ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی فاطر آیهی 8-4
(وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (4) یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ (6) الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ (7) أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (8)
بند اوّل سوره با آهنگهای سه گانۀ ژرف خود به پایان آمد، و حقائق بزرگ و اصیلی را بیان داشت: حقیقت یگانگی آفریدگار نو آفرین، و حقیقت اختصاص رحمت به خدا، و حقیقت انحصار روزی رسانی خدا.
در بند دوم، روند قرآنی نخست رو به پـیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم میکند و او را در برابر تکذیبش از سوی دیگران دلداری میدهد و از وی غمزدائی مـیکند، و همۀ کارها را به خدا ارجاع مینماید و حواله میدارد. روند قرآنی از آن پس رو به مردمان میکند و آنان را فریاد میزند که: قطعاً وعدۀ یزدان حقّ است. خداوند آنان را از این میترساند و برحذر میدارد که اهریمن ایشان را به بازیچه گیرد و از همچون حـقائق بزرگی غافلشان کند و گولشان بزند، و آنان را به آتش دوزخ ببرد، اهریمنی که دشمن اصلی ایشان است. آن گاه از پاداش مؤمنان و از کیفر گول خوردگان دشمن اصلی، برایشان پرده برمیدارد. سرانجام به پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم رو می کند و بدو توصیه مینماید که بر آنان غم نخورد و متأسّف نشود، و به سبب حسرت خوردن و آه کشیدن بر ایشان، جانش قالب تهی نکند و هلاک نگردد. چه هدایت و ضلالت در دست خدا است. خدا کاملاً مطّلع و آگاه از کارهائی است که میکنند.
*
روند قرآنی پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را مخاطب قـرار میدهد و می فرماید:
(وَإِن یُکَذِّبُوکَ فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ) (4)
اگر تو را تکذیب کنند، (غم مخور، چیز تازهای نیست، و) پیغمبران پیش از تو نیز مورد تکـذیب قـرار گرفتهاند. (خدا حاضر و ناظر است و سرانجام) هـمۀ کارها بـه سوی خدا برگردانده مـیشود (و از آنـها پـرس و جو میگردد و بدانها پاداش و پادافره داده میشود).
اینها حقائق بزرگ و روشن و نمایان هستند. پس اگر تو را تکذیب کنند، این تکذیب گناهی بر تو ندارد. تو در میان پیغمبران بافتۀ جدا تافته نیستی:
(فَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِکَ ).
پیغمبران پیش از تو نیز مورد تکذیب قرار گرفتهاند.
کار و بار از آن خدا است، و همۀ کارها به خدا واگذار و حواله میگردد. تبلیغ و تکذیب، مسائل و اسبابی بیش نیستند. عواقب و نتائج کارها به خداوند یگانه واگذار است. او کارها را آن گونه که بخواهد میچرخاند و به فرجام میرساند.
روند قرآنی مردمان را فریاد میدارد و گوید:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ (5) إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ) (6)
ای مردمان! وعدۀ خدا حقّ است، پس زندگی دنیوی شـما را گول نـزند و اهـریمن شما را نـفریبد. بیگمان اهریمن دشـمن شـما است، پس شـما هـم او را دشـمن بدانید، (و از مکر و کید او یک لحظه غـافل نـمانید و از وسوسههای او پیروی نکنید). او پـیروان خود را فرا میخواند تا از ساکنان آتش سوزان جهنّم شوند.
وعدۀ خدا حقّ است . . . وعدۀ خدا قطع روی میدهد، و گمانی در اینکار نیست. قطعاً وعدۀ خدا به وقوع میپیوندد و تخلّف نمیکند. وعدۀ خدا حقّ است و حقّ باید که روی بدهد. حقّ هدر نمیرود و باطل نمیشود و پراکنده نمیگردد و انحراف نمیپذیرد. امّا زندگی دنیوی گول میزند و می فریبد.
(فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا ).
پس زندگی دنیوی شما را گول نزند.
اهریمن هـم گول میزند و میفریبد، پس او را بر خویشتن چیره نکنید.
(وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِاللَّهِ الْغَرُورُ ).
و اهریمن شما را نفریبد.
اهریمن که دشمنانگی خود را با شما اعلان داشته است و بر دشمنی با شما پافشاری ورزیده است.
(فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّاً).
پس شما هم او را دشمن بدانید (و از مکـر و کیـد او یک لحظه غافل نمانید، و از وسوسههای او پیروی نکنید). بر اهریمن تکیه ندهید، و او را دلسوز خود ندانید و به دوستی نگیرید، و از گامهایش پیروی نکنید و پا به پای او نروید. چه دشمن پا به پـای گامهای دشـمن خود نمیرود اگر عاقل باشد. اهریمن شما را به سوی خیر و صلاح دعوت نمیکند و فرا نمیخوانـد، و شـما را بـه نجات نمیرساند:
(إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ) .
او پیروان خود را فرا مـیخوانـد تـا از سـاکـنان آتش سوزان جهنّم شوند.
آیا آدم عاقلی پیدا میشود که دعوت کسی را بپذیرد که او را به سوی آتش سوزان دعوت میکند؟!
این یک پسودۀ درونی درستی است. چه زمـانی که انسان پیکار جاویدانی پیش چشم میدارد که میان او و میان دشمنش شیطان است، با تمام توان و با بیداری کامل و با سرشت دفاع از خویشتن و محافظت از خود، آمادۀ یورش و تاخت میشود، و خویشتن را آماده میسازد که گمراهی و فریبکاری اهریمن را دفـع و بیاثر کند. میکوشد هوشیار و بیدار بماند و نگـذارد وسـوسههای اهـریمن به درونش راه یابد. از هر وسوسهای که بر دلش بگذرد به هراس میافـتد، و میکوشد تند و سریع آن را با ترازوی خدا برکشد و بسنجد، ترازوئی که خدا آن را برای انسان پدید آورده است و برنهاده است تا کارها را بدان کشد و بسنجد و درست از نادرست برای او روشن و مشخّص شود، چون این وسوسه چیزی که بر دلش گذاشته است چه بسا نیرنگ نهان دشمن دیرینهاش شیطان باشد.
این یک حالت درونی است که قرآن آن را در دل پدید آورد، حالت آماده باش و بیدار باش برای دفع وسوسۀ اهریمن که نکند به نیرنگ بنشیند و به گمراهی بپردازد، هم بدان گونه که انسان خود را آمادۀ پـیکار بـا نـقل و انتقال و هر گونه حرکت نهان دشمن خود میکند! ایـن یک حـالت آمادگی ذهنی بـر ضدّ شـرّ و بدی و انگیزههای آن، و بر ضدّ وسوسههای نهان آن در درون انسان، و بر ضدّ اسباب ظاهری و نمایان شـرّ و بدی است. یک حالت آمادگی همیشگی برای پیکاری است که آتش آن یک لحظه هم فروکش نمیکند، و همیشه در این زمین شعلهور است.
آن گاه مردمان را بدین آمادگی و آرایش رزمی، و بدین آماده باش و هوشیا رباش ذهنی فرا میخواند با بیان فرجام کافرانی که دعوت شیطان را لبّیک گفتهاند و پذیرفتهاند، و با ذکر حالت مؤمنانی که اهریمن را از خود راندهاند و به دورش داشتهاند:
(الَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ) (7)
کسانی که کافر بشوند، عذاب سختی دارند و کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته بکنند، آمرزش (خدا شامل گناهانشان میگردد) و پاداش بزرگی دارند.
*
قرآن بر این امر با به تصویر کشیدن سرشت گمراهی، و حقیقت کار شیطان، و دری که اهریمن باز میکند و از آنجا همۀ شرّها و بدیها وارد میگردد، و راه گمراهی و ضلالتی که از سوی شیطان کشیده میشود، و رونـدۀ همچون راهی از آن برنمیگردد، وقتی که پای بدان نهاد و دورتر رفت و دورتر افتاد، پیرو میزند:
(أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...؟).
آیا کسی که عملهای بدش (توسّط شیطان صفتان) در نظرش زییت و آراسته شده است و آن را زیبا و آراسته میبیند (همانند کسی است که واقع را آن چنان که هست میبیند و از قوانین آسمانی پیروی میکند؟).
این است کلید هر چه شرّ و بلا است . . . این که شیطان برای انسان اعمال بدش را بیاراید و آن را خوب و پسندیده ببیند. از خودش راضی و شگفتزده شود، و هر کاری را که میکند بپسندد و زیبا قلمداد کند. کـار خود را بررسی و وارسی نکند تا موارد خطا و اشتباه و کم و کاست را در آن ببیند، بدان خاطر که چنین میانگارد و به خود اطمینان دارد که او به خطا نمیرود و اشتباه نمیکند! او مؤکّدانه خیال میکند کـه پـیوسته کارهای راست و درست میکند و همیشه راه راست و درست را میپوید! از هر چه بگوید و از هر چه بکند شگفتزده است و شیفتۀ پندار و گفتار و کردار خویشتن است! شیدای همۀ آن چیزی است که بدو مربوط است و از او سر میزند! به دلش نمیگذرد که با خود در چیزی مشورت کند و با خویشتن بیندیشد، و از خویش در کاری حساب و کتاب بکشد و به پیش قاضی عقل و وجدان خود رود! معلوم است همچون انسانی توان این را ندارد در کاری که مـیکند و در رأی و نظری کـه میبیند، به کسی مراجعه کند و با او رایزنی نماید. آخر او در جلو چشمانش برای خودش زیبا و آراسته است، و برای خویشتن و در برابر احساس خویشتن مزیّن و پیراسته است. دیگر نقد و انتقاد از او جائی ندارد و بیجا است! و هیچ گونه نقص و نقصانی بدو رو نمیکند و در او موردی و جایگاهی نمییابد!
این بلا و مصیبتی است که شیطان آن را بر سر انسان میآورد. این لگامی است که شیطان انسان را با آن به سوی گمراهی مـیکشاند، و از گمراهی به هلاکت میرساند!
کسی که خدا هدایت و خیر و صلاح را برای او نوشته باشد و واجب نموده باشد، حسّاسیّت و بیدار باش و هوشیار باش و از خود حسـاب گرفتن و بـه کارهای خویشتن نگریستن را به دلش میاندازد. این است که او از مجازات ناگهانی خدا خویشتن را ایمن نمیبیند، و غافل از دگرگونی دل نمیشود، و خود را در امن و امان از خطا و اشتباه نمییابد، و از نقص و عجز خود را پاک و به دور نمیبیند. او پیوسته به کارهایش رسیدگی میکند و آنها را بازنگری مینماید. همیشه به حساب خود میرسد و از خویشتن حساب میگیرد. دائـماً برحذر از شیطان میشود، و همه وقت و هـمه آن به یاری و کمک یزدان چشم امید می دوزد.
این دو راهۀ جدائی میان هدایت و ضـلالت، و میان نجات یافتن و هلاک شدن است.
این یک حقیقت روانی دقیق و عمیقی است که قرآن آن را در چند واژۀ اندک به تصویر میکشد:
(أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...؟).
آیــا کسـی کـه عـملهای بـدش (تـوسّط شـیطان و شیطان صفتان) در نظرش زینت و آراسته شده است و آن را زیبا و آراسته میبیند (همانند کسی است که واقع را آن چـنان کـه هست مـیبیند و از قوانین آسـمانی پیروی میکند؟).
ایـن نمونهای از اشخاص گمراه و هلاک شونده و بیهدفی است که به بدترین سرنوشت گرفتار میآیند. کلید همۀ این بدبختیها هم همین آراسـتن و پیراسـتن شیطان، و این گول خوردن و خود بزرگ بینی گرفتار آمدن، و این پردهای است که دل و چشمش را کور میکند و دیگر خطرهای راه را نمیبیند، و کاری را نیک انجام نمیدهد، چون او کار بد خود را با اطمینان کامل خوب میبیند! و خطا و اشـتباهی را جبران و اصلاح نمیکند، چون مطمئن است که به خطا نمیرود و اشتباه نمیکند! او فسادی را اصلاح نمیکند، چون یقین دارد که او فساد و تباهی نمیورزد! او در حدود و ثغوری نمیایستد، چون گمان میبرد هر گامی از گامهایش در راه اصلاح برداشته میشود!
این امر درگاه هر شرّ و بلائی، و پـنجرۀ هر بدی و فسادی، و کلید هر گونه گمراهی و ضلالتی است.
قرآن سؤال را بدون جواب رها نمیکند:
(أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً ...؟).
آیـا کسـی کــه عـملهای بــدش (تــوسّط شـیطان وشیطان صفتان) در نظرش زینت و آراسته شده است وآن را زیبا و آراسته میبیند ..؟.
تا شامل هر پاسخی بشود. انگار گفته میشود: آیـا از : این شخص امـید خیر و صلاح و تـوبه و برگشت میرود؟ آیا این شخص همسان کسی بشمار می آید که ، خود را میپاید و از خویشتن حساب میگیرد و خدا را حاضر و ناظر بر خودش میببند؟ آیا ایـن شـخص با متواضعان و متّقیان برابر است؟.. و انواع پـاسخهای دیگری که به همچون پرسشی داده میشود. این اسلوب در قرآن بسیار آمده است و تکرار گردیده است.
این آیـه دورادور پـرسشی از ایـن قبیل پـرسشها را می دهد:
(فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَیَهْدِی مَن یَشَاءُ فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ).
خداوند هر کس بخواهد گمراه می سازد، و هر کس را بخواهد راهیاب مـینماید. پس خود را بـا غـم و غصّۀ آنان هلاک مکن.
انگار خداوند میفرماید: هـمچون کسی خدا بر او ضلالت و گمراهی نوشته است و واجب گردانده است. او مستحقّ این ضلالت و گمراهی شده است بدان خاطر که شیطان کار بدش را در نظرش آراسته است و زینت داده است، و دری را به رویش باز کرده است که هیچ شخص گمراهی از آن در، دیگر برنمیگردد!
خدا هر کس را بخواهـد گمراه میکند، و هـر کس را بخواهد راهیاب میگرداند، برابر سرشتی که گمراهی و ضلالت در این باره دارد، و مطابق سرشتی که هدایت و راهیابی در این راستا دارد. سرشت گمراهی و ضلالت، با عمل بد را عمل نـیک دیدن حاصل میگردد، و سرشت هدایت و راهیابی، با بررسی و وارسـی عـمل خود و پرهیز و حذر و با حسـاب و کـتاب گـرفتن از خویشتن و تقوا فـراهـم میآید . . . و ایـن دو راهـۀ قاطعانهای میان هدایت و ضلالت است.
مادام که کار چنین است:
(فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ).
پس خود را با غم و غصّۀ آنان هلاک مکن.
قطعاً این کار، یعنی کار هدایت و ضلالت، کـار هیچ شخصی نیست، هر چند این شخص پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم باشد. بلکه این کار به خدا اختصاص دارد. و دلهـا در میان دو انگشت از انگشتان یزدان مهربان قرار دارند. یزدان مهربان، زیر و رو کننده و دگرگون سازندۀ دلها و چشمها است . . . خداوند سبحان پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خود را ناز میکند و دلداری میدهد با بیان این حقیقت برای او. تا دل بزرگوار و مهربان و خیرخواه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و دوستدار قوم خود، در برابر کارهائی که از آنان میبیند، و میداند که سرنوشت قطعی ایشـان به دنبال ایـن گمراهی چیست، آرام بگیرد و برجای بماند، و به ترک حرص و آزی بگوید که برای هدایت ایشـان در دل مهربانش به جوش و خروش درمیآید، و نـاراحت و نگران است از این که کنارهگیری ایشان را میبیند از حقّ و حقیقتی که برایشان به ارمغان آورده است و آنان با وحود دیـدن آن و پی بردن بدان از آن دوری میگزینند و کژراهه میروند و گمراه میشوند! این هم حـرص و آز و آرزو و اشـتیاق بشری است و برای همگان معلوم و مشهور است. یزدان سبحان از نـفوذ همچون حرص و آز و نگـرانـی و پــریشانی بـه دل و احساس پیغمبرش بر سر مهر میآید و از روی لطف برایش توضیح میدهد و تبیین میکند که ایـن کار او نیست و بدو مربوط نیست. بلکه این کار خدا و مختصّ به الله است.
این حرص و آز داشتن و نگران و پریشان شدن، حالتی است که دعوتکنندگان به سوی یزدان به درد آن مبتلا و گرفتار میآیند هر زمان که مخلصانه و دلسوزانه به دعوت بپردازند، و ارزش و زیبائی و خیر و برکتی را درک و فهم کنند که در دعوت ایشان است، ولی ببینند که با وجود این مردمان به این دعوت پشت بکنند و از آن رویگردان بشوند، و خیر و برکت و زیبائی و جمالی را مشاهده ننمایند که در آن است، و به حقّ و حقیقت و کمالی گوش فرانـدارنـد که بدان است. بهتر است دعوت کنندگان به سوی یزدان حقیقتی را درک و فـهم کنند که خداوند سبحان پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم خود را بدان سفارش فرموده است و چگونه دلداریش داده است و نازش نموده است. لذا دعوت کنندگان باید دعوت خود را با تمام تلاش و کوشش و قدرت و توانی که دارند به دیگران ابلاغ کنند و برسانند، آن گاه بر کسی تأسّف نخورند که خدا صلاح و فلاح را برای او مقدّر نفرموده است.
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ) (8)
خدا بس آگاه از کارهائی است که میکنند.
خدا است که هدایت یـا ضـلالت را قسمت مـردمان می کنند برابر علم و اطّلاعی که از حقیقت کارشان دارد. خداوند این حقیقت را میداند پـیش از ایـن که ایـن حقیقت از ایشان سر برزند، و از این حقیقت آگاه است بعد از این که روی میدهد و سر برمیزند. خدا هدایت یا ضلالت را نصیب ایشان میکند مطابق با علم ازلی خودش. و لیکن ایشان را بر کاری که از ایشان سـر میزند دادگاهی نـمیکند و به حسـاب و کتابشان نمیرسد مگر بعد از آن که آن کار از ایشان سر بزند.
*
بدین وسیله بند دوم سوره پایان میپذیرد، بندی که به بند نخستین مـتّصل است، و هماهنگ با بندی نیـز میباشد که بعد از این بند میآید.