تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی حج آیه‌ی 78-58

 

سورهی حج آیهی 78-58

 

(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (٥٨)لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلا یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ (٥٩)ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ (٦٠)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (٦١)ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ (٦٢)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الأرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ (٦٣)لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ (٦٤)أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ (٦٥)وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الإنْسَانَ لَکَفُورٌ (٦٦)لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلا یُنَازِعُنَّکَ فِی الأمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِیمٍ (٦٧)وَإِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ (٦٨)اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (٦٩)أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ (٧٠)وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ (٧١)وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکُمُ النَّارُ وَعَدَهَا اللَّهُ الَّذِینَ کَفَرُوا وَبِئْسَ الْمَصِیرُ (٧٢)یَا أَیُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ (٧٣)مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ (٧٤)اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ (٧٥)یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ (٧٦)یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (٧٧)وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ (٧٨)).

 

درس گذشته پایان گرفت با بیان سرانجام مومنان و تکذیبکنندگان در آن روزیکه ملک و مملکت و قضاوت و حکومت متعلق به خدای یگانه است و بس. این سخن آمده است در روندی که خدا پیغمبران خود را یاری میرساند و پیروز میگرداند، و دعوت خویش را میپاید و محفوظ و مصون مینماید، و به کسانی پاداش میدهد که به دعوت او ایمان میآورند، و کسانی راکیفر میدهد و عذاب میرساند که دعوت او را تکدیب میکنند.

هم اینک این درس آغاز میگردد با سخن گفتن از مهاجرین، بعد از آن که بدیشان اجازه جنگ داده شد، برای دفاع از عقیده خودشان و از عبادت خودشان، و برای دفع ظلم و رفع ستم از خودشان، و بدان علتکه به ناحق از خانه وکاشانه و شهر و دیارشان اخراج گردیدهاند، وگناهشان جز این نبوده استکه میگفتهاند: پروردگار ما خدا است. همچنین خدا در این درس برای مهاجران روشن میسازد که به جای آنچه برجای گذاشتهاند، و عوض خانه وکاشانه و شهر و دیاری که به ترک آنهاگفتهاند، خدا چه چیز را برای ایشان آماده فرموده است.

آنگاه روند قرانی به طور عام صحبت میکند از حکم عامی درباره کسانی که بدیشان تعدی و تجاوز میگردد، و آنان پاسخ این تعدی و تجاوز را خواهند گفت بسان تعدی و تجاوزیکه بدیشان شده است و بر آنان رفته است. سپس دیگر باره بدیشان ظلم و ستم و تعدی و تجاوز میگردد. در اینجا است که یزدان موکدانه وعده پیروزی بدانان میدهد.

بر این وعده محکم و موید و مطمئن پیرو میزند با نشان دادن دلائل قدرتیکه محقق شدن این وعده یقینی و مورد وثوق را تضمین میکند ... این دلائل، دلائل جهان هستی هستندکه در صفحات دنیا و قوانین وجود جلوهگر میآیند، و اشاره میکنند و پیام میدهند به این که خداکمک میکند و پیروز میگرداند ستمدیدگانی را که از خویشتن به دفاع میپردازند، و سزا و جزا میدهند بدان اندازهکه بدیشان تعدی و تجاوز شده است و ظلم و ستم رفته است، و به همان اندازه عقاب و شکنجه میدهندکه بدیشان عقاب و شکنجه روا شده است، و باز هم ظلم و ستم بدیشان میرود و تعدی و تجاوز میشود ... این قانون و سنت جهانی است و با قوانین و سنن بزرگ هستی پیوند دارد.

بدین هنگام خطاب به پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میشودکه هر ملتی برنامهای دارد، و آن ملت مامور بدان است و آماده برای رفتار برابر آن است. هر ملتی باید با مشرکان به جدال و ستیز بپردازد، و بدیشان فرصت ندهدکه با ایشان درباره برنامههایشان کشمکشکنند و بجنگند. اگر هم کشمکش کردند و جنگیدند کار و بارشان را به خدا واگذارد، خدائی که روز قیامت در میانشان داوری خواهد کرد درباره چیزی که بر سر آن اختلاف میورزیدهاند. خدا مطلعتر و آگاهتر از هر کسی نسبت به حقیقت چیزی استکه بر آن هستند و بدان معتقدند، و او مطلع و آگاه از هر آن چیزی است که در آسمان و زمین وجود دارد.

به عبادت ایشانگوشه میزند و از آن ایراد میگیردکه عبادتشان مبتنی بر دلیل و برهانی نیستکه از آسمان نازل شده باشد، و عبادتی است که آنان هیچگونه علمی و دانشی راجع بدان ندارند و از آن کاملا ناآگاهند. به سنگدلی ایشان نیزگوشه میزند، وگریز آنان را از شنیدن سخن حق مطرح میکند. میگوید تا آنجا از حق گریزانند و نفرت دارند نزدیک است بر کسانی بتازند که آیات خدا را بر ایشان میخوانند. آنان را تهدید میکند در مقابل تصمیمیکه برای تاخت بر دعوتکنندگان به سوی حق گرفتهاند، تهدید میشوند به آتشیکه خدا سرنوشت آنان را بدانجا میکشاند و گذر ایشان را بدانجا میرساند، و ایشان را بدان بیم میدهد، و میعادگاه آنان آتش است و قطعا این وعده فرامیرسد!

آنگاه به صورت اعلامیه و اعلانیه همگانی و عامیکه همه آفریدگان را دربر میگیرد، ضعف و ناتوانیکسانی و چیزهائی اعلام و اعلان میشودکه بجز خدا عبادت و پرستش میشوند. این ضعف و ناتوانی را به شکل بسیار ننگینیکه مبالغهای در آن نیست به تصویر می‏کشند. بدانگونه تصویرشان نشان داده میشود که ضعف و ناتوانی ننگین ایشان را مجسّم میسازد. این شکل ننگین تصویر کسانی است که نمیتوانند با مگسی برزمند، و نمیتوانند چیزی را بازپس گیرند و برهانند که مگسی آن را از ایشان گرفته و ربوده باشد ... در حالی که آنها آلهه و خدایانند، همانگونه که مشرکان ادّعا دارند!

این درس به پایان میآید، همانگونه که این سوره با آن به پایان میآید. پایان یافتن این درس و این سوره با روکردن خطاب به ملّت مسلمان انجام میگیرد. از ملت مسلمان خواسته میشود به وظلائف و تکالیف خود برخیزند، وظائف و تکالیف سرپرستی بر انسانها. برای انجام وظائف و تکالیف قیمومت بشریّت، باید با رکوع و سجود و عبادت و انجام خوبیها و نیکیها آمادگی پیدا کنند، و درکار قیمومت از خواندن نماز و دادن زکات و توسل و توکل به خداکمک و یاریگیرند.

(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ. لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلا یَرْضَوْنَهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ).

کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند و سپس (در میدان رزم) کشته شدهاند و یا این که (به مرگ طبیعی) مردهاند، خدا جزا و نعمت زیبائی (و جایگاه و مقام توصیفناپذیر و والایی) بدیشان عطاء خواهد کرد، چرا که خداوند بهترین نعمترسان و دهنده خیر و عطاء (به دیگران) است. خداوند چنین کسانی را به جایگاهی وارد میکند که از آن راضی و خشنود خواهند بود. بی‏گمان خدا کاملا آگاه (از اعمال این بندگان جان فدا، و) شکیبا است (و در پاداش دادن به مومنان، و کیفر رساندن به کافران عجله و شتاب نمیکند)‌.

هجرت در راه خدا، به درآمدن و دستکشیدن از هر آن چیزی استکه نفس به سوی آن بال و پر میگشاید و آن را آرزو مینماید، و از هر آن چیزی است که نفس بدان مینازد و خویشتن را بزرگ و قدرتمند میداند و بر آن حرص و آز دارد. از قبیل: اهل و عیال و شهر و دیار و میهن و یادمانها، و دارائی و اموال و سائر کالاهای زندگی ... و هجرت ترجیح عقیده بر همه اینها برای به دست آوردن خشنودی خدا است. و هجرت چشم دوختن است به آنچه در پیش خدا است ... و آنچه در پیش خدا است بهتر از همه چیزهائی استکه در زمین است‌.

هجرت پیش از فتح مکه و پیدایش حکومت اسلامی بوده است. امّا بعد از فتح مکه هجرت برجای نمانده است. بلکه آنچه بوده است و خواهد بود جهاد و عمل است. همانگونه که پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) فرموده است. پس کسی در راه خدا جهاد نماید و عملکند، حکم هجرت برای او دارد، و ثواب هجرت را میبرد ...

(وَالَّذِینَ هَاجَرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ مَاتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا).

کسانی که در راه خدا هجرت کردهاند و سپس (در میدان رزم) کشته شدهاند و یا این که (به مرگ طبیعی) مردهاند، خدا جزا و نعمت زیبائی (و جایگاه و مقام توصیفناپذیر و والائی) بدیشان عطاء خواهد کرد. خدا نعمت زیبا و خوبی بدیشان عطاء خواهدکرد چه کشته و شهید شده باشند و به پیشگاه خدا برگشته باشند، و چه در بستر خواب مرده باشند و به پیشگاه خدا رفته باشند. آنانکه در راه خدا از شهر و دیارشان بیرون آمدهاند، و ایشان در راه خدا از اموال و دارائیشان دست کشیدهاند و به در آمدهاند، و آماده پذیرش هر نوع سرنوشتی گشتهاند، و از شهادت در هجرت خود خوشحال بودهاند، این شهادت از هرجا و هرگونهکه نصیب ایشانگردد و از هر راهیکه سر میزند، و همهکالاهای زندگی را فدا کردهاند و بدین وسیله خالص و مخلص ازآن خداگشتهاند، خدا عوض گرانبها و ارزشمندی را در برابر آنچه از دست دادهاند برای ایشان تضمینکرده است و برعهدهگرفته است:

(لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ).

خدا جزا و نصعمت زیبائی (و جایگاه و مقام توصیفناپذیر و والائی) بدیشان عطاء خواهد کرد، چرا که خداوند بهترین نعمترسان و دهنده خیر و عطاء (به دیگران) است‌.

این رزق و روزی، رزق و روزیای است که ارزشمندتر و فراوانتر از همه چیزهائی است که رها کردهاند و جای گذاشتهاند:

(لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلا یَرْضَوْنَهُ).

خداوند چنین کسانی را به جایگاهی وارد می‏کند که از آن راضی و خشنود خواهند بود.

آنان جایگاه خروجی را درپیش گرفتهاند که خدا را راضی و خشنود میگرداند. خدا هم برای ایشان جایگاه ورودی را تعهد فرموده استکه آنان را راضی و خشنود میگرداند. این کار نمودار بزرگداشت و تکریم خدا از ایشان است. و آن اینکه خدا برای ایشان تعهد کند و برعهدهگیرد چیزی راکه آنان از آن خشنود و بدان راضی هستند و خدا آن را برایشان محقق میسازد، در حالی که آنان بندگان خدا هستند، و خدا آفریدگار ایشان است‌:

(وَإِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ).

بی‏گمان خدا کاملا آگاه (از اعمال این بندگان جان فدا، و) شکیبا است (و در پاداش دادن به مومنان، و کیفر رساندن به کافران عجله و شتاب نمیکند)‌.

خداکاملا آگاه از ظلم و ستم و اذیت و آزاری استکه بدیشان شده است و بدانان رسیده است، و اوکاملا مطلع از چیزی استکه ایشان را خشنود میسازد، و میتواند عوض خوبی برای ایشان باشد. خدا شکیبا است و یه مردمان مهلت و فرصت میدهد. بعدها ستمکار و ستمدیده را به سزا و جزایکامل خود میرساند.

کسانی هستند وقتیکه تعدی و تجاوز از جانب دیگران بدیشان میشود چهبسا شکیبائی نکنند و خویشتنداری ننمایند، و پاسخ تعدی و تجاوز را بدهند. و بدان اندازه عقاب و عذاب برسانند که اذیت و آزار دیدهاند. اگر تعدی پیشگان و متجاوزین دست از تعدی و تجاوز نشکند، و دیگر باره ظلم و ستم به ستمدیدگان برسانند، در این وقت خدا تعهد و تقبل میفرماید ستمدیدگان را بر تعدیپیشگان و متجاوزان پیروز نماید:

(ذَلِکَ وَمَنْ عَاقَبَ بِمِثْلِ مَا عُوقِبَ بِهِ ثُمَّ بُغِیَ عَلَیْهِ لَیَنْصُرَنَّهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ).

(مساله) به همین منوال است. و هر فرد (مومنی که در برابر ستم و جنایتی که به او شده است) دست به ستم و جنایت زند به همان اندازه که بدو ستم و جنایت شده است و سپس دوباره به وی ستم و جنایت شود (و جنایتکار دیگر بار دست تعدی دراز کند) حتما خداوند او را (علیه متعدی) یاری خواهد کرد (و کسی را پیروز می‏گرداند که تمام نیروی خود را برای دفاع در برابر ظالم بسیج میکند و باز هم او طرف ستمگر تحت ستم قرار میگیرد)، و خداوند بسیار عفوکننده و بس بخشاینده است (و کار به ظاهر ستم قصاصگیرنذه را عفو، و لغزشهای او را میبخشاید)‌.

شرط این پیروزی این استکه عقاب و عذاب، قصاص تعدی و تجاوز باشد، نه تعدی و تجاوز، و نه سرمستی و غرور باشد. عقاب و عذاب هم به اندازه همان تعدی و تجاوز باشد، نه این که زیادهرویگردد و غلو شود. بر پاسخ به مثل تعدی و تجاوز، پیرو زده میشود با این که خدا بسی بخشایشگر و بسیار دارای مغفرت است. او است که میتواند عفو کند. و او است که میتواند ببخشد. امّا انسانها چهبسا عفو نکنند و نبخشایند. و چهبسا قصاصگرفتن را، و به تعدی و تجاوز پاسخ دادن را ترجیح دهند. این اختیار بدیشان داده شده است بدان علتکه انسانند، و خدا ایشان را کمک میکند و پیروز میگرداند.

بعد از آن، روند قرآنی میان وعده یزدان به پیروز گرداندن کسانی که عقاب و عذاب میرسانند بدان اندازه که عقاب و عذاب رسانده شدهاند، و دیگر باره بر آنان ظلم و ستم میشود و تعدی و تجاوز میرود، و میان قوانین و سنن بزرگ جهانی یزدان، ارتباط برقرار میسازد، آن قوانین و سنن بزرگی که گواهی میدهند که یزدان قدرت تحقق بخشیدن و وفاکردن به وعدهاش را دارد. از دیگر سو گواه بر دقت قوانین و سنن مستمر جهانی بوده و اشاره دارند به اینکه این پیروزگرداندن یکی از این قوانین و سنن تخلفناپذیر است‌.

(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهَارِ وَیُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیْلِ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).

(مساله) به همین منوال است (و این وعده از سوی خدای قادر توانا است. بلی) خدا که شب را در روز، و روز را در شب داخل می‏گرداند (و از یکی میکاهد و بر یکی میافزاید و طبق نظام معینی چرخه زمان را به گردش میاندازد) و او شنوای (گفتار ستمدیدگان و) بینای (کردار ستمگران) است (و داد مظلومان را از ظالمان می‏گیرد)‌.

این امر، یک پدیده طبیعی است. بامدادان و شامگاهان و تابستان و زمستان، از جلو دیدگان مردمان میگذرد و جلوهگر میشود. شب، هنگام طلوع به داخل روز میرود. و روز، هنگام غروب به داخل شب میرود. شب به داخل روز میرود بدان هنگام که روز در سرآغاز زمستان طولانی میشود. و روز به داخل شب میرود بدان هنگامکه شب در سرآغاز تابستان طولانی میشود ... انسانها این پدیده را و آن پدیده را میبینند، و ورود شب به داخل روز، و ورود روز به داخل شب را مشاهده میکنند، ولی از بسکه این پدیده را دیدهاند و از بس بدان خویگر شدهاند و انس و الفت گرفتهاند، دقت قوانین و استمرار آن را از یاد بردهاند و فراموشکردهاند، دقتیکه یک بار هم به هم نمیخورد و خلل نمیپذیرد، و یک بار هم متوقف نمیشود و بازنمیایستد. این دقت سرسامآور در پیکره هستی، بر قدرت حکیمانهای گواهی میدهدکه این جهان را برابر آن قوانین اداره میکند و میگرداند.

روند قرآنی دیدگان را متوجه این پدیده جهانی مکرر میگرداند که انسانها غفلتزده از کنار آنها میگذرند. دیدگان را متوجه آن میگرداند تا چشمانشان بازگردد و درک و فهمشان دست قدرت را ببیند، در آن حالکه روز را از یک سو درهم میپیچد، از دیگر سو پرده شب را فرو میآویزد. شب را از یک سو درهم میپیچد و از دیگر سو روز را منتشر میگرداند. این کار با دقت شگفتی انجام میگیرد و خلل نمیپذیرد. با استمرار شگرفی صورت میگیرد و تخلف نمیپذیرد ... این، قانون و سنت مستمری است بسان قانون و سنت داخل گرداندن شب در روز، و داخل گرداندن روز در شب. به همینسان یزدان بساط سلطه قدرتمندان زورگو را جمع میگرداند، و بساط سلطه دادگران را پهن میکند. این هم قانون و سنت جهانی است بسان آن قانون و سنتیکه قانون و سنت جهانی است. مردمان ازکنار آن غفلتزده میگذرند و بیخبر میروند، همانگونه که ازکنار دلائل قدرت موجود در صفحه هستی غفلتزده میگذرند و بیخبر میروند! این بزم و بساط شگفت جهان پیوند دارد به اینکه یزدان حق است، و این حق استکه بر نظم و نظام این جهان سلطه و قدرت دارد. و هرآنچه بجز خدا است باطل است و خلل میپذیرد و به هم میخورد و به عقب میافتد و مستمر یا مستقیم نمیگردد.

(ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).

(مساله) به همین منوال است. و خداوند حق است و آنچه را که بجز او به فریاد میخوانند و پرستش مینمایند باطل است. و خداوند والامقام و بزرگوار است‌.

این تعلیلکافی و تضمین بسندهای است برای پیروزی حق و عدل، و شکست باطل و ظلم و جور. همچنین این، تضمین استمرار و ثبات قوانین و سنن جهان است، و میرساندکه قوانین و سنن جهان تزلزل نمیپذیرد و تخلف نمیگیرد. از جمله این قوانین و سنن هم پیروزی حق و شکست ظلم و جور است‌.

خدا والاتر از طاغیان و یاغیان، و بزرگتر از زورمداران است‌:

(وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ).

و خداوند والامقام و بزرگوار است‌.

خدا به ظلم و جور اجازه نمیدهد برتریگیرند و به درازا بکشند.

روند قرآنی در نشان دادن دلائل قدرت به پیش میرود و پیاپی میشود، و آن دلائل را در صحنههای جهان مینمایاند، صحنه هائی که پیوسته در جلو دیدگان مردمان است و مردمان آنها را هر زمان می‏بینند و بدانها مینگرند:

(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصْبِحُ الأرْضُ مُخْضَرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).

(ای غافل) آیا نمینگری که خداوند از (ابر) آسمان آب (باران) را فرو میآورد، و زمین (به وسیله آن، گیاهان گوناگونی از خود میرویاند و) سبز و خرم می‏گردد؟ واقعاً خدا (با بندگان خویش) بسیار با لطف، و بس دقیق و آگاه است (در همه چیز، از جمله در تولید و تبخیر آب شیرین و آفرینش و پرورش بذر گیاهان، و بالیده و بارور کردن درختان)‌.

پائین آمدن آب از آسمان، و دیدن زمین سبز و خرم در فاصله شامگاهی و بامدادی بعد از بارش باران، پدیدهای است که مکرر روی میدهد. انس و الفت بدین پدیدهایکه مکرر روی میدهد، زیبائی و جلوهگری آن را از دلها و درونها برمی‏دارد ولی زمانی که احساس نخفته باشد و شعور بیدار باشد، این صحنهایکه در زمین روی میدهد در دلها بینشها و احساسها را به جوش و خروش میاندازد.گاهگاهی دل احساس میکندکه اینگیاهان کوچکیکه از سیاهی گل سر برمیزنند، و سبز و خرم و تازه و شاداب جلوهگر میشوند، کودکان کوچکی هستند که در آغاز هستی شاداب زیبای خود بر جهان تبسم و لبخند میزنند، و براثر شادمانی خود از نور پرواز میکنند!

کسی که اینگونه احساس میکند، میتواند بفهمد چه چیزی در این پیرو است‌:

(إِنَّ اللَّهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ).

واقعا خدا (با بندگان خویش) بسیار با لطف، و بس دقیق و آگاه است‌.

چه لطفی و عمقی و همگونی میان رنگ این احساس، و حقیقت آن صحنه و طبیعت است! از لطف خدا استکه آن جنبش دقیق و لطیف صورت میپذیرد، جنبش گیاهی از داخل خاک. آن گیاه لاغر ناتوانی که دست قدرت به کمکش می‏شتابد و آن را بالا میآورد، و ذوق و شوق بالیدن بدو میدهد و بر جاذبه زمین و سنگینی خاک چیرهاش میگرداند ... با آگاهی الهی است که گردش کار صورت میپذیرد. آب در وقت مناسب و به اندازه لازم پائین میآید، و آب با خاک میآمیزد، و به درون سلولهای گیاهان زندهای فرو میرودکه جوانه زدهاند و انگار به سوی حرکت و نور بال و پر گشودهاند!

آب از سوی آسمان یزدان به سوی زمین او پائین میآید، و در زمین حیات را پیدا و هویدا میگرداند، و خوراک و دارائی را ایجاد میکند ... خدا مالک آنچه در آسمان و آنچه در زمین است. خدا بینیاز از هر چیزی است که در آسمان و زمین است. او است که زندهها را با آب وگیاه روزی میدهد، و خودش بینیاز از آنان و از هر آن چیزی استکه بهره ایشان میشود:

(وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ).

و تنها خدا غنی (بالذات در عالم هستی، و بینیاز از کمک دیگران است، و) شایسته هرگونه حمد و ستایش (از جانب بندگان) میباشد.

خداوند سبحان در آسمان و زمین نیازی بهکسی ندارد. و او نیازی به چیزی نداردکه در آسمان و زمین است. او بی‏نیاز از همگان است ... او در برابر نعمتهایش ستوده میشود، و شکر نعمتهایشگفته میشود، و سزاوار حمد و سپاس از سوی همگان است‌.

*

روند قرآنی دیگر باره به نشان دادن دلائل قدرت ادامه میدهد، دلائلیکه در هر زمانی در جلو دیدگان مردمان خودنمائی میکند:

(أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی الأرْضِ وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِیمٌ).

مگر نمیبینی (ای انسان) که یزدان (سبحان به سبب رحم و لطفی که نسبت به شما بندگان دارد، تمام مواهب و امکانات) چیزهائی را که در زمین است در اختیار و دسترس شما قرار داده است و همچنین کشتیها را با مشیت خود در حال حرکت در دریا، فرمانبردار شما کرده است، و (از این گذشته) خداوند نمیگذارد (سنگهای سرگردان و اشعههای کیهانی) آسمان بر زمین فرو افتد مگر (بدان اندازه که مورد نیاز بوده و) او اجازه دهد. واقعا یزدان بسی مهربان و دارای مرحمت فراوان (در حق بندگان) است‌.

در این زمین چه نیروهای فراوانی است و چه ثروتهای زیادی استکه یزدان آنها را در اختیار این انسان قرار داده است. انسان شب و روز در میان نیروها و در ژرفای ثروتها میلولد، ولی از دست قدرتی که آنها را پدیدار میسازد، و از نعمتهائی که بدو داده شده است غافل و بیخبر بوده و غافل و بیخبر میرود!

خداوند مسخر این انسانگردانده است همه چیزهائی را که در زمین است. قوانین آن را هماهنگ و همساز با فطرت او و با نیروها و توانهای اوکرده است. اگر فطرت انسان و ترکیببند او با قوانین این زمین مخالف شود، انسان نمیتواند بر زمین زندگیکند، چه رسد به اینکه از آن و از هرچه در آن است استفادهکند ... اگر ترکیببند بدنی انسان تا آن اندازه با زمین اختلاف داشته باشد و ناهمگونگرددکه نتواند فضای این زمین را تحمّلکند، و هوای آن را استنشاق نماید، و از طعام آن بخورد و از آب آن بنوشد، یک لحظه هم زنده نمیماند ... اگر تراکم و غلظت بدن انسان یا تراکم و غلظت زمین بیش از آن چیزی باشدکه هست، دو پای انسان بر زمین قرار نمیگیرد، و در هوا به پرواز درمیآید، یا به خاک زمین فرو میرود ... اگر سطح این زمین از هوا خالی شود، یا این هوا بیش از آنچه هست تراکم پیدا کند و غلظت یابد، و یا هوای آن رقیقتر و سبکترگردد، این انسان خفه میگردد یا از استنشاق هوا که ماده حیات است ناتوان میماند! پس قوانین این زمین با فطرت این انسان سازگار و همآوا است، و این خدا استکه زمین را و آنچه در آن است مسخر این انسان گردانده است. مسخر بودن زمین و آنچه در آن است به فرمان یزدان است‌.

خداوند مسخر انسان ساخته است آنچه در زمین است، اعم از نیروها و توانها و بینشها و ادراکهائیکه بدو داده است و شایان بهرهبرداری از ثروتهای این زمین است، و چیزهائیکه خدا آنها را در زمین به ودیعت نهاده است، از قبیل: ثروتها و انرژیهای ظاهری و باطنی که انسان یکی پس از دیگری راکشف میکند، و هر زمان که به ثروت جدیدی احتیاج پیدا میکند مهر سر گنجهای تازهای را میگشاید و باز مینماید، و هر وقت بترسد اندوختهای از این گنجها به پایان آید، زمین از این نوع اندوختهها برای او پرده از اندوخته دیگری برمی‏دارد ... هان! هم اینک امروزه هنوز ثروت نفت و سایر فلزات به پایان نیامده است،گنجهای انرژی اتمی، و انرژی ایدروژنی، برای انسان مهر از سر خود برمیدارند. گرچه انسان هنوز به کودکی میماند که با آتش بازی میکند و خود را و دیگران را با آن میسوزاند، مگر اینکه با برنامه الهی در زندگی رهنمود گردد، و انرژیها و نیروهای خود را صرف آبادانی و ساختن کند، و در زمین آنگونه به وظیفه جانشینی برخیزد و عملکندکه خدا اراده فرموده است و خواسته است‌.

(وَالْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).

و همچنین کشتیها را با مشیت خود در حال حرکت در دریا، فرمانبردار شما کرده است‌.

خدا است که قوانینی را آفریده است که اجازه میدهد کشتیها در دریاها به حرکت درآیند و روان شوند. و به انسان آموخته استکه چگونه بدین قوانین پی ببرد و رهنمونگردد، و آنها را برای مصلحت خود مورد استفاده قرار دهد و اینگونه از آنها سود ببرد و بهرهمند شود. اگر سرشت دریاها یا سرشت کشتیها دگرگون میگردید، و یا این که درک و شعور انسان بهگونه دیگری میشد، چیزی از این چیزهائی که شده است نمیشد!

(وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ إِلا بِإِذْنِهِ).

و خداوند نمی‏گذارد (سنگهای سرگردان و اشعههای کیهانی) آسمان بر زمین فروافتد مگر (بدان اندازه که مورد نیاز بوده و) او اجازه دهد.

خدا است که جهان را آفریده است برابر این نظم و نظامیکه برای آن برگزیده است، و این قوانین را در آن استوار و پایدارکرده است، قوانینی که ستارگان و سیارگان در سایه آنها برافراشته و دور از یکدیگرند و فرو نمیافتند و تصادم و برخوردی در میان آنها روی نمیدهد.

هرگونه تفسیر و تعبیر نجومی درباره نظم و نظام جهانی بیش از این نیستکه کوششی برای بیان قوانین منظمی است که جهان بر آنها استوار است، و یزدان یعنی آفریدگار این نظم و نظام، آنها را پدیدارکرده است. هرچند که برخی از آنان این حقیقت روشن را نادیده میگیرند و فراموش میکنند، وگمان میبرند وقتیکه نظم و نظام جهان را تفسیر و تعبیر میکنند، دست قدرت خدا را نفی میکنند و از این جهان میگسلند و آثار آن را بعید میشمرند! این گمان شگفتی است و انحراف عجیبی در اندیشه است. چه راهیابی به تفسیر و تعبیر قانون - به فرض صحت قانون و درستی نظریههای نجومی، فراتر از فرضیههای فرسوده وکهنی برای تعبیر و توجیه پدیدههای جهانی نیست، چه درست و چه نادرست باشد، و امروز ثابت هستند و فردا با فرضیه تازهای باطل و مردود میگردند - وجود قانونگذار را نفی نمیکند، و تاثیر او را در عملکرد این قانون نادیده نمیانگارد.

(وَیُمْسِکُ السَّمَاءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الأرْضِ).[1]

خداوند نمیگذارد (سنگهای سرگردان و اشعههای کیهانی) آسمان بر زمین فروافتد.

اینکار هم در سایه قانونی صورت میگیردکه در زمین عمل میکند، قانونیکه خدا آن را آفریده است و پدیدار کرده است‌.

(إِلا بِإِذْنِهِ).

مگر (بدان اندازه که مورد نیاز بوده و) او اجازه دهد.

این امر هم وقتی اتفاق میافتدکه خدا قانونی را تعطیل کندکه آن را برای حکمتی بهکار میاندازد، و یا برای حکمتی از کار میاندازد.

*

روند قرآنی به پایان میآید با نشان دادن دلائل قدرت و دقت قانون، و انتقال از جهان بیرون و پرداختن به جهان درون، و عرضهکردن قوانین حیات و موت در جان انسان‌:

(وَهُوَ الَّذِی أَحْیَاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ إِنَّ الإنْسَانَ لَکَفُورٌ).

خدا کسی است که شما را زندگی بخشیده است (و جان به کالبدتان دمیده است) و بعد (از طی دوره حیات) شما را میمیراند (و به خاک گورتان داخل میگرداند) و سپس (بار دیگر در رستاخیز) شما را زنده میکند (و برای محاسبه حسنات و سیئات، حیات نوینتان میبخشد). واقعا (جای شگفت است که با وجود مشاهده این همه دلائل قدرت، و دیدن آثار نعمت، باز هم) انسان سخت منکر (بودن آفریدگار) و بسی ناسپاس (نعمتهای بیشمار پروردگار) است‌.

حیات نخستین معجزه است، و هر لحظه این معجزه در هر نوع حیاتی تجدید میگردد، حیاتیکه در لحظات شب و اوقات روز، پدیدار و جلوهگر میآید، و راز لطیف و سر دقیق آن پیوسته غیب بوده است و غیب میماند، و خرد انسان از تصور اصل و حقیقت آن حیران میگردد و ویلان میشود ... راز حیات گستره فراخی دارد و جای تامّل و تدبر و تفکر است‌.

موت نیز راز دیگری استکه خرد انسان از تصور اصل و حقیقت آن ناتوان است. مرگ در یک لحظهگذرا صورت میپذیرد، در حالی که فاصله میان سرشت موت و سرشت حیات، فاصله طولانی و فراخی است ... موت نیز پهنهکنکاش آن وسیع و فراخ برای تامّل و تدبر و تفکر است‌.

حیات بعد از موت نیز معجزه است، و غیبی از غیبها است، ولیکن دلیل وجود آن پیدایش حیات نخستین است ... در اینجا نیزگستره بحث و پژوهش فراخ است و جای تامّل و تدبر و تفکر باز است‌.

ولی این انسان تامّل و تدبر نمیکند و درباره این دلائل و اسرار نمیاندیشد:

(إِنَّ الإنْسَانَ لَکَفُورٌ).

انسان سخت منکر (بودن آفریدگار) و بسی ناسپاس (نعمتهای بیشمار پروردگار) است‌.

روند قرآنی همه این دلائل را عرضه میکند، و دلها را متوجه آنها میسازد در جایگاهی که پیروز گرداندن خدا قطعی و مورد تاکید قرار میگیرد، پیروزگرداندن کسیکه ظلم و ستم و تعدی و تجاوز بدو میشود، و او از خود به دفاع میپردازد و میخواهد ظلم و جور و تعدی و تجاوز را از سر خودکوتاه سازد. این هم شیوه قرآن در استفاده از صحنههای جهانی است برای به جوش و خروش افکندن دلها، و در ربط دادن قوانین حق و عدل در آفرینش، به قوانین جهان و سنن هستی‌.

*

وقتیکه روند قرآن بدین مقطع قاطعانه نشان دادن دلائل قدرت در صحنههای بزرگ جهانی میرسد، خطاب را متوجه پیغمبر خدا (صلی الله علیه و سلم) میسازد تا راه خود را درپیشگیرد و در مسیر خود حرکتکند، و به مشرکان توجه ننماید و ستیز و جدال ایشان را پیش چشم ندارد. چه خدا نمیگذارد کشمکش آنان زیانی به برنامهای برساند که یزدان برای او برگزیده است، و او را موکلف و موظف به تبلیغ آن وگام برداشتن در مسیر آن کرده است‌.

(لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنَا مَنْسَکًا هُمْ نَاسِکُوهُ فَلا یُنَازِعُنَّکَ فِی الأمْرِ وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِیمٍ. وَإِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ. اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).

برای هر ملتی برنامهای (ویژه، جهت معاملات و عبادات، با توحه به شرائط زمان و مکان) قرار دادهایم که برابر آن رفتهاند و بدان عمل کردهاند. (برای تو هم واپسین برنامه آسمانی را فرستادهایم که ناسخ همه برنامههای پیشین است و تا قیامت مردمان را بسنده است). پس باید درباره این امر با تو ستیزه نکنند (و مثلا اهل کتاب گمان نبرند آنچه در تورات و انجیل است به عنوان برنامه شریعت ایشان را کافی و بسنده است. بلکه باید بدانند که حکم آنها به وسیله قرآن، لغو و منسوخ گردیده است). تو به سوی پروردگارت دعوت کن که (راه راست همین است که تو میپوئی و) تو قطعا بر راستای راه هدایتی. و اگر با تو به ستیز پرداختند، پس (با ایشان ستیزه مکن و بلکه) بگو: خدا از کارهائی که میکنید آگاهتر از هر کسی است (و آشنا به اباطیلی است که میگوئید، و مطلع از تحریفی است که نسبت به کتابهای آسمانی روا میدارید). خداوند در روز رستاخیز میان شما درباره آنچه اختلاف میورزید داوری میکند (و راهیاب را ثواب و گمراه را عقاب میدهد. ای عاقل!) مگر نمیدانی خداوند قطعا مطلع است از همه چیزهائی که در آسمان و زمین است (و چیزی از اعمال و اقوال مردم بر او مخفی نمیماند) و همه چیزها در کتابی (به نام لوح محفوظ) ثبت و ضبط است، و مسلمّا این کار برای خدا ساده و آسان است.

هر ملتی دارای برنامهای و شیوهای در زندگی و پندار و رفتار و باور است. این برنامه تابع و فرمانبردار قوانین خدا در اداره سرشتها و دلها برابر انگیزهها و پاسخگوئیها است. این قوانین، سنن ثابتی و مستمری و دقیقی است. ملتی که دریچههای دلهای خود را برای انگیزههای هدایت و دلائل آن در جهان بیرون و درون باز میکند، ملتی است که به خدا راهیاب گردیده است در پرتو راهیابی به قوانین خداکه انسان را به شناخت خدا و اطاعت از او رهنمود و رهنمون میگردانند. و ملتی که دریچههای دلهای خود را بر روی این انگیزه ها و دلائل میبندد، ملت گمراهی است که برگمراهی خود میافزاید هر زمان که از هدایت و انگیزههای هدایت خویشتن را به دور مینماید.

بدین منوال خدا برای هر ملتی مراسم شریعت و برنامه عبادتی قرار داده است[2] و آنان بدان عمل میکنند و برابر آن رفتار مینمایند ... در این صورت دیگر انگیزهای برای این نمیماندکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خود را سرگرم جدال و ستیز با مشرکانگرداند، در حالیکه آنان خویشتن را از مراسم شریعت و برنامه عبادت هدایت آسمانی بازمیدارند، و به مراسم و عبادت ضلالت فرومیروند. خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهد بدیشان فرصت ندهدکه با او دربارهکار و بارش کشمکش و ستیزکنند، و به جدال درباره برنامهاش بپردازند. همچنین بدو دستور میدهد که برابر برنامه خود به جلو برود و عمل بکند و به جدال ستیزهگران توجه ننماید و خویشتن را سرگرم نکند. برنامه او برنامه راست و درستی است‌:

(وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ إِنَّکَ لَعَلَى هُدًى مُسْتَقِیمٍ).

تو به سوی پروردگارت دعوت کن که (راه راست همین است که تو میپوئی و) تو قطعا بر راستای راه هدایتی.

بایدکه او مطمئن باشدکه در این صورت بر راستای برنامه خدا است، و بر هدایت در راه درست قرار دارد ... اگر قوم او سر راه را بر اوگرفتند و به جدال و ستیزهاش پرداختند، سخن راکوتاه و مختصرکند.

ضرورتی ندارد وقت را ضائعو تلاش را هدر دهد:

(وَإِنْ جَادَلُوکَ فَقُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ).

و اگر با تو به ستیز پرداختند، پس (با ایشان ستیزه مکن و بلکه) بگو: خدا از کارهائی که میکنید آگاهتر از هر کسی است (و آشنا به اباطیلی است که میگوئید، و مطلع از تحریفی است که نسبت به کتابهای آسمانی روا میدارید)‌.

مجادله و مباحثه با دلهایی مفید فائده است که آمادگی هدایت را دارند و به دنبال آشنائی و شناخت هستند، و حقیقت را از روی دلیل میخواهند. مجادله و مباحثه با دلهائی مفید فائده نیستکه برگمراهی پافشاری میکنند، و خودبزرگبینی هستندکه بدین همه انگیزهها و دلیلهای موجود در زوایای جهان درون، و پخش و پراکنده در آفاق و اقطار جهان بیرون، توجه نمیکنند و اهمّیت نمیدهند، انگیزهها و دلیلهائی که فراوانند و جلوهگر برای چشمها و دلهایند ... پس بگذار به ترک ایشان بگوید و آنان را به خدا واگذارد. او استکه داوری میکند درباره مناسک و شعائر و برنامهها و شیوهها و پیروان آنها، داوری فیصلهبخش واپسین:

(اللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).

خداوند در روز رستاخیز میان شما درباره آنچه اختلاف میورزید داوری میکند (و راهیاب را ثواب و گمراه را عقاب میدهد.

این داوری قضاوتی استکه کسی درباره آن ستیز نمیکند، زیرا در آن روز ستیزی در میان نیست، و درباره واپسین داوری کشمکشی نیست‌.

خدا با علمکاملی داوری میکند. نه سببی و علتی، و نه دلیلی و حجتی از یزدان سبحان پنهان میشود و از دست او به در میرود. هیچ چیز نهان درکار و در ذهن، بر او پوشیده نمیماند. خدا است که آگاه از هر آن چیزی استکه در سراسرگستره آسمان و زمین است. او مطلع از هر آن چیزی استکه در لابلای اعمالشان و در پیچ و خم نیاتشان نهفته است. او محیط بر اعمال بیرون و نیات درون همگان است‌:

(أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَالأرْضِ إِنَّ ذَلِکَ فِی کِتَابٍ إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).

(ای عاقل!) مگر نمیدانی خداوند قطعا مطلع است از همه چیزهائی که در آسمان و زمین است (و چیزی از اعمال و اقوال مردم بر او مخفی نمیماند) و همه چیزها در کتابی (به نام لوح محفوظ) ثبت و ضبط است، و مسلما این کار برای خدا ساده و آسان است‌.

بر علمکامل دقیق یزدان چیزی در آسمان و چیزی در زمین پنهان و نهان نمیماند. و دانش او متاثر از انگیزهها و اسباب و عللی نمیگرددکه به فراموشی کشانند و نابود گردانند. علم خدا کتابی استکه آگاهی و اطلاع از هر چیزی را دربر میگیرد و فرا میگیرد. خرد انسان دچار خستگی و نسیان میگردد، بدانگاه که انسان درباره برخی از چیزهائی میاندیشدکه در آسمان و زمین است. بلی تنها با اندیشیدن، خستگی و فراموشی به عقل آدمی دست میدهد. انسان حیران میشود وقتیکه تصور میکند علم خدا محیط بر همه این اشیاء و اشخاص، و اعمال و نیات و خاطرهها و اندیشهها و حرکتها و جنبشها در جهان دیدنی بیرون و در جهان نادیدنی درون است. امّا همه اینها با توجه به قدرت خدا و علم او،کم و اندک، و ساده و آسان است.

(إِنَّ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرٌ).

مسلما این کار برای خدا ساده و آسان است‌.

پس از آنکه خدا (به پیغمبرش (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهد، به مشرکان فرصت کشمکش با خود را درباره برنامه درست خویش ندهد، رای او روشن میسازد و پرده برمیدارد ازکجی و ضعف و جهلیکه در برنامه مشرکان است، و ظلمی را بیان میداردکه در آن بر حق میرود. و مقرر میفرمایدکه مشرکان از یاری وکمک خداوند بزرگوار محروم و بیبهرهاند. و بدین علت آنان یاور و مددکاری هم ندارند:

(وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَا لَیْسَ لَهُمْ بِهِ عِلْمٌ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ).

مشرکان بجز خدا چیزهائی را میپرستند که خدا (در هیچ یک از کتابهای آسمانی) دلیلی برای پرستش آنها نازل نکرده است، و از روی علم و آگاهی (ناشی از عقل هم) چنین نمیکنند (و بلکه تنها از روی تقلید از آباء و اجداد آنها را پرستش مینمایند و به خود ستم روا میدارند) و ستمگران را یاری و مددکاری نیست (اعم از بت و غیر بت که ایشان را در روز قیامت از آتش دوزخ برهاند)‌.

هر حال و وضعی و هرقانون و شرعیکه نیروی خود را از خدا دریافت ندارد، دارای نیرو نیست. هر چیزی که خدا از سوی خود نیرو بر آن نازل نکرده باشد، ضعیف و ناتوان و ناچیز است، و از عنصر اصیل قدرت و قوت خالی است‌.

اینان آلهه و خداگونههائی از بتها، یا از مردمان، و یا از شیطان، میپرستند و عبادت میکنند ... همه اینها هم خدا نیروئی از سوی خود برای آنها نازل نکرده است، و لذا بیبهره از نیرو هستند. مشرکان هم آنها را از روی علمی و از روی دلیلی نمیپرستندکه بدان قانع شده باشند. بلکه آنها را تنها از رویگمان و خرافات میپرستند و عبادت میکنند. مشرکان هیچگونه یار و مددکاری نخواهند داشت که بدان پناه ببرند، چون از یاری وکمک خداوند چیره و توانا محروم و بینصیب گردیدهاند.

شگفتانگیزترین چیز این است آنان که بجز خدا چیزهائی را پرستش میکنندکه خدا بدانها سلطه و قدرتی نداده است و دلیل و برهانی همراه نکرده است، به دعوت حق گوش فرانمیدهند، و سخن دعوت را نمیپذیرند. بلکه عزت بزهکارانه و غرورگناه، ایشان را فرا میگیرد، وکبریا و نخوت دروغین آنان را به انجامگناه بیشتر میکشاند، و نزدیک است برکسانی بتازندکه کلام خدا را بر ایشان میخوانند:

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ تَعْرِفُ فِی وُجُوهِ الَّذِینَ کَفَرُوا الْمُنْکَرَ یَکَادُونَ یَسْطُونَ بِالَّذِینَ یَتْلُونَ عَلَیْهِمْ آیَاتِنَا).

هنگامی که آیات واضح و روشن ما بر آنان خوانده میشود، در چهرههای کافران، اخم و تخم (و آثار کینه و خشم) را خواهی دید. بلکه (از شدت ناراحتی و کینهتوزی) نزدیک است به کسانی حملهور شوند که آیات ما را بر ایشان میخوانند (و صدای حق را به گوششان میرسانند)‌.

آنان دلیل را با دلیل پاسخ نمیگویند، و حجت را با حجت سرکوب نمینمایند. بلکه آنان به درشتی و تاخت و تاز پناه میبرند، وقتیکه دلیل و برهان ایشان را خلع سلاح میکند، و خوار و پستشان میدارد. این همکار همیشگی طاغیان و یاغیان در هر دوره و زمانی است، بدانگاه که سرکشی در درونشان درمیگیرد، و روح تاخت و تاز در درونشان به تکان و هیجان درمیآید. آنان به سخن حق گوش فرانمیدهند، چون ایشان میدانند چیزی در دست ندارندکه بدان با این سخن مبارزهکنند و به دفع آن بکوشند، مگر درشتی ناجور و ناجوانمردانه!

بدین جهت استکه قرآن مجید ایشان را تهدید میکند و از فرجام ناگواری آگاهشان میگرداند:

(قُلْ أَفَأُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذَلِکُمُ).

بگو: به بدتر از این (تنور کینه و خشم تافته از نزول آیات الهی) شما را خبر دهم و بیاگاهانم؟‌.

شما را بیاگاهانم از چیزی که بدتر از این کار زشتی است که در درون خود پنهان و نهان میدارید، و بدتر از آن تاخت و تازی استکه در سر میپرورانید و قصد آن دارید ...

(النَّارُ). آتش دوزخ است‌.

این هم پاسخ مناسبی به یورش و کار زشت ایشان است‌.

(وَبِئْسَ الْمَصِیرُ).

بدترین جایگاه است‌.

*

آنگاه روند قرآنی در آفاق و اقطار به همه مردمان اعلان میدارد، اعلانی که همگانی است و صدای آن در همه جا میپیچد ... ضعف آن الهه و خدایان دروغین را اعلان میدارد. همه الهه و خدایانی که مردمان بجز خدا آنها را معبود قلمداد میکنند. از جمله آنها این الهه و خدایانی استکه آن ستمکاران از آنها کمک و یاری میطلبند، و آن بدسگالان وکینهتوزان بدانها پشت میبندند و تکیه میکنند. روند قرانی این ضعف را به شکل مثالیکهگوشها آن را میشنوند و چشمها آن را می‏بینند اعلان میدارد. در صحنه برجسته و نمایانیکه متحرک و جنبان است به تصویر میکشد، صحنهایکه چشمها آن را ورانداز میکنند و دلها آن را تعقیب مینمایند و میپایند ... صحنهای استکه ضعف ننگین را ترسیم میکند، و آن را به بهترین وجه مجسم میدارد:

().

ای مردم! مثلی زده شده است (با دقت) بدان گوش فرادهید. آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید و پرستش مینمائید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای پرستش آن) دست به دست یکدیگر دهند. حتی اگر هم مگسی چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که بتان سنگی و یا معبودهای دروعینند درمانده و ناتوانند.

این فریاد همگانی و جار زدن عام است. فراخوانی درازاهنی است که صدای آن تا دوردستها میرود:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ).

ای مردمان!.

وقتی که جمع می‏شوند و پیرامون آن فریاد گرد میآیند، بدیشان اعلان میگرددکه آنان در مقابل مثلی هستند که همگانی است و برای جملگی مردمان زده میشود. مربوط به جانب خاصی و یا مناسبت کنونی نیست:

(ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ).

مثلی زده شده است (با دقت) بدان گوش فرادهید.

این مثل قاعدهای را وضع میکند، و حقیقتی را مقرر می دارد.

(إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ).

آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید و پرستش مینمائید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگر دهند.

همهکسانی راکه بجز خدا بهکمک میطلبید و به فریاد می‏خوانید، اعم از بتها، اشخاص، ارزشها، معیارها، و اوضاع و احوال، و بجز خدا از آنها یاری و پیروزی میخواهید، و از نیروی آنها استعانت و مدد میطلبید، و از آنها پیروزی و جاه و مقام درخواست میکنید، همه آنها:

(لَنْ یَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ).

هرگز نمیتوانتد مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگر دهند.

مگس کوچک و ناچیز است، ولیکن اینان که بتها و خدایانند و آنها را به فریاد میخوانند نمیتوانند -اگر هم دست به دست یکدیگر دهند و همدیگر را پشتیبانی کنند -این مگسکوچک و ناچیز را بیافرینند!

آفریدن مگس ناممکن و ناشدنی است بدان اندازه که آفریدن شتر و فیل ناممکن و ناشدنی است. زیرا مگس دارای همان راز معجزه است که راز حیات است. لذا ناممکن و ناشدنی بودن آفریدن مگس با آفریدن شتر و فیل برابر و یکسان میشود ... ولیکن روش اعجازانگیز قرآنی مگسکوچک ناچیز را برمی‏گزیند چون ناتوانی از آفریدن مگس بر پرده حس و شعور سایه ضعف بیشتری را میاندازد از سایه ضعفیکه از آفریدن شتر و فیل بر پرده حس و شعور افکنده میشود، بدون این که اینکار در امر تعبیر به حقیقت زیانی برساند و آن را بیارج گرداند. این هم از نوآوریهای دلانگیز شیوه شگفت قرآنی است!

آنگاه روند قرآنی گام فراختر و بلندتری در نشان دادن ضعف ننگین برمیدارد:

(وَإِنْ یَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَیْئًا لا یَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ).

حتی اگر هم مگس چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند.

خدایان دروغین آنان نمیتوانند چیزی از مگس را برهانند و بازپسگردانند وقتی که مگس آن چیز را از ایشان برباید و سلب نماید، این خدایان دروغین چه بتها باشند و چه اشخاص! مردمان مقتدر زیادی هستند مگس چیزی را از ایشان میرباید و سلب مینماید، ولی ایشان قدرت بازپسگیری آن چیز را از او ندارند. مگس به خصوص انتخاب شده است، چون ضعیف و ناچیز است. امّا در عین حال خطرناکترین بیماریها را منتقل میکند و نفیسترین وگرانبهاترین چیز را سلب مینماید: چشمها و اندامها را سلب میکند. حیات و جان را سلب میکند ... مگس میکرب سل و تیفوئید و دیسانتری و تراخم را با خود حمل میکند ... مگسکه ضعیف و حقیر است چیزی را سلب میکند و میگیردکه راهی برای رهائی و بازپسگیری آن نیست!

این نیز حقیقت دیگری است که روش اعجازانگیز قرآنی آن را بهکار می‏برد ... اگر قرآن میفرمود: اگر درندگان چیزی را سلبکنند و برگیرند، خداگونگان نمیتوانند آن را از درندگان بازپسگیرند و برگردانند ... این مثال اشاره به قدرت میداشت بجای آنکه بیانگر ضعف باشد. درندگان چیزی را سلب نمینمایند و نمیربایندکه بزرگتر از آن چیزی باشدکه مگس آن را سلب مینماید و میرباید! ولیکن این شیوه، شیوه شگفتانگیز قرآنی است‌!

این مثال تصویرگر و الهامبخش پایان میپذیرد با چنین پیروی‌:

(ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ).

هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که بتان سنگی و یا معبودهای دروغینند) درمانده و ناتوانند.

این پیرو برای این استکه سایهای را مقرر داردکه مثال میاندازد، و پیامی را برساندکه مثال آن را به حسها و شعورها و دلها و درونها مخابره میکند!

در مناسبترین ظروف و شرائط، بدانگاهکه دلها و درونها از عیب و ننگ وکوچکی و ناچیزی ضعف و ناتوانی خداگونگان ادعائی لبریز است، روند قرآنی مشرکان را از بداندیشی ایشان درباره خدا تهدید میکند و بر آنان میتازد، و قدرت خدای راستین را بیان میدارد، خدائیکه سزاوار است معبود باشد:

(مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِیٌّ عَزِیزٌ).

آنان خدای را آنگونه که باید بشناسند نشاختهاند (چرا که سنگها و دیگر آفریدگان عاجز و ضعیف را همتای خدا میسازند). به حقیقت خدا توانا (بر هر کاری و) چیره (بر هر چیزی) است. (چرا که همه کائنات را آفریده است. او همچون بتان و معبودان دروغین نیست که بر آفرینش مگسی توانائی ندارند)‌.

آنان خدا را آنگونهکه باید و شاید بشناسند نشناختهاند. آنان این خدایان درمانده و ناتوانی را شریک خدا میسازندکه مگس ناچیزی را نمیآفرینند اگر هم همگانگرد آیند و همدیگر راکمک نمایند. بلکه اگر مگس چیزیرا از ایشان سلب نماید و برباید نمیتوانند آن چیز را از او بازپس بگیرند و برگردانند! آنان خدا را آنگونهکه باید و شاید بشناسند نشناختهاند. ایشان آثار قدرت خدا را می‏بینند، و زیبائیها و شگفتیهای آفریدگان او را مشاهده میکنند، با این وجود کسانی را انباز خدا میسازند که نمیتوانند مگس ناچیزی را بیافرینند!

آنان خدا را آنگونهکه باید و شاید بشناسند نشناختهاند. ایشان مدد و یاری می‏طلبند از این خداگونگان ناتوان و درمانده از رهائی بخشیدن و بازپسگرداندن چیزیکه مگس آن را سلب میکند و میرباید، و به ترک خداوند توانا و چیره میگویند! این بیان است و سرکوبی است در سختترین موقعیتهایی که مناسب خشوع و خضوع است!

در اینجا روند قرآنی بیان میکندکه خدای توانا و چیره، پیامآورانی را از میان فرشتگان برمی‏گزیند و آنان را به سوی پیغمبران روانه میکند. پیغمبران خود را نیز از میان مردمان برمی‏گزیند و ایشان را به سوی انسانها روانه میسازد. اینکار را هم از روی دانش و آگاهی و قدرت میکند:

(اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِکَةِ رُسُلا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ. یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ).

خداوند از میان فرشتگان پیامآورانی (همچون جبرئیل) را برمی‏گزیند (و به سوی انبیاء گسیل میدارد) و هم از میان انسانها پیغمبرانی (همچون موسی و عیسی و محمد) را (برمیگزیند و به سوی مردم میفرستد، و از کار همه آنان باخبر است) چرا که خداوند شنوا و بینا است‌.

از جانب صاحب قدرت و عزت،گزینش فرشتگان و پیغبمران صورت میپذیرد. از جانب قدرتمند چیره محمّد (صلی الله علیه و سلم) آمده است. با دلیل و برهان از سوی یزدان توانای چیرهای آمده استکه او را انتخابکرده است و برگزیده است. پس چگونه آنانکسانیکه به همچون خداگونگان ناتوان درمانده ننگینی پناه می‏برند و تکیه میکنند، تاب مقاومت با او را دارند؟!

(إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ).

خداوند شنوا و بینا است‌.

خدا میشنود و میبیند و میداند:

(یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ).

خداوند میداند آنحه را در پیش روی آنان است (که حال و آینده ایشان است) و میداند آنچه را که در پشت سر آنان است (و گذشته ایشان است)‌.

خدا کاملا میداند و دانستن او هم شامل و فراگیر است. چیزی از حاضر و غائب و نزدیک و دور، از علم خدا به در نمیرود و پنهان و نهان نمیشود.

(وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الأمُورُ).

و همه کارها به خدا بازگردانده میشود (و مرجع کلیه امور او است و همگان در برابرش مسؤول میباشند). خدا داور واپسین است. قدرت و قوت و غلبه و اداره امور، ازآن او است‌.

*

اکنون که روند قرآنی پرده از چیزهائی همچون بیخردی و ناتوانی برداشته استکه در پرستش و کرنش مشرکان نهفته است، وکوتاهبینی و نادانی موجود در عبادتشان را برملاکرده است، خطاب را متوجه ملت مسلمان میسازد، تا به وظائف و تکالیف دعوت خود برخیزند، و بر راستای برنامه ریشهدار و استوار خویش ماندگار شوند و رهسپارگردند:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَافْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ. وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ).

ای کسانی که ایمان آوردهاید! (برای آفریدگار خویش) رکوع (و کرنش برید،) و سجده کنید (و به خاک افتید،) و پروردگار خود را پرستش نمائید و کارهای نیک انجام دهید، تا این که رستگار شوید. و در راه خدا جهاد و تلاش کنید آنگونه که شایسته جهاد و بایسته تلاش در راه او است (تا در میدان جهاد اصغر که نبرد با دشمنان دین است، و در پهنه جهاد اکبر که مبارزه با نفس امّاره است، پیروز گردید). خدا شما را (از میان مردم برای یاری دین خود) برگزیده است (و به شما شخصیت و عظمت بخشیده است) و در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است (و بلکه تکالیف و وظائفی مقرر نموده است که با فطرت سالم هماهنگ و با توان انسانی سازگار است. این دین همان) آئین پدرتان ابراهیم است. خدا شما را قبلا (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمانهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوه حسنه ملتهای دیگر کرده است) تا پیغمبر (با شهادت عملی خود) گواه بر شما باشد (و در روز قیامت رفتار و کردارش مقیاس سنجش اعمال شما مسلمانان گردد) و شما هم (با شهادت عملی خود) گواه بر مردمان باشید (و رفتار و کردارتان به عنوان امّت نمونه، محک سنجش اعمال سائرین، و الگوی بارز خداپرستان راستین گردد). پس (برای حصول این منظور) نماز را بخوانید و زکات مال به در کنید و به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاورشما او است، و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمککننده خوبی است‌!.

در این دو آیه، روند قرآنی برنامهای راگرد میآورد که یزدان آن را برای این امّت مسلمان ترسیمکرده است و مقرر داشته است. تکالیف و وظائی را خلاصهکرده استکه خدا بر عهده این ملت واگذاشته است. مقام و جایگاه ملت مسلمان را مقرر میدارد، مقام و جایگاهی که خدا برای ایشان مقرر و مقدر فرموده است. ریشههای این ملت را درگذشته و حال و آینده ثابت و استوار میدارد، هر وقت که بر برنامهای ماندگار شوند که خدا برای ایشان اراده فرموده است و خواسته است‌.

این بخش میآغازد با فرمان دادن یزدان به مومنانکه به رکوع و سجود بپردازند. رکوع و سجود دو رکن بارز و برجسته نمازند. از نماز به رکوع و سجود تعبیر میکند تا شکل بارز و برجستهای به نماز ببخشد، و حرکت ظاهر و آشکاری در تعبیر بدان بدهد، و با آن صحنه واضح و آشکاری را ترسیم بکند، و سیمای دیدنی بهره آن بسازد. چون تعبیر بدین شیوه، تاثیر بیشتری دارد، و نیرومندتر حس و شعور را به جوش و خروش میاندازد.[3]

دیگرباره برمیگردد و فرمان همگانی به عبادت را مطرح میسازد. عبادت که فراگیرتر از نماز است. چه عبادت خدا شامل همه فرائض و واجبات میگردد، و افزون بر آن مشتمل هر عملی و هر حرکتی و هر اندیشه و هر خیالی میشودکه انسان با آن رو به یزدان میکند. هر تلاش و پویش وکوشش و رفتار وکرداریکه از انسان در زندگی سر میزند میتواند به عبادت تبدیل گردد، و آن وقتی چنین میشودکه دل آن را برای خدا انجام دهد و آن را رو به خدا کند. حتی لذائذیکه انسان از خوشیها و پاکیهای حلال زندگی می‏برد با کوچکترین نگرش وکمترین توجهی، به عبادات تبدیل میشوند و در برابر آنها حسنات و خوبیها برای او نوشته میشود. انسان کاری نمیکند مگر این را که در آنها خدایی را یاد میکند که آن لذائذ را بدو عطاء فرموده است و با آن نعمتها او را نواخته است، و با آنها نیت خود را جزم میکند بر اینکه خویشتن را برای طاعت و عبادت خدا قوی و توانا سازد. اگر چنینکند و چنین اندیشد، همه لذتها و خوشیها به عبادات و حسنات تبدیل میگردند، هرچند چیزی از سرشت لذتها و خوشیها تغییر نیافته است و دگرگون نشده است، و بلکه تنها هدف از آنها و رویکرد بدانها تغییر و تحول پیدا کرده است!

این بخش با انجام خوبیها و نیکیها به طور عام خاتمه می‏یابد و پایان میگیرد، انجام خوبیها و نیکیها در رفتار با مردمان پس از رفتار با یزدان به وسیله خواندن نماز و عبادتکردن ...

خدا به ملت مسلمان این چیزها را دستور میدهد، بدان امید که رستگارگردد. چه این چیزها اسباب و وسائل رستگاریند ... عبادت ملت مسلمان را به خدا پیوند و ارتباط میدهد. درنتیجه زندگی ملت مسلمان بر قاعده ثابتی و بر راستای راه رسیدن به خدا استوار و پایدار میگردد. انجام خوبیها و نیکیها منتهی میشود به راست و درست شدن زندگیگروهی و دسته جمعی بر قاعده ایمان و اصالت جهت و رویکرد.

هر زمانکه ملت مسلمان با این توشه و اندوخته مجهز و مهیا شود، توشه و اندوخته پیوند با خدا، و راست و درست شدن زندگی، دل آنان برجای و استوار میگردد، و زندگی ایشان خوب و خوش میشود، و آنان مسؤولیت سخت دعوت را برعهده میگیرند و بدان عمل میکنند:

(وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ).

در راه خدا جهاد و تلاش کنید آنگونه که شایسته جهاد و بایسته تلاش در راه او است‌.

این سخن، تعبیر شامل و جامع و دقیقی است. وظیفه و تکلیف بزرگی را به تصویر میکشدکه نیازمند آنگونه آمادگی و این توشه و اندوخته است‌.

(وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ).[4]

جهاد در راه خدا شامل جهاد با دشمنان، و جهاد با نفس، و جهاد با شرها و بدیها و فسادها و تباهیها میگردد ... همه اینها یکسان جهادند و جهاد را می‏طلبند ...

(وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ).

خداوند شما را نمایندگانی برای حمل این امانت بزرگ کرده است، و شما را برای آن از میان بندگان خود برگزیده است‌:

(هُوَ اجْتَبَاکُمْ).

خدا شما را (از میان مردم برای یاری دین خود) برگزیده است (و به شما شخصیت و عظمت بخشیده است)‌.

این انتخاب وگزینش مسؤولیت را بزرگ میکند، و مجالی برای شانه خالیکردن از آن یا فرار وگریز از آن نیست! این بزرگداشت و احترامی از سوی خدا برای این ملت است. این ملت هم باید بدان با شکر و سپاس و با زیبا اداکردن مسؤولیت پاسخگوید!

این وظیفه و تکلیفی استکه با رحمت خدا احاطه شده است‌:

(وَمَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ).

در دین کارهای دشوار و سنگین را بر دوش شما نگذاشته است (و بلکه تکالیف و وظائفی را مقرر نموده است که با فطرت سالم هماهنگ و با توان انسانی سازگار است)‌.

این آئین سراسر آن، چه تکالیف و وظائف آن، و چه عبادات ومقررات آن، همهو ههفطرت وسرشت و تاب و توان انسان در آن مورد نظر است. پاسخگوئی این آئین به فطرت انسان، و آزادکردن این نیرو، و آن را متوجه ساختن و پیشرفت و ترقیکردن، در مد نظر است. نیروی انسان دیگر همچونگاز پنهان در لایههای زمین، نگاهداری و زندانی نمیگردد. و بسان حیوان درنده نادان هم آزاد و رها نمیشود.

برنامه اصیلی است و ریشه درگذشتههای بشریت دارد، وگذشته را هم به حال پیوند میدهد:

(مِلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ).

آئین پدرتان ابراهیم است‌.

این برنامه، سرچشمه توحید و یکتاپرستی است، آن توحید و یکتاپرستیکه حلقههای زنجیره آن از روزگار ابراهیم (علیه السلام) به همدیگر متصل بوده است، و از زمین نگسیخته است، و فاصلههائی نداشته استکه در آن نشانههای عقیده هدر رفته باشد و نادیده مانده باشد، بدانگونهکه میان رسالتهای پیش از ابراهیم (علیه السلام) فاصلههائی افتاده است و حلقههائی مفقود گردیده است. خداوند این ملت یکتاپرست را ملت مسلمان نامیده است. قبلا این ملت یکتاپرست را مسلمان نامیده است، و در قرآن نیز آن را ملت مسلمان نام داده است:

(هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ مِنْ قَبْلُ وَفِی هَذَا).

خدا شما را قبلا (در کتابهای پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است (و افتخار تسلیم در برابر فرمانهای الهی را به شما داده است و شما را الگو و اسوه حسنه ملتهای دیگر کرده است)‌.

اسلام رو به خداکردن و دل به خدا دادن است، خدای یگانه بیانباز. ملت مسلمان در میان تمام نسلهای پیاپی، و در میان همه پیغمبران، و در همه رسالتها، دارای برنامه یگانهای بوده است. تا وقتیکه در پایان گشت وگذار،کار به ملت محمّد (صلی الله علیه و سلم) منتهیگردیده است، و امانت بدین ملت سپرده شده است، و از آن عهد و پیمان قیمومت و سرپرستی بشریتگرفته شده است. بدین لحاظ گذشته این ملت به زمان حال این ملت و به آینده آن پیوند خورده است بدانگونهکه خدا اراده فرموده است و خواسته است‌:

(لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهِیدًا عَلَیْکُمْ وَتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ).

تا پیغمبر (با شهادت عملی خود) گواه بر شما باشد (و در روز قیامت رفتار و کردارش مقیاس سنجش اعمال شما مسلمانان گردد) و شما هم (با شهادت عملی خود) گواه بر مردمان باشید (و رفتار و کردارتان به عنوان امت نمونه، محک سنجش اعمال سائرین، و الگوی بارز خداپرستان راستین گردد)‌.

پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بر این ملت گواهی میدهد، و روش و رویکرد آنان را معین و مشخص میکند، ودرستو نادرست ایشان را مقرر و معلوم می‏گرداند. این ملت بر مردمانگواهی میدهند به همین منوال و بر همین روال. زیرا این ملت بعد از پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) قیوم و سرپرست بشریت است. این ملت سرپرستی مردمان را برابر معیارها و مقیاسهای شریف خود، و موافق با تربیت و اندیشه خود درباره جهان و زندگی به انجام میرساند. این ملت چنین مسؤولیتی را نمیتواند برعهده بگیرد مگر اینکه بر برنامه ریشهدار و دارای پیوندهای متصل و برگزیده از سوی خدا، امین و درستکار باشد. این ملت همیشه سرپرست و قیوم بشریت بوده است مادامکه بدین برنامه الهی چنگ زده است، و آن را در زندگی واقعی و عملی خود پیادهکرده است. امّا زمانی که از برنامه خود منحرفگردیده است و بهکژراهه افتاده است، و از وظائف و تکالیف برنامه خویش شانه خالیکرده است و دست برداشته است، خدا این ملت را از مقام رهبری به جایگاه پیرو برگردانده است و دنبالهروکاروان نموده است. هنوزکه هنوز است این ملت این چنین است، و همیشه نیز این چنین میماند تا به سویکاری برمیگرددکه خدا این ملت را برای آن برگزیده است‌.

اینکار مقتضی همایش بر آن و آمادگی برای آن است ... بدین خاطر استکه قرآن بدین ملت دستور میدهد که نماز را بخوانند و زکات را بدهند و به خدا چنگ بزنند و متوسل شوند:

(فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ).

پس (برای حصول این منظور) نماز را بخوانید و زکات مال به در کشید و به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاور شما او است، و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمککننده خوبی است‌!.

نماز پیوند شخص ضعیف فانی با سرچشمه قدرت و قوت و منبع زاد و توشه است. زکات پیوند مجموعه انسانها برخی با بعضی دیگر، و بیمهکردن در برابر نیاز و تباهی است. چنگ زدن به خدا دستاویز محکمی میان معبود و بندگان استگسیختن ندارد.

با این زاد و توشه استکه ملت مسلمان میتواند به انجام وظائف و تکالیف قیمومت و سرپرستی بشریت برخیزد، قیمومت و سرپرستیایکه خدا این ملت مسلمان را برای آن برگزیده است. همچنین این ملت مسلمان با همین زاد و توشه میتواند از منابع و معادن و انرژیهای مادیای استفادهکند که مردمان آنها را سرچشمههای قدرت و قوت در زمین میشناسند. قرآن مجید این منابع و معادن و انرژیهای مادی را نادیده نگرفته است و پشتگوش نینداخته است. بلکه ملت مسلمان را برای فراهم آوردن آنها و دستیابی بدانها فرامیخواند. ولیکن با جمعآوری قدرتها و نیروها و زادها و توشههاییکه پایان نمیپذبرند، و جز معتقدان به خدا مالک آنها نیستند و توان آنها را ندارند. معتقدان به خدایندکه زندگی را با همچون قدرتها و نیروها و زادها و توشههائی به سوی خیر و صلاح و والائی می‏برند.

ارزش برنامه الهی برای بشریت در این استکه این برنامه بشریت را به پیش می‏برد تا بشریت را بهکمال مقدر برای آن در زمین میرساند، و تنها بدین بسنده نمیکندکه بشریت را به سوی لذتها وکالاهای خالی از معنویات رهبری و رهنمودکند، بدانگونهکه چهارپایان رهبری و رهنمود میگردند.

ارزشهای والای انسانیت برکفایت مادی زندگی تکیه میکند، ولیکن در این پلههای نخستین نمیماند و درجا نمیزند. اسلام نیز همین را درکنف قیومت و سرپرستی راهیان، و استوار بر برنامه یزدان، و در زیر سایه الطاف و عنایات ایزد سبحان میخواهد و بس.

پایان جزء هفدهم

به دنبال آن جزء هیجدهم میآیدکه با سوره مومنون آغاز میگردد.


 


[1] - مراد این استکه خدا هریک ازکرات آسمانی را در مدار خود به حرکت درآورده است و نیروی دافعه حاصل ازگریز از مرکز را درست معادل نیروی جاذبه بین آنها قرار داده است تا هریک در مدار خود به حرکت درآیند، بی آنکه در فاصلههای آنها دگرگونی حاصل بشود، و تصادم و برخوردی در میانشان روی بدهد. همچنین آتمسفر زمین را آن چنان آفریده استکه اشعههای مرگبار کیهانی را برگرداند، و سنگهای سرگردان را بگدازد و متلاشی سازد... (مترجم)

[2] - مراد شیوه معاملات وکیفیت عبادات استکه با توجه به ظروف و احوال، مختلف و متغیر بوده است؛ نه اصول عقائد و اصول اخلاقکه در همه شریعتها و برنامههای انبیاء یکی بوده است. لذا برنامه عبادات و معاملات از بعثت موسی تا بعثت عیسی تورات، و از بعثت عیسی تا بعثت محمّد -صلوات الله علیهم اجمعین - انجیل، و از بعثت محمد تا جهان باقی است قرآن میباشد و بقیه مردود و منسوخ هستند. (مترجم)

[3] - مراجعه شود به کتاب: «التصویر الفنی فی القرآن» فصل «راه قران».

[4] - ترجمه آن اندکی قبل گذشت. (مترجم)

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر

بنام خدا با سلام خدمت شما مدیر گرامی شما می توانید فقط با پرداخت ده هزار تومان صاحب یک پنل پیامک همراه با خط اختصاصی ارسال و دریافت شوید. با این خط می توانید پل ارتباطی جدیدی برای کاربران خود فعال نمائید.لازم به ذکر است پیامک های نرفته به شما برگشت داده می شود.همچنین می توانید خط مورد علاقه خود را دریافت کنیدجهت دیدن دمو و ثبت نام به آدرس زیر مراجعه فرمائید http://www.zqz.ir/793287 با تشکر میدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد