ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
تفسیر نور:
سوره جمعة آیه 1
متن آیه :
یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی
الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ
ترجمه :
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است ، به تسبیح و تقدیس خدا مشغول است . خدائی که
مالک و حاکم ( کل جهان ) است ، از هر نقص و عیبی مبرا و منزه است ، و چیره کار بجا
است .
توضیحات :
« یُسَبِّحُ . . . » : ( نگا : رعد / 13 ، اسراء / 44 ، نور / 41 ) . «
الْقُدُّوسِ » : ( نگا : حشر / 23 ) .
سوره جمعة آیه 2
متن آیه :
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً
مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ
وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ
ترجمه :
خدا کسی است که از میان بیسوادان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل
داشته است ، تا آیات خدا را برای ایشان بخواند ، و آنان را پاک بگرداند . او
بدیشان کتاب ( قرآن ) و شریعت ( یزدان ) را میآموزد . آنان پیش از آن تاریخ
واقعاً در گمراهی آشکاری بودند .
توضیحات :
« بَعَثَ » : برانگیخته است . مبعوث کرده است . « الأُمِّیِّینَ » : افراد درسنخوان
. بیسواد ( نگا : بقره / 78 ، آلعمران / 20 و 75 ، اعراف / 157 و 158 ) . «
یُزَکِّیهِمْ » : ( نگا : بقره / 129 و 151 ) . « رَسُولاً مِّنْهُمْ . . .
ضَلالٍ مُبینٍ » : ( نگا : آلعمران / 164 ) . « وَ إِن کَانُوا » : حرف واو
حالیه ، و واژه ( إِنْ ) از حروف مشبهةٌ بالفعل است و مخفف از مثقله است ( نگا :
اعراب القرآن ، محییالدین درویش ) .
سوره جمعة آیه 3
متن آیه :
وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ
الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
ترجمه :
او مبعوث برای دیگران نیز هست ، آنانی که هنوز به اینان نپیوستهاند ( و بعدها به
دنیا میآیند ) . خدا چیره کار بجا است .
توضیحات :
« ءَاخَرِینَ » : دیگران . غیرعربها . عطف بر ( الأُمِّیِّینَ ) یا بر ضمیر (
هُمْ ) در فعل ( یُعَلِّمُهُمْ ) است . « مِنْهُمْ » : از أُمِّیِّین . از مسلمین
. « ءَاخَرِینَ مِنْهُمْ » : مسلمانان عرب و غیرعربی که بعدها به دنیا میآیند .
ضمیر ( هُمْ ) درست است که به ( أُمِّیِّین ) برمیگردد ، ولی هر کس که اسلام را
بپذیرد از زمره ایشان میباشد ، چرا که مسلمانان از هر نژادی که باشند ، امت واحدی
بشمارند و دوستان یکدیگرند ( نگا : توبه / 71 ) .
سوره جمعة آیه 4
متن آیه :
ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللَّهُ
ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ
ترجمه :
این ( نعمت بعثت ) فضل و کرم خدا است ، آن را به هر کس که بخواهد ( و لایق و شایستهاش
بداند ) میبخشد ، و خدا دارای فضل و کرم بزرگی است .
توضیحات :
« ذلِکَ » : آن بعثت . این پیغمبری و مقام نبوّت .
سوره جمعة آیه 5
متن آیه :
مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ
یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ
الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ
الظَّالِمِینَ
ترجمه :
کسانی که تورات بدیشان واگذار گردید ، ولی بدان عمل نکردند و حق آن را ادا
ننمودند ، به درازگوشی میمانند که کتابهائی را برمیدارد ( ولی از محتوای آنها
خبر ندارد ) . مردمانی که آیات خدا را تکذیب میدارند ، بدترین مثل را دارند .
خداوند مردمان ستمکار را هدایت نمیدهد ( و به سعادت هر دو سرا نائل نمیگرداند )
.
توضیحات :
« حُمِّلُوا » : بر دوش آنان گذاشته شده است . بدانان واگذار گشته است . اجرای
احکام و تبلیغ آن برعهده ایشان گذارده شده است . « لَمْ یَحْمِلُوهَا » : بدان عمل
نکردند . برابر آن نرفتند و حق آن را اداء ننمودند . « بِئْسَ مَثَلُ . . . » :
بدترین مثل را دارند ! چه بد مثلی دارند ! فعل ذم است و منظور نکوهش است .
سوره جمعة آیه 6
متن آیه :
قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ
أَنَّکُمْ أَوْلِیَاء لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن
کُنتُمْ صَادِقِینَ
ترجمه :
بگو : ای یهودیان ! اگر شما میپندارید که شما دوستان خدا هستید نه مردمان دیگر ،
اگر راست میگوئید خواستار مرگ شوید ( تا از خانه بلا و محنت ، به سرای نعمت و جنت
برسید ، و دیدار جانان برای شما عاشقان میسر شود ) .
توضیحات :
« هَادُوا » : ( نگا : بقره / 62 ، نساء / 46 و 160 ، مائده / 41 و 44 و 69 ) .
« مِن دُونِ » : جدای از . غیر از . « فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ » : درخواست مرگ
کردن از دو راه : با زبان دعا نمودن و تقاضای فرا رسیدن مرگ کردن ، و دیگر در راه
خدا جنگیدن و از کشتن نهراسیدن . « أَوْلِیَآءُ » : دوستان . عزیزان ( نگا : مائده
/ 18 ) .
سوره جمعة آیه 7
متن آیه :
وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ
أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ
ترجمه :
آنان به خاطر کارهائی که مرتکب شدهاند هرگز مرگ را برای خود نمیخواهند ، و خدا
از حال ستمکاران به خوبی آگاه است ( و سرانجام ، ایشان را به کیفر اعمالشان میرساند
) .
توضیحات :
« بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ » : به سبب کارهائی که پیشتر کردهاند . به خاطر
اعمالی که انجام دادهاند و پیشاپیش به آخرت فرستادهاند ( نگا : بقره / 95 ، آلعمران
/ 182 ، نساء / 62 ) .
سوره جمعة آیه 8
متن آیه :
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ
فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ
فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ
ترجمه :
بگو : قطعاً مرگی که از آن میگریزید ، سرانجام با شما رویاروی میگردد و شما را
درمییابد ، بعد از آن به سوی کسی برگردانده میشوید که از پنهان و آشکار آگاه است
، و شما را از آنچه کردهاید باخبر میگرداند .
توضیحات :
« الْغَیْبِ » : آنچه از دائره دید ، و روح ، و بُرد دانش بشری فراتر است . «
الشَّهادَةِ » : آنچه در معرض دید ، و نیروی روح و در فاصله بُرد دانش بشری است .
« الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ » : ( نگا : انعام / 73 ، توبه / 94 و 105 ) .
سوره جمعة آیه 9
متن آیه :
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی
لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا
الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
ای مؤمنان ! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه اذان گفته شد ، به سوی ذکر و
عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید . این ( چیزی که بدان دستور داده میشوید
) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجه باشید .
توضیحات :
« نُودِیَ » : مجهول ( نادی ) از مصدر نِداء است . « مِن یَوْمِ الْجُمُعَةِ » :
در روز جمعه . حرف ( مِنْ ) به معنی ( فِی ) است . مثل : أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا
مِنَ الأرْضِ فَاطِرَ / 40 ( نگا : روحالمعانی ) . « ذِکْرِاللهِ » : اطاعت از
خدا . مراد خطبه و نماز جمعه است ( نگا : المصحف المیسر ) . « الْبَیْعَ » :
معامله و تجارت . مراد هر نوع کسب و کار و پیشه است .
سوره جمعة آیه 10
متن آیه :
فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی
الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً
لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ
ترجمه :
آنگاه که نماز خوانده شد ، در زمین پراکنده گردید و به دنبال رزق و روزی خدا
بروید و خدای را ( با دل و زبان ) بسیار یاد کنید ، تا این که رستگار شوید .
توضیحات :
« قُضِیَتْ » : اداء گردید و انجام پذیرفت . « إنتَشِرُوا » : پراکنده و متفرق
شوید . « إبْتَغُوا » : جستجو کنید . بطلبید .
سوره جمعة آیه 11
متن آیه :
وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْواً انفَضُّوا
إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِماً قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ
وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ
ترجمه :
( برخی از اصحاب ، در یکی از جمعهها ) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیی را دیدند از
پیرامون تو پراکنده شدند ، و تو را ایستاده ( بر منبر ، در حال خطبه ) رها کردند !
بگو : آنچه در پیش خدا ( از فضل و ثواب ) است ، بهتر از سرگرمی و بازرگانی است ، و
خدا بهترین روزیرسان است .
توضیحات :
« تِجَارَةً » : مراد کاروانی است که در وقت خطبههای جمعه از شام آمده بود . «
لَهْواً » : سرگرمی . مراد طبلی است که به هنگام آمدن کاروان برای آگهی نواخته میشد
. « إنفَضُّوا » : پخش و پراکنده شدند . « إلَیْهَا » : مرجع ( ها ) تجارت است .
سورهی جمعه
سورهی جمعه مدنی و یازده آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
(یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (١) هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٢) وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (٣) ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (٤) مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (٥) قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٦) وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (٧ قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (٨) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩) فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (١٠) وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ) (١١)
این سوره بعد از سورۀ صف پیشین نازل گردیده است، و به همان موضوعی میپردازد که سورۀ صف بدان پرداخته است، ولی از زاویۀ دیگری، و با شیوۀ دیگری، و با انگیزههای تازهای.
این سوره میخواهد به دلهای گروه مسلمانان در مدینه بیندازد و در دلهایشان مستقرّ سازد که آنان آخرین برگزیدگان برای حمل امانت عقیدۀ ایمانی هستند. این هم فضل و لطف خدا در حقّ آنان است. بدیشان هـم تفهیم میکند که مبعوث شدن آخرین پیغمبر در میان امّیها و بیسوادان - یعنی عربها - فضل و لطف بزرگی است و سزاوار توجّه و تشکّر و شکر و سپاس است، و تکالیف و وظائفی را میطلبد که باید مجموعهای که فرمان پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را پذیرفتهاند، و امانت الهی را بر عهده گرفتهاند، بدانها برخیزند و در راه انجام آنـها بکوشند. این تکالیف و وظائف در طول زمان، موجود و متصّل است، و قطع نمیگردد و نمیگسلد. یزدان سبحان مقدّر و مقرّر فرموده است که این دانه بروید و سبز گردد و بلند شود و بالا رود. بعد از آن که بنیاسرائیل از حمل این امانت شانه خالی کردند و سرباز زدند، و پیوندشان با امانت آسمان گسیخت، و تورات را برداشتند بسان الاغی که کتابهائی را برمیدارد، و هیچ وظیفه و تکلیفی در درک و فهم آن کتابها، و هیچ شرکتی و مشارکتی در کار آنها ندارد!
این حقیقت اصلی است، حقیقتی که این سوره میخواهد آن را در دلهای مسلمانان، جایگزین و مستقرّ بدارد، مخصوصاً مسلمانانی که آن روز در مدینه بودند، همان کسانی که خدا پیاده کردن و تحقّق بخشیدن برنامۀ اسلامی به شکل عملی و در واقعیّت زندگی را بدیشان واگذار فرموده بود. و سائر مسلمانانی که بعد از آنان میآیند و پای به جهان میگذارند، همان کسانی که این سوره بدانان اشاره کرده است، و در زنجیرۀ دراز زمان ایشان را قرار داده است و به حساب آورده است.
در همان وقت این سوره به چارهجوئی و چارهسازی خی از حالتهائی میپردازد که گریبانگیر آن گروه پیشین شده است، در اثنای کار ساخت و ساز روانی که کار دشوار و طولانی و دقیقی است. این سوره در صدد بود آن گروه برگزیده را از جاذبهها و کششهای بازدارنده حرص و آز، و رغبتها و علاقههای زودگذر نفع و سود، و ترکههای محیط و عرف و عادت، و به ویژه از عشق به دارائی و اموال و اسباب و وسائلی که آنان را از امانت بزرگ الهی غافل میکرد، و از آمادگیهائی که درون نسبت بدانها به طور طبی دارد، نجات دهد و خلاص کند. این سوره به واقعۀ معیّنی اشاره میکند. و آن این که پیغمبر خدا برای مسمانان مشغول خطبۀ جمعه بود. کاروانی از کاروانهای تجاری و بازرگانی ایشان برگشت. همین که کاروان آمد و حـضور خود را اعلان کرد، گوش فرادهندگان خطبۀ جمعه پراکنده شدند و به سوی تجارت و بازرگانی، و لهو و لغتی رفتند که بنا به رسم و عادت جاهلیّت به همراه داشت. از قبیل: دفزدنها، و آواز خواندن ساربانها، و هلهلهها و عربدهها ... پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را ایستاده رها کردند. تنها دوازده نـفر از ثابت قدمان و فرزانگان نرفتند، از جمله ابوبکر و عمر، ماندند و گوش فرادادند! همان گونه که روایتها بیان میدارند، روایتهائی که در بیان شمارۀ اشخاص باقیمانده چه بسا دقیق نباشند، ولی حادثهای را که بیان داشتهاند روی داده است و راست و درست است. این که تعدادی از حاضران چنین حرکتی از ایشان سر زده است، و می طلبیده است که در قرآن مجید بیدار باش و هوشیار باشی بدان بشود و اشارهای بدان برود.
این حادثه همچنین پرده از اندازۀ تلاش و کوشش و جدّ و جهدی برمیدارد که برای تربیت این گروه پیشین و نخستین مبذول گردیده است تا بدانجا رسیدهاند که رسیدهاند، و نمونۀ منحصر به فرد و الگوی سرآمدی در تاریخ اسلام و در تاریخ بشریّت به طور کلّی گردیدهاند. این حادثه به ما الهام میکند و پیام میدهد که باید بر سختیها و دشواریهای ساختن انسانها در میان هر نسلی از نسلها صبر و شکیبائی کرد، تا بتوان گروه مسلمانی را ساخت که به حمل امانت این عقیده برخیزند، و بکوشند و تلاش بکنند این عقیده را در جهان واقعیّت تحقّق بخشند همان گونه که گروه نخستین مسمانان این عقیده را در جهان واقعیّت تحقّق بخشیدند.
در این سوره مباهلۀ با یهودیان وجود دارد. بدین شکل که آنان دعا و درخواست کنن که باطلگرایان و نادرستان گروهی از دو گروه بمیرند و نابود گردند. این هم مردود و نامقبول بودن ادّعای آنان را میرساند، در این که میگفتند: آنان دوستان و عزیزان خدایند و هیچ کس دیگری! و آنان ملّت برگزیده خدایند و بس! و پیغمبری در میان غیر ایشان برانگیخته نمیشود و محث نمیکرددا همان گونه که ادّعاء میکردند. قرآن قاطعانه میگوید یهودیان این مباهله را نپذیرفتند، مباهلهای که بدان دعوت میگردیدند و فراخوانده میشدند. ایشان از این مباهله سرباز زدند چون میدانستند ادّعای آنان پوچ و نادرست است. این سوره بر این امر پیرو میزند، بدین مضمون که مرگی که از آن میگریزند حقیقت دارد و فرامیرسد، و مرگ گریبانگیرشان میشود هرچند بگریزند و راه فرار در پیش بگیرند، و آنان را به سوی خداوند آگاه از جهان نادیدنی و دیدنی برمیگردانند، و او ایشان را مطّلع از کارهائی میکند که آنان میکردهاند ... این هم حقیقتی است و این بیان تنها به یهودیان اختصاص ندارد. بلکه قرآن همچون سخنی را می گوید و آن را وامیگذارد تا در دلها و درونهای جملگی مؤمنان نیز تأثیر خود را ببخشد و بگذارد. این حقیقت لازم است در دلها و درونهای حاملان امانت خدا در زمین استقرار پذیرد، تا به وظائف و تکالیف این امانت برخیزند، در حالی که راه را بلد باشند و مسیرشان را بشناسند!
این، جهت و رویکرد این سوره است. چنین جهت و رویکردی به جهت و رویکرد سورۀ صف پیش از خود نزدیک است، با وجود این که هر یک از این دو سوره در ناحیهای که در پیش میگیرند جدای از یکدیگرند، و در شیوهای که دارند و دلها را با آن فراچنگ میآرند متفاوت هستند، و در سایه روشنهائی که دارند و این سوره و آن سوره آنها را در جهت یگانه و رویکرد یگانۀ همگانی میاندازند، جدایند و با یکدیگر فاصله دارند. حال بنگریم شیوۀ قرآنی این جهت و این رویکرد را چکونه در پیش میگیرد و میسپرد.
*
(یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ) (١)
آنچه در آسمانها و آنچه در زمین ست، به تسبیح و تقدیس خدا مشغول است، خدائی که مالک و حاکم (کلّ جهان) است. از هر نقص و عیبی مبرا و منزه است، و چیرۀ کاربجا است.
این سرآغاز، حقیقت تسبیح و تقدیس مستمرّ و دائمی همۀ چیزهای هستی برای خدا را مقرّر میدارد، و خدا را با صفاتی توصیف و موصوف میکند که پیوند لطیف و ظریفی با موضوع این سوره دارند. سورهای که نام آن «جمعه» است، و در آن درسی از نماز جمعه آموزش داده میشود. یادآوری میگردد که باید در وقت نماز جمعه به ذکر و یاد خدا پرداخت، و لهو و لعب و تـارت و بازرگانی را رها کرد، و چیزی را جست که در پیشگاه خدا است، و آن چیز بهتر از لهو و لعب و تجارت و بازرگانی است. بدین خاطر این سوره به مناسبت تجارت و بازرگانیای که به سویش شتاب میگرند و میروند به امید به دست آوردن چیزی، «ملک» یعنی مالک و حاکم را ذکر میکند ... آن کسی که مالک و دارندۀ همه چیز است. و به مناسب لهو و لعبی که به سوی آن میروند و از یاد خدا غافل میشوند. «قدوس» یعنی پاک و منزه را ذکر میکند، آن که تسبیح و تقدیس میگردد، و پاک و منزه و بیعیب و نقص داشته میشود، و با تقدیس و تنزیه، هر چه در آسمانها و هر چه در زمین است بدو رو میکند. و به مناسبت مباهلهای که یهودیان بدان فراخوانده میشوند، و مرگی که قطعاً گریبانگیر همۀ مردمان میگردد، و همگان به سوی یزدان برگردانده میشوند، و حساب و کتاب به میان میآید، «عزیز» یعنی چیره و شکوهمند، ذکر میشود. به مناسبت انتخاب امّیها و بیسوادان برای ارسال پیغمبری در میان ایشان، پیغمبری که بر آنان آیات خدا را تلاوت و قرائت میکند، و بدیشان کتاب و شریعت میآموزد، «حکیم» یعنی کاربجا ذکر میشود ... همۀ اینها مناسباتی است که دارای روزنۀ لطیف و پیوند دقیق هستند.
*
آن گاه به موضوع اصلی سوره میپردازد:
(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ (٢) وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)
خدا کسی است که از میان بیسوادان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل داشته است. تا آیات خدا را برای ایشان بخواند، و آنان را پاک بگرداند. او بـدیشان کتاب (قرآن) و شریعت (یزدان) را میآموزد. آنان پیش از آن تاریخ واقعاً در گمراهی آشکاری بودند.
گویند عربها را امّیین نامیدهاند چون آنان نمیخواندند و نمینوشتند، بیشتر ایشان و اغلب آنان. از پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم روایت شده است که فرموده است: ماه این چنین و آن چنان و آن گونه بود ... با انگشتانش اشاره فرمود، و گفت:
(إنا نحن أمة أمیة لا نحسب ولا نکتب)[1].
ما یک ملّت امّی و بیسواد هستیم. نه حساب، و نـه نوشتن میدانیم.
گفتهاند: به کسی که نوشتن نمیداند امّی گفته شده است چون به حال تولدش از «ام» یعنی مادر نسبت داده شده است. زیرا نوشتن را با استفاده کردن و آموزش دیدن میتوان آموخت.
چه بسا عربها را امّیین نامیدهاند بدان خاطر که یهودیان ملّتهای دیگر و جدای از خود را به زبان عبری «جوییم» یعنی اُممیها مینامند، که اسم منسوب به اُمم است. آخر یهودیان خود را ملّت برگزیده خدا میدانند، و جز خود را اُمم، یعنی ملّتهای دیگر میگویند. در زبان عربی هم مفرد را نسبت میدهند که «امّه» است و جمع آن امّیون و امّیین میشود. چه بسا این سخن نسبت به موضوع این سوره، به صحّت نزدیکتر باشد.
یهودیان در انتظار بعثت پیغمبر واپسین از میان خود بودند. انتظار داشتند او بیاید و گردشان آورد و از پراکندگی نجاتشان دهد، و بعد از شکست پیروزشان گرداند، و بعد از خواری عزتشان بشد. آنان میگفتند با آمدن پیغمبر خاتم بر عربها پـیروز میشوند و در سایۀ او فتح و ظفر را به دست میآورند.
ولی حکمت خدا مقتضی این بود که این پیغمبر از میان عربها مبعوث گردد، و از میان امّیّین غیر یهود باشد. خدا میدانسته است که یهودیان شایستگیهای رهبری تازه و کامل بشریّت را از دست دادهاند - همان که در بند بعدی این سوره میآید - و یـهودیان منحرف و گمراه گردیدهاند، همان گونه که در سورۀ صف آمده است. دیگر آنان شایان حمل امانت الهی را ندارند، هر چند در تاریخ دور و درازشان این امانت بدیشان واگذار بوده است!
دعای ابراهیم علیه السّلام دوست خدای مهربان، در میان است، آن دعائی که او و اسماعیل علیه السّلام در سایۀ کعبه آن را سر دادهاند:
(وإذ یرفع إبراهیم القواعد من البیت وإسماعیل . . ربنا تقبل منا إنک أنت السمیع العلیم , ربنا واجعلنا مسلمین لک ومن ذریتنا أمة مسلمة لک وأرنا مناسکنا وتب علینا إنک أنت التواب الرحیم . ربنا وابعث فیهم رسولا منهم یتلو علیهم آیاتک , ویعلمهم الکتاب والحکمة ویزکیهم . إنک أنت العزیز الحکیم).
و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانۀ (کعبه) را بالا میبردند (و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و مـیگفتند:) ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بیگمان تو شنوا و دانا (به گفتار و نـیّات ما) هستی. ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملّت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را (در کعبه و اطراف آن) به مانشان بده و (اگر نسـیان و لغزشی از ما سر زد) بر ما ببخشای (و در توبه را بر رویمان باز گذار)، بیگمان تو بس توبهپذیر و مهربانی. ای پروردگار ما! در میان آنان (که از دودمان ما و منقاد فرمان تویند) پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فروخواند و کتاب (قرآن) و حکمت (اسرار شریعت و مقاصد آن) را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بیگمان تو عزیزی و حکیمی (و بر هر چیزی توانا و پیروزی، و هر کاری را که میکنی بنا بر مصلحتی و برابر حکمتی است). (بقره/127-129 )
این دعا در پس پردۀ غیب، و در فراسوی قرنها، در ییشگاه خدا محفوظ میماند و ضائع نمیشود و هدر نمیرود، تا موعد آن که در علم خدا مقدّر و مقرّر است فرا میرسد، و برابر حکمت خدا روی میدهد، و در وقت مناسب در قضا و قدرش و هماهنگ با قبا و قدرش محقّق میگردد و سر میرسد و پیاده میشود. تا نقش خود را در جهان هستی برحسب تدبیر و تقدیر الهی ایفاء و اجراء کند، تدبیر و تقدیری که چیزی از موعد مقرّر آن جلو نـمیافتد، و چیزی از موعد مقرّر آن عقب نمیافتد.
این دعا - برابر قضا و قدر و تدبیر و تقدیر یزدان - پیاده شد و محقّق گردید، با مفهوم همان نصیّ که این سوره در اینجا آن را تکرار میکند، و واژگان ابراهیم را ذکر و نقل مینماید:
(رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ).
از میان ایشان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل داشته است، تا آیات خدا را برای ایشان بخواند، و آنان را پاک بگرداند، و کتاب (قرآن) و شریعت (یزدان) را بدیشان بیاموزد.
همان گونه که ابراهیم گفته بود و خواسته بود! حتّی همان صفت خدا که در دعای ابراهیم بوده است، آنجا که گفته است:
(إنک أنت العزیز الحکیم).
بیگمان تو عزیزی و حکیمی (و بر هر چیزی توانا و پیروزی، و هر کاری را که میکنی بنا بر مصلحتی و برابر حکمتی است). (بقره/129) در اینجا پیروی میشود بر تذکّر لطف و فضل خدا:
(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)
و او چیرۀ کاربجا است.
از پیغمبر خـدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دربارۀ خودش پرسیده شد. فرمود:
(دعوة أبی إبراهیم . وبشرى عیسى . ورأت أمی حین حملت بی کأنه خرج منها نور أضاءت له قصور بصرى من أرض الشام ).[2]
«من حاصل دعای پدرم ابراهیم، و مورد مژدۀ عیسی هستم. مادرم وقتی که به من حامله بود در خواب دید که نوری از بدن او خارج شد، و کاخهای شهر بصری در سرزمین شام در پرتو آن، روشن گردید».
(هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِّیِّینَ رَسُولا مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (٢)
خدا کسی است که از میان بیسوادان پیغمبری را برانگیخته است و به سویشان گسیل داشته است، تا آیات خدا را برای ایشان بخواند، و آنان را پاک بگرداند. او بـدیشان کتاب (قرآن) و شریعت (یزدان) را میآموزد. آنان پیش از آن تاریخ واقـعاً در گمراهی آشکاری بودند.
فضل خدا پیدا و هویدا است در این که یزدان سبحان امّیان را برگزیده است تا آنان را دارای کتاب روشن و روشنگر قرآن بسازد، و پیغمبری را از خودشان به میانشان روانه نماید، و با گزینش او از ایشان به مقام و منزلت بالا و والائی برسند، و این پیغمبر آنان را از امّی بودن و بیسواد بودن یا از اُممی بودن و ملّتهای دیگر بودن، با تلاوت و قرائت آیات خدا برایشان، و با تغییر دادن آنچه در آنند و بدان گرفتارند، و با ممتاز گرداندنشان بر جهانیان، بیرون بیاورد ...
(وَیُزَکِّیهِمْ) آنان را از معاصی و اخلاق نکوهیده پاک میدارد.
این پاکسازی واقعاً پاکسازی است. پاکسازی با آن چیزی که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ایشان را با آن تربیت میکرد. پاکسازی دل و درون، رفتار و کردار، زندگی زناشوئی، و زندی اجتماعی است. پاکسازیای است که دلها و درونها در پرتو آن از عقائد شرک اوج میگیرند و به عقیدة توحید و یگانه پرستی میگرایند، و از جهانبینیهای باطل و اندیشههای پوچ به در میآیند و به اعتقاد صحیح و درست درمیآیند، و از افسانههای مبهم و گنگ نجات پیدا میکنند و به یقین واضح میرسند، و از کثافت هرج و مرج اخلاقی میرهند و به پاکی خلق و خوی ایمانی اوج میگیرند، و از زشت و پلشتی ربا و حرام دوری میگزینند و به پاکی کسب و کار حلال دست مییازند ... این تزکیه، تزکیۀ فراگیری است که فرد و گروه، و زندگی جهان نهان درون، و زندگی پیدای واقعیّت بیرون را دربر میگیرد. تزکیهای است که انسان را و اندیشههای انسان را از همۀ زندگی، و از خود انسان، و از پیدایش انسان، بالاتر میگرداند و فراتر میبرد، و او را به افقهای نور میرساند، افقهائی که در آنجاها با پروردگارش تماس میگیرد و ارتباط پیدا میکند، و با جهان بالا و والای فرشتگان همساز و همراه میگردد و بده و بستان خواهد داشت، و در افکار و احساسات و رفتار و کردار خود، حساب آن جهان بالا و والای فرشتگان بزرگوار را در مدّ نظر میدارد.[3]
(وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ).
او بدیشان کتاب (قرآن) و شریعت (یزدان) را میآموزد.
او بدیشان کتاب را میآموزد و آنان اهـل کتاب میگردند. بدیشان حکمت و فرزانگی را میآموزد، در نتیجه حقائق امور را درک و فهم میکنند، و خوب میتوانند کارها را بسنجند و ارزیابی بکنند، و جانهایشان حکم درست و کار درست را الهام میکند و پیام میدهد، و این خودش خیر و خوبی فراوان بشمار است.
(وَإِنْ کَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ) (٢)
آنان پیش از آن تاریخ واقعاً در گمراهی آشکاری بودند.
در گمراهی جاهلیّتی بودند که جعفر پسر ابوطالب برای نجاشی حبشه توصیف کرد، بدان گاه که قریش عمر و پسر عاص و عبدالله پسر ابوربیعه را به پیش نجاشی فرستادند تا اندیشۀ او را در حقّ مهاجرین مسلمان بد کنند، و موقعیّت ایشان را در نزدش تباه نمایند، و در نتیجه آنان را از مهمانداری و همجواری خود محروم سازد و بیرونشان گرداند ... جـر اظـهار داشت:
«ای شاه! ما قوم نادانی و اهل جاهلیّت بودیم. بتها را میپرستیدیم. مردار را میخوردیم. زشتیها و پلشتیها و بزهها و گناهها میکردیم. وظیفۀ خویشی و خویشاوندی را انجام نمیدادیم و تماس قرابت و خویشاوندی را قطع میکردیم. همجواری و همسایگی را پشت گوش میانداختیم و به فراموشیش میسپردیم. قوی ما حقّ ضعیف ما را میخورد ... بر این روش و روال بودیم تا خداوند پیغمبری از خود ما را مبعوث و روانه کرد. پیغمبری که حسب و نسب و صدق و صداقت و امینی و امانتداری و عفّت و پاکدامنی او را میشناختیم. ما را به سوی خدا دعوت کرد تا او را به یگانگی بپرستیم و یکتایش بدانیم، و او را پرستش کنیم، و آنچه را جز او از سنگها و بتها ما و پدران و نیاکان ما میپرستیدیم دیگر پرستش نکنیم و نپرستیم. به ما دستور داد صدق و صداقت در گفتار داشته باشیم. امانتدار باشیم و امانت را به صاحب امانت برگردانیم. صلۀ رحم را مراعات داریم و وظیفۀ خویشی و خویشاوندی انجام دهیم. همجواری و همسایگی را به گونۀ زیبا بجای آوریم و حسن جوار داشته باشیم. از حرامها و خونریزیها بپرهیزیم. از زناکاری و تهمت زدن و دروغگوئی دوری کنیم. از خوردن اموال یتیم پرهیز نمائیم. به زنان پاکدامن تهمت زنا نزنیم. به ما دستور داد خدا را بپرستیم و چیزی را انباز او نکنیم. به ما فرمان داد نماز بخوانیم و زکات را بپردازیم و روزه بگیریم»...
با وجود همۀ گمراهیها و ویلانیهائی که آنان در دورۀ جاهلیّت بر آن بودند، خدا میدانست که ایشان حاملان این دعوت جدید میباشند و بر آن امین هستند. چرا که خدا میدانست در نـهادشان آمادگی پذیرش خیر و صلاح است، و پشتوانۀ اندوخته شدهای برای دعوت جدید دارند. ولی نهاد یهودیان از این پشتوانۀ اندوخته شده خالی و بیبهره گردیده است، نهادی که خواری طولانی و ذلّت زیاد در مصر آن را تباه کرده است. لذا نهادشان از عقدهها و کجیها و کژیها و انحرافها پـر گردیده است و لبریز شده است. بدین سبب نهادشان هرگز بعد از آن راست و درست نگردیده است، و راستای راه را در پیش نگرفته است، نه در زمان زندگانی موسی علیه السّلام و نه بعد از او. تا بدانجا که خداوند لعنت و نفرین و خشم و غضب خود را نصیب آنان فرمود، و تا روز قیامت امانت پاسداری از دین خود در زمین را از دستشان بیرون آورد.
خدا میدانست که جزیرةالعرب عربستان در آن وقت خوبترین و بهترین گهواره برای دعوتی است که آمده است تا سراسر جهان را آزاد کند از گمراهی و ویلانی جاهلیّت، و خوبترین و بهترین جایگاه برای رهائی تمدّن در امپراتوریهای بزرگ از فروپاشی و انحلال است، امپراتوریهای بزرگی که موریانهها تا مغز آنها را خورده بودند! این حالت را یک نویسندۀ اروپائی معاصر توصیف میکند و میگوید:
«در دو قرن پنجم و ششم، جهان متمدّن بر لبۀ پرتگاه هرج و مرج قرار داشت. زیرا عقائدی که به پابرجائی و ماندگاری تمدّن کمک میکرد فرو افتاده بود و سقوط کرده بود. چیز مورد توجه و مهمّی هم در میان نبود که بتواند جای آن عقائد را بگیرد و پر کند. چنین به نظر میرسید در آن هنگام تمدّن بزرگی که ساختن و رو به راه کردن آن چهار هزار سال طول کشیده است دارد از هم میپاشد و منحل میگردد، و نزدیک است بشریّت هر آن دیگر باره برگردد به سوی هرج و مرجی که بدان گرفتار بوده است. زیرا قبیلهها با یکدیگر میجنگیدند و همدیگر را میکشتند. نه قانونی در میان بود و نه نظام و سیستمی. مقرّراتی هم که مسیحیان آنها را پدید آورده بودند در مسیر تفرقه و پراکندگی بود، بجای این که اتحاد و نظم و نظام بیافریند. تمدّن به درخت گشن و بزرگی میماند که شاخههای زیادی داشته باشد، و سایۀ آن سراسر جهان را فرا گرفته باشد، و قامت راست کرده و ایستاده باشد و مرگ به تنهاش خزیده و تا مغز آن فرو رفته باشد. بایستد و بنالد و در انتظار مرگ بماند ... در میان نمادهای این فساد فراگیر و همه جا گستر، مردی متولّد شد که کلّ جهان را متّحد و متّفق کرد».[4] این سیمای جامعۀ آن روزی از دیدگاه یک نویسندۀ اروپائی است. جامعۀ آن روزی از دیدگاه اسلامی بسیار تاریکتر و نابهنجارتر است!
یزدان سبحان، آن ملّت بدوی و صحـرانشین را در شبه جزیرۀ بیابانی برای حمل این آئین برگزید، چون در نهادها و درونهایشان و در شرائط و ظروفشان قابلیّت و شایستگی اصلاح و اصلاحگری و ذخیره و اندوختۀ پشتوانۀ بذل و بخشش و داد و دهش را سراغ داشت. این بود پیغمبری از میانشان برانگیخت که بر آنان آیات خدا را تلاوت بکند و بدیشان کتاب و حکمت بیاموزد. آنان پیشتر در گمراهی آشکاری بودهاند.
(وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)
او مبعوث برای دیگران نیز هست، آنانی که هنوز به اینـان نپیوستهاند (و بعدها به دنیا میآیند). خدا چیرۀ کاربجا است.
دربارۀ «آخرین» یعنی دیگران، روایتهای متعدّدی ذکر گردیده است.
امام بخاری - رحمه الله تعالی -گفته است: عبدالعزیز پسر عبدالله، و سلیمان پسر بلال، از ثور، و او از ابوالغیث، و او از ابوهریره رضی الله عنه برایمان روایت کردهاند که ابوهریره گفته است: «ما نزد پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نشسته بودیم. سورۀ جمعه بر او نازل گردید. گفتند: ای پیغمبر خدا مراد از «وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ» چه کسانی است؟ تا سه بار از او سوال نشد بدیشان پاسخ نداد. سلمان فارسی در میان ما بود. پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دستش را روی سلمان فارسی گذاشت. سپس فرمود:
(لو کان الإیمان عند الثریا لناله رجال أو رجل من هؤلاء).
«اگر ایمان در ستارۀ ثریا باشد، مردانی یا مردی از اینان بدان میرسد».
این روایت اشاره دارد به این که این نصّ شامل ایرانیان میگردد. بدین خاطر مجاهد دربارۀ این آیه گفته است. «آخرین» یعنی دیگران، ایرانیان، و هر کسی از غیر عرب است که پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را تصدیق کرده است و باور داشته ست.
ابن ابیحاتم گفته است: پدرم، ابراهیم پسر علاء زبیدی، ولید پسر مسلم، و ابومحمّد عیسی پسر موسی، برایمان از ابوحازم، و او از سهل بسر سعد ساعدی، روایت کردهاند که گفته است: ییغـمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده است:
(إن فی أصلاب أصلاب أصلاب رجال ونساء من أمتی یدخلون الجنة بغیر حساب).
«در پشتهای پشتهای پشتهای مردان و زنانی از امّت من کسانی هستند که بدون حساب و کتاب (چندانی) وارد بهشت میگردند».
سپس خواند:
(وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ).
آنانی که هنوز به اینان نپپوستهاند (و بعدها به دنـیا میآیند(.
یعنی بقیۀ کسانی که از امّت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم باقی ماندهاند و بعدها به دنیا میآیند.
هر دو سخن جزو مدل این آیه هستند. چه این آیه بر دیگرانی دلالت دارد که غیر عرب هستند. و بر دیگرانی هم دلالت دارد که عرب هستند و جدای از نسلی میباشند که قرآن در روزگار ایشان نازل میکردیده است. همچنین این آیه اشاره دارد به این که زنجیرۀ این ملّت دارای حلقههای متصّل و فراوانی است که در درّههای مکان و در درّههای زمان لمیده است و به درازا کشیده است. این نسلهای مؤمن در گسترۀ مکان و در پهنۀ زمان، این امانت بزرگ را برمیدارند و از آن پاسداری مینمایند، و بر آئین واپسین یزدان، استوار و پایدار میمانند.
(وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (٣)
خدا چیرۀ کاربجا است.
خدا نیرومند و توانا بر گزینش است. کاربجا و آگاه از موارد گزینش است.
گزینش خدا در میان پیشینیان و در میان پسینیان، فضل و لطف در حقّ مردمان، و بزرگ داشتن و ارزش دادن به برگزیدگان است:
(ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ) (٤)
این (نعمت بعثت) فضل و کرم خدا است. آن را به هر کس که بخواهد (و لائق و شایستهاش بداند) میبخشد، و خدا دارای فضل و کرم بزرگی است.
برگزیدن خدا ملّتی را یا گروهی را و یا فردی را تا این امانت بزرگ را حمل کنند، و محلّ نور خدا باشند و نور خدا در آنان پرتوافشان شود، و محلّ دریافت فیض و فضل خدا کردند، و جایگاه نـه تماس آسمان با زمین شوند، همـون برگزیدگانی از سوی خداقعاً لطف و کرمی است که هیچ لطف و کرمی به پای آن نمیرسد و همطراز آن نمیشود. لطف و کرم بزرگی است که بالاتر و فراتر از هر چیزی است که فرد مؤمن از جان و مال و زندگی خود بذل و فدا میکند. و بسی بیشتر و افزونتر از رنجها و خستگیهای راه و دردهای مبارزه و سختیهای جهاد است.
خداوند گروه مسلـانان مدینه را، و کسانی را که بعد از آن گروه مسلمان مدینه آمدهاند و متصّل بدانان بودهاند، و کسانی را که بدانان متصّل نبودهاند و بعدها آمدهاند، تذکّر میفرماید و به یادشان میاندازد این فضل و لطف را که فضل و لطف برگزیدن آنان برای حمل این امانت از سوی یزدان سبحان است. به یادشان میاندازد که خدا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را از میان ایشان و در میان ایشان مبعوث کرده است و برانگیـخته است، ییغمبری که کتاب قرآن را برایشان میخواند و تلاوت میفرماید، و ایشان را پاک و پاکیزه میدارد، و بدیشان کتاب قرآن و حکـمت و فرزانگی را میآموزد. بدین دو آیه در گشت و گذار زمان، آن پشتوانۀ سترگ و بزرگ زاد و توشۀ الهی را، و نـمونههای واقعی در زندگی گروه نخستین مسلمانان را وامیکذارد. این فضل بزرگ را به یاد مسلمانان میآورد، فضل بزرگی که در برابر آن، همۀ ارزشها، و هـمۀ نعمتها، کوچک و اندک مینماید، همان گونه هم در برابر آن، همۀ فداکاریها و جاننثاریها و دردها و ناراحتیها کم و ناچیز مینماید ...
*
بعد از آن چیزی را بیان میکند که میرساند نقش یهودیان در حمل امانت خدا به پایان آمده است؛ دیگر آنان دلهائی برایشان نمانده است که این امانت را بردارند، امانتی که جز دلهای زندۀ فهمیدۀ درک کنندۀ هوشیار مخلصی که عمل بکنند بدانچه برمیدارند، آن را برنمیدارد:
(مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) (٥)
کسانی که تورات بدیشان واگذار گردید، ولی بدان عمل نکردند و حقّ آن را اداء ننمودند به درازگوشی میمانند که کتابهائی را برمیدارد (ولی از محتوای آنها خبر ندارد). مـردمانی که آیات خدا را تکذیب میدارند، بدترین مثل را دارند. خداوند مردمان ستمکار را هدایت نمیدهد (و به سعادت هر دو سرا نائل نمیگرداند).
به بنیاسرائیل تورات واگذار گردید، و مکلّف و موظّف به حمل امانت عقیده و شریعت شدند ...
(ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا).
ولی بدان عمل نکردند و حقّ آن را اداء ننمودند.
حمل تورات با درک و شعور و علم و دانش میآغازد، و با کار و تلاش برای پیاده کردن و جای دادن معنی و مفهوم آن در جهان درون و در جهان بیرون به پایان میآید. و لیکن تاریخ زندگانی بنیاسرائیل - همان گونه که قرآن مجید ذکر کرده است، و همان گونه که در حقیقت، آن چنان است - بیان نمیدارد که آنان توانسته باشند این امانت را بردارند و بر دوش بکشند، و حقیقت معنی و مفهوم آن را درک، و بدان عمل کنند. بدین خاطر آنان بسان الاغهائی شدهاند که کتابهای قطور و بزرگی را برمیدارند و بر پشت میکشند، ولی از معنی و مفهوم آنها بیخبرند و فائدهای برای آنها ندارند جز سنگینی بار آنها. در این صورت آن الاغها صاحب آنها نیستند، و در هدف آنها شریک نمیباشند! این تصویر ننگین و بدی است. ضربالمثل ناجور و زشتی است. ولی تصویری است که بیانگر حقیقت درستی است:
(بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) (٥)
مردمانی که آیات خدا را تکذیب میدارند، بدترین مثل را دارند. خداوند مردمان ستمکار را هدایت نمیدهد (و به سعادت هر دو سرا نائل نمیگرداند).
بسان کسانی که تورات بر دوش ایشان گذاشته شد، ولی آن را بر دوش نکشیدند، همۀ اشخاصی این چنین بشمارند که امانت عقیده بر دوش آنان گذاشته میشود سپس آن را بر دوش نمیکشند و به وظائف و تکالیف آن برنمیخیزند. مسلمانانی که در گذشتهها بودهاند و نسلها و نسلها آمدهاند و بسان چنین یهودیانی شمرده شدهاند بسیارند. کسانی که در این زمان زندگی میکنند، و نامهای مسلمانان را بر خود مینهند و یدک میکشند، و افعال و اعمال مسلمانان را انجام نمیدهند، و به ویژه آن کسانی که قرآن و کتابهای دیگر میخوانند، و بدانچه در قرآن و کتابهای دیگر است عمل نمیکنند، اینان جملگی بسان خرها و دراز گوشهائی بشمارند که کتابهائی را بر آنها بار کردهاند و با خود میبرند. اینان خیلی فراوان و بسی بسیارند! قضیه هم تنها قضیۀ کتابهائی نیست که برداشته میشود و بررسی و مطالعه میگردد. بلکه مسأله، مسألۀ فهمیدن و عمل کردن به چیزی است که در کتابها است.
یهودیان گمان میبردند - همان گونه که تا به امروز گمان میبرند - آنان ملّت برگزیده خدایند، و تنها آنان - نه کسان دیگری - اولیاء و دوستان خدایند. بلکه - خودشان «جوییم» یعنی دیگران، یا اُممیان یا امّیان هستند. بدین خاطر است از یهودیان خواسته نمیشود
که احکام دینشان را با امّیان غیر خود مراعات کنند:
(قالوا لیس علینا فی الأمیین سبیل).
ما در برابر امّیها (یعنی غیر یهود) مسؤول نبوده و بازخواستی نداریم. (آل عمران/75)
و دیگر ادّعاهائی که داشتند، ادّعاهائی که در آنها بر خدا دروغ میبستند، و بدون دلیل سخنانی را سرهم میکردند و به خدا نسبت میدادند! در اینجا یهودیان به مباهله دعوت میشوند، مباهلهای که دعوت آن با ایشان و با مسیحیان و با مشرکان تکرار گردیده است:
(قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (٦) وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (٧) قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٨)
بگو: ای یهودیان! اگر شما میپندارید که شما دوستان خدا هستید نه مردمان دیگر، اگر راست میگوئید خواستار مرگ شوید (تا از خانۀ بلا و محنت، به سرای نعمت و جنّت برسید، و دیدار جانان برای شما عاشقان میسّر شود). آنان به خاطر کارهائی که مرتکب شدهاند هرگز مرگ را برای خود نمیخواهند، و خدا از حال ستمکاران به خوبی آکاه است (وسرانجام، ایشان را به کیفر اعمالشان میرساند.) بگو قطعاً مرگی که از آن میگریزند، سرانجام با شما رویاروی میگردد و شما را درمـییابد. بعد از آن به سوی کسی برگردانده میشوید که از پپهان و آشکار آگاه است و شما را از آنچه کردهاید باخبر میگرداند.
مباهله بدین معنی است که دو گروهی که با یکدیگر کشمکش و نزاع دارند رو در روی همدیگر بایستند، و هر دو گروه با یکدیگر از خدا بخواهند که خدا گروه ناحقّ و باطل آن دو دسته را به بلائی گرفتار سازد که درس عبرتی برای دیگران شوند ... پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم همۀ کسانی را که به مباهله دعوت فرموده است، ترسیدهاند، و از مباهله سرباز زدهاند، و از شرکت در مبارزه مباهله سرباز زدهاند. این خودداری از مباهله دالّ بر این است که همچون کسانی در درون دل خود، صدق و صداقت پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم را میدانستهاند، و به راستی و درستی او پی بردهاند، و حقانیّت این آئین را درک و فهم کردهاند.
امام احـمد گفته است: اسماعیل پسر یزید زرقی، ابوزید، فرات، برایمان از عبدالکریم پسر مالک جزری، و او از عکرمه، و عکرمه از ابن اسحاق نقل کرده است که گفته است: ابوجهل - نفرین خدا بر او باد - گفت: اگر محمّد را در کنار کعبه ببینم به سویش میروم و با بر گردنش مینهم. پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
(لو فعل لأخذته الملائکة عیانا . ولو أن الیهود تمنوا الموت لماتوا ورأو مقاعدهم من النار . ولو خرج الذین یباهلون رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم لرجعوا لا یجدون أهلا ولا مالا).[5]
« اگر ابوجهل هچون کاری را بکند، فرشتگان آشکارا او را خواهند گرفت و به مکافاتـش میرسانند. و اگر یهودیان آرزوی مرگ بکنند خواهند مرد و جایگاههای خود را در آتـش دوزخ خواهند دید. اگر کسانی که بیرون میروند تا با پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مباهله کنند، برمیگردند، در حالی که اهل و عیال و دارائی و اموالی نخواهند یافت ».
چه بسا این مباهله نباشد، بلکه تنها به مبارزه طلبیدن باشد. آنان گمان میبردند تنها ایشان و نه دیگر مردمان، اولیاء و دوستان خدایند، پس در این صورت چه چیزی باید ایشان را از مرگ بترساند، و آنان را ترسوترین آفریدگان یزدان گرداند؟ مگر نه این است که میگویند وقتی که بمیرند بدان چیزی میرسند که در پیشگاه خدا است و اولیاء و مقرّبان بدان میرسند و بس؟!
آن گاه بر این مبارزه طلبی ییرو میزند بدین مضمون و مفهوم که آنان در چیزی که ادّعاء مـیکنند صادق و راستگو نیستند، و آنان نیدانند که ایشان چیزی را ییشاییش خود بدان حهان نفرستادهاند که از آن اطمینان و آرامش پیدا کنند و مایۀ آسایـش و آرامش ایشان گردد، و در پرتو آن چیز، به پاداش و تقرّب امیدوار باشند. بلکه آنان دست به گناه یازیدهاند و بزه و معصیتی را پیشاییش فرستادهاند که ایشان را از مرگ و از چیزهائی که در فراسوی مرگ آماده است میترساند. کسی که زاد و توشهای با خود برنداشته باشد، از رهسپار شدن و از گام به راه گذاشش میترسد:
(وَلا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ) (٧)
آنان به خاطر کارهائی که مرتکب شدهاند هرگز مرگ را برای خود نمیخواهند، و خدا از حال ستمکاران به خوبی آگاه است (و سرانجام، ایشان را به کیفر اعمالشان میرساند).
در پایان این چرخش و گردش، حقیقت مرگ و چیزی را که بعد از مرگ است بیان میدارد، و برای آنان روشن میسازد که گریختن از دست مرگ بیفائده است. مرگ حتمی و قطعی است و گریزی از آن ممکن نیست. بعد از مرگ برگشت به سوی خدا است، و حساب و کتاب اعمال و افعال نیز حتمی و قطعی است و هیج گونه شکّ و تردیدی دربارۀ آن نیست:
(قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (٨)
بگو: قطعاً مرگی که از آن میگریزید، سرانجام با شما رویاروی میگردد و شما را درمییابد. بعد از آن به سوی کسی برگردانده میشوید که از پنهان و آشکار آگاه است و شما را از آنچه کردهاید باخبر میگرداند. این هم نگرشی از جرشهای الهامگرانۀ قرآنی است. نگاهی به مخاطبان نخستین این قرآن و به مخاطبان جدای از آنان انداخته میشود. حقیقتی به دلها میاندازد و در دلها مستقرّ میدارد که مردمان آن را فراموش میکنند، ولی با آنان روبرو میگردد و بدیشان میرسد هر کجا که باشند... این زندگی به پایان میرسد. دوری از خدا در این زندگی، سرانجام آن برگشت به خدا است. چه هیچ پناهگاهی و گریزگاهی جز پیشگاه او وجود ندارد. حساب و کتاب و سزا و جزا، بعد از برگشت به سوی خدا، وجود دارد و قطعی و حتمی است. هیچ گزیر و گریزی و رهائی و نجاتی از حساب و کتاب و سزا و جزا در میان نمیباشد.
طبری در فرهنگ خود حدیث مرفوعی را از معاذ پسر محمّد هذلی، و او از یونس، و او از حسن، و او از سمره، روایت کرده است:
( مثل الذی یفر من الموت کمثل الثعلب , تطلبه الأرض بدین , فجاء یسعى , حتى إذا أعیا وأنهر دخل جحره فقالت له الأرض:یا ثعلب ! دینی . فخرج له حصاص . فلم یزل کذلک حتى تقطعت عنقه فمات ) . .
داستان کسی که از مرگ میگریزد، بسان داستان روباهی است که زمین از او درخواست بازپرداخت وامی کرد. روباه به تلاش و کوشش پرداخت تا از دست زمین بگریزد. سرانجام خسته شد و درمانده گردید. داخل سوراخ خود شد. زمین بدو گفت: ای روباه! وام مرا بده. بیرون پرید و دویدن گرفت. دوید و دوید تا گردنش شکست و مرد.
این تـصویری است متحرّک و الهامبخش و دارای پیام ...
*
هم اینک واپسین بند این سوره درمیرسد که دربارۀ آموزش نماز جمعه است. به مناسبت همان حادثهای ذکر میگردد که چه بسا بیش از یک بار روی داده است. زیرا ساختار سخن بیانگر تکرار است:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (٩) فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (١٠)
ای مؤمنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه اذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید. این (چیزی که بـدان دستور داده میشوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید. آن گاه که نماز خوانده شد، در زمین پراکنده گردید و به دنبال رزق و روزی خدا بروید و خدای را (با دل و زبان) بسیار یاد کنید، تا این که رستگار شوید.
(وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ) (١١)
(برخی از اصحاب، در یکی از جمعهها) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیای را دیدند از پپرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر، در حال خطبه) رها کردند! بگو: آنچه در پپش خدا (از فضل و ثواب) است، بهتر از سـرگرمی و بازرگانی است، و خدا بهترین روزیرسان است.
نماز جمعه همان نماز آدینه است که جز به صورت جماعت، درست نیست خـوانده شود ... نماز جمعه یک نماز هفتگی است. لازم است مسلمانان برای خواندن آن جمع شوند و به هـمدیکر برسند و به خطبهای گوش فرا بدهند که ایشان را به یاد خدا میاندازد. نماز جمعه یک عبادت سازماندهی به شیوۀ اسلام در آمادهسازی برای دنیا و آخرت در کار سازماندهی یگانه و در عبادت یگانه است. هر دوی سازماندهی و پرستش، عبادت هستند...[6] نثار جمعه دلالت ویژهای بر سرشت عقیدۀ گروهی اسلامی دارد که از آن در سایهروشنهای سورۀ صف سخن گفتیم. احادیث زیادی راجع به پیلت این نماز، و دربارۀ تشویق بدین نماز کردن، و خود را شستن و جامههای پاکیزه پوشیدن و خود را خوشبو نـمودن، آمده است.
در صحیح بخاری و مسلم از ابن عمر -رضیاللهعنهما - نقل شده است که گفته است: پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:
(إذا جاء أحدکم إلى الجمعة فلیغتسل).
« هرگاه کسی از شـا برای نماز جمعه آمد، غسل بکند و خود را بشوید».
چهار امام اهل سنّت از اوس پسر اوس ثقفی روایت کردهاند که گفته است: از ییغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود:
(من غسل واغتسل یوم الجمعة , وبکر وابتکر , ومشى ولم یرکب , ودنا من الإمام واستمع ولم یلغ , کان له بکل خطوة أجر سنة صیامها وقیامها).
« هر کس روز جمعه با هسر خود نزدیکی کند و خود را بشوید، و زود به سوی نمار جمعه بیاید و به اول خطبه برسد، و پیاده برود و سوار نشود، و به امام جمعه نزدیک گردد و بدو گوش فرا دهد و سخنان پوچ نگوید و کارهای بیهوده نکند، در برابر هر گامی مزد یک سال دارد، یک سال همراه با روزه و شبزندهداری آن».
امام احمد از کعب پسر مالک، و او از ابو ایّوب انصاری روایت کرده است که گفته است: از پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم شنیدم که فرمود:
(من اغتسل یوم الجمعة ومس من طیب أهله إن کان عنده , ولبس من أحسن ثیابه , ثم خرج یأتی المسجد , فیرکع إن بدا له , ولم یؤذ أحدا , ثم أنصت إذا خرج إمامه حتى یصلی , کانت کفارة لما بینهما وبین الجمعة الأخرى).
«کسی که روز جمعه غسل بکند و خود را بشوید، و از عطر اهل و عیال خود اگر داشته باشد به خود بمالد، و زیباترین لباس خود را بپوشد، سپس بیرون بیاید و به سوی مسجد برود. وقتی که به مسجد رسید اگر خواست نماز بخواند، و کسی را نیازارد، و سپس به خطیب گوش فرا دهد وقتی که خطیب او بیرون آمد تا نماز را میخواند، این نمار جمعه کفّارۀ گناهان بگردد از این نمار خمعه تا نماز جمعۀ دیگری».
آیۀ نخستین این بند، به مسلمانان دستور می دهد معامله و هر گونه کار و کوشش دیگری را تـعطیل و رها کنند، همین که اذان را شنیدند:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ).
ای مومنان! هنگامی که روز آدینه برای نماز جمعه اذان گفته شد، به سوی ذکر و عبادت خدا بشتابید و داد و ستد را رها سازید.
مؤمنان را به دست کشیدن از کار و بار زندی و از تلاش در پی معاش تشویق میکند، و آنان را ترغیب مینماید بروند و در این وقت به ذکر و یاد خدا بپردازند:
(ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ) (٩)
این (چیزی که بدان دستور داده میشوید) برای شما بهتر و سودمندتر است اگر متوجّه باشید.
این بخش الهامبخش این امر است که دست کشیدن از کارهای بازرگانی و زندگانی همچون تشویق و ترغیبی را میطلبد. در عین حال این امر خودش یک نوع تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش دلها و درونهای مؤمنان است. باید در اوقات و احوالی دل از سرگرمیهای زندگی و از جاذبههای زمینی ببرد و بگسلد، تا به پروردگار خود بپردازد، و خـالصانه به ذکر و یادش بنشیند، و این مزۀ خاص بریدن از جهان مردمان و پیوستن به جهان فرشتگان را بچشد، و دلش و سینهاش از آن هوای پاک و خالص و عطرانگیز برگردد، و بوی خوش آن را استشمام کند و ببوید.
آن گاه شخن مؤمن به سرگرمیها و مشغلتهای زندگی با یاد و ذکر خدا برگردد و بدانها بپردازد:
(فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الأرْضِ وَابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ) (١٠)
آن گاه که نماز خوانده شد، در زمین پراکنده کردید و به دنبال رزق و روزی خدا بروید و خدای را (بـا دل و زبان) بسیار یاد کنید، تا این که رستگار شوید.
این هماهنگی و همآوائیای است که برنامۀ اسلامی نشاندار بدان است، هماهنگی و همآوائی میان مقتضیات و خواستهای زندگی در زمین، از قبیل کار کردن و رنج کشیدن و تلاش ورزیدن و روزی به دست آوردن، و میان بریدن و گسیختن روح برای مدّتی از این فضا، و بریدن و کسیختن دل از این دنیا، و خالص و مخلص پرداختن به یاد و ذکر و طاعت خدا ... اینها هم برای زندگی دل لازم و ضروری است، و بدون آنها پیوند یافتن و تماسگرفتن و دریافتن و برای انجام تکالیف و وظائف امانت بزرگ برخاستن و به تلاش در راه آن پرداختن، ممکن نمیگردد و نمیگنجد. به یاد خدا بودن قطعاً باید در لابلای تلاش در پی معاش باشد. خدا را در نظر داشتن در ضمن کار و کوشش است که کار و کوشش را به عبادت تبدیل میکند. و لیکن با وجود در نظر داشتن خدا در امور زندگی و به یاد او بودن در همه حال و در همه آن، لازم است مدّتی خالصانه و دربست به یاد خدا بودن، و به طور کامل برای ذکر او گسیختن، و تنها و تنها به عبادتش پرداختن. همان گونه که این دو آیه الهام و پیام میدارند.
عراک پسر مالک رضی الله عنه وقتی که نماز جمعه را میخواند، میرفت و دم در مسجد میایستاد و میگفت: «خداوندا! من دعوت تو را پذیرفتم، و نماز واجب تو را خواندم، و همان گونه که به من دستور فرمودی پراکنده و متفرق شدم. پس از فضل و لطف خود به من عطاء فرما، و رزق و روزی خود را نصیب من نما. تو بهترین روزی دهندگانی». این را ابن ابی حاتم روایت کرده است ... این تصویر به ما نشان میدهد که کار چگونه سهل و ساده جدّی میشد. این فرمان، دستوری است که باید به محض شنیدن، دقیق و بدونیم و کاست آن را اجراء کرد و حقیقت آن را نیز تحقّق بخشید و به عنوان سرمه به چشـم کشید!
چه بسا همین درک و فهم جدّی و آشکار و پدیدار و راست و درست و سهل و ساده بوده است که آن مجموعۀ مخلص صدر اسلام را بدان سطح والا و بالائی رسانده است که بدان رسیدهاند و بر آن لمیدهاند. با وجود این که در میان ایشان آن همه جاذبههای جاهلیّت بوده است، آن جاذبههائی کـه آیۀ واپسین این سوره گوشهای از آنها را به تصویر کشیده است:
(وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ) (١١)
)برخی از اصحاب، در یکی از جمعهها) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیای را دیدند از پیرامون تو پراکنده شدند، و تو را ایستاده (بر منبر، در حال خطبه) رها کردند! بگو: آنچه در پیش خدا (از فضل و ثواب) است، بهتر از سرگرمی و بازرگانی است، و خدا بهترین روزیرسان است.
این رخداد - همان گونه که گفتیم - پرده از اندازۀ جدّ و جهد و تلاش و کوششی برمیدارد که برای تربیت و ساخت و ساز دلها و درونها به کار رفته است تا تربیت و ساخت و ساز به پدید آوردن جماعت و گروهی منتهی شده است که در تاریخ منحصر به فرد و تک و یگانهاند. این جدّ و جهد و تلاش وکوشش صدر اسلام به کسانی درس فعّالیّت و پشتکار میآموزد که در هر زمانی که هست مسؤولان و عهدهداران دعوت خدا هستند. بدیشان پشتوانهای از صبر و استقامت عطاء میکند، صبر و استقامت در برابر ضعف و نقص و گریز و نافرمانی و لغزشی که در راه میبینند و مییابند. این خود انسانها هستند. خوب دارند و بد دارند. به هر حال انسانها قابلیّت این را دارند که اوج بگیرند و به مراتب و منازل والای عقیده و پاکی و تزکیۀ بدون حدود و ثغور برسند، در پرتو صبر و شکیبائی و درک و فهم و شعور و ثبات و استقامتی که باید داشت و باید نشان داد، و هرگز از نیمۀ راه برنگشت و از رنج و زحمت دست نکشید. خدا پشتیبان و یاور مؤمنان است، و این بس!
*
[1] امام جصّاص مؤلّف احکام القرآن این روایت را بدون سند ذکرکرده است.
[2] از روایت ابن اسحاق است ...ثور از زید، و او از خالد پسر معدان، و او از اصحـاب پیغمبر خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم برایم روایت کردهاند.ابن کثیرگفته است: این اسناد خوبی است، و از راههای دیگری شواهدی دارد.
[3] برای اطّلاع بیشتر مراجعه شود به کتاب: «الانسان بین المـادیه و الاسلام». تألیف: محمّد قطب.
[4] کتاب: «العواطف کأساس للحضارة» تالیف: ج - ه. دنیسون به نقل از کتاب «الاسلام و النظام العالمی الجدید». تألیف مولای محمّدعلی. ترجمۀ استاد احمد جودة السحار.
[5] بخاری و ترمذی و نسائی آنرا از حدیث عبدالرزّاقکه از معمّر،و معمّر از عبدالکریم روایتکرده است، نقل نمودهاند.
[6] مراجعه شود بهکتاب:«فی النفس، المجتمع». تالیف: محمّد قطب. فصل: عبادتهای اسلامی.