تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورة المؤمنون

سورة المؤمنون - سورة 23 - عدد آیاتها 118

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام الله بخشندة مهربان

  1. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ به راستی مؤمنان رستگار شدند. ﴿1﴾

  2. الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ همان کسانی‌که در نمازشان خاشع (و فروتن) هستند. ﴿2﴾

  3. وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ و کسانی‌که از لغو (و کارهای بیهوده) روی گردانند. ﴿3﴾

  4. وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ و کسانی‌که زکات را انجام می‌دهند. ﴿4﴾

  5. وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ و آن‌ها که شرمگاه‌شان را حفظ می‌کنند. ﴿5﴾

  6. إِلاَّ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ  جز بر همسران‌شان یا (بر) کنیزان‌شان، پس بی‌گمان اینان (در بهره‌گیری از آنان) ملامت نمی‌شوند. ﴿6﴾

  7. فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاء ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ پس کسی‌که فراتر از این بخواهد، آنانند که تجاوز گرند. ﴿7﴾

  8. وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ و کسانی‌که امانت‌های‌شان و عهد خود را رعایت می‌کنند. ﴿8﴾

  9. وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ و کسانی‌که برنمازهای شان مواظبت می‌نمایند. ﴿9﴾

  10. أُوْلَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ (آری) اینانند که وارثند. ﴿10﴾

  11. الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ کسانی‌که (بهشت) فردوس را ارث می‌برند، و جاودانه در آن خواهند ماند. ﴿11﴾

  12. وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن سُلالَةٍ مِّن طِینٍ  و به راستی انسان را از چکیده‌ای از گِل آفریدیم. ﴿12﴾

  13. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَّکِینٍ سپس او را از نطفه‌ای در قرار گاهی استوار (= رحم) قرار دادیم. ﴿13﴾

  14. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ سپس نطفه را (به صورت) علقه (= خون بسته) گرداندیم، آنگاه علقه را (به صورت) مضغه (= پاره گوشتی) در آوردیم، آنگاه مضغه را (به صورت) استخوان‌هایی گردانیدیم، پس بر استخوان‌ها گوشت پوشاندیم، سپس آن را آفرینشی دیگر بخشیدیم، پس (پر برکت و) بزرگوار است، الله که بهترین آفرینندگان است. ﴿14﴾

  15. ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ سپس مسلماً شما بعد  از این خواهید مرد. ﴿15﴾

  16. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ آنگاه یقیناً شما روز قیامت بر انگیخته می‌شوید. ﴿16﴾

  17. وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ  و به راستی بر فرازتان هفت آسمان آفریدیم، و (ما هرگز) از آفرینش (خود) غافل نبوده‌ایم. ﴿17﴾

  18. وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاء مَاء بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأَرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ و از آسمان آبی به‌اندازه‌ی معین نازل کردیم، پس آن را در زمین جای دادیم، و بی‌گمان ما بر از بین بردن آن کاملاً قادر هستیم. ﴿18﴾

  19. فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ پس بوسیله‌ی آن باغ‌هایی  از درختان خرما و انگور برای شما پدید آوردیم، شما را در آن (باغ‌ها) میوه‌های بسیار است، و از آن می‌خورید. ﴿19﴾

  20. وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِن طُورِ سَیْنَاءَ تَنبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِّلْآکِلِینَ  و (نیز) درختی را که از طور سینا بیرون می‌آید (= درخت زیتون) که از آن روغن و (نان) خورش برای خورندگان فراهم می‌شود. ﴿20﴾

  21. وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأَنْعَامِ لَعِبْرَةً نُّسْقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ و بی‌گمان برای شما در چهارپایان عبرتی است، از آنچه درون‌شان است (= از شیر آن‌ها) شما را سیراب می‌کنیم؛ و برای شما در آن‌ها منافع فراوان است، و از (گوشت) آن‌ها می‌خورید. ﴿21﴾

  22. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ و بر آن‌ها و بر کشتی‌ها سوار می‌شوید. ﴿22﴾

  23. وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ و به راستی (ما) نوح را به سوی قومش فرستادیم، پس (او به آن‌ها) گفت: «ای قوم من! الله را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست، آیا پرهیز نمی‌کنید؟! ﴿23﴾

  24. فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاء اللَّهُ لَأَنزَلَ مَلائِکَةً مَّا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأَوَّلِینَ پس اشراف قومش، (آن) کسانی‌که کافر بودند؛ گفتند: «این (مرد) جز بشری همچون شما نیست، که می‌خواهد بر شما برتری جوید، اگر الله می‌خواست، همانا فرشتگانی را نازل می‌کرد، ما (هرگز) چنین چیزی را در (میان) نیاکان خود نشنیده‌ایم. ﴿24﴾

  25. إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ  او مرد دیوانه‌ای بیش نیست، پس تا مدتی در باره‌ی او صبر کنید، ﴿25﴾

  26. قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (نوح) گفت: «پروردگارا!  مرا در برابر تکذیب آن‌ها یاری کن» ﴿26﴾

  27. فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاَّ مَن سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ پس به او وحی کردیدم که: «به دیدگان ما و به وحی ما کشتی را بساز، پس هنگامی‌که فرمان ما فرا رسد، و آب از تنور بجوشد، آنگاه از هرنوع (حیوان) یک جفت (نر و ماده) در کشتی سوار کن و (نیز) خانواده خود را (سوار کن) جز کسی از آنان را که وعده‌ی (هلاک) از پیش بر او مقرر شده است.  و در (باره‌ی) کسانی‌که ستم کردند، با من سخن مگو، که آنان غرق شدنی هستند». ﴿27﴾

  28. فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ هنگامی‌که تو و همراهانت بر کشتی سوار شدید؛ بگو: «ستایش برای الله است که ما را از قوم ستمگر نجات داد». ﴿28﴾

  29. وَقُل رَّبِّ أَنزِلْنِی مُنزَلا مُّبَارَکًا وَأَنتَ خَیْرُ الْمُنزِلِینَ و (نیز) بگو: «پروردگارا! ما را در منزلگاهی پر برکت فرود آور، و تو بهترین فرود آورندگانی». ﴿29﴾

  30. إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ وَإِن کُنَّا لَمُبْتَلِینَ بی‌گمان در این (ماجرا) نشانه‌هایی است، و (ما) به راستی آزمایش می‌کنیم. ﴿30﴾

  31. ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ سپس قوم دیگری را بعد از آن‌ها به وجود آوردیم. ﴿31﴾

  32. فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ  پس از خودشان پیامبری در (میان) آنان فرستادیم که: «الله را بپرستید، که جز او معبودی برای شما نیست، آیا پرهیز نمی‌کنید؟!» ﴿32﴾

  33. وَقَالَ الْمَلَأُ مِن قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاء الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلاَّ بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ و گروهی از اشراف قومش که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب می‌کردند،  و در زندگی دنیا به آن‌ها نعمت و آسایش داده بودیم، گفتند: «این (مرد) بشری همچون شما است، از آنچه که (شما) می‌خورید، می‌خورد،  و از آنچه که شما می‌نوشید، می‌نوشد. ﴿33﴾

  34. وَلَئِنْ أَطَعْتُم بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَّخَاسِرُونَ  و اگر از بشری همچون خود اطاعت کردید، یقیناً شما زیان‌کار خواهید شد. ﴿34﴾

  35. أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُم مُّخْرَجُونَ آیا (او) به شما وعده می‌دهد: که همانا شما چون مردید و خاک و استخوان‌هایی (پوسیده) شدید، (بار دیگر از گور) بیرون آورده می‌شوید؟! ﴿35﴾

  36. هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ هیهات، هیهات (= دور است، دور است) آنچه به شما وعده داده می‌شود. ﴿36﴾

  37. إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ جز زندگی دنیوی ما چیزی نیست، می‌میریم و زنده می‌شویم، و هرگز برانگیخته نخواهیم شد. ﴿37﴾

  38. إِنْ هُوَ إِلاَّ رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ  او جز مردی نیست که بر الله دروغ بسته است، و ما به او ایمان نمی‌آوریم». ﴿38﴾

  39. قَالَ رَبِّ انصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (پیامبرشان) گفت: «پروردگارا! مرا در برابر تکذیب آن‌ها یاری کن». ﴿39﴾

  40. قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ (الله) فرمود: «به زودی (از کار خود) پشیمان خواهند شد» ﴿40﴾

  41. فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ پس صیحه (= بانگ مرگبار) آن‌ها را به حق فرو گرفت، آنگاه آن‌ها را (همچون) خاشاکی (بر سیلاب) قرار دادیم، پس قوم ستمکار (از رحمت الله) دور (و نابود) باد. ﴿41﴾

  42. ثُمَّ أَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ  سپس اقوام دیگری را بعد از آن‌ها پدید آوردیم. ﴿42﴾

  43. مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ هیچ امتی از اجل خود پیشی نمی‌گیرد، و نه تأخیر می‌کند. ﴿43﴾

  44. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لّا یُؤْمِنُونَ سپس پیامبران خود را پی در پی فرستادیم، هر زمان پیامبری برای (هدایت) امتی می‌آمد، او را تکذیب می‌کردند، پس (ما نیز) آن‌ها (= امت‌های کافر) را یکی پس از دیگری هلاک کردیم، و آن‌ها را افسانه‌هایی (برای آیندگان) قرار دادیم. پس دور باد قومی که ایمان نمی‌آورند. ﴿44﴾

  45. ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِینٍ سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود، و دلایل آشکار فرستادیم، ﴿45﴾

  46. إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ به سوی فرعون و اشراف (قوم) او، پس آن‌ها تکبر کردند، و مردمی (سرکش و) برتری جوی بودند. ﴿46﴾

  47. فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ پس گفتند: «آیا (ما) به دو انسان مانند خود ایمان بیاوریم، در حالی‌که قوم آن‌ها بردگان (و زیر دستان) ما هستند؟!» ﴿47﴾

  48. فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ پس (آن‌ها) آن دو (پیامبر) را تکذیب کردند، سرانجام (همگی) از هلاک شدگان گشتند. ﴿48﴾

  49. وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ  و به راستی به موسی کتاب (تورات) دادیم، باشد که آنان (= بنی اسرائیل) هدایت شوند. ﴿49﴾

  50. وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ و پسر مریم و مادرش را آیتی قرار دادیم، و آن‌ها را در مکانی بلند و هموار که دارای امنیت و آب جاری بود، جای دادیم. ﴿50﴾

  51. یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ای پیامبران! از (غذاهای) پاکیزه بخورید، و کار شایسته انجام دهید، بی‌شک  من به آنچه انجام می‌دهید؛ آگاهم. ﴿51﴾

  52. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ و بی‌گمان این امت شما، امت واحدی است، و من پروردگار شما هستم، پس از من بترسید. ﴿52﴾

  53. فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ  پس آن‌ها در میان خود در کار (دین) شان فرقه فرقه و پراکنده شدند، و هرگروه به آنچه نزد خود دارند؛ خوشحالند. ﴿53﴾

  54. فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ پس (ای پیامبر!) آن‌ها را تا مدتی در جهل و غفلت‌شان بگذار. ﴿54﴾

  55. أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ آیا گمان می‌کنند که آن مال و فرزندان که با آن‌ها آنان را یاری می‌دهیم. ﴿55﴾

  56. نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لّا یَشْعُرُونَ برای این است که شتابان خیرات (و نیکی‌ها) به آن‌ها برسانیم؟! (چنین نیست) بلکه آن‌ها (حقیقت را) در نمی یابند. ﴿56﴾

  57. إِنَّ الَّذِینَ هُم مِّنْ خَشْیَةِ رَبِّهِم مُّشْفِقُونَ  بی‌گمان کسانی‌که از خوف پروردگارشان بیمناکند. ﴿57﴾

  58. وَالَّذِینَ هُم بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ و کسانی‌که به آیات پروردگارشان ایمان می‌آورند. ﴿58﴾

  59. وَالَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ و کسانی‌که به پروردگارشان شرک نمی‌آورند. ﴿59﴾

  60. وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ و کسانی‌که (در راه الله) آنچه را باید بدهند، می‌دهند، و (با این حال) دل‌های شان  بیمناک است، که بی‌گمان آنان به سوی پروردگار‌شان باز می‌گردند. ﴿60﴾

  61. أُوْلَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (آری) اینانند که در نیکی‌ها شتاب می‌کنند، و در انجام آن (از دیگران) پیشی می‌گیرند. ﴿61﴾

  62. وَلا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ  (ما) هیچ کس را جز به‌اندازة توانش تکلیف نمی‌کنیم، و نزد ما کتابی است که به حق سخن می‌گوید، و به آن‌ها هیچ ستمی نمی‌شود. ﴿62﴾

  63. بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِن دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ بلکه دل‌های  آن‌ها از این (کتاب) در غفلت است، و آن‌ها جز این؛ اعمال (زشت) دیگری (نیز) دارند که پیوسته آن را انجام می‌دهند. ﴿63﴾

  64. حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ تا زمانی‌که متنعمان آن‌ها را به عذاب گرفتار کنیم، در این هنگام آن‌ها ناله و فریاد سر می‌دهند. ﴿64﴾

  65. لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُم مِّنَّا لا تُنصَرُونَ  (به آن‌ها گفته می‌شود:) امروز فریاد نکنید، یقیناً شما از سوی ما یاری نخواهید شد. ﴿65﴾

  66. قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنکِصُونَ به راستی آیات من پیوسته بر شما خوانده می‌شد، پس شما (از حق اعراض می‌کردید و) به عقب باز می‌گشتید. ﴿66﴾

  67. مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ در حالی‌که در برابر آن تکبر می‌کردید، (و در مجالس) شبانة (خود) به بدگویی می‌پرداختید (و افسانه سرایی می‌کردید) ﴿67﴾

  68. أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأَوَّلِینَ آیا (آن‌ها) در این گفتار نیندیشیدند، یا (اینکه) چیزی برای آنان آمده که برای نیاکان نخستین شان نیامده است؟! ﴿68﴾

  69. أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنکِرُونَ یا (اینکه) پیامبر‌‌شان را نشناخته‌اند، پس او را انکار می‌کنند؟! ﴿69﴾

  70. أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ  یا می‌گویند او جنون دارد؟ (چنین نیست) بلکه (او) حق را برای آن‌ها آورده است، و بیشترشان از حق کراهت دارند. ﴿70﴾

  71. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ وَمَن فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ و اگر حق از هوس‌های آن‌ها پیروی کند، آسمان‌ها و زمین و هرکه در آن‌هاست، تباه شوند، بلکه (ما) برای آن‌ها پند و اندرز‌شان آورده‌ایم، پس آن‌ها از پندشان روی گردانند. ﴿71﴾

  72. أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ یا (اینکه) تو از آن‌ها مزدی طلب می‌کنی؟ پس پاداش پروردگارت بهتر است، و او بهترین روزی دهندگان است. ﴿72﴾

  73. وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ  و یقیناً تو آن‌ها را به راه راست دعوت می‌کنی. ﴿73﴾

  74. وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ و بی‌گمان کسانی‌که به آخرت ایمان ندارند از (این) راه (راست) منحرف هستند. ﴿74﴾

  75. وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِم مِّن ضُرٍّ لَّلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ و اگر به آن‌ها رحم کنیم و بلا و رنجی را که بدان گرفتارند، از آن‌ها بر‌طرف سازیم، در طغیان خود لجاجت (و پا‌‌‌فشاری) می‌کنند (و) سرگردان می‌مانند. ﴿75﴾

  76. وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُم بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ و به راستی (ما) آن‌ها را به عذاب (و بلا) گرفتار ساختیم، (تا بیدار شوند) پس برای پروردگارشان فروتنی ننمودند، و (به درگاهش تضرع و) زاری نکردند. ﴿76﴾

  77. حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِم بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ تا زمانی‌که دری از عذاب سخت به روی آن‌ها گشودیم، آنگاه آن‌ها در آن بکلی نا امید گردند. ﴿77﴾

  78. وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِیلا مَّا تَشْکُرُونَ  و او کسی است که برای شما گوش و چشم و دل پدید آورد، چه اندک سپاس می‌گزارید. ﴿78﴾

  79. وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ و او کسی است که شما را در زمین (آفرید و) پراکنده نمود، و به سوی او گرد آورده می‌شوید. ﴿79﴾

  80. وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلا تَعْقِلُونَ و او کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند، و رفت و آمد شب و روز از آن اوست، آیا نمی‌اندیشید؟! ﴿80﴾

  81. بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُونَ (چنین نکردند) بلکه آن‌ها (نیز) مثل آنچه پیشینیان گفته بودند، گفتند. ﴿81﴾

  82. قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ  گفتند: «آیا هنگامی‌که مردیم و خاک و استخوان‌های (پوسیده) شدیم، آیا (دوباره) برانگیخته می‌شویم، ﴿82﴾

  83. لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِیرُ الأَوَّلِینَ به راستی این وعده به ما و نیاکان ما از قبل داده شده، این (چیزی) جز افسانه‌های پیشینیان نیست». ﴿83﴾

  84. قُل لِّمَنِ الأَرْضُ وَمَن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (ای پیامبر!) بگو: «اگر می‌دانید، زمین و هرکه در آن است از آنِ کیست؟!». ﴿84﴾

  85. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ به زودی خواهند گفت: «(همه) از آن الله است» بگو: «آیا پند نمی‌گیرید؟!». ﴿85﴾

  86. قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ  بگو: «چه کسی پروردگار آسمان‌ها ی هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟!» ﴿86﴾

  87. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ خواهند گفت: «(همه) از آنِ الله است» بگو: «آیا (از الله) نمی‌ترسید؟!». ﴿87﴾

  88. قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ بگو: «اگر می‌دانید، چه کسی فرمان‌روایی همه‌ی موجودات در دست دارد، و او پناه  می‌دهد، و کسی در برابر او پناه داده نمی‌شود؟! ﴿88﴾

  89. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ خواهند گفت: «ازآن الله است» بگو: «پس چگونه جادو می‌شوید؟!» ﴿89﴾

  90. بَلْ أَتَیْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (چنین نیست) بلکه حق را برای آن‌ها آوردیم، و بی‌گمان آنان دروغگو هستند. ﴿90﴾

  91. مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ الله هرگز فرزندی بر نگزیده است، و هیچ معبود (دیگری) با او نیست، (اگر چنین بود) آنگاه هر معبودی آنچه را که آفریده بود؛ می‌برد، و مسلماً بعضی بر بعضی دیگر برتری می‌جستند، الله منزه (و پاک) است از آنچه آن‌ها توصیف می‌کنند. ﴿91﴾

  92. عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ دانای نهان و آشکار است، پس برتر است از آنچه شریک او می‌سازند. ﴿92﴾

  93. قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ  (ای پیامبر!) بگو: «پروردگارا! اگر آنچه را که به آن‌ها وعده داده می‌شود، به من نشان دهی. ﴿93﴾

  94. رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ پروردگارا! پس مرا در (زمره‌ی) قوم ستمگران قرار مده». ﴿94﴾

  95. وَإِنَّا عَلَى أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ و یقیناً ما تواناییم که آنچه را به آن‌ها وعده می‌دهیم؛ به تو نشان دهیم. ﴿95﴾

  96. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ بدی را به روشی که آن بهتر است، دفع کن، ما به آنچه توصیف می‌کنند؛ داناتریم. ﴿96﴾

  97. وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ و بگو: «پروردگارا! من از وسوسه‌های شیطان به تو پناه می‌برم، ﴿97﴾

  98. وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحْضُرُونِ  و پروردگارا! از اینکه آنان نزد من حاضر شوند، به تو پناه می‌برم». ﴿98﴾

  99. حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (کافران پیوسته به راه و روش خود ادامه می‌دهند) تا زمانی‌که مرگ یکی از آن‌ها فرا رسد، گوید: «پروردگارا! مرا (به دنیا) باز گردان، ﴿99﴾

  100. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ  باشد که در آنچه (در دنیا) ترک (و کوتاهی) کرده‌ام، کار شایستة انجام دهم». هرگز چنین نیست، بی‌گمان این سخنی است که او به زبان می‌گوید، (و  به فرض محال اگر باز گردد، به کارهای گذشته‌اش ادامه می‌دهد) و پشت سر آن‌ها برزخی است تا روزی‌که برانگیخته شوند. ﴿100﴾

  101. فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ پس هنگامی‌که در صور دمیده شود، در آن روز هیچ گونه پیوندهای خویشاوندی در میان آن‌ها نخواهد بود، و از (حال) یکدیگر نپرسند. ﴿101﴾

  102. فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ و کسانی‌که (کفة) ترازوی (اعمال‌) شان سنگین شود، پس آنانند که رستگار هستند. ﴿102﴾

  103. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ  و کسانی‌که (کفة) ترازوی (اعمال) شان سبک باشد، پس آن‌ها کسانی هستند که (وجود خود را از دست داده و) به خود زیان رسانده‌اند و در جهنم جاودانه خواهند ماند. ﴿103﴾

  104. تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ (شعله‌های) آتش چهره‌هایشان را می‌سوزاند،  و آن‌ها درآن ترشرو (و عبوس) هستند. ﴿104﴾

  105. أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ (به آن‌ها گفته می‌شود:) مگر آیات من بر شما خوانده نمی‌شد، پس شما آن‌ها را تکذیب می‌کردید؟! ﴿105﴾

  106. قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ  (در پاسخ) گویند: «پروردگارا! بدبختی ما بر ما چیره شد، و ما قومی گمراه بودیم. ﴿106﴾

  107. رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ پروردگارا! ما را از این (جهنم) بیرون کن، پس اگر (به کفر و نافرمانی) باز گردیم، قطعاً ستمکار خواهیم بود». ﴿107﴾

  108. قَالَ اخْسَؤُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ (الله) می‌فرماید: «در آن گم شوید و با من سخن مگویید. ﴿108﴾

  109. إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِّنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ بی‌گمان گروهی از بندگانم می‌گفتند: پروردگارا! (ما) ایمان آوردیم، پس ما را ببخش و بر ما رحم کن، و تو بهترین رحم کنندگانی. ﴿109﴾

  110. فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنتُم مِّنْهُمْ تَضْحَکُونَ  پس شما آن‌ها را به مسخره گرفتید؛ تا یاد مرا فراموش‌تان کردند، و شما به آن‌ها می‌خندیدید! ﴿110﴾

  111. إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ همانا من امروز آن‌ها را بخاطر صبری‌که کرده‌اند  پاداش دادم، قطعاً آن‌ها کامیاب هستند». ﴿111﴾

  112. قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (الله) می‌فرماید: «(شما) چند سال در زمین درنگ کردید؟!». ﴿112﴾

  113. قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلْ الْعَادِّینَ گویند: «یک روز، یا قسمتی از یک روز درنگ کرده‌ایم، پس از حسابگران بپرس». ﴿113﴾

  114. قَالَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلاَّ قَلِیلا لَّوْ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ  می‌فرماید: «(آری) اگر می‌دانستید، شما جز مقدار اندکی (در دنیا) درنگ نکردید، ﴿114﴾

  115. أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم، و همانا شما به سوی ما باز گردانده نمی‌شوید؟! ﴿115﴾

  116. فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ  پس بلند مرتبه (و برتر) است الله که فرمانروای حق است، هیچ معبودی (به حق) جز او نیست، پروردگار عرش کریم است. ﴿116﴾

  117. وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ و هر کس که با الله معبود دیگری را بخواند، مسلماً هیچ دلیلی بر (حقانیت) آن نخواهد داشت، جز این نیست که حسابش نزد پروردگارش خواهد بود، یقیناً کافران رستگار نمی‌شوند. ﴿117﴾

  118. وَقُل رَّبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ و (ای پیامبر) بگو: «پروردگارا! ببخش و رحم کن! و تو بهترین رحم کنندگانی». ﴿118﴾





سورة مؤمنون

 


سوره مومنون

سُورَةُ المُؤۡمِنُونَ

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿ قَدۡ أَفۡلَحَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ١ ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی صَلَاتِهِمۡ خَٰشِعُونَ ٢ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَنِ ٱللَّغۡوِ مُعۡرِضُونَ ٣ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِلزَّکَوٰةِ فَٰعِلُونَ ٤ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِفُرُوجِهِمۡ حَٰفِظُونَ ٥ إِلَّا عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِهِمۡ أَوۡ مَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُهُمۡ فَإِنَّهُمۡ غَیۡرُ مَلُومِینَ ٦ فَمَنِ ٱبۡتَغَىٰ وَرَآءَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡعَادُونَ ٧ وَٱلَّذِینَ هُمۡ لِأَمَٰنَٰتِهِمۡ وَعَهۡدِهِمۡ رَٰعُونَ ٨ وَٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَوَٰتِهِمۡ یُحَافِظُونَ ٩ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡوَٰرِثُونَ ١٠ ٱلَّذِینَ یَرِثُونَ ٱلۡفِرۡدَوۡسَ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ ١١ وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ مِن سُلَٰلَةٖ مِّن طِینٖ ١٢ ثُمَّ جَعَلۡنَٰهُ نُطۡفَةٗ فِی قَرَارٖ مَّکِینٖ ١٣ ثُمَّ خَلَقۡنَا ٱلنُّطۡفَةَ عَلَقَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡعَلَقَةَ مُضۡغَةٗ فَخَلَقۡنَا ٱلۡمُضۡغَةَ عِظَٰمٗا فَکَسَوۡنَا ٱلۡعِظَٰمَ لَحۡمٗا ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَۚ فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِینَ ١٤ ثُمَّ إِنَّکُم بَعۡدَ ذَٰلِکَ لَمَیِّتُونَ ١٥ ثُمَّ إِنَّکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ تُبۡعَثُونَ ١٦ وَلَقَدۡ خَلَقۡنَا فَوۡقَکُمۡ سَبۡعَ طَرَآئِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ ٱلۡخَلۡقِ غَٰفِلِینَ ١٧

به نام خداوند بخشندۀ مهربان

هرآیینه رستگار شدند مسلمانان. ﴿1آنان‌که ایشان در نماز خویش نیایش کنندگانند. ﴿2و آنان‌که ایشان از بیهوده روگردانند. ﴿3و آنان‌که ایشان زکات را ادا کنندگانند. ﴿4و آنان‌که ایشان شرمگاه خود را نگاهدارندگانند. ﴿5مگر بر زنان خویش یا بر کنیزکانى که ملک دست ایشان است، هرآیینه اینان نکوهیده نیستند. ﴿6پس هر که طلب کند سواى این، آن جماعت از حد گذرندگانند. ﴿7و آنان‌که ایشان امانت‌هاى خود را و عهد خود را رعایت کنندگانند. ﴿8و آنان‌که ایشان بر نمازهای خود محافظت کنندگانند. ﴿9این جماعت، ایشانند آن وارثان. ﴿10که عاقبت کار به دست آرند بهشت را. ایشان آنجا جاوید باشندگانند. ﴿11و هرآیینه آفریدم آدمى را از خلاصۀ گل. ﴿12باز ساختیم آدمى را نطفه در قرارگاه استوار. ﴿13باز ساختیم آن نطفه را خون بسته، باز ساختیم آن خون بسته را گوشت پاره، پس ساختیم آن گوشت پاره را استخوان‌هایی چند، پس پوشانیدیم بر آن استخوان‌ها گوشت را، باز آفریدیم او را آفرینشى دیگر [837]. پس بزرگ است خدا نیکوترین نگارندگان. ﴿14باز هرآیینه شما بعد از این مرده شوید .﴿15باز هرآیینه شما روز قیامت برانگیخته گردید. ﴿16و هرآیینه آفریدیم بالاى شما هفت آسمان و نبودیم ما از آفرینش، بى‏خبر. ﴿17

﴿ وَأَنزَلۡنَا مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَسۡکَنَّٰهُ فِی ٱلۡأَرۡضِۖ وَإِنَّا عَلَىٰ ذَهَابِۢ بِهِۦ لَقَٰدِرُونَ ١٨ فَأَنشَأۡنَا لَکُم بِهِۦ جَنَّٰتٖ مِّن نَّخِیلٖ وَأَعۡنَٰبٖ لَّکُمۡ فِیهَا فَوَٰکِهُ کَثِیرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ ١٩ وَشَجَرَةٗ تَخۡرُجُ مِن طُورِ سَیۡنَآءَ تَنۢبُتُ بِٱلدُّهۡنِ وَصِبۡغٖ لِّلۡأٓکِلِینَ ٢٠ وَإِنَّ لَکُمۡ فِی ٱلۡأَنۡعَٰمِ لَعِبۡرَةٗۖ نُّسۡقِیکُم مِّمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمۡ فِیهَا مَنَٰفِعُ کَثِیرَةٞ وَمِنۡهَا تَأۡکُلُونَ ٢١ وَعَلَیۡهَا وَعَلَى ٱلۡفُلۡکِ تُحۡمَلُونَ ٢٢ وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٢٣ فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ ٢٤ إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِینٖ ٢٥ قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِ ٢٦ فَأَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡهِ أَنِ ٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَا فَإِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ فَٱسۡلُکۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ مِنۡهُمۡۖ وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ ٢٧

و فروفرستادیم از آسمان آب را به آندازه، پس جا دادیم او را در زمین و هرآیینه ما بر دور کردن آن تواناییم. ﴿18پس بیافریدیم برای شما به آن آب، بوستان‌ها از درختانِ خرما و انگور. شما را در آن بوستان‌ها میوه‌های بسیار پیدا شود و بعض آن را می‌خورید [838]. ﴿19و آفریدیم درختى که بیرون مى‏آید از طور سینا (یعنى درخت زیتون) می‌روید به وجهى که حاصل شود روغن و نان خورش، طعام خورندگان را. ﴿20و هر آیینه شما را در چهارپایان، پندی هست، می‌نوشانیم شما را از آنچه در شکم ایشان است و شما را در آن چهارپایان منفعت‌های بسیار است و بعض اینها را می‌خورید. ﴿21و بر چهارپایان و بر کشتی‌ها سوار کرده می‌شوید ﴿22و هرآیینه فرستادیم نوح را به سوى قوم او، پس گفت: اى قوم من! عبادتِ خدا کنید، نیست شما را هیچ معبودى غیر وى. آیا نمى‏ترسید؟. ﴿23پس گفتند کسانی که کافر بودند از قوم او: نیست این شخص مگر آدمى مانند شما، می‌خواهد که ریاست پیدا کند بر شما. و اگر خواستى خدا، هرآیینه فرستادى فرشتگان را. نشنیدیم این ماجرا را در پدرانِ نخستین خویش. ﴿24نیست این شخص مگر مردى که به وى عارضۀ دیوانگى است، پس انتظار وى کنید تا مدتى. ﴿25گفت: اى پروردگار من! نصرت ده مرا به سبب آنکه دروغى شمردند مرا. ﴿26پس وحى فرستادیم به سوى وى که بساز کشتى به حضور ما و به فرمان ما، پس چون آید فرمان ما و جوش زند تنور [غضب]، پس درآر در کشتى از هر جنسى دو عدد نر و ماده را و در آر کسان خود را مگر آنکه از ایشان سبقت کرده است بر وى گفتۀ حق. و سخن مگو با من در باب آنان‌که ستم کردند، هرآیینه ایشان غرق کردگانند. ﴿27

﴿ فَإِذَا ٱسۡتَوَیۡتَ أَنتَ وَمَن مَّعَکَ عَلَى ٱلۡفُلۡکِ فَقُلِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی نَجَّىٰنَا مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٢٨ وَقُل رَّبِّ أَنزِلۡنِی مُنزَلٗا مُّبَارَکٗا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلۡمُنزِلِینَ ٢٩ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ وَإِن کُنَّا لَمُبۡتَلِینَ ٣٠ ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ ٣١ فَأَرۡسَلۡنَا فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٣٢ وَقَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ وَکَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱلۡأٓخِرَةِ وَأَتۡرَفۡنَٰهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یَأۡکُلُ مِمَّا تَأۡکُلُونَ مِنۡهُ وَیَشۡرَبُ مِمَّا تَشۡرَبُونَ ٣٣ وَلَئِنۡ أَطَعۡتُم بَشَرٗا مِّثۡلَکُمۡ إِنَّکُمۡ إِذٗا لَّخَٰسِرُونَ ٣٤ أَیَعِدُکُمۡ أَنَّکُمۡ إِذَا مِتُّمۡ وَکُنتُمۡ تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَنَّکُم مُّخۡرَجُونَ ٣٥ ۞هَیۡهَاتَ هَیۡهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ ٣٦ إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا نَمُوتُ وَنَحۡیَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَ ٣٧ إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا وَمَا نَحۡنُ لَهُۥ بِمُؤۡمِنِینَ ٣٨ قَالَ رَبِّ ٱنصُرۡنِی بِمَا کَذَّبُونِ ٣٩ قَالَ عَمَّا قَلِیلٖ لَّیُصۡبِحُنَّ نَٰدِمِینَ ٤٠ فَأَخَذَتۡهُمُ ٱلصَّیۡحَةُ بِٱلۡحَقِّ فَجَعَلۡنَٰهُمۡ غُثَآءٗۚ فَبُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٤١ ثُمَّ أَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قُرُونًا ءَاخَرِینَ ٤٢

پس چون راست بنشینى تو و هر که با تو باشد بر کشتى بگو: همه ستائش خدای راست آنکه نجات داد ما را از گروه ستمکاران. ﴿28و بگو: اى پروردگار من! فرود آر مرا در منزل مبارک و تو بهترین فرود آرندگانى. ﴿29هرآیینه در این ماجرا نشانه‌هاست، و هرآیینه ما بودیم امتحان کننده. ﴿30باز بیافریدیم بعد از ایشان قرنى دیگر را. ﴿31پس فرستادیم میان ایشان پیغامبرى از [قبیلۀ] ایشان که عبادت خدا کنید، نیست شما را هیچ معبود بجز وى. آیا نمى‏ترسید؟. ﴿32و گفتند رئیسان از قوم وى، آنان‌که کافر شدند و دروغ شمردند ملاقات سرای بازپسین را و آسودگى داده بودیم ایشان را در زندگانى دنیا، نیست این شخص مگر آدمى مانند شما، می‌خورد از آنچه شما از آن می‌خورید و مى‏آشامد از آنچه شما مى‏آشامید. ﴿33و اگر فرمانبردارى کردید آدمى مانند خویش را، هرآیینه شما آنگاه زیانکار باشید. ﴿34آیا وعده می‌دهد شما را که شما چون بمیرید و شوید خاکى و استخوانى چند، بیرون آورده خواهید شد؟!. ﴿35بعید است! بعید است! آنچه وعده داده می‌شود شما را. ﴿36نیست زندگانى، الاّ زندگانى این جهان، ما می‌میریم و زنده مى‏شویم و نیستیم برانگیخته شده [839]. ﴿37نیست این شخص، مگر مردى که افترا کرده بر خدا دروغ را و ما نیستیم او را تصدیق کننده. ﴿38گفت: اى پروردگار من! نصرت ده مرا به مقابلۀ آنکه دروغ شمردند مرا. ﴿39گفت بعدِ اندک زمانى پشیمان خواهند شد. ﴿40پس گرفت ایشان را آواز سخت به حسب وعدۀ راست، پس گردانیدیم ایشان را مثل خاشاک در هم شکسته، پس دورى باد گروه ستمکاران را. ﴿41باز پیدا کردیم بعد از ایشان قرن‌های دیگر را. ﴿42

﴿ مَا تَسۡبِقُ مِنۡ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسۡتَ‍ٔۡخِرُونَ ٤٣ ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا رُسُلَنَا تَتۡرَاۖ کُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةٗ رَّسُولُهَا کَذَّبُوهُۖ فَأَتۡبَعۡنَا بَعۡضَهُم بَعۡضٗا وَجَعَلۡنَٰهُمۡ أَحَادِیثَۚ فَبُعۡدٗا لِّقَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ ٤٤ ثُمَّ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَٰرُونَ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ ٤٥ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ وَکَانُواْ قَوۡمًا عَالِینَ ٤٦ فَقَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لِبَشَرَیۡنِ مِثۡلِنَا وَقَوۡمُهُمَا لَنَا عَٰبِدُونَ ٤٧ فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُواْ مِنَ ٱلۡمُهۡلَکِینَ ٤٨ وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ لَعَلَّهُمۡ یَهۡتَدُونَ ٤٩ وَجَعَلۡنَا ٱبۡنَ مَرۡیَمَ وَأُمَّهُۥٓ ءَایَةٗ وَءَاوَیۡنَٰهُمَآ إِلَىٰ رَبۡوَةٖ ذَاتِ قَرَارٖ وَمَعِینٖ ٥٠ یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ وَٱعۡمَلُواْ صَٰلِحًاۖ إِنِّی بِمَا تَعۡمَلُونَ عَلِیمٞ ٥١ وَإِنَّ هَٰذِهِۦٓ أُمَّتُکُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَأَنَا۠ رَبُّکُمۡ فَٱتَّقُونِ ٥٢ فَتَقَطَّعُوٓاْ أَمۡرَهُم بَیۡنَهُمۡ زُبُرٗاۖ کُلُّ حِزۡبِۢ بِمَا لَدَیۡهِمۡ فَرِحُونَ ٥٣ فَذَرۡهُمۡ فِی غَمۡرَتِهِمۡ حَتَّىٰ حِینٍ ٥٤ أَیَحۡسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِۦ مِن مَّالٖ وَبَنِینَ ٥٥ نُسَارِعُ لَهُمۡ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِۚ بَل لَّا یَشۡعُرُونَ ٥٦ إِنَّ ٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ خَشۡیَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ ٥٧ وَٱلَّذِینَ هُم بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ ٥٨ وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِکُونَ ٥٩

سبقت نمى‏کند هیچ گروهى از میعاد خود و نه باز پس مى‏مانند. ﴿43باز فرستادیم پیغامبران خود را پى درپى. هرگاه آمد به امتى پیغامبر او، به دروغ نسبت کردند او را، پس از پى درآوردیم بعض را عقب بعضى (یعنى در هلاک) و ساختیم امت‌ها را افسانه، پس دورى باد گروهى را که ایمان نمى‏آرند. ﴿44باز فرستادیم موسى و برادر او، هارون را با نشانه‌هاى خویش و با دلیل ظاهر. ﴿45به سوى فرعون و جماعت او، پس سرکشى کردند و بودند گروه تکبّر کننده. ﴿46پس گفتند: آیا ایمان آریم به دو آدمى مانند خویش و قوم ایشان ما را خدمت کنندگانند؟!. ﴿47پس دروغ گفتند ایشان را، پس شدند از هلاک کردگان. ﴿48و هرآیینه دادیم موسى را کتابى، بُوَد که ایشان راه یابند. ﴿49و ساختیم پسر مریم را و مادرش را نشانه‌ای و جا دادیم ایشان را به زمینى بلند، خداوند استقرار و خداوند آب روان. ﴿50[گفتیم]: اى پیغامبران! بخورید از أطعمۀ پاکیزه و بکنید کار نیکو. هرآیینه من به آنچه می‌کنید دانایم. ﴿51و هرآیینه این است ملت شما، ملت یکتا و من پروردگار شمایم، پس بترسید از من. ﴿52پس متفرق ساختند امّتان کار خود را در میان خویش، پاره پاره. هر گروهى به آنچه نزدیک اوست، شادمان است. ﴿53پس بگذاریم ایشان را در غفلت ایشان تا مدّتى ﴿54آیا مى‏پندارند که آنچه امداد مى‏کنیم ایشان را به آن از مال و فرزندان .﴿55سعى در نیکویی‌ها می‌کنیم برای ایشان؟ بلکه نمی‌دانند [840]. ﴿56هرآیینه آنان‌که ایشان از ترس پروردگار خویش مضطربانند. ﴿57و آنان‌که ایشان به آیات پروردگار خویش ایمان مى‏آرند. ﴿58و آنان‌که ایشان به پروردگار خویش شریک مقرر نمى‏کنند. ﴿59

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ ٦٠ أُوْلَٰٓئِکَ یُسَٰرِعُونَ فِی ٱلۡخَیۡرَٰتِ وَهُمۡ لَهَا سَٰبِقُونَ ٦١ وَلَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۚ وَلَدَیۡنَا کِتَٰبٞ یَنطِقُ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٦٢ بَلۡ قُلُوبُهُمۡ فِی غَمۡرَةٖ مِّنۡ هَٰذَا وَلَهُمۡ أَعۡمَٰلٞ مِّن دُونِ ذَٰلِکَ هُمۡ لَهَا عَٰمِلُونَ ٦٣حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذۡنَا مُتۡرَفِیهِم بِٱلۡعَذَابِ إِذَا هُمۡ یَجۡ‍َٔرُونَ ٦٤ لَا تَجۡ‍َٔرُواْ ٱلۡیَوۡمَۖ إِنَّکُم مِّنَّا لَا تُنصَرُونَ ٦٥ قَدۡ کَانَتۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ تَنکِصُونَ ٦٦ مُسۡتَکۡبِرِینَ بِهِۦ سَٰمِرٗا تَهۡجُرُونَ ٦٧ أَفَلَمۡ یَدَّبَّرُواْ ٱلۡقَوۡلَ أَمۡ جَآءَهُم مَّا لَمۡ یَأۡتِ ءَابَآءَهُمُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٦٨ أَمۡ لَمۡ یَعۡرِفُواْ رَسُولَهُمۡ فَهُمۡ لَهُۥ مُنکِرُونَ ٦٩ أَمۡ یَقُولُونَ بِهِۦ جِنَّةُۢۚ بَلۡ جَآءَهُم بِٱلۡحَقِّ وَأَکۡثَرُهُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَ ٧٠ وَلَوِ ٱتَّبَعَ ٱلۡحَقُّ أَهۡوَآءَهُمۡ لَفَسَدَتِ ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهِنَّۚ بَلۡ أَتَیۡنَٰهُم بِذِکۡرِهِمۡ فَهُمۡ عَن ذِکۡرِهِم مُّعۡرِضُونَ ٧١ أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ خَرۡجٗا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیۡرٞۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ ٧٢ وَإِنَّکَ لَتَدۡعُوهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ ٧٣ وَإِنَّ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ عَنِ ٱلصِّرَٰطِ لَنَٰکِبُونَ ٧٤

و آنان‌که مى‏دهند آنچه می‌دهند و دل ایشان ترسان است به سبب آنکه ایشان به سوى پروردگار خویش باز خواهند گشت. ﴿60این جماعت سعى می‌کنند در نیکی‌ها و ایشان به سوى آن سبقت کنندگانند. ﴿61و تکلیف نمى‏دهیم هیچ کس را مگر به قدر طاقت او و نزدیک ما کتابى است که سخن می‌گوید به راستى [841]و بر ایشان ستم کرده نمی‌شود. ﴿62بلکه دل ایشان در غفلت است از این سخن و ایشان را عمل‌هاست غیر [842]این که ایشان آن را کننده‏اند. [در غفلت خویشِ ماندند]. ﴿63تا وقتى که گرفتار ساختیم آسودگان ایشان را به عذاب، ناگهان ایشان فریاد می‌کردند. ﴿64گفتیم: فریاد مکنید امروز! هرآیینه شما از ما نصرت داده نخواهید شد. ﴿65هرآیینه خوانده می‌شد آیات ما بر شما، پس شما بر پاشنه‌هاى خود بازمى‏گشتید. ﴿66تکبّرکنان بر آن قرآن به افسانه مشغول شده، ترک می‌کردید. ﴿67آیا تأمّل نکردند در این سخن آیا آمده است به ایشان آنچه نیامده بود به پدران نخستین ایشان؟. ﴿68آیا نشناختند پیغامبر خود را؟ پس ایشان به او نا آشنایند. ﴿69آیا می‌گویند به وى دیوانگى است؟ بلکه آورده است پیش ایشان سخن راست را و بیشتر ایشان سخن راست را ناخواهانند. ﴿70و اگر پیروى کردى خداى تعالى آرزوهاى ایشان را، هرآیینه بى‌انتظام شدندى آسمان‌ها و زمین و هر که میان ایشان است. بلکه آوردیم بدیشان پند ایشان را، پس ایشان از پند خویش روى گردانندگانند. ﴿71آیا می‌خواهى از ایشان مزدى؟ پس مزد پروردگار تو بهتر است و او بهترین روزى دهندگان است. ﴿72و هرآیینه تو می‌خوانى ایشان را به سوى راه راست. ﴿73و هرآیینه آنان‌که ایمان نمى‏آرند به آخرت، از آن راه یکسو شوندگانند. ﴿74

﴿۞وَلَوۡ رَحِمۡنَٰهُمۡ وَکَشَفۡنَا مَا بِهِم مِّن ضُرّٖ لَّلَجُّواْ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ ٧٥ وَلَقَدۡ أَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ فَمَا ٱسۡتَکَانُواْ لِرَبِّهِمۡ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ ٧٦ حَتَّىٰٓ إِذَا فَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَابٗا ذَا عَذَابٖ شَدِیدٍ إِذَا هُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَ ٧٧ وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَ لَکُمُ ٱلسَّمۡعَ وَٱلۡأَبۡصَٰرَ وَٱلۡأَفۡ‍ِٔدَةَۚ قَلِیلٗا مَّا تَشۡکُرُونَ ٧٨ وَهُوَ ٱلَّذِی ذَرَأَکُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَإِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ ٧٩ وَهُوَ ٱلَّذِی یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ وَلَهُ ٱخۡتِلَٰفُ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ ٨٠ بَلۡ قَالُواْ مِثۡلَ مَا قَالَ ٱلۡأَوَّلُونَ ٨١ قَالُوٓاْ أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗا وَعِظَٰمًا أَءِنَّا لَمَبۡعُوثُونَ ٨٢ لَقَدۡ وُعِدۡنَا نَحۡنُ وَءَابَآؤُنَا هَٰذَا مِن قَبۡلُ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ٨٣ قُل لِّمَنِ ٱلۡأَرۡضُ وَمَن فِیهَآ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٤ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ ٨٥ قُلۡ مَن رَّبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ ٱلسَّبۡعِ وَرَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ ٨٦ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ أَفَلَا تَتَّقُونَ ٨٧ قُلۡ مَنۢ بِیَدِهِۦ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیۡءٖ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیۡهِ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ٨٨ سَیَقُولُونَ لِلَّهِۚ قُلۡ فَأَنَّىٰ تُسۡحَرُونَ ٨٩

و اگر رحم می‌کردیم بر ایشان و برمی‌داشتیم آنچه به ایشان است از سختى، هرآیینه پیوسته می‌شدند در بى‌راهى خود سرگشته شده. ﴿75و هرآیینه گرفتار کردیم ایشان را به عذاب، پس نیایش نکردند پروردگار خود را و زارى ننمودند. ﴿76[در غفلت خویش ماندند] تا وقتى که بگشادیم بر ایشان درى خداوندِ عذاب سخت، ناگهان ایشان در آنجا امید برندگانند. ﴿77و اوست آن که بیافرید برای شما شنوایى و دیده‏ها و دل‌ها. اندکى شکرگزارى می‌کنید. ﴿78و اوست آنکه پیدا کرد شما را در زمین و به سوى او برانگیخته خواهید شد. ﴿79و اوست آنکه زنده می‌کند و می‌میراند و او راست آمد و شد شب و روز. آیا نمى‏فهمید؟. ﴿80بلکه گفتند: مانند آنچه گفته بودند نخستینیان. ﴿81گفتند آیا چون بمیریم و شویم خاکى و استخوانى چند، آیا ما برانگیخته خواهیم شد؟. ﴿82هرآیینه وعده داده شد به این سخن ما را و پدران ما را پیش از این. نیست این مگر افسانه‏هاى پیشینیان. ﴿83بگو کِه راست زمین و آنچه در آن است، اگر می‌دانید؟. ﴿84خواهند گفت: این همه خدای راست. بگو آیا پندپذیر نمى‏شوید؟. ﴿85بگو: کیست پروردگار آسمان‌هاى هفتگانه و پروردگار عرش بزرگ؟. ﴿86خواهند گفت: این همه خدای راست. بگو آیا نمى‏ترسید؟. ﴿87بگو کیست آن که به دست اوست پادشاهى هر چیز و او زنهار می‌دهد و زنهار داده نمى‏شود بر خلاف او؟ بگویید اگر می‌دانید. ﴿88خواهند گفت: این همه خدای راست. بگو پس از کجا فریب داده می‌شوید؟. ﴿89

﴿ بَلۡ أَتَیۡنَٰهُم بِٱلۡحَقِّ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ ٩٠ مَا ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ مِن وَلَدٖ وَمَا کَانَ مَعَهُۥ مِنۡ إِلَٰهٍۚ إِذٗا لَّذَهَبَ کُلُّ إِلَٰهِۢ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلَا بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ ٩١ عَٰلِمِ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِ فَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ ٩٢ قُل رَّبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ ٩٣ رَبِّ فَلَا تَجۡعَلۡنِی فِی ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ ٩٤ وَإِنَّا عَلَىٰٓ أَن نُّرِیَکَ مَا نَعِدُهُمۡ لَقَٰدِرُونَ ٩٥ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَ ٩٦ وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ ٩٨ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ ٩٩ لَعَلِّیٓ أَعۡمَلُ صَٰلِحٗا فِیمَا تَرَکۡتُۚ کَلَّآۚ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَآئِلُهَاۖ وَمِن وَرَآئِهِم بَرۡزَخٌ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ ١٠٠ فَإِذَا نُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَلَآ أَنسَابَ بَیۡنَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ وَلَا یَتَسَآءَلُونَ ١٠١ فَمَن ثَقُلَتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ ١٠٢ وَمَنۡ خَفَّتۡ مَوَٰزِینُهُۥ فَأُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فِی جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ ١٠٣ تَلۡفَحُ وُجُوهَهُمُ ٱلنَّارُ وَهُمۡ فِیهَا کَٰلِحُونَ ١٠٤

بلکه آورده‏ایم به ایشان سخن راست را و هرآیینه ایشان دروغگویند. ﴿90هیچ فرزند نگرفته است خدا و نیست همراه او هیچ خدای دیگر، آنگاه ببردى هر خدائی چیزی که آفریده بود و هرآیینه غالب آمدى بعض ایشان بر بعض. به پاکى صفت می‌کنم خدای را از آنچه تقریر می‌کنند. ﴿91دانندۀ نهان و آشکار است، برتر است از آنچه شریک مى‏آرند. ﴿92بگو: اى پروردگار من! اگر بنمایى مرا آنچه ترسانیده می‌شوند. ﴿93اى پروردگار من! داخل مکن مرا در گروه ستمکاران. ﴿94و هرآیینه ما بر آنکه بنماییم تو را آنچه وعده می‌دهیم به ایشان، تواناییم. ﴿95و مقابله کن بدى را به خصلتى که آن نیک است. ما داناتریم به آنچه بیان می‌کنند. ﴿96و بگو [یا محمد]: اى پروردگار من! مى‏پناهم به تو از دغدغه‏های شیاطین. ﴿97و مى‏پناهم به تو اى پروردگار من! از آنکه حاضر شوند پیش من. ﴿98در غفلت خویش باشند تا وقتى که بیاید کسى را از ایشان موت. گوید: اى پروردگار من! بازگردان مرا. ﴿99بُوَد که کار نیکو کنم در سرایى که بگذاشتمش، نه چنین باشد! هرآیینه این سخنى است که وى گویندۀ آن است و پیش ایشان حجابى باشد تا روزی که برانگیخته شوند. ﴿100پس چون دمیده شود در صور، پس قرابت‌ها نباشد میان ایشان آن روز و نه با یکدیگر جواب سؤال کنند. ﴿101پس هر که گران آید پل‏های ترازوی او، پس آن جماعت ایشانند رستگاران. ﴿102و هر که سبک شد پل‌های ترازوى او، پس آن جماعت آنانند که زیان کردند در حق خویش، در دوزخ جاوید باشندگانند. ﴿103می‌سوزد روى ایشان را آتش و ایشان آنجا رو ترش هستند. ﴿104

﴿ أَلَمۡ تَکُنۡ ءَایَٰتِی تُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡ فَکُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ ١٠٥ قَالُواْ رَبَّنَا غَلَبَتۡ عَلَیۡنَا شِقۡوَتُنَا وَکُنَّا قَوۡمٗا ضَآلِّینَ ١٠٦ رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا مِنۡهَا فَإِنۡ عُدۡنَا فَإِنَّا ظَٰلِمُونَ ١٠٧ قَالَ ٱخۡسَ‍ُٔواْ فِیهَا وَلَا تُکَلِّمُونِ ١٠٨ إِنَّهُۥ کَانَ فَرِیقٞ مِّنۡ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا وَٱرۡحَمۡنَا وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ ١٠٩ فَٱتَّخَذۡتُمُوهُمۡ سِخۡرِیًّا حَتَّىٰٓ أَنسَوۡکُمۡ ذِکۡرِی وَکُنتُم مِّنۡهُمۡ تَضۡحَکُونَ ١١٠ إِنِّی جَزَیۡتُهُمُ ٱلۡیَوۡمَ بِمَا صَبَرُوٓاْ أَنَّهُمۡ هُمُ ٱلۡفَآئِزُونَ ١١١ قَٰلَ کَمۡ لَبِثۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ عَدَدَ سِنِینَ ١١٢ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖ فَسۡ‍َٔلِ ٱلۡعَآدِّینَ ١١٣ قَٰلَ إِن لَّبِثۡتُمۡ إِلَّا قَلِیلٗاۖ لَّوۡ أَنَّکُمۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ ١١٤ أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ ١١٥ فَتَعَٰلَى ٱللَّهُ ٱلۡمَلِکُ ٱلۡحَقُّۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡکَرِیمِ ١١٦ وَمَن یَدۡعُ مَعَ ٱللَّهِ إِلَٰهًا ءَاخَرَ لَا بُرۡهَٰنَ لَهُۥ بِهِۦ فَإِنَّمَا حِسَابُهُۥ عِندَ رَبِّهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَ ١١٧ وَقُل رَّبِّ ٱغۡفِرۡ وَٱرۡحَمۡ وَأَنتَ خَیۡرُ ٱلرَّٰحِمِینَ ١١٨

[گوییم] آیا خوانده نمى‏شد آیات من بر شما، پس آن را دروغ می‌داشتید؟. ﴿105گفتند: اى پروردگار ما! غالب آمد بر ما بدبختى ما و بودیم گروهى گمرا. ﴿106اى پروردگار ما! بیرون آر ما را از اینجا. پس اگر عود کنیم به کفر، پس هرآیینه ما ستمکار باشیم. ﴿107[خدا] فرماید: به رسوایى در شوید در اینجا و سخن مگویید با من. ﴿108هرآیینه گروهى از بندگان من می‌گفتند: اى پروردگار ما! ایمان آوردیم پس بیامرز ما را و ببخشاى بر ما و تو بهترین بخشایندگانى. ﴿109پس مسخره گرفتید ایشان را تا حدی که فراموش گردانیدند یاد مرا از دلِ شما و شما بر ایشان می‌خندید. ﴿110هرآیینه من جزا دادم ایشان را امروز به مقابلۀ صبر ایشان به آنکه ایشانند به مراد رسندگان. ﴿111گوید خدا: چند مدّت درنگ کردید در زمین به حساب شمار سال‌ها؟. ﴿112گفتند: درنگ کردیم یک روز یا بعض روز، پس بپرس از شمار کنندگان. ﴿113گفت خدا: توقف نکردید مگر اندکى. کاش شما می‌دانستید. ﴿114آیا پنداشتید که آفریدیم شما را بیهوده و آنکه شما به سوى ما گردانیده نشوید؟. ﴿115پس برتر است خدا پادشاه ثابت. نیست هیچ معبود غیر او، پروردگار عرش گرامى قدر. ﴿116و هر که بخواند با خدا معبود دیگر را، هیچ حجتى نیست پرستنده را بر ثبوت آن معبود. پس جز این نیست که حساب او نزدیک پروردگار اوست، هرآیینه رستگار نمی‌شوند کافران. ﴿117و بگو: اى پروردگار من! بیامرز و ببخشاى و تو بهترین بخشایندگانى. ﴿118




[837] یعنی نفخ روح و روییدن ناخن و موی. [838] یعنی به طریق قُوت. [839] یعنى بعض می‌میرد و بعض زنده می‌شود. [840] یعنی نعمت نیست، بلکه استدراج است. [841] یعنی نامه اعمال. [842] یعنی غیر انکار قرآن.

تفسیر سوره‌ی مؤمنون آیه‌ی 22-1

فی ظلال القرآن

جزء هجدهم

سوره مومنون و سوره نور

 

سورهی مؤمنون آیهی 22-1

 

سورة المؤمنون

سوره مومنون مکی و 118 آیه است

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ (١)الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ (٢)وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (٣)وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ (٤)وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ (٥)إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ (٦)فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ (٧)وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ (٨)وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ (٩)أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ (١٠)الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (١١)وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ (١٢)ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ (١٣)ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (١٤)ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ (١٥)ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ (١٦)وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ (١٧)وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ (١٨)فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (١٩)وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلآکِلِینَ (٢٠)وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ (٢١)وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ (٢٢)

این سوره «مومنون» است ... نام این سوره دال بر سوره است و موضوع آن را معلوم و معین میسازد ... این سوره با بیان صفت مومنان میآغازد. سپس روند قرآنی در سوره به ذکر دلائل ایمان در آفاق و اقطار بیرون و در زوایا وگستره درون میپردازد. آنگاه به حقیقت ایمان سر میزند، حقیقت ایمان آنگونه که پیغمبران خدا - صلوات الله علیهم - از نوح (علیه السلام) تا محمّد (صلی الله علیه و سلم) خاتمالانبیاء عرضه داشتهاند. شبهههای تکذیبکنندگان را بیان میدارد، شبهههائی پیرامون حقیقت ایمان، و اعتراضهائیکه بر این حقیقت داشتهاند و چگونه در برابر آن ایستادهاند. تا بدانجا که پیغمبران از خدا مدد و یاری درخواست میکنند، و خدا تکذیبکنندگان را نابود میسازد، و مومنان را نجات میدهد ... سپس روند قرآنی میپردازد به اختلافیکه مردمان میرزند بعد از پیغمبران درباره این حقیقت یگانهایکه تعدد نمیپذیرد و چندگانه نمیشود ... از اینجا به بعد از موضع مشرکان در برابر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخن میگوید، و این موضع را برآنان زشت و ناپسند میشمرد، موضعیکه دلیل و حجتی بر اتخاذ آن نیست ... این سوره با صحنهای از صحنههای قیامت به پایان میرسد، صحنهای که تکذیبکنندگان نتیجه تکذیب را میچشند و بهکیفر آن میرسند. در برابر این موضع شکبرانگیز و تردیدآمیز سرزنش و تنبیه میشوند. این موضع پایان میپذیرد با پیرویکه توحید مطلق و توجه به خدا با درخواست رحمت و مغفرت را مقرر میدارد.

این سوره، سوره «مومنون» یا سوره ایمان است با همه مسائل و دلائل و صفاتی که ایمان دارد. این، موضوع سوره، و محور اصیل آن است‌.

*

روند سوره در چهار مرحله به پیش میرود:

مرحله نخست با ذکر رستگاری مومنان میآغازد:

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).

مسلما مومنان پیروز و رستگارند. (مومنون/1)

و صفات این چنین مومنانی را بیان میداردکه پیروزی و رستگاری برایشان نوشته شده است و قطعیگردیده است ... آنگاه دلائل ایمان را در آفاق و انفس، یعنی در جهان بیرون و در جهان درون ذکر میکند، و مراتب حیات بشری را عرضه میدارد از آن زمانکه پیدایش آغازین صورتگرفته است تا آن زمانکه زندگی در دنیا به سر میرسد. مراحل جنین را به شکلگسترده، و مراحل دیگر را به شکل چکیده پیش چشم میدارد ... سپس خط سیر زندگی بشری را پیگیری میکند و آن را تا رستاخیز روز قیامت پیجوئی مینماید ... بعد از آن از زندگی بشری میپردازد و به ذکر دلائل جهانی منتقل میگردد، و دلائل جهانی را در آفرینش آسمان، و در فرو فرستادن آب، و در رویاندن کشت و زرع و میوهها، پی میگیرد. سپس به چهارپایانی میپردازدکه مسخر و فرمانبردار انسان هستند، و ازکشتیهائی سخن میراند که انسان کالاهای خود را بار آنها و بار حیوانات میکند.

مرحله دوم از دلائل ایمان موجود در آفاق و انفس میپردازد و به ذکر حقیقت ایمان منتقل میشود، حقیقت یگانهای که تمام پیغمبران بدون استثناء بر آن توافق داشتهاند:

(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ).

ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید. (مومنون/٢٣)

این سخن را نوح (علیه السلام) و هریک از پیغمبرانیگفتهاندکه بعد از او آمدهاند تا زنجیره سلسله انبیاء به محمّد (صلی الله علیه و سلم) ختم میگردد. اعتراض تکذیبکنندگان هم همیشه این بوده است‌:

(مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ).

این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است). (مومنون/٣٢)

(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً).

اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتما فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد. (مومنون/٢٤)

اعتراض ایشان بدینگونه نیز بوده است‌:

(أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ).

آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). (مومنون/٣٥)

همیشه سرانجام چنین میشودکه پیغمبران به پروردگارشان پناه ببرند و پیروزی و یاری او را درخواست کنند، و خدا به پیغمبرانش پاسخ گوید و درخواستشان را رواکند، و تکذیبکنندگان را هلاک و نابود نماید ... این مرحله هم با ندا در دادن جملگی پیغمبران پایان میپذیرد:

(یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).

(به پیغمبران گفتهایم تا به پیروان خود برسانند. گفتهایم) ای پغمبران! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید، بی‏گمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم. (و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم، پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد). (مومنون/٥١و٥٢)

مرحله سوم از تفرقه مردمان - بعد از پیغمبران -و کشمکش ایشان پیرامون آن حقیقتی صحبت میکندکه آن بزرگواران با خود آوردهاند:

(فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ).

امّا مردمان کار و بار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و (هر گروهی به راهی رفتند، و عجب این که) هر دسته و جمعیتی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان میبرند ایشان بر راستای راهند و دیگران کژراهه میروند). (مومنون/٥٣)

همچنین این مرحله سخن میگوید از غفلت مردمان از آزمایش یزدان جهان، آزمایشیکه خدا آن را از ایشان با نعمتی میگیردکه بدانان میدهد، و آنان از نعمتیکه در آنند وکالائیکه دارند مغرور میشوند وگول میخورند. در صورتیکه مومنان از ترس خداوند خود هراسان هستند، و او را بندگی و پرستش میکنند، و برای او انباز قرار نمیدهند، امّا با این وجود پیوسته در خوف و هراس بسر می‏برند و خویشتن را میپایند و از عقاب و عذاب خدا برحذر مینمایند:

(وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).

در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) بر می گردند. (مومنون/6٠)

در اینجا صحنه ای از آن افراد غافل مغرور را ترسیم می کند و ایشان را به تصویر می کشد در آن روزی که عذاب آنان را فرا می گیرد و فریاد و واویلا سر می دهند و مورد توبیخ و سرزنش قرار می گیرند:

(قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ. مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ).

آیات من (در دنیا) بر شما خوانده می شد و شما بر پاشنه های خود چرخی می زدید (و بدانها پشت می کردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سرباز می زدید). از این عقب گرد و روی گردانی به خود می بالیدید و (آیات ما را) در گفتگوهای شبانه خود به باد استهزاء می گرفتید و (از آنها) بدگویی می گردید. (مومنون/66و67)

روند قرآنی موضعگیری شگفت ایشان را در برابر پیغمبر امین خود مورد نکوهش قرار می دهد پیغمبر امینی که او را می شناسند نه این که نشناسند. حق را برای ایشان آورده است و پاداش و مزدی را از آنان در برابر آن درخواست نمیکند. چه چیز او را باید زشت بشمارند؟ از حقی که با خود برای ایشان آورده است چه رخنهای میگیرند و چه عیبی پیدا میکنند؟ آنانکه قبول دارند خداوند مالک هرکسی و هر چیزی استکه در آسمانها و زمین است. و میپذیرند که یزدان خداوندگار آسمانها و زمین است، و بر همه چیز آسمانها و زمین تسلط و سیطره دارد. امّا با وجود پذیرش این امر رستاخیز و زندگی دوباره را نمیپذیرند، و گمان میبرند که یزدان سبحان دارای فرزند است! و آلهه و خدایان دیگری را انباز او میکنند!:

(فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).

لذا او دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) می‏گرداند. (مومنون/92)

آخرین مرحله، ایشان را با شرک وگمانشان وامیگذارد، و خطاب را متوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میگرداند، و بدو دستور میرسد که زشتی را پاسخ گوید و از میان بردارد بهگونهایکه زیباتر و بهتر باشد،[1] و از شیاطین به خدا پناه ببرد و پناه بگیرد، و خشمگین نشود و دلتنگ نگردد از چیزهائیکه مردمان میگویند ... درکنار این، صحنهای از صحنههای قیامت قرارگرفته استکه چیزهائی از عذاب و خواری و سرزنش ایشان را به تصویر میکشدکه در انتظار آنان است ... آنگاه سوره با تسبیح و تقدیس یزدان جهان به پایان میآید:

(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).

خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبودی جز او نیست و صاحب عرش عظیم است، برتر ازآن است (که جهان هستی را بیهوده و بیهدف آفریده باشد). (مومنون/1١٦)

در این پایانه نفی رستگاری کافران، در مقابل بیان رستگاری مومنان در سرآغاز سوره، ذکر میشود:

(وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ).

و هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند -و مسلماً هیچ دلیلی بر حقانیت آن نخواهد داشت -حساب او با خدا است. قطعا کافران رستگار نمی‏گردند، (و بلکه مومنان رستگار میشوند). (مومنون/117)

همچنبن دستور میرسدکه رو به خدا شود، و مرحمت و مغفرت و مهربانی و آمرزش او درخواست شود:

(وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).

و بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی‌. (مومنون/11٨)

*

فضای سوره، سراسر آن، فضای بیان کردن و صحبت نمودن است. فضای مجادله آرام، و منطق وجدانی، و پسودههای الهامبخش اندیشیدن و وارسی کردن است. سایهای که چیره بر آن است سایهای است که موضوع سوره میاندازد: ایمان ... چه در سرآغاز سوره، فروتنی در نماز است‌:

(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).

کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند. (مومنون/٢)

در وسط سوره هم از صفات مومنان سخن میرود:

(وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).

اشخاصی که عطاء می‏کنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمیگردند. (مومنون/60)

در پسودههای وجدانی میخوانیم‌:

(وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ).

خدا کسی است که برای شما گوش و چشم و عقل را آفریده است (تا صداها را بشنوید و جهان را ببینید و خالق آن را درک کنید، و درنتیجه ایمان بیاورید. (مومنون٧٨)

همه اینها هم در زیر آن سایه دلانگیز ایمانی آرمیدهاند.

*

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ. الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ. إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ. فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ. أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ. الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).

مسلمّاً مومنان پیروز و رستگارند. کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی می‏گیرند، نه شوخی). و کسانیند که زکات مال به در میکنند. و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند. مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست. اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار میآیند (و زناکار میباشند). و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند. و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها را در وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند). آنان مستحقان (سعادت) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشت برین را تملک میکنند و جاودانه در آن خواهند ماند.

این وعده راستین است بلکه قرارداد موید برای رستگاری مومنان است. وعده خدا است و خدا خلاف وعده نمیکند. قرارداد خدا است و کسی نمیتواند آن را بازگرداند و جلو آن را بگیرد. رستگاری در دنیا و رستگاری در آخرت است. رستگاری فرد مومن و رستگاری جماعت مومن است. رستگاریای استکه مومن آن را دردل خود و در واقعیت زندگی خود احساس میکند. رستگاری است که شامل رستگاریای میگرددکه مردمان از معانی رستگاری میدانند، و شامل رستگاریای هم میگرددکه مردمان از معانی رستگاری نمیدانند و یزدان آن را در آخرت برای بندگان مومن خود اندوخته میکند.

آیا آن مومنانیکه خدا این پیماننامه را برای ایشان نوشته است، و این وعده را بدیشان داده است، و این اعلان را راجع به رستگاری ایشان صادر فرموده است، چهکسانی هستند؟ چهکسانی هست آن مومنانیکه همچون خیر و سعادت و توفیق و بهره‏مندی خوش و پاکی در زمین دارند؟ چهکسانی هستند آن مومنانیکه همچون رستگاریای و رهائیای و پاداشی و رضایتی در آخرت برایشان نوشته شده است؟ چهکسانی هستند آن مومنانیکه جز این چیزها و جز آن چیزها، در دو سرا خدا برای ایشان خواسته است، آن چیزهائیکه جز خداکسی از آنها آگاه نیست؟ چه مومنانی هستند آن کسانیکه وارثانند و بهشت برین را به ارث می‏برند و در آنجا جاودانه میمانند؟

آنان همانکسانی هستندکه روند قرآنی پس از آیه آغازین، صفات ایشان را برمیشمارد:

(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).

کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).

و کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی می‏گیرند، نه شوخی).

(وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ).

و کسانیند که زکات مال به در میکنند.

(وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ. إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ).

و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند. مگر از همسران یا کنیزان خود ... ... تا آخر ...

(وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ).

و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).

و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها رادر وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند)‌.

ارزش این صفات چند است؟

ارزش این صفات این استکه شخصیت مسلمان را در افق والای آن ترسیم میکند، افق محمّد (صلی الله علیه و سلم) پیغمبر خدا، و بهترین آفریده یزدان، آنکسیکه ایزد سبحان او را تربیتکرده است و نیکو تربیتش فرموده است، و کسیکه خدا درکتاب خودش قرآن اخلاق او را ستوده است و بر عظمت اخلاقشگواهی داده است‌:

(وَإِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیمٍ).

تو دارای خوی سترگ (یعنی صفات پسندیده و افعال حمیده) هستی. (قلم/4)

از عائشه -رضیالله عنها -درباره اخلاق پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) پرسیده شد. گفت قرآن اخلاق او بود ... آنگاه تلاوت کرد:

(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ).

مسلماً مومنان پیروز و رستگارند.

تا انتهای‌:

(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).

و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند.

سپس فرمود: پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) این چنین بود. دیگرباره میپرسیم: ارزش این صفاف در حد ذات خود کدام است؟ در زندگی فرد، و در زندگی جمع، و در زندگینوع بشر، این صفات چه ارزشی دارند؟

(الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خَاشِعُونَ).

کسانیند که در نمازشان خشوع و خضوع دارند.

دلهایشان به هراس موقعیت نماز در حضور خدا پی می‏برد. درنتیجه آرام میشود وکرنش میکند، و آرامش وکرنش دلهایشان به اندامها و سیماها و جنبشها سرایت میکند، و جلال و عظمت حضور در برابر خدا ارواحشان را فرامیگیرد. درنتیجه همه مشغلتها وکارها از اذهان ایشان پنهان و نهان میشود، و اذهان جز به خدا نمیپردازد، در آن حالکه سرگرم راز و نیاز با خدا است، و غرق در احساس حضور در آستانهکبریاء است، و در آن آستانه قدسی هرآنچه در پیرامون ایشان است و هرآنچه به همراه دارند، همه و همه را فراموش مینمایند و از حس و شعور خود میزدایند! این استکه جز خدا را نمیبینند، و جز خدا را احساس نمیکنند، و جز معنی خدا را نمیچشند، و وجدان ایشان از هرگونه ناپاکی و آلایشی میپالاید، و از خودشان هرگونه شائبه و گمانی را میزدایند و به دور مینمایند. دیگر در زوایا وگوشههای اندامهایشان چیزی از این قبیل چیزها را با جلال و عظمت خدا جای نمیدهند و نمیگنجانند ... در این هنگام ذره سرگردان، با منبع و سرچشمه خود تماس پیدا میکند و متصل میشود، و روح ویلان راه خود را پیدا میکند، و دل وحشتزده جایگاه خود را میشناسد و می‏یابد. در این وقت معیارها و ارزشها و اشیاء و اشخاص ناچیز میگردند مگر آنچه از این امور به خدا ارتباط پیدا کند.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ).

و کسانیند که از (کردار) بیهوده و (گفتار) یاوه رویگردانند (و زندگی را جدی می‏گیرند، نه شوخی).

کسانیند که از سخنان یاوه، و ازکارهای بیهوده، و از توجه و احساس پوچ دوری میگزینند. دل با ایمان چیزی داردکه با وجود آن از یاوگی و بیهودگی و پریشانگوئی دور و بیخبر میگردد ... یاد خدا، و تصور جلالت و عظمت او، و تدبر و تفکر درباره نشانههای قدرت و معجزههای ایزد سبحان که موجود درگوشه وکنار جهان درون و جهان بیرون است، دل با ایمان را به خود مشغول میدارد. هر صحنهای از صحنههای جهان، دل را محو تماشای خود میکند، و اندیشه را به خود مشغول میدارد، و وجدان را به حرکت و جنبش میاندازد ... همچنین دل با ایمان تکالیف و وظائفی در راه عقیده دارد که او را به خود مشغول میدارد: تکالیف عقیده برای پاکسازی دل، و پاکیزگی نفس، و پاک کردن درون ... و تکالیف عقیده در رفتار و کردار، و تلاش برای ایستادگی در مدارج والائی که ایمان آن را میطلبد ... و تکالیف عقیده در امر به معروف و نهی از منکر، و در محفوظ و مصون داشتن زندگی جمعی وگروهی از فساد و تباهی و انحراف وکجروی ... و تکالیف عقیده در جهاد برای حمایت و حفاظت و یاری و مدد و عزت و قدرت عقیده، و شبزندهداری بر عقیده و پاسداری از آن برای رهائی ازکید و مکر دشمنان آئین یزدان سبحان ... اینها هم تکالیفی استکه پایان نمیگیرند، و مومن از این تکالیف غافل و بیخبر نیست و غافل و بیخبر نمیماند، و خویشتن را از زیر باردشواریها و سختیهای آن تکالیف معاف نمیدارد. چه این تکالیف فریضهای از فرائض عینی یا از فرائضکفائی بر او است. همچون تکالیفی برای صرف تلاش بشری و به خود مشغول داشتن عمر بشری بسنده است. توان بشری هم محدود است. این توان یا باید صرف چیزی گرددکه زندگی را اصلاح میکند و آن را رشد میدهد و بالا میبرد، و یا باید صرف پریشانگوئی و پوچی و بیخبری و خوشگذرانیگردد. مومن هم برابر عقیدهاش باید توان را خرج سازندگی و آبادانی و اصلاح سازد.

این هم مخالف این نیست که مومنگاهگاهی خویشتن را به خوشی استراحت وادارد و غمزدائی نماید. ولی این چیزی است جدای از پریشانگوئی و پوچی و فرومایگی‌.

(وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ).

و کسانیند که زکات مال به در کنند.

کسانی هستند که پس از روکردن به خدا، و دوری گزیدن از هیچی و پوچی در زندگی، زکات میدهند ... زکات مایه پاکیزگی دل و مال است: زکات پاکیزگی دل است از تنگچشمی، و برتریگرفتن بر خودپرستی و خودخواهی، و پیروزی بر وسوسه اهریمن که پیوسته انسان را از تنگدستی میترساند و او را به بخل میخواند، و اطمینان داشتن و یقین پیداکردن به جایگزینی و پاداشیکه خدا عطاء میفرماید ... زکات پاکیزگی مال است، پاکیزگیایکه مال باقیمانده را پاک و حلال میگرداند. حقی در آن نمیماند - مگر در حالتهای ضروری - و شبههای پیرامون آن نمیگردد و در آن نمیرود. زکات حفاظت و صیانت جماعت مسلمانان است از خللیکه فقر و فاقه در سوئی، و خوشگذرانی در سوئی، آن را به وجود میآورند. پس زکات تامین اجتماعی همه افراد، و تضمین اجتماعی درماندگان، و حفظ جامعه از فروپاشی و پراکندی است‌.

(وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ).

و کسانیند که عورت خود را حفظ میکنند.

این هم پاک داشتن روح و خانه و جماعت، و حفظ خود و خانواده و جامعه است، با حفظ عورتها از آلودگی و ناپاکی آمیزش نامشروع و غیرحلال است. و حفظ دلها از چشم دوختن به غیر حلال، و حفظ مردمان از روان شدن به دنبال شهوات بدون حساب وکتاب، و حفظ خانهها و خانوادهها و حسبها و نسبها در جامعه است. جامعهایکه شهوات در آن بدون حساب وکتاب روان میگردد، جامعهای استکه در معرض خلل و فساد قرار میگیرد، زیرا در همچون جامعهای امن و امان خانه، و حرمت و کرامت خانواده، برجای نمیماند. خانه هم نخستین واحد در ساختار جامعه است. زیرا خانه پرورشگاهی است که کودکان در آنجا بزرگ میشوند و رشد میکنند، و بایدکه خانه از امن و امان و قرار و آرام و پاکی و پاکیزگی برخوردار بوده تا شایان پرورشگاه و بالشگاه باشد، و هر دوتای والدین در آن با اطمینان از یکدیگر زندگیکنند، و آن پرورشگاه را بپایند و محافظت نمایند، و جوجگانی را محفوظ و مصون دارند که در آنجا هستند و آرمیدهاند.

جامعهای که شهوات در میان آن بدون حساب وکتاب روان میگردد، جامعه ناپاکی استکه از نردبان بشریت سقوطکرده است. چه مقیاس و معیاریکه در سنجش و ارزیابی ترقی بشری به خطا نمیرود، استوار ماندن اراده انسانیت و چیره و مسلط ماندن آن، و نظم و نظام بخشیدن به انگیزههای سرشتی در شکل ثمربخش پاکیزهای است که کودکان با وجود آن از راهی که از آنجا به این جهان پای نهادهاند شرمنده نمیشوند، زیرا راه پاک و شناختهای است و در مسیر آن هر کودکی پدر خود را میشناسد. نه مثل حیوان پستیکه ماده با نر برای باروری و بارداری برخورد میکند، و انگیزهای جز باروری و بارداری در میان نیست و پس از آن، نوزاد حیوان نمیداند چگونه به وجود آمده است و ازکجا آمده است!..

قرآن در اینجا معین و معلوم میکند جایگاههای پاکی را که برای مرد حلال است دانههای حیات را در آنجاها به امانت بگذارد و به ودیعت نهد:

(إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ).

مگر از همسران یا کنیزان خود، که در این صورت جای ملامت ایشان نیست‌.

مساله ازواج یا همسران، شبههای برنمیانگیزد، و جدالی به راه نمیاندازد. چه مساله پاک و مشروع و معروفی است. امّا مساله ملک یمین یاکنیزان بحثبرانگیز است و نیاز به سخن و بیانی دارد.

درباره مساله بردگی در جزء دوم فی ظلال القرآن به تفصیل سخن گفتم،[2] و در آنجا روشن نمودم اسلام وقتیکه پیدا آمده است بردگی یک سیستم جهانی، و برده کردن اسیران جنگی یک سیستم بینالمللی بوده است. برای اسلام ممکن نبوده است در آن حال و احوالیکه با دشمنانش درگیر بوده است و با نیروی مادی سر راه را بر اوگرفتهاند و به پیکارش خاستهاند، این نظام و سیستم را یکطرفه لغو کند. اگر چنین میکرد مسلمانان اسیر در نزد دشمنان اسلام بوده میماندند، و اسلام به تنهائی اسیران دشمنان را آزاد مینمود... این بود که اسلام همه سرچشمههای بردگی - بجز اسیران جنگی -را خشکاند، تا وقتی فرارسیدکه انسانها توانستند یک نظام و سیستم بینالمللی را وضعکنند و برابر آن درباره اسیران بسان یکدیگر رفتارکنند.

بدین خاطر، گاهی خانمهای اسیری را به اردوگاه اسلامی میآوردند، و قانون معامله به مثل درباره ایشان پیاده میشد و آنان را برده میکردند. مقتضی این بردگی این بودکه ایشان را به مرتبه همسرانی نمیرسانیدند که با ازدواجشان به حباله نکاح درمیآمدند. اسلام نزدیکی زناشوئی با همچون زنان بردهای را به سبب اسارت ایشان آزاد میکرد برای کسیکه آنان را اسیر و خاص خود میکرد، اگر به علتی از علل فراوانیکه اسلام آن علل را راههای آزادکردن بردهکرده است، آزاد نمیشدند.

چه بسا بهره‏مندی از نزدیکی زناشوئی، پاسخ به نیاز سرشتی خود همچون خانمهای اسیری، مورد نظر باشد، تا آنان غریزه جنسی را از هرج و مرج زشت و پلشت اشباع نکنند، و در آمیزش جنسی همان چیزکثیفی روی ندهدکه در زمان ما با خانمهای اسیر جنگی روی میدهد و پس از پیمانهای قدغن کردن برده روا میشود ... اسلام همچون هرج و مرجی را دوست نمیدارد و نمیپسندد. این امر هم تا بدانجا ادامه دارد که خانمهای برده جنگی به مقام حریت و به مرتبه آزادیگام مینهند. خانم برده به مقام حریت و به مرتبه آزادی از راههای بسیاری و با وسائل فراوانی گام مینهد ... از جمله هرگاه خانم برده ای از آقای خود فرزندی به دنیا بیاورد و سپس آقای وی بمیرد. هرگاه آقای خانم برده با خواست خود یا به عنوانکفاره او را آزادکند. هر زمانکه خانم برده از آقای خود بخواهدکه با او پیماننامه آزادی امضاء کند در برابر پرداخت مبلغ پولیکه بر آن توافق میشود. همچنین هر زمانکه آقا بر چهره خانم بردهکتک بزند،کفارهاش آزادی او است ... و علتها و راههای دیگریکه برای آزادی بردگان وجود دارد[3]...

به هر حال بردگی در جنگ، یک ضرورت موقتی بوده است، ضرورت معامله به مثلی در جهان بوده و همه جهان بردهگرفتهاند و به بردگی بردهاند، و تنها جزئی از نظام اجتماعی در اسلام نبودهاست‌.

(فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْعَادُونَ).

اشخاصی که غیر از این (دو راه زناشوئی) را دنبال کنند، متجاوز (از حدود مشروع) بشمار میآیند (و زناکار میباشند)‌.

غیر از همسران وکنیزان، بقیه حرام است، و نباید غیر از این دو راه، طریقه دیگری را جست و بر این دو راه افزود.کسیکه فراتر از اینها چیز دیگری را بجوید از دائره مباح بودن تجاوز میکند، و دچار محرمات میشود، و بر ناموسهائی تعدی میکندکه خدا نه با نکاح و نه با جهاد آنها را حلال نفرموده است. در اینجا استکه نفس تباهی میگیرد و فساد میپذیرد، چون احساس میکندکه در مرغزاری میچردکه مباح و روا نیست. خانه نیز تباهی میگیرد و فساد میپذیرد چون تضمینی و اطمینانی در آن نیست، و مردمان نیز فساد میپذیرند و تباهی میگیرند، چون گرگهای آدمنمای آن، روان میگردند و در اینجا و آنجا شکمها را میدرند ... اینها همه چیزهائی استکه اسلام از آنها میپرهیزد و میگریزد.

(وَالَّذِینَ هُمْ لأمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ).

و کسانیند که در امانتداری خویش امین و در عهد خود بر سر پیمانند.

امانتداری خویش را و عهد و پیمان خود را به شکل فردی و جمعی مراعات میکنند و نگاه میدارند.

امانتها برگردن فرد و برگردن جمع فراوان است. در پیشاپیش امانتها امانت فطرت است. خداوند فطرت را سالم آفریده است و آن را هماهنگ با قانون هستی کرده است، قانونیکه فطرت از زمره آن است گواه بر وجود آفریدگار و وحدانیت یزدان است. چه فطرت، از درون وحدت قانونی را احساس میکندکه بر فطرت و بر هستی فرمان میراند، و دال بر وحدت ارادهای است که قانونگرداننده و ادارهکننده این هستی است ... مومنان این امانت بزرگ را مراعات میدارند و نمیگذارند فطرتشان از راستای راه راستین خود منحرفگردد. لذا این اراده بر امانتداری خود ماندگار میماند، وگواه بر وجود آفریدگار و وحدانیت او میگردد. پس از آن سائر امانتها به پیروی از این امانت بزرگ به میان میآیند.

عهد و پیمان نخستین، عهد و پیمان فطرت نیز هست. و آن عهد و پیمانی استکه خدا با فطرت انسان بسته است و اینکه به وجودش معتقد بوده و ایمان داشته باشد، و او را به یگانگی بپرستد. بر این عهد و پیمان نخستین همه عهدها و پیمانها استوار میگردد. چه هر عهد و پیمانی راکه انسان میبندد خدا را در آن بر آن گواه میگیرد، و در وفای بدان به ترس و هراس از یزدان بازمیگردد.

گروه مسلمانان مسؤول همه امانتهای خود هستند، و مسؤول عهد و پیمان خود با خداوند بزرگوار، و مسؤول پیامدهائی میباشندکه بر این عهد و پیمان مترتب میگردند. نص قرآن تعبیر را مختصر میکند و چکیدهوار میگوید، و آن را وامیگذارد تا شامل هر امانتی و هر عهد و پیمانی بشود. مومنان را چنین توصیف میکند که آنان امانتها و عهدها و پیمانهای خود را مراعات میدارند. این هم صفت دائمی مومنان در هر دوره و زمانی است. زندگی جامعه انسانها راست و درست نمیگردد و سر و سامان نمیگیرد مگر اینکه امانتها در میانشان اداء و بدانها وفا شود، و عهدها و پیمانها مراعاتگردد، و هر فردی از افراد جامعه بدین قاعده بنیادین زندگی مشترک دل بدهد و اطمینان پیدا کند، قاعده بنیادینی که برای ایجاد یقین و امن و امان و اطمینان ضروری می‏باشد.

(وَالَّذِینَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ).

و کسانیند که مواظب نمازهای خود میباشند (و پیوسته آنها را در وقت خود اداء، و ارکان و اصول و خشوع و خضوع لازم را مراعات مینمایند)‌.

نمازهای خود را براثر سستی فوت نمیکنند، و به سبب تنبلی آنها را ضائع و هدر نمیگردانند، و در اقامه شایسته آنها قصور وکوتاهی نمینمایند. بلکه نمازها را در وقت خود با واجبها و سنتهایکامل، و با ارکان و آداب تام و بهگونهای زندهکه دل غرق نمازها شود، و وجدان از آنها متاثر و منقلبگردد، اداء میکنند و میخوانند ... نماز رابطه موجود میان دل و پروردگار است. کسیکه مواظب نمازها نیست انتظار نمیرود از پیوند خود با مردمان مواظبت و محافظت نماید، مواظبت و محافظت حقیقیایکه خاستگاه آن صدق دل و درون باشد ... صفات مومنان با نماز آغازگردیده است و با نماز پایان پذیرفته است تا دال بر عظمت مقام نماز در ساختار ایمان باشد، و بیانگر این باشد که نماز کاملترین شکل از شکلهای عبادت خدا، و والاترین صورت از صورتهای توجه به خدا است‌.

این ویژگیها شخصیت مومنانی را مشخص و معلوم میداردکه رستگاری برای ایشان نوشته شده است. این ویژگیها دارای تاثیر قاطعانهای در تعیین ویژگیهای گروه مومنان و تشخیص نوع زندگیای استکه آنان بدانگونه میزیند، آن زندگی والا و بهتریکه سزاوار انسانی است که خدا او راکرامت بخشیده است و گرامیش داشته است، و برای او بالا رفتن از پلههای کمال را خواسته است، و برای انسان نخواسته است که زندگیای داشته باشد بسان زندگی حیوان، آن زندگی که در آن بچرد و لذت ببرد، بدانگونهکه چهارپایان در آن میچرند و لذت می‏برند.

چون زندگی در این زمین،کمال مقدر و مقرر برای آدمیزادگان را محقق نمینماید و پیاده نمیگرداند، خدا خواسته است مومنانی که به راه خود ادامه میدهند، به هدف مقدر و مقرر برای ایشان برسند،در آنجائی که بهشت برین، و سرای جاودانگی بدون فنا، و امن و امان بدون ترس و هراس، و استقرار و ماندگاری بدون زوال است‌:

(أُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ. الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ).

آنان مستحقان (سعادت) و فراچنگ آورندگان (بهشت) هستند. آنان بهشت برین را تملک میکنند و جاودانه در آن خواهند ماند.

این والاترین هدف رستگاری است که یزدان آن را برای مومنان نوشته است و مقرر فرموده است. بالاتر و والاتر از این هدف، هدفی وجود نداردکه چشم آن را وراندازکند یا مرغ خیال به سوی آن بال و پر بگشاید.

*

روند قرآنی از صفات مومنان میپردازد، و به ذکر دلائل ایمان که در خود زندگی انسان، و در مراتب وجود و رشد و نمو او است، منتقل میشود. از پیدایش نخستین انسان میآغازد، و با ذکر رستاخیز در آخرت، سخن را به پایان میبرد، و میان زندگی این جهان و زندگی آن جهان پیوند برقرار میسازد:

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ).

ما انسان را از عصارهای از گل آفریدهایم. سپس او را به صورت نطفهای درآورده و در قرارگاه استوار (رحم مادر) جای میدهیم. سپس نطفه را به صورت لخته خونی، و این لخته خون را به شکل قطعه گوشت جویدهای، و این تکه گوشت جویده را بسان استخوان ضعیفی درمیآوریم، و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم، و از آن پس او را آفرینش تازهای بخشیده و (با دمیدن جان به کالبدش) پدیده دیگری خواهیم کرد. والامقام و مبارک یزدان است که بهترین اندازهگیرندگان و سازندگان است. بعد از آن (که مدت روزگاری بر این کره خاکی زندگی کردید) شما خواهید مرد. سپس (به دنبال سپری شدن دوره حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی میشود)‌.

در احوال و مراتب این پیدایش، و پیاپی آمدن آنها با این نظم و نظام، و با این ادامه و استمرار، چیزی است که پیش از هر چیزگواهی بر وجود پدید آورنده دارد، و بعد از آنگواهی بر هدف و طرح و تفکر و تدبری دارد که در این پیدایش و جهتگیری مورد نظر بوده است. چه ممکن نیست کار آفرینش و پیدایش نتیجه تصادف گذرای ناگهانی، یا ساختار دست و پا زدن کورکورانه بدون قصد و هدف و تدبر و تفکر باشد.گذشته از این، جهان پس از پیدایش، این خط سیر مشخص و مسیر معلوم را درپیشگیرد و از آن منحرف نشود و به خطا نرود و عقب نیفتد و تخلف نورزد، و راه دیگری از راههای فراوانی را درپیش نگیرد، راههای زیادی که جدای از این راه و از این مسیرکنونی عقلا ممکن است و تصور آن میرود. بلکه پیدایش و آفرینش بشری همین راه و مسیر را میپیماید و نه راه و مسیر دیگری از راهها و مسیرهای ممکن و فراوان دیگری را. همین راه و مسیر را میپیماید از روی قصد و هدف و تفکر و تدبر اراده آن آفریدگاری که ادارهکننده این جهان هستی است‌.

همچنین در عرضهکردن این مراحل و مراتب، آن هم با این پیاپی آمدن دقیق و مستمر، اشاره بدین امر داردکه ایمان به آفریدگار جهان و ادارهکننده آن، و سیر و حرکت در راه مسلمان، راهیکه در بند پیشین روشن گردیده است، تنها راه رسیدن بهکمال مقدر و مقرر برای این پیدایش و آفرینش در هر دو سرای زندگی دنیا و آخرت است. این هم محوری استکه میان هر دو بند روند سوره را جمع و به یکدیگر متصل میگرداند.

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).

ما انسان را از عصارهای از گل آفریدهایم‌.

این نص به مراحل و مراتب پیدایش بشری اشاره میکند، ولی آن را معلوم و محدود نمینماید. میرساندکه انسان از مراحل و مراتب پیاپی زنجیرهای گذشته است تا ازگل به انسان تبدیل شده است. چهگل سرچشمه نخستین، یا مرحله و مرتبه پیشین است، و انسان شدن واپسین مرحله و مرتبه است ... این حقیقتی استکه از قرآن بدان پی می‏بریم، و مصداق آن را از نظریههای علمی نمیجوئیم، نظریههائی که از پیدایش انسان، یا پیدایش زندهها سخن میگویند.

قرآن این حقیقت را بیان میدارد تا جولانگاهی برای تدبر و تفکر در ساختارهای خدا باشد، و درباره کوچ دور و درازی اندیشه شودکه ازگل آغازگردیده است و به انسان ختم شده است، و انسان در پیدایش پیاپی زنجیرهای خود از آن گل ساخته و پرداختهگردیده است. قرآن به تفصیل این پیدایش پیاپی زنجیرهای نمیپردازد، چون این چیز هدف قرآن در اهداف بزرگ خود نیست. ولی نظریههای علمی میکوشد نردبان معینی را به اثبات برساندکه خاص این پیدایش و بالش و تحول و ترقی است، تا حلقههای زنجیرهای را به یکدیگر وصل سازدکه میان گل و انسان قرار دارد. این نظریهها در این تلاش به خطا هم میرود و به خطا هم نمیرود. گاهی اشتباه میکند و زمانی اشتباه نمیکند، درباره این حلقههائیکه قرآن به شرح و بسط آنها نپرداخته است و بلکه سکوتگزیده است. ما را نسزد که حقیقت ثابتی راکه قرآن مقرر و بیان میدارد،که حقیقت زنجیرهای است، با تلاشهای علمیایکه در راه پژوهش حلقههای این زنجیره انجام میپذیرد، تلاشهائیکهگاهی به خطا میرود و زمانی به حق اصابت میکند، و امروز چیزهائی را اثبات مینماید و فردا آنها را مردود و نامقبول اعلام میدارد، هر زمان که ابزارها و وسیلههای پژوهش و راههای آن توسط انسان صورت میگیرد و پیشرفت پیدا میکند.

قرآنگاهی به اختصار از این حقیقت صحبت میدارد و میگوید:

(... وَبَدَأَ خَلْقَ الإنْسَانِ مِنْ طِینٍ).

... آفرینش انسان (اول) را از گل آغازیده است‌. (سجده/٧)

بدون اینکه به مراحل و مراتبی اشاره شودکه انسان آنها را پشت سر نهاده است و از آنهاگذشته است. در این باره تفصیل بیشتر را باید از خود این نص جست، نصیکه اشاره میکند به اینکه‌:

(مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ).

از عصارهای از گل‌.

نص دیگر (در سوره سجده) این احوال و مراتب را به مناسبت ویژهایکه در آنجا در روند قرآنی است مختصر ذکر میکند.

و امّا انسان چگونه ازگل پلهپله و مرحله به مرحله پدیدار گردیده است، از آن سکوت شده است، همانطوری که گفتیم. زیرا بیان این احوال و مراتب، داخل در حوزه اهداف قرآنی نیست. حلقههای زنجیرهای پیدایش چهبسا بدان شکلی باشد که نظریههای علمی میگویند، و چهبسا چنین نباشد، و احوال و مراتب چهبسا به شکل دیگری صورت پذیرفته است و هنوز ناشناخته است، و عوامل و علل دیگری سبب پیدایش انسانگردیده باشد و انسان هنوز بهکشف آنها نائل نشده باشد ... دو راهه جدائی نظریه قرآن درباره انسان، و دیدگاه نظریههای علمی در این راستا این استکه قرآن به این انسان حرمت وکرامت میدهد، و مقرر میدارد و بیان مینمایدکه نفخهای از روح متعلق به یزدانکه بدین انسان دمیده شده است، از عصارهگل انسان را ساخته است، و این ویژگیها را بدو بخشیده استکه در پرتو آنها انسان انسان شده است و با حیوان فرق و جدائی پیداکرده است. در اینجا است که دیدگاه اسلام فرق کلی با دیدگاه مادیگرایان دارد ... خدا راستگوترین گویندگان است.[4]

این است اصل پیدایش جنس بشری ... از عصارهگل آفریده گردیده است ... ولی افراد انسان بعد از آن، راه دیگری جدای از راه نخستین را پیمودهاندکه شناخته و معلوم همگان است‌:

(ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).

سپس او را به صورت نطفهای درآورده و در قرارگاه استوار (رحم مادر) جای میدهیم‌.

جنس بشری از عصارهگل آفریده شده است. ولی پس از آن، تکرار و افزایش فرد فرد انسانهای دیگر طبق قانون و سنت خدا جریان پیدا میکند، و از راه یک قطره آبکه از پشت مرد بیرون میتراود، و در رحم زن جایگزین میشود صورت میپذیرد. یک قطره آب، نه، بلکه سلول واحدیکه از میان دهها هزار سلولهای پنهان در این یک قطره آب سر برمیآورد و در رحم جای خوش میکند:

(فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).

در قرارگاه استواری (که رحم مادر است)‌.

این قطره آب در رحم قرار میگیرد، رحمیکه میان استخوانهای لگن خاصره جایگزین است، و در پناه آن استخوانها، از تکانهای جسم، و از فشارها و موجها، و از لرزشها و تنشهای فراوانیکه به پشت و شکم اصابت میکنند، محفوظ و مصون میماند.

تعبیر قرآنی نطفه را مرتبهای از مراتب پیدایش انسان میشمارد، و آن را پس از وجود یافتن، انسان محسوب میدارد ... این حقیقتی است، ولیکن حقیقت شگفتی است و همگان را به تدبر و تفکر فرامیخواند. چه این انسان بزرگ و ستبر با همه عناصریکه دارد و با همه ویژگیهائی که دارد، در این یک نطفه خلاصه و فشرده میگردد، و بعدها در جنین نمودار و پدیدار میشود و وجودش از راه چنان خلاصه و فشرده شگفتی مرحله تازه و نوینی را میآغازد.

از نطفه به خون بسته زالوگونه تبدیل میشود، بدان هنگام کهگامت نر مرد با گامت ماده زن میآمیزد، و این آمیزه به جداره رحم میچسبد، و در آغازکار نقطه کوچکی استکه از خون مادر تغذیه میکند.

از خون بسته زالوگونه به قطعهگوشتی بدان شکل و اندازهکه جویده شود تبدیل میشود، بدان هنگامکه این نقطه آویزه رحم بزرگ میشود، و به تکهای از خون غلیظ به هم آمیختهای تحول پیدا میکند.

این آفریده در آن خط سیر ثابت به پیش میرود و از آن مسیر منحرف نمیشود و برنمیگردد، و حرکت منظم و مرتب آن سستی نمیگیرد، و با آن نیروی نهان در سلولکه از قانون جاری و ساری مدد و یاری میگیرد به راه خود ادامه میدهد و با دست تدبیر و تقدیر الهی مسیر معلوم خویش را میسپرد ... تا مرحله استخوانبندیها میآغازد:

(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا).

و این تکه گوشت جویده را بسان استخوانهای ضعیفی در می آوریم‌.

آنگاه مرحله پوشیدن استخوانها باگوشت فرامیرسد:

(فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا).

و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم‌.

در اینجا انسان حیران میشود در برابر کشفی که قرآن از آن پرده برافکنده است و حقیقتی را در تشکیل جنین بیان داشته استکه با این دقت شناخته نشده است مگر در این اواخر پس از آنکه دانش جنینشناسی تشریحی پیشرفت کرده است. و آن این که سلولهای استخوانها جدای از سلولهای گوشت است، و ثابت گردیده است که سلولهای استخوانها نخست در جنین تشکیل میشوند، و حتی دیده نشده است یک سلول از سلولهایگوشت تشکیل شود مگر بعد از پیدایش سلولهای استخوانها، و تشکیل و تکمیل استخوانبندی جنین! این حقیقتی استکه نص قرآنی آن را مینگارد و مسجل میدارد:

(فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا).

و این تکه گوشت جویده را بسان استخوان ضعیفی درمیآوریم، و بعد بر استخوان گوشت میپوشانیم. پاک و منزه خدای بس دانا و بس آگاه است‌!

(ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ).

از آن پس او را آفرینش تازهای بخشیده و (با دمیدن جان به کالبدش) پدیده دیگری خواهیم کرد.

انسان این است با ویژگیهای جداگانه و خاص خویش. جنین انسان شبیه جنین حیوان است در مراحل رشد اندامهای بدن. ولیکن جنین انسان به آفریده جداگانهای تبدیل میشود، و به آفریده متمایزی تحول پیدا میکند که استعداد ترقی و تعالی را دارد ولی جنس حیوان در مرتبه حیوان میماند، و بیبهره از ویژگیهای ترقی و تعالی وکمال استکه جنین انسان، ممتاز بدانها است. جنین انسان بهرهمند از ویژگیهای معینی است، ویژگیهائیکه انسان را بعدها در مسیر بشری رهنمود میکنند و راه می‏برند. جنین انسان در آخرین مراحل جنینی خود «آفرینش دیگری» پیدا میکند. در صورتی که جنین حیوان در مرحله حیوانی متوقف میشود، چون بهرهمند از آن ویژگیها نیست. بدین سبب جنین حیوان ممکن نیست از مرتبه حیوانی خود فراتر رود و بگذرد، و برای مثال به مرتبه انسان تغییر حالت دهد - همانگونه که نظریههای مادی میگویند - چه حیوان و انسان دو نوع مختلف و جداگانهاند. این دو نوع با نفخه الهیکه در انسان دمیده شده است، و با آن، عصارهگل انسان گردیده است، از یکدیگر جدا و ممتاز شدهاند. همچنینگذشته از این نفخه ربانی، با آن ویژگیهای معینی که از آن نفخه پدیدار و نمودارگردیدهاند، و در پرتو آن نفخه جنین انسان «آفرینش دیگری» پیداکرده است و تافته جدا بافت‏ه ای شده است، این دو نوع کاملا از یکدیگر جدا گردیدهاند و فرق کلی پیدا کردهاند. انسان و حیوان در پیدایش حیاتی خود شبیه و همگونند. ولی بعدها حیوان در مکان حیوانی خود میماند و از حیوان درنمیگذرد و سر برنمیزند. امّا انسان از حیوان سر برمیزند و پدیده دیگری میشود و پذیرای کمالی میگرددکه برای او تهیه و آماده گردیده است. انسان بدین کمال دسترسی پیدا میکند با استفاده از آن ویژگیهای جداگانه و خاصیکه یزدان طبق طرح معینی و با هدف مشخصی آن ویژگیها را بدو بخشیده است. نه اینکه از راه ترقی و تحول آلیکه صورت پذیرفته است، نوع حیوان به نوع انسان تبدیل شده باشد.[5]

(فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ).

والامقام و مبارک یزدان است که بهترین اندازهگیرندگان و سازندگان است‌.

کسی در سراسرگستره هستی جز خدا نیستکه بیافریند. واژه «احسن» در اینجا برای تفضیل و برتری نیست. بلکه برای حسن مطلق و زیبائی سره درکار آفرینش یزدان جهان است‌.

«فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»... والامقام خدائی است که در سرشت انسان آن قدرتی را سرشته است و به ودیعت نهاده است که بتواند در این مراحل حرکت کند برابر قانون و سنتیکه دگرگون نمیگردد و منحرف نمیشود و تخلف نمیپذیرد و عقب نمیافتد، تا انسان را میرساند به مرتبهای از مراتبکمال بشریکه برای او با دقیقترین نظم و نظام ممکن، مقدر و معینگردیده است‌.

مردمان در برابر چیزهائیکه آنها را «معجزات علمی» مینامند ویلان و حیران میایستند، بدانگاه که کسی دستگاهی را میسازدکه در مسیر حرکت خود راه خاصی و شیوه جدیدی را میپیماید و کار و عمل مخصوصی را مینماید، بدون اینکه انسان مستقیما در آن دخالت ورزد و دست داشته باشد ... این چنین دستگاهی کجا و مسیر حرکت جنین در مراحل و تحولات خودکجا؟! مراحل و تحولاتیکه هر مرحلهای و هر تحولی دارای فرقها و اختلافهای شگفتی در ذات و سرشت خود است، و دگرگونیهای کاملی در ماهیت خویش دارد!.. امّا انسانها ازکنار این معجزات و خوارق عادات چشمبسته میگذرند، و دریچههای دلهایشان را بر روی آنها می بندند. به دلیل این که بسیار بدانها الفت و انسگرفتهاند، طول انس و الفت کار و بار شگفت و شگرف آن دستگاهها را از یادشان برده است و از جلو دیدگان درونشان زدوده است!.. تنها اندیشیدن درباره اینکه انسان - این پدیده پیچیده - تمام هستی او با همه ویژگیهایش و سیماهایش و نشانههایش در این نقطهکوچکیکه چشم غیر مسلح آن را میبیند، خلاصه و نهان گردیده است، و همه آن ویژگیها و سیماها و نشانهها رشد و نمو میکنند و باز و شکفته میشوند و به جنب و جوش درمیآیند، در مراحل تغییر و تحول جنینی تا آنگاهکه جنین پدیده تازهای میشود و چیز دیگری میگردد و بدین هنگام این ویژگیها و سیماها و نشانهها آشکار و نمودار جلوهگر میآیند، و پس از آن، جنین کودکی میشود و به گفتار درمیآید و دیگر باره این ویژگیها و سیماها و نشانهها برجستهتر و روشنتر میگردند، و آنگاه هر کودکی گذشته از وراثتهای همگانی بشری، وراثتهای خاص خود را با خود حمل میکند، آن وراثتها و این وراثتها هم در آن نقطهکوچک، پنهان و نهان است ... و ... تنها اندیشیدن درباره این حقیقتی که هر لحظهای تکرار میگردد، کافی است که دریچههای دلها را بر روی این اداره کردن و گرداندن و چرخاندن شگفت و شگرف بگشاید و انسان را بیدار و هوشیار از خواب غفلت نماید.

سپس روند قرآنی گامهای خود را پیاپی میکند برای تکمیل مرحلههای کوچ، و مراتب پیدایش و آفرینش. حیات بشری که از زمین پدید آمده است، در زمین به پایان نمیآید. زیرا یک عنصر غیر زمینی آمیزه حیات بشری گردیده است، و در خط سیر آن دخالت ورزیده است. و آن نفخه آسمانی برای حیات بشری هدفی درنظرگرفته است و آمادهکرده استکه جدای از هدف جسمانی حیوانی است، و سرانجام را برای حیات بشری تهیه دیده است و مهیا نموده استکه فراتر و والاتر از سرانجام جسمانی حیوانی است، و نهایتی برای حیات بشری درنظرگرفته است و فراهم آورده استکه جدای از نهایت نزدیکگوشت و خون است، و کمال حقیقی بشری را به گونهای درآورده استکه در این زمین و در این حیات دنیوی، تکامل پیدا نمیکند. بلکه آنجا در مرحله جدیدی و در حیات دیگری تکامل پیدا میکند:

(ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ. ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ).

بعد از آن (که مدت روزگاری بر این کره خاکی زندگی کردید) شما خواهید مرد. سپس (به دنبال سپری شدن دوره حیات مردمان) شما در روز قیامت دوباره زنده خواهید گردید (و به حساب عمرتان رسیدگی می شود).

مرگ پایان زندگی زمینی است، و برزخ فاصله میان دنیا و آخرت است. مرگ در این صورت مرحلهای از مراحل پیدایش انسان است و پایان مراحل نیست‌.

بعد از مرگ رستاخیز استکه بیانگر مرحله واپسین از مراحل پیدایش انسان است. به دنبال رستاخیز زندگی کامل آغاز میگردد، زندگیای که پیراسته از نقائص زمینی، و زوده از ضرورتهای گوشت و خون، و دور از ترس و هراس و نگرانی و پریشانی، و بدون تبدل و تحول و مراحل و مدارج است، چون سر حد کمال مقدر و مقرر برای این انسان است. این جایگاه والا و مقام بالا برای کسی استکه راهکمال را میپیماید و سپری مینماید، راهیکه بند نخستین سوره آن را ترسیمکرده است و راه مومنان است. ولی کسیکه در مرحله زندگی دنیوی به مرتبه حیوان سقوط میکند، او در زندگی اخروی سرنگون میگردد و سر در نشیب مینهد، تا آنجا که آدمیت وی هدر میرود، و هیمهای از هیمههای دوزخ میشود، و افروزینه آتش میگردد، آتشی که:

(وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ).

(بخشی از) افروزینه آن انسان و سنگ است. (بقره/24)

این گونه انسانها، با سنگها برابرند!

*

روند قرانی از ذکر دلایل ایمان انفس، یعنی جهان درون میپردازد، و به ذکر دلائل ایمان آفاق، یعنی جهان بیرون منتقل میگردد، دلائل ایمان موجود در آفاقیکه مردمان آنها را مشاهده میکنند و با آنها آشنا هستند، ولی غافل و بی‏خبر ازکنار آنها میگذرند:

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ. فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ لِلآکِلِینَ. وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).

ما بر فراز شما هفت آسمان آفریدهایم و (با وجود کرات و کواکب و سیارات بیشمار و بالاخره عالمهای بسیار) ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان خود غافل نبوده و نیستیم (و از جمله خلقت انسان برای ما ساده، و آگاهی از او آسان است). ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم و آن را در زمین ماندگار نمودهایم، و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم. ما به وسیله این آب، نخلستانها و تاکستانها برای شما پدید آوردهایم که میوههای زیادی برایتان به بار میآورند و از آنها میخورید. همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سینا میروید و (صدها سال عمر میکند و پیوسته سبز و خرم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهره شما میسازد) و تولید روغنی و نان خورشی میکند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ»» و «ب» بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طب نیز مورد استفاده میباشد، و نیز مواد غذائی) برای خورندگان (است). در (چگونکی آفرینش) چهارپایان رهنمود مهمّی است برای شما (تا بدان به قدرت خدا پی ببرید). از آنچه در شکم آنها است (و شیر نام دارد) به شما مینوشانیم، و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند و (به علاوه) از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی) و (در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید (و این همه فائده حیوانها و آثار و خواص اشیاء، مایه عبرت است)‌.

روند قرآنی در عرضهکردن این دلائل، به پیش میرود، و همه این دلائل را به یکدیگر پیوند میدهد. میان آنها پیوند میدهد به سبب اینکه از دلائل قدرت هستند، و میان آنها ارتباط برقرار میدارد، بدان جهت که از زمره دلائل ادارهکردن و چرخاندن جهان میباشند. این دلایل در هستی خود هماهنگ هستند، و در وظائف خود همآوا میباشند، و در رویکرد خویش همصدا و یک مسیر هستند. همه آنها فرمانبردار قانون یگانهای می‏باشند، و همه آنا همکاری و همیاری در وظائف خود دارند، و همه آنها به حساب این انسان و به سود او درگشت و گذارند، انسانی که خدا او را گرامی داشته است و حساب ویژهای برای او بازکرده است‌.

بدین خاطر استکه خدا میان این صحنههای جهانی، و میان مراحل پیدایش و آفرینش انسان، در روند سوره ارتباط برقرار میسازد.

*

(وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَکُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ).

ما بر فراز شما هفت آسمان آفریدهایم و (با وجود کرات و کواکب و سیارات بیشمار و بالاخره عالمهای بسیار) ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان (خود) غافل نبوده و نیستیم (و از جمله خلقت انسان برای ما ساده، و آگاهی از او آسان است)‌.

طرائق یعنی طبقاتیکه یکی فوق دیگری، یا در فراسوی دیگری است. چه بسا در اینجا مراد هفت مدار نجومی باشد. یا مقصود منظومههائی همچون منظومه شمسی، و یا هفت توده سحابیها باشد. سحابیها تودههائی از ستارگان هستند، همانگونه که ستارهشناسان میگویند[6]... به هر حال، طرائق هفت آفریده نجومی هستندکه بالای سر انسانها قرار دارند. یعنی سطح آنها بالاتر از سطح زمین در این فضا میباشند. خدا آنها را از روی تدبیر و حکمت آفریده است، و آنها را با قانون قابل ملاحظهای محفوظ و مصون داشته است‌:

(وَمَا کُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِینَ).

ما از کار آفرینش و وضع آفریدگان (خود) غافل نبوده و نیستیم‌.

(وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ).

ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم و آن را در زمین ماندگار نمودهایم، و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم‌.

در اینجا این هفت طرائق یا طبقه، به زمین ربط پیدا میکند. آب از آسمان فرود میآید، و با آن افلاک ارتباط پیدا میکند. تشکیل جهان بر این نظم و نظام استکه اجازه میدهد آب از آسمان ببارد، و بدو اجازه میدهد که در زمین استقرار پیدا کند.

نظریهایکه می‏گوید آبهای درونی از آبهای سطحیای که از بارش باران تشکیل میشوند، و آبهای نزولات آسمانی به داخل زمین میرود و در آنجا (در حوضچهها و سفرههای زیرزمینی) حفظ و نگاهداری میشود، نظریه جدیدی است. تا چندی پیش گمان این بودکه میان آبهای درونی و آبهای بیرونی ارتباطی نیست. ولیکن این قرآن استکه همچون حقیقتی را هزار و سیصد سال پیش بیان داشته است‌.

(وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ).

ما از آسمان آب ارزشمندی را به اندازه لازم و معین فرو فرستادهایم.

آب را به اندازه لازم و به مقدار معین میبارانیم برابر حکمت و فلسفه و تدبیر و تقدیریکه مراد است، نه بیش از اندازه و مقدارکه مایه غرق و تباهیگردد، و نه کمتر از اندازه و مقدارکه باعث خشکی و خشکسالی شود، و نه در غیر زمان خودکه آبها هدر رود و بدون استفاده شود.

(فَأَسْکَنَّاهُ فِی الأرْضِ).

و آن را در زمین ماندگار نمودهایم‌.

ماندگار شدن آب در (حوضچهها و سفرههای زیر) زمینی، چه اندازه شبیه و همگون آب نطفه مستقر در رحم است‌!:

(فِی قَرَارٍ مَکِینٍ).

در قرارگاه استوار (رحم مادر). (مومنون/١٣)

هر دو تای این آبها در آنجاها با تدبیر و تقدیر یزدان جایگزین و ماندگار میمانند تا حیات از آنها پدیدار و نمودار گردد!.. این هم از شیوههای هماهنگی صحنهها در امر تصویرگری قرآن است‌.

(وَإِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ).

و ما کاملا میتوانیم به گونههای مختلف آن را از بین ببریم و از میان برداریم‌.

از جمله آنها به طبقات عمیق و دوردست زمین فرو روند، با شیشه شدن یا درز برداشتن لایهها و چینهای صخره سنگهائیکه آبها بر آنها ماندگار ماندهاند و باعث حفط و نگاهداری آبها گردیدهاند، یا از راههای دیگریکه امکان دارد و با اسباب و علل دیگریکه در میان است. آن خدائیکه آبها را با قدرت خود محافظت و نگاهداری مینماید، توان این را هم داردکه آبها را پحش و پراکنده سازد و ضائع و هدر دهد. امّا حفظ آبها از فضل وکرم و نعمت و رحمت خدا در حق مردمان است‌.

از آب استکه حیات پدیدار میآید و زندگی برمیجوشد:

(فَأَنْشَأْنَا لَکُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِنْ نَخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ).

ما به وسیله این آب، نحلستانها و تاکستانها برای شما پدید آوردهایم که میوههای زیادی برایتان به بار میآورند و از آنها میخورید.

نخلستانها وتاکستانها دو نمونه از زندگی و حیاتی هستندکه در دنیایگیاهان براثر آب پدیدار و نمودار میگردند، همانگونهکه انسانها از آب نطفه، در دنیای مردمان پدیدار و نمودار میگردند. این دو تا دو نمونه نزدیک به یکدیگر برای مخاطبان آن روزی قرآن است، و اشاره به نظائر بسیاری از این قبیل استکه با آب حیات پیدا میکنند. قرآن از میان انواع و اقسام دیگری، درخت زیتون را مثال میزند:

(وَشَجَرَةً تَخْرُجُ مِنْ طُورِ سَیْنَاءَ تَنْبُتُ بِالدُّهْنِ وَصِبْغٍ[7] لِلآکِلِینَ).

همچنین درختی (با آن) پدیدار کردهایم که در کوه طور سینا میروید و(صدها سال عمرمیکند و پیوسته سبز و خرم است و بدون زحمت زیاد، برکات فراوانی بهره شما میسازد) و تولید روغنی و نان خورشی می‏کند (که دارای املاح کلسیم و آهن و فسفر و ویتامینهای «آ» و «ب» بوده و سرشار از پروتئین است، و استفادههای صنعتی دارد و در طب نیز مورد استفاده میباشد، و نیز مواد غذائی) برای خورندگان (است)‌.

درخت زیتون با روغن و خوراک وتخته و چوبیکه دارد از همه درختهای دیگر فوائد بیشتری میرساند. نزدیکترین سرزمین رویش درخت زیتون به ممالک عربی طورسینا استکه در سرزمین مقدس مذکور در قرآن است.[8] بدین خاطر است که از این جایگاه درخت زیتون، مخصوصاً نام برده شده است. درخت زیتون در آنجا به سبب آبی میرویدکه در زمین قرار داده شده است، و در پرتو آن میماند.

روند قرآنی از دنیایگیاهان به سوی جهان حیوانات اوج میگیرد:

(وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهَا وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).

در (چگونکی آفرینش) چهارپایان رهنمود مهمّی است برای شما (تا بدان به قدرت خدا پی ببرید). از آنچه در شکم آنها است (و شیر نام دارد) به شما مینوشانیم، و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند و (به علاوه) از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی) و (در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید (و این همه فائده حیوانها و آثار و خواض اشیاء، مایه عبرت است). این آفریدههائیکه در پرتو قدرت و قوت و تدبیر و تقدیر یزدان مسخر انسانند، و ایزد سبحان آنها را برای انجام وظائفی و بروز نقائصی درگستره این هستی بزرگ، پخش و تقسیمکرده است ... در وجود آنها عبرتی است برای دلیکه باز و حسیکه بینا باشد، و درباره حکمت و فلسفهای و راجع به تقدیر و تدبیری بیندیشدکه در فراسوی آنها است، و ببیندکه شیر گوارای خوشایندی را که مردمان آن را مینوشند، از شکمهای چهارپایان بیرون میتراود. شیر فراهم میآید و ساخته میشود از غذائیکه چهارپایان آن را هضم و جذب میکنند، و غدد شیری آن موادهضم و جذب شده را به مایعیگوارا و خوشایند تبدیل مینمایند.

(وَلَکُمْ فِیهَا مَنَافِعُ کَثِیرَةٌ).

و چهارپایان (جز این غذای گوارا و نیروبخش شیر) منافع زیادی (همچون مو و پشم) برای شما دارند.

روند قرآنی این منافع را نخست بهگونه خلاصه بیان میدارد، سپس از میان آنها دو منفعت را برای نمونه ذکر میکند.

(وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ. وَعَلَیْهَا وَعَلَى الْفُلْکِ تُحْمَلُونَ).

و از (گوشت) آنها تغذیه میکنید و سود میبرید. و بر (مرکبهای راهوار) چهارپایان (در خشکی)، و ( در دریا) بر کشتیها برداشته میشوید.

خوردن از گوشت چهارپایان برای انسان حلال شده است. چهارپایان عبارتند از: شتر وگاو وگوسفند و بز. ولی عذاب و شکنجه دادن آنها و مثلهکردن آنها حلال نگردیده است، زیرا تغذیه از گوشت آنها یک فائده ضروری را در نظام زندگی محقق و پیاده میگرداند. ولی عذاب و شکنجه دادن و مثلهکردن بیانگر سنگدلی و تباهی فطرت است، و در پشت سر عذاب و شکنجه دادن و مثلهکردن فائدهای برای زندهها وجود ندارد. روند قرانی میان سوار شدن انسان بر پشت چهارپایان و سوار شدن برکشتیها ارتباط برقرار میسازد. برای این منظور هر دو تای چهارپایان وکشتیها را در پرتو نظام هستی، مسخر انسان مینامد، نظامی که وظائف همگی آفریدهها را سر و سامان میدهد و نظم و ترتیب میبخشد، همانگونه که میان وجود همه آفریدهها هماهنگی و همآوائی برقرار میکند. چه ساختار ویژه آب، و ساختار ویژهکشتیها، و ساختار ویژه سرشت هوای بالای آب وکشتیها، بهکشتیها اجازه میدهد بالای سطح آب بمانند. اگر یکی از این سه چیز عیب و نقص پیدا کند یا کمترین اختلافی حاصل آید، ممکن نیست کشتیرانی که انسانها از قدیم بدان آشنایند، و هنوزکه هنوز است بر آن تکیه و بدان اعتماد دارند، صورت بگیرد.

همه اینها دلایل جهانی ایمان هستند برای کسی که درباره آنها تفکر و تدبر نماید، تفکر و تدبریکه از فهم و شعور سرچشمه بگیرد. همه اینها با بند نخست و با بند دوم سوره پیوند دارند، و در روند سوره با هر دو بند هماهنگ و همآوایند.


 


[1]- این سوره مکی است. در آن ایام هنوز به مسلمانان دستور دفع تعدیو تجاوز با تعدی و تجاوز داده نشده بود.

[2]- جلد اول، صفحه ٦٣٦-٦٤٠

[3]- برای اطلاع بیشتر مراجعه شود بهکتاب: «شبهات حول الاسلام» فصل بردگی ... تآلیف محمّد قطب‌.

[4]- مراجعهگردد به کتاب: «الانسان بین المادیه و الاسلام». تالیف: محمد قطب‌.

[5]- تئوری پیدایش و تکامل بر اساس متناقضی استوار می‏گردد. چه چنین میانگاردکه انسان جز مرحلهای از مراحل ترقی و تکامل حیوان نیست. چنین میانگاردکه حیوان ویژگیهای تحول و ترقی به مرتبه انسان را دارا است. واقعیت موجود انگاره پیوند حیوان و انسان را تکذیب میکند، و مقرر میداردکه حیوان همچون ویژگیهائیرا به همراه ندارد. بلکه حیوان پیوسته در حدود و ثغور جنس حیوانی خود متوقف میشود و از آن حدود و ثغور درنمیگذرد و فراتر نمیرود. بلکه مرتبه حیوانی حیوان بدانگونهکه داروین گفته استو یا بدانگونهکه دیگرانگفتهاند، ثابت و ماندگار میماند. ولیکن نوع بشری ممتازو مستقل باقی میماند، بدان خاطرکه ویژگیهایمعینی را با خود همراه داردکه انسان را انسان میسازد،و این ویژگیها نتیجه تغییرو تحول آلی نیستند. بلکه بخششی مقصودو منظوراز جانب نیروی خارجی هستند.

[6]- تا به امروز ١٢٣ میلیاردکهکشانکشفگردیده است!.. (مترجم)

[7]- صبغ: نان خورش است. بدین علت بدان صبغ می‏گویند چون لقمه را چرب وگوارا میکند.

[8]- مراجعه شود به طه/١٢، و نازعات/١٦. (مترجم)

 

تفسیر سوره‌ی مؤمنون آیه‌ی 52-23


 

سورهی مؤمنون آیهی 52-23

 

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ (٢٣)فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ (٢٤)إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ (٢٥)قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (٢٦)فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ (٢٧)فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٢٨)وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ (٢٩)إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ (٣٠)ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ (٣١)فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ (٣٢)وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ (٣٣)وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ (٣٤)أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ (٣٥)هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ (٣٦)إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (٣٧)إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ (٣٨)قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ (٣٩)قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ (٤٠)فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٤١)ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ (٤٢)مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ (٤٣)ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ (٤٤)ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ (٤٥)إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ (٤٦)فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ (٤٧)فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ (٤٨)وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ (٤٩)وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ (٥٠)یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ (٥١)وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ (٥٢)

 

روند قرآنی در این درس از دلائل ایمان موجود در آفاق و انفس، یعنی در جهان بیرون و در جهان درون، منتقل میگردد به حقیقت ایمان، حقیقتیکه همه پیغمبران آن را با خود به ارمغان آوردهاند. روشن میگرداندکه استقبال مردمان از این حقیقت یگانهایکه در طول زمان، و با وجود تعدد رسالتها وکثرت نبوتها، و پیاپی آمدن پیغمبران، از نوح (علیه السلام) تا خاتم الانبیاء محمّد (صلی الله علیه و سلم) دگرگون نشده است و تغییر نکرده است. ما کاروان پیغمبران را می‏بینیم، یا ملت پیغمبران را میبینیمکه یک سخن را به انسانها پیام میدهند و میرسانند، سخنیکه دارای مدلول و مفهوم واحدی، و رویکرد واحدی است. حتی برگردان آن به عربی - با وجود اینکه به زبانهایگوناگونیکه پیغمبران با آن زبانها به میان اقوام خود روانه شدهاند - دارای مدلول و مفهوم واحدی و رویکرد واحدی است. سخنی که نوح (علیه السلام) آن راگفته است، خود همان سخنی استکه یکایک پیغمبرانی که پس از او آمدهاند، آن راگفتهاند، و انسانها نیز پاسخ واحدی را دادهاندکه تقریبا در طول قرنها و با گذشت نسلها دارای واژگان همگون و یکسان است!

(وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ. فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ. إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).

(ای مومنان! در داستان پیغمبران عبرت و درس زندگی است) ما نوح را به سوی قوم خودش فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید. آیا (از عذاب خدا و زوال نعمتی که به شما داده است) نمیپرهیزید؟ اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است) ولی او (با این ادعاء) میخواهد بر شما برتری گیرد (و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند). اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتماً فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم (که انسانی ادعای نبوت کند و خود را نماینده خدا بداند). او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است. پس باید مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگ او فرارسد یا از این دیوانگی بهبودی یابد)‌.

(یَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ).

ای قوم من! خداوند (یگانه یکتا) را بپرستید، چرا که معبودی جز او ندارید.

سخن حقی استکه تغییر نمیپذیرد و دگرگون نمیشود. هستی بر این سخن حق، استوار است. هرآنچه در هستی است بر آن گواهی میدهد:

(أَفَلا تَتَّقُونَ).

آیا (از عذاب خدا و زوال نعمتی که به شما داده است) نمیپرهیزید ؟‌.

آیا نمیترسید از فرجام تکذیب حقیقتی که مقدمترین حقیقت است و همه حقائق دیگر بر آن استوار و برپا و برجا میگردند؟ آیا نمیدانید با انکار این حقیقت مرتکب چه جنایتی نسبت به حق چشمگیر و آشکار میگردید، و این جنایت چه استحقاق عذاب دردناکی را به دنبال میآورد؟

ولیکن بزرگانکافر قوم او با این سخن جدال و ستیزی نمیورزیدند، و درباره شواهد و دلائل آن نمیاندیشیدند و تفکر و تدبر نمیکردند، و نمیتوانستند خویشتن را برهانند از دیدگاه تنگنظرانهای که درباره شخص خودشان و شخص مردی داشتندکه ایشان را فرا میخواند، و آنان به افق بازی اوج نمیگرفتند و بالا نمیرفتند تا از آنجا به آن حقیقت سترگی بنگرندکه رها از تختهبند تنها و از ترکیببندکسها است ... ایشان به ترک حقیقت بزرگی میگفتندکه هستی بر آن استوار میگردد، و آنچه در هستی است بر آنگواهی میدهد، تا از خود نوح صحبت بکنند:

(فَقَالَ الْمَلأ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ).

اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده (و در ادعای نبوت دروغگو است) ولی او (با این ادعاء) میخواهد بر شما برتری گیرد (و خویشتن را سرور و آقای شما گرداند)‌.

از این زاویه تنگکوچک، آن قوم بدین دعوت بزرگ نگاه کردهاند. آنان در این صورت حاضر نبودهاند که سرشت این دعوت را درک وفهمکنند، و حقیقت آن را ببینند و بنگرند. ذاتکوچک و ناچیز خودشان، جوهر و عنصر دعوت را از ایشان پنهان و پوشیده میداشت، و چشمانشان را از دیدن ماهیت و حقیقت آنکورمیکرد، و میان دلهایشان و میان دعوت حائل و مانع میگردید. لذا آن مساله به طورکلی در نظرشان مساله مردی از خودشان میشدکه در چیزی با ایشان فرق و جدائی ندارد، و او میخواهد بر ایشان برتریگیرد و تفاخر فروشد، و منزلت و مکانتی فراتر از منزلت و مکانت آنان را برای خود ترتیب دهد و به دست آورد!

آنان در این جهش و پویشکوچک و ناچیز خود برای جلوگیری از رسیدن نوح که منزلت و مکانتیکهگمان می‏بردند، و چنین میانگاشتندکه او با ادعای رسالت میتواند بدان برسد، تنها فضل و برتری نوح را نامقبول و نادرست نمیدانند و بس. بلکه فضل و برتری انسانیتی را هم انکار میکنند و مردود میشمارندکه خودشان نیز از تنه شجره آن هستند، و شاخههایی از درختگشن بشریت می‏باشند نامقبول و نادرست میشمارندکرامت و حرمتی راکه یزدان بدین چنین عطاء فرموده است و این را از مکانت انسان والاتر میدانند که خدا پیغمبری را از میان آدمیزادگان برگزیند و به میان آنان روانهکند، اگر هم چارهای از پیغمبر و قاصد آسمانی نباشد:

(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لأنْزَلَ مَلائِکَةً).

اگر خدا میخواست (پیغمبری را به میان ما روانه کند) حتما فرشتگانی را (برای این منظور) میفرستاد.

این هم بدان خاطر بودکه آنان در ارواحشان آن نفخه آسمانی را سراغ نمیگرفتندکه انسانها را با جهان والای فرشتگان پیوند میدهد، و برگزیدگان انسانها را بهگونهای درمی آوردکه بتوانند آن فیض و لطف آسمانی را دریافت دارند، و آن را به برادران ودوستان انسان خود برسانند، و ایشان را در پرتو وحی به سرچشمه تابان و درخشان آن رهنمود و رهنمون گردانند.

آنان همچونکاری را به سوابق مالوف و مانوس خود حواله میدارند نه اینکه به عقل اندیشمند واگذارکنند:

(مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الأوَّلِینَ).

ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم (که انسانی ادعای نبوت کند و خود را نماینده خدا بداند)‌.

همچون چیزی پیوسته روی میدهد، وقتیکه تقلید چشمهای اندیشه راکورکند، و پرده بر آزادی دلکشد. بدین هنگام مردمان درباره مسائل و قضایائی نمیاندیشندکه برایشان پیش میآید، تا در پرتو واقعیت به داوری مستقیم و بدون واسطه درباره آن مسائل و قضایا راهیابگردند. بلکه آنان در میان تپهها و تودههای پیشین دنبال «سابقه» و پیشینهای میگردند تا بدان استنادکنند و تکیه زنند. اگر این سابقه و پیشینه را نیافتند، مساله و قضیه را مردود اعلام میکنند و آن را به دور میاندازندّ!

به عقیده اینگونه مردمان منکر و بیهوش، آنچه یک بار بوده است و انجام پذیرفته است، ممکن است بار دیگر بشود و انجام بگیرد. ولی آنچه نبوده است و انجام نپذیرفته است، ممکن نیست بشود و انجام بگیرد! بدین علت حیات میخشکد، و سیر تاریخ از حرکت باز میایستد، وگامهای زندگی شل و ول میشود، در نزد نسل معینی از:

(آبَائِنَا الأوَّلِینَ). پدران پیشین خودمان‌!.

ملاک امر نسلی از پدران و نیاکان است وکارها بدانان میانجامد و همه چیز را ایشان دانند و بس!!!

کاش آنان میدانستندکه ایشان افراد خشک و خاموش و عقبمانده وکهنهگرائی هستند. آخر آنان دعوتکنندگان آزادی و جنبش را به دیوانگی متهم میکنند، آنکسانی راکه ایشان را به  تدبر و تفکر فرامیخوانند، و میگویند: میان دلهایتان و دلائل ایمان حجاب و برده نکشید، وگوشهای دلهایتان را به شنیدن سخن گویای دلیلها و حجتهائی فرادهیدکه درگستره هستی طنینانداز است. ولی ایشان همچون دعوتی را با خودبزرگبینی و تهمت زدن پاسخ میگویند:

(إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ).

او فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است. پس باید مدتی درباره او صبر کنید (تا مرگ او فرارسد یا از این دیوانگی بهبودی یابد)‌.

منتظر باشید تا مرگ او در رسد، و شما را از دست او آسوده کند، و به دعوت وی پایان دهد، و از الحاح و اصراریکه بر سخن نوین دارد راحت شوید!

بدین هنگام بودکه نوح (علیه السلام) دید راهی به سوی این دلهای خشک و راکد در میان نیست، و جائی را برای رهایی از تمسخر و استهزاء و اذیت و آزارشان نمییابد. تنهاکاری که میتواند بکند این استکه رو به خدا دارد، و از تکذیب ایشان بنالد و غم و اندوه خود را به پیشگاه او عرضه کند، و از آستانهکبریائی خدا یاری بطلبد و درخواست چیره شدن و پیروزگردیدن بر این تکذیب و آزارکند:

(قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ).

نوح گفت: پروردگارا! چون مرا تکذیب میکنند (و دعوتم را دروغ میدانند، نابودشان گردان. و بر آنان) مرا یاری داده و پیروز گردان.

وقتیکه زنده ها بدین شیوه جامد و راکد میشوند، و میخواهی زندگی به جلو حرکتکند و در راه ترسیم شدهکمال روان شود، و آنان راگردنه سد و مانع سر راه مییابی، بدین هنگام یا باید این افراد جامد و راکد درهم شکسته شوند، و یا اینکه در جای خود بگذاری به زندگی خویش ادامه دهند و از ایشان بگذری و آنان را به حال خود واگذاری ... بخش نخستین اینکار درخور قوم نوح بود و برای ایشان روی داد. آنان در بامداد طلوع بشریت و در آغاز راه بودند. اراده خداوندگاری بر آن تعلق گرفتکه ایشان را از سر راه پرت کند:

(فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

بدو وحی کردیم که زیر نظر (و در پناه حفاظت و رعایت) ما و برابر رهنمود و آموزش ما به ساختن کشتی بپرداز. هرگاه فرمان ما (مبنی بر هلاک ایشان) صادر شد (و دیدی که) آب از تنور برمیجوشد، بلافاصله از همه حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن، و نیز خانواده و پیروانت را سوار کشتی نما، مگر آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است (که همسرت و پسرت میباشند) و درباره کسانی که (با در پیش گرفتن راه کفر و ضلال و طغیان و عصیان، بر خود و دیگران) ستم ورزیدهاند، (راجع به نجات ایشان) با من سخن مگو. چرا که آنان همگی قطعا غرق خواهند شد (و دیگر جای گفتگو نیست)‌.

قانون و سنت خدا در پاک کردن راه ازگردنههای سنگلاخ چنین ساری و جاریگردید تا حیات در راه ترسیم شده خود به پیش برود. از آنجاکه بشریت در روزگار نوح گندیده بود، و بسان درختی که آفتزده میگردد و آن را از رشد و نمو بازمی دارد و میخشکد، هرچندکه شاخههای آن هنوز نرم و نازک هستند، بشریت خشکیده و آفتزده بود ... چارهکار، طوفان بود. طوفانیکه هر چیزی را قطع و تکه و پاره میکند، و هر چیزی را می‏روبد و جارو میزند، و خاکها را میشوید تا دیگر باره بذر سالم حیات در آن پاشیده شود و از نو بذرافشانی گردد، و دانهها پاک و تمییز برویند و رشد و نموکنند، و تا مدت زمانی قد برافرازند و بزرگ شوند:

(فَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا وَوَحْیِنَا).

بدو وحی کردیم که زیر نظر (و در پناه حفاظت و رعایت) ما و برابر رهنمود و آموزش ما به ساختن کشتی بپرداز.

کشتی وسیله رهائی از طوفان، و برای حفظ دانههای سالم حیات است، تا دانهها بار دیگر افشانده شوند. خدا خواستکه نوح کشتی را با دستهای خود بسازد. چون لازم است انسان به اسباب و وسائل چنگ بزند، و تا آنجاکه میتواند و تا آنجاکه در آن توان دارد بگوشد و صرفکند، تا سزاوار مدد و یاری پروردگارشگردد چه مدد و یاری باری به دست نشستگان آسایشطلب سست و بیحاصل نمیرسد و بهره آنان نمیگردد، آن کسانیکه منتظر میمانند و چیزی بر انتظار نمیافزایند! خدای بزرگوار برای نوح مقدر فرموده بود که ابوالبشر دوم شود. خدا نوح را بر آن میداردکه از اسباب و وسائل استفادهکند، و آن وقت چشم به راه رعایت و عنایت خدا برای خود باشد، و برابر تعلیم و آموزش خدا به ساختنکشتی بپردازد، تا فرمان یزدان در رسد، و مشیت و اراده او از این راه تحقق پذیرد و پیاده گردد.

خدا برای نوح نشانهای جهت عملیات فراگیر پاکسازی روی زمین آفتزده، قرار داد:

(فَإِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ).[1]

هرگاه فرمان ما (مبنی بر هلاک ایشان) صادر شد (و دیدی که) آب از تنور برمیجوشد ....

هروقت آب از تنور جوشیدنگرفت، این نشانهای برای نوح است که سرعت بگیرد و عجلهکند، و دانههای حیات را درکشتی قرار دهد:

(فَاسْلُکْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ).

بلافاصله از همه حیوانات از هر نوعی جفتی (نر و ماده) را سوار کشتی کن‌.

از انواع حیوانات و پرندگان وگیاهان شناخته برای نوح در آن زمان، و سهلالوصول برای آدمیزادگان در آن اوان، درکشتی قرار دهد.

(وَأَهْلَکَ إِلا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ).

و نیز خانواده و پیروان خود را سوار کشتی کن، مگر آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است (که همسرت و پسرت میباشند)‌.

آن کسانی که قبلا فرمان نابودیشان داده شده است کسانیندکه کفر را درپیشگرفتهاند و حقائق را تکذیب کردهاند. این چنین کسانی سزاوارکیفر فرمانی هستند که پیش از این صادرگردیده است، و قانون و سنت خدا بر آن رفته است و اجراءگردیده است. این چنینکیفری نابودی تکذیبکنندگان آیات الهی است‌.

آخرین فرمان یزدان به نوح ابلاغ گردید و بدو دستور رسید که درباره کار کسی جدال و ستیز نکند، و تلاش نکندکسی را برهاند هرچندکه نزدیکترین خویشاوندان بدو باشد، درباره کسانی و نسبت به کسانیکه قبلا فرمان یزدان در حق ایشان صادرگردیده است‌:

(وَلا تُخَاطِبْنِی فِی الَّذِینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

و درباره کسانی که (با درپیش گرفتن راه کفر و ضلال و طغیان و عصیان، بر خود و دیگران) ستم ورزیدهاند، (به نجات ایشان) با من سخن مگو. چرا که آنان همگی قطعاً غرق خواهند شد (و دیگر جای گفتگو نیست). سنت و قانون خدا ازکسی جانبداری نمیکند، و با کسی به سازش نمیپردازد، و از یگانه راه مستقیم منحرف نمیشود، به خاطر دوستی یا نزدیکی!

روند قرآنی در اینجا بیش از این توضیحی نمیدهد و بیان نمیداردکه بر سر این مردمان چه آمده است و در حق ایشان چه شده است. کار ازکارگذشته است و پایانگرفته است. بیان شده است که‌:

(إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ).

آنان غرق شوندگانند.

ولیکن روند قرآنی در تعلیم نوح (علیه السلام) به پیش میرود، و بدو آموخته میشودکه چگونه نعمت پروردگارش را سپاسگزاریکند، و چگونه فضل و لطف او را حمد و ستایشگوید، و چگونه از خدا بخواهدکه وی را در راه خود راهنمائی کند و راهیاب گرداند:

(فَإِذَا اسْتَوَیْتَ أَنْتَ وَمَنْ مَعَکَ عَلَى الْفُلْکِ فَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی نَجَّانَا مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلا مُبَارَکًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ).

هرگاه تو و همراهانت بر کشتی (سوار شدی و) استقرا یافتی، بگو: شکر و سپاس خداوندی را سزا است که ما را از دست قوم ستمگر رهانید. و بگو: پروردگارا! مرا در جایگاه پر خیر و برکتی فرود آور و تو بهترین فرود آورندگانی‌.

بدینگونه حمد و سپاس خدا میشود. و اینگونه به خدا رو میشود. این چنین یزدان سبحان با صفات خودش وصف میگردد، و به آیات و معجزات او اعتراف میشود. بندگان در حق خدا باید این چنین ادب داشته باشند. در پیشاپیش بندگان پیغمبرن باید چنین روند و چنینکنند، تا سرمشق و الگوی دیگرانگردند.

آنگاه روند قرآنی بر کل داستان، و بر آن چیزهائیکه مراحل داستان از قبیل دلائل قدرت و نسانههای حکمت دربر دارد، پیرو میزند:

(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ وَإِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ).

قطعاً در این (داستان) نشانههائی است (بر قدرت خدا، و دربرگیرنده عبرتها و پندها برای خردمندان است) و ما به طور مسلم (همگان را در همه قرون و اعصار به اشکال مختلف) آزمایش مینمائیم‌.

آزمایش انواع و اقسامی دارد. آزمایشی برای صبر و شکیبائی انجام میگیرد. آزمونی برای شکر و سپاسگزاری برگزار میشود. امتحانی محض اجرا و پاداشگرفته میشود. امتحانی برای رهنمود و رهنمون صورت میپذیرد. آزمایشی برای ادب کردن و تنبیه نمودن برگزار میشود. آزمونی هم برای سرهسازی، و بالاخره امتحانی برای راستگرداندن و بر سر راه آوردنگرفته میشود ... در داستان نوح انواع و اقسامی از آزمونها وجود دارد، و او و قوم او و فرزندان آیندهاش مورد امتحان قرار میگیرند.

*

روند قرآنی به پیش میرود وصحنه دیگری از صحنههای رسالت یگانه، و تکذیب مکرر را نشان

میدهد:

(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ . فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ . وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ . وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ . أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ . هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ . إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ . إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ . قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ . قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ . فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

سپس بعد از آنان، (یعنی قوم نوح)، مردمان دیگری را (به نام عاد، قوم هود) بر سر کار آوردیم. پیغمبری از خودشان را به میانشان روانه کردیم. (توسط او بدیشان پیغام دادیم) که خدا را بپرستید، زیرا جز او معبودی ندارید. آیا (خویشتن را از عذاب او) نمیپرهیزید؟ اشراف بیباوری که فرارسیدن قیامت را قبول نداشتند و در زندگی دنیا، ناز و نعمت بدیشان داده بودیم، گفتند: این انسانی همچون شما بوده (و پیغمبر نیست. چرا که) از همان چیزهائی میخورد که شما میخورید و از همان چیزهائی مینوشد که شما مینوشید. (رابط میان خدا و مردم باید فرشته باشد نه انسان!). اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید و بدو بگروید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود. آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). آنچه به شما وعده داده میشود (که زندگی دوباره و برپا شدن رستاخیز نام دارد، محال و ناممکن است، و از عقل) دور دور است (و هرگز نمیشود). حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که (گروهی از ما) میمیریم (و گروه دیگری جای آنان را میگیریم) و زندگی میکنیم، و ما هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمیشویم. او مردی است که بر خدا دروغ میبندد. (او نه رسالتی از طرف خدا دارد، و نه وعده رستاخیزش درست است، و بلکه خودسرانه سخن میگوید) و ما (سران شما که خردمندان شمائیم) هرگز بدو ایمان نمیآوریم و تصدیقش نمیکنیم. (پس شما هم نباید بدین مرد دروغگو بگروید. هود رو به آفریدگار خود نمود و) گفت: پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مایوس شدهام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیدهاند. (خدا به هود) گفت: به زودی حتما از کار خود پشیمان میگردند (وقتی که عذاب الهی را مشاهده میکنند). ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را - به سبب استحقاقی که داشتند -فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکهتکه رویهم انباشته) کردیم. ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند.

عرضه کردن داستانهای پیغمبران در این سوره برای دنبالکردن و به درازا کشاندن سخن نیست. بلکه منظور بیان سخن یگانهای استکه جملگی پیغمبران آن را با خود آوردهاند، همه اقوام آنان هم استقبال یگانهای از آنکردهاند. بدین جهت با یاد نوح (علیه السلام) آغاز گردیده است تا نقطه شروع را معلومکند، و با موسی و عیسی (علیهم السلام) خاتمه پذیرفته است تا نقطه پایان پیش از واپسین رسالت را روشن سازد. در زنجیره دور و دراز داستانها از نامهای میانهای داستانها ذکری نرفته است، تا دال بر مشابهت حلقههای زنجیره داستانها از آغاز آنها تا پایان آنها باشد. فقط سخن یگانه و استقبال یگانه ذکرگردیده است، زیرا مقصود و مراد همین بوده است‌.

(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْنًا آخَرِینَ).

سپس بعد از آنان، (یعنی قوم نوح)، مردمان دیگری را (به نام عاد، قوم هود) بر سر کار آوردیم.

روند قرآنی مشخص نمیسازد که آنان چه کسانی بودهاند. برابر ارجح اقوال آنان عاد، قوم هود بودهاند.

(فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیْرُهُ أَفَلا تَتَّقُونَ).

پیغمبری از خودشان را به میانشان روانه کردیم. (توسط او بدیشان پیغام دادیم) که خدا را بپرستید، زیرا جز او معبودی ندارید. آیا (خویشتن را از عذاب او) نمیپرهیزید؟.

این سخن، همان سخنی استکه قبل از او نوح آن را گفته است. روند قرآنی با خود واژگان، این سخن را نقل میکند. تنها زبانهائیکه با آنها نسلها مخاطب قرار گرفتهاند اختلاف داشته است!

آیا پاسخ چه بوده است؟

تقریباً باسخ همگون و همسان بوده است‌:

(وَقَالَ الْمَلأ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَذَا إِلا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ. وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ).

اشراف بیباوری که فرارسیدن قیامت را قبول نداشتند و در زندگی دنیا، ناز و نعمت بدیشان داده بودیم، گفتند: این انسانی همچون شما بوده (و پیغمبر نیست. چرا که) از همان چیزهائی میخورد که شما میخورید و او همان چیزهائی مینوشد که شما مینوشید. (رابط میان خدا و مردم باید فرشته باشد نه انسان!). اگر از انسانی همسان خود پیروی کنید و بدو بروید، در این صورت سخت زیانکار خواهید بود.

اعتراض مکرر، رخنه گرفتن از انسان بودن پیغمبر است. این اعتراض هم ناشی از گسیختن پیوند دلهای این بزرگان خوشگذران از نفخه آسمانی والائی است که انسان را با آفریدگار بزرگوار خود ارتباط میدهد. خوشگذرانی فطرت را تباه میکند، و احساسات را غلظت میبخشد، و راههای ارتباط را میبندد، و حساسیت لطیفی راکه دریافت میدارد و متاثر میگردد و پاسخ میگوید از دلها سلب میکند و برمیگیرد. از اینجا استکه اسلام با خوشگذرانی و لذتپرستی میجنگد، و مقررات اجتماعی خود را بر اساسی بنیاد مینهد که به افراد خوشگذران و لذتپرست اجازه نمیدهد در جامعه اسلامی وجود پیداکنند و سر برزنند. زیرا آنان بهگنداب میمانندکه پیرامون خود را تباه میگرداند، تا سوسکها در آن جیرجیرکنند وکرمها در آن بلولند!

سپس افراد خوشگذران در اینجا منکر رستاخیز مردگان میشوند و نمیپذیرند که انسانها بعد از مردن و فرسودن زندهگردند. تعجب میکنند از این پیغمبریکه بدینکار شگفت ایشان را خبر میدهد‌:

(أَیَعِدُکُمْ أَنَّکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَکُنْتُمْ تُرَابًا وَعِظَامًا أَنَّکُمْ مُخْرَجُونَ. هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ لِمَا تُوعَدُونَ. إِنْ هِیَ إِلا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ).

آیا او به شما وعده میدهد که هنگامی که مردید و خاک و استخوان شدید، شما (بار دیگر زنده میگردید و از گورها) به در آورده میشوید؟! (و حیات نوین و جاویدی را آغاز میکنید؟!). آنچه به شما وعده داده میشود (که زندگی دوباره و برپا شدن رستاخیز نام دارد، محال و ناممکن است، و از عقل) دور دور است (و هرگز نمیشود). حیاتی جز حیات این جهان وجود ندارد که (گروهی از ما) میمیریم (و گروه دیگری جای آنان را میگیریم) و زندگی میکنیم، و ما هرگز (پس از مرگ) برانگیخته نمیشویم‌.

همچون افرادی ممکن نیست حکمت زندگی سترگ، و دقت تدبیر در مراحل حیات را درک و فهمکنند، و بدانند زندگی سترگ آخرت برای رسیدن به هدف نهائی حیات است. همچون هدف بزرگی به تمام وکمال در این زمین امکان ندارد و تحقق پیدا نمیکند. خیر و خوبی پاداش آن به تمام وکمال در این جهان داده نمیشود، و همچنین شر و بدیکیفر آن به تمام وکمال در این جهان داده نمیشود. بلکه پاداش وکیفر در آن جهان به تمام وکمال داده میشود. آن جهانی که مومنان شایسته و بایسته در آن به اوج زندگی نمونهای میرسندکه نه ترسی و هراسی و نه رنج و آزاری در آن است. نه تنزلی در آن است، و نه فنا و زوالی بر آن است - مگر خدا بخواهد - آن افرادی که در این جهان سر در نشیب زشتیها و پلشتیها نهادهاند و از جهان انسان به جهان حیوان سرنگون و واژگون گردیدهاند و به مرتبه پست زندگی درافتادهاند، در آن جهان آدمیت ایشان هرز و هدر میرود، و در آنجا سنگهائی میشوند، یا بسان سنگهائی درمیآیند!

همچون افرادی این مفاهیم پر معانی را درک و فهم نمیکنند، و از مراحل زندگی این جهان -که در سوره گذشت - پی به مراحل زندگی آن جهان نمیبرند و حیات آنجا را تکامل حیات اینجا نمیدانند، و متوجه نیستندکه قوت و قدرت ادارهکننده وگرداننده جهان و پدیدآورنده این مراحل و مراتب، زندگی را در مرحله و مرتبه مرگ و فرسودگی - بدانگونهکهگمان می‏برند - متوقف نمیسازد ... بدین جهت است که آنان در شگفت و شگرف هستند از آنکسیکه بدیشان وعده میدهد که آنان از گورها بیرون آورده میشوند. نابخردانه بعید میدانندکه همچونکاری بشود. با غرور و سرمستی قاطعانه میگویندکه زندگی و حیاتی جز یک زندگی و حیات در میان نیست، و مرگ و مماتی جز یک مرگ و ممات در میان نیست. نسلی میمیرد، و بعد از آن، نسل دیگری سر برمیزند و پدیدار میآید و زندگی میکند. کسانیکه مردهاند و خاک و استخوان گردیدهاند، دیگر بعید و دور است زندگی و حیاتی را پیداکنند! آنگونهکه چنان مرد عجیب و غریبی میگوید و از آن خبر میدهد. رستاخیز و زندگی دوبارهایکه آن مرد شگفت بدیشان وعده میدهد، و میگوید: پس از آنکه مردمان استخوانهائیگردیدند و فرسوده و پلاسیده شدند، دیگرباره زنده میشوند، بسی دور از عقل است!

گذشته از این، آنان بدین جهالت بسنده نمیکنند. غفلتی که بدانگرفتارند نمیگذارد به تدبر و تفکر درباره حکمت حیاتی بنشینندکه مراحل و مراتب نخستین، پرده از آن برمی‏دارد و بیانگر آن است ... درکنار این جهالت نمیایستند. بلکه از قرآن فراتر میروند و پیغمبر خود را بدین متهم میکنندکه او به خدا دروغ میبندد و از پیش خود چیزهائی سر هم میکند و آنها را به خدا نسبت میدهد! ایشان خدا را جز در این لحظه و برای متهم کردن پیغمبرشان نمیشناسند:

(إِنْ هُوَ إِلا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ).

او مردی است که بر خدا دروغ میبندد. (او نه رسالتی از طرف خدا دارد، و نه وعده رستاخیزش درست است، و بلکه خودسرانه سخن میگوید) و ما (سران شما که خردمندان شمائیم) هرگز بدو ایمان نمیآوریم و تصدیقش نمیکنیم. (پس شما هم نباید بدین مرد دروغو بگروید)‌.

در این هنگام چارهای جز این برای پیغمبرشان نمیماند که از پروردگارش یاری طلبد و او را به فریاد خواند، همانگونهکه پیش از او نوح یاری طلبید و خدای را به فریاد خواند. با همان عبارتی رو به خدا میکند و مدد و یاری میطلبدکه نوح با آن رو به خداکرده بود و مدد و یاری طلبیده بود:

(قَالَ رَبِّ انْصُرْنِی بِمَا کَذَّبُونِ).

(هود رو به آفریدگار خود نمود و) گفت: پروردگارا! کمکم کن، (من از اینان مایوس شدهام، نابودشان فرما) به سبب این که مرا تکذیب کرده و دروغگویم نامیدهاند. در این هنگام دعاء استجابت شد، بعد از آنکه این قوم به اجل و سررسید وقت لازم خود رسیدند، و خوبی و نیکی و خیریکه امید آن رود در ایشان نماند، و سرکشی و غفلت و تکذیب آنان به غایت رسید:

(قَالَ عَمَّا قَلِیلٍ لَیُصْبِحُنَّ نَادِمِینَ).

(خدا به هود) گفت: به زودی حتما از کار خود پشیمان میگردند (وقتی که عذاب الهی را مشاهده میکنند). امّا بدان هنگامکه دیگر پشیمانی سودی ندارد، و توبه سودی نمیبخشد:

(فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْنَاهُمْ غُثَاءً).

ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را -به سبب استحقاقی که داشتند - فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکهتکه رویهم انباشته) کردیم‌.

 

غثاء: خس و خاشاک و چوبها و چیزهای درهم برهمی که سیلاب با خود میبردکه نه سودی و نه ارزشی و نه نظم و ترتیبی در آنها است ... اینان زمانیکه از ویژگیهائی دوری گزیدهاند و بیبهره گردیدهاند که خدا ایشان را با آن ویژگیها کرامت و شرافت بخشیده است، و از حکمت و فلسفه وجودشان در زندگی دنیا غافل و بیخبرگردیدهاند، و پیوند موجود میان خود و میان جهان والای فرشتگان را بریدهاند، دیگر در ایشان چیزی نمانده استکه در سایه آن مستحقکرامت و شرافتگردند. این است بدین هنگام خس و خاشاکی بسان خس و خاشاک سیلاب میشوند، و بدون توجهی و اهمیتی پرت میگردند و دور انداخته میشوند ... این تشبیه هم از ریزهکاریهای تعبیر دقیق قرآنی است‌.

افزون بر این خواری، طرد از رحمت یزدان، و دوری از توجه مردمان، درد فراتر از هر دردی برای ایشان میشود:

(فَبُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند.

دور شوند در زندگی، و دور شوند در یادمان. رانده شوند از جهان واقعیت بیرون، و از جهان دل و درون‌.

*

روند قرآنی بعد از آن در عرضهکردن نسلها به پیش می رود:

(ثُمَّ أَنْشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُونًا آخَرِینَ. مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ. ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).

پس از ایشان، مردمان دیگری را بر سر کار آوردیم. هیچ ملتی بر سررسید مرگ و نابودییش پیشی و پسی نمی‏گیرد سپس پیغمبران خود را یکی پس از دیگری (به سوی اقوامشان) روانه کردیم و اقوامشان آنان را تکذیب نموده و دروغگو نامیدند. ما هم (این ملتهای سرکش را نابود و) یکی را به دنبال دیگری روانه (دیار نیستی) کردیم و ایشان را نقل مجالس و مایه عبرت (دیگران) نمودیم. نابود باد اقوامی که بیایمان و بیباورند.

بدینگونه خلاصه و مختصر، چکیدهای از تاریخ دعوت را بیان میدارد، و قانون و سنت جاری و ساری یزدان را مقرر و معلوم مینماید، در فاصله زمانی دور و درازیکه میان نوح و هود در سرآغاز زنجیره تاریخ است، و موسی و عیسی در اواخر آن قرار دارند ... هر نسلی مدت عمر خود را سر میبرد و بدان دیار میرود:

(مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ).

هیچ ملتی بر سررسید مرگ و نابودیش پیشی و پسی نمی‏گیرد.

جملگیآنان هم به تکذیب میپردازند:

(کُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَسُولُهَا کَذَّبُوهُ).

هر زمان که پیغمبر ملتی، به پیش ایشان آمده است، او را تکذیب نمودهاند و دروغگو خواندهاند.

هر زمان هم تکذیبکنندگان به تکذیب پرداختهاند و پیغمبرشان را دروغگو خواندهاند، قانون و سنت خدا ایشان را فروگرفته است:

(فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُمْ بَعْضًا).

ما هم (این ملتهای سرکش را نابود و) یکی را به دنبال دیگری روانه (دیار نیستی) کردیم‌.

عبرت هلاک و نابودی ایشان مجسم مانده است و جلوهگر بوده است برای آنانکه عبرت میگیرند و پند میپذیرند:

(وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ).

و ایشان را نقل مجالس و مایه عبرت (دیگران) نمودیم. نسلها آن را نقل و روایتکردهاند و زبان به غرابت و شگفتی گذشت ایشان گشودهاند.

این عرضه سریع و مختصر، با نفرین و طرد و دوری از جلو دیدگان و فراموش شده از دلها و درونها، پایان داده میشود:

(فَبُعْدًا لِقَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ).

نابود باد اقوامی که بیایمان و بیباورند.

*

سپس روند قرآنی داستان موسی را در رسالت و تکذیب، به اختصار بیان میکند تا با روند عرضه و هدف مقصود همگام گردد:

(ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِینٍ. إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَکَانُوا قَوْمًا عَالِینَ. فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ. فَکَذَّبُوهُمَا فَکَانُوا مِنَ الْمُهْلَکِینَ).

سپس موسی و برادرش هارون را همراه با معجزات و براهین (دال بر صدق رسالتشان) و حجت واضحی که بیانگر (اثبات پیغمبری آنان) باشد روانه کردیم به سوی فرعون و فرعونیان. ولی آنان (خود را بالاتر از این دانستند که دعوت ایشان را بپذیرند و) تکبر ورزیدند، و ایشان اصولا مردمان سلطهطلب و خودبزرگبین بودند. (فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم) و حال این که قوم آن دو (یعنی بنیاسرائیل) پرستندگان و خدمتگذاران ما بوده و هستند؟! این بود که آن دو را تکذیب کردند و درنتیجه (در دریا غرق و) هلاک گردیدند.

در این عرضه، سخن از بشریت پیغمبران، بیشتر نمودار و پدیدار است‌:

(فَقَالُوا أَنُؤْمِنُ لِبَشَرَیْنِ مِثْلِنَا).

(فرعون و فرعونیان) گفتند: آیا به دو انسان همچون خودمان ایمان بیاوریم (و پیغمبرشان بدانیم؟‌!).

بر این امر، شرائط ویژهای از وضع بنیاسرائیل در مصر را میافزاید:

(وَقَوْمُهُمَا لَنَا عَابِدُونَ).

و حال این که قوم آن دو (یعنی بنیاسرائیل) پرستندگان و خدمتگذاران ما بوده و هستند.

آنان فرمانبرداران ما و کرنشکنندگان برای ما هستند. این کار در نظر فرعون و فرعونیان موجب میگردد که موسی و هارون را باید خوار و حقیر شمرد و دید! آیات خدا را که موسی و هارون به همراه دارند، و برهان و حجت یزدان را که در دست دارند، اینها هیچکدام در همچون دلهای وارونه غرق در شرائط و ظروف این زمین، و فرورفته در اوضاع و احوال باطل و پوچ آن، و شیفته و شیدای معیارها و ارزشهای ناچیز آن، تاثیری ندارد.

*

اشاره مختصری به عیسی پسر مریم، و به مادرش میشود. نگاهی هم به معجزهای انداخته میشودکه در آفرینش عیسی چشمگیر و برجسته است، معجزهایکه همچون معجزات موسی تکذیبکنندگان به تکذیب آن میپرداختند:

(وَلَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ. وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً وَآوَیْنَاهُمَا إِلَى رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ).

ما به موسی کتاب (تورات) دادیم تا این که (بنیاسرائیل در پرتو احکام و رهنمودهای آن) راهیاب گردند. ما پسر مریم (عیسی) و مادرش (مریم) را نشانهای (بر قدرت خود) کردیم (چرا که عیسی را بدون پدر متولد، و مریم را بدون شوهر آبستن نمودیم) و آن دو را به تپهای پناهنده کردیم که آرامش و امنیت و آب جاری داشت‌.

روایتها درباره تعیین تپهای که در این نص بدان اشاره شده استگوناگون است ... این تپه درکجا است؟ آیا در مصر بوده است؟ یا در دمشق بوده است؟ و یا در بیتالمقدس بوده است؟ اینها مکانهایی بوده است که مریم پسر خود را درکودکی و دوران نوزادی - همانگونه که کتابهای اهل کتاب میگویند - برده است ... مهمتعیین جایگاه این تپه نیست. بلکه مقصود اشارهای است به پناه دادن یزدان بدان دو نفر در مکان خوب و پاکیکه سبز و خرم است، و در آنجا آب روان است، و مریم و عیسی از عنایت و رعایت خدا در آنجا برخوردار میشوند و بدیشان پناه داده میشود.

*

هنگامیکه روند قرآنی میرسد به این حلقه از زنجیره رسالتها، به ملتهای پیغمبران رو می کند و خطاب بدیشان سخن میگوید. انگار همه ملتهای پیغمبران در یک سرزمین هستند و در یک زمان بسر میبرند. این جداگانگیهای زمانی و این فاصلههای مکانی هیچگونه اعتباری در برابر وحدت حقیقتی ندارد که میان همگی ایشان ارتباط برقرار میسازد و پیوند میدهد:

(یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ. وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).

(به پیغمبران گفتهایم تا به پیروان خود برسانند. گفتهایم) ای پیغمبران! از غذاهای حلال بخورید و کارهای شایسته بکنید. بی‏گمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم. (و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم. پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد).

پیغمبران فریاد زده میشوند تا سرشت انسانی خود را بیازمایند، سرشتی که غافلان منکر آن میگردیدند:

(کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ).

از غذاهای حلال و از خوراکیهای پاکیزه بخورید.

خوردن از مقتضیات همگانی بشری است. امّا خوردن از غذاهای حلال و از خوراکیهای پاکیزه به طور خاص، این بشریت را بالا می‏برد و آن را پاکیزه میدارد و به جهان والای فرشتگان میرساند.

پیغمبران فریاد زده میشوند تا در این زمین به اصلاحات دست یازند:

(وَاعْمَلُوا صَالِحًا).

و کارهای شایسته بکنید.

چه کارهای شایسته نیز از مقتضیات بشریت است. کارهای شایسته استکه شایستگان برگزیده را جدا و ممتاز میگرداند، و برای کارهایشان ضابطه و هدفی قرار میدهد، وکارهایشان را ملاک پیوند جهان فرودین با جهان برین، و پل ارتباط مردمان با فرشتگان مینماید.

از پیغمبر خواسته نمیشودکه از بشریت خود به در آید. بلکه از او خواسته میشودکه این بشریت را به افق ارزشمند و درخشانی برساند که خدا آن را برای بشریت خواسته است و اراده فرموده است، و پیغمبران را پیشقراولان و دیدبانان این افق بالا، و مثال والا نموده است. خدا است که بعدها کارهایشان را ارزیابی میکند و با ترازوی دقیق خود برمیکشد و میسنجد:

(إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ).

بی‏گمان من از آنچه انجام میدهید بس آگاهم.

جداگانگیهای زمانی و فاصلههای مکانی از میان برمیخیزد، در برابر حقیقتیکه پیغمبران آن را با خود آوردهاند، و در مقابل وحدت سرشتی که ایشان را ممتاز و جدا میگرداند، و در قبال وحدت آفریدگاری که آنان را روانه کرده است و به میان انسانهاگسیل داشته است، و در برابر وحدت جهتیکه همگان به سوی آن رو میکنند:

(وَإِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ).

(و بدیشان گفتیم: به اقوام خود برسانند که) این (پیغمبران بزرگی که بدانان اشاره شد، همگی) ملت یگانهای بوده (و آئین واحد و برنامه یکتائی دارند) و من پروردگار همه شما هستم. پس تنها از من بهراسید (چرا که ملت واحد، با برنامه واحد، باید از خدای واحد بترسد و خویشتن را از عذاب و عقاب او به دور دارد)‌.


 


[1] - تنور: اجاق یا فر.

 

تفسیر سوره مؤمنون آیه‌ی 98-53


 

سوره مؤمنون آیهی 98-53

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (٥٣)فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ (٥٤)أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ (٥٥)نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لا یَشْعُرُونَ (٥٦)إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (٥٧)وَالَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (٥٨)وَالَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ (٥٩)وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ (٦٠)أُولَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (٦١)وَلا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٦٢)بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ (٦٣)حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ (٦٤)لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (٦٥)قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ (٦٦)مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ (٦٧)أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِینَ (٦٨)أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (٦٩)أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ (٧٠)وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (٧١)أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (٧٢)وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٧٣)وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ (٧٤)وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (٧٥)وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ (٧٦)حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (٧٧)وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ (٧٨)وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (٧٩)وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (٨٠)بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الأوَّلُونَ (٨١)قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (٨٢)لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ (٨٣)قُلْ لِمَنِ الأرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٨٤)سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ (٨٥)قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (٨٦)سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ (٨٧)قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٨٨)سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ (٨٩)بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (٩٠)مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (٩١)عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (٩٢)قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ (٩٣)رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٩٤)وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ (٩٥)ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ (٩٦)وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ (٩٧)وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (٩٨)

این درس سوم سوره است. با به تصویرکشیدن حال مردمانی آغاز میگردد که از زمره ملتهای پیغمبران بشمار نمیآیند، حالی که واپسین پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) زمانی که به پیش ایشان آمد آنان را بر آن دید. آنان را دیدکه متفرق و مختلف هستند و درباره حقیف واحدیکه قبلا همگی پیغمبران آن را با خود برای ایشان آوردهاند در جنگ و ستیزند.

این درس غفلت ایشان را از حقی به تصویر میکشدکه خاتمالانبیاء (صلی الله علیه و سلم) آن را با خود برایشان آورده است. ضلالت و حیرت و جهالتی را به تصویر میکشدکه ایشان را از فرجام کارهایشان غافل و بیخبر میگرداند. ولی مومنان خدا را میپرستند و بندگی میکنند، و کارهای نیکو و پسندیده انجام میدهند، و با وجود این از فرجام کار میترسند، و دلهایشان هراسان است چون ایشان به سوی یزدان برمیگردند ... شکل بیداری و هوشیاری و پرهیزکردن و برحذر بودن در پهنه دل و درون نفس با ایمان، و شکل ضلالت و حیرت و غفلت و جهالت درگستره دل و درون نفس بیایمان، تقابل پیدا میکند و برابر نهاده میشود.

آنگاه این درس در جولانگاههایگوناگونی با ایشان به گردش و چرخش در میآید: گاهی موضع و موقعیت ایشان را زشت و ناپسند میدارد. زمانی شبهههای آنان را عرضه میکند، و وجدانشان را با دلائل ایمان موجود در انفس و جهان درونشان، و در آفاق و جهان بیرونشان، لمس میکند و میپساید. وقتی هم ایشان را با چیزهای مسلمی رویاروی و احاطه میکند و آنها را حجت و دلیلی بر آنان میسازد.

پس از این گشت وگذارها این درس به پایان میرسد و ایشان را به سرنوشت قطعی و حتمی خودشان وامیگذارد، و خطاب را متوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میسازد و از او درخواست میشود به راه خود ادامه دهد، و در برابر سرکشی وگریزشان خشمگین نگردد، و بدی را با نیکی پاسخ بگوید، و شر را با خیر از میدان به درکند، و به یزدان پناه ببرد از اهریمنانیکه آنان را بهگمراهی آشکاری رهبری و رهنمود میکند.

*

(فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ. فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ. أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ. نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لا یَشْعُرُونَ).

امّا مردمان کار و بار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و (هر گروهی به راهی رفتند، و عجب این که) هر دسته و جمعیتی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان میبرند ایشان بر راستای راهند و دیگوان بیراهه میروند). بگذار تا مدت زمانی (که وقت مقدر هلاک ایشان است) در غرقاب (جهالت و ضلالت) خود بسر برند. آیا (این کافران و عاصیان) گمان میبرند اموال و فرزندانی که (بدیشان میدهیم و) با آن یاریشان مینمائیم، (برای این است که) شتابان (درهای خوبیها و نعمتها را به رویشان میگشائیم و) خیرات و برکات را نصیبشان مینمائیم؟ (نه! اشتباه میکنند) بلکه نمیفهمند (که این گام به گام به سوی دوزخ کشاندن و بر عذاب سرمدی ایشان افزودن است).

 پیغمبران -صلوات الله عیهم - به صورت ملت واحدی، و دارای سخن واحدی، و عبادت واحدی، و رویکرد و جهت واحدی، رفتند و سر خود گرفتند. مردمان پس از ایشان دستهها وگروههای دشمن یکدیگر شدند و به کشاکش وکشمکش همدیگر پرداختند. نه در برنامهای به یکدیگر میرسند، و نه در راهی با همدیگر ادامه مسیر میدهند.

تعبیر زیبا و نوآفرین قرآنی اینکشاکش وکشمکش را با شکل محسوس دلخراشی پیش چشم مجسم میکند و فراراه انسان میدارد. درکار به کشاکش و کشمکش پرداختهاند ناکار را یکسره تکه و پارهکردهاند، و آن را در دست خود قطعه قطعه نمودهاند. آنگاه هر دسته و گروهی تکه و پاره و قطعهای راکه در دست داشته است با خود برده است. شاد و شنگول رفتهاند و درباره     چیزی نیندیشیدهاند، و به چیزی ننگریستهاند و توجه نکردهاند! هر دسته وگروهی رفتهاند و همه سوراخها و سنبههائی را بر خود بستهاندکه از آنجا نسیمی بوزد و به درون بخزد، و یا شعاع و نوری روشن به درون  بتابد! همه آنان در این ضلالت و غفلت و جهالت، بی‏خبر از هر چیز زندگی کردهاند و به چیزی سرگرم شدهاند که درییش گرفتهاند. در این غرقاب بیهوشی و   بیخبری فرورفتهاند و باد نسیم ملایم و حیاتبخشی بدیشان نوزیده است، و پرتو روشن و روشنگری بر ایشان نتابیده است‌!

وقتیکه این درس این شکل ایشان را ترسیم میکند، به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رو میکند و خطاب بدو میگوید:

(فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ).

بگذار تا مدت زمانی (که وقت مقرر هلاک ایشان است) در غرقاب (جهالت و ضلالت) خود بسر برند.

بگذار در این ظلالت و جهالت غافل و بی خبر بسر برند و سرگرم چیزی شوند که در آن هستند، تا ناگهانی فرجام کارشان بر سرشان بتازد، بدان هنگام که موعد مقرر و حتمی ایشان فرامیرسد.

روند قرآنی به ریشخند ایشان و تمسخر آنان در برابر غفلتشان ادامه میدهد. چه آنانگمان میپرند وقتیکه مدت زمانی بدیشان مهلت ماندن داده میشود، و تا اندازهای با اموال و اولاد در دوره آزمون کمکشان میشود، مقصود شتاب ورزیدن در نیکوئی بدانان، و ترجیحایشان با نعمت و عطاء بر دیگران است:

(أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ. نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ).

آیا (این کافران و عاصیان) گمان میبرند اموال و فرزندانی که (بدیشان میدهیم و) با آن یاریشان مینمائیم، (برای این است که) شتابان (درهای خوبیها و نعمتها را به رویشان میگشاییم و) خیرات و برکات را نصیبشان مینمائیم؟‌.

بلکه این امتحان است و آزمایش ایشان است:

(بَل لا یَشْعُرُونَ).

بلکهنمیفهمند.

نمیفهمندکه در فراسوی اموال و اولاد چه سرنوشت سیاهی و چه بلای سخت و همهجانبهای است).

*

درکنار تصویر غفلت و ضلالت و جهالت موجود در دلهای گمراه، تصویر بیداری و هوشیاری و پرهیز و حذر موجود در دلهای با ایمان، قرارگرفته است‌:

(إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ. وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ. أُولَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ).

کسانی که از خوف خدا در هراس هستند، و آنانی که به آیات پروردگارشان ایمان دارند، و افرادی که برای پروردگار خود انباز قرار نمیدهند (و کسی و چیزی را شریک او نمیکنند)، و اشخاصی که عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمیگردند، چنین کسانی (که صفات چهارگانه ایشان گذشت) در خیرات و حسنات (با دیگران) مسابقه سرعت میدهند و در انجام آنها (بر سائرین) پیشی می‏گیرند.

از اینجا تاثیر ایمان در دل پیدا و هویدا میگردد، و روشن میشودکه حساسیت و تیزهوشی و پرهیز از بزهکاریها و دوری از گناهها در دل با ایمان جای دارد، و چگونه به کمال چشم میدوزد، و حساب عواقب را میکند، هرچند که واجبات و تکالیف را انجام میدهد. این مومنان به خاطر فروتنی و پرهیزگاری از پروردگارشان در خوف و هراسند. به آیات او ایمان دارند. شریک و انبازی برای خدا قرار نمیدهند. واجبات و تکالیف را انجام میدهند. تا آنجا که بتوانند به طاعات و عبادات میپردازند ... ولی آنان با وجود همه اینها:

(یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).

عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمیگردند.

آنان احساس میکنند در حق خدا قصور ورزیدهاند و کوتاهی کردهاند، هرچندکه آنچه در توان دارند کردهاند، ولی این هم از نظر ایشان اندک و ناچیز است. از عائشه - رضیالله عنها - روایت است که گفته است: به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرضکردم‌:

(الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ).

اشخاصی که عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد)‌.

آیا آنانکسانی هستند که دزدی میکنند و مرتکب زنا میشوند و می مینوشند، ولی از خداوند بزرگوار میترسند؟ فرمود:

(لا یا بنت الصدیق ! ولکنه الذی یصلی ویصوم ویتصدق , وهو یخاف الله عز وجل).[1]

نه، ای دختر صدیق! و بلکه آنان کسانیند که نماز میخوانند و روزه می‏گیرند و صدقه و زکات میدهند، امّا با این وجود از خداوند بزرگوار میترسند.

دل شخص مومن قدرت خدا را بر خود احساس میکند. نعمتهای خدا را در هر نفسی و در هر تکان و جنبشی احساس میکند ... بدین خاطر همه عبادتها را کم و ناچیز میبیند، و همه طاعات و عبادات خویش را اندک میانگارد، وقتیکه آنها را با نعمتهای خدا بر خود مقایسه میکند. همچنین با تمام وجود جلالت و عظمت خدا را احساس میکند، و با تمام فهم و شعوریکه دارد دست خدا را در هر چیزی از چیزهای پیرامون خود میبیند ... بدین جهت هیبت و شکوه را احساس میکند. ترس و هراس، او را برمیدارد. میترسد خدا را ملاقاتکند، در حالیکه در حق او قصورکرده باشد، و حق عبادت و طاعت او را به تمام وکمال بجای نیاورده باشد، و نعمتهای خدا را بر خود نشناخته باشد و شکر آنها را بجای نیاورده باشد.

آنان کسانیند که در انجام خیرات و حسنات سرعت میگیرند، و بر دیگران در خیرات و حسنات پیشی میگیرند و جلو میافتند، و با این بیداری و هوشیاری، و با این چشم دوختن و انتظار ورزیدن، و با این کار و عمل، و با این طاعت و عبادت، در خیرات و حسنات پیشقدم میشوند و مسابقه را میبرند. اینان جدای از آنکسانیندکه در ضلالت و جهالت بسر می‏برند، و به سبب غفلتشان چنین میانگارندکه ایشان سزاوار نعمت و درخور خوبی و نیکی هستند. همچون پرندهایکه غافل است و اندک اندک با طعمهگول زننده به مهلکه و کشتارگاه خود نزدیک میشود. افرادی که بسان این پرندهاند در میان مردمان زیادند. خوشی و رفاه آنان را غرق خود میکند. نعمت ایشان را به خود سرگرم و مشغول میسازد. دارائی و بی‏نیازی به سرکشی و طغیانشان میکشاند. غرور و سرمستی غافل و بیخبرشان مینماید. تا آن وقتکه به سرنوشت دچار و به فرجام کارگرفتار میآیند!

*

آن بیداری و هوشیاریایکه اسلام آن را بر دل مسلمان واجب میگرداند، و آن بیداری و هوشیاریای که ایمان همینکه در دلها جایگزینگردید آن را به جوش و خروش میاندازد، کاری نیست که فراتر از توان انسان باشد، و تکلیفی هم نیستکه خارج از استطاعت او باشد. بلکه آن بیداری و هوشیاری حساسیتی استکه از شناخت خدا و احساس حضور او در دلها، و ارتباط با خدا و آماده دیدن او و پاییدن او در پنهان و آشکار برمیجوشد و سرچشمه میگیرد. این هم در حدود توان بشری است، وقتیکه آن نور تابان و رخشان ایمان در دلها بیفروزد و پرتوافکن شود.

(لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ).

ما برای هیچ کسی جز به اندازه تاب و توانش (وظائف و تکالیف تعیین و) تحمیل نمیکنیم (و از افراد مخلص پیشین نیز جز به اندازه توانشان چیزی خواسته نشده است، و جملگی تکالیف آسمانی در توان انسان است، و همه اعمال بندگان ثبت و ضبط در) کتابی است که در پیش ما است و به حق سخن می‏گوید و (گویای حقائق بوده و ذرهای از اعمال و اقوال آدمی به دست فراموشی سپرده نمیشود و به همین دلیل) هیچ ظلم و ستمی بدیشان نمی‏گردد.

خداوند تکالیفی را تعیینکرده است همسنگ استعدادی که در مردمان سراغ دارد و به اندازه توانی که در آنان به ودیعت نهاده است و از آن آگاه است. خداوند از مردمان حساب وکتاب میگیرد برابر آن چیزهائیکه به اندازه تاب و توان خود انجام میدهند. بر آنان با تحمیل چیزهائیکه نمیتوانند و تاب آنها را ندارند، ظلم و ستم نمیکند. ازکارهائیکه میکنند چیزی را نمیکاهد، و هرچه انجام میدهند درکتابی به حساب ایشان گرفته میشود، کتابی که‌:

(یَنْطِقُ بِالْحَقِّ).

به حق سخن می‏گوید و (گویای حقائق بوده و ذرهای از اعمال و اقوال آدمی به دست فراموشی سپرده نمیشود)‌.

و اینکتاب همه چیز را آشکار و نمودار میسازد و کاستی وکاهشی در آن نمیرود. و خدا بهترین حسابگر و حسابرس است‌.

ولی غافلان غافل میشوند، چون دلهایشان از حق منحرف وگمراهگردیده است و به ضلالت و جهالت افتاده است. نور حیاتبخش حق به قلبهایشان نتابیده است و آنها را نپسوده است، چون دلهایشان از حق غافل شده است، و سر در بیابان برهوت گمراهی نهاده است. وقتی دلهایشان بیدار و هوشیار میگرددکه هول و هراس عذاب و عقاب پیش آید، و به عذاب و عقاب گرفتار آید، و مورد توبیخ و تحقیر واقع شود:

(بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ (٦٣)

حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ. لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ. قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ. مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ).

اصلا (برنامه کافران با برنامه مومنان به کلی از هم جدا است، چرا که) دلهای (کافران به سبب عناد و تعصب) ایشان غافل از این (گونه اعمال خیر و انجام وظیفه در حد توان و دقت در حساب) است، و آنان کارهائی جدا (از کار مومنان) دارند و به انجام آنها مشغول میباشند. (کافران به کارهای پلشت خود ادامه میدهند) و هنگامی که (در روز قیامت) سران خوشگذران ایشان را گرفتار عذاب میکنیم، ناگهان فریاد میکشند و لابه سر میدهند. (بدیشان خواهیم گفت:) امروز فریاد و واویلا سر ندهید و تضرع و لابه نکنید، شما از سوی ما یاری و کمک نمیشوید (و با داد و بیداد از عذاب آتش رهایتان نمیکنیم). آیات من (در دنیا) بر شما خوانده میشد و شما بر پاشنههای خود چرخی میزدید (و بدانها پشت میکردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سرباز میزدید). از این عقب‏گرد و روی گردانی، به خود میبالیدید و (آیات ما را) در گفتگوهای شبانه خود به باد استهزاء میگرفتید و (از آنها) بدگوئی میکردید.

علت فرو رفتن به چیزهائی که میکنند وادارکردن ایشان به انجام تکالیفی نیستکه تاب و توان آنها را نداشته باشند. بلکه علت این استکه دلهایشان به ضلالت و جهالت و غفلت افتاده است و حقی را نمیبیند که قرآن آن را به ارمغان آورده است، و آنان به راه دیگری جدای از راهی افتادهاند و رهسپار گردیدهاند که قرآن ارائه داده است‌:

(وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ).

آنان کارهائی جدا (از کار مومنان) دارند و به انجام آنها مشغول میباشند.

آنگاه صحنه بیدار شدن و هوشیارگردیدن ایشان را به تصویر میکشد، بدان هنگامکه بلای ناگهانی بر سرشان میتازد و کار ایشان را میسازد:

(حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ).

(کافران به کارهای پلشت خود ادامه میدهند) و هنگامی که (در روز قیامت) سران خوشگذران ایشان را گرفتار عذاب میکنیم، ناگهان فریاد میکشند و لابه سر میدهند.

افراد متنعم و خوشگذران بیشتر از همه مردمان غرق لذتپرستی وکجروی و بیخبری از فرجامکار میشوند. هان! هم اینک این ایشان هستند ناگهانی به عذاب گرفتار میآیند! عذابی که از هرسو ایشان را احاطه میکند و دربرشان میگیرد! آنان فریاد میکشند و ناله سر میدهند. یاری وکمک میطلبند. رحم و مهربانی در حق خود میخواهند ... این عذاب و گرفتاری در مقابل همان لذتپرستی و خوشگذرانی و غفلت و تکبر و غروری استکه در جهان به دنبالش بودند و داشتند ... گذشته از این عذاب، آهای این ایشانندکه مورد توبیخ و تهدید قرار میگیرند و شکنجه و آزار میگردند!:

(لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).

(بدیشان خواهیم گفت:) امروز فریاد و واویلا سر ندهید و تضرع و لابه نکنید، شما از سوی ما یاری و کمک نمیشوید (و با داد و بیداد از عذاب آتش رهایتان نمیکنیم)‌.

صحنه آماده است! آنان شکنجه و عذاب میبینند و تهدید و توبیخ میگردند! ناامید از هر نوع یاری و مددی، و ناامید از هر یار و مددکاری هستند! بدیشان یادآوری میگردد که چهکارهائی در دنیا میکردند، و چگونه در ضلالت و جهالت و غفلت خود فرورفته و غرق بودند:

(قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ).

آیات من (در دنیا) بر شما خوانده میشد و شما بر پاشنههای خود چرخی میزدید (و بدانها پشت میکردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سرباز میزدید)‌.

شما چرخی میزدید و برمیگشتید، انگار چیزیکه بر شما خوانده میشد برای شما خطری داشت و باید شما از آن بپرهیزید. یا زشت و پلشت بود و می‏بایست از آنکناره گیری و دوریگزید. خویشتن را بزرگتر از آن میدیدید که به حق اعتراف کنید و بدان اقرار نمائید. گذشته از اینکارها، سخنان بدی میگفتید و در گفتگوهای شبانه خود آیات ما را به باد استهزاء و تمسخر میگرفتید و از آنها بدگوئی میکردید. به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بد و بیراه میگفتید، و سخنان زشتی درباره چیزی میزدیدکه با خود آورده بود.

آنان زبان به سخنان زشتی میگشودند و در مجالس خود دشنامها میدادند. درکعبه پیرامون بتهایشان در شبنشینیهایشان حلقه میزدند. هم اینک این قرآن است که برایشان صحنه حساب وکتاب چیزهائی راکه میگفتند و میکردند ترسیم میکند، و در آن حال آنان را به تصویر میکشدکه دارند ناله و فریاد سر میدهند و مدد و یاری میطلبند. ولی داستانسرائیهای زشت شبانه آنان، و سخنان زشت و دشنامهای ناجورشان را به رخشان میکشد. انگار همین لحظه صحنه به نمایش درآمده است، و آنان آن را میبینند و با آن و در آن میزیند! این هم شیوه قرآن مجید است در ترسیم صحنههای قیامت. به گونهای صحنههای قیامت را به تصویر میکشدکه انگار دارد رخ میدهد و جریان مییابد و مشاهده میگردد.[2]

مشرکان در حمله خود به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و به قرآن مجید، در باشگاهها و مجالس شبانه خود، تکبر و بزرگی جاهلانهای را نشان میدادند و به نمایش در میآوردند که ارزش حق را درک و فهم نمیکند، چونکور ونابینا است، و از حق ماده تمسخر و استهزاء را میسازد و آن را خمیرمایه تهمت و افتراء میکند. افرادی بسان همچون کسانی در هر زمانی هستند و یافته میشوند.

جاهلیت عرب جز نمونهای از جاهلیبهای بیشماری نیست که در طول زمان بودهاند و رفتهاند، و همیشه هم زمان به زمان پیدا و هویدا میگردند و یافته میشوند!

روند قرآنی ایشان را از صحنه توبیخ در آخرت، دوباره بدین جهان منتقل میکند و برگشت میدهد! آنان را برمیگرداند تا از ایشان بپرسد و از موضعگیری شگفت آنان تعجب کند ... چه چیزی ایشان را از ایمان آوردن بدان چیزی بازمیدارد که پیغمبر امین و راستگو و راستکارشان آن را به سویشان آورده است؟ شبهههائی که در سینههایشان قلقلکشان میدهد و آنان را از پذیرش هدایت بازمیدارد، کدامها هستند؟ دلیل و برهانی که انگیزه روی گردانی و سبب دوری ایشان از قرآن میشود کدام است؟ برای داستانسرایی زشت و پلشت شبانه ایشان در مجالسشان راجع به قرآن، جه حجتی در دست ایشان است؟ در حالی که قرآن حق خالص، و صراط مستقیم است‌:

(أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِینَ . أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ . أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ . وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ . أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ . وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ . وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ).

آیا آنان سخنان را نمیسنجند (و درباره این آیات الهی نمیاندیشند، تا اعجار قرآن را با چشم سر و چشم دل مشاهده کنند). یا این که مطالبی برای آنان آمده است که برای نیاکانشان نیامده (و نزول آیات آسمانی، چیز نوظهوری است؟ چنین نیست، ارساله پپغمبران و انزال

کتابهای آسمانی برای ایشان شیوه دیرین خدا بوده و محتوای دعوت تو از نظر اصول و اساس، همان محتوای دعوت پیغمبران است). یا این که ایشان پیغمبر خود را نمیشناسند، و این است که (رسالت) او را قبول نمیکنند؟ یا این که خواهند گفت: او دیوانه است؟ (چنین نیست که میانگارند) بلکه او حق را برای آنان آورده است (و سخنانش سراسر حقیقت است، ولی عیب کار اینجا است که) بیشتر ایشان از حق بیزار (و دشمن حقیقت) میباشند. اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی میکرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش میافتاد) آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر میبرند تباه میگردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم میپاشید). ما قرآن را به آنان دادهایم که در آن (موجبات) آوازه ایشان است، ولی آنان از (چیزی که مایه) عزت و آبرویشان (است) رویگردانند (و انگار راه بیداری و خوشبختی خود را نمیدانند). آیا (بهانه فرار ایشان از حق این است که) تو از آنان اجر و مزدی (در برابر دعوت و ادای رسالت) طلب میکنی؟ (نه! چنین کاری را نکرده و نمیکنی. چرا که) اجر و مزد پروردگارت بهتر است (از چیزی که ایشان دارند) و او بهترین روزیرسان است. تو (ای پیغمبر!) آنان را به راه راست فرامیخوانی (که دین اسلام و منتهی به سعادت است). کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه (راست) منحرف هستند.

آنچه محمّد (صلی الله علیه و سلم) با خود آورده است، بهگونهای است که کسیکه درباره آن بیندیشد و پژوهش کند، نمیتواند از آن رویگردان شود. چه در آن جمال، کمال، هماهنگی، کشش، همگامی با فطرت، پیامهای دل و پیغامهای وجدان، ورای دل، توشه اندیشه، عظمت رویکردها و جهتها، راستای برنامهها، قوانین استوار و مقررات محکم، و هر آن چیزی استکه همه عناصر فطرت را به جوش و خروش میاندازد و آن عناصر را تغذیه میکند و بدانها پاسخ میدهد و نیازهایشان را برآورده میکند:

(أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).

آیا آنان سخنان را نمیسنجند (و درباره این آیات الهی نمیاندیشند؟)‌.

در این صورت، راز رویگردانی ایشان از قرآن این است که آنان درباره قرآن نیندیشیدهاند و به تدبر و تفکر درباره آن ننشستهاند.

(أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِینَ).

یا این که مطالبی برای آنان آمده است که برای نیاکانشان نیامده (و نزول آیات آسمانی، چیز نوظهوری است؟ چنین نیست، ارسال پیغمبران و انزال کتابهای آسمانی برای ایشان شیوه دیرین خدا بوده و محتوای دعوت تو از نظر اصول و اساس، همان محتوای دعوت پیغمبران است)‌.

آیا چیز نوظهوری برای عرف ایشان و عرف نیاکانشان است اینکه پیغمبری به سویشان بیاید؟! یا اینکه پیغمبری سخن یگانهپرستی را با ایشان بزند؟! در صورتیکه تاریخ رسالتها همه ثابت میدارندکه پیغمبران پیاپی به سوی اقوام خود آمدهاند، و همه آنان سخن یگانهپرستی را با ایشان زدهاند و همانگونه ایشان را به توحید خواندهاندکه این پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آنان را به توحید خوانده است!

(أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).

یا این که ایشان پیغمبر خود را نمیشناسند، و این است که (رسالت) او را قبول نمیکنند؟‌.

عدم شناختیکه از پیغمبر خود دارند، چهبسا راز رویگردانی و تکذیب باشد) ولی آنانکه پیغمبرشان را چنانکه باید میشناسد و با او کاملا آشنایند. شخص او را میشناسند، و با حسب و نسب او آشنائی دارند. بیش از هرکس دیگری صفات و خصال او را میشناسند: صدق و صداقت او را میدانند. از امانتداری و امینی او آگاهند، تا بدانجا که بدو لقب امین دادهاند پیش از اینکه به نبوت برسد و رسالت پیدا کند!

(أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).

یا این که خواهند گفت: او دیوانه است؟‌.

برخی از بیخردانشان چنین سخنی را میگفتند، در حالی مطمئن بودند و یقین داشتندکه اوکاملا خردمند است و لغزشی در تاریخ طولانی زندگانی او از وی سراغ ندارند.

هیچیک از این شبههها ممکن نیست پایه و اساسی داشته باشد. بلکه این سخن را میگویند بدان علتکه اغلب آنان از حق خوششان نمیآید و با حق دشمن هستند! چون حق معیارها و ارزشهای باطلی را از دست ایشان میگیردکه در پرتو آنها زندگی میکنند، و حق با هواها و هوسهای ریشهداری برخورد دارد که بدانها مینازند و عزت خود را در آنها میبینند:

(بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ).

بلکه او حق را برای آنان آورده است (و سخنانش سراسر حقیقت است. ولی عیب کار اینجا است که) بیشتر ایشان از حق بیزار (و دشمن حقیقت) میباشند حق ممکن نیست با باطل همراه شود و بگردد. آسمانها و زمین با حق پابرجا و استوارند. قانون هستی با حق راست و درست درمیآید، و قوانین و سنن موجود در هستی، و هرچه و هرکه در هستی است، با حق جاری و ساری میگردد و میچرخد و میآید و میرود:

(وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ).

اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی میکرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش میافتاد) آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر میبرند تباه میگردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم می پاشید) .

حق یگانه و ثابت است. هواها و هوسها فراوان و تغییرپذیرند. همه هستی با حق یگانهای اداره میگردد و میچرخد. قانون جهان به سبب هوا و هوس عارضی و گذرای کسی منحرف نمیگردد. سنت جهان برای خوشایند عارضی وگذرای کسی تخلف نمیپذیرد. اگر جهان از هواها و هوسهای عارضی و گذرا پیروی میکرد، و از آرزوها و خواستهای عارضی وگذرا متابعت مینمود، همه جهان تباه میشد، و مردمان با تباه شدن جهان تباه میشدند، و معیارها و مقیاسها و اوضاع و احوال به هم میریخت، و معیارها و مقیاسها اختلال پیدا میکرد، و همه میزانها و ارزشها میان خشم و خشنودی، و پسندیدن و نپسندیدن، و عشق ورزیدن و هراس برداشتن، و تلاش وگمنامی، در تب و تاب و رفت و برگشت میگردید ... و جهان دستخوش سائر هواها و هوسها وکششها وکنشها و تاثیرگذاریها و تاثیرپذیریها میشد ... ساختار مادی جهان و رویکرد آن به سوی هدفیکه دارد، هر دو تا نیاز به ثبات و استقرار و دوام و استمرار پایدار بر قاعده ثابت و برنامه ترسیم شدهای دارندکه تخلف نپذیرد و تزلزل نشناسد و از راستای راهکنار نرود.

بر این قاعده بزرگ موجود در ساختار هستی و اداره آن، اسلام برای زندگی بشری قانونگذاری کرده است و آن را جزیی از قانون هستی نموده است. این قانونگذاری را خدائی بر عهدهگرفته است که دست قدرت او تمام هستی را اداره میکند و میچرخاند، و همه اجزاء آن را هماهنگ و همآوا می‏گرداند. انسان نیز جزئی از این هستی است و مطیع و فرمانبردار قانون بزرگ آن است. پس سزاوار است خدائی که برای سراسر هستی قانونگذاری میکند، و آن را با هماهنگی و همآوائی شگفت و شگرفی اداره میکند و میگرداند، برای این جزء انسان نام هم قانونگذاری کند. بدین وسیله نظام و سیستم بشر دستخوش هواها و هوسها نمیگردد و تباه و مختل نمیشود:

(وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ).

اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی میکرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش میافتاد) آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر میبرند تباه میگردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم میپاشید)‌.

سراسر هستی اطاعت و فرمانبرداری میکند از حقیکه واقعاً حق است، و از تدبیر صاحب تدبیریکه جهان را اداره میکند و رو به راه میگرداند.

این ملتی که اسلام برای آنان آمده است، سزاوارترین ملت از میان ملتها استکه از حقی پیرویکنندکه خودشان در آن مجسم و جلوهگر میآیند. گذشته از این که اسلام حق است و باید از حق پیرویکرد، اسلام شهرت و عظمت ایشان نیز می‏باشد و مایه افتخار و احترام آنان است. اگر اسلام نبود این ملت در میان جهانیان آواز و نامی نداشت‌:

(بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).[3]

ما قرآن را به آنان دادهایم که در آن (موجبات) آوازه ایشان است. ولی آنان از (چیزی که مایه) عزت و آبرویشان (است) روی گردانند (و انگار راه بیداری و خوشبختی خود را نمیدانند)‌.

ملت عرب شهرت و آوازهای در تاریخ جهان نداشت تا اسلام برایشان به ارمغان آمد. شهرت و آوازه ملت عرب درگوش قرنها و نسلها طنیناندازگردیده بود تا زمانیکه به اسلام چنگ زده بودند. ولی وقتیکه ملت عرب از اسلام دست کشیدند، شهرت و آوازه ایشان فروکش کرد و ناچیزگردید، و در میانکاروان و کاروانیان دنگ و فنگی برایشان نماند ... ملت عرب شهرت و آوازهای نخواهد داشت، مگر روزی و روزگاریکه به سوی عنوان بزرگ خود اسلام برگردند!..

بعد از این طولکلام و جر مقال، به مناسبت ادعائیکه داشتند و خود را بر حق پایدار و ماندگار میدانستند، حقی که به سوی آنان آمد و ایشان از آن رویگردان شدند و آن را متهم نیزکردند، روند قرآنی برمیگردد و موضعگیری ایشان را زشت میشمارد، و به نقد و بررسی شبهههائی میپردازد که امکان دارد آنان را از چیزی بازدارد و برگرداندکه پیغمبر امین آن را با خود برایشان آورده است‌:

(أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا).

آیا (بهانه فرار ایشان از حق این است که) تو از آنان اجر و مزدی (در برابر دعوت و ادای رسالت) طلب میکنی؟. چهبسا ایشان از اینگریزانند که اجر و مزدی در برابر هدایت و تعلیم از ایشان درخواست مینمائی؟! توکه از آنان اجر و مزدی نمیطلبی و چیزی نمیخواهی. چه آنچه تو در پیش پروردگارت داری، بهتر و والاتر از چیزی استکه در پیش ایشان است‌:

(فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).

اجر و مزد پروردگارت بهتر است (از چیزی که ایشان دارند) و او بهترین روزیرسان است‌.

پیغمبری از انسانهای ضعیف و فقیر و محتاج چه میخواهد و چه چشم طمعی دارد؟ پیغمبریکه با فیض و برکت و لطف و فضلی ارتباط داردکه آسمانی است و چشمه آن خشک نمیگردد و به دل زمین فرو نمیرود. حتی پیروان پیغمبری چه چشم طمعی میدوزند بهکالاها و نعمتهای این زمین، در حالی که آنان چشمهای خود را و دلهای خود را متوجه چیزهائی کردهاند که در پیشگاه خدا برایشان مهیا است؟ خدائی کهکم و زیاد و قلیل وکثیر را او عطاء میکند. هان! زمانیکه دل با خدا پیوند داشته باشد، همه این جهان هستی، و هرچه و هرکه در آن است، برای او ناچیز و ضعیف مینماید!

هان! تو بدان! آنچه تو باید بخواهی رهنمون و رهنمود ایشان به سوی برنامه استوار و پایدار یزدان است و بس‌:

(وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).

تو (ای پیغمبر!) آنان را به راه راست فرامیخوانی (که دین اسلام و منتهی به سعادت است)‌.

تو آنان را به راهی فرا میخوانیکه ایشان را با قانونی پیوند میدهدکه بر فطرتشان حکومت میکند، و ایشان را با همه هستی مرتبط میکند، و آنان را در قافله هستی رهنمود و رهنمون مینماید، و راست و درست بدونکجی وکژی به سوی آفریدگار هستی رهبریشان میکند.

هان. تو بدان! که ایشان - همسان همه کسانیکه به آخرت ایمان نمیآورند - از برنامه به دور گردیدهاند و راه را گم کردهاند و کژراهه میروند:

(وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ).

کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه (راست) منحرف هستند.

اگر آنان راهیاب و راه یافته بودند، دلهایشان و خردهایشان را تابع مراحل پیدایشی میکردند که ایمان به آخرت را قطعی و مسلم میگرداند، آخرت یعنی آن جهانیکه اجازه میدهد انسان به کمال ممکن نائل گردد، و عدالت تمام تحقق حاصلکند و پیادهگردد. چه آخرت جز حلقهای از حلقههای قانون شامل و فراگیری نیستکه خدا برای اداره این جهان وگرداندنکار و بار آن بدان خشنودگردیده است و آن را پسندیده است؟

*

آنانکه به آخرت ایمان نمیآورند، و آنانکه از راستای راه منحرف میشوند، امتحان با نعمت، و امتحان با نقمت، سودی به حالشان ندارد. اگر نعمت بدیشان برسد، گمان میبرند:

(أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ. نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ).

اموال و فرزندانی که (بدیشان میدهیم و) با آن یاریشان مینمائیم، (برای این است که) شتابان (درهای خوبیها و نعمتها را به رویشان میگشائیم و) خیرات و برکات را نصیبشان مینمائیم‌.

اگر هم نقمت و بلائی بدیشان برسد، دلهایشان نرم نمیشود، و دلها و درونهایشان بیدار و هوشیار نمیگردد، و به سوی خدا برنمیگردند و لابه و ناله سر نمیدهند، تا خدا زیان و ضرر را از ایشان دفعکند و به دور دارد. بلکه همچنان به حال خود میمانند تا عذاب سخت در روز قیامت بدیشان برسد. آن وقت استکه حیران و ویلان میمانند و مایوس و ناامید میگردند.

(وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ. وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ. حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ).

اگر بدیشان رحم کنیم و بلاها و گرفتاریهای گریبانگیرشان را برطرف سازیم، در طغیان و سرکشی خود مصرانه و سرگردان دست و پا میزنند. (اگر هم از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند) ما ایشان را به عذاب (مصائب و شدائدی همچون قحط و فقر) گرفتار میسازیم. امّا آنان در برابر پروردگارشان نه سر فرود میآورند و کرنش میبرند، و نه تضرع و زاری میکنند. (لذا حوادث دردناک هم ایشان را از مرکب غرور و سرکشی و خودکامگی پائین نمیآورد و در برابر جلال حق تسلیم و خاشع نمیگرداند، این وضع، یعنی آزمونهای رحمت و نعمت، و بلا و محنت برای بیداری ادامه مییابد، و ایشان هم بر گردنکشی و سرکشی خود میافزایند) تا دری از عذاب شدید (روز قیامت) را به رویشان میگشائیم و به ناگاه در آن مانده و ناامید (از نجات) میگردند (بدین ترتیب مراحل آزمون لطف و مهربانی، و گوشمالی و کیفر تربیتی، سپری میشود، و سرانجام عذاب ابدی و درماندگی همیشگی سر میرسد)‌.

اینها صفات همگانی آن دسته از مردم است، مردمانی که سنگدل بوده و غافل از خدایند، و آخرت را تکذیب مینمایند از جمله ایشان مشرکانی هستندکه با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) رویاروی میشدند.

تواضع و تضرع در وقت زیان و ضرر، دلیل توبه و برگشت به سوی خدا است. احساس این استکه پشت و پناه وسنگر و پناهگاه تنها خدا است. دل هر وقت این چنین با خدا تماس پیدا کند نرم و لطیف می‏گردد، و بیدار و هوشیار میشود و پند و اندرز را میپذیرد، و این حساسیت پاسبان پاسداری میگرددکه انسان را از غفلت و لغزش میپاید و نگاهداری مینماید، و از محنت استفاده میکند و از بلا سود میبرد. ولی زمانی که دل درگمراهی خود فرو رود، و در ضلالت خویش حیران و ویلانگردد، باید امیدی بدو نداشت و دست از او شست و از صلاح و اصلاح او قطع امید کرد، و او را به عذاب آخرت واگذاشت، عذابیکه ناگهانی بر سر او میتازد، و آن وقت بر دست و پا میافتد و ویلان و حیران میشود، و متحیر و سرگردان میگردد، و از نجات و خلاص مایوس میشود.

*

آنگاه روند قرآنی چرخش وگردش دیگری را با آنان می آغازد، بدان امیدکه وجدان ایشان را بیدار کند و به سوی دلائل ایمان بکشاند که در جهان درونشان و در جهان بیرونشان یعنی در انفس و آفاق پیرامونشان پخش و پراکنده است‌:

(وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ. وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ. وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلا تَعْقِلُونَ).

خدا کسی است که برای شما گوش و چشم و عقل را آفریده است (تا صداها را بشنوید و جهان را ببینید و خالق آن را درک کنید، و درنتیجه ایمان بیاورید). امّا کمتر شکر و سپاس (این آفریدههای خدا) را بجای میآورید. او کسی است که در زمین شما را آفریده است و در آن افزون و پراکنده نموده است و (روز قیامت برای سزا و جزا) در پیشگاه او گرد آورده میشوید. او است که زنده می‏گرداند و میمیراند، و آمد و شد (پیاپی) شب و روز، (و اختلاف رنگ، و کوتاهی و درازی آنها برابر قوانین و طبق فرمان او و) مربوط بدو است. آیا (دلالت اینها را بر قدرت خدا و وجوب ایمان بدو و به روز قیامت) نمیفهمید؟‌.

اگر انسان درباره خلقت و هیئت خود، و درباره حواس و اندامهائی که بدو داده شده است، و درباره نیروها و توانها و فهم و شعوریکه بدو عطاءگردیده است، تفکر و تدبر نماید، خدا را خواهد یافت، و در پرتو خوارق عادات و معجزاتی که دال بر آفریدگار یگانه است، به سوی خدا راهیاب میگردد. چه غیر از خدا هیچ کسی نمیتواند این خلقت اعجازانگیز را درکوچک و بزرگ آفریدهها ابداع کند و بیافریند.

تنها این گوش را بنگر چگونهکار میکند؟ چگونه صداها را دریافت میدارد وکیفیت می بخشد؟ تنها این چشم را بنگر چگونه میبیند؟ و چگونه پرتوها و نورها را و شکلها و تصویرها را دریافت میدارد و عکسبرداری و فیلمبرداری میکند؟ این دل چیست؟ چگونه دل درک و فهم میکند؟ و چگونه اندازه اشیاء و اشکال را میسنجد؟ و معانی و ارزشها و احساسات و ادراکات را تعیین و تبیین میکند؟

تنها آشنائی با سرشت حواس و نیروها و شیوه عملکرد آنها، کشف معجزهانگیزی در دنیای انسانها بشمار میآید. بالاتر از این، باید آفریدن آنها را و ترکیب کردن آنها را بدین شیوه هماهنگ با سرشت جهانیکه انسان در آن زندگی میکند، چه چیز نامید و چگونه دید؟ آن هماهنگیایکه دیده میشود و اگر یک نسبت از نسبتهای آن در سرشت جهان یا سرشت انسان مختل شود، تماس ممکن نمیگردد. گوش نمیتواند صدا را دریافت دارد، و چشم نمیتواند نور را دریافت کند ... امّا قادر متعالی که جهان را اداره میکند و رو به راه میگرداند، میان سرشت انسان و میان سرشت جهانیکه در آن زندگی میکند، هماهنگی و همآوائی برقرار ساخته است، و این استکه این پیوند و تماس ممکن میگردد. ولی انسان شکر نعمت را بجای نمیآورد:

(قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ).

کمتر شکر و سپاس (این آفریدههای خدا) را بجای می آورید.

شکرکردن و سپاسگزاری نمودن، با شناخت بخشنده نعمت، و با بزرگداشت و تکریم و تمجید او با صفاتش، و بعد با عبادتکردن و به یگانگی پرستیدن او، حاصل میگردد. خدا آن ذات یگانهای است که آثارش در مصنوعات و مخلوقاتش گواهی بر وحدانیت و یکتائی او میدهد. دنباله شکرکردن و سپاسگزاری نمودن، به کارگرفتن حواس و به کار بردن نیروها و توانها در استفاده از زندگی و بهرهمندی از آن است با احساس پرستشگریکه در هر تلاشی وکوششیکه میورزد، و در هرکالائی و متاعی که دارد، خدا را در مد نظر میدارد.

().

او کسی است که در زمین شما را آفریده است و در آن افزون و پراکنده نموده است‌.

خدا شما را در زمین جایگزین و جانشین کرده است، بعد از آنکه شما را باگوش و چشم و دل مجهز نموده است، و با استعدادهای لازم و با نیروها و توانهای ضروری برای این جایگزینی و جانشینی، شما را کمک و یاری کرده است ...

(وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأرْضِ).

و (روز قیامت برای سزا و جزا) در پیشگاه او گرد آورده میشوید.

آنگاه شما را مورد بازخواست و محاسبه قرار میدهد در خیر و شر و خوبی و بدی و صلاح و فساد و هدایت و ضلالتی که در اینکار جایگزینی و جانشینی پدید آوردهاید و انجام دادهاید. چه شما آفریدگان بیهودهای نیست، و بیهدف آفریده نشدهاید و به جهان گسیل نگردیدهاید، و بیفائده به خود رها نشدهاید. بلکه حکمت و تدبیر و تقدیری در آفرینش و خلیفهگری شما منظور نظر بوده است‌.

(وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ).

او است که زنده می‏گرداند و میمیراند.

حیات و ممات و مرگ و زندگی رخدادهائی هستندکه در هر لحظهای روی میدهند، وکسی جز خدا حیات و ممات و مرگ و زندگی را پدید نمیآورد و توان آنها را ندارد. انسانها که مترقیترین و والاترین آفریدهها هستند از بخشیدن حیات به سلول واحدی عاجز و ناتوانند، و از سلب حقیقی حیات از زندهای از زندهها همچنین ناتوان و درماندهاند. خدائی که حیات و زندگی می‏بخشد او استکه راز و رمز حیات و زندگی را میداند، و او استکه میتواند حیات و زندگی را ببخشد و بازپس هم بگیرد. انسانها چهبسا سبب و ابزار کشتن و سلب حیات باشند. امّا این آنان نیستندکه درحقیقت حیات را از زنده میگیرند. بلکه این تنها خدا است نه دیگرانکه حیات می‏بخشد و میمیراند.

(وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ).

و آمد و شد (پیاپی) شب و روز، (و اختلاف رنگ، و کوتاهی و درازی آنها برابر قوانین و طبق فرمان او و) مربوط بدو است‌.

خدا استکه آمد و شد و دگرگونیهای زمانی، و فعل و انفعالات شب و روز را پدیدار میکند، همانگونهکه حیات و ممات را دگرگونکرده است و دگرگون میگرداند. اختلاف شب و روز یک قانون جهانی بسان اختلاف حیات و ممات استکه یک قانون جهانی است. این یکی در اشخاص و اجساد است، و آن دیگری در جهان و افلاک است. همانگونه وقتی که حیات را از زنده سلب میکند، جسد او سیاه و بیحرکت میگردد، زمانی همکه نور را از زمین سلب میکند، زمین تاریک و ساکت میشود. بعد از آن، حیات شروع میگردد و نور هم برمیگردد، و این با آن اختلاف پیدا میکند. این رفت و برگشت، و این اختلاف روشنی و تاریکی، سستی نمیگیرد و گسیخته نمیگردد تا آنگاهکه خدا بخواهد.

(أَفَلا تَعْقِلُونَ).

آیا (دلالت اینها را بر قدرت خدا و وجوب ایمان بدو و به روز قیامت) نمیدانید و نمیفهمید؟‌.

آیا نمیدانیدکه در تمام این چیزها دلائل و براهینی است بر وجود آفریدگاریکهکار جهان را اداره میکند و میگرداند، و تنها او مالک این گشت و گذار و چرخش وگردش جهان و زندگی است؟

*

در اینجا روند قرآنی از مخاطب قرار دادن آنان، و از جدال و ستیز با ایشان درمیگذرد تا سخنها وگفتههای آنان را درباره رستاخیز و حساب وکتاب قیامت روایت کند، با وجود همه این دلائل و معجزاتیکه در میان است‌:

(بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الأوَّلُونَ. قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ. لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).

(چنین کاری را نکرده و نمیکنند) و بلکه سخنانی همچون سخنان پیشینیان را میگویند. میگویند: آیا هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان گشتیم، آیا واقعاً برانگیخته خواهیم شد (و زندگی دوباره پیدا خواهیم کرد؟!). این وعده به ما، و در گذشته به نیاکان ما داده شده است. امّا این چیزی جز دروغهای پیشینیان نیست (که آن را دهان به دهان برای یکدیگر روایت، و زمان به زمان برای همدیگر کتابت کردهاند).

همچونگفتاری، پس از آن همه معجزهها و نشانهها، و بعد از آن همه دلائل و براهینیکهگویای تدبیر و تقدیر و اداره کردن وگرداندن جهان با دست قدرت یزدان، و بیانگر حکمت و فلسفهای استکه در آفرینش است، زشت و ناجور و عجیب و غریب است. خدا به انسان گوش و چشم و دل داده است تا انسان مسئول فعالیت و کار و عمل و پویش وکنش خود گردد، و در برابر صلاح و فساد خویش سزا و جزا داده شود، و حساب و کتاب و پاداش وکیفر در آخرت چنانکه باید و حقیقت دارد صورت پذیرد. چه آن گونه که دیده میشود در این زمین سزا و جزا گاهی داده نمیشود، چون سزا و جزا به موعد خود در آن دنیا حوالهگردیده است‌.

خدا زندگی می‏بخشد و میمیراند. لذا چیزی ازکار و بار رستاخیز و دوباره زنده کردن، مشکل و دشوار نیست. مگر نه این استکه حیات هر لحظه و آنی به پیکره زندهها فرو میخزد و فرو میدود، و پیدا و هویدا میشود از جائی و بهگونهای که جز خدا کسی از آن آگاهی و اطلاعی ندارد؟

برای آنان بسنده نیستکه درک و شعور و عقل و خرد ایشان ناتوانتر از آن استکه به حکمت و فلسفه خدا پی ببرند، و سر از قدرت و قوت او درکار رستاخیز و زندهکردن دوباره دربیاورند. آنان ناگهان به تمسخر و استهزاء چیزی میپردازندکه ازکار و بار رستاخیز و زندگی دوباره و سزا و جزا بدیشان وعده داده میشود. استدلال ایشان این استکه اگر این وعده درست است که اینک بدیشان داده میشود، و قبلا به نیاکانشان داده شده است، پس چرا هنوز چنین وعدهای تحقق پیدا نکرده است و انجام نپذیرفته است؟

(لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).

این وعده به ما، و در گذشته به نیاکان ما داده شده است. اما این چیزی جز دروغهای پیشینیان نیست (که آن را دهان به دهان برای یکدیگر روایت، و زمان به زمان برای همدیگر کتابت کردهاند)‌.

رستاخیز به موعدی واگذار استکه یزدان آن را تعیین کرده است، و برابر تدبیر و تقدیر و حکمت و فلسفهای که خدا درنظر دارد این موعد نه جلو میافتد و نه به تاخیر انداخته میشود. با درخواست نسلی از نسلهای مردمان، یا با تمسخر و استهزاء غافلان ناآگاه، رستاخیز از وقت معین خود پیش و پس نمیافتد!

*

مشرکان عرب دارای عقیده لرزان و پریشانی بودند. آنان خدا را انکار نمیکردند. منکر این هم نبودندکه مالک آسمانها و زمین خدا است، وگرداننده آسمانها و زمین خدا است، و خدا استکه بر آسمانها و زمین سلطه و قدرت دارد ... ولیکن ایشان با وجود این، خدایان دروغین را شریک خدا میدانستند، و الهه و بتان را انباز او میکردند، و میگفتند: ما آنها را عبادت و پرستش میکنیم تا ما را به خدا نزدیکگردانند! و به خدا دخترانی را نسبت میدادند! خداوند سبحان پاک و منزه از این چیزهائی استکه بدو نسبت میدهند.

خدای بزرگوار در اینجا با مسلمات و چیزهائی با ایشان سخن میگویدکه بدانها معترفند و آنها را میپذیرند، تا این لرزانی و پریشانی عقیده ایشان را تصحیح فرماید، و آنان را به توحید خالص و یگانهپرستی سرهای برگرداند که مسلمات و باورداشتهای مورد پسند خودشان ایشان را بدان سوق میدهد و رهنمود میگرداند، اگر آنان بر فطرت سالم راست و درست میماندند و منحرف نمیشدند و بهکژراهه نمیافتادند:

(قُلْ لِمَنِ الأرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ. قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ. قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).

بگو: زمین و کسانی که در زمین هستند ازآن کیستند، اگر دانا و فرزانهاید؟! (براساس ندای فطرت، و بداهت عقل) خواهند گفت: (همه کائنات، و از جمله زمین و ساکنان آن) ازآن خدایند. بگو: پس چرا نمیاندیشید و یادآور نمی‏گردید (که تنها مالک کائنات شایسته پرستش است و بس؟). بگو: چه کسی صاحب آسمانهای هفت‏گانه و صاحب عرش عظیم است؟ (آیا ملک کائنات و فرمانروائی بر آنها ازآن کیست؟). خواهند گفت: ازآن خدا است. بگو: پس چرا پرهیزگاری پیش نمیگیرید (و خویشتن را از فرجام شرک و کفر و عصیان نسبت به یزدان، صاحب و فرمانده جهان به دور نمیدارید؟!). بگو: آیا چه کسی فرماندهی بزرگ همه چیز را در دست دارد (و ملک فراخ کائنات و حکومت مطلقه بر موجودات، ازآن او است؟) و او کسی است که پناه میدهد (هرکه را بخواهد) و کسی را (نمیتوان) از (عذاب) او پناه داد، اگر فهمیده و آگاهید؟! خواهند گفت: ازآن خدا است. بگو: پس چگونه گول (هوا و هوس و وسوسه شیاطین را) میخورید و (از حق کنارهگیری میکنید، انگار) جادو و جنبل میشوید؟!. این مجادله پرده از اندازه لرزانی و پریشانی موجود در عقیده مشرکان برمی‏دارد، لرزانی و پریشانیای که به دلیل و منطقی برنمیگردد، و به عقل و خردی تکیه نمیکند. پرده برمیدارد از اندازه تباهی و فسادیکه عقائد مشرکان در جزیرة العرب هنگام پیدایش اسلام، بدان رسیده بود.

(قُلْ لِمَنِ الأرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

بگو: زمین و کسانی که در زمین هستند ازآن کیستند، اگر دانا و فرزانهاید؟‌!.

این پرسشی است درباره مالکیت زمین وکسانیکه در آن هستند.

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

خواهند گفت: ازآن خدایند.

آنان با وجود این، چنین حقیقتی را یاد نمیکنند، و عبادت و پرستش را برای غیر خدا میکنند:

(قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ).

بگو: پس چرا نمیاندیشید و یادآور نمیگردید (که تنها مالک کائنات شایسته پرستش است و بس؟)‌.

(قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).

بگو: چه کسی صاحب آسمانهای هفت‏گانه و صاحب عرش عظیم است؟ (آیا ملک کائنات و فرمانروائی بر آنها ازآن کیست؟)‌.

این پرسشی است درباره ربوربیتیکه جهان را اداره میکند، و کار و بار آسمانهای هفت‏گانه و عرش عظیم را میگرداند. آسمانهای هفتگانه چهبسا افلاک هفتگانه، یا مجموعههای اختران هفتگانه، یا سحابیهای هفت‏گانه، یا جهانهای هفتگانه، و یا آفریدههای هفتگانه فلکی دیگری مراد باشد.[4] عرش رمز والائی و محافظت و مراقبت از جهان هستی است ... آیا چه کسی خداوندگار آسمانهای هفتگانه و آفریدگار عرش عظیم است؟

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

خواهند گفت: ازآن خدا است.

امّا آنان با وجود این از خداوند عرش نمیترسند، و از خشم و عذاب آفریدگار آسمانهای هفتگانه نمیترسند، و بتهای بیارزش و خواری را انباز خدا میسازند، بتهائیکه پیوسته روی زمین افکنده شدهاند.

(قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ).

بگو: پس چرا پرهیزگاری پیش نمیگیرید؟.

(قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

 

بگو: آیا چه کسی فرماندهی بزرگ همه چیز را در دست دارد (و ملک فراخ کائنات و حکومت مطلقه بر موجودات، ازآن او است؟) و او کسی است که پناه میدهد (هرکه را بخواهد) و کسی را (نمیتوان) از (عذاب) او پناه داد، اگر فهمیده و آگاهید؟‌!.

این پرسش از سلطه و قدرت و غلبه است. پرسش درباره کسی استکه مالکیت هر چیزی در دست او است، و والاتر و فراتر از همه چیز است، و بر همه چیز سلطه و غلبه دارد. آنکس چهکسی استکه با قدرت و قوت خود پناه میدهد به هرکه بخواهد، و دیگرکسی بدو نمیتواند دستیابی پیدا کند وکمترین زیانی برساند؟ کسی نمیتواند احدی را از دست خدا برهاند و بدو پناه دهد. وکسی نمیتواند بندهای از بندگان خدا را از دست خدا برهاند، بندهایکه خدا بخواهد بدو بلا و زیانی برساند ... راستی آسمانها و زمین متعلق به چه کسی است؟ و عرش عظیم مال چهکسی است؟

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

خواهند گفت: ازآن خدا است‌.

پس چرا از عبادت و پرستش خدا رویگردان میشوند؟ چرا باید خردهایشان منحرف شود و دست و پای بزنند بسان کسانی که جادو شده باشند؟

(قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).

بگو: پس چگونه گول (هوا و هوس و وسوسه شیاطین را) میخورید و (از حق کنارهگیری میکنید، انگار) جادو و جنبل میشوید؟‌!.

هان! این پریشانی و دست و پا زدنی استکه جادوشدگان بدان دچار وگرفتار میآیند!

*

در لحظه مناسبی برای بیان حقیقتیکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از توحید و یگانهپرستی با خود به ارمغان آورده است، و بطلان ادعائیکه از فرزند و شریک برای خدا دارند، در همین لحظه مناسب، بعد از آن جدال و ستیز، این آوا به گوش میرسد:

(بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ. مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ. عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).

(چنین نیست که ایشان میانگارند و قرآن را افسانهسرائیها و دروغگوئیهای پیشینیان قلمداد مینمایند) بلکه برای ایشان حق را آوردهایم (که قرآن است و قانون آئینی است که وسیله سعادت دنیا و آخرت همگان است) و آنان قطعاً دروغگویند (در این که قرآن را اساطیر و اکاذیب گذشتگان میگویند). خداوند نه فرزندی برای خود برگرفته است و نه خدائی با او (انباز) بوده است، چرا که اگر خدائی با او میبود، هر خدائی به آفریدگان خود میپرداخت (و درنتیجه هر بخشی از جهان با نظام خاصی اداره میگردید، و این با وحدت نظامی که بر سراسر هستی حاکم است، سازگار نمیبود) و هریک از خدایان (برای توسعه قلمرو حکومت خود) بر دیگری برتری و چیرگی میجست (و نظام عالم از هم گسیخته میشد و جهان هستی به تباهی میکشید). خدا والاتر و بالاتر از آن چیزها (و یاوهسرائیهائی) است که ایشان (خدای را بدانها وصف و در باره او) می‏گویند. خدا از پنهان و آشکار (همه آفریدگان) آگاه است (و سرتاسر هستی در قبضه قدرت او است و نیازی برای اداره جهان به فرزند و شریک و کمک این و آن ندارد، و) او پاک و دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) می‏گرداند.

این بیان به شیوههایگوناگون میآید ... گاهی با رویگردانی از ایشان و دوری گزیدن و صرف نظر کردن از آنان صحبت میشود، و زمانی با دروغگو نامیدن موکدانه، از ایشان سخن میرود:

(بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ).

(چنین نیست که ایشان میانگارند و قرآن را افسانهسرائیها و دروغگوئیهای پیشینیان قلمداد مینمایند) بلکه برای ایشان حق را آوردهایم (که قرآن است و قانون آئینی است که وسیله سعادت دنیا و آخرت همگان است) و آنان قطعا دروغگویند (در این که قرآن را اساطیر و اکاذیب گذشتگان میگویند)‌.

آنگاه روند قرآنی موارد دروغگوئی ایشان را برمیشمرد:

(مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ).

خداوند نه فرزندی برای خود برگرفته است و نه خدائی با او (انباز) بوده است‌.

سپس دلیل رد ادعای ایشان را ذکر میکند، و پوچی و محال بودن چیزی را به تصویر میکشدکه در عقیده ایشان است‌:

(إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ).

چرا که اگر خدائی با او میبود، هر خدائی به آفریدگان خود میپرداخت‌.

هر خدائی به آفریدههای خود میپرداخت، و برابر قانون خاص خویش امور آفریدههای خویشتن را اداره میکرد و راه می‏برد. آن وقت برای هر جزئی از جهان هستی قانون ویژهای میبود، یا برای هرگروه و دستهای از آفریدهها قانون ویژهای میبود که با قانون همگانی نمیخواند، قانون همگانیای که حاکم بر کل کیهان است‌.

(وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ).

و هریک از خدایان (برای توسعه قلمرو حکومت خود) بر دیگری برتری و چیرگی میجست (و نظام عالم از هم گسیخته میشد و جهان هستی به تباهی میکشید). هر خدایی میخواست بر دیگری چیره شود و دائره سلطه و قدرت و فرمانروائی خود را در جهان توسعه دهد، جهانی که جز با قانون واحدی، و اداره امور واحدی، و تدبیر و تقدیر واحدی، باقی و منظم و پایدار و برقرار نمیماند.

هیچیک از این شکلها و صورتها اصلا در جهان وجود ندارد، جهانی که وحدت ساختارش بر وحدت آفریدگارش گواهی میدهد، و وحدت قانونش شاهد بر وحدت اداره کنندهاش است. هر جزئی و هر چیزی در گستره جهان هستی، هماهنگ و همآوا با جزءهای دیگر است و برخوردی و کشمکشی و نابسامانی و پریشانی میان هیچ جزئی از اجزاء جهان وجود ندارد.

(سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).

خدا والاتر و بالاتر از آن چیزها (و یاوهسرائیهائی) است که ایشان (خدای را بدانها وصف و در باره او) میگویند.

(عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ).

خدا از پنهان و آشکار (همه آفریدگان) آگاه است (و سرتاسر هستی در قبضه قدرت او است و نیازی برای اداره جهان به فرزند و شریک و کمک این و آن ندارد). برای غیر خدا آفریدهای نیست تا بدان بپردازد، و جز خدا از آن آگاه باشد.

(فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).

او پاک و دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) می‏گردانند.

*

در این حد و مرز، روند قرآنی از خطاب و جدال و حکایت حال مشرکان میپردازد، و به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رو میکند و بدو دستور میدهد به پروردگار خود روی آورد و توجهکند. به خدا پناه ببرد از اینکه از زمره اینگونه مردمان مشرک شود، اگر خدا برایش مقدر فرموده استکه پیاده شدن و محققگردیدن عذابی را مشاهدهکندکه ایشان را بدان بیم داده است و از فرارسیدن آن ترسانده است. همچنین از اهریمنان خود را در پناه یزدان دارد. تنور خشم درونش فوران نکند، و از چیزیکه میگویند دلتنگ نشود:

(قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ. رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ. وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ. وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).

بگو: پروردگارا! اگر چیزی (را از عذاب) که بدان وعده داده میشوند، (در دنیا بر سر آنان بیاوری، در حالی که من در میانشان باشم و) به من بنمائی، پروردگارا! مرا از زمره کافران مگردان (و همراه ایشان معذب منما). ما قطعا میتوانیم آنچه را که بدیشان وعده میدهیم به تو بنمایانیم، (و تو را محفوظ و بر آنان پیروز گردانیم. لذا به یاری ما و پیروزی خود مطمئن باش. به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملا از چیزهائی که (درباره تو و دعوت تو) می‏گویند، آگاهیم. (در عین حال خود را به خدا بسپار) و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسههای اهریمنان (و تحریکات ایشان به انجام گناهان) در پناه تو میدارم. و خویشتن را در پناه تو میدارم از این که با من (در اعمال و اقوال و سائر احوال) گرد آیند (و مرا از تو غافل نمایند)‌.

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) دور و محفوظ از این استکه یزدان او را با مردمان ستمکاره قرار دهد، بدان هنگامکه عذاب دردناک گریبانگیرشان میشود، و آنچه بدان وعده داده میشوند پیاده و محق میگردد. ولیکن این دعا بیانگر محافظت و مراقبت بیشتر است، و بهکسانی تعلیم میگرددکه بعد از او پای به جهان میگذارند، خویشتن را از انتقام یزدان ایمن ندانند، و پیوسته بیدار و هوشیار باشند، و همیشه خود را در پناه خدا دارند. خدا میتواند عذابی راکه به مشرکان وعده داده است، در زمان حیات پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آن را نازل و پیادهکند:

(وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ).

ما قطعا میتوانیم آنچه را که بدیشان وعده میدهیم به تو بنمایانیم، (و تو را محفوظ و بر آنان پیروز گردانیم. لذا به یاری ما و پیروزی خود مطمئن باش‌.

خدا برخی از چیزهائی راکه بدیشان وعده داده بود، در جنگ بدر به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نشان داد. سپس آن را در فتح عظیم مکه نیز بدو نمود.

در زمان نزول این سورهکه یک سوره مکی است، برنامه دعوت این بودکه بدی را با نیکی پاسخ دهند، و صبر و شکیبائیکنند، تا فرمان یزدان در رسد ... همه چیز هم به خدا واگذار است و هرچه دستور دهد، همان خواهد شد:

(ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ).

(به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملا از چیزهائی که (درباره تو و دعوت تو) میگویند، آگاهیم.

پناه بردن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به خدا از تحریکات و وسوسههای اهریمنان - در حالی که او معصوم و محفوظ است - باز هم جنبه هوشیاری و بیداری بیشتر و تقوا و پرهیزگاری زیادتر دارد. باید بیشتر به خدا پناه برد و خویشتن را در پناه او داشت. گذشته از این، این امر تعلیم و آموزشی استکه به امّت او یاد داده میشود و بدیشانکار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به عنوان سرمشق و الگو نشان داده میشود. وقتی که پیغمبرشان باید چنینگوید و چنینکند، قطعا باید امّت او خود را بهتر و بیشتر در پناه خدا دارند، و از تحریکات و وسوسههای اهریمنان پیوسته خود را به خدا بسپارند و از او تنها کمک و یاری جویند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) راهنمائی میشود به این که نهتنها از تحریکات و وسوسههای اهریمنان خود را در پناه یزدان دارد، حتی خویشتن را در پناه خدا دارد از اینکه اهریمنان بدو نزدیک هم بشوند:

(وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).

و خویشتن را در پناه تو میدارم از این که با من (در اعمال و اقوال و سائر احوال) گرد آیند (و مرا از تو غافل نمایند)‌.

احتمال هم دارد که این خود را در پناه خدا داشتن مربوط به حضور اهریمنان در وقت وفات باشد. آنچه این احتمال را به ذهن متبادر میسازد چیزی استکه در روند سوره آمده است‌:

(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).

و زمانی که مرگ یکی از آنان فرا میرسد ....

این هم شیوه قرآن در هماهنگی معانی با اسباب و علل مدلول و مفهوم معانی است‌.


 


[1] - ترمذی آن را اخراج و روایتکرده است‌.

[2] - مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فیالقرآن». فصل: التصویر الفنی.

[3] - «ذکر»: قرآن. (نکا: آلعمران/58، حجر/٦و ٩) ... شهرت و افتخار و نام و آوازه. (نگا: انبیاء/10، زخرف/٤٤) ... (مترجم)

[4] - واژه «السبع: هفت» برایکثرت است. اگر هم در اینجا برای کثرت نباشدو مراد همان هفت باشد هیچ اشکالی در میان نیست. قران آسمانها را هفتتا معرفی فرموده است. (نگا. بقره/29، اسراء/44، مومنون/١٧و86، فصلت/١٢، طلاق/١٢، ملک/٣، نوح/١٥). آسمان اول تمام ستارگانی استکه با چشم مسلح و غیرمسلح دیده میشوند! (نگا: صافات/٦، ملک/٥، فصلت/١٢). در جهانیکه تا به حال ١٢٣ میلیارد کهکشان کشف شده است، شش آسمان دیگر نیز وجود داشته باشد چه مانعی و مشکلی پیش میآید؟ ... (مترجم)