ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی مؤمنون آیهی 118-99
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ (٩٩) لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ (١٠٠) فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ (١٠١) فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (١٠٢) وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (١٠٣) تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ (١٠٤) أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ (١٠٥) قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ (١٠٦) رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ (١٠٧) قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ (١٠٨) إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (١٠٩) فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ (١١٠) إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ (١١١) قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ (١١٢) قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّینَ (١١٣) قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (١١٤) أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ (١١٥) فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ (١١٦) وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ (١١٧) وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ (١١٨)
در این واپسین درس سوره، روند قرآنی به سخن درباره فرجام مشرکان ادامه میدهد، و فرجام کار ایشان را در صحنهای از صحنههای قیامت برجسته نشان میدهد. آن را با فرارسیدن وقت مرگ میآغازد، و با چیزی خاتمه میدهد که پس از دمیدن در صور روی میدهد. آنگاه سوره با بیان الوهیت یگانه، و بیم دادن کسانیکه با خدا خدای دیگری را به فریاد میخوانند و میپرستند، و ترساندن ایشان از همچون فرجامی، پایان میپدیرد.
سوره با رهنمود پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بدین امریه به خداوندگار خود رو کند و از او آمرزش و مهربانی و مغفرت و مرحمت بطلبد، چه خدا مهربانترین مهربانان و بخشایندهترین بخشایندگان است.
*
(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ. لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ).
(کافران به راه غلط خود ادامه میدهند) و زمانی که مرگ یکی از آنان فرامیرسد، میگوید: پروردگارا! مرا (به دنیا) بازگردانید، تا این که کار شایستهای بکنم و فرصتهائی را که از دست دادهام جبران نمایم!.
این صحنه وقت مرگ و جان تسلیمکردن است. اعلان توبه و پشیمانی در هنگامهای است که مرگ درمیرسد، و درخواست گشت دوباره به دنیا میشود، تا جبران عمر گذشته و از دست رفته بشود، و اصلاح حال انجام پذیرد، و تجدید نظر در اموال و اولاد گردد ... انگار این چنین صحنهای، هم اینک نشان داده میشود، و نمایان برای دیدگان است! ناگهان میبینیم پاسخ رد بدان امید و درخواست بیموقع و نابجا به کسی داده نمیشودکه امیدوار است بدو اجازه برگشت به دنیا داده شود، بلکه خطاب به همگان اعلام و اعلان میشود:
(کَلا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا ...).
نه! (هرگز راه بازگشتی وجود ندارد). این سخنی است که او بر زبان میراند و بس ...
این سخنی است که معنی و مفهومی ندارد. هیچگونه نتیجهای نمیبخشد و هیچگونه سودی در پی ندارد. نه به آن و نه بهگوینده آن لطف و عنایتی میگردد و توجه و اهمیتی داده میشود. این سخن در زمانیگفته میشودکه ترس و هراس در رسیده است و موقعیت خوفناکی پدیدار گردیده است. این سخن گفتار مخلصانهکسی نیستکه به موقع پشیمان شده است و به سوی خدا برگشته است. گفتاری است که در لحظه تنگنائیگفته میشود، و پشتوانهای در دل ندارد) با همچون سخنی صحنه وقت مرگ به پایان میآید. ناگهان سدها و مانعها میانگوینده اینگفتار و میان دنیا پدیدار میآید و به طورکلی او را از دنیا میگسلد و وی را به جهان برزخ میبرد! چرا که کار از کار گذشته است، و پیوندها گسیخته است، و درها بسته گردیده است، و پردهها فرو انداخته شده است:
(وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ).
در پیش روی ایشان جهان برزخ است تا روزی که برانگیخته میشوند (و دوباره زنده میگردند و برای سعادت سرمدی یا شقاوت ابدی به صحرای محشر گسیل میشوند).
آنان نه جزو افراد دنیایند و نه از زمره اشخاص آخرتند. بلکه در برزخند و در جهانی میان دنیا و آخرت قرار دارند تا روزیکه زنده میگردند و به جهان دیگر رهنمون میشوند. آنگاه روند قرآنی به وقائع آن روز ادامه میدهد، و آن را به تصویر میکشد و به چشمها نشان میدهد:
(فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلا یَتَسَاءَلُونَ).
هنگامی که (برای بار دوم) در صور دمیده شود، هیچگونه خویشاوندی و نسبتی در میان آنان نمیماند. (چرا که هر کسی در اندیشه نجات خویشتن است) و در آن روز از همدیگر نمیپرسند (زیرا در جهان دیگر انتساب به فلان شخص یا طائفه و قبیله کارگشا نیست و در آن دم همه از یکدیگر رمان و گریزانند).
بلکه پیوندها گسیخته میشود، و روابط نمیماند، و ارزشها و معیارهائیکه در دنیا بر آنها توافق داشتهاند و بر آنها بودهاند، به دور افکنده میشود:
(فَلا أَنْسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ).
در آن زمان هیچگونه خویشاوندی و نسبتی در میان آنان نمیماند.
هول و هراس ایشان را فرامیگیرد و به سکوت فرو میبرد. آنان ساکت میشوند و سخنی نمیگویند و دم نمیزنند:
(وَلا یَتَسَاءَلُونَ).
از همدیگر نمیپرسند.
ترازوی حساب وکتاب گذاشته میشود، و کار ارزیابی و سنجش، سریع و مختصر انجام میگیرد.
(فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ. تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَهُمْ فِیهَا کَالِحُونَ).
کسانی که سنجیدههای (اعمال و اقوال دنیوی) ایشان، سنگین و ارزشمند شود (و در ترازوی خدا وزن و ارجی داشته باشد)، اینان قطعا رستگارند. و کسانی که سنجیدههای (اعمال و اقوال دنیوی) ایشان، سبک و بیارزش باشد، اینان (عمر خود را باخته و) خویشتن را زیانمند نمودهاند و در دوزخ جاودانه خواهند ماند. شعلههای آتش دوزخ صورتهای ایشان را فرا میگیرد و آنان در میان آن، چهره درهم کشیده (و پریشان و نالان) بسر میبرند.
کار ارزیابی و سنجش انجام میپذیرد، بدان شیوهایکه قرآن در تعبیر با تصویر دارد، و معانی را مجسم در شکلهای محسوس فرا روی بینندگان میدارد، و صحنهها را زنده و پویا به نمایش میگذارد![1]
صحنهایکه آتش چهرهها را میسوزاند تا بدانجاکه درهم کشیده میشوند، و سیماهای چهرهها را زشت میگرداند، و رنگ آنها را دگرگون میسازد، صحنه دردآور و ناگواری است.
آنان که سنجیدههای اعمال و اقوالشان سبک و بیارزش میگردد، همه چیز را از دست میدهند و زیانمند واقعی میگردند. وقتی که انسان خودش را از دست میدهد، چه چیز میتواند داشته باشد؟ و چه چیز برای او میماند؟ اوکه جسم و جان خود را از دست داده است، و ذات خود را باخته استکه با آن از دیگران جدا میشود! انگار اصلا وجودی نداشته است!
روند قرآنی در اینجا از شیوه نقل و روایت، به شیوه خطاب و رویاروئی میگراید. در این وقت عذاب و عقاب محسوس دوزخ، با وجود این همه ناگواری و زشتی، سبکتر و آسانتر جلوهگر میآید از توبیخ و خواری و رسوائیایکه همراه عذاب و عقاب است. انگار ما همین لحظه توبیخ و خواری و رسوائی را میبینیم، و آن را در گفتگوی برّنده و قاطعانه درازی مشاهده میکنیم:
(أَلَمْ تَکُنْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ بِهَا تُکَذِّبُونَ).
(خداوند خطاب بدیشان میگوید:) مگر آیات من بر شما خوانده نمیشد و شما آنها را دروغ مینامیدید؟!.
انگار این پرسش را شنیدهاند وگمان بردهاند که اجازه دارند سخن بگویند و دم بزنند و خواست خود را مطرح نمایند، و چهبسا فکرکردهاند اعتراف به گناه، امید و آرزو را مورد پذیرش قرار میدهد:
(قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَکُنَّا قَوْمًا ضَالِّینَ. رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ).
در پاسخ میگویند: پروردگارا! بدبختی ما (که ناشی از انجام معاصی بود) بر ما چیره گشته بود، و ما مردمان گمراهی بودیم. پروردگارا! ما را از آتش دوزخ بیرون بیاور، و اگر (بعد از این، به کفر و عصیان و انجام گناهان) برگشتیم، ما ستمگر خواهیم بود (و مستحق هرگونه عذابی).
این اعترافی است که تلخی و بدبختی در آن جلوهگر است ... ولیکن انگار آنان از حد و مرز خود پای فراتر نهادهاند و بیادب گردیدهاند و بیتربیتی کردهاند، و بدین خاطر بدیشان اجازه داده نشده است که پاسخ را به اندازه پرسش بدهند. چه بسا هم پرسش برای سرکوبی و توبیخ است و از ایشان پاسخ خواسته نشده است. این استکه سخت طرد و رانده میشوند:
(قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلا تُکَلِّمُونِ).
(خداوند بدیشان) میگوید: بتمرکید در آن! و با من سخن مگوئید.
لال شوید و ساکت باشید و خوار و رسوا بسر برید، چه شما سزاوار عذاب دردناک و بدبختی رسواگرانهای هستیدکه هم اینک در آن هستید:
(إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ. فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ).
(مگر فراموش کردهاید، در دنیا) گروهی از بندگان من میگفتند: پروردگارا! ایمان آوردهایم، پس ما را ببخش و به ما رحم فرما، و تو بهترین رحمکنندگان هستی. شما ایشان را به باد تمسخر میگرفتید، تا آنجا که سرگرم شدن به تسمخر ایشان، ذکر و عبادت مرا از یادتان برده بود، و کارتان همیشه خندیدن بدانان بود و بس.
همچنین جرم شما تنها این نبوده استکهکفر را درپیش گرفتهاید، و نسبت به خود با انتخابکفر قصور و کوتاهی ورزیدهایدکه این خود به تنهائیگناه بزرگی است و جرم عظیمی است. بلکه بیخردی و پرروئی شما را بدانجا کشانده بودکه کسانی را به باد تمسخر و استهزاء میگرفتیدکه ایمان آورده بودند، و مغفرت و مرحمت و بخشش و مهربانی خدا را طلب میکردند. بدیشان میخندیدند، و این هذیان و یاوهگوئی و رفتارهای سادهلوحانه یاد خدا را از دلتان زدوده بود، و شما را به خود مشغول داشته بود، و سد و مانعی میان شما و میان تدبر و تفکر درباره دلائل ایمان پراکنده در صفحات وجود شده بود ... امروز بنگریدکه جای شما کجا است و جای آن کسانی کجا استکه آنان را به تمسخر میگرفتید و بدیشان میخندیدید:
(إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ).
من امروز به خاطر صبری که کردهاند و پایمردی و استقامتی که (در برابر آن همه استهزاء) نشان دادهاند، پاداششان دادهام (و در بهشت جایگزینشان کردهام) و آنان به مقصود رسیدگان و رستگارانند.
بعد از این طرد و رد سخت و خوارکننده، و بیان اسباب و علل آن، و ذکر پستی و رذالت و سرکوبی و توبیخی که در این بیان است، پرسش دیگری مطرح میشودکه جواب تازهای میطلبد:
(قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الأرْضِ عَدَدَ سِنِینَ).
(خداوند بدیشان) میگوید: چند در روی زمین زیسته و ماندگار بودهاید؟!.
خداوند سبحان قطعا میداند، ولیکن این پرسشی برای کوچک و ناچیز شمردنکار و شان زمین، وکوتاه دانستن روزهای ماندگاری ایشان در آن است، و آنان زندگی جاودانه را بدان فروختهاند ... ایشان امروز احساس میکنند و میدانندکه زندگی دنیوی چه اندازه کوتاه وگذرا و ناچیز وکمارزش بوده است. آنان آن اندازه ناامید و دلتنگ هستند که حساب دنیا و اندازه روزگاران آن برایشان مهم نیست:
(قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَاسْأَلِ الْعَادِّینَ).
میگویند: روزی یا بخشی از روزی! (ما که سخت گرفتار عذابیم، پاسخ درستی نمیتوانیم بدهیم) پس از کسانی بپرس که قادر به شمارش هستند.
این پاسخ، پاسخی استکه از سر دلتنگی و ناامیدی و اندوه و یاس داده میشود! پاسخ این است: شما جز مدت اندکی در جهان نماندهاید با مقایسه به جاودانگی و سرمدیای که شما بدان رو کردهاید و بدان گام نهادهاید، اگر بتوانید خوب حسابکنید و بسنجید:
(قَالَ إِنْ لَبِثْتُمْ إِلا قَلِیلا لَوْ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(خداوند بدیشان) میگوید: جز مدت کمی (در زمین) ماندگار نبودهاید، اگر شما کمترین آگاهی و دانشی میداشتید (در دنیا متوجه این میشدید).
آنگاه به خوار داشتن و درشتی نمودن با ایشان برگشت میشود، به سبب این که آخرت را تکذیب میکردهاند، با وجود اینکه حکمت و فلسفه نهان و پنهان رستاخیز را از روز نخست آفرینش میدانستهاند:
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ).
آیا گمان بردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و (حکمت و فلسفهای در آفرپنش شما نیست. این است که به فساد پرداختهاید؟ و چنین انگاشتهاید که) به سوی ما (برای حساب و کتاب) برگردانده نمیشوید.
حکمت و فلسفه رستاخیز از حکمت و فلسفه آفرینش برمیخیزد. حساب حکمت و فلسفه آفرینش منظور نظر است. و وقوع آن مقدر و مقرر است، و فرجام و هدف آن مشخص و معین است. رستاخیز جز حلقهای از زنجیره آفرینش نیستکه با روی دادن آن، آفرینش به کمال خود میرسد و اتمام میپذیرد. از این امر غافل نمیگردد مگر در پس بردگانی که دیدههای نابینائی دارند، آنکسانیکه درباره حکمت و فلسفه بزرگ خدا تدبر و تفکر نمیکنند، حکمت و فلسفهای که در صفحات هستی جلوهگر است، و در پیچ و خمهای موجود پراکنده است.
*
سوره ایمان به پایان میرسد با بیان قاعده نخستین ایمانکه توحید و یگانهپرستی است، و با اعلان بزرگترین زیانی کهگریبانگیر کسانی میگردد که شریک و انباز برای خدا قرار میدهند این هم در برابر رستگاری و نجاتی است که در سرآغاز سوره برای مومنان درنظر است، مومنانیکه رو به خدا میکنند و از اوکه مهربانترین مهربانان است مغفرت و مرحمت و آمرزش و مهربانی درخواست مینمایند:
(فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لا إِلَهَ إِلا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ. وَمَنْ یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ. وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
خداوندی که فرمانروای راستین است و هیچ معبودی جز او نیست و صاحب عرش عظیم است، برتر از آن است (که جهان هستی را بیهوده و بیهدف آفریده باشد). هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند -و مسلمّاً هیچ دلیلی بر حقانیت آن نخواهد داشت - حساب او با خدا است. قطعاً کافران رستگار نمیگردند، (و بلکه مومنان رستگار میشوند) بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی.
این پیرو پس از صحنه پیشین قیامت، و بعد از مجادلهها و حجتها و دلیلها و روشنگریهائی میآیدکه این سوره پیش از صحنه پیشین قیامت دربرگرفته بود ... این پیرو به عنوان نتیجه سرشتی و منطقی همه محتویات این سوره ذکر میگردد. این پیرو بر پاکی یزدان سبحان از چیزهائی میآیدکه کافران و مشرکان میگویند و بر زبان میرانند.گواهی میدهد بر اینکه خدا مالک حقیقی است، و چیره واقعی راستینی استکه جز او معبودی نیست. او استکه صاحب سلطه و قدرت و والائی و والامقامی است:
(رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ).
صاحب عرش عظیم.
هر ادعائیکه درباره الوهیتکسی با خدا بشود، ادعائی است بدون دلیل و برهان. دلیلی و برهانی از دلائل و براهین جهان هستی، و از منطق فطری، و از حجت عقلی، به همراه همچون ادعائی نیست. حساب مدعی همچون ادعائی با خدا است، و فرجام همچون ادعائی معلوم است:
(إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الْکَافِرُونَ).
قطعا کافران رستگار نمیکردند.
این قانون و سنتی استکه تخلفناپذیر است. همان گونه که رستگاری مومنان بخشی از این قانون و سنت بزرگ است.
هرانچه مردمان از نعمتها وکالاهای جهان، و از قدرت و قوت و سلطه و تسلط میبینند که بهره کافران در برخی از روزگاران است، در ترازوی ارزشهای حقیقی مایه نجات و نشانه رستگاری ایشان نیست. بلکه یکایک اینها ابزار امتحان و وسیله استدراج است. یعنی کافران را با آنها به محک آزمایش میزنند، و ایشان را با آنها پلهپله به سوی دوزخ میبریم این نعمتها و کالاها و قدرتها و قوتها و سلطهها و تسلطها وبالگردن کافران در دنیا میگردد و مایه درد سر ایشان میشود. اگر برخی از آنان در دنیا از مکافات عمل برهند، در آخرت به حساب ایشان رسیدگی میگردد و کیفرشان به تمام و کمال داده میشود. آخرت واپسین مرحله از مراحل پیدایش است، و در تقدیر و تدبیر خدا چیز جداگانهای از این مراحل نیست. بدین خاطر آخرت ضروری است، و وقتی که با دیده ژرفنگری و دوراندیشی بنگریم و دقت کنیم آخرت باید باشد و چاره ای از آن نیست.
*
آخرین آیه در سوره «مومنون» رو به خدا کردن و درخواست مغفرت و مرحمت و بخشیدن و مهر ورزیدن است.
(وَقُلْ رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ).
بگو: پروردگارا! (گناهانم را) ببخشای و (به من) مرحمت فرمای، چرا که تو بهترین مهربانانی.
در اینجا است که سرآغاز سوره و پایانه سوره، در بیان رستگاری مومنان و زیانباری کافران، و دکر خشوع و خضوع در نماز که در سرآغاز سوره آمده است، و رو کردن به خدا که در پایانه سوره آمده است، به یکدیگر میرسند ... بدین وسیله سرآغاز و سرانجام سوره در سایهروشنهای ایمان، هماهنگ و همآوا میشود.
پایان سوره مومنون