تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی ماعون

تفسیر سوره‌ی ماعون

این سوره هم یکی از سوره‌های مکی است که محور آیاتش اصلاح بینش است. نام سوره که ماعون است بر وزن فاعول از ریشه‌ی مَعُنَ یعنی جاری شد. و ماعون یعنی چیزی که بسیار در جریان است و جایی نمی‌ایستد و متوقف نمی‌شود. و به خیر جاری هم معنا شده است. خیری که منتشر می‌شود و در میان جامعه کاملاً در جریان و حرکت است و همه کس را تحت پوشش خود قرار می‌دهد. محور آیات این سوره هم با توجه به نام سوره مشخص است که اهمیت ماعون را بیان می‌کند و اینکه اهل ایمان و مخصوصاً مؤمنین به قیامت، باید همیشه در رابطه با امور خیری خود را تنظیم کنند، طوری که راه تصدیق ایمان به قیامت، به جریان انداختن ماعون می‌باشد و هر کسی که به شکلی با حرکتی، اسباب و زمینه‌ی توقف این خیر را فراهم نماید، در ایمانش به قیامت ضعف و نقص وجود دارد.

این سوره دارای نام‌های: «أرءیت الذی، ألیتیم، ألدین، ألتکذیب و ماعون» می‌باشد. مطابق قول بعضی علما، این سوره مکی است ولی قول راجح این است که سه آیۀ اول آن مکی و 4 آیه­ی آخر مدنی است؛ زیرا در مورد منافقین مدینه نازل شده است که در ظاهر و جلوی مسلمانان نماز می‌خواندند ولی در اصل و در خفا جاسوس و منافق بودند.

سورۀ ماعون به سورة السلوک (راه و روش) معروف است.

«وسورة التی یَعْلَم أَنَّ الْقُرْآن لابد مِنَ الْعِلم مَعَ الْعَمَل» یعنی سوره‌ای که یاد می‌دهد قرآن فقط خواندنی نیست، بلکه روش و اسلوب زندگی است و باید علم قرآن همراه با عمل باشد. پس دین در باطن و قلب انسان فقط نیست، بلکه در عمل باید نشان داد و به بهانۀ قلب و نیت پاک نمی‌توان گناه کرد؛ زیرا علم دین باید درزندگی به عرصۀ عمل برسد و خداوند در این سوره از ما می‌خواهد که قرآن را روش و اسلوب زندگی خود قرار دهیم.

تقسیم‌بندی آیات سوره

از آیه‌ی 1 تا آیه‌ی 3 توضیحی است پیرامون کسی که مکذب دین است و ویژگی‌های او را بیان می­کند. از آیه‌ی 4 تا آخر سوره، بخش دیگری است که از ویژگی‌های مکذبین به دین در رابطه با خودشان و امکاناتی که در اختیار دارند و تفاوت‌هایی که در بخش دوم سوره به آنها اشاره می‌کند سخن می­گوید. از ویژگی‌های بخش اول این است که کسانی که تکذیب کننده دین هستند و یا به تعبیری مؤمن به قیامت نیستند، نه برای دیگران خیری را تجویز می‌کنند و نه برای خودشان هم خیری دارند. و این‌چنین کسانی خاسرین واقعی هستند که خود و هرچه را که دارند، ضایع کرده و باخته‌اند. در سوره‌ی کهف می‌فرماید: ﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ [الکهف: 103] آیا به شما خبر بدهم زیان‌کارترین و خسارت‌مندترین انسان‌ها از لحاظ اعمال چه کسانی هستند؟ آن کسانی که تمام کارها و حرکات و سکنات‌شان در راستای دنیا است و در حقیقت نتیجه‌ی سعی‌ها و تلاش‌های­شان در دنیا گم شده است و خود می‌پندارند که همه‌ی کارهای نیک را انجام داده‌اند و جایی نمانده که آنها در آن به کمال نرسند، خود این‌چنین می‌پندارند، درحالی­که در واقع این‌چنین نیستند.

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿أَرَءَیۡتَ ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ ١ فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢ وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ ٣[الماعون: 1-3].

سه‌ آیۀ اول سوره در مکه راجع به عاص‌ بن وائل، ولید بن مغیره و امثال آنان از سران کافر قریش نازل شده است. آیات آنان را توبیخ و سرزنش می‌کند در برابر رفتاری که دارند و آنان را مورد تهدید قرار می‌دهد.

﴿أَرَءَیۡتَ[1] ٱلَّذِی یُکَذِّبُ بِٱلدِّینِ ١[2].[3]

«[ای پیامبر،] آیا کسی ‌که روز جزا را تکذیب می‌کند دیده‌ای [و می­شناسی]»؟

﴿أَرَءَیۡتَ: آیا دیده‌ای؟ آیا خبر داری؟ این آیه خطاب به پیامبر ج و پیامی برای همه­ی مسلمانان است و خداوند برای تحریک ما به شنیدن خبر و جلب توجه خاص، از جمله­ی خبری استفاده فرموده است. پس دلیل شروع با سؤال عبارت است از:

1-   استفهام تعجب.

2-   در مغز و عقل ما ثبت و ضبط گردد.

3-   کارهایی را که در ادامۀ آیه ذکر فرموده انجام ندهیم و از آنها دوری کنیم.

ابتدایی‌ترین مرحله تکذیب آن است که فرد انکار می‌کند و همیشه دوست دارد دیگران هم مؤید او باشند. در اینجا ظاهراً اگر دین به معنی جزا باشد، از همه معانی بهتر و نزدیک­تر است. در سوره‌ی معارج بعد از توصیف مصلحین و کسانی که از هلوع بودن، از تزلزل و ناپایداری شخصیتی رستگار شده‌اند و تزلزل و اضطراب شخصیتی ندارند، آمده است که آنها مصلین هستند. ﴿إِلَّا ٱلۡمُصَلِّینَ ٢٢ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ ٢٣ وَٱلَّذِینَ فِیٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ حَقّٞ مَّعۡلُومٞ ٢٤ [المعارج: 22- 24] و روز قیامت را تصدیق می‌کنند ﴿وَٱلَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ ٢٦ و در مقابل یکذبون می‌باشد. کسانی هستند که باور ندارند، جزا و روز جزا را و کسانی هم هستند که هم جزا و هم روز جزا را باور دارند.

خداوند متعال در آیات بعد صفات کسانی که ایمان ندارند و روز قیامت را انکار می‌کنند  بیان می‌کند.

﴿فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢[4].

«پس او [همان] کسی است ‌که یتیم را [در برابر نیازش با خشونت از خود] می‌رانَد».

این همان کسی است که یتیم را به سختی از خود می‌راند، یتیمان را از حق­شان بازمی‌دارند. آنان را تحقیر و خوار شمرده و متکبرانه برآنان می‌نگرند.

﴿یَدُعُّ: سخت هل‌دادن، به شدت از خود دورکردن.

﴿یَدُعُّ فعل مضارع است و بر وقوع فعل در زمان حال به صورت مستمر و پیاپی دلالت دارد و منظور این است: کسی که به قیامت ایمان ندارد همیشه این کار را می‌کند.

﴿یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ:

1-   هل‌دادن.

2-   سخت کتک‌زدن، اذیت‌کردن، راندن.

3-   حق او را ندادن.

در مورد این سوره دو داستان نقل شده است:

 اولی این است که ابوسفیان هر روز شتری می‌کشت و گوشت آن­را به مردم می‌داد. یک روز کودک یتیمی نزد او رفت و از او درخواست گوشت کرد؛ ابوسفیان کودک را زده و او را از آنجا دور کرد و به علاوه گوشتی هم به او نداد.

و داستان دوم: شخصی از ابوجهل مقداری پول طلب داشت ولی به او نمی‌داد از اشخاصی پرسید که چه کنم؟ و آنها گفتند: نزد پیامبر خدا برو و از او بخواه کمکت کند و پولت را از ابوجهل بگیرد. آن شخص نزد پیامبر خدا ج رفت و از او کمک خواست.

پیامبر ج نزد ابوجهل رفت و به او گفت: من آماده‌ام تا مقدار پولی را که فلان شخص از تو طلب دارد به او بدهی و ابوجهل قبول کرد و پول آن مرد را که حق خودش بود به او پس داد. ابوجهل از خویشاوندان پیامبر و البته از مخالفان ایشان بود. می‌گویند: روزی هنگامی که پیامبر ج در سجده­ی نماز بود، می‌خواست به او حمله کند ولی جبرئیل با یکی از بال‌هایش او را هل داده و به کناری پرت کرد و ابوجهل بعد از آن دیگر جرأت نداشت به پیامبر ج آزار برساند (پیامبر تحت حمایت الله است).

خداوند نکات ظریف و در عین حال واضحی را بیان می‌کند و آن ویژگی شخصیتی کسانی است که به روز دین ایمان ندارند. یعنی ممکن است این افراد، ظاهراً اعلام نکنند که دین را قبول ندارند، چه به معنی آیین و برنامه و یا روز قیامت و... به زبان چیزی نمی‌گویند، اما این ویژگی‌ها را از لحاظ شخصیتی دارند. چون همیشه صادرات هر کسی دال بر واردات او است. از کوزه همان برون تراود که در اوست، هرچه کسب کرده همه را پس می‌دهد. ﴿فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢ چرا در اینجا و جاهای دیگر خداوند اشاره به یتیم می‌کند؟ چون یتیم محروم‌ترین قشر جامعه است. در سوره‌ی ضحی هم آمده، وقتی خداوند بنده‌نوازی کند و پیامبر را به یاد نعماتی بیاندازد که به او داده است، این‌چنین بیان می‌کند: ﴿أَلَمۡ یَجِدۡکَ یَتِیمٗا فَ‍َٔاوَىٰ ٦ آیا تو را یتیم نیافت و به تو شخصیت و کرامت نداد؟ پس ﴿فَأَمَّا ٱلۡیَتِیمَ فَلَا تَقۡهَرۡ ٩ و در اینجا می‌فرماید: ﴿فَذَٰلِکَ ٱلَّذِی یَدُعُّ ٱلۡیَتِیمَ ٢

یتیم محروم‌ترین قشر جامعه در هر عصری است و اگر فردی به یتیم کمک کند، محرومیت‌های او را نزداید، یقیناً نمی‌تواند برای سایر اقشار محروم جامعه هم لطف و کرمی داشته باشد. پس اولین ویژگی تکذیب‌کنندگان دین محروم­کُش‌ بودن و لگدمال کردن افتادگان است.

﴿وَلَا یَحُضُّ عَلَىٰ طَعَامِ ٱلۡمِسۡکِینِ ٣[5].

«و [خود و دیگران را] به اطعامِ بینوا [و مستمند] ترغیب نمی‌کند».

﴿یَحُضُّ: تشویق و ترغیب‌کردن کسی به انجام کاری (فعل مضارع).

1-   خود به فقیر چیزی نمی‌دهد و کمک نمی‌کند.

2-   دیگران را نصیحت و تشویق نمی‌کند که به فقیران کمک کنند و اجازه نمی‌دهد کسی به فقیر کمک کند.

و نه خود و نه دیگران را به اطعام فقیران و مسکینان تشویق و ترغیب نمی‌کنند و این درنتیجه نبودن ایمان و عقیده به دین، حساب و جزا و پاداش در قیامت است. و این صفت هر ظالم و مناع حقی است که فاقد هرگونه رحم و مهربانی است و بلکه این صفت کافران سنگدلی است که نه نسبت به یتیم مهر و محبّتی دارند و نه به خوراک دادن به فقیر و مسکین رغبتی دارند، بی‌دینی آنان در درشتی با یتیمان و محروم ساختن‌ درویشان است. هرکسی بخواهد ناباوران دینی و تکذیب‌کنندگان آن­را بشناسد، ظالمان تجاوزگر و سنگدل را مشاهده کند که اینان نه رحم دارند و نه به کسی چیزی می‌بخشند و نه کار نیکی انجام می‌دهند.

اطعام‌نمودن یکی از ارزش‌ها در اسلام است. و اگر اطعام مساکین باشد، ارزشش بسیار بیشتر است. عبدالله بن سلام که یهودی بود به خدمت پیامبر که می‌رسد، با یک نگاه‌کردن به چهره‌ی پیامبرِ خدا مسلمان می‌شود، چون انسان عاقلی بود، به پیامبر می‌گوید: من که الآن مسلمان شدم، نمی‌خواهم همین طور بی‌برنامه باشم، می‌خواهم مرا مکلف کنید تا بتوانم بر مبنای آن برنامه از نظر شخصیتی خودم را رشد بدهم. و پیامبر خدا این حدیث را برای او بیان می‌کند: «یا أیها الناس أطْعِمُوَا الطَّعام» غذا بدهید، چه آن کسی که نیازمند است و چه آن کسی که نیازمند نیست، همه بخورند. هم خود به این عمل کند و هم در بین مردم تبلیغ کند. و هر کسی که سفره‌ای را به خاطر خدا پهن کند، یقین داشته باشد که خداوند چند برابر آن­را عاید او می‌کند و بودند کریمانی که هیچ وعده‌ی غذایی را تنهایی نمی‌خوردند، البته این بسیار مشکل است و اگر هم وعده‌ای را مهمان نداشتند، آن روز را روزه می‌گرفتند. چون معتقد بودند برکات وقتی بر سفره‌ی آنها نازل می‌شود که مهمانی بر سر سفره‌ی آنها باشد. اکرام میهمان بسیار مهم است. ابراهیم خلیل وقتی مهمانی به منزلش می‌آید بدون اینکه از آنها سؤال کند آیا غذایی خورده‌اید؟ (چون سؤال‌کردن از میهمان خلاف اکرام است) گوساله‌ای را کباب می‌کند و نزد مهمان‌ها قرار می‌دهد. نباید خسّت داشت، زیرا خسّت همیشه رزق را کم می‌کند و کرم خداوند را در ارتباط با ما متوقف می‌سازد. پس فرمود: «إطعموا الطعام وافشوا السلام» و علاوه بر طعام خسّت در سلام‌کردن هم نداشته باشیم، خصوصاً سلامی که طرف مقابل بشنود که دال بر ایمان، تواضع و کرامت شخصیتی ما است. و سلام اهل ایمان: «السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته». «وصلوا بالیل والناس نیام» نیمه شب را قیام کنید و نماز بگزارید درحالی­که مردمان خواب هستند که:

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند

 

گِرد در بام دوست پرواز کنند

هرجا که دردی بود، به شب بر بندند

 

الا درِ دوست را که شب باز کنند

اگر می‌خواهیم رشد کنیم و به کمال برسیم، باید کاری کنیم که توده‌ی مردم انجام نمی‌دهند و اینگونه «اُدخلُوَا الجَنَّة بِسَلَامٍ» (بخاری) به سلامتی به بهشت داخل شویم.

اما ادامه‌ی ویژگی‌های کسانی که تکذیب‌کنندگان قیامت هستند، در سوره‌ی معارج فرمود: ﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ عَلَىٰ صَلَاتِهِمۡ دَآئِمُونَ٢٣ و در ادامه می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ یُصَدِّقُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ٢٦ تصدیق روز قیامت یکی از ویژگی‌های شخصیتی مصلین واقعی می‌باشد.

﴿فَوَیۡلٞ لِّلۡمُصَلِّینَ ٤ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥ ٱلَّذِینَ هُمۡ یُرَآءُونَ ٦ وَیَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧[الماعون: 1-7].

چهار آیه‌ی دیگر درباره‌ی بعضی از منافقان مدینه نازل شده است، به همین خاطر نیمی از سوره مکی است و نیمی از آن مدنی است.

﴿فَوَیۡلٞ لِّلۡمُصَلِّینَ ٤[6]

«پس وای [هلاکت و عذاب] بر نمازگزاران».

پس وای -یا عذاب سخت- بر نمازگزارانی که از نمازشان غافلند. این تهدید شدیدی است نسبت به چنین کسان؛ زیرا «ویل» وادی‌ای در دوزخ است که خونابه‌ی دوزخیان از آن جاری می‌شود و آن سخت‌ترین عذاب است، چون اینان در آن وادی غوطه‌ورند و از آن جراحات و خونابه‌ها می‌خورند و یا می‌نوشند.

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ ٥[7].

«همان کسانی که از نمازشان غافل­اند».

﴿سَاهُونَ:

1-   نماز را ترک کرده و اصلاً نماز نمی‌خوانند.

2-   سر وقت نماز نمی‌خوانند و همیشه با تأخیر است.

3-   نماز می‌خوانند ولی قلب‌شان از خدا غافل است و برای خدا نماز نمی‌خوانند (ریا).

4-   خیلی سریع رکوع و سجود و قیام و قعود انجام می‌دهند.

دلیل ذکر صلاة همانا اهمیت نماز در اسلام است و در قیامت اولین حساب از نماز انسان است و شیطان خاصی بنام خنزوب وجود دارد که کارش وسوسه‌کردن انسان در نماز و پرت‌کردن حواس انسان از ذکر و یاد خداست و هرگاه انسان در نماز دچار وسوسه­ی شیطان شد باید آرام کمی به سمت چپ متمایل شده و سه بار تف کرده و أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید و سپس نماز را ادامه دهد[8].

خداوند علیم و حکیم است. اگر می‌فرمود: «الذین هم فی صلاتهم ساهون» تمام نمازهای ما مردود می‌شد. چون در نمازهای ما قطعاً سهو، پریشانی خاطر، ضعف حضور قلب و ضعف خشوع وجود دارد و... اما خداوند فرموده: ﴿عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥ و فرق است میان «فی» و «عن» و این فرق بسیار ظریف می‌باشد ﴿عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥ یعنی کسانی که در ارتباط با نماز به طور کلی سهو می‌کنند. یعنی از کنار نماز، عادی می‌گذرند. وقت، وقت نماز است و باید توجه به نماز داشته باشند که ندارند. و تعبیری که برای «عن» در ادبیات عرب آمده است، مجاوزه است. مجاوزه یعنی از کنار چیزی عبور کردن، بی‌تفاوت بودن در باب طاعات و عبادات، مخصوصاً نماز. و اینجا ما اشاره کردیم که اگر نماز اصلاح شود، بخش عمده و عظیمی از شخصیت انسان ساخته می‌شود و یک بخش دیگرش زبانش است و تلاش کند که زبان را به شکل استاندارد به کار آورد. بی‌پروا و بی‌تقوی زبان خود را در رابطه با هیچ مقوله‌ای نگشاید که بسیار خطرناک است. در حدیث صحیح داریم که: حرمت و کرامت و شخصیت انسان مؤمن نزد خدا از خانه‌ی خدا هم بیشتر است. که در قرآن خداوند فقط یک بار گفته بَیتیِ، یعنی خانه من، اما در رابطه با بنده هفتاد بار «عبدی» گفته است، یعنی مقام عَبد از مقام بیت الله بالاتر است. اصولاً بیت الله زمانی بیت الله است که عبدی باشد و به دور آن طواف کند. پس هرگونه بی‌توجهی و بی‌تفاوتی در رابطه با نماز و وقت نماز به انسان روی آورد، ناشی از ضعف ایمان نسبت به قیامت است و نماز آنقدر مهم است که تحت هیچ شرایطی نباید تعطیل شود. توانستیم وضو می‌گیریم، نشد، تیمم می‌کنیم، اگر امکان نداشت، رو به قبله می‌ایستیم و نماز را اقامه می‌کنیم. و قطعاً باید اول وقت باشد و هرچه از نمازهای اول وقت فاصله بگیریم، حضور قلبی، خضوع و خشوع نیز کمتر خواهد شد و به فوت‌شدن و کم‌رنگ‌شدن نماز بیشتر کمک خواهد کرد. ﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥.

یعنی منافقان از آن غافلند و آن­را به یاد و خاطر خود نمی‌آورند و چه‌بسا زمانی آن­را می‌خوانند که وقتی برای آن نمانده و یا هنگام خروج وقت آن­را می‌خوانند. این یکی از خصوصیات آنان است و خصوصیات دیگرشان این است:

﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ یُرَآءُونَ ٦[9].

«کسانی که ریا و خودنمایی می‌کنند [و عمل را خالصانه برای الله انجام نمی­دهند]».

آنان نمازشان و تمام کارهای­شان را برای ریا و نمایاندن به مردم می‌خوانند. یعنی نماز خواندن و انفاق­شان بخاطر این است که مردم آنان را ببینند و بگویند: چنین کسانی مسلمانند، آنان فقط صورت نماز را به جای می‌آورند و اثری از نماز بر دل آنان نمی‌نشیند: اگر کسی آنان را دید، نماز می‌خوانند و اگر کسی آنان را نبیند نمی‌خوانند و مقید به وقت نماز نیستند. اینان با این سرپوش ریا و تظاهر، خود را از قتل و اسارت، محفوظ می‌دارند. ویژگی سوم آنان این است.

پس عذاب باد بر کسانی که در نماز خود اولاً ساهون هستند و ثانیاً فقط به خاطر خودنمایی و ریا و رضایت دیگران نماز می‌خوانند و کارهای دیگر انجام می‌دهند.

و این آیات اشاره به گروه منافقین است که در مدینه به ظاهر مسلمان بودند ولی در باطن جاسوس و خبرچین بودند و مسجدی به نام ضرار را نیز در مدینه بنا کردند که توسط مسلمانان تخریب شد و فقط پیامبر ج توسط جبرئیل آنها را می‌شناخت و یکی از صحابه که پیامبر ج به او خبر داده بود و کس دیگری آنان را نمی‌شناخت. پس بنا بر این آیۀ کریمه، اگر در انجام کاری ذره‌ای در قلب انسان ریا و خودنمایی باشد و هدف رضایت خلق باشد، آن عمل باطل و بیهوده است.

لذا کسی که در رابطه با نماز این‌چنین بی‌تفاوت بود، بعدها این نماز خواندن برایش دوگانگی و چندگانگی شخصیتی ایجاد خواهد کرد، یعنی می‌خواهد آن‌چنان که باید نماز بخواند، اما نمی‌تواند و گاهی اوقات هم اصلاً حوصله‌ی نماز خواندن را ندارد، اما مجبور می‌شود به خاطر مصالحی نماز بخواند، در نتیجه شخصیت چندگانه پیدا می‌کند. به همین دلیل گفته‌اند ریا مقدماتی‌ترین شکل نفاق است. یعنی استارت و شروع نفاق با ریا است. و بدترین حالت نفاق که ریا را نیز به همراه دارد، بی‌رو بودن است، مانند آب که در هر ظرفی ریخته شود، شکل همان ظرف را به خود می‌گیرد که به این‌چنین افراد، منافق دو رو و یا چند رو نمی‌توان گفت، بلکه بی‌رو هستند، در واقع متخصصین در نفاق هستند. حتی کارشان به جایی رسیده بود که پیامبر هم آنها را نمی‌شناخت. در قرآن می‌فرماید: ﴿لَا تَعۡلَمُهُمۡۖ نَحۡنُ نَعۡلَمُهُمۡۚ [التوبة: 101] حتی ای پیامبر! تو هم آنها را نمی‌شناسی. بلکه خداوند آنها را خوب می‌شناسد. ﴿ٱلَّذِینَ هُمۡ یُرَآءُونَ٦ انسانی که ریا را برای اولین بار انجام داد، تکرار آن برای او بسیار آسان خواهد شد و بعدها به آسانی می‌تواند فیلم بازی کند و بدترین ایفای نقش ایفای نفش دیندار است، برای اینکه یک روز و دو روز نیست و چون یک عمر باید این نقش را بازی کند، در نتیجه پایدار نخواهد بود و خودش را لو خواهد داد. و ما باید نقش واقعی دینداری را بازی کنیم تا بتوانیم موفق شویم و اگر تصمیم گرفتیم که واقعاً نقش دیندار را داشته باشیم، باید تکلیف خودمان را روشن کنیم که آیا نقش اول یا دوم و یا سوم را داشته باشیم که عبارتند از: صدیقین، شهدا و یا صالحین. و بقیه‌ی نقش‌ها نقش‌های خطرناکی هستند. و حداقل آن این است که صالح شویم، در غیر این صورت وضعیت ناخوشایندی خواهیم داشت.

﴿وَیَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ ٧[10].

«و [از پرداخت زکات و امانت دادن وسایل ضروری زندگی] دریغ می‌ورزند».

﴿مَاعُونَ: وسایل منزل.

ویژگی دیگر آنها از لحاظ شخصیتی این است که از حداقل کمکی که از دست آنها برمی‌آید تا برای دیگران انجام دهند، کوتاهی می‌کنند، مناع الخیر هستند، هرچه خیر است، برای خودشان می‌خواهند.

و از دادن زکات و وسایل و مایحتاج خانه خودداری می‌ورزند، ماعون به معنی زکات و صدقات و آنچه به عاریت برای کمک به مردم سپرده می‌شود می­باشد مانند ظرف و فرش و وسایل زندگی که در عرف اهل خیر همیشه به عاریت داده می‌شود. اینان کسانی‌اند که هرگاه مسلمانی وسایل مورد نیاز خود را از آنان امانت بخواهد، نمی‌دهند و با عذرهای باطل و پوچ به اعتذار می‌پردازند؛ زیرا آنان از مؤمنان خشم و تنفر دارند و نمی‌خواهند که به آنان سودی برسانند، لذا آنان را از عاریت دادن چیزی محروم می‌کنند.

ألإحسان إلى الناس (کمک به مردم):

1-   واجب: اگر انجام ندهی گناه است؛ مثلاً کسی مضطر باشد مانند تشنه‌ای که اگر به او آب ندهی می‌میرد.

2-   احسان: اگر انجام دهی ایمانت زیاد می‌شود و اجر داری مانند امانت‌دادن وسایل خانه به همسایه و دیگران.

کسانی که به قیامت ایمان ندارند:

1-   نه برای خدا خوب­اند (لا إلی الله).

2-   نه برای بندگان خدا خوب­اند (لا إلی عباد الله) ﴿وَیَمۡنَعُونَ ٱلۡمَاعُونَ.

وقتی اخلاق و رفتار انسان با خدا و بندگان خدا خوب نباشد، پس نشانه­ی ضعف ایمان است.

یکی از صحابه در مسجد نبوی اعتکاف کرده بود؛ کسی به مسجد آمد و در مورد مشکل خود اظهار ناراحتی کرد؛ یکی از اصحاب به او گفت: من با تو می‌آیم تا مشکل تو را حل کنم. آن شخص گفت: ولی تو در مسجد معتکفی! و آن صحابی جواب داد: از رسول خدا ج شنیدم که فرمودند: کمک به دیگران از یک ماه اعتکاف در مسجد نبوی بهتر است.

پس اسلام دین عمل است و خداوند کریم در سوره­ی ماعون نشانه‌ی کسانی که روز قیامت را انکار می‌کنند، در کوتاهی اعمال‌شان بیان می‌کند.

1-   یتیم را با اهانت از خود رانده و حق او را نمی‌دهند.

2-   بر خوراک‌دادن به فقرا نه خود پیش‌قدم شده و نه دیگران را تشویق می‌کنند.

3-   نمازگزارانی هستند که از نماز خود غافل‌اند و با ریا و خودنمایی و کوتاهی نماز می‌خوانند.

4-   در کارها ریاکارند و رضایت خدا را طلب نمی‌کنند.

5-   از امانت‌دادن وسایل خانه به دیگران خودداری می‌کنند.

«مَنْ کَانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ فَلْیُکْرِمْ ضَیْفَهُ».[11] حدیث رسول الله ج.

«هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد پس مهمانش را اکرام کند».

رهنمون آیات:

1-  تأکید بر عقیده‌ی رستاخیز و جزا.

2-  هر قلبی که از ایمان و باور به روز رستاخیز و جزا خالی باشد، قطعاً صاحب آن دل بدترین خلق است و قطعاً هیچ خیری از او سرنخواهد زد.

3-  توبیخ و انذار نسبت به کسانی که مال و دارایی یتیمان را می‌خورند و حقوق آنان را تضییع می‌کنند و با چشم حقارت و پستی به آنان می‌نگرند.

4-  تهدید و توبیخ نسبت به کسانی که از خواندن نماز، تهاون و سستی به خرج می‌دهند و توجهی ندارند به اینکه نماز را در چه وقت و زمانی ادا نمایند که چنین عملی -پناه به خدا- از علائم منافقان است.

5-  عدم همیاری و کمک نکردن به مسلمانان در نیازمندی­های خانه و زندگی از صفات و ویژگی‌های منافقان است به دلیل حدیث «من لم یهتم بأمور الـمسلین فلیس منهم»[12]: «کسی به امور مسلمانان بی‌اعتنا باشد از آنان نیست». پس وضعیت کسانی که مانع رفع نیازمندی‌های آنان باشند چگونه باید باشد؟

 




[1]- استفهام برای تعجب است از حال تکذیب‌کنندگان به جزا و نتیجۀ تکذیب آن. نافع «أریت» با تسهیل همزه بعد از راء خوانده و حفص و جمهور، آن­را ثابت خوانده‌اند.

[2]- ارأیت: از مصدر رؤیت و از ماده‌ی رأی که فعل ماضی است، به معنی دیدن. این دیدن لازم نیست حتماً دیدن ظاهری باشد، خیلی از مواقع خداوند متعال این تعبیر را در اینجا و جاهای دیگر قرآن  به کار برده که نوعی متوجه‌ساختن افرادی است که به شکلی دچار غفلت شده‌اند. اما اینجا خطابش خاص پیامبر است و به دنبال پیامبر هر کسی از امت او، چرا که این غفلت به پیامبر روی نیاورده است. اما خداوند می‌خواهد توجه او را بیشتر متوجه‌ی کسانی که مؤمن به دین نیستند، بنماید و به دنبال پیامبر خطاب به ما انسان‌ها است که معمولاً دچار غفلت شده‌ایم و می‌شویم و لازم است که به ما نهیبی زده شود که از خواب غفلت بیدار شویم.

      یکذب: از ماده‌ی کذب و در مقابل صدق است. به کلامی که خلاف واقع باشد، اطلاق می‌شود. کلامی که عاری از حقیقت باشد و در مقابلش صدق است که کلامی مطابق واقع است.

      دین: از ماده‌ی دان- یدین. دیناً به معنی مسلط‌شدن بر کسی است، «دینونت» هم مصدر دوم آن می‌باشد. همچنان که در رابطه با عبد نیز در سوره‌ی قریش گفتیم، عبد- یعبد- عبداً دو مصدر دارد. اینجا هم معنی دینونت بیشتر از دین می‌باشد. دائن خداوند است که مسلط می‌باشد و مدیون یا مدین بندگانی هستند که تحت سلطه و قدرت خداوند می‌باشند. لذا دین در اینجا به معنی فرمانبرداری که یکی از معانی دین می‌باشد، آمده است. مثلاً «لا اکراه فی الدین». یعنی اجباری در فرمان‌برداری کردن نیست، چرا که اگر اجباری باشد، در آن صورت اخلاق از بین می‌رود و فرمانبرداری که مخلصانه نباشد، ارزشی ندارد. یکی دیگر از معانی دین، جزا و پاداش می‌باشد که از طرف خداوند به بندگان اعطا می‌شود و در حقیقت بنده را تحت پوشش لطف و کرم خودش قرار می‌دهد و او را مدیون می‌گرداند. سومین معنی آن روز قیامت است. زیرا در این روز بندگان خداوند همه محکوم و خداوند حاکم بر سرنوشت بندگان است. در این روز در حقیقت جزا و پاداش داده می‌شود. و صف کسانی که فرمانبردار بوده‌اند، از صف کسانی که سرکشی کرده‌اند، جدا می‌شود و لذا تعبیر دین را برای روز قیامت هم به کار برده‌اند و معانی دیگر هم برای دین به کار رفته است، از جمله آیین، روش، برنامه؛ و باید دقت کنیم معانی را به کار ببریم که سیاق آیات هماهنگ باشد، در غیر این صورت در معنی کردن آیات به خطا خواهیم رفت. مثلاً: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّینُ ٱلۡخَالِصُ [الزمر: 3] یعنی فرماانبرداری خالص برای خداوند است. ﴿لَآ إِکۡرَاهَ فِی ٱلدِّینِ [البقرة: 256] اکراه و اجباری در فرمانبرداری نیست. «مالک یوم الدین» در اینجا تعبیر «یوم» آمده و تکلیف دین را مشخص کرده است، مالک روز جزا یا قیامت می‌باشد ﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ [آل عمران: 19] در اینجا دین به معنی فرمانبرداری و یا به معنای قواعد و آیین و مقررات می‌باشد.

[3]- در کلام حذف است تقدیر آن «أرایت الّذی یکذّب بالدین. أمصیب هو أم مخطئی؟ الجواب قطعاً مخطئی».

[4]- یَدعُّ: اصل آن از ماده‌ی دعَّ یعنی راند، از خود دور کرد. البته نوع بد و زشتی از راندن. یعنی همراه با تندی و خشونت دور کرد. یَدُعُّ که مضارع آن می‌باشد، یعنی با شدت و تندی و با خشونت دور می‌کند.

      یتیم: از ماده‌ی یُتم است. به معنی منحصر بودن است. اصل معنی آن دُر یتیم آمده است. دُر به معنی مروراید می‌باشد. صیادان مروراید که مرواریدها را صید می‌کردند، بعضی از این مرواریدها درشت و چشم‌گیرتر بودند. به این مرواریدها که زن‌ها به گردن می‌آویختند و در وسط مرواریدهای دیگر قرار می‌دادند، دُر یتیم می‌گفتند، یعنی مروارید تک. حال وقتی گفته می‌شود فلانی یتیم است، یعنی تک افتاده است. یتیمی تا سن پانزده ‌سالگی است. بعد از اینکه انسان بالغ شد، دیگر کلمه‌ی یتیم بر او اطلاق نمی‌شود.

[5]- یحض: از ماده‌ی حض گرفته شده که حض یعنی تشویق کرد، تحریک کرد، مضارعش می‌شود یحض. به شکلی می‌تواند نقطه‌ی مقابل دع باشد. دع یعنی به شدت متوقف کرد، دور کرد. حض یعنی تشویق کرد. یَدُعُّ در مقابل یحضُّ قرار دارد.

      طعام: هر چیزی که خوردنی باشد، طعم داشته باشد و انسان را اشباع کند. لذا به میوه کلمه‌ی طعام اطلاق نمی‌شود. چون انسان را سیر نمی‌کند.

      مسکین: از ماده‌ی سَکَنَ است. و سَکَنَ یعنی ساکن شد، از حرکت ایستاد. این به کسی گفته می‌شود که فقر او را از حرکت باز ایستانده است. از فرطِ فقیری نمی‌تواند حرکت کند. سِکِّین هم به معنی چاقو از همین معنا گرفته شده است. چون وقتی برای سر بریدن حیوان از چاقو استفاده می‌کنند، بعد از اتمام کار حیوان از حرکت باز می‌ایستد و تکان نمی‌خورد، یعنی وسیله‌ی ساکن‌کردن می‌باشد.

[6]- وَیل: در بعضی از کتاب‌ها گفته‌اند نام چاهی در جهنم می‌باشد. همچنین «ویل» کلمه‌ی تهدید می‌باشد. خداوند هرگاه بخواهد بندگان را در رابطه با قضیه‌ای تهدید کند، تعبیر ویل را به کار می‌برد.

      مُصَلَّین: از ماده‌ی صلاه و نوع خاصی از دعا می‌باشد. منتهی نوع خاصی از دعا که نظم و ترتیبی دارد، صلاه را برایش به کار می‌برند. و مُصًلین هم اسم فاعل می‌شود.

[7]- سَاهُون: یعنی اشتباه‌کنندگان غیر عمد. اشتباهی که از روی آگاهی و تعمد نباشد.

[8] - «ذَاکَ شَیْطَانٌ یُقَالُ لَهُ خِنْزِبٌ فَإِذَا أَحْسَسْتَهُ فَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْهُ وَاتْفِلْ عَلَى یَسَارِکَ ثَلاَثًا» مسلم و احمد.

[9]- یُراؤون: از ماده‌ی رؤیت است. و ریا هم از همین ریشه است. چون کسی که ریا می‌کند، دوست دارد دیگران کار او را ببینند. این است که با ریشه‌ی رؤیت کاملاً تطابق دارد. مرائی یعنی کسی که دوست دارد کاری را انجام دهد و در عین حال دیگران هم او را رؤیت کنند.

[10]- یَمنَعُون: از ماده‌ی منع است، یعنی جلوگیری کردن.

      مَاعُون: از ریشه‌ی مَعُنَ و صیغه‌ی مبالغه می‌باشد. ماعون یعنی چیزی که در جریان باشد، زیاد و کم‌بودنش مهم نیست.

[11]- بخاری (5559)

[12]- حدیثی بسیار ضعیف است. (مصحح).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد