تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

رهنمودهای سوره‌ی نساء


 

سوره نساء

مدنی و ١٧٦ آیه است‌.

 

رهنمودهای سوره‌ی نساء

 

این سوره مدنی است و پس از سوره بقره، درازترین سوره‌های قرآن است‌. بعد از سوره ممتحنه نازل شده است‌. روایتها، حاکی از آن است‌ که برخی از آیات آن‌، در غزوه فتح مکه به سال هشتم هجری نازل شده است‌، و برخی‌ها در غزوه حدیبیه به سال ششم هجری‌، یعنی قبل از غزوه فتح مکه نازل‌ گشته است‌.

امّا امر ترتیب سوره‌ها برحسب نزول ‌- چنانکه در سرآغاز سخن از سوره بقره‌ گفتیم‌- قطعی نیست‌. از سوی دیگر، یک سوره هم به یکبار و در یک زمان همه آیات آن‌، نازل نمی‌شد. بلکه آیه‌های مختلف سوره‌های مختلف نازل می‌گردید، و سپس پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور می‌داد هر یک از آنها را در جای اصلی خود، بگذارند. بنابراین یک سوره‌، مدت ‌کم یا زیادی باز می‌ماند، و چه بسا سالها به همین منـوال‌، ط‌ول می‌کشید. مثلا در سوره بقره، آیه‌هائی از آن جزو آیاتی شده‌ که در اوائل‌ کار در مدینه نازل شده‌اند، و آیه‌هائی از آن جزو آیاتی نازل شده‌ که از قرآن در اواخرکار نازل شده‌اند.

در این سوره هم‌،‌ کار به همین منوال است‌. برخی از آن‌، بعد از سوره ممتحنه در سال ششم هجری ر خی از آیات آن در سال هشتم هجری نازل شده است‌. ولیکن بسیاری از آیات آن در اوائل هجرت به مدینه‌، نازل گشته است‌. به هر حال‌، شاید نزول آیات این سوره از زمان بعد از غزوه اُ‌حد به سال سوم هجری‌، شروع شده و تا آخر سال هشتم ‌که مقدمه سوره ممتحنه آغاز به نزول‌ کرده است‌، ادامه داشته است‌.

برای مثال آیه‌ای را بیان می‌داریم‌ که در این سوره‌، راجع به حکم زنان زناکار آمده است‌:

(وَاللاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلا).

کسانی از زنان شما که مرتکب زنا می‌شوند، چهار نفر از خودتان را گواه بر آنان کنید، پس اگر گواهی دادند، آن زنان را در خانه‌ها نگاه دارید تا مرگ به سراغشان می‌آید یا اینکه خداوند راهی برای آنان قرار دهد. قطعی است ‌که این آیه‌، پس از آیه سوره نور نازل شده است‌. آیه‌ای‌ که حد زنا را روشن نموده است‌:

(الزانیة و الزانی فاجلدوا کل واحد منهما ماة جلدة، و لا تأخذکم بهما رأفة فی دین الله إن کنتم تؤمنون بالله و الیوم الآخر، و لیشهد عذابهما طائفة من المؤمنین).

به زن زناکار و مرد زناکار، بـه هر یک از آن دو، صد تازیانه بزنید، و در (‌اجراء احکام‌) دین خـدا، رحم و شفقتی در باره ایشان به شما دست ندهد، اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، و بر شکنجه ایشان گروهی از مومنان حاضر آیید.  (‌نور / ٢)

این آیه‌، پس از قضیه افک به سال پنجم هجری (‌یا بنا به روایتی‌، به سال چـهارم هجری‌) نازل شده است‌. هنگامی‌که این آیه نازل شد، رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود:

(‌خذوا عنّی‌. خذ‌وا عنّی قد جعل الله لهنّ سبیلاً ...[1] الخ.)

از من بیاموزید. از من بیاموزید. به راستی خداوند راهی برای آنان پیدا کرد... الی آخر.

راهی‌که خداوند برای آنان پیدا کرد، حکمی است‌ که این آیه سوره نور، آن را در برگرفته است‌.

در این سوره‌، نمونه‌های فراوانی همچو‌ن ا‌ینها یافته می‌شود که دلالت بر تاریخ نزول آنها بگونه تقریب دارد؛ به همان نحوی که در سرآغاز سخن از سوره بقره گفتیم‌.

*

این سوره نقشی از تلاشی را که اسلام در راه فراهم آوردن‌ گروه مسلمانان و تشکیل جامعه اسلامی و حمایت از مسلمانان و حفظ این جامعه‌، مبذول داشته است‌، بیان می‌دارد، و نمونه‌ای از تاثیر قرآن در جامعه جدید را عرضه می‌نماید، جامعه‌ا‌ی‌که در اصل از خلال نصوص قرآن برتراویده است‌، و از لابلای برنامه یزدانی‌، بردمیده و بالا گرفته است‌. با بیان این دو چیز، سرشت این بر‌نامه‌، در همخوانی و همآوائی با پدیده انسانی را به تصویر می‌کشد، کما اینکه سرشت این پدیده انسانی و همآهنگی و همگامی او را با برنامه یزدانی به تصویر می‌کشد ... بدانگاه ‌که برنامه یزدانی دست او را می‏گیرد و گام به گام بالاتر و بالاترش می‏برد و از حضیض مذلت به اوج عظمتش می‌کشاند ...گام به‌گام‌، و منزل به منزل از میان امواج حرصها و آزها، شهوتها و آرزوها، ترسها و خوفها، و رغـبتها و خواستها، وی را راه می‏برد، و از میان خارهای راهی‌که گامی خالی از آنها نیست‌، و از میان دشمنانی‌که در طول آن راه پرخار،‌ کمین‌ کرده‌اند، عبور و به سلامت نجاتش می‌دهد!

پیشتر - در سوره‌های بقره و آل عمران -‌ دیدیم ‌که قرآن چگونه با همه این شرائط رودرو می‏گردد، شرائطی‌ که پیدایش و بالش‌ گروه مسلمانان را در مدینه میپائید. و چگونه به بیان سـرشت برنامه یزدانی می‌پرداخت که‌گروه مسلمانان‌، بر ‌اساس آن پا می‌گرفتند. و به چه شکل حقائق اساسیی را بیان می‌داشت‌ که جهان‌بینی اسلامی بر آن استوار می‌گردید، و به چه نحوی معیارها و میزانها از این جهان‌بینی برمیجوشید. و به چه ترتیب‌، تکالیفی را بیان می‌کرد، که نهضت اسلامی و پاسداری از این امانت‌، در زمین مقتضی آن بود، و سرشت دشمنان این برنامه و دشمنان این‌گروهی را به تصویر می‌کشید که در زمین بر آن برنامه ماندگار و پایدارند. و ایشان را از اسباب و وسائل چنان دشمنانی و دسائس و نیرنگ آنان برحذر می‌داشت‌، و عقائد نادرست و انحرافی آنان و وسائل و ابزار پست و ناروای ایشان را روشن مینمود و ... و ... همچنین در این سوره می‌بینیم‌که قرآن با همه این شرائط و ظروف و حقائق ‌رویاروی می‌شود و به نبرد می‌خیزد... جز اینکه هر سوره‌ای از سوره‌های قرآن‌، دارای سرشت خاص و نماد مشخص و محور ویـژه‌ای است‌ که همه موضوعها، بدان متصل و پیوسته است ... سرشت خاص هم اقتضاء دارد که موضوعهای همه سوره فرازهم آیند و پیرامون محور آن با نظم و ترتیب خاص خرد، هماهنگ کر‌دند، و این نظام و هماهنگی در نماد آن جلوه‌گر شود، و سرشت سوره بدان متمـایز گردد. همانگونه‌که هر موجود زنده‌ای‌، دارای نشان و نماد ویژه‌ای است و با وجود این روی هم رفته‌، فردی از افراد جنس خویش است‌!

ما در این سوره می بینیم – و نزدیک است‌که حس‌ کنیم -‌که این سوره موجود زنده‌ای است و به سوی هدف مشخصی در حرکت است و برای رسیدن بدان در تلاش است و با وسائل جورباجور و راههای‌گوناگون‌، می‌خواهد آن را فراچنگ آورد ... بندها و آیه‌ها و واژه‌های سوره‌، همان وسائل و ابزاری است‌که به واسطه آنها خو‌یشتن را بدان چیزی‌که می‌خواهد می‌رساند! از این‌ گذشته‌، در برابر این سوره - همچنین در برابر هر سوره‌ای از سوره‌های قرآن - احساس می‌کنیم‌که با موجودی زنده‌، دارای نشانه‌های شناخته‌، نماد مشخص صاحب اراده و جهت‌، برخوردار از حیات و حرکت‌، و د‌ارنده حس و شعو‌ر رویاروئیم و در پاسخ و گفتگو‌ئیم‌!

سوره با تلاش و کوشش‌، در صدد محو نشانه‌های جامعه جاهلی است‌. جامعه‌ای‌که از آن‌،‌ گروه مسلمانان دست‌چین شده‌اند. تلاش می‌کند که رسوبات جاهلی را بدور افکند، و نماد چیره جامعه اسلامی را تغییر دهد و آن را از ته‌نشستهای جاهلی بزداید، و شخصیت خاص این جامعه را پاک و بی‌آلایش جلوه‌گر سازد. همانگونه که تلاش دارد حس دفاع از وجود متمایز را به جوش و خروش اندازد. این‌کار را هم با بیان سرشت برنامه‌ای که چنین وجود متمایزی از آن سرچشمه‌گرفته است‌، شناساندن دشمنان‌ کمین ‌کرده و اینجا و آنجا مترصد نشسته اسلام اعم از مشرکان و اهل‌کتاب به ویژه یهودیان‌- و معرفی دشمنان سست عنصر - آنان‌که ایمان ضعیف دارند، و هـمچنین منافقان – و کشف وسائل و نیرنگها و حیله‌گـری‌هایشان‌، و بیان تباهی اندیشه‌ها و جهان‌بینی‌ها و برنامه‌ها و راههایشان‌، انجام می‌دهد. و سیستم‌ها و قوانینی را پدید می‌آورد که همه اینها را تنظیم و تعیین می‌کند و در قالب اجرائی مرتب و منظمی می‌ریزد.

در همان وقت‌، رسوبات جاهلیتی را می‌بینیم‌ کـه با برنامه جدید و با ارزشها و اعتبارهای تازه در ستیز و پیکار است‌. چهره‌ها و نمادهای جاهلی را می‌بینیم‌ که می‌کوشد چهره‌ها و نـمادهای تازه تابان و زیبا را بپوشاند. صحـنه بیکار را از مد نظر می‌گذ‌رانیم و پیش چشم می‌داریم و می‌بینیم‌که برنامه یزدانی با این قرآن ربانی به این میدان‌گام می‏گذارد و به نبرد می‌خیزد. پیکاری‌که از لحاظ شدت و ژرفا و پهنا،‌ کمتر از پیکاری نیست‌که در میدان دیگری بدان پای می‌نهد و با دشمنان ‌کمین‌ کرده‌اش و دشمنان سست عنصرش‌، در آن به نبرد و رزم می‌آغازد.

وقتی‌که با دقت به این رسوباتی بنگریم‌ که جامعه اسلامی از جامعه جاهل به همراه‌ آورده بود که خود از آن برخاسته بود، رسوباتی‌ که این سوره به چاره‌جوئی بخشهائی از آن می‌پردازد – همانگونه ‌کـه سوره‌های فراوانی به چاره‌جوبی بخشهای دیگری از آن می‌پردازد - خوف و هراس از ژرفای این رسوبات، سراپای ما را فرامی‌گیرد، تا آنجاکه سراسر این برهه از زمان را به خود اختصاص می‌دهد، برهه‌ای‌که ترجیح دادیم‌ که آیات این سوره در آن نازل می‌گردید ... مایه شگفت است‌که این رسوبات تـا آن زمان متاخر، پابرجای و سخت بماند ... بلکه مایه شگفت بیشتر ما این است‌که این برنامه عجیب و نادر چگونه توانسته است‌، چنین ‌گام بلندی را بردارد و از این مرحله پست جاهلی‌ گروه مسلمانان را بدین مرحله عالی برساند، و از این حضیض مذلت آنان را برگیرد، و به اوج عزت ارتقایشان دهد ... اوج عزتی ‌که هرگز انسانها بدان نرسیده‌اند، مگر با ندای ساربان چنین برنامه شگفت و نادر برنامه‌ای‌ که تنها او می‌تواند وجود بشری را از آن حضیض برگیرد، و آرام آرام‌، با شفقت و مهربانی، ساده و آسان‌، شکیبایانه و دلسوزانه‌، و با گامهای همآنگ و سنجیده‌، بدان قله بلند و بالا برساند!

کسی ‌که بدین پدیده شگفت و نادر در تاریخ بشریت، با دیده تحقیق بنگرد، گوشه‌ای از فلسفه‌ گزینش «‌امّیها» در جزیرةالعـرب توسط خدا، برای حمل این رسالت سترگ در آن زمان‌، برایش هو‌یدا می‌گردد... چرا که آنان نمایاننده پستی و رذالت جاهلی‌ کامل از لحاظ اعتقادی و جهان‌بینی، علمی و فکری‌، اخلاقی و اجتماعی، و اقتصادی و سیاسی‌، به تـمام معنی ‌کلمه بودند... خداوند چنین کسانی را گزید تا اثر ایـن برنامه در آنان آشکارا دیده شود و مردمان بدانند که معجزه چگونه انجام می‏گیرد، معجزه‌ای که جز برنامه الهی هیچ بر‌نامه دیگری و هیچ مکتبی از مکاتب سراسر کره زمین قادر به ارائه آن نمی‏باشد. و مردمان بدانند که کدام دست قدرتی همه فرازها و نشیبها و خطوط و نقشه‌های چنین برنامه‌ای از ابتداء تا انتهاء و از پائین تا بالای آن را د‌ر آنان‌، نقش بسته است و همه پدیده‌ها و تجارب آن را در ایشان جلوه‌گر ساخته است‌. همچنین انسانها بدانند که در هـمه عمر خـود کجا برنامه‌ای را می‌یابند که دست ایشان را بگیرد و آنان را در هر موقعیتی و هر مرحله‌ای از مراحل تـرقی که باشند، به اوج رفعت و عزت برساند. خواه آنـان در مرحله‌ای از مواحل صعو‌د باشند، و یا اینکه در مرتبه پست «‌امّیها» یعنی آن کسانی باشند که اسلام دست آنان را گرفت و بلندشان کرد و بدانجایشان رساند، که رساند.

این برنامه دارای اصول و ارکان ثابتی است‌، چرا که هماهنگ با «‌انسان‌» است‌. انسان هم دارای هستی ثابتی است و وجودش به وجود دیگر‌ی تبدیل نمی‌شود. همه تغییرات و تبدیلاتی که ‌گریبانگیر زندگی او می‌گردد، سرشت او را تغییر نـمی‌دهد و هسـتی او را دگرگون نمی‌سازد و او را به موجود دیگری تبدیل نمی‌نماید. بلکه آنچه بر سر او می‌آید تغییرات و دگرگونیهای سطحی است‌. مانند امواجی که در دریای بزرگی پدید می آید. امواجی که سرشت آبی دریا را تغییر نمی‌دهد، و بلکه در امواج همیشگی زیرین هـم بی‌تاثیر است؛ امواج زیرینی که تابع عوامل طبیعی ثابتی است‌!

بدین لحاظ است که نصوص ثابت قر‌آنی با آن هستی ثابت بشری روبرو مـی‌شود، و از آنـجاکه نصوص قرآنی‌، ساخته همان سرچشمه‌ای است که انسان ساخته او است‌، با همان آرامش و نرمشی با «‌انسان‌» روبرو می‌گردد که انسان با شرائط و ظروف متغیر زندگی و منازل و مراحل متجدد خود، رویاروی می‌شود، و سعی میکند ارکان اساسی انسانی خویش را پاس دارد.

در «‌انسان‌» چنین استعداد و چنین نرمشی وجود دارد، و الا هرگز نمی‌توانست که با ظروف و مراحل زندگی روبرو شود، ظروف و مراحلی که پیوسته در حال تغییر است و هرگز بر یک مـنوال ماندگار نـمی‌ماند. در برنامه‌ای که خداوند برای ایـن انسـان وضع فـرموده است‌، همین ویژگیها وجود دارد، به حکم آنکه ایـن برنامه از همان منتی صادر شده است که انسان از آن صادر شده است‌، و در این برنامه همان ویـژگیها به ودیعت ‌گذارده شده است که در انسان به ودیعت نهاده شده است‌، و این برنامه بگو‌نه‌ای آماده شده است که بتواند تا اخر زمان با انسان همد‌م و همـراه شود و در گردش و چرخش زمان با او د‌ر گشت و گذار باشد.

بدین منوال این برنامه و این نصوص می‌توانند، فرد انسانی را دریابند و به فریاد مجموعه انسانها برسند، و دست او و مجموعه انسانی را نگرند و در هر سطح و در هر مرحله‌ای از مر‌احل باشند، ایشان را به حرکت و گردش اندا‌زند، تا آنان را بدان قله بلند برسانند. برنامه یزد‌انی و نصوص قرآنی‌، هرگز از بلند گرداندن او و آنان‌، دلگیر و ناتوان نمی‌گردند، و در هر مکانی که باشند ایشان را از نشیب به فـراز می‌کشانند و میرسانند.

جامعه ابتدائی عقب‌مانده‌ای مـانند جامعه عربی در جاهلیت قدیم‌، و جامعه صنعتی متمدنی همچون جامعه اروپائی و آمریکائی در جاهلیت جدید، هر دوی ایشان در برنامه یزدانی و در نصوص قرآنی‌، مکان خویش را می‏یابند، وکسی را پیدا مـی‌کنند که دسـتشان را در آنجایی که هستند بگیرد و از این نردبان به سوی بالا بالاها ببرد و به قله بلندشان برساند. آن قله سربرافراشته‌ای که اسلام در مرحله زنده‌ای از مراحـل تاریخ انسانی پدیدارش کرده است‌.

جاهلیت تنها مرحله ‌گذشته‌ای از مراحل تاریخ نیست‌. بلکه جاهلیت عبارت است از هر برنامه‌ای کـه در آن بندگی انسان در برابر انسان مجسم و جلو‌ه‌گر شود. پیدا است که این ویژگی‌، امروز در همه برنامه‌های زمین‌، بدون استثناء موجود است‌. چرا که در همه برنامه‌هائی که امروزه بدانها گردن نهاده‌اند، انسانها از انسانهای همچون خود، جهان‌بینیها و اصول زیست‌، مـعیارها و ارزشها، قوانین و مقررات‌، و آداب و رسوم‌، دریافت می‌دارند، و این خود جاهلیت به تمام معنی است‌. جاهلیتی است که در آن بندگی بشر در برابر ب‌شر جلوه‌گر و هویدا است‌. زیرا برخی، بر‌خی را به جای خدا می‌پرستند.

اسلام یگانه برنامه زندگی است که در آن انسـان از بندگی انسان آزاد می‌گردد. چرا که ا‌نسانها در اسلام‌، جهان‌بینیها و اصول زیست‌، معیارها و ارزشها، قوانین و مقررات‌، و آداب و رسوم را تنها از دست خداوند پاک دریـافت مـی‌دارند‌. هنگامیکه سـر خود را فرود بیاورند، فقط آن را در برابر خدا فرود می‌آورند. و زمانی که از قوانینی پیروی کنند، فقط از خدا اطاعت می کنند و تنها از او فرمان می‏برند. و چو‌ن در بر‌ابـر نظامی کرنش کنند، فقط در برابر خدا کرنش می کنند. و لذا به راستی از بندگی بندگان در برابر بندگان رها می‌شوند، چرا که همگان تنها بندگان خدای یکتای بی‌انباز می‌گردند.

این هم‌، دو راهه جدائی موجو‌د میان جاهلیت -‌در هر شکلی از اشکال که باشد- ‌و میان اسلام است‌. ایـن سوره ترسیم دو راهه جدائی را بر عهده می‏گیرد، و با دقت کامل و روشنی تمامی که با آن شک و شبهه‌ای برای شک و شبهه کننده‌ای باقی نماند، به ترسیم چنین د‌و راهه‌ای می‌پردازد.

*

روشن است که هر امری یا هر نهیی و یا هر رهنمودی که در قرآن کریم آمده است‌، پدید آوردن وضعی را به عهده‌ گرفته است که قبلا نبوده است‌، و یا اینکه از میان بردن وضعی را به عهده‌ گرفته است که قبلا بوده است‌. این هم زیانی متوجه قاعده همگانی اصولی نمی‌سازد که می‌گوید: «‌اعتبار به عموم لفظ است نه به خصوص سبب‌»‌... این نیز نباید از نظر، دور داشـته شود که نصوص قرآنی نازل گردیده است‌، تا - همانگو‌نه که گفتیم -‌در هر نسلی و در هر محیطی کارگر وکـارآ، شود. معجزه هم در همین نهفته است‌. چرا که همان نصوص قرآنیی که آمد تا با احوال و اوضاع معینی رویاروی شود، خود هـان نـوصی است که در هـر وضعی از اوضاع و در هر شکلی از اشکال زندگی با جماعت بشری رویاروی می‌گردد و با آنان به سخن می‌نشیند. و همان برنامه‌ای که‌گروه مسلمانان را از دره جاهلیت برداشت، خود هـمان برنامه‌ای است که هـر گروهی را -‌با هر موقعیتی که در نردبان ترقی دارد - برمی‏دارد و به قله بلندی می‌رساند که‌گروه نخستین را بدانجا رسانده بود، آن روزکه آنان را از دره ژرفی برداشته بود.

از اینجا است که ما هنگامی که قرآن را می‌خوانیم‌، از یک سو می‌توانیم نمادها و سیماهای جامعه جاهلی را در پرتو قرآن‌، آشکارا از لابلای اوامر و نواهـی و رهنمودهای آن ببینیم‌، و از سـوی دیگر نمادها و سیماهای تازه‌ای را بوضوح مشاهده نمائیم که قرآن آنها را پدید می‌آورد و در جامعه نو مستقرشان می‌گرداند.

آیا ما در این سوره‌، چه نمادها و سیماهائی را می‌یابیم که مربوط به جامعه جاهلی بوده و هنوز در سـرشت مسلمانان آن روزگارانی جای و ماندگار باشد که برنامه یزدانی ایشان را از دره جاهلیت برگرفت؟ و چه نمادها و سیماهای جدیدی خو‌اهیم یافت که خواسته می‌شود در جامعه اسلامی پدیدار و ماندگارگردند؟

ما جامعه‌ای را پیش روی خواهیم یافت که در آن حقوق یتیمان‌، بویژه د‌ختران یتیم تحت قیمومت افراد خانواده و سـرپرستان و متول‌یان‌، خورده مـی‌شود، و اموال با ارزش و مرغوبشان با اموال بی‌ارزش و نامرغوب عوض می‏گردد، و در دارائیشان شتابگرانه و آزمندا‌نه اسراف و چپاول می‌شود، از ترس اینکه نکند بزرگ بشوند و اموال خود را خـواسـتار و به خویشتن برگردانند! همچنین در آن‌، دخترکان ثروتمند زندانـی می‌گردند تا سرپرستانشان بتوانند ایشان را به خاطر اموالشان نه میل به جمال وکـمالشان همسران خـود گردانند، و یا اینکه ایشان را به همین منظور به عـقد ازد‌واج پسر بچه های خود درآورند!

جامعه‌ای را می‌یابیم که در آن بر کوچکان و ضعیفان و زنان ستم می‏گردد، چرا که قسمت حقیقی مـیراث بدیشان داده و تسلیم نمی‌شود، و بلکه بیشترین بخش ترکه به مردان نیرومندی می‌رسد که می‌توانند اسلحه به دست بگیرند، و بالاخره ضعیفان جز مقدار ناچیزی از میراث دریافت نمی‌دارند، و همین مقدار ناچیزی را هم که دختران خردسال و پیر زنان کهنسال دریافت می‌دارند، باعث دردسرشان می‌شود، و به خاطر آن بازداشت، و برای پسر بچگان خردسال‌، یا سرپرستان پیرمرد، زندانی و نگهداری می‌گردند، تا اینکه دارائی از دسترسشان دور و بهره غریبان نشود!

جامعه‌ای را خواهیم یافت که به زن احترام و ارجی نمی‌گذارد، و با او در طول زندگیشان درشتی و سـتم روا می‌دارد. از ترکه - همانگو‌نه که‌گفتیم - محرومش می کند، یا او را بازداشت و زندانی می‌نماید تا حقوقش را بخورد و دارائیش را به تـاراج برد. زن را همچو‌ن کالا، برای مرد میراث قلمداد می کند. چه هنگامی که شوهر زن بمیرد، سرپرست مرد، سر مـی‌رسد و جامه خود را روی زن می‌اندازد و جامعه می‌داند که زن در قرق او است‌. اگر مرد خواست او را بدون مهریه به ازدواج خود در می‌آورد، و اگر خواست او را به ازدواج دیگر‌ان درآورده و مهریه را خـود دریـافت می‌دارد. شوهر وقتی زن را طلاق می‌دهد، می‌تواند زن را از ازدواج باز دارد و او را بگونه‌ای درآورد که نه همسرش شمار آید و نه مطلقه‌، تا زمانی که زن بیاید و خویشتن را از او با دادن تاوان باز خرید نماید و غل و زنجیر چنبن اسارتی را از دست و پای خود باز و بدور بیندازد.

جامعه‌ای را خواهیم یافت که در آن مـقررات خانواده سست و لرزان است‌، چرا که مرتبه زن د‌ر آن فرود آمده و سقوط کرده است‌، غیر از اینکه از یک سو، ضوابط فرزندی و سرپرستی شل و جنبان ‌گشته و با قواعد خویشاوندی و وابستگی برخورد دارد، و از دیگر سو، بر اثر رواج زنا و دوست بازی، هرج و مرج در روابط حنسی و مساله زناشوئی غوغا می کند.

جامعه‌ای است که می‏بینیم در آن‌: اموال مردمان از راه معاملات ربوی به ناحق خورده‌، حقوق دیگران غصب و پایمال‌، امانتها انکار، و بر اموال تاخت و بر ارواح یورش می‌شود. در آن دادگری کم مـی‌گرد‌د و جـز با نیرومندان و ثروتمندان عدالت روا نمیشود. هـمچنین در آن‌، اموال جز به خاطر ریا و محض افتخار خرج نمی‌گردد، و از این صرف اموال‌، ضعفان مـحتاج به اندازه ثروتمندان بی‏نیاز به دستشان نـمی‌رسد! اینها تنها برخی از نشانه‌های جاهلیتی است که ایـن سوره بدان پرداخته است‌، و جز آنها چیزهای دیگری است که سوره‌های دیگر بدانها می‌پردازند، و نیز اموری وجود دارد که اخبار جاهلیت عرب و مردمان ملتهای دور و بر ایشان‌، از آنها لبریز است‌.[2]

البته جامعه‌ای هم نبوده است که اصلا هیچگونه فضائلی در آن یافته نشود. فضایلی که با بودن آنها آماده استقبال این رسالت بزرگ‌گردد. ولیکن این اسلام بود که چنین فضائلی را نجات و در مسیر سازنده هدایت کرد، و اگر اسلام نبود چنین فضائلی در زیر توده‌های رذائل جاهلیت‌، هدر می‌رفت و پخش و پراکنده می گردید و هرگز فراهم نمی‌آمد، و ضائع می‌شد و در مسیر سازنده هدایت نمی‌یافت‌. ملتهای پیرامون عربها هم -‌ اگر این برنامه یزدانی نبود -‌ نمی‌توانستند چیز ارزشمندی به بشریت تقدیم کنند. برنامه‌ای که نشانه‌ها و آثار زشت جاهلیت را می‌زدود و سیماهای درخشان اسلام را پدیدار و یا اینکه استوار می‏گرداند، فضائل هدر رفته و اندوده و پخش و پراکنده این ملت را نجات می‌بخشید. ملتی که کار و بارش در این امر هما‌ن کار و بار سائر ملتهای جاهلیتی بود که همعصرش بودند. آن ملتهائی که جملگی فرسوده و زدوده شـدند، چرا که رسالتی به فریادشان نرسید و ایـده‌ئولوژیی برایشان پدیدار نکرد!

اسلام از میان این جاهلیتی که اینها برخی از نشانه‌های آن بود، گروهی را دریافت و از زمین بلندکـرد که خداوند خیر، نصیب آنان کرده بود، و مقدر فرموده بود که رهبری انسانها را بدیشان تسلیم کند. این بود که از ایشان جماعت مسلمانی را فراهـم ساخت و با دست ایشان جامعه مسلمانی را پدیدار فرمرد. جامعه‌ای که به اوج عظمتی رسید که هرگز بشریت بدان نرسیده بود، و

هنوزکه هنوز است آرزوی بشریت است و امکان تلاش برای نیل بدان هست‌، آن‌گاه که عزم خود را بر پیمودن این راه‌، جزم کند.

در این سوره برخی از صفاتی را می یابیم که برنامه اسلامی عهده‌دار پدیدار آوردن و استوار داشتن آنها است در جامعه مسلمان‌، پس از زدودن آن جامعه از ته نشستهای جاهلی‌. همچنین در صدد پدید آوردن اوضاع و قو‌انین اجرائی است‌. اوضاع و قوانین اجرائی که این صفات را بپاید و آن را در واقعیت اجتماعی تثبیت و بردوام نماید.

در سرآغاز سوره‌، بیانی را خو‌اهیم یافت‌، درباره‌: اصل ربوبیت و وحدانیت‌. اصل انسانیت و یگانگی منشا و سرچشمه انسانها. منشا و چشمه‌ای که پروردگارشان ایشان را از آن‌، آفریده است و پدیدارشان کرده است‌. اصل پابرجائی بشریت بر پایه خانواده‌، و پیوند اعضاء آن بر صله رحم، همر‌اه با به جوش و خروش انداختن همه این روابط در وجدان بشری، و انتخاب خانواده به عنوان مرکزی برای سر و سامان بخشیدن به جامعه اسلامی بر مبنای آن‌، و نگهبانی از ضعیفان در چنین جامعه‌ای‌، از راه ضمانت اجتماعی در میان خانواده واحد بشریی که دارای آفریننده واحدی است‌، و حفاظت این جامعه از زنا و ستم و فتنه‌، و بالاخره نظم و نظام دا‌دن که خانوا‌ده بزرگ اسلامی و جامعه اسلامی و جامعه انسانی بطور کلی‌، بر اساس وحدت ربوبیت و وحدت بشریت‌:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالا کَثِیرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالأرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا)

ای مردم از (‌خشـم‌) پروردگارتان بپرهیزید، پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و (‌سپس‌)

همسرش را از نوع او آفرید، و از آن دو نفر، مردان و زنان فراوانی (‌بر روی زمین‌) منتشر ساخت‌. و از (‌خشم‌) خدایی بپرهیزید که همدیگر را بـدو سوگند می‌دهید، و بـپرهیزید از اینکه پیوند خویشاوندی را گسیخته داریـد (‌و صله رحم را نادیده گیرید)‌، زیــرا بی‏گمان خداوند، مراقب شما است (‌و کردار و رفتار شما از دیده او پنهان نمی‌ماند). (‌نساء / ا)

این اصل بزرگی که نخستین آیه سـوره در بر دارد، بیانگر قاعده مهمّی در جهان‌بینی اسلامی است‌، و زندگی دسته‌جمعی بر آن پابرجا است‌. امیدو‌اریم بطور مشروح در جای مناسب خو‌د، در روند سوره‌، بدان بپردازیم. ما قوانین اجرائی را برای تشکیل ضمانت اجتماعی‌، متکی به همین اصل اساسی می‌بینیم‌:

درباره حفاظت از یتیمان‌، رهنمود الهامگر، و دورباش هراس‌انگیز، و قانون مشخص الاصولی را می‌یابیم‌:

(وَآتُوا الْیَتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیِّبِ وَلا تَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوبًا کَبِیرًا)

به یتیمان‌، اموالشان را (‌بدانگاه که پا به رشد گذاشتند و به حد بلوغ رسیدند) بازپس بدهید، و اموال ناپاک (‌و بد خود) را با اموال پاک (‌و خوب یتیمان‌) جابجا نکنید، و اموال آنان را با اموال خودتان (‌به وسیله آمیختن و یـا تعویض کردن‌) نخورید. بی‏گمان چنین کاری‌، گناه بزرگی است‌.                  (‌نسـاء ٢.)

(وَابْتَلُوا الْیَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُوا النِّکَاحَ فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلا تَأْکُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَنْ یَکْبَرُوا وَمَنْ کَانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ وَمَنْ کَانَ فَقِیرًا فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا)

یتیمان را (‌پیش از بلوغ با در اختیار قرار دادن مقداری از مال و نظارت بر نحوه معامله و کارآئی ایشان در میدان زندگی، پپوسته‌) بیازمائید تا آنگاه که به سن ازدواج می‌رسند. اگر از آنان صلاحیت و حسن تصرف دیدید، اموالشان را بدیشان برگردانید، و اموال یتیمان را با اسراف و تبذیر و با عجله و شتاب نخورید (‌و به خود بگوئید که‌) پیش از آنکه بزرگ شوند (‌و اموال را از دست ما بازپس بگیرند، آن را هرگونه که بخواهیم خرج می کنیم‌. و از سرپرستان آنان‌) هر کس که ثروتمند است (‌از دریافت اجرت سرپرستی و دست زدن به مال ایشان‌) خودداری کند، و هر کس که نیازمند باشد، به طرز شایسته (‌و به اندازه حق‌الزحمه خود و نیاز عرفی‌، از آن‌) بخورد. و هنگامی که اموالشان را به خودشان (‌بعد از بلوغ‌) بازپس دادید، برآنان‌شاهد بگیرید، و (‌اگرچه علاوه بر گواهان، خدا گواه است و) کافی است خدا حسابرس ومراقب باشد. (نساء / 6‌)

(وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافًا خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلا سَدِیدًا. إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا)

بر مردم لازم است (که بر یتیمان ستم نکنند و) بترسند از اینکه‌، انگار خودشان دارنـد می‌میرند و فرزندان درمانده و ناتوانی از پس خود بـر جای می‏گذارند و نگران حال ایشان می‌باشند (که آیا دیگران درباره آنان چه روا می‌دارند؟ پس هم اینک آنچه از مردم انتظار دارند که در حق فرزندانشان انجام دهند، خودشان در حق یتیمان مردم روا دارند و بال مهر و محبت بر سر نوباوگان بـی‌پناه بکشند)‌. پس از خدا بترسند و بـا یتیمان با متانت و محبت سخن بگویند ... بی‏گمان کسانی که اموال یتیمان را بناحق و ستمگرانه می‌خورند، انگار، آتش در شکمهای خود (‌می‌ریزند و) می‌خورند. (‌چرا که آنچه می‌خورند، سبب دخـول ایشان به دوزخ می‌شود) و (‌در روز قیامت‌) با آتش سوزانی خواهند سوخت‌. (نساء / ٩، ١٠)

درباره نگهبانی از زنان بویژه - چه دخترکان یتیم و چه زنان بیچاره و بینوا - و حفظ حق جملگی آنان در میراث و درکسب و کار، و حق راجع به ذات خود، و نجات ایشان از ظلم و زور جاهلیت‌، و از تـقلیدهای ستمگرانه توهین‌آمیز آن‌، چنین رهنمودها و قوانین گوناگون فراوان را خواهیم یافت‌:

(وَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تُقْسِطُوا فِی الْیَتَامَى فَانْکِحُوا مَا طَابَ لَکُمْ مِنَ النِّسَاءِ مَثْنَى وَثُلاثَ وَرُبَاعَ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلا تَعْدِلُوا فَوَاحِدَةً أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ ذَلِکَ أَدْنَى أَلا تَعُولُوا. وَآتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیْءٍ مِنْهُ نَفْسًا فَکُلُوهُ هَنِیئًا مَرِیئًا)

اگر ترسیدید که درباره یتیمان نتوانید دادگری کنید (‌و دچار گناه بزرگ شوید، از این هم بترسید که نتوانید میان زنان متعدد خود دادگری کنید و از این بابت هـم دچار گناه بزرگ شوید. ولی وقتی که به خود اطمییان داشتید که می‌توانید میان زنان دادگری کنید و شرائط و ظروف خاص تعدد ازواج مهیا بود) با زنان دیگری که برای شما حلال هستند و دوست دارید، با دو یا سه یـا چهار تا، ازدواج کنید. اگر هم می‌ترسید که نتوانید میان زنان دادگری را مراعات دارید، به یک زن اکتفاء کنید یا با کنیزان خود (که هزییه کمتری و تکلیفات سبکتری دارند) ازدواج نمائید. این (کار، یعنی اکتفاء به یک زن‌، یا ازدواج با کنیزان‌) سبب می‌شود که کمتر دچار کجروی و ستم شوید و فرزندان کمتری داشته باشید... مهریه‌های زنان را به عنوان هدیه‌ای خالصانه و فریضه‌ای خدایانه بپردازید. پس اگر با رضایت خاطر چـیزی از مهریه خود را بـه شـما بخشیدند، آن را (‌دریافت دارید و) حلال و گوارا مصرف کنید. (‌نساء ‌٣،4‌)

(لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا)

برای مردان و برای زنان از آنچه پـدر و مادر و خویشاوندان از خود بجای می‏گذارند سهمی است‌، خواه آن ترکه کم باشد و یا زیاد. سهم هر یک را خداوند مشخص و واجب گردانـده است (‌و تغییر ناپذیر است‌). (نساء/7)

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّسَاءَ کَرْهًا وَلا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَیْتُمُوهُنَّ إِلا أَنْ یَأْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا. وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِینًا. وَکَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُکُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْکُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، برای شما درست نیست که زنان را (‌همچون کالائی‌) به ارث برید (‌و ایشان را بدون مهریه و رضایت‌، به ازدواج خود درآوریـد، و) حال آنکه آنان‌، چنین کاری را نمی‌پسندند و وادار بدان می کردند. و آبان را تحت فشار قرار نـدهید تا بدین وسیله (‌ایشـان را وادار به چشم‌پوشی از قسمتی از مهریه کنید و) برخی از آنچه را که بدیشان داده‌اید، فراچنگ آرید. مگر اینکه آنان (‌با نشوز و سوء خلق و فسق و فجور) دچار گناه آشکاری شوند (که در این صورت می‌توانید برآنان سخت‌گیری کنید، یا به هنگام طلاق قسمتی از مهریه را بازپس گیرید)‌. و با زنان خود بطور شایسته (‌در گفتار و در کردار) معاشرت کنید، و اگر هم از آنان (‌به جهاتی‌) کراهت داشتید (‌شتاب نکنید و زود تصمیم به جدائی نگیرید) زیرا کـه چه بسـا از چیزی بدتان بیاید و خـداوند در آن خیر و خوبی فراوانی قرار بـدهد ... و اگر خواستید هـمسری را به جای همسری برگزینید، هر چند مال فراوانی هم مهر یکی از آنان کرده باشید، برای شما درست نیست که چیزی از آن مال‌، دریافت دارید. آیا با بهتان و گناه آشکار، آن را دریافت می‌دارید؟‌! (‌مگر مومنان را چنین کاری سزد؟‌!) ... و چگونه (‌سزاوار شما است که‌) آن را بازپس بگیرید؟ و حال آنکه با یکدیگر آمیزش داشته‌اید و هر یک بر عورت دیگری اطلاع پیدا کرده‌اید و (‌گذشته از این‌) زنان پیمان محکمی (‌هنگام ازدواج‌) از شما گرفته‌اند (‌و خداوند برابر آن‌، امر زنـاشوئی را حلال نموده است‌).  (نساء / ١٩-‌٢١)

(وَیَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّسَاءِ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَمَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ فِی یَتَامَى النِّسَاءِ اللاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ مَا کُتِبَ لَهُنَّ وَتَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدَانِ وَأَنْ تَقُومُوا لِلْیَتَامَى بِالْقِسْطِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِهِ عَلِیمًا).

از تو درباره زنان سوال می کنند و نظر می‌خواهند. بگو: خداوند درباره آنان به شما پاسخ می‏گوید، و

برای شما روشن می‌سازد، آنچه را که در قرآن (‌در زمینه میراث ایشان‌) تلاوت می‏گردد، و نیز درباره زنان یتیمی سخن می‌راند که (‌به خاطر مال یا جمال‌) می‌خواهید با ایشان ازدواج کنید، ولی چیزی را که خداوند بـرای ایشان واجب نموده است (‌و مهریه نام دارد) بدیشان نمی‌پردازید، و همچنین راجع بـه کودکان کوچک و ناتوان سخن خواهد گفت (‌و از شما می‌خواهد که حقوق آنان را بپردازید، و) اینکه نسبت به یتیمان (‌بویژه در میراث و مهریه‌) دادگری کنید، و (‌بدانید که دادگری و نیکوکاری شما در حق زنان و یتیمان‌، بی‌مزد نمی‌ماند و) هر کار خوبی را که بکنید، خداوند از آن کاملا آگاه است. (‌نساء‌/127)

درباره سر و سامان بخشیدن به خانواده‌، و پا بر جا داشتن آن بر پـایه استواری از الهامات فطرت‌، و نگهبانی بیشتر از آن در برابر تاثیرگذاشتن ظروف و شرائطی که بناگاه در فضای زندگی زناشوئی و جو زندگی اجتماعی پدیدار می‏گردد، علاوه بر رهنمودها و مقرراتی که در لابلای سخن از دخترکان یتیم و زنـان مطلقه گذشت، این چنین رهنمودها و مقرراتی به میان می آید:

(وَلا تَنْکِحُوا مَا نَکَحَ آبَاؤُکُمْ مِنَ النِّسَاءِ إِلا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتًا وَسَاءَ سَبِیلا. حُرِّمَتْ عَلَیْکُمْ أُمَّهَاتُکُمْ وَبَنَاتُکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ وَعَمَّاتُکُمْ وَخَالاتُکُمْ وَبَنَاتُ الأخِ وَبَنَاتُ الأخْتِ وَأُمَّهَاتُکُمُ اللاتِی أَرْضَعْنَکُمْ وَأَخَوَاتُکُمْ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَأُمَّهَاتُ نِسَائِکُمْ وَرَبَائِبُکُمُ اللاتِی فِی حُجُورِکُمْ مِنْ نِسَائِکُمُ اللاتِی دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَإِنْ لَمْ تَکُونُوا دَخَلْتُمْ بِهِنَّ فَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَحَلائِلُ أَبْنَائِکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلابِکُمْ وَأَنْ تَجْمَعُوا بَیْنَ الأخْتَیْنِ إِلا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا. وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَأُحِلَّ لَکُمْ مَا وَرَاءَ ذَلِکُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِکُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ فِیمَا تَرَاضَیْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِ الْفَرِیضَةِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا.).

با زنانی ازدواج نکنید که پـدران شما با آنان ازدواج کرده‌اند. چرا که این کار، عمل بسیار زشتی است و (‌در پیش خدا و مردم‌) مبغوض بوده و روش بسیار نادرستی است‌، مگر آنکه که گذشته است (‌و در زمان جاهلیت بوده است که مورد عفو خدا قرار می گیرد) ... خداوند بر شما حرام نموده است ازدواج با مادرانتان‌، دخترانتان‌، خواهرانتان‌، عمّه‌هایتان‌، خاله‌هایتان‌، برادرزادگانتان‌، مـادرانی که به شـما شیر داده‌اند، خواهران رضاعیتان‌، مادران همسرانتان‌، دختران همسرانتان از مردان دیگر که (‌غالبا) تحت کفالت و رعایت شما پرورش یافته و با مادرانشان همبستر شده‌اید، ولی اگر با مادرانشان همبستر نشده باشید، گناهی (‌در ازدواج با چنین دخترانی‌) بر شما نیست‌، همسران پسران صلبی خـود، و (‌بالاخره اینکه‌) دو خواهر را با هم جمع آورید، مگر آنچه گذشته است (که با ترک یکی ازآن دو خواهر، قلم عفو براین کار که در زمان جاهلیت واقع شـده است‌، کشیده خواهد شد)‌. بی‏گمان خداوند بسی آمرزنده است (‌و گذشته را نادیده می‏گیرد، و) مهربان است (‌و در آنچه برایتان وضع مـی کند، حال شما را مراعات می‌دارد) ... و زنان شوهردار (‌بر شما حرام شده است‌) مگر زنانی که (‌آنان را در جنگ دینی مسلمانان با کافران‌) اسیر کرده باشید، که (‌در این صورت نکاح شوهران کافرشان با اسارت لغو می‏گردد و بعد از زدوده شدن رحم ایشان‌،‌) برای شما حلال می‌باشند. ایـن را خدا بر شما واجب گردانده است (‌پس آنچه را که او بر شما حرام نموده است حرام بدانید و آن را مراعات دارید)‌. برای شما ازدواج با زنان دیگری جز اینان (‌یعنی جز زنان مومن حرام‌) حلال گشته است و می‌توانید با اموال خـود (‌از راه شرعی‌) زنانی را جویا شوید و بـا ایشان ازدواج کنید (‌بـدان شرط که منظورتان زنا و دوست‌بازی نباشد و) پاکدامن و از زنا خویشتندار باشید. پس اگر با زنی از زنان ازدواج کردید و از او کام گرفتید، باید که مهریه او را (‌چنانکه مقرر است‌، بدون کم و کاست و در موعد خود) بپردازید، و این واجبی (‌از واجبات الهی‌) است‌. و بعد از تعیین مهریه‌، گناهی بر شما نیست در آنچه میان خود برآن توافق می‌نمائید (‌مثلا اینکه همسر با رضا و رغبت از مقداری از مهریه خود چشم‌پوشی کند و یا شوهر مشـتاقانه مـقداری بر اندازه مهریه بیفزاید)‌. بی‏گمان خداوند (‌پیوسته بر مصالح بندگان خود) آگاه (‌و در احکامی که برای آنان وضع می‌نماید) حکـم بوده (‌و می‌باشد)‌. (‌نساء / 22-24)

(الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا. وَإِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُوا حَکَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَکَمًا مِنْ أَهْلِهَا إِنْ یُرِیدَا إِصْلاحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا.).

مردان بـر زنان سرپرستند (‌و در جامعه کوچک خانواده‌، حق رهبری دارند و صیانت و رعایت زنان بر عهده ایشان است‌) بدان خاطر که خداوند (‌برای نظام اجتماع‌، مردان را بر زنان در برخی از صفات برتریهائی بخشیده است و) بعضی را بر بعضی فضیلت داده است‌، و نیز بدان خاطر که (‌معمولا مردان رنج می کشند و پول به دست می‌آورند و) از اموال خود (‌برای خانواده‌) خرج می کنند. پس زنان صالح‌، آنانی هستند کـه فرمانبردار (‌اوامـر خدا و مطیع دستور شوهران خود) بوده (‌و خویشتن را از زنا بدور و اموال شوهران را از تبذیر محفوظ‌) و اسرار (‌زناشوئی‌) را نگاه می‌دارند، چرا که خداوند به حفظ (‌آنها) دستور داده است‌. (‌زنان صـالح چنین بودند ولیکن زنان ناصالح آنانی هستند که سرکش می‌باشند) و زنانی که از سرکشی و سرپیچی ایشـان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید (‌و اگر موثر واقع نشد، از همبستری با آنان خودداری کنید) و بستر خویش را جدا کنید (‌و با ایشان سخن نگوئید. و اگر باز هم موثر نشد وراهی جز شدت عمل نبود) آنان را (‌تنبیه کنید و کتک مناسبی‌) بزنید. پس اگر از شما اطاعت کردند (‌ترتیپ تنبیه سه گانه را مراعات دارید و از اخف به اشد نروید و جز این‌) راهی برای (‌تنبیه‌) ایشان نجوئید (‌و نپوئید و بدانید که‌) بی‏گمان خداوند، بلندمرتبه و بزرگ است (‌و اگر ایشان را بیش از حد، اذیت و آزار کنید، انتقام آنان را از شما می گیرد)‌... و اگر (‌میان زن و شوهر اختلافی افتاد و) ترسیدید (که این کار باعث‌) جدائی میان آنان شـود، داوری از خانواده شوهر، و داوری ار خانواده همسر (‌انتخاب کنید و برای رفع و رجوع اختلاف‌) بفرستید. اگر این دو داور، جویای اصلاح باشند، خداوند آن دو را (کمک نموده و در یکی از دو کار: سازش نیک و خداپسندانه‌، یا جدائی زیبا و معقولانه‌) موفق می‏گرداند. بی‏گمان خـداوند مطلع (‌بر ظاهر و باطن مردمان و) آگاه (‌از نیات همگان‌) است‌.  (‌نـسـاء / 34-35)

(وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلا جُنَاحَ عَلَیْهِمَا أَنْ یُصْلِحَا بَیْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَیْرٌ وَأُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا. وَلَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوهَا کَالْمُعَلَّقَةِ وَإِنْ تُصْلِحُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا. وَإِنْ یَتَفَرَّقَا یُغْنِ اللَّهُ کُلا مِنْ سَعَتِهِ وَکَانَ اللَّهُ وَاسِعًا حَکِیمًا.).

هرگاه همسری دید که شوهرش (‌خویشتن را بالاتر از او می‏گیرد و از انجام امور خانوادگی‌) سرباز می‌زند و (‌یا با او نمی‌سازد و از او) رویگردان است‌، بر هیچ یک از آن دو گناهی نیست اینکه (‌بکوشند به وسیله صرف نظر کردن زن از برخی از مخارج و همبستری با خود) میان خویشتن صلح و صفا راه بیندازند، و صلح (‌همیشه از جنگ و جدائی‌) بهتر است‌. (‌سرچشمه بسیـاری از نزاعها، بخل است‌) و انسانها با بخل سرشته شده‌اند (‌و مال دوستی‌، خصلت ذاتی و دائمی بشر است و باید پیوسته با آن مبارزه و پیکار کرد) و اگر نیکوکاری و نیک رفتاری کنید و (‌با زنان بسازید و به بهترین وجه با آنان معامله کرده و با ترک ستمکاری و بد رفتاری با ایشان‌) پرهیزگاری کنید، بی‏گمان خداوند از آنچه می کنید بس آگاه است (‌و پاداش شما را چنانکه باید می‌دهد) ... شما نمی‌توانید (‌از نظر محبت قلبی‌) میان زنان دادگری (کامل‌) برقرار کنید، هر چند هم (‌در این راه به خود زحمت دهید و) همه کوشش و توان خود را بکار برید. ولی (‌از زنی که میل چندانـی با او ندارید) بطور کلی دوری نکنید، بدانگونه که او را به صورت زن ‌معلقه‌ای درآورید (که بلاتکلیف بوده و نه شوهردار و نه بی‌شوهر، بشمار می‌آید)‌. و اگر صفا و صمیمیت را (‌میان خود) راه بیندازید و (‌جور و جفا و کدورت پیشین را ترک گوئید و با اصلاح حال و دادگری پیش گرفتن‌) پرهیزگاری کنید، (‌خداوند از تقصیر و لغزش شما می گذرد) چرا که خداوند بس آمرزنده مهربان است ... و اگر (‌راهی بـرای صلح و سازش نیافتند و جز نفرت نیفزودند و کار بدانجا رسید که‌) از هم جدا شوند، خداوند هر یک از آنان را با فضل فراوان و لطف گسترده خود بی‌نیار می‏کند (‌و بدین شوهری بهتر از شوهر نخستین‌، و بدان همسری بهتر از همسر پیشین عطاء می کند) و خداوند دارای فضل و رحمت فراوان (‌در حق بندگان است و کارهای ایشان را از روی حکمت می‏گرداند، چرا که‌) حکیم است‌. (نساء 1٢٨-١٣٠)

درباره سر و سامان بخشیدن به روابط و ضوابط میراث‌، و ضمانت اجتماعی موجود در میان افراد یک خانواده‌، و تنظیم پیوندهای بندگان و صاحبان آنان که پیش از نزول قوانین نسب‌، و ابطال فرزندخواندگی‌،

چنین مبادی جامع و قوانین مشخصی نازل می‌شود که از اهداف دورنگر اجتماعی برخوردار است‌:

(لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ مِمَّا قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیبًا مَفْرُوضًا)

برای مردان و برای زنـان از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان از خود، بجای می‏گذارند سهمی است‌، خواه آن ترکه کم باشد و یا زیاد. سهم هر یک را خداوند مشـخص و واجب گردانده است (‌و تغییر ناپذیر است‌)‌. (‌نسـاء/7)

(یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَ وَإِنْ کَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ وَلأبَوَیْهِ لِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِنْ کَانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلأمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ کَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلأمِّهِ السُّدُسُ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِی بِهَا أَوْ دَیْنٍ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ لا تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعًا فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمًا. وَلَکُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُکُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ کَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَکُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصِینَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ وَلَدٌ فَإِنْ کَانَ لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَکْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَیْنٍ وَإِنْ کَانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَلَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ فَهُمْ شُرَکَاءُ فِی الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِیَّةٍ یُوصَى بِهَا أَوْ دَیْنٍ غَیْرَ مُضَارٍّ وَصِیَّةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ.)

خداوند در باره (‌ارث بردن‌) فرزندانتان (‌و پدران و مادرانتان‌) به شما فرمان مـی‌دهد و بر شما واجب می‏گرداند که (‌چون مردید و دخترانـی و پسرانی از خود بجای گذاشتید) بهره یک مرد به اندازه بهره دو زن است‌. اگر فرزندانتان همه دختر بودند و تعدادشان (‌دو و یا) بیشتر از دو بود، دو سوم ترکه‌، بهره ایشان است‌، و اگر ورثه تنها یک دختر باشد، نصف ترکه از آن او است‌، (‌و چه ورثه یک دختر و چه بیشتر بـاشند، باقیمانده ترکه متعلق به سائر ورثه بر حسب استحقاق است‌)‌. اگر مرده‌، دارای فرزند وپدر ومادر باشد، به هر یک از پدر و مادر یک ششم ترکه می‌رسد (‌و باقیمانده بین فرزندان او به ترتیب سابق تقسیم می‌گردد)‌. و اگر مرده دارای فرزند (‌یا نوه‌) نباشد و تنها پدر و مادر از او ارث ببرند، یک سوم ترکه به مادر می‌رسد (‌و باقیمانده از آن پدر خواهد بود)‌. اگر مرده (‌علاوه از پدر و مادر) برادرانی (‌یا خواهرانی‌، از پدر و مادر یا از یکی از آن دو) داشته باشد، به مادرش یک ششم مـی‌رسد. (‌همه این سهام مذکور) پس از انجام وصیتی است که مرده می کند و بعد از پرداخت وامی است که برعهده دارد (‌و پرداخت وام مـقدم بر انجام وصیت است‌)‌. شما نمی‌دانید پدران و مادران و فرزندانتان کدامیک‌، برای شما سودمندترند. (‌خیر و صلاح در آن چیزی است که خدا بدان دستور داده است‌)‌. این فریضه الهـی است و خداوند دانا (‌به مصالح شما) و حکیم است (‌در آنچه بر شما واجب نموده است‌) ... و برای شما نصف دارائی بجای مانده همسرانتان است‌، اگر فرزندی (‌از شما یا از دیگران و یا نوه یا نوادگانی‌) نداشته باشند (‌و باقی ترکه‌، برابر آیه قبلی‌، به فرزندانشان و پدران و مادرانشان تعلق‌ می گیرد) واگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است (‌و باقیمانده ترکه به ذوی‌الفروض و عصبه‌، یا ذوی الارحام یا بیت‌المال می‌رسد. به هر حال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که کرده‌اند و پرداخت وامـی است که بر عهده دارند (‌و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدم است‌)‌. و برای زنان شما یک چهارم ترکه شما است‌، اگر فرزندی (‌یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران‌) نداشته باشید. (‌اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت می‌دارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم بطور مساوی میانشان تقسیم می‏گردد. باقیمانده ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق می‌رسد)‌. و اگر شما فرزندی (‌یا نـوه و نوادگانی‌) داشتید، سهمیه همسرانتان یک هشتم ترکه بوده (‌و بقیه ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان - همانگونه که ذکر شد - می‌رسد. البته‌) پس از انجام وصیتی است که می کنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. و اگر به مردی یا به زنی بگونه کلاله ارث از آنان برده شد (‌و فرزندی و پدری نداشتند) و برادر (‌مادری‌) یا خواهر (‌مادری‌) داشتند، سهم هر یک از آن دو، یک ششم ترکه است (‌و فرقی میان آن دو نیست‌) و اگر بیش از آن (‌تـعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری‌) بودند، آنان‌، در یک سوم با هم شریکند (‌و بطور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم می کنند. البته این هم‌) پـس از انجام وصیتی است که بدان توصیه شده است‌، و یا پرداخت وامی است که بر عهده مرده است‌. وصیتی و وامی که (‌به بازماندگان‌) زیان نرساند (‌یعنی وصیت از بیش از یک سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نکند که بر عهده او نیست‌، و یا صرف نظر از وامی نکند که بر دیگران دارد. و ...) این سفارش خدا است و خدا دانا (‌به آن چیزی است که به نفع شما است و آگاه از نیات وصیت کنندگان می‌باشد) و شکیبا است (‌و شتابی در عقاب شما ندارد، چرا که چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید).  (نساء ١١. و ١٢)

(یَسْتَفْتُونَکَ قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِی الْکَلالَةِ إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَلَهُ أُخْتٌ فَلَهَا نِصْفُ مَا تَرَکَ وَهُوَ یَرِثُهَا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَهَا وَلَدٌ فَإِنْ کَانَتَا اثْنَتَیْنِ فَلَهُمَا الثُّلُثَانِ مِمَّا تَرَکَ وَإِنْ کَانُوا إِخْوَةً رِجَالا وَنِسَاءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأنْثَیَیْنِ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ تَضِلُّوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ.).

(ای پیغمبر، درباره نحوه میراث کسی که مرده است و فرزندی و پدری از خود بجای نگذاشته است‌) از تو می‌پرسند. بگو: خداوند در (‌این باره که مشهور است به‌) کلاله‌، برایتان حکم صادر می کند: اگر مردی مرد و فرزندی نداشت و دارای خواهری بود (‌پدری و مادری‌، یا پدری‌)‌، نصف ترکه از آن او است‌. (‌و اگر خواهـری بمیرد و) فرزندی نداشته باشد، برادر (‌پدری و مادری‌، یا پدری‌) همه ترکه را به ارث می‌برد. و اگر دو خواهـر (‌یا بیشتر، از متوفی‌) باقی بماند، دو سوم اموال را بـه ارث می‌برند، و اگر برادران و خواهران با هم باشند، هر مردی به اندازه سهم دو زن ارث می‌برد. خداونـد (‌احکام و مقررات را) برایتان روشن می‌سازد تا گمراه نشوید (‌و از جمله در تقسیم ارث راه خطا نروید) و خداوند آگاه از هر چیزی است (‌و اعمال و افعال و منافع و مصالح بندگان از دید او پنـهان نیست‌)‌.  (نساء / ١٧٦)

(وَلِکُلٍّ جَعَلْنَا مَوَالِیَ مِمَّا تَرَکَ الْوَالِدَانِ وَالأقْرَبُونَ وَالَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِیبَهُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدًا.)

برای هر یک (‌از مردان و زنان‌) وارثانی تعیین کردیم تا از میراث پدر و مادر و نزدیکان برخوردار شوند (‌و بر ترکه ایشان استیلاء یابند) و به کسانی که با آنان پیمان (‌زناشوئی‌) بسته‌اید (‌و ایشان را به شوهری یا همسری پذیرفته‌اید) بهره خودشان را (‌به تمام و کمال‌) بدهید (‌و بدانید که‌) بی‏گمان خدا بر هر چیزی حاضر و ناظر (‌و مراقب رفتار و کردار شما) بوده است (‌و می‌باشد)‌. (‌نساء /33)

درباره حفظ جام از زناکاری‌، و افزایش پاکدامنی و دوری از بزهکاری، همچون مقرراتی را خواهیم یافت‌:

(وَاللاتِی یَأْتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّى یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلا. وَاللَّذَانِ یَأْتِیَانِهَا مِنْکُمْ فَآذُوهُمَا فَإِنْ تَابَا وَأَصْلَحَا فَأَعْرِضُوا عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ تَوَّابًا رَحِیمًا.) .

کسانی از زنان شما که مرتکب زنا می‌شوند، چهار نفر از (‌مردان عادل‌) خودتان را به عنوان شاهد بر آنان به گواهی طلبید؛ پس اگر گواهی دادند، آن زنان را در خانه‌های (‌خود برای حفظ ایشان و دفع هرگونه شر و فسادی‌) نگاه دارید تا مرگشان فرا می‌رسد یا اینکه خداوند، راهی برای (‌زندگی پاک و درست‌، یا عقوبت‌) آنان (‌با ازدواج یـا توبه‌، یا وضع حکم دیگری‌) باز می کند ... و مرد و زنی که از شما زنا می‏کنند (‌و متزوج نمی‌باشند) آنان را بیازارید (‌و بعد از شهادت چهار نفر مرد عادل‌، توبیخشان نمائید)‌. ولی اگر توبه کردند (‌و از کرده خود پشیمان شدند) و به اصـلاح (‌حال و تغییر احوال خود) پرداختند، دست از آنان بردارید (‌و نـه با گفتار و نه با کردار، ایشان را به دنبال عقوبت و شکنجه لازم نیازارید و گذشته را به یادشان نیارید، چرا که‌) بی‏گمان خداوند بسیار توبه‌پذیر و مهربان است‌.  (نساء ١٥. و ١٦)

(وَمَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ مِنْکُمْ طَوْلا أَنْ یَنْکِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِنْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ مِنْ فَتَیَاتِکُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِکُمْ بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْکِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْکُمْ وَأَنْ تَصْبِرُوا خَیْرٌ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ.).

اگر کسی از شما، نتوانست با زنان آزاده مومن ازدواج کند، می‌تواند با کنیزان مـومنی ازدواج نماید. خداوند آگاه از ایمان شما است‌. (‌از ازدواج با کنیزان مومن سرپیچی نکنید، چرا که‌) برخی از برخی هستید (و شما و ایشان در برابر دین یکسان می‌باشید)‌، لذا با اجـازه صاحبان آنان با ایشان‌، ازدواج کرده و مهریه ایشان را زیبا و پسندیده و برابر عرف و عادت (‌به تمام و کمال‌) بپردازید. کنیزانی را برگزینید که با عفت و پـاکدامن باشند و برای خود دوستانی (‌نامشروع‌) برنگزینند. اگر پـس از ازدواج‌، از ایشان زنا سرزد، عقوبت ایشان‌، نصف عقوبت زنان آزاده (‌یعنی پنجاه تازیانه‌) است‌. ازدواج با کنیزان به هنگام عدم قدرت برای کسی از شما آزاد است که ترس از فساد داشته باشد (‌و بترسد به مشقتی دچـار شـود که به زنا منتهی گردد)‌. و اگر شکیبائی ورزید (‌و از ازدواج با کنیزان خودداری کنید و بتوانید عفت خود را مراعات دارید) برای شما بهتر است‌. و خداوند دارای مغفرت و مرحمت فراوان است‌... خداوند می‌خواهـد (‌قوانین دیـن و مصالح امور را) برایتان روشن کند و شما را به راه کسانی (‌از پیغمبران و صالحان‌) رهنمود کند که پیش از شما بوده‌اند، و توبه (‌لغـزشها و بزهکاریهای پیشین‌) شما را بپذیرد، و خـداونـد آگاه (‌از احـوال بندگان است و قوانینی را برایتان وضع می‌نماید که مصلحت و منفعت شما را در بر دارد) و حکیم است (‌و برابر حکمت‌، احکام شریعت را صادر مینماید)‌. (‌نساء / ٢٥-٢6)

درباره تنظیم روابط میان جملگی جامعه اسلامی‌، و پابرجـائی آن روابط - پایه ضمانت اجتماعی و مهربانی به همدیگر و دلسوزی یکدیگر، و امانتداری و دادگری وگذشت و محبت و نیک رفتاری‌، رهنمودها و مقررات مختلفی -‌در کنار رهنمودها و مقرراتی که قبلا بیان کردیم - خواهد آمد. در اینجا برای مثال به چند نمونه اشاره گذرائی میکنیم و تفصیل همه آنهـا را به محل مناسب روند سوره موکول می‌نماییم‌:

(وَلا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَکُمُ الَّتِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیَامًا وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا).

اموال کم خردان را که در اصل اموال شما است به خود آنان تحویل ندهید. چرا که خداوند، اموال را بـرایتان قوام زندگی، گردانده است‌. از (‌ثمرات‌) آن خوراک و پوشاک ایشان را تهیه کنید و با سخنان شایسته با آنان گفتگو کنید (‌و ایشان را نیازارید و با ایشان بدرفتاری نکنید)‌.  (‌نسـاء/٥)

(وَإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُولُو الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینُ فَارْزُقُوهُمْ مِنْهُ وَقُولُوا لَهُمْ قَوْلا مَعْرُوفًا).

هرگاه خویشاوندان (‌فقیر شخص مرده‌) و یتیمان و مستمندان (‌غیر خویشاوند) بر تـقسیم (‌ارث‌) حضور پیدا کردند، چیزی از آن اموال را بدانان بدهید و بگونه زیبا و شایسته با ایشان سخن بگوئید (‌و از آنان دلجوئی و معذرت خواهی کنید)‌.   (نساء / ٨)

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ إِلا أَنْ تَکُونَ تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ مِنْکُمْ وَلا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا. وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ عُدْوَانًا وَظُلْمًا فَسَوْفَ نُصْلِیهِ نَارًا وَکَانَ ذَلِکَ عَلَى اللَّهِ یَسِیرًا.).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اموال همدیگر را بناحق (‌یعنی از راههای نامشروعی‌، همچون‌: دزدی‌، خیانت‌، غصب‌، ربا، قمار، و...) نخورید، مگر اینکه (‌تصرف شما در اموال دیگران از طـریق‌) داد و ستدی باشد که از رضایت (‌باطنی دو طرف‌) سرچشمه بگیرد، و خودکشی نکنید، و خـون همدیگر را نریزید. بی‏گمان خداونـد (‌پیوسته‌)‌ نسبت بـه شما مهربان بوده (‌و خواهد بود)‌...و کسی که‌‌ چنین کاری‌ (‌یعنی خـودکشی یا خـوردن بناحق اموال دیگران‌) را تجاوزکارانـه و ستمگرانه مرتکب شود، او را بـا آتش دوزخ می‌سوزانیم‌، و این (‌عمل هم‌) برای خدا آسان است‌.   (نساء / ٢٩و .٣)

(وَلا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلَى بَعْضٍ لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمًا.).

آرزوی چیزی نکنید کـه خداونـد برخـی از شما را با (‌اعطای‌) آن بر برخی دیگر برتری داده است (‌و مردان را در بعضی از چیزها بر زنان‌، و زنان را در بعضی از چیزها بر مردان فصیلت داده و مرحمت روا دیده است‌)‌. مردان نصیبی دارند از آنچه فراچنگ می‌آورند و زنان (‌هم‌) نصیبی دارند از آنچه بدست می‌آورند (‌و هـر یک از زنان و مـردان دارای سرشتی و حقوقی فراخور حال خود می‌باشند. پس با تلاش و کوشش شبانه‌روزی رحمت و برکت خدای را بجوئید) و طلب فضل او کنید. بی‏گمان خداوند (کاملا) آگاه از هرچیزی بوده (‌و بـه هـر نوعی‌، چـیزی بخشیده است کـه شایسته‌اش بوده است‌. (نساء/32)

(وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالا فَخُورًا. الَّذِینَ یَبْخَلُونَ وَیَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَیَکْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا. وَالَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَنْ یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینًا فَسَاءَ قَرِینًا.).

(‌تنها) خدا را عبادت کنید و (‌بس‌. و هیچ کس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید. و نیکی کنید به پدر و مادر، خویشان‌، یتیمان‌، درماندگان و بیچارگان، همسایگان خویشاوند، همسایگان بیگانه، همدمان (‌در سفر و در حضر، و همراهان و همکاران‌)‌، مسافران (‌نیازمندی که در شهر و مکان معینی اقامت ندارند)‌، و بندگان و کنیزان‌. بی‏گمان خداوند کسی را دوست نـمی‌دارد که خودخواه و خودستا باشد... (‌آنان‌) کسانیند که خود بخل می‌ورزند و مردمان را نیز به بخل مـی‌خوانند، و نعمتی را که خداوند بدیشان داده است‌، پنهان می‌دارند و (‌نه خودشان از آن استفاده می کنند و نه دیگران را از آن بهره‌مند می‌سازند، و پیوسته سعی در کفران نعمت مادی و معنوی دارند، اینان بدانند که‌) ما برای کسانی که (‌همچون ایشان‌) کفران نعمت می کنند، عـذاب خوار کننده‌ای آماده کرده‌ایم‌... و (آنان‌) کسانیند که اموال خود را ریاکارانه صرف می کنند و خودنمایانه می‌بخشند (‌تـا مردم ایشان را ببینند و تـعریف و تمجیدشان کنند) و نه به خدا ایمان و نه به آخرت باور دارند، (‌چرا که از شیطان پیروی کرده و شیطان ایشان را از راه بدر برده است‌) و هر که شیطان همدم او باشد (‌چه بد همدمی برگزیده است و) شیطان بدترین همدم است‌.  (‌نساء / ٣٦-‌3٨)

(إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا.).

بی‏گمان خداوند به شما (‌مومنان‌) دستور مـی‌دهد که امانتها را (‌اعم از آنچه خدا شما را درآن امین شمرده‌، و چیزهائی که مردم‌، آنها را به دست شما سپرده و شما را در آنها امین دانسته‌اند) به صاحبان امانت برسانید، و هنگامی که در میان مردم به داوری نشستید، اینکه دادگرانه داوری کنید. (‌این اندرز خدا است و آن را آویزه گوش خود سازید و بدانید که‌) خداوند شما را به بهترین اندرز پند می‌دهد (‌و شما را بـه انجام نیکیها می‌خواند)‌. بی‏گمان خداونـد دائماً شنوای (‌سخنان و) بینای (کردارتان‌) بوده و می‌باشد (‌و می‌داند چه کسی در امانت خیانت روا می‌دارد یا نمی‌دارد، و چه کسی دادگری می کند یا نمی کند)‌.  (‌نسـاء‌/ 58)

(مَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْهَا وَمَنْ یَشْفَعْ شَفَاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْهَا وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُقِیتًا. وَإِذَا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ حَسِیبًا.).

کسی که (‌در میان مردم‌) میانجیگری کند و میانجیگری او پسندیده (‌شرع‌) باشد، نصیبی از (‌پاداش‌) آن خواهد داشت‌، و کسـی که میانجیگری کند و میانجیگری او ناپسند (‌شرع‌) باشد، بهره‌ای از (‌پادافره‌) آن خواهد داشت‌، و (‌پشتیبانی از حق‌، بی‌پاداش نمی‌ماند، و پشتیبانی از باطل بی‌پادافره نخواهد بود) خداوند بز هرچیزی چیره است (‌و همه چیز را می‌پاید)‌... هرگاه شما را درودی دادند (‌اعم از سلام کردن و دعا کردن و احترام گذاشتن‌...) بگونه زیباتر و بهتر از آن یا (‌دست کم‌) همانند آن‌، آن را پاسخ گوئید: بی‏گمان خداوند حسابرس هرچیزی است (‌و حساب هرمیزی را دارد)‌. (‌نساء / 85-86)

(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلا خَطَأً).

هیچ‌ مومنی را نسزد که مومن دیگری ‌را بکشد مگر از روی خطا....     (‌نساء/ 92)

(وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا).

کسی که مومنی را از روی عمد بکشد (‌و از ایمان او، باخبر بوده و تجاوزکارانه او را به قتل برساند و چنین قتلی را حلال بداند، کافر بشـمار می‌آید و) کیفر او دوزخ است و جاودانه درآنجا می‌ماند و خداوند بر او خشم می‏گیرد و او را از رحمت خود محروم می‌سازد و عذاب عظیمی برای وی تهیه می‌بیند.  (‌نساء/ 93)

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بکوشید، و به خاطر خدا شهادت دهید (‌و از این سو و آن سو جانبداری نکنید) هر چند که شهادتتان به زیان خـودتان یـا پدر و مادر و خویشاوندان باشد. اگر کسی که به زیان او شهادت داده می‌شود دارا یا نادار باشد، (‌رغبت به دارا، یا شفقت به نادار، شما را از ادای شهادت حق‌، منصرف نکند) چرا که (‌رضای‌) خداوند از (‌رضای‌) هـر دوی آنان‌، بهتر است (‌و خدا به مصلحت آن دو آگاه‌تر از شما است‌) پس از هوا و هوس پیروی نکنید که (‌اگر چنین کنید از حق‌) منحرف می گردید (‌و بـه باطل می‌افتید)‌. و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن‌، روی بگردانید، خداوند از آنچه می کنید آگاه است (‌و پاداش اعمال نیک و پادافره اعمال بـدتان را میدهد)‌.  (‌نساء‌“ ١٣٥)

(لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلا مَنْ ظُلِمَ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا. إِنْ تُبْدُوا خَیْرًا أَوْ تُخْفُوهُ أَوْ تَعْفُوا عَنْ سُوءٍ فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا قَدِیرًا.).

خداوند دوست ندارد (که افراد بشر، پرده‌دری کنند و عیوب همدیگر را فاش سازند و) زبان به بدگوئی گشایید، مگر آن کسی که مورد ستم قرار گرفته باشد (که می‌تواند از شخص ستمگر شکایت کند و بدیهای او را بیان دارد و او را دعا و نفرین نماید) و خدا شنوای (‌دعای مظلوم و) آگاه (‌از کار ظالم‌) است‌... اگر (کردار و گفتار) نیک را آشکار یا پپهان سازید (‌مجاز خواهید بود) و یا اگر از (کردار و گفتار) بد، چشم‌پوشی کنید (‌و دهان خویش را به دشنام نیالائید و گذشت نمائید، کار خداپسندانه‌ای نموده‌اید و همچون ذات باری‌، عفو، پپشه کرده‌اید) چرا که خداوند بسیار با گذشت و بس توانا است‌.   (نسـاء / 148-149)

*

درکنار این هدف بزرگ، برای تنظیم جامعه اسلامی بر پایه ضمانت اجتماعی و مهرورزی و دلسوزی به همدیگر وگذشت از یکدیگر، و امانتداری و دادگری و دوست داشت و پاکی‌، و زدودن ته نشستـهای گو‌ناگون جاهلی از جامعه‌، و پدید آوردن سیماهای تازه و نصب نشانه‌های تابان، هدف دیگری را می ‌یابیم که ژرفا و تاثیر آن در زندگی جامعه اسلامی‌، کمتر از هدف قبلی نیست -‌اگر هم پایه‌ای نباشد که هدف نخستین بر آن استقرار پذیرد -‌و آن عبارت است از: تعیین معنی دقیق دین‌، وحدت ایمان‌، شرط اسلام‌، پیوند همه مقررات و قوانینی که بر زندگی فرد و زندگی جامعه حکم می‌راند، برابر آن معنی مشخص دین‌، و بالاخره تعریف مضبوط ایمان و اسلام‌.

بی‏گمان دین سیستمی است که خدا آن را برای زندگی جملگی انسانها مقرر فرموده است‌، و برنامه‌ای است که همه فعالیتهای زندگی برابر آن انجام می‌پذیرد. این تنها خدا است که حق دارد، بدون هیچ انبازی این برنامه را بگذارد، و دین هم عبادت است از پیروی و اطاعت از پیشوائی یزدان که پیروی و اطاعت از وی حق او است و بس، و تنها از او باید فرمان دریافت کرد، و فقط باید تسلیم او شد و در برابرش کرنش برد... چرا که جامعه اسلامی جامعه‌ای است که دارای پیشوائی ویژه‌ای است - همانگو‌نه که دارای ایدئو‌لوژی ویژه و جهان‌بینی خاص خود است - پیشوائی یزدان که مجسم است در رفتار وگفتار و تقریر پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در شریعت خدا و برنامه‌اش که از جانب پروردگارش به مردم می‌رساند و بعد از وفاتش برجای می‌ماند. تبعیت این جامعه از این پیشوائی است که صفت اسلام را بدو می‏بخشد و از آن «‌جامعه اسلامی‌» می‌سازد. بدون چنین تبعیت صرفی‌، جامعه بهیچو‌جه «‌اسلامی‌» نخواهد شد. شرط چنین تبعیتی‌ هم داوری بردن به سوی خدا و رسول‌، و برگشت ‌دادن همه امور به خدا، و خشنودی به حکم فرستاده‌اش و اجراء آن توام با قبول و تسلیم است‌.

آیه‌های این سوره درباره بیان این حقیقت و این اصل‌، به اندازه‌ای قاطعانه است که راه هرگونه مجادله و نیرنگ و آرایش و آلایش ریاکارانه را می‌بندد. بیان این اصل اساسی در نصوص بسیاری، آشکارا جلوه‌گر است‌، و در مکان مناسب روند قرآنی‌، توضیح مفصل آن خو‌اهد آمد، و لذا هم اینک به‌ ذکر مختصر برخی از آنها اکتفاء می‌نمائیم‌:

بطور مجمل در آیه آغازین سوره جلوه‌گر است‌:

(یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة).

ای مردم از (‌خشم‌) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید.

همانگونه که در آیاتی مثل این آیات مجسم است‌:

(وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا).

خدا را عبادت کنید (‌و بس‌. و هیچ کس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید.   (‌نساء / 36)

(اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ).

بی‏گمان خداوند (‌هرگز) شرک به خود را نمی‌بخشد، ولی گناهان جز آن را از هر کس که خود بخواهـد می‌بخشد.  (‌نساء / 48)

در آیاتی مثل این آیات‌، بگو‌نه ویژه و مشخص پیدا است‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلا. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحَاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالا بَعِیدًا. وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنْکَ صُدُودًا.).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از خدا (‌با پیروی از قرآن‌) و از پیغمبر (‌خدا محمّد مصطفی با تمسک به سنت او) اطاعت کنید، و از کارداران و فرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمائید (‌مادام که دادگر و حقگرا بوده و مجری احکام شریعت اسلام باشند) و اگر در چیزی اختلاف داشتید (‌و در امری از امور کشمکش پیدا کردید) آن را به خدا (‌با عرضه به قرآن‌) و پیغمبر او (‌با رجوع به سنت نبوی‌) برگردانید (‌تا در پرتو قرآن و سنت‌، حکم آن را بدانید. چرا که خدا قرآن را نازل‌، و پیغمبر آن را بیان و روشن داشته است‌. باید چنین عمل کنید) اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید. این کار (‌یعنی رجوع به قرآن و سنت‌) برای شما بهتر و خوش فرجام‌تر است‌... (‌ای پیغمبر) آیا تعجب نمی کنی از کسانی که می‌گویید که آنان بدانچه بر تو نازل شده و بدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند (‌ولی با وجود تصدیق کتابهای آسمانی‌، به هنگام اختلاف‌) می‌خواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند (‌و حکم او را بجای حکم خدا بپذیرند؟‌!)‌. و حال آنکه بدیشان فرمان داده شده است که (‌به خدا ایمان داشته و) به طاغوت ایمان نداشته باشند. و اهریمن می‌خواهد که ایشان را بسی گمراه (‌و از راه حق و حقیقت بدر) کند... و زمانی که بدیشان گفته شود: به سوی چیزی بیائید که خداوند آن را (‌بر محمّد) نازل کرده است‌، و به سوی پیغمبر روی آورید (‌تا قرآن را برای شما بخواند و رهنمودتان دارد)‌، منافقان را خواهی دید که سخت به تو پشت می کنند (‌و از تو می گریزند و دیگران را نیز از تو باز می‌دارند)‌.    (نسا‌ء / 59-61)

 (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ)‌.

هیچ پپغمبری را نفرستاده‌ایم‌، مگر بدین منظور که بـه فرمان خدا از او اطاعت شود.   (‌نساء/ 64‌)

(فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیمًا).

امّا، نه‌!... به پروردگارت سوگند که آنان مومن بشمار نمی‌آیند تا تو را در اختلافات و درگیریهای خود به داوری نطلبند و سپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته و کاملا تسلیم (‌قضاوت تو) باشند.    (‌نساء / 65)

(مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظًا).

هر که از پیغمبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است (‌چرا که پیغمبر جز به چیزی دستور نمی‌دهد که خدا بدان دستور داده باشد، و جز از چیزی نهی نمی کند که خدا از آن نهی کرده باشد) و هر که (‌به او امر و نواهی تو) پشت کند (‌خودش مسئول است و باک نداشته باش‌) ما تو را به عنوان مراقب (‌احوال‌) و نگهبان (‌اعمال‌) آنان نفرستاده‌ایم (‌بلکه بر رسولان پیام باشد و بس‌)‌.  (نسـاء‌/ .٨)

(وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا).

کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آنکه (‌راه‌) هدایت (‌از راه ضلالت برای او) روشن شده است‌، و (‌راهی‌) جز راه مومنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (‌به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می گردانیم (‌و با همان کافرانی همدم می‌نمائیم که ایشان‌را به دوستی گرفته‌است‌) ‌و به دوزخش داخل می گردانیم و با آن می‌سوزانـیم‌، و دوزخ‌، چه بد جایگاهی است‌!.   (‌نساء / ١١٥)

بدین منوال معنی دین‌، مرز ایمان‌، شرط اسلام‌، سیستم جامعه اسلامی‌، و برنامه اسلام در زندگی‌، معلوم و مشخص می‌شود. دیگر ایمان تنها در قالب احساسات و تفکرات باقی نمی‌ماند، و اسلام محدود به واژه‌هـا و شعارها نمی‌گردد، و فقط عبارت از مراسم عبادت و مناسک پرستش و اوراد و دعاها نخواهد بود... بلکه اسلام‌گذشته از احساسات و تفکرات‌، و واژه‌هـا و شعارها، و مراسم و مناسک‌، و مقدم بر اینها، سیستمی است که حکو‌مت می کند و فرمان می‌راند، و برنامه‌ای است که قضاوت و داوری می‌نمـاید، و پیشوائی و ریاستی است که از او اطاعت و فرمانبرداری می‏گردد، و وضع و موقعیتی‌ است که متکی به سیستم معین و برنامه مشخص و پیشوائی مقرری است‌. بدون جملگی اینها، ایمانی و اسلامی در میان نخواهد بود، و جامعه‌ای وجود نخواهد داشت که خود را به اسـلام نسبت دهد و جامعه اسلامی نامیده شود.

*

بر پایه این رکن اساسی‌، رهنمودهای فراوانی در سوره‌، مترتب می‌گردد، و جملگی آنها شاخه‌هائی از این تنه تناور بشمارند:

١ - بر آن مترتب می‌شود که تشکیلات اجتماعی جملگی در جامعه - بسان همه مراسم پرستش و آداب بندگی - ‌باید متکی به این اصل بزرگ، و مستند به معنی دین‌، و شناسه ایمان‌، و شرط اسلام باشد، به همان شیوه‌ای که نمونه‌های پیشینی که بیان کردیم‌، مقرر می‌دارند. چرا که ایـن تشکیلات و تشریفات، فقط مقررات و قوانین خشک و خالی نیست و بس. بلکه مقتضی ایمان به خدا و اقرار به الوهیت او، و یگانگی این الوهیت‌، و تنها دریافت دستور از ستاد فرماندهی و مقام رهبری است که مقررات را معین و قوانین را وضع فرموده است‌... از اینجا است که می‏بینیم همه مقررات و قوانینی که بدانها اشاره کردیم‌، متوجه این ناحیه‌اند، و در پیروها و پی‌نوشتهای آنها واضح و روشن از ایـن حقیقت سخن رفته است‌:

آیه آغازین بیانگر یگانگی بشریت است‌، و مردم را به رعایت پیوند خویشاوندی و صله رحم فرا می‌خواند، و مقدمه سائر تشکلات و مقرراتی را فراهم می‌آورد که در سوره به دنبال آن می‌آید... مردمان را به هراس از عذاب پروردگارشان ندا درمی‌دهد، پروردگاری که همگان را از یک انسان آفریده است‌:

(یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ).

ای مردم از (‌خشم‌) پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید.   (‌نساء / ا)

آیه با سخن گفتن از پرهیز از خشم خدا و ترساندن مردمان از مراقبت همیشگی او پایان می‌پذیرد:

(إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلَیْکُمْ رَقِیبًا).

بی‏گمان خداونـد مراقب شما است (‌و پندار و گفتار و کردارتان را می‌پاید)‌.    (‌نساء / ا)

آیاتی که همگا‌ن را به حفظ اموال یـتیمـان تشویق می کند، و راه استفاده و دخل و تصرف در اموال ایشان را بیان می‌نماید، با به یاد انداختن خدا و حساب‌گرفتن او از مردمان پایان می گیرد:

(وَکَفَى بِاللَّهِ حَسِیبًا).

کافی است خدا حسابرس ومراقب باشد.    (‌نـسـاء /6‌)

پخش سهام ترکه در خانواده‌، به عنوان سفارش خدا به میان می‌آید:

(یُوصِیکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ). (فَرِیضَةً مِنَ اللَّهِ).

خداوند درباره (‌ارث بردن‌) فرزندانتان (‌و پدران و مادرانتان‌) به شما فرمان می‌دهد.... این فریضه الهی است‌.   (نساء / ١١)

قوانین ارث با این پی‌نوشت به پایان می‌رسد:

(تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ. وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ.).

این (‌احکام راجع به یتیمان و وصیت و سهام مواریث‌) حدود خدا (‌در میان حق و باطل‌) است و (آنها را محترم شمارید و ازآنها درنگذرید و بدانید که‌) هر کس از خدا و پیغمبرش (‌در آنچه بدان دستور داده‌اند) اطاعت کند، خدا او را به باغهای (‌بهشت‌) وارد می کند که در آنها رودبارها روان است و (‌چنین کسانی‌) جاودانه در آن می‌مانند و این پیروزی بزرگی است‌. وآن کس که از خدا و پیغمبرش نافرمانی کند و از مرزهای (‌قـوانین‌) خدا درگذرد، خداوند او را به آتش (‌عظیم دوزخ‌) وارد می‏گرداند که جاودانه در آن می‌ماند و (‌علاوه از آن‌) او را عذاب خوارکننده‌ای است‌.  (‌نساء/13)

در قانونگذاریهای مربوط به خانواده و مقررات مهریه و طلاق و چیزهائی مانند اینها، پیروهائی این چنین به میان‌ می‌آید:

(وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ کَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَیَجْعَلَ اللَّهُ فِیهِ خَیْرًا کَثِیرًا).

با زنان خود بطور شایسته (‌در گفتار و در کردار) معاشرت کنید، و اگر هم از آنان (‌بـه جهاتی‌) کراهت داشتید (‌شتاب نکنید و زود تصمیم به جدائی نگیرید) م زیراکه حه‌بسا از چیزی بدتان بیاید وخداوند درآن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد.   (‌نسـاء / ١٩)

(وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ النِّسَاءِ إِلا مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ کِتَابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ ... ).

زنان شوهردار (‌بر شما حرام شده است‌) مگر زنانی که (‌آنان را در جنگ دینی مسـلمانان با کافران‌) اسیر کرده باشید، که (‌در این صورت نکاح شوهران کافرشان با اسارت لغو می‏گردد و بعد از زدوده شدن رحم ایشان‌) برای شما حلال می‌باشند. این را خدا بـر شـما واجب گردانده است (‌سپس آنچه را که او بر شما حرام نموده است‌، حرام بدانید وآن را مراعات دارید)‌.

(یُرِیدُ اللَّهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدِیَکُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَیَتُوبَ عَلَیْکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ).

خداوند مـی‌خواهد (‌قوانین دین و مصالح امور را) برایتان روشن کند و شما را به راه کسانی (‌از پیغمبران و صالحان‌) رهنمود کند که پیش از شما بوده‌اند، و توبه (‌لغـزشها و بزهکاریهای پیشین‌) شما را بپذیرد، و خـداونـد آگاه (‌از احوال بندگان است و قـوانینی را برایتان وضع می‌نماید که مصلحت و منفعت شما را در بر دارد) و حکیم است (‌و برابر حکمت‌، احکام شریعت را صادر می‌نماید)‌. (‌نسـاء / 26)

(فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا).

اگر زنان‌، از شما اطاعت کردند، کاری بدانان نداشته باشید. مسلماً خدا والا و بزرگوار است‌.    (‌نساء / 34‌)

(وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا).

خدا را بپرستید، و اصلا شرک نورزید، و چیزی را انباز او نکنید.   (نساء/36)

این بخش از آیه‌، پیشی‌گرفته است بر سفارش به نیکی و نیک کاری نسبت به پدر و مادر و خـویشاوندان و یتیمان و بیچارگان و غیره‌...

بدین منوال همه مقررا‌ت و قوانین‌، با خدا ربط و پیوند پیدا می کند، و از شریعت الهی بر می‌جوشد و یاری می‏گیرد، و جملگی کارها بد‌ین مرکز پـیشوائی و فرماندهی برگشت داده می‌شود، مـرکز سروری و رهبریی که اطاعت و پیروی تنها از آن می‌گردد و بس.

٢ - ‌با پذیرش این اصل بزرگ، لازم است که سرپرستی مومنان اختصاص به مرکز فرماندهی خود و دسته‌ای از افراد ایماندار خویشتن باشد، و مومنان کسی را سرپرست خویش نسازند که بر ایمان و اعتقاد ایشان نبوده، و از برنامه آنان پیروی نمی کند، و از سیستم حکو‌متی ایشان فرمان نمی‌گیرد، و از مرکز فرماندهی آنان‌، دستور دریافت نمی‌دارد. حال این فرد هرگونه پیوندی با ایشان داشته بـاشد: پیوند خویشی و خویشاوندی بوده، یا نژادی‌، یا سرزمینی‌، و یا اینکه مصلحتی‌. اگر جز این باشد، شرک یا نفاق بوده، و در هر حال بیرون رفتن از صف مسلمانان بشمار است‌:

(وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا. إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعِیدًا.).

کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آنکـه (‌راه‌) هدایت (‌از راه ضلالت بـرای او) روشن شـده است‌، و (‌راهی‌) جز راه مومنان در پیش گیرد، او را بـه همان جهتی که (‌به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است رهنمود می گردانیم ( و با کافرانی همدم می‌نمائیم که ایشان را به دوستی گرفته است‌) و بـه دوزخش داخل می گردانیم و با آن می‌سوزانیم‌، و دوزخ چه بد جایگاهی است‌!.. بی‏گمان خداوند شرک ورزیدن به خود را (‌از کسی‌) ‌نمی‌آمرزد و بلکه پائین‌تر از آن را از هـر کس که بخواهد (‌و صلاح بداند) می‌بخشد. هر که برای خدا انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است (‌و خیلی از حق پرت شده است‌)‌.   (‌نساء ١١٥-‌١١6)

(بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا. الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا.).

به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی در پیش دارند... این منافقان کسانی هستند که کافران را بجای مـومنان به سرپرستی و دوستی می‏گیرند. آیا عزت را در پپش کافران می‌جویید؟ (‌چنین چیزی محال است‌) چرا که عزت و شوکت جملگی از آن خدا است (‌و هر که از خدا عزت جوید عزیز شود، و هر که از غیر او عزت طلبد، ذلیل گردد)‌.  (نسـاء ١٣٨-139)

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُبِینًا. إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا. إِلا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا.).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، کافران را به جای مومنان به دوستی نگیرید. مگر می‌خواهید حجت و برهان آشکاری علیه خود به دست خدا دهید (‌بر اینکه شما هم جزو منافقانید؟‌)... بی‏گمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائین‌ترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (‌تا به فریادشان رسد و آنان را بـرهاند)‌... مگر کسانی (‌از ایشان‌) که توبه کنند و برگردند و به اصلاح (‌اعمال و نیات خود) بپردازند و به خدا متوسل شوند و آئین خویش را خالصانه از آن خدا کنند (‌و فقط و فقط او را بپرستند و به فریاد خوانند و خالق و رازق دانند)‌. پس آنان از زمره مومنان خواهند بود (‌و پاداش مومنان را خواهند داشت‌) و خداونـد به مومنان پاداش بزرگ خواهد داد.   (‌نساء/144-146)

٣ -‌این اصل بزرگ، هجرت مسلمانان را از دار الحزن، واجب می‌دارد. دارالحرب‌، سرزمینی که شریعت اسلام در آن اجراء نمی‏گردد وساکنان آنجا از مرکز فرماندهی اسلامی دستور نمی‌گیرند و فرمان نمی‌برند. بر مسلمانان واجب می‏گرداند از آنجا بکوچند و به جامعه مسلمانان بپیوندند هر زمان که در جائی ازکره زمین تشکیل بشود و فرماندهی و قدرتی فراهم بیاورد. تا در زیر سایه پرحم پیشوائی اسلامی بغنوند و دیگـر از پرچم کـر فرهان نبرند و در برابرش کرنش نکنند. پرچم کفر هم همه پرچمها، بجز پرچم اسلام است‌. چرا که اگر بدین هنگام از پرچم کفر پیروی کنند، جز نفاق یاکفر نخواهد بود، و نفاق یاکفر هم به هر حال بیرون شدن از صف مسلمانان و از دایره اسلام بشمار است‌:

(فَمَا لَکُمْ فِی الْمُنَافِقِینَ فِئَتَیْنِ وَاللَّهُ أَرْکَسَهُمْ بِمَا کَسَبُوا أَتُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلا. وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَمَا کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَوَاءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّى یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلا نَصِیرًا.).

شما (‌ای مومنان‌) چرا درباره منافقان دو دسته شده‌اید (‌و می گوئید: آیا آنان جزو مومنان یا از زمره کافرانند؟ صحیح است با آنان بجنگیم، یا نجنگیم‌؟ قابل هدایتند یا اهل شقاوتند؟‌...) و حال آنکه خداوند به سبب اعمالشان (‌افکار) آنان را واژگونه کرده و به قهقراء برگردانده است (‌و فرودگاه دلشان‌، خراب گشته است و آمادگی فرود طائر قدسی ایمان را از دست داده است‌)‌. آیا می‌خواهید کسی را هدایت نمائید کـه خداوند (‌بر اثر کردار زشتش‌) گمراهش کرده است (‌و نعمت هدایت را از او گرفته است‌؟‌)‌. هر که را خدا گمراه کند، راهی برای او (‌به سوی هدایت‌) نخواهی یافت‌... (‌شما می‌خواهید چنین منافقانی هدایت یابند و) آنان دوست می‌دارند که شما کافر شوید، همانگونه که خود کافر شده‌اند و (‌در کفر بـا ایشان‌) مساوی شوید. پس در این صورت یارانی از ایشان نگیرید (‌و آنان را از خود ندانید) تا آنگاه که (‌ایمان می‌آورند و) در راه خدا هجرت می کنند (‌و ایمان آوردن خود را با جهاد در راه اسلام‌، ثابت می‌دارند)‌. ولی اگر از این کار سرباز زدند (‌و همچنان به دشمنانگی و اقدامات کافرانه خود بـر ضد شما ادامه دادند) آنان را هر کجا یافتید، بگیرید و (‌اسیر کنید، و در صورت لزوم‌) بکشید، و از میان ایشان یار و یاوری برنگزبنید.    (‌نساء/88-89)

(إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الأرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا. الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلا یَهْتَدُونَ سَبِیلا. فَأُولَئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَکَانَ اللَّهُ عَفُوًّا غَفُورًا. وَمَنْ یُهَاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الأرْضِ مُرَاغَمًا کَثِیرًا وَسَعَةً وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا.).

بی‏گمان کسانی که فرشتگان (‌بـرای قبض روح در واپسین لحظات زنـدگی‌) به سراغشان می‌روند و (‌می‌بینند که به سبب ماندن بـا کفار در کفرستان‌، و هجرت نکردن به سرزمین ایمان‌) بر خود ستم کرده‌اند، بدیشان می گویند: کجا بـوده‌اید و به چه سرگرم بوده‌اید (که اینک چنین بـی‌دین و توشه مرده‌اید و بدبخت شده‌اید؟ عذرخواهان‌) گویند: ما بیچارگانی در سـرزمین (کفر) بـودیم (‌و چنانکه باید به انجام دستورات دین نرسیدیم‌! فرشتگان بدیشان‌) گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن (بتوانید بار سفر بندید و به جای دیگری‌) کوچ کنید؟ جایگاه آنان دوزخ است‌، و چه بد جایگاهی و چه بد سرانجامی‌!.. مگر بیچارگانی از مردان و زنـان و کودکانی که کـاری از آنان ساخته نیست و راه چاره‌ای نمی‌دانند... پس امید است که خداوند از آنان درگذرد (‌چون قدرت هجرت نداشته‌اند) و خداوند بس عفو کننده و آمرزنذه است‌... کسی که در راه خدا هجرت کند، سرزمینهای فـراخ و آزادی فراوان‌، می‌بیند که بینی دشمنان را بـه خاک مذلت می‌مالد، و گشایش و آسایش خواهد یافت‌. و هر کس از خانه خود بیرون آید و به سوی (‌سـرزمینهای اسلامی‌) خدا و رسول‌، هجرت کند، و سپس مرگ او را دریابد، اجر او بر عهده خدا است‌، و خداوند بسی آمرزنذه و مهربان است‌.          (نسـاء/٩٧-100)

٤ - ‌بر آن اصل بزرگ، این هم مترتب است‌، که مسلمانان باید بجنگند در راه رهائی برادران مسلمان خویش‌، آن کسانی که نمی‌توانند از دارالحرب‌، هجرت کنند و از زیر سلطه پرچم کفر بگریزند و به‌گروه مسلمانان سرزمین اسلامی بپیوندند، تا از دینشان برگردانده نشوند، و در زیر سایه پرچمی جز پرچم اسلام نغنوند، و ازسیستمی جزسیستم اسلام فرمان نبرند.گذشته از این‌، تا از سیستم اسلامی والا، و از زندگی در جامعه پاک اسلامی بهره‌ور شوند و لذت ببرند. چرا که این حق هر مسلمانی است‌، و مـحروم شدن از آن‌، محروم شدن از بزرگ‌ترین نعمتهای الهی در زمین‌، و از برترین خو‌شیهای زندگی است‌:

(وَمَا لَکُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا.).

و چرا باید در راه خدا و (‌نجات‌) مردان و زنـان و کودکان درمانده و بیچاره‌ای نجنگید که (‌فریاد برمی‌آورند و) می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند (‌و بـر مـا بیچارگان، سـتم روا مـی‌دارند) خارج ساز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (‌تـا ما را یاری کند و از دست ظالمان برهاند)‌.    (نساء /75)

به دنبال این امر، یورش بزرگی برای جهاد با جان و مال آغاز می‌گردد، و سخت بر کسانی می‌تازد که کارها را به تعو‌یق می‌اندازند و سستی و تنبلی می‌ورزند و دست روی دست می‌گذارند و بیکاره می‌نشینند. چنین یورشی‌گسترده سترگی از سوره را فرا می‌گیرد، و در هنگامه این تاخت‌، رگ نفسهای آرام سوره بالا می‌اندازد و تندتر می‌شود، و آهنگ ضربات شدت می‏یابد، وگزشها و سوزشها در رهنمودها و تهدیدها گزنده‌تر و سوزنده‌تر می‌گردند!..

ما در اینجا نمی‌توانیم این بخش را به تـرتیب روند سخن قرآنی بیان نمائیم‌، چرا که این ترتیب دارای اهمّیت ویژه و الهام خاص است‌. پس این را به جای خودش در سیاق کلام حوالت مـی‌داریم‌، و تنها به گلچینی از این بخش اکتفاء و بسنده می کنیم‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعًا. وَإِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیدًا. وَلَئِنْ أَصَابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ لَیَقُولَنَّ کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُ مَوَدَّةٌ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِیمًا. فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ وَمَنْ یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا. وَمَا لَکُمْ لا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا. الَّذِینَ آمَنُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَانِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، احتیاط نمائید و آمادگی خود را (‌برای مقابله با دشمنان‌) حفظ کنید، و (‌برابر تاکتیک زمان و مکان‌) دسته دسته یا همگی با هم (‌به سوی جنگ‌) بیرون روید ... در میان شما گروهی هستند که (‌منافقند و خویشتن را جزو شما قلمداد می‌نمایند و به جهاد نـمی‌روند و) سستی می کنند و دیگران را نیز سست می‌نمایند و از جنگ باز می‌دارند. پس اگر مصیبتی به شما رسید (‌طعنه زنان‌) می گویند: به راستی خداوند به ما لطف فرمود که جزو آنان (‌در جنگ‌) شرکت نداشتیم ... و اگر رحمت خدا در برتان گرفت (‌و پیروزی و غنیمتی به شما دست داد) درست مثل اینکه هرگز میان شما و ایشـان مودت و دوستی نبوده‌، می گویند: ای کاش ما هم با آنان می‌بودیم و (‌از این پیروزی و دستاورد فراوان غنیمت‌) بسی بهره می‌بردیم ... باید در راه خدا کسانی جنگ کنند که زندگی دنیا را به آخرت می‌فروشند (‌و فانی را با باقی معاوضه می کنند)‌. و هر کس در راه خدا بجنگد و کشته شود و یا اینکه پیروز گردد، (‌در هر دو صورت‌) پاداش بزرگی بدو می‌دهیم ... چرا باید در راه خدا و (‌نجات‌) مردان و زنان و کودکان درمانده و بیچاره‌ای نجنگید که (‌فریاد برمی‌آورند و) می گویند: پروردگارا! ما را از این شهر و دیاری که ساکنان آن ستمکارند (‌و بر ما بیچارگان ستم روا می‌دارند) خارج سـاز، و از جانب خود سرپرست و حمایتگری برای ما پدید آور، و از سوی خود یاوری برایمان قرار بده (‌تا ما را یاری کند و از دست ظالمان برهاند) ... کسانی که ایمان آورده‌اند، در راه یزدان می‏جنگند، و کسانی که کفر پیشه‌اند، در راه شیطان می‏جنگند. پس با یاران شیطان بجنگید. بی‏گمان نیرنگ شیطان‌، همیشه ضعیف بوده است‌.     (‌نساء / ا٧-‌76)

(فَقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ لا تُکَلَّفُ إِلا نَفْسَکَ وَحَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَاللَّهُ أَشَدُّ بَأْسًا وَأَشَدُّ تَنْکِیلا).

در راه خدا جنگ کـن (‌حتی اگر هم تنها باشی‌، باک نداشته باش‌، چرا که وعده نصرت و پیروزی به تو داده شده است‌)‌. تو جز مسئول (‌اعمال‌) خود نیستی‌، و مومنان را (‌هم به جنگ دعوت کن و بدان‌) ترغیب و تحریک نما، تا اینکه خداونـد (‌در پرتو شجاعت تو و شجاعت مومنان‌) قدرت کافران را باز گیرد و (‌شما را برابر این وعـده پیروز و موید گرداند. از قدرت و شکنجه کافران نترسید و بدانید که‌) قدرت خدا بیشتر و مجازات او سخت‌تر است‌.           (نساء/84)

(لا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا. دَرَجَاتٍ مِنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا.).

مسلمانانی که (‌به جهاد نمی‌روند و در منازل خود) می‌نشینند، با مسلمانانی برابر نیسـتند که با مال و جان‌، در راه یزدان جهاد می کنند. خداوند مرتبه والائی را نصیب مجاهدان کرده است که بالاتر از درجـه خانه‌نشینان است‌، مگر چنین خانه‌نشینانی دارای عذری باشند (که ایشان را از بیرون شدن برای جهاد، باز داشته باشد. در این صورت درخور سـرزنش نیستند، و پاداش بزرگ خود را از خدا دریافت می‌دارند و مرتبه بالائی دارند)‌. خداوند به هر یک (‌از دو گروه مجاهد و وانشستگان معذور) منزلت زیبا (‌و عاقبت والائی‌) وعده داده است‌. و خداوند مجاهدان را بر وانشستگان (‌بدون عذر) با دادن اجر فراوان و بزرگ، برتری بخشیده است ... درجات بزرگی از ناحیه خدا (‌بدانان داده می‌شود) همراه با مغفرت و رحمت (‌فراوان الله‌ و اگر لغزشهائی هم داشته‌اند) خداوند آمرزگار و مهربان است.   (نساء/95-96)

(وَلا تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لا یَرْجُونَ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا).

در جستجوی قوم (کافری که اعلان جنگ نموده و می‏کوشند از همه سو بر شما تاخت آورند) سستی نکنید (‌و پیوسته در کمین ایشان باشید و با آنان برزمید)‌. اگر (‌از جنگ و جراحات‌) درد می کشید، آنان هم مثل شما درد می کشند و رنج می‌برند. (‌ولی فرق شما و ایشان در این است که‌) شما چیزی از خدا می‌خواهید که آنان نمی‌خواهند (‌و آن رضای الله و بهشت جاویدان است‌) و خداوند آگاه (‌از اعمال شما و اعمال آنان‌، و) حکیم است (‌و به هر یک ازشما و ایشان سزا و جزای کارشان را می‌دهد)‌.       (نسـاء / 104)

در لابلای این حمله‌، بر‌ای تشویق و بر‌غیب به جهـاد، برخی از قواعد و مقررات معاملات دولتی و بازرگانی کشوری موجو‌د میان «‌سرزمین اسلام‌» و دیگر اردوگاههائی که با آنها معاملات و یا اینکه مخالفات انجام می‌پذیرد، گذاشته می‌شود:

در پی ‌نوشت تقسیم مسلمانان به دو دسته و دو رای درباره کار منافقانی که برای تجارت و منافع و رابطه برقرارکردن با ساکنان مدینه‌، به مدینه می‌آمدند، و زمانی که از مدینه بیرون می‌رفتند، دوبا‌ره یاران و دوستداران اردوگاه‏های دشـمن می‌گشتند، چنین میفر‌ماید:

(فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیَاءَ حَتَّى یُهَاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَلا نَصِیرًا. إِلا الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یُقَاتِلُوکُمْ أَوْ یُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلا. سَتَجِدُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَیَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّمَا رُدُّوا إِلَى الْفِتْنَةِ أُرْکِسُوا فِیهَا فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَیُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَیَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَأُولَئِکُمْ جَعَلْنَا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطَانًا مُبِینًا).

یارانی از ایشان نگیرید (‌و آنان را از خود ندانید) تا آنگاه که (‌ایمان می‌آورند و) در راه خدا هجرت می کنند (‌و ایمان آوردن خود را با جهاد در راه اسلام ثابت می‌دارند)‌. ولی اگر از این کار سرباز زدند (‌و همچنان به دشمنانگی و اقدامات کافرانه خود بر ضد شما ادامه دادند) آنان را هر کجا یافتید بگیرید و (‌اسیر کنید، و در صورت لزوم‌) بکشید، و از میان ایشان یار و یاوری برنگزینید. (‌چنین منافقانی را بکشید) مگر کسانی که با گروهی پیوند پیدا می کنند (‌و بدیشان پناه می‌برند) که میان شما و آنان پیمان است (‌و برابر آن‌، پناهندگان به شما و ایشان مصون از تعرض باشند)‌، و یا کسانی که به پیش شما می‌آیند و نه سر جنگ با شما دارند و نـه مـی‌خواهند با قوم خود بجنگند. و اگر خداوند می‌خواست ایشان را برشما چیره می کرد و آنان با شما می‌جنگیدند. بنابراین اگر از شما کناره‌گیری کردند و با شما نجنگیدند و (‌بلکه‌) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمی‌دهد که متعرض آنان شـوید (‌و بلکه موظفید دستی را بفشارید کـه برای ‌صلح به سوی شما دراز شده است‌)‌. گروه دیگری را خواهید یافت که می‌خواهند (‌با اظهار ایمان در پـیش شما) از ناحیه شما در امان بـاشند و (‌با اظهار کفر در پـیش کافران‌) از ناحیه قوم خود، در امان بمانند (‌و در زمان قدرت هر گروه خویشتن را فریبکارانه جزو آن دسته قلمداد کنند)‌. هر زمان که به سوی کفر (‌یا جنگ بـا مسلمانان‌) خوانده شوند با سر در آن فرو می‌روند! پس اگر از شما دست نکشیدند و ترک جنگ و دشمنی نگفتند و به شما پیشنـهاد صلح ننمودند و دست ‌بردار نشدند، آنان را بگیرید و (‌اسیر کنید و در صورت لزوم‌) ایشان را هر کجا یافتید بکشید. آنان کسانیند که ما (‌بـه سبب غدر و خیانتشان‌) دلیل آشکار و برهان واضحی برای (‌اسیر کردن یا کشتن‌) ایشان به دست شما داده‌ایم‌.  (نساء‌/89-91)

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَتَبَیَّنُوا وَلا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَیْکُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ کَثِیرَةٌ کَذَلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَیْکُمْ فَتَبَیَّنُوا إِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هنگامی که (‌برای جهاد) در راه خدا به مسافرت رفتید تحقیق کنید (که با چه کسانی می‌جنگید. آیا مسـلمانند یا کافر) و به کسی که به شما سلام کرد (‌-‌و سلام نشانه پذیرش اسلام است -) مگوئید تو مومن نیستی و جویای مال دنیای (‌او) باشید. (‌بلکه سلام آنان را بپذیرید و پاسخ گوئید و بدانید) که در پیش خدا غنائم فراوانی است (‌و آن را برای شما تهیه دیده است و بسی بهتر از ثروت و غنیمت دنیای فانی است‌)‌. شما پیش از این چنین بودید (‌و کفر را گردن نهاده بودید و جنگهای شما تنها انگیزه غارتگری داشت‌.) ولی خداوند بر شما منت نهاد (‌و نعمت اسلام را نصیبتان کرد) پس (‌به شکرانه این نعمت بزرگ‌) تحقیق کنید. بی‏گمان خداوند از آنچه می کنید باخبر است‌.    (‌نساء / 94)

همچنین در لابلای سخن از جهاد، بعضی از احکام ویژه نماز در حالت خوف و در حالت امن‌، همر‌اه با سفارشهای پروردگار به مومنان و برحذر داشتن آنان از دشمنان کمین کرده ایشان‌، ذکر می‌گردد:

(وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِی الأرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ الْکَافِرِینَ کَانُوا لَکُمْ عَدُوًّا مُبِینًا. وَإِذَا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَرَائِکُمْ وَلْتَأْتِ طَائِفَةٌ أُخْرَى لَمْ یُصَلُّوا فَلْیُصَلُّوا مَعَکَ وَلْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَأَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً وَاحِدَةً وَلا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کَانَ بِکُمْ أَذًى مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَخُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا. فَإِذَا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْکُرُوا اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِکُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقِیمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ کَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتَابًا مَوْقُوتًا.).

هر گاه در زمین به مسافرت پرداختید و نماز را کوتاه خواندید (‌و چهار رکعتیها را دو رکعت نمودید) گناهی بر شما نیست‌، اگر ترسیدید که کافران بلائی بـه شما برسانند و به فتنه‌ای گرفتارتان گردانند. بی‏گمان کافران دشمنان آشکار شمایند. زمانی که (‌تو، ای پیغمبر) در میانشان بودی و نماز (‌خوف‌) را برایشان بپاداشتی‌، دسته‌ای از آنان با تو، به نماز ایستند، و باید که اسلحه خود را با خود داشته باشند، و وقتی که (‌نصف‌) نماز را با تو خواندند (‌سلام بدهند و به کشک پردازند و) شما را (‌از دشمنان‌) بپایند و دسته دیگری که هنوز نماز را نخوانده‌اند، بیایند و با تو، به نماز ایستند و احتیاط خود را مراعـات و اسلحه خود را داشته باشند. کافران دوست می‌دارند کاش از اسلحه و کالاهای خود غافل می‌شدید و آنان یکباره بر شما تاخت می‌آوردند (‌و غافلگیرتان می کردند و در حین نماز دمار از روزگارتان برمی‌آوردند)‌. اگر از باران‌، ناراحت بودید یا بیمار بودید، گناهی بر شما نخواهد بود که اسلحه خود را زمین بگذارید (‌ولی باز هم تا آنجا که ممکن است وسـائل سبک دفاعی را از خود دور نکنید) و احتیاط خویش را بدارید. بی‏گمان خداوند برای کافران عذاب خوارکننده‌ای فراهم ساخته است‌. هرگاه نماز را به پایان بردید، خدای را ایستاده و نشسته و بر پهلوهایتان افتاده (‌و در همه حال و احوال‌) یاد کنید (‌و حتی در کشاکش روزگار و گرماگرم کشت و کشتار، خدا گوئید و خدا جوئید) و هنگامی که (‌ترس و هراسی نماند و) آرامش خود را بازیافتید، نماز را (‌ به تمام و کمال و در وقت مشخص‌) بر پای دارید. بی‏گمان نماز بر مومنان فرض و دارای اوقات معلوم و معین است‌.   (نساء/101-103)

این آیه‌ها بیانگر منزلت نماز در زندگی اسلامی است‌. حتی در جایگاه خون هم یاد می‌شود، و در چنین جائی هم کیفیت آن بیان می‌گردد. از سوی دیگر این آیه‌ها بیانگر تکامل این برنامه است در رویارویی با زندگی انسانی در همه حالات و ابعادی که دارد، و می‌رساند که فرد مومن وگروه مومنان در همه آن و همه حال‌، باید از فرمان‌، اطاعت و پیروی کنند.

به دنبال امر به جهاد، سخت حمله می‌شود به منافقان و دوستیشان با یهودیان مدینه‌، آن هم در زمانی که یهودیان درباره دین خدا وگروه مسلمانان و فرماندهی اسلامی شدیداً به مکر و حیله مشغو‌لند. همچنین تاخت تندی برده می‌شود به سیاست بازی و نیرنگسازی ایشان در میان صفوف مسلمین‌، و رخوت و سستی راه دادن‌، و ناچیز و بی‌ا‌رزش جلوه دادن معیارها و قانونهای آئین اسلام‌. به آیه‌هائی که از بخشهای جهاد گلچین کرده بودیم و در آنها بر منافقان یورش می‌رفت‌، این تکه را می‌افزائیم که احوال و صفات ایشان را به تصویر می کشد، و سرشت و نهادشان و وسائل و ابزار کارشان را برملا می‌دارد:

(وَیَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإِذَا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ وَاللَّهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلا. أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافًا کَثِیرًا. وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الأمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِی الأمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطَانَ إِلا قَلِیلا.).

می گویند: (‌از اوامر و نواهی تو فرمانبرداری و) اطاعت (‌می‌شود)‌. ولی هنگامی که از پیش تو برخاستند و رفتند، دسته‌ای از آنان در خفاء چیزی را تدارک می‌بینند که مخالف آن (‌اوامر و نواهی و) چیزهائی است که تو می‏گوئی (‌و ایشان را بـدانها گوشزد می‌نمائی‌)‌! خداوند چیزهائی را کـه در خفاء تدارک می‌بینند و بـه چاره‌جوئی می‌نشینند، بر آنان (‌در صحیفه اعمالشان‌) می‌نویسد (‌و روزی‌، پادافره و جزایشان را می‌دهد)‌. پس بدانان اعتنائی مکن (‌و از نقشه خائنانه ایشان باکی به خود راه مده‌) و به خدا توکل کن (‌و کار و بار خـویش را بدو تفویض نما) و کافی است که خدا وکیل و حافظ (‌تو) باشد ... آیا (‌این منافقان‌) درباره قرآن نمی‌اندیشند (‌و معانی و مفاهیم آن را بررسی و وارسی نمی کنند تا به وجوب طاعت خدا و پیروی امر تو پی ببرند و بدانند که این کتاب به سبب ائتلاف معانی و احکامی که در بر دارد و اینکه بخشی از آن موید بخش دیگری است‌، از سوی خدا نازل شده است‌؟‌) و اگر از سوی غیر خدا آمده بود، در آن تناقضات و اختلافات فراوانی پیدا می کردند، و هنگامی که (‌خبر) کاری که موجب نترسیدن یا ترسیدن است (‌از قبیل‌: قوت و ضعف‌، و پیروزی و شکست‌، و پیمان بستن با این قبیله و گسستن از آن قبیله ...) به آنان (‌یعنی منافقان یا مسلمانان ضعیف الایمان‌) می‌رسد، آن را (‌میان مردم‌) پخش و پراکنده می کنند (‌و اخبار را به گوش دشمنان می‌رسانند و اگر اینگونه افراد، سخن گفتن در این باره را به پیغمبر و فرماندهان خود واگذارند (‌و خبرهائی را کـه می‌شنوند فقط به مسوولان امور گزارش دهند) تنها کسانی از این خبر ایشان‌، اطلاع پیدا می‌کنند که اهل حلّ و عقدند و آنچه بایست‌، از آن درک و فهم می‌نمایند. اگر فضل و رحمت خدا شما را در بر نمی‌گرفت (‌و شما را به اطاعت از خود و پیغمبرش، و برگشت امور بـه پیغمبر و مسئولان کشوری و لشکری خویش هدایت نمی کرد) جز اندکی از شما همه از اهریمن پیروی می کردید.   (‌نساء /81-83)

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْرًا لَمْ یَکُنِ اللَّهُ لِیَغْفِرَ لَهُمْ وَلا لِیَهْدِیَهُمْ سَبِیلا. بَشِّرِ الْمُنَافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا. الَّذِینَ یَتَّخِذُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَیَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا. وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا. الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللَّهِ قَالُوا أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَإِنْ کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصِیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلا. إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلاةِ قَامُوا کُسَالَى یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلا قَلِیلا. مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لا إِلَى هَؤُلاءِ وَلا إِلَى هَؤُلاءِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلا. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ أَتُرِیدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطَانًا مُبِینًا. إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا).

بی‏گمان کسانی که ایمان می‌آورند و سپس کافر می‌شوند، و باز هم ایمان می‌آورند و دیگر بار کافر می‌شوند، و سپس بر کفر خود مـی‌افزایند (‌و با کفر چشم از جهان می‌پوشند، واقعاً کارشان جای شگفت است و) هرگز خداوند ایشان را نمی‌بخشد و راهی (‌به سوی بهشت‌) بدیشان نمی‌نماید... به منافقان مژده بده که عذاب دردناکی دارند. این منافقان کسانی هستند که کـافران را بجای مومنان به سرپرستی و دوستی می‏گیرند. آیا عزت را در پیش کافران می‌جویید؟ (‌چنین چیزی محال است‌) چرا که عزت و شوکت جملگی ازآن خدا است (‌و هر که از خدا عزت جوید عزیز شود، و هر که از غیر او عزت طلبد ذلیل گردد) ... خداوند در کتاب (‌قرآن‌، این حکم را) بر شما نازل کرده است که چون شنیدید به آیات خدا کفر ورزیده می‌شود و آیات خدا ببازیچه گرفته می‌شود، با چنین کسانی منشینید تا آنگاه که به سخن دیگری بپردازند (‌و دست از کفر و شوخی نابهنجار خود بردارند)‌. بی‏گمان در این صورت (که با ایشان همنشین می‌شوید و به استهزاء آنان گوش فرا می‌دهید) شما هم مثل آنان خواهید بود (‌و در استهزاء به قرآن شریک ایشان خواهید گشت‌)‌. شک نیست که خداوند منافقان و کافران را همگی در دوزخ گرد می‌آورد، (‌پس از مخالطه و مجالسه ایشان بپرهیزید تا همراه آنان به آتش دوزخ گرفتار نیائید)‌... منافقان کسانیند که پیوسته شما را می‌پایند (‌و در انتظار آن هستند که چه وقت به بلایا و مصائب گرفتار آئید)‌. پس اگر پپروزی و فتحی از سوی خدا نصیب شما گردید، می گویند: مگر جز این است که ما با شما بوده و از جماعت شمائیم‌؟ (‌لذا ما هم در غنیمت و دستاورد جنگ، سهیم هستیم و بهره ما را بپردازید!)‌. و اگر سـهمی (‌از پیروزی‌) نصیب کافران گردید، مـی گویند: مگر ما نبودیم که می‌توانستیم (‌همراه مومنان با شما بجنگیم و) بر شما چیره شویم و دست شما را از سر مومنان کوتاه کنیم‌؟ (‌ولی ما رفیق قافله و شریک دزدان بودیم و مسلمانان را دلسرد می کردیم و برای شما جاسوسی می‌نمودیم و پیوسته در تحریک شما علیه مسلمانان می کوشیدیم‌. بنابراین با شما سهیم خواهیم بود)‌. روز قیامت خداوند میان شما (‌مومنان و چنین منافقانی‌) داوری خواهد کرد. و (‌مادام که مومنان دارای ایمان راستین و کردار شایسته و بایسته باشند) هرگز خداوند کافران را بر مومنان چیره نخواهد ساخت... بی‏گمان منافقان (‌نشانه‌های ایشان را می‌نمایانند و کفر خویش را پنهان می‌دارند و به خیال خام خود) خدا را گول می‌زنند! در حالی که خداوند (‌دماء و اموال ایشان را در دنیا محفوظ می‌نماید، و در آخرت دوزخ را برای‌آنان مهیا می‌دارد وبدین وسیله‌) ایشان را گول می‌زند. منافقان هنگامی که بـرای نماز برخیزند، سست و بی‌حال به نماز می‌ایستند و با مردم ریا می‏کنند (‌و نمازشان به خاطر مـردم است نه به خاطر خدا) و خدای را کمتر یاد می کنند و جز اندکی به عبادت او نـمی‌پردازند ... در این میان سرگشته و مترددند. (گاهی به سوی دین می‌روند و گاهی به سوی کفر می‌دوند. زمانی خویشتن را در صف مومنان‌، و زمانی در صف کافران جای می‌دهند! امّا در حقیقت‌) نه با اینان و نه با آنان هستند (‌و گمراه و حیرانند) و هر که را خداوند (‌بر اثر اعمال زشت و ناپسندش‌) سرگشته و گمراه کند، راهی برای او (‌به سـوی سعادت و هدایت‌) نخواهی یافت ... ای کسانی که ایمان آورده‌اید، کافران را به جای مومنان به دوستی نگیرید. مگر می‌خواهید حجت و برهان آشکاری علیه خود به دست خدا دهید (‌بر اینکه شما هم جزو منافقانید؟‌) ... بی‏گمان منافقان در اعماق دوزخ و در پائین‌ترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای ‌آنان نخواهی یافت (‌تا به فریادشان رسد و آنان را برهاند)‌.  (نساء /137-145)

*

در بندهای راجع به جهاد - و در بندهای دیگر سوره که درباره چیزهائی جز جهادند -‌جنگی را ـواهیم دید که بر ضدگروه مسلمانان‌، و عقیده اسلامی‌، و همچنین رهبری اسلامی‌، توسط اهل کتاب - بویژه یهودیان - و همپیمانان ایشان در مدینه‌، و مشرکان مکه‌، و ساکنان اطران مکه و مدینه‌، برافروخه شده است ... همان جنگی که پیشتر در سوره‌های بقره و آل عمران از آن سخن گفتیم‌. همچنین برنامه الهی را خواهیم دید که دارد دست ‌گروه مسلمانانی را می گیرد که در میان خارهای فراوان و انبوه‌، و در میان دامها و تله‌های نیرنگ حرکت می کنند، و ایشان را رهبری می‌نماید و به راستای راه رهنمود می‌سازد، و آنان را از این خار و از آن دام برحذرمی‌دارد، و پرده از سرشت دشمنانشان به کنار می‌زند، و ماهیت پیکاری را بدیشان نشان می‌دهد که بدان وارد شـده‌اند، و بدانان ویژگی سرزمینی را می ‌شناساند و فرازها و نشیب‌های نواحی و اطراف آن را می‌نمایاند که هم اینک پیکار درگستره آن جریان دارد ...

از نشانه‌های اعجاز در این قرآن‌، این است که همان نصوصی که فرو آمده بود تا با پیکار مشخص درگیر شود، هنوزکه هنوز است‌، سرشت پیکار تازه مستمری را به تصویر می کشد که میان‌گروه مسلمانان و دشمنان مقلد آباء و اجدادی در هر سـرزمینی و در نسلهای پیاپی بر دوام است‌. دشمنانی که هنوز هم همانهایی هستند که بودند، و انگیزه‌هایشان در اصول همانهایی است که بود، هر چند که اشکال و ظواهـر و اسباب کنونی آن دگرگون شده باشد، و سرشت اهداف دشمنان هنوز که هنوز است‌، همان است که بو‌د، هر چند که ابزارها و وسیله‌ها تغییرکرده باشد. چه همیشه متزلزل کردن عقیده‌، و پراکندن صفها، و ایجاد بدگمانی درباره پیشوائی ربانی‌، همان اهدافی است که گامهای نیرنگ بازشان به سوی آن برداشته می‌شود، تا به دنبال آن‌، زمام اختیارگروه مسلمانان را به دست بگیرند و در مقدرات و سرنوشت ایشان تصرف و دخالت کنند، و زمین و تلاش و محصولات و نیروها و انرژیهایشان را استثمارکنند، همانگونه که یهودیان‌، طوائف اوس و خزرج را در مدینه استثمار می‌نمودند، پیش از آن که خدا بدیشان عزت و عظمت بدهد و در سایه اسلام و مقام رهبری اسلامی و برنامه ربانی‌، ایشان را گرد هم آورد و متحد کند.

این سوره‌، همچون سوره‌های بقره و آل‌عمران توجه خاصی دارد به سخن‌گفتن از توطئه‌هائی که پیوسته یهودیان با همدستی منافقان و مشرکان بر ضدگروه مسلمانان به راه می‌اندازند. چنین نصوصی مفصلا به هنگام بررسی آنها در جای خود در روند کلام خواهد آمد. در اینجا به ذکر گوشه‌ای از این حمله شدید بسنده می کنیم‌:

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یَشْتَرُونَ الضَّلالَةَ وَیُرِیدُونَ أَنْ تَضِلُّوا السَّبِیلَ. وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدَائِکُمْ وَکَفَى بِاللَّهِ وَلِیًّا وَکَفَى بِاللَّهِ نَصِیرًا. مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا وَاسْمَعْ غَیْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَیًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِی الدِّینِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَکِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلا قَلِیلا. یَا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِمَا مَعَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولا. إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یُزَکُّونَ أَنْفُسَهُمْ بَلِ اللَّهُ یُزَکِّی مَنْ یَشَاءُ وَلا یُظْلَمُونَ فَتِیلا. انْظُرْ کَیْفَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَکَفَى بِهِ إِثْمًا مُبِینًا. أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُوا هَؤُلاءِ أَهْدَى مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلا. أُولَئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَمَنْ یَلْعَنِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصِیرًا. أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذًا لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیرًا. أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا. فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا) ...

مگر نمی‌بینی کسانی که بهره‌ای از کتاب ‌(‌های آسمانی سابق‌) بدیشان داده شده است‌، (‌بـا بهای هدایت‌،‌) ضلالت را می‌خرند و می‌خواهند که شما (‌نیز همچون ایشان‌) گمراه شوید؟ خداوند (‌از شما) بهتر دشمنانتان را می‌شناسد، و کافی است که خدا سرپرست (‌و نگهدارتـان‌) باشد، و کافی است که خدا یـاور (‌و مددکارتان‌) باشد. برخی از یـهودیان سخنان را از جاهای خود منحرف می‏گرداند (‌و کلام را از معانی اصلی بدور می‌دارند و وارونه و چندگونه و چندپهلو صحبت می کنند) و می گویند: شنیدیم (‌سخن تو را و به کار نگرفتیم‌!) و فـرمان نبردیم (‌و جـز عصیان نیفزودیم‌!) و بشنو (‌سخنان ناروا و کاش نشنوی جـز) ناشنیدنی را. و (‌می گفتند:‌) ما را بپای (‌ولی‌) زبان را پیچ می‌دادند (‌و به جای‌: راعنا، راعینا، یعنی‌: چوپان ما، یا راعناً‌، یعنی‌: نازیبا، می‏گفتند ...) و (‌هدفشان‌) ریشخند دین بود (‌و نفرین رسول‌!)‌. ولی اگر آنان (‌به جای این همه سخنان ناروا و کارهای نازیبا) می گفتند: شنیدیم و اطاعت کردیم و (‌سخنان ما را) بشنو و به ما مهلت بـده (‌تا حقائق را درک کنیم‌) به نفع و صلاح ایشان بود و (‌با واقعیت سازگارتر و) درست‌تر، ولیکن خداوند آنان را به سبب کفرشان نفرین نموده است (‌و از رحمت خود مطرود و محروم فرموده است‌) و لذا جز شمار اندکی ایمان نمی‌آورند (‌و داعی حق را لبیک نمی گویند)‌. ای کسانی که کتاب (‌آسمانی‌) به شما داده شده است‌، ایمان بیاورید بدانچه (‌از قرآن بر محمّد) نازل کرده‌ایم و تصدیق کننده چیز‌ی است که (‌از کتاب آسمانی‌) بـا خود دارید، پپش از آن که (‌عذابی نصیب شما کنیم و بدان وسیله آثار) چهره‌هائی را محو کنیم (‌و در آنها چشم و گوش و ابرو و بینی و لبی بر جای نگذاریم‌) و آنها را برگردانیم (‌و همچون قسمت پشت خود صاف و زشت کردند) یا پیش از آن که ایشان را از رحمت خود بی‌بهره سازیم همانگونه که یاران شنبه را (‌یعنی آنانی که در روز شنبه ماهی می‌گرفتند) نفرین کرده و نابود نمودیم‌. و فرمان خدا انجام شدنی است‌. بی‏گمان خداوند (‌هرگز) شرک به خود را نمی‌بخشد، ولی گناهان جزآن را از هر کس که خود بخواهد می‌بخشد. و هر که برای خدا شریکی قائل گردد، گناه بزرگی را مرتکب شده است‌. مگر آگاه نیستی از کسانی کـه خویشتن را پاک می‌شمارند (‌و با لاف و گزاف خود را متقی قلمداد می‌نمایند؟‌)‌. بلکه (‌این تنها) خدا است که (‌چنانکه باید پاکان و ناپاکان را از هم مـی‌شناسد و) کسـانی را که خود بخواهد پاک می‌دارد (‌و می‌شمارد و به راه راست هدایت می‌نماید و به کسی کمترین ستمی روا نمی‌دارد) و بدیشان به اندازه نخ هسـته خرما هـم ظلم و جور نمی‌شود. بنگر که چگونه به خدا دروغ مـی‌ببدند) و خویشتن را فـرزندان خدا و عزیزان او مـی‌دانند و می‏گویند که جز یهودیان و مسیحیان کسی به بهشت نمی‌رود. و همین دروغ کافی است کـه گناه آشکـاری باشد (‌و بیانگر نیت کثیف و عمل زشت ایشان گردد)‌. آیا در شگفت نیستی از کسانی که بهره‌ای از (‌دانش‌) کتاب (‌آسمانی‌) بدیشان رسیده است (‌چگونه خویشتن را از هدایت کتاب‌های یزدان و راهنمائی خرد و فطرت و ندای وجدان به دور داشته‌اند و) به بتان و شیطان ایمان می‌آورند (‌و به دنبال اوهام و خرافات راه می‌افتند و به پرستش معبودهای باطل می‌پردازند) و درباره کافران (‌قریش‌) می‏گویند که اینان از مسلمانانی بر حق‌تر و راه یافته‌ترند (که اسلام را قبول و محمّد را به پیشوائی پذیرفته‌اند!)‌. آنان کسانیند که خداوند ایشان را نفرین نموده است (‌و از رحمت خـود مـحروم کرده است و رسوایشان داشته است‌) و هر که را خداوند نفرین کند (‌و از درگاه مرحمت و محبت خود براند) کسی را نخواهی یافت که یاور او گردد (‌و وی را از خشم خدا پناه دهد و برهاند)‌. آیا آنان را بهره‌ای از ملک است‌؟ (‌اگر ملک و قدرت در دست ایشان بود) در این صورت (‌پشیزی و سر سوزنی و حتی به‌) اندازه سوراخ هسته خرما (که از آن خرما جوانه می‌زند و ناچیزترین شی‌ء بشمار است‌) به مردم نمی‌دادند. آیا آنان برچیزی حسد می‌برند که خداوند از روی فضل و رحمت خود (‌با برانگیختن محمّد) به مردم (‌عرب‌) داده است‌؟ ما که به آل ابراهیم (که ابراهیم نیای شما و ایشان است‌) کتاب (‌آسمانی‌) و پیغمبری و پادشاهی عظیمی دادیم‌. (‌مانند: سلطنت یوسف در مصر، و شاهی داود و سلیمان در شام‌)‌. ولی جمعی از آنان که (‌ابراهیم و آل‌ابراهیم در میانشان مبعوث شده بودند) به کتاب (‌آسمانی منزل بر خود) ایمان آوردند، و در میانشان کسـانی بـوده‌اند که دیگران را از کتاب آسمانی بازداشته‌اند و خود نیز از آن رویگردان شده‌اند، آتش فروزان و زبانه کشـان دوزخ (‌بـرای چنبن افـراد روگردان و بازدارنده‌) بسنده است‌.    (نساء/ ٤٤-‌٥٥)

(إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلا. أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا.).

کسانی که بـه خـدا و پیغمبرانش ایمان ندارند و می‌خواهند میان خدا و پیغمبرانش جدائی بیندازند (‌و بگویند که به خدا ایمان داریم‌، ولی به پپغمبران‌، ایمان نداریم‌) و می‏گویند که به برخی از پیغمبران ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم‌، و می‌خواهند میان آن (کفر و ایمان‌) راهی برگزینند (‌ولی میان کفر و ایمان فاصله‌ای نیست و دو راه بیش وجود ندارد: راه کفر و راه دین‌)‌. آنان جملگی بی‏گمان کافرند، و ما برای کافران عذاب خوار کننده‌ای فراهم آورده‌ایم‌.  (‌نساء‌/ 150-151)

(یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُبِینًا. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا. فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلا قَلِیلا.).

اهل کتاب از تو می‌خواهند که (‌اگر پیغمبری‌، یکجا) کتابی را از آسمان بر آنان نازل کنی‌. (‌البته این درخواست‌، استهزاء و بهانه‌ای بیش نیست‌) چرا کـه از موسی چیز بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشان بده. به خاطر این ستم‌، صاعقه ایشان را فرا گرفت (‌و نابودشان کرد. گناه بدتر و رسوا کننده‌تر آنان این است که‌) پس از آن همه دلائل روشنی (‌چون‌: تبدیل عصا به اژدها، و ید بیضاء‌، و شکافتن دریا) که برای آنان آمد (‌و خود شاهد نمودن معجزات موسی به فرعون و فرعونیان بودند) گوساله (‌سامری‌) را (‌به خدائی‌) گرفتند! ولی ما از این (گوساله‌پرستی پس از توبه ایشان‌) درگذشتیم و به موسی حجت روشنی دادیم (که با آن بتواند آنان را هـدایت کند) و برای گرفتن پیمان از ایشان‌، کوه طور را بالای سرشان (‌همچون سـایه بانی‌) نگاه داشتیم (‌و از آنان پیمان گرفتیم که به دستورات تورات عمل کنند، وآنان هم پذیرفتند) و بدیشان گفتیم‌: سجده کنان وارد در (‌بیت‌المقدس‌، اریحاء‌، ایلیاء‌، و ...) شوید. و بدیشان گفتیم‌: در روز شنبه (‌به شکار ماهی نپردازید و از انجام فرمان‌) سرپیچی نکنید. و (‌در برابر همه ایـنها) ازآنان پیمان موکدی گرفتیم. (‌خداوند بر آنان خشم گرفت‌) به خاطر این که پیمانشان را شکستند و به آیات خدا کفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق کشتند و (‌بـر گمراهی خود پافشاری کردند و از روی استهزاء‌) گفتند که‌: دلهایمان در غلاف (‌و پرده‌هائی‌) است (که پند و اندرز کسی بدان راه ندارد. نه چنین است‌) بلکه خداوند به سبب کفرشان (‌انکار) بر دلهایشان مهر زده است و این است که جز گروه اندکی (‌از ایشـان‌) ایمان نمی‌آوردند.  (‌نساء /153-155)

(فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ کَثِیرًا. وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا.).

به خاطر جور و سـتمی که از یهودیان سر زد و (‌بخصوص‌) به سبب این که بسی از راه خدا (‌مردمان را) باز داشتند، (‌برای تنبیه ایشان‌، قسمتی از) چیزهای پاکیزه را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم‌. و (‌همچنین بر آنان برخـی از چیزهای پـاکـیزه و حلال را حرام کردیم‌) به خاطر دریافت ربا (‌و ربـاخواری‌)‌، در حالی که (‌بر زبان پپغمبران‌) ازآن نهی شده بودند، و به سبب خوردن مال مردم به ناحق‌، و ما برای کافران ایشان‌، عذاب دردناکی را آماده کرده‌ایم‌.   (‌نسا‌ء/160-161)

از این‌گلچین‌ها برخی ازکارهای زشت یهودیان روشن و هویدا می‌شود. کارهائی که قرآن عـهده‌دار پرده‌برداری از آنها می‌شود و تکذیبشان می‌دارد و خطایشان می‌شمارد ... از این یورش‌، وکـافر نامیدن یهودیان در آن‌، و متصف کردنشان به ‌«‌دشمن‌»‌، اشاره دارد به سختی‌ها و بلاهایی که به سبب چنین کارهای زشت یهودیان‌ گریبانگیر مسلمانان می‌شد. همچنین بیانگر این واقعیت است که مقابله با چنین کارهای زشتی به وسیله بیان خطا و نادرستی آنها، پرده‌برداری از هدفهائی که در فـراسوی آنها نهفته است‌، و انگیزه‌های ناپاکی که منشا آنها، این نهاد ناپاک بوده است‌. نهاد ناپاکی که در طول تاریخ دور و دراز خود، خویشتن راکاملا تسلیم هد‌ایت آسمانی ننموده است و در راستای راه هدایت‌،‌گام برنداشته است‌، و وقتی هم راستای راه هدایت را در پیش‌گرفته است‌، طولی نکشیده است که از آن منحرف شده است و به ناحق انبیاء خدا راکشته ا‌ست‌. نهاد ناپاکی که کینه‌توزی و حسادت نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم)‌ به جرم این کـه خدا نبوت را بدو عـطاء کرده است و او از بنی‏اسرائیل نیست‌!، و کینه‌توزی و حسادت نسبت به مسلمانان‌، به گناه این که خدا ایشان را در پرتو هدایت آسمانی گرد هم آورده و متحدشان کرده است‌! آنان را بر آن داشت که درباره مسلمانان به نیرنگ بپردازند، نیرنگی که از آن زمان آغازگشته است که اسلام دروازه‌های مدینه را بر روی مسلمانان گشوده است و تا به امروز ادامه دارد، و همیشه نیرنگشان‌، نیرنگ، خواهد ماند، چه امروز و چه فردا، و تیر این نیرنگ زهرآلودشان در همه ادوار و قرون به سوی هرگونه گردهمآئی اسلامی، و هرگو‌نه جنبش اسلامی‌، و هرگو‌نه بیداری و رستاخیز اسلامی‌، و همه دسته‌ها و گروه‌های اسلامی‌، نشانه می‌رود!

به شک انداختن مردمان‌، درباره نبو‌ت محمّد (صلی الله علیه و سلم) و نسبت به رسالت او، نخستین هدف حمله‌های یهودیان است‌. به شک انداختنی که ساده مـی‌توان بدان دست یافت‌، اگر بتوان مسلمانان را از پیشوای امین خودشان دور و جدا کرد. آن هم وقتی میسر خواهد بود که ایشان‌ را بتوان از عقیده درستشان منحرف و منصرف نمود. بلی از هم پاشیدن و پراکنده کردن صف مسلمانان‌، و سست کردن پیوند و پیوستشان از همین جا و همین زاویه، ساده و آسان خواهد بود. چرا که این پیوند و پیوست با مقام رهبری، و چنگ زدن و در آویختن به دستاویز عقیده است که یهودیان و سایر دشمنان گروه مسلمانان را در هر زمانی خسته و درمانده می کند، و ایشان را به رنج و مشقت می‌اندازد. به همین خاطر است که تلاش یـهودیان و سایر دشمنان‌، پیش از هر چیز متوجه‌گسیختن و بریدن چنین رابطه استواری‌، و در هم شکستن و خردکردن چنان دستاویز محکمی است‌، و پیوسته می‌کوشند که رهبری مسلمانان را از نو به دست هوی و هوس و نادانی و جاهلیت بسپارد ...

از اینجا است که در این سوره‌، راجع به حقیقت ساده و بی‌آلایش رسالت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ‌سخن رفته است‌. آخر، رسالت پیغمبر چیز نوظهوری در میان سایر رسالتها نبوده، و چیز عجیب وغریبی از عجائب و غرائبی نیست که کره زمین آن را به خود ندیده باشد، و یا خود بنی‏اسرائیل تا حال با آن‌، آشنا نبوده باشند. بلکه رسالت پیغمبر، حلقه‌ای از حلقه‌های زنجیره حجتی است که خدا پیش از حساب وکتاب قیامت‌، بدان با بندگان اتمام حجت می کند. خدا به محمّد (صلی الله علیه و سلم) وحی فرموده است‌، همانگونه که پیش از او به پیغمبران دیگر وحی فرموده است‌. و بدو نبوت و حکم عطاء نموده است‌، همانگونه که به پیغمبران بنی‏اسرائیل عطاء فرموده است‌. پس هیچ بیگانگی و غرابتی در رسالت او، و هیچ بیگانگی و غرابتی در رهبری او، و هیچ بیگانگی و غرابتی در حاکمیت او، وجود ندارد. بلکه جملگی رسالت و رهبری و حاکمیت در جهان رسالتها، معمولی و مانوس است‌، و همه علت‌تراشیها وبیان ادله و برهان بنی‏اسرائیل در این زمینه‌، دروغ است‌، و همه شبهه‌های ایشان نیز باطل و پوچ است‌. سابقه و پیشینه نظیر این را با بزرگ‌ترین پیغمبرشان موسی علیه السلام و با پیغمبران دیگر خود به ویژه با عیسی علیه السلام دارند.

آیات بسیاری در این سوره‌، عهده‌دار بیان چنین حقیقتی است‌. در این چکیده برخی را گلچین می کنیم‌. تا همه آن در مکان خود در روندکلام‌، مفصلا بیاید:

(إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَعِیسَى وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُدَ زَبُورًا. وَرُسُلا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَکْلِیمًا . رُسُلا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا. لَکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا).

ما به تو (‌ای پیغمبر، قرآن و شریعت را) وحی کردیم‌، همانگونه که پیش از تو به نوح و به پیغمبران بعد از او وحی کردیم‌، و(‌همانگونه کـه‌) بـه ابـراهیم‌، اسحاق‌، یعقوب‌، نوادگان (‌او که برخی از آنان پیغمبران خدا بودند)‌، عیسی‌، ایوب‌، یونس‌، هارون‌، و سلیمان وحـی کردیم‌، و به داود زبور دادیم‌. و ما پیغمبرانی را روانـه کرده‌ایم که سرگذشت آنان را قبلا برای تو بیان کرده‌ایم، و پیغمبرانی راهم روانه کرده‌ایم که سرگذشت آنان را برای تو بیان نکرده‌ایم‌. ما پیغمبران را فرستاده‌ایم تا (‌مومنان را به ثواب‌) مژده رسان‌، و (کافران را به عقاب‌) بیم دهنده باشند، وبـعد از آمدن پپغمبران حجت و دلیلی بر خدا برای مردمان باقی نماند (‌و نگویند که اگر پیغمبری به سوی ما می‌فرستادی‌، ایمان می‌آوردیم و راه اطاعت و عبادت در پیش می‌گرفتیم‌)‌. و خدا چیره حکیم است (‌و کارهایش از روی قدرت و حکمت انجام می‌پذیرد. هر چند که کافران نبوت تو را انکارمـی کنند) لیکن خداوند بـر آنچه (‌از قرآن‌) بر تو، نازل شده است‌، گواهی می‌دهد. این خدا است که آن را به (‌مقتضای‌) دانش (‌خاص‌) خویش نازل کرده است‌. و فرشتگان (‌نیز بدان‌) گواهی می‌دهند و (‌صحت نبوت تو را تصدیق می کنند. گرچه‌) کافی است که خدا گواه باشد.    (‌نـساء / 163-166)

(یَسْأَلُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتَابًا مِنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَى أَکْبَرَ مِنْ ذَلِکَ فَقَالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَنْ ذَلِکَ وَآتَیْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُبِینًا. وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِیثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِیثَاقًا غَلِیظًا. فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ وَکُفْرِهِمْ بِآیَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْهَا بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلا قَلِیلا. وَبِکُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْیَمَ بُهْتَانًا عَظِیمًا. وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا).

اهل کتاب از تو می‌خواهند که (‌اگر پیغمبری‌، یکجا) کتابی را از آسمان بر آنان نازل کنی‌. البته ایـن درخواست‌، استهزاء و بهانه‌ای بیش نیست‌) چرا که از موسی چیز بزرگتر از این را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به مانشان بده‌. بـه خاطر این ستم‌، صاعقه‌، ایشان را فرا گرفت (‌و نابودشان کرد. گناه بدتر و رسوا کننده‌تر آنان این است که‌) پس از آن همه دلائل روشنی (‌چون‌: تبدیل عصا به اژدها، و ید بیضاء‌، و شکافتن دریا) که برای آنان آمد (‌و خود شاهد نمودن معجزات موسی به فرعون و فرعونیان بودند) گوساله (‌سامری‌) را (‌به خدائی‌) گرفتند! ولی مـا از این (گوساله‌پرستی پس از توبه ایشان‌) درگذشتیم و به موسی حجت روشنی دادیم‌ (که با آن بتواند آنان را هدایت کند )‌و برای گرفتن پیمان از ایشان‌، کوه طور را بالای سرشان (‌همچون سایه‌بانی‌) نگاه داشتیم (‌و از آنان پیمان گرفتیم که به دستورات تورات عمل کنند، و آنان هـم پـذیرفتند) و بدیشان گفتیم‌: سجده کنان وارد در (‌بیت‌المقدس‌، اریحاء‌، ایلیاء‌، و ...) شـوید. و بدیشان گفتیم‌: در روز شنبه (‌به شکار ماهی نپردازید و از انجام فرمان‌) سرپیچی کنید. و (‌در برابر همه ایـنها) از آنان پیمان موکدی گرفتیم. (‌خداوند بر آنان خشم گرفت‌) به خاطر این که پیمانشان را شکستند و به آیات خدا کفر ورزیدند و پیغمبران را به ناحق کشتند و (‌بـر گمراهـی خود پـافشاری کردند و از روی استـهزاء‌) گفتند که‌: دلهایمان در غلاف (‌و پرده‌هائی‌) است (که پند و اندرز کسی بدان راه ندارد. نه چنین است‌) بلکه خداونـد بـه سبب کفرشان (‌انکار) بر دلهایشان مهر زده است و این است که جز گروه اندکی (‌از ایشان‌) ایمان نمی‌آورند. و (‌خداوند برآنان خشم گرفت‌) به سبب کفر ورزیدنشان‌، و افترای بزرگی که بر مریم بستند. و (‌خداوند بر آنان خشم گرفت به سبب این که از روی استهزاء و سخریه‌) می‏گفتند که ما عیسی‌، پسر مریم‌، پیغمبر خدا را کشتیم‌! در حالی که نه او را کشتند و نه به دار آویختند، ولیکن کار بر آنان مشتبه شد و (‌متردد گردیدند که آیا عیسی یا دیگری را کشته‌اند و در این باره با همدیگر اختلاف نظر پیدا کردند و) کسانی که درباره او اختلاف پیدا کردند (‌جملگی‌) راجع بدو در شک و گمانند و آگاهی بدان ندارند و تنها به گمان سخن می‌گویند و (‌باید بدانند که‌) یقیناً او را نکشته‌اند (‌و قطعاً مقتول کس دیگری بوده است‌)‌.   (‌نسـاء /153-157)

(أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظِیمًا. فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَمِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَکَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِیرًا.).

آیا آنان بر چیزی حسد می‌برند که خداوند از روی فضل و رحمت خود (‌با برانگیختن محمّد) به مردم (‌عرب‌) داده است‌؟ ما که به آل ‌ابراهیم (که ابراهیم نیای شما و ایشـان است‌) کتاب (‌آسمانی‌) و پیغمبری و پـادشاهی عظیمی دادیم‌. (‌مانند: سلطنت یوسف در مصر، و شاهی داود و سلیمان در شام‌)‌. ولی جمعی از آنان که (‌ابراهیم و آل‌ابراهیم در میانشان مبعوث شده بودند) به کتاب (‌آسمانی منزل بر خود) ایمان آوردند و در میانشان کسانی بوده‌اند که دیگران را از کتاب آسمانی باز داشته‌اند و خود نیز از آن رویگردان شده‌اند، آتش فروزان و زبانه کشان دوزخ (‌برای چنین افراد رویگردان و بازدارنده‌) بسنده است‌.   (نساء / ٥٤و ٥٥)

*

خود سوره هم‌، به نوبه خـود عهده‌دار بخشی از سـر و سامان دادن جامعه اسلامی و زدودن آن از ته‌نشستهای جاهلیت‌، و بیان معنی آئین‌، و تعریف ایمان است‌. بر این بیان نیز مقتضیاتی از اصول و ارکان و رهنمودها مترتب می‌گردد که قبلا به صورت عام از آنها سخن‌ گفتیم‌. همچنین این سوره عهده‌دار دفع شبهه‌های یهودیان و خنثی کردن نیرنگ ایشان می‌شود، بویژه در مسائلی که به صحت رسالت مربو‌ط می‌گر‌دد. همچنین عهده‌دار بیان بعضی از ارکان اساسی جهان‌بینی اسلامی می‌شود، و تاریکی را از آنها بدور می‌دارد. از سوی دیگر، پس از رد سخنان دروغین یـهودیان درباره عیسی علیه السلام و مادر پاکش‌، غلو موجود در عقیده مسیحیان را بر‌ملا می‌دارد، و یگانگی الوهیت و حقیقت عبودیت را روشن می‌سازد. اصل قضا و قدر خدا و پیوند آن با آفریدگان خدا را، و اجل و ارتباط آن به قضا و قدر الهی را تبیین می کند، و حد و مرز گناهی را که خدا می ‌بخشد، و حد و مرز توبه‌ای راکه می‌پذیرد و حقیقت آن را تعیین می‌نماید، و مقررات کار و سزا و جزا را روشن میسازد... و نصوص این سوره از این نوع ارکان و اصول اصیل اعتقادی را بیان مـی‌دارد. مثلا در این نصوص‌:

(مثلهم کمثل الذی استوقد نارا فلما اضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لایبصرون. صمّ بکم عمی فهم لا یرجعون).

داستان اینان‌، همانند داستان کسی است که آتشی را با کوشش فراوان بیفروزد (‌تا خود و همراهانش از آن استفاده کنند) و آنگاه که آتش دور و بر او را روشن گرداند، پروردگار آتش آنان را خاموش و نابود نماید، و ایشان را در انبوهی از تاریکی‌ها، رها سازد، بگونه‌ای که چشمانشان (‌چیزی‌) نبیند. (‌آنان همچون‌) کران و لالان و کورانند و (‌به سوی حق و حقیقت‌) راه بازگشت ندارند.  (بقره ١٧و ١٨)

(و علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکة فقال انبئونی باسماء هؤلاء ان کنتم صادقین).

سپس به‌آدم نامهای (‌اشیاء و خواص و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت‌، به دل او الهام کرد، و بدو) همه را آموخت‌. سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست میگوئید (‌و خود را برای امر جانشینی از انسان بایسته‌تر می‌بینید) اسامی (‌و خواص و اسرار) اینها را برشمارید.  (‌بقر‌ه / ٣١)

 (یا بنی اسرائیل‌ أذکروا نعمتی التی أنعمت علیکم‌ و اوفوا بعهدی اوف بعهدکم و ایای فارهبون).

ای بنی‌اسرائیل‌، به یاد آورید نعمتی را که بر شما نازل داشته‌ام (‌با اندیشیدن درباره آن و ادای شکر لازم‌)‌، و به پیمان من (که ایمان و کردار نیک و باور به پیغمبرانی است که بعد از موسی آمده‌اند) وفا کنید تا به پیمان شما (که پاداش نیکو و بهشت برین است‌) وفا کنم‌، و تنها از من بترسید (‌نه از کس دیگری)    (بقره/40)

(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلا تُظْلَمُونَ فَتِیلا. أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکُکُمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هَذِهِ مِنْ عِنْدِکَ قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ فَمَالِ هَؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثًا. مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولا وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا.).

آیا نمی‌بینی (‌ای محمّد و تعجب نمی کنی از) کسانی که (‌پیش از آن که اجازه جنگ صادر شود، نسبت به جنگ علاقه نشان می‌دادند و هر چند) بدیشان گفته مـی‌شد: (‌وقت جهاد فرا نرسیده است‌؛‌) دست از جنگ بردارید و نماز را بر پا دارید و زکات مال بدر کنید (‌در ظاهر شتاب می کردند و گوششان به کسی بدهکار نبود)‌. امّا وقتی که جنگ بر آنان واجب گردید (‌و فرمان جهاد داده شد) بدین هنگام دسته‌ای از مردم همانگونه ترسیدند و هراس برداشتند که از خدا ترس و هراس داشتند! و بلکه بیشتر هم دچار خوف و وحشت شدند! و گفتند: پروردگارا! چرا (‌بدین زودی‌) جنگ را بر ما واجب کردی‌؟ چه می‌شد اگر به ما فرصت بیشتری می‌دادی (‌تا از لذائذ دنیا بهره می‌گرفتیم‌؟‌)‌. بگو: کالای دنیا اندک است و آخرت برای کسی که پـرهیزگار باشد بهتر است‌، (‌و جزای شما داده می‌شود) و کمترین ستمی به شما نشود. هر کجا باشید، مرگ، شما را درمی‌یابد، اگرچه در برجهای محکم و استوار جایگزین باشید. (‌این ترسویان منافق‌) اگر خیر و خوبی (‌از قبیل پیروزی و غنیمت‌) بدیشان رسد، می گویند: این از سوی خدا است‌؛ و اگر بدی و مصیبتی (‌از قبیل خشکسالی و شکست‌) بدیشان رسد، می گویند: این از (‌شوم و نامبارکی‌) تو است‌! (‌بدانان‌) بگو: همه (‌آنچه از خوبی و بدی به شما می‌رسد) از سوی خدا است (‌و برابر قضا و قدر حق تعالی و بر پایه نظام علت و معلول انجام می‌پذیرد)‌. این مردمان را چه شده است که سخن نمی‌فهمند (‌و منطق سرشان نمی‌شود؟ ای پیغمبر) آنچه از خیر و خوبی (‌از قبیل‌: رفاه و نعمت و عافیت و سلامت‌) به تو می‌رسد، از (‌فضل‌) خدا (‌بر تو) است‌، و آنچه بلا و بدی (‌از قبیل‌: سختی و بیماری و درد و رنج‌) به تو می‌رسد از خود تو است (‌و به سبب قصور و گناهی است که مرتکب شده‌ای‌)‌. ما شما را به عنوان پیغمبری برای (‌هدایت همه مردم فرستاده‌ایم‌، و کافی است که خداوند گواه (‌بر تبلیغ تو و پذیرش یا عدم پذیرش آنان‌) باشد.    (‌نساء / 77-79)

(لَیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَلا نَصِیرًا. وَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا یُظْلَمُونَ نَقِیرًا.).

(جزا و پاداش‌، و فضیلت و برتری‌) نه به آرزوهای شما و نه به آرزوهای اهل کتاب است‌. هر کسی که کار بدی بکند در برابر آن کیفر داده می‌شود، و کسی را جز خدا یار و یاور خود نخواهد یافت (‌تا او را کمک کند و از عذاب خدا محفوظ گرداند)‌. کسی که اعمال شایسته انجام دهد و مومن باشد، خواه مرد و خواه زن‌، چنان کسانی داخل بهشت شوند، و کمترین ستمی بدانان نشود.

(مَا یَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَکَانَ اللَّهُ شَاکِرًا عَلِیمًا).

خداونـد چه نیازی به عذاب دادن شما دارد، اگر شکرگزاری کنید و ایمان بیاورید؟ پروردگار شکرگزار (‌طاعت و عبادت بندگان و) آگاه (‌از اعمال و نیات همگان‌) است‌.  (نساء /147)

(إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلا. أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا. وَالَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَمْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولَئِکَ سَوْفَ یُؤْتِیهِمْ أُجُورَهُمْ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا.).

کسانی که به خدا و پیغمبرانش ایمان ندارند و می‌خواهند میان خدا و پیغمبرانش جدائی بیندازند (‌و بگویند که به خدا ایمان داریم‌، ولی به پیغمبران ایمان نداریم‌) و می‏گویند که به برخی از پیغمبران ایمان داریم و به برخی دیگر ایمان نداریم‌، و می‌خواهند میان آن (کفر و ایمان‌) راهی برگزینند (‌ولی میان کفر و ایمان فاصله‌ای نیست و دو راه بیش وجود ندارد: راه کفر و راه دین‌)‌. آنان جملگی بی‏گمان کافرند، و ما برای کافران عذاب خوار کننده‌ای فراهم آورده‌ایم‌. و امّا کسـانی که به خدا و پیغمبرانش ایمان دارند و میان هیچ یک از آنان (‌در این که از سـوی خدا برگزیده شده‌اند) فرقی نمی‏گذارند (‌و هیچکدام را تکذیب نمی‌نمایند)‌، خداوند بدانان پاداش و مزدشان را خواهد داد، و خداوند بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است (‌ولغزشها و اشتباهاتی هم اگر داشته باشند، مورد عفو قرار می‌دهد).    (نساء / ١٥٠-‌١٥٢)

(یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَکَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَیْرًا لَکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلا. لَنْ یَسْتَنْکِفَ الْمَسِیحُ أَنْ یَکُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلا الْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَمَنْ یَسْتَنْکِفْ عَنْ عِبَادَتِهِ وَیَسْتَکْبِرْ فَسَیَحْشُرُهُمْ إِلَیْهِ جَمِیعًا. فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَیَزِیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِینَ اسْتَنْکَفُوا وَاسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَلا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَلا نَصِیرًا.).

ای اهل کتاب، در دین خود غلو مکنید (‌و درباره عیسی راه افراط و تفریط نپوئید) و درباره خدا جز حق مگوئید (‌و او را به اوصاف ناشایستی همچون حلول و اتحاد و اتخاذ همسر و انتخاب فرزند، نستائید)‌. بی‏گمان عیسی مسیح پسر مریم‌، فرستاده خدا است (‌و او یکی از پـیغمبران است‌، و پسـر خدا نیست‌، آن‌گونه که شما می‌پندارید) و او واژه خدا (‌یعنی پدیده فرمان : کُن‌) است که خدا آن را به مریم رساند (‌و بدین وسیله عیسی را در شکم مریم پروراند) و او دارای روحی است (که‌) از سوی خدا (‌به کالبدش دمیده شده است‌) پس به خدا و پیغمبرانش ایمان بیاورید (‌و الوهیت را خاص خدا بدانید و هیچیک از انبیاء را در الوهیت انباز خدا نسازید) و مگوئید که (‌خدا) سه تا است (‌بلکه خدا یکتا است و جز الله خدای دیگری وجود ندارد. از این سخن پوچ‌) دست بردارید که به سود شما است‌. خدا یکی بیش نیست که ‌الله ‌است و حاشا که‌فرزندی داشته باشد. (‌چگونه به انباز و زن و فرزند نیازی خواهد داشت‌) و حال آن‌ که ازآن او است‌، آنچه درآسمانها وآنچه در زمین است‌، و کافی است (که تنها) خدا مدبر (‌مخلوقات خود) باشد. هرگز مسیح ابائی از این ندارد که بنده‌ای (‌از بندگان متواضع‌) برای خدا باشد، و فرشتگان مقرب نیز (‌از بندگی او سرباز نمی‌زنند)‌. و کسی که از عبادت خدا سرباز زند و خویشـتن را بزرگتر از آن شمرد (که به عبادت او پردازد، او را به عذاب سختی گرفتار می‌سازد، بدانگاه‌) که همگان را در پیشگاه خود گرد می‌آورد. و امّا کسانی که ایمان بیاورند و کارهای شایسته انجام دهند، خداوند پاداش ایشان را به تمام و کمال خواهد داد واز فضل خود بر پاداش آنان خواهد افزود. و امّا کسانی که سرباز زنند و بزرگی ورزند، خداوند آنان را مجازات دردناکی خواهد کرد، و بجز خدا سرپرست و یاوری نخواهد یافت‌.   (‌نساء‌/ 171-173)

*

آنگاه صحبت از بنیادهای والای اخلاقی به میان می‌آید. بنیادهائی که بنای جامعه اسلامی بر آنها استوار و پابرجا می‏گردد ... این سوره به بررسی مقدار قابل توجهی از این بنیادها می‌پردازد که به برخی از آنها اشاره شد. چرا که عنصر اخلاقی عنصر اصیل و ریشه‌داری در پیکره هستی جهان‌بینی اسلامی و در جامعه اسلامی است‌، به گو‌نه‌ای که هیچ گوشه‌ای از گوشه‌های زندگی‌، و بطورکلی فعالیتهایش از آن خالی نمی‌باشد... ما اشاره‌ گذرا وکوتاهی به برخی از ارکان و اصولی خواهیم کرد که از این عنصر اصیل در زندگی جامعه اسلامی برگرفته شده است‌، و این‌ گذشته از چیزهائی است که سوره در برداشت، و بدانها اشاره شد. جامعه اسلامی‌، جامعه‌ای است که بر بندگی خداوند یگانه استوار است و بس. در این صورت جامعه‌ای است آزاد از هر نوع بندگی بندگان، به هر شکلی از اشکال بندگی که باشد، آن بندگیی که در همه سیستم‌ها و رژیم‌های حکو‌متی روی زمین موجود است‌، بجز در سیستم و رژیم حکو‌متی اسلامی‌. سیستم و رژیمی که در آن الوهیت یکی بیش نیست و آن هم خاص الله است‌. در چنین حکو‌متی‌، هیچیک از ویژگیهای الوهیت به کسی از بندگان خدا داده نمی‌شود، و مردمان در آن برای کسی از بندگانش گردن نمی‌نهند... ا‌ز ا‌ین آزادگی‌، همگی فضائل و مکارم برمی‏خیزد، و جملگی اخلاقیات پیدا می‌شود، چرا که آنها یکسره مرجعشان جستن رضای خدا، و مقصدشان آراسته شدن به اخلاق خدا است‌. در این صورت چنین فضائل و اخلاقیاتی‌، زدوده از روی و ریا، و دور از نگرش به سوی جز ذات خدا است ... ایـن هم اصل بس مهم و بزرگی در اخلاقیات اسلامی و در فضائل جامعه اسلامی است‌.

سپس در کنار این اصل بزرگ، برخی از مسائل پراکنده عنصر اخلاقی به میان می‌آید... جامعه اسلامی‌، جامعه‌ای است که استوار و پابرجا است بر: امانت‌، عدالت‌، نخو‌ردن اموال از راه حرام و باطل، درگوشی صحبت نکردن و رایزنی ننمودن مگر درباره کار نیک و عمل پسندیده‌، زبان به دشنام نگشودن مگر کسی که مورد ستم قرارگرفته باشد، میانجیگری در کار خیر، زیبا درود کردن‌، منع زنا، تحریم بی‌عفتی و دوست بازی، تکثر نکـردن و فـخر نفروختن‌، ریاکاری و تنگچشمی ‌ننمودن‌، حسادت نورزیدن ‌و غل و غش نداشتن ... هـمچنین استوار و پابرجا است بر: ضمانت اجتماعی‌، همکا‌ری و همیاری‌، دلسوزی‌، گذشت‌، مروت‌، دستیاری‌، فرمانبرداری از مقام رهبریی که حق اطاعت از آن او است و بس ... تا آخر ...

ذکر بیشتر نصوصی که به این اصول و ارکان اشاره دارد، قبلا گذشت ... تفصیل آنها در جای خود در روند گفتار خواهد آمد. لذا در اینجا تنها به ذکر رخداد نادری بسنده می کنیم که به قله بلندی اشاره می‌نماید که چشمان انسانیت بدان خیره است و همیشه بدان خیره خواهدگشت‌، و لیکن هـرگز بدان دست نمی‌یابد - همانگو‌نه که تا به حال بدان دست نیافته است - مگر در سایه این برنامه یگانه و شگفت‌:

در همان زمانی که یهودیان‌، نیرنگ تلاشگرانه‌ای درباره اسلام و پیغمبرش، و نسبت به صف مسلمانان و رهبری ایشان‌، تدارک دیده بودند، قرآن ملت مسلمانی را تحت نظارت مستقیم خداوند می‌ساخت‌، و جهان‌بینی و اخلاق و سیستم و پروژه‌های آنان را بالا می‏برد و به بلندای قله بلندشان می‌رسانید ... در همان زمان قرآن سرگرم راه حل رخدادی بود که به یک نفر یهودی مربوط می‌شد. راه حلی که آن را بیان خواهیم کرد.

خداوند به ملت مسلمان دستور می‌داد که امانت مطلق و دادگری مطلق در حق مردمان داشته باشند... این مردمان هر نژادی که داشته باشند و عقائد و ملیت و سرزمینشان هر چه و هر کجا که باشد ... بدیشان می‌گفت‌:

(إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کَانَ سَمِیعًا بَصِیرًا).

بی‏گمان خداوند به شما (‌مومنان‌) دستور می‌دهد که امانتها را (‌اعم از آنچه خدا شما را درآن امین شمرده‌، و چه چیزهائی که مردم آنها را به دست شما سپرده و شما را در آنها امین دانسته‌اند) به صاحبان امانت برسانید، وهنگامی که در میان مردم بـه داوری نشستید این که دادگرانه داوری کنید. (‌این اندرز خدا است وآن را آویزه گوش خود سازید وبدانید که‌) خداوند شما را به بهترین اندرز پند می‌دهد (‌وشما را به انجام نیکی‌ها می‌خواند)‌. بی‏گمان خداوند دائماً شنوای (‌سخنان و) بینا(‌ی کردارتان‌) بوده و می‌باشد (‌و مـی‌داند چه کسی در امانت خیانت روا می‌دارد یـا نمی‌دارد، و چه کسی دادگری می کند یا نمی کند).   (نساء / ٥٨)

و بدیشان می‌گفت‌:

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَلَوْ عَلَى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأقْرَبِینَ إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقِیرًا فَاللَّهُ أَوْلَى بِهِمَا فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوَى أَنْ تَعْدِلُوا وَإِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا).

ای کسانی که ایمان آورده‌اید، دادگری پیشه سازید و در اقامه عدل و داد بکوشید، و به خاطر خدا شهادت دهید (‌و از این سو و آن سو جانبداری نکنید) هر چند که شهادتتان به زیان خـودتان یـا پدر و مادر و خویشاوندان بوده باشد. اگر کسی که به زیان او شهادت داده می‌شود، دارا یا نادار باشد، (‌رغبت به دارا، یا شفقت به نادار، شما را از ادای شهادت حق منصرف نکند) چرا که (‌رضای‌) خداوند از (‌رضای‌) هـر دوی آنان بهتر است (‌و خدا به مـصلحت آن دو، آگاه‌تر از شما است‌) پس از هوا و هوس پیروی نکنید که (‌اگر چنین کنید از حق‌) منحرف می گردید (‌و به باطل می‌افتید)‌. و اگر زبان از ادای شهادت حق بپیچانید یا از آن روی بگردانید، خداوند از آنچه می کنید آگاه است (‌و پـاداش اعمال نـیک و پادافره اعمال بدتان را می‌دهد)‌.   (‌نساء/١٣٥)

سپس آیه‌های چندی از قرآن برای جانبداری از یک نفر یهودی نازل می‌گردد و او را از اتهام ستمگرانه‌ای تبرئه می کند که دسته‌ای از مسلمانان انصاری‌، چنان اتهامی را بدو زده بودند. آن دسته‌ای که هنوز قوانین والای اسلامی به ژرفای دلهایشان رسوخ نکرده بود، و نفسهایشان از رسوبات جاهلیت‌، بطورکامل پاک نشده بود. و لذا جانبداری از خون و قبیله ایشان را بر آن داشته بود که با متهم کردن آن یهودی به دزدید‌ن زرهی‌، و متحد و متفق شدن بر متهم کردن او، و راهی دادن بر ضد وی در خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ‌یکی از خودشان را تبرئه نمایند! شهادت ایشان در قضیه دزدی زره‌، کار را بدانجا رساند که چیزی نمانده بود که پیغمبر دزد اصلی را تبرئه نماید و دستور دهد، حد سرقت در حق آن یهودی به مرحله اجراء در آید.

این چند آیه نازل می‌گردد و در آن پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) سخت مورد سرزنش قرار می‏گیرد، و بر جماعت ساکن مدینه هم که پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) ‌را پناه دادند و بزرگش داشتند و یاریش نمودند، تازیانه ملامت فرود می‌آید ... به خاطر رعایت دادگری با یک نفر یهودی‌، آن هم فردی از آن گروه یهودیانی که به شد‌یدترین وجه، فرستاده خدا (صلی الله علیه و سلم)‌ را اذیت و آزار می‌رساندند، و دامها بر سر راه دعوتش می‌گستردند، و در حق او و مسلمانان نیرنگ کثیفی می‌ورزیدند.

در این آیات‌، همچنین بیم و تهدید سختی متوجه کسی می‌گردد که دچار خطائی یا گناهی می‌شود و آن را به بیگناهی نسبت می‌دهد ... از اینجا است که‌گفتیم در این سوره انتقال شگفتی است‌، بدان قله بلند، و اشاره روشنی است‌، بدان بلندای بالای والا.

همه این آیات درباره واقعه آن یهودی نازل می‌گردد! بلی درباره فردی از یهودیان‌:

(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَلا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا. وَاسْتَغْفِرِ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَحِیمًا. وَلا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا. یَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلا یَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ إِذْ یُبَیِّتُونَ مَا لا یَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَکَانَ اللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحِیطًا. هَا أَنْتُمْ هَؤُلاءِ جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فَمَنْ یُجَادِلُ اللَّهَ عَنْهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَمْ مَنْ یَکُونُ عَلَیْهِمْ وَکِیلا. وَمَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِیمًا. وَمَنْ یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا یَکْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا. وَمَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِینًا. وَلَوْلا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَمَا یُضِلُّونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیمًا. لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْوَاهُمْ إِلا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا. وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا. إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا بَعِیدًا).

ما کتاب (‌قرآن را که مشتمل بر حق و بیانگر هر آن چیزی است که حق است‌) به حق بر تو نازل کرده‌ایم تا (‌مشعل راه هدایت باشد و بدان‌) میان مردمان‌، طبق آنچه خدا به تو نشان داده است داوری کنی‌، و مدافع خائنان مباش‌. و از خدا آمرزش بخواه‌. بی‏گمان خداوند بس آمرزنده و مهربان است (‌و مغفرت و رحمت خود را شامل کسانی می کند که عفو خطا را از او می‌طلبند. از کسانی دفاع مکن که (‌با ارتکاب جرائم‌، در اصل‌) به خود خیانت می کنند. بی‏گمان خداوند خیانت کنندگان گناه‌پیشه را دوست نمی‌دارد. آنان می‌توانند خیانت خود را از مردم پنهان دارند، ولی نمی‌توانند آن را از خدایی پنهان دارند که همیشه با آنان است‌. (‌از جـمله‌) بدانگاه که شبانگاهان، پنهانی بر گفتاری که (‌تهمت زدن به پاکان و بیگناهان است و) خدا از آن خشنود نیست‌، متفق و همدست می گردند. و خداوند از آنچه می کنند، کاملا آگاه است‌. هان‌! گیرم که شما در این دنیا از آنان دفاع کردید، در آخرت چه کسی در برابر خدا از آنان دفاع می کند؟ یا چه کسی حافظ و یاور ایشان خواهد شد؟ هر کس که کار بدی بکند یا (‌با ارتکاب معاصی‌) بر خود ستم کند، سپس (‌دست دعا به سوی خدا بردارد و) از خدا آمرزش بطلبد، (‌از آنجا که درگاه توبه همیشه باز است‌) خدا را آمرزنده (گناهان خویش و) مهربان (‌در حق خود) خواهد یافت‌. هر که گناهی بکند، تنها آن را به زیان خود مـی کند (‌و ضرر آن متوجه‌) شخص گناهکار می‌شود) و خدا آگاه (‌از اعمال همگان و) حکیم است (‌و هرگونه که حکمتش اقتضاء کند، بندگان را عذاب می‌دهد یا قلم عفو بر گناهانشان مـی کشد)‌. هر کس دچار لغزشی شود یا گناهی بکند، سپس آن را به بیگناهی نسبت دهد، به راستی بهتان و گناه آشکاری مرتکب شده است‌. (‌ای پیغمبر) اگر فضل و رحمت خدا نبود (‌و پیام آسمانی و رحمت صمدانی تو را در بر نمی‌گرفت‌)‌، دسته‌ای از آنان می‌خواستند که تو را گمراه سازند، ولی جز خویشتن را نمی‌توانند گمراه سازند، (‌چون خدا تو را از کید و مکر آنان باخبر می‏گرداند و بپیش تو حق را تشخیص می‌دهد)‌. آنان نمی‌توانند کمترین زیانی به تو برسانند، چرا که خداوند کتاب (‌قرآن را که ترازوی جداسازی حق از باطل است‌) بر تو نازل کرده است و حکمت را (‌به دل تو القاء نموده است‌) و چیزی (‌از شرائع و احکام‌) را به تو آموخته است که نمی‌توانستی (‌جز در پرتو وحی‌) آن را بیاموزی وبدانی‌. فضل خدا درحق تو و رحمت ‌او بر تو، بزرگ و فراوان بوده است‌. در بسیاری از نجواها و پچ ‌پچ ‌هایشان خیر و خوبی نیست‌، مگر در نجواها و پچ ‌پچ ‌های آن کسی که به صدقه و احسانی یـا به کار نیکو و پسندیده‌ای یا اصلاح بین مردم دستور دهد. هر که چنین کاری را به خـاطر رضای خدا انجام دهد، خداوند پاداش بزرگی را بدو عطاء می کند. کسی که با پیغمبر دشمنانگی کند، بعد از آن که (‌راه‌) هدایت (‌از راه ضلالت برای او) روشن شده است‌، و (‌راهی‌) جز راه مومنان در پیش گیرد، او را به همان جهتی که (‌به دوزخ منتهی می‌شود و) دوستش داشته است‌، رهنمود می گردانیم (‌و با همان کافرانی همدم می‌نمائیم که ایشان را به دوستی گرفته است‌) و به دوزخش داخـل می گردانیم و با آن می‌سوزانیم‌، و دوزخ چه بد جایگاهی است‌! بی‏گمان خداوند شرک ورزیدن به خود را (‌از کسی‌) نمی‌آمرزد و بلکه پائین‌تر از آن را از هر کس که بخواهد (‌و صلاح بداند) می‌بخشد. هر که برای خدا انباز بگیرد، به راستی بسی گمراه گشته است (‌و خیلی از حق پرت شده است‌)‌.   (نساء/105-116)

انسان چه چیز، بلی چه چیز می‌تواند بگوید؟ جز این را که برنامه یگانه و منحصر به فردی است که به تنهائی می‌تواند دست جماعت بشری را بگیرد و ایشان را از دره جاهلیت برگیرد و از نردبان ترقی بالایشان ببرد و آنان را در چنان مدت کوتاهی بدان قله بلند برساند؟!

*

اینک بدین دیباچه‌، برای سوره و موضوعات و خط سیر آن بسنده می کنیم ... بدین حقائق چند و جهان‌بینی‌ها و رهنمودها و قانونگذاریهائی که سوره در بر دارد، تنها محض اشاره‌، اشاره کردیم ... امید است که چیز مفیدی را در قسمت تفصیلی‌آن ، به هنگام بررسی نصوص‌، در جای مناسب روند گفتار فراچنگ آریم ... توفیق دهنده خدا است و بس.


 

[1] - امام احمد در مسند خود،‌ و امام مسلم در صحیح خود، و ابن ماجه‌، آن را روایت ‌کرده اند.

[2] - ‌به نشانه‌های جاهلیت عرب که در این جزء به هنگام سخن از فرموده خداوند متعال‌: « لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولا مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ ‌...»‌ گذشت‌. (‌آل عمران / ١٦٤)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد