سورهی اعراف آیهی 206-199
(خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (١٩٩)وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (٢٠٠)إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ (٢٠١)وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (٢٠٢)وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلا اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ (٢٠٣)وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (٢٠٤)وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ (٢٠٥)إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ) (٢٠٦)
این رهنمودهای ربّانی در پایان سوره از سوی یزدان سبحان برای دوستانش به ارمغان میآید. دوسـتان یزدان که پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم و کسانی هستند کـه بـا او ایمان آوردهاند... آنان هنوز در مکّه هستند و در برابر جاهلیّت پیرامون خود در جزیرةالعرب و در سراسر کرۀ زمین قرار دارند... ایـن رهنمودهای ربّانی برای رویاروئی با جاهلیّت زشت و پلشت، و برای رویاروئی با انسانهای سرگشته و گمراه، صـاحب دعوت یـعنی محمّد صلّی الله علیه وآله وسلّم را به عفو و گذشت و آسـانگیری فرا میخواند، و به انجام خیر واضـح و روشنی دعوت میکند که فطرت انسـان سـهل و ساده با آن آشـنا میگردد و بدون هر گونه پیچیدگی و سختگیری آن را میشناسد. او را به رویگردانـی از جاهلیّت دعوت میکند، و از وی میخواهد که ایشان را به گناهانشان نگیرد، و با آنان جدال و ستیز نکند، و بدیشان اهمّیّت ندهد... هر زمان آنـان کار را از حدّ و مـرز خود گذراندند و با دشمنانگی و بازداشتن دیگران از پذیرش آئین اسلام، خشم او را برانگیختند، و اهریمن به ایـن آتش خشم دامن زد، به خدا پناه ببرد، تا آرام گیرد و آرامش خود را بازیابد، و یقین و اطمینان پیدا کند، و صبر و شکیبائی در پیش گیرد:
(خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (١٩٩)وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (٢٠٠)إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ) (٢٠١)
گذشت داشـته بـاش و آسـانگیری کن و بـه کار نـیک دسـتور بـده و از نــادانــان چشـمپوشی کن. و اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید (و خواست شما را از
مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پـناه بـبر (و خویشتن را بدو بسپار). او بسیار شنوای دانـا است (و همه چیز را میشنود و همه چیز را مـیدانـد و هـر چـه زودتر به فریادت مـیرسد). پـرهیزگاران هنگامی کـه گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند به یاد (عداوت و نیرنگ شیطان، و عقاب و عذاب یزدان) میافتند، و (در پرتو یاد خدا و به خاطر آوردن دشمنانگی اهریمن) بینا میگردند (و آگاه میشوند که اشتباه کردهانـد و از راه حــقّ منحرف شـدهانـد، و لذا شـتابان بـه سـوی حقّ برمیگردند).
سپس یزدان جـهان پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را با مـنش چنان مشــرکانی آشـنا میسازد، و از وسوسهای باخبر میگرداند که در فراسوی ایشان است و آنـان را به سرگشتگی و گمراهی میکشاند. همچنین گوشههائی از رفتارشان را با پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم بیان میدارد و درخواست معجزات آنـان را برملا میگردانـد، تـا پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم را رهنمود فرماید کـه بدیشان چه چیزهائی را بگوید تـا آنـان را با سرشت رسـالت و حقیقت فرستادۀ خدا و قاصد آسـمانی آشنا نـماید، و جهانبینیهای ایشان را راجع به رسـالت و رسول و پیوند رسول با آفریدگار بزرگوارش تصحیح کند:
(وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (٢٠٢)وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلا اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٢٠٣)
و امّا شیاطین، بـرادران (اهـریمن صفت) خود (یـعنی کافران و مـنافقان را وسـوسه مـیکنند و) در گمراهی کمک و یاریشان میدهند تا بدانجا که دیگر (از گناه باز نمیایستند و از هیچ جنایتی) کوتاهی نمیکنند. هنگامی که (در نزول وحی تأخیر میافتد و) آیـهای بـرای آنان نمیآوری، میگویند: چرا آن را برنمیگزینی و از پیش خود نمیسازی؟ بگو: من تنها از قرآنی پیروی مـیکنم که به من وحی مـیشود. ایـن قرآن بـینش و هـدایت و رحــمت پـروردگارتان است بـرای کسـانی کـه مؤمن باشند (چرا که ایشان برابر قوانین آن عمل میکنند). به مناسبت اشـاره بدانـچه یـزدان از قرآن بر پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم وحی فرموده است، رهنمود مؤمنان به آداب گوش فرا دادن بدین قرآن به میان میآید، و خدا بدیشان گوسزد میکند که یـاد خدا کـنند، و یـادآور میشود که همیشه به یـاد خـدا باشند و از او غـافل نگردند. چه وقتی که فرشتگان که گناه نمیکنند یاد خدا میکنند و به تسبیح و تقدیس او میپردازند و سجده میبرند و کرنش میکنند، سزاوار است که انسانها که مرتکب گناه میشوند از یاد و ذکر و تسبیح و تقدیس خدا غافل نشوند:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (٢٠٤)وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ (٢٠٥)إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ) (٢٠٦)
هنگامی که قرآن خوانـده مـیشود، گوش فرا دهـید و خـاموش بــاشید تـا مشـمول رحـمت خـدا شـوید. پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از زمرۀ غـافلان مـباش. بیگمان کسانی کـه مـقرّبان (درگـاه) پروردگار تـو هسـتند، خویشتن را بزرگتر از آن نمیدانند که به پرستش خدا بپردازنـد، و بلکه بـه تسبیح و تقدیس او مشـغولند و در بـرابـر او کرنش و سجده میبرند.
*
(خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (١٩٩)وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (٢٠٠)إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ) (٢٠١)
گذشت داشـته بـاش و آسـانگیری کـن و بـه کـار نـیک دسـتور بده و از نــادانـان چشـمپوشی کن. و اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید (و خواست شما را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پناه بـبر (و خویشتن را بدو بسپار). او بسیار شنوای دانـا است (و همه چیز را میشنود و همه چیز را مـیدانـد و هـر چـه زودتر به فریادت مـیرسد). پـرهیزگاران هنگامی کـه گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند به یاد (عداوت و نیرنگ شیطان، و عقاب و عذاب یزدان) میافتند، و (در پرتو یاد خدا و به خاطر آوردن دشمنانگی اهریمن) بینا میگردند (و آگاه میشوند که اشتباه کردهانـد و از راه حـقّ مـنحرف شـدهانـد، و لذا شـتابان به سوی حقّ برمیگردند).
از اخلاق مردمان در معاشرت و همدمی با ایشان آنچه ساده و آسان برای آنان است بخواه و برگیر، و از ایشان انتظار کمال نداشته باش، و آنان را به اخلاق و خصال سخت و دشوار وادار مساز، و از اشتباهات و ضعف و نقص ایشان چشمپوشی کن... البتّه این امور در کارهای شخصی است، نه در عقیدۀ دیـنی، و نـه در واجبات شرعی. چه در عقیدۀ اسـلام و در شـریعت یـزدان، هیچگونه چشمپوشی و گذشت نـمودنی نـیست. بلکه چشمپوشی و گذشت، تـنها در گرفتن و بخشیدن و همدمی و همراهـی و همسایگی است. بدین وسیله زندگی، سهل و ساده و با آرامش سپری میشود. اصلاً چشمپوشی کردن از ضعف انسانها، و مهر و عطوفت داشتن با همنوعان، و بزرگواری با ایشان و گذشت از آنان، وظیفۀ بزرگان توانا در قبال کوچکان ناتوان است. پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم سرپرست و راهنما و معلّم و مـربّی است. پس او از همگان سزاوارتر است که بزرگواری و گذشت و چشمپوشی کند و بر مردمان سخت نگیرد و بلکه آسان بگیرد... پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم هرگز برای خود خشـمگین نگردید. هنگامی هم در راه دین خدا خشمگین شده است به خاطر خشـم او زیـانی مـتوجّه کسی نشده است... همۀ دعوتکنندگان مردمان به سوی یزدان جهان، مأمور و موظّفند بدان چیزی عمل کنند که پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به انجام آن فرمان داده شده است. چه همزیستی مسالمتآمیز با مردمان برای هدایت ایشـان مقتضی سعۀ صدر، بزرگواری طبع، رفتار ساده و آسان، تندخوئی و درشتی نکردن، و سخت نگرفتن بر دیگران است، بدون این که در دین خدا سستی و کوتاهی شود.
(وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ ).
به کار نیک دستور بده.
مراد خیر و خوبی روشن و واضحی است که نیازی به کشمکش و ستیز ندارد، و چـیزی است کـه فـطرتهای سالم و درونهای درست بر آن متّحد و متّفق هستند... نفس انسان وقتی که با این چنین کارهای خیر و خوبی عادت گرفت، بعد از آن رام میگردد و مشتاقانه و بدون هر گونه رنج و زحمتی تـن به انواع خوبیها و نیکیها میدهد. هیچ چیزی بسان پیچیدگی و دشواری و سختی نخستین روزهای آشنائی نـفس با تکالیف و وظائف، نفس را از انجام خوبیها و نیکیها باز نمیدارد! تمرین دادن و خوگر کردن نفسها مقتضی این است که در نخستین گامهای راه با تکالیف و وظائف خوب سهل و ساده نفسها را آشنا کرد تا این که رام شوند و کمکم به انجام کارهای پسندیده اقدام کنند و خودشان عادت بگیرند تکالیف و وظائف بالاتر از آن تکالیف و وظائف سهل و ساده را انجام بدهند و آسان و آرام و مشتاقانه به پیش روند.
0وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ ).
از نادانان چشمپوشی کن.
(جاهلین) از جهالت ضدّ رشد و هدایت، و از جهالت ضدّ علم و دانش است. هر دوی ایـنها نـیز بسی به یکدیگر نزدیکند... (اعراض) با رهـا کردن و نـاچیز گرفتن، حقیر شمردن کردارها و گفتارهائی است که جاهلان بدان وسیله جـهالت خود را نشـان میدهند، همچون بزرگان از کنار جهالت ایشان محترمانه گذشتن و چشمپوشی کردن، با آنان به جدال و مرافعه نپرداختن و به ستیز و کشمکشی ننشستن که سـرانـجام جز به تاختن بر همدیگر و به سوی خویش کشیدن یکدیگر نـمیانـجامد، و هدر دادن وقت و تلاش... صورت مـیپذیرد. گـاهی خاموشی پـاسخ ایشـان است، و خاموشی و چشمپوشی از آنان، نفسهای ایشان را خوار و رام میگرداند، و بجای دشنام بدیشان و ستیزهگری و سرکشی با ایشان مینشیند. اگر هم به چنین نـتیجهای منتهی نشود، دست کم شرّ ایشان را از سر کسانی دور میگرداند که در دلها و درونهایشان خیر و خوبی نهفته است. چه ایـن افراد خیرخواه و نیکو میبینند که دعوتکنندۀ به سوی یزدان از سخنان پوچ و کردارهای بیهوده روی میگرداند و دشنامها و فحاشیهای جاهلان را تحمّل مینماید، و میبینند که این اشخاص نـادان حماقت نشان میدهند و جهالت میورزند، در نتیجه از چشمشان میافتند و بیارزش میگردند، و از ایشـان کنارهگیری میکنند.
سزاوار دعوتکنندۀ به سوی یزدان این است که از این رهنمود ربّانی پیروی کند، رهنمود خدائی که از رازها و رمزهای درونها کاملاً آگاه است.
ولی رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم انسان است. گاهی بر جهالت جاهلان و بر سفاهت سفیهان و بر حماقت احمقان مـیشورد و خشـمگین میگردد... اگر چه پیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم بر نفس خود چیره و پیروز گردد، چه بسا پس از او دعوتکنندگان به سوی یزدان بر نفس خویش چیره و پیروز شوند... به هنگام خشم اهریمن انسان را وسوسه میکند، و نفس به هیجان میآید و برمیشورد و زمام اختیار از دست میدهد! بدین خاطر یزدان به پیغمبر دستور میفرماید که خویشتن را در پـناه خدا دارد، تا خشم او فروکش کند، و راه اهریمن را بگیرد و نگذارد شیطان بر او چیره شود:
(وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (٢٠٠)
و اگر وسوسهای از شیطان به تـو رسـید (و خواست شما را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پناه ببر (و خویشتن را بدو بسپار). او شنوای دانـا است (و همه چیز را میشنود و همه چیز را مـیدانـد و هر چـه زودتر به فریادت میرسد).
این پیرو:
(إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)
او شنوای دانا است.
مقرّر میدارد که یزدان سبحان شنوای جهل جاهلین و سفاهت ایشان است. او بس آگاه از چیزهائی است که از اذیّت و آزارشان به دلت راه پیدا میکند... این امر مایۀ خشنود گرداندن و غمزدائی نفس است... نفس را ایـن بس است که یزدان بزرگوار میشنود و میداند. نـفس بالاتر از این چه میخواهد که بداند یزدان می شنود و میداند سفاهت و جهالتی را که از سوی دیگران به خود میبیند، در آن هنگام که جاهلان را به سوی یـزدان دعوت میکند؟!
سپس روند قرآنی راه دیگری را در پیش میگیرد تا به نفس دعوتکنندۀ به سوی یزدان الهام کند که راضی به قضای ایزد منّان و فرمانبردار اوامر یزدان سبحان باشد، و هنگام خشم خدا را یاد کند و خویشتن را در پـناه او دارد تا راه نفوذ اهریمن و وسوسۀ پلشت او را بگیرد:
(إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ) (٢٠١)
پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسـوسهای از شـیطان میشوند به یاد (عداوت و نیرنگ شـیطان، و عقاب و عذاب یزدان) میافتند، و (در پرتو یاد خدا و بـه خـاطر آوردن دشـمنانگی اهـریمن) بـینا مـیگردند (و آگاه مـیشوند که اشـتباه کردهانـد و از راه حقّ منحرف شدهاند، و لذا شتابان به سوی حقّ برمیگردند).
این آیۀ کوتاه از الهـامها و اشـارههای شگفتی پـرده برمیدارد، و حقائق ژرفی را میرساند، الهـامها و اشارهها و حقائقی که تعبیر قرآنی زیبای اعجازانگیز آنها را دربرمیگیرد... در پایان آیه که میفرماید:
(فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ) .
ناگهان بینا میگردند.
بدان خاطر است که معانی زیادی را به آغاز آیه اضافه کند. واژههائی که بتوانند در آنجا با آنها همبری نماید وجود ندارد... این پیرو بیانگر ایـن است که پسودۀ اهریمن کور میکند و بینور میگرداند و دریچۀ بینش را میبندد. امّا ترس از خدا و حاضر و نـاظر دانسـتن ایزد توانا، و همچنین هراس از خشم آفریدگار و عقاب و عذاب کردگار - همان پیوندی که دلها را به خدا میرساند و آنها را از خواب غفلت بیدار میگرداند و از بیخبری از هدایت یـزدان هوشیار مینماید - پرهیزگاران را تذکّر میدهد و ایشـان را به خود میآورد. هنگامی که پـرهیزگاران به خود آمدند دریچههای بینشهایشان باز میگردد، و پـردۀ خواب غفلت از روی چشمانشان فرو میافتد:
(فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ) .
ناگهان بینا میگردند.
پسودۀ اهریمن کوری است. یـاد خدا بینائی است... پسودۀ اهریمن تاری است. رو به خدا کردن نـور است... تقوا و پرهیزگاری پسودۀ اهریمن را میزداید، چه اهریمن سلطه و قدرتی بر پرگاران و مـتّقیان ندارد.
*
این کار متّقیان و پرهیزگاران است:
(إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرُونَ) (٢٠١)
پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسـوسهای از شـیطان میشوند به یاد (عداوت و نیرنگ شـیطان، و عقاب و عذاب یزدان) میافتند، و (در پرتو یاد خدا و بـه خـاطر آوردن دشـمنانگی اهـریمن) بـینا مـیگردند (و آگاه مـیشوند که اشـتباه کردهانـد و از راه حقّ منحرف شدهاند، و لذا شتابان به سوی حقّ برمیگردند).
این بخش به عنوان جملات معترضهای قرار گرفته است میان فرمان یزدان سبحان به چشمپوشی از جاهلان، و میان چه چیزی و چه کسی در پشت سر ایـن جاهلان است و ایشان را به جهالت و حماقت و سفاهتی ترغیب و تشویق میگرداند که در پیش میگیرند... هنگامی که پیرو پایان میپذیرد، روند قرآنی به سـخن گفتن از جاهلان برمیگردد:
(وَإِخْوَانُهُمْ یَمُدُّونَهُمْ فِی الْغَیِّ ثُمَّ لا یُقْصِرُونَ (٢٠٢)وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلا اجْتَبَیْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٢٠٣)
و اما شیاطین، بـرادران (اهـریمن صـفت) خود (یـعنی کافران و مـنافقان را وسـوسه مـیکنند و) در گمراهی کمک و یاریشان میدهند تا بدانجا که دیگر (از گناه باز نمیایستند و از هیچ جنایتی) کوتاهی نمیکنند. هنگامی که (در نزول وحی تأخیر میافتد و) آیـهای بـرای آنـان نمیآوری، میگویند: چرا آن را برنمیگزینی و از پیش خود نمیسازی؟ بگو: من تنها از قرآنی پیروی مـیکنم که از طرف پروردگارم به من وحی میشود. این قرآن بـینش و هـدایت و رحمت پروردگارتان است برای کسانی که مؤمن باشند (چرا که ایشان برابر قوانین آن عمل میکنند).
برادران ایشان که آنـان را در گمراهی و سرگشت کمک میکنند، شیاطین جنّ هستند... و چه بسا هم آنان شیاطین انس باشند... شیاطین بر گمراهی و سرگشت ایشان میافزایند، و خودشان خسته و بیزار و خاموش نمیگردند! بدین خاطر است که پیروانشان حماقت و جهالت در پـیش میگیرند، و پـیوسته به حماقت و جهالت خود بیشتر و بیشتر فرو میروند و به کارهای زشت و گفتارهای پلشت خویشتن ادامه میدهند.
مشرکان از درخواست معجزات از پـیغمبر خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دست نمیکشیدند. روند قرآنی در ایـنجا برخی از گفتههای ایشان را ذکر میکند، گفتههائی که دالّ بـر ناآگاهی آنان از حقیقت رسالت و از سرشت پـیغمبر است:
(وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِمْ بِآیَةٍ قَالُوا لَوْلا اجْتَبَیْتَهَا ).
هنگامی که (در نزول وحی تأخیر میافتد و) آیهای برای آنان نمیآوری، میگویند: چرا آن را بـرنمیگزینی و از پیش خود نمیسازی؟!.
یعنی: چرا بر پروردگار خود اصرار و الحاح نمیکنی تا آیه را نازل کند! یا چرا تو از پـیش خودت آیه را نمیسازی؟ مگر تو پیغمبر نیستی؟!
آنان سرشت پیغمبر و وظیفۀ او را نمیدانستند. همچنین از ادب پیغمبر با آفریدگارش بیخبر و ناآگاه بودند. متوجّه نبودند که آنچه خدا بدو ارمغان دارد دریـافت میدارد و بس. چیزی را پیشاپیش از خدا درخواست نمیکند، و چیزی را بدو پیشنهاد نمینماید، و چیزی را از جانب خود نمیآورد... یـزدان جـهان بـدو دسـتور میدهد که برای ایشان روشن گرداند:
(قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا یُوحَى إِلَیَّ مِنْ رَبِّی).
بگو: مـن تـنها از قرآنـی پـیروی مـیکنم کـه از طرف پروردگارم به من وحی میشود.
من پیشنهاد نمیکنم، و پـدید نـمیآورم، و چیزی را نمیتوانم بیان دارم مگر آنچه را که خداوندگارم به من وحی میفرماید، و چیزی را نمیآورم و انجام نمیدهم مگر آنچه را که پروردگارم دستور انجام آن را به مـن بدهد.
برای مشرکان تصویر نادرست غیبگویان دورۀ جاهلی تداعی میشد، و شکل نازیبای آن در آئینۀ خیالشان ظاهر میگردید. آنـان آگاهی و شناختی از حقیقت رسالت، و از ماهیّت پیغمبر نداشتند.
همچنین به پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم دستور داده میشود که برای ایشان چیزهائی را توضیح دهد که در قرآن است، قرآنی که آن را برای ایشان با خود به ارمغان آورده است، و حقیقت قرآن را برایشان توضیح دهد که از آن غافلند، و معجزههای مادی و ملموس را خواسـتار میگردند، و حال آن که این کتاب هدایت در دسترس ایشان است و آنان از آن غافل ماندهاند:
(هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٢٠٣)
این قرآن بینش و هدایت و رحمت پـروردگارتان است برای کسانی که مؤمن بـاشند (چـرا کـه ایشـان بـرابـر قوانین آن عمل میکنند).
جاهلان عرب در دورۀ جاهلیّت خود از ایـن قرآن رویگـردان مـیشدند، و به جای آن مـعجزهای از معجزات مـادی و ملموس را میطلبیدند، همچون معجزاتی که بر دست پیغمبران پیشین انجام میگرفتند و مربوط به دوران طفولیّت انسـانها، و مـتعلّق به رسالتهای محلّی بودند نه جهانی، و معجزههائی بودند که جز شایستۀ زمان و مکان خود نبودند، و تنها متوجّه کسانی میگردیدند که آنها را میدیدند. دیگر نسلهائی که بعداً میآمدند، و اقوامی که ایـن مـعجزه را نمیدیدند، باید چه کار کنند؟ خدا میداند.
جاهلان عرب از این قرآن رویگردان میشدند، قرآن که هیچ معجزهای از معجزات مادی به گرد اعجاز آن نمیرسد... مردمان از هر زاویهای و از هر جانبی که بدان بنگرند و در هر زمانی و در هر مکانی که باشند، چه آنانی که هم اینک هستند و چه آنانی که در آیـنده میآیند تا آخر زمان، معجزۀ قرآن یکسان ایشـان را مات و مبهوت و واله و شیدا میکند.
از زاویۀ تعبیری قرآن، قرآن معجزه است... جه بسا جنبۀ تعبیری قرآن نسبت به عربهای دوران جاهلیّت، بارزترین و برجستهترین جنبه باشد - چرا که آنان به نحوۀ اداء بیانی توجّه زیادی داشتند، و اهمیّت فراوانی برای آن قائل بودند، و در بازارهای خویش بدان افتخار و مباهات میکردند! - هان که قرآن در آن زمـان نـیز معجزه بوده است و هم اینک نیز معجزه است و در آینده نیز معجزه میماند. هیچ کسی از انسانها نتوانسته است و نمیتواند رخنهای به قرآن برساند و در میدان مبارزه با آن گردن افرازد و از گوشهای بر آن تـازد و به خویشتن بنازد! یزدان جهان مشرکان عرب را به مبارزۀ این قرآن خوانده است و این مبارزه تا به امروز هنوز برجا و پابرجا است. کسانی که با هنر تعبیر و فنّ بیان آشنائی و سر و کار دارند، و توان بشری را در این راستا درک و فهم میکنند، چنین افرادی از همۀ مردمان بهتر میدانند که این شیوۀ اداء قرآنی معجزه، بلی معجزه است... چه کسانی که به این آئین ایمان دارنـد و چه کسانی که بدان ایمان ندارند، هر دو گروه یکسان آگاه از معجزۀ بیانی قرآن هستند... چه مبارزه و تـحدّی از ناحیۀ بیانی بر اصول معیّن و بر ارکان مشخّصی استوار است، و چه مؤمنان و چه منکران در برابر آنها مساوی هستند و دیدگاه یکسانی دارند... همانگونه که بزرگان قریش در دوران جاهلیّت خود در ایـن قرآن چیزی مییافتند که نمیتوانستند خویشتن را از تاخت و نفوذ آن برکنار دارند -هر چند که منکر بودند و دوست نمیداشتند - امروز و فردا نیز اهل جاهلیّت هر چند که منکر بوده و دوست نداشته باشند، همان چیزی را در درون سینههای خود در غوغا مییابند که اهل جاهلیّت در روزگاران پیشین در درون سـینههایشان در غوغا یافتند!
در فراسوی این راز اعجازانگیزی که در ایـن کتاب شگفتانگیز است، سلطه و قدرتی است که قرآن بر فطرت جای میگذارد، وقتی که لحظهای میان فطرت و میان این قرآن خالی گذارده شود، و فطرت با قرآن به خلوت رود. حتّی کسانی که بر دلهایشان لایههائی از زنگ نشسته باشد، و تودههائی بر آنها سنگینی کرده باشد، گاهگاهی دلهایشان به جنبش و تکان درمیآید، و دلهایشان گاهگاهی در زیر فشار این سلطه و قدرت به پیچ و تاب میافتد و بر خود میپیچد، وقتی که صاحبان دلها به قرآن گوش فرا میدهند.
کسانی که سخن میگویند فراوانند... چه بسا سـخنانی بگویند که مشتمل ارکان و اصول و قوانین و خطّ سیرها و اندیشهها و رهنمودهائی باشد... ولی ایـن قرآن در چیزی که میگوید آهنگها و نواهائی بر فطرتها و دلهای انسانها دارد که منحصر به فرد و از نوع دیگر است. با سلطه و قدرت چیرهای که دارد چیره میشود و غلبه پیدا میکند... بزرگان قریش به پیروان خود میگفتند، بدان کسانی که خردهای ایشان را به بازی میگرفتند - و در اصل به خودشان هم میگفتند - :
(لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه لعلکم تغلبون).
گوش به این قرآن فرا ندارید، و در (هنگام تـلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنـجال کنید (تا مردمان هم قرآن را نشوند و مـجال انـدیشه دربـارۀ مـفاهیم آن از ایشـان گرفته شود و) شما پیروز گردید. (فصّلت/ 26)
امّا آنان در زوایای درونشان پسودۀ این قرآن و آهنگ و نوای آن را مییافتند، پسوده و آهنگ و نوائی که با آنها مقاومت و مبارزه بیفایده بود! حالا هم بزرگان زمان ما میکوشند دلهایشان را از این قرآن منصرف گردانند و با مکتبهای ساختار انسـانها جای قرآن را پرکنند! ولی این قرآن با همۀ اینها چیره میشود و غلبه میکند... هرگاه آیهای از قرآن یا آیههائی از قرآن در لابلای سخنان مردمان عرضه شود، با آهنگ و نـوای ویژهای که دارد جدا و مشخّص میگردد، و بر احساس و شعور داخلی شنوندگان مستولی میشود، و سـخنان شگفت و شگرفی را هم که انسـانها در سـاختن و پرداختن آنها رنج برده باشند و زحمت کشیده باشند، واپس میزند!
گذشته از این، ماده و موضوع این قـرآن نـیز مـعجزه است... صفحات کم فی ظلال القرآن گنجایش سـخن گفتن از ماده و موضوع این قرآن را ندارد... چه سخن در این باره پـایان نمیپذیرد، و جولانگاه آن حدّ و مرزی نمیشناسد! مگر در صفحات اندکی، چه چیزی را میتوان گفت و نوشت؟!
برنامۀ شگفت و شگرف قرآن این است که هستی انسان را با حقائق جهان مخاطب قرار میدهد... برنامهای است که هستی انسان را جملگی مخاطب قرار میدهد، و زاویهای از زوایای هستی انسان را رها نمیکند مگر این که بطور یکسان آن را مخاطب قرار میدهد، و راهی از راههای ورود به هستی انسان را رها نـمیکند مگر این که از آنجا بدان میخزد، و اندیشه و خیالی را بیپاسخ نمیگذارد، و ندای سـروشی را در ژرفاهای درون آدمی، بدون جواب رها نمیگرداند!
برنامۀ شگفت و شگرف قرآن این است که به قضایا و مسائل این جهان میپردازد، و پرده از قضایا و مسائلی برمیدارد که فطرت و دل و خرد انسـان کاملآ توان دریافت و فهم آنها را دارد، و با پویائی و سرزندگی پاسخگوی آنها میشود، و روشن و آشکار آنها را میبیند و از مدّنظر میگذراند. برنامۀ شگفت و شگرف قرآن، مطابق با نیازهای فطرت انسانها است. در فطرت انسانها نیروهای پنهان را بیدار و پویا میگرداند، و آنها را به راه درستی رهنمود مینماید.
برنامۀ شگفت و شگرف قرآن این است که دست فطرت انسانها را گام به گام میگیرد، و پلّه پلّه و منزل به منزل راه میبرد، و آن را آهسـته و آرام و مــهربانانه و دلسوزانه، و همچنین با سرزندگی و پویائی، و با حرارت و گرمی، و با آگاهی و بینش، به سوی قلّۀ سر به فلک کشیده بالا میبرد، و از پلّههای نردبان به سوی بام جهان، اوج میدهد تا آنگاه که انسـان را در پـرتو دانش و بینش، پذیرش و کنش، دگرگونی و پـایداری، اطمینان و یقین، آسایش و آرامش، و ایمان و اطمینان، به حقائق کوچک و بزرگ هـستی میرساند.
برنامۀ شگفت و شگرف قرآن ایـن است که فطرت انسان را لمس میکند و میپساید، به گونهای و از راهی که هیچ کسی از انسانها گمان نمیبرد که این چیز سزاوار لمس کردن و پسودن است، یا این تار پاسخ دادن و پاسخ گفتن است. به ناگاه فطرت به لرزش میافتد و به نغمه درمیآید و پاسخگوی میشود. این بدان خاطر است که نازل کنندۀ این قرآن آفریدگار این انسان است و میداند چهکسی را آفریده است، و او از شاهرگ گردن به انسان نزدیکتر است.
چه برنامۀ شگفت و شگرفی است... مادهای که قرآن در این برنامه بدان میپردازد جای شگفت و شگرف بیشتر است... مادۀ موضوع این برنامه به اندازهای فراخ است که اصلاً به سخن درنمیآید:
(قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی , لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربی , ولو جئنا بمثله مدداً).
بگو: اگر دریــا بــرای (نگارش شـماره و صـفات و ویــژگیهای) مـوجودات (جـهان هسـتی) پـروردگارم جوهر شود، دریا پایان میگیرد پیش از آن که (سـخن از تعداد و حقائق و رموز) موجودات پروردگارم پایان پذیرد، هر چند هم همسان آن دریا را بـه عنوان کـمک بدان بیفزائیم (و مرکّب و جوهرش نمائیم). (کهف/ 109 )
(ولو أن ما فی الأرض من شجرة أقلام , والبحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله).
اگر همۀ درختانی که روی زمین هسـتند قلم شـوند، و دریا (برای آن مرکّب گردد، قلمـها مـیشکنند و مـرکّبها میخشکند، ولی) مخلوقات خدا پایان نمیگیرند.
(لقمان/ ٢٧)
کسی که این سخنان را مینویسد[1] - خدا را سپاس و والائی او را سزا است -پانزده سال عمر خود را آگاهانه و پژوهشگرانه در خدمت این کتاب بسر برده است. در زوایای حقائق موضوعی این کتاب گشت و گذار داشته است، و در کشتزارهای گوناگون دانش و بینش بشری چرخش و گردش کرده است - چه دانش و بینشی که مردمان بدان پرداختهانـد، و چه دانش و بینشی که انسانها به سراغ آن نرفتهاند -و در عین حال چیزهائی را خوانده است و مطالعه نموده است که دیگران دربارۀ برخی از موضوعات قرآن پژوهش کـردهاند و نگاشتهاند... دیده است... بلی دریای ژرف و گشـاد و فراخ و پرآب این قرآن را دیده است... و در کنار آن دریاچههای دور افتادهای را، و گودالهـای کـوچکی را مشاهده نـموده است... گذشته از ایـنها لجنزارهای گندیده و تالابهای بدبوئی را نیز از مدّنظر گذرانده است.
دیدگاه کلّی قرآن نسبت به: این جهان، سرشت و حقیقت و زوایا و اصل و پیدایش آن، اسرار و رموزی که در فراسوی آن نهفته است، نهانیها و پنهانیها و زنـدهها و چیزهائی که در لابلای جهان هستی قرار گرفته است... موضوعهائی که (فلسفۀ) انسانها به گوشههائی از آنها پرداخته است.[2]
دیدگاه کلی قرآن دربارۀ: (انسـان) و نـفس و اصل و پیدایش انسان، نیروها و انرژیهای نهان در وجودش، جولانگاههای تلاش و کوشش او، سرشت و ترکیببند و پذیرشها و پـاسخگوئیها، و احوال و اوضـاع او... موضوعهائی که علوم زیستشناسی، روانشـناسی، تعلیم و تربیت، جامعهشناسی، و عقائد و ادیـان، به بخشهائی از آنها پرداخته است.(٣»
دیدگاه کلّی قرآن دربارۀ: نظم و نظام زندگی انسـانی، زوایای تلاش و کوشش و پویش واقعی در زندگی انسانی، جولانگاههای ارتباطها و پیوندها و برخوردها و درگیریها، نیازمندیهای نوین و تنظیم این نیازمندیها... مـوضوعهائی کـه دیـدگاهها و نـظریّهها و مکتبهای اجتماعی و اقتصادی و سـیاسی به زوایـائی از آنـها پرداختهاند...[3]
در همۀ این زمینهها پژوهشگر هوشیار ایـن قـرآن، میتواند آیات فراوان و رهنمودهای زیادی را پیدا کند، تا بدان انـدازه فراوان و زیـاد که انسـان را حیران میسازد! گذشته از اصالت و صدق و ژرفا و فراگیری و زیبائی موجود در آیات فراوان و رهنمودهای زیادی که وجود دارد.
من هیچ وقت برای یک بار هم هنگام رویاروئی با این موضوعات اساسی، خویشتن را نیازمند متن خارج از این قرآن ندیدهام - مگر فرمودههای پیغمبر صلّی الله علیه وآله و سلّم که آن فرمودهها هم از آثار این قرآن است - بلکه هرگونه سخن دیگری -حتّی اگر درست هم باشد - در برابر چیزهائی که پژوهشگر در این کتاب شگـفت مییابد ناچیز مینماید.
این سخنان را از روی بررسیهای عملی، و انس فراوان با قرآن، و مدّتها زیستن در سـایۀ نـیازهای دیدن و پژوهش کردن و نگریستن بدین موضوعها، میگویم... من کجا و تعریف این کتاب کجا! من چه کسی هستم که این کتاب را تعریف کنم؟ من چه کسـی هسـتم و همۀ انسانها چه کسانی هستند که با تعریف و تمجید از این کتاب بتوانند چیزی بر این کتاب بیفزایند؟!
این کتاب، چشـمۀ دانش و آگاهی و پـرورش و رهنمود، و یگانه وسیلۀ تشکیل نسل منحصر به فردی از انسانها بوده است... نسلی که در طول تاریخ - چه پیش از خود و چه بعد از خود - تکرار نشده است، نسل صحابۀ گرامی که در تاریخ انسانها رخدادی بزرگ و ژرف و درازی را آفریدند، رخدادی که تاکنون چنانکه باید بررسی و وارسی نشده است.
این سرچشمه بود که -با مشیّت و اراده و قضا و قدر یزدان - این معجزۀ مجسّم را در جهان انسـانها پـدید آورد، معجزهای که تمام معجزهها و خـارق العادههای رسالتهای انبیاء در برابر آن نمیتواند گردن بیفرازد و با آن همبر و همطراز گردد... ایـن معجزه، یک مـعجزۀ واقعی و مشهود بوده است... آن نسل یگانۀ منحصر به فرد، یک پدیدۀ نادر تاریخی بوده است.[4]
جامعهای که از آن نسل نخستین بار تشکیل گردید، و بیش از هزار سال امتداد پیدا کرد، شریعتی بر آن فرمان میراند که این کتاب با خود به ارمغان آورده بود، و این جامعه بر پایۀ ارزشها و معیارها و رهنمودها و اشارهها و الهامهای این کتاب، استوار و پا بر جا گردیده بود. این جامعه نیز معجزۀ دیگری در تاریخ انسانها بود. هنگامی که شکلهای جامعههای دیگر بشری، جامعههائی که از لحاظ امکانات مادی برتر از جامعۀ اسلامی است - به سبب رشد تجربۀ بشری در جهان ماده - بـا جامعۀ اسلامی سنجیده شود، هر چند که از لحاظ پـیشرفت مادی فراتر و والاتر باشند، امّا از نظر (تمدّن انسانی) نمیتوانند به جامعۀ اسلامی برسند و بر آن گردن افرازند و برتری گیرند.[5]
امروزه مردمان - در جاهلیّت نوین - نیازهای درونی و جامعهها و زندگی خود را از خارج از ایـن قرآن میخواهند، همان گونه که مردمان در جاهلیّت عربی معجـزات و خوارق عـاداتی را جدای از ایـن قرآن میخواستند! جاهلیّت ساده، و هـمچنین جاهلیّت ژرف مردمان دورۀ جاهلیّت عربی از یک سو، و هواها و هوسها و مصلحتجوئیها و سود طلبیهای ایشان از دیگر سو، مانع از آن میگردید که مردمان آن زمان معجزۀ بزرگ هستی را در این کتاب شگفت و شگرف ببینند! و امّا چیزی که مردمان جاهلیّت ایـن زمـان را از دیـدن معجزۀ سترگ قرآن باز میدارد و مـیان ایشـان و ایـن کتاب آسمانی حائل و مانع میگردد، غـرور (علم بشری) است، علمی که یزدان راهگشای آنان در جهان ماده شده است؛ همچنین غرور تنظیمات و تشکیلات پیچیدهای است که بر اثر زندگی پیچیدۀ مردمان در این عصر و زمان، و رشد و نموّ و پختگی زندگی از نظر سر و سامان و نظم و نظامی است که پیدا کرده است. این هم یک امر طبیعی است که همراه با امتداد زنـدگی و تراکم تجارب و پیدایش نیازمندیهای تازه و پیچیدگی خواستها به وجود آید! همچنین چیز دیگری که مردمان را در این عصر و زمان از قرآن باز داشته است، مکر و نیرنگ چهارده قرن کینهتوزی و دشمنانگی یهودیان و مسـیحیان است! آنان یک لحظه هم از جنگ با این دین و با کتاب راستین آن دست نکشیدهاند، و از تـلاش و کوشش در راه غافل کردن پیروان اسلام از قرآن و دور کردن ایشان از رهنمودهای مستقیم و بلا واسطه آن باز نایستادهاند و درنگ نکردهاند، از آن زمان که یهودیان و مسیحیان بر اثر طول تجارب خود متوجّه شدهاند که: آنان تاب و توان ایستادگی در برابر پیروان این آئین را ندارند، مادام که مسلمانان با این کتاب بمانند و بدین کتاب چنگ بزنند، همان گونه که نسل نخستین با ایـن کتاب ماندند و بدین کتاب چنگ زدند، نه این که آیات آن را به آواز بخوانند و زمزمه گردانند، در حالی که زندگی آنان بطور کلّی از رهنمودهای قرآن دور باشد! نیرنگ یهودیان و مسیحیان، نیرنگ مستمرّ و پست و پلشتی است و دائماً بر آن پافشاری مـیکنند... نـتیـجۀ این مکر و کید ایشان هم احوال و اوضاعی میشود که مردمانی در آن زندگی مـیکنند که امروزه خود را مسلمان مینامند - ولی مسلمان نخواهند بود تا این که شریعت این آئین را در زندگی خویش حاکم و فرمانروا نگردانند - و ثمرۀ این دغلکاری و حقّهبازی، تـلاشها و کوششهای دیگری است که در همه جا انجام میپذیرد برای برچیدن این آئین و زدودن آثار آن، و بررسی و وارسی قرآنی جدای از قرآن این دین! قرآنی که بجای قرآن یزدان در همۀ شؤون و امور زندگی مردمان بدان مراجعه شود! و همۀ اختلافات در پرتو رجوع به آن حلّ و فصل گردد! و در همۀ کشمکشهای قانونگذاریـها و آئین نامهها و بخشنامههای زنـدگانی مـرجـع همگان باشد! درست بدانگونه که مسلمانان به کتاب یزدان در این شؤون و امور مراجعه میکردند!!!
این قرآن یزدان است که امروزه پـیروان قرآن آن را نمیشناسند. زیرا آن را جز به عنوان نغمهها و زمزمهها و دعاها، و مایۀ سرتکان دادنهای ناشی از چرت زدنها نمیشناسند! این اوضاع و احوال وقتی پیدا شده است که قرنها نیرنگ پست، نادانی خوارکننده، تـعلیمات فریبکارانه، و فساد فراگیری انـجام پـذیرفته است که اندیشه و دل و واقعیّت بد و پست محیط زندگی را دربرگرفته است.
این قرآن همان قرآنی است که اهالی جاهلی پـیشین، مردمان را با درخواست مـعجزات مـادی و خوارق عادات مـحسوس از آن مـنصرف مـیکردند، و هـمان قرآنی است که اهالی جاهلی نوین، با قرآن نوینی که از پیش خود میسازند، و با وسـائل گوناگون ارتباط جمعی، و دستگاههای مختلف خبررسانی و راهنمائی، عامۀ مردمان را از قرآن آسمانی به دور میدارند. این قرآن همان قرآنی است که خداونـدگار دانـا و آگاه دربارۀ آن میفرماید:
(هَذَا بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) (٢٠٣)
این قرآن بینش و هدایت و رحمت پـروردگارتان است برای کسانی که مـؤمن بـاشند (چرا که ایشـان بـرابـر قوانین آن عمل میکنند).
بینشهائی است که پرده از روی حقائق به کنار میزند، و راههای رسیدن به حقائق را روشن میگردانـد، و هـدایت و رهـنمودی است که ارشاد و راهنمائی مینماید، و لطف و مرحمتی است که بر میجوشد و فرا میگیرد، کسانی را که ایمان دارند و ایمان میآورند:
(لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ). برای کسانی که مؤمن باشند.
چه چنین کسانی هستند که همۀ این چیزها را در ایـن قرآن بزرگوار مییابند.
*
چون قرآن این چنین است، در روند قرآنی مستقیماً این رهنمود مؤمنان به میان میآید:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) (٢٠٤)
هنگامی که قرآن خوانـده مـیشود، گوش فرا دهـید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.
سورهای که با اشارۀ بدین قرآن آغاز شده است، آنجا که میفرماید:
(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ) (٢)
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچ گونه نگرانـی و ناراحتی به خود راه دهی. (نـه نگرانی از نـاحیۀ بـار سنگین رســالتی کــه بـر دوش داری و نـه از جـانب عکس العملهائی کــه دشـمنان سـرسخت در بـرابـر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشـتی که از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شـوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پـند و انـدرز دهی. (اعراف/ ٢)
همین سوره با آیاتی پـایان میپذیرد که مردمان را رهنمود میگردانند به نیکو شدن و گوش دادن بدین قرآن تا این که به آمرزش و بخشایش الهی برسند. روایتهای منقوله دربارۀ دستور به گوش دادن و خاموش ماندن در وقتی که قرآن خوانـده مـیشود، گـوناگـون است... برخی را عقیده بـر ایــن است کـه ایـن فـرمان مربوط به نمازهای واجب است. بدان هنگام که امام در نمازهای جهریه با صدای بلند قرآن میخوانـد، مـأموم باید به امام گوش فرا دهد و خاموش بماند، و همراه با امام به خواندن قرآن نپردازد، و با قرآنی که امـام میخواند کشاکش نکند و درگیر نشود... این روایـتی است که امام احمد و صاحبان سنن نـقل کردهانـد، و ترمذی چنین روایتی را جزو احادیث حسـن شمرده است، و ابوحاتم رازی آن را از زمرۀ احادیث صحیح دانسته است، و از زهری روایت نموده است و او هم از ابواکتمۀ لیثی نقل کرده است که ابوهریره گفته است: رسول خدا هنگامی که از یک نـماز جـهری بپرداخت فرمود:
(هلْ قرأ أحَدٌ مِنْکُمْ مَعی آنِفاً بِهِ؟).
آیا کسی از شما لحظاتی پـیش همراه بـا مـن، قرآن را میخواند؟.
مردی گفت: بلی ای فرستادۀ یزدان.... فرمود:
(انّی أقُولُ: ما لی أُنازَعُ الْقُرآنَ؟!).
من میگویم: چرا باید در خواندن قرآن، با من کشاکش و درگیری شود؟!.
از آن پس مردمان از خواندن قرآن با رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم دست کشیدند و از زمانی که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم چنین فرمودهای را شـنیدند، هنگامی که پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم با صـدای بلند قرآن تـلاوت میفرمود با او قرآن نمیخواندند. این چنین سخنی را ابن حریر نـیز در تفسیر روایت کرده است و گفته است: ابوکریب، و محاربی از داود پسر ابوهند و او از بشیر پسر جابر روایت نموده است که گفته است: ابن مسعود نـماز خواند. شنید افرادی با امام قرآن میخوانند. هنگامی که از نماز بپرداخت گفت: (آیا وقت آن فرا نرسیده است که متوجّه باشید؟ آیـا وقت آن فرا نرسیده است که بدانید؟
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا ).
هنگامی که قرآن خوانـده مـیشود، گوش فرا دهـید و خاموش باشید.
همانگونه که خداوند به شما دستور داده است[6]... برخی معتقدند که ایـن فرموده مسـلمانان را رهنمود میکند بدین که همانند مشرکانی نباشند که در مکّه به خدمت رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم میآمدند و هنگامی که آن جناب به نماز میپرداخت به همدیگر میگفتند:
(لا تسمعوا لهذا القرآن والغوا فیه لعلکم تغلبون).
گوش به این قرآن فرا ندارید، و در (هنگام تـلاوت) آن یاوهسرائی و جار و جنجال کنید (تا مردمان هم قرآن را نشوند و مـجال انـدیشه دربـارۀ مـفاهیم آن از ایشـان گرفته شود و) شما پیروز گردید. (فصّلت/ 26)
این بود خدا برای پاسخ بدیشان این آیه را نازل فرمود:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا ).
هنگامی که قرآن خوانـده مـیشود، گوش فرا دهـید و خاموش باشید.
قرطبی این سخن را بیان کرده است و گفته است که در بارۀ نماز نازل شده است. این سخن از ابن مسعود، ابوهریره، جابر، زهری، عبیدالله پسر عمیر، عطاء پسـر ابورباح، و سعید پسر مسیّب، روایت شده است.
ابن جریر سببی را برای نزول این آیه ذکر کرده است و گفته است: ابوکریب، و ابوبکر پسر عـیاش، از عاصم روایت کردهاند، و او هم از مسیّب پسر رافـع روایت نموده است که ابن مسعود گفته است: هنگام ادای نماز به یکدیگر سلام میگفتیم: این آیه نازل گردید:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) (٢٠٤)
هنگامی که قرآن خوانـده مـیشود، گوش فرا دهـید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید.
قرطبی در تفسیر گفته است: محمّد پسرکعب قرظی گفته است: رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم هنگامی که در حین نماز قرآن میخواند، کسانی که در پشت سر او قرار داشتند پاسخ او را میدادند و با او همآوا میگردیدند. وقتی که میفرمود: بِسْم اللهِ الرّحْمنِ الرّحْیمِ، همچون او بسْم الله الرّحْمن الرّحْیم را میگفتند، و به همین مـنوال سورۀ فاتحه و سورهای پس از آن را میخواندند. این وضع ادامه داشت تا بدان گاه که خدا خواست. بعدها نـازل شد:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) (٢٠٤)
این روایت دالّ بر این است که در نماز جهریّه همراه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم قرآن را تکرار نکنند و بلکه خاموش بمانند.
قرطبی دوباره گفته است: قتاده راجع بدین آیه روایت کرده است: بدان هـنگام کـه مسـلمانان سـرگرم نـماز می بودند، گــاهی کسـی مـیآمد و از نـمازگزاران میپرسید: چند رکعت نماز خوانـدهایـد؟ چند رکعت مانده است؟ این بود خداوند این آیه را نازل فرمود:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ) (٢٠٤)
این روایت بیانگر آن است که معنی خاموش ماندن رها کردن شیوهای است که در نماز جهریّه در پیش گرفته بودند و همآوا با پـیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به خوانـدن قرآن میپرداختند و بلندبلند تکرار میکردند.
از مجاهد نیز روایت شده است که مسلمانان در حین نماز از یکدیگر راجع به نـیازمندیهای خود پرسش میکردند. این بود که خداوند بزرگوار نازل فرمود:
(...لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
... تا مشمول رحمت خدا شوید.
کسانی که میگویند این آیه دربارۀ خواندن قرآن در نماز است، به روایت ابن جریر استناد میکنند که گفته است: حمید پسر مسعده، و بشر پسر مفضّل، و جریری،
از طلحه پسر عبدالله پسر کریز روایت کردهاند که گفته است: عبید پسر عمیر، و عطاء پسر ابورباح را دیدم که با یکدیگر صحبت میکردند بدان هنگام که قاری قرآن به تلاوت خود سرگرم بود. گفتم: آیا به قرآن گوش فرا نمیدارید تا مشمول وعده گردید. یعنی:
(لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).تا مشمول رحمت خدا شوید.
طلحه پسر عبدالله پسر کریز میگوید: آن دو نفر نگاهی به من انداختند و دیگر باره به سخنانشان ادامه دادند. باز هم وعدۀ الهی را بدیشان گوشزد کردم. آنان این بار نیز نگاهی به من انداختند و به سخنان خویش ادامه دادند. برای سومین بار سخنم را تکرار کردم. ایشان به من نگریستند و گفتند: این چیز در نماز است، آنجا که میفرماید:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا ).
ابنکثیر بدان هنگام که ایـن خبر را روایت میکند میگوید: سفیان ثوری از ابوهاشم اسماعیل ابنکثیر، و او از مجاهد دربارۀ این فرمودۀ خداوند بزرگوار:
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا ).
روایت کرده است و گفته است: این آیه دربارۀ نـماز است. بسیاری از راویان این سخن را از مجاهد روایت نمودهاند. عبدالرّزاق از ثوری و او از لیث و وی از مجاهد روایت کرده است و گفته است: مانعی نیست اگر کسی در غیر نماز قرآن را بخواند و سخن هم بگوید. برخی هم گفتهاند: این آیه مربوط به خطبههای جمعهها و عیدها است. چنین سخنی را سعید پسر جبیر، مجاهد، عطاء، عمرو پسر دینار، یزید پسر اسـلم، قاسم پسر مخیمره، مسلم پسر یسار، شهر پسر حوشب، و عبدالله پسر مبارک گفتهاند. ولی قرطبی میگوید: این نـظریّه ضعیف است، چون قرآن در خطبهها کم است، و خاموش ماندن در سراسر خطبهها نیز واجب است. ایـن چنین سخنی را ابن عربی و نقاش هم گفتهاند و افزودهاند: این آیه مکّی است و در مکّه خطبهای و جمعهای نـبوده است.
قرطبی در تفسیر آورده است: نقاش گفته است: مفسّران متّفقالقول هستند بر این که این چنین خاموش ماندنی مربوط به نمازهای واجب و غیرواجب است. نحاس هم گفته است: از لحاظ واژگانی، چنین سکوتی باید در همة موارد و مواضع باشد، مگر ایـن که دلیـلی بر اختصاص موردی و موضعی بیان شود.
ما با توجّه به اسباب نزول مذکور در روایتهائی که در این باره نقل شده است، این آیه را مختصّ به نمازهای واجب و غــیرواجب نمیبینیم و در آنـها دلیلی بر اختصاص این آیه به نمازها نـمییابیم. آخر باید به عموم نصّ توجّه داشت، نه به خصوص سبب. متبادر به ذهن این است که معنی آیۀ مذکور عامّ است و چیزی آن را خاصّ نمیکند. هر وقت قرآن خوانـده شـود، شایستۀ مقام قرآن، و بایستۀ مقام گویندۀ بزرگوار آن، یعنی یزدان سبحان، این است که مردمان ساکت بمانند و گوش فرا دهند. وقتی که خداوند میفرماید: آیا مردمان گوش فرا نمیدهند و ساکت نمیمانند؟! گذشته از این، امیدوار کردن ایشان در پرتو سکوت به این که مشمول مرحمت خدا شوند:
(لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).تا مشمول رحمت خدا شوید.
با توجّه بدین نکات، جه چیزی مفهوم این آیه را به نماز اختصاص میدهد؟ هر جا قرآن خوانده میشود و انسان خاموش بماند و بدان گوش جان دهد، بیش از همیشه امیدوار باید بود که انسان پیام آن را بفهمد، و تحت تأثیر قرار گیرد، و بدان پـاسخ و لبّیک گوید. افزون بر این، انسان چه بسا مشمول مرحمت و عنایت یزدان هم در این جهان و هم در آن جهان شود!
مردمان قطعاً با رویگردانی و دوری از این قرآن، دچار زیانی میگردند که هیچ زیانی با آن برابری نمیکند... گاهگاهی آیهای چنان تأثیری بر انسان دارد - اگر بدان گوش جان فرا دارد و خاموش بماند - که شوری بپا میکند و فعل و انـفعالات شگفتی و شگرفی را در وجودش پدید میآورد و او را پذیرای فرمانبرداری و دگرگونی و بینش و کنش و درک و فـهم و آرامش و آسایش میسازد و او را در منازل شناخت هوشیارانۀ روشن کوچ میدهد و به سیر و سلوک میاندازد. آنگونه مراحل و منازلی، و بینش و کنشی، و شوق و شور و آرامش و آسایشی، بدو میبخشد که کسـی چنان چیزهائی را درک و فهم نمیکند، مگر خودش آن را چشیده باشد و با تمام وجود نسبت بدان شناخت پیدا کرده باشد.
بودن و ماندن با این قرآن، هوشیارانه و اندیشمندانه، نه تنها خواندن و زمزمه کردن آن، در دل و خرد انسـان، مشاهدۀ روشن ژرف فراخی را، شناخت اطمیناندهندۀ یقین بخشی را، گرمی و سرزندگی و سیر و سلوکی را، و استواری و اراده و عزمی را پدید میآورد که هیچ ریاضت دیگری یا شناخت و آزمونی با آنها برابری نمیکند و به پای آنها نمیرسد.
مشاهدۀ حقائق هسـتی از لابلای صورتگریها و به تصویرزدنهای قرآنی، و حقائق زنـدگی و مشاهدۀ زندگی بشری و سـرشت آن و نـیازهای انسـانها از لابلای بیانات قرآنی، مشـاهدۀ دلربای روشـن دقیق ژرفی است. مشاهدهای است که با روح دیگری به رهنمود انسانها میپردازد، روحی که جدای از هر آن چیزی است که سائر صورتگریها و به تصویرزدنها و تقریرها و بیانهای انسانها ما را بدان رهنمود میکنند. همۀ این چیزها محلّ امید مسلمانان به رحمت بیپایان یزدان بوده، و ایشان را به لطف و عنایت ایـزد جهان میخوانند... رحمت و لطف و عنایتی که در نماز و در غیرنماز انتظار میرود. دیگر چیزی در میان نیست که این رهنمود قرآنی همگانی را به نماز اختصاص دهد، همانگونه که قرطبی از نحاس روایت کرده است.
*
آنگاه سوره با رهنمود به یاد خدا در همه آن و همه جا، پایان میپذیرد، یاد خدا کردن و به یاد خدا بودن در نماز و در غیر نماز:
(وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ (٢٠٥)إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ) (٢٠٦)
پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام، صبحگاهان و شامگاهان یاد کن، و از زمرۀ غـافلان مـباش. بیگمان کسـانی که مـقرّبان (درگاه) پروردگار تـو هستند، خویشتن را بزرگتر از آن نمیدانند که به پرستش خدا بپردازنـد، و بلکه بـه تسـبیح و تـقدیس او مشـغولند و در بـرابـر او کرنش و سجده میبرند.
ابنکثیر در تفسیر گفته است: (خداوند بزرگوار دستور میفرماید که او را بامدادان و شامگاهان، بسیار یـاد کنند. همچنین دستور فرموده است که او را دو وقت پرستش کنند، همانگونه که در این فرمایش یزدانی نیز آمده است:
(وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل الغروب ).
ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غـروب آن بـجای آور (چرا که عبادت در آن اوقات، بزرگ و ارزشمند است). (ق/ 39)
این امر، پیش از واجب شدن نمازهای پنجگانۀ روزانه در شب معراج است. ایـن آیه مکّی است. در اینجا فرموده است: (بِالْغُدُوّ ).در بامدادان. بامدادان هم به سرآغاز روز گفته میشود: و (الْآصالِ ): شامگاهان. این واژه جمع اصیل است، همانگونه که (أیْمان) جمع یـمین[7]است. امّـا فـرمودۀ خـدا: (تَضَرُّعاً وَ خیفَةً ) .فروتنانه و بیمناکانه... با فروتنی و هـراس. یعنی پروردگارت را در دل خود با علاقه و رغبت و با بیم و هراس، و همچنین با زبان و گفتار یاد کن، نه آشکارا. بدین لحـاظ است که فرموده است: (وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَالْقَوْل ) .بدون بلند گرداندن صدا. مستحبّ است کـه یاد خدا این چنین باشد. به شکل داد و بیداد و نعره و فـریاد نباشد. لذا وقتی که از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم پرسیدند: آیا پروردگارمان نزدیک است؟ اگر چنین است نهان و پنهان با او راز و نیاز میکنیم. یا این که پروردگارمان دور است؟ اگر چنین است داد میزنیم و او را فریاد میداریم. خداوند این آیه را نازل فرمود:
(وإذا سألک عبادی عنی فإنی قریب أجیب دعوة الداع إذا دعان).
هنگامی که بندگانم از تو دربارۀ مـن بـپرسند (که مـن نزدیکم یا دور بگو:) من نـزدیکم و دعـای دعـاکـننده را هنگامی که مرا میخواند، پـاسخ میگویم (و نـیاز او را برآورده میسازم.(بقره/ 186)
در صحیح مسلم و بخاری از ابوموسی اشـعری رضی الله عنهُ روایت شده است که گفته است: مردمان در یکی از سـفرها صداهای خود را در دعا بلند گردانـدند.
پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم بدیشان فرمود:
(یا أیها الناس أربعوا على أنفسکم , فإنکم لا تدعون أصم ولا غائباً , إن الذی تدعونه سمیع قریب , أقرب إلى أحدکم من عنق راحلته " ).
ای مردمان آرام باشید و بر خود سخت نگیرید. چه شما کر را و غائب را فریاد نمـیدارید و به دعا نمیخوانـید. کسـی را که فریاد میدارید و به دعا میخوانید شنوای نزدیک است، به یکایک شما نزدیکتر از گردن مرکب او است.
ابـنکثیر سـخن ابن جریر را نـپذیرفته است، ولی عبدالرحمن پسر زید پسر اسلم آن را پـذیرفته است و گفته است: مراد این آیه دستور دادن به شنونده است که به قرآن گوش فرا دهد بدانگاه که بدین شکل و شیوه به یاد خدا است... و گفته است: (چیزی را که ابنکثیر و ابن جریر گفتهاند خودشان هم بر آن نرفتهاند. بلکه تنها مراد تشویق بندگان به ذکر و یـاد فراوان یـزدان در بامدادان و شامگاهان است تا از زمرۀ غافلان نگردند. با توجّه بدین امر است که یزدان جهان فرشتگانی را میستاید که شب و روز به تسبیح و تقدیس مشغول هستند و سستی نمیشناسند:
(إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته).
بیگمان کسانی که مقرّبان (درگاه) پروردگار تو هستند، خویشتن را بزرگتر از آن نمیدانند که به پرستش خدا بپردازند. (اعراف/ 206)
خداوند فرشتگان را بدین خصال ستوده است تـا در کثرت طاعات و عبادات از آنان پیروی گردد).
ما در پرتو چیزهای زیادی که ابنکثیر ذکر کرده است و مناسبتها و احادیث نبوی فراوانی را که برشمرده است، گسترۀ فراخی را مینگریم که این قرآن و تربیت نبوی دلها و درونهای عربها را بدانجا کوچانده است و به پهن دشت آشنائی با حقیقت پروردگارشان رسـانده است و از حقیقت هستی پیرامونشان بسی آگاهشان کرده است. همچنین از پـرسشها و پـاسخهای اصحاب کرام پـی میبریم به گسترۀ وسیعی که این آئین ایشان را بدانجا کشانده است، و در پرتو رهنمودهای این قرآن بزرگوار، و رهنمودهای نبوی ارزشمند و استوار، آنان را تا چه اندازهای اوج بخشیده است.
گذشته از اینها، همانگونه که ایـن آیـات رهنمود میفرمایند، ذکر خدا تنها زمزمههای لبان و اوراد زبان نیست و بس. بلکه ذکر خدا در اصل با دل و جان است. چون اگر ذکر خدا وجدان از آن به تکان نیفتد، دل از آن نلرزد، جان از آن نتپد و نجنبد، و گریه و زاری و کرنش و خواری و بیم و هراس، با آن همراه نگردد، ذکر نخواهد بود... نه تنها ذکر نخواهد بود، بلکه بیادبی نسبت به یزدان سبحان است! ذکر آن ذکری است که انسان خاشعانه و خاضعانه و بیمناکانه و پرهیزگارانه رو به خدایند. جلالت و عظمت یزدان را پیش چشم دارد. هراس از خشم و بیم از عذاب ایزد را در نظر خود آماده سازد. امید به خدا داشته باشد و بدو پناه ببرد. تا گوهر روحی در انسان پاک شود، و انسـان در پرتو آن با سرچشمۀ زلال و صاف و تابان و رخشان ربّانی پیوند پیدا کند.
هنگامی که زبان همراه دل به تکان درآید، و هنگامی که لبها با جان به جنبش بیفتد، باید که به گونهای این تکان و جنبش صورت پذیرد که با خشوع و خضوع تـناقض نداشته باشد، و باید که سوز درون و زمـزمۀ بیرون فریاد و غوغا و واویلا، و صوت کشیدن و کف زدن، و آواز و نغمهپردازی، بیان شود:
(وَاذْکُرْ رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعًا وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ ).
پروردگارت را در دل خود، با فروتنی (در برابر خدا) و هراس (از او) و آهسته و آرام یاد کن.
(بالْغُدُوّ وَ الْآصالِ ) .در بامدادان و شامگاهان. در سرآغاز روز و در پایان روز، خدا را یاد کن، چه دل در ابتداء و انتهای روز با خدا پیوند دارد. البتّه یاد خدا محدود به این اوقات نیست. باید دل در هر لحظه و آنی به یاد خدا باشد، و همیشه دل خدا را نـاظر و حاضر ببیند. ولی انسان در بامدادان و شـامگاهان در پـهنۀ مکان و زمان هستی، دگرگونی روشـن و آشکاری را مشاهده میکند... شب به روز، و روز به شب تبدیل میگردد. در این دو وقت دل با هستی پـیرامون خود تماس مییابد، و دست خدا را میبیند که شب و روز را میچرخاند و میغلتاند، و سیماها و نمادها و اوضاع و احوال را دگرگون میسازد. یزدان سبحان میداند که دل انسان در ایـن دو زمـان بیشتر از هر وقت دیگری آمادگی پذیرش و کنش و شنیدن و پاسخگوئی را دارد. در قرآن زیاد آمده است رهنمود به ذکر یزدان، و یـاد خداوند سبحان، و تسـبیح و تقدیس ایـزد مـنّان، در اوقاتی که انگار سراسر هستی در آنها در تأثیر بر دل انسانها و رقّت و آمادگی بخشیدن به آن، و تشویق و ترغیب دل به پیوند با خدا، مشارکت میورزد:
(فاصبر على ما یقولون وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل الغروب . ومن اللیل فسبحه وأدبار السجود).
در برابر چیزهائی که میگویند پایدار و شکیبا باش، و ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن بـجای آور (چرا که عبادت در آن اوقات، بزرگ و ارزشمند است) و نیز در پارهای از شب و به دنبال نمازها، او را بسـتای و تسـبیح و تـقدیسش نمای. (ق/39و40)
(ومن آناء اللیل فسبح وأطراف النهار لعلک ترضى).
در اثـناء شب و در بـخشهائی از روز، بـه پـرستش و ستایش پروردگارت مشغول شو، تا (پیوندت) بـا خدا استوار گردد و آرامش خاطر به تو دست دهد، و بدانچه برایت مقدّر شده است) راضی و خشنود شوی.(طه/ 130)
(واذکر اسم ربک بکرة وأصیلاً . ومن اللیل فاسجد له وسبحه لیلاً طویلاً).
بـــامدادان و شامگاهان نــام پروردگارت را ورد زبان ساز. و شبانگاهان برای خدا سجده و کرنش ببر، و در شب خیلی او را تسبیح و تقدیس کن. (انسان/ 25و26)
هیچ سببی ندارد که ما بگوئیم دستور به ذکر و یاد خدا در چنین اوقاتی، پیش از وجوب نمازهای پـنجگانه و ادای آنها در اوقات ویژۀ خود بوده است. اگر چنین کاری را بپذیریم اشـاره بدین امر دارد که وجوب نمازهای پنجگانه دیگر ما را بینیاز از ذکر و یاد خدا در بامدادان و شامگاهان کرده است و نیازی به ذکر و یاد ایزد سبحان در چنین اوقات و اوانی نـمانده است! امّا این ذکر و یاد یزدان جهان در این اوقات و اوان فراتر و فراگیرتر از نماز و اوقات مشخّص نماز است. اوقات چنین ذکر و یادی محدود به اوقات نـمازهای واجب پنجگانه نیست. همچنین این چنین ذکر و یادی چه بسا به شکلهای دیگری جدای از شکل نـمازهای واجب و مستحبّ انجام پذیرد. به شکل ذکر و یادی در دل، و یا به شکل ذکر و یادی در دل و با زبان، صورت گیرد بدون این که بقیّه حرکات نماز با آن همراه گردد. بلکه از این شیوه و روال نیز فراتر و برتر میرود و گشتردهتر و فراگیرتر میشود. ذکر و یاد خداوند سبحان بهگونۀ دائم، و جلالت و عظمت ایزد منّان را همیشه و همه آن در مدّ نظر داشتن، و او را پیوسته بینا و آگاه دیـدن، و وی را در پنهان و آشکار، در کارهای کوچک و بزرگ، در رفتن و ایستادن، در انجام دادن و انجام ندادن، و در
کردار و پندار، حاضر و ناظر دیدن... اگر ذکر و یاد خدا در بامدادان و شامگاهان گفته آمده است، بدان خاطر است که در این اوقات تأثیرات ویـژهای است که خدا خود میداند در دل انسانها چه عملکردی دارد، دلی که سازندهاش از سرشت و ساختار ترکیببند آن کاملاً آگاه است.
(وَلا تَکُنْ مِنَ الْغَافِلِینَ ).
از زمرۀ غافلان مباش.
غافلان از یاد خدا، نه غافلانی که با لبها و زبان غافل از خدایند، بلکه آن غافلانی که با دل و حان غافل از خدایند... ذکر و یادی که دل از آن به تکان درمیآید، صاحب چنین دلی راهی را نمیپیماید که خدا در آن او را بپاید و او شرمندۀ یزدان جهان گردد، و حرکتی انجام دهد که خدا او را بر آن ببیند و وی خجالتزده شود، و کار کوچک یا کار بزرگی را انجام نمیدهد مگر این که میداند حساب و کتاب آن را باید با خدا تصفیه کند و قطعاً خدا او را مورد بازخواست قـرار مـیدهد... ایـن همان ذکر و یادی است که در اینجا فرمان انـجام آن صادر میشود. در غیر این صورت، ذکر و یاد، ذکر و یاد خدا بشمار نمیآید، آن ذکر و یادی که به طاعت و عمل و رفتار و روش و پیروی نینجامد.
پروردگار خود را یاد کن و از ذکر و یادش غافل مباش. دل تو از نظارت و مراقبت او غافل نگردد. چه انسـان کاملاً نیازمند این است که پیوسته پیوند با خدا را بر جای و برپای بدارد تا در برابر وسـوسههای اهریمن نیرومند شود:
(وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ) (٢٠٠)
اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید (و خواست شما را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد) به خدا پناه ببر (و خویشتن را بدو بسپار). او بسیار شنوای دانـا است (و همه چیز را میشنود و همه چیز را میداند و هر چه زودتر به فریادت میرسد).
این سوره در اوائل خود، پـیکار انسـان با شیطان را نمایش داد، و پیوسته روند سـوره، کاروان ایـمان، و گروههای اهریمنان جنّ و انس را نشـان داده است، گروههای اهریمنان جنّ و انسی که دائـماً راه کاروان ایمان را میزنند و میکوشند آن را سدّ کنند. همچنین اهریمن در داستان کسی ذکر میشود که یزدان علم و اطّلاع از آیات خود را بدو عطاء کرده است و او بازپس کشیده است و بدانها توجّه ننموده است و به ترک آنها گفته است و اهریمن در پی او به راه افتاده است و وی را دنبال نـموده است و سرانجام از زمرۀ گمراهان و سرگشتگان است. در اواخـر سوره نـیز از وسوسۀ اهریمن و پناه بردن به یزدان شنوا و بینای جهان برای رهائی از وسوسه شیطان سخن میرود. این نیز روند سوره است که آغاز و انجام آن به هم میپیوندد، و به ذکر و یاد خاشعانه و بیمناکانۀ خدا، و نهی از غفلت و بیخبری، منتهی میشود... این امر و این نهی وقتی به میان میآید که یزدان سبحان پیغمبر خود را صلّی الله علیه وآله وسلّم رهنمود میفرماید که عفو و گذشت در پیش گیرد و به کارهای خوب و پسندیده دستور دهد و از جاهلان و نادانان روی بگرداند و صرف نظر بفرماید... این بند هم مکمّل نشانههای راه کاروان ایمان، و ذخیره و اندوخته دادن به صاحب دعوت با توشه و زادی است که با آن او را در برابر مشکلات و فرازها و نشیبهای راه نیرومند گرداند و تاب و توانش عطاء فرماید.
آن گاه یزدان مثالی از فرشتگان مقرّب آستانۀ کبریائی خود را ذکر میفرماید. فرشتگانی که هیچگونه اهریمنی نمیتواند ایشان را وسوسه نماید. چرا که ساختار وجودی آنان به گونهای است که اهریمنان محل نفوذ و راه دستبردی بدیشان را پیدا نمیکنند، و کمترین توانی برای غلبۀ بر آنان را ندارند. هوا و هوسی و جذبه و کششی، ایشان را بازیچۀ دست خود قـرار نـمیدهد و مغلوب خویش نمیگرداند. با وجود این پـیوسته به تسبیح و تقدیس و ذکر و یاد یـزدان سبحان مشغول هستند، و خود را بزرگتر از آن نمیدانند که به عبادت یـزدان بپردازند، و اصلاً کوتاهی و قـصوری در فرمانبرداری نمیورزند. قطعاً انسانها از فرشتگان نیاز بیشتری به ذکر و یاد و عبادت و پرستش و تقدیس و تسبیح خدا دارند. راه آنان سخت است. سرشت ایشان هم پـذیرای وسوسۀ اهریمن است، و آمـادۀ غفلت هلاککننده است. تاب و توان آنان هم محدود است. اگر این زاد و توشۀ راه سخت و دشوار نباشد، خدا داند که چه میشود:
(إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ یَسْجُدُونَ) (٢٠٦)
بیگمان کسانی که مقرّبان (درگاه) پروردگار تو هستند، خویشتن را بزرگتر از آن نمیدانند که به پرستش خدا بپردازند، و بلکه به تسبیح و تقدیس او مشـغولند و در برابر او کرنش و سجده میبرند.
پرستش و یاد خدا، عنصر اساسی در برنامۀ این آئـین است. این آئین نه یک برنامۀ شناخت تئوری و معرفت نظری است، و نه یک جدال فلسفی و نه یک جدل لاهوتی است. این آئین یک برنامۀ حرکت واقعی و نهضت حـقّی برای تغییر واقعیّت محیط و زندگانی موجود انسانها است، تغییر ریشهها و پایهها و بنیادهای واقعیّت موجود، هم در ژرفاهای درون مردم و هم در اوضاع و احوال ایشان است. تبدیل این واقعیّت موجود جاهلی به واقعیّت ربّانیای که خدا آن را در برابر برنامۀ خود برای مردمان میخواهد، مسألۀ سخت و دشواری است و نیازمند تلاش فراوان و شکیبائی فراخ و ژرفی است. تاب و تـوان صـاحب دعوت محدود است، و توانائی رویاروئی با این سختی و دشواری را نـدارد مگر با توشه و زادی که از پـروردگار خود دریـافت میدارد. این آئین تنها دانستن و آگاهی پیدا کردن و شناخت حاصل نمودن و پی بردن نیست و بس. بلکه این آئین پرستش یزدان جهان و عبادت ایزد سبحان و استمداد جستن از او است. پرستش و عبادت تـوشه و زاد است؛ پرستش و عبادت تکیهگاه است؛ پرستش و عبادت مدد و یاری است؛ در این راه سخت و دشوار دراز.
بدین خاطر است که این رهنمود واپسین در سورهای میآید که در آغاز آن یزدان سبحان به پیغمبر بزرگوار خود میفرمابد:
(کِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِکْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ) (٢)
(این قرآن) کتابی است که از (سوی یزدان جهان) بر تو نازل شده است و نباید از ناحیۀ آن هیچگونه نگرانی و ناراحتی به خود راه دهی. (نـه نگرانی از نـاحیۀ بـار سنگین رســالتی کـه بـر دوش داری و نـه از جـانب عکسالعملهائی کـه دشـمنان سـرسخت در بـرابـر آن نشان میدهند، و نه از سوی نتیجه و برداشـتی که از تبلیغ این رسالت انتظار میرود. چرا که هدف از نزول این قرآن این است) که بدان (کافران را از عواقب شـوم افکار و اعمالشان) بترسانی، و مؤمنان را پـند و اندرز
دهی.
چیزی که روند سوره در بر گرفته است نمودن و نشـان دادن کاروان ایمان است. کاروانی که قافلهسالاران آن افرادی از پیغمبران بزرگوار خدایند. همچنین نشان دادن چیزهائی است که از مکر و کید اهریمن بیبهره از الطاف و محروم و مطرود از مراحم یزدان سبحان است که در مسیر راه این کاروان خودنمائی میکند و در صدد تاخت بر آن و به کژراهه کشاندن کسـانی از کاروانیان است. همچنین این سوره نیرنگ و دسیسۀ اهریمنان انس و جنّ را مینمایاند، و دشمنانگی و پیکار قلدران و زورگویان جهان را نشان میدهد، و جنگ طاغوتیان چیره بر گردۀ بندگان را پـیش چشـم میدارد.
قرآن توشۀ راه است، و همچنین ساز و برگ و ابزار و اسلحۀ این کاروان بزرگوار، در این راه است.
پایان سورۀ اعراف
[1] سید قطب - رحمهالله - (مترجم)
[2] مراجعه شود به کتابهای: (خصائص التصور الاسلامی و مقوماته) و (هذا الدین) و (الاسلام و مشکـلات الحضارة) و (معالم فیالطریق) تألیف: سید قطب. همچنین کتابهای: (الانسان بین المادیة و الاسلام) و (دراسات فی النّفس الانسانیّة) و (التطوّر والثبات فی حیاة البشریه) و (منهج التربیة الاسلامیة) و (منهج الفنّ الاسلامی) تألیف: محمّد قطب.
[3] مراجعه شود به کتاب: (نحو مجتمع اسلامی) تألیف: سیدقطب.
[4] مراجعه شود به کتاب: (معالم فی الطریق) فصلهای: (جیل متفرّد) و (التصوّر الاسلامی و الثّقافه).
[5] مراجعه شود به کتاب: (معالم فی الطریق) فصلهای: (لا اله الاالله منهج حیاه) و (طبیعه المجتمعالاسلامی).
[6] مذاهب دربارۀ قرائت مأموم، دارای اختلاف هستند: برخی معتقدند مأموم در نماز جهریّه و سرّیّه، قرآنی نمیخواند. قرائت امام بجای قرائت او نیز محـسوب است... برخی هم معتقدند مأموم در نماز جهریّه همراه امام قرآن نمیخواند، بلکه پس از اتمام فاتحه توسّط امام و سکوتی که پیش از خواندن سوره یا آیاتی از قرآن مینماید، مأموم در این فاصله فاتحه را میخواند... بعضی هم معتقدند مأموم در نماز جهریّه اصلاً قرآنی نمیخواند، ولی در نماز سریّه قرآن میخواند.
[7] یمین: عهد و پیمان. سوگند...