تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

سورۀ کهف

سورۀ کهف

مکی است؛ ترتیب آن 18؛ شمار آیات آن 110

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡکِتَٰبَ وَلَمۡ یَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ ١.

ستایش نیکو، حمد بی‌حد و سپاس تمام در اول و آخر تنها خدای راست که بنده و پیامبرش محمد صلی الله علیه و آله و سلم را با فرودآوردن قرآن بر وی گرامی داشت و در آن هیچ‌گونه کژیی از حق و هیچ انحرافی از عدل و راستی ننهاد.

﴿قَیِّمٗا لِّیُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِیدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَیُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا ٢.

خداوند عزوجل این قرآن را کتابی راست و درست قرار داد که در آن هیچ‌گونه تعارض و تناقضی نیست بلکه استوار و محکم، تام و تمام و کامل و بی‌نقص است تا کفار را از عذاب نار و از کیفر یگانۀ قهار بیم داده و مؤمنان شایسته‌کار را به پاداشی نیکو و اجری بی‌بدیل در بهشت‌های پرناز و نعمت نوید بخشد.

﴿مَّٰکِثِینَ فِیهِ أَبَدٗا ٣.

تا مؤمنان در بهشت، در سرای خجسته و نعمت‌های شکفته و فراگیر، جاودان و ابدی، همیشۀ همیشه ماندگار و برقرار شوند.

﴿وَیُنذِرَ ٱلَّذِینَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا ٤.

همچنان قرآن کافران را از خشم و عذب الله عزوجل بیم و هشدار می‌دهد، همانان که گفتند: خدا را فرزندی است. برتر و متعالی، مقدس و منزه است حق‌تعالی از این بهتان.

﴿مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡۚ کَبُرَتۡ کَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبٗا ٥.

نزد این گروه کفار در مورد نسبت ناروایی که به خدای قهار داده‌اند هیچ دانشی نیست، او از این پندار منزه و مقدس است، همان طوری که نزد اسلافشان هم که مورد پیروی اینان قرار گرفته‌اند در این مورد علم و دانشی نبوده است، بزرگ دروغی است که از دهانشان برآمده و درشت و ناباب سخنی است که برساخته‌اند، آن‌ها جز دروغ و افترا و بهتان نگفته‌اند.

﴿فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا ٦.

ای پیامبر! شاید تو به علت روی‌گردانی قومت و تکذیب‌شان به این قرآن، جان خویش را از غصه و افسوس و حزن و اندوه هلاک سازی.

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِینَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَیُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا ٧.

در حقیقت خداوند عزوجل آنچه را بر روی زمین از مخلوقات مختلف – مانند کوه‌ها، وادی‌ها، درختان، رودها و مانند آن‌ها وجود دارد زیوری برای زمین و منفعتی برای ساکنان آن قرار داده است تا شکر و سپاس آنان بر این نعمت‌ها بیازماید که کدام یک از آن‌ها برایش فرمان پذیرتر و شایسته کارتر اند. البته معیار این شایستگی و برازندگی، اخلاص در عمل برای الله عزوجل و متابعت از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اوست.

﴿وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَیۡهَا صَعِیدٗا جُرُزًا ٨.

و یقینا خداوند عزوجل آنچه را که بر روی زمین است بعد از به پایان رسیدن جهان، به خاکی بی‌گیاه تبدیل خواهد کرد که نه در آن سبزه‌ای است، نه زیوری و نه آرایشی.

﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡکَهۡفِ وَٱلرَّقِیمِ کَانُواْ مِنۡ ءَایَٰتِنَا عَجَبًا ٩.

ای پیامبر! گمان مبر که داستان اصحاب کهف و لوحه‌ای که نام‌های آن جوانان خفته در غار در آن نوشته است، در پیشگاه قدرت حق‌تعالی عجیب و غریب است زیرا قدرت الله عزوجل از این بزرگتر است و هیچ چیز در پیشگاهش بزرگواره نیست.

﴿إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡیَةُ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا ١٠.

روزی را یاد کن که جوانان مؤمن گریزان از آزار قوم خود، به سوی غار پناه جستند تا ایشان را از راه ایمان به سوی پرستش بتان و شیطان برنگردانند، پس به بارگاه پروردگار خویش دعا کرده و گفتند: پروردگارا! به ما از جانب خود رحمتی بخش که بر ایمان پایدارمان گرداند و از شر انس و جن حفظ‌مان کند. و ما را در همه امور به راه استقامت و پایداری توفیق بخش، تا به طاعتت عمل کرده و از معصیت بپرهیزیم و در نتیجه رشد یاب و راهیافته شویم، نه گمراه و سرخورده.

﴿فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِی ٱلۡکَهۡفِ سِنِینَ عَدَدٗا ١١.

پس خداوند عزوجل بر آن جوانان خوابی سنگین فروافکند و ایشان سالیانی بسیار به هیأت خواب در غار باقی ماندند.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَیُّ ٱلۡحِزۡبَیۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا ١٢.

سپس خداوند عزوجل آن جوانان را از خواب بیدار کرد تا علم خود را در این مورد نمایان گرداند که کدام یک از آن دودسته که در مدّت درنگ خویش در غار اختلاف نظرداشتند، این مدّت را بهتر حساب کرده‌اند؟ آیا در غار یک روز یا بخشی از یک روز باقی مانده‌اند یا مدتی طولانی‌تر؟

﴿نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣.

ای پیامبر! خدا عزوجل تو را از داستان اصحاب غار به راستی و یقین خبر می‌دهد، آنان جوانانی بودند که پروردگار خویش را به یگانگی خوانده و از وی اطاعت نمودند پس او نیز بر هدایت و پایداری‌شان بر حق، افزود.

﴿وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا ١٤.

خداوند عزوجل دل‌های آن جوانان را به ایمان نیرومند و آن‌ها را در تصمیم‌شان استوار گردانید، آنگاه که در برابر پادشاه ستمگر برخاستند و در حالی که او بر ترک بت‌پرستی و عبادت پروردگار رحمان سرزنش‌شان می‌کرد پندار وی را با این سخن رد کردند: الله عزوجل پروردگار ما است، کسی که ما به یگانگی‌اش می‌خوانیم تنها او آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین است، هرگز جز او را پرستش نکرده و به هیچ صورت غیر وی را به یگانگی نمی‌خوانیم، اگر سخنی جز این بگوییم یقیناً در آنچه گفته‌ایم دروغ پرداخته، از راه صواب سربرتافته و از حق به بیراهه رفته‌ایم.

﴿هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا یَأۡتُونَ عَلَیۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَیِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا ١٥.

بعضی از جوانان مؤمن به بعضی دیگر گفتند: این قوم ما غیر الله عزوجل را به پرستش گرفته و دیگران را با وی در عبادت شریک گردانیده‌اند پس چرا بر این عمل ننگین خود دلیل روشنی نمی‌آورند؟ یقیناً نه برهانی نزدشان وجود دارد و نه حجتی، پس مسلما آن‌ها دروغگو و افترا پیشه‌اند و از کسی که با شرک‌آوری به پروردگارش و نفی توحید وی، بر وی دروغ بسته و از دایرۀ طاعتش خارج شود، کسی ستمکارتر نیست.

﴿وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا ١٦.

و چون از لحاظ فکری و روحی از قوم خود و از آنچه که جز خدا عزوجل می‌پرستند کناره گرفتید پس بیایید تا بدن‌های خود نیز از آن‌ها کناره جسته و به منظور حفظ دین خویش و گریز از فتنه‌ها به غار پناه جویید. در این صورت خداوند عزوجل بر شما از رحمت خود آنچه را که وسیلۀ حصول خیر دنیا و آخرت باشد می‌گستراند و هر سختیی را بر شما آسان می‌سازد و آنچه از اسباب زندگی نیز که بدان نیاز دارید برای‌تان فراهم می‌گرداند.

﴿۞وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَهُمۡ فِی فَجۡوَةٖ مِّنۡهُۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِۗ مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِیّٗا مُّرۡشِدٗا ١٧.

پس چون فرمان خدا عزوجل را اجرا کردند، او برای‌شان خوابی طولانی افکند و به خواب رفتند و اگر آن‌ها را می‌دیدی مشاهده می‌کردی که وقتی آفتاب از جهت مشرق برمی‌آید از غارشان به سمت راست متمایل است و چون غروب می‌کند و از ایشان به سمت چپ دامن برمی‌چیند در حالی که ایشان در جایی فراخ از غار قرار گرفته‌اند و نتیجه از گرمای خورشید متأذی نمی‌شوند و جریان هوا نیز از ایشان قطع نمی‌شود، این چیزی که خدای متعال برای این گروه جوان رام ساخته است خود دلیل قدرت کاملۀ وی می‌باشد، در حقیقت خدا عزوجل هر که را به سوی حق راه نماید به راستی که او راه‌یافته است و هر که بر وی گمراهی را نوشته است پس هرگز برایش یاوری نخواهی یافت که وی را به راه هدایت دلالت کند؛ زیرا توفیق و خوارسازی تنها به دست الله عزوجل است.

﴿وَتَحۡسَبُهُمۡ أَیۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَکَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَیۡهِ بِٱلۡوَصِیدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَیۡهِمۡ لَوَلَّیۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا ١٨.

ای کسی که خفتگان در غار را می‌بینی! تو می‌پنداری که آن‌ها بیدار اند و خواب نیستند حال آنکه خفته‌اند. و خدای سبحان خود عهده‌دار نگهداری و حفظ و مراقبت از آن‌هاست از این جهت آن‌ها را در حال خوابشان به پهلو می‌گرداند، گاهی به پهلوی راست و گاهی به پهلوی چپ تا زمین اجسام‌شان را نخورد. و سگ‌شان را که همراهشان بود در بیرون غار می‌بینی که دو دست خود را در دراز کرده است. اگر حقیتا آن‌ها را می‌دیدی، گریزان از ترس، از آن‌ها روی برمی‌تافتی و از هول مشاهدۀ آن‌ها، درونت آکنده از وحشت و بیم می‌شد.

﴿وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِینَةِ فَلۡیَنظُرۡ أَیُّهَآ أَزۡکَىٰ طَعَامٗا فَلۡیَأۡتِکُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡیَتَلَطَّفۡ وَلَا یُشۡعِرَنَّ بِکُمۡ أَحَدًا ١٩.

و آنگونه که خداوند عزوجل ایشان را به خواب فرو برد و آن همه مدّت طولانی حفظ‌شان کرد همچنین بر همان حالت بیدارشان ساخت و هیچ چیز آنان تغییر نکرده‌بود، تا بعضی از بعضی دیگر بپرسند که: چه مقدار از زمان را آنچا در خواب گذرانده‌اند؟ بعضی از آن‌ها در پاسخ گفتند: آگاهی از این موضوع را تنها به خدای  عزوجل  برگردانید زیرا او دربارۀ زمانی که در اینجا مانده‌ایم داناتر است، پس اکنون یکی از میان خویش را با این درهم‌های نقرۀ خویش به شهرمان بفرستیم تا خوراک پاکیزۀ حلالی را جستجو نموده و غذایی از آن را برای ما خریداری نماید و باید او با فروشنده به لطف و نرمی تعامل کند تا کار ما افشا نشود و نباید کسانی را که ملاقات می‌کند از حال ما آگاه گرداند.

﴿إِنَّهُمۡ إِن یَظۡهَرُواْ عَلَیۡکُمۡ یَرۡجُمُوکُمۡ أَوۡ یُعِیدُوکُمۡ فِی مِلَّتِهِمۡ وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا ٢٠.

چرا که قوم ما اگر از حال ما آگاه شوند ما را سنگسار کرده و به قتل می‌رسانند، باهم ما را به دین باطل خویش باز‌می‌گردانند و در آن صورت هرگز به خواستۀ خود در مورد رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ، دست نخواهیم یافت.

﴿وَکَذَٰلِکَ أَعۡثَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ لِیَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَیۡبَ فِیهَآ إِذۡ یَتَنَٰزَعُونَ بَیۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡۖ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَیۡهِم بُنۡیَٰنٗاۖ رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡۚ قَالَ ٱلَّذِینَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیۡهِم مَّسۡجِدٗا ٢١.

و بدانسان که خداوند عزوجل سالیان بسیار برای‌شان خواب افکند و آن‌ها را بر همان حال‌شان حفظ کرد، به طوری که هیچ چیز از وجودشان تغییر نکرده بود و باز ایشان را از خوابشان بیدار کرد، هم بدانسان به خاطر حکمتی که تحقق آن را خواسته بود، قوم آن‌ها را نیز از حال‌شان آگاه ساخت. ماجرا اینگونه شکل گرفت که فروشندۀ غذا درهم‌های قدیمیی را که نمایندۀ اصحاب کهف با خود آورده بود شناخت... آری! حقیقت حال‌شان روشن ساخته شد تا قوم آن‌ها متیقن شوند که خداوند عزوجل بر انگیزش مردم بعد از مرگشان تواناست و قیامت خواه مخواه آمدنی است. البته پیش از آن، قوم کافر اصحاب کهف در موضع قیامت به دو دسته تقسیم شده، کسانی آن را تصدیق و کسانی انکار می‌کردند. پس خدای  عزوجل  بیدار ساختن اصحاب کهف را دلیلی برای باورمندان به رستاخیز علیه منکران آن گردانید.

بعد از آنکه کار اصحاب کهف آشکار شد و خدای  عزوجل  بیدارشان ساخت، ایشان را در همان جای‌شان، می‌راند، در این هنگام گروهی از قوم‌شان گفتند: دروازۀ غار را با ساختن بنایی بر روی آن ببندید و ایشان را به حال‌شان واگذارید، زیرا تنها پروردگارشان به حال‌شان داناست. اما صاحبان قدرت و نفوذ گفتند: به زودی بر روی مکان‌شان مسجدی برای عبادت بنا خواهیم کرد. البته در این مورد حدیثی صحیح از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در دست است که فرمود: «خدا کسانی را لعنت کند که قبرها را مسجد قرار می‌دهند». بناءً آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم امّت خویش را از مسجد قرار دادن گورستان نهی کرد چنان‌که از ساختمان سازی، گچ بری، گچکاری و نوشتن بر قبور نیز مطلقا نهی نمود. خدای  عزوجل  نیز یهود و نصاری را بدین علت که قبرهای پیامبرانشان را مسجد ساختند لعنت نمود، زیرا این کار متضمن زیاده روی و غلو نکوهیده‌ای است که صاحبش را به شرک و پرستش غیر خداوند عزوجل می‌کشاند.

﴿سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ کَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا ٢٢.

به زودی بعضی از مردم که در مورد شمار اصحاب کهف دچار اختلاف نظر شده‌اند می‌گویند: آن‌ها سه تن بودند که چهارمین‌شان سگ‌شان بود. و بعضی دیگر می‌گویند: آن‌ها پنج تن بودند که ششمین‌شان سگشان بود. اما هردو سخن تنها بر گمان مبتنی بوده و از دلیل بی‌بهره است. چنان‌که از مردم کسانی دیگر نیز هستند که می‌گویند: ایشان هفت تن بودند و هشتمین‌شان سگشان بود. ای پیامبر! بگو: تنها خدا عزوجل به شمار آن‌ها آگاهتر است و البته شمارشان را جز اندکی از مردم دانشمند کسی دیگر نمی‌داند. بنابراین با اهل کتاب در مورد شمار آن‌ها جنجال و مناقشه نکن مگر به گونه‌ای سطحی و به صورت ظاهری که وارد عمق قضیه نشده و اختلاف برجای نگذارد، پس کافی است تا اخباری را که از راه وحی در مورد ایشان به تو رسیده است بر آن‌ها حکایت کنی. همچنان در مورد داستان اصحاب کهف و حال و تعدادشان از اهل کتاب پرسش نکن زیرا آن‌ها نادان‌اند و در این مورد نزدشان علمی نیست، یا هم بعضی بدان دانایند ولی آن را پنهان می‌دارند.

﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا ٢٣.

و چون خواستی کاری را انجام دهی و بر آن مصمم شدی پس مگوی که: من آن کار را فردا انجام خواهم داد مگر اینکه آن را به مشیت حق‌تعالی موکول نمایی.

﴿إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا ٢٤.

و باید بگویی: إن شاءالله (اگر خدا عزوجل بخواهد) این کار را انجام خواهم داد، چه اگر خدا عزوجل نخواهد، آن کار مسلما انجام نخواهد شد. و اگر گفتن «إن شاءالله» را فراموش کردی، بعد از بادآوری، پروردگارت را با گفتن آن باد کن و وقتی چیزی را فراموش کردی، پروردگارت را یاد کن تا آن را به خاطر آوری؛ زیرا ذکر وی فراموشی و نسیان را از انسان دور می‌کند. و بگو: امیدوارم پروردگارم مرا به راهی که نزدیگترین و آسانترین راه به سوی حق و هدایت و رستگاری است، هدایت کند.

﴿وَلَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِینَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا ٢٥.

آن جوانان سه صد و نه سال در غار به حال خواب باقی ماندند و زمین در ایشان دگرگونی و تغییری ایجاد نکرد که این خود از بزرگ‌ترین دلایل بر قدرت حق‌تعالی و نفوذ اراده و مشیت وی است.

﴿قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا یُشۡرِکُ فِی حُکۡمِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٦.

ای پیامبر! اگر پرسشگری در مورد مدّت ماندن جوانان در غار از تو پرسید و نزدت از جانب الله عزوجل در این مورد وحیی نبود پس پاسخی نگوی تا اوتعالی خود به تو خبر دهد بلکه بگو: خداوند عزوجل به مدّت درنگ‌شان در غار داناتر است؛ زیرا تنها او بر نهان کار آسمان‌ها و زمین آگاه می‌باشد، و از کمال بینایی، شنوایی و آگاهی عظیم حق‌تعالی بر هرچیز در شگفت باش و بدان که جز خدای لاشریک هیچ یار و کارپردازی عهده‌دار امور خلق باشد وجود ندارد، وی را در حکم و شریعتش هیچ همتایی نیست چنان‌که در الوهیت و ربوبیت نیز شریکی ندارد.

﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَۖ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا ٢٧.

ای پیامبر! آنچه را خدا عزوجل از قرآن به تو وحی می‌کند بخوان و از آنچه در قرآن آمده است پیروی کن، زیرا قرآن کتابی است که کلماتش را تبدیلی و آیاتش را تغییری نیست و معجزاتش باطل نمی‌شود، از آنکه قرآن در اخبارش صادق و در احکامش عادل است. و هرگز جز خدا کسی را نخواهی یافت که در هنگام بحران‌ها و گرفتاری‌ها به او پناه بری پس تنها به او پناه ببر و فقط بر او توکل کن.

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا ٢٨.

ای پیامبر! و با فقیران مسلمانی شکیبایی پیشه کن که عبادت را برای پروردگارشان خالص ساخته، او را در صبح و شام یاد می‌کنند و می‌خوانند، پاداشی را که نزد وی است می‌خواهند و از عذابی که پیش و است حذر دارند. به مجالس‌شان نیز پایبند باش و بر توست همدمی با ایشان، زیرا خیر و برکت همراه با ایشان است، پس به خاطر بهره‌های فانی و آرایش‌های ناپایدار دنیا، دیدۀ عنایت و نظر محبت و رعایتت را از ایشان به غیرشان از دشمنان کافر خدا عزوجل بر مگیر و با کسانی همسازی و همراهی نکن که خداوند عزوجل دل‌های‌شان را از ذکر و شکرش غافل، از عبادتش رویگردان و از طاعت خویش گریزان ساخته است، همانان که هوای نفس را بر هدایت ترجیح داده‌اند، در نتیجه تمام امور زندگی‌شان بر تباهی و بطلان است.

﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن یَسۡتَغِیثُواْ یُغَاثُواْ بِمَآءٖ کَٱلۡمُهۡلِ یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا ٢٩.

ای پیامبر! و به کافران بگو: پیام و مرام حقی را که آورده‌ای از جانب پروردگار منان است، این وحیی است حق و راستین که باطلی در آن وجود ندارد، پس هر که بخواهد بگرود و پیروی کند باید چنین کند، زیرا وی را پاداشی است بزرگ و نعمتی است پایدار، ولی هر کس بخواهد انکار ورزد و روی‌گرداند همان کند که خواهد زیرا با وارد ساختن خویش به ورطه‌های هلاک جز به خویشتن زیان نزده است، زیرا خداوند عزوجل برای کافران آتش سوزانی را آماده کرده که دیوارها و سراپرده‌های آن بر کافران محیط است و همه را در برمی‌گیرد. و آنگاه که کافران از شدّت تشنگی در آتش دوزخ، آبی برای نوشیدن خواهند، آبی چون مس گداخته که چهره‌های‌شان را از شدّت حرارت بریان می‌سازد داده می‌شوند، وه! جه بد شرابی است این روغن گداخته برای کفار در آتش بی‌مهار، و چه زشت جایگاهی است دوزخ به عنوان منزلگاه اشرار و سرای ماندگار کفار فجار.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا ٣٠.

در حقیقت مؤمنان شایسته‌کار از سوی پروردگار پاداشی با اعتبار دارند، ثواب عملکردشان از بین نرفته و مزد کارکردشان ضایع نمی‌شود؛ بلکه ایشان را به معیار نیکوترین آنچه عمل کرده‌اند، مزد کاملی است.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَیَلۡبَسُونَ ثِیَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّکِ‍ِٔینَ فِیهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا ٣١.

آن گروه مؤمن را نزد خدا عزوجل بهشت‌هایی است که در آن برای ابد ماندگارند، از زیر قصرها و منازل و درختان آن جویباران روان است، در آنجا با دستبندهایی از طلا آراسته می‌شوند، لباس‌های‌شان جامه‌های سبز زیبا از پرنیان نازک و حریر ستبر است، در آنجا بر سریرهای فاخر و فرش‌های راحتبخش تکیه می‌زنند، چه خوش پاداشی است مزدشان نزد پروردگارشان و چه نیکوست بهشت برین سرا و جایگاهشان، در نعمت و امن و امان، در جوار پروردگار رحمان!

﴿۞وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَیۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمَا زَرۡعٗا ٣٢.

ای پیامبر! برای کفار آن دو مردی را مَثَل بزن که در روزگاران پیشین به سر می‌بردند و یکی آز آن‌ها مؤمن و دیگری کافر بود، حق‌تعالی به کافر دو باغ انگوری داده، پیرامون آن را با درختان انبوه خرما پوشانیده و در میان دو باغ کشتزاری از انواع میوه‌ها و حبوبات رویانید.

﴿کِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَیۡنِ ءَاتَتۡ أُکُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ وَفَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا ٣٣.

هریک از آن دو باغ، محصول خود را به موقع می‌داد و از ثمرش چیزی نمی‌کاست و خداوند عزوجل در میان دو باغ نهری شیرین برای نوشیدن و آبیاری قرار داده بود.

﴿وَکَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَکۡثَرُ مِنکَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا ٣٤.

آن شخص کافر به علاوۀ دوباغ، صاحب محصولات و اموال دیگری نیز بود. او در اثنای گفتگو. با رفیق مؤمنش متکبرانه و مغرور گفت: مال و ثروتم از تو بیش است و پیروان و افرادم نیرومندتر و بزرگوارتر از یاران و پیروان تو اند.

﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا ٣٥.

شخص کافر در حالی که با شرک به خدا عزوجل و تکذیب روز قیامت، بر خویشتن ستمگر بود داخل باغ خویش شد و پس از مشاهدۀ آن باغ پرطراوت به اعجاب درآمد و از سر تکذیب قدرت حق‌تعالی گفت: باور ندارم که باغم در روزگار زندگی هرگز نابود شود.

﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا ٣٦.

و باور هم ندارم که قیامت آمدنی باشد و اگر هم قیامت برپا شد و من پس از مرگ به سوی خدا عزوجل بازگشتم قطعاً نزد وی بهتر از این باغ را دریافت خواهم کرد از آنکه پیش او قدر و شرف والایی دارم.

﴿قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَکَفَرۡتَ بِٱلَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰکَ رَجُلٗا ٣٧.

مرد مؤمن از سر خیرخواهی، ناصحانه و دلسوزانه به وی گفت: چگونه به الله عزوجل کفر ورزیدی حال آنکه او پدرت آدم را از خاک آفرید، سپس تو را از آبی بیمقدار تصویر کرد، آنگاه در نیکوترین ساختار به هیأت انسانی نیکو قامت، آراسته خلقت و خوش منظر تو را پرداخت، مگر نمی‌دانی که ذات توانا بر ایجاد اولیۀ آفرینش، بر بازآفرینی آن بعد از مرگ نیز تواناست؟

﴿لَّٰکِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّی وَلَآ أُشۡرِکُ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا ٣٨.

اما من آنچه را که تو در مورد تکذیب معاد و ناسپاسی نعمت‌های حق‌تعالی می‌گویی نمی‌گویم بلکه من می‌گویم: تنها خداوند عزوجل یگانه است که آفریننده، روزی بخش، فضل دهنده و نعمت بخش است، من چیزی را به او شریک نیاورده و غیر وی را نمی‌پرستم.

﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنکَ مَالٗا وَوَلَدٗا ٣٩.

و چرا آن روز که باغت را دیدی و زیبایی و خرمی آن تو را به اعجاب آورد، چنین نگفتی، ماشاءالله، جز به قدرت خدا عزوجل هیچ نیرویی کارا نیست؟ مگر فراموش کردی که این مال و ثروت و این سروسامان و مکنت به مشیت او برایت حاصل شده و به نیروی او توانستی آن را به دست آورده و به آن بپردازی. بدان که اگر من از نظر مال و فرزند کمتر از تو هستم، اما:

﴿فَعَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یُؤۡتِیَنِ خَیۡرٗا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرۡسِلَ عَلَیۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِیدٗا زَلَقًا ٤٠.

خداوند عزوجل بر این امر تواناست که به من بیشتر از آنچه به تو بخشیده، عطا کند از آن‌رو که من برایش شکرگزارم و او قادر است تا نعمت‌هایی را که به تو بخشیده است از تو بازگیرد، از آن جهت که کفر می‌ورزی بناءً از آسمان بر باغت آتشی نازل کند که آن را بسوزاند و در نتیجه به زمینی خشک، هموار و لغزنده تبدیل شود که گامی در آن قرار و ثبات نگیرد.

﴿أَوۡ یُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِیعَ لَهُۥ طَلَبٗا ٤١.

یا دیگر در آن باغ آبی نجوشد و فوران نکند و نتوانی که آب را از درون زمین بیرون آوری، پس آب از روی زمین خشک و از باطن آن نیز فروکش کند.

﴿وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُشۡرِکۡ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا ٤٢.

سر انجام آنچه شخص مؤمن از آن هشدار داده بود، به وقوع پیوست، خداوند عزوجل باغ شخص متکبر گردنگش را نابود ساخت و آنچه را در آن از میوه و درخت و خرمی و صفا وجود داشت همه را پاک بسوخت. شخص کافر از حسرت و پشمانی بر اموالی که در آن باغ صرف کرده بود و در اندوه از کف دادن آنکه اینک زیروزبر گشته و داربست‌هایش همه فرو ریخته بود، دست‌هایش را برهم زد و گفت: ای کاش پروردگارم را با یگانه‌پرستی و شرک نیاوردن به وی، شکرگزار می‌بودم! اما کار از کار گذشته و وقت پشیمانی از دست رفته بود.

﴿وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ فِئَةٞ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا ٤٣.

و برای آن کافر گروهی نبود که یاری‌اش کند و آن‌ها که او به آنان افتخار می‌کرد و برای شرایط بحرانی آماده‌شان می‌ساخت تا آفت‌ها و بلاها را از وی و از اموالش بازدارند، همه از نصرتش دست کشیدند و خودش نیز به علت ضعف و ناتوانی که داشت نتوانست از خویشتن دفاع کند.

﴿هُنَالِکَ ٱلۡوَلَٰیَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَیۡرٞ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ عُقۡبٗا ٤٤.

البته در هنگام وقوع محنت‌ها و فرود آمدن فاجعه‌ها و بلاها، نیرو و قدرت، پشتیبانی و ولایت و نصرت همه تنها از آن خدا عزوجل است و اوست بهترین کسی که فرمانبرداران را پاداش داده و پیروزی و اقتدار را به عنوان بهترین فرجام برای دوستانش ارمغان می‌کند.

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا ٤٥.

ای پیامبر! و برای بشر حال دنیا را که به آرایش‌ها و پیرایش‌های آن فریب خورده و به بازی و سرگرمی آن مغرور شدند، مَثَل بزن، پس مثل دنیا در چگونگی حال، سرعت زوال و بی‌وفایی و جفای آن نسبت به دوستداران و عاشقانش همانند مثل آبی است که خداوند عزوجل آن را از آسمان نازل کرده و بدان پوششی سبز و خرم، چشم‌نواز و بهجت زا رویانید اما زمان اندکی بیش نگذشت که آن همه سبزینه صفا، به علف‌های خشم و پاشانی مبدل گشت که بادها آن را بر پراکنده و در هر جهتی بردند. و خداوند عزوجل همواره بر هرچیز تواناست و بر هرچه خواسته با فرمانش غلبه یافته، از این رو حکم و فرمانش را هیچ بازدارنده و برگرداننده‌ای نیست.

﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ أَمَلٗا ٤٦.

اموال و فرزندان زیور زندگی ناپایدار دنیایند اما مال فنا می‌شود، فرزندان می‌میرند، دنیا به پایان می‌رسد و آنچه باقی می‌ماند اعمال شایسته است که از بهترین آن گفتن: (سُبْحَانَ الله وَالْحَمْد لله وَالله أکبر وَلَا إِلَه إِلَّا الله) می‌باشد، بیگمان این نزد خدا عزوجل از نظر اجر و پاداش بهتر از اموال و فرزندان است، زیرا این نیکوترین چیزی است که انسان از پاداش ذخیره شده نزد الله عزوجل انتظار می‌برد چه با این دستاورد است که نعمت پایدار در آخرت مسلم و محقق می‌گردد.

﴿وَیَوۡمَ نُسَیِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا ٤٧.

و برای مردم روزی را یاد کن که خداوند عزوجل کوه‌های دنیا را از جایگاه‌های آن دور می‌سازد و زمین را آن‌چنان آشکار و صاف می‌بینی که در آن هیچ حائل و مانعی وجود ندارد که از دیده نهانش سازد. و خداوند عزوجل تمام خلق را در روز قیامت گرد آورده و حتی یکی از آنان را هم فرو نمی‌گذارد بلکه همگی را حاضر می‌گرداند.

﴿وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّکَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢۚ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَکُم مَّوۡعِدٗا ٤٨.

و تمام خلق در حالی بر خدای  عزوجل  عرضه می‌شوند که صف کشیده‌اند و بعضی بعضی دیگر را پنهان نمی‌دارند، به راستی همانگونه که از شکم مادرانشان بیرون آمده بودند روز قیامت به سوی الله عزوجل باز می‌گردند، نه مالی به همراه دارند، نه فرزندی و نه هم چیزی از متاع دنیا، بلکه پنداشتند که خداوند عزوجل هرگز برای‌شان موعدی مقرر نخواهد کرد تا آن‌ها را بر انگیخته و مورد محاسبه قرار دهد.

﴿وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَٰوَیۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡکِتَٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا یَظۡلِمُ رَبُّکَ أَحَدٗا ٤٩.

و کارنامه‌ای که در آن اعمال هر انسانی – از نیک و بد – درج است در میان گذاشته می‌شود، کسانی آن را به دست راست و کسانی آن را به دست چپ‌شان می‌گیرند. بدکاران بزهکار نافرمان را از آنچه در آن کارنامه است بیمناک می‌بینی، به سبب شرارت‌ها و گناهانی که انجام داده بودند. هنگامی که کارنامه را می‌بینند، می‌گویند: ای خاک بر سرما! ای وای و حسرت برما، این چگونه نامه‌ای است که هیچ کوچک و بزرگی از اعمال ما را فرونگذاشته؛ جز اینکه همه را ثبت کرده و به حساب آورده است. آری! تمام اعمالی را که در دنیا انجام داده بودند. در آن نوشته و محفوظ می‌یابند زیرا پروردگارت هموزن ذره‌ای نیز به هیچ‌یک از بندگانش ستم نمی‌کند؛ نه از نیکی‌های مطیعان می‌کاهد و نه بر بدی‌های نافرمانان می‌افزاید.

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗا ٥٠.

روزی را یاد کن که خداوند عزوجل به فرشتگان دستور داد تا از روی تکریم و شادباش نه عبادت، برای آدم سجده کنند. خدای سبحان ابلیس را نیز به این کار دستور داد. پس فرشتگان امر پروردگار را به جا آورده، اطاعت کردند و همه سجده نمودند اما ابلیس از فرمان وی سرپیچید و برای آدم سجده نکرد. آری! ابلیس که از جنیان بود از طاعت خدا عزوجل بیرون شد و از روی کبر و حسد از سجده ابا آورد. ای مردم! پس آیا به دوست گرفتن او و نسلش به جای من راضی شده از آنان اطاعت و پیروی می‌کنید حال آنکه آن‌ها بزرگ‌ترین دشمنان شما هستند؟ چه بد است فرمان از ابلیس و یارانش به جای طاعت خدای دوالجلال والإکرام.

﴿۞مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّینَ عَضُدٗا ٥١.

خداوند عزوجل در آفرینش آسمان‌ها و زمین ابلیس و یارانش را حاضر نساخت، نه بر این آفرینش از آنان یاری خواست و نه بعضی را بر آفرینش بعضی دیگر به گواهی طلبید بلکه او در آفرینش و ایجاد، به یگانگی و تنهایی عمل کرد؛ نه از کسی یاری خواست و نه با کسی مشوره نمود و نه هم خدا عزوجل آن است که گمراهان – اعم از شیاطین و یاران‌شان – را همکار و مددکار خویش گیرد؛ بلکه او یگانۀ یکتای توانای نیرومند توانگر است پس چرا بخشی از نیایش و پرستش را صرف آن‌ها کرده و آنان را جز خدا عزوجل به دوستی می‌گیرید در حالی که تنها او آفریننده است نه دیگران.

﴿وَیَوۡمَ یَقُولُ نَادُواْ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُم مَّوۡبِقٗا ٥٢.

و روز جزا را یاد کن که خداوند عزوجل به کافران می‌گوید: آنانی را که با من در پرستش شریک می‌آوردید ندا دهید تا عذاب را از شما دفع کرده و شما را امروز یاری دهند! پس آن‌ها را ندا می‌دهند ولی اجابت‌شان نمی‌کنند. و خداوند عزوجل بین مشرکان و خدایان‌شان که به جز خدا عزوجل پرستیده‌اند ورطۀ هلاکتی در آتش جهنم قرار می‌دهد که تمام آن‌ها در آن سرنگون می‌شوند.

﴿وَرَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمۡ یَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا ٥٣.

و بدکاران آتش جهنم را مشاهده کرده و به علم یقین درمی‌یابند که خواه ناخواه در آن می‌افتند؛ اما از آن راه گریزی نمی‌یابند.

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا ٥٤.

و به راستی خدای متعال در کتابش از هرگونه مَثَل‌های سودمند، برای بندگانش مَثَل‌هایی بسیار بیان کرده است تا با این مَثَل‌ها پند و اندرز گرفته بیندیشند و تأمل نمایند، اما انسان بیشترین خلق در خصومت و جدالگری است.

﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن یُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِینَ أَوۡ یَأۡتِیَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا ٥٥.

و مردم را از ایمان به خدا أ، پیروی پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم و درخواست آمرزش از وی برای گناهان‌شان، چیز دیگری جز این مانع نشد که در برابر پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم گردنکشی، عناد و تکبر ورزند و خواستار این باشند که خداوند عزوجل آنان را به همان عذابی گرفتار سازد که تکذیبگران پیش از آنان را بدان گرفتار می‌ساخت، یا آنکه آشکارا بر آنان کیفر را فرود آورد؛ و این سنّت خداوند عزوجل در مورد هر کسی است که پیامبرانش را تکذیب نموده است.

﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَۚ وَیُجَٰدِلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا ٥٦.

و خداوند عزوجل پیامبران را به سوی بندگانش گسیل نمی‌دارد، جز برای آنان‌که مؤمنان را به بهشت مژده داده و کافران را از دوزخ هشدار دهند اما کافران با وجود روشنی ادله و آشکار بودن برهان‌ها، بازهم از روی سرکشی و عناد به ناروا مجادله می‌کنند تا با باطل خود حق نازل شده بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را رد نمایند. به یقین کفار کتاب خدای یگانۀ قهار، حجت‌های عزتمند غفار و عذاب پروردگار جبار را که بدان بیم داده شده‌اند، به ریشخند گرفتند.

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتۡ یَدَاهُۚ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۖ وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن یَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا ٥٧.

و در جهان هیچ‌کس ستمکارتر از آن کس نیست که با آیات روشن پروردگارش مورد نصیحت و موعظه و ارشاد قرار گرفته، ولی از اجابت روی برگردانیده، دستاورد زشت و ننگین پیشین خود را فراموش کرده و از آن توبه ننموده است؟ قطعاً خدا عزوجل بر دل‌های کفار پوشش‌هایی قرار داده است از این رو آن‌ها از قرآن نفع نبرده و آن را نفهمیدند؛ و در گوش‌های‌شان سنگینی نهاده است؛ پس هدایت را نشنیدند و از اندرز بهره نبردند. و ای پیامبر! اگر کافران را به ایمان فراخوانی باز هرگز اجابت نخواهند کرد و از تو پیروی نخواهند نمود؛ زیرا خداوند عزوجل بر آنان گمراهی را نوشته است.

﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَۚ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا ٥٨.

و پروردگارت آمرزندۀ گناهان بندگان است؛ مشروط به آنکه به سویش باز گردند و از گناهان خویش توبه کنند. و او صاحب رحمت گسترده‌ای است؛ به نافرمانان مهلت داده و باز آمدگان را می‌پذیرد؛ اگر او آنان را به گناهان و بدی‌هایی که مرتکب شده‌اند می‌گرفت یقینا بر عذاب نمودن‌شان در دنیا شتاب می‌نمود لیکن مهلت می‌دهد اما نه اینکه رها کند و واگذارد؛ او بردبار است و به شتاب مجازات نمی‌کند، بلکه برای کفار وعده‌گاه روز قیامت را قرار داده است که در آن بر اعمال خود محاسبه می‌شوند؛ هیچ برگرداننده‌ای برای آن روز نیست و نه هم از آن گریز و گزیری وجود دارد.

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَکۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِکِهِم مَّوۡعِدٗا ٥٩.

خدای سبحان مردم این شهرهای مجاور شما – همچون شهرهای قوم هود، صالح، لوط و شعیب – را آنگاه که به وی کافر شده و پیامبرانش را تکذیب کردند ویران و نابود کرد و برای عذاب‌شان وقت معین و میعادی مقرر داد و چون آن وقت مقرر فرا رسید، آنان را گرفتار عذاب ساخت.

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا ٦٠.

هنگامی را یاد کن که موسی علیه السلام به خدمتکارش یوشع فرزند نون گفت: پیوسته در زمین راه خواهم پیمود و به این راهپیمایی ادامه خواهم داد تا به محل برخورد دو دریا برسم، یا آنکه روزگاری دراز راه بپیمایم تا سرانجام با بندۀ شایستۀ پروردگار ملاقات نموده و نزد وی خواستار دانش شوم. و آن همان دانشی است که حق‌تعالی به خضر آموخته بود و موسی علیه السلام خود فاقد آن بود.

﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَیۡنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا ٦١.

موسی و یوشع پیوسته راه پیمودند و چون به محل تلاقی دو دریا رسیدند، پیش صخرۀ نشستند و سرهای خویش را گذاشته به خواب رفتند. موسی به یوشع سفارش کرده بود تا ماهی‌ای را با خود به عنوان توشۀ را برگیرد، یوشع ماهی را در زنبیلی نهاده بود، بناگاه آن ماهی به اذن خداوند عزوجل زنده شده از زنبیل به دریا پرید و شناکنان در دریا برایش راهی مانند طاق باز گشوده می‌شد. یوشع نظاره‌گر این صحنه بود ولی چون موسی از خواب بیدار شد او فراموش کرد تا موضوع زنده شدن ماهی را به وی خبر دهد، پس به راه افتادند:

﴿فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا ٦٢.

پس چون به راه افتاده، جایی که ماهی را در آن فراموش کرده بودند ترک کردند و آن شب را در راه گذراندند، موسی علیه السلام گرسنه شد و از یوشع غذا خواست چه از رنج سفر خسته شده بود.

﴿قَالَ أَرَءَیۡتَ إِذۡ أَوَیۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِیهُ إِلَّا ٱلشَّیۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡکُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا ٦٣.

یوشع به موسی علیه السلام گفت: یقیناً شطیان فراموشم گردانید تا به تو خبر دهم که وقتی پیش آن صخره نشستیم ماهی زنده شد و از زنبیل به دریا پریده برایش در آب راهی شگافته شد که این واقعه بس تعجب انگیز است.

﴿قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا ٦٤.

 موسی گفت: این همان چیزی است که من در پی آن بودم زیرا از دست رفتن ماهی نشانه‌ای برایم بر محل وجود مرد صالح قرار داده شده است و همینک این نشانه آشکار شد. پس جستجو کنان بازگشته نقش قدم‌های خود را می‌پاییدند تا به صخره رسیدند.

﴿فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَیۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا ٦٥.

موسی و یوشع علیهما السلام مرد صالح را که خضر علیه السلام بود یافتند؛ خداوند عزوجل برای خضر رحمت را با علم سودمند یکجا ساخته بود؛ رحمت نرمی و بردباری مهر و صبر را با خود داشت و علم نیرومندی، تیزبینی و فراست، و حکمتی تام و استوار را با خود برداشته بود.

﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا ٦٦.

بعد از آنکه موسی علیه السلام با خضر سلام و احوال پرسی کرد، به او گفت: از تو می‌خواهم به من اجازۀ همراهی با خود را دهی تا از علمت بهره‌مند شوم و بدان رشد یابم.

﴿قَالَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا ٦٧.

خضر به موسی گفت: تو هرگز نمی‌توانی بر همراهی‌ام و آموختن از من صبر کنی؛ زیرا در صورت همراهی با من به زودی بر تو اموری آشکار خواهد شد که در پس آن‌ها رموز و اصراری وجود دارد و تو هرگز از آن‌ها سکوت نخواهی کرد.

﴿وَکَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا ٦٨.

و چگونه می‌توانی بر اموری صبر کنی که باطن آن‌ها غیر ظاهر آن‌هاست و تو به مقاصد و اهداف آن‌ها احاطۀ علمی نداری؟

﴿قَالَ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِی لَکَ أَمۡرٗا ٦٩.

موسی به وی گفت: اگر خدا عزوجل بخواهد بر همپایی تو شکیبا خواهم بود و اوامرت را نافرمانی نخواهم کرد؛ پس از من شکیبایی خواهی دید و اطاعت از امر.

﴿قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِی فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِی عَن شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَکَ مِنۡهُ ذِکۡرٗا ٧٠.

سرانجام خضر همصحبتی موسی را پذیرفت، آنگاه به وی سفارش کرد که از آنچه بر وی مبهم و مشکل می‌نماید پرسش نکند تا آنکه او خود اموری را که قبر وی پنهان مانده است بی‌آنکه در مورد پرسشی مطرح شود، روشن سازد.

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَکِبَا فِی ٱلسَّفِینَةِ خَرَقَهَاۖ قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ًٔا إِمۡرٗا ٧١.

چنین بود که موسی و خضر بر ساحل دریا رهسپار شدند تا کشتیی را یافتند و از فضل صاحبان کشتی و احترام آن‌ها به خضر، بدون مزد و سوار آن شدند. در این اثنا خضر به تخته‌ای از تخته‌های کشتی دست برد و در آن سوراخی ایجاد کرد که نزدیک بود به علت ورود آب از آن سوراخ، کشتی غرق شود. موسی این عملش را ناپسند دانست و گفت: آیا پاداش کسانی که ما را بدون مزد سوار کشتی خود کردند همین است که تو کشتی‌شان را سوراخ کنی تا سرنشینان آن غرق شوند؟ این کاری است ناروا که نتوان بر آن شکیبایی ورزید!!

﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا ٧٢.

خضر به او تذکر داد و گفت: آیا در آغاز کار به تو نگفتم که: هرگز نمی‌توانی همپای من صبر کنی؟

﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِی مِنۡ أَمۡرِی عُسۡرٗا ٧٣.

موسی عذر خواست و گفت: مرا ببخش زیرا شرطی را که میان ما بود فراموش کردم؛ به علاوه با من در آموزش دهی نرم باش و در اعتراض بر من سخت مگیر. پس از تو خواهان تحمل و قبول عذر هستم.

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِیَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَکِیَّةَۢ بِغَیۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ٔٗا نُّکۡرٗا ٧٤.

خضر موسی را معذور دانست و این بار از وی چشم پوشید. سپس در کشتی به راه خود ادامه دادند تا به ساحل رسیدند. در ساحل نوجوانی را دیدند که با همسن و سالان خود بازی می‌کرد، در این اثنا خضر او را کشت. موسی در اعتراض به این عمل گفت: چگونه انسان معصوم و بی‌گناهی را که مرتکب عمل ایجاب آورندۀ قتل نشده است کشتی؟! واقعا منکری بزرگ و گناهی زشت را مرتکب شدی.

﴿۞قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا ٧٥.

خضر با یادآوری شرطی که با موسی گذاشته بود به وی گفت: آیا قبلا به تو نگفتم که هرگز نمی‌توانی بر کارهایی که از من می‌بینی و اسرار آن‌ها را نمی‌دانی شکیبایی ورزی؟!

﴿قَالَ إِن سَأَلۡتُکَ عَن شَیۡءِۢ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِیۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّی عُذۡرٗا ٧٦.

موسی به خضر گفت: اگر از این پس در مورد کاری از کارها چیزی از تو پرسیدم دیگر با من همراهی نکن؛ زیرا دیگر تو درباره‌ام مقصر نیستی و معذور خواهی بود؛ چرا که از قبل به من خبر دادی که در همراهی با تو صبر نتوانم کرد.

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَیَآ أَهۡلَ قَرۡیَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارٗا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥۖ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَیۡهِ أَجۡرٗا ٧٧.

پس موسی و خضر به راه خود ادامه دادند تا بر اهالی قریه‌ای وارد شدند و از مردم آن خوراکی از غذا به رسم میهمانی خواستند، اما آن‌ها از غذا دادن به موسی و خضر خودداری کردند. در این میان موسی و خضر در آنجا دیواری را یافتند که نزدیک به سقوط بود. خضر آن را بنا کرد و کژی‌اش را استوار ساخت. موسی از این عمل خضر تعجب کرد و به وی گفت: کاش در برابر این کار مزدی می‌گرفتی تا حال که آن‌ها از میهمانی ما امتناع کردند، با آن غذایی می‌خریدیم.

﴿قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیۡنِی وَبَیۡنِکَۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأۡوِیلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرًا ٧٨.

خضر به موسی گفت: اکنون دیگر وقت جدایی فرا رسید و همراهی میان من و تو پایان یافت، اما پیش از آنکه از نزدم بروی، تو را از تأویل و تفسیر کارهایی که بر من ناپسند دانستی چرا که مقاصد آن‌ها را درک نکرده و به اسرار آن‌ها پی‌نبردی و در نتیجه نتوانستی بر سکوت شکیبا باشی، آگاه خواهم ساخت!!

﴿أَمَّا ٱلسَّفِینَةُ فَکَانَتۡ لِمَسَٰکِینَ یَعۡمَلُونَ فِی ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗا ٧٩.

اما داستان کشتیی که تخته‌ای از آن را برکندم چنین است که آن کشتی ملک بینوایانی بود که بر روی آن در دریا به جستجوی روزی بودند، پس خواستم تا در آن عیبی را نمایان سازم چرا که پیش روی‌شان پادشاهی ستمگر بود که هر کشتی سالم از عیبی را به زور می‌گرفت، بناءً چون این کشتی را معیوب دید آن را فرو گذاشت.

﴿وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَیۡنِ فَخَشِینَآ أَن یُرۡهِقَهُمَا طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗا ٨٠.

و اما نوجوانی که وی را کشتم، او در کفر رشد کرده بود اما پدر و مادرش مؤمن بودند پس اگر او را زنده می‌گذاشتم سبب کفر پدر و مادرش می‌شد از آن‌رو که به وی سخت محبت داشتند یا به منفعتش نیازمند بودند.

﴿فَأَرَدۡنَآ أَن یُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیۡرٗا مِّنۡهُ زَکَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا ٨١.

پس خواستیم که خداوند عزوجل به پدر و مادرش فرزندی پاک‌تر و بهتر از وی در صلاح و استقامت و نیکی، عوض دهد.

﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَٰمَیۡنِ یَتِیمَیۡنِ فِی ٱلۡمَدِینَةِ وَکَانَ تَحۡتَهُۥ کَنزٞ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَیَسۡتَخۡرِجَا کَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِیۚ ذَٰلِکَ تَأۡوِیلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرٗا ٨٢.

و اما دیواری که آن را نوسازی کردم، ملکیت دو پسربچۀ یتیم از اهالی آن قریه بود که در زیر آن طلا و نقره‌ای متعلق به آن دو جاسازی شده بود و پدرشان از پرهیز گاران شایسته بود. پس خداوند عزوجل خواست تا آن دو پسر بچه بزرگ شده، به سن رشد برسند و طلا و نقره را از زیر دیوار بیرون آورند. و این لطفی مسلّم از جانب الله عزوجل به ایشان بود. آنچه بیان کردم تفسیر مقاصد و حقایقی بود که از اسرار آن کارها بر تو پنهان مانده بود و از این رو نتوانستی بر ترک پرسش صبر کرده و بر من در آن موارد اعتراض نکنی.

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَن ذِی ٱلۡقَرۡنَیۡنِۖ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَیۡکُم مِّنۡهُ ذِکۡرًا ٨٣.

ای پیامبر! و کافران از تو دربارۀ پادشاه نیکوکار، ذوالقرنین می‌پرسند؛ در پاسخ‌شان بگو: به زودی شما را با خبر درست و صحیحی که عبرت و اندرزی برای‌تان باشد از آن با خبر خواهم ساخت.

﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِن کُلِّ شَیۡءٖ سَبَبٗا ٨٤.

همانا خداوند عزوجل برای ذوالقرنین در زمین مکنتی داد و به وی از اسباب، وسایل و روش‌هایی که بتواند با آن‌ها امور کشورهای تحت فرمانش را اداره کرده، شهرها را بدان فتح و دشمنان را با آن مغلوب گرداند، بخشید.

﴿فَأَتۡبَعَ سَبَبًا ٨٥.

پس ذوالقرنین از آن وسایل کار گرفت و آن راه‌ها را با جدیت و نیرومندی و با همت و سختکوشی دنبال کرد.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِی عَیۡنٍ حَمِئَةٖ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗاۖ قُلۡنَا یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِیهِمۡ حُسۡنٗا ٨٦.

چون ذوالقرنین به محل غروبگاه خورشید رسید در دید چشمی، چنین به نظرش آمد که گویی خورشید در چشمه‌ای گرم، گل آلود و سیاه غروب می‌کند. او نزدیک آن چشمه، طایفه‌ای از بشر را یافت و پروردگارش به وی دستور داد که هرگاه آن‌ها به خدا عزوجل ایمان نیاورند؛ یا به قتل، یا به اسارت عذاب‌شان نماید و یا هم با آنان روش بهتری در پیش گیرد؛ همچون دعوت‌شان به راه هدایت همراه با نرمی و بردباری.

﴿قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَیُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّکۡرٗا ٨٧.

ذوالقرنین گفت: اما هر کس به خداوند عزوجل کفر ورزد، به زودی در دنیا مجازاتش خواهم کرد سپس روز قیامت هنگامی که به سوی پروردگار باز گردد، او وی را در آتش جهنم به طور همیشۀ جاوید عذاب خواهد کرد.

﴿وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا یُسۡرٗا ٨٨.

و اما هر که به خدا عزوجل ایمان آورده، از پیامبرانش پیروی نموده، از اوامرش اطاعت و از نواهیش اجتناب ورزد، یقیناً وی را نزد حق‌تعالی بهشت‌های پرناز و نعمت خواهد بود و به زودی در دنیا نیز گرامی‌اش خواهیم داشت، به وی نرم و مهربان خواهیم بود و از خیر و خوبی به وی دریغ نخواهیم کرد.

﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا ٨٩.

سپس ذوالقرنین به سوی مشرق بازگشت تا از وسایل و اسبابی که خداوند عزوجل به وی بخشیده بود، با جدّیت و سختکوشی کار گیرد.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا ٩٠.

و چون ذوالقرنین به طلوعگاه خورشید رسید در آنجا قومی را یافت که سقف و پوششی نداشتند تا گرمای خورشید را از آنان باز دارد و درختی هم وجود نداشت که ایشان را از آزار خورشید سایه‌بان باشد.

﴿کَذَٰلِکَۖ وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَیۡهِ خُبۡرٗا ٩١.

و چنین است که خداوند عزوجل بر آن وسایل و اسبابی که نزد ذوالقرنین وجود داشت احاطه و آگاهی کامل و همه جانبه داشت؛ زیرا هیچ امر پنهانی بر او – سبحانه و تعالی – پنهان نیست.

﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا ٩٢.

سپس ذوالقرنین با به کارگیری نیرو، تجهیزات و وسایلی که حق‌تعالی به وی بخشیده بود با همت و پایداری مسیرش را ادامه داد و دنبال کرد.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَیۡنَ ٱلسَّدَّیۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا ٩٣.

تا چون به میان دو کوهی رسید که برای پشت سر خود سدی واقع شده بودند، او در برابر آن مردمی را یافت که زبان مخصوص به خود را داشته و به فهم سخن مردمان دیگر نزدیک نبودند.

﴿قَالُواْ یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِنَّ یَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَکَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَهُمۡ سَدّٗا ٩٤.

آن‌ها به او گفتند: ای ذوالقرنین! در حقیقت دو قبیلۀ یأجوج و مأجوج؛ با کشتار، اسارت، ستم، تسلط زور گیرانه بر اموال مردم و راهزنی، در زمین فساد می‌کنند پس آیا در ازای ساختن سدی بزرگ که میان ما و آنان حایل گردد. مالی را از نزد خود به عنوان اجرت برایت گرد آوریم؟

﴿قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیۡرٞ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُمۡ رَدۡمًا ٩٥.

ذوالقرنین گفت: آنچه خداوند عزوجل از ملک و مال و مکنت به من داده بهتر از آن چیزی است که نزد شماست ولی مرا به نیروی کاری خود یاری کنید تا میان شما و آنان سدی استوار که آزارشان را از شما دفع کند، بنا کنم.

﴿ءَاتُونِی زُبَرَ ٱلۡحَدِیدِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَیۡنَ ٱلصَّدَفَیۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِیٓ أُفۡرِغۡ عَلَیۡهِ قِطۡرٗا ٩٦.

برای من قطعات آهن را گرد آورید، پس قطعات آهن را حاضر ساخته و بعضی را بر روی بعضی دیگر گذاشتند و هردو جانب کوه را بدان برابر ساختند، ذوالقرنین به یارانش گفت: آتشی عظیم برافروزید. و چون آهن ذوب شد به یارانش گفت: به من مس گداخته بدهید تا روی آن بریزم و در نتیجه سد نیرومند‌تر و مستحکم‌تر گردد.

﴿فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن یَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا ٩٧.

سر انجام سدی منیع و استوار بنا شد، در نتیجه یأجوج و مأجوج به علت بلندی آن سد نتوانستند از آن بالا روند چنان‌که نتوانستند آن را از پایینش سوراخ نمایند؛ از آنکه بنیادش سخت نیرومند و در زمین فرو رفته بود.

﴿قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّیۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّی جَعَلَهُۥ دَکَّآءَۖ وَکَانَ وَعۡدُ رَبِّی حَقّٗا ٩٨.

ذوالقرنین گفت: این سدی که آن را در برابر آزار یأجوج و مأجوج مانع قرار دادم، از رحمت حق‌تعالی بر من و بر مردمی است که از من این کار را خواستند؛ به جهت آنچه که در بنای آن از خیر و دفع شر وجود دارد، اما چون وقت قیامت فرا رسد خداوند عزوجل آن را ویران ساخته و با زمین یکسان خواهد کرد، وعدۀ حق‌تعالی خواه ناخواه شدنی است و او وعده‌اش را خلاف نمی‌کند.

﴿۞وَتَرَکۡنَا بَعۡضَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ یَمُوجُ فِی بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا ٩٩.

و در آن روز خداوند عزوجل یأجوج و مأجوج را رها می‌کند تا از بسیاری تعداد، موج آسا با همدیگر در آمیزند اما چون برای حشر و نشر در صور دمیده شود خداوند عزوجل تمام خلق را برای حساب و جزا گرد خواهد آورد.

﴿وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡکَٰفِرِینَ عَرۡضًا ١٠٠.

و آن روز خدای سبحان آتش جهنم را در عرصات حشر برای کفار آشکارا خواهد نمایاند تا جایگاه و فرجام کفر خود را مشاهده کنند.

﴿ٱلَّذِینَ کَانَتۡ أَعۡیُنُهُمۡ فِی غِطَآءٍ عَن ذِکۡرِی وَکَانُواْ لَا یَسۡتَطِیعُونَ سَمۡعًا ١٠١.

چشمان آن کافران در دنیا از یاد خدا عزوجل در پرده بود پس به آیات وی به دیدۀ تدبر و تأمل، عبرت اندوزانه نمی‌نگریستند و نه هم توان شنیدن آیات الله عزوجل را – که راهنمای ایمان به وی و به پیامبرانش هست – داشتند.

﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن یَتَّخِذُواْ عِبَادِی مِن دُونِیٓ أَوۡلِیَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ نُزُلٗا ١٠٢.

آیا کافران می‌پندارند که به زودی بندگان خدا عزوجل را به جای وی خدایانی خواهند گرفت تا سرپرستان‌شان بوده منافع را برای‌شان جلب و زیان را از ایشان دفع کنند؟ قطعاً خداوند عزوجل جهنم را برای کافران منزلی قرار داده است که پیوسته در آن می‌مانند.

﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣.

ای پیامبر! در جایگاه تبیین و روشنگری بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم از نظر عمل در روز قیامت و سخت‌ترین آن‌ها در بازندگی و ندامت، خبر دهم؟ اینک خبر می‌دهم:

﴿ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤.

زیانکارترین مردم از نظر عمل کسانی‌اند که در دنیا به خداوند عزوجل کفر ورزیده، از راه راست منحرف شده و راه اهل دوزخ را در پیش گرفته‌اند ولی با این همه می‌پندارند که در آنچه کرده‌اند، کار خوب انجام داده، بر حق و صواب قرار دارند حال آنکه در بیراهه و گمراهی به سر می‌برند؛ چرا که از رشد و هدایت محروم ساخته شده‌اند.

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا ١٠٥.

آن زیانکاران کسانی‌اند که آیات خدا عزوجل را تکذیب کرده و رستاخیز پس از مرگ را انکار ورزیدند، در نتیجه خداوند عزوجل به سبب کفرشان اعمال‌شان را باطل گردانید و بنابراین آن‌ها را نزد الله عزوجل در روز قیامت هیچ قدر و قیمتی نیست.

﴿ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُواْ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَرُسُلِی هُزُوًا ١٠٦.

و به علت کفر و گمراهی‌شان حق‌تعالی اعمال‌شان را هدر ساخت و جزای‌شان را آتش جهنم گردانید که در آن همیشه ماندگاراند، زیرا آیات حق را تکذیب کرده، معجزات را انکار نموده و بیّنات را به ریشخند گرفتند.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا ١٠٧.

بی‌گمان کسانی که به خدا عزوجل ایمان آورده، پیامبرانش را تصدیق کرده و اعمال مشروع شایسته را با اخلاص و متابعت از پیامبران انجام داده‌اند، برای‌شان در بهشت برترین منازل و در فردوس بالاترین مرتبه‌هاست.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا ١٠٨.

آن گروه ابرار در آن سرای انوار، در جوار عزیز غفار ماندگاراند و از بس جایگاهی نیکو و پاکیزه دارند از آن خواستار انتقال و خروج نمی‌شوند؛ به خاطر عظمت نعمت‌های پایدار و پاداش همه جانبه‌ای که یافته‌اند.

﴿قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا ١٠٩.

ای پیامبر! بگو: اگر آب دریا مرکّب شود، و درختان همه قلم شوند تا کلام خداوند عزوجل بدان‌ها نوشته شود قطعاً قبل از آنکه کلمات خدا عزوجل پایان یابد، آب دریا به پایان می‌رسد؛ از بس که کلماتش بسیار و با برکت است، و اگر خداوند عزوجل با آن دریا، دریاهایی دیگر قرار دهد تا دریای نخست را مدد رسانند، یقینا آن دریاها نیز پیش از به پایان رسیدن کلمات خدا عزوجل پایان می‌یابند.

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠.

ای پیامبر! به کافران بگو: جز این نیست که من مانند شما انسانی هستم در امر بشریت و فرشته نیستم، بلکه من بنده و فرستادۀ خدایم، او به من وحی کرده است که خدایی جز او نیست، شریکی نداشته و پروردگاری جز وی وجود ندارد، پس هر که از کیفر خدا می‌ترسد، به پاداشش امیدوار است و به دیدارش ایمان دارد باید به کار شایستۀ خالصانه برای پروردگارش که با سنّت پیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم منطبق باشد، بپردازد و در عبادت با خدا عزوجل غیر وی را شریک نیاورد که در آن صورت حق‌تعالی وی را با شرکش فرو می‌گذارد.


سوره کهف

سوره کهف

Ayah: 1

ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡکِتَٰبَ وَلَمۡ یَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ

حمد و سپاس مخصوص الله است که این کتاب [= قرآن] را بر بنده‌اش [محمد] نازل کرد و هیچ گونه انحرافی در آن قرار نداد.

 

Ayah: 2

قَیِّمٗا لِّیُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِیدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَیُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا

[کتابی] استوار تا [الله، کافران را] از عذابی سخت از جانبِ خود بیم دهد و به مؤمنانی که کارهای شایسته می‌کنند مژده دهد که پاداش نیکویی برایشان [در پیش] است.

 

Ayah: 3

مَّـٰکِثِینَ فِیهِ أَبَدٗا

[همان بهشتی] که جاودانه در آن خواهند ماند.

 

Ayah: 4

وَیُنذِرَ ٱلَّذِینَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا

و [نیز] کسانی‌ را که گفتند: «الله فرزندی [برای خود] برگزیده است» بیم دهد.

 


Ayah: 5

مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡۚ کَبُرَتۡ کَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبٗا

نه خودشان به این [ادعای باطل،] علم [و یقین‌] دارند نه پدرانشان. سخن بسیار ناپسندی است که از دهانشان بیرون می‌آید [و] جز دروغ نمی‌گویند.

 

Ayah: 6

فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا

پس [ای پیامبر،] نزدیک است اگر [قومت] به این سخن [= قرآن] ایمان نیاورند، در پی [بی‌ایمانیِ] آنان، خود را [از تأسف و اندوه] هلاک کنی.

 

Ayah: 7

إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِینَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَیُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا

در حقیقت، ما آنچه را که روی زمین است، زیوری برای آن قرار داده‌ایم تا آنان را بیازماییم که کدامشان نیکوکارترند.

 

Ayah: 8

وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَیۡهَا صَعِیدٗا جُرُزًا

و ما [پس از پایان حیات،] آنچه را که روی زمین است، به بیابانی خشک و بی‌گیاه تبدیل خواهیم کرد.

 

Ayah: 9

أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡکَهۡفِ وَٱلرَّقِیمِ کَانُواْ مِنۡ ءَایَٰتِنَا عَجَبًا

آیا پنداشته‌ای که [ماجرای] اصحاب کهف و آن سنگ‌نوشته [که نامشان بر آن حک شده بود]، از جمله نشانه‌های شگفت‌انگیز [و غیرممکنِ] ما بوده ‌است؟

 

Ayah: 10

إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡیَةُ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا

هنگامی که آن جوانمردان به غار پناه بردند و گفتند: «پروردگارا، رحمتی از جانب خویش بر ما ارزانی دار و در کارمان برای ما هدایت و تعالى فراهم ساز».

 

Ayah: 11

فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِی ٱلۡکَهۡفِ سِنِینَ عَدَدٗا

در آن غار، تا سالیان دراز [پرده‌ای از سکوت و آرامش] بر گوش‌هایشان زدیم [تا به خواب روند]‌.

 

Ayah: 12

ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَیُّ ٱلۡحِزۡبَیۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا

سپس بیدارشان کردیم تا معلوم بداریم کدام یک از آن دو گروه مدتی را که [در خواب] مانده‌اند درست‌تر حساب کرده است.

 

Ayah: 13

نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى

[ای پیامبر،] ما داستان آنان را به درستی برایت بازگو می‌کنیم. آنان جوانانی [شایسته] بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و ما [نیز] بر هدایتشان افزودیم.

 

Ayah: 14

وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا

و دل‌هایشان را [بر ایمان] استوار ساختیم، آنگاه ‌که [در برابر پادشاه کافر] قیام کردند و گفتند: «پروردگارِ ما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است؛ و ما هرگز جز او معبودی را عبادت نمی‌کنیم که آنگاه [اگر چنین کنیم،] سخنی گزاف و ناروا گفته‌ایم».

 

Ayah: 15

هَـٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا یَأۡتُونَ عَلَیۡهِم بِسُلۡطَٰنِۭ بَیِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا

[سپس به همفکرانشان گفتند:] «این قوم ما [که] به جای او [= الله] معبودانی [دیگر] برگزیده‌اند‌، چرا دلیل آشکاری بر [حقانیتِ] آنان نمی‌آورند؟ پس کیست ستمکار‌تر از آن کس که بر الله دروغ بندد [و برایش شریک قائل شود]؟

 


Ayah: 16

وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا

و چون از آنان و از آنچه به جای الله عبادت می‌کنند کناره‌گیری کردید، به غار پناه ببرید تا پروردگارتان از [سایۀ] رحمت خویش بر شما بگسترانَد و در کارتان [آسایش و] گشایشی پدید آورَد.

 

Ayah: 17

۞وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَهُمۡ فِی فَجۡوَةٖ مِّنۡهُۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِۗ مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِیّٗا مُّرۡشِدٗا

و [ای محمد، اگر آنجا بودی،] خورشید را می‌دیدی که وقتی طلوع می‌کند به سمت راست [غار‌] متمایل می‌گردد و وقتی غروب می‌کند، از سمت چپ آنان دور می‌شد [و گرما آزارشان نمی‌داد]؛ و آنان در محلی گسترده [و گشاده] از آن [غار] بودند. این، از نشانه‌های [قدرتِ] الله است. هر کس که الله او را هدایت کند، او هدایت‌یافته[ی واقعی] است و هر ‌کس را که گمراه کند، هرگز دوست [و] راهنمایی برایش نمی‌یابی.

 

Ayah: 18

وَتَحۡسَبُهُمۡ أَیۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَکَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَیۡهِ بِٱلۡوَصِیدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَیۡهِمۡ لَوَلَّیۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا

و [اگر به آنها نگاه می‌کردی،] می‌پنداشتی بیدارند؛ در حالی‌ که [با چشمانِ باز] خفته بودند؛ و ما آنان را به پهلوی راست و چپ می‌گرداندیم [تا بدنشان آسیب نبیند]؛ و سگشان بر آستانۀ غار [نشسته و به حالت پاسبانی] دست‌هایش را گشوده بود. اگر [به آنان نگاه می‌کردی و] از حالشان آگاه می‌شدی، قطعاً [از وحشت] فرار می‌کردی و دلت از ترس آنان آکنده می‌شد.

 

Ayah: 19

وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِینَةِ فَلۡیَنظُرۡ أَیُّهَآ أَزۡکَىٰ طَعَامٗا فَلۡیَأۡتِکُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡیَتَلَطَّفۡ وَلَا یُشۡعِرَنَّ بِکُمۡ أَحَدًا

و همان گونه [که آنان را در خواب فرو بردیم] آنان را [از خواب] بیدار نمودیم تا بین خود از یکدیگر سوال کنند. یکی از آنان گفت: «چه مدت [در خواب] ماندید؟» [بقیه] گفتند: «یک روز یا بخشی از یک روز». [سرانجام] گفتند: «پروردگارتان داناتر است که چقدر [در این حالت] مانده‌اید. [اکنون] یک نفر از خودتان را با این سکه[‌های]تان به شهر بفرستید تا ببیند کدام‌ یک از [فروشندگانِ آنجا، کاسبی و] غذا‌یش پاکیزه‌تر است و از [نزد] او غذایی برایتان بیاورد؛ و باید [در رفت‌وآمد و خرید، پنهان‌کاری و] زیرکی نماید و هیچ کس را از [حالِ] شما آگاه نسازد.

 

Ayah: 20

إِنَّهُمۡ إِن یَظۡهَرُواْ عَلَیۡکُمۡ یَرۡجُمُوکُمۡ أَوۡ یُعِیدُوکُمۡ فِی مِلَّتِهِمۡ وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا

بی‌تردید، اگر آنان [از مکان شما آگاه شوند و] بر شما دست یابند، سنگسار‌تان می‌کنند یا شما را به آیین خویش بازمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز رستگار نخواهید شد».

 


Ayah: 21

وَکَذَٰلِکَ أَعۡثَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ لِیَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَیۡبَ فِیهَآ إِذۡ یَتَنَٰزَعُونَ بَیۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡۖ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَیۡهِم بُنۡیَٰنٗاۖ رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡۚ قَالَ ٱلَّذِینَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیۡهِم مَّسۡجِدٗا

و این‌گونه، [مردم آن سرزمین] را از حال آنان آگاه کردیم تا بدانند وعدۀ الله [دربارۀ یاریِ مؤمنان و برانگیختنِ مردگان] راست و درست است و اینکه در [فرارسیدنِ] قیامت تردیدی نیست. هنگامی ‌که [مردم شهر] بین خود [دربارۀ آن جوانمردان متوفی] دچار اختلاف شدند، گروهی گفتند: «دیواری بر [ورودیِ] آن [غار] بسازید. پروردگارشان به حال آنان آگاه‌تر است». برخی دیگر که [ناآگاه بودند و نفوذ و] قدرت داشتند گفتند: «[به نشانۀ بزرگداشت،] بر [غارِ] آنان عبادتگاهی می‌سازیم».

 

Ayah: 22

سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ کَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا

[دربارۀ تعدادشان] خواهند گفت: «سه نفر بودند [و] چهارمینِ آنان سگشان بود» و [گروهی] می‌گویند: «پنج نفر بودند [و] ششمینِ آنان سگشان بود» ـ [که البته] همه از روی حدس و گمان است ـ و [گروهی] می‌گویند: «هفت نفر بودند و هشتمینِ آنان سگشان بود». بگو: «پروردگارم از [تعداد] آنان آگاه‌تر است [و] جز گروهی اندک، کسی از تعدادشان آگاه نیست. پس دربارۀ آنان گفتگویی مختصر [و بحثی آرام و گذرا] داشته باش و دربارۀ آنان از هیچ کس سؤال نکن.

 

Ayah: 23

وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا

و هرگز در مورد کاری نگو: «فردا آن را انجام می‌دهم»،

 

Ayah: 24

إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا

مگر اینکه [بگویی:] «ان شاء الله»؛ و هر گاه فراموش کردی، [با گفتن این لفظ] پروردگارت را یاد کن و بگو: «امیدوارم پروردگارم مرا به راهی رهنمون گردد که از این [راه]، به هدایت [و صلاح] نزدیک‌تر باشد».

 

Ayah: 25

وَلَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِینَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا

و آنان [= اصحاب کهف] سیصد سال در غار‌شان [در حالت خواب] ماندند و نُه سال [نیز] بر آن افزودند.

 

Ayah: 26

قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا یُشۡرِکُ فِی حُکۡمِهِۦٓ أَحَدٗا

[ای پیامبر،] بگو: «الله از [مدت] ماندنشان [در غار] آگاه‌تر است؛ غیب آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست. [به راستی که] او تعالی چه بینا و چه شنواست! آنان [= جهانیان] هیچ [دوست و] کارسازی جز او ندارند و او هیچ کس را در حکم [و فرمان] خویش شریک نمی‌سازد».

 

Ayah: 27

وَٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَۖ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا

و [ای پیامبر،] از کتاب پروردگارت آنچه را به تو وحی شده است تلاوت کن. هیچ کس تغییردهندۀ سخنان او [= الله] نیست و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابی.

 


Ayah: 28

وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا

و خود را [بر همنشینی] با کسانی همراه [و شکیبا] گردان که بامداد و شامگاه پروردگارشان را می‌خوانند [و با آنکه فقیرند، تنها] رضایتِ او را می‌خواهند؛ و مبادا چشمانت از آنان [به سوی ثروتمندان] برگردد تا زیورهای دنیا [و همنشینی با اشراف و قدرتمندان] را بخواهی و [همچنین] از کسی پیروی نکن ‌که دلش را از یاد خویش غافل ساخته‌ایم و از هوای نفس خود پیروی کرده و کارش تباه است.

 

Ayah: 29

وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّـٰلِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن یَسۡتَغِیثُواْ یُغَاثُواْ بِمَآءٖ کَٱلۡمُهۡلِ یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا

[ای پیامبر، به مشرکان] بگو: «[این قرآن، سخنِ] حق از جانب پروردگارتان است؛ پس هر‌ کس می‌خواهد، ایمان بیاورد و هر کس می‌خواهد، کافر شود». ما برای ستمکاران آتشی آماده کرده‌ایم که سراپرده‌ها‌یش آنان را از هر سو فرامی‌گیرد؛ و اگر [در طلبِ آب،] فریادرسى بجویند، با آبی همچون مسِ گداخته به فریادشان می‌رسند؛ [آبی که حرارتش] چهره‌ها را بریان می‌کند. چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است!

 

Ayah: 30

إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا

کسانی‌ که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، [به یقین بدانند که] ما پاداش کسی را که کار نیکو کرده باشد هرگز تباه نمی‌کنیم.

 

Ayah: 31

أُوْلَـٰٓئِکَ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَیَلۡبَسُونَ ثِیَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّکِـِٔینَ فِیهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا

آنان کسانی هستند که باغ‌های جاودانی [در بهشت] دارند که از زیر [قصرها] شان جویبارها جاری است. در آنجا با دستبندهای زرین آراسته می‌شوند و جامه‌های [فاخر] سبزرنگ از حریر نازک و حریر ضخیم بر تن می‌کنند، در حالی که بر تخت‌ها تکیه زده‌اند. چه پاداش شایسته و چه نیکو جایگاهی است!

 

Ayah: 32

۞وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَیۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمَا زَرۡعٗا

و [ای پیامبر،] مثالی برای آنان بزن: دو مرد [کافر و مؤمن] که برای یکی از آنان [که کافر است] دو باغ انگور قرار دادیم و پیرامونِ آن دو [باغ] را با درختان نخل پوشاندیم و میان آن، کشتزاری [پُربار] نهادیم.

 

Ayah: 33

کِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَیۡنِ ءَاتَتۡ أُکُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَیۡـٔٗاۚ وَفَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا

هر دو باغ، میوه خود را [فراوان] می‌داد و چیزی از آن نمی‌کاست؛ و میان آن دو [باغ] نهری بزرگ جاری کردیم.

 

Ayah: 34

وَکَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَکۡثَرُ مِنکَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا

او [= صاحب باغ] میوه‌هایی [بسیار و درآمدی فراوان] داشت؛ پس به دوست خود‌ که با او گفتگو می‌کرد گفت: «ثروتِ من از تو بیشتر است و از لحاظ خانواده [و نفرات] از تو توانمندترم».

 


Ayah: 35

وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا

و او در حالی به باغ خویش داخل شد ‌که [به خاطر کفر و غرور،] در حق خویش ستمکار بود؛ [پس رو به دوستش] گفت: «گمان نمی‌کنم که این [باغ] هرگز نابود گردد.

 

Ayah: 36

وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا

و گمان نمی‌کنم که قیامت بر پا گردد؛ و اگر [قیامتی در کار باشد و] به سوی پروردگارم بازگردانده شوم، قطعاً جایگاهی بهتر از این می‌یابم».

 

Ayah: 37

قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَکَفَرۡتَ بِٱلَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰکَ رَجُلٗا

دوستش که با وی گفتگو می‌کرد به او گفت: «آیا به آن ذاتی‌ که تو را از خاک [و] سپس از نطفه آفرید و سپس تو را مردی [کامل] سامان داد کافر شده‌ای؟

 

Ayah: 38

لَّـٰکِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّی وَلَآ أُشۡرِکُ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا

اما من [می‌گویم:] او الله پروردگارِ من است و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌دانم.

 

Ayah: 39

وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنکَ مَالٗا وَوَلَدٗا

وقتی وارد باغت شدی، چرا نگفتی هر چه الله بخواهد [همان می‌شود] و هیچ نیرویى جز به [تأیید] الله نیست؟ اگر می‌بینی من از نظر مال و فرزند از تو کمترم، [مهم نیست].

 

Ayah: 40

فَعَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یُؤۡتِیَنِ خَیۡرٗا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرۡسِلَ عَلَیۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِیدٗا زَلَقًا

چه بسا پروردگارم [چیزی] بهتر از باغ تو به من بدهد و از آسمان چنان عذابی [آتشبار] بر باغت فروبارد که به زمین صاف و بی‌گیاهِ لغزنده‌ای تبدیل شود.

 

Ayah: 41

أَوۡ یُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِیعَ لَهُۥ طَلَبٗا

یا آبش در [اعماق زمین چنان] فرو رود که هرگز نتوانی به آن دست بیابی».

 

Ayah: 42

وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُشۡرِکۡ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا

[سرانجام، عذاب الهی فرارسید] و تمام میوه‌هایش را در بر گرفت [و نابود شد]. و او به خاطر هزینه‌هایی که صرف آنجا کرده بود، پیوسته دست‌هایش را [از پشیمانی و اندوه] بر هم می‌زد و در حالی‌ که داربستهایش فروریخته بود می‌گفت: «ای کاش [در عبادت،] کسی را شریک پروردگارم قرار نداده بودم».

 

Ayah: 43

وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ فِئَةٞ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا

و او [که به خاندان خود می‌بالید، اینک] گروهی نداشت که در برابرِ [عذابِ] الله یاری‌اش کنند و خود [نیز] یاری‌کنندۀ خویش نبود.

 

Ayah: 44

هُنَالِکَ ٱلۡوَلَٰیَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَیۡرٞ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ عُقۡبٗا

آنجا [ثابت شد که یاری و] کارسازی از آنِ [پروردگارِ] حق است. او پاداش [عبادتش] بهتر است و سرانجام [بندگان مؤمنش] نیکوتر.

 

Ayah: 45

وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا

و [ای پیامبر، فناپذیریِ] زندگی دنیا را به آبی مَثل بزن که از آسمان فروفرستادیم و به وسیلۀ آن، گیاه زمین [سرسبز شد و] در هم ‌آمیخت؛ سپس [چنان‌] خشک و شکسته شد که بادها [به هر سو] پراکنده‌اش مى‌گرداند؛ و الله بر هر چیزی تواناست.

 


Ayah: 46

ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّـٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ أَمَلٗا

مال و فرزندان، زینت زندگی دنیاست و نیکی‌های پایدار [= رفتار و گفتار شایسته] نزد پروردگارت، پاداشش بهتر است و امیدداشتن [به ثوابش] نیکوتر.

 

Ayah: 47

وَیَوۡمَ نُسَیِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا

و [یاد کن از] روزی که کوه‌ها را به حرکت درمی‌آوریم و زمین را آشکار [و هموار] می‌بینی و همه [مخلوقات] را جمع می‌کنیم و هیچ‌یک از آنان را [به حال خود] رها نمی‌کنیم.

 

Ayah: 48

وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّکَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۭۚ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَکُم مَّوۡعِدٗا

و [همگی] صف‌کشیده بر پروردگارت عرضه می‌شوند [و به آنان می‌گوید:] «بی‌تردید، چنان که نخستین بار شما را آفریدیم، [امروز نیز تنها و پابرهنه] نزد ما آمدید؛ بلکه می‌پنداشتید که ما هرگز وعده‌گاهی برایتان قرار نمی‌دهیم».

 

Ayah: 49

وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَٰوَیۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡکِتَٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا یَظۡلِمُ رَبُّکَ أَحَدٗا

و نامه[ی اعمال در میان] نهاده می‌شود؛ آنگاه گناهکاران را می‌بینی که از آنچه در آن [نامه] است ترسان و نگرانند و می‌گویند: «ای وای بر ما! این چه نامه‌ای است که هیچ [گفتار و رفتارِ] کوچک و بزرگی را رها نکرده است، مگر اینکه آن را در شمار آورده است؟» و هر چه کرده‌اند حاضر می‌یابند و پروردگارت به هیچ کسی ستم نمی‌کند.

 

Ayah: 50

وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَـٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّـٰلِمِینَ بَدَلٗا

و [یاد کن از] هنگامی که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید»؛ آنگاه [همه] سجده کردند، مگر ابلیس ‌که از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. پس [ای مردم،] آیا به جای من، او و فرزندانش را دوستان [خود] می‌گیرید، حال آنکه آنان دشمنتان هستند؟ [اطاعت از ابلیس و نسلش به جای اطاعت الله] چه جایگزینی بدی است برای ستمکاران!

 

Ayah: 51

۞مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّینَ عَضُدٗا

من آنان را [که مشرکانه به عبادت می‌گیرید] نه هنگام آفرینش آسمان و زمین به گواهی گرفتم و نه هنگام آفرینش خودشان؛ و من هرگز گمراه‌کنندگان را یار و مددکار [خویش] نگرفته‌ام.

 

Ayah: 52

وَیَوۡمَ یَقُولُ نَادُواْ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُم مَّوۡبِقٗا

و [یاد کن از] روزی که الله [به مشرکان] می‌فرماید: «شریکانی را که برای من می‌پنداشتید، فرابخوانید [تا شما را از عذاب برهانند]؛ آنها را می‌خوانند، ولی پاسخشان را نمی‌دهند؛ و ما در میان این دو گروه، مهلکه‌ای [از آتشِ دوزخ] قرار داده‌ایم.

 

Ayah: 53

وَرَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمۡ یَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا

و گناهکاران آتش [دوزخ] را می‌بینند و به یقین درمی‌یابند که در آن خواهند افتاد و هیچ راه بازگشتی از آنجا ندارند.

 


Ayah: 54

وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا

و به راستی در این قرآن، برای مردم از هر گونه مثلی آوردیم؛ و[لی] انسان بیش از هر چیزی به ستیز [و چون‌وچرا] می‌پردازد.

 

Ayah: 55

وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن یُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِینَ أَوۡ یَأۡتِیَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا

و چیزی مردم را بازنداشت که وقتی هدایت [= پیامبر و قرآن] به سویشان آمد ایمان بیاورند و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، مگر اینکه [از روی لجاجت می‌خواستند] سنت [الله در مورد عذابِ] پیشینیان، بر [سرِ] آنان [نیز] بیاید یا عذاب رو در رو به آنان برسد.

 

Ayah: 56

وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَۚ وَیُجَٰدِلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا

و ما پیامبران را جز بشارتگر و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم و کسانی ‌که کفر ورزیدند، به [سخنان بیهوده و] باطل ستیز می‌کنند تا به وسیلۀ آن، حق [= قرآن] را پایمال کنند و [معجزات و] آیات من و آنچه را که به آن بیم داده شده‌اند، به تمسخر گرفتند.

 

Ayah: 57

وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِـَٔایَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتۡ یَدَاهُۚ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۖ وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن یَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا

کیست ستمکار‌تر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شود ولی از آن روی بگردانَد و کارهای [زشت] گذشته‌اش را فراموش کند؟ ما بر دل‌هایشان پرده‌هایی افکنده‌ایم تا [پیامِ حق] را درنیابند و در گوش‌هایشان سنگینی [نهاده‌ایم تا سخن حق را نشنوند]؛ و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی، هرگز هدایت نمی‌شوند.

 

Ayah: 58

وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَۚ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا

[ای پیامبر،] پروردگارت آمرزنده و دارای رحمت [فراوان] است. اگر آنان [= کافران] را به [سزاى] آنچه کرده‌اند بازخواست می‌کرد، قطعاً در عذابشان شتاب می‌نمود؛ [اما چنین نمی‌کند؛] بلکه آنان موعدی دارند که هرگز از آن گریزی نخواهند داشت.

 

Ayah: 59

وَتِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَکۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِکِهِم مَّوۡعِدٗا

ما [ساکنانِ] آن شهر‌ها را هنگامی‌ هلاک نمودیم که [به خاطر کفر و گناه، به خود] ستم کردند و برای هلاکتشان موعدی تعیین کردیم.

 

Ayah: 60

وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا

[یاد کن از] هنگامی که موسی به [خدمتکارِ] جوان خود [یوشَع بن نون] گفت: «همچنان خواهم رفت تا به محل بر‌خورد دو دریا برسم یا برای مدت طولانی راه بپیمایم [تا بندۀ درستکاری بیابم و نادانسته‌هایم را از او بیاموزم]».

 

Ayah: 61

فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَیۡنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا

وقتی به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهیِ خود را [که برای خوردن همراه داشتند] فراموش کردند [و الله آن را زنده کرد و به آب انداخت] و ماهی، راهِ خود را در دریا [مانند تونلی] در پیش گرفت [و رفت].

 


Ayah: 62

فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا

هنگامی‌ که [به راه افتادند و از آنجا] گذشتند، [موسی] به [خدمتکار] جوان خود گفت: «غذایمان را بیاور که از این سفر بسیار خسته شده‌ایم».

 

Ayah: 63

قَالَ أَرَءَیۡتَ إِذۡ أَوَیۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِیهُ إِلَّا ٱلشَّیۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡکُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا

[یوشع] گفت: «به یاد داری هنگامی ‌که [برای استراحت] به کنار آن تخته‌سنگ جای گرفتیم، من [در آنجا داستان زنده شدن] ماهی را فراموش کردم [که به تو بگویم] و جز شیطان، [کسی] مرا از یادآورىِ آن [داستان] به فراموشى نینداخت و ماهی به طرزی شگفت‌آور راهش را در دریا پیش گرفت».

 

Ayah: 64

قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا

[موسی] گفت: «آن همان چیزی است که می‌خواستیم [و جایگاهِ آن بندۀ نیکوکار، همان‌جاست]». پس جستجوکنان ردّ پای خود را گرفتند [و از همان راه] بازگشتند.

 

Ayah: 65

فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَیۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا

[در آنجا] بنده‌ای از بندگان ما [= خَضِر] را یافتند که از جانب خویش به او رحمتی داده بودیم و از نزد خود به وی دانشی [که این قصه آن را در بر دارد] آموخته بودیم.

 

Ayah: 66

قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا

موسی به او گفت: «آیا [اجازه می‌دهی] همراهت بیایم تا از آنچه به تو آموخته شده و مایۀ هدایت و ارشاد است به من بیاموزی؟»

 

Ayah: 67

قَالَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا

[خَضِر] گفت: «تو هرگز نمی‌توانی [در اطاعت و همراهی] با من شکیبایی کنی.

 

Ayah: 68

وَکَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا

و چگونه بر [انجام] کاری که به [راز] آن آگاه نیستی شکیبایی می‌کنی؟»

 

Ayah: 69

قَالَ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِی لَکَ أَمۡرٗا

[موسی] گفت: «ان شاء الله شکیبا خواهم بود و در هیچ کاری از تو نافرمانی نمی‌کنم».

 

Ayah: 70

قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِی فَلَا تَسۡـَٔلۡنِی عَن شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَکَ مِنۡهُ ذِکۡرٗا

[خَضِر] گفت: «پس اگر با من همراه شدی، دربارۀ هیچ چیز از من سؤال نکن تا خود دربارۀ آن سخنی با تو بگویم».

 

Ayah: 71

فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَکِبَا فِی ٱلسَّفِینَةِ خَرَقَهَاۖ قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَیۡـًٔا إِمۡرٗا

آن دو به راه افتادند تا آنکه سوار کشتی شدند. [خَضِر] کشتی را سوراخ کرد. [موسی] گفت: «آن را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ راستی چه کار ناروایی کردی

 

Ayah: 72

قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا

[خَضِر] گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی؟»

 

Ayah: 73

قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِی مِنۡ أَمۡرِی عُسۡرٗا

[موسی] گفت: «به خاطر آنچه فراموش کردم سرزنشم نکن و در کارم بر من سخت نگیر».

 

Ayah: 74

فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِیَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَکِیَّةَۢ بِغَیۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَیۡـٔٗا نُّکۡرٗا

پس به راه افتادند تا هنگامی ‌که به نوجوانی رسیدند و [خَضِر] او را کشت. [موسی] گفت: «شخص [بی‌گناه و] پاکی را کُشتی [آن هم] بدون اینکه کسی را کشته باشد؟ واقعاً کار ناپسندی کردی

 


Ayah: 75

۞قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا

[خَضِر] گفت: «به تو نگفتم که هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی؟»

 

Ayah: 76

قَالَ إِن سَأَلۡتُکَ عَن شَیۡءِۭ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِیۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّی عُذۡرٗا

[موسی] گفت: «اگر از این پس چیزى از تو پرسیدم، دیگر با من همراهى نکن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهى بود».

 

Ayah: 77

فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَیَآ أَهۡلَ قَرۡیَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارٗا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥۖ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَیۡهِ أَجۡرٗا

پس به راه افتادند تا به اهالی شهری رسیدند [و] از آنان غذا خواستند؛ [اما آنان] از مهمان‌کردنشان خودداری کردند. سپس در آنجا دیواری یافتند که می‌خواست فرو بریزد و [خضر] آن را راست و استوار کرد. [موسی] گفت: «اگر می‌خواستی، [می‌توانستی] برای آن [کار، از آنان] مزدی بگیری».

 

Ayah: 78

قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیۡنِی وَبَیۡنِکَۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأۡوِیلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرًا

[خَضِر] گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرارسیده است. به زودی تو را از توضیح [و دلیل] آنچه که نتوانستی در برابرش شکیبایی کنی آگاه خواهم ساخت.

 

Ayah: 79

أَمَّا ٱلسَّفِینَةُ فَکَانَتۡ لِمَسَٰکِینَ یَعۡمَلُونَ فِی ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗا

اما آن کشتی، از آنِ بینوایانی بود که در دریا کار می‌کردند؛ خواستم معیوبش کنم؛ [زیرا] پیش راهشان [در دریا] پادشاهی [ستمکار] بود که هر کشتی [سالمی] را به زور می‌گرفت.

 

Ayah: 80

وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَیۡنِ فَخَشِینَآ أَن یُرۡهِقَهُمَا طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗا

و اما آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ پس ترسیدیم که آن دو را به سرکشی و کفر وادارد.

 

Ayah: 81

فَأَرَدۡنَآ أَن یُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیۡرٗا مِّنۡهُ زَکَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا

از این رو، خواستیم که پروردگارشان به جای او [فرزند] پاک‌تر و مهربان‌تری به آنها عطا فرماید.

 

Ayah: 82

وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَٰمَیۡنِ یَتِیمَیۡنِ فِی ٱلۡمَدِینَةِ وَکَانَ تَحۡتَهُۥ کَنزٞ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَیَسۡتَخۡرِجَا کَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِیۚ ذَٰلِکَ تَأۡوِیلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرٗا

و اما آن دیوار، از دو پسربچۀ یتیم در آن شهر بود و گنجی زیر آن بود که به آن دو تعلق داشت و پدرشان [نیز] مردی درستکار بود؛ پس پروردگارت خواست که [آن دو یتیم] به حد بلوغ برسند و گنج خویش را [از زیر آن دیوار] بیرون آورند. این رحمتی از جانب پروردگار تو بود و من این [کار‌ها] را خودسرانه نکردم. این بود توضیح [و دلیل] کارهایی که نتوانستی در برابرش شکیبایی کنی».

 

Ayah: 83

وَیَسۡـَٔلُونَکَ عَن ذِی ٱلۡقَرۡنَیۡنِۖ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَیۡکُم مِّنۡهُ ذِکۡرًا

و [ای پیامبر، مشرکان و یهود] دربارۀ «ذوالقَرنین» از تو می‌پرسند؛ بگو: «به زودی چیزی از سرگذشت او برایتان خواهم خواند».

 


Ayah: 84

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِن کُلِّ شَیۡءٖ سَبَبٗا

ما در زمین به او قدرت و حکومت دادیم و وسیلۀ [رسیدن به] هر چیزی را در اختیارش نهادیم.

 

Ayah: 85

فَأَتۡبَعَ سَبَبًا

او [از این] وسایل [برای رسیدن به اهدافش] استفاده کرد.

 

Ayah: 86

حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِی عَیۡنٍ حَمِئَةٖ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗاۖ قُلۡنَا یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِیهِمۡ حُسۡنٗا

[روزی در زمین به راه افتاد] تا به محل غروب خورشید رسید. [چنین به نظرش رسید] که خورشید در چشمه‌ای گرم و گِل‌آلود غروب می‌کند و در [نزدیکیِ] آنجا قومی [کافر] یافت. [به او] گفتیم: «ای ذوالقرنین، یا [آنان را] مجازات می‌کنی یا در میانشان [رفتار] نیکویی پیش می‌گیری».

 

Ayah: 87

قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَیُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّکۡرٗا

[ذوالقرنین] گفت: «اما کسی‌ را که ستم کرده [و شرک ورزیده] است مجازات خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش بازگردانده می‌شود، آنگاه او را به عذابی بسیار سخت مجازات خواهد کرد.

 

Ayah: 88

وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا یُسۡرٗا

و اما کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد، [در آخرت،] نیکوترین پاداش [= بهشت] را خواهد داشت و با ملایمت [و مهربانی] با وی سخن خواهیم گفت».

 

Ayah: 89

ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا

سپس [ذوالقرنین] از وسایل [خود] استفاده کرد [و به سوی مشرق رفت].

 

Ayah: 90

حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا

تا آنکه به جایگاه برآمدن خورشید رسید. [در آنجا خورشید را] دید که بر مردمانی طلوع می‌کند که در برابر [نور و گرمای آفتاب] پوششی برایشان قرار نداده بودیم [نه سرپناهی، نه سایۀ درختی].

 

Ayah: 91

کَذَٰلِکَۖ وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَیۡهِ خُبۡرٗا

[کار ذوالقرنین] اینچنین بود و ما به آنچه او در اختیار داشت [و انجام می‌داد] کاملاً آگاه بودیم.

 

Ayah: 92

ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا

سپس [ذوالقرنین] از امکانات [خود] استفاده کرد [و به جایی بین شرق و غرب رفت].

 

Ayah: 93

حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَیۡنَ ٱلسَّدَّیۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا

[او همچنان رفت] تا به [دره‌ای] میان دو کوه رسید و در کنار آن دو [کوه،] مردمی را یافت که سخنی [جز زبان خود را] نمی‌فهمیدند.

 

Ayah: 94

قَالُواْ یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِنَّ یَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَکَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَهُمۡ سَدّٗا

[آنان] گفتند: «ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج در این سرزمین [تبهکاری و] فساد می‌کنند. آیا [ممکن است] هزینه‌ای در اختیارت قرار دهیم تا میان ما و آنان سدی بسازی؟»

 

Ayah: 95

قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیۡرٞ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُمۡ رَدۡمًا

او گفت: «آنچه [از قدرت و ثروت] که پروردگارم در آن به من توانایی داده است [از پیشنهاد مالی شما] بهتر است؛ پس مرا با نیرویى [انسانى‌] یارى کنید [تا] میان شما و آنان سدّى محکم استوار سازم.

 

Ayah: 96

ءَاتُونِی زُبَرَ ٱلۡحَدِیدِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَیۡنَ ٱلصَّدَفَیۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِیٓ أُفۡرِغۡ عَلَیۡهِ قِطۡرٗا

قطعات آهن برایم بیاورید [و روی هم بچینید]» تا وقتی ‌کاملاً میان دو کوه را برابر ساخت [و پوشاند. سپس] گفت: «[در اطراف دیوارۀ آهنین آتش بیفروزید و] در آن بدمید». [آنان چنین کردند] تا وقتی آن [قطعات آهن] را گداخته کرد؛ [سپس] گفت: «[اکنون] مسِ مُذاب برایم بیاورید تا روی آن [دیوار] بریزم».

 

Ayah: 97

فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن یَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا

[یأجوج و مأجوج] دیگر نتوانستند از آن [سد] بالا روند و [حتی] نتوانستند سوراخی در آن ایجاد کنند.

 


Ayah: 98

قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّیۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّی جَعَلَهُۥ دَکَّآءَۖ وَکَانَ وَعۡدُ رَبِّی حَقّٗا

[آنگاه ذوالقرنین] گفت: «این [سد،] از رحمت پروردگار من است [و تا الله بخواهد باقی می‌مانَد]؛ اما هنگامی که وعدۀ پروردگارم فرارسد، آن را در هم می‌کوبد و وعدۀ پروردگارم حق است».

 

Ayah: 99

۞وَتَرَکۡنَا بَعۡضَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ یَمُوجُ فِی بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا

و در آن روز [که جهان پایان می‌پذیرد] آنان را [چنان] رها می‌کنیم که [از فراوانیِ جمعیت،] در هم می‌آمیزند و [همین که] در صور دمیده ‌شد، همه را [در یک جا] جمع می‌کنیم.

 

Ayah: 100

وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡکَٰفِرِینَ عَرۡضًا

و آن روز، دوزخ را آشکارا بر کافران عرضه می‌داریم.

 

Ayah: 101

ٱلَّذِینَ کَانَتۡ أَعۡیُنُهُمۡ فِی غِطَآءٍ عَن ذِکۡرِی وَکَانُواْ لَا یَسۡتَطِیعُونَ سَمۡعًا

[همان] کسانی‌ که چشمانشان از یاد من در پرده‌[ی غفلت] بود و توان شنیدن [آیات الهی را] نداشتند.

 

Ayah: 102

أَفَحَسِبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن یَتَّخِذُواْ عِبَادِی مِن دُونِیٓ أَوۡلِیَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ نُزُلٗا

آیا کسانی‌ که کفر ورزیدند، پنداشته‌اند که [مى‌توانند] به جاى من، بندگانم را کارساز [و دوستِ خود] بگیرند؟ بی‌تردید، ما دوزخ را برای پذیرایی کافران آماده کرده‌ایم.

 

Ayah: 103

قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا

[ای پیامبر،] بگو: «[می‌خواهید] شما را از زیانکارترین [مردم] در کارها آگاه سازم؟

 

Ayah: 104

ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا

[آنان] کسانی هستند‌ که تلاششان در زندگی دنیا تباه گشته است و خود می‌پندارند که کار نیکو می‌کنند».

 

Ayah: 105

أُوْلَـٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِـَٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا

آنان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و دیدارِ او [در آخرت] کافر شدند؛ پس کارهایشان تباه گشت و روز قیامت [هیچ قدر و] ارزشى برایشان قائل نمی‌شویم.

 

Ayah: 106

ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُواْ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَرُسُلِی هُزُوًا

اینچنین است که به خاطر کفری که ورزیده‌اند و آیات و پیامبرانِ مرا به تمسخر گرفته‌اند مجازات‌شان دوزخ است‌.

 

Ayah: 107

إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا

بی‌تردید، کسانی‌ که ایمان آورده‌ و کار‌های شایسته انجام داده‌اند، باغ‌های [بهشت] برین، محلّ پذیرایی آنها خواهد بود.

 

Ayah: 108

خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا

جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز از آنجا به جای دیگری گرایش ندارند.

 

Ayah: 109

قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا

[ای پیامبر،] بگو: «اگر دریا برای [نگارش] کلمات پروردگارم جوهر شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، قطعاً دریا به پایان می‌رسد؛ هر چند [دریاهایی دیگر] همانند آن [دریا را نیز] به کمک [آن] بیاوریم».

 

Ayah: 110

قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا

[ای پیامبر،] بگو: «من فقط بشری [عادی] همچون شما هستم. به من وحی می‌شود که تنها معبودتان، اللهِ یکتاست؛ پس هر‌ کس به دیدارِ پروردگارش [در آخرت] امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادتِ پروردگارش شریک نسازد».

 


 


Al-Kahf

 

تفسیر سوره‌ی کهف


مکی و ۱۱۰ آیه است.

آیه ۶-۱:

﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡکِتَٰبَ وَلَمۡ یَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ١[الکهف: ۱]. «ستایش خداوندی را سزاست که کتاب را به بنده‌اش فرو فرستاده و در آن هیچگونه کژی و انحرافی قرار نداده است».

﴿قَیِّمٗا لِّیُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِیدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَیُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا٢[الکهف: ۲]. «(کتابی) که مستقیم و پابرجاست تا (مردمان را) از عذاب سخت خود بترساند، و مؤمنانی را که کارهای شایسته می‌کنند بشارت دهد به این‌که پاداش خوبی دارد».

﴿مَّٰکِثِینَ فِیهِ أَبَدٗا٣[الکهف: ۳]. «جاودانه در آن خواهند ماند».

﴿وَیُنذِرَ ٱلَّذِینَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا٤[الکهف: ۴]. «و بترساند کسانی را که گفتند: خداوند فرزندی برگرفته است».

﴿مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡۚ کَبُرَتۡ کَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبٗا٥[الکهف: ۵]. «نه ایشان و نه پدران‌شان از آن هیچ‌گونه آگاهی ندارند، سخنی که از زبانشان بر‌می‌آید بس گران است، آنان جز دروغ نمی‌گویند».

﴿فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا٦[الکهف: ۶]. «پس چه بسا که جان خویش را در پی ایشان از غم و خشم این‌که آنان به این کلام ایمان نمی‌آورند هلاک سازی».

حمد یعنی ستایش خداوند بر صفت‌هایش که همه صفت کمال‌اند، و بر نعمت‌های ظاهری و باطنی و دینی و دنیوی او، و به طور مطلق بزرگ‌ترین نعمت او فرو فرستادن کتاب بزرگ قرآن بر بنده و پیامبرش محمد ص‌ است. پس خداوند خویشتن را ستده و در ضمن آن بندگان را راهنمایی می‌کند تا او را به خاطر این‌که پیامبری را به‌سوی آنها فرستاده و کتاب را برای‌شان نازل نموده است بستایند. سپس این کتاب را به دو صفت متصف نموده که مبین آنند این کتاب را هر جهتی کامل، است: این‌که کژی و انحراف در آن وجود ندارد، و این‌که خداوند ثابت نموده این قرآن راست و درست است. پس نفی کردن کژی و انحراف از قرآن بدان معنی است که در اخبار آن دروغ وجود ندارد و اوامر و نواهی‌اش ستمگرانه و دستوراتی بیهوده نیستند.

و اثبات راست بودن قرآن مقتضی آن است که قرآن خبر نمی‌دهد مگر از بزرگ‌ترین خبرها، و آن‌ها خبرهایی هستند که قلب‌ها را مملو از شناخت و ایمان و عقل می‌نمایند، مانند اینه خداوند از نام‌ها و صفات و کارهایش خبر داده‌است. و از جمله اخبار قرآن امور پنهان گذشته و آینده است. و اوامر و نواهی قرآن نیز نفس‌ها را پاک نموده و رشد داده و به کمال می‌رساند، چون اوامر و نواهی قرآن کمال عدالت و انصاف و اخلاص و بندگی کردن برای پروردگار جهانیان را که شریکی ندارد دربر دارند. و چون قرآن چنین کتابی است باید خداوند خویشتن را به خاطر فرو فرستادن آن بستاید.

﴿لِّیُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِیدٗا مِّن لَّدُنۡهُتا مردم را با این قرآن از عذابش بترساند، عذابی که آن را برای کسانی مقدر نموده است که با دستورش مخالفت می‌ورزند. و این عذاب دنیا و عذاب آخرت را شامل می‌شود. و از نعمت‌های الهی این است که بندگانش را بیم داده، و از آنچه که به آنه زیان می‌رساند و آنها را هلاک می‌کند بر حذر داشته است، همچنانکه خداوند متعال وقتی در قرآن حالت جهنم را بیان می‌نماید، می‌فرماید: ﴿ذَٰلِکَ یُخَوِّفُ ٱللَّهُ بِهِۦ عِبَادَهُۥۚ یَٰعِبَادِ فَٱتَّقُونِ[الزمر: ۱۶]. «این چیزی است که خداوند بندگانش را با آن می‌ترساند پس ای بندگانم برحذر باشید».

و از مهربانی خداوند نسبت به بندگان این است که کیفرهای سختی برای کسانی که با دستورات او مخالفت نمایند مقرر کره است. و آن را برایشان بیان نموده، و اسبابی که انسان را به آن کیفرهای سخت گرفتار می‌نماید بیان داشته است.

﴿وَیُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗاو مومنانی را که کارهای شایسته می‌کنند مژده می‌دهد به این‌که پاداش خوبی دارند. یعنی خداوند کتاب را بر بنده‌اش نازل نموده تا کسانی را که به او و پیامبران و کتاب‌هایش ایمان دارند، آنانی که ایمان‌شان کامل گشته و کارهای شایسته از قبیل امور واجب و مستحب را با اخلاص و از روی پیروی از کتاب و سنت انجام می‌دهند، مژده بدهد. ﴿أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗاکه پاداش خوبی دارند، و آن پاداشی است که خداوند برای ایمان و عمل صالح قرار داده است. و بزرگ‌ترین آن دست یافتن به خشنودی خدا و ورود به بهشت است، بهشتی که هیچ چشمی نمونۀ آن را ندیده، و هیچ گوشی آن را نشنیده و به قلب هیچ انسانی خطور نکرده است. و این‌که خداوند پاداش را به «نیکو» متصف نموده است، و بر این دلالت می‌نماید هر چیزی که صفای نیکو بودن بهشت را تیره نماید، و ناراحت کننده باشد،وجود ندارد، زیرا اگر چنین باشد آن پاداش کاملاًٌ پاداش نیکو خواهد بود.

﴿مَّٰکِثِینَ فِیهِ أَبَدٗاو آنها همواره در این پاداش نیکو به سر می‌برند و آن را از دست نمی‌دهند، بلکه همیشه بر نعمت‌هایشان افزوده می‌گردد. و بیان مژده، مقتضی بیان اعمال است که آدمی را به آن مژده می‌رساند. پس این قران هر نوع عمل صالحی را در بر دارد و انسان را به چیزی می‌رساند که جانها را راحت و روحها را شاد می‌کند.

﴿وَیُنذِرَ ٱلَّذِینَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا٤و تا یهود و نصارا و مشرکانی را بترسان که گفتند: خداوند فررزندی را برگرفته است. کسانی که این سخن زشت را گفتند آن را از روی علم و یقین نگفتند، و پدرانشن نیز از آن آگاهی نداشتند. و آنها با تقلید از جهالت پدرانشان چنین سخنی را بر زبان آورده و از آنها پیروی نمودند، بلکه آنها فقط از گمان و خواسته‌های خود پیروی می‌کنند.

﴿کَبُرَتۡ کَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡچه سخن درشت و زشتی از دهان‌هایشان بیرون می‌آید که عذابی سخت برایشان دربر دارد. و چه زشتی بزرگتر از این که خداوند را صاحب فرزند قرار دهند! این توصیف مقتضی آن است که خداوند دارای کمبود می‌باشد، و در ربودیت و الوهیت دارای شریک است! همچنانکه این توصیف مقتضی دروغ بستن بر خداست: ﴿مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا[الأنعام: ۱۴۴]. «پس کیست ستمگرتر از کسی که به دروغ به خداوند افترا ببندد».

بنابراین در اینجا فرمود: ﴿إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبٗاآنان جز دروغ نمی‌گویند. یعنی سخن آنها دروغ محض است و هیچ راستی در آن نیست. و بنگرید که چگونه خداوند این سخن را به تدریج باطل نمود، پس ابتدا خبر دارد که ﴿مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡنه ایشان و نه پدران‌شان هیچ آگاهی از آن ندارند، و شکی نیست که سخن گفتن بر خداوند بدون علم پوچ و باطل است. سپس در مرحلۀ دوم خبر داد که این، سخنی زشت است. پس فرمود: ﴿کَبُرَتۡ کَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡسخنی که از زبانشان بر می‌آید بس گران و زشت است. و در مرحلۀ سوم جایگاه آن را در زشتی بیان کرد و آن دروغ بودنش است که با راستی متضاد است.

از آن جا که پیامر صبر هدایت شدن مردم بسیار مصر بود، و در این زمینه نهایت کوشش را مبذول می‌داشت، از هدایت شدن کسانی که هدایت می‌شدند شاد و خوشحال می‌شد، و به حال تکذیب کنندگان گمراه تأسف می‌خورد و ناراحت می‌شد، چون او صدلسوز آنها، و نسبت به آنان مهربان بود. خداوند او را راهنمایی نمود که با تأسف خوردن به حال کسانی که به این قرآن ایمان نمی‌آورند خودش را مشغول نکند. هانطور که در آیه‌ی دیگر فرموده است: ﴿لَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ أَلَّا یَکُونُواْ مُؤۡمِنِینَ٣[الشعراء: ۳]. «نزدیک است به خاطر این‌که ایمان نمی‌آورند خودت را از ناراحتی هلاک سازی». و فرمود: ﴿فَلَا تَذۡهَبۡ نَفۡسُکَ عَلَیۡهِمۡ حَسَرَٰتٍ[فاطر: ۸]. «با تأسف خوردن برای آنها خودت را تباه نکن».

و در اینجا فرمود: ﴿فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَنزدیک است که خویشتن را از غم و ناراحتی هلاک سازی. بدان که پاداشی تو پیش خداوند ثبت شده است و اگر خداوند خیری در این‌ها سراغ می‌داشت آنها را هدایت می‌کرد، اما خداوند می‌داند که جز آتش جهنم شایستۀ آنان نیست، بنابر این آنها را خوار نموده و هدایت نمی‌کند. پس فایده‌ای ندارد که خودت را به غم و اندوه آنان مشغول نمایی. در این آیه و امثال آن عبرت مردم به‌سوی خدا مأمور شده است وظیفه‌اش رساندن پیام الهی با هر وسیلۀ ممکن به گوش مردم، و بستن راه‌های گمراهی است و باید در این راه نهایت سعی و تلاش خود را بکند، و به خدا توکل نماید. پس اگر هدایت نشدند غم و تأسف نخورد، زیراغم خوردن و متأسف شدن، انسان را ضعیف می‌نماید، و انرژی و توان وی را از بین می‌برد، و برای آدمی فایده‌ای در بر ندارد، بلکه باید به کارش ادامه بدهد، و فراتر از آن که از توانش بیرون است، بر عهدۀ او نیست.

و وقتی خداوند به پیامبر صمی‌فرماید: ﴿إِنَّکَ لَا تَهۡدِی مَنۡ أَحۡبَبۡتَ[القصص: ۵۶]. «تو کسی را که دوست داری نمی‌توانی هدایت کنی». و موسی ÷می‌گوید: ﴿رَبِّ إِنِّی لَآ أَمۡلِکُ إِلَّا نَفۡسِی وَأَخِی[المائدة: ۲۵]. «پروردگارا! من جز خودم و برادرم اختیار کسی را ندارم». پس دیگران به طریق اولی نمی‌توانند کسی را هدایت نمایند، مگر این‌که خدا بخواهد و خداوند متعال فرموده است:

﴿فَذَکِّرۡ إِنَّمَآ أَنتَ مُذَکِّرٞ٢١ لَّسۡتَ عَلَیۡهِم بِمُصَیۡطِرٍ٢٢[الغاشیة: ۲۱-۲۲]. «پند بده، همانا تو پند دهنده هستی و بر آنان مسلط و گمارده شده نیستی».

آیه‌ی ۸-۷:

﴿إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِینَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَیُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا٧[الکهف: ۷]. «بدون شک ما همۀ چیزهای روی زمین را زینت آن کرده‌ایم تا آنان را بیازماییم که کدام‌یک از آنها کار نیکوتر می‌کند».

﴿وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَیۡهَا صَعِیدٗا جُرُزًا٨[الکهف: ۸]. «و به راستی ما هر آنچه را که روی زمین است قطعاً به میدانی مسطّح (و) بی‌علف تبدیل خواهیم نمود».

خداوند خبر می‌دهد که همۀ آنچه روی زمین است از قبیل خوردنتی‌های لذیذ و نوشیدنی‌های گوارا و پوشاک‌های خوب و درختان و جویبارها و کشتزارها، میوه‌ها، منظره‌های زیبا و باغهای قشنگ صداهای هیجان برانگیز و چهره‌ها و نماهای زیبا و طلا و نقره و اسب و شتر و امثال آن را خداوند مایۀ زینت و آرایش این دوجهان قرار داده است، تا بدین وسیله این چیزها مردم را بیازماید.

﴿لِنَبۡلُوَهُمۡ أَیُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗاتا آنان ‌را بیازماییم که کدام یک کار مخلصانه‌تر و درست‌تر انجام می‌دهد، با وجود این، خداوند همۀ چیزهایی را که ذکر شده نابود می‌کند و از بین می‌برد، و زمین به میدانی مسطح و بی‌گیاه تبدیل می‌شود، همۀ لذت‌های ان از بین رفته و جویبارهای آن خشکیده، و نشانه‌های آن محو شده و نعمت‌هایش از بین می‌رود.

و این حقیقت دنیاست که خداوند آن را برای ما روشن نموده است، انگار که با چشمهای خویش آن را مشاهده می‌کنیم. و ما را از قریب خوردن بدان برحذر داشته، و به روی آوردن به جهانی تشویق نموده که نعمت‌هایش همیشگی است، و کسی که در آن قرار می‌گیرد خوشبخت می‌شود. همه این چیزها را خداوند برای ما بیان نموده چون نسبت به ما مهربان است.

پس هرکس که به ظاهر دنیا و زینت آن نگاه کند و به باطن آن نظری نیافکند قریب آن‌را می‌خورد، و چنین فردی چون چهارپایان و حیوانات از آن بهره‌مند می‌شود، و به حق پروردگارش که بر وی است توجهی نمی‌کند، و برای شناخت آن اهتمام نمی‌ورزد، بلکه تمام هم و غم وی این است که از لذت‌ها بهره‌مند شود و آن را به هر صورتی که به دست می‌آید به دست بیاورد. پس هرگاه مرگ چنین کسی فرا برسد از این‌که می‌میرد و لذت و شادی‌هایش را از دست می‌دهد آشفته و مضطرب می‌گردد، اما اضطراب او به خاطر گناهان و زیاده رویهای نیست که کرده است، بلکه به خاطر پایان زندگی و لذت‌هاست.

ولی هرکس که به درون و باطن دنیا بنگرد، و هدف از خلقت آن، و افزایش خود را درک کند، چنین کسی به اندازه‌ای از دنیا استفاده می‌کند که او را بر انجام وظیفه‌ای که برای آن آفریده شده است کمک نماید، و عمر و زندگی خود را غنیمت می‌شمارد، و دنیا را سفری آکنده از سختی و رنج می‌داند نه منزلی که اقامتگاه دایمی او باشد، بنابر این تمام تلاش خود را برای شناخت پروردگار و اجرای دستوراتش، و انجام کار نیک مبذول می‌دارد.

و چنین کسی بهترین جایگاه را پیش خداوند خواهد داشت، و سزاوار هرگونه پاداش و بزرگداشت و شادی از جانب خداست. پس او به باطن دنیا نگاه می‌کند، در حالی که فرد فریب خورده به ظاهر دنیا می‌نگرد، و این فرد برای آخرت خود کار می‌کند، اما فرد باطل گرا برای دنیای خود می‌کوشد. پس، این دو گروه تفاوت بزرگی با هم دارند، و با هم فرق می‌کنند!.

آیه‌ی ۱۲-۹:

﴿أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡکَهۡفِ وَٱلرَّقِیمِ کَانُواْ مِنۡ ءَایَٰتِنَا عَجَبًا٩[الکهف: ۹]. «آیا پنداشته‌ای که اصحاب کهف و رقیم در میان عجایب و غرایب ما (که در این گیتی پراکنده‌اند) چیز شگفتی است؟».

﴿إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡیَةُ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا١٠[الکهف: ۱۰]. «آنگاه که آن جوانان به غار پناه برده و گفتند: پرودگارا! از جانب خود رحمتی به ما ببخش و در کارمان راه نجاتی برایمان فراهم فرما».

﴿فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِی ٱلۡکَهۡفِ سِنِینَ عَدَدٗا١١[الکهف: ۱۱]. «پس، چندین سال در آن غار بر گوش‌هایشان پرده افکندیم».

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَیُّ ٱلۡحِزۡبَیۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا١٢[الکهف: ۱۲]. «سپس ایشان را برانگیختیم تا بدانیم کدام یک از دو گروه مدت زمانی را که درنگ کرده‌اند بهتر به خاطر دارد».

این استفهام به معنی نفی و نهی است. یعنی گمان مبر که داستان اصحاب کهف و آنچه برایشان اتفاق افتاد در میان نشانه‌های قدرت خدا چیزی عجیب و غریب است، و در گسترۀ حکمت الهی همانند و مشابهی ندارد، بلکه خداوند دارای عجایب و غرایبی زیاد از نوع اصحاب کهف است، و حتی از آن نیز بزرگتراند. و خداوند همواره نشانه‌هایی در آفاق و انفس به بندگان نشان می‌دهد تا به وسیلۀ آن حق را از باطل و هدایت را از گمراهی باز شناسند. البته منظور این نیست که داستان اصحاب کهف از نشانه‌های عجیب الهی به شمار می‌آید. ولی منظور این است که چنین چیزهایی بسیار زیاد ایت، و تنها از یک مورد آن شگفت‌زده شدن و تعجب کردن نوعی کمبود در علم و عقل است. وظیفۀ مومن این است که به همۀ نشانه‌های الهی که خداوند از بندگان خواسته تا در آن فکر کنند، بیاندیشند، زیرا اندیشیدن در نشانه‌های قدرت الهی کلید و راهگشای ایمان و علم و یقین است.

و نسبت دادن این دسته از مسلمانان به کهف «اصحاب کهف» به خاطر غاری است که در آن بودند و «رقیم» یعین لوحه‌ای که نام و داستانشان در آن نوشته شده و سال‌ها این لوحه ملازم آنان بود.

سپس داستان آنها را به طور خلاصه بیان نمود و بعد از آن داستانشان را به طور مفصل ذکر کرد، و فرمود: ﴿إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡیَةُ إِلَى ٱلۡکَهۡفِآنگاه که جوانان به قصد مصون ماندن از فتنه‌ای که قوم‌شان برای‌شان تدارک دیده بودند به غار پناه بردند. ﴿فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗو گفتند: پروردگارا! ما را از رحمت خویش بهره‌مند کن. یعنی ما را با رحمت خویش پابرجا بنما و از شرشان محافظت کن. و با رحمت خویش ما را بر انجام خیر و خوبی توفیق بده. ﴿وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗاو در کارمان راه نجاتی برایمان فراهم فرما.

یعنی هر سببی که انسان را به هدایت می‌رساند برای ما فراهم و میسر ساز، و کار دین و دنیا ما را درست کن. پس آنها کوشش نموده و به جایی که می‌توان در آن از فتنه پنهان شد، گریختند، و به درگاه خداوند زاری و فروتنی نموده و از او خواستند تا کارهایشان را برای آنان آسان نماید. پس برخویشتن و بر مردم تکیه نکردند.

بنابراین خداوند دعایشان را پذیرفت و بر ایشان کاری کرد که گمانش را نمی‌بردند، پس فرمود: ﴿فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِی ٱلۡکَهۡفِ سِنِینَ عَدَدٗا١١و دعای‌شان را برآوردیم و پرده‌های خواب را چندین سال بر گوش‌هایشان فرو افکندیم. یعنی آنها را به خواب فرو بردیم، و (۳۰۹) سال در خواب بسر بردند، و این خواب موجب حفظ شدن دل‌هایشان از ترس و اضطراب و محفوظ ماندن آنان از قوم‌شان شد، تا نشانه‌ای روشن (از قدرت و توانایی خداوند) باشد.

﴿ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡپس از آن سال‌ها که در خواب بودند ایشان را از خوابشان برانگیختیم و بیدارشان کردیم. ﴿لِنَعۡلَمَ أَیُّ ٱلۡحِزۡبَیۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗاتا بدانیم کدام یک از دو گروه، مدت زمانی را که درنگ کرده‌اند بهتر به خاطر می‌آورد.

همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡ[الکهف: ۱۹]. «و این‌گونه آنان‌را برانگیخیتم تا از یکدیگر بپرسند».

و دانستن مدتِ ماندن آنها در غارف آدمی را بر محاسبه و اندازه‌گیری دقیق زمان، و شناخت کمال قدرت الهی و حکمت و رحمت او وام می‌دارد. پس اگر انها همچنان به خوابشان ادامه می‌دادند و در آن می‌ماندند چیزی از این معلومات از داستان آنها به دست نمی‌آید.

آیه‌ی ۱۴-۱۳:

﴿نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى١٣[الکهف: ۱۳]. «ما داستان آنان را بگونه‌ای راستین برای تو بازگو می‌کنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و بر هدایت آنان افزودیم».

﴿وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا١٤[الکهف: ۱۴]. «و به دل‌هایشان قدرت دادیم، آنگاه که بپا خواستند و گفتند: پروردگارمان، پروردگار آسمان‌ها و زمین است، هرگز جز او معبودی را نخواهیم پرستید، در این صورت سخنی دور از حق گفته‌ایم».

از اینجا داستان آنها به طور مشروح آغاز می‌شود و خداوند داستان آنها را به حق و به گونه‌ای راستین و بدون کم و کاست و بدون هیچ تردید و شبه‌ای برای پیامبرش بازگو می‌کند.

﴿إِنَّهُمۡ فِتۡیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡکلمۀ: ﴿فِتۡیَةٌجمع قله است و بر این دلالت می‌نماید که آنها کمتر از ده نفر بوده‌اند. آنان جوانانی بودند که به پروردگار یگانه و بی‌شریک خود ایمان آوردند، اما قومشان به خدای یکتا ایمان نداشتند، پس خداوند به سپاس ایمانشان بر هدایت آنان افزود. یعنی به سبب این‌که به ایمان رهنمود شده بودند خداوند بر هدایت آنها که همان علم مفید و عمل شایسته است افزود. همانطور که خداوند می‌فرماید: ﴿وَیَزِیدُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ٱهۡتَدَوۡاْ هُدٗى[مریم: ۷۶]. «و خداوند همواره بر هدایت کسانی که هدایت شده‌اند می‌افزاید».

﴿وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡو بدی‌شان دل و جرأت دادیم و آنها را شکیبا و پا برجا نمودیم، و در آن حالت پریشان کننده دل‌هایشان را استوار و مطمئن ساختیم. و این لطف و احسان خداوند در حق آنان بود که به آنها توفیق ایمان و هدایت و شکیبایی و ثابت قدمی و آرامش را ارزانی نمود. ﴿إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِآنگاه که بپا خواستند و گفتند: پروردگار آسمان‌ها و زمین است، یعنی کسی‌که ما را آفریده و روزی داده و به تدبیر امور ما پرداخته و ما را پرورش داده‌است، آفرینندۀ آسمان‌ها و زمین است و همۀ این پدیده‌های بزرگ را به تنهایی آفریده است. اما بت‌ها که شما آنها را می‌پرستید هیچ چیزی نمی‌آفرینند، و روزی نمی‌دهند، و مالک هیچ سود و زیانی نیستند، و هیچ مرگ و زندگی و رستاخیزی در دست آنها نیست. پس آنها از توحید ربوبیت بر توحید الوهیت استدلال کردند، می‌گفتند: ﴿لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاهرگز جز او معبودی را نخواهیم پرستید، ﴿لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًاو چنانچه بعد از این‌که دانسته‌ایم جز پروردگار کسی شایستۀ عبادت نیست، چنین چیزی بگوییم و کسی را جز او معبود بدانیم در این صورت سخنی گزاف و باطل و بسیار بدور از حق گفته، و راهی که خیلی از واقعیت دور است در پیش گرفته‌ایم. پس آنها هم به توحید ربوبیت و هم به توحید الوهیت اقرار، و خود را بدان پایبند نمودند، و نیز بیان کردند که آنچه به آن معتقدند حق و غیر از آن باطل است و این دلیلی است بر این که آنها کاملاً پروردگار خود را شناخته بودند و خداوند نیز بر هدایت‌شان می‌افزود.

آیه‌ی ۱۵:

﴿هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا یَأۡتُونَ عَلَیۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَیِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا١٥[الکهف: ۱۵]. «این قوم ما، جز خدا معبودهایی را به خدایی گرفته‌اند. چرا دلیل روشنی بر (خدایی) آنها نمی‌آورند؟ پس کیست ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد؟!».

پس از آنکه اصحاب کهف ایمان و هدایت و پرهیزگاری را که بر آن بودند، بیان کردند. به آنچه که قومشان بر آن بودند نیز اشاره نمودند، و این‌که معبوداتی را جز خدا پرستش می‌کردند. پس آنها را نکوهش کرده و بیان نمودند کارشان از روی یقین و دانش نیست، بلکه آنها در نهایت نادانی و گمراهی به سر می‌برند. پس گفتند ﴿لَّوۡلَا یَأۡتُونَ عَلَیۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَیِّنٖچرا دلیل و حجتی بر حقانیت باروری که بر آن هستند ارائه نمی‌دهند. البته که آنها نمی‌توانند دلیلی بیاورند. زیرا کارشان دروغی است که بر خدا می‌بندد؟ و این بزرگ‌ترین ستم است، بنابر این فرمود: ﴿فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗاپس کیست ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد؟.

آیه‌ی ۱۶:

﴿وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا١٦[الکهف: ۱۶]. «و چون از آنان و از چیزهایی که به جز خدا می‌پرستند کناره گرفتید، به آن غار پناه ببرید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و در کارتان برای شما گشایشی فراهم آورد».

یعنی برخی از ایشان به برخی دیگر گفتند: قومتان از شما بریده‌اند و دین دیگری دارند، پس راهی جز نجات و فرار از شر آنها ندارید و باید از اسباب و راههایی که به نجات از آنها منتهی می‌شود است،اده کنید، چون راهی برای جنگیدن با آنها نیست، و نیز نمی‌توانید در میان آنها باقی بمانید در حالی که دین دیگری دارند.

﴿فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗاپس به غار پناهنده شوید و در آن پنهان گرید، تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگسترداند و وسایل رفاه و رهایی شما را از این کار مشکلی که در پیش رو دارید مهیا و آسان سازد.

و پیش‌تر گذشت که آنها چنین پیش خداوند دعا کردند: ﴿رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا[الکهف: ۱۰]. «پروردگارا از جانب خود رحمتی به ما ببخش و در کارمان راهیابی را برایمان فراهم فرما». پس آنان اظهار داشتند که قدرت و توانایی ندارند و برای سامان یافتن کارشان به خدا پناه بردند، و نیز به خدا اعتماد داشتند که چنین می‌کند، پس خداوند رحمت خویش را بر آنها گسترداند و وسایل رفاه و رهایی آنان را مهیا و آسان نمود، و آنان و دینشان را محفوظ کرد و آنها را نشانه‌هایی برای آفریدگانش قرار داد. و نام نیکی از آنها بر جای گذاشت تا مورد ستایش قرار گیرند. و این رحمت الهی نسبت به آنهاست. و هر وسله‌ای را برایشان میسر نمود و جایی که در آن خوابیدند، بی‌نهایت مکانی امن و محفوظ بود. بنابر این فرمود:

آیه‌ی ۱۸-۱۷:

﴿وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَهُمۡ فِی فَجۡوَةٖ مِّنۡهُۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِۗ مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِیّٗا مُّرۡشِدٗا١٧[الکهف: ۱۷]. «و خورشید را می‌بینی که چون برمی‌آید به طرف راست غارشان می‌گرایید، و چون غروب می‌کرد به طرف چپشان می‌گرایید، درحالیکه آنان در محل وسیع غار قرار داشتند، این از نشانه‌های خداست، هرکس که خداوند او را هدایت کند راه یافته است، و هر که را گمراه نماید برای او دوست و راهنمایی نمی‌یابی».

﴿وَتَحۡسَبُهُمۡ أَیۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَکَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَیۡهِ بِٱلۡوَصِیدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَیۡهِمۡ لَوَلَّیۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا١٨[الکهف: ۱۸]. «و آنان را بیدار می‌پنداری، حال آنکه آنان خفته‌اند. و ما آنان را به راست و چپ می‌گرداندیم، و سگشان دو دستش را به آستانۀ در گشاده بود، اگر بدیشان می‌نگریستی از آنان می‌گریختی و به راستی سرتا پای از ترس و وحشت آکنده می‌شدی».

عنی خداوند آنها را از تابش نور خورشید محافظت نمود، زیرا غار اینگونه بود که خورشید به هنگام طلوع به طرف راست می‌گرایید. و به هنگام غروب به طرف چپشان می‌گرایید، پس گرمای خورشید به آنها برخورد نمی‌کرد که بدن‌هایشان را خراب کند.

﴿وَهُمۡ فِی فَجۡوَةٖ مِّنۡهُو خودشان در محل بسیار وسیع غار قرار داشتند، یعنی در جایی گشاده و وسیع. و این به خاطر آن بود تا هوا و نسیم باد بر آنها بوزد و هوای آلوده را از آنها دور نماید، و تا از تنگ بودن جا رنج نبرند، و اذیت نشوند، و به خصوص که آنها مدت طولانی در آن غار ماندند. و این از نشانه‌های الهی است که بر قدرت و رحمت او دلالت می‌نمید که خداوند دعای‌شان را پذیرفت و حتی در این چیزها آنها را هدایت و را هنمایی کرد. بنابر این فرمود: ﴿مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِهرکس که خداوند او را هدایت کند راه یافته است، یعنی برای بدست آوردن هدایت، راهی جز از سوی خداوند نیست، و اوست که انسان را به منفعت هر دو جهان هدایت می‌نماید. ﴿وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِیّٗا مُّرۡشِدٗاو هر که را گمراه نماید برای او دوست و راهنمایی نمی‌یابی. یعنی کسی را نمی‌یابی که او را سرپرستی کند و کارهایش را به گونه‌ای سامان دهد که به صلاح اوست، و وی را به خیر و رستگاری راهنمایی کند، چون خداوند بر گمراه شدن او حکم نموده است و حکم او را هیچ‌کس نمی‌تواند رد کند.

﴿وَتَحۡسَبُهُمۡ أَیۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞو اگر بدیشان می‌نگریستی آنان را بیدار می‌انگاشتی، حال آنکه آنان خفته بودند.

مفسرین گفته‌اند این بدان خاطر بود که چشم‌هایشان باز بود تا تباه و ضایع نشودف بنابر این کسب که به آنها نگاه می‌کرد آنان را بیدار می‌پنداشت حال آنکه خواب بودند. ﴿وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِو ما آنان‌را به راست و چپ می‌گرداندیم، و این ینز به خار آن بود تا بدن‌هایشان محافظت شود، زیرا طبیعت زمین اینگونه است که بدن‌هایی را که با آن چسبیده باشد از بین می‌برد. بنابر این خداوند چنین مقدر ن موده بود که آنها را به راست و چپ و بر پهلوهایشان به اندازه‌ای که بدنشان را زمین خراب نکند، بگرداند و خداوند می‌توانست بدون این‌که آنها را به چپ و راست بگرداند بدن‌هایشان را محافظت نماید، اما او حکیم است و خواست که سنت او در جهان هستی اجرا شود، و خداوند اسباب را به مسببانشان ربط می‌دهد.

﴿وَکَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَیۡهِ بِٱلۡوَصِیدِو سگشان دو دستش را به آستانۀ در غار گشاده بود، سگ اصحاب کهف که از آنها نگهبانی می‌کرد مانند آنها به خواب فر رفت، بنابر این هر دو دستش بر آستانۀ در دراز کشیده بود، خداوند اینگونه آنها را از آفت زمین حفاظت کرد. اما چگونه آنها را از گزند انسان‌ها محافظت نمود؟ در این زمینۀ فرموده است: آنها را به وسیلۀ رعب و ترسی که از دیدنشان انسان را فرا می‌گرفت محافظت نمود، پس اگر کسی آنها را می‌دید ترس سراپای او را فرا می‌گر فت و از آنها روی می‌گرداند و پا به فرار می‌گذاشت، و این چیزی بود که باعث شد تا آنها مدت مدیدی در غار بمانند. و هیچ‌کس آنها را ندید، با این‌که خیلی با شهر فاصلۀ نزدیکی داشتند. و چیزی که مبین آن است آنان از شهر نزدیک بودند این است وقتی آنها بیدار شدند یکی از خودشان را فرستادند تا از شهر غذایی خریداری کند و بقیه منتظرش ماندند. پس این دلالت می‌نماید که آنها به شهر خیلی نزدیک بوده‌اند.

آیه‌ی ۲۰-۱۹:

﴿وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِینَةِ فَلۡیَنظُرۡ أَیُّهَآ أَزۡکَىٰ طَعَامٗا فَلۡیَأۡتِکُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡیَتَلَطَّفۡ وَلَا یُشۡعِرَنَّ بِکُمۡ أَحَدًا١٩[الکهف: ۱۹]. «و اینچنین ایشان را برانگیخیتم تا از یکدیگر بپرسند. گوینده‌ای از آنان گفت: چه مدتی مانده‌اید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از روز؟ گفتند: پروردگارتان بهتر می‌داند که چقدر مانده‌اید، پس کسی از خودتان را با این سکه پول به شهر بفرستید، و باید بنگرد کدامیک از آنان غذای پاکتری دارد، پس روزی و خوراکی از آن برایتان بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچکس را از حال شما آگاه نسازد».

﴿إِنَّهُمۡ إِن یَظۡهَرُواْ عَلَیۡکُمۡ یَرۡجُمُوکُمۡ أَوۡ یُعِیدُوکُمۡ فِی مِلَّتِهِمۡ وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا٢٠[الکهف: ۲۰]. «بی‌گمان اگر آنان بر شما دست یابند شما را سنگسار می‌کنند، یا این‌که به دین خود بر می‌گردانند، و آنگاه هرگز رستگار نخواهید شد».

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡاین چنین ایشان را ز خواب طولانی برانگیخیتم، تا مدت خواب را از یکدیگر بپرسند، و از مقدار واقعی زمانی که در غار مانده‌اند از یکدیگر پرس و جو کنند. ﴿قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖیکی از آنان گفت: چه مدتی مانده‌اید؟ گفتند: یک روز یا بخشی از روز؟ و این بر اساس گمان گوینده بود. گویا در مقدار مدتی که مانده بودند دچار اشتباه شدند، بنابر این گفتند: ﴿رَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡپروردگارتان بهتر می‌داند که چقدر مانده اید، پس آگاهی از مدت سپری نشده را به کسی برگرداند که آگاهی و علم او همه چیز را کاملاً احاطه نموده است، و شاید خداوند بعد از این آنها را از مدتی که مانده بودند آگاه نمود، چون آنها را از مدتی که مانده بودند آگاه نمود، چون آنها برانگیخت تا از یکدیگر بپرسند، و خبر داد که آنها در مورد مقداری که در غار مانده‌اند از یکدیگر پرسیدند، و به اندازۀ آگاهی خود سخن گفتند، و نتیجۀ کارشان این شد که دچار اشتباه شدند. بنابر این باید این‌گونه باشد که خداوند اشتباه آنان را رفع کرده و آنها را از مدت زمانی که مانده بودند آگاه کرده باشد و ما این را از حکمت الهی در برانگیختن آنها در می‌یابیم، و او هیچ کاری را بیهوده انجام نمی‌دهد.

و از رحمت الهی است که هرکس بخواهد در اموری که دانستنش مطلوب است، به اندازه‌ای که برای آن تلاش نماید حقیقت را برای او روشن و آشکار می‌کند و دلیلی دیگر بر این‌که خداوند آنها را از مدتی که در غار مانده‌اند آگاه کرده این است که از این پس می‌فرماید:

﴿وَکَذَٰلِکَ أَعۡثَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ لِیَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَیۡبَ فِیهَآ[الکهف: ۲۱]. «و این‌گونه (مردم) را متوجه حال‌شان کردیم تا بدانند که وعدۀ خدا حق است، و بدون شک قیامت فرا می‌رسد». پس اگر مردم از حال آنان ومدت زمان ماندنشان در غار بارخبر نمی‌شدند، آنها دلیلی برای آنچه بیان شد قرار نمی‌گرفتند. سپس وقتی آنها از یکدیگر پرسیدند و سخنانی در میان آنان رد و بدل شد که خداوند آنها را ذکر کرده است، یکی از خودشان را با سکه‌های نقره‌ای که داشتند به شهری که از آن رانده شده بودند، فرستادند تا برایشان غذا بخرد، و او را دستور دادند تا پاکیزه‌ترین و لذیذترین غذا را انتخاب نماید، و نیز به او گفتند که در خرید و رفتن و برگشتن خود نهایت دقت را به خرج دهد و کسی را از حال برادرانش آگاه نسازد، و هیچ‌کس متوجه آنان نشود.

و گفتند: اگر از حال آنها کسی اطلاع یافته و مردم به آنها دست یابند، آنها را سنگسار کرده و به بدترین وضع به قتل می‌رسانند، چون کینۀ آنها و کینۀ دینشان را در دل دارند. و یا آنها را دچار فتنه می‌نمایند و به آیین خود بر می‌گردانند. و اگر به دین آنها برگردند هرگز رستگار نخواهند شد، بلکه به دین و دنیا و آخرت خود را از دست خواهند داد.

این دو آیه بر چند چیز دلالت می‌نمایند:

۱- تشویق به فراگیری دانش و مباحثه در آن، چون خداوند اصحاب کهف را به این منظور برانگیخت.

۲- کسی که در مورد موضوعی دچار اشتباه می‌گردد، ادب آن است که آن را به کسی برگرداند که آن را می‌داند، و باید در همان حدود و اندازه توقف کند و جایگاه خود را بشناسد.

۳- وکالت در خرید و فروش و شرکت در خرید و فروش صحیح باشد.

۴- خوردن پاکیزه‌ها و خوراکی‌های لذیذ جایز است، به شرطی که به حد اسراف نرسد، زیرا از اسراف نهی شده است. به دلیل این‌که خداوند متعال فرموده است:

﴿فَلۡیَنظُرۡ أَیُّهَآ أَزۡکَىٰ طَعَامٗا فَلۡیَأۡتِکُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُپس باید بنگرد کدامین ایشان غذای پاکتری دارد تا روزی و خوراکی از آن برایتان بیاورد.

به ویژه وقتی که انسان جز چنین غذایی به بدنش سازگار نباشد. و شاید این دلیل بسیاری از مفسران باشد که گفته اند: اصحاب کهف شاهزادگانی بودند، چون دوست خود را دستور دادند تا پاکیزه‌ترین غذا را بیاورد که عادت ثروتمندان بزرگ این است که همواره بهترین غذا را تناول کنند.

۵- تشویق به پنهان کاری و احتیاط و دور شدن از جایگاه‌هایی که انسان را در امر دین دچار فتنه می‌کند، و آدمی باید در مورد حفظ جان برادرانش نهایت تلاش را به خرج دهد.

۶- شدت علاقۀ این جوانان به دین، و فرارشان از تمام فتنه‌هایی که دینشان را مورد تهدید قرار می‌داد، و ترک وطن و در راه خدا.

۷- بیان ضرر و مفاسدی که شر در بر دارد، امری که موجب آن می‌شود که از آن متنفر بود، و آن را ترک کرد. و به درستی که این روش (بیان ضرر و مفاسدی که شر در بردارد)، روش مومنان گذشته و آینده بوده و هست، به دلیل این‌که گفتند: ﴿وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗاو اگر به دین خود برگردید هرگز رستگار نخواهید شد.

آیه‌ی ۲۱:

﴿وَکَذَٰلِکَ أَعۡثَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ لِیَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَیۡبَ فِیهَآ إِذۡ یَتَنَٰزَعُونَ بَیۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡۖ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَیۡهِم بُنۡیَٰنٗاۖ رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡۚ قَالَ ٱلَّذِینَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیۡهِم مَّسۡجِدٗا٢١[الکهف: ۲۱]. «و بدینسان (مردم را) به (حال) آنان آگاه ساختیم تا بدانند که وعدۀ خدا حق است و قطعاً هیچ شکی در تحقق روز قیامت نیست. بدانگاه که میان خود کشمکش داشتند و گفتند: بر (غار) آنان بنایی بسازید. پروردگارشان از حال ایشان آگاه‌تر است، و کسانی که بر کاروبارشان دست یافتند، گفتند: بر غار ایشان مسجدی می‌سازیم».

خداوند متعال خبر می‌دهد که او مردم را از حال اصحاب کهف مطلع نمود، و این خدا بهتر می‌داند بعد از آن بود که بیدار شدند و یکی از خودشان را فرستادند تا برایشان غذایی بخرد، و او را دستور دادند تا خود را پنهان نماید، اما خداوند چیزی را خواست که مایۀ صلاح مردم و پاداشی بیشتر برای آنان بود، و آن این‌که مردم با دیدن آنها نشانه‌ای از نشانه‌های قدرت خداوند را با چشم و به طور آشکار مشاهده کردند و دانستند که وعدۀ خداوند حق است و هیچ شک و تردیدی در آن نیست. در حالی که همین مردمان چندی قبل در مورد رستاخیز و قیامت با یکدیگر کشمکش داشتند، برخی می‌گفتند قیامت و سزا و جزا حق است است و خواهد آمد، و برخی آن را نفی می‌کردند، پس خداوند داستان آنها را باعث رشد بیشن و یقین مومنان، نیز حجتی بر انکار کنندگان قرار داد، و پاداش این کار به اصحاب کهف رسید.

و خداوند جریان آنها را مشهور و جایگاه‌شان را بلند کرد، به گونه‌ای که کسانی که گفتند: ﴿ٱبۡنُواْ عَلَیۡهِم بُنۡیَٰنٗابر غار بنایی بسازید. خداوند به عاقبت و سرانجام آنها آگاه‌تر است و کسانی که زمامدار امور مردم بودند، و بزرگان قوم بشمار می‌آمدند، گفتند: ﴿﴿لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیۡهِم مَّسۡجِدٗابر در غار مسجدی و پرستشگاهی می‌سازیم و خدا را در آن عبادت می‌کنیم، بدین وسیله همواره به یاد آنان خواهیم بود.

ساختن عبادتگاه بر سر قبرها ممنوع است، و پامبر صاز آن نهی کرده و کسانی را که چنین کاری می‌کنند مدمت نموده است. و ذکر این کار در اینجا دلیلی برعدم مذمت و نکوهش آن نیست، زیرا موضوع ساختن مسجد بر سر در غار، در رابطه با واقعۀ اصحاب کهف و تعریف و تمجید از موضعگیری شجاعانۀ آنان بیان شده است، تا جایی که اقوامشان گفتند: بر آنها مسجدی بسازید این در حالی بود که اصحاب کهف قبلاً به شدت از قومشان می‌ترسیدند و از این‌که از وضعیت آنان باخبر شوند پرهیز می‌کردند. پس، از ان موضع خصمانۀ خود در قبال آنان کوتاه آمده و گفتند: مسجدی بر در آن بسازید.

و این دلیلی است بر این‌که هرکس دینش را مصون دارد و از فتنها بگریزد خداوند او را سالم و مصون می‌دارد. و هرکس برای تندرستی و سلامتی بکوشد خداوند او را سلامت می‌گرداند، و هرکس به خدا پناه ببرد خداوند او را پناه داده و او را مایۀ هدایت دیگران قرار می‌دهد. و هرکس در راه خدا و برای طلب رضای الهی فروتنی کند سرانجام خداوند عزت و بزرگی به او ببخشد. ﴿وَمَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّلۡأَبۡرَارِ[آل عمران: ۱۹۸]. «و آنچه نزد خداوند است برای نیکوکاران بهتر است».

آیه‌ی ۲۲:

﴿سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ کَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا٢٢[الکهف: ۲۲]. «خواهند گفت: آنان سه نفرند، که چهارمین ایشان سگ‌شان است. و (گروهی) خواهند گفت: پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان است. همۀ این‌ها از روی حدس و گمان است. و می‌گویند، هفت نفرند که هشتمین ایشان سگ‌شان است. بگو: پروردگارم از تعدادشان آگاه‌تر است. جز گروهی کمی تعدادشان را نمی‌دانند، بنابر این جز بر اساس علم و یقین در مورد آنان مجادله مکن و دربارۀ آنان از هیچ‌کس مپرس».

خداوند متعال خبر می‌دهد که اهل کتاب در رابطه با تعداد افراد اصحاب کهف با هم اختلاف داشتند و این اختلاف از حدس و گمانشان سرچشمه می‌گیرد، زیرا به دروغ چیزهایی می‌گویند که نمی‌دانند آنها در مورد تعداد اصحاب کهف سه گروه بودند: برخی می‌گفتند آنان سه نفراند و چهارمین ایشان سگشان است. و برخی می‌گفتند: پنج نفر بوده و ششمین ایشان سگشان است، و خداوند بعد از این سخن بیان داشته است که این‌ها سخنهای بی‌دلیلی است، و آنها از روی ظن و گمان این را می‌گویند، پس بی‌دلیل بودن این سخنان دلیلی بر بطلان آن می‌باشد.

و گروهی می‌گفتند: «اصحاب کهف هفت نفرند و هشمین ایشان سگشان است». و این ـ خدا بهتر می‌داند ـ درست است چون خداوند دو قول پیش از این را باطل قرار داد اما این را باطل قرار نداد، پس باطل قرار ندادن این قول بر این دلالت می‌نماید که آن درست است.

و در این اختلاف نظر فایده یا وجود ندارد، و اگر تعداد افراد اصحاب کهف دانسته شود هیچ منفعت دینی و معنوی برای مردم ندارد. بنابر این خداوند متعال فرمود: ﴿قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞبگو: پروردگارم به تعدادشان آگاه‌تر است. جز اندکی تعدادشان را نمی‌دانند، و گروه کمی که تعدادشان را می‌دانند کسانی هستند که به حقیقت رسیده، و می‌دانند آنچه بدان رسیده‌اند درست است.

﴿فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗابنابراین، جز بر اساس علم و یقین دربارۀ آنان مجادله مکن، و اگر مجادلۀ تو بر این اساس باشد مفید فایده خواهد بود. اما مماشات و همسویی‌اش که بر اساس ناندانی و از روی ظن و گمان باشد، و یا بی‌فایده باشد، یعنی طرف مجادله کننده مخالفت و کینه توزی ورزد، و یا این‌که مسئله اهمیتی نداشته و دانستن آن فایده‌ای دینی دربر نداشته باشد مانند دانستنِ تعداد اصحاب کهف و امثال آن، به درستی که مناقشه زیادی در این‌گونه موارد باعث ضایع شدن وقت می‌گردد، و تأثیر منفی بر همدلی و دوستی‌ها می‌گذارد.

﴿وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗاو در مورد اصحاب کهف از هیچ کسی از اهل کتاب سوال مکن، چون سخنان آنها بر اساس حدس و گمان است و انسان را به حق نمی‌رساند. پس این بیانگر آن است نباید از کسی که صلاحیت فتوان دادن را ندارد است،تا کرد، چون یا او در مسئله‌ای که از وی پرسیده می‌شود توان پاسخگویی را نداشته، و یا این‌که باکی ندارد که چه می‌گوید، و تقوای آن چنانی ندارد که او را از گفتن سخن غیر واقعی باز بدارد.

و مادامی که از است،تاء و پرسیدن از چنین کسانی نهی شده است، به طریق اولی چنین افرادی از دادن فتوا منع می‌شوند. و نیز آیه بیانگر آن است که ممکن است فردی در یک چیز ممنوع الاست،تاء باشد، اما در موردی دیگر از او است،تاء کرد. پس در آن قسمت که صلاحیت دارد فتوا می‌دهد، به خلاف قسمت‌های دیگر که صلاحیت فتوا دادن در آن را ندارد، به دلیل این‌که خداوند از است،تاء اهل کتاب به طور مطلق نهی نکرده است، بلکه فقط از استفتاء از آنان در مورد اصحاب کهف و امثال آن نهی کرده است.

آیه‌ی ۲۴-۲۳:

﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا٢٣[الکهف: ۲۳]. «و دربارۀ هیچ چیزی مگو که من فردا آن را انجام می‌دهم».

﴿إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا٢٤[الکهف: ۲۴]. «(مگر این‌که بگویی:) اگر خدا بخواهد (آن را انجام می‌دهم) و پروردگارت را هنگامی که فراموش کردی یاد کن، و بگو: امید می‌رود که پروردگارم مرا به (راهی) درست‌تر از این رهنمود کند».

این نهی مانند دیگر نواهی گرچه متوجه پیامبر صاست، اما متوجه عموم مردم نیز می‌باشد، و همۀ مکلفین را دربر می‌گیرد، بنابر این خداوند بنده را از این نهی می‌نماید که در رابطه با آینده بگوید: من فلان کار را انجام می‌دهم، و نگوید: اگر خدا بخواهد، زیرا چنانچه نگوید ان شاء الله فلان کار را در آینده انجام می‌دهم، از دو جهت مرتکب حرام می‌گردد:

اول، به صورت ناآگاهانه نسبت به غیبت آینده اظهار نظر می‌کند و می‌گوید: در آینده کاری را انجام می‌دهم یا چیزی به وقوع می‌پیوندد. حال آنکه نمی‌داند آیا آن کار را انجام می‌دهد و این شیء به وقوع می‌پیوندد یا نه.

دوم، سخن او بیانگر آن است که انجام دادن آن کار فقط متلعق به مشیت اوست و بس، حال آنکه متعلق ساختن کاری، تنها به مشیت بنده امری محور و ممنوع می‌باشد، چرا که تمامی مشیت برای خداست: ﴿وَمَا تَشَآءُونَ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٩[التکویر: ۲۹]. «و شما نمی‌خواهید مگر اینک خداوند پروردگار جهانیان بخواهد».

و از آن جا که بیان خواست خداوند باعث آسان شدن کار و حصول برکت در آن می‌شود و «ان شاء الله» گفتن به مثابۀ کمک خواستن بنده از پروردگارش می‌باشد، و چون انسان گاهی اوقات «ان شاء الله» گفتن را فراموش می‌نماید، خداوند او را دستور داد که هر گاه به یادش آمد بگوید « ان شاء الله» تا مطلوب وی حاصل، و آنچه محذور است از دور شود.

و از فرمودۀ الهی: ﴿وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَچنین بر می‌آید که خداوند دستور داده است به هنگام فراموشی، خدا را یاد کنند، زیرا یاد کردن خداوند، نسیان و فراموشی را دور می‌نماید و آنچه را که بنده فراموش نموده است به یاد می‌آورد. و به کسی که ذکر پروردگارش را فراموش نموده، دستور داده است که پروردگارش را یاد کند و از غافلان نباشد. و از آنجا که بنده در توفیق یافتن به صدق، و دوری جستن از اشتباه در گفتار و کردارش به خداوند نیازمند است، خداوند او را فرمان داد تا بگوید: ﴿عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗاامید است که پروردگارم مرا به راهی درست‌تر از این رهنمون کند.

پس خداوند بنده را دستور داده تا او را بخواند و به وی امید و اعتماد داشته باشد، چرا که مسلماً خدا او را به نزدیکترین راهی رهنمود می‌کند که وی را به رشد و تکامل می‌رساند، و بنده‌ای که چنین است و تمام تلاش خود را در طلب هدایت مبذول می‌دارد، سزاوار است که موفق شود، و یاری پروردگارش او را در یابد و خداوند او را در همۀ کارهایش به راه راست رهنمود نماید.

آیه‌ی ۲۶-۲۵:

﴿وَلَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِینَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا٢٥[الکهف: ۲۵]. «و (اصحاب کهف) مدت سیصد و نه سال در غارشان ماندند».

﴿قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا یُشۡرِکُ فِی حُکۡمِهِۦٓ أَحَدٗا٢٦[الکهف: ۲۶]. «بگو: خداوند به مدتی که در غار مانده‌اند آگاهتر است، تنها اوست که غیب آسمان‌ها و زمین را می‌داند، چقدر بینا و چقدر شنواست! آنان جز او هیچ کارسازی ندارند و در فرماندهی و حکم خود کسی را شریک خود نمی‌سازد».

خداوند پیامبر را از پرستش از اهل کتاب در مورد اصحاب کهف نهی کرد، چون اهل کت اب در این مورد چیزی نمی‌دانستند، اما خداوند که دانای پیدا و پنهان است و همه چیز را می‌داند، پیامبر را از مدت زمانی که اصحاب کهف در غار سر بردند آگاه نمود، و آگاهی این موضوع مختص خداست، زیرا این از غیب آسمان‌ها و زمین است و آگاهی از غیب آسمان‌ها و زمین ویژۀ خداوند است، پس آنچه را خداوند از غیب آسمان‌ها و زمین توسط پیامبرانش خبر داده، حقیقت یقینی است و هیچ شکی در آن نیست. و آنچه را که پیامبرانش از آن اطلاع ندارند هیچ‌کس از مردم نیز آن را نمی‌داند.

﴿أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡتعجب کن از کمال بینا بودن و شنوا بودن خدا که شنوایی و بینایی خداوند همۀ شنیدنی‌ها و دیدنی‌ها را احاطه نموده است، همچنانکه دانش او همۀ دانستنی‌ها را دربر دراد.

سپس خداوند خبر داد که ولایت عام و خاص تنها برای اوست، و این‌که او به تنهایی امور هستی و بندگان مومنش را سرپرستی و تدبیر می‌نماید، و آنها را از تاریکی‌ها به‌سوی نور هدایت می‌نماید و کارشان را آسان می‌سازد و آنها را از سختی دور می‌نماید، بنابر این فرمود: ﴿مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖبه جز او هیچ کار سازی ندارند. یعنی او بود که اصحاب کهف را به لطف و کرم خویش حمایت و یاری نموده و آنها را به هیچ فردی از مخلوقاتش نسپرد.

﴿وَلَا یُشۡرِکُ فِی حُکۡمِهِۦٓ أَحَدٗاو خداوند هیچ کسی را در فرمانش شریک نمی‌سازد. و این شامل فرمان کونی: تقدیری، و فرمان شرعی، دینی می‌شود، زیرا تنها خداوند فرمانروای جهان هستی و مخلوقاتش می‌باشد و در آن حکم و قضاوت می‌نماید، و سرنوشت آنها را رقم می‌زند و آنها را می‌آفریند و به تدبیر امورشان می‌پردازد. و اوست که حاکم آنهاست و آنها را امر و نهی می‌نماید و سزا و جزایشان می‌دهد.

آیه‌ی ۲۷:

﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَۖ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا٢٧[الکهف: ۲۷]. «و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است، بخوان، و هیچ‌کس نمی‌تواند سخنانش را دگرگون کند، و هرگز پناهی جز او نخواهی یافت».

و هنگامی که خداوند خبر داد که آگاهی از غیب آسمان‌ها و زمین از آن اوست، و هیچ مخلوقی راهی به‌سوی آگاهی یافتن و دانستن غیب آسمان‌ها و زمین ندارد مگر از راهی که خداوند به بندگانش خبر می‌دهد. و بسی واضح است که این قرآن بسیاری از مسایل غیبی را دربر دارد، خداوند متعال دستور داد تا مردمان به آن راه (= راه قرآن) روی آورند. پس فرمود: ﴿وَٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَۖ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا٢٧و تلاوت کن، یعنی پیروی کن از آنچه که بر تو وحیمی شود، مفاهیمش را بشناس و اخبارش را تصدیق کن و دستورات آن را گردن نه، و از نواهی آن پرهیز نما، زیرا این، قرآن بزرگی است که کلماتش دگرگون کننده‌ای ندارد. یعنی به خاطر راست بودن و منصفانه بودن آن و بخاطر این‌که در اوج شیوایی و زیبایی قرار دارد، دگرگون نمی‌شود. ﴿وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗا[الأنعام: ۱۱۵]. «و سخن پروردگارت از نظر راستی و عدالت به تمام و کمال رسیده است». پس به خاطر کمالی که از آن برخوردار است تغییر و تبدیل در آن راه ندارد. و چنانچه نقص و خللی داشت در معرض تغییر و دگرگونی قرار می‌گرفت. و این بزرگداشت و تعظیم قرآن و نیز تشویق به روی آوردن به آن می‌باشد.

﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗاو به جز خدا هیچ پناهی وجود ندارد که به آن پناه ببری. پس مشخص شد که فقط خداوند در همۀ کارها پناهگاه است، و خداوند معبودی است که در خوشی و ناخوشی به‌سوی او باید روی آورد. و بنده در همۀ حالت‌هایش نیازمند اوست، و همۀ خواسته‌هایش را باید از او طلب کند.

آیه‌ی ۲۸:

﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا٢٨[الکهف: ۲۸]. «و با کسانی شکیبا باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را در حالی که خشنودی او را می‌جویند به فریاد می‌خوانند، و نباید در طلب زینت زندگانی دنیا دو دیده‌ات را از آنان برگیری، و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساخته‌ایم، و او از هوای خود پیروی کرده و کارش ضایع و معطّل شده است».

خداوند پیامبرش محمد صو کسانی دیگر را که رسول خدا در اوامر و نواهی الگویشان است دستور می‌دهد با مؤمنان باشند که خدا را زیاد عبادت می‌کنند و به‌سوی او باز می‌گردند:

﴿ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّکسانی که پروردگارشان را در آغاز روز و در آخر آن به فریاد می‌خوانند و هدفشان رضای اواست. خداوند چنین کسانی را به عبادت، و اخلاص در عبادت توصیف نمود. و در اینجا به مبارزۀ با نفس و همنشینی با خوبان و مومنان دستور داده شده است گرچه آنها فقیر باشند، زیرا همراهی آنان فواید بی‌شمار دارد. ﴿وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاو به قصد جستن زینت حیات دنیوی چشمانت را از ایشان برنگردان. زیرا چنین چیزی مطلوب نیست، و انسان را از مصلحت‌های دینی دور می‌سازد، زیرا اینکار باعث می‌شود تا انسان به دنیا دل ببندد و افکار و خیالات زیادی به دلش راه یابد، و علاقۀ به آخرت از دل او زدوده شود، زیرا نیا برای بیننده بسیار زیبا جلوه می‌نماید، و دل را مسحور خود می‌کند. در نتیجه قلب از ذکر خداوند غافل می‌شود و به لذت‌ها و شهوت‌ها روی می‌آورد. در چنین حالتی است که وقت آدمی ضایع شده و کارش از هم می‌پاشد و به زیان همیشگی و ندامت جاودانگی گرفتار می‌آید. بنابر این فرمود:﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَاو از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساخته‌ایم.

کسی که از خدا غافل شود، خداوند به مجازات غفلتش او را از یاد و ذکر الهی غافل می‌گرداند، ﴿وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُو او از هوی و آرزوهایش پیروی کرده، به گونه‌ای که هر چه نفس او بخواهد انجام می‌دهد و برای بدست آوردن آن تلاش می‌نماید، گرچه آن کار مایۀ نابودی و زیانمند شدن او باشد، پس او هوایش را به خدایی می‌گیرد. همانطور که خداوند متعال فرموده است. ﴿أَفَرَءَیۡتَ مَنِ ٱتَّخَذَ إِلَٰهَهُۥ هَوَىٰهُ وَأَضَلَّهُ ٱللَّهُ عَلَىٰ عِلۡمٖ[الجاثیة: ۲۳]. «آیا دیده‌ای کسی را که هوای خودش را خدای خود گرفته و خداوند او را از روی آگاهی گمراه نموده است؟».

﴿وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗاو مصالح دینی و دنیوی او ضایع و مطلع شده است. خداوند از اطاعت و فرمانبرداری از چنین کسی نهی کرده است زیرا اطاعت از او به اقتدار کردن به او می‌انجامد، و او آدمی را به چیزی فرا نمی‌خواند. مگر به آنچه که خود بدان متصف است. و آیه دلالت می‌نماید کسی که شایسته است از او پیروی شود و پیشوای مردم باشد همان کسی است که قلب او سرشار و آکنده از محبت خدا باشد، و حب الهی در دلش جای گیرد، و زبان او همواره ذکر و یاد الهی را زمزمه نماید، و از خشنودی‌های پروردگارش پیروی کند، و آن را بر هوای خود مقدم دارد. پس او با این کار وقت خود را ضایع نمی‌کند و حالاتش بهبود می‌یابد و کا رهایش سامان می‌گیرد. و او مردم را به‌سوی آنچه که خداوند به وی ارزانی نموده است دعوت می‌کند. پس چنین کسی سزاوار است از او پیروی شود و پیشوای مردم قرار گیرد. و صبری که در این آیه بیان شده است، صبر کردن بر طاعت الهی است، که بالاترین انواع صبر و شکیبایی است. و اگر صبر بر طاعت الهی کامل باشد دیگر انواع صبرها کامل می‌گردند.

و آیه به این مطلب اشاره می‌نماید که ذکر و دعا و عبادت در اول و آخر روز مستحب است، چون خداوند آنها را به خاطر ذکر و عبادت در صبح و شام ستوده است. و هر کاری که خداوند انجام دهندۀ آن را ستوده باشد مبین آن است که آنرا دوست می‌دارد، ووقتی خداوند آن را دوست بدارد به آن دستور می‌دهد، و مردم را بر انجام آن تشویق می‌نماید.

آیه‌ی ۳۰-۲۹:

﴿وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن یَسۡتَغِیثُواْ یُغَاثُواْ بِمَآءٖ کَٱلۡمُهۡلِ یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا٢٩[الکهف: ۲۹]. «و بگو: حق از سوی پروردگارتان است، پس هرکس که می‌خواهد، ایمان بیاورد و هرکس که می‌خواهد، کافر شود همانا ما برای ستمگران اتشی را آماده کرده‌ایم که سرا پرده‌هایش آنان‌را فرا می‌گیرد. و اگر کمک بخواهند با آبی همچون مسِ گداخته شده به فریادشان رسند، که چهره‌ها را بریان می‌کند. چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا٣٠[الکهف: ۳۰]. «بدون شک کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، ما پاداش کسانی را هدر نمی‌دهیم که کار نیکو کرده‌اند».

ای محمد! به مردم بگو: حق همان چیزی است که از سوی پروردگارتان آمده است»، یعنی هدایت از گمراهی مشخص شده، و صفات اهل سعادت و صفات اهل شقاوت را توسط پیامبرش بیان داشته، و هیچ شک و شبهه‌ای در کار نمانده و همه چیز روشن و آشکار شده است، ﴿فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡپس هرکس که می‌خواهد، ایمان بیاورد و هرکس که می‌خواهد، کافر شود. یعنی جز در پیش گرفتن یکی از این و راه بر حسب توفیق یافتن یا عدم توفیق بنده باقی نمانده است، و خداوند به وی اختیار داده که ایمان بیاورد یا کافر شود. و می‌تواند کار خوب یا بد انجام بدهد. پس هرکس که ایمان بیاورد، به راه راست توفیق یافته است، و هرکس کافر شود حجت بر او اقامه شده، و او بر ایمان آوردن مورد اجبار و اکراه قرار نمی‌گیرد. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِۖ قَد تَّبَیَّنَ ٱلرُّشۡدُ مِنَ ٱلۡغَیِّ[البقرة: ۲۵۶]. «هیچ اجباری در دین نیست، به راستی که هدایت از گمراهی مشخص شده است». و در فرموده‌ی خداوند: ﴿فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡ«پس هرکس که خواست ایمان بیاورد و هرکس که خواست کافر شود». اجازه‌ی هر دو کار صادر نشده است، بلکه این تهدید و وعیدی است برای کسی که بعد از آنکه بیانات کافی دریافت کرد کفر را انتخاب نماید. نیز به این بیانگر آن نیست که جنگ با کافران تعطیل و ترک شود.

سپس خداوند سرانجام هر دو گروه را بیان نموده و فرمود: ﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاما به سبب کفر و فسق و گناه ستمگران برای آنان آتشی را آماده کرده‌ایم که سرا پرده‌هایش آنان را فرا می‌گیرد. یعنی آتش آنان‌را احاطه می‌نماید، به گونه‌ای که هیچ راه گریز و نجاتی نمی‌یابند، و آتش سوزان به آنان می‌رسد.

﴿وَإِن یَسۡتَغِیثُواْو اگر کمک بخواهد با آب طلب کنند تا تشنگی شدیدی را که بآنها دست داده است خاموش کنند، ﴿یُغَاثُواْ بِمَآءٖ کَٱلۡمُهۡلِبا آبی که از شدت داغ بودنش همچون مس گذاخته، و درد ته نشین و آلودۀ روغن است به فریادشان می‌رسند، ﴿یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَ(آب داغی) که چهره‌ها را بریان می‌کند. پس وای به حال شکم و رودها‌ها. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ٢٠ وَلَهُم مَّقَٰمِعُ مِنۡ حَدِیدٖ٢١[الحج: ۲۰-۲۱]. «آنچه در شکم‌هایشان است با پوست (بدن‌شان) گداخته می‌شود، و برای آنان چکش‌هایی آهنین است که با آن زده می‌شوند».

﴿بِئۡسَ ٱلشَّرَابُبدنوشابه ای است که می‌خواهند با آن تشنگی خود را رفع کنند، چرا که عذابشانت را بیشتر و شدیدتر می‌گردان. ﴿وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًاو آتش جهنم بدجایگاهی است. و این مذمت حالت آتش است که آتش بدجایگاهی است برای کسانی که در آن آرام می‌گیرند، البته در آن آرامشی نیست، بلکه سراپا عذاب و سخت است، و لحظه‌ای از آن کاسته نمی‌شود، و آنها همیشه در آن می‌مانند و از هر خوبی ناامید می‌گردند، و خداوند مهربان آنها را داخل عذاب فراموش می‌نماید، همانطور که در دنیا او را فراموش کرده بودند.

سپس گروه دوم را بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِقطعاً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، یعنی هم به خدا و فرشتگان و کتاب‌ها و پیامبران و روز قیامت و تقدیر خیر و شر خدا ایمان آورده‌اند و هم کارهای شایسته از قبیل واجبات و مستحبات را انجام داده‌اند. ﴿إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًابی‌گمان ما پاداش کسانی را هدر نمی‌دهیم که کار نیکو کرده‌اند، و نیکوکاری یعنی این‌که هدف بنده از کاری که انجام می‌دهد رضای خداوند باشد و در انجام دادن کار از شریعت خدا پیروی کند. پس چنین عملی را هرکس انجام دهد خداوند آن را ضایع نمی‌کند، و کوچکترین چیزی را از آن هدر نمی‌دهد، بلکه چنین عملی را برای صاحبش محفوظ نگاه می‌دارد، و پاداش وی را به طور کامل و بر حسب عمل و فضیلت و نیکو انجام دادن آن می‌دهد. و خداوند پاداش انها را بیان نموده و می‌فرماید:

آیه‌ی ۳۱:

﴿أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَیَلۡبَسُونَ ثِیَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّکِ‍ِٔینَ فِیهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا٣١[الکهف: ۳۱]. «آنان کسانی‌اند که بهشت جاویدان از آن ایشان است، بهشتی که در زیر آن جویبارها روان است، در آن جا با دستبندهای زرین آراسته می‌شوند و لباسهای ابریشم سبز و نازک و ضخیم می‌پوشند، در حالی که بر تخت‌ها تکیه زده‌اند، چه پاداش خوبی است و چه آرامگاه زیبایی است!».

کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده‌اند، بهشت و باغ‌های پر درختش از آن ایشان است که جویبارهای آن فراوان است و از زیر درختان زیبا و کاخ‌های بلند آن روانند. و زیور آنها در بهشت طلاست، و لباسشان ابریشم سبز نازک و لطیف و ابریشم ضخیم است، و آنان در آن جا بر تخت‌ها و مبلمان‌ها تکیه می‌زنند، و از آن تخت‌هایی است که آراسته شده، و با پارچه‌های زیبا‌تزیین شده‌اند.

و تکیه زدن آنها بر تخت‌ها بر این دلالت می‌نماید که آنها در کمال راحتی و آسایش به سر می‌برند و رنج و خستگی از آنان دور می‌شود، و غلامان برای آوردن آنچه دوست دارند، می‌کوشند، واقامت جاودانه در این بهشت نعمتی است که آنها از آن برخوردارند.

پس این سرای بزرگ ﴿نِعۡمَ ٱلثَّوَابُپاداش بسیار خوبی است برای کسانی که کارهای نیک انجام داده‌اند، ﴿وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗاو آرامگاه خوبی است که در آن اقامت می‌گزینند و از نعمت‌هایی که در آن هست، از هر آنچه که دل‌شان بخواهد و چشم‌ها از دیدن آن لذت ببرند، و از شادی و سرور دائم و لذت‌های پی در پی و نعمت‌های فراوان بهره‌مند می‌شوند و چه منزل و آرامگاهی بهتر از سرایی است که پایین تین ساکنانش در چنان پادشاهی و نعمت و برکتی قرار دارند، که قصرها و باغ‌ها گسترده‌تر از مسافت دو هزار سال است، به گونه‌ای که هیچ نعمتی را بالاتر از آنچه آنان از آن برخوردارند، نمی‌بینند، به همۀ آرزوها و خواسته‌هایشان دست یافته، و بیش از خواسته‌هایشان به آنان بخشیده شده است، به گونه‌ای که حتی آرزوی برخورداری از این نعمات را در خیال خود نیز نمی‌پرورانند.

با وجود این، نعمت‌هایی که از آن برخوردار هستند همیشگی است و همواره به اوصاف و زیبایی آن افزوده می‌شود.

پس، از خداوند مهربان می‌خواهیم ما را به سبب بدی و تقصیر و گناهانی که داریم از خیر و برکتی که نزد اوست محروم نکند.

این آیۀ کریمه و امثال آن دلالت می‌نماید که زیور آلات در بهشت، هم برای مردان است و هم برای زنان. همانطور که در احادیث صحیح آمده است، چون خداوند به طور مطلق فرموده است: ﴿یُحَلَّوۡنَبا زیور آرسته می‌شوند و نیز ابریشم و امثال ان هم برای مردان است و هم برای زنان.

آیه‌ی ۳۴-۳۲:

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَیۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمَا زَرۡعٗا٣٢[الکهف: ۳۲]. «و آن دو شخص را برای آنان مثل بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و گرداگرد باغ‌ها را با درختان خرما پوشاندیم، و میان باغ‌ها را کشتزاری قرار دادیم».

﴿کِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَیۡنِ ءَاتَتۡ أُکُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ وَفَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا٣٣[الکهف: ۳۳]. «هر دو باغ، میوه‌هایش را (به موقع) می‌داد، و چیزی از صاحبش فروگذار نمی‌کرد و ما در میان آنها جویباری روان ساخته بودیم».

﴿وَکَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَکۡثَرُ مِنکَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا٣٤[الکهف: ۳۴]. «و او میوه‌های (فراوانی) داشت، پس به دوست خود در حالی که با وی گفتگو می‌کرد، گفت: من از تو ثروتمندتر و از لحاظ نفرات از تو نیرومندترم».

خداوند متعال به پیامبرش می‌فرماید که برای مردم مثل این دو مرد را بیان کند، یکی سپاسگزار نعمت‌های خدا بود، و دیگری کفران نعمت می‌کرد. نیز گفته‌ها و کا رهایی را که هر یک از انجام می‌دادند برای مردم بیان کرده، و عذابی را که در دنیا و آخرت بدان گفتار می‌شوند بازگو نماید. و پاداش آن یکی را نیز که نیکوکار بود برای مردم بازگوی، تا از حالت آن دو نفر درس عبرت بگیرند. شناختن اسم این دو نفر و این‌که در چه زمانی بوده‌اند و در چه جایی می‌زیسته‌اند فایده‌ای برای ما ندارد. بلکه هدف، از کلیات داستان این دو مرد به دست می‌آید، و چنانچه درصدد بررسی اموری غیر از این اسم باشیم، خود را به تکلف انداخته‌ایم. یکی از این دو نفر که شکر نعمت‌های خدا را به جای نمی‌آورد خداوند به او دو باغ زیبای انگور داده بود ﴿وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖو گرداگرد باغ‌هایش را با درختان خرما احاطه کرده بودیم. یعنی در این باغها هر نوع میوه‌ای وجود داشت، به ویژه بهترین رختان، یعنی درخت انگور و خرما در آن وجود داشت، درختان انگور در وسط باغها بود، و در ختان خرما در گرداگرد باغ قرار داشت و این چشم انداز زیبایی به باغ داده، و به زیبایی آن افزوده بود. و درختان انگور و درختان خرما در معرض تابش خورشید وباد بوند، و این امر در رسیدن میوه‌ها اثر به سزایی دارد، و با وجود این، میان درختان کشتزاری قرار داده بودیم، و چیزی کم نداشتند جز این‌که بگویند: میوه‌های این دو باغ چگونه است؟ و آیا آبی که این باغ‌ها را کفایت نماید وجود دارد؟

خداوند متعال خبر می‌دهد که هر یک از آن دو باغ میوه و ثمر خود را دو برابر به بار می‌آورد ﴿وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاو از میوه و ثمر آن باغها چیزی کم نبود. با وجود این جویبارهای بزرگ در کناره‌های باغ‌ها روان بود.

﴿وَکَانَ لَهُۥ ثَمَرٞو آن شخص دارای فراورده‌های فراوانی بود. یعنی هر دو باغش به طور کامل میوه داده، و کوچکترین آفت و کمبودی به آنها نرسیده بود، پس این نهایت زیبایی دنیای کشاورزی است. بنابر این آن مرد مغرور شد و به خود بالید و فخر فروشی کرد و آخرت خود را فراموش نمود.

صاحب آن دو باغ مغرورانه و با فخر فروشی در حالی که با دوست مومن خود گفتگو می‌کرد، گفت: ﴿أَنَا۠ أَکۡثَرُ مِنکَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗامن از تو ثروتمندتر هستم و از لحاظ نفرات از تو نیرومندترم. او به فراوان بود مال و قدرت بردگان و خدمتگزاران و خویشاوندانش افتخار کرد و این ناشی از جهالت او بود و گرنه چگونه می‌توان به چیزی افتخار نمود که از وجود انسان خارج است و هیچ فضیلت ذاتی ندارد و از هر صفت معنوی تهی است؟ و این به مانند آن است که کودکی به آرزوها و خیالات خود که حقیقتی ندارند، ببالد و افتخار نماید.

آیه‌ی ۳۶-۳۵:

﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا٣٥[الکهف: ۳۵]. «و در حالی که بر خویشتن ستمگر بود به باغش درآمد و گفت: گمان نمی‌کنم که این (باغ) هیچگاه نابود شود».

﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا٣٦[الکهف: ۳۶]. «و گمان نمی‌کنم که قیامت برپا شود. و اگر (هم) به‌سوی پروردگارم برگردانده شوم، بی‌گمان سرانجام بهتر و جایگاه خوبتری خواهم یافت».

سپس او به فخر فروشی بر دوست خود بسنده نکرد و بر اساس جهالت و گمان خود حکم نمود، و وقتی که وارد باغش شد، گفت: ﴿مَآ أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗاگمان نمی‌کنم که هرگز این باغ‌ها نابود شده و از بین بروند. پس او به این دنیا مطمئن و راضی شد و رستاخیز و زنده شدن پس از مرگ را انکار کرد، و گفت: ﴿وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا٣٦و گمان نمی‌کنم که قیامت بر پا شود. و اگر به فرض این‌که قیامتی بر پا شده و من به‌سوی پروردگارم برگردانده شوم، مسلماً سرانجام بهتری خواهم یافت. یعنی چیزی بهتر از این دو باغ را به من خواهد داد. و این از دو حالی خالی نیست، یا این‌که او حقیقت را می‌دانست و این سخنش را در قالب تمسخر می‌گفت، پس این سخن کفری است که بر کفر او می‌افزاید. و یا حقیقتاً چنین گمان می‌کرد، د راین صورت او نادانترین فرد به شمار رفته و بی‌عقل‌ترین مردم است، زیرا اگر کسی در دنیا صاحب ثروت و دارایی باشد، آیا در آخرت هم به او ثروت و دارایی داده می‌شود؟ آری غالباً خداوند بهرۀ دوستان و برگزیدگانش را در دنیا کم می‌دهد، و دنیا را بر دشمنان خود می‌گستراند، اما در آخرت بهره‌ای ندارند. و ظاهراً چنین به نظر می‌رسد که صاحب باغ واقعیت امری را می‌دانسته، اما این سخن را از روی غرور و تمسخر می‌گفته است، به دلیل این‌که خداوند فرموده است: ﴿وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِو در حالی که بر خویشتن ستمگر بود وارد باغش شد، پس اثبات این‌که ستمگرانه وارد باغش شده و چنین سخنانی را گفته است بر سرکشی و عناد او دلالت می‌کند.

آیه‌ی ۴۱-۳۷:

﴿قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَکَفَرۡتَ بِٱلَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰکَ رَجُلٗا٣٧[الکهف: ۳۷]. «دوستش در حالی که با او گفتگو می‌کرد به وی گفت: آیا منکر کسی شده‌ای که تو را از خاک و سپس از نطفه‌ای آفریده و بعداً تو را مرد کاملی کرده است».

﴿لَّٰکِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّی وَلَآ أُشۡرِکُ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا٣٨[الکهف: ۳۸]. «ولی من (می‌گویم) او (خدا) پروردگار من است و کسی را با پروردگارم شریک نمی‌سازد».

﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنکَ مَالٗا وَوَلَدٗا٣٩[الکهف: ۳۹]. «چرا وقتی که وارد باغت شدی، نگفتی: «ماشاءالله» هیچ قوت و قدرتی جز از ناحیۀ خدا نیست، اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود می‌بینی».

﴿فَعَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یُؤۡتِیَنِ خَیۡرٗا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرۡسِلَ عَلَیۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِیدٗا زَلَقًا٤٠[الکهف: ۴۰]. «امیدوارم که پروردگارم بهتر از باغت به من بدهد و بر آن عذابی از آسمان بفرستد و (این باغ) به سرزمین لخت همواری تبدیل شود».

﴿أَوۡ یُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِیعَ لَهُۥ طَلَبٗا٤١[الکهف: ۴۱]. «یا این‌که آب این باغ فرو رود و هرگز نتوانی آن را بازجویی».

دوست مومنش او را نصیحت کرد و آفرینش نخستینش را به او تذکر داد و گفت: آیا منکر کسی می‌شوی که تو را از خاک و سپس از نطفه‌ای افریده، و آنگاه تو را مرد کاملی گردنده است؟ پس اوست که تو را پدید آورده و به تو زندگی و عمر بخشیده، و نعمت‌هایش را پی در پی به تو ارزانی داشته و از حالتی به حالتی دیگر درآورده تا این‌که تو را کامل نموده و همۀ اعضا و جوارح حسی و عقلی تو را کامل گردانده، و نعمت‌های دنیا را برایت میسر و فراهم نموده است. تو دنیا را با قدرت و توان خود به دست نیاورده‌ای، بلکه به فضل خداوند از نعمت‌ها برخوردار گشته‌ای، پس چگونه به خداوندی که تو را از خاک، سپس از نطفه آفریده سپس تو را مرد کاملی گردانده است، کفر می‌ورزی، و کفران نعمت کرده و گمان می‌بری که تو را پس از مرگ زنده نمی‌کند، و اگر زنده کند بهتر از باغت به تو می‌دهد! پس سزاوار نیست که چنین بگویی.

بنابراین وقتی که دوست مومنش دید که او بر کفر و طغیانش اصرار می‌ورزند، او نیز از وضعیت خودش خبر داد و شکر پروردگارش را به جای آورد و اعلام کرد که به هنگام قار گرفتن در مسیر شبهات نیز همواره بر دین خود باقی می‌ماند، و گفت: ﴿لَّٰکِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّی وَلَآ أُشۡرِکُ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا٣٨ولی من می‌گویم: خداوند، پروردگارم است، و کسی را با پروردگارم شریک نمی‌سازد. پس به ربوبیت پروردگار و یگانگی او و التزام به طاعت و عبادتش، و این‌که هیچ یک از مخلوقاتش را شریک خدا نمی‌سازد، اقرار نمود.

سپس خبر داد که گرچه از نظر مال و فرزند از دیگران کمتر هستم اما خداوند نعمت ایمان و اسلام را به من ارزانی نموده و به درستی که این نعمت، نعمت حقیقی است، و او را گوش زد کرد که غیر از ایمان و اسلام دیگر دارایی‌ها در معرض نابودی قرار گرفته و باعث عذاب الهی می‌شوند، پس گفت : ﴿تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنکَ مَالٗا وَوَلَدٗاگرچه به وسیلۀ کثرت مال و فرزندت بر من افتخار می‌کنی و من را از لحاظ مال و فرزند از خودت کمتر می‌بینی، اما بدان که آنچه نزد خداوند است بهتر و ماندگارتر است، و خیر و برکتی که از ناحیۀ خداوند به آن امیدوارم از تمام دنیای که مردمان در آن به رقابت می‌پردازند برایم بهتر است.

﴿فَعَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یُؤۡتِیَنِ خَیۡرٗا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرۡسِلَ عَلَیۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِو امیدوارم که پروردگارم بهتر از باغت به من بدهد و بر باغ تو که به خاطر آن سرکشی نموده‌ای عذابی در قالب بارانی سیل آسا و سایر آفات بفرستد، ﴿فَتُصۡبِحَ صَعِیدٗا زَلَقًاو این باغ به وسیلۀ آن عذاب به سطحی لغزنده که درختان آن از بیخ درآمده و میوه‌هایش تلف شده و کشتزارش فرو رفته و از بین رفته است، تبدیل شود.

﴿أَوۡ یُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗایا این‌که آب این باغ که شکوفایی و فراورده‌هایش به وسیلۀ این آب به دست آمده است به اعماق زمین فرو رود، ﴿فَلَن تَسۡتَطِیعَ لَهُۥ طَلَبٗاو دیگر هرگز نتوانی به آن دسترسی پیدا کرده و با کلنگ و دیگر وسیله‌ها آن را بیرون آوری. و علت این‌که مرد مومن برای نابودی باغ او دعا کرد، این بود که او به خاطر پروردگارش خشمگین شده بود، زیرا باغ، دوستش را مغرور و سرکش نموده، و به آن دل بسته بود. (بنابراین مؤمن برای نابودی آن دعا کرد) تا شاید دوستش برگردد و به عقل بیاید و در کارش تجدید نظر کند.

آیه‌ی ۴۴-۴۲:

﴿وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُشۡرِکۡ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا٤٢[الکهف: ۴۲]. «و میوه‌هایش را (آفت آسمانی) فرا گرفت، پس برای هزینه‌هایی که صرف آن کرده بود دست تحسّر و تأسف به هم مالید، درحالیکه باغ بر داربست‌ها و چوب بندها فرو ریخته بود، و می‌گفت: ای کاش کسی را با پروردگارم شریک نمی‌کردم!».

﴿وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ فِئَةٞ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا٤٣[الکهف: ۴۳]. «و گروهی را جز خدا نداشت که او را یاری دهند، و خودش هم توانایی دفع بلا را نداشت».

﴿هُنَالِکَ ٱلۡوَلَٰیَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَیۡرٞ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ عُقۡبٗا٤٤[الکهف: ۴۴]. «در آن مقام (و در آن حال معلوم شد که) یاری و کمک از آن معبود راستین است. او بهترین پاداش را دارد و در جزا دادن بهترین است».

خداوند دعای مومن را پذیرفت، ﴿وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِو عذاب الهی محصولات و میوه‌های باغ را فرا گرفت و هیچ چیزی از آن باقی نماند، و درختان و میوه‌ها و کشتزارهای باغ تلف شد، و صاحب آن سخت پشیمان و به شدت متأسف گردید. ﴿فَأَصۡبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِیهَابه گونه‌ای که صاحب باغ بر هزینه‌هایی که صرف آن کرده بود دست تسحر به هم مالید، چرا که باغ نابود و ویران شد. صاحب باغ نیز از این‌که برای خدا شریک قرار داده بود و همچنین از شرارت و بدکاری خود پشیمان شد. بنابر این گفت: ﴿یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُشۡرِکۡ بِرَبِّیٓ أَحَدٗاای کاش کسی را با پروردگارم شریک نمی‌کردم.

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ فِئَةٞ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا٤٣وقتی که عذاب خداوند بر باغ او فرود آمد آنچه که بدان افتخار می‌کرد برایش کا ری نکرد، چرا که می‌گفت: ﴿أَنَا۠ أَکۡثَرُ مِنکَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا[الکهف: ۳۴]. «من از تو ثروتمندتر و از لحاظ نفرات نیرومندترم»، پس مال و نفرات او در زمانی که به شدت به آنها نیاز داشت، نتوانست چیزی از عذاب الهی را از او دور نماید، و خودش نیز نتوانست خویشتن را کمک، و بلا را دفع کند. و چگونه می‌تواند عذاب و بلا را از خود دفع نماید؟ و چگونه می‌تواند بر تقدیر و قضای الهی چیره شود؟ تقدیری که اگر تمام اهل آسمان و زمین جمع شوند تا کوچکترین چیزی از آن را دور نمایند نخواهند توانست. و بعید نیست که خداوند صاحب باغ را به لطف و عنایت خود دریافته باشد، به گونه‌ای که به‌سوی خدا بازگشته و به عقل آمده و از طغیان و سرکشی‌اش دست کشیده باشد، زیرا از این‌که باری خدا شریک قرار داده بود اظهار ندامت کرد، و خداوند چیزی که باعث غرور و سرکشی‌اش شده بود از دستش گرفت، و او را در دنیا مجازات کرد. و هرگاه خداوند نسبت به بنده‌ای ارادۀ خیر داشته باشد وی را در دنیا عذاب می‌دهد. وفضل و کرم الهی در خیالات و عقل‌ها نمی‌گنجد و جز ستمگر نادان کسی آن را انکار نمی‌کند.

﴿هُنَالِکَ ٱلۡوَلَٰیَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَیۡرٞ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ عُقۡبٗا٤٤در این وضعیت که خداوند کسانی را عقوبت کرد که دنیا را بر آخرت ترجیح داده‌اند، و کسانی را که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده و شکر خدا را به جای آورده و دیگران را به ایمان و عمل صالح دعوت کرده‌اند، مورد بزرگرداشت قرار داد، روشن گردید که یاری و کمک فقط از آن معبود راستین است. پس هرکس مؤمن و پرهیزگار باشد، خداوند سرپرست اوست و او را با انواع خوبی‌ها مورد تکریم قرار داده و بدی‌ها و بلاها را از او دور می‌نماید. و هرکس به او ایمان نیاورد و وی را دوست نداشته باشد دین و دنیایش را از دست داده است. پس پاداش خداوند در دنیا و آخرت بهترین پاداش است. و این داستان بزرگ درس عبرتی است برای کسی که خداوند نعمت‌های دنیوی را به او داده، اما این نعمت‌ها وی را از خداوند و از روز قیامت غافل و مغرور کرده و از فرمان خدا سرپیچی می‌نماید. او باید بداند که سرانجام این نعمت‌ها از بین می‌رند و نابود می‌شوند و او اگرچه مدت اندکی از آن بهره‌مند شود اما مدتی طولانی از آن محروم خواهد بود. این داستان به ما می‌آموزد که هرگاه چیزی از مال یا فرزند مورد پسند واقع شد و باعث اعجاب آدمی گردید، باید آن‌را از خداوند بداند، و این نعمت‌ها را به کسی نسبت دهد که به وی ارزانی نموده است. و باید بگوید: «ماشاءالله لا قوه الا بالله» این چیزی است که خدا خواسته است، هیچ قدرت و قوتی جز از ناحیۀ خدا نیست.

تا اینگونه شکر نعمت خدای را به جای آورده باشد، و همواره نعمت‌هایش تداوم یابد. زیرا خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِ[الکهف: ۳۹]. «چرا وقتی که وارد باغ شدی، نگفتی: «ماشاء الله، هیچ قوت و قدرتی جز از ناحیه خدا نیست».

نیز این داستان ما را راهنمایی می‌کند که اگر کسی فاقد لذت و شهوت‌های دنیا بود باید با به یاد آوردن خوبیهایی که نزد خداوند است خوشتن را دلداری بدهد، زیرا فرموده است: ﴿. . . إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنکَ مَالٗا وَوَلَدٗا٣٩ فَعَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یُؤۡتِیَنِ خَیۡرٗا مِّن جَنَّتِکَ. . . [الکهف: ۳۹-۴۰]. «هر چند که از نظر مال و فرزند از شما کمترم اما امیدوارم که پروردگارم بهتر از باغت را به من بدهد».

و این داستان به ما می‌آموزد که مال و فرزند چنانچه انسان را در مسیر طاعت و عبادت خدا کمک نکنند هیچ خیر و فایده‌ای ندارند، همانگونه که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَآ أَمۡوَٰلُکُمۡ وَلَآ أَوۡلَٰدُکُم بِٱلَّتِی تُقَرِّبُکُمۡ عِندَنَا زُلۡفَىٰٓ إِلَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا[سبأ: ۳۷]. «و اموال و فرزندانتان شما را به ما نزدیک نمی‌کنند مگر کسی که ایمان آورده باشد و کار شایسته بکند». در این واقعه به این مطلب نیز اشاره شده است که دعا کردن برای از بین رفتن مال کسی که سبب سرکشی و کفر و بدبختی اشت شده، درست است، به ویژه اگر او به سبب آن مال خودش را از مومنان بهتر و برتر بداند و بر آنها فخر فروشی نماید. مطلب دیگر این‌که دوستی و یاوری خداوند، و عدم کمک و یاوری او در آن روز مشخص می‌شود که روز سزا و جزا است و نیکوکاران پااش خود را می‌یابند. پس فرمود: ﴿هُنَالِکَ ٱلۡوَلَٰیَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَیۡرٞ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ عُقۡبٗا٤٤در آن مقام و در آن حال معلوم شد که یاری و کمک از آن معبود راستین است، او بهترین پاداش و بهترین سرانجم را فراهم می‌سازد.

آیه‌ی ۴۶-۴۵:

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا٤٥[الکهف: ۴۵]. «و برای آنان بیان کن که مثال زندگی دنیا همچون آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم، سپس گیاهان زمین به وسیلۀ آن در می‌آمیزند، سپس خشک شده و بادها آن را پراکنده می‌سازند، و خداوند بر هر چیزی تواناست».

﴿ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ أَمَلٗا٤٦[الکهف: ۴۶]. «مال و فرزند زینت زندگی دنیایند. اما اعمال شایسته‌ای که پاداش و نتیجۀ آنها باقی و ماندگار است بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد، و بهترین امید و آرزوست».

خداوند متعال پیامبرش، و کسانی را که وارث او قرار می‌گیرند مورد خطاب قرار داده و می‌فرماید: مثال زندگی دنیا را برای مردم بیان کن تا به طور شایسته به آن فکر کنند و در آن بیاندیشند و ظاهر و باطن آن را بشناسند، و آنگاه دنیا وجهان آخرت را با هم مقایسه کنند، و هر کدام را که شایسته‌تر می‌بینند ترجیح می‌دهند.

به آنان بگو که مثال زندگی این دنیا مانند بارانی است که بر زمینی فرود می‌آید و گیاهان به وسیله آن رشد کرده و در می‌آمیزند، و از هر نوع گیاهی جفتی می‌روید، و در این حال که شکوفایی و زیبایی زمین بینندگان را شاد می‌کند و به سرور آنان می‌افزاید و چشم‌های افراد غافل از خیره می‌نماید، ناگهان خشک و پرپر شده و بادها آن را پراکنده می‌سازد و تمامی آن گیاهان سر سبز و گلهای شکوفا و منظرۀ زیبا از بین رفته و زمین به خاک خالی تبدیل می‌شود، به گونه‌ای که دیگر توجه کسی را جلب نمی‌کنند و کسی به آن نمی‌نگرد.

مثال دنیا نیز این چنین است، زیرا کسی که به آفت آن گرفتار شود، از جوانی خود دچار خودپسندی شده، و در جمع آوری ثروت و سامان از هم سن و سال‌هایش پیشی گرفته، و پول فراوانی را به دست آورده، و شادمان و خندان از شهد شیرین دنیا چشیده و در همۀ اوقات در شهوت‌ها غوطه ور شده، و گمان می‌برد که همواره در این ناز و نعمت خواهد بود اما ناگهان مرگ به سراغش می‌آید، و یا این‌که تمام دارایی و ثروتش تلف شده و از بین می‌رود. پس شادی‌اش را از دست می‌دهد و لذت و سرورش از بین می‌رود و قلبش مالامال از درد و هراس و وحشت می‌گردد، و از جوانی و نیورمندی و مال و ثروتش جدا می‌شود و تک و تنها با اعمال شایسته یا ناشایسته‌اش باقی می‌ماند.

اینجاست که ستمگر انگشت حسرت به دندان می‌گیرد و هنگامی که حقیقت آنچه را که در آن هست، دریافت، آرزو می‌کند که به دنیا باز گردد، اما نه برای این‌که شهوت و لذت‌هایش را تکمیل می‌کند، بلکه تا کاستی‌هایش را با توبه و اعمال صالح جبران نماید.

بنابر این فرد عاقل این حالت را بر خود عرضه کرده و می‌گوید: «چنان فرض ن که تو مرده‌ای، و حتماً روزی خواهی مرد، پس کدام یک از این دو حالت را بر می‌گزینی، فریب خوردن به زیبایی‌های دنیا و همچون حیوانات از آن بهره‌مند شدن، یا تلاش کردن برای دنیای که لذت‌ها و سآیه‌اش دلپذیرتر و گوارا و دایمی است، و هر آنچه که دل بخواهد و چشم از دیدن آن لذت ببرد در آن وجود دارد؟».

با این محاسبه و مقایسه می‌توان خسران و خذلان، سود و زیان و میزان موفقیت افراد را تعیین کرد.

بنابراین خداوند متعال خبر داد که دارایی و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند. یعنی جز این چیزی بیش نیستند و آنچه که برای انسان باقی می‌ماند و به او فایده می‌دهد و وی را شاد می‌نماید کارهای شایسته‌ای است که ثمره و ثواب آنها باقی و ماندگار است، و این تمام طاعتهای واجب و مستحب از قبیل حقوق خدا و حقوق بندگان خدا را شامل می‌شود، مانند نماز و زکات، حج، عمره و «سبحان الله»، «الحمدلله»، «لا اله الاالله»، «الله اکبر» گفتن قرآن خواندن، طلب علم مفید، امر به معروف و نهی از منکر، صلۀ رحمف نیکی با پدر و مادر، ادای حقوق همسران و بردگان و حیوانات و. . . همۀ این‌ها باقیات صالحات‌اند، پس این‌ها در پیشگاه خداوند پاداش بهتری دارند و می‌توان بدان چشم امید و آرزو دوخت و پاداش آن برای همیشه باقی می‌ماند و دو چندان می‌شود. پس شایسته است که رقابت کنندگان در این موارد به رقابت بپردازند، و در انجام آن از کیدگیر سبقت بگیرند، و در به دست آوردن آن بکوشند. و بنگر که چگونه زمانی که خداوند مثال دنیا و نابودی آن را بیان کرد، فرمود: هر آنچه که در دنیا است به دو دسته تقسیم می‌شود: دسته‌ای که مآیه‌ی زینت آن است و اندک زمانی از آن است،اده می‌شود، سپس بدون این‌که به صاحبش فایده‌ای برساند بلکه ممکن است به وی ضرر نیز برساند، از بین می‌رود. و این همان دارایی و فرزندان می‌باشند. و دسته‌ای دیگر برای صاحبش باقی می‌ماند و همواره به او سود می‌رساند و اینهان باقیات صالحات است.

آیه‌ی ۴۹-۴۷:

﴿وَیَوۡمَ نُسَیِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا٤٧[الکهف: ۴۷]. «و به یادآور روزی که کوه‌ها را به حرکت درمی‌آوریم، و زمین را نمایان می‌بینی و همۀ آنان را گرد می‌آوریم، و کسی از ایشان را فرو نمی‌گذاریم».

﴿وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّکَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢۚ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَکُم مَّوۡعِدٗا٤٨[الکهف: ۴۸]. «و (مردم) به صف بر پروردگارت عرضه می‌شوند، به راستی همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم به نزد ما آمدید، بلکه (شما) ادعا می‌کردید که هرگز موعدی برای شما قرار نمی‌دهیم».

﴿وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَٰوَیۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡکِتَٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا یَظۡلِمُ رَبُّکَ أَحَدٗا٤٩[الکهف: ۴۹]. «و کتاب (= نامۀ اعمال) نهاده می‌شود، و مجرمان را می‌بینی که از دیدن آنچه در آن است ترسان و لرزان را رها می‌شوند، و می‌گویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده و همه را برشمرده است؟. و آنچه را که کرده‌اند حاضر و آماده می‌بینید و پروردگارت به هیچ‌کس ستم نمی‌کند».

خداوند متعال از حالت روز قیامت و از وحشت و اضطراب و سختی‌های پریشان کنندۀ آن خبر داده و می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ نُسَیِّرُ ٱلۡجِبَالَو روزی که کوهها را از جایشان بر کنده و به توده‌های ریگ تبدیل می‌نمایم. سپس کوهها را چون پشم حلاجی شده می‌گردانم. پس کوهها از بین رفته و متلاشی می‌شوند و به صورت گرد و غبار پراکنده در می‌آیند. و زمین نمایان می‌شود و به میدانی صاف و هموار تبدیل می‌گردد که هیچ کژی و فراز نشیبی در آن نیست. و خداوند همۀ خلق را بر آن زمین گرد می‌آورد و هیچ یک از آنان را فرو نمی‌گذارد، بلکه پیشینیان و پسینیان را از شکم و لایۀ بیابان‌ها و اعماق دریاها بیرون می‌آورد، و بعد از این‌که متفرق و پراکنده بودند و آنها را جمع می‌کند، و پس از اینک خشکیده و از هم پاشیده بودند آنها را از نو می‌آفریند. پس به صف بر او عرضه می‌شوند تا با اعمال‌شان بنگرد و در مورد آنان با حکم عادلانۀ خود که هیچ ظلم و ستمی در آن نیست قضاوت نماید. و به آنها بگوید: ﴿لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢهمانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم، پیش ما برگشته‌اید. یعنی بدون مال و بدون خانواده، و بدون طایفه و قبیله پیش خداوند حاضر می‌شوند و چیزی جز اعمالی که انجام داده و کارهای خوب و بدی که کرده‌اند همراه ندارند.

همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَکۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰکُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِکُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَکُمۡ شُفَعَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِیکُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْۚ[الأنعام: ۹۴]. «و به راستی که تک و تنها پیش ما آمده‌اید، همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم، و ناز و نعمتی را که به شما دادیم پشت سر خود رها کرده، و شفاعت کنندگانی که آنها را شریک خدا می‌انگاشتید به همراه شما نمی‌بینیم». در اینجا خداوند خطاب به کسانی که منکر روز قیامت هستند، آنگاه که آن را با چشمان خود مشاهده کردند، می‌فرماید: ﴿بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَکُم مَّوۡعِدٗابلکه شما ادعا کردید که هرگز موعدی برای شما قرار نمی‌دهیم. یعنی شما جزای اعمال و وعده و وعید الهی را انکار کردید، و اکنون آن را با چشمان خود دیده، و می‌چشید. پس در این هنگام نامۀ اعمالی که فرشتگان، نیکو آن را نوشته‌اند آماده شده، و از وحشت آن دلها از جای کنده بر می‌شود. و بر غمها افزوده‌ی گردد و نزدیک است که صخره‌ها از شدت آن وضعیت ذوب شوند. و گناهکاران را با دیدن نامۀ اعمال، هراسان و لرزان می‌شوند، و چون می‌بینند که علیه آنها نوشته شده و تمام گفتارها و کردارهایشان ثبت است، می‌گویند: ﴿یَٰوَیۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡکِتَٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده و همه را بر شمرده است؟.

هیچ گناه کوچک و بزرگی نیست مگر این‌که در نامۀ اعمال آنان نوشته شده، و در آن محفوظ است. و هیچ عملی که در پنهان و آشکار و یا در شب و روز انجام شده باشد فراموش نشه است. ﴿وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا یَظۡلِمُ رَبُّکَ أَحَدٗاو آنچه را که کرده‌اند حاضر و آماده می‌بینید و نمی‌توانند آن را انکار نمایند، و پروردگارت بر هیچ‌کس ستم نمی‌کند. پس در این هنگام بر کارهایشان محاکمه می‌شوند، و به آن اقرار می‌کنند و خوار گشته و عذاب بر آنان واقع می‌گردد. ﴿ذَٰلِکَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَیۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِیدِ١٨٢[آل عمران: ۱۸۲ و الأنفال: ۵۱]. «این به خاطر چیزهایی است که از پیش فرستاده اید، و خداوند بر بندگان ستم نمی‌کند، بلکه همواره در دایرۀ عدل و فضل الهی به سر می‌برند».

آیه ۵۰:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗا٥٠[الکهف: ۵۰]. «و به یاد آور آنگاه که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس آنان همگی سجده کردند، مگر ابلیس که از جن بوده و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد. آیا به غیر از من او و فرزندانش را سرپرست و مددکار خود می‌گیرید، حال آنکه ایشان دشمنان شما هستند؟ ستمگران چه عوض بدی دارند!».

خداوند از دشمنی ابلیس با آدم و فرزندانش خبر داده و می‌فرماید، خداوند فرشتگان را فرمان داد تا برای احترام و بزرگرداشت آدم و به منظور امتثال فرمان الهی، برای وی سجده کنند. فرشتگان جملگی دستور خداوند را اطاعت کردند. ﴿إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِمگر ابلیس که از جن‌ها بوده و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد و گفت: ﴿ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗا[الإسراء: ۶۱]. «آیا برای کسی سجده کنم که او را از خاک آفریده‌ای؟». او گفت: ﴿أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ[الأعراف: ۱۲ و ص:۷۶]. «من از آدم بهترم». پس با این کارش دشمنی او با خدا و با پدرتان آدم و با شما مشخص گردید، ﴿أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢپس چگونه شیطان و فرزندانش را به دوستی و مددکاری خود می‌گیرید حال آنکه انان دشمنان شما هستند؟ ﴿بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗابد چیزی است آنچه که از ولایت شیطانی برای خود برگزیدند، شیطانی که آنان را جز به فساد و فحشا دستور نمی‌دهد. (آری! بد چیزی است این ولایت که آنرا ترجیح دادند) بر ولایت خداوند مهربان که تمامی سعادت و رستگاری و سرور در ولایت و سرپرستی اوست.

این آیه انسان را تشویق می‌نماید که شیطان را دشمن خود بگرد، و فریب او را نخورد. نیز سببی را که باعث می‌شود انسان، شیطان را به دوستی بگیرد بیان نمود و می‌فرماید: این کار را جز ستمگر انجام نمی‌دهد. و چه ظلم و ستمی بالاتر از این است که کسی دشمن حقیقی‌اش را به دوستی بگیرد و از دوستی خداوند یاور و کارساز چشم پوشی نماید؟

خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱللَّهُ وَلِیُّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۖ وَٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَوۡلِیَآؤُهُمُ ٱلطَّٰغُوتُ یُخۡرِجُونَهُم مِّنَ ٱلنُّورِ إِلَى ٱلظُّلُمَٰتِ[البقرة: ۲۵۷]. «خداوند یاور و مددکار مومنان است، آنان را از تاریکی‌ها به‌سوی نور بیرون می‌آورد. و دوست و یاور کافران (انسان‌های) طاغوت (صفت‌اند) که آنها را روشنایی به‌سوی تاریکی بیرون می‌آورند».

و خداوند متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّهُمُ ٱتَّخَذُواْ ٱلشَّیَٰطِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱللَّهِ[الأعراف: ۳۰]. «آنان شیطان‌ها را به جای خداوند به دوستی و مددکاری گرفتند».

آیه‌ی ۵۲-۵۱:

﴿مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّینَ عَضُدٗا٥١[الکهف: ۵۱]. «آنان را نه در آفرینش آسمان‌ها وز مین و نه در آفرینش خودشان به شاهد نگرفته، و گمراهان را دستیار و مددکار خود نساخته‌ایم».

﴿وَیَوۡمَ یَقُولُ نَادُواْ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُم مَّوۡبِقٗا٥٢[الکهف: ۵۲]. «و (یاد کن) روزی را که خداوند می‌فرماید: شریک‌هایی را که برای من گمان می‌بردید صدا بزنید و آنان شریک‌ها را صدا می‌زنند، و آنها به ندای ایشان پاسخ نمی‌دهند، و میان‌شان مهلکه‌ای قرار می‌دهیم که آنان را از یکدیگر جدا می‌نماید».

خداوند متعال می‌فرماید شیطان و گمراهان را به هنگام آفرینش آسمان‌ها و زمین و به هنگام آفرینش خودشان حاضر نکرده‌ام. یعنی نه آنها را بر افرینش مخلوقات گواه گرفته و نه در این خصوص با آنها مشورت کرده‌ام، پس چگونه آنها می‌توانند آفرینندۀ چیزی باشند؟ بلکه تنها خداوند است که می‌آفریند و به تدبیر امور می‌پردازد. حکمت و تقدیر تنها از آن اوست، و او آفریندۀ همه چیز است، و طبق حکمت خود در آن تصرف می‌نماید. پس چگونه شیاطین شریک او قرار داده شده، و همانند خداوند مورد محبت قرار می‌گیرند و از آنها اطاعت می‌شود؟ حال آنکه شیطان‌ها چیزی نیافریده و شاهد هیچ آفرینشی نبوده و خداوند را کمک نکرده اند؟ بنابر این فرمود: ﴿وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّینَ عَضُدٗاو گمراهان را معاون و یاور خود نساخته‌ایم. که در کاری از کارها با من همکاری داشته باشند. یعنی چنین چیزی شایسته و سزاوار خداوند نمی‌باشد که به آنها بهره‌ای از تدبیر امور بدهد، چون آنها در گمراه کردن مردم و دشمنی با پروردگارشان تلاش می‌کنند، پس سزاوار است که آنها را به کلی طرد نماید.

پس از آنکه خداوند از حالت فردی خبر داد که در دنیا به خدا شرک ورزیده است و این عمل را باطل گرداند و به جالت و بی‌خردی صاحب آن حکم نمود، از حال مشرکان در روز قیامت، و آنچه را که شریک خدا نموده‌اند، خبر داد، آنگاه که خداوند به آنها می‌فرماید: ﴿نَادُواْ شُرَکَآءِیَآنهایی که به گمان فاسد خود انباز و شریک من می‌کردید صدا بزنید، چرا که در حقیقت خداوند هیچ شریکی در اسمان و زمین ندارد. آنها را صدا بزنید، تا به شما فایده‌ای برسانند و شما را از سختی‌ها برهانند. ﴿فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡپس آنها را صدا می‌زنند، اما ندایشان را پاسخ نمی‌دهند، چون فرمانروایی و حکمرانی در آن روز فقط از آن خداوند است، و هیچ‌کس به اندازۀ ذره‌ای نمی‌تواند برای خود و دیگران نفعی بیاورد.

﴿وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُم مَّوۡبِقٗاو میان مشرکان و آنچه انباز خدا کرده بودند مهلکه‌ای قرار می‌دهیم که آنها را از هم جدا نموده، و از یکدیگر دور می‌کند و در این هنگام دشمنی شرکا با کسانی که آنها را انباز و همتای خدا قرار داده و به پروردگارشان کفر ورزیده بودند مشخص می‌شود و از یکدیگر بیزاری می‌جویند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿وَإِذَا حُشِرَ ٱلنَّاسُ کَانُواْ لَهُمۡ أَعۡدَآءٗ وَکَانُواْ بِعِبَادَتِهِمۡ کَٰفِرِینَ٦[الأحقاف: ۶]. «و هنگامی که مردم حشر شوند، کسانی که شریک خدا قرار داده شده بودند دشمنان آنها (= مشرکان) خواهند شد، و عبادت آنها را انکار می‌کنند».

آیه‌ی ۵۳:

﴿وَرَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمۡ یَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا٥٣[الکهف: ۵۳]. «و گناه‌کاران آتش دوزخ را می‌بینند و می‌دانند که ایشان بدان می‌افتند اما جایی را نمی‌یابند که بدان رو کنند».

وقتی که روز قیامت و زمان حساب و کتاب فرا می‌رسد، و مردم بر حسب اعمالی که انجام داده‌اند به گروه‌هایی تقسیم می‌شوند، و گناهکاران به عذاب گرفتار می‌آیند، مجرمان جهنم را می‌بینند و قبل از این‌که وارد آن بشوند به شدت پریشان و مضطرب می‌گردند، چون می‌دانند که به آن در می‌افتند. و مفسرین گفته‌اند: «ظن» در اینجا به معنی یقین است. پس آنها یقین می‌کنند که به جهنم می‌روند، ﴿وَلَمۡ یَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗاو راه گریز نمی‌یابند که بدان رو کنند، و هیچ‌کس جز با اجارۀ خدا نمی‌تواند برای آنها سفارش و شفاعت نماید. به راستی که دلها از خوف و وحشت چنین جایگاهی به لرزه می‌افتد.

آیه‌ی ۵۴:

﴿وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا٥٤[الکهف: ۵۴]. «و به راستی که در این قرآن برای مردمان هرگونه مثلی را به شیوه‌های گوناگون بیان داشته‌ایم، وانسان بیش از هر چیز و (هرکس) مجادله‌گر است».

خداوند متعال از عظمت و شکوه قرآن و فراگیری آن خبر داده و بیان می‌نماید که در قرآن هرگونه مثلی را به شیسوه‌های گوناگون بیان داشته است. یعنی هر راهی که انسان را به دانش‌های مفید و سعادت جاودانگی می‌رساند، و هر راهی که انسان را از بدی و هلاکت مصون می‌دارد، در آن بیان کرده است. و در قرآن مثالهای حلال و حرام، و سزای اعمال، و تشویق و بیم دادن، و اخبار راستینی که به دلها باور و آرامش و نور می‌بخشد بیان کرده است. و این ایجاب می‌کند که انسان در برابر قرآن تسلیم شود و از آن اطاعت نماید، و با قرآن در هیچ چیزی به ستیز برنخیزد. با وجود این بسیاری از مردم بعد از این‌که حق برای‌شان روشن شد دربارۀ آن به مجادله می‌پردازند و در باطل فرو می‌روند تا حق را در هم بکشنند. بنابر این فرمود: ﴿وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗاو انسان بیش از هر چیز به مجادله و مشاجره می‌پردازد، با این‌که جرو بحث و مشاجره شایستۀ آنان نیست و کاری منصفانه و دادگرانه نمی‌باشد. و آنچه باعث شده تا انسان به مشاجره و مجادله بپردازد و به خداوند ایمان نیاورد ستم و کینه توزی است، نه این‌که بیان و حجت الهی ناقص باشد و اگر عذاب به سراغ آنها بیاید و به مصایبی گرفتار شوند. که پیشینیان به آن گرفتار شده‌اند، حالتشان چنین نخواهد بود. بنابر این فرمود:

آیه‌ی ۵۵:

﴿وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن یُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِینَ أَوۡ یَأۡتِیَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا٥٥[الکهف: ۵۵]. «و (چیزی) مردم را باز نداشت از این‌که ایمان آورند ـ آنگاه که هدایت به‌سوی آنان آمد ـ، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، مگر این‌که سرنوشت پیشینیان بر سر آنان بیاید. و یا این‌که آشکارا عذاب بدین‌شان برسد».

چیزی که مانع ایمان آوردن مردم شد حال آن که بر آنان اقامه‌ی حجت شده بود، و نور و هدایتی که با آن هدایت از گمراهی و حق از باطل تشخیص داده می‌شوند و به آنان رسیده بود عدم بیان حقیقت نبود، بلکه ستم و تجاوزگری آنان بود. پس چیزی باقی نمانده مگر این‌که سنت و قاعدۀ خداوند که در مورد گذشتگان جاری شد و آن عبارت بود از این‌که هرگاه ایمان نیاوردند در این دنیا آنان را به عذاب گرفتار نماید، دامنگیرشان گردد، و یا با دو چشم خود مشاهده کنند که عذاب به استقبالشان می‌آید یعنی : بنابر این مردم باید بترسند از این‌که چنین وضعیتی برایشان پیش آید، و باید دست از کفر و بی‌ایمانی بردارند، قبل از این‌که عذابی به سراغشان بیاید که قابل برگشت نیست.

آیه‌ی ۵۶:

﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَۚ وَیُجَٰدِلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا٥٦[الکهف: ۵۶]. «و ما پیامبران را جز مژده رسان و بیم دهنده نمی‌فرستیم، و کافران به باطل مجادله می‌کنند تا با آن حق را از میان ببرند، و آیات مرا و چیزی که از آن بیم داده شده‌اند به استهزا می‌گیرند».

ما پیامبران را بیهوده نفرستاده‌ایم، و نیز آنها را نفرستاده‌ایم تا مردم آنان‌را به خدایی بگیرند، و آنان‌را نفرستاده‌ایم که (دیگران را) به‌سوی خودشان دعوت نمایند، بلکه برای این فرستاده‌ایم تا مردم را به‌سوی خوبی فرا خوانند و از بدی باز دارند، و آنها را مژده دهند که اگر از امر و نهی آنها فرمان ببرند در این دنیا و در آن جهان پاداش خواهند داشت. و آنها را بیم دهند که اگر سرپیچی کنند، در این دنیا و در آن جهان به عذاب گرفتار خواهند شد. پس به این طریق حجت خدا بر بندگان اقامه می‌گردد. با وجود این، ستمگران کافر، بیهوده در باطل مجادله کرده، و می‌خواهند با این روش حق را از میان ببرند. بنابر این کافران تا جایی که می‌توانند برای کمک کردن باطل و شکست دادن حق می‌کوشند، و آنها پیامبران خدا و آیات الهی را به مسخره گرفته، و به دانش انکی که دارند شادمان هستند اما خداوند نور خویش را کمال می‌نماید گرچه کافران نپسندند، و خداوند حق را بر باطل چیره می‌گرداند. ﴿بَلۡ نَقۡذِفُ بِٱلۡحَقِّ عَلَى ٱلۡبَٰطِلِ فَیَدۡمَغُهُۥ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٞ[الأنبیاء: ۱۸]. «بلکه به وسیلۀ حق، باطل را در هم می‌کوبیم، و (سرانجام) حق، باطل را در هم می‌شکند، و باطل از بین می‌رود».

و از جمله حکمت و رحمت الهی این است که مقدر نموده باطل‌گرایان که به وسیلۀ باطل با حق به ستیز و مجادله می‌پردازند. یکی از بزرگ‌ترین اسباب روشن شدن حق و مشخص شدن شواهد و دلایل آن، و یکی از بزرگ‌ترین اسباب برای روشن شدن باطل و فساد آن می‌باشند، زیرا هر چیزی با ضدش شناخته می‌شود.

آیه‌ی ۵۹-۵۷:

﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتۡ یَدَاهُۚ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۖ وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن یَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا٥٧[الکهف: ۵۷]. «و کیست ستمکارتر از کسی که با آیات پروردگارش پند داده شود، آنگاه از آن روی گرداند، و آنچه را که از پیش فرستاده است فراموش کند؟ ما بر دل‌های آنان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را نفهمند، و در گوش‌هایشان سنگینی قرار داده‌ایم، و اگر آنها را به‌سوی هدایت بخوانی هرگز راه نیابند».

﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَۚ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا٥٨[الکهف: ۵۸]. «و پروردگار تو بس آمرزنده و صاحب رحم است، اگر آنان را در برابر آنچه بدست آورده‌اند مجازات می‌کرد، عذاب را به شتاب برایشان می‌فرستاد، ولی موعدی دارند که (با فرا رسیدن) در برابرش پناهی نمی‌یابند».

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَکۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِکِهِم مَّوۡعِدٗا٥٩[الکهف: ۵۹]. «و (مردمان) این شهرها را چون ستم کردند، نابود کردیم، و برای هلاکشان میعادی مقرر نمودیم».

خداوند خبر می‌دهد که هیچ‌کس ستمگر و مجرم‌تر از بنده‌ای نیست که به آیات خدا پند داده شود و برای او حق از باطل و هدایت از گمراهی روشن شده، و از عذاب الهی بر حذر داشته شده و به پاداش او تشویق شود، اما باز از آن روی بگرداند، و پند نپذیرد، و از آنچه بر آن بوده است برنگردد، و گناهانی را که مرتکب شده است فراموش کند، و خداوند دانا به پنهان را مد نظر نداشته باشد. پس چنین کسی ستمگر‌تر است از آن کس که آیات الهی به او نرسیده و به آن پند داده نشده و روی گردان شده است. چنین فردی گرچه ستمگر است اما آن یکی از روی علم و آگاهی روی گردانده است ستمگرتر می‌باشد، زیرا کسی که از روی دانش و بینش مرتکب گناه می‌شود مجرم‌تر از کسی است که چنین نیست. خداوند متعال چنین کسی را به سبب روی گردانی‌اش از آیات خدا و به سبب این‌که گناهانش را فراموش کرده و به سبب این‌که علی رغم این که شر را می‌شناسد اما آن‌را برای خود بر می‌گزیند و به آن خشنود می‌گردد، مجازات می‌نماید و درهای هدایت را به روی او می‌بندد، به این صورت که بر دلش پرده‌های محکمی می‌افکند که او را از این‌که آیات الهی را بفهمد باز می‌دارد، پس او گرچه آیات را بشنود نمی‌تواند آن‌را بفهمد و بر دلش تأثیر بگذارد.

﴿وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاو در گوش‌هایشان ناشنوایی و کری قرار داده‌ایم، به گونه‌ای که نمیگ ذارد آیات خدا را طوری بشنوند که از آن بهره‌مند شوند. پس راهی برای هدایت آنها نیست.

﴿وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن یَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗاو اگر آنان‌را به‌سوی هدایت بخوانی هرگز راهیاب نمی‌شوند. زیرا که امید می‌رود به ندای دعوتگر هدایت لبیک بگوید کسی است که شناختی ندارد، اما اینان که حق را دیده‌اند، سپس چشم فروبسته‌اند و راه حق را شناخته، سپس آن را رها کرده‌اند، و راه گمراهی را دانسته و آن را در پیش گرفته‌اند، و خداوند به سزای کارهایشان، بر دل‌هایشان مهر زده و دل‌هایشان را بسته است. پس برای هدیات شدن چنین کسانی راه و چاره‌ای نیست. و این آیه هشداری است برای کسانی‌که حق را بعد از شناخت آن ترک گفته‌اند که مبادا میان آنان و حق چیزی حایل گردد که دیگر نتوانند به آن برسند.

سپس خداوند متعال از گستردگی آمرزش و رحمت خویش، و این‌که گناهان را می‌آمرزدف و توبۀ کسانی را که توبه می‌نمایند، می‌پذیرد. و آنان را با رحمت خویش می‌پوشاندف و احسان خود را شامل حال‌شان می‌گرداند، خبر داد و فرمود: اگر بندگان را به خاطر گناهانی که انجام می‌دهند مجازات نماید هر چه زودترعذاب را به سراغشان می‌فرستد، اما چنین نمی‌کند، بلکه آنان را مهلت می‌دهد، اما فراموششان نمی‌کند، و پیامدهای گناهان حتماً باید رخ بنمایاند، هرچه از زمان ارتکاب آن مدتی گذشته باشد. بنابر این فرمود: ﴿بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗاو آنها موعد و زمانی دارند که در موعد به سزای اعمالشان می‌رسند، و حتماً بدان روز گرفتار خواهند شد و هیچ پناهگاه و گریزی از آن ندارند. و این قانون خداوند در مورد پیشینیان و پسینیان است که آنها را فوراً به عذاب گرفتار نمی‌کند، بلکه آنها را به توبه نمودن و بازگشت به‌سوی خود دعوت می‌کند، پس اگر توبه نمودند و باز گشتند، آنها را می‌آمرزد و به آنان رحم می‌نماید و عذاب را از آنها دور می‌کند. و اگر به ستم و عناد و مخالفت خود ادامه دهند، و زمان موعد فرا برسد، در آن هنگام خدا عذاب خویش را بر آنان فرود می‌آورد. بنابر این فرمود: ﴿وَتِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَکۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْو این شهرها را چون اهالی آن ستم کردند، به سبب ستمشان نابود کردیم، و ما بر آنها ستم ننمودیم ﴿وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِکِهِم مَّوۡعِدٗاو برای نابودی‌شان وقتی را معین نمودیم که از آن وقت پس و پیش نمی‌شوند.

آیه‌ی ۷۰-۶۰:

﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا٦٠[الکهف: ۶۰]. «و به یادآور آنگاه که موسی به جوان (همراه) خود گفت: پیوسته به پیش می‌روم تا این‌که به محل برخورد دو دریا برسم، یا این‌که روزگاران زیادی را بپیمایم».

﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَیۡنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا٦١[الکهف: ۶۱]. «پس هنگامی که به محل تلاقی دو دریا رسیدند ماهی‌شان را فراموش کردند، و ماهی راهش را سرازیر به دریا پیش گرفت».

﴿فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا٦٢[الکهف: ۶۲]. «و هنگامی که (از آنجا) گذشتند به خدمتکارش گفت: صبحانۀ ما را برایمان بیاور، به درستی که در این سفرمان دچار خستگی و رنج زیادی شده‌ایم».

﴿قَالَ أَرَءَیۡتَ إِذۡ أَوَیۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِیهُ إِلَّا ٱلشَّیۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡکُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا٦٣[الکهف: ۶۳]. «(خدمتکارش) گفت: به یاد داری وقتی را که به آن صخره پناه جستیم، همانا من ماهی را از یاد بردم، و جز شیطان آن را از خاطرم نبرد، پس ماهی به طور شگفت‌انگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت».

﴿قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا٦٤[الکهف: ۶۴]. «(موسی) گفت: این همان بود که ما می‌جستیم. پس جستجوکنان ردپای خود را گرفته و برگشتند».

﴿فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَیۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا٦٥[الکهف: ۶۵]. «پس بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که از نزد خود رحمتی به او داده و از جانب خویش علمی به او آموخته بودیم».

﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا٦٦[الکهف: ۶۶]. «موسی بدو گفت: آیا تو را پیروی کنم به این شرط که از آنچه به تو آموخته شده و مایۀ رشد است به من بیاموزی؟».

﴿قَالَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا٦٧[الکهف: ۶۷]. «گفت: تو هرگز نمی‌توانی همپای من شکیبایی ورزی».

﴿وَکَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا٦٨[الکهف: ۶۸]. «و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از راز و رمز آن آگاه نیستی شکیبایی کنی؟!».

﴿قَالَ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِی لَکَ أَمۡرٗا٦٩[الکهف: ۶۹]. «(موسی) گفت: اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری از تو نافرمانی نمی‌کنم».

﴿قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِی فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِی عَن شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَکَ مِنۡهُ ذِکۡرٗا٧٠[الکهف: ۷۰]. «گفت: اگر از من پیروی می‌کنی، دربارۀ چیزی از من مپرس، تا آنکه خودم از آن با تو سخن بگویم».

خداوند متعال از پیامبرش موسی ÷و از شدت علاقه‌مندی او به خیر و طلب علم و دانش خبر می‌دهد. او به جوان همراهش که خدمتگزارش بود و در سفر و اقامت همواره با او بود، ـ و آن جوان یوشع بن نون بود ـ، گفت: ﴿لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِهمواره در سفر خواهم بود. گرچه دچار مشقت و سختی بشوم تا این‌که به محل برخورد دو دریا برسم. و آن جا یی بود که خداوند به موسی وحی کرده بود در آنجا یکی از بندگان دانشمند را خواهند دید که دانش فراوانی دارد که وی آن دانش و علم را ندارد. ﴿أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗایا این‌که مسافتی طولانی را بیپمایم. یعنی شوق وعلاقه به دانش، موسی را واداشت تا این سخن را به خدمتگزاش بگوید و این تصمیم قاطع او بود، بنابراین، تصمیم خود را عملی کرد.

﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَیۡنِهِمَاو چون موسی ببه جوانی که هموارهش بود، به محل تلاقی دو دریا رسیدند، ﴿نَسِیَا حُوتَهُمَاماهی‌شان را فراموش کردند. آنها ماهی به همراه داشتند تا از آن بخورند. و به موسی وعده داده شده بود هر جا که ماهی را گم کرد، بنده‌ای که طلبش می‌باشی همان جا می‌باشد. آنها ماهی را فراموش کردند، و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت و به درون دریا خزید و این از معجزات بود.

مفسران گفتند: چون موسی و همراهش به آنجا رسیدند، آب دریا به ماهی ای که توشۀ خود کرده بود اصابت کرد و ماهی به حکم خداوند به درون دریا خزید و به حیوانات زندۀ دریا پیوست.

و هنگامی که موسی و خدمتکارش از محل تلاقی دو دریا گذشتند و دور شدند، موسی به خدمتکارش گفت: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗاصبحانۀ ما را برایمان بیاور، واقعاً در این سفرمان ـ که عبادت بود از دور شدن از محل تلاقی دو دریا ـ خسته شده‌ایم، زیرا راه درازی را که تا رسیدن به محل تلاقی دو دریا پیموده بودند آنان را خسته نکرده بود و این از نشانه‌هایی بود که موسی را راهنمایی کرد که آنچه به دنبالش هست در اینجا می‌باشد. نیز علاقه‌ای که برای رسیدن بدانجا داشت راه را برای آنها آسان کرد، اما آنگاه که از مقصد خود گذشتند و دور شدند احساس خستگی کردند. و زمانی که موسی این سخن را به جوان همراهش گفت، جوان به او گفت: ﴿أَرَءَیۡتَ إِذۡ أَوَیۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِآیا به یاد نمی‌آوری آنگاه که شب ما را در کنار آن صخره‌ی معروف در میان دو دریا پناه داد ﴿فَإِنِّی نَسِیتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِیهُ إِلَّا ٱلشَّیۡطَٰنُهمانا من ماهی را از یاد بردم، و جز شیطان آن را از خاطرم نبرد، ﴿وَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗاو جزو شگفتی‌ها این بود که ماهی وارد بحر شد و در درون آن خزید.

مفسرین گفته‌اند: راهی را که ماهی در دریا در پیش گرفت، پشت سر او تبدیل به تونل می‌گشت و این امر برای موسی و خدمتکارش شگفت‌انگیز بود.

و هنگامی که خدمتکارش این سخن را گفت، و خداوند به وی وعده داده بود که هر جا ماهی را گم کند همان جا خضر را خواهد دید، موسی فرمود: ﴿ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبۡغِاین همان چیزی است که ما می‌خواستیم، ﴿فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗاپس جستجو کنان برای ردپای خود بازگشتند. یعنی ردپاهای خود را به‌سوی جایی که ماهی را فراموش کرده بودند در پیش گرفته و بازگشتند و چون به آنجا رسیدند بنده‌ای از بندگان ما را یافتند و او خضر، آن بندۀ صالح بود و طبق قول صحیح پیامبر نبوده است.

﴿ءَاتَیۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَاخداوند رحمت ویژه‌ای به او داده بود که به سبب آن دانش و عملش زیاد شد و کردار نیکو گشته بود. ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗاو از جانب خویش علمی به او آموخته بودیم. و علم و دانش به او داده شده بود که موسی از آن برخوردار نبود، گرچه موسی در بیشتر چیزها از او عالم‌تر بود، به ویژه در علوم ایمانی و اصولی، زیرا موسی از پیامبران اولوالعزمی است که خداوند آنها را در علم و عمل و غیره بر سایر مخلوقات برتری داده بود. و هنگامی که موسی به او رسید، در قالب پیشنهاد، و بسیار مودبانه خواسته‌اش را مطرح کرد و گفت: ﴿هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗاآیا می‌پذیری که من همراه تو شوم و از تو پیروی کنم بدان شرط که از آنچه خداوند به تو آموخته است به من بیاموزی، تا مایۀ صلاح و رشد و هدایت من شود، و در این قضایا حق را به وسیلۀ آن بشناسم؟ خداوند الهام و کرامتی فراوان به خضر داده بود که به وسیلۀ آن چیزهای زیادی که حتی برای موسی پنهان و پوشیده بود، می‌دانست. پس خضر به موسی گفت: از این‌که با من همراه شوی امتناع نمی‌ورزم، اما ﴿لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗاتو هرگز توان شکیبایی با من را نداری. یعنی تو نمی‌توانی از من پیروی کنی و همراه من بایستی، زیرا کارهایی می‌بینی که به ظاهر منکر و نادرست می‌باشند و در باطن چنین نیستند، و تو نمی‌توانی این کارها را مشاهده و تحمل کنی. بنابر این گفت: ﴿وَکَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا٦٨چگونه می‌توانی در برابر چیزی شکیبایی کنی که ظاهر و باطن و هدف و سرانجام آن را نمی‌دانی؟ پس موسی گفت: ﴿سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِی لَکَ أَمۡرٗااگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ‌کاری از تو نافرمانی نمی‌کنم. البته این تصمیم موسی بود، قبل از این‌که موردی پیش آید و مورد امتحان قرار گیرد، اما عزم و اراده چیزی است و وجود صبر چیزی دیگر. بنابر این در میدان عمل صبر نکرد و شکیبایی نورزید. پس در این هنگام خضر به او گفت: ﴿قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِی فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِی عَن شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَکَ مِنۡهُ ذِکۡرٗا٧٠اگر از من پیروی کردی دربارۀ چیزی که انجام می‌دهم اما در نظرت ناپسند می‌باشد، از من مپرس، و اعتراض مکن، و بگذار تا خودم در زمانی مناسب راجع به آن برایت سخن بگویم و تو را از آن آگاه سازم. پس خضر، موسی را از سوال کردن بازداشت و به وی وعده داد که او را از حقیقت کار آگاه خواهد کرد.

آیه‌ی ۷۶-۷۱:

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَکِبَا فِی ٱلسَّفِینَةِ خَرَقَهَاۖ قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ًٔا إِمۡرٗا٧١[الکهف: ۷۱]. «پس به راه افتادند تا آنکه سوار کشتی شدند، (و خضر) آن را سوراخ کرد. (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان را غرق کنی؟ بی‌گمان کار بسیار بدی کردی».

﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا٧٢[الکهف: ۷۲]. «(خضر) گفت: آیا نگفته بودم که تو هرگز نمی‌توانی همراه من شکیبایی کنی؟».

﴿قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِی مِنۡ أَمۡرِی عُسۡرٗا٧٣[الکهف: ۷۳]. «(موسی) گفت: مرا به خاطر آنچه فراموش کردم بازخواست مکن، و در کارم بر من سخت مگیر».

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِیَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَکِیَّةَۢ بِغَیۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ٔٗا نُّکۡرٗا٧٤[الکهف: ۷۴]. «پس به راه خود ادامه دادند، آنگاه که به نوجوانی برخورد کردند و (خضر) او را کشت. (موسی) گفت: آیا انسان بی‌گناه و پاکی را کشتی؟ بی‌گمان کار زشت و ناپسندی کردی».

﴿قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا٧٥[الکهف: ۷۵]. «(خضر) گفت: مگر به تو نگفتم که همانا تو با من توان شکیبایی را نخواهی داشت».

﴿قَالَ إِن سَأَلۡتُکَ عَن شَیۡءِۢ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِیۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّی عُذۡرٗا٧٦[الکهف: ۷۶]. «(موسی) گفت: اگر بعد از این از تو دربارۀ چیزی پرسیدم، با من همراهی مکن، بی‌گمان از سوی من معذور هستی».

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَکِبَا فِی ٱلسَّفِینَةِ خَرَقَهَاۖموسی و خضر به راه افتادند تا آنگاه سوار کشتی شدند، خضر تخته‌ای از تخته‌های کشتی را بیرون آورد و از این کار هدفی داشت و آن را آخر کار برایش بیان می‌کرد، اما موسی صبر نکرد، چون این کار را منکر و زشت می‌پنداشت، زیرا سوراخ کرن کشتی باعث معیوب شدن آن، و سبب غرق شدن سرنشینانش می‌شد. بنابر این موسی گفت: ﴿أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ًٔا إِمۡرٗاآیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ و اقعاً کار بسیارز بدی کردی. این بدان خاطر بود که موسی صبر نداشت. پس خضر به او گفت: ﴿أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗاآیا نگفته بودم که تو هرگز نمی‌توانی همراه من شکیبایی کنی؟ یعنی همانطور شد که به تو گفته بودم، و اینجا موسی فراموش کرده بود که نباید چیزی بگوید. بنابر این گفت: ﴿لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِی مِنۡ أَمۡرِی عُسۡرٗاسخت نگیر و مرا ببخش، زیرا این کار را از روز فراموشی کردم، پس در ابتدای کار مرا بازخواست مکن. موسی به تقصیر خویش اقرار کرد و عذرخواهی نمود، و به خضر گفت شایسته نیست که بر همراهت سخت بگیری، بنابر این خضر از او درگذشت.

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِیَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥموسی و خضر همچنان به راه خود ادامه دادند تا آنگاه که به کودکی رسیدند و خضر او را کشت. موسی به شدت خشمگین شد، آنگاه که دید خضر نوجوان بی‌گناهی را کشت. پس غیرت دینی‌اش به جوش آمد و ﴿قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَکِیَّةَۢ بِغَیۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ٔٗا نُّکۡرٗاگفت: «آیا انسان بی‌گناه و پاکی را کشتی؟ بی‌گمان کار زشت و ناپسندی کردی».

و چه کاری زشت‌تر از کشتن کودکی است که هیچ گناهی نکرده، و هیچ‌کس را نکشته است؟! در حادثۀ اول، موسی از روی فراموشی از خضر سوال کرد، ولی در اینجا فراموش نکرده بلکه توان و شکیبایی را نداشت. بنابر این خضر او را مورد ملامت و نکوهش قرار داد و به او یادآور شد که ﴿أَلَمۡ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗامگر به تو نگفتم توان شکیبایی با من را نخواهی داشت؟!.

موسی به او گفت : ﴿قَالَ إِن سَأَلۡتُکَ عَن شَیۡءِۢ بَعۡدَهَااگر بعد از این از تو دوباره از تو دربارۀ چیزی پرسیدم، ﴿فَلَا تُصَٰحِبۡنِیۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّی عُذۡرٗابا من همراهی مکن، زیرا تو معذور خواهی بود و می‌توانی از من جدا شوی.

آیه‌ی ۷۸-۷۷:

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَیَآ أَهۡلَ قَرۡیَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارٗا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥۖ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَیۡهِ أَجۡرٗا٧٧[الکهف: ۷۷]. «پس به راه خود ادامه دادند تا به روستیای رسیدند، از اهالی آن غذا خواستند، ولی آنان از مهمان کردن آن دو خودداری ورزیدند، و در آن جا دیواری یافتند که می‌خواست بیفتد، پس (خضر) آن را راست (و درست) کرد. (موسی) گفت: اگر می‌خواستی می‌توانستی در برابر این کار مزدی بگیری».

﴿قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیۡنِی وَبَیۡنِکَۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأۡوِیلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرًا٧٨[الکهف: ۷۸]. «(خضر) گفت: این (دیگر زمان) جدایی من و توست، من تو را از حکمت و راز کارهایی که در برابر آن نتوانستی شکیبایی کنی آگاه می‌سازم».

﴿فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَیَآ أَهۡلَ قَرۡیَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَابه راه خود ادامه دادند تا به روستایی رسیدند، و از اهالی آن غذا خواستند، ﴿فَأَبَوۡاْ أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارٗا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُولی آن روستا از مهمان کردن آن دو خودداری کردند، و در آن جا دیواری یافتند که می‌خواست و منهدم شود، پس خضر آن را از نو ساخت پس موسی به او گفت: ﴿لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَیۡهِ أَجۡرٗااگر می‌خواستی می‌توانستی در برابر این کار از اهالی این آبادی که ما را مهمانی نکردند با این‌که ضیافت ما بر آنان واجب بود مزد بیگری. ولی تو بدون مزد گرفتن دیوار را ساختی.

پس در این هنگام موسی به آنچه گفته بود وفادار نماند و خضر از او عذر خواست و به وی گفت:

﴿هَٰذَا فِرَاقُ بَیۡنِی وَبَیۡنِکَتو بر خودت شرط گذاشتی، و این‌که عذری نداری و جایی برای همراهی نمانده است. ﴿سَأُنَبِّئُکَ بِتَأۡوِیلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرًاو من تو را از حکمت و راز کارهایی که در برابر آن نتوانستی شکیبایی ورزی آگاه می‌سازم. یعنی تو را از آنچه که بر من خرده می‌گرفتی آگاه می‌کنم. و به تو خبر می‌دهم که ازا ین کارها چه اهدافی داشته‌ام، و این‌که اگر این کارها را انجام نمی‌دادم عاقبت و سرنوشت این موارد سه گانه چه می‌شد؟

آیه‌ی ۸۲-۷۹:

﴿أَمَّا ٱلسَّفِینَةُ فَکَانَتۡ لِمَسَٰکِینَ یَعۡمَلُونَ فِی ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗا٧٩[الکهف: ۷۹]. «اما آن کشتی از آن مستمندانی بود که در دریا کار می‌کردند، و (من) خواستم آن را معیوب سازم، چون سر راهشان پادشاهی بود که هر کشیت (سالمی) را غصب می‌کرد».

﴿وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَیۡنِ فَخَشِینَآ أَن یُرۡهِقَهُمَا طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗا٨٠[الکهف: ۸۰]. «و اما آن نوجوان، پدر ومادرش با ایمان بودند، پس ترسیدیم که سرکشی و کفر را به آنها تحمیل کند».

﴿فَأَرَدۡنَآ أَن یُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیۡرٗا مِّنۡهُ زَکَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا٨١[الکهف: ۸۱]. «پس خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزند پاکتر و مهربان‌تری به ایشان عطا فرماید».

﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَٰمَیۡنِ یَتِیمَیۡنِ فِی ٱلۡمَدِینَةِ وَکَانَ تَحۡتَهُۥ کَنزٞ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَیَسۡتَخۡرِجَا کَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِیۚ ذَٰلِکَ تَأۡوِیلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرٗا٨٢[الکهف: ۸۲]. «و اما دیوار از آنِ دو کودک یتیم بود، و زیر دیوار گنجی وجود داشت که مال ایشان بود، و پدرشان (مردی) نیکوکار بود و پروردگارت خواست که آن دو به سن بلوغ برسند و گنج خود را بیرون بیاورند و من به دستورخود این کارها را نکردم، این است تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی».

﴿أَمَّا ٱلسَّفِینَةُ فَکَانَتۡ لِمَسَٰکِینَ یَعۡمَلُونَ فِی ٱلۡبَحۡرِکشتی‌ای که من آن را سوراخ کردم متعلق به گروهی مستمندان بود که با آن در دریا کار می‌کردند، و باید نسبت به آنها دلسوز و مهربان بود، از این رو ﴿أَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗاخواستم کشتی را سوراخ کنم تا عیبی داشته باشد و از دست آن پادشاه ستمگری عبور می‌کردند که هر کشتی سالمی را غصب می‌کرد.

﴿وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَیۡنِ فَخَشِینَآ أَن یُرۡهِقَهُمَا طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗا٨٠و اما نوجوانی که او را کشتم، پدر ومادرش با ایمان بودند، و چنین مقدر شده بود که اگر این کودک بزرگ شود آنان را به سرکشی و کفر بکشاند، و آنها یا به خاطر محبت او به کفر کشیده می‌شدند و یا نیازی که به او داشتند آنها را به کفر و سرکشی وادار می‌کرد، و من چون از این امر آگاه بودم او را کشتم تا دین پدر و مادرش در امان بماند. و این کار فایده یا بزرگ در بر دارد. گرچه به ظاهر، کشتن فرزندشان نوعی بدی کردن در حق آنهاست، و با کشته شدن فرزندشان نسل آنها از بین می‌رود، اما خداوند به آنها فرزندی بهتر از این خواهد بود.

بنابراین فرمود: ﴿فَأَرَدۡنَآ أَن یُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیۡرٗا مِّنۡهُ زَکَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا٨١خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزندی صالح و پاک که پیوند خویشاوندی را برقرار دارد، به آنان عطا فرماید، زیرا کودکی که کشته شد اگر به سن رشد می‌رسید به شدت از فرمان آنها سرپیچی می‌نمود، و چه نافرمانی بزرگ‌تر از این که آنان را به کفر و سرکشی وادار کند!.

﴿وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَٰمَیۡنِ یَتِیمَیۡنِ فِی ٱلۡمَدِینَةِ وَکَانَ تَحۡتَهُۥ کَنزٞ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗاو اما آن دیوار که آن را بدون مزد برپا داشتم از آن دو کودک یتیم در شهر بود، و زیر دیوار گنجی وجود داشت که مال ایشان بود، و پدرشان مرد صالح و نیکوکاری بود، و از آنجا که کوچک بودند و پدر نداشتند و پدرشان پارسا و نیکوکاری بود می‌بایست نسبت به آنان مهربانی و دلسوزی می‌نمودیم.

﴿فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَیَسۡتَخۡرِجَا کَنزَهُمَاو پروردگارت خواست آن دو کودک به نهایت رشدشان برسند و گنج خود را بیرون بیاورند. یعنی بدین خاطر بود که دیوار را خراب کردم و گنج آنها را بیرون آورده و دیوار را بدون مزد بازسازی نمودم. ﴿رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَکاری که انجام دادم رحمتی از جانب خداوند بود که به نبده‌اش خضر داده است. ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِیو هیچ کاری را از سوی خودم و بر مبنای خواست و ارادۀ خودم انجام نداده‌ام، بلکه این از حمت خداوند، و به دستور وی می‌باشد. ﴿ذَٰلِکَآنچه برایت بیان و تفسیر نمودم، ﴿تَأۡوِیلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرٗاراز و رمز کارهایی بود که آنها را برنتابیدی.

این داستان زیبا و مهم، فواید و احکام و قواعد زیادی را در بر دارد که به یاری خداوند برخی از آنها را به آگاهی شما می‌رسانیم.

۱- در این داستان به فضیلت علم و رخت سفر بربستن برای طلب علم، و این‌که علم از همۀ امور مهم‌تر است اشاره شده است. موسی مسافتی طولانی را طی نموده و در پی کسب علم مرارت‌ها چشید، و به ماندن در نزد بنی اسرائیل، و تعلیم و راهنمایی آنها اکتفا نکرد، و به منظور افزودن بر دانش خود راه سفر را در پیش گرفت.

۲- ابتدا باید به چیزی پرداخت که مهم‌تر است، زیرا فزونی علم و دانش مهم‌تر از آن است که انسان به تعلیم مشغول شود بدون آنه توشه‌ای (وافر) از دانش داشته باشد، البته هر دو کار را با هم انجام دادن بهتر است.

۳- می‌توان در سفر و حضر برای انجام کارها و آسایش بیشتر از خدمتگذار است،اده کرد، چنان که موسی چنین نمود.

۴- مسافری که برای طلب علم یا جهاد و امثال آن رخت سفر برسته است اگر مصلحت ایجاب کرد می‌تواند هدف و مقصد خود را بیان کند، زیرا اینکار از مخفی داشتن آن بهتر است، چون وقتی او اظهار می‌دارد که به کجا و برای چه می‌رود، می‌تواند برای آن خود را آماده نماید و ار را از روی بینش انجام دهد، و جایگاه این عبادت بزرگ را برای دیگران بیان کند. چنانکه موسی گفت: ﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا٦٠[الکهف: ۶۰]. «(من هرگز) از پای نمی‌نشینم تا این‌که به محل برخورد دو دریا برسم هر چند که مدت زمان طولانی حرکت کنم».

پیامبر صنیز وقتی به جنگ تبوک رفت اصحابش را خبر داد که به کجا می‌رود با این‌که عبادتش توریه و پنهان کای بود، و این به مصلحت بستگی دارد.

۵- شر، و اسباب آن را باید به شیطان نسبت داد، چرا که او ایجاد وسوسه می‌کند و کارهای زشت را زیبا جلوه می‌دهد، گرچه همه چیز به تقدیر و قضای الهی انجام می‌شود، زیرا خدمتگزار موسی گفت: ﴿وَمَآ أَنسَىٰنِیهُ إِلَّا ٱلشَّیۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡکُرَهُ«و جز شیطان (کسی) آنرا از یاد من نبرد».

۶- انسان می‌تواند از خستگی و گرسنگی یا تشنگی که طبیعتاً نفس دچار آن می‌شود، خبر دهد به شرطی که در قالب اظهار نارضایتی از تقدیر الهی نبوده، بلکه بیان حقیقت باشد، به دلیل این‌که موسی گفت: ﴿ لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا[الکهف: ۶۲]. «به راستی که در این سفررنج بسیار دیده‌ایم».

۷- مستحب است که خدمتگزار هوشیار و فهمیده و زیرک باشد تا کاری را که از او خواسته می‌شود به طور کامل انجام دهد.

۸- مستحب است انسان از خوراکی که خودش می‌خورد به خدمتگذارش نیز بدهد، و با هم غذا بخورند، زیرا ظاهراً گفتۀ موسی چنین است: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا«خوراکمان را بیاور، یعنی هر دو با هم می‌خورند».

۹- به اندازه‌ای که آدمی وظیفه‌اش را انجام دهد به همان اندازه از سوی خدا یاری می‌شود، و کسی که طبق دستور خداوند کار کند قطعاً از کمک و مساعدت الهی برخوردار می‌شود، به دلیل این‌که موسی فرمود: ﴿لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا«به راستی که در این سفر خسته شدیم». «هَذَا» اشاره به مرحله‌ای از سفر است که طی آن از محل برخورد دو دریا گذشتند.

و موسی از مرحله اول سفر با این‌که طولانی بود شکایت نکرد، چون در حقیقت سفر هما مرحلۀ اول بود، و اما در مرحلۀ دوم چنین به نظر می‌آید که بخشی از یک روز را در سفر بوده‌اند، چون آنه وقتی که در کنار صخره‌ای جای گرفتند، ماهی را گم کردند، و ظاهراً در کنار آن شب را به سر آوردند و فردا حرکت کردند تا این‌که وقت ناهار رسید وموسی به خدمتگذارش گفت: ﴿ءَاتِنَا غَدَآءَنَا«خوراکمان را بیاور»، پس در این وقت خدمتگذار به یاد آورد در جایی که مقصد آنها بوده است آن را فراموش کرده است.

۱۰- بنده‌ای که موسی و خدمتگذارش با او ملاقات کردند پایمبر نبود، بلکه بنده‌ای صالح و نیکوکار بود، زیرا خداوند او را به عنوان یک بنده ذکر نموده، و این که به او علم داده و مورد مرحمت قرار داده‌است، و خداوند رسالت و نبوت او را ذکر نکرده است، و اگر او پیامبر بود خداوند پیامبر بودنش را بیان می‌داشت هم چنان‌که به پیامبر بودن غیر او اشاره کرده است. اما این‌که در آخر داستان گفته است: ﴿وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِی«و آن را به دستور خودم انجام ندادم»، بر این دلالت نمی‌کند که او پیامبر است، بلکه بر الهام و احساس قلبی که غیر از پیامبران نیز از آن برخوردارند دلالت می‌نماید، چنان که خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِیهِ[القصص: ۷]. «و به مادر موسی الهام نمودییم که او را شیر بدهد». ﴿وَأَوۡحَىٰ رَبُّکَ إِلَى ٱلنَّحۡلِ أَنِ ٱتَّخِذِی مِنَ ٱلۡجِبَالِ[النحل: ۶۸]. «و به زنبور عسل الهام کردیم که در کوه‌ها برای خودش خانه بسازد».

۱۱- از این داستان استنباط می‌شود دانش و علمی که خداوند به بندگانش می‌آوزود دو نوع است، یکی علمی است که بنده با کوشش و تلاش خود به دست می‌آورد، و نوع دوم علم لدنی است که خداوند به هرکس از بندگانش که بخواهد می‌بخشد، زیرا خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا«و به او از جانب خود علمی آموختیم».

۱۲- در مقابل معلم باید ادب را رعایت کرد و با بهترین صورت وی را مورد خطاب قرار داد، زیرا موسی ÷گفت: ﴿هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا«آیا از تو پیروی کنم بدان شرط که از آنچه مایۀ رشد و صلاح است و به تو آموخته شده است به من بیاموزی؟».

موسی با مهربانی با او سخن گفت و از ایشان اجازه خواست تا از وی بیاموزد، و اعتراف کرد که می‌خواهد از او یاد بگیرد، به خلاف اهل جفا و تکبر، کسانی که در مقابل معلم اظهار نمی‌کنند که به علم او نیازمندند، بلکه ادعا می‌کنند که آنها با او همکاری می‌نمایند، و حتی گاهی یکی از آنان چنین گمان می‌برد که او معلم خود را تعلیم می‌دهد، در حالی که او بسیار نادان است، زیرا فروتنی در برابر معلم و اظهار نیاز به تعلیم او، مفیدترین چیز برای دانش آموز است.

۱۳- فردی که می‌خواهد چیزی از کسی یاد بگیرد که مقامش از او پایین‌تر است باید در مقابل او فروتن باشد، زیرا بدون شک موسی از خضر برتر بود.

۱۴- عالم فاضلی که در بخشی از زمینه‌ها آگاهی لازم را ندارد باید از کسی که در آن مهارت دارد یاد بگیرد. هر چند که تا حد زیادی از نظر علم از او پایین‌تر باشد. موسی ÷از پیامبران اولوالعزم بود، کسانی که خداوند به آنها علم و دانشی عطا فرموده که به دیگران نداده است، اما در این زمینۀ خاص، خضر چیزهایی می‌دانست که موسی فاقد آن بود. بنابر این موسی علاقه داشت از او یاد بگیرد. پس اگر فقیه محدث در علم صرف یا نحو یا دیگر علوم کمبود داشت، باید از کسی‌که در آن زمینه‌ها ماهر است یاد بگیرد، گرچه آن فرد محدث و فقیه نباشد.

۱۵- علم و دیگر فضائل را باید به خدا نسبت داد، و باید اعتراف کرد که خداوند آن را داده است و شکر خداوند را بر آن به جای آورد، زیرا موسی گفت: ﴿تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ«مرا بیاموزی از آنچه که خداوند به تو آموخته است».

۱۶- علم مفید علمی است که انسان را به‌سوی خیر و خوبی راهنمایی کند. پس هر علم و دانشی که آدمی را به راه خیر هدایت کند و از راه بد باز بدارد، یا وسیله‌ای برای رسیدن به خیر، و دور شدن از زیان باشد، مفید است، و غیر از این هر چه باشد یا مضر است و یا (حداقل) فایده‌ای در آن نیست، به دلیل این‌که فرمود: ﴿أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا«از آنچه که مایۀ رشد و صلاح است و به تو آموخته شده به من بیاموزی؟».

۱۷- کسی که توانایی همراهی با عالم را نداشته باشد و بر این کار ثابت نباشد شایستگی فراگیری علم را ندارد، زیرا هرکس که صبر و شکیبایی نداشته باشد بسیاری از مسایل علمی را از دست می‌دهد، و هرکس که اهل صبر و شکیبایی باشد، هر کاری که برای آن کوشش نماید بدست خواهد آورد، به دلیل این‌که خضر ضمن بیان مانعی که موسی به سبب آن نمی‌توانست از وی یاد بگیرد، از همراهی با او معذرت خواست، و آن مانع این بود که او نمی‌توانست بر همراهی‌اش شکیبایی ورزد.

۱۸- بزرگ‌ترین عامل صبر و شکیبایی بر کاری که انسان به انجام آن دستور داده شده است آگاه بودن از جزئیات آن است، زیرا کسی که نسبت به کاری آگاهی ندارد و هدف و نتیجۀ آن را نمی‌داند، و از فایده و ثمرۀ آن بی‌خبر است، انگیزه‌ای برای شکیبایی ورزیدن در او وجود نخواهد داشت. ﴿وَکَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا٦٨«و چگونه بر چیزی شکیبایی می‌ورزی که به آن آگاه نیستی؟». پس عدم شکیبایی‌اش نتیجۀ عدم آگاهی کامل او به قضیه بود.

۱۹- باید در انجام کارها تأمل نمود، و تحقیق کرد، و نباید بلافاصله قضاوت و داروی نمود، بلکه باید هدف از آن کار را بداند و منظور از آن ‌را بفهمد.

۲۰- کارهایی را که بنده در آینده می‌خواهد انجام دهد و باید آنها را به خواست خداوند معلق سازد، و نگوید فلان کار را فردا انجام می‌دهم مگر این‌که بگوید: ﴿إِن شَآءَ ٱللَّهُ«اگر خداوند بخواهد».

۲۱- تصمیم گرفتن به انجام کاری به منزلۀ انجام دادن آن کار نیست، زیرا موسی گفت: ﴿سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا«با خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت». پس خودش را برای شکیبایی ورزیدن آماده کرد اما نتوانست آن را عملی سازد.

۲۲- اگر معلم صلاح دانش آموز را در آن دید که از برخی چیزها از وی سوال نکند، تا خودش او را از آن آگه سازد، مصلحت است که دانش آموز پیروی کند. نیز چنان‌که فهم دانش آموز قاصر باشد، یا اگر معلم دانش آموز را از پرسیدن از چیزهای ریز و کم ارزش منع کرد که برای وی اولویتی ندارند و سوالات دیگر برای وی اهمیت بیشتری دارند، یا اینه دانش اموز را از مطرح کردن سوال‌های بی‌ربط با موضوع درس نهی کرد، در تمامی این موارد باید به سخن معلم گوش کند و از وی اطاعت نماید.

۲۳- جایزه بودن سفر دریایی در حالتی که از آن ترسی نباشد.

۲۴- فردی که فراموشکار است، به خاطر فراموشکاری‌اش مورد مواخذه قرار نمی‌گیرد، نه در حق خداوند و نه در حق بندگان، زیرا فرمود: ﴿لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ«به سبب آنچه که فراموش کرده‌ام مرا مواخذه مکن».

۲۵- انسان باید در رفتار با مردم گذشت را پیشه نماید و بر آنان سخت نگیرد، و شایسته نیست که آنه را به انجام چیزی مکلف کند که توان آن را ندارند، یا بر آنها دشوار است، زیرا چنین کاری باعث نفرت و خسته شدن می‌گردد. بلکه آنچه را که آسان است پیشه کند تا ک ار آسان شود.

۲۶- احکام بر ظاهر امور صادر می‌شود، و احکام دنیوی در رابطه با مال‌ها و خون‌ها و غیر از آن به ظاهر این امور بستگی دارد، زیرا موسی ÷بر خضر اعتراض کرد که چرا کشتی را سوراخ نمودی، و نیز به کشتن کودک اعتراض کرد، و این کارها به ظاهر منکر هستند، و چنانچه موسی در جایی این مسایل را می‌دید نمی‌توانست سکوت کند، بنابر این بلافاصله حکم نمود و به این موضوع که او با خضر همره است و باید شکیبابی ورزد و اعتراض نکند، توجه نکرد.

۲۷- از جمله چیزهایی که از این داستان ثابت می‌شود قاعدۀ مهم و بزرگی است و آن این است که «شر بزرگ با شر کوچک دفع می‌شود» و از میان دو مصلحت هر کدام که بزرگتر است باید لحاظ شود، و آنکه مهمتر است باید رعایت گردد. کشتن کودک شر است، اما زنده ماندن وی که سبب منحرف گرداندن پدر و مادرش از دینشان می‌شود شر بزرگتری است، و زنده ماندن کودک و نکشتن او گرچه کار خوبی به نظر می‌آید اما این که پدر ومادرش مصون بماند از ان بهتر است، پس بدین خاطر خضر او را کشت. فروع بی‌شمار دیگری نیز تحت این قاعده وجود دارد. پس بر این اساس باید مصلحت‌ها و مفاسد را از هم تشخیص داد.

۲۸- نیز قاعدۀ بزرگ دیگری از این داستان آموخته می‌شود و آن این است که تصرف انسان در مال دیگری اگر در قالب مصلحت و دور کردن ضرر و زیان باشد جایز است، اگر چه بدون اجازه باشد، و گرچه به سبب عمل او برخی از این مال تلف شود، هم چنان‌که خضر کشتی را سوراخ کرد تا معیوب شود، تا پادشاه ستمگر آن را غصب نکند.

بنابراین اگر خانه یا مال انسانی دچار حریق شد، یا در معرض غرق شدن قرار گرفت، تلف کردن بخشی از مال یا خراب کردن قسمتی از خانه باعث سلامتی بخشی از آن می‌شد، برای انسان جایز است که چنین کند، بلکه باید چنین کند تامال محفوظ بماند. همچنین اگر ستمگری خواست مال را به زور بگیرد، و خیر خواهی بخشی از مال را به او داد تا بقیه نجات یابد، جایز است، گرچه بدون اجازۀ مالک باشد.

۲۹- کار در دریا جایز است همانطور که در خشکی جایز است، به دلیل این‌که فرمود: ﴿یَعۡمَلُونَ فِی ٱلۡبَحۡرِ«در دریا کار می‌کنند و کار آنان را ناپسند ندانست».

۳۰- مستمند گاهی اوقات دارای مالی می‌باشد که او را کفایت نمی‌کند، و با داشتن این مال از مستمندی بیرون نمی‌آید، زیرا خداوند خبر از مستمندانی داده است که کشتی داشتند.

۳۱- کشتن انسان، یکی از بزرگ‌ترین گناهان است زیرا در مورد کشتن کودک فرمود: ﴿لَّقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ٔٗا نُّکۡرٗا«به راستی که کار زشتی انجام دادی».

۳۲- کشتن از روی قصاص، کار زشت و ناپسندی نیست، زیرا خداوند می‌فرماید: . ﴿بِغَیۡرِ نَفۡسٖ.

۳۳- خداوند بندۀ صالح و فرزندانش را محافظت می‌نماید.

۳۴- خدمت کردن به نیکوکاران و بستگان‌شان از خدمت به دیگران بهتر است، زیرا علت بیرون آوردن گنج، و تعمی رکردن دیوار این بود که پدر آن دو یتیم مرد صالح و پارسایی بود.

۳۵- در به کار بردن کلمات، ادب الهی را باید رعایت نمودف زیرا خضر معیوب و سوراخ کردن کشتی را به خودش نسبت داد و گفت: ﴿فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا«خواستم آن را معیوب سازم»، ولی خوبی را به خداوند نسبت داد و گفت: ﴿فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَیَسۡتَخۡرِجَا کَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَ«و پروردگارت خواست آن دو کودک به نهایت رشدشان برسند و گنج خود را بیرون بیاورند و این مرحمت پروردگارت بود»، چنان که ابراهیم ÷گفت: ﴿وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ یَشۡفِینِ٨٠[الشعراء: ۸۰]. «و هرگاه بیمار شوم او مرا شفا می‌دهد».

و جن‌ها گفتند: ﴿وَأَنَّا لَا نَدۡرِیٓ أَشَرٌّ أُرِیدَ بِمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ أَرَادَ بِهِمۡ رَبُّهُمۡ رَشَدٗا١٠[الجن: ۱۰]. «و ما نمی‌دانیم که برای اهل زمین شری خواسته شده، یا پروردگارشان صلاح آنها را خواسته است»؟ با این‌که هر کاری با تقدیر و قضای الهی انجم می‌شود، اما در تمام این موارد بدی به خداوند نسبت داده نشده است.

۳۶- همسفر نباید به هیچ وجه از همراهش جدا شود، و او را رها کند و هر وقت خواست از او جدا شود باید از همراهی‌اش عذر بخواهد، آن طور که خضر با موسی چنین کرد.

۳۷- موافقت با دوست، و همسویی با او در غیر از امور ممنوع چیزی است مطلوب، و سبب بقای دوستی و همسفری و محکم شدن آن می‌گردد، همانطور که عدم موافقت سبب قطعی شدن رفاقت و همراهی می‌شود.

۳۸- همانا قضایایی را که خضر اجرا نمود، تقدیرات محض خداوند بود که خداوند آنها را اجرا نمود و بر دست این بنده‌ی صالح علمی کرد تا بندگانان بدین وسیله در هر کار و قضیه‌ای بر الطاف او استدلال کنند، و این‌که بدانند خداوند کارهایی را بر بنده مقدر می‌کند که جداً آنها را ناپسند می‌دارد اما خیر و صلاح دین او در آن‌هاست، هم چنان‌که در قضیه‌ی پسر بچه چنین بود و یا خیر و صلاح دنیای او در آن است هم چنان‌که در قضیه‌ی کشتی روی داد. پس خداوند نمونه‌هایی از لطف و کرم خود را بر آنان نشان داد تا هدف از تقدیرات ناگوار خدا را بشناسند و به آن خشنود گردند.

آیه‌ی ۸۸-۸۳:

﴿وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَن ذِی ٱلۡقَرۡنَیۡنِۖ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَیۡکُم مِّنۡهُ ذِکۡرًا٨٣[الکهف: ۸۳]. «و دربارۀ ذی القرنین از تو می‌پرسند، بگو: گوشه‌ای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد».

﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِن کُلِّ شَیۡءٖ سَبَبٗا٨٤[الکهف: ۸۴]. «همانا به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و از هر چیزی به او وسیله‌ای بخشیدیم».

﴿فَأَتۡبَعَ سَبَبًا٨٥[الکهف: ۸۵]. «پس او و هم سببی را دنبال کرد».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِی عَیۡنٍ حَمِئَةٖ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗاۖ قُلۡنَا یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِیهِمۡ حُسۡنٗا٨٦[الکهف: ۸۶]. «تا آنکه به غروبگاه خورشید رسید، آن را چنان یافت که (انگار خورشید) در چشمه‌ای سیاه فرو می‌رود، و در آن نزدیکی گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! (اختیار در دست توست) یا عذاب(شان) می‌دهی و یا نسبت به ایشان خوبی می‌کنی؟».

﴿قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَیُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّکۡرٗا٨٧[الکهف: ۸۷]. «گفت: اما کسی که ستم کند او را عذاب خواهی داد سپس در آخرت به‌سوی پروردگارش برگردانده می‌شود و او (نیز) سخت عذابش می‌دهد».

﴿وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا یُسۡرٗا٨٨[الکهف: ۸۸]. «و اما کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پاداش نیکو خواهد داشت و ما به فرمان خود او را به کاری آسان وا خواهیم داشت».

اهل کتاب با مشرکین دربارۀ داستان ذی القرنین از پیامبر صپرسیدند، خداوند پیامبر را دستور داد تا بگوید: ﴿سَأَتۡلُواْ عَلَیۡکُم مِّنۡهُ ذِکۡرًاگوشه‌ای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد. یعنی برخی از حالات او را که مایۀ پند و عبرت است برایتان بازگو می‌کنم، و دیگر حالات او را برای‌شان بازگو نگرد.

﴿إِنَّا مَکَّنَّا لَهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِخداوند به او پادشاهی داد، و به وی در سرزمین‌های دنیا قدرت و نفوذ داد و مردم را مطیع او نمود.

﴿وَءَاتَیۡنَٰهُ مِن کُلِّ شَیۡءٖ سَبَبٗاو ابزار هر چیزی را در اختیار او قرار دادیم. یعنی خداوند اسبابی را که در پی به دست آوردن آن بود و از آن برای پیروز شدن بر شهرها است،اده می‌نمود و رسیدن به آبادی‌های دور دست را برای او آسان می‌کرد، به وی داد،، ﴿فَأَتۡبَعَ سَبَبًا٨٥و او نیز از این وسایلی که خداوند به وی بخشیده بود به بهترین شیوه است،اده کرد. یعنی آنها را در راستای رسیدن به هدف خود به کار برد. چرا که هرکس نمی‌تواند از وسائل به نحو مطلوب استفاده نماید، و یا نمی‌تواند وسیلۀ واقعی را به دست آود. و اگر این دو چیز وجود نداشته باشد یا یکی از آنها نباشد مقصود حاصل نمی‌گردد.

وسایلی که خداوند به او بخشیده بود ما را از آن آگاه نساخته، و پیامبر نیز ما را به آن آگاهی نکرده است.

در روایت نیز به طوری که مفید علم باشد از آن ذکر به میان نیامده است. بنابر این جز این که در این مورد سکوت کنیم کاری از دست ما ساخته نیست، و نباید به آنچه روایت‌های اسراییلی نقل می‌کنند توجه کرد. ولی به طور کلی می‌دانیم که آن‌ها وسایل زیاد، قوی، داخلی و خارجی بوده‌اند که از این طریق توانسته است لشکر بزرگی را با سرباز و اسلحه و سازو کار نظامی گسترده سامان دهد، و با این لشکر و ارتش مسلح توانست دشمنان را شکست دهد، و به شرق و غرب و اطراف دنیا دسترسی پیدا کند. پس خداوند به او چیزی بخشید که با آن به غروبگاه خورشید رسید، تا این‌که خورشید را مشاهده کرد، انگار در چشمه‌ای سیاه غروب می‌نماید لازم به ذکر است که هرکس بین او و افق غربی خورشید، آبی قرار گیرد چنین می‌پندارد که گویا خورشید به داخل آب غروب می‌کند، گرچه خورشید نسبت به آب ارتفاع بسیار بلندی داشته باشد. و ذوالقرنین در مغرب زمین قومی را یافت.

﴿قُلۡنَا یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِیهِمۡ حُسۡنٗاو گفتیم: «یا آنها را با کشتن و زدن و اسیر کردن و امثال آن عذاب ده و یا این‌که با آنها به نیکی رفتار کن. و به ذوالقرنین اختیار داده شد که یکی از این دو راه را انتخاب نماید، چون ظاهراً آنها یا کافر بوده‌اند و یا فاسق، و یا نوعی از کفر و فسق در آنها وجود داشته است، زیرا اگر مومن غیر فاسق بودند به ذوالقرنین اجازه داده نمی‌شد که آنها را شکنجه دهد و ذوالقرنین در قبال آنها چنان سیاستی را در پیش رگفت که سزاوار ستایش گردید، زیرا خداوند به او چنین توفیقی را داد. پس گفت: من آنها را به دو گروه تقسیم می‌کنم:

﴿أَمَّا مَن ظَلَمَاما کسی که با کفر ورزیدن، ظلم و ستم کند، ﴿فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَیُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّکۡرٗااو را عذاب خواهیم داد، سپس در آخرت به‌سوی پروردگارش باز برگردانده می‌شود و او نیز سخت عذاب می‌دهد. یعنی به عذاب دنیا و آخرت گرفتار می‌شود. ﴿وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰو اما کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پاداش او در نزد خداوند پاداشی نیکو خواهد بود. ﴿وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا یُسۡرٗاو با او به نیکی رفتار می‌کنیم، و با نرمی با وی سخن می‌گوییم، و کار را برایش آسان می‌نماییم. و این دلالت می‌کند که ذوالقرنین از پادشاهان صالح و ازاولیای خدا، وپادشاهی عادل و عالم بوده است، زیرا در رفتار با هر کسی طبق رضای خداوند عمل می‌کرد.

آیه‌ی ۹۸-۸۹:

﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا٨٩[الکهف: ۸۹]. «سپس وسیله‌ای را دنبال کرد».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا٩٠[الکهف: ۹۰]. «تا این‌که به محل طلوع و خورشید رسید (و) دید که آفتاب بر مردمانی می‌تابد که برای آنها در برابر آن پوششی ننهاده بودیم».

﴿کَذَٰلِکَۖ وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَیۡهِ خُبۡرٗا٩١[الکهف: ۹۱]. «این‌گونه (به پیش می‌رفت) و ما از آنچه می‌کرد کاملاً آگاه بودیم».

﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا٩٢[الکهف: ۹۲]. «سپس از وسیله‌ای (دیگر) استفاده کرد».

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَیۡنَ ٱلسَّدَّیۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا٩٣[الکهف: ۹۳]. «تا آنگاه که به یمان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمی‌فهمیدند».

﴿قَالُواْ یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِنَّ یَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَکَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَهُمۡ سَدّٗا٩٤[الکهف: ۹۴]. «گفتند: ای ذوالقرنین! همان یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند، پس آیا (راضی هستی) که برای تو هزینه‌ای مقرر کنیم به شرط آنکه میان ما و ایشان سدی بسازی؟».

﴿قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیۡرٞ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُمۡ رَدۡمًا٩٥[الکهف: ۹۵]. «گفت: آنچه پروردگارم (از ثروت و نیرو و قدرت) در اختیار من گذاشته، بهتر است. پس مرا یاری کنید تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم».

﴿ءَاتُونِی زُبَرَ ٱلۡحَدِیدِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَیۡنَ ٱلصَّدَفَیۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِیٓ أُفۡرِغۡ عَلَیۡهِ قِطۡرٗا٩٦[الکهف: ۹۶]. «قطعات آهن را برای من بیاورید، تا آنگاه که بین دو کوه را برابر کرد، گفت: در آن بدمید، تا آنکه (آهن) را آتش نمود، گفت: مس گداخته شده بیاورید تا بر آن بریزیم».

﴿فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن یَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا٩٧[الکهف: ۹۷]. «پس نتوانستند از آن بالا رون و (نیز) نتوانستند سوراخی در آن پدید آورند».

﴿قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّیۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّی جَعَلَهُۥ دَکَّآءَۖ وَکَانَ وَعۡدُ رَبِّی حَقّٗا٩٨[الکهف: ۹۸]. «گفت: این رحمتی از سوی پروردگار من است، و هرگاه وعدۀ پروردگارم فرا رسد آن را ویران و با زمین یکسان می‌کند، و وعدۀ پروردگارم حق است».

وقتی که به غروبگاه خورشید رسید به قصد یافتن محل طلوع خورشید بازگشت، و از وسائل و راه‌هایی که خداوند دراختیار او قرار داده بود است،اده کرد، پس به محل طلوع خورشید رسید و ﴿وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗادید که خورشید بر مردمانی می‌تابد که در برابر آن ندارند. شاید عدم وجود پوشش به سبب وحشی‌گری و بی‌تمدنی آنها بود، و یا بدان خاطر بود که خورشید در نزد آنان حالتی دایمی داشت. آن چنان باید، غروب نمی‌کرد، چنان‌که در شرق آفریقای جنوبی چنین است. پس ذوالقرنین به نقطه‌ای از زمین رسید که اهل زمین در رابطه با آن هیچ آگاهی نداشتند، چه رسد به این‌که خودشان به آنجا برسند، با این وجود خداوند این کارها را برای ذوالقرنین میسر نمود و هر آنچه را که بدان دسترسی پیدا می‌کرد بر اساس تقدیر و علم الهی صورت می‌گرفت بنابر این فرمود: ﴿وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَیۡهِ خُبۡرٗاو ما به خوبی از اسباب بزرگی که او را در اختیار داشت، و به هرجا که می‌رفت، از او آگاه بودیم.

﴿ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا٩٢ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَیۡنَ ٱلسَّدَّیۡنِسپس از وسیله‌ای است،اده کرد تا آنکه به میان دو کوه رسید.

مفسرین گفته‌اند: از مشرق به‌سوی شمال حرکت کرد تا آنگاه به میان دو کوه رسید که در آن زمان معروف بودند، و دو رشته کوه بودند که به چپ و راست امتداد یافته، و به دریا منتهی می‌شدند. این کوه‌ها سدی میان یأجوج و مأجوج و مردم بودند. در آن سوی این ود کوه ذوالقرنین قومی را یافت که به خاطر گنگی زبانشان و پایین بودن میزان درک و هوششان سخنی را نمی‌فهمیدند، و خداوند به ذوالقرنین علمی داده بود که به وسیلۀ آن زبان این قوم را فهمید و با آنها گفتگو نمود. و آنان ذوالقرنین را از ضرر و زیانی که یأجوج و مأجوج به آنها وارد می‌کرد آگاه نموده و به او شکایت کردند. یأجوج و مأجوج دو طایفۀ بزرگ از انسان‌ها هستند. بنابر این گفتند: ﴿إِنَّ یَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِهمان یأجوج و مأجوج در این سرزمین با کشتن و گرفتن اموال مردم و دیگر کارهای ناروا تباهی می‌کنند. ﴿فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَکَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَهُمۡ سَدّٗاآیا راضی هستی که برای تو هزینه‌ای مقرر کنیم که میان و ما و ایشان سدی بسازی؟ و این دلالت می‌نماید که آنها خودشان نمی‌توانستند سد را بسازند، اما می‌دانستند که ذوالقرنین توانایی چنین کاری را دارد، بنابر این به او مزدی دادند تا این کار را انجام دهد، و سبب این کار را برای ذوالقرنین ذکر کردند، و آن تباهکاری یأجوج و مأجوج در زمین بود، و آنان می‌دانستند که ذوالقرنین چشم طمع به سرزمینشان ندوخته و نسبت به اصلاح حال مردم بی‌تفاوت نبوده و هدش ساماندهی اوضاع مردم است. پس خواستۀ آنان را اجابت کرد، چون مصلحت در آن بود، و ذوالقرنین از آنها مزدی نگرفت و شکر قدرت و حکومتی که خداوند به او داده بود به جای آورد. پس به آنان گفت: ﴿مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیۡرٞتوانایی و قدرتی که خداوند در اختیار من نهاده است از آنچه شما به من می‌بخشید بهتر است، و من فقط این را از شما می‌خواهم که با نیرو و با دست‌هایتان مرا یاری کنید، ﴿أَجۡعَلۡ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُمۡ رَدۡمًاتا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم. که مانع از عبور آنان به‌سوی شما شود.

﴿ءَاتُونِی زُبَرَ ٱلۡحَدِیدِقطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید، و آنها برایش آوردند، ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَیۡنَ ٱلصَّدَفَیۡنِتا آنگاه که میان دو کوه را که سد را بین آنان ساخته بود برابر کرد. ﴿قَالَ ٱنفُخُواْگفت: آتش بزرگی روشن کنید، و برای روشن کردن آن از دم‌های آهنگری است،اده کنید، و در آن بدمید تا آتش بیشتر روشن شود و مس، ذوب گردد. وقتی مس‌هایی که او درخواست کرده بود تا آهن پاره‌ها را با آن به هم بچسباند گداخته و ذوب شد، ﴿قَالَ ءَاتُونِیٓ أُفۡرِغۡ عَلَیۡهِ قِطۡرٗاگفت: مس گداخته شده بیاورید تا بر آن بریزیم. پس او مس گداخته شده را بر آن ریخت و سد بسیار محکم شد و به وسیلۀ آن مردمی که این سوی سد بودند از ضرر یأجوج و مأجوج مصون ماندند.

﴿فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن یَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا٩٧پس آنان نتوانستند از آن بالا روند زیرا بلند و مرتفع بود، نتوانستند آن را سوراخ کنند چون خیلی محکم و سخت بود. وقتی که ذوالقرنین این کار زیبا و شاهکار بزرگ را انجام داد آن را به پروردگارش نسبت داد و گفت: این از فضل و احسان خدا بر من است. و خلفا و فرمانروایان صالح اینگونه هستند که هر گاه خداوند نعمتی را به آنان ارزانی نماید شکر، و اقرار به نعمت آنان بیشتر می‌شود و بیش از پیش به نعمت خدا اعتراف می‌کنند، همانگونه که سلیمان ÷وقتی که تخت ملکۀ سبا از مسافت خیلی دور نزد او حاضر شد، گفت: ﴿هَٰذَا مِن فَضۡلِ رَبِّی لِیَبۡلُوَنِیٓ ءَأَشۡکُرُ أَمۡ أَکۡفُرُ[النمل: ۴۰]. «این از فضل پروردگارم است تا مرا بیازماید که آیا شکر را به جا می‌آورم یا ناسپاسی می‌کنم».

به خلاف سرکشان و متکبران و کسانی که در دنیا سرکشی می‌کنند و نعمت‌های دنیوی غرور و سرکشی آنها را می‌افزاید، آن‌گونه که قارون وقتی خداوند به او گنج‌هائی داد که کلیدهای آن بر گروه نیرومند سنگینی می‌کرد، گفت: ﴿إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیٓ[القصص: ۷۸]. «آن ‌را تنها بر اساس دانشی از نزد خود به دست آورده‌ام».

﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّیو هرگاه وعدۀ پروردگارم برای بیرون آمدن یأجوج و مأجوج فرا رسد، ﴿جَعَلَهُۥ دَکَّآءَآن سد محکم و بزرگ را منهدم و هموار می‌سازد، ﴿وَکَانَ وَعۡدُ رَبِّی حَقّٗاو وعدۀ پروردگارم حق است.

آیه‌ی - ۱۰۱-۹۹:

﴿وَتَرَکۡنَا بَعۡضَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ یَمُوجُ فِی بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا٩٩[الکهف: ۹۹]. «و در آن روز ما آنان را رها می‌سازیم تا برخی در برخی موج زنند، و در صور دمیده شود، و آنان را کاملاً گرد می‌آوریم».

﴿وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡکَٰفِرِینَ عَرۡضًا١٠٠[الکهف: ۱۰۰]. «و جهنم را آن روز به طرز شگفتی به کافران نشان می‌دهیم».

﴿ٱلَّذِینَ کَانَتۡ أَعۡیُنُهُمۡ فِی غِطَآءٍ عَن ذِکۡرِی وَکَانُواْ لَا یَسۡتَطِیعُونَ سَمۡعًا١٠١[الکهف: ۱۰۱]. «کسانی‌که چشمان‌شان از (دیدن) آیات من در پرده بود و نمی‌توانستند (حق) را بشنوند».

﴿وَتَرَکۡنَا بَعۡضَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ یَمُوجُ فِی بَعۡضٖو در آن روز ما آنان‌را رها می‌سازیم تا برخی در برخی موج زنند، احتمال دارد که ضمیر او (در یَمُوجُ) به یأجوج و مأجوج برگردد، یعنی آنها از بس که زیادند و تمام زمین را فرا می‌گیرند وقتی که به‌سوی مردم بیرون می‌آیند برخی در برخی موج می‌زنند. همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُتِحَتۡ یَأۡجُوجُ وَمَأۡجُوجُ وَهُم مِّن کُلِّ حَدَبٖ یَنسِلُونَ٩٦[الأنبیاء: ۹۶]. «تا این‌که سد یأجوج و مأجوج باز شد و آنها از هر بلندی بیرون آمده و سرازیر می‌شود».

و احتمال دارد که ضمیر به مردم برگردد، که روز قیامت جمع می‌شوند و چون زیادند به هنگام رویارویی با سختی‌ها و زلزله‌های بزرگ (به این سو و آن سو دویده و) موج می‌زنند. به دلیل این‌که می‌فرماید:

﴿وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗاو وقتی اسرافیل در صور می‌دهد خداوند روح‌ها را به جسم‌ها بر می‌گرداند سپس آنها را گرد می‌آورد و آنان را برای حضور در محل ایستادن جمع می‌نماید و پیشینیان و کافران و مومنان را گرد می‌اورد تا مورد سوال قرار گیرند و محاسبه شوند و مجازات اعمال‌شان را ببینند، اما کافران با توجه به اختلاف حالتشان سزایشان جهنم است. و برای همیشه در آن باقی می‌مانند.

بنابراین فرمود: ﴿وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡکَٰفِرِینَ عَرۡضًا١٠٠و جهنم را آن روز به طرز شگفتی به کافران نشان می‌دهیم. آن‌گونه که خداوند متعال فرمود: ﴿وَبُرِّزَتِ ٱلۡجَحِیمُ لِلۡغَاوِینَ٩١[الشعراء: ۹۱]. «و جهنم و گمراهان نشان داده می‌شود»، یعنی برایشان عرضه می‌شود تا جایگاه و منزل خود را مشاهده کنند، و از زنجیره‌ها و آتش سوزان و آب داغ و سرمای شدید آن بهره‌مند شوند، و عذابی را بچشند که دلها را گنگ می‌نماید و گوشها را کر می‌کند، این پیام‌ها اعمال و سزای کارهایشان است، زیرا آنها در دنیا ﴿کَانَتۡ أَعۡیُنُهُمۡ فِی غِطَآءٍ عَن ذِکۡرِیچشم‌هایشان را از خواندن و دیدن آیات خداوند و قرآن کریم می‌بستند و از آن روی بر تافته و می‌گفتند: ﴿قُلُوبُنَا فِیٓ أَکِنَّةٖ مِّمَّا تَدۡعُونَآ إِلَیۡهِ[فصلت: ۵]. «دل‌های ما از آنچه ما را به آن فرا می‌خوانی در پرده است»، و در برابر چش‌هایشان پرده‌هایی است که آنان را از دیدن آیات خداوند باز می‌دارد. خداوند متعال فرموده است: ﴿وَعَلَىٰٓ أَبۡصَٰرِهِمۡ غِشَٰوَةٞ[البقرة: ۷]. «و بر چشمهایتان پرده‌ای است».

﴿وَکَانُواْ لَا یَسۡتَطِیعُونَ سَمۡعًاو توانایی شنیدن آیات خداوند را که انسان را به ایمان می‌رساند، نداشتند، چون از قرآن و پیامبر متنفر بوده و نسبت به آنها کینه داشتند، و کسی که کینه در دل دارد نمی‌تواند به سخن کسی گوش دهد که نسبت به او کینه دارد، و متنفر است. پس چون راه‌های علم و خیر به روی آنها بسته شده است نه گوش و چشم دارند و نه عقل مفید، به همین جهت به خدا کفر ورزیده و آیات او را انکار کرده و پیامبرانش را تکذیب نمودند، بنابر این مستحق جهنم شدند که بد سرنوشتی است.

آیه‌ی ۱۰۲:

﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن یَتَّخِذُواْ عِبَادِی مِن دُونِیٓ أَوۡلِیَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ نُزُلٗا١٠٢[الکهف: ۱۰۲]. «آیا کافران گمان می‌برند که به جز من، بندگان مرا کارساز و سرپرست خود گیرند؟ همانا ما جهنم را برای پذیرایی از کافران آماده کرده‌ایم».

این بیانگر باطل بودن ادعای مشرکان کافر است، کسانی که برخی از پیامبران و اولیا را شریک خدا قرار داده و آنها را پرستش نموده، و گمان می‌برند که یاور و سرپرست ایشان خواهند بود، و آنها را از عذاب خدا نجات می‌دهند، و پاداش الهی را بهرۀ ایشان می‌نمایند، حال آنکه آنها به خداوند و پیامبرش کفر ورزیده‌اند. خداوند در قالب است،هام انکاری که مبین باطل بودن عقل آنان است، می‌فرماید: ﴿أَفَحَسِبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن یَتَّخِذُواْ عِبَادِی مِن دُونِیٓ أَوۡلِیَآءَآیا این کافران گمان می‌برند که (می‌توانند) به جز من، بندگان مرا دوست و محبوب قرار دهند؟ یعنی چنین نمی‌شود، و هرگز اولیای خدا یا ردی که دشمن خداست دوست نمی‌شوند، بلکه برای جلب محبت خدا و رضایت او و پرهیز از ناخشنودی و خشمش طبق دستور الهی عمل می‌نمایند. پس این هماند فرمودۀ الهی است که می‌فرماید: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ یَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِیَّاکُمۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ٤٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِم[سبأ: ۴۰-۴۱]. «و به یاد آور روزی که همۀ آنان‌ را گرد می‌آورد، سپس به ملائکه می‌گوید: آیا آنها شما را عبادت می‌کردند؟ گویند: پاکی تو، و از هر نقصی مبرایی، تو به جای آنان دوست و محبوب ما هستی».

پس هرکس ادعا کند که او یکی از اولیای خدا را به عنوان یاور (و فریادرس) قرار داده است، در حالی که او با خدا دشمنی می‌کند، او دروغگو است.

و احتمال دارد ـ و این قول ظاهر می‌باشد ـ که معنی آیه چنین باشد: آیا کافران به خدا و منکران پیامبران گمان می‌برند که می‌توانند به جز خدا دوستانی را بگیرند که آنها را یاری کنند و به جای خدا مشکلات را از آنها دور نمایند؟

این پنداری باطل و گمانی فاسد است، زیرا مخلوقات هیچ چیز از سود و زیان در دست‌شان نیست، و این مانند گفته الهی است که می‌فرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِهِۦ فَلَا یَمۡلِکُونَ کَشۡفَ ٱلضُّرِّ عَنکُمۡ وَلَا تَحۡوِیلًا٥٦[الإسراء: ۵۶]. «بگو: کسانی را که به جز او گمان می‌برید می‌تواند کاری بکنند، بخوانید، پس نمی‌توانند زیان را از شما دور کنند و نمی‌توانند آن‌را برگرداند». ﴿وَلَا یَمۡلِکُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ[الزخرف: ۸۶]. «و کسانی را که به جای او پرستش می‌کنند». اختیار شفاعت ندارند و آیات دیگری نیز وجود دارد که خداوند در آنها بیان می‌نماید هرکس به جای خدا معبودی را بر گرفته و به آن محبت ورزد گمراه و ناکام است و به هیچ چیز از هدفش نایل نمی‌شود.

﴿إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ نُزُلٗاهمانا ما جهنم را برای مهمانی و پذیرایی کافران آماده کرده‌ایم، جهنم چه بد جایگاه، و چه بد محل پذیرایی است برای آنان.

آیه‌ی ۱۰۷-۱۰۳:

﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا١٠٣[الکهف: ۱۰۳]. «بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم»؟.

﴿ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤[الکهف: ۱۰۴]. «آنان کسانی‌اند که کوش‌شان در دنیا بر باد رفت و خود گمان می‌برند که کار نیک می‌کنند».

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا١٠٥[الکهف: ۱۰۵]. «اینان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کفر ورزیدند، در نتیجه اعمال‌شان باطل شد و به هدر رفت و روز قیامت هیچ ارزش (و منزلتی) برایشان نخواهیم نهاد».

﴿ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُواْ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَرُسُلِی هُزُوًا١٠٦[الکهف: ۱۰۶]. «این سزای آن‌هاست به کیفر آنکه کفر ورزیدند و آیات و پیامبرانم را به مسخره گرفتند».

ای محمد صبه مردم هشدار ده و به آنان بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ ﴿ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاکیفر تمام اعمال‌شان که گمان می‌بردند به نیکی آن را انجام داده‌اند، باطل و نابود گشته است. پس چگونه خواهد بود اعمالشان که به یقین می‌دانند باطل است و مصداق مبارزه و دشمنی با خدا و رسولش است؟ پس چه کسانی اعمال‌شان بر باد رفته، و خود و خانواده اشان را در روز قیامت دچار زیان گردانده‌اند؟

﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِآنها همان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کفر ورزیدند یعنی آیات قرآنی و آیات مشهودی را که بر واجب بودن ایمان به خدا و فرشتگان و کتاب‌های آسمانی و پیامبران و روز قیامت دلالت می‌نماید، انکار کردند. ﴿فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗاو به این سبب اعمال‌شان بر باد رفت و نابود شد، و روز قیامت هیچ ارزش و جایگاه و هیچ ترازویی برایشان در نظر نخواهیم گرفت، چون هدف از گذاشتن ترازو این است که نیکی‌ها و بدیها با آن وزن شده و تعیین گردد که کدام بیشتر و سنگین‌تر است. اما این‌ها هیچ نیکی ندارند، چون کارهایشان کارهای نیک محسوب نمی‌شود، چرا که نشأت گرفته از ایمان نبوده است. همانطور که خداوند متعال فرموده است ﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا یَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا١١٢[طه: ۱۱۲]. «و هرکس کارهای شایسته انجام دهد و او مومن باشد از هیچ ستم و ظلمی نمی‌ترسد». اما اعمال (فاسدشان) شمرده می‌شود و به آن اعتراف می‌کنند و در ملاء عام خوار و رسوا شده، سپس عذاب داده می‌شوند بنابر این فرمود: ﴿ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُمۡنابود شدن اعمالشان، و این‌که روز قیامت میزانی برایشان نهاده نخواهد شد به خاطر حقارت و نا چیز بودن اعمالشان است، چون به ایات خدا کفر ورزیدند و پیامبران را به تمسخر گرفتند، در حالی که می‌بایست به طور کامل به ایات خدا و پیامبرانش ایمان آوردند و آنها را تعظیم کنند و این کار را به طور کامل انجام دهند. اما این‌ها بر عکس عمل نمودند، پس امرشان نیز بر عکس شده، و هلاک گشته و به عذاب گرفتار شدند.

آیه‌ی ۱۰۸-۱۰۷:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا١٠٧[الکهف: ۱۰۷]. «بی‌گمان کسانی‌که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند باغهای فردوس جایگاه پذیرایی از ایشان است».

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا١٠٨[الکهف: ۱۰۸]. «جاودانه در آنجا می‌مانند، از آنجا درخواست انتقال نمی‌کنند».

وقتی سرانجام کافران و اعمال‌شان را بیان نمود، اعمال مومنان و سرانجام آنان را بیان کرد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْهمانا کسانی که با دل‌هایشان ایمان آوردند و با اعضا و جوارح خود کارهای شایسته انجام دادند این صفت، تمام دین از قبیل عقاید و اعمال و اصول و فروع ظاهری و باطنی آن را شامل می‌شود پس اینان بر حسب تفاوت در جات ایمان و عمل صالح‌شان باغ‌های بهشت جایگاه پذیرایی از آنان است.

احتمالاً منظور از فردوس بالاترین و بهترین جای بهشت است، و این پاداش از آن کسی خواهد بود که ایمان و عمل صالح در او به طور کامل وجود داشته باشد و آنها پیامبران و مقربان هستند. و احتمال دارد که منظور از آن همۀ منزل‌های بهشت باشد، پس این پاداش شامل تمام اهل ایمان اعم از مقربین و نیکان و «مقتصدین» میانه روان می‌شود، و هر یک از این گروهها بر حسب حالت خود در آن قرار می‌گیرد. و این معنی از آن دیگری بهتر است چون عام است، همچنین «جنات» به صورت جمع ذکر شده و به فردوس نسبت داده شده است، و فردوس به باغی گفته می‌شود که انگور یا درختان انبوهی داشته باشد، پس بر همۀ بهشت صدق پیدا می‌کند. بنابر این «جنات فردوس» محل مهمانی و ضیافت اهل ایمان و عمل صالح می‌باشد، و چه پذیرایی بزرگ‌تر از این وجود دارد که همۀ نعمت‌هایی را که موجب شادی دل‌ها و ارواح و جسم‌ها می‌شود دربر دراد. در بهشت هر چه انسان بخواهد و چشم‌ها از دیدن آن لذت برند، از قبیل منازل زیبا، و باغهای سرسبز، و درختان پر میوه، و همسران زیبا، و پرندگان ترانه خوان، و خوردنی‌های لذیذ و خدمتگذاران و فرزندان و نهرهای جاری، و منظره‌های زیبا و جمال ظاهری و معنوی و نعمت همیشگی وجود دارد.

بالاتر و برتر از این، بهره‌مند شدن از نزدیکی خداوند و دست یافتن به خشنودی او و برخورداری از دیدن خداوند و شنیدن سخن او می‌باشد. به راستی که این، پذیرایی زیبا، و کامل و بزرگ و همیشگی است، و بزرگتر از آن است که خلائق بتوانند آن را توصیف نمایند یا به دل انسان‌ها خطور نماید و اگر بندگان به بخشی از این نعمت آگاهی داشتند و به طور حقیقی آن‌را می‌دانستند و دل‌هایشان به آن یقین حاصل می‌کرد بدان علاقه‌مند شده و از درد جدایی و دوری بهشت از ارواحشان از بدنشان جدا می‌شد و گروه گروه به‌سوی آن می‌شتافتند، و دنیای فانی و لذت‌های ناگوار و مقطعی را بر آن ترجیح نمی‌دادند، و وقت خود را بیهوده تلف نمی‌کردند، چرا که در هر لحظه می‌توان به اندازۀ سالیان دراز نعمت‌های بهشت را به دست آورد. اما غفلت فراگیر شده و ایمان ضعیف گشته و علم و دانش حقیقی رو به کاستی نهاده و اراده‌ها سست شده است. این است که به این روز افتاده‌ایم! لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم.

﴿خَٰلِدِینَ فِیهَادر آن جاودانه می‌مانند، در بهشت نعمت‌های کامل هستند، و کامل بودن آنها بدان معنی است که از بین نرفته و تمام نمی‌شوند. ﴿لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗاو تقاضای نقل مکان و جابجایی از آن جا را ندارند، چون آنها جز آنچه که مورد پسندشان می‌باشد و آنان را شاد می‌نماید چیزی دیگر نمی‌بینند، و نعمتی بالاتر از آنچه که در آن به سر می‌برند، مشاهده نمی‌کنند.

آیه‌ی ۱۰۹:

﴿قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا١٠٩[الکهف: ۱۰۹]. «بگو: اگر دریا برای سخنان پروردگارم جوهر شود، پیش از آنکه سخنان پروردگارم پایان پذیرد، بدون شک دریا تمام خواهد شد، هر چند همسان آن دریا را به (کمک) آن آوریم».

یعنی آنان را از عظمت خداوند و گستردگی صفاتش، و این‌که بندگان نمی‌توانند به چیزی از آن احاطه نمایند آگاه کن و بگو: ﴿قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّیاگر دریاهای موجود در جهان جوهر شوند و همۀ درختان دنیا از اول تا آخر از درختان شهرها گرفته تا درختان بیابان و (جنگل‌ها) قلم شوند تا سخنان و صفات خداوند را بنویسند، ﴿لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّیپیش از آنکه سخنان پروردگارم پایان پذیرد دریاها تمام خواهند شد و قلم‌ها خواهند شکست، چرا که این موضوع بی‌نهایت گسترده و بزرگ است، و هیچ‌کس نمی‌تواند آن را احاطه نماید.

و در آیه‌ای دیگر آمده است: ﴿وَلَوۡ أَنَّمَا فِی ٱلۡأَرۡضِ مِن شَجَرَةٍ أَقۡلَٰمٞ وَٱلۡبَحۡرُ یَمُدُّهُۥ مِنۢ بَعۡدِهِۦ سَبۡعَةُ أَبۡحُرٖ مَّا نَفِدَتۡ کَلِمَٰتُ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٧[لقمان: ۲۷]. «و اگر همۀ درختانی که در روی زمین هستند قلم شوند، و دریاها هفت برابر شده و جوهر شوند، کلمات و سخنان خداوند تمام نخواهند شد. همانا خداوند با قدرت و فرزانه است».

و این از باب نزدیک کردن معنی به اذهان می‌باشد، چون این چیزها آفریده شده‌اند، و همۀ مخلوقات از بین رفتنی و پایان پذیرند، اما سخن خداوند صفت اوست، و صفات او مخلوق نیستند و حد و پایانی ندارند، و هر گستردگی و عظمتی را که دلها تصور نمایند خداوند بالاتر از آن است، و سایر صفات خداوند مانند علم و حکمت و قدرت و رحمتش نیز این چنین می‌باشند، و اگر علم همۀ خلائق، از پیشینیان گرفته تا آیندگان و اهل آسمان و زمین جمع گردد، و در مقایسه با علم الهی بسان گنجشکی می‌ماند که منقاری به آب زند و با منقار خود قطره آبی را بردارد، زیرا خداوند دارای صفت‌های بزرگ و وسیع و کامل است، و همانا بازگشت همه به‌سوی پروردگارت است.

آیه‌ی ۱۱۰:

﴿قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا١١٠[الکهف: ۱۱۰]. «بگو: من فقط بشری مانند شما هستیم، به من وحی می‌شود که معبود بر حق شما یکی است (و بس)، پس هرکس که خواهان دیدار پروردگار خویش است باید کار شایسته کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد».

﴿قُلۡای محمد! به کافران به کافران و دیگران بکو: ﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡمن فقط انسانی مانند شما هستیم. یعنی معبود نیستم و مشارکتی در فرمانروایی جهان نداریم، و غیب نمی‌دانم و خزانه‌های خدا نزد من نیست.

﴿إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡبلکه انسانی مانند شما هستم و بنده‌ای از بندگان پروردگارم می‌باشم. ﴿یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞبه من وحی می‌شود که معبود شما یکی است و بس. و فقط به سبب وحی که بر من وحی می‌شو دبرتری داده شده‌ام، و بزرگ‌ترین مطالب وحی این است که به شما خبر دهم خدایتان یکی است. یعنی شریکی ندارد و هیچ‌کس دیگری سزاوار ذره‌ای از عبادت نیست، و شما را به عملی فرا می‌خوانم که شما را به او نزدیک می‌نماید، و مستحق پاداش وی می‌گرداند، و عذابش را از شما دور می‌کند. بناراین فرمود: ﴿فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗاپس هرکس که امید دیدار خدای خویش را دارد کار شایسته انجام دهد. کار شایسته چیزی است که با شریعت خدا مطابق باشد از قبیل کارهای واجب و مستحب.

﴿وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢاو در پرستش پروردگارش کسی را شریک او نسازد. یعنی عملش را ریاکارانه انجام ندهد، بلکه آن‌را خالص برای رضای خدا انجام دهد، و کسی که هم اخلاص دارد و هم در کارهایش (از شریعت) پیروی می‌نماید، آنچه را بدان امید دارد و می‌خواهد، می‌یابد. و اما کسی که اینگونه نیست در دنیا و آخرت زیانکار می‌باشد و نزدیکی به مولا و سرورش، و دست یابی به رضای او را از دست می‌دهد.

پایان تفسیر سوره‌ی کهف

سوره الکهف

سورة الکهف - سورة 18 - عدد آیاتها 110

بسم الله الرحمن الرحیم

        به نام الله بخشندة مهربان

  1. الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجًا حمد و سپاس مخصوص الله است که بر بنده‌اش (محمد) کتاب (قرآن) را نازل کرد، و هیچ گونه کجی و انحرافی در آن قرار نداد. ﴿1﴾

  2. قَیِّمًا لِّیُنذِرَ بَأْسًا شَدِیدًا مِن لَّدُنْهُ وَیُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا در حالی‌که ثابت و مستقیم (و نگاهبان کتاب‌های آسمانی) است، تا (بدکاران را) از عذاب سخت او بیم دهد، و مؤمنانی را که کارهای شایسته انجام می‌دهند، مژده دهد که پاداش نیکویی برای آن‌هاست. ﴿2﴾

  3. مَاکِثِینَ فِیهِ أَبَدًا  (همان بهشتی) که جاودانه در آن خواهند ماند. ﴿3﴾

  4. وَیُنذِرَ الَّذِینَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا و (نیز) کسانی‌که گفتند: الله فرزندی (برای خود) برگزیده است، بیم دهد. ﴿4﴾

  5. مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلا لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِبًا نه ایشا ن به این سخن علم و آگاهی دارند و نه پدران‌شان، سخن بزرگی از دهان‌شان بیرون می‌شود! آنان جز دروغ نمی‌گویند. ﴿5﴾

  6. فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِیثِ أَسَفًا پس گویی می‌خواهی در پی ایشان خود را از غم و اندوه هلاک سازی، اگر به این سخن (قرآن) ایمان نیاورند. ﴿6﴾

  7. إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا ما آنچه که روی زمین است، زینت آن قرار داده‌ایم، تا آن‌ها را بیازماییم که کدام یک‌شان عمل بهتر می‌کنند. ﴿7﴾

  8. وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَیْهَا صَعِیدًا جُرُزًا  و ما (سرانجام) آنچه که روی زمین است، (صاف می‌کنیم) به خاکی هموار و بی‌گیاه (بیابانی خشک) تبدیل می‌کنیم. ﴿8﴾

  9. أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا  آیا گمان کردی که اصحاب کهف (= غار) و رقیم (= نوشته) از جمله‌ی نشانه‌های شگفت انگیز ما بوده‌اند؟! ﴿9﴾

  10. إِذْ أَوَى الْفِتْیَةُ إِلَى الْکَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحْمَةً وَهَیِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا (بیاد آور) آنگاه که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوی خود رحمتی عطا کن، و راه نجاتی بر ایمان ما فراهم ساز». ﴿10﴾

  11. فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِی الْکَهْفِ سِنِینَ عَدَدًا  پس (ما پرده‌های خواب را) در غار بر گوش‌هایشان زدیم، و سال‌ها در خواب فرو رفتند. ﴿11﴾

  12. ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا سپس آنان را بر انگیختیم تا بدانیم کدام یک از آن دو گروه مدت ماندن خود را بهتر حساب کرده است. ﴿12﴾

  13. نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو می‌کنیم. آن‌ها جوانانی بودند که به پروردگار‌شان ایمان آورده بودند، و ما بر هدایت‌شان افزودیم. ﴿13﴾

  14. وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا و (ما) دل‌های  آن‌ها را محکم ساختیم، هنگامی‌که قیام کردند، و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است، و ما هرگز غیر از او معبودی نمی‌پرستیم (اگر چنین کنیم) سخنی گزاف و بیهوده گفته‌ایم. ﴿14﴾

  15. هَؤُلاء قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلا یَأْتُونَ عَلَیْهِم بِسُلْطَانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا  این قوم ما، معبودهای جز الله انتخاب کرده‌اند، چرا دلیل آشکاری (بر این معبودان) نمی‌آورند؟! چه کسی ستمکار‌تر است از آن فردی که بر الله دروغ ببندد؟!». ﴿15﴾

  16. وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْکَهْفِ یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِه ویُهَیِّئْ لَکُم مِّنْ أَمْرِکُم مِّرْفَقًا و (به آن‌ها گفتیم:) هنگامی‌که از آن‌ها و آنچه را جز الله می‌پرستند؛ کناره‌گیری کردید، پس به غار پناه برید، که پروردگارتان نعمتش را بر شما می‌گستراند، و راه آسایش و نجات از این امر را برای شما فراهم می‌سازد. ﴿16﴾

  17. وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن کَهْفِهِمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِی فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِکَ مِنْ آیَاتِ اللَّهِ مَن یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَمَن یُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُّرْشِدًا  و خورشید را می‌دیدی که به هنگام طلوع به سمت راست غار‌شان متمایل می‌گردد، و به هنگام غروب ایشان را وا گذاشته به سمت چپ متمایل میگردد، و آن‌ها در محل وسیعی از آن (غار) قرار داشتند، این از آیات الله است، هر کس را هدایت کند، پس او هدایت یافته (واقعی) است، و هرکه را گمراه کند، سرپرست و راهنمائی هرگز برای او نخواهی یافت. ﴿17﴾

  18. وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَکَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا و (اگر به آن‌ها نگاه می‌کردی) می‌پنداشتی بیدارند، در حالی‌که آن‌ها خفته بودند، و ما آن‌ها را به سمت راست و چپ می‌گرداندیم، و سگ آن‌ها دست‌های خود را (بحالت پاسبانی) بر دهانه‌ی‌ غار گشوده بود. اگر به آن‌ها نگاه می‌کردی قطعاً فرار می‌کردی، و تو از آن‌ها سخت می‌ترسیدی (و وجودت از وحشت پر می‌شد). ﴿18﴾

  19. وَکَذَلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا و این گونه ما آن‌ها را (از خواب) بر انگیختیم تا از یکدیگر سؤال کنند، یکی از آن‌ها گفت: «چه مدت خوابیدید؟» گفتند: «یک روز یا بخشی از یک روز» (وقتی که نتوانستند مدت خواب‌شان را بدانند) گفتند: «پروردگارتان داناتر است که چقدر مانده‌اید، پس (اکنون) یک نفر از خودتان را با این سکه‌ای که دارید به شهر بفرستید، و باید بنگرد کدام یک از غذا‌ها پاکیزه‌تر است، پس روزی و طعامی از آن برای شما بیاورد، و باید دقت کند، و هیچ کس را از حال شما آگاه نسازد. ﴿19﴾

  20. إِنَّهُمْ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعِیدُوکُمْ فِی مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا  بدرستی که اگر آن‌ها (از وضع شما آگاه شوند و)، بر شما دست یابند، سنگسار‌تان می‌کنند، یا شما را به آئین خویش باز می‌گردانند، و در آن صورت هرگز رستگار نخواهید شد».﴿20﴾

  21. وَکَذَلِکَ أَعْثَرْنَا عَلَیْهِمْ لِیَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لا رَیْبَ فِیهَا إِذْ یَتَنَازَعُونَ بَیْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَیْهِم بُنْیَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِم مَّسْجِدًا و این چنین مردم را متوجه حال آن‌ها کردیم، تا بدانند که وعده‌ی الله حق است، و آنکه در (قیام) قیامت شکی نیست، هنگامی‌که  (مردم) میان خود در این باره نزاع می‌کردند، پس گروهی گفتند: «بنائی بر آن بسازید»، پروردگارشان به حال آن‌ها آگاه‌تر است. برخی دیگر که قدرت بدست (و اکثریت) داشتند گفتند: «بر (غار) ایشان پرستشگاهی می‌سازیم». ﴿21﴾

  22. سَیَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رَّابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُل رَّبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَلِیلٌ فَلا تُمَارِ فِیهِمْ إِلاَّ مِرَاء ظَاهِرًا وَلا تَسْتَفْتِ فِیهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا  (گروهی) خواهند گفت: «آن‌ها  سه نفر بودند، که چهارمین آن‌ها سگ‌شان بود،» و (گروهی) می‌گویند: «پنج نفر بودند، که ششمین آن‌ها سگ‌شان بود» -  همه‌ی این‌ها  سخنانی بدون دلیل است - و (گروهی) می‌گویند: «آن‌ها  هفت نفر بودند، و هشتمین آن‌ها سگ‌شان بود»، بگو: «پروردگار من از تعداد آن‌ها آگاه‌تر است». جز گروه کمی تعداد آن‌ها را نمی‌دانند. پس درباره‌ی آنان گفتگوی مختصر و ساده (و مجادله روشن و آرام) داشته باش، و از هیچ کس در باره‌ی آن‌ها سؤال مکن. ﴿22﴾

  23. وَلا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذَلِکَ غَدًا و هرگز در باره‌ی هیچ چیز نگو: «من فردا آن را انجام می‌دهم». ﴿23﴾

  24. إِلاَّ أَن یَشَاء اللَّهُ وَاذْکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلْ عَسَى أَن یَهْدِیَنِ رَبِّی لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا  مگر اینکه الله بخواهد، و هرگاه فراموش کردی (و إن شاء الله نگفتی) پروردگارت را به خاطر بیاور، و بگو: «امیدوارم که پروردگارم مرا به راهی روشن‌تر از این هدایت کند». ﴿24﴾

  25. وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلاثَ مِائَةٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا  و آن‌ها (= اصحاب کهف) مدت سیصد سال در غار‌شان درنگ کردند، و نُه سال (نیز) بر آن افزودند. ﴿25﴾

  26. قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِیٍّ وَلا یُشْرِکُ فِی حُکْمِهِ أَحَدًا (ای پیامبر!) بگو: «الله از مدت ماندن‌شان (در غار) آگاه‌تر است، غیب آسمان‌ها و زمین از آنِ اوست، چقدر بیناست و چقدر شنواست! آن‌ها هیچ ولی (و سرپرستی) جز او ندارند، و او تعالی هیچ کس را در حکم خود شریک نمی‌کند». ﴿26﴾

  27. وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا  و آنچه از کتاب پروردگارت به سوی تو وحی شده؛ تلاوت کن، هیچ کسی نمی‌تواند سخنان پروردگارت را دگرگون سازد، و هرگز پناهگاهی جز او نمی‌یابی. ﴿27﴾

  28. وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا و با کسانی باش که پروردگار خود را صبحگاهان و شامگاهان می‌خوانند، (و تنها) وجه او را می‌طلبند، و هرگز بخاطر زیورهای دنیا، چشمانت را از آن‌ها بر مگیر، و پیروی نکن از کسانی‌که دل‌های شان  را از یاد خود غافل ساخته‌ایم، و هوای نفس خویش را پیروی کردند، و کارهایشان از حد گذشته (و برباد) است. ﴿28﴾

  29. وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّکُمْ فَمَن شَاء فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْیَکْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاء کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا (ای پیامبر!) بگو: «(این قرآن) حق است از سوی پروردگارتان، پس هر کس می‌خواهد ایمان بیاورد، و هرکس می‌خواهد کافر گردد». ما برای ستمکاران آتشی آماده کرده‌ایم که سرا پرده‌اش آنان را از هر  طرف احاطه کرده است. و اگر تقاضای آب کنند، آبی، همچون فلز گداخته که صورت‌ها را بریان می‌کند، برای آنان می‌آورند، چه بد نوشیدنی، و چه بد آرامگاهی است. ﴿29﴾

  30. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا  بدرستی کسانی‌که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، همانا ما پاداش نیکو کاران را ضایع نخواهیم کرد. ﴿30﴾

  31. أُوْلَئِکَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ الأَنْهَارُ یُحَلَّوْنَ فِیهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَیَلْبَسُونَ ثِیَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الأَرَائِکِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا آن‌ها کسانی هستند که بهشت‌های جاویدان از آنِ ایشان است، (بهشت‌های که) نهرها از زیر (کاخ‌ها و درختان) آن جاری است، در آنجا با دست‌بندهایی از طلا آراسته می‌شوند، و لباس‌هایی (فاخر) سبز رنگ از حریر نازک و ضخیم در بر می‌کنند، در حالی‌که بر تخت‌ها تکیه زده‌اند، چه پاداش خوبی و چه منزل نیکو و خوبی است. ﴿31﴾

  32. وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلا رَّجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا و (ای پیامبر!) برای آن‌ها مثالی بزن، (مثال) آن دو مرد که برای یکی از آن‌ها دو باغ از انواع انگورها قرار دادیم، و گردا‌گرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشاندیم، و در میان آن زراعت (پر برکتی) قرار دادیم. ﴿32﴾

  33. کِلْتَا الْجَنَّتَیْنِ آتَتْ أُکُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَیْئًا وَفَجَّرْنَا خِلالَهُمَا نَهَرًا  هر دو باغ، میوه آورده بود (میوه‌های بسیار) و چیزی فرو‌‌ گذار نکرده بود، و میان آن دو (باغ)، نهر بزرگی جاری ساخته بودیم. ﴿33﴾

  34. وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنکَ مَالا وَأَعَزُّ نَفَرًا  (صاحب این دو باغ) میوه‌های بسیار (و درآمد فراوانی) داشت؛ پس به همین خاطر با دوستش در حالی‌که با او گفتگو می‌کرد گفت: «من از لحاظ ثروت از تو بیشترم و از لحاظ نفرات نیرومند‌ترم». ﴿34﴾

  35. وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَذِهِ أَبَدًا و در حالی‌که به خود ستمکار بود، در باغ خویش داخل شد، و گفت: «من باور نمی‌کنم هرگز این (باغ) نابود شود. ﴿35﴾

  36. وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا  و باور نمی‌کنم که قیامت بر پا گردد، و اگر به سوی پروردگارم باز گردانده شوم (به فرض این‌که قیامتی باشد) قطعاً جایگاهی بهتر از این خواهم یافت». ﴿36﴾

  37. قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلا دوست وی - در حالی‌که با اوگفتگو می‌کرد - به او گفت: «آیا به آن کسی‌که تو را از خاک، سپس از نطفه آفرید، آنگاه تو را مردی (کامل) قرار داد، کافر شدی؟! ﴿37﴾

  38. لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی وَلا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدًا لیکن من (می‌گویم) الله پروردگار من است، و هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمی‌دهم. ﴿38﴾

  39. وَلَوْلا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَکَ قُلْتَ مَا شَاء اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنکَ مَالا وَوَلَدًا  چرا هنگامی‌که به باغ خویش وارد شدی، نگفتی: ما شاء الله، نیرو و قوتی جز از ناحیه الله نیست، اگر مرا از نظر مال و فرزند کمتر از خود ببینی. ﴿39﴾

  40. فَعَسَى رَبِّی أَن یُؤْتِیَنِ خَیْرًا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرْسِلَ عَلَیْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاء فَتُصْبِحَ صَعِیدًا زَلَقًا پس امید است که پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد، و بر باغ تو آفتی از آسمان فرو فرستد؛تا به زمینی بی گیاه لغزنده‌ای تبدیل گردد. ﴿40﴾

  41. أَوْ یُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِیعَ لَهُ طَلَبًا یا آب آن در عمق زمین فرو رفته تا هرگز نتوانی آن را به دست آوری». ﴿41﴾

  42. وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَدًا (سر انجام عذاب الهی فرا رسید) و تمام میوه‌هایش را در بر گرفت و نابود شد. و او بخاطر هزینه‌هائی که صرف آن کرده بود؛ پیوسته دست‌هایش را به هم می‌مالید - در حالی‌که داربست‌های آن فرو ریخته بود- و می‌گفت: «ای کاش کسی را شریک پروردگارم قرار نداده بودم!» ﴿42﴾

  43. وَلَمْ تَکُن لَّهُ فِئَةٌ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا  و او را گروهی نبود که در برابر الله یاریش کنند، و نتوانست که خود را یاری کند. ﴿43﴾

  44. هُنَالِکَ الْوَلایَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَیْرٌ ثَوَابًا وَخَیْرٌ عُقْبًا در آنجا (ثابت گردید) که یاری و کمک از آن الله برحق است، اوست که بهترین پاداش و بهترین عاقبت را (برای مطیعان) دارد. ﴿44﴾

  45. وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاء أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاء فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا  (ای پیامبر!) برای آنان مثل زندگی دنیا را بزن که مانند آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم، سپس گیاه‌هان زمین با آن درهم آمیخت سپس خشک گردید، و باد‌ها آن را به هر سو پراکنده‌اش کردند. و الله بر همه چیز تواناست. ﴿45﴾

  46. الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلا مال و فرزندان زینت زندگی دنیاست، و کارهای ماندگارِ شایسته، نزد پروردگارت بهترین ثواب دارد، و بهترین امید است. ﴿46﴾

  47. وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا و (بیاد بیاور) روزی را که کوه‌ها را به حرکت در آوریم، و زمین را آشکار (و صاف) می‌بینی، همگان را گِرد می‌آوریم، و احدی از آنان را فرو نمی‌گذاریم. ﴿47﴾

  48. وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّکَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَکُم مَّوْعِدًا  و ایشان به صف بر پروردگارت عرضه می‌شوند (و به آن‌ها می‌فرماید:) «همگی نزد ما آمدید، همان گونه که نخستین بار شمار را آفریدیم، بلکه شما گمان می‌کردید، ما هرگز موعدی برای شما قرار نخواهیم داد». ﴿48﴾

  49. وَوُضِعَ الْکِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَا وَیْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْکِتَابِ لا یُغَادِرُ صَغِیرَةً وَلا کَبِیرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدًا  و کتاب (نامه‌ی اعمال) در آنجا گذارده می‌شود، پس گنهکاران را می‌بینی که از آنچه در آن است ترسانند، و می‌گویند: «ای وای بر ما، این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته؛ مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟!» و آنچه را انجام داده‌اند؛ حاضر یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌کند. ﴿49﴾

  50. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیَاء مِن دُونِی وَهُمْ لَکُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلا و (ای پیامبر! برایشان  بیان کن) زمانی را که به فرشتگان گفتیم: «برای آدم سجده کنید» پس (همه) سجده کردند، بجز ابلیس - که از جن بود - و از فرمان پروردگارش سرپیچید، آیا او و فرزندانش به جای من دوستان خود می‌گیرید، در حالی‌که آن‌ها دشمن شما هستند؟! ستمکاران چه جایگزین بدی دارند. ﴿50﴾

  51. مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدًا  من آنان (= ابلیس و فرزندانش) را به هنگام آفرینش آسمان و زمین، و نه به هنگام آفرینش خودشان حاضر نکردم. و من هیچ وقت گمراه کنندگان را دست‌یار و مددکار خود قرار نمی‌دهم (و اصلاً نیازی ندارم). ﴿51﴾

  52. وَیَوْمَ یَقُولُ نَادُوا شُرَکَائِیَ الَّذِینَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُم مَّوْبِقًا و (بیاد بیاورید) روزی را که الله می‌فرماید: شریک‌هائی را که برای من می‌پنداشتید، بخوانید (تا شما را از عذاب رها سازند). پس آن‌ها را بخوانند، ولی اجابت‌شان نکنند، و ما درمیان این دو گروه هلاکت گاهی قرار داده‌ایم. ﴿52﴾

  53. وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ یَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا  و گناهکاران آتش (دوزخ) را می‌بینند، پس یقین می‌کنند که درآن خواهند افتاد، و از آن هیچ راه گریزی نیابند. ﴿53﴾

  54. وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وَکَانَ الإِنسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلا و به راستی در این قرآن، هر گونه مثلی برای مردم بیان کرده‌ایم، ولی انسان بیش از هر چیز به مجادله می‌پردازد. ﴿54﴾

  55. وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَیَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلاَّ أَن تَأْتِیَهُمْ سُنَّةُ الأَوَّلِینَ أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلا و چیزی مردم را باز نداشت از اینکه - وقتی هدایت به سوی‌شان آمد - ایمان بیاورند، و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند؛ جز اینکه (می‌خواستند) سر نوشت پیشینیان برای آنان بیاید، یا عذاب در برابر شان قرار گیرد. ﴿55﴾

  56. وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِینَ إِلاَّ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ وَیُجَادِلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا و ما پیامبران را جز بشارت‌دهنده و هشدار دهنده نمی‌فرستیم، و کسانی‌که کافر شدند، همواره به باطل مجادله می‌کنند تا بوسیله‌ی آن، حق را از میان بردارند، و آیات و نشانه‌های من و آنچه به آن بیم داده شده‌اند به باد مسخره گرفتند. ﴿56﴾

  57. وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن یَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا و چه کسی ستم کار‌تر از آن کسی است که به آیات پروردگارش پند داده شود، سپس از آن روی گرداند، و آنچه را با دست‌های خود پیش فرستاده فراموش کرد؟! ما بر دل‌های  آنان پرده‌هایی افکنده‌ایم تا نفهمند، و در گوش‌هایشان سنگینی (قرار داده‌ایم). و اگر آن‌ها را به سوی هدایت بخوانی، پس هرگز هدایت نمی‌شوند. ﴿57﴾

  58. وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن یَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلا  و پروردگارت آمرزنده، و صاحب رحمت است، اگر به خاطر آنچه مرتکب شده‌اند، آن‌ها را مؤاخذه می‌کرد، قطعاً هر چه زود‌‌تر عذاب را برای آن‌ها  می‌فرستاد، ولی برای آن‌ها موعدی است که هرگز از آن راه فراری نخواهند داشت. ﴿58﴾

  59. وَتِلْکَ الْقُرَى أَهْلَکْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِکِهِم مَّوْعِدًا  و این شهر‌ها و آبادی‌ها هنگامی‌که ستم کردند؛ هلاک‌شان  نمودیم، و برای هلاکت‌شان موعدی قرار دادیم. ﴿59﴾

  60. وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَیْنِ أَوْ أَمْضِیَ حُقُبًا  و (بیاد بیاور) هنگامی را که موسی به جوان (خدمت‌کار) خود (یوشع بن نون) گفت: «من دست از جستجو بر نمی‌دارم تا به محل بر‌خورد دو دریا برسم هر چند مدت طولانی به راه خود ادامه دهم». ﴿60﴾

  61. فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا پس چون به محل برخورد دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و رفت). ﴿61﴾

  62. فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا پس هنگامی‌که (از آنجا) گذشتند، (موسی) به جوان (خدمت‌کار) خود (یوشع) گفت: «غذای‌مان را بیاور، که سخت از این سفرمان خسته شده‌ایم». ﴿62﴾

  63. قَالَ أَرَأَیْتَ إِذْ أَوَیْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِیهُ إِلاَّ الشَّیْطَانُ أَنْ أَذْکُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ عَجَبًا گفت: «به یاد داری، هنگامی‌که (برای استراحت) به کنار آن تخته سنگ پناه بردیم، من (در آنجا) ماهی را فراموش کردم؛ و جز شیطان (کسی) آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم، و ماهی بطرز شگفت آوری راه خود را در دریا پیش گرفت». ﴿63﴾

  64. قَالَ ذَلِکَ مَا کُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا  (موسی) گفت: «آن همان چیزی بود که ما می‌خواستیم» پس جستجو کنان از همان راه باز گشتند. ﴿64﴾

  65. فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَیْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا پس (در آنجا) بنده‌ای از بندگانم (= خضر) را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. ﴿65﴾

  66. قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا موسی به او گفت: «آیا از تو پیروی کنم تا از آنچه به تو آموخته شده و مایه‌ی رشد و صلاح است، به من بیاموزی؟». ﴿66﴾ 

  67. قَالَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا (خضر) گفت: «تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی! ﴿67﴾

  68. وَکَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا  و چگونه می‌توانی بر چیزی که به (راز) آن آگاه نیستی، شکیبا باشی؟!» ﴿68﴾

  69. قَالَ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلا أَعْصِی لَکَ أَمْرًا (موسی) گفت: «به خواست الله مرا شکیبا خواهی یافت، و در هیچ کاری تو را نا فرمانی نکنم». ﴿69﴾

  70. قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِی فَلا تَسْأَلْنِی عَن شَیْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَکَ مِنْهُ ذِکْرًا (خضر) گفت: «پس اگر همراهی مرا نمودی، از هیچ چیز مپرس تا آنکه خودم در باره‌ی آن برای تو سخن بگویم». ﴿70﴾

  71. فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَکِبَا فِی السَّفِینَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَیْئًا إِمْرًا پس آن دو به راه افتادند، تا آنکه سوار کشتی شدند (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی؟ راستی چه کاربدی انجام دادی!» ﴿71﴾

  72. قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا (خضر) گفت: «آیا نگفتم تو هرگز نمی‌توانی با من شکیبایی کنی؟!» ﴿72﴾

  73. قَالَ لا تُؤَاخِذْنِی بِمَا نَسِیتُ وَلا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِی عُسْرًا  (موسی) گفت: «بخاطر آنچه فراموش کردم، مرا مؤاخذه مکن و از این کارم بر من سخت مگیر». ﴿73﴾

  74. فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِیَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْئًا نُّکْرًا پس به راه خود ادامه دادند؛ تا هنگامی‌که به نوجوانی بر خوردند، پس (خضر) او را کشت، (موسی) گفت: «آیا انسان پاکی را، بدون آنکه کسی را کشته باشد؛ کشتی؟ براستی کار زشتی انجام دادی!» ﴿74﴾

  75. قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِی صَبْرًا گفت: «آیا به تو نگفتم که هرگز نمی‌توانی با من صبر کنی؟!» ﴿75﴾

  76. قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَیْءٍ بَعْدَهَا فَلا تُصَاحِبْنِی قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْرًا  (موسی) گفت: «بعد از این اگر از تو درباره‌ی چیزی سؤال کردم، دیگر با من همراهی نکن، به راستی از جانب من معذور خواهی بود». ﴿76﴾

  77. فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَیَا أَهْلَ قَرْیَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارًا یُرِیدُ أَنْ یَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْرًا پس به راه خود ادامه دادند، تا به اهل قریه‌ای رسیدند، از آنان خواستند که به ایشان غذا دهند، ولی آنان از مهمان نمودن آنان خود داری کردند. آنگاه در آنجا دیواری یافتند که می‌خواست فرو ریزد، پس (خضر)آن  را راست و استوار کرد، (موسی) گفت: «اگر می‌خواستی (می توانستی) در مقابل این کار؛ مزدی بگیری» ﴿77﴾

  78. قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَبَیْنِکَ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأْوِیلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا  (خضر) گفت: «اینک زمان جدایی من و تو فرا رسیده، بزودی تو را از راز (و حکمت) آنچه که نتوانستی در برابر آن صبر کنی؛ آگاه خواهم ساخت. ﴿78﴾

  79. أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءهُم مَّلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْبًا اما کشتی، از آن بی‌نوا یانی بود که در دریا کار می‌کردند، پس من خواستم آن رامعیوب کنم، (چرا که) پشت سر آن‌ها پادشاهی (ستمگر) بود که هر کشتی (سالمی) را بزور می‌گرفت. ﴿79﴾

  80. وَأَمَّا الْغُلامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَن یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْرًا و اما نوجوان، پدر و مادرش (هردو) با ایمان بودند، پس بیم داشتیم که آنان را به سرکشی و کفر وا دارد. ﴿80﴾

  81. فَأَرَدْنَا أَن یُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیْرًا مِّنْهُ زَکَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا  از این رو، خواستیم که پروردگارشان فرزند پاک‌تر و پر محبت تری بجای اوبه آن دو عطاء فرماید. ﴿81﴾

  82. وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنزٌ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَیْهِ صَبْرًا و اما دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود، و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت، و پدرشان مردی صالح بود، پس پروردگارت خواست که آنان به حد بلوغ برسند و گنج خود را بیرون آورند، این رحمتی ازپروردگارت بود، این (کار‌ها) را من خود سرانه انجام ندادم، این بود راز (و حکمت) کارهای که نتوانستی در برابر آن‌ها صبر کنی». ﴿82﴾

  83. وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا و (ای پیامبر!) از تو درباره‌ی «ذوالقرنین» می‌پرسند؛ بگو: «به زودی چیزی از سر گذشت او برای شما خواهم خواند». ﴿83﴾

  84. إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا یقیناً ما به او در زمین قدرت و حکومت دادیم، و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم. ﴿84﴾

  85. فَأَتْبَعَ سَبَبًا پس او (از این) اسباب (پیروی و) استفاده کرد. ﴿85﴾

  86. حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا تا آن که به غروب گاه آفتاب رسید، (چنین به نظرش رسید) که خورشید در چشمه‌ای گِل آلود و سیاه غروب می‌کند، و در آنجا مردمی را یافت، گفتیم: «ای ذوالقرنین! یا (آنان را) مجازات می‌کنی، و یا روش خوبی در باره‌ی آن‌ها انتخاب می‌نمایی». ﴿86﴾

  87. قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا (ذو القرنین) گفت: «اما کسی‌که ستم کرده است، مجازات خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش باز گردانده می‌شود، آنگاه او را مجازات سختی خواهد کرد. ﴿87﴾

  88. وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا و اما کسی‌که ایمان آورد و کار شایسته انجام داد، پس (در آخرت) پاداشی نیکو دارد، و ما دستور، آسانی به او خواهیم داد». ﴿88﴾

  89. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا سپس از اسبابی (که در اختیارش بود) استفاده کرد. ﴿89﴾

  90. حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا  تا آنکه به جایگاه برآمدن آفتاب رسید، (در آنجا) دید که آفتاب بر مردمانی طلوع می‌کند که در برابر (تابش) آفتاب برایشان  پوششی قرار نداده بودیم. ﴿90﴾

  91. کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا اینچنین بود (کار ذی القرنین) و به راستی ما از آنچه در اختیار داشت (و انجام می‌داد) کاملاً آگاه بودیم. ﴿91﴾

  92. ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا سپس از وسایل و اسباب استفاده کرد. ﴿92﴾

  93. حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلا (و به سفر ادامه داد) تا به میان دو کوه رسید، و در کنار آن دو (کوه) مردمی را یافت که هیچ سخنی را نمی‌فهمیدند. ﴿93﴾

  94. قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا (آنان به او) گفتند: «ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد می‌کنند، پس آیا هزینه‌ای برای تو قرار دهیم، که میان ما و آن‌ها سدی بسازی؟!» ﴿94﴾

  95. قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا (ذوالقرنین) گفت: «آنچه پروردگارم در اختیار من قرار داده (از قدرت و ثروت) بهتر است (از آنچه شما پیشنهاد می‌کنید) پس مرا با نیرو یاری کنید، تا میان شما و آن‌ها سدّ محکمی بسازم. ﴿95﴾

  96. آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا  قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید، (و روی هم بچینید)» تا وقتی‌که کاملاً میان دو کوه را برابر کرد (و پوشانید)، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید) و در آن بدمید» (آن‌ها  دمیدند) تا وقتی قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد. گفت: «(اکنون) مس ذوب شده برایم بیاورید؛ تا بر روی آن بریزم». ﴿96﴾

  97. فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا (سر انجام سد محکمی ساخت) پس آن‌ها (= یأجوج و مأجوج) اصلاً نتوانستند از آن بالا روند، و نتوانستند سوراخ و نقبی درآن ایجاد کنند. ﴿97﴾

  98. قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا (آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است (و تا الله بخواهد پا برجا  می‌ماند) اما هنگامی‌که وعدة پروردگارم فرا رسد، آن را درهم می‌کوبد، و وعدة پروردگارم حق است». ﴿98﴾

  99. وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فِی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعًا و در آن روز (که جهان پایان می‌پذیرد) ما آن‌ها را (چنان) رها می‌کنیم که در هم موج می‌زنند، و در شیپور دمیده می‌شود، سپس ما همه را (در یکجا) جمع می‌کنیم. ﴿99﴾

  100. وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِّلْکَافِرِینَ عَرْضًا و درآن روز، جهنم را بر کافران عرضه می‌داریم. ﴿100﴾

  101. الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی وَکَانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعًا (آن) کسانی‌که چشمان‌شان از یاد من در پرده‌ی (غفلت) بود، و توان شنیدن (حق را) نداشتند. ﴿101﴾

  102. أَفَحَسِبَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَن یَتَّخِذُوا عِبَادِی مِن دُونِی أَوْلِیَاء إِنَّا أَعْتَدْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ نُزُلا آیا کسانی‌که کافر شدند؛ گمان می‌برند که بندگان مرا بجای من اولیای خود بگیرند؟! بی‌گمان ما جهنم را برای پذیرائی کافران آماده کرده‌ایم. ﴿102﴾

  103. قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرِینَ أَعْمَالا (ای پیامبر!) بگو: «آیا شما را به زیان کارترین (مردم) در کارها، خبر دهیم. ﴿103﴾

  104. الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا کسانی‌که تلاش و کوشش شان در زندگی دنیا تباه و ضایع شده، و با این حال گمان می‌کنند که کار نیک انجام می‌دهند». ﴿104﴾

  105. أُوْلَئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنًا  آن‌ها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او (در جهان آخرت) کافر شدند، در نتیجه اعمال‌شان تباه و نابود شد، سپس در روز قیامت برای آن‌ها (ارزشی قائل نیستیم) و زنی بر پا نخواهیم کرد. ﴿105﴾

  106. ذَلِکَ جَزَاؤُهُمْ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُوا وَاتَّخَذُوا آیَاتِی وَرُسُلِی هُزُوًا (آری) این (گونه) است سزای‌شان دوزخ است، بخاطر آنکه کافر شدند، و آیات من و پیامبرانم را مسخره گرفتند. ﴿106﴾

  107. إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلا بی‌گمان کسانی‌که ایمان آورده‌اند و کار‌های شایسته انجام دادند، باغ‌های (بهشت) برین محل پذیرائی آنان خواهد بود. ﴿107﴾

  108. خَالِدِینَ فِیهَا لا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلا  جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضای نقل مکان از آنجا نمی‌کنند. ﴿108﴾

  109. قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا (ای پیامبر!) بگو: «اگر دریا برای (نگارش) کلمات پروردگارم جوهر شود؛ قطعاً دریا به پایان می‌رسد، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد، هر چند همانند آن (دریا) به کمک آن بیاوریم». ﴿109﴾

  110. قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا  (ای پیامبر!) بگو: «من فقط بشری هستم مثل شما، (امتیاز من این است که) به من وحی می‌شود، که تنها معبود تان معبود یگانه است، پس هر که به لقای پروردگارش امید دارد، باید کار شایسته انجام دهد، و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نسازد». ﴿110﴾




سورة کهف


سُورَةُ الکَهۡفِ

 

سُورَةُ الکَهۡفِ

بِسۡمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ

ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَىٰ عَبۡدِهِ ٱلۡکِتَٰبَ وَلَمۡ یَجۡعَل لَّهُۥ عِوَجَاۜ ١ قَیِّمٗا لِّیُنذِرَ بَأۡسٗا شَدِیدٗا مِّن لَّدُنۡهُ وَیُبَشِّرَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ ٱلَّذِینَ یَعۡمَلُونَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ أَنَّ لَهُمۡ أَجۡرًا حَسَنٗا ٢ مَّٰکِثِینَ فِیهِ أَبَدٗا ٣ وَیُنذِرَ ٱلَّذِینَ قَالُواْ ٱتَّخَذَ ٱللَّهُ وَلَدٗا ٤

 


 

سوره کهف

 

به نام خداوند بخشندة مهربان

 

ستایش خداوندی را سزاست که کتاب را به بنده‌اش فرو فرستاده و در آن هیچگونه کژی و انحرافی قرار نداده است. ﴿1  (کتابی) که مستقیم و پابرجاست تا (مردمان را) از عذاب سخت خود بترساند، و مؤمنانی را که کارهای شایسته می‌کنند بشارت دهد به اینکه پاداش خوبی دارد. ﴿2 جاودانه در آن خواهند ماند. ﴿3 و بترساند کسانی را که گفتند: خداوند فرزندی برگرفته است. ﴿4

مَّا لَهُم بِهِۦ مِنۡ عِلۡمٖ وَلَا لِأٓبَآئِهِمۡۚ کَبُرَتۡ کَلِمَةٗ تَخۡرُجُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡۚ إِن یَقُولُونَ إِلَّا کَذِبٗا ٥ فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا ٦ إِنَّا جَعَلۡنَا مَا عَلَى ٱلۡأَرۡضِ زِینَةٗ لَّهَا لِنَبۡلُوَهُمۡ أَیُّهُمۡ أَحۡسَنُ عَمَلٗا ٧ وَإِنَّا لَجَٰعِلُونَ مَا عَلَیۡهَا صَعِیدٗا جُرُزًا ٨ أَمۡ حَسِبۡتَ أَنَّ أَصۡحَٰبَ ٱلۡکَهۡفِ وَٱلرَّقِیمِ کَانُواْ مِنۡ ءَایَٰتِنَا عَجَبًا ٩ إِذۡ أَوَى ٱلۡفِتۡیَةُ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ فَقَالُواْ رَبَّنَآ ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ وَهَیِّئۡ لَنَا مِنۡ أَمۡرِنَا رَشَدٗا ١٠ فَضَرَبۡنَا عَلَىٰٓ ءَاذَانِهِمۡ فِی ٱلۡکَهۡفِ سِنِینَ عَدَدٗا ١١ ثُمَّ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِنَعۡلَمَ أَیُّ ٱلۡحِزۡبَیۡنِ أَحۡصَىٰ لِمَا لَبِثُوٓاْ أَمَدٗا ١٢ نَّحۡنُ نَقُصُّ عَلَیۡکَ نَبَأَهُم بِٱلۡحَقِّۚ إِنَّهُمۡ فِتۡیَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمۡ وَزِدۡنَٰهُمۡ هُدٗى ١٣ وَرَبَطۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ إِذۡ قَامُواْ فَقَالُواْ رَبُّنَا رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَن نَّدۡعُوَاْ مِن دُونِهِۦٓ إِلَٰهٗاۖ لَّقَدۡ قُلۡنَآ إِذٗا شَطَطًا ١٤ هَٰٓؤُلَآءِ قَوۡمُنَا ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ ءَالِهَةٗۖ لَّوۡلَا یَأۡتُونَ عَلَیۡهِم بِسُلۡطَٰنِۢ بَیِّنٖۖ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا ١٥

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نه ایشان و نه پدرانشان از آن هیچ‌گونه آگاهی ندارند، سخنی که از زبانشان بر‌می‌آید بس گران است، آنان جز دروغ نمی‌گویند. ﴿5 پس چه بسا که جان خویش را در پی ایشان از غم و خشم اینکه آنان به این کلام ایمان نمی‌آورند هلاک سازی. ﴿6  بدون شک ما همۀ چیزهای روی زمین را زینت آن کرده‌ایم تا آنان را بیازماییم که کدام‌یک از آنها کار نیکوتر می‌کند. ﴿7و به راستی ما هر آنچه را که روی زمین است قطعاً به میدانی مسطّح (و) بی‌علف تبدیل خواهیم نمود. ﴿8 آیا پنداشته‌ای که اصحاب کهف و رقیم در میان عجایب و غرایب ما (که در این گیتی پراکنده‌اند) چیز شگفتی است؟. ﴿9 آنگاه که آن جوانان به غار پناه برده و گفتند: پرودگارا! از جانب خود رحمتی به ما ببخش و در کارمان راه نجاتی برایمان فراهم فرما. ﴿10 پس، چندین سال در آن غار بر گوشهایشان پرده افکندیم. ﴿11 سپس ایشان را برانگیختیم تا بدانیم کدام یک از دو گروه مدت زمانی را که درنگ کرده‌اند بهتر به خاطر دارد. ﴿12 ما داستان آنان را بگونه‌ای راستین برای تو بازگو می‌کنیم. آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و بر هدایت آنان افزودیم. ﴿13 و به دلهایشان قدرت دادیم، آنگاه که بپا خواستند و گفتند: پروردگارمان، پروردگار آسمانها و زمین است، هرگز جز او معبودی را نخواهیم پرستید، در این صورت سخنی دور از حق گفته‌ایم. ﴿14 این قوم ما، جز خدا معبودهایی را به خدایی گرفته‌اند. چرا دلیل روشنی بر (خدایی) آنها نمی‌آورند؟ پس کیست ستمکارتر از کسی که به خدا دروغ بندد؟!. ﴿15

وَإِذِ ٱعۡتَزَلۡتُمُوهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ إِلَّا ٱللَّهَ فَأۡوُۥٓاْ إِلَى ٱلۡکَهۡفِ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ وَیُهَیِّئۡ لَکُم مِّنۡ أَمۡرِکُم مِّرۡفَقٗا ١٦ ۞وَتَرَى ٱلشَّمۡسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَٰوَرُ عَن کَهۡفِهِمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقۡرِضُهُمۡ ذَاتَ ٱلشِّمَالِ وَهُمۡ فِی فَجۡوَةٖ مِّنۡهُۚ ذَٰلِکَ مِنۡ ءَایَٰتِ ٱللَّهِۗ مَن یَهۡدِ ٱللَّهُ فَهُوَ ٱلۡمُهۡتَدِۖ وَمَن یُضۡلِلۡ فَلَن تَجِدَ لَهُۥ وَلِیّٗا مُّرۡشِدٗا ١٧ وَتَحۡسَبُهُمۡ أَیۡقَاظٗا وَهُمۡ رُقُودٞۚ وَنُقَلِّبُهُمۡ ذَاتَ ٱلۡیَمِینِ وَذَاتَ ٱلشِّمَالِۖ وَکَلۡبُهُم بَٰسِطٞ ذِرَاعَیۡهِ بِٱلۡوَصِیدِۚ لَوِ ٱطَّلَعۡتَ عَلَیۡهِمۡ لَوَلَّیۡتَ مِنۡهُمۡ فِرَارٗا وَلَمُلِئۡتَ مِنۡهُمۡ رُعۡبٗا ١٨ وَکَذَٰلِکَ بَعَثۡنَٰهُمۡ لِیَتَسَآءَلُواْ بَیۡنَهُمۡۚ قَالَ قَآئِلٞ مِّنۡهُمۡ کَمۡ لَبِثۡتُمۡۖ قَالُواْ لَبِثۡنَا یَوۡمًا أَوۡ بَعۡضَ یَوۡمٖۚ قَالُواْ رَبُّکُمۡ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثۡتُمۡ فَٱبۡعَثُوٓاْ أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمۡ هَٰذِهِۦٓ إِلَى ٱلۡمَدِینَةِ فَلۡیَنظُرۡ أَیُّهَآ أَزۡکَىٰ طَعَامٗا فَلۡیَأۡتِکُم بِرِزۡقٖ مِّنۡهُ وَلۡیَتَلَطَّفۡ وَلَا یُشۡعِرَنَّ بِکُمۡ أَحَدًا ١٩ إِنَّهُمۡ إِن یَظۡهَرُواْ عَلَیۡکُمۡ یَرۡجُمُوکُمۡ أَوۡ یُعِیدُوکُمۡ فِی مِلَّتِهِمۡ وَلَن تُفۡلِحُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا ٢٠

 

 

 

 

 

 

 

 

و چون از آنان و از چیزهایی که به جز خدا می‌پرستند کناره گرفتید، به آن غار پناه ببرید تا پروردگارتان رحمتش را بر شما بگستراند و در کارتان برای شما گشایشی فراهم آورد. ﴿16 و خورشید را می‌بینی که چون برمی‌آید به طرف راست غارشان می‌گرایید، و چون غروب می‌کرد به طرف چپشان می‌گرایید، درحالیکه آنان در محل وسیع غار قرار داشتند، این از نشانه‌های خداست، هرکس که خداوند او را هدایت کند راه یافته است، و هر که را گمراه نماید برای او دوست و راهنمایی نمی‌یابی. ﴿17 و آنان را بیدار می‌پنداری، حال آنکه آنان خفته‌اند. و ما آنان را به راست و چپ می‌گرداندیم، و سگشان دو دستش را به آستانۀ در گشاده بود، اگر بدیشان می‌نگریستی از آنان می‌گریختی و به راستی سرتا پای از ترس و وحشت آکنده می‌شدی. ﴿18 و اینچنین ایشان را برانگیخیتم تا از یکدیگر بپرسند. گوینده‌ای از آنان گفت: چه مدتی مانده‌اید؟ گفتند:  یک روز یا بخشی از روز؟ گفتند: پروردگارتان بهتر می‌داند که چقدر مانده‌اید، پس کسی از خودتان را با این سکه پول به شهر بفرستید، و باید بنگرد کدامیک از آنان غذای پاکتری دارد، پس روزی و خوراکی از آن برایتان بیاورد، اما باید نهایت دقت را به خرج دهد و هیچکس را از حال شما آگاه نسازد. ﴿19 بی‌گمان اگر آنان بر شما دست یابند شما را سنگسار می‌کنند، یا اینکه به دین خود بر می‌گردانند، و آنگاه هرگز رستگار نخواهید شد. ﴿20

 

 

 

وَکَذَٰلِکَ أَعۡثَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ لِیَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞ وَأَنَّ ٱلسَّاعَةَ لَا رَیۡبَ فِیهَآ إِذۡ یَتَنَٰزَعُونَ بَیۡنَهُمۡ أَمۡرَهُمۡۖ فَقَالُواْ ٱبۡنُواْ عَلَیۡهِم بُنۡیَٰنٗاۖ رَّبُّهُمۡ أَعۡلَمُ بِهِمۡۚ قَالَ ٱلَّذِینَ غَلَبُواْ عَلَىٰٓ أَمۡرِهِمۡ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیۡهِم مَّسۡجِدٗا ٢١ سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ کَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا ٢٢ وَلَا تَقُولَنَّ لِشَاْیۡءٍ إِنِّی فَاعِلٞ ذَٰلِکَ غَدًا ٢٣ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُۚ وَٱذۡکُر رَّبَّکَ إِذَا نَسِیتَ وَقُلۡ عَسَىٰٓ أَن یَهۡدِیَنِ رَبِّی لِأَقۡرَبَ مِنۡ هَٰذَا رَشَدٗا ٢٤ وَلَبِثُواْ فِی کَهۡفِهِمۡ ثَلَٰثَ مِاْئَةٖ سِنِینَ وَٱزۡدَادُواْ تِسۡعٗا ٢٥ قُلِ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا لَبِثُواْۖ لَهُۥ غَیۡبُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَبۡصِرۡ بِهِۦ وَأَسۡمِعۡۚ مَا لَهُم مِّن دُونِهِۦ مِن وَلِیّٖ وَلَا یُشۡرِکُ فِی حُکۡمِهِۦٓ أَحَدٗا ٢٦ وَٱتۡلُ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَۖ لَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِۦ مُلۡتَحَدٗا ٢٧

 

 

 

 

 

 

 

 

و بدینسان (مردم را) به (حال) آنان آگاه ساختیم تا بدانند که وعدۀ خدا حق است و قطعاً هیچ شکی در تحقق روز قیامت نیست. بدانگاه که میان خود کشمکش داشتند و گفتند: بر (غار) آنان بنایی بسازید. پروردگارشان از حال ایشان آگاه‌تر است، و کسانی که بر کاروبارشان دست یافتند، گفتند: بر غار ایشان مسجدی می‌سازیم. ﴿21 خواهند گفت: آنان سه نفرند، که چهارمین ایشان سگشان است. و (گروهی) خواهند گفت: پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان است. همۀ اینها از روی حدس و گمان است. و می‌گویند، هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان است. بگو: پروردگارم از تعدادشان آگاه‌تر است. جز گروهی کمی تعدادشان را نمی‌دانند، بنابراین جز بر اساس علم و یقین در مورد آنان مجادله مکن و دربارۀ آنان از هیچ‌کس مپرس. ﴿22 و دربارۀ هیچ چیزی مگو که من فردا آن را انجام می‌دهم. ﴿23 (مگر اینکه بگویی:) اگر خدا بخواهد (آن را انجام می‌دهم) و پروردگارت را هنگامی که فراموش کردی یاد کن، و بگو: امید می‌رود که پروردگارم مرا به (راهی) درست‌تر از این رهنمود کند. ﴿24 و (اصحاب کهف) مدت سیصد و نه سال در غارشان ماندند. ﴿25 بگو: خداوند به مدتی که در غار مانده‌اند آگاهتر است، تنها اوست که غیب آسمانها و زمین را می‌داند، چقدر بینا و چقدر شنواست! آنان جز او هیچ کارسازی ندارند و در فرماندهی و حکم خود کسی را شریک خود نمی‌سازد. ﴿26 و آنچه را که از کتاب پروردگارت به تو وحی شده است، بخوان، و هیچ‌کس نمی‌تواند سخنانش را دگرگون کند، و هرگز پناهی جز او نخواهی یافت. ﴿27

وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَکَ مَعَ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ وَلَا تَعۡدُ عَیۡنَاکَ عَنۡهُمۡ تُرِیدُ زِینَةَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا ٢٨ وَقُلِ ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَن شَآءَ فَلۡیُؤۡمِن وَمَن شَآءَ فَلۡیَکۡفُرۡۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا لِلظَّٰلِمِینَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمۡ سُرَادِقُهَاۚ وَإِن یَسۡتَغِیثُواْ یُغَاثُواْ بِمَآءٖ کَٱلۡمُهۡلِ یَشۡوِی ٱلۡوُجُوهَۚ بِئۡسَ ٱلشَّرَابُ وَسَآءَتۡ مُرۡتَفَقًا ٢٩ إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجۡرَ مَنۡ أَحۡسَنَ عَمَلًا ٣٠ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمۡ جَنَّٰتُ عَدۡنٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمُ ٱلۡأَنۡهَٰرُ یُحَلَّوۡنَ فِیهَا مِنۡ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٖ وَیَلۡبَسُونَ ثِیَابًا خُضۡرٗا مِّن سُندُسٖ وَإِسۡتَبۡرَقٖ مُّتَّکِ‍ِٔینَ فِیهَا عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِۚ نِعۡمَ ٱلثَّوَابُ وَحَسُنَتۡ مُرۡتَفَقٗا ٣١ ۞وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلٗا رَّجُلَیۡنِ جَعَلۡنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیۡنِ مِنۡ أَعۡنَٰبٖ وَحَفَفۡنَٰهُمَا بِنَخۡلٖ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُمَا زَرۡعٗا ٣٢ کِلۡتَا ٱلۡجَنَّتَیۡنِ ءَاتَتۡ أُکُلَهَا وَلَمۡ تَظۡلِم مِّنۡهُ شَیۡ‍ٔٗاۚ وَفَجَّرۡنَا خِلَٰلَهُمَا نَهَرٗا ٣٣ وَکَانَ لَهُۥ ثَمَرٞ فَقَالَ لِصَٰحِبِهِۦ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَنَا۠ أَکۡثَرُ مِنکَ مَالٗا وَأَعَزُّ نَفَرٗا ٣٤

 

 

 

 

 

 

و با کسانی شکیبا باش که صبحگاهان و شامگاهان خدای خود را در حالی که خشنودی او را می‌جویند به فریاد می‌خوانند، و نباید در طلب زینت زندگانی دنیا دو دیده‌ات را از آنان برگیری، و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساخته‌ایم، و او از هوای خود پیروی کرده و کارش ضایع و معطّل شده است. ﴿28 و بگو: حق از سوی پروردگارتان است، پس هرکس که می‌خواهد، ایمان بیاورد و هرکس که می‌خواهد، کافر شود همانا ما برای ستمگران اتشی را آماده کرده‌ایم که سرا پرده‌هایش آنان‌را فرا می‌گیرد. و اگر کمک بخواهند با آبی همچون مسِ گداخته شده به فریادشان رسند، که چهره‌ها را بریان می‌کند. چه بد نوشیدنی و چه بد جایگاهی است. ﴿29 بدون شک کسانی‌که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، ما پاداش کسانی را هدر نمی‌دهیم که کار نیکو کرده‌اند. ﴿30 آنان کسانی‌اند که بهشت جاویدان از آن ایشان است، بهشتی که در زیر آن جویبارها روان است، در آن جا با دستبندهای زرین آراسته می‌شوند و لباسهای ابریشم سبز و نازک و ضخیم می‌پوشند، درحالیکه بر تخت‌ها تکیه زده‌اند، چه پاداش خوبی است و چه آرامگاه زیبایی است!. ﴿31 و آن دو شخص را برای آنان مثل بزن که به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و گرداگرد باغها را با درختان خرما پوشاندیم، و میان باغها را کشتزاری قرار دادیم. ﴿32 هر دو باغ، میوه‌هایش را (به موقع) می‌داد، و چیزی از صاحبش فروگذار نمی‌کرد و ما در میان آنها جویباری روان ساخته بودیم. ﴿33 و او میوه‌های (فراوانی) داشت، پس به دوست خود درحالیکه با وی گفتگو می‌کرد، گفت: من از تو ثروتمندتر و از لحاظ نفرات از تو نیرومندترم. ﴿34

وَدَخَلَ جَنَّتَهُۥ وَهُوَ ظَالِمٞ لِّنَفۡسِهِۦ قَالَ مَآ أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هَٰذِهِۦٓ أَبَدٗا ٣٥ وَمَآ أَظُنُّ ٱلسَّاعَةَ قَآئِمَةٗ وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَىٰ رَبِّی لَأَجِدَنَّ خَیۡرٗا مِّنۡهَا مُنقَلَبٗا ٣٦ قَالَ لَهُۥ صَاحِبُهُۥ وَهُوَ یُحَاوِرُهُۥٓ أَکَفَرۡتَ بِٱلَّذِی خَلَقَکَ مِن تُرَابٖ ثُمَّ مِن نُّطۡفَةٖ ثُمَّ سَوَّىٰکَ رَجُلٗا ٣٧ لَّٰکِنَّا۠ هُوَ ٱللَّهُ رَبِّی وَلَآ أُشۡرِکُ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا ٣٨ وَلَوۡلَآ إِذۡ دَخَلۡتَ جَنَّتَکَ قُلۡتَ مَا شَآءَ ٱللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِٱللَّهِۚ إِن تَرَنِ أَنَا۠ أَقَلَّ مِنکَ مَالٗا وَوَلَدٗا ٣٩ فَعَسَىٰ رَبِّیٓ أَن یُؤۡتِیَنِ خَیۡرٗا مِّن جَنَّتِکَ وَیُرۡسِلَ عَلَیۡهَا حُسۡبَانٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ فَتُصۡبِحَ صَعِیدٗا زَلَقًا ٤٠ أَوۡ یُصۡبِحَ مَآؤُهَا غَوۡرٗا فَلَن تَسۡتَطِیعَ لَهُۥ طَلَبٗا ٤١ وَأُحِیطَ بِثَمَرِهِۦ فَأَصۡبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیۡهِ عَلَىٰ مَآ أَنفَقَ فِیهَا وَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا وَیَقُولُ یَٰلَیۡتَنِی لَمۡ أُشۡرِکۡ بِرَبِّیٓ أَحَدٗا ٤٢ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ فِئَةٞ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مُنتَصِرًا ٤٣ هُنَالِکَ ٱلۡوَلَٰیَةُ لِلَّهِ ٱلۡحَقِّۚ هُوَ خَیۡرٞ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ عُقۡبٗا ٤٤ وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا ٤٥

 

 

 

 

 

 

 

و در حالی که بر خویشتن ستمگر بود به باغش درآمد و گفت: گمان نمی‌کنم که این (باغ) هیچگاه نابود شود. ﴿35 و گمان نمی‌کنم که قیامت برپا شود. و اگر (هم) به‌سوی پروردگارم برگردانده شوم، بی‌گمان سرانجام بهتر و جایگاه خوبتری خواهم یافت. ﴿36 دوستش در حالی که با او گفتگو می‌کرد به وی گفت: آیا منکر کسی شده‌ای که تو را از خاک و سپس از نطفه‌ای آفریده و بعداً تو را مرد کاملی کرده است. ﴿37 ولی من (می‌گویم) او (خدا) پروردگار من است و کسی را با پروردگارم شریک نمی‌سازد. ﴿38 چرا وقتی که وارد باغت شدی، نگفتی: «ماشاءالله» هیچ قوت و قدرتی جز از ناحیۀ خدا نیست، اگر مرا در مال و فرزند کمتر از خود می‌بینی. ﴿39 امیدوارم که پروردگارم بهتر از باغت به من بدهد و بر آن عذابی از آسمان بفرستد و (این باغ) به سرزمین لخت همواری تبدیل شود. ﴿40 یا اینکه آب این باغ فرو رود و هرگز نتوانی آن را بازجویی. ﴿41 و میوه‌هایش را (آفت آسمانی) فرا گرفت، پس برای هزینه‌هایی که صرف آن کرده بود دست تحسّر و تأسف به هم مالید، درحالیکه باغ بر داربستها و چوب بندها فرو ریخته بود، و می‌گفت: ای کاش کسی را با پروردگارم شریک نمی‌کردم!. ﴿44 و گروهی را جز خدا نداشت که او را یاری دهند، و خودش هم توانایی دفع بلا را نداشت. ﴿43 در آن مقام (و در آن حال معلوم شد که) یاری و کمک از آن معبود راستین است. او بهترین پاداش را دارد و در جزا دادن بهترین است. ﴿44 و برای آنان بیان کن که مثال زندگی دنیا همچون آبی است که آن را از آسمان فرو فرستادیم، سپس گیاهان زمین به وسیلۀ آن در می‌آمیزند، سپس خشک شده و بادها آن را پراکنده می‌سازند، و خداوند بر هر چیزی تواناست. ﴿45

ٱلۡمَالُ وَٱلۡبَنُونَ زِینَةُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۖ وَٱلۡبَٰقِیَٰتُ ٱلصَّٰلِحَٰتُ خَیۡرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابٗا وَخَیۡرٌ أَمَلٗا ٤٦ وَیَوۡمَ نُسَیِّرُ ٱلۡجِبَالَ وَتَرَى ٱلۡأَرۡضَ بَارِزَةٗ وَحَشَرۡنَٰهُمۡ فَلَمۡ نُغَادِرۡ مِنۡهُمۡ أَحَدٗا ٤٧ وَعُرِضُواْ عَلَىٰ رَبِّکَ صَفّٗا لَّقَدۡ جِئۡتُمُونَا کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةِۢۚ بَلۡ زَعَمۡتُمۡ أَلَّن نَّجۡعَلَ لَکُم مَّوۡعِدٗا ٤٨ وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ فَتَرَى ٱلۡمُجۡرِمِینَ مُشۡفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَیَقُولُونَ یَٰوَیۡلَتَنَا مَالِ هَٰذَا ٱلۡکِتَٰبِ لَا یُغَادِرُ صَغِیرَةٗ وَلَا کَبِیرَةً إِلَّآ أَحۡصَىٰهَاۚ وَوَجَدُواْ مَا عَمِلُواْ حَاضِرٗاۗ وَلَا یَظۡلِمُ رَبُّکَ أَحَدٗا ٤٩ وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ کَانَ مِنَ ٱلۡجِنِّ فَفَسَقَ عَنۡ أَمۡرِ رَبِّهِۦٓۗ أَفَتَتَّخِذُونَهُۥ وَذُرِّیَّتَهُۥٓ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِی وَهُمۡ لَکُمۡ عَدُوُّۢۚ بِئۡسَ لِلظَّٰلِمِینَ بَدَلٗا ٥٠ ۞مَّآ أَشۡهَدتُّهُمۡ خَلۡقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَا خَلۡقَ أَنفُسِهِمۡ وَمَا کُنتُ مُتَّخِذَ ٱلۡمُضِلِّینَ عَضُدٗا ٥١ وَیَوۡمَ یَقُولُ نَادُواْ شُرَکَآءِیَ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ فَدَعَوۡهُمۡ فَلَمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَهُمۡ وَجَعَلۡنَا بَیۡنَهُم مَّوۡبِقٗا ٥٢ وَرَءَا ٱلۡمُجۡرِمُونَ ٱلنَّارَ فَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمۡ یَجِدُواْ عَنۡهَا مَصۡرِفٗا ٥٣

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مال و فرزند زینت زندگی دنیایند. اما اعمال شایسته‌ای که پاداش و نتیجۀ آنها باقی و ماندگار است بهترین پاداش را در پیشگاه پروردگارت دارد، و بهترین امید و آرزوست. ﴿46 و به یادآور روزی که کوهها را به حرکت درمی‌آوریم، و زمین را نمایان می‌بینی و همۀ آنان را گرد می‌آوریم، و کسی از ایشان را فرو نمی‌گذاریم. ﴿47 و (مردم) به صف بر پروردگارت عرضه می‌شوند، به راستی همانگونه که نخستین بار شما را آفریدیم به نزد ما آمدید، بلکه (شما) ادعا می‌کردید که هرگز موعدی برای شما قرار نمی‌دهیم. ﴿48 و کتاب (= نامۀ اعمال) نهاده می‌شود، و مجرمان را می‌بینی که از دیدن آنچه در آن است ترسان و لرزان را رها می‌شوند، و می‌گویند: ای وای بر ما! این چه کتابی است که هیچ عمل کوچک و بزرگی را رها نکرده و همه را برشمرده است؟. و آنچه را که کرده‌اند حاضر و آماده می‌بینید و پروردگارت به هیچ‌کس ستم نمی‌کند. ﴿49 و به یاد آور آنگاه که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم سجده کنید، پس آنان همگی سجده کردند، مگر ابلیس که از جن بوده و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد. آیا به غیر از من او و فرزندانش را سرپرست و مددکار خود می‌گیرید، حال آنکه ایشان دشمنان شما هستند؟ ستمگران چه عوض بدی دارند!. ﴿50 آنان را نه در آفرینش آسمانها وز مین و نه در آفرینش خودشان به شاهد نگرفته، و گمراهان را دستیار و مددکار خود نساخته‌ایم. ﴿51 و (یاد کن) روزی را که خداوند می‌فرماید: شریک‌هایی را که برای من گمان می‌بردید صدا بزنید و آنان شریک‌ها را صدا می‌زنند، و آنها به ندای ایشان پاسخ نمی‌دهند، و میانشان مهلکه‌ای قرار می‌دهیم که آنان را از یکدیگر جدا می‌نماید. ﴿52 و گناهکاران آتش دوزخ را می‌بینند و می‌دانند که ایشان بدان می‌افتند اما جایی را نمی‌یابند که بدان رو کنند. ﴿53 

وَلَقَدۡ صَرَّفۡنَا فِی هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانِ لِلنَّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٖۚ وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا ٥٤ وَمَا مَنَعَ ٱلنَّاسَ أَن یُؤۡمِنُوٓاْ إِذۡ جَآءَهُمُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّهُمۡ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمۡ سُنَّةُ ٱلۡأَوَّلِینَ أَوۡ یَأۡتِیَهُمُ ٱلۡعَذَابُ قُبُلٗا ٥٥ وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَۚ وَیُجَٰدِلُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِٱلۡبَٰطِلِ لِیُدۡحِضُواْ بِهِ ٱلۡحَقَّۖ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَمَآ أُنذِرُواْ هُزُوٗا ٥٦ وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِۦ فَأَعۡرَضَ عَنۡهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتۡ یَدَاهُۚ إِنَّا جَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۖ وَإِن تَدۡعُهُمۡ إِلَى ٱلۡهُدَىٰ فَلَن یَهۡتَدُوٓاْ إِذًا أَبَدٗا ٥٧ وَرَبُّکَ ٱلۡغَفُورُ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۖ لَوۡ یُؤَاخِذُهُم بِمَا کَسَبُواْ لَعَجَّلَ لَهُمُ ٱلۡعَذَابَۚ بَل لَّهُم مَّوۡعِدٞ لَّن یَجِدُواْ مِن دُونِهِۦ مَوۡئِلٗا ٥٨ وَتِلۡکَ ٱلۡقُرَىٰٓ أَهۡلَکۡنَٰهُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ وَجَعَلۡنَا لِمَهۡلِکِهِم مَّوۡعِدٗا ٥٩ وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَیۡنِ أَوۡ أَمۡضِیَ حُقُبٗا ٦٠ فَلَمَّا بَلَغَا مَجۡمَعَ بَیۡنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ سَرَبٗا ٦١

 

 

 

 

 

 

 

و به راستی که در این قرآن برای مردمان هرگونه مثلی را به شیوه‌های گوناگون بیان داشته‌ایم، وانسان بیش از هر چیز و (هرکس) مجادله‌گر است. ﴿54 و (چیزی) مردم را باز نداشت از اینکه ایمان آورند ـ آنگاه که هدایت به‌سوی آنان آمد ـ، و از پروردگارشان آمرزش بخواهند، مگر اینکه سرنوشت پیشینیان بر سر آنان بیاید. و یا اینکه آشکارا عذاب بدینشان برسد. ﴿55 و ما پیامبران را جز مژده رسان و بیم دهنده نمی‌فرستیم، و کافران به باطل مجادله می‌کنند تا با آن حق را از میان ببرند، و آیات مرا و چیزی که از آن بیم داده شده‌اند به استهزا می‌گیرند. ﴿56 و کیست ستمکارتر از کسی که با آیات پروردگارش پند داده شود، آنگاه از آن روی گرداند، و آنچه را که از پیش فرستاده است فراموش کند؟ ما بر دلهای آنان پرده‌ها افکنده‌ایم تا آن را نفهمند، و در گوشهایشان سنگینی قرار داده‌ایم، و اگر آنها را به‌سوی هدایت بخوانی هرگز راه نیابند. ﴿57 و پروردگار تو بس آمرزنده و صاحب رحم است، اگر آنان را در برابر آنچه بدست آورده‌اند مجازات می‌کرد، عذاب را به شتاب برایشان می‌فرستاد، ولی موعدی دارند که (با فرا رسیدن) در برابرش پناهی نمی‌یابند. ﴿58 و (مردمان) این شهرها را چون ستم کردند، نابود کردیم، و برای هلاکشان میعادی مقرر نمودیم. ﴿59 و به یادآور آنگاه که موسی به جوان (همراه) خود گفت: پیوسته به پیش می‌روم تا اینکه به محل برخورد دو دریا برسم، یا اینکه روزگاران زیادی را بپیمایم. ﴿60 پس هنگامی که به محل تلاقی دو دریا رسیدند ماهی‌شان را فراموش کردند، و ماهی راهش را سرازیر به دریا پیش گرفت. ﴿61

 

فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَىٰهُ ءَاتِنَا غَدَآءَنَا لَقَدۡ لَقِینَا مِن سَفَرِنَا هَٰذَا نَصَبٗا ٦٢ قَالَ أَرَءَیۡتَ إِذۡ أَوَیۡنَآ إِلَى ٱلصَّخۡرَةِ فَإِنِّی نَسِیتُ ٱلۡحُوتَ وَمَآ أَنسَىٰنِیهُ إِلَّا ٱلشَّیۡطَٰنُ أَنۡ أَذۡکُرَهُۥۚ وَٱتَّخَذَ سَبِیلَهُۥ فِی ٱلۡبَحۡرِ عَجَبٗا ٦٣ قَالَ ذَٰلِکَ مَا کُنَّا نَبۡغِۚ فَٱرۡتَدَّا عَلَىٰٓ ءَاثَارِهِمَا قَصَصٗا ٦٤ فَوَجَدَا عَبۡدٗا مِّنۡ عِبَادِنَآ ءَاتَیۡنَٰهُ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَعَلَّمۡنَٰهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمٗا ٦٥ قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُکَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا ٦٦ قَالَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا ٦٧ وَکَیۡفَ تَصۡبِرُ عَلَىٰ مَا لَمۡ تُحِطۡ بِهِۦ خُبۡرٗا ٦٨ قَالَ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ صَابِرٗا وَلَآ أَعۡصِی لَکَ أَمۡرٗا ٦٩  قَالَ فَإِنِ ٱتَّبَعۡتَنِی فَلَا تَسۡ‍َٔلۡنِی عَن شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ أُحۡدِثَ لَکَ مِنۡهُ ذِکۡرٗا ٧٠ فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا رَکِبَا فِی ٱلسَّفِینَةِ خَرَقَهَاۖ قَالَ أَخَرَقۡتَهَا لِتُغۡرِقَ أَهۡلَهَا لَقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ًٔا إِمۡرٗا ٧١ قَالَ أَلَمۡ أَقُلۡ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا ٧٢ قَالَ لَا تُؤَاخِذۡنِی بِمَا نَسِیتُ وَلَا تُرۡهِقۡنِی مِنۡ أَمۡرِی عُسۡرٗا ٧٣ فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِیَا غُلَٰمٗا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلۡتَ نَفۡسٗا زَکِیَّةَۢ بِغَیۡرِ نَفۡسٖ لَّقَدۡ جِئۡتَ شَیۡ‍ٔٗا نُّکۡرٗا ٧٤

 

 

 

 

 

 

 

و هنگامی که (از آنجا) گذشتند به خدمتکارش گفت: صبحانۀ ما را برایمان بیاور، به درستی که در این سفرمان دچار خستگی و رنج زیادی شده‌ایم. ﴿62 (خدمتکارش) گفت: به یاد داری وقتی را که به آن صخره پناه جستیم، همانا من ماهی را از یاد بردم، و جز شیطان آن را از خاطرم نبرد، پس ماهی به طور شگفت‌انگیزی راه خود را در دریا پیش گرفت. ﴿63 (موسی) گفت: این همان بود که ما می‌جستیم. پس جستجوکنان ردپای خود را گرفته و برگشتند. ﴿64 پس بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که از نزد خود رحمتی به او داده و از جانب خویش علمی به او آموخته بودیم. ﴿65 موسی بدو گفت: آیا تو را پیروی کنم به این شرط که از آنچه به تو آموخته شده و مایۀ رشد است به من بیاموزی؟. ﴿66 گفت: تو هرگز نمی‌توانی همپای من شکیبایی ورزی. ﴿67 و چگونه می‌توانی در برابر چیزی که از راز و رمز آن آگاه نیستی شکیبایی کنی؟!. ﴿68 (موسی) گفت: اگر خداوند بخواهد مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری از تو نافرمانی نمی‌کنم. ﴿69 گفت: اگر از من پیروی می‌کنی، دربارۀ چیزی از من مپرس، تا آنکه خودم از آن با تو سخن بگویم. ﴿70 پس به راه افتادند تا آنکه سوار کشتی شدند، (و خضر) آن را سوراخ کرد. (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی تا سرنشینان را غرق کنی؟ بی‌گمان کار بسیار بدی کردی. ﴿71  (خضر) گفت: آیا نگفته بودم که تو هرگز نمی‌توانی همراه من شکیبایی کنی؟. ﴿72 (موسی) گفت: مرا به خاطر آنچه فراموش کردم بازخواست مکن، و در کارم بر من سخت مگیر. ﴿73 پس به راه خود ادامه دادند، آنگاه که به نوجوانی برخورد کردند و (خضر) او را کشت. (موسی) گفت: آیا انسان بی‌گناه و پاکی را کشتی؟ بی‌گمان کار زشت و ناپسندی کردی. ﴿74

۞قَالَ أَلَمۡ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسۡتَطِیعَ مَعِیَ صَبۡرٗا ٧٥ قَالَ إِن سَأَلۡتُکَ عَن شَیۡءِۢ بَعۡدَهَا فَلَا تُصَٰحِبۡنِیۖ قَدۡ بَلَغۡتَ مِن لَّدُنِّی عُذۡرٗا ٧٦ فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَآ أَتَیَآ أَهۡلَ قَرۡیَةٍ ٱسۡتَطۡعَمَآ أَهۡلَهَا فَأَبَوۡاْ أَن یُضَیِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِیهَا جِدَارٗا یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ فَأَقَامَهُۥۖ قَالَ لَوۡ شِئۡتَ لَتَّخَذۡتَ عَلَیۡهِ أَجۡرٗا ٧٧ قَالَ هَٰذَا فِرَاقُ بَیۡنِی وَبَیۡنِکَۚ سَأُنَبِّئُکَ بِتَأۡوِیلِ مَا لَمۡ تَسۡتَطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرًا ٧٨ أَمَّا ٱلسَّفِینَةُ فَکَانَتۡ لِمَسَٰکِینَ یَعۡمَلُونَ فِی ٱلۡبَحۡرِ فَأَرَدتُّ أَنۡ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَآءَهُم مَّلِکٞ یَأۡخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصۡبٗا ٧٩ وَأَمَّا ٱلۡغُلَٰمُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤۡمِنَیۡنِ فَخَشِینَآ أَن یُرۡهِقَهُمَا طُغۡیَٰنٗا وَکُفۡرٗا ٨٠ فَأَرَدۡنَآ أَن یُبۡدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَیۡرٗا مِّنۡهُ زَکَوٰةٗ وَأَقۡرَبَ رُحۡمٗا ٨١ وَأَمَّا ٱلۡجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَٰمَیۡنِ یَتِیمَیۡنِ فِی ٱلۡمَدِینَةِ وَکَانَ تَحۡتَهُۥ کَنزٞ لَّهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَٰلِحٗا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَن یَبۡلُغَآ أَشُدَّهُمَا وَیَسۡتَخۡرِجَا کَنزَهُمَا رَحۡمَةٗ مِّن رَّبِّکَۚ وَمَا فَعَلۡتُهُۥ عَنۡ أَمۡرِیۚ ذَٰلِکَ تَأۡوِیلُ مَا لَمۡ تَسۡطِع عَّلَیۡهِ صَبۡرٗا ٨٢ وَیَسۡ‍َٔلُونَکَ عَن ذِی ٱلۡقَرۡنَیۡنِۖ قُلۡ سَأَتۡلُواْ عَلَیۡکُم مِّنۡهُ ذِکۡرًا ٨٣

 

 

 

 

 

 

 

(خضر) گفت: مگر به تو نگفتم که همانا تو با من توان شکیبایی را نخواهی داشت. ﴿75 (موسی) گفت: اگر بعد از این از تو دربارۀ چیزی پرسیدم، با من همراهی مکن، بی‌گمان از سوی من معذور هستی. ﴿76 پس به راه خود ادامه دادند تا به روستیای رسیدند، از اهالی آن غذا خواستند، ولی آنان از مهمان کردن آن دو خودداری ورزیدند، و در آن جا دیواری یافتند که می‌خواست بیفتد، پس (خضر) آن را راست (و درست) کرد. (موسی) گفت: اگر می‌خواستی می‌توانستی در برابر این کار مزدی بگیری. ﴿77 (خضر) گفت: این (دیگر زمان) جدایی من و توست، من تو را از حکمت و راز کارهایی که در برابر آن نتوانستی شکیبایی کنی آگاه می‌سازم. ﴿78 اما آن کشتی از آن مستمندانی بود که در دریا کار می‌کردند، و (من) خواستم آن را معیوب سازم، چون سر راهشان پادشاهی بود که هر کشیت (سالمی) را غصب می‌کرد. ﴿79 و اما آن نوجوان، پدر ومادرش با ایمان بودند، پس ترسیدیم که سرکشی و کفر را به آنها تحمیل کند. ﴿80 پس خواستیم که پروردگارشان به جای او فرزند پاکتر و مهربان‌تری به ایشان عطا فرماید. ﴿81 و اما دیوار از آنِ دو کودک یتیم بود، و زیر دیوار گنجی وجود داشت که مال ایشان بود، و پدرشان (مردی) نیکوکار بود و پروردگارت خواست که آن دو به سن بلوغ برسند و گنج خود را بیرون بیاورند و من به دستورخود این کارها را نکردم، این است تأویل آنچه که نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی. ﴿82 و دربارۀ ذی القرنین از تو می‌پرسند، بگو: گوشه‌ای از سرگذشت او را برایتان بازگو خواهم کرد. ﴿83

 

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُۥ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَءَاتَیۡنَٰهُ مِن کُلِّ شَیۡءٖ سَبَبٗا ٨٤ فَأَتۡبَعَ سَبَبًا ٨٥ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَغۡرِبَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَغۡرُبُ فِی عَیۡنٍ حَمِئَةٖ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوۡمٗاۖ قُلۡنَا یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِمَّآ أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّآ أَن تَتَّخِذَ فِیهِمۡ حُسۡنٗا ٨٦ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوۡفَ نُعَذِّبُهُۥ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِۦ فَیُعَذِّبُهُۥ عَذَابٗا نُّکۡرٗا ٨٧ وَأَمَّا مَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا فَلَهُۥ جَزَآءً ٱلۡحُسۡنَىٰۖ وَسَنَقُولُ لَهُۥ مِنۡ أَمۡرِنَا یُسۡرٗا ٨٨ ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا ٨٩ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ مَطۡلِعَ ٱلشَّمۡسِ وَجَدَهَا تَطۡلُعُ عَلَىٰ قَوۡمٖ لَّمۡ نَجۡعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتۡرٗا ٩٠ کَذَٰلِکَۖ وَقَدۡ أَحَطۡنَا بِمَا لَدَیۡهِ خُبۡرٗا ٩١ ثُمَّ أَتۡبَعَ سَبَبًا ٩٢ حَتَّىٰٓ إِذَا بَلَغَ بَیۡنَ ٱلسَّدَّیۡنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوۡمٗا لَّا یَکَادُونَ یَفۡقَهُونَ قَوۡلٗا ٩٣ قَالُواْ یَٰذَا ٱلۡقَرۡنَیۡنِ إِنَّ یَأۡجُوجَ وَمَأۡجُوجَ مُفۡسِدُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَهَلۡ نَجۡعَلُ لَکَ خَرۡجًا عَلَىٰٓ أَن تَجۡعَلَ بَیۡنَنَا وَبَیۡنَهُمۡ سَدّٗا ٩٤ قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیۡرٞ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجۡعَلۡ بَیۡنَکُمۡ وَبَیۡنَهُمۡ رَدۡمًا ٩٥ ءَاتُونِی زُبَرَ ٱلۡحَدِیدِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا سَاوَىٰ بَیۡنَ ٱلصَّدَفَیۡنِ قَالَ ٱنفُخُواْۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَعَلَهُۥ نَارٗا قَالَ ءَاتُونِیٓ أُفۡرِغۡ عَلَیۡهِ قِطۡرٗا ٩٦ فَمَا ٱسۡطَٰعُوٓاْ أَن یَظۡهَرُوهُ وَمَا ٱسۡتَطَٰعُواْ لَهُۥ نَقۡبٗا ٩٧

همانا به او در زمین قدرت و حکومت دادیم و از هر چیزی به او وسیله‌ای بخشیدیم. ﴿84 پس او و هم سببی را دنبال کرد. ﴿85 تا آنکه به غروبگاه خورشید رسید، آن را چنان یافت که (انگار خورشید) در چشمه‌ای سیاه فرو می‌رود، و در آن نزدیکی گروهی را یافت. گفتیم: ای ذوالقرنین! (اختیار در دست توست) یا عذاب(شان) می‌دهی و یا نسبت به ایشان خوبی می‌کنی؟. ﴿86 گفت: اما کسی که ستم کند او را عذاب خواهی داد سپس در آخرت به‌سوی پروردگارش برگردانده می‌شود و او (نیز) سخت عذابش می‌دهد. ﴿87 و اما کسی که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد پاداش نیکو خواهد داشت و ما به فرمان خود او را به کاری آسان وا خواهیم داشت. ﴿88 سپس وسیله‌ای را دنبال کرد. ﴿89 تا اینکه به محل طلوع و خورشید رسید (و) دید که آفتاب بر مردمانی می‌تابد که برای آنها در برابر آن پوششی ننهاده بودیم. ﴿90 این‌گونه (به پیش می‌رفت) و ما از آنچه می‌کرد کاملاً آگاه بودیم. ﴿91 سپس از وسیله‌ای (دیگر) استفاده کرد. ﴿92 تا آنگاه که به یمان دو کوه رسید، و در فراسوی آن دو کوه گروهی را یافت که هیچ سخنی را نمی‌فهمیدند. ﴿93 گفتند: ای ذوالقرنین! همان یأجوج و مأجوج در این سرزمین تباهکارند، پس آیا (راضی هستی) که برای تو هزینه‌ای مقرر کنیم به شرط آنکه میان ما و ایشان سدی بسازی؟. ﴿94 گفت: آنچه پروردگارم (از ثروت و نیرو و قدرت) در اختیار من گذاشته، بهتر است. پس مرا یاری کنید تا میان شما و ایشان سد بزرگ و محکمی بسازم. ﴿95 قطعات آهن را برای من بیاورید، تا آنگاه که بین دو کوه را برابر کرد، گفت: در آن بدمید، تا آنکه (آهن) را آتش نمود، گفت: مس گداخته شده بیاورید تا بر آن بریزیم. ﴿96 پس نتوانستند از آن بالا رون و (نیز) نتوانستند سوراخی در آن پدید آورند. ﴿97

 

 

 قَالَ هَٰذَا رَحۡمَةٞ مِّن رَّبِّیۖ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ رَبِّی جَعَلَهُۥ دَکَّآءَۖ وَکَانَ وَعۡدُ رَبِّی حَقّٗا ٩٨ ۞وَتَرَکۡنَا بَعۡضَهُمۡ یَوۡمَئِذٖ یَمُوجُ فِی بَعۡضٖۖ وَنُفِخَ فِی ٱلصُّورِ فَجَمَعۡنَٰهُمۡ جَمۡعٗا ٩٩ وَعَرَضۡنَا جَهَنَّمَ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡکَٰفِرِینَ عَرۡضًا ١٠٠ ٱلَّذِینَ کَانَتۡ أَعۡیُنُهُمۡ فِی غِطَآءٍ عَن ذِکۡرِی وَکَانُواْ لَا یَسۡتَطِیعُونَ سَمۡعًا ١٠١ أَفَحَسِبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ أَن یَتَّخِذُواْ عِبَادِی مِن دُونِیٓ أَوۡلِیَآءَۚ إِنَّآ أَعۡتَدۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡکَٰفِرِینَ نُزُلٗا ١٠٢ قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا ١٠٣ ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا ١٠٤ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَلِقَآئِهِۦ فَحَبِطَتۡ أَعۡمَٰلُهُمۡ فَلَا نُقِیمُ لَهُمۡ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَزۡنٗا ١٠٥ ذَٰلِکَ جَزَآؤُهُمۡ جَهَنَّمُ بِمَا کَفَرُواْ وَٱتَّخَذُوٓاْ ءَایَٰتِی وَرُسُلِی هُزُوًا ١٠٦ إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا ١٠٧ خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا ١٠٨ قُل لَّوۡ کَانَ ٱلۡبَحۡرُ مِدَادٗا لِّکَلِمَٰتِ رَبِّی لَنَفِدَ ٱلۡبَحۡرُ قَبۡلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَٰتُ رَبِّی وَلَوۡ جِئۡنَا بِمِثۡلِهِۦ مَدَدٗا ١٠٩ قُلۡ إِنَّمَآ أَنَا۠ بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُوحَىٰٓ إِلَیَّ أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمۡ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞۖ فَمَن کَانَ یَرۡجُواْ لِقَآءَ رَبِّهِۦ فَلۡیَعۡمَلۡ عَمَلٗا صَٰلِحٗا وَلَا یُشۡرِکۡ بِعِبَادَةِ رَبِّهِۦٓ أَحَدَۢا ١١٠

 

 

 

 

گفت: این رحمتی از سوی پروردگار من است، و هرگاه وعدۀ پروردگارم فرا رسد آن را ویران و با زمین یکسان می‌کند، و وعدۀ پروردگارم حق است. ﴿98 و در آن روز ما آنان را رها می‌سازیم تا برخی در برخی موج زنند، و در صور دمیده شود، و آنان را کاملاً گرد می‌آوریم. ﴿99 و جهنم را آن روز به طرز شگفتی به کافران نشان می‌دهیم. ﴿100 کسانی‌که چشمانشان از (دیدن) آیات من در پرده بود و نمی‌توانستند (حق) را بشنوند. ﴿101 آیا کافران گمان می‌برند که به جز من، بندگان مرا کارساز و سرپرست خود گیرند؟ همانا ما جهنم را برای پذیرایی از کافران آماده کرده‌ایم. ﴿102 بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟. ﴿103 آنان کسانی‌اند که کوششان در دنیا بر باد رفت و خود گمان می‌برند که کار نیک می‌کنند. ﴿104 اینان کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کفر ورزیدند، در نتیجه اعمالشان باطل شد و به هدر رفت و روز قیامت هیچ ارزش (و منزلتی) برایشان نخواهیم نهاد. ﴿105 این سزای آنهاست به کیفر آنکه کفر ورزیدند و آیات و پیامبرانم را به مسخره گرفتند. ﴿106 بی‌گمان کسانی‌که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند باغهای فردوس جایگاه پذیرایی از ایشان است. ﴿107 جاودانه در آنجا می‌مانند، از آنجا درخواست انتقال نمی‌کنند. ﴿108 بگو: اگر دریا برای سخنان پروردگارم جوهر شود، پیش از آنکه سخنان پروردگارم پایان پذیرد، بدون شک دریا تمام خواهد شد، هر چند همسان آن دریا را به (کمک) آن آوریم. ﴿109 بگو: من فقط بشری مانند شما هستیم، به من وحی می‌شود که معبود بر حق شما یکی است (و بس)، پس هرکس که خواهان دیدار پروردگار خویش است باید کار شایسته کند و در پرستش پروردگارش کسی را شریک نسازد. ﴿110