ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی زخرف آیهی 89-57
* وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57) وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ (59) وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60) وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61) وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62) وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65) هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (67) یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا مُسْلِمِینَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70) یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (71) وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهَا تَأْکُلُونَ (73) إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (74) لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (76) وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ (77) لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80) قُلْ إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ (81) سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (83) وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (84) وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (85) وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (86) وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (87) وَقِیلِهِ یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ (88) فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (89)
در این درس واپسین سوره، روند قرآنی به روایت افسانههایشان پیرامون پرستش فرشتگان میپردازد. رخدادی از رخدادهای جدال و ستیزی را نقل میکندکه از آن به عنوان حربهای استفاده میکردند، در آن حال و احوال که از عقائد سست و پوچ خود به دفاع مـیپرداختند. دفاع ایشان به منظور وصول به حق نبود، بلکه جنبه ستیزهجوئی و نیرنگبازی داشت.
(إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (98) .
(ای کافران ستمگر!) شما و چیزهائی که جز خـدا میپرستید آتشگیره و هیزم دوزخ خواهید بود. شما حتماً وارد آن میگردید. (انبیاء/98)
مراد این آیه بتها است. عربها برای فرشتگان مجسمههائی ساختند، و بعدها آنها را پرستیدند. بدیشان گفـته شد: قطعاً هرکه و هرچه جز خدا پـرستیده شود، وخود پـرستندهی آنها دوزخـی است و به آتش میافتد. وقتیکه این سخن بدیشان گفته شد، برخی عیسی پسر مریم را مثال میزدند - بعضی از منحرفان مسیحی عیسی را پرستش میکردند -میگفتند: آیا او هم به آتش میافتد؟ مرادشان از این پرسش تنها جدال و ستیز بود و بس.گذشته از این میگفتند: وقتیکه اهل کتاب عیسی را میپرستند و عیـسـی انسان است، ماکه فرشتگان را میپرستیم و فرشتگان دختران خدایند، ما از اهل کتاب راهیابتر و هدایتیافتهتریم!ا این سخن باطل اندر باطل و پوچ در پوچ است.
بدین مناسبت روند قرآنی گوشهای از داستان عیسی پسرمریم را ذکرمیکند. پرده از حقیقت خودش و حقیقت دعوتش برمیدارد. از اختلاف مردمان پیش از او و بعد از او صحبت میکند.
آنگاه حمل منحرفان از راستای عقیده را با فرارسیدن ناگهانی قیامت بیم میدهد. در اینجا قرآن صحنهی دور و درازی از صحنههای قیامت را ذکر میکند. این صحنه صفحهای از نعمتهای پرهیزگاران، و صفحهای از عذاب دردناکگناهکاران را نشان میدهد. افسانههای ایشان را در بارهی فرشتگان نفی میکند، و یزدان سبحان را پاک و منزه میدارد از چیزهائیکه در باره او میگویند. خدا را با برخی ازصفتهایش معرفی میکند و میشناساند. مالکیت مطلق این جهان و آن جهان و آسمان و زمین یزدان را ذکر میکند، و اعلام میداردکه همگان به سوی ایزد منان برمیگردند.
سوره را خاتمه میدهد با رهنمود پیغمبر صلی الله علیه و سلم به عفو و گذشت از ایشان، و اینکه دست از آنان بدارد تا بدانند آنچه خواهند دانست! این هم تهدید ضمنی است و سزاوار مجادلهکنندگان ریاکار است. این تهدید بعد از این روشنگری و تبیین و توضیح، بیان میشود.
*
(وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57) وَقَالُوا أَآلِهَتُنَا خَیْرٌ أَمْ هُوَ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ (59) وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60) وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61) وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62)
هنگامی که فرزند مریم به عنوان مثال ذکر شد، قوم تو از آن خندیدند و سر و صدا به راه انداختند. (مشرکان ادامه دادند) و گفتند: آیا (به نظر شما) معبودهای ما بهترند یا عیسی؟ (به عقیدهی شما او بـه دوزخ میرود، پس بگذار ما و معبودهایمان که از او هـم بدترند به دوزخ برویم!). آنان این مثال را جز از روی جدال بیان نمیدارند. بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزهی با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند). عیسی بندهای بیش نبود که ما بدو نعمت خود را ارزانی داشتیم و او را نمونه و الگوئی برای بنیاسرائیل کردیم. اگر ما بخواهیم از شما فرزندان صالح و فرشته گونی پدیدار و در زمین جایگزین شما میسازیم. قطعاً وجود عیسی خبر از وقوع قیامت میدهد، و هرگز در بارهی قیامت شک و تردید نداشته باشید، و از من پیروی کنید که راه راست این است. (به هوش باشید) شیطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز) باز ندارد. او دشمن آشکار شما است. (پس مواظب وی باشید).
(وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65).
هنگامی که عیسی با در دست داشتن معجزات آشکار و آیات روشن (به پیش بنیاسرائیل) آمد، گفت: من شریعت حکیمانهای را (در بارهی مبدا و معاد و نیازهای زندگی بشر) برای شما آوردهام، و آمدهام تا برایتان برخی از امور (دینی) را روشن گردانم که در آنها اختلاف میورزید. پس از خدا بترسید و از من پیروی کنید. به طور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید. راه راست این است. گروهها و دستهها(ی اهل کتاب نسبت به عیسی) در میان خود به اختلاف پرداختند (و هریک او را به نامی خواندند و راه افراط و تفریط در پیش گرفتند). وای بر
کسانی که ستم کردند! چه عذاب دردنـاکی در روز قیامت گریبانگیرشان میگردد! .
ابن اسحاق درکتاب سیره ذکرکرده است وگفته است: به منچنین خبر رسیده استکهپیغمبر صلی الله علیه و سلم با ولید پـسر مغیره در مسجد نشست. نضر پسر حارث آمد و با ایشان نشست. در مجلس مردانی از قریش بودند. پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم به سخن پرداخت. نضر پسر حارث به پیش پیغمبر صلی الله علیه و سلم آمد. پیغمبر خدا با او سخنگفت و او را مغلوب کرد. سپس برایشان تلاوتکرد:
(إِنَّکُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (98).
شما و چیزهائی که جز خدا مـیپرستید آتشگـیره و هیزم دوزخ خواهید بود. شما حتماً وارد آن میگردید. (انبیاء/98)
سپس پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم برخاست و رفت. عبدالله پسر زبعری تمیمی بیامد و نشست. ولید پسر مغیره بدو گفت: به خدا سوگند نضر پسرحارث با پسر عبدالمطلب نشست و برخاست نمیکند! محمّدگمان میبرد ما و معبودها و الههایکه میپرستیم آتشگیره و هیزم دوزخ هستیم. عبدالله پسر زبعریگفت: به خدا سوگند اگر من محمّد را ببینم با او میجنگم. شما از محمد بپرسید آیا همهی چیزها و همهکسانیکه بجز خدا پرستیده میشوند همراه با پرستندگانشان در دوزخ خواهند بود؟ ما فرشتگان را میپرستیم. یهودیان عزیر را میپرستند. مسیحیان عیسی پسر مریم را میپرستند. ولید و کسانی که در مجلس او بودند از سخن عبد پسر زبعری شگفتزده گردیدند. چنین تصورکردند که او دلیل و برهان لازم راگفته است و در استدلال و مبارزه پیروز است. این سخنان به سمع مبارک پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم رسید. فرمود:
(کل من أحب أن یعبد من دون الله فهو مع من عبده . فإنهم إنما یعبدون الشیطان ومن أمرهم بعبادته).
(هرکسکه دوست داشته باشد بجز خدا او هم پرستیده شود، او باکسی همراه خواهد بودکه او را میپرستد. چه چنینکسانی در حقیقت شیطان را وکسی را میپرستند که شیطان ایشان را به پرستش او دستور داده است).
آنگاه ایزد متعال نازل فرمود:
(إن الذین سبقت لهم منا الحسنى أولئک عنها مبعدون).
آنان که (به خاطر ایمان درست و انجام کارهای خوب و پسندیده) قبلا بدیشان وعدهی نیک دادهایم، چنین کسانی از دوزخ (و عذاب آن) دور نگاه داشته میشوند.(انبیاء/101)
یعنی عیسی و عزیر وکسانیکه از پیشوایان و دیرنشینانی که از خداوند بزرگوار اطاعت کردهاند و مردهاند، وگمراهان بعدها ایشان را بجز خدا خداوندگاران و پروردگارانی بشمار آوردهاند، چنین کسانیگناهی متوجه ایشان نیست و از دوزخ دور نگاه داشته میشوند. آیاتی در باره کار عیسی - علیه الصلاه و السلام -و پرستش او با خدا نازلگردید. ولید و حاضران مجلس از استدلال و جدال او تعجب کردند:
(وَلَمَّا ضُرِبَ ابْنُ مَرْیَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُکَ مِنْهُ یَصِدُّونَ (57).
هنگامی که فرزند مریم به عنوان مثال ذکر شد، قوم تو از آن خندیدند و سر و صدا به راه انداختند.
به سبب آن، ازکار تو رویگردان میشوند . . .
صاحب تفسیرکشاف زمخشری در تفسیر خود ذکرکرده است: (وقتی که پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم برای قریشیان تلاوت فرمود:
(إنکم وما تعبدون من دون الله حصب جهنم).
شما و چیزهائی که جز خدا می پرستید هیزم دوزخ خواهید بود.(انبیاء/98) از اینگفته سخت خشمگین شدند. عبدالله پسر زبعری گفت: آیا این آیه تنها در باره ما و الهه و معبودهای ما است و بس، یا شامل جملگی ملتها است؟ پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرمود:
(هو لکم ولآلهتکم ولجمیع الأمم).
این حکم، شامل شما و الهه و معبودهای شما، و همهی ملتها است.
عبدالله پسر زبعریگفت: به خداوندگار کعبه سوگند بر تو دست یافتم و چیره شدم! مگر توگمان نمیبریکه عیسی پسر مریم پیغمبر است، و او را و مادرش را میستائی؟ توکه میدانی مسیحیان عیسی و مریم را میپرستند؟ عزیر پرستیده میشود؟ فرشتگان پرستش میگردند؟ اگر اینان به دوزخ میافتند ما راضــی هستیم که ما و الهه و معبودهایمان با ایشان باشیم! قریشیان شاد شدند و خندیدند. پیغمبر صلی الله علیه و سلم ساکت شد. خداوند بزرگوار نازل فرمود:
(إن الذین سبقت لهم منا الحسنى...).
آنان که (به خـاطر ایمان و انجام کارهای خوب و پسندیده) قبلا بدیشان وعدهی نیک دادهایم ...(انبیاء/101)
معنی چنین است: وقتیکه عبدالله پسر زبعری عیسی پسر مریم را مثال زد، و با پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم جدال پرداخت و پرستش مسیحیان برای عیسی را ذکرکرد.
(إِذَا قَوْمُکَ ). ناگهان قوم تو ... .
یعنی قریشیان، از این مثال:
(یَصِدُّونَ). میخندند.سروصدا بهراه میاندازند. رویگردان میشوند.
یعنی سرو صدا و غوغای آنان بلند میشود، به سبب شادمانی و خـوشحالی و خندیدن از اینکه سکوت پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم را درمباحثه و مجادله میبینند. همچنین سر و صدا و غوغای قریشیان بلند شد وقتیکه ازذکر حجت و برهان درمانده شدند و مغلوب استدلال گردیدند.کسانیکه (یَصِدُّونَ) را با ضمّه خــواندهاند آن را از صدود به معنی رویگردانی گرفتهاند. یعنی به خاطر این مثال از حق روی بگردانند و بدان پشت بکنند. این فعل از صدید استکه به معنی جبه است. یعنی جامه بر سر میکشند. این دو تلفظـهای گوناگون هستند، بسان: یعکُف ویعکِف ، و واژگان دیگری بسان آن دو:
(وقالوا أآلهتنا خیر أم هو؟).
(مشـرکان ادامه دادند) و گفتند: آیا (به نظر شما) معبودهای ما بهترند یا عیسی؟.
مرادشان این استکه الهه و معبودهای ما به عقیدهی تو بهتر از عیسی نیستند. وقتیکه عیسی از جملهی آتشگیره و هیزم آتش دوزخ است،کار الهه و معبودان ساده است!).
صاحبکشاف ذکر نکرده استکه این روایت را ازکجا برگرفته است. این روایت در مجموع با روایت ابناسحاق متفق است.
از این دو روایت کجرفتاری در مجادله، و ستیزهگـری در مباحثه، پدیدار و نمودار میآید. همچنین پـیدا و هویدا میگرددکه قرآن در باره سرشت آن قوم می گوید، آنجاکه میفرماید:
(هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) .
بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزهی با تو و جلوگیری از حـق، به استدلال باطل متوسل میشوند) .
آنان سختکینهتوز و یاوهگو هستند. چه ایشان هرچه زودتر درک و فهم میکنند چیزی راکه مراد قرآن است و چیزی راکه مـقصود پیغـمـبر صلی الله علیه و سلم است، ولی آن را هیچ میدهند و از راستای هدفکج میکنند، و به دنبال شبههای میروندکه در سخن مییابند، و از راه آن به دشمنانگی مجادلهای وکینهتوزی مـباحثهای گرفتار میآیندکه زیان هـمچـون کاری را میبیندکسیکه اخلاص نداشته باشد، وبه ترکراستی ودرستی بگوید، و با حق و حقیقت بجنگد، ودنبال شبههای بگرددکه در واژهای یا عبارتی بیابد، و یا راهــی برای مخالفت با حق و حقیقت پیداکند! بدین خاطر استکه پیغمبر صلی الله علیه و سلم از مجادله و مباحثهای نهی فرموده است و سختگیری کرده استکه مراد از آن روشن شدن حق و حقیقت نباشد. بلکه مـقصود از آن تنها غلبه پیداکردن و چیره شدن باشد هرگونه و از هر راهیکه دست بدهد. ابنجریرگفته است: ابوکریب، و احمد پـسر عبدالرحمـن برایمان از عباده، و او از جعفر، و او از قاسم، و وی از ابوامامه رضی الله عنه روایت کردهاند که ابوامامه گفته است: پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم به نزد مردم آمد، در حالی که آنان در باره قرآن کشمکش و بگو مگو داشتند. سخت خشمگین شد، تا بدان اندازهکه انگار بر رخسارهاش
سرکه پاشیده شده است. سپس پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرمود:
(لا تضربوا کتاب الله بعضه ببعض . فإنه ما ضل قوم قط إلا أوتوا الجدل).
بخشی از کتاب خدا را با بخشی دیگر به هم نزنید. چه قومی هرگز گمراه نگردیده است مگر این که به جدال و ستیز پرداخته است.
سپس پیغمبر صلی الله علیه و سلم این آیه را خواند:
(مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58).
آنان این مثال را جز از روی جدال بیان نمیدارند. بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزهی با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند) .
در باره تفسیر این فرمودهی خداوند بزرگوار احتمالی وجود دارد:
(وقالوا أآلهتنا خیر أم هو؟).
(مشرکان ادامه دادند) و گفتند: آیا (به نظر شما)معبودهای ما بهترند یا عیسی؟.
این احتمال را روند آیات تهیه و آماده میبیند، بدان هنگامکه در صدد بیان افسانههای ایشان در باره فرشتگان برمیآید. این احتمـال چنین است: جه بسا مرادشان این باشدکه عبادتشان برای فرشتگان بهتر از عبادت مسیحیان برای عیسی پسر مریم است. زیرا فرشتگان -برابر افسانههای ایشان - سرشت و طبیعت و حسب و نسب آنان به خداوند نزدیکتر است!.. پاک و منزه است یزدان بزرگوار جهان از چیزهائیکه او را بدان موصوف میدارند. پیرو این سخن این فرمودهی خدا است:
(مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلاً بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ (58) .
آنان این مثال را جز از روی جدال بیان نمیدارند. بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزهی با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل
میشوند) .
این پـاسخ پسر زبعری است، همانگونهکه گذشت. بیانگر این هم استکه مثال زدنشان به عبادت مسیحیان برای عیسی باطل و پوچ است. چهکار مسیحیان دلیـل و حجت بشمار نمیآید، چرا که کارشان انحراف از توحید و یگانهپرستی است. انحراف مسیحیان بسان انحراف خود قریشیان است. دیگر جای سنجش و ترجیح انحرافی با انحرافی و بر انحرافی نیست. انحراف، جملگی ضلالت وگمراهی است. بر خی از مفسران بدین معنی نیز اشاره کردهاند. نزدیک به ذهن هم همین معنی است. بدین خاطر پـس از این پیروی بدین گونه می آید:
(إِنْ هُوَ إِلَّا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَیْهِ وَجَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ (59) .
عیسی بندهای بیش نبود که ما بدو نعمت خود را ارزانی داشتیم و او را نمونه و الگوئی برای بنیاسرائیل کردیم.
عیسی علیه السلام خدا و معبودی نیست تا پرستیده شود، هـمـان گونه که دستهای از مسیحیان گمراه شدهاند و او را پـرستش کردهاند. بلکه او بندهای است که یزدان بدو لطف فرموده است و نعمت خود را ارزانی داشته است. هیچ گونه گناهی متوجه او نیست در اینکه این دستهی گمراه او را پرستش می کنند. بلکه خدا بدو لطفکرده است و نعمت بخشیده است تا نمونه و الگوئی برای بنیاسرائیلگردد و بدو بنگرند و از او پیرویکنند. امّا آنان این نمونه و الگو را فراموشکردهاند وگمراه و سرکشته شدهاند!
قرآن افسانهی ایشان را دنبال میکند، افسانهایکه پیرامون فرشتگان دارند. برایشان روشن مینمایدکه فرشتگان آفریدگانی از آفریدههای خدا هستند، آن گونه که خـودشان از آفریدههای یزدانند. اگر خدا میخواست فرشتگان را در زمین جایگزین ایشان میکرد، یا برخی از مردمان را به فرشته تبدیل مینمود و آنان را در زمین جانشینان ایشان میساخت:
(وَلَوْ نَشَاء لَجَعَلْنَا مِنکُم مَّلَائِکَةً فِی الْأَرْضِ یَخْلُفُونَ (60).
اگر ما بخواهیم از شما فرزندان صالح و فرشتهگونی پدیدار، و در زمین جایگزین شما میسازیم.
کارآفرینش به اراده و مشیت آفریدگار حـواله میگردد. خدا هر نوع آفریدهای را بخواهد پدید آید، پدیدار و نمودار میشود. هیچ فردی از آفـریدگانش حسب و نسب به خدا نمیرساند، و پیوندیکه با یزدان سبحان دارد پیوند مخلوق و خالق، و بنده با خداوند، و عابد و معبود است.
آنگاه چیزهائـی در باره عیسی علیه السلام بیان میدارد. ایشان را به یاد قیامت میاندازد، قیامتیکه آن را دروغ مینامند یا در باره آن شک میکنند:
(وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61) وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62).
قطعاً وجود عیسی خبر از وقوع قیامت میدهد، و هرگز در بارهی قیامت شک و تردید نداشته باشید، و از من پیروی کنید که راه راست این است. (به هوش باشید) شیطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز) بازندارد. او دشمن آشکار شما است.(پس مواظب وی باشید) .
احادیثگوناگونی در باره نزول عیسی علیه السلام به زمین اندکی پیش از قیامت ذکرگردیده است. این همان چیزی که این آیه بدان اشاره میکند:
(وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ).
قطعاً وجود عیسی خبر از وقوع قیامت میدهد. بدین معنیکه عیسی نزدیک شدن فرا رسیدن قـیامت را اعلام میدارد. قرائت دوم آیه، بدین شکل است:
(وَإِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلسَّاعَةِ).
قطعاً وجود عیسی خبر از وقوع قیامت میدهد.
(علم) به معنی نشانه و علامت است. (علم) و (علم) دارای معنی نزدیک به هم هستند.
از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده استکهگفته است: پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود:
(والذی نفسی بیده لیوشکن أن ینزل فیکم ابن مریم حکماً مقسطاً ، فیکسر الصلیب ، ویقتل الخنزیر ، ویضع الجزیة ، ویفیض المال حتى لا یقبله أحد ، حتى تکون السجدة الواحدة خیراً من الدنیا وما فیها[1]).
(بدان خدائی سوگندکه جانم در دست قدرت او است نزدیک است پسر مریم به میان شما به عنوان داور دادگری برگردد. صلیب را بشکند، خوک را بکشد، خراج را بردارد، و دارائی را ریزان و فراوانگرداند، تا بدانجا کهکسی آن را نخواهد، و یک سجده از دنیا و آنچه در آن است بهتر بشود) .
از جابر رضی الله عنه روایت شده استکهگـفته است: پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم فرمود:
(لا تزال طائفة من أمتی یقاتلون على الحق ظاهرین إلى یوم القیامة . فینزل عیسى ابن مریم ، فیقول أمیرهم : تعال : صل لنا . فیقول : لا . إن بعضکم على بعض أمراء تکرمة الله تعالى لهذه الأمة[2]).
همیشهگروهی از امّت من برای دفاع از حق میجنگندو تا روز قیامت پیروز میگردند. عیسی پسر مریم فرود میآید. امیر مسلمانان بدو میگوید: بیا، برایمان امام شو و نماز بخوان. میگوید: نه. برخی از خودتان بر خی دیگرتان امیر هستید، و این بزرگداشت خداوند بزرگوار از این ملت است.
این غیبی از غیبها است و راستگوی درستکار پـیغمبر آفریدگار صلی الله علیه و سلم از آن برایمان سخنگفته است، و قرآن مجید بدان اشارهکرده است. کسی نمیتواند در باره آن سخنی داشته باشد، مگر سخن او برگرفته از این دو منبع پایدار و استوار تا روز سزا و جزا باشد.
(فَلَا تَمْتَرُنَّ بِهَا وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (61).
هرگز در بارهی قیامت شک و تردید نداشته باشید، و از من پیروی کنید که راه راست این است.
آنان در باره قیامت شک و تردید داشتند. قرآن ایشان را به یقین و اطمینان بدان فرا میخواند. ایشان از هدایت میگریختند. قرآن از زبان پیغمبر صلی الله علیه و سلم آنان را به پیروی از او دعوت میکند. چه او آنان را در راه راست حرکت میدهد، راه راستیکه رو به هدف اصلی میرود و ایشان را بدان میرساند. راهی استکه طیکنندگان آنگمراه نمیشوند.
برای آنان روشن میگرداند که انحرافشان وگریزشان براثر پیروی از شیطان است. پیغمبر صلی الله علیه و سلم سزاوارتراستکه از او پیرویکنند:
(وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطَانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ (62 ).
(به هوش باشید) شیطان شما را (از راه خدا و از توجه به سرنوشتتان در رستاخیز) بـازندارد. او دشمن آشکار شما است. (پس مواظب وی باشید) .
قرآن پیوسته انسانها را به یاد پیکار جـاویدانی میاندازد که آتش آن از روزگار پدرشان آدم، میان شیطان و ایشان برافروخته شده است، و از نخستین پیکار در بهشت، شعلهی آن بالاگرفته است و زبانه کشیده است. غافلترین فرد کسی است که میداند دشمنی دارد و درکمین او است. آن دشمن با قصد و اراده و اصرارکمین کرده است و قبلا نیز تهدید نموده است و بیم داده است. امّا چنینکسی با وجود اینها خویشتن را از او برحذر نمیدارد و از خود مواظبت نمینماید. گذشته از این، از همچون دشمن آشکاری، پـیروی مینماید!
اسلام انسان را در این پیکار همیشگی، پایدار و استوار نگاه میدارد، پیکاری که میان انسان در طول زندگانیش بر این زمین، و میان شیطان برقرار است. اسلام برای انسان غنیمتی را آماده کرده است اگر پیروز گردد -که بر دل کسی نمیگذرد و خطور نمیکند. و همچنین زیانی را برای انسان تهیه دیده است -اکر شکست بخورد و واپس بکشد -که بر دل کسی نمیگذرد و خطور نمیکند. بدین وسیله اسلام نیروی جنگیدن موجود در انسان را به سوی این پیکار همیشگی و مستمر جهت میدهد، پیکار همیشگی و مستمری که از انسان، انسان میسازد، و قالب ویژهی خودش را بدو میبخشد، قالب ویژهایکه در میان همهی آفریدههای گوناگون و دارای قالبها و سرشتهای مختلف او را ممتاز و برجسته میگرداند، و بزرگترین هدف انسان بر روی زمین را این میسازدکه بر دشمن خود شیطان پیروزگردد، و بدین وسیله بر بدیها و زشتیها و ناپـاکیها فائق آید، و ارکان و اصول خیر و خوبی و دلسوزی و پاکی را استوار و پایدار سازد.
قرآن پس از این نگرش به بیان حقیقت عیسی علیه السلام و حقیقت چیزیکه با خود آورده است برمیگردد، و بیان میدارد پیش از او و بعد از او قوم او چگونه اختلاف پیدا کردهاند:
(وَلَمَّا جَاء عِیسَى بِالْبَیِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعْضَ الَّذِی تَخْتَلِفُونَ فِیهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ (63) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ (64) فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65) .
هنگامی که عیسی با در دست داشتن معجزات آشکار و آیات روشن (به پیش بنیاسرائیل) آمد، گفت: من شریعت حکیمانهای را (در بارهی مبدا و معاد و نیازهای زندگی بشر) برای شما آوردهام، و آمدهام تا برایتان برخی از امور (دینی) را روشن گردانم که در آنها اختلاف میورزید. پس از خدا بترسید و از من پیروی کنید. به طور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید، راه راست این است. گروهها و دستهها(ی اهل کتاب نسبت به عیسی) در میان خود به اختلاف پرداختند (و هریک او را به نامی خواندند و راه افراط و تفریط در پیش گرفتند). وای بر کسانی که ستم کردند! چه عذاب دردناکی در روز قیامت گریبانگیرشان میگردد! .
عیسی برای قوم خود دلائل و براهین روشنی را بـه ارمغان آورد، اعم از خوارق و معجزاتیکه بر دست او انجامگرفت، وکلمات و سخنان و رهنمودها و رهنمونهائیکه به راه راست ارشاد نمود. به قوم خود گفت:
(قَدْ جِئْتُکُم بِالْحِکْمَةِ).
من شریعت حکیمانهای را (در بارهی مبدا و معاد و نیازهای زندگی بشر) برای شما آوردهام.
کسی هم حکمت و فرزانگی بدو داده شده باشد، خیر و خوبی زیادی بدو داده شده است، و از لغزش و یاوهسرائی در امان میماند، هم بدانگونه که ازکوتاهــی و قصور در امان مـیماند، و مطمئن میگرددکه گامهایش را در راه هماهنگ و همآوا برمیدارد، و در پرتو نور و روشنائی حرکت میکند. عیسی آمده بود تا برای آنان برخی از چیزهائی را روشن سازدکه در آنها اختلاف پیدا کرده بودند. ایشان در موارد زیادی از شریعت موسی علیه السلام اختلاف نظر پیداکردند، و به دستههائی و ملتهائی تقسیم و تبدیل شدند. ایشان را به ترس و هراس از خدا، و به اطاعت از خود در چیزهائی که از سوی خدا برایشان آورده بود، دعوتکرد. توحید و یگانهپرستی خالص و بدون شک و شبهه و پیچیدگی را آشکارا فریاد زد و اعلام داشت:
(إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).
به طور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید.
قرآن نفرموده است: عیسی خدا است. ونفرموده است: عیسی پسر خدا است. اشاره نزدیک یا دوری هم نفرموده استکه عیسی پیوندی با پروردگارش دارد، جز اینکه از یک سوعیسی پیوند عبودیت و بندگی با خدا دارد، و از دیگر سو خدا که پـروردگار همگان است پیوند ربوبیت و خداوندگاری با عیسی دارد. بدیشان گفتـه است: این راه راست ودرستی است وهیچگونه کـجی وکژی، و هیچگونه لغـزش وگمراهی در آن نیست. ولیکن کسانیکه پس از او آمده اند اختلاف ورزیدهاند و به دستهها وگروههائی تقسیم گردیدهاند، بدانسان که کسانیکه پیش از او بودهاند اختلاف ورزیدهاند و به دستهها وگروههائی تقسیم گردیدهاند. ستمگرانه اختلاف ورزیدهاند بدون اینکه حجتو برهانی و شبهه و گمانی بر این اختلاف داشتهاند:
(فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65).
وایبرکسانیکه ستمکردند! چه عذابدردناکی در روز قیامت گریبانگیرشان میگردد!.
رسالت عیسی علیه السلام برای بنیاسرائیل بود. بـنیاسرائیل انتظاراو را میکشیدند تا ایشان را ازخـواری و حقارت حاصل از تسلط رومانی برایشان برهاند و آزاد و رها از فرمانروائی آنگرداند. انتظارشان به طول انجامید. و زمانیکه عیسی مبعوث گردید و به سویشان آمد، او را به پیغمــبری نشناختند و با او دشمنانگی کردند، و می خواستند وی را به دار بزنند!
عیسیوقتیکه آمد، ایشان را به شکلدستهها و مذهبهای زیاد یافت مهم ترین آنها چهارفرقه یا طائفه بودند:
فرقه یا طائفهی صدوقیون که منسوب به (صدوق) است. از روزگار داوود و سلیمان، سرپرستی کاهنان بدو و به خاندان او واگذار بوده است. برابر شریعت باید حسب و
نسب اوبه هارون برادر موسی برگردد. فرزندان او مواظبت از هیکل را بر عهده داشتهاند. صدوقیون برابر وظیفه و پیشهای که داشتهاند در آداب و مراسم ظاهری عبادت سختگیری میکردند. (بدعت) و نوآوری را زشت میشـمردند.در عین حال در زندگی شخصی خود خویشتن را آزاد میدانستند و از هر گونه فرصت زندگی استفاده می کردند و سود میجستند. به قیامت معتقد نبودند.
فرقه یا طائفهی فریسیان، این دسته با صدوقیون مخالف بودند. سختگیری ایشان را درآداب و مراسم ظاهری عبادت زشت میدیدند، وانگار رستاخیز و حساب و کتاب قیامت ایشان رانادرست میشمردند. نشانهی چیره و علامت غالب فریسیان پارسائی وتـصوف است، هرچندکه بعضی ازآنان به علم و معرفت افتخار میکردند و مـینازیدند. حضـرت عیسی علیه السلام این افتخار و نازش را برایشان زشت میشمرد،واین همهمهی دهان و لغلغهی زبان آنان را بد و ناپسند میدید.
فرقه یا طائفهی سامریان. این دسته وگروه آمیزهای از یهودیان وآشوریان بودند. بهکتابهای پنجگانهی موجود در عهد قدیمکه مـعروف بهکتابهای موسوی هستند ایمان داشتند.کتابهای دیگری را نفی مـیکردندکه در روزگاران بعدی بدین کتابها افزوده شدهاند،کتابهای دیگری که جز سامریان دیگران به قداست آنها ایمان داشتهاند.
فرقه یا طائفهی آسین یا اسینیان، ایندسته وگروه متاثر از برخی ازمکتبهای فلسفی بودند. آنان از بقیه طائف یهودی دوری وکنارهگیری میکردند. بر خود سخت گرفتند ودرویشانه میزیستند و در فقر و فاقه بسر میبردند. پیروان خود را سخت به نظم و نظام وا میداشتند.
غیر از این فرقهها و طائفهها مذهبهایگوناگون شخصی و فردی، وجـود داشته است، و آشـفتگی دراعتقاد و آداب و رسوم آئینی میان بنیاسرائیل بوده است، بنیاسرائـیلیکه زیر فشار امپراتوری رومانی مینالیدند و خوار و سرکوفته بسر میبردند، و چشم به راه نجات و رهائی خود با دست نجاتدهنده و رهائیبخشی بودند که انتظار او را میکشیدند. منتظر آمدن چنین ناجی و آزادیبخشی بودندکه بیاید و ایشان را از ظلم و زور همگان آزاد و رها نماید.
هنگامیکه عیسی علیه السلام توحید و یگانهپرستی را به ارمغان آورد و آن را اعلام و اعلان داشت:
(إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ).
به طور قطع خداوند پروردگار من و پروردگار شما است، پس او را پرستش کنید.
هنگامیکه عیسی علیه السلام شریعت سهل و سادهای را با خود آورد که به تزکیهی روح، و پاکیزه داشتن دل انسان، بیش از شکلهای ظاهری آداب و مراسم آئینی توجه و عنایت داشت، اشخاص حرفهای، آنان که تنها به شکلهای ظاهری آداب و مراسم آئینی میجستند و از این راه نان میخورند و سـفرهی خـود را رنگین میکنند، با عیسی علیه السلام جنگ و جدال آغازیدند و به پیکار پرداختند!
از جملهی سخنانیکه از عیسی علیه السلام راجع به چنین افرادی روایت شده است این است: (آنان وقار و عظمت را کمربند خود میکنند. مردمان را وامیدارند اینکمربند را بر دوشهایشان بردارند. انگشتی را به سوی این کمربند درازنکنند تا نکند آن را تکان بدهند و بدین سو و آن سو بجنبانند. ایشان هرچه میکنند همه و همه برای این استکه مردمان بدیشان بنگرند و بدانان خیره شوند) عمامههای خود راکلفت و ستبر میسازند. تارها و ریشههای جامههایشان را طول میدهند و دراز میکنند. در سور و ساتها و جشنها و دعوتها بالش نخستین را به خود اختصاص میدهند، و در همایشها و مجلسها بالاترین و والاترین جا را از آن خود میدانند، و از همگان در بازارها سلامکردن به خود را انتظار دارند. هرکجا بروند میخواهند خطاب بدیشانگفته شود: آقایم! سرورم! .
عیسی علیه السلام این چنین اشخاصی را مخاطب قرار میدهد و بدیشان میفرماید: (ای رهبران کور و کوردلی که در برابر پشهای دیگران را دادگاهی میکنید و خودتان شتر را قورت میدهید و میبلعید! شما بیرون جام وکاسه را پاک و پاکیزه میدارید، در حالیکه درون جام وکاسه ازکثافت و بیشرمی لبریز است . . . وای به حال شما ای نویسندگان و فریسیان ریاکار! شما بـهگورهائی میمانیدکه سفید و آراسته و پیراستهکرده باشند. بیرون آنها از قشر زیبائی پوشیده است، و درون آنها استخوانهای پوسیده است).[3]
انسان وقتیکه این جملههای منقول از عیسی علیه السلام و چیزهای دیگریکه در جای مربوط به خود میخواند، نزدیک استکه متصدیان آئینیای را به تـصور درآورد، آنکسانیکه در روزگار ما مردان آئینی حرفهای هستند. یک قالب و یک روال است و مکرر در این زمان است. اینانکه سمت رسمی آنان و حرفه اصلی ایشانکار آئینی است، مردمان آنان را در هر زمانی میبینند!
وقتی هم عیسیعلیه السلام به سوی پروردگار خود برگشت، بعد از او پیروانشان اختلاف پیداکردند، و دستهها و گروههای گوناگونی گشتند. بعضیها عیسی را خدا میدانند. بعضـیها هم او را پسر خدا میشمارند. برخیها خدا را سومین خدا از اقانیم ثلاثه میدانند، و عیسی پسر مریم را یکی از سه خدا میشمارند. سخن توحید و یگانهپرستی خالص و سرهایکه عیسی علیه السلام آن را با خودآورده بود، ضائع گردیده است و هدررفته است. و دعوت او از مردمان به سوی پروردگارشان و اینکه تنها خدا را بپرستند و اطاعت و عبادت را خاص خدا بدانند، ضائع گردیده است و هدر رفته است.[4]
(فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ (65).
گروهها و دستهها(ی اهل کتاب نسبت به عیسی) در میان خود به اختلاف پرداختند (و هریک او را به نـامی خواندند و راه افراط و تفریط در پیش گرفتند). وای بر کسانی که ستم کردند! چه عذاب دردناکی در روز قیامت گریبانگیرشان میگردد! .
بعدها مشرکان عرب بیامدند و با پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم در باره عیسی علیه السلام به استدلال پرداختند و به حجت نشستند، و ازکارهائی سخنگفتندکه دستهها و گروههای مختلف پس از عیسی چهکردند، و چه افسانههائی را پیرامون او به هم بافتند وگفتند!
*
وقتیکه روند قرآنی به سخنگفتن از ستمگران میرسد، دستهها وگروههائی راکه بعد از عیسی علیه السلام اختلاف ورزیدهاند، با ستیزهگرانی میآمیزدکه با پیغمبر خدا در بارهکار این دستهها و گروههای مختلف به استدلال پرداختهاند. حال و احوال آنان را در روز قیامت به تصویر میکشند و آن را درصحنهی طولانی دلانگیزی بیان میدارد، صحنهایکهگوشهای از حال و احوال پرهیزگاران را نیز نشان میدهدکه مکرم و محترم در باغهای پرنعمت بهشت بسر میبرند:
(هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ (66) الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (67) یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا مُسْلِمِینَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70) یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (71) وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهَا تَأْکُلُونَ (73) إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (74) لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75) وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (76) وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ (77).
آیا منتظر همین هستند که قیامت ناگهانی و در حالی که از آن بیخبرند به سر وقتشان بیاید؟ دوستان در آن روز، دشمنان یکدیگر خواهند شد، مگر پرهیزکاران. ای بندگان (پرهیزگار) من! امروز نه بیمی بر شما است (که عذاب و عقابی گریبانگیرتان شود) و نه غم و اندوهی دارید. آن بندگانی که به آیههای ما ایمان آوردهاند و مسلمان و مطیع فرمان (آفریدگار خود) بودهاند. شما و همسرانتان به بهشت درآئید. در آنجا شادمان و شادکام و مکرم و محترم خواهید بود. برایشان کاسهها و جامهای زرین به گردش انداخته میشود، و هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لذت ببرد، در بهشت وجود دارد، و شما در آنجا جاودانه خواهید بود. این بهشتی است که به سـبب کارهائی که میکردهاید، بدان دست یافتهایـد. در آنجا برایتان میوههای فراوان و جوراجوری است که از آنها میخورید و استفاده میکنید. بزهکاران، جاودانه در عذاب دوزخ میمانند. عذابشان کاسته نمیگردد و سبک نمیگردد، و آنان در میان عذاب، اندوهناک و نومید و خاموش میمانند. ما بدیشان ستم نکردهایم (که آنان را بدین گرفتار ساختهایم) ولیکن خودشان به خویشتن ستم کردهاند (که با انجام کارهای زشت و بیراهه رفتن، خود را به دوزخ انداختهاند). آنان فریاد میزنند: ای مالک پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند (تا بیش از این رنج نبریم و از این عذاب دردناک آسوده شویم. او بدیشان) میگوید: شما (اینجا) میمانید (و مرگ و میر و نیستی و نابودی در کار نیست).
صحنه با رخ دادن ناگهانی قیامت، در حالیکه ایشان غافل از آن هستند، و از فرارسیدن آن هـم اطلاعی ندارند، می آغازد:
(هَلْ یَنظُرُونَ إِلَّا السَّاعَةَ أَن تَأْتِیَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ (66) .
آیا منتظر همین هستید که قیامت ناگهانی و در حالی که از آن بیخبرند به سر وقتشان بیاید؟.
این ناگهانی سر رسیدن، رخداد شگفتی را پدید میآورد، رخدادیکه زیر و رو میکند هرآنچه راکه در زندگی دنیا بدان انس و الفت رفتهاند:
(الْأَخِلَّاء یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِینَ (67).
دوستان، در آن روز، دشمنان یکدیگر خواهند شد، مگر پرهیزگاران.
دشمنی دوستان از سرچشمهی مودت و محبتشان برمیجوشد . . . آنان در زندگی دنیا پیرامون شر و بدی گرد میآمدند، و بعضی برخی را درگمراهی رها میکردند و از ضلالت بهرهمند میساختند. در نتیجه امروز همدیگر را لومه و سرزنش مینمایند. امروز بی مسوولیتگمراهی و فرجام شر و بدی را بر گردن برخی میاندازند. امروز به دشمنانی تبدیل میگردند و به کشمکش و نزاع با یکدیگر میپردازند. چراکه آنان در دنیا دوستانی بودندکه به راز و نیاز میپرداختند و درگوشی با یکدیگر سخن میگفتند! (الا المتقین) مگر پرهیزگاران.
پرهیزگاران مودت و محبتشان برقرار و برجا است. چه پیرامون هدایتگرد میآمدند، و همدیگر را به خیر و صلاح رهنمود میکردند، و لذا فرجام کارشان به نجات و رستگاری انجامیده است . . .
در همان حال و در همان زمانکه سرگشتگان به کشمکش و نزاع و دشمنی با یکدیگر سرگرم هستند، سراسر هستی صدای والای ارزشـمند آسمانی را طنینانداز میکند، صدائی که خطاب بـه پرهیزگاران میگوید:
(یَا عِبَادِ لَا خَوْفٌ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ (68) الَّذِینَ آمَنُوا بِآیَاتِنَا وَکَانُوا مُسْلِمِینَ (69) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ (70) .
ای بندگان (پرهیزگار) من! امروز نه بیمی بر شما است (که عذاب و عقابی گریبانگیرتان شود) و نه غم و اندوهی دارید. آن بندگانی که به آیههای ما ایمان آوردهاند و مسلمان و مطیع فرمان (آفریدگار خود) بودهاند. شما و همسرانتان به بهشت درآئید. در آنجا شادمان و شادکام و مکرم و محترم خواهید بود.
یعنی بهگونهای مسرور میگردیدکه سرور در پیچ و خمها و سیماها و درون و بیرون اندامهایتان پخش و پراکنده میشود و شادمانی و شادکامی بر شما پیدا و هویدا میگردد.
سپس با دیدهی خیال میبینیم جامها وکاسههای زرین برایشان به گردش درمیآید، و در بهشت برایشان هست هرچه دل آرزوکند و بخواهد، و بالاتر از خواست دلها لذت بردن چشمها موجود است، تا بزرگداشت و احترام کمال و جمالگیرد:
(یُطَافُ عَلَیْهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَأَکْوَابٍ وَفِیهَا مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْیُنُ)
برایشان کاسهها و جامهای زرین به گردش انداخته میشود، و هرچه دل بخواهد و هرچه چشم از آن لذت ببرد، در بهشت وجود دارد.
با این نعمتها چیزی همراه استکه فراتر و برتر از همهی این نعمتها است، و آن بزرگداشت یزدان بزرگوار جهان از انسان با مخاطب قرار دادن او است:
( وَأَنتُمْ فِیهَا خَالِدُونَ (71) وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (72) لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهَا تَأْکُلُونَ... ) .
و شما در آنجا جاودانه خواهید بود. این بهشتی است که به سبب کارهائی که میکردهاید، بدان دست یافتهاید. در آنجا برایتان میوههای فراوان و جوراجوری است که از آنها میخورید و استفاده میکنـید.
حال و احوال بزهکارانیکه اندکی پیش در جنگ و جدال وگیر و دار با یکدیگر، رهایشانکرده بودیم چه خواهد شد؟
(إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ (74).
بزهکاران، جاودانه در عذاب دوزخ میمانند.
عذاب همیشگی است. آتشی است با درجهی حرارت بسیار. یک لحظه هم سستی نمیپذیرد. اندکی هم سرد نمیشود. جرقهای از امید به نجات برایشان نمیدرخشد. دورادور هم سوراخ رهائی پیدا نیست. آنان ناامیدو مایوس در عذاب بسر میبرند:
(لَا یُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَهُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (75).
عذابشان کاسته نمیگردد و سبک نمیشود، و آنان در میان عذاب، اندوهناک و نومید و خاموش میمانند. بدین منوال و بر این روال، آنان با خود چنینکردهاند و بر سر خویش چنین آوردهاند، و خویشتن را بدین جایگاه هلاک و نابودی وارد گرداندهاند، و بدین لحاظ ستمگرند نه ستمدیده:
(وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِن کَانُوا هُمُ الظَّالِمِینَ (76).
ما بدیشان ستم نکردهایم (که آنان را بدین گرفتار ساختهایم) ولیکن خودشان به خویشتن ستم کردهاند (که با انجام کارهای زشت و بیراهه رفتن، خود را به دوزخ انداختهاند) .
آنگاه فریادی از دور در فضـا میپیچد، فریادیکه همهی معانی ناامیدی و غم و اندوه وگرفتاری را با خـود دارد:
(وَنَادَوْا یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ).
آنان فریاد میزنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند (تا بیش از این رنج نبریم و از ایـن عذاب دردناک آسوده شویم) .
فریاد شیونی استکه از ژرفای دوردست نابودکنندهای طنینانداز میشود. از فراسوی درهای بسته دوزخ برمیخیزد و در فضا میپیچد. فریاد و واویلای آن بزهکاران ستـمگر است. آنان فریاد برنمیآورند برای درخواست رهائی، یا برای درخواستکمک. آنان ناامید و اندوهگین هستند. بلکه ایشان فریاد برمیآورند و نابودی را خواستار میشوند. میخـواهند هرچه زودتر نابود گردند، و نابودی آنان را برباید و آسودهشان نماید . . . ایـن بس استکه مرگ و نابودی، امید و آرزو گردد!.. همچون فریاد و ندائی، سایه تاریک و انبوه غم و اندوه وگرفتاری را مـیاندازد و پیش دیدهی خیال میدارد. نزدیک است ما از فراسوی فریادکمک طلبیدن،کسانی را مشاهدهکنیمکه عذاب ایشان را از خود بیخودکرده است و عقل و هوش از ایشانگرفته است. جسـمـها و پیکرهائی را مشاهدهکنیم که درد و الم تاب و توانی برایشان برجای نگذاشته است. همچون فریاد تلخی بدین سبب استکه برمیخیزد:
(یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ).
ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند (تا بیش از اینرنج نبریم و از این عذاب دردناک آسوده شویم.
ولیکن پاسخ در میرسد، پاسخیکه ناامید و مایوس و خـوار و پست میگرداند، و هیچگونه رعایت و عنایتی به همراه ندارد:
(قَالَ إِنَّکُم مَّاکِثُونَ (77).
میگوید: شما (اینجا) میمانید (و مرگ و میر و نیستی و نابودی در کار نیست) .
نه نجات و خلاصی، و نه مرگ و میری، و نه پایان دادنی و به نهایت رساندنی درمیان است . . . شما میمانید و ماندگار هستید!
*
در سایهی این صحنهی دلشکن و اندوهبار، این دشمنان حق، و رویگردانان از هدایت، و مبتلا شوندگان بدین فرجام و سرنوشت را مخاطب قرار میدهد، و با حضور همگان ازکار و بارشان اظهار تعجب میکند، آن هم در مناسبترین فضای برحذر داشتن و شگفتزدهکردن:
(لَقَدْ جِئْنَاکُم بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80).
(خداوند بدیشان پیام میدهد که) ما حق را برای شما آوردیم (و توسط پیغمبران برایتان فرو فرستادیم) ولی اکثرشما حق را نپسندیدید وآن را دشمن داشتید، بلکه، آنان تصمیم محکمی (بر توطئهی قتل محمّد) گرفتند و ما نیز ارادهی محکم و تغییرناپذیری کردیم (در بارهی مجازات سخت و کیفر دادنشان در دنیا و آخـرت). آیا گمان میبرند که ما اسرار پنهانی و سخنان در گوشی آنان را نمیشنویم؟! آری! (ما آگاه از راز و رمز ایشان و شنوای نجوای آنان بوده و) گذشته از این، فرشتگان مامور ما در کنارشان حاضر و بر اعمالشان ناظرند و (همهی کردار و گفتارشان را) مینویسند و ثبت و ضبط میکنند.
برآمدن از حق و دشمن داشتن حق استکه میان ایشان و میان پیروی از حق فاصله و جدائی میاندازد، نه این که درک و فهم نکنند حقکدام و حق چیست، و شک و تردید در باره صدق و صداقت پیغمبر بزرگوار صلی الله علیه و سلم هم نیستکه آنان را از حق بازمیدارد. هرگز ندیدهاند و نشنیدهاندکه با مردمان دروغگفته باشد. پس چگونه بر خدا دروغ میبندد و از زبان خدا ادعاء میکند آنچه ادعاء میکند؟
کسانیکه با حق میجنگند اغلب اوقات چنین نیستکه ندانند که حق، حق است. ولیکن ایشان از حق بدشان میآید، چون حق با هواها و هوسهایشان و با آرزوها و خواستهایشان برخورد مـینماید، و راه شهوات ایشان را میگیرد. آنان خودشان هم ضعیفتر از آن هستندکه بر هواها و شهوات خود غالب آیند و چیره شوند. امّا آنان بر حق و برداعیان به سوی حق جسارت و جرات بسیار دارند!
بدین خاطر استکه یزدان مقتدر و توانای جهان ایشان را تهدید مینماید، یزدانیکه بسیار آگاه از چیزی است که پنهان میدارند، و بس آگاه از مکر و نیرنگی است
که می ورزند:
(أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُم بَلَى وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ (80) .
بلکه، آنان تصمیم محکمی (بر توطئهی قتل محمّد) گرفتند و ما نیز ارادهی محکم و تـغییرناپذیری کردیم (در بـارهی مجازات سخت و کیفر دادنشان در دنیا و آخرت). آیا گمان میبرند که ما اسرار پنهانی و سخنان در گوشی آنان را نمیشنویم؟! آری! (ما آگاه از راز و رمز ایشان و شنوای نجوای آنان بوده و) گذشته از این، فرشتگان مامور ما در کنارشان حاضر و بر اعمالشان ناظرند و (همـهی کردار و گفتارشان را) مینویسند و ثبت و ضبط میکنند.
پافشاری ایشان بر باطل رو در روی حق، فرمان قاطعانه و ارادهی استوار یزدان بر استقـرار این حق و پایدار کردن آن را به دنبال دارد. چارهاندیــشی و نیرنگبازی ایشان در تاریکی، علم و آگاهی خدا از سر و راز و پچپچ و درگوشی سخنگفتن را به دنبال دارد. عاقبتکار هم روشن است، وقتیکه آفریدگان ضعیف وکوتاهبین وکوتاهفکر، در برابر آفریدگار مقتدر و آگاه میایستند و به مقابله میپردازند.
*
پس از این تهدید و بیم هراسانگیز، ایشان را رها میکند، و پیغمبر بزرگوارش را رهنــمود و رهنمون میکند بهگفتن سخنیکه بدیشان بگوید. آنگاه پس از آن ایشان را به سرنوشتشان میسپارد، سرنوشتیکه تصویرش را اندکی پیش دیدهاند:
(قُلْ إِن کَانَ لِلرَّحْمَنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِینَ (81) سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (83).
بگـو: اگر خداوند مهربان فرزندی میداشت، من نخستین کسی بودم که چـنین (فرزندی را) پـرستش میکردم (چرا که من ایمان و اعتقادم به خدا بیشتر و شناخت وآگاهیم فزونتر است. امّا خدا نیازی به فرزند ندارد، و بندگانی چون عزیر و عیسی و فرشتگان کی خود را فرزند خدا نامیدهاند؟!). خداوندگار آسمانها و زمین و عرش (و تخت سلطنت مجموعهی عالم هستی) پاک و منزه از این توصیفهائی است که (در بارهی او) میکنند. آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور گردند و سرگرم بازی شوند، تا برخـورد میکنند به روز قیامتیکه بدیشان وعده دادهمیشود (و سرانجام تلخ اعمال زشت و افکار پلشت خود را میبینند) .
آنان فرشتگان را میپرستیدند، به گمان این که فرشتگان دختران خدایند! اگر خدا فرزندی مـیداشت سزاوارترین فرد برای برستش آن فرزند، و آگاهترین فرد از او، پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم میبود. پیغمبر صلی الله علیه و سلم بدو نزدیک میبود، و او از همهکس زودتر به طاعت و عبادت خدا میپرداخت و از او فرمان سپرد، و هرچه زودتر به تعظـیم و بزرگداشت فرزند خدا میپرداخت، اگر خدا فرزندی میداشت همانگونهکه ایشان گمان میبرند. ولیکن پیغمبر صلی الله علیه و سلم جز خدا را نمیپرستد. همین بس که این دلیل باطل بودن گمانی باشدکه میبرند و به خیالشانکسی فرزند خدا است. همچون گمانی اصل و آسانی ندارد، و بدون سند و مدرک و دلیل و حجت است. پاک و منزه از اینگمـان عجیب و غریب، خداوند بزرگوار است.
(سُبْحَانَ رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُونَ (82).
خداوندگار آسمانها و زمین و عرش (و تخت سلطنت مجموعهی عالم هستی) پاک و منزه از این توصیفهائی است که (در بارهی او) میکنند.
انسان وقتیکه بدین آسمانها و زمین، و نظم و نظام آنها، و هـماهنگی آنها، و عظمت و والائی فراوان، و سلطه و قدرت زیادیکه در فراسوی این نظم و نظام قرار دارد، آن نظم و نظام و هماهنگی و عظمت و والائی و سلطه و قدرتیکه این فرموده به همهی اینها اشاره مینمـاید:
(رَبِّ الْعَرْشِ). خداوندگار عرش(و تخت سلطنت مجموعهی عالم هستی) .
در این وقت هرگونه خیالی و هرگونهگمانی از این قبیل، در برابر دیدگان انسان کوچک مینماید و ناچیز جلوهگر میآید، و در پرتو فطرت خود درک و فهم میکندکه آفریدگار همهی اینها درست و صحیح نیست که هیچگونه شباهتی به آفریدگان خود داشته باشد، این شباهت هرچه باشد، آفریدگانیکه میزایند و فرزند به دنیا میآورند و تولید نسل میکنند. بدین سبب همچون سخنی سرگرمی و بازی و به باطل فرو رفتن و بیگدار به آب زدن بشمار میآید، و اصلا سزاوار مجادله و مباحثه نمیباشد. بلکه میسزد که بدان توجه نشود یا از آن پرهیز و دوری شود:
(فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتَّى یُلَاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی یُوعَدُونَ (83).
آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطهور گردند و سرگرم بازی شوند، تا بـرخـورد میکنند به روز قیامتی که بدیشان وعده داده میشود (و سرانجام تلخ اعمال زشت و افکار پلشت خود را میبینند) .
آنچهکه تصویر آن را دیدهاند، روزی رخ میدهد و میشود.
*
آنگاه پس از رویگردانی از ایشان و بیتوجهی بدانان، به پیش میرود و به تمجید و تعظیم آفریدگار و یگانهپرستی او بدانگونه و بدان چیزیکه سزاوار خداوندگاری او بر آسمانها و زمین و عرش عظیم است میپردازد:
(وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاء إِلَهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَهٌ وَهُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ (84) وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَعِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (85) وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ (86) .
خدا آن کسی است که در آسمان معبود است و در زمین معبود، و او حکیم و علیم است. بزرگوار و دارای خیر و برکت آن کسی است که شاهی و مملکت آسمانها و زمین، و هرآنچه میان آن دو است از آن او است، و آگاهی از وقوع قیامت ویژهی او. و همهی شما (در آخرت برای حسـاب و کتاب و جزا و سزا) به سوی او برگردانده میشوید. معبودهائی که مشرکان بجز خدا به فریاد میخوانند و میپرستند قدرت و توانائی هیچ گونه شفاعت و میانجیگری را ندارند، مگر کسانی که آگاهانه بر حق شهادت و گواهی داده (و خـدا را به یگانگی پرستیده) باشند (همچون عیسی و عزیر و فرشتگان) .
این بیان الوهیت و خداوندگاری یگانه در آسمان و در زمین است. منحصر بودن خدا بدین صفت است وکسی با خدا در این صـفت مشارکت ندارد. بیان این استکه هرچه خدا میکند دارای حکمت و فلسفه است. و علم و اطلاع مطلق از این ملک و مملکت عریض و طویل و بزرگ و سترگ به یزدان جهان اختصاص دارد و بس. گذشته از اینها در واژهی (تبارک) به معنی بزرگوار است خداوند و فراتر از آن چیزی استکهگمان میبرند و تصـور میکنند، تمجید و تعظیم یزدان است. خدا
(پروردگار آسمانها و زمین و همهی چیزهائی استکه در میان آن دو است). خدا کسی استکه تنها او از وقت فرارسیدن قیامت آگاه است. برگشت همگان به سوی او است و بس.
در آن روز و روزگارکه قیامت درمیرسد هیچکسی از آنهائی که مشرکان اولاد یا شرکاء خدایشان میخوانند و میدانند، نمیتواند برای فردی از ایشان شفاعت و میانجیگری بکند. در صورتیکه مشرکانگمان میبرند آن اولاد و شرکاء را شفیعان خود در پیشگاه یزدان میکنند. امّا هچگونه شفاعتی نمیشود مگر شـفاعت کسیکه به حقگواهی دهد، و به حق ایمان بیاورد. کسی همکه به حقگواهی میدهد برایکسی شفاعت نمیکند و میانجیگری نمینمایدکه حق را انکار میکند و با حق دشمنی مینماید.
*
سپس با منطق فطرت با ایشان رویاروی مـیشود. با چیزی با ایشان رویاروی میگرددکه در باره آن مجادله و ستیزه نمیکنند، و در بارهاش شک و تردید ندارند. و آن این استکه خدا آفریدگارشان است، پس چگونه در این صورتکسی را در پرستش او شریک و انباز میکنند، یا ازکسی انتظار دارند در پیشگاه خدا شفاعت بکند برای کسیکه شریک و انباز برای خدا قرار داده است:
(وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ (87).
اگر از مشرکان بپرسی، چه کسی آنان را آفریده است؟ موکدانه میگوینده خـدا! پس چگونه (از عبادت حق تعالی) منحرف میشوند (و متوجه پـرستش چیزهای دیگری میگردند؟!) .
چگونه از حق و حقیقتی رویگردان میشوندکه فطرتشان گواه بر آن است، و از مقتضیات منـطقی و حتمی حق و حقیقت کنارهگیری مینمایند؟
*
در پایان این سوره، خدا کار و بار روکردن پیغمبر صلی الله علیه و سلم به پروردگارش را بزگ میدارد، رو کردنیکه در آن ازکفرشان و از عدم ایمانشان مینالد و شکوه میکند. بدین منظور خدا این ناله و شکوه را برجسته و نمایان نشان میدهد و بدان سوگند میخورد:
(وَقِیلِهِ یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ (88) .
به گفتار او سوگند که میگوید: پروردگارا! اینها قومی هستند که ایمان نمیآورند).[5]
این هم تعبیر ویژهای است و دارای دلالت و اشارت خاصی است و بیانگر ژرفای این سخن، و اندازهی فراخنای گوش فرا دادن بدان است. و میرساند که خدای سبحان چه اندازه بدان عنایت و توجه دارد و آن را میپاید و رعایت مینماید.
بدین سخن پاسخ میگوید و آن را میپاید و رعایت مینماید. در این راستا پیغمبر صلی الله علیه و سلم را رهنمود و رهنمون میفرماید به اینکه عفو وگذشت داشته باشد و از ایشان صرف نظر نماید و بدیشان اهمّیت ندهد و توجه ننماید. آرامش خود را حفظکند، و با اینکار با سلامت قلب و بزرگواری و گذشت و رضا و رغبت رویاروی شود. با این وصف، پنهان و نهان مواظب مکر و کید افراد رویگردان از حق و حقیقت، و دشمنان این آئین باشد. همچنین خویشتن را برحذر دارد از آنچه در انتظار همچون رویگردانان و دشمنان است، در آن روزیکه نهانیها و پنهانیها آشکار و پدیدار میگردند:
(فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ (89).
پس از آنان روی بگردان و بگو: بدرود! بعدها خواهند دانست (که برای خود چه آشـی پختهاند و چـه آتش سوزانی و عذاب دردناکی را فراهم ساختهاند)
*
[1] -مالک و مسلم و بخاری و ابو داوود آن را استخراج کرده اند.
[2] -مسلم آن را استخراج کرده است.
[3] - جملههای مستقیم ازکتاب: «عبقریه المسیح» استاد عقاد نقل گردیده است. سخن درباره فرقههاو طائفههای یهودیان نیزباکمکاز مطالبآن کتابتهیهو تنظیم شده است.
[4] -مراجعه شود به این اختلافات با اندک تفصیلی در صفحهی 377 بیستم جلد دهم(فی ظلال القرآن) آیهی ٧٦سورهی نمل ( إِنَّ هَذَا الْقُرْآَنَ یَقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِی هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (76)
[5] - قیل و قول و مقال، مصدر ثلاثی مجردند و به معنیگفته و سخن هستند. برخی واژهی «قیل» را عطف بر«الساعه» در سه آیهی قبل میدانندکه معنی چنین میشود: خدا از قیامت آگاه است و از شکایت پیغمبر نیز در بارهی ایمان نیاوردن قوم خود آگاه است... بعضی هم واو پیش از آن را حرف جر و برای قسم میدانند،و چیزی راکه قسم برآن یاد شده است (یَارَبِّ إِنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ لَّا یُؤْمِنُونَ )، و یا اینکه محذوف میدانند. (مترجم)