تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ طور

سوره‌ طور

مکی‌ است‌ و دارای‌ (49) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به‌ سبب‌ افتتاح‌ با سوگند حق‌ تعالی‌ به‌ کوهی‌ که‌ داری‌ درخت‌ است‌، «طور» نامیده‌ شد زیرا طور به‌ معنی‌ کوه‌ مشجر است‌ و کوهی‌ که‌ درخت‌ ندارد، به‌ آن «طور» نمی‌گویند بلکه‌ به‌ آن‌ «جبل‌» می‌گویند. و کوهی‌ که‌ حق‌ تعالی‌ بر آن‌ با موسی‌  علیه السلام  سخن‌ گفت‌ و کوهی‌ که‌ عیسی‌  علیه السلام  را از آن‌ به‌ رسالت‌ فرستاد، درخت‌ داشت‌ پس‌ کوه‌ طور با این‌ رخداد عظیم‌، از شرف‌ بزرگی ‌برخوردار شد.

در بیان‌ فضیلت‌ این‌ سوره‌ از جبیر بن ‌مطعم رضی الله عنه  روایت‌ شده‌ است‌ که‌ فرمود: «نزد رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمدم‌ تا با ایشان‌ در باب‌ اسیران‌ مشرک‌ گفت‌وگو کنم‌ و ایشان‌ را درحالی‌ یافتم‌ که‌ مشغول‌ ادای‌ نماز بامداد بوده‌ و سوره «والطور» را می‌خواندند پس‌ چون‌ به‌ آیه: ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧ مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨ [الطور: 7-8] «رسیدند، از بیم‌ آن‌که‌ عذاب ‌نازل‌ شود، اسلام‌ آوردم‌» و چون‌ به‌ آیه: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ٣٦ [الطور: 35-36] «رسیدند، نزدیک‌ بود که‌ قلبم‌ از جا برکنده‌ شود». از این‌ جهت‌، صاحب‌ تفسیر «فی ‌ظلال‌ القرآن‌» می‌گوید: «این‌ سوره ‌تمثیل‌کننده‌ هجومی‌ بر قلب‌ بشری‌ است‌ که‌ در آن‌ تأثیر بس‌ ژرفی‌ می‌گذارد، هجومی‌ که‌ هیچ‌ قلبی‌ نمی‌تواند در برابر آن‌ پایداری‌ کند پس‌ نهایتا به‌ تسلیم‌ وادار می‌شود».

﴿وَٱلطُّورِ١

«سوگند به‌ طور» طور: به‌ زبان‌ سریانی‌ کوه‌ است‌ و مراد از آن «طور سینا» است‌ که‌ خداوند متعال‌ با موسی  علیه السلام  بر آن‌ سخن‌ گفت‌ و به‌ منظور تشریف‌ و گرامی‌داشت‌ آن‌، به‌ آن‌ سوگند خورد.

﴿وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ٢

«و سوگند به‌ کتاب‌ مسطور» مسطور: یعنی‌ نوشته‌ شده‌. مراد از کتاب: قرآن‌، یا لوح‌ محفوظ، یا الواح‌ موسی‌  علیه السلام  است‌. یا مراد همه‌ این‌ها و غیر آن‌ها از کتب‌ آسمانی‌ چون‌ انجیل‌ و زبور است‌.

﴿فِی رَقّٖ مَّنشُورٖ٣

«در رقی‌ گشاده‌» یعنی: سوگند به‌ کتابی‌ که‌ در رقی‌ گشاده‌ نوشته‌ شده‌ است‌. رق: پوست‌ رقیق‌ و نازک‌ است‌. مبرد می‌گوید: «رق‌ عبارت‌ است‌ از پوست ‌نازک‌ حیوانات‌ که‌ در گذشته‌ مطالب‌ را طومارگونه‌ بر آن‌ می‌نوشتند. منشور: یعنی‌ گسترده‌ و گشاده‌». خاطر نشان‌ می‌شود که‌ قبل‌ از شناخت‌ کاغذ، پوست‌ حیوانات ‌بیشترین‌ نوشت‌افزار بشر بود.

﴿وَٱلۡبَیۡتِ ٱلۡمَعۡمُورِ٤

«و سوگند به‌ بیت‌المعمور» که‌ در آسمان‌ هفتم‌ است‌ و خدای‌  عزوجل ‌ در آن ‌مورد پرستش‌ قرار می‌گیرد و فرشتگان‌ آن‌ را با عبادت‌ و نیایش‌ خود آباد می‌دارند. شایان‌ ذکر است‌ که‌ «بیت‌المعمور» به‌ ازای‌ خانه‌ کعبه‌ قرار داد چنان‌که ‌در حدیث‌ شریف‌ معراج‌ آمده‌ است: «سپس‌ به‌ سوی‌ بیت‌المعمور بالا برده‌ شدم‌ و آن‌ خآن‌های‌ است‌ که‌ هر روز هفتادهزار فرشته‌ به‌ آن‌ وارد می‌شوند و دیگر تا آخر عمرشان‌ به‌ آن‌ بر نمی‌گردند». یا مراد از «بیت ‌المعمور» کعبه‌ است‌ که‌ با حجاج‌، زوار و مجاوران‌ خود آبادان‌ می‌باشد. بیت‌المعمور: یعنی‌ خانه‌ آبادان‌.

﴿وَٱلسَّقۡفِ ٱلۡمَرۡفُوعِ٥

«و سوگند به‌ سقف‌ برافراشته‌» یعنی: سوگند به‌ آسمان‌. حق‌ تعالی‌ از آن‌ رو آسمان‌ را «سقف‌» نامید که‌ مانند سقفی‌ برای‌ زمین‌ است‌.

﴿وَٱلۡبَحۡرِ ٱلۡمَسۡجُورِ٦

«و سوگند به‌ دریای‌ برافروخته‌» مسجور: از سجر است‌ که‌ آتش‌ برافروخته‌ در تنور می‌باشد. روایت‌ شده‌ است‌ که‌ دریاها در روز قیامت‌ یکپارچه‌ آتشفشان‌ شده‌ و به‌ آتشی‌ بر افروخته‌ تبدیل‌ می‌گردند. البته‌ تصور این‌ معنی‌ حتی‌ در مقیاس‌ شناخت‌های‌ بشری‌ در عصر حاضر نیز امری‌ دور از ذهن‌ نیست‌ زیرا هم ‌اکنون ‌شناخته‌ شده‌ است‌ که‌ فقط طبقاتی‌ از آب‌ و خاک‌ بر روی‌ زمین‌ وجود دارد و اعماق‌ آن‌ همه‌ متشکل‌ از مواد مذاب‌ منفجره‌ است‌، که‌ وجود آتشفشان‌ها ـ حتی ‌در زیر بستر دریاها ـ نشآن‌های‌ بر این‌ حقیقت‌ می‌باشد. به‌قولی‌ دیگر «مسجور» به‌معنی‌ پرساخته‌ شده‌ است‌. امام‌ رازی‌ می‌گوید: «حکمت‌ در این‌که‌ خداوند متعال ‌این‌ اماکن‌ سه‌گانه‌؛ یعنی‌ طور، بیت‌المعمور و بحر مسجور را به‌ سوگند خوردن ‌انتخاب‌ کرد؛ این‌ است‌ که‌ این‌ سه‌ مکان‌، مکآن‌های‌ سه‌ تن‌ از انبیائی‌اند که‌ ایشان‌ به ‌اخلاص‌ با پروردگار خود در آن‌ها خلوت‌ کرده‌ و با او در آن‌ها به‌ راز و نیازنشسته‌اند، یعنی‌ موسی‌  علیه السلام  در طور، محمد صلی الله علیه و آله و سلم  در کعبه‌ و یونس‌  علیه السلام  در اعماق‌ دریا». نقل‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در کعبه‌ به‌ راز و نیاز نشستند و گفتند: «السلام‌ علینا وعلی‌ عبادالله‌ الصالحین‌. لا أحصی‌ ثناء علیک‌ أنت‌ کما أثنیت‌ علی‌ نفسک». «سلام‌ بر ما و بر بندگان‌ صالح‌ خداوند. پروردگارا! من‌ نمی‌توانم‌ آنچنان‌ که‌ تو خود بر خویشتن‌ ثنا گفته‌ای‌، ثنای‌ تو را برشمارم‌». و یونس‌  علیه السلام  در اعماق‌ دریا ندا کرد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ [انبیاء:87] پس‌ این‌ اماکن‌ به‌ این‌ سبب ‌از شرف‌ و کرامت‌ برخوردار گردیدند.

﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّکَ لَوَٰقِعٞ٧

«که‌ عذاب‌ پروردگارت‌ واقع‌ شدنی‌ است‌» این‌ جواب‌ قسم‌ است‌. یعنی: به‌ آنچه ‌ذکر شد سوگند که‌ عذاب‌ پروردگارت‌ بر کسانی‌ که‌ مستحق‌ آن‌ هستند، خواه‌ نخواه‌ آمدنی‌ است‌.

﴿مَّا لَهُۥ مِن دَافِعٖ٨

«آن‌ را هیچ‌ دفع‌ کننده‌ای‌ نیست‌» که‌ از دوزخیان‌ برگرداند و دفع‌ کند. البته سوگند الهی‌ به‌ این‌ امور، نشان‌ دهنده‌ این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ این‌ پدیده‌ها بر کمال ‌قدرت‌ و حکمت‌ وی‌، بر راستی‌ و درستی‌ اخبارش‌ بر وقوع‌ عذابش‌ در روز قیامت ‌و بر توانایی‌اش‌ در ثبت‌ و نگه‌داری‌ اعمال‌ بندگان‌ به‌ منظور مجازات‌ آن‌ها، دلالت ‌می‌کنند.

﴿یَوۡمَ تَمُورُ ٱلسَّمَآءُ مَوۡرٗا٩

«روزی‌ که‌ آسمان‌ جنبش‌ کند به‌ جنبشی‌ سخت‌» یعنی: بعضی‌ از آن‌ در بعضی ‌دیگر متموج‌ گردیده‌ و به‌ شدت‌ درهم‌ وبرهم‌ گردد و مانند سنگ‌ آسیابی‌ که‌ از مدار خود منحرف‌ شده‌ باشد، در هم‌ بچرخد. که‌ این‌ پدیده‌، در روز قیامت‌ واقع‌ می‌شود.

﴿وَتَسِیرُ ٱلۡجِبَالُ سَیۡرٗا١٠

«و کوه‌ها روان‌ شوند به‌ روان‌ شدنی‌» یعنی: کوه‌ها جابجا شده‌ و از جاهای‌ خود همچون‌ روان‌ شدن‌ ابر، روان‌ گردند و خردوریز و پراکنده‌ شوند.

﴿فَوَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ١١

«پس‌ وای‌ بر تکذیب‌ کنندگان‌ در آن‌ روز» ویل: کلمه‌ای‌ است‌ که‌ به‌ شخصی‌ که‌ در پرتگاه‌ هلاکت‌ و نابودی‌ قرار دارد، گفته‌ می‌شود. یعنی: وای‌ بر تکذیب‌کنندگان‌ از عذاب‌ سهمگین‌ روز قیامت‌؛ آن‌گاه‌ که‌ پدیده‌ هولناک‌ جنبش‌ و اضطراب‌ آسمآن‌ها و پاشان‌ شدن‌ کوها روی‌ دهد.

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ فِی خَوۡضٖ یَلۡعَبُونَ١٢

«کسانی‌ که‌ به‌ بیهوده ‌گویی‌ سرگرم‌اند» یعنی: وای‌ بر کسانی‌ که‌ چنان‌ در لجن‌زار باطل‌ فرورفته‌ و به‌ آن‌ سرگرم‌اند و در تکذیب‌ و استهزا به‌ دعوت‌ محمد‌ صلی الله علیه و آله و سلم  چنان‌ ژاژخایی‌ می‌کنند که‌ هرگز حسابی‌ را به‌ یاد نیاورده‌ و از عقابی‌ نمی‌هراسند.

﴿یَوۡمَ یُدَعُّونَ إِلَىٰ نَارِ جَهَنَّمَ دَعًّا١٣

«روزی‌ که‌ به‌ شدت‌ به‌ سوی‌ آتش‌ دوزخ‌ کشیده‌ می‌شوند» یعنی: روزی‌ که‌ با سختی‌ و خشونت‌ بسیار سختی‌، به‌ سوی‌ آتش‌ جهنم‌ رانده‌ می‌شوند.

﴿هَٰذِهِ ٱلنَّارُ ٱلَّتِی کُنتُم بِهَا تُکَذِّبُونَ١٤

«این‌ همان‌ آتشی‌ است‌ که‌ شما آن‌ را دروغ‌ می‌پنداشتید» یعنی: نگهبانان‌ دوزخ ‌در آن‌ روز به‌ آنان‌ می‌گویند: این‌ آتشی‌ که‌ شما آن‌ را مشاهده‌ می‌کنید، همان‌ آتشی‌ است‌ که‌ در دنیا دروغش‌ می‌پنداشتید.

﴿أَفَسِحۡرٌ هَٰذَآ أَمۡ أَنتُمۡ لَا تُبۡصِرُونَ١٥

«آیا این‌» چیزی‌ که‌ هم‌ اکنون‌ می‌بینید و مشاهده‌ می‌کنید «سحر است‌» چنان‌که‌ در دنیا به‌ پیامبران  علیهم السلام  ساحر و جادوگر و به‌ کتاب‌های نازل‌ کرده‌ حق‌ تعالی‌، سحر می‌گفتید؟ «یا شما نمی‌بینید؟» یعنی: یا این‌که‌ شما از دیدن‌ دوزخ‌ کورید چنان‌ که‌ از دیدن‌ حق‌ در دنیا کور بودید؟.

﴿ٱصۡلَوۡهَا فَٱصۡبِرُوٓاْ أَوۡ لَا تَصۡبِرُواْ سَوَآءٌ عَلَیۡکُمۡۖ إِنَّمَا تُجۡزَوۡنَ مَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٦

«به‌ آن‌ درآیید» یعنی: هرگاه‌ انکار دوزخ‌ برای‌ شما ممکن‌ نیست‌ و به‌ خوبی ‌برای‌ شما ثابت‌ شد که‌ آنچه‌ می‌بینید، سحر و جادو هم‌ نیست‌ و در دیدگان‌ شما نیز هیچ‌ خلل‌ و اشکالی‌ وجود ندارد پس‌ همینک‌ به‌ آن‌ درآیید و سختی‌های‌ آن‌ را به‌جان‌ تحمل‌ کنید، سپس «خواه‌ صبر کنید یا صبر نکنید» بر عذاب‌ آن‌، هر چه‌ می‌خواهید بکنید زیرا صبر و عدم‌ آن‌ هردو «به‌ حال‌ شما یکسان‌ است‌» در عدم‌ بخشیدن‌ سود و فایده‌، چه‌ بر فرض‌ این‌ که‌ صبر کنید، این‌ صبر شما هیچ‌ سودی‌ به‌ حالتان‌ ندارد «تنها به‌ آنچه‌ می‌کردید، مجازات‌ می‌یابید» زیرا جزا در برابر عمل ‌است‌ و هرگاه‌ جزا حتما واقع‌ شدنی‌ است‌ پس‌ صبر و عدم‌ آن‌ هردو برایتان‌ یکسان ‌می‌باشد.

﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَنَعِیمٖ١٧ فَٰکِهِینَ بِمَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ وَوَقَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ١٨

«همانا پرهیزگاران‌ در باغ‌ها و در نعمت‌هایی‌ هستند» بر عکس‌ آن‌ گروه‌ دوزخی ‌که‌ در عذاب‌ و تیره‌روزی‌ به‌سر می‌برند «به‌ آنچه‌ پروردگارشان‌ به‌ آنان‌ از میوه‌ها داده‌ برخوردارند» یعنی: پرهیزگاران‌ در بهشت‌ از میوه‌های‌ آن‌ برخوردارند. یا معنی‌ این ‌است: ایشان‌ به‌ سبب‌ قرار گرفتن‌ در عطایای‌ خدای‌  عزوجل ‌ ـ عطایا و دهش‌هایی‌که‌ هیچ‌ چشمی‌ نظیر آن‌ها را ندیده‌، هیچ‌ گوشی‌ نظیر آن‌ها را نشنیده‌ و بر قلب‌ هیچ ‌بشری‌ خطور نکرده‌ است‌ ـ از رفاه‌، نعمت‌ و لذت‌های‌ گوارا برخوردارند «و به‌سبب‌ آن‌که‌ پروردگارشان‌ آن‌ها را از عذاب‌ دوزخ‌ نگه‌ داشته‌ است‌» نیز برخوردارند؛ که ‌این‌ خود نعمتی‌ است‌ مستقل‌.

﴿کُلُواْ وَٱشۡرَبُواْ هَنِیٓ‍َٔۢا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٩

به‌ پرهیزگاران‌ ـ به‌ عنوان‌ شادباش‌ و تبریک‌ ـ گفته‌ می‌شود: «بخورید و بنوشید؛ گوارایتان‌ باد!» هنی: نعمت‌ و لذتی‌ است‌ که‌ در آن‌ هیچ‌ بریدگی‌، انقطاع‌، سختی‌، کدورت‌، تیره‌گی‌ و ناخالصی‌ای‌ وجود نداشته‌ باشد. آری‌! به‌ گوارایی‌ بخورید و بیاشامید «به‌ خاطر آنچه‌ می‌کردید» از اعمال‌ نیک‌.

﴿مُتَّکِ‍ِٔینَ عَلَىٰ سُرُرٖ مَّصۡفُوفَةٖۖ وَزَوَّجۡنَٰهُم بِحُورٍ عِینٖ٢٠

«تکیه‌ زده‌اند» بهشتیان‌ در حال‌ خورد و نوش‌شان‌ «بر تخت‌های برابر یکدیگر گسترده‌» مصفوفه: بعضی‌ به‌ بعضی‌ دیگر پیوسته‌ و رج‌ زده‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ همه ‌تخت‌ها یک‌ صف‌ به‌ حساب‌ می‌آیند. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «شخص‌ بهشتی‌ در بهشت‌ به‌ متکایی‌ که‌ گسترده‌گی‌ آن‌ به‌ مقدار چهل‌ سال‌ راه‌ است‌، تکیه‌ می‌زند، نه‌ از آن‌ بر می‌گردد و نه‌ او را ملول‌ و دلتنگ‌ می‌گرداند. آنچه‌ که‌ دلش‌ بدان‌ میل ‌کند و چشمانش‌ از دیدن‌ آن‌ لذت‌ برد، آماده‌ نزد وی‌ می‌آید». «و حوریان‌ درشت‌ چشم‌ را جفت‌ آنان‌ گردانده‌ایم‌» یعنی: هریک‌ از بهشتیان‌ را به‌ زنان‌ بهشتی‌ای‌ که‌ حور عین‌اند، همدم‌ و پیوسته‌ می‌گردانیم‌. حوراء: زنی‌ است‌ که‌ سپیدی‌ و سیاهی‌ چشمش‌ هردو در نهایت‌ حسن‌ خود باشد. عین: هر زن‌ درشت‌ چشمی‌ است‌.

﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ٢١

«و کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اند و فرزندان‌شان آن‌ها را در ایمان‌ پیروی‌ کرده‌اند، فرزندان‌شان را به‌ آنان‌ ملحق‌ خواهیم‌ کرد» یعنی: خدای‌ سبحان‌ نسل‌ و اولاد شخص ‌مؤمن‌ را در بهشت‌ ـ هرچند که‌ در عمل‌ پایین‌تر از او باشند ـ به‌ درجه‌ او رفعت ‌می‌دهد و به‌ او می‌پیونداند تا چشمان‌ وی‌ به‌ دیدن‌ آن‌ها روشن‌ و دلش‌ به‌ وجودشان ‌شاد گردد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن‌عباس رضی الله عنه  نیز آمده‌ است‌ اما این ‌امر تحقق‌ نمی‌پذیرد مگر در صورتی‌ که‌ فرزندانش‌ مؤمن‌ باشند. متن‌ حدیث‌ شریف ‌نقل‌ شده‌ از ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  در این‌ باره‌ این‌ است: «چون‌ شخص‌ به‌ بهشت‌ درآید، از پدر و مادر و همسر و فرزندان‌ خود سؤال‌ می‌کند که‌ آنان‌ در کجایند؟ به‌ او گفته‌ می‌شود: آنان‌ به‌ درجه‌ تو نرسیده‌اند. می‌گوید: پروردگارا! من‌ هم‌ برای‌ خود و هم‌ برای‌ آنان‌ عمل‌ کرده‌ام‌! آن‌گاه‌ به‌ ملحق‌ ساختن‌ ایشان‌ به‌ وی‌ فرمان‌ داده ‌می‌شود». سپس‌ ابن‌عباس‌ رضی الله عنه  این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کرد.

«و چیزی‌ از جزای‌ عمل‌شان را نمی‌کاهیم‌» یعنی: با ملحق‌ ساختن‌ فرزندان‌ و اقربای‌ آن‌ها به‌ ایشان‌، چیزی‌ از ثواب‌ اعمال‌ خودشان‌ را نیز نمی‌کاهیم‌ «هر کسی‌ در گرو کار و کردار خویش‌ است‌» در روز قیامت‌ پس‌ اگر بر وجهی‌ عمل‌ کرد که‌ خداوند متعال‌ او را بدان‌ فرمان‌ داده‌ بود و به‌ وجایب‌ خود نیک‌ پرداخت‌، خداوند متعال‌ او را آزاد می‌کند و در غیر آن‌ نابودش‌ می‌کند و چه‌ نابودی‌ هراس ‌انگیزی‌ که‌ حتی‌ مرگ‌ را نیز به‌ آن‌ هیچ‌ راهی‌ نیست‌ و نمی‌تواند بر آن‌ نقطه‌ پایانی ‌بگذارد!.

﴿وَأَمۡدَدۡنَٰهُم بِفَٰکِهَةٖ وَلَحۡمٖ مِّمَّا یَشۡتَهُونَ٢٢

«با میوه‌ و گوشتی‌ که‌ خوش‌ دارند، آنان‌ را مدد می‌کنیم‌» یعنی: افزون‌ بر آنچه‌ که‌ بهشتیان‌ از نعمت‌ها دارند؛ میوه‌های‌ گوناگون‌ و انواع‌ گوشتهای‌ لذیذ دیگری‌ را که ‌خوش‌ دارند و دل‌هایشان‌ بدان‌ گرایش‌ دارد، پی‌درپی‌ بر ایشان‌ می‌فرستیم‌.

﴿یَتَنَٰزَعُونَ فِیهَا کَأۡسٗا لَّا لَغۡوٞ فِیهَا وَلَا تَأۡثِیمٞ٢٣

«در آنجا جامی‌ از دست‌ هم‌ می‌ربایند» یعنی: در آنجا بهشتیان‌ جامهایی‌ از شراب ‌بهشتی‌ را باهم‌ دست‌ به‌ دست‌ می‌کنند. یا معنی‌ این‌ است: آن‌ها از بس‌ که‌ شاد و سر خوش‌اند جام‌های‌ شراب‌ را از روی‌ سرگرمی‌ و سرمستی‌ از دست‌ یک‌دیگر می‌ربایند «در آن‌ نه‌ بیهوده‌گی‌ است‌ و نه‌ بزه‌کاری‌» یعنی: در بهشت‌ میان‌ می‌گساران ‌سخنان‌ بیهوده‌ و گناه‌آلود رد و بدل‌ نمی‌شود چنان‌ که‌ در میان‌ می‌گساران‌ دنیا چنین‌ کارها و حرکاتی‌ روی‌ می‌دهد. ابن‌ قتیبه‌ می‌گوید: «شراب‌ بهشت‌ عقل‌هایشان‌ را نمی‌رباید تا آثار سوئی‌ چون‌ شراب‌ دنیا در ایشان‌ بجا گذاشته‌ و در نتیجه‌، حرکتی‌ از ایشان‌ سر زند که‌ گنهکارشان‌ گرداند».

﴿وَیَطُوفُ عَلَیۡهِمۡ غِلۡمَانٞ لَّهُمۡ کَأَنَّهُمۡ لُؤۡلُؤٞ مَّکۡنُونٞ٢٤

«و برای‌ آنان‌ نوجوانانی‌ است‌ که‌ بر گردشان‌ همی‌گردند» یعنی: نوجوانان‌ خوبروی ‌همراه‌ با جام‌ میوه‌ و غذا و دیگر نعمت‌ها برگرداگرد بهشتیان‌ می‌گردند، به‌ خدمت ‌سرگرم‌اند و رفت‌وآمد می‌کنند «انگاری‌ آن‌ها» یعنی: آن‌ نوجوانان‌؛ در زیبایی‌، خرمی‌، رخشندگی‌ و صفای‌ خود؛ بسان‌ «مرواریدی‌ اند که‌ نهفته‌ است» یعنی: در پرده‌ صدف‌ پنهان‌ و در داخل‌ صدف‌ مصون‌ است‌ و هیچ‌ دستی‌ به‌ آن‌ نرسیده‌ است‌؛ سپید و چشم‌ربا و خرم‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ قتاده‌ آمده‌ است: «از رسول‌‌اکرم‌‌ صلی الله علیه و آله و سلم  پرسیدند: یا رسول ‌الله! خدمتکار [بهشت‌ خود] مانند مروارید است‌ پس‌ چگونه‌ است‌ کسی‌ که‌ آن‌ خدمتکار به‌ وی‌ خدمت‌ می‌کند؟ فرمودند: سوگند به‌ ذاتی‌ که‌ جانم‌ در اختیار اوست‌، فضل‌ و برتری‌ در میان‌ آنان‌، همانند فضیلت‌ ماه‌ شب‌ چهارده‌ بر سایر ستارگان‌ است‌».

﴿وَأَقۡبَلَ بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٖ یَتَسَآءَلُونَ٢٥

«و بعضی‌ از آنان‌ به‌ بعضی‌ دیگر به‌ همپرسی‌ روی‌ آورند» یعنی: بعضی‌ از بهشتیان ‌از بعضی‌ دیگر در بهشت‌ سؤال‌ می‌کنند که‌ در دنیا چه‌ حال ‌و روزی‌ داشته‌ اند، چه‌ رنج‌هایی‌ دیده‌‌اند و از عاقبت‌ و سرانجام‌ کار چه‌ بیم‌هایی‌ داشته‌ اند؟ زیرا آن‌ها ازاین‌ گفت‌وگوها لذت‌ برده‌، به‌ یک‌دیگر انس‌ گرفته‌ و در ضمن‌ آن‌ به‌ نعمت ‌پروردگار خویش‌ اعتراف‌ می‌کنند.

﴿قَالُوٓاْ إِنَّا کُنَّا قَبۡلُ فِیٓ أَهۡلِنَا مُشۡفِقِینَ٢٦

«گویند: ما پیش‌ از این‌ در میان‌ خانواده‌ خود بیمناک‌ بودیم‌» و از عذاب‌ خداوند عزوجل  در ترس‌ و نگرانی‌ به‌سر می‌بردیم‌. یا ما از عصیان‌ و نافرمانی‌ حق‌ تعالی‌ بیمناک ‌بودیم‌.

﴿فَمَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا وَوَقَىٰنَا عَذَابَ ٱلسَّمُومِ٢٧

سپس‌ در بیان‌ علت‌ وصول‌ خویش‌ به‌ بهشت‌ می‌گویند: «پس‌ خدا بر ما منت ‌نهاد» با آمرزش‌ و رحمت‌ خویش‌، یا با توفیق‌ طاعت‌ خویش «و ما را از عذاب ‌سموم‌ حفظ کرد» عذاب‌ سموم: عذاب‌ آتش‌ است‌. سموم‌ جهنم‌ دمه‌ای‌ است‌ که‌ از گرمای‌ آن‌ به‌ وجود می‌آید. به‌ قولی: آتشباد جهنم‌ سموم‌ نامیده‌ شد زیرا آن‌ باد وارد مسامات‌ و منافذ بدن‌ می‌شود.

﴿إِنَّا کُنَّا مِن قَبۡلُ نَدۡعُوهُۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡبَرُّ ٱلرَّحِیمُ٢٨

بهشتیان‌ در بیان‌ علت‌ وصول‌ خویش‌ به‌ بهشت‌ می‌افزایند: «ما پیش‌ از این‌» در دنیا «او را می‌خواندیم‌» یعنی: خداوند متعال‌ را به‌ یگانگی‌ می‌خواندیم‌ و او را پرستش‌ می‌کردیم‌، یا از او می‌خواستیم‌ که‌ بر ما با مغفرت‌ و رحمت‌ خویش‌ منت ‌نهد «هرآینه‌ او احسان‌کننده‌ مهربان‌ است‌» بر: بسیار احسان‌ کننده‌ و رحیم: بسیار مهربان‌ است‌ به‌ بندگانش‌.

﴿فَذَکِّرۡ فَمَآ أَنتَ بِنِعۡمَتِ رَبِّکَ بِکَاهِنٖ وَلَا مَجۡنُونٍ٢٩

«پس‌ اندرز ده‌» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! بر پنددادن‌ و موعظه‌ پایداری‌ ورز «که‌ تو به‌ نعمت‌ پروردگارت‌» که‌ همانا نبوت‌ است «نه‌ کاهنی‌ و نه‌ دیوانه‌» کاهن: کسی ‌است‌ که‌ این‌ پندار را در دیگران‌ القا می‌کند که‌ غیب‌ را بدون‌ وحی‌ می‌داند. عراف: کسی‌ است‌ که‌ با تکیه‌ بر جنیان‌، راجع‌ به‌ آینده‌ پیشگویی‌ می‌کند. یعنی: ای ‌پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! آنچه‌ که‌ تو می‌گویی‌، کهانت‌ نیست‌ زیرا تو به‌ وحیی‌ ناطق‌ هستی‌ که‌ خداوند متعال‌ تو را به‌ ابلاغ‌ آن‌ دستور داده‌ است‌.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ شَاعِرٞ نَّتَرَبَّصُ بِهِۦ رَیۡبَ ٱلۡمَنُونِ٣٠

«یا» مشرکان‌ «می‌گویند:» محمد «شاعری‌ است‌ که‌ ما در حق‌ وی‌ حوادث‌ روزگار را انتظار می‌بریم‌» تا بمیرد چنان‌ که‌ دیگران‌ مرده‌اند، یا به‌ هلاکت‌ رسد چنان‌ که ‌پیشینیان‌ وی‌ به‌ هلاکت‌ رسیده‌اند پس‌ آن‌گاه‌ کار دین‌ و دعوتش‌ به‌ پایان‌ می‌رسد و ما از دست‌ وی‌ راحت‌ می‌شویم‌. ریب: در اصل‌ به‌ معنی‌ شک‌ است‌ و بر حوادث ‌نیز اطلاق‌ می‌شود. منون: زمانه‌ و روزگار، یا مرگ‌ است‌.

ابن ‌جریر و ابن ‌اسحاق‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌ از ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  روایت‌ کرده‌اند که‌ فرمود: قریش‌ چون‌ در دارالندوه‌ جمع‌ شدند تا در کار رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  رأی‌ زنی‌کنند، گوینده‌ای‌ از آنان‌ گفت: او را زندانی‌ و دربند کنید، سپس‌ به‌ او «منون‌» را انتظار بکشید تا نابود شود چنان‌ که‌ پیشینیان‌ وی‌ از شعراء ـ مانند زهیر، نابغه‌ و اعشی‌ ـ هلاک‌ شدند زیرا او نیز یکی‌ از آنان‌ است‌. پس‌ خداوند متعال‌ این‌ آیه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿قُلۡ تَرَبَّصُواْ فَإِنِّی مَعَکُم مِّنَ ٱلۡمُتَرَبِّصِینَ٣١

«بگو: انتظار بکشید که‌ من‌ نیز با شما از منتظرانم‌» یعنی: انتظار بکشید مرگ‌ یا هلاکت‌ مرا زیرا من‌ هم‌ با شما از انتظارکشندگان‌ فرجام‌ کار شما هستم‌ و بدانید که‌ من‌ به‌ نصرت‌ خداوند عزوجل  مطمئن‌ و باورمندم‌.

﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآۚ أَمۡ هُمۡ قَوۡمٞ طَاغُونَ٣٢

«یا مگر خردهایشان‌ آنان‌ را به‌ این‌ امر فرمان‌ می‌دهد» یعنی: یا مگر عقل‌هایشان ‌آنان‌ را به‌ این‌ ادعاهای‌ متناقض‌ که‌ قرآن‌ سحر، یا کهانت‌ یا شعر است‌، دستور می‌دهد؟ شایان‌ ذکر است‌ که‌ بزرگان‌ قریش‌ به‌ خردمندی‌ و تعقل‌ توصیف‌ می‌شدند پس‌ خداوند متعال‌ بدین‌سان‌ عقل‌ها و خردهایشان‌ را به‌ باد تحقیر گرفت‌؛ آن‌گاه‌ که ‌عقل‌هایشان‌ شناخت‌ حق‌ از باطل‌ را برایشان‌ به‌ باروبر ننشاند «یا مگر آن‌ها قومی‌ طغیان‌گرند» که‌ در عناد از حد گذشته‌اند پس‌ به‌ سبب‌ آن‌ گفته‌اند آنچه‌ را که‌گفته‌اند؟ بنابراین‌، سخنان‌شان‌ از اثر خردورزی‌ و تعقل‌ نیست‌ بلکه‌ از اثر طغیان ‌نفس‌ است‌.

﴿أَمۡ یَقُولُونَ تَقَوَّلَهُۥۚ بَل لَّا یُؤۡمِنُونَ٣٣

«یا مگر می‌گویند: آن‌ را بر بافته‌» یعنی: محمد قرآن‌ را از نزد خود بر بافته‌ و برساخته‌ است «نه‌! بلکه‌ ایمان‌ ندارند» یعنی: حقیقت‌ این‌ است‌ که‌ سبب‌ سرزدن ‌همه‌ این‌ سخنان‌ متناقض‌ از آنان‌، کافر بودنشان‌ است‌. آری‌! آنان‌ به ‌خداوند متعال‌ ایمان‌ نیاورده‌ و آنچه‌ را که‌ رسول‌ وی‌ صلی الله علیه و آله و سلم  آورده‌ است‌، تصدیق ‌نمی‌کنند.

﴿فَلۡیَأۡتُواْ بِحَدِیثٖ مِّثۡلِهِۦٓ إِن کَانُواْ صَٰدِقِینَ٣٤

«پس‌ اگر راستگو هستند» در این‌ پندارشان‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  قرآن‌ را بر بافته‌ و از نزد خود آورده‌ است‌؛ «باید سخنی‌ مانند آن‌» یعنی: مانند قرآن‌ در نظم‌ و بیان ‌شیوا و اسلوب‌ بدیع‌ آن «بیاورند» زیرا با در نظر داشت‌ این‌ امر که‌ قرآن‌ کلامی ‌عربی‌ است‌ و آنان‌ هم‌ سران‌ عرب‌ و میدانداران‌ گستره‌ فصاحت‌ و فرهنگ ‌عربی‌ اعم‌ از نظم‌، نثر، بیان‌ و بدیع‌ آن‌ ـ هستند، اینک‌ این‌ گود و این‌ میدان‌؛ قدم ‌پیش‌ گذارند و نظیر قرآن‌ را بیاورند.

﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ٣٥

«یا مگر آن‌ها از هیچ‌ آفریده‌ شده‌اند؟» یعنی: یا مگر آنان‌ با این‌ کیفیت‌ بدیع‌ و صنع‌ عجیب‌، بدون‌ آفریننده‌ای‌ آفریده‌ شده‌اند و از این‌ جهت‌، حق‌ تعالی‌ را عبادت‌ نمی‌کنند «یا آن‌که‌ خود آفریدگار خویش‌ هستند؟» یعنی: یا مگر آنان‌ خود آفریدگار خویش‌اند؟ پس‌ اگر اقرار کردند که‌ در این‌ کائنات‌ بدون‌ آفریننده‌ای ‌آفریده‌ نشده‌اند و اگر اقرار کردند که‌ خود هم‌ آفریننده‌ خویش‌ نیستند، دیگر پذیرفتن‌ این‌ امر بر آنان‌ الزامی‌ می‌شود که‌ آفریدگاری‌ آنان‌ را خلق‌ کرده‌ است‌ و این‌ آفریدگار هم‌ خداوند متعال‌ است‌.

﴿أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ٣٦

«یا مگر آسمان‌ها و زمین‌ را آفریده‌اند؟» که‌ آن‌ها قطعا این‌ کاره‌ نیستند زیرا جز خدای‌ آفریننده‌ توانا، دیگر کسی‌ بر آفرینش‌ آسمآن‌ها و زمین‌ قادر نیست‌ پس‌ چرا دیگر حق‌ تعالی‌ را نمی‌پرستند؟! «نه‌! بلکه‌ یقین‌ ندارند» یعنی: واقعیت‌ این‌ است‌که‌ علت‌ موضع‌ گیری‌های‌ لجبازانه‌ و عنودانه‌شان‌ این‌ است‌ که‌ در کار خود بر باور و یقینی‌ قرار ندارند بلکه‌ در مورد وعده‌های‌ عذاب‌ و هشدارهای‌ الهی‌، در تاریکی‌های‌ شک‌ و شبهه‌ دست‌وپا می‌زنند، در غیر آن‌ باید ایمان‌ می‌آوردند.

﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ٣٧

«یا مگر گنجینه‌های‌ پروردگارت‌ پیش‌ آن‌هاست‌؟» یعنی: آیا کلیدهای‌ پروردگارت‌ در امر رسالت‌ به‌ دست‌ آن‌هاست‌ تا آن‌ را در هر جایی‌ که‌ بخواهند بگذارند؟ یا معنی‌ این‌ است: آیا گنجینه‌های‌ باران‌ و رزق‌ به‌دست‌ آن‌هاست‌؟ «یا مگر آنان‌» بر مخلوقات‌ خداوند عزوجل  در زمین‌ و آسمان «چیره‌اند» و مسلط؟ و بنابراین‌، کار آن‌ها را هر گونه‌ که‌ بخواهند می‌پردازند و اداره‌ و ساماندهی‌ می‌کنند؟ نه‌! هرگز این‌ گونه‌ نیست‌ بلکه‌ فقط خدای‌  عزوجل ‌ است‌ که‌ مالک‌، متصرف‌ و فعال‌ مایشاء می‌باشد.

﴿أَمۡ لَهُمۡ سُلَّمٞ یَسۡتَمِعُونَ فِیهِۖ فَلۡیَأۡتِ مُسۡتَمِعُهُم بِسُلۡطَٰنٖ مُّبِینٍ٣٨

«یا مگر نردبانی‌ دارند که‌ برشوند و بشنوند؟» یعنی: یا مگر می‌گویند که‌ نردبانی ‌نصب‌کرده‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ دارند که‌ بر آن‌ بالا رفته‌ و سخن‌ فرشتگان‌ و آنچه‌ را که ‌به‌ سوی‌شان‌ وحی‌ می‌شود، می‌شنوند و به‌ وسیله‌ آن‌ به‌ علم‌ غیب‌ می‌رسند چنان‌ که محمد صلی الله علیه و آله و سلم  از طریق‌ وحی‌ به‌ آن‌ می‌رسد؟ «پس‌» اگر چنین‌ ادعایی‌ دارند «باید شنونده‌ آنان‌ سلطانی‌ مبین‌ بیاورد» یعنی: باید شنونده‌ آنان‌، حجت‌ روشن‌ وآشکاری‌ بر این‌ شنیدن‌ خود بیاورد ولی‌ اگر چنین‌ چیزی‌ نزدشان‌ موجود نیست‌، دیگر راهی‌ جز این‌ ندارند که‌ از این‌ پیامبر و از این‌ قرآن‌ پیروی‌ کنند.

﴿أَمۡ لَهُ ٱلۡبَنَٰتُ وَلَکُمُ ٱلۡبَنُونَ٣٩

«آیا خدا را دختران‌ است‌ و شما را پسران‌؟» یعنی: یا مگر دختران‌ را به‌ خداوند عزوجل  و پسران‌ را به‌ خود نسبت‌ می‌دهند؟ قطعا هرکس‌ دارای‌ چنین ‌اندیشه‌ای‌ باشد، با فهم‌ و خرد بیگانه‌ بوده‌ و در حضیض‌ انحطاط فکری‌ قرار دارد بنابراین‌، از او بعید نیست‌ که‌ توحید و رستاخیز را هم‌ انکار کند.

﴿أَمۡ تَسۡ‍َٔلُهُمۡ أَجۡرٗا فَهُم مِّن مَّغۡرَمٖ مُّثۡقَلُونَ٤٠

«یا» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «از آن‌ها مزدی‌ مطالبه‌ می‌کنی‌» که‌ در برابر تبلیغ‌ رسالت‌ به ‌تو بدهند؛ «و آنان‌ از غرامت‌ گرانبارند؟» یعنی: از بر عهده‌ گرفتن‌ این‌ غرامت‌ و تاوانی‌ که‌ تو از آنان‌ می‌طلبی‌، احساس‌ گرانباری‌ می‌کنند لذا از حمل‌ این‌ بار گران ‌به‌ عسرت‌ و زحمت‌ درافتاده‌اند و نمی‌توانند اسلام‌ بیاورند؟.

﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ فَهُمۡ یَکۡتُبُونَ٤١

«یا مگر غیب‌ پیش‌ آن‌هاست‌ و آن‌ها می‌نویسند؟» یعنی: یا مگر ادعا می‌کنند که ‌علم‌ غیب‌ یعنی‌ اطلاعات‌ ثبت‌ شده‌ بر لوح‌ محفوظ نزدشان‌ است‌ و بنابراین‌، هر چه‌ را بخواهند از روی‌ علم‌ غیب‌ برای‌ مردم‌ می‌نویسند؟ پس‌ بر این‌ مبنی‌ می‌گویند که‌ ما برانگیخته‌ نمی‌شویم‌ و اگر هم‌ برانگیخته‌ شویم‌ عذاب‌ نمی‌شویم‌؟ قطعا موضوع‌ چنین‌ نیست‌ زیرا جز خدای‌ سبحان‌ هیچ‌کس‌ دیگری‌ غیب‌ را نمی‌داند. قتاده ‌می‌گوید: «چون‌ مشرکان‌ گفتند که‌ ما در حق‌ محمد حوادث‌ بد روزگار را انتظارمی‌کشیم‌»، خداوند متعال‌ فرمود: ﴿أَمۡ عِندَهُمُ ٱلۡغَیۡبُ آیا نزدشان‌ علم‌ غیب‌ است‌ که ‌بدانند محمد صلی الله علیه و آله و سلم چه‌ وقت‌ رحلت‌ می‌کند، یا کار وی‌ به‌ کجا خواهد انجامید؟ که‌ قطعا چنین‌ نیست‌.

﴿أَمۡ یُرِیدُونَ کَیۡدٗاۖ فَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ هُمُ ٱلۡمَکِیدُونَ٤٢

«یا مگر می‌خواهند نیرنگی‌ بزنند؟» یعنی: مگر نیرنگی‌ در حق‌ رسول‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  اندیشیده‌اند تا او را با این‌ توطئه‌ و نیرنگ‌ از بین‌ ببرند «ولی‌ کافران‌ خود در نیرنگ ‌گرفتار شده‌اند» یعنی: چنان‌ نیست‌ که‌ نیرنگشان‌ مؤثر باشد بلکه‌ کافران‌ خود در زیان‌ بداندیشی‌ و نیرنگ‌ خویش‌ گرفتار شده‌اند و بر این‌ نیرنگ‌شان‌ جزا داده ‌می‌شوند. یعنی‌ مغلوب‌ و نابود گردیده‌ یا خود گرفتار کید و نیرنگ‌ می‌شوند. پس ‌هرگاه‌ فرجام ‌کارشان‌ این‌ است‌، دیگر سود و ثمر برگشت‌شان‌ از راه‌ تقوی‌ و ایمان ‌چیست‌؟.

﴿أَمۡ لَهُمۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِۚ سُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ عَمَّا یُشۡرِکُونَ٤٣

«یا مگر آنان‌ را جز خداوند معبودی‌ است‌» که‌ یاریشان‌ داده‌ و از عذاب‌ وی‌ نگاه ‌می‌دارد؟ «منزه‌ است‌ خدا از آنچه‌ با او شریک‌ می‌گردانند» یعنی: حق‌ تعالی‌ از شرک‌ ورزیدنشان‌، یا از مشارکت‌ با آنچه‌ که‌ برایش‌ شریک‌ می‌گردانند و نیز از خود آن‌ شریکان‌ پنداری‌، منزه‌ و بیزار است‌.

﴿وَإِن یَرَوۡاْ کِسۡفٗا مِّنَ ٱلسَّمَآءِ سَاقِطٗا یَقُولُواْ سَحَابٞ مَّرۡکُومٞ٤٤

«و اگر پاره‌ سنگی‌ را در حال‌ سقوط از آسمان‌ ببینند می‌گویند: ابری‌ متراکم‌ است‌» یعنی: اگر آنان‌ قطعه‌ای‌ آتش‌ از آسمان‌ را بر خود افتاده‌ بینند که‌ برای‌ عذاب‌ آنان ‌فرو آورده‌ شده‌ باشد، باز هم‌ از کفر خویش‌ باز نمی‌ایستند بلکه‌ می‌گویند: این ‌ابری‌ است‌ که‌ به‌ گونه‌ متراکم‌ بر روی‌ هم‌ نشسته‌ است‌ و بر ما باران‌ می‌باراند!! از فرط طغیان‌ و عنادی‌ که‌ دارند.

﴿فَذَرۡهُمۡ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی فِیهِ یُصۡعَقُونَ٤٥

«پس‌ آنان‌ را رها کن‌ تا آن‌ روز مخصوص‌شان‌ را که‌ در آن‌ بی‌هوش‌ شوند دیدار کنند» که‌ آن‌ روز، روز مرگشان‌ یا به‌ قول‌ جمهور مفسران: روز قیامت‌ است‌. صعقه: نابودی‌ و هلاکت‌ سریع‌ است‌.

﴿یَوۡمَ لَا یُغۡنِی عَنۡهُمۡ کَیۡدُهُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا هُمۡ یُنصَرُونَ٤٦

«روزی‌ که‌ نیرنگشان‌ به‌ هیچ‌ وجه‌ به‌ کارشان‌ نیاید» یعنی: در آن‌ روز، نیرنگ‌ و توطئه‌ای‌ که‌ در دنیا علیه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  اندیشیدند، هیچ‌ سودی‌ در برگرداندن‌ عذاب‌ از آنان‌ ندارد «و نه‌ آن‌ها نصرت‌ داده‌ شوند» یعنی: نه‌ عذابی‌ را که‌ بر آنان‌ فرودآمدنی‌ است‌، هیچ‌ بازدارنده‌ای‌ از آنان‌ باز می‌دارد بلکه‌ آن‌ عذاب ‌خواه‌ناخواه‌ بر آنان‌ فرودآمدنی‌ است‌.

﴿وَإِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُواْ عَذَابٗا دُونَ ذَٰلِکَ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٤٧

«و در حقیقت‌، برای‌ ستمگران‌ عذابی‌ قبل‌ از این‌ است‌» دون‌ ذلک: یعنی‌ ستمگران‌ قبل‌ از این‌ عذاب‌، در دنیا نیز عذاب‌ دیگری‌ دارند و آن‌ کشتن‌شان‌ در روز بدراست‌. ابن‌ زید می‌گوید: «این‌ عذاب‌ عبارت‌ از مصایب‌ دنیاست‌؛ چون‌ دردها، آفات‌، بلیات‌، امراض‌ و از بین‌ رفتن‌ اموال‌ و فرزندان‌». به‌قولی‌ دیگر: مراد عذاب ‌قبر است‌. در حدیث‌ شریف‌ راجع‌ به‌ بازگشت‌ کفار بر کفر خود بعد از برطرف‌ شدن ‌عذاب‌ از آنان‌، آمده‌ است: «إن‌ المنافق‌ إذا مرض‌ وعوفی‌ مثله‌ فی‌ ذلک‌ کمثل‌ البعیر، لایدری‌ فیما عقلوه‌ ولا فیما أرسلوه». «بی‌گمان‌ مثل‌ منافق‌ وقتی‌ مریض‌ شود و از مرض ‌خویش‌ عافیت‌ یابد، چون‌ مثل‌ شتر است‌، نمی‌داند که‌ برای‌ چه‌ او را بسته‌اند و چرا بعد از آن‌ رهایش‌ کرده‌اند!». «ولی‌ بیشترشان‌ نمی‌دانند» و از این‌ عذاب‌ عبرت ‌نمی‌گیرند.

﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ٤٨

«و تا رسیدن‌ حکم‌ پروردگار خود» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تا آن‌گاه‌ که‌ عذاب ‌موعود ما بر آنان‌ فرود آید و آنان‌ را فراگیرد «صبر کن‌، هرآینه‌ تو زیر نظر مایی‌» یعنی: تو در معرض‌ دید و نظر و عنایت‌ ما بوده‌ و در حفظ و حمایت‌ ما قرار داری ‌پس‌ از آنان‌ پروایی‌ نداشته‌ باش‌ و بی باک‌ به‌ راه‌ خویش‌ ادامه‌ بده‌ «و هنگامی‌ که‌ بر می‌خیزی‌» از مجلس‌ خود «با ستایش‌ پروردگارت‌ تسبیح‌ گوی‌» لذا در هنگام‌ برخاستن‌ از هر مجلسی‌ که‌ در آن‌ می‌نشینی‌، در هنگام‌ برخاستن‌ از خواب‌ و در هنگام‌ برخاستن‌ به‌ سوی‌ نماز، بگو: «سبحان الله وبحمده»، یا «سبحانک اللهم وبحمدک». در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در ابتدای‌ نماز چنین ‌می‌گفتند: «سبحانک‌ اللهم‌ وبحمدک‌ وتبارک‌ اسمک‌، وتعالی‌ جدک‌ ولا إله‌ غیرک‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در آخر عمر خود هر وقت ‌می‌خواستند از مجلسی‌ برخیزند، می‌گفتند: «سبحانک‌ اللهم‌ وبحمدک‌، أشهد أن‌ لا إله إلا أنت‌، أستغفرک‌ وأتوب‌ إلیک‌» که‌ این‌ دعای‌ کفاره‌ مجلس‌ است‌. همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر کس‌ در شب‌ از خواب‌ برخیزد و بگوید: «لا إله‌ إلا الله ‌وحده‌ لا شریک‌ له‌، له‌ الملک‌ وله‌ الحمد وهو علی‌ کل‌ شی‌ء قدیر، سبحان‌ الله‌ والحمد لله‌ ولا إله‌ إلا الله‌ والله‌ أکبر ولا حول‌ ولا قوة‌ إلا باالله». «سپس‌ بگوید: رب‌ اغفر لی‌ ـ یا فرمودند: آن‌گاه‌ دعا کند؛ دعای‌ وی‌ اجابت‌ می‌شود پس‌ اگر عزم‌ کرد که‌ وضو گیرد و سپس‌ نماز بخواند، نمازش‌ پذیرفته‌ می‌شود».

﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩

«و نیز پاره‌ای‌ از شب‌ الله را تسبیح‌ گوی‌» یعنی: ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! در پاسهایی‌ از شب‌، حق‌تعالی‌ را تسبیح‌ گوی‌. مقاتل‌ در معنای‌ آن‌ می‌گوید: «یعنی‌ نمازهای ‌مغرب‌ و عشا را ادا کن‌». به ‌قولی‌ مراد این‌ است: «دو رکعت‌ بامداد را ادا کن‌». «و به‌ هنگام‌ فرو شدن‌ ستارگان‌ نیز» یعنی: به‌ هنگام‌ افول‌ و غایب ‌شدن‌ ستارگان‌ در آخر شب‌ نیز پروردگارت‌ را تسبیح‌ گوی‌. به ‌قولی: مراد ادای‌ نماز بامداد است‌ زیرا عبادت‌ در این‌ هنگام‌ بر نفس‌ دشوارتر و از معرض‌ ریا دورتر می‌باشد. در حدیث‌ شریف‌ متفق‌ علیه‌ در میان‌ بخاری‌ و مسلم‌ به‌ روایت‌ ابن‌ عباس‌ رضی الله عنه  آمده‌ است: چون‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در دل‌ شب‌ به‌ نماز بر می‌خاستند، می‌گفتند: «اللهم‌ لک‌ الحمد أنت‌ نور السموات‌ والأرض‌ ومن‌ فیهن‌، ولک‌ الحمد أنت‌ قیوم‌ السموات‌ والأرض‌ ومن ‌فیهن‌، ولک‌ الحمد أنت‌ رب‌ السموات والأرض‌ ومن‌ فیهن‌، أنت‌ الحق‌ ووعدک‌ الحق‌، وقولک‌ الحق‌، ولقاؤک‌ الحق‌، والجنة حق‌، والنار حق‌، والساعة‌ حق‌، والنبیون‌ حق‌، ومحمد صلی الله علیه و آله و سلم  حق‌، اللهم‌ لک‌ أسلمت‌ وعلیک‌ توکلت‌ وبک‌ آمنت‌، وإلیک‌ أنبت‌ وبک‌ خاصمت‌ وإلیک ‌حاکمت‌، فاغفر لی‌ ما قدمت‌ وما أخرت‌، وأسررت‌ وأعلنت‌، أنت ‌المقدم‌ وأنت‌ الموخر، لا إله‌ إلا أنت‌، ولا إله‌ غیرک». «بار خدایا! ستایش‌ از آن‌ توست‌، تو نور آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به ‌سر می‌برند و حمد از آن‌ توست‌، تو برپا دارنده‌ آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند و حمد از آن ‌توست‌، تو پروردگار آسمان‌ها و زمین‌ و همه‌ کسانی‌ هستی‌ که‌ در آن‌ها به‌سر می‌برند، تو حق‌ هستی‌ و وعده‌ات‌ حق‌ است‌، سخنت‌ حق‌ است‌، دیدارت‌ حق‌است‌، بهشت‌ حق‌ است‌، دوزخ‌ حق‌ است‌، قیامت‌ حق‌ است‌، پیامبران حق‌اند ومحمد حق‌ است‌. بار خدایا! برای‌ تو تسلیم‌ شده‌ام‌ و بر تو توکل‌ کرده‌ام‌، به‌ تو ایمان‌ آورده‌ام‌، به‌ سوی‌ تو به‌ اخلاص‌ بازگشته‌ام‌، به‌ سوی‌ تو داد خواهی‌ کرده‌ام‌ و به‌سوی‌ تو به‌ داوری‌ رفته‌ام‌ پس‌ آنچه‌ را که‌ پیش‌ فرستاده‌ام‌ و آنچه‌ را که‌ واپس ‌افگنده‌ام‌ (از لغزش‌ها) و آنچه‌ را که‌ پنهان‌ کرده‌ام‌ و آنچه‌ را که‌ آشکار نموده‌ام‌ برایم‌ بیامرز، تویی‌ پیش‌ اندازنده‌ و تویی‌ به‌ تأخیر افگننده‌، معبودی‌ جز تو نیست‌ و خدایی‌ غیر از تو نمی‌باشد».

 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد