سورة الدخان |
سورهی دخان مکی و 59 آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم حم (1) وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ (2) إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ (3) فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (4) أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (5) رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (6) رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُم مُّوقِنِینَ (7) لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (8) بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (9) فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ (10) یَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11) رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12) أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِینٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ (14) إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ (15) یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16) وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (17) أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18) وَأَنْ لَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ (19) وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ (20) وَإِنْ لَّمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (21) فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ مُّجْرِمُونَ (22) فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکُم مُّتَّبَعُونَ (23) وَاتْرُکْ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ (24) کَمْ تَرَکُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (25) وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ (26) وَنَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ (27) کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ (28) فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ (29) وَلَقَدْ نَجَّیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ (30) مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیاً مِّنَ الْمُسْرِفِینَ (31) وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِینَ (32) وَآتَیْنَاهُم مِّنَ الْآیَاتِ مَا فِیهِ بَلَاء مُّبِینٌ (33) إِنَّ هَؤُلَاء لَیَقُولُونَ (34) إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِینَ (35) فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (36) أَهُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (37) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ (38) مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (39) إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (40) یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَیْئاً وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ (41) إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (42) إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (43) طَعَامُ الْأَثِیمِ (44) کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ (45) کَغَلْیِ الْحَمِیمِ (46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاء الْجَحِیمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ (48) ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (49) إِنَّ هَذَا مَا کُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ (50) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ (51) فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (52) یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَقَابِلِینَ (53) کَذَلِکَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ (54) یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ آمِنِینَ (55) لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (56) فَضْلاً مِّن رَّبِّکَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (57) فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (58) فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ (59)
|
آهنگهای این سورهی مکی، با فاصلههای کوتاه، قافیههای نزدیک به هم، تصویرهای تند و درشت، و سایه روشنهای الهامگرانهای که دارد، شبیه به آهنگهای مضرابهائی استکه بر تارهای سفت دل انسان نواخته میشود.
نزدیک است روند سوره سراسر آن، وحدت متصل و مرتبطی گردد، با محور یگانهایکه تارها و رشتهها جملگی بدان محور محکم بسته شوند. فرق نمیکند سخن رود از داستان، صحنهی قیامت، جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گردیدن گذشتگان، صحنهی جهانی مستقیم سخن گفتن از مسالهی توحید و یگانهپرستی و رستاخیز و رسالت . . . چه همهی اینها ابزارها و وسیلهها و انگیزههائی هـستند برای بیدارکردن دل انسان، و به جوش و خروش درانداختن دل برای پذیرش حقیقت، دلیکه زنده و جنبنده باشد، و حقیقت ایمانیکه این قرآن آن را در زوایای دلها پخش و پراکنده میسازد. این سوره میآغازد با سخن گفتن از قرآن و نازل گرداندن آن در شب مبارکی که در آن هرگونه کار حکیمانهای بیان و مقرر میگردد، به خاطر مرحمتیکه خدا در حق بندگان دارد، و برای بیم دادن و برحذر داشتن ایشان. سپس مردمان را با پـروردگارشان آشنا میکند، آنکسیکه خداوند آسمانها و زمین و هر آن چیزی استکه در میان آن دو است. سپس از وحدانیت و یگانگی خدا سخن مـیرود، خدائیکه زنده میگرداند و میمیراند و پروردگار پیشینیان و پسینیان است.
سپس از این سخن دست میکشند تا به سخن ازکار قوم بپردازد:
(بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (9).
اصلا مشرکان (در بارهی رسالت و دعوت آسمانی) در شک و تردیدند و (آن را، و کلا زندگی را بـه) بازی میگیرند. (دخان/٩)
در برابر این شک و تردید و به بازیچه گرفتن، هرچه زودتر با تهدید و بیم هراسانگیزی. بر سرشان میتازد:
(فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ (10) یَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11).
منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار میکند، دودی که تمام مردم را فرا میگیرد. این همان عذاب دردناک عظیم است. (دخان/10-11)
آنان درخواست میکنندکه عذاب را از سر ایشان بردارند. ولیکن عذاب روزیکه در میرسد برطرف نمیشود و پایان نمیگیرد. بدیشان تذکر داده میشود که این عذاب هنوز نیامده است. هم اینک بدان عذاب گرفتار نیستند، پس فرصت را غنیمت شمارند، پیـش از آنکه عذاب بر سرشان تاخت آورد و یقهی ایشان را بگیرد، آن عذاب خوفناکیکه از آن سخن میرود:
(یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16) .
روزی سخت بر آنان میتازیم، (و با چنین یورش تندی) آنان را به مجازات میرسانیم. (دخان/16)
از آهنگ درشت و سخت صحنهی عذاب و صحنهی تاخت بردن بزرگ و انتقامگرفتن سترگ، ایشان را به محل نقش زمین شدن فرعون و فرعونیان منتقل میکند، و بدیشان روزی را تذکر میدهدکه پیغمبر بزرگوارشان آمد و آنان را ندا درداد:
(أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18) وَأَنْ لَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ).
(موسی بدیشان گفت: ای فرعونیان!) بندگان خدا را به من بسپارید که من پپغمبر درستکارم. و بر خدا بزرگی نکنید و تکبر نورزید. (دخان/18 و١٩)
فرعون و فرعونیان نخواستندکه بشنوند و بپذیرند.کار بدانجاکشیدکه پیغمبرشان از ایشان مایوسگردید. خدا آنگاه از مقام عظمت و استکبار ایشان را فرو انداخت، و خوار و حقیر نقش زمین شدند و نابود گردیدند:
( کَمْ تَرَکُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (25) وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ (26) وَنَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ (27) کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ (28) فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ (29) .
چه باغها و چشمهسارهای زیادی از خود بـه جـای گذاشتند! و کشتزارها و اقامتگاههای جالب و گرانبهائی را. و نعمتهای فراوان (دیگری) که در آن شادان و با ناز و نعمت زندگی میکردند. این چـنین بود (ماجرای آنان) وما این نعمتها را به قوم دیگری دادیم (بدون درد سر و خون جگر). نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه بدیشان مهلتی داده شد (تا چند صباحی بمانند و توبه کنند و به جبران گذشتهها بپردازند). (دخان/25-29)
در بحبحه وگیر و دار این صحنهی الهامگرانه به سخن گفتن از تکذیبکردن آخرت از سوی ایشان برمیگردد، و اینگفتهی آنان را بیان میدارد:
(إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِینَ (35) فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (36) .
(ای محمد و ای مومنان!) اگر راست میگوئید (که بعد از مرگ حیاتی در کار است، از خدا بخواهید) پدران و نیاکان ما را (زنده گرداند و آنان را) نزد ما بیاورید (تا بر صدق گفتار شما گواهی دهند). (دخان/35و36)
تا بدینوسیله ایشان را به محل نقش زمین شدن قوم تبع تذکر دهد، و بدیشان اعلام داردکه اینان از قـوم تبع بهتر نیـستند تا از سرنوشت دردناک آنان نجات پیدا کنند و از دست عذاب رهائی یابند.
میان رستاخیز و میان حکمت خدا از آفرینش آسـمانها و زمین ربط میدهد:
(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ (38) مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (39).
ما آسمانها و زمین و آنچه درمیان آن دو است بیهوده و بیهدف نیافریدهایم. (جهان دالانی است به سوی جهان عظیم و ابدی آخرت که پشت سر این جهان قرار دارد). ما آن دو را جز به حق نیافریدهایم (و جهان را بدین نظم و نظام شگفت بیهوده و بیحکمت درست نکردهایم) و لیکن غالب ایشان (گوش شنوا و چشم بینا ندارند، و حقائق را نمیشنوند و این همه نقش عجب را بر در و دیوار وجود نمیبییند، و درحقیقت) نمیفهمند.(دخان/38-39)
آنگاه از روز داوری برایشان سخن میگوید:
(مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (40).
روز داوری و قضاوت بین افراد بر حق و افراد ناحق که قیامت است) وعدهگاه همهی آنان است. (دخان/40)
در اینجا صحنهی خشن و سختی را نشان میدهد با نام بردن از درخت زقوم، و درشتخوی سنگیندل بزهکاری که به ته دوزخش میبرند، و از بالای سرش بر او آب
داغ میریزند، و او را سرکوب میکنند و خوار میدارند:
(ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (49) إِنَّ هَذَا مَا کُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ (50) .
بچش که تو زوردار و بزرگواری! این (عذابی که هم اینک میبینید و لمسش میکنید) همان چیزی است که پیوسته در بارهی آن شگ و تردید میکردید.(دخان/49و50)
درکنار این صحنه، صحنهی نعمتهائی استکه بسیار لذتبخش و شادیآفرین هستند، بدانگونه که صحنهی عذاب بسیار سخت و شدید میباشد. این هم برای همگامی باسایه روشنهای ژرف این سوره و آهنگ تند و شدید آن است.
این سوره با اشارهی به قرآن پایان میپذیرد، همانگونه که این سوره با اشارهی به قرآن آغاز میگردد:
(فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (58).
ما قرآن را به زبان تو (که عربی است نازل و) آسان کردهایم تا آنان (آن را بفهمند و بیاموزند و) پند گیرند. (دخان/58)
و خاتمه میپذیرد با تهدید و بیم پنهان و نهان و تازنده و پرخاشگرانهای:
(فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ (59).
تو منتظر (وعدههای الهی در زمینهی پیروزی بر کفار، و منتظر مـجازات دردناک الهی در بارهی این قوم لجوج و ستمگر) باش که آنان منتظر (ناکامی تو و شکست دعوت تو) هسـتند. (دخان/59)
این سورهای استکه از آغاز تا پایان بر دل انسان تاخت میبرد، با آهنگ سریع و پیاپـی. با آهنگ خود بر دل انسان میتازد، همانگونهکه با تـصویرها و سایه روشنهای گوناگون و متفق در نشان درشتی و سختی و متوالی خود بر دل آدمی میتازد. دل را به گشت و گذار میبرد، گشت و گذار در جهانهای گوناگون آسمان و زمین، دنیا و آخرت، دوزخ و بهشت، گذشته و حال، دیدنی و نادیدنی و پنهان و آشکار، مرگ و زندگی، و قانونها و سنتهای آفرینش و هستی ... این سوره با وجود کوتاهی نسبی،کوچ بزرگ و سترگی در دنیای دیدنی و جهان نادیدنی است.
*
(حم (1) وَالْکِتَابِ الْمُبِینِ (2) إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ (3) فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (4) أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (5) رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (6) رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُم مُّوقِنِینَ (7) لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (8).
حا. میم. سوگند به قرآن! که روشن و روشنگر است. ما قرآن را در شب پرخیر و برکتی فرو فرستادهایم. ما همواره بیمدهندهی (کافران و مشرکان و ظالمان، با ارسال پیغمبران به سـویشان) بودهایم (و کتابها برایشان فرو فرستادهایم. این قرآن هم آخرین حلقه از این سلسله است). در این شب مبارک، هرگونه کار حکیمانهای (که انسان را به حقیقت آشنا و به سعادت برساند، و او را از باطل و شقاوت دور گرداند، از سوی خدا) بیان و مقرر گشته است. کار و باری که از سوی ما صادر و بدان دستور داده شده است (و در قرآن برای انسانها روانه گشته است و) ما فرستندهی (محمّد و همهی انبیاء، و قرآن و همهی کتابهای آسمانی) بودهایم. (این کار) به خاطر رحمتی از سوی پروردگارت (در حق انسانها) است. خدا شنوا و آگاه است. (پروردگار تو) که پروردگار آسمانها و زمین و همهی چیزهائی است که در میان آن دو است. اگر شما طالب یقین و باورید (به این که خدا آفریدگار شما، روزیرسان بندگان، و به زیر فرمان کشانندهی خورشید و ماه است). جز او خدائی نیست، و او است که زنـده میگرداند و میمیراند، و پروردگار شما و پروردگار پدران و نیاکان پپشین شما است.
این سوره با دو حرف حا و میم میآغازد. بدان دو حرف، و بهکتاب روشن و روشنگری سوگند یاد میشودکه از این گونه حرفها تالیف و فراهمگردیده است. سخنگفتن در باره حروف مقطعهایکه در اوائل سورهها آمدهاند، بارها تکرارگردیده است. بدین حرفها بسان قسم یادکردن بهکتاب، سوگند خورده شده است. چه هر حرفی خودش معجزه حقیقی یا آیهای از آیات الهی است در ترکیببند وجود انسان، توانائی آدمی بر سخن، ترتیب دادن مخرجهای حرفها، رمز موجود میان اسم حرف و صدای آن، و توانائی انسان بر عـلم و معرفت در پرتو آن . . . همهی اینها حقائق بزرگی هستند. اگر انسان از تاثیر الفت و عادتی بیرون بیاید که هرگونه تازگی را میزداید، و در باره اینها بیندیشد، بسی در دل بزرگ و سترگ جلوهگر میگردند.
آنچه بدان قسم خورده میشود نازلکردن اینکتاب در شب مبارکی است:
(إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةٍ مُّبَارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ (3) فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (4) أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (5) رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (6) .
ما قرآن را در شب پرخیر و برکتی فرو فرستادهایم. ما همواره بیمدهندهی (کافران و مشرکان و ظالمان، با ارسال پیغمبران به سویشان) بـودهایم (و کتابها برایشان فروفرستادهایم. این قرآن هم آخرین حلقه از این سلسله است). در این شب مبارک، هرگونه کار حکیمانهای (که انسان را با حقیقت آشنا و به سعادت برساند، و او را از باطل و شقاوت دور گرداند، از سوی خدا) بیان و مقرر گشته است. کار و باری که از سوی ما صادر و بدان دستور داده شده است (و در قرآن برای انسانها روانه گشته است و) ما فرستندهی (محمّد و همهی انبیاء، و قرآن و همهی کتابهای آسمانی) بـودهایم. (این کار) به خاطر رحمتی از سوی پروردگارت (در حق انسانها) است. خدا شنوا و آگاه است.
شب پرخیر و برکت شبی استکه قرآن در آن نازل گردیده است - خدا هم بهتر میداند - شبیکه نزول قرآن در آن آغاز شده است. این شب، یکی از شبهای ماه رمضان است، همان شبیکه در باره آن گفته است:
(شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن).
ماه رمضان ماهی است که قـرآن درآن فروفرستاده شده است.
همهی قرآن در آن شب نازل نگردیده است. همانگونه هم همهی قرآن در ماه رمضان نازل نشده است. ولیکن سرآغاز نزول قرآن، و ابتدای تـماس آن با این زمین است. این شب، موعد این تماس و پیوند مبارک است. این هم در تفسیر فرو فرستادن قرآن در این شب پرخیر و برکت،کافی و بسنده است.
این شب واقعاً پرخیر و برکت است. شبی استکه در آن چنان پیروزی و فتحی نصیب انسانها میگردد. شـبی است استقرار این برنامه الهـی در زندگی انسانها در آن میآغازد. شبی استکه در آن انسانها با قوانین و سنن جهانی تماس میگیرند، قوانین و سنن جهانی بزرگی که اندکی در این قرآن بازگو شده است. قوانـین و سنن جهانی بزرگی که فطرت بدان پـاسخ مثبت میدهد و آهسته و آرام بدان لبیک میگوید، و بر پایه و بنیاد آن جهان بشری را استوار و برقرار میدارد، جهانیکه بر پایههای فطـرت و بر پـاسخگوئیهای آن به فطرت مستقر است، و هـمـاهنگ با کل هسـتیای استکه انسان در آن پاک و پاکیزه و بزرگوارانه و بدون تکلف و تصنع زندگی میکند، و در حالیکه بر روی زمین میزید، در هر زمان با آسمان پیوند دارد.
آنکسانیکه نخستین بار قرآن برایشان نازل گـردید دوران شگفتـی درکنف حمایت آسمان زندگی کـردند. مستقیماً با خدا تماس و پیوند داشتند. خدا ایشان را پیش از هر چیز با خودشان آشنا و از خودشان آگاه کرد، و قبل از هر چیز بدیشان فهماند و آگاهشان کردکه چشمان او آنان را میپاید و بر ایشان نظارت مینماید. آنان هم حساب این پائیدن ونظارت نمودن، و حساب این رعایت و عنایت را داشتند در هر حرکتی و در هر چیزیکه بر دلهایشان میگذشت. درکاری و امـری هرچه زودتر به خدا پناه میبردند و تنها او را به فریاد میخواندند، و مطمئن بودندکه او نـزدیک است و پاسخشان را میگوید و به فریادشان میرسد.
آن نسل مبارک رفتند و به سوی خدای خود برگشتند، ولیکن بعد از آنان قرآن به عنوانکتاب گشودهای در برابر دیدگان انسانها و دارای پیوند با دلهایشان برجای ماند. این قرآن با دلهائیکه دریـچهی خود را بر روی قرآن بازکنندکاری میکندکه سحر و جادو نمیکند، و فهم و شعور دلها را بهگونهای درمیآورد کهگاهـی از زمرهی افسانهها شمرده می شود!
این قرآن ماند تا برنامه روشن وکامل و شایستهای گردد برای پدید آوردن زندگی بشری نمونهای در هر محیطی و در هــر زمانی، زندگی بشری نمونهایکه در محیط خود و در زمان خود داخلکمـربند برنامه الهی میزید. آن برنامه الهی مـمتازی که دارای قالب و ویژگیهای مختص به خود است، وکمترین تحریفی و تغییری ندارد. این هم علامت و نشانهی برنامه الهی است و بس. اصلا این علامت و نشانهی هر آن چیزی استکه ساختهی دست قدرت الهی است.
انسانها چیزی را میسازندکه افراد همسان خود را بس است و ایشان را بـینیاز میگرداند، و سزاوار برای دورهای از زمان، و برای ظروف و شرائط ویژهای از زندگی است. ولی ساخته خدا قالب دوام وکمال را با خود برمیدارد، و دارای صلاحیت مستمر است و به نیازمندیها در هر شرائط و ظروفـی و در هر وقت و زمانی پاسخ میگوید، و ثبات حقیقت و تشکل صورت را در هماهنگی شگفتی گرد مـیآورد.
خدا این قرآن را دراین شب پرخیر و برکت نازل نموده است، پیش از هر چیز برای بیم دادن و برحذر داشتن:
(إِنَّا کُنَّا مُنذِرِینَ).
ما همواره بیمدهندهی (کافران و مشرکان و ظالمان، با ارسال پیغمبران به سویشان) بودهایم (و کتابها برایشان فرو فرستادهایم. اینقرآن هم آخرین حلقه از این سلسله و زنجیره است) .
خدا آگاه از غفلت این انسان و فراموشکاری او و نیاز او به تهدید و بیم و بیدار باش و هوشیار باش است. شبی که با نزول این قرآن مبارک گردیده است، با این نازل گرداندن فیصله بخش و جدائی انداز شده است:
(فِیهَا یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ (4) .
در این شب مبارک، هرگونه کار حکیمانهای (که انسان را به حقیقت آشنا و به سعادت برساند، و او را از باطل و شقاوت دور گرداند، از سوی خدا) بیان و مقرر گشته است.
در این شب با این قرآن، هرگونهکاری تفصیل و تبیین گردیده است، و در این شب هر امری فیصله پیدا کرده است و بیان شده است، و حق جاودان و باطل گذرا از یکدیگر جدا گردیده است، و حدود و ثغور گذاشته شده است، و نشانههای راه برای کوچ بشریت به طورکلی بس از این شب تا روز سزا و جزا گذاشته شده است. دیگر اصلی از اصول نمانده است، اصـلیکه زندگی بر آن بشود و در دنیای آدمیزادگان مرسوم و معمول باشد، مبهم بماند و روشن نـشود. اصول و ارکان و قواعد و قوانین، روشن شدند و معلوم گردیدند، بدان سان که قانونکل هستی از آغاز جهان روشن و معلوم بوده است و هست.
اینکار روشنگری، همه و همه به اراده و مشیت خدا و به فرمان او صورتگرفته است، و هدف آفریدگار از ارسال پیغمبران مشخصکردن حق و باطل و توضیح و تبیین موارد حلال و حرام است:
(أَمْراً مِّنْ عِندِنَا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ (5).
کار و باری که از سوی ما صادر و بدان دستور داده شده است (و در قرآن برای انسانها روانه گشته است و) مـا فرستندهی (محمّد و همهی انبیاء، و قرآن و همهی کتابهای آسمانی) بودهایم.
همهی اینها رحمت یزدان در حق انسان تا روز سزا و جزا است:
(رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (6).
(این کار) به خاطر رحمتی از سوی پروردگارت (در حق انسانها) است. خدا شنوا و آگاه است.
رحمت یزدان در حق بندگان در هیچکاری آنگونه جلوهگر نمیآیدکه در نازلکردن این قرآن جلوهگر میآید. یزدان اینگونه سهل و ساده قرآن را سریع به دل میچسباند و به ژرفاهای آن میرساند. بدان سرعتکهگردش خون در رگها صورت مـیپذیرد، پاسخگوئی به قرآن انجام میگیرد، و پدیدهی بشری را به انسان بزرگواری تبدیل میکند، و جامعهی بشری را به خواب زیبائی تبدیل میسازد، جز اینکه چنین جامعهای واقعیت پیدا میکند و چشمها آن را میبیند! این عقیدهایکه قرآن آن را با خـود به ارمغان آورده است دارایکمال و هماهنگی آن اندازه زیبائی استکه باید آن را دوست داشت و بدان عشق ورزید. آن اندازه زیبا استکه دلها آویزه و شیفتهی آن میگردد! در این عقیده تنها وجود کمال و دقت و خیر و صلاح نیست و بس. بلکه این چیزها در این عقیده پیوسته اوج میگیرند و بالا و بالاتر میروند تاکمال آنها به مرتبه جمال دوست داشتنی و آزاد و رها از هر گونه قید و بندی میرسد، آن جمالی که همهی جـزئیات را با دقیقترین تفصیلات دربر میگیرد، سپس جزئیات را جمع میآورد و آنها را هماهنگ میسازد، و جملگی را به اصل بزرگی پیوند و ارتباط میدهد.
(رَحْمَةً مِّن رَّبِّکَ).
(این کار) به خاطر رحمتی از سوی پروردگارت (در حق انسانها) است.
رحمت پروردگارت این قـرآن را در آن شب مبارک نازل گردانده است.
(إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (6) .
خدا شنوا و آگاه است.
خدا میشنود و میداند، و نازل میگرداند آنچه راکه برای مردمان نازل میگرداند. میداند و آگاهـی دارد از آنچه مردمان میگویند و از آنچه میکنند. می داند و آگاه است از قوانین و مقـررات و رهنمودهای صحیح و درستیکه به صلاح مردمان است و در پرتو آنها مردمان اصلاح میشوند.
خدا ناظر بر این هستی و حافظ آنچه و آنکه در آن است میباشد:
(رَبِّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُم مُّوقِنِینَ (7).
و (پروردگار تو) که پروردگار آسمانها و زمین و همهی چیزهائی است که در میان آن دو است. اگر شما طالب یقین و باورید (بـه ایـن که خـدا آفریدگار شما، روزیرسان بندگان، و به زیر فرمان کشانندهی و خورشید و ماه است.
آنچه را که مردمان نازل می گرداند بدان ایشا ن را تربیت و پرورده می سازد . این هم گوشه ای از پروردگاری و ربوبیت خدا بر سراسر جهان هستی است. بخشی از قوانین و سننی است که جهان را با آن اداره می کند و گرداند... اشاره ای که در اینجا به یقین و باورشان می شود، اشاره ای به عقیده پریشان و نا بسامان و متزلزل ایشان را نیز در بر دارد. چرا که آنان معترف و مقر بودند به این خدا آسمانها و زمین را آفریده است، با وجود این جز خدا به خداگونه ائی اعتقاد داشتند و معبودهائی را بر می گرفتند این کارشان اشاره دارد به پیچیدگی این حقیقت در درونشان و این اعتقادشان سطحی است و از ثبات و یقین فاصله زیادی دارد.
او خدای یگانه ای است که مرگ و زندگی در دست او است و او خداوندگار پیشینیان و پسینیان است:
(لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (8).
جز او خدائی نیست و او است که زنده می گرداند و می میراند، و پروردگار شما و پروردگار پدران و نیاکان پیشین شما است.
زنده گردانیدن و میراندن کارهائی هستند که همگان آنها را می بینند،ولی با این وجود زنده گرداندن و میراندن بیرون از توان همه آفریدگان است. این امر با ساده ترین نگاه کمترین اندیشه
مشخص می گردد. صحنه مرگ بسان صحنه زندگی،به هر شکلی و صورتی که باشد دل بشری را می پساید و آن را به تکان می اندازد،و آن را به جوش و خروش می افکند، و برای متاثر شدن و دگرگون گردیدن آماده می سازد، و آن را مهیای پذیرش و پاسخگوئی می نماید. بدین سبب در قرآن بسی از مرگ یاد می شود ،و عقلها و شعورها متوجه آن می گردد، و گاهگاهی دلها با آن پسوده می شود.
*
وقتیکه موقعیت بدین حد و مرز برانگیختن و به جوش و خروش درانداختن میرسد، روند سخن از آن صرف نظر میکند، و به سخنگفتن از حال و احوالشان در برابر مرگ میپـردازد. حال و احوالی در این موقعیت دارندکه مخالف با چیزی استکه میبایست برآن باشند بدان هنگامکه با موقعیت جدیای رویاروی میشوندکه شوخیبردار نیست و نباید آن را به بازیچه گرفت:
(بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ یَلْعَبُونَ (9) فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ (10) یَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11) رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12) أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِینٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ (14) إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ (15) یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16).
اصلا مشـرکان (در بارهی رسـالت و دعوت آسمانی) در شک و تردیدند و (آن را، و کلا زندگی را به) بازی میگیرند. منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار میکند، دودی که تمام مردم را فرا میگیرد. این همان عذاب دردناک عظیم است. (مردم رو به درگاه خدا میکنند و میگویند:) پروردگارا! عذاب را از ما برطرف گردان، ما ایمان آوردهایم (و به اشتباهات خود پی بردهایم). کی بیداری برای آنان فائدهای دارد؟ قبلا که پیغمبری (با رسالتی روشن و معـجزاتی دال بر صداقتش، و زبان گویا و) بیانگر (قوانین سرنوشتساز و سـعادتبخش) به پیش آنان آمده بوده است. سپس از او رویگردان شدند و گفتند: او دیوانهای (است که این مطالب توسط دیگران بدو) آموخته شده است. اگر مدت اندکی عذاب را (از شما) به دور داریم (و به دنیا برگردانیم) قطعاً شما (به کفر و شرک و فسق و فجور خود برمیگردید. روزی سخت بر آنان میتازیم (و با چنین یورش تندی آنان را) به مجازات میرسانیم. میگوید: آنان در برابر این جدی بودن مساله به شوخی و بازی میپردازند، و در باره این آیات ثابت و استوار به شک وگمان مینشینند. پس ایشان را رها و به روز هراسناک سخت قیامت واگذارشان کن:
(فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ (10) یَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11).
منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار میکند. دودی که تمام مردم را فرا میگیرد. این همان عذاب دردناک عظیم است.
پیشینیان در تفسیر آیهی دخان اختلاف نظر داشتهاند. برخی از ایشانگفتهاند: این دود، دود روز قیامت است. تهدید به انتظار فرارسیدن آن بسان تهدید مکرر در جاهای دیگر قرآن است. این دود پدیدار میآید. ایشان در انتظار آن مـیمانند و پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم هم در انتظار آن میماند. بعضی از آنان هم گفتهاند: این دود عمـلا فرارسیده است، بدانگونه که ایشان را از آن بیم داده است. سپس با دعاکردن پیغمبر صلی الله علیه و سلم از سر مشرکان بـرطرفگردیده است. لازم است در اینجا چکیدهی هردو نظریه و سند و مدرک هردوگروه را ذکر کنیم. آن گاه آنچه خدا توفیق دهد بیان داریم. گمان میبریم -اگر خدا بخواهد -کار درستی باشد:
سلیمان پسر مهران اعمش، از ابوضحی مسلم پسر صبیح، و او از مسروق روایتکرده استکهگفته است به مسجد داخل شدیم -مراد مسجدکوفه است - مسجدی که نزد دروازههای کنده است. دیدم که مردی برای دوستان خود در باره این آیه صحبت میکند:
(یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ (10).
روزی که آسمان دود آشکاری را پدیدار میکند.
میگفت: آیا میدانید این دود چیست؟ این دود در روز قیامت پدیدار میآید، وگوشها و چشمهای منافقان را فرامیگیرد، و مومنان را به شبه زکامی مبتلا میسازد. مسروقگفته است: به پیش ابنمسعودرضی الله عنه آمدیم و این سخن را برای او ذکرکردیم. او بر پهلو درازکشیده بود، به هراس افتاد و نشست وگفت: یزدان بزرگوار به پیغمبر شما صلی الله علیه و سلم فرموده است:
(قل ما أسألکم علیه من أجر وما أنا من المتکلفین).
(ای پیغمبر!) بگو: من از شما در مـقابل تبلیغ قرآن و رساندن دین خدا هیچ پاداشی نمیطلبم، و از زمرهی مدعیان (دروغین نبوت هم) نیستم (و آنچه میگویم ساختگی نبوده و از پیش خود بـه هم نمیبافم) .(ص/86)
نشانهی علم و آگاهی است وقتیکهکسی چیزی را نمیداند بگوید: خدا داناتر و آگاهتر است. در این باره برایتان سخن میگویم. قریشیان وقتیکه در پذیرش اسلام درنگ کردند و کندی نمودند، و از فرمانبرداری از پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم خودداری نمودند، پیغمبر صلی الله علیه و سلم دعاکرد و قحطیها و خشکسالیهائی بسان قحطیها و خشکسالیهای مورد درخواست یوسف را برای ایشان درخواستکرد. درنتیجه دچار رنج و مشقت و قحـطی و گرسنگی شدند، تا بدانجا که استخوانها و مردهها را خوردند. به آسمان مینگریستند و چیزی جز دود نمیدیدند . . . در روایت دیگری آمده است: انسان به آسمان نگاه میکرد، میان خود و میان آسمان به سبب درد و رنج فراوان چیزی بسان دود میدید. خداوند بزرگوار فرموده است:
(فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ (10) یَغْشَى النَّاسَ هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11).
منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پـدیدار میکند، دودی که تمام مردم را فرا میگیرد. ایـن همان عذاب دردناک عظیم است.
به خدمت پیغمبر صلی الله علیه و سلم آمدند وگفتند: ای پیغمبر خدا برای قبیلهی مضر طلب بارانکن، چه دارند نابود میگردند. پیغمبر صلی الله علیه و سلم درخواست باران از آستان یزدان سبحانکرد. لطف ایزد جهان شامل حالشانگردید و باران بارید. این آیه نازلگردید:
(إِنَّا کَاشِفُوا الْعَذَابِ قَلِیلًا إِنَّکُمْ عَائِدُونَ (15).
اگرمدت اندکی عذاب را (ازشما) به دور داریم (و به دنیا برگردانیم) قطعاًشما (به کفر و شرک و فسق و فجورخود برمیگردید.
ابن مسعود رضی الله عنه گفته است: آیا روز قیامت عذاب از ایشان برداشته مـیشود؟.. هنگامیکه رفاه و خوشــی بدیشان دست داد، به حال خود برگشتند و مثل سابق گردیدند. پس خداوند بزرگوار نازل فرمود:
(یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16).
روزی سخت برآنان میتازیم (و با چـنین یورش تندی آنانرا)به مجازاتمیرسانیم.
ابن مسعود گفته است: مراد زمان جنگ بدر است. پنج چیز فرا رسید و سپس برطرف گردید: دود، غلبه روم، شقالقمر، تاخت و تاز بزرگ، و جنگ بدر.
این حدیث در صحیح بخاری و در صحیح مسلم آمده است، و امام احمد آن را در مسند خـود ذکرکرده است. ترمذی و نسائی در بخش تفسیرآن را بیان داشتهاند. ابن جریر، و ابن ابی حاتم، به شیوههایگوناگون آن را از اعمش نقل نمودهاند. ابن مسعود رضی الله عنه تفسیر آیه را بدینگونه بیانکرده است.گروهی از پیشینیان مثل مجاهد، ابوالعالیه، ابراهیم نخعی، ضحاک، و عطیهی عوفی، معتقد بودهاندکه مساله دود دنیوی بوده است و گذشته است. ابن جریر نیز همین نظریه را پسندیده است.
دیگران گفتهاند: دود هنوز پدیدار نگردیده است. بلکه دود از نشانههای قیامت است، همانگونه که در حدیث ابوسریحه حذیفه پسر اسید غفاری رضی الله عنه آمده است و گفته است: از سوی عرفه پیغـمـبرخـدا صلی الله علیه و سلم بر ما پدیدارگردید، در حالیکه ما در باره قیامت داشتیم صحبت میکردیم. پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرمود:
(لا تقوم الساعة حتى تروا عشر آیات : طلوع الشمس من مغربها ، والدخان ، والدابة ، وخروج یأجوج ومأجوج ، وخروج عیسى ابن مریم ، والدجال ، وثلاثة خسوف ، خسف بالمشرق ، وخسف بالمغرف ، وخسف بجزیرة العرب ، ونار تخرج من قعر عدن تسوق الناس أو تحشر الناس تبیت معهم حیث باتوا ، وتقیل معهم حیث قالوا).
قیامت فرانمیرسد تا ده نشانه را نبینید: طلوع خورشید ازمغرب خود، دود، دابهالارض، ظهور یاجوج و ماجوج، ظهور عیسی پسر مریم، پیدایش دجال، سه ماه گرفتگی: یکی در خاور و یکی در باختر،و دیگری در عربستان، آتشی که از ژرفای عدن بیرون میآید و مردمان را جلو میراند -یا مردمان را گرد میآورد - شب هرکجا بروند با آنان خواهد بود، و روز هر کجا بشوند با ایشان خواهد شد.
تنها مسلم این حدیت را در صحیح خود استخراجکرده است.
ابنجریر گفته است: محمّد پسر عوف، محمّد پـسر اسماعیل پسر عیاش از پدرش، ضمضم پسر زرعه از شریح پسر عبید، و او از مالک اشعری رضی الله عنه برایم روایت کردهاندکه مالک اشعری گفته است: پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:
(إن ربکم أنذرکم ثلاثاً الدخان یأخذ المؤمن کالزکمة ، ویأخذ الکافر فینتفخ حتى یخرج من کل مسمع منه ، والثانیة الدابة ، والثالثة الدجال).
پروردگارتان شما را از سه چیز ترسانده است: از دودی که مومن را بسان زکام فرا میگیرد، و کافر را به گونهای فرا میگیرد که از هر گوش او دود بیرون میآید. دومی دابهالارض است، وسومی دجال.
طبرانی در آن از هاشم پـسرزید، و او از محمّد پسر اسماعیل پسر عیاش، با همین متن روایتکرده است ... ابنکثیر در تفسیر خود گفته است: این سند خوبی است.
ابنجریر نیزگفته است: یعقـوب برایم روایتکرده است که ابن علیه از ابن جریج، و او از عبدالله پسر ابوملیکه، روایت نموده استکهگفته است: روزی صبح زود به پیش ابن عباس -رضی الله عنهما -رفتم. ابن عباس گفت: امشب تا صبح نخوابیدهام. گفتم: چرا؟ گفت: ستارهی دنبالهداری پدیدارگردید. ترسیدمکه دود است و فرارسیده است. این بود تا صبح نخوابیدم.
ابن ابی حاتم نیز از پدرش روایتکرده است. او نیز از ابن عمر، و او هم از سفیان، و وی از عبدالله پسر ابویزید، و او از عبدالله پسر ابوملیکه، و او از ابن عباس -رضی الله عنهما -آن را به همین شکل روایت نموده است.
ابن اکثیر در تفسیر خودگفته است: استناد درستی است که به ابن عباس -رضی الله عنهما -داده شده است، ابن عباسکه به حبرالامّه و ترجمان القرآن ملقب گردیده است، یعنی: فرزانهی ملت اسلام، و مفسر قرآن، نـام گرفته است. سخن برخی از اصحاب و تابعین - رضی الله عنهم اجمـعین - موافق با او بوده است. برخی از احادیث صحیح و حسن و غیره که منقول است، بیانگر این هستند و انسان را قانع میکنند و آشکارا میرسانندکه دود یکی از نشانههائی استکه باید منتظر آن شد و بعدها پیدا مـیگردد. این معنی هماهنگ و همآوا با ظاهر قرآن است. خداوند تبارک و تعالی فرموده است:
(فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاء بِدُخَانٍ مُّبِینٍ (10).
منتظر روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدیدار میکند.
یعنی دود آشکاریکه هرکسی آن را میبیند. آنگونه که ابن مسعود رضی الله عنه معنیکرده است این دود یک امر خیالی بوده است و مردمان از شدتکرسنگی و رنج و مشقت آن را چنین دیدهاند و پنداشتهاند . . . این فرمودهی خداوند بزرگوار نیز بیانگر ایـن استکه در آینده چنین دودی درمیرسد:
(یَغْشَى النَّاسَ) دودی که تمام مردم را فرا میگیرد.
یعنی ایشان را فرا میگیرد و آنان را کور مـیکند. اگر این دود یک امر خیالی بود و تنها مشرکان اهل مکه را دربر میگرفت،گفته نمیشد:
(یَغْشَى النَّاسَ) دودیکه تـمام مردم را فرامیگیرد.
وگفته نمیشد:
(هَذَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (11) اینهمان عذاب دردناک عظیم است.
یعنی اینها بدیشان گفته میشود برای تنبیه و توبیخ. از قبیل این فرمودهی یزدان بزرگوار:
(یوم یدعون إلى نار جهنم دعا . هذه النار التی کنتم بها تکذبون).
روزی آنان را بازور به میان آتش دوزخ میاندازند. (در این وقت فرشتگان بدیشان میگویند:) این همان آتشی است که آن را دروغ مـیپنداشتید. (طور/13و14)
آیا این را یکی از آنان به یکی دیگر میگوید؟.. و این فرمودهی یزدان سبحان خداوند متعال:
(رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12).
(مردم رو به درگاه خدا میکنند و میگویید:) پروردگارا! عذاب را ازما برطرف گردان، ما ایمان آوردهایم (و به اشتباهات خود پی بردهایم). (دخان/١٢)
یعنیکافران چنین میگویند وقتیکه عذاب و عقاب خدا را دیدند. بدین وسیله درخواست مـیکنند آن عذاب و عقاب برطرف شـود و از ایشان بـرداشته شود. همان گونه که این گفتار ایزد بزرگوار نیز می رساند:
(ولو ترى إذ وقفوا على النار فقالوا : یا لیتنا نرد ولا نکذب بآیات ربنا ونکون من المؤمنین).
اگر تو (ای محمّد!) آنان را مشاهده کنی بدان گاه که ایشان را (در کنار) آتش دوزخ نگاه میدارند (و هراس جهنم ایشـان را برداشته است، منظرههای وحشتانگیزی را میبینی و سخنهای شگفتانگیزی را میشنوی!) آنان میگویند: ای کاش! (برای نجات از این سرنوشت شوم، بار دیگر) به دنیا برمیکشتیم و (در آنجا دیگر) آیات پروردگارمان را تکذیب نمیکردیم و از زمرهی مومنان میشدیم. (انعام/٢٧)
همچنین است این فرمودهی خداوند بزرگوار:
(وأنذر الناس یوم یأتیهم العذاب فیقول الذین ظلموا : ربنا أخرنا إلى أجل قریب نجب دعوتک ونتبع الرسل . أو لم تکونوا أقسمتم من قبل ما لکم من زوال؟).
و مردمان را بترسان از روزی که عذاب به سراغشان میآید و ستمکاران (و ظالمانی که با کفر و معصیت، به خود و دیگران ظلم نمودهاند) میگویید: پروردگارا! (ما را به جهان برگردان و اندک) روزگاری به ما مهلت ده تا دعوت (به یکتاپرستی) تو را پاسخ گفته و از پیغمبرانت پیروی نمائیم (و جبران مافات بنمائیم. اما کار از کار گذشته و دیگر برگشتی به جـهان نیست و پاسخ میشنوند که) مگر شما قبلا (در جهان روشن) سوگند نخوردید که (دنیا را پایانی و) شما را زوالی نیست؟!. (ابراهیم/44)
همچنین یزدان بزرگوار و والامقام در اینجا فرموده است:
(أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِینٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ (14).
کی بیداری برای آنان فائدهای دارد؟ قبلا که پیغمبری (با رسالتی روشن و معجزاتی دال بر صداقتش، و زبان گویا و) بیانگر (قوانین سرنوشتساز و سعادتبخش) به پیش آنان آمده بوده است. سپس از او رویگردان شدند و گفتند: او دیوانهای (است که این مطالب توسط دیگران بدو) آموخته شده است.. (دخان/13و14)
چگونه آنان پند میگیرند و سخن میپذیرند؟ ماکه پیغمبری را به سوی ایشان روانه کردهایم با رسالت روشن و بیم دادن آشکار. با وجود این آنان از او روی برگرداندهاند و با او موافقت ننمودهاند، و بلکه او را تکذیب کردهاند و دروغگویش نامیدهاند، و گفتهاند: او دیوانهای استکه این مطالب توسط دیگران بدو آموخته شده است!.. این سخن بسان این فرمودهی خداوند عظیم و جلیل است:
(یومئذ یتذکر الإنسان وأنى له الذکرى).
در آن روز انسان به خود میآید، ولی چنین به خود آمدنی کی سودی به حال او دارد؟!. (فجر/23)
این فرمودهی یزدان سبحان نیز بیانگر همین امر است:
(ولو ترى إذ فزعوا ، فلا فوت ، وأخذوا من مکان قریب . وقالوا : آمنا به . وأنى لهم التناوش من مکان بعید؟).
اگر برایت ممکن بود ببینی (حال ستمگران را) در آن دم که به وحشت میافتند و راه گریزی ندارند و اصلا مهلتی بدیشان داده نمیشود، و از مکان نزدیکی گرفتار (و روانهی آتش) میگردند. (صحنهی هراسانگیزی را خواهی دید که انسان از آن بر خود میلرزد و بیتاب میشود). و (به هنگام گرفتار شدن در چنگال مجازات الهی) خواهند گفت: به «حق» ایمان داریم. آنان چگونه میتوانند از فاصلهی دور (از جهان که جای پذیرش ایمان و مزرعهی آخرت بود) سهل و ساده حق را فراچنگ آورند (و از مزایای ایمان بدان برخوردار شوند؟). (سبا/51و52) . . . تا آخر سوره سبا.
این فرمودهی خداوند بزرگوار:
(إِنَّا کَاشِفُو الْعَذَابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عَائِدُونَ (15) .
اگر مدت اندکی عذاب را از شما به دور داریم (و به دنیا برگردانیم) قطعاً شما (به کفر و شرک و فسق و فجور خود برمیگردید.
برداشت دو معنی را دارد: یکم اینکه اگر عذاب را از شما به دور داریم و شما را به سرای دنیا برگردانیم دوباره به کفر و تکذیبی برمیگردیدکه قبلا در دنیا گرفتار آنها بودید. این معنی با معانی آیات زیر متفق است:
(ولو رحمناهم وکشفنا ما بهم من ضر للجوا فی طغیانهم یعمهون).
اگر بدیشان رحم کنیم و بلاها و گرفتاریهای گریبانگیرشان را برطرف سازیم، در طغیان و سرکشی خود مصرانه و سرگردان دست و پا میزنند. (مومنون/75)
و مانند این فرمودهی خداوند بزرگوار:
(ولو ردوا لعادوا لما نهوا عنه وإنهم لکاذبون).
اگر هم (به فرض محال به دنیا) برگردانده شوند، به سراغ همان چیزی میروند که از آن نهی شـدهاند. ایشان (در وعدهی ایمان) دروغگویند. (انعام/٢٨)
دوم: مراد این باشدکه ما عذاب را از شما اندک زمانی به دور میگردانیم، بدانگاه که اسباب و علل فرارسیدن آن مهیا میگردد و بایدکه به شما برسد و دامنگیرتان گردد، و شما به طغیان و سرکشی و ضلالت وگمراهی خود ادامه میدهید. از واژهی برطرف کردن عذاب از سر آنان، چنین برنمیآید که آن عذاب دامنگیرشان گردیده است و بر سرشان آمده است. مثل این فرمودهی یزدان:
(إلا قوم یونس لما آمنوا کشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیاة الدنیا ومتعناهم إلى حین).
مگر قوم یـونس که چون ایمان آوردند، عذاب خوارکننده را در دنیا از آنان به دور داشتیم و ایشان را تـا مدت زمانی (که خواستهایم بمانند، از زندگی) برخوردار کردیم. (یونس/98)
عذاب به قوم یونس دست نداده بود و گریبانگیرشان نشده بود. بلکه تنها اسباب و علل آن فراهم آمده بود ... قتادهگفته است: شما به سوی عذاب خدا برمیگردید ... این فرمودهی خداوند بزرگوار راکه میفرماید:
(یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16).
روزی سخت بر آنان میتازیم، (و با چنین یـورش تندی) آنان را به مجازات میرسانیم. (دخان/16)
ابن مسعود رضی الله عنه آن را روز بدر تفسیرکرده است. این گفته گروهی ازکسانی هم میباشدکه با ابن مسعود رضی الله عنه موافق بودهاند. دستهای هم دود را بدان معنی که گذشت تفسیرکردهاند. از ابن عباس - رضی الله عنهما -به نقل از عفوی و ابی بنکعب رضی الله عنه همان معنی روایت شده است. این احتمال ممکن است. ولی ظاهر معنی این استکه دود مربوط به روز قیامت است. اگرچه روز بدر نیز یورش تند و حملهی سخت بوده است. ابن جریرگفته است: یعقوب از ابن علیه، و او از خالد حذاء، و او از عکرمه نقلکرده است و گفته است: ابن عباس - رضـی الله عنهما -گفته است، ابن مسعود رضی الله عنه در باره (البطشه الکبری: یورش تند، حملهی
شدید )گفته استکه مراد روز بدر است. ولی من میگویم: مراد روز قیامت است. این سند درستی است که به ابن عباس نسبت داده میشود، و حسن بصری و عکرمه در صحیحترین دو روایت، بر این اعتقادند . . . خدا هم بهتر میداند . . . سخن ابنکثیر در اینجا به پایان میآید.
ماگفتار ابن عباس -رضی الله عنهما -را در باره تفسیر دود برمیگزینیم که معتقد است در هنگام فرارسیدن قیامت چنین دودی سرمیرسد.گفتار ابنکثیر در تفسیر آن هم موید همین مفهوم است. مراد تهدید است و در قرآن مجید نظائر زیادی در همچون مناسبتی ذکر گردیده است. معنی آن چنین است: آنان شک و تردید میورزند و به بازیچه مینشینند. پس به ترک ایشان بگوی، و منتظر آن روز هراسانگیز باش، روزیکه آسمان دود آشکاری را پدیدار مـیکند و آن دود مردمان را فرامیگیرد. این دود را عذاب دردناکی نامیده است، و واویلا و درخواست کمکشان را این گونه به تصویرکشیده است:
(رَبَّنَا اکْشِفْ عَنَّا الْعَذَابَ إِنَّا مُؤْمِنُونَ (12).
(مردم رو به درگاه خدا میکنند و میگویند:) پروردگارا! عذاب را از ما برطرف گردان، ما ایمان آوردهایم (و به اشتباهات خود پی بردهایم).
پاسخ ایشان، نپذیرفتن درخواستشان است. چراکه زمان پذیرش درخواست سپری گردیده است:
(أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءهُمْ رَسُولٌ مُّبِینٌ (13) ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ (14).
کی بیداری برای آنان فائدهای دارد؟ قبلا که پیغمبری (با رسالتی روشن و معجزاتی دال بر صداقتش، و زبان گویا و) بیانگر (قوانین سرنوشتساز و سعادتبخش) بـه پیش آنان آمده بـوده است. سپس از او رویگردان شدند و گفتند: او دیوانهای (است که این مطالب توسط دیگران بدو) آموخته شده است. یک غلام غیر عرب -آنگونهکهگمان بردهاند -آن را بدو آموخته است، و او دیوانهای است!
در سایهی این صحنهایکه در آن تقاضای برطرف شدن عذاب را میکنند ولی بدیشان پاسخ مثبت داده نمی شـود، بدانان میگوید: هنوزفرصت دارید و زمان آن به پایان نرسیده است، و این عذاب از شما اندکی دور گردیده است وکمی به تاخیرانداخته شده است و هنوز شما در دنیا هستید. هم اینککه این عذاب گریبانگیرتان نگردیده است، ایمان بیاورید همانگونه که وعده میدهید در آخرت ایمان میآورید، و به شما پـاسخ داده نمیشود و درخـواستتان پذیرفته نـمـیگردد. شماکه حالا به بلا و مصیبت گرفتار نیستید خـویشتن را بپائید و از فرصت استفاده نمائید، چراکه این سلامت از عذاب و فرصت عمر ادامه نخواهد داشت و بر دوام نخواهد ماند. شما هرچه زودتر به سوی ما برمـیگردید:
(یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى).
روزی سخت برآنانمیتازیم.
آن روزیکه دودی فرامیرسد، دودیکه صحنهی آن را در تصویر قرآن از آن دیدهاید.
(إِنَّا مُنتَقِمُونَ).
(با چنین یورش تندی آنان را) به مجازاتمیرسانیم. سزای این شوخی و بازی با حق شما را خواهیم داد. کیفر مات و مبهوت کردنی را به شما خواهیم داد، مات و مبهوت کردنیکه پیغمبر صلی الله علیه و سلم را گرفتار آن میکنید، وقتـیکه در باره او میگوئید:
(مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ).
او دیوانهای (است که این مطالب توسط دیگران بدو) آموختهشدهاست.
در صورتیکه او صادق امین و پیغمبر ربالعـالمین است.
بدین روال و بر ایـن منوال تفسیر این آیات درست درمیآید، آنگونهکه به نظر ما میرسد. خدا هم بهتر میداندکه چه چیز را میخـواهد.
*
بعد از آن، ایشان را به چرخش وگردش دیگری با داستان موسی علیه السلام میبرد. این داستان را به طـور مختصرذکر میکند، مـختصریکه با تاخت و تاز سخت و شدید دیگری در این زمین پایان میگیرد. این هم وقتی استکه بدیشان تاخت و تاز سخت و شدید روزی را نشان داده استکه آسمان دود آشکاری را میآورد و پدیدار و نمودارش میگرداند:
(وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (17) أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18) وَأَنْ لَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ (19) وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ (20) وَإِنْ لَّمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (21) فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ مُّجْرِمُونَ (22) فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکُم مُّتَّبَعُونَ (23) وَاتْرُکْ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ (24) کَمْ تَرَکُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (25) وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ (26) وَنَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ (27) کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ (28) فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ (29) وَلَقَدْ نَجَّیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ (30) مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیاً مِّنَ الْمُسْرِفِینَ (31) وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِینَ (32) وَآتَیْنَاهُم مِّنَ الْآیَاتِ مَا فِیهِ بَلَاء مُّبِینٌ (33)
ما پیش از اینان، قوم فرعون را آزمودهایم. پیغمبر بزرگواری (به نام موسی) به نزدشان آمد. (موسی بدیشان گفت: ای فرعونیان!) بندگان خدا را به مـن بسپارید که من پیغمبر درستگارم. و بر خدا بزرگی نکنید و تکبر نورزید (و ادعای الوهیت و ربوبیت ننمائید و کارهائی انجام ندهید که با اصول بندگی شما سازگار نمیباشد). من دلیل روشنی (بر درستی گفتار و راستی پیغمبری خود)برای شما آوردهام.من بـه پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم از این که بتوانید مرا سنگسار کنید. اگر بـه مـن ایمان نمیآورید، از من کنارهگیری کنید و مرا نیازارید. موسی (وقتی که از ایمان آوردن فرعون و فرعونیان و سائر کفار و مشرکان مایوس گردید رو به درگاه خدا کرد و)
پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اینان مردم گنهکار (و کفرپیشه) هستند (و امیدی به هدایتشان باقی نمانده است. تو خود دانی که در حق ایشان چه میکنی. از سوی خدا بدو دستور داده شد: حال که چنین است) پس بندگان مرا شبانه کوچ بده (تا فرعون و فرعونیان دستشان به شما نرسد) چرا که تعقیب میگردید (و فرعون و لشکریانش دنبالتان مینمایند). و دریا را (بعد از عبور از آن) گشوده واگذار. (تا آنان بدان وارد شوند). ایشان گروهی هستند که قطعاً غرق میگردند (و هلاک میشوند). چه باغها و چشمهسارهای زیادی از خود به جای گذاشتند! و کشتزارها و اقامتگاههای جالب و گرانبهائی را. و نعمتهای فراوان (دیگری) که در آن شادان و با ناز و نعمت زندگی میکردند. این چنین بود (ماجرای آنان) و ما این نعمتها را به قوم دیگری دادیم (بدون درد سر و خون جگر). نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه بدیشان مهلتی داده شد (تا چند صباحی بمانند و توبه کنند و بـه جبران گذشتهها بپردازند). ما بنیاسرائیل را از عذاب خوارکننده رهائی بخشیدیم. (ایشان را نجات دادیم) از فرعون. کسی کـه بر دیگری بزرگی میفروخت و ستمگری مینمود، و از زمرهی تبهکارانی بود کـه ظلم و فسـاد را از حد میگذرانند. ما بنیاسرائیل را آگاهانه (و با شناختی کـه از ایشان داشتیم، در آن عصر و زمان) برگزیدیم و بر جهانیان برتری دادیم (و آنان را ملت گزیده عصر خویش کردیم). ما معجزاتی را توسط موسی بدیشان ارائه نمودیم که در آنها آزمایش آشکاری بود (برای ایشان، تا به محک زده شوند و روشن گردد چه کسانی عابد و شاکر، و چه افرادی کافر و فاجر خواهند شد). اینگردش و چرخش میآغازد با پسودهی نیرومندیکه دلها را بیدار میگرداند و آنها را متوجه میسازدکه ارسال پیغمبر صلی الله علیه و سلم به سوی قوم خودش برای امتحان و آزمون است. همچنین مهلت دادن به تکذیبکنندگان مدتی از زمان، در حالیکه بر خدا بزرگ و عظمت میفروشند، و پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم و مومنان همراه او را اذیت و آزار میرسانند، چهبسا امتحان و آزمون باشد. خشمگین کردن پیغمبر صلی الله علیه و سلم و به پایان آمدن شکیبائی و تحمّل او در برابر اذیت و آزارشان، و قطع امید او از راهیابی و هدایتشان نیز چه بسا در فراسوی آنگرفتار آمدنشان به عذاب دردناک و یورش شدید را در پی داشته باشد:
(وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ).
ما پیش از اینان، قوم فرعون را آزمودهایم.
ایشان را با نعمت و سلطه و قدرت، استقرار در زمین، مهلت و فرصت دادن بدیشان در رفاه و خوشی، و اعطاء اسباب و وسائل ثروتمندی و برتریگرفتن و بالادست شدن، امتحانکردیم و آزمودیم.
(وَجَاءهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ (17) .
پیغمبر بزرگواری (به نام موسی) به نزدشان آمد.
این نیز گوشهای از امتحان و آزمون بود. در پـرتو آن نوع پاسخگوئیشان به پیغمبر بزرگوارشان روشن میگردد، پیغمبریکه از ایشان چیزی برای خود نمیخواهد. بلکه آنان را به سوی خدا میخواند، و از ایشان درخواست میکندکه هر چیزی را برای خدا انجام بدهند، و چیزی از هستی خود را برجای نگذارند و آن را از خدا دریغ ندارند:
( أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ (18) وَأَنْ لَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّهِ إِنِّی آتِیکُم بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ (19) وَإِنِّی عُذْتُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ أَن تَرْجُمُونِ (20) وَإِنْ لَّمْ تُؤْمِنُوا لِی فَاعْتَزِلُونِ (21).
(موسی بدیشان گفت: ای فرعونیان!) بندگان خدا را به من بسپارید که من پیغمبر درستکارم. و بر خدا بزرگی نکنید و تکبر نورزید (و ادعای الوهیت و ربوبیت ننمائید و کارهائی انجام ندهید که با اصول بندگی شما سازگار نمیباشد). من دلیل روشنی (بر درستی گفتار و راستی پیغمبری خود) برای شما آوردهام. من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه میبرم از این که بتوانید مرا سنگسار کنید. اگر به من ایمان نمیآورید، از من کنارهگیری کنید و مرا نیازارید.
از آنان میخواهد پذیرش کامل داشته باشند، وکاملا فرمان را اجراء کنند، و تسلیم مطلق داشته باشند، تسلیم مطلق خدا.[1] خدائیکه آنان بندگان او هستند. بندگان را نسزدکه بر خدا بزرگی بفروشند و تفاخرکنند. این دعوت خدا است و پیغمبر آن را برای بندگان میآورد. دلیل و برهان را هم با خود میآورد، مبنی بر اینکه او فرستادهی خدا برای ایشان است. دلیل و برهان و سلطه و قدرت روشنیکه دلها بدان اقرار و اعتراف میکنند، او به پروردگار خود پناه میبرد، و خویشتن را در پـناه او میدارد و درخواست میکند بر او نتازند و او را سنگسار ننمایند. اگر آنان از پذیرش ایمان سرباز بزنند، او از ایشان جدا میگردد و کناره گیری میکند و دوری میگزیند، و از آنان هم میخواهدکه از او جداگردند و کنارهگیریکنند و دوریگزینند. این نهایت انصاف و عدالت و مسالـمـت است.
امّا طغیان، کمتر انصاف و دادگری را مـیپـذیرد. حچه طغیان از حق میترسد، میترسدکه حق آزاد و رها گردد، و بکوشد در امن و امان به مردمان برسد. بدین جهت است با حق میجنگد و سخت بر آن تاخت میبرد، و هرگز با حق هــمزیستی مسالمتآمیز نخواهد داشت. آخر معنی مسالمت و سازش این استکه حق آهسته و آرام بخزد و هر روز بر درونها و دلها غلبه یابد و چیرهگردد. بدین جهت باطل سخت میتازد، و سنگ اندازی میکند، و دست از حق برنمیدارد و دست از حق نمیکشد و نمیگذارد حق سالم بماند یا استراحت بکند و آسوده بشود!
روند قرآنی در اینجا حلقههای زیادی از داستان را خلاصه میکند، تا به پایان داستان نزدیک میشود. وقتیکه آزمون به نهایت خود میرسد، و موسی احساس میکندکه مردمان هرگز ایمــان نمیآورند و هرگز به دعوت او پاسخ مثبت نـمیدهند و هرگز با او نمیسازند، یا دست از یقهی او برنمیدارند، و دیدکه بزهکاری ایشان ژرف و عمیق است و امیدی به دست کشیدن آنان از او نیست، بدین هنگام به پروردگار خود
پناه میبرد، و خویشتن را به واپسین پناهگاه خویش میاندازد:
(فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاء قَوْمٌ مُّجْرِمُونَ (22).
(موسی وقتی که از ایمان آوردن فرعون و فرعونیان و سائر کفار و مشرکان مایوس گردید رو به درگاه خـدا کرد و) پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اینان مردم گنهکار (و کفر پیشه) هستند (و امیدی به هدایتشان باقی نمانده است. تو خود دانی که در حق ایشان چه میکنی) .
پیغـمـبر چهکاری بکند جز اینکه هرچه را به دست آورده است به پیشگاه پروردگارش برگرداند؟ و جز این که بار خود را در حضورش فرواندازد و کار خود را بدو واگذار نـماید، و بگذارد هرچه خواهد بکند؟
موسی پاسخ خود را دریافت داشت. فریاد او شنیده شد. از پروردگارش تصویب چیزی را دریافت داشتکه فرعون و فرعونیان را بدان مقهور و مغلوب ساخت . . . واقعاً آنان گنهکار و بزهکارند.
(فَأَسْرِ بِعِبَادِی لَیْلاً إِنَّکُم مُّتَّبَعُونَ (23) وَاتْرُکْ الْبَحْرَ رَهْواً إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ (24).
(از سوی خدا بدو دستور داده شد: حال که چنین است) پس بندگان مرا شبانه کوچ بده (تا فرعون و فرعونیان دستشان به شما نرسد) چرا که تعقیب میگردید (و فرعون و لشکریانش دنبالتان مینمایند). و دریا را (بعد از عبور از آن) گشوده واگذار، (تا آنان بدان وارد شوند). ایشان گروهی هستند که قطعاً غرق میگردند (و هلاک میشوند ).
(اسراء )که شبروی است، جز در شب انجام نمیگیرد، و واژهی (لیلا) یعنی شب برای تاکید هرچه بیشتر است و تصویر صحنه را برمیگرداند، صحنهی کوچ دادن بندگان یزدان در شب. آن بندگان، بنیاسرائیل هستند. گذشته از این، الهام بخش فضای نهان و پنهانی است. زیرا بنیاسرائیل باید شبروی را نهان و پنهان از چشمان فرعون و فرعونیان انجام بدهند و نگذارند آنان از همچون کوچی اطلاع پیدا بکنند. (رهوا): ساکن و آرام . . . خدا به موسی علی السلام دستور فرمودکه او و قوم او از دریا عبورکنند و دریا را پشت سر خود ساکن و آرام با همان هیئت و شکلیکه از آن عبورکردهاند رها سازند، تا فرعون و سپاهیانش تشویق به دنبالکردن شوند، و قضا و قدر خدا در باره ایشان پیادهگردد و تحقق پذیرد، بدانگونه که خدا در حق آنان خواسته است:
(إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ (24).
ایشان گروهی هستند که قطعاً غرق میگردند (و هلاک میشوند) .
بدین روال و بر این منوال قضا و قدر خدا از لابلای اسباب و علل ظاهری اجراء میشود و تنفیذ پیدا میکند. خود اسباب و علل همگوشهای از این قـضا و قدر حتمی و قطعی است.
روند قرآنی، حکایت صحنهی غرق شدن یا نشان دادن غرق گردیدن را مختصر میکند. این مختصـر با جملهای بیان میشود و بدان بسنده میشودکه باید اجراء و تنفیذ گردد:
(إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ (24) .
ایشان گروهی هستند که قطعاً غرق میکردند (و هلاک میشوند).
از این صحنهی باریک و اندک میگذرد و به پیرو زدن بر آن میپردازد، پیرویکه اشاره دارد به خواری و پستی فرعون سرکش و خودبزرگبین، و خواری و پستی فرعونیانیکه فرعون را در ظلم و زور و طغیان و سرکشیکمک میکردند. فرعون و فرعونیان در پیشگاه خدا خوار و پست هستند. اصلا ایشان نزد این جهانیکه فرعون در آن بینی خود را بالا میگیرد و تفاخر میفروشد، و فرعونیانگول خوردهی او برایش سر را پائین میاندازند وکرنش میبرند، خوار و پست هستند. فرعونکمتر و ناچیزتر از آن استکه جهان، بودن او را احساسکند. نعمت از او بازگرفته میشود، و او نمیتواند از فنا و نابودی آن نعمت جلوگیریکند. او بر باد فنا میرود، ولیکسی بر فرجام بدش مرثیهای نمیخواند و نوحهای سر نمیدهد:
(کَمْ تَرَکُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (25) وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ کَرِیمٍ (26) وَنَعْمَةٍ کَانُوا فِیهَا فَاکِهِینَ (27) کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْماً آخَرِینَ (28) فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ (29).
چه باغها و چشمهسارهای زیادی از خود به جای گذاشتند! و کشتزارها و اقامتگاههای جالب و گرانبهائی را، و نعمتهای فراوان (دیگری) که در آن شادان و با ناز و نعمت زندگی میکردند. این چنین بود (ماجرای آنان) و ما همهی این نعمتها را به قوم دیگری دادیم (بدون درد سر و خون جگر). نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین، و نه بدیشان مهلتی داده شد (تا چند صباحی بمانند و توبه کنند و به جبران گذشتهها بپردازند).
صحنه شروع میگردد با تصویرهائی از نعمتهائیکه در آن میلولند و میغلتند و نازان و دامنکشان میروند ... باغها، چشمهسارها، کشتزارها، مکانهای والائی که بدانها چشم دوخته میشود، و در آنـها به احترام و تکریم نائل میآیند، نعمتیکه از آن لذت میبرند و از آن میخورند و در آن شادان و خندان زندگی میکنند. آنگاه همهی اینها را از ایشان میگیرد، یا خودشان از آن به دور میگردند، و مردمان دیگر آن را به ارث میبرند . . . در جای دیگری فرموده است:
(کَذَلِکَ وَأَوْرَثْنَاهَا بَنِی إِسْرَائِیلَ).
این چنین (شد که بنیاسرائیل پیروز گشتند) و آنها را میراث بنیاسرائیل کردیم.(شعراء/59)
بنیاسرائیل خود ملک و مملکت فرعون را به ارث نبردند، بلکه آنان ملک و مملکت همسان ملک و مملکت فرعون را در سرزمین دیگری به ارث بردند.
پس مقصود نوعملک ونعمت است، ملکو نعمتیکه از دست فرعون و فرعونیان برفت، و بنیاسرائیل به ملک و نعمت رسیدند و آن را به ارث بردند.
آنگاه چه شد؟ آنگاه اینطاغیان و یاغیانیکه دیدگان دیگران و درونهای ایشان را در این زمین پرکرده بودند، مردند و رفتند. نهکسی بر مردن و رفتن آنان اطلاع پیداکرد. و نه آسمانی و نه زمینی احساسکرد که رفتهاند. آن چنان رفتندکه انگار که نبودند. هنگامی که وعدهی مرگشان در رسید بدیشان مهلت و فرصتی داده نشد:
(فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاء وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنظَرِینَ (29) .
نهآسمان برآنان گریست و نه زمین، ونه بدیشان مهلتی داده شد(تا چند صباحی بمانند و توبه کنند و به جبران گذشتهها بپردازند).
این هم تعبیری استکه از خواری و پستی خبر میدهد، و همچنین بر جفا و بیوفائی دلالت دارد . . . این طاغیان و یاغیانیکه بزرگی میفروختند و خـویشتن را والا و والامقام مـیدیدند، در زمینی و در آسمانیکسی از رفتنشان آگاه نشد، وکسی در زمینی و در آسـمانی بر ایشان تاسف نخورد. بسان مورچگان رفتند، آنانکه قلدران و زورگویان روی زمین بودند ودیگران را زیر کفشهایشان له و په میکردند! رفتند و کسی آه و نالهای بر ایشان سر نداد، و غم و اندوهی بر ایشان نخورد. چرا که این جهان هستی ایشان را دشمن میداشت، بدان سببکه ایشان از جهان هستیگسیخته بودند. جهان هستی به پروردگار خود ایمان داشت، ولی آنان به پـروردگارشان ایمان نداشتند! آخر آنان ارواح کثیف و خبیث و شرور و گسیخته و بریده از این جهان هستی بودند، هرچند که در آن میزیستند و به سر میبردند! اگر قلدران و زورگویان و زورمداران روی زمین اشاره و پیامی را درک و فهم بکنندکه در این واژگان است، میدانند و میفهمندکه آنان حه اندازه در پیشگاه یزدان و در پیشگاه کل جهان چه اندازه خوار و پست هستند. میدانند و میفهمـند که آنان در میان این جهانزندگی میکنند، ولی دور افتاده از آن میباشند و گسیخته از آن هستند. وهیچ گونه پیوند و رابطهای ایشان را با جهان ارتباط نمیدهد، وقتیکه پیوند و رابطه میان ایمانگسیخته و بریده است.
درصفحهی مقابل این خواری و پستی، صحنهی نجات و رستگاری و تـعظیم و تکریم و انتخاب وگزینش است:
(وَلَقَدْ نَجَّیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِینِ (30) مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیاً مِّنَ الْمُسْرِفِینَ (31) وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِینَ (32) وَآتَیْنَاهُم مِّنَ الْآیَاتِ مَا فِیهِ بَلَاء مُّبِینٌ (33).
ما بنیاسرائیل را از عذاب خوارکننده رهائی بخشیدیم. (ایشان را نجات دادیم) از فرعون، کسی که بر دیگری بزرگی میفروخت وستمگری مینمود، و از زمرهی تبهکارانی بود که ظلم و فساد را از حد میگذرانند. ما بنیاسرائیل را آگاهانه (و با شناختی که از ایشان داشتیم، در آن عصر و زمان) برگزیدیم و بر جهانیان برتری دادیم (وآنان راملت گزیده عصر خویش کردیم). ما معجزاتی را توسط مـوسی بدیشان ارائه نمودیم که در آنها آزمایش آشکاری بود (برای ایشان، تا به محک زده شوند و روشن گردد چه کسانی عابد و شاکر، و چه افرادی کافر و فاجر خواهند شد).
در اینجا نجات بنیاسرائیل از عذاب (خوارکننده) ذکر میشود در مقابل خواری و پستیای که قلدران زورگو و زورمدار و برتریطلب، و اسرافکنندگان در زوررئی و برتریجوئی،کارشان بدان انجامیده است:
(مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کَانَ عَالِیاً مِّنَ الْمُسْرِفِینَ (31).
(ایشان را نجات دادیم) از فرعون. کسی که بر دیگری بزرگی میفروخت و ستمگری مینمود، و از زمرهی تبهکارانی بود که ظلم و فساد را از حد میگذرانند.
آنگاه برگزیدن بنیاسرائیل از سوی یزدان ذکر میشود، برگزیدنی که از روی علم و آگاهی از خوبی و بدی ایشان صورت میپذیرد. روشن است این گزیدن، برگزیدن ایشان و ترجیح آنان برجهانیان زمان خودشان اســت نه بر جمـلگیگذشتگان و آیندگان. آنان گزیده میشوند هر چند که به سطح عالی ایمان هم نرسیده باشند. هرگاه در میانشان رهبری باشد ایشان را رو به یزدان در پرتو هدایت و بصیرت رهنمود گرداند و در راستای راه سوق دهد و براند.
(وَآتَیْنَاهُم مِّنَ الْآیَاتِ مَا فِیهِ بَلَاء مُّبِینٌ (33).
ما معجزاتی را توسط موسی بدیشان ارائه نمودیم که در آنها آزمایش آشکاری بود (برای ایشان، تا به محک زده شوند و روشن گردد چه کسانی عابد و شاکر، و چه افرادی کافر و فاجر خواهند شد).
آنان به وسیلهی این معجزات و دلائل در معرض آزمایش قرارگرفتند، معجزات و دلائلیکه خداوند آنها را برای آزمایش بدیشان داده بود. وقتی که امتحان آنان به پایان آمد، و دورهی جانشینی ایشان تمام شد، خداوند آنان را در برابر انحرافشان و کجرویشان گرفتار ساخت، و بدیشان نتیجهی آزمایش و آزمونشان را داد. بدین منظور آنان را باکسانی درگیر جنگکرد که ایشان را در زمین،گریزان و ویلان کردند. خدا خواری و بیچارگی را بهره ایشان نمود، و آنان را تهدیدکرد و بیم دادکه تا روز قیامت هر وقت در زمین ظلم و ستم کنند ایشان را تنبیهکند و بهکیفر برساند.
*
بعد از این چرخش وگردش در جایگاه نقش زمین شدن و نابودگشتن فرعون و فرعونیان، و بیان نجات موسی و قوم او، و به دنبال بلا و مصیبتیکه بر سر فرعون میآید و بهکیفر خود میرسد، و قوم موسی با معجزاتی و دلائلی آزموده میگردند، روند سخن به موضعگری مشرکان در برابر مسالهی رستاخیز و زندگی دوباره، و شک و تردیدیکه در باره آن میورزند، و حتی به انکار آن میپردازند، برمیگردد تا میان مساله رستاخیز و طرح و نقشهی جهان هستی به طورکلی و میان ساختار جهان، بر حق و حقیقت و جدیت، ارتباط و پیوند برقرار میسازد، حق و حقیقت و جدیتیکه مقتضی این رستاخیز و زندگی دوباره میباشد:
( إِنَّ هَؤُلَاء لَیَقُولُونَ (34) إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِینَ (35) فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (36) أَهُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (37) وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ (38) مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (39) إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (40) یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَیْئاً وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ (41) إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (42).
اینان میگویند: مرگ ما جز مرگ اول نیست (و بعد از آن) ما هرگز زنده نخواهیم شد. (ای محمّد و ای مومنان!) اگر راست میگوئید (که بعد از مرگ حیاتی در کار است، از خدا بخواهید) پدران و نیاکان ما را (زنده گرداند و آنان را) نزد ما بیاورید (تا بر صدق گفتار شما گواهی دهند). آیا آنان بهترند (و از ثروت و قدرت و دبدبه و کوکبهی بیشتری برخوردارند) یا قوم تبع (که ملوک و شاهان یمن بودند و در همسایگی ایشان میزیستند) و کسانی که پیش از آنان بودند؟ (همچون قبائل نوح و عاد و ثمود). ما آنان را در گذشته هلاک ساختهایم چون مجرم و گناهکار بودهاند. ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است بیهوده و بیهدف نیافریدهایم. (جهان دالانی است به سوی جهان عظیم و ابدی آخرت که پشت سر این جهان قرار دارد). ما آن دو را جز به حق نیافریدهایم (و جهان را بدین نظم و نظام شگفت بیهوده و بیحکمت درست نکردهایم) ولیکن غالب ایشان (گوش شنوا و چشم بینا ندارند، و حقائق را نمیشنوند و این همه نقش عجب را بر در و دیوار وجود نمیبییند، و درحقیقت) نمیفهمند. روز داوری (و قضاوت بین افراد برحق و افراد ناحق که قیامت است) وعده گاه همهی آنان است. آن روزی که هیچ خویشی و دوستی کـمترین کمکی به خویش و دوست خود نمیکند، و به هیچ وجه (مردمان از سوی همدیگر همکاری و) یاری نمیگردند، مگر کسی که خدا بدو مرحمت کند (و از او درگذرد و از شفاعت خوبان بهرهمندش گرداند) چرا که خداوند باعزت و توانا و بامحبت و مهربان است.
این مشرکان عرب میگویند: مرگی وجود ندارد جز مرگیکه با آن میمیریم و بس. بعد از آن نه زندگیای و نه رستاخیزی است. آنان چنین مرگی را مرگ (الاولی) مینامندکه به معنی پیشین و جلوتر از موعد رستاخیز و زندگی دوبارهای است که بدیشان وعده داده میشود. بر اینکه جز این مرگ چیز دیگری وجـود ندارد و کار به پایان میرسد، استدلال میگیرند به این که پدران و نیاکانشان چنین مرگی را پشت سر نهادهاند و از بین رفتهاند وکسی از ایشان نمانده است و کسی از آنان زنده نگردیده است. آنان درخواست میکنندکه اگر زندگی دوباره حق است و راست است ایشان را زندهکنید و به جهان بیاورید.
آنان در این درخواست از حکمت و فلسفهی رستاخیز و زندگی دوباره غفلت میورزند، و نمیدانند آخرت حلقهای از حلقههای پیدایش انسانها است، و دارای حکمت و فلسفهی ویژه و هدف معینی برای سزا و جزای چیزی استکه در حلقهی نخستین انجام گرفته است. برای این استکه مطیعان و فرمانبرداران را به فرجام بزرگوارانه و ارزشمندی نائل گرداند که گامهای راست و درستشان درکوچ زندگی دنیا ایشان را درخور و سزاوار آن ساخته است، و عاصیان و نافرمانبرداران را به فرجام خوار و پستی برساندکهگامهای واژگون و سرنگون در لجنزار گندیده، ایشان را بدانجا درمیاندازد . . . حکمت و فلسفهایکه در میان است فرارسیدن رستاخیز و زندگی دوباره را پس از اتمام مرحلهی زمین میطلبد، و مانع از آن میگرددکه رستاخیز و زندگی دوباره، عروسک دست این و آن شود، و برحسب خواست یا آرزوی بشریکسی یا گروهی از انسانها صورت بگیرد تا به رستاخیز و زندگی دوباره ایمان بیاورند ایمان آنان کامل نمیشود مگر اینکه بدین مسالهگواهی دهند و نادیده آن را بپذیرند، مسالهایکه پیغمبران از آن بدیشان خبر میدهند، و تدبر و تفکر در باره سرشت این جهان،
مقتضی و معرف وجود آن است، و حکمت و فلسفهی یزدان در آفرینش آن بر این اساس استوار و پایدار است. خود این تدبر و تفکر به تنهائی برای ایمان آوردن به آخرت و تصدیقکردن رستاخیز و زندگی دوباره بس است.
خداوند بزرگوار پیش از اینکه در اینجا ایشان را به چنین تدبر و تفکری رهنمـود و رهنمون کند و به اندیشیدن در باره طرح و نقشهی خود این جهان بخواند، دلهایشان را با نقش زمین شدن و نابود گشتن قوم تبع، سخت لمس میکند و میپساید. تبابعه سلسلهای از شاهان حمیر در عربستان بودند. داستانیکه یزدان جهان بدان اشاره میفرماید قطعاً برای شنوندگان و مخاطبان این قرآن آشنا و روشن بوده است. بدین لحاظ است اشاره گذرائی بدان میفرماید تا دلهایشان را سخت و شدید بدان لمسکند و بپساید، و آنان را از همچون سرنوشتی برحذر نماید:
(أَهُمْ خَیْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَکْنَاهُمْ إِنَّهُمْ کَانُوا مُجْرِمِینَ (37).
آیا آنان بهترند (واز ثروت وقدرت و دبدبه و کوکبهی بیشتری برخوردارند) یا قوم تبع (که ملوک و شاهان یمن بودند و در همسایگی ایشان میزیستند) و کسانی که پیش از آنان بودند؟ (همچون قبائل نوح و عاد و ثمود). ما آنان را در گذشته هلاک ساختهایم چون مجرم و گناهکار بودهاند.
در پـرتو این تذکر و یادآوری، و تکان و لرزش دلها از تصور آن، ایشان را به نگرش در طرح و نقشهی آسمانها و زمین میخـواند، و به هماهنگی جهان هستی رهنمود میگرداند، و آنان را متوجه اراده و هدف و صدق و تدبیری میسازدکه در فراسو و پشت سر این هماهنگی قرار دارد:
(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا لَاعِبِینَ (38) مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (39) إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (40) یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَیْئاً وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ (41) إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (42) .
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است بیهوده و بیهدف نیافریدهایم. (جهان دالانی است به سوی جهان عظیم و ابدی آخرت که پشت سر این جهان قرار دارد). ما آن دو را جز به حق نیافریدهایـم (و جهان را بدین نظم و نظام شگفت بیهوده و بیحکمت درست نکردهایم) ولیکن غالب ایشان (گوش شنوا و چشم بینا ندارند، و حقائق را نمیشنوند و این همه نقش عجب را بر در و دیوار وجود نمیبینند، و درحقیقت) نمیفهمند. روز داوری (و قضاوت بین افراد برحق و افراد نـاحق که قیامت است) وعدهگاه همهی آنان است. آن روزی که هیچ خویشی و دوستی کمترین کمکی به خویش و دوست خود نمیکند. و به هیچ وجه (مردمان از سوی همدیگر همکاری و) یاری نمیگردند. مگر کسی کـه خدا بدو مرحمت کند (و از او درگذرد و از شفاعت خوبان بهرهمندش گرداند) چرا که خداوند باعزت و توانا و بامحبت و مهربان است.
نگرش ظریف و لطـیفی است. مناسبتیکه آفرینش آسمانها و زمین، و آفرینش آنچه میان آن دو است، با مسالهی رستاخیز و زندگی دوباره دارد مناسبت دقیق و باریکی است. ولیکن فطرت بشری آن را ساده و آسان درک و فهم میکند، هنگامیکه بسان همچون رهنـمـود و رهنمونی فطرت بشری به سوی آن رهنمود ورهنمون گردد، و بدان توجه داده شود.
واقعیت این استکه تدبر و تفکر در باره دقت و حکمت و هدفمندی و قصد و ارادهایکه پیدا و هویدا است، هماهنگی و همـآوائیای که پدیدار و نـمودار است، آفرینش هر چیزی با مقدار و اندازهایکه برای محقق ساختن و پیادهکردن هدفیکه از خلقت آن منظور و مراد است و افزایش وکاهش پیدا نمیکند، محقق نمودن و پیادهکردن هماهنگی هر چیزی با چیزهای پیرامون خود، پدیدار بودن قصد و هدف در هر چیزی به اندازه و به شکلیکه بر آن آفریده شده است، نفی تصادف و عبث در هرگوشهای و در هر چیز کوچک یا بزرگی از جهان در طرح و نقشهی این پدیدهها و آفریدههای بزرگ و سترگ و خوفناک و هراسانگیز، و این پدیدهها و آفریدههای ریز و دقیق و لطیف و ظریف . . . واقعیت این استکه تدبر و تفکر در باره همهی اینها، به دل و اندرون انسان میاندازد که این پدیدهها و آفریدهها هدفمند و دارای هدف هستند، و هیچگونه کار عبث و بیهودهای در آن نمیباشد. همهی اینها بر حق و حقیقت استوار و برقرارند و هیح باطل و پوچی در آنها یافته نمیشود. همهی آنها هم دارای پایان و فرجام میباشند ولی هنوز زمان آن فرانرسیده است، و با مرگ درنمیرسد، مرگیکه پس از اینکوچکوتاه بر این ستاره دست میدهد. بلکهکار و بار آخر، وکار و بار سزا و جزای آن قطعی و حتمی است و بدون شک و تردید روزی درمیرسد. منطق خالصانهی طرح و نقشهی مقصـود و منظور موجود در ساختار این زندگی و این جهان بیانگر همین امر است و همین امر را میطلبد. این کار بایدکه صورت بگیرد تا هدف سرشتی خوبـی و بدی و صلاح و فسادیکه در زندگی دنیا انجامگرفته است تحقق پیدا کند و پیاده شود. انسان به گونهای ساخته شده استکه ترکیببند وجودش آمادگی خوبی و بدی و صلاح و فساد را دارد. این تلاش و ارادهی انسان استکه خوبی و صلاح را برمیگزیند، یا بدی و فساد را انتخاب میکند و درپیش میگیرد. به سزا و جزای همچونگزینش و انتخابی رسیدن در پایان چرخش وگردش این چند روزهی زندگی بر اینکرهی خاکی است.
آفریدن انسان با همچون آمادگی دوگانهای و استعداد مزدوجی، و نفی عبث و بیهودگی ازکار یزدان سبحان، این را میطلبد و مقتضی این استکه این انسان سرنوشت معینی در پایانگشت وگذار این کرهی خاکی داشته باشد، و در پایان اینکوچ زمینی بدان برسد. این هم اصل مساله آخرت است و طرح و نقشهی آخرت بر آن استوار است. بدین لحاظ پس از رهنمود به حکمت و فلسفه و قصد و هدف موجود درآفرینش آسمانها و زمین، این فرمودهی خداوند بزرگوار به میان مـیآید:
(إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ مِیقَاتُهُمْ أَجْمَعِینَ (40) یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَن مَّوْلًى شَیْئاً وَلَا هُمْ یُنصَرُونَ (41) إِلَّا مَن رَّحِمَ اللَّهُ إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الرَّحِیمُ (42).
روز داوری(و قضاوت بین افراد برحق وافراد ناحق که قیامت است) وعده گاه همهی آنان است. آن روزی که هیچ خویشی و دوستی کمترین کمکی به خویش و دوست خود نمیکند. و به هیچ وجه (مردمان از سوی همدیگر همکاری و) یاری نمیکردند.
این سخن در جایکاملا مناسب خود مـیآید و با ما قبل خـود ارتباط کلی دارد. چه حکمت خدا میطلبد و مقتــضی این استکه روزگاری باشدکه در آن میان آفریدگان داوری شود، و میان هدایت و ضلالت قضاوتگردد، و خیر و خوبی بزرگ داشته شود و شرو بدی خـوار و حقیر گردد، و انسانها از هر گونه پشتیبان و تکیهگاه دنیوی خود دستشان قطع شود، و هرگونه نزدیکی و خویشاوندی از میان رود. تک و تنها به پیشگاه آفریدگارشان برگردند، همانگونه که تک و تنها آفریدگارشان ایشان را آفریده بـود و از پیشگاه او آمده بودند. سزا و جزای ساختهی دستهای خود را دریافت دارند.کسی بدیشانکمک و یاری نکند، و کسی بدیشان رحم ننمــاید. تنهاکسی رستگار و سرافراز گردد که رحمت پروردگار قادر و توانا و رحیم و مهربان خود را به دست آورد، آن پروردگاری که ساختار دست او بودند و از زیر دست او بیرون آمده بودند تاکار بکنند، و سپس به زیردست او برگردند تا سزا و جزای خود را از او دریافت دارند. روزگار موجود میان خروج ایشان از پیشگاه یزدان و رجـوع آنان به پیشگاه ایزد سبحان، فرصت و مهلتکارکردن و جولانگاه امتحان دادن است و بس.
حکمت و فلسفهی پیدا و هویدا در طرح و نقشهی این جهان، و پدیدار و نمودار در آفرینش آسمانها و زمین و آنچه در میان آن دو است، و عیان و نمایان در تقدیر و تدبیر واضح و در قصد و هدف ناطق در هر چیزی از چیزهای این جهان، همینگونه میطلبد و مقتضی همین امر است.
*
بعد از بیان این اصل، صحنهای از صحنههای روز داوری، و عذاب و نعمــتی که کار نافرمایان و فرمانبرداران بدان میانجامد را بدیشان نشان میدهد، صحنهایکه سخت و شدید است و با سایههای این سوره همچنین با فضای تند و خشن آن همــاهنگی دارد و سازگار است:
( إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ (43) طَعَامُ الْأَثِیمِ (44) کَالْمُهْلِ یَغْلِی فِی الْبُطُونِ (45) کَغَلْیِ الْحَمِیمِ (46) خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاء الْجَحِیمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ (48) ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (49) إِنَّ هَذَا مَا کُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ (50) إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی مَقَامٍ أَمِینٍ (51) فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (52) یَلْبَسُونَ مِن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَقَابِلِینَ (53) کَذَلِکَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ (54) یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ آمِنِینَ (55) لَا یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَى وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (56) فَضْلاً مِّن رَّبِّکَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (57).
قطعاً درخت زقوم، خوراک گناهکاران است. همچون فلز گداخته در شکمها میجوشد. جوششی همچون آب گرم و داغ. (به ماموران دوزخ فرمان داده میشود:) این کافر فاجر را بگیرید و به میان دوزخ پرتابش کنید. سپس بر سر او آب جوشان بریزید (تا بر عذاب و دردش افزوده گردد). بچش که تو زوردار و بزرگواری! این (عذابی که هم اینک میبینید و لمسش میکنید) همان چیزی است که پیوسته در بارهی آن شک و تردید میکردید.
پرهیزگاران در جایگاه امن و امانی هستند. در میان باغها و چشمهسارها. آنان لباسهائی از حریر نازک و ضخیم میپوشند، و در مقابل یکدیگر مینشینند (و به شادی میپردازند). بهشتیان این چنین هستند و زنان بهشتی سیاهچشم با چشمان درشت را نیز به همسری آنان درمیآوریم.آنان درآنجا هر میوهای را که بخواهند (با کمال راحت) میطلبند (و مشکلاتی که در بهرهگیری از میوههای دنیا وجود دارد برای آنان وجود نخواهد داشت، و از بیماریها و ناراحتیهائی که گاه بر اثر خوردن میوهها در این دنیا پیدا میشود در آنجا وجود ندارد، و همچنین بیمی از فساد و کمبود و فنای آنها نیست) و از هر نظر درامانند. آنان هرگز در آنجا مرگی جزهمان مرگ نخستین (که در دنیا چشیدهاند و بعد از آن زنده شدهاند) نخواهند چشید، و خداوند آنان را از عذاب دوزخ بدور و محفوظ داشته است. همهی اینها فضل و بخششی از سوی پروردگار تو است. این رستگاری و خوشبـختی بزرگی است (که شامل حال پرهیزگاران میشود).
صحنه شروع میگردد با عرضهکردن درخت زقوم، بعد از این که بیان میشود زقوم خوراک بزهکار است. عرضهکردن هراسانگیز و ترسآور و خوفناکی است. این خوراک بسان تهمانده و خلط روغن جوشیده و داغ شده است -بدان مهل میگویند -در شکمها بسان آب گرم و داغ میجوشد و غلغل میزند. در آنجا چنین بزهکاری حـضور دارد. بزهکاریکه بر پروردگار خود و بر پیغمبر امین، بزرگی فروخته است و عظمت نشان داده است. این استکه فرمان یزدان والامقام خطاب به نگاهبانان دوزخ صادر میشودکه او را بگیرند با خشونت و شدتیکه سزاوار مقام (کریم) و عظیم او باشد!:
(خُذُوهُ فَاعْتِلُوهُ إِلَى سَوَاء الْجَحِیمِ (47) ثُمَّ صُبُّوا فَوْقَ رَأْسِهِ مِنْ عَذَابِ الْحَمِیمِ (48).
(به ماموران دوزخ فرمان داده میشود:) این کافر فاجر را بگیرید و به میان دوزخ پرتابش کنید. سپس بر سر او آب جوشان بریزید (تا بر عذاب و دردش افزوده گردد). او را سخت بگیرید و تند پرتابکنید. او را محکم با تحقیر و درشتی بگرید و ببندید، بدون اینکه هیچ گونه کرامت و بزرگواری و نرمش و سازشی در میان باشد. آنگاه بر سرش از آن آب داغ جوشانی بریزید که بریان میکند و میسوزاند و تافته میگرداند. هـمراه
شدت و حدت وکشیدن و پرتکردن و داغ نمودن و بریان و تافتهگرداندن، سرزنشکردن و خوار داشتن است:
(ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْکَرِیمُ (49).
بچش که تو زوردار و بزرگواری!.
این جزای عزیز و کریمی استکه هـیچگونه عزت و کرامتی نداشته است، ولی بر خدا و پیغمبران، بزرگی میفروخته است و عظمت مینموده است!
(إِنَّ هَذَا مَا کُنتُم بِهِ تَمْتَرُونَ (50).
این (عذابی که هم اینک میبینید و لمسش میکنید) همان چیزی است که پیوسته در باره آن شک و تردید میکردید.
شماکه در باره این روز شک و تردید میکردید، و آن را تمسخر مینمودید و به استهزاء میگرفتید!
در همان هنگام که گرفتن و پرتکردن و آب داغ ریختن و داغ و تافته کردن، سرزنش و خوار داشتن در جانبی از جوانب گستردهی میدان است، چشم - با دیدهی خیال -به جانب دیگرگسترهی آن میدان بندد و آن را ورانداز میکند. ناگهان (متقیان) و پرهیزگارانی را میبیندکه از این روز میترسیدهاند و از آن هراسناک بودهاند. ناگهان آنان رامیبیند که:
(فِی مَقَامٍ أَمِینٍ (51) .
در جایگاه امن و امانی هستند.
جایگاه امن و امانیکه ترس و هراســی در آنجا نیست. نه شدت و حدت، و نهکشیدن و پرتکردن، و نه آب داغ ریختن درمیان است. بلکه آنان درمیان نعمت دامنکشان و خرامان میروند:
(فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ (52).
در میان باغها و چشمهسارها.
جامهی (سندس) یعنی حریر نازک، و (استبرق) یعنی حریر ضخیم میپوشند، و مقابل همدیگر در مجالس خود مینشینند و قصهپردازی میکنند و بـهگفتگو میپردازند. اینها بجای خود، حوریان چشـم درشت را به ازدواجشان درمیآورند، حوریانیکه نعمت با
وجودشان تکمیل میشود. آنان در بهشت صاحبان خانه هستند، و هرچه را بخواهند درخواست میکنند و میطلبند:
(یَدْعُونَ فِیهَا بِکُلِّ فَاکِهَةٍ آمِنِینَ (55).
آنان در آنجا هر میوهای را که بخواهند (با کمال راحت) میطلبند (و مشکلاتی که در بهرهگیری از میوههای دنیا وجود دارد برای آنان وجود نخواهد داشت، و از بیماریها و ناراحتیهائی که گاه بر اثر خوردن میوهها در این دنیا پیدا میشود در آنجا وجود ندارد، و همچنین بیمی از فساد و کمبود و فنای آنها نیست) و از هر نظر درامانند.
آنان چشم به راه پایان این نعمت نخواهند بود. چه مرگی درمیان نیست. مرگ پیشین را چشیدهاند و جز آن مرگ دیگری را نمیچشند . . . این هم در مقابل سخنی استکه مشرکان میگفتند:
(إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِینَ (35).
مرگ ما جز مرگ اول نیست (و بعد ازآن) ما هرگز زنده نخواهیم شد.
بلی تنها مرگ اول است و بس، ولیکن به دنبال آن دوزخ یا نعمت بهشت است.
( وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ (56).
و خداوند آنان را از عذاب دوزخ بدور و محفوظ داشته است.
این هم از فضل و فیض و لطف و مرحمت یزدان سبحان است. چه نجات از عذاب جز در پرتو فضل و فیض و لطف و مرحمت او صورت نمیگیرد:
(فَضْلاً مِّن رَّبِّکَ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (57).
همهی اینها فضل و بخششی از سوی پروردگار تو است. این رستگاری و خوشبخــتی بزرگی است (که شامل حال پرهیزگاران میشود).
چه فضلی و بخششی؟! چه لطفی و مرحمتی؟!
در سایهی این صحنهی تند و خشن و سخت موثریکه در هر دو سوئیکه دارد به ژرفاهای دل سرک میکشد، این سوره خاتمه میپذیرد با تذکر دادن نعمت رسالت و با ترساندن و برحذر داشتن از عاقبت تکذیب کردن و دروغ انگاشتن:
(فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (58).
ما قرآن را به زبان تو (که عربی است نازل و) آسان کردهایم تا آنان (آن را بفهمند و بیاموزند و) پند گیرند. این خاتمهای استکه فنای سوره و سایهی آن را خلاصه و جمعبندی میکند، و با سرآغاز سوره و خط سیر آن، هماهنگ و همآوا میگردد. این سوره با ذکر کردن کتاب قرآن و فرو فرستادن آن از آسمان برای بیم دادن و یادآورکردن مردمان، آغازگردیده است، و در روند این سوره چیزی بیان شده استکه در انتظار تکذیبکنندگان است:
(یَوْمَ نَبْطِشُ الْبَطْشَةَ الْکُبْرَى إِنَّا مُنتَقِمُونَ (16).
روزی سخت بر آنان میتازیم، (و با چنین یورش تندی) آنان را به مجازات میرسانیم. (دخان/16)
این خاتمه میآید و ایشان را به نعمت خدا تذکر میدهد، نعمتیکه در آسانکردن این قرآن نهفته است، قرآنیکه به زبان پیغمبر عربی است و آن را میفهمند و معانی آن را درک میکنند. همچنین آنان را از فرجام و سرنوشت، با تعبیر فشرده و هراسانگیزی بیم میدهد و میترساند:
(فَارْتَقِبْ إِنَّهُم مُّرْتَقِبُونَ (59) .
تو منتظر (وعدههای الهی در زمینهی پیروزی بر کفار، و منتظر مجازات دردناک الهی در بارهی این قوم لجوج و ستمگر) باش که آنان منتظر (ناکامی تو و شکست دعوت تو) هستند.
[1] -اینفرمودهی خدا: (أن أدوا إلیّ عباد الله) تفسیر دیگری هم دارد. یعنی بنیاسرائیلراکه بندگان خدایند به من وا گذارید. ایشان را به من بسپارید و با سخره گرفتن و عذاب دادن، آنان را از من باز نگیرید. این تفسیر مفهوم این آیه را دارد: (ان ارسل معنا بنی اسرائیل). (پروردگار جهانیان به تو دستور میدهد) اینکه بنیاسرائیل را (آزاد از زنجیر اسارت و بردگی کنیو) باما همراه سازی (تابه سرزمین مقدس، یعنی فلسطین برویم). (شعراء/17)