ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی انعام آیهی 165-154
(ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَاماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدَىً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ (154) وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ (155) أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْکِتَابُ عَلَى طَائِفَتَیْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن کُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِینَ (156) أَوْ تَقُولوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتَابُ لَکُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بِآیَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُوا یَصْدِفُونَ (157) هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ (158) إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ (159) مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لاَیُظْلَمُونَ (160) قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (161) قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (162) لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ (163) قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (164) وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَاآتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (165)
روند قرآنـی هنوز از موج نـیفتاده است و در بارۀ موضوع اساسی و بنیادینی کـه نـیمۀ واپسـین سوره عهدهدار پرداختن بدان است - یعنی موضوع حاکمیّت و قانونگذاری و روابط آن دو با دیـن و عقیده - از سخن باز نایستاده است، آن بخش تازه در میرسد و این حقیقت را مجدداً پی میگیرد و با مجموعهای از آیات، موضوع پیشین را ادامه میدهد.
این بخش، بدان هنگام که سرگرم قانونگذاری و حاکمیّت است، راجع به ارکان و اصول اساسی و بنیادین عقیده به سخن درمیآید، همانگونه که نیمۀ اول سوره بدان هنگام که سرگرم مسألۀ دین و عقیده بود، از این ارکان و اصول صحبت میکرد. این بدان خاطر است که بیان دارد مسألۀ قانونگذاری و حاکمیّت نیز مسألۀ دین و عقیده است، درست بدان مـنوال که روال برنامۀ قرآنی در عرضه کردن ایـن حقیقت است. ملاحظه میگردد که روند قرآنـی را نیمۀ دوم سوره، درست همان انگیزهها و الهامها و صحنهها و تعبیراتی را بکار میبرد که در نیمۀ اول سوره گرد آورده بود و مـورد استفاده قرار داده بود. نیمۀ دوم سوره صحبت میکند از:
الف - کتابهای آسمانی، پیغمبران، وحی، و معجـزاتی که پیشنهاد میکردند و درخواست مینمودند.
ب - نابودی و هلاکی که پس از وقوع معجزات و تکذیب آنها گریبانگیر مردمان میگردد.
ج - آخرت و قواعد دینداری و سزا و جزای اخروی.
د - داوری میان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و میان کسانی که برای پروردگارشان خداگونهها قرار میدهند و چیزهائی را همطراز و همسان یزدان بشمار میآورند، و بجز خدا اربابانی را برمیگزینند که برای ایشـان قانونگذاری میکنند. به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دستور میدهد که حقیقت دین خود را آشکارا و روشن و قاطعانه اعلان و اعلام کند.
هـ - ربوبیّت یگانه است و برای همۀ جهانیان است، ربوبیّتی که مؤمن را نسزد جز آن را ربوبیّت بداند و ربوبیّتی جز آن را بپذیرد.
و - خداوندگار جهانیان مالک همه چیز جهان است و مالکیّت جز او را نسزد. خدا است که در همه چیز دخل و تصرّف میکند، و هرگونه که بخواهد مردمانی را جایگزین مردمان دیگری میگردانـد، و هر وقت که بخواهد هر کسی را که بخواهد میمیراند و از صحنۀ زندگی برمیدارد.
اینها همان مسائل و حقائق، و انگیزهها و الهامهائی است که یزدان آنها را در اول سوره به هنگام سخن از حقیقت عقیده در محیط فراگیری که دارد، جمع آورده بود، محیط الوهیّت و عبودیّت و روابط موجود میان آن دو ... شکّی نیست این امر دارای مفهومی است که پنهان نمیماند بر کسی که با قرآن مجید و با برنامۀ قرآنـی سر و کار داشته باشد.
*
این بخش واپسین در نیمۀ این سوره شروع میگردد با سخن گفتن از کتاب موسی... این سخن هم مکمّل سخن پیشین است که دربارۀ راه راست یزدان بود:
(وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ).
این راه (که من آن را برایتان ترسیم و بـیان کـردم) راه مستقیم من است (و مـنتهی بـه سـعادت هـر دو جهان میگردد. پس) از آن پیروی کنید و از راههای (باطلی که شما را از آن نهی کردهام) پیروی نکنید که شما را از راه خدا (منحرف و) پراکنده میسازد.
سخن گفتن از کتاب، الهام میکند که ایـن راه قبلًا در رسالتهای پیغمبران - عـلیهم الصلاة و السّـلام - و شریعتهای ایشـان بـوده و امـتداد داشـته است. نزدیکترین شریعت، شریعت موسی علیه السلام است. یزدان بدو کتابی داده بود که همه چیز را در آن شرح و بسط داده، و آن را هدایت و رحمت فرموده بود تـا قـوم موسی علیه السلام به ملاقات یزدان در آخرت ایمان بیاورند:
(ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَاماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدَىً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ).
بعد (از بیان فرمانهای دهگانه، شما را باخبر مـیسازم که پـروردگار مـیفرماید:) مـا کـتاب (تـورات) را بـرای موسی فرستادیم تا بر کسـی که (امـور دیـنی خود را خوب انجام دهد و) نیکی و خوبی ورزد اتمام (کرامت و نعمت) باشد و بیانگر هـمه چیز (از تـعالیم لازم جـهت بـنیاسـرائـیل) بـوده و (آنـان را بـه سـوی راه راست) هدایت و (بـرای کسـانی کـه از آن پـیروی کنند، مـایۀ) رحمت شود. بلکه (در پرتو ارشادات و رهنمودهای این کتاب مقدّس، بنیاسرائیل) به ملاقات با پروردگار خود ایمان بیاورند (و بدانند که در روز قیامت برای حساب و کتاب در پیشگاه خدا حاضر خواهند شد).
روند سخن به پیش میرود و به کتاب جدید و مبارک قرآن میپردازد. کتابی که متّصل به کتابی است که بــر موسی نازل شده است، و در برگیرندۀ عقیده و شریعت است، شریعتی که پیروی از آن و پرهیزگاری موجود در آن، خواسته شده است، بدان امید که مردمان با پیروی از آن به مرحمت یزدان در دنیا و آخرت نائل آیند:
(وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
ایـن (قـرآن) کـتاب مــبارکی است کـه مـا آن را فرو فرستادهایم. پس از آن پیروی کنید و (ازمخالفت با آن) بپرهیزید تا مورد رحم خدا قرار گیرید.
این کتاب قرآن نام نازل شده است تا دلیـلی در دست عربها نماند و دیگر نگویند: کتابی بر مـا نـازل نشـده است، کتابی همچون کتابی که بر یهودیان و مسـیحیان نازل شده است. اگر کتابی همچون کتاب یـهودیان و مسیحیان بر مـا نـازل میگردید، از آنـان راهیابتر میشدیم. هم اینک کتابی بر آنان نازل میگردد و این حجّت را از دست ایشـان میگیرد. کسانی که آن را تکذیب کنند، سزاوار عذاب دردناکی میگردند:
(أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْکِتَابُ عَلَى طَائِفَتَیْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن کُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِینَ. أَوْ تَقُولوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتَابُ لَکُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بِآیَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُوا یَصْدِفُونَ).
(قرآن را فرو فرستادهایم) تـا نگوئید کـتاب (آسمانی) تنها بـر دو گروه (یـهود و نـصاری) پـیش از مـا فرو فـرستاده شـده است، و (مــا اصــلًا از آنــها آگاهی نداشتهایم و) از بحث و بررسی آنها بیخبر بودهایم (و لذا از انجام گناه و دوری از راه خدا معذوریم). یا این که بگوئید: اگر کتابی بـر مـا نـازل مــیشد، راه یـافتهتر (و خوبتر و بـهتر) از آنـان مـیگشتیم. بیگمان از سـوی پروردگارتان برایـتان قـرآنـی آمـده است (کـه بیانگر حلال و حرام) و راهنمای (مـردمان بـه سـوی خیر و صلاح دو جهان) و رحمت (خدا برای بندگان) است. پس چه کسی ستمکارتر از کسی خواهد بود که آیات (قرآن) خدا را تکذیب کند و بیدلیل و بیجهت از آنها رویگردان شود؟ کسانی را که از آیات ما رویگردان شوند بدترین عذاب خواهیم داد. و سزای رویگردانی ایشان را هر چه زودتر بدانان خواهیم رساند.
حجّت ایشان با نزول این کتاب گسیخته است و برهانی برای آنان نمانده است. ولی هنوز هم برای یزدان انباز قرار میدهند، و از پیش خود قانونگذاری میکنند، و گمان میبرند که قوانین ایشان، شریعت یـزدان جـهان است. در صورتی که کتاب خدا حاضر و آماده در دسترس ایشان است، و این دروغها و افتراها در آن نیست. پیوسته درخواست معجزات و خوارق عادات میکنند تا بدین کتاب ایمان بیاورند و از آن پـیروی بکنند. اگر هم معجزهها و خوارق عاداتی که درخواست میکنند همه یا برخی از آنها انجام پذیرد، کار از کار میگذرد:
(هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ).
(دلائل متقن بر وجوب ایـمان بـیان گردیده است. پس چرا ایمان نمیآورند؟) آیا انتظار دارنـد کـه فرشتگان (قـبض ارواح) بــه سـراغشــان بـیایند؟ یــا ایـن کـه پروردگارت (خودش) به سوی آنان بیاید؟ یا پارهای از نشانههای پروردگارت کـه (دالّ بـر شـروع رسـتاخیز بــاشد) بــرای آنــان نمودار شـود؟ روزی پـارهای از نشانههای پروردگارت فرا میرسد (و آنان را به ایمان اجباری وادار مینماید) امّا ایمان آوردن افرادی که قبل از آن ایمان نیاوردهاند، یا این که با وجود داشتن ایمان (کارهای پسندیده نکـردهانـد و) خیری نـیندوختهاند، سودی به حالشان نخواهد داشت. بگو: منتظر (یکـی از این امور سه گانه) باشید و ما هم منتظر (نتیجۀ وعـدۀ خدا در بارۀ خود و وعید او در بارۀ شما) هستیم.
در اینجا است که یزدان سبحان میان پیغمبرش صلّی الله علیه و آله و سلّم و همۀ ملّتهای مختلف و گوناگونی داوری میفرماید و جدائی میاندازد که عقیده و شریعت ایشان مبتنی بر یگانهپرستی نیست و خدای را به یگانگی نمیپرستند. مقرّر میفرماید که کار و بار چنین افرادی به یـزدان سبحان واگذار میگردد و سرانجام سر و کارشان با خداوند یکتای جهان است. او ایشـان را بازپرسی و بازجوئی میکند و به حساب و کتاب اقوال و افعالشان میرسد، و طبق عدالت و رحمت خود ایشان را سزا و جزا میدهد:
(إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ. مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لاَیُظْلَمُونَ).
بیگمان کسانی که آئین (یکتاپرستی راستین) خود را پراکنده میدارند (و آن را با عقائد مـنحرف و مـعتقدات باطل به هم میآمیزند) و دسته دسته و گروه گروه میشوند (و هـر دسـته و گروهی از مکـتبی و مـذهبی پیروی میکنند) تو بهیچ وجه از آنان نیستی و (حساب تو از آنان جدا و) سـر و کارشان بـا خدا است و خدا ایشان را از آنچه میکنند باخبر میسازد (و سزای آنان را خواهد داد). هر کس کـار نیکی انـجام دهـد (پـاداش مضاعف، دست کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر آن دارد، و هر کس کار بدی کند، پادافره او (به سبب عدل و داد یزدان) جز هم سنگ و همسان آن داده نمیشود و به (اینان با افزایش کیفر، و به آنان با کاهش پاداش از) ایشان ظلم و ستم نمیگردد.
در اینجا واپسین نوای این بخش از آیات به گوش جان میرسد. این واپسین نوا، واپسین نوای سوره نـیز هست. نوائی است با زمزمۀ تسبیح و تقدیس خوشایند و نرم و دوراندیشانه و همچنین قاطعانهای که ژرفاهای بس ژرف حقائق عقیدتی این آئین را خلاصه میکند که عبارت است از: توحید مطلق، عبودیّت خالصانه، قطعی و جدّی بودن آخرت، فردی و شخصی بودن مسؤولیّت، آزمون در سرای این جهان، قدرت و سلطۀ یزدان که جلوهگر در ربوبیّت و خداوندگاری او بر هـر چیزی است، و جایگزینی بندگان در ملک و مملکت یـزدان بدان گونه که خدا خودش بخواهد، بدون این که پیگرد و پیجو و شریک و انبازی داشته باشد... از دیگر سو، این تسبیح و تـقدیس دراز، تصویر دلربائی از حقیقت الوهـیّت است، در آن هـنگام که در پـاکتـرین و یکرنگترین و صـافترین دلی جلوهگر میگردد و مـتجلّی میشود... و آن دل، دل پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خدا است!... بدان اندازه و در آن سطحی جلوهگر میآید و متجلّی میشود که تنها تعبیر قرآنی خودش میتواند آن را به تصویر بزند و بس:
(قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ. قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَاآتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسـیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرۀ مماتم شود). خدا را هیچ شریکی نیست، و بـه همین دسـتور داده شدهام، و من اولین مسلمان (در میان امّت خود، و مخلصترین فرد در میان همۀ انسانها برای خدا) هستم. (ای پیغمبر! به کسانی که تو را همچون خود بـه شـرک ورزی مــیخوانـند) بگو: آیــا (سـزاوار است که) پروردگاری جـز خدا را بـطلبم (و مـعبودی جز او را پرستش و عبادت بکنم) و حال آن که خدا پروردگار هر چیزی است؟ هیچ کسی جز برای خود کار نـمیکند، و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمیکشد. سرانـجام همۀ شما به سوی خدا باز میگردید و شما را از آنـچه در آن اختلاف میورزید آگاه میسازد (و مـیانتان در بارۀ راه و روش و ادیـان و عقائدتان داوری مـیکند). خدا است که شما را جانشینان (دیگران بـرای آبـادانـی جهان در کرۀ) زمین گردانید، و (در استعدادهای ذاتی و مواهب آسمانی و اموال کسبی) بـرخـی را بـر بـرخـی، درجاتی بالاتر برد (و در کمال مادی و معنوی به نسبت استفادۀ شخص از اسباب و سنن یزدان و گسترده در پهنۀ جهان است، کسانی را بــشتر از کسـانی تـرقّی و تعالی داد) تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید (و در عمل، مشخّص شود چه کسی به شرائع آسمانی مؤمن یا کافر، و در نعمتهای خدادادی سپاسگزار و یـا نــاسپاس است). بیگمان پروردگارت زود رسـانندۀ عقاب (به مخالفان) است و او دارای مـغفرت بـیکران و رحمت فراوان (در حقّ پشیمان شوندگان از گناهان و برگردندگان به آستان یزدان) است.
بدین اندازه در چکیدۀ سـخن بسنده میکنیم، و به تفصیل و شرح آیات میپردازیم:
(ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ تَمَاماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدَىً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُم بِلِقاءِ رَبِّهِمْ یُؤْمِنُونَ).
بعد (از بیان فرمانهای دهگانه، شما را باخبر مـیسازم که پروردگار مـیفرماید:) مـا کتاب (تـورات) را بـرای موسی فرستادیم تا بر کسـی که (امـور دینی خود را خوپ انجام دهد و) نیکی و خوبی ورزد اتمام (کرامت و نعمت) باشد و بیانگر هـمه چیز (از تـعالیم لازم جـهت بـنیاسـرائیل) بـوده و (آنـان را بـه سـوی راه راست) هدایت و (بـرای کسـانی کـه از آن پـیروی کـنند، مـایـۀ) رحمت شود. بلکه (در پرتو ارشادات و رهنمودهای این کتاب مقدّس، بنیاسرائیل) به ملاقات با پروردگار خود ایمان بیاورند (و بدانند که در روز قیامت برای حساب و کتاب در پیشگاه خدا حاضر خواهند شد).
این جمله با واژۀ «ثُمَّ» به پیش از خود عطف شده است. یعنی جملۀ:
(وَأَنَّ هذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیماً).
این راه، راه مستقیم من است.
عطف شده است بر جملۀ:
(أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً).
این که چیزی را شریک او نکنید.
در عبارت:
(قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَاحَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلاَّ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً.....).
بگو: بـیائید چـیزهائی را بـرایـتان بـیان کـنم کـه پروردگارتان بر شما حرام نـموده است. ایـن کـه هیچ چیزی را شریک خدا نکنید....
و جملۀ:
(ثُمَّ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ....).
بعد ما کتاب را برای موسی فرستادیم....
عطف بر آن دو جملۀ پیشین است، بدین اعتبار که این جمله از زمرۀ سخنانی باشد که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم باید آنها را به ایشان اعلام و ابلاغ فرماید. در ایـن صورت - همانگونه که قبلًا گـفتیم - روند قرآنی پـیاپی و ناگسیخته است و دارای روال عادی است.
و فرمودۀ خداوند متعال:
(تَمَاماً عَلَى الَّذِی أَحْسَنَ).
تا بر کسی که نـیکی و خوبی ورزد، اتمام (کرامت و نعمت) باشد.
تفسیر آن، چنان است که ابن جریر برگزیده است: «سپس برای موسی تورات را نازل کردیم تا اتـمام نعمتهای ما بر او باشد، و بیانگر خوبیهای پیشین ما نیز در حقّ وی باشد، و بزرگواری ما بدین وسـیله بر او تکمیل شود، به پاداش نیکرفتاری و فرمانبرداری او از پروردگارش، و عمل به وظائف خود در تبلیغ احکام آئین یزدان به مردمان، وسیلۀ تبیین چیزهائی باشد که قوم و پیروان او در کار و بار دینشان بدانها نیازمندند». و این فرمودۀ یزدان سبحان که میفرماید:
(وَتَفْصِیلاً لِکُلِّ شَیْءٍ).
و بیانگر همه چیز باشد.
آن چنان است که قتاده معنی کرده است: «مراد چیزی است که در آن حلال و حرام یزدان است».
(هُدَىً وَرَحْمَةً).
هدایت و رحمت شود.
هدایت و رحمت باشد، بلکه قوم موسی راهیاب گردند و به ملاقات پروردگارشان ایـمان بیاورند. در نتیجه یزدان بدیشان رحم نـماید و آنـان را از عذاب خود برهاند... به خاطر چیزی که کتاب را برای موسی نازل کردهایم، به همین خاطر هـم کـتاب را بر شما نازل نمودهایم، تا در پرتو کتاب خودتان به هدایت و رحمت دسترسی پیدا کنید:
(وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ).
ایـن (قـرآن) کـتاب مــبارکی است کـه مـا آن را فرو فرستادهایم. پس از آن پیروی کنید و (ازمخالفت با آن) بپرهیزید تا مورد رحم خدا قرار گیرید.
این کتاب واقعاً مبارک است، همانگونه که قبلًا برای نخستین بار با این آیه در سوره رویاروی شدیم و آن را تفسیر کردیم:
(وَهذَا کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ مُبَارَکٌ مُصَدِّقُ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ یُحَافِظُونَ).
این (قرآن) کتابی است که ما آن را فرستادهایـم (همان گونه که تورات را قبلًا فرو فرستادهایم). پـر خیر و برکت است (و تا به قیامت ماندگار مـیماند). تـصدیق کنندۀ همۀ کتابهای (آسمانی از قبیل تـورات و انـجیل) است کـه پـیش از آن نــازل شـدهانـد. (آن را فرو فروستادهایم) تا با آن (اهل) مکّه و کسان دور و بر آن (یعنی همۀ مردمان جهان) را (از خشم خدا) بترسانی. کسانی که به آخرت ایمان دارند بدان ایـمان میآورند (چرا که امید به ثواب و هراس از عقاب ایشـان را بـدین امر وامیدارد. و هم بدان سبب) آنان بر (ادای به موقع و به گونۀ شایستۀ) نماز خود، محافظت میورزند.
(آیه/٩٢)
ذکر این کتاب، در آنجا به مناسبت سخن از عقیده در جولانگاه فراخ خود بود. و بیان این کتاب، در اینجا به مناسبت سخن از شریعت است که با آیۀ تقریباً همسان آیۀ قبلی بیان میشود، و به مردمان دستور داده میشود که از آن پیروی کنند. رحمت یزدان وقتی شامل ایشان میگردد که از این کتاب پیروی کنند. سخن در ایـنجا بطور کلّی دربارۀ شریعت است، همانگونه که در اوائل سوره سخن از عقیده بود.
حجّت و برهانتان باطل و پوچ گردیده است، و عذر و معذرتی برایتان نمانده است، با نازل شدن ایـن کتاب مبارک برایتان. کتابی که برای شرح و بسط هر چیزی آمده است، بهگونهای که به مرجع دیگری جز آن نیاز پیدا نمیکنید، و به شکلی که گوشهای از گوشه و کنار زندگی نمیماند که این کتاب بدان نـپردازد و شما نیازمند این باشید که از پیش خود قانونگذاری کنید:
(أَن تَقُولُوا إِنَّمَا أُنْزِلَ الْکِتَابُ عَلَى طَائِفَتَیْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن کُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِینَ. أَوْ تَقُولوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَیْنَا الْکِتَابُ لَکُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَکُم بَیِّنَةٌ مِن رَبِّکُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بِآیَاتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُوا یَصْدِفُونَ).
(قرآن را فرو فرستادهایم) تـا نگوئید کتاب (آسـمانی) تنها بـر دو گروه (یـهود و نصاری) پـیش از مـا فرو فــرستاده شـده است، و (مـا اصلًا از آنــها آگاهی نداشتهایم و) از بحث و بررسی آنها بیخبر بودهایم (و لذا از انجام گناه و دوری از راه خدا معذوریم). یا این که بگوئید: اگر کتابی بـر مـا نازل مـیشد، راه یافتهتر (و خـوبتر و بـهتر) از آنـان مـیگشتیم. بیگمان از سـوی پروردگارتان برایـتان قرآنـی آمـده است (که بیانگر حلال و حرام) و راهنمای (مـردمان بـه سـوی خیر و صلاح دو جهان) و رحمت (خدا برای بندگان) است. پس چه کسی ستمکارتر از کسی خواهد بود که آیات (قرآن) خدا را تکذیب کند و بیدلیل و بیجهت از آنها رویگردان شود؟ کسانی را که از آیات ما رویگردان شوند بدترین عذاب خواهیم داد، و سزای رویگردانی ایشان را هر چه زودتر بدانان خواهیم رساند.
خداوند سبحان چنین خواسته است که هر پیغمبری را به سوی قوم خود به زبان خودشان بفرستد... تا سرانجام، زمـان رسـالت واپسـین فرا رسد. یـزدان جهان محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم خاتم پیغمبران را برای همگی مردمان روانه فرمود. او آخرین پیغمبر خدا برای مردمان است. مناسبت داشت که او پیغمبری برای جملگی انسـانها باشد.
یزدان جهان حجّت و برهان را از دست عربها میگیرد و آنان دیگر نمیتوانـند بگویند هر یک از موسی و عیسی تنها برای قوم خود فرستاده شدهانـد. و مـا از پژوهش و بحث و فحص کتاب ایشان بیخبر بودهایم، و هیچگونه آگاهی و اطّلاعی از آن نداشـتهایـم و نتوانستهایم به بررسی و پژوهش کتاب آنان بپردازیم. اگر کتابی به زبان خودمان برایمان نازل میگردید و ما را مخاطب قرار میداد و ما را میترساند، مـا از اهل کتاب راهیابتر و راهیافتهتر میشدیم... هم اینک این کتاب برای آنان آمده است و پیغمبری از خودشان به سویشان آمده است - هر چند که پیغمبر همۀ مردمان جهان است -کتابی را برایشان آورده است که خودش دلیلی بر صدق ایـن پیغمبر است. ایـن کتاب حـقائق روشنی را نیز برایشان آورده است، حقائقی که شکّ و تردید و کذب و دروغی، و پیچیدگی و دشواریـی در آنها نـیست. این کتاب هدایت است و ایشـان را از ضلالتی میرهاند که در آن هستند. برای ایشـان این کتاب رحمت دنیا و آخرت است.
حال که این کتاب چنین است، چه کسی ستمکارتر از کسی است که آیات یزدان را تکذیب کـند و از آنـها رویگردان شود، در حالی که این آیات او را به سوی هدایت و صلاح و رستگاری دعوت میکنند؟ چه کسی ستمکارتر از کسی است که با باز داشتن خود و دیگران از این خبر عظیم، و همچنین با جهانبینیها و اندیشهها و قانونگذاریهای جاهلیّت، خود را و مردمان را از کـتاب یزدان دور و محروم گرداند؟... قطعآ کسانی که از این حقّ رویگردان میشوند، در سرشت ایشان بیماری و مـرضی است که ایشـان را از آن مـنحرف و بدور میگرداند. بیماری و مرضی همچون بیماری و مرضی که «صَدْف» نام دارد و پای شتر بدان دچار مـیآید و شتر بر اثر این آفت خود را کج و کژ میگرداند و راست نمیایستد و درست راه نمیرود! آنان از حقّ و حقیقت و راست و درست بودن «کج و کژ مـیشوند»، همان گونه که شرّ بیمار، از راست و درست ایستادن و رفتن، کج و کژ میگردد. ایشان به سبب این کجی و کژی خود سزاوار عذاب بدی هستند:
(سَنَجْزِی الَّذِینَ یَصْدِفُونَ عَنْ آیَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا کَانُوا یَصْدِفُونَ).
کسانی را که از آیات ما رویگردان شوند بدترین عذاب خواهـیم داد، و سـزای رویگردانـی ایشـان را هـر چـه زودتر بدانان خواهیم رساند.
تعبیر قرآنی همچون واژهای را بکار میگیرد، واژهای که در زبان آن را از یک حالت محسوس نقل میکند و به یک حالت معنوی میرساند تا حالت معنوی با حالت محسوس در اصل معنی همدم و همراه گردد... بدین منظور در اینجا واژۀ «یَصْدِفُوْنَ» به معنی: رویگردان میشوند را بکار میگیرد. پـیشتر دانسـتیم که از : «صَدَفَ الْبَعِیْرُ» برگرفته شده است، به معنی: شتر پای خود را کج و کژ نهاد و کج و کژ گام برداشت و به سبب بیماری آفت، نامعتدل راه افتاد... همچنین قرآن واژۀ «صَعَر» را بکار میبرد،[1] که برگرفته از بیماری صَعَر بــه معنی: گردن کجی است کـه گـریبانگیر شـتر میگردد و انسان نیز بدان دچار میآید. وقتی که شتر بدان آفت مبتلا گردید بناچار روی میگرداند و گردنش کج میشود و نمیتواند به آسانی گردنش را بجنباند. بسان همین واژه، لفظ «حبط» بکار گرفته میشود، به معنی: باد کردن و مردن در قرآن آمده است:
(وَ حَبِطَتْ اَعْمَالُهُمْ).
اعمالشان بر باد رفت و تباه گشت.
این معنی برگرفته شده است از:
(حَبِطَتِ النَّاقَةُ).[2]
شـتر گیاه مسـمومی را خورد و شکـمش بـاد کـرد و آماسید سپس مرد.
از این نوع واژهها و تعبیرها در قرآن فراوان است. روند قرآنی در این تهدید و بیم گام دیگری به جلو برمیدارد تا پاسخ ایشان را بدهد و معجزات و خوارق عاداتی را که خواستار میشدند تا با مشاهدۀ آنها به این کتاب ایمان بیاورند، مـردود و ناپذیرفتنی اعـلام کند... همچون تهدید و بیمی در اوائل سوره گذشت، بدان هنگام که مناسبت تکذیب اعتقاد در میان بود. همین تهدید و بیم در اینجا تکرار میگردد. مناسبتی که در اینجا وجود دارد رویگردانی از پیروی کردن و از مقیّد و متعهّد به شریعت خدا بودن است ... در سرآغاز سوره آمده است:
(وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ یُنْظَرُونَ).
میگویند که چه میشد اگر فرشتهای به پیش او بیاید (و در حضور ما بر نبوّت و صدق گفتارش گواهی دهد تا بدو ایمان بـیاوریم؟ بگو:) اگر فرشتهای بـه پـیش او بفرستیم (و موضوع جنبۀ حسّـی و شــهود پـیدا کند، برابر سنّت همیشگی خدا دربارۀ آنان که طلب معجزه کردهاند و پس از مشاهدۀ مـعجزه سـر بـر تـافتهانـد و نابود گشتهاند)، کار از کـار میگذرد (و فرمان هـلاک ایشان صادر مـیگردد) و دیگر مـهلت (زنـده مـاندن) بدیشان داده نمیشود. (انعام/8)
در آخر سوره در همین جا آمده است:
(هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَن تَأْتِیَهُمُ الْمَلاَئِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ).
(دلائل متقن بر وجوب ایمان بـیان گردیده است. پس چرا ایمان نمیآورند؟) آیا انـتظار دارند که فرشتگان (قـبض ارواح) بــه ســراغشـان بـیایند؟ یــا ایـن که پروردگارت (خودش) به سوی آنان بیاید؟ یا پارهای از نشانههای پروردگارت که (دالّ بر شروع رستاخیز بـاشد) بــرای آنــان نـمودار شـود؟ روزی پـارهای از نشانههای پروردگارت فرا میرسد (و آنان را به ایمان اجباری وادار مینماید) امّا ایمان آوردن افرادی که قبل از آن ایمان نیاوردهاند، یا این که با وجود داشتن ایمان (کارهای پسندیده نکردهاند و) خیری نـیندوختهاند، سودی به حالشان نحواهد داشت. بگو: منتظر (یکـی از این امور سه گانه) باشید و ما هم منتظر (نتیجۀ وعـدۀ خدا در بارۀ خود و وعید او در بارۀ شما) هستیم.
تهدید و بیم آشکار قاطعانهای است. سنّت خدا بر این رفته است و قانون خدا چنین بوده است که اگر معجزه و خارقالعادهای انجام بگیرد و تکذیب کنندگان ایمان نیاورند، حتمًا عذاب ریشهکن کنندهای بیاید و ایشان را یکسره هـلاک نماید... خـداوند سبحان بدیشان میفرماید: اگر معجزات و خوارق عادات پیشنهادی ایشان، یکی از آنها بیاید و روی نماید، آنان یکسره بعد از آن نابود میگردند... روزی و روزگاری برخی از این معجزات و خوارق عـادات یــزدان جـهان روی میدهد و کار از کار میگذرد و به دنبال آن هیچگونه ایمانی و عملی پذیرفته نمیگردد و سودی نمیبخشد... ایمان و عمل کسی که پیش از آن ایمان نیاورده است و در پرتو ایمان خود، کار پسندیده و شایستهای نکرده است. چه برای مـعیار و میزان اسلام همیشه کار پسندیده و شایسته همدم و همراه ایمان است و بیانگر وجود آن است.
در روایتهای مـتعدّد آمده است که مـراد از فرمودۀ یزدان:
(یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ).
روزی پارهای از نشانههای پروردگارت فرا میرسد.
این است که نشانهها و علامتهای قیامت فرا میرسد.[3]
هنگامی هم نشانهها و علامتهای قیامت روی نـماید، دیگر پس از آن ایمان و عملی پذیرفتنی نـیست. این روایتها به دنبال ایـن سخن، نشانهها و علامتهای ویژهای را برشمردهاند... ولیکن تفسیر آیۀ مورد نظر بر طبق سنّت جاریه در زندگی این جهان بهتر و پسندیده است. چرا که همگون و همسان این آیه، در سرآغاز سوره آمده است، آنجا که فرموده است:
(وَقَالُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکاً لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لاَ یُنْظَرُونَ). [4]
قابل ملاحظه است که روند قرآنی بدانگاه که در صدد سخن از شریعت و حاکمیّت است، این معنی را تکرار میکند، و به هنگام سخن از ایمان و عقیده نـیز چنین مفهومی را دوباره ذکر میکند... تکرار ایـن مـعنی و مفهوم، مورد نظر بوده است، و عمدًا چنین مقصود و مضمونی مجددًا به میان آمده است تا بیانگر خود این حقیقت باشد. پس بهتر این است معنی این آیۀ واپسین سوره را به آیۀ آغازین سوره حواله داریم و هر دو آیه را بیانگر سنّت جاریۀ یزدان بدانیم. گمان میرود ایـن معنی برای تفسیر این دو آیه بسنده و پسندیده باشد و نیازی نباشد بدان غیب نهان پناه برد.
*
پس از آن، روند قرآنی رو به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم میکند تا تنها دین و شریعت و برنامه و راه او را در میان همۀ دینها و مذهبها و دسـتهها و گـروههائی که در زمین زندگی میکنند، از جمله ملّت عرب مشرک، برجسته بنمایاند و ممتاز و منحصر فرماید:
(إِنَّ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِی شَیْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ).
بیگمان کسانی که آئین (یکتاپرستی راسـتین) خود را پراکنده میدارند (و آن را با عقائد مـنحرف و معتقدات باطل به هم میآمیزند) و دسته دسته و گروه گروه میشوند (و هـر دسته و گروهی از مکتبی و مـذهبی پیروی میکنند) تو بهیچ وجه از آنان نیستی و (حساب تو آز آنان جدا و) سـر و کـارشان بـا خدا است و خدا ایشان را از آنچه میکنند باخبر میسازد (و سزای آنان را خواهد داد).
این دو راهۀ جدائی میان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دین و شریعت و منهج او بطور کلّی، و میان سائر دیـنها و مذهبها و ملّتها و گروهها است ... جدا است از مشرکانی که خیالبافبها و آداب و رسوم و دشمنانگیها و خونبهاها و انتقامجوئیهای جاهلیّت، ایشان را پخش و پراکنده کرده بود و آنان را به دستهها و گروهها و قبیلهها و عشیرهها و تیرههای متعدّد درآورده بود. بلی جدا است از یهودیان و مسیحیانی که اختلافات مذهبی ایشان را تکّه تکّه و بخش بخش نموده بود و به صورت دینها و مذهبها و گروهها و دستهها و اردوگاهها و دولتـها درآورده بود. و بالاخره جدا است از هـهکسانی که جز ایشان بوده و خواهند بود، اعمّ از مذهبها و مکتبها و دیدگاهها و جهانبینیها و اندیشهها و باورها و اوضاع و احـوال و نـظامها و سیستمها، تا روز سزا و جزای قیامت... بلی تا دامنۀ قیامت پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به هیچ وجه از زمرۀ این چنین کسانی نیست و با اینگونه عقیدهها و باورها و دینها و مذهبها و مکتبها و دیدگاهها همسو و همراه نمیباشد... دین او اسلام است و بس. شریعت او همان است که در کتاب یزدان است. برنامۀ او همان برنامۀ مـمتاز و مسـتقل و منحصر به خـود است... ممکن نیست که این دین با دین دیگری بیامیزد و با مـعتقدات و تصوّرات دیگر سازش کند و هـمراه و همسو گردد. امکان ندارد که شریعت او و نظام او با مذاهب و اوضاع و نظریّات دیگری بیامیزد... ممکن نیست دو صفت برای شریعتی یا وضعی و یا نـظامی، موجود باشد... مثلًا اسلامی و چیز دیگری نام بگیرد!ا! اسلام، اسلام است و بس. شریعت اسلام، شـریعت اسلام است و بس... نظام اجتماعی یـا سیاسی و یـا اقتصادی اسلامی، اسـلامی است و بس... و پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بطور کلّی تا آخر زمان با هیچ یک از این چیزهائی که بیگانه از اسلامند نبوده و نمیباشد.
مسلمان هر زمان در برابر عقیدهای جز اسلام بایستد، بدون کمـترین فوت وقت آن عقیده را دور میاندازد و تنها ایستادنش برای ردّ کردن است. همچنین هر زمان در برابر شرعی یـا نـظامی و یا وضـعی بایستد کـه حاکمیّت در آن تنها از آن یـزدان نباشد، به عبارت دیگر: الوهیّت و ربوبیّت در آن تنها از آن یزدان نباشد، بیدرنگ آن شرع یا نظام و یا وضع را نـمیپذیرد و ایستادنش فقط برای ردّ کردن و بیزاری جستن است و بس... مسلمان در چنین حـالی همین که ایسـتاد، در نخستین لحظه بدون درنگ قلم بطلان بر چـیزهای بیگانه از اسلام میکشد پیش از این که رنـج تلاش پژوهش مشابهات یا مخالفات میان چیزی از این چیزها و میان آنچه در اسلام است به خود دهد. یعنی او که اسلام را شناخته است و از دل و جان پذیرفته است اصلًا خود را نیازمند مقایسه میان اسلام و غـیر اسلام نمیبیند.
دین مقبول در پیشگاه یـزدان اسلام است و بس... و پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اصلًا با کسانی نیست و کمترین پیوندی با کسانی ندارد که دین را تکّه تکّه و بخش بخش کردهاند و بر دین اسلام گرد نیامدهاند و اسلام را مجمع دلهای خود نکردهاند.
قطعاً دین پسندیدۀ یزدان، هم برنامه است و هم شرع ... پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم اصلًا رابطه و پیوندی با کسـانی، ندارد برنامهای جز برنامۀ یزدان را برنامۀ خود میکنند، و شریعتی جز شریعت یزدان را شرع خود میشمارند. کار بطور کلّی این چنین است. این امر در نخستین نگاه پیدا و هویدا است، و لزوم ورود به تفصیلات دیده نمیشود.
کار و بار کسانی که دین خود را پـخش و پراکنده میکنند و آن را به مذهبها و مکتبها تبدیل مینمایند، و پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم نیز به فرمان یزدان بزرگوار از ایشان بیزاری جسته است، گذشته از همۀ اینها سر و کارشان با خدا است و او ایشان را در برابر کارهائی کـه در دنـیا میکردهاند مورد بازپرسی و بازخواست قرار میدهد:
(إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا یَفْعَلُونَ).
آنان سر و کارشان با خدا است و خدا ایشان را از آنچه میکنند باخبر میسازد (و سزای آنان را خواهد داد). به مناسبت حساب و کتاب و سـزا و جزا، خـداوند سبحان مهربانی و رحمتی را که در محاسبۀ بندگانش بر خود واجب فرموده است، بیان مینماید. برای کسی که کار نیکی را انجام دهد و مؤمن باشد - چه همراه با کفر نیکی وجود ندارد - ده برابر آن بدو پاداش میدهد. و کسی که کار بدی را بکند، همسان آن او را کـیفر و سزا میدهد. پروردگار تو بر هیچ کسی ستم نمیکند و از حقّ او نمیکاهد:
(مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لاَیُظْلَمُونَ).
هر کس کار نیکی انجام دهد (پاداش مضاعف، دست کم از دریای جود و کرم خداوند معظّم) ده برابر آن دارد، و هر کس کار بدی کند، پادافرۀ او (بـه سـبب عدل و داد یزدان) جز همسنگ و همسان آن داده نمیشود و به (اینان با افزایش کیفر، و به آنـان بـا کـاهش پـاداش از) ایشان ظلم و ستم نمیگردد.
*
در پایان سوره، و در پایانۀ سخن درازی در بارۀ مسألۀ قانونگذاری و حاکمیّت، تسبیح و تقدیس خوش و دلربا و آهنگین و پر نوائی قرار گرفته است که برای جان آشنا و عزیز است و قاطعانه و فـیصله بخش است ... آهنگها و نواهای الهامگرانه در هر آیه چنین گوش جان را مینوازند:
(قُلْ.......). (قُلْ.........). (قُلْ.........).
بگو... بگو... بگو....
در هر آیهای پسودههای نازکانۀ ژرفی، در جایگاه توحید و یگانگی، یگانگی راه و آئین، و یگانگی مقصد و حرکت، و یگانگی معبود و خداونـدگار، یگانگی بندگی و پرستش... ژرفاهای دل انسان را لمس میکند. این یگانگی همراه با نگرش فراگیری به سراسر گسترۀ هستی و قوانین و ارکان و اصول آن است:
(قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ. قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ. وَهُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلاَئِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَاآتَاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ).
بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسـیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم تا حیاتم ذخیرۀ مماتم شود). خدا را هیچ شریکی نیست، و بـه همین دستور داده شدهام، و من اولین مسلمان (در میان امّت خود، و مخلصترین فرد در میان همۀ انسانها برای خدا) هستم. (ای پیغمبر! به کسانی که تو را همچون خود بــه شـرک ورزی مـــیخوانـند) بگـو: آیـا (سـزاوار است کـه) پروردگاری جز خدا را بطلبم (و مـعبودی جـز او را پرستش و عبادت بکنم) و حال آن که خدا پروردگار هر چیزی است؟ هیچ کسی جز برای خود کار نمیکند، و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمیکشد. سرانجام همۀ شما به سوی خدا باز میگردید و شما را از آنــچه در آن اختلاف میورزید آگاه میسازد (و مـیانتان در بـارۀ راه و روش و ادیان و عقائدتان داوری مـیکند). خدا است که شما را جانشینان (دیگران بـرای آبـادانــی جهان در کرۀ) زمین گردانید، و (در استعدادهای ذاتی و مواهب آسمانی و اموال کسبی) بـرخـی را بـر بـرخی، درجاتی بالاتر برد (و در کمال مادی و معنوی به نسبت استفادۀ شخص از اسباب و سنن یزدان و گسترده در پهنۀ جهان است، کسانی را بـیشتر از کسـانی ترقّی و تعالی داد) تا شما را در آنچه به شما داده است بیازماید (و در عمل مشخّص شود چه کسی به شرابع آسـمانی مؤمن یا کافر و در نعمتهای خدادادی سپاسگزار و یا نــاسپاس است). بیگمان پـروردگارت زود رسـانندۀ عقاب (به مخالفان) است و او دارای مـغفرت بیکران و رحمت فراوان (در حقّ پشیمان شوندگان از گناهان و برگردندگان به آستان یزدان) است.
این پیرو، سراسر آن با سر آغاز سوره، نغمۀ دلنواز چشمگیر همآوائی را تشکیل میدهد. پیروی است که سخن از مسألۀ ذبـیحهها و نـذر و نـذور و ثـمرات و غلّات، و ذکر چیزهائی که جاهلیّت در بارۀ شریعتها و قانونها گمان میبرد و چنین میانگاشت که برگرفته از شرع خدا است و به دروغ به یزدان نسبت میداد، بدان پایان میپذیرد... این پیرو بیانگر چه معنی و مفهومی است؟ بیانگر معنی و مفهومی است که نیازی به تفصیل بیشتر از بیان پیشین ندارد.
(قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
بگو: بیگمان پروردگارم (با وحی آسمانی و نشان دادن آیات قرآنی و گسترۀ جهانی) مرا به راه راست رهنمود کرده است. و آن دین راست و استوار و پا بر جا، یعنی آئین ابراهیم است. همان کسی که حقگرا (و از آئینهای انــحرافـی مـحیط خـود رویگردان) بود و از زمرۀ مشرکان نبود.
اعلام و اعلانی است که بیانگر شکـر و سـپاسگزاری است، و به اطمینان و اعتماد اشاره دارد، و سـرشار از یقین و ایمان است... یقین و ایمان به ساختار پرستش واژگانی و دلالت معنوی، و اعتماد به پـیوند راهنما، پـیوند ربوبیّتِ رهنمون نگاهبان نگـاهدار... و سپاسگزاری بر هدایت و رهنمود به راه راستی که هیچ گونه کجی و کژی در آن نیست:
(دِیناً قِیَماً).
دین راست و استوار و پا بر جا.
این آئین، آئین دیرین یـزدان است. آئینی از زمان ابراهیم است. ابراهیم که نیای این ملّت مسـلمان است. بلی آئین مبارک ابراهیم مخلص حقگرا است:
(مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفاً وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ).
دین ابـراهیم حقگرا (و از آئـینهای انحرافی محیط خود رویگردان است)، و ابراهیم از زمرۀ مشرکان نبوده است.
(قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ).
بگو: نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسـیر رضـایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم ذخیرۀ مماتم شـود). خدا را هیچ شریکی نیست، و به همین دستور داده شدهام، و من اولیـن مسلمان (در میان امّت خود، و مخلصترین فرد در میان همۀ انسانها برای خدا) هستم.
مخلص کامل خدا بودن است. کاملًا مخلص خدا بودن: در هر اندیشهای که بر دل گذرد، در هر حرکتی که در زندگی انجام پذیرد، در هر نمازی که خوانده شود، در هر اعتکافی که با دل خلوت گردد و در برابر یـزدان ایستاد و کرنش رود، در ماندن و در مردن، در شـعائر بندگی، در زندگی عملی و واقعی، و بالأخره در مردن و در آنچه در فراسوی مرگ است ...
این تسبیح و تقدیس «توحید» مطلق و عبودیّت کاملی است که نـماز و اعتکاف و زنـدگی و مرگ را گـرد میآورد، و آنها را خالصانه به یزدان «خداوندگار جهان و جهانیان» تقدیم میدارد... خداوندگاری که نگاهدار و نگـاهبان هسـتی، و چرخانندۀ کار و بار کیهان، و پروردگار راهنمای فرمانروای همۀ جهانها و جهانیان است .. با «تسلیم» کاملی رو به خـدا میدارد که در جهان درون و در جهان بیرون چیزی بر جای نمیماند که آن را به بندگی یزدان نکشاند و به کرنش در برابر خداوند منّان نرساند. در سراسر گسترۀ فـراخ جـهان درون و جهان بیرون نمیگذارد چیزی میان او و مـیان یزدان حائل و مانع گردد...
(وِبِذلِکَ أُمِرْتُ).
به همین دستور داده شدهام.
من هم شنیدهام و پذیرفتهام و اطاعت کردهام و کرنش بردهام.
(وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ).
من اولین مسلمان (در میان امّت خود) و مخلصترین و مطیعترین کس (در میان تـمام اهـل جهان از آغـاز تـا پایان آن) هستم.
(قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّکُم مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ).
ای پیغمبر به کسانی که تو را همچـون خود بـه شـرک ورزی مـیخوانـند) بگـو: آیـا (سـزاوار است کـه) پروردگاری جز خدا را بـطلبم (و معبودی جز او را پرستش و عبادت بکنم) و حال آن که خدا پروردگار هر چیزی است؟ هیچ کسی جز برای خود کار نمیکند، و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمیکشد. سرانجام همۀ شما به سوی خدا باز میگردید و شما را از آنـچه در آن اختلاف میورزید آگاه میسازد (و مـیانتان در بارۀ راه و روش و ادیان و عقائدتان داوری میکند). سخنی است که آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنها وارسی و سرکشی میکند، و شامل هر موجود و آفریدهای میشود که انسان از آن باخبر یا بیخبر است، و هر رخدادی و پدیدهای را در بر میگیرد که در پنهان و آشکار روی میدهد و انجام میپذیرد... سپس همۀ اینها را به زیر سایۀ چتر ربوبیّت یـزدان میکشاند، ربوبیّتی که مشتمل بر همۀ موجودات این کیهان بزرگ است، و در عقیده و عبادت و شریعت جملگی را بندۀ حاکمیّت یزدان میگرداند.
پس این چنین سخنی، در یک پـرسش استنکاری، اظهار شگفتی میکند:
(أَغَیْرَ اللّهِ أَبْغِی رَبّاً وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْءٍ).
آیا پروردگاری جز خدا را بطلبم و بجویم؟!
آیا جز خدا، خدائـی را بجویم و بطلبم که بر من فرمانروائی کند؟ در کار و بار من دخل و تصرّف نماید؟ امور زندگی مرا بگرداند؟ بر من نظارت کند؟ مرا بپاید و مراقبت نماید؟ مـرا به راه راست بدارد و راست و درستم کند؟ و رهنمون و رهنمودم گرداند؟ و حال این که من در گرو نیّت درون و عمل بیرون خود باشم، و مورد بازخواست الهی در طاعت و مـعصیتی قرار بگیرم که بدان دست مییازم؟
آیا جز خدا، خدائی را بجویم، در حالی که جهان هستی همه در دست قدرت یزدان است، و من و شـما تحت ربوبیّت او قرار داریم؟!
آیا جز خدا، خدائی را بجویم، در حالی که هر کسی در برابر گناه خود گرفتار میآید، و کسی گناه دیگری را با خود برنمیدارد؟!
(وَلَا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْهَا وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى).
هیچ کسی جز برای خود کار نمیکند، و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمیکشد.
آیا جز خدا، خدائی را بطلبم، در حالی که خدا است که مردمان را در زمـین جایگزین و جانشین یکدیگر میسازد، و برخی از مردمان را بر بر برخی دیگر در خرد و پیکر و روزی، پلّههائی بالاتر میبرد تـا ایشان را بـیازماید کـه آیـا سـپاسگزاری مـیکنند و یاکفر میورزند؟!
آیا جز خدا، خدائی را بطلبم، در حالی که خدا عقاب و عذاب را هر چه زودتر میرساند و گریبانگیر آدمی میگرداند، و او مهربان و آمرزگار برای کسی است که توبه کند و از گناهان دست بردارد؟!
آیا جز خدا، خدائی را بطلبم، و شرع او را شرع، فرمان او را فرمان، حکم او را حکم، قرار دهم؟! در حالی که همۀ این دلائل و همۀ این اشارات و الهامات شـاهد و گواه و رهنمون و راهنمای این هستند که تـنها یـزدان جهان، آفریدگار و خداوندگار یکتا و یگانۀ هستی است و بس.
این تسبیح و تـقدیس، تسـبیح و تـقدیس یکـتاپرستی دلنـواز و دلربا است. در لابـلای آن، صـحنۀ زیبا و فریبائی است، صحنۀ حقیقت ایمانی است، ایمانی که در دل پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بود. این صحنه، صـحنهای است که جز تعبیر شگفت قرآنی نمیتواند بیانگر زیـبائی و شکوه آن باشد.
این، واپسین آهنگ و نوائی است که در روند قرآنـی گوش جان را مـینوازد. رونـدی کـه در صـدد بـیان حاکمیّت و شریعت است. این آهنگ و نوای واپسـین هماهنگ و همنوا با آهنگها و نواهای پـیشین سـوره است. آهنگها و نواهائی کـه مسألۀ عـقیده و ایـمان را زمزمه میکردند و به گوش جانها میخواندند. از جملۀ آنها این فرمودۀ خداوند بزرگوار است:
(قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّاً فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلاَ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ. قُلْ إِنِّی أَخَافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ. مَن یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ).
بگو: آیــا غیر خدا را مـعبود و یـاور حود بگیرم؟! در صـورتی که او آفرینندۀ آسـمانها و زمـین است و او روزی مـیدهد (و رازق همگان او است و هــمه بـدو نیازمندند) و بـه او روزی داده نمیشود (و نـیازمند کسی نیست). بگو: به مـن دسـتور داده شـده است کـه نــخستین کسـی بـاشم که (از ایـن امّت، خویشتن را خالصانه تسلیم فرمان خدا کند و) مسلمان باشد (و نیز خداوند به من دستور داده است که) از زمرۀ مشرکان مباش. بگو: من (هم مانند سائر انساتهای مآل انـدیش) اگر نــافرمـانی پروردگارم کـنم از عذاب روز بزرگ (قیامت) میترسم. کسی که (چنین عذابی) بدان هنگام از او بدور داشته شود، به حقیقت خدا بـدو رحـم کـرده است، و این پیروزی آشکاری است.
*
خویشتن را نیازمند تکرار چیزی نمیبینیم که بارها گفتهایم و اشاره کردهایم که مقصود از تکرار این چنین آیه هایی که دو بار در سر آغاز و پایان سوره ها میآید چیست، این نوع سخن نیز گونهای از گونههای بیان حقیقت یگانهای است. حقیقتی، که یک بـار بـه شکـل عقیده نهان در زوایای جهانِ درون جلوه گر میآید، و بار دیگر به صورت یک برنامۀ زندگی پیدا در جهانِ بیرون خودنمائی میکند. در مضامین و مفاهیم این آئین هم، هر دو شـکل و صـورت بـیانگر حقیقت یگانهای است.
هم اینک که روند سوره به پایان آمده است، فاصلۀ دراز و پهنۀ گسترده و ژرفاهای ژرفی را ورانداز میکنیم. فاصله های دور دست و پهناهای وسیع و ژرفاهای عمیقی که ابعاد سوره در آنها پدیدار و آشکار میآید، چه چیزهائی که از آن در جزء هفتم گذشته است و چه چیزهایی که در این جزء با آنها رویاروی میگردیم. ابعادی که هراس انگیز و دلهره آمیز است..... حجم سوره را ورانداز میکنیم. همچنین صفحه ای را، و آیهای را، و عبارتی را پیش چشم میداریم، انسان بود، ده یک این همه حقائق و صـحنهها و انگیزهها و الهامها را در بر نمیگرفت، آن هم در ایـن مساحت محدود... گذشته از آن گسترۀ معجزهآمیزی که خود این حقائق، و همچنین تعبیر از آن حقائق میرسانند و بیانگر آنند.
هان بدان! این کوچ، کوچ دراز آهنگ و فراخی است. فاصلههای دور و درازی را پیموده است و فـرازهـا و نشیبهای فراوانی را پشت سر گذاشته است. این راههای طولانی و فواصل زیادی را که به همراه سوره بریدهایم و طیّ کردهایم، هراسناک بوده است..... کوچی داشتهایم همراه با حقائق بزرگ هستی ... کوچی بوده است که به تنهایی «ارکان و اصول جهانبینی اسلامی» را در خود گرد آورده است:
حقیقت الوهیّت را با همۀ زیـبائی و شکوه و جلال و جمالی که دارد.
حقیقت هستی و زندگی را و چیزهائی را که در فراسوی هستی و زندگی قرار دارند، همچون غیب نهان، قضا و قدر پنهان، اراده و مشیّتی کـه مـیزدایـد و بـر جـای میدارد، و هستی میبخشد و نیست میگرداند، و هـر گونه که بخواهد جهان و زندهها و مردمان را به چرخش و جنبش میاندازد و به حرکت در میآورد.
حقیقت نفس بشری را با همۀ ژرفاها و گودیها، و راهها و پیچها، و پیداها و نـاپیداهـا، و هـواهـا و هوسها، و هدایتها و ضلالتهائی که دارد. همچنـن چیزهائی کـه از سوی شیاطین انسان و پری به نـفس آدمـی وسوسه میگردد، و هدایتها و ضلالتهائی که گامهای او را بدین سو و آن سو میکشانند و بدینجا و آنجا میرسانند.
صحنههای قیامت، موقعیّتهای محشر، لحظههای غـم و اندوه، و لحظههای آرزو و شادی را، و گـزیدههائی از تاریخ انسان در زمین، و بخشهائی از تاریخ و هستی و زندگی را ... خلاصه، مجموعههای زیادی را که در این فرصت و با این شتاب نمیتوانیم چکیدهای از آنها را بنمایانیم. مجموعههائی که چیزی جز خود سوره در روند شگفت و با تعبیر عجیب خود نمیتواند آنـها را بیان کند و به تصویر زند.
قرآن کتاب «مـبارکی« است، و ایـنها بـدون شکّ از برکات فراوان آن است... سپاس خداوندی را سزا است که آفریدگار جهان و جهانیان است.
پایان سورۀ انعام
1- نگا: لقمان /18.
2 بقره /217، آل عمران/٢٢، مائده/53...
3- نگا: سورۀ محـمّد، آیۀ 18.
4- نگا: سورۀ انعام، آیۀ ٨ .