ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی زمر آیهی 29-21
( أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ (21) أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (22) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُّتَشَابِهاً مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَن یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ (23) أَفَمَن یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَقِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ (24) کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمْ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ (25) فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (26) وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (27) قُرآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (28) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِیهِ شُرَکَاء مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِّرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُون(29).
در این بند سوره نگرشی به زندگیگیاهان بر روی زمین میگردد به دنبال بارش باران از آسمان بر آن، و سرانجامیکه بدان هرچه زودتر میرسد. در بسیاری از اوقات مثالگیاهان و باران به عنوان ضربالمثل حقیقت زندگی دنیای فناپذیر بیان میشود.
خردمندان هم رهنمود میگردندکه این مثال را به خاطر آورند و در بارهاش بیندیشند و آن را به یاد دارند. پس از یاد فروفرستادن باران از آسمان بهکتاف نازل شده از آسمان هم اشاره میشود تا دلها بدان زنده شود و سینهها از آن شادگردد و بگشاید. با تصویر الهامگرانهای از پاسخگوئی دلهائی که فروتنانه و لرزان، و بعد آهسته و آرام و با اطمینان رو به این کتاب باز شدهاند، و با تصویر دیگری از فرجام کار کسانیکه دل به یاد خدا دادهاند و فرمان او را لبیک گفتهاند، و با تـصویر سومی از سنگدلانیکه از یاد خدا غافل ماندهاند و او را فراموشکردهاند، این بند به دنبال این تصویرها، در نهایت متوجه حقیقت توحید و یگانهپرستی میشود، و مثال کسی را میآورد که خدای یگانه را میپرستد و عبادت میکند، و مثالکسی را ذکر میکند خدایان متعددی را میپرستد و عبادت میکند. معلوم استکه اینکسان برابر و یکسان بشمار
نمیآیند و یک حال و یک وضع را ندارند. بدانگونه که حال و وضم بندهایکه صاحبان زیادی دارد با بندهای برابر و یکسان نیستکه یک صاحب دارد و برای یک آقا کار میکند وکسی با اربابش در او سهیم نمیباشد.
*
«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطَاماً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ » .
(ای مخاطب) مگر نمیبینی که خداوند از آسمان آب را میباراند و آن را به آبانبارهای زیرزمینی زمین وارد و مستقر میگرداند و سپس به وسیله آن انواع سبزهزارها و کشتزارها را با رنگهای گوناگون میرویاند، و آنگاه سبزهزارها و کشتزارها میبالند و لبریز از جوش و خروش میشوند و بعداً آنها را پژمرده و زردرنگ میبینی، و آن وقت خدا آنها را خشک و پرپر میسازد؟ واقعاً در این (چرخه آب و گیاه، درس) عبرتی برای خردمندان است.
این پدیدهایکه قران چشمها را برای وارسیکردن و اندیشیدن متوجه ان میسازد، پدیدهای است که پیوسته در نواس زمین تکرار میگردد، تا بدانجاکه انس و الفت بدان و شـتیهائیکه درگام بهگام و مرحله * مرحلة آن وجود دارد، تازگی و عظمت آن را از میان میبرد و میزداید. قران مجید دیدگان را متوجه رویت دست خدا و دنبالکردن آثار آن در هر گامی ازگامهای زندگی میگرداند.
این آبیکه از آسمان نازل میگردد، چیست و چگونه پائین میآید! ما به خاطر الفت زیاد بدان و طول تکرار آن، تند و سریع ازکنار آن میگذریم. خود آفرینش آب، معجزه است. هرچندکه ما میدانیم آب از ترکیب دو اتم ئیدروژن با یک اتم اکسیژن [1] در شرائط ویژه حاصل میگردد، این آگاهی باید که دلهایمان را بیدار گرداند و دست خدا را به ما بنمایاند، دستیکه این جهان را به گونهای ساخته استکه ئیدروژن و اکسیژن و شرائط ویژهای یافته میشود، شرائطی که اجازه میدهد ئیدروژن و اکسیژن ترکیب شوند، و از این ترکیب آب حاصلگردد، و آنگاه زندگی در این زمین پدیدار آید و میسر شود. اگر آب نبود حیات هم نبود. اینها زنجیرهای از اندیشه و پژوهش است و از راه آن به وجود آب و به وجود حیات میرسیم. در پشت سر این چرخه آب و حیات خدا است. همه اینها ساختار دست آفریدگار است . . .گذشته از تشکیل و پیدایش آب، بارش این آب و نزول آن نیز معجزه نوینی است که از پابرجائی زمین و جهان بر این نظم و نظام استوار است، نظم و نظامی که اجازه میدهد آب تشکیل و حاصل شود و برابر تدبیر و تقدیر خدا ببارد و پائین بیاید.
آنگاهگام و مرحله بعدی نزول آب به میان میآید:
(فَسَلَکَهُ یَنَابِیعَ فِی الْأَرْضِ ).
وآن را به آب انبارهای زیرزمییی زمین وارد و مستقر میگرداند.
فرقی نمیکند چه مراد رودبارهای جاری بر سطح زمین باشد، و چه مراد رودبارهای جاری در زیر چینها و لایههای زمین باشد. رودبارهای زیرزمینی از آبهای سطحی تشکیل میگردند، سپس به شکل چشـمهها و چشمهسارها از زمین برمیجوشند، یا به شکل چاهها پدیدار میآیند. دست خدا آب را نگاه و محفوظ میدارد و نمیگذارد به ژرفاهای زمین آن اندازه فرو برودکه هرگز بدان دسترسی حاصل نگردد و اثـری از آن دیده نشود!
(ثُمَّ یُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُّخْتَلِفاً أَلْوَانُهُ ).
سپس به وسیله آن انواع سبزهزارها و کشتزارها را با رنگهای گوناگون میرویاند.
زندگیگیاهیکه به دنبال نزول آب قرار میگیرد و از آب پدید میآید، این نوع زندگی هم معجزه است،
معجزهایکه در برابرش کوشش و تلاش انسان درمانده و ناتوان میماند. دیدن گیاهی کوچ که پرده خاک زمین را پاره میکند و آن راکنار میزند، و تودههای سنگین را از روی خود میزداید، و رو به فضا و نور و آزادی میرود وکمکم میبالد و به سوی بالا اوج میگیرد، دیدن چنین چیزی کافی است برای این که دل باز را از یاد خدا لبریزکند، و در آن احساس شناخت خدای آفریدگار نوآفرین زیبانگاری را برانگیزد که به هر چیزی آفرینش ویژه خودش را داده است و سپس او را به راه و روش خود رهنمون و رهنمودکرده است. سبزهزار و کشتزاری که دارای رنگهای گوناگونی در سرزمینی است، بلکه در یکگیاه، و بلکه در یک شکوفه وگل است، جز نمایشگاه قدرتنمائی نیست. انسان با دیدن این همه رنگها و زیبائیها احساس میکند کاملاً ناتوان از پدیدآوردن چیزی از این رنگها و زیبائیها است) این سبزهزار وکشتزاریکه رشد و نمو میکند و نرم و لطیف است و حیات در آن موج میزند، به تمام وکمال خود میرسد، و روزهای خود را سپری مینماید:
« ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّاً »
آنگاه سبزهزارها و کشتزارها میبالند و لبریز از جوش و خروش میشوند، و بعدا آنها را پژمرده و زردرنگ میبینی.
سبزهزارها وکشتزارها به پایان عمر مقدر و مقرر خود در قانون هستی، و در نظام جهان، و در مراحل حیات میرسد، و آماده درو میگردد:
« ثُمَّ یَجْعَلُهُ حُطَاماً » .
و آن وقت خدا آنها را خشک و پرپر میسازد.
سبزهزارها وکشتزارها به سر رسید عمر خود رسیدهاند و نقش خود را ایفاء نمودهاند و بازی کردهاند بدان اندازه و بدان گونه که بخشنده حیات، مقدر و مقرر فرموده است.
« إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ ».
واقعاً در این (چرخه آب و گیاه، درس) عبرتی برای خردمندان است.
آن خردمندانیکه به تدبر و تفکر میپردازند و خدای را به یاد میآورند، و از عقل و خرد و درک و فهمیکه خدا بدیشان بخشیده است استفاده میکنند و سود میبرند.
*
« أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ . اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُّتَشَابِهاً مَّثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَن یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ » ٠
آیا کسی که خداوند سینهاش را برای پذیرش اسلام گشاده و فراخ ساخته است و دارای (بینشی روشن از) نور پروردگارش میباشد (و در پرتو آن، راه را از چاه تشخیص میدهد، همچون کسی است که هدایت الهی در سایه اسلام پرتوی به دل او نیفکنده است و درونش با ایمان تابان نشده است؟!). وای بر کسانی که دلهای سنگینی دارند و یاد خدا بدانها راه نمییابد (و قرآن یزدان در آنها اثر نمیگذارد!). آنان واقعاً به گمراهی و سرگشتگی آشکاری دچارند. خداوند بهترین سخن را (به نام قرآن) فرو فرستاده است. کتابی را که (از لحاظ کاربرد و گیرائی الفاظ، و والائی و همآوائی معانی، در اعجاز) همگون و (مطالبی چون مواعظ و براهین و قصص، و مسائل مقابل و مختلفی همانند: ایمان و کفر، حق و باطل، هدایت و ضلالت، خیر و شر، حسنات و سیئات، بهشت و دوزخ، البته هربار بـه شکلی تازه و به شیوهای نو، در آن) مکرر است. از (شنیدن آیات) آن لرزه بر اندام کسانی میافتد که از پروردگار خود میترسند، و از آن پس پوستهایشان و دلهایشان (و همه وجودشان) نرم و آماده پذیرش قرآن خدا میگردد (و آن را تصدیق و بدان عمل میکنند). این (کتاب مشتمل بر) رهنمود الهی است و خدا هرکه را بخواهد در پرتو آن راهیاب میسازد، و خدا هرکه را گمراه سازد، اصلا راهنما و راهبری نخواهد داشت.
همانگونهکه خدا آب را از آسمان نازل میکند، و سبزهزار و کشتزار را به رنگهای گوناگون بدان میرویاند، به همین شکل از آسمان آب را نازل میکند و آن را مایه یاد و یادآوری میگرداند، و دلهای زنده آن را دریافت میدارند و بدان باز و شکوفا میشوند و میگشایند و جنبش حیات به حرکت و موج درمیآید، ولی دلهای سخت قرآن را دریافت میدارند امّا بدان گونهکه صخره سنگهای سخت بدون حیات و بدون تری و شادابی، آن را دریافت میدارند!
خداوند دلهائی را برای پذیرش اسلام میگشاید و فراخی میبخشایدکه در آنها خیر و صلاح سراغ داشته باشد. همچون دلهائی را به نور خود واصل میگرداند. در این وقت چنین دلهائی درخشان و رخشان میشوند. فرق میان این دلها و دلهای دیگریکه سخت و سنگین هستند، فرق زیادی است.
(فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ ).
وای بر کسانی که دلهای سنگینی دارند و یاد خدا بدانها راهنمییابد.
(أُوْلَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ).
آنان واقعاً به گمراهی و سرگشتگی آشکاری دچارند.
این آیه حقیقت دلهائی را به تصویر میکشدکه اسلام را دریافت میدارند و میپذیرند و از آن شاد و گشوده میگردند و بدان شاداب و تازه میشوند. و حال و وضع چنین دلهائی را با خدا به تصویر میزند، حال و وضعگشایش یافتن و شکفتن و بازشدن و شادابی یافتن و شادمان گردیدن و درخشان و رخشان شدن. همچنین این آیه حقیقت دلهای دیگری را به تصویر میکشد و با سنگینی و زمختی و مردگی و خش و تیرگی و تاریایکه دارند . . . کسانیکه خدا سینههای ایشان را برای پذیرش اسلام بگشاید و از نور خود بدانان کمک نماید، قطعاً بسان کسانی نیستند که سنگیندلانی هستند و خدا را به یاد ندارند و به ذکرش نمیپردازند. واقعاً فاصلههای زیادی میان اینان
و میان آنان است.
همچنین آیه دوم، هیئت و حالت دریافتن و پذیرفتن این قرآن از سوی مومنان را به تصویر میزند. اینکتاب هماهنگ است. نه در سرشت خود، و نه در رویکرد خود، و نه در روح خویش، و نه در ویژگیهای خویشتن اختلاف ندارد. اینکتاب «متشابه» یعنی همگون و همسان است. اینکتاب (مثانی) یعنی مکرر یا دوتا و جفت همدیگر است. بندها و بخشها و داستانهاو رهنمودها و صحنههای آن تکرار میشوند، ولیکن اختلاف پیدا نمیکنند و متعارض نمیافتند و ضد و نقیض درنمیآیند. بلکه در موارد متعددی به شکلهای متفاوت و صورتهای مخـتلف تکرار میشوند و عودت میگردند، برابر فلسفه و حکمتیکه در تکرار و عودت است. هماهنگی و استواری این کتاب و اصول ثابت متشابهی است، به گونهایکه هیچگونه تناقض و تعارضی و هیچگونه تضاد و اختلافی در آن یافته نمیشود.
کسانیکه از پروردگار خود میترسند و از خشم و عذاب او خویشتن را میپرهیزند، و با پرهیز و هراس زندگی میکنند و پیوسته چشم امید به خدا میدوزند، این قرآن را با ترس و لرز دریافت میدارند، و سخت از آن متاثر میشوند و پوستهای بدنشان از آن به لرزه میافتد، سپس درونهایشان آرام میگیرد، و دلهایشان بدین قرآن انس و الفت پیدا میکند، و پوستهایشان و دلهایشان نرم میشود و به یاد خدا اطمینان پیدا میکند و آرامش مییابد.
این تصویر زنده حساسی استکه واژهها آن را ترسیم میکنند و نزدیک است حرکات در آن پدیدار و نمودار گردد.
(ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ).
این (کتاب مشتمل بر ) رهنمود الهی است و خدا هرکه را بخواهد در پرتو آن راهیاب میسازد.
دلها بدین منوال و بر این روال به جنبش و لرزش درنمیافتند مگر زمانیکه انگشت خداوند مهربان آنها را به سوی هدایت و پاسخگوئی و درخشندگی حرکت دهد. خداوند از حقیقت دلها چیزی را میداندکه هدایت یا ضلالت است و در برابر آن پاداش و پادافره میدهد:
(وَمَن یُضْلِلْ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ).
خدا هرکه را گمراه سازد، اصلاً راهنما و راهبری نخواهد داشت.
خدا او راگمراه میکند در برابر حقیقت ضلالتیکه از او سراغ دارد و وی را مستقر بر آن میبیند، ضلالتیکه هدایت نمیپذیرد و به هیچ وجه به سوی آن نمیگراید. سپس چیزی راکه منتظر گمراهان در روز قیامت است، در صحنه ناامیدوارانهای که مربوط به موعد دروکردن اعمال و خرمن افعال است نشان میدهد)
(أَفَمَن یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ؟وَقِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ ).
آیا کسی که عذاب بد ( وسوزناک دوزخ ) را در روز قیامت با چهره و صورت از خود دور میسازد (زیرا دست و پای وی در غل و زنجیر است، همانند کسی است که درآن روز در نهایت امنیت و خوشی بسر میبرد؟ در آن روز ) به ظالمان گفته میشود: بچشید (کیفر ) کارهائی را که کردهاید.
انسان معمولا با دست و بدن خود، چهره و صورت خویش را محفوظ و مصـون میدارد. امّا در اینجا نمیتواند با دستها و پاهایش از چهره و صورتش آتش را به دور دارد. بلکه با چهره و صورتش به دفع آتش میکوشد، و با چهره و صورت عذاب بد و سخت دوزخ را به دور میدارد. این هم چیزی استکه بیانگر هول و هراس و شدت و حدت و اضطراب و پریشانی است. درگیر و دار همچون عذابی، انسان دوزخی تنبیه و تهدید را میشنود، و اندوخته زندگانیش به سوی او پرت میشود. وای چه اندوختهای):
(وَقِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ).
به ظالمان گفته میشود: بچشید (کیفر) کارهائی را که کردهاید.
تکذیبکنندگانی میآوردکه با محمّد (ص)رو در رو میشدند. تا بدیشان بگوید حکایت آنچه بر سر تکذیبکنندگان پیش از آنان آمده است. بلکه بیدار و هوشیار شوند و خویشتن را دریابند:
(کَذَّبَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَأَتَاهُمْ الْعَذَابُ مِنْ حَیْثُ لَا یَشْعُرُونَ . فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْیَ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ)
(ستمگران تصور نکنند فقط در آخرت دچار عذاب میگردند و ، در این جهان در امان میمانند) کسانی که قبل از ایشـان بودهاند (و پیغمبران ما را) تکذیب کردهاند، عذاب (الهی به گونهای و) از جائی دامانشان را گرفته است که (انتظارش را نـداشته و) بدان پی نبردهاند. خداوند خواری و رسوائی را بدیشان چشانده است، و قطعاً عذاب آخرت (آنان از عذاب ذلت و پستی همین جهان ایشان، بسیار سختتر و) بزرگتر است اگر بدانند (و اهل سنجش و بینش باشند).
این حال تکذیبکنندگان است در دنیا و آخرت. در دنیا خدا خواری و رسوائی را بهره ایشان مـیسازد، و در آخرت عذاب بس بزرگ و سترگ در انتظارشان است. قانون و سنت خدا اجراء میگردد و تخلفناپذیر است. محلهای نابودی و نقش زمین شدن نسلهای پیش از ایشانگواهی بر این قضیه است. وعده کیفری هـمکه خدا بدیشان میدهد در آخرت حاضر و آماده است. هنوز هم فرصت جبران گذشتهها در اختیارشان است. این نیز پند و اندرز برایکسی استکه پند و اندرز بگیرد.
(لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ).
اگر بدانند (و اهل سنجش و بینش باشند).
*
(وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآنِ مِن کُلِّ مَثَلٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ (27) قُرآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَجٍ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ (28) ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِیهِ شُرَکَاء مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلاً سَلَماً لِّرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ).
از این صحنه میپردازد و روی به سخنگفتن از ما در این قرآن برای مردمان هر نوع مثلی را (که برای رهنمود و بیداری ایشان مفید باشد) بیان داشتهایم، تا این که آنان پند گیرند و هوشیار کردند. قرآن فصیحی که به زبان عربی (نازل شده) است و خار از هرگونه کژی (ظاهری) و نادرستی (معنوی) است، شاید که ایشان پرهیزگاری پیشه کنند (و در پرتو فهم قرآن، خویشتن را از خواری دنیا و عذاب سخت آخرت برهانند و به دور دارند).
بـرای بنده یکتاپرست و برای بنده مشرک مثال میآورد. بنده مشرک بسان بردهای است که اربابان و صاحبانی داشته باشد و بر سر او یکی با دیگری به جدال و نزاع بپردازد. او در میانشان سرگردان باشد و هریک او را بهیاری و راهی رهنمودگرداند و تکلیف و وظیفهای برایش تعیین کند و از او بخواهد. او در میانشان پریشان شود و برابر برنامهای کار نکند، و بر راستای راهی استوار نماند، و نتواند خواستها و آرزوهای ستیزهجویانه و پرخاشگرانه و متناقض و متضادشان را برآورد کند، خواستها و آرزوهائی که رویکردها و نیروهای او را پخش و پراکنده میدارند! بنده یکتاپرست هم بسان بردهای استکه یک ارباب و صاحب داشته باشد. در نتیجه او میداند ارباب و صاحبش چه چیزی از او میخواهد و او را وادار به انجام چه تکلیف و وظیفهای میکند. همچون بردهای آسودهخاطر است و خود را مستقر بر برنامه یگانه آشکاری میبیند و میداند چه کاری را باید بکند.
« هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلاً ؟ » .
آیا این دو (برده که نمونه مشرک و موحدند) برابر و یکسانند؟ ( هرگز).
آن دو برده برابر نیستند. بردهایکه یک ارباب و صاحب دارد از آسایش استقرار و شناخت و اطمینان برخوردار است. توان و نیروی خود را جمع میکند، و جهت یگانهای را در پیش میگیرد، و راه و روش روشنی برای خود دارد. امّا بردهایکه مطیع و فرمانبردار اربابان و صاحبان کشمکشکننده و درگیر جنگ با یکدیگر است، معذب و مضطرب و پریشانحال و روزگار است. بر حال و وضع یگانهای مستقر نمیماند، و یکی از آنان را خشنود نمیگرداند چه رسد به اینکه همه ایشان را خشنودگرداند!
این مثال حقیقت توحید و یکتاپرستی، و حقیقت شرک و چندگانهپرستی را در تمام اوضاع و احوال به تصویر میکشد. چه دلیکه به حقیقت توحید و یکتاپرستی ایمان دارد، دلی استکه کوچ این جهانی را در پرتو هدایت و راهیابی بر روی این زمین میسپرد، چون چشمانش همیشه متوجه ستاره واحدی بر روی افق است و راه رایج وگم نمیکند. زیرا او سرچشمه یگانهای برای زندگی و قدرت و رزق، و برای سود و زیان، و برای بخشیدن و بازداشتن میشناسد و بس. در نتیجهگامهایش را راست و روان به سوی این سرچشمه یگانه برمیدارد، و تنها از او مدد وکمک میجوید و میخواهد، و دستهایش را تنها به رشته یگانهای محکم میکند، و به دستاویز آن سخت متوسل میشود و چنگ میزند، و به رویکرد و جهت خود اطمینان دارد و میداندکه راستای راهش به سوی هدف یگانهای است. چشمانش از این هدف یگانه سر نمیکشد و جز آن را نمینگرد. به خدمت ارباب واحدی میپردازد، و میداند که چه چیز او را خشنود میگرداند، آن را انجام میدهد، و میداندکه چه چیز او را خشمگین مینماید، از آن دوری و پرهیز میکند . . . بدین لحاظ نیرویش جمع میگردد و یکشو میشود، و به تمام وکمال توان و تلاش او به ثمر مینشیند، و در حالی که پاهایش بر زمین راست و استوار قرار دارد، چشمانش را به خداوند یگانهای که در آسمان است میدوزد... .
روند قرآنی بر این مثالگویای الهامگرانه پیرو میزند با حمد و ستایش خدائیکه برای بندگانش آسایش و آرامش و استقامت و استقرار برگزیده است. ولی با این وجود مشرکان منحرف میشوند و به کژراهه میافتند، و اکثر ایشان نادان هستند.
این مثال از جمله مثالهائی است که قرآن آنها را برای مردمان ذکر میکند، تا یادآور شوند و پند و اندرز گیرند. قرآن به زبان عربی وگویا و روشن و راست و درست است. در قرآن کجی و کژی و انحرف و اشتباهی وجود ندارد. قرآن فطرت را با منطق نزدیک به ذهن و قابل فهم فطرت، مخاطب قرار میدهد.
1 H2O1(مترجم).