تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی مائده آیه‌ی 86-82

 

سوره‌ی مائده آیه‌ی 86-82

 

با عرضه سریع باقیمانده‌هائی‌که این سوره در بر دارد، پیوند ساختار ترکیب‌بند سوره جلوه‌گر می‌آید، طبق برنامه‌ای که این سوره در فراگیری محتویات دارد. همان برنامه‌ای‌که در سر آغاز سوره بدان اشاره‌کردیم‌، و بخشهائی از آن را در آغاز این‌گفتارکوتاه نیز نـقل نمودیم‌.

هم اینک بطور مشروح با سوره در رویاروئی با آیات‌، به پیش می‌رویم‌:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (٨٢) وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ (٨٣) وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ (٨٤) فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ (٨٥) وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ (٨٦)

این‌، باقیمانده سخن از یهودیان و مسیحیان و مشرکان‌، و موقعیتهای ایشان در برابر پیغمبر (ص) و در مقابل ملت مسلمان است‌. گوشه‌ای از سخن درازی است که بیش از «‌دو ربع‌» پیشین سوره‌، بدان اختصاص دارد. چه از تباهی عقیده یهو‌دیان و مسیحیان هر دو، و از نیت ناپاک و درون‌کثیف یهودیان وکردار بدشان و رفتار زشتشان با پیغمبرانشان درگذشته‌ها، یا با رسول خدا(ص) و از مدد دادن و یـاری رساندنشان به مشرکان بر ضد او(ص) سخن‌گفته است ... همچنین در باره عقیده‌ای حکم صادرکرده است که یهودیان و مسیحیان پیداکرده‌اند و برای خویشتن برگزیده‌اند. حکم «‌کفر» ایشان را اعلام داشته است‌! چـراکه به ترک چیزهائی گفته‌اند که درکتابهای آسمانیشان آمده است‌، و چیزهانی را دروغ نامیده‌اندکه پیغمبر خدا (ص) با خود آورده است‌. در این سوره تاکید میشودکه آنان چیزی بشمار نمی‌آیند و بر آئینی پای‌بند نمی‏باشند، تا تورات و انجیل و آنچه از سوی خدایشان نازل شده است‌، پیاده و پابرجا ندارند... سـپس روی سـخن به جانب پیغمبر (ص)‌می‌گردد و بدو دستور داده می‌شود که به همگان‌، اعم از مشرکان و یهودیان و مسیحیان‌، چیزهائی را برساندکه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است‌. زیرا هیچیک از آنان بر چیزی از آئین یزدان پای‌بند نیـستند، و همه ایشان مخاطبان این قرآن برای پذیرش اسلام و استقرار در دائره آن می‏باشند. همچنین  روی سخن به ملت مسلمان می‏گردد و بدیشان فرمان داده می‌شودکه خدا و پیغمبر و مومنان را به دوسـتی گیرند، و یهودیان و مسیحیان را به دوسـتی نـپذیرند. زیرا یهودیان و مسیحیان‌، برخی دوستان برخی دیگرند، و یهودیان کافران را به دوستی می‌پذیرند، و بر زبان داود و عیسی بن مریم ... و دیگران ... نفرین شده‌اند! هم اینک بقیه سخن درباره موقعیتها‌ی همگی ایـن دسـته‌ها در برابر پـیغـبر (ص) و در مقابل ملت مسلمان‌، بیان می‏گردد. و از سزا و جزائی سخن می‌رود که در انتظار همگان در آن جهان است‌.

ملت مسلمان قرآن را دریافت می‌داشت‌، تـا در پـرتو رهنمودها و فرموده‌های آن‌، خط سیر و شیوه حرکت خود را مقرر دارد، و موقعیتـهای خویش را در برابر همگی مردمان مشخص سازد. این‌کتاب قرآن نام بود که ملت مسلمان را رهنمود می‌کرد و راه می‏برد، و پیشوا و راهنمای ایشان می‌گردید... به همین خاطر بود که مسلمانان چیره می‌شدند و بر آنان چیره نمی‌شدند. زیراکه مسلمانان تحت فرماندهی مستقیم الهـی‌، با دشمنان وارد پیکار می‌گردیدند، از همان زمـان که پیغمبرشان ایشان را برابر رهنمودهای والای یزدانی‌، رهبری و پیشوائی می‌کرد.

این رهنمودهای یزدانی هنوزکه هنوز است بر جا و ماندگار است‌! و این فرموده‌های‌کتاب سترگ آسمانی بر جــا و ماندگار است‌ا رهنمودهای یـزدانی و فرموده‌های قرآنی‌، پیوسته هم پایدار و ماندگار خواهند ماند! کسانی هم‌که امروز و فردا پرچم د‌عوت اسلام را بر دوش می‌کشند، سزاوار این هستندکه این فرموده‌ها و آن رهنمودها را دریافت دارند، هم بدانگو‌نه‌که انگار همین لحظه مخاطبان این فرموده‌ها و آن رهنمودهایند! تا در پـرتو چنین فرموده‌ها و چنان رهنمودهائی‌، موقعیتهای خویش را در برابر دسته‌ها وگروههای گــوناگون انسـانها، و مکتب‌ها و آئینها و باورها و نظریه‌های جوراجور، و اوضاع و احوال و سیستمها و رژیمها و ارزشها و معیارهای مختلف‌... امروز و فردا و همیشه تا آخر جهان، مشخص و معین نمایند...

( لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا)

(‌ای پیغمبر!) خواهی دیـد کـه دشـمن‌ترین مـردم بـرای مومنان‌، یهودیان و مشرکانند....

ساختار واژگان عبارت‌، بگونه‌ای است که می‌توانـد خطاب به پیغمبر (ص)‌باشد، و یا خطاب عمومی بوده و شامل همـگان گردد. زیرا در برگیرنده‌کار روشـن و اشکاری است‌که هر انسانی مـی‌تواند آن را بی‌پرده و عیان با چشمان خود ببیند. ایـن سـاختار، در شیوه و اسلوب عربی‌، یعنی زبانی‌که قرآن بدان نازل شده است‌، همگونهائی دارد ... در هر دو حالت‌، بیانگر معنی ظاهر و واضحی است و برداشت مفهوم خاص و عام خود را دارد...

پس از بیان این موضوع‌، بایدگفت‌:‌کاری‌که در ساختار واژگان عبارت، بیشتر جلب توجه می‌کند، ذکرکردن یهودیان پیش از مشرکان است‌، بدانگاه کـه سخن می‌رود از یهودیان به عـنوان‌کینه‌توزترین مردمان نسبت به مومنان! و این‌که شدت دشمنانگی ایشـان‌، ظاهروعیان و معین و مشخص است و هرکسی‌که چشمان بینا داشته باشد و بیندیشد می‌تواند آن را ببیند و بیابد!

بلی عطف با حرف واو در تعبیر عربی، جمع بین دوکار، یعنی مـعطوف و مـعطوف علیه را مـی‌رساند و بیانگر تعقیب و ترتیب نیست ... ولی جلو انداختن یهودیان در اینجاکه‌گمان می‌رود یهودیان از مشرکان نسبت بـه مومنان دارای دشمنانگی‌کمتری باشند - چراکه آنـان در اصل اهل‌کتاب هستند - این جلو اند‌اختن کار ویژه‌ای است و در تعبیر عربی با واو عطف غیرعادی است‌. دست‌کم معنی آن این است‌که اهل‌کتاب بو‌دن یهودیان از حقیقتی‌که رخ داده است چیزی نکاسته است و تغییری در واقعیت نداده است‌. و آن این‌که یهودیان همچون مشرکان نسبت به مـومنان‌، سخت دشمـنی می‌ورزند. هنگامی‌که انسان تفسیر این فرموده ربّانی را با واقعیت تاریخی دیدنی‌، پیش روی خـود می‏یابد، و آن را از آغاز تولد اسلام تا زمان حاضر، عیان می‏بیند، شکـی نخواهد داشت که دشمنی یهودیان با مـومنان‌، هـمیشه شدیدتر و سنگین دلانه‌تر و دارای ژرفای بیشتر و پافشارانه‌تر و طولانی‌تر از دشمـنی مشرکان بوده است! یهودیان از نخستین لحظاتی‌که دولت اسلامی در مدینه بر پاکردیده است با اسـلام رویاروی شـده‌اند و جنگده‌اند، و با ملت مسلمان از نخستین روزی‌که در آن ملت‌گشته است‌، پیوسته به نیرنگ پـرداخته‌اند‌. قرآن مجید، بیان‌ها و اشاره‌هائی درباره ایـن دشمنی و این نیرنگ در بر داردکه به تنهائی برای به تـصویر کشیدن چنین جنگ دژخیمانه‌ای بسنده است‌، جنگ دژخیمانه‌ای‌که یهودیان آتش آن را بر ضد اسلام و پیغـمبر اسلام (ص) و ملت مسلمان‌، در طـول تاریخ دور و دراز ملت مسلمان برافروخته‌اند، و این آتش در مدت چهارده قرن لحظه‌ای خاموش نشده است‌، و هنوز که هنوز است شعله‌های آن در همه نـواحی جهان، فروزان و درخشان است‌.[1]

پیغمبر (ص) به محض ورود به مـدینه‌، با یـهودیان پیمان همزیستی مسـالمت‌آمیز بست، و ایشـان را به اسلام دعوت‌کرد، اسلامی‌که تورات آنان را تصدیق می‌کرد... ولیکن یهودیان بدین پیمان وفا نکـردند. در اینجا نیز درست بدان شکلی رفتارکردندکه در هر زمانی‌که پشت سرگذاشته‌اند، با پروردگارشان یـا با پیغمبرانشان انجام داده‌اند. تا آنجا که خداوند بزرگوار درباره ایشان می‌فرماید:

(و لقد انزلنا الیک آیات بیّنات ،وما یکفّر بها إلّا الفاسقون . أو کلّهما عاهدوا عهداًنبذه فریق منهم؟ بل اکثرهم لا یومنون. ولما معهم نبذ فریق من الذین اوتو الکتاب کتاب الله وراء ظهورهم کأنهم لا یعلمون ) (بقره/ 101-99)

 بی‏گمان ما آیه‌های روشنی (‌به وسیله جبرئیل بر قلب تو القاء کردیم و) برای تو فرستـادیم (‌که جویندگان راه حق‌، در برابر آبها سر تعظیم فرود مـی‌آورند) و جز بیرون روندگان (‌از دائره قانون فطرت و دشمنان حق و حقیقت‌) کسی بدانها کفر نمی‌ورزد. (‌ایشان همانگونه که در امر عقیده و ایمان متزلزل می‌باشند، در عهدهائی که می‌بندند نیز متزلزل هستند)‌. مگر هربار که عهدی (‌با خدا و پیغمبر و مسلمانان‌) بستند، جمعی از آنـان آن را نشکســتند و دور نـیفکندند؟ (‌و بـــا آن مــخالفت نورزیدند؟‌)‌. ابن بدان سبب است که بیشتر آنان ایمان (‌به حرمت عهد و قداست پیمان‌) ندارند. و هنگامی که فرستاده‌ای (‌محمد نام‌) از جانب خدا به سراغ آنان آمد، گرچه (‌اوصافش با نشانه‌هائی که در کتابهایشان بود و) باآنچه با خود داشتند، مطابقت داشت‌، جمعی ازاهل کتاب‌، کتاب خدا را پشت سر افکندند (‌و اوصاف محمّد را از کتاب‌های خود زدودند. انگار در کتابهایشان چیزی درباره او نیامده است و) گوئی آنان (‌چیزی از اوصاف چنین پیغمبری‌) نمی‌دانند.

یهودیان دشمـنانگی اسلام و مسلمین را از نـخـستین روزی به دل گرفتندکه یزدان جهان اوس و خـزرج را در آن‌گرد هم آورد. و دیگر برای یهودیان در میان اوسیان و خزرجیان رفت و آمدی نماند. بلی از همان روزی‌که رهبری و پیشوائی ملت مسلمان یکتا و یکارچه‌گردید و زمام رهبری و پیشوائی را پیغمبر خدا محمّد (ص) به دست‌گرفت‌، دیگریهودیان فرصت تسلط و چیرگی پیدا نکردند!

یهودیان از همه سلاحها و وسیله‌هائی استفاده کردندکه در پرتو آنها سرآمدی و فرزانگی نیرنگ یـهودیگری گل‌کرده بود، و آنها را از قرنهای بـردگی در بابل، و بندگی در مصر، و خواری درروزگار حکومت دولت یونانی‌، یادگرفته بودند و به ارث برده بودند. هر چند که اسلام بدیشان آزادی داد و تنگاهائی را برایشان  فراخ‌گرداندکه مکتب‌ها و مذهب‏ها و دسته‌ها و مـلتها در طول تاریخ‌، ایجاد کرده بودند، امّا یـهودیان خوبیهای اسلام را باکثیف‌ترین نیرنگها و دردناک‌ترین دوز و کلکها، از روز نخست به بدترین وجه به اسلام پاسخ دادند !

یهودیان علیه اسلام و مسلمین‌، همه نیروهای مشـرک عربستان را برانگختند، و شروع‌کردند به‌گرد آوردن قبائل متفرق و اتحاد بخشیدن بدیشان برای جـنگ با گروه مسلمانان‌:

(‌و یقو‌لون للذین‌کفروا: هولاء أهدی من الذین آمنوا سبیلا)          (نساء/51)

و دربـاره کـافران (‌قـریش‌) می‏گویند کـه اینان از مسلمانانی برحق‌تر و راه یافته‌ترند (‌که اسلام را قبول و محمّد را به پپشوائی پذیرفته‌اند!)‌.

هنگامیکه اسلام با نیروی حق بر یهودیان غالب‌گردید - بدانگاه‌که مردمان مسلمان بودند برگشتند و با گنجاندن دروغها و نارواها درکتابهای اسلامی‌، به نیرنگبازی و دسیسه‌سازی پرداختند! تنهاکتاب یـزدان قرآن از این نیرنگها و دسیسه‌ها سالـم و در امان ماند، قرآنی‌که خدا خــود حفاظت و مراقبت ازآن را به عهده گرفته است‌. یـهودیان در میان صفهای مـومنان به حیله‌گیری و نیرنگبازی پرداختند، و بدین وسـیله با اسلام به مبارزه خاستند، و از راه بکارگرفتن‌کسانی که تازه اسلام را پذیرفته بودند و آگاهی چـندانی از اسلام نداشتند و در نواحی مختلف زمین می‌زیستند، به فتنه‌انـگیزی و آشوبگری نشستند، و با اتحاد بخشیدن به دشمنان اسلام در اطراف جهان‌، مکر وکید آغازیدند... دغلبازی و نیرنگبازی ایشان در نهایت به جائی‌کشید که در روزگارکنونی‌، ایشان پیکار با اسلام را در هر وجبی از سطح زمین رهبری می‌کنند! ایشـانندکه مسیحیگری و بت‌پرستی را در این جنگ‌گسترده بکار می‌گیرند. آنان هستندکه اوضاع و احوال‌گوناگونی را پدیدار می‌کنند، و قهرمانانی و پهلوانانی را می‌سازند که دارای نامهای اسلامی هستند، و جـنگهای صلیبی صهیونیستی را بر ضد یکایک ریشه‌ها و اصلهای این آئین برمی‌افروزند و پایه‌ها و بنیادهای این دین را با آتش پیکارهای آشکار و نهان می‌سوزانند!

خداوند بزرگوار راست می‌فرمایند:

(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا).

(‌ای پیغمبر!) خواهی دیـد که دشـمن‌ترین مـردم برای مومنان‌، یهودیان و مشرکانند.

کسی‌که احزاب وگروهها را علیه دولت نوبنیاد مسلمان در مدینه برانگیخت‌، و میان یهودیان بنی‌قریظه و جز آنان‌، و میان قریشیان در مکه‌، و میان قبائل دیگر در عربـستان‌، اتحاد برقرارکرد، یک نفر یهودی‌[2] بود! کسی‌که عوام را تحریک‌کرد، و اوباش وگروهکها را گرد آورد و متحدکرد، و در فتنه‌کشتن عثمان (رض) به پخش شائعات پرداخت‌، و بلاها وگـرفتاریهای پس از آن را پدیدارکرد، یک نفر یهودی‌[3] بود!

 کسی‌که رهبری جاعلان احادیث و دروغ‌بافان در روایات و تواریخ را بر عهده‌گرفت‌، یک نفر یـهودی بود![4]

کسی‌که در پس پرده فریادهای نژادگرایانه در حکو‌مت واپسـین خـلافت بود، و در پشت سر انقلاب‌ها و نـهضتهائی قرار داشت‌که شـریعت را از حکومت و سیاست‌کنار نهاد، و «‌قانون اساسی‌« را بجای شریعت در زمان سلطان عبدالحمید قرار داد، و عاقبت کار به الغاء خلافت بطورکلی توسط «‌پهلوان‌»‌ آتـاتورک انجامید، یک نفر یهودی‌[5] بود!

بالاخـره همه جنگها و پیکارهائی‌ که‌ علیه پیشقراولان و پیشگامان رستاخیز اسلامی در هر مکانی ازکره زمین در می‌گیرد، پشت سر آنها یهودیانند!

گـذشته از ایـنها، در پشت سر مکتب مادیگرای کمونیستی‌، یک نفر یهودی[6] است‌...

در پشت سر مکتب حیوانی جنسی‌، یک نفر یهودی[7]‌ است ... در پشت ســر بیشتر نـظریه‌های ویـرانگر مقدسات و ضواط یهودیان هستند[8].

جنگهائی راکه یهودیان بر ضد اسلام به راه انداخته‌اند، بیشتر و درازتر و فراخ‌تر از همه جنگهائی بوده است‌که مشرکان و بت‌پرستان - با همه شدت و حدتی‌که چنین جنگهائی نیز داشته است - درگذشته و حال‌، به راه انداخته‌اند... پیکار با مشرکان عرب رویـهم بیش از بیست سال به طول نینجامیده است‌. خنک با ایران نیز در روزگار پیشین‌، تقریبا همین اندازه بوده است ... در روزگار کنونی هم‌، جنگ بت‌پرستان هندی و اسلام‌، سخت و آشکار است‌، ولی به پـای سـختی جنگ صهیونیست جـهانی با اسلام نـمی‌رسد. جنگی‌که مارکسیست تنها شاخه‌ای از آن است‌. جنگی‌که به پای جنگ یهودیان بااسلام‌، از لحاظ طول زمان و پـهنه کارزار برسد، وجود ندارد مگر جنگ صلیبیهائی‌که در بخش آینده بدان می‌پردازیم‌.

زمانی که می‌شنویم یزدان سبحان می‌فرماید:

(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا).

(‌ای پیغمبر!) خواهی دیـد که دشـمن‌ترین مردم بـرای مومنان‌، یهودیان و مشرکانند.

و در ایـن آیه یـهودیان را جلوتر از مشـرکان ذکر می‌فرماید، وگذشته از این‌، هنگامی که به تـاریخ مراجعه می‌کنیم و این واقعیت را می یابیم‌، ما به بخشی از فلسفه جلو انداختن یـهودیان - مشرکان‌، توسط یزدان جهان پی می‌بریم‌.

یهودیان نژاد پلشت و سرسخت و شروری هستندکه کینه اسلام و پیغمبر اسلام را به دل می‌گیرند، و در سراچه سینه نگاه می‌دارند، و پیوسته در دیگدان درون برمی‌جوشانند... این است که خدا پیغمبر خود و پیروان او را از یهودیان برحذر می‌دارد... بر این نژاد سرسخت و زشت و شـرور جـز اسـلام و مسـلمانان پـیروز

نگشته‌اند، آن روزکه پـیروان اسلام واقعآ مسـلمان بوده‌اند... و از ظلم و زور این نژاد پـلشت سرسخت شرور، کسی جهان را نجات نمی‌دهد، مگر اسلام‌، آن روزی‌که ییروان آن به سوی اسلام برمی‌گردند.

َ(لتَجِدَنَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ أَشَدَّ (لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ قِسِّیسِینَ وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَفَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ)

(‌ای پیغمبر!) خواهی دیـد که دشـمن‌ترین مـردم بـرای مـومنان‌، یــهودیان و مشـرکانند، و خواهـی دیـد کـه مهربان‌ترین مردم برای مومنان‌، کسـانیند که خود را مسیحی می‌نامند، ایـن بـدان خـاطر است کــه در مـیان مسیحیان‌، کشیشان و راهـبانی هسـتند کـه (‌بـه سـبب آشنائی با دین خود و خوف از خدا، از شنیدن حق سر باز نمی‌زنند و در برابر آن‌) تکبر نمی‌ورزند. و آنان هر زمان بشنوند چیزهائی را که بر پیغمبر نازل شده است (‌از شنیدن آیات قرآنی متاثر می‌شوند و) بر اثر شناخت حق و دریافت حقیقت‌، چشمانشان را می‌بینی که پـر از اشک (‌شوق‌) می‏گردد (‌و زبانشان به دعا بار مـی‌شود و) می‌گویید: پروردگارا! (‌به تو و پـیغمبران تـو و هـمه کتابهای آسمانی و بدین آیات قرآنـی‌) ایـمان داریــم (‌و خویشتن را در پپاه تو می‌داریم‌) پس (‌ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمره (‌امّت محمّدی که‌) گواهان (‌بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور. ما چرا نباید به خدا و بـه حقیقتی که (‌توسط محمّد) برای مـا آمـده است‌، ایـمان نـیاوریم‌؟‌! و حـال آن کـه (‌راه صـواب نـمایان و حق بی‌پرده عیان است و) !میدو!ریم که پروردکارمان ما ر! با صالحان (‌به بهشت حاویدان‌) پبرد. پس خداونـد در برابر اعترافشان (‌به حق‌) باغهای (‌بهشت را) به عنوان پـاداش بـدیشان مـی‌دهد که در زیـر (‌درختان‌) آن جویبارها روان است و آنان جاودانه در آنجا می‌مانتد، و این جزای نیکوصاران (‌چون ایشان‌) است‌. و کسـانی که کــافرشـوند وآیـات مـا را تکذیب صنند، آنـان دوزخیانند.

این آیات حالتی را به تصویر کشد، و حکمی را در این حالت مقرر می‌دارد... حالت دسته‌ای از پـیروان عیسی (ع)را به تـصویر می‌زند:

(ا لّذین قالُوا: انّا نَصاری ) .

کسانی که گفته‌اند: ما مسیحی هستیم‌.

آیه‌ها مقرر می‌دارندکه آنان نسبت به مومنان مودت و محبت بیشتری دارند.

هر چندکه پیاپی قرارگرفتن مجموعه آیات‌، شکی بر جای نمی‌گذارد در ا‌ین‌که آیه‌ها حالت معینی را به تصویر می‌کشند، حالتی‌که این بیان معین بر ان منطبق می گردد. بسیاری از مردمان در فهم مـدلول و درک معنی آن‌، به اشتباه می‌افتند، و از این برداشت نادرست خود ماده‌ای می‌سازند برای شل و ولی مـوذیانه در آشـنائی مسـلمانان با مـوضعگیریهایشان در برابر اردوگاههای‌گوناگون‌، و موضعگیریهای مختلف ایـن اردوگاهها در برابرشان‌ا بدین لحاظ در «‌فی ظلال القرآن‌» ضروری می‌بینیم‌که تصویر این آیـات را درباره این حالت ویژه‌ای‌که چنین حکم خاصی بر ان منطبق می‌گردد، با دقت دنـبال و وارسی‌کنیم‌:

این حالتی‌که چنین آیاتی آن را به تصویر می‌کشند، حالت دسته‌ای از مردمان است‌که می‌گویند: ما مسیحی هستیم‌. آنان نسبت به مومنان مهرومحبت بیشتری از دیگر‌ان دارند:

(ذَلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ ‌)

این بدان خاطر است که در میان مسیحیان‌، کشیشان و راهبانی هستند که (‌بـه سبب‌آشنائی با دین خود و خوف از خدا، از شنیدن حق سر بازنمی‌زنند ودر برابر آن‌) تکبر نمی‌ورزند.

در میان آنان‌کسانیندکه با حقیقت دیـن مسـیحیان آشنایند و بدین لحاظ وقتی‌که حق برای ایشان روشن کردید، از پذیرش آن سر باز نمی‌زنند.

امّا روند قرآنی در این حد نمی‌ایستد و بدین اندازه بسنده نمی‌کند، ویار را ناشناخته و همگا‌نی بر همه کسانی منطبق نمی‌گرد‌اندکه می‌گویند: ما مسیحی هستیم‌. بلکه روند قرآنی به پیش می‌رود و موقعیت و موضع این دسته‌ای را به تصویر می‌زندکه مراد آیات است‌:

(وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ)

 آنان هر زمان بشنوند چیزهایی را که بر پیغمبر نازل شده است (‌از شنیدن آیات قرآنی متاثر می‌شوند و) بر اثـر شـناخت حق و دریـافت حقیقت‌، حشـمانشان را می‌بینی که پر از اشک (‌شوق‌) می‏گردد (‌و زبانشان بــه دعـا بـاز مـی‌شود و) مـی‌گویند: پروردگارا! (‌بـه تـو و پیغمبران تو و همه کتابهای آسـمانی و بـدین آیـات قرآنی‌) ایمان داریم (‌و خویشتن‌را در پپاه تومی‌داریم‌) پس (‌ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمره (‌امّت محمّدی که‌) گواهان (‌بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار اور. مـا چرا نباید به خدا و به حقیقتی که (‌توسط محمّد) برای ما آمده است‌، ایمان نیاوریم‌؟‌! و حال آن که (‌راه صـواب نمایان و حق بی‌پرده عیان است و) امیدواریـم کـه پروردگارمان ما را با صالحان (‌به بـهشت جاویدان‌) ببرد.

این صحنه زنده‌ای است‌که قرآن از ایـن‌گروه ازمردمان به تصویر می‌زند. مردمانی‌که مـهر و محبت بیشتری ازدیگران نسبت به مومنان دارنـد... آنـان زمانی‌که چیزی را بشنوندکه از ایـن قرآن بر پیغمبر (ص) نازل شده است‌، احساساتشان می‌جنبد و به تکان می‌افتد، و دلهایشان نرم می‌گردد، و چشمانشان از اشک لبریز می‌شود. اشکهای گرمی‌که تعبیرکننده تاثر ژرف و سخت از حقی است‌که شنیده‌اند، و بار اول تعبیری جز اشک فراوان برای آن ندیده‌اند. این حنین حالتی کاملا پیدا است‌که تعبیری جز اشکهای فـراوان ندارد. اشکهای شوقی‌که انسانها بر این سرشته شده‌اند که چون از چیزی بسیارمتاثر شوند و سخن نتواند از آن تعبـیرکند، اشکها سرازیـرگردند و زبان اشکها برساند چیزی راکه زبان‌گفتار از رساندن آن عاجز و درمانده می‌ماند، و انرژی زندانی و انباشته‌ای را آزاد سازدکه از امواج تاثر شدید تولید و ذخیره‌گشته است‌. سـپس آنـان بدین جوش و خـروش اشکـها بسنده کنند، و در برابر حقی‌که به هنگام شنیدن قران، سخت از آن متاثر شده‌انـد، مـوضع مـنفـی به خود نمی‌گیرند، و دور ازگـود نـمی‌نشینند وکناره‌گیری نمی‌کنند، وتنها خویشتن را با درک حقی‌که قرآن با وجود خود دارد، و با احساس به حجت و قدرتی‌که در بر دارد، راضی و خشنود نـمی‌سازند. ایشـان همچون کسانی عمل نمی‌کنندکه متاثر می‌گردند و چشمانشان از اشک لبریز و سرازیر می‌گردد و دیگرکارشان در برابر چنین حقی پایان می‌پذیرد بلکه آنـان به پیش می‌آیند و بدین حقی‌که شنیده‌اند رو می‌کنند و موضع مثبت آشکـاری در پـیش می‏گیرند. ایـن حق را می‌پذیرند و بدان ایمان می‌آورند و به حجت و قدرت آن اعتراف می کنند، و ایمان بدان را اعلان می دارند، و اعتراف بدان را باگفتار آشکار و قوی و رسا بیان

 (رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ القوم الصا لحین)

مـی‌گویید: پروردگارا! (‌بـه تـو و پـیغمبران تـو و همه کتاب‌های آسمانی و بدین آیات قرآنـی‌) ایمان داریـم (‌و خویشتن را در پناه تو می‌داریم‌) پس (‌ایمان ما را بپذیر و) ما را از زمره (‌امّت محمّدی که‌) گواهان (‌بر مردم در روز رستاخیزند) بشمار آور. ما چرا نباید به خدا و بـه حقیقتی که (‌توسط محمّد) بـرای مـا آمـده است‌، ایـمان نـیاوریم‌؟‌! و حـال آن کـه (‌راه صـواب نمایان و حق بی‌پرده عیان است و) امیدواریم که پروردگارمان ما را با صالحان (‌به بهشت جاویدان‌) ببرد.

آنان پیش از هر چیز، ایـمان خـود را بدین حقی‌که شناخته‌اند، اعلان می‌دارند. سپس خداوند بزرگوار را متضرعانه فریاد می‌دارنـدکه ایشان را در لیست و فهرست‌گواهان بدین حق‌، ثبت و ضبط فـرماید و از زمره آنان محسوب نباید، و در صف ملتی به رشـته کشدکه در زمین این حق را می‌پایند و با تمام توان نگاهبانی می‌نمایند ... ملت مسلمانی‌که گواهی می‌دهد به این‌که این دین‌، حق است‌. این‌گواهی را با زبان اداء می‌کند، و باکردار و رفتار و پو‌یش وکـوشش در راه استقرار این حق در زندگی مردمان‌، تایید می‌کند... این گاهان جدید، بدان ملت مسـلمان می‌ییوندند، و پروردگارشان را بر ایمان بدین حقی‌که این ملت از آن ییروی می‌کند،‌گواه می‌گیرند، و یزدان جهان را به فریاد می‌خوانند و از ذات‌کبریائی عاجزانه مسالت می‌نمایندکه نامشان را در دفتر چنین ملتی بنویسد و بنگارد.

گذشته از این‌، بر خود نمی‌پسندندکه هیچگونه مانع و رادعی ایشان را از ایمان به یزدان باز دارد، و یا این‌که بگذارد“‌چنین حـقی را بشنوند، امّا بدان ایمان نیاورند، و در پرتو این ایمان آرزو نکنند و نخواهندکه خدا ایشان را بپذیرد و مقامشان را در پیشگاه خود بالا ببرد، ر در میان مردمان شایسته وبایسته جایشان دهد:

(وَمَا لَنَا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ)

ماچرا نباید به خدا و به حقیقتی که (توسط محمد ) برای ما آمده است‌، ایمان نیاوریم‌؟‌! و حال آن که (‌راه صواب نـمایان و حق پـی‌پرده عیان است و) امیدواریـم که پروردگارمان ما را با صالحان (‌بـه بـهشت جـاویدان‌) ببرد.

این‌، موضع آشکار قاطعانه‌ای است در برابر چیزی‌که حق است و خداوند آن را برای پیغمبر خود فرستاده است‌. موضع شنیدن و شناختن‌، سپس‌کاملا متاثر شدن و آشکارا ایـمان آوردن است‌. موضع تسلیم فرمان یزدان و پیوستن به ملت مسلمان است‌. موضع خاشعانه رو به درگاه خداکردن و از ایزد متعال خواستن است‌که ایشان را از زمره گواهی دهندگان بدین حق گردانـد. گواهی دهندگان‌که گواهی خود را با رفتار وکردار و تلاش وکوشش خویش برای استقرار این حق در زمین‌، و استقرار آن د‌ر زندگی مردمان‌، اداء می‌کنند... گذشته از این، راه در نظرشان آن اندازه روشن و یگانه است که هرگز جائز نمی‌دانندکه جز راهی را در پیش بگیرند که راه ایمان به یزدان‌، و ایمان به حقی است‌که یزدان بر پیغمبر خود نازل فرموده است‌. اینان -‌گذشته از همه اینها - آرزو مینمایندکه خداوند ایشان را در پیشگاه خود بپذیرد و رضایت خود را از آنان دریغ نفرماید و بهره ایشان فرماید.

روند قرآنی در اینجا بد‌ین امر اکتفاء نمی‌کندکه تـنها کسانی را برشمردکه ایشان نسبت به مومنان محبت و مودت بیشتری از دیگران دارند، آن‌کسانی‌که خویشتن را مسیحی می‌نامند. و تنها بدین‌کار بسنده نمی‌فرماید که رفتارشان را در هنگام رویاروئیشان با چیز حقی به تصویر زندکه بر پیغمبر (ص) نازل فرموده است‌، و مـوضع مثبت صریح ایشـان را بیان دارد، و ایـمان (‌شکارشان را ذکر نماید، و ایشان را به صف مسلمانان پیوند دهد، و آمادگی ایشان را برای ادای‌گواهی با جان و مال و توان و تلاش ذکر فرماید، و دعایشان را متذکر شودکه عاجز‌انه از یزدان مسالت می نمایندکه ایشان را از جمله شاهدان بر این حق گوااهی دهندگان بدین حق - بدین نحوکه‌گذشت - بپذیرد، و امیدواریشـان را بیان دارد که چشم طمع دوخته‌اند بدین که یزدان جهان آنان را به‌کاروان صالحان و بایستگان بپیوندد...

بلی روند قرآنی در این حد نمی‌ایستد و تنها به بیان کار چنین کسانی بسنده نـمی‌کند که درباره ایشـان می‌فرماید: آنان از دیگران مهر و محبت بیشتری نسبت به مومنان دارند. بلکه به جلوگام برمی‌دارد، و برای تکمیل تصویرشان‌، و ترسیم سرنوشتی‌که‌کارشان عملا بدان انجامیده است‌، به پیس می‌رود:

(فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ)

پس خداوند در برابر اعتراف آنـان (‌بـه حق‌) بـاغهای (‌بهشت را) به عنوان پاداش بدیشان می‌دهد که در زیر (‌درختان‌) آن جویبارها روان است و آنان جاودانـه در آنجا می‌مانند، و این جزای نیکوکاران (‌چون ایشـان‌) است‌.

یزدان جهان صدق نیت دلها و زبانهایشان را، صدق اراده و تصمیم حرکت در راهشان را، صدق تصمیمشان را بر ادای‌گواهی بر حقانیت این دین جدیدی راکه بذیرفته‌اند و بدان داخل شده‌اند، راستی گواهیشان بر صف مسلمانانی‌که برادری و برابری و همرزمی و همر‌اهی با ایشان را برگزیده‌اند، بشمار آرردن ادای این گواهی - با همه مشکلات مالی و جـانی‌کـه دارد - تـفضلی‌که خدا به هرکس از بندگان خودکه بخواهد مرحمت می‌فرماید، ذکر این نکته‌که دیگر چنین‌کسانی راـ ندارندکه آن را بپیمایند مگر راهی راکه اعلام کرده‌اند آن را می‌پیمایند، و از الطاف خداونـدگارشان مسالت دارندکه آنان را از زمره مردمان شایسته و انسانهای بایسته بشمار آورد...

خدارند همه اینها را از ایشان دیده است و از همه اینها آگاه بوده است‌، در نتیجه‌گفتارشان را پذیرفته است‌، و به عنوان پاداش ایشان بهشت را برایشان تـعیین و واجب فرموده است‌، و برای آنان گواهی مـی‌دهد که ایشان محسنان و نیکو‌کارانند، و او پاداش محسنان و نیکوکاران را می‌دهد

 (فَأَثَابَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الْمُحْسِنِینَ)

. پس خداوند در برابر اعتراف آنان (‌بـه حق‌) بـاغهای (‌بهشت را) به عنوان پاداش بدیشان می‌دهد که در زیر (‌درختان‌) آن جویبارها روان است و آنان جاودانه در آنجا می‌مانند، و این جزای نیکوکاران (‌چـون ایشـان‌) است‌.

احسان والاترین درجه از درجات ایمان و اسلام است ... یزدان بزرگوار برای این گروه از مردمان گـواهی می‌دهدکه آنان از زمر محسنانند!

این‌گروه‌، دارای سیماها و نشانهای مشخصی هستندکه قرآن مجید درباره آنان می‌فرماید:

َلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى))

و خواهی دید کـه مهربان‌ترین مـردم برای مـومنان‌، کسانیند که خود را مسیحی می‌نامند....

ایـنان‌گروهی هسـتند هـنگامی‌که حق را شنوند، خویشتن را بزرگتر از آن نمی‌بینندکه حق را بپذیرند. بلکه برعکس حق را از تـه دل می‌پذیرند و آشکارا زبان بدان می‌گشایند و لبیک می‌گویند. اینان‌گروهی هستندکه بیدرنگ پذیرش اسلام را اعلان می‌دارند، و در پیوستن به صـف مسـلمانان تردید نمی‌نمایند، و مخصوصا در انجام وظائف و تکالیفی‌که این عقیده بر عهده آنان واگذار می‌نماید،‌کمترین سستی به خود راه نمی‌دهند، وظائف و تکالیفی همچون‌گواهی بر حقانیت این عقیده‌، با استقامت بر آن‌، و جهاد برای استقرار و پاجا داشتن آن‌. اینان‌گروه هستندکه خدا از راستی گفتارشان آگاهی یافته است و ایشان را بدین لحاظ در صفوف محسنان پذیرفته است و جای داده است‌.

امّا روند قرآنی تنها بدین تعیین سیماهای این‌گروه از مردمان بسنده نمی‌کند، گروهی‌که می‌بینی از دیگران مهر و محبت بیشتری نسبت به مومنان دارند‌. بلکه روند قرآنی به پیش می‌رود و آنان را ازگروه دیگری جدا می‌سازدکه مـی‌گویند: ما مسـیحی هستیم‌. آن

کسانی‌که این حق را می‌شنوند و آن را نمی‌پذیرند و دروغ می‌دانند. بدین حق‌گردن نمی‌نهند و از آن پیروی نمی‌کنند، و به صفوف‌گواهان نمی‌پیوندند:

(وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا أُولَئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ)

.

و کسانی که کافر شوند و آیات ما را تکذیب کنند، آنــان دوزخیانند.

قطعاً مراد ازکسانی‌که در این موردکافر می‌شوند و تکـذیب مـی‌کنند، آن‌کسانی است‌که خویشتن را مسیحی می‌نامند، و با وجود این‌که مـی‌شنوند، ولی پاسخ نمی‌گویند و پیروی نـمی‌کنند... قـرآن ایشـان را کافر می‌نامد، هروقت‌که خویشتن را درچنین موضع و موقعیتی قرار دهند. در این امر، یهودیان و مسیحیان یکسانند. قرآن آنان را همراه مشرکان یکسان به‌کاروان کافران ملحق می‌نماید، مادام که موضعگری تکـذیب حقی راداشته باشندکه خدا آن را بر پیغمبر خود نازل فرموده است و مـادام‌کـه از دخول به آنـین اسلام سرپیچی‌کنند، اسلامی‌که خدا جز آن را از مردم به عنوان دین نمی‌بذیرد... چنین حکمی را در امثال این فرموده یزدان سبحان می‌یابیم‌:

(لم یکن الذین کفروا – من اهل الکتاب والمشرکین - منفکین حتی تاتیهم البینة)‌.   (بینه‌١.)

 کافران اهـل کتاب‌، و مشـرکان‌، تـا زمـانی که حجت بدیشان نرسد (‌و برابر سنت الهی با آنان اتـمام حجت نگردد) به حال خود رها نمی‌شوند.

 (ا‌ن ا‌لذین کفروا -‌من اهل الـکتاب والمشرکـین- فی نـار جـهنم‌خالدین فیها اولـئک هـم شر البریة)   (‌بینه / ٦)

 مسلمّاً کافران اهل کتاب‌، و مشرکان‌، جاودانه در میان آتش دوزخ خــواهند مـاند! آنـان بـدون شک بدترین انسانها هستند.

(لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا --إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلاثَةٍ) .                (‌مائده /73)

بی‏گمان کسانی کافرند که میگویند: خداوند یکی از سه خدا است‌.

(لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا: ان الله‌هـو المسیح‌ابن مریم )٠         (‌مائده / ١٧)

بطور مسلم‌، کسانی که می‌گویند: خدا، مسیح پسر مریم است کافرند!.

لُعِنَ

 الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَم            

 کافران بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسـر مریم لعن و نقرین شده‌اند.

این تعبیر آشنا، و حکم شناخته‌ای‌، در قـرآن است‌. در اینجا چنین تعبیری و حکمی ذکر می‌شود، تا دوگروهی را از همدیگر جدا سازد که هردو خود را مسـیحی مینامند. و موضعگری هـرگروهی از آن دو را در برابر مومنان مشخص‌گرداند. و سرنوشت هم ایـنان و هم آنان را در پیشگاه خدا معین دارد... اینان بهشت از آن ایشان است‌. بهشتی‌که در زیر درختان وکاخهایش جویبارها و چشمه‌سارها روان است‌. آنان هم دوزخیانند و در میان آتش سوزانند.

در این صورت‌، هرکس‌که گـوید: من مسیحی هستم‌، تحت این حکم قرار نمی‌گیردکه می‌فرماید:

( وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا )

خواهی دید که مهربان‌ترین مردم برای مومنان‌....

همانگونه که برداشت کسانی است که آیه‌های قرآن را پیـش از پایان پذیرفتن‌، تفسیر و تعبیر می‌کنند ... ایـن حکم منوط و محدود به حالت معینی است‌که رونـد قرآنی‌کار آن را ییچیده نگذاشته است‌، و نشانه‌های آن را ناشناخته رها نساخته است‌، و موقعیت آن را نه کم و نه زیاد با موقعیت چیز دیگری نیامیخته است ...

روایتهائی در ایـن باره مـوجود است‌که از ارزش ویژه‌ای برخوردار است در تعیین مسیجان مورد نظر این نص قرآنی‌:

قرطبی در تفسیر خود نقل‌کرده است‌: «‌این آیه درباره نجاشی و یارانش نازل شده است‌، بدانگاه‌که مسلمانان در نخستین هجرت به ییش او آمدند - ‌همانگونه‌که در کتاب سـیره ابن اسحاق و دیگران آمـده است - و خویشش را از دست مشرکان رهانیدند و نگذاشتندکه مشرکان آنان را از دین برگردانند. در ایـن هجرت مـهاجران گروه انـدک بودند پس از آن‌، فرستاده خدا (ص)‌به مدینه هجرت فرمود و مشرکان نتوانستند بدو دسترسی پیداکنند. میان ایشـان و پیغمبر (ص) جنگ درگرفت و جدائی‌کامل افتاد. هنگامی‌که جنگ بدر درگرفت و یزدان جهان سران‌کفار را در آن به قتل رساند، کفار قریش گفتند: خونبهای شـما در سرزمین حبشه است‌. هدایائی برای نجاشی تهیه‌کنید و همراه دو نفر از اندیشمندان خود برای نجاشی بفرستید تاکسانی راکه به پیش او رفته‌اند به دست شما بسپارد و ایشان را در برابرکسانی به قتل برسانیدکـه در بدرکشـته شده‌اند.کفار قریش عمرو پسر عاص‌، و عبدالله - ابوربیعه را همراه با هدایائی به حبشه فرستادند. پیغمبر خدا (ص) این مساله را شنید. لذا عـمرو پسر امـیه ضمری را همراه با نامه‌ای‌که بر‌ای نجاشی نوشته برد به حبشه فرستاد. عمرو پسر امـیه ضمری به پیش نجاشی رفت‌. نجاشی پس از خوانـدن نـامه فرستاده خدا (ص) جـعفر پسر ابوطالب و سائر مهاجران را به پــیشگاه خـود خواست‌. راهبان وکشـیشان را نـیز گردآوری‌کرد و به خدمت فرا خـواند. سپس به جعفر پسر ابوطالب دستور دادکه برایشان قرآن بخواند. جعفر پسر ابوطالب سوره «‌مریم‌» را خواند. همگان از شنیدن قرآن به‌گریه افتادند و اشک ریزان برخاستند و رفتند. اینان‌کسانیند که درباره ایشان نازل شده است‌:

(وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى )

خـواهی دیـد که مـهربان‌ترین، مردم برای مومنان‌، کسانیند که خود را مسیحی می‌نامند.

آیه‌ها را تا واژه «‌الشاهدمن‌» برخواند ... ابوداود آن را روایت‌کرده است‌که‌گفته است‌: محمد پسـر مسلمه مرادی آن را برایمان روایت‌کرده است‌، وگفته است‌: ابن وهب آن را روایت نموده است‌، وگفته است‌: یونس از ابن شهاب برایم روایت‌کرده است‌که او نـیز از ابوبکر پسر عبدالرحمن پسر حرث پسر هشام روایت نموده است‌که او هم از سعید پسر مسیب و او از عروه پسر زبیر روایت‌کرده است‌که‌گفته است‌: هجرت نخستین‌، هجرت مسلمانان به سـرزمین حبشه است‌. آنگاه مفصلاً از آن سخن رانده‌است‌.

بیهقی از ابن اسحاق روایت نموده است‌که‌گفته است‌: در آن هنگام‌که پیغمبر (ص)‌در مکه بود، و خبرش در اطراف پخش شده بود، بیست مرد یا در این حدود از مســیحیان حبشه به خـدمت او رسـیدند. او را در مسجدالحرام یـافتند و با او صحبت‌کردند و از او پرسشهائی نمودند. قریشیان پـیرامون‌کـعبه نشسته بودند. هنگامی‌که از پرسشهای خود پرداختند و آنچه میخواستند از پیغمبر (ص) پـرسیدند، پیغمبر خدا ایشان را به سوی خدا دعوت‌کرد و قرآن را بر‌ایشان تلاوت فرمود. هنگامی‌که قرآن را شنیدند، چشمانشان از اشک لبریزگردید بدو پاسخ مثبت دادند و ایمان آوردند و تصدیقش‌کردند، و در او همان نشانه‌ها و اوصافی را یافتندکه درکتاب آسمــانیشان درباره او امده بود.

هنگامی‌که از پیش او برخاستند و رفتند، ابوجهل همراه باگروهی از قریشیان سر راه آنان راگرفتند و بدیشان گفتند: خداوند شماکاروانیان را زیانمندگرداند کسی شما را فرستاده است‌که از پیروان دین شما است‌، تـا بیائید و برای او در باره این مردکسب خبرکنید و او را از حال وی بیاگاهانید. نشستن شما با او چندان طو‌لی نکشید، به ترک دین خودگفتید و آنچه را به شماگفت باور داشتید و پذیرفتیدکاروانیانی را نادانـتر از شـما سراغ نداریم بدیشان پاسخ دادند وگفتند: خداحافظ‌! ما با شما جاهلانه رفتار نـمی‌کنیم و بدی به شما نمی گو‌ئیم و بدی از شما نـمی‌شنویم‌ اعمال و افعال خودمان مـتعلق به خودمان است‌، و اعـمال و افعال خودتان متعلق به خودتان است‌! ما خویشتن را از خیرو خوبی بی‌بهره نمی‌سازیم‌... گویند که کاروانیان افرادی از اهالی نجران بودند. وگویندکه این دسته از آیات، درباره ایشان نازل شده است‌:

(‌الذین آتیناهم ‌الکتاب من قبله هم به یـومنون ... » تا میرسد به‌: «‌لانبتـغی الاجاهلیـن »‌.

(‌قصص / ٥٢-‌٥٥)

 کسانی که پیش از نزول قرآن‌، برایشان کتاب (‌تورات و انجیل را) فرستادیم (‌و اهل کتاب نامیده می‌شوند، اگر واقعاً مطالب تورات و انجیل را خوانده و از دل مقاصد آنها را تصدیق کرده باشند، هم اینک محمّد را به عنوان پیغمبر می‌پذیرند و) به قرآن ایمان می‌آورند...

... ما خواهان (‌همنشییی و همصحبتی با نادانان نیستیم‌.

 گویند: جعفر پسر ابوطالب و یارانش‌، همراه با هفتاد مرد پشمـینه پوش‌، به خدمت پیغمبر (ص)‌آمدند. شصت و دو نفر از اهالی حبشه بو‌دند، و هشت نفر از اهالی شام بودند، به نامهای‌: بـحیراء راهب‌، ادریس‌، اشرف‌، ابرهه، ثمامه، قثم، درید، و ایمن‌. پیغمبر (ص) سوره «‌یس‌» را تا آخر برایشان تلاوت فرمود. چون قرآن را شنیدند) گریستند و بدان ایمان‌آوردند وگفتند: این قرآن بسیار همگون و همسان چیزی است‌که بر عیسی نازل می‌شد در باره چنین‌کسانی آمده است‌:

(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى)

(‌ای پیغمبر!) خواهی دیـد که دشمن‌ترین مـردم برای مـومنان‌، یــهودیان و مشـرکانند، و خواهـی دیـد که مهربان‌ترین مردم برای مـومنان کسـانیند کــه خـود را مسیحی می‌نامند.

مراد گروه اعزامی نجاشی است‌. آنان دیر نشـینان بودند. سعید پسر جبیرگفته است‌: یـزدان در باره  آنان این آیات را نیز نازل فرموده است‌:

«‌الذین آتیناهم‌ الکتاب من قبله هم‌ به یومنو‌ن » .              (‌قصص / 52)

 کسانی که پیش از نزول قرآن‌، برایشان کتاب (‌تورات و انجیل را) فرستادیم (‌و اهل کتاب نامیده می‌شوند، اگر واقعاً مطالب تورات و انجیل را خوانده و از دل مقاصد آنها را تصدیق کرده باشند، هم اینک محمّد را به عنوان پیغمبر می‌پذیرند و) به قرآن ایمان می‌آورند.

( اولئک یـوتون اجرهم مر‌َّتیـن ٠٠٠ ) .     (‌قصص / ٥٤»

 آنــان کسـانـند کــه دو بــار اجر و پـاداششـان داده می‌شود....

مقاتل وکلبی‌گفته‌اند: از آنان چهل نفر از اهالی نجران و از بنی حرث پسرکعب بودند، و شصت و هشت نفر از اهالی شام بو‌دند. قتاده‌گفته است‌: این آیه‌ها درباره مردمانی از اهل‌کتاب نازل شده است که پیرو شریعت اصلی و تحریف نشده‌ای بودندکه عیسی با خو‌د آورده بود. هنگامی‌که خدا محمّد (ص) را برانگیخت، بدو ایمان آوردند. خدا نیز ایشان را ستود»‌...

این‌، چیزی است‌که در معنی این نص قـرآنی بیان می‌داریم و می‌پسندیم‌. چیزی است‌که خود رونـد قرآنی هم بیانگر آن است‌، و چنین روا‌یتهائی را هم‌که بیان داشتیم‌، آن را تایید می‌نمایند. این برداشت، از یک سو با بقیه فرموده‌هائی همخوانی و همآوائی دارد ک در ایـن سـوره و در سـوره‌های دیگر، درباره موضعگیری و موقعیت اهل‌کتاب بطورکلی - اعم از یهودیان و مسیحیان - در برابر آئین اسلام و پیروان آن آمده است و شان نزول پیدا‌کرده است‌. و از دیگر سو همآهنگ و متفق با واقعیت تاریخی است‌، واقعیـتی‌که ملت مسلمان در مدت چهارده قرن با آن آشناگشته ا‌ست و روبرو شده است‌.

این سوره‌، روال و روند یگانه ای در خط سیر و سایه‌ها و فضا و اهداف خود دارد. فرموده یزدان سبحان هم برخی با برخی دیگر ضد و نقیض نمی‌افتد:

«‌و لو کان من عند غیرالله ‌لو جدوا فـیه اخـتلافاً کثیراً »‌.               (نساء‌/82)

اگر قران از سوی غیر خدا آمده بود، در ان تناقضات و اختلافات فراوانی را پپدا می‌کردند.

در خود این سوره آیه‌ها و فرمرده‌هائی است‌که معنی این نص قرآنی را روشن می‌گردانندکه مـا در صدد تفسیر آن هستیم‌. از جمله‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)                 (‌مائده / ٥١)

 ای مومنان‌! یهودیان و مسیـحیان را به دوستی نگیرید (‌و به طریق اولی آنان را به سرپرستی نپذیرید)‌. ایشان برخـی دوست بـرخـی دیگرند (‌و در دشـمنی با شـما یکسان و برابرند)‌. هر کس از شـما بـا ایشـان دوسـتی ورزد (‌و آنان را بـه سرپرستی بـپذیرد) بی‏گمان او از زمره ایشان بشمار است‌. و شک نیست که خداوند افراد ستمگر را (‌به سوی ایمان‌) هدایت نمی‌کند.

(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ)   (‌مائده‌/٨٦)

 ای فرستاده (‌خدا، محمّد مصطفی‌!) بگو: ای اهـل کتاب شما بر هیچ (‌دین صحیحی از ادیان آسمانی پای‌بند) نخواهید بود مگر آن که (‌ادعاء را کنار بگذارید و عملا احکام‌) تورات و انجیل و آنچه از سـوی پـروردگارتان (‌به نام قرآن‌) برایتان نازل شده است بر پا دارید (‌و در زندگی پیاده و اجراء نمائید)‌... ولی (‌ای پیغمبر بدان که‌) آنچه بر تو از سوی پروردگارت نـازل شـده است‌، بـر عصیان و طغیان و کفر و ظلم بسیاری از آنان می‌افزاید (‌و این قرآن بـه خاطر روح لجاجت کـافران‌، در آنان تاثیر معکوس می‌نماید!)‌. بنابراین (‌آسوده خاطر بـاش و) بر گروه کافران غمگین مباش‌.

 درسورة بقره‌نیزآمده است‌:

 (وَلَن تَرضی عَنکَ الَیهُودُ وَلاَ النّصاری حَتّی تَتّبِعَ مِلّتُهـم قُل: إنَّ هُدی الله هُو الهُدی ؛و لَئِن اُتَّبَعَت أهواءَ هُم بَعد الَّذی جاءَ‌کَ مِنَ العِلمِ ما لَکَ مِنَ الله مِن‌ وَلِیٍَّ وَ لا نَصیرٍ ) .            

یهودیان ومسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد (‌تـحریف یـافته و خـواسـته‌های نادرست ایشان‌) پـیروی کنی‌. بگو تـنها هـدایت الهـی هـدایت است‌. و اگر از خواسـتها و آرزوهـای ایشـان پپروی کنی‌، بعد از آنکـه علم و آگاهی یـافته‌ای (‌و بـا دریافت وحی الهی‌، یقین و اطمینان بـه تو دست داده است‌)‌، هیچ سرپرست و یاوری از جانب خدا برای تـو نخواهد بود (‌و خدا تو را کمک و یاری نخواهد کرد)‌.

 همچنین چیزی‌که خدا ملت مسلمان را ازآن حذر داشته است‌، آن را واقعیت تاریخی تصدیق‌کرده است‌، و همان چیز از ا‌دیان یهو د یان ومسیحیان‌، یکسان دیده شده است‌. وقتی‌که می‏بینیم واقعیت تاریخی در سینه خود نگـاه داشـته است مـوضعگری زشت و دژخیمانه یهودیان در برابر اسلام‌، از روز نخستینی‌که اسلام در مدینه به سریشان رفته است‌، ودر شکل نیرنگـازانه‌اش هنوزکه هنوز است به پایان نیامده است و تاکنون بس نکرده است ... زمانی که می‏بینیم امـروزه یـهودیان پیوسته حملات ضد اسلام را در همه نواحی زمین‌، با کینه‌توزی ناپاکی و نیرنگ پستی‌، رهبری می‌کنند... و عین این واقعیت از مسیحیان صلیبی نیزثبت و ضبط و دیدنی و مشاهده‌کردنی است‌، و واقعیت تاریخ آشکارا فریاد می‌داردکه مسیحیان از آن روزکه جنگ یرموک میان لشکر مسلمانان و لشکرهای رومـیان درگرفته است‌، موضعگیری‌کینه‌توزانه‌ای در برابر اسلام در پیشگرفته‌اند و پیوسته دشمنی ورزیده‌انـد، مگر در احوال و اوضاع نادری‌که آیه‌های مورد بحث آنها را به تصویر می‌زنند. تنها در این احوال و اوضاع بوده است که دلهائی به اسلام پاسخ داده‌اند و بدان داخل‌گشته‌اند،

و چه بسا دسته‌ها وگروههائی از مسیحیان بوده‌اند و وقتی‌که از ظلم و ستم دسته‌ها وگروههای دیگری از مسیحیان به جان آمده‌اند، خویشتن را در پناه عدالت اسلام داشته‌اند و از جور و بلا رسته‌انـد... امّا موج همگانی و عامی‌که موضعگیری جملگی مسیحیان را می‌نمایاند، همان جنگهای صلیبی است‌. که هـرگز شعله‌های این جنگها فروکش نکرده است - مگر در ظاهر امر - از آن زمـان‌که درکـناره‌های رودخانه یرموک مسلمانان و رومیان با یکدیگر آتش‌کارزار را فروزان‌کردند و رزمیدند!

کینه‌های صلیبیان نسبت به اسلام و پـیروان آن‌، در جنگهای مشهور صلیبی در مدت دو قرن از زمـان‌، جلوه‌گر آمده است‌. همانگو‌نه‌که‌کینه‌های ایشـان در جنگهای نابودی اسلام و مسلمین در اندلس جلوه‌گر شده است‌، جنگهای ریشه‌کنی اسـلام و نابودی مسلمانان‌که توسط صلیبیان برافروخته و رهبری گردید. به دنبال چنین جنگهائی‌، حملات استعمار و ( تبشیر ) بر ضد ممالک اسـلامی‌، نخست در آفـریقا، و سرانجام در سه جهان، شروع‌گردید.

پیوسته صهیونیسم جهانی و صلیـبگری جهانی - با وجود همه‌کینه‌توزیها و دشمنانگیهائی که با یکدیگر دارند - در جنگ با اسلام هـم پیمان شده‌اند و پشتیبان همدیگرگشته‌اند!

مسـیحیان و یـهودیان همیشه در جنگ با اسلام‌، همانگونه بوده‌اندکه یزدان بس دانا و آگاه جهان‌، از ایشان خبر داده است‌:

( بَعــضُهُ او‌لیِاء ‌بَعض ) ٠

برخی از ایشان دوستان برخی دیگرند.

ایشان بودندکه دولت خلافت اخیر را از هم پـاشیدند. سپس به راه پلید خود ادامه دادند و ارکان این آئین را یکی یکی از میان برداشتند. پس از نابودکردن رکن «‌حکمر‌انی و فرماندهی‌«‌، هم اینک به تلاش ایستاده‌اند و درصدد نابودکردن رکن «‌نماز»‌ برآمده‌اند! هم ایـنک آنان مـوضعگیری یـهودیان پیشین را با مسلـمانان و بت‌پرستان، تجدید می‌کنند و بر گشت می‌دهند، و بت‌پرستان را در هرکجاکه یافته شوند، بر ضــد اسـلام‌، پشتیبانی و تایـید می‌نمایند! گاهی بت‌پرستان را از راه‌کـمکهای مستقیم پشتیبانی می‌کنند، وگـاهی از را‌ه مـوسسه‌ها و سازمانهای دولتی و حکو‌متی‌که بر آنـان مـی‌گمارند و خودشان امورو شوونشان را نظارت می‌نمایند. جنگ مـیان هند و پاکستان بر سر مساله‌کشمیر، و موضعی که صلیبیها در این باره در پیش‌گرفته‌اند، د‌ور از این دسیسه بازیهای نهـانی ایشان نیست‌.

افزون بر اینها، به وجود آوردن و پروردن و سرپرستی شرائط و ا‌وضاعی را بر عهده میگیرندکه به وسیله آنها هرگونه تلاش وجنبشی را سرکوب می‌کنندکه برای زنده‌کـردن اسـلام و رستاخیز اسلامی انجام پذیرد... به تن کسـانی‌که چنین شرائـط و اوضاع ویرانگری را به دست می‏گیرند، جامه دروغین قهرمانی را میپو‌شانند، و طبلهای پوچ پهلوانی را در اطرافشان به صدا درمی‌آورند، تا بتوانند اسلام را نابودکنند و واپسین رمق حیات را از آن بگیرند، و فریاد اسلام را در میان صداها و غوغاهای جهانی، پیرامون این اراذل و اوبــاشی‌کـه جـامه‌های قـهرمانان را به تـنشان می‌پوشانند، خفه و خاموشگردانند!

این چکیده گذرائی بود از آن چیزهائی‌که واقعیت تاریخی در طول چهارده قرن در صفحات خود از موضعگیریهای یهودیان و مسیحیان در برابر اسلام نگاشته است‌. فرقی هم میان یهودیان و مسـیحیان‌، و اختلافی هم میان این اردوگاه با آن اردوگاه، برای نیرنگ با اسلام و دشمنی وکینه‌توزی با آن‌، وجود ندارد. جنگ همیشگی با اسلام و مسلـمانان در طول زمان هرگز سسـتی نـمی‌پذیرد و ا‌تش‌کارزا‌رشان خاموشی نمی‌گیرد!

این‌، چیزی است‌که آگاهان باید هم امروز و هم فردا بدانند. تا به دنبال جـنبشهای‌گول زنـنده یـاگول خورده‌ای رهسپار نشوندکه‌کارشان شل و ول‌کردن و سست و ضعیف‌گردانـدن مسلمانان و لرزان نـمودن پایه‌های اسلام است و بس. اینان به اوائل ایـن چنین آیه‌هائی می‌نگرند و سرآغاز چنین نصوص قرآنی را می‌خوانند، بدون این‌که دنباله آیه‌ها و بقیه نصوص قرآنی را بنگرند و بررسی‌کنند. یا بدون این‌که همه روند سوره‌، و هـمه فرموده‌های قرآنی را مورد پژوهش قرار دهند، و واقعیت تـاریخی را بخوانند و ببینند، واقعیتی‌که همه این‌گفته‌ها را تصدیق می‌کند... ایـنان بدون پژرهش محققانه‌ای‌، تنـها با توجه به سرآغازچنین آیه‌هائی‌، به تـخدیر احسـاسات مسـلمانان در برابر اردوگاههائی مـی‌پردازنـدکه‌کینه ایشان را به دل می‏گیرند، و به نـیرنگ و دوز وکلک با ایشـان می نشینند. اردگاههائی‌که تمام سعی و تلاش خود را صرف‌حیله گری با مسلـمـانان وریشه‌کن سازی اسلام می‌سازند، و پیوسته در این اندیشه‌اندکه‌کی زمان آن فرا می‌رسدکه آخرین ضربه تیشه خودرا به ریشه‌های عقیده اسلامی بزنند و تنه درخت گشـن ایـن آئـین را نقش بر زمین‌کنند!

این اردوگاهـای پلید از چیزی به اندازه پیدایش آگاهی و بیداری در دلهای‌گروه مومنان هراس ندارنـد ایـن گروه مومنان‌، چه اندک باشند و چه بسیارتعدادشان کم و یا زیاد باشد!

کسـانی‌که آگاهی و بیداری را از دلهـای مومنان می‌زدایند، و با وسائل مختلف و حیله‌های ممکن‌، مسلمانان را به بی خبری می‌اندازند، دشـمن‌ترین دشمنان این آئین و عقیده آسمانی هسـتند... چه بسا برخی از اینان‌، خودشان نخجیرهای گول خورده باشند، امّا با این وجود، زیان اینان از زیان دشمن‌ترین دشمنان کمتر نمی‏باشد، بلکه‌گاهی زیـان ایشـان بیشتر و دردناک‌تر هم می‏باشد.

قطعاً این قرآن مردمان را به راهی رهنـمود می‌گرداندکه راست‌تر و استوارتر از همه راهها است‌، و برخی از این قرآن برخی دیگر را نـقض نمی‌کند و تناقض بدان راه ندارد. پس در این صورت‌، با بینش بـه مطالعه آن بپردازیم‌...


 

[1] ‌گوشه‌ای از این بیانهاو اشاره‌ها و تفسیر آنها را در صفحات آینده‌«‌فی ظلال القرآن‌» بخوانید.

[2] کعب بن اشرف‌.

[3] عبدالله بن سبأ.

[4] ‌کعب الاحبار.

[5] گلادستون

[6] ‌کارل مارکس‌.

[7] فروید.

[8] مراجعه شود به کتاب «‌التطور و الثبات‌» تآلیـف مـحـمد قـطب‌: فـصل‌: یهودیان سه‌گانه‌: مارکس و فروید و درکایم‌.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد