتَغْفِرَنَّ لَکَ) ٠
من قطعاً برای تو طلب آمرزش میکنم.
ابراهیم چنین سخنی راگفت پیش از اینکه از پافشاری پدرش بر شرک یقین حاصلکند و به اطمینان برسد. زمانی چنین سخنی را به پدرشگفتکه امیدوار بود ایمان بیاورد و انتظار داشت از زمره مومنان بـود:
) فلما تبین له انه عدو لله تبرأ منه ) .
ولی هنگامی برایاو روشن شد که پدرش (درقید حیات بر کفر اصرار میورزد و برابر وحی آسمانی دار فانی را با کفر وداع میگوید، دانست که او) دشمن خدا است، از او بیزاری جست (و ترک طلب آمرزش برای وی گفت). (توبه/114)
همانگونهکه در سوره دیگری (به نام توبه) آمده است. در اینعا ثبت و ضبط میشود که ابراهیمکار و بار را یکسره به خدا حواله داشته است و واگذاشته است، و با توکلکردن وتوبه نمودن و برگشتن به سوی خدا در همه حال و در همه آن، رو به یزدان جهانکرده است و همه چیز را بدو واگذار نموده است:
(وَمَا أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ رَبَّنَا عَلَیْکَ تَوَکَّلْنَا وَإِلَیْکَ أَنَبْنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ)
در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمیتوانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتداء کنید). پروردگارا! به تو توکل میکنیم، و به تو روی میآوریم، و بازگشت به سوی تو است (وهمه راهها سر به جانب تو دارد وبه تو منتهی میگردد)
این تسلیم مطلق خدا شدن، نشانه آشکار ایمانی ابراهیم است. قرآن این نشانه را در اینجا برجسته و روشن نمایان میدارد تا دلهای فرزندان مسلمان ابراهیم را به سوی آن جلب و خیرهگرداند، و به عنوان حلقهای از حلقههای زنجیره تعلیم و تربیتو رهنمود و رهنمون، آن را با ذکر داستان و پیرو زدن بر آن بنمایاند، و چیزهائی را پیش چشم داردکه در لابلای آن داستان از قبیل سیماها و نشانهها و راهنـمائیها نهفته است، همان گونهکه روش قرآن مجید است. [2]
بدین منظور و در این راستا قرآن به پیش میرود، و بقیه دعای ابراهیم و راز و نیاز او را با مولایش ثبت و ضبط میکند:
(رَبَّنَا لا تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِینَ کَفَرُوا( .
پروردگارا! ما را گرفتار دست کافران مکن.
پروردگارا!کافران را بر ما مسلط و چیره مگردان. چه این کار آزمون کافران را دربر دارد. زیرا کافران میگویند: اگر ایمان ایمانداران را حفظ مـیکرد و پاسداری مینمود، ما بر آنان مسلط نمیشدیم و چیره نمیگشتیم و مغلوبشان نمیکردیم و شکستشان نمیدادیم! این هم شبههای است در بسیاری از اوقات در سینهها به غوغا درمیآید و سینهها را قلقلک خواهد داد، وقتیکه در دورهای از ادوار، باطل بر حق دست مییابد، و طاغیان و یاغیان بر ایمانداران و مومنان مسلط و چیره میشوند، به خاطر حکمتیکه خدا از آن آگاه است. مومن در برابر بلا و آزمون شکیبائی میکند، و لیکن این بدان معنی نیستکه مومن خدا را به فریاد نخواند و از خدا درخواست نکندکه او را به بلا و مصیبتگرفتار نسازد، بلا و مصیبتیکه مومن را وسیله آزمایش دیگران میگرداند، و باعث ایجاد شبههای در سینهها مینماید.
بقیه دعا این چنین است:
( وَاغْفِرْ لَنَا )٠
ما را بیامرز.
ابراهیم خلیلالله، این دعا را سر میدهد و میگوید. آخر او سطح عبادتی را دریافته استکه سزاوار خدا است و باید او برای خداوندگارش انجام دهد. درماندی و ناتوانی بشری خودش را نیز دریافته است و میداند باید به سطح عبادتی برسدکه نعمتها و مرحمتهای خداوندگارش را بدان پاسخگوید و با فضل و لطف خدا هم هـمخوانی و همآوائی داشته باشد، و بتواند بزرگی و سترگی خدا را بیان نماید و بستاید. چون ناتوان از این است چاره همین است آمرزش پروردگارش را بخواهد، و در درک و فهمیکه دارد و در درخواست و طلبیکه مینماید سرمشق و الگویکسانی باشدکه با او هستند و یا بعد از او میآیند و پای به جهان میگذارند.
ابراهیم دعای خود را و توبه و درخواست آمرزش خود را با صفتی خاتمه میدهدکه مناسب مقام کبریائی خدا، و با این دعا هـمخوان و همنوا باشد:
) رَبَّنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ(
پروردگارا! تو چیره کاربجائی.
(العزیز): توانای برکار. «الحکیم »: کاربجا در تدبیر و تقدیریکه انجام میگیرد و صورت میپذیرد. در پایان این عرضه موقعیت ابراهیم وکسانیکه با او بودهاند، و در پایان ذکر تسلیم فرمان خدا شدن ابراهیم و گشت اوبه سویپروردگار، قرآن برمیگردد و سرمشق و الگو را مقررو مکرر مـیدارد، هـمراه با پسوده تازهایکه دلهای مومنان را با آن میپساید و لمس مینماید:
( لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِیهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الآخِرَ وَمَنْ یَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ)
(برنامه زندگی) ابراهیم و گروندگان بدو، الگوی زیبائی برای شما است، برای شما کسانی که خدا و آخرت را در مد نظر دارید. هرکس هم (از چنین الجوئی) رویگردان شود (به خود ستم میکند و) خدا بینیاز و شایسته هرگونه ستایش است.
سرمشق و الگو بودن ابراهیم وکسانیکه با او بودهاند، محقق و مشخص است، سرمشق و الگو بودن برای کسانیکه خدا و آخرت را در مد نظر داشته، و خواهان یزدان و آن جهان باشند. اینانکسانیند که ارزش تجربهای را میدانندکه اینگروه بزرگوار آن را دیدهاند و رنج آن را کشیدهاند. اینان در همچون تجربهای سرمشق و الگوئی میبینندکه باید پیروی بشود، و پیشینهای مییابندکه هدایتبخش است و رهنمود و رهنمون میکند. لذاکسیکه خدا وآخرت را در مد نظر میدارد و خدا و آخرت را میخواهد، باید چنین تجربهای را سرمشق و الگو بکند و بدین راه و رسم رود ... این هم اشاره الهامگرانهای برای مومنان حاضر در صحنه است.
و امّاکسانیکه میخواهند به این برنامه پشت بکنند، و از راه این قافلهکنارهگیری نمایند، و از این حسب و نسب ریشهدار و نجیب ببرند و بگسلند، چه باک! یزدان سبحانکه نیازی به چنینکسانی ندارد:
(فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ) .
خدا بینیاز و شایسته هرگونه ستایش است.
این چرخش وگردش به پایان میآید، در حالیکه مومنان برگشتهاند به اوائل تاریخ دور و دراز خود، و به یاد یادمانهائی افتادهاند که در زمین داشتهاند بدان گاه که پیدایش پیدا میکردهاند و برای نخستین بار پای به جهان هستی میگذاشتهاند. همچنین با تجربههای اندوخته برای خود در میان نسلهای پیاپی و دور و دراز کاروان بشریت آشنا شدهاند، و جایگاه و پایگاهی را دیدهاند که کار کسانی بدانجا انجامیده است که این تجربه را آزمودهاند و درد و رنج آن را چشیدهاند. راستای جادهای را هم پیداکردهاندکه پیش از ایشان مسطح و آمادهگردیده است، و ایشان نخستین راهروان این جاده نبودهاند، و بلکه راهپیمایان زیادی بدین راه گام نهادهاند و این راه را طی کردهاند.
قرآن مجید این جهانبینی را تاکید میکند و تکرار میکند تاکاروانیان مومنان به همدیگر برسند و به یکدیگر بپیوندد، و دیگر راهروان این راه احساس غربت یا وحشت نکنند -هرچند راهرو این راه گاهی در میان نسلی تک وتنها باشد -و احساس مشقت و سختی ننمایند در انجام تکلیف و وظیفهایکه بر دوش گرفتهاند و راهروان این راه همدوش و همراه با ایشان بدین تـکلیف و وظیفه خاستهاند و عاشقانه بدین امر برخاستهاند و دردها و رنجهای آن را به جان پذیرفتهاند و نادیده انگاشتهاند!
*
بعد از آن، قرآن برمیگردد و نسیم لطف و مهربانی را بر دلهائی وزان میسازدکه خدا میداند چه عشق و علاقه و امید وآرزوئی دارند دشمنی هرچه زودتر تمام بشود و جفائی ازمیان برخیزدکه این درد و رنج و دشواری را گریبانگیرشان میگرداند. بر این دلها نسیم لطف و مهربانی میوزد و باد صبای خوش لقای امید و آرزو بدیشان مژده میدهدکه این دشمنان به زیر پرچم اسلام درمیآیند، و به صفهای مسلمانان وارد میشوند، و بدین وسیله راه نابودی جفاکاری و مردمآزاری بازمیشود، و جفا به وفا تبدیل میگردد، و محبت و مودت بر اساس و پایه محکم خود استوار و پایدارمیشود ... آنگاه برای بار دوم دردها و رنجهایشان را سبک میکند، بدان گاهکه قانون بزرگ اسلامی در باره روابط ملتها را در میان مسلمانان و غیر مسلمانان بنیانگذاری و وضع میکند. بدین منظور قطع رابطه و دشمنی را خاص حالت تعدی و دشمنانگی و تجاوز پیشگی میشمارد. ولی زمانیکه تعدی و تجاوز و دشمنانگی در میان نباشد، باید خوبی و نیکی کرد در حقکسانیکه مستحق خوبی و نیکی هستند. این هم دادگری در معامله و در عدالت است:
(عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً وَاللَّهُ قَدِیرٌ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ .لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ .إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ).
امید است خدا میان شما و میان دشمنانتان (با توفیق دادن آنـان به ایمان و پذیرش اسلام) پیوند محبت بـرقرار سازد، چرا که خدا بسیار تـوانا است، و او آمرزنده مهربان است. خداوند شما را باز نمیدارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بـیرون نراندهاند. خداوند نیکوکاران را دوست میدارد. بـلکه خداوند شما را بازمیدارد از دوستی ورزیدن با کسانی که به خاطر دین با شما جنگیدهاند، و شما را از شهر و دیارتان بیرون راندهاند، و بـرای اخراج شما پشتیبانی کردهاند و یاری دادهاند. کسانی که ایشان را به دوستی گیرند، ظالم و ستمگرند.
اسلام آئین صلح وصفا است. اسلام عقیدهمحبت و مودت است. نظام و سیستمی استکه میخواهد سایه خود را بر سراسر جهان بیفکند، و برنامه خود را در جهان برپا و برجا گرداند، و مردمان را زیر پرچم خدا گرد آورد بهگونهایکه همه برادر و دوست و آشنا و دوستدار یکدیگر باشند. سدی و مانعی بر سر راه اسلام وجود ندارد وجلو آن را نــمیگیرد مگر دشمنانگی دشمنان اسلام و مسلمین. کسانیکه سر راه رهنمود کردن و پیام رساندن اسلام را بگیرند دشمن اسلام و مسلمین بشمار میآیند. ولی اگرکسانی با اسلام صلح و سازکنند، اسلام خواهان دشمنانگی نیست و دشمنانگی هم نمیورزد.
اسلام حتی در حالت دشمنانگی با دشمـنان، اسباب و وسائل مودت و محبت را در نهادها و درونها با شیوه پاک و با رفتار دادگرانه باقی و برجای میگذارد، و انتظار روزی را میکشدکه دشمنانش در آن قانع گردند و یقین پیداکنندکه خیر و خوبی در این است زیر پرچم بالا و برافراشته اسلام جمع شوند و بیارامند. اسلام از همـچون روزی ناامید نیست، روزیکه مردمان در آن راه راست را در پیشگیرند، و بدین رویکرد راست و درست رو بکنند و پیش بروند.
در آیه نخستش این بند، اشارهای تعین امید است، امیدیکه یاس بر آن غلبه نمیکند و چیره نمیشود. این اشاره بدانگاه به میان میآیدکه در نظر است اندکی از دردها و رنجهای درون برخی از مهاجرانکاسته شود، و بر دلهای مجروح و خسته ایشان بر اثر قطع رابطه با خویشاوندان و جنگ با اهل و عیال و عشیره وقبیله، مرهم نهاده شود و تقویتگردد:
( عَسَى اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ الَّذِینَ عَادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً)
امید است خدا میان شما و میان دشمنانتان (با توفیق دادن آنان به ایمان و پذیرش اسلام) پیوند محبت برقرار سازد، چـرا کـه خدا بسیار توانا است، و او آمرزنده مهربان است.
امیدیکه خدا از آن سخن بگوید، معنی قطعی و حتمی دارد و بیگمان محقق میگردد و انجام میپذیرد. مومنانیکه این امید را شنیدند بدان یقین و اطمینان پیداکردند. چیزی بعد ازذکر این امید نگذشتکه مکه فتحگردید، و قریشیان ایمان آوردند و مسلمان شدند و جملگی در زیر پرچم یگانهایکرد آمدند، وکشت و کشتارها و دشمنانگیها وکینهتوزیها درهم پیحیده شد، و همگان برادران یکدیگر و یکدل و متحدگردیدند.
« وَاللَّهُ قَدِیرٌ ... ».
خدا بسیار توانا است ... .
هرچه بخواهد میکند و بازپرس و پیجوئی ندارد.
( وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ) ٠
خدا آمرزنده مهربان است ... .
شرکیکه بوده است وگناهانیکه رفته است، همه را میبخشاید و عفو میفرماید.تا آن وقتکه وعده خدا تحقق مییابد، وعدهایکه امیدواری موجود در آیه بیانگر آن است، یزدان سبحان به مسلمانان اجازه فرموده است باکسانی محبت و مودت بورزند و دوستی و مهربانی داشته باشندکه به سبب دین با ایشان نجنگیدهاند، و آنان را از شهر و دیارشان بیرون نکردهاند. هیچ مانعـی برای مسلمانان نمیبیندکه با همچون کسانی خوبی و نیکیکنند، و در معاملاتشان با ایشان دادگری نمایند و چیزی از حقوقشان نکاهند. ولیکن نهی فرموده است از دوستی و همیاری باکسانیکه به سبب دین با مسلمانان جنگیدهاند و ایشان را از شهر و دیارشان بیرون راندهاند و در بیرون کردنشان کمک و مساعدت نمودهاند. یزدان جهان کسانی را ظالم و ستمگر قلمداد فرموده استکه با آن چنان اشخاصی دوستی میورزند و هـمیاری میکنند ... یکی از معانی ظلم، شرک است. با مراجعه به این فرموده یزدان بزرگوار این معنی روشن میشود:
( ان آلشرک لظلم عظیم ) .
واقعاً شرک ستم بزرگی است. (لـقمان/13)
این تهدید هراسناکی است. مومن ازآن به داد و فریاد میافتد، و خود را جمع و جور میکند تا این تهدید هراسناک شامل او نگردد.
این قانون در رفتار با غیر مسلمانان، دادگرانهترین قوانین است، و با سرشت این آئین و رویکرد و دیدگاه آن درباره زندگی بشری، وبلکه بادیدگاه کلیآن در باره این جهان هستی، سازگار است، جهانیکه ساختار خدای یگانه است، و رو به خدای یگانه میکند، و با وجود همه اختلافهای ظاهری، و با وجود همه اقسام و انوعگوناگون دیدنی، در نقشه و طرح الهی و در تقدیر و تدبیر ازلی، همه و همــه همکار و همآوا بوده و ذره ذره پدیدهها و آفریدههای جهان با یکدیگر هــمساز و مرتبط هستند. [3]
این قانون، اساس مقررات حکومتی در اسلام است. این قانون، حالت صلح و صفا را میان اسلام ومیان جملگی مردمان حالت ثابتی میداند. صلح و صفا اصل است. چیزی صلح و صفا را نباید به هم بزند. آنچه حالت صلحوصفا را بههم میزند تعدی و تجاوز جنگی،و برگشت ازدین وخروج ازآئین است. یا ترس از خیانت در وقتی استکه پیمان بسته شده است و تعهد داده شده است. خیانت هم وقتی پیـش میآید و اتفاق میافتد که با تعدی و تجاوز تهدیدکنند، یا با سـلطه و قدرت رو در روی آزادی دعوت و آزادی اعتقاد بایستند. این هم تعدی و تجاوز است. جز این موارد، باید صلح و صفا برقرار، و مودت و محبت درمیان، و خوبی و نیکیکردن، و عدالت و دادگری بهکار بردن با جملگی انسانها باشد و بس. [4]
گذشته از این، چنین قانونی با جهانبینی اسلامی متفق و همساز است، جهانبینیایکه این مساله را میان مومنان و میان مخالفانشان، مساله این عقیده قرار میدهد، و مساله دیگری را چنین نمیشمارد و نمیداند. ارزشی را همکه مومن آن راگرانبها میداند و برای محافظت و پاسداری از آن میجنگد و میرزمد، مساله عقیده است و جز آن نیست. تنها چیزیکه مسلمانان بر سـر آن با دیگران دشمـنی میورزند و میجنگند، آزادی دعوت، آزادی عقیده، آزادی پیادهکردن برنامه خدا در زمین، و بالا بردن فرموده یزدان است.
این رهنمود و رهنمون، با جهت و رویکرد سراسر این سوره در اظهار و ابراز ارزش عقیده، و عقیده را پرچم یگانهایکردن تا مسلمانان در زیر آن بایستند، سازگار و همساز است. هرکس با مسلمانان در زیر این پرچم بایستد، از زمره مسلمانان است. و هرکس با آنان به سبب این پرچم بجنگد، از زمره دشمنان ایشان است. هرکس با مسلـمـانان به صلح و آشتی درآید، و مسلمانان را با عقیدة خودشان و با دعوت خودشان آزاد دارد، و مردمان را از این عقیده باز ندارد و جلو ایشان را نگیرد، و میان مردمان و میان شنیدن این عقیده حائل و مانع نشود، و مومنان به این عقیده را از دین برنگرداند، او در صلح و صفا با اسلام است، و اسلام مانع نمیگردد با او خوبی و نیکیگردد و با او با عدل وداد رفتار بشود.
مسلـمان در این زمین برای عقیدهاش زندگی میکند، و عقیدهرا مسالهای با خود و مسالهای بامردمان پیرامونش مـیسازد. دیگردشمنانگی برای مصلحت در میان نیست. جهاد برای جانبداری - هرگونه جانبداریایکه باشد - از نژادی یا زمینی یا عشیره و قبیلهای و یا حسب و نسبی درمیان نیست. بلکه جهاد تنها وتنها برای بالا بردن فرموده یزدان، و برای اینکه عقیده یزدان برنامه زندگی باشد و در زندگی پیاده شود، انجام میگیرد و نه برای چیز دیگری.
بعد ازآن، سوره توبه نازل گردید. درآن آمده است:
(براءة من الله ورسوله إلى الذین عاهدتم من المشرکین . . الخ). .
(این، اعلام) بیزاری خداوند و پیغمبرش از مشرکانی است که شما (مومنان توسط فرستاده خدا، فرمانده کل قوا) با آنان پیمان بستهاید (و ایشان آن را به دلخواه شکستهاند و به دشمنان اسلام پیوستهاند. به آنان چهار ماه فرصت داده میشود که در این فاصله یا به اسلام بگروند، یا سرزمین عربستان را ترک کنند، و یا این که آماده نبرد با مسلمانان شوند) ... ... تا آخر... (تـوبـه/1)
بدین وسیله حالت پیمان و صلح میان مسلمانان و همه مشرکان به پایان آمد. چهار ماه بهکسانی مهلت داده شدکه پیمانهای بدون تعیین زمان داشتند، و بهکسانی که دارای پیمانهائی با زمان معین بودند تا آخر مدت پیمانها، بدیشان مهلت و فرصت داده شد. ولیکاریکه در اینجا انجامگرفته است بدان خاطر بوده استکه تجربهها ثابت کردند این مردمان عهدها و پیمانهایشان را با مسلمانان تنـها تا زمانی نگاه میدارند و نمیشکنندکه فرصتی بدیشان دست بدهد و در آن عهد و پیمانشکنی بکنند. وقتیکه دیدند سودشان در این استکه عهد و پیمان کنار گذاشته شود، عهد و پیمان را نادیده میگیرند. این بودکه قاعده و قانون دیگری شامل حالشان شد:
(وإما تخافن من قوم خیانة فانبذ إلیهم على سواء إن الله لا یحب الخائنین).
هرگاه (با ظهور نشانههائی) از خیانت گروهی بیم داشته باشی (که عهد خود را بشکنند و حمله غافلگیرانه کنند، تو آنان را آگاه کن و). همچون ایشان پیمانشان را لغو کن (و بدون اطلاع بدانان حمله مکن، چرا که این کار خلاف مروت و شریعت است و خیانت بشمار است و) بیگمان خداوند خیانتکاران را دوست نمیدارد. (انفال/٥٨)
این ضرورتی بود برای تامین امنیت مرکز اسلامیکه در آن روز سراسر شبه جزیره عربستان بود. تامین امنیت از دست دشمنانیکه درکمین مسلمانان بودند و با مسلمانان همزیستی داشتند. دشمنان مشرکان و اهل کتابی که عهدشکنیها و خیانتهایشان بارها اتفاق افتاده بود، و پیوسته در انتظار فرصتی بودندکه بر مسلمانان بتازند و کارشان را یکسره سازند. این هم در اصل خود تعدی و تجاوز بشمار است، و قانون تعدی و تجاوز بر آن منطبق میگردد. به ویژه دو تا امپراتوریکه سرزمین اسلام را احاطهکرده بودند شروع کردند به گردآوری و بسیج نیروهای خود، و از سوی اسلام احساس خطر میکردند، و امیرنشینیهای عربی هم مرز متصل به یکدیگر و فرمانبردار دو دولت روم و ایران را بر ضد اسلام تحریک مینمودند و برمیشوراندند. لذا چارهای جز این نبود میبایستی اردوگاه اسلامی را از بقیه دشمنان اسلام پاککرد، پیش از آنکه پیکارهای خارجی مورد انتظار در آن روز و روزگار در بگـیرد.
بدین اندازه از پیگیری مساله بسنده میکنیم تا به روند این سوره در باره حکم زن مهاجر برگردیم:
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا جَاءَکُمُ الْمُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ فَإِنْ عَلِمْتُمُوهُنَّ مُؤْمِنَاتٍ فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ .وَإِنْ فَاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُمْ مِثْلَ مَا أَنْفَقُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ) ٠
ای مومنان! هنگامی که زنان مومن به سوی شما مهاجرت کردند، ایشان را بیازمائید -خداونـد از ایمان آنان آگاهتر است (تا شما) - هرگاه ایشان را مومن یافتید، آنان را به سوی کافران برنگردانید. این زنان برای آن مردان، و آن مردان برای این زنان حلال نیستند. آنچه را که همسران ایشان (به عنوان مهریه) خرج کردهاند، بدانان مسترد دارید. گناهی بر شما نخواهد بود اگر چنین زنانی را به ازدواج خود در آورید و مهریه ایشان را بپردازید. با زنان کافر (غیر اهل کتاب) ازدواج نکنید و همسران کافر را در همسری خود نگاه ندارید (چرا که با کفر شوهر یا همسر، رابطه زوجیت به هم میخورد. اگر هم همسران شما کافر شدند و به دیار کفر گریختند، از کافران) چیزی را که (به عنوان مهریه) خرج کردهاید درخواست کنید و مردان کافر نیز چیزی را که (به عنوان مهریه) خرج کردهاند درخواست کنند. اینها حکم خدا است، و خدا است که در میانتان فرمانروائی و داوری میکند، و او آگاه کاربجا است. اگر همسری از همسرانتان به سوی کافران رفت (و مرتد گردید، و کافران مهریه شما را بازپرداخت نکردند) و شما (با ایشان جنگیدید و مغلوبشان کردید و) به عقوبت گرفتارشان ساختید، (ای سران و سرداران مومنان، از غنائم کافران) مهریهای را که چنین مومنانی پرداختهاند به اینان بازپرداخت کنید، و از خداوندی بهراسید که شما بـدو ایمان دارید.
در باره سبب نزول این احکام روایت شده استکه پس از صلح حدیبیهکه یکی از بندهای پیمان این بود:
«بدین شرط هرکس از ما به سوی تو بیاید، هرچند بر آئین تو باشد، بایدکه او را به پیـش ما برگردانی«
هنگامیکه پیغمبر خدا (ص) و مسلمانان همراهش در دامنه پائین حدیبیه بودند، زنان مومنی به خدمتش آمدند و درخواست هجرت و رفتن به سرزمین اسلام، یعنی مدینه کردند. قریشیان هم آمدند و درخواست برگرداندن آن زنان، برابر پیماننامه کردند. چنین پیدا بود که نص در باره موضوع زنان قاطع نبوده است. این دو آیه نازلگردید و برگرداندن زنان مهاجر مومن به سوی کفار را منعکرد. چراکه زنان ضعیف بودند و از آئین خود برگردانده میشدند. احکام این حالت دولتی و بینالمللی نیز با آن نازل گردید. ساخت و ساز دو جانبه را بر دادگرانهترین قانون پایهگذاری کرد، قانونی که خودش سراپا دادگری است، و از رفتار هیچ یک از دوطرف متاثر نبوده، و درآن جور و جفا و ظلم و ستمی نیست. این هم شیوه اسلام در همه معاملات و روابط داخلی و خارجی و شخصی وکشوری است. نخستین عملکرد، امتحانکردن اینگونه زنان مـهاجر است تا علت مهاجرت روشن شود، و مهاجرت به خاطر نجات از ازدواج اجباری و ناخوشایند نباشد، و یا به خاطر نفع و سودی انجام نگیرد، و همـچنین به خاطر عشق به سرزمین اسلام و بسر بردن درآنجا نباشد. ابن عباسگفته است: پیغمبر (ص) زنان مهاحر را این گونه میآزمودکه بگوید: به خدا سوگند به خاطر بد آمدن از شوهر بیرون نیامدهام. به خدا سوگند بدین سبب بیرون نیامدهامکه از سرزمینی بیزار وگـریزان بوده و به سرزمینی مائل و عاشق باشم. به خدا سوگند برای جستن و خواستن دنیا بیرون نیامدهام. به خدا سوگند جز به خاطر دوستداشت خدا و پیغمبرش بیرون نیامدهام.
عکرمه گفته است: به زن مهاجرگفته میشد: تو را جز دوست داشت خدا و پیغمبرش بدینجا نیاورده است. عشق مردی از ما تو را بدینجا نکشانیده است.گریز از دست شوهرت تو را راهی اینجا ننموده است.
این نحوه امتحان بود ... پیغمبرخدا (ص) تکیه میفرمود بر ظاهر حالشان و اعترافشان و سوگند خـوردن به خدا. و امّا نهانیها و رازهای درون سینهها به خدا واگذار میشد، چراکه انسان راهی برای پی بردن بدانها ندارد:
« اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِهِنَّ ... » ٠
خداوند از ایمان آنان آگاهتر است (تا شما).
وقتیکه زنان این چنین اقرار و اعتراف کردند، ایشان را به سوی کفار برنگردانید:
(فَلا تَرْجِعُوهُنَّ إِلَى الْکُفَّارِ)
آنان را به سوی کافران برنگردانید.
« لا هُنَّ حِلٌّ لَهُمْ وَلا هُمْ یَحِلُّونَ لَهُنَّ ».
این زنان برای آن مردان، و آن مردان برای این زنان، حلال نیستند.
پیوند نخستین و رابطه پیشین گسیخته است و قطع گردیده است ... پیوند ایدئولوژی و رابطه عقیدتی ... دیگر پیوند و رابطه دیگری در میان نیست، پیوند و رابطهایکه بتواند اینگسیختن و قطعگردیدن را پیوند بزندومتصل بکند. زناشوئی وزوجیت حالتآمیختن و درهم تنیدن و قرار و آرامگرفتن است. وقتیکه این پیوند نخستین و رابطه پیشین بگسلد وببرد، ممکن نیست زناشوئی و زوجیت برپا و برجاو پایدار و برقرار بماند. ایمان بنیاد زندگی دل استکه عاطفه دیگری جای آن را نمیگیرد و جایگزین آن نمیشود. هرگاه دلی از بنیاد ایمان خالی و تهی شود، هیح دل با ایمانی نمیتواند با آن دل همآوا و هماهنگ بشود، و بدان انس و الفت بگیرد و با آن همسخنگردد، و آن را دوست بدارد و با آن درمنزل و ماوائی بسر برد ودر کنارش بیارامد و آرامش به هم رساند. ازدواج هم عبارت است از مودت ومحبت و مهر و عفت و انس و الفت، و بالاخره درمنزل و ماوائی بودن و -آسودن و بسر بردن.
این امر در آغازهجرت بدون نصی رها شده بود و آیهای در باره آن نیامده بود. این بودکه میان همسر مومن و شوهرکافر، و میان شوهر مومن و همسرکافر، جدائی افکنده نـمیشد. زیرا جامعه اسلامی هنوز قوانین و مقررات و ارکان و اصول آن مقرر و مستقر نشده بود. ولی بعد از صلح حدیبیه، یا بنا به تعبیر بسیاری از راویان فتح حدیبیه، وقت آن فرارسیده بودکه جدائی کامل میان چنین زنها وشوهرهائی انداخته شود، و در نهاد و درون مردان و زنان مومن مستقر شود، همان گونهکه در واقعیت زندگی میبایست مستقـرشود، این که هیچگونه پیوند ورابطهای جز پیوند و رابطه ایمان، و هیچگونه خویشاوندی و نزدیکیای جز خویشاوندی و نزدیکی عقیده، وجود ندارد، و هیچگونه ارتباطی جز ارتباط میانکسانی در میان نیستکه در راه خدا ارتباط میگیرند و با یکدیگر تماس حاصل میکنند. همراهکار جدائی افکندن،کار عوض دادن و عوض پرداختن است. دادگری و برابری و عدالت و مساوات هم همین را میطلبد. برای اجرای این امر، به شوهر کافر پول مهریهای پرداخت میشودکه به همسر مومن خـود داده است، همـسر مومنیکه از او جداگردیده است. این امر برای جبران زیان و ضرری استکه دیده است و عوض هزینهای استکهکرده است. همچنین به شوهر مومن پول مهریهای پرداخت میشودکه به زن کافر خـود داده است، زن کافریکه او را از حباله نکاح خود آزاد و رها میسازد و طلاقش میدهد.
بعد ازآن برای مردان مومن حلال خواهد بود با زنان مومن مهاجر ازدواجکنند هر وقت مهریه ایشان را به خـودشان دادند ... البته دراینجا اختلاف فقهی در میان است، در اینکه آیا چنین زنانی عده دارند، یا عدهای در میان نیست؟ مگر برای زنانیکه حامله باشندکه عده ایشان وضع حمــل است. اگر عدهای در میان است آیا هـمان عده زنانی استکه طلاق داده میشوندکه سه حیض یا سه بار پاک شدن از حیض است ... یا اینکه عده آنان پاک شدن رحم با یک حیض است و بس؟
(وَآتُوهُمْ مَا أَنْفَقُوا وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَلا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ وَاسْأَلُوا مَا أَنْفَقْتُمْ وَلْیَسْأَلُوا مَا أَنْفَقُوا) ٠
آنچه را که همسران ایشان (به عنوان مهریه) خرج کردهاند، بدانان مسترد دارید، گناهی بر شما نخواهد بود اگر چنین زنـانیرابه ازدواج خود درآورید و مهریه ایشان را بپردازید. با زنان کافر (غیر اهل کتاب) ازدواج نکنید و همسران کافر را در همسری خود نگاه ندارید (چرا که با کفر شوهر یا همسر، رابطه زوجیت به هم میخورد. اگر هم همسران شما کافر شدند و به دیار کفر گریختند، از کافران) چیزی را که (به عنوان مهریه) خرج کردهاید درخواست کنید و مردان کافر نیز چیزی را که (به عنوان مهریه) خرج کردهاند درخواست کنند.
آنگاه همه این احکام را به ضمانت بزرگی و مهمّی وامیگذارد و پیوند میداردکه در نهاد و درون شخص مومن است. و آن ضمانت مراقبت و نظارف الهی، و ترس و هراس از خدا است:
( ذَلِکُمْ حُکْمُ اللَّهِ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ) .
اینها حکم خـدا است، و خدا است که درمیانتان فرمانروائی و داوری میکند، و او آگاه کاربجا است.
مراقبت و نظارت خدا، و ترس و هراس از او، ضمانت یگانهای استکه میتوان از نـقض آن و کجروی و حیلهگری در آن ایمن بود. چه حکم خدا، حکم خدای بس آگاه وکاربجا است. این حکم خدائی استکه از نیتها و رازهای سینهها آگاه است. این حکم خدائی است که نیرومند و توانا است.کافی است نـهاد و درون شخص مومن این رابطه و پیوند را احساسکند و بدان پی ببرد، و سرچشمه حکم را درک و فهم نباید تا برآن راست و درست بماند و آن را رعایتکند و بپاید. شخص مومن آخر میداندکه به سوی خدا برمیگردد و سرانجامگذرش به دادگاه خدا میافتد.
هرگاه چیزی از هزینهایکه مردان مومن کـردهاند از دستشان رفت، برای مثال زنان کافر یا کسان ایشان سرپیچـیکنند از اینکه حق شوهر مومن را بازپرداخت کنند -همانگونهکه در برخی حالات پیش آمده است - رهبر و پیشوای مسلمانان آن هزینه را به چنان مردان مومنی میدهد از حق و حقوقکافرانیکه زنـانشان مهاجرتکردهاند و به سرزمین اسلام آمدهاند، و یا از اموال کافرانی پرداخت میکندکه به عنوان غنیـمت به دست مسلمانان افتاده است یا میافتد:
(وَإِنْ فَاتَکُمْ شَیْءٌ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ إِلَى الْکُفَّارِ فَعَاقَبْتُمْ فَآتُوا الَّذِینَ ذَهَبَتْ أَزْوَاجُهُمْ مِثْلَ مَا أَنْفَقُوا).
اگر همسری از همسرانتان به سوی کافران رفت (و مرتد گردید، و کافران مهریه شما را بازپرداخت نکردند) و شما (با ایشان جنگیدید و مغلوبشان کردید و) به عقوبت گرفتارشان ساختید، (ای سران و سرداران مومنان، از غنائم کافران) مهریهای را که چنین مومنانی پرداختهاند به اینان بازپرداختکنید.
این حکم را و پیادهکردن آن را نیز به ضمانتی مربوط میسازد و پیوند میدهدکه هرحکمی وهر نوع پیاده کردنی آویزه آنو متعلق بدان میشود:
) وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ( .
و از خداوندی بهراسید که شما بدو ایمان دارید.
این هم پسودهای است برای مومنانیکه به خدا ایمان دارند، وتاثیر عـمیق و ژرفی در دلها دارد.
بدین منوال و بر این روال، احکام جداسازی این چنین شوهران و همسرانی، به میان میآید، وجهانبینی اسلامی و دیدگاهی راکه در باره ارزشهای زندگی و پیوندهای زندگی دارد در عمل پیاده میکند و تحقق میبخشد. جهانبینی اسلامی صف اسلامی را یکی میداند و آن را از سائر صفهای دیگر جدا میسازد. در جهانبینی اسلامی زندگی به طورکلی باید بر پایه عقیده استوار و پایدارگردد، و سراسر زندگی را باید به محور ایمان بست و پیرامون آن چرخاند و سپریکرد. باید جهان بشریت را بهگونهای درآوردکه همه جدائیهای نژادیورنگ و حسب و نسبوسرزمین در آن ذوب شود و ازمیان رود. تنها یک نشان و مدال در میان بماند و انسانها را از همدیگر جدا سازد. آن نشان و مدال، نشان و مدال حزبی استکه مردمان بدان منسوب میگردند. دو حزب هم بیشتر در میان نیست: حزب یزدان و حزب شیطان.
*
آنگاه قرآن برای فرستاده یزدان (ص)روشن بکند که چگونه با زنان در ایمان آوردن بیعت کند، چه زنانی که ایمان آوردهاند و مهاجرت گزیدهاند، و چه زنان دیگریکه جدای از ایشانند و میخواهند به دائره اسلام درآیند. قرآن روشن میسازدکه زنان بر چه شرائط و شروطی و ارکان واصول باید بیعت کنند:
(یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلا یَسْرِقْنَ وَلا یَزْنِینَ وَلا یَقْتُلْنَ أَوْلادَهُنَّ وَلا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) ٠
ای پیغمبر! هنگامی که زنان مومن، پیش تو بیایند و بخواهند با تو بیعت کنند و پیمان بندند بر این که: چیزی را شریک خدا نسازند، و دزدی نکنند، و مرتکب زنا نشوند، و فرزندانشان را نکشند، و به دروغ فرزندی را به خود و شوهر خود نسبت ندهند که زاده ایشان نیست، و در کار نیکی (که آنان را بدان فرامیخوانی) از تو نافرمانی نکنند، با ایشان بیعت کن و پیمان ببند و برایشان از خدا آمرزش بخواه. مسلماً خدا آمرزگار و مهربان است (و مغفرت و مرحمت خود را شامل چنین خانمهائی میگرداند).
این قواعد و قوانین، ارکان و اصول بزرگ عقیدهاند، همانگونهکه ارکان و اصول زندگی اجتماعی جدیدند. از جمله این ارکان و اصول، به هیچ وجه شریک وانباز قرار ندادن برای خدا است ... تجاوز نکردن ازحدود و ثغور است ... دزدی و زنا نکردن است ... نکشتن اولاد و فرزندان است ... این بخش اشاره بهکار زشت و پلشتی استکه در دوره جاهلیت رواج داشت، و آن زنده بهگور کردن دختران است. همچنین اشاره دارد به کشتن جنینها به علتی از علل ... زنان بر کودکانیکه در شکم دارند امین بشمارند و باید امین باشند ...
(وَلا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ ).
و به دروغ فرزندی را به خود و شوهر خود نسبت ندهند که زاده ایشان نیست.
ابن عباسگفته است: جز فرزندان خود، فرزندان دیگری را به شوهران خـود نسبت ندهند. مقاتل نیز همین سخن راگفته است. چه بسا این محافظت و مراقبت -پس از بیعت بر عدم زنا - بوده است. در حالات واقعیت زندگی دوره جاهلی اتفاق میافتاد، زنی خود را برای چند مرد آزادگرداند، و خویشتن را در اختیارشان قرار دهد. وقتی همکودکی را به دنیا میآورد، مینگریست کودک را شبیهتر بـه هرکس از آنان میدید، کودک را بدو نسبت میداد و ملحق میکرد. چه بسا این زن زیباترین آنمردان را انتخاب و فرزندش را بدو نسبت میداد و ملحق میساخت، هرچندکه میدانست پدر آنکودک چهکسی وکیست! واژهها همه این حالتها و جز اینها را شامل میگردد، و دربرگیرنده هر بهتانی و تهمتی استکه سرهم گردد و ادعا بشود. چه بسا ابن عباس و مقاتل این بخش از آیه را چنین معنی کردهاند و بدین مفهوم اختصاص دادهاند، به مناسبت واقعهایکه بدان هنگام روی داده است. شرط واپسین چنین است:
(وَلا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ).
و در کار نیکی(که آنان را بدان فرامیخوانی) از تو نافرمانی نکنند.
این بخش شامل وعده اطاعت از پیغمبر (ص) در هر کاری استکه دستور انجام آن را بدیشان بدهد. معلوم استکه پیغمبر (ص) جز به انجامکار خوب و پسندیده دستور نمیدهد. امّا این شرط یکی از پایههای قانون در اسلام است، و بیان میداردکه بر رعایا و زیردستان اطاعت از رهبر یا فرمانروا واجب نیست مگر درکار خوب و پسندیدهای که با آئین خدا و با شریعت او سازگار باشد. چیز دیگریکه میرساند این استکه اطاعت مطلق از ولیالامر در هرکاری لازم نیست! این هم قانونی استکه نیروی قانونگذاری وفرمانروائی از شریعت خدا سرچشمه و نشات میگیرد،نه از اراده و خواست رهبر، ونه از اراده و خواست ملت. وقتیکه اراده و خواستی با شریعت خدا مخالف داشته باشد، مردود و نامقبول است. زیرا رهبر و ملت هردو تا فرمانبردارو مطیع شریعت خدا هستند، و از شریعت خدا سلطه و قدرت دریافت میدارند.
هرگاه زنان برابر این اصـول وارکان شامل وکامل بیعت کردند، بیعت ایشان پذیرفته میگردد، و پیغمبر (ص) در بارهکارهای گذشته برای آنان طلب آمرزش میکند.
( إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ) ٠
مسلمّاً خدا آمرزگار و مهربان است (و مغفرت و مرحمت خود را شامل چـنین خانمهائی میگرداند.
خدا میبخشاید و مرحمت مینماید و لغزشها را نادیده میگیرد و از آنها درمیگذرد.
*
در پایان، این آهنگ همگانی بهگوش میرسد:
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَوَلَّوْا قَوْمًا غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ قَدْ یَئِسُوا مِنَ الآخِرَةِ کَمَا یَئِسَ الْکُفَّارُ مِنْ أَصْحَابِ الْقُبُورِ) .
ای مومنان! گروهی را به دوستی نگیرید که خدا برآنان خشمگین است. (چرا که با حق و حقیقت دشمنی میورزند، و با اسلام سر جنگ دارند، وبه فساد وگناه افتخار میکنند). آن کافران بدان سان که از مردگان قطع امید کردهاند (که زنده نمیشوند و به دنیا برنمیگردند) از آخرت قطع امید کردهاند (وبه وجود آن و طبعاً بـه حساب وکتاب و جزا و سزای درآن، ایمان ندارند)
ندائی درمیرسد و مومنان را به نام ایمان، و با صفتی دعوت میکندکه ایشان را از سائر اقوام جدا میسازد. زیرا این صفت ایشان را متصل و مرتط مـیسازد، و آنان را از دشمنان خدا جدا و منفصـل میسازد.
برخی از روایتها چنین میگویندکه مقصـود ومراد از قومیکه خدا بر آنان خشمگرفته است، یهودیانند، به استناد اینکه در جاهای دیگری از قران با همچون صفتی یهودیان سرکوب و منکوب شدهاند و بر آنان تاخت رفته است. ولیکن این امر مانع عمومیت نص نمیگردد و شامل یهودیان و مشرکانی میشودکـه از ایشان در این سوره نام رفته است، و شامل همه دشمنان خدا میگردد، و خدا بر همه ایشان خشم گرفته است، و جملگی آنان از آخرت مایوس و ناامیدند، وآخرت را چشم نـمیدارند و بدان ایمان ندارند، و حساب وکتابی برایآن بازنمیکنند وآن را چیزی بشمار نمیآورند، بدان سان که کفار از مردگان داخل گورها مایوس و ناامیدگردیدهاند، چـون معتقدندکار مردگان به پـایان آمده است، و رستاخیز و حساب وکتابی ندارند.
این نداء فریادی استکه از همه آهنگهای این سوره و از رویکردهای آن تشکیلگردیده است. و طنینانداز شده است. این استکه با این نداء این سوره پایان مـیپذیرد بدان گونهکه با ندای همسان آن آغاز گردیده بود. این بدان جهت استکه واپسین آهنگ شود، واپسین آهنگیکه این سوره پژواکهای آن را در دلها طنینانداز و رها سازد...
*
[1] یعنی: مورد خاصو مفهوم عام است. (مترجم)
[2]
مراجعه شود بهکتاب: «التصویر الفنیفی القران»، فصل: قصه در
قرآن.
[3] مراجعه شود بهکتاب: «السلام العالمیو الاسلام». فصل:
سرشت صلح و صفا در اسلام.
[4] مراجعه شود بهکتاب: «السلام
العـالمی و الاسلام». فصل: صلح و صفای جهان.