ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی نحل آیهی 76-51
وَقَالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ (٥١) وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ (٥٢) وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ (٥٣) ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (٥٤) لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ (٥٥) وَیَجْعَلُونَ لِمَا لا یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (٥٦) وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا یَشْتَهُونَ (٥٧) وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ (٥٨) یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ (٥٩) لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَى وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٦٠) وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ (٦١) وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (٦٢) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ (٦٣) وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (٦٤) وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ (٦٥) وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِینَ (٦٦) وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ (٦٧) وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ (٦٨) ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (٦٩) وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ (٧٠) وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ (٧١) وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ (٧٢) وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ شَیْئًا وَلا یَسْتَطِیعُونَ (٧٣) فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الأمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (٧٤) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا عَبْدًا مَمْلُوکًا لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ (٧٥) وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (٧٦)
این مرحله سوم، مساله الوهیت یگانهای است که چندگانگی نمیشناسد و متعدد نمیگردد. این مرحله میآغازد و به وحدت معبود و وحدت مالک و وحدت بخشاینده نعمت در سه آیه نخستین و پیاپی میپردازد. این مرحله با دو مثال پایان میپذیرد. مثالی درباره سرور مالک رازقی است. و مثال دیگر در باره بندهای استکه هیچگونه قدرت و توانی ندارد و صاحب چیزی هم نیست ... آیا این دوکس با یکدیگر مساوی و برابرند؟ پس چگونه خدای مالک رازق با کسی مقایسه میگردد و برابر نهاده میشودکه قدرت و توانی ندارد و صاحب چیزی نمیباشد و روزیرسان هم نیست؟ا
در لابلای درس یک نمونه بشری را برای مردمان ذکر میکند. و آن اینکه اکثر مردم در آن دمکه زیان و ضرر مالی یا جانی به آنان رو میکند به درگاه خدای یگانه با ناله و افغان رو میکنند و یاری میطلبند. ولی همین که آن ضرر و زیان برطرفگردید و آب از آسیاب افتاد، میروند و برای خدا دیگران را شریک میکنند!
روند قرآنی شکلهائی نیز از انگارهها و خرافههای بتپرستی را ذکر میکند. بیان میدارد که بتپرستان برخی از چیزهائی راکه خدا بدیشان داده است و بهره آنان ساخته است، سهم خداگونههای ادعائی خود میسازند! خداگونههائی که توانائی چیزی از آنچه دارند برای برگشت به بندگان خود ندارند و آن را با ایشان هم نمیتوانند تقسیمکنند! دخترانی را به خدا نسبت میدهند، در حالی که خودشان تولد دختران را برای خود نمیپسندند:
« وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ! ».
(دختران را مایه ننگ و سرشکستی و بدبختی میدانستند) و هنگامی که به یکی ار آنان مژده تولد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که) صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و، غضب و غم و اندوه میشد.
در همان حال آنچه را که برای خود نمیپسندند سهم خدا قرار میدهند، و دهان خود را از این گوشه آرواره تا آن گوشه آرواره باز میکنند و میگویند:
« أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى ».
سرانجام نیک و پسندیده (و سعادت و خوشبختی اخروی) ازآن ایشان است!.
و ادعا میکنندکه در مقابلکارهائیکه میکنند، به خیر و خوبی و سعادت و خوشبختی خواهند رسید! این همان اوهام و انگارههائی است که از مشرکان پیشین خود به ارث بردهاند و پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم امده است تا حقیقت را در میان این همه گمانها و انگارهها برایشان روشن و اشکارگرداند، و وسیله هدایت و رحمت برای مومنان گردد.
آنگاه روند قرآنی به ذکر نمونههائی از ساختار راستین خدا میپردازد، نمونههائی که در اندیشیدن و بررسی کردن آنها پند و اندرز و درس عبرت است. تنها خدا استکه بر پیدایش آنها توانا است. تنها خدا استکه آنها را آفرینش بخشیده است، و یکایک آنها دال بر الوهیت آفریدگار جهان نه الوهیت دیگران است. چه خدا است که از اسمان اب را پائین میاورد، و زمین مرده را با ان زنده میکند. خدا استکه غیر از آب، شیر گوارا را به مردمان مینوشاند، شیر گوارائی که از میان تفاله و خون و از شکم چهارپایان بیرون میتراود. خدا است که شکوفههای میوه های درختان خرما و انگور را برمیاورد، و انگاه مردمان به صورت حلال یا حرام از انها استفاده میکنند و از انها شراب درست میکنند و یا رزق پاک و پاکیزه از انها میگیرند. خدا است که به زنبور عسل پیام داده است که از کوهها و درختان و داربستهائی که مردمان میسازند خانههانی را برگزینند. انگاه از خود عسلی را بیرون تراوندکه در ان شفاء و بهبودی مردمان باشد ... خدا است که مردمان را میافریند و بعد انان را میمیراند و برخی از ایشان را تا وقتی زنده نگا٥ میداردکه پیر و فرتوت شوند و انچه اموختهاند و یادگرفتهاند فراموشکنند و انگونه صاف و ساده شوندکه چیزی را ندانند و به یاد نیاورند. خدا استکه بعضی را بر بعضی در رزق و روزی برتری داده است. خدا استکه از نوع خودشان همسرانی را برایشان افریده است و از همسرانشان پسران و نوادگانی برایشان قرار داده است ... انسانها با وجود همه اینها بجای خدا چیزهائی را میپرستندکه در اسمانها و زمین توان افریدن رزق و روزی برای ایشان را ندارند و اصلا بر چیزی سلطه و قدرت ندارند و برای خدا همگونها و همسانهائی قرار میدهند
این پسودهها همه و همه در خودشان و یا در چیزهای پیرامونشان است. روند قرآنی آنان را متوجه آن پسودهها میسازد تا اینکه به قدرتی پی ببرندکه در ذات خودشان، و در رزقها و روزیهایشان، و در خوردنیها و نوشیدنیهایشان، و در هر چیزی دستاندر کار است که پیرامون آنان است ... آنگاه روند قرآنی این پسودهها را پایان میدهد با دو مثال روشن و روشنگریکه چندی پیش بدانها اشارهکردیم. ابن پسوده ها تاختی بر وجدان بشری و عقل بشری است. دارای نواها و آهنگهای ژرفی استکه بر تارهای حساس نفسبشری نواخته میشوند، و مشکل استکه این تارهای حساس نفس در برابر مضرابهای آنها به لرزش درنیاید و متاثر نگردد و پاسخ نگوید.
*
(وَقَالَ اللَّهُ لا تَتَّخِذُوا إِلَهَیْنِ اثْنَیْنِ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلَهُ الدِّینُ وَاصِبًا أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَتَّقُونَ وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ لِیَکْفُرُوا بِمَا آتَیْنَاهُمْ فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
خدا گفته است که دو معبود دوگانه برای خود برنگزینید، بلکه خدا معبود یگانهای است (که منم و آفریدگار کائناتم) و تنها و تنها از من بترسید و بس. آنچه در آسمانها و زمین است ازآن او است، و همواره (تعیین نحوه) دینداری و (کار) قانونگذاری حق او، و اطاعت و انقیاد از وی واجب و لازم است. پس (وقتی که عالم هستی ازآن خدا و قوانین تکو ینی و تشریعی و اطاعت و انقیاد همه چیز و همگان ازآن او است) آیا از غیر خدا میترسید؟ آنچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است (و باید تنها منعم را سپاس گفت و پرستید) و گذشته از آن، هنگامی که زیانی (همچون درد و بیماری و مصائب و بلایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا برمیدارید و) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید، (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبازها را به کمک میطلبید؟). سپس هنگامی که خدا زیان را ازشما دور کرد (و جلو تندباد حوادث و طوفان بلا را گرفت)، گروهی از شما (انبازهائی) شریک پروردگار خود میکنند! (و از نو دچار غفلت و غرور و بتپرستی و شرور میشوند!). بگذار نعمتهائی را که بدیشان دادهایم ناسپاسی کنند و (رفع مشکلات و دفع مضرات را نادیده گیرند. ای کافران چند روزی از این متاع دنیا) بهرهمند شوید (و لذت ببرید، عاقبت کفر و سرانجام کارتان را) خواهید دانست.
یزدان جهان دستور داده استکه مردمان دو خدا را نپرستند. بلکه خدا یک خدا است و دومی ندارد. تعبیر قرآنی شیوه تقریر و تکرار را در پیش میگیرد و پس از واژه «الهین: دو خدا» واژه «اثنین: دو تا» را ذکر میکند،و به دنبال نهی، ادات حصر را بهکار میبرد:
(إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ ).
بلکه خدا معبود یگانهای است.
و به دنبال نهی و حصر هم ادات دیگری بهکار میبرد:
( فَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ )٠
و تنها و تنها از من بترسید و بس.
بترسید از من، و جز از من نترسید، و همگون و همسانی از پیش خود برای من نتراشید و نینگارید. خداوند رهبت و هراس را برای برحذر داشتن بیشتر ذکر میکند ... این هم بدان خاطر استکه این مساله، مساله اساسی و بنیادین در سراسر عقیده است، و عقیده جز با آن پابرجا و استوار نمیماند، و بدون آن عقیده در درون جانکاملا روشن و آشکار و دقیق و ظریف نمیماند، بهگونهایکه شبهه و پیچدگی در آن نباشد. خدا معبود یگانهای است ... همچنین خدا مالک یگانهای است:
« وَلَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ».
آنچه در آسمانها و زمین است ازآن او است.
و دیندهنده و آئینبخش یگانهای است:
« وَلَهُ الدِّینُ واصباً » ٠
و همواره (تعیین نحوه) دینداری و (کار) قانونگذاری حق او، و اطاعت و انقیاد از وی واجب و لازم است. یعنی پیوسته تعیین نحوه دینداری ازآن او بوده و هست، از آن زمانکه دین پدید آمده است، و هیچ دینی دین نیست مگر دین خدا ... نعمتدهنده نیز یگانه و یکتا است:
«وَمَا بِکُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ » ٠
آ نچه از نعمتها دارید همه از سوی خدا است.
فطرت شما در وقت تنگدستی و سختی و تنگنا بدو پناه میبرد و بس، و اوهام و انگارههای شرک و بتپرستی را از خود به دور میاندازد، و تنها به خدا روی میکند بدون هرگونه شریک و انبازی:
« ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ » .
گذشته از آن، هنگامی که ز یانی (همچون درد و بیماری و مصائب و بلایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا برمیدارید و) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید، (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبارها را به کمک میطلبید؟).
فریاد برمیآورید تا خدا شما را از آنچه بدانگرفتارید برهاند.
بدینگونه خداوند سبحان و بزرگوار جهان، منحصر به الوهیت، ملک، دین، نعمت و روکردن، میشود، و فطرت بشر به همه اینهاگواهی میدهد، وقتیکه ضرر و زیان انسان را ذوب میکند و سره میگرداند، و آلودگیها و آمیزههای شرک را از او زدوده و دور میگرداند. با وجود این، دستهای از انسانها پس از اعتراف به یگانگی یزدان برای او شریک و انباز قرار میدهند، بدانگاه که خدا ایشان را از ضرر و زیان نابودکننده نجات میدهد! کارشان چه بسا به کفران نعمت یزدان در حق خود نیز بینجامد، و هدایتی را نادیده بگیرند که خدا بدیشان ارمغان داشته است ... پس بنگرندکه در این صورت پس از بهرهمندی کوتاه جهان بر سر ایشان چه میآید:
(فَتَمَتَّعُوا فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ).
(ای کافران چند روزی از این متاع دنیا) بهرهمند شوید (و لذت ببرید، عاقبت کفر و سرانجام کارتان را) خواهید دانست.
این نمونهای استکه تعبیر قرآنی آن را در اینجا ترسیم میکند:
( ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَیْهِ تَجْأَرُونَ ثُمَّ إِذَا کَشَفَ الضُّرَّ عَنْکُمْ إِذَا فَرِیقٌ مِنْکُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ).
گذشته ار آن، هنگامی که زیانی (همچون درد و بیماری و مصائب و بلایا) به شما رسید (برای زدودن ناراحتیها و گشودن گره مشکلها تنها دست دعا به سوی خدا برمیدارید و) او را با ناله و زاری به فریاد میخوانید، (پس چرا در وقت عادی جز او را میپرستید و انبازها را به کمک میطلبید؟). سپس هنگامی که خدا زیان را از شما دور کرد (و جلو تندباد حوادث و طوفان بلا را گرفت)، گروهی از شما (انبازهائی) شریک پروردگار خود میکنند! (و از نو دچار غفلت و غرور و بتپرستی و شرور میشوند!).
این نمونهای است که در میان انسانها تکرار میگردد. زیرا در وقت سختی و تنگی استکه دلها به بسوی خدا میگرایند، چون از روی فطرت پی میبرند که جز او پناهگاهی برای ایشان نیست. امّا در وقت رفاه و خوشی، دلها با نعمت وکالا از خدا غافل میگردند، و پیوند آنها با او ضعیف میشود، و از راه او با انواع و اقسام انحرافها وکجرویها منحرف میشوند وکژراهه میروند، انحرافها وکجرویهائی که جلوهگر میآیند در شرک ورزیدن برای خدا، و به صورتهای مختلف خدا کردن معیارها و ارزشها و اوضاع و احوال، هرچند که دلها نام خدا را رها نکنند و آن را بر زبان برانند!
گاهی انحراف وکجروی و فساد و تباهی فطرت شدت میگیرد، و ناگهان برخی از مردمان در وقت سختی و تنگی به خدا پناه نمیبرند، و بلکه به برخی از آفریده های خدا پناه میبرند و آنان را برای یاری و کمک و نجات و رهائی خود به فریاد میخوانند، به دلیل اینکه آن آفریدهها دارای جاه و مقام و منزلت و مکانت در پیشگاه خدا هستند، و یا در برخی از اوقات بدون این دلیل آن آفریدهها را به یاری میخوانند و رهائیبخش خود میدانند، مانند کسانی که اولیاء را برای نجات ورهائی خویش از بیماری یا سختی و گرفتاری، و یا غم و اندوه، به فریاد میخوانند و به کمک میطلبند ... اینگونه کسان، از مشرکان جاهلیتی منحرفترند که قرآن نمونهای از آنان را برایشان ترسیم میکند و ما دیدیم!
*
( وَیَجْعَلُونَ لِمَا لا یَعْلَمُونَ نَصِیبًا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ).
(کافران) برای بتهائی که چیزی نمیدانند (زیرا که جمادند)، بهرهای (از حیوانات و ارزاق خود) که ما بدیشان دادهایم قرار میدهند (و بدین وسیله بدانها تقرب میجویند).
آنان برخی از چهارپایان را بر خود حرام میکنند. بر آنها سوار نمیشوند. یا ازگوشت آنها نمیخورند. یا آنها را به پسران میبخشند و آنها را به دختران نمیدهند - همانگونه که در سوره انعام بیانکردیم - اینکارها را به نام خداگونههای ادعائی انجام میدهند، خداگونههائیکه کافران دلیل و حجتی بر الوهیت آنها ندارند، و هیچگونه سود و زیانی از آنها سراغ ندارند. بلکه آنهاگمانها و انگارههای ارثی از دوران جاهلیت کهن هستند. خدا استکه بدیشان این ارزاق و نعمتهائی را داده استکه آنان سهمی از آنها را برای چیزهائی درنظر میگیرندکه دلیل و حجتی بر حقانیت آنها ندارند و سود و زیانی از آنها ندیدهاند. این ارزاق و نعمتهاکه ازآن خداگونههای ادعائی نیستند تا بختی از آن ارزاق و نعمتها را به خداگونهها برگردانند. بلکه اینها دادهها و عطاهای خدا است، خدائیکه ایشان را به یکتاپرستی خود میخواند، ولی آنان برای او چیزهائی را شریک و انباز میکنند!
بدین منوال هم در جهانبینی ایشان آشفتگی، و هم در عملکرد آنان پراکندگی است ... ارزاق و نعمتها همه ازآن خدا است. خدا هم دستور میدهدکه جز او پرستیده نشود. امّا آنان با فرمان او مخالفت میکنند، و خداگرنههائی برای خود ترتیب میدهند. از ارزاق و نعمتهای خدا سهمهائی را برمیگیرند و به چیزهائی اختصاص میدهند و در راههائی بهکار میبرندکه خدا حرام و قدغنکرده است و ایشان را از آنها بازداشته است! بدین منوال اختلاف در سلیقه و جهانبینی ایشان آشکارا پدیدار میگردد و بهگونه زشت و شگفتی نمودار میشود.
هنوزکه هنوز است مردمانی هستند بعد از آنکه عقیده یکتاپرستی به میان آمده است و بیان و روشنگردیده است، سهمی را از رزق و روزی خداکه بدیشان عطاء شده است برای چیزی وقف میکنندکه به خداگونههای جاهلیت میماند. هنوزکه هنوز است برخی از مردمان گوسالهای را رها و آزاد میکنند و آن را «گوساله سید بدوی« مینامند. اینگوساله هرجا و هرگونه بچرد و از هرچه بخوردکسی جلو آن را نمیگیرد! وکسی از آن گوساله استفاده نمیکند و سود نمیبرد، تا زمانیکه به نام سید بدوی نه به نام خدا ذبح میگردد! هنوزکه هنوز است بعضی از انسانها برای اولیاء چهارپایانی را نذر و نذور میکنند و از دارائی خود کنار میگذارند، آن هم نه برای خدا، و نه به اسم خدا. بلکه به نام آن ولی! درست بدان شیوه و شکلیکه اهل جاهلیت بر آن بودند و برای چیزهائیکه دلیل و حجتی بر حقانیت آنها نداشتند و زیان و سودی از آنها ندیده بودند، از ارزاق و نعمتهائیکه خدا بدیشان داده بود سهمی را جدا میکردند و بدانها اختصاص میدادند. همچون نذری بدین منوال و بر این روال حرام است. گوشت همچون حیواناتی حرام است، حتی اگر نام خدا نیز بر آنها برده شود. زیرا نام غیرخدا بر آنها سر داده شده است و به نام غیر خدا خوانده شدهاند!
( تَاللَّهِ لَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَفْتَرُونَ) ٠
به خدا سوگند! (در دادگاه قیامت) از این دروغ و بهتانها بازپرسی خواهید شد (و سزای کردارتان داده می شود ).
با قسم و تاکید شدید همچون مطلبی یاد میشود. چه دروغ و بهتانی استکه عقیده را از پایبست ویران میکند و از بنیاد درهم میشکند، زیرا این کار اندیشه یکتاپرستی را ویران و خراب میسازد.
*
(وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَنَاتِ سُبْحَانَهُ وَلَهُمْ مَا یَشْتَهُونَ وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ).
و برای خداوندی که از هرگونه آلایش و نیازی پاک است، دخترانی قائل میشدند (و فرشتگان را دختران خدا میپنداشتند)، و برای خود آنچه دوست میداشتتد قرار میدادند (که پسران هستند. دختران را مایه ننگ و سرشکستی و بدبختی میدانستند) و هنگامی که به یکی ار آنان مژده تولد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه میشد. از قوم و قبیله (خود) به خاطر این مژده بدی که به او داده میشد خویشتن را پنهان میکرد (و سرگشته و حیران به خود میگفت:) این ننگ را بر خود بپذیرد و دختر را نگاه دارد و یا او را در زیر خاک زنده به گور سازد؟ هان! چه قضاوت بدی که میکردند!.
انحراف در عقیده آثار و پیامدهای آن در حدود و ثغور عقیده بازنمیایستد. بلکه به اوضاع و احوال زندگی اجتماعی و به آداب و رسوم اجتماعی سرایت میکند. زیرا عقیده محرک نخستین زندگی است، چه پدیدار و آشکار شود، و چه نهان و پنهانگردد. عربهای جاهلی گمان میبردند که خدا دخترانی دارد که فرشتگانند - در همان حال، خودشان تولد دختران را به فال بد میگرفتند و برای خویشتن دختران را نمیپسندیدند! دختران برای خدا خوب هستند. ولی پسران را برای خود میپسندیدند!
انحراف آنان از عقیده صحیح، زنده به گور کردن دختران را، یا در خواری و پستی نگاه داشتن ایشان را با رفتار بدیکه با ایشان میکردند، و با نگاه تحقیرآمیزی که بدیشان میانداختند، در نظرشان آراسته و خوشایندکرده بود. این هم بدان خاطر بودکه آنان از ننگ و تنگدستی ناشی از تولد دختران میترسیدند. چراکه دختران نمیجنگیدند و به کسب و کار نمیپرداختند، و گاهی به هنگام یورشها و ایلغارها اسیر دشمن میشدند و مایه ننگ ایشان میگشتند و خواری و رسوائی به بار میآوردند، یا سربار اهالی خانواده خود میشدند و فقر و فاقه را به وجود می آوردند.
عقیده صحیح سببکنارهگیری از همه اینها میگردد. چه روزی در دست خدا است و به همگان روزی میرساند، و به کسی چیزی یا مصیبتی نمیرسد مگر آنچه خدا برای او نوشته است و لازم و قطعی گردانده است.گذشته از اینها، انسان با هر دو نوع زن و مرد خود در پیشگاه خدا محترم است، و زن - از لحاظ انسانیت خود - همگون مرد و نیمه تن او است، همانگونه که اسلام مقرر میدارد.
روند قرآنی شکل زشتی از آداب و عادات جاهلیت را ترسیم میکند:
(وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ) .
(دختران را مایه ننگ و سرشکستگی و بدبختی ممیدانستند) و هنگامی که به یکی از آنان مژده تولد دختر داده میشد (آن چنان از فرط ناراحتی چهرهاش تغییر میکرد که) صورتش سیاه میگردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه میشد.
صورت او از غم و اندوه و به تنگنا آمدن سیاه میشد. لبریز از خشم و غضب میگردید. او خشم خود را قورت میداد و اندوه خویش را پنهان میداشت. انگار بلائی نازلگردیده است! در حالیکه دختر همچون پسر عطای خدا بدو است. اوکه نمیتواند در رحم دختر یا پسر بنگارد و پدید آرد. اوکه نمیتواند در چنین حیات بدمد و بدو زندگی بخشد. اوکه نمیتواند از نطفه ساده انسان راستقامت و دارای دستگاههای مرتب و مرتبط به هم بسازد. تنها تصورحیاتیکه رشد میکند و پلهپله از نطفه به انسان تبدیل و تغییر پیدا میکند - به فرمان یزدان جهان -این خود برای استقالگرم از نوزاد و خوشآمدگفتن زیبا بدو - جنس او هرچه هست -کافی است. زیرا نوزاد معجزه یزدان است، معجزهای که پیوسته تکرار میگردد، و تکرار تازگی و برازندگی آن راکهنه و ناچیز نمیکند! بس چرا بایدکسی غمگین بشود از مژده نوزاد دختریکه بدو میدهند؟ چرا باید خود را از اقوام و خویشاوندان از بدی این مژده پنهان و نهان دارد؟ اوکه نوزاد را نیافریده است، و بدو نقش و نگار نبخشیده است. ااو تنها ابزار قدرت در پیدایش معجزهای بوده استکه همگان را مات و مبهوت و سرگردان و حیران میکند!
حکمت خدا، و قانون زندگی، مقتضی بوده استکه حیات از دو زوج نر و ماده پدید آید، و اساس زندگی بر زوجیت باشد. ماده در نظام حیات همان اندازه اصیل استکه نر. بلکه ماده دارای اصالت بیشتر است، چون جایگاه و پایگاه نگاهداری یدک است که مایه ادامه حیات است. پس چرا بایدکسی غمگین شود از اینکه مژده تولد دختر را بدو بدهند در صورتیکه هیچ وقت نظام حیات جز بر وجود دو زوج نر و ماده برقرار و پایدار نمیماند؟
انحراف عقیده استکه آثار و پیامد خود را در انحراف جامعه و جهانبینیها و اندیشهها و آداب و رسوم آن نشان میدهد.
(أَلا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ).
هان! چه قضاوت بدی که میکردند!.
چه داوری بدیکه میکردند) چه سنجش پلشتیکه مینمودند!
اینگونه ارزش عقیده اسلامی در تصحیح جهانبینیها و اندیشهها، و در تغییر اوضاع و اموال اجتماعی جلوهگر میآید، و نگاه محترمانه درستیکه در نفسها و جامعهها در قبال زن، بلکه در قبال انسان، پخش میکند، پدیدار و نمودار میشود. تنها زن نبودکه در جامعه جاهلی بتپرستی، مغبون و زیانمند بود، بلکه انسانیت در ویژهترین معانی خود بیارج و ارزش بود. زن خود انسانیت است. اهانت به دختر اهانت به عنصر بزرگوار آدمی است، و زنده بهگورکردن دختر کشتن خود بشریت است، و ضائعکردن و هدر دادن نیمی از زندگی است، و برخورد با حکمت اصیل آفرینش است، حکمتیکه اقتضاء کرده است نهتنها انسان، بلکه جملگی زندگان، به صورت نر و ماده باشند.«[1]1»
هر زمانکه جامعهها از عقیده صحیح و درست منحرف شوند، جهانبینیهای جاهلی شاخهای خود را نشان میدهد و آماده پیکار میشود ... امروزه در بسیاری از جامعهها همچون جهانبینیهائی ظهور میکند. که در میان بسیاری از جامعهها و بسیاری از مردم تولد دختر را به فال نیک نمیگیرند و از قدوم او خوشحال نمیشوند، و با دختر آن عنایت و احترامی نمیورزند که با پسر میورزند. این نیز بتپرستی جاهلیتی است که به شکلی از اشکال پدیدارگردیده است، بتپرستی جاهلیتیاست که از انحرافی پدیدارگردیده است که گریبانگیر عقیده اسلامی شده است.
جای شگفت استکه نقزنندگان نقنق میکنند و از عقیده اسلامی و شریعت اسلامی درباره مساله زن عیبجوئی میکنند و رخنه میگیرند! این هم نتیجه چیزی است که در این جامعههای منحرف میبینند. این نقزنندگان عیبجو زحمت این را به خود نمیدهندکه به دیدگاه اسلام مراجعهکنند و نهضتی را بنگرندکه دیدگاه اسلامی در تحولات و ترقیات، و اوضاع و احوال، و دلها و درونها، بهوجود اورده است. این دیدگاه، نظریه آسمانی است نظریهای نیست که ضرورت واقعیت، یا یک دعوت زمینی، و یا مقتضیات اجتماعی یا اقتصادی، آن را پدید آورده باشد. بلکه عقیده الهی آن را پدید آورده است، عقیدهایکه از جانب خدائی صادرگردیده است که انسان را مکرم و معزّز داشته است، و با اکرام و اعزاز زن، جنس آدمیزادگان را بزرگ و محترم فرموده است، و زن را نیمه نفس بشری توصیفکرده است. هیچگونه برتری میان دو نیمه بزرگوار انسان در پیشگاه یزدان سبحان نیست.
(لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَى وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) .
کسانی که به آخرت باور ندارند، دارای صفات دانیهاند (که از جمله دوست داشتن پسر و دشمن داشتن دختر و زنده به گور کردن او است) و خدا دارای صفات عالیه است (که از جمله بینیازی از همه کس و همه چیز است) و او با عزت و باحکمت است (و میتواند هر کاری را بکند و کارهایش از روی حکمت است).
در اینجا مساله شرک با مساله انکار آخرت برابر نهاده میشود، چون هر دو از یک سرچشمه و از یک انحراف برمیجوشند، و در درون آدمی آمیزه یکدیگر میگردند، و آثار خود را در ذات انسان و زندگی و جامعه و اهضاع پدیدار میگردانند. هرگاه صفتی از صفاتکسانی ذکر شودکه به آخرت ایمان ندارند، قطعا صفت بدی خواهد بود، بد مطلق از هر لحاظ: بد در فهم و شعور : رفتار وکردار، و بد در اعتقاد و اعمال و افعال، و بد در جهانبینی و برخورد، و بد در زمین و آسمان ...
(وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الأعْلَى )٠
و خدا دارای صفات عالیه است (که از جمله بینیازی از همه کس و همه چیز است).
خدائی که میان او و میان کسی، برآورد و سنجش نمیگردد، چه رسد بهکسانیکه به آخرت ایمان ندارند که اینان هستند:
« وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»
و او با عزت و با حکمت است (و میتواند هر کاری را بکند و کارهایش از روی حکمت است).
خدا مقتدر و کاربجا است. دستور میدهد و هر چیزی در جای خود جایگزین میگردد، و حکم میکند و هر چیزی برابر حق و حقیقت و راستی و درستی صورت میپذیرد.
خدا میتواند مردمان را در برابر ظلم و ستمشان بگیرد وکیفر دهد. اگر چنینکند زمین را بر روی ایشان خراب میکند. ولیکن حکمت او اقتضاء میکندکه آنان را تا مدت معینیکه سررسید عمر ایشان است به تاخیر بیندازد. خدا با عزت و با حکمت است:
(وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ).
اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان (هرچه زودتر به عقاب و عذاب آن) کیفر میداد، بر روی زمین جنبندهای (انسان نام) باقی نمیگداشت، ولیکن آنان را تا مدت معین (که رمان قرارسیدن مرگ ایشان است) مهلت میدهد، و هنگامی که اجل آنان سررسید نه لحظهای (آن را) پس میاندازد و نه (لحظهای آن را) پیش میاندازند.
خداوند انسانها را آفریده است و با دادن نعمتهای خود بدیشان بر ایشان بخشیده است و بدانان لطف فرموده است. تنها انسان استکه در زمین تباهی میورزد و ستم میکند، و از راه خدا منحرف میشود و انباز میورزد، و یکی بر دیگری سرکشی مینماید، و آفریدههای غیر خود را نیز اذیت و آزار میرساند ... خدا با وجود همه اینها با انسان شکیبائی میکند و بدو مهربانی مینماید، و او را مهلت و فرصت میدهد، ولی او را خودسرانه رها نمیکند و نادیدهاش نمیگیرد. کار خدا حکمت توام با قدرت است، و رحمت همراه با عدالت است. امّا مردمان در برابر مهلت و فرصت یافتن گول میخورند و مغرور میگردند، و دلهایشان رحمت و حکمت خدا را درک و فهم نمیکند، تا عدالت و قدرت او ایشان را درمییابد و بر سرشان میتازد، در آن زمانکه عمرشان به پایان میرسد و سررسید مدت معینی استکه یزدان به خاطر حکمتیکه در آن است آن را تعیینکرده است، و به خاطر رحمت خود تا آن وقت بدیشان مهلت داده است.
(فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُونَ ).
هنگامی که اجل آنان سررسید نه لحظهای (آن را) پس میاندازند و نه (لحظهای آن را) پیش میاندازند.
شگفتانگیزترین کار مشرکان این است که برای خدا درنظر میگیرند دختران و غیر دخترانی را که خودشان آنها را نمیپسندند و برای خویش نمیخواهند! آنگاه به دروغ ادعاء میکنند وگمان میبرندکه در برابر سهمیکه برای خدا قرار میدهند و میانگارند، پاداش خوبی دارند. قرآن مقرر میداردکه چه چیز بدیشان میرسد. چیزی بدیشان داده میشودکه جدای از چیزی است که گمان میبرند:
(وَیَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا یَکْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ) ٠
آنان برای خدا چیزی تعیین میکنتد که خود نمیپسندند (که انتخاب دختران است)، و دروغ بر زبان میرانند و میگویند: (همانگونه که در این جهان از ثروت و قدرت بهرهمندند، در آن جهان هم) سرانجام نیک دارند (و بهشت ازآن ایشان است). بدون شک آتش دوزخ بهره ایشان است و آنان پیش از دیگران بدانجا رانده و افکنده میشوند.
تعبیر قرآنی خود زبانهایشان را بهگونهای به تصویر میکشدکه انگار سراپا از دروغ ساخته شدهاند و دروغ گردیدهاند یا انگار شکلی از دروغ هستند. خود زبانها دروغ را نقل و توصیف میکنند. همانگونهکهگوئی: قد و بالای او بیانگر دلربائی و زیبائی است. یا: چشمان او سیاهی را توصیف میکند. زیرا ان قد و بالا خودش تعبیر از دلربائی و زیبائی میکند و گویای دلربائی و زیبائی است. و ان چشمها خودشان تعبیر از سیاهی میکنند و گویای سیاهی هستند. به همین منوال قران گفته است.
«وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْکَذِبَ ».
زبانهایشان دروغ را توصیف و بیان میکنند.
چه خود زبانهایشان درو٦غ را توصیف و بیان میدارند، و خودشان بیاثر دروغ، و گویای ان، و صورتگر ان هستند. زیرا زبانهایشان ان اندازه در طول زمان دروغ گفته است و از ان تعبیرکرده است تا رمزی از دروغ گردیده است و بر ان دلالت میکند!
همچنین انان میگویند:
«أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى »
سرانجام نیک (که سعادت و خوشبختی اخروی است) از ان ایشان است.
آنان چیزی را سهم خدا میکنند و خودشان بدان راضی نیستند. این است دروغی که زبانهایشان میگوید. ولی حقیقتیکه نص قران ان را در برابر ایشان قرار میدهد پیش از این که ایه به پایان خود برسد این است که بدون هیچگونه گمانی و شکی اتش دوزخ ازان ایشان است، و ایشان سزاوار ان هستند:
«لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ ».
بدون شک دوزخ بهره ایشان است.
آنان را با شتاب به سوی اتش دوزخ میبرند و از ان به تاخیرشان نمی اندازند:
«وَأَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ»
و انان پیش از دیگران بدانجا رانده و افکنده میشوند.
«فرط« چیزی است که پیش میافتد. و «مفرط« چیزی است که پیش افکنده میشود و به تاخیر انداخته نمیشود.
*
از اینها بگذریم. اینان یگانه کسانی نیستند که منحرف گردیدهاند، و نخستین کسانی نیستند که زبان به کفر و الحاد گشودهاند. پیش از اینان هم مردمانی بودهاند که منحرف وکافر و ملحد بودهاند. اهریمن آنان را گمراه کرده است، و جهانبینیها و اندیشهها و افعال و اعمالی را برایشان آراسته و پیراسته کرده است و ایشان بدانها گرائیدهاند و به کژراهه افتادهاند. بدین وسیله اهریمن سرپرست آنان گردیده است و بر ایشان نظارت نموده است و بدینسو و آنسو ایشان را کشانده است و آنگونه که خود خواسته است به راهشان برده است! خدا پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم را فرستاده است تا ایشان را نجات دهد و رهائی بخشد، و برایشان حق را از باطل جدا و روشن سازد، و اختلافاتی راکه در میانشان در عقائد و کتابهایشان بروز کرده است و پدیدار گردیده است برطرف کند، و هدایت و رحمت برای کسانیگردد که ایمان میآورند .
« تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِیُّهُمُ الْیَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلا لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ » .
به خدا سوگند! ما (پیغمبرانی) به سوی ملتهای پیش ار تو فرستادیم و اهریمنکارهای (زشت) را در نظرشان آراست و (آنان را از پیروی پیغمبران بازداشت و بدبختشان کرد. در این جهان) امروز اهریمن سرپرست ایشان است و (آنان را به دنبال خود میکشاند، و فردای قیامت) عذاب دردناکی دارند. ما کتاب (قرآن) را بر تو نازل نکردهایم مگر بدان خاطر که چیزی را برای مردمان بیان و روشن نمائی که (جزو امور دینی است و) در آن اختلاف دارند، و (هم بدان خاطر که این کتاب) هدایت و رحمت برای مومنان گردد.
وظیفه واپسین کتاب و واپسین رسالت داوری کردن و فیصله دادن اختلافاتی است که میان پیروان کتابهای پیشین و دستهها و گروههای ایشان درگرفته است و پدیدارگردیده است. چه اصل توحید و یگانهپرستی است. هرگونه شبههای از شبهههائی که بر توحید و یگانهپرستی عارض گردیده است، و هرگونه شرکی که به شکلی از اشکال آمیزه توحید و یگانهپرستی شده است، هرگونه شبههای از شبهههائی که بر توحید و یگانهپرستی عارض گردیده است، و هرگونه شرکی که به شکلی از اشکال آمیزه توحید و یگانهپرستی شده است، و هر نوع تشبیه و تمثیلی و همگونی و همسانیای به توحید و یگانهپرستی راه پیداکرده است، همه اینها پوچ و باطل است و قرآن آمده است تا توحید و یگانهپرستی را از آن بزداید و آن را سره و پاکیزه جلوهگر نماید، و قرآن مایه هدایت و رحمت برای کسانی شودکه دلهایشان برای ایمان آمادگی پیدا کرده است و دریچههای آن دلها برای دریافت قرآن باز و گشوده گردیده است.
*
تا اینجا روند قرآنی آیههائی و نشانههائی را درباره الوهیت عرضه داشته است که در افریدههای یزدان موجود است، افریدههائی که در سراسر جهان هستی هستند. همچنین از صفات و استعدادهائی سخن گفته استکه در انسان به ودیعت نهاده شده است، و از نعمتهائی سخن به میانکشیده استکه یزدان جهان انها را به مردمان عطاء فرمود٥ است، نعمتهائیکه کسی جز خدا بر انها توانائی ندارد.
روند قرآنی در آیه پیشین، از نازلکردنکتاب قرآنکه بهترینکتابی استکه خدا ان را برای مردمان نازل کرده است و در ان زندگی روح و روان است، صحبت به میان کشیده است، و هم اینک به دنبال آن آیه از نازلکردن آبی سخن میگویدکه از اسمان میبارد، و در ان زندگی اجسام نهفته است:
«وَاللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ » .
خدا است که که از (ابر) آسمان آب را میباراند و زمین را پس از مرگ (و خشکی، با رویاندن گلها و گیاهها و چمنزارها و کشتزارهای فراوان در) ان، (دوباره جان و) حیات میبخشد. بیگمان در این (کار باراندن و رویاندن و موات و حیات) دلیل روشنی (بر وجود مدبر حکیم) است برای آنان که گوش شنوا دارند.
آب زندگی هر موجود زندهای است. نص قرآنی آب را زندگی همه زمین به طرزکلی برای هرچه وهرکه روی آن است میداند و میشمارد. آنکسیکه مرده را زنده میکند و موات را به حیات تبدیل میکند، سزاوار این استکه خدا باشد:
«إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ » .
بیگمان در این (کار باراندن و رویاندن و موات و حیات) دلیل روشنی (بر وجود مدبر حکیم) است برای آنان که گوش شنوا دارند.
آنان که میاندیشند درباره چیزی، میشنوند ... قرآن این مساله، یعنی مساله نشانههای الوهیت و دلائل آن، ازقبیل زندگی پس از مرگ را بسیارذکرکرده است، و چشمها را در موارد زیادی متوجه آن نشانهها و دلائل نموده است. چه در آنها نشانهای از خداشناسی است برایکسیکه بشنود و بفهمد و درباره چیزیکهگفته میشود بیندیشد.
درس عبرت دیگری در چهارپایان نهفته است. چهارپایان به ساختار شگفت آفریدگار اشاره مینمایند، و این ساختار شگفت آفریدهها بر الوهیت خدا دلالت دارد:
«وَإِنَّ لَکُمْ فِی الأنْعَامِ لَعِبْرَةً نُسْقِیکُمْ مِمَّا فِی بُطُونِهِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَدَمٍ لَبَنًا خَالِصًا سَائِغًا لِلشَّارِبِینَ »
بیگمان (ای مردمان!) در وجود چهارپایان برای شما (درس) عبرتی است (که در پرتو آن میتوانید به خدا پی ببرید. چه عبرتی از این برتر که ما) از برخی از چیزهائی که در شکم آنها است، شیر خالص و گوارائی به شما مینوشانیم که از میان تفاله و خون بیرون میتراود و نوشندگان را خوش میآید.
این شیریکه از پستانهای چهارپایان بیرون میتراود از چه چیزی ساخته میشود؟ این شیر از میان تفاله و خون بیرون میتراود! فرث یا تفاله، علوفه جویده و نیمه هضم داخل دستگاه گوارش است. شیرهایکه رودهها آن را میمکند به خون تبدیل میشود. این خون هم به تمام سلولهای بدن میرود. وقتیکه به غدههای شیری در پستان رسید با ساختار شگفت یزدانکهکسی نمیداند چگونه خواهد شد به شیرتبدیل میگردد.
عملکرد تبدیل چکیدههای غذائی در بدن به خون، و تغذیه هر سلولی با موادیکه بدان نیازمند است و در خون موجود است، عملکرد شگفتی استکه فراتر از خود شگفت است. این عملکرد در هر ثانیهای در بدن انجام میپذیرد، همانگونهکه سوخت و ساز بدن انجام میگیرد. در این دستگاه عجیب و غریب در هر لحظهای عملیات مستمر ویرانکردن و بناکردن انجام میپذیرد و تا آن دمکه جان به ترک بدن میگویدو قالب تهی میکند ازکار بازنمیایستد ... هرکسیکه دارای عقل و شعور سالم و راست و درستی باشد نمیتواند در برابر این عملیات شگفت و شگرف بایستد و هر ذرهای از وجودش به تسبیح آفریدگار نوآور و نوآفرین این دستگاه انسانی به فریاد درنیاید، دستگاهیکه پیچیدهترین دستگاههای ساخت آدمی قابل مقایسه با آن نیست، وحتی قابل مقایسه با سلولی ازسلولهائی نیستکه آن اندازه فراوانندکه بیرون از شمارند!
در فراسوی تعریفهای عامیکه از عملیات مکیدن و تحویل و تبدیل و سوخت و ساز میشود، شرح و بسطهائی استکه عقل را حیران میکند.کار یک سلول در بدن و شرکت آن در این عملکرد آن اندازه شگفت و شگرف استکه بررسی و پژوهش درباره آن به پایان نمیآید!
تا چندی قبل همه اینها راز سر به مهری بود. این حقیقت علمیکه قرآن آن را در اینجا بیان میدارد و میگویدکه شیر از میان تفاله و خون بیرون میتراود برایکسی از انسانها معهود و مشهور نبود. در آن روزگار همکسی همچون عملکردی را تصور هم نمیکرد چه رسد به اینکه با این دقت چنین عملکرد کاملی را مقرر و مشخص سازد. هر انسانیکه برای عقل خود احترام قائل باشد نمیتواند درباره این مساله به ستیز و جدال پردازد. وجود حقیقت واحدی از این نوع حقائق به تنهائی برای اثبات وحی بودن قران از سوی یزدان، کافی و بسنده است. زیرا در ان دوره و زمان همه مردمان از این حقیقت، نااگاه و بیاطلاع بودند.
قرآنگذشته از اینکه از همچون حقائق علمی صرفی سخن میگوید، دلائل وحی بودن خود از سوی خدا را در ویژگیهای دیگری نیز به همراه دارد، ویژگیهائی که کسی بدانها پی میبردکه با همچون ویژگیهائی اشنا باشد و توان سنجش و پژوهش انها را داشته باشد. امّا ذکر حقیقت واحدی بدین نحو دقیق ستیزهگران عیب را مغلوب و مسکوت میکند.
« وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِیلِ وَالأعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَکَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» ٠
(خداوند) از میوههای درحتان خرما و انگور، (غذای پربرکتی نصیب شما میسازد که گاه ان را به صورت زیانباری درمیآورید و از ان) شراب درست میکنید و (گاه) رزق پاک و پاکیزه از آن میگیرید. بیگمان در این (گردآوری دو و چند خاصیت و قابلیت در میوهها) نشانهای (از قدرت آفریدگار) برای کسانی است که از عقل و خرد سود میگیرند.
این میوههائی که از حیاتی برمیدمند که اب ریزان از آسمان چنان حیاتی را پدیدار و پراکنده کرده است، از ان میوهها شراب درست میکنید - شراب همان می استکه تا ان وقت حرام نبوده است - و رزق و روزی پاکیزه از انها میگیرید. نص قرانی اشاره دارد به این که رزق حسن، یعنی روزی خوب جدای از می است و می رزق حسن و روزی خوب نیست. این بخش از ایه پیشدرامدی برای دستور تحریم می است که بعدها صادرگردیده است، و از واقعیت زندگی در ان زمان صحبت میکند. در ان زمان مردمان از میوههای درختان خرما و انگور می درست میکردند. این بخش نصی برای حلال کردن می نیست. بلکه دیباچه تحریم می است.
« إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» ٠
بیگمان در این (گردآوری دو و چند خاصیت و قابلیت در میوهها) نشانهای (از قدرت آفریدگار) برای کسانی است که از عقل و خرد سود میگیرند.
کسانیکه از عقل و خرد استفاده بکنند میفهمند کسی که این رزق و روزی را میسازد، او سزاوار پرستش است و او خدا است.
« وَأَوْحَى رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا یَعْرِشُونَ ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکِ ذُلُلا یَخْرُجُ مِنْ بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِیهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
پروردگارت به زنبوران عسل (راه زندگی و طرز معیشت را) الهام کرد (و بدانگونه که تنها خود میداند به دلشان انداخت) که از کوهها و درختها و داربستهائی که مردمان میسازند، خانههائی پرگزینند. سپس (ما به آنها الهام کردیم که) از همه میوهها بخورید و راههائی را بپیمائید که خدا برای شما تعیین کرده است و کاملا (دقیق و) در اختیارند. از درون زنبور عسل، مایعی بیرون میتراود که رنگهای مختلفی دارد. در این (مایع رنکارنگ) بهبودی مردمان نهفته است. بیگمان در این (برنامه زندگی زنبوران عسل و ارمغانی که آنها به انسانها تقدیم میدارند که هم غذا و هم شفا است) نشانه روشنی (از عظمت و قدرت پروردکار) است برای کسانی که (درباره پدیدهها) میاندیشند (و رازهاو رمزهای زندگی آفریدگان از جمله جانوران را پیش چشم میدارند).
زنبوران عسل در پرتو الهام فطرتیکار میکنند که آفریدگار در آنها به ودیعت نهاده است. الهام نیز نوعی وحی استکه زنبوران عسل به مقتضی آنکار میکنند. زنبوران عسل با دقت سرسامآوریکار میکنندکه خرد اندیشمند از آن ناتوان است، چه درکار ساختمانسازی کندوها، و چه در تقسیمکار در میان خود، و چه در شیوه تولید عسل پالوده و پاکیزه.
زنبوران عسل برابر فطرت خود خانههای خویش را تهیه میبینند. درکوهها و بر روی درختان و در داربستهائیکه مردمان برای درختان انگور و غیره میسازند. خداوند راه زندگی را برای زنبوران عسل ساده و آسانکرده است به وسیله چیزیکه در فطرت آنها به ودیعت نهاده است و به وسیله هماهنگی و توافقی که در سرشت جهان پیرامون آنها پدیدارکرده است. نص قرآنی بیان میداردکه در عسل شفا و بهبودی مردمان نهفته است. این شفا و بهبودی را برخی از متخصصان علوم پزشکی شرح و بسط دادهاند، شرح و بسطیکه اهل فن از آن آگاهی دارند.[2] چون این امر در قرآن به صراحت آمده است ثابت است. مسلمان باید بدین امر معتقد باشد با استناد به حق کلّیای که در کتاب خدا ثابت است، و همچنین با استناد به روایت از پیغمبر خدا (ص)در این زمینه.
بخاری و مسلم از ابوسعید خدری روایت کردهاندکه گفته است: مردی به خدمت پیغمبر خدا (ص)آمد و گفت:
برادرم به اسهال مبتلا است. پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بدو فرمود:
( إسقِهِ عَسَلاً).
عسل بدو بدهید.
آن مرد رفت و عسل به برادرش داد. سپس بیامد و گفت: ای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم برادرم عسل دادم. جز بر اسهالش نیفزود. فرمود:
(إذهَب فَاسِقِه عَسَلاً).
برو بدو غسل بده.
آن مرد رفت و عسل به برادر خود داد. باز هم آن مرد برگشت وگفت: ای پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به برادرم غسل دادم. جز بر اسهالش نیفزود. فرمود:
(صدق الله وکذب بطن اخیک إذهَب فَاسِقِه عَسَلاً) ٠
خدا راست فرموده است و شکم برادرت دروغ گفته است. برو بدو عسل بده.
آن مرد رفت و به برادرش عسل داد، و شفا پیداکرد.
انچه ما را در این روایت خوشحال میکند، یقین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم است. در برابر واقعیت عملی اسهال آن مرد، هر زمانکه عسل را به برادرش داده است. این یقین هم سرانجام واقعیت ان را تصدیق نموده است. لازم است یقین مسلمان در هر مسالهای و در هر حقیقتیکه درکتاب خدا قران امده است این چنین باشد، هرچندکه ظاهر امریکه بدان واقعیت میگویند مخالف ان قضیه یا ان حقیقت باشد. چون واقعیت عاقبت برمیگردد و ان قضیه یا ان حقیقت را تصدیق میکند.
در اینجا در برابر پدیده هماهنگی موجود در عرضه این نعمتها میایستیم: نازلکردن اب از اسمان، و بیرون اوردن شیر از میان تفاله و خون، وگرفتن شراب و روزی خوب از میوههای درختان خرما و انگور، و پدید اوردن عسل از شکمهای زنبوران عسل ... همه اینها نوشیدنی هستند و از اجسامی خارج میگردندکه در شکل مخالف با یکدیگرند. از انجاکه فضای بحث فضای نوشیدنیها است، از بهرههای چهارپایان تنها شیر را در این جولانگاه ذکرکرد٥ است، تا میان مفردات سراسر صحنه هماهنگی و همنوائی باشد. در درس بعدی خواهیم دیدکه در روند قرانی از پوستها و پشمها وکرکهای چهارپایان نیز سخن رفته است، چون فضای بحث در انجا فضای لانهها و خانهها و پیراهنها است و مناسبت داردکهگوشهای از بهرههای چهارپایان ذکرگرددکه هماهنگ و همنوا با مفردات صحنه است ... این هم افقی از افقهای هماهنگی هنری در قران است.[3]
*
روند قرآنی از صحنه چهارپایان و درختان و میوهها و زنبوران عسل، به پسوده دیگری میپردازد، پسودهای که به ژرفاهای درونهای انسانها نزدیک است، چون دراصل وجود خودشان است: مربوط به عمرها و رزقها و همسران و فرزندان و نوادگان ایشان است. آنان هم نسبت بدینان حساسیت بیشتری، و تاثر و پاسخگوئی ژرفتری دارند:
(وَاللَّهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
خداوند شما را آفریده است (و روزگاری را برایتان تعیین کرده است که در آن زندگی میکنید و کتاب خوشبختی یا بدبحتی خود را مینویسید و) سپس شما را میمیراند و (به سوی خویش برمیگرداند). برخی از شما به سنین بالای عمر میرسند (و) به گونهای (فرتوت میشوند که کارشان بدانجا میکشد) که پس از (آن همه) علم و آگهی (و تجربهای که در زندگی آموختهاند) چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش میکنند. چرا که از فعالیت سلولهای بدن کاسته شده است و استخوانها و عضلات و اعصاب سستی گرفته است). بیگمان خدا (از اسرار آفریدگان خود) آگاه و توانا (بر هر آن چیزی) است (که بخواهد).
( وَاللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ فَمَا الَّذِینَ فُضِّلُوا بِرَادِّی رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَهُمْ فِیهِ سَوَاءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ ؟).
خداوند برخی از شما را بر برخی دیگر از نظر روزی برتری داده است (چرا که استعدادها و تلاشهایتان متفاوت است). آنان که روزی فراوانی بدیشان داده شده است (و ثروت زیادی در اختیارشان قرار گرفته است) حاضر نیستند که روزی (و ثروت) خود را به بردگان خود بدهند و ایشان را با خود در دارائی (شریک و) مساوی گردانند؛ (پس چرا شما کافران، بندگان خدا را شریک خدا در الوهیت میگردانید و متصرف در امور میدانید؟ مگر ثروتمندان فقیران را، و آقایان نوکران را، و سروران بردگان را شریک در قدرت و ثروت خود میسازند؟ پس آنچه را که برای خود نمیپسندند، چرا برای خدا میپسندند؟!). آیا نعمت خدا را انکار میکنند (و آفریدههائی از آفریدگان خدا را شریک آفریدگار میسازند؟!)
(وَاللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ شَیْئًا وَلا یَسْتَطِیعُونَ؟).
خدا از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت (تا در کنار آنان بیاسائید)، و از همسرانتان پسران و نوادگانی به شما داد (تا بدانان دل خوش کنید)، و چیزهای پاکیزهای (همچون غلات و میوهجات و حیوانات) به شما عطاء کرد (تا از آنها استفاده کنید و خدای را سپاسگزاری نمائید). آیا (با وجود این که کافران میدانند که سرجشمه همه نعمتها خدا است و نه کس و نه چیز دیگری، آیا باز هم) به (بتهای) باطل ایمان میآورند و نعمت خدا را (با شرک ورزیدن) ناسپاس میگذارند؟! و چیزهائی را بجز خدا میپرستند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و (در آینده هم) نمیتوانند (بارانی از بالا ببارانند و در زمین درختی و گیاهی برویانند و چیزی را نصیب ایشان گردانند).
پسوده نخستین درباره زندگی و مرگ است. زندگی و مرگ هم دامن هرکسی و هر نفسی را میگیرند. زندگی دوست داشتنی است. اندیشیدن درباره زندگی چه بسا دل سخت را تا اندازهای نرمکند، و در برابر دست قدرت خدا و نعمت او و توان او حساس گرداند. ترس بر از دست دادن زندگی چهبسا وجدان پرهیزگاری کردن و برحذر شدن و پناه بردن به بخشاینده زندگی را به جوش و خروش درآورد. تصویر پیری زمانیکه انسان به خوارترین بخش عمر میرسد، و انچه را که یادگرفته است فراموش میکند، و به ناتوانی و فراموشکاری و سادگی کودکی برمیگردد، این تصور چهبسا نفس سرکش انسان را به اندیشیدن و ورانداز کردن احوال و اوضاع و مراتب و منازل زندگی وادار گرداند، و چهبسا از عظمت شخص ونازش او به قدرت و قوت و دانش و توانائی بکاهد در اینجا استکه همچون پیروی میآید:
(إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).
بیگمان خدا (از اسرار آفریدگان خود) آگاه و توانا (بر هر آن چیزی) است (که بخواهد).
اینپیرومیآید تا نفس را به همچون حقیقت بزرگی برگرداند، و بداندکه دانش ازلی همیشگی ازآن خدا است، و قدرتکاملیکه متاثر از زمان نمیگردد قدرت خدا است و بس، و دانش انسان تا مدت زمانی است، و قدرت او تا دم مرگ و سررسید عمر وی است.گذشته از این، دانش و قدرت انسان جزئی و ناقص و محدود است.
پسوده دوم درباره رزق و روزی است. اختلاف سطح رزق وروزی هم قابل مشاهده و ملاحظه است. نص قرآنی این تفاوت را برمیگرداند به برتری نهادن یزدان برخی را بر برخی از مردمان در رزق و روزی ایزد سبحان. این برتری در رزق و روزی هم به اسباب و عللی برمیگرددکه تابع قانون و سنت خداوند منانند. هیچ چیزی از اینها ناسنجیده و سرسری و بیهوده و بیفائده نیست. چهبسا انسانی اندیشمند و دانشمند و خردمند باشد، ولیکن در رسیدن به رزق و فراچنگ آوردن روزی، و در افزایش و بالش آن، سهم محدودی داشته باشد. چون او در پهنهها و جولانگاههای دیگری از دادهها و بخششهای بیشتری برخوردار است. و چهبسا انسان کودک و نادان و سادهلوح به نظر آید، ولیکن در رسیدن به رزق و فراچنگ آوردن روزی، و در افزایش و بالش آن، سهم بسیار و دست بالائی داشته باشد. درنتیجهکسیکه دقیق و تیزبین نیست گمان برد که روزی با قوت وقدرت به دست نمیآید، وبلکه در ناحیهای از نواحی مقدّر و مقرّر است. امّا فراخی رزق و روزیگاهی امتحان و آزمون یزدان است، همانگونه که تنگی معیشت وکم وکاستی رزق و روزیگاهی امتحان و آزمون یزدان است و خدا آن را برگزار میکند.
به خاطر حکمت و فلسفهایکه او میخواهد و پیادهاش مینماید ... به هر حال تفاوت در رزق و روزی پدیده آشکاری است، و تابع اختلاف در دادهها و عطاءها است - و آن وقتی استکه جلو اسباب و علل ساختگی ستمگرانه در جامعههای تباهگرفته میشود - نص قرآنی بدین پدیده اشاره مینماید که در جامعه غربی موجود بود، و آن را برای تصحیح برخی از انگارههای جاهلی بتپرستانهای بهکار میبردکه عربها داشتند، و قبلا بدانها اشارهگردید. آنان بخشی از ارزاق و نعمتها را -همانگونهکهگفته شد - جدا میکردند و سهم خداگونههای ادعائی خود مینمودند. روند قرآنی در اینجا درباره ایشان میگوید: آنان سهمی از اموالشان را به بردگانیکه داشتند نمیدادند - بردهداری پیش از اسلام مرسوم و معمول بود - تا ایشان و بردگان در رزق و روزی برابر شوند. چرا باید آنان سهمی از ارزاقی راکه خدا بدیشان داده است به خداگونههای ادعائی خود اختصاص دهند!
(أَفَبِنِعْمَةِ اللَّهِ یَجْحَدُونَ ؟).
آیا نعمت خدا را انکار میکنند (و آفریدههائی از آفریدگان خدا را شریک آفریدگار میسازند؟!).
آیا آنان نعمت را با شرک پاسخ میگویند، به جای این که شکر نعمتدهنده لطفکننده بخشایشگر را به جای آورند؟
پسوده سوم درباره نفسها و همسران و فرزندان و نوادگان است، و با بیان پیوند زنده موجود در میان دو جنس است:
(جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا ).
از جنس خودتان همسرانی برای شما ساخت (تا در کنار آنان بیاسائید).
همسران از جنس خود شما هستند. نیمی از شمایند. نه اینکه آنان جنس پستی باشند وکسی خویشتن را پنهانکند وقتیکه بدو مژده تولد دختر داده میشود و غمگینگردد!
(وَجَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَزْوَاجِکُمْ بَنِینَ وَحَفَدَةً) ٠
و از همسرانتان پسران و نوادگانی به شما داد (تا بدانان دل خوش کنید)
انسان فانی امتداد زندگی خود را در فرزندان و نوادگان میبیند. پسودن این بخش، در نفس شدیدترین حساسیت را برمیانگیزد ... روند قرآنی به بخشش و عطاء فرزندان و نوادگان، بخشش و عطاء روزیهای پاک را میافزاید، به خاطر مشاکله میان دو نوع روزی تا بر آن پیروی با پرسش انکاری بزند:
(أَفَبِالْبَاطِلِ یُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ هُمْ یَکْفُرُونَ).
آیا (با وجود این که کافران میدانند که سرچشمه همه نعمتها خدا است و نه کس و نه چیز دیگری، آیا باز هم) به (بتهای) باطل ایمان میآورند و نعمت خدا را (با شرک ورزیدن ) ناسپاس میگذارند!.
آیا برای خدا انباز قرار میدهند و از فرمان یزدان سرپیچی مینمایند، در حالیکه این نعمتها همه از عطایا و بخشایش خدا است؟ این نعمتها نشانههائی بر الوهیت خدایند و در زندگی ایشان رخ میدهند و وجود دارند، و در هر لحظهای با ایشان سروکار دارند و بدیشان خود را مینمایند.
ایا به چیزهای باطل و پوچ ایمان میآورند؟ معلوم استکه جز خدا باطل و پوچ است. این خداگونههای ادعائی، و این انگارههای ادعائی، همه و همه باطل و پوچ هستند و دراصل وجود ندارند، و حقی بدانها تعلق نمیگیرد. آنان کفران نعمت خدا میکنند، نعمتهائی که حق است ، این حق را لمس و احساس میکنند و از آنها استفاده مینمایند و بهره میبرند، با این وجود این حق را انکار میکنند.
(وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ شَیْئًا وَلا یَسْتَطِیعُونَ ؟ ).
و چیزهائی را بجز خدا میپرستند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و (در آینده هم) نمیتوانند (بارانی از بالا ببارانند و در زمین درختی و گیاهی برویانند و چیزی را نصیب ایشان گردانند) .
جای شگفت استکه فطرت تا این اندازه منحرفگردد، و مردمان برای چیزی عبادتکنند که نمیتوانند رزقی بدیشان برسانند، و هیچ وقت و در هیچ حالی از احوال هم نخواهند توانست. خدا را آفریدگار روزیرسان میدانند، و نعمتهای او در حضور ایشان است و نمیتوانند آن نعمتها را انکارکنند، امّا با این وجود گونهها و همسانها برای خدا قرار میدهند!
(فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الأمْثَالَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
پس برای خدا شبیه و نظیر قرار مدهید او با قیاسهای تباه و تشبیهات ناروا، پرستش بتان را توجیه و تعبیر نکنید) بیگمان خداوند (اعمال شما را) میداند و شما (سرنوشت کردار بدتان را) نمیدانید.
خدا همگون و همسان ندارد تا برای او همگون و همسان درنظر گرفت.
آنگاه روند قرآنی دو مثال برای آنان میآورد. مثالی مربوط به مالک روزیرسان، و بنده درمانده ناتوانی استکه چیزی ندارد وکار وکسبی نمیکند. این مثالها برای نزدیک گرداندن حقیقت بزرگی به ذهن آدمی استکه از آن غافل ماندهاند، حقیقت اینکه همگون و همسانی برای خدا نیست، و درست نیستکه در عبادت میان خدا و کسی از آفریدگانش تساوی برقرارکرد و خدا وکسی را در عبادت برابر نهاد. چراکه همگان بنده یزدان سبحان هستند:
(ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا عَبْدًا مَمْلُوکًا لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ).
خداوند برده مملوکی را به عنوان مثال ذکر میکند که قادر بر هیج چیز نیست، و (در مقابل آن) انسان (با ایمانی) را مثل میزند که به او روزی حلال و پاکیزهای داده است و او پنهان و آشکار از آن میبخشد و صرف میکند. آیا آنان یکسانند؟ (مگر مشرکان که در بند شهوات و خرافات و بندگی بتان گرفتارند، با مومنان که رها از بند شهوات و خرافات بوده و سربندگی جز به آستان یزدان فرود نمیآورند، برابرند؟ مومنان که اهل منطق و استدلالند در این باره میاندیشند و میگویند:) سپاس خدا را سزا است (که ما را بنده خود کرد! نه بنده بندگان خود، واقعا مشرکان گمراه و سرگردانند) و بلکه بیشتر آنان (فرق حق و باطل را) نمیدانند).
«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لا یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّهْهُ لا یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ؟ » .
و خداوند دو مرد را مثل میزند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هرجا او را بفرستد نفعی نخواهد داشت. آیا او (که کنگ و ناتوان و سربار و بیفائده است) برابر با کسی است که (زبانور و کارکن و نانآور و سراپا خیر و برکت است و مرتباً دیگران را) به عدل و داد میخواند و در جاده صاف و راست قرار دارد (و دارای روش پسندیده و برنامه درست در زندگی است؟).
مثال اول برگرفته از واقعیت زندگی ایشان است. آنان بندگانی داشتندکه دارای چیزی نبودند و بر چیزی قدرت نداشتند. آنان میان بندگان ناتوان و آقای ملک و متصرف برابری نمینهادند، پس چگونه آقای بندگان و مالک اشان را باکسی یا چیزی از آنکه و از آنچه آفریده است برابر مینهند؟
مثال دوم مرد لال ضعیفکودنی را به تصویر میکشد که چیزی نمیفهمد وخیرو خوبی نمیآورد. ومرد نیرومند سخنوری را به تصویر میزندکه به دادگری دستور میدهد، و کارآ و فعال است و راستای راه خیر و خوبی را در پیش میگیرد ... هیچ شخص خردمندی این و آن را مساوی نمیداند و برابر نمینهد. پس چگونه ممکن است بتی یا سنگی را با خداوند سبحان و توانا و آگاه و بهکار نیک دستوردهنده و به راه راست رهنمودکننده، مساوی دانست و برابر نهاد؟
با این دو مثال، مرحلهای به پایان میآیدکه آغاز گردیده بود با فرمان یزدان به مردمان، مبنی بر اینکه دو خدا را برنگیرند و نپرستند، و به پایان آمده است با شگفت ازکار قومیکه دو خدا را برمیگیرند و میپرستند.
[1] قران معتقد به زوجیت در همه چیز است. (مترجم ... نگـا: رعد/٣، ذاریات/49، یس/36، طه/53 ...).
[2] کتاب: «اسلام و طب جدید» تالیف: دکتر عبدالعزیز اسماعیل.
[3] مراجعه شود به کتاب «التـصویر الفنی فـیالقـرآن» فـصل «هماهنگی هنری».