رهنمودهای سورهی آل عمران
سوره آل عمران
مدنی و ٢٠٠ آیه است و بعد از انفال نازل شده است
بسم الله الرحمن الرحیم
این قرآن کتاب این دعوت است. قرآن جان، انگیزه، مایۀ بقاء، هستی، نگهبان نگهدار، سخن، مـترجم، دستور، برنامه، و بالأخره مرجع این دعـوت است ... مرجعی است که این دعوتکنندگان، ابزارهای کار و برنامههای حرکت و توشۀ راه را از آن برمیگیرند.
باید بدانیـم که میان ما و میان قرآن گودال ژرفی خواهد بود، مادام که در آئینۀ ذهن و فکر خود نگنجانیم که قبلاً ملّت زندهای که وجود حقیقی داشته با این قرآن ندا در داده شده است و همچنین به وسیلۀ آن رخدادهای واقعی در زندگانی این ملّت به وقوع پیوسته است، و بدان زندگی حقیقی انسانی در این زمین رهبری گشته است، و با آن نبرد سختی در اندرون نـفس بشری درگرفته و پیکار جانانهای در قطعهای از زمین به گردش و چرخش افتاده است. نبرد و پیکار عظیمی که پر از دگرگونیها و تأثیرپذیریها و پـاسخگوئیها بوده است.
همچنین مانع ستبر و محکمی میان دلهـایمان و میان قرآن خواهد بود، مادام که ما قرآن را بدانگونه بخوانیم یا بشنویم که گوئی قرآن آوازها و زمزمههای مذهبی سرگیجهآوری بیش نیست و تنها و تنها ارزش خواندن یا شنیدن را دارد و اصلاً پیوندی با واقعیّات زندگی بشری نداشته و میان آن و میان کارهائی که روزانه متوجّه این آفریدۀ انسان نام و این ملّت مسـلمان نام میگردد، رابطهای وجود ندارد. در صورتی که بدانگاه که آیات قرآن نازل شد، با نفسها و وقائع و رخدادهای زندهای که دارای وجود واقعی زندهای بودند روبرو گردید، و عملاً هم نفسها و وقائع و رخدادها را رهنمود شد، و بگونۀ خویش دنیائی ساخته و پرداخته کرد که ویژگیهائی به زندگی (انسان) بطور عام و به زندگی ملّت مسلمان بطور خاص بخشید.
یکی از معجزات برجستۀ قرآن در این است که قرآن بیامد و با واقعیّت معیّنی در زندگی ملّت معینّی و آن هم در دورۀ معیّنی از ادوار تاریخ روبرو گردید، و چنین ملّتی را به مبارزه بزرگی کشاند که نه تنها چهرۀ تاریخ آن ملّت را تغییر داد، بلکه به همراه آن چهرۀ تاریخ همۀ بشریّت را دگرگون کرد. ولی قـرآن، گذشته از آن، همیشه در صحنه است و پیوسته با ملّتها روبرو است، و قدرت و توان آن را دارد که هم اینک به زندگی کنونی جهت دهد و آن را در راستای بهزیستی و خوشبختی رهنمود کند، آنگونه که گوئی همین لحظه دارد نازل میشود تا با گروه مسلمانان روبرو شود و ایشان را در کار و بار روزمرۀ زندگیشان راهنمائی کند و در پیکار سخت و همسکی آنان با جاهلیّت پیرامون و بیرونشان، و با ستیز بیامان آنان با دشمنان داخل نفس و مستقرّ در دنیای دل و درونشان شرکت جوید، و همان پویندگی و سرزندگی و ماهیّتی را از خود نشان دهد که آن روز در آن رقعه از زمین داشت و نمایاند.
برای اینکه ما به نـیروی تلاشگر قـرآن و حقیقت پـویندگی و سرزندگی نهفته در آن پی بریم و از رهنمودهای اندوخته در آن برای گروه مسلمانان در هر نسلی که باشند استفاده کنیم، لازم است در آئینۀ ذهن خود، هستی و کیان گروه مسلمانانی را مجسّم کنیم که نخستین بار مخاطب این قرآن قرار گرفتهاند... هستی و کیانی که گوئی هم اینک در واقع حیات در جنبش و تکاپو است، و با رخدادهائی روبرو میگردد که در مدینه و در همۀ سرزمینهای جزیرةالعرب عربستان میگذرد. هم اینک گوئی با دشمنان خود در رزم و با دوستان خویش در بزم کار و بار روزگـار است. و با هواها و هوسها در جنگ و پـیکار است. قرآن در آن روزگار نازل میشد تا با همۀ اینها رویاروی شود و گامهای خویش را در میدان بزرگ و گستردۀ کارزار استوار کند، و با نفسی که در درون دارد بستیزد و با دشمنانی که در بیرون دارد و در مدینه و مکّه و اطراف آن دو، و همچنین در فراسوی آنجاها به کمین نشسته و در پی فرصت میباشند، به جـنگ و نبرد جانانهای پردازد... آری... لازم است با آن گروه نخستین بسر بریم و آنان را در حقیقت بشریّت خویش و در زندگانی واقعی خود و در مشکلات انسـانیشان، پیش چشم داریم. بیندیشیم که چگونه این قرآن در کارهای روزانه و در اهداف کلّی که داشتهاند بطور یکسان آنان را مستقیماً رهبری کرده است. ببینیم که چگونه قرآن دست ایشان را گرفته و گام به گام و پا به پا آنان را راه میبرد. گاهی سکـندری میخورند و گاهی به پا میخیزند، از راه منحرف میشوند و باز به راستای راه برمیگردند. خسته و درمانده می شوند و دوباره نـیرو میگیرند و مقاومت میورزند. ناراحت میشوند و رنجها را تحمّل میکنند پلّههای ترقّی و تعالی را آهسته و آرام با رنج و زحمت میپیمایند، و با شکیبائی و مجاهدت بالاتر و بالاتر میروند. در آنان همۀ ویژگیهای انسان و همۀ ضعفهای انسان و همۀ نیروها و توانهای انسان جلوهگر و هویدا میگردد.
بر این اساس است که میفهمیم ما نیز همانگونه مـورد خطاب قرآنیم که گروه نخستین، و اینکه بشریّتی را که در هستی خود میبینیم و میشناسیم و همۀ ویژگیهای آن را احساس میکنیم، میتواند پاسخگوی قرآن باشد و در شاهراه زندگی از پیشوائی آن سود جوید و بهرهور گردد.
ما با این دید قرآن را زنده خواهیم یافت و میبینیم که در زندگی گروه مسلمانان نخستین کارگر بوده و میتواند در زندگی ما هـم دوباره کارگر باشد. و احساس خواهیم کرد که قرآن، هم امروز و هم فردا با ما خواهد بود، و قرآن تنها آوازها و نغمههای مذهبی سرگیجهآور و دور از واقعیّت زندگی مشخّص ما نیست، و همچنین قرآن تاریخی نیست که گذشته باشند و به پایان آمده باشد و کارآئی و کنش آن با زندگی بشری پوچ و نابود و بیاثر شده باشد.
بیگمان قرآن حقیقتی است که تا جهان هست آن هم خواهد بود. جهان کتاب دیدنی خدا است، و قرآن کتاب خواندنی او است، هر دوی آنها دلیل و گواه بر وجود صاحب نوآور و هستی بخش بود بوده و هر دوی آنها موجودی هستند که آفریده شدهاند تا مؤثّر و کارگر باشند... جهان با قوانینی که دارد پیوسته در چرخش و گردش است و نقشی را که آفریدگارش در دائرۀ هستی بدو واگذار فرموده است اجراء مینماید. خورشید پیوسته در فلک خود در حرکت است و نقش خویش را اداء میکند. ماه و زمین، و سائر ستارگان درکارند و طول زمان آنها را از ادای وظیفه باز نـمیدارد و از تازگی این نقش در دائرۀ هستی نمیکاهد... قرآن نیز نقش خود را نسبت به بشریّت اداء نموده و هنوز هـم همان است که بود و نقش خویش را در این باره ایفاء مینماید. چه انسان هم همان انسان است و نیازمند بدان است. انسان در جوهره و در اصل فطرتش همان است که بود. این قرآن خطاب یزدان برای این انسـان است، و انسان فعلی جزو همان انسانهائی است که پیشتر بودند و مخاطبان خدا بدان بودند. خطابی است که تغییر نمیکند، زیرا انسان خودش هم به مـوجود دیگری تبدیل نشده است، هرچند هم شرائط و ظروف آمیزهها و انگیزههای پیرامونش دگرگون شده، و او از آنها، و آنها از او متأثّر گشته بـاشند...[1]
قرآن اصل فطرت انسان و اصل حقیقت انسان را مخاطب قرار میدهد، و سرشت و ماهیّت او هم تغییر نمیکند و به چیز دیگری تبدیل نمیشود... قرآن میتواند زندگی او را هم امروز و هم فردا رهبری و هدایت کند زیرا برای این کار آماده و آراسته شده است. بدان علّت که قرآن آخرین خطاب خدا است، و بدان سبب که سرشت آن همچون سرشت این جهان است و استوار و پویا بوده و تغییر و تبدیل نمیشناسد.
وقتی خندهدار و مسخره خواهد بود که کسی مثلاً نسبت به خورشید بگوید: این ستارۀ کهنۀ (مرتجعانهای) است و لازم است ستارۀ نو (متمدّنانهای) جایگزین آن بشود، یا این (انسان) آفریدۀ کهنۀ (مرتجعانهای) است و باید موجود (متمّدنانه) دیگری برای آبادانی این زمین جای او بنشیند!.. وقتی که گفتن هم این و هـم آن، خندهدار و مسخره است، گفتن چنین گفتاری در بارۀ قرآن، آخرین خطاب خدا با انسان، بسی خندهدارتر و مسخرهآمیزتر خواهد بود.
*
این سوره بخش زندهای از زنده ای گروه مسلمانان در مدینه را مجسّم میگرداند که مربوط به بعد از (جنگ بدر) به سال دوم هجری، و بعد از (جنگ اُحُد) به سال سوم هجری میشود. هم چنین این بخش شامل ظروف و شرائطی میگردد که در خلال ایـن مـدّت از زمان، زندگی را در بر میگرفته است. و نیز شامل پـویش و کنشی میباشد که قرآن در کنار رخدادها در این زندگی داشته و تأثیراتی که در نواحی گوناگون حیات پدیدار کرده است.
نصوص قرآنی از آن پویائی و نیرونی برخوردارند که میتوانند چهرۀ آن روزگار را و چهرۀ حیاتی را که گروه مسلمانان در آن میزیستهاند، و چهرۀ برخوردها و درگیریها و آمیزهها و انگیزههائی را که چنین حیاتی را در بر میگرفتهاند، همراه با آن رازها و رمزهای نهان در ضمیر و وجدان، و آن خاطرههائی که بر دلهـا میگذشتهاند، و آن احساساتی که در پهن دشت سینه ها گلاویز همدیگر میشده و بهم میآمیختهانـد، همه و همه را در ذهن حاضر آرد و پیش چشم نگاه دارد. تـا بدانجا که خوانندۀ آن نصوص گوئی در آن حوادث بسر میبرد و با ملّتی زندگی میکند که که چنان رخدادهائی فرو رفته و با آنها کلنجار میرود. اگر انسان چشمانش را بر هم نهد حه بسا پیکرهای گروه مسلمانان برایش نمودار شوند - همانگونه که برای خـود من نمودار شدهاند - و ببیند که می روند و میآیند و نشانههای ظاهری بر چهرهها، و احساسات مستقرّ در دلها دارند، و دشمنانشان آنان را میپایند و کینهها و نیرنگها از ایشان به دل میگیرند و مـیانشان تـهمتها و شبههها میپراکنند، و در کمین آنان بوده و چشم به انتظار بلاهائی هستند که بدیشان برسد و تباهشان سازد. و مردمان را علیه آنان گرد آورده و به میدان نبردشان کشانده و با تمام قدرت بر آنان میتازند. ولی در برابرشان تاب مقاومت نداشته و در (اُحد) راه گریز در پیش میگیرند. سپس دوباره تاخت میآورند و آنان را شکست میدهند ... بدین منوال هر نوع حرکتی که در کارزار میگذرد و هر نوع انفعال باطنی و نشانۀ ظاهری که به همراه چنان حرکاتی پدیدار میشود، برای انسان جلوهگر، و آشکارا در برابر چشمان رژه میرود... قرآن را میبینیم که پائین میآید تا با کید و مکر و دسیسه و نیرنگ دشمنان روبرو شود، هرگونه تهمت و شـبههای را نقش بر آب گرداند، دلها و گامها را ثابت و پابرجای دارد، جانها و اندیشهها را رهنمود نماید، دنبالۀ واقعه را گیرد و عبرت آن را آشکار سازد، جهان بینی را بنیاد نهد و تاریکی را از آن بزداید، گروه مؤمنان را از دشمن ستمکار و از نیرنگ بدکردار برحذر دارد، و گام به گام ایشان را در میان خارها و دامها و تورها همچون پیشوائی آگاه از فطرت و آشنای به آنچه سینهها در خود نهان میدارند رهبری و راهنمائی گرداند.
بعد از همۀ اینها، آنچه که میماند رهنمودها و اندرزهائی است که سوره در گرفته است. رهنمودها و اندرزهائی که از قید زمان و مکان رها و از بند شرائط و آمیزهها آزادند، و با نفس بشری و با گروه مسلمانان - هم امروز و هم فـردا - و با همۀ بشریّت روبرو می گردند و گوئی این رهنمودها همین الآن برای بشریّت نازل میگردد، و در بارۀ امور کنونی آنان با ایشان سخن میراند، و راجع به واقعیّت موجودشان با ایشان رویاروی میشود. ابن بدان علّت است که این رهنمودها و اندرزها، شامل کارها و رخدادها و احساسهای درونی و حالتهای نفسانی است، و گوئی در سیاق سورۀ مورد نظر بوده است... بلکه بطور حتم در تقدیر خداوند دانا و آگاه از نفسها و چیزها و کـارها، منظور بوده و در نظر گرفته شده است.
بنابراین، روشن میگردد که این قرآن، قرآن این دعوت در هر مکان و در هر زمانی است، قانون این ملّت در هر نسل و از هر نژادی است، پیش قراول راه و راهنمای طریق در طول قرون و اعصار است... زیرا قرآن آخرین خطاب خدا با این انسان در همۀ ازمنه و ادوار است. در این مدّت از زمان گروه مسلمانان تا اندازهای در جایگاه جدید زندگی خود در مدینةالرسول صلّی الله علیه وآله وسلّم استقرار یافته بودند، و به دنبال مقصد و هدفی که داشتند گامی به جلو برداشتند، مقصد و هدفی که ما آن را در این کتاب (فی ظلال القرآن) در سرآغاز سخن از (سورۀ بقره) بیان کردیم.
جنگ بدر بزرگ بوقوع پـیوست. خـداونـد در آن پیروزی را نصیب مسلمانان کرد و ایشان را بر قریشیها چیره فرمود. این پیروزی پاداشش شرائط و ظروفی که در آن رخ داده بود و آمیزههائی که آن را فراگرفته بود، بوی معجزۀ خارقالعادهای میداد... بدین سبب مردی همچون عبدالله پسر اُبَیّ پسـر سَلُول کـه از بزرگان خزرج بود ناچار گردید از عظمت خود پائین بیاید و از دشمنانگی و بدسگالی خـویش در بارۀ این آئین و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم آن بکاهد و جلو کینهتوزی و حسودی خود را نسبت به پیامبر گرامی بگیرد و به عنوان منافقی به گروه مسلمانان بپیوندد، و همو بگوید: (این کـاری است که روی نموده است )... یعنی برای آن راهی پیدا شده است و در چنین راهی گام برمیدارد و هیچ مانعی نمیتواند جلو آن را بگیرد.
بدین لحاظ تخم نفاق در مدینه پیدا شد - یا بالا گرفت و جوجه داد؛ چه پیش از جنگ بدر در آنـجا کسانی بودند که مجبور شده بودند که با اهل و خانوادۀ خود که مسلمان شده بودند نفاق و دوروئی ورزند - گروهی از مردان و صاحبان مرتبه و مـقام در میانشان، مجبور شدند که ظاهراً اسلام را بپذیرند و به جامعۀ اسلامی بپیوندند، ولی در نفس خود کینهتوزی و دشمنانگی با اسلام و مسلمانان را جای دهند و منتظر باشند تا کی شود که بلاها و مصیبتهائی به مسلمانان رسد. همچنین منتظر بودند تا از کدام درزها و سوراخها اختلاف میان مسلمانان بیفتد و شکافها به صف آنان رخنه کند، پیوسته چشم به راه حوادثی بـودند که روی دهـد و نیروی مسلمانان را از هم پـاشد و صـف اسـلامی را پراکنده کند تا چیزهائی که در دل دارند و کینههائی که در سینهها نهان است بیرون دهند، یا اگر بشود فرصت را غنیمت شمرده و ضربۀ درهم شکنندهای بر پیکرشان وارد آورند و ایشان را تارومار گردانند.
چنین منافقانی، همپیمانانی را در مـیان یهودیان پـیدا کرده بودند که سرشت ایشان را داشتند و کسانی بودند که کینه از اسلام و مسلمانان و پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم به دل گرفته بودند، کینهای همسان کینۀ منافقان و بلکه کینهای به مراتب شدیدتر و بدتر، چه اسلام سخت مقام آنان را در میان (امّیها) ی عرب و در مدینه بخطر انداخت، و شکافی را که یهودیان از راه آن میتوانستند نفوذ کنند و اَوْس وخَزْرَج را به بازی گیرند بر رویشان بست، بعد از آنکه افراد آن دو طائفه به نعمت ایمان دسترسی یافتند و با لطف پروردگار برادران یکدیگر شدند و در سایۀ اسلام صف واحد محکمی گشتند.
یهودیان به دنبال پیروزی مسلمانان در بدر آتش گرفتند و از غصّه آب در دهانشان خشکید و جوشش آتش کینۀ ایشان نسبت به گروه اسلامی بالا گرفت، با تمام قدرت شروع کردند به دسیسه و نـیرنگ و فتنهانگیزی و رایزنی، میکوشیدند تا صف اسلامی را از هم پاشند و به دلهای مسلمانان شک و حیرت اندازند، و در میان مـؤمنان شـبههها و تـردیدهائی در بارۀ عقیده و باورداشتشان و در بارۀ ذات خودشان بطور یکسان نشر و پراکنده نمایند.
در این فـاصله حادثۀ بنی قَیْنُقاع رخ داد و پرده از دشمنانگی فرو افتاد و دشمنی آشکار و نمایان گردید... هرچند که میان یهودیان و میان پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم پیمانهائی بود که آنها را به هنگام تشریف فرمائی خود به مدینه با ایشان بسته بود.
همچنین مشرکانی که از بدر فرار کرده و کشتگانی از خود برجای گذاشته بودند و خونبها و قصاص آنان را دریافت نکرده بودند، هزار حسـاب برای پـیروزی محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم و اردوگاه مدینه میکردند و در بارۀ خطری که در این صورت متوجّه تجارت و بازرگانیشان و مقام و منزلتشان و هستی و وجودشان میشد سخنها میگفتند و اندیشهها میکردند. از اینجا بود که خویشتن را آماده دفع این خطر نابودکننده مینمودند و میخواستند که قبل از آنکه نشود در برابر آن کاری کرد و به غائله آن پایان داد، آن را نابود و تباه سازند.
هنگامی که دشمنان اردوگاه اسلامی در عنفوان قوّت و همچنین در عنفوان کینهتوزی خود بودند، صف اسلامی هنوز در اوائل نشاًت خود در مـدینه بود و تازه پا میگرفت. مسلمانان کـاملاً ناهماهنگ بودند. در میانشان گرچه گزیدهای از پـیشتازان مـهاجر و انـصار بود، ولی از سوی دیگر در میانشان افراد و اشخاصی بودند که هنوز پخته نبودند. مسلمانان بطور کلّی بدان تجارب واقعی و آزمونهای عملی دست نیافته بودند که بتواند ناهمواریها را هموار و موانع را از سر راه بردارد و حقیقت دعوت و حقیقت ظروف و شرائط آمیخته و پیوسته بدان را بشناساند و بیانگر حقیقت روش عملی دعوت و نمودار حقیقت تکالیف خود باشد.
منافقان - و در رأس آنان عبدالله پسر ابیّ - در جامعه برو و بیا و مقام و منزلتی داشتند، و هنوز روابط خانوادگی و پیوندهای قبیلهای گسیخته نشده بود. هنوز هم این احساس که تنها عقیدۀ مسلمانان خانوادۀ ایشان و قبیله آنان است و یگانه خویشاوندی و پیوندشان است و با آن هیچگونه خویشی و پیوسگی دیگری پذیرفتنی نیست، در جان و دل مسلمانان کاملاً رخنه ننموده و پخته نشده بود. بر این اساس بود که به سبب وجود چنین عناصری که در صف مسلمانان رخنه نموده بودند و در سرنوشت آنان مؤثّر بودند، صف اسلامی دچار گسیختگی و پراکندگی بود.[2]
یهودیان را نیز در مدینه برو و بیا و مقام و منزلتی بود، و با ساکنان آن ارتباطات
اقتصادی و تعهدات تجاری و غیره داشتند. در این هنگام هنوز هم دشمنی ایشان بروز نکرده و آشکار نشده بود و در جان و دل مسلمانان هم این احساس پخته نگشته بود که تنها عقیدۀ ایشان عهد و پیمان، و وطن و میهن، و ملاک مـعامله و عقد قراردادها است و بس. و اینکه بدانند که هیچ رابطه و پیوندی و خویشی و قرابتی بقاء و اعتبار ندارد وقتی که با عقیده مخالفت و آشوب و هرج و مرجگیر آورده بودند. در آنجا کسانی هم در میان مسلمانان پیدا میشدند که به سخنانشان گوش فرا دهند و از گفتههایشان متأثّر گردند. همچنین کسانی هم بودند که عملیاتی راکه پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم برای دفع مکر و کید و نیرنگ آنان میخواست در بارۀ ایشان اجراء کند، از سر آنان دفع نمایند و ایشان را برهانند.[3]
از سوی دیگر مسلمانان در بدر پیروز شده بودند، آن هم چنان پیروزی کامل و چشمگیر و خیرهکنندهای که با کمترین کوشش و بذل و بخشش فرا چنگشان افتاده بود. شمارۀ اندکی از مسلمانان بیرون رفته بودند که به توشه و ساز و برگ چندانی مجهّز نبودند و با آن لشکر انبوه قریشیان که با ساز و برگ و زاد و توشۀ تمام مجهّز بود رویاروی شدند. لیکن کارزار طولی نکشید که پرده از آن پیروزی همه جانبه و خیرهکننده برداشت و فتح و ظفر نصیب مؤمنان گردید.
این پیروزی در نخستین برخورد لشکریان خدا با لشکریان شرک، یکی از مقدّرات خداوند بود. امروز ما بخشی از حکمت آن را درمییابیم. شاید این پیروزی به خاطر پابرجائی دعوت نوپا و استقرار آن بوده است. یا اینکه مسلمانان به محک کارزار زده شدهانـد تا موجودیّت ایشان عملاً ثابت شود، و آتش پیکار وجود سره آنان را پدیدار کند، بدان خاطر که بعد از آن بتوانند به راه خود ادامه دهند و ثابت قدم و استوار در نبرد روزگار به پیش تازند.
و امّا مسلمانان چه بسا از این پیروزی چنین به دل جای داده باشند که این امر طبیعی بوده و پیوسته چنین خواهد بود و کار بگونۀ دیگری جز آن نخواهد بود. بیگمان پیروزی همیشه با ایشان بوده و در همۀ مراحل راه شاهد فتح و ظفر را در آغوش میگیرند. مگر نه این است که ایشان مسلمانند؟ و مگر دشمنان ایشان کافر نیستند؟ پس در این صورت هر جا و هر گاه مسلمانان با کافران درگیر شوند و میانشان آتش جنگی شعله برفروزد بیگمان پیروزی از آن ایشان خواهد بود و نباید جز این باشد!
لیکن سنّت خدا در پیروزی و شکست بدین پایه ساده و آسان نیست. این سنّت در سـاختن نـفسها، پیراستن صفها، آماده کردن ساز و برگ و زاد و توشه پـیکار، پیروی از برنامه و روش کار، فرمانبرداری نمودن و رعایت نظم و نظام کردن، بیداری در برابر خواطر نفس و آگاهی از حرکات میدان و ...، مقتضیات و شروطی دارد. آنچه خداوند از شکست در (جنگ احد) میخواهد به مسلمانان بیاموزد این است. سورۀ آل عمران این درس را بگونۀ زنده و بسیار مؤثّری عرضه میدارد و اسباب و علل آن را مینمایاند و کارهائی را که از برخی از مسلمانان سرزده است و سبب شکست گشته است نشان میدهد. در پـرتو آن هم پـندها و اندرزهای سازندهای برای نفس و صف مسلمانان بطور یکسان بیان میدارد.
هنگامی که جنگ احد را مورد بررسی قرار میدهیم خواهیم دید که تعلیم این درس به مسلمانان به بهای ترسها و زخمها و شهیدانی از عزیزترین شهیدان برایشان تمام شده است که در رأس آنان حمزه - رَضیَ اللهُ عَنْهُ وَ أرْضاهُ - قرار دارد. همچنین تعلیم این درس به بهای چیزی تمام شد که برای مسلمانان از همۀ اینها سختتر و ناخوشایندتر بود... ایـنکه ببینند پیغمبر عـزیزشان پـیشانیش از هم میشکافد و دندانش میشکند و او بود که گودالی میافتد و حلقههای زره کلاهخود به گونهاش صلّی الله علیه وآله وسلّم فرو میرود! کاری که هیچ چیزی در نفس مسلمانان مانند آن سنگینی نمیکرد و برایشان دردآور نبود!
بر عرضۀ (جنگ احد) و حوادث آن، بخش بزرگ در سورۀ پیشی میگیرد که سراسر آن را رهنمودهای گوناگونی فرا میگیرد، رهنمودهائی در بارۀ زدودن جهان بینی اسلامی از هر شائبهای. و برای بیان حقیقت توحید بگونۀ آشکار و روشن. و برای ردّ شبهههائی که سرچشمه میگرفت از انحرافات خود ایشان در معتقدات و باورداشتهائی که داشتند، و چه شبهههای مکّارانه و مزوّرانه که عمداً در صف اسلامی میپراکندند و برای تزلزل عقیده، و تزلزل صف مؤمنان بر اثر تزلزل عقیده به دل مسلمانان میانداختند.
چند روایتی میگوید که آیات یک تا هشتاد و سـه در بارةۀ گفتگوی با گروه اعزامی از سوی مسیحیان نجران یمن نازل شده است که در سال نهم هجری به مـدینه آمدهاند. ما بعید میدانیم که سال نهم زمان نـزول این آیهها باشد. چه از سرشت آیات و جوّ آنها پیدا است که در نخستین سالهای هجرت نازل شدهاند، بدانگاه که گروه مسلمانان هنوز تازه رشد مییافتهاند، و دسیسهها و نیرنگهای یهودیان و دیگران سخت در هستی و رفتار ایشان اثر میگذاشته است.
حال این روایتها درست باشد و این آیهها در بارهۀ گروه اعزامی نجران نازل شده باشد یا خیر درست نباشد، از موضوعی که این آیات بدان میپردازد روشن میگردد که چنین آیاتی با شبهههای مسیحیان و بویژه آنچه مربوط به عیسی - علیه السّلام - است رویاروی میشود، و حول و حوش عقیدۀ توحید خالص بدانگونه که اسلام ارمغان داشته است میچرخد و دور میزند، و به تصحیح انحرافها و آمیزهها و حق پوشیهائی میپردازد که به میان عقائد آنان راه یافته است. ایشان را به سوی حق یگانهای فرا میخواند که در کتابهای صحیح آنان است، کتابهائی که قرآن صداقت آنها را تصدیق میدارد.
همچنین این فصل متضمّن اشارات و حملاتی در بارۀ یهودیان است و مسلمانان را از دسیسهها و نیرنگهای اهل کتاب برحذر میدارد. میدانیم در مدینه هم اهل کتابی که نمودار چنین خطری باشند زندگی نمیکردهاند مگر یهودیان.
به هرحال این فصل که در حدود نصف سوره را در بر میگیرد، گوشه ای از گـوشههای جـنگ ایـدئولوژی اسلامی و ایدئولوژیهای منحرفی را به تصویر میکشد که در سرتاسر جزیرةالعرب عربستان بوده است... این جنگ، جنگ نظریّه و دیدگاه نیست، بلکه گوشهای از دیدگاه کارزار بزرگ و فراگیری است که میان گروه مسلمانان نوخاسته و میان همۀ دشمنان ایشان درگرفته است. دشمنانی که در کمین ایشان بودند و به نابودی آنان چشم دوخته بودند و در پیرامونشان همچون درّندگانی چمباتمه زده و آمادۀ حمله بدیشان و پریدن بر سر و کولشان بودند، و در جنگ ایشان از هر سلاحی و هر ابزاری سود میجستند و استفاده میکردند. در پیشاپیش چنین جنگی، جنگ اضطراب ایدئولوژی و نابودی عقیده قرار دارد. آش چنین جنگی در اصل همیشه میان ملّت اسلامی و دشمنانشان فروزان بوده و تا این لحظه هم شعلهور و افروخته است ... دشمنان مسلمانان همان کسانیند که بودند : بیدینان خدانشناس، صهیونیزم جهانی، مسیحیت جهانی!!!
با مراجعه به نصوص سوره روشن خواهد شد که ابزارها و روشها هم همان ابزارها و روشها است، و هدفها نیز همان هدفها است. همچنین روشن خواهد شد که این قرآن همان قرآن این دعوت است، و قرآن هم امروز و هم فردا مرجع این ملّت است همانگونه که دیروز به هنگام نخستین نشأت و خیزش این ملّت همو قرآن و مرجع ایشان بود. و اینکه از پند این پنددهنده و اشارۀ این مرجع درکارزاری که امروزه شعلهور است روی نمیگرداند مگر خود فروختۀ دیوانهای که در مـیدان کارزار از سلاح پیروزی روی برمیتابد و خودش را و ملّت را میفریبد تا به دشمنان قدیم یـا جدید ملّت، ابلهانه یا بدنهادانه خدمت کند!
*
از لابلای ستیزه و جدال و عرضه نـمودن و رهنمود کردنی که در این مقطع نخستین به میان آمده است، موضع اهل کتاب منحرف از کتابشان نسبت به گروه مسلمانان و ایدئولوژی جدید اسلام روشن میشود که در آیاتی همچون این نصوص مجسّم است :
(هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ )
او آن کسی است که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرد، برخی از آن آیات محکماتند (و معانی و مقاصد مشخّص و روشنی دارند.) آنها اصل و مرجع بشمارند. و برخی دیگر آیات متشابهند (و احتمالات مختلفی در آنها میرود و فهم معانی و مقاصدشان برای بسیاری از مردم ناآگاه پوشیده میماند و دشوار مینماید). و اما کسانی که در دلهـایشان انحراف (از حق) است بـه متشابهات (میچسبند و ظاهر آنها را میگیرند وبه) آن چنگ میزنند تا فتنهانگیزی کنند و آشوب بپا دارند و (به شیوهای نادرست و به میل و آرزوی خود) دست به تأویل آنها زنند...
)ألَمْ تَرَ إلَى الّذینَ أوتُوا نَصیباً مّنْ الْکتابِ یُدْعَوْنَ إلى کِتابِ اللهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ، ثُمّ یَتَوَلّى فَریقٌ مّنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرضُونَ ?). ..
ایا (حال) کسانی را مشاهده ننمودی که بهرهای از کتاب (آسمانی) بـدیشان عطاء شـده است (وقتی که برای روشنگری،) دعوت به سوی کتاب خدا (قرآن) میشوند تا در میانشان داوری کند (نخست میپذیرند امّا) سپس گروهی از آنان روی برمیتابند، در حالی که ایشان (از قبول حق و پذیرش دعوت خیر) اعراض دارند؟...
)یا أهْلَ الْکتاب لمَ تُحاجُّونَ فی إبراهیم وَما أنْزلَتِ التّوراةُ وَ الإنْجیلُ إلّا مِنْ بَعْدهِ . . . (?.
ای اهل کتاب چرا در بارۀ (دین) ابراهیم به ستیز و جدال میپردازید (و هر کدام او را پیرو آئین خود میدانید) و حال آنکه تورات و انجیل نازل نشدهاند مگر بعد از او..؟...
(وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أهْل الکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ . .). .
جمعی از اهل کتاب آرزو دارند که کاش میشد شما را گمراه کنند....
)یا أهل الْکتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ الله وَ أنْتُمْ تَشْهَدُونَ ?). .
ای اهل کتاب چرا نسبت به آیات خدا (که دالّ بر صدق نبوّت محمّد است) کفر میورزید(و آنها را تکذیب میکنید) و حال آنکه شما(بر صحّت و درستی آن آیات) گواهی میدهید؟...
)یا أهْلَ الْکتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقّ بِالْباطِل وَ تَکْتُمُونَ الْحَقّ وَ أنْتُمْ تَعْلَمُونَ ?). .
ای اهل کتاب چرا حق را با باطل میآمیزید و کتمانش میکنید، و حال آنکه شما میدانید (که عقاب و عذاب خدا در برابر چنین کاری چیست) ؟...
جمعی از اهل کتاب( به همکیشان خود) گفتند : بدانچه بر مسلمانان نازل شده است در آغاز روز ایمان بیاورید و در پایان روز بدان کافر شوید تا شاید (از قرآن پیروی نکنند و از آن) برگردند، و اطمینان نکنید مگر به کسی که از آئینتان پیروی کرده باشد......
)وَمِنْهُمْ مَنْ إنْ تَأمَنْهُ بدینار لا یُؤدّه إلَیْکَ إلّا ما دُمْتَ عَلیْه قائماً . ذلک بأنّهُمْ قالوا:لَیْسَ عَلیْنا فی الأمیّیّن سبیلٌ ! ویقُولوُن على الله الکَذِبَ وَهُم یَعْلَمُونَ). .
در میان اهل کتاب کسانی هستند که اگر دیناری به رسم امانت بدیشان بسپاری آن را به تو بازپس نمیدهند مگر آنکه پیوسته بالای سرشان ایستاده باشی. این بدان خاطر است که ایشان میگویند : ما در برابر امّیها (یعنی غیر یهود) مسؤول نبوده و بازخواستی نداریم ! و بر خدا دروغ میبندند (و چنین چیزی حکم خدا نیست) و حال آنکـه ایشان (این را) میدانند...
)قُلْ:یا أهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُروُنَ بِآیاتِ الله وَ الله شَهیدٌ عَلَى ما تَعْمَلُونَ). .
بگو : ای اهل کتاب! چرا کسی را که ایمان آورده است از راه خدا باز میدارید و میخواهید این راه را کج نشـان دهید، و حال آنکه شما (از راستی و درستی این راه) آگاهید؟٠٠٠
)ها أنْتُمْ أوُلاء تُحِبُّونَهُمْ وَ لا یُحِبّونَکُمْ وَ تُؤْمنُونَ بالْکتابِ کُلّهِ . وَ إذا لَقُوکُمْ قالُوا:آمَنّا . وَ إذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَیْکُمُ الأنامِلَ مِنَ الغَیْظِ). .
هان ! (ای مؤمنان) این شما هستید که آنان را (بخاطر قرابت یا صداقت یا مودّت) دوست میدارید و ایشـان شما را (بخاطر تعصّب دینی خود) دوست نمیدارند، و شما به همۀ کتابهای (آسمانی) ایمان دارید (امّا آنان به کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). و وقتی که با شما برخورد میکنند (برای گول زدنتان به دروغ) میگویند: ایمان آوردهایم. امّا هنگامی که تنها میشوند از شدّت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان میگزند...
)إنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤهُمْ ، وَ إنْ تُصِبْکُمْ سَیّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها). .
اگر نیکی به شما برسد (و نعمتی همچون پیروزی و غنیمت بهرۀ شما گردد) ناراحت میشوند. و اگر بدی به شما برسد (و حادثۀ ناگواری مانند خشکسالی و شکست به شما دست دهد) از آن خوشحال میگردند...
بدین منوال میبینیم که دشمنان مسلمانان تنها با ایشان در میدان با شمشیر و نیزه نمیجنگیدند و بس. و تنها دشمنان را علیه ایشان تحریک نمیکردند و بر نمیشوراندند تا با شمشیر و نیزه با آنان بجنگد و بس ... بلکه پیش از هر چیز با عقیدۀ مسلمانان سر جنگ داشتند و قبل از هر چیز به سوی آن نشانه میرفتند. با عقیدۀ مسلمانان با دسیسه و نیرنگ و شک اندازی و گمان افکنی، و با پخش شبههها و انجام مانورهای سیاسی میجنگیدند. پیشاپیش به سوی عقیدۀ ایمانی ایشان تاخت میبردند. عقیدۀ ایمانیای که هستی آنان از آن خاسته است و سرچشمه گرفته است، و وجودشان از آن پیدا و ایستا گشته است. با کلنگهای تخریب به جان عقیدۀ ایمانی ایشان میافتادند و پایههای آن را سست و لرزان میکردند. زیرا ایشان میدانستند - همانگونه که امروز میدانند - که جز از این راه نمیتوان بر این ملّت دست یافت، و این ملّت سست و ضعیف نمیگردد مگر اینکه عقیدهاش سست و ضعیف شود، و شکست نمیخورد مگر آنکه روح او شکست بخورد، و دشمنانش چیزی از او فرا چنگ نمیآرند و بر او ظفر نمییابند، مادام که او به دستاویز ایمان چنگ زده باشد و بر تکیهگاه آن تکیه کرده، برابر برنامه آن و در خط سیر آن گام برداشته، فقط پرچم آن را بر دوش گرفته، نمایندۀ حزب آن بوده، منتسب بدان شده، و تنها خویشتن را به این حسب و نسب مفتخر و بزرگوار ببیند و بس.
از اینجا است که دشمنترین دشمنان این ملّت کسی است که ایشان را از عقیدۀ ایمانیشان غافل کند و آنان را از برنامه و راه خدا بدور و منحرف سازد و ایشان را از ماهیّت دشمنانشان و ماهیّت اهداف دور خطرناکشان بیخبر نماید و گولشان بزند.
جنگ میان این ملّت اسلامی و میان دشمنانشان پیش از هر چیز جنگ این عقیده است. حتّی وقتی که دشمنان مسلمانان میخواهند بر آنان چیره شوند و زمین و فرآیند و اقتصاد و مواد خام ایشان را فرا چنگ خویش آرند، قبلاً میکوشند که بر عقیده ایشان چیره گردند. زیرا دشمنان ملّت اسلامی از روی تجارب دور و درازی که دارند میدانند که ایشان نمیتوانند بدانچه میخواهند برسند مادام که امّت اسلامی متمسّک به عقیدۀ خود باشد و برنامه خویش را مراعات دارد و آگاه از مکر و کید دشمنانش باشد ... از اینجا است که چنین دشمنانی و مزدورانشان با همۀ توان خود میکوشند که این ملّت را گول بزنند و ایشان را از ماهیّت جنگ بیخبر سازند تا بعد از آن به هر آنچه میخواهند از استعمار و استثمار این ملّت برسند و خودشان از آهنگ پرشکیب عقیدۀ نهان در سینهها در امان و بدور باشند!
هر زمان که وسائل کید و مکر و هر اندازه ابزارهای نیرنگ و دغل نسبت بدین عقیده پـیشرفت کند و راههای شک اندازی و گمان افکنی در آن و سست گرداندن بنیان و ضعیف و باریک کردن دستاویز آن بیشتر گردد، دشمنان این عقیده چنین وسائل و ابزارها و روشهای تازه و پیشرفته را بیباکانه و بیشرمانه در بارۀ آن بکار بردهاند. و لیکن بکار بردن آنها تنها به خاطر همان هدف قدیمی بوده است :
(وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أهْل الکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ !!!). .
جمعی از اهل کتاب آرزو دارند که کاش میشد شما را گمراه کنند !!!...
هدف تغییر ناپذیر نهان در نهان ایشان همین است و بس!
این بود که قرآن پیش از هر چیز به دفع این سلاح زهرآگین میکوشید...گروه مسلمانان را به ایستادگی بر حقی میخواند که بر آن بودند، و شبههها و شکهائی را میزدود که اهل کتاب القاء میکردند، و حقیقت بزرگی را جلوهگر و هویدا مینمود که این آئین در برداشت، و مسلمانان را به حقیقت و ارزششان در این زمین، و به نقشی که بر عهده داشتند و به نقشی که ایدئولوژی ایشان در تاریخ بشریّت ایـفاء مینمود، قانع و ملزم میکرد.
قرآن مسلمانان را از حیلۀ حیلهگران برحذر میداشت، و رازهای پنهانشان را ابزارهای ناپاکشان را، هدفهای خطرناکشان را، کینه توزیهائی را که نسبت به اسلام و مسلمانان به دل داشتند چون مسلمانان به این فضل بزرگ و لطف سترگ اختصاص یافته بودند، همه و همه را به مؤمنان مینمود و پرده از آنها برایشان به یک سو میزد.
قرآن برای مسلمانان حقیقت نیروها و معیار آنها را در این هستی روشن و آشکار میکرد. ناتوانی و ضعف دشمنانشان، ناچیزی و بیارجی آنان در نزد خدا، گمراهی و سرگشتگی ایشان و کفر ورزیدنشان نسبت به آن چیزی که خدا پیشتر برای آنان فرو فرستاده بود و کشتن ایشان پیغمبران را، برای مؤمنان هویدا میکرد... همچنین قرآن بدیشان مینمود که خدا با آنان است، و همو تنها و بیانباز مالک ملک است، و عزّت میبخشد و خوار میدارد. و اینکه او کافران را - که در اینجا منظور از آنان یهودیان است - به شکنجه و تنبیه دچار میسازد و مایۀ عبرت دیگران مینماید، همانگونه که چندی پیش مشرکان را در جنگ بدر بدان گرفتار کرد. چنین رهنمودهائی در امثال این نصوص نهفته است:
(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ (٢)
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ (٣)
مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (٤)
إِنَّ اللَّهَ لا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ) (٥)
معبودی جز خداوند زندۀ پاینده وجود ندارد. کتاب (قرآن) را بر تو فرو فرستاد که مشتمل بر حق است و تصدیق کنندۀ آن چیزهائی است که پیش از آن نـازل شده است، و تـورات و انجیل را قبلاً برای هدایت مردمان فرو فرستاده و (وقتی که از راه خدا منحرف شدند، قرآن یعنی) فارق (بین حق و باطل) را نازل کرد. بیگمان کسانی که به آیات خدا (که در قرآن آمدهاند) کفر ورزند، ایشان را کیفر سختی است و خداوند توانا (و بر کار خود چیره است و از بزهکاران) انتقام گیرنده است. بیگمان چیزی نه در زمین و نه در آسمان بر خدا پپهان نمیماند...
(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَنْ تُغْنِیَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا وَأُولَئِکَ هُمْ وَقُودُ النَّارِ (١٠)
کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَاللَّهُ شَدِیدُ الْعِقَابِ (١١)
قُلْ لِلَّذِینَ کَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَتُحْشَرُونَ إِلَى جَهَنَّمَ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (١٢)
قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لأولِی الأبْصَارِ) (١٣)
بیگمان اموال و اولاد کسانی که کفر ورزیدهاند ایشان را بهیچوجه از (کیفر و عذاب) خدا نرهانیده است، و آنان افروزینۀ آتش (دوزخ) هستند. (کار اینان در انکار شریعت خدا و ستیز با حق) همچون کار فرعونیان و کسانی که پیش از ایشان بودهاند میباشد که آیات ما را دروغ پنداشتند و خداوند ایشان را به کیفر گناهانشان گرفت و خداوند سخت کیفر دهنده است. به کافران بگو: بزودی شکست داده میشوید و مغلوب میگردید و گرد میآئید و راهی دوزخ خواهید شد، و چه بـد جایگاهی است! (به فزونی خود و سیاهی لشکرتان مبالید و با دیدۀ عبرت بنگرید) برای شما در آن دو دستهای که (در رزمگاه بدر) با هم رویا روی شدند نشانهای (و درس عبرتی) است. دستهای در راه یزدان مـیجنگیدند و دستۀ دیگر کافر بودند( و در راه شیطان میجنگیدند و دستۀ نخستین را) با چشم خـود دو چندان خویش میدیدند، و خداوند هر کس را که بخواهد با یاری خـود تقویت و پشتیبانی میکند. بیگمان در این (واقعه) عبرتی است بـرای آنان که چشم داشته باشند (و از روی بصیرت و بینش به کارها بنگرند)...
إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ وَمَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ وَمَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (١٩)
تنها دین خداپسند، اسلام( یعنی تسلیم در برابر خدا) است (و این آئین همۀ پیغمبران بوده است) و اهل کتاب (در آن) به اختلاف برنخاستند مگر بـعد از آگاهی (بر حقیقت و صحّت آن، این کار هم) به سبب ستمگری و سرکشی میان خودشان بود (و انگیزهای جز ریاست خواهی و انحصار طلبی نداشت). و کسی که بـه آیات خدا (اعم از آیات دیدنی در آفاق و انفس یا آیـات خواندنی در کتابهای آسمانی پشت کند و) کفر ورزد (بداند که) بیگمان خدا زود حسابرسی میکند...
(وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (٨٥)
کسی که غیر از اسلام (یعنی تسلیم در برابر خدا) آئینی برای خود جستجو کند از او پذیرفته نمیشود و وی در آخرت از زمرۀ زیانکاران است...
(قُل الْلّهُمّ مالِکَ الْمُلْکِ ، تُؤتی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزَعُ الْمُلْکَ مِمّنْ تَشاءُ ، وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاء ُوَتُذِلُّ مَنْ تَشاءُ ، بِیَدکَ الْخَیْرُ ، إنّکَ عَلَى کُلّ شَیءٍ قَدیرٌ). .
بگو : پروردگارا! ای همه چیز از آن تو! تو هر که را بخواهی حکومت و دارائی میبخشی و از هر که بخواهی حکومت و دارائی را باز پس میگیری، و هر کس را بخواهی عزّت و قدرت میدهی و هر کس را بخواهی خوار میداری، خوبی در دست تواست و بیگمان تو بر هر چیزی توانائی...
(لا یَتّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافرینَ أوْلیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمنینَ ، وَمَنْ یَفْعَلْ ذلکَ فَلَیْسَ مِنَ الله فی شَیءٍ إلّا أنْ تَتّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَیُحَذّرُکُمُ اللهُ نَفْسَهُ ، وَ إلى الله الْمَصیرُ).
مؤمنان کافران را به جای مؤمنان به دوستی نگیرند. و هر کس که چنین کند هیچگونه پپوندی با خدا ندارد مگر اینکه (ای مؤمنان) از آنان بـپرهیزید (و بخاطر حفظ جان و مال و ناموس ...تقیه کنید،) و خداوند شما را از (نافرمانی) خود برحذر میدارد و بازگشت (همگان) به سوی خدا است...
)إنّ أوْلَى النّاسِ بإبراهیمَ لَلّذینَ اتّبَعُوهُ وَ هذا النّبیُّ وَ الّذینَ آمَنُوا وَ اللهُ وَلیّ الْمُؤمِنینَ.. .(
بیگمان سزاوارترین مردمان (و نزدیکترین ایشان) به ابراهیم، کسانی هستند که (در زمان ابراهیم) از او پیروی کردند و راه او را گرفتند، و این پیغمبر و افرادی هستند که ایمان آوردهاند، و خداوند سرپرست (کار و بار) مؤمنان است...
)أفَغَیْرَ دین الله یَبْغُونَ وَ لَهُ أسْلَمَ مَنْ فی السّمواتِ وَ الْأرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَإلَیْه یُرْجَعُونَ)...
آیا جز دین خدا را میجویند (که اسلام است) ؟ ولی آنان که در آسمانها و زمینند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر او تسلیمند و به سوی او باز گردانده میشوند...
)یا أیّها الّذینَ آمَنُوا إنْ تُطیعُوا فَریقاً مِنَ الّذینَ أوتُوا الْکِتابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إیمانِکُم Gکافرینَ . وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللهِ وَ فیکُمْ رَسُولُهُ ? وَ مَنْ یَعْتَصِمْ باللهِ فَقَدْ هُدیَ إلى صِراطٍ مَسْتَقیم). .
ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از دستهای از اهل کتاب (که کارشان نفاق افکنی و شعلهور ساختن آتش کینهتوزی و دشمنانگی در میان شما است) فرمانبرداری کنید شما را پس از ایمان به کفر باز میگرداند. و چگونه باید شما کافر شوید با اینکه آیات خدا بر شما خوانده میشود و پیغمبر خدا در میان شما است (و قـرآن و پیامبر، حـق و باطل را برایتان از همدیگر جدا میسازند؟) و هر کس به خدا تمسّک جوید بیگمان به راه مستقیمی رهنمود شده است...
)یا أیّها الّذینَ آمنُوا اتّقُوا الله حَقّ تُقاتِه وَلا تَمُوتُنّ إلّا وَ أنْتُمْ مُسْلمُونَ . وَ اعْتَصمُوا بحَبْل الله جَمیعاً وَ لا تَفَرّقُوا . وَ اذْکُرُوا نِعْمَة الله عَلَیْکُمْ إذْ کُنْتُمْ أعْداءً فَألّفَ بَیْنَ قُلُوبکُمْ ، فَأصْبَحْتُمْ بنعْمَته إخْواناً . وَکُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّار فَأنْقذَکُمْ مِنْها ، کَذلکَ یُبَیّنُ الله لَکُمْ آیاتهِ لَعَلّکُمْ تَهْتَدوُنَ . . .). .
ای کسانی که ایمان آوردهاید آن چنان که باید از خدا ترسید، از خدا بترسید (و با انجام واجبات و دوری از منهیّات گوهر تقوی را به دامان گیرید) و شما (سعی کنید غافل نباشید تا چون مرگتان بناگاه در رسد) نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید. و همگی به رشتۀ (ناگسستنی قرآن) خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود به یاد آورید که بدانگاه که (بـرای همدیگر) دشمنانی بودید و خدا میان دلهایتان (انس و الفت برقرار و آنها را به هـم) پـیوند داد، پس (در پرتو نعمت او برای هم) برادرانی شدید، و (همچنین شما با بتپرستی و شرکی که داشتید) بر لبۀ گودالی از آتش (دوزخ بودید) (و هر آن با فرا رسیدن مرگتان بیم فرو افتادنتان در آن میرفت) ولی شما را از آن رهانید (و به ساحل ایمان رسانید)، خداوند این چنین برایتان آیات خود را آشکار میسازد که هدایت شوید...
)کُنْتُمْ خَیْرَ أمّةٍ أخْرجَتْ لِلنّاس تَأمْرُوُن بالمَعْروُف وَ تَنْهَوْنَ عَن الْمُنْکَر وَ تُؤْمِنُونَ بالله . وَلَوْ آمَنَ أهْلُ الْکتاب لَکانَ خَیراً لَهُمْ ، منُهْم المؤمِنُونَ وَ أکْثَرُهُمُ الفاسِقُونَ . لَنْ یَضُرُّوکُمْ إلا أذىً ، وَ إنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلّوکُمْ الأدْبارَ ثُمّ لا یُنْصَرُونَ . ضُربَتْ عَلَیْهمُ الذّلَّة أیْنَما ثُقفُوا - إلّا بحَبْل منَ الله وَحَبْلٍ منَ النّاس – و َباءُوا بغَضَب منَ الله وَ ضُربَتْ عَلَیْهِمُ الْمَسْکَنَةُ . ذلک بأنّهم کانوُا یَکْفرُون بآیات الله وَ یَقْتُلُونَ الأنبیاءَ بغَیْر حقٍّ ، ذلک بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدوُنَ). .
شما بهترین ملّتی هستید که بـرای (سود) انسانها آفریده شدهاید (مادام که) به کار شایسته دستور دهید و از کار ناشایست باز داریـد و بـه خدا ایمان داشته باشید. و اگر اهل کتاب (همچون شما) ایمان بیاورند بیگمان برای ایشان بهتر خواهد بود، (گروه اندکی) از آنان باایمانند و بـیشتر ایشـان نافرمان (و خـارج از اطاعت پروردگارند! اینان) نمییوانند به شما زیانی جز اندک آزاری برسانند، و اگر با شما بجنگند شکست میخورند و پای به فرار میگذارند، سپس (مادام که امر به معروف و نهی از منکر را پیشه گیرید، برشما) پیروز نمیشوند. و آنان هر کجا یافته شوند (مهر ذلّت بر آنان خورده است و) خواری بهرۀ ایشان گشته است مگر در پرتو پیمان خدا و پیمان مردمان (مسلمان، که در این دو صـورت از مزایای شریعت و مقتضیات معیشت بهرهور میشوند) و ایشان به خشم خدا گرفتار آمده و (مهر) درماندگی بر آنان خورده است. این بدان سبب است کـه نسبت به آیات خدا کفر میورزیدهاند و پیغمبران را به ناحق میکشتهاند، هم بدان خاطر است که (از فرمان خدا) سرکشی میکردند و (به حقوق دیگران تجاوز مینمودند...
)یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونکم لا یألونکم خبالا . ودوا ما عنتم . قد بدت البغضاء من أفواههم وما تخفی صدورهم أکبر . قد بینا لکم الآیات إن کنتم تعقلون . ها أنتم أولاء تحبونهم ولا یحبونکم , وتؤمنون بالکتاب کله . وإذا لقوکم قالوا:آمنا , وإذا خلوا عضوا علیکم الأنامل من الغیظ . قل موتوا بغیظکم إن الله علیم بذات الصدور . إن تمسسکم حسنة تسؤهم , وإن تصبکم سیئة یفرحوا بها . وإن تصبروا وتتقوا لا یضرکم کیدهم شیئا . إن الله بما یعملون محیط).
ای کسانی که ایمان آوردهاید از غیر خود محرم اسراری برنگزینید، آنان از هر گونه شرّ و فسادی در حق شما کوتاهی نمیکنند. آنان آرزوی رنج و زحمت شما را (در دل) دارند (و پـیوسته در انتظار آنند. نشانههای) دشمنی از دهان آنان آشکار است، و آنچه در دل دارند بزرگتر است (از بدسگالیهائی که ظاهر میسازند). ما نشانههائی را (که بتوان با آنها دشمن را از دوست باز شناخت) برای شما بیان کردیم اگر اهل عقل و درایت هستید. هان ! (ای مؤمنان) ایـن شما هستید که آنان را (به خاطر قـرابت یا صداقت یا مـودّت) دوست میدارید و ایشان شما را (به خاطر تعصّب دینی خود) دوست نمیدارند، و شما به هـمۀ کتابهای (آسمانی) ایمان دارید (امّـا آنـان بـه کتاب آسمانی شما ایمان ندارند). و وقتی که با شما برخورد میکنند (برای گول زدنتان بـه دروغ) میگویند : ایمان آوردهایم. امّا هنگامی که تنها میشوند از شدّت خشم بر شما سر انگشتان خود را به دندان میگزند. بگو: با (درد همین) خشمی که دارید (بترکید و) بمیرید، بیگمان خداوند از آنچه در درون سینهها میگذرد آگاه است، اگر نیکی به شما دست دهد (و نعمتی همچون پیروزی و غنیمت بهرۀ شما گردد) ناراحت میشوند. و اگر بدی به شما برسد (و حادثۀ ناگواری مانند خشکسالی و شکست به شما دست دهد) از آن خوشحال میگردند. و اگر (در برابر اذیت و آزارشان) بردباری کنید و (از دوستی با ایشان) بپرهیزید، حیلهگری (و دشمنانگی خائنانۀ) آنان به شما هیح زیانی نمیرساند، (چه) شکی نیست خداوند بدانچه انجام میدهند احاطه دارد (و قادر به دفع نقشههای خائنانه و نیرنگهای اهریمنانۀ ایشـان از شما است)...
از این یورشهای تند و فراوانی که این آیات را از آنها گلچین کردیم، و از تنوّع رهنمودها و اندرزهای آیهها، چند چیز روشن و واضح میگردد:
یکم: تلاش فراوانی که اهل کتاب در مدینه و جز آن به کار میبردند، و ژرفای نیرنگ و گوناگونی مکر و کیدی که داشتند، و استفاده از هر وسیله و ابزاری، برای تزلزل ایدئولوژی و به دنبال آن پراکنده ساختن صف اسلامی. دوم : تأثیر فراوانی که این تلاش در نفس مسلمانان و در زندگی ایشان برجای میگذاشت و آثار شومی که به دنبال خود یدک میکرد، هم بدانگونه که مقتضی چنین بیان طولانی و مفصّل با بندها و روشهای جوراجور بود .
سوم: آن چیزی است که امروزه ما آن را از فرا سوی قرنهای متمادی میبینیم. و آن اینکه دشمنان فعلی اسلام همان کسانیند که بر سر این آئین و پیروانش در سراسر کرۀ زمین آنچه ناشایست است میآورند و در نهان و آشکار با اسلام و مسلمین به جنگ و نبرد میخیزند. لذا این ایدئولوژی و پیروان راستین آن پیوسته با چنین دشمنانی رویاروی ایستادهاند و میایستند و رزمیدهاند و میرزمند. بر این اساس که ارادۀ خداوند حکیم و خبیر بر این قرار گرفته است این مشعل راهنمای بزرگ فروزان را فرا راه مسلمانان دارد تا نسلهای آنان از دور واضح و آشکار آن را ببینند و در پرتو نور قوی و فراگیرش دشمنان کهنهگرا و مقلّد اجداد و آباء این ملّت و این آئین را شناسائی کنند.
*
بخش دوم سوره به جنگ اُحد اختصاص دارد. این بخش نیز در گیرندۀ سخنانی است که راجع به حقائق جهانبینی اسلامی و ایدئولوژی ایمانی بوده و شامل رهنمودهائی است که برای برپائی کاخ جامعۀ اسلامی بر اساس چنین حقائقی ضروری هستند. در کنار اینها از حوادث و وقائع، و احساسات و ادراکات، بگونهای سخن میرود که از لابلای آن حالت و وضع گـروه مؤمنان در همان حال وانمود میشود، و موقعیّتهای مختلفشان که در آغاز این دیباچه بدان اشاره کردیم هویدا میآیند. پیوند این بخش با بخش اوّل سوره آشکار و روشن است. چه آن بنده عهدهدار ساختن کاخ جهانبینی اسلامی و نمودن آن در پهنۀ کارزار و هنگامه چکاچاک شـمشیرهای آهخته و تافته است، همانگونه که عهدهدار استوار داشتن این گروه بر انجام تکالیفی است که بر پیروان دعوت حق در کرۀ زمین واجب میباشد. درضمن بدیشان میآموزد که سنّت خدا در پیروزی و شکست چگونه خواهد بود، و آنان را با رهنمودهای قرآنی تربیت میکند، همچنان که ایشان را با رخدادهای واقعی پرورده میسازد.
در اینجا مشکل است بتوان به تمام و کمال از سرشت این بخش و محتویات و ارزش آن در ساختن ایدئولوژی و پروردن گروه مؤمنان، سخن گفت... از آنجا که این بخش جملگی در جزء چهارم (فی ظلال القرآن) قرار میگیرد، سخن گفتن از آن را بدان جزء حواله میدهیم و - اگر خدا بخواهد - در آنجا به بررسی آن میپردازیم.
بعد از فصل جنگ اُحد، به پایان سوره میرسیم و بناگاه میبینیم که این بخش پـایانی چکیدۀ موضوعهای اساسی است، و با اشارۀ الهامگرانهای به دلالت این جهان، یعنی کتاب دیدنی یزدان، بر وجود خدای رحمان، و با الهامهائی که جهان به دلهای با ایمان برای شناخت خالق منّان، مخابره میدارد سخن خاتمه میپذیرد... این مقطع با دعای زیبا و گیرائی آغاز میگردد و چنین دلهائی را شیفته و شیدای خود میسازد و آنها را سراپا محو تماشای صحنۀ آیات و نشانههای کتاب گشودۀ هستی مینماید:
(إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لأولِی الألْبَابِ (١٩٠)
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)
رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢)
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣)
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (١٩٤)
مسلّماً در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و شـد و اختلاف شب و روز (در کوتاهی و درازی و تاریکی و روشنی) نشانههائی (بر وحدانیّت و قدرت خدا) برای صاحبان عقل و خرد است. کسانی که (جلال و عظمت) خدا را (در هر جائی و در هر حالی، از جمله:) ایستاده و نشسته و بر پهلوهای خود خوابیده یاد میکنند و در بارۀ آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و غرق در عجائب آنها شده و فریاد برمیآورند:) پروردگارا! این (دستگاه شگفت آفرینش) را بیهوده نیافریدهای (و بلکه حلقت آن دلیل بر قدرت تو و نشانۀ حکمت تو است، و از هر نقصی) تو منزّهی، پس ما را از عداب آتش (دوزخ بدور و) محفوظ دار. پروردگارا ! بیگمان تو هر که را (به خاطر رفتار و کردارش) به آتش افکنی مسلّماً او را خوار و رسوا ساختهای، و ستمگران را یاوری نیست (تا آنان را از عذاب دوزخ برهاند.) پروردگارا! ما (صدای) منادی (توحید پیغمبرت) را شنیدیم که ندا در میداد: (ای مردمان !) به پروردگار خود ایمان بیاورید پس ما ایمان آوردیم (و بدو گرویدیم). پروردگارا! (اکنون به پاس آن) گناهانمان را ببخشای و لغزشهایمان را بزدای و ما را با نیکان بمیران (و بعد از مرگ با بندگان گزیدهات همدم گردان). پروردگارا! آنچه را بر زبان پپغمبرانت به ما وعده دادهای مرحمت فرمای، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان : بیگمان تو خلاف وعده نمیکنی...
سپس استجابت خدای سبحان به میان میآید و یزدان منّان در لابلای آن، هجرت و جهاد و اذیت و آزار در راه خدا را بیان میفرماید:
(فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّی لا أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکُمْ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثَى بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ فَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَأُخْرِجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَأُوذُوا فِی سَبِیلِی وَقَاتَلُوا وَقُتِلُوا لأکَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَلأدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ ثَوَابًا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ) (١٩٥)
پس پروردگارشان دعای ایشان را پذیرفت (و گفت :) من کار هیچ کنندۀ کاری از شما را هدر نمیدهم (و پاداش آن را میپردازم) خواه زن باشد یا مرد (تفاوتی ندارد و) برخی از برخی هستید (و زن از مرد، و مرد از زن به دنیا میآید و همگی همجنس و همنوعید). کسانی که در راه خدا هجرت کنند و از خانه و کاشانۀ خویش آواره شوند و در راه من شکنجه ببینند و بجنگند و کشته شوند، بیگمان گناهانشان را میزدایم و ایشان را به بهشتی وارد کنم که از زیر (درختانش) رودبارها جاری است، (این) پاداشی است از سوی خـدا (عطاء میگردد) و پاداش زیبا تنها در نزد خدا است...
این بخش اشاره و پیوندی با جنگ احد و وقائع و آثار آن دارد. سپس از اهل کتاب سخن میراند، آن کسانی که سخن گفتن از ایشان بخش نخستین سوره را فرا گرفته است. ذکر اهل کتاب بدان خاطر است که به مسلمانان بگوید: حقی که در دسترسشان قرار دارد، همۀ اهل کتاب منکر آن نیستند. چه در میانشان کسانی یافت میشوند که بدان ایمان دارند و به حقّانیّت آن گواهی میدهند.
(وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا )
در میان اهل کتاب کسانی یافته میشوند که به خدا و بدانچه بر شما نازل شده است و بدانچه بـر خودشان فرو فرستاده شده است ایمان دارند. در برابر خدا فروتنند (و گوش به فرمان اویند). آیات خدا را به بهای ناچیزی (- هر چند تمام جهان هم باشد -) نمیفروشند...
سوره با دعودت مسلمانان - آن هم از زاویۀ ایمانشان - به شکیبائی و ایستادگی و مرزداری و پـرهیزگاری، خاتمه مییابد:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (٢٠٠)
ای کسانی که ایمان آوردهاید، شکیبائی و ایستادگی و مـرزداری کنید و از خدا بترسید تا اینکه رستگار شوید...
این سرانجامی است که با فضای سوره و همۀ موضوعهای آن مناسبت دارد.
*
شناخت کوتاهی از این سوره فراهم نمیآید مگر آنکه سه خط برجسته موجود در آن را بـررسی کنیم که شاخههایش در سراسر سوره پراکنده است و در مجموعۀ آن جمع میشود و مرکزیّت مییابد تا این خطای برجستۀ آشکارا نمودار و مؤکّداً نشـان داده شوند.
نخستین خط از این خطوط، توضیحی است در بارۀ معنی (دین) و معنی (اسلام) ... دینی را که خداونـد سبحان میشناساند و میخواهد و میپسندد، هر گونه اعتقادی در بارۀ خدا نیست... بلکه چـنین آئینی تنها شکلی از اشکال گوناگون اعتقاد بدو است. این شکل عبارت است از توحید مطلق روشن قاطعانه: توحید الوهیّتی که بشر بدو رو میکند. توحید قیمومتی که بر بشریّت و بر همۀ جهان سرپرستی دارد. چیزی بدون ارادۀ خداوند برجای مـاندگار نـمیماند، و کسی جز خداوند بر کائنات قیمومت نمینماید. بر این اساس، دینی که خداوند از بندگانش میپذیرد (اسلام) است، و اسلام در این حالت : تسلیم مطلق قیمومت الهی شدن، و تنها دریافت قوانین از این سرچشمه در هر کاری از کارهای زندگی، و قضاوت بردن به پیشگاه کتاب الهی نازل شده از این چشمه، و پیروی از پیغمبرانی است که کتاب برایشان فرو فرستاده شده است، کتاب خدا در اصل کتابی بیش نیست، موجود در ضمائر مـردمان و واقعیّت عملی آنان بطور یکسان، و مفهومی که همۀ مؤمنان را در آن با پیروان پیغمبران بهم میرساند... در هر زمانی که بوده باشد... وقتی که معنی اسلام عبارت باشد از اعتقاد به وحدت الوهیّت و قیمومت، و اطاعت نمودن و پیروی کردن از خط سیر حیات بدون هـیچ استثنائی.
روند سوره بر این خط تکیه میکند و در بیشتر از سی جای سوره بگونۀ آشکار و پدیدار به روشنگری آن میپردازد... در این معرّفی مختصر، برخی از نمونههای آن را ذکر میکنیم:
(اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ) (٢)
جز خدا خدائی نیست و او زنده (به خود) و متصرّف (در کار و بار جهان است.
(شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (١٨)
خداوند (با نشان دادن جهان هستی بگونۀ یک واحد بهم پیوسته و یک نظام یگانه، عملاً) گواهی میدهد اینکه معبودی جز او نیست، و اینکه او (در کارهای آفریدگان خود) دادگری میکند، و فرشتگان و صاحبان دانش (هر یک بگونهای در این باره) گواهی مـیدهند. جز او معبودی نیست که هم توانا است و هم حکیم...
(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الإسْلامُ )
بیگمان دین (حق و پسندیده) در پیشگاه خدا اسلام (یعنی خالصانه تسلیم فرمان الله شدن) است...
(فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَمَنِ اتَّبَعَنِ وَقُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ وَالأمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا )
پس اگر با تو به ستیزه پرداختند بگو: من و کسانی که از من پپروی نمودهاند خویشتن را تسلیم خدا کردهایم و رو بدو نمودهایم. و بگو به اهل کتاب (یعنی یهودیان و مسیحیان) و به بیسوادان (یعنی مشرکان عـرب) آیا شما تسلیم شدهاید؟ اگر تسلیم شوند بیگمان هدایت یافتهاند (و راه را از چاه باز شناختهاند)...
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ یُدْعَوْنَ إِلَى کِتَابِ اللَّهِ لِیَحْکُمَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ یَتَوَلَّى فَرِیقٌ مِنْهُمْ وَهُمْ مُعْرِضُونَ) (٢٣)
آیا آگاهی از حال کسانی که بدیشان بهرهای از کتاب (آسمانی) داده شده است (هنگامی که) ایشان به سوی کتاب خدا (قرآن) دعوت مـیشوند تا در میانشان داوری کند (و حق را از باطل جدا سـازد، ولی آنان دعـوت را نـمیپذیرند). سپس گروهی از ایشان سرپیچی میکنند و حال آنکه (همیشه چنین کسانی از حق و حقیقت) روی گردانند...
(قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ) (٣٢)
بگو : از خدا و پیغمبر اطاعت کنید. پس اگر پشت کردند (ایشان نسبت به خدا و پیغمبر کافرند و) خداوند کافران را دوست نمیدارد. ...
(قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)
رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ) (٥٣)
حواریّون گفتند: ما یاوران خدائیم، به خدا ایمان آوردهایم و (تو ای عیسی) گواهی بده که ما مخلصان منقاد خدائیم. (و ما میگوئیم :) پروردگارا! بدانچه نازل کردهای ایمان آوردهایم و از پیغمبر پیروی نـمودهایم پس ما را جزو گواهان (برتبلیغ پـیغمبرت عیسی و بر کفر و الحاد بنیاسرابیل) بنویس...
(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ) (٦٤)
بگو: ای اهل کتاب بیائید به سوی سخن دادگرانهای که میان ما و شما یکسـان است، اینکه جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم، و بـرخی از ما برخی دیگر را غیر از خداوند به خدائی نگیرد. هر گاه سرباز زدند بگوئید: گواه باشید که ما تسلیم (احکام خدا) هستیم...
(مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلا نَصْرَانِیًّا وَلَکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ) (٦٧)
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه حقگرای مخلصی بود و هرگز از مشرکان نبود...
(أَفَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ) (٨٣)
میطلبند و حال آنکه تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر (فرمان) او تسلیمند و به سوی او باز میکردند؟...
(وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإسْلامِ دِینًا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ )
هر که جز اسلام دینی را بطلبد، از او پذیرفته نیست...
آیات بسیار دیگری نیز در این زمینه موجود است. اما خط دومی که روند سوره بر آن متمرکز مـیگردد عبارت است از به تصویر کشیدن حال مسلمانان با پروردگارشان، و تسلیمشان در برابر فرمان او، و قبول و اطاعت و پیروی کاملاً دقیق ایشان از آنچه از جانب او بدیشان آید و بر ایشان رود... برای شناخت این خط نیز مثالهای چندی از سورۀ خواهیم آورد تا آنگاه که مفصلاً به نصوص قرآنی خواهیم پرداخت:
(وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ (٧)
رَبَّنَا لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (٨)
رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فِیهِ إِنَّ اللَّهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (٩)
و ثابت قدمان در دانش میگویند: بدان ایمان داریم، همه از سوی پروردگارمان است - و جز صاحبان عقل (سالم ایـن حقیقت را درک نمیکنند و آن را) متذکّر نمیشوند. (چنین فرزانگانی میگویند:) پروردگارا! دلهای ما را (از حق) منحرف مگردان بعد از آنکه ما را رهنمود کردهای، و از سوی خدا رحمتی به ما عطا فرما، بیگمان تو بـخشایشگری. پروردگارا! بیگمان تو مـردمان را در روزی که تـردیدی در آن نیست جمع خواهی کرد (تا همگان را در برابر کارهائی که کردهاند پاداش و پادافره دهی. تو بدان وعده دادهای و) شک نیست که خداوند خلاف وعده نمیکند...
(الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا إِنَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٦)
الصَّابِرِینَ وَالصَّادِقِینَ وَالْقَانِتِینَ وَالْمُنْفِقِینَ وَالْمُسْتَغْفِرِینَ بِالأسْحَارِ) (١٧)
همان کسانی که میگویند: پروردگارا! ایمان آوردهایم پس گناهانمان را ببخش و ما را از عذاب آتش (دوزخ) محفوظ بدار. آنان که بردبار و درستکار و پیوسته بر طاعت و عبادت فروتنانه ماندگار و بخشایشگرند و در سحرگاهان به (نماز و) طلب آمرزش مشغولند....
(قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (٥٢)
رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ) (٥٣)
مؤمنان مخلص گفتند: ما یاوران (دین) خدائیم، به خدا ایمان آوردهایـم و گواه بـاش که ما مخلصانیم. پروردگارا! بدانچه نازل کردهای ایمان آوردهایم و از پیغمبر پپروی نمودهایم، پس ما را از زمرۀ گواهان (بر امر تبلیغ پیغمبرت و سـرکشی و نافرمانی قوم او) بشمار آر ...
(کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ )
شما بهترین امّت هستید که به سود مـردمان آفریده شدهاید (مادام که مـردمان را) به انجام نیکی فرمان میدهید و (آنان را) از بدی باز میدارید و به خدا (صادقانه) معتقد میباشید...
(مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ (١١٣)
یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولَئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ) (١١٤)
از اهل کتاب گروه راسترو و دادگری هستند که در اوقات شب و روز آیههای (کتاب خدا) را میخوانند و نماز را بجای میآورند. به خدا و روز رستاخیز ایـمان میاورند و به نیکی فرمان میدهند و از بدی باز میدارند و در انجام نیکیها بر همدیگر سبقت میجویید و آنان (در پیشگاه خدا) از زمرۀ صالحان بشمارند...
(وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (١٤٦)
وَمَا کَانَ قَوْلَهُمْ إِلا أَنْ قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ) (١٤٧)
و چه بسیار پیغمبرانی که مردان الهی فراوانی به همراه آنان جنگیدهاند. ایشان هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا بدانان رسیده است سست نشدهاند و ناتوان نگردیدهاند و تن به تسلیم ندادهاند، و خداوند استقامت کنندگان را دوست میدارد. گفتار آنان (به هنگام شدائد جنگ و مصائب روزگار) جز این نبوده است که گفتهاند : پروردگارا! گناهانمان را ببخش، و از تندرویهایمان در کارهایمان صرف نظر کن، و گامهایمان را (در جنگ با دشمنان دین و با گرفتاریهای زندگی) استوار بدار، و ما را بر جمعیّت کافران پیروز بگردان...
(الَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا أَجْرٌ عَظِیمٌ (١٧٢)
الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَانًا وَقَالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ) (١٧٣)
آنان که دعوت خدا و پیغمبر را (برای از سرگرفتن جنگ) پس از آن همه زخمهائی که (در جنگ احد) بدیشان رسیده بود اجابت کردند، برای کسانی که از آنان بدین وسیله نـیکی کردن و تقوی پیش گرفتند، پاداش بزرگی است. کسانی که مـردم بـدیشان گفتند: مردمان برای (جنگ با) شما گرد آمدهاند، پس از آنان بترسید، اما (ایـن سخن نه تنها ایشان را به هـراس نینداخت، بلکه) بر ایمان آنان افزوده و گفتند: خدا ما را کافی است، و او بهترین کسی است کـه کارها بدو حواله میکردد...
(الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ (١٩١)
رَبَّنَا إِنَّکَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ (١٩٢)
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلإیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الأبْرَارِ (١٩٣)
رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَنَا عَلَى رُسُلِکَ وَلا تُخْزِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ) (١٩٤)
همان کسانی که خدا را در حال ایستاده و نشسته و بر پهلوهایشان افتاده (و در همۀ احوال دیگر) یاد میکنند (و عظمت او را در مدّ نظر میدارند) و در بارۀ آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند (و میگویند:) پروردگارا! این (همه عجائب و غرائب)را بیهوده نیافریدهای، و تو پاک و منزّهی (از نقص، و این نظم و نـظام پر اسـرار را دلیل بر قـدرت خـویش آفـریدهای) پس ما را از عذاب آتش (دوزخ) بـرکنار دار. پروردگارا! هر که را تو (به خاطر کردار و رفتارش) به آتش افتی، او را خوار و رسوا ساختهای، و این چنین افراد ستمگر را یاوری نیست. پروردگارا! ما ندای منادی (توحید پیغمبرت) را شنیدیم که (مردمان را) به سوی ایمان میخواند (و میگفت:) اینکه به پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم. پروردگارا! پس گناهانمان را ببخشای و از بدیهایمان چشمپوشی فرمای و ما را پس از مرگ با نـیکان هـمدم بدار. پروردگارا! آنچه را بـر زبان پپغمبرانت (از یاری و مدد در دنیا) به ما وعده فرمودی، ما را مرحمت فرما، و ما را در روز رستاخیز خوار و رسوا مگردان، بیگمان تو هیچگاه خلاف وعده نمیکنی...
(وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَمَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ خَاشِعِینَ لِلَّهِ لا یَشْتَرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلا )
برخی از اهل کتاب کسانی هستند کـه بـه خداونـد و بدانچه بر شما نازل شده است، و بدانچه بر خودشان نازل گردیده است، ایمان دارند. حال آنان این چنین است که در برابر خدا خاشع و خاضعند و آیات خدا را به بهای اندک (جهان) نمیفروشند...
آیات دیگر در این زمینه بسیار است.
خطّ برجسته سومی که در روند سوره است، برحذر داشتن از دوستی و دوست داشتن کافران است، و در لابلای این پرهیز، خوار داشتن کافران و بیارزش جلوه دادن ایشان است. همچنین بیان این که هیچگونه ایمانی و هیچگونه پیوندی با خدا در میان نخواهد بود وقتی که کافران دوست داشته شوند و به دوستی گرفته شوند. کافرانی که کتاب خدا را بـه داوری نمیخوانند و از برنامۀ آن در زندگی پیروی نمینمایند... قبلاً بدین خط اشاره کردیم و لیکن در اینجا نیاز بیشتری به روشنگری است، و ضروری است بدان اندازه که در روند سوره این خط برجسته و نمودار و اسـاسی و بنیادی است، نمایان و هویدا گردد. و این هم نمونههائی چند از این خط پهن و روشن :
(لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (٢٨)
قُلْ إِنْ تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَیَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ) (٢٩)
مؤمنان نباید مؤمنان را رها کنند و کافران را به جای ایشان به دوستی گیرند و هر که چنین کند (رابطۀ او با خدا گسسته است و بهرهای) وی را در چیزی از (رحمت) خـدا نیست - مگر آنکه (ناچار شوید و) خـویشتن را از (اذیت و آزار) ایشـان مصون دارید و (بهخاطر حفظ جان خود تقیه کنید). و خداوند شما را از (نافرمانی) خود برحذر میدارد و بازگشت (همگان) به سوی او است. بگو : اگر آنچه را که در سینههایتان دارید پنهان سازید یا آشکار کنید، خداوند آن را میداند و آگاه از هر چیزی است که در آسمانها و در زمین است. و خداوند بر هر چیزی توانا است...
(وَدَّتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَمَا یُضِلُّونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یَشْعُرُونَ) (٦٩)
گروهی از اهل کتاب، دوست میدارند کاش میشد شما را گمراه کنند (و بـا القـاء شبههها از دین اسلام برگردانند) و لیکن آنان جز خویشتن را (با اصـرار بر ضـلالت، از هدایت محروم، و) گمراه نمیسازند ولی نمیفهمند (که عاقبت تلاششان دامنگیر خودشان میشود...
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا فَرِیقًا مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ یَرُدُّوکُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ کَافِرِینَ (١٠٠)
وَکَیْفَ تَکْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَیْکُمْ آیَاتُ اللَّهِ وَفِیکُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (١٠١)
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلا تَمُوتُنَّ إِلا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (١٠٢)
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَفَرَّقُوا...الخ)
ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از گروهی از کسانی که کتاب بدیشان داده شده است پپروی کنید، شما را پس از ایمان آوردنتان به کفر باز میگرداند. و چگونه باید شما کافر شوید و حال آنکه آیات خدا بر شما فرو خوانده میشود و پیغمبر او در میان شما است (و نور قرآن راه را تابان و رهنمودهای فرستادۀ خدا حقیقت را عیان میدارد؟) و هر کس به خدا تمسّک جوید، بیگمان به راه راست و درست (رستگاری) رهنمود شده است. ای کسانی که ایمان آوردهاید ار خدا (با انجام نیکیها و پرهیز از بدیها) چنانکه باید بترسید، و (بر اسلام پردوام و ماندگار بوده و بکوشید که) نمیرید مگر اینکه مسلمان باشید (و گوهر ایمان را تا آخر عمر حفظ کرده باشید). و جملگی به رشـتۀ (دین) خـدا چنگ زنید (و همگان بر آن گرد آئید) و پراکنده نشوید... تا آخر......
(لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلا أَذًى وَإِنْ یُقَاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الأدْبَارَ ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ (١١١)
ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ أَیْنَ مَا ثُقِفُوا...الخ...)
(فاسقان) هرگز به شما زیان نمیرسانند مگر آزاری (که چیزی نمیگذرد اثری از آن نمیماند) و اگر با شما بجنگند به شما پشت میکنند (و شکست میخورند و میگریزند و) سپس (مادام که امر به معروف و نهی از منکر در میان شما مراعات شود، پیروزی نصیب ایشان نمیشود و) یاری نمیکردند. آنان هرجا یافته شوند برایشان (مهر) ذلّت خورده است... تا آخر......
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبَالا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِی صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ...الخ...)...
ای کسانی که ایمان آوردهاید محرم اسراری از غیر همکیشان خـود نگیرید (و ایشان را دوست صـمیمی خودتان ندانید و همراز خویش نسازید)، آنان از هر گونه شرّ و فسادی در بارۀ شما کوتاهی نمیکنند (و میکوشند کارهایتان را به تباهی کشند. زیرا آنـان) دوست میدارند که شما در رنج و زحمت فراوان باشید (و چیزی را میخواهند که مایۀ رنج و دردسر شما باشد. نشانههای) نفرت و کینه از دهانشان نمایان است (و لغزشهای سخنانشان دشمنانگی شما را فریاد میدارد) و آنچه در دل خود (نسبت به شما) پنهان میدارند بس بزرگتر است (از آن چیزی که از دهانشان میپرد)....
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ (١٤٩)
بَلِ اللَّهُ مَوْلاکُمْ وَهُوَ خَیْرُ النَّاصِرِینَ (١٥٠)
سَنُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَکُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِینَ) (١٥١)
ای کسانی که ایمان آوردهاید اگر از کسانی که کافرند اطاعت کنید (و سخنان ایشان را بپذیرید) شما را (به سوی کفر) به عقب برمیگردانند و (در دنیا و آخرت) زیانمند خواهید شد. (آنان دوست و یاور شما نیستند و تکیه کردن را نشایند) بلکه خداوند یاور شما است و او بهترین یاوران است، هر چه زودتر به دلهای کافران خوف و هراس میاندازیم به خاطر اینکه چیزهائی را انباز خدا میسازد که خداوند دلیلی بر پرستش آنها فرو نفرستاده است. و منزل و مأوای آنان آتش (دوزخ در آخرت) است و این مکان ستمکاران، چه بد جایگاهی است...
(لا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلادِ (١٩٦)
مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ) (١٩٧)
غلت خوردن در (نـعمت دنیوی و تصرّف ایشان در تجارت و امور) شهرها و کشورها، تو را گول نزند، (اینها) کالای اندک و (نعمت) ناچیزی است و بعد جایگاه ایشان دوزخ است، وآن بدترین جایگاه است ٠٠٠
در این زمینه آیات بیشمار دیگری است.
این خطوط سهگانۀ برجسته، با همدیگر هماهنگ بوده و در بیان جهانبینی اسلامی، و توضیح حقیقت توحید و مقتضی آن در زندگی انسانها و در احساسی که نسبت به خدا دارند، و اثر توحید در موضع ایشان در رابر دشمنان خدا که جز آن موضعی ندارند. مکمّل یکدیگرند.
آیههای قرآنی سوره در جاهای ویژهای که در رونـد گفتار دارند، در آنجاها از سرزندگی و جانداری بیشتری برخوردارند و ژرفای زیادتری در الهامگری دارند... چه در گیرودار پیکار نازل شدهاند. پـیکار عقیده، و پیکار رزمگاه، پیکار در داخل نـفسها، و و پیکار در واقعیّت زندگی ... بر این اساس است که چنین پشتوانه و اندوختۀ زندۀ شگفتی را از حرکت و تأثیر و الهام در برگرفتهاند.
در این صورت لازم است به پیش رویم تا با نصوص سوره در روند زنده و نیرومند و گیرا و زیبائی که دارند روبرو گردیم.
*
[1] به کتاب : « معرکةالتقالید » محمد قطب مراجعه شود.
[2] چنانکه این امر در حوادث جنگ احد جلوهگر است، و به هنگام بررسی آیات مربوط بدان در سوره روشن خواهد شد.
[3] همانگونه که در میانجیگری عبدالله پسر ابی برای بنی قینقاع رخ داد و او در این باره با پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم درشتی کرد.