ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
فی ظلال القرآن
جزء دهم
سوره انفال آیات 75-41 و سورۀ توبه تا آیۀ 91
رهنمودهای جزء دهم
این جزء فراهم میآید از بقیّۀ انفال - سورهای که اوائل آن در جزء نهم آمده است -و از بخش زیادی از سوره توبه... نخست با بقیّۀ سورۀ انفال به پیش میرویم، و امّا سورۀ توبه انشاءالله در جای خود به شناسائی آن در همین جزء خواهیم پرداخت.
*
در پایان جزء نهم در سرآغاز سوره به خط سیرهای سوره پرداختیم. این بخش از سوره که مـانده است در همین خط سیرهای اصلی به پیش میرود... جز این که پدیدهای که آشکارا در روند سوره میدرخشد ایـن است نیمۀ واپسین سوره تا اندازۀ زیادی همسان نیمۀ پیشین سوره از لحاظ روند و ترتیب موضوعات است، بدون این که تکراری در میان باشد به سبب موضوعات تازهای که به میان مـیآید، هـر چند که ترتیب ایـن موضوعها در روند سوره این نیمه را نقشی و آن نیمۀ پیشین را نقشی دیگر میدهد، در حالی که میان آن دو هماهنگی شگفتی است.
نیمۀ پیشین با سخن از غنائم و کشمکش بر آن آغـاز گردیده است، و آن غنائم را به خدا و پیغمبر برگردانده است... سپس مسلمانان را به پرهیزگاری خوانده است، و حقیقت ایمان را برای ایشان روشن کرده است تا به سوی آن بالا روند... آنگاه تدبیر و تقدیر یزدان را در جنگی که بر سر غنائم آن کشمکش میکنند برای آنان روشن میدارد. در این راستا گوشهای از مـوقعیّتهای جنگ و بخشی از صحنههای آن را برایشان حاضر میآورد و آماده میکند. ناگهان پدید میآید که هر چه بوده است در پرتو تدبیر خدا بوده است، و همه و همه با مدد و یاری آفریدگار صورت پذیرفته است، و کارزار سراسر آن برای پیاده کردن اراده و خواست پروردگار درگرفته است و به راه افتاده است. آنـان چیزی جز پردهای و ابزاری برای نمایش و کنش تدبیر و تقدیر و ارادۀ خدا نبودهاند... سپس از فراسوی این چـیزی کـه برای مسلمانان از آن پردهبرداری کرده است که حقیقت کارزار است، مسـلمانان را فـریاد داشته است، و در لشکرکشی به پایداری و استقامت خوانده است و آنان را به یاری و همراهی یزدان اطمینان بخشیده است، و ایشان را خاطر جمع کرده است که خدا دشمنانشان را خوار میدارد و به گناهانشان میگیرد... سپس ایشان را برحذر داشته است از خیانت به پیغمبر، و آگاه باشند از آزمون اموال و اولاد. به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم نیز دستور داده است کافران را از فرجام کار برحذر دارد، و تسلیم و پاسخگوئی ایشان را - در صورت تسلیم شدن و پاسخ مثبت دادن - بپذیرد، و نهان و پنهان ایشان را به خدا واگذار کند. به مسلمانان هم دستور داده است که با کافران بجنگند اگر پشت کنند و نپذیرند، تـا آشوبی نماند و از دین گرداندنی در میان نباشد و دیـن خالصانه از آن یزدان گردد.
این نیمۀ دوم هم این چنین به پیش میرود... با بیان حکم خدا دربارۀ غنائم میآغازد - پس از آن که عنائم به خدا و پیغمبرش برگردانده شده است - آنگاه آنان را برای ایــمان آوردن به خدا و ایمان به چیزی فرامیخواند که روز جدائی، روز خورد دو گروه، بر بندهاش نازل کرده است... سپس برای ایشان پرده از تدبیر و تقدیر یزدان در حادثه و جنگی برمیدارد که این غنائم را نتیجه داده است. پس از آن گوشۀ دیگری از موقعیّتها و صحنههای کارزار را حاضر میآورد و به تماشا گذارد که در آن این تدبیر و تقدیر جلوهگر و آشکار میگردد. همچنین در آن هویدا و پیدا میشود که آنان جز ابزار و پردهای برای انجام و نمایش قضا و قدر خدا نبودهاند. بعد از ان از فراسوی این چیزی که برایشان روشن کرده است که حـقیقت پـیکار و اصـل کارزار است، آنان را به پایداری در هنگامۀ جنگ و درگیری، و به یاد خدا، و به اطاعت از خدا و اطاعت از پیغمبرش فـریاد مـیدارد، ایشـان را از کشـمکش با یکدیگر بر حذر میکند و میترساند، چرا که کشمکش با یکدیگر باعث شکست و زبونی میگردد. آنان را به شکیبائی، و دوری از سرمستی و ریای در جهاد، فـرا میخواند. ایشان را از فرجامی همچون فرجام کافرانی میترساند که از خانه و کاشانۀ خود سرمست و مغرور بیرون آمدند و برای ریا و خودنمائی در پیش مردمان و جلوگیری از راه یزدان به راه افـتادند و گـول فریب اهریمن را خوردند. آنان را به توکّل بر خدای یگانه دعوت میکند، خدائی که بر کمک و یـاری اسـتوار و حکیمانۀ موجود در تقدیر و تدبیر خود بسی تـوانـا و زبردست است... آنگاه بدیشان سنّت و قانون خدا در گرفتار نمودن تکذیبکنندگان به سـبب گناهانشان را مینمایاند... همانگونه که در نیمۀ نخستین از فرشتگان یاد فرموده است و گفته است که فـرشتگان مـؤمنان را ثابت و استوار و برجای و پایدار میدارند، و گردنهای کافران را میزنند و دستهایشان را قطع مـیکنند، به همین شکل در این نیمۀ دوم از فرشتگان سخن میراند و میفرماید که فـرشتگان کافران را مـیمیرانـند و چهرهها و پشتهای ایشان را میزنند... همان طور که در نیمۀ نخستین دربارۀ کافرانی صحبت فرمود و گفت: آنان بدترین جنبندگان (انسان نام) هستند، در اینجا نیز به مناسبت سخن ازنقض عهد و پـیمانشکنی ایشـان هر بار که عهد و پیمان میبندند، این وصف را در اینجا تکرار میکند، و آن را مقدّمهای میسازد برای فرمان دادن یزدان به پیغمبر خود صلّی الله علیه وآله وسلّم که در جنگ و صلح چگونه با ایشان رفتار کند، و احکام جنگ و صلح با کفّار چیست، احکام مفصلّی که دربارۀ روابط اردوگاه اسلامی و اردوگاههای دشمن و صلحطلب بیان شـده است. برخی از آنها احکام نهائی هسـتند و بعضیها احکامی هستند که بعدها در سورۀ توبه تکمیل شدهاند. تا ایـنجا نـزدیک است نقش دوم سوره - از لحـاظ سرشت موضوعات و از لحاظ ترتیب قرار گرفتن آنها در روند سخن - مطابق با چیزی شود که در نقش اول سوره آمده است. تنها در احکام معاملات اردوگاه اسلامی با اردوگاههای دیگر تا اندازهای مفصّل صحبت شده است.
سپس در پایان سوره موضوعات و احکام دیگری اضافه میگردد که با احکام پیشین پیوند دارند و مکمّل آنها هستند:
خداوند سبحان پیغمبر خود صلّی الله علیه وآله وسلّم را و مؤمنانی را که در خدمت او هستند متوجّه فضل و لطفی میفرماید که بدیشان روا دیده است بدان گاه که دلهایشان را به یکدیگر انس و الفت بخشیده است، دلهائی که اگر اراده و خواست و رحمت و بزرگواری خدا در حقّ آنها نبود از یکدیگر رمان، و از انس و الفت گریزان میگردیدند. همچنین یزدان منّان ایشان را مطمئنّ میسازد که تحت حفاظت و حمایت او قرار دارند... بدین خاطر به پیغمبر خود دستور مـیفرماید کـه مسـلمانان را به جنگ تشویق و ترغیب کند، و بدیشان بگوید که در پـرتو ایمانشان - اگر شکیبائی کنند - حریف ده برابر خود از کافران بیشعور میگردد، چه کافران ایمان ندارنـد، و مسلمانان در ضعیفترین حالات خود حریف چندین برابر خویش از کافران میگردند، اگر شکیبائی ورزند. زیرا خدا با شکیبایان است.
آن گاه یزدان مسلمانان را بر اثر قبول فـدیه از اسیران سرزنش میکند، چرا که آنان هنوز در زمین کاملاً بر دشمن پیروز نگردیدهاند و ایشان را درهم نکوبیدهاند و بر منطقه سیطره و قدرت نـیافتهانـد و دولت ایشان استوار نگردیده است و تحکیم پیدا نکرده است. بدین وسیله برنامۀ حرکت و جنبش اسلامی را در مـراحل مختلف و در احوال متعدّد خود مقرّر و معیّن میدارد.
این امر بیانگر نرمش و سازش این برنامه و واقعیّت آن در رویاروئی با جهان واقعی در مـراحـل گـوناگون است... هـمچنین یـزدان سبحان برای ایشـان بیان میفرماید که چگونه باید با اسیران خود رفتار کنند، و چگونه ایشان را مشتاق ایمان سازند، و ایمان را چگونه در دلهایشان زینت بخشند. سپس یزدان سبحان ایـن اسیران را کمتر و ناچیزتر از آن میشمارد که چـهبسا بخواهند دوباره خیانت کنند. و ایشـان را متوجّه میسازد که خیانت آنـان فـائدهای نخواهـد داشت و نتیجهبخش نخواهد بود. زیرا خداونـد بزرگواری کـه آنان را دچار شکست و اسارت کرده است بدان هنگام که نخستین بار با کفر ورزیدن به خدا خیانت کردهاند، دیگـر باره نـیز ایشـان را دچار شکست و اسـارت میفرماید اگر به پیغمبرش صلّی الله علیه وآله وسلّم خیانت کنند.
در پایان، احکامی ذکر میگردد که روابط گروه مسلمانان را در میان خود سر و سـامان میبخشد، و ارتباط و پـیوند با مجموعههائی را نـظم و ترتیب میدهد که اسلام را میپذیرند و لیکن به کشور اسلامی نمیآیند و بدان دسـترسی پـیدا نـمیکنند. پس از آن نحوۀ ارتباط و پیوند با کافران را در حالات مـعیّنی، و نیز از لحاظ قاعدۀ عام و قانون همگانی، بیان میدارد. بهگونهای که سرشت همایش اسلامی، و سرشت برنامۀ اسلامی بطور کلّی، در این احکام جلوهگر و روشـن میشود. از دیگر سو آشکارا پیدا و هویدا میگردد که (همایش جنبشی) و گردهمآئی برای حـرکت، اساس وجود اسلامی است، اسلامی که احکام معاملات داخلی و خارجی مسلمانان چنین همایشی از آن سرچشـمه میگیرد. همچنین آشکار و روشن میشود که جدائـی عقیده و شریعت در این آئین از حرکت و وجود عملی جامعۀ مسلمان ممکن نیست.
در این دیباچۀ کوتاه این اندازه سخن ما را بس. بگذار از این به بعد با آیات قرآنـی بطور مشـروح روبرو گردیم: