تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره مؤمنون آیه‌ی 98-53


 

سوره مؤمنون آیهی 98-53

 

فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ (٥٣)فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ (٥٤)أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ (٥٥)نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لا یَشْعُرُونَ (٥٦)إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ (٥٧)وَالَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (٥٨)وَالَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ (٥٩)وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ (٦٠)أُولَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ (٦١)وَلا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ (٦٢)بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ (٦٣)حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ (٦٤)لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ (٦٥)قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ (٦٦)مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ (٦٧)أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِینَ (٦٨)أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ (٦٩)أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ (٧٠)وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ (٧١)أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (٧٢)وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٧٣)وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ (٧٤)وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (٧٥)وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ (٧٦)حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ (٧٧)وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ (٧٨)وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (٧٩)وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلا تَعْقِلُونَ (٨٠)بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الأوَّلُونَ (٨١)قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ (٨٢)لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ (٨٣)قُلْ لِمَنِ الأرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٨٤)سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ (٨٥)قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ (٨٦)سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ (٨٧)قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٨٨)سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ (٨٩)بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ (٩٠)مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ (٩١)عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ (٩٢)قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ (٩٣)رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (٩٤)وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ (٩٥)ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ (٩٦)وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ (٩٧)وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ (٩٨)

این درس سوم سوره است. با به تصویرکشیدن حال مردمانی آغاز میگردد که از زمره ملتهای پیغمبران بشمار نمیآیند، حالی که واپسین پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) زمانی که به پیش ایشان آمد آنان را بر آن دید. آنان را دیدکه متفرق و مختلف هستند و درباره حقیف واحدیکه قبلا همگی پیغمبران آن را با خود برای ایشان آوردهاند در جنگ و ستیزند.

این درس غفلت ایشان را از حقی به تصویر میکشدکه خاتمالانبیاء (صلی الله علیه و سلم) آن را با خود برایشان آورده است. ضلالت و حیرت و جهالتی را به تصویر میکشدکه ایشان را از فرجام کارهایشان غافل و بیخبر میگرداند. ولی مومنان خدا را میپرستند و بندگی میکنند، و کارهای نیکو و پسندیده انجام میدهند، و با وجود این از فرجام کار میترسند، و دلهایشان هراسان است چون ایشان به سوی یزدان برمیگردند ... شکل بیداری و هوشیاری و پرهیزکردن و برحذر بودن در پهنه دل و درون نفس با ایمان، و شکل ضلالت و حیرت و غفلت و جهالت درگستره دل و درون نفس بیایمان، تقابل پیدا میکند و برابر نهاده میشود.

آنگاه این درس در جولانگاههایگوناگونی با ایشان به گردش و چرخش در میآید: گاهی موضع و موقعیت ایشان را زشت و ناپسند میدارد. زمانی شبهههای آنان را عرضه میکند، و وجدانشان را با دلائل ایمان موجود در انفس و جهان درونشان، و در آفاق و جهان بیرونشان، لمس میکند و میپساید. وقتی هم ایشان را با چیزهای مسلمی رویاروی و احاطه میکند و آنها را حجت و دلیلی بر آنان میسازد.

پس از این گشت وگذارها این درس به پایان میرسد و ایشان را به سرنوشت قطعی و حتمی خودشان وامیگذارد، و خطاب را متوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میسازد و از او درخواست میشود به راه خود ادامه دهد، و در برابر سرکشی وگریزشان خشمگین نگردد، و بدی را با نیکی پاسخ بگوید، و شر را با خیر از میدان به درکند، و به یزدان پناه ببرد از اهریمنانیکه آنان را بهگمراهی آشکاری رهبری و رهنمود میکند.

*

(فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُمْ بَیْنَهُمْ زُبُرًا کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ. فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ. أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ. نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لا یَشْعُرُونَ).

امّا مردمان کار و بار (دین) خود را به پراکندگی کشاندند و (هر گروهی به راهی رفتند، و عجب این که) هر دسته و جمعیتی بدانچه دارند و برآنند خوشحال و شادانند (چرا که گمان میبرند ایشان بر راستای راهند و دیگوان بیراهه میروند). بگذار تا مدت زمانی (که وقت مقدر هلاک ایشان است) در غرقاب (جهالت و ضلالت) خود بسر برند. آیا (این کافران و عاصیان) گمان میبرند اموال و فرزندانی که (بدیشان میدهیم و) با آن یاریشان مینمائیم، (برای این است که) شتابان (درهای خوبیها و نعمتها را به رویشان میگشائیم و) خیرات و برکات را نصیبشان مینمائیم؟ (نه! اشتباه میکنند) بلکه نمیفهمند (که این گام به گام به سوی دوزخ کشاندن و بر عذاب سرمدی ایشان افزودن است).

 پیغمبران -صلوات الله عیهم - به صورت ملت واحدی، و دارای سخن واحدی، و عبادت واحدی، و رویکرد و جهت واحدی، رفتند و سر خود گرفتند. مردمان پس از ایشان دستهها وگروههای دشمن یکدیگر شدند و به کشاکش وکشمکش همدیگر پرداختند. نه در برنامهای به یکدیگر میرسند، و نه در راهی با همدیگر ادامه مسیر میدهند.

تعبیر زیبا و نوآفرین قرآنی اینکشاکش وکشمکش را با شکل محسوس دلخراشی پیش چشم مجسم میکند و فراراه انسان میدارد. درکار به کشاکش و کشمکش پرداختهاند ناکار را یکسره تکه و پارهکردهاند، و آن را در دست خود قطعه قطعه نمودهاند. آنگاه هر دسته و گروهی تکه و پاره و قطعهای راکه در دست داشته است با خود برده است. شاد و شنگول رفتهاند و درباره     چیزی نیندیشیدهاند، و به چیزی ننگریستهاند و توجه نکردهاند! هر دسته وگروهی رفتهاند و همه سوراخها و سنبههائی را بر خود بستهاندکه از آنجا نسیمی بوزد و به درون بخزد، و یا شعاع و نوری روشن به درون  بتابد! همه آنان در این ضلالت و غفلت و جهالت، بی‏خبر از هر چیز زندگی کردهاند و به چیزی سرگرم شدهاند که درییش گرفتهاند. در این غرقاب بیهوشی و   بیخبری فرورفتهاند و باد نسیم ملایم و حیاتبخشی بدیشان نوزیده است، و پرتو روشن و روشنگری بر ایشان نتابیده است‌!

وقتیکه این درس این شکل ایشان را ترسیم میکند، به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رو میکند و خطاب بدو میگوید:

(فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِینٍ).

بگذار تا مدت زمانی (که وقت مقرر هلاک ایشان است) در غرقاب (جهالت و ضلالت) خود بسر برند.

بگذار در این ظلالت و جهالت غافل و بی خبر بسر برند و سرگرم چیزی شوند که در آن هستند، تا ناگهانی فرجام کارشان بر سرشان بتازد، بدان هنگام که موعد مقرر و حتمی ایشان فرامیرسد.

روند قرآنی به ریشخند ایشان و تمسخر آنان در برابر غفلتشان ادامه میدهد. چه آنانگمان میپرند وقتیکه مدت زمانی بدیشان مهلت ماندن داده میشود، و تا اندازهای با اموال و اولاد در دوره آزمون کمکشان میشود، مقصود شتاب ورزیدن در نیکوئی بدانان، و ترجیحایشان با نعمت و عطاء بر دیگران است:

(أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ. نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ).

آیا (این کافران و عاصیان) گمان میبرند اموال و فرزندانی که (بدیشان میدهیم و) با آن یاریشان مینمائیم، (برای این است که) شتابان (درهای خوبیها و نعمتها را به رویشان میگشاییم و) خیرات و برکات را نصیبشان مینمائیم؟‌.

بلکه این امتحان است و آزمایش ایشان است:

(بَل لا یَشْعُرُونَ).

بلکهنمیفهمند.

نمیفهمندکه در فراسوی اموال و اولاد چه سرنوشت سیاهی و چه بلای سخت و همهجانبهای است).

*

درکنار تصویر غفلت و ضلالت و جهالت موجود در دلهای گمراه، تصویر بیداری و هوشیاری و پرهیز و حذر موجود در دلهای با ایمان، قرارگرفته است‌:

(إِنَّ الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ بِآیَاتِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ. وَالَّذِینَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لا یُشْرِکُونَ. وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ. أُولَئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ).

کسانی که از خوف خدا در هراس هستند، و آنانی که به آیات پروردگارشان ایمان دارند، و افرادی که برای پروردگار خود انباز قرار نمیدهند (و کسی و چیزی را شریک او نمیکنند)، و اشخاصی که عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمیگردند، چنین کسانی (که صفات چهارگانه ایشان گذشت) در خیرات و حسنات (با دیگران) مسابقه سرعت میدهند و در انجام آنها (بر سائرین) پیشی می‏گیرند.

از اینجا تاثیر ایمان در دل پیدا و هویدا میگردد، و روشن میشودکه حساسیت و تیزهوشی و پرهیز از بزهکاریها و دوری از گناهها در دل با ایمان جای دارد، و چگونه به کمال چشم میدوزد، و حساب عواقب را میکند، هرچند که واجبات و تکالیف را انجام میدهد. این مومنان به خاطر فروتنی و پرهیزگاری از پروردگارشان در خوف و هراسند. به آیات او ایمان دارند. شریک و انبازی برای خدا قرار نمیدهند. واجبات و تکالیف را انجام میدهند. تا آنجا که بتوانند به طاعات و عبادات میپردازند ... ولی آنان با وجود همه اینها:

(یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ).

عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به سوی خدایشان (برای حساب و کتاب) برمیگردند.

آنان احساس میکنند در حق خدا قصور ورزیدهاند و کوتاهی کردهاند، هرچندکه آنچه در توان دارند کردهاند، ولی این هم از نظر ایشان اندک و ناچیز است. از عائشه - رضیالله عنها - روایت است که گفته است: به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) عرضکردم‌:

(الَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ).

اشخاصی که عطاء میکنند و میبخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دلهایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد)‌.

آیا آنانکسانی هستند که دزدی میکنند و مرتکب زنا میشوند و می مینوشند، ولی از خداوند بزرگوار میترسند؟ فرمود:

(لا یا بنت الصدیق ! ولکنه الذی یصلی ویصوم ویتصدق , وهو یخاف الله عز وجل).[1]

نه، ای دختر صدیق! و بلکه آنان کسانیند که نماز میخوانند و روزه می‏گیرند و صدقه و زکات میدهند، امّا با این وجود از خداوند بزرگوار میترسند.

دل شخص مومن قدرت خدا را بر خود احساس میکند. نعمتهای خدا را در هر نفسی و در هر تکان و جنبشی احساس میکند ... بدین خاطر همه عبادتها را کم و ناچیز میبیند، و همه طاعات و عبادات خویش را اندک میانگارد، وقتیکه آنها را با نعمتهای خدا بر خود مقایسه میکند. همچنین با تمام وجود جلالت و عظمت خدا را احساس میکند، و با تمام فهم و شعوریکه دارد دست خدا را در هر چیزی از چیزهای پیرامون خود میبیند ... بدین جهت هیبت و شکوه را احساس میکند. ترس و هراس، او را برمیدارد. میترسد خدا را ملاقاتکند، در حالیکه در حق او قصورکرده باشد، و حق عبادت و طاعت او را به تمام وکمال بجای نیاورده باشد، و نعمتهای خدا را بر خود نشناخته باشد و شکر آنها را بجای نیاورده باشد.

آنان کسانیند که در انجام خیرات و حسنات سرعت میگیرند، و بر دیگران در خیرات و حسنات پیشی میگیرند و جلو میافتند، و با این بیداری و هوشیاری، و با این چشم دوختن و انتظار ورزیدن، و با این کار و عمل، و با این طاعت و عبادت، در خیرات و حسنات پیشقدم میشوند و مسابقه را میبرند. اینان جدای از آنکسانیندکه در ضلالت و جهالت بسر می‏برند، و به سبب غفلتشان چنین میانگارندکه ایشان سزاوار نعمت و درخور خوبی و نیکی هستند. همچون پرندهایکه غافل است و اندک اندک با طعمهگول زننده به مهلکه و کشتارگاه خود نزدیک میشود. افرادی که بسان این پرندهاند در میان مردمان زیادند. خوشی و رفاه آنان را غرق خود میکند. نعمت ایشان را به خود سرگرم و مشغول میسازد. دارائی و بی‏نیازی به سرکشی و طغیانشان میکشاند. غرور و سرمستی غافل و بیخبرشان مینماید. تا آن وقتکه به سرنوشت دچار و به فرجام کارگرفتار میآیند!

*

آن بیداری و هوشیاریایکه اسلام آن را بر دل مسلمان واجب میگرداند، و آن بیداری و هوشیاریای که ایمان همینکه در دلها جایگزینگردید آن را به جوش و خروش میاندازد، کاری نیست که فراتر از توان انسان باشد، و تکلیفی هم نیستکه خارج از استطاعت او باشد. بلکه آن بیداری و هوشیاری حساسیتی استکه از شناخت خدا و احساس حضور او در دلها، و ارتباط با خدا و آماده دیدن او و پاییدن او در پنهان و آشکار برمیجوشد و سرچشمه میگیرد. این هم در حدود توان بشری است، وقتیکه آن نور تابان و رخشان ایمان در دلها بیفروزد و پرتوافکن شود.

(لا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلا وُسْعَهَا وَلَدَیْنَا کِتَابٌ یَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ).

ما برای هیچ کسی جز به اندازه تاب و توانش (وظائف و تکالیف تعیین و) تحمیل نمیکنیم (و از افراد مخلص پیشین نیز جز به اندازه توانشان چیزی خواسته نشده است، و جملگی تکالیف آسمانی در توان انسان است، و همه اعمال بندگان ثبت و ضبط در) کتابی است که در پیش ما است و به حق سخن می‏گوید و (گویای حقائق بوده و ذرهای از اعمال و اقوال آدمی به دست فراموشی سپرده نمیشود و به همین دلیل) هیچ ظلم و ستمی بدیشان نمی‏گردد.

خداوند تکالیفی را تعیینکرده است همسنگ استعدادی که در مردمان سراغ دارد و به اندازه توانی که در آنان به ودیعت نهاده است و از آن آگاه است. خداوند از مردمان حساب وکتاب میگیرد برابر آن چیزهائیکه به اندازه تاب و توان خود انجام میدهند. بر آنان با تحمیل چیزهائیکه نمیتوانند و تاب آنها را ندارند، ظلم و ستم نمیکند. ازکارهائیکه میکنند چیزی را نمیکاهد، و هرچه انجام میدهند درکتابی به حساب ایشان گرفته میشود، کتابی که‌:

(یَنْطِقُ بِالْحَقِّ).

به حق سخن می‏گوید و (گویای حقائق بوده و ذرهای از اعمال و اقوال آدمی به دست فراموشی سپرده نمیشود)‌.

و اینکتاب همه چیز را آشکار و نمودار میسازد و کاستی وکاهشی در آن نمیرود. و خدا بهترین حسابگر و حسابرس است‌.

ولی غافلان غافل میشوند، چون دلهایشان از حق منحرف وگمراهگردیده است و به ضلالت و جهالت افتاده است. نور حیاتبخش حق به قلبهایشان نتابیده است و آنها را نپسوده است، چون دلهایشان از حق غافل شده است، و سر در بیابان برهوت گمراهی نهاده است. وقتی دلهایشان بیدار و هوشیار میگرددکه هول و هراس عذاب و عقاب پیش آید، و به عذاب و عقاب گرفتار آید، و مورد توبیخ و تحقیر واقع شود:

(بَلْ قُلُوبُهُمْ فِی غَمْرَةٍ مِنْ هَذَا وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ (٦٣)

حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ. لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ. قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ. مُسْتَکْبِرِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ).

اصلا (برنامه کافران با برنامه مومنان به کلی از هم جدا است، چرا که) دلهای (کافران به سبب عناد و تعصب) ایشان غافل از این (گونه اعمال خیر و انجام وظیفه در حد توان و دقت در حساب) است، و آنان کارهائی جدا (از کار مومنان) دارند و به انجام آنها مشغول میباشند. (کافران به کارهای پلشت خود ادامه میدهند) و هنگامی که (در روز قیامت) سران خوشگذران ایشان را گرفتار عذاب میکنیم، ناگهان فریاد میکشند و لابه سر میدهند. (بدیشان خواهیم گفت:) امروز فریاد و واویلا سر ندهید و تضرع و لابه نکنید، شما از سوی ما یاری و کمک نمیشوید (و با داد و بیداد از عذاب آتش رهایتان نمیکنیم). آیات من (در دنیا) بر شما خوانده میشد و شما بر پاشنههای خود چرخی میزدید (و بدانها پشت میکردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سرباز میزدید). از این عقب‏گرد و روی گردانی، به خود میبالیدید و (آیات ما را) در گفتگوهای شبانه خود به باد استهزاء میگرفتید و (از آنها) بدگوئی میکردید.

علت فرو رفتن به چیزهائی که میکنند وادارکردن ایشان به انجام تکالیفی نیستکه تاب و توان آنها را نداشته باشند. بلکه علت این استکه دلهایشان به ضلالت و جهالت و غفلت افتاده است و حقی را نمیبیند که قرآن آن را به ارمغان آورده است، و آنان به راه دیگری جدای از راهی افتادهاند و رهسپار گردیدهاند که قرآن ارائه داده است‌:

(وَلَهُمْ أَعْمَالٌ مِنْ دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ).

آنان کارهائی جدا (از کار مومنان) دارند و به انجام آنها مشغول میباشند.

آنگاه صحنه بیدار شدن و هوشیارگردیدن ایشان را به تصویر میکشد، بدان هنگامکه بلای ناگهانی بر سرشان میتازد و کار ایشان را میسازد:

(حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِیهِمْ بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یَجْأَرُونَ).

(کافران به کارهای پلشت خود ادامه میدهند) و هنگامی که (در روز قیامت) سران خوشگذران ایشان را گرفتار عذاب میکنیم، ناگهان فریاد میکشند و لابه سر میدهند.

افراد متنعم و خوشگذران بیشتر از همه مردمان غرق لذتپرستی وکجروی و بیخبری از فرجامکار میشوند. هان! هم اینک این ایشان هستند ناگهانی به عذاب گرفتار میآیند! عذابی که از هرسو ایشان را احاطه میکند و دربرشان میگیرد! آنان فریاد میکشند و ناله سر میدهند. یاری وکمک میطلبند. رحم و مهربانی در حق خود میخواهند ... این عذاب و گرفتاری در مقابل همان لذتپرستی و خوشگذرانی و غفلت و تکبر و غروری استکه در جهان به دنبالش بودند و داشتند ... گذشته از این عذاب، آهای این ایشانندکه مورد توبیخ و تهدید قرار میگیرند و شکنجه و آزار میگردند!:

(لا تَجْأَرُوا الْیَوْمَ إِنَّکُمْ مِنَّا لا تُنْصَرُونَ).

(بدیشان خواهیم گفت:) امروز فریاد و واویلا سر ندهید و تضرع و لابه نکنید، شما از سوی ما یاری و کمک نمیشوید (و با داد و بیداد از عذاب آتش رهایتان نمیکنیم)‌.

صحنه آماده است! آنان شکنجه و عذاب میبینند و تهدید و توبیخ میگردند! ناامید از هر نوع یاری و مددی، و ناامید از هر یار و مددکاری هستند! بدیشان یادآوری میگردد که چهکارهائی در دنیا میکردند، و چگونه در ضلالت و جهالت و غفلت خود فرورفته و غرق بودند:

(قَدْ کَانَتْ آیَاتِی تُتْلَى عَلَیْکُمْ فَکُنْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ تَنْکِصُونَ).

آیات من (در دنیا) بر شما خوانده میشد و شما بر پاشنههای خود چرخی میزدید (و بدانها پشت میکردید و از پذیرش احکام و دستور آنها سرباز میزدید)‌.

شما چرخی میزدید و برمیگشتید، انگار چیزیکه بر شما خوانده میشد برای شما خطری داشت و باید شما از آن بپرهیزید. یا زشت و پلشت بود و می‏بایست از آنکناره گیری و دوریگزید. خویشتن را بزرگتر از آن میدیدید که به حق اعتراف کنید و بدان اقرار نمائید. گذشته از اینکارها، سخنان بدی میگفتید و در گفتگوهای شبانه خود آیات ما را به باد استهزاء و تمسخر میگرفتید و از آنها بدگوئی میکردید. به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بد و بیراه میگفتید، و سخنان زشتی درباره چیزی میزدیدکه با خود آورده بود.

آنان زبان به سخنان زشتی میگشودند و در مجالس خود دشنامها میدادند. درکعبه پیرامون بتهایشان در شبنشینیهایشان حلقه میزدند. هم اینک این قرآن است که برایشان صحنه حساب وکتاب چیزهائی راکه میگفتند و میکردند ترسیم میکند، و در آن حال آنان را به تصویر میکشدکه دارند ناله و فریاد سر میدهند و مدد و یاری میطلبند. ولی داستانسرائیهای زشت شبانه آنان، و سخنان زشت و دشنامهای ناجورشان را به رخشان میکشد. انگار همین لحظه صحنه به نمایش درآمده است، و آنان آن را میبینند و با آن و در آن میزیند! این هم شیوه قرآن مجید است در ترسیم صحنههای قیامت. به گونهای صحنههای قیامت را به تصویر میکشدکه انگار دارد رخ میدهد و جریان مییابد و مشاهده میگردد.[2]

مشرکان در حمله خود به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) و به قرآن مجید، در باشگاهها و مجالس شبانه خود، تکبر و بزرگی جاهلانهای را نشان میدادند و به نمایش در میآوردند که ارزش حق را درک و فهم نمیکند، چونکور ونابینا است، و از حق ماده تمسخر و استهزاء را میسازد و آن را خمیرمایه تهمت و افتراء میکند. افرادی بسان همچون کسانی در هر زمانی هستند و یافته میشوند.

جاهلیت عرب جز نمونهای از جاهلیبهای بیشماری نیست که در طول زمان بودهاند و رفتهاند، و همیشه هم زمان به زمان پیدا و هویدا میگردند و یافته میشوند!

روند قرآنی ایشان را از صحنه توبیخ در آخرت، دوباره بدین جهان منتقل میکند و برگشت میدهد! آنان را برمیگرداند تا از ایشان بپرسد و از موضعگیری شگفت آنان تعجب کند ... چه چیزی ایشان را از ایمان آوردن بدان چیزی بازمیدارد که پیغمبر امین و راستگو و راستکارشان آن را به سویشان آورده است؟ شبهههائی که در سینههایشان قلقلکشان میدهد و آنان را از پذیرش هدایت بازمیدارد، کدامها هستند؟ دلیل و برهانی که انگیزه روی گردانی و سبب دوری ایشان از قرآن میشود کدام است؟ برای داستانسرایی زشت و پلشت شبانه ایشان در مجالسشان راجع به قرآن، جه حجتی در دست ایشان است؟ در حالی که قرآن حق خالص، و صراط مستقیم است‌:

(أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِینَ . أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ . أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ . وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ . أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ . وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ . وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ).

آیا آنان سخنان را نمیسنجند (و درباره این آیات الهی نمیاندیشند، تا اعجار قرآن را با چشم سر و چشم دل مشاهده کنند). یا این که مطالبی برای آنان آمده است که برای نیاکانشان نیامده (و نزول آیات آسمانی، چیز نوظهوری است؟ چنین نیست، ارساله پپغمبران و انزال

کتابهای آسمانی برای ایشان شیوه دیرین خدا بوده و محتوای دعوت تو از نظر اصول و اساس، همان محتوای دعوت پیغمبران است). یا این که ایشان پیغمبر خود را نمیشناسند، و این است که (رسالت) او را قبول نمیکنند؟ یا این که خواهند گفت: او دیوانه است؟ (چنین نیست که میانگارند) بلکه او حق را برای آنان آورده است (و سخنانش سراسر حقیقت است، ولی عیب کار اینجا است که) بیشتر ایشان از حق بیزار (و دشمن حقیقت) میباشند. اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی میکرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش میافتاد) آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر میبرند تباه میگردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم میپاشید). ما قرآن را به آنان دادهایم که در آن (موجبات) آوازه ایشان است، ولی آنان از (چیزی که مایه) عزت و آبرویشان (است) رویگردانند (و انگار راه بیداری و خوشبختی خود را نمیدانند). آیا (بهانه فرار ایشان از حق این است که) تو از آنان اجر و مزدی (در برابر دعوت و ادای رسالت) طلب میکنی؟ (نه! چنین کاری را نکرده و نمیکنی. چرا که) اجر و مزد پروردگارت بهتر است (از چیزی که ایشان دارند) و او بهترین روزیرسان است. تو (ای پیغمبر!) آنان را به راه راست فرامیخوانی (که دین اسلام و منتهی به سعادت است). کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه (راست) منحرف هستند.

آنچه محمّد (صلی الله علیه و سلم) با خود آورده است، بهگونهای است که کسیکه درباره آن بیندیشد و پژوهش کند، نمیتواند از آن رویگردان شود. چه در آن جمال، کمال، هماهنگی، کشش، همگامی با فطرت، پیامهای دل و پیغامهای وجدان، ورای دل، توشه اندیشه، عظمت رویکردها و جهتها، راستای برنامهها، قوانین استوار و مقررات محکم، و هر آن چیزی استکه همه عناصر فطرت را به جوش و خروش میاندازد و آن عناصر را تغذیه میکند و بدانها پاسخ میدهد و نیازهایشان را برآورده میکند:

(أَفَلَمْ یَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ).

آیا آنان سخنان را نمیسنجند (و درباره این آیات الهی نمیاندیشند؟)‌.

در این صورت، راز رویگردانی ایشان از قرآن این است که آنان درباره قرآن نیندیشیدهاند و به تدبر و تفکر درباره آن ننشستهاند.

(أَمْ جَاءَهُمْ مَا لَمْ یَأْتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِینَ).

یا این که مطالبی برای آنان آمده است که برای نیاکانشان نیامده (و نزول آیات آسمانی، چیز نوظهوری است؟ چنین نیست، ارسال پیغمبران و انزال کتابهای آسمانی برای ایشان شیوه دیرین خدا بوده و محتوای دعوت تو از نظر اصول و اساس، همان محتوای دعوت پیغمبران است)‌.

آیا چیز نوظهوری برای عرف ایشان و عرف نیاکانشان است اینکه پیغمبری به سویشان بیاید؟! یا اینکه پیغمبری سخن یگانهپرستی را با ایشان بزند؟! در صورتیکه تاریخ رسالتها همه ثابت میدارندکه پیغمبران پیاپی به سوی اقوام خود آمدهاند، و همه آنان سخن یگانهپرستی را با ایشان زدهاند و همانگونه ایشان را به توحید خواندهاندکه این پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آنان را به توحید خوانده است!

(أَمْ لَمْ یَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ).

یا این که ایشان پیغمبر خود را نمیشناسند، و این است که (رسالت) او را قبول نمیکنند؟‌.

عدم شناختیکه از پیغمبر خود دارند، چهبسا راز رویگردانی و تکذیب باشد) ولی آنانکه پیغمبرشان را چنانکه باید میشناسد و با او کاملا آشنایند. شخص او را میشناسند، و با حسب و نسب او آشنائی دارند. بیش از هرکس دیگری صفات و خصال او را میشناسند: صدق و صداقت او را میدانند. از امانتداری و امینی او آگاهند، تا بدانجا که بدو لقب امین دادهاند پیش از اینکه به نبوت برسد و رسالت پیدا کند!

(أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ).

یا این که خواهند گفت: او دیوانه است؟‌.

برخی از بیخردانشان چنین سخنی را میگفتند، در حالی مطمئن بودند و یقین داشتندکه اوکاملا خردمند است و لغزشی در تاریخ طولانی زندگانی او از وی سراغ ندارند.

هیچیک از این شبههها ممکن نیست پایه و اساسی داشته باشد. بلکه این سخن را میگویند بدان علتکه اغلب آنان از حق خوششان نمیآید و با حق دشمن هستند! چون حق معیارها و ارزشهای باطلی را از دست ایشان میگیردکه در پرتو آنها زندگی میکنند، و حق با هواها و هوسهای ریشهداری برخورد دارد که بدانها مینازند و عزت خود را در آنها میبینند:

(بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِّ وَأَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کَارِهُونَ).

بلکه او حق را برای آنان آورده است (و سخنانش سراسر حقیقت است. ولی عیب کار اینجا است که) بیشتر ایشان از حق بیزار (و دشمن حقیقت) میباشند حق ممکن نیست با باطل همراه شود و بگردد. آسمانها و زمین با حق پابرجا و استوارند. قانون هستی با حق راست و درست درمیآید، و قوانین و سنن موجود در هستی، و هرچه و هرکه در هستی است، با حق جاری و ساری میگردد و میچرخد و میآید و میرود:

(وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ).

اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی میکرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش میافتاد) آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر میبرند تباه میگردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم می پاشید) .

حق یگانه و ثابت است. هواها و هوسها فراوان و تغییرپذیرند. همه هستی با حق یگانهای اداره میگردد و میچرخد. قانون جهان به سبب هوا و هوس عارضی و گذرای کسی منحرف نمیگردد. سنت جهان برای خوشایند عارضی وگذرای کسی تخلف نمیپذیرد. اگر جهان از هواها و هوسهای عارضی و گذرا پیروی میکرد، و از آرزوها و خواستهای عارضی وگذرا متابعت مینمود، همه جهان تباه میشد، و مردمان با تباه شدن جهان تباه میشدند، و معیارها و مقیاسها و اوضاع و احوال به هم میریخت، و معیارها و مقیاسها اختلال پیدا میکرد، و همه میزانها و ارزشها میان خشم و خشنودی، و پسندیدن و نپسندیدن، و عشق ورزیدن و هراس برداشتن، و تلاش وگمنامی، در تب و تاب و رفت و برگشت میگردید ... و جهان دستخوش سائر هواها و هوسها وکششها وکنشها و تاثیرگذاریها و تاثیرپذیریها میشد ... ساختار مادی جهان و رویکرد آن به سوی هدفیکه دارد، هر دو تا نیاز به ثبات و استقرار و دوام و استمرار پایدار بر قاعده ثابت و برنامه ترسیم شدهای دارندکه تخلف نپذیرد و تزلزل نشناسد و از راستای راهکنار نرود.

بر این قاعده بزرگ موجود در ساختار هستی و اداره آن، اسلام برای زندگی بشری قانونگذاری کرده است و آن را جزیی از قانون هستی نموده است. این قانونگذاری را خدائی بر عهدهگرفته است که دست قدرت او تمام هستی را اداره میکند و میچرخاند، و همه اجزاء آن را هماهنگ و همآوا می‏گرداند. انسان نیز جزئی از این هستی است و مطیع و فرمانبردار قانون بزرگ آن است. پس سزاوار است خدائی که برای سراسر هستی قانونگذاری میکند، و آن را با هماهنگی و همآوائی شگفت و شگرفی اداره میکند و میگرداند، برای این جزء انسان نام هم قانونگذاری کند. بدین وسیله نظام و سیستم بشر دستخوش هواها و هوسها نمیگردد و تباه و مختل نمیشود:

(وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأرْضُ وَمَنْ فِیهِنَّ).

اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی میکرد (و جهان هستی بر طبق تمایلاتشان به گردش میافتاد) آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر میبرند تباه میگردیدند (و نظم و نظام کائنات از هم میپاشید)‌.

سراسر هستی اطاعت و فرمانبرداری میکند از حقیکه واقعاً حق است، و از تدبیر صاحب تدبیریکه جهان را اداره میکند و رو به راه میگرداند.

این ملتی که اسلام برای آنان آمده است، سزاوارترین ملت از میان ملتها استکه از حقی پیرویکنندکه خودشان در آن مجسم و جلوهگر میآیند. گذشته از این که اسلام حق است و باید از حق پیرویکرد، اسلام شهرت و عظمت ایشان نیز می‏باشد و مایه افتخار و احترام آنان است. اگر اسلام نبود این ملت در میان جهانیان آواز و نامی نداشت‌:

(بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ).[3]

ما قرآن را به آنان دادهایم که در آن (موجبات) آوازه ایشان است. ولی آنان از (چیزی که مایه) عزت و آبرویشان (است) روی گردانند (و انگار راه بیداری و خوشبختی خود را نمیدانند)‌.

ملت عرب شهرت و آوازهای در تاریخ جهان نداشت تا اسلام برایشان به ارمغان آمد. شهرت و آوازه ملت عرب درگوش قرنها و نسلها طنیناندازگردیده بود تا زمانیکه به اسلام چنگ زده بودند. ولی وقتیکه ملت عرب از اسلام دست کشیدند، شهرت و آوازه ایشان فروکش کرد و ناچیزگردید، و در میانکاروان و کاروانیان دنگ و فنگی برایشان نماند ... ملت عرب شهرت و آوازهای نخواهد داشت، مگر روزی و روزگاریکه به سوی عنوان بزرگ خود اسلام برگردند!..

بعد از این طولکلام و جر مقال، به مناسبت ادعائیکه داشتند و خود را بر حق پایدار و ماندگار میدانستند، حقی که به سوی آنان آمد و ایشان از آن رویگردان شدند و آن را متهم نیزکردند، روند قرآنی برمیگردد و موضعگیری ایشان را زشت میشمارد، و به نقد و بررسی شبهههائی میپردازد که امکان دارد آنان را از چیزی بازدارد و برگرداندکه پیغمبر امین آن را با خود برایشان آورده است‌:

(أَمْ تَسْأَلُهُمْ خَرْجًا).

آیا (بهانه فرار ایشان از حق این است که) تو از آنان اجر و مزدی (در برابر دعوت و ادای رسالت) طلب میکنی؟. چهبسا ایشان از اینگریزانند که اجر و مزدی در برابر هدایت و تعلیم از ایشان درخواست مینمائی؟! توکه از آنان اجر و مزدی نمیطلبی و چیزی نمیخواهی. چه آنچه تو در پیش پروردگارت داری، بهتر و والاتر از چیزی استکه در پیش ایشان است‌:

(فَخَرَاجُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).

اجر و مزد پروردگارت بهتر است (از چیزی که ایشان دارند) و او بهترین روزیرسان است‌.

پیغمبری از انسانهای ضعیف و فقیر و محتاج چه میخواهد و چه چشم طمعی دارد؟ پیغمبریکه با فیض و برکت و لطف و فضلی ارتباط داردکه آسمانی است و چشمه آن خشک نمیگردد و به دل زمین فرو نمیرود. حتی پیروان پیغمبری چه چشم طمعی میدوزند بهکالاها و نعمتهای این زمین، در حالی که آنان چشمهای خود را و دلهای خود را متوجه چیزهائی کردهاند که در پیشگاه خدا برایشان مهیا است؟ خدائی کهکم و زیاد و قلیل وکثیر را او عطاء میکند. هان! زمانیکه دل با خدا پیوند داشته باشد، همه این جهان هستی، و هرچه و هرکه در آن است، برای او ناچیز و ضعیف مینماید!

هان! تو بدان! آنچه تو باید بخواهی رهنمون و رهنمود ایشان به سوی برنامه استوار و پایدار یزدان است و بس‌:

(وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ).

تو (ای پیغمبر!) آنان را به راه راست فرامیخوانی (که دین اسلام و منتهی به سعادت است)‌.

تو آنان را به راهی فرا میخوانیکه ایشان را با قانونی پیوند میدهدکه بر فطرتشان حکومت میکند، و ایشان را با همه هستی مرتبط میکند، و آنان را در قافله هستی رهنمود و رهنمون مینماید، و راست و درست بدونکجی وکژی به سوی آفریدگار هستی رهبریشان میکند.

هان. تو بدان! که ایشان - همسان همه کسانیکه به آخرت ایمان نمیآورند - از برنامه به دور گردیدهاند و راه را گم کردهاند و کژراهه میروند:

(وَإِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاکِبُونَ).

کسانی که به آخرت ایمان ندارند، از راه (راست) منحرف هستند.

اگر آنان راهیاب و راه یافته بودند، دلهایشان و خردهایشان را تابع مراحل پیدایشی میکردند که ایمان به آخرت را قطعی و مسلم میگرداند، آخرت یعنی آن جهانیکه اجازه میدهد انسان به کمال ممکن نائل گردد، و عدالت تمام تحقق حاصلکند و پیادهگردد. چه آخرت جز حلقهای از حلقههای قانون شامل و فراگیری نیستکه خدا برای اداره این جهان وگرداندنکار و بار آن بدان خشنودگردیده است و آن را پسندیده است؟

*

آنانکه به آخرت ایمان نمیآورند، و آنانکه از راستای راه منحرف میشوند، امتحان با نعمت، و امتحان با نقمت، سودی به حالشان ندارد. اگر نعمت بدیشان برسد، گمان میبرند:

(أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِینَ. نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ).

اموال و فرزندانی که (بدیشان میدهیم و) با آن یاریشان مینمائیم، (برای این است که) شتابان (درهای خوبیها و نعمتها را به رویشان میگشائیم و) خیرات و برکات را نصیبشان مینمائیم‌.

اگر هم نقمت و بلائی بدیشان برسد، دلهایشان نرم نمیشود، و دلها و درونهایشان بیدار و هوشیار نمیگردد، و به سوی خدا برنمیگردند و لابه و ناله سر نمیدهند، تا خدا زیان و ضرر را از ایشان دفعکند و به دور دارد. بلکه همچنان به حال خود میمانند تا عذاب سخت در روز قیامت بدیشان برسد. آن وقت استکه حیران و ویلان میمانند و مایوس و ناامید میگردند.

(وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ. وَلَقَدْ أَخَذْنَاهُمْ بِالْعَذَابِ فَمَا اسْتَکَانُوا لِرَبِّهِمْ وَمَا یَتَضَرَّعُونَ. حَتَّى إِذَا فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَابًا ذَا عَذَابٍ شَدِیدٍ إِذَا هُمْ فِیهِ مُبْلِسُونَ).

اگر بدیشان رحم کنیم و بلاها و گرفتاریهای گریبانگیرشان را برطرف سازیم، در طغیان و سرکشی خود مصرانه و سرگردان دست و پا میزنند. (اگر هم از طریق رحمت و نعمت بیدار نشدند) ما ایشان را به عذاب (مصائب و شدائدی همچون قحط و فقر) گرفتار میسازیم. امّا آنان در برابر پروردگارشان نه سر فرود میآورند و کرنش میبرند، و نه تضرع و زاری میکنند. (لذا حوادث دردناک هم ایشان را از مرکب غرور و سرکشی و خودکامگی پائین نمیآورد و در برابر جلال حق تسلیم و خاشع نمیگرداند، این وضع، یعنی آزمونهای رحمت و نعمت، و بلا و محنت برای بیداری ادامه مییابد، و ایشان هم بر گردنکشی و سرکشی خود میافزایند) تا دری از عذاب شدید (روز قیامت) را به رویشان میگشائیم و به ناگاه در آن مانده و ناامید (از نجات) میگردند (بدین ترتیب مراحل آزمون لطف و مهربانی، و گوشمالی و کیفر تربیتی، سپری میشود، و سرانجام عذاب ابدی و درماندگی همیشگی سر میرسد)‌.

اینها صفات همگانی آن دسته از مردم است، مردمانی که سنگدل بوده و غافل از خدایند، و آخرت را تکذیب مینمایند از جمله ایشان مشرکانی هستندکه با پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) رویاروی میشدند.

تواضع و تضرع در وقت زیان و ضرر، دلیل توبه و برگشت به سوی خدا است. احساس این استکه پشت و پناه وسنگر و پناهگاه تنها خدا است. دل هر وقت این چنین با خدا تماس پیدا کند نرم و لطیف می‏گردد، و بیدار و هوشیار میشود و پند و اندرز را میپذیرد، و این حساسیت پاسبان پاسداری میگرددکه انسان را از غفلت و لغزش میپاید و نگاهداری مینماید، و از محنت استفاده میکند و از بلا سود میبرد. ولی زمانی که دل درگمراهی خود فرو رود، و در ضلالت خویش حیران و ویلانگردد، باید امیدی بدو نداشت و دست از او شست و از صلاح و اصلاح او قطع امید کرد، و او را به عذاب آخرت واگذاشت، عذابیکه ناگهانی بر سر او میتازد، و آن وقت بر دست و پا میافتد و ویلان و حیران میشود، و متحیر و سرگردان میگردد، و از نجات و خلاص مایوس میشود.

*

آنگاه روند قرآنی چرخش وگردش دیگری را با آنان می آغازد، بدان امیدکه وجدان ایشان را بیدار کند و به سوی دلائل ایمان بکشاند که در جهان درونشان و در جهان بیرونشان یعنی در انفس و آفاق پیرامونشان پخش و پراکنده است‌:

(وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةَ قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ. وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ. وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلا تَعْقِلُونَ).

خدا کسی است که برای شما گوش و چشم و عقل را آفریده است (تا صداها را بشنوید و جهان را ببینید و خالق آن را درک کنید، و درنتیجه ایمان بیاورید). امّا کمتر شکر و سپاس (این آفریدههای خدا) را بجای میآورید. او کسی است که در زمین شما را آفریده است و در آن افزون و پراکنده نموده است و (روز قیامت برای سزا و جزا) در پیشگاه او گرد آورده میشوید. او است که زنده می‏گرداند و میمیراند، و آمد و شد (پیاپی) شب و روز، (و اختلاف رنگ، و کوتاهی و درازی آنها برابر قوانین و طبق فرمان او و) مربوط بدو است. آیا (دلالت اینها را بر قدرت خدا و وجوب ایمان بدو و به روز قیامت) نمیفهمید؟‌.

اگر انسان درباره خلقت و هیئت خود، و درباره حواس و اندامهائی که بدو داده شده است، و درباره نیروها و توانها و فهم و شعوریکه بدو عطاءگردیده است، تفکر و تدبر نماید، خدا را خواهد یافت، و در پرتو خوارق عادات و معجزاتی که دال بر آفریدگار یگانه است، به سوی خدا راهیاب میگردد. چه غیر از خدا هیچ کسی نمیتواند این خلقت اعجازانگیز را درکوچک و بزرگ آفریدهها ابداع کند و بیافریند.

تنها این گوش را بنگر چگونهکار میکند؟ چگونه صداها را دریافت میدارد وکیفیت می بخشد؟ تنها این چشم را بنگر چگونه میبیند؟ و چگونه پرتوها و نورها را و شکلها و تصویرها را دریافت میدارد و عکسبرداری و فیلمبرداری میکند؟ این دل چیست؟ چگونه دل درک و فهم میکند؟ و چگونه اندازه اشیاء و اشکال را میسنجد؟ و معانی و ارزشها و احساسات و ادراکات را تعیین و تبیین میکند؟

تنها آشنائی با سرشت حواس و نیروها و شیوه عملکرد آنها، کشف معجزهانگیزی در دنیای انسانها بشمار میآید. بالاتر از این، باید آفریدن آنها را و ترکیب کردن آنها را بدین شیوه هماهنگ با سرشت جهانیکه انسان در آن زندگی میکند، چه چیز نامید و چگونه دید؟ آن هماهنگیایکه دیده میشود و اگر یک نسبت از نسبتهای آن در سرشت جهان یا سرشت انسان مختل شود، تماس ممکن نمیگردد. گوش نمیتواند صدا را دریافت دارد، و چشم نمیتواند نور را دریافت کند ... امّا قادر متعالی که جهان را اداره میکند و رو به راه میگرداند، میان سرشت انسان و میان سرشت جهانیکه در آن زندگی میکند، هماهنگی و همآوائی برقرار ساخته است، و این استکه این پیوند و تماس ممکن میگردد. ولی انسان شکر نعمت را بجای نمیآورد:

(قَلِیلا مَا تَشْکُرُونَ).

کمتر شکر و سپاس (این آفریدههای خدا) را بجای می آورید.

شکرکردن و سپاسگزاری نمودن، با شناخت بخشنده نعمت، و با بزرگداشت و تکریم و تمجید او با صفاتش، و بعد با عبادتکردن و به یگانگی پرستیدن او، حاصل میگردد. خدا آن ذات یگانهای است که آثارش در مصنوعات و مخلوقاتش گواهی بر وحدانیت و یکتائی او میدهد. دنباله شکرکردن و سپاسگزاری نمودن، به کارگرفتن حواس و به کار بردن نیروها و توانها در استفاده از زندگی و بهرهمندی از آن است با احساس پرستشگریکه در هر تلاشی وکوششیکه میورزد، و در هرکالائی و متاعی که دارد، خدا را در مد نظر میدارد.

().

او کسی است که در زمین شما را آفریده است و در آن افزون و پراکنده نموده است‌.

خدا شما را در زمین جایگزین و جانشین کرده است، بعد از آنکه شما را باگوش و چشم و دل مجهز نموده است، و با استعدادهای لازم و با نیروها و توانهای ضروری برای این جایگزینی و جانشینی، شما را کمک و یاری کرده است ...

(وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الأرْضِ).

و (روز قیامت برای سزا و جزا) در پیشگاه او گرد آورده میشوید.

آنگاه شما را مورد بازخواست و محاسبه قرار میدهد در خیر و شر و خوبی و بدی و صلاح و فساد و هدایت و ضلالتی که در اینکار جایگزینی و جانشینی پدید آوردهاید و انجام دادهاید. چه شما آفریدگان بیهودهای نیست، و بیهدف آفریده نشدهاید و به جهان گسیل نگردیدهاید، و بیفائده به خود رها نشدهاید. بلکه حکمت و تدبیر و تقدیری در آفرینش و خلیفهگری شما منظور نظر بوده است‌.

(وَهُوَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ).

او است که زنده می‏گرداند و میمیراند.

حیات و ممات و مرگ و زندگی رخدادهائی هستندکه در هر لحظهای روی میدهند، وکسی جز خدا حیات و ممات و مرگ و زندگی را پدید نمیآورد و توان آنها را ندارد. انسانها که مترقیترین و والاترین آفریدهها هستند از بخشیدن حیات به سلول واحدی عاجز و ناتوانند، و از سلب حقیقی حیات از زندهای از زندهها همچنین ناتوان و درماندهاند. خدائی که حیات و زندگی می‏بخشد او استکه راز و رمز حیات و زندگی را میداند، و او استکه میتواند حیات و زندگی را ببخشد و بازپس هم بگیرد. انسانها چهبسا سبب و ابزار کشتن و سلب حیات باشند. امّا این آنان نیستندکه درحقیقت حیات را از زنده میگیرند. بلکه این تنها خدا است نه دیگرانکه حیات می‏بخشد و میمیراند.

(وَلَهُ اخْتِلافُ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ).

و آمد و شد (پیاپی) شب و روز، (و اختلاف رنگ، و کوتاهی و درازی آنها برابر قوانین و طبق فرمان او و) مربوط بدو است‌.

خدا استکه آمد و شد و دگرگونیهای زمانی، و فعل و انفعالات شب و روز را پدیدار میکند، همانگونهکه حیات و ممات را دگرگونکرده است و دگرگون میگرداند. اختلاف شب و روز یک قانون جهانی بسان اختلاف حیات و ممات استکه یک قانون جهانی است. این یکی در اشخاص و اجساد است، و آن دیگری در جهان و افلاک است. همانگونه وقتی که حیات را از زنده سلب میکند، جسد او سیاه و بیحرکت میگردد، زمانی همکه نور را از زمین سلب میکند، زمین تاریک و ساکت میشود. بعد از آن، حیات شروع میگردد و نور هم برمیگردد، و این با آن اختلاف پیدا میکند. این رفت و برگشت، و این اختلاف روشنی و تاریکی، سستی نمیگیرد و گسیخته نمیگردد تا آنگاهکه خدا بخواهد.

(أَفَلا تَعْقِلُونَ).

آیا (دلالت اینها را بر قدرت خدا و وجوب ایمان بدو و به روز قیامت) نمیدانید و نمیفهمید؟‌.

آیا نمیدانیدکه در تمام این چیزها دلائل و براهینی است بر وجود آفریدگاریکهکار جهان را اداره میکند و میگرداند، و تنها او مالک این گشت و گذار و چرخش وگردش جهان و زندگی است؟

*

در اینجا روند قرآنی از مخاطب قرار دادن آنان، و از جدال و ستیز با ایشان درمیگذرد تا سخنها وگفتههای آنان را درباره رستاخیز و حساب وکتاب قیامت روایت کند، با وجود همه این دلائل و معجزاتیکه در میان است‌:

(بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الأوَّلُونَ. قَالُوا أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ. لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).

(چنین کاری را نکرده و نمیکنند) و بلکه سخنانی همچون سخنان پیشینیان را میگویند. میگویند: آیا هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان گشتیم، آیا واقعاً برانگیخته خواهیم شد (و زندگی دوباره پیدا خواهیم کرد؟!). این وعده به ما، و در گذشته به نیاکان ما داده شده است. امّا این چیزی جز دروغهای پیشینیان نیست (که آن را دهان به دهان برای یکدیگر روایت، و زمان به زمان برای همدیگر کتابت کردهاند).

همچونگفتاری، پس از آن همه معجزهها و نشانهها، و بعد از آن همه دلائل و براهینیکهگویای تدبیر و تقدیر و اداره کردن وگرداندن جهان با دست قدرت یزدان، و بیانگر حکمت و فلسفهای استکه در آفرینش است، زشت و ناجور و عجیب و غریب است. خدا به انسان گوش و چشم و دل داده است تا انسان مسئول فعالیت و کار و عمل و پویش وکنش خود گردد، و در برابر صلاح و فساد خویش سزا و جزا داده شود، و حساب و کتاب و پاداش وکیفر در آخرت چنانکه باید و حقیقت دارد صورت پذیرد. چه آن گونه که دیده میشود در این زمین سزا و جزا گاهی داده نمیشود، چون سزا و جزا به موعد خود در آن دنیا حوالهگردیده است‌.

خدا زندگی می‏بخشد و میمیراند. لذا چیزی ازکار و بار رستاخیز و دوباره زنده کردن، مشکل و دشوار نیست. مگر نه این استکه حیات هر لحظه و آنی به پیکره زندهها فرو میخزد و فرو میدود، و پیدا و هویدا میشود از جائی و بهگونهای که جز خدا کسی از آن آگاهی و اطلاعی ندارد؟

برای آنان بسنده نیستکه درک و شعور و عقل و خرد ایشان ناتوانتر از آن استکه به حکمت و فلسفه خدا پی ببرند، و سر از قدرت و قوت او درکار رستاخیز و زندهکردن دوباره دربیاورند. آنان ناگهان به تمسخر و استهزاء چیزی میپردازندکه ازکار و بار رستاخیز و زندگی دوباره و سزا و جزا بدیشان وعده داده میشود. استدلال ایشان این استکه اگر این وعده درست است که اینک بدیشان داده میشود، و قبلا به نیاکانشان داده شده است، پس چرا هنوز چنین وعدهای تحقق پیدا نکرده است و انجام نپذیرفته است؟

(لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هَذَا مِنْ قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلا أَسَاطِیرُ الأوَّلِینَ).

این وعده به ما، و در گذشته به نیاکان ما داده شده است. اما این چیزی جز دروغهای پیشینیان نیست (که آن را دهان به دهان برای یکدیگر روایت، و زمان به زمان برای همدیگر کتابت کردهاند)‌.

رستاخیز به موعدی واگذار استکه یزدان آن را تعیین کرده است، و برابر تدبیر و تقدیر و حکمت و فلسفهای که خدا درنظر دارد این موعد نه جلو میافتد و نه به تاخیر انداخته میشود. با درخواست نسلی از نسلهای مردمان، یا با تمسخر و استهزاء غافلان ناآگاه، رستاخیز از وقت معین خود پیش و پس نمیافتد!

*

مشرکان عرب دارای عقیده لرزان و پریشانی بودند. آنان خدا را انکار نمیکردند. منکر این هم نبودندکه مالک آسمانها و زمین خدا است، وگرداننده آسمانها و زمین خدا است، و خدا استکه بر آسمانها و زمین سلطه و قدرت دارد ... ولیکن ایشان با وجود این، خدایان دروغین را شریک خدا میدانستند، و الهه و بتان را انباز او میکردند، و میگفتند: ما آنها را عبادت و پرستش میکنیم تا ما را به خدا نزدیکگردانند! و به خدا دخترانی را نسبت میدادند! خداوند سبحان پاک و منزه از این چیزهائی استکه بدو نسبت میدهند.

خدای بزرگوار در اینجا با مسلمات و چیزهائی با ایشان سخن میگویدکه بدانها معترفند و آنها را میپذیرند، تا این لرزانی و پریشانی عقیده ایشان را تصحیح فرماید، و آنان را به توحید خالص و یگانهپرستی سرهای برگرداند که مسلمات و باورداشتهای مورد پسند خودشان ایشان را بدان سوق میدهد و رهنمود میگرداند، اگر آنان بر فطرت سالم راست و درست میماندند و منحرف نمیشدند و بهکژراهه نمیافتادند:

(قُلْ لِمَنِ الأرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ. قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ. قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ. سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).

بگو: زمین و کسانی که در زمین هستند ازآن کیستند، اگر دانا و فرزانهاید؟! (براساس ندای فطرت، و بداهت عقل) خواهند گفت: (همه کائنات، و از جمله زمین و ساکنان آن) ازآن خدایند. بگو: پس چرا نمیاندیشید و یادآور نمی‏گردید (که تنها مالک کائنات شایسته پرستش است و بس؟). بگو: چه کسی صاحب آسمانهای هفت‏گانه و صاحب عرش عظیم است؟ (آیا ملک کائنات و فرمانروائی بر آنها ازآن کیست؟). خواهند گفت: ازآن خدا است. بگو: پس چرا پرهیزگاری پیش نمیگیرید (و خویشتن را از فرجام شرک و کفر و عصیان نسبت به یزدان، صاحب و فرمانده جهان به دور نمیدارید؟!). بگو: آیا چه کسی فرماندهی بزرگ همه چیز را در دست دارد (و ملک فراخ کائنات و حکومت مطلقه بر موجودات، ازآن او است؟) و او کسی است که پناه میدهد (هرکه را بخواهد) و کسی را (نمیتوان) از (عذاب) او پناه داد، اگر فهمیده و آگاهید؟! خواهند گفت: ازآن خدا است. بگو: پس چگونه گول (هوا و هوس و وسوسه شیاطین را) میخورید و (از حق کنارهگیری میکنید، انگار) جادو و جنبل میشوید؟!. این مجادله پرده از اندازه لرزانی و پریشانی موجود در عقیده مشرکان برمی‏دارد، لرزانی و پریشانیای که به دلیل و منطقی برنمیگردد، و به عقل و خردی تکیه نمیکند. پرده برمیدارد از اندازه تباهی و فسادیکه عقائد مشرکان در جزیرة العرب هنگام پیدایش اسلام، بدان رسیده بود.

(قُلْ لِمَنِ الأرْضُ وَمَنْ فِیهَا إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

بگو: زمین و کسانی که در زمین هستند ازآن کیستند، اگر دانا و فرزانهاید؟‌!.

این پرسشی است درباره مالکیت زمین وکسانیکه در آن هستند.

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

خواهند گفت: ازآن خدایند.

آنان با وجود این، چنین حقیقتی را یاد نمیکنند، و عبادت و پرستش را برای غیر خدا میکنند:

(قُلْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ).

بگو: پس چرا نمیاندیشید و یادآور نمیگردید (که تنها مالک کائنات شایسته پرستش است و بس؟)‌.

(قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).

بگو: چه کسی صاحب آسمانهای هفت‏گانه و صاحب عرش عظیم است؟ (آیا ملک کائنات و فرمانروائی بر آنها ازآن کیست؟)‌.

این پرسشی است درباره ربوربیتیکه جهان را اداره میکند، و کار و بار آسمانهای هفت‏گانه و عرش عظیم را میگرداند. آسمانهای هفتگانه چهبسا افلاک هفتگانه، یا مجموعههای اختران هفتگانه، یا سحابیهای هفت‏گانه، یا جهانهای هفتگانه، و یا آفریدههای هفتگانه فلکی دیگری مراد باشد.[4] عرش رمز والائی و محافظت و مراقبت از جهان هستی است ... آیا چه کسی خداوندگار آسمانهای هفتگانه و آفریدگار عرش عظیم است؟

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

خواهند گفت: ازآن خدا است.

امّا آنان با وجود این از خداوند عرش نمیترسند، و از خشم و عذاب آفریدگار آسمانهای هفتگانه نمیترسند، و بتهای بیارزش و خواری را انباز خدا میسازند، بتهائیکه پیوسته روی زمین افکنده شدهاند.

(قُلْ أَفَلا تَتَّقُونَ).

بگو: پس چرا پرهیزگاری پیش نمیگیرید؟.

(قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلا یُجَارُ عَلَیْهِ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ).

 

بگو: آیا چه کسی فرماندهی بزرگ همه چیز را در دست دارد (و ملک فراخ کائنات و حکومت مطلقه بر موجودات، ازآن او است؟) و او کسی است که پناه میدهد (هرکه را بخواهد) و کسی را (نمیتوان) از (عذاب) او پناه داد، اگر فهمیده و آگاهید؟‌!.

این پرسش از سلطه و قدرت و غلبه است. پرسش درباره کسی استکه مالکیت هر چیزی در دست او است، و والاتر و فراتر از همه چیز است، و بر همه چیز سلطه و غلبه دارد. آنکس چهکسی استکه با قدرت و قوت خود پناه میدهد به هرکه بخواهد، و دیگرکسی بدو نمیتواند دستیابی پیدا کند وکمترین زیانی برساند؟ کسی نمیتواند احدی را از دست خدا برهاند و بدو پناه دهد. وکسی نمیتواند بندهای از بندگان خدا را از دست خدا برهاند، بندهایکه خدا بخواهد بدو بلا و زیانی برساند ... راستی آسمانها و زمین متعلق به چه کسی است؟ و عرش عظیم مال چهکسی است؟

(سَیَقُولُونَ لِلَّهِ).

خواهند گفت: ازآن خدا است‌.

پس چرا از عبادت و پرستش خدا رویگردان میشوند؟ چرا باید خردهایشان منحرف شود و دست و پای بزنند بسان کسانی که جادو شده باشند؟

(قُلْ فَأَنَّى تُسْحَرُونَ).

بگو: پس چگونه گول (هوا و هوس و وسوسه شیاطین را) میخورید و (از حق کنارهگیری میکنید، انگار) جادو و جنبل میشوید؟‌!.

هان! این پریشانی و دست و پا زدنی استکه جادوشدگان بدان دچار وگرفتار میآیند!

*

در لحظه مناسبی برای بیان حقیقتیکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) از توحید و یگانهپرستی با خود به ارمغان آورده است، و بطلان ادعائیکه از فرزند و شریک برای خدا دارند، در همین لحظه مناسب، بعد از آن جدال و ستیز، این آوا به گوش میرسد:

(بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ. مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ. عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).

(چنین نیست که ایشان میانگارند و قرآن را افسانهسرائیها و دروغگوئیهای پیشینیان قلمداد مینمایند) بلکه برای ایشان حق را آوردهایم (که قرآن است و قانون آئینی است که وسیله سعادت دنیا و آخرت همگان است) و آنان قطعاً دروغگویند (در این که قرآن را اساطیر و اکاذیب گذشتگان میگویند). خداوند نه فرزندی برای خود برگرفته است و نه خدائی با او (انباز) بوده است، چرا که اگر خدائی با او میبود، هر خدائی به آفریدگان خود میپرداخت (و درنتیجه هر بخشی از جهان با نظام خاصی اداره میگردید، و این با وحدت نظامی که بر سراسر هستی حاکم است، سازگار نمیبود) و هریک از خدایان (برای توسعه قلمرو حکومت خود) بر دیگری برتری و چیرگی میجست (و نظام عالم از هم گسیخته میشد و جهان هستی به تباهی میکشید). خدا والاتر و بالاتر از آن چیزها (و یاوهسرائیهائی) است که ایشان (خدای را بدانها وصف و در باره او) می‏گویند. خدا از پنهان و آشکار (همه آفریدگان) آگاه است (و سرتاسر هستی در قبضه قدرت او است و نیازی برای اداره جهان به فرزند و شریک و کمک این و آن ندارد، و) او پاک و دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) می‏گرداند.

این بیان به شیوههایگوناگون میآید ... گاهی با رویگردانی از ایشان و دوری گزیدن و صرف نظر کردن از آنان صحبت میشود، و زمانی با دروغگو نامیدن موکدانه، از ایشان سخن میرود:

(بَلْ أَتَیْنَاهُمْ بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ).

(چنین نیست که ایشان میانگارند و قرآن را افسانهسرائیها و دروغگوئیهای پیشینیان قلمداد مینمایند) بلکه برای ایشان حق را آوردهایم (که قرآن است و قانون آئینی است که وسیله سعادت دنیا و آخرت همگان است) و آنان قطعا دروغگویند (در این که قرآن را اساطیر و اکاذیب گذشتگان میگویند)‌.

آنگاه روند قرآنی موارد دروغگوئی ایشان را برمیشمرد:

(مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ).

خداوند نه فرزندی برای خود برگرفته است و نه خدائی با او (انباز) بوده است‌.

سپس دلیل رد ادعای ایشان را ذکر میکند، و پوچی و محال بودن چیزی را به تصویر میکشدکه در عقیده ایشان است‌:

(إِذًا لَذَهَبَ کُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ).

چرا که اگر خدائی با او میبود، هر خدائی به آفریدگان خود میپرداخت‌.

هر خدائی به آفریدههای خود میپرداخت، و برابر قانون خاص خویش امور آفریدههای خویشتن را اداره میکرد و راه می‏برد. آن وقت برای هر جزئی از جهان هستی قانون ویژهای میبود، یا برای هرگروه و دستهای از آفریدهها قانون ویژهای میبود که با قانون همگانی نمیخواند، قانون همگانیای که حاکم بر کل کیهان است‌.

(وَلَعَلا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ).

و هریک از خدایان (برای توسعه قلمرو حکومت خود) بر دیگری برتری و چیرگی میجست (و نظام عالم از هم گسیخته میشد و جهان هستی به تباهی میکشید). هر خدایی میخواست بر دیگری چیره شود و دائره سلطه و قدرت و فرمانروائی خود را در جهان توسعه دهد، جهانی که جز با قانون واحدی، و اداره امور واحدی، و تدبیر و تقدیر واحدی، باقی و منظم و پایدار و برقرار نمیماند.

هیچیک از این شکلها و صورتها اصلا در جهان وجود ندارد، جهانی که وحدت ساختارش بر وحدت آفریدگارش گواهی میدهد، و وحدت قانونش شاهد بر وحدت اداره کنندهاش است. هر جزئی و هر چیزی در گستره جهان هستی، هماهنگ و همآوا با جزءهای دیگر است و برخوردی و کشمکشی و نابسامانی و پریشانی میان هیچ جزئی از اجزاء جهان وجود ندارد.

(سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ).

خدا والاتر و بالاتر از آن چیزها (و یاوهسرائیهائی) است که ایشان (خدای را بدانها وصف و در باره او) میگویند.

(عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ).

خدا از پنهان و آشکار (همه آفریدگان) آگاه است (و سرتاسر هستی در قبضه قدرت او است و نیازی برای اداره جهان به فرزند و شریک و کمک این و آن ندارد). برای غیر خدا آفریدهای نیست تا بدان بپردازد، و جز خدا از آن آگاه باشد.

(فَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ).

او پاک و دور از آن چیزهائی است که ایشان شریک (خداوند جهان) می‏گردانند.

*

در این حد و مرز، روند قرآنی از خطاب و جدال و حکایت حال مشرکان میپردازد، و به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) رو میکند و بدو دستور میدهد به پروردگار خود روی آورد و توجهکند. به خدا پناه ببرد از اینکه از زمره اینگونه مردمان مشرک شود، اگر خدا برایش مقدر فرموده استکه پیاده شدن و محققگردیدن عذابی را مشاهدهکندکه ایشان را بدان بیم داده است و از فرارسیدن آن ترسانده است. همچنین از اهریمنان خود را در پناه یزدان دارد. تنور خشم درونش فوران نکند، و از چیزیکه میگویند دلتنگ نشود:

(قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی مَا یُوعَدُونَ. رَبِّ فَلا تَجْعَلْنِی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ. ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ. وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّیَاطِینِ. وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).

بگو: پروردگارا! اگر چیزی (را از عذاب) که بدان وعده داده میشوند، (در دنیا بر سر آنان بیاوری، در حالی که من در میانشان باشم و) به من بنمائی، پروردگارا! مرا از زمره کافران مگردان (و همراه ایشان معذب منما). ما قطعا میتوانیم آنچه را که بدیشان وعده میدهیم به تو بنمایانیم، (و تو را محفوظ و بر آنان پیروز گردانیم. لذا به یاری ما و پیروزی خود مطمئن باش. به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملا از چیزهائی که (درباره تو و دعوت تو) می‏گویند، آگاهیم. (در عین حال خود را به خدا بسپار) و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسههای اهریمنان (و تحریکات ایشان به انجام گناهان) در پناه تو میدارم. و خویشتن را در پناه تو میدارم از این که با من (در اعمال و اقوال و سائر احوال) گرد آیند (و مرا از تو غافل نمایند)‌.

پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) دور و محفوظ از این استکه یزدان او را با مردمان ستمکاره قرار دهد، بدان هنگامکه عذاب دردناک گریبانگیرشان میشود، و آنچه بدان وعده داده میشوند پیاده و محق میگردد. ولیکن این دعا بیانگر محافظت و مراقبت بیشتر است، و بهکسانی تعلیم میگرددکه بعد از او پای به جهان میگذارند، خویشتن را از انتقام یزدان ایمن ندانند، و پیوسته بیدار و هوشیار باشند، و همیشه خود را در پناه خدا دارند. خدا میتواند عذابی راکه به مشرکان وعده داده است، در زمان حیات پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آن را نازل و پیادهکند:

(وَإِنَّا عَلَى أَنْ نُرِیَکَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ).

ما قطعا میتوانیم آنچه را که بدیشان وعده میدهیم به تو بنمایانیم، (و تو را محفوظ و بر آنان پیروز گردانیم. لذا به یاری ما و پیروزی خود مطمئن باش‌.

خدا برخی از چیزهائی راکه بدیشان وعده داده بود، در جنگ بدر به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نشان داد. سپس آن را در فتح عظیم مکه نیز بدو نمود.

در زمان نزول این سورهکه یک سوره مکی است، برنامه دعوت این بودکه بدی را با نیکی پاسخ دهند، و صبر و شکیبائیکنند، تا فرمان یزدان در رسد ... همه چیز هم به خدا واگذار است و هرچه دستور دهد، همان خواهد شد:

(ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَصِفُونَ).

(به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملا از چیزهائی که (درباره تو و دعوت تو) میگویند، آگاهیم.

پناه بردن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به خدا از تحریکات و وسوسههای اهریمنان - در حالی که او معصوم و محفوظ است - باز هم جنبه هوشیاری و بیداری بیشتر و تقوا و پرهیزگاری زیادتر دارد. باید بیشتر به خدا پناه برد و خویشتن را در پناه او داشت. گذشته از این، این امر تعلیم و آموزشی استکه به امّت او یاد داده میشود و بدیشانکار پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به عنوان سرمشق و الگو نشان داده میشود. وقتی که پیغمبرشان باید چنینگوید و چنینکند، قطعا باید امّت او خود را بهتر و بیشتر در پناه خدا دارند، و از تحریکات و وسوسههای اهریمنان پیوسته خود را به خدا بسپارند و از او تنها کمک و یاری جویند. پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) راهنمائی میشود به این که نهتنها از تحریکات و وسوسههای اهریمنان خود را در پناه یزدان دارد، حتی خویشتن را در پناه خدا دارد از اینکه اهریمنان بدو نزدیک هم بشوند:

(وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُونِ).

و خویشتن را در پناه تو میدارم از این که با من (در اعمال و اقوال و سائر احوال) گرد آیند (و مرا از تو غافل نمایند)‌.

احتمال هم دارد که این خود را در پناه خدا داشتن مربوط به حضور اهریمنان در وقت وفات باشد. آنچه این احتمال را به ذهن متبادر میسازد چیزی استکه در روند سوره آمده است‌:

(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ).

و زمانی که مرگ یکی از آنان فرا میرسد ....

این هم شیوه قرآن در هماهنگی معانی با اسباب و علل مدلول و مفهوم معانی است‌.


 


[1] - ترمذی آن را اخراج و روایتکرده است‌.

[2] - مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فیالقرآن». فصل: التصویر الفنی.

[3] - «ذکر»: قرآن. (نکا: آلعمران/58، حجر/٦و ٩) ... شهرت و افتخار و نام و آوازه. (نگا: انبیاء/10، زخرف/٤٤) ... (مترجم)

[4] - واژه «السبع: هفت» برایکثرت است. اگر هم در اینجا برای کثرت نباشدو مراد همان هفت باشد هیچ اشکالی در میان نیست. قران آسمانها را هفتتا معرفی فرموده است. (نگا. بقره/29، اسراء/44، مومنون/١٧و86، فصلت/١٢، طلاق/١٢، ملک/٣، نوح/١٥). آسمان اول تمام ستارگانی استکه با چشم مسلح و غیرمسلح دیده میشوند! (نگا: صافات/٦، ملک/٥، فصلت/١٢). در جهانیکه تا به حال ١٢٣ میلیارد کهکشان کشف شده است، شش آسمان دیگر نیز وجود داشته باشد چه مانعی و مشکلی پیش میآید؟ ... (مترجم)

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد