تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ زخرف

سوره‌ زخرف

مکی‌ است‌ و دارای‌ (89) آیه‌ است‌.

وجه‌ تسمیه: این‌ سوره‌ به ‌سبب‌ آن‌که‌ در برگیرنده‌ اوصاف‌ بعضی‌ از مظاهر دنیا و بهره‌های‌ فانی‌ آن‌ و مقایسه‌ آن‌ها با نعمت‌های آخرت‌ است‌، «زخرف‌» نامیده ‌شد. زخرف: طلا، یا آرایشها و تجملات‌ است‌.

﴿حمٓ١ وَٱلۡکِتَٰبِ ٱلۡمُبِینِ٢ إِنَّا جَعَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِیّٗا لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ٣.

خوانده‌ می‌شود: «حاء، میم‌» و این‌ دو حرف‌، از حروف‌ مقطعه‌ است‌. «سوگند به‌ کتاب‌ مبین‌. هرآینه‌ ما آن‌ را قرآنی‌ عربی‌ قراردادیم‌» خداوند عزوجل  به‌ خود قرآن‌ بر این‌ حقیقت‌ سوگند یاد می‌کند که‌ قرآن‌ هدایت‌ و روشنی‌ و نور است‌ و معانی‌ و الفاظ آن‌ واضح‌ و آشکار می‌باشد. سبب‌ وضوح‌ و آشکار بودن‌ قرآن‌ هم ‌این‌ است‌ که‌ حق‌ تعالی‌ آن‌ را به ‌زبان‌ عربی‌ نازل‌ کرده‌ است‌. خاطر نشان‌ می‌شود که‌ کتاب‌ هر پیامبری‌ به‌زبان‌ قومش‌ نازل‌ شده‌است‌. «باشد که‌ تعقل‌ کنید» یعنی: ای‌گروه‌ عرب‌! ما قرآن‌ را به‌ زبان‌ عربی‌ نازل‌ کردیم‌ تا شما آن‌ را بفهمید و معانی‌ آن ‌را درک‌ کرده‌ احکام‌، آیات‌ و اندرزهای‌ آن‌ را فراگیرید زیرا قرآن‌ در بالاترین ‌درجات‌ بلاغت‌، بیان‌ و فصاحت‌ قرار داشته‌، تبیین‌کننده‌ و روشنگر مقاصد و تسهیل‌کننده‌ فهم‌ و دریافت‌ مفاهیم‌ است‌.

اما باید دانست‌ که‌ فرود آوردن‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربی‌، دلیل‌ بر آن‌ نیست‌ که‌ قرآن‌ کتابی‌ باشد مخصوص‌ به‌ قوم‌ عرب‌ نه‌ دیگران‌ زیرا نصوص‌ قرآن‌ بر جهانی‌ بودن ‌اسلام‌ و عمومیت‌ آن‌ برای‌ همه‌ عالم‌ انسان‌ و جن‌ دلالت‌ قطعی‌ دارند، از این‌ جهت ‌ابن‌زید ﴿لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ را به‌ «لعلکم‌ تتفکرون: تا شما تفکر و اندیشه‌ کنید» تفسیرکرده‌ است‌ و این‌ تفسیر به‌نظر اولی‌ می‌رسد زیرا بنابراین‌ تفسیر، این‌ خطاب‌ برای ‌همه‌ عرب‌ و عجم‌ عام‌ می‌شود اما بنا بر تفسیر ابن‌ عیسی‌ که‌ در معنای‌ ﴿لَّعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ  می‌گوید: «تا شما احکام‌ و معانی‌ آن‌ را بفهمید»؛ خطاب‌ مخصوص‌ به‌اعراب‌ می‌شود و عجم‌ را در بر نمی‌گیرد.

 

﴿وَإِنَّهُۥ فِیٓ أُمِّ ٱلۡکِتَٰبِ لَدَیۡنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ٤.

«و هر آینه‌ این‌ قرآن‌ در ام‌ الکتاب‌» یعنی: در لوح‌ محفوظ «نزد ما بلندقدر حکیم‌ است‌» یعنی: قرآن‌ نزد ما در لوح‌ محفوظ، بلندمرتبه‌، برخوردار از شرف‌ و فضلی ‌بس‌ عظیم‌ و دارای‌ الفاظ و بیانی‌ محکم‌ و استوار است‌ که‌ هیچ‌ اختلاف‌ و تناقضی ‌در آن‌ وجود ندارد.

علما از این‌ آیه ‌کریمه‌ و آیه: ﴿فِی صُحُفٖ مُّکَرَّمَةٖ١٣ مَّرۡفُوعَةٖ مُّطَهَّرَةِۢ١٤ [عبس: 13-14] چنین‌ استنباط کرده‌اند که‌ شخص‌ بی‌وضوء، نباید قرآن‌ را مساس‌ کند زیرا فرشتگان‌، همه‌ مصاحف‌ و از جمله‌ قرآن‌ را در ملا اعلی‌ بزرگ ‌می‌دارند پس‌ اهل‌ زمین‌ به‌ این‌ کار سزاوارترند، چراکه‌ قرآن‌ به‌سوی‌ آن‌ها نازل‌ شده ‌و خطابش‌ متوجه‌ آنان‌ است‌.

﴿ أَن کُنتُمۡ قَوۡمٗا مُّسۡرِفِینَ٥.

«آیا به ‌صرف‌ این‌که‌ شما قومی‌ از حد گذشته‌ هستید» یعنی: فقط به‌ سبب‌ این‌که ‌شما مشرکان‌ قومی‌ فرورفته‌ در گزافکاری‌ و زیاده‌روی‌ بوده‌ و بر آن‌ پای ‌می‌فشارید؛ «ذکر را از شما اعراض‌کرده‌ باز می‌داریم‌» نه‌! هرگز چنین‌ نمی‌کنیم‌. صفحا: از این‌ سخن‌ اعراب‌ است: «صفحت‌ عنه: از او روی‌ برگردانیدم‌». زیرا وقتی‌ از کسی‌ اعراض‌ کنید؛ یک‌ طرف‌ روی‌ و گردن‌ خود را از او برمی‌گردانید. کسائی‌ گفته‌است: «معنی‌ این‌ است‌ که‌ آیا پند قرآن‌ را از شما بازمی‌داریم‌ تا نه ‌بدان‌ مورد موعظه‌ قرار گیرید و نه‌ بدان‌ امر شوید؟». قتاده‌ در تعلیقی‌ بر تفسیر:﴿أَفَنَضۡرِبُ عَنکُمُ ٱلذِّکۡرَ صَفۡحًا [الزخرف: 5]  می‌گوید: «به‌ خدا سوگند؛ اگر در آن‌ هنگام‌ که‌ اوایل ‌این‌ امت‌، قرآن‌ را رد کردند، قرآن‌ از میان‌شان‌ برداشته‌ می‌شد، آن‌ها هلاک ‌می‌شدند اما خداوند عزوجل  به‌ آنان‌ با رحمت‌ خویش‌ بازگشت‌ و نزول‌ قرآن‌ را بر آنان ‌استمرار داد و در مدت‌ بیست‌ سال‌ ـ یا به‌ مدتی‌ که‌ خواسته‌ بود ـ آنان‌ را به‌سوی ‌قرآن‌ فراخواند». ابن ‌کثیر می‌گوید: «قتاده‌ در این‌ سخن‌ به‌ معنایی‌ ظریف‌ و دقیق ‌اشاره‌ کرده‌ است‌ زیرا او می‌گوید: باری‌ تعالی‌ از لطف‌ و رحمتی‌ که‌ بر این‌ امت ‌دارد، دعوت‌شان‌ به‌سوی‌ خیر و اندرز حکیمانه‌ را ـ که‌ همانا قرآن‌ است‌ ـ فرونگذاشت‌، هرچند آنان‌ از حد گذشته‌ و از این‌ دعوت‌ رویگردان‌ بودند بلکه‌ پیوسته ‌آن‌ها را به‌ سوی‌ آن‌ فراخواند تا کسانی‌ را که‌ هدایت‌شان‌ را مقدر نموده‌، به‌ وسیله‌ آن ‌هدایت‌ کند و بر کسانی‌ هم‌ که‌ شقاوت‌ و گمراهی‌ را مقدر کرده‌، حجت‌ را تمام ‌نماید».

﴿وَکَمۡ أَرۡسَلۡنَا مِن نَّبِیّٖ فِی ٱلۡأَوَّلِینَ٦.

«و چه‌ بسیار پیامبرانی‌ که‌ در میان‌ پیشینیان‌» یعنی: در میان‌ امتهای‌ پیشین‌ «فرستادیم‌».

﴿وَمَا یَأۡتِیهِم مِّن نَّبِیٍّ إِلَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٧.

«و هیچ‌ پیامبری‌ نزد آنان‌ نمی‌آمد مگر این‌که‌ او را به‌ استهزا می‌گرفتند» همانند استهزا و تمسخر قومت‌ به‌ تو. این‌ آیه‌ تسلیت‌ و دلجوئی‌ای‌ برای‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در روبرو شدنشان‌ با استهزای‌ قوم‌شان‌ است‌.

﴿فَأَهۡلَکۡنَآ أَشَدَّ مِنۡهُم بَطۡشٗا وَمَضَىٰ مَثَلُ ٱلۡأَوَّلِینَ٨.

«پس‌ نیرومندتر از آنان‌ را از روی‌ دست‌ درازی‌ هلاک‌ ساختیم‌» یعنی: مردمی‌ را که ‌از گروه‌ قریش‌ در دراز دستی‌ و نیرومندی‌، قوی ‌پنجه‌تر و نیرومندتر بودند ـ همانند قوم‌ عاد و ثمود ـ نابود کردیم‌ «و مثل‌ پیشینیان‌ گذشت‌» در قرآن‌، نه‌ یک‌بار بلکه ‌به‌تکرار. یعنی: شما در قرآن‌ از اخبارشان‌ آگاه‌ شده‌اید پس‌ از سرنوشتی‌ مانند سرنوشت‌ آنان‌ حذر کنید.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡعَلِیمُ٩.

«و اگر از آنان‌ بپرسی: آسمآن‌ها و زمین‌ را چه ‌کسی‌ آفریده‌؟ قطعا می‌گویند: آن‌ها را خداوند غالب‌ دانا آفریده‌ است‌» یعنی: اگر از این‌ گروه‌ کفار زیاده‌رو در میان‌ قومت‌بپرسی: چه‌کسی‌ این‌ کهکشآن‌های‌ بالا و پایین‌ را آفریده ‌است‌؟ بدون‌ شک‌ اقرار می‌کنند که‌ خداوند عزوجل  آفریننده‌ آن‌هاست‌ و منکر این‌ حقیقت‌ نمی‌شوند زیرا مشرکان‌ قریش‌ مانند دهریان‌ و ملحدان‌، منکر یگانگی‌ خدای‌  عزوجل ‌ در آفرینش ‌عالم‌ نبودند بلکه‌ آن‌ها اشخاص‌ نیکوکار و صالح‌ و بتان‌ را با حق‌ تعالی‌ در پرستش ‌شریک‌ می‌ساختند تا به‌ پندار خود، آنان‌ را در میان‌ خود و میان‌ آفریننده‌ کل‌ هستی‌ واسطه‌ قرار دهند. که‌ دعوت‌ رسول ‌اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در راستای‌ ابطال‌ این ‌واسطه‌های‌ دروغین‌ و برپا داشتن‌ عقیده‌ توحید بود.

﴿ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ مَهۡدٗا وَجَعَلَ لَکُمۡ فِیهَا سُبُلٗا لَّعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ١٠.

«همان‌ کسی‌ که‌ این‌ زمین‌ را برای‌ شما مهدی‌ گردانید» مهد: فرش‌ است‌. یعنی ‌زمین‌ را آسایشگاه‌ شما گردانید «و برای‌ شما در زمین‌ راه‌هایی‌ ساخت‌» که‌ در آن‌ها به‌ هر سمت‌ و سویی‌ که‌ بخواهید، راه‌ می‌پیمایید «باشد که‌ راه‌ یابید» به‌سوی‌ مقاصد و منافع‌ خویش‌؛ با پیمودن‌ آن‌ راه‌ها.

﴿وَٱلَّذِی نَزَّلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءَۢ بِقَدَرٖ فَأَنشَرۡنَا بِهِۦ بَلۡدَةٗ مَّیۡتٗاۚ کَذَٰلِکَ تُخۡرَجُونَ١١.

«و همان‌ کسی‌ که‌ آبی‌ به‌اندازه‌» یعنی: به‌ مقداری‌ از آب‌ که‌ برای‌ کشاورزی‌ و آب‌ نوشیدنی‌ خود و چهارپایانتان‌ نیاز دارید «از آسمان‌ فرود آورد» پس‌ نه‌ آب‌ را از مقدار نیازتان‌ کمتر فرو فرستاد و نه‌ بیشتر تا کشتزارهایتان‌ نابود نگشته‌ و منازلتان ‌ویران‌ نگردد و خود شما نیز در اثر غرق‌شدن‌ نابود نشوید. «پس‌ به‌ وسیله‌ آن‌ سرزمینی‌ مرده‌ را زنده‌ گردانیدیم‌» یعنی‌ با آن‌ آب‌، سرزمینی‌ بی‌آب‌ و علف‌ را زنده ‌گردانیدیم‌ «همین‌گونه‌ بیرون‌ آورده‌ می‌شوید» یعنی: همین‌ گونه‌ از قبرهایتان‌ زنده ‌برانگیخته‌ می‌شوید. بدین‌سان‌، حق‌ تعالی‌ هم‌ بر توحید و هم‌ بر معاد، حجت‌ اقامه ‌کرد.

﴿وَٱلَّذِی خَلَقَ ٱلۡأَزۡوَٰجَ کُلَّهَا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ ٱلۡفُلۡکِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ مَا تَرۡکَبُونَ١٢ لِتَسۡتَوُۥاْ عَلَىٰ ظُهُورِهِۦ ثُمَّ تَذۡکُرُواْ نِعۡمَةَ رَبِّکُمۡ إِذَا ٱسۡتَوَیۡتُمۡ عَلَیۡهِ وَتَقُولُواْ سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَ١٣.

«و همان‌ کسی‌ که‌ همه‌ زوجها را آفرید» یعنی: حق‌ تعالی‌ همه‌ اقسام‌، اصناف‌ و گونه‌های‌ موجوداتی‌ را که‌ بنای‌ هستی‌شان‌ را براساس‌ اصل‌ زوجیت‌ قرار داده‌، آفرید. به‌قولی‌ معنی‌ این‌ است: او حیوانات‌ و نباتات‌ را نرینه‌ و مادینه‌ آفرید و همین‌طور از هر صنفی‌ از مخلوقات‌ زمین‌، نر و ماده‌ای‌ آفرید. گفتنی‌ است‌ که ‌امروزه‌ در روشنی‌ علوم‌ جدید، فرازهایی‌ از اعجاز این‌ آیه‌ کریمه‌ جلوه‌گر شده ‌است‌. «و برای‌ شما از کشتی‌ها و از چهارپایان‌ آنچه‌ را که‌ بر آن‌ سوار شوید، قرار داد تا بر پشت‌ آن‌ها» یعنی: تا بر پشت‌ آنچه‌ که‌ بر آن‌ها ـ از کشتی‌ها یا چهارپایان‌ ـ سوار می‌شوید؛ «راست‌ بنشینید و سپس‌ چون‌ بر آن‌ها برنشستید، نعمت‌ پروردگارتان‌ را» که ‌از رام‌ کردن‌ این‌ وسایل‌ سواری‌ برای‌ شما در بروبحر ارزانی‌ داشته‌ است‌ «یاد کنید وبگویید: پاک‌ است‌ کسی‌ که‌ این‌ مرکوب‌ را برای‌ ما مسخر ساخت‌» یعنی: آن‌ را برای‌ ما رام‌ کرد «و گرنه‌ ما بر آن‌ توانا نبودیم‌» یعنی: اگر خداوند عزوجل  آن‌ را برای‌ ما رام‌ نمی‌کرد، ما این‌ توان‌ را نداشتیم‌ که‌ آن‌ را رام‌ خویش‌ سازیم‌. شایان‌ ذکر است‌ که‌ از منظر قرآن‌، وسایل‌ سواری‌ به‌ کشتی‌ و شتر محدود نمی‌شود زیرا ما آیه‌ دیگری‌ داریم‌ که‌ ماشین‌ها، قطارها، هواپیماها و مانند آن‌ها از وسایل‌ سیروسفر جدید را نیز در بر می‌گیرد و آن‌ آیه‌ این‌ است: ﴿وَٱلۡخَیۡلَ وَٱلۡبِغَالَ وَٱلۡحَمِیرَ لِتَرۡکَبُوهَا وَزِینَةٗۚ وَیَخۡلُقُ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٨ [نحل:‌8] که‌ ترجمه‌ و تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤.

«و» آن‌ نعمت‌ها را برای‌ شما آفریدیم‌ تا بگویید: «به‌ راستی‌ که‌ ما به‌سوی ‌پروردگارمان‌ بازمی‌گردیم‌» در سرای‌ آخرت‌. پس‌ سفر و گذر بزرگ‌؛ همانا بازگشت‌ به‌سوی‌ خداوند متعال‌ در عالم‌ معاد است‌ تا هرکس‌ را در برابر کار و کردارش‌ جزا دهد. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابن ‌عمر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که ‌رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در هنگام‌ سفر ـ چون‌ سوار مرکب‌ خویش‌ می‌شدند ـ سه‌ بار تکبیر گفته‌ و آن‌گاه‌ می‌خواندند: ﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَٰذَا وَمَا کُنَّا لَهُۥ مُقۡرِنِینَ١٣ وَإِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ١٤ [الزخرف: 13-14] سپس‌ چنین‌ دعا می‌کردند: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ فِى سَفَرِنَا هَذَا الْبِرَّ وَالتَّقْوَى وَمِنَ الْعَمَلِ مَا تَرْضَى اللَّهُمَّ هَوِّنْ عَلَیْنَا سَفَرَنَا هَذَا وَاطْوِ عَنَّا بُعْدَهُ اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِى السَّفَرِ وَالْخَلِیفَةُ فِى الأَهْلِ اللَّهُمَّ إِنِّى أَعُوذُ بِکَ مِنْ وَعْثَاءِ السَّفَرِ وَکَآبَةِ الْمَنْظَرِ وَسُوءِ الْمُنْقَلَبِ فِى الْمَالِ وَالأَهْلِ». «بارالها! ما در این سفر خواهان نیکى و تقوى و عملى هستیم که باعث خشنودى تو باشد. بار الها! این سفر را براى ما آسان بگردان و دورى راه را براى ما نزدیک کن. اى الله! تویى همراه ما در این سفر، و تو جانشین ما در خانواده هستى. بار الها! از مشقت‏هاى سفر، و دیدن مناظر غم انگیز، و تحول ناگوار در مال و خانواده به تو پناه می برم». و چون‌ از سفر به‌ نزد خانواده‌ خویش‌ بازمی‌گشتند، می‌گفتند: «آیبون‌ تائبون‌ إن‌شاءالله‌ عابدون‌ لربنا حامدون». «توبه ‌کننده‌ بازگشت‌ کرده‌ایم‌ و اگر خدا بخواهد برای‌ او ـ که‌ پروردگار ما است‌ ـ عبادتگر و ستایشگریم‌». گفتنی‌ است‌ که ‌خداوند عزوجل  در سوره‌ «هود/41»، دعای‌ دیگری‌ را برای‌ ما بر زبان‌ نوح  علیه السلام  آموزش‌ داده‌ است‌ که‌ چون‌ به‌ کشتی‌ سوار می‌شویم‌، باید آن‌ دعا را بخوانیم‌ و آن‌ این‌ دعاء است: ﴿بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ[هود:41] که‌ تفسیر آن‌ گذشت‌.

﴿وَجَعَلُواْ لَهُۥ مِنۡ عِبَادِهِۦ جُزۡءًاۚ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَکَفُورٞ مُّبِینٌ١٥.

«و» مشرکان‌ «برایش‌ از بندگانش‌ جزئی‌ قرار دادند» مراد از جزء در اینجا، فرشتگانند زیرا مشرکان‌ ایشان‌ را دختران‌ خدای‌ سبحان‌ می‌پنداشتند و فرزند جزئی‌ از پدرش‌ می‌باشد چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده ‌است: «فاطمة‌ بضعة‌ منی». «فاطمه ‌پاره‌ تن‌ من‌ است‌». «به‌ راستی‌ که‌ انسان‌ بس‌ ناسپاسی‌ آشکار است‌» زیرا او آشکارا منکر نعمت‌های خداوند عزوجل  بر خود می‌شود و از آنجا که‌ نعمت‌های ‌خداوند عزوجل  بر بنده‌ بسیار واضح‌ و آشکار است‌، انکار آن‌ها نیز دروغی‌ بس‌ آشکار می‌باشد چنان‌ که‌ این‌ گروه‌ نادان‌ ـ هنگامی‌ که‌ به‌ باری‌ تعالی‌ نسبت‌ فرزند را دادند ـ همین‌ دروغ‌ بزرگ‌ را در میان‌ آوردند.

﴿أَمِ ٱتَّخَذَ مِمَّا یَخۡلُقُ بَنَاتٖ وَأَصۡفَىٰکُم بِٱلۡبَنِینَ١٦.

«آیا از آنچه‌ می‌آفریند، خود دخترانی‌ برگرفته‌ و به‌ شما پسران‌ را برگزیده‌ است‌؟» یعنی: آیا حق‌ تعالی‌ جنس‌ مفضول‌ از دو صنف‌ پسر و دختر را ـ بر طبق ‌پندارهایتان‌ ـ برای‌ خودش‌ برگزیده‌ و جنس‌ فاضل‌ از این‌ دو صنف‌ را به‌ شما اختصاص‌ داده‌است‌؟ در حالی‌که‌ او آفریننده‌ و فعال‌ مایشاء است‌ و همه‌ چیز درگرو امر و اراده‌ وی‌ می‌باشد؟ چه‌ پندارهای‌ احمقآن‌های‌ می‌تنید!؟.

﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحۡمَٰنِ مَثَلٗا ظَلَّ وَجۡهُهُۥ مُسۡوَدّٗا وَهُوَ کَظِیمٌ١٧.

«و چون‌ یکی‌ از آنان‌ به‌ تولد آنچه‌ برای‌ رحمان‌ مثل‌ زده‌ خبر داده‌ شود» به‌کار بردن ‌مثل‌ در اینجا از آن‌روی‌ است‌ که‌ فرزند، مماثل‌ و همانند پدرش‌ می‌باشد. یعنی: چون‌ به‌ یکی‌ از آنان‌ خبر داده‌ شود که‌ فرزند دختری‌ برایت‌ به‌ دنیا آمده‌ است‌، از این‌ خبر مغموم‌ شده‌ و اثر غم‌ و اندوه‌ بر چهره‌اش‌ نمایان‌ می‌گردد، آن‌گونه‌ که: «چهره‌اش‌ سیاه‌ می‌گردد» از اندوه‌ و درد تولد دختر، که‌ چرا به‌جای‌ وی‌، آن ‌نوزاد پسر نبوده‌ است‌ «در حالی‌ که‌ او پر از غم‌ می‌باشد» یعنی: سخت‌ در اندوه‌ فرورفته‌ و چنان‌ از این‌ امر در رنج‌ افتاده‌ است‌ که‌ پر از غم‌ شده‌ ولی‌ اندوه‌ خویش‌ را فرو می‌خورد.

﴿أَوَ مَن یُنَشَّؤُاْ فِی ٱلۡحِلۡیَةِ وَهُوَ فِی ٱلۡخِصَامِ غَیۡرُ مُبِینٖ١٨.

«آیا کسی‌ که‌ در زر و زیور پرورده‌ می‌شود و او در صف‌ خصومت‌ ظاهر نمی‌گردد؟» یعنی: آن‌گاه‌ که‌ مشرکان‌ دختران‌ را به‌ خداوند سبحان‌ نسبت‌ دادند، در حقیقت‌ کسی‌ را به‌ او نسبت‌ دادند که‌ از شأنش‌ این‌ است‌ تا در زر و زیور پرورش‌ یافته‌ و از این‌که‌ به‌ امور خویش‌ بپردازد، عاجز می‌باشد و چون‌ به‌ میدان‌ خصومت‌ و جنگ‌ و جدل‌ کشیده‌ شود، به‌ برپا داشتن‌ حجت‌ خویش‌ و دفع‌ خصم‌ هم‌ قادر نیست‌، از آن‌روی‌ که‌ عقل‌ وی‌ نقصان‌ داشته‌ و اندیشه‌ وی‌ ضعیف‌ است‌ ـ که‌ زنان‌ غالبا چنین ‌هستند ـ لذا فساد این‌ سخن‌ مشرکان‌، ثابت‌ و مسلم‌ می‌باشد.

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ رقت‌ طبع‌ زن‌ و غلبه‌ عاطفه‌ وی‌ بر عقلش‌ و میل‌ و گرایش‌ وی‌ به ‌تجمل‌ و لطافت‌ است‌. همچنین‌ آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ پوشیدن‌ طلا و ابریشم‌ برای‌ زنان‌ مباح‌ و برای‌ مردان‌ حرام‌ می‌باشد.

﴿وَجَعَلُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ ٱلَّذِینَ هُمۡ عِبَٰدُ ٱلرَّحۡمَٰنِ إِنَٰثًاۚ أَشَهِدُواْ خَلۡقَهُمۡۚ سَتُکۡتَبُ شَهَٰدَتُهُمۡ وَیُسۡ‍َٔلُونَ١٩.

«و مدعی‌ شدند که‌ فرشتگان‌ که‌ خود بندگان‌ خدای‌ رحمانند، مادینه‌اند» یعنی: سخن‌ سابق‌ مشرکان‌ که‌ گفتند: فرشتگان‌ دختران‌ خدایند، متضمن‌ فساد دیگری‌ نیز هست‌ و آن‌ این‌ ادعاست‌ که‌ گویی‌ فرشتگان‌ مادینه‌اند در حالی‌که‌ فرشتگان‌ مخلوقات‌ نورانی‌ای‌ هستند که‌ به‌ نری‌ و مادگی‌ و خنثی‌ بودن‌ وصف‌ نمی‌شوند «آیا آفرینش‌ آن‌ها را شاهد بوده‌اند؟» یعنی: آیا در هنگام‌ آفرینش‌ خداوند متعال‌ حاضر بوده‌اند تا به‌ این‌ امر که‌ فرشتگان‌ مادینه‌اند، گواهی‌ بدهند؟! یا معنی‌ این‌ است: آیا آفرینش‌ فرشتگان‌ را دیده‌اند تا گواهی‌ بدهند که‌ آن‌ها مادینه‌اند؟ «این‌ گواهی‌ اینان ‌به ‌زودی‌ نوشته‌ خواهد شد» در دیوان‌ اعمال‌شان‌ تا در برابر آن‌ مجازات‌ شوند «و پرسیده‌ خواهند شد» از این‌ بهتان‌ در روز قیامت‌.

ابن ‌منذر در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ از قتاده‌ روایت‌ کرده‌ است‌ که‌ گفت: جمعی‌ از منافقان‌ گفتند: خداوند با جن‌ خویشاوندی‌ کرده ‌است‌ و از این‌ خویشاوندی‌ فرشتگان‌ پدید آمده‌اند!! پس‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ در رد سخن‌شان‌ نازل‌ شد.

﴿وَقَالُواْ لَوۡ شَآءَ ٱلرَّحۡمَٰنُ مَا عَبَدۡنَٰهُمۗ مَّا لَهُم بِذَٰلِکَ مِنۡ عِلۡمٍۖ إِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ٢٠.

«و گفتند: اگر خدای‌ رحمان‌ می‌خواست‌ ما آن‌هارا نمی‌پرستیدیم‌» یعنی‌ کفار گفتند: ای‌ مؤمنان‌! اگر خدای‌ رحمان‌ پنداری‌ شما می‌خواست‌؛ ما این‌ فرشتگان‌ را نمی‌پرستیدیم‌ پس‌ این‌ پرستش‌ ما به‌ مشیت‌ اوست‌. البته‌ این‌ سخن‌، سخن‌ حقی ‌است‌ که‌ از آن‌ باطلی‌ را خواسته‌اند زیرا هدف‌شان‌ از این‌ سخن‌ این‌ است‌ که ‌خداوند عزوجل  از عبادتشان‌ برای‌ بتان‌ راضی‌ است‌! که‌ این‌گونه‌ استدلال‌، قطعا بی‌پایه‌ و اساس‌ می‌باشد زیرا مشیت‌ الهی‌ عبارت‌ از ترجیح ‌یافتن‌ وجود بعضی‌ از ممکنات ‌بر بعضی‌دیگر است‌، چه‌ این‌ ممکنات‌ در حوزه‌ اوامر پروردگار قرار داشته‌ باشند و چه‌ در حوزه‌ نواهی‌ وی‌، چه‌ نیک‌ باشند و چه‌ بد پس‌ این‌ امر که‌ مشیت‌ الهی‌ بر چیزی‌ رفته‌ باشد، این‌ لزوما دلیل‌ رضای‌ او به‌ آن‌ چیز نیست‌، از این‌ جهت‌، خداوند عزوجل  به‌ جهالت‌شان‌ حکم‌ صادر نموده‌ و فرمود: «آنان به‌ این‌ امر علمی ‌ندارند» پس‌ این‌ پندارشان‌ که: چون‌ باری‌ تعالی‌ وقوع‌ چیزی‌ را بخواهد و اراده ‌کند، از آن‌ امر راضی‌ است‌، پنداری‌ است‌ فاقد دلیل‌ و بدون‌ پشتوانه‌ علم‌ بلکه ‌صرفا ناشی‌ از جهل‌ آنان‌ است‌ «آنان‌ جز دروغگو نیستند» در آنچه‌ که‌ گفتند پس‌ با نیرنگ‌ و تصنع‌ ناروا و حدس‌ بی‌اساس‌ خویش‌ خواسته‌ اند که‌ مغلطه ‌بافی‌ کنند، آن‌ها باید بدانند که‌ خداوند عزوجل  هم‌ مؤمن‌ را آفریده ‌است‌ و هم‌ کافر را اما او مؤمن‌ را دوست‌ می‌دارد و از کافر ناخشنود است‌، او به‌ حق‌ و ایمان‌ و خیر امر می‌کند وبه‌ کفر بندگانش‌ راضی‌ نیست‌.

﴿أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا مِّن قَبۡلِهِۦ فَهُم بِهِۦ مُسۡتَمۡسِکُونَ٢١ بَلۡ قَالُوٓاْ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّهۡتَدُونَ٢٢.

«آیا به‌ آنان‌» یعنی: به‌ اهل‌ مکه‌ و غیر آنان‌ از مشرکان‌ «پیش‌ از آن‌ کتابی ‌دادیم‌؟» یعنی: یا مگر به‌ آنان‌ پیش‌ از قرآن‌ کتابی‌ داده‌ایم‌ که‌ در آن‌ کتاب‌، خطاب‌ به‌ آنان‌ چنین‌ نوشته‌ شده‌ است: شما بجز الله عزوجل ، دیگران‌ را بپرستید؟ «پس‌ به‌ آن‌ تمسک‌ می‌جویند؟» و آن‌ را مبنای‌ کار و حجت‌ و دلیل‌ خویش‌ قرار می‌دهند؟! خیر! موضوع‌ چنین‌ نیست‌ و آن‌ها در پرستش‌ غیر خدای‌ سبحان‌، هیچ ‌برهان‌ و دلیل‌ و حجتی‌ ندارند: «بلکه‌ گفتند: ما پدران‌ خود را بر امتی‌ یافتیم‌» یعنی: آن‌ها را بر عادت‌ و شیوه‌ و روشی‌ یافتیم‌ که‌ به‌ آن‌ خو گرفته‌ و بر آن‌ رهرو شده‌ بودند «و ما بر پی‌ آنان‌ راه‌ یافته‌ایم‌» بدین‌گونه‌، به‌ این‌ امر اعتراف‌ کردند که‌ هیچ‌ تکیه‌ گاهی‌ از دلیل‌ و حجت‌ نداشته‌ و هیچ‌ شبهه‌ای‌ در دست‌ ندارند بلکه‌ فقط در گمراهی‌ از پدرانشان‌ پیروی‌ کرده و این‌ گمراهی‌ را به‌ دروغ‌ هدایت‌ خوانده‌اند.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ می‌کند: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ ولید بن‌ مغیره‌، ابوسفیان‌، ابوجهل‌ و عتبه‌ و شیبه‌ دو پسر ربیعه‌ از قریش‌ نازل‌ شد.

﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَةٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّةٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣.

«و بدین‌گونه‌ در هیچ‌ آبادی‌ای‌ پیش‌ از تو هشدار دهنده‌ای‌ نفرستادیم‌ مگر آن‌که‌ متنعمان‌ آن‌ گفتند: ما پدرانمان‌ را بر شیوه‌ای‌ یافته‌ایم‌ و ما از پی‌ آنان‌ دنباله‌رویم‌» یعنی: چنان‌که‌ مشرکان‌ مکه‌ به‌ پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم  چنین‌ گفتند؛ پیشینیانشان‌ از متنعمان ‌رهرو راه‌ شرک‌، نیز همین‌ سخن‌ را به‌ پیامبرانشان‌ گفتند. حق‌ تعالی‌ ـ برای ‌توجه ‌دادن‌ به‌ این‌ امر که‌ رفاه‌زدگی‌ و تنعم‌ سبب‌ اهمال‌ نظر و ترک‌ اندیشه‌ در محتوی‌ و مضمون‌ رسالت‌های‌ الهی‌ است‌ ـ متنعمان‌ و نازپروردگان‌ را به‌ یادآوری‌ مخصوص‌ ساخت‌. نسفی‌ می‌گوید: «این‌ آیه‌، تسلیت‌ و دلجوئی‌ای‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌، با بیان‌ این‌که: تقلید از پدران‌ آفتی‌ قدیمی‌ و ریشه‌دار است ‌و به‌ قوم‌ ایشان‌ محدود نمی‌شود». همچنین‌ این‌ آیات‌، دلیل‌ بطلان‌ تقلید در عقاید و اصول‌ دین‌ می‌باشد.

﴿قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُکُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَیۡهِ ءَابَآءَکُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ٢٤.

پیامبرشان‌ به‌ آنان‌ «گفت‌» و ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! تو نیز به‌ کافران‌ بگو: «حتی‌ اگر برای ‌شما هدایت‌ کننده‌تر از آنچه‌ پدران‌ خود را پیرو آن‌ یافتید، آورده ‌باشم‌؟» آیا باز هم ‌پدرانتان‌ را پیروی‌ و دنباله‌روی‌ می‌کنید؟ «گفتند: ما به‌ آنچه‌ شما بدان‌ فرستاده ‌شده‌اید، کافریم‌» یعنی: ما نه‌ به‌ این‌ رسالت‌ شما عمل‌ می‌کنیم‌، نه‌ از شما می‌شنویم ‌و نه‌ اطاعت‌ می‌نماییم‌، هرچند آیین‌ شما راهنمونتر از دین‌ پدرانمان‌ باشد.

﴿فَٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡۖ فَٱنظُرۡ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ٢٥.

«پس‌، از آنان‌ انتقام‌ گرفتیم‌» با عذابی‌ که‌ برآنان‌ فرود آوردیم‌، مانند عذاب ‌نازل‌ شده‌ بر قوم‌ نوح‌، عاد، ثمود و امثال‌ آنان‌ «پس‌ بنگر که‌ عاقبت‌ دروغ‌ انگاران‌» آن‌ امت‌ها «چگونه‌ بوده‌ است‌!» زیرا آثارشان‌ هنوز موجود است‌ و در معرض‌ دید مشاهده‌کنندگان‌ عبرت‌ اندوز قرار دارد.

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦.

«و یادکن‌» ای‌ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «هنگامی‌ را که‌ ابراهیم‌ به‌ پدر خود» آزر «و به‌ قوم‌ خود» که‌ از پدرانشان‌ تقلید و دنباله‌روی‌ کورکورانه‌ کرده‌ و بتان‌ را می‌پرستیدند؛ «گفت: واقعا من‌ از آنچه‌ شما می‌پرستید، بیزار و برکنارم‌» یعنی: من‌ از این‌ بتان‌ بیزارم‌، نه‌ آن‌ها را می‌پرستم‌، نه‌ به‌سوی‌ آن‌ها دعوت‌ می‌کنم‌ و نه‌ آن‌ها را به‌ خدایی ‌می‌گیرم‌ بلکه‌ به‌ آن‌ها کفر و دشمنی‌ ورزیده‌ و علیه‌ آن‌ها می‌ستیزم‌. «برآء»: مصدری‌ است‌ که‌ مفرد و تثنیه‌ و جمع‌ آن‌ یکسان‌ است‌ و در اینجا، در جایگاه‌ صفت‌ قرار گرفته‌ است‌. آری‌! ای‌ محمد! به‌ قومت‌ این‌ سخن‌ ابراهیم‌  علیه السلام  را یادآوری‌ کن‌ تا بدانند که‌ چگونه‌ خلیل‌ پروردگار، امام‌ حنفا و پدر انبیا ـ یعنی ‌کسی‌ که‌ قریش‌ خود را پیرو دین‌ و آیین‌ وی‌ می‌دانند ـ از دین‌ پدر و قومش‌ بیزاری‌ جست‌.

﴿إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ٢٧.

ابراهیم‌  علیه السلام  افزود: «مگر از آن‌ کس‌ که‌ مرا آفرید» یعنی: من‌ فقط به‌ ربوبیت‌ و پروردگاری‌ آفریدگار خود اعتراف‌ کرده‌ و پرستش‌ و نیایشم‌ را تنها به‌سوی‌ او معطوف‌ می‌دارم‌ و فقط او را می‌خوانم‌ نه‌ غیر او را «و البته‌ همو مرا هدایت ‌خواهد کرد» به‌سوی‌ دین‌ خویش‌ و بر جاده‌ حق‌ و حقیقت‌ پایدار و ثابت‌قدم‌ خواهد گردانید.

﴿وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢٨.

«و او آن‌ را در پی‌ خود سخنی‌ ماندگار کرد» یعنی: ابراهیم‌  علیه السلام  کلمه‌ توحید را در عقب‌ خویش‌ که‌ همانا فرزندان‌ و نسل‌ و احفاد وی‌‌اند، کلمه‌ ماندگاری‌ گردانید به‌طوری‌که‌ همیشه‌ کسانی‌ از ایشان‌ خدای‌ سبحان‌ را به‌ یگانگی‌ می‌خوانند. مجاهد وقتاده‌ می‌گویند: کلمه‌ ماندگار، همانا کلمه‌ طیبه‌ (لا اله الا الله) است‌ زیرا در پی ‌ابراهیم‌  علیه السلام  کسانی‌ هستند که‌ تا روز قیامت‌ به‌طور پیوسته‌ خدای‌  عزوجل ‌ را به‌یگانگی‌ می‌پرستند «باشد که‌ آنان‌ بازگردند» یعنی: آن‌ را کلمه‌ای‌ باقی‌ و ماندگاری ‌گردانیدیم‌ تا مشرکانشان‌ به‌ دعوت‌ موحدانشان‌ به‌سوی‌ آن‌ کلمه‌ رجوع‌ کرده‌ و از شرک‌ بازایستند و البته‌ ابراهیم‌  علیه السلام  نیز به‌ چنین‌ امری‌ امیدوار بود.

﴿بَلۡ مَتَّعۡتُ هَٰٓؤُلَآءِ وَءَابَآءَهُمۡ حَتَّىٰ جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ وَرَسُولٞ مُّبِینٞ٢٩ وَلَمَّا جَآءَهُمُ ٱلۡحَقُّ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ وَإِنَّا بِهِۦ کَٰفِرُونَ٣٠.

سپس‌ خداوند متعال‌ به‌ بیان‌ موضع‌ مشرکان‌ در برابر دعوت‌ رسول‌ خویش صلی الله علیه و آله و سلم  و علل‌ فریفته ‌شدنشان‌ به‌ برخورداریهای‌ دنیا پرداخته‌ می‌فرماید: «بلکه‌ آنان‌ وپدرا‌نشان‌ را» یعنی: این‌ گروه‌ معاصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  از قریش‌ را با پدران‌شان‌ «برخوردار ساختم‌» از بهره‌های‌ دنیا ولی‌ آنان‌ به‌ این‌ مهلت‌ فریفته‌ شده‌ و در لجن‌ شهوات‌ و خواهشهای‌ پست‌ خویش‌ فرورفتند «تا این‌که‌ حق‌» یعنی: قرآن‌ «و پیامبری ‌آشکار» یعنی: محمد صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ رسالت‌ وی‌ با معجزات‌ محکم‌ و استوار، آشکار است‌، یا رسالت‌ وی‌ با حجتها و احکام‌ حق‌، آشکارکننده‌ توحید می‌باشد؛ «به‌سویشان‌ آمد و» اما «چون‌ حق‌ به ‌سویشان‌ آمد، گفتند: این‌ جادویی‌ است‌ و ما به‌ آن‌ کافریم‌» لذا از روی‌ کبر، عناد و تجاوز، به‌ حق‌ کفر ورزیدند.

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١.

«و گفتند» از سر اعتراض‌ بر این‌ که‌ خداوند عزوجل  این‌ قرآن‌ را بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم  فروفرستاده‌ است: «چرا این‌ قرآن‌ بر مردی‌ بزرگ‌ از آن‌ دو شهر فرو فرستاده‌ نشد؟» مردی‌ که‌ در میان‌ قوم‌ خود از نظر جاه‌ و مال‌، سرور و برتر باشد؟ یعنی: اگر این ‌کتاب‌، قرآن‌ خدا می‌بود، باید بر مردی‌ بزرگ‌ از بزرگان‌ دو شهر مکه‌ و طایف‌ فروفرستاده‌ می‌شد! اما آن‌ها غافل‌ از آن‌ بودند که‌ معیار انتخاب‌ انبیا  علیهم السلام ، آراسته‌ بودن‌ به‌ فضایل‌ و ارزشهای‌ روحی‌ و کمالات‌ معنوی‌ است‌، نه‌ اعتبارات‌ و تشریفات ‌دنیوی‌.

قتاده‌ و دیگران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ دو آیه‌ «32 ـ 31» گفته‌اند: مراد از دو شهر؛ مکه‌ و طایف‌ و مراد از دو مرد بزرگ: ولیدبن‌مغیره‌ از مکه‌ و عروه‌بن‌ مسعود ثقفی‌ از طایف‌ است‌.

﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّکَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ٣٢.

«آیا آنانند که‌ رحمت‌ پروردگارت‌ را» یعنی: نبوت‌ را «تقسیم‌ می‌کنند؟» استفهام ‌برای‌ انکار و تعجب‌ است‌. یعنی: آنان‌ تقسیم‌ کننده‌ رحمت‌ ما نیستند «ما معاش ‌آنان‌ را در زندگانی‌ دنیا میانشان‌ تقسیم‌ کرده‌ایم‌» آن‌گونه‌ که‌ بعضی‌ را فقیر و بعضی‌ را غنی‌ گردانیدیم‌ پس‌ چگونه‌ آنان‌ در کار نبوت‌ و سپردن‌ آن‌ از سوی‌ ما به‌ هر کس‌از خلق‌ خویش‌ که‌ بخواهیم‌، به‌ حکم‌ و قسمت‌ ما قناعت‌ نمی‌کنند؟ «و برخی‌ از آنان‌ را بر برخی‌دیگر به‌ درجاتی‌ برتر داشته‌ایم‌» با بخشیدن‌ روزی‌، ریاست‌، نیرومندی‌، آزادی‌، عقل‌ و علم‌. و حکمت‌ در این‌ برتری ‌بخشیدن‌ این‌ است: «تا بعضی‌ از آن‌ها بعضی‌دیگر را مسخر گیرند» یعنی: تا برخی‌ از بندگان‌ برخی‌ دیگر را به‌خدمت‌ گیرند و به‌ این‌ ترتیب‌، برخی‌ از آنان‌ سبب‌ سامان‌ یافتن‌ و تمشیت‌ زندگی ‌برخی‌ دیگر گردند؛ به‌ دلیل‌ نیازی‌ که‌ به‌ همدیگر دارند زیرا اگر همه‌ انسآن‌ها در همه ‌چیز باهم‌ مساوی‌ و برابر می‌بودند، مصالح‌ و منافع‌ و کاروبار زندگی‌شان‌ با اخلال ‌و اشکال‌ روبرو می‌شد «و رحمت‌ پروردگار تو» یعنی: نبوت‌، یا دین‌، یا آنچه‌ که ‌برای‌ بندگان‌ نیکوکارش‌ در سرای‌ آخرت‌ آماده‌ نموده‌؛ «از آنچه‌ جمع‌ می‌کنند» از اموال‌ و سایر بهره‌های‌ دنیا «بهتر» و ماندگاتر «است‌».

﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ٣٣ وَلِبُیُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَیۡهَا یَتَّکِ‍ُٔونَ٣٤.

«و اگر نه‌ آن‌ بود که‌ همه‌ مردم‌ امت‌ یگآن‌های‌ شوند» یعنی: اگر نه‌ آن‌ بود که‌ همه ‌مردم‌، امت‌ یگآن‌های‌ بر کفر شوند و همه‌ ـ به‌انگیزه‌ گرایش‌ به‌سوی‌ دنیا و آرایشهای ‌آن‌ ـ بر آن‌ گردآیند؛ «قطعا برای‌ خانه‌های‌ کسانی‌ که‌ به‌ خداوند رحمان‌ کفر می‌ورزیدند، سقفهایی‌ از نقره‌ قرار می‌دادیم‌» تا بدین‌ وسیله‌، کفار را از جایی‌ که‌ نمی‌دانند به‌ استدراج‌ کشانیم‌ زیرا دنیا در نزد ما بسی‌ بی‌ارزش‌ و حقیر است‌ «و نیز نردبآن‌هایی‌» از نقره‌ برایشان‌ قرار می‌دادیم‌ «که‌ بر آن‌ها بالا روند» و به‌ غرفه‌ها وساختمآن‌های‌ بلند برآیند «و نیز برای‌ خانه‌هایشان‌ درها و تختهایی‌» از نقره‌ «قرار می‌دادیم‌ که‌ بر آن‌ها تکیه‌ زنند».

ابن ‌کثیر در توضیح‌ معنای‌ این‌ دو آیه‌ می‌گوید: «اگر باور بسیاری‌ از مردم‌ جاهل‌ بر این‌ مبنی‌ نمی‌بود که‌ دادن‌ مال‌ از سوی‌ ما برای‌ سرمایه‌داران‌، دلیل‌ محبت ‌ما به‌ آنان‌ است‌ و اگر نمی‌ بود که‌ آن‌ها با تکیه‌ بر چنین‌ باوری‌، به ‌خاطر رسیدن‌ به‌مال‌ و ثروت‌ دنیا بر کفر گرد آمده‌ و همه‌ طبل‌ کفر را می‌نواختند؛ آری‌! اگر چنین ‌نمی‌بود، قطعا برای‌ خانه‌های‌ کسانی‌ که‌ به‌ ما کفر می‌ورزیدند، سقفهایی‌ از نقره‌ قرارمی‌دادیم‌...».

﴿وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُتَّقِینَ٣٥.

«و زر و زیورهایی‌ بسیار» یعنی: قطعا همراه‌ با این‌ها برایشان‌ زر و زیورهای ‌بسیاری‌ در سقفها، درها، تختها و غیر آن‌ می‌دادیم‌. زخرف: طلا و زیور و به‌قولی: نقش‌ونگارها و تجملات‌ است‌. گفته‌ می‌شود: «زخرفت‌ الدار: منزل‌ را نگارینه‌ ومزین‌ ساختم‌». «و همه‌ این‌ها جز متاع‌ زندگی‌ دنیا نیست‌» که‌ در آن‌ مورد بهره‌برداری‌ قرار می‌گیرد و بس‌ اندک‌ و بی‌ارزش‌ است‌ «و آخرت‌ نزد پروردگارت‌ از آن‌ پرهیزگاران‌ است‌» یعنی: از آن‌ کسانی‌ است‌ که‌ از شرک‌ و معاصی‌ پرهیز کرده‌ و به‌ خداوند یگانه‌ ایمان‌ آورده‌اند و به‌ طاعت‌ وی‌ عمل‌ کرده‌اند؛ پس‌ این‌ آخرت ‌است‌ که‌ ماندگار و فنانشدنی‌ است‌ و نعمت‌های آن‌ زوال‌ناپذیر می‌باشد. درحدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ سهل‌بن‌سعد رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لو أن‌ الدنیا تزن‌ عند الله‌ جناح‌ بعوضة‌ ما سقی‌ منها کافرا شربة‌ ماء». «اگر دنیا در نزد خداوند به‌اندازه‌ بال‌ پشه‌ای‌ ارزش‌ می‌داشت‌، او هرگز هیچ‌ کافری‌ را از آن‌ جرعه ‌آبی‌ نمی‌نوشانید». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ طبرانی‌ آمده‌ است‌ که‌ چون ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از زنان‌ خویش‌ «ایلاء» کردند، عمربن‌ خطاب‌ رضی الله عنه  نزد ایشان‌ آمد و دید که‌ ایشان‌ بر روی‌ حصیری‌ درشت‌ برهنه‌ای‌ تکیه‌ داده‌اند که‌ اثر زمختی‌ آن‌ بر پهلوی‌ مبارک‌شان‌ مشهود بود پس‌ بی‌اختیار اشک‌ بر چشمانش‌ سرازیر شد و گفت: یا رسول‌الله! کسری‌ و قیصر در آن‌ ناز و نعمتی‌ قرار دارند که‌ دارند و شما که‌ برگزیده‌ خداوند عزوجل  از خلق‌ وی‌ هستید...؟! رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ تکیه‌ داده‌ بودند، نشستند و فرمودند: «ای‌ فرزند خطاب‌! آیا تو در شک‌ هستی‌؟ سپس‌ افزودند: آن‌ گروه‌ مردمی‌ هستند که‌ لذت‌ها و گوارایی‌های‌ آن‌ها در زندگانی‌ دنیای‌شان‌ به‌ آن‌ها داده‌ شده ‌است‌»، یعنی‌ آن‌ها از نعمت‌ و لذت‌ آخرت‌ محرومند. در روایت‌ دیگری ‌آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «آیا راضی‌ نیستی‌ که‌ دنیا از آنان‌ باشد و آخرت‌ از آن‌ ما؟».

آیه‌ کریمه‌ دلیل‌ بر آن‌ است‌ که‌ یکی‌ از عوامل‌ بازگرداننده‌ انسان‌ مسلمان‌ از دینش‌، دیدن‌ کفار در وضعیت‌ اقتصادی‌ برتر است‌ و این‌ همان‌ واقعیتی‌ است‌ که‌ ما در عصر خود نیز آن‌ را ملاحظه‌ کرده‌ و بسیاری‌ از مسلمانان‌ را می‌بینیم‌ که‌ مشاهده ‌پیشرفت‌ اقتصادی‌ کفار، آن‌ها را نسبت‌ به‌ دین‌ و آیینشان‌ بی‌میل‌ ساخته‌ است‌.

﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ٣٦.

«و هرکس‌ از یاد رحمان‌ تغافل‌ کند» یعنی: هرکس‌ از بصیرت‌ بی‌بهره‌ بوده‌ و بینش‌ باطنی‌اش‌ از دیدن‌ حقیقت‌ کور شود و در نتیجه‌، از یاد خدای‌ رحمان‌ دل ‌بگرداند «بر او شیطانی‌ می‌گماریم‌» یعنی: بر او شیطانی‌ را مسلط می‌گردانیم‌. اعشی: کسی‌ است‌ که‌ در شب‌ کور است‌ و در روز می‌بیند اما مراد از آن‌ در اینجا ـ چنان‌که‌ در تفسیر آن‌ بیان‌ شد ـ کوری‌ بصیرت‌ باطنی‌ است‌ «پس‌ آن‌ شیطان ‌برایش‌ همنشین‌ است‌» یعنی: آن‌ شیطان‌، همیشه‌ همراه‌ اوست‌ و هرگز از او جدا نمی‌شود بلکه‌ او را در تمام‌ امورش‌ دنبال‌ می‌کند و او نیز از آن‌ شیطان‌ در تمام‌ وسوسه‌هایی‌ که‌ بر وی‌ می‌افگند، اطاعت‌ و دنباله‌روی‌ می‌نماید.

ابن‌ ابی ‌حاتم‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ گفته‌است: قریشیان‌ گفتند؛ بر هریک از یاران‌ محمد مردی‌ را بر گمارید که‌ بر او مسلط شود. در این‌ میان‌، طلحه‌ بن ‌عبیدالله رضی الله عنه  را بر ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  گماردند، طلحه‌ ـ درحالی‌که‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  در میان‌ قریش‌ بود ـ نزد او آمد. ابوبکر رضی الله عنه  به‌ او گفت: مرا به‌سوی‌ چه‌ چیزی ‌دعوت‌ می‌کنی‌؟ طلحه‌ پاسخ‌ داد: تو را به‌سوی‌ پرستش‌ لات‌ و عزی‌ دعوت ‌می‌کنم‌. ابوبکر رضی الله عنه  گفت: مگر لات‌ کیست‌؟ طلحه‌ گفت: او از فرزندان‌ خداست‌! ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  پرسید: عزی‌ کیست‌؟ طلحه‌ سکوت‌ کرد و پاسخی‌ نداد ولی ‌روی‌ به‌ یاران‌ مشرک‌ خویش‌ نمود و گفت: پاسخ‌ این‌ مرد را بدهید. اما آنان‌ نیز سکوت‌ کردند و جوابی‌ پس‌ ندادند. در این‌ هنگام‌، طلحه‌ روی‌ به‌ ابوبکر صدیق‌ رضی الله عنه  کرد و گفت: برخیز ای‌ ابوبکر! گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ خدایی‌ جز معبود یگانه‌ نیست‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم  رسول‌ خداست‌ آن‌گاه‌ کلمه‌ شهادت ‌را در محضر همه‌ با ندای‌ بلند ادا کرد. همان‌ بود که‌ خدای‌  عزوجل ‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ را نازل‌ فرمود.

﴿وَإِنَّهُمۡ لَیَصُدُّونَهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ وَیَحۡسَبُونَ أَنَّهُم مُّهۡتَدُونَ٣٧.

«و مسلما آن‌ها» یعنی: شیاطین‌ برگمارده‌ «آنان‌ را از راه‌ باز می‌دارند» یعنی: شیاطینی‌ که‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ها را بر هر یک‌ از کسانی‌ که‌ از یاد او تغافل‌ می‌کنند، برگمارده‌؛ میان‌ آن‌ها و میان‌ رفتن‌ به‌ راه‌های‌ حق‌ حایل‌ می‌شوند و آن‌ها را از راه‌ حق‌ بازداشته‌ و این‌ وسوسه‌ را به‌ آنان‌ القا می‌کنند که: بر طریق‌ هدایت‌ قرار دارند و راه‌ درستی‌ را برگزیده‌اند «و می‌پندارند که‌ خود رهیافته‌اند» یعنی: کفار به‌سبب‌ این ‌وسوسه‌، می‌پندارند که‌ راهیافته‌اند و راهی‌ را که‌ می‌روند، راه‌ درستی‌ است‌.

﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَنَا قَالَ یَٰلَیۡتَ بَیۡنِی وَبَیۡنَکَ بُعۡدَ ٱلۡمَشۡرِقَیۡنِ فَبِئۡسَ ٱلۡقَرِینُ٣٨.

«تا آن‌گاه‌ که‌ نزد ما آید» آن‌ انسان‌ غافل‌ مانده‌ از یاد ما که‌ شیطانش‌ بر او مسلط بوده‌ است‌ پس‌ در آنجا به‌ شیطان‌ خود «می‌گوید: ای‌ کاش‌ میان‌ من‌ و تو، فاصله ‌مشرقین‌ بود» مراد از «مشرقین‌»: مشرق‌ و مغرب‌ است‌ که‌ از باب‌ تغلیب‌ «مشرقین‌» گفته‌ شد چنان‌ که‌ از همین‌ باب‌، به‌ خورشید و ماه‌ «قمرین‌» و به‌ پدر و مادر «ابوین‌» گفته‌ می‌شود. «پس‌ چه‌ بدهمنشینی‌ است‌!» و چه‌ بد همراه‌ و همدمی‌ است‌ آن‌ شیطان‌ برگمارده‌ برای‌ انسان‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هر فرد مسلمان‌، با خود همنشینی‌ از جن‌ دارد و شیطان‌ بر فرزند آدم‌ در مجرای‌ خون ‌وی‌ جاری‌ می‌شود».

 

﴿وَلَن یَنفَعَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ إِذ ظَّلَمۡتُمۡ أَنَّکُمۡ فِی ٱلۡعَذَابِ مُشۡتَرِکُونَ٣٩.

و برای‌ آن‌ غافلان‌ در روز قیامت‌ گفته‌ می‌شود: «و امروز هرگز» پشیمانی ‌«سودتان‌ ندهد» ای‌ تیره‌ روزان‌! «چرا که‌ ستم‌ ورزیده‌اید» بر خود در دنیا با شرک‌ورزیدن‌ به‌ خدای‌ سبحان‌ «در حقیقت‌ شما در عذاب‌ مشترک‌ هستید» یعنی: امروز، هرگز اشتراک‌ شما در عذاب‌ به‌ شما سودی‌ نمی‌بخشد، برخلاف‌ حال‌ دنیا که‌ چون‌ مصیبت‌ در آن‌ عام‌ شود، تحمل‌ آن‌ هم‌ آسان‌ می‌گردد چنان‌ که‌ گفته‌اند: «البلیة إذا عمت طابت». «بلا چون‌ همگانی‌ گردد، گوارا می‌شود».

﴿أَفَأَنتَ تُسۡمِعُ ٱلصُّمَّ أَوۡ تَهۡدِی ٱلۡعُمۡیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٤٠.

«پس‌ آیا تو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «می‌توانی‌ کران‌ را بشنوانی‌، یا کوران‌ را راه‌ می‌توانی‌ نمود» یعنی: تو بر این‌ کار قادر نیستی‌ پس‌ از این‌ امر دلتنگ‌ نشو که‌ آنان‌ کفر ورزیده‌اند بلکه‌ بر تو فقط ابلاغ‌ پیام‌ است‌، نه‌ هدایت‌کردن‌شان‌ «و» آیا تو می‌توانی‌ هدایت‌ کنی‌ «کسی‌ را که‌ همواره‌ در گمراهی‌ آشکاری‌ است‌؟» البته‌ هدایت ‌نمی‌توانی‌ کرد. آری‌! این‌ گروه‌ کفار به‌ منزله‌ ناشنوایانی‌ هستند که‌ آنچه‌ را به‌همراه‌ آورده‌ای‌، نمی‌شنوند و به ‌منزله‌ نابینایانی‌ هستند که‌ آن‌ را نمی‌بینند، به‌سبب ‌افراطشان‌ در گمراهی‌ و تمکن‌ و جای‌گیری‌ جهالت‌ در آنان‌.

باری‌! نسبت‌ میان‌ آنان‌ و رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، نسبتی‌ معکوس‌ بود زیرا در حالی‌ که ‌آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم ، در دعوت‌ خود به‌سوی‌ ایمان‌، سعی‌ و کوشش‌ بلیغ‌ می‌کردند، آنان‌ برعکس‌، پیوسته‌ در جهت‌ گمراهی‌ و غفلت‌ و لجاجت‌شان‌ فرودهای‌ بیشتری ‌را می‌پیموده‌ و در آن‌ زیاده‌روی‌ می‌نمودند. سبب‌ نزول‌ این‌ آیه ‌کریمه‌ نیز این‌ بودکه‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  خود را در دعوت‌ قوم‌شان‌ خسته‌ و رنجور می‌کردند اما قومشان‌ جز بر گمراهی‌ خویش‌ نمی‌افزودند پس‌ خدای‌  عزوجل ‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  را دلجوئی ‌نمود.

﴿فَإِمَّا نَذۡهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا مِنۡهُم مُّنتَقِمُونَ٤١.

«پس‌» ای‌ رسول‌ ما صلی الله علیه و آله و سلم  «اگر ما تو را از دنیا ببریم‌» پیش‌ از آن‌که‌ به‌ آنان ‌عذاب‌ فرود آید «در آن‌ صورت‌، قطعا از آنان‌ انتقام‌ می‌کشیم‌» یا در دنیا و یا در آخرت‌، هرچند تو از دنیا رخت‌ بربسته‌ و به‌سرای‌ بقا شتافته‌ باشی‌.

﴿أَوۡ نُرِیَنَّکَ ٱلَّذِی وَعَدۡنَٰهُمۡ فَإِنَّا عَلَیۡهِم مُّقۡتَدِرُونَ٤٢.

«یا اگر آنچه‌ را به‌ آنان‌ وعده‌ داده‌ایم‌» از عذاب‌ دنیوی‌ «به‌ تو» قبل‌ از مرگت ‌«نشان‌ دهیم‌، در هر صورت‌ ما قطعا بر آنان‌ تواناییم‌» و هرگاه‌ که‌ خواسته‌ باشیم‌، آنان‌ را عذاب‌ می‌کنیم‌. البته‌ خدای‌  عزوجل ‌ عذاب‌ آنان‌ را در همین‌ دنیا ـ در روز بدر ـ برای‌ پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم نشان‌ داد و در حیات‌ رسول‌ خویش‌، ایشان‌ را بر آن‌ها مسلط گردانید.

﴿فَٱسۡتَمۡسِکۡ بِٱلَّذِیٓ أُوحِیَ إِلَیۡکَۖ إِنَّکَ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٤٣.

«پس‌ به‌ آنچه‌ به‌سوی‌ تو وحی‌ شده ‌است‌» از قرآن‌ «چنگ‌ در زن‌» هرچند کسانی ‌آن‌ را دروغ‌ انگارند و تکذیب‌ کنند «هرآینه‌ تو بر راه‌ راست‌ قرار داری‌» که‌ هیچ‌ کجی‌ای‌ در آن‌ نیست‌.

﴿وَإِنَّهُۥ لَذِکۡرٞ لَّکَ وَلِقَوۡمِکَۖ وَسَوۡفَ تُسۡ‍َٔلُونَ٤٤.

«و هرآینه‌ آن‌» یعنی: قرآن‌ «برای‌ تو و برای‌ قوم‌ تو ذکری‌ است‌» یعنی: قرآن ‌برای‌ تو و برای‌ قومت‌ از قریش‌، شرف‌ بزرگی‌ است‌ زیرا قرآن‌ به‌ زبانشان‌ که‌ زبان ‌تو نیز هست‌، نازل‌ شده‌. و نظیر آن‌ است‌ آیه: ﴿لَقَدۡ أَنزَلۡنَآ إِلَیۡکُمۡ کِتَٰبٗا فِیهِ ذِکۡرُکُمۡ[انبیاء:10] «به‌تحقیق‌ که‌ ما به‌سوی‌ شما کتابی‌ را نازل‌ کردیم‌ که‌ در آن‌ ذکر شماست‌» در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ معاویه‌ رضی الله عنه  از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  آمده‌ است‌ که‌ فرمودند: «قطعا این‌ امر (یعنی‌ خلافت‌) در قریش‌ است‌، کسی‌ با آن‌ها در آن ‌کشمکش‌ نمی‌کند جز این‌که‌ خداوند متعال‌ او را بر چهره‌اش‌ در آتش‌ می‌افگند تا آن‌گاه‌ که‌ (قریش) دین‌ را برپا دارند». به ‌قولی: معنای‌ آیه‌ این‌ است: قرآن ‌یادآوری‌ای‌ برای‌ تو و قوم‌ توست‌ که‌ به‌وسیله‌ آن‌ امور دین‌ را به‌یاد آورده‌ و بدان ‌عمل‌ می‌کنید «و به‌زودی‌ پرسیده‌ خواهید شد» از این‌ شرفی‌ که‌ خداوند عزوجل  برای ‌شما قرار داده‌است‌. یا به‌ زودی‌ از اقامه‌ احکام‌ قرآن‌ و عمل‌ به‌ آن‌ که‌ بر شما لازم ‌است‌، مورد پرسش‌ قرار خواهید گرفت‌. قرطبی‌ می‌گوید: «صحیح‌ آن‌ است‌ که‌ قرآن‌ برای‌ هر کسی‌ که‌ به‌ آن‌ عمل‌ کند، شرف‌ بزرگی‌ است‌، چه‌ آن‌ کس‌ از قریش‌ باشد چه‌ از غیر ایشان‌ آن‌گاه‌ وی‌ به‌ حدیث‌ شریف‌ نقل‌ شده‌ از ابن‌عباس رضی الله عنه  استناد می‌کند که‌ فرمود: رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  از سفر جنگی‌ای‌ برگشتند، سپس‌ فاطمه‌ لرا فراخوانده‌ و به‌ وی‌ فرمودند: «یا فاطمة‌، اشتری‌ نفسک‌ من‌ الله‌، فإنی‌ لا أغنی ‌عنک‌ من‌ الله‌ شیئا». «ای‌ فاطمه‌! نفس‌ خود را از خداوند متعال‌ خریداری‌ کن‌ زیرا من‌ از جانب‌ او، چیزی‌ را از تو دفع‌ نمی‌توانم‌ کرد». آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  مانند این ‌سخن‌ را به‌ زنان‌ و اهل‌بیت‌ خویش‌ نیز اعلام‌ کردند، سپس‌ فرمودند: «ما بنوهاشم ‌بأولی‌ الناس‌ بأمتی‌، إن‌ أولی‌ الناس‌ بأمتی‌ المتقون‌، و لا قریش‌ بأولی‌ الناس‌ بأمتی‌، إن‌ أولی‌الناس‌ بأمتی‌ المتقون‌، ولا الأنصار بأولی‌ الناس‌ بأمتی‌، إن‌ أولی‌ الناس‌ بأمتی‌ المتقون‌، ولا الموالی‌ بأولی‌ الناس‌ بأمتی‌، إن‌ أولی‌ الناس‌ بأمتی‌ المتقون‌. إنما أنتم‌ من‌ رجل‌ وامرأة‌ کجمام ‌الصاع‌، لیس‌ لأحد علی‌ أحد فضل‌ إلا بالتقوی». «بنی‌هاشم‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت ‌من‌ نیستند، قطعا سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌، پرهیزگارانند و نه‌ قریش‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌اند، بی‌گمان‌ سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌ پرهیزگارانند و نه‌ انصار سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌اند، قطعا سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌ پرهیزگارانند و نه‌ آزادشدگان‌ از بند بردگی‌ (عجم) سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌اند، قطعا سزاوارترین‌ مردم‌ به‌ امت‌ من‌ پرهیزگارانند. جز این‌ نیست‌ که‌ شما همه‌ (در اصل‌) از یک‌ مرد و زن‌ آفریده‌ شده‌اید و همانند آنچه‌ که‌ بعد از پر شدن‌ پیمانه‌ بر سر آن‌ بالا می‌ایستد (همه‌ باهم‌ برابرید)، کسی‌ را بر کسی‌ هیچ‌ فضیلت‌ و برتری‌ای‌ جز به‌ تقوی ‌نیست‌».

﴿وَسۡ‍َٔلۡ مَنۡ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ مِن رُّسُلِنَآ أَجَعَلۡنَا مِن دُونِ ٱلرَّحۡمَٰنِ ءَالِهَةٗ یُعۡبَدُونَ٤٥.

«و از پیامبران‌ ما که‌ پیش‌ از تو فرستاده‌ایم‌، جویا شو؛ آیا به‌جای‌ خدای‌ رحمان‌، خدایانی‌ را که‌ مورد پرستش‌ قرارگیرند، مقرر داشته‌ایم‌؟» مراد آیه‌، پرسیدن ‌رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم از پیامبران  علیهم السلام  در شب‌ اسراء است‌، هنگامی‌ که‌ آن‌ حضرت‌ صلی الله علیه و آله و سلم  با ایشان‌ ملاقات‌ می‌کنند. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: از امتهای‌ پیامبرانی‌ که‌ ایشان‌ را به‌رسالت‌ برانگیخته‌ بودیم‌ بپرس‌ که: آیا ما در دینی‌ از ادیان‌، به‌ پرستش‌ بتان‌ حکم‌ کرده‌ایم‌؟ آیا این‌ کار را به‌ یکی‌ از آن‌ امت‌ها اجازه‌ داده‌ایم‌؟. هدف‌، استشهاد به ‌اجماع‌ پیامبران  علیهم السلام  بر عقیده‌ توحید است‌، حقیقتی‌ که‌ بر اصالت‌ و قدامت‌ توحید دلالت‌ داشته‌ و نشان‌ می‌دهد که‌ این‌ عقیده‌، عقیده‌ نودرآمدی‌ نیست‌.

﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا مُوسَىٰ بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِۦ فَقَالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٦.

«و همانا موسی‌ را با آیات‌ خود به‌سوی‌ فرعون‌ و ملا او فرستادیم‌» مراد از «آیات‌»، معجزات‌ و نشانه‌های‌ نه‌گآن‌های‌ است‌ که‌ بیان‌ آن‌ها در سوره ‌«اسراء/101» گذشت‌ و مراد از «ملا» در اینجا: اشراف‌ و همگی‌ رعایای ‌فرعون‌ ـ اعم‌ از قبطی‌ها و بنی‌اسرائیل‌ ـ اند. هدف‌ از بیان‌ این‌ داستان‌ در اینجا، استشهاد به‌ دعوت‌ موسی‌  علیه السلام  بر توحید و یکتاپرستی‌ و در عین‌ حال‌، دلجویی‌ ازپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  در برابر مخالفت‌ها و آزارهایی‌ است‌ که‌ از قوم‌ خویش‌ می‌بینند «پس‌گفت‌» موسی‌  علیه السلام  «همانا من‌ فرستاده‌ پروردگار عالمیانم‌» که‌ مرا به‌سوی‌ شما به ‌رسالت‌ فرستاده‌ است‌.

﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِ‍َٔایَٰتِنَآ إِذَا هُم مِّنۡهَا یَضۡحَکُونَ٤٧.

«پس‌ چون‌ آیات‌ ما را برایشان‌ آورد، بناگاه‌ آنان‌ بر آن‌ها خنده‌ زدند» از روی‌ استهزا و تمسخر.

﴿وَمَا نُرِیهِم مِّنۡ ءَایَةٍ إِلَّا هِیَ أَکۡبَرُ مِنۡ أُخۡتِهَاۖ وَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡعَذَابِ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٤٨.

«و ما هیچ‌ نشآن‌های‌ به‌ آنان‌ نمی‌نمودیم‌ مگر این‌که‌ آن‌ از نظیر آن‌ بزرگ‌تر بود» یعنی: هریک‌ از نشانه‌های‌ موسی  علیه السلام  و معجزاتش‌، بزرگتر و با شکوه‌تر از معجزه‌ ماقبلش ‌بود، با وجود آن‌که‌ معجزه‌ و نشانه‌ قبلی‌ نیز در حد خود بزرگ‌ بود. به‌ قولی ‌دیگر معنی‌ این‌ است: نشانه‌های‌ موسی‌  علیه السلام  به‌گونه‌ای‌ بود که‌ چون‌ نشانه‌ دوم‌ به‌ اول‌ ضمیمه‌ می‌شد، بر وضوح‌ و روشنی‌ آن‌ می‌افزود. «و به‌ عذاب‌ گرفتارشان‌ کردیم‌» یعنی: به ‌سبب‌ این‌که‌ آن‌ها این‌ آیات‌ و نشانه‌ها را دروغ‌ انگاشتند، عذابهایی‌ چون ‌قحطی‌ و طوفان‌ و هجوم‌ سیل‌ ملخ‌ را گریبانگیر آنان‌ کردیم‌ «تا مگر به‌ راه‌ آیند» ازکفر به‌ سوی‌ ایمان‌. اما با این‌ وجود، بازنگشتند و به‌ راه‌ نیامدند.

﴿وَقَالُواْ یَٰٓأَیُّهَ ٱلسَّاحِرُ ٱدۡعُ لَنَا رَبَّکَ بِمَا عَهِدَ عِندَکَ إِنَّنَا لَمُهۡتَدُونَ٤٩.

«و به‌» موسی  علیه السلام  «گفتند: ای‌ ساحر» آن‌ها دانشمندان‌ را ساحر می‌نامیدند و ساحران‌ را تعظیم‌ و احترام‌ می‌کردند. «پروردگارت‌ را به‌ آنچه‌ با تو عهد کرده‌ برای‌ مابخوان‌» یعنی: به‌ آنچه‌ که‌ به‌ ما در مورد عهد پروردگارت‌ با خود خبر داده‌ای‌ ـ که‌ بر طبق‌ مفاد آن‌، اگر ما ایمان‌ آوریم‌، عذاب‌ را از ما دور می‌گرداند ـ او را برای‌ ما بخوان‌ «زیرا ما راهیافتگانیم‌» در آینده‌ و به‌ آنچه‌ که ‌آورده‌ای‌، مؤمن‌ و باورمند خواهیم‌ شد. یعنی: شرط ایمان ‌آوردن‌ ما این‌ است‌ که ‌تو دعا کنی‌ تا عذاب‌ از ما برطرف‌ شود.

﴿فَلَمَّا کَشَفۡنَا عَنۡهُمُ ٱلۡعَذَابَ إِذَا هُمۡ یَنکُثُونَ٥٠.

«پس‌ چون‌ عذاب‌ را از آنان‌ برداشتیم‌، بناگاه‌ آنان‌ عهد شکستند» تقدیر سخن‌ چنین‌ است: آن‌گاه‌ موسی‌  علیه السلام  به‌ بارگاه‌ پروردگار خویش‌ دعا کرد و بر اثر دعای‌ او، عذاب‌ را از آنان‌ برطرف‌ کردیم‌ پس‌ چون‌ عذاب‌ از آنان‌ برداشته‌ شد، پیمان‌شکنی‌کردند و عهدی‌ را که‌ به‌ موسی  علیه السلام  داده‌ بودند، شکستند.

﴿وَنَادَىٰ فِرۡعَوۡنُ فِی قَوۡمِهِۦ قَالَ یَٰقَوۡمِ أَلَیۡسَ لِی مُلۡکُ مِصۡرَ وَهَٰذِهِ ٱلۡأَنۡهَٰرُ تَجۡرِی مِن تَحۡتِیٓۚ أَفَلَا تُبۡصِرُونَ٥١.

«و فرعون‌ در میان‌ قوم‌ خود ندا در داد» فرعون‌ از گرایش‌ قومش‌ به‌سوی ‌موسی  علیه السلام  بیمناک‌ شد پس‌ آن‌ها را گرد آورد و با صدایی‌ بلند در میان‌شان‌ ندا در داد. یا منادی‌ای‌ را دستور داد تا در میانشان‌ چنین‌ ندا در دهد: «گفت: ای‌ قوم ‌من‌! آیا فرمانروایی‌ مصر و این‌ نهرها که‌ از زیر من‌» یعنی: از زیر کاخهای‌ من‌ «روان ‌است‌ از آن‌ من‌ نیست‌» به‌ طوری‌که‌ هیچ‌کس‌ در تملک‌ آن‌ها با من‌ کشمکش‌ نمی‌کند و هیچ‌ مخالفی‌ نیست‌ که‌ با من‌ در آن‌ها مخالفت‌ کند؟. مراد ار «آن‌هار» رودهای ‌نیل‌ است‌ و مهمترین‌ شاخه‌های‌ رود نیل‌ عبارت‌ بودند از: رود «ملک‌»، رود «طولون‌»، رود «دمیاط» و رود «تنیس‌» و هم‌ اکنون‌ دو شاخه‌ از این‌ رودخانه‌ها مشهور است‌ و آن‌ رود «دمیاط» و رود «رشید» می‌باشد که‌ هردو دلتای‌ نیل‌ را تشکیل‌ می‌دهند «پس‌ مگر نمی‌بینید؟» این‌همه‌ اقتدار و شکوه‌ مرا؟ تا از آن‌ به ‌نیرومندی‌ ملک‌ و مکنت‌ و بزرگی‌ قدر و منزلت‌ من‌ و در مقابل‌؛ به‌ ضعف‌ و ناتوانی ‌موسی‌ از مقاومت‌ با من‌ پی‌ ببرید؟.

﴿أَمۡ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡ هَٰذَا ٱلَّذِی هُوَ مَهِینٞ وَلَا یَکَادُ یُبِینُ٥٢.

«بلکه‌ من‌ از این‌کسی‌ که‌ او خوار است‌» یعنی: بلکه‌ من‌ از موسی‌  علیه السلام  که‌ ضعیف‌ و بی‌مقدار و خوار و فقیر است‌ و هیچ‌ عزت‌ و شکوهی‌ ندارد «و نزدیک‌ نیست‌ که‌ واضح‌ بگوید» سخن‌ را، از آن‌ روی‌ که‌ در زبانش‌ لکنتی‌ است‌ «بهترم‌» بیان‌ لکنت‌ زبان‌ موسی‌ علیه السلام  در سوره‌ «طه/‌27» گذشت‌.

﴿فَلَوۡلَآ أُلۡقِیَ عَلَیۡهِ أَسۡوِرَةٞ مِّن ذَهَبٍ أَوۡ جَآءَ مَعَهُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ مُقۡتَرِنِینَ٥٣.

«پس‌ چرا دستبندهایی‌ زرین‌ بر او فرود آورده‌ نشد؟» یعنی: اگر موسی‌  علیه السلام  شخص‌ بزرگی‌ است‌، چرا به‌ دستبندهایی‌ از زر آراسته‌ نیست‌؟! این‌ سخن‌ فرعون‌ نمایانگر متأثر بودنش‌ از عادت‌ شاهان‌ است‌ زیرا عادت‌ شاهان‌ چنین‌ بود که‌ چون‌ به‌پادشاهی‌ می‌رسیدند و تاج‌گذاری‌ می‌شدند، دستبندها و طوقی‌ زرین‌ بر آنان‌ می‌پوشانیدند تا این‌ امر نشانه‌ سیاست‌ و ریاست‌ آنان‌ باشد. «یا چرا همراه‌ او فرشتگان‌ پیوست‌ شده‌ نیامده‌اند؟» اگر او در ادعای‌ خویش‌ راستگوست‌ تا این ‌فرشتگان‌ پیاپی‌ آینده‌ و همراه‌ شده‌ با وی‌، او را بر کارش‌ یاری‌ نمایند و برایش‌ به‌نبوت‌ گواهی‌ دهند؟ بدین‌گونه‌ بود که‌ آن‌ ملعون‌، به‌ قومش‌ این‌ وهم‌ و گمان‌ را القا کرد که‌ پیامبران  علیهم السلام  لابد باید بر شکل‌ و شمایل‌ شاهان‌ ستمگر باشند و فرشتگان‌ نیز گرداگرد ایشان‌ حلقه‌ زده‌ و همراهی‌شان‌ کنند!!.

﴿فَٱسۡتَخَفَّ قَوۡمَهُۥ فَأَطَاعُوهُۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَوۡمٗا فَٰسِقِینَ٥٤.

«پس‌ سبک‌ ساخت‌ عقل‌ قوم‌ خویش‌ را و از او اطاعت‌ کردند» یعنی: فرعون‌ آنان‌ را با این‌ سخنان‌ نیرنگ‌بازانه‌ و فریبنده‌اش‌، به‌ سبکی‌ جهل‌ و نادانی‌ واداشت‌ و آنان‌ نیز فرمان‌ او را اطاعت‌ کرده‌ و سخنش‌ را پذیرفتند و موسی‌  علیه السلام  را تکذیب‌ کردند «هرآینه‌ آن‌ها قومی‌ فاسق‌ بودند» یعنی: آن‌ها از دین‌ خداوند عزوجل  خارج‌ بودند.

این‌ آیه‌ کریمه‌، علت‌ اطاعت‌ آنان‌ از فرعون‌ را آشکار می‌کند؛ و آن‌ تهی‌شدنشان‌ از اندیشه‌ و خرد بر اثر نیرنگ‌ فرعون‌ است‌. البته‌ این‌ روش‌ همه‌ ستمگران ‌در تحمیل‌ فرمانروایی‌ خویش‌ است‌ که‌ مردم‌ را از عقل‌ و خرد و اندیشه‌ تهی ‌می‌کنند و با انواع‌ تبلیغات‌ و شست‌وشوی‌ ذهنی‌، آنان‌ را از حقایق‌ دور می‌گردانند.

﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ٥٥.

«و چون‌ ما را به‌ خشم‌ درآوردند» با افراط خود در عصیان‌ و عناد «از آنان‌ انتقام‌ گرفتیم‌ و آنان‌ را همه‌ یکجا غرق‌ کردیم‌» در دریای‌ سرخ‌. در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت ‌عقبه‌ بن‌ عامر رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «چون‌ خدای‌ تبارک‌ وتعالی‌ را دیدی‌ که‌ به‌ بنده‌ هر چه‌ را که‌ می‌خواهد می‌دهد در حالی‌که‌ آن‌ بنده‌ بر گناهان‌ خویش‌ پایدار است‌ پس‌ بدان‌که‌ این‌ امر استدراجی‌ از سوی‌ حق‌ تعالی‌ برای ‌آن‌ بنده‌ است‌. آن‌گاه‌ این‌ آیه‌ را تلاوت‌ کردند: ﴿فَلَمَّآ ءَاسَفُونَا ٱنتَقَمۡنَا مِنۡهُمۡ فَأَغۡرَقۡنَٰهُمۡ أَجۡمَعِینَ٥٥ [الزخرف: 55]».

﴿فَجَعَلۡنَٰهُمۡ سَلَفٗا وَمَثَلٗا لِّلۡأٓخِرِینَ٥٦.

«و آنان‌ را پیشرو گردانیدیم‌» یعنی: فرعونیان‌ را در استحقاق‌ عذاب‌، برای‌ کفاری‌ که‌ به‌ مانند عمل‌ آنان‌ عمل‌ می‌کنند، مقتدا و پیشوا گردانیدیم‌ «و مثلی‌ برای ‌آیندگان‌» یعنی: آنان‌ را مایه‌ پند و عبرتی‌ برای‌ آیندگان‌ گردانیدیم‌. یا آنان‌ را داستان‌ شگفت‌آوری‌ گردانیدیم‌ که‌ آیندگان‌ به‌ آن‌ مثل‌ می‌زنند.

﴿وَلَمَّا ضُرِبَ ٱبۡنُ مَرۡیَمَ مَثَلًا إِذَا قَوۡمُکَ مِنۡهُ یَصِدُّونَ٥٧.

«و هنگامی‌ که‌ مثل‌ زده‌ شد» از سوی‌ کافران‌ «به‌ پسر مریم‌» در این‌ باره‌ که‌ او به‌جز خدا عزوجل  مورد پرستش‌ قرار گرفت‌ «بناگاه‌ قوم‌ تو از آن‌ سخن‌ بانگ‌ برمی‌دارند» یعنی: از روی‌ خوشحالی‌ به‌ زدن‌ این‌ مثل‌، شور و هلهله‌ به‌پا می‌کنند.

مفسران‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ گفته‌اند: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ مجادله‌ ابن‌زبعری‌ با رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نازل‌ شد زیرا آن‌گاه‌ که‌ آیه‌ مبارکه‌ ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ[انبیاء:98] «شما و آنچه‌ که‌ به‌جای‌ خداوند می‌پرستید، هیزم‌ جهنم‌اید» نازل‌ شد، ابن‌ زبعری‌ به‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  گفت: سوگند به‌ پروردگار کعبه ‌که‌ در حجت‌ بر تو غلبه‌ یافتم‌! آیا نصاری‌ مسیح‌ را، یهود عزیر را و بنو ملیح‌، فرشتگان‌ را نمی‌پرستند؟ پس‌ این‌ آیه‌ بدین‌ معنی‌ است‌ که‌ مسیح‌ و عزیز و فرشتگان ‌نیز هیزم‌ جهنم‌اند؟! ابن‌ زبعری‌ از این‌ سخنش‌ سخت‌ شادمان‌ شد و مشرکان‌ مکه ‌نیز بانگ‌ شادی‌ برداشتند. پس‌ خدای‌ متعادل‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ و آیه‌ «انبیاء» را نازل‌ فرمود: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ سَبَقَتۡ لَهُم مِّنَّا ٱلۡحُسۡنَىٰٓ أُوْلَٰٓئِکَ عَنۡهَا مُبۡعَدُونَ١٠١[انبیاء:101] «همانا کسانی‌ که‌ از ما در حق‌شان‌ نیکی‌ مقرر شده‌ است‌، آنان‌ از آتش‌ دوزخ‌ دور داشته‌ شده‌اند».

این‌ آیه‌، نمایانگر نوع‌ دیگری‌ از لجاجت‌ و ستیزه‌ قریش‌ در کفر و عناد و مجادله‌شان‌ به‌ نارواست‌ و چهار نوع‌ دیگر از کفریات‌شان‌ در آیات‌ قبل‌ گذشت‌، که ‌عبارت‌ بود از:

1-  آن‌ها برای‌ حق‌ تعالی‌ از بندگانش‌ جزء (فرزند) قرار دادند.

2-  آن‌ها فرشتگان‌ را که‌ بندگان‌ خدای‌ رحمانند، دختر خواندند.

3-  آن‌ها گفتند: اگر خدا نمی‌خواست‌ ما بتان‌ را پرستش‌ نمی‌کردیم‌.

4-  آن‌ها گفتند: چرا این‌ قرآن‌ بر یکی‌ از بزرگان‌ دو شهر مکه‌ یا طایف‌، نازل‌ نشده ‌است‌.

﴿وَقَالُوٓاْ ءَأَٰلِهَتُنَا خَیۡرٌ أَمۡ هُوَۚ مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ٥٨.

همچنین‌ مشرکان‌ با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم  مجادله‌ کردند «و گفتند: آیا خدایان‌ ما بهترند» در نزد تو ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «یا عیسی‌؟» یعنی: اگر قضیه‌ بدین‌ صورت‌ باشد که‌ لزوما هر کسی‌ که‌ جز خدا مورد پرستش‌ قرار گیرد، به‌ آتش‌ دوزخ‌ وارد شود، در این‌صورت‌، ما نیز به‌ این‌که‌ خدایان‌ ما با عیسی‌ و عزیر و فرشتگان‌ در جهنم‌ همراه ‌باشند، راضی‌ هستیم‌! «آن‌ مثل‌ را جز از راه‌ جدل‌ برای‌ تو نزدند» یعنی: آن‌ مثل ‌نامربوط در مورد عیسی‌  علیه السلام  را برای‌ تو نزدند مگر به ‌خاطر این‌که‌ با تو به‌ ناروا ستیزه‌ و مجادله‌ کنند زیرا آن‌ها می‌دانند که‌ حرف‌ «ما» در آیه: ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ [الأنبیاء: 98]، برای‌ غیر عقلا به‌ کار می‌رود بنابراین‌، آیه‌ کریمه ‌نه‌ شامل‌ عیسی‌ می‌شود و نه‌ شامل‌ عزیر و فرشتگان. از سوی‌ دیگر، آن‌ها با این‌جدال‌ خود، خواهان‌ حق‌ نیز نبودند زیرا حقیقت‌ در مورد عیسی  علیه السلام  چیز دیگری ‌غیر از این‌ سفسطه‌هایشان‌ است‌، چرا که‌ عیسی‌  علیه السلام  عقیده‌ توحید را آورد و قوم‌ خویش‌ را نیز با این‌ سخن‌ به‌ آن‌ سفارش‌ کرد و فرمود: «خداوند پروردگار ما، خداوند یگآن‌های‌ است‌» «مائده‌72/». «بلکه‌ آنان‌ مردمی‌ ستیزه‌ جویند» خصمون: آن‌ها بسیار ستیزه‌ جو و در دشمنی‌ و خصومت‌، بسیار سرسخت‌ و زیاده‌رو اند.

در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابی‌امامه رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول ‌‌خدا‌ صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ما ضل‌ قوم‌ بعد هدی‌ کانوا علیه‌ إلا أورثوا الجدل‌، ثم‌ تلا رسول‌ الله صلی الله علیه و آله و سلم  هذه‌ الآیة». «هیچ‌ قومی‌ بعد از هدایتی‌ که‌ بر آن‌ بودند، گمراه‌ نشدند مگر این‌که‌ جدل‌ و ستیزه‌ جویی‌ در آنان‌ جانشین‌ شد. سپس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  این‌ آیه‌ کریمه‌ را تلاوت‌ کردند».

﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا عَبۡدٌ أَنۡعَمۡنَا عَلَیۡهِ وَجَعَلۡنَٰهُ مَثَلٗا لِّبَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ٥٩.

«عیسی‌ جز بنده‌ای‌ که‌ بر وی‌ انعام‌ کرده‌ایم‌، نیست‌» یعنی: عیسی‌  علیه السلام  بنده‌ای‌ است ‌که‌ ما با انعام‌ نبوت‌ بر وی‌، گرامیش‌ داشته‌ و او را مورد اکرام‌ و اعزاز قرار دادیم ‌«و» عیسی  علیه السلام  نیست‌ مگر کسی‌ که: «او را برای‌ بنی‌اسرائیل‌ مثلی‌» یعنی: نشانه‌ وعبرتی‌ «ساختیم‌» که‌ به‌ وسیله‌ او، به‌ قدرت‌ خدای‌ سبحان‌ پی‌ ببرند زیرا عیسی‌ علیه السلام  بدون‌ پدر به‌ دنیا آمد همچنین‌ او مردگان‌ را زنده‌ می‌کرد و کور و پیس‌ مادرزاد وهر بیماری‌ را ـ به‌ اذن‌ الهی‌ ـ شفا می‌بخشید.

﴿وَلَوۡ نَشَآءُ لَجَعَلۡنَا مِنکُم مَّلَٰٓئِکَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ یَخۡلُفُونَ٦٠.

«و اگر بخواهیم‌، البته‌ به‌ جای‌ شما فرشتگانی‌ در روی‌ زمین‌ که‌ جانشین‌ شما گردند، پدید می‌آوریم‌» یعنی: اگر می‌خواستیم‌، شما را نابود کرده‌ و به‌جای‌ شما فرشتگانی ‌را در روی‌ زمین‌ پدید می‌آوردیم‌ که‌ آن‌ را آباد کنند و در آن‌ جانشین‌ شما باشند. یعنی: بدانید که‌ هرچند حال‌ عیسی‌  علیه السلام  شگفت‌آور و عجیب‌ است‌ اما خداوند عزوجل  بر آفرینش‌ عجیب‌تر از آن‌ نیز تواناست‌.

﴿وَإِنَّهُۥ لَعِلۡمٞ لِّلسَّاعَةِ فَلَا تَمۡتَرُنَّ بِهَا وَٱتَّبِعُونِۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦١.

«و همانا او» یعنی: عیسی  علیه السلام  «نشآن‌های‌ برای‌ قیامت‌ است‌» یعنی: نزول ‌عیسی  علیه السلام  از آسمان‌، از جمله‌ نشانه‌هایی‌ است‌ که‌ قیامت‌ با آن‌ شناخته‌ می‌شود زیرا این‌ نزول‌، از علائم‌ قیامت‌ است‌ و خدای‌ سبحان‌ قبل‌ از برپایی‌ قیامت‌ او را از آسمان‌ فرود می‌آورد. چنان‌که‌ خروج‌ دجال‌ نیز از دیگر نشانه‌های‌ قیامت ‌می‌باشد. شایان‌ ذکر است‌؛ احادیث‌ وارده‌ در باره‌ فرود آمدن‌ عیسی‌  علیه السلام  از آسمان‌ قبل‌ از روز قیامت‌ ـ که‌ به‌ عنوان‌ امامی‌ عادل‌ و داوری‌ دادستان‌ فرود می‌آید ـ متواتر می‌باشد از جمله‌ حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ به‌ روایت‌ صحیح‌ مسلم‌ از رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  است‌ که‌ فرمودند: «... در اثنایی‌ که‌ مسیح‌ دجال‌ ظهور نموده‌ است‌، بناگاه‌ خداوند متعال‌ مسیح‌بن‌مریم‌ را فرومی‌فرستد و او در محل‌ مناره‌ سپید شرق‌ جامع‌ دمشق ‌فرود می‌آید در حالی‌که‌ دو جامه‌ رنگ‌ شده‌ به‌ ورس‌ و زعفران پوشیده‌ و دو کف ‌دست‌ خویش‌ را بر بال‌های‌ دو فرشته‌ نهاده‌ است‌ و چون‌ سرش‌ را فرود آورد، از آن ‌قطرات‌ آب‌ می‌چکد و چون‌ آن‌ را بردارد، آب‌ به‌ شکل‌ دانه‌های‌ درشت‌ مروارید از آن‌ فرو می‌لغزد پس‌ هیچ‌ کافری‌ را نرسد که‌ بوی‌ دم‌ عیسی‌ علیه السلام  را دریابد مگر این‌که‌ می‌میرد و نهایت‌ نفوذ دم‌ او تا نهایت‌ برد نگاه‌ اوست‌ آن‌گاه‌ دجال‌ را می‌جوید تا سرانجام‌ او را در «باب‌ الد» درمی‌یابد و به‌ قتلش‌ می‌رساند...».

«پس‌ زنهار در آن‌ تردید نکنید» یعنی: در وقوع‌ قیامت‌ هیچ‌ شک‌ و شبهه‌ای‌ به ‌خود راه‌ ندهید و آن‌ را دروغ‌ نینگارید زیرا قیامت‌ خواه‌ناخواه‌ آمدنی‌ است‌ «و ازمن‌ پیروی‌ کنید» در آنچه‌ که‌ شما را به‌ آن‌ ـ از یگانه‌ پرستی‌ و نفی‌ شرک‌ ـ فرمان ‌می‌دهم‌؛ «این‌ است‌ راه‌ راست‌» یعنی: آنچه‌ که‌ من‌ شما را به‌ آن‌ امر می‌کنم‌ و شما را به‌ سوی‌ آن‌ می‌خوانم‌، تنها راه‌ پایدار و مستقیمی‌ است‌ که‌ شما را به‌ حق ‌می‌رساند.

﴿وَلَا یَصُدَّنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُۖ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ٦٢

«و مبادا شیطان‌ شما را از راه‌ به‌ در برد» یعنی: الحذر! که‌ شیطان‌ راه‌ شما را نزند و به‌ وسوسه‌ها و شبهه‌هایی‌ که‌ در دل‌هایتان‌ فرو می‌افگند؛ فریفته‌تان‌ نسازد و شما را از پیروی‌ من‌ باز ندارد «زیرا او برای‌ شما دشمنی‌ آشکار است‌» یعنی: او دشمنی‌ با شما را پنهان‌ نمی‌کند و از نمایان‌ کردن‌ آن‌ هیچ‌ پروا و ابایی‌ ندارد.

﴿وَلَمَّا جَآءَ عِیسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ قَالَ قَدۡ جِئۡتُکُم بِٱلۡحِکۡمَةِ وَلِأُبَیِّنَ لَکُم بَعۡضَ ٱلَّذِی تَخۡتَلِفُونَ فِیهِۖ فَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَأَطِیعُونِ٦٣

«و چون‌ عیسی‌ بینات‌» یعنی: معجزات‌ روشن‌ و احکام‌ و شریعت‌ واضح‌ الهی ‌را که‌ همانا انجیل‌ است‌ «آورد، گفت: به‌ راستی‌ برای‌ شما حکمت‌ آوردم‌» یعنی: برای‌ شما نبوت‌، یا انجیل‌ را آوردم‌. به‌ قولی‌ معنی‌ این‌ است: من‌ به‌ شما پیامی‌ را آورده‌ام‌ که‌ بر امور پسندیده‌ ترغیب‌ و از امور زشت‌ و ناپسند باز می‌دارد «و تا برای‌ شما بعضی‌ از آنچه‌ را که‌ در آن‌ اختلاف‌ می‌کنید» از احکام‌ تورات‌ و امور دینی‌، نه‌ دنیوی‌ «روشن‌ سازم‌، پس‌، از خدا پروا دارید» یعنی: از نافرمانی‌های‌ وی ‌بپرهیزید «و از من‌ اطاعت‌ کنید» در آنچه‌ که‌ شما را به‌ آن‌ ـ از توحید و احکام ‌شرع‌ ـ امر می‌کنم‌. ابن‌کثیر گفته‌ است: «این‌ معنی‌ که‌ عیسی‌  علیه السلام  امور دینی‌ را آورد نه‌ امور دنیوی‌ را، معنایی‌ نیکو است‌ زیرا انبیا  علیهم السلام  برای‌ بیان‌ کار دنیا مبعوث ‌نشده‌اند به‌ همین‌ جهت‌، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم  در حدیث‌ شریف‌ ذیل‌ که‌ به‌ روایت‌ انس‌ و عائشه‌ رضی الله عنهما  نقل‌ شده‌ است‌، فرموده‌اند: «أنتم‌ أعلم‌ بأمور دنیاکم: شما به‌ امور دنیایتان‌ داناترید».

﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ رَبِّی وَرَبُّکُمۡ فَٱعۡبُدُوهُۚ هَٰذَا صِرَٰطٞ مُّسۡتَقِیمٞ٦٤

سپس‌ عیسی‌  علیه السلام  در بیان‌ آنچه‌ که‌ مردم‌ را به‌ اطاعت‌ خویش‌ در آن‌ دستور داد، فرمود: «در حقیقت‌، خداست‌ که‌ پروردگار من‌ و پروردگار شماست‌ پس‌ او را بپرستید» یعنی: شما باید در عقیده‌ توحید و عمل‌ به‌ احکام‌ و عبودیت‌ حق‌تعالی‌، از من ‌اطاعت‌ کنید «این‌ است‌ راه‌ راست‌» یعنی: فقط عبادت‌ خدای‌  عزوجل ‌ به‌ یگانگی‌و عمل‌ به‌ شرایع‌ و احکام‌ وی‌، راه‌ راست‌ و درست‌ است‌ و بس‌.

﴿فَٱخۡتَلَفَ ٱلۡأَحۡزَابُ مِنۢ بَیۡنِهِمۡۖ فَوَیۡلٞ لِّلَّذِینَ ظَلَمُواْ مِنۡ عَذَابِ یَوۡمٍ أَلِیمٍ٦٥

«پس‌ احزاب‌ از میانشان‌ اختلاف‌ کردند» احزاب: گروههایی‌اند که باهم‌ متحزب‌ و همدست‌ شده‌اند. یعنی: گروه‌هایی‌ از میان‌ یهود و نصاری‌ که‌ عیسی‌  علیه السلام  به‌ سوی‌آنان‌ فرستاده‌ شده‌ بود، باهم‌ در کار دین‌ اختلاف‌ کردند «پس‌ ویل‌» ویل: کلمه‌ عذاب‌ است‌، یعنی‌ وای: «بر کسانی‌ باد که‌ ستم‌ کردند» از این‌ گروه‌های ‌اختلاف‌کننده‌. گفتنی‌ است‌؛ آنان‌ کسانی‌ هستند که‌ به‌ خدای‌  عزوجل ‌ شرک ‌ورزیده‌ و به‌ احکام‌ و شرایع‌ وی‌ عمل‌ نکرده‌اند. آری‌! وای‌ بر آنان‌ «از عذاب‌روزی‌ دردناک» یعنی: از روزی‌ که‌ عذاب‌ آن‌ دردناک‌ است‌، که‌ روز قیامت ‌می‌باشد.

﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّا ٱلسَّاعَةَ أَن تَأۡتِیَهُم بَغۡتَةٗ وَهُمۡ لَا یَشۡعُرُونَ٦٦

«آیا انتظار می‌کشند» این‌ گروه‌ احزاب‌. هل: حرف‌ استفهام‌ انکاری‌ و مفید نفی ‌است‌. یعنی: انتظار نمی‌کشند «جز قیامت‌ را که‌ بناگاه‌ به‌ سراغ‌شان‌ آید در حالی‌که‌ آنان ‌ناآگاه‌ باشند» و هنوز در غفلت‌ بسر برند بدان‌ جهت‌ که‌ سرگرم‌ امور دنیا می‌باشند.

﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ٦٧

«دوستان‌» اخلاء: جمع‌ خلیل‌؛ به‌ معنای‌ دوست‌ و رفیق‌ است‌ «در آن‌ روز، بعضی‌ دشمن‌ بعضی‌ دیگرند» یعنی: دوستان‌ و رفیقانی‌ که‌ در دنیا با همدیگر بسیار دوست‌ و مشفق‌ بوده‌اند، در روز قیامت‌ باهم‌ دشمن‌ می‌شوند زیرا آن‌ اموری‌ راکه‌ در دنیا با یک‌دیگر بر محور آن‌ دوستی‌ و رفاقت‌ می‌کردند، اسباب‌ عذاب ‌خویش‌ می‌یابند، به‌سبب‌ آن‌که‌ دوستی‌ آنان‌ در دنیا، بر پایه‌ معصیت‌ استوار بوده‌ است‌ «مگر پرهیزگاران‌» زیرا پرهیزگاران‌ و تقواپیشه‌گان‌، در دنیا و آخرت‌ دوست ‌یکدیگرند چنان‌ که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ ابوهریره‌ رضی الله عنه  آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «لو أن‌ رجلین‌ تحابا فی‌ الله‌، أحدهما بالمشرق‌ والآخر بالمغرب‌، لجمع‌ الله‌ تعالی‌ یوم‌ القیامة‌ بینهما، یقول: هذا الذی‌ أحببته‌ فی». «اگر دو شخص ‌در راه‌ رضای‌ خدای‌  عزوجل  باهم‌ دوستی‌ کنند و یکی از آنها در مشرق‌ باشد و دیگری‌ در مغرب‌، بی‌گمان‌ خداوند عزوجل  روز قیامت‌ آن‌ دو را باهم‌ گرد می‌آورد، می‌فرماید: این‌ همان‌ کسی‌ است‌ که‌ او را در رضای‌ من‌ دوست‌ می‌داشتی‌».

نقاش‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ روایت‌ کرده‌ است: این‌ آیه‌کریمه‌ درباره‌ امیه ‌بن‌ خلف ‌جمحی‌ و عقبه‌بن‌ ابی ‌معیط نازل‌ شد که‌ باهم‌ بسیار دوست‌ بودند و عقبه‌ با رسول‌‌خدا صلی الله علیه و آله و سلم  همنشینی‌ داشت‌. پس‌ قریشیان‌ گفتند: عقبه‌ بن ‌ابی ‌معیط از دین‌ خویش‌ برگشته‌ و صائبی‌ شده‌ است‌ و امیه‌ رفیقش‌ به‌ وی‌ گفت: دیدن‌ رویم‌ بر رویت‌ حرام‌ باد اگر نزد محمد نروی‌ و در چهره‌ وی‌ آب‌ دهان‌ نیندازی‌! و عقبه ‌ملعون‌ چنین‌ کرد. پس‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  نذر کردند که‌ او را بکشند و در روز بدر اورا به ‌بند کشیدند و کشتند. امیه‌ نیز در معرکه‌ کشته‌ شد و این‌ آیه‌ کریمه‌ درباره‌ آنان ‌نازل‌ گردید.

﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَ وَلَآ أَنتُمۡ تَحۡزَنُونَ٦٨

«ای‌ بندگان‌ من‌! امروز نه‌ بیمی‌ بر شماست‌ و نه‌ اندوهگین‌ می‌شوید» این‌ سخن‌ در روز قیامت‌، به‌ آن‌ تقوا پیشه‌گانی‌ گفته‌ می‌شود که‌ در راه‌ خدا عزوجل  و به‌خاطر کسب ‌رضای‌ وی‌، باهم‌ پیوند دوستی‌ برقرار کرده‌ بودند و هنگامی‌ که‌ این‌ سخن‌ به‌ ایشان‌ گفته‌ می‌شود، ترس‌ و هراس‌شان‌ از بین‌ می‌رود و اندوه‌شان‌ برطرف‌ می‌شود.

﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَکَانُواْ مُسۡلِمِینَ٦٩

«همان‌ کسانی‌ که‌ به‌ آیات‌ ما ایمان‌ آورده‌ و تسلیم‌ بودند» یعنی: مخاطب‌ جمله: ﴿یَٰعِبَادِ لَا خَوۡفٌ عَلَیۡکُمُ [الزخرف: 68] همه‌ بندگان‌ نیستند بلکه‌ مخاطب‌ آن‌، فقط مؤمنان ‌تسلیم‌پذیر مخلص‌ می‌باشند.

﴿ٱدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ أَنتُمۡ وَأَزۡوَٰجُکُمۡ تُحۡبَرُونَ٧٠

به‌ آنان‌ گفته‌ می‌شود: «شما و همسرانتان‌ به‌ بهشت‌ درآیید» مراد از «أزواجکم» زنان‌ مؤمن‌ ایشانند. به‌قولی: مراد همنشینان‌ همدم‌ ایشان‌ از مؤمنانند. به‌ قولی‌ دیگر: مراد همسران‌ ایشان‌ از حورعین‌ اند «شادمانه‌» یعنی: با اکرام‌ واعزاز و با برخورداری‌ از نعمت‌ها به‌ بهشت‌ درآیید. به‌ قولی: معنای‌ (تحبرون) این‌ است: در بهشت‌، از آواز خوانی‌های‌ خوش‌، متلذذ و برخوردار می‌شوید.

﴿یُطَافُ عَلَیۡهِم بِصِحَافٖ مِّن ذَهَبٖ وَأَکۡوَابٖۖ وَفِیهَا مَا تَشۡتَهِیهِ ٱلۡأَنفُسُ وَتَلَذُّ ٱلۡأَعۡیُنُۖ وَأَنتُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٧١

«سینی‌هایی‌ پهن‌ و دراز از زر برآنان‌ می‌گردانند» از غذاهای‌ بهشتی‌ «و» برایشان ‌در بهشت‌ نوشابه‌هایی‌ است‌ که‌ در «کوزه‌هایی‌» از طلا بر ایشان‌ می‌گردانند «و درآنجا آنچه‌ دلها آن‌ را بخواهد و دیدگان‌ از دیدن‌ آن‌ها لذت‌ برد، هست‌» از انواع‌ گوناگون‌ غذاها، نوشابه‌ها و مانند آن‌ها از هر چیزی‌ که‌ دلها در هوای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ است‌، چشم‌ها از دیدن‌ آن‌ها لذت‌ می‌برد و گوش‌ها از شنیدن‌ آن‌ها به‌ طرب‌ می‌آید «و شما در آن‌ جاودانید» نه‌ می‌میرید و نه‌ از آن‌ بیرون‌ می‌آیید. آری‌! در بهشت‌ غذاها ونوشیدنی‌ها برای‌ بهشتیان‌ با ظروف‌ طلا تقدیم‌ می‌شود اما استعمال‌ ظروف‌ طلا و نقره‌ در دنیا حرام‌ است‌. چنان‌که‌ در حدیث‌ شریف‌ به‌ روایت‌ بخاری‌ و مسلم‌ آمده‌ است‌ که‌ رسول‌ خدا صلی الله علیه و آله و سلم  فرمودند: «ابریشم‌ و دیبا را نپوشید و در ظروف‌ طلا و نقره‌ ننوشید و در سینی‌های‌ طلا و نقره‌ غذا نخورید زیرا ظروف‌ طلا و نقره‌ در دنیا برای‌ کافران‌ و در آخرت‌ برای‌ شماست‌». در حدیث‌ شریف‌ دیگری‌ به‌ روایت‌ ام ‌سلمه‌ رضی الله عنها  آمده‌ است: «کسی‌ که‌ در ظروف‌ طلا و نقره‌ می‌نوشد، جز این ‌نیست‌ که‌ آتش‌ جهنم‌ را در شکم‌ خویش‌ فروریخته‌ است‌». که‌ این‌ دو حدیث‌ ـ بی ‌هیچ‌ خلافی‌ ـ مقتضی‌ تحریم‌اند.

﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢

«و این‌ است‌ همان‌ بهشتی‌ که‌ به‌ پاداش‌ آنچه‌ می‌کردید، میراث‌ یافتید» پس ‌چنان‌که‌ میراث‌ به‌ وارث‌ می‌رسد، این‌ بهشت‌ نیز به‌ سبب‌ اعمال‌ شایسته‌ای‌ که‌ در دنیا انجام‌ می‌دادید، به‌ شما رسیده‌ است‌. در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هریک‌ از دوزخیان‌ ـ برای‌ این‌که‌ درد و دریغ‌ در وجود وی‌ برانگیخته‌ شود ـ منزل‌ خویش ‌را در بهشت‌ می‌بیند آن‌گاه‌ (به‌ حسرت) می‌گوید: اگر خداوند مرا هدایت‌ می‌کرد، از متقیان‌ می‌بودم‌ و هر یک‌ از اهل‌ بهشت‌ منزل‌ خویش‌ را از دوزخ‌ می‌بیند سپس ‌می‌گوید: اگر خدای‌  عزوجل ‌ هدایتمان‌ نمی‌کرد، ما راه‌ یافته‌ نبودیم‌. پس‌ این ‌برایش‌ شکری‌ است‌». همچنین‌ در حدیث‌ شریف‌ آمده‌ است: «هیچ‌ کسی‌ نیست‌ مگر این‌که‌ منزلی‌ در بهشت‌ و منزلی‌ در دوزخ‌ دارد پس‌ کافر منزل‌ مؤمن‌ را از وی‌ در دوزخ‌ میراث‌ می‌برد و مؤمن‌ از کافر منزل‌ وی‌ را در بهشت‌ و این‌ است‌ تفسیر فرموده‌ باری‌ تعالی:﴿وَتِلۡکَ ٱلۡجَنَّةُ ٱلَّتِیٓ أُورِثۡتُمُوهَا بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٧٢ [الزخرف: 72]‌».

﴿لَکُمۡ فِیهَا فَٰکِهَةٞ کَثِیرَةٞ مِّنۡهَا تَأۡکُلُونَ٧٣

«در آنجا برای‌ شما میوه‌هایی‌ بسیار است‌» یعنی: برای‌ شما بهشتیان‌ در بهشت‌ بجز غذاها و نوشیدنی‌ها ـ میوه‌هایی‌ بسیار با انواع‌ و اصناف‌ گوناگون‌ است ‌«که‌ از آن‌ها می‌خورید» یعنی: بعضی‌ از آن‌ها را می‌خورید زیرا از یک‌ طرف‌ چنان ‌بسیار و همیشگی‌اند که‌ از آن‌ها چیزی‌ کم‌ نمی‌شود و از سوی‌ دیگر، هر آنچه ‌خورده‌ می‌شود، بی‌درنگ‌ عوض‌ آن‌ آماده‌ می‌گردد.

﴿إِنَّ ٱلۡمُجۡرِمِینَ فِی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَٰلِدُونَ٧٤ لَا یُفَتَّرُ عَنۡهُمۡ وَهُمۡ فِیهِ مُبۡلِسُونَ٧٥

«بی‌گمان‌، مجرمان‌» یعنی: مرتکبان‌ جرایم‌ کفری‌ «در عذاب‌ دوزخ‌ ماندگارند» و عذاب‌ به‌طور ابدی‌ از آنان‌ قطع‌ نمی‌شود. همچنین‌ این‌ «عذاب‌» اندک‌ لحظه‌ای ‌«از آنان‌ تخفیف‌ نمی‌یابد» تا از آن‌ آسایش‌ یابند و لختی‌ استراحت‌ کنند «و آن‌ها در آنجا نومیدند» مبلسون: از ابلاس‌ است‌ و آن‌ اندوه‌ ناشی‌ از شدت‌ یأس‌ و ناامیدی ‌می‌باشد که‌ عادتا سکوت‌ و خاموشی‌ با آن‌ همراه‌ است‌.

﴿وَمَا ظَلَمۡنَٰهُمۡ وَلَٰکِن کَانُواْ هُمُ ٱلظَّٰلِمِینَ٧٦

«و ما برآنان‌ ستم‌ نکردیم‌» یعنی: ما مجرمان‌ را بی‌گناه‌ عذاب‌ نکردیم‌ و نه‌ هم‌ افزون‌ بر عذابی‌ که‌ مستحق‌ آنند «بلکه‌ خود ستمکار بودند» در حق‌ خویش‌، به‌سبب‌ گناهانی‌ که‌ انجام‌ دادند.

﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَۖ قَالَ إِنَّکُم مَّٰکِثُونَ٧٧

«و ندا در دهند که: ای‌ مالک‌» یعنی: مجرمان‌ دوزخی‌ در دوزخ‌، مالک‌ (خازن‌و نگهبان‌) دوزخ‌ را چنین‌ ندا می‌دهند؛ «بگو: پروردگارت‌ بر ما حکم‌ کند» به‌ مرگ ‌و کار ما را یکسره‌ نماید. پس‌ آن‌ها به‌ وسیله‌ مالک‌ (خازن‌ و نگهبان‌) دوزخ‌، به‌خدای‌ سبحان‌ متوسل‌ می‌شوند تا از او بخواهد که‌ آنان‌ را بمیراند تا از عذاب ‌راحت‌ شوند. «مالک‌»، نام‌ خازن‌ دوزخ‌ و «رضوان‌» نام‌ خازن‌ بهشت‌ است‌. محققان‌ گفته‌ اند: خازن‌ دوزخ‌ را از آن‌ روی‌ «مالک‌» نامیدند؛ که‌ ملک‌ و دارایی‌، علقه‌ و وابستگی‌ای‌ است‌ و تعلق‌ خود، از اسباب‌ ورود به‌ دوزخ‌ می‌باشد چنان‌ که‌ دلیل‌ نامگذاری‌ خازن‌ بهشت‌ به‌ «رضوان‌» این‌ است‌ که: رضا به‌ حکم‌ خداوند عزوجل ، سبب‌ هر نوع‌ راحت‌ و سعادت‌ و همه‌گونه‌ صلاح‌ و فلاح‌ می‌باشد.

مالک‌ دوزخ‌ «پاسخ‌ می‌دهد» به‌ مجرمان‌ «همانا شما ماندگارید» در عذاب ‌به‌طور همیشه‌ و شما را ـ با مرگ‌ یا غیر آن‌ ـ از دوزخ‌ نجاتی‌ نیست‌.

﴿لَقَدۡ جِئۡنَٰکُم بِٱلۡحَقِّ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَکُمۡ لِلۡحَقِّ کَٰرِهُونَ٧٨

«قطعا» ای‌ اهل‌ مکه‌! «حق‌ را برایتان‌ آوردیم‌» یعنی: پیامبر خویش‌ را به‌ سوی‌ شما فرستادیم‌ و بر شما کتاب‌ فرود آوردیم‌ و پیامبر ما شما را به‌ سوی‌ حق‌ دعوت‌کرد؛ «لیکن‌ بیشتر شما حق‌ را ناخواهان‌ هستید» و آن‌ را نمی‌پذیرید. یا این ‌آیه ‌کریمه‌ نیز حکایت‌ سخنان‌ فرشته‌ نگهبان‌ دوزخ‌ است‌. یعنی: ما فرشتگان‌ در دنیا حق‌ را به‌ شما مجرمان‌ بیان‌ کردیم‌ ولی‌ شما آن‌ را نپذیرفتید.

﴿أَمۡ أَبۡرَمُوٓاْ أَمۡرٗا فَإِنَّا مُبۡرِمُونَ ٧٩

«آیا بر کاری‌ ابرام‌ ورزیده‌اند؟» یعنی: آیا علیه‌ پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  به‌ نیرنگ‌ و توطئه‌ای‌ مصمم‌ گشته‌، عزم‌ خویش‌ را بر آن‌ جزم‌ کرده‌ و آن‌ را سازمان‌ داده‌اند وفقط به‌ ناخوش‌ داشتن‌ وی‌ بسنده‌ نکرده‌اند؟ «ما نیز ابرام‌ می‌ورزیم‌» و در نابودی‌ و مجازاتشان‌، تدبیری‌ استوار برایشان‌ می‌سنجیم‌.

مقاتل‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ آیه‌ کریمه‌ می‌گوید: این‌ آیه‌ درباره‌ توطئه‌ای‌ که‌ سران ‌قریش‌ علیه‌ جان‌ رسول‌ اکرم‌ صلی الله علیه و آله و سلم  در دارالندوه‌ اندیشیدند، نازل‌ شد.

﴿أَمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّا لَا نَسۡمَعُ سِرَّهُمۡ وَنَجۡوَىٰهُمۚ بَلَىٰ وَرُسُلُنَا لَدَیۡهِمۡ یَکۡتُبُونَ٨٠

«آیا می‌پندارند که‌ ما راز و نجوایشان‌ را نمی‌شنویم‌؟» یعنی: رازهایی‌ را که‌ مشرکان‌ به‌ طور پنهانی‌ و در مکآن‌های‌ خلوت‌ باهم‌ مطرح‌ می‌کنند و درگوشی‌ها و نجواهایی‌ که‌ در میان‌ خویش‌ می‌نمایند؟ «چرا؛ می‌شنویم‌» و می‌دانیم‌ آن‌ رازهارا «و فرستادگان‌ ما پیش‌ آنان‌ می‌نویسند» یعنی: فرشتگان‌ نویسنده‌ای‌ که‌ بدیشان ‌موظف‌ هستند، نیز تمام‌ گفتار و کردارشان‌ را می‌نویسند.

ابن ‌جریر طبری‌ از محمد بن‌ کعب‌ قرظی‌ در بیان‌ سبب‌ نزول‌ این‌ آیه‌کریمه‌ روایت ‌کرده‌ است‌ که‌ گفت: سه‌ نفر در بین‌ کعبه‌ و پرده‌های‌ آن‌ نشسته‌ بودند، دو نفر آن‌ها قریشی‌ بودند و یک تن‌ ثقفی‌، یا دو نفر آن‌ها ثقفی‌ و یک تن‌ قریشی‌ بود. در این‌ اثنا یکی ‌از آن‌ میان‌ گفت: آیا فکر می‌ کنید که‌ خداوند سخنان‌ ما را می‌شنود؟ دیگری‌ در پاسخ‌ وی‌ گفت: اگر بلند سخن‌ بگویید می‌شنود و اگر آهسته‌ سخن‌ بگویید، نمی‌شنود! بدین‌ سبب‌ خدای‌ متعال‌ این‌ آیه‌ کریمه‌ را نازل‌ گردانید.

﴿قُلۡ إِن کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ وَلَدٞ فَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡعَٰبِدِینَ٨١

«بگو» ای‌ محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «اگر بر فرض‌ برای‌ خدای‌ رحمان‌ فرزندی‌ بود، من‌ نخستین ‌پرستندگان‌ بودم‌» یعنی: در آن‌ صورت‌، من‌ این‌ فرزند پنداری‌ای‌ را که‌ شما به ‌خداوند عزوجل  نسبت‌ می‌دهید، به‌ عنوان‌ تعظیم‌ پدرش‌ می‌پرستیدم‌ ولی‌ ثابت‌ و مسلم‌ است‌ که‌ باری‌ تعالی‌ فرزندی‌ ندارد و مستحیل‌ است‌ که‌ او فرزندی‌ داشته‌ باشد. یا معنی‌ این‌ است: اگر فرض‌ بر آن‌ باشد که‌ خدای‌ سبحان‌ فرزندی‌ داشته‌ باشد، باز هم‌ من‌ خدای‌ سبحان‌ را می‌پرستم‌ زیرا من‌ بنده‌ای‌ فرمانبردار از بندگانش‌ هستم‌.

﴿سُبۡحَٰنَ رَبِّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ رَبِّ ٱلۡعَرۡشِ عَمَّا یَصِفُونَ٨٢

«پروردگار آسمآن‌ها و زمین‌، صاحب‌ عرش‌، از آنچه‌ می‌گویند» یعنی: از این ‌دروغی‌ که‌ در مورد داشتن‌ فرزند بر وی‌ افترا می‌بندند و هرگز این‌ نسبت‌ سزاوار جناب‌ وی‌ نیست‌؛ «منزه‌ است‌» و ساحت‌ قدسی‌ وی‌ از این‌ بهتان‌ مبراست‌. عرش: آفریده‌ای‌ است‌ عظیم‌ که‌ از آسمآن‌ها و زمین‌ بزرگتر می‌باشد و خدا به‌ کیفیت‌ آن ‌داناتر است‌.

 

﴿فَذَرۡهُمۡ یَخُوضُواْ وَیَلۡعَبُواْ حَتَّىٰ یُلَٰقُواْ یَوۡمَهُمُ ٱلَّذِی یُوعَدُونَ٨٣

«پس‌ آنان‌ را رهاکن‌ تا ژاژخایی‌ و بازیگوشی‌ کنند» یعنی: آنان‌ را رهاکن‌ تا در بیهوده ‌گویی‌های‌ خویش‌ فرو روند و در دنیای‌ خویش‌ سرگرم‌ باشند «تا به‌ دیدار آن‌ روزشان‌ که‌ بدان‌ وعده‌ داده‌ می‌شوند، برسند» و آن‌ روز، روز قیامت‌ است‌ و به‌زودی‌ خواهند دانست‌ که‌ سرنوشت‌ و سرانجام‌ حال‌ و منوال‌شان‌ در آن‌ روز، چگونه‌ خواهد بود!.

﴿وَهُوَ ٱلَّذِی فِی ٱلسَّمَآءِ إِلَٰهٞ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَٰهٞۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡعَلِیمُ٨٤

«و اوست‌ که‌ هم‌ در آسمان‌ خداست‌ و هم‌ در زمین‌ خداست‌» یعنی: باری‌ تعالی ذاتی‌ است‌ که‌ هم‌ در آسمآن‌ها معبود آسمانیان‌ و هم‌ در زمین‌ معبود زمینیان‌ است‌. یا: او هم‌ در آسمان‌ مستحق‌ و شایسته‌ عبادت‌ است‌ و هم‌ در زمین‌. قتاده‌ در معنای ‌آن‌ می‌گوید: «او هم‌ در آسمان‌ پرستش‌ می‌شود و هم‌ در زمین‌». البته‌ حق‌ تعالی ‌با الوهیت‌ و ربوبیت‌ در آسمآن‌ها و زمین‌، بر آن‌ها مسلط است‌ نه‌ این ‌که‌ در آن‌ها مستقر باشد چنان‌ که‌ امام‌ رازی‌ در تفسیر کبیر می‌گوید: «این‌ آیه‌ کریمه‌ از روشن‌ترین‌ دلایل‌ بر این‌ حقیقت‌ است‌ که‌ خداوند متعال‌ در آسمان‌ مستقر نیست‌؛ زیرا او در این‌ آیه ‌کریمه‌ بیان‌ داشته‌ است‌ که‌ نسبتش‌ به‌ سوی‌ آسمان‌ در امر الوهیت‌، همچون‌ نسبتش‌ به‌ سوی‌ زمین‌ است‌ پس‌ هرگاه‌ او خدای‌ زمین‌ است‌ و درآن‌ مستقر نیست‌؛ پس‌ همین‌گونه‌ واجب‌ است‌ که‌ او ـ که‌ خدای‌ آسمان ‌است‌ ـ در آسمان‌ نیز مستقر نباشد زیرا نسبت‌ الوهیت‌ وی‌ به‌ هر یک‌ از آسمان‌ و زمین‌، نسبتی‌ متساوی‌ است‌»[1].

«و هموست‌ حکیم‌ علیم‌» یعنی: او بسیار با حکمت ‌و بسیار داناست‌ و این‌ دو وصف‌، خود دو دلیل‌ استحقاق‌ وی‌ برای‌ عبادت‌اند.

﴿وَتَبَارَکَ ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَمَا بَیۡنَهُمَا وَعِندَهُۥ عِلۡمُ ٱلسَّاعَةِ وَإِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ٨٥

«و بسیار با برکت‌ است‌ کسی‌ که‌ فرمانروایی‌ آسمآن‌ها و زمین‌ و آنچه‌ در میان‌ آن‌هاست ‌از آن‌ اوست‌» برکت: بسیاری‌ خیر است‌. مراد از: ﴿وَمَا بَیۡنَهُمَاۚ  عبارت‌ است‌ از: آنچه ‌که‌ در میان‌ آسمآن‌ها و زمین‌ از فضا و هوا و موجودات‌ و جانداران‌ وجود دارد «وعلم‌ قیامت‌» یعنی: آگاهی‌ از وقت‌ برپایی‌ قیامت‌ «پیش‌ اوست‌ و به‌ سوی‌ او برگردانیده‌ می‌شوید» پس‌ او هرکس‌ را به‌ آنچه‌ که‌ مستحق‌ آن‌ است‌ ـ از خیر یا شرـ جزا می‌دهد.

﴿وَلَا یَمۡلِکُ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِهِ ٱلشَّفَٰعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ٨٦ «و کسانی‌ که‌ کافران‌ به‌جز او به‌ پرستش‌ می‌خوانند، دارای‌ شفاعت‌ نیستند» یعنی: بتان‌ و همه‌ کسانی‌ که‌ به‌جز خدای‌ سبحان‌ مورد پرستش‌ قرار می‌گیرند، نزد خداوند عزوجل  از حق‌ شفاعت‌ برخوردار نیستند پس‌ پندار پرستشگران‌ آن‌ها در این ‌مورد که‌ آن‌ها نزد خداوند عزوجل  برایشان‌ شفاعت‌ می‌کنند، پنداری‌ نادرست‌ است ‌«مگر آن‌ کسانی‌ که‌ به‌ حق‌ گواهی‌ داده‌ باشند» یعنی: به‌ کلمه‌ توحید گواهی‌ داده‌ باشند «در حالی‌ که‌ می‌دانند» یعنی: در حالی‌ که‌ آن‌ گواهی‌دهندگان‌ به‌ کلمه‌ توحید، بر گواهی‌ای‌ که‌ داده‌اند، علم‌ و آگاهی‌ دارند، از حق‌ شفاعت‌ برخوردار می‌باشند؛ در صورتی‌ که‌ خداوند تبارک‌ و تعالی‌ برایشان‌ اذن‌ شفاعت‌ دهد.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ٨٧

«و اگر از آنان‌ بپرسی: چه‌کسی‌ آن‌ها را آفریده‌؟ مسلما خواهند گفت: الله» یعنی: مشرکان‌ مکه‌ به‌ این‌ حقیقت‌ که‌ آفریننده‌شان‌ الله عزوجل  است‌، اقرار و اعتراف‌ می‌کردند و به‌ انکار این‌ حقیقت‌ قادر نبودند «پس‌ از کجا باز گردانیده‌ می‌شوند؟» یعنی: پس‌ چگونه‌ به‌ بیراهه‌ رفته‌ و از عبادت‌ الله عزوجل  به‌ سوی‌ عبادت‌ دیگران‌ برگردانیده‌ می‌شوند و چگونه‌ با وجود چنین‌ اعترافی‌، از این‌ عبادت‌ برمی‌گردند؟ شکی‌ نیست‌ که‌ این‌ کارشان‌، نمایانگر منت‌های‌ جهل‌ و بی‌خردیشان‌ می‌باشد.

﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَهُمۡ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ یُؤۡفَکُونَ٨٧

«و» علم‌ و آگاهی‌ قیامت‌ و نیز علم: «این‌ سخن‌ او» یعنی: علم‌ این‌ سخن محمد صلی الله علیه و آله و سلم  که‌ می‌گوید: «پروردگارا! هرآینه‌ اینان‌» که‌ تو مرا به‌ سویشان‌ فرستاده‌ای‌ «قومی‌ هستند که‌ ایمان‌ نمی‌آورند» نزد خداوند عزوجل  است‌. یعنی: خداوند عزوجل ، شکایت‌ پیامبر خویش صلی الله علیه و آله و سلم  در مورد رویگردانی‌ قومش‌ از دعوت‌ و پافشاری‌ و عنادشان‌ بر کفر را می‌شنود و این‌ سخن‌ پیامبرش‌ بر او مخفی‌ نیست‌.

﴿فَٱصۡفَحۡ عَنۡهُمۡ وَقُلۡ سَلَٰمٞۚ فَسَوۡفَ یَعۡلَمُونَ٨٩

«پس‌ از آنان‌ اعراض‌ کن‌» یعنی: از آنچه‌ می‌گویند و از آنچه‌ که‌ تو را به‌ آن ‌از جادوگری‌ و کاهن‌ بودن‌ ـ متهم‌ می‌کنند، اعراض‌ کن‌ و درگذر؛ بسان‌ در گذشتن ‌کسی‌ که‌ در صدد انتقام‌ کشیدن‌ است‌، نه‌ این‌که‌ از کارشان‌ راضی‌ باشی‌ و بر دعوت‌ خود شکیبایی‌ و پایداری‌ کن‌ تا سپس‌ که‌ فرمان‌ ما در رسد «و بگو: سلام‌» یعنی: کار من‌ با شما تا مدتی‌ مسالمت‌ و متارکه‌ است‌ «پس‌ زودا که‌ بدانند» فرجام ‌نامیمونی‌ را که‌ در انتظارشان‌ است‌. گفتنی‌ است‌ که‌ این‌ تهدیدی‌ بزرگ‌ از سوی ‌خدای‌  عزوجل ‌ برای‌ کفار و وعده‌ای‌ ضمنی‌ به‌ پیروزی‌ اسلام‌ و مسلمین‌ بر آن‌هاست‌.




[1]- این تفسیر صحیح نیست، بلکه خداوند سبحان بر روی عرشش در آسمان می باشد، آنچنانکه آیات واحادیث بسیار زیادی موید این امر می باشد، مانند: ﴿ءَأَمِنتُم مَّن فِی ٱلسَّمَآءِ [الملک: 16]، و همچنین حدیث وارد شده از پیامبر که از آن دختری که به دست یهودی کشته شده بود سوال کرد : خداوند کجاست، دختر بچه گفت : در آسمان ، سپس پیامبر حکم به اسلام آن دختر بچه کرد.

تفسیر صحیح این آیه چنین است : خداوند سبحان، پروردگار و معبود مخلوقاتش در آسمان وپروردگار و معبود مخلوقاتش در زمین است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد