تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی انشقاق

تفسیر سوره‌ی انشقاق[1]

انشقاق به معنای «شکافته‌شدن» می‌باشد. این سوره مکی و دارای چهار نام است: «الانشقاق، إنشَقَّت إذا السَّماء انشَقَّت، کَدْحْ.» محور این سوره هم به مانند سایر سوره‌های مکی تصحیح بینش انسان‌ها از طریق استدلال به آیات آفاق و انفس است، در این سوره بیشتر به آیات آفاق برای اثبات وقوع قیامت و دسته‌بندی انسان‌ها برحسب موضع‌گیری‌هایی که در دنیا داشته‌اند، پرداخته شده است.

تقسیم‌بندی آیات سوره

از آیه‌ی 1 تا آیه‌ی 5 استدلال به آیات آفاق است، در ارتباط با چگونگی آمدن قیامت و حوادثی که پیشاپیش قیامت روی خواهند داد.

از آیه‌ی 6 تا آیه 9 بیان وضعیت و جزای کسانی است که بر مبنای ایمان‌شان به قیامت، موضع درستی را در دنیا اتخاذ کرده‌اند.

از آیه‌ی 10 تا آیه‌ی 15 بیان جزای افرادی است که به علت عدم ایمان به آخرت و قیامت موضع نادرستی را در دنیا اتخاذ کرده‌اند، لذا از همین جا متوجه می‌شویم که نوع اعتقاد و بینشی که ما داریم و نوع خدایی را که ما عبادت می‌کنیم، نوع اعتقادی را که به آخرت داریم، کاملاً بر روند و مشی حرکت ما در دنیا موثر است.

از آیه‌ی 16 تا 19 استدلال به آیات آفاق برای هشدار به کسانی است که متوقف شده‌اند و توقف خود نوعی تأخر و عقب‌ماندگی است، چون کسانی که تا مرحله‌ای از کمال با تلاش خود و توفیق خداوند رسیده‌اند، بعد از آن فکر می‌کنند که کافی است و احساس نمی‌کنند این توقف، رکود و جمود است، همان لحظه‌ای که چنین تصمیمی می‌گیرند، عقب‌افتادگی و پس روی آن‌ها آغاز می‌شود و در عین حال اگر کسی در مسیر رفتن به سوی کمال احساس کند به کمال رسیده و متوقف نشود، مانند این است که از همان لحظه‌ای که چنین تصور و بینشی را پیدا کرده است، به آخرین درجه‌ی کمال رسیده باشد. چون نقطه‌ی شروع و نقطه‌ی آغاز به قول حافظ قدم اول در رسیدن به کمال این است که انسان مجنون باشد. و مجنون‌بودن یک فضیلت و ارزش است. اما نه آن کسی که واقعاً مجنون است و تعادل عقلانی و روانی‌اش به هم ریخته است، بلکه آن مجنونی که دنیا را خوب می‌شناسد و گول دنیا را نمی‌خورد و آخرت را خوب می‌شناسد و سعی می‌کند تمام مساعی و تلاش‌هایش را در آن مسیر تنظیم کند.

از آیه‌ی 20 تا آیه‌ی 25 نتیجه‌گیری کل سوره و بیان این مطلب است که با وجود این همه آیات، علت چیست که افراد منقلب و متحول نمی‌شوند؟ این همه پیامبران آمده‌اند، چرا میزان تحول و تغییر کم و یا در بعضی از اوقات ناچیز است. درحالی­که اصل این بود که افراد با شناخت این آیات منقلب و متحول شوند. نتیجه این است که به سرنوشت محتوم و قطعی‌شان که همان عذاب الیم است می‌رسند.

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١ وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ ٢ وَإِذَا ٱلۡأَرۡضُ مُدَّتۡ ٣ وَأَلۡقَتۡ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتۡ ٤ وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ ٥[الانشقاق: 1-5].

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ ١.

«آنگاه ‌که آسمان [برای نزول فرشتگان] شکافته شود».

خداوند متعال خبر می‌دهد که هرگاه آسمان بشکافد و از هم متلاشی گردد. البته این شکاف برداشتن همراه با آمادگی آسمان است. چون مأموریتش تمام شده است و وضعیت دنیا باید تغییر کند.

﴿وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ ٢[2].

«و به [فرمان] پروردگارش گوش فرا دهد [و تسلیم شود]؛ و سزاوار است [که چنین کند]».

﴿وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا﴾: «فرمان­برداری پروردگارش را اعلام نمود، شنید و تسلیم پروردگار شد.»

﴿وَحُقَّتۡ﴾: «سزد که امر پروردگارش را بشنود و تسلیم گردد.» آسمان می‌داند که خداوند به او فرمان می­دهد؛ پس گوش می‌کند.

آسمان با آن همه عظمت، گوش به فرمان پروردگار عالم است که اطاعت کند؛ پس چرا ما انسان‌ها با بودن دلایل محکم باز هم در اطاعت خداوند سست و متزلزل هستیم.

﴿وَإِذَا ٱلۡأَرۡضُ مُدَّتۡ ٣[3].

«و آنگاه ‌که زمین گسترده [و هموار] شود».

زلزله هم یکی از عوامل این کشش‌ها است. لایه‌های زیرین زمین بر روی هم می‌خزند و امتداد می‌یابند. هنگامی که کوه­ها، دره‌ها، ساختمان‌ها و عمارات، بر روی آن نماند و به زمین سطح و هموار تبدیل شد.

نظر علما در مورد این آیه:

1-   زمین مسطح و صاف گشته و از حالت کروی و گردبودن خارج می‌شود.

2-   کوه‌ها و بلندی‌های روی زمین از بین می‌روند.

﴿وَأَلۡقَتۡ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتۡ ٤[4].

«و هر چه را درون خود دارد [از خزینه‌ها و مرده‌ها] بیرون ریزد و [از آنها] تهی گردد».

در روز قیامت زمین از زیر بار هر مسئولیتی که داشته، خارج می‌شود:

1)     مردگان را از قبر بیرون می‌زند.

2)     معادن و گنجینه‌های درون خود را بیرون می‌دهد.

یکی از علامت­های قیامت، پیداشدن گنجینه‌های فراوان در زمین است و چنانکه در حدیث صحیح وارد شده کوهی از طلا در عراق پیدا می‌شود.[5]

قبل از قیامت، زمین هرآنچه را در خود نگه داشته از مردگان و معادن، بیرون کرده و مسئولیتش تمام می‌شود. زمین هم مانند آسمان که تسلیم فرمان خداوند است، تسلیم می‌شود.

﴿وَأَذِنَتۡ لِرَبِّهَا وَحُقَّتۡ ٥.

«و به [فرمان] پروردگارش گوش دهد [و تسلیم شود]؛ و سزاوار است [که چنین کند]».

به تعبیر سید قطب/ در تفسیر این آیات می‌فرماید: بارزترین مظهر از مظاهری که با تلاوت آیات مقدمانی این سوره خودش را پیش روی انسان قرار می‌دهد، مظهر استسلام است. تسلیم‌شدن آسمان و زمین برای خدا. و بعد از آن انسان را به این تسلیم فرا می‌خواند. به دنبال این است که می‌فرماید: «یا أیها الانسان» و چه ارتباطی میان این آیات وجود دارد، بسیار واضح و روشن است. آن‌ها (آسمان و زمین) تسلیم شدند، اگرچه علم و اراده و شعور هم ندارند و تو ای انسان با علم و اراده‌ات! آیا معقول است که در این تسلیم‌شدن همراه آن‌ها نشوی؟

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدۡحٗا فَمُلَٰقِیهِ ٦ فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ ٧ فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا ٨ وَیَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا ٩ [الانشقاق: 6-9].

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدۡحٗا فَمُلَٰقِیهِ ٦.

«ای انسان، بی‌گمان تو در راه [رسیدن به] پروردگارت سخت تلاش و کوشش می‌کنی؛ پس او را ملاقات خواهی کرد».

﴿ٱلۡإِنسَٰنُ: منظور مسلمان و کافر است.

﴿کَادِحٌ: زحمت‌کش، عمل‌کننده، رنج­بر.

﴿إِنَّکَ کَادِحٌ﴾: «حقا که تو به سختی عامل و کاسب خیر باشی»

﴿إِلَىٰ رَبِّکَ کَدۡحٗا﴾: «و به‌ سوی پروردگارت به شدّت کوشایی»

﴿فَمُلَٰقِیهِ: تو عمل می‌کنی و این عمل هرچند در نظر خداوند کم باشد ولی جزای آن­را می­دهد و تو پاداش آن­را در قیامت خواهی دید و خدا را ملاقات خواهی کرد.

ای انسان تو شب و روز در سعی و کوشش به ‌سوی پروردگارت می‌روی هرجا که بروی باید در پیشگاه خداوند حاضر شوی تا آن­گاه که او را ملاقات خواهی کرد و نتیجه‌ی رنج و تلاش خود را خواهی دید. تو پیوسته کار می‌کنی و با اعضای جوارحت با اعمال خیر و شر مشغولی و تا هنگام مرگ کار می‌کنی که به سرای آخرت انتقال می‌یابی و پروردگارت را ملاقات می‌کنی؛ ای کاش انسان این تلاش‌ها را با میل و رغبت به سوی خداوند سوق بدهد، قبل از آنکه قیامت فرا رسد. حدیث رسول خدا ج گواه بر این موضوع است که می‌فرماید: «کُلُّ النَّاسِ یَغْدُو، فَبِائِعٌ نَفْسَهُ فمُعْتِقُهَا، أَوْ مُوبِقُهَا»: «هریک از شما صبح می‌کند. یکی نفسش را از عذاب دوزخ آزاد می‌کند و دیگری هلاکش کند». بنابراین ای انسان مکلّف! بهتر است که پیوسته کار نیک انجام دهی تا آن­گاه خدا را ملاقات کنی و خدا از تو راضی باشد و تو را گرامی دارد. قطعاً تو خدا را ملاقات خواهی کرد پس تو را نصیحت می‌کنم که عملت صالح باشد.

صحیفه­ی اعمال انسان، دارای تاریخ، سال، ماه، روز و جزئیات اعمال است و به زودی خودش می‌بیند. خداوند صدقۀ خالصانه را با دست راست خود قبول می­کند و آن­را به اندازه­ی کوه احد بزرگ می‌کند و باعث قبولی دعا، رفع بلا و مصیبت و پاکی گناهان می‌گرداند.

﴿فَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ بِیَمِینِهِۦ ٧.

«و اما کسی ‌که نامۀ [اعمالش] به دست راستش داده شود». که حاوی خیر است و در آن بدی نیست.

﴿کِتَٰبَهُ﴾: «نامه‌ی اعمال خود را پس از رستاخیز»

ویژگی­های کتاب اعمال:

1-   صفحه صفحه است.

2-   جمع می‌شود.

3-   هر روز با تاریخ و ساعت دقیق مشخص شده است.

وقتی انسان فوت کرد، کتاب اعمالش بسته و ختم می‌شود و به بالا می‌رود و بسته به اعمال شخص به علیین یا سجین منتقل می‌شود.

هرکس نامه‌ی اعمالش به دست راستش داده می‌شود، اهل سعادت و یُمن و مبارکی خواهد بود و البته با سرور و خوشحالی این کارنامه را تحویل می‌گیرد. پس:

﴿فَسَوۡفَ یُحَاسَبُ حِسَابٗا یَسِیرٗا ٨.

«به زودی به حسابی آسان، محاسبه می‌شود [و اعمال وی بدو عرضه شده بدون اینکه مواخذه گردد]».

با او حسابی ساده و آسان خواهد شد. از او دربارۀ چیز ساده‌ای می‌پرسند، اعتراف می‌کند و از او می‌گذرند و به ‌سوی خانه و خانواده‌اش در بهشت جاویدان باز می­گردد. خداوند بخاطر احترام، او را با اهل بیتش دورهم جمع می‌کند. همان­گونه که در سوره‌ی طور می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ [الطور: 20]: کسانی که ایمان آورده‌اند و فرزندان­شان آنها را در ایمان پیروی کرده‌اند، فرزندان­شان را به آنان محلق خواهیم کرد. خداوند، انسان‌های نیکوکار را می‌طلبد و اعمال و گناهان او را به او می‌گوید و سپس می‌فرماید: همان­گونه که در دنیا تو را ستر کرده و پوشاندم، اینجا نیز تو را بخشیده و گناهانت را ستر می‌کنم و می‌پوشانم. در آنجا محاسبه‌اش، محاسبه‌ی آسانی خواهد بود. عایشهل از پیامبر ج پرسید، منظور از این حساب یسیر چیست؟ فرمود: این حساب یسیر در حقیقت همان عرض معلومات است، یعنی خداوند اعمال و خیرات را به انسان نشان می‌دهد و گناهان و معاصی را که در دنیا پوشانده، در آخرت هم می‌بخشد. در سوره‌ی مدثر هم آمده است که: ﴿کُلُّ نَفۡسِۢ بِمَا کَسَبَتۡ رَهِینَةٌ ٣٨ إِلَّآ أَصۡحَٰبَ ٱلۡیَمِینِ ٣٩ فِی جَنَّٰتٖ یَتَسَآءَلُونَ ٤٠ [المدثر:38- 40]. هرکس در گرو عملکرد خویش است، جز اصحاب یمین که در گرو اعمال خویش نیستند.

﴿وَیَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا ٩[6].

«و شادمان به سوی خانواده‌اش بازمی‌گردد».

همین تعبیر را خداوند در سوره‌ی احقاف دارد، آنجا که در رابطه با اهل ایمان می‌فرماید: ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنۡهُمۡ أَحۡسَنَ مَا عَمِلُواْ وَنَتَجَاوَزُ عَن سَیِّ‍َٔاتِهِمۡ فِیٓ أَصۡحَٰبِ ٱلۡجَنَّةِ [الأحقاف: 16]. هر عمل صالح نیکویی را که نیکوترین عمل آن‌ها باشد، می‌پذیریم و از گناهان آنها صرف‌نظر می‌کنیم و به بهشت خواهند رفت. ﴿وَیَنقَلِبُ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورٗا ٩ و مؤمن به اهل خودش ملحق می‌شود، درحالی­که مسرور است و خوشحالی عمیق و درونی او را فرا گرفته است. بعضی از مفسرین گفته‌اند که منظور از «اهله» همان بهشتیانی هستند که قبل از او فوت شده‌اند و او هم به آنها ملحق می‌شود، بعضی‌ها هم گفته‌اند خداوند در سوره‌ی طور فرموده: ﴿وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَٱتَّبَعَتۡهُمۡ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَٰنٍ أَلۡحَقۡنَا بِهِمۡ ذُرِّیَّتَهُمۡ وَمَآ أَلَتۡنَٰهُم مِّنۡ عَمَلِهِم مِّن شَیۡءٖۚ کُلُّ ٱمۡرِیِٕۢ بِمَا کَسَبَ رَهِینٞ ٢١ [الطور: 21] هرکس که (مؤمن) بمیرد، اهلش را هم به او ملحق می‌کنیم به شرطی که اهلش هم اهل ایمان باشند.

﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ ١٠ فَسَوۡفَ یَدۡعُواْ ثُبُورٗا ١١ وَیَصۡلَىٰ سَعِیرًا ١٢ إِنَّهُۥ کَانَ فِیٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورًا ١٣ إِنَّهُۥ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ ١٤ بَلَىٰٓۚ إِنَّ رَبَّهُۥ کَانَ بِهِۦ بَصِیرٗا ١٥ [الانشقاق: 10-15].

﴿وَأَمَّا مَنۡ أُوتِیَ کِتَٰبَهُۥ وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ ١٠[7].

«و اما کسی ‌که نامۀ [اعمالش] از پشت سرش به او داده شود».

﴿وَرَآءَ ظَهۡرِهِۦ﴾: «و اما کسی که نامه‌ی اعمالش را بخاطر اهانت از پشت‌سر به دست چپش دادند.»

(یکی از عذاب­های کافران این است که نامۀ اعمال آنها به دست چپ و از پشت کمر به آن‌ها داده می‌شود).

﴿فَسَوۡفَ یَدۡعُواْ ثُبُورٗا ١١[8].

«پس هلاکِ خود را خواهد ‌طلبید». (ولی دیگر فایده‌ای ندارد و مهلت تمام شده است).»

﴿یَدۡعُواْ ثُبُورٗا﴾: «بر خود نفرین کند و به هلاکت خود آواز سر دهد و گوید: وای‌ بر من، وای ‌بر من»

خداوند متعال حال و وضعیت کافران را در روز قیامت توصیف می‌کند که از شدت ناراحتی خود را نفرین می‌کنند و خود را گاز می‌گیرند و نامۀ اعمال‌شان با زشتی و توهین به آن‌ها داده می­شود. وقتی که نامه‌ی اعمال این‌چنین است، این فرد هلاکت و نابودی را می‌طلبد و از خداوند می‌خواهد که هلاکش کند تا از این وضعیت اسف بار نجات پیدا کند. و هدف خداوند متعال، هشدار و بیدار کردن انسان‌ها برای انجام اعمال صالح است.

و البته:

﴿وَیَصۡلَىٰ سَعِیرًا ١٢.

«و به [آتش] جهنمِ شعله‌ور در خواهد آمد».

به صلی: آتشی انداخته می­شود که از همه سو افروخته و احاطه است و 70 برابر از آتش دنیا داغ‌تر است و همیشه مشتعل است و خاموش نمی‌شود و خود انسان­ها، هیزم جهنم‌اند. و به سعیر وارد می‌شود، آتشی که سوزنده است و شعله می‌کشد و شعله‌هایش تمام‌شدنی نیستند. به چه جرمی؟

﴿إِنَّهُۥ کَانَ فِیٓ أَهۡلِهِۦ مَسۡرُورًا ١٣.

«بی‌گمان، او [در دنیا] در میان خانوادۀ خود [بر کفر و گناهش] شادمان بود».

زیرا او در دنیا با کسانی که هم‌فکر و همراهش بودند، مسرور بود و فکر می‌کرد این دنیا برای او به همین وضعیت و شرایط باقی خواهد ماند. آنان در دنیا در نعمت مادی و شادی بودند و گناه کرده و مؤمنان را مسخره می‌کردند؛ ولی این شادی فقط جسمی بود و نه روحی؛ شادی کافران، پشیمانی و ناراحتی به دنبال دارد ولی شادی مؤمنین، پشیمانی به دنبال ندارد و ابدی خواهد بود.

﴿إِنَّهُۥ ظَنَّ أَن لَّن یَحُورَ ١٤[9].

«او گمان می‌کرد که هرگز [پس از مرگ نزد الله] بازنخواهد گشت».

﴿یَحُورَ:

1-   رجوع و برگشت: فکر می‌کرد هرگز برنمی‌گردد.

2-   تغییر: فکر می‌کرد هیچ چیز تغییر نمی‌کند و مانند دنیا است.

مانند ابولهب عموی پیامبر ج که می‌گفت: با پولم بهشت را می‌خرم.

این‌چنین می‌پنداشت که این دنیا تمام‌شدنی نیست و بعد از مرگ زنده نخواهد شد به همین‌خاطر هیچ­گاه کار نیکی انجام نداد و از اعمال شر اجتناب نمی‌ورزید و به معاد و جزا اعتقادی نداشت. این گروه در دنیا هر کاری که نباید می‌کردند و از هر راهی که نباید می‌رفتند، هر حرفی که نباید می‌زدند و هر موضع‌گیری را که نباید می‌کردند، مرتکب شدند. این‌ها همان کسانی هستند که خداوند متعال لحظه‌ی جان کندن آنها را در دو جا از قرآن، یکی در سوره‌ی محمد و دیگری در سوره‌ی انفال آیه‌ی 50 توصیف می‌کند، در سوره‌ی محمد چنین می‌فرماید: ﴿فَکَیۡفَ إِذَا تَوَفَّتۡهُمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ ٢٧ [محمد: 27] این‌ها وقتی که ملائکه جان آنها را می‌گیرند و از همان لحظه‌ی جان‌دادن با سیلی‌های ملائک مواجه می‌شوند تا به جایگاه ابدی‌شان در جهنم ملحق شوند. ﴿یَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ ٢٧ اوج توهینی است که خداوند در رابطه با این جمع دارد، چرا که در دنیا به هرچه ارزشمند بود، توهین می‌کردند و موضع‌گیری­شان در رابطه با آنچه حق و حقیقت بود، موضع‌گیری عاقلانه و مؤمنانه نبود، لذا جزای آنها از جنس عمل‌شان است و در جای دیگر وقتی که از خدا می‌خواهند آنها را از عذاب خارج و به دنیا برگرداند، به وضع و حال آن‌ها اشاره می­کند که می‌گویند: ﴿رَبَّنَآ أَخۡرِجۡنَا نَعۡمَلۡ صَٰلِحًا غَیۡرَ ٱلَّذِی کُنَّا نَعۡمَلُۚ پروردگارا! به ما فرصتی دیگر بده تا عمل صالح انجام دهیم و خداوند متعال در مقام دفاع از محاکمه‌ی عادلانه‌ی خود می‌فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ نُعَمِّرۡکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَکَّرَ آیا آن مقدار لازم به شما عُمر ندادیم که در آن تذکر بگیرید و از خوابِ غفلت بیدار شوید، ﴿وَجَآءَکُمُ ٱلنَّذِیرُ و پیامبر ترساننده و هشدار دهنده‌ای از جنس بشر برای‌تان فرستادیم، ﴿فَذُوقُواْ فَمَا لِلظَّٰلِمِینَ مِن نَّصِیرٍ ٣٧ [فاطر: 37]. بچشید که ظالمین یاوری ندارند و شما ظالم بودید و بزرگ‌ترین ظلم را به خودتان و به خدا و به کسی که شریک خدا قرار دادید، کردید. یعنی دچار شرک شدید و شرک ظلمی عظیم است، ستم بزرگ در قرآن شرک نامیده شده است. ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ ١٣ [لقمان: 13]. چرا که در دل این ظلم، سه ظلم نهفته است. ظلم به خدا که قرار است بندگی شود و از بندگی او سر باز زده می‌شود، ظلم به آن کسی که لیاقت ندارد، ولی در کنار خدا قرار داده می‌شود و ظلم به خودِ فرد که قرار است خدای یکتا را بندگی کند، سر به بندگی خدای دیگر که کمترین ارزشی به عنوان خدا بودن ندارد، می‌نهد.

﴿بَلَىٰٓۚ إِنَّ رَبَّهُۥ کَانَ بِهِۦ بَصِیرٗا ١٥[10].

«آری؛ همانا پروردگارش از حال وی آگاه بود».

﴿بَصِیرٗا: خداوند به اعمال ما بینا است و همه چیز را دقیق می‌داند.

آری درحقیقت پروردگارش به او بیناست و چیزی از اعمال انسان بر او پوشیده نیست. او را چون بار اول زنده خواهد کرد و محاسبه‌اش می‌نماید و در برابر عملش پاداش داده خواهد شد؛ نه مانند بعضی که در دنیا چنان معتقدند که زنده نخواهند شد و مورد بازخواست قرار نخواهند گرفت و در برابر اعمالی که انجام داده­اند، هیچ­گونه پاداشی بر آنان مترتب نمی‌شود. خداوند متعال به او و به اعمالش کاملاً نظارت دارد و هیچ چیزی از حیطه‌ی علم او پنهان نمی‌ماند.

اگر قرار بود آخرت و قیامتی نباشد، همه‌ی حرکات و سکنات ما مهمل و بیهوده بودند. این همه مشقت و زحمت را انسان تحمل کند و بعد از آن بمیرد؟ کار انسان عاقل نیست که این‌چنین خودش را به آب و آتش بزند، برای اینکه بمیرد و بعد از آن حیاتی دیگر نباشد؟ چنین چیزی ممکن نیست. لذا خداوند که بصیر است، احوال بندگان را بهتر و بیشتر از هرکس می‌داند. پس همین طور آنها را رها نخواهد کرد.

رهنمودهای آیات فوق:

1-  اثبات عقیده‌ی معاد و جزا با بیان مقدماتی در انقلاب هستی.

2-  بیان اینکه ملاقات انسان با پروردگارش قطعی و حتمی است.

3-  هر انسان مکلّفی عاقل و بالغ در دنیا قطعاً عامل و کاسب است تا آنگاه که می‌میرد و پروردگارش را ملاقات می‌کند.

4-  با مؤمنان و متقّیان حساب ساده و آسانی خواهد شد. محض عرض اندام حضوری است نه چیز دیگر و اینان رستگارند.

5-  اما کسانی که در حساب و بازجویی مورد مناقشه قرار گیرند، هلاک و معذّب خواهند شد؛ زیرا چنین کسانی توان حجت و عذری را نخواهند داشت.

6-  بهره‌مند شدن از نعمت‌ها و غوطه‌ور شدن در شهوات و لذت‌های دنیوی همراه با ترک فرمان­برداری خداوند و ترک اعمال صالح، ثمره‌ی عدم ایمان و یا عدم یقین به روز رستاخیز و جزا می‌باشد.

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلشَّفَقِ ١٦ وَٱلَّیۡلِ وَمَا وَسَقَ ١٧ وَٱلۡقَمَرِ إِذَا ٱتَّسَقَ ١٨ لَتَرۡکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩[الانشقاق: 16-19].

﴿فَلَآ أُقۡسِمُ بِٱلشَّفَقِ ١٦.

«پس به شفق سوگند می‌خورم»!

﴿بِٱلشَّفَقِ﴾: «سرخی در افق بعد از غروب آفتاب» در مقابل آن فلق است، یعنی صبح زود.

نه، نه قضیه چنان نیست که ادعا می‌کنند و می‌گویند: معاد و جزا نیست! سوگند نمی‌خورم به شفق. این سوگند نخوردن یکی از شیوه‌های سوگند خوردنِ قرآن است. خیلی از اوقات وقتی آیه‌ای واضح و روشن باشد و به عنوان دلیلی برای اثبات قضیه‌ای به کار گرفته شود، خداوند این روش را دارد که سوگند نمی‌خورد و این شکل از سوگند خوردن به خاطر تعظیم مقام چیزی است که بدان سوگند خورده شده است.

﴿وَٱلَّیۡلِ وَمَا وَسَقَ ١٧[11].

«و سوگند به شب و آنچه را فرو می‌پوشد»!

﴿وَمَا وَسَقَ﴾: «آنچه فروپوشاند فرا می‌گیرد. اشاره به بازگشت انواع حیوانات و پرندگان حتی انسان‌ها به خانه‌ها و لانه‌های خود دارد.»

و قسم نمی‌خورم به شب، آنگاه که هر چیزی را می‌پوشاند. تاریکی شب وقتی فرا رسد، فراگیر است و همه چیز را می‌پوشاند.

﴿وَٱلۡقَمَرِ إِذَا ٱتَّسَقَ ١٨.

«و سوگند به ماه چون [بدر] کامل شود»!

﴿إِذَا ٱتَّسَقَ﴾: «جمع گردد و نورش تمام و کامل گردد و آن در ایام البیض است 13-15 هر ماه.»

خداوند متعال برای تأکید، به 3 چیز قسم شدید و قوی می‌خورد.

1-   شفق: یعنی سرخی بعد از مغرب تا نماز عشاء.

2-   شب و هرآنچه در شب رخ می‌دهد و هر آنچه در شب برای موجودات رخ می‌دهد.

3-   ماه، زمانی که بدر کامل و 14 شبه است.

و هدف، آیه­ی بعدی است.

و همچنین سوگند نمی‌خورم به ماه، وقتی که کم‌کم کامل می‌شود. این آیات عقل‌ها و سرها را بیشتر مورد خطاب قرار می‌دهد و به دنبال سر، دل را. چون عقل و به تعبیری شعور در سر است و شور در دل؛ و قرآن کلامی است که هم سرها و هم دل‌ها را مورد خطاب قرار می‌دهد. هم با عاطفه‌ها سخن دارد و هم با اندیشه‌ها و عقل‌ها؛ و غذایی است برای این دو. و اگر انسان از لحاظ عقلی و قلبی تغذیه شود، یک شخصیت متعادل و وارسته خواهد شد. خداوند در ضمن این آیه این نکته را می‌خواهد به شکلی به ما تفهیم کند که به ماه توجه کنید. سید قطب/ در ذیل آیه‌ی سوم و یا چهارم سوره‌ی تبارک می‌فرماید: کسی که شب‌ها به آسمان نگاه نکند و از آسمان منفعل و متأثر نشود، نه در سرش هوش است و نه در دلش جوش؛ ﴿وَلَقَدۡ زَیَّنَّا ٱلسَّمَآءَ ٱلدُّنۡیَا بِمَصَٰبِیحَ وَجَعَلۡنَٰهَا رُجُومٗا لِّلشَّیَٰطِینِۖ وَأَعۡتَدۡنَا لَهُمۡ عَذَابَ ٱلسَّعِیرِ ٥ [الملک:5]. و اقبال می‌گوید:

به منزل کوش همچون مهِ نو

 

در این نیلی فضا هردم فزون شو

ماه هر شب نسبت به شب قبل کامل‌تر می‌شود تا در شب چهاردهم به کمال نهایی خود می‌رسد. پس انسان هم باید اینگونه باشد و ایستایی و رکود نداشته باشد تا به کمال برسد، اما آغاز حرکتش هم یک سفر است، مانند سفرِ ماه. مسافرتی از نقص به کمال، مسافرتی از ضعف به قوت:

سفر اندر حضر کردن چنین است

 

سفر از خود به خود کردن همین است

بسوزد مؤمن از سوز وجودش

 

گشود هرچه بست اندر سجودش

اما جواب قسم، این قول خداوند متعال است که می‌فرماید:

﴿لَتَرۡکَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٖ ١٩[12].

«قطعاً مراتب و حالات مختلفی را یکی پس از دیگری طی خواهید کرد».

﴿طَبَقًا عَن طَبَقٖ﴾: «مراتب و حالات مختلفی را یکی پس از دیگری طی خواهید کرد: نطفه، علقه، مضغه. مرگ بعد از آن حیات سپس حیات دوباره» و هیچ وقت به یک حال نمی‌مانی؛

یعنی همچنان که ماه کم‌کم کامل می‌شود، شما هم حالت‌های مختلف دارید. یک مرحله‌ای را رها می‌کنید و به مرحله‌ی بعدی می‌رسید. معلوم نیست که از ضعف به قوت می‌روید و یا عکس آن. حال انسان تغییر می‌کند، از حالی به حال دیگر منتقل می‌شود و این دست خودش نیست. نخست مرگ سپس حیات، از آن پس در پیشگاه خدا قرار گرفتن، سپس محاسبات و بازجوئی و در آخر جزا و پاداش،‌ این­ها حالات و مراتب‌گذر هر انسان مکلفی است؛ پس چگونه می‌پندارید که تنها مرحله­ی آنان فقط مرگ است و لاغیر[13].

تغییر حال انسان‌ها:

1-   احوال قلب‌ها       ایمان قوی

ایمان ضعیف

2-   احوال بدن‌ها (کودکی، جوانی، پیری).

3-   تغییر مکان: تغییر محل زندگی.

4-   تغییر زمان: (شاد، غمگین)

﴿فَمَا لَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ٢٠ وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩ ٢١ بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُکَذِّبُونَ ٢٢ وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یُوعُونَ ٢٣ فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ٢٤ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونِۢ ٢٥ [الانشقاق: 16-25].

﴿فَمَا لَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ٢٠[14].

«پس آن [کافران] را چه شده که ایمان نمی‌آورند»؟

ایشان را چه شده که به خدا و پیامبرش و به ملاقات با خدا ایمان ندارند، دلایلی فراوانی بر این وجود دارد که بر آنان خوانده می‌شود.

یعنی طبق آیۀ بالا دانستی که ضعیف هستی و دچار تغییر حالت می‌شوی و ایمان داری که این تغییر دست تو نیست و کار خداست پس چرا ایمان نمی‌آوری؟ و این خاص کافران نیست بلکه برای همه در مراحل مختلف و درجات مختلف ایمان است؛ و این جواب قسم است.

چرا مردم از مسیر غلطی که در پیش گرفته‌اند، متوقف نمی‌شوند و بازگشت و رجوعی ندارند؟ حداقلِ رجوع به خویشتن این است که اگر نمی‌توانیم به دیگران کمک کنیم، به خودمان بپردازیم. اگر نمی‌توانیم دل‌سوز همه‌ی این مردم باشیم، حداقل این است که دل‌سوز خودمان باشیم. ﴿فَمَا لَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ ٢٠ چرا مردم به سمت و سوی ایمان نمی‌آیند؟ خداوند در سوره‌ی قریش می‌فرماید: ﴿فَلۡیَعۡبُدُواْ رَبَّ هَٰذَا ٱلۡبَیۡتِ ٣ قریش بندگی کنند پروردگار این خانه را، در نتیجه‌ی این بندگی‌کردن به دو چیز می‌رسند: ﴿ٱلَّذِیٓ أَطۡعَمَهُم مِّن جُوعٖ وَءَامَنَهُم مِّنۡ خَوۡفِۢ ٤ امنیت اقتصادی و  امنیت داخلی، امنیت مادی و امنیت معنوی و اگر ما در این دو بُعد امنیت و آرامش داشته باشیم، در جاهای دیگر هم قطعاً آرامش و امنیت خواهیم داشت.

﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩ ٢١[15].

«و [چرا] هنگامی‌ که قرآن بر آنان تلاوت شود [برای پروردگارشان] سجده نمی‌کنند»؟

﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ﴾: «و چون قرآن بر آنان خوانده شود و یا بشنوند.»

﴿لَا یَسۡجُدُونَۤ﴾: «چهره برخاک نمی‌سایند، خاضع، مؤمن و تسلیم خدا نمی‌شوند.»

﴿یَسۡجُدُونَۤ۩: سجده‌کردن قلب و عمل‌کردن به آن و اطاعت از اوامر و نواهی آن.

وقتی که برنامه‌ی خدا، یعنی همان قرآنی که می‌خواهد، امنیت مادی و امنیت معنوی را به آنها بدهد، بر آنها خوانده می‌شود، خاضع و خاشع و تسلیم نمی‌شوند. و با وجود آن همه حجّـت‌ها و براهین، چهره برخاک نمی‌سایند. حال سؤال این است که قرآن چگونه امنیت مادی می‌دهد؟ خداوند وعده‌ی امنیت مادی را به انسان‌ها داده است: ﴿وَلَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَىٰٓ ءَامَنُواْ وَٱتَّقَوۡاْ لَفَتَحۡنَا عَلَیۡهِم بَرَکَٰتٖ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ٩٦ [الأعراف: 96] که اگر زمینی‌ها اهل ایمان و تقوا شوند، ما درهای رحمتِ خودمان را از آسمان و زمین به روی آنها می‌گشاییم. پس باید توجه داشته باشیم که وقتی ایمان و تقوای انسان ضعیف شد، برکاتِ آسمان و زمین برداشته می‌شود و ایمان و تقوا که بیشتر شد، برکات آسمان و زمین هم بیشتر خواهد شد. ﴿لَا یَسۡجُدُونَۤ۩ در اینجا معنی سجده همان اطاعت و فرمانبرداری است. و سجده اگر از روی میل و اختیار باشد، تقرب به دنبال دارد. اگر قربی در این سجده‌ها ایجاد نمی‌شود، بدانید که بی‌میلی در آنها است و هرچه میل بیشتر باشد، تقرب هم بیشتر است. در حدیث صحیح داریم که پیامبر ج فرمودند: وقتی سجده می‌کنید، در سجده‌های­تان دعا کنید، یعنی سجده‌های­تان را طولانی کنید. «ادعوا الله فی سجودکم. أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ، وَهُوَ سَاجِدٌ». نزدیک‌ترین حالتِ انسان به خدا است. سجده هم ممکن است که سجده ظاهری، یعنی سجده‌های موجود در نماز باشد و یا سجده‌هایی که درونی است و دل خاضع و خاشع می‌شود. و اگر دل مطیع خداوند شد، قطعاً دست و چشم و گوش و سایر اعضاء نیز مطیع خداوند خواهند شد. اگر دل سرکش باشد، اطاعت دست و گوش و چشم هم عارضی خواهد بود.

﴿بَلِ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یُکَذِّبُونَ ٢٢[16].

«بلکه کسانی‌ که کافر شدند، پیوسته [آیات الهی را که رسولشان آورده است] تکذیب می‌کنند».

بلکه آنان که کفر ورزیده‌اند در عوض اینکه ایمان بیاورند و تسلیم شوند، به تکذیب دین خود می‌پردازند. کسانی که اهل کفرند و اهل ایمان نیستند، تسلیم نمی‌شوند، بلکه تکذیب می‌کنند. چون اگر اقرار به ایمان کنند، مسؤلیت‌های دینی بر آنها تکلیف می‌شود، لذا به خاطر شانه خالی‌کردن از این تکلیف‌ها حاضر به پذیرش دین نیستند.

﴿وَٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا یُوعُونَ ٢٣.

«و الله به آنچه در دل پنهان می‌دارند، دانا‌تر است [و چیزی از اعمال­شان بر او پوشیده نیست]».

﴿بِمَا یُوعُونَ﴾: «پنهان کرده‌اند یا گناهانی را از قبیل کفر و تکذیب جمع کرده‌اند.»

و خدا به آنچه در سینه دارند از کفر، تکذیب، حسد، کبر، حقد و بغض که در روان‌شان است، داناتر است، خداوند نیت‌ها که محل آن قلب است و اعمال انسان‌ها را بهتر می‌داند بنابراین ای رسول خدا، آنچه به آنان می‌رسد و آنان را می‌آزارد از عذاب عاجل و یا آجل، با خبر کن.

﴿فَبَشِّرۡهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٢٤.

«پس [ای پیامبر] آنان را به عذابی دردناک بشارت ده»!

ای رسول به کسانی که شنیده و عمل نمی‌کنند بشارت عذاب بزرگی بده. این صیغه‌های بشارت در اینجا و جاهای دیگر دلالت بر استهزاء می‌کنند. اما راه رهایی از این عذاب الیم و دردناک، راه رهایی از این تکذیب و کفر و راه رهایی از این ماندن و گندیدن و گنداندن چیست؟ باید خود را به خداوند سپرد و اهل ایمان شد.

﴿إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَهُمۡ أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونِۢ ٢٥[17].[18]

«مگر کسانی‌که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته انجام داده‌اند، که برای آنان پاداشی بی‌منّت و پیوسته است [که همان بهشت است]».

مگر دو گروه عذاب ندارند:

1-   کسانی که ایمان آوردند.

2-   کسانی که عمل شایسته انجام دادند. به ادای واجبات پرداختند و از محارم اجتناب ورزیدند.

اینان نزد خدا ثواب و پاداشی تا روز ملاقات دارند که هیچ­گاه در بهشت دارالسّلام ناقص و مقطوع نخواهد شد.

﴿أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونِۢ: طبق نظر علما یعنی هر کار و عبادتی که در جوانی انجام دادی اگر به دلیلی در پیری نتوانستی انجام دهی، خداوند اجر و پاداش آن­را در پیری هم برایت خواهد نوشت.

(یعنی اجر و ثواب مستمر) پس باید در جوانی از نعمت سلامت و امنیت استفاده کرده و عبادت خداوند متعال کنیم تا اگر در پیری نتوانستیم، اجر آن­را داشته باشیم.

البته ایمانی که عبارت است از شناخت و تسلیم به خداوند؛ تسلیم به تنهایی معنا ندارد. ابتدا باید شناخت داشته باشد، سپس تسلیم شود و نتیجه‌ی چنین ایمانی می‌شود، عمل صالح. ﴿وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ یعنی همه‌ی صالحان. هر عملی که از ایمان نتیجه می‌شود، صالح است و در نتیجه انسان در مسیر اصلاح خود و دیگران اولین گام‌ها را برمی‌دارد: ﴿لَهُمۡ أَجۡرٌ غَیۡرُ مَمۡنُونِۢ ٢٥ اجر و پاداشی را در سایه‌ی ایمان و عمل صالح دریافت می‌کند که لاینقطع است. غیر ممنون: یعنی بر آنها سنگینی نمی‌کند و قطع‌شدنی نیست. قطعاً رزق و روزی ما را خداوند تعیین می‌کند و روزیِ هر روز ما نزد خداوند مشخص است و ما تنها وظیفه داریم که تلاش کنیم و کارها و مسؤلیت‌های خود را انجام دهیم.

رهنمودهای آیات فوق

1-  بیان اینکه انسان با حالات بعد از حالات و اهوال بعد از اهوال مواجه است تا اینکه سرانجامش یا بهشت است و یا دوزخ.

2-  بیان اینکه ایمان نیاوردن انسان به پروردگارش، موجب تعجب و شگفتی است؛ زیرا هیچ مانعی برای ایمان و اعتقاد بنده به خالقش نیست درحالی‌که می‌داند که او مخلوق خداست و خدا خود را به او شناسانید. کتاب‌هایش را نازل فرمود و پیامبرانش را مبعوث داشت و دلایلی و برهانی بر آن اقامه داشت.

3-  مشروعیت سجده بردن، هنگامی که انسان آیه­ی سجده را تلاوت نماید و یا بشنود.

4-  خداوند متعال به آنچه انسان در دل و یا در نفس دارد آگاه است و خدا این موضوع را به بنده‌اش تذکر داد تا محافظ دستورات خدا باشد و قلبش جز حاوی ایمان و نفسش جز حاوی خیر نباشد و از حسد، کینه، شک، عداوت، بغض و ... بدور ماند.

 




[1]- انشقاق: نام سوره انشقاق است و انشقاق مصدر است و به معنی شکافت‌برداشتن چیزی است. کلمه‌ی شق هم از همین مصدر مشتق شده است، به معنی سختی و مشقت است.

[2]- أذنت: از ماده‌ی أذن است، به معنی گوش و به خاطر شباهتی که گوش‌ها به دسته‌های قابلمه دارند، به همین خاطر به دسته‌های قابلمه هم أذن گفته می‌شود. به کسی که زیاد می‌شنود و کم می‌گوید أذن می‌گویند. تعبیری که کفار و مشرکین در رابطه با پیامبر رحمت در سوره‌ی توبه به کار برده‌اند. ﴿وَمِنۡهُمُ ٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ ٱلنَّبِیَّ وَیَقُولُونَ هُوَ أُذُنٞۚ قُلۡ أُذُنُ خَیۡرٖ لَّکُمۡ یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَیُؤۡمِنُ لِلۡمُؤۡمِنِینَ وَرَحۡمَةٞ لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡۚ وَٱلَّذِینَ یُؤۡذُونَ رَسُولَ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ ٦١ [التوبة: 61]. پیامبران چنان گوش شنوایی بود، برای اینکه کفار و مشرکین هرچه می‌خواهند بگویند و عجیب این بود که اصلاً پیامبر هیچگونه برخورد تندی با آن‌ها نداشت و با آن‌ها به طریق نیکو برخورد می‌نمود. یعنی منتظر باش تا طرف مقابل بدی خودش را به اوج برساند: ﴿وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ ٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ [الإسراء: 53] و خیلی هم مشکل است. و پیامبر این‌چنین تعاملی را داشت و به او می‌گفتند أذن. یعنی سراپای وجودش گوش شده بود و هیچ واکنشی نشان نمی‌داد. خداوند جواب می‌دهد که به آن‌ها بگو: ﴿قُلۡ أُذُنُ خَیۡرٖ لَّکُمۡ [التوبة: 61]. پیامبر اگر حرف‌های شما را گوش می‌دهد، این شنیدن برای شما خیر است و می‌خواهد گرفتاری‌ها، دردهایی را که ریشه‌ی این تعامل غلط شما هستند، درک و کشف کند و آن وقت به درمان این دردها بپردازد.

[3]- مدت: به معنی زمانی که ادامه پیدا کند که از مصدر مد ساخته شده است. امداد هم که برای چیزهایی محبوب به کار می‌رود، ولی مد می‌تواند برای چیزهای غیر محبوب هم به کار رود. و در قرآن هرکجا که امداد بیاید، به دنبالش محبوبی هم وجود دارد: ﴿وَأَمۡدَدۡنَٰکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ [الإسراء: 6] ولی اگر به صورت ادغام شده بیاید، لازم نیست که به دنبالش حتماً محبوبی بیاید.

[4]- القت: از ماده‌ی لقا است، یعنی روبرو شدن دو یا چند کس. لقا هم مصدر اول است، از باب مفاعله و مصدر دومش هم می‌شود ملاقات. القا به معنی افکندن است، افکندن چیزی به طوری که قابل رؤیت باشد.

      تخلفت: از ماده‌ی خلو است، به معنی خالی‌شدن زمان و مکان (سپری‌شدن زمان). تخلیه که مصدر دیگری است، از خلو و ثلاثی مزید آن است، یعنی هرنوع ترک کردنی که مقدمه‌ای است برای تحلیه.

[5]- بخاری و مسلم در صحیح خود از ابو هریرهس نقل می­کند که رسول الله ج فرمودند: «لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى یَحْسِرَ الْفُرَاتُ عَنْ جَبَلٍ مِنْ ذَهَبٍ یَقْتَتِلُ النَّاسُ عَلَیْهِ فَیُقْتَلُ مِنْ کُلِّ مِائَةٍ تِسْعَةٌ وَتِسْعُونَ وَیَقُولُ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ لَعَلِّی أَکُونُ أَنَا الَّذِی أَنْجُو»: «قیامت برپا نمی­شود تا آنکه فرات از یک کوه طلایی پرده بر ندارد و آن­را ظاهر نکند. مردم برای مالک شدن آن جنگ می­کنند. از هر 100 نفر 99 نفر کشته می­شود و هر شخصی چنین می­­اندیشد که من نجات پیدا می­کنم».

      بخاری، کتاب الفتن. فتح الباری: (13/78) - مسلم: (4/2219) شماره: (2894). مصحح

[6]- مَسرُور: اسم مفعول است، مصدر آن إسرار به معنای پنهان‌داشتن می‌باشد. مقابل آن اعلان یعنی آشکار کردن می­باشد. سره به ناف گفته می‌شود. به این دلیل که ناف بعد از مدتی که بریده می‌شود مخفی می‌شود. سریر به تختی گفته می‌شود که انسان بر آن احساس شادی می‌کند که خداوند وعده‌اش را به بهشتیان داده است. ﴿عَلَىٰ سُرُرٖ مُّتَقَٰبِلِینَ ٤٧ [الحجر:47] و لذا مسرور به کسی گفته می‌شود که شادمانی واقعی و داخلی و عمیق دارد. مقابل سرور، فرح است، به معنی خوشی ظاهری.

[7]- ظهره: ظهر به معنی پشت است. ظُهر به معنی پشت روز است. اگر به صورت فعلی گفته شود، ظهره یعنی از دردِ پشت نالید.

[8]- یدعوا: مصدر دعا است. به معنی صدا زدنی که تحریک کند، فرد و یا کسی را، به طوری که آن فرد به سمت صدا جلب شود. پس صدا زدن و فراخوانی جذاب را دعوت گویند. دعا هم از همین ماده است. دعاهای ما باید محتوایی پیدا کند که وقتی خدا را می‌خوانیم و یارب یارب می‌گوییم، کاملاً توجهات خداوند را به سمت ما جلب نماید. در ضمن یکی از راه‌های جلب توجه خداوند گریه کردن خالصانه است.

      ثُبُور: به معنی هلاکت و فساد و نابودی است و مثبور که در قرآن به کار رفته است، به معنی کسی که عقلش ناقص باشد. و نقصان عقلی یکی از بزرگ­ترین خسارت‌ها است.

[9]- یحور: از ماده‌ی حور است، به معنی تردد. این تردد یا درونی است و یا بیرونی. مُحاوره یعنی گفتگو. حِوار هم از این مصدر است. حَاره به معنی کسی که در کارش دچار تحیر شود. محور هم از همین ماده است. یعنی چوبی که چرخ چاه بر آن قرار دارد و می‌چرخد. حواریون هم که مجموعه افرادی بودند، در محضر حضرت عیسی÷ به خاطر این حواریون گفته می‌شدند که در حقیقت از حیرت آزاد شده بودند و حیرت‌زدایی می‌کردند.

[10]- بصیر: قدرتِ ادراک دل است و در مقابلش بَصَر است. بصیر یعنی همان چشمِ سر و بصیرت، یعنی چشم دل، یعنی قوه‌ای که انسان را در راستای تشخیص خیر از شر و حق از باطل یاری می‌کند. حیوانات فقط عین دارند و انسان‌ها علاوه بر عین، بصیرت هم دارند، به همین دلیل مکلف هستند.

[11]- وسق: به معنی جمع‌کردن چیزهای پراکنده است که مقدار معینی از بار را هم که شتر می‌توانسته بردارد، وُسق می‌گفتند: تعبیر دقیق فارسی آن خربار بوده است. یک خروار 60 صاع و برابر 144 کیلوگرام است که همان وسق می‌باشد، وسق هم از همین ریشه است. شب و تاریکی‌های پیاپی و زیادشدنی آن که این جا گفته شده: والیل وما وسق.

[12]- لترکبن: از ماده‌ی رکوب است، به معنی سوار شدن به مرکب و حب متراکب داریم، یعنی دانه‌های سوار بر هم که به بعضی از میوه‌ها اطلاق شده مانند دانه‌های انگور؛ رکبه هم به معنی زانو است، به این دلیل که انسان وقتی می‌نشیند، بر زانوی خودش سوار است.

      طَبَق: در اصل یعنی مطابقت دو یا چند چیز است، به طوری که کاملاً همدیگر را پوشش دهند.

[13]- استفهام انکاری است و تعجب از احوال آنان است که چگونه ایمان نمی‌آورند.

[14]- یؤمنون: از ماده‌ی امن است. امنیت، یعنی نبود حُزن، از گذشته و خوف از آینده و اینکه حالا چگونه انسان به این آرامش برسد، بسیار مهم است و راه رسیدن به آن، برداشتن بار امانت است. مؤمن یعنی کسی که حامل بار امانت است و می‌خواهد به امنیت برسد، طوری که هیچ حُزنی در رابطه با گذشته و هیچ خوفی نسبت به آینده نداشته باشد؛ اما راهش چیست؟ آیا به مادیات و مقام خود بیفزاید؟ درحالی­که آنکه ثروت زیادی دارد، مشکلات بیشتری نیز دارد. پس مال و مقام‌ها به انسان امنیت نمی‌بخشد و تنها راهش حمل بار امانت است. ﴿إِنَّا عَرَضۡنَا ٱلۡأَمَانَةَ عَلَى ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱلۡجِبَالِ فَأَبَیۡنَ أَن یَحۡمِلۡنَهَا وَأَشۡفَقۡنَ مِنۡهَا وَحَمَلَهَا ٱلۡإِنسَٰنُۖ إِنَّهُۥ کَانَ ظَلُومٗا جَهُولٗا ٧٢ [الأحزاب: 72]. چرا؟ به خاطر اینکه به آرامش برسد. پس راه رسیدن به این آرامش و راه مؤمن‌شدن، حمل بار امانت است.

[15]- یسجدون: از ماده‌ی سجده است و سجده هم به معنی کُرنشی است که همراه با فروتنی و طاعت باشد. و مقدمه‌ی قُرب خداوند هم سجده است. واسجد واقترب.

[16]- صیغه‌ی مضارع یکذبون بر استمرار تکذیب آنان دلالت دارد، صله کفر است، به این معنا اگر ایمان می‌آوردند، تکذیب نمی‌کردند. بخاطر کفرشان است که پیامبر و قرآن را تکذیب کردند.

[17]- استثناء منقطع است یعنی لکن کسانی که ایمان آورده‌اند ... تا آخر.

[18]- ممنون: به معنی مقطوع که از کلمه‌ی مَن گرفته شده که واحد وزن می‌باشد. ممنون یعنی چیزی که تقدیر و تعیین شده است. منت هم از همین ریشه است، یعنی نعمت بزرگی که بر دوش انسان سنگینی کند. ممنون از ریشه‌ی مُنیه یعنی عمر را کوتاه می‌کند و در حقیقت یک معنای قَدَر در آن است. اینکه گفته‌اند اجر غیر ممنون، یعنی اجر غیر مقطوع، یعنی قطع ناشدنی و تمام‌ناشدنی.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد