ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی احزاب آیهی 73-63
(یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً (63) إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً (64) خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً لَّا یَجِدُونَ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً (65) یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا (66) وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا (67) رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً (68) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً (69) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً (71) إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً (72) لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً) (73)
در این واپسین درس سوره، از پرسش مردمان دربارۀ قیامت، و با عجله فرارسیدن آن را درخواست کردن، و شکّ و تردید مردمان دربارۀ قیامت، سـخن میرود. پاسخ این پرسش آنان به خدا واگذار میشود. ایشان از نزدیک بودن قیامت ترسانده میشوند، و بدیشان گوشزد میگردد که چه بسا قیامت ناگهانی دررسد و ایشان را تند دربرگیرد. سپس روند قرآنی صحنهای از صحنههای قیامت را نشان میدهد، صحنهای که کسانی را خوشحال نمیسازد که فرارسیدن هر چه زودتر قیامت را درخواست میکنند. این صحنه نشـان میدهد که روزی چهرههای ایشان در آتش غلت میخورد. در آن روز پشیمان میشوند کـه چرا از خدا و پیغمبرش اطاعت نکردهاند. در آن روز همچنین برای سروران و بزرگان خود عذاب دو چندان را درخواست میکنند. این صحنۀ دردآوری است که هیچ شخص شتابگری در روز فرا رسیدن آن شتاب نمیورزد . . . آن گاه روند قرآنی ایشان را از این صحنۀ اخروی برمیگرداند و بار دیگر متوجّه این زمین میگرداند. آن وقت برمیگردد تـا کسانی را برحذر دارد که ایمان آوردهانـد. از ایـن برحذرشان دارد که همچون قوم موسی نباشند، قومی که موسی را اذیّت و آزار رساندند و او را متّهم کردند، و خدا او را از اتّهام چیزی تبرئه فرمود که دربارۀ او میگفتند. به نظر میآید این پاسخی بوده است به کاری که روی داده است. گمان میرود این کاری که روی داده است سخن برخیها دربارۀ ازدواج پیغمبر صلّی الله علیه وآله سلّم با زینب بوده است، ازدواجی که مخالف با عرب و عادت عرب بوده است. روند قرآنی مؤمنان را دعوت میکند به این که سخنان درست و اسـتواری داشته باشند، سخنانی که دور از عیبجوئی و رخنهگیری باشد، تا خدا اعمال و افعالشان را اصلاح کند و نیکو گردانـد، و گناهانشان را ببخشاید و بدیشان لطف نماید. خدا ایشان را دوست میدارد اگر از خدا و از پـیغمبرش اطـاعت کنند. بدیشان در برابر چنین اطاعتی پیروزی و کامیابی بزرگی وعده میدهد.
خداوند این سوره را با آهنگ هراسناک ژرفی پـایان میبخشد. آهنگی که دربارۀ امانتی است که آسمانها و زمین و کوهها از حمل آن ترسیدهاند، ولی انسان آن را حمل کرده است، امانتی که سترگ و ستبر و هولناک و خردکننده است. این بدان خاطر است که تدبیر خدا در مترتّب شدن سزا و جزا بر کار و پیشه اتمام پـذیرد، و انسان در برابر چیزی محاسبه شود و مورد پرس و جو قرار گیرد که برای خود برگزیده است و پسندیده است:
(لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً) (73)
سرانجام خداوند مردان و زنان منافق، و مردان و زنان مشرک را کیفر دهد، و بر مردان و زنان مؤمن ببخشاید و (بــدیشان رحـمت نـماید). خـداونـد هـمواره بس بخشاینده و مهربان بوده و هست. (احزاب/73)
*
(یَسْأَلُکَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ اللَّهِ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً) (63)
(ای پیغمبر!) مـردم از تـو دربـارۀ فرا رسـیدن قیامت میپرسند. بگو: آکاهی از آن، اختصاص به خدا دارد و بس. (و کسی جز او از این موضوع مطّلع نیست)، تو چه میدانی، شاید هم فرا رسیدن قیامت نزدیک باشد.
عربها پـیوسته از پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دربارۀ قیامت میپرسیدند، قیامتی که بسیار برایشان از آن سخن گفته است، و بسیار ایشان را از آن ترسانده است، و قـرآن صحنههای آن را به گونهای توصیف کرده است و صفاتش را برشمرده است انگار خوانـندۀ قرآن آن صحنهها را میبیند. از او موعد قیامت را میپرسیدند، و در فرا رسیدن این موعد شتاب میورزیدند. چنین شتاب ورزیدنی بیانگر معنی شکّ و تردید دربارۀ قیامت، یا تکذیب آن، و یا تمسخر بدان است، بر حسب اشخاص پرسنده، و نزدیکی ایشان به ایمان، و یا دوری آنان از آن. قیامت غیب است و غیب را خدای سبحان به خود اختصاص داده است، و نخواسته است کسی از آفریدگانش را از موعد آن بیاگاهاند، حتّی پیغمبران و فرشتگان مقرّب را. در حدیث حقیقت ایـمان و اسلام آمده است: از عبدالله پسر عمر - رضی الله عنهما - نقل است که گفته است: پدرم عمر پسر خطّاب رضی الله عنه برای من نقل کرده است و گفته است: وقتی از اوقات که ما در خدمت پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نشسته بودیم، نـاگهان مردی پدیدار شد که قوی بود و جامههای سفیدی به تن داشت. موهای بسیار سیاهی داشت، و نشانهای از سفر بر او دیده نمیشد، و کسی از ما او را نمیشناخت.
آمد و در خدمت پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نشست. زانوهای خود را به زانـوهای او چسـباند، و دستهایش را بر رانهایش نهاد. گفت: ای محمّد مرا از اسلام بیاگاهان. فرمود:
(الإسلام أن تشهد أن لا إله إلا الله , وأن محمدا عبده ورسوله , وتقیم الصلاة , وتؤتی الزکاة , وتصوم رمضان , وتحج البیت إن استطعت إلیه سبیلا).
«اسلام این است گواهی بدهی جز خدا خدائی نیست، و محمّد بنده و پیغمبر او است، و نـماز را بخوانی، و زکات را بدهی، و ماه رمضان روزه بگیری، و به حجّ بروی اگر توانائی رفتن بدانجا را داشته باشی».
او گفت: راست گفتی. ما تعجّب کردیم. خودش سؤال میکند و خودش او را تصدیق میکند. سپس آن مـرد گفت: مرا از ایمان بیاگاهان. فرمود:
(أن تؤمن بالله وملائکته وکتبه ورسله والیوم الآخر , وتؤمن بالقدر خیره وشره ).
[ ایمان ایـن است که باور داشـته باشی به خدا و فرشتگانش و کتابهایش و پیغمبرانش و روز آخرت، و معتقد شوی به قضا و قدر خدا چه خیر و چه شرّ آن ]. آن مرد گفت: راست گفتی. سپس گفت: مرا از احسان (و زیبا رفتار کردن) بیاگاهان. فرمود:
(أن تعبد الله کأنک تراه , فإن لم تکن تراه فإنه یراک).
( احسان (و زیبا رفتار کردن) این است کـه خـدا را به گونهای پرستش کنی انگار او را میبینی، و اگر هم تو او را نمیبینی او که تو را میبیند).
آن مرد گفت: مرا از قیامت بیاگاهان. فرمود:
(ما المسؤول عنها بأعلم من السائل . . ).
(کسی که از او دربارۀ قیامت پرسیده میشود، مطّلعتر از پرسنده (در این باره) نیست . . . تا آخر . . ).
آن گاه پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود:
(فإنه جبریل علیه السلام أتاکم یعلمکم دینکم " . ).[1]
(او جبریل علیه السّلام بود. به نزد شما آمده بود و آئینتان را به شما میآموخت).
کسی که از او سؤال میشود که پیغمبر خـدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و پرسش کننده که جبرئیل علیه السّلام است، هر دوی ایشان نمیتوانند قیامت چه وقت فرا میرسد.
(قل:إنما علمها عند الله).
بگو: آگاهی از آن، اختصاص بـه خـدا دارد و بس. (و کسی جز او از این موضوع مطّلع نیست).
آگاهی از قیامت به خدا اختصاص دارد و بس. بندگان یزدان از آن اطّلاع ندارند.
خداوند این را به خاطر حکمتی که خود میداند چـنین مقدّر و مقرّر فرموده است. به گوشهای از قیامت اشاره مینمائیم. مردمان را به خود وامیگذاربم و آنان باید پیوسته از کار و بار قیامت برحذر بوده، و همیشه انتظار وقوع آن را داشته باشند، و دائماً آمادگی ناگـهانی در رسیدن آن را داشته و هر وقت فرا رسد ایشان را چه باک. کسی میتواند همچون آمادگی را داشته باشد که خدا برای او خیر و خوبی خواسـته باشد، و تـقوا و پــرهیزگاری را در دلش به امـانت نـهاده باشد. ولی کسانی که از قیامت غافل میمانند، و هر لحظه آمادۀ رویاروئی با آن را ندارند، همچون کسانی به خویشتن خیانت میکنند، و خویشتن را از آتش نمیپایند و بـه دور نمیدارند. خدا که قیامت را برایشان بیان داشته است و آنان را روشن کرده است، و ایشان را برحذر داشته است و بیم داده است. خداوند قیامت را غـیب ناپیدائی کرده است. هر لحظهای از لحظات شب و روز باید فرارسیدن آن را انتظار کشید:
(وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً) .
تو چه میدانی، شـاید هـم فرا رسیدن قیامت نـزدیک باشد.
*
(إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً (64) خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً لَّا یَجِدُونَ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً (65) یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا (66) وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا (67) رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً) (68)
خداوند قطعاً کافران را نفرین و از رحمت خود محروم ساخته است و برای ایشان آتش سوزانی فراهـم کرده است. آنان جاودانه در آن خواهند ماند و سـرپرست و یاوری نخواهند یافت (تا از ایشان حمایت و دفاع کنند). روزی (را خاطر نشان ساز که در آن) چهرههای ایشان در آتش زیـر و رو و دگرگون میگردد (و فریادهای حسرت بارشان بلند میشود و) میگویند: ای کاش مـا از خدا و پیغمبر فرمان میبردیم (تـا چنین سـرنوشت دردناکی نمیداشـتیم). و مـیگویند: پروردگارا! مـا از سران و بزرگان خود پیروی کردهایـم و آنـان مـا را از راه به در بردهاند و گمراه کردهاند. پروردگارا! آنـان را دو چندان عذاب کن، و ایشان را کاملاً از رحمت خود به دور دار (و کمترین ترحّمی بدیشان منما).
آنان دربارۀ قیامت سؤال میکنند. این هم صحنهای از صحنههای قیامت است:
(إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیراً) (64)
خداوند قطعاً کافران را نفرین و از رحمت خود محروم ساخته است و برای ایشان آتش سوزانی فراهـم کـرده است.
خداوند کافران را از رحمت خود محروم نموده است و به دور داشته است، و برای ایشـان آتش سوزانی و برافروختهای را آماده کـرده است. ایـن آتش آمـاده و مهیّا و حاضر است.
(خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً ).
آنان جاودانه در آن خواهند ماند.
روزگاران درازی در آنجا باقی میمانند. اندازۀ آن را جز خدا نمیدانـد. هیچ گونه پـایانی برای آن تصوّر نمیرود مگر آنچه که خدا میداند و آن زمـان که او بخواهد. آنان هیچ گونه یـاری و کـمکی نـمیشوند، و محروم از هر گونه یار و یاوری هستند. هیچ گونه امیدی به نجات از این آتش در سایۀ کمک و مدد دوستی و یاوری نیست:
(لَّا یَجِدُونَ وَلِیّاً وَلَا نَصِیراً) (65)
سرپرست و یاوری نخواهند یافت (تا از ایشان حمایت و دفاع کنند).
و امّا صحنۀ ایشان در ایـن عذاب، صحنۀ نـاجور و دردناکی است:
(یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ).
روزی (را خاطرنشان ساز که در آن) چهرههای ایشان در آتش زیر و رو و دگرگون میگردد.
آتش از هر سو ایشان را فرا مـیگیرد. مـراد از تعبیر سخن بدین منوال و بر این روال، به تصویر کشـیدن حرکت و مجسّم کردن آتش است. و امّا این که آتش به هر صفحهای از صفحات رخسارهایشان میرسد، نشانگر افزایش عذاب و عقاب است.
(یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا) (66)
(فریادهای حسرتبارشان بلند مـیشود و) مـیگویند: ای کاش! ما از خدا و پیغمبر فرمان میبردیم (تا چنین سرنوشت دردناکی نمیداشتیم!).
این امید و آرزو هم امید و آرزوی بیهودهای است. نه جای همچون امید و آرزوئی است، و نه پاسخی بدان داده میشود. وقت آن گذشته است و فرصت از دست رفته است! تنها چیزی است که بوده است و از دست بشده است.
آن گاه انتقام گرفتن از سرورانشان و خشمگین شدن بر بزرگانشان از ژرفاهای وجودشان بـرمیجوشد، انـتقام گرفتن و خشمگین شدن بر کسانی که ایشان را گـمراه کردهاند و از راه به در بـردهانـد. همچنین به سوی خداوند یگانه برمیگردند و توبه می نمایند، بدان هنگام که به سوی خدا گشتن و توبه کردن سـودی نمی بخشد:
(وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا (67) رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً) (68)
و میگویند: پروردگارا! مـا از سـران و بزرگان خود پیروی کردهایـم و آنـان مـا را از راه بـه در بـردهانـد و گمراه کردهاند. پروردگارا! آنان را دو چندان عذاب کن، و ایشان را کاملاً از رحمت خود به دور دار (و کمترین ترحّمی بدیشان منما).
این است قیامت. پس پرسش از آن برای چیست؟ کار کردن برای قیامت، یگانه چیزی است که انسان را از ایـن سرنوشت بدشگون نـجات مـیدهد و رهائی میبخشد.
*
چنین به نظر میرسد ازدواج پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با زیـنب دختر جحش -رضی الله عنها - که در آن زمان مخالف عرف و عادت جاهلیّت بود و اسلام میخواست آن را باطل گرداند، سـهل و سـاده صورت گرفت. بلکه زبانهای فراوان منافقان و بیماردلان و کسانی به حرکت و جنبش درآمد که ثابت قدم و استوار نشده بودند، و جهانبینی اسـلامی روشــن و ســاده، در دلهـا و درونهایشان آشکار و هویدا نگردیده بود. شروع کردند به عیبجوئی و رخنهگیری و تأویـلهای نادرست و اعتراضهای نابجا و ناروا و پچ پچ کردن و در گوشی سخن گفتن و وسوسه نمودن. سخنان بزرگ و درشتی را زدند و ردّ و بدل کردند.
منافقان و شایعهپردازان هم ساکت ننشستند. بلکه برای پخش سمّهای خود از هر فرصتی استفاده کردند، بسان سمّهائی که در جنگ احزاب، و در قضیّۀ افک، و در تقسیم غنائم، و در هر مناسبتی که پـیش میآمد و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را به ناحقّ اذیّت و آزار میداد، دیدیم و مشاهده کردیم.
در این وقت - یعنی بعد از تبعید بنیقریظه و پیش از آنان سائر یهودیان - در مدینه کسی نبود که آشکارا کافر باشد و کفر خود را ظاهر سازد. اهالی مدینه همه مسلمان شده بودند، چه کسانی که در اسلام خود صادق بودند، و چه کسانی که منافق بودند. منافقان اشخاصی بودند که شائعات را میپراکندند، و دروغها را پـخش مینمودند. بعضی از مسلمانان هـم به دامـهایشان میافتادند، و در برخی از شائعات با ایشان همگام و همراه میشدند. آیاتی از قرآن نازل گردید و ایشان را از اذیّت و آزار رسانیدن به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم برحذر داشت، و تهدیدشان کرد که او را نیازارند همان گونه که بنیاسرائیل پیغمبرشان موسی صلّی الله علیه وآله وسلّم را آزردند و اذیّت و آزار رساندند. این آیات قرآنی آنان را به گفتن سخنان درست و استوار رهنمود مینماید، و بدیشان فرمان میدهد که سخنان ناسنجیده و سرسری نگویند. بلکه در سخنانشان دقّت و تأمل داشته باشند. همچنین اطاعت از خدا و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را و آن چیزی را که در فراسوی اطاعت است و رستگاری عظیم است، در جلو چشمانش شیرین و عزیز میدارد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ آذَوْا مُوسَى فَبَرَّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُوا وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً (69) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً (70) یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً) (71)
ای مؤمنان! همانـند کسانی نباشید که (با گفتن سـخنان نــاروا) مـوسی را آزار رسـاندند (و رنـجیده و آزرده کردند) و خدا او را از آنچه میگفتند تبرئه کرد، و او در پیشگاه خدا گرانقدر و صاحب منزلت بود. ای مؤمنان از خدا بترسید (و خویشتن را با انجام خوبیها و دوری از بـدیها از عـذاب او در امـان داریـد) و سـخن حقّ و درست بگوئید. در نتیجه خدا (توفیق خیرتان میدهد و) اعمالتان را بایسته میکند و گـناهانتان را مـیبخشاید. اصلاً هر که از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کند، قطعاً به پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد.
قرآن مـجید نوع اذیّت و آزار موسی علیه السّلام را معیّن نفرموده است، ولی روایتهائی نقل گردیده است که آن را مشخّص میدارد. ما خود را نیازمند فرو رفتن به چیزی نمیبینیم که قرآن آن را منحصر ذکر کرده است. خداوند خواسته است مؤمنان را برحذر دارد از هر آنچه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را ناراحت گرداند و اذیّت و آزار برساند. خداوند بنیاسرائـیل را در موارد زیـادی از قرآن نمونۀ کجرفتاری و انحراف معرّفی میکند. کافی است که خداوند به اذیّت و آزاری اشاره بفرماید که دربارۀ پـیغمبرشان روا مـیدیدند، و مسلمانان را از پیروی آنان در اذیّت و آزار رساندن به پـیغمبر خود برحذر دارد.
خدا موسی را تبرئه فرموده است از آنچه قوم او وی را بدان متّهم کردهاند.
(وَکَانَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهاً ).
و او در پیشگاه خدا گرانقدر و صاحب منزلت بود. او دارای وجاهت و مکانت بود. خدا پیغمبران خود را از هر گونه تهمت و بهتانی تبرئه میفرماید. محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم که برترین پیغمبران است، سزاوارتـرین ایشـان برای تبرئه و دفاع خدا از او است.
قرآن از مؤمنان میخواهد که متانت در گفتار داشته باشند و سخن را استوار بدارند و دربارۀ آن دقّت کنند، و هدف و جهت کلام را بشـناسند، پـیش از ایـن که سخنان سرگشتۀ گمراهی یا مغرض پـلیدی را دربارۀ پیغمبرشان و مرشدشان و سرورشان بشنوند و بپذیرند، و از منافقان و شایعهپردازان پیروی کنند. قرآن مؤمنان را راهنمائی میکند به این که سخنان خوبی را بگویند، سخنان خوبی که ایشان را به عـمل نیک بکشاند. خداوند ثابتقدمان راستکار و راستگو را میپاید و محافظت مینماید، و گامهایشان را جهت می دهد، و به راسـتای راه میبرد، و کارهایشان را به پـاداش ثابتقدمی و راستروی و راسـتی و درسـتی، نـیک و پسندیده میگرداند. خداوند کسانی را می بخشاید کـه سخنان خوبى را بگویند و کارهای نـیکی را بکنند، و گناهانی از ایشان را میبخشد که آدمیزادگان خطاکار از آنها رهائی نمییابند، و جز بخشیدن و زدودن گناهان، چیزی ایشان را از آنها نجات نمیدهد.
(وَمَن یُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِیماً) (71)
هر که از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری کند، قطعاً بـه پیروزی و کامیابی بزرگی دست مییابد.
اطاعت خودش پیروزی و کامیابی بزرگی است. چه اطاعت ماندگاری بر راستای برنامۀ خدا است، و ماندگاری بر راستای برنامۀ خدا هم آسایش و اطمینان می بخشد، و به راه راست روشنی راهیاب شـدن که انسـان را به یزدان مـیرساند خودش سـعادت و خوشبختی است، هر چند که جز راهیابی به چنین راهـی پاداش دیگری در فراسوی آن نباشد. کسی که در راستای راه صاف و صوف و روشن حرکت می کند و همۀ آفریدههای خدا که پیرامون او هستند با او همآوا و همکار میگردند، بسان کسی نیست که در راهی حرکت مــیکند که پـریشانکننده و تـاریک است و هـمۀ آفریدههای خدا که پیرامون او هسـتند با او دشـمنی میورزند و با او برخورد دارند و وی را میآزارنـد! اطاعت از خدا و پیغمبرش خودش پاداش خودش را به همراه دارد، و آن پیروزی و کامیابی بزرگی است که پیش از روز حساب و کتاب و پیش از نائل شدن به نعمتهای فراوان خدا در آن جهان است. و امّا نعمتهای آخرت فضل و لطفی است که جدای از پاداش اطاعت است. فضل و لطفی از کرم خدا و از چشمهسار جوشان نعمت یزدان است که در مقابل چیزی عطاء نمیشود، و بلکه بخشش و هدیّۀ خداوند رحیم و رحمـان است، و خداوند رحیم و رحمان به هر کس کـه بخواهـد بدون حساب و کتاب رزق و روزی عطاء میفرماید.
*
چه بسا این فضل و لطفی است که یزدان آن را به انسان میبخشد به سبب ضعفی که در انسان است، و به خاطر ستبری و سترگی مسؤولیّتی که انسان بر عهده دارد و بر دوش میکشد. انسان امانتى را بر عهده گرفته است که آسمانها و زمین و کوهها از آن ترسیدهاند و زیر بار آن نرفتهاند، ولی تنها و تنها انسان آن امانت را پذیرا گشته است و بر دوش خود کشیده است و مسؤولیّت آن را قبول کرده است، گر چه ضـعف و فشار شـهوات و آرزوها و کششها و جاذبهها را داشته است، و از دانش اندک و عمر کوتاه برخوردار بوده است، و موانع زمان و مکان بر سر راهش قرار گرفته است، و آشنائی کامل نداشته و فراسوی موانع و فواصل زمانی و مکانی را ندیده است:
(إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوماً جَهُولاً) (72)
ما امـانت (اختیار و اراده) را بر آسمانها و زمین و کوهها (و همۀ جهان خلقت) عرضه داشـتیـم (و انـجام وظیفۀ اختیاری همراه با مسؤولیّت، و انـجام وظیفۀ اجباری بدون مسؤولیّت را بـدیشان پـیشنهاد کـردیم. جملگی آنها اجبار را بر اختیار برتری دادند) از پذیرش امانت خودداری کردند و از آن ترسیدند، و حال این که انسان (این اعجوبۀ جهان) زیر بار آن رفت (و دارای موقعیّت بسیار ممتازی شد. امّا برخی از) آنـان (پـی بـه ارزش وجودی خود نمیبرند و قدر این مقام رفیع را نمیدانند و) واقعاً ستمگر و نادانند.
آسمانها و زمین و کوههائی که قرآن آنـها را بـرگزیده است تا از آنها سخن بگوید، همۀ این آفریدههای بزرگ و هولناکی که انسان در آنها یا در برابر آنـها زندگی میکند و چیز کوچک ناچیزی به نـظر میآید، ایـن آفریدهها بدون تـلاش و کوشش، آفریدگار خود را میشناسند، و به قانون آفرینندۀ خود راهیاب میشوند به وسیلۀ خلقت و وجود و نظام و سیستمی که دارند، و از قانون آفریدگار به طور مستقیم و بدون واسطه و بدون تفکّر و تدبّر اطاعت میکنند، و برابر این قـانون پیوسته حرکت میکنند بدون این که سستی بنمایند و از نقش خود کمتر از ثانیهای تخلّف ورزند و کوتاهی کنند، و طبق خلقت و سرشت خویشتن بدون این که مـتوجّه باشند و اختیاری از خود داشـته باشند کار خود را میکنند و به وظیفۀ خویش برمیخیزند.
این خورشید در مدار خود میگردد و به گردش مـنظّم خود ادامه میدهد بدون این که هرگز خلل و نقصی بدان رو بکند. اشعههای خـود را ارسال میدارد و کار و وظیفهای انجام میدهد کـه خـدا او را بـر آن سـرشته است. توابع خود را یعنی منظومۀ شمسی را به سـوی خویش جذب میکند و میکشد بدون این که ارادهای از خود داشته باشد. در نتیجه نقش جهانی خود را به تمام و کمال اداء میکند.
این زمین به گردش خود ادامه میدهد، کشت و زرع خود را بیرون میدهد و رشد و نموّ میبخشد، زادگان خود را تغذیه میکند و روزی میدهد، مردگان خود را در خود نهان و پـنهان میکند، و چشـمههای خود را برمیجوشاند، مطابق قانون و سنّت خدا، و بدون این که اراده و اختیاری از خود داشته باشد.
این ماه، این ستارهها و سیّارهها، این بادها و ابرها، این هوا و این آب، این کوهها، این ذرّهها . . . همه و همه . . . به کار خود میپردازند با اجازۀ پـروردگار خود، و پروردگار خود را میشناسد، و بدون رنـج و تلاش و کوشش خود از اراده و مشیّت آفریدگار خویش پیروی مینمایند . . . اینها همه از پذیرش امانت مسؤولیّت، امانت اراده، امانت شناخت خود، و امانت کوشش ویژه، ترسیدند و هراسان شدند.
(وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ ).
و حال این که انسان (این اعجوبۀ جـهان) زیـر بـار آن رفت (و دارای موقعیّت بسیار ممتازی شد).
انسانی که خدا را با درک و شعور خود میشناسد، و با اندیشه و بینش خود به قـانون و سـنّت خـدا راهـیاب می شود، و مطابق با این قـانون و سـنّت بـه تـلاش و کوشش و کار و فعّالیّت میپردازد، و از خدا با اراده و اختیار خود اطاعت میکند، و بار امانت را آزادانه بـر دوش میکشد، و بـا انحرافـها و کششـها به مبارزه برمیخیزد، و با آرزوها و خواستها به اختیار خود پاسخ میدهد . . . این، در هر گامی از این گامها صاحب اراده و اختیار است. او میداند که چه میکند و چه نمیکند. او راه خود را برمیگزیند و میداند این راه او را به کجا میکشاند و میرساند.
ایــن امـانت، امـانت بزرگ است که ایـن آفریدۀ کوچک اندام، کـم قدرت و تـوان، ضـعیف و درمـانده، دارای عمر محدود، و بالأخره آفریدهای که شـهوات و جاذبهها و کششها و آرزوها و خواستها و آزها و طمعها او را به سوی خود میکشند و به یکدیگر پـاس میدهند، این امانت را پذیرفته است و برعهده گرفته است.
واقعاً خود را به مخاطره انداختن است ایـن که چنین مسؤولیّت سنگینی را بر دوش بگیرد. این است که:
(کَانَ ظَلُوماً).
(امّا برخی از) آنان (پی به ارزش وجودی خود نمیبرند و قدر این مقام رفیع را نمیدانند و) واقعاً ستمگرند.
به خود ستم میکند، و:
(جَهُولاً). نادانند.
توان خود را نمیدانند. این ستمگری و نادانـی وقتی است که انسان نداند زیر بار چه امانت بزرگى رفـته است و خویشتن را با حمل آن به رنج انـداخـته است. ولی زمانی که انسان به وظائف این مسؤولیّت برخیزد، و وقتی که شناختی را پیدا کند که او را با آفریدگارش آشنا گرداند و بدو برساند، و با قانون خدا مسـتقیماً راهیاب شود، و اطاعت کاملی از ارادۀ پـروردگارش داشته باشد، شناخت و راهیابی و اطاعت با سرشتی که دارند و با آثاری که به دنبال میآورند، انسـان را به همان چیزی میرسانند که آفریدههای دیگر بدان رسیدهاند، آفریدههائی که بدون واسطه میدانـند، و بدون واسطه راهیاب میگردند، و بدون واسطه اطاعت میکنند، و سدّها و مانعها میان آنـها و آفریدگارشان پدید نـمیآید و آنـها را از قـانون و ارادۀ خدا بازنمیدارد، و موانعی آنها را از فرمانبرداری و اطاعت و انجام وظیفه به دور نمیگرداند . . . وقتی که انسان به چنین پلّهای برسد، و هوشیار و آگاه و با اراده باشد، او واقعاً به مقام ارزشمندی میرسد، و منزلت و مکانت منحصر به فردی در میان آفریدههای خدا پیدا میکند. اراده و ادراک و تلاش و مسؤولیّتپذیری است که انسان را از آفریدههای یزدان جدا و ممتاز میسازد. همین چیزها ملاک تکریم و تعظیمی بوده است که خدا آن را در جهان بالا و در میان فرشتگان اعلان فرموده است، و فرشتگان را در برابر آدم بـه سجده درآورده است. و همین مقام والا را خدا در قرآن باقی و ماندگار خود اعلان کرده است، آنجا که میگوید:
(ولقد کرمنا بنی آدم).
ما آدمیزادگان را (با اعطاء عقل، اختیار، نیروی پندار و گـفتار و نـوشتار، قـامت راست، و غـیره) گرامـی داشتهایم. (اسراء/ 70)
پس باید که انسان مـلاک گرامی داشت خود را در پیشگاه خدا بداند، و باید به وظیفۀ امانتی که با اختیار خود بر عهده گرفته است عمل کند، امانتی که بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه گردیده است و آنها از پذیرش آن سرباز زدهاند و از آن ترسیدهاند.
این کار صورت گرفت تا:
(لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنَافِقِینَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْمُشْرِکِینَ وَالْمُشْرِکَاتِ وَیَتُوبَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً) (73)
(خداوند این امانت را به انسانها داد، تا ایشان را در بوتۀ آزمایش قرار دهد) و سرانجام خداوند مـردان و زنـان منافق، و مردان و زنان مشرک را کیفر دهد، و بر مردان و زنــان مـؤمن بـبخشاید و (بـدیشان رحمت نـماید).
خداوند همواره بس بخشاینده و مهرپان بوده و هست. اختصاص انسان به حمل امانت، و بر دوش کشـیدن انسان این امانت را، برای این است که انسان خودش دانش و معرفت پیدا کند، و خودش راهیاب گردد، و خودش با اراده و اختیار عمل بکند، و خودش برسد بدانچه در پیش میگیرد . . . اینها بدان خاطر است که فرجام اختیار خود را تقبّل و تحمّل کند، و سزا و جزای او بر اثر عملش باشد، و خدا مردان و زنان مـنافق را و مردان و زنان مشرک را به عذاب گـرفتار گردانـد، و دست کمک و یاری برای مردان و زنان مؤمن دراز کند و به فریادشان برسد، و توبه و پشیمانی آنان را بپذیرد از کارهائی که تـحت فشـار نـقص و ضـعفی که در وجودشان سرشته شده است، و سدّها و مانعهائی که بر سر راهشان ایجاد گردیده است، و جاذبهها و کششهائی که ایشان را به سوی خود جذب و جلب گردانده است، مرتکب میگردند . . . این فضل و لطف و کمک و یاری خدا است. مغفرت و مرحمت خدا از هر چیز دیگری به بندگانش نزدیکتر است:
(وَکَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَّحِیماً) .
خداوند همواره بس بخشاینده و مهربان بوده و هست.
*
با این آهنگ هراسانگیز ژرف، سورهای پـایان میپذیرد که با رهنمود کردن پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به اطاعت از خدا، نافرمانی از کافران و مـنافقان، پـیروی کردن از وحی خدا، و توکّل کردن بر خدای یگانه و بس، آعاز گردیده بود.
سورهای که رهنمودها و قوانین و مقرّراتی در بر گرفته است، رهنمودها و قوانین و مقرّراتی که نظام و سیستم جامعۀ اسلامی بر آنـها اسـتوار و پـایدار میگردد.
جامعهای که مخلص خدا است، و رو به خدا میکند و میرود، و مطیع رهنمودها و رهنمونهای خدا می شود. با این آهنگ این سوره پایان میپذیرد، آهنگی که بزرگی مسؤولیّت و سـترگی امانت را به تصویر میکشد، و موضع بزرگی و منشأ سترگ را معیّن و مشخّص میدارد، و سراسر آن را در تلاش انسان برای شناخت یزدان، و راهیابی به قانون خدا، و فرمان بردن از مشیّت و ارادۀ او، محصور و محدود میکند.
با این آهنگ این سوره پایان میپذیرد، و بدین وسیله فرجام و پایان سوره با موضوع و رویکرد آن هماهنگ و همآوا میگردد، هماهنگى و همآوائی اعجازانگیزی که به تنهائی دالّ بر سرچشمۀ این کتاب است!
*