فی ظلال القرآن
جزء بیست و ششم
سورهی احقاف، سورهی محمّد، سورهی فتح، سورهی حجرات و سورهی ق
سورهی احقاف آیهی 14-1
سورهی احقاف مکی و ٣٥ آیه است
بسم الله الرحمن الرحیم
حم (1) تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2) مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4) وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (5) وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ (6) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8) قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11) وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ (12) إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14)
این سورهی مکی، به مسالهی عقیده مـیپردازد . . . مسالهی ایمان به وحدانیت و یگانگی و ربوبیت و خداوندگاری مطلقه یزدان بر این هستی و برهرکه و بر هرچه در آن است. ایمان به وحی و رسالت، و به اینکه محمّد صلی الله علیه و سلم پیغمبری است و پیغـمـبران پیش از او آمدهاند، و به اینکه قرآن بدو وحـی گردیده است، قرآنیکهکتابهای آسمانی پیشین را تصدیق میکند. ایمان به رستاخیز و زندگی دوباره و آنچه به دنبال زنده شدن پیش میآید و صورت میپذیرد، از قبیل حساب و کتاب و سزا و جزایکارهای خوب و بدی که در دنیا انجام گرفته است.
اینها پایههائی استکه اسلام بنیاد خود را کلا بر آنها استقرار میبخشد و استوار میدارد. بدین خاطر قرآن در هر سورهای از سورههای مکی کاملا آن را چاره جوئیکرده است و بهگونهی بنیادین بدان پرداخته است. همچنین قرآن پیوسته در سورههای مدنی بر این مساله تکیه میکند، هر زمانکه قصد رهنمود یا قانونگذاری برای زندگی داشته باشد پس از پیدایش گروه و دستهای از مسلمانان یا پدیدار آمدن و استقرار یافتن دولت اسلامی. این بدان جهت استکه سرشت این دین چنین استکه مسالهی ایمان به وحدانیت و یگانگی یزدان سبحان، و بعثت محمد صلی الله علیه و سلم و ایمان به آخرت و سزای و جزائیکه در آن است، همه را محوری می سازدکه آداب و رسوم و مقررات و قوانین این آئین جملگی پیرامون آن میچرخد و میگردد، و با این آئین محکمترین پیوند را پیدا میکند. بدین سبب آداب و رسوم و مقررات وقوانین این آئین، زنده و پویا وگرم و فعال میمانند، و از تاثیر دائم آن ایمان،سرچشمه میگیرند و برمیجوشند.
این سوره از همهی راهها این مساله را به دلها میبرد، و در دلها آن را بر هریک از تارها مینوازد، و آن را در جولانگاههای گوناگون، همراه با انگیزههای جهانی و نفسانی و تاریخی، به نمایش درمیآورد. همچنین آن را مسالهی سراسر هستی میگرداند -نه فقط مسالهی انسان -درنتیجهگوشهای از داستان جن با این قرآن را تذکر میدهد، همانگونهکه موضعگیری برخی از بنیاسرائیلیها در برابرقرآن را به پیش میکشد. از فطرت راستگو و راستکاری شاهدی را حاضر میگرداند، هـمـانگونه که از برخی از بنیاسرائیلیها شاهدی را حاضر میآورد، درست این بسان آن، برابر و یکسان.
آنگاه این سوره چنین دلهائی را درکرانههای آسمانها و زمین، و در میان صحنههای قیامت در آخرت، به چرخش وگردش درمیآورد و بهگشت و گذار میبرد. همچنین انسانها را در جایگاههای نقش زمین شدن و نابود گشتن قوم هود، و ساکنان شهرها و آبادیهای پیرامون مکه، میگرداند و میچرخاند، و از آسمانها و زمینکتابی میسازدکه به حق سخن می گوید همانگونهکه این قرآن به حق سخن میگوید، هر دو برابر و یکسان و این یکی بسان آن.
*
روند سوره در چهار مرحلهی مرتبط به پیش میرود، به گونهایکه انگار یک مرحله است و دارای چهار بند میباشد.
مرحلهی نخستین میآغازد. همراه با آن، سوره با دو حرف: حا، میم، شروع میشود، هم بدانگونه که شش سورهی قبل آن آغاز گردیده است. به دنبال دو حرف: حا، میم، بهکتاب قرآن و وحی آن از سوی یزدان اشاره میشود:
(تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2).
این کتاب (قرآن نام) از سوی خداوند با عزت و باحکمت نازل میگردد.
بدون فاصله بهکتاب جهان، و به پابرجائی جهان بر حق و حقیقت، و به تقدیر و تدبیر الهی درکارگاه هستی اشاره میکند:
(مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى).
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق و برای سرآمد معینی نیافریدهایم. (در مجموعهی عالم خلقت، چیزی ناموزون و ناسنجیده و مخالف حق یافته نمیشود، و این مجموعه، همانگونه که سرآغازی داشته است، سرانجامی نیز دارد، و با فرارسیدن آن دنیا فانی میشود، و به دنبال آن جهان دیگری شروع میگردد، و نتائج اعمال در آن بررسی، و پاداش و پادافره داده میشود).
کتاب قرآن که کتاب خـواندنی است، وکتاب جهانکه کتاب دیدنی است، هر دو بر حق و حقیقت و بر تدبیر و تقدیر، کاملا گرد میآیند:
(وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) .
ولیکن کافران (که این حقیقت را نمیپذیرند و) از آنچه از آن بیم داده میشوند (که فرارسیدن دادگاه بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است) روی میگرداند.
بعد از این سرآغاز قوی و جامع به مسالهی عقیده مـیپردازد و آن را با زشت شمردن شرکی میآغازدکه آن قوم بر آن بودند، شرکیکه براساس واقعیت جهان استوار نیست، و بر سخن درستی تکیه ندارد، و بر گفتهای از دانش پابرجا نمیباشد:
(قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4).
بگو: آیا دقت کردهاید در بارهی چیزهائی که بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟ یا اصلا در (آفرینش و
گردش و چرخش) آسمانها مشارکتی داشتهاند؟ (اگر فرضاً میگوئید بلی آنها شرکت داشتهاند) کتابی (از کتابهای آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعائی) برای من بیاورید، اگر راست میگوئید.
برگمراهی شخصی میتوپد و ضلالت او را اعلام میداردکه بجز خدا را به فریاد میخواند و میپرستد، آن چیزی باکسی راکه سخن پرستشگر خود را نمیشنود و بدو پاسخ نمیگوید، و در روز قیامت با پرستشگر به مجادله میپردازد و از عبادت او در چنین روز سختی بیزاری میجوید و خویشتن را تبرئه میکند و بیگناه میشمارد!
بعد از این مطلب، سوء استقبال ایشان از حق و حقیقتی را مطرح میکندکه محمّد صلی الله علیه و سلم پیغمبر خدا آن را برایشان با خود به ارمغان آورده است. این سخنشان را بیان میداردکه راجع به قرآن میگفتند:
(هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7).
این جادوی آشکاری است.
از این ادعاء پا را فراتر مینهادند و گمان میبردند: محمّد قرآن را از پیش خود ساخته است و به دروغ آن را به خدا نسبت داده است . . . به پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم یاد میدهدکه بدیشان پاسخی بدهد که سزاوار مقام نبوت باشد، پاسخیکه از ترس و هراس از خدا بر میجوشد و سرچشمه میگیرد. بدو دستور میرسد که همه کار و بار را در دنیا و آخرت به خدا واگذارد:
(قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8) قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9) .
(بدیشان) بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را بـه دروغ به خدا نسبت داده باشم، (قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عقاب و عذاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما در معرض عذاب الهی قرار میدهم؟!). خداوند از هرکس دیگری بهتر میداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فرو میروید (و گاهی آن را شعر، و گاهی سحر، و زمانی ساخته و بافتـهی بشر مینامید، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند، و همین برای من و شما کافی است. از این کارها دست بکشید و به سوی خدا برگردید. خدا توبهکاران را میبخشد، و آنان را مشمول رحمت واسعهی خود میسازد. چرا که) او بسیار بخشاینده و مهربان است. بگو: من نـوبر پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمدهاند و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنان و ادامهدهندهی خط سیر ایشانم) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ من پیش از شما و یا شما پیش از من میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟ لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم.
با ایشان موقعیت بعضی از بنیاسرائیل را دلیل می آورد، آنکسانیکه به حق و حقیقت رهنمون و رهنمود شدند زمانیکه در قرآن مصداق چیزی را دیدندکه درکتاب موسی علیه السلام بدان آشنا بودند:
(فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ).
کسانی (از-بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و) ایمان بیاورند، و شما تکبر بورزید (و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید، آیا شما به
خود ظلم نمیکنید؟).
ستمگری ایشان را اعلام میدارد و بر آن میتازد، ستمگریای که با پافشاری بر تکذیب حقائق میورزند، با وجود این که گواهـی اهلکتاب آگاه را میبینند:
(إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) .
بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پپش نمیگیرند).
به بیان بهانهها و معذرتهای سست و لرزان ایشان بر این پافشاریشان ادامه مـیدهد، و سخن ایشان در باره مومنان را دنبال میکندکه میگویند:
(لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ).
اگر (قرآن که برنامه اسلام است) چیز خوبی بود، هرگز آنان برای رسیدن به آن ازما پیشی نمیگرفتند (وما قبل ازایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم). پرده ازعلتاین موقعیت زشتشانرا برمیدارد:
(وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11) .
چون خودشان به وسیله آن هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویید: این همان دروغهای قدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است!).
بهکتاب موسی اشاره مـیکندکه پیش از قرآن نازل گردیده است، و بیان میداردکه این قرآن آن را تصدیق میکند، و وظیفه و کار قرآن را ذکر مینماید:
(لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ).
تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد.
اینمرحله را با شرح و بسط این مژدهدادن بهکسانی که خدا را باور میدارند و بر راستای راه میمانند، پایان میبخشد:
(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14) .
کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها یزدان است، سپس (بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار مـیمانند،نه ترسی بر آنان است و نه غمگین میگردند. آنان به پاداش کارهائی که مـیکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند.
مرحلهی دوم دو نـمـونهی فطـرت بشری را نشان میدهد: فطرت درست و راسترو، و فطرت نادرست وکجرو، در رویاروئی با مسالهی عقیده. از پـرورش ابتدائی با ایشان سخن میگوید، بدان هنگام که آنان در آغوش پدر و مادرشان هستند. عملکرد ایشان را در زمان رسیدن به رشد و مسوولیت و اختیار دنبال میکند. آنکه دارای فطرت درست و راسترو است نعمت خدا را احساس میکند و به پدر و مادرش نیکی مینماید. مشتاق انجام وظیفهی شکر و سپاس است. توبه میکند و تسلیم فرمان یزدان است. بـه سوی خدا برمیگردد و به آستانه اش مینالد:
(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجاوَزُ عَن سَیِّئَاتِهِمْ فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ (16).
آنان کسانیند که کارهای خوبشان را میپذیریم و کلیهی اعمال نیکشان را همسان نیکترین آنها میگیریم، و همچون سایر بهشتیان از بدیها و گناهانشان درمیگذریم. این وعدهی راستینی است که پیوسته بدیشان داده شده است.
و امّا دومی، یعنی آنکسکه دارای فطرت نادرست و کجرو است، ازفرمان پدر و مادرش سرپیچی و سرکشی میکند. از فرمان پروردگارش نیز سرپیچی و سرکشی میکند. او آخرت را قبول ندارد و آن را نفی میکند. پدر و مادرش از او به تنگنا میافتند وخسته و رنجیده میگردند:
(أُوْلَئِکَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ کَانُوا خَاسِرِینَ (18).
آنان کسانیند که فرمان عذاب الهی راجع بدیشان و همهی ملتهای انسان و پری پیش از ایشان صادر شده است. واقعاً آنان زیانمندند. (چرا که آخرت را باختهاند) .
این مرحله را خاتمه میدهد با صحنهی سریع وگذرائی از صحنههای قیامت. در این صحنه سرنوشت این دسته را نشان میدهد:
(وَیَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَیِّبَاتِکُمْ فِی حَیَاتِکُمُ الدُّنْیَا وَاسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَبِمَا کُنتُمْ تَفْسُقُونَ (20).
روزی (را خاطرنشان ساز که در آن) کافران به آتش دوزخ نزدیک گردانده میشوند و به آن عرضه میگردند. (در این وقت بدیشان گـفته مـیشود:) شما لذائذ و خـوشیهای خود را در زندگی دنیای خویش بردهاید و کام برگرفتهاید (و برای امروز چیزی باقی نگذاشتهاید. لذا حالا بهرهای از نعمتها و خوشیها ندارید و) امروزه شما به سبب استکباری که به ناحق در زمین میکـردید، و به علت گناهان و تمردی که میورزیدید، با عذاب خوارکننده و ذلتباری جزا داده میشوید.
مرحلهی سوم، ایشان را به جایگاه نقش زمین شدن و هلاک گردیدن عاد میبرد، بدان هنگامکه پیغمبر ترسانندهی خود را تکذیبکردند و دروغگویش نامیدند. از داستان عاد حلقهی بادی را بیان مـیداردکه خیر و برکت و راحت و خوشـی به همراه ندارد، بادیکه انتظار داشتند سیرابی و زندگی به همراه بیاورد. ناگهان میبینندکه همچون بادی هلاک و نابودی را به همراه مـیآورد، و عذابی را فرامـیرساندکه با عجله خواستارش بودند و شتابان آن را میطلبیدند:
(فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُّسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ مُّمْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُم بِهِ رِیحٌ فِیهَا عَذَابٌ أَلِیمٌ (24) تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْءٍ بِأَمْرِ رَبِّهَا فَأَصْبَحُوا لَا یُرَى إِلَّا مَسَاکِنُهُمْ کَذَلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ (25).
هنگامی که ابری را دیدند که در افقآسمان گسترده میشود و به سوی سرزمینهای ایشـان رومیآورد (خوشحال شدند و گفتند:) ایـن ابر بـر ما باران را میباراند. (هود بدیشان گفت: چنین نیست). بلکه این همان چیزی است که آن را با شتاب میخواستید. تندبادی است که عذاب دردناکی به همراه آورده است! (تندبادی است که) همه چیز را به فرمان پروردگارش درهم میکوبد و نابود میسازد. پس (از چندی، تندباد ایشان را دربر گرفت و هلاک گشتند و) به گونهای درآمدند که جز خانههایشان چیزی به چشم نمیخورد! ما این سان مردمان بزهکار را سزا و کیفر میدهیم.
با این جایگاه هلاک و نابودی دلهایشان را لمس میکند و میپساید، و بدیشان یادآوری میکندکه قوم عاد نیروی بیشتری و ثروت فراوانتری از ایشان داشتهاند:
(وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصَاراً وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُون (26).
ما قوم عاد را از امکاناتی برخوردار کرده بودیم که چنین امکاناتی را به شما ندادهایم. ما بدیشان گوشها و چشمها و دلهائی داده بودیم (که در درک و دید و تشخیص واقعیتها آنان را قویتر از دیگران میکرد). امّا گوشها و چشمها و دلهایشان سودی بـدانان نبخشید. چرا که آیات خدا را تکذیب مـیکردند و (رهنمودهای پیغمبران را نمیپذیرفتند. سرانجام همان) چیزی ایشان را فرو گرفت کـه مسخرهاش میدانستند (وآن عذاب خدا بود).
در پایان این مرحله، جایگاههای هلاک مردمان و ویرانی شهرهای پیرامونشان را بدیشان تذکر میدهد، و ناتوانی خدا گونههای ادعائیشان از یاری دادن و کمککردنشان را یادآور میشود، و تهمت زدن و ناروا گفتن آنان را می نمایاند، بدان امیدکه ایشان متاثر گردند و توبهکنند و به سوی خدا برگردند.
مرحلهی چهارم، داستانگروهی از پریان با این قرآن را دربر میگیرد، بدانگاهکه خدا ایشان را موفق به شنیدن این قرآن میکند، و آنان نتوانستند خود را از جاذبه تاثیر قرآن به دور دارند و بدان پاسخ مثبت ندهند، و گواهی ندهندکه این قرآن حق است.
(مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ وَإِلَى طَرِیقٍ مُّسْتَقِیمٍ (30).
کتابهای پیـش از خود را تصدیق میکند (و هماهنگ با کتابهای آسمانی پیشین است). و به سوی حق رهنمود میکند و به راه راست راه مینماید.
به سوی قوم خود رو میکنند وایشان را بیم میدهند و آنان را به ایمـان آوردن فرا میخوانند:
(یَا قَوْمَنَا أَجِیبُوا دَاعِیَ اللَّهِ وَآمِنُوا بِهِ یَغْفِرْ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمْ وَیُجِرْکُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ (31) وَمَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (32).
ای قوم ما! سخنان فراخوانندهی الهی را بپذیرید، و به او ایمان بیاورید، تا خدا گناهانتان را بیامرزد و شما را در پناه خویش (محفوظ و مصون از عذاب سخت آخرت) دارد. هرکس هم سخنان فراخوانندهی الهی را نپذیرد، نمیتواند خدای را از دستیابی به خود در زمین ناتوان کند (و خویشتن را از چنگال عذاب الهی پناه دهد و از دست انتقام او بگریزد). و برای او جز خدا هیچ ولیها و یاورهائی نیست. چنین کسانی در گمراهی آشکاری هستند.
سخنگروهی از پریها متضمّن اشاره بهکتاب باز جهان دارد،کتاب بازی که بیانگر قدرت خدا بر آفرینش نخستین و برگشت دوباره، یعنی رستاخیز همگان است:
(أَوَلَمْ یَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَمْ یَعْیَ بِخَلْقِهِنَّ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَى بَلَى إِنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (33).
آیا نمیدانند خدائی که آسمانها و زمین را آفریده است و در آفرینش آنها خسته و درمانده نشده است، میتواند مردگان را زنده کند؟! آری، او بر هر کاری توانا است.
در اینجا دلهایشان را با صحنهای از کسانی که کفر ورزیدهاند لمس میکند و میپساید،کافرانیکه در آن روز برآتش عرضه میشوند، و آنان به چیزی اقرار و اعتراف میکنندکه آن را انکار میکردند و نمیپذیرفتند، امّا چه فائده؟! دیگر فرصت اقرار و اعتراف یا یقین و باور داشتنگذشته است!
این سوره با رهنمود و رهنمون پیغمبر صلی الله علیه و سلم به صبرو شکیبائیکردن، و در فرارسیدن عذابشان شتاب نورزیدن، خاتمه میپذیرد. آنان عـمـر کوتاهی دارند و در آن بدیشان مهلت داده میشود، آنگاه پـس از سپری شدن این مدتکوتاه، عذاب و هلاکشان درمیرسد:
(فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ (35) .
پس (در برابر اذیت و آزار کافران) شکیبائی کن، آنگونه که پیغمبران اولوالعزم (در سختیها) شکیبائی کردهاند، و برای (عذاب) آنان شتاب مکن. روزی که ایشان چیزی را مشاهده میکنند که بدیشان وعده داده میشد، انگار که آنان مدتی از یک روز در دنیا ماندهاند (و زندگی کردهاند. این قرآن) ابلاغ است و بسنده است. مگر جز مردمان گناهکار و سرکش از اطاعت خدا، هلاک میگردند؟.
هم اینک به شرح و بسط این مرحلهها میپردازیم:
*
( حم (1) تَنْزِیلُ الْکِتَابِ مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2) مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3) .
حا. میم. این کتاب (قرآن نام) از سوی خداوند باعزت و باحکمت نازل میگردد. ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق و برای سرآمد معینی نیافریدهایم. (در مجموعهی عالم خلقت، چیزی ناموزون و ناسنجیده و مخالف حق یافته نمیشود، و ایـن مجموعه، همانگونه که سرآغازی داشته است، سرانجامی نیز دارد، و با فرارسیدن آن دنیا فانی میشود، و به دنبال آن جهان دیگری شروع میگردد، و نتائج اعمال در آن بررسی، و پاداش و پادافره داده میشود) ولیکن کافران (که این حقیقت را نمیپذیرند و) از آنچه از آن بیم داده میشوند (که فرارسیدن دادگاه بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است) روی میگرداند. این آهنگ نخستین استکه در سرآغاز سوره میآید. این آهنگ، رابطه موجود میان حرفهای عربیکه زیربنای ساختار سخنان عربها هستند، و میانکتاب فراهم آمده از جنس همین حرفها را لمس میکند و میپساید،کتابیکه با همین حرفها ساخته شده است ولی بسان سخن انسانها نمیباشد. این امرگواه است بر این که قرآن از سوی خداوند باعزت و باحکمت نازل گردیده است. همچنین رابطهای را لمس میکند و میپسایدکه میانکتاب خواندنی و نازل شده از سوی یزدان، و میان کتاب دیدنی و ساختهی یزدان وجود دارد که این جهان است و چشمها آن را مشاهده میکنند، و دلها آن را میخـوانند.
هر دوکتاب، بر حق و حقیقت، و بر تدبیر و تقدیر استوار و پایدارند. چه فرو فرستادنکتاب قرآن:
(مِنَ اللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (2) .
از سوی خداوند با عزت و باحکمت است.
این امر نشاندهندهی قدرت خدا و بیانگر حکمت او است. آفرینش آسمانها و زمین و هرآنچه در میان آن دو است، آمیزهی حق و با حق همراه گردیده است:
(مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ).
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است جز به حق نیافریدهایم.
آمیزهی تقدیر و تدبیر دقیق است:
(وَأَجَلٍ مُّسَمًّى).
و جز برای سر آمد معینی نیافریدهایم.
در این سرآمد معین، حکمت خداکه در آفرینش پدیدهها نهفته است جلوهگر میگردد، و هدفیکه خدا در پدیدهها مقدر و مقرر فرموده است نمودار میشود. هر دوکتاب قرآن و جهان باز وگشوده هستند. به گوشها و چشمها نموده میگردند و نشان داده میشوند.
هردوتا از قدرت خدا سخن میگویند، و بر حکمت خدا گواهی میدهند، و به تدبیر و تقدیر او اشاره میکنند. کتاب دیدنی جهان بر صدقکتاب خواندنی قرآن، و بر ترساندن و مژده دادن موجود در آن، دلالت دارد:
(وَالَّذِینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنذِرُوا مُعْرِضُونَ (3).
و کافران (که این حقیقت را نمیپذیرند و) از آنچه از آن بیم داده میشوند (که فرارسیدن دادگاه بزرگ قیامت و شقاوت آخرت است) روی میگرداند.
اینکار، زشت و ناپسند و جای شگفت است. در پرتو این اشارهایکه بهکتاب نازل شده و بهکتاب دیدنی میشود زشتی و شگرفی چنینکاری بهتر پدیدار و نمودار میگردد.
کتاب نازل شدهی خواندنی مقرر میداردکه خدا یکتا است و چندتا نیست، و یزدان خداوندگار هر چیزی است، چون او آفریدگار هر چیزی است، وگردانندهی امور هر چیزی، و مقرر کننده و ارزیابیکنندهی هر چیزی است.کتاب زندهی هستی،گویای خود این حقیقت است. چه نظم و نظام و هماهنگی و همآوائی آن، همه و همه گواه بر وحدانیت و یگانگی سازنده و مقرر و مقدرکننده و مدبر و گردانندهی جهان است. آن خدائیکه با علم و دانش میآفریند و میسازد، و با شناخت و آگاهی، زیبانگاری و نوآفرینی میکند، و قالب ساخت و ساختار در هر آنچه میسازد و میآفریند و زیبانگاری و نوآفرینی مینماید یکتا و یگانه است. پس چرا باید مردمان جز خدا معبودها و خدگونههائی برگیرند؟ آخر این گونه معبودها و خداگونهها چه چیز را ساختهاند و آفریدهاند؟
(قُلْ أَرَأَیْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4).
بگو: آیا دقت کردهاید در بارهی چیزهائی که بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید؟ به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟ یا اصلا در (آفرینش و گردش و چرخش) آسمانها مشارکتی داشتهاند؟ (اگر فرضاً میگوئید بلی آنها شرکت داشتهاند) کتابی (از کتابهای آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعائی) برای من بیاورید، اگر راست میگوئید.
این درسی استکه یزدان سبحان به پیغمبرش صلی الله علیه و سلم میآموزد تا گواهی کتاب باز و گشودهی جـهان را با ایشان بازگو کند و رو در رو بگوید،کتابیکه برای جدال و غلطاندازی جـائی باقی نمیگذارد. بعد از گواهی جهان هرچـه انسان بگوید ستیزهجوئی و نیرنگبازی است.کتاب جهانکتابی استکه فطرت را با منطق فطرت مخاطب قرار میدهد، آن منطـقیکه میان جهان و میان فطرتها است، و نهان در پیوند ذاتی و پنهان است، و چیره شدن بر آن و غلطاندازی با آن مشکل و دشوار است.
(أَرُونِی مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ).
به من نشان دهید چه چیزی از زمین را آفریدهاند؟.
هیچ انسانی نـمـیتواند گمان بردکه این معبودها -چه سنگها، یا درختها، یا پریها، یا فرشتهها، و یا چیزهای دیگری باشند -چیزی از زمین را آفریدهاند، یا چیزی در زمین را پـدید آوردهاند. منطق فطرت منطق واقعی است. رو در روی هر ادعائی از این قبیل فریاد میدارد و بر آن میتازد.
(أَمْ لَهُمْ شِرْکٌ فِی السَّمَاوَاتِ).
یا اصلا در(آفرینش و گردش وچرخش)آسمانها مشارکتی داشتهاند؟.
همچنین هیچ انسانی نمیتواندگمان بردکه این معبودها در آفرینش آسمانها و زمین یا در مالکیت آسمانها و زمین مشارکتی داشتهاند. نگاهـی به آسمانها انداختن احساس عظمت آفریدگار را به دل میاندازد، ودل را با یگانگی خدا آشنا میسازد، و انحرافها وکجرویها و بیهودگیها و یاوهها را از دل میزداید . . . خداکه نازلکنندهی این قرآن است تاثیر نگاه انداختن به جهان در دلهای انسانها را میداند. بدین خاطر استکه مردمان را بهکتاب جهانرهنمود میکند تا آن را ورانداز و وارســیکنند و در بارهاش بیندیشند و آن را در پیشگاه بینش خود حاضر آورند و آهنگها و نواهای مستقیم و بدون واسطهاش را بشنوندکه بر تارهای دلها مینوازند.
آنگاه راه را میبندند برانحراف دوریکه چه بسا به برخی از نفسها بخزد و به دلهایشان داخل شود.گاهی این انحراف، نفسها را بر آن میداردکه این گمان یا آن گمان را بدون هرگونه دلیل و حجتی ببرند و کژراهه بروند. لذا سر راه نفسها را میگیرد، و از آنها دلیل و حجت میطلبد. درعین حال بدانها راه استدلال درست را نشان میدهد، و آنها را با روش صحیح و شیوهی درست نگریستن و داوریکردن و سنجیدن و ارزیابی نمـودن آشنا میسازد:
(اِئْتُونِی بِکِتَابٍ مِّن قَبْلِ هَذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِّنْ عِلْمٍ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (4).
کتابی (از کتابهای آسمانی) پیش از این (قرآن که گفتار شما را تصدیق کند) یا یک اثـر علمی (و باستانی از علمای گذشته که گواهی دهد بر راستی چنین ادعائی) برای من بیاورید، اگر راست میگوئید.
یاکتاب راست و درستی از سوی خدا بیاورید. یا باقیماندهای از دانش یقینی و ثابتی را ارائه دهید. همهی کتابهائیکه از سوی یزدان پیش از این قرآن نازل گردیدهاند بر وحدانیت آفریدگار و نوآفرین و ادارهکننده و اندازهگیر و ارزیاب جهان هستی گواهی میدهند. در میانکتابهای آسمانیکتابی نیستکه خرافهی خداگونههای متعدد و گوناگون را بپذیرد و بدان اعترافکند، یا بگوید این چنین خداگونهها در زمین چیزی را آفریدهاند یا در آسمانها مشارکتی داشتهاند. هیچگونه علم و دانش درستی هم در میان نیستکه هـمچـون گمان یاوهای و ناروائی را تاکید و تاییدکند. بدین منوال و بر این روال، قرآن ایشان را باگواهی و شهادت این جهان رویاروی میگرداند،گواهی و شهادتیکه حتمی و قطعی است، و راه ادعای بدون دلیل ایشان را میبندد، و روش صحیح و شیوهی درست سخن گفتن و پژوهش کردن را بدیشان یاد میدهد، در آیهایکه دارای واژگان اندک، و جولانگاه فـراخ، و آهنگ نیرومند، و دلیل قاطع است.
آنگاه ایشان را به نگرش موضوعی در باره حقیقت این خدا گونههای ادعائی رهنمود میکند، و آنان را به گمراهی و ضلالتی توجه میدهدکه به سبب اعتقاد به همچون خداگونههائی بدان درافتادهاند، خداگونههائی که بدیشان پاسخ نمیگویند، و از فریاد و پرستش ایشان در دنیا آگاه نمیگردند، وگذشته از این در روز آخرت به دشمنانگی آنان برمیخیزند، و ادعای به فریاد خواندن و پر ستش کردن پیروان خود را انکار میکنند:
(وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن یَدْعُو مِن دُونِ اللَّهِ مَن لَّا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلَى یَومِ الْقِیَامَةِ وَهُمْ عَن دُعَائِهِمْ غَافِلُونَ (5) وَإِذَا حُشِرَ النَّاسُ کَانُوا لَهُمْ أَعْدَاء وَکَانُوا بِعِبَادَتِهِمْ کَافِرِینَ (6) .
چه کسی گمراهتر از کسی است که افرادی را به فریاد بخــواند و پرستش کند که (اگر) تا روز قیامت (هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش کند) پاسخش نمیگویند؟ (نه تنها پاسخش را نمیدهند بلکه سخنانش را هم نمیشنوند) و اصلا آنان از پـرستشگران و به فریاد خواهندگان غافل و بیخبرند. و زمانی که مردمان (در قیامت) گرد آورده میشوند، چنین پرستش شدگان و به فریاد خواسته شدگانی، دشمنان پرستشگران و به فریادخواهندگان میگردند (و از ایشان بـیزاری میجویند) و عبادت ایشان را نفی میکنند و نمیپذیرند.
برخی از مردمان بتها را خداگونه و معبود میشمردند. این بتها به اعتبار خودشان یا به اعتبار این که مجسمههای فرشتگانند پرستیده میشدند. بعضی از انسانها درختان را به خدائی میگرفتند. برخیها هم مستقیماً فرشتگان یا شیاطین را میپرستیدند . . . همهی این خداگونهها و معبودها اصلا به پرستشگران و بــه فریادخواهندگان خود پاسخی نمیدهند، یا پاسخی بدیشان نمیدهند،که سودمند افتد و به درد بخورد. سنگها و درختها اصلا پاسخی نمیگویند. فرشتگان هم به مشرکان جواب نـمـیدهند. شیاطین نیز پاسخی جز وسوسه کردن ایشان و گمراه ساختن آنان را بدیشان نمیدهند. گذشته از این وقتی که روز قیامت فرامیرسد و مردمان در پـیشگاه پـروردگارشان گرد آورده میشوند، هم اینان و هم آنان از بندگان سرگردان و ویلان وگمراه خود بیزاری میجـویند و خویشتن را تبرئه و بیگناه قلمداد میکنند. حتی اهریمن نیز چنین کاری مینماید، همانگونه که در سورهی دیگری آمده است:
(وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (22).
و اهریمن (سردستهی کفر و ضلال) هنگامی کـه کار (حساب و کتاب) به پایان رسید (و بهشتیان آمادهی بهشت و دوزخیان آمادهی دوزخ شدند، خطاب به پیروان بدبخت خود) میگوید: خداوند (بر زبان پیغمبران) به شما وعدهی راستینی داد (که فرمانبرداران را پـاداش و نافرمانبرداران را پادافره خواهم داد، و بدان وفا کرد) و من به شما وعده دادم (که ثواب و عقاب و بهشت و دوزخی در میان نیست) و با شما خلاف وعده کردم (و دروغ گفتم) و من بـر شما تسلطی نداشتم (و کاری نکردم) جز این که شما را دعوت (به گناه و گمراهی) نمودم و شما هم (گول وسوسهی مرا خوردید و) دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. (امروز) نه من به فریاد شما میرسم و نه شما به فریاد من میرسید. من (امروز) از این که مرا قبلا (در دنیا برای خدا) انباز کردهاید، تبری میجویم (و آن را انکار میکنم). بیگمان کافران عذاب دردناکی دارند.(ابراهیم/22)
بدین منوال قرآن ایشان را رو در روی حـقیقت ادعایشان و سرانجامشان در دنیا و آخرت نگاه میدارد. به دنبال آنکه آنان را در برابر حقیقت جهانیای نگاه داشته بود که این ادعاء را زشت میشمرد و آن را رد میکرد. در هر دو حالت، حقیقت ثابت و استوار، پدیدار و نمودار میآید، حقیقت وحدانیتیکهکتاب وجود گویای آن است، و مصلحت خود مشرکان آن را واجب و لازم میگرداند، و نگاه به سرانجامشان در دنیا و آخرت، آن را واجب و لازم مینماید.
وقتیکه قرآن ضلالت وگمراهیکسانی را فریاد میدارد که جز خدا افرادی را به عنوان خداگونه و معبود میپرستند و به کمک میطلبند، افرادیکه تا روز قیامت بدیشان پاسخ نمیگویند، مراد از این سخن تنها خداگونهها و معبودهائی استکهگروهها و دستههای بشریت آنها را در زمان نزول این قرآن میشناختهاند. ولی این نص مدلول و مفهوم فراختر و فراگیرتری دارد، و از محدودهی واقعیت زمانی نزول قرآن فراتر میرود. چه کسیگمـراهتر از فردی استکه بجز خدا شخصی را در هر زمانی و در هر مکانی بپرستد و بهکمک بطلبد؟ هیچکسی -هرکه باشد - اصلا پاسخکسی را نمیدهدکه او را بپرستد و بهکـمـک بطلبد، و اصلا نمیتواند پاسخ بدهد و به فریاد برسد. هیچکسی جز خداکارآ و فعال در چیزی نیستکه بخواهد و ارادهکند. شرک محدود به شکلهای سادهای نیستکه مشرکان پیشین با آنها آشنا بودهاند. بسیارند مشرکانیکه صاحب قدرتی، یا دارای جاه و جلالی، و یا دارندهی اموالی را شریک خدا میکنند، و بدیشان چشم امید میدوزند، و با دعا و عبادت بدیشان روی میآورند و بهکمک و یاریشان میخوانند! هـمـهی این خداگونهها و معبودها ناتوانتر و درماندهتر از آن هستندکه به پرستشگران و به فریادخواهندگان خود را واقعا پاسخ بدهند و نیازشان را بـرآوردهکنند و به کمک و یاریشان بشتابند. همهی آنها مالک نفعی یا ضرری برای خودشان هم نمیباشند. پرستشکردن آنها و بهکمک و یاری فراخواندن آنها شرک است. بدیشان امید داشتن و چشم امید دوختن شرک است . . . ترس و هراس داشتن از ایشان شرک است. و لیکن شرک خفی و نهانی استکه بسیاری ناآگاهانه بدان دست مییازند وگرفتار میآیند.
*
آنگاه روند قرآنی به پیش میرود و از موضعگیری مشرکان با پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم و از حق و حقیقتیکه برایشان آورده است سخن میگوید، بعد از آنکه از واقعیت آنان و از بیهودگی و پوچی عقیدهی شرک سخن گفته است. مسالهی وحی را مقرر میدارد، همانگونهکه مسالهی توحید و یگانهپرستی را مقرر داشته است:
(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7) أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8) قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9) قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11) وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ (12).
هنگامی که آیههای روشن ما بر آنان خوانده میشود، کافران به محض این که حق و حقیقت بدیشان میرسد فوراً در بارهی آن میگویند: این جادوی آشکاری است. آیا آنان میگویند که: (محمّد) قرآن را از پیش خـود ساخته است (و به دروغ آن را به خدا نسبت داده است؟ بدیشان) بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم، (قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عذاب و عقاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری رامیکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما درمعرض عذاب الهی قرار میدهم؟!). خداوند از هرکس دیگری بهتر میداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فـرو میروید (و گاهی آن را شعر، و زمانی ساخته و بافتهی بشر مینامید، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید). همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. (خدا صدق دعوت و تلاش در ابلاغ رسالت مرا میداند، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند، و همین برای من و شما کافی است از این کارها دست بکشید و بـه سوی خدا برگردید. خدا توبهکاران را میبخشد، و آنان را مشمول رحمت واسعهی خود میسازد. چرا که) او بخشاینده و مهربان است. بگو: من نوبر پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلکه پیغمبران بیشماری پیش از من آمدهاند و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنـان و ادامهدهندهی خـط
سیر ایشانم) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ من پیش از شما و یا شما پـیش از من میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟ لحظهها و روزهـا و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما بدان ایمان نیاورید، و کسانی از بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و ایمان بیاورند، وشما تکبر بورزید (و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید، آیا شما به خود ظلم نمیکنید؟). بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبییند و آن را در پیش نمیگیرند). کافران (تمسخرکنان) میگویند: اگر (قرآن که برنامهی اسلام است) چیز خوبی بود، هرگز آنان برای رسیدن به آن از ما پیشی نمیگرفتند (و ما قبل از ایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم. چرا که ما سران بوده و از عقل برتری و خردمندی بیشتری برخورداریم). چون خودشان به وسیلهی آن هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویند: این همان دروغهای قـدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است). پیش از قرآن، کتاب موسی (تورات) پیشوا و رحمت بوده، و (هم اینک) ایـن (قرآن) کتاب (دین و شریعت) است که تصدیقکنندهی (تورات و سائر کتابهای آسمانی) و به زبان عربی است تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد.
سخن از مسالهی وحی آغاز میگردد با یاوه شمردن سخنانشان در باره وحی، و استقبال زشتشان از آن. در صورتیکه وحی به شکل آیههای (روشن و آشکار) شرف نزول پیداکرده است. هیچگونه شک و شبههای، و هیچگونه پیچیدگی وگمانی در آن نیست.گذشته از این، (حق) است، حقی که شک و تردیدی در آن نیست. آنان بدین آیات و بدین حق میگویند:
(هَذَا سِحْرٌ مُّبِینٌ (7)
این جادوی آشکاری است.
میان حق و سحر فاصله و فرق بسیاری است. حق و سحر آمیزهی یکدیگر نمیگردند و با همدیگر مشتبه نمیشوند.
بدین منوال از همان سرآغاز، برگفتار ستمگرانه و بر ادعای زشتشان هجوم میگردد و تاخت میرود، گفتار ستمگرانه و ادعای زشتیکه نه مستند به شبههای است و نه متکی برکوچکترین دلیلی.
آنگاه به رد سخن زشت دیگرشان میپردازدکه میگفتند:
(افْتَرَاهُ).
آن را از پیش خود ساخته است (و به دروغ آن را به خدا نسبت داده است).
سخن ایشان را به صورت خبری بازگو نمیکند، بلکه آن را به صورت پرسش بیان میدارد. انگار همچون سخنی-ممکن نیستگفته شود. بعید است مطرح گردد:
(أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ)
آیا آنان میگویند کـه: (محمّد) قرآن را از پیش خود ساخته است (وبه دروغ آن را بـه خدا نسبـت داده است؟.
گردنکشی ایشان را به جائیکشانده استکه همچون سخنی را بگویند، سخنیکه بر دلی نمیگذرد؟!
خداوند به پیغمبر صلی الله علیه و سلم میآموزد که با ادب نبوت بدیشان پاسخ دهد، ادب نبوتیکه بیانگر حقیقت احساس و شعور در باره پروردگارش، و احساس و شعور در باره وظیفه وکارش، و احساس و شعور در باره حقیقت نیروها و ارزشهائی استکه در سراسر گستره این جهان هستی است:
(قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8).
بگو: اگر من قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را به دروغ به خدا نسبت داده باشم، (قطعاً خدا مرا بـه مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عذاب و عقاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتن را برای شما در معرض عذاب الهـی قرار میدهم؟!). خداوند از هرکس دیگری بهتر میداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فرو میروید (و گاهی آن را شعر، و زمانی ساخته و بافتهی بشر مینامید، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید). همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. (خدا صدق دعوت و تلاش در ابلاغ رسالت مرا میدانـد، و کارشکنیها و دروغپردازیهای شما را نیز میبیند، و همین برای من و شما کافی است از این کارها دست
بکشید و به سوی خدا برگردید. خدا توبهکاران را میبـخشــد، وآنان را مشمول رحمت واسعهی خود میسازد. چرا که) او بخشاینده و مهربان است.
بدیشان بگو: چگونه من قرآن را از پیش خود میسازم وآن را بهدروغ به خدا نسبت میدهم؟ به حساب چه کسی من آن را از پیش خـود میسازم وبهدروغ به خدا نسبت میدهم؟ به منظور چه هدفی من آن را از پیش خود میسازم و آن را به دروغ به خدا نسبت میدهم؟ آیا من آن را از پیـش خود میسازم تا شما به من ایمان
بیاورید و از من پیروی کنید؟ امّا:
(إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَلَا تَمْلِکُونَ لِی مِنَ اللَّهِ شَیْئاً).
اگرمن قرآن را از پیش خود ساخته باشم و آن را به دروغ به خدا نسـت داده باشم، (قطعاً خدا مرا به مجازات میرساند و) شما نمیتوانید کمترین کاری در برابر خدا برایم بکنید (و مرا از عذاب و عقاب او برهانید. پس چگونه من چنین کاری را میکنم و بدین وسیله خویشتنرا برایشـما درمعرض عذاب الهی قرار میدهم؟!).
خدا در برابر چیزیکه به دروغ به هم بافتهام مراگرفتار میسازد. اینکه شما با من و همراه من باشید و از من پیروی کنید، چه سودی برایم خواهد داشت؟ شما ناتوانتر و درماندهتر از آن هسـتید که بتوانید مرا در برابر خدا محافظت کنید و مرا از او برهانید، وقتیکه خدا در برابر چیزیکه به دروغ به هم بافتهام مرا گرفتار سازد، و شما ضعیفتر از آن هستیدکه مراکمککنید. این پاسخی استکه سزاوار پیغمبری استکه از پروردگار خود وحی دریافت میدارد، و درگسترهی جهان هستی جز یزدان را نمیبیند، و نیروئی جز نیروی او نمیشناسد. این پاسخ منطقی است، پاسخیکه مخاطبان قرآن آن را درک و فهم میکنند، اگر خردهایشان را به قضاوت بطلبند و داورکنند . . . آنگاه کار و بارشان را به خدا وا میگذارد:
(هُوَ أَعْلَمُ بِمَا تُفِیضُونَ فِیهِ).
خداوند از هرکس دیگری بهتر مـیداند که به چه سخنانی (برای رخنه گرفتن از قرآن) فرو میروید (و گاهی آن را شعر، وگاهی سحر، و زمانی ساخته و بافتهی بشر مینامید، و بدان نسبتهای ناروای دیگری میدهید).
خدا میداند به چه کرداری و گفتاری میپردازید. او برابر آنچه ازگفتارتان وکردارتان میداند، کیفرتان میدهد.
(کَفَى بِهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ).
همین بس که خداوند میان من و شما گواه باشد. او گواه و مطلع است و قضاوت میکند. گواهـی و آگاهی و قضاوت و داوری او بس است.
(وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (8).
او بسیار بخشاییده و مهربان است.
او نسبت به شما مهربان است، و از روی مهربانی شما را هدایت و رهنمود میکند، وگمراهی و ضلالتی را اگر پیش از هدایت و ایمان داشتهاید میبخشاید.
پاسخی استکه در آن برحذر داشتن و بیم دادن جلوهگر است. در آن به طمع انداختن و تشویق و ترغیبکردن پدیدار است. راههای دل را میگیرد، و تارهای آن را دست میکشد و به نغمه میاندازد. شنوندگان را متوجه میسازد و بدیشان میفهماندکه کار و بار بزرگتر و سترگتر ازگفتههای ناچیز آنان است، و فـراتر از ادعاهای بیهوده و پوچ ایشان است. کار و بار در دل و درون دعوتکنندهی به سوی یزدان، بزرگتر و ژرفتر از چیزی استکه احساس میکنند و بدان پی میبرند. با ایشان چندگامی به جلو برمیدارد و در نقد و بررسی مساله -مسالهی وحی -با ایشان جلو میرود، و از زاویهی دیگریکه زاویهی واقعیت دیدنی است با آنان همگام و همراه میگردد. آخر آنان چرا کار و بار وحی و رسالت را انکار میکنند؟ چرا آنان در تهمت سحر یا تهمت به هم بافتن و از پیش خود ساختن شتاب میورزند؟ در اینکار و بار، چیز غریبی یا عجیبی نیست و جای شـگفت و شگرفی نمیباشد:
(قُلْ مَا کُنتُ بِدْعاً مِّنْ الرُّسُلِ وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9).
بگو: من نوبر پیغمبران و نخستین فرد ایشان نیستم (و چیزی را با خود نیاوردهام که کسی پیش از من آن را نیاورده باشد. بلکه پیغمبران بیشماری پـیش از من آمدهانـد و توحید و مکارم اخلاق را به انسانها رساندهاند و من آخرین فرد آنـان و ادامهدهندهی خـط سیر ایشانم) و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد.(آیا سرنوشت من و شما درهمین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ من پیش از شما و یا شما پیش از مـن میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟ لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم، و من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم.
پیغمبر صلی الله علیه و سلم نخستین فرستادهی خدا نیست. پیغمبرانی پیش از او آمدهاند. کار و بار او بسانکار و بار ایشان است. او نوبر پیغمبران نیست. او انسانی است و یزدان میدانسته استکه او شایان رسالت است، و این است که بدو وحی می کند. او هم آشکارا چیزی را بیان میدارد که بدان دستور داده میشود. این سرشت رسالت و جوهرهی آن است . . . پیغمبر وقتی که دلش تماس پیدا میکند از پروردگارش دلیلی نمیطلبد، و برای خود چیزی نمیخواهد. بلکه راه خود را درپیش میگیرد و آن را میسپرد. رسالت پروردگارش را تبلیغ میکند و میرساند، آن گونهکه بدو وحی شده است:
(وَمَا أَدْرِی مَا یُفْعَلُ بِی وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ).
و نمیدانم (در دنیا) خداوند با من چه میکند، و با شما چه خواهد کرد. (آیا سرنوشت من و شما در همین دنیا چگونه خواهد بود؟ زندگی چگونه خواهد گذشت؟ مـن پیش از شما و یا شما پیش از من میمیرید؟ من ایمان آوردن همهی شما و یا اکثر شما را میبینم و یا نمیبینم؟
لحظهها و روزها و هفتهها و ماهها و سالهای آینده غیب است و من غیب نمیدانم). من جز از چیزی که به من وحی میشود پیروی نمیکنم.
پیغمبر صلی الله علیه و سلم رسالت خود را ادامه نمیدهد و به پیش نمیبرد بدان علتکه غیب را میداند، یا بدان خاطرکه او آگاهی پیدا میکند بر هر آنچه کارش و کار قومش بدان میانجامد، و فرجام رسالتیکه آن را به مردمان مژده میدهد چه خواهد شد. بلکه او به پیش میرود مطابق اشارهای که بدان شده است، و موافق با رهنمودی که بدان گشته است. در حالیکه به پروردگارش یقین و اطمینان دارد، و تسلیم اراده و مشیت او است، و مطیع رهنمود و رهنمونش میباشد. گامهایش را آنجا میگذارد که خدا او را بدانجا امر و رهنمودکرده است وکشانده است. غیب بر سر راه او است و مجهول و نامعلوم است. راز غیب را خدا میداند و بس. او به راز نهان در پس پردهی غیب چشم نمیدوزد، زیرا دل مطمئنی دارد، و ادبی که با خدا دارد او را از چشم دوختن به غیر آنچه بدو نـموده شده است وگفته آمده است دوری میگزیند. او همیشه درکنار حدود و ثغور خود و حدود و ثغور وظیفهی خود میایستد:
(وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ (9).
من جز بیمدهندهی آشکاری نیستم.
این ادب به خدا رسیدگان است. این آرامش عارفان است. در آن به پیغمبر خدا صلی الله علیه و سلم اقتداء میکنند و از او پیروی مینمایند و به دعوت خود برای خدا ادامه میدهند. مردمان را به سوی یزدان فرامیخوانند نه بدان خاطرکه سرانجام دعوت را میدانند، یا از آیندهی آن خبر دارند، و یا اینکه از این دعوتکم یا زیاد مالک چیزی هستند. ولیکن چون این وظیفهی ایشان است و این بس است. آنان از پروردگار خود دلیل و برهانی نمیطلبند، چه دلیل و برهانشان در دل خودشان است. برای خویشتن هم ویژگی و خـصوصیتی نمیطلبند، چه ویژگی و خصوصیت ایشان این استکه
یزدان آنان را برگزیده است و انتخاب فرموده است. آنان از خطـ سیر دقیق و باریکیکه خدا برایشانکشیده است، و در آن جایگاههای پاهایشان را در طول راه ترسیمکرده است، تجاوز نمیکنند و درنمیگذرند . . . آنگاه ایشان را با شاهد و گواه نزدیکی آشنا میسازد، شاهد و گواه نزدیک که شهادت و گواهیش ارزش خاص خود را دارد، چون از زمرهی اهلکتابی استکه سرشت فرو فرستاده را خوب میدانند:
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَکَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِّن بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَکْبَرْتُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10) .
بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد و شما بدان ایمان نیاورید، و کسانی از بنیاسرائیل بر همچون کتابی گواهی دهند و ایمان بیاورند، و شما تکبر بورزید (و خویشتن را بزرگتر از این بدانید که از آن پیروی کنید، آیا شما به خود ظلم نمیکنید؟). بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پیش نمیگیرند).
چه بسا این امر، واقعیت حال باشد، و مراد فردی یا جمعی از بنیاسرائیل بوده، و دانسته باشد یا دانسته باشند که سرشت این قرآن همان سرشتکتابهای نازل شده از سوی یزدان است. به حکم آنکه همچونکسی یا همچون کسانی با سرشت تورات آشنا بوده یا آشنا بودهاند، ایمان آورده یا ایمان آوردهاند. روایتهای متعددی ذکرگردیده استکه بیانگر این هستند این آیه در باره عبدالله پسر سلام نازل شده است. امّا این سوره مکی است، و عبدالله پسر سلام در مدینه مسلمان گردیده است. روایت هم شده استکه این آیه مدنی است تا تاکید بر نزول آن در باره عبدالله رضی الله عنه باشد. همچنین روایت هم شده استکه این آیه مکی است و در باره او نازل نگردیده است.
چهبسا اشاره به واقعهی دیگری در خود مکه باشد. چه بعضی از اهلکتاب - هرچند همکم بودهاند - در دوران مکی ایمان آوردهاند.
ایمان آنان که اهلکتاب بودهاند، در میان مشرکان بیسواد، ارزش و دلالت خود را داشته است. بدین خاطر قرآن به ذکر آن در موارد متعددی پرداخته است، و آن را رو در روی مشرکانی گفته است که بدون علم و دانش، و بدون هدایت و رهنمون، و بدونکتاب روشنگری، به تکذیب میپرداختند.
(قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن کَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ...).
بگو: به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خدا باشد ... ... تا آخر . . .
بیشتر مراد سست و لرزان کردن اصرار و پافشاری و عناد و دشمنانگی موجود در دل و درون اهالی مکه، و برانگیختن ترس و هراس در دل و درونهایشان و تقویت پرهیز از ادامهی تکذیبشان است . . . ایشان وقتی که درنظر بگیرند چه بسا واقعاً این قرآن از سوی خدا فروفرستاده شده باشد همـانگونهکه محمّد میگوید، در این صورت فرجام بدی در انتظار خواهد بود. برای ایشان بهتر استکه احتیاط لازم برای این فرض را بنمایند، فرضیکه چه بسا درست باشد، و هرآنچه ایشان را از آن میترسانند گریبانگیرشان گردد. پس در این صورت بهتر آن استکه از تکذیب دست نگاه دارند و درنگ روا دارند، و آزمندانه و ترسان در باره این امر بیندیشند و پژوهشکنند، پیش از اینکه به همچون فرجام ناگوار و نابهنجاری دچار آیند. مخصوصاً اگر بدین احتمال اضافهگردد که فردی یا بیشتر از اهلکتاب گواهی میدهد یا میدهند که سرشت این قرآن باکتابهای آسمانی پیشین همسان و همگن است، و به دنبال این احساس، ایمان میآورد یا ایمان میآورند. در صورتی که این ایشانند که قرآن برای آنان آمده است، و به زبان ایشان نازل گردیده است، و بر زبان یکی از خودشان به ارمغان آمده است، با این وجود آنان تکبر میورزند و بزرگبینی میکنند و راهکفر و الحاد درپیش میگیرند . . . این هم ظلم و ستم روشنی، وکنارهگیری آشکاری از حق است، و
سزاوار انتقام خدا از ایشان و بیهوده ساختن اعمالشان میباشد:
( إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (10).
بیگمان خداوند ظالمان را (به سوی خیر و به راه سعادت) رهنمود نمیسازد. (ظالمانی که راستای راه حق را میبینند و آن را در پیش نمیگیرند).
قرآن راههای گوناگونی را پیموده است، و از شیوههای گوناگونی سود جسته است، تا با شک و تردیدهای دل انسان، و با انحرافها و آفتهای آن مقابله و مبارزهکنند ... راههای شک و تردیدها و انحرافها و آفتها را میبندد، و با هر شیوهی ممکنی به چارهجوئی آنها میپردازد. در شیوههای گوناگون قرآن، زاد و توشهی دعوت و دعوتگران به سوی این آئین است. با یقین و باور قاطعانه به این امرکه این قرآن از سوی خدا نازل گردیده است، یزدان سبحان شیوهی شک و تردید را به کار برده است نه شیوهی قطعی و جزمی را. این هم به خاطر هدفی استکه جلوترگفتیم. این شیوه یکـی از شیوههای قانعکردن در برخی از احوال و اوضاع است. بعد از آن، به بیان گفتههای مشرکان در باره این قرآن و این آئین میپردازد. عذر ایشان در باره تکذیب قرآن و رویگردانی از آن را مطرح میکند، همان عذری که عذر متکبرانی استکه خویشتن را از مومنان بالاتر و والاتر میشمارند و میدانند:
(وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا لَوْ کَانَ خَیْراً مَّا سَبَقُونَا إِلَیْهِ وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11).
کافران (تمسخرکنان) در بارهی مومنان میگویند: اگر (قرآن که برنامهی اسلام است) چیز خوبی بود، هرگز آنان برای رسیدن به آن از ما پیشی نمیگرفتند (و ما قبل از ایشان به اسلام میگرویدیم و به قرآن ایمان میآوردیم. چرا که ما سران بوده و از عقل برتری و خردمندی بیشتری برخورداریم). چون خـودشان به وسیلهی آن هدایت و راهـیاب نشدهاند، میگویند: ایـن همان دروغهای قدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است).
تعدادی از فقیران و بردگان آزاده شده، هرچه زودتر در ابتدایکار به اسلام گرویدند و در اینکار بر دیگران سبقت گرفتند. این امر موجب گردید که بزرگان متکبر طعنه بزنند و رخنه بگیرند و عیبجوئی بکنند. آنان دستاندر کار شدند و گفتند: اگر این آئین خوب بود این فقیران و بردگان از ما بدان آگاهتر نبودند، و درگرویدن بدان بر ما سبقت نمیگرفتند. ما که با مکانت و منزلتی که داریم و با درک و فهم فراوانیکه از آن برخورداریم میتوانیمکارها را بهتر بسنجیم و ارزیابیکنیم و از اینان چیز خوب را بهتر بشناسیم!
ولی چنین نیست. آنان از اسلام دوری نمیگزیدند بدان خاطرکه در باره اسلام شک و تردید داشتهاند یا حق و خیر را نشناختهاند، حقیکه اسلام بر آن استواراست، و خیریکه اسلام دربر دارد. بلکه این تکبر بوده استکه ایشان را از اقرار و اعتراف به محمد صلی الله علیه و سلم - همان گونه که میگفتند - بازمیداشته است. همچنین ترس بر از دست دادن مراتب و مقامات اجتماعی و منافع اقتصادی، از یک سو، و از دیگر سو افتخار تو خالی کردن به پدران و نیاکان، و لاف زدن بدانچه که پدران و نیاکان بر آن بودهاند و بدان باور داشتهاند، اینها دست به دست هم دادهاند و ایشان را از اقرار و اعتراف به پیغمبری محمـد صلی الله علیه و سلم بازداشتهاند. و امّا کسانیکه با سرعت به سوی اسلام دویدند و در پذیرش آن بر دیگران سبقت گرفتند همچون سدها و مانعهائیکه بزرگان و سران را از اسلام بازداشته است، ایشان را بازنداشته است.
این هوا و هوس و آرزو پرستی استکه بزرگان و سران متکبر را برآن داشته است خود را بزرگتر و والاتر از آن ببینند که به حق و حقــیقت اعتراف کنند، و صدای فطرت را بشنوند، و در برابر حجت و برهان تسلیم گردند و کرنش ببرند. این چیزها استکه ایشان را بر آن میداردکه سرکشی و رویگردانی در پیش گیرند، و عذرها بتراشند و بیاورند، و ادعاهای باطلی بر ضد حق و اهل حق داشته باشند. آنان هرگز مسلمان نمیگردند چون راه خطـا میپویند. ایشان خود را محور زندگی به طورکلی قرار مـیدهند. ییرامون این محور میچرخند، و میخـواهندکه زندگی را نیز پیرامون آن بچرخانند و بگردانند:
(وَإِذْ لَمْ یَهْتَدُوا بِهِ فَسَیَقُولُونَ هَذَا إِفْکٌ قَدِیمٌ (11).
چون خودشان به وسیلهی آن هدایت و راهیاب نشدهاند، میگویند: ایـن همان دروغهای قدیمی است (و از افسانههای کهن فراهم آمده است!).
قطعاً باید چنین باشد! وقتیکه آنان به حق دستیابی پیدا نکردهاند و بدان راه نیافتهاند و اعتراف نکردهاند، باید در حق عیبی باشد، چون جائز نیستکه ایشان به خطا روند و اشتباه بکنند! آخر آنان از دیدگاه خودشان مقدس و معصوم هستند و به خطا نـمیروند و اشتباه نمیکنند، و میخواهند به عامّهی مردمان هم همین مقدس و معصوم بودن و به خطا نرفتن و اشتباه نکردن را الهام کنند و پیام دارند .
این چرخش وگردش پیرامون مسالهی وحی و رسالت را خاتمه میدهد با اشارهی بهکتاب موسی، و اینکه این قرآن چنینکتابی را تصدیق میکند -همانگونهکه قبلا در شهادت و گواهـی شاهد و گواهی از بنیاسرائیل اشارت رفت:
(وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَاماً وَرَحْمَةً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ (12).
پیش از قرآن، کتاب موسی (تورات) پیشوا و رحمت بوده، و (هم اینک) این (قرآن) کتاب (دین و شریعت) است که تصدیقکنندهی (تورات و سائر کتابهای آسمانی) وبـه زبان عربی است تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشد.
قرآن بارها اشارهی به رابطه قرآن وکتابهای پیش از آن را تکرارکرده است، به ویژه اشارهی به رابطه قرآن و کتاب موســی را، به اعتبار اینکهکتاب عیسی مکمّل و ادامهدهندهی کتاب موسی است. اصل قانونگذاری و مقرراتنگاری و عقیده و اعتقاد در تورات است. بدین لحاظکتاب موسی را (امام) یعنی پیشوا و رحمت نامیده است. (بدین معنی که تورات وسیلهی اقتداء در دین و شریعت، و مایه و سبب رحمت برای مـردمان بوده است). و آن را با صفت رحمـت توصیف فرموده است. هر رسالت آسمانی رحمت برای زمین وکسانی استکه در زمین بسر میبرند، رحمت با تمام معانی و مفاهیمی که رحمت در دنیا و آخرت دارد.
(وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَاناً عَرَبِیّاً).
و (هم اینک) این (قرآن) کتاب (دین و شریعت) است که تصدیقکنندهی (تورات و سائر کتابهای آسمانی) و به زبان عربی است.
تصدیقکنندهی اصل نخستینی است که آئینهای آسمانی همه بر آن استوار و برقرار میکردند، و اصل برنامه الهی است، برنامهای که همهی آئینهای آسـمانی آن را دارند و بر آن میروند، و اصل رویکرد اصیلی استکه انسانها بدان رو میکنند تا با پروردگار یگانه بزرگوار خود پیوند و تماس پیداکنند.
اشارهایکه به عربی بودن قرآن میرود، فضل و فیضی در حق عربها است. تذکری به نعمت یزدان استکه بدیشان روا دیده است و بدانان بخشیده است. بیانگر رعایت و عنایتی استکه شامل عربهاگردیده است و ایشان را دربرگرفته است. نماد چنین نعمت و رعایت و عنایتی این استکه عربها برای همچون رسالتی برگزیده شدهاند، و زبان ایشان زبان این قرآن بزرگوار گردیده است و مندرجات و محتویات آن را در خود گنجانده است.
آنگاه سرشت این رسالت، و وظیفهی آن بیان میشود:
(لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ).
تا وسیلهی بیم دادن ستمگران و مژده دادن نیکوکاران باشـد.
*
در پایان این مرحلهی نخستین سزا و جزای نیکوکاران را به تصویر میکشد، و برای ایشان مژدهای را توضیح میدهدکه قرآن مجید آن را با خود برمیدارد، با
رعایت شرطیکه این مژده میطلبد، و آن اعتراف به ربوبیت و خداوندگاری یزدان یگانه، و استقامت و ماندگاری بر این اعتقاد و بر مقتضیات آن است:
(إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14).
کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها یزدان است، سپس (بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار میمانند، نه ترسی برآنان است ونه غمـگین میگردند. آنان بـه پاداش کارهائی که میکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند.
سخن: ( ربنا الله) . . ٠ پروردگار ما تنها یزدان است... فقط جملهای نیستکهگفته میشود. و تنها عقیدهای نیستکه به درون بدود و به دل برود و بس. بلکه این سخن، برنامه کاملی برای زندگی است، و هرگونه تلاش و هرگونه رویکردی و هرگونه حرکتی و هرگونه اندیشهای را دربر میگیرد، و ترازوئی را میگذارد و نصب میداردکه برای اندیشه و احساس، مردمان و اشیاء، اعمال و افعال، واقعهها و رخدادها، رابطهها و تماسها، و خویشاوندیها و پیوندها، در سراسر گسترهی این هستی بهکار میرود و بدان سنجیده و ارزیابی میشود.
(ربنا الله ).. . پروردگار ما تنها خدا است: عبادت برای او است، و رویکردن تنها بدو است. تنها باید از او ترسید، و فقط باید بر او تکیهکرد.
(ربنا الله): برای هیچکسی و هیچ چیزی حساب و کتابی در میان نیست جز او. از هیچ کسی و از هیچ چیزی ترسی در میان نیست جز از او.
(ربنا الله ): هرگونه تلاش وکوششی، و هرگونه اندیشه و تفکری، و هرگونه تدبیر و تقدیر و ارزیابی و سنجشی، باید برای او و رو بدو شود، و برای رضا و خشنودی او انجام بگیرد و بشود.
(ربنا الله ): قضاوت و داوری به پیش کسی جز او برده نمیشود. هیچگونه سلطه و قدرتی برایکسی و برای چیزی جز شریعت او نیست. هیچگونه رهنمود و رهنمونی جز در پرتو هدایت و توفیق او صورت نمیپذیرد.
(ربنا الله): هرکسیکه وجود دارد و هر چیزیکه وجـود دارد، با ما انسانها در ارتباط است، و ما با تـماس و پیوندیکه با خدا داریم، با آنکس و با آن چیز در پیشگاه یزدان به یکدیگر خواهیم رسید و حساب و کتاب پس خواهیم داد.
لذا ( ربنا الله): بدین نحو و بدین شکلیکه گذشت، برنامهکاملی است، نه اینکه تنها سخنی استکه لبها آن را زمزمه میکنند، ونه تنها عقیدهی منفی دور از واقعیات زندگی است.
(ثُمَّ اسْتَقَامُوا).
سپس (بر این توحید و یکتاپرستی) ماندگار میمانند. این هم چیز دیگری است. استقامت و ماندگاری و استمرار و دوام و ثبات بر این برنامه، پله ای استکه به دنبال پذیرش همین برنامه پیش میآید: استقامت و پابرجائی و آرامش نفس و اطمینان دل و استقامت و ماندگاری احساسها و اندیشههائی که بر دل میگذرد، اینها باید سست و لرزان و پریـش و پـریشان نگردند، و دچار شک و تردید نشوند، به وسیلهی جاذبهها وکششها و انگیزهها و تاثیرگذارهائیکه بر سر راه این برنامه و پیروان آن، پدیدار و نمودار میگردد،و بسی دشوار و سخت و گوناگون و فراوان هستند. استقامت درکردار و رفتار برابر برنامه برگزیده یزدان دادار . . . در این راه لغزشگاهها و پرتگاهها و خارها و سدها و مانعها قرار دارد. از اینجا و آنجا نداها و فریادهائی برای منحرف کردن و بهکژراههکشاندن بلند میشود و بهگوش میرسد!
(ربناالله): برنامه است . . . استقامت و ماندگاری بر راستای این برنامه پلهای استکه بعد از شناخت آن و برگزیدن آن قرار دارد و پیش میآید.کسانیکه خدا شناخت و استقامت را بهره ایشان میسازد،گروه گزیدهای هستند. چنین کسانی:
(فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (13) .
نه ترسی برآنان است ونه غمگین میگردند.
چرا ترسی باشد و چرا غمی باشد؟ برنامه به مقصود . منتهی میگردد و به هدف واصل میشود. استقامت و ماندگاری بر راستای این برنامه، ضامن وصول به
منظور و مراد است.
(أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا جَزَاء بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (14).
آنان به پاداش کارهائی که میکنند، ساکنان بهشت بوده و جاودانه در آن میمانند.
واژهی ( َیعْمَلُونَ ): کار میکنند) معنی (ربنا الله: پروردگار ما خدا است) را، و معنی استقامت و ماندگاری بر این برنامه در زندگی را روشن میکند. این واژه اشاره می کند به اینکهکارکردن پاداش آن جاودانه در بهشت بسر بردن است،کارکردنیکه از این برنامه سرچشمه بگیرد و برابر آن باشد، برنامهایکه (ربنا الله: پروردگار ما خدا است)، و استقامت و ماندگاری بر آن، و استمرار و ادامهی آن و ثبات و استقرار بر آن در طول زندگیاست.
بدین خاطر متوجه میشویمکه واژههای اعتقادی در این آئین فقط واژههائی نیستندکه با زبان گفته شوند و بس. چه گواهــی: لاالهالاالله )[1] فقط جملهای نیست و بس. بلکه برنامه است و باید این برنامه را تحقق بخشید و در زندی پیادهکرد. زمانیکه لاالهالاالله تنها جملهای گردد و بس، دیگر (رکنی) از ارکان اسلام نیست، ارکانیکه در اسلام محدود و مطلوب هستند. بدین جهت ارزش حقیـقی همچون گواهــی و شهادتی را درک و فهم میکنیم،گواهی و شهادتیکه امروزه میلیونها نفر زبان بدان میگشایند و آن را میگویند، ولیکن این گواهی و شهادت از لبهایشان فراتر نمیرود، وتاثیری در زندگیشان به دنبال خود نمیآورد! زیراکه آنان بر جادهی برنامه همگون بتپرستی قرار دارند و مطابق با برنامهای زندگی را بسر میبرندکه همسان بتپرستی است، هرچندکه لبهایشان این جمله را بدون معنی و محتوا زمزمه میکند!
(لا اله الا الله). . . یا (ربنـا الله). . . بـرنامهی زندگی است . . . این امر باید در دلها و درونها مستقر و جایگزین شود، تا دلها و درونها برنامه کاملی را بجویند و دنبالکنند که چنین جملهها و عبارتهائی بدان اشاره دارند و آن را برمیگزینند.