سوره انعام
مکی است و دارای (165) آیه است.
وجه تسمیه: به سبب آن که در آیات (139، 138) این سوره، از (انعام: چارپایان) سخن رفته است، آن را «انعام» نامیدند.
فضیلت آن: در حدیث شریف به روایت ابنعمر رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده استکه فرمودند: «سوره انعام تماما یکباره بر من نازل شد درحالی که هفتادهزار فرشته با بانگ تسبیح و تحمید آن را همراهی میکردند». علمای اسلام میگویند: اینسوره صف آرای محاجه و مبارزه با مشرکان و تکذیبکنندگان معاد است و بهپایدارساختن اصول عقیده و ایمان در بنیاد اندیشه و خرد و ضمیر انسان توجه دارد.
شش آیه از این سوره مدنی است.
﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ وَجَعَلَ ٱلظُّلُمَٰتِ وَٱلنُّورَۖ ثُمَّ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمۡ یَعۡدِلُونَ١﴾ [الأنعام: 1].
در آغاز این سوره، حق تعالی همراه با ستایش خود، از قدرت کامله خویش خبر میدهد، حقیقتی که یگانگی و شایستگیاش برای تمام ستایشها را اثباتمیکند پس میفرماید: «ستایش آن خدایی راست که آسمانها و زمین را آفرید وتاریکیها و نور» یعنی: سیاهی شب و روشنی روز و تاریکیهای کفر و نور ایمان «را پدید آورد» (ظلمات) را به صیغه جمع اما (نور) را به صیغه مفرد ذکر کرد، ازآنرو که ظلمات کفر و نفاق بسیار و نور هدایت یکی است «آنگاه کافران» باوجود این حجتها و نشانهها «با پروردگار خویش» غیر وی را «برابر میکنند» یعنی: کافران بعد از مشاهده این آفرینش عظیم، بجای آن که فقط حق تعالی را ستایش کنند، نعمتهایش را ناسپاسی کرده، معبودان باطلی را با او برابر میکنند و شریک میآورند که بر چیزی از آنچه که خداوند متعال بدان تواناست، قادر نیستند و این، نشاندهنده منتهای حماقت و نادانی و بیشرمی آنهاست.
﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن طِینٖ ثُمَّ قَضَىٰٓ أَجَلٗاۖ وَأَجَلٞ مُّسَمًّى عِندَهُۥۖ ثُمَّ أَنتُمۡ تَمۡتَرُونَ٢﴾ [الأنعام: 2].
«اوست آن که شما را از گل آفرید» مراد، آفرینش آدم علیه السلام است که اصل و بنیاد نوع بشر میباشد «آنگاه اجلی را مقرر داشت» برای شما، یعنی: وقت مرگ شما را «و نزد او میعادی معین است» برای برپاساختن قیامت. به قولی: اجل اول؛ فاصله میان آفرینش انسان تا مرگ او و اجل دوم؛ فاصله میان مرگ تا زنده شدن مجدد اوست. به قولیدیگر: اجل اول؛ مدت عمر دنیاست و اجل دوم؛ مدت عمر انسان تا هنگام مرگ وی است «با اینهمه شما شک میکنید» یعنی: با آن که مشاهده میکنید که از آغاز تا انتها بر شما چه میرود، باز هم در امر بعثت خویش، شک میکنید!! آیا نمیدانید؛ آن ذاتی که شما را از گل آفرید و زندگانی دانا و با خردگردانید و برای شما این حواس و این اندامها را پدید آورد، سپس همه آنها را ازشما سلب کرده و شما را بعد از آن، مردگانی بیجان و استخوانهایی پوسیده وپراکنده میگرداند بهطوری که به اصل جمادی خود باز میگردید؛ همان ذات قادر متعال، از برانگیختن مجدد شما نیز ناتوان نیست و یقینا اجسام شما را بهشکل اولیه آن برمیگرداند و ارواح را بدان بازمیگرداند؟!
﴿وَهُوَ ٱللَّهُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَفِی ٱلۡأَرۡضِ یَعۡلَمُ سِرَّکُمۡ وَجَهۡرَکُمۡ وَیَعۡلَمُ مَا تَکۡسِبُونَ٣﴾ [الأنعام: 3].
«و اوست الله در آسمانها و در زمین» یعنی: اوست معبود، یا مالک، یا متصرف آسمانها و زمین «نهان و آشکار شما را میداند و نیز آنچه را که عمل میکنید میداند» و هیچ پوشیدهای بر او پنهان نیست.
آیات سهگانه فوق، در واقع چون مقدمهای برای سوره «انعام» است و به مضمون اصلی این سوره که عبارت از محاجه با مشرکان و منکران معاد و پایدار ساختن اصول عقیده در نهاد بشر است، اشاره دارد.
﴿وَمَا تَأۡتِیهِم مِّنۡ ءَایَةٖ مِّنۡ ءَایَٰتِ رَبِّهِمۡ إِلَّا کَانُواْ عَنۡهَا مُعۡرِضِینَ٤﴾ [الأنعام: 4].
.«و برای آنان» یعنی: برای مشرکان «هیچ نشانهای از نشانههای پروردگارشان نمیآید» همانند معجزات انبیا علیهم السلام و سایر نشانههایی که از قدرت حیرتانگیز پروردگار صادر میشود «مگر اینکه از آن روی بر میتافتند» بیآن که بدان کمترین توجه و التفاتی داشته باشند. آری! آنها از نشانههایی روی برمیتابند که هرکس ذرهای عقل و خرد داشته باشد، نمیتواند در این حقیقت که آنها اثر فعل خدای سبحاناند، شک کند، آنها باید به وسیله همین آیات و نشانهها، به یگانگی خداوند متعال راه مییافتند اما اسفا! که هیچ نشانهای از این نشانهها را ندیدند، جز اینکه از آن روی برتافتند. روایت شده است که: مشرکان مکه به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفتند؛ دعاکن تا ماه دو نیم شود، آنگاه ما ایمان میآوریم! ایشان دعاکردند و ماه دونیم شد، نیمی از آن به جانب کوه حراء رفت و نیمی به جانب دیگر، چنانکه ابن مسعود رضی الله عنه میگوید: «من کوه حراء را در میان دو نیمه ماه دیدم». اما آنها با وجود مشاهده این معجزه ایمان نیاوردند و گفتند: این سحری است آشکار!.
﴿فَقَدۡ کَذَّبُواْ بِٱلۡحَقِّ لَمَّا جَآءَهُمۡ فَسَوۡفَ یَأۡتِیهِمۡ أَنۢبَٰٓؤُاْ مَا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ٥﴾ [الأنعام: 5].
«به تحقیق آنان حق را» یعنی: قرآن را «تکذیب کردند» زیرا قرآن بزرگترین معجزه و نشانه پروردگار است، بهدلیل اینکه چون آنها در مورد قرآن به معارضه (تحدی) فراخوانده شدند، از آوردن مانند آن ناتوان گردیدند. یا معنی این است: اگر آنان از نشانههای الهی رو بگردانند، جای استبعاد نیست درحالی که بزرگتر از آن، یعنی قرآن را «آنگاه که به سویشان آمد» تکذیب کردند و به قولی معنی این است: آن گاه که محمد صلی الله علیه و آله و سلم بهسویشان آمد، او را تکذیب کردند «پس بهزودی اخبار آنچه بدان استهزا میکردند، به آنان خواهد رسید» یعنی: به زودی برای آنان آشکار خواهد شد که آنچه بدان استهزا و تمسخر میکردند، در جایگاه استهزا قرار نداشته است و آشناییشان به این حقیقت: در هنگام ارسال عذاب الهی بر آنان، یا در هنگام پیروزی و غلبه اسلام در دنیا، یا در روز قیامت است.
﴿أَلَمۡ یَرَوۡاْ کَمۡ أَهۡلَکۡنَا مِن قَبۡلِهِم مِّن قَرۡنٖ مَّکَّنَّٰهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ مَا لَمۡ نُمَکِّن لَّکُمۡ وَأَرۡسَلۡنَا ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡهِم مِّدۡرَارٗا وَجَعَلۡنَا ٱلۡأَنۡهَٰرَ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهِمۡ فَأَهۡلَکۡنَٰهُم بِذُنُوبِهِمۡ وَأَنشَأۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِمۡ قَرۡنًا ءَاخَرِینَ٦﴾ [الأنعام: 6].
«آیا ندیدهاند که پیش از آنان چه بسیار قرنها را هلاک کردیم» قرن: بر مدت انقضای عمر اهل هر عصری اطلاق میشود. یعنی: آیا از طریق شنیدن اخبار و معاینه آثار، این حقیقت برایشان آشکار نشده که چه بسیار امتها را در عصری پس از عصر دیگر ـ بهسبب اینکه انبیای خود را تکذیب میکردند ـ نابود کردیم «امتهایی که آنان را در زمین به قدری تمکین داده بودیم که شما را تمکین ندادهایم» یعنی: ما به آن امتهای تکذیب پیشه که قبل از شما بودند، از مال دنیا و طول عمر و نیرومندی بدنی، به اندازهای اقتدار و امکانات داده بودیم که به شما ندادهایم ولی با این حال، همگی آنان را نابود کردیم پس نابود کردن شما با این ضعف و بیاقتداریتان بر ما آسانتر است. گفتنی است که مردم مکه نخستین مخاطبان قرآن در این موردند. «و بارانهای آسمان را پیدرپی بر آنان فروفرستادهبودیم و رودبارها را از زیر آنان» یعنی: از زیر درختان و منازل آنان «روان ساختیم، آنگاه آنان را به سبب گناهانشان هلاک کردیم» پس اقتدار و امکاناتشان هیچ سودی به حالشان نکرد «و بعد از آنان امتی دیگر» یعنی: نسلی دیگر «پدید آوردیم» تا آنان را بیازماییم اما آن نسل نیز همانند آنها عمل کردند وهمانند آنها هم نابود شدند پس شما ای اهل مکه! و ای منکران در همهجا و هر زمان! به خود آیید.
این آیه بیانگر سنت الهی در عذابکردن و نابودساختن جوامعی است که غرق گناه و نافرمانی حق تعالی میشوند. باید دانست: از اموری که مردم در آن بسیارزود فریب میخورند، این است که بدکاران سرکش و مفسدان عاصی، یا ملحدانکافر را در زمین، مقتدر و متمکن میبینند... ولی حقیقت این است که مردم درقضاوت خویش شتاب میکنند، آنها آغاز یا میانه راه را میبینند اما به پایان راهفکر نمیکنند و پایان راه فقط آنگاه دیده میشود که تحقق یابد! پایان راه دیده نمیشود، مگر در ویرانههای گذشتگان و خرابههای ستمگران. که قرآن در بسیاری از داستانهای خود، ما را به همین وادهای ویران میبرد تا درس عبرت بگیریم.
﴿وَلَوۡ نَزَّلۡنَا عَلَیۡکَ کِتَٰبٗا فِی قِرۡطَاسٖ فَلَمَسُوهُ بِأَیۡدِیهِمۡ لَقَالَ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّا سِحۡرٞ مُّبِینٞ٧﴾ [الأنعام: 7].
سبب نزول: این آیه کریمه درباره نضربن حارث و دو تن دیگر از قریشیان نازل شد که گفتند: ای محمد! به تو ایمان نمیآوریم تا برای ما از نزد خداوند نوشتهای نیاوری که چهار فرشته همراه آن بر صحت آن و درستی رسالتت گواهی دهند.
«و اگر کتابی نوشته بر کاغذ بر تو نازل میکردیم، آنگاه آنان با دستان خویش آن را لمس میکردند» تا بدانجا که از طریق حس بینایی و بساواییشان هر دو، آن را درمییافتند «قطعا کافران» آنان «میگفتند: این، جز سحری آشکار نیست» بنابراین، به آنچه که مشاهده و لمس کرده بودند، از روی عناد و سرکشی ایمان نمیآوردند پس درحالی که رفتار آنان با یک حقیقت دیدنی و محسوس اینچنین باشد، دیگر حال آنها با وحی مجرد بر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که به وسیله فرشته موکلی نازل میشود که نه آن را میبینند و نه احساس میکنند، چگونه خواهد بود؟
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَآ أُنزِلَ عَلَیۡهِ مَلَکٞۖ وَلَوۡ أَنزَلۡنَا مَلَکٗا لَّقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ ثُمَّ لَا یُنظَرُونَ٨﴾ [الأنعام: 8].
سبب نزول: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قوم خویش را بهسوی اسلام فراخواندند و حکم خدای عزوجل را به آنان ابلاغ کردند اما جمعی از سران قریش گفتند: ای محمد! کاش با تو فرشتهای همراه گردانیده میشد تا درباره رسالتت با مردم سخن میگفت...! همان بود که نازل شد: «و کافران گفتند: چرا بر پیامبر فرشتهای فرودآورده نشد» یعنی میگویند: ای محمد! چرا خداوند بر تو فرشتهای نازل نکرد، بهگونهای که ما آن را ببینیم و او با ما دراینباره که تو پیامبر هستی، سخن بگوید تا به تو ایمان آورده و از تو پیروی کنیم؟ «و اگر فرشتهای نازل میکردیم» یعنی: به همان اوصافی که آنها پیشنهاد کردند، به گونهای که او را مشاهده کرده و با اوسخن میگفتند و از او سخن میشنیدند؛ «قطعا کار تمام شده بود» یعنی: بیتردید آنان را هلاک ساخته بودیم؛ چنانچه در هنگام فرود آمدن فرشته و دیدن وی، ایمان نمیآوردند «باز دیگر مجال و مهلتی داده نمیشدند» بعد از فرود آمدن ومشاهده آن فرشته. یا معنی این است: اگر فرشته را مشاهده میکردند، از هول و هراس دیدن او جان میباختند و نابود میشدند. انبیا علیهم السلام هم که گاهی فرشتگان را به صورت اصلی آنها میدیدند ـ چنانکه در مورد رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده است ـ به این دلیل بود که ایشان با وجود آن که بشرند ولی استعداد و قابلیتهای روانی و روحی و قلبی آنها با بشر عادی فرق میکند.
﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَکٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَیۡهِم مَّا یَلۡبِسُونَ٩﴾ [الأنعام: 9].
«و اگر آن فرستاده را فرشتهای میگردانیدیم، بیگمان او را بهصورت مردی درمیآوردیم» یعنی: اگر هم آن فرستاده بهسوی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را فرشتهای میگردانیدیم که او را مشاهده کنند و مورد خطابش قراردهند، بیگمان او را مردمی گردانیدیم زیرا انسانها نمیتوانند فرشتگان را به صورت حقیقیای که حق تعالیایشان را بر آن آفریده، ببینند، مگر بعد از آن که بهشکل اجسام مشابه با اجسام بنیآدم ـ با همان تراکم و جسامت و چگالی آن ـ مجسم شوند چنانکه ابنعباس رضی الله عنه فرمود: «اگر آنها فرشته را به صورت اصلی آن میدیدند، قطعا میمردند زیرا تاب و توان دیدن فرشته را نداشتند». حتی در مقیاس عالم ماده نیز ثابت شدهاست که: میدان درک حواس بشر محدود است و چشم بشر نمیتواند ماده را در صورت تلطیف شده آن، یا در حالتی که دارای چگالی و تراکم بسیار بالایی باشد، ببیند، همان گونه که «انشتین» این قانون را توضیح دادهاست. پس هرگاه در عالم ماده چنین باشد، در عالم غیب چگونه خواهد بود؟ بنابراین، اگرخدای عزوجل رسول خویش بهسوی بشر را فرشته مشاهده شده مورد خطابی قرارمیداد، قطعا انسانها از او میگریختند و با او انس نمیگرفتند و رعب و وحشت از او سراپای وجودشان را فرا میگرفت، آن وقت، طبیعی بود که ترس حاصله ازاین امر، آنان را از سخنگفتن با آن فرشته و مشاهده وی باز میداشت «و هرآینه کار را بر آنچه که هماکنون اشتباه میکنند، بر آنان مشتبه میگردانیدیم» یعنی: همین التباس و خلطیتی که هماکنون درآنند و میگویند که پیامبر هم بشری مانند ماست، در آن صورت نیز اتفاق میافتاد زیرا وقتی آنان فرشته را به صورت انسانی وی میدیدند، قطعا میگفتند: این هم انسان است و فرشته نیست پس کار همچنان بر آنان مشتبه و آشفته باقی میماند.
﴿وَلَقَدِ ٱسۡتُهۡزِئَ بِرُسُلٖ مِّن قَبۡلِکَ فَحَاقَ بِٱلَّذِینَ سَخِرُواْ مِنۡهُم مَّا کَانُواْ بِهِۦ یَسۡتَهۡزِءُونَ١٠﴾ [الأنعام: 10].
آنگاه حق تعالی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را از اینکه با تکذیب دروغ انگاران قومش روبرو میگردد، تسلیت و دلجویی نموده میفرماید: «و همانا پیش از تو نیز پیامبرانی به استهزا گرفته شدند» یعنی: اگر تو با استهزای آنان روبرو هستی، انبیای پیشین نیز در معرض چنین استهزایی قرارداشتهاند «اما آنچه را ریشخند میکردند، گریبانگیر ریشخندکنندگان آنان شد» یعنی: آنچه بدان ریشخند میکردند، بر خودشان فرود آمد و استهزایشان به «حق»، سبب نابودیشان گردید.
﴿قُلۡ سِیرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ ثُمَّ ٱنظُرُواْ کَیۡفَ کَانَ عَٰقِبَةُ ٱلۡمُکَذِّبِینَ١١﴾ [الأنعام: 11].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «در زمین سیر کنید، آنگاه بنگرید که فرجام تکذیب کنندگان چگونه بوده است«؟ یعنی: در زمین سیروسفر کرده و آثار و ویرانههای بجامانده ازپیشینیانتان را بنگرید تا بدانید که چه عقوبتهایی بر سر آنان فرود آمده است، بعد ازآن که در نعمتهای بزرگ مستغرق بودند پس اگر شما نیز همچنان شیوه نادرست و نقش پای آنان را در تکذیب حق دنبال کنید، به آنان پیوسته و بسان آنان هلاک میشوید.
﴿قُل لِّمَن مَّا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ قُل لِّلَّهِۚ کَتَبَ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَۚ لَیَجۡمَعَنَّکُمۡ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَا رَیۡبَ فِیهِۚ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٢﴾ [الأنعام: 12].
«از آنان بپرس» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که «آنچه در آسمانها و زمین است، از آن کیست؟ بگو: از آن خداست» یعنی: از آنان این سخن را بپرس پس اگر پرسیدند: از آن کیست؟ بگو: از آن خداست، به اعتراف خودتان ـ چرا که مشرکان در اینحقیقت شکی نداشتند ـ یا برای آنان در اینباره که آسمانها و زمین از آن خدا عزوجل است، حجت و دلیل بیاور و چون به این اصل اعتراف کردند؛ فهم این حقیقت که خدای مالک آسمانها و زمین بر فرودآوردن عذابی عاجل قادر است، نیز بر آنها دشوار نخواهد بود ولی حق تعالی «رحمت را بر خود مقرر کردهاست» مراد این است که: با وعدهای مؤکد، رحمت خویش را به بندگانش وعده دادهاست و وعده او خواهناخواه تحقق پذیرفتنی است بنابراین، بندگانش را به شتاب عذاب نمیکند بلکه از آنان توبه و انابت را میپذیرد چنانکه فرستادن پیامبران علیهم السلام ، فرودآوردن کتابهای آسمانی و برپاداشتن ادله بر حقانیت حق نیز از رحمت وی بر آنهاست.
در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «آنگاه که خدای عزوجل آفرینش خلق را به پایان رساند، نامهای به عبارت زیر نوشت و آن را در نزد خویش بر بالای عرش نهاد: همانا رحمت من بر خشمم پیشی گرفتهاست». «یقینا شما را در روز قیامت گرد میآورد که هیچ شکی در آننیست» یعنی: هیچ شکی در روز قیامت یا در گرد آوردنتان نیست اما خداوند متعال مهلتتان میدهد و گردآوردنتان را از قبرهایتان تا روزی که منکر آن هستید، به تأخیر میاندازد «کسانی که بر خود زیان زدهاند، ایمان نمیآورند» یعنی: کسانی که به این حقیقت ایمان ندارند، به زودی در روز گردآوری، بر آنان روشن خواهد شد که با این عمل خویش به خود زیان زده و خود را غرق خسران کردهاند.
﴿وَلَهُۥ مَا سَکَنَ فِی ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٣﴾ [الأنعام: 13].
«و برای اوست آنچه در شب و روز ساکن است» یعنی: همه چیزهایی که در شب و روز آرام و ساکنند، از آن حق تعالی هستند. آری! با تأمل در پدیدههایهستی، ملاحظه میکنیم که بعضی اشیا همهوقت درحال سکون و آرامش بهسرمیبرند؛ چون جمادات و بعضی اشیا در شب آراماند؛ چون اغلب حیوانات وبعضی از آنها در روز آراماند؛ مانند بسیاری از پرندگان و درندگان و حشرات.به قولی: مراد این است که هرچه در شب و روز آرام است و هرچه هم که تحرکو تکاپو دارد، جملگی از آن حق تعالی است.
عنوان کردن حرکت و سکون در این مقام، به معنای برپاداشتن حجت علیهکافران است زیرا حرکت و سکون، مقتضی حدوث عالم است و حدوث عالم، بروجود آفرینندهای برای آن دلالت میکند و آفریننده آن مالک آن است و چیزیاز وی پنهان نیست، به همین دلیل، آیه کریمه را اینگونه بهپایان برد: «و اوستشنوای دانا» لذا هیچ چیز بر او پنهان نیست. پس هرگاه چنین است، مکلفان باید ازروز قیامت حذر کنند زیرا ذاتی که احوال و اوضاعشان را نقد میکند، به همه امورآگاه و بیناست و حساب هم سخت است، جز بر کسیکه خدا عزوجل خود آن را بروی آسان سازد.
﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّٗا فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَهُوَ یُطۡعِمُ وَلَا یُطۡعَمُۗ قُلۡ إِنِّیٓ أُمِرۡتُ أَنۡ أَکُونَ أَوَّلَ مَنۡ أَسۡلَمَۖ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٤﴾ [الأنعام: 14].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «آیا غیراز خدا ـ فاطر آسمانها و زمین ـ را ولی خود گیرم«؟ در حالیکه اوست که آنها را از کتم عدم اختراع کرده و آفریده است؟ نقل است که مشرکان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به پرستش بتان دعوت کردند پس آنحضرت صلی الله علیه و آله و سلم مأمور شدند که این سخن را به آنان بگویند «و اوست که به همگانروزی میخوراند و خود روزی نمیخورد» یعنی: حق تعالی به مردم رزق و خوراک میدهد در حالیکه خود از خوردوخوراک و کسیکه اطعامش کند بینیاز است پس از آنجایی که هیچ نیرویی جز خدای سبحان نمیآفریند و روزی نمیدهد لذا شایستگی این را که به پرستش گرفته شود، نیز ندارد. آری! ای پیامبر! بعد ازآن که ولایت و سروری غیرخدا عزوجل را انکار میکنی، به آنان «بگو: من مأمورم که نخستین مسلمان باشم و به من فرمان داده شده که هرگز از مشرکان نباش» مأمورم تا اولین کسی از قوم خود باشم که به طاعت و توحید حق تعالی گردن مینهد و اولین کس از این امت باشم که دربست تسلیم فرمان خدای عزوجل است. بهراستی همچنین بود زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از همه امت خویش در اسلام جلو بودند.
﴿قُلۡ إِنِّیٓ أَخَافُ إِنۡ عَصَیۡتُ رَبِّی عَذَابَ یَوۡمٍ عَظِیمٖ١٥﴾ [الأنعام: 15].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «اگر پروردگار خود را نافرمانی کنم» با پرستش غیر وی، یا مخالفت امر یا نهی وی «هرآینه از عذاب روز بزرگ میترسم» که همانا روز قیامت است، آنگاه که گردنکشان و نافرمانان در برابر اعمالشان مورد محاسبه و عذاب قرار میگیرند ـ جز آن کس که خداوند عزوجل او را شامل رحمت خویش گرداند.
﴿مَّن یُصۡرَفۡ عَنۡهُ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمَهُۥۚ وَذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡمُبِینُ١٦﴾ [الأنعام: 16].
«آن روز، کسیکه عذاب از وی برگردانده شود» یعنی: هرکسی که عذاب از وی در روز قیامت بازداشته شود «قطعا خدا بر او رحمت آورده» یعنی: یقینا او از اهل رحمت عظمی، یعنی از اهل نجات است و بهزودی به بهشت وارد خواهد شد «و این همان فوز آشکار است» فوز: عبارت از به دست آوردن سود و منتفی شدن زیان است لذا مسلم است که نجات در روز قیامت، فوز و رستگاری کامل و آشکاری است.
﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یَمۡسَسۡکَ بِخَیۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٧﴾ [الأنعام: 17].
«و اگر خداوند به تو زیانی برساند» و سختی و بلا و ضرری چون فقر، بیماری یا بلای دیگری را بر تو نازل کند «کسی جز او برطرفکننده آن نیست» یعنی: کسی جز او قادر به برداشتن آن زیانی که بر تو نازل میشود، نیست «و اگر خیری به توبرساند» چون گشایش و نعمت و رفاه، یا عافیت و سلامتی، یا غیر آن از نعمتها «پس او بر همه چیز تواناست» و از جمله این توانایی وی، رساندن شر و خیر است. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین دعا میکردند: «اللهم لا مانع لما أعطیت ولا معطی لما منعت ولا ینفع ذا الجد منک الجد». «بارخدایا! عطای تو را هیچ بازدارندهای نیست و آنچه را که تو بازش داری، هیچ بخشندهای نیست وجایگاه و ثروت هیچ صاحب جلال و ثروتی در دنیا، در آخرت به وی از جانبت سودی نمیرساند» بلکه آنچه که به وی سود میرساند، ایمان و عمل صالح است و بس.
بعد از آن که خدای عزوجل پیشنهاد کافران را در مورد فرستادن فرشته و فرود آوردن نامهای از آسمان که دال بر تصدیق رسالت باشد، بیان کرد و روشن ساخت که اینگونه پیشنهادات، ناشی از عناد و استهزای آنان است، نه از سر اشتیاق به کشف و دریافت حقیقت، اینک در این آیات به پیامبرش دستور میدهد که به مشرکان چهار سخن را بگوید و به کار بستن این چهار دستور، داروی درد کافران است پس هرکس از اهل کفر که بخواهد ایمان آورد، راه همین است که باید برود:
1- سیروسفر در زمین و عبرت گرفتن از فرجام کار تکذیبکنندگان.
2- شناخت مالکیت و فرمانروایی همهجانبه حق تعالی و دیدن آثار رحمت وی بر همه چیز.
3- نگرش در آفرینش حق تعالی.
4- اعلان ترس و نگرانی از عذاب خدا عزوجل .
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ١٨﴾ [الأنعام: 18].
«و اوست قاهر» یعنی: غالب و چیره و برتر «بر بندگان خود» که گردنهای گردنکشان دربرابر وی فرو افتاده و سرهای جباران در پیشگاه وی به ذلت نگونسار شده است. خاطر نشان میشود؛ در «قهر» معنای مزیدی است که در «قدرت» نیست و آن بازداشتن دیگران از رسیدن به مراد و مقصود خویش است «و اوست حکیم» در اجرای مراد خود «آگاه» به آن کس که سزاوار قهر است از بندگان وی.
﴿قُلۡ أَیُّ شَیۡءٍ أَکۡبَرُ شَهَٰدَةٗۖ قُلِ ٱللَّهُۖ شَهِیدُۢ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۚ وَأُوحِیَ إِلَیَّ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ لِأُنذِرَکُم بِهِۦ وَمَنۢ بَلَغَۚ أَئِنَّکُمۡ لَتَشۡهَدُونَ أَنَّ مَعَ ٱللَّهِ ءَالِهَةً أُخۡرَىٰۚ قُل لَّآ أَشۡهَدُۚ قُلۡ إِنَّمَا هُوَ إِلَٰهٞ وَٰحِدٞ وَإِنَّنِی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ١٩﴾ [الأنعام: 19].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «چه کسی برتر است در باب شهادت» یعنی: کدامین گواه در گواهی خود برتر است؟ پاسخ این است: «بگو: خدا، که میان من و شما گواه است» پس وقتی خدای سبحان میان پیامبر خود صلی الله علیه و آله و سلم و میان آنان گواه باشد، قطعا او در گواهی برای رسول خویش، برتر است. به قولی: جواب سؤال در ﴿قُلِ ٱللَّهُ﴾ تمام میشود، یعنی: خدا برتر است در گواهی دادن. دراین صورت، جمله بعد ازآن: ﴿شَهِیدُۢ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡ﴾ جمله مستقل دیگری است. یعنی: او میان من و میان شما گواه است «و این قرآن به من وحی شده است تا شما را با آن بیم دهم و کسی را نیز که قرآن به او میرسد، بیم دهم» آوردن این عبارت بعد از بیان گواهی خدای عزوجل، این معنی را میرساند که فرود آوردن قرآن بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، بخشی ازگواهی حق تعالی برای پیامبرش میباشد. یعنی: قرآن بدان جهت بر من وحی شده است تا شما و تمام مردم ـ اعم از انس و جن ـ را با همه ملل و اقشار و اصناف مختلفشان، چه آنان که در حال حاضر موجودند و چه آنان که در زمانهای آینده ـ تاروز قیامت ـ بهوجود خواهند آمد، با آن بیم و هشدار دهم زیرا احکام قرآن، فراگیر همه بشر و همه جن است، چه آنانکه در عصر رسالت موجود بودهاند و چه آنانکه بعدا به وجود آمده یا میآیند، بهشرط آن که دعوت اسلام به آنان برسد و این قرآن را بشنوند. همین طور، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز بیمدهنده آنهاست زیرا آنان در هنگام لقای الهی از چگونگی پاسخگویی خود به دعوت الله عزوجل که به وسیله پیامبرش ابلاغ شده و از اعمالی که در دنیا انجام دادهاند، مورد سؤال و بازخواست قرار میگیرند چنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «ازسوی خدای عزوجل (پیام وی را) برسانید و ابلاغ کنید زیرا هرکس آیهای از کتاب خدا به او برسد، در حقیقت فرمان خداوند به او رسیده است».
«آیا شما شهادت میدهید که خدایان دیگری با الله وجود دارند؟ بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! اگر شما شهادت دهید «من چنین شهادتی نمیدهم» زیرا این شهادت از باطلترین باطلهاست «بگو: جز این نیست که او معبودی یگانه است و بیتردید، مناز آنچه شما شریک او قرار میدهید، بیزارم» یعنی: از بتانیکه آنها را خدایان خویش قرار میدهید، یا از شرکآوردنتان به خدای عزوجل، بیزار و برکنارم زیرا من فقط به یگانگی خداوند متعال گواهی میدهم.
آیه کریمه دلیل بر آن است که تبلیغ اسلام بر مسلمانان فرض است.
﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمُۘ ٱلَّذِینَ خَسِرُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ فَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٢٠﴾ [الأنعام: 20].
«کسانی که به آنان کتاب آسمانی دادهایم» چون تورات و انجیل «او را میشناسند» یعنی: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را با شمایل و اوصافش میشناسند زیرا این شمایل و اوصاف در کتابهایشان بیان شده است «همان گونه که فرزندانشان رامیشناسند» و کسی همچون پدر و مادر انسان، او را نمیشناسد پس اهل کتاب در این سخن خود که: ما محمد صلی الله علیه و آله و سلم را نمیشناسیم، دروغگویند. روایت شده است که بعد از هجرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه، عمر رضی الله عنه به عبدالله بن سلام گفت: خدای عزوجل این آیه را ـ که شما پیامبر خاتم وی را همچون فرزندانتان میشناسید ـ نازل فرموده لذا به من بگو که شناخت شما از ایشان چگونه است؟ عبدالله بن سلام گفت: سوگند به خدا عزوجل که چون او را در میان شما دیدم، چنان شناختمش که فرزندم را میشناسم، حتی من ـ بدون تردید ـ محمد صلی الله علیه و آله و سلم را ازفرزندم نیز بهتر میشناسم زیرا من نمیدانم که زنان چه کردهاند...»!. «کسانی که بر خود زیان زدهاند» از مشرکان و ملحدان و منکران رسالت ـ اعم از اهل کتاب وتمام کفار «آنان ایمان نمیآورند» یعنی: انکارشان از رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ناشی ازعدم شناخت نیست بلکه ناشی از عناد و تمردشان است، عناد و تمردی که به سبب آن به خود زیان وارد کردهاند.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ کَذَّبَ بَِٔایَٰتِهِۦٓۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ٢١﴾ [الأنعام: 21].
«و کیست ستمکارتر از آنکس که بر خدا دروغ بسته» یعنی: هیچ کس ستمکارتر از آنکس نیست که بر خدا عزوجل دروغ بسته و مدعی بودن چیزی در تورات یا انجیل یا قرآن شده که در آنها نیست «یا آیات او را» یعنی: معجزات روشن و آشکار، یا آیات قرآن عظیم او را «تکذیب کرده» و با این تکذیب، دروغ بستن بر خدای عزوجل را با دروغ انگاشتن فرمان وی در مورد لزوم و وجوب ایمان به قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، یکجا گردانیده و به این ترتیب، هم کاذب شده و هم مکذب «بیتردید ستمکاران رستگار نمیشوند» و چگونه رستگار میشوند؛ درحالی که دو چیز باطل ـ یعنی دروغ انگاشتن دین حق و دروغ بستن بر خداوند عزوجل ـ را باهم یکجا کردهاند؟.
﴿وَیَوۡمَ نَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ أَیۡنَ شُرَکَآؤُکُمُ ٱلَّذِینَ کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٢٢﴾ [الأنعام: 22].
«و» ای محمد! یادآوری کن به آنان از «روزی که همه آنان را حشرمیکنیم» یعنی: از روز قیامت، که خدای عزوجل پرستندگان و پرستششدگان باطل را همه یکجا در آن گرد میآورد «آنگاه به کسانی که شرک آوردهاند، میگوییم» از روی توبیخ «شریکان شما که آنها را شریک خدا میپنداشتید، کجایند»؟ یعنی: کجایند خدایان پنداری شما که در چنین حالی به شما هیچ سودی نمیرسانند؟ یا خدایانشان احضار میشوند ولی از آنجایی که به هیچ وجه منفعتیاز آنان بر نمیآید، وجود آنها همانند عدم وجودشان است بنابراین، خدای سبحان با این خطاب آنان را توبیخ میکند. آری! درحقیقت شریکی برای خدای عزوجل وجود نداشته بلکه آنها بودهاند که به ناروا معبودان باطلی را که بجز خدای یگانه یا همراه با او مورد پرستش قرار میدادند، شرکای وی نامیدند.
﴿ثُمَّ لَمۡ تَکُن فِتۡنَتُهُمۡ إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشۡرِکِینَ٢٣﴾ [الأنعام: 23].
«آنگاه فتنه آنان جز این نیست که میگویند: قسم به الله ـ پروردگارمان ـ که ما مشرک نبودهایم»یعنی: جواب آنها جز انکار و بیزاری جستن از شرک، چیز دیگری نیست. مفسران در بیان معنای «فتنه» در این آیه، چند وجه ذکر کردهاند که قویترین آن «عاقبت» است. یعنی: عاقبت و فرجام کفرشان که به آن افتخار کردند و بر سر آن جنگیدند، چیزی جز انکار و بیزاری جستن از شرک نیست. از دیگر وجوه در معنای «فتنه»، این نظر ابنعباس رضی الله عنه است: «فتنه آنان، یعنیحجت آنان». عطاء میگوید: «فتنه آنان، یعنی عذرخواهی آنان».
﴿ٱنظُرۡ کَیۡفَ کَذَبُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡۚ وَضَلَّ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٤﴾ [الأنعام: 24].
«بنگر، چگونه بر خود دروغ بستند» با انکار شرکی که از آنان در دنیا روی داد «و آنچه افترا میکردند از آنان گم گشت» یعنی: افترایشان بر باد رفت و نابود شد و این پندار یاوهشان که شریکان آنها را به خدا عزوجل نزدیک میکنند، متلاشی و باطل گشت و میان آنها و چیزهایی که بجز الله عزوجل پرستش میکردند، جدایی افتاد و در نتیجه، این معبودان باطل نتوانستند هیچ نیازی را برای آنان برآورده کنند.
﴿وَمِنۡهُم مَّن یَسۡتَمِعُ إِلَیۡکَۖ وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ وَإِن یَرَوۡاْ کُلَّ ءَایَةٖ لَّا یُؤۡمِنُواْ بِهَاۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءُوکَ یُجَٰدِلُونَکَ یَقُولُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ إِنۡ هَٰذَآ إِلَّآ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ٢٥﴾ [الأنعام: 25].
ابنعباس رضی الله عنه و دیگران در بیان سبب نزول آیه کریمه گفتهاند: ابوجهل و سران قریش شبانگاه دور از دیده مردم و بیآن که یکی از آنها از حال دیگری آگاه باشد، به قرآن گوش میسپردند پس نازل شد: «و از آنان» یعنی: از مشرکان «کسانی هستند که به تو گوش میدهند» آنگاه که قرآن میخوانی «ولی ما بردلهایشان پردهها افگندهایم تا آن را نفهمند» یعنی: درحالیکه قطعا ما بر دلهایشان پردههایی کشیدهایم، چون دوست نداریم که آنها قرآن را درک کنند «و در گوشهایشان سنگینیای نهادهایم» یعنی: از شنیدن قرآن ناشنوایشان ساختهایم «تا بدانجا که کافران چون نزد تو آیند، با تو مجادله میکنند» یعنی: آنها در کفر وعنادشان بدانجا رسیدهاند که به صرف ایمان نیاوردن اکتفا نکرده بلکه جدالکنان نزد تو میآیند و «میگویند: این جز افسانههای پیشینیان نیست» یعنی: این قرآن، جز از جنس داستانها و افسانههای بیپایهای که پیشینیان آن را در کتابهایشان نوشتهاند، نیست. آری! آنها پنداشتند که حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم قرآن را از این داستانها و اخبار برگرفته است درحالی که قرآن جز فروفرستاده خدای عزیز و حمید نیست.
﴿وَهُمۡ یَنۡهَوۡنَ عَنۡهُ وَیَنَۡٔوۡنَ عَنۡهُۖ وَإِن یُهۡلِکُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٢٦﴾ [الأنعام: 26].
«و آنان مردم را از او باز میدارند و خود نیز از او دور میشوند» یعنی: مشرکان هممردم را از ایمان به قرآن، یا محمد صلی الله علیه و آله و سلم بازمیدارند و هم خود از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم دور میشوند. یا: مردم را از آسیب رساندن به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم باز میدارند اما درعین حال، خود نیز از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دوری میگزینند. بنابر روایتی دربیان سبب نزول: این آیه درباره ابوطالب عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نازل شد زیرا او در همان حالیکه کفار را از آزاردادن پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازمیداشت، خود نیز از اجابت دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در مورد پذیرش اسلام دوری میکرد. «و هلاک نمیکنند مگر خود را ولی نمیدانند» یعنی: آنچه از بازداشتن مردم و دور شدن از اجابت دعوت حق از آنان سر میزند، سبب نابودی خود آنان میشود زیرا با این کار، خود را در معرض عذاب الهی و خشم وی قرار میدهند اما نمیدانند که چه بلایی بر سر خویش میآورند.
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ یَٰلَیۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بَِٔایَٰتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٧﴾ [الأنعام: 27].
«و اگر آنان را هنگامی که بر آتش عرضه میشوند، ببینی» بیتردید منظره هولناک و حالت دهشتناکی را خواهی دید زیرا در حالیکه بر پل (صراط) بر فراز جهنم نگاه داشته میشوند و آتش را مشاهده میکنند؛ «میگویند: ای کاش بازگردانیده شویم!» بهسوی دنیا «آنگاه آیات پروردگار خویش را به دروغ نسبت ندهیم و از مؤمنان شویم» و گذشته عبرتانگیز خود را جبران نماییم. آری! چنین آرزویی میکنند ولی هیهات که این آرزویشان برآورده شود.
﴿بَلۡ بَدَا لَهُم مَّا کَانُواْ یُخۡفُونَ مِن قَبۡلُۖ وَلَوۡ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنۡهُ وَإِنَّهُمۡ لَکَٰذِبُونَ٢٨﴾ [الأنعام: 28].
«نه؛ بلکه آنچه را پیش از این نهان میداشتند، بر آنان آشکار شده است» یعنی: چون عقاید و اعمال نابکارشان برآنان آشکار شد و دانستند که حتما به سبب شرکشان نابود میشوند، از روی استیصال و درماندگی، به آرزوها و وعدههای دروغین روی آوردند. یا: حقیقت باوری که در دنیا به راستگویی محمد صلی الله علیه و آله و سلم داشتند اما آن را پنهان کرده و در محافل و مجامع خود ایشان را تکذیب میکردند، بر آنان در آخرت آشکار شد. یا: کفر و شرکشان که آن را درآخرت با این سخن پنهان میکردند: (به خدا ـ پروردگار ما ـ سوگند که ما مشرک نبودیم) «انعام/23»، در آخرت با گواهی دادن اعضا و اندامهایشان، بر آنان آشکار شد. پس آیه کریمه سه وجه تفسیری دارد. «و اگر بازگردانده هم بشوند» بهسوی دنیا، آن طور که آرزو کردند «قطعا برمیگردند به» انجام دادن «آنچه از آن نهی شده بودند» از امور ناروایی که در رأس آنها شرک است، همانگونه که ابلیس دید آنچه را از آیات الهی دید ولی بازهم عناد ورزید و سر به تمرد برداشت «و قطعا آنان دروغگویند» در این وعدهشان که در صورت بازگشت به دنیا از مؤمنان میگردند بلکه این سخن را فقط به انگیزه نجات از مهلکهای که در آن درافتادهاند، میگویند.
آری! وقتی با این طبیعت نابهنجار و این منش نابکارشان آشنا شویم، آنگاه درمییابیم که چرا سزاوار جاودانگی در دوزخ گردیدهاند.
﴿وَقَالُوٓاْ إِنۡ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا ٱلدُّنۡیَا وَمَا نَحۡنُ بِمَبۡعُوثِینَ٢٩﴾ [الأنعام: 29].
«و گفتند: حیاتی جز همین زندگی این جهانی ما نیست» لذا ما همه توانمان را برای ساماندهی این زندگانی دنیا و بهرهبرداری شهوانی در آن، مایه میگذاریم و هرگز برای آخرت کاری نمیکنیم زیرا آخرت وجود ندارد «و ما برانگیختنی نیستیم» بعد از مرگ. وه! این چه جهالتی است بزرگ!!.
﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَىٰ رَبِّهِمۡۚ قَالَ أَلَیۡسَ هَٰذَا بِٱلۡحَقِّۚ قَالُواْ بَلَىٰ وَرَبِّنَاۚ قَالَ فَذُوقُواْ ٱلۡعَذَابَ بِمَا کُنتُمۡ تَکۡفُرُونَ٣٠﴾ [الأنعام: 30].
«و اگر ببینی آنگاه که درحضور پروردگار خویش بازداشته میشوند» برای حسابوکتاب، یقینا کاری بزرگ، منظرهای هولناک و دهشت انگیز را مشاهده کردهای، در آن حال که «خدا به آنان میگوید: آیا این حق نیست«؟ یعنی: آیا این رستاخیزی که شما منکر آن بودید، حقیقت ندارد؟ و آیا این کیفری که شما آن را انکار میکردید، حاضر و آماده نیست؟ «میگویند: چرا، سوگند بهپروردگارمان» که این حق است. آری! آنها به آنچه منکر آن بودند، اعتراف میکنند و این اعترافشان را با سوگند، مؤکد میسازند «میگوید» حق تعالی «پس به سبب آن که کفر میورزیدید، این عذاب را بچشید» یعنی: به سبب کفرتان به حق، اینک کیفرتان را دریابید.
﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِلِقَآءِ ٱللَّهِۖ حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَتۡهُمُ ٱلسَّاعَةُ بَغۡتَةٗ قَالُواْ یَٰحَسۡرَتَنَا عَلَىٰ مَا فَرَّطۡنَا فِیهَا وَهُمۡ یَحۡمِلُونَ أَوۡزَارَهُمۡ عَلَىٰ ظُهُورِهِمۡۚ أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَ٣١﴾ [الأنعام: 31].
«در حقیقت، کسانی که لقای الهی را دروغ انگاشتند زیانکار شدند» مراد، تکذیبشان به رستاخیز و کیفر آخرت است «تا آنگاه که قیامت بناگاه بر آنان دررسد، میگویند: ای دریغ بر ما، بر آنچه درباره آن کوتاهی کردیم» یعنی: ای دریغها! ما را فراگیرید، وای و صد افسوس و حسرت برما و بر غفلت و قصور بسیار مان در باب قیامت! که بدان بها ندادیم و اهمیت قائل نشدیم و آن را تصدیق نکردیم! «و آنان بارهای خویش را» یعنی: بار گناهان خویش را «بر میدارند» به این معنی که چونگناهان گریبانگیرشان شده است، از بر دوش کشیدن آن گرانبار شدهاند، گویی اینگناهان بر پشت آنهاست «آگاه شوید؛ چه بد است آنچه برمیدارند» و چه زشت است آنچه بر دوش میکشند! یعنی: آنها در حالی حشر میشوند که گناهانشان بر پشتشان است تا به سبب آن عذاب شوند.
﴿وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا لَعِبٞ وَلَهۡوٞۖ وَلَلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٣٢﴾ [الأنعام: 32].
«و زندگانی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست» مراد آیه، تکذیب این سخن کفار است که: حیاتی جز این زندگانی دنیا نیست. لذا بشر باید بداند که حیات حقیقیای که باید برای آن کار کرد، همانا حیات آخرت است زیرا حیات آخرت، دائمی و ناگسستنی است «و قطعا سرای آخرت برای کسانی که پرهیزگاری میکنند» از شرک ومعاصی «بهتر است» این عبارت دلیل بر آن است که جز اعمال متقیان هرچه هست؛ بازی و سرگرمی و بیهودگی است «آیا درنمییابید»؟ و اندیشه نمیکنید تا ایمان آورید؟ و آیا به بیارزش بودن زندگی دنیا نسبت به زندگی آخرت هیچ نمیاندیشید تا برای آخرت عمل کنید؟ آخر باید بیندیشید که حیات؛ محدود به این مقطع کوتاه عمر دنیوی نیست بلکه حیات از نظر طولی در عمق زمان، از نظر عرضی در عمق آفاق و از نظر عمقی در ژرفای عوالم بیکران باری تعالی امتداد یافته و از نظر حقیقت خود هم متنوع است.
﴿قَدۡ نَعۡلَمُ إِنَّهُۥ لَیَحۡزُنُکَ ٱلَّذِی یَقُولُونَۖ فَإِنَّهُمۡ لَا یُکَذِّبُونَکَ وَلَٰکِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ یَجۡحَدُونَ٣٣﴾ [الأنعام: 33].
«همانا میدانیم که آنچه آنان میگویند تو را اندوهگین میکند» یعنی: پس اندوهگین نباش که «در واقع آنان تو را تکذیب نمیکنند» یعنی: به شخص تو نسبت دروغگویی نمیدهند زیرا آنان به راستگویی و صداقت شخص تو معترفند ولی تکذیب آنها به آنچه که از پیام الهی به همراه آوردهای، برمیگردد، از این جهت فرمود: «ولی ستمکاران آیات الله را انکار میکنند» یعنی: آنها درحقیقت آیات الهی و کتاب وی را تکذیب میکنند. چنانکه در بیان سبب نزول آمده است: ابوجهل بهرسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم گفت: بدان که ما شخص تو را دروغگو نمیشناسیم ولی آنچه راکه با خود آوردهای، دروغ میدانیم. در روایت دیگری آمده است که گفت:... بهخدا سوگند که من میدانم او پیامبر است ولی ما چه وقت پیرو طایفه «عبد مناف» بودهایم که حالا باشیم؟!
﴿وَلَقَدۡ کُذِّبَتۡ رُسُلٞ مِّن قَبۡلِکَ فَصَبَرُواْ عَلَىٰ مَا کُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّىٰٓ أَتَىٰهُمۡ نَصۡرُنَاۚ وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِ ٱللَّهِۚ وَلَقَدۡ جَآءَکَ مِن نَّبَإِیْ ٱلۡمُرۡسَلِینَ٣٤﴾ [الأنعام: 34].
«و هرآینه پیامبرانی پیش از تو نیز تکذیب شدند» پس طبیعت نفس بشریای که به کفر آلوده شده، در هر عصر و زمانی اینگونه بوده است «ولی» آن پیامبران «بر آنچه تکذیب شدند و بر آزاری که دیدند صبر کردند تا یاری ما به آنان رسید و برای وعدههای الله» در یاری دادن به پیامبرانش «هیچ تغییر دهندهای نیست» این آیه، دلجویی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و تسلی بخش ایشان است. یعنی: ای رسول گرامی ما! بر آزارها و انکارها شکیبا باش و به پیامبران پیش از خود اقتداکن و اندوه نخور چنانکه آنان بر آزارها و انکارها صبر پیشه کردند تا پیروزی و نصرت ما به تو نیز برسد چنانکه به ایشان رسید و تو یقینا بر دروغ انگاران پیروز و غالب هستی ـ و سپاس خدای عزوجل را که چنین هم شد «و همانا از اخبار پیامبران به تو رسیده است» یعنی: بعضی از اخبار پیامبران و کیفیت نجات دادن ایشان و همراهان مؤمنشان و اینکه چگونه خدای عزوجل تکذیبکنندگان را هلاک گردانید، به تو رسیده است پس این اخبار، خود دلیل روشن آن است که سرانجام ما تو را پیروز میگردانیم.
﴿وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکَ إِعۡرَاضُهُمۡ فَإِنِ ٱسۡتَطَعۡتَ أَن تَبۡتَغِیَ نَفَقٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ أَوۡ سُلَّمٗا فِی ٱلسَّمَآءِ فَتَأۡتِیَهُم بَِٔایَةٖۚ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَمَعَهُمۡ عَلَى ٱلۡهُدَىٰۚ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٣٥﴾ [الأنعام: 35].
«و اگر رویگردانی آنان بر تو گران میآید» آری! رویگردانی قوم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از اجابت دعوت حق بر ایشان سخت گران میآمد و آن را بسیار بزرگ انگاشته بر آن سخت اندوهگین میشدند پس خدای سبحان به آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روشنساخت که آنچه از رویگردانی کفار از دعوت حق میبینند، خواهناخواه روی دادنی است، بدان جهت که این کار در علم او سبقت گرفته است لذا اصلاح حالشان قبل از آن که او بدان اذن دهد، از توان آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم خارج است.آری! اگر رویگردانی آنان بر تو گران میآید؛ «پس اگر میتوانی که نقبی در زمین بجویی» تا از آن نقب برای آنان نشانه و معجزهای بیاوری «یا نردبانی درآسمان» بجویی «تا برای آنان معجزهای بیاوری» چنین کن! ولی چنین نتوانی کرد پس حزن و اندوه را کنار بگذار. آری! خدای سبحان در این امر که بهپیامبرش صلی الله علیه و آله و سلم معجزه حسی دائمی نداد، حکمت روشنی قرار داده است زیرا اگر اوبه پیامبرش معجزهای میداد که به وسیله آن کفار را به ایمان آوردن ناچار سازد، در آن صورت، برای «تکلیف» که مدار آن بر ابتلا و امتحان بندگان است، هیچ معنی و موضوعیتی باقی نمیماند، به همین دلیل است که فرمود: «و اگر خدا میخواست، قطعا آنان را بر هدایت گرد میآورد» به شیوه اجبار و اکراه ولی او اینکار را نخواست بلکه موضوع را به انتخاب خود آنان وا گذاشت ـ و از آن خداست حکمت بالغه «پس از جاهلان نباش» زیرا شدت اشتیاقت به اجابت کفار و سختی اندوهت بر اعراض آنان ـ قبل از آن که خداوند متعال به ایمانشان اذن دهد ـ از کارکرد اهل جهل است و تو قطعا از آنان نیستی. یا: از کسانی نباش که این حقیقت را نمیدانند و حکمتهای بزرگ حق تعالی را در این کار درنمییابند.
﴿إِنَّمَا یَسۡتَجِیبُ ٱلَّذِینَ یَسۡمَعُونَۘ وَٱلۡمَوۡتَىٰ یَبۡعَثُهُمُ ٱللَّهُ ثُمَّ إِلَیۡهِ یُرۡجَعُونَ٣٦﴾ [الأنعام: 36].
«تنها کسانی اجابت میکنند» دعوت حق را «که میشنوند» به شنوایی فهم و قبول، بدانگونه که عقل اقتضا مینماید و فهم ایجاب میکند؛ که گروه یاد شده از آنان نیستند بلکه آنان به منزله مردگانی هستند که نه میشنوند و نه درک میکنند «و مردگان را خداوند در روز قیامت برمیانگیزد پس بهسوی او بازگردانیده میشوند» یعنی: چنانکه خداوند عزوجل در روز قیامت مردگان را برمیانگیزد، همینطور ممکن است که دلهای مرده این گروه کفار را بهسوی فهم آنچه که تو بههمراهآوردهای، متمایل و راهیاب گردانیده و این دلمردگان را زنده دل گرداند. ابنکثیرمیگوید: «خدای عزوجل کفار را که مردهدل اند، به تن مردگان تشبیه کرد و این از باب تهکم و استهزای آنهاست».
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ عَلَیۡهِ ءَایَةٞ مِّن رَّبِّهِۦۚ قُلۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَادِرٌ عَلَىٰٓ أَن یُنَزِّلَ ءَایَةٗ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ٣٧﴾ [الأنعام: 37].
«و گفتند: چرا آیهای از سوی پروردگارش بر او نازل نشدهاست«؟ مرادشان از (آیه) در اینجا، نشانه و معجزهای است که به ایمان آوردن ناچارشان گرداند، مانند فرودآوردن فرشتگان در جلو چشم آنان، یا برکندن کوه و بالابردن آن برفراز سرشان... پس خدای عزوجل به پیامبرش دستور داد: «بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درپاسخ آنان «بیگمان خداوند قادر است برآن که آیهای فروفرستد» بر من که شما را به ایمان آوردن مجبور گرداند ولی او این کار را نکرد تا فایده «تکلیف» که ابتلا وامتحان است، نمایان گردد. همچنان، اگر حق تعالی نشانهای از آن دست که آنان طلب کردند، نازل میکرد، دیگر بعد از نزول آن نشانه، به آنان مهلت نمیداد بلکه اگر ایمان نمیآوردند، بیدرنگ عذابشان میکرد «ولی بیشتر آنان نمیدانند» که خداوند عزوجل بر فرودآوردن معجزه پیشنهادی آنان قادر است، همچنان نمیدانند که در صورت فرودآوردن این معجزه پیشنهادی، فرجام آن، چهقدر برایشان سنگین و فاجعهبار خواهد بود.
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا طَٰٓئِرٖ یَطِیرُ بِجَنَاحَیۡهِ إِلَّآ أُمَمٌ أَمۡثَالُکُمۚ مَّا فَرَّطۡنَا فِی ٱلۡکِتَٰبِ مِن شَیۡءٖۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ یُحۡشَرُونَ٣٨﴾ [الأنعام: 38].
«و هیچ جنبندهای در زمین نیست و نه هیچ پرندهای که با دو بال خویش میپرد مگر آن که آنها» نیز «امتهایی همانند شما هستند» یعنی: آنها گروهها و دستههای گوناگونی همانند شما هستند که هریک در پیدایش، چگونگی زیست، تجمع، تغذیه، نیاز به کارپرداز و مدبر... و غیر این از شئون زندگی خویش، دارای نظام وبرنامه مخصوص به خود میباشند و خدای عزوجل آنان را نیز همچون شما آفریده و روزی داده است و این گروههای مختلف از مخلوقات خدای عزوجل نیز، در حیطه علم و تقدیر و سلطه و احاطه وی قرار دارند. به قولیدیگر: (أمثالکم: همانند شما هستند) به این معنی است: این امتها نیز در ذکر خدای عزوجل و راهیابی فطری بهسوی وی و برخورداری از هدایت تکوینی، همانند شما هستند. قید پرواز پرندگان با (دو بال)، برای نفی مجاز و تأکید بر اراده معنایحقیقی پرواز است. «در کتاب هیچ چیزی را فروگذار نکردهایم» از امور شما و امور این امتها. مراد از «کتاب»، لوح محفوظ است زیرا خداوند متعال تمام حوادث را در آن به ثبت رساندهاست. یا مراد؛ قرآن است. یعنی: هیچ چیز از آنچه را که خلق به بیان آن نیاز دارند، فروگذار نکردیم، مگر اینکه قرآن را فراگیر آنساختیم.
بیان حقیقت جامعیت و فراگیری قرآن کریم در سیاق ذکر انواع جنبندگان زمین، به اعجاز علمی قرآن کریم اشاره دارد، که علم زیستشناسی گوشههایی از این اعجاز را به نمایش گذاشتهاست.
«پس همه بهسوی پروردگارشان محشور میشوند» یعنی: همه امتهای مذکور، در قیامت حشر میشوند. این تعبیر براین حقیقت دلالت دارد که امتهای جنبنده و پرنده نیز همچون بنیآدم محشور میشوند. از ابوهریره رضی الله عنه روایت شدهاست که فرمود: «هیچ جنبنده و پرندهای نیست مگر اینکه در روز قیامت محشور خواهد شد، آنگاه برای برخی از آنها از برخی دیگر قصاص گرفته میشود، حتی ازحیوان شاخدار برای حیوان بیشاخ، سپس به آن حیوان گفته میشود: به خاکتبدیل شو! و در این هنگام است که کافر میگوید: (یا لیتنی کنت ترابا: ای کاشمن هم خاک بودم!). اما به قولی: مراد از «حشر» در اینجا، مرگ این جانوران است. به قولیدیگر: مراد از «حشر»، حشر کفار است.
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا صُمّٞ وَبُکۡمٞ فِی ٱلظُّلُمَٰتِۗ مَن یَشَإِ ٱللَّهُ یُضۡلِلۡهُ وَمَن یَشَأۡ یَجۡعَلۡهُ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٣٩﴾ [الأنعام: 39].
«و کسانی که آیات ما را دروغ انگاشتند، کرند» یعنی: با گوشهایشان سخن حق را نمیشنوند «و گنگاند» با زبانهایشان سخن حق را نمیگویند «و در تاریکیهایند» یعنی: در تاریکیهای کفر و جهل و حیرت سرگشتهاند و به چیزی که صلاحشان در آن است، راهیاب نمیشوند زیرا از بیناییها و شنواییهایشان بهره نمیگیرند، از این رو همچون حواسباختگانی هستند که به هیچ حال ازحواس خود بهره گرفته نمیتوانند، همانند شخص کر و کور و لالی که در تاریکی سختی دستوپا میزند، نه میتواند راهش را ببیند، نه مردم را بهیاری فراخواند تا او را راهنمایی کنند و نه هم کسی او را از دور میبیند تا راهنماییاش کند پسچگونه چنین کسی بهسوی راه نجات رهنمون میشود و به مقصد خویش میرسد؟ «الله هرکه را بخواهد، گمراه میکند و هرکه را بخواهد، بر راه راست قرارش میدهد» به این شیوه که او را به سوی اسلام هدایت میکند.
این آیه دلیل بر آن است که: حق تعالی خالق افعال است و معاصی شامل اراده ویاند و وضع «اصلح» بر او واجب نیست.
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتَکُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ أَوۡ أَتَتۡکُمُ ٱلسَّاعَةُ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ تَدۡعُونَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ٤٠﴾ [الأنعام: 40].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «به من خبر دهید: اگر عذاب الهی به شما دررسد، یا قیامت به شما دررسد، آیا کسی جز خدا را میخوانید»؟ یعنی: آیا در این حالت ـ که حالت رسیدن عذاب یا برپایی قیامت است ـ کسی غیر خدا عزوجل را ـ از قبیل بتانی که پرستش میکنید ـ به زاری میخوانید، یا فقط خدای سبحان را میخوانید؟ «اگر راستگویید» در این ادعای خود که بتان شما نفع و ضرر میرسانند و چنانکه میپندارید، خدایانند؟
﴿بَلۡ إِیَّاهُ تَدۡعُونَ فَیَکۡشِفُ مَا تَدۡعُونَ إِلَیۡهِ إِن شَآءَ وَتَنسَوۡنَ مَا تُشۡرِکُونَ٤١﴾ [الأنعام: 41].
«نه بلکه تنها او را میخوانید» نه دیگران را. آری! در آن احوال سخت که پریشانی بر شما چیره شده و دستتان از اسباب مادی کوتاه میگردد، فقط او را میخوانید، آن هم با نهایت اخلاص و تضرع «پس» خداوند متعال «اگر بخواهد آنچه را که برای دفع آن دعا میکنید، دفع میکند» و آن عذاب و وحشت را از شما برمیدارد «و آنچه را که برای او شریک قرار دادهاید، فراموش میکنید» از بتان و مانندآنها پس در آن حال نه آنها را میخوانید و نه دفع بلیهای را که در آن افتادهاید، از آنها انتظار دارید بلکه از آنها همانند روگردانی فراموشکار، رو برمیگردانید زیرا میبینید که در آن هنگام از آنها برای شما هیچ سودی متصور نیست. آری! بازگشت انسان در مواقع سختی به سوی خدای عزوجل، خود دلیل قاطعی است براین که ایمان به خدا عزوجل و یگانگی وی، در فطرت انسان سرشته شده است.
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَآ إِلَىٰٓ أُمَمٖ مِّن قَبۡلِکَ فَأَخَذۡنَٰهُم بِٱلۡبَأۡسَآءِ وَٱلضَّرَّآءِ لَعَلَّهُمۡ یَتَضَرَّعُونَ٤٢﴾ [الأنعام: 42].
«و بهیقین ما بهسوی امتهایی که پیش از تو بودند، پیامبرانی فرستادیم و آنان را به بأساء دچار ساختیم» بأساء: فقر و مصایب در اموال است «و به ضراء» ضراء: بیماری و مصایب در ابدان است «تا زاری کنند» یعنی: تا ما را با تضرع که همانا شکستگی و خاکساری است بخوانند و از گناهان خویش توبه کنند زیرا قاعده این است که دلها در هنگام فرود آمدن سختیها، خاشع و فروتن میشوند.
﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣﴾ [الأنعام: 43].
«پس چرا وقتی که عذاب ما به سراغشان آمد، تضرع نکردند» به سبب شدت تمرد و افراط در کفر چنانکه میفرماید: «ولی» حقیقت این است که «دلهایشان قسیشد» یعنی: سخت و درشت شد پس از این عذاب درس عبرت نگرفته بلکه بر سرکشیشان افزودند «و شیطان، کار و کردارشان را در نظرشان آراست» یعنی: با مصمم ساختنشان بر کفر، به اغوایشان پرداخت.
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤﴾ [الأنعام: 44].
«پس چون آنچه را که بدان پند داده شده بودند، فراموش کردند» یعنی: چون هشدارها و تذکرهای عبرتانگیز ما در یادآوری مصیبتهای مالی و جانی، هیچ اثری از پندپذیری و دردوسوز در آنان ایجاد نکرد و از این پندها روی برتافتند؛ «درهای همه چیز را بر آنان گشودیم» یعنی: از باب «استدراج»، درهای نعمت را با همه انواع آن به روی آنان باز کردیم «تا چون به آنچه داده شده بودند» ازنعمتهای گونهگون «شاد شدند» به شاد شدن سرمستی و ناسپاسی و گردنکشی و تکبر و پنداشتند که از این همه رفاه و نعمت به سبب آن برخوردار گشتهاند که کفر و انکارشان درست و برحق است؛ «ناگهان آنان را فروگرفتیم» بهطور غیرمترقبه و بهگونهای که اصلا انتظار آن را نداشتند «پس یکباره نومید شدند» مبلس: کسیاست که به سبب شدت بدبختی و بدروزیای که بر وی فرود آمده است، غرق حزن و اندوه گردیده و از هرخیری مأیوس میشود.
اگر به تاریخ، نگاهی گذرا داشته باشیم، ملاحظه میکنیم که واقعیت زندگی بشر، نمونه چنین امتهایی را فراوان شناخته است؛ زیرا امتهای بسیاری را مییابیم که خدای سبحان آنها را در اوج مدنیت و رفاه و نعمت، به سراشیب اضمحلال و فروپاشیدگی درافگنده است و این سنت الهی است و سنت الهی را هیچ دگرگونیای نیست. عقبهبن عامر رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که در حدیث شریف فرمودند: «چون دیدی که خدای عزوجل در عین فروروی بنده در نافرمانیهای وی، به او دوستداشتنیهای دنیا را میدهد پس بدان که آن استدراج است»، آنگاه این آیه کریمه را تلاوت کردند. همچنین از عبادهبنصامت رضی الله عنه روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «چون خداوند برای قومی بقا یا رشد و بالندگی را اراده داشته باشد، به آنان وارستگی و میانهروی در تنعمات را ارزانی میکند و چون به آنان اراده نابودی و ریشهکن شدن را داشته باشد، در خیانتی را بر آنان میگشاید». آنگاه این آیه کریمه و آیه بعدی را تلاوت کردند.
﴿فَقُطِعَ دَابِرُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْۚ وَٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٥﴾ [الأنعام: 45].
«پس بنیان و ریشه ستمکاران برکنده شد» یعنی: همه آنها از اول تا آخر به طور یکپارچه ریشهکن و نابود شدند و بعد از آن، دیگر به ساحت وجود دنیوی و دوران رشد و توسعه و بالندگی باز نمیگردند «و سپاس خداوند راست که پروردگار جهانیان است» یعنی: سپاس خدای عزوجل را بر نابودی آنان.
این آیه به مؤمنان میآموزد که باید در هنگام فرودآمدن نعمت ها ـ که نابودی ظالمان از بزرگترین آنهاست ـ خدای عزوجل را ستایش گویند زیرا ظالمان ـ یعنی آنان که در زمین فساد کرده و در صلاح نمیکوشند ـ بر بندگان خدای عزوجل از هر سختی و مصیبتی سختتر و خطرناکترند. پس بارخدایا! بندگان مؤمنت را از ظلم ظالمان برهان و شر آنها را از سرشان کم کن و ریشه آنها را برکن و بر ویرانههای ستم آنان کاخ عدل همگانی و همهجایی را برافراز.
همچنین از این آیات درمییابیم که: رفاه و نعمت، همچون ابتلای شدت، ابتلای دیگری است و ابتلا در نعمت، سختتر از ابتلا در مصیبت است.
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ إِنۡ أَخَذَ ٱللَّهُ سَمۡعَکُمۡ وَأَبۡصَٰرَکُمۡ وَخَتَمَ عَلَىٰ قُلُوبِکُم مَّنۡ إِلَٰهٌ غَیۡرُ ٱللَّهِ یَأۡتِیکُم بِهِۗ ٱنظُرۡ کَیۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ ثُمَّ هُمۡ یَصۡدِفُونَ٤٦﴾ [الأنعام: 46].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم : «به من خبر دهید» یعنی به نظر شما: «اگر الله شنوایی شما را و چشمهای شما را بازگیرد» یعنی: نیروهایی را که در این دو حاسه شماست، از شما بازگیرد، یا هردو حاسه یادشده را کاملا محو و نابود گرداند «و بر دلهایتان مهر نهد» تا بدانجا که دیگر فهم چیزی در امکان آنها نباشد «کیست معبودی غیر از خداوند که آنها را به شما برگرداند»؟ پس در این امر خوب بیندیشید. «بنگر» ایمحمد صلی الله علیه و آله و سلم ! «که چگونه آیات خود را گونهگون بیان میکنیم«! این جمله مفید «تعجیب: بهشگفتی واداشتن» است، یعنی: از این بیان بلیغ و بدیع در شگفت شو. تصریف آیات: آوردن آنها بر وجوه مختلف؛ گاهی با هشدار و انذار، زمانی با نمایاندن عذرها، وقتی با ترغیب و گاهی با تخویف و ارعاب و تهدید است «آنگاه آنان روی برمیتابند» از این آیات؟!.
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتَکُمۡ إِنۡ أَتَىٰکُمۡ عَذَابُ ٱللَّهِ بَغۡتَةً أَوۡ جَهۡرَةً هَلۡ یُهۡلَکُ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٤٧﴾ [الأنعام: 47].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «بهنظر شما اگر عذاب الله بر شما بیاید» یعنی: به من خبر دهید که اگر عذاب خدا عزوجل به شما برسد؛ «ناگهانی» بغته: بهطور غافلگیرانه و بدون بروز هیچگونه نشانه و مقدمهای که بر رسیدن عذاب دلالت کند «یاآشکارا» جهره: عذاب آشکار این است که بعد از بروز مقدماتی که بر وقوع آن دلالت کند، روی دهد و با آن نشانهها دریابند که لابد عذاب الهی آمدنی است.آری! اگر چنین شود؛ «آیا جز قوم ستمکار هلاک میشوند»؟ یعنی: قطعا اگر چنین شود، جز گروهی که با کفر به پروردگار عزوجل بر خود ستم کردهاند، به عذاب وخشم الهی نابود نمیشوند.
﴿وَمَا نُرۡسِلُ ٱلۡمُرۡسَلِینَ إِلَّا مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَۖ فَمَنۡ ءَامَنَ وَأَصۡلَحَ فَلَا خَوۡفٌ عَلَیۡهِمۡ وَلَا هُمۡ یَحۡزَنُونَ٤٨﴾ [الأنعام: 48].
«و ما پیامبران را نمیفرستیم جز بشارتدهنده» به وعده پاداش بزرگ برای کسانی که از ایشان پیروی کنند «و بیمدهنده» از عذاب سخت برای کسانی که ایشان را نافرمانی کنند «پس هرکه ایمان آورد» به آنچه که پیامبران علیهم السلام با خودآوردهاند «و اصلاح کرد» حال خود را با انجام دادن آنچه که پیامبران علیهم السلام بهسوی آن فرامیخوانند «پس هیچ بیمی» به هیچ وجهی از وجوه «بر آنان نیست» نسبت به آیندهای که پیش رو دارند «و نه اندوهگین میشوند» بر آنچه که از دنیا از دست دادهاند.
﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا یَمَسُّهُمُ ٱلۡعَذَابُ بِمَا کَانُواْ یَفۡسُقُونَ٤٩﴾ [الأنعام: 49].
«و کسانی که آیات ما را دروغ پنداشتند، به آنان بهسبب فسقشان عذاب میرسد» یعنی: بهسبب خارج شدنشان با کفر از دایره فرمانهای خدای عزوجل، به عذاب گرفتار میشوند.
﴿قُل لَّآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ إِنِّی مَلَکٌۖ إِنۡ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَىٰٓ إِلَیَّۚ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُۚ أَفَلَا تَتَفَکَّرُونَ٥٠﴾ [الأنعام: 50].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «به شما نمیگویم که گنجینههای» قدرت «خدا نزد من است» تا هر معجزهای را که پیشنهاد کنید، بیاورم«و نمیگویم که غیب را میدانم» تا از امور ناپیدا به شما خبر داده و شما را از رویدادهایی که در روزگاران آینده واقع خواهد شد، آگاه گردانم.
گفتنی است که خداوند عزوجل پیامبرش را بر پارهای از علوم غیب آگاه گردانید و به هر مسلمان دیگری نیز گاهی امر حقی را الهام میکند ـ که چهبسا این نیز به نوعی با امر غیبیای پیوند داشته باشد ـ ولی باید دانست که این اساس و زیر بنایی نیست که یک مسلمان همه امور خویش را بر آن بنا کند.
«و به شما نمیگویم که من فرشته هستم» تا مرا به کارهای خارق العادهای مکلف گردانید که بشر تابوتوان آن را ندارد «من جز آنچه را که بهسویم وحی میشود» و به تبلیغ آن برای شما مأمور گردیدهام «پیروی نمیکنم» و حتی یک سر سوزن هم از آن تخطی نمینمایم «بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «آیا نابینا و بینا برابرند»؟ یعنی: گمراهان و هدایتیافتگان، یا کافر و مسلمان، هرگز با هم برابر نیستند «آیا تفکر نمیکنید» در این امر تا عدم برابری میان آنها را دریابید و آنگاه از روش کسانی پیروی کنید که حق را دیده و راه را یافتهاند؟
﴿وَأَنذِرۡ بِهِ ٱلَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحۡشَرُوٓاْ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ لَیۡسَ لَهُم مِّن دُونِهِۦ وَلِیّٞ وَلَا شَفِیعٞ لَّعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ٥١﴾ [الأنعام: 51].
«و به وسیله قرآن کسانی را که از محشورشدن در نزد پروردگارشان اندیشناکند، هشدار بده» زیرا هشدار دادن در آنها تأثیر میکند، به سبب اینکه خداترساند، برخلاف کسانی از گروههای کفر که به سبب انکار رستاخیز، از حشرونشر نمیترسند و بنابراین، هشدار دادن در آنها تأثیری نمیکند.
این آیه دربرگیرنده همه کسانی است که به برانگیختهشدن پس از مرگ ایمان دارند؛ اعم از مسلمانان، اهل ذمه و برخی از مشرکانی که هرچند ـ در اصل ـ روز حشر را باور ندارند ولی از آن بیم دارند که خبر دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در این مورد، صحت داشته باشد. بنابراین، کسانی که به معاد اعتقاد داشته و از فرا رسیدن آن بیمناک اند، پنددادنشان مفیدتر و هشدار دادنشان سودمندتر است. و این خود نشاندهنده آن است که اولین قضیه مهم در دعوت اسلامی؛ قضیه ایمان است. چنانکه روایت شدهاست که ابنعمر رضی الله عنه فرمود: «قبل از آن که قرآن به ما آموخته شود، ایمان به ما داده میشد». «برای آنان بجز الله هیچ دوست و شفیعی نیست» یعنی: به وسیله قرآن کسانی را هشدار بده که از آن بیمناکند که جز خداوند عزوجل هیچ دوست و یاور و شفاعتگری نداشته باشند تا آنان را یاری ونصرت دهد، یا در نزد خدای عزوجل شفاعت و سفارش آنان را بکند تا در نتیجه از عذاب وی نجات یابند «باشد تا پرهیزگاری کنند» یعنی: به وسیله این هشدار، در زمره اهل تقوی درآیند.
این آیه، پندار کسانی از کفار معترف به حشر را رد میکند که تصور میکنند؛ پدران یا بتانشان برایشان شفاعت میکنند و آنان منحرفان اهل کتاب، یا مشرکانی هستند که میپندارند؛ بتان برایشان شفاعت میکنند.
﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَکُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٢﴾ [الأنعام: 52].
از ابنمسعود رضی الله عنه دربیان سبب نزول آیه کریمه روایت شدهاست که فرمود: مصعب، بلال، عمار، خباب و غیر آنها از ضعفا و فقرای مسلمانان در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودند، که گروهی از اشراف قریش نزد آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: ای محمد! آیا به همین گروه بیهمهچیز دل خوش کرده و از قومت بریدهای؟ آیا همین گروه بینوا هستند که خداوند از میان ما بر آنان منت نهاده است؟ آیا میپنداری که ما پیرو همینها میشویم؟! آنان را از خود بران! شاید اگر آنان را برانی، ما از تو پیروی کنیم! همان بود که نازل شد: «و کسانی را که پروردگار خود را بامدادان و شامگاهان به نیایش میخوانند در حالیکه خشنودی او را میخواهند، از خود مران» یعنی: کسانی را که صبح و شام برای حق تعالی نماز میگزارند و ذکر او را بر دل و بر زبان دارند در حالیکه در عبادت خود اخلاص داشته و جز رضای او هیچ هدف و مرام دیگری را دنبال نمیکنند، از خود مران. سعیدبن مسیب میگوید: «مراد، ادا کنندگان نمازهای فرض اند». آری! اینان را از خود مران بلکه از نزدیکان و رازداران خود قرار بده «چیزی از حساب آنان بر تو و چیزی از حساب تو بر آنان نیست» نه تو عهدهدار چیزی از حساب آنان هستی و نه آنان عهدهدار چیزی از حساب تو پس دیگر چرا آنان را از خود میرانی؟ پس به آنان روی آور، با آنان بنشین و مبادا به انگیزه رعایت حق کسانی که در دین و فضل به پایه و مقام آنها نیستند، آنان را از خود برانی «که برانیشان و از ستمکاران گردی» یعنی: اگر آنان را برانی، از ستمکاران میگردی.
﴿وَکَذَٰلِکَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّیَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآۗ أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰکِرِینَ٥٣﴾ [الأنعام: 53].
«و بدینگونه ما برخی از آنان را به برخی دیگر آزمودیم» یعنی: مستکبران را با مستضعفان آزمودیم و امتحان کردیم «تا بگویند» مستکبران و گردنکشان «آیا اینانند» کسانی «که خدا از میان ما بر آنان منت نهاده است» و آنان را با واصل کردن به حق، گرامی داشته است؟ در حالیکه ما رؤسا و پیشوایان قوم هستیم؟ خداوند متعال فرمود: «آیا خداوند خود به احوال شکرگزاران آگاهتر نیست«؟ پس شما را چه شده است که جاهلانه اعتراض میکنید و منکر فضل فضلا میگردید؟.
شایان یادآوری است که غالب پیروان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در آغاز بعثت، مستضعفان و بینوایان ـ از مردان و زنان و بردگان ـ بودند و از اشراف ـ جز اندکی ـ از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم پیروی نکردند، که خدای عزوجل در این آیات، از این مستضعفان و همه مستضعفان دیگری که در طول تاریخ، پیشگام پذیرفتن حق و پیشاهنگ قافله آن میشوند، تجلیل کرده است.
﴿وَإِذَا جَآءَکَ ٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بَِٔایَٰتِنَا فَقُلۡ سَلَٰمٌ عَلَیۡکُمۡۖ کَتَبَ رَبُّکُمۡ عَلَىٰ نَفۡسِهِ ٱلرَّحۡمَةَ أَنَّهُۥ مَنۡ عَمِلَ مِنکُمۡ سُوٓءَۢا بِجَهَٰلَةٖ ثُمَّ تَابَ مِنۢ بَعۡدِهِۦ وَأَصۡلَحَ فَأَنَّهُۥ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٥٤﴾ [الأنعام: 54].
«و چون کسانی که به آیات ما ایمان دارند، نزد تو آیند» آنان همان مستضعفان مؤمنی هستند که خداوند عزوجل پیامبرش را از راندن ایشان نهی کرد «پس بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم برای خوش ساختن خاطر و تجلیل و گرامی داشت مقدمشان: «سلام بر شما». یا معنی این است: سلام خداوند عزوجل را به آنان برسان. و چنان بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از نزول این آیه، هر وقت آن مستضعفان را میدیدند، در سلام گفتن بر ایشان، سبقت میجستند «پروردگارتان بر خود رحمت را لازم گردانیده» یعنی: به آن مستضعفان بگو که پروردگارتان از روی فضل و احسان خویش، این رحمت و مهربانی را بر خود واجب گردانیده پس ایشان را به رحمت وسیع پروردگارشان مژده بده. به قولیدیگر، معنی این است: پروردگارتان در لوح محفوظ برخود رحمت را نوشته است. «هر کس از شما که از روی جهالت مرتکب کار ناشایستی شود» یعنی: کار جاهلان را انجام دهد، نه کار اهل حکمت و تدبیر را[1] «آنگاه بعد از آن» یعنی: بعد از ارتکاب آن عمل زشت «توبه کند و اصلاح نماید» آنچه را که با معصیت و گناه فاسد کرده بود پس، از روی اخلاص به راه صواب و عمل طاعت بازآید «بداند که خداوند آمرزنده مهربان است» بر اهل ایمان میآمرزد و رحم میکند.
﴿وَکَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلِتَسۡتَبِینَ سَبِیلُ ٱلۡمُجۡرِمِینَ٥٥﴾ [الأنعام: 55].
«و بدینسان آیات خود را به روشنی بیان میداریم» در امر دین و حکم هر گروهی را با نسبتی که به دین دارند، به تفصیل و توضیح تمام روشن میسازیم «تا راه و رسم مجرمان آشکار گردد» یعنی: تا ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! راه و روش کافران و معاندانی که تو را به راندن مستضعفان امر میکنند، از راه و روش مؤمنان، بر تو متمایز گردد.
﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَکُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِینَ٥٦﴾ [الأنعام: 56].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «من نهی شدم» یعنی: به ادله سمعی و عقلی برگردانیده شدم از این «که آن کسانی را که شما بجز الله میپرستید، عبادت کنم. بگو: من از هوا و هوسهای شما» یعنی: از راه و رسمها و هدفهای فاسدتان که مسبب افتادن در گمراهی میشود «پیروی نمیکنم» از قبیل این خواسته که معبودان باطلتان راپرستش کنم و مستضعفان مؤمن را از خود برانم! «آنگاه» اگر از هوا و هوسهای شما پیروی کنم «گمراه شده باشم و از راهیافتگان نباشم».
آیه کریمه روشن میسازد که پیروی از هوا و هوس، سبب فروافتادن در گمراهی است و آنان به همین سبب، از راهیافتگان نبودند.
﴿قُلۡ إِنِّی عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَکَذَّبۡتُم بِهِۦۚ مَا عِندِی مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦٓۚ إِنِ ٱلۡحُکۡمُ إِلَّا لِلَّهِۖ یَقُصُّ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ خَیۡرُ ٱلۡفَٰصِلِینَ٥٧﴾ [الأنعام: 57].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «هرآینه من از سوی پروردگار خود بر حجت آشکاری هستم» یعنی: من از جانب پروردگار خود به پشتوانه برهان و یقین روشنی استوار هستم و شک و هوا و هوس، تکیهگاه من نیست چنانکه شما در پیروی از شبهات باطل و شکورزیهای بیاساس، هیچ تکیهگاهی جز هوسهای ناروا ندارید «و شما آن را دروغ پنداشتید» یعنی: پروردگار را، یا حجت آشکار را. «آنچه بهشتاب از من میطلبید» از عذاب الهی «در نزد من نیست» یعنی: در اختیار مننیست. نقل است که مشرکان از فرط تکذیب و از روی استهزا و تمسخر، خواستار نزول عذاب عاجل و شتابان الهی میشدند. بعضی در معنای آن گفتهاند: معجزاتیکه از من به شتاب میطلبید در نزد من نیست «حکم جز بهدست خداوند نیست» در همهچیز، از جمله در اجابت یا عدم اجابت درخواست عجولانه عذاب، یا فرودآوردن معجزات «او گویای حق است» یعنی: خداوند متعال در آنچه که بدان حکم میکند، بیانکننده حق و حقیقت است و هیچ حکمی از احکام وی خالی ازحکمت نیست. یا او بیان کننده قضایای حق است «و او بهترین فیصلهکنندگان است» میان حق و باطل، با آنچه که در میان بندگانش حکم میکند و فیصله میدهد. فصل: قضاوت و داوری است.
﴿قُل لَّوۡ أَنَّ عِندِی مَا تَسۡتَعۡجِلُونَ بِهِۦ لَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ بَیۡنِی وَبَیۡنَکُمۡۗ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِٱلظَّٰلِمِینَ٥٨﴾ [الأنعام: 58].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «اگر آنچه را به شتاب از من میطلبید، نزد من بود» یعنی: اگر فرودآوردن عذاب درخواست شده شما در توان من بود «همانا کار بین من وشما یکسره میشد» زیرا آن را بر شما فرود میآوردم، آنگاه دیگر کار میان من و شما به انجام خود میرسید «و خداوند به ستمکاران آگاهتر است» به همین جهت، عذاب را ـ بهمقتضای علم و حکمتش ـ در وقت مناسب آن فرود میآورد.
﴿وَعِندَهُۥ مَفَاتِحُ ٱلۡغَیۡبِ لَا یَعۡلَمُهَآ إِلَّا هُوَۚ وَیَعۡلَمُ مَا فِی ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۚ وَمَا تَسۡقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا یَعۡلَمُهَا وَلَا حَبَّةٖ فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡأَرۡضِ وَلَا رَطۡبٖ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَٰبٖ مُّبِینٖ٥٩﴾ [الأنعام: 59].
بعد از این گفت وگوی طولانی که خدای عزوجل میان پیامبرش و معاندان دین حق ترتیب داد، اینک سیاق آیات به موضوع علم الهی میپردازد: «و کلیدهای غیب» یعنی: گنجینههای غیب. یا کلیدهای گنجینههای غیب «تنها نزد اوست، هیچ کس جز او آن را نمیداند» یعنی: احدی از خلقش به چیزی از امور غیبیای که او علم آنها را به خودش مخصوص ساخته، آگاهی ندارد.
این آیه، اباطیل و یاوهگوییهای کاهنان، منجمان، رمالان و دیگرانی را که مدعی دانستن اموری فراتر از حد و شأن خویش هستند، دفع میکند. در حدیث شریف آمده است: «هر کس نزد عراف (کاهن، منجم، رمال) برود و از او چیزی را سؤال کند، چهل شب از وی نمازی پذیرفته نمیشود». همچنین درحدیث شریف راجع به «علم غیب» آمده است: «کلیدهای غیب پنج چیز است که جز خدای سبحان کسی به آنها علم ندارد:
1- کسی جز خدا عزوجل نمیداند که فردا چهکاری انجام میدهد.
2- کسی جز خدا عزوجل نمیداند که در رحمها چیست «از اوصاف اخلاقی و ایمانیجنین».
3- کسی جز خدا عزوجل نمیداند که باران چهوقت نازل میشود.
4- کسی جز خدا عزوجل نمیداند که قیامت چهوقت برپا میشود.
5- و کسی جز خدا عزوجل نمیداند که در کدام سرزمین میمیرد»[2].
«و آنچه را در خشکی و دریاست» از نبات و حیوان و جماد و جواهر و عناصر وغیره «میداند» به علم تفصیلی «و هیچ برگی فرو نمیافتد مگر اینکه آن را میداند» یعنی: هیچ برگی از هیچ درختی فرونمیافتد، مگر اینکه حق تعالی به آن آگاه است و شمار، زمان و مکان سقوط آن را میداند «و هیچ دانهای» نیست «در تاریکیهای زمین» یعنی: در اماکن تاریک آن، چون بطن زمین «و هیچتر وخشکی نیست» این تعبیر، شامل تمام موجودات میشود «مگر اینکه در کتابی روشن ثبت است» که همانا لوح محفوظ، یا علم خداوند متعال میباشد.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی یَتَوَفَّىٰکُم بِٱلَّیۡلِ وَیَعۡلَمُ مَا جَرَحۡتُم بِٱلنَّهَارِ ثُمَّ یَبۡعَثُکُمۡ فِیهِ لِیُقۡضَىٰٓ أَجَلٞ مُّسَمّٗىۖ ثُمَّ إِلَیۡهِ مَرۡجِعُکُمۡ ثُمَّ یُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ٦٠﴾ [الأنعام: 60].
«و اوست آن که در شب شما را قبض روح میکند» یعنی: در شب شما را به خواب فرو میبرد و ارواح شما را که به وسیله آن قادر به تمییز و تصرف میگردید، در آن قبض میکند، از اینرو گفتهاند که: خواب مرگ صغری است. «و آنچه را در روز کسب کردهاید» یعنی: آنچه را از خیر و شر با اندامها و اعضای وجود خود در روز انجام دادهاید «میداند» این تعبیر بدان معنی نیست که حق تعالی افعالی را که ما در شب انجام میدهیم، نمیداند، یا ما را در روز به وسیله خواب قبض روح نمیکند زیرا مخصوص ساختن یک چیز به یادآوری، دلیل بر نفی ماعدای آن نیست «سپس شما را در آن» یعنی: در روز «برمیانگیزد» مراد بیدار شدن انسان از خواب در روز است «تا میعاد معین» یعنی: تا میعادی که برای زندگی و رزق و روزی هر فردی از افراد بندگان تعیین شده است، «بهانجام رسانده شود، سپس بازگشت شما بهسوی اوست، آنگاه شما را از آنچه میکردید خبر میدهد» این آیه کریمه بر احاطه علم خداوند متعال بهتمام مخلوقاتش در همه احوال و اطوار هستی و مرگشان دلالت میکند.
خدای عزوجل در این آیه، خواب را «وفات»، و در جای دیگری آن را «مرگ» نامیده؛ بنابراین، از تعابیر فوق چنین برمیآید که ما میتوانیم به وسیله خواب، چیزهایی را در مورد عالم مرگ، عالم برزخ، عذاب، یا نعمتهای قبر بدانیم زیرا در همان حالیکه ما شخص به خواب رفته را ساکن و آرام و بیحرکت میبینیم، ممکن است او درحال عذاب یا نعمت قرار داشته باشد و با خوابهایی که میبیند، این حالات را احساس کند. البته این بدان معنی نیست که حال شخص مرده و شخص به خوابرفته یکی است بلکه این بدان معنی است که خواب تابلویی کوچکشده از مرگ است. در حدیث شریف آمده است: «النوم اخو الموت: خواب برادر مرگ است».
﴿وَهُوَ ٱلۡقَاهِرُ فَوۡقَ عِبَادِهِۦۖ وَیُرۡسِلُ عَلَیۡکُمۡ حَفَظَةً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ تَوَفَّتۡهُ رُسُلُنَا وَهُمۡ لَا یُفَرِّطُونَ٦١﴾ [الأنعام: 61].
«و اوست قاهر بر بندگان خود» یعنی: حق تعالی بر کار خود درباره آنها غالب است «و بر شما نگهبانانی میفرستد» یعنی: فرشتگانی که آنها را نگهبان شما از افتادن در آفات قرار دادهاست چنانکه این فرشتگان، اعمال شما را نیز نگاه میدارند. در حدیث شریف آمده است: «در میان شما فرشتگانی در شب و فرشتگانی در روز پیدرپی میآیند، این دو گروه در نماز بامداد و نماز عصر باهم یکجا میشوند، سپس آنان که شب را در میان شما گذرانده بودند، عروجمیکنند، آنگاه پروردگارشان ـ درحالیکه او خود به کار ایشان داناتر است ـ ازایشان میپرسد: بندگانم را در چه حالی بجا گذاشتید؟ میگویند: آنان را درحالیترک کردیم که نماز میخواندند و درحالی به میانشان آمدیم که نمازمیخواندند».
حکمت در این امر که فرشتگان نگهبان، اعمال انسان را مینویسند ـ با آن کهخدای عزوجل خود به همهچیز از همهکس داناتر است ـ همانا آوردن دلیل مادی محسوسی برای اقامه حجت بر انسان است و نیز بدان جهت که اگر انسان بداند که اعمالش اینگونه دقیق، ضبط و تدوین میشود، خود را از منهیات بازداشته و به طاعات و عبادات روی میآورد. «تا وقتی که یکی از شما را مرگ فرا رسد، فرشتگان ما او را قبض روح میکنند» که این فرشتگان، ملکالموت (عزرائیل) ویاوران او هستند. توفته: یعنی: طلب کرد دریافت روح او را. «درحالیکه آنان تفریط نمیکنند» یعنی: آن فرشتگان، در آنچه که بدان ـ از اکرام یا اهانت به ارواح ـ مأمور گشته اند، هیچ کوتاهی و فروگذاشتی نمیکنند. در اینجا بخشی ازیک حدیث شریف طولانیای را که به این ارتباط در تفسیر ابنکثیر آمدهاست، نقلمیکنم. ابوهریره رضی الله عنه از رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت میکند که فرمودند: «فرشتگان درحال احتضار شخص بر بالای سر وی حاضر میشوند پس اگر آن شخص نیکوکار باشد، میگویند: بیرونآی ای روح پاکیزهای که در جسم پاکیزهای بودهای، بیرون آی خوشحال و ستوده، نه خشمآلود و ناستوده... و اگر شخص بدکرداری باشد، میگویند: بیرونآی ای روح پلیدی که در جسم پلیدی بودهای، بیرون آی نکوهش شده و مژده باد تو را به جوشاب و چرکاب...».
﴿ثُمَّ رُدُّوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ مَوۡلَىٰهُمُ ٱلۡحَقِّۚ أَلَا لَهُ ٱلۡحُکۡمُ وَهُوَ أَسۡرَعُ ٱلۡحَٰسِبِینَ٦٢﴾ [الأنعام: 62].
«آنگاه بهسوی خداوند ـ مولای برحقشان ـ بازگردانیده میشوند» یعنی: فرشتگان موکل مرگ، ارواح بندگان را بعد از قبض نمودن آنها، بهسوی خدای عزوجل که مالک عادل آنهاست باز میگردانند «آگاه باشید که حکم از آن اوست» در دنیا و آخرت پس اگر خدانشناسان ظاهرا در دنیا با حق تعالی کشمکشمیکنند، قطعا در آخرت چنین نیست؛ در آنجا حکم در ظاهر و باطن از آن اوست «و او سریعترین حسابرسان است» لذا در کار حسابرسی و حسابگری به تأمل نیازی ندارد چنانکه بندگان در حسابرسی به تفکر و تدبر و تأمل نیاز دارند.
﴿قُلۡ مَن یُنَجِّیکُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ تَدۡعُونَهُۥ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةٗ لَّئِنۡ أَنجَىٰنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ٦٣﴾ [الأنعام: 63].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «کیست که شما را از تاریکیهای بیابان و دریا نجات میدهد»؟ آنگاه که «او را به زاری و مناجات پنهانی میخوانید که: اگر ما را نجات دهد» یعنی: اگر ما را نجات دهی «از این محنت» و شدتی که بر ما فرود آمده است «بیگمان از شکرگزاران خواهیم شد» برای تو به اخلاص تمام، در برابر نعمت نجات دادنمان از این سختیها.
﴿قُلِ ٱللَّهُ یُنَجِّیکُم مِّنۡهَا وَمِن کُلِّ کَرۡبٖ ثُمَّ أَنتُمۡ تُشۡرِکُونَ٦٤﴾ [الأنعام: 64].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «الله شما را از آن» تاریکیها و سختیها «نجات میدهد و از هر کربی» کرب: غم و اندوهی است که روح انسان را میآزارد «و باز شما شرک میورزید» به خدای سبحان بعد از آن که به شما احسان کرد؛ با رهاساختنتان ازچنگال سختیها و محنتها و غمها و گرفتاریها در حالیکه شریکان نمیتوانند هیچ سودی به شما برسانند و هیچ گرفتاریای را از شما برطرف کنند پس چگونه این شرکگزاری را به جای آن شکرگزاریای که خود وعده داده بودید، قرار میدهید؟ چهقدر غافل و ناسپاس هستید؟!
﴿قُلۡ هُوَ ٱلۡقَادِرُ عَلَىٰٓ أَن یَبۡعَثَ عَلَیۡکُمۡ عَذَابٗا مِّن فَوۡقِکُمۡ أَوۡ مِن تَحۡتِ أَرۡجُلِکُمۡ أَوۡ یَلۡبِسَکُمۡ شِیَعٗا وَیُذِیقَ بَعۡضَکُم بَأۡسَ بَعۡضٍۗ ٱنظُرۡ کَیۡفَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَفۡقَهُونَ٦٥﴾ [الأنعام: 65].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «اوست توانا براین که بر شما عذابی را بفرستد» از همه اطراف و جوانبتان: «از بالای سر شما» و آن عذابی است که از آسمان فرود میآید؛ چون بارانهای ویرانگر، باریدن سنگ و صاعقههای مهلک ـ چنانکه پروردگار متعال، قوم لوط و اصحاب فیل را سنگباران کرد «یا از زیر پاهای شما» با فروبردنتان در زمین (خسف) و با زلزله و غرق چنانکه فرعون را غرق وقارون را در زمین فرو برد. در حدیث شریف مربوط به «نشانههای قیامت» آمدهاست: «همانا در میان این امت، قذف، خسف و مسخ پدید میآید». «یا شما را گروهگروه بههم اندازد» یعنی: حق تعالی تواناست بر اینکه شما را گرفتار هواهای متضاد، نحلهها و اندیشههای مختلف، آرا و نظریات تفرقهبار و اختلاف کلمه نماید بهطوری که سرتاپا غرق کشمکش و معارضه درونی با یکدیگر گردید، یا با یکدیگر بجنگید «و شر و بلای بعضی از شما را به بعضی دیگر بچشاند» چون کشتن و غارت و به اسارت گرفتن همدیگر چنانکه در عصر حاضر، امت اسلام در بسیاری از نقاط زمین مبتلای این عذاب است «بنگر چگونه آیات خود را گونهگون بیان میکنیم» یعنی: حجتها و دلایل آشکار را از وجوه مختلف و بهشیوههای گونهگون برایشان بیان میکنیم «باشد که بفهمند» حقیقت را پس به وسیله بیانهای متنوع و روشهای گونهگون، بهسوی حقی که آن را برایشان روشنساختهایم، بازگردند. در حدیث شریف به روایت سعدبنابیوقاص رضی الله عنه آمده است که فرمود: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از محل اقامت خود در بالای مدینه، بهسوی قسمت سفلای آن آمدند و چون در راهشان به مسجد بنیمعاویه (قریهای از قرای انصار) رسیدند، به آن مسجد وارد شده و در آن دو رکعت نماز گزاردند و ما نیز با ایشان نماز گزاردیم، آنگاه با پروردگارشان مناجات طولانیای نمودند، سپس بهسوی ما بازگشتند و فرمودند: «از پروردگارم سه چیز را درخواست کردم؛ اما او دو تا از آنها را به من داد و یکی را از من بازداشت: از او خواستم که امتم را با غرقنمودن و با قحطی هلاک نکند؛ و او این دو را به من عطا کرد و از او خواستم که شر وبلای آنان را در میان خودشان نیفگند (آنان را دچار اختلاف کلمه نگرداند) اما او آن را از من بازداشت». البته این حدیث شریف بدین معنی نیست که بخشهایی از این امت، هرگز به قحطی و غرق گرفتار نمیشوند بلکه به این معنی است که امت اسلام با این بلیات ریشهکن نمیشود و کاملا نابود نمیگردد. ابنکثیر نقل میکند که رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «من بر امتم جز از ائمه (حکام) گمراهگر بیم ندارم زیرا چون شمشیر در میان امتم نهاده شد تا روز قیامت از میانشان برداشته نخواهد شد».
﴿وَکَذَّبَ بِهِۦ قَوۡمُکَ وَهُوَ ٱلۡحَقُّۚ قُل لَّسۡتُ عَلَیۡکُم بِوَکِیلٖ٦٦﴾ [الأنعام: 66].
«و آن را قوم تو دروغ شمردند درحالی که آن حق است» یعنی: قومت قریش، قرآن یا عذاب را تکذیب کردند درحالی که اینها حق و راستاند «بگو» ایپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «بر شما نگهبان نیستم» یعنی: من نگهبان اعمال شما نیستم تا شما را در برابر تکذیبتان کیفر دهم بلکه من رسول پروردگارم هستم و بر رسولان بلاغ باشد و بس.
﴿لِّکُلِّ نَبَإٖ مُّسۡتَقَرّٞۚ وَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ٦٧﴾ [الأنعام: 67].
«هر خبری را مستقری است» یعنی: هر خبری که قرآن از آن خبرمیدهد ـ اعم از امور دنیا یا آخرت ـ وقت وقوعی دارد که لابد در آن وقت بهوقوع میپیوندد. یا برای هر خبر در آینده سرانجامی است که این امر که آن خبر حق یا باطل بوده است، در آن آشکار میشود «و بهزودی خواهید دانست» نهایت و سرانجام آنچه را که من از وقوع و نزول آن بر شما خبر دادهام. این هشداری محکم و مؤکد بر وقوع و تحقق اخبار قرآن است.
﴿وَإِذَا رَأَیۡتَ ٱلَّذِینَ یَخُوضُونَ فِیٓ ءَایَٰتِنَا فَأَعۡرِضۡ عَنۡهُمۡ حَتَّىٰ یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیۡرِهِۦۚ وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَلَا تَقۡعُدۡ بَعۡدَ ٱلذِّکۡرَىٰ مَعَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٦٨﴾ [الأنعام: 68].
«و چون کسانی را که در آیات ما فرو میروند» به قصد تخطئه، یا تکذیب و رد و استهزا «ببینی، از آنان روی گردان» یعنی: آنان را بهحال خود واگذار و با آنان درگوش سپردن به همچو منکر بزرگی همراه مشو. پس اگر با گروهی نشستی و در این اثنا، آنان به کندوکاو تخطئهگرانه و فروروی جدال پردازانه در آیات ما پرداختند، بیدرنگ از مجلس آنان برخیز «تا وقتی که به سخنی غیراز آن بپردازند» یعنی: تا سخنی را که با آن مغایر باشد، در میان آورند. بدینسان خدای عزوجل رسول خویش و بهتبع ایشان مؤمنان را، به رویگردانی و اعراض از مجالسی که در آنها به آیات خدا عزوجل توهین روا داشته میشود و از همنشینی و انسگرفتن با بدعتگذاران گمراهکننده نهی میکند زیرا در همنشینی و مؤانست با آنان، چندین برابر آفاتی است که در همنشینی با گناهکاران وجود دارد.
از ابنعباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: آیه کریمه ناظر بر همنشینی با کسانی است که در آیات خدای عزوجل جدال و بگومگو میکنند. «و اگر شیطان تو را به فراموشی انداخت» که از مجلس آنان برخیزی و ترکشان کنی «پس بعد از آن که بهیاد آوردی» فرمان ما را «با قوم ستمکار منشین» بلکه دردم برخیز.
باید یادآور شد که بر انبیا علیهم السلام در تبلیغ احکام شرع که برایشان واجب است، اصلا فراموشی روی نمیدهد بلکه پدید آمدن فراموشی بر ایشان، در امور عادی همچون سهو در اثنای نماز و مانند آن ممکن است.
علما گفتهاند: هرکس در آیات خدای عزوجل به ناحق و در غیرصواب فروروی کرد ـ چه مؤمن بود، چه کافر ـ باید همنشینی با وی فروگذاشته شود وآمیزش و معاشرت با فاسق مطلقا مکروه است، مگر اینکه معاشرت با بدعتیان وفسادپیشگان، بهقصد موعظه و اندرزدهی و اصلاح مفاسدشان باشد.
﴿وَمَا عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَّقُونَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَلَٰکِن ذِکۡرَىٰ لَعَلَّهُمۡ یَتَّقُونَ٦٩﴾ [الأنعام: 69].
«و چیزی از حساب کافران بر عهده پرهیزگاران نیست» یعنی: بر کسانی که از جدال و فروروی تخطئهگرانه در آیات خدا عزوجل میپرهیزند، از همنشینی با فروروندگان در این آیات ـ چنانچه با آنان همنشینی کردند ـ هیچ گناهی نیست زیرا گناه فرورونده در آیات الهی، بر عهده خود وی است «ولی بر آنان پنددادن لازم است» یعنی: پرهیزگاران باید از مجلس آنان برخیزند تا با این کار خود، عظمت گناهشان را، به آنان یادآور شوند «باشد که پرهیز کنند» آن گمراهان واین عمل ناشایست خود را ترک نمایند.
تفسیر آیه کریمه دو وجه دارد: بنابر وجه اول؛ همنشینی با کفار برای متقیان مؤمن ـ چنانچه در فرورویهایشان مشارکت نورزند ـ رخصت داده شده زیرا روایت شدهاست که مسلمانان گفتند: اگر ما در هر وقتی که آنان به قرآن استهزا میکنند، از مجالسشان برخیزیم، دیگر نه میتوانیم در مسجدالحرام بنشینیم و نه طواف کنیم! همان بود که به ایشان در این امر رخصت دادهشد. وجه دوم ایناست: اگر از همنشینی با آنان پرهیز کردید، گناه فروروی آنان در آیات خدا عزوجل بر عهده شما نیست.
﴿وَذَرِ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ دِینَهُمۡ لَعِبٗا وَلَهۡوٗا وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَاۚ وَذَکِّرۡ بِهِۦٓ أَن تُبۡسَلَ نَفۡسُۢ بِمَا کَسَبَتۡ لَیۡسَ لَهَا مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٞ وَلَا شَفِیعٞ وَإِن تَعۡدِلۡ کُلَّ عَدۡلٖ لَّا یُؤۡخَذۡ مِنۡهَآۗ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أُبۡسِلُواْ بِمَا کَسَبُواْۖ لَهُمۡ شَرَابٞ مِّنۡ حَمِیمٖ وَعَذَابٌ أَلِیمُۢ بِمَا کَانُواْ یَکۡفُرُونَ٧٠﴾ [الأنعام: 70].
«و کسانی را که دین خود را» همان دین حقی که پذیرش و عمل به آن بر آنان واجب است «به بازی و سرگرمی گرفتند، رها کن» و هرچند مأمور رساندن حجت به آنان هستی اما دلت را آویخته آنان نکن زیرا آنها اهل تعصب و سرسختی و گردنکشی هستند «و زندگانی دنیا آنان را فریفته است» تا بدانجا که آن را بر حیات جاودانی آخرت ترجیح داده و منکر رستاخیز گشتهاند «و به وسیله این قرآن اندرز ده، مبادا کسی بهسبب کار و کردارش به مهلکه افتد» ابسال: تسلیم شدن شخصبه هلاکت است. یعنی: چه بسا کسیکه به وسیله قرآن پند گرفته، بخواهد که خود را از عذاب الهی ـ قبل از آن که بدان گرفتار آید ـ نجات دهد زیرا آنگاه کهعذاب نازل شد: «او را دربرابر خداوند نه یاوری است و نه شفیعی و اگر هر فدیهای بدهد، از او پذیرفته نمیشود» یعنی: اگر این انسانی که به عذاب الهی وا نهاده شده، هر فدیه و عوضی را برای رهایی خود تقدیم کند، آن فدیه از وی پذیرفته نمیشود و درنتیجه، او همچنان در مهلکه خویش دستوپا میزند «آن گروه» که دینخویش را به بازی گرفتهاند، همآنان «اند که به وبال آنچه کردند به مهلکه گذاشته شدند» یعنی: همان گروه هستند که به سبب کار و کردار خویش، به هلاکتسپرده شدند «برای آنان آشامیدنیای از آب جوشان است» که چون آن را مینوشند، رودههایشان را قطع میکند «و برای آنان است عذاب دردناک» و سخت «بهسبب آن که کافر بودند».
﴿قُلۡ أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعۡقَابِنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ کَٱلَّذِی ٱسۡتَهۡوَتۡهُ ٱلشَّیَٰطِینُ فِی ٱلۡأَرۡضِ حَیۡرَانَ لَهُۥٓ أَصۡحَٰبٞ یَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَى ٱئۡتِنَاۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۖ وَأُمِرۡنَا لِنُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧١﴾ [الأنعام: 71].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! به این گروه کفار «آیا به جای خداوند چیزی را بخوانیم که نه سودی به ما میرساند و نه زیانی» یعنی: چگونه به جای خداوند عزوجل بتانی را بپرستیم که اگر از آنان طالب منفعتی گردیم، به هیچ وجه نمیتوانند سودی به ما برسانند چنانکه به هیچ وجه از زیان آنها نیز بیمی نداریم؟ پس کسیکه فاقد هرگونه توان و سلطهای باشد، قطعا سزاوار پرستش نیست «و آیا بعد از آن که خدا ما را هدایت کرده است، بر پاشنههای خود بازگردانیده شویم«؟ یعنی: به سوی شرک و گمراهیای بازگردیم که خدایسبحان ما را از آن بیرون آورده و به اسلام هدایت کرده است؟ «مانند کسیکه شیطانها در زمین او را از راه به در بردهاند» آنان غولهای بیابانی، یا سرکشان از جنیاناند که در بیابان راه را بر انسان گرفته و او را به نام و نام پدر و جدش فرامیخوانند و او هم ـ با این پندار که او را به راه سلامت رهنمون میشوند ـ از آنان دنبالهروی میکند اما چون بر سر عقل میآید و چشم باز میکند، میبیند که او را به بیابان برهوت بی آب و علف و ناپیدایی درافگندهاند که در آن سربهنیست میشود و از تشنگی میمیرد. این است مثل کسیکه بجز خدای برحق لاشریک، خدایان دروغین را به پرستش گیرد. آری! این انسان درافتاده دردام غولان بیابان: «حیران است» و سرگشته، نه راه بهجایی میبرد و نه میداند کهچهکار باید بکند تا از این مهلکه به درآید «برای وی یارانی است که او را به سوی راه راست میخوانند، که: به سوی ما بیا» یعنی: آن شخص سرگشته، در راه رفیقان و همراهانی دارد که وی را به سوی راه راستی که به مسکن و مأوایش میرساند، فرامیخوانند و به او میگویند: با ما بیا! اما او به سخن آنان گوش فرانمیدهد و از راهنمایی آنان بهره نمیگیرد زیرا او حیران است و نمیداند که کدام یک از طرفین او را به راه درست فرامیخوانند «بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ! «بیگمان هدایت، همان هدایت الهی است» یعنی: قطعا دین راست و درست، دین وی است که آن را برای بندگانش پسندیده و غیر از آن هرچه هست، باطل و گمراهکننده است «و» بگو: «دستور یافتهایم به اینکه تسلیم پروردگار جهانیان باشیم» یعنی: خالصانه او را عبادت کنیم و کسی را با وی شریک قرار ندهیم.
﴿وَأَنۡ أَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَٱتَّقُوهُۚ وَهُوَ ٱلَّذِیٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ٧٢﴾ [الأنعام: 72].
«و اینکه نماز را برپا دارید و از او بترسید» یعنی: همچنین دستور یافتهایم به اینکه نماز را برپا داشته و خداترس باشیم. پس این همان راه هدایت است «وهماوست که به سویش محشور میشوید» یعنی: تنها و تنها بهسوی او گرد آورده میشوید و حکم در محشر و بعد از آن تنها و تنها به دست اوست و در آن روز، جز آنچه از اعمال نیکو ـ که در رأس آنها تقوا و نماز است ـ پیش فرستادهاید، هیچ چیز دیگر به شما سودی نمیرساند.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ بِٱلۡحَقِّۖ وَیَوۡمَ یَقُولُ کُن فَیَکُونُۚ قَوۡلُهُ ٱلۡحَقُّۚ وَلَهُ ٱلۡمُلۡکُ یَوۡمَ یُنفَخُ فِی ٱلصُّورِۚ عَٰلِمُ ٱلۡغَیۡبِ وَٱلشَّهَٰدَةِۚ وَهُوَ ٱلۡحَکِیمُ ٱلۡخَبِیرُ٧٣﴾ [الأنعام: 73].
«و او کسی است که آسمان و زمین را آفرید، به» آفرینشی «حق» یعنی: با تدبیری محکم و به عدل پس اوست آفریننده و مالک و مدبر آسمانها و زمین و هرچه در آنهاست «و روزی که بگوید: موجود شو، بیدرنگ موجود شود؛ سخن او حقاست» یعنی: چون خلایق را به حشر و رستاخیز فرمان میدهد، جملگی از وی فرمان میبرند، چرا که هرچیزی بیدرنگ بهدستور او موجود میشود و همه سخنان و کارهای او مبتنی بر حق و حکمت است پس چگونه ما به جای این خدای بزرگ، چیزی را بخوانیم که نه منفعتی به ما میرساند و نه زیانی و از آن گذشته، با پرستش آن به قهقرا برمیگردیم؟ «و روزی که در صور دمیده شود؛ فرمانروایی از آن اوست» صور: شاخی (شیپوری) است که اسرافیل علیه السلام در آن میدمد، که دمیدن اول برای میراندن زندگان و دمیدن دوم برای احیای مجدد آنهاست. مراد در اینجا دمیدن دوم است. ابنکثیر میگوید: «درحقیقت سه نفخه (دمیدن) است، نفخهاول؛ برای ایجاد هول و هراس از قیام قیامت، نفخه دوم؛ برای هلاک ساختن خلق و نفخه سوم؛ نفخه برخاستن برای حضور در پیشگاه ربالعالمین است» «دانای غیب و شهود است» خدای سبحان داناست به هر آنچه که نهان است و هر آنچه که پیداست «و اوست حکیم» یعنی: فرزانه استوارکار در تمام آنچه که از وی سرمیزند، از جمله در زنده ساختن و میراندن «آگاه» است به همه چیز، از جمله به حساب و جزا.
﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّیٓ أَرَىٰکَ وَقَوۡمَکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٧٤﴾ [الأنعام: 74].
«و یاد کن هنگامی را که ابراهیم به پدر خود آزر گفت» ابراهیم ابوالانبیا، دهمینفرد از اولاد «سام» جد بزرگ اعراب است که در شهر «اور» (یعنی نور) از سرزمین «کلدان» که هماکنون بهنام «اورفه» معروف است و در جنوب ترکیه درمجاورت مرز سوریه واقع شده، به دنیا آمد. به قولی: نام پدر ابراهیم، «تارح» بود، به قولیدیگر: پدرش دو نام داشت: آزر و تارح. آری! ابراهیم به پدرش گفت: «آیا بتان را به خدایی میگیری«؟ و آنها را میپرستی؟ در حالیکه آنها شایسته الوهیت نیستند؟ این استفهام، توبیخی است «همانا من تو و قومت را» که باتو در پرستش بتان موافقند «در گمراهیای آشکاری میبینم» از راه حق و حقیقت.آری! کدامین گمراهی آشکارتر و بزرگتر از گرفتن غیر خداوند عزوجل به خدایی است؟.
﴿وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥﴾ [الأنعام: 75].
«و اینگونه، ملکوت آسمانها و زمین را» یعنی: آنچه که در آنها از آفرینش وعظمت و قدرت و فرمانروایی است «به ابراهیم نمایاندیم» نری: نمایاندیم و نشان دادیم. آری! چنان بود که آزر و قومش؛ بتان، ستارگان، خورشید و مهتاب را میپرستیدند پس خدای عزوجل خواست تا آنها را به اشتباهشان متوجه گرداند لذا با نمایاندن گستره فرمانروایی خویش بر ابراهیم علیه السلام ، زمینه احتجاج وی را بر قومش فراهم گردانید. به قولی: حق تعالی گستره ملک و فرمانروایی عظیم خود در پهنای آسمانها و زمین را به ابراهیم علیه السلام بدانسان نمایان و مکشوف ساخت که او از بالا بهسوی عرش و از پایین بهسوی فروترین طبقات زمین نگریست. ابنکثیر میگوید: «محتمل است که خداوند عزوجل حجابها را از برابر بینایی حسی ابراهیم علیه السلام دور کرده باشد و بنابراین، او آنها را به چشم سر دیده باشد. همچنین احتمال دارد که ابراهیم علیه السلام با بصیرت قلبی و بینش درونی خود، این حقایق را دیده و دریافته باشد». به قولیدیگر: ابراهیم علیه السلام فقط آنچه را که خداوند متعال در این آیه از ملکوت آسمانها و زمین حکایت کردهاست، مشاهده کرد «تا از جمله یقینکنندگان باشد» یعنی: عجایب آفرینش و غرایب ملکوت خود را به ابراهیم علیه السلام نشان دادیم تا او پیامبری برخوردار از علم و آگاهی بوده و علم وی از روی یقین باشد بهطوری که نسبت به عظمت و قدرت حق تعالی بر همه چیز، ذره شکی در نهاد خود نداشته باشد.
﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَیۡهِ ٱلَّیۡلُ رَءَا کَوۡکَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِینَ٧٦﴾ [الأنعام: 76].
«پس چون شب بر او پرده افگند» یعنی: او را با تاریکی خویش پوشاند «او ستارهای را دید» نقل است که ابراهیم علیه السلام ستاره مشتری، یا زهره را دید «گفت: این پروردگار من است» درباره این سخن ابراهیم علیه السلام و سایر سخنان وی در اینباب ـ که در دو آیه بعدی میآید ـ میان مفسران دو نظر وجود دارد؛ یک نظر ایناست که: ابراهیم علیه السلام این سخنان را هنگامی گفت که در دوره طفولیت خویشبهسر میبرد و دارای بینش آنچنان عمیقی نبود. نظر دوم این است که: او این سخنان را در مقام مناظره و بهمثابه حکایت از حال و اعتقادات آن بتپرستان میگفت تا آنان را در حجت ملزم گرداند پس هدفش از طرح این سخنان، اقامه حجت علیه قومش بود، نه اینکه به آنها باور داشته باشد. ابنکثیر این قول را کهسخنان ابراهیم علیه السلام در این باب، در مقام مناظره بود، نه از روی تأمل و قناعتدرونی وی؛ ترجیح داده است «پس چون افول کرد» یعنی: چون آن ستاره غروب کرد «گفت» ابراهیم علیه السلام : بیگمان آنچه غروب کند، خدا نیست زیرا خدا؛ زنده، پاینده و تدبیرکننده امور آسمانها و زمین میباشد پس «من افولکنندگان را» یعنی: خدایانی را که غروب میکنند «دوست ندارم».
﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّینَ٧٧﴾ [الأنعام: 77].
«پس چون ماه را تابان دید» یعنی: طلوعکنان دید «گفت: این است پروردگار من! آنگاه چون افول کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا هدایت نکند» بهسوی راه و روشحق «قطعا از گروه گمراهان میشوم» یعنی: از کسانی میشوم که به حق راه نیافته و بر خود ستم میکنند و خود را از بهره خیر خویش، محروم میگردانند. بدینسان، ابراهیم علیه السلام به قومش فهماند که هرکس ماه را به خدایی بگیرد؛ گمراه است. و چرا ابراهیم علیه السلام به افول استدلال کرد نه به طلوع؟ زیرا استدلال به افول، بر بطلان الوهیت آن چیز افول کننده، دلالتکنندهتر است.
﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨﴾ [الأنعام: 78].
«پس چون خورشید را طلوعکرده دید، گفت: این پروردگار من است» زیرا «این بزرگتر است» از ستارگان و مهتاب لذا این سزاوارتر به آن است که خدا باشد «وچون افول کرد، گفت: ای قوم من! هرآینه من از آنچه شریک مقرر میکنید بیزارم» یعنی: از اجرام فلکیای که آنها را شرکای خدا قرار داده و به پرستش آنها میپردازید، بیزار و برکنارم. ابراهیم علیه السلام این سخن را هنگامی گفت که برایش روشن شد که این پدیدهها آفریدگانی هستند که به رساندن نفع و دفع زیانی قادر نمیباشند و هیچیک آنها هم خدای هستی نیستند، بهدلیل اینکه افول میکنند. یا ابراهیم علیه السلام از باب مناظره، قوم خود را قدمبهقدم با شیوه حکیمانه و منطقی، بهسوی این باور رهنمونی کرد که اعتقاداتشان، هیچ پشتوانهای از دلیل و برهان ندارد.
﴿إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩﴾ [الأنعام: 79].
«همانا من روی خود را» یعنی: تمام و کلیت وجود و شخصیت و عبادت خود را «بهسوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را آفریده است» و آنها را از کتم عدم پدید آورده است «در حالیکه حنیف هستم» یعنی: گراینده هستم از همه ادیانی که چیزی از خلق خدا عزوجل را با وی شریک میآورند به سوی دین حق، پاکدین و پاکدل هستم «و از مشرکان نیستم» که چیزی از خلق خداوند عزوجل را با وی شریک گردانم.
﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِکُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَشَآءَ رَبِّی شَیۡٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٨٠﴾ [الأنعام: 80].
از دلایلی که تأیید میکند؛ ابراهیم علیه السلام این سخنان را در مقام مناظره با قوم خود گفت، نه از سر تأمل و گرایش به الوهیت این پدیدهها؛ این فرموده خداوند متعال است: «و قومش با او محاجه کردند» یعنی: با او در امر توحید ستیزه و مجادله کردند، همان توحید خالصانهای که او به آن رسیده بود پس خواستند تا او را به صحت و درستی پرستش خدایان باطل قانع نموده و او را از زیان و خشم آن خدایان بترسانند «گفت: آیا با من درباره الله محاجه میکنید» یعنی: در باره اینحقیقت روشن که او از شریک و همتا منزه است «حال آن که او مرا هدایت کرده است» بهسوی توحید و یگانگی خویش درحالی که شما میخواهید تا من در شرک و گمراهی و جهالت و عدم هدایت، همانند شما باشم؟ «و من از آنچه شریک او میسازید، بیمی ندارم» یعنی: من از آنچه که خود مخلوقی از مخلوقات خداست ـ چون سنگی که نه زیانی میرساند و نه نفعی ـ هیچ بیمی ندارم «مگر آن که پروردگارم چیزی» از زیان برایم «اراده کند» دربرابر گناهی که مرتکب گردیده باشم، که در این هنگام فرمان از آن اوست و در این صورت، این زیان از سوی اوست نه از سوی معبودات باطل شما «و علم پروردگار من به هر چیزی احاطه یافته است» و به همهچیز فراگیر است پس اگر فرود آوردن شری را بر من اراده کند، آن شر، خواهناخواه به من میرسد «پس آیا پند نمیگیرید» و متذکر نمیشوید تا میان توانا و ناتوان تمییز دهید؟.
﴿وَکَیۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَکۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمۡ أَشۡرَکۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١﴾ [الأنعام: 81].
«و چگونه از آنچه شریک خدا میگردانید، بترسم درحالیکه شما از آن که برای خداوند چیزی را شریک ساختهاید که هیچ دلیلی بر آن بر شما فرونفرستادهاست، نمیهراسید»؟ یعنی: چگونه از آنچه که نه زیان میرساند و نه سود، نه میآفریند و نه روزی میدهد، بترسم حال آن که شما از شریک آوردن به خدای لاشریک نمیترسید، با آن که او زیانرسان و نفعرسان و آفریننده و روزیدهنده است و از سوی دیگر، او هیچ حجت و دلیلی هم بر این شرک بر شما نازل نکرده که به آن استدلال و احتجاج کنید «پس کدام یک از ما دو گروه به امن» و امان از عذاب «سزاوارتر است«؟ گروه مؤمنان به خدای قوی قادر و کافران به بت ناتوان، یا گروه مؤمنان به بت ناتوان و کافران به خدای قوی قادر؟ آری! به من خبر دهید که کدام یک از این دو گروه، به امن و امان و عدم ترس و بیم سزاوارتر است «اگر میدانید» و برهانهای راستین را شناخته و آنها را از شبهههای نادرست و باطل تمییز میدهید؟.
سپس ابراهیم علیه السلام خود به این سؤال چنین پاسخ داد:
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾ [الأنعام: 82].
«کسانی که ایمان آوردند و ایمان خود را به ظلم نیالودند، آن گروه ایشان راست ایمنیو ایشانند راهیافتگان» یعنی: ایشان از کسانی که شرک آوردهاند، به ایمن بودن سزاوارترند. معنای: ﴿وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾ این است که: ایشان ایمانشان را بهشرک نیالودند زیرا مراد از ظلم در اینجا، شرک است.
از ابنمسعود رضی الله عنه روایت شدهاست که فرمود: چون آیه کریمه نازل شد، این حکم بر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دشوار آمد و گفتند: کدام یک از ما بر نفس خود ظلم نمیکند؟ اگر کار چنان باشد که همه ما از ایمنی بیبهره باشیم، در این صورت همه بیچاره گشتهایم؟ همان بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «معنای آیهکریمه چنان نیست که شما میپندارید بلکه چنان است که لقمان به فرزندش گفت: فرزندم! به خدا شریک نیاور زیرا بیگمان شرک ظلمی است عظیم». یعنی: مراد از ظلم در این آیه، شرک است.
﴿وَتِلۡکَ حُجَّتُنَآ ءَاتَیۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِیمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞ٨٣﴾ [الأنعام: 83].
«و آن حجت ما است» یعنی: حجتهایی که ابراهیم علیه السلام بر قومش اقامه کرد و بیان آن گذشت، حجت ما است «که به ابراهیم در برابر قومش دادیم» یعنی: او را با آموختن این حجتها نصرت دادیم و به وسیله آنها بر قومش غلبه کرد «درجات هرکس را که بخواهیم بلند میگردانیم» با هدایت و راهنمایی وی بهسوی حق و تلقین حجت و علم و حکمت به وی چنانکه درجات و مراتب ابراهیم علیه السلام را بلند بردیم «هرآینه پروردگار تو حکیم است» در بلند بردن مقام و مرتبه هرکسی که بخواهد «داناست» به کسانی که شایستگی این رفعت و برتری را دارند.
﴿وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۚ کُلًّا هَدَیۡنَاۚ وَنُوحًا هَدَیۡنَا مِن قَبۡلُۖ وَمِن ذُرِّیَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ٨٤﴾ [الأنعام: 84].
«و به او» یعنی: به ابراهیم علیه السلام «اسحاق و یعقوب را بخشیدیم» بهعنوان بخششی از سوی خود. یعقوب علیه السلام فرزند فرزندش اسحاق علیه السلام است «و هریک از آنان را هدایت کردیم» زیرا همه ایشان را به نبوت برگزیدیم «و نوح را» که جد ابراهیم علیه السلام است «پیش از این هدایت کردیم» این خود، ما را به فضل الهی بر ابراهیم علیه السلام در اجداد و احفادش نیز رهنمایی میکند «و از نسل او» یعنی: از نسل نوح علیه السلام «داوود و سلیمان» فرزند وی را «و ایوب و یوسف» فرزند یعقوب «و موسی و هارون را هدایت کردیم» نسل نوح را جداگانه نام برد زیرا یونس و لوط که در آیه بعد از آنها نام برده میشود، از نسل ابراهیم علیه السلام نیستند، چرا که لوط فرزند هاران فرزند آزر، برادرزاده ابراهیم علیه السلام است. دلیل اینکه خدای سبحان هدایت این گروه انبیا علیهم السلام را از زمره نعمتهایی بر میشمارد که بر ابراهیم علیه السلام ارزانی داشت، این است که: فضل و شرف فرزندان، به پدران میپیوندد «و اینگونه، نیکوکاران را پاداش میدهیم» یعنی: همان گونه که این گروه انبیا را که اعمال خود را با جهاد و دعوت و پایداری نیکو ساختند، پاداش دادیم، همچنین هر نیکوکار دیگری را پاداش میدهیم.
﴿وَزَکَرِیَّا وَیَحۡیَىٰ وَعِیسَىٰ وَإِلۡیَاسَۖ کُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٨٥﴾ [الأنعام: 85].
«و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از صالحان بودند، هدایت کردیم» به قولی: الیاس، همان ادریس است. ولی این قول درست نیست زیرا ادریس قبل از نوح میزیست درحالی که الیاس از نسل نوح است زیرا او برادرزاده هارون برادر موسی ـ علیهما السلام ـ است. چنانکه این آیات نیز بر این امر دلالت میکند.
ذکر عیسی در زمره نسل ابراهیم یا نوح، دلیل بر آن است که فرزندان دختری از نسل مرد بهحساب میآیند زیرا نسبت عیسی به ابراهیم از راه مادرش مریم است. داخلبودن حسن و حسین رضی الله عنه در نسل رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیز مانند این است چنانکه در حدیث شریف به روایت صحیحالبخاری آمدهاست که آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به حسن بن علی رضی الله عنه فرمودند: «همانا این فرزندم سید است و شاید که خداوند عزوجل به وسیله او میان دو گروه عظیم از مسلمانان، صلح و آشتی برقرار کند».
﴿وَإِسۡمَٰعِیلَ وَٱلۡیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَکُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٦﴾ [الأنعام: 86].
«و اسماعیل و یسع را هدایت کردیم» به قولی: یسع، خضر علیه السلام است.به قولی دیگر: او از اصحاب الیاس علیه السلام است و آن دو، قبل از یحیی و عیسی ـ علیهما السلام ـ میزیستند «و» نیز هدایت کردیم «لوط را» لوط برادرزاده ابراهیم علیه السلام بود «وهریک را بر عالمیان برتری دادیم» یعنی: هریک از این گروه پیامبران را با نبوت، بر غیر وی از مردم برتری دادیم پس انبیا علیهم السلام بهترین بشرند.
﴿وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡۖ وَٱجۡتَبَیۡنَٰهُمۡ وَهَدَیۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٨٧﴾ [الأنعام: 87].
«و برخی از پدرانشان و فرزندانشان و برادرانشان را» هدایت کردیم و بر جهانیان برتری دادیم «و آنان را برگزیدیم» اجتباء: برگزیدن، یا خالص ساختن، یا برتری دادن است «و آنان را بهسوی راه راست هدایت کردیم» یعنی: بهسوی اسلام که همانا دین یگانه خداوند عزوجل در همه عصرهاست.
ملاحظه میکنیم که حق تعالی در آیات فوق، اولا چهارتن از انبیا علیهم السلام را نامبرد که عبارتند از: نوح، ابراهیم، اسحاق و یعقوب علیهم السلام ، سپس از ذریه (نسل) آنان چهارده تن دیگر از انبیا علیهم السلام را ـ که در مجموع هجده تن میشوند ـ ذکر کرد. اما ترتیب در میانشان معتبر نیست زیرا حرف «و» در این آیات، موجب ترتیب نمیباشد.
حکمت دراین که انبیا: دراین آیات به سه دسته تقسیم شدهاند، عبارتاست از این که:
1- داوود، سلیمان، ایوب، یوسف، موسی و هارون علیهم السلام در میان نبوت و پادشاهی جمع کردند زیرا داوود و سلیمان پادشاه بودند، ایوب امیر، یوسف وزیر و موسی و هارون علیهم السلام حاکم بودند چنانکه فرموده خداوند متعال درباره ایشان: ﴿وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ﴾ نیز به این معنی است که نیکوکاران را با یکجا ساختن میان ریاست دنیا و نعمتهای آن و نعمت هدایت دینی و ارشاد مردم، اینگونه پاداشمیدهیم.
2- زکریا، یحیی، عیسی و الیاس علیهم السلام به زهد در دنیا ممتاز بودند لذا خدای عزوجل ایشان را به وصف (صالحین) توصیف کرد.
3- اسماعیل، یسع، یونس و لوط، نه از پادشاهان بودند؛ مانند گروه اول و نه از دنیا رویگردان بودند؛ مانند گروه دوم بلکه بر جهانیان زمان خود برتری داشتند، ازاین جهت به فضل و برتری بر جهانیان توصیف شدند.
﴿ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَکُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٨٨﴾ [الأنعام: 88].
«این است هدایت الله» یعنی: هدایت و برتری و گزینشی که از آیات گذشته در مورد انبیا علیهم السلام دانسته شد، همانا هدایت الله عزوجل است «که هرکه را از بندگان خویش بخواهد، به آن هدایت میکند» از روی فضلش و هرکه را بخواهد گمراه میگرداند؛ از روی عدلش و هدایتیافتگان کسانی هستند که خداوند عزوجل ایشان را به گزینش خیر و پیروی از حق توفیق دادهاست «و اگر ایشان» یعنی: آن گروه انبیای یاد شده و وابستگان و پیروانشان «شریک مقرر میکردند، قطعا حبطه شدی از آنان» یعنی: ازحسناتشان «آنچه انجام داده بودند» حبوط: بیاثر گردیدن و تباهشدن است.
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحُکۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ فَإِن یَکۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَکَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّیۡسُواْ بِهَا بِکَٰفِرِینَ٨٩﴾ [الأنعام: 89].
«این گروه» انبیایی که ذکرشان رفت «کسانی هستند که آنان را کتاب و حکم دادیم» حکم: یعنی علم و حکمت «و نبوت» دادیم که بلندترین مراتب بشری و بلندترین مقامات عبودیت برای حق تعالیاست «پس اگر این گروه» یعنی: کفارقریش که معاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هستند و غیر آنان از سایر اهل زمین «به آیات قرآن کافر شوند، بیگمان ما برای ایمان به آن» یعنی: برای ایمان به آیات قرآن «گروهی دیگر را گماردیم که هرگز کافر نمیشوند» نه چیزی از قرآن را انکار میکنند و نه یک حرف از آن را رد مینمایند و ایشان مهاجرین و انصارند که به برداشتن بار این امانت توفیق دادهشدند تا بدانجا که گویی بر این کار گمارده شدهاند. همچنان از موکلان و گماشتگان به ایمان کسانی هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درحدیث شریف به ایشان چنین اشاره کردهاند: «گروهی از امت من پیوسته بر حق آشکار قرار دارند و مخالفان ایشان به ایشان زیانی رسانده نمیتوانند تا آن که امرخدا عزوجل (قیامت) در رسد».
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ قُل لَّآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ هُوَ إِلَّا ذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰلَمِینَ٩٠﴾ [الأنعام: 90].
«این جماعت» انبیای ذکر شده «کسانی هستند که الله آنان را هدایت کرد پس بههدایت آنان اقتدا کن» لذا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در اموری که بر ایشان درباره آن نصی نازل نشده بود، به اقتدای انبیای پیشین مأمور بودند «بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «از شما هیچ مزدی برآن درخواست نمیکنم» یعنی: دربرابر انجام رسالت خویش و تبلیغ قرآن از شما هیچ مزدی نمیطلبم «این قرآن جز تذکری برای جهانیان نیست» یعنی: قرآن: موعظه، یادآور و بیدارگری برای تمام خلق، اعم از جن وانس و همه کسانی است که در هنگام نزول آن موجود بودند، یا آنان که بعدا به وجود میآیند.
﴿وَمَا قَدَرُواْ ٱللَّهَ حَقَّ قَدۡرِهِۦٓ إِذۡ قَالُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَىٰ بَشَرٖ مِّن شَیۡءٖۗ قُلۡ مَنۡ أَنزَلَ ٱلۡکِتَٰبَ ٱلَّذِی جَآءَ بِهِۦ مُوسَىٰ نُورٗا وَهُدٗى لِّلنَّاسِۖ تَجۡعَلُونَهُۥ قَرَاطِیسَ تُبۡدُونَهَا وَتُخۡفُونَ کَثِیرٗاۖ وَعُلِّمۡتُم مَّا لَمۡ تَعۡلَمُوٓاْ أَنتُمۡ وَلَآ ءَابَآؤُکُمۡۖ قُلِ ٱللَّهُۖ ثُمَّ ذَرۡهُمۡ فِی خَوۡضِهِمۡ یَلۡعَبُونَ٩١﴾ [الأنعام: 91].
«و خداوند را چنانکه سزاوار اوست، قدر نگذاشتند» یعنی: قدر و حرمت خداوند متعال را چنانکه باید نشناختند، یا او را چنانکه شایسته عظمت اوست، بزرگ نشمردند؛ «آنگاه که گفتند: خداوند هیچ چیز را بر هیچ بشری نازل نکرده است» یعنی: آنگاه که مشرکان قریش، منکر ارسال پیامبران و نزول کتابها از سوی حق تعالیشدند «بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «چه کسی کتابی را که موسی آن را آورده است فروفرستاد»؟ شما مشرکان به فرودآوردن تورات بر موسی اذعان و اعتراف دارید واز طریق اخباری که از یهودیان دریافت کردهاید، این امر را میدانید، از اینگذشته یهودیان را در فرودآمدن چنین کتابی بر آنان تصدیق هم میکنید؟ «همانکتابی که» یعنی: توراتی که «روشنی و هدایتی برای مردم بود، و آن را به صورت طومارها در میآورید» خطاب از مشرکان بهسوی یهود برمیگردد، یعنی: شمایهودیان تورات را ورقپارههای جدا شده و از هم شکافتهای میگردانید تا به این ترتیب، هدفتان از تحریف و تبدیل تورات برحسب دلخواهتان از جمله پنهان ساختن اوصاف حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم که در آن ذکر شده است، برآورده شود «آنچه را از آن میخواهید آشکار میکنید» از کاغذهایی که از تورات جدا کردهاید «و بسیاری را» یعنی: بسیاری از تورات را «پنهان میکنید» پس یهودیان، تورات را به دو بخش طومارهای جداگانهای تقسیم کرده بودند تا به آشکارساختن یا پنهان کردن آنچه که میخواستند، قادر گردند «در صورتیکه به شما» یهودیان در قرآن «آنچه که شما و پدرانتان نمیدانستید آموخته شد» آموزههای یهودیان از قرآن، اخباری است که پیامبر ما حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم از وحی خداوند عزوجل به ایشان دادند زیرا وحی الهی در قرآن مشتمل بر خبرهایی است که یهود و نصاری نه از کتب خویش آنها را آموخته بودند، نه از زبان پیامبران خویش دریافته بودند و نه پدرانشان آنها را آموخته بودند. یا خطاب متوجه این امت است، که در اینصورت معنی چنین میشود: چهکسی بر شما قرآنی را که در آن اخبار گذشتگان و آیندگان است، نازل کرد؟ اخباری که نه شما آن را میدانستید و نه پدرانتان؟ «بگو: خدا» یعنی: خدا عزوجل آن را نازل کرد «آنگاه آنان را بگذار تا در کندوکاوشان بازی کنند» یعنی: آنگاه رهایشان کن تا همانند کودکان بازیگوش، در ژرفای باطل خود بازی کنند و هیچ پروایشان را نداشتهباش.
سعیدبن جبیر رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه میگوید: مردی از یهودیان بهنام مالکبن صیف نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و با ایشان مشاجره کرد، آنگاه از سرخشم گفت: (ما أنزل الله علی بشر من شیء): خداوند هیچ چیز بر هیچ بشری نازل نکرده است)! پس این آیه کریمه در رد پندار وی نازل شد. اما روایت راجح در بیان سبب نزول، روایت ابنعباس رضی الله عنه است که میگوید: آیه کریمه درباره قریش نازل شد.
﴿وَهَٰذَا کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَکٞ مُّصَدِّقُ ٱلَّذِی بَیۡنَ یَدَیۡهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَاۚ وَٱلَّذِینَ یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ یُؤۡمِنُونَ بِهِۦۖ وَهُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ یُحَافِظُونَ٩٢﴾ [الأنعام: 92].
«و این» قرآن «کتابی است مبارک» یعنی: بسیار بابرکت و دارای منافع و فواید عظیم؛ بدان جهت که مشتمل بر منافع دنیا و آخرت و علوم اولین و آخرین است «که ما آن را فروفرستادیم» بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم پس شما یهودیان چگونه میگویید که: (خداوند هیچچیز بر هیچبشری نازل نکردهاست)؟ «تصدیق کننده آن چیزی استکه پیش از آن آمده است» یعنی: قرآن موافق کتابهایی چون تورات و انجیل استکه خداوند عزوجل بر پیامبران پیشین نازل کرده است «و تا مردم امالقری و کسانی را که پیرامون آنند» از قبایل عرب و سایر طوایف بنیآدم؛ از عرب و عجم «بیم دهی» امالقری (مادرشهر): مکه مکرمه است که در منزلت و جایگاه خویش، ازهمه شهرها بزرگتر میباشد زیرا اولین خانهای که برای عبادت مردم بنا گردیده، درآن واقع شدهاست، همچنان، بهخاطر آن که مکه قبلهگاه این امت و محل حج آنان است و در ناف زمین قرار دارد لذا ابلاغ پیام به مردم مکه و هشداردادن آنان، معنا انذار و بیمدهی سایر اهل زمین را نیز دربر دارد، چرا که اهل زمین تابع این مادرشهر بزرگ امت اسلاماند «و البته مؤمنان به آخرت، به قرآن ایمان میآورند وآنان بر نماز خود محافظت میکنند» یعنی: سزاوار کسانی که به سرای آخرت معتقدند، آن است که به این کتاب ایمان آورند زیرا تصدیق به آخرت و بیم ازعاقبت، موجب پذیرفتن دعوت کسی است که مردم را به سوی چیزی فرامیخواندکه خیر آخرت به وسیله آن در دسترس و دفع زیان آخرت هم به وسیله آن مقدورمیباشد پس ایمان به آخرت و خوف از عاقبت، اصل دین و نماز هم ستون دین است، بدین جهت از این دو امر مخصوصا یاد شد.
﴿وَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبًا أَوۡ قَالَ أُوحِیَ إِلَیَّ وَلَمۡ یُوحَ إِلَیۡهِ شَیۡءٞ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثۡلَ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُۗ وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذِ ٱلظَّٰلِمُونَ فِی غَمَرَٰتِ ٱلۡمَوۡتِ وَٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ بَاسِطُوٓاْ أَیۡدِیهِمۡ أَخۡرِجُوٓاْ أَنفُسَکُمُۖ ٱلۡیَوۡمَ تُجۡزَوۡنَ عَذَابَ ٱلۡهُونِ بِمَا کُنتُمۡ تَقُولُونَ عَلَى ٱللَّهِ غَیۡرَ ٱلۡحَقِّ وَکُنتُمۡ عَنۡ ءَایَٰتِهِۦ تَسۡتَکۡبِرُونَ٩٣﴾ [الأنعام: 93].
«و ستمکارتر از کسیکه بر خدا دروغ بر میبندد کیست«؟ همچون کسانی که گفتند: خداوند عزوجل بر هیچ بشری هیچ چیز نازل نکردهاست. یا معنی این است: چگونه میگویید که خداوند عزوجل بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است درحالی کهاین سخن شما مستلزم تکذیب انبیا علیهم السلام است و هیچ کس ستمکارتر نیست از آن کس که بر خدا عزوجل دروغ بربندد و چنین بپندارد که پیامبر است درحالی که در واقع امر پیامبر نیست، یا بر خدای سبحان در چیزی از چیزهای دیگر ـ همچون تحریم حیوانات اختصاصیافته به بتان ـ دروغ بربندد «یا» کیست ستمکارتر از آن کسکه «میگوید: به من وحی شده، حال آن که در حقیقت چیزی بر وی وحی نشده است» همچون کسانی که به دروغ مدعی نبوت میشوند پس اینان نیزستمکارترین مردماند. آری! بیگمان خدای عزوجل انبیایش را از گفتن دروغ، مصون و محفوظ نگه داشته است، بر خلاف آنچه شما مشرکان در مورد ایشان میپندارید زیرا ادعای دروغ، شأن و شیوه رهبران کذاب جریانهای ضلالت ـ همچون مسلیمه کذاب، اسود عنسی و سجاح است ـ که بهدروغ مدعینبوت شدند «و» کیست ستمکارتر از «آن کس که گفت: بهزودی نظیر آنچه را خدانازل کرده است، نازل میکنم» چرا که بر معارضه قرآن توانا هستم و میتوانم قرآنی همانند آن انشا کنم. «انشاء» را از باب مشاکلت، «انزال» نامید.
در بیان سبب نزول آمده است: آیه کریمه در مورد کسانی نازل شد که گفتند: ﴿لَوۡ نَشَآءُ لَقُلۡنَا مِثۡلَ هَٰذَآ إِنۡ هَٰذَآ﴾ [الأنفال: 31]. «اگر میخواستیم، قطعا مانند این قرآن را میگفتیم».یک روایت دیگر در بیان سبب نزول آیه کریمه این است که: آیه کریمه در بارهعبدالله بنابیسرح نازل شد که نویسنده وحی بود و چون رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آیه: ﴿ثُمَّ أَنشَأۡنَٰهُ خَلۡقًا ءَاخَرَ﴾ [المؤمنون: 14]. را بر او املا کردند، بیدرنگ با خود گفت: ﴿فَتَبَارَکَ ٱللَّهُ أَحۡسَنُ ٱلۡخَٰلِقِینَ﴾. آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «بنویس؛ اینچنین نازل شده است که توخواندی». پس چون سخنش با وحی موافق گردید، در شک افتاد و با خود گفت: اگر محمد در ادعای نبوت راستگو باشد؛ در واقع به من نیز مانند او وحی فرستاده شده و اگر دروغگو باشد؛ من هم سخنی همسان سخن وی گفتهام! بنابراین، ازاسلام مرتد شد و به مشرکان پیوست. اما در روز فتح مکه مجددا اسلامآورد ـ چنانکه داستان وی معروف است.
«و اگر بنگری آنگاه که ظالمان در غمرات مرگ باشند» غمرات: جمع غمره، بهمعنی شدت است یعنی: اگر بنگری آنگاه که ظالمان ـ یعنی منکران وحیخدا عزوجل ، یا مدعیان دروغین نبوت، یا پرچمداران معارضه با قرآن ـ در سکرات مرگ و سختیهای جانکندن قرار دارند؛ بیگمان کار بزرگی را دیدهای «وفرشتگان دستهایشان را بر آنان گشودهاند» برای گرفتن ارواحشان، یا برای عذاب نمودنشان درحالیکه پتکهای آهنین در دستهایشان است و به آنان چنین نهیب میزنند: «روحهای خود را بیرون آرید» از این شداید و سختیهای جانکندن که در آن در افتادهاید، یا جانهای خود را از دست ما بیرون آرید و آنها را از عذاب نجات دهید، یا ارواح خود را بیرون آرید تا آن را از اجساد شما برگیریم وجانهایتان را برای ما تسلیم کنید «امروز بهسبب آنچه بهناحق به خداوند نسبت میدادید» از انکار فرودآوردن کتابها از سوی خدای متعال بر پیامبرانش و ادعای اینکه خدای عزوجل شرکایی دارد «و به سبب آن که از آیات او سرکشی میکردید» یعنی: از تصدیق آیات الهی و عمل به آنها تکبر میورزیدید؛ «به کیفر عذاب خوارکننده میرسید» پس این عذاب خوارکنندهای که بدان کیفر یافتهاید، کیفری متناسب و برابر با جرم شماست.
﴿وَلَقَدۡ جِئۡتُمُونَا فُرَٰدَىٰ کَمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَتَرَکۡتُم مَّا خَوَّلۡنَٰکُمۡ وَرَآءَ ظُهُورِکُمۡۖ وَمَا نَرَىٰ مَعَکُمۡ شُفَعَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُمۡ أَنَّهُمۡ فِیکُمۡ شُرَکَٰٓؤُاْۚ لَقَد تَّقَطَّعَ بَیۡنَکُمۡ وَضَلَّ عَنکُم مَّا کُنتُمۡ تَزۡعُمُونَ٩٤﴾ [الأنعام: 94].
«و» میگوییم به آنان در روز قیامت: «همانا پیش ما تنها آمدهاید» یعنی: یکییکی، جدا از خانواده و مال و یاران و پشتیبانان خود و هرآنچه که بجای خدای سبحان میپرستیدید، پیش ما آمدهاید و امروز چیزی از آنها بهکارتان نمیآید «چنانکه شما را نخستینبار آفریدیم» یعنی: بر همان وصفی پیش ما میآیید که در هنگام خارجشدن از شکمهای مادرانتان بر آن قرار داشتید؛ عریان وختنه نشده «و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت سر خود نهادهاید» خول: ناز و نعمتها و خدم و حشمی را که در دنیا به شما بخشیده بودیم، همه را پشت سر نهاده و چیزی از آنها را نزد ما با خود همراه نیاوردهاید و نه به وجهی از وجوه، ازآنها بهنفع خود استفاده کردهاید. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «فرزند آدم میگوید: مال من! مال من! و مگر برای تو از مالت جز آنچیزی است که خوردهای و فنایش ساختهای، یا پوشیدهای و کهنهاش کردهای، یا صدقه دادهای و باقی گذاشتهای؟ بدان که هرچه جز این گذاشتهای، همه از بین رفتنی است و در واقع آن را برای مردم گذاشتهای». «و شفاعتکنندگان شما را باشما نمیبینیم» همانان که در دنیا عبادتشان کردید و گفتید: (ما آنها را جز برایآن که هرچه بیشتر ما را به خدا نزدیک کنند، نمیپرستیم) «39/3». «همانان که گمان میکردید؛ در عبادت شما شریکند» با خداوند متعال و از سوی شما سزاوار پرستش میباشند، همانگونه که حق تعالی سزاوار آن است «بهیقین پیوند میان شما بریده شد» یعنی: اینک در آخرت پیوند میان شما و معبودان باطلتان بریده شد «و آنچه را که میپنداشتید» از شرک و شرکا «از دست شما رفت» و میان شما و میان آنان، فاصله وصل نشدنی افتاد.
ابنجریرطبری دربیان سبب نزول روایت کرده است؛ نضر بن حارث گفت: لات و عزی برای من شفاعت میکنند! همان بود که آیهکریمه نازل شد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ فَالِقُ ٱلۡحَبِّ وَٱلنَّوَىٰۖ یُخۡرِجُ ٱلۡحَیَّ مِنَ ٱلۡمَیِّتِ وَمُخۡرِجُ ٱلۡمَیِّتِ مِنَ ٱلۡحَیِّۚ ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُۖ فَأَنَّىٰ تُؤۡفَکُونَ٩٥﴾ [الأنعام: 95].
«هرآینه الله شکافنده دانهها و هستههاست» شکافنده دانههاست که از آنها گیاهان و نباتات را بیرون میآورد و شکافنده هستههاست که از آنها درختان را بیرون میآورد. نوی: جمع «نواه»، بر هر میوه و محصولی اطلاق میشود که دارای هسته باشد، مانند خرما و زردآلو و هلو. «زنده را از مرده بیرون میآورد» یعنی: موجود دارای حیات حیوانی و نباتی را از موجود ضعیف و ناچیزی همچون نطفه و بیضه و زمین مرده بیرون میآورد درحالی که آنها فاقد حیات هستند.
در تفسیر جدید علمی گفته شده: مراد از بیرون آوردن زنده از مرده؛ شکلگیری وقوامپذیری حیاتی موجودات زنده از غذاهاست بنابراین، موجود زنده با خوردن اشیای مرده رشد و نمو میکند زیرا غذا مرده است و رشد نمیکند.
«و بیرونآورنده مرده از زنده است» یعنی: بیرونآورنده نطفه و بیضه از حیوانات زنده است. یا معنای دو جمله فوق این است: بیرونآورنده مؤمن از کافر وبیرونآورنده کافر از مؤمن است ـ با ولادت.
در تفسیر جدید علمی گفته شده: مراد از بیرون آوردن مرده از زنده؛ خارجشدن مایعاتی همچون شیر از بدن موجودات زنده است زیرا شیر مایع سیالی است که در آن چیز زندهای وجود ندارد درحالی که نطفه دارای حیوانات (سلولهای) زندهای است که از بدن حیوان زنده خارج میشود.
«این» یعنی: صانع این صنع عجیب و پدیدآورنده این کارگاه بدیع که ذکر شد، همانا «الله است پس چگونه به بیراهه برگردانیده میشوید»؟ یعنی: با آن که این صنع بدیع و این قدرت کامل پروردگار را میبینید، چگونه از حق برگشته و از آن روی بر میتابید؟.
﴿فَالِقُ ٱلۡإِصۡبَاحِ وَجَعَلَ ٱلَّیۡلَ سَکَنٗا وَٱلشَّمۡسَ وَٱلۡقَمَرَ حُسۡبَانٗاۚ ذَٰلِکَ تَقۡدِیرُ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡعَلِیمِ٩٦﴾ [الأنعام: 96].
«هم اوست که شکافنده صبح است» یعنی: شکافنده ستون صبح از تاریکی شب است، یا آفریننده نور و روشنی روز است «و شب را آرامگاه گردانید» که مردم درآن از جنبوجوش و تکاپو برای معاششان آرام گرفته و از خستگی روز میآسایند و به خواب میروند، همانگونه که دوستان خداوند متعال، شبانگاه از وحشت خلق بهسوی انس با حق، آرام میگیرند «و خورشید و ماه را معیار حساب گردانید» یعنی: آنها را وسیله و نشانه حساب و کتابی قرارداد که مصالح بندگان بهآن وابسته است زیرا سیروسفر خورشید و ماه، بر اندازههای معینی استوار میباشد که کم و زیاد نمیشود و هریک از آنها را منازلی است که در تابستان و زمستان ودیگر فصلهای سال، آن را میپیمایند پس اختلاف شب و روز از نظر درازی وکوتاهی، بر این حرکت مترتب است. آری! بدینسان پروردگار متعال خورشید و ماه را وسیله و معیار حساب قرار داد تا بندگانش را به قدرت عظیم و صنع بدیع خویش رهنمون گردد «این است اندازهگیری آن توانای دانا» و ذات ذوالجلالی که از تواناییها و داناییهای او، یکی هم راهبری خورشید و ماه بر چنین تدبیر استوار و محکمی است.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَ لَکُمُ ٱلنُّجُومَ لِتَهۡتَدُواْ بِهَا فِی ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ٩٧﴾ [الأنعام: 97].
«و اوست آن که برای شما ستارگان را بیافرید تا به وسیله آنها در تاریکیهای» شب، به هنگام راهپیماییتان در: «خشکی و دریا راه یابید» آری! هنگامی که راههای خشکی و دریا بر شما مشتبه و ناپیدا میشود، ستارگان بهترین وسیله پیداکردن راه برای شماست و این یکی از منافعی است که خدای عزوجل ستارگان را برای برآوردن آن آفریدهاست.
بی مناسبت نیست اگر به این حقیقت «علمی ـ تجربی» اشاره کنیم که: خطوط طول و عرض، به شکلی از اشکال به وضعیت ستاره قطب ارتباط دارند و این خطوط، اساس راهیابی انسان معاصر در فضا، دریا و خشکی میباشند «به یقین ما آیات خود را برای گروهی که میدانند، به روشنی بیان کردهایم» پس تدبر و علم و معرفت است که افق روشنی را بهسوی آیات و نشانههای الهی میگشاید.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ فَمُسۡتَقَرّٞ وَمُسۡتَوۡدَعٞۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَفۡقَهُونَ٩٨﴾ [الأنعام: 98].
«و اوست آن که شما را از یک تن» یعنی: از آدم علیه السلام «پدید آورد» که این در عین دلالت بر قدرت حق تعالی، بر وحدت اصل و نوع انسانی نیز دلالت میکند، امری که خود مقتضی لزوم شناخت و تعاون میان مردم است، چه آنان همه از یکپدرند و برادران یکدیگر میباشند و برادر با برادر یار و غمخوار است، نه دشمن مکار «پس برای شما قرارگاهی است و ودیعتگاهی» یعنی: برای شما بر روی زمین قرارگاهی و در اندرون آن ودیعتگاهی است. به قولی دیگر معنی این است: برای شما قرارگاهی است در رحم زنان و ودیعتگاهی است در صلب (پشت) مردان. «هرآینه آیات را به تفصیل برای قومی که میفهمند» و اهل درک و خردند «بیان کردهایم».
ملاحظه میکنیم که خداوند متعال در ذکر نجوم، تعبیر: ﴿لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ﴾ و در اینجا تعبیر: ﴿لِقَوۡمٖ یَفۡقَهُونَ﴾ را بهکار برد زیرا پیبردن به حکمت آفرینش بشر از یکتن واحد و تطور آن به احوال مختلف، به دقت نظر و عمق فهم و فکر نیاز دارد،که معنای «فقه» نیز همین است اما دانستن جایگاههای ستارگان و راهیابی به وسیله آنها در خشکی و دریا، با مقداری از دانش و مشاهده ظاهری هم ممکن است و بهدقتنظر و تفکر عمیق متوقف نیست، از این جهت، تعبیر «علم» برای آن متناسب بود بنابراین، هریک از دو تعبیر فوق، مطابق مقتضای حال میباشد.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَخۡرَجۡنَا بِهِۦ نَبَاتَ کُلِّ شَیۡءٖ فَأَخۡرَجۡنَا مِنۡهُ خَضِرٗا نُّخۡرِجُ مِنۡهُ حَبّٗا مُّتَرَاکِبٗا وَمِنَ ٱلنَّخۡلِ مِن طَلۡعِهَا قِنۡوَانٞ دَانِیَةٞ وَجَنَّٰتٖ مِّنۡ أَعۡنَابٖ وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُشۡتَبِهٗا وَغَیۡرَ مُتَشَٰبِهٍۗ ٱنظُرُوٓاْ إِلَىٰ ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَیَنۡعِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکُمۡ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٩٩﴾ [الأنعام: 99].
«و اوست آن که از آسمان آبی فرودآورد» که آب باران است «پس به وسیله آنآب، هرگونه گیاه» یعنی: گونههای مختلف گیاهی «را برآوردیم» تعبیر: ﴿فَأَخۡرَجۡنَا بِهِ﴾ : (پس به وسیله آن بر آوردیم)؛ التفاتی است از حالت غایب به حالت تکلم، که این «التفات»، مفید عنایت به شأن انسان و نعمتهایی است که به زندگی او مربوط میشود «و از آن گیاه، جوانه سبزی بیرون آوردیم» خضر: سبزیجات تروتازه است «که از آن جوانه سبز، دانههای متراکمی برمیآوریم» یعنی: دانههای درهمرستهای که برخی با برخی به هم پیوستهاند چنانکه در ترکیب خوشهها میبینیم «و از شکوفه درختان خرما خوشههایی است نزدیک به زمین» یعنی: به فرمان حق تعالی خوشههای درختان خرما از شکوفههای آن بیرون میآید، درحالی که «دانیه» است. دانیه: یعنی: نزدیک است بهطوری که شخص در هردو حال ایستاده و نشسته به آن دسترسی دارد. زجاج میگوید: «معنی این است که: بعضی از این خوشهها نزدیک و در دسترس است و بعضی دور. و جمله (بعضیاز آنها دور است) حذف شد زیرا ماقبل آن بر آن دلالت میکرد». «و نیزباغهایی از درختان انگور و زیتون و انار ـ همانند و غیرهمانند ـ بیرون آوردیم» یعنی: میوههایی که در حجم و رنگ همانند و در طعم و مزه غیرهمانند هستند.
سپس خدای سبحان به فرزندان آدم علیه السلام فرمان میدهد تا بهسوی این میوهها در مرحله شکوفهدهی و در مرحله پختگی و نضج آنها که مرحله بهرهبرداری از آنهاست و برای بدنشان در آن هنگام بسیار سازگار و مفید است، به دیده عبرت بنگرند و در این حقیقت نیک تأمل کنند که خدای عزوجل چگونه از خاک تیرهمیوههای الوان پدید میآورد، چگونه از یک خاک و یک آب، هزاران گونه گیاه و ثمر با هزاران گونه خواص و طعم و رنگ تقدیم انسان میکند؟ پس فرمود: «به میوه آن چون ثمر دهد بنگرید» که چگونه شکوفه آن ضعیف و غیرقابل بهرهگیری است «و» نیز بنگرید بهسوی «پختگی آن، آنگاه که برسد. قطعا در اینها برای مردمی که ایمان میآورند، نشانههاست» یعنی: در آنچه که به اجمال و تفصیل ذکر شد؛ برای اهل ایمان نشانههایی است راهگشا بهسوی وجود و یگانگی خدای توانای حکیم زیرا پدید آوردن اجناس مختلف و گوناگون از یک اصل؛ فقط بهقدرت آفریننده توانایی ممکن است که به راز و رمزهای مخلوقاتش بهخوبی آگاه است پس تأمل در هر بخشی از آنها، فتح بابی بهسوی این آیات و نشانههاست.
آری! آیه (99) تا (95)، متضمن چهار نوع از ادله بر وجود خدای آفریننده و بر یگانگی، علم، قدرت و حکمت وی است:
نوع اول: برگرفته از دلالت احوال نباتات و حیوانات است.
نوع دوم: برگرفته از احوال نجوم و افلاک است.
نوع سوم: برگرفته از احوال انسان و خلقت وی از یک اصل و یک ریشه است.
و نوع چهارم: برگرفته از روش رویانیدن و تنوع گونههای اشجار و نباتات و اختلاف انواع میوهها و محصولات است. که علم جدید در هر بابی از این ابواب، میادین عظیمی را پیموده و افقهای جدیدی را در جهت ایمان و یقین به روی عقل و قلب انسان رهپوی جستجوگر گشوده است. پس در واقع ما در این آیات، دربرابر کتاب باز شده هستی پروردگار عزوجل قرار داریم. اسفا! که غافلان هر لحظه از کنار آنها میگذرند اما لختی هم در برابر آنها درنگ نکرده و دمی دیده جان و دلشان را بر شگفتیها و ابداعات آن باز نمیکنند.
﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَکَآءَ ٱلۡجِنَّ وَخَلَقَهُمۡۖ وَخَرَقُواْ لَهُۥ بَنِینَ وَبَنَٰتِۢ بِغَیۡرِ عِلۡمٖۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یَصِفُونَ١٠٠﴾ [الأنعام: 100].
«و برای خدا شریکانی از جن قرار دادند» یعنی: مشرکان، شیطانهای جنی را شریک خدای عزوجل پنداشته و به پرستش و تعظیم آنها پرداختند، همانگونه که به پرستش و تعظیم پروردگار میپرداختند «حال آن که خداوند آنان را آفریده است» یعنی: در حالیکه به قطعیت میدانند که خداوند عزوجل جنیان را آفریدهاست. یا: در حالیکه مشرکان بهطور قطع میدانند که خدای عزوجل آفریننده آنهاست پس چگونه دیگران را با آفریدگار متعال خود به پرستش میگیرند؟ «و برای او، پسران و دخترانی تراشیدند» یعنی: مشرکان در خیال خود برای خداوند متعال پسران و دخترانی برساختند زیرا ادعا کردند که فرشتگان دختران خدایند. نصاری نیز ادعا کردند که مسیح علیه السلام پسر خداست، یهود هم ادعا کردند که عزیر پسر خداست «بدون علم» بلکه از روی جهل خالص و نادانی محض «او پاک است» و مقدس «و برتر است» و فراتر «از آنچه وصف میکنند» برایش از سخنان باطل و بیاساس.
﴿بَدِیعُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ أَنَّىٰ یَکُونُ لَهُۥ وَلَدٞ وَلَمۡ تَکُن لَّهُۥ صَٰحِبَةٞۖ وَخَلَقَ کُلَّ شَیۡءٖۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیۡءٍ عَلِیمٞ١٠١﴾ [الأنعام: 101].
«نوپدیدآورنده آسمانها و زمین است» یعنی: حق تعالی مبدع و نوآورنده آنها بر این وضع محکم و متین و منظم و استوار، بدون نمونهبرداری پیشینی است «چگونه برای او فرزندی باشد» یعنی: چگونه کسیکه به وصف آفرینندگی آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست، موصوف میباشد؛ دارای فرزند است؟ آخر چگونه او آنچه را که خود آفریده، به فرزندی میگیرد؟ از سوی دیگر، ولادت از صفات اجسام است و مخترع اجسام، خود جسم نیست تا برایش فرزندیا مانندی باشد «در صورتی که برای او همسری نبوده» پس هرگاه برایش همسری وجود نداشته باشد، وجود فرزند هم برای وی ناممکن است. همچنان فرزند باید از دو شیئی که با هم تناسب داشته باشند، متولد گردد در حالیکه هیچ چیز ازمخلوقات خداوند متعال با او هیچ نوع تناسب و تشابهی ندارد؛ زیرا «او همهچیز را آفریده است» و از آنجمله فرشتگان و مسیح و عزیر را «و او به هرچیزی داناست» پس هرکس بر این اوصاف باشد، از همه چیز بینیاز است درحالی که فقط نیازمندان خواستار فرزند هستند.
﴿ذَٰلِکُمُ ٱللَّهُ رَبُّکُمۡۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ خَٰلِقُ کُلِّ شَیۡءٖ فَٱعۡبُدُوهُۚ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ وَکِیلٞ١٠٢﴾ [الأنعام: 102].
«این است الله، پروردگار شما» یعنی: ذات متصف به اوصاف برتر سابق، همانا الله پروردگار شماست «هیچ خدایی جز او نیست، آفریننده همهچیز است پس او رابپرستید» یعنی: هرکس جامع این اوصاف باشد، فقط او سزاوار پرستش است بنابراین، غیراو را نپرستید «و او بر همه چیز نگهبان است» و ناظر همه اعمال شما میباشد.
﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ وَهُوَ یُدۡرِکُ ٱلۡأَبۡصَٰرَۖ وَهُوَ ٱللَّطِیفُ ٱلۡخَبِیرُ١٠٣﴾ [الأنعام: 103].
«چشمها او را درنمییابند» یعنی: چشمها به کنه حقیقت او نمیرسند. لذا آنچه در اینجا نفی شده است، دریافتن و احاطه نمودن بر حق تعالی است، نه اصل رؤیت وی؛ زیرا مؤمنان، خداوند متعال را در آخرت میبینند چنانکه خود میفرماید: ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾ [القیامة: 22-23]. «در آن روز، صورتهایی شاداب و مسرورند و به پروردگار خویش مینگرند». همچنان دیدن حق تعالی در آخرت با احادیث متواتر ـ به چنان تواتری که شک و شبههای را در آن راهی نیست ـ نیز ثابت شده است «و او دیدگان را درمییابد» یعنی: حق تعالی به آنها احاطه میکند و به کنه و حقیقت آنها میرسد به طوری که هیچ پوشیدهای از آنها بر او پنهان نمیماند.
از عکرمه درباره آیه: ﴿لَّا تُدۡرِکُهُ ٱلۡأَبۡصَٰرُ﴾. «چشمها او را درنمییابند»، سؤال شد، در پاسخ گفت: آیا شما آسمان را نمیبینید؟ گفتند: چرا؟ گفت: آیا همه آن را میبینید و نگاهتان همه آن را احاطه میکند؟ گفتند: خیر! گفت: پس دیدن خداوند متعال در آخرت نیز اینچنین است. قتاده میگوید: «او بزرگتر از آن است که دیدگان او را دریابند».
صاحب تفسیر «فیظلال القرآن» میگوید: «بینایی بشر و حواس و ادراکات ذهنی او همه برای آن آفریده شده تا او به وسیله آنها با این کائنات تعامل کرده و به تکلیف خلافت در زمین قیام نماید و آثار وجود الهی را در صفحات این هستی آفریده شده درک نماید اما در باره ذات خدای سبحان باید گفت که: قدرت دریافت وی به بشر داده نشده زیرا حادث توان آن را ندارد که وجود ازلی و ابدی را ببیند... بگذریم از اینکه قیام به امر خلافت در زمین، مستلزم دیدن خدای سبحان نیز نیست... به هر حال؛ اگر پیشینیان گاهی چنین درخواستی میکردند، میگوییم که آنها سادهاندیش و کوتهنظر بودهاند ولی درخواست معاصران در این مورد را بر امری جز سماجت نمیتوان حمل کرد زیرا اینان از «اتم» و «الکترون» و «پروتون» و «نیوترون» سخن میگویند درحالی که هیچیک از آنها، اتم والکترون و امثال آنها را ندیدهاند ولی چون آثار این پدیدهها را میبینند؛ وجود آنها را هم مسلم گرفتهاند اما وقتی برای آنان از وجود خدای سبحان سخن میرود، آن هم از طریق آثار بینهایتی که وجود مطلق وی دارد؛ بیهیچ دانش و هدایت و برهان روشنی، دراین موضوع جدال میکنند و خواهان دلیل مادی محسوس میگردند، گویی این هستی به تمامی خود و این زندگی با همه اعجوبههایش کافی نیست که در مقام این دلیل قرار گیرد». «و اوست لطیف» یعنی: حق تعالی بر بندگانش مهربان است. لطف از سوی حق تعالی: توفیق و عصمت اوست. بعضی گفتهاند: لطیف کسی است که رازها را به آسانی درک میکند. و اوست «آگاه» که به همه اشیاء، اعم از آشکار و نهان آنها احاطه علمی دارد.
﴿قَدۡ جَآءَکُم بَصَآئِرُ مِن رَّبِّکُمۡۖ فَمَنۡ أَبۡصَرَ فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ عَمِیَ فَعَلَیۡهَاۚ وَمَآ أَنَا۠ عَلَیۡکُم بِحَفِیظٖ١٠٤﴾ [الأنعام: 104].
«بهراستی بصائری از سوی پروردگارتان برای شما آمده است» بصائر: جمع بصیرت؛ به چند معنی اطلاق میشود: نور و باور قلب، شناخت ثابت و پایدار، یقین، عبرت و نیرویی که به وسیله آن حقایق علمی درک و دریافت میشود. و درمقابل آن «بصر» قرار دارد که اشیای حسی به وسیله آن درک میشود پس مراد از بصائر: حجتها و برهانهای روشنی است که هرکس در آنها بهچشم خرد بنگرد، حق را میبیند. این حجتها در آیات این سوره و غیر آن از سورهها، و همچنین در احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که وحی خفی میباشد، تجلی یافته است. «پس هرکه به دیده بصیرت بنگرد، به سود خود اوست» یعنی: هرکس حجت را خردورزانه درک و باور کرده و به مفاد آن عمل کند؛ اینکار بهنفع خود اوست «و هرکس نابیناماند» از دیدن حجت و آن را درک نکرده و به آن باور ننماید «پس به زیان خود اوست» و خود او از مشاهده حقیقت کور مانده است.
بگو: ای محمد! صلی الله علیه و آله و سلم «و من بر شما نگهبان نیستم» تا اعمالتان را بر شما شمرده و بر شما نظارت و نگهبانی کنم بلکه من پیامبری هستم که پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و اوست که بر شما نگهبان است.
﴿وَکَذَٰلِکَ نُصَرِّفُ ٱلۡأٓیَٰتِ وَلِیَقُولُواْ دَرَسۡتَ وَلِنُبَیِّنَهُۥ لِقَوۡمٖ یَعۡلَمُونَ١٠٥﴾ [الأنعام: 105].
«و اینگونه، آیات خود را گوناگون بیان میکنیم» به گونههای وعد و وعید، القای بیم و امید و موعظه و تنبیه در بیان عقیده توحید «تا مبادا بگویند: تو درسخواندهای» مشرکان در هنگام شنیدن آیات قرآن خواهند گفت: ای محمد! بیگمان تو این پیام را از سوی پروردگار نیاوردهای بلکه این همان علم و دانش اهل کتاب است که آن را فراگرفته و از آنان آموختهای. پس خدای متعال برای دفع این شبهه؛ قرآن را بهطوری گوناگون بیان کرد تا مجال این القائات نادرست برای آنان فراهم نشود زیرا بیانی اینچنین، بهصرف خواندن کتابهای پیشین و بدون وحی الهی، از کسی برنمیآید «و تا اینکه آن را» یعنی: قرآن را «برای گروهی که میدانند» حق را؛ پس از آن پیروی میکنند و میشناسند باطل را؛ پس از آن اجتناب میکنند «بیان کنیم».
﴿ٱتَّبِعۡ مَآ أُوحِیَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۖ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٠٦﴾ [الأنعام: 106].
«پیروی کن» ای محمد! «از آنچه از جانب پروردگارت بهتو وحی شده» در اینجا خدای متعال به پیامبرش دستور میدهد که ذهن و فکر خود را به مشرکان مشغول نکند بلکه به پیروی آنچه که بدان مأمور شده است، مشغول باشد «هیچ معبودی جز او نیست» از اینرو فقط باید به وحی و امر وی اندیشید و از آن پیروی کرد «و از مشرکان روی بگردان» با عفو و گذشت و تحمل آزارها و ترکنمودنشان به نرمی و ملایمت؛ تا خدای عزوجل بر تو و دعوتت از طریق هجرت و جهاد و غیر آن گشایشی پدید آورد و آنگاه بتوانی احکام خداوند عزوجل را در میانشان برپاداری. این حکم قبل از نزول آیه «قتال» بود و به آیه قتال منسوخ شد.
﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکُواْۗ وَمَا جَعَلۡنَٰکَ عَلَیۡهِمۡ حَفِیظٗاۖ وَمَآ أَنتَ عَلَیۡهِم بِوَکِیلٖ١٠٧﴾ [الأنعام: 107].
«و اگر خدا میخواست آنان شرک نمیآوردند» یعنی: قطعا خداوند متعال قادر است بر اینکه همه آنان را مؤمن گرداند بهطوری که شرک نیاورند و اگر میدانست که ایمان را انتخاب میکنند، یقینا آنان را بهسوی ایمان رهنمایی میکرد ولی حق تعالی به علم فراگیر خویش دانست که آنان شرک را انتخاب میکنند، هم از اینرو برای آنان شرک را اراده کرد؛ پس فرمان در دست اوست لذا ای محمد صلی الله علیه و آله و سلم ! تو اینقدر بر ایمانشان حریص نباش. این آیه دلیل بر آن استکه: شرک نیز به مشیت خدای سبحان تعلق دارد. «و تو را برآنان نگهبان نگردانیدیم» یعنی: تو را مراقب و ناظر اعمال آنان و محکوم بهسبب جرایم آنان نگردانیدیم «و تو وکیل آنان نیستی» یعنی: تو قیم آنچه که نفعشان در آن است نیستی تا منفعت را بهسوی آنان جلب کنی لذا تو جز ابلاغ رسالت، هیچ مسؤولیت و تعهد دیگری در قبال آنان نداری.
﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖۗ کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمۡ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِم مَّرۡجِعُهُمۡ فَیُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٠٨﴾ [الأنعام: 108].
از ابنعباس رضی الله عنه دربیان سبب نزول این آیه کریمه روایت شده است که فرمود: مشرکان مکه گفتند: ای محمد! یا از دشنامدادن خدایان ما دست بردار، یا کهپروردگارت را هجو میکنیم و او را بهباد دشنام و ناسزا میگیریم! همان بود کهنازل شد: «و» ای مسلمانان! «آنهایی را که مشرکان جز خدا میپرستند، دشنام ندهید چرا که آنها از سر دشمنی و نادانی خدا را دشنام خواهند داد» یعنی: خدایان باطل مشرکان را دشنام ندهید زیرا در آن صورت، آنها از روی ظلم و تجاوز از حق و از روی نادانی نسبت به آنچه که در حق خدای سبحان از تقدیس و تعظیم واجب است، او را دشنام خواهند داد «اینگونه برای هر امتی کردارشان را آراستیم» یعنی: به مانند آرایش دادن این باطل آشکار در پیش چشم و دل مشرکان، برای هر امتی از امتهای کفر، کردار آنان را آراستیم «آنگاه بازگشتشان به سوی پروردگارشان است و او آنان را از حقیقت کار و کردارشان آگاه میسازد» و در برابر آن جزایشان میدهد.
چهقدر زشت و نفرتبار است حال کسانی که دشنام دادن پروردگار متعال در پیش چشم و دلشان، برای دفاع از بت یا طاغوتی آراسته میشود. در حدیث شریف آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «کسی که پدر و مادرش را دشنام میدهد، ملعون است. اصحاب گفتند: یا رسولالله! چگونه شخص پدر و مادرش را دشنام میدهد؟ فرمودند: او پدر شخص دیگری را دشنام میدهد و آن شخص هم مقابلتا پدرش را دشنام میدهد، همچنان او مادر شخص دیگری را دشنام میدهد و آن شخص هم مقابلتا مادرش را دشنام میدهد». پس در صورتیکه فراهم ساختن زمینه دشنام دادن پدر و مادر، مستوجب این همه توبیخ باشد، چگونه است حال کسانی که سبب دشنام دادن خداوند تعالی و تقدس میشوند!.
شیخ سعیدحوی در تفسیر «الاساس» به مناسبت این آیه، سخنی را از علامه الوسی نقل کرده، آنگاه چنین نتیجه میگیرد: «چنانچه طاعت، فرض یا واجب یا سنت یا مستحب بود، باید آن را انجام داد، بدون پروا داشتن از پیامدی که بر آن مترتب میشود اما اگر امری از امور، مباح بود و بر انجام دادن آن مفسده و مصلحتی مترتب میگشت؛ در این صورت، شخص باید ببیند که جنبه مصلحت مقدمتر است یا جنبه دفع مفسده، آنگاه با در نظر داشت آن عمل کند و در هردو صورت هم مأجور است».
﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ لَئِن جَآءَتۡهُمۡ ءَایَةٞ لَّیُؤۡمِنُنَّ بِهَاۚ قُلۡ إِنَّمَا ٱلۡأٓیَٰتُ عِندَ ٱللَّهِۖ وَمَا یُشۡعِرُکُمۡ أَنَّهَآ إِذَا جَآءَتۡ لَا یُؤۡمِنُونَ١٠٩﴾ [الأنعام: 109].
«و» مشرکان «با سختترین سوگندهایشان به خدا سوگند خوردند» یعنی: به سختترین سوگندهایی که در قدرت و توانشان بود «که اگر معجزهای برای آنان بیاید، حتما به آن ایمان میآورند» یعنی: اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم معجزهای از معجزاتی را که آنان پیشنهاد دادهاند یا میدهند، بیاورد؛ قطعا به او ایمان میآورند. و از آنجا که مشرکان عقیده داشتند که خداوند عزوجل ، خدای اعظم است، از اینرو بهنام اوسوگند خوردند. «بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «جز این نیست که معجزات تنها در اختیار الله است» این معجزه پیشنهادی شما و غیر آن از معجزات، همه در اختیار حق تعالی است و هیچ چیز از این معجزات در اختیار من نیست پس اگر خدا عزوجل بخواهد، آنرا فرود میآورد و اگر نخواهد فرود نمیآورد «و شما چه میدانید که اگر معجزهای هم بیاید، باز ایمان نمیآورند» یعنی: ای مسلمانان! چه چیز شما را آگاه ساخته است که اگر معجزهای برای آنان بیاید، ایمان میآورند؟ نه! چنین نیست، آنان ایمان نمیآورند و حقیقت حال همین است که من شما را از آن آگاه ساختم پس اینقدر بر ایمان آوردنشان حریص نباشید.
از محمدبنکعب قرظی دربیان سبب نزول آیه کریمه روایت شده است که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با قریش گفتوگو کرده و از آنان خواستند که ایمان بیاورند اماآنها در پاسخ گفتند: ای محمد! به ما خبر میدهی که با موسی عصایی بود... عیسی مردگان را زنده میکرد... ثمود مادهشتری داشت و... پس تو هم برای ما از اینگونه معجزات بیاور تا تو را تصدیق کنیم! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «دوست دارید که به شما چه چیزی را بیاورم«؟ گفتند: کوه صفا را برای ما طلاگردان. فرمودند: «اگر چنین کنم، مرا تصدیق میکنید»؟، گفتند: آری! والله که اگر چنین کنی، ما همه از تو پیروی میکنیم. آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برخاستند و به دعا مشغول شدند، همان بود که جبرئیل علیه السلام دررسید و به ایشان چنین فرمود: «اگرمیخواهی، خداوند عزوجل کوه صفا را به طلا تبدیل میکند اما اگر در آن هنگام نیز تورا تصدیق نکردند، قطعا عذابشان میکند و اگر هم میخواهی آنان را به حال خودشان واگذار تا توبهکارشان توبه کند». رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بلکه ترجیحمیدهم که توبهکارشان توبه کند». همان بود که خدای عزوجل آیه: ﴿وَأَقۡسَمُواْ بِٱللَّهِ جَهۡدَ أَیۡمَٰنِهِمۡ...﴾ را نازل کرد.
﴿وَنُقَلِّبُ أَفِۡٔدَتَهُمۡ وَأَبۡصَٰرَهُمۡ کَمَا لَمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهِۦٓ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَنَذَرُهُمۡ فِی طُغۡیَٰنِهِمۡ یَعۡمَهُونَ١١٠﴾ [الأنعام: 110].
«و دلها و دیدگانشان را برمیگردانیم» در روز قیامت بر شعلههای سوزان و اخگرهای فروزان جهنم «چنانکه نخستین بار به آن» یعنی: به قرآن «ایمان نیاوردند» در دنیا بلکه درباره قرآن آرا و اندیشههای باطلی را بههم بافتند و سخنان درهم و برهم بسیاری گفتند. یا ممکن است معنی چنین باشد: شما چه میدانید که ما دلها و دیدگانشان را بر میگردانیم، در نتیجه حقیقت را درنیافته و حق را نمیبینند بنابراین، اگر حتی معجزهای محسوس هم نازل شود ایمان نمیآورند چنانکه اولینبار در هنگام نزول آیات ما ایمان نیاوردند «و آنان را رها میکنیم» یعنی: در دنیا مهلتشان میدهیم و مجازاتشان نمیکنیم «تا در طغیانشان سرگردان بمانند» و سرگشته و حیران در طغیان و تجاوزشان دستوپا زنند.
﴿وَلَوۡ أَنَّنَا نَزَّلۡنَآ إِلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةَ وَکَلَّمَهُمُ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَحَشَرۡنَا عَلَیۡهِمۡ کُلَّ شَیۡءٖ قُبُلٗا مَّا کَانُواْ لِیُؤۡمِنُوٓاْ إِلَّآ أَن یَشَآءَ ٱللَّهُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ یَجۡهَلُونَ١١١﴾ [الأنعام: 111].
«و اگر ما» درخواست این گروه مشرک را اجابت کرده و «فرشتگان را به سوی آنان میفرستادیم» تا به چشم سر آنها را دیده و با آنان سخن بگویند و از زبان ایشان از صدق و راستگوییات باخبر شوند «و اگر مردگان با آنان سخن میگفتند» یعنی: اگر طبق پیشنهاد دیگری که دادند، مردگانی که برای آنان شناخته شده هستند، بهفرمان ما زنده ساخته میشدند و به آنان میگفتند: همانا اینپیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در ادعای رسالتش از سوی خدا عزوجل راستگوست پس به او ایمان آورید؛ «و» اگر «بر آنان هر چیزی را» از جنس معجزات و نشانهها «دسته دسته گردمیآوردیم» قبلا: دستهدسته و گروهگروه، یا بهطور رویاروی و قابل مشاهده «هرگز ایمان نمیآوردند» به اختیار و انتخاب خود «مگر آن که خدا بخواهد» که ایمان آورند. یعنی: پس تو ای پیامبر! دلنگران ایمان آوردنشان نباش بلکه همچنان که مأمور شدهای، فقط پیامت را به آنها ابلاغ کن. «ولی بسیاری از آنان نمیدانند» این حقیقت را تا از خداوند متعال ملتمسانه درخواست هدایت کنند. یا معنی این است: بسیاری از مؤمنان نمیدانند که حتی اگر خواستهها و پیشنهادات اینان برآورده هم بشود؛ باز هم ایمان نمیآورند.
ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول آیه کریمه روایت میکند: گروهی از کفار مکه و زعمای آن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده و به ایشان گفتند: یا فرشتگان را به ما نشان بده که بر رسالت تو گواهی بدهند، یا بعضی از مردگانمان را زنده کن تا از آنان بپرسیم که آیا تو بر حق هستی یا خیر؟ یا خدا و فرشتگان را با ما رویاروی گردان...! همان بود که آیه کریمه نازل شد.
﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّٗا شَیَٰطِینَ ٱلۡإِنسِ وَٱلۡجِنِّ یُوحِی بَعۡضُهُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ زُخۡرُفَ ٱلۡقَوۡلِ غُرُورٗاۚ وَلَوۡ شَآءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا یَفۡتَرُونَ١١٢﴾ [الأنعام: 112].
«و بدینگونه برای هر پیامبر دشمنانی را پدید آوردیم» یعنی: چنانکه تو را به کفر و عناد این مشرکان معاند مبتلا کردیم، پیامبران قبل از تو را نیز به این آزمایشها مبتلا کرده و بر هریک از آنان دشمنانی از کفار زمانشان برگماردیم زیرا ابتلا سبب ثبات و پایداری و بسیار شدن اجر و ثواب است. نقل است که ورقهبن نوفل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گفت: «قطعا هیچکس پیامی همچون پیام تو نیاورده است مگر اینکه مورد دشمنی قرار گرفته». آری! این دشمنان «از شیاطین انس» اند، چون کاهنان و ساحران و رؤسای کفر ـ که از خدای ذوالجلال نمیترسند «و» از شیاطین «جن» اند. شیاطین جن: فرزندان ابلیس لعنهالله هستند که سایر جنیان وهمچنان آدمیان را گمراه میسازند. در حدیث شریف آمده است که ابوذر رضی الله عنه نمازمیخواند، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمودند: «ای ابوذر! آیا از شیاطین انس و جنپناه جستی«؟. ابوذر گفت: مگر از آدمیان هم شیاطینی وجود دارند؟رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «آری!» آنگاه این آیه را تلاوت کردند. «بعضی از آنها به بعضیدیگر سخنان به ظاهر آراسته القا میکنند» یعنی: بعضی از آنها بعضیدیگر را بهطریق پنهانی وسوسه میکنند و سخنان باطل خود را با روکشی دروغین میآرایند «تا فریب دهند» با آن سخنان همدیگر را «و اگر پروردگار تو میخواست، چنین نمیکردند» یعنی: اگر او میخواست، شیاطین را از وسوسهافگنی بازمیداشت ولی او این کار را نکرد تا مؤمنان را بیازماید و بر ثوابشان بیفزاید «پس آنان را با آنچه به دروغ میسازند» بر تو و بر خداوند عزوجل «واگذار» زیرا حق تعالی آنان را مجازات نموده و سرانجام، تو را بر آنان پیروز میگرداند.
﴿وَلِتَصۡغَىٰٓ إِلَیۡهِ أَفِۡٔدَةُ ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَلِیَرۡضَوۡهُ وَلِیَقۡتَرِفُواْ مَا هُم مُّقۡتَرِفُونَ١١٣﴾ [الأنعام: 113].
«و» شیاطین سخنان فریبنده به ظاهر آراسته را القا میکنند «تا دلهای کسانی کهبه آخرت ایمان ندارند، میل کند» یعنی: تا دلهای باطلپرستان و عاشقان دنیا بهسوی باطل و بهسوی ظاهرآراییهای شیاطین انس و جن، میل کند «و تا» این باطلپرستان «آن» فریب و سخن باطل «را بپسندند» برای خود، بعد از گوشسپردن وگرویدن به آن «و تا هرچه عمل کننده آنند، بکنند» از گناهان و معاصیای که لایق شأنشان است.
﴿أَفَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡتَغِی حَکَمٗا وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ إِلَیۡکُمُ ٱلۡکِتَٰبَ مُفَصَّلٗاۚ وَٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٞ مِّن رَّبِّکَ بِٱلۡحَقِّۖ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١١٤﴾ [الأنعام: 114].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «آیا داوری جز خدا طلب کنم«؟ حق تعالی به پیامبرش دستور میدهد تا درخواست مشرکان را در تعیین داور میان خود و آنان در مورد آنچه که بر سر آن اختلاف دارند، رد کند زیرا خدای سبحان میان او و آنان داوری عادل است و چگونه داوری جز او میطلبند: «با اینکه اوست که این کتاب را بهسوی شما واضح شده فروفرستاد» یعنی: کتابی را به شما فروفرستاد که شیوا و روشن، تبیین شده و فراگیر، جداکننده میان حق و باطل و بهطور مفصل جوابگوی همه قضایاست «وکسانی که بدیشان کتاب دادهایم» یعنی: اهل کتاب «میدانند که قرآن از جانب پروردگار تو به راستی فرو فرستاده شدهاست» و به این حقیقت علم راسخ دارند، هرچند که اظهار انکار و مکابره کنند، چرا که نزد آنان در کتب منزلهالهی ـ چون تورات و انجیل ـ بر این حقیقت دلایل روشنی وجود دارد «پس، ازتردیدکنندگان مباش» نقل است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از نزول این آیه فرمودند: «نه شک و تردید میکنم و نه سؤال مینمایم». پس این خطاب مقتضی وقوع شک از سوی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم نیست. یا خطاب متوجه شنونده است، یعنی: ای شنونده! در اینکه اهل کتاب به حق و حقیقت دانا هستند، از تردیدکنندگان مباش.
﴿وَتَمَّتۡ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدۡقٗا وَعَدۡلٗاۚ لَّا مُبَدِّلَ لِکَلِمَٰتِهِۦۚ وَهُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١١٥﴾ [الأنعام: 115].
«و سخن پروردگارت به صدق و عدل سرانجام گرفته است» یعنی: بیگمان خدای عزوجل وعده خویش را به اتمام رسانده و شریعت خویش را نازل کرده و به وسیله آن حق را آشکار و باطل را رسوا نموده است، وعدهها، هشدارها و خبرهای او آراسته به صدق و راستی و اوامر و احکام و قوانینش برخوردار از عدل و داد است «کلمات او را دگرگونکنندهای نیست» نه در آنها خلافی است و نه برای آنچه که او به آن حکم کرده، تغییردهندهای است «و او شنوای داناست» شنواست به آنچه میگویند، داناست به آنچه که در اندرون خویش پنهان میدارند.
﴿وَإِن تُطِعۡ أَکۡثَرَ مَن فِی ٱلۡأَرۡضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَخۡرُصُونَ١١٦﴾ [الأنعام: 116].
«و اگر از بیشتر اهل زمین» یعنی: از کفار «فرمانبرداری کنی» زیرا آنان اکثریت هستند «تو را از راه خدا گمراه میکنند» و از دین وی به بیراهه میکشند.
آری! سنت خدایسبحان در خلقش بر آن رفتهاست که حق جز بهدست اقلیتها پای نمیگیرد اما اکثر مردم، پیرو خواهشها و هواهای نفسانی خویش در امور دین هستند و «جز از وهم و گمان پیروی نمیکنند» وهم و گمانی که هیچ اصل و اساسیاز علم و عقل ندارد، مثلا این گمان که: معبودان باطل سزاوار پرستشاند و آنان بندگان را به خداوند متعال نزدیک میسازند! همچنان سایر پندارهای بیاساس در اندیشه دینی بشر «و جز این نیست که دروغ میبافند» یعنی: آنان در ادعاهای باطلخود، حدس و تخمین و دروغ بههم میبندند.
﴿إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ مَن یَضِلُّ عَن سَبِیلِهِۦۖ وَهُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُهۡتَدِینَ١١٧﴾ [الأنعام: 117].
«بیگمان پروردگار تو به کسانی که از راه وی دور میشوند داناتر است و او به راهیافتگان نیز داناتر است» پس ادعاهای آنچنانی، در نزد وی هیچ قدر و قیمتی ندارد.
﴿فَکُلُواْ مِمَّا ذُکِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ إِن کُنتُم بَِٔایَٰتِهِۦ مُؤۡمِنِینَ١١٨﴾ [الأنعام: 118].
«پس، از آنچه نام خدا به هنگام ذبح بر آن برده شدهاست، بخورید» و چیزی از آن را بر خود حرام نگردانیده و تحت عنوان تدین، از خوردن آن امتناع نکنید زیرا حیوان حلال گوشتی که در هنگام ذبح آن نام خدا عزوجل بر آن برده شود، حلال است «اگر به آیات او» یعنی: اگر به احکام او از اوامر و نواهی «ایمان دارید» فقط گوشت حیواناتی را بخورید که نام خدا عزوجل بر آن برده میشود، نه نام خدایان پنداری آنان و نه گوشت حیوان خود مرده (مردار) را.
﴿وَمَا لَکُمۡ أَلَّا تَأۡکُلُواْ مِمَّا ذُکِرَ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ وَقَدۡ فَصَّلَ لَکُم مَّا حَرَّمَ عَلَیۡکُمۡ إِلَّا مَا ٱضۡطُرِرۡتُمۡ إِلَیۡهِۗ وَإِنَّ کَثِیرٗا لَّیُضِلُّونَ بِأَهۡوَآئِهِم بِغَیۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعۡلَمُ بِٱلۡمُعۡتَدِینَ١١٩﴾ [الأنعام: 119].
«و شما را چه شدهاست که از آنچه نام خدا بر آن برده شده، نمیخورید»؟ یعنی: چه چیز شما را از خوردن گوشت حیوان حلالی که نام خدا عزوجل را در هنگام ذبح آن بردهاید، بازمیدارد، بعد از آن که خدای عزوجل خود برای شما از آن اذن خوردن دادهاست «حال آن که خداوند آنچه را بر شما حرام کرده، بهتفصیل برایتان بیان کردهاست» یعنی: خوراکیهای حرام را به بیانی مفصل و روشن که هیچ جایی برای شکوشبهه برایتان باقی نمیگذارد، با این فرموده خود: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِی مَآ أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا﴾ [الأنعام: 145]. ـ که تفسیر آن بعدا میآید ـ بیان کرده است. همچنین بیان محرمات در آیات (5 ـ 1) سوره «مائده» نیز گذشت «جز آنچه بدان ناچار باشید» یعنی: جز محرماتی که به خوردن آن ناچار و مضطر باشید زیرا ضرورت، حرام را مباح میگرداند «و همانا بسیاری، مردم را به خواهش نفس خویش از روی نادانی گمراه میکنند» همانند کفاری که حیوانات «بحیره» و «سائبه» و مانند آنهارا بر خود تحریم کردند[3] و نیز همه کسانی که با تحریم و تحلیلهای برخاسته ازهوی و هوس خود، مردم را گمراه ساختهاند و مردم نیز از آنها پیروی کرده و غافل از آنند که این راه و رسم، پیروی از جهل و گمراهی است چنانکه در میان بسیاری از ملتها محرماتی رواج دارد که منشأ تحریم آنها فقط هوی و هوس و نادانی میباشد «بیگمان پروردگار تو به تجاوزکاران» از حق بهسوی باطل «داناتر است».
﴿وَذَرُواْ ظَٰهِرَ ٱلۡإِثۡمِ وَبَاطِنَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَکۡسِبُونَ ٱلۡإِثۡمَ سَیُجۡزَوۡنَ بِمَا کَانُواْ یَقۡتَرِفُونَ١٢٠﴾ [الأنعام: 120].
«و گناه آشکار و پنهان را رها کنید» گناه آشکار: گناه اعضا و اندامهای بیرونی وگناه پنهان: افعال قلب است. یا معنی این است: هم گناهانی را که آشکارا مرتکب میشوید و هم گناهانی را که در نهان انجام میدهید، همه را ترک کنید. بهقولیدیگر: مراد زنای علنی و زنای پنهان، یا انجام فعل زنا با زناکاران معروف و مشهور، یا با معشوقههای پنهانی است. در حدیث شریف به روایت نواسبنسمعان رضی الله عنه آمده است که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم راجع به گناه پرسیدم، فرمودند: «الإثـم ما حاک فی صدرک وکرهت أن یطلع الناس علیه». «گناه چیزی است که در دلت رسوخ کند و دوست نداشته باشی که مردم برآن آگاه شوند». «بیشک کسانی که مرتکب گناه میشوند، جزا داده خواهند شد» در قیامت «در برابر آنچه که میکردند» در دنیا.
﴿وَلَا تَأۡکُلُواْ مِمَّا لَمۡ یُذۡکَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ وَإِنَّهُۥ لَفِسۡقٞۗ وَإِنَّ ٱلشَّیَٰطِینَ لَیُوحُونَ إِلَىٰٓ أَوۡلِیَآئِهِمۡ لِیُجَٰدِلُوکُمۡۖ وَإِنۡ أَطَعۡتُمُوهُمۡ إِنَّکُمۡ لَمُشۡرِکُونَ١٢١﴾ [الأنعام: 121].
«و از آنچه نام خدا بر آن برده نشده نخورید» چون حیوانات مردار (خودمرده) و آنچه که به نام غیرخدا عزوجل ذبح شده است. اما حیوانی که مسلمان آن را ذبحکرده است، ترک عمدی نام بردن از الله عزوجل در هنگام ذبح آن ـ در نزد جمهورفقها ـ موجب حرمت تناول آن میگردد ولی ترک آن به فراموشی زیانی ندارد. ولی شافعی و دیگران گفتهاند: بردن نام خدا (بسم الله...) در هنگام ذبح، مستحب است نه واجب پس اگر مسلمان آن را ـ ولو به عمد ـ ترک کرد، هیچ زیانی ندارد و موجب حرمت نمیگردد زیرا نام خدا عزوجل در قلب هر مسلمانی وجود دارد. بعضی گفتهاند: آیه کریمه در بیان حکم حیوانات مردار (خودمردهای) که اصلا ذبح نشدهاند و حکم حیواناتی نازل شده که بهنام غیر خدا عزوجل ذبح گردیدهاند. «وآن قطعا فسق است» یعنی: خوردن گوشت حیوانی که به نام غیرخدا عزوجل ذبح شده و خوردن گوشت خودمرده و مانند آن، بیرون رفتن از دایره فرمان حق تعالی وحکم وی است «و هرآینه شیاطین وسوسه القا میکنند بهسوی دوستان خویش تا با شما خصومت کنند» یعنی: شیاطین در ذهن و ضمیر دوستان خود القائات و شبهاتی میافگنند که پایه خصومت و جدال آنان با شما قرار میگیرد، مانند این سخن آنان در مورد خوردن گوشت حیوان خودمرده به دوستانشان: «شگفتا! از آنچهکه خدا آن را کشته است، نمیخورید اما از آنچه که شما خود آن را کشتهاید، میخورید»؟، که این القای باطل، آنان را به خوردن حیوانات خودمرده و جدال با شما در این امر، بر میانگیزد «و اگر از آنان فرمانبرداری کنید» در امر و نهیشان و در مورد حلال شمردن حلالهای خدا عزوجل «قطعا شما هم مشرک هستید» مانند آنان زیرا هرکس به حلال کردن چیزی که خداوند عزوجل آن را حرام کرده، اعتقاد یقینی داشته باشد، قطعا کافر است.
از ابنعباس رضی الله عنه در بیان سبب نزول روایت شدهاست که فرمود: چون آیه: وَلَا تَأۡکُلُواْ مِمَّا لَمۡ یُذۡکَرِ ٱسۡمُ ٱللَّهِ عَلَیۡهِ...﴾ نازل شد، فارسیان که در جاهلیت از دوستان قریش بودند و میانشان مراوده و مکاتبه برقرار بود، نزد قریش فرستاده و به آنان چنین پیغام دادند: با محمد جدال کنید و به او بگویید؛ آیا حیوانی را که تو با دست خود به وسیله کارد ذبح میکنی حلال است اما آنچه که خداوند عزوجل با کاردی از طلا آن را ذبح نموده (یعنی حیوان خودمرده)، حرام میباشد؟! همان بود که آیه کریمه نازل شد.
﴿أَوَ مَن کَانَ مَیۡتٗا فَأَحۡیَیۡنَٰهُ وَجَعَلۡنَا لَهُۥ نُورٗا یَمۡشِی بِهِۦ فِی ٱلنَّاسِ کَمَن مَّثَلُهُۥ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ لَیۡسَ بِخَارِجٖ مِّنۡهَاۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلۡکَٰفِرِینَ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٢٢﴾ [الأنعام: 122].
«آیا کسیکه مرده بود پس زندهاش گردانیدیم» یعنی: کافر بود پس بهسوی اسلام هدایتش نمودیم زیرا ایمان حیاتبخش دلهاست «و نوری به او بخشیدیم که با آن میان مردم راه میرود» مراد از نور در اینجا: هدایت و ایمان است. بعضی گفتهاند: نور، قرآن است. به قولیدیگر: نور، حکمت است. پس صاحب ایمان و قرآن و حکمت؛ در امور زندگی و در میان مردم، با پشتوانه بصیرت و بینشی از سوی پروردگار خویش حرکت میکند و زندگی مینماید، آری! آیا چنین کسی «همانند کسی است که وصفش این است که گرفتار تاریکیها» ی کفر و گمراهی «است و از آن بیرونآمدنی نیست» و زمینه و فضای این را که از کفر و گمراهی دست بکشد، از دست داده است؟ «بدینسان برای کافران کار و کردارشان آراسته شده است».
از زیدبن اسلم دربیان سبب نزول نقل شده است که گفت: این آیه در شأن عمربنالخطاب رضی الله عنه و ابوجهلبن هشام نازل گردید زیرا آن دو در حال گمراهی مرده بودند اما خدای عزوجل عمر رضی الله عنه را به اسلام زنده گردانید و عزت بخشید و ابوجهل را در کفر و گمراهیاش ابقا کرد و این بدان جهت بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دعا کردند: «بارخدایا! اسلام را به ابیجهلبن هشام یا عمربن الخظاب عزت بخش» و دعایشان در حق عمر رضی الله عنه مستجاب گردید. ابنکثیر میگوید: «صحیحآن است که مفاد آیه کریمه عام است و شامل هر مؤمن و کافری میشود».
﴿وَکَذَٰلِکَ جَعَلۡنَا فِی کُلِّ قَرۡیَةٍ أَکَٰبِرَ مُجۡرِمِیهَا لِیَمۡکُرُواْ فِیهَاۖ وَمَا یَمۡکُرُونَ إِلَّا بِأَنفُسِهِمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ١٢٣﴾ [الأنعام: 123].
«و بدین گونه» که بزرگان مکه را فاسقان آن قرار دادیم «در هر شهری گناهکاران بزرگش را پدید آوردیم تا در آن مکر ورزند» مکر: تدبیر پنهانی برای برگردانیدن دیگری از برآوردن خواستهاش با حیله و نیرنگ یا چربزبانی است و معنای آن در اینجا: گردنکشی و ستم و بهکار بردن حیله و نیرنگ در مخالفت باراه استقامت میباشد. گفتنی است که مخصوص ساختن گناهکاران بزرگ بهیادآوری از آنروست که رؤسا و سردمداران بر ارتکاب فساد تواناتر و جسورترند «و بیگمان مکر نمیورزند مگر در حق خود» یعنی: وبال و فرجام بد مکر ورزیدنشان به خودشان برمیگردد «و درک نمیکنند» این حقیقت را از فرط جهل و فرورویشان در خواهشها و هوسهای پلید.
آری! سنت خدای عزوجل در جوامع بشری این است که کشمکش میان حق و باطل را برافروخته و صفبندی میان ایمان و کفر را تشدید میکند و در آغاز؛ نفوذ و تسلط از آن سردمداران جرم و رهبران فسق و عصیان و اهل انحراف است ولی سرانجام کار؛ فوز و فلاح نهایی از آن اهل حق و ایمان و استقامت میباشد.
﴿وَإِذَا جَآءَتۡهُمۡ ءَایَةٞ قَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ رُسُلُ ٱللَّهِۘ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ سَیُصِیبُ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا کَانُواْ یَمۡکُرُونَ١٢٤﴾ [الأنعام: 124].
«و چون آیتی برآنان بیاید» یعنی: چون آیتی از آیاتی را که خدای عزوجل بر تو نازل کرده است، به بزرگان و رؤسای قریش خبر دهی، یا برایشان معجزهای بیاوری؛ «میگویند: هرگز ایمان نمیآوریم تا آنگاه که مانند آنچه به پیامبران الهی داده شده، به ما نیز داده شود» مرادشان این است که: ایمان نمیآورند مگر آن که به وحی و رسالت برگزیده شوند «خدا بهتر میداند رسالتش را در کجا قرار دهد» زیرا رسالت، مانند مناصب دنیوی نیست که بتوان آن را به سعی وکوشش و مال و جاه بهدست آورد، بلکه فضلی از جانب الله عزوجل و مقام و منصبی دینی است که ضوابط و شرایط مخصوص به خود را دارد لذا حق تعالی آن را به هر که خواهد میبخشد پس بدانید که انتخاب الهی براین قرار گرفته تا رسالت را درشخص محمد صلی الله علیه و آله و سلم ، رسول برگزیده و محبوب خویش قرار دهد لذا آنچه را که از شأن شما نیست و لیاقت آن را ندارید، درخواست نکنید. از وائلهبناسقع روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف فرمودند: «خداوند از اولاد ابراهیم، اسماعیل را برگزید و از قریش، بنیهاشم را و از بنیهاشم مرا». «بهزودی این مجرمان را از جانب الله صغاری خواهد رسید» صغار: خواری و ذلت و رسواییاست «و عذابی سخت بهسبب آن که مکر میکردند» زیرا این سردمداران نگفتند آنچه راکه گفتند، مگر بهسبب کبری که در دلهایشان وجود داشت.
این آیه چنانکه در بیان سبب نزول آمده است؛ درباره ولیدبن مغیره نازل شد کهگفت: اگر بهراستی نبوت حق بود، بیگمان من از محمد به آن سزاوارتر بودم زیرا من هم سنا از او بزرگترم و هم در مال و اولاد از او بیش و افزونتر میباشم!.
﴿فَمَن یُرِدِ ٱللَّهُ أَن یَهۡدِیَهُۥ یَشۡرَحۡ صَدۡرَهُۥ لِلۡإِسۡلَٰمِۖ وَمَن یُرِدۡ أَن یُضِلَّهُۥ یَجۡعَلۡ صَدۡرَهُۥ ضَیِّقًا حَرَجٗا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی ٱلسَّمَآءِۚ کَذَٰلِکَ یَجۡعَلُ ٱللَّهُ ٱلرِّجۡسَ عَلَى ٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ١٢٥﴾ [الأنعام: 125].
«پس هرکه را که خدا بخواهد هدایت کند، سینه وی را برای اسلام گشاده میکند» یعنی: دلش را باز و گشاده میکند تا اسلام را با سینه باز و منشرح بپذیرد. در حدیث شریف به روایت عبدالرزاق، ابنجریرطبری و غیر ایشان آمده است: اصحاب از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم راجع به این آیه پرسیدند ؛ یا رسولالله! چگونه سینه انسان راهیافته گشاده میشود؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «نور یقذف فیه، فینشرح له وینفسح: نوری است که در او افگنده میشود پس سینهاش از آن نور، باز و گشاده میشود». گفتند: آیا برای این گشادگی و انشراح، نشانهای هم هست که با آن شناخته شود؟ فرمودند: «الإنابة إلى دار الخلود، والتجافی عن دار الغرور، والاستعداد للـمـوت قبل لقاء الـمـوت»: آری! نشانه آن رجوع بهسوی سرای جاودانگی، دل برکندن از سرای غرور و قرار و آرام نگرفتن در آن، و آمادگی برای مرگ قبل از روبروشدن با آن است». همچنین در حدیث شریف آمده است که از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: از مؤمنان چه کسی هشیارتر و زیرکتر است؟ فرمودند: «بیشترین آنان در یادآوری از مرگ و بیشترین آنان در آمادگی برای بعد از مرگ». «و هرکس را که» خداوند عزوجل «بخواهد گمراه کند، سینهاش را تنگ میگرداند در نهایت تنگی» بهطوری که در آن هیچ جایی برای ایمان و هدایتنباشد. ابنکثیر میگوید: «یعنی سینهاش را برای پذیرش (لااله الا الله) تنگمیگرداند تا بدانجا که این کلمه طیبه به آن وارد نمیشود». زجاج میگوید: «حرج، نهایت تنگی است». «چنانکه گویی بهزحمت در آسمان بالا میرود» زیرا کسیکه به آسمان بالا رود، به دلیل فشار هوا و کمبود اکسیژن، سخت احساس سینهتنگی میکند، گویی نزدیک است که خفه شود.
گفتنی است که با اکتشافات جدید علمی، روشن شده که این تشبیه از معجزات قرآن کریم میباشد زیرا حقیقت علمیای که این آیه به بیان آن پرداخته، در عصر نزول قرآن کریم شناخته شده نبود. آری! این آیه، حال معنوی کسی را که بهسوی اسلام فراخوانده میشود ـ درحالیکه برای وی گمراهی مقدر شده است ـ به حالت حسی کسی تشبیه میکند که از بالا رفتن به سوی آسمان سخت احساس سینهتنگی میکند، گویی میخواهد خفقان بگیرد و این معنی که صعود به بالا سبب نفس تنگی میشود در روزگار نزول قرآن کریم شناخته شده نبود. خاطر نشان میشود؛ آوردن این آیه معجز در سیاق این فقره که با بیان درخواست معجزه از سوی مشرکان آغاز گردید، پیام بس روشنی به همراه دارد. «اینگونه خداوند رجس را بر کسانی که ایمان نمیآورند میاندازد» رجس: پلیدی و ناپاکی، یا عذاب، یا هر چیزی است که فاقد خیر باشد.
﴿وَهَٰذَا صِرَٰطُ رَبِّکَ مُسۡتَقِیمٗاۗ قَدۡ فَصَّلۡنَا ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَذَّکَّرُونَ١٢٦﴾ [الأنعام: 126].
«و این راه پروردگار توست» یعنی: راهی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و همراهان مؤمنشان بر آن هستند، دین پروردگار عزوجل است «که مستقیم است» و هیچ کجی وانحرافی در آن نیست «هرآینه ما آیات خود را برای گروهی که پند میپذیرند» یعنی: دارای فهم و درک پندپذیری از سوی خدا و رسول وی هستند «به روشنی بیان کردهایم».
﴿لَهُمۡ دَارُ ٱلسَّلَٰمِ عِندَ رَبِّهِمۡۖ وَهُوَ وَلِیُّهُم بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٢٧﴾ [الأنعام: 127].
«برای آنان» یعنی: برای این گروهی که پند میپذیرند «نزد پروردگارشان دارالسلام است» دارالسلام: بهشت است زیرا بهشت، سرای سلامتی از هر ناخوشی و ناملایماتی است و مؤمنان از آنرو مستحق این سرای سلامتی هستند که با سیر در صراط مستقیم از آفات انحراف و کجروی سالم باقی ماندهاند «و او ولی آنان است» یعنی: خداوند عزوجل مددکار و کارساز و متولی امر آنان است تا آن که درحالی به بهشت درآیند که از هر ستم و ناخوشیای ایمنند «بهسبب آنچه میکردند» یعنی: به سبب اعمال نیک و پاکیزهشان.
﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ قَدِ ٱسۡتَکۡثَرۡتُم مِّنَ ٱلۡإِنسِۖ وَقَالَ أَوۡلِیَآؤُهُم مِّنَ ٱلۡإِنسِ رَبَّنَا ٱسۡتَمۡتَعَ بَعۡضُنَا بِبَعۡضٖ وَبَلَغۡنَآ أَجَلَنَا ٱلَّذِیٓ أَجَّلۡتَ لَنَاۚ قَالَ ٱلنَّارُ مَثۡوَىٰکُمۡ خَٰلِدِینَ فِیهَآ إِلَّا مَا شَآءَ ٱللَّهُۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞ١٢٨﴾ [الأنعام: 128].
«و روزی که خداوند همه آنان را یکجا حشر کند» یعنی: همه بشر و جن را در محشر گرد آورد، میفرماید: «ای گروه جنیان» یعنی: ای شیطانهای جنی «از آدمیان پیروان بسیار گرفتید» یعنی: از آنان بسیاری را اغوا و گمراه کردید تا درحکم پیروان شما شدند، در نتیجه، ما نیز آنان را با شما یکجا حشر کردیم. «و دوستان آنها از آدمیان میگویند» یعنی: پیروانشان از کفار انسی، در پاسخ به آن فرموده حق تعالی میگویند: «پروردگارا! ما از همدیگر بهرهمند شدیم» بهرهبرداری جنیان از آدمیان، لذتگرفتنشان از پیروی آدمیان است اما بهرهمندی آدمیان ازجنیان این است که: چون آرایشدهی گناهان را از جنیان پذیرفتند و در گناهان فروافتادند، از آن گناهان لذت بردند و بهرهمند شدند، همچنان اهل جاهلیت وهمقطارانشان، جنیان را در القائاتشان تصدیق میکردند و از این تصدیق خویش لذت میبردند و کاهنان و عرافان هم در برابر آن، به چیزی از بهرههای دنیا دست مییافتند «و به میعادی که برای ما مقرر داشته بودی، رسیدیم» یعنی: به میعاد روز قیامت. این نوعی حسرت خوردن بر گذشته و اعترافی از سویشان به فرارسیدن میعادگاه الهیای است که آن را در دنیا تکذیب میکردند. «خدا میفرماید: آتش دوزخ جایگاه شماست» یعنی: اقامتگاه و منزلگاه شما و دوستان شماست «جاودانه درآنید مگر آنچه خدا بخواهد» مگر در آن وقتی که خداوند عزوجل ، نبودنتان را در دوزخ بخواهد. یا: مگر در آن اوقاتی که از عذاب سوزان به عذاب سرد زمهریر یا آب جوشان درآیید «بیگمان پروردگار تو حکیم داناست» به آنچه که با دوستان و دشمنانش انجام میدهد.
روایت شدهاست که ابنعباس رضی الله عنه در تبصرهای بر این آیه فرمود: «برای هیچکس سزاوار نیست که بر خدای عزوجل در مورد خلقش حکم کرده و آنان را از پیش خود به بهشت یا دوزخ فرود آورد». مراد ابنعباس رضی الله عنه این است که نباید کسی حکم خدا عزوجل را در مورد کسی ـ اعم از مؤمن یا کافر ـ پیشگویی کرده و قاطعانه بگوید که: جایگاه فلان ـ مثلا ـ در بهشت یا در دوزخ است.
﴿وَکَذَٰلِکَ نُوَلِّی بَعۡضَ ٱلظَّٰلِمِینَ بَعۡضَۢا بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٢٩﴾ [الأنعام: 129].
«و اینگونه بعضی از ستمکاران را بر بعضی دیگر مسلط میکنیم» یعنی: این گونه ستمکاران جن را بر ستمکاران انس و نیز بعضی از ستمکاران را بر بعضی دیگرمسلط میکنیم تا آنان را هلاک کنند و به ذلت کشانند. یا معنی این است: بعضی از ستمکاران را در دوزخ، دوستان یا پیروان بعضی دیگر قرار میدهیم؛ «به کیفر آنچه میکردند» یعنی: مسلط ساختن بعضی از ظالمان بر بعضیدیگر، به سبب کار وکردار کفرآمیز و گناهآلودشان است. از اعمش روایت شدهاست که گفت: «ازسلف صالح شنیدم که میگفتند: چون زمانه فاسد شود، خدای عزوجل بدترین مردم را بر مردم حاکم میکند». فضیلبن عیاض گفت: «هرگاه دیدی که ظالمیاز ظالم دیگر انتقام میگیرد پس بپاخیز و با خوشحالی تماشا کن».
﴿یَٰمَعۡشَرَ ٱلۡجِنِّ وَٱلۡإِنسِ أَلَمۡ یَأۡتِکُمۡ رُسُلٞ مِّنکُمۡ یَقُصُّونَ عَلَیۡکُمۡ ءَایَٰتِی وَیُنذِرُونَکُمۡ لِقَآءَ یَوۡمِکُمۡ هَٰذَاۚ قَالُواْ شَهِدۡنَا عَلَىٰٓ أَنفُسِنَاۖ وَغَرَّتۡهُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَشَهِدُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ أَنَّهُمۡ کَانُواْ کَٰفِرِینَ١٣٠﴾ [الأنعام: 130].
«ای گروه جن و انس» یعنی: روزی که آنان را محشور میکنیم، به آنان از باب سرزنش میگوییم: ای گروه جن و انس! «آیا از میان شما فرستادگانی برای شما نیامدند که آیات مرا بر شما بخوانند و از ملاقات این روزتان شما را بیم دهند»؟ یعنی: آیا فرستادگانی از انس نزد شما نیامدند که کتابهای خداوند عزوجل را بر انس و جن تلاوت کنند و شما را از ملاقات روز قیامت بیم دهند؟ زیرا جمهور سلف و خلف برآنند که از جن پیامبری مبعوث نشده است و جنیان فقط حامل پیامی بهسوی طایفه خویش هستند که آن را از پیامبر انسی میشنوند. «میگویند: برخود اعتراف کردیم» که پیامبران آمدند و پیامت را به ما ابلاغ کردند. این اقراری از سویشان به این حقیقت است که حجت خدای عزوجل بر آنان در فرستادن پیامبرانش واجب گردیده است «و زندگی دنیا آنان را فریب داده بود» زندگی دنیا با آرایشها و زینتهایخود، آنان را به خود مشغول گردانیده بود بنابراین، دلهایشان بهسوی آن گروید تا بدانجا که این گرایش، آنان را بهسوی تکذیب پیامبران کشانیده و از ایمان به ایشان باز داشت «و بر خود گواهی دادند که کافر بودهاند» در دنیا به پیامبران مرسل حق تعالی و آیاتی که ایشان با خود آورده بودند. این گواهی دیگری از سوی آنان بر ضد خودشان است.
﴿ذَٰلِکَ أَن لَّمۡ یَکُن رَّبُّکَ مُهۡلِکَ ٱلۡقُرَىٰ بِظُلۡمٖ وَأَهۡلُهَا غَٰفِلُونَ١٣١﴾ [الأنعام: 131].
«این» فرستادن پیامبران و خواندن آیات «بهسبب آن است که هرگز پروردگار تو هلاککننده شهرها از روی ستم نیست درحالی که مردم آنها غافل باشند» آری! خدای عزوجل هلاککننده مردم شهرها بهستم نیست زیرا او برتر از آن است که ستم کند بلکه به امتها عذر نمایانده و فقط در صورتی هلاکشان میکند که سزاوار این هلاکت باشند و او با فرستادن پیامبران حامل بیم و امید بهسوی مردم، پرده پندار و غفلت و بیخبری را از جلو روی آنان برمیدارد. یا معنی این است: خداوند عزوجل هلاککننده شهرها نیست به سبب ستمی که کردهاند، مگر بعد از برپاکردن حجت بر آنان.
﴿وَلِکُلّٖ دَرَجَٰتٞ مِّمَّا عَمِلُواْۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَٰفِلٍ عَمَّا یَعۡمَلُونَ١٣٢﴾ [الأنعام: 132].
«و برای هریک طبق کار و کردارشان درجاتی است» برای هریک از دو گروه جن و انس در آخرت، برحسب اعمالشان، درجات و مراتب متفاوتی ـ در بهشت یا دوزخ ـ است «و پروردگارت از آنچه میکنند، غافل نیست» ابویوسف و محمد ـ رحمهماالله ـ با این آیه استدلال کردهاند بر این که: جنیان نیز در برابر طاعت حق تعالی پاداش داده میشوند و به بهشت وارد میشوند.
﴿وَرَبُّکَ ٱلۡغَنِیُّ ذُو ٱلرَّحۡمَةِۚ إِن یَشَأۡ یُذۡهِبۡکُمۡ وَیَسۡتَخۡلِفۡ مِنۢ بَعۡدِکُم مَّا یَشَآءُ کَمَآ أَنشَأَکُم مِّن ذُرِّیَّةِ قَوۡمٍ ءَاخَرِینَ١٣٣﴾ [الأنعام: 133].
«و پروردگار تو غنی و صاحب رحمت است» یعنی: خدای سبحان از خلقش بینیاز است، نه به خودشان نیازی دارد نه به عبادتشان، نه ایمانشان به وی نفعی میرساند، نه کفرشان به وی زیانی اما با وجود این بینیازی، بر آنان صاحب رحمت و مهربانی است، که رحمت وی بر ایشان با وجود کمال بینیازی، خود بیانگر منتهای فضل و کرم وی است و از رحمت اوست که آنان را به تکالیف چندی مکلف کرده است تا ایشان را در معرض منافعی همیشگی قرار دهد «اگر بخواهد، شما را از میان میبرد» و با عذاب ریشهکن میکند ای بندگان نافرمان! «وبعد از شما» یعنی: بعد از نابود ساختنتان «هرکه را بخواهد» از خلقش «جانشین میسازد» از آنان که نسبت به شما در برابر او فرمان پذیرترند «همچنان که شما را از نسل قومی دیگر پدید آورد» به قولی: مراد از آن قوم، سرنشینان کشتی نوح علیه السلام اند.
﴿إِنَّ مَا تُوعَدُونَ لَأٓتٖۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ١٣٤﴾ [الأنعام: 134].
«قطعا آنچه به شما وعده داده میشود» از برانگیختن در قیامت و مجازات در آخرت «آمدنی است» خواهناخواه و بهطور حتم زیرا خداوند عزوجل خلف وعده نمیکند «و شما گریزنده نیستید» از عذاب من و نمیتوانید مرا درمانده کنید. اعراب میگویند: «أعجزنی فلان: فلان مرا درمانده ساخت»؛ آنگاه که از نزد وی بگریزد و او نتواند خود را به وی برساند. این تعبیر رد کننده این پندار مشرکان است که میگفتند: «من مات فقد فات: هرکس مرد؛ در حقیقت فنای ابدی شد وجان به در برد». از ابیسعید خدری رضی الله عنه روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم درحدیث شریف فرمودند: «یا بنی آدم، إن کنتم تعقلون فعدوا أنفسکم من الـمـوتى، والذی نفسی بیده إنما توعدون لآت وما أنتـم بمعجزین». «ای فرزندان آدم! اگر شما اهل خرد و اندیشه هستید، خود را از مردگان بشمارید زیرا سوگند به آن ذاتی که جانم در ید اوست، آنچه وعده داده شدهاید البته آمدنی است و شما گریزنده نیستید».
﴿قُلۡ یَٰقَوۡمِ ٱعۡمَلُواْ عَلَىٰ مَکَانَتِکُمۡ إِنِّی عَامِلٞۖ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن تَکُونُ لَهُۥ عَٰقِبَةُ ٱلدَّارِۚ إِنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلظَّٰلِمُونَ١٣٥﴾ [الأنعام: 135].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «ای قوم من! بر حالت خویش عمل کنید» این جمله دارای دو معنی است:
1- بر همان راه و روشی که هستید پایداری کنید، اگر میپندارید که بر جاده هدایت روان هستید.
2- هرچه در توان شماست انجام دهید و بر کفر و دشمنیتان پای بفشارید.
«من نیز عملکنندهام» من هم بیپروا به شما و بیآن که به کفرتان اهمیتی بدهم، بر راه و روش و برنامه خود پایبند و پایدار و مقاوم و برقرار هستم «بهزودی خواهید دانست» چهکسی برحق است و چهکسی بر باطل و بهزودی خواهید دانست «که عاقبت پسندیده سرا» یعنی: پیروزی و وراثت زمین در سرای دنیا ونیکفرجامی سرای آخرت «از آن کیست» آیا از آن ماست یا از آن شما؟ «بیگمان ستمکاران» یعنی: کافران «رستگار نمیشوند» آری! خدای عزوجل وعدهاش را برای پیامبرش محقق کرد و او را بر سرزمینهای مخالفانش مسلط گردانیده مکه را برای وی گشود و او را بر تکذیبکنندگان قومش غالب و بر کل جزیرهالعرب مسلط گردانید و همه اینها در حیات آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روی داد و بعداز حیات ایشان در دوران خلفای ایشان نیز، شهرها و قلمروهای بزرگ دیگری فتح گردید.
در این آیه خدای سبحان یکی از شیوههای ادبی انذار و هشدار را که تعجیز و تحدی است و در قرآن کریم نمونههای دیگری نیز دارد، بهکار برده است.
﴿وَجَعَلُواْ لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ ٱلۡحَرۡثِ وَٱلۡأَنۡعَٰمِ نَصِیبٗا فَقَالُواْ هَٰذَا لِلَّهِ بِزَعۡمِهِمۡ وَهَٰذَا لِشُرَکَآئِنَاۖ فَمَا کَانَ لِشُرَکَآئِهِمۡ فَلَا یَصِلُ إِلَى ٱللَّهِۖ وَمَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ یَصِلُ إِلَىٰ شُرَکَآئِهِمۡۗ سَآءَ مَا یَحۡکُمُونَ١٣٦﴾ [الأنعام: 136].
در آیات ذیل، خدای عزوجل انواعی چند از احکامی را که اهل جاهلیت برای خود اختراع کرده بودند، در میان میگذارد، که نوع اول عبارت است از: «و برایخداوند از زراعت و چهارپایانی که خود او آفریدهاست، بهرهای قائل شدند و به پندار خود گفتند که: این سهم برای الله است و این سهم برای شرکایی که ما مقرر کردهایم» یعنی: کفار عرب برای خداوند عزوجل از آنچه خود از کشت و میوه درختان و نسلهای چهارپایان آفریده، سهمی مقرر کرده آن را صرف مسکینان و میهمانان میکردند، همینگونه برای خدایان باطل خود نیز بهرهای از این اشیا مقرر کرده وآن را صرف متولیان بتان و خدمتکاران آستان آنان میکردند و چون اموال اختصاص یافته به بتان تمام میشد؛ از سهمی که برای خدا مقرر کرده بودند، برداشته و به وجوه مصارف بتان میافزودند و میگفتند: خداوند از این وجوه بینیاز است. یا اگر چیزی از سهم خداوند عزوجل در سهم بتان در هم میآمیخت، آنرا به حال خود واگذاشته و میگفتند: خدا بدان نیازی ندارد. ولی اگر از سهم بتان در سهم خداوند عزوجل در میآمیخت، آن را جدا کرده و میگفتند: بتان بدان نیازمندند. «پس آنچه خاص شرکایشان بود، به خدا نمیرسید» یعنی: به مصارفی نمیرسید که خداوند عزوجل صرف اموال در آنها را مشروع گردانیده، همچون صدقه، صلهرحم و اطعام میهمان «ولی آنچه خاص خدا بود، به شرکای آنان میرسید» یعنی: آن را در مصارف مربوط به دستگاه بتان و بتسالاران مصرف میکردند «چه بد حکم میکنند» در اینکه خدایان باطل خود را بر خدای سبحان برگزیده و مخلوقی ناتوان را بر خالق توانا ترجیح میدهند. قطعا اینگونه سخنان و اعمال، صرفا بر پندار غلط آنان متکی است، که خداوند عزوجل نه آنها را بدان امر کرده، نه همچو تقسیمبندیای را برایشان مشروع گردانیده است.
﴿وَکَذَٰلِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٖ مِّنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ قَتۡلَ أَوۡلَٰدِهِمۡ شُرَکَآؤُهُمۡ لِیُرۡدُوهُمۡ وَلِیَلۡبِسُواْ عَلَیۡهِمۡ دِینَهُمۡۖ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَا فَعَلُوهُۖ فَذَرۡهُمۡ وَمَا یَفۡتَرُونَ١٣٧﴾ [الأنعام: 137].
نوع دوم از احکام اختراعکرده اهل جاهلیت عبارت بود از: «و این گونه» که شیاطین اختصاص دادن سهمی برای خدا عزوجل و سهمی دیگر برای بتان را در چشم مشرکان آراستند، همینگونه «شرکایشان در نظر بسیاری از آنان قتل فرزندانشان را آراستند» یعنی: شیاطین این عمل زشت را نیز در چشم و دلشان نیکو جلوه دادند «تا آنان را هلاک کنند» یعنی: تا سرانجام، آن دختران و پسران بیگناه را هلاک کنند، با کشتن و زندهبهگورکردن بهناحق آنان. یا شیاطین، مشرکان را با گمراهکردنشان هلاک و نابود کنند «و تا مشتبه» و درهم و برهم «سازند» شیاطین «بر آنان دینشان را» و در نتیجه آنان نتوانند میان آنچه که برایشان مشروع است، با آنچه که مشروع نیست، فرق بگذارند. بعضی گفتهاند :مراد از شرکا در اینجا، خدمتکاران بتان از کاهنان و پردهداراناند که زندهبهگور کردن دختران را از بیم نیازمندی یا به اسارت درآمدن آنها و کشتن فرزندان را از بیم فقر و درویشی، در چشم و دل مشرکان میآراستند. همین طور بهنام خدای بزرگ سوگند یاد میکردند که اگر به آنان این تعداد (عددی معین را ذکر میکردند) از اولاد پسر عنایت نماید، یکی از آنان را برای او قربانی میکنند چنانکه عبدالمطلب، چنین نذر کرد و قرعه بهنام عبدالله پدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برآمد، و سرانجام او با فدیه دادن صد شتر، از ذبح وی منصرف شد «و اگر خدا میخواست چنین نمیکردند» یعنی: این جنایت از سوی آنان به اراده تکوینیخداوند عزوجل سرزد، بر اساس حکمتی که او خود به آن داناتر است «پس آنان را با آنچه افترا میبندند واگذار» یعنی: آنان و افترابستنشان بر خدای سبحان را رها کن؛ زیرا این اعمالشان به تو زیانی نمیرساند.
﴿وَقَالُواْ هَٰذِهِۦٓ أَنۡعَٰمٞ وَحَرۡثٌ حِجۡرٞ لَّا یَطۡعَمُهَآ إِلَّا مَن نَّشَآءُ بِزَعۡمِهِمۡ وَأَنۡعَٰمٌ حُرِّمَتۡ ظُهُورُهَا وَأَنۡعَٰمٞ لَّا یَذۡکُرُونَ ٱسۡمَ ٱللَّهِ عَلَیۡهَا ٱفۡتِرَآءً عَلَیۡهِۚ سَیَجۡزِیهِم بِمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ١٣٨﴾ [الأنعام: 138].
نوع سوم از انواع احکام ساختگی اهل جاهلیت این بود: «و گفتند: این چهارپایان و زراعت ممنوع است» یعنی: حرام و ممنوع (قرنطینه) است زیرا به بتان ما اختصاص دارد «و جز کسیکه ما بخواهیم، هیچکس نباید از آن بخورد، بهزعم خودشان» و آنان خدمتگزاران بتان و مردان بودند که منحصرا حق استفاده از آن اموال را داشتند «و چهارپایانی دیگر است که سواری بر پشت آنها حرام شدهاست» و آن عبارت است از: حیوانات «بحیره»، «سائبه» و «حام» که بهنوعی توتم عصر جاهلی بودند.[4] پس از روی جهالت، سواری یا حمل بار بر این نوع از چهارپایان را تحریم میکردند «و چهارپایان دیگری است که نام خدا را بر آنها نمیگیرند» این نوع سوم از چهارپایان ذکرشده در این آیه است و آن عبارت از: چهارپایانی است که آنها را بهنام بتانشان و برای آنان ذبح میکردند، نه بهنام خداوند عزوجل . بعضی گفتهاند: مراد آیه این است که حتی آنان سوار بر این چهارپایان به مناسک حج هم نمیرفتند تا بر پشت آنها نام خدا عزوجل را ببرند «بهمحض افترا بر خدا» یعنی: در این ادعای خود که این اعمال از دین خدا عزوجل است، دروغ گو بوده و بر خدا افترا میبستند «خداوند بهزودی آنان را در برابر آنچه که افترا میبستند، جزا خواهد داد».
﴿وَقَالُواْ مَا فِی بُطُونِ هَٰذِهِ ٱلۡأَنۡعَٰمِ خَالِصَةٞ لِّذُکُورِنَا وَمُحَرَّمٌ عَلَىٰٓ أَزۡوَٰجِنَاۖ وَإِن یَکُن مَّیۡتَةٗ فَهُمۡ فِیهِ شُرَکَآءُۚ سَیَجۡزِیهِمۡ وَصۡفَهُمۡۚ إِنَّهُۥ حَکِیمٌ عَلِیمٞ١٣٩﴾ [الأنعام: 139].
«و گفتند: آنچه در شکم این چهارپایان است» مراد آنها جنینهای شکم چهارپایان «بحیره» و «سائبه» بود «خاص مردان ماست» یعنی: فقط برای آنها حلال است «و بر همسران ما حرام است» مرادشان همه زنان اعم از دختران، خواهران، همسران و مانند آنها از زنان بودند. بعضی برآنند که مراد آیه: شیر آن حیوانات بود که آن را برای مردان حلال و برای زنان حرام گردانیدند «و اگر مرده باشد» یعنی: اگر جنینی که در شکم آن چهارپایان است، مرده باشد «پس آنان همه در آن» یعنی: در جنین مرده «شریکند» و مرد و زن هردو از آن میخورند. از ابنعباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «اگر گوسفند، جنین نر میزایید، آنرا ذبح میکردند و فقط مردان حق تناول از آن را داشتند نه زنان و اگر جنین ماده میزایید، آن را رها کرده و ذبح نمیکردند و اگر جنین، مرده متولد میشد، مردان و زنان همه در آن شریک بودند چنانکه حق تعالی در این آیه فرموده است». «خداوند بهزودی وصف آنان را جزا خواهد داد» یعنی: بهزودی در برابر اینسخنان و احکام اختراعیشان به آنان سزای مناسب خواهد داد «زیرا او حکیم» است در افعال و اقوال و شریعت و مقدرات خویش «داناست» به عقیده واعمال خیر و شر بندگان خویش پس جزای همه را به کاملترین وجه خواهد داد.
﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ قَتَلُوٓاْ أَوۡلَٰدَهُمۡ سَفَهَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ ٱللَّهُ ٱفۡتِرَآءً عَلَى ٱللَّهِۚ قَدۡ ضَلُّواْ وَمَا کَانُواْ مُهۡتَدِینَ١٤٠﴾ [الأنعام: 140].
«هرآینه کسانی که فرزندان خود را» یعنی: دختران خود را «کشتند» با زنده به گور کردنشان «از روی سفاهت و نادانی» نه از روی حجت عقلی یا شرعی «زیانکار شدند» سفاهت: سبکمغزی، کمخردی و نادانی است. آری! آنان از روی جهل و کم خردی ندانستند که این خداوند عزوجل است که روزی دهنده فرزندانشان است، نه خودشان «و» نیز زیانکار شدند کسانی که «آنچه را خداوند روزیشان داده بود، حرام کردند» از چهارپایانی که آنها را «بحیره» و «سائبه» مینامیدند «از روی افترا به خداوند» زیرا خدای سبحان هیچ چیز از این اشیا را حرام نکرده است «در حقیقت آنان گمراه شدند و راه یافته نبودند» بهسوی راه صواب در این حرام ساختنهای خویش.
از ابنعباس رضی الله عنه روایت شدهاست که فرمود: «اگر دوست داری که از جهالت اعراب آگاه شوی پس آیات بعد از صدوسوم از سوره انعام: ﴿قَدۡ خَسِرَ ٱلَّذِینَ قَتَلُوٓاْ...﴾ را بخوان».
﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَیۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ وَٱلنَّخۡلَ وَٱلزَّرۡعَ مُخۡتَلِفًا أُکُلُهُۥ وَٱلزَّیۡتُونَ وَٱلرُّمَّانَ مُتَشَٰبِهٗا وَغَیۡرَ مُتَشَٰبِهٖۚ کُلُواْ مِن ثَمَرِهِۦٓ إِذَآ أَثۡمَرَ وَءَاتُواْ حَقَّهُۥ یَوۡمَ حَصَادِهِۦۖ وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡرِفِینَ١٤١﴾ [الأنعام: 141].
«و اوست کسیکه باغهای داربستدار» یعنی: برداشته شده بر ستونها «و بدون داربست را» یعنی: درختان فروگذاشته بر روی زمین را که بر ستونها برافراشته نیستند «پدید آورد» بهقولی: درختان داربستدار (معروشات)، درختانی است که بر روی زمین پهن میشود، مانند انگور و خربزه و خیار و غیره، یا به وسیله ستونها برپا میشود تا شاخهها بر آن فرو غلتد و درختان بدون داربست (غیرمعروشات)، درختانی است که بر ساق خود ایستاده باشد، مانند درخت خرما و سایر درختان ستوندار «و پدید آورد درختان خرما و زراعتی را که محصولات آن گوناگون است» یعنی: بر وبار و طعم و لذت و میوه آن و دانه یا گوشتی که از آن میخورند، گوناگون است. بدینسان خدای عزوجل با این گوناگونی طعمها و لذتهایی که برای نوع بشر آفریده است، مهربانیاش را بر بندگانش منت میگذارد «و پدید آورد زیتون و انار را که شبیه به یکدیگر و غیرشبیهاند» در رنگ و طعمخود. تفسیر این مفاهیم در آیه (99) گذشت «بخورید از میوههای آن چون میوه داد» هرچند که آن میوه به پختگی نرسید «و حق آن را در روز بهرهبرداری از آن بدهید» به قولی: این آیه مبین فرضیت ادای زکات کشت و میوه است. به قولی دیگر: بر مالک واجب است تا در روز درویدن و چیدن کشت و میوه، بر مساکینی که بر سر چیدن محصول حاضرند، مقداری از آن؛ چون یک مشت، یا یک دسته و مانند آن بدهد و آنان را محروم نکند. امام ابوحنیفه رحمه الله با تمسک به این آیه و عام بودن حدیث نبویای که بخاری آن را در این مورد از ابنعمر رضی الله عنه روایت کردهاست، پرداخت زکات را در هرآنچه که از زمین میروید، چه مواد خوراکی باشد یا غیرآن ـ بجز هیزم و علف خشک و سبزیجات تازه و انجیر و شاخه خشک درخت خرما و نیبوریا (اقارون) و نیشکر ـ واجب دانسته است. آن حدیث شریف به روایت ابنعمر رضی الله عنه این است: «در آنچه که آسمان آن را آب میدهد، عشر است و در آنچه که به وسیله شتر یا به وسیله دلو و چرخ آبکشآبیاری میشود، نصف عشر است».
اما رأی جمهور فقها بر این است که: زکات در کشت و میوه واجب نیست، مگر در آنچه که قابل بهرهبرداری غذایی و قابل ذخیرهکردن باشد. وقت وجوب زکات ـ بهقول راجح که همانا رأی ابوحنیفه رحمه الله است ـ روز چیدن یا روز درو کردن است «ولی اسراف نکنید» یعنی: در خوردن یا در صدقه دادن «که او اسرافکاران را دوست ندارد» زیرا آنان حق را پایمال کرده و از حد در گذشتهاند.
ابنجریج در بیان سبب نزول میگوید: آیه ﴿وَلَا تُسۡرِفُوٓاْۚ...﴾ درباره ثابت بن قیس بن شماس نازل شد که خرمای نخلستان خود را چید و گفت: هیچکس امروز نزد من نمیآید مگر اینکه او را اطعام میکنم پس تا شامگاه مردم را با چنان دستو دلبازیای اطعام کرد که هیچ چیز برای خودش باقی نماند.
﴿وَمِنَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ حَمُولَةٗ وَفَرۡشٗاۚ کُلُواْ مِمَّا رَزَقَکُمُ ٱللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٞ١٤٢﴾ [الأنعام: 142].
«و نیز پدید آورد از چهارپایان، حیوانات بارکش و حیوانات کرک و فرش دهنده را» یعنی: خداوند متعال برای شما از چهارپایان، اصناف هشتگانهای را پدید آورد که در آیه بعدی ذکر میکند، در حالیکه باربردارنده و فرشدهندهاند. حموله: حیوان باری، یعنی شتر است اما فرش: حیوانی است که مردم از مو و پشم وکرک آن برای خود فرش میسازند. بعضی گفتهاند: حموله؛ شتران بزرگسالاند وفرش: شتران خردسال که بر آنها بار حمل نمیشود «از آنچه الله» از این اشیاء «شما را روزی داده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید» چنانکه مشرکان کردند؛ با تحریم آنچه که خداوند عزوجل حرام نکرده و حلال ساختن آنچه که او حلال نگردانیده «هرآینه او برای شما دشمنی آشکار است» پس همیشه شیطان لعین را در امر دینتان متهم و محکوم بدانید.
﴿ثَمَٰنِیَةَ أَزۡوَٰجٖۖ مِّنَ ٱلضَّأۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡمَعۡزِ ٱثۡنَیۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّکَرَیۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَیَیۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَیۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۖ نَبُِّٔونِی بِعِلۡمٍ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٤٣﴾ [الأنعام: 143].
در بیان سبب نزول آمده است: مالک بن عوف و یارانش گفتند؛ آنچه در شکم این چهارپایان «بحیره» و «سائبه» است خاص مردان ماست، لذا فقط برای آنها حلال است و بر همسران ما حرام میباشد پس نازل گردید:
«آفرید» برای شما از چهارپایان بارکش و حیوانات دارای کرک و پشم «هشت جفت را» یعنی: هشت فرد را زیرا هریک از نر و ماده جفت آن دیگر است و به آن «زوجان» هم گفته میشود «از گوسفند دو قسم» نر و ماده. ضأن: گوسفندان دارای پشماند «و از بز دو قسم» نر و ماده. معز: برخلاف ضأن، گوسفند موداری است که گوشهای کوتاهی دارد «بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «آیا خداوند این دو نر را یا این دو ماده را حرام کرده است«؟ مراد از دو نر: قوچ و بز نر و مراد از دو ماده: میش و بز ماده است «یا آنچه را که رحم آن دو ماده در بر گرفته است«؟ ایناستفهام؛ انکار و توبیخ بر مشرکان در امر تحریم این حیوانات است، یعنی: آیا رحم حیوان بیش از یک نر یا یک ماده را دربر میگیرد پس چرا بعضی از آن را حرام و بعضی را حلال میگردانید؟ اگر بهنظر شما ماده بودن حیوان سبب حرمتآن است، باید هر حیوان مادهای حرام باشد، و اگر نر بودن سبب حرمت آن است، باید هر حیوان نری حرام باشد، و اگر هر چیزی که رحم حیوان آن رابرمیدارد حرام باشد پس باید همه جنینها حرام باشند، نه فقط جنین حیوان ماده پس علت و قیاس شما همه فاسد است. «مرا از روی علم خبر دهید» یعنی: به علمی که مستند به خبر خبردهنده صادقی باشد لذا هرگاه دلیل عقلیای بر این تحریم ندارید پس نقلی صحیح از کتب الهی یا از شریعت ابراهیم و اسماعیل ـ علیهما السلام ـ و دلیلیاز کلام خداوند متعال بیاورید «اگر راستگو هستید» در اینکه خدای متعال آنها را حرام کرده است.
این آیه بیانگر جهل اعراب قبل از اسلام در مورد آن چیزهایی است که بر خود از چهارپایان تحریم میکردند. یعنی خدای عزوجل میفرماید: ما نه این چهارپایان و نه چیزی از نتاج آنها را بر شما حرام نساختهایم، بلکه همه آنها را برای بهرهبرداری بنیآدم آفریدهایم.
﴿وَمِنَ ٱلۡإِبِلِ ٱثۡنَیۡنِ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ ٱثۡنَیۡنِۗ قُلۡ ءَآلذَّکَرَیۡنِ حَرَّمَ أَمِ ٱلۡأُنثَیَیۡنِ أَمَّا ٱشۡتَمَلَتۡ عَلَیۡهِ أَرۡحَامُ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۖ أَمۡ کُنتُمۡ شُهَدَآءَ إِذۡ وَصَّىٰکُمُ ٱللَّهُ بِهَٰذَاۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّنِ ٱفۡتَرَىٰ عَلَى ٱللَّهِ کَذِبٗا لِّیُضِلَّ ٱلنَّاسَ بِغَیۡرِ عِلۡمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٤٤﴾ [الأنعام: 144].
«و همچنین از شتر دو قسم و از گاو دو قسم» یعنی: نر و ماده «آفرید. بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «آیا نرهای آنها را حرام کردهاست یا مادههای آنها را، یا آنچه را که رحمهایآن دو ماده در بر گرفته است«؟ استفهام همچون آیه قبل انکاری و توبیخی است. پس حالا که دلیل عقلیای بر این تحریم ندارید، دلیل نقلیای بیاورید: «مگر وقتی که خداوند شما را به آن سفارش کرد، حاضر بودید»؟ یعنی: اگر دلیل مستند علمیای در دست ندارید؛ آیا در هنگامی که خداوند عزوجل به این تحریم حکم کرد، حاضر و شاهد بودید که آنها را حرام میپندارید؟ نقل است که مالک بنعوف در اینهنگام سکوت کرد و چیزی نگفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: بگو، چرا سخن نمیگویی؟ گفت: تو بگو، من حرفی برای گفتن ندارم، من میشنوم. لذا آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم دنباله آیه را خواندند: «پس چه کسی ستمکارتر است از آنکس که برخدا دروغ بندد تا مردم را بیهیچ علم و اطلاعی به گمراهی بکشاند»؟ یعنی: هیچکس از آن کس که بر خدا عزوجل دروغ بندد و چیزی را حرام گرداند که باری تعالی آن را حرام نکرده، و باز آن را به دروغ و افترا به خدای سبحان نسبت دهد، ستمکارتر نیست چنانکه رهبران مشرکان چنین کردند «بیگمان خداوند قوم ستمپیشه را هدایت نمیکند» یعنی: کسانی را که علم وی برآن پیشیگرفته که بر کفر میمیرند، به سبب آنچه که از ستم مرتکب گردیدهاند.
این آیه بیانگر بزرگی گناه کسی است که چیزی از آفریدههای حق تعالی را بدون دلیل و سند صحیحی تحریم میکند.
﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِی مَآ أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا عَلَىٰ طَاعِمٖ یَطۡعَمُهُۥٓ إِلَّآ أَن یَکُونَ مَیۡتَةً أَوۡ دَمٗا مَّسۡفُوحًا أَوۡ لَحۡمَ خِنزِیرٖ فَإِنَّهُۥ رِجۡسٌ أَوۡ فِسۡقًا أُهِلَّ لِغَیۡرِ ٱللَّهِ بِهِۦۚ فَمَنِ ٱضۡطُرَّ غَیۡرَ بَاغٖ وَلَا عَادٖ فَإِنَّ رَبَّکَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ١٤٥﴾ [الأنعام: 145].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «در آنچه به من وحی شدهاست» تا ساعت نزول این آیه ـ زیرا بعد از نزول این آیه، چیزهایی حرام گردید ـ «هیچچیز بر خورندهای کهآن را میخورد حرام نمییابم» از خوردنیها و آشامیدنیها. یا معنی این است: درآنچه بر من از قرآن وحی شده است، هیچ چیز حرامی نمییابم زیرا وحی از طریق سنت چیزهایی را حرام گردانید. یا معنی این است: در آنچه بر من در مورد چهارپایان وحی شده است، هیچ چیز حرامی نمییابم «مگر آن که مردار باشد» مردار: عبارت از حیوان حلالگوشتی است که ذبح نشده باشد «یا خونریخته» یعنی: خون روان اما خون غیر ریخته؛ چون خونی که بعد از ذبح در عروق حیوان باقی میماند و خون کبد و طحال (جگر و سپرز) و آنچه از گوشت حیوان که در هنگام ذبح به خون آغشته شده، بخشوده و مباح است «یا گوشت خوک زیرا که این» یعنی: خوک «پلید است، یا آنچه که از روی فسق بههنگام ذبح نام غیرخدا بر آن برده شده باشد» یعنی: بهنام بتان ذبح شده باشد. که این کار به سبب فروروی مرتکب آن در فسق و نافرمانی، فسق نامیده شد. از ابنعباس، ابنعمر و عایشه رضی الله عنهم روایت شدهاست که فرمودند: «جز آنچه که خدای سبحان در این آیه ذکر کرده، هیچ حرام دیگری وجود ندارد». آری! آیه: ﴿قُل لَّآ أَجِدُ فِی مَآ أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّمًا...﴾ ، بر انحصار محرمات در آنچه که ذکر شد، دلالت میکرد ـ اگر این آیه مکی نمیبود ـ اما چون این آیه مکی است، بعد از آن در مدینه منوره با نزول سوره «مائده» چهار چیز دیگر که عبارت از: (منخنقه، موقوذه، متردیه و نطیحه) است، نیز بر محرمات فوق اضافه شد.[5] به علاوه اینها، تحریم هر درنده نیشدار، هر پرنده چنگال دار، خر اهلی و سگ نیز در سنت رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم بهاثبات رسیده است. «پس کسیکه بدون سرکشی و زیاده خواهی ناچار» به خوردن این محرمات «گردد، قطعا پروردگار تو» بر شخص مضطر و ناچار چنانچه از محرمات یادشده تناول کرد «آمرزنده مهربان است»[6].
از ابنعباس رضی الله عنه روایت شده است که فرمود: «اهل جاهلیت چیزهایی را میخوردند و چیزهایی را پلید میدانستند و نمیخوردند پس خدای عزوجل پیامبرش را برانگیخت و کتابش را نازل کرد و حلال خود را حلال و حرام خود را حرام نمود لذا آنچه را که خداوند متعال حلال گردانیده، حلال است و آنچه را که حرام کرده، حرام است و آنچه که از آن سکوت کرده، بخشوده است. آنگاه این آیه کریمه را تلاوت نمود».
﴿وَعَلَى ٱلَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا کُلَّ ذِی ظُفُرٖۖ وَمِنَ ٱلۡبَقَرِ وَٱلۡغَنَمِ حَرَّمۡنَا عَلَیۡهِمۡ شُحُومَهُمَآ إِلَّا مَا حَمَلَتۡ ظُهُورُهُمَآ أَوِ ٱلۡحَوَایَآ أَوۡ مَا ٱخۡتَلَطَ بِعَظۡمٖۚ ذَٰلِکَ جَزَیۡنَٰهُم بِبَغۡیِهِمۡۖ وَإِنَّا لَصَٰدِقُونَ١٤٦﴾ [الأنعام: 146].
آنگاه خداوند متعال روشن میسازد که آنچه را در تورات بر یهودیان حرام کرده بود، محرماتی است که در این آیه ذکر میشود پس اهل جاهلیت از کجا و با چه استنادی چیزهای خاصی را بر خود تحریم کردند درحالی که تحریم آنها نه درتورات آمده است و نه در قرآن؟
«و بر یهود هر جانور ناخنداری را حرام ساختیم» از مجاهد روایت شده است که گفت: «مراد از جانور ناخندار: هر حیوانی است که انگشتان پای آن از هم شکافته نباشد زیرا حیواناتی که انگشتان آنها از هم شکافته است، بر یهودیان حلال بود. او اضافه میکند: چون انگشتان پای مرغ خانگی و گنجشک از هم شکافته است پس این پرندگان، بر یهودیان حلال بود و یهودیان از گوشت آنها میخوردند اما چون کف پای شتر، شترمرغ و غاز، دارای انگشتان شکافتهشده نیست، اینها و هر پرنده یا حیوان دیگری که دارای سپل (سم) بوده و انگشتان از هم شکافتهشدهای ندارند، بر آنان حرام بود». «و از گاو و گوسفند، پیه آن دو را بر آنان حرامکردیم» که عبارت از: پیه کلیهها و پیه رقیقی است که بر روی شکمبه آنها قراردارد. آنگاه حق تعالی پیه پشت و رودهها و استخوانها را از این تحریم استثنا کرده فرمود: «مگر آنچه بر پشت آن دو، یا بر رودههاست، یا آنچه به استخوان چسپیده است» در تمام مواضع بدن حیوان و از آن جمله دنبه وی زیرا دنبه به استخوان دم حیوان چسپیده است پس این سه نوع پیه و چربی، بر یهودیان حرام نیست «این» تحریم «را به سزای ستمکردنشان به آنان کیفر دادیم» یعنی: این اشیائی که بر یهودیان حرام گردید و در قرآن حرام اعلام نشده، اساسا از پاکیزههاست اما به مثابه کیفری بر ظلم و ستم و تجاوز یهودیان، بر آنان حرام گردانیده شد «و همانا ما راستگوییم» در خبری که پیرامون تحریم اشیای فوق بر یهودیان، به تو دادیم پس این پندارشان که یعقوب (اسرائیل) آنها را بر خود حرام کرده بود، اصلا درست نیست. یا معنی این است: ما در کیفری که به آنان دادیم، عادل هستیم.
﴿فَإِن کَذَّبُوکَ فَقُل رَّبُّکُمۡ ذُو رَحۡمَةٖ وَٰسِعَةٖ وَلَا یُرَدُّ بَأۡسُهُۥ عَنِ ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡمُجۡرِمِینَ١٤٧﴾ [الأنعام: 147].
«پس اگر تو را دروغگو انگاشتند» یعنی: اگر یهودیان تو را در این اموری که به تو وحی نمودیم، دروغگو شمردند، یا: اگر مشرکانی که چهارپایان را به اقسام مختلف ذکر شده در آیات (139 ـ 138) تقسیم کردند و بعضی از آنها را حلال و بعضی را حرام پنداشتند، تو را دروغگو شمردند؛ «بگو: پروردگار شما صاحب رحمتی گسترده است» و از رحمت اوست حلم و بردباری او به شما و عدم شتابش به کیفردادنتان «ولی عقوبت او از گروه مجرمان بازگردانده نمیشود» زیرا اگر سزاوار عذاب شتابان و عاجل باشند، آن را بر آنها فرود میآورد پس دروغانگاران نباید به رحمت واسعه باری تعالی فریفته شده و از بیم عذابش آسودهخاطر باشند.
در این آیه ترغیب و ترهیب (بیم و امید) با هم پیوست گردانیده شده و این شیوه قرآن کریم در بسیاری از آیات آن است.
﴿سَیَقُولُ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُواْ لَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ مَآ أَشۡرَکۡنَا وَلَآ ءَابَآؤُنَا وَلَا حَرَّمۡنَا مِن شَیۡءٖۚ کَذَٰلِکَ کَذَّبَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ حَتَّىٰ ذَاقُواْ بَأۡسَنَاۗ قُلۡ هَلۡ عِندَکُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآۖ إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَإِنۡ أَنتُمۡ إِلَّا تَخۡرُصُونَ١٤٨﴾ [الأنعام: 148].
«زود باشد که مشرکان» قریش و غیرآنان «بگویند» بر سبیل مناظره و شبهه پراکنی: «اگر خدا میخواست، نه ما و نه پدرانمان شرک نمیآوردیم و چیزی را» خودسرانه «تحریم نمیکردیم» هدف مشرکان از این سخن این است که آنچه انجام دادهاند، حق است و اگر حق نمیبود، باید خدای سبحان بهسوی پدرانشان پیامبرانی میفرستاد تا آنها را به فروگذاشتن شرک و ترک تحریم آنچه که او حرام نگردانیده و حلال نشمردن آنچه که او حرام گردانیده، دستور دهند پس هرگاه حق تعالی چنین نکرده، این بدان معنی است که او از این اعمالشان راضی بودهاست «پیشینیان آنان هم به همینگونه تکذیب کردند» یعنی: پیشینیانشان هم با استناد به همچو حجتهای بیاساسی، پیامبران خویش را تکذیب کردند «تا آن که عقوبت ما را چشیدند» و عذاب خویش را بر آنان فرود آوردیم. پس اگر حجت آنان درست میبود، خدای سبحان به آنان عذاب نمیچشانید «بگو: آیا نزد شما علمی هست تا آن را برای ما آشکار کنید» یعنی: آیا دلیلی بر این امر در دست دارید که خدای سبحان به شرک شما و نیز به حلالسازیها و حرامسازیهای شما راضی بوده است؟ قطعا چنین نیست پس بدانید که صرف وقوع فساد از سوی شما، به هیچوجه بر خشنودی خداوند متعال از شما دلالت نمیکند، چرا که مشیت باریتعالی در همه حال، عین رضای او نیست «شما جز از گمان پیروی نمیکنید» یعنی: حقیقت این است که شما جز از پندار و خیال و اعتقادات فاسد پیروی نمیکنید، پندارها و باورهایی که خواستگاهی جز جهل و نادانی و اشتباه ندارند «و شما جز دروغگو نیستید» یعنی: شما فقط دروغ و خیال بههم میبافید.
﴿قُلۡ فَلِلَّهِ ٱلۡحُجَّةُ ٱلۡبَٰلِغَةُۖ فَلَوۡ شَآءَ لَهَدَىٰکُمۡ أَجۡمَعِینَ١٤٩﴾ [الأنعام: 149].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «حجت رسا و روشن» که عذرهایشان در پیشگاه آن منقطع شده و شبههها، پندارها و توهماتشان در برابر آن هیچ میشود «از آن خداوند است» و مختص و ویژه اوست «پس اگر خدا میخواست» که همگی شمارا یکجا بدون تعلیم و ارشاد و اندیشه و استدلال، هدایت کند، «قطعا همه شما را هدایت میکرد» و چون فرشتگان شما را خلقتا همیشه مؤمن و مطاع میگردانید تا در حوزه انتخاب و اراده و تمییز دادن میان خیر و شر و حق و باطل، هیچ نقشینداشته باشید ولی از حکمت اوست که هدایت و گمراهی ـ هردو ـ را بر اسباب آنها معلق گردانید لذا در کسانی که شایستگی هدایت را دارند ـ به توفیق خویش ـ هدایت را آفرید و در کسانی که سزاوار گمراهی هستند ـ به عدل خویش ـ گمراهی را آفرید.
﴿قُلۡ هَلُمَّ شُهَدَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ یَشۡهَدُونَ أَنَّ ٱللَّهَ حَرَّمَ هَٰذَاۖ فَإِن شَهِدُواْ فَلَا تَشۡهَدۡ مَعَهُمۡۚ وَلَا تَتَّبِعۡ أَهۡوَآءَ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بَِٔایَٰتِنَا وَٱلَّذِینَ لَا یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡأٓخِرَةِ وَهُم بِرَبِّهِمۡ یَعۡدِلُونَ١٥٠﴾ [الأنعام: 150].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «گواهان خود را که گواهی میدهند به اینکه خدا اینها را» یعنی: این اشیای پنداری شما را «حرام کرده است بیاورید پس اگر هم شهادت دادند» بدون علم و اطلاع و فقط از روی گزافهگویی و تعصب «تو با آنان شهادت نده» یعنی: تو آنان را تصدیق نکن و به این گواهی دروغ آنان تسلیم نشو «و از هوسهای کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند، پیروی نکن» زیرا آنان سردمدار دروغ انگاران آیات ما بوده و به آخرت ناباوراند «و آنان با پروردگار خود همتا قرار میدهند» یعنی: برای او از مخلوقاتش ـ چون بتان ـ همتایانی قرار میدهند پس چگونه از کسانی پیروی میکنی که خردهایی اینچنین سست و بیبنیاد داشته و فقط از هوا و هوسشان پیروی میکنند؟.
آیه کریمه دلیل بر آن است که تکذیبکنندگان آیات الهی، پیرو هوا و هوس خویش هستند زیرا اگر از دلیل پیروی میکردند، باید آیات الهی را تصدیق مینمودند.
﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمۡ عَلَیۡکُمۡۖ أَلَّا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗاۖ وَلَا تَقۡتُلُوٓاْ أَوۡلَٰدَکُم مِّنۡ إِمۡلَٰقٖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکُمۡ وَإِیَّاهُمۡۖ وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلۡفَوَٰحِشَ مَا ظَهَرَ مِنۡهَا وَمَا بَطَنَۖ وَلَا تَقۡتُلُواْ ٱلنَّفۡسَ ٱلَّتِی حَرَّمَ ٱللَّهُ إِلَّا بِٱلۡحَقِّۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ١٥١﴾ [الأنعام: 151].
ابنمسعود رضی الله عنه فرمود: هرکس میخواهد به وصیت مهر شده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بنگرد، باید آیات «153ـ151» از سوره «انعام» را بخواند:
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «بیایید تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کردهاست، برای شما بخوانم» این محرمات الهی عبارتاند از: «این که چیزی را با او شریک قرارندهید» یعنی: نخستین چیز از محرمات این است که: حق تعالی بر شما لازمگردانیده، یا شما را برای آن آفریده که چیزی را با او شریک قرار ندهید. «و به پدر و مادر احسان کنید» با امتثال امر و نهی آنها و این خود به معنای نهی از نافرمانی آنها نیز هست. «و فرزندان خود را از بیم املاق نکشید، ما شما و آنان را روزی میرسانیم» زیرا رزق بندگان بر عهده مولایشان است. بنابراین، سومین حرام؛ کشتن فرزندان است. املاق: فقر است. یادآور میشویم که اهل جاهلیت فرزندان خود را ـ اعم از ذکور و اناث ـ از بیم فقر و تنگدستی میکشتند و بهعلاوه درخصوص دختران، این رفتار ظالمانه را از بیم عار و ننگ نیز اعمال میکردند. «وبه فواحش» یعنی: گناهان «نزدیک نشوید» و از آن جمله است زنا و لواط «آنچه آشکار باشد از آن و آنچه پوشیده باشد» یعنی: چه آن کارهای زشت و ناشایست علنی باشد، چه پنهان. این چهارمین حرام است. «و هیچ نفسی را که خداوند کشتنش را حرام ساخته است، جز بهحق نکشید» کشتن نفس به قصاص، کشتن آن بهسبب ار تکاب زنا در حال احصان و کشتن آن بهسبب ارتداد، از حق است و این همان اسبابی است که شرع شریف در باب قتل مسلمان آنها را مشروع گردانیدهاست. چنانکه احادیث بسیاری بر آن ناطق است، از آن جمله روایت ابنمسعود رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است که در حدیث شریف فرمودند: «ریختن خون شخص مسلمانی که بر یگانگی خداوند و رسالت من گواهی میدهد حلال نیست مگر به یکی از سه سبب: زنای مرد زن دار یا زن شوهردار، کشتن نفس به قصاصنفس و کشتن کسیکه دین خود را ترک کرده و از جماعت مسلمین بریده است».پس حرام پنجم کشتن نفس به ناحق است. «اینهاست که خدا شما را به آن سفارشکردهاست» یعنی: شما را به آنها امر کرده و رعایت آنها را بر شما فرض گردانیده است «باشد که شما بفهمید» امر و نهی خداوند متعال را.
﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ مَالَ ٱلۡیَتِیمِ إِلَّا بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ أَشُدَّهُۥۚ وَأَوۡفُواْ ٱلۡکَیۡلَ وَٱلۡمِیزَانَ بِٱلۡقِسۡطِۖ لَا نُکَلِّفُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَاۖ وَإِذَا قُلۡتُمۡ فَٱعۡدِلُواْ وَلَوۡ کَانَ ذَا قُرۡبَىٰۖ وَبِعَهۡدِ ٱللَّهِ أَوۡفُواْۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ١٥٢﴾ [الأنعام: 152].
«و به مال یتیم نزدیک نشوید» یعنی: به هیچوجه متعرض مال یتیم نشوید «مگربه» شیوه و «نحوهای که» آن شیوه «هرچه نیکوتر باشد» نسبت به غیر آن از شیوهها و آن شیوهای است که صلاح و نفع یتیم و رشد و نمو مال وی، در آن نهفته باشد «تا زمانی که به حد رشد» یعنی: کمال بلوغ و سن جوانی «خودبرسد» و آن زمانی است که یتیم در تصرفات مالی خویش، شیوهای استوار و بههنجار و راه و روش رشدیافتگان را دنبال کند، نه روش بیخردان و اسرافکاران را. پس ششمین حرام؛ خوردن مال یتیم است. «و پیمانه و ترازو را به قسط» یعنی: به عدالت تمام در دادوستد «بپیمایید» در هنگام خرید و فروش. پس هفتمین حرام؛ کاستن از پیمانه و وزن است.
«هیچکس را جز به قدر توانش تکلیف نمیکنیم» در تمام تکالیف شرعی و از آن جمله تکلیف پیمودن پیمانه و ترازو به شیوه عادلانهای که پرهیز از کاستن و افزودن در آن ممکن باشد «و چون سخن گویید» در داوری، یا شهادت، یاجرح، یا تعدیل[7] «پس انصاف را رعایت کنید» و در سخن خویش جویای صواب باشید، لذا بهخاطر رعایت نزدیکی کسی، یا به انگیزه دوری کسی؛ روش متعصبانه و طرفدارانهای را در پیش نگیرید و هرگز به حساب حق و عدل، بهسوی دوستی ـ بهخاطر دوستیاش ـ متمایل نشوید و بر دشمنی ـ به صرف دخالتدادن انگیزه دشمنی خود با وی ـ اجحاف و ستم روا ندارید بلکه در میان مردم به عدل و داد رفتار کنید «هرچند» آن صاحب دعوی، که سخن به نفع یا علیه اوست «صاحب قرابت باشد» با شما. پس حرام هشتم؛ دروغگفتن و شهادت دادن به ناحق و نارواست.
«و به عهد الله وفا کنید» یعنی: هرگاه در نذر، یا سوگند، یا هر امر حق دیگری با خدا عزوجل عهد بستید، به آن وفا کنید. همچنان کسیکه اسلام آورده است، درحقیقت با خدای عزوجل بر طاعت وی عهد بسته است بنابراین، تعبیر وفا به عهد خدای عزوجل، شامل عهد وی در اعتراف به ربوبیتش و عهد وی بر طاعتش در امر و نهیش نیز میشود. پس نهمین حرام عهدشکنی است. «اینها» که ذکر شد «خدا شما را به آن سفارش کردهاست» یعنی: با امری مؤکد و محکم، شما را به آنها فرمان داده است «باشد که پند گیرید» و از آنچه خدا عزوجل شما را از آن نهی کرده، خود را باز دارید.
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾ [الأنعام: 153].
«و بدانید که این است راه راست و درست من» یعنی: راه رساننده به سرمنزل رضای من که همانا دین من است، همین راه است «پس» فرمان من به شما این است که «از آن پیروی کنید و از راههای دیگر پیروی نکنید» یعنی: از ادیان واندیشههایی که راههای متضاد و بینابینی را دنبال میکنند، پیروی نکنید «که این راهها شما را جدا میکنند» یعنی: دور میافگنند و منحرف میکنند «از راه الله» یعنی: از راه راست الله عزوجل که همانا دین اسلام است. تعبیر (راههای دیگر) در آیه کریمه، مفهومی است عام که شامل یهودیت، نصرانیت، مجوسیت و سایرملل و نیز تمام شیوههای مبتنی بر بدعت و گمراهی و متکی بر هواها و اندیشههای انحراف انگیز و فساد آمیز میشود. پس دهمین حرام؛ پیروی از راه و روشهای غیرالهی است.
در حدیث شریف به روایت ابنمسعود رضی الله عنه آمده است که فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با دست مبارک خود در زمین خطی کشیدند، سپس فرمودند: این راه راست و مستقیم خداست، آنگاه خطوطی از راست و چپ آن خط کشیدند وفرمودند: اینها راههای دیگر است و هیچ راهی از آنها نیست مگر اینکه بر آن شیطانی قرار دارد که بهسوی آن فرامیخواند. آنگاه آیه کریمه: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا...﴾ را تلاوت کردند». «اینهاست که خدا شما را به آن سفارشکرده است، باشد که تقوا پیشه کنید» و از پیروی هوی و هوسها بپرهیزید.
از عبادهبن صامت رضی الله عنه روایت شدهاست که رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف خطاب به اصحاب خود فرمودند: «کدام یک از شما بر مفاد این سه آیه با من بیعت میکند؟ سپس تلاوت نمودند: ﴿قُلۡ تَعَالَوۡاْ أَتۡلُ...﴾ تا از تلاوت هرسه آیه فارغ شدند... آنگاه فرمودند: هرکس به آنها وفا کند، پاداش وی بر خدا عزوجل است و هرکس از آنها چیزی کم کند و خدای عزوجل او را در دنیا (بهمجازات) دریابد، این همان کیفر اوست و هرکس را که به آخرت بیندازد پس سروکارش با اوست که اگر خواهد، وی را بدان مورد مؤاخذه قرار میدهد و اگرخواهد، از وی درمیگذرد». پس اینها در مجموع، ده وصیت الهی برای انسان است.
ملاحظه میکنیم که حق تعالی آیه اول از این سه آیه را با ﴿لَعَلَّکُمۡ تَعۡقِلُونَ﴾ ، آیهدوم را با ﴿لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ﴾ و آیه سوم را با ﴿لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ﴾ بهپایان آورد، که مناسبت هریک از تعابیر در هریک از آیات روشن است زیرا اگر انسانها تعقل و تفکر کنند، به هوش میآیند و پند میگیرند و اگر پند گرفتند؛ از محرمات پرهیز کرده و به تقوی میگرایند پس هریک از آنها زمینهساز دیگری است.
﴿ثُمَّ ءَاتَیۡنَا مُوسَى ٱلۡکِتَٰبَ تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَ وَتَفۡصِیلٗا لِّکُلِّ شَیۡءٖ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٗ لَّعَلَّهُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمۡ یُؤۡمِنُونَ١٥٤﴾ [الأنعام: 154].
«آنگاه به موسی کتاب آسمانی دادیم» تقدیر سخن چنین است: ای محمد! به مشرکان بگو؛ ما قبل از آن که قرآن را بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم نازل کنیم، به موسی نیز کتابآسمانی دادیم بنابراین، توصیههایی که ذکرشد، درشریعتهای الهی دیگر نیزآمده است. پس روی سخن در مجموع با مشرکان است. ﴿تَمَامًا عَلَى ٱلَّذِیٓ أَحۡسَنَ﴾ مفسران این جمله را به دو وجه معنی کردهاند:
1- تورات را به شیوهای که نیکوترین و جامعترین شیوههاست، به اتمامرساندیم.
2- به این منظور به موسی کتاب آسمانی دادیم تا نعمت را بر کسیکه با پایبندی به طاعت خدای عزوجل نیکی کردهاست ـ که خود موسی علیه السلام است ـ به پایه اتمام برسانیم. «و برای اینکه همه چیز را بهروشنی بیان کنیم» یعنی: احکام همهچیز را «و» برای اینکه تورات «هدایت و رحمتی باشد تا آنان» یعنی: بنیاسرائیل «بهملاقات پروردگار خویش ایمان بیاورند» یعنی: رستاخیز و حساب و دیدار پروردگار عزوجل در محشر را باور کنند.
﴿وَهَٰذَا کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ مُبَارَکٞ فَٱتَّبِعُوهُ وَٱتَّقُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٥٥﴾ [الأنعام: 155].
«و این» قرآن کریم «کتابی مبارک است» یعنی: بسیار بابرکت است، به سبب آن که دربرگیرنده خیر و منفعت دینی و دنیوی است «که ما آن را نازل کردهایم پساز آن پیروی کنید» و پیروی از آن بر شما حتمی است «و پرهیزگاری کنید» از مخالفت با قرآن و تکذیب آنچه که در آن است «باشد که شما» اگر آن رابپذیرید و با آن مخالفت نورزید «مورد رحمت» خداوند متعال «قرار گیرید».
﴿أَن تَقُولُوٓاْ إِنَّمَآ أُنزِلَ ٱلۡکِتَٰبُ عَلَىٰ طَآئِفَتَیۡنِ مِن قَبۡلِنَا وَإِن کُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمۡ لَغَٰفِلِینَ١٥٦﴾ [الأنعام: 156].
«تا نگویید» ای اعراب «که کتاب آسمانی» یعنی: تورات و انجیل «فقط بر دو طایفه پیش از ما نازل شدهاست» که یهود و نصاری هستند و بر ما کتابی نازل نشده «و بهتحقیق که ما از تلاوت آنان» یعنی: از تلاوت کتابهای آنان به زبانهایشان «بیخبر بودهایم» یعنی: نمیدانستیم که در آنها چه بوده است، چرا که زبانشان را نمیفهمیدهایم و مخاطب آن کتابها نبودهایم.
مراد؛ اثبات حجت بر مشرکان با فرودآوردن قرآن بر محمد صلی الله علیه و آله و سلم است تا مشرکان در روز قیامت نگویند که: تورات و انجیل بر دو امت قبل از ما نازل گردیده بود و ما از مضامین آنها غافل بودیم.
﴿أَوۡ تَقُولُواْ لَوۡ أَنَّآ أُنزِلَ عَلَیۡنَا ٱلۡکِتَٰبُ لَکُنَّآ أَهۡدَىٰ مِنۡهُمۡۚ فَقَدۡ جَآءَکُم بَیِّنَةٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَهُدٗى وَرَحۡمَةٞۚ فَمَنۡ أَظۡلَمُ مِمَّن کَذَّبَ بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ وَصَدَفَ عَنۡهَاۗ سَنَجۡزِی ٱلَّذِینَ یَصۡدِفُونَ عَنۡ ءَایَٰتِنَا سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ بِمَا کَانُواْ یَصۡدِفُونَ١٥٧﴾ [الأنعام: 157].
«یا بگویید که: اگر کتاب آسمانی بر ما نازل میشد» چنانکه بر دو طایفه پیش از مانازل شد «قطعا از آنان راهیافتهتر بودیم» زیرا ما اعراب؛ اذهانی بیدارتر، فهمی راسختر و حافظهای نیرومندتر داشتیم. بنابراین، چنین سخن و چنین معذرتی ازسوی شما با فرستادن محمد صلی الله علیه و آله و سلم و فرودآوردن قرآن بر وی، بهکلی ناوارد و مردود است «پس بهتحقیق که برای شما حجتی از جانب پروردگارتان آمده است» یعنی: ای گروه عرب! خداوند عزوجل بر پیامبرتان کتابی روشن نازل کرده و این پیامبر از میان خود شماست پس به عذرهای باطل و بهانههای مردود و ناوارد توسل نجویید «و هدایت و رحمتی است» این کتاب الهی برای بندگانی که پیرو آنند «پس ستمکارتر از آنکس که آیات خدا را» که رحمت و هدایتی برای مردماند «دروغ پندارد و از آنها اعراض کند» و با رویگردانی از آنها گمراه شود «کیست؟ بهزودی کسانی را که از آیات ما روی میگردانند، بهسبب اعراضشان، به عذابی سخت مجازات خواهیم کرد».
﴿هَلۡ یَنظُرُونَ إِلَّآ أَن تَأۡتِیَهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَوۡ یَأۡتِیَ رَبُّکَ أَوۡ یَأۡتِیَ بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَۗ یَوۡمَ یَأۡتِی بَعۡضُ ءَایَٰتِ رَبِّکَ لَا یَنفَعُ نَفۡسًا إِیمَٰنُهَا لَمۡ تَکُنۡ ءَامَنَتۡ مِن قَبۡلُ أَوۡ کَسَبَتۡ فِیٓ إِیمَٰنِهَا خَیۡرٗاۗ قُلِ ٱنتَظِرُوٓاْ إِنَّا مُنتَظِرُونَ١٥٨﴾ [الأنعام: 158].
«آیا جز این انتظار دارند» یعنی: ما حجت را بر وحدانیت و ثبوت رسالت پیامبر خویش برپاداشته و باورهای نادرستشان را ابطال کردهایم لذا بعد از این، جز این انتظاری ندارند؛ «که فرشتگان بهسویشان بیایند» یعنی: فرشتگان مرگ برای قبض ارواحشان بیایند «یا پروردگار تو بیاید» در روز قیامت برای داوری نهایی میانشان «یا بعضی از نشانههای پروردگار تو بیاید» یعنی: نشانهها و علائمی که بر فرارسیدن قیامت دلالت میکند «روزی که بعضی از نشانههای پروردگار تو بیاید» یعنی: همان نشانههایی که آنان پیشنهاد کردهاند و عبارت از نشانههایی است که آنان را به ایمان آوردن مجبور میکند؛ چون طلوع خورشید از مغرب و خروج «دابه الارض» که با آنها سخن میگوید؛ در آن روز: «نفعی نمیبخشد هیچ کسی را ایمانآوردن آن» بهسبب اینکه در آن روز تکلیف ایمان آوردن برداشته میشود زیرا آنروز، روزی است که همگان حق را به رأیالعین میبینند و همه باالاجبار به آن ایمان میآورند بنابراین، ایمان آوردن در آن به کسی سودی نمیرساند، چرا «که ایمان نیاورده بود پیش ازاین» یعنی: پیش از آمدن بعضی از آن نشانهها «یا در ایمان آوردن خود خیری بهدست نیاورده بود» با عمل صالحی که تقدیم کرده باشد. یعنی: در آن روز که بعضی از نشانههای پروردگارت بیاید، از هیچکس عمل صالحی پذیرفته نمیشود؛ در صورتی که قبلا به آن عمل صالح عامل نبوده باشدبنابراین، هرکس پیش از آمدن نشانههای قیامت، فقط ایمان آورده اما در ایمان خویش هیچ عمل شایستهای نکردهباشد، یا عمل شایستهای کرده ولی ایمان نیاورده باشد؛ بیگمان این ایمان یا این عمل نیک، به حال وی هیچ سودی ندارد «بگو: انتظار بکشید» یکی از سهچیز یاد شده در اول آیه را، «ما نیز منتظریم» برای شما یکی از آنها را.
در حدیث شریف آمده است: «قیامت برپا نمیشود تا آن که خورشید از غروبگاه خود طلوع نکند پس چون خورشید از غروبگاه خود طلوع کرد و همه مردم آن را دیدند، در آن هنگام همگی آنها ایمان میآورند اما این ایمان آوردنشان در وقتی است که برای هیچ کسی ایمان آوردن آن سودی نمیبخشد...».
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ١٥٩﴾ [الأنعام: 159].
«به تحقیق کسانی که دین خود را پراکنده ساختند» یعنی: دین خود را تکه تکه کرده، برخی از آن را گرفتند و برخی را وانهادند. مراد: یهود، نصاری و مشرکاناند که بعضی از آنها بتان را پرستیدند و بعضی فرشتگان را، همچنان مراد همه کسانی هستند که در دین خدا عزوجل بدعت نهاده و اموری را بهمیان میآورند که خدای عزوجل بدانها فرمان نداده است «و فرقهفرقه شدند» یعنی: گروهگروه وحزبحزب شدند. پس این معنی بر هر امتی صادق است که اساس کارشان در امر دین بر وحدت و اجتماع و یگانگی استوار بوده، سپس هر گروهی از آنان، رأی نادرست شخصی از سرکردگان خود را پیروی کرده و در نتیجه، از آنها فرقهها وگروههای مختلفی پدید آمدهاست «تو هیچگونه مسؤول آنان نیستی» یعنی: تو از بدعتها و تفرقه سازیهای آنان، بیزار و پاک و مبرا هستی و بر تو فقط هشدار دادن وبیم دادن است و بس. عمر رضی الله عنه روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریف به عایشه صدیقه رضی الله عنها فرمودند: «کسانی که دین خود را پراکنده ساخته و فرقهفرقه شدند، آنها اصحاب بدعتها و اصحاب هواها و اصحاب گمراهی از اینامت هستند، ای عائشه! بدانکه برای هر صاحب گناهی توبهای است، بجز صاحبان بدعتها و هواها که برایشان توبهای نیست، من از آنان بیزارم و آنان نیز از ما بیزارند». «جز این نیست کهکارشان فقط با خداوند است» پس اوست که به آنچه مقتضای مشیت وی است، مجازاتشان میکند «آنگاه» در روز قیامت «آنان را از حقیقت آنچه میکردند» از اعمالی که مخالف با شریعت و تکالیف و واجبات معینه وی بر آنان بود «آگاه میسازد» و حقیقت اعمالشان را به آنان خبر میدهد.
﴿مَن جَآءَ بِٱلۡحَسَنَةِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَاۖ وَمَن جَآءَ بِٱلسَّیِّئَةِ فَلَا یُجۡزَىٰٓ إِلَّا مِثۡلَهَا وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ١٦٠﴾ [الأنعام: 160].
«هر کس کار نیکی بیاورد، دهچندان آن پاداش دارد» این همان پاداشی است که خدای منان آن را بر خود لازم گردانیده. و گاهی بر دهچندان نیز میافزاید، همانند دانهای که هفت خوشه میرویاند و در هر خوشه صد دانه است. حتی روایاتی آمده است که بر اساس مفاد آن، انجامدهنده بعضی از اعمال نیک، پاداشی بیحساب دریافت میکند بهطوری که نمیتوان آن را به حدومرزی معین محدود کرد «و هرکس کار بدی بیاورد» از کارهای ناشایست «پس جز مانند آن جزا داده نمیشود» بیآن که بر آن افزوده شود. پس کیفر کار بد، بدیای همانند آن است در سبکی و سنگینی خود. مثلا کیفر شرک، جاودانگی در آتش است و کیفر گناهی که یک مسلمان انجام میدهد، سزایی همانند آن است. البته این درصورتی است که مرتکب معصیت توبه نکند اما چنانچه توبه کرد، یا ثوابهایش بر گناهانش غلبه کرد، یا خدای منان او را به رحمت خود درپوشانید و با آمرزشخویش بر او بخشید پس در همه این صورتها، بر وی مجازاتی نیست. گفتنی استکه حد و کیفر عقوبات در دنیا نیز مشخص ساخته شدهاست.
در حدیث شریف به روایت ابنعباس رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمده است که فرمودند: «بیگمان پروردگارتان رحیم است پس هرکس قصد کار نیکی کند ولی آن را انجام ندهد، برایش یک حسنه نوشته میشود اما اگر آن را انجام داد، از ده تا هفتصد حسنه تا مراتب بسیار بیشتر از آن، برای او نوشته میشود و هرکس قصد انجام کار بدی را بکند اما آن را بهعمل نیاورد، برای او یک بدی نوشته میشود، یا هم خدای عزوجل آن بدی را از کارنامه وی محو میکند...» «و بر آنان» یعنی: بر کسانی که کار نیک یا بدی در آخرت میآورند «ستم نخواهدشد» با کاستن از ثواب حسنات نیکوکاران، یا افزودن بر کیفر بدکاران.
﴿قُلۡ إِنَّنِی هَدَىٰنِی رَبِّیٓ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ دِینٗا قِیَمٗا مِّلَّةَ إِبۡرَٰهِیمَ حَنِیفٗاۚ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٦١﴾ [الأنعام: 161].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «هرآینه پروردگارم مرا بهسوی راه راست هدایت کرده است» این راه راست؛ «دینی است استوار» و پایدار، که در آن هیچ کجیای نیست، این راه و روش استوار؛ «آیین ابراهیم حنیف است» حنیف: یعنی: حقگرا «و او از مشرکان نبود». در حدیث شریف آمده است که چون رسولاکرم صلی الله علیه و آله و سلم شب رابه صبح میآوردند، میفرمودند: «اصبحنا علی مله الاسلام وکلمه الاخلاص ودین نبینا محمد ومله ابراهیم حنیفا وما کان من الـمشرکـیـن». «بر آیین اسلام و کلمه اخلاصو دین پیامبرمان حضرت محمدص و ملت حقگرای ابراهیم که از مشرکان نبود، صبح کردیم».
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٦٢﴾ [الأنعام: 162].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «درحقیقت نماز من» مراد از نماز: تمام انواع نمازهاست «و نسک من» نسک: جمع نسیکه، بهمعنای ذبیحه است. یعنی: قربانی من. بعضی گفتهاند: نسک بهمعنی عبادت است، یعنی: عبادات من «و زندگانی و مرگ من» یعنی: آنچه را که از اعمال خیر در زندگانیام انجام میدهم، یا اعمال خیری که ثواب آنها پس از مرگم به من میرسد؛ چون وصیتکردن به صدقات و انواع دیگر از اموری که خیر جاری است و مایه تقرب بهسوی خدا عزوجل است. بعضیگفتهاند: مراد؛ خود زندگانی و مرگ است. آری! اینها همه «برای خدا، پروردگار جهانیان است» یعنی: خاص و خالص برای اوست.
﴿لَا شَرِیکَ لَهُۥۖ وَبِذَٰلِکَ أُمِرۡتُ وَأَنَا۠ أَوَّلُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ١٦٣﴾ [الأنعام: 163].
«او را هیچ شریکی نیست» یعنی: هیچ چیز را با او در نماز و نیایش و زندگانی و مرگم شریک نمیآورم «و به همین راه و روش فرمان یافتهام» از سوی پروردگارم «و من نخستین مسلمانانم» یعنی: نخستین مسلمان امت خویش هستم زیرا اسلام هر پیامبری بر اسلام امتش مقدم است. در حدیث شریف به روایت علی رضی الله عنه آمدهاست که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چون نماز را شروع میکردند، چنین میگفتند: «وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض تا ـ و انا اول المسلمین». که شافعیها با استدلال به همین روایت، بعد از تکبیر افتتاح این آیه را میخوانند و حنفیها: (سبحانکاللهم...) را میخوانند ولی مالکیها بعد از تکبیر هیچ چیز دیگر نخوانده و رأسا به قرائت فاتحه آغاز میکنند.
﴿قُلۡ أَغَیۡرَ ٱللَّهِ أَبۡغِی رَبّٗا وَهُوَ رَبُّ کُلِّ شَیۡءٖۚ وَلَا تَکۡسِبُ کُلُّ نَفۡسٍ إِلَّا عَلَیۡهَاۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّکُم مَّرۡجِعُکُمۡ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ فِیهِ تَخۡتَلِفُونَ١٦٤﴾ [الأنعام: 164].
«بگو» ای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «آیا غیر از الله پروردگاری بجویم» یعنی: چگونه جز الله عزوجل پروردگاری دیگر جسته و پرستش الله عزوجل را رها کنم؟ یا چگونه برای الله عزوجل شریکی قرارداده و آن دو را باهم پرستش کنم؟ «و» حال آن که «اوست پروردگار همهچیز» پس آنچه که مرا به عبادتش فرامیخوانید، پرورده او و مخلوقی همانند من است و بر رساندن نفع یا ضرری قادر نیست پس چگونه جز حق تعالی پروردگاری دیگر بجویم؟ «و هیچکس جز بر زیان خود گناهی انجام نمیدهد» یعنی: هیچکس قادر نیست که گناهی به زیان غیر خود انجام دهد پس اگر گناهی انجامدهد، این گناه به زیان خود اوست «و هیچ باربرداری، بار گناه دیگری را برنمیدارد» بنابراین، هیچ انسان پاک و بیگناهی، گناه شخص ناپاک و گنهکاری را برنمیدارد و به گناه او مؤاخذه نمیشود «سپس بازگشتتان بهسوی پروردگارتان است، آنگاه شما را از حقیقت آنچه در آن اختلاف داشتید» در امر ادیانی که در آنها متفرق گشته بودید «آگاه میسازد» و تفرقهسازان را به کیفر میرساند.
در این آیه، روش اهل جاهلیت که با گناه یک شخص، کسی از نزدیکانش را، یا با گناه عضوی از یک قبیله، عضو دیگری از آن قبیله را مورد مؤاخذه قرار میدادند، مردود اعلام شده است. یادآورمیشویم که فرموده حق تعالی در آیه (25) از سوره «نحل»: ﴿لِیَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ...﴾ [النحل: 25]. : (تا روز قیامت، بار گناهان خود را تمام بردارند و نیز بخشی از بار گناهان کسانی را که ندانسته آنان را گمراه میکنند. آگاه باشید؛ چه بدباری را میکشند)!، بدین معنی است که: شخص گمراهگر، بخشی از بار گناه گمراهی پیروانش را نیز در روز قیامت بر دوش میکشد، بیآن که از گناه آن شخص گمراه چیزی کم شود.
﴿وَهُوَ ٱلَّذِی جَعَلَکُمۡ خَلَٰٓئِفَ ٱلۡأَرۡضِ وَرَفَعَ بَعۡضَکُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَبۡلُوَکُمۡ فِی مَآ ءَاتَىٰکُمۡۗ إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ ٱلۡعِقَابِ وَإِنَّهُۥ لَغَفُورٞ رَّحِیمُۢ١٦٥﴾ [الأنعام: 165].
«و اوست کسیکه شما را در زمین جانشین یکدیگر قرار داد» یعنی: شما را در عمران و آبادانی زمین، خلیفه و جانشین یکدیگر گردانید. بعضی گفتهاند: مراد این است که نوع انسان در زمین، خلیفه خداوند عزوجل است «و برخی از شما را بربرخیدیگر به درجاتی برتری داد» در خلقت و رزق و نیرومندی و فضل و علم و او در این کار حکمتهایی دارد «تا شما را در آنچه به شما داده است» از این نعمتها «بیازماید» که چگونه این نعمتها را شکر میگزارید و غنی با فقیر، شریف با وضیع و حاکم با محکوم چگونه رفتار میکند؟! «همانا پروردگار تو زودکیفر است» و هرچند این کیفر در آخرت میباشد، لیکن هر امر آمدنیای نزدیک است «و هماو آمرزنده مهربان است» یعنی: حق تعالی بر کسانی که به او و پیامبران و کتابهایش ایمان آورند و آنچه را که از هدایت نازل کرده، پیروی کنند و شکرگزارش باشند، بسیار آمرزنده و بسیار مهربان است.
ملاحظه میکنیم که خدای منان بر حقیقت آمرزگاری و مهربانی خود نسبت به سرعت در کیفرش، بیشتر تأکید میگذارد و این خود میرساند که رحمت حق تعالی از خشمش وسیعتر و بزرگتر است چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث شریففرمودهاند: «آنگاه که خداوند عزوجل خلقش را آفرید، در کتابی که نزد وی بر فراز عرش قرار داشت، چنین نوشت: بیگمان رحمت من بر خشمم غلبه کرده است». همچنین در حدیث شریف به روایت ابوهریره رضی الله عنه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: «خدای عزوجل رحمت را صد بخش گردانید، نودونه بخش از آن را در نزد خویش نگهداشت و فقط یک بخش از آن را به زمین فرود آورد پس از همین یک بخش است که خلایق در میان یکدیگر به مهر و مرحمت میپردازند تا بدانجا که حیوان سُم خود را از بچهاش دور نگه میدارد، از بیم آن که سُمش به وی اصابت کند و به او آسیبی برسد».
[1]- باید گفت که هر گناهی از روی جهالت سر میزند. نگاه کنید به تفسیر «نساء/ 17».
[2] - برای آگاهی بیشتر از مفاد و مصادیق این امور، نگاه کنید به تفسیر سوره «لقمان / 34».
[3] - نگاه کنید به تفسیر «مائده/103».
[4] - نگاه کنید به تفسیر «مائده/103».
[5] - نگاه کنید به تفسیر آیه سوم از سوره «مائده».
[6]- تفسیر «مضطر» و حالت «اضطرار» در سوره «بقره» آیه (173) گذشت.
[7] - حکم به بطلان صحت روایت، یا ادای شهادت کسی را بهخاطر وجود عیب و ایراد شرعی در وی،جرح و حکم به عدالت شخص را تعدیل گویند.