ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی نحل آیهی 128-112
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ (١١٢) وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ (١١٣) فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالا طَیِّبًا وَاشْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ (١١٤) إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (١١٥) وَلا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ (١١٦) مَتَاعٌ قَلِیلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (١١٧) وَعَلَى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (١١٨) ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (١١٩) إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (١٢٠) شَاکِرًا لأنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (١٢١) وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ (١٢٢) ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (١٢٣) إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ (١٢٤) ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ (١٢٥) وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ (١٢٦) وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلا بِاللَّهِ وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ (١٢٧) إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ (١٢٨)
پیشتر بیانگردید که خداوند در این سوره برای نزدیک گرداندن حقیقتی از حقائق عقیده دو مثال را ذکر فرمود. در اینجا نیز مثالی را برای به تصویرکشیدن وضع و حال مکّه و مردمان مشرک آن ذکر میفرماید، مردمان مشرکیکه نعمت خدا را ناسپاسگذاشتند و منکر نعمت او بر خودگردیدند. این مثال بدان خاطر است تا به سرنوشتی بنگرندکه ایشان را تهدید میکند و از لابلای مثالیکه برای آنان زده میشود پیدا و نمایان است.
آنگاه روند قرآنی از ذکر نعمت موجود در مثال - نعمت روزی فراوان توام با امن و امان و آرامش و آسایش - میپردازد، و به بیان چیزهای حلال منتقل میگرددکه آنها را به پیروی از خیالبافیهای بتپرستی بر خویشتن حرام کردهاند، در حالیکه خدا آنها را برایشان حلال فرموده است. سپس چیزهای حرام را مشخّص مینماید و روشن میفرماید، و بیان میدارد که این چیزهائیکه آنها را بر خود حرامکردهاند از جمله محرمات نیست. حلال را حرامکردن هم نوعیکفران نعمت، و ناسپاسگذاشتن نعمت خدا است. خدا در برابر کفران نعمت و ناسپاسی، ایشان را به عذاب دردناکی تهدید میکند و بیم میدهد، و حرامکردن حلال را ناروا و مخالف شریعت خدا میشمارد و دروغ بستن بر او قلمداد میکند.
آنگاه به مناسبت ذکر چیزهای ناپاکی که خدا بر مسلمانان حرام کرده است، به ذکر چیزهای پاکی میپردازدکه خدا آنها را بر یهودیان به علت ظلم و جوری که درپیش گرفتهاند، حرام فرموده است، و این تحریم راکیفرگناه و سرکشی ایشانکرده است. این چیزهائی که برای ایشان حرام میگردد، برای نیاکان آنان در روزگار ابراهیم علیه السلام حرام نبوده است، ابراهیمی که به تنهائی ملت حقگرای فرمانبردار فرمان خفا بشمار آمده است، و از زمره مشرکان نبوده است و بلکه سپاسگزار نعمتهای یزدان جهان بوده است. خدا او را برگزیده است و به راه راست رهنمود فرموده است. درنتیجه چیزهای پاک برای او، و پس از او برای فرزندانش حلال بوده است. بعدها خداوند بخشی از آن چیزهای پاک را بر یهودیان حرامکرده است و جنبه عقربت ویژه ایشان را داشته است ... هرکس پس از جهالت و نادانی خود توبهکند و از نابکاریها دست بکشد، خدا بخشایشگر مهربانی است و او را میبخشاید و بدو مهربانی مینماید.
بعدها آئین محمد (ص)به میان آمده است و امتداد و ادامه آئین ابراهیم ( ع) بوده است و از خط سیر آن آئین پیروی نموده است. درنتیجه چیزهای پاک همه حلال گردیده است. از جمله این چیزها شنبه بوده است، سنتهای که یهودیان در آن از شکارکردن منع گردیدهاند. شنبه برای افراد خاصّ خود مقرّر گردیده است. آنان هم درباره شنبه اختلاف پیدا کردهاند. دستهای در شنبه دست از شکارکردن کشیدهاند، و گروهی عهد و پیمان خود را شکستهاند، و خدا ایشان را مسخ فرموده است، و آنان از مرتبه بزرگوارانه بشریت سرنگون گردیدهاند.
این سوره پس از ذکر این مناسبت، پایان میپذیرد. در این پایانه به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور داده میشودکه با حکمت و اندرز نیکو مردمان را به راه خدا دعوت کند، و با دیگران به زیباترین شیوه و با بهترین سخن مجادله و مباحثهکند، و در پاسخ به تعّدی و تجاوز دیگران، قانون عدالت را درپیشگیردکه تعّدی و تجاوز همسنگ و همطراز است بدون هیچگونه فزونی و بیشی ... صبرکردن وگذشت نمودن خوب و پسندیده است. گذشته از همه اینها فرجامکار ازآن پرهیزگاران نیکوکار است، زیرا خدا با ایشان است، و آنان راکمک میکند و تحت رعایت و عنایت خود میگرد و به راه خیر و خوبی و نجات و رستگاریشان رهنمود میگرداند و هدایت میبخشد.
*
(وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا قَرْیَةً کَانَتْ آمِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْهُمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَهُمْ ظَالِمُونَ). خداوند (برای آنان که کفران نعمت میکنند، داستان) مردمان شهری را مثل میزند که در امن و امان بسر میبردند و از هر طرف روزیشان به گونه فراوان به سویشان سرازیر میشد. امّا آنان کفران نعمت خدا کردند، و خداوند به خاطر کاری که انجام دادند، گرسنگی و هراس را بدیشان چشانید (و نعمتها را از ایشان سلب گردانید و بلاها بدانان رسانید). پیغمبری از خود آنان به سوی ایشان آمد (و همگان را به آئین حق دعوت کرد) امّا آنان دروغگویش نامیدند (و دعوتش را نپذیرفتند). پس عذاب (الهی) ایشان را در حال ستمگری فروگرفت.
این هم وضع و حالی استکه از هر وضع و حالی به وضع و حال مکه شبیهتر و همگونتر است. خدا کعبه را در آن قرار داده است. مکه را شهر حرام نموده است و کسکه بدان درآید ایمن و مطمئن خواهد برد، و دستی به سویش نباید درازگردد، اگر هم قاتل باشد. کسی نباید جسارت اذیت و آزار او را به خود بدهد، چرا که او در جوار بیتالله بزرگوار است. مردمان در اطراف واکناف جاهای پیرامون بیتالله ربوده میشدند، درحالیکه اهل مکه تحت حمایت وعنایت خدا بسر میبردند و ایمن و مطمئن میغنودند. همچنین ارزاق ایشان ساده و آسان از هر سو و مکانی به سویشان همراه با حاجیان وکاروانیان میآمد، حاجیان و کاروانیانیکه در امن و امان رهسپار مکه میگردیدند. گرچه اهل مکه درسرزمینی خشک وبیحاصل و بدونکشت و زرع بسر میبردند، میوهها و محصولهای هر چیزی به سویشان آورده میشد، و مزه امن و امان، و مزه رفاه و خوشی را میچشیدند، از آن زمانکه دعوت ابراهیم خلیل آغازگردیده بود.
آنگاه وقتیکه پیغمبری از خودشان میآید، پیغمبری که او را به عنوان شخص صادق امینی میشناختند، و از او چیزی سراغ نداشتندکه بتوان آن را مایه ننگ و وسیله رخنهگرفتن دانست، و خدا او را به عنوان رحمت برای ایشان و برای جهانیان برمیانگیزد، و آئین او آئین ابراهیم استکه بنیانگذار خانهای استکه در کنار آن در امن و امان و آرامش و آسایش بسر میبرند و زندگی مرفه و خوشی را میگذرانند، وقتی که همچون پیغمبری به سوی ایشان میاید او را تکذیب میکنند و دروغگویش میخوانند، و تهمتهائی بدو میزنند، و بدو و به پیروان او با ظلم و زور اذیتها و آزارها میرسانند.
مثالیکه خداوند برای ایشان میآورد، بر حال و وضع آنان منطبق است، و فرجام مثال جلو دیدگان و بر سر راه ایشان است. داستان شهری را برای ایشان ذکر میکندکه اهالی آنجا در امن و امان و آرامش و آسایش بسر میبردهاند، و ارزاق آنان ساده و آسان و فراوان از هر سوئی به سویشان سرازیر میشده است. آنانکفران نعمت میکردهاند و نعمتهای خدا را ناسپاس میگذاشتهاند، و پیغمبر خدا را تکذیب مینمودهاند و دروغگویش میخواندهاند.
«فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَالْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ ».
پس خداوند به خاطر کاری که انجام میدادند، گرسنگی و هراس را بدیشان چشانید (و نعمتها را از ایشان سلب گردانید وبلاها بدانان رسانید).
عذاب اهالی آنجا را فراگرفت، در حالیکه به ظلم و ستم سرگرم بودند. تعبیرقرآنیگرسنگی و هراس را به شکل جامهای مجسم میدارد، و ایشان را وادار میکند که مزه همچون جامهای راکاملا بچشند، زیرا چشش تاثیر ژرفتری در احساس و شعور دارد از اینکه جامه پوست بدن را لمس نماید و بپساید. پاسخگوئیهای حواس در تعبیر دخالت میکنند، و دست دادنگرسنگی و هراس بدیشان، و تاثیر وگزش و فرو رفتن مزه گرسنگی و هراس به ژرفناهای درونشان بدین وسیله چندین برابر فزونی میگیرد. این کار بدان سبب استکه از همچون عاقبتی بترسندکه در انتظارشان است و هر لحظه ممکن است ایشان را در حال ظلم و ستم فراگیرد.
در سایه این مثالیکه نعمت و رزق در آن ، پرده خیال میافتد، و در آن بیبهره ماندن و محرومگردیدن بر پرده گمان جلوهگر میشود، بدیشان دستور میدهد که از چیزهای پاکیزهای بخورندکه برای ایشان حلال گردیده است و شکر نعمت خدای را بجای آورند، اگر میخواهندکه بر ایمان راستین به یزدان جهان بمانند، و بندگی را خالصانه و دور از شرک برای او انجام دهند، شرکیکه بدیشان الهام میکند به نام خداگونههای دروغین برخی از چیزهای پاک را بر خود حرامکنند:
( فَکُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالا طَیِّبًا وَاشْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ).
(حال که چنین است، شما ای مومنان! همچون ایشان نباشید و) از روزیهای حلال و پاکیزهای بخورید که خدا قسمت شما میگرداند، و شکر نعمت خدا را بجا آورید، اگر وی را میپرستید (و جز او را عبادت و پرستش نمیکنید).
چیزهای حرام را برای ایشان معیّن میکند و آنها را به چند چیز منحصر میسازد. بدانان میگویدکه روزیهای پاکی راکه بر خود حرامکردهاند، از قبیل: بحیره و شائبه و وصیله و حامی،[1] جزو محّرمات نیست:
(إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ ).
(آنچه راکه مشرکان حرام میدانند، حرام نیست. بلکه خداوند)تنها مرد ار و خون و گوشت خوک و آنچه نام غیرخدا (به هنگام ذبح) بر آن گفته شده باشد (و به نام بتان و شبیه آنها سر بریده شود) بر شما حرام کرده است.
این چیزها حرام هستند یا بدان خاطرکه مایه اذیت و آزار جسم و حس می باشند، مانند: مردار و خون و گوشت خوک، و یا مایه رنجش جان و بیزاری عقیده میباشند، مانند چیزیکه نام غیرخدا به هنگام ذبح بر آنگفته شده است.
(فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلا عَادٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
ولی اگر آن کس که مجبور باشد (به خاطر حفظ جان، از آن اشیاء حرام بخورد) در صورتی که علاقهمند (به خوردن و لذت بردن از چنین چیزهائی) نبوده و متجاوز (از حدّ سدّ جوع هم) نباشد، (برآنان ایرادی نیست؛ چرا که) خداوند بس آمرزنده و مهربان است.
این آئین ساده است و دشوار نیست.کسیکه بر جان خود یا ازبیمار شدن براثر گرسنگی و تشنگی بترسد، بر اوگناهی نیستکه از این محرمات استفاده نماید، بدان اندازهکه ضرر و زیان را برطرفکند. ضرر و زیان هم درکتابهای فقهی مورد اختلاف است، بدانگونه که قبلاً گفتهایم. [2] بدون اینکه - اصل و رکنی از اصول و ارکان تحریم برشورد وستم روا دارد، و بدون اینکه متجاوز از اندازه ضرورتی باشد که موجب حلال شدن همچون چیز حرامیگردیده است. این حد و مرز حلال و حرامی استکه یزدان در میان خوراکیها تعیین فرموده است. پس برای پیروی از انگارههای بتپرستی با خدا مخالفت نورزید، و دروغ نگوئید وبه دروغ تحریم چیزهائی را ادعا نکنیدکه یزدان آنها را حلالکرده است. زیرا حلالکردن و حرام کردن جز به فرمان خدا صورت نمیگیرد، و حلالکردن و حرامکردن قانونگذاری و شریعتنگاری است. قانونگذاری و شریعتنگاری نیز تنها حق خدا است نه حق کسی از انسانها. هرکس که برای خود ادعای حق قانونگذاری و شریعتنگاریکند بدون دستور خدا، او تهمتزننده بشمار است، و تهمتزنندگان به خدا هم رستگار نمیگردند.
«وَلا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لا یُفْلِحُونَ مَتَاعٌ قَلِیلٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ » ٠
(خداوند حلال و حرام را برایتان مشخص کرده است) و به خاطر زندگی که تنها (از مغز شما تراوش کرده و) بر زبانتان میرود، به دروغ مگوئید: این حلال است و آن حرام، و درنتیجه بر خدا دروغ بندید. کسانی که بر خدا دروغ میبندند، رستگار نمیکردند. (سودجوئی و بهرهمندی ایشان از جهان ناچیز است و تمام دنیا با توجه به آخرت) کالای کمی است و عذاب دردناکی (پس از پایان زندگی دنیوی) دارند.
بدانچه بر زبانتان میرود و به دروغ بر آن میدود، و از سوی شما به ناروا نقل و روایت میشود، نگوئید: این حلال است و آن حرام. وقتیکه بدون نص میگوئید این حلال استوآن حرام،دروغ محضاست،دروغی که آن را به خدا نسبت میدهید و بر او افتراء میبندید! کسانیکه بر خدا دروغ میبندند، جز بهرهمندی اندکی در دنیا ندارند، و از آن پس در آخرت عذاب دردناکی دارند، و ناامید و زیانمند میگردند.
با وجود این مردمانی جسارت میکنند و بدون اجازه خدا جرات قانونگذاری و شریعتنگاری را به خود میدهند، و بدون اینکه نصی در شریعت خدا بر این کارشان پیداکنند قوانین و مقررات تعیین میکنند و ارائه میدهند! با این وجود انتظار هم دارند در این جهان یا در پیشگاه ایزد سبحان رستگارگردند!
*
و امّا چیزهائی راکه خدا بر یهودیان حرامکرده است و آنها را در سوره انعام ذکر فرموده است:
( وَعَلَى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا کلّ ذی ظُفُر ومَن البَقَر و الغَنَم حّرمنا عَلَیهِم شُحَُو مَهُما الّا ما حَمَلَت ظُهَُورُهُما أو الحَوایا أو ما اَختَلَط بِعَظم).
و بر یهودیان هر (حیوان) ناخنداری (یعنی: درندگان که دارای پنجههای قوی، و پرندگان شکاری که از چنگال نیرومند برخوردارند) حرام کرده بودیم، و از گاو و گوسفند (تنها) پیهها و چربیهای آنها را بر آنان حرام نموده بودیم، مگر پیهها و چربیهائی که آمیزه استخوان گردیده است. (انعام/146)
اینها جنبه عقوبت ویژه یهودیان را داشته است و برای مسلمانان نیست:
« وَعَلَى الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا مَا قَصَصْنَا عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَمَا ظَلَمْنَاهُمْ وَلَکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابُوا مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ».
ما بر یهودیان چیزهائی را حرام کردهایم که قبلا (در سوره انعام، آیه/ ٤٦ا) برای تو روایت نمودهایم (و این محرمات، به عنوان مجازات تمرد و کیفر ستم ایشان بوده است) و ما (با این تحریم) بر آنان ستم نکردهایم و بلکه ایشان (به سبب ظلم و جلوگیری از راه خدا و دریافت ربا و خوردن مال مردم) به خویشتن ستم روا داشتهاند. به هر حال، پروردگارت نسبت به کسانی که از روی حماقت و سفاهت (انسانی، و غفلت از عواقب امور به سبب غلبه شهوات نفسانی) کارهای بد میکنند و بعد از آن توبه مینمایند (و با انجام حسنات و عبادات به سوی خدا برمیگردند) و به اصلاح (حال و جبران گذشته خود) میپردازند، بس آمرزنده و مهربان است.
یهودیان به سبب تعدّی و تجاوز از حدّ و مرز خود، و به علت گناه نافرمانی از خدا، مستحق بودهاند که این چیزهای پاکیزه بر ایشان حرامگردد. آنان خودشان به خویشش ستمکردهاند و خدا بدیشان ستم نکرده است. هرکس ازکسانی که از روی جهالت کار بد کردهاند توبهکند و بر معصیت اصرار نورزد، و بدان فرو نرود تا مرگش فرامیرسد، و عمل صالح را به دنبال توبه درونی بیاورد، مغفرت خدا فراخ است و او را دربر میگیرد و رحمت خدا شامل وی میگردد. این نصّ همگانی است و تا دامنه قیامت شامل توبهکنندگان نیکوکار اعم از یهودیانگناهکار و انسانهای دیگری جز آنان میگردد.
*
به مناسبت چیزهائیکه خدا بهگونه ویژه بر یهودیان حرام کرده است، و به مناسبت ادعائیکه مشرکان قریش داشتند و میگفتند آنان در چیزهائیکه بر خویشتن حرام میکنند و آنها را به خداگونهها میدهند، بر آئین ابراهیم هستند و شیوهکار او را درپیش میگیرند، روند قرآنی اندکی به ابراهیم علیه السلام میپردازد، و حقیقت دیانت او را روشن و جلوهگر میسازد، و میان دیانت او و آئینیکه محمد (ص)آن را با خود به ارمغان آورده است، ارتباط و پیوند برقرار مینماید، و چیزهای حرامی را ذکر میکندکه بهگونه ویژه بر یهودیان حرام بودهاند و در روزگار ابراهیم همچون چیزهائی حرام نبودهاند:
(إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ شَاکِرًا لأنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ وَآتَیْنَاهُ فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِی الآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ) .
ابراهیم (که شما مشرکان و شما یهودیان بدو مینازید) پپشوائی بود (جامع همه فضائل اخلاقی) و مطیع (فرمان الهی) و حقگرای (بیزار از باطل و کنارهگیر از بدیها) و او هرگز از زمره مشرکان (چون شما) نبوده است. او سپاسگزار نعمتهای خدا بود، (و به خاطر این خصال حمیده، خدا برای حمل رسالت) او را برگزید و به راه راست (منتهی به بهشت جاویدان و نعمت سرمدی یزدان) رهنمودش گردانید. و در دنیا نیکی بهره او کردیم و در آخرت هم از زمره شایستگان (نیل به رضوان رحمان و ورود به بهشت جاویدان، یعنی نعمت فراوان و بیپایان) خواهد بود. سپس (قرنها بعد از ابراهیم، تو را به پیغمبری برگزیدیم) و به تو وحی کردیم که از آئین ابراهیم پیروی کن که حقگرا (و دور از انحراف) بود و از، زمره مشرکان نبود. (بزرگداشت روز جمعه در اسلام، و عادی شمردن روز شنبه در آن، مخالف با برنامه ابراهیم نیست، همانگونه که یهودیان ادعا میکنند). بلکه (ترک کار، و تحریم شکار، و پرداختن به عبادت ویژه در) روز شنبه (جزو شریعت ابراهیم نبوده و تنها جنبه تنبیه و کیفر یهودیان را داشته است و فقط بر یهودیان، یعنی) بر کسانی واجب گشته است که درباره آن اختلاف ورزیدهاند (و بعضی آن را پذیرفته و برخی نسبت بدان بیاعتنائی کردهاند) و بیگمان خداوند میان آنان درباره آنچه در آن اختلاف ورزیدهاند، روز قیامت داوری خواهد کرد. (و هریک را به جزا و سزای خود خواهد رساند).
قرآن مجید ابراهیم علیه السلام را نمونه هدایت و اطلاعت و سپاسگزاری و توبه و برگشت به سوی خدا به تصویر میکشد. در اینجا درباره او میگوید: ابراهیم امّتی بود. واژه امّت میتواند به معنی ملّت باشد. یعنی ابراهیم برابری میکرد با ملّتکاملیکه خوبی و نیکوئی و اطلاعت برکت داشته باشد. یا این واژه به معنی امام و پیشوا است. یعنی ابراهیم امام و پیشوائی بودکه در خیر و خوبی بدو اقتداء و از او پیروی میشد. در تفسیرها واژه امّت را هم بدین معنی و هم بدان معنی دانستهاند. این دو معنی نزدیک به هم هستند. چه امام و پیشوائیکه مردمان را به سوی خیرو صلاح و خوبی و نیکوئی هدایت و رهنمود میکند، او رهبر ملتی است و پاداشکار خود را دارد و به اندازه پاداش کسانی نیز به حساب اوگرفته میشودکه به هدایت و رهنمود او عمل میکنند. پس انگار او ملتی از مردمان در خیر و صلاح و خوبی و نیکوئی، و در اجرا و مزدی استکه دارد، نه اینکه یک فرد بشمار آید.
« قَانِتًا لِلَّهِ » .
مطیع ومداوم بر طاعت و عبادت خدا. مطیع و متواضع و پرستشگر بود.
« حَنِیفًا » .
حقگرا، ومخلص فرمان خدا.
متوجه حق و مائل به حق بود.
(وَلَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ) .
و از زمره مشرکان نبود. مشرکان بدو نسبت نمیرسانند و در خط سیر او نیستند.
« شَاکِرًا لأنْعُمِهِ » ٠
سپاسگزار نعمتهای خدا بود. او با گفتار وکردار سپاسگزار نعمتهای خداوند دادار بود. نه اینکه مثل این مشرکانی باشدکه باگفتار نعمتهای خدا را انکار میکنند، و با کردار بدانها کفر میورزند و آنها را ناسپاس میگذارند، و در روزیهای خدادادی انبازهائی را شریک خدا میگردانند که خودشان آنان را ساخته و پرداخته کردهاند و معقد خدا انگاشتهاند! و نعمت خدا را به پیروی ازگمانها و انگارهها و هواها و هوسها بر خود حرامکردهاند.
« اجْتَبَاهُ » ٠
او را برای رسالت آسمانی برگزید، و وی را به دوستی گرفت.
او را انتخاب کرد و برگزید.
« وَهَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ » .
و به راه راست رهنمودش گردانید.
راه راست، راه یگانهپرستی سره و استوار است.
کار و بار ابراهیم اینگونه بوده است، ابراهیمیکه یهودیان خود را آویزه او میکنند و متعلق بدو میدانند، و مشرکان خویش را پیرو و دنبالهرو او میخوانند.
(ثُمَّ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ).
سپس (قرنها بعد از ابراهیم، تو را به پیغمبری برگزیدیم) و به تو وحی کردیم که از آئین ابراهیم پیروی کن که حقگرا (ودورازانحراف) بودواززمره مشرکان نبود.
پیوند ابراهیم پیوند راستینی بودکه هرگز از عقیده توحیدی و باوریگانه پرستی نگسیخت. نصّ قرآنی از نو این عقیده توحیدی و باور یگانهپرستی را تاکید میکند و میگوید که ابراهیم:
« مَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ » .
از زمره مشرکان نبود.
پیوند حقی پیوند دین جدید است. تحریم روزشنبه هم ویژه یهودیان بوده است و آنان درباره آن اختلاف پیداکردهاند، و جزو دیانت ابراهیم نبوده است، و همچنین جزوآئین محمّد (ص)هم نیست، محمّدیکه برنامه و سیر ابراهیم را درپیش میگیرد:
(إِنَّمَا جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ).
روز شنبه فقط بر کسانی واجب گشته است که درباره آن اختلاف ورزیدهاند (و بعضی آن را پذیرفته و برخی نسبت بدان بیاعتنائی کردهاند).
کارو بار همچونکسانی به خدا واگذار است.
(وَإِنَّ رَبَّکَ لَیَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ).
بیگمان خداوند میان آنان درباره آنچه در آن اختلاف ورزیدهاند، روز قیامت داوری خواهد کرد (و هریک را به جزا و سزای خود خواهد رساند).
*
این بیان چیزهائی بودکه میان عقیده یکتاپرستی و توحیدیکه ابراهیم آن را به ارمغان آورده بود، و در این واپسین آئین تکمیلگردیده بود، و میان عقائد منحرفیکه مشرکان و یهودیان بدانها چنگ میزدند، مشتبه و آمیزه یکدیگرگردیده بود. این چیزهای مشتبه و آمیزه یکدیگریکه ذکرگردیده است، اندکی از بسیاری استکه اینکتاب برای توضیح و روشنگری آنها آمده است. پیغببر(ص)بایدکه راه خود را درپیشگیرد و به دعوت یکتاپرستی خویش با حکمت و اندرز نیکو ادامه دهد، و با مخالفان عقیدهاش به بهترین شیوه و زیباترین سخن مباحثه و مجادله کند. هرگاه به حق او وبه حق مسلمین تعدّی و تخطّیکنند، به حقّ ایشان برابر و همسان تعدّی و تخطّی ایشان تعدّی و تخطّیکند و بدانان جزا و سزا دهد. مگر این کهگذشتکند، و با وجود قدرت، صبر و شکیبائی درپیشگیرد و از جزا و سزای برابر و همسان نیز بگذرد. بایدکه مطمئن باشد فرجام نیکویکار ازآن پرهیزگاران نیک رفتار و نیککردار است. دیگر بر کسانی غم نخورد و غمگین نشودکه راهاب نمیگردند و هدایت را فراچنگ نمیآورند، و از مکر وکید و حیله و نیرنگ ایشان نیز در حق خود و در حق مومنان دلتنگ نشود و به تنگا نیفتد:
(ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُکَ إِلا بِاللَّهِ وَلا تَحْزَنْ عَلَیْهِمْ وَلا تَکُ فِی ضَیْقٍ مِمَّا یَمْکُرُونَ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ ).
(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن؛ چرا که (برتو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلانه وآگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلالت و حساب و کتاب و سزا و جزا است). بیگمان پروردگارت آگاهتر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه میشوند و یا این که رهنمود و راهیاب میگردند. (ای مسلمانان!) هرگاه خواستید مجازات کنید (کسانی را که به حقوق شما تعدی و تجاوز کردهاند)، تنها بدان اندازه مجازات کنید و کیفر دهید که درباره شما روا شده است (و از حد و مرز آن فراتر نروید و درنگذرید) و اگر شکیبائی پیشه ساختید (و به خاطر خدا مجازات نکردید و کیفر ندادید) حتماً شکیبائی برای شکیبایان (حقپرستی چون شما که از دل فرمان نمیبرید و بلکه به راهنمائی یزدان گوش فرامیدارید، در دنیا و آخرت) بهتر خواهد بود. و (ای پیغمبر! تو نیز در برابر مصائب و صحنههای جانسوزی که در راه تبلیغ رسالت آسمانی خواهی دید) شکیبائی کن و شکیبائی تو (و هرکس دیگری) جز در پرتو (لطف رحمان و به یاری و) توفیق یزدان میسر نیست. (اگر کافران ایمان نیاوردند) بر آنان اندوهگین مشو و در برابر مکر و نیرنگی که میورزند (و توطئههائی که به راه میاندازند) ناراحت و نگران مباش (و خویشتن را در پناه خدا دار). بیگمان خدا (مرحمت و معونت و حفاظت و رعایت همه جانبهاش) همراه کسانی است که تقوا پیشه کنند و (با دوری از نواهی، خود را از خشم خدا بدور دارند، و با تمام نیرو و قدرت) با کسانی است که نیکوکار باشند و (با انجام اوامر الهی خویشتن را به الطاف ایزد نزدیک سازند).
قرآن مجید اصول و ارکان دعوت را بر همچون پایههائی استوار و پایدار میسازد، و وسائل دعوت و راههای آن را مشخص میگرداند، و برنامه و مسیر را برای پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بزرگوار، و بعد از او برای دعوتکنندگان به سوی آئین متین و استوارش، تهیه و ترسیم میکند. پس باید به قانون و راهکاری بنگریمکه یزدان در این قرآن برای دعوت تعیین و تاکیدکرده است.
دعوت، دعوت به سوی راه خدا است، نه دعوت به سوی شخص دعوت کننده و نه به سوی قوم و قبیله او. چه آنچه به دعوتکننده مربوط میگردد این استکه وظیفه خود را برای رضای خدا انجام دهد. هیچگونه برتری و فضلی نه بردعوت و نه برکسانی داردکه به سبب او راهیاب میگردند تا از آن صحبتکند و سخن براند. مزد و پاداش او تنها بر خدا است و بس.
دعوت باید با حکمت باشد. دعوتکننده باید به اوضاع و احوال مخاطبان و به شرائط و ظروف آنان بنگرد، و دقت داشته باشد هر بار چه اندازه باید مطالب و مقاصد را برای ایشان روشن و بیانکند تا بر دوش ایشان سنگینی نکند و پیش از آمادگی مردمان برای پذیرش تکالیف و وظائف، برایشان دشواری به بار نیاورد. دعوتکننده باید راه و شیوهای درکار دعوت درپیش گیردکه رنج و زحمتی برای مخاطبان تولید نکند، و در این راه و شیوه هم تنوع را برابر مقتضیات مراعات نماید و آنگونهکه باید سخن سراید. احساسات او را نگیرد، و پرخاش و تاخت نداشته نباشد. چه اگر چنین نکند، در همه اینها و درکارهای دیگر از حکمت درمیگذرد.
دعوتکننده باید با اندرز زیبا و دلربائی به سخن درآید که آهسته و آرام به ژرفاهای دلها برود و بر دلها نشیند، و حواس و شعوررا نرمک نرمک برباید ولطیف و دقیق تسخیر نماید. تهدید و توبیخ بیجا و بیمورد و بدون علت و سبب روا ندارد، و خطاها و اشتباههائی را گوشزد نکندکه سر به رسوائی میکشد، خطاها و اشتباههائیکه چهبسا از روی نادانی، و چهبسا از روی حسن نیت صورت میگیرد. زیرا نرمش در موعظه در اغلب اوقات دلهایگریزان و رمان را هدایت و رهنمود میکند، و دلهای بیزار و ناسازگار را رام میگرداند و به سویگوینده میکشاند، و از حمله و تهدید و توبیخ، خیر و صلاح بیشتری به بار میآورد.
دعوتکننده باید مجادله و مباحثه را به شیوهای هرچه بهتر، و با دلائل بسی قویتر و رساتر انجام دهد. در مجادله و مباحثه چیزی را بر طرف مقابل تحمیل نسازد، واو را خوار ندارد و زشت نشمارد. تا طرف مقابل به دعوتکننده اطمینان پیدا کند و بداندکه هدف او از مباحثه و مجادله چیره شدن و غالب آمدن نیست. بلکه هدفش قانعکردن و به حق رساندن است. چه نفس انسان دارای خود بزرگبینی و سرکشی است، و از رای و نظریهایکه از آن دفاع میکند دست نمیکشد مگر با نرمی و مهربانی. زیرا نمیخواهد احساسکند که شکست خوردهاست. در مباحثه و مجادله ارزش رآی و نظر با ارزش خود شخص در پیش مردم به هم میآمیزد، و طرف مقابل دست برداشتن از دیدگاه و اندیشه خود را دست برداشتن از ارزش و بهای وقار و احترام و هستی خویشتن میانگارد. تنها مباحثه و مجادله زیبا و نیکو است که خود بزرگبین حساس را پائین میکشد و اطمینان میبخشد، و شخص مباحثه و مجادلهکننده احساس میکندکه ذات او مصون، و ارج و ارزش او محفوظ است، ودعوتکننده منظوری و مقصودی جز روشنکردن خود حقیقت و راهیابی بدان ندارد، آن هم در راه خدا، نه به خاطر شخص خود و نه به خاطر پیروزگرداندن رای و نظر خویش، و شکست دادن رای و نظر طرف مقابل.
قرآن مجید برای اینکه شورش و جهش دعوتکننده را کنترل و آرامکند، اشاره میکند به اینکه خدا از هرکسی آگاهتر و داناتر به حال فردی استکه از راه خدا منحرف وگمراهگردیده است، و از هرکس آگاهتر و داناتر به حال اشخاصی استکه راهیاب شده اند و به راه خدا افتادهاند. لذا ضرورتی نداردکه در مباحثه و مجادله لجاجت شود. بلکه آنچه لازم است بیان مطالب و مقاصد است، و جز این به خدا واگذار است.
این برنامه دعوت و قانون آن است، مادامکهکار دعوت در دائره زبان و در حوزه مباحثه و مجادله با دلیل و برهان باشد. امّا وقتیکه تعدی و تجاوز به حریم پیروان دعوت شد، موقعیت تغییر میکند. تعدی و تجاوز یک چیز مادی است با چیزی مادی همسان و همگون خود دفع میشود، برای اینکه شوکت و عزت کرامت و بزرگواری حق برجای بماند، و غلبه و چیرگی باطل دفع و درهم شکسته شود، بدین شرط که پاسخ به تعدی و تجاوز از حدود و ثغور خود درنگذرد وکار به مثلهکردن و رسواگری نکشد. چه اسلام دین دادگری و میانهروی، و آئین صلح و ساز و همزیستی مسالمتآمیز است.کار اسلام تنها دفع ظلم از خود و از پیروان خود است، و به هیچوجه ظلم و جور درپیش نمیگیرد.
« وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ » .
(ای مسلمانان!) هرگاه خواستید مجازات کنید (کسانی را که به حقوق شما تعدی و تجاوز کردهاند)، تنها بدان اندازه مجازات کنید و کیفر دهید که درباره شما روا شده است (و از حد و مرز آن فراتر نروید و درنگذرید).
این دفاع، به قانون دعوت نیز مربوط میگردد. چراکه قانون دعوت جزئی از چیزهائی است که باید از آن دفاعکرد و به دفع تعدی و تجاوز دیگران بدانکوشید. دفع شر از دعوت نیز باید در حد و مرز میانهروی و دادگری بوده و بهگونهای باشدکه عزت و کرامت آن مصون و محفوظ شود، و در پیش دیگرانکوچک و سبک نگردد. زیرا دعوتی که خوار و حقیر باشد کسی آن راگردن نمینهد و نمیپذیرد، وکسی باور نمیکند که همچون دعوت بیشوکت و بیعزتی دعوت خفا باشد. خدا دعوت خود را خوار و سبک رها نمیکند، به گونهایکه نتواند از خود دفاعکند و به دفع تعدی و تجاوز دیگران بکوشد. مومنان به خدا ظلم و جور را نمیپذیرند و زیر بار ستم نمیروند. مگر نه این است که آنان دعوتکنندگان به سوی یزدان هستند؟ هرچه هم شوکت و عزت است جملگی ازآن یزدان جهان است. گذشته از این، مومنان امانتداران و امینان استوار داشتن و پابرجا نمودن حق در این کره زمین، و پیادهکردن و تحقق بخشیدن دادگری در میان مردمانند، و رهبری بشریت به سوی راه راست را برعهده دارند. پس چگونه میتوانند به همه اینها اقدامکنند و برخیزند، در حالیکه عقاب و عذاب داده میشوند و نمیتوانند عقاب و عذاب بدهند؟ و بدیشان تعدی و تجاوز میگردد، ولی آنان توان پاسخ به تعدی و تجاوز دیگران را ندارند و نمیتوانند به دفع شر و بلا بکوشند؟ا
با وجود مقرر داشتن قانون قصاص به مثل، قرآن مجید مسلمانان را به عفو وگذشت و صبر و شکیبائی فرامیخواند. امّا این وقتی است که مسلمانان برای دفع شر و جلوگیری از تعدی و تجاوز توانا باشند، در
حالتهائیکه چهبسا عفو وگذشت و صبر و شکیبائی تاثیر ژرفتری و عمیقتری داشته باشد، و فائده و سود بیشتری عائد دعوتکند. چه پیکرهای مسلمانان ارج و بهائی ندارد، وقتیکه مصلحت دعوت عفو وگذشت و صبر و شکیبائی را ترجیح میدهد و برتر مینهد. ولی وقتیکه عفو وگذشت و صبر و شکیبائی باعث خوار داشتن و بیارزش کردن دعوت به سوی خدا گردد، قانون پیشین مقدمتر و پیشتر است.
از آنجاکه صبر و شکیبائی نیاز به مقاومت در برابر منفعل شدن و دگرگون گردیدن، و ضبط وکنترلکردن عواطف، و سرکوب نمودن فطرت دارد، قرآن صبر و شکیبائی را به خدا پیوند میدهد و فرجام آن را ،
می آ راید:
(وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَیْرٌ لِلصَّابِرِینَ) ٠
و اگر شکیبائی پیشه ساختید (و به خاطر خدا مجازات نکردید و کیفر ندادید) حتماً شکیبائی برای شکیبایان (حقپرستی چون شما که از دل فرمان نمیبرید و بلکه به راهنمائی یزدان گوش فرامیدارید، در دنیا و آخرت) بهتر خواهد بود. و (ای پیغمبر! تو نیز در برابر مصائب و صحنههای جانسوزی که در راه تبلیغ رسالت آسمانی خواهی دید) شکیبائی کن و شکیبائی تو (و هرکس دیگری) جز در پرتو (لطف رحمان و به یاری و) توفیق یزدان میسر نیست.
خدا استکه برای صبر و شکیبائی، و ضبط وکنترل نفس،کمک میکند و رو به خداکردن استکه آتش علاقه فطری به پاسخ دادن تعدی و تجاوز همسان، و قصاص کردن به اندازه توان را فرومینشاند.
قرآن به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و به دعوتکنندگان بعد از او توصیه میکند وقتیکه دیدند مردمان راهیاب نمیگردند و هدایت نمیپذیرند، غم و اندوه ایشان را فرانگیرد. چه بر او و بر همه دعوتکنندگان وظیفهای است و باید آن را انجام دهند. ولی هدایت و ضلالت در دست خدا است. خدا برابر قوانین و سنن خودکه در فطرتهای مردمان و در استعدادها و رویکردارها و تلاشهایشان برای هدایت یا ضلالت به ودیعت نهاده است، مردمان را راهیان و یا گمراه میسازد. او نتابد از مکر وکید و حیله و نیرنگشان به تنگ آید. چه از دعوتکننده به سوی خدا است. خدا هم حافظ و نگاهدار او از مکر وکید و حیله و نیرنگ ایشان است، و او را به دست نیرنگبازان حقهباز نمیسپارد و بدیشان وانمیگذارد، در حالیکه او در دعوت خود مخلص و یکرنگ است و ازکار دعوت چیزی برای خود نمیخواهد.
چهبسا اذیت و آزار و درد و رنج برای امتحان صبر و شکیبائی او بدو برسد، و یاری و پیروزی برای امتحان یقین و اعتمادش به خدا به تاخیر افتد، ولی باید بداند که سرانجامکار، تضمین شده و معلوم است:
(إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَالَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ) .
بیگمان خدا (مرحمت و معونت و حفاظت و رعایت همه جانبهاش) همراه کسانی است که تقوا پیشه کنند و (با دوری از نواهی، خود را از خشم خدا بدور دارند، و با تمام نیرو و قدرت) با کسانی است که نیکوکار باشند و (با انجام اوامر الهی خویشتن را به الطاف ایزد نزدیک سازند).
کسیکه خدا با او باشد باکی بر او ازکسانی نیستکه به مکر وکید و حیله و نیرنگ بپردازند.
این قانون دعوت به سوی خدا است بدانگونهکه خدا آن را ترسیمکرده است. پیروزی درگرو پیروی از آن است، همانگونه که خدا وعده داده است ... چه کسی راستگوتر از خدا است؟
*
پایان جزء چهاردهم
به دنبال آن جزء پانزدهم میآید که با سوره اسراء آغاز میگردد.
[1] برای شناخت بحیرهو سائبه و وصیله و حامی، مراجعه شـود به سوره مائده آیه 103
[2] مراجعه شود به بقره/173 و انعام/145 (مترجم)