تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی کافرون

تفسیر سوره‌ی کافرون

این سوره هم یکی از سوره‌های مکی است و محور آیاتش اصلاح بینش انسان‌ها پیرامون قضایای اعتقادی است و اینکه تکلیف خود را در باب کفر و ایمان بیشتر بدانند. نام سوره که کافرون است، اشاره می‌کند به کسانی که از دو طریقِ ایمان و کفر، راه کفر را برگزیده‌اند و با انتخاب این راه به صف کافرین ملحق شده‌اند. نام سوره در حقیقت بیانگر محور سوره هم است که به حقیقتی اشاره دارد و آن این است که مؤمن در هر زمانی باید وجوه تمایز خود را از کفر و اهل کفر حفظ کند. بایستی مظاهر ایمان در او پیدا و مظاهر کفر از او پنهان باشد.

تقسیم‌بندی آیات سوره

آیه‌های 1-2-3 اشاره‌ای است به اعلان موضع‌گیری اهل ایمان نسبت به کفر و برائت‌جستن اهل ایمان از بندگی‌کردن معبودهای اهل کفر در حال و آینده. یعنی مؤمن باید اینگونه از کفر و اهل کفر اظهار بیزاری و انزجار نماید، هم در حال و هم در آینده، هیچ امیدی نزد اهل کفر در این رابطه که مؤمن به شکلی متمایل به معبودهای آنها شود، وجود نداشته باشد و نیز اشاره‌ای هم به این نکته رفته که اهل کفر هم تا نهایت کارشان حاضر نیستند معبودهای اهل ایمان را در حال و در آینده بندگی کنند.

آیه‌ی 4 اشاره به اعلان برائت و دوری مؤمن از گذشته‌ی اهل کفر دارد لذا مفاصله و جدایی به صورت عام باید این‌چنین باشد. مؤمن باید هم از حال اهل کفر خود را جدا کند، هم از آینده و هم از گذشته و تحت هیچ شرایطی حاضر نباشد با اهل کفر در هیچ زمانی یکی شود.

در آیه‌ی 5 و 6 اشاره به مفاصله و جدایی نهایی اهل کفر از اهل ایمان می‌شود که اهل کفر هم حاضر نیستند، نه در حال و نه در آینده آنچه را اهل ایمان بندگی می‌کنند، بندگی کنند. در آیه‌ی 6 صف‌ها کاملاً جدا می‌شود. اهل کفر مسیر خود را دارند و اهل ایمان هم مسیر خود را پی می‌گیرند. در نتیجه تکلیف باید روشن و قدم‌هایی را که برای رسیدن به مقصد برمی‌داریم، دقیق و حساب شده و ارزیابی شده باشد.

از آیه‌ی 1 الی 3 اعلام انزجار اهل ایمان از کفر و برائت‌جستن اهل ایمان از حال و آینده‌ی اهل کفر و برائت‌جستن اهل کفر از حال و آینده‌ی اهل ایمان. پس اینجا به این سؤال پاسخ داده می‌شود که توضیح این خطاب خداوند چگونه است: «یا ایها الکافرون» جواب این است که چون در علم خداوند ثابت شده است که دیگر تحت هیچ شرایطی کافران نه در حال و نه در آینده، از مسیر کفر جدا نمی‌شوند، پس نام کافر برای کسی ثابت می‌شود که تصمیم ندارد به هیچ قیمتی مسیر کفر را رها کند. کافرون با الذین کفروا فرق دارد. الذین کفروا یعنی کسانی که در مقطعی کفر ورزیدند و احتمال بازگشت از کفر برای‌شان وجود دارد.

چهار تن از کافران نزد رسول الله ج آمدند (درحال طواف) «أسود بن عبدالمطلب، ولید بن مغیره، عاص بن وائل، امیه بن خلف» و به رسول الله ج پیشنهاد دادند که یک سال تو خدا و بت‌های ما را بپرست و یک سال ما خدای تو را می‌پرستیم. رسول الله با اینکه خیلی نرم‌خو و مهربان بودند ولی در این قضیه خداوند با صراحت و شدت جواب کافران را به رسول ابلاغ کرد: آیات مکرر است و تکرار شده؛ چون کافران نیز چند بار پیشنهاد خود را تکرار کردند و خداوند محکم جواب آنها را داده که آنها هیچ­گاه اسلام نمی‌آورند و به کفر خواهند مُرد. (اعجاز قرآن)

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ ١ لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢ وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٣ [الکافرون: 1-3].

تفسیر آیات

﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ ١[1].[2]

«[ای پیامبر] بگو: ای کافران [به الله]»!

﴿قُلۡ﴾: «بگو: ای رسول خدا»

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ : «ای مشرکان، که همان ولید، عاص‌، ابن‌خلف و اسود ‌بن ‌مطلب می‌باشند.»

﴿کَٰفِرُونَ:

1-   یهود.

2-   نصاری.

3-   مجوس.

ای پیامبر! مسئولیت تو این است که اهل کفر، این پیشنهاد کنندگان باطل را مورد خطاب قرار بدهی و به آنها بگویی: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡکَٰفِرُونَ١ ای اهل کفر، ای کافران به وحی خدا و یکتاپرستی، ای مشرکانی که بت‌ها و صنم‌ها را در عبادت خدا شرکت داده‌اید، ای کسانی که اسیر غفلت و شهوت و حب مال و حب جاه و چیزهای دیگر شده‌اید و کار به جایی رسیده که چراغ ایمان دل‌های­تان خاموش شده و به هیچ صورتی روشن نمی‌شود. چرا؟ چون خود نمی‌خواهید که چراغ ایمان در دل‌های­تان روشن شود.

﴿لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢[3].

«آنچه را که شما عبادت می­کنید، [در حال و آینده] عبادت نمی­کنم».

اولین وظیفه‌ی یک داعی این است که به کافران اعلام کند من بندگی نمی‌کنم آنچه را که شما بندگی می‌کنید. «تعبدون» صیغه‌ی مضارع است و «لا أعبُدُ» هم صیغه‌ی مضارع است و صیغه‌ی مضارع در ادبیات عرب دلالت بر حال و آینده می‌کند. ﴿مَا تَعۡبُدُونَ را باید اینگونه ترجمه کرد: آنچه را شما الآن و در آینده بندگی می‌کنید. انسان باید این‌چنین صفش را جدا کند. نه اینکه من الآن از شما پیروی نمی‌کنم، اما شاید در آینده به سمت شما متمایل شوم. همچنان که شما از کافران قطع امید کرده‌اید، البته بعد از اتمام حجت، الآن و در آینده من بندگی نمی‌کنم آنچه را شما الآن و در آینده بندگی می‌کنید. یعنی بیزاری جستن و جدا کردن حال و آینده‌ی خود از حال و آینده‌ی اهل کفر.

﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٣.

«و آنچه را که من عبادت می­کنم [نیز]  شما عبادت نمی­کنید».

و اکنون آنچه را من می‌پرستم شما نمی‌پرستید، حکم خدا این­گونه بر شما جاری شده.

اینجا هم صیغه‌ی «عابدون» را آورده که معنی‌اش بیشتر است، یعنی عبادت‌کننده در حال و آینده نیستید، برای آن چیزی که من در حال و آینده آن­را بندگی می‌کنم. این ظاهراً همان معنی آیه‌ی دوم بود، اما تفاوتی اینجا لحاظ شده است. در آیه‌ی دوم به صیغه‌ی فعلی می‌فرماید که ﴿لَآ أَعۡبُدُ مَا تَعۡبُدُونَ ٢ و اینجا به صیغه‌ی اسمی آمده است. برای اینکه در علم خدا این افراد هرگز به راه راست رهنمون نمی‌شوند. ما در صدر اسلام افرادی مانند ابولهب داشتیم که در علم خداوند بود قطعاً به سمت ایمان نمی‌آید. وقتی پیامبر آنها را فرا می‌خواند و ابولهب هم می‌آید و می‌خواهد آنها را دعوت کند، ابولهب عصبانی می‌شود و می‌گوید: ما را به خاطر این جمع کرده‌ای که حرف‌های بیهوده را به گوش ما برسانی؟ «تَبَّاً لک» نابودی از آن تو باد. و آیه نازل می‌شود: ﴿تَبَّتۡ یَدَآ أَبِی لَهَبٖ وَتَبَّ ١ خدا ابولهب را نابود کند. و معنی‌اش این است که ابولهب دیگر هدایت نمی‌شود. اما برای ابوسفیان اینگونه آیه‌ای نیامد، درحالی­که ابوسفیان هم عمو و دشمن پیامبر بود. چرا؟ چون در علم خدا ایمان‌آوردنش بود و مقدرات هم دست به دست هم دادند که در فتح مکه مسلمان شود که اگر نفرین خدا شامل او هم می‌شد، دیگر ایمان نمی‌آورد. در اینجا داعی، حال و آینده‌ی اهل کفر را از حال و آینده‌ی خودش جدا می‌کند، آن هم با تأکیدی بیشتر. حال یک قسمت از حیات و زندگی خودش مانده که باید آن­را هم از زندگی اهل کفر جدا کند که عبارت از گذشته خودش است. تا اینجا هرچه بود، در رابطه با حال و آینده بود.

﴿وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ٤ [الکافرون: 4].

﴿وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ مَّا عَبَدتُّمۡ ٤.

«و نه من پرستشگرِ آنچه شما [از بت­ها] پرستش کرده‌اید خواهم بود».

و در آینده نخواهم پرستید آنچه را شما در آینده می‌پرستید؛ زیرا حکم و قضاوت پروردگارم بر شما چنین است که شما تا مرگ دست از این کفر و شرک خود برنخواهید داشت. خدا عالم به دل‌ها و احوال شماست و بخاطر بدرفتاری و فساد اعمال­تان شما را وارد آتش دوزخ خواهد کرد.

تا اینجا نتیجه گرفته می‌شود، من و شما باید هم تکلیف گذشته و هم حال و آینده را روشن کنیم که مسیرمان کدام است؟ حدود و برنامه‌ای که داریم چگونه است؟ آیا هیچ گونه سر صلح و آشتی با اهل کفر داریم یا نه؟ باید تکلیف روشن باشد تا اهل کفر به اهل ایمان طمع نکنند. به پیامبر پیشنهاد دادند که تو یک سال بت‌های ما را بندگی کن، ما هم یک سال خدای تو را بندگی می‌کنیم. در این صورت آنچه نباید اتفاق می‌افتاد، عملی می‌شد. این سوره در حقیقت مرز میان کفر و ایمان و کافر و مسلمان را از همدیگر جدا می‌کند.

﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٥ لَکُمۡ دِینُکُمۡ وَلِیَ دِینِ ٦ [الکافرون: 4-6].

﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ مَآ أَعۡبُدُ ٥.

«و نه شما پرستشگرِ آنچه من می‌پرستم خواهید بود [الله متعال]».

دلیل تکرار آیات:

1-   برای اثبات معنی کار.

2-   کفار درخواست خود را تکرار می‌کردند و خداوند جواب را تکرار می‌کرد.

3-   ﴿وَلَآ أَنَا۠ عَابِدٞ:

                                              در آینده         

       ﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُونَ:

﴿لَآ أَعۡبُدُ: نفی شرعی، حتی یک لحظه هم پرستش بت جائز نیست. (حال)

﴿وَلَآ أَنتُمۡ عَٰبِدُ: نفی تقدیری، حتی در آینده هم این کار را نمی‌کنیم.

و شما هم در حال و آینده بندگی نمی‌کنید آنچه را من در حال و آینده بندگی می‌کنم. چقدر این قضیه مهم است که مؤمن برای آینده دوراندیشی و برنامه داشته باشد. اینگونه نیست که نسبت به آینده بی‌تفاوت باشد؟ از هم‌اکنون باید استراتژی و برنامه‌ی بلندمدت خود را در باب بندگی و عبودیت اعلام کند که او در این مسیر است و تا وقتی عمرش به دنیا است، در این مسیر حرکت می‌کند، این مفهوم هدایتی است که سوره‌ی کافرون بیانگر آن است.

﴿لَکُمۡ دِینُکُمۡ وَلِیَ دِینِ ٦.

«[بنابراین] آیین شما [که آن­را برای خود ایجاد کرده­اید] برای خودتان و آیین من [که خداوند بر من نازل کرده] برای خودم»!

﴿لَکُمۡ دِینُکُمۡ﴾: «آئین خودتان که همان شرک و بت‌پرستی است تا مرگ از آن دست بردار نیستید».

﴿وَلِیَ دِینِ﴾: «و من هیچ­گاه اسلام را ترک نخواهم کرد.»

دین شما برای خودتان، من هیچ­گاه از آن پیروی نخواهم کرد. و دین من برای خودم. شما هیچ­گاه از آن پیروی نخواهید کرد. با این آیات، خداوند متعال پیامبرش را از ایمان آوردن آن گروه مأیوس ساخت که بارها رسول گرامی ج امید و طمع ایمان آوردن آنان را در خاطر داشت و هم‌چنین مشرکان را مأیوس نمود از اینکه طمع و امید در موافقت رسول خدا نسبت به پیشنهادشان داشته باشد. اینکه مشاهده شد آن مشرکان بر دیده‌ی کفر و شرک از دنیا رفتند و هیچ­یک از آنان ایمان نیاورد، بعضی در غزوه‌ی بدر به هلاکت رسیدند و بعضی در مکه بر همان عقیدۀ شرک و کفرشان از دنیا رفتند. اینک فرموده‌ی خداوند متعال راست و صحیح از آب درآمد آنجا که خبر داد آنان عباداتی را انجام نمی‌دهند تا از عذابش نجات یابند و مشمول رحمتش گردند.

مسلمان یک شخصیت مستقل دارد. استقلال شخصیتی وقتی استقلال واقعی خواهد بود که انسان خدا را بندگی کند و هرچه انسان خدا را بیشتر بندگی کند، به همان اندازه استقلال شخصیتی‌اش بیشتر خواهد بود. مشکل ما در این است که احساس حریت و آزادگی نمی‌کنیم، چون در بندگی خود ضعف داریم. اگر کاملاً بنده‌ی خدا باشیم، آن وقت است که آزاد می‌شویم، به قول حافظ:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

 

ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

با این مفاصله و جداکردن مسیر از کفر و اهل کفر، تکلیف مسلمان واضح و روشن می‌شود. پس ممکن است ما در شرایطی قرار بگیریم که تنها مکلف به حفظ دین خودمان باشیم و نتوانیم این دین را به دیگران انتقال دهیم و در حدیث صحیح داریم که پیامبر فرمود: «یأتی على اُمتی زمان القابض على دینه کالقابض على جَمَر» زمانی بر امت من می‌آید کسی که دین خود را حفظ کند، مانند کسی است که آتشی در دست بگیرد، همچنان که گرفتن آتش در دست، انسان را بسیار دچار مشقت می‌کند، دینداری‌کردن هم بسیار دشوار می‌گردد و واقعیت هم این است که دینی که همراه با خودش سختی و مشقت و تکلیف نداشته باشد، باید در حقانیت آن شک کرد. ما اگر دینی را بخواهیم که مزاحم دنیای‌مان نشود، این‌چنین دینی وجود ندارد. دینی که برای ما تکلیف ایجاد نکند و برنامه‌ای به ما ندهد و در خوردن و خفتن و آمدن و رفتن محدودیت ایجاد نکند، اینکه دیگر دین نیست، در این صورت حرکات ما حرکات نسنجیده می‌شود و اگر دینی بخواهیم که دنیای‌مان را ذره‌ای مکدر نکند و ما را دچار مشقت ننماید، این‌چنین دینی را خدا نفرستاده است.

توخواهی دردها درمان کنی اما به بی‌دردی؟

 

تو خواهی صعب‌ها آسان کنی اما به آسانی؟

مترس‌ازجانفشانی چون طریق عشق می‌پویی

 

چو اسماعیل باید سر نهادن روز قربانی

و چنین چیزی اصلاً ممکن نیست. در حدیث صحیح آمده که پیامبر در دو رکعت رواتب قبل از نماز صبح، در رکعت اول بر خواندن سوره‌ی کافرون و در رکعت دوم بر خواندن سوره‌ی اخلاص تاکید داشت.

رهنمون آیات:

1-   تأیید و تأکید بر عقیده‌ی قضا و قدر و اینکه خداوند می‌دانست کافر در ازل کافر است و مؤمن در ازل مؤمن است.

2-   خداوند متعال متولی عصمت رسول خدا شد در پذیرش پیشنهاد باطل مشرکان.

3-   تأکید بر وجود فواصل فراوان میان اهل ایمان با اهل کفر و شرک.

 




[1]- قل: که در این سوره و سه سوره‌ی قرآن تا انتها آمده است، مشهور است به صیغه‌ی تکلیف، یعنی بگو، برسان، پیامت را مطرح کن. و از ماده‌ی قول به معنای گفتن؛ و لذا گفتار یکی از راه‌های رساندن پیام است. و کسانی که به شکلی نیازمند گرفتن این پیام هستند، داعی باید این پیام را به طور صریح و روشن به آنها ابلاغ کند و برساند.

      کافرون: از ماده‌ی کفر است و معنای «کفر» پوشاندن است. چیزی که آشکار است و انسان چیزی روی آن قرار دهد، به طوری که پنهان شود. کافر یعنی کسی که عملیات پوشاندن را در رابطه با چیزی انجام می‌دهد. در اصطلاح قرآن در یک جا کلمه‌ی کافر به کشاورز اطلاق شده است، چون دانه‌ها را در زیر خاک پنهان می‌کند ﴿کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا [الحدید: 30]. اما چرا خداوند این تعبیر را به کار برده است، بحث جداگانه‌ی خود را دارد. کافر چون پرده‌ای از غفلت و شهوت و حب دنیا و مافیها روی ایمانش را گرفته، به او کافر گفته می‌شود. و اگر کسی این پرده را کنار بزند، دوباره چهره‌ی ایمان آشکار می‌شود. کافرانی که در سوره‌ی کافرون از آنها نام برده شده است، کسانی هستند که از سرشان گذشته و حاضر نیستند پرده‌ی کفر که روی ایمان را پوشانده، کنار بزنند. این است که از طرف پیامبر رحمت با عنوان کافرون مورد خطاب قرار گرفته‌اند. اما اختلاف است در اینکه آیا کفر نقطه‌ی مقابل ایمان است یا نه؟ بعضی‌ها گفته‌اند کفر به طور مستقیم نقطه‌ی مقابل ایمان نیست، بلکه پیامد کفر یأس است و یأس نقطه‌ی مقابل ایمان است که این نکته‌ی جالبی است، چرا که قرآن فرموده: ﴿وَلَا تَاْیۡ‍َٔسُواْ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ لَا یَاْیۡ‍َٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٧ [یوسف: 87] یعنی مأیوس نمی‌شوند از رحمت خدا مگر قومی که اهل کفرند. پس یأس نتیجه‌ی کفر و به جای کفر در مقابل ایمان است. لذا ما مؤمن مأیوس نداریم و اگر مؤمنی دچار یأس شد، ایمانش ضایع شده است. در نتیجه چیزی به نام یأس در فرهنگ ایمان وجود ندارد. برای همین یأس نقطه‌ی مقابل ایمان است. چون ایمان به معنای، به آرامش رسیدن است و یأس انسان را دچار اضطراب می‌کند و آرامش را از انسان سلب می‌کند.

[2]- در بیان فضیلت این سوره روایتی شده که این سوره همانند سوره‌ی زلزله و نصر معادل یک چهارم قرآن است و در حدیث صحیح از پیامبر خدا ج روایت شده که ایشان این سوره را در رکعت دوم نماز (وتر) می‌خواند و در رکعت اول سوره‌‌ی «اعلی» را می‌خواند.

[3]- تکرار آیه هشداری است نسبت به مأیوس شدن مشرکان از اینکه پیامبر خدا پیشنهاد آنان را بپذیرد. چنین تکراری در سوره‌ی الرحمن و المرسلات وارد شده که چنین تکرارهایی در کلام عرب شایع است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد