ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی انعام آیهی 135-128
(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یَامَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُم مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَاشَاءَ اللّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ (128) وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (129) یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ (130) ذلِکَ أَن لَمْ یَکُن رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ (131) وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (132) وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُم مَایَشَاءُ کَمَا أَنْشَأَکُم مِن ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ (133) إِنَّ مَاتُوعَدُونَ لَآتٍ وَمَا أَنْتُم بِمُعْجِزِینَ (134) قُلْ یَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ (135)
این بخش بطور کلّی، از درس گذشته جدا نیست. بلکه دنبالۀ آن است. از جنس همـان امواجی است که در آن پیاپی میآمد و پشت سر یکدیگر قرار میگرفت. این بخش از یک سو زنجیرۀ سخن از فرجام کار شـیاطین انسان و پری است که بعد از سخن از سرنوشت کسانی ذکر میشود که بر راستای راه راست ماندگار میمانند. از دیگر سو زنجیرۀ سخن از مسألۀ ایمان و کفر است که در این مکان سـوره به مناسبت مسألۀ حـاکمیّت و قانونگذاری ذکر میگردد. همچنین مسألۀ اخیر ربط داده میشود به حقائق اساسی و بـنیادینی در عقیدۀ اسلامی، از جمله به حقیقت پاداش و کیفر در آخـرت، پاداش و کیفر کارهائی که در دنیا انجام پذیرفته است. از پاداش و پادافره هم بعد از بیم دادن و مژده دادن سخن میرود. حقیقت دیگری که به میان میآید حقیقت سلطه و قدرت یزدان است. سلطه و قدرت یزدان میتواند شـیاطین و پیروان و دوسـتان شـیاطین را و جملگی انسـانها را از مـیان بردارد و دیگران را جـانشین و جایگزین ایشان گرداند. حقیقت دیگری که از آن سخن میرود، حقیقت ضعف انسانها همه در برابر عذاب و قهر الهی است. همۀ این حقائق هـم حقائق عقیدتی هستند و به هنگام بررسی و تحلیل و تحریم ذبیحهها پیش از چنین حقائقی، از آنها سخن میرود. آنگاه حلقۀ دیگری از زنجیرۀ سخن در میرسد. در این حلقه سخن از نذر و نذور میوهها و چهارپایان و فرزندان است. همچنین سخن میرود از آداب و رسوم جاهلیّت و جهانبینیهای جاهلیّت در بارۀ این امور. صحبت از جملگی این مسائل به همدیگر میپیوندد، و این مسائل در جای طبیعی خود قرار میگیرند، جائی که این آئین برای آنها تعیین کرده است و آنها را در آن قـرار داده است. آخر جملگی این مسائل، یکسان مسائل اعتقادی هستند و در میزان و معیار یزدان فرقی میان آنها نیست، میزان و معیاری که در کتاب ارزشمند خود گنجانده است و پابرجای داشته است.
*
در زنجیرۀ سخن پیشین، از کسانی صحبت شد که یزدان جهان سینههای ایشان را برای پذیرش اسـلام فـراخ و گشاد میفرماید و سعۀ صدر بدیشان عطاء مـینماید. در نتیجه دلهایشان به یاد خدا میماند و غافل نمیشود، و رهسپار دارالسّلام میگردند و در بهشت خـدا میغنوند، و تحت ولایت و کفالت پروردگارشان قرار میگیرند... هم اینک صحنۀ مقابل آن گشوده میگردد و در صحنۀ دیگری بر پرده نمایش داده میشود، به شیوۀ غالب قرآن در نمایش «صحنههای قیامت».[1] در اینجا شیاطین انسان و پری نـموده مـیشوند. کسانی کـه زندگی را به سر بردهاند. در دوران حیات خود گروهی سخنان یاوه و ناروا را برای گول زدن و فریب دادن و گمراه کردن، به گروه دیگری پیام دادهاند، و دستهای با پشتیبانی دستۀ دیگری در برابر هر پیغمبری ایستادهاند و دشمنی ورزیدهاند. برخی به برخی الهام کردهاند و پیام فرستادهاند که با مؤمنان بجنگد و با چیزی که شرع خدا برایشان حلال و حرام فرموده است برزمند... این نقش قرآنی آنان را در صحنۀ برجستۀ زندهای نشـان میدهد که سرشار از گفتگو و اعتراف و تنبیه و حکم و تعقیب است. از حیات لبریز است، حیاتی که صحنههای قیامت در قرآن پر از آن است:
(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً یَامَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُم مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَاشَاءَ اللّهُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ ).
(به یاد بیاور آن) روزی را که در آن همۀ آنان را در کنار هم گرد میآوریم (و خطاب به گناهکاران میگوئیم:) ای گروه جنّیان شـما افـراد فـراوانـی از انسـانها را گمراه ساختید. (بدین هنگام با افسوس و دریغ) پیروان ایشان از مـیان انسـانها (فـریاد بـرمیآورند و) مـیگویند: پروردگارا! برخی از مـا از برخـی دیگر سود بردیم. (جنّیان با وسوسۀ شیطانی بر ما ریاست کردند و از ما بهره گرفتند، و ما انسـانها بـه وسـوسۀ ایشـان دچـار شهوات و لذات زودگذر شدیم، تا آنگاه که مدت معلوم زندگی را سپری کردیم) و به مرگی گرفتار آمـدیم که برای مــا مـعیّن و مـقدّر فـرموده بـودی. (هـم اینک بـا کـولهباری از کـفر و ضـلال در پیشگاه ذوالجـلال ایستادهایم، وای بر ما! خداوند بدیشان) میگوید: آتش (دورخ) جایگاه شـما است و هـمیشه در آن مـاندگارید مگر مدّت زمانی که خدا بخواهد. بیگمان پروردگار تـو حکیم (است و کارهایش از روی حـمت انجام میگیرد و) آگاه است (و میداند چـه کسـانی را از دست دورخ رها کند). و همان گـونه (کـه ستمگران، در ایـن جهان پشتیبان یکدیگر و رهبر و راهـنمای هـم هستند، در جهان دیگر نیز آنان را به یکدیگر وامیگذاریم و) برخی از ستمگران را همنشین برخی دیگر میگردانیم، و ایـن بـه خـاطر اعمالی است که (در جـهان گذران) انـجام میدادهاند. (در آن روز خداوند بدیشان مـیگوید:) ای جنّیان و ای انسانها آیا پیغمبرانی از خودتان به سـوی شما نیامدند و آیـات (کتابهای آسمانی) مـرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز (و روبرو شدن در آن با خدا) بیم ندادند؟ (پس چگونه این روز را فراموش کردید و در تکذیب آن کوشیدید؟ در پـاسخ) میگویند: ما علیه خود گواهی میدهیم (و اقرار میکنیم که پیغمبران آمدند و آئین خدا را تبلیغ کردند و مـا را از قیامت ترساندند، ولی مـا ایشـان را تکـذیب کـردیم و گفتیم: خداوند چیزی را از سوی خود نفرستاده است و جز زندگی این جهان، زندگی دیگری وجود ندارد. آری) زندگی جهان، آنان را گول زد (و به خود مشغول داشت و امروز جز اعتراف چـارهای نـدارند و) علیه خود گواهی میدهند (و میگویند) که ایشان کافر بودهاند (و مستحقّ عذاب جاویدان و هراسناک یزدانند).
صحنه در آینده نمایش داده میشود. در آن روزی که همگان را جمع میگرداند. امّا برای شنونده محال است که با آن صحنه هم اینک عملًا رویاروی شود. چرا که واژهای در عبارت حذف است. تقدیر سخن این چنین است:
(وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ....)- فَیَقُوْلُ- (یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ....).
روزی جملگی آنان را گرد میآورد.... سپس میگوید: ای گروه انسان و پری ....
واژۀ «میگوید» حـذف شـده است! حـذف آن، تعبیر صورتگر و شکل بخش را از فاصلۀ بس دوری بـه نزدیک منتقل میکند و کوچ بسیار شگفتی را پدیدار میگرداند. در پرتو آن، روند قرآنی آیندهای را که باید انتظارش کشید و بعدها آن را دید، به واقعیّت آمادهای تبدیل میگرداند که باید بدان نگریست! این هم از ویژگیهای شگفت به تصویر کشیدن قرآنی است.[2] بگذار صحنۀ برجستۀ نمایش را دنبال کنیم:
(یَامَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُم مِنَ الْإِنْسِ).
ای گروه جنّیان شما افراد فراوانی از انسـانها را گمراه ساختید!.
افراد فراوانی از انسانهای پیرو خود را گمراه نـمودید. آن کسانی که به پیامهای شما گوش فرا میدادند، و از وسوسههای شما فرمانبرداری میکردند، و گام به گام شما راه میرفتند... این فرموده هر چند خبر است، امّا برای خبر نیست. چرا که جنّیان خودشان میدانـند که بسیاری از انسانها را گمراه ساختهاند! بلکه مراد قطعی کردن گناه و بزه است، گناه و بزه گمراهسازی این گروه بسیار فراوانی کـه انگار در صحنۀ نمایش آنـان را میبینیم! مراد تقبیح این گناهکاری و بزهکاری است گناه و بزهی که قرائن زندۀ آن گرد آمده است در این گروه بسیار فراوانی که گرد آورده شدهاند! بدین خاطر جنّیان کمترین پاسخی بدین گفتار نـمیدهند... ولیکن انسانهای گول خوردۀ نادانی زبان به سخن میگشایند و پاسخ میگویند که بازیچۀ دست جنّیان شدهاند و خوار گشتهاند.
(وَقَالَ أَوْلِیَاؤُهُم مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا ).
(بدین هنگام با افسوس و دریغ) پیروان ایشان از میان انسانها (فـریاد برمیآورند و) مـیگویید: پروردگارا! برخی از مـا از بـرخـی دیگر سـود بـردیم. (جنّیان بـا وسوسۀ شیطانی بر مـا ریـاست کـردند و از مـا بـهره گرفتند، و ما انسانها به وسوسۀ ایشان دچار شهوات و لذات زودگذر شدیم، تا آنگاه که مدّت معلوم زندگی را سپری کردیم) و به مرگی گرفتار آمـدیم که بـرای مـا معیّن و مقدّر فرموده بودی.
این پاسخی است که ببانگ سرشت غـفلت و خفّتی است که در این پیروان فریب خورده و سبکسر است. از دیگر سو میرساند که در سرای گول زدن جهان، چگونه اهریمنان به درون نـفوس مـردمان نفوذ کردهانـد و خزیدهاند... انسانها لذت میبردند از ایـن که جنّیان ایشان را گمراه میسازند و تصوّرات و افکاری را که میخواهند در نظرشان میآرایند! اهریمنان جنّ نـیز لذت میبردند از این فریب خوردگان ناآگاه و بیخبر... خرد ایشـان را میربودند و ایشـان را بازیچۀ خود میکردند و به تـمسخر میگرفتند برای پـیادهکردن اهدافی که ابلیس در جهان انسانها داشت! این انسانهای فریب خوردۀ سبکسر هم گمان میبردند که این کار مایۀ لذت بردن و شادمان شدن دو طرف مساله است و هر یک از دو گروه خوشی و شادی را به دیگران ارمغان میدارد! از اینجا است که میگویند:
(رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ).
پروردگارا! برخی از ما از برخی دیگر سود بردیم. این لذت بردن و خوش شدن، در طول زندگی بر جای بود. تا مرگ فرا رسید. اجلی که امروزه میدانند ایـن تنها یزدان بود که ایشان را تا آن زمان مهلت داده بود. در مدّت زمان لذت بردن و خوش زیستن هم در دست قدرت یزدان و تحت سلطۀ ایزد سبحان بودند:
(وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِی أَجَّلْتَ لَنَا).
و به مرگی گرفتار آمـدیم که بـرای مـا مـعیّن و مـقدّر فرموده بودی.
بدین هنگام فرمان قاطعانه صادر میگردد و دستور به کیفر دادگرانه داده میشود:
(قَالَ النَّارُ مَثْواکُمْ خَالِدِینَ فِیهَا إِلَّا مَاشَاءَ اللّهُ).
میگوید: آتش (دورخ) جایگاه شـما است و همیشه در آن ماندگارید مگر مدّت زمانی که خدا بخواهد.
آتش، کیفر و جایگاه است. منزل و مأوای ماندن است، ماندن همیشگی ... «مگر مدّت زمانی که خدا بخواهد». این قید هم بدان خاطر است تا مشیّت آزاد الهی چیره بر جهانبینی اعتقاد بماند. آزادی مشیّت یزدان قاعدهای از قواعد این جهانبینی است. مشیّت یزدان در محدودۀ مکان و زمان، زندانی و مقیّد نمیگردد. حتّی مشیّت در مقرّرات خود مشیّت نیز محبوس و محدود نمیگردد:
(إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ).
بیگمان پروردگار تو حکیم (است و کـارهایش از روی حکمت انجام میگیرد و) آگاه است (و مـیدانـد چـه کسانی را از دست دورخ رها کند).
قضا و قدر یـزدان، از روی حکمت و دانش، دربارۀ مردمان اجراء میگردد. تنها این حکمت و علم، منحصر به خداوند حکیم و علیم است و بس.
پیش از آغاز مجدد گفتگو جهت اتمام صحنه، رونـد قرآنی بر نیمۀ دوم بخش پایانی صحنه این چنین پیروی میزند:
(وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ).
و همان گونه (که ستمگران، در ایـن جـهان پشـتیبان یکدیگر و رهبر و راهنمای هم هسـتند، در جـهان دیگر نـیز آنـان را بـه یکدیگر وامـیگذاریـم و) بـرخـی از ستمگران را همنشین برخی دیگر میگردانیم، و این بـه خــاطر اعـمالی است کــه (در جـهان گذران) انـجام میدادهاند.
همچون این دوستی و رفاقت موجود در میان جنّیان و انسانها، و بسان این سرنوشتی که چنین دوستی و رفاقتی بدان انجامیده است، همینگونه و بر این قاعده، برخی از سـتمکاران را دوست برخی از سـتمکاران میگردانیم، به سبب کارهائی که میکنند. بعضی را دوست بعضی از آنان میگردانیم در پرتو همگونی و همانندی موجود در سرشت و حـقیقت موجود در ایشان، و به سبب اتّفاق و اتّحادی که در مسیر و هدف دارند، و به علّت وحدتی که در سرنوشت و فرجام خود دارند. این بیان همگانی عـامی است که از حدود مناسبت موجود فراتر است. این بیان سرشت دوستی موجود در میان همۀ شـیاطین انسـان و پـری را میرساند. چه ستمگران - یعنی آنان که به شکـلی از اشکال برای یزدان شریک قرار میدهند - برخی با برخی برای رویاروئی و مبارزه با حقیقت و هدایت، گرد هـم میآیند، و بعضی از آنان بعضی دیگر را در دشمنی با هر پیغمبری و با مؤمنان بدو کمک و یاری مینمایند. آنان گذشته از این که از یک خاک سرشته شدهاند - هر چند که شکلهای ایشان جدای از یکدیگر باشد - ایشان دارندگان یک مصلحت هستند. این مصلحت بر غصب حقّ پروردگاری بر مردمان استوار است، و بر پایۀ روان شدن به دنبال هوا و هوس، پابرجا و پایدار است، هوا و هوسی که هیچگونه قید و قیودی از حاکمیّت یزدان بر آن نباشد.
ما شیاطین انسان و پری را در هر زمانی به صورت یک توده و دسته میبینیم. توده و دستهای که برخی برخی دیگر را پشتیبانی میکند - هر چند که در مـیان خود متّفق و متّحد نباشند و اختلافات و کشمکشهایشان بر سر مصالح و منافع در اوج خود باشد - زیرا جنگ و پیکار با آئین یزدان و با دوستان خداوند سبحان است ... به سبب شرّ و گناه همگون و همسانی که میورزند، فرجام کارشان هم در آخرت همساز و همگام است، همانگونه که در صحنۀ پیشین نمایش دیدیم. در ایـن روزگار - و در قرنهای پـیشین بسیار - گروههای فـراوانـی را میبینیم که از شیاطین انسـانهای صهیونیست و صلیبی و بتپرست و کمونیست - با وجود اختلاف شدید این اردوگاهها در میان خود -گرد هم میآیند و موج عظیم سـیلاب همایش خویش را متوجّه اسلام میکنند، و برای در هم شکستن و نابود کردن پیشقراولان رستاخیز اسلامی در سراسـر زمـین یکپارچه به حرکت در میآیند.
این گروههای گرد آمده، عملًا تودۀ انبوه هراسانگیزی را تشکیل میدهند. تجارب دهها قرن جنگ با اسلام را پـیش روی دارنـد. نـیروهای مـادی و فرهنکی و دستگاههای مجهّزی در خود مـنطقه در اختیار دارنـد برای دست به کار شدن در راه تحقّق اهداف و پـیاده کردن نقشههای اهریمنی نـیرنگبازانۀ آن تودۀ انبوه حیلهگر... تودۀ انبوه نیرنگبازی که فرمودۀ یزدان سبحان در حقّ ایشان جلوهگر میآید:
(وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ).
به همین منوال بعضی از ستمگران را دوست و یـاور و سرپرست و پیشوای بعضی دیگر مـیکنیم، بـه خـاطر اعمالی که انجام میدهند.
همچنین اطمینان دادن یزدان به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم خود نـیز در بارۀ ایشان صدق میکند:
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یَفْتَرُونَ).
اگر پروردگار تو میخواست، چنین کاری را نمیکردند (ولی همۀ اینها برابر تقدیر و مشیّت خدا انجام گرفته و انجام میگیرد). پس بگذار دروغها به هم بافند.
(انعام/112)
امّا این اطمینان دادن مقتضی ایـن است که گروه با ایمانی وجود داشته باشند، گروهی که پـا به پـای پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم حرکت بکنند، و بدانند که ایشان به جای او در این پـیکار و کارزار قرار میگیرند، پـیکار و کارزاری که بر ضد این آئین و بر ضدّ مسـلمانان در گرفته است و آتش آن شعلهور شده است.
دیگر باره همراه با رونـد قرآن به نـیمۀ دوم صـحنۀ واپسین برمیگردیم:
(یَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ یَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنکُمْ یَقُصُّونَ عَلَیْکُمْ آیَاتِی وَیُنذِرُونَکُمْ لِقَاءَ یَوْمِکُمْ هذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ).
(در آن روز خداوند بدیشان میگوید:) ای جنّیان و ای انسانها آیا پیغمبرانی از خودتان به سوی شما نیامدند و آیات (کتابهای آسمانی) مرا برایتان بازگو نکردند و شما را از رسیدن بدین روز (و روبرو شـدن در آن بـا خدا) بـیم نـدادنـد؟ (پس چگونه ایـن روز را فرامـوش کردید و در تکذیب آن کوشیدید؟ در پاسخ) مـیگویند: ما علیه خود گواهی مـیدهیم (و اقرار مـیکنیم که پیغمبران آمدند و آئین خدا را تبلیغ کردند و مـا را از قیامت ترساندند، ولی مـا ایشان را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند چیزی را از سوی خود نفرستاده است و جز زندگی این جهان، زندگی دیگری وجود ندارد. آری) زندگی جهان، آنان را گول زد (و به خود مشغول داشت و امروز جز اعتراف چارهای ندارند و) علیه خود گواهی میدهند (و میگویند) که ایشان کافر بودهاند (و مستحقّ عذاب جاویدان و خوفناک یزدانند).
این پرسشی است برای بیان داشتن و ثبت و ضبط کردن و قطعی و حتمی نمودن. چه یزدان سبحان میداند در دنیا چه کارهائی میکردهاند. پاسخ بدین پـرسش هـم اعتراف آنان به استحقاق داشتن و سزاوار بودن این جزا و سزا در آخرت است.
خطاب رو به جنّیان است همانگـونه که رو به آدمیزادگان است ... آیا یـزدان پیغمبرانی را از خود جنّیان به سوی جنّیان روانه فرموده است، همانگونه که انسانهائی را به سوی انسانها ارسال داشته است؟ تنها یزدان سبحان آگاه از کار و بار این موجود پـنهان از دیدگان انسان است. نصّ قرآنی را میتوان بدین مفهوم معنی کرد که آنان مـیشنیدهاند چیزهائی را که بر پیغمبران نازل میشده است. و به سوی قوم خود برمیگشتهاند و ایشان را بیم میدادهاند، همان گونه که قرآن کریم در سورۀ احقاف دربارۀ جنّیان روایت مینماید:
(وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ فَلَمَّا حَضَرُوهُ قَالُوا أَنصِتُوا فَلَمَّا قُضِیَ وَلَّوْ إِلَى قَوْمِهِم مُنذِرِینَ. قَالُوا یَا قَوْمَنَا إِنَّا سَمِعْنَا کِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَى مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ. یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ. وَمَن لاَ یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَوْلِیَاءُ أُولئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ).
(ای پیغمبر! خاطرنشان ساز) زمـانی را کـه گروهی از جنّیان را به سوی تو روانه کردیم تا قرآن را بشـوند. هنگامی که حاضر آمدند، به یکدیگر گفتند: خاموش باشید و گوش فرا دهید ... هنگامی که (تلاوت قرآن) بـه پـایان آمـد، به عـنوان مـبلّغان و دعـوت کنندگان (همجنسان خود، به آئین آسمانی) به سوی قوم خود برگشتند. اینان گفتند: ای قوم ما! ما به کتابی گوش فرا دادیم که بعد از موسی فرستاده شده است و کـتابهای پیش از خود را تصدیق میکند (و هماهنگ بـا کتابهای آسمانی پیشین است)، و به سوی حقّ رهنمود میکند و بــه راه راست راه مـینماید. ای قوم مـا! سـخنان فرا خوانندۀ الهی را بپذیرید، و به او ایمان بیاورید، تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شما را در پناه خویش (محفوظ و مصون از عذاب سخت آخرت) دارد. هر کس هم سخنان فرا خوانندۀ الهی را نپذیرد، نمیتواند خدای را از دستیابی به خود در زمین ناتوان کند (و خویشتن را از چنگال عذاب الهـی پـناه دهـد، و از دست انتقام او بگریزد)، و برای او جز خدا هیچ ولی و یاوری نیست... چنین کسانی در گمراهی آشکاری هستند. (احقاف/ ٢٩-٣٢»
درست این است که پرسش و پاسخ جنّیان با انسانها بر این قاعده اسـتوار باشد و بس ... کار و بار جنّیان جملگی مـنحصر به ایزد دادار است. او از احوال و اوضاع ایشان آگاه است و بس. یزدان اطّلاع از آنان را به خود اختصاص داده است. بررسی و پژوهش فراتر از این اندازه، بیهوده است.
به هر حال، کسانی که از جنّیان و آدمیان مورد پرسش قرار گرفتهاند میدانند که پـرسش، پـرسش معمولی نیست. بلکه پرسشی برای روشنگری و بیان، و ثبت و ضبط کردن و مقرّر و معیّن داشتن است. همچنین برای
تنبیه و توبیخ است. لذا آنان هم کاملًا اعتراف میکنند، و بیان میدارند که مستحقّ چیزی هستند که هم اینک بدان گرفتارند:
(قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا).
میگویند: ما علیه خود گواهی میدهیم.
در اینجا پیرو صحنه این چنین دخالت میکند:
(وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ).
زندگی جهان، آنان را گول زده است (و به خود مشغول داشته است و امروز جز اعتراف چـارهای نـدارنـد و) علیه خود گواهی میدهند (و میگویند) که ایشان کافر بودهاند (و مستحقّ عذاب جاویدان و خوفناک یزدانند). این پیروی برای بیان حقیقت حال ایشان در دنیا است. زندگی دنیوی آنان را گول زده است و فـریفته است. غرور، ایشان را به کفر کشانده است. این ایشانند که هم اینک بر ضدّ خود گواهی میدهند. چرا که در اینجا لاف و گزاف و دشمنی و ستیزۀ با حقّ، و انکار حقّ بیفائده است ... کدام سرنوشت و فرجامی بدتر از این است که انسان خود را در تنگنا ببیند. تنگنائی که نتواند خویشتن را از آن برهاند و بلای آن را از خود دفع گرداند؟ حتّی نتواند کلمهای برای انکار آن، و کلمهای برای دفـع آن بگوید؟
در برابر شیوۀ شگفت قرآنی در ترسیم صحنهها و پیش چشم داشتن آنها، لحظهای میایستیم و مینگریم که چگونه صحنهها را حاضر میآورد، و آیندۀ مورد نظر را تبدیل به واقعیّت دیدنی میکند، و حاضر ایستاده در جلو چشمان انسان را به گذشتۀ دور تبدیل مینماید! این قرآن در همین دنـیای کنونی، و در همین زمـین مشهور، بر مردمان خوانـده میشود. ولیکن صحنۀ آخرت را عرضه میدارد بدان گونه که گوئی حاضر و آماده و در کنار و نزدیک ما است. و صحنۀ دنـیا را عرضه میدارد به گونهای که انگار گذشتۀ بس دوری است! دیگر فراموش مـیکنیم کـه آن صـحنه در روز قیامت رخ خواهد داد. احساس میکنیم که همین لحظه جلو ما مجسّم و بر جای است! از دنیائی سخن میگوید که بوده است، به گونهای که گوئی از تاریخ دور و کهن صحبت میدارد!
(وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ کَانُوا کَافِرِینَ).
زندگی جهان، آنان را گول زد و (به خود مشغول داشت و امروز جز اعتراف چـارهای نـدارنـد و) علیه خود گواهی میدهند (و میگویند) که ایشان کافر بودهاند (و مستحقّ عذاب جاویدان و خوفناک یزدانند).
این هم از شگفتیهای خیالانگیزی و صور خیال است.
*
در پایان این صحنه، روند قرآنی پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را و به تبع او مؤمنان را و همۀ انسانها را مخاطب قرار میدهد تا پیروی بزند بر این حکم صادر مبنی بر کیفر شیاطین انس و جنّ، و حواله کردن این تودۀ فراوان به سوی آتش دورخ، و اعتراف ایشان به این که پـیغمبران به پیش آنان آمدهاند و آیات خدا را بر ایشان خواندهاند و از رسیدن و رویاروی شدن بدین روز آنـان را بیم دادهاند... پیروی بزند بر این صحنه و چیزهائی که در آن قرار دارد، بدین مضمون که عذاب یزدان گریبانگیر کسی نمیگردد مگر بعد از بیم دادن او از آن، و این که خدا بندگان را در برابر ظلمشان - یـعنی شرکشان مؤاخذه نمیفرماید، مگر به دنبال بیدار کردن ایشان از خواب غفلت و بیخبریشان، و پس از تلاوت آیات بر ایشان، و بیم دادنشان توسّط بیم دهندگان:
(ذلِکَ أَن لَمْ یَکُن رَبُّکَ مُهْلِکَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَأَهْلُهَا غَافِلُونَ).
این (ارسال رُسُل) به خـاطر آن است کـه پروردگارت هیچگاه مـردمان شــهرها و آبــادیها را بــه ســبب ستمهایشان هلاک نمیکند، در حالی که اهل آنجاها (به سبب نیامدن پیغمبران به میانشان و نبودن راهنمایان و عدم تبلیغ مبلّغان، از حقّ) غافل و بیخبر باشند.
مرحمت یزدان در حقّ مردمان مقتضی این بوده است که ایشان را در برابر کفر و شرک مؤاخذه نـفرماید، مگر پس از روانهکردن پیغمبران به سوی ایشان. هر چند هم در فطرت آنان خداشناسی و رو به خدا کردن را سرشته است، امّا فطرت مردمان گمراه میگردد و از راستای راه منحرف میشود. و هر چند هم نیروی خرد و فـهم بدیشان داده است، ولی خرد چه بسا تـحت فشـار شهوات سرگشته گردد. و هر چند هم در کتاب باز و گشودۀ جهان، آیات و نشانهها را قرار داده است، امّا چه بسا همۀ دستگاههای گیرنده و دریافت کنندۀ موجود در هستی انسانها از کار بیفتد.
یزدان سبحان وظیفۀ نجات فطرت از تودههای انباشته، و رستگاری خرد از انـحرافات، و رهائی بـینشها و حواسّ از کوریها و تـباهیها را بر عهدۀ پیغمبران و پیامبریها، گذاشته است. و شکنجه و عذاب را مربوط و منوط کرده است به تکذیب و کفر بعد از ابلاغ و انذار. یعنی رساندن پیامهای آسمانی و بیم دادن مـردمان از فرجام کار.
این حقیقت همانگونه که مرحمت یزدان در حقّ ایـن انسان را به تصویر میزند، ارزش وسائل درک انسان، یعنی فطرت و خرد را نیز به تصویر میکشد. همچنین بیان میدارد که وسائل درک و فهم انسان به تـنهائی نمیتوانند او را از گمراهی و سـرگشتگی برهانند و مــصون دارنــد، و به یقین و اطمینان برسانند. و نمیتوانند در برابر فشار هواها و هوسها تاب بیاورند و پایداری کنند... مادام که عقیده از آنها پشتیبانی نکند، و دین آنها را سر و سامان و نظم و نظام ندهد.[3]
سپس روند قرآنی حقیقت دیگری را در بارۀ پـاداش مؤمنان و همچنین کیفر شیاطین بیان مینماید:
(وَلِکُلٍّ دَرَجَاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).
و هر یک (از نـیکوکاران و بـدکاران) دارای درجـاتی (و درکاتی از پاداش و عزّت و پـادافره و ذلّت در جهان دیگر) بـر طـبق اعمال خود هسـتند، و پروردگارت (هیچگاه) از کارهائی که مردمان میکنند غافل و بیخبر نیست.
مؤمنان دارای درجات و مراتبی هستند: درجهای بالاتر و والاتر از درجهای. شـیاطین نـیز دارای درجات و مراتبی هستند: درجهای پائینتر و پستتر از درجهای، برابر اعمال و افعالی که داشتهاند. اعمال و افعال، پائیده و نگاهداری میگردد، و چیزی از آنـها پـنهان و گـم نمیشود:
(وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ).
و پروردگارت (هیچ گاه) از کارهائی که مردمان میکنند غافل و بیخبر نیست.
*
خداوند مهربان به خاطر مرحمت و لطفی که نسبت به بندگان دارد، پیغمبران خود را ارسال میفرماید. یزدان جهان از همۀ بندگان و ایمان و عبادت ایشـان بینیاز است. هنگامی که خوبی و نیکی کنند، تنها به خویشتن در دنیا و آخرت خوبی و نیکی میکنند. همچنین نشانۀ جلوهگری مرحمت و لطف او پیدا است در این که نسل سرکش ستمگر مشرک را بر جای میدارد، هر چند که میتواند ایشان را نابود گرداند، و نسـل دیگری را جایگزین ایشان نماید:
(وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِکُم مَایَشَاءُ کَمَا أَنْشَأَکُم مِن ذُرِّیَّةِ قَوْمٍ آخَرِینَ).
پروردگار تو بینیاز (از بندگان و عبادت ایشـان) و مهربان (نسبت به همۀ مردمان) است. اگر بخواهد همۀ شما را از میان میبرد و کسـانی را که خود بـخواهد جایگزین شـما مـیسازد، هـمان گونه که شـما را از دودمـان انسـانهای دیگری آفریده است (و بـر جـای دیگرانتان نشانده است).
مردمان فراموش نکنند آنان در پرتو مرحمت خدا، باقی و برجایند. ماندن و برجای بودن ایشان منوط و مربوط به مشیّت یزدان است. سلطه و قدرت و اموال و دارائیی که در اختیار دارند، ایزد مـتعال آنها را بدیشان داده است و بدیشان واگذارکرده است. سلطه و قدرتشان، سلطه و قدرت اصیلی نیست. دارائی و اموالشـان به اختیار خودشان فراهم نیامده است، و وجود و نعمـتشان به اختیار خودشان، ماندگار و بر جای نیست. هیچ کسی در پیدایش و بودن خود نقشی ندارد. هیچ کسـی در سلطه و قدرتی که یزدان بدو داده است کمترین نیرو و توانی در اعطاء و دادن آن ندارد. میرانـدن و از میان بردن آنان و جایگزین کردن دیگران بر جای ایشـان، برای یزدان سهل و ساده است. به همان سهل و سادگیی که ایشان را از نژاد نسل گذشته پدیدارکرده است، و پس از ایشان با قضا و قدر یزدان در صحنۀ روزگار نمودار و جایگزین ساخته است.
اینها ضربههای کوبنده و فریادهای بلندی است بر دلهای ستمگران آدمی و پری. بر دلهای ستمگران انس و جنّی که به نیرنگ میپردازند و تفاخر میفروشند و تکبّر میکنند و به تحریم و تحلیل دست مییازند، و با قانونگذاری کردن و شریعت نگاشتن، با قانون و شرع یزدان به ستیز و نبرد میپردازند... ایشان هم در دست قدرت یزدانند و تا آن زمان ایشان را نمیمیراند و بر جای میدارد که خدا خودش بخواهد، و هر وقت خواست آنان را نابود و از میان برمیدارد. و پس از آنان هر که را بخواهد جایگزین ایشـان مـیفرماید... همچنین اینها آهنگها و نواهای خوشایند و دلنوازی است که در گوش دل گروه مسلمانان، پـایداری و اطمینان و اعتماد را میخواند و زمزمه مـینماید. در گوش دل گروه مسلمانانی که از مکر و کید شـیاطین میبینند آنچه را که میبینند، و اذیت و آزار و دشمنی و کینهتوزی بزهکاران گریبانگیرشان میگردد آنچه که گریبانگیرشان میگردد... گناهکاران و بزهکاران نیز در دست قدرت خدا ضعیف و اسیرند، حتی بدانگاه که در زمـین به نـیرنک و تـزویر مـینشینند و قـلدری و زورگوئی میکنند.
سپس فریاد بلند دیگری طنین انداز میگردد و غرش تهدید دیگری شنیده میشود:
(إِنَّ مَاتُوعَدُونَ لَآتٍ وَمَا أَنْتُم بِمُعْجِزِینَ).
بیگمان آنـچه (از قیامت و حسـاب و عقاب و ثـواب و اختلاف درجات و درکات) به شما وعده داده میشود، خواهد آمد، و شما نمیتوانید (خدا را) درمانده کنید (و از دست عدالت و کیفر او بگریزید).
قطعاً شما در دست قدرت خدا اسیرید، و در گرو اراده و مشیّت و قضا و قدر یزدانید. پس شـما نـمیتوانـید بگریزید یا سرکشی کنید و از دست او بدر روید. روز رستاخیز و همایشی که لحظاتی پیش صحنهای از آن را نگاه کردید در انتظار شما است و بدون شک میآید و تردیدی در آن نیست. در آن روز نمیتوانید راه گریز در پیش بگیرید و خویشتن را نجات دهید. و هرگز هم نخواهید توانست خداوند توانای قدرتمند را درمـانده کنید و از کیفر او خویشتن را در امان دارید.
پیروهای دیگری در میرسد و تهدید و بیم دیگری در لابلای خود میآورند. تهدید و بیمی که به ژرفای دلها میخزد و دارای تأثیر بسزائی در زوایای دلها است:
(قُلْ یَا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلَى مَکَانَتِکُمْ إِنِّی عَامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَکُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدّارِ إنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ ).
(ای پـیغمبر!) بگـو: ای قـوم مـن! (بـر کـفر خود و دشمنانگیتان نسبت به من ماندگار باشید و) هر چه در قدرت دارید بکنید. من هم (بر جای خود ایستادهام و تا مـیتوانــم شکـیبائی) میکنم (و در دفـاع از اسـلام مــیکوشم). بـالاخره خواهـید دانست کـه چـه کسـی سرانجام نیک خواهد داشت (و پیروزی در این جهان و سعادت در آن جهان مال چه کسی خواهد شد). بیگمان ستمکاران موفّق و رستگار نخواهند شد.
آن تهدید و بیمی است از سوی کسی که به خاطر حقّی که با خود دارد، و به خاطر حقّی که در پشت سـر او است، و به خاطر نیروئی که در حقّ است، و به خـاطر نیروئی که در پشت سر حقّ است، به خویشتن ایمان و اطمینان دارد... این تهدید و بیم از سوی رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم ربّالعالمین است. پیامبری که از کار و بار بزهکاران دست خود را شسته است و از ایشان ناامید گشته است. او ایمان و اطمینان دارد که بر حقّ قرار دارد... ایمان و اطمینان دارد که برنامه و راه او استوار است. ایمان و اطمینان هم دارد که ستمگران بزهکار در گمراهی بسر میبرند و چیزی که بر آنند ضلالت و سرگشتی است. ایمان و اطمینان هم دارد که به چه فرجام و سرنوشتی دچار میگردند:
(إنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظّالِمُونَ).
قــطعاً ستمگران نــجات پـیدا نـمیکنند و رستگار نمیگردند.
این قاعدهای است که تغییر پذیر نیست ... مشرکان قطعاً نجات پیدا نـمیکنند و رسـتگار نـمیگردند. مشـرکان یعنی کسانی که بجز خدا سرپرستان و دوستانی برای خود برمیگزینند. آخر جز خدا سـرپرست و یـاوری نیست... مشرکان، یعنی کسانی که راه هدایت یزدان را در پیش نمیگیرند. آخر جز راه هدایت یزدان چیزی جز گمراهی قطعی و جز زیان روشنی نیست.
*
پیش از این که با روند قرآنی به پیش رویـم و حلقۀ تازهای را از زنجیرۀ سخن را بجنبانیم، اندکی در برابر حلقۀ میانهای میایستیم که بین سخن از قانون ذبیحهها - آنچه نام خدا بر آن برده شده است، و آنچه نام خدا بر آن برده نشده است - و بین سخن از نذر و نذور میوهها و چهارپایان و فرزندان، قرار گرفته است... این حلقه، شامل همان حقائق بنیادینی از حقائق عقیدۀ صِرف است. همچنین مشتمل بر صحنهها و تصویرها و بیاناتی در بارۀ سرشت ایمان و سرشت کفر است، و از مبارزه و پیکاری سخن میگوید که آتش آن مـیان شـیاطین انسان و پری، و میان پیغمبران یزدان و مؤمنان بدیشان، مشتعل و فروزان است. از دیگر سو در برگیرندۀ مجموعۀ فراوانی از انگیزههای الهامگرانهای است که نظائر آنها در روند سوره گذشت، بدان هنگام که روند سوره با حقائق بزرگ عقیده در محیط گسـتردۀ آن رویـاروی میشد و به عرضۀ آن حقائق سترگ میپرداخت.
اندکی در برابر این حلقۀ میانه میایستیم تا ببینیم برنامۀ قرآنی چه اندازه بدین واقعیّات عملی، و بدین جزئیات پیاده شده در زندگی انسانها، توجّه دارد. و چه انـدازه اهمّیّت میدهد به مطابقت و همخوانی آنها با شریعت یزدان، و چه اندازه دقّت میفرماید دربارۀ بیان اصل و اساسی که این امور جـزئی واجب است بر آن تکیه داشته باشد، اصل و اساسی که حاکمیّت یزدان است ... یا به عبارت دیگر ربوبیّت خداوندگار جهان است.
چرا برنامۀ قرآنی ایـن چنین بدین مسأله اهمّیت میدهد؟
برنامۀ قرآنی بدین مسأله اهمّیّت میدهد چون ایـن مسأله از لحاظ اصول و ارکان، بیانگر چکیدۀ مسالۀ «عقیده» در اسلام است، همان گونه که بیانگر چکیدۀ مسالۀ «دین» است. چه عقیده در اسلام بر بنیاد گواهی: لا اله الا الله قرار دارد. با این گواهی، مسلمان الوهیّت هر کسی از بندگان را از سراچۀ دل بیرون میکند، و الوهیّت را به خدا اختصاص مـیدهد و بس. با توجّه بدین مطلب، حاکمیّت را از دست هر کسی بیرون میکشد و حاکمیّت را نیز بطور کلّی به یزدان اختصاص میدهد و بس ... قانونگذاری برای کار جزئی همچون قانونگذاری برای کار بزرگ، به دست گرفتن حقّ حاکمیّت بشمار است. چون این کار، به دست گرفتن حقّ الوهیّت بشمار است، مسلمان از آن سرباز میزند. چرا که الوهیّت را از آن خدا میدانـد و بس ... دیـن در اسلام، اطاعت بندگان از یزدان هم در زنـدگی واقعی عملی ایشان، و هم در کرنش درونی آنـان در عقیدۀ قلبی است. بلی دین در اسلام اطاعت از الوهیّت یگانه است که الوهیّت یزدان جهان است و بس. و ترک هر نوع اطاعت و کرنشی در واقعیّت زندگی از بندگانی است که خویشتن را خدا و خداگونه قلمداد میکنند...
قانونگذاری به دست گرفتن الوهیّت است. کرنش و فروتنی در برابر قانونگذاری دیگران، فرمانبرداری از اینگونه الوهیّت و پرستش آن است ... از اینجا است که مسلمان در این مورد نیز فرمانبرداری و پـرستش خـود را به یـزدان اخـتصاص مـیدهد و بس، و فـرمانبرداری و پرستش بندگانی را نـمیپذیرد که خویشتن را خدا و خداگونه معرفی میکنند.
از اینجا است که این همه در قرآن تـوجّه میگردد و اهمّیت داده میشود به بیان این اصول اعتقادی، و این همه تکیه میشود بر این اصول اعتقادی، بدین شیوهای که صورتی از آن را در روند این سورۀ مکّی میبینیم ... قرآن مکّی - همانگونه که در دیباچۀ این سوره در جزء هفتم بیان داشتیم - با مسألۀ نظم و نظام و شرائع و قوانین در زندگی گروه مسلمانان رویاروی نمیگردید و بدان نمیپرداخت. بلکه سر و کار آن با مسألۀ عقیده و جهانبینی بوده است. با وجود این، چنین سورهای این همه توجّه میکند و اهمّیّت میدهد به بیان ایـن اصل اعتقادی در موضوع حاکمیّت. این هم دارای معنی ژرف و بزرگی است.[4]
1- مراجعه شود به کتاب: «مشاهد القیامة فی القرآن».
2- مراجعه شود به کتاب: «التـصویر الفـنّی فـی القـرآن»، فـصل: «طـریقة القرآن».
3- برای اطّلاع بـشتر مراجـعه شود به تفسیر فرمودۀ خداوند متعال: «رُسُلًا مُبَشِّرِیْنَ وَ مُنْذِرِیْنَ لِئَلَّا یَکُوْنَ لِلنَّاسِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ». در جزء ششم فی ظلال القرآن.
4- مراجعه شود به کتاب: «خصائص التّصور الاسلامی و مقوّماته» جلد دوم، فصل: «الوهیّة و عبودیّة».