تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی انفطار

تفسیر سوره‌ی انفطار

سوره­ی انفطار: مکی و دارای 19 آیه می‌باشد، دارای آیات کوتاه و بحث قیامت است. این سوره دارای نام‌های: «انفطار، إذا السماء انفطرت، انفطرت و منفطره» می‌باشد.

محور این سوره در رابطه با مجموعه حوادثی است که قبل از آمدن قیامت روی می‌دهند و در آغاز اشاره به حوادثی است که در گسترده‌ی آفاق و انفس اتفاق می‌افتند و همچنین متوجه ساختن انسان نسبت به مسئولیتی که در رابطه با برنامه‌ی خداوند دارد که قبل از این که فرصت‌ها از دست برود، از آن‌ها حداکثر استفاده را بنماید. خداوند متعال در این سوره علاوه بر این­که برای ما از نشانه‌های قیامت می‌گوید، ما را مورد مؤاخذه و عتاب قرار می‌دهد.

 

سوره با کلمه­ی إذا شروع می‌شود:           به ما خبر می‌دهد.

                                                           در مورد آینده حرف می‌زند.

                                                           در مورد غیب حرف می‌زند.

                                                           و در مورد قیامت حرف می‌زند

تقسیم‌بندی آیات سوره:

از آیه‌ی 1 تا 5 استدلال است به آیات آفاق و انفس در ارتباط با اینکه امکانات به صورت بی‌هدف و بیهوده در اختیار انسان‌ها قرار داده نشده است و روزی می‌آید که مورد سؤال واقع می‌شوند.

از آیه‌ی 6 تا 8 متوجه‌ ساختن انسان در رابطه با موضع‌گیری اشتباهی است که در برابر خداوند اتخاذ کرده، نهیب و هشداری است به او.

از آیه‌ی 9 تا 12 رد توقعی است که در رابطه با ادای مسؤلیت از سوی انسانی که مخلوق خداوندِ خالق و آمر است وجود دارد. چون انتظار می‌رود خداوند با امکاناتی که در اختیار بنده‌اش قرار داده است، از آن‌ها استفاده‌ی بهینه نماید و خود به رشد و کمال برسد و دیگران را نیز به رشد و کمال برساند.

از آیه‌ی 13 تا آیه‌ی 16 تقسیم‌بندی انسان‌ها به دو گروه ابرار و فُجّار با توجه به موضع‌گیری آن‌ها در دنیا است. لذا در همین دنیا قبل از آمدن قیامت ما باید تکلیف و جایگاه خودمان را مشخص نمائیم که در کدام یک از این صفت‌ها در حال حرکت و گذران حیات هستیم.

از آیه‌ی 17 تا آخر سوره تعظیم روز قیامت و بیان وضعیت آن روز است.

بسم الله الرحمن الرحیم

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ ١ وَإِذَا ٱلۡکَوَاکِبُ ٱنتَثَرَتۡ ٢ وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ فُجِّرَتۡ ٣ وَإِذَا ٱلۡقُبُورُ بُعۡثِرَتۡ ٤ عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ وَأَخَّرَتۡ ٥ [الانفطار: 1-5].

﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ ١[1].

«آنگاه ‌که آسمان [برای نزول فرشتگان از آن] شکافته شود».

﴿ٱلسَّمَآءُ: آسمان.

﴿ٱنفَطَرَتۡ﴾: «شکافته گردد.»

زمین در روز قیامت از بین می‌رود و تبدیل به نان می‌شود که خوراک است برای مؤمنان در زمین محشر که 50 هزار سال طول می‌کشد تا زمانی که وارد بهشت شوند.

اولین غذای اهل بهشتیان نان، جگر حوت یا نهنگ و گوشت گاوی است که در بهشت بزرگ شده است.

زمین محشر غیر از زمین ما و نقره ‌مانند است؛ چرا که در آن گناهی صورت نگرفته است.

شکاف‌برداشتن آسمان مستلزم آن است که خداوند اراده‌ی شکافته‌شدن را داشته باشد و به فرمان او آسمان شکافته شود. ﴿ٱنفَطَرَتۡ ١ یعنی پذیرش شکافته‌شدن و تسلیم فرمان خداوند گشتن. ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ ١ وقتی که آسمان شکاف برمی‌دارد و در نتیجه استقرارش از بین می‌رود.

﴿وَإِذَا ٱلۡکَوَاکِبُ ٱنتَثَرَتۡ ٢[2].

«آنگاه ‌که ستارگان پراکنده شوند [و فرو ریزند]».

﴿ٱنتَثَرَتۡ﴾: «فرو ریزند و پراکنده گردند».

فایده­ی ستارگان:            زینت.

                                   کمک برای یافتن مسیر.

                                   نور.

ستارگان به طور آشکار در آسمان پراکنده می‌شوند و استقرارشان را از دست می‌دهند و از مدار خارج می‌شوند و به صورت پخش و نامرتب می‌ریزند.

﴿وَإِذَا ٱلۡبِحَارُ فُجِّرَتۡ ٣.

«و آنگاه ‌که دریا‌ها [به هم آمیزند و مخلوط و] روان گردند».

﴿فُجِّرَتۡ﴾: «بعضی از دریاها با بعضی دیگر آمیخته گردد و دریاهای شور و شیرین به یک دریا تبدیل گردد.»

و آن­گاه که دریاها شکاف برمی‌دارند و به هم می‌پیوندند، متصل و یکی می‌شوند و منفجر شده، آتش می‌گیرند. بخاطر شکسته شدن مانع، دریای شور با دریای شیرین آمیخته می‌گردد. هنگامی که چنین زلزله‌ای بر زمین افتاد، اعلام ویرانی جهان است.

﴿وَإِذَا ٱلۡقُبُورُ بُعۡثِرَتۡ ٤[3].

«و آنگاه ‌که قبرها زیر و رو شود [تا مردگان از آنها برانگیخته شوند]».

﴿بُعۡثِرَتۡ﴾: «خاک قبرها زیر و رو گردد و مرده‌هایش برای حساب و کتاب از قبر بیرون شوند.»

هنگامی که این چهار حادثه روی دهد که سه‌تای آن یعنی شکافته شدن آسمان و ریزش اختران و اختلاط دریا، مربوط به دنیاست و با دمیدن نفخه‌ی اول حاصل می‌شوند و حادثۀ چهارم؛ یعنی زیرورو شدن قبرها و زنده‌شدن مردگان مربوط به روز قیامت است و به دنبال نفخه‌ی دوم حاصل می‌شود.

خداوند در ابتدای سوره‌ی «ق» زمانی که مشرکین اعتراض می‌کردند و نمی‌پذیرفتند که انسانی از خودشان پیامبرشان باشد و از آن گذشته با تعجب می‌گفتند: ﴿أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗاۖ ذَٰلِکَ رَجۡعُۢ بَعِیدٞ ٣ [ق: 3]. همین سخنی را که امروز هم می‌گویند، اگر ما مُردیم و خاک شدیم، این خود جای تعجب است که دوباره برگردیم: ﴿أَءِذَا مِتۡنَا وَکُنَّا تُرَابٗاۖ ذَٰلِکَ رَجۡعُۢ بَعِیدٞ ٣ خداوند متعال در این جا با کمال قدرت می‌فرماید: ﴿قَدۡ عَلِمۡنَا مَا تَنقُصُ ٱلۡأَرۡضُ مِنۡهُمۡ [ق: 4]. ما از همان لحظه‌ای که جسد آن‌ها به خاک سپرده می‌شود و به تدریج جسدشان کاسته می‌شود و به خاک تبدیل می‌گردد، لحظه لحظه‌ی آن تغییرات تحت نظر ما است. و می‌دانیم که مؤمن بودن انسان به قیامت، مؤمن بودن به مسائل بدیهی است، زیرا وقتی که خداوند را قدیر و مقتدر دانستیم و مؤمن به این حقیقت شدیم، دیگر جایی برای تعجب‌کردن از کارهایش باقی نمی‌ماند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ ٦ ٱلَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّىٰکَ فَعَدَلَکَ ٧ فِیٓ أَیِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ ٨ [الانفطار: 6-8].

﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ وَأَخَّرَتۡ ٥[4].

«[در آن هنگام] هرکس می‌داند چه چیزهایی را پیشاپیش فرستاده و چه چیزهایی را واپس نهاده [و بر جای گذاشته است]».

معنی قَدَّمَت روشن است اما در رابطه با أَخَّرَت باید گفت: أخَّرَت یعنی آثار اعمال خوب و یا بدی را که انسان در حیات دنیوی خود انجام داده و بعد از او به جای می‌ماند ﴿عَلِمَتۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ وَأَخَّرَتۡ ٥ بهترین تفسیر برای این آیه، آیه‌ی 12 از سوره‌ی یاسین است که می‌فرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نُحۡیِ ٱلۡمَوۡتَىٰ وَنَکۡتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَٰرَهُمۡۚ وَکُلَّ شَیۡءٍ أَحۡصَیۡنَٰهُ فِیٓ إِمَامٖ مُّبِینٖ ١٢ «ما قطعاً همه‌ی کسانی را که مرده‌اند زنده خواهیم کرد و هرچه را که انجام داده‌اند، همراه با آثار اعمال‌شان ثبت و ضبط می‌کنیم».

در روز قیامت عقل و هوش و چشم ما همه چیز را لحظه لحظه به یاد ما می‌آورد و هیچ چیز فراموش نمی‌شود و هرکس هرآنچه انجام داده به یاد می‌آورد و بر طبق آن پاداش داده خواهد شد. هر نفس مکلفی آگاه خواهد شد که چه‌ چیز از اعمال خوب یا بد پیش فرستاده و چه اعمالی از خوب یا بد که بعدها به او می‌پیوندد باز پس گذاشته است «کل أحد یعلم ما قَدَّم مِنْ خَیْر أَوْ شَر»: «هرکس هرآنچه از نیکی یا بدی فرستاده را می‌داند.» و این در رابطه با کسانی است که روش نیک یا بدی را اساس نهند، خواه آن سنت، سنت هدایت باشد یا سنت گمراهی.

به دلیل حدیث رسول‌خدا ج که می‌فرماید: «مَنْ سَنَّ فِى الإِسْلاَمِ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا بَعْدَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَىْءٌ وَمَنْ سَنَّ فِى الإِسْلاَمِ سُنَّةً سَیِّئَةً کَانَ عَلَیْهِ وِزْرُهَا وَوِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَىْءٌ»[5]. «هر کسی در اسلام روش و طریقه‌ی نیکویی را اساس گذارد برای اوست پاداش آن و اجر کسی که بعد از او آن کار را انجام دهد بدون این­که از اجر و پاداش آنان چیزی کم شود و هرکسی در اسلام روش و طریقۀ بدی را اساس گذارد، بر وی گناه آن است و گناه کسی که بعد از وی مرتکب آن می‌شود بدون این­که از گناهان‌شان چیزی کم شود». حسنات ما در دنیا همان پس‌انداز آخرت ماست و گناهان ما باعث کم‌شدن و از بین‌رفتن آن‌ها می‌شود.

این­گونه آگاهی نخست به طور اجمال هنگام سفیدی و یا سیاهی سیمای نفس حاصل می‌شود ولی تفصیل و جزئیات این علم و آگاهی هنگامی است که انسان نامه‌ی اعمال خود را می‌خواند.

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡإِنسَٰنُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ ٦[6].

«ای انسان! [7]چه چیزی تو را [نسبت] به پروردگار کریمت [که به تو مهلت داده و در عذاب تو تعجیل نکرده] مغرور ساخته است»؟!

﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ﴾: «چه چیزی تو را نسبت به پروردگارت فریب داد و برنافرمانی کردنش جری کرد؟»

﴿غَرَّکَ:        مغرور شدی.

                     مرا از یاد بردی.

این آیه خطاب به انسان است که:

1-   انسان در زمان مهلت است و فرصت دارد.

2-   حرکت کن و عمل کن.

3-   انسان عاقل باید از معلومات خود استفاده کند و به آن عمل کند.

﴿بِرَبِّکَ: «پروردگار و خدای تو» خداوند با عظمت و محبت ما را صدا می‌زند.

﴿ٱلۡکَرِیمِ: بزرگوار و بخشنده، که به واسطه­ی کرم و بخشندگی‌اش گناهان ما را می‌بخشد و پذیرای ماست (منتقم و انتقام‌گیرنده نیست).

خداوند متعال انسان کافر فاجر را مورد خطاب قرار می‌دهد و به شیوۀ توبیخ و سرزنش از او می‌پرسد: چه چیزی تو را فریب و جری ساخته که به پروردگارت کفر ورزی و از او نافرمان و عاصی گردی و از اطاعت و بندگی ذات ایشان خارج گردی، آن پروردگاری که قادر به مجازات توست و در همان لحظه‌ای که ایشان را کفر ورزیدی و از دستوراتش سرپیچی نمودی، می‌توانست از شما انتقام گیرد ولی چنین نکرد. از مظاهر کریم بودن خداوند به قول سید قطب/ همین است که:

﴿ٱلَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّىٰکَ فَعَدَلَکَ ٧[8].

«آن [پروردگاری] که تو را [از عدم] آفرید و سپس سر و سامانت داد و آنگاه متعادل و متناسبت کرده است».

﴿ٱلَّذِی خَلَقَکَ: «همان کسی که تو را از نیستی آفرید.»

﴿فَسَوَّىٰکَ﴾: «اعضای بدنت را معتدل و سالم قرار داد؛ اندام‌های تو را متناسب با یکدیگر آفرید.»

﴿فَعَدَلَکَ[9]: «خلقت تو را معتدل و متناسب قرار داد نه دستی از دست دیگر درازتر و نه ‌پایی از پای دیگر کوتاه‌تر است.»

تو نبودی و خداوند تو را به وجود آورد و به تو هستی داد. تو عدم بودی و خداوند به تو وجود بخشید، تو را ساخته و پرداخته کرد. ﴿فَسَوَّىٰکَ یعنی تو را آراست و به تو تعادل بخشید، هرکدام را طوری آفریده که بتوانند در راستای رفع نیازهای خودشان موفق عمل کنند. همه 254 موجود اعم از حیوان و انسان، بعد از اینکه از مادر متولد شدند تا مدتی را با دو دست و دو پا راه می‌روند اما بعد از مدتی تکریم شامل حال انسان می‌شود، طوری که می‌تواند روی دو پایش راه برود و تعادل خود را حفظ کند.

﴿فِیٓ أَیِّ صُورَةٖ مَّا شَآءَ رَکَّبَکَ ٨[10].

«و به هر شکلی [و صورتی] که خواست، تو را خلق نمود [و نعمت خود را شامل حالت نمود که تو را الاغ و بوزینه و سگ و ... نیافرید]».

                                                          زیبا               

﴿صُورَةٖ: اختلاف شکل و قیامه           زشت

                   زیبائی شکل و صورت: شبیه به حیوان نیست.

                   زیبایی روح و روان.

خداوند به واسطه­ی محبت بی‌پایانش به هر صورتی که خواست تو را ترکیب داد و به بهترین شکل خلق کرد. خداوند متعال شکل و هیولای شما را هر نوع که خواستِ خودش بود آفرید: سفید یا سیاه، بلند­قد یا کوتاه قد، مذکر یا مؤنّث،‌ انسان یا حیوان، میمون یا خوک، آیا می‌تواند کسی مانع اراده و مشیت او گردد؟! جواب: نه هرگز، پس چگونه سزاوار است که کفر و عصیان و خروج از اطاعت و فرمان خداوند متعال را در خود راه دهی؟ پس از این توبیخ و تأدیب، خداوند می‌فرماید:

﴿کَلَّا بَلۡ تُکَذِّبُونَ بِٱلدِّینِ ٩ وَإِنَّ عَلَیۡکُمۡ َحَٰفِظِینَ ١٠ کِرَامٗا کَٰتِبِینَ ١١ یَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ ١٢ [الانفطار: 9-12].

﴿کَلَّا بَلۡ تُکَذِّبُونَ بِٱلدِّینِ ٩[11].

«هرگز چنین نیست [که شما فریفتگان گمان می‌کنید]؛ بلکه شما روز جزا را تکذیب می‌کنید [و برای آن عمل نمی­کنید]».

نه هرگز، آنچان­که می‌پندارید نیست. کرم و حلم خداوند تو را مغرور نساخته بلکه شما رستاخیز و جزای قیامت را تکذیب می‌کنید. [12]این عدم اعتقاد شما به معاد بود که نسبت به کفر، ظلم و جنایت، جری شدید. ضعف ایمان باعث انکار قیامت می‌شود و این­که علم انسان تبدیل به عمل نشود.

اما آن‌چنان که انتظار می‌رفت از امکانات به نحو احسن بهره ببرید، استفاده نکردید و خودتان را به رشد نرساندید و دیگران را نیز رشد ندادید، چرا موفق نشدید؟ چون نه تنها قیامت و دین و روز حسابرسی را قبول نداشتید، بلکه دیگران را نیز تشویق می‌کردید که آن‌ها را قبول نداشته باشند، تکذیب می‌کردید و می‌خواستید کار را به جایی بکشانید که دیگران نیز به طرف خداوند نیایند و مؤمن به آخرت نشوند، درحالی­که:

﴿وَإِنَّ عَلَیۡکُمۡ لَحَٰفِظِینَ ١٠[13].

«و بی‌گمان، نگهبانانی [از فرشتگان] بر شما گمارده شده‌اند [که اعمال­تان را حفظ می‌کنند]».

نگهبانانی بر شما گماشته شده‌اند تا مراقب اعمال شما باشند و در صحیفه­ها، اعمال شما را نوشته و به خاطر بسپارند؛ آنان می‌دانند که در نهان و آشکار چه کاری انجام می‌دهید و در مقابل آن پاداش داده می‌شوید. در روزی که هرکسی به پیش فرستاده و پس گذاشتۀ خود مطلع و آگاه خواهد شد، در صحیفه‌ای که اعمال شما را ریز و درشت، بزرگ و کوچک ضبط و ثبت خواهد نمود و به مقتضیات آن به انسان پاداش خوب یا بد داده می‌شود.

مقدماتی‌ترین مرحله‌ی عدم ایمان به آخرت این است که انسان به دوربین‌هایی که اعمال او را لحظه به لحظه ضبط می‌کنند، مؤمن نباشد. شاید اگر صد سال پیش که صنعت سینما هنوز مطرح نبود، به کسی گفته می‌شد دستگاهی ساخته خواهد شد که تمام حرکات و سکنات شما را ضبط خواهد کرد و هر موقع بخواهید می‌توانید به آن گوش دهید و تصاویر ضبط شده را دوباره ببینید، به شما می‌خندید و باور نمی‌کرد که روزی چنین چیزی اتفاق بیفتد و اگر الآن آن افراد زنده شوند و این وضعیت را ببینند، دوباره مثل گذشته خواهند خندید، اما این بار به ساده‌لوحی خود می‌خندیدند؛ کسانی هستند که مراقب و حافظ شما هستند و هیچ چیزی را فراموش نمی‌کنند و از قلم نمی‌اندازند. هر کاری را که انجام دهید و یا هر حرفی را که بر زبان آورید، آن­را حفظ می‌کنند و از ویژگی‌های فرشتگانی که مأمور ساخته‌ایم تا بر شما نظارت مستقیم داشته باشند این است که:

﴿کِرَامٗا کَٰتِبِینَ ١١.

«که نویسندگانی [نزد خدا] بزرگوارند [که اعمال انسان را می­نویسند]».

یعنی مخلوقات بزرگوار و کاتب [اعمال شما] هستند. امروزه اگر بخواهند به هر چیزی صورت قانونی بدهند، باید کتبی باشد، ﴿کِرَامٗا کَٰتِبِینَ ١١ آن‌ها (فرشتگان) آنچه را که باید بنویسند، کریمانه ثبت و ضبط و مکتوب می‌کنند و بر مبنای علم و به دور از هرگونه احساسات و عواطف آن­را انجام می‌دهند.

﴿یَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ ١٢[14].

«آنچه را انجام می‌دهید، می‌دانند [و اعمال نیک و بد شما را ثبت می‌کنند]».

همه اعمال فعلی و قلبی و زبانی را می‌دانند و بر مبنای علم آن­را ثبت و ضبط می‌کنند. اما چرا تفعلون فرموده، چون از تعملون جامع‌تر است، یعنی هیچ چیزی را از قلم نمی‌اندازند، چه آنچه را که از روی عمد انجام می‌دهید و چه آنچه را که غیر عمد انجام می‌دهید، همه‌ی آن‌ها ثبت می‌شوند.

فرشتگان:

1-   ﴿حَٰفِظِینَ: از انسان محافظت می‌کنند و همه چیز را می‌نویسند.

حافظین:       تمام معلومات در مورد انسان را می‌نویسند            .          

                    از انسان حمایت می‌کنند.

2-   ﴿کِرَامٗا: ظلم نمی‌کنند و دقیق همه چیز را بی‌کم و کاست می‌نویسند.

3-   ﴿کَٰتِبِینَ: همه چیز را ثبت کرده و می‌نویسند.

﴿یَعۡلَمُونَ مَا تَفۡعَلُونَ: همه اعمال فعلی و قلبی و زبانی را می‌دانند.

خداوند، صفات فرشتگان را می‌آورد تا به انسان یادآوری کند که نگهبانانی همیشه و در همه حال مراقب او هستند و انسان باید حواسش نسبت به اعمالش جمع باشد.

بعضی از رهنمودهای آیات فوق:

1-  بیان حوادثی که قبل از روز قیامت در نفخه‌ی فنا روی خواهد داد و در نفخه‌ی دوم که همان نفخه‌ی رستاخیز و زنده شدن است، تمام خلایق در محشر جمع می‌شوند و محاسبات اعمال انجام می‌گیرد و برآورد اعمال در صحیفه‌ای به دست انسان داده و صراط گسترده می‌شود و گذرنامۀ عبور انسان به بهشت یا دوزخ، داده می‌شود.

2-  اجتناب و تحذیر از اینکه مبادا انسان روش بدی را اساس نهد که آن روش و سنّت بد بعد از خود باقی می‌ماند و درحالی او در قبر است، گناه و جرم آن سنّت بد، به اعمال او افزوده می‌شود.

3-  اجتناب و تحذیر از غرور و فریب‌کاری که عامل آن شیطان انس و یا جن می‌باشد.

4-  اجتناب و تحذیر از تکذیب روز قیامت و جزا که آن مهم‌ترین عامل شر و فساد در دنیا و موجب بزرگ‌ترین عذاب در قیامت خواهد بود.

اثبات این باور که اعمال انسان مکلّف، خوب یا بد به وسیلۀ دو فرشته از فرشتگان کرام الکاتبین نوشته و ثبت می‌گردد. و انسان برحسب آن مجازات می‌گردد. به دلیل حدیث صحیح که پیامبر ج می‌فرماید: «یَتَعَاقَبُونَ فِیکُمْ مَلاَئِکَةٌ بِاللَّیْلِ وَمَلاَئِکَةٌ بِالنَّهَارِ»: «فرشتگانی در شب و فرشتگانی در روز به دنبال اعمال شما هستند».

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٖ ١٣ وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٖ ١٤ یَصۡلَوۡنَهَا یَوۡمَ ٱلدِّینِ ١٥ وَمَا هُمۡ عَنۡهَا بِغَآئِبِینَ ١٦ [الانفطار: 13-19].

بیان شد که انسان در پیشگاه خداوند متعال قرار می‌گیرد و پاداش و مجازات بر حسب اعمالی است که شخص انجام داده و به وسیله‌ی کرام ‌الکاتبین نوشته و به ثبت رسیده است. و انسان­ها در آن روز قیامت همانند امروز دنیا به دو دسته تقسیم می‌شوند: 1- مؤمن نیکوکار 2- کافر بدکار. اینک خداوند متعال پاداش هرکدام را مقرون به علت حکم بیان داشته است و می‌فرماید:

﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٖ ١٣[15].

«مسلماً نیکوکاران [در روز قیامت] در نعمت[های دائمی بهشت] هستند». و این بخاطر نیکوکاری­شان و اطاعت خداوند متعال با کمال صدق خواهد بود.

﴿ٱلۡأَبۡرَارَ﴾: «مؤمنان پارسا و نیکوکار.» (جمع بِرّ) کسانی که کارهای خیر زیاد انجام می‌دهند و گناه و شر انجام نمی‌دهند.

نیکوکاران صاحب دو نعمت (نعیم) می‌شوند: آرامش قلب و روان و آرامش تن.

نعیم قلب             دنیا

                          برزخ

نعیم بدن             آخرت

نفرموده إن البار لفی نعیم، بلکه فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ لَفِی نَعِیمٖ ١٣ یعنی پاکان در بهشت هستند.

راه حق با کاروان رفتن خوش است

 

همچوجان اندر جهان رفتن خوش است

مؤمنین مکلف هستند که از خداوند بخواهند و بگویند که: ﴿وَتَوَفَّنَا مَعَ ٱلۡأَبۡرَارِ ١٩٣ [آل عمران: 193]. یعنی با پاکان ما را بمیران. زیرا پاکان در نعمت‌های فراوان قرار دارند.

﴿وَإِنَّ ٱلۡفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٖ ١٤.

«و یقیناً بدکاران در [آتش برافروخته] جهنمند».

﴿ٱلۡفُجَّارَ: «کافران و کسانی که از اطاعت خدا و رسول خدا سرباز زده‌اند.»

و البته فجار هم باهم دیگر هستند. بخاطر کفر و تبهکاری­شان که همان خروج از اطاعت پروردگارشان می‌باشد. آنان در ادای حقوق خدا و بندگانش کوتاهی کرده‌اند و دل و اعمال‌شان به بدی آلوده شده است و در دنیا، برزخ و آخرت در عذابند.

﴿یَصۡلَوۡنَهَا یَوۡمَ ٱلدِّینِ ١٥[16].

«روز جزا به آن درآیند [و بسوزند]».

                                دنیا: قلق و ناراحتی

﴿یَصۡلَوۡنَهَا: صلی       قبر: عذاب

                                 آخرت: آتش جهنم

در روز قیامت به آن جحیم داخل می‌شوند، از همه طرف در آتش احاطه می‌شوند نه تنها داخل‌شدن، بلکه کاملاً کباب می‌شوند (مانند گوشت صلی که با آتش از همه طرف در تنور پخته می‌شود) و جزای اعمال‌شان را می‌بینند. در سوره‌ی معراج هم همین تعبیر را داریم که در توصیف آتش می‌فرماید: ﴿کَلَّآۖ إِنَّهَا لَظَىٰ ١٥ نَزَّاعَةٗ لِّلشَّوَىٰ ١٦ تَدۡعُواْ مَنۡ أَدۡبَرَ وَتَوَلَّىٰ ١٧ المعارج: 15- 17] و در جای دیگر داریم: ﴿فَأَنذَرۡتُکُمۡ نَارٗا تَلَظَّىٰ ١٤ [الیل: 14] و در این جا هم همین معنا است. ﴿یَصۡلَوۡنَهَا یَوۡمَ ٱلدِّینِ ١٥ یعنی داخل‌شونده و کاملاً از آن آتش برخوردار می‌شوند و در روزی که آن روز را قبول نداشتند. آن روزی که فکر می‌کردند، هرگز نمی‌آید و اگر هم بیاید، تازه مشکلی برای آن‌ها ایجاد نخواهد شد.

﴿وَمَا هُمۡ عَنۡهَا بِغَآئِبِینَ ١٦.

«و هرگز آنان از آنجا به دور و [در امان] نباشند [و جاودانه در آن می­مانند]».

﴿بِغَآئِبِینَ﴾: «هیچ­گاه از دوزخ خارج نمی‌شوند.» [17]

یعنی کافران همیشه در آتش جهنم هستند و در آن هیچ وقفه، راحتی و دوری نیست و هیچ­گاه نمی‌میرند و این عذاب دائمی و ابدی است و آن‌ها نمی‌میرند؛

و اهل جهنم به مانند اهل بهشت هم حاضر هستند و حضور در مجالس ایمانی و قرآنی مقدمه‌ای است برای انسان تا در بهشت با اَبرار حضور پیدا کند، چرا که در این رابطه حدیث صحیح داریم که امام مسلم روایت کرده و پیامبر ج می‌فرماید: «وَمَا اجْتَمَعَ قَوْمٌ فِی بَیْتٍ مِنْ بُیُوتِ اللهِ، یَتْلُونَ کِتَابَ اللهِ، وَیَتَدَارَسُونَهُ بَیْنَهُمْ، إِلَّا نَزَلَتْ عَلَیْهِمِ السَّکِینَةُ، وَغَشِیَتْهُمُ الرَّحْمَةُ وَحَفَّتْهُمُ الْمَلَائِکَةُ، وَذَکَرَهُمُ اللهُ فِیمَنْ عِنْدَهُ». نتایج نقدی حضور در مجالس قرآنی برای حاضرین: 1- آرامش بر دل‌های آن‌ها حاکم خواهد شد. 2- رحمت خداوند آن‌ها را دربر خواهد گرفت. 3- ملائک رحمت آن‌ها را دربر می‌گیرند. 4- و خداوند با مقربین درگاهش از آن‌ها یاد خواهد کرد.

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ ١٧ ثُمَّ مَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ١٨ یَوۡمَ لَا تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ ١٩ [الانفطار: 17-19].

﴿وَمَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ ١٧.

«و تو [ای رسول] چه ‌دانی که روز جزا چیست؟ [اگر ما به تو یاد نمی‌دادیم]».

آن روزی است عظیم که تمام مردم در پیشگاه خداوند متعال حاضر می‌شوند و بخاطر عظمت و بزرگی آن روز، خداوند متعال باز روی آن تأکید می‌کند و می‌فرماید:

﴿ثُمَّ مَآ أَدۡرَىٰکَ مَا یَوۡمُ ٱلدِّینِ ١٨.

«باز تو چه می‌دانی که روز جزا چیست»؟

مراد این است که حقیقت و چگونگی قیامت را کسی چنانکه باید، نمی‌داند. وقتی که به تأکید این را بیان می‌کند، یعنی ای پیامبر! حتی شما هم که مخاطب اولیه‌ی این آیات بوده‌ای، عظمت این روز را درک نکرده‌ای؟ مگر آن مقداری را که مشیت ما اقتضا کرده است.

تکرار کلمات در قرآن دو معنی دارد:

1-   برای تأکید بیشتر معنی تا این­که در ذهن بهتر ثبت شود.

2-   کلمه در دو جمله دو معنی متفاوت دارد.

برای تأکید این مسئله که هرچه به عمق قضیه­ی روز قیامت فکر کنید، هیچ وقت نمی‌توانید عذاب الهی در آن روز را تخّیل و تصور کنید (معنی اول) تأکید.

﴿یَوۡمُ ٱلدِّینِ در آیه­ی اول: خداوند چه چیزی را برای مؤمنین مهیا کرده است.

﴿یَوۡمُ ٱلدِّینِ در آیه­ی بعدی: خداوند چه چیزی را برای کافران آماده کرده. (معنی دوم)

﴿یَوۡمَ لَا تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ ١٩[18].

«روزی‌که هیچ کس قادر به انجام کاری برای دیگری نیست؛ و در آن روز حکم [و فرمان،] از آنِ الله است [نه برای غیر او]».

﴿تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا﴾: «روزی که کسی برای کسی هیچ اختیاری ندارد که به او منفعتی هرچند باشد، برساند.»

﴿وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ﴾: «در آن روز، فرمان، فرمان خداست و بس و کار و بار تماما به او گذارده شده و جز به اذن ایشان هیچ شفاعتی پذیرفته نمی‌شود.»

هیچ­کس در روز قیامت نمی‌تواند هیچ خیر و شری به انسان برساند نه مال و ثروت و نه اصل و نسب و نه فرزندان هیچ­کس نمی‌تواند برای کسی کاری انجام دهد و در آن روز فقط فرمان خداوند است و بخشش و شفاعت نیز به فرمان او انجام می‌شود و ظالمان و کافران از هر شفیع و یاوری محروم‌اند.

روزی است که هیچ نفسی مالکیت جزئی نه برای خودش و نه برای دیگران ندارد. در دنیا همه برای خودشان مانور می‌دهند که ما این اسلحه، تکنولوژی و... را داریم اما شما ندارید و همه به نوعی خدایی می‌کنند و هر کسی می‌خواهد به شکلی خدایی کند. در این دنیا کسانی که بخواهند بندگی واقعی کنند، بسیار کم هستند. حتی در خانواده‌ها زن می‌خواهد به نوعی خدایی کند و مرد می‌خواهد به نوعی دیگر خدایی کند، این‌ها نمی‌گویند که: ﴿أَنَا۠ رَبُّکُمُ ٱلۡأَعۡلَىٰ ٢٤ اما این نداهای فرعونیت و قارونیت در وجود همه هست. و این ایمان است که می‌تواند آن‌ها را مهار نماید و ما را از فرعونیت و قارونیت جدا کند و به موسی و موسایان متصل گرداند. شخصیت فرعونی و قارونی را از ما بستاند و ما را در وصف موسی و موسویان قرار بدهد. ﴿لَا تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗا پس فرق بارز آن روز با این روزهای دنیوی در این است که: در این روزهای دنیوی همه کس ادعای مالکیت و فرمانروایی و فریادرسی دارند اما در روز قیامت هیچ کسی این ادعاها را نمی‌تواند داشته باشد. ﴿یَوۡمَ لَا تَمۡلِکُ نَفۡسٞ لِّنَفۡسٖ شَیۡ‍ٔٗاۖ وَٱلۡأَمۡرُ یَوۡمَئِذٖ لِّلَّهِ ١٩ فرمان در آنجا به دست خداوند است. همه‌ی کارها در آن جا هم به دست خداوند است. اما در این جا خداوند با حِلم خودش، زمینه را فراهم کرده که هر کسی در هر مسیری که می‌خواهد گام بردارد و حرکت نماید و اساس هم همین است، زیرا اگر اختیاری نباشد، در آن صورت امتحان معنی نخواهد داشت. پس بایستی فرصتی داده شود که ظالم ظلم کند و به مظلوم هم فرصت داده شود که یا مظلوم باقی بماند و یا علیه ظالم از خودش دفاع کند و... به شکلی این فرصت‌ها باید داده شود، زمینه‌ی رشد و شکوفایی استعدادها نیز فراهم شود که در آن صورت بازخواست‌ها و حساب و کتاب‌کردن اعمال معنی پیدا می‌کند.

در روز قیامت که همه در ترس و هراس و وحشت و عرق گناهان خود هستند، همه با هم جمع شده و نزد آدم÷ می‌روند و از او خواهش می‌کنند تا برای­شان نزد خداوند شفاعت کند. آدم÷ می‌گوید: من نمی‌توانم شفاعت شما را بکنم؛ چرا که من از میوۀ درخت ممنوعه خورده‌ام.

پس همگی سراسیمه به نزد ابراهیم÷ می‌روند و از او می­خواهند، نزد خداوند شفاعت آنان را بکند؛ ابراهیم÷ نیز می‌گوید که نمی‌تواند شفاعت کند؛ زیرا در دنیا سه دروغ گفته است؛ اولی زمانی که با همسرش ساره به مصر رفته بود و فرعون مصر قصد تجاوز به ساره را داشت و ابراهیم÷ گفته بود که ساره خواهرم است. دوم زمانی که مردم برای مراسم روز عید از شهر خارج شدند ولی ابراهیم÷ گفت: من بیمار هستم و نمی‌توانم با شما بیایم. و سوم زمانی که تمام بت‌ها را شکست و وقتی از او پرسیدند: چه کسی بت‌ها را شکسته؟ گفت: بت بزرگ این کار را انجام داده است.

مردم هراسان به نزد نوح÷ می‌روند و تقاضای خود را تکرار می‌کنند، اما نوح÷ نیز نمی‌تواند برای آن‌ها کاری بکند؛ زیرا در دنیا زمانی که از عناد و سرکشی قومش ناراحت شده بود، آن‌ها را نفرین کرد.

﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا٢٦: «نوح (به دعای خود ادامه داد و) گفت: پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر روی زمین زنده باقی مگذار»

سپس همگی به نزد موسی÷ می‌روند و از او خواهش می‌کنند برای­شان کاری بکند؛ اما موسی÷ نیز می‌فرماید که نمی‌تواند برای آن‌ها کاری انجام دهد؛ چرا که خودش در دنیا و در زمان جوانی یک نفر را هل داده و کشته بود.

بعد از موسی÷ مردم به خدمت عیسی÷ می‌رسند؛ اما ایشان نیز شفاعت نمی‌کنند و در آخر همگی نزد محمد ج می‌روند. ایشان درحالی­که از احوال امتش ناراحت است، أُمَّتَی، أُمَّتَی را تکرار می‌کند و در همان­جا برای خداوند سجده می‌کند و در این سجده­ی طولانی، برای امتش دعا می‌کند و خداوند متعال به ایشان می‌فرماید: که چه می‌خواهی؟ هرچه می‌خواهی به تو داده خواهد شد؛ پس پیامبر ج به اذن الله تعالی در مورد امتش شفاعت می‌کند و این همان مقام محمود است که به رسول الله ج داده خواهد شد.[19]

فرستادن صلوات زیاد بر پیامبر و خواندن ذکر بعد از اذان: «اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ آتِ سَیِّدِنَا مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَهُ، إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیْعَاد»: «خدایا! ای صاحب این دعوت کامل (اذان) و نمازی که هم اکنون برگزار می­شود! به محمد ج وسیله (درجه­ای است در بهشت) و فضیلت عنایت فرما و او را طبق وعده­ات به مقام محمود (شفاعت) برسان.» به اذن خداوند متعال، باعث شفاعت پیامبر ج از ما در روز قیامت می‌شود.

بعضی از رهنمودهای آیات فوق:

1-  بیان حکم خداوند متعال در موقف جزا که انسان‌ها به دو گروه تقسیم می‌شوند: گروهی صادق و نیکوکارند که در نعمت بهشت بسر می‌برند و گروهی کافر و بدکاراند که در آتش دوزخ قرار دارند.

2-  بیان بزرگی و عظمت روز جزا.

بیان اینکه در روز جزا هیچ شفاعت و دوستی برای کسی سودی در بر نخواهد داشت؛ زیرا هیچ‌کس بدون اجازۀ‌ خداوند متعال یارای شفاعت را ندارد و کافران، ظالم‌اند و ظالمان از هر شفیع و یاوری محروم‌اند.

 




[1]- إنفطرت: از ماده‌ی فطر است. فطر به معنی شکافتن و فاطر یعنی کسی که شکافنده است. افطار هم یعنی شکافتن روزی را که انسان روزه گرفته و این روزه را با خوردنِ افطار می‌شکافد. مُفطر یعنی شکافنده. و یکی از اسماء حسنای خداوند فاطر است: ﴿فَاطِرِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ [فاطر:1] یعنی شکافنده. فطرت هم به معنی ایجاد و ابداع چیزی است، آن هم به شکلی که متناسب با آن وظیفه‌ای باشد که برایش تعیین شده است. یعنی فاطر بودن خداوند در رابطه با خقلت که به خالق هم معنی می‌کنند و در این راستا انسان را طوری آفریده است که بتواند تکلیفی را که بر او واجب کرده به نحو شایسته به انجام رساند. بنابراین، وظیفه‌ای را که بر دوش انسان گذاشته است، انسان توان انجام آن وظیفه را دارد. فطور به معنی اختلال هم آمده است. ﴿ٱلَّذِی خَلَقَ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗاۖ مَّا تَرَىٰ فِی خَلۡقِ ٱلرَّحۡمَٰنِ مِن تَفَٰوُتٖۖ فَٱرۡجِعِ ٱلۡبَصَرَ هَلۡ تَرَىٰ مِن فُطُورٖ ٣ [الملک: 3] اشکال و یا ایرادی در خلقت آسمان و زمین می‌بینی؟ إنفطار اشاره به قبول چیزی است که قرار است، روی بدهد.

[2]- کواکب: به ستارگان گفته می‌شود، ولی اصل آن از ماده‌ی کَبَّ است. کبَّ به معنی افتادن چیزی به روی خودش است. یعنی اگر کسی روی صورتش بیفتد، تعبیر کَبَّ برایش به کار رفته و گفته می‌شود کب علی وجهه. یعنی بر روی صورتش افتاد و ستاره‌هایی را که در هنگام شب آشکار می‌شوند، کوکب گویند و کوکب ستاره‌ای را گویند که کاملاً قابل رؤیت و دیدن باشد.

      إنتثرت: از ماده‌ی نَثر است، نثری که در ادبیات فارسی مقابل نظم است. نظم یعنی مرتب‌کردن و جمع و جور ساختن و مقابلش نَثر است، یعنی پراکنده‌کردن. و انتثار یعنی پراکنده‌شدن چیزی.

[3]- بعثرت: یعنی ظاهر و باطنش واژگون گردد، بعثره: انقلاب و دگرگونی است. گفته می‌شود: بعثر المتاع، وقتی اثایه درهم و برهم شود.

[4]- أخرت: در مقابل قَدَّمَت آمده است. به معنی به تأخیر انداختن و از ماده‌ی آخرِ است و در مقابل اول، تأخیر به معنی تعویق‌انداختن است.

[5]- مسلم: 1017، ریاضالصالحین: 170.

[6]- ما غَرَّکَ: از ماده‌ی غِرَّ است. و غر به معنی غفلتی است که در حین بیداری عارض می‌شود. غرار هم غفلت به همراه چُرت‌زدن است. غر جمع اغر است و به معنی سپیدی که در پیشانی اسب آشکار است و به ابتدای هرچیزی هم کلمه‌ی غُرَّ اطلاق شده است. غرور یعنی هرچیزی که انسان را دچار این غفلت بنماید.

[7]- انسان در این­جا برای جنس است. بعضی گفته‌اند منظور ابوالاسد بن کلده جمحی است و استفهام برای انکار کفر او و تعجب از وضع ایشان است خطاب به «یا ایهاالانسان» جهت توجه و اهتمام به موضوع است.

[8]- فَعَدَلَک: از مصدر عدالت و معادله گرفته شده است. عدالت مصدر ثلاثی مجردش و معادل مصدر ثلاثی مزید آن است. لفظی است که اقتضای معنی مساوات را دارد. عدل در رابطه با چیزهایی به کار می‌رود که به وسیله‌ی بصیرت قابل درک هستند.

[9]- در «فعدلک» نافع به تشدید دال و حفص با تخفیف آن خوانده‌اند.

[10]- صوره: نقشی است که هرچیزی بر جای می‌ماند و می‌تواند نقش ذهنی باشد، مثل صورت اشیایی که ما در آیینه رؤیت می‌کنیم، دقیقاً شبیه صورت مسائلی است که در ذهن ما نقش می‌بندد. در قرآن وقتی که کلمه‌ی صورت و تصویرگری به خداوند نسبت داده شده، در حقیقت هردو نوع تصویرگری مدنظر است. تصویرگری ظاهری و تصویرگری باطنی؛

      رَکًّبَک: از ماده‌ی رُکُوبُ است، به معنی سوار شدن. سوار شدن بر حیوان را رکوب می‌گویند و برای کشتی و هر مرکب دیگری هم به کار رفته است. راکب یعنی کسی که سوار است. متراکب به معنی سوار بر هم. به زانو هم رُکُبَه گفته می‌شود، زیرا قسمتی بر قسمت دیگر سوار شده و درهم فرو رفته‌اند.

[11]- دین: به معنی فرمانبرداری و خضوع و طاعت است و مدیون کسی را می‌گویند که تحت امر و سلطه‌ی کسی است و با محدودیت‌هایی روبرو است و انسانی که حریت و آزادگی ندارد. مدین هم به همین معنی به کار رفته است. و در بعضی آیات قرآن دین به معنی اسلام آمده، یعنی هدایت و در بعضی از جاها به معنی فرمانبرداری است، در بعضی از آیات هم دین به معنی روز قیامت آمده است، به این معنی که در آن روز انسان‌ها در رابطه با چیزهایی که به عنوان امانت و قرض در دست داشته‌اند محاسبه می‌شوند.

[12]- روایت شده که پیامبر ج ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنفَطَرَتۡ ١ را خواند و فرمود: جهل و نادانی، آدمی را کافر و مغررو کرد. کسی به فضیل به عیاض گفت: اگر روز قیامت در پیشگاه خداوند قرار گیری و بگوید: ﴿مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ ٱلۡکَرِیمِ چه جواب می‌دهی؟ جواب داد: پرده‌پوشی و ستاری همه‌گیرت مرا مغرور ساخت؛ زیرا کریم همان ستاری و پرده‌پوشی است. ابن‌سماک این موضوع را به نظم در آورده و می‌‌گوید:

یاکاتم الذّنب أما تَسْتَحی

 

والله فی الخلوه ثانیکا

عرّک مِنْ ربّک امهاله

 

وستره طول مساویکا

 

[13]- لَحَافِظِین: از ماده‌ی حفظ است و به معنی ضبط و کنترل چیزی در درون و یا بیرون است که نقطه‌ی مقابلش عدم حفظ و نسیان است. اگر چه نسیان را در مقابل ذکر قرار داده‌اند، به معنی یادآوردن که دقیق نیست، زیرا نقطه‌ی مقابل ذکر غفلت است. همچنین حفظ به هرگونه تعهد و رعایت اطلاق شده است.

[14]- یعلمون: از ماده‌ی علم است و به معنای شناختی که در انسان اندیشیدن ایجاد کند، لذا هر نوع شناخت و معرفتی را علم نمی‌گویند، مگر اینکه صاحبش را متحول کند و تغییری در ساختار شخصیتی او ایجاد نماید. پس عالم کسی است که مرتب مشغول ایجاد تغییرات مثبت از حالتی به حالت دیگری است و چه نیکو است که این تغییر حالت از خوب به خوب‌تر و خوب‌ترین باشد.

[15]- جمله مستأنفه بیانیه است. قبلاً عباراتی بیان گردید که انسان را وادار و تشویق می‌نمود به این­که به سرانجام انسان در روز قیامت آشنایی داشته باشد. ابرار: جمع برّ به معنی پرهیزگار صادق است و «نعیم» نامی برای بهشت است.

[16]- قرطبی می‌گوید: «یصلونها» یعنی حرارت و لهیب آتش آنان را در بر خواهد گرفت و این قطعاً بعد از ورود به جهنم است.

[17]- این­که آنان از دوزخ خارج نخواهند شد، دلالت دارد بر این­که «فّجار» همان مشرکان و کافران‌اند؛ زیرا مؤمنان برای همیشه در دوزخ باقی نخواهند ماند.

[18]- تَملِکُ: از ماده‌ی مُلک است. از مُلک اسم فاعل مالک ساخته می‌شود که به معنی دارنده است و از مِلک صفت مشبهه مَلِک ساخته می‌شود که به معنی دارا است و معنی آن از مالک بیشتر است. این است که در قرائت سوره‌ی حمد قرائت مَلِک یوم الدین ترجیح دارد، چون مَلِک معنی مالِک را هم در خود دارد.

[19]- مسلم (287)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد