تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی مطففین

تفسیر سوره‌ی مطففین

نام سوره مطففین در ارتباط با محور سوره است که بیان‌کننده‌ی خلل و اشکالی است که در حیات اقتصادی ایجاد شده است که همان تطفیف به معنی کم‌فروشی می‌باشد و همچنین ارتباط مسئله‌ی تطفیف به مسئله‌ی مهم ایمان به آخرت و بیان کلی موضع‌گیری‌هایی که انسان‌ها در دنیا دارند و جزای آن‌ها در آخرت. اهالی مدینه تا قبل از ورود اسلام، در معاملات و تجارت خود بسیار غش می‌کردند. قبایل اوس و خزرج بعد از اسلام، دست از این کار کشیدند و برای خود بازار جداگانه‌ای درست کردند و از آن­جا که یهودیان کماکان در معاملات و خرید و فروش کم‌فروشی و غش می‌کردند، دیگر مردم از آن‌ها چیزی نمی‌خریدند و همه برای خرید خویش به بازار مسلمانان که در آن غش نبود، می‌رفتند.

اما اینکه مسئله‌ی اختلالِ اقتصادی چه ارتباطی با بینش دارد که در این سوره آمده و حتی نام سوره را به خودش اختصاص داده، نکته‌ی ظریفی است و سید قطب/ در تفسیر این آیات به آن اشاراتی دارد و آن این است که محور سوره‌های مکی[1] بحث از اصلاح بینش و اعتقاد است، اما چگونه به مسئله‌ی تطفیف و مرض و بیماری که به جان اقتصاد آن زمان افتاده می‌پردازد، به خاطر این است که بیان کند این دین فقط دین آخرت نیست و بلکه دینی است که آمده تا دنیا را هم همراه با آخرت اصلاح کند و اصلاح بینش و عقیده فقط مربوط به آخرت نیست، بلکه اصلاح عقیده و بینش ثمرات و برکاتی دارد که قبل از آخرت در دنیا به شخص مربوط می‌شود و به انسان می‌رسد. در این سوره و سوره‌های دیگر قرآن، فضایی را که برای ما تصویر می‌کنند، فضای مکه است، اما گاه گاهی هم به مسائلی می‌پردازند که مربوط به نظام‌های اسلام است، آن هم از ابعاد مختلف اقتصادی و اجتماعی، برای بیان این مهم است که این دین، تنها دین آخرت نیست، بلکه دین دنیا هم است.

تقسیم‌بندی آیات سوره

از آیه‌ی 1 تا آیه‌ی 6 بیان انحراف اقتصادی است که در جامعه‌ی آن زمان پیش آمده و علت این انحراف؛ یعنی در قرآن ما جایی را سراغ نداریم که مشکل و فساد و انحرافی را بحث کرده باشد، مگر اینکه به ریشه‌ی آن فساد و انحراف هم توجه کرده و در حقیقت تشخیص درمانِ درد مساوی است با معالجه‌ی درد. وقتی در رابطه با فساد اقتصادی بحث می‌کند علت آن­را هم می‌گوید و در ضمنِ بیان علت، ما را راهنمایی می‌کند تا به دنبال دوایی که انحراف و فساد را از بین می‌برد، بگردیم.

از آیه‌ی 7 تا 17 بیان ویژگی‌های کسانی است که منکر قیامت هستند و اصولاً حیات بعد از مرگ را قبول ندارند و وضعیت این افراد در روز قیامت و در دنیا.

از آیه‌ی 18 تا آیه‌ی 28 بیان صفات کسانی است که مؤمن به آخرت و قیامت هستند و نتایج دستاوردشان در آخرت.

از آیه‌ی 29 تا آخر سوره نتیجه‌گیری کل سوره است و وضعیت اهل ایمان و غیر اهل ایمان در روز قیامت.

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ ١ ٱلَّذِینَ إِذَا ٱکۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ یَسۡتَوۡفُونَ ٢ وَإِذَا کَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ یُخۡسِرُونَ ٣ أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤ لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ ٥ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٦ [المطففین: 1-6].

راجع به این آیات اولیه‌ی سوره مطفّفین، یکی از انصارس می‌گوید: ما در میان مردم بدپیمانه بودیم تا آن­جا که هر کدام از ما دو کیل داشتیم، یک کیل برای خرید و یک کیل برای فروش ولی هنگامی که این سوره بر ما نازل شد، بهترین کیل و وزن را داشتیم.

﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ ١[2].

«وای [هلاکت و خسران] بر کم‌فروشان!».

﴿وَیۡلٞ: هلاک، عذاب باد بر کسانی که پیمانه‌ای برای خود دارند و در معاملات از پیمانه­ی خود استفاده می‌کنند ولی برای مردم از پیمانه­ی دیگر که کمتر است، استفاده می‌کنند.

﴿مُطَفِّفِینَ: کسانی که در میزان غش می‌کنند، تاجرانی که بر بازار سلطه داشتند و برای خودشان سنگ و پیمانه‌ی مخصوص داشتند و همه جا با خود می‌بردند.

ویل: (1) کلمه­ی عذاب                          (2) وادی­ای در جهنم

سبب نزول ﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ...﴾: نسایی و ابن ماجه به سند صحیح از ابن‌عباس روایت کرده‌اند، چون رسول خدا ج به مدینه آمد، مردم آن دیار هنگام پیمانه یا وزن‌کردن، حق دیگران را کم می‌کردند، پس خدای متعال ﴿وَیۡلٞ لِّلۡمُطَفِّفِینَ... را نازل کرد؛ بعد از نزول وحی، وزن‌کردن و پیمانه‌کردن را کاملا درست رعایت می‌کردند[3].

حسرت و هلاکت عاید کسانی باد که مطفف هستند. بهترین تعریف از مصطلحات قرآنی را خود قرآن دارد، یعنی کم‌فروشان اما این معنی کافی نیست، زیرا چه نوع کم‌فروشی است که انسان را به این وضعیت می‌اندازد؟

خداوند متعال کم‌‌فروشان و کاهندگان را تهدید می‌کند به دره‌ای در دوزخ که در آن سیل جراحات دوزخیانی که کاهندگان در وزن و پیمانه هستند جاری است؛ خداوند حالت آنان را توضیح می‌دهد و می‌فرماید:

﴿ٱلَّذِینَ إِذَا ٱکۡتَالُواْ عَلَى ٱلنَّاسِ یَسۡتَوۡفُونَ ٢[4].

«کسانی‌ که چون [برای خود] از مردم پیمانه می‌کنند، حق خود را کامل می‌گیرند».

﴿یَسۡتَوۡفُونَ﴾: «به تمام و کمال افزون براندازه دریافت می‌کنند.»

مال مسلمان را می‌برند، مشکلی نیست اما اگر بخواهند کمی از مال خود را بدهند، آن وقت صدای‌شان به آسمان بلند می‌شود و می‌گویند کو مسلمانی؟ و این درست نیست و...

﴿وَإِذَا کَالُوهُمۡ أَو وَّزَنُوهُمۡ یُخۡسِرُونَ ٣[5].

«و هنگامی ‌که [می‌خواهند] برای آنان پیمانه یا وزن کنند، کم می‌گذارند». و این وضعیت مردم در زمان هجرت رسول خدا به مدینه بود.

﴿وَإِذَا کَالُوهُمۡ﴾: «و چون برای آنان پیمانه کنند: یعنی «کالوا لَهُم».

﴿أَو وَّزَنُوهُمۡ﴾: «و یا برای آنان وزن کنند: «وزنو لَهُم».

و با ترازویی که سنگین‌تر است و کمتر نشان می‌دهد و یا پیمانه‌ای که سبک‌تر است و بیشتر نشان می‌دهد، از حق مردم می‌زدند.

وقتی که در مقام معامله و مکایله، یعنی پیمانه‌کردن با دیگران هستند یا اینکه بخواهند وزن دقیقی را به آن‌ها نشان دهند، این کار را نمی‌کنند. ﴿یُخۡسِرُونَ ٣ یعنی کاستن، یعنی آن چیزی را که باید به مردم بدهند، نمی‌دهند و قیمت کالای دیگران را می‌شکنند که خود نوعی تطفیف است. کالایی که ارزش آن مثلاً 100 تومان است، می‌گویند که بیشتر از 20 تومان نمی‌ارزد. یخسرون یعنی بی‌ارزش‌کردن کالای دیگران که قرآن در این باره منع صریح دارد: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ [هود:85] یعنی کالای دیگران را بی‌ارزش نکنید. کسی که دیگران را تحقیر می‌کند و خودش را بالا می‌کشد، مطفف است. چه در باب اقتصادی باشد و چه در باب اجتماعی و اخلاقی و سیاسی و... باشد. و در سوره‌ی الرحمان هم می‌فرماید: ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلۡوَزۡنَ بِٱلۡقِسۡطِ وَلَا تُخۡسِرُواْ ٱلۡمِیزَانَ ٩ [الرحمن: 9] چرا میزان عمومیت دارد؟ برای اینکه در آیه‌ی قبلی فرموده: ﴿وَٱلسَّمَآءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ ٱلۡمِیزَانَ ٧ أَلَّا تَطۡغَوۡاْ فِی ٱلۡمِیزَانِ ٨ [الرحمن: 7- 8]. خداوند آسمان را رفعت بخشید و برای هرچیزی میزان قرار داد، از جمله در رابطه با اقتصاد، اخلاق، اعتقاد و... نیز میزان قرار داده است. لذا هرگونه ایجاد عدم تعادل و توازن در میزان‌های ربانی می‌تواند مصادیقی از تطفیف باشند.

خداوند متعال این رفتار آنان را مورد انکار و توبیخ قرار می‌دهد و می‌فرماید:

﴿أَلَا یَظُنُّ أُوْلَٰٓئِکَ أَنَّهُم مَّبۡعُوثُونَ ٤[6].

«آیا یقین ندارند که [قیامت فرا می‌رسد و از قبرها] برانگیخته می‌شود»؟

﴿أَلَا﴾: «استفهام توبیخی انکاری است.»

﴿یَظُنُّ﴾: «یقین ندارند.»

دلایل برانگیخته شدن انسان در زمین محشر و وجود قیامت:

1-   فطرت: نیرویی درونی در وجود انسان.

2-   دلیل: آیات قرآن کریم و احادیث پیامبر ج.

3-   عقل: عقل انسان حکم می­کند که باید قیامتی وجود داشته باشد تا نتیجه­ی اعمال خود را ببینند.

یعنی حتی اگر در قیامت و محشورشدن دوباره­ی پس از مرگ، شک هم دارند نباید این کار (کم‌فروشی و غش) را بکنند مانند آبی که حدس می‌زنی مسموم باشد ولی آن­را می‌خوری؛ پس به مجرد حدس‌ زدن کافی است که آن­را انجام ندهی.

روز قیامت حدس و گمان نیست و حقیقت است؛ و شک و تردید در قیامت، آن‌ها را برای انجام این کار جری کرده  است.

﴿لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ ٥.

«در روزی بزرگ».

در روز بزرگ که همان روز جزا و حساب می‌باشد. روزی که در آن باید 50 هزار سال درنگ کنی و کافران در آن روز از دیدار خداوند محروم­اند و لال می‌شوند و از فشار و ناراحتی، دست‌های خود را گاز می‌گیرند. مانند این روزهای دنیوی نیست که می‌آیند و می‌روند و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد. هر روز هزاران بی‌گناه را از بین می‌برند، هزاران نفر را در خون خودشان می‌غلطانند و... هر روز مانند روز قبل بسیار عادی می‌گذرد، به غذا، شکم، تفریح و... خودشان می‌رسند و اصلاً هم مهم نیست اما روز قیامت بسیار جدی است. ﴿لِیَوۡمٍ عَظِیمٖ ٥ روز عظیم و بزرگی است. چرا یوم عظیم است؟ چون به تعبیر دیگر قرآن در سوره‌ی حج، زلزله‌ی آن روز، زلزله‌ی ارض و تکان‌خوردن کره‌ی زمین است. ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ إِنَّ زَلۡزَلَةَ ٱلسَّاعَةِ شَیۡءٌ عَظِیمٞ ١ [الحج: 1] آن زلزله شیء عظیم است. یک سری اتفاقات بزرگ در آن روز می‌افتد، از جمله زلزل ارض، تکویر شمس، انفطار سماء؛ لذا آن اتفاقات در جای خود بزرگ هستند و مجموع اتفاقات بزرگ، آن روز را بزرگ می‌کند.

﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ ٦.

«[همان] روزی‌ که مردم [برای حسابرسی] در پیشگاه پروردگار جهانیان می‌ایستند».

﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ﴾: «روزی که مردمان از قبرها به‌پا خیزند.»

﴿یَقُومُ: ایستاده (حفاة العراة) «لخت و عریان» و ختنه شده و غرق در عرق و فشار و ترس و ازدحام جمعیت درحالی­که خورشید در نزدیکی و بالای سر آنها قرار دارد.

﴿لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ﴾: «با خشوع و فروتنی، مردم منتظر حکم خداوند متعال می‌شوند.»

ـ حج مثال کوچکی از قیامت است؛ زیرا بسیار شلوغ است و هرکس به فکر خودش است.

روزی که همه‌ی مردم خاشعانه و ذلیلانه صف می‌کشند و برای خداوند قیام می‌کنند و منتظر حکم و داوری پروردگار هستند و آن روز، روزِ محاسبه است. حشر و محاسبه‌ی مردمان در آن روز، صدسال و یا بیشتر طول می‌کشد، بعضی از هول و هراس آن روز در عرق غرق می‌شوند و عرق بعضی تا نصف گوش‌ها می‌رسد، روایات صحیح و فراوانی در این­باره وارد شده است. ﴿یَوۡمَئِذٖ تُعۡرَضُونَ لَا تَخۡفَىٰ مِنکُمۡ خَافِیَةٞ١٨ [الحاقة: 18] آن روز است که همه‌ی شما آماده کرده می‌شوید و هیچ چیز پنهان‌شدنی را کسی نمی‌تواند پنهان نماید و بپوشاند ﴿یَوۡمَ یَقُومُ ٱلنَّاسُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦ در مقابل خداوند همه صف کشیده‌اند و آماده برای محاسبه هستند و این جا است که صف‌ها باید از هم جدا شوند.

رهنمود آیات فوق

1-  تحریم[7] کاستن در پیمانه و وزن هنگام داد و ستد، تطفیف و کاستن به این معناست که کسی عمداً از دریافت، اضافه گیرد اگرچه اندک باشد و در پرداخت، عمداً کاهش دهد اگرچه اندک باشد ولی اگر در دریافت و پرداخت بدون عمد و قصد اضافه و کم دهد گناهی بر او نیست.

2-  هشدار انسان به روز قیامت و اثبات آن.

3-  بزرگ نشان دادن روز قیامت، روزی که انسان­ها در پیشگاه پروردگار جهان به پای می‌ایستند تا خداوند درمیان آن­ها حکم دهد و هرکسی برحسب اعمال خود، خوب یا بد پاداش داده شود.

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٖ ٧ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا سِجِّینٞ ٨ کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٩ وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ ١٠ ٱلَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ ١١ وَمَا یُکَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا کُلُّ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ ١٢ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ١٣ کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ١٤ کَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ یَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥ ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِیمِ ١٦ ثُمَّ یُقَالُ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ١٧ [المطففین: 7-17].

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٖ ٧[8].

«هرگز چنین نیست [که کافران پنداشته‌اند زندگی پس از مرگی نیست]! به راستی که نامۀ [اعمال] فارجران [کفار و منافقین] در سِجّین است».

﴿کَلَّآ﴾: «قطعا، قضیه آن‌چنان نیست که کم‌فروشان می‌پندارند.» کلا جواب توقع و انتظاری است که واقع نشده است.

﴿فُجَّارِ: کافران، منافقان، فاسقان.

﴿سِجِّینٖ:                جایی تنگ

                               جایی در جهنم

                               جایی در زمین هفتم

بعد از مرگ، نامۀ اعمال انسان توسط فرشتگان به آسمان بالا رفته و مهر می‌شود، نامه­ی نیکوکاران به علیین رفته و نامه­ی اعمال گناه‌کاران از بالا به پایین و در سجین انداخته خواهد شد. خداوند در مورد محل کتاب اعمال کافران صحبت می‌کند تا شاید برگشته و توبه کنند (یعنی: زمانی که جای کتاب اعمال آن‌ها چنین جایی باشد پس جای خودشان کجا خواهد بود). کسی که نامه‌ی اعمال او در سجین درج شده باشد، باید از زندان طولانی در محنت و رنج مطلع شود مکان آن در طبقۀ هفتم زمین است.»

سیاق آیات پیوسته در رابطه با تحذیر از ظلم و فسق و نافرمانی خداوند متعال است از آنجا که می‌فرماید: ﴿کَلَّآ قضیه آن­چنان نیست که این کم‌فروشان و ضایع‌کنندگان حقوق می‌پندارند که گویا در محاسبه و جزا دقت نمی‌شود و یا این نوع موارد در دیوان کرام‌الکاتبین به ثبت نمی‌رسد و مجازاتی ندارد. کارنامۀ ظالمان فاجر و متجاوزین از شریعت و حدود الهی، در «سجین» است. سجین در طبقۀ پائین‌تر مخلوقات است که ارواح کافران و ستمگران در آن جای دارند و نامۀ اعمال­شان در آنجا به ثبت رسیده است.

انتظار می‌رفت که اگر مردم متوجه شوند و در رابطه با ایمان به قیامت کمی فکر کنند، از بلای بسیار دهشتناک تطفیف فاصله می‌گیرند و مرتکب تطفیف نشوند. اما اگر ایمان نباشد این مسئله اتفاق می‌افتد. لذا: کاملاً این‌چنین نیست؛ فجار همان مطففین هستند. یعنی همان مطففین نامه‌ی اعمال‌شان در جایی به نام سجین محبوس است. و به خاطر اینکه سجین را به ما معرفی کند، می‌فرماید:

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا سِجِّینٞ ٨.

«تو [ای رسول] چه می‌دانی که سجین چیست»؟

یعنی تصور این را هم که سجین چگونه است نمی‌توانی بکنی. و این سبک عبارت بخاطر اهمیت موضوع است.

﴿کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ ٩[9].

«کتابی است که [اعمال بدکاران در آن] نوشته شده است [نابود نمی­شود و افزایش و کاهش نمی­یابد]». نشان­دار به علایم مشخصه بوده و نوشته‌هایش خوانا و گویا است و کار کتابت آن پایان یافته است و هیچ تغییری هم در آن داده نخواهد شد.

﴿مَّرۡقُومٞ٩:

1-   در آن کم و کاست و زیادی نیست.

2-   واضح و مشخص است.

3-   کتاب اعمال کفار دارای علامت خاصی است و اسم آنان روی آن نوشته شده است.

4-   مختوم است: بعد از مرگ، ختمی مانند قفل بر نامه­ی اعمال انسان می‌زنند.

﴿وَیۡلٞ یَوۡمَئِذٖ لِّلۡمُکَذِّبِینَ ١٠.

«در آن روز، وای بر تکذیب‌کنندگان!». و کسانی که این روز را قبول نداشتند.

عذاب دردناک در وادی ویل در روز قیامت از آنِ تکذیب کنندگان خدا، آیات خدا و دیدار خدا و تکذیب کنندگان روز جزا و محاسبه می‌باشد.

﴿مُکَذِّبِینَ: کسانی که به دین دعوت شده‌اند ولی قبول نکردند یعنی عذاب و هلاک برای کسانی که اتمام حجت بر آنان شده و دین به آنان معرفی و دعوت شده‌اند اما آن­را قبول نکردند و روز قیامت را دروغ می‌پندارند.

﴿ٱلَّذِینَ یُکَذِّبُونَ بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ ١١.

«آنان که روز جزا را [که خداوند در آن روز جزای اعمال بندگان در دنیا را می­دهد انکار و] تکذیب می‌کنند».

﴿بِیَوۡمِ ٱلدِّینِ﴾: «روز قیامت که روز حساب و جزاست.»

﴿وَمَا یُکَذِّبُ بِهِۦٓ إِلَّا کُلُّ مُعۡتَدٍ أَثِیمٍ ١٢[10].

«و جز ستمکارانِ گنهکار [که از حدود خداوند تجاوز می­کنند، کسی] آن [روز] را تکذیب نمی‌کند».

﴿کُلُّ مُعۡتَدٍ﴾: «هر ظالم و ضایع‌کنندۀ حقوق پروردگار متعال و حقوق دیگران. تجاوز کننده از راه حق.»

﴿أَثِیمٍ﴾: «بسیار گناهکار، غوطه‌ور در گناه.»

و قیامت را تنها کسی تکذیب می‌کند که دو ویژگی داشته باشد: یکی معتد باشد، یعنی حدشکن باشد، زیرا ایمان به آخرت انسان را محدود می‌کند. معتد یعنی کسی که حدود و مرزها را می‌شکند، لذا هم خودش ضرر می‌کند و هم به دیگران ضررهایی را می‌رساند، آن کسانی که نمی‌خواهند در یک حد و مرزی سالم زندگی کنند و سلامت دیگران را هم به خطر می‌اندازند، این‌ها کسانی هستند که مؤمن به آخرت نیستند. و دوم کسانی که دچار ‌چنان گناهانی می‌شوند که اصلاً مشتاق رسیدن به ثواب و پاداش نیستند و این گناهان آن‌ها را از حرکت به سوی ثواب و پاداش و خیر باز می‌دارد.

﴿إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ءَایَٰتُنَا قَالَ أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ ١٣.

«هنگامی که آیات ما بر او تلاوت شود، گوید: «[این] افسانه‌های گذشتگان است [و از جانب خداوند نیست]».

﴿أَسَٰطِیرُ ٱلۡأَوَّلِینَ﴾: «آنچه که گذشتگان از داستان‌ها و اخبار نادرست نوشته باشند «افسانه».

و این متجاوز گناهکار کسی است که هرگاه آیات خدا به عنوان یادآوری و تعلیم، بر افرادی چون او سخت دل و سنگ دل خوانده شود و از آن‌ها دعوت می‌شود که از این آیات تبعیت و پیروی کنند می‌گویند دوره‌ی قرآن تمام شده است. قرآن افسانه‌های گذشتگان است و به درد جامعه‌ی امروز نمی‌خورد. نمی‌تواند مشکل جامعه‌ی مدرن امروز ما راحل کند. الآن ما نیازمند علمای سیاست، اقتصاد و... هستیم تا برای ما برنامه‌ریزی کنند و به قول امروزی‌ها ما خواهان جامعه‌ی سکولار و در حاشیه قرار دادن دین هستیم و هرکس می‌خواهد بندگی کند، مانند کلیسا به گوشه‌ی مسجد برود و برای خودش نیایش و عبادت انجام دهد. خداوند دلیل آن­را گناه‌کردن زیاد آنان و سیاه و کج ‌شدن قلب‌شان می‌داند.

رهنمودهای آیات فوق

1-  بیان اینکه نامه‌ی اعمال فاجران در «سجین» است؛ سجین نام دیوانی است که اعمال بدکاران و مستحقان دوزخ در آن قرار دارد. جایگاهی است در پایین‌ترین طبقات زمین که نامه‌ی اعمال فاجران و فاسقان در آن قرار دارد. لفظ سجین مشتق از سجن به معنی زندان است.

2-  تهدید شدید نسبت به کسانی که خدا و آیات او و دیدار او را تکذیب می‌کنند.

3-  اثبات عقیده به جزا و روز قیامت.

﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ١٤[11].

«هرگز چنین نیست [که آنها تصور می‌کنند]؛ بلکه [به سبب] آنچه کرده‌اند، بر دل‌هایشان  زنگار بسته است».

﴿رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم: «پرده برروی دل‌هایشان گذاشته و مانع از قبول حق می‌باشد.»

نه چنان است که ناباوران ادعا دارند که قرآن افسانه‌های پیشینیان است بلکه اعمال زشت آنان و اثرات گناهان است که دل‌های­شان را زنگ زده کرده است. و همچون زنگاری بر دل‌های­شان نشسته و منافذ هدایت را بر روی­شان بسته است و از معرفت و شناخت حق بازمانده‌اند.[12]

کلای دوم نفی انتظار تغییر مردم در مقابل تلاوت آیات را بیان می‌کند. وقتی که به آن‌ها گفته می‌شود مشکلات امروزی ناشی از ضعف و یا عدم ایمان به آخرت است، نمی‌پذیرند. چرا؟ ﴿بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ ١٤ به این دلیل که دل‌های­شان زنگ زده است و در حدیث داریم که از ترمذی روایت شده است که رسول خدا ج فرمود: «إن القلب لیصدا کما یصدا الحدید قیل وما جلاؤها یا رسول الله؟ قال: بتلاوة القرآن وذکر الموت»: دل‌ها زنگ می‌زنند، همچنان که آهنگ زنگ می‌زند. پرسیده شد، چگونه دل‌ها را جلا بدهیم؟ فرمود: با تلاوت قرآن و یاد مرگ. مرگ اندیشی و تلاوت قرآن است که دل‌ها را جلا و صیقل می‌دهد. یعنی دل‌های­شان را کاملاً این زنگ تحت پوشش قرار داده است. چرا؟ به خاطر کارهایی که می‌کردند و مشتاق انجام دادن آن بودند. یعنی اعمال ناصالح و معصیتی که انجام دادند، نتیجه‌اش دل‌های زنگار زده شد. و به قول حافظ وقتی که دل‌ها زنگار برداشت و آئینه‌ی دل مکدر شد، دیگر نمی‌تواند حق و باطل را از هم تشخیص دهد.

آئینه‌ات دانی چرا غماز نیست

 

زان که زنگار از رُخش ممتاز نیست

زنگار همان ران است. نتیجه چه می‌شود؟

﴿کَلَّآ إِنَّهُمۡ عَن رَّبِّهِمۡ یَوۡمَئِذٖ لَّمَحۡجُوبُونَ ١٥[13].

«هرگز چنین نیست [که آنها می‌پندارند]. بی‌گمان، آنان در آن روز از [دیدار] پروردگارشان محرومند».

﴿لَّمَحۡجُوبُونَ﴾: «از دیدار پروردگارشان محجوب و بی‌بهره‌اند.»

خداوند با سرزنش و توبیخ‌کنان نسبت به اقوال باطل و اعمال فاسد آنان می‌فرماید: حقا این تیره‌دلان از پروردگارشان در حجاب­اند، اجازه‌ی دیدار خدا را ندارند. و اولین و سخت‌ترین عذاب گناهکاران همانا محروم‌شدن از دیدن پروردگارشان است. دیگر راهی نیست و اگر این‌ها انتظار دارند که به جایی برسند، انتظاری عبث و بیهوده است. چرا که این‌ها خودشان را در دنیا با اعمال و اعتقادشان محجوب کردند.

﴿ثُمَّ إِنَّهُمۡ لَصَالُواْ ٱلۡجَحِیمِ ١٦.

«و [بعد از حساب،] مسلماً وارد دوزخ می‌شوند».

﴿لَصَالُواْ ٱلۡجَحِیمِ﴾: «داخل آتش دوزخ می‌گردند و بدان می‌سوزند.» (صِلی) و این دومین عذاب گناهکاران است.

قطعاً آنان به دوزخ درآیند و با آتش آن می‌سوزند و انواع عذاب را می‌چشند، جهنمی که تمام ناشدنی است.

﴿ثُمَّ یُقَالُ هَٰذَا ٱلَّذِی کُنتُم بِهِۦ تُکَذِّبُونَ ١٧.

«آنگاه به ایشان گفته می‌شود: این [آتش] همان چیزی است که آن­را [در دنیا چون رسول خدا از آن خبر داد] تکذیب می‌کردید».

سپس با سرزنش و خفت و خواری به آنان گفته می‌شود: این همان عذابی است که شما در دنیا آن­را دروغ می‌گرفتید و اکنون کفر و گناهان، شما را بدان­جا کشانید. اکنون بچشید سزای اعمال خود را جز عذاب چیزی بر شما اضافه نخواهد شد. و این عذاب تقصیر خودتان است و این سومین عذاب گناه­کاران است.

کافران برای عذاب بیشتر در روز قیامت بزرگتر می‌شوند، گفته می­شود: ران آن‌ها به اندازۀ کوه احد گشته و فاصله­ی پوست و گوشت آن‌ها به اندازۀ یک ماه می‌شود و از شدت گریه و اشک‌های سوزان و خونی که از چشمان‌شان سرازیر می‌شود زیر چشمان‌شان به اندازه‌ای گود می‌شود که یک کشتی می‌تواند در آن شنا کند.[14]

و نهایتاً به آن‌ها گفته خواهد شد: این همان چیزی است که در دنیا تکذیب می‌کردید و قبول نداشتید و می‌گفتید که قیامت و حساب و کتاب معنی ندارد و این همان روز است که در دنیا وجودش را تکذیب می‌کردید.

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ١٨ وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا عِلِّیُّونَ ١٩ کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ٢٠ یَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢١ إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ٢٢ عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٢٣ تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ ٢٤ یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥ خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦ وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ ٢٧ عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ٢٨ [المطففین: 18-28].

پس از آنکه خداوند متعال نامۀ اعمال فاجران و سرانجام آنان را بیان داشت، به ذکر پرونده‌ و نامه‌ی اعمال نیکوکاران و سرانجام آنان پرداخت و فرمود:

﴿کَلَّآ إِنَّ کِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ لَفِی عِلِّیِّینَ ١٨[15].

«هرگز چنین نیست [که آنها می‌پندارند حساب و جزایی نیست]؛ بی‌گمان، نامۀ [اعمال] نیکوکاران در «عِلّیین» است».

﴿کِتَٰبَ ٱلۡأَبۡرَارِ: «آنچه در پروندۀ ابرار نوشته شده».

﴿ٱلۡأَبۡرَارِ: جمع برّ و یا بارّ است.

1-   کسانی که نه فقط ظاهر آنان بلکه باطن و اعمال آنان نیز پاک است و ایمان دارند و حقوق خدا و حقوق بندگان خدا را به جا می‌آورند.

2-   کسانی که کارهای خیر بسیاری انجام می‌دهند و بسیار اطاعت خداوند می‌کنند. به وسیله‌ی اطاعت صادقانۀ خدا در ادای واجبات و اجتناب از محرمات، نسبت به پروردگارش نیکی کند و یا نیک رفتار باشد. پرونده‌ی چنین اشخاصی در علیین است.

﴿لَفِی عِلِّیِّینَ: «در مکانی به نام «علیین» -در آسمان در زیر عرش خدا- دارندگان این پرونده در اعلای بهشت‌اند.»

علیین: (اقوال علما)

1-   منطقه‌ای در سدرة المنتهی

2-   منطقه‌ای در آسمان هفتم

3-   جایی در زیر عرش خداوند.

بعد از مرگ، کتاب اعمال انسان بالا رفته، ختم می‌شود و بسته به اعمال شخص به سجین یا علیین منتقل می‌شود. محل قراردادن کتاب اعمال شخص، دلیلی بر محل خود شخص است.

در این آیات و آیات بعد به بررسی اوصاف کسانی می‌پردازد که مؤمن به آخرت هستند و البته ایمان‌داشتن به آخرت دارای آثاری برای اهل ایمان در دنیا و آخرت می­باشد. مؤمنان به آخرت در دنیا انسان‌های وارسته‌ای هستند و در آخرت جزای ایشان از جنس عمل‌شان خواهد بود؛ کلاً این طور نیست که این وضعیت ظاهراً ناخوشایندی که اهل ایمان دارند و وضعیت خوشایندی که اهل کفر دارند، ادامه پیدا کند، قطعاً روزی به پایان خواهد رسید. آن کسی که در دنیا به این فضائل و ارزش‌ها رسید به صف پاکان و نیکان ملحق گردید، نامه‌ی اعمال‌شان در علیین است و جزا هم قطعاً از جنس عمل است.

﴿ َمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا عِلِّیُّونَ ١٩.

«و تو چه دانی که «عِلّیین» چیست»؟

و ای رسول، تو چه می‌دانی آن جایی که به این‌ها وعده داده شده است، کجا است و چیست؟

﴿کِتَٰبٞ مَّرۡقُومٞ ٢٠.

«کتابی است که [اعمال نیکوکاران در آن] نوشته شده است [و نابود نشده و افزایش و کاهش نمی­یابد]».

﴿مَّرۡقُومٞ:

1-   معلوماتش واضح و مشخص است.

2-   در آن نقصی نیست و کم و کاست ندارد.

3-   مختوم و بسته است و اسم شخص روی آن نوشته شده است.

4-   هیچ­کس غیر از صاحبش آن­را نمی‌بیند.

نوشتۀ گویاست که خداوند متعال بدان حاملش را از آتش جهنم امان می‌دهد و به بهشت می‌فرستد. برای این که حساب‌شان کاملاً واضح و روشن باشد:

﴿یَشۡهَدُهُ ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢١.

«که مقرّبان [درگاه الهی در هر آسمان = فرشتگان] بر آن حاضر شوند [و گواهی دهند]».

﴿ٱلۡمُقَرَّبُونَ:

1-   فرشتگان.

2-   انبیا.

3-   صدیقین و شهدا.

فرشتگان مقرّب در آسمان‌ها بدان حضور می‌یابند و محتوای آن کتاب مرقوم را بخاطر می‌سپارند و شاهد امان ایشان از آتش و نایل شدنش به بهشت می‌شوند.

مقربین، شاهد این نامه‌های اعمال هستند، یعنی شهادت می‌دهند به اینکه این افراد کسانی بوده‌اند که در دنیا با قول و فعل‌شان آن چیزی را که خداوند فرموده بود، تأیید کردند، این جا منظور از مقربین فرشتگان هستند و یک معنی دیگرش عبارت است از انسان‌ها و انبیاء که شاهد بر حقانیت راه آن‌ها هستند. در قرآن خداوند اشاره کرده است که: ﴿وَأَشۡرَقَتِ ٱلۡأَرۡضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ ٱلۡکِتَٰبُ وَجِاْیٓءَ بِٱلنَّبِیِّ‍ۧنَ وَٱلشُّهَدَآءِ وَقُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡحَقِّ وَهُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ ٦٩ [الزمر: 69] انبیا و شهدا آورده می‌شوند تا گواهی دهند.

فرق دیگر کتاب اعمال مسلمانان و کافران این است که کتاب مسلمانان با جشن و شادی فرشتگان و شرکت 3 گروه مبارک به دست شخص داده می‌شود و آن‌ها به انسان تبریک می‌گویند برای زحمتی که در دنیا کشیده و سختی‌هایی که تحمل کرده است.

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٍ ٢٢.

«همانا نیکوکاران در نعمت[های دائمی بهشت] هستند».

﴿نَعِیمٍ: رضایت و دیدار الله متعال، صدای خوش.

1-   نعیم جسمی: راحتی و آسایش، آب و خوراک خوب، دریاچه با طعم شیر و عسل.

2-   نعیم روحی و قلبی: ﴿ٱدۡخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ، ندایی بدین معنا که از امروز دیگر نمی‌میرید و مریض نمی‌شوید.

اولین نعمت روحی در زمین محشر شروع می‌شود که صدا زده می‌شود و همه رو به بالا می‌کنند. در آن­جا مرگ را در پوستین گوسفندی کرده و می‌کشند و به اهل بهشت بشارت می‌دهند که دیگر هیچ­کس نمی‌میرد و مسلمانان به حدی خوشحال می‌شوند که اگر قرار باشد کسی از خوشحالی بمیرد، این مسلمانان هستند و اگر قرار باشد کسی از غصه و ماتم بمیرد، این کافران هستند.

از دیگر نعمت‌های بهشت این است که کسانی که در دنیا موسیقی گوش نمی‌دهند، در آخرت حوریان بهشتی با سه مشخصه­ی: شکل زیبا، اندام زیبا و صدای خوب برای آنان ترانه می‌خوانند. و همچنین در بین درختان بهشت صدای آهنگ‌های گوش‌نواز می‌شنوی.

«وفیها ما تشتهیه الانفس وتلذ الاعین»: «در آن چیزهایی وجود دارد که نفس تقاضا کرده و چشم­ها از دیدن آن لذت می­برند».

و فرشتگان، به بهشتیان می‌گویند: «سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ».

«بِمَا صَبَرْتُمْ»: بدین سبب که طاعت خداوند صبر و تحمل بسیار می‌خواهد.

ابراری که نامه اعمال و پرونده پاکی دارند، در نعمت‌های مستمر و جاودانه هستند، نعمت‌هایی که هرگز از آن‌ها گرفته نخواهد شد. نعمت‌های دنیایی دو ایراد دارند که قابل اصلاح نیستند. 1- اینکه حتماً مال و نعمات دنیا روزی به پایان می‌رسد. 2- اگر هم تمام نشود، قطعاً عمر ما تمام خواهد شد، یعنی از آنها جدا خواهیم شد. به عبارتی خداوند یا مال را از ما می‌گیرد و یا ما را از مال می‌گیرد و آیا نعمتی است که این دو عیب را نداشته باشد؟ آری، هست و آن نعمتی است که خداوند در آخرت به اهل ایمان وعده داده است. ﴿لَّهُمۡ فِیهَا مَا یَشَآءُونَ خَٰلِدِینَۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ وَعۡدٗا مَّسۡ‍ُٔولٗا ١٦ [الفرقان: 16]. هرچه را بخواهند به آن‌ها داده می‌شود و تمام‌شدنی نیست و نعمت‌ها از آن‌ها ستانده نمی‌شود.

یکی از آن نعمت‌ها این است که:

﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٢٣[16].

«بر تخت­ها [تکیه زده و به پروردگارشان و آنچه موجب شادی و سرور آنهاست] می‌نگرند».

﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ﴾: «بر سر تخته‌هایی که در حجله‌هاست.»

﴿ٱلۡأَرَئکه: تختی که بالای آن سایه‌بان دارد و خیلی نرم و لطیف است و انسان احساس خوبی دارد و از روی آن 1- خداوند متعال، 2- نعمت‌های خدا، 3- کافران و کسانی که در دنیا ما را آزار و اذیت کرده‌اند می‌بینیم.

﴿یَنظُرُونَ﴾: «به آنچه خداوند متعال به آنان داده از انواع نعمت‌ها نظاره‌گر هستند.»[17]

در حجله‌ها بر تخت‌ها نشسته و با چهره‌های شاداب و خوشحال به ناز و نعمت‌های فراوانی که خداوند نصیب آنان کرده، نگاه می‌کنند. اگر در دنیا روی زمین نشستیم، در دنیا محرومیت‌های نسبی را تحمل کردیم، آنجا (در آخرت) وضعیف فرق خواهد کرد، بهشتی‌ها و اهل بهشت بر روی اریکه‌ها و تخت‌ها به همدیگر می‌نگرند.

﴿تَعۡرِفُ فِی وُجُوهِهِمۡ نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ ٢٤[18].

«خرمی و نشاطِ نعمت را در چهره‌های­شان [می بینی و] می‌شناسی».

﴿نَضۡرَةَ ٱلنَّعِیمِ﴾: «سرور و بهجت و خوشحالی»

اگر عمیقاً نگاه کنی، در چهره‌های آن‌ها طراوت، شادابی و لذتی را که در آن هستند می‌بینی. بلکه هر جزء از جسم آنان از خوشحالی مشخص است و نشانه‌های شادی و نعمت و طراوت و زیبایی از چشم و پوست و ظاهر آنان و مهم‌ترین آن از صورت مشخص است؛ زیرا وقتی روح شاد باشد به صورت هم منتقل شده و مشخص می‌شود.

و به قول یکی از اهل دل که می‌فرمود: اگر دیکتاتورها و مستبدین، اهل زر و زور و تزویر بدانند که ما در سایه‌ی ایمان از چه لذتی برخورداریم، بر سر آن لذت با ما به جنگ برمی‌خواستند. و جُنید بغدادی می‌فرماید: ما بیشتر از کسانی که با لهو و لعب و شراب‌خواری و... لذت می‌برند، با عبادت و بندگی لذت می‌بریم. و اگر آن‌ها طالب لذت بیشتری هستند، بیایند بندگی کنند. لذت آن است که انسان بعد از لذت احساس آرامش کند و لذت گناه، اصلاً چنین خصوصیتی را ندارد و حتماً پریشانی و اضطراب را به دنبال خواهد داشت.

﴿یُسۡقَوۡنَ مِن رَّحِیقٖ مَّخۡتُومٍ ٢٥[19].

«آنها از شراب نابِ مُهرشده [توسط خدمتکاران­شان نوشانده و] سیراب می‌شوند».

﴿یُسۡقَوۡنَ: فرشتگان این شراب را جلوی ما گرفته و به ما می‌دهند.

﴿مِن رَّحِیقٖ﴾: «بهترین شراب، باده‌ی خالص و بدون غشّ.»

﴿مَّخۡتُومٍ﴾: «باده‌ای که دهنه‌ی آن مهر شده است و جز صاحبان آن، مهرش را نگشایند.»

﴿رَّحِیقٖ: شراب در بهشت:

1-   اخلاص.

2-   شراب قدیم.

3-   به جسم و روح آزار نمی‌رساند.

4-   سفید.

5-   دارای بو و رایحه‌ی خوب.

به بهشتیان شراب زلال و خالصی نوشانده می‌شود؛ از شهد و شرابی که مختوم (بِکر) و دست نخورده است. این هم جزء خصوصیات انسان است که هرچیزی که دست اول و بکر باشد، دوست دارد و خداوند این موضوع را نیز رعایت می‌کند و چیزهای دست نخورده را به بندگان ابرارش می‌دهد. انسان‌هایی که در دنیا شراب‌خوار بودند و توبه نکردند، در آخرت از لذت خوردن این شراب محروم می‌شوند.

﴿خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞۚ وَفِی ذَٰلِکَ فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ ٢٦[20].

«مُهری که بر آن نهاده شده از مُشک است. و در این [شراب و دیگر نعمت­های بهشتی] مشتاقان [رحمت] باید بر یکدیگر پیشی گیرند». با عمل به آنچه رضایت خداوند را به دنبال دارد و ترک آنچه خشم او را به دنبال دارد.

﴿خِتَٰمُهُۥ مِسۡکٞ﴾: «پایان این شراب و یا مهر و دربند آن از مشک است که بوی عطر آن در فضا پراکنده می‌شود.»

﴿مِسۡکٞۚ: ماده‌ای خوشبو که از ناف آهو گرفته می‌شود. شراب بهشتیان با مسک خوشبو شده و مُهر و بسته شده و برای هر شخص خاص خودش است.

پس باید برای رسیدن به این نعمت‌ها باهم رقابت کنید نه در امور دنیا.

﴿وَفِی ذَٰلِکَ﴾: «و در این نعمت‌ها، نه غیر این­ها.»

﴿فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ﴾: «برای دست­یابی به این درجه و مقام، مشتاقان باید به وسیله‌ی طاعت و استقامت بر یکدیگر پیشی گیرند.»

به محض اینکه دست را نزدیک می‌کنند تا درِ ظرف‌های شراب بهشتی را باز کنند، بوی عطر و عبیر و بوهای خوش، مشام آن‌ها را نوازش می‌کند. از پایان این شراب بوی عطر مشک در فضا می‌پیچد که بوی بسیار زیبایی دارد.

 این وضعیتِ آخرت است، اما در دنیا اهل دنیا برای به دست‌آوردن آن خود را به آب و آتش می‌زنند، ولی از آن به صورت کامل استفاده نمی‌کنند و بعضی از اوقات ارث آن‌ها به کسانی می‌رسد که آن‌ها را دوست نداشتند. اگر قرار است انسان در میدانی به نفس‌زدن بیفتد و خودش را خسته و درمانده کند، باید ابتدا میدان را انتخاب و ارزیابی کند. واقعیت این است که ما خودمان را مانند کودکان که به خریدن اسباب بازی دل خوش هستند، مشغول دنیا کرده‌ایم. البته باید بهترین استفاده را کرد و دنیا باید در دست انسان باشد، ولی اگر حُب دنیا در دل رخنه کرد، در آن صورت محبتِ خداوند از دل خارج خواهد شد. و این دل باید تنها جای خداوند و محبت او باشد. زمانی که دنیا وارد دل شد، در آن صورت فساد آغاز می‌شود. بهایی گزاف و سرمایه‌ی فراوان هزینه می‌کنیم، مانند عمر و امکانات و کمترین چیزها را به دست می‌آوریم و تازه فکر می‌کنیم که معامله‌ی خوبی هم انجام داده‌ایم، درحالی­که چنین نیست.

مایه در بازار این دنیا زر است

 

مایه آنجا (قیامت) عشق ‌و دو چشم تر است

باید محبتی در دل‌مان باشد، آن هم برای چیزی که ارزش محبت‌ورزیدن را داشته باشد. همه چیز که ارزش محبت­ورزیدن را ندارد. لذا در این باب ما باید بدانیم که با چه کسی معامله کنیم که بیشترین سود را به ما بدهد، زیرا در دنیا هرکس در مقابل کاری که برای­مان انجام می‌دهد، چند برابر از ما انتظار جبران دارد. متأسفانه نفس زدن‌ها در باب دنیا شتاب و سرعت بیشتری دارد تا در حوزه‌ی چیزهایی که ارزشمندتر از دنیا هستند، به قول مولوی خداوند دست کرمش را باز گذاشته تا بارانِ رحمت بر ما ببارد، ما مشتری همه کس می‌شویم غیر از خدا؛ تا وقتی که مشتری خداوند نشویم، پیوسته در خُسران خواهیم بود.

مشتری شو تا بجنبد دست من

 

لعل زاید معدن آبست من

خداوند بعد از ذکر نعمت‌ها، از ما می‌خواهد که برای رسیدن به آن‌ها رقابت کنیم و در کارهای خیر مانند طلب علم، نیکی به فقرا و... برای نعمت‌های جاویدان بهشتی و نه حطام و متاع و ملک زایل دنیا بر یکدیگر پیشی بگیریم و هم‌چشمی به خرج دهیم به وسیله‌ی ایمان و اعمال صالح؛ و به تمام معنا دور از مظاهر شرک و افعال قبیح و اقوال بد.

﴿وَمِزَاجُهُۥ مِن تَسۡنِیمٍ ٢٧[21].

«و آمیزه‌اش از [چشمه] تسنیم است».

﴿تَسۡنِیمٍ: بهترین دریاچه­ی بهشت که مانند عرق هِل خوشبو و معطر است.

ترکیبش از چشمۀ تسنیم است. یعنی آن باده‌ی صاف و گوارا با آب چشمه‌ی تسنیم آمیخته می‌شود و ابرار و اصحاب یمین از آن بهره‌مند می‌شوند. چشمه‌ای که:

﴿عَیۡنٗا یَشۡرَبُ بِهَا ٱلۡمُقَرَّبُونَ ٢٨.

«[همان] چشمه‌ای که مقربان [درگاه الهی] از آن می‌نوشند [و در بالاترین جای بهشت قرار دارد]».

﴿بِهَا: باء به معنی مِنْ است بخاطر التذاذ از آن، گویی خود آن، آلت نوشیدنی است. یعنی خوردن کامل در حد سیر شدن (مقربون).

«یَشْرَبُ مِنْهَا»: «مِنْهَا» از آن کم کم و قطره قطره می‌خورند؛ زیرا سنت‌ها را انجام ندادند (الابرار).

از چشمه تسنیم می‌نوشند:

1-   ﴿ٱلۡمُقَرَّبُونَ: گروهی که ایمان بیشتری دارند و خودشان مستقیم از چشمه تسنیم برداشته و می‌نوشند.

2-   اصحاب الابرار الیمین: گروهی که ایمان کمتری داشتند و قطره قطره از چشمه تسنیم به لیوان شراب‌شان ریخته می‌شود و مخلوط می‌شود و می‌نوشند.

تسنیم: چشمه‌ای که مستقیم از زیر عرش خداوند می‌آید و منبع آن فردوس الأعلی است.

                    الابرار یا اهل الیمین

       :

                    المقربون.

ویژگی­های ابرار یا اهل الیمین:

1-   فرایض و واجبات را کامل انجام می‌دهند.

2-   از حرام دوری می‌کنند.

3-   سنت‌ها را به جا نمی‌آورند.

4-   از گناه اجتناب می­کنند.

المقربون:

1-   فرایض و واجبات را انجام می‌دهند.

2-   اعمال مکروه را انجام نمی‌دهند.

3-   مرتکب گناه نمی­شوند.

4-   مباح را با نیت عبادت انجام می­دهند.

5-   سنت‌ها و نوافل را انجام می‌دهند و برایشان مانند واجب است.

پس کسانی که تمام اعمال و زندگی­شان را برای خدا خالص می‌کنند (علما)، مستقیم از چشمه­ی تسنیم می­نوشند.

الله متعال برای رقابت و مسابقه، 2 گروه را برای ما معرفی می­کند تا بیشتر بر انجام اعمال صالح، تشویق شویم.

رهنمود آیات فوق

1-  توصیف و ثنای نیکوکاران -ابرار- و بیان آنچه خداوند متعال برای آنان آماده کرده است. ابرار: همان مؤمنان متقی و صادق می‌باشند.

2-  اثبات عقیده‌ی معاد و جزا به وسیله‌ی آنچه که در آن جاری است.

3-  ترغیب و تشویق امت برای انجام عمل صالح و دست­یابی به نعمت‌های بهشت، آن‌جا که می‌فرماید: ﴿فَلۡیَتَنَافَسِ ٱلۡمُتَنَٰفِسُونَ.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ کَانُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضۡحَکُونَ ٢٩ وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ یَتَغَامَزُونَ ٣٠ وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَکِهِینَ ٣١ وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ ٣٢ وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَیۡهِمۡ حَٰفِظِینَ ٣٣ فَٱلۡیَوۡمَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ ٣٤ عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٣٥ هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡکُفَّارُ مَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ ٣٦ [المطففین: 29-36].

پس از آنکه خداوند متعال وضعیت ابرار -نیکوکاران- و نعمت‌هایی را که مشیت داشت جهت ترغیب و تعلیم بیان داشت و پس از آنکه در آیات قبل از آن به وضعیت مجرمان و آن عذاب‌هایی که برای آنان آماده کرده بود پرداخت، در پایانِ سوره به آنچه که در استحقاق آن مجرمان بود که همان آتش دوزخ است و به آنچه برای مؤمنان ایجاب می‌کرد که همان بهشت است، پرداخت و سپس گوشه‌ای از رفتار مجرمان و گوشه‌ای از رفتار مؤمنان را بیان داشت.

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ کَانُواْ مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ یَضۡحَکُونَ ٢٩[22].

«همانا کسانی‌که [با کفرشان] جرم و گناه کردند، پیوسته [در دنیا از روی استهزا] بر کسانی‌ که ایمان آورده بودند می‌خندیدند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ﴾: «کسانی که به وسیلۀ شرک و معاصی، مرتکب جرم شدند؛ مانند: ابوجهل، امیه‌ بن ‌خلف و عتبه ‌بن ‌ابی‌معیط.» و بزرگ‌ترین جرم و گناه کفار، شرک و کفر به خداست.

دلیل استفاده از فعل ماضی این است که آنها در دنیا این گناه را انجام داده‌اند و دیگر تمام شده و اکنون در زمین محشر هستند.

﴿مِنَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ﴾: «از آنانی که ایمان آورده بودند؛ مانند: بلال، یاسر، عمار، صهیب و خبیب.»

﴿یَضۡحَکُونَ: یعنی از حالت و وضعیت آنان که فقر، ضعف و ترک دین نیاکان خود بود. دلیل استفاده از فعل مضارع این است که آن­را مانند فیلم تصور کنیم و این کار آنان مستمر است و همچنان انجام می‌دهند.

کسانی که نفس خود را مرتکب جرم نمودند و آن­را با شرک و بدکاری و فساد تباه ساختند؛ همچون: ابوجهل، ولید بن ‌مغیره، عاصی و دیگران؛ آنانی را که ایمان آورده بودند مانند: بلال، عمار، ‌صهیب، خبیب و دیگر فقرای مؤمنان را از روی تمسخر و استهزا، به ریشخند می‌گرفتند. و  به 1- قیافه و ریش آن‌ها 2- ایمان آن­ها 3- لباس‌های­شان می‌خندیدند؛

این آیه توصیف وضعیت مجرمین در دنیا است که به مؤمنان می‌خندند، آن‌چنان می‌خندند که دهان‌شان باز می‌شود. مجرمین در گذشته به طور مستمر این کار را انجام می‌دادند و امروز که ما بعد از هزار و چهارصد و چند سال از نزول این آیه می‌گذرد، دقیقاً همان وضعیت را داریم که اهل کفر در زمان‌های پیشین، اهل ایمان را مسخره می‌کردند.

﴿وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمۡ یَتَغَامَزُونَ ٣٠[23].

«و هر گاه [مؤمنان] از کنارشان می‌گذشتند، با چشم و ابرو به هم اشاره می‌کردند [و آنان را به سُخره می‌گرفتند]».

﴿یَتَغَامَزُونَ﴾: «با اشاره چشم و ابرو و کنایه مسلمانان را مسخره می‌کردند.» و این کار از خندیدن سخت‌تر بود. دلیل استفاده از کلمه و فعل جمع: چون بیشتر آنان این کار را انجام می‌دادند.

و چون در خیابان‌های مکه و اطراف مسجد ‌الحرام بر آنان می‌گذشتند، متکبرانه با اشارۀ چشم و ابرو آن مسلمانان را به مسخره می‌گرفتند.

﴿وَإِذَا ٱنقَلَبُوٓاْ إِلَىٰٓ أَهۡلِهِمُ ٱنقَلَبُواْ فَکِهِینَ ٣١[24].

«و چون به سوی خانوادۀ خود بازمی‌گشتند، [به خاطر کفری که بر آن بودند و تمسخرِ مؤمنان] شادمان و خندان بودند»!

﴿فَکِهِینَ[25]: «هنگامی‌که به‌سوی اهل و دیارشان برمی‌گشتند از اینکه مسلمانان را به باد استهزا و ریشخند گرفته بودند، اظهار خوشوقتی می‌کردند.»

کافران نه تنها در کوچه و بازار مسلمانان را مسخره می‌کردند، بلکه وقتی به خانه برمی‌گشتند، زن و فرزندان­شان را نیز در این تمسخر شریک کرده و از تمسخر مسلمانان شادی می‌کردند گویا چیزی گم شده را پیدا کرده باشند. آنان همگی تاجر و ثروتمند و مغرور بودند و در ناز و نعمت زندگی کرده و سختی ندیده بودند و از روی تکبر، به کار خود شادمان بوده و تفاخر می‌کردند. و چون به میان هم‌فکران خود باز می‌گشتند، چون اهل تطفیف و فِسق و فجور بودند، مؤمنین را مسخره می‌کردند.

﴿وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ ٣٢[26].

«و هنگامی‌که مؤمنان را می‌دیدند می‌گفتند: بی‌گمان، اینان گمراهانند [چراکه دین پدران­شان را رها کردند]».

﴿وَإِذَا رَأَوۡهُمۡ﴾: «هنگامی که این مسخره‌کنان، مسلمانان را می‌دیدند.»

﴿قَالُوٓاْ إِنَّ هَٰٓؤُلَآءِ لَضَآلُّونَ﴾: «می‌گفتند: اینان -منظورشان یاران محمد بودند- گمراه و عقب‌مانده و متعلق به زمان قدیم (هشدار به ما و زمان جدید که این کار را می‌کنند) هستند چون دین خود را ترک نموده و به دین جدید محمد متمسک شده‌اند.»

﴿وَمَآ أُرۡسِلُواْ عَلَیۡهِمۡ حَٰفِظِینَ ٣٣[27].

«درحالی­‌که آنان برای مراقبت [و نگهبانی] بر مؤمنان فرستاده نشده بودند».

و حال آن­که این بزهکاران برای نگهبانی مؤمنان و بازرسی کردارشان فرستاده نشده‌اند تا آنچه را بخواهند بگویند و وکیل و وصی مؤمنین نبودند بلکه آنان سفیهان و طفیلی‌ بیش نیستند و گرفتار بد رفتاری و سوء فهم شده‌اند. و نهایتاً تسلیت تمام را این آیات به اهل ایمان می‌دهد که:

﴿فَٱلۡیَوۡمَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ ٣٤[28].

«ولی امروز کسانی ‌که ایمان آورده‌اند، به کافران می‌خندند [چنانکه آنان در دنیا بر مومنان می­خندیدند]».

﴿فَٱلۡیَوۡمَ﴾: «روز قیامت»

﴿مِنَ ٱلۡکُفَّارِ یَضۡحَکُونَ﴾: «مؤمنان که بر تخت‌های خود نشسته و عذاب کافران را نظاره‌گرند، بر آنان می­خندند.»

امروز (روز آخرت) اهل ایمان بر اریکه‌های محکم باقی و جاوید تکیه خواهند داد و اهل کفر را نگاه می‌کنند و به آن‌ها می‌خندند. در ابتدا آن‌ها (کافران) خندیدند و امروز روزی است که ما (مؤمنان) به آن‌ها می‌خندیم؛ خنده‌ای که گریه‌ای به دنبال ندارد برعکس آنان که اکنون گریه می‌کنند.

﴿عَلَى ٱلۡأَرَآئِکِ یَنظُرُونَ ٣٥.

«بر تخت­های [آراسته نشسته و به نعمت­های الهی] می‌نگرند».

﴿یَنظُرُونَ: نگاه می‌کنند.

1-   نگاه به وجه الله الکریم «اللَّهُمَّ اَرْزُقْنَا رُؤیة وَجْهِکَ الْکَرِیْم».

2-   نگاه به نعمت‌ها و نعیم خداوند کریم.

3-   دور هم نشسته و همدیگر را می‌بینند؛ اگر کسی دلتنگ کسی شد از درجات بالاتر بهشت به دیدن آ‌نها در درجات پائین‌تر می‌رود (از درجات پائین‌تر نمی‌توان به بالاتر رفت).

4-   به کافران نگاه می‌کنند که در عذاب و سختی هستند.

﴿یَنظُرُونَ: فعل مضارع، نگاه‌کردن مداوم و همیشگی؛ زیرا در بهشت، خواب نیست و کسی نمی‌خوابد و عبادتی نیست؛ فقط بهشتیان از روی خوشحالی، سبحان الله می‌گویند و آن هم مثل نفس کشیدن غیر ارادی است و نعیم بهشت تکراری و خسته‌کننده نیست.

بر تخت‌های خود نشسته بر کافرانی که در دنیا به آنان می‌خندیدند و اکنون در عذاب دوزخ‌اند، نظار‌ه‌گر هستند. در این مورد که مؤمنان در اعلی ‌علیین، عذاب کافران در اسفل‌سافلین را می­بینند، هیچ جای تعجب و شگفتی نیست؛ زیرا امروزه می‌بینیم که تکنولوژی جدید در پخش تلویزیون و امثال آن، چنین ناممکنی را ممکن ساخته است. نتیجه چیست؟

﴿هَلۡ ثُوِّبَ ٱلۡکُفَّارُ مَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ ٣٦[29].

«آیا کافران [با چشیدن عذاب] جزای آنچه را که [در دنیا] می‌کردند [با عذاب خوارکننده] دریافت نموده‌اند»؟ جزایی از جنس عمل خودشان.

﴿یَفۡعَلُونَ: کفار آن­را همیشگی و به صورت عادت انجام می‌داده‌اند.

﴿ثُوِّبَ: عوض داده شدند (پاداش و جزا).

آیا کفار نتیجه و پیامد کارها و اعمالی را که انجام داده‌اند، دریافت خواهند کرد؟ آیا نتیجه‌ی اعمال آن‌ها در دنیا بازگشت داده خواهد شد؟ جواب آنان از آنچه گذشت، معلوم و واضح است. و البته در این آیه نوعی مسخره‌کردن اهل کفر نیز به کار رفته است، یعنی ثواب عمل‌شان و پاداشی را که منتظر آن بودند، گرفتند.

 آخرین نکته در باب تطفیف این است که انسان می‌تواند در زمینه‌ی مسائل فکری، اعتقادی، اخلاقی و... اهل تطفیف شود. تطفیف یعنی هرچیزی را که انسان خود دارد، بی‌نهایت برایش ارزش و بها قائل شود، اما آن چیزی را که دیگران عرضه می‌کنند، بی‌ارزش بداند که خداوند در این رابطه در قرآن فرموده که: ﴿وَلَا تَبۡخَسُواْ ٱلنَّاسَ أَشۡیَآءَهُمۡ وَلَا تَعۡثَوۡاْ فِی ٱلۡأَرۡضِ مُفۡسِدِینَ ٨٥ [هود: 85] هیچ چیزی از چیزهای مهم را بی‌ارزش و پست ندانید و آن چیزی را که دیگران دارند، تحقیر و کوچک نکنید و تفکر اهل ایمان تفکر تخریبی و حذفی نیست. امروز زمان آن است که جواب فکر را با فکر داد، در غیر این صورت:

گر نداری معرفت خاموش باش و دم مزن

 

پسته‌ی بی‌مغز گر لب وا کند رسوا شود

باید به معرفت و علم خود عمق و ارتفاع و وسعت ببخشیم، تا اهل تطفیف در اندیشه و تفکر نشویم.

رهنمودهای آیات فوق

1-  تهدید و توبیخ نسبت به کیفر مجرمان.

2-  بیان آنچه مشرکان مکه در برابر دعوت اسلامی انجام می‌دادند و آن سختی‌ها و مشقت­هایی که مؤمنان متحمّل می‌شدند.

3-  بیان اینکه مؤمنان درحالی‌که در نعمت‌های بهشتی بسر می‌برند، مشرکان را در دوزخ می‌بینند و به آنان لبخند می‌زنند.

4-  بیان احترام و اکرام خدا نسبت به اولیای خود و اهانت خدا نسبت به دشمنان او.

 




[1]- در مورد مکی یا مدنی‌بودن این سوره اختلاف نظر است؛ بعضی علما آن­را سورة الطریق می‌نامند یعنی در آخر راه مکه و نزدیک مدینه نازل شده و بعضی می‌گویند: آیاتی که دربارۀ قیامت است در مکه و آیاتی که درباره تجارت است در مدینه نازل شده است (هم مکی و هم مدنی).

بطور کلی سوره­های قرآن کریم، به صورت تکه تکه بر رسول الله ج نازل می‌شده است. بعد از غزوه­ی بدر، ترتیب مصحف از طرف خداوند متعال و از طریق جبرئیل به رسول الله ج ابلاغ شد. و با زحمت و مشقت زیاد در آن زمان دو نسخه توسط ابوبکر و عمر ب نوشته و ثبت و نگهداری شد.

 

[2]- مطففین: از ماده‌ی طف است. و تطفیف که مصدر آن است به معنی هر چیز اندک و قلیل است. کم‌کردن‌ها نیز به دو شکل است. یکی کم‌کردن از چیزی که به دیگران می‌دهد و یکی کم‌کردن به نسبت چیزی که از دیگران می‌گیرد، لذا تطفیف به معنی کم‌فروشی است. حال این کم‌کردن در راستایی است که به نفع طرف مطفف باشد. وقتی که می‌خرد بیش از حقش را می‌خواهد و وقتی که می‌فروشد، کمتر از حق مردم را به آن‌ها می‌دهد که امروزه به شکل‌های مختلف در جامعه شاهد این امر هستیم. فقط شکل آن نسبت به زمان گذشته عوض شده است، مانند بازارهای بورس و سهام و مزایده و مناقصه و...

نظر بعضی بر این است که تطفیف کاستن- هم در کیل و هم در وزن هم در وضو و هم در نماز جاری است و بدترین دزد کسی است که در نمازش سرقت انجام دهد.

[3]- نسائی در تفسیر: 674؛ ابن‌ماجه: 2223؛ حاکم: 2/33؛ طبری: 36577.

[4]- أکتالو: از ماده‌ی کیل است و چون به باب افتعال رفته است إکتال یعنی برای خودش پیمانه گرفت. خَبَزَ یعنی نان را پخت و وقتی که گفته می‌شود، اختبز یعنی نان را برای خودش پخت.

      یستوفون: از وفا است. وافی یعنی کسی که به حد تمام و کمال رسیده است، کیل وافی یعنی پیمانه‌ی پُر. و مصدر آن می‌شود استیفا، یعنی از کسی بخواهیم که به صورت کامل حقی را ادا نماید.

[5]- کالوهم: این هم از ماده‌ی کیل است، مانند إکتالو با این تفاوت که صیغه‌ی کالوهم متفاوت است و از باب مفاعله است و به معنی خرید و فروش می‌باشد.

      وزنوهم: از کلمه‌ی وزن است به معنی شناختن مقدار هرچیز. أقیموا الوزن (سوره‌ی رحمان) اشاره به مراعات عدالت است در تمامی چیزهایی که انسان از افکار و افعال در جستجوی آن است، یعنی باید سعی کند عدالت را در فعل و قول رعایت کند، تا به مقام اقامه‌ی وَزن برسد. یعنی قدر هرچیزی را بدانیم و به هرچیزی به اندازه‌ی خودش بها دهیم نه بیشتر و نه کمتر.

[6]- یظن: از ماده‌ی ظن است. قبل از ظن، شک و قبل از شک، وهم است؛ اطمینان به چیزی کمتر از 50 درصد باشد، می‌گویند وهم، اطمینان از موضوعی در حدود 50 درصد را شک می‌گویند و اطمینان از چیزی که بالاتر از 50 درصد باشد، ظن می‌نامند و هر چقدر از 50 درصد بالاتر و به 100 درصد نزدیک باشد، ظن قریب به یقین است.

[7] - مالک و بزار از ابن ‌عباس روایت می‌کنند که پیامبر ج فرمود: «خمس بخمس: مانقض قوم العهد إلاّ سلّط الله علیهم عدّؤهم، ولاحکموا بغیر ما انزل ‌الله إلاّ فشی فیهم الفقر، وما ظَهَرتِ الفاحشه إلاّ ظهر فیهم الطاعون، وما طففوا الکیل الا منعوا النبات واخذوا بالسنین ولا منعوا الزکاه إلاّ حبس الله عنهم الـمطر»: «پنج چیز، پنچ چیز را به دنبال دارد: 1- هیچ قومی عهد و پیمان خدا را نقض نمی‌کنند مگر اینکه خداوند دشمنان­شان را بر آن­ها مسلّط می‌کند. 2- هر گروهی حکم به غیر ما انزل ‌الله کنند، خداوند فقر را درمیان­شان منتشر خواهد نمود. 3- و هر قومی مرتکب فحشا شوند: طاعون درمیان آنان شایع خواهد شد. 4- و هر قومی که کم‌فروشی کنند، از نبات محروم و به قحطی دچار می‌شوند. 5- و هر قومی که مانع زکات باشند از باران محروم می‌شوند».

[8]- سجین: از ماده‌ی سجن است و سجن به معنی حبس‌کردن است. و به عنوان نام جهنم در این جا به کار رفته است و در مقابل علیین است. برای شعله‌های جهنم هم سجین به کار رفته است، به این دلیل که اگر انسان گرفتار آن شعله‌ها شود، در آن حبس می‌شود و به هیچ طریقی نمی‌تواند خودش را نجات دهد.

[9]- مرقوم: از رقم است. رقم نیز به عددی گفته می‌شود که درشت نوشته شود. ترقیم یعنی درشت نوشتن چیزی. و اگر برای کسی این اصطلاح به کار رفت، یعنی در نوشتن خیلی ماهر است.

[10]- معتد: از ماده‌ی عَدو است، به معنی دویدن و کسی که می‌دود، در حقیقت یک نقطه‌ای را ترک می‌کند و به نقطه‌ی جدید می‌رسد و لذا به معنی تجاوز از حدود هم به کار رفته است. پس معتد یعنی کسی که حدود را می‌شکند و از آن خارج می‌شود.

      أثیم: از ماده‌ی إثم است و إثم به فعلی گفته می‌شود که انسان را از انجام کارهایی که او را به ثواب و پاداش می‌رساند، کُند می‌کند. یعنی حرکت انسان را در راستای رسیدن به پاداش و ثواب کُند می‌کند. إثم به گناهی گفته می‌شود که ایمان را می‌کاهد و می‌سوزاند.

[11]- ران: به معنی زنگی است که بر چیزی عارض می‌شود، مانند زنگِ آهن. زنگی که بر دل عارض می‌شود، بهترین تعبیر برای آن ران است که اینجا ران به شکل فعل است و کار به جایی می‌رسد که آئینه‌ی دل مکدر می‌شود و گرد و غبار می‌گیرد و در نتیجه تشخیص خیر از شر برای او مشکل می‌شود. نقاط سیاه که بر اثر گناه‌، روی عقل و قلب انسان را مانند زنگ آهن فرا می‌گیرد.

[12]- ترمذی در حدیث صحیحی از ابوهریرهس روایت کرده که پیامبر خدا ج می‌فرماید: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَخْطَأَ خَطِیئَةً نُکِتَتْ فِى قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ فَإِذَا هُوَ نَزَعَ وَاسْتَغْفَرَ وَتَابَ سُقِلَ قَلْبُهُ وَإِنْ عَادَ زِیدَ فِیهَا حَتَّى تَعْلُوَ قَلْبَهُ وَهُوَ الرَّانُ الَّذِى ذَکَرَ اللَّهُ: ﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤»: «هرگاه بنده مرتکب گناهی شود، در قلبش نقطه­ی سیاهی نقش می­بندد اگر این بنده از آن گناه بازآید و توبه کند، قلبش پاک می­گردد اما اگر بدان بازگردد، نقطه­های سیاه افزون می­گردد تا جایی که بر قلبش مستولی می­شود و این همان ران است که خداوند متعال ذکر کرده است».

[13]- لمحجوبون: از ماده‌ی حجاب است، به معنی منع از رسیدن به چیزی. حاجب به معنی نگهبان و دربان است و به معنی ابرو هم به کار رفته است. محجوب یعنی کسی که از رسیدن چیزی به چیزی منع می‌شود.

[14]- در مورد جثه و هیکل دوزخیان آثاری وارد شده که برخی ضعیف و برخی قوی و صحیح هستند و به طور کلی به تمام آنچه آمده و وارد شده، نمی­توان اعتماد کرد. (مصحح)

[15]- علیین: از ماده‌ی علو است به معنی بلندی و ارتفاع. البته این بلندی و ارتفاع در قرآن به دو معنی مادی و غیر مادی به کار رفته است. در جایی از ماده‌ی عَلِیَ، یَعلی است و در جای دیگر از ماده‌ی علی و یعلو است که اگر از ماده‌ی علی، یعلو به کار برود، به معنی بلندمرتبه‌گی و بالا رفتن و ارتفاع مادی است. و اگر علی، یعلی به کار برود به معنی بلندمرتبه‌گی است، از لحاظ معنوی. دلیل ما هم برای اثبات این مدعا آیات قرآن هستند که برای فرعون کلمه‌ی عالی را به کار برده و می‌فرماید: ﴿مِن فِرۡعَوۡنَۚ إِنَّهُۥ کَانَ عَالِیٗا مِّنَ ٱلۡمُسۡرِفِینَ ٣١ [الدخان: 31] و به صیغه‌ی فعلی هم می‌فرماید: ﴿إِنَّ فِرۡعَوۡنَ عَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ [القصص: 4] و در آیات آخر سوره‌ی قصص هم آمده که در توصیف خانه آخرت می‌فرماید: ﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ ٨٣ [القصص: 83]. خانه‌ی آخرت را همانا از آنِ کسانی قرار داده‌ایم که اهل برتری طلبی (از لحاظ مادی) در زمین و اهل فساد نیستند. اما اگر از علی، یعلی به کار رود، اسم و یا صفت مشبهه‌ی آن «علی» خواهد بود که فرق علی با عالی در این است که آن بلندمرتبه‌ی مادی بود و این بلندمرتبه‌ی معنوی است و در نتیجه با توجه به این مقدمات در معنای کلمات، علیین هم از علی گرفته شده و جمع بسته شده است و منظور همان علو و بلندمرتبه‌گی از لحاظ معنوی است که انسان تحصیل می‌کند. البته این معنی نفی بلند مرتبه‌گی‌های مادی مجاز هم نیست.

[16]- ارائک: از ماده‌ی أریکه به معنی تخت است و اصولاً حجله و یا اتاقکی که بر روی شترها می‌گذاشتند، ظاهراً از درختی ساخته شده است، به نام اراک که شاخه‌های کوچکش را هم به صورت سواک‌هایی درمی‌آوردند و به جای مسواک در گذشته و امروز استفاده می‌کنند و ارائک به معنی تخت‌ها است.

[17]- بعضی می‌گویند: ابرار درحالی­که بر اریکه‌ها نشسته‌اند به دشمنان­شان در دوزخ می‌نگرند با وجود تلویزون‌ها در امروز، چنان چیزی مورد شگفت نخواهد بود.

[18]- تعرف: از ماده‌ی معرفت است و مصدر دیگرش هم عرفان است، به معنی درک چیزی با تفکر و تدبر، یعنی انسان از روی آثار چیزی همراه با تفکر و تدبر به اصل آن چیز برسد. یکی از وجوه و معانی علم است و معنی علم به مراتب جامع‌تر و کامل‌تر از معنی معرفت است، در حقیقت معرفت اگر با خشیت و ترس از خدا همراه شود، تبدیل به علم می‌شود، آنجاست که خداوند می‌فرماید: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ [فاطر: 28] نفرمود «انما یخش الله من عباد العرفا». برای فنون مختلف مثل فیزیک صرف و نحو، ریاضی و غیره کلمه علم را به کار برده‌اند و بعداً در باب تزکیه و اخلاق قائل به عرفان شدند و این کلمه را وارد کردند، وگرنه در باب دین بحث عالم است و عالم است که خشیت دارد و عرفان هم نوعی از شناخت است که به وسیله‌ی تدبر و تفکر حاصل می‌شود و به شکلی شاخه‌ای از شاخه‌های علم است، به آن معنای قرآنی. اصل کلمه‌ی معرفت و عرفان از ریشه‌ی عرف گرفته شده است و عرف به معنی بو و رایحه‌ی هر چیزی است و بوی خوش را هم عرف می‌گویند، عرفات هم که به آن صحرای معروف اطلاق می‌شود، به خاطر این که جایی بود که آدم و همسرش خودشان را باز یافتند و متوجه نافرمانی و عصیان خودشان شدند و آنجا بود که گفتند: ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ ٢٣ [الأعراف: 23]. حجاج که به آنجا می‌روند و ساعاتی از روز را می‌مانند، به خاطر همین است که خود را باز یابند و ارزیابی از عمری که رفته است و تصمیم‌گیری برای جبران کاستی‌ها و نقص‌ها داشته باشند و اگر این‌چنین نباشد، فلسفه‌ی آن تحقیق نخواهد شد و به خاطر همین است که در حدیث صحیح داریم که پیامبر خدا فرمود: «الحج عرفه». حج عرفات است؛ اگر انسان عرفات را درک کند حجش تمام است، در غیر این صورت تنها مسافرتی انجام داده و برگشته است. معروف هم از همین ریشه است که می‌شود اسم برای هر فعلی که به وسیله‌ی عقل و شرع، خوب و بد بودنش از همدیگر تمیز داده می‌شود. مقابل معروف منکر است، یعنی چیزی که عقل و شرع آن­را انکار می‌کند و نمی‌پذیرد و از لحاظ شرعی و عقلی مقبولیتی ندارد.

      نضره: به معنی شادی و طراوت و خوشحالی که آثارش کاملاً از ظاهر فرد هویدا و آشکار است، هرگونه رونقی که جذابیت و طراوت و شفافیت داشته باشد، به آن نضره گفته می‌شود.

[19]- یسقون: از ماده‌ی سقی است، به معنی خوردن بخشی از آب و ساقی، یعنی کسی که مایعی را به دیگری انتقال می‌دهد.

      رحیق: به معنی شهد است و شرابی از شراب‌های بهشت که دو ویژگی دارد و آن دو ویژگی را شراب‌های دنیوی (مست‌کننده‌ها) ندارند. 1- لا یصدعون عنها: وقتی که می‌خورند سردرد ایجاد نمی‌کند. 2- ولا ینزقون: مست هم نمی‌شوند. شراب سفید و خالص و کهنه‌ای است.

[20]- ختام: از ماده‌ی خَتم است، به معنی مُهر کردن و خاتم یعنی مُهر شده و یا وسیله‌ی مُهر کردن.

      مَسک: به معنی مایع خوش‌بویی است که در ناف آهو جمع می‌شود، به عبارتی یعنی مایع خوش‌بویی که به آسانی به دست نمی‌آید و در جایی جمع شده و کاملاً تحت کنترل است.

      المتنافسون: از ماده‌ی نفس است و نفس هم عبارت از دم و بازدم.

      تنافس: یعنی دو یا چند نفر برای رسیدن به چیزی به نفس بیفتند. امکان دارد برای رسیدن به دنیا باشد، یا چیز دیگر.

[21]- مِزاج: از ماده‌ی مَزج است که از ترکیب‌شدن دو یا چند چیز باهم مثل آب و شکر به دست می‌آید و کلمه‌ی مزاج بیان‌کننده‌ی ترکیب مایع بهشتی که به اهل بهشت داده می‌شود می‌باشد.

      تسنیم: یعنی چشمه‌ای که در بلندای بهشت است و در دسترس کسانی است که در آیات پیشین شرح حال‌شان گذشت.

[22]- اجرموا: ریشه‌اش از ماده‌ی جَرم است که جرم به معنی کندن و چیدن میوه از درخت است و به مردی که کارش چیدن میوه از درختان یا درو کردن محصول از کشتزار است، جارم می‌گویند. مجروم به کسی گفته می‌شود که دارای جسمی درشت باشد و در قالب فعلی که به کار می‌رود، یعنی اجرم؛ و برای چیزی استعمال شود، درحقیقت به معنی أثمر و أتمر و أبرم که از اسم فعل ساخته شده است، یعنی چیزی که وقت چیدن آن فرا رسیده باشد، مثلاً گفته می‌شود اَجرم الثمر، یعنی زمان چیدن ثمر فرا رسیده است و به صورت استعاره برای ارتکاب اعمال زشت و ناپسند هم به کار رفته است، چون فردی که دچار این عمل می‌شود، مثل آن است که از درخت خبیثه میوه و ثمر می‌چیند. نتیجه‌ی سخن این است که مُجرم یعنی کسی که مرتکب اعمالی می‌شود که آن اعمال زشت و ناپسند هستند، وزری که از آن در قرآن سخن رفته است، شاید به شکل‌هایی مترادف و مرادف همان جرم باشد که در جای جای قرآن از آنِ یاد شده است و اینجا هم در توصیف کسانی که اهل تطفیف هستند آمده است. در نهایت آیات می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ که همان مطففین هستند.

      یضحکون: از ریشه‌ی ضحک است و ضحک به معنی باز شدن و شادابی چهره است. چهره بعضی از اوقات باز می‌شود و شادابی را نشان می‌دهد و این باز شدن تا حدی است که باعث نمایان‌شدن دندان‌های پیش می‌شود و به همین خاطر است که نام دندان‌های پیش را ضواحک گذاشته‌اند.

[23]- یتغامزون: از ماده‌ی غمز است، غمز به معنای اشاره‌کردن با پلک چشم یا دست به چیزی که در آن عیبی باشد، یا معیوب‌ساختن کسی با یک نوع خاصی نگاه‌کردن.

[24]- فکهین: از ماده‌ی فَکَهَ به معنی خندید. فاکهه که میوه است و انسان با خوردن میوه شاد و مسرور می‌شود، فُکاهه به گفتگو و سخن گفتنی اطلاق شده که اُنس و محبت ایجاد کند، فکاهیات هم داریم که هر چرند و پرندی را می‌گویند که فقط مردم را بخندانند.

[25]- نافع و جمهور «فاکهین» خوانده‌اند به صیغه‌ی اسم فاعل ولی حفص بدون الف «فکهین» خوانده مبنی بر اینکه جمع «فَکِه» صفت مشبه است. معنی هردو یکی است.

[26]- ضالون: از ماده‌ی ضل یعنی انحراف از راه مستقیم به معنای حیرت و فراموشی هم در قرآن به کار رفته است.

[27]- جمله متضمن معنی تهکم است نسبت به آنانی که به مؤمنان فقیر می‌خندیدند و تمسخر می‌کردند.

[28]- تقدیم ظرف «الیوم» برای اهتمام به موضوع است که آن روز قیامت است که در آن­جا مؤمنان از مشرکان انتقام می‌گیرند.

[29]- ثوب: از ماده‌ی ثوب است، به معنی بازگشت به حالت نخستین و ثواب عمل یعنی بازگشت به پاداش کاری که انسان انجام داده است. جمع ثوب که اثواب و ثیاب است، به معنی لباس هم آمده، زیرا انسان را برای اینکه حالت نخستین و ابتدایی‌اش محفوظ بماند، پوشش می‌دهد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد