تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر قرآن

تفسیر و معانی قرآن

تفسیر سوره‌ی مریم آیه‌ی 98-66

 

سورهی مریم آیهی 98-66

 

وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا (٦٦) أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا (٦٧) فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا (٦٨) ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا (٦٩) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا (٧٠) وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا (٧١) ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا (٧٢) وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا (٧٣) وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا (٧٤) قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا (٧٥) وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا (٧٦) أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا (٧٧) أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (٧٨) کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا (٧٩) وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا (٨٠) وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا (٨١) کَلا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا (٨٢) أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا (٨٣) فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا (٨٤) یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا (٨٥) وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا (٨٦) لا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا (٨٧) وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا (٨٨) لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا (٨٩) تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا (٩٠) أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا (٩١) وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا (٩٢) إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا (٩٣) لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا (٩٤) وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا (٩٥) إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا (٩٦) فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا (٩٧) وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا (٩٨)

 

روند قرآنی در سوره، داستانهای زکریا و تولد یحیی، و مریم و تولد عیسی، و ابراهیم و دوری گزیدن او از پدرش، وکسانی که پس از ایشان آمدند و راهیاب یا گمراه شدند را بیان داشت، و بر این داستانها پیرو زد با اعلان ربوبیت یگانهای که سزاوار پرستیدن و عبادت کردن بدون شریک و انباز است، و این خود حقیقت بزرگی استکه آن داستانها با رخدادها و صحنهها و پیروها آن را برجسته نشان دادند.

این واپسین درس سوره، در جدال پیرامون عقائد شرک و پیرامون انکار رستاخیز پیش میرود. در صحنههای قیامت سرنوشت مردمان را در موقعیتهای زنده لبریز از حرکت و جنبش و فعل و انفعال نشان میدهد. در این صحنهها سراسر جهان، اعم از آسمانها و زمین، و انسانها و پریها، و مومنان وکافران آن شرکت میکنند. روند قرآنی صحنههای خود را میان دنیا و آخرت به گشت وگذار وکوچ و انتقال میاندازد، و ما ناگهان دنیا و آخرت را به یکدیگر متصل و چسبیده مییابیم. مقدمه جهان هستی در این زمین نشان داده میشود، و نتیجه جهان هستی در آنجا در سرای آخرت به تماشا درمیآید. این کار از فاصله چند آیه یا چند واژه بیشتر طول نمیکشدکه به حس و شعور چنین متبادر میشود که دو جهان به یکدیگر متصل و مرتبط هستند و مکمّل همدیگر میباشند.

*

(وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا . أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا . فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطِینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا . ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا . ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا . وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا . ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا).

انسان میگوید: آیا هنگامی که مردم (و فانی شدم، از گور) زنده بیرون آورده خواهم شد؟! آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما او را پیش از این آفریدیم و او اصلا چیزی نبود؟ (مگر این واقعیت را فراموش کرده است که بازآفرینی از نوآفرینی، و اعاده خلق به وجود در زمان آینده، از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته، سادهتر است؟). سوگند به پروردگارت هرآینه کافران را با شیاطین گرد میآوریم و سپس ایشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذلیلانه حاضر میسازیم. سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم (و پیش از دیگران به دوزخ میاندازیم) که سرکشتر از همه در برابر خداوند مهربان بودهاند. بعد از آن، ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند، به خوبی آگاهیم (و دقیقا افراد گستاخ را انتخاب میکنیم و در این گزینش هیچگونه اشتباهی رخ نحواهد داد). همه شما (انسانها بدون استثناء) وارد دوزخ میشوید (مومنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان. سپس پرهیزگاران را نجات میدهیم، و ستمگران را ذلیلانه در آن رها میسازیم‌.

صحنه با ذکر چیزی که «انسان» درباره رستاخیز میگوید میآغازد. همچون سخنی را بسیاری از انسانها در زمانهای مختلفی گفتهاند. انگار این شبهه »‌انسان» و اعتراض مکرر او در میان همه نسلها است:

(وَیَقُولُ الإنْسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا).

انسان میگوید: آیا هنگامی که مردم (و فانی شدم، از گور) زنده بیرون آورده خواهم شد؟‌!.

این اعتراضی استکه منشا آن غفلت انسان از پیدایش نخستین خویش است. انسان کجا بوده است؟ چگونه بوده است؟ اوکه نبوده است و سپس هستی یافته است. اگر انسان دقت کند دوباره زنده شدن در رستاخیز از پیدایش نخستین در آغاز آفرینش آسانتر و سادهتر مینماید:

(أَوَلا یَذْکُرُ الإنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئًا).

آیا انسان به خاطر نمی آورد که ما او را پیش از این آفریدیم و اصلا چیزی نبود؟! (مگر این واقعیت را فراموش کرده است که بازآفرینی و اعاده خلق به وجود در زمان آینده از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته ساده تر است؟!).

سپس بر انکار و اعتراض با سوگند تهدید کردن و بیم دادن پیرو می زند. خدای بزرگوار به ذات خود قسم می خورد که بزرگ ترین و سترگ ترین سوگند است. قسم می خورد که ایشان را پس از زنده گرداندن گرد میآورد و این کاری است حتمی و قطعی:

(فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ).

سوگند به پروردگارت هر آینه کافران را گرد می آوریم.

تنها آنان را گرد نمی آوریم و بس. بلکه ایشان را با «شیاطین» گرد می آوریم. آنان و شیاطین برابرند. شیاطین کسانیند که وسوسه انکار به دلها می اندازند. میان کافران و شیاطین پیوند پیرو و پیروی شده و رهبر و رهبری شده است.

در اینجا قرآن تصویر محسوسی را از ایشان ترسیم می کند: آنان پیرامون دوزخ بر زانوها فروافتاده اند. فرو افتادن ذلیلانه و رسواگرانه:

(ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیًّا).

سپس ایشان را گرداگرد دوزخ به زانو درافتاده و ذلیلانه حاضر می آوریم.

این هم تصویر هراسانگیزی است. همه این گروهها و دستههایی که به شمار نمیآیند گرد آورده شدهاند و پیرامون دوزخ به زانو افتاده و خوار حاضر آورده شدهاند. هول و هراس خود را مشاهده میکنند. گرمای آتش دوزخ به سویشان می دود، و هر لحظه انتظار میکشد که آنان گرفته شوند و بدان انداخته شوند. ایشان بر زانوها خوار و رسوا افتادهاند و به جزع و فزع افتادهاند.

این صحنهای استکه بیانگر ذلت و خواری قلدران متکبر است. به دنبال آن، صحنه کشیدن و جلبکردن کسانی میآیدکه بسی سرکش و زورگو بودهاند:

(ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِیًّا).

سپس از میان هر گروهی افرادی را بیرون میکشیم (و پیش از دیگران به دوزخ میاندازیم) که سرکشتر از همه در برابر خداوند مهربان بودهاند.

از اینگفتار سختگیری پیدا است. در واژه «عتیاً: تکبر و تمرد و سرکشی و طغیان» تشدیدی استکه با سایهروشن و طنین خود تصویری را از این بیرون کشیدن ترسیم میکند. به دنبال این جلب و جذب، تصویری از فروانداختن به آتش قرار میگیرد. این هم حرکتی استکه خیال آن را تکمیل میکند!

خدا میداند که چه کسانی سزاوارتر برای به آتش انداختن و بدان سوختن هستند. هیچکسی نیست از این گروهها و دستههای بیشماری که تنها خدا از یکایک آنان مطلع است و ایشان را سرشماری میکند، ناسنجیده و به گزافگرفتار آید:

(ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَى بِهَا صِلِیًّا).

بعد از آن، ما از کسانی که برای سوختن در آتش اولویت دارند، به خوبی آگاهیم (و دقیقا افراد گستاخ را انتخاب میکنیم و در این گزییش هیچگونه اشتباهی رخ نخواهد داد)‌.

آنان را برگزیدهاند تا پیشقراولان کسانی گردند که به آتش انداخته میشوند! مومنان این عرصه هراسناک را نگاه میکنند:

(وَإِنْ مِنْکُمْ إِلا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا ).

همه شما (انسانها بدون استثناء) وارد دوزخ میشوید (مومنان برای عبور و دیدن، و کافران برای دخول و ماندن). این امر حتمی و فرمانی است قطعی از پروردگارتان‌.

همه شما بهکنار دوزخ میدوید و بدان نزدیک میشوید و از آن میگذرید، در حالیکه دوزخ برافروخته است و از خشم انگار میترکد و برای قاپیدن نخجیر زبان خود را بیرون میآورد و بر لبهایش میمالد و لیس میزند! سرکشان بیرون کشیده میشوند و به آتش انداخته میشوند.

(ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا).

سپس پرهیزگاران را نجات میدهیم‌.

متقیان دور برده میشوند، و از آتش دوزخ رها میگردند، آتشی که اندکی مانده است بدان درافتند!

(وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیًّا).

و ستمگران را ذلیلانه در آن رها میسازیم‌.

*

از این صحنه هراسناکیکه سرکشان در آن خوار و ذلیل بر زانوها فرومیافتند، پرهیزگاران در آن نجات و رستگاری مییابند، و ستمگران در آن بر زانوها چمباتمه میزنند، به صحنه دیگری پرداخته میشود. در این صحنه که یکی از صحنههای دنیا است، کافران بر مومنان گردن میافرازند و تکبر میورزند، و فقر و تنگدستی مومنان را ننگ ایشان میشمارند، و با داشتن ثروتها و سیماها و ارزشها و معیارهای دنیای فناپذیر خود مینازند و لاف میزنند و بر مومنان تفاخر میفروشند:

(وَإِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُنَا بَیِّنَاتٍ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا).

کافران هنگامی که آیات روشن و بیانگر (حقائق) ما بر آنان خوانده میشود، به مومنان میگویید: کدامیک ار دو گروه (ما و شما) منزل (زندگی) آنان بهتر، و مجلس (عیش و عشرت) ایشان زیباتر است؟‌.

آن باشگاههای بزرگ، و مجلسهای خوشگذرانیها و لذتپرستیها، و ارزشها و معیارهائیکه بزرگان و خوشگذرانان در زمانهای فساد و تباهی پایبند آنها هستند و برابر آنها میآیند و میروند، و درکنار آنها آن مجلسهایکوچک و ساده و آن باشگاه های خالی از هر چیز جز ایمانکه نه شکوهی در آن است، و نه زیب و زینتی بر آن است، و نه پیرایه و زوری آویخته بدان است ... این و آن در این زمین مقابل یکدیگرند وگرد آمده درکنار همدیگرند!

نخستینگروه با فریبکاریها و نیرنگبازیهای بزرگ خود میمانند. با مال و جمال، با سلطه و ندرت، جاه و مقام، مصالح شخصی، غنیمتهائی که می‏برند، لذتها و بهرهمندیهائی که در آنها میلولند، بسر میبرند ... دومینگروه با سیمای فقیرانه و ساده خود میمانند. مال و متاع را به تمسخر میگیرند. جاه و مقام و سلطه و قدرت را استهزاء میکنند، و مردمان را به سوی خود میخوانند، نه به نام لذتیکه آن را تحقق میبخشند، و نه مصلحتیکه آن را افزایش میدهند، و نه نزدیک شدن به حاکم و فرمانده، و نه افتخار به صاحب سلطه و قدرت ... بلکه به نام عقیدهای که بدیشان تقدیم میدارند و خالی از هر زیب و زینت و زر و زیوری است، و تنها افتخار ایشان به عزت خدا است نه چز دیگری و نه کس دیگری ... آنان عقیده را بدیشان ارمغان میدارند، عقیدهایکه رنج و تلاش و جهاد و بیاحترامی را به همراه دارد. ایشان نمیتوانند که اصلا در اینکره زمین بدیشان اجر و پاداش دهند، بلکه آنچه بدیشان میرسد نزدیکی به خدا، و اجر و پاداش به تمام وکمال در روز حساب وکتاب است‌.

آنان بزرگان قریش هستند که آیات خدا در زمان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بر ایشان خوانده میشد و آنان به مومنان فقیر وتنگدست میگفتند:

(أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِیًّا).

کدامیک از دو گروه (ما و شما) منزل (زندگی) آنان بهتر، و مجلس (عیش و عشرت) ایشان زیباتر است؟. منزل و مجلس بزرگانیکه به محمّد ایمان نمیآورند، یا منزل و مجلس فقیرانیکه پیرامون او گرد میآیند؟

کدامیک از این دوگروه، جاه و مقام بهتری و مجلس و باشگاه زیباتری دارند؟ نضیر پسر حارث و عمرو پسر هشام و ولید پسر مغیره و دوستان ایشانکه از زمره بزرگانند، یا بلال و عمّار و خباب و دوستان ایشانکه از زمره تنگدستانند؟ اگر چیزیکه محمّد مردمان را به سوی آن میخواند خوب بود آیا پیروان او اینان میشدند، اینانکه هچ ارزشی و هیچ اهمّیتی در جامعه قریش ندارند؟ اینانکه در خانه محقرانه بدون زیب و زینتی همچون خانه خبابگرد میآیند؟ و دشمنان ایشان صاحبان باشگاههای بزرگ و مجلسهای سترگ و مکانت و منزلت برجسته اجتماعی میباشند؟

این منطق زمین است. منطق محرومان از آفاق والا در هر زمان و مکانی است. این هم حکمت خدا استکه مقتضی این استکه عقیده خالی از زیب و زینت و آرایش و پیرایش باشد، و عوامل فریبکاری و انگیزههای نیرنگبازی در آن نباشد. تا هرکه عقیده را به خاطر عقیده میخواهد، و آن را تنها برای رضای یزدان نه خشنودی مردمان میپذیرد، و ارزشها و معیارها و نیرنگها وگولهائی که دیگران بدانها خوی گرفتهاند ناچیز میشمرد، پیش بیاید و پذیره عقیدهگردد ... و از عقیده منصرف و رویگردانگردد هرکه آزها و سودها را میجوید، و زیب و زینت و زر و زیور را میطلبد، و مال و متاع میخواهد.

روند قرآنی بر سخنکافران سرگشتهایکه مینازند به مقام و زیب و زینتیکه دارند با پسودهای پیرو میزند، پسودهایکه دل را به جایگاههای هلاک شدنگذشتگان برمیگرداند، گذشتگانی که دارای منزلت و مکانت بزرگ و نعمت فراوان بودهاند و در آن سرمست و مغرور زیستهاند و بدانگول خوردهاند و شیفته و شیدای جهان فانی گردیدهاند.

(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِئْیًا[1]).

ما اقوام بیشماری را نابود کردهایم که پیش از آنان (در روزگار کهن) میزیستهاند و از اینان، مال و ثروت و وسائل زندگی بهتری داشتهاند و هم ظاهر و هیئت و سیمایشان آراستهتر و پیراستهتر بوده است‌.

سودی به حالشان نبخشید اسباب و اثاثیه و فرش و فروش و زیب و زینت و سیماهای آراسته و نماهای پیراسته؛ و وقتیکه خدا نابودی ایشان را مقرر فرمود، هیچ چیزی آنان را از دست خدا نرهانید. هان! این انسان فراموشکار است و درسهای عبرت را فراموش میکند! اگر انسان درسهای عبرت را به خاطر داشت و میاندیشید، غرور و سرمستی ظواهر امور او را درنمیربود. مگر نه این استکه جایگاههای نابودی و بر باد فنا رفتنگذشتگان خودخواه و خودپرست و شیدای این چند روزه حیات او را سخت متوجه خود میکند و به خود میخواند و وی را تهدید مینماید و برحذر میدارد؟! امّا انسان به لاف و گزاف و غرور و سرمستی خود فرو میرود، و از آنچه در انتظار او است غافل میشود، آن چیزیکه یقه کسانی راگرفته است که پیش از او بودهاند و سر خود گرفتهاند، آن کسانیکه از او نیروی بیشتر و اموال و اولاد زیادتری داشتهاند و هم اینک به دیار مردگان شتافتهاند.

روند قرآنی با همچون نگرشی پیرو میزند، و سپس به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میدهدکه به صورت مباهله بر ضد ایشان دعاکند. بدینگونهکه از خدا درخواستکند هرگروه از این دو دسته گمراه است خدا گمراهترشان فرماید و بر گمراهیشان بیفزاید، تا آنگاه که وعده خدا در دنیا یا در آخرت سر میرسد:

(قُلْ مَنْ کَانَ فِی الضَّلالَةِ فَلْیَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا یُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَکَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا. وَیَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدًى وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا).

(ای پیغمبر!) بگو: کسانی که در گمراهی هستند (و اصرار بر ادامه این راه دارند) خداوند مهربان بدیشان مهلت میدهد (تا بر کفر و طغیان خود بیفزایند و بیشتر در گناه خود فرو بروند) تا آنگاه که میبینند آنچه بدان وعده داده شدهاند، چه عذاب (کافران توسط جهادگران مسلمان) را، و چه (خواری و رسوائی) آخرت را. بالاخره ایشان خواهند دانست که چه کسی مسکن و منزلش بدتر و سپاه و لشکرش ضعیفتر و ناتوانتر است. (این عاقبت و سرنوشت ستمگران و فریفتگان دنیا بود، و امّا) کسانی که در راه هدایت گام برداشتهاند، خداوند بر هدایت ایشان میافزاید (و در راه انجام کارهای خوب و شایسته توفیق نصیبشان میگرداند) و (معلوم است که) آثار و اعمال نیکوئی که (از انسان میماند و) در پیشگاه پروردگارت ذخیره می‏گردد، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفیدتر است‌.

آنان گمان میبرند از پیروان محمّد (صلی الله علیه و سلم) راهیابترند، چون ایشان داراتر و شکوهمندترند. باشد چنین بینگارند) محمّد (صلی الله علیه و سلم) باید پروردگارش را به فریاد خواند و فروتنانه از پروردگارش بخواهدکه کدام دسته از این دوگروه گمراه است برگمراهیش بیفزاید و سرگشته را سرگشتهتر فرماید، و کدام دسته از این دو گروه راهیاب است بر راهیابیش بیفزاید و راه یافته را راهیافتهتر نماید ... هرگاه رخ دهد آنچه خدا بدیشان وعده داده است - آن وعده هم عذاب گمراهان در دنیا با دست مومنان، یا عذاب بزرگ روز سزا و جزا است - آن وقت خواهند دانست: کدامیک از این دوگروه مکان و منزل بدتر، و از نظر سپاه و لشکر ناتوانترند. و مومنان در آن روز شاد و شادمان و معزز و مکرم میگردند.

(وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ مَرَدًّا).

آثار و اعمال نیکوئی که (از انسان میماند و) در پیشگاه پروردگارت ذخیره می‏گردد، از لحاظ اجر و پاداش و از نظر عاقبت خوبتر و مفیدتر است‌.

باقیات صالحات از تمام چیزهائی والاتر و خوبتر است که اهل زمین بدانها مینازند و با داشتن آنها سرگشته و سرگردان میگردند.

*

آنگاه روند قرآنی نمونه دیگری از نازش و بالش کافران را ذکر میکند، وگفتار دیگری ازگفتارهایشان را به میان میکشدکه از آنها اظهار تنفر و تعجب میکند:

(أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا . أَطَّلَعَ الْغَیْبَ أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا . کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا . وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ وَیَأْتِینَا فَرْدًا).

آیا در شگفت نیستی از آن کسی که آیات ما را انکار کرده و میگوید: (اگر قیامتی هم به فرض باشد، در آنجا) بدون شک دارائی فراوان و فرزندان زیادی به من داده خواهد شد؟! (و در آنجا هم از شما جلوتر و از خوشی و لذائد بیشتری بهرهمند خواهم شد). آیا او از (اسرار) غیب آگاه شده است؟ و یا (این که در این زمینه) از پیشگاه خدای مهربان عهد و پیمانی گرفته است؟ چنین نیست که او می‏گوید. ما آنچه را که می‏گوید (علیه او) مینویسیم، و عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم داشت. (و او را میمیرانیم) و از او به ارث میبریم آنچه را که از آن دم میزند (که وجود مال و ولد است، و روز قیامت) تک و تنها پیش ما خواهد آمد (و نه مال و ولد، و نه یاور و پشتیبانی همراه او خواهد بود)‌.

درباره سبب نزول این آیات - با اسنادی که در دست است - از خباب پسر ارت روایت شده است کهگفته است: مرد آهنگری بودم. بر عاص پسر وائل وامیداشتم. به پیش او رفتم و از وی درخواست پرداخت آن را کردم. عاص پسر وائل گفت: به خدا سوگند وام را به تو پرداخت نمیکنم تا منکر محمّد نشوی. گفتم: به خدا سوگند منکر محمّد (صلی الله علیه و سلم) نمیشوم و به ترک مکتب او نمیگویم تا آنگاهکه میمیری و سپس در قیامت زنده میشوی. گفت: من وقتیکه مردم و بعدها زنده شدم، به پیش من میآئی در حالیکه در آنجا اموال و اولادی دارم. آن وقت به تو چیزی خواهم داد! این بودکه خدا نازل فرمود:

(أَفَرَأَیْتَ الَّذِی کَفَرَ بِآیَاتِنَا وَقَالَ لأوتَیَنَّ مَالا وَوَلَدًا ...).

آیا در شگفت نیستی از آن کسی که آیات ما را انکار کرده و میگوید: (اگر قیامتی هم به فرض باشد، در آنجا) بدون شک دارائی فراوان و فرزندان زیادی به من داده خواهد شد؟! ...[2]

گفتار عاص پسر وائل نمونهای از ریشخند کفار و سبکگرفتن رستاخیز از سوی ایشان است. قرآن از کار او اظهار تعجب میکند، و ادعای او را زشت میشمرد:

(أَطَّلَعَ الْغَیْبَ ؟).

آیا او از (اسرار) غیب آگاه است؟‌.

این استکه با چیزی آشنا استکه در جهان غیب است؟!

(أَمِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا).

یا (این که در این زمینه) از پیشگاه خدای مهربان عهد و پیمانی گرفته است؟‌.

این استکه از تحقق پیداکردن آن مطمئن است) قرآن با واژه «کلا: هرگز! هرگز!» پیرو میزند. این واژه هم برای نفی و طرد است. هرگز! هرگز او بر غیب اطلاع پیدا نکرده است و عهدی از پیشگاه خدا دریافت نداشته است. بلکه اوکفر میورزد و تمسخر میکند. پس در این صورت تهدید کردن و بیم دادن سزاوار برای ادب نمودن کافران بیشرم و حیائی است که آشکارا به کفر خود مینازند و اقرار مینمایند:

(کَلا سَنَکْتُبُ مَا یَقُولُ وَنَمُدُّ لَهُ مِنَ الْعَذَابِ مَدًّا).

چنین نیست که او میگوید: ما آنچه را که می‏گوید (علیه او) مینویسیم، و عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم داشت‌.

آنچه را که میگوید بر او خواهیم نوشت و در روز حساب وکتاب بدو خواهیمگفتکه چهگفته است و چه کرده است، و اصلا چیزی فراموش نمیگردد و غلطاندازی و مغلطهکاری پذیرفته نمیشود ... این هم نوعی تعبیر استکه تهدید را به تصویر میکشد، و الا غلطاندازی و مغلطهکاری غیرممکن است، و هیچ کار کوچکی یا بزرگی از علم خدا دور نمیماند وکنار نمیافتد. ما عذاب را بر او مستمر و پیاپی خواهیم کرد. عذاب او میافزائیم و آن را بر او به درازا میکشانیم و آن را از او قطع نمیگردانیم! روند قرآنی به تهدید کردن به شیوه تصویری خود باز هم ادامه میدهد:

(وَنَرِثُهُ مَا یَقُولُ).

و (او را میمیرانیم) و از او به ارث میبریم آنچه را که از آن دم میزند (که وجود اموال و اولاد است)‌.

یعنی ما آنچه را که از آن دم میزندکه اموال و اولاد است به ارث میبریم، همانگونه که ارثبرنده پس از مرگ ارثگذار میکند!

(وَیَأْتِینَا فَرْدًا).

تک و تنها پیش ما خواهدآمد

تک و تنها به پیش ما خواهد آمد، و هیچ اموال و هیچ اولاد و هیچ یار و یاور و هیچ سند و مدرکی با خود همراه ندارد: تک و تنها و ضعیف و ناتوان‌.

آیا درباره کسی نیندیشیدهای که نسبت به آیات خدا کفر میورزد، و کار را به روزی حواله میداردکه در آن چیزی در اختیار ندارد؟ آن روزیکه دست خالی و بیبهره از هر آن چیزی استکه در این دنیا داشته است؟ این نمونهای از نمونههای کافران است. نمونهای ازکفر و ادعا و پردهدری و پررویی است‌.

*

روند قرآنی به عرضهکردن سیماها و نماهائی ازکفر و شرک ادامه میدهد:

(وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِیَکُونُوا لَهُمْ عِزًّا . کَلا سَیَکْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا . أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا . فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا . یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا . وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا . لا یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَةَ إِلا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا).

(اینگونه افراد) بجز خدا، معبودهائی برای خود برگزیدهاند تا این که چنین معبودهائی مایه عزت و احترام (دنیوی و اخروی) ایشان گردند. (در دنیا در رفع مشکلات یاریشان دهند، و در آخرت برایشان شفاعت و میانجیگری کنند). نه چنین است (که میاندیشند. روز قیامت) معبودهائی را که میپرستند، عبادت ایشان را انکار خواهند کرد، و دشمن آنان خواهند شد. نمیدانی که ما شیاطین را به سوی کافران فرستادهایم تا آنان را (در انجام گناهان) سخت برانگیزند و بیاغالانند. (ای پیغمبر! از کفر ایشان دلتنگ مباش، و در نزول عذاب) بر آنان شتاب مکن. ما تمام اعمال ایشان را دقیقاً محاسبه میکنیم (و جزای کارهایشان را خواهیم داد). روزی ما پرهیزگاران را (با تعظیم و تکریم هرچه بیشتر) به گونه گروه‏‏هایی که به نزدشان روند و مهمانان ایشان شوند، در پیشگاه خداوند مهربان جمع مینماییم (و وارد بهشت میگردانیم) و گناهکاران را (همچون شتران تشنهای که به سوی آبشخور به سرعت بروند) تشنهکام به سوی جهنم میرانیم (و بدانجا داخل میگردانیم. در آن روز، چه بندگان متقی و چه بندگان مجرم مومن و غیرمومن، هیچیک از) آنان نمیتوانند شفاعت بکنند، مگر آن کسی که با خداوند مهربان عهد و پیمان دارد (که یکتاپرستی و انجام کارهای شایسته در دنیا است).

اینان که آیات خدا را نمیپسندند و بدانها کفر میورزند بجز خدا خداگونههائی را برمیگیرند و عزت و شوکت و پیروزی و نصرت را از آنها میجویند و میطلبند. در میان ایشان کسانی هستند که برخیها فرشتگان را میپرستند، و برخیها پریها را میپرستند، و آنان را به مدد و یاری میطلبند و ایشان را مایه قدرت و قوت خود میدانند و باعث توان و شوکت خود میشمارند ... هرگز! هرگز! اصلا خداگونههائی وجود ندارد ... فرشتگان و پریان پرستش ایشان را مردود خواهند شمرد، و عبادت آنان را انکار میکنند، و در پیشگاه خدا از ایشان بیزاری میجویند:

(وَیَکُونُونَ عَلَیْهِمْ ضِدًّا).

و دشمن آنان خواهند شد.

این دشنی را با بیزاری جستن از ایشان وگواهی دادن بر ضد آنان، اظهار میدارند.

شیاطین همچون مردمانی را برای انجامگناهان تشویق و ترغیب میکنند و به تکان و هیجان درمیآورند، و بر ایشان چیره و مسلط میگردند، و از آن زمانکه ابلیس طلبیده است که دست او در حق آنان باز و آزاد باشد، به شیاطین اجازه گمراه کردن ایشان داده شده است.

(فَلا تَعْجَلْ عَلَیْهِمْ).

(ای پیغمبر! از کفر ایشان دلتنگ مباش، و در نزول عذاب) بر آنان شتاب مکن‌.

از ایشان دلتنگ مشو، چه تا مدت نزدیکی بدیشان مهلت و فرصت داده شده است، و هر عملی از اعمال ایشان به حساب آنانگرفته شده است و بشمار آمده است ... تعبیر قرآنی دقت حساب را به شکل محسوسی به تصویر میکشد:

(إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا).

ما تمام اعمال ایشان را دقیقا محاسبه میکنیم (و جزای کارهایشان را خواهیم داد)‌.

تصویر هراسانگیزی است. وای به حال کسی که خداوندگناهان و اعمال و نفسهای ایشان را بر ضد آنان محسوب دارد، و آنها را پیجوئی و تعقیبکند تا آن زمانکه با او حساب وکتاب سخت و دقیقی را انجام میدهد ... کسی که احساس میکند رئیس او در زمین، اعمال و افعال و خطاها و اشتباهات او را زیر نظر میدارد و پیجوئی میکند، به خوف و هراس میافتد و با پریشانی روزگار را بسر می‏برد و از خود حساب میکشد ... پس وقتیکه بنده احساس میکندکه خدای انتقامگیرنده چیره و توانا او را میپاید و اعمال و اقوال وی راکنترل مینماید، باید چه حالی داشته باشد؟!

قرآن مجید در صحنهای از صحنههای قیامت سرانجام شمارشکردن و محاسبه نمودن را به تصویر میکشد. مومنان به سوی خداوند مهربان دسته دسته وگروه گروه باکرامت و احترام میروند و میبینندکه به خوبی از ایشان استقبال میشود:

(یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا).

روزی ما پرهیزگاران را (با تعظیم و تکریم هرچه بیشتر) به گونه گروه‏‏هایی که به نزدشان روند و مهمانان ایشان شوند، در پیشگاه خداوند مهربان جمع مینمائیم (و وارد بهشت میگردانیم)‌.

و امّا بزهکاران به سوی دوزخ، تشنهکام رانده میشوند، همانگونه که گلههای چهارپایان رانده میشوند:

(وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِینَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا).

و گناهکاران را (همچون شتران تشنهای که به سوی آبشخور به سرعت بروند) تشنهکام به سوی جهنم میرانیم (و بدانجا داخل میگردانیم)‌.

و هیچگونه میانجیگری و شفاعتی در آن روز وجود ندارد، مگر برای کسی که کار نیک پیشاپیش فرستاده باشد. اینکار نیک عهد و پیمان او با خدا است و خدا به تمام وکمال بدان وفا میکند. خداوند به کسیکه ایمان آورده باشد و کار نیک انجام داده باشد، وعده داده است که پاداش و اجر او را به تمام وکمال بدهد. خدا هم هرگز خلاف وعده نمیکند.

*

آنگاه دیگرباره روند قرآنی به سخن زشت دیگری از سخنان مشرکان میپردازد و آن را پیگیری میکند. این سخن زشت چنین استکه عربهای مشرک میگفتند: فرشتگان دختران خدایند. یهودیان مشرک نیز میگفتند: عزیر خدا است. مسیحیان مشرک نیز ادعا میکردند: مسیح پسر خدا است ... سراسر هستی از این سخن زشتیکه فطرت آن را نمیپسندد، و دل از آن بیزاری میجوید، به لرزه و تکان میافتد:

(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا . لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا . تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا . وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا).

(یهودیان و مسیحیان و مشرکان) میگویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است! واقعا چیز بسیار زشت و زنندهای را میگوئید. نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدت درهم فروریزد! از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت میدهند. برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد.

طنین واژگان و آهنگ عبارات با سایهروشنهای صحنه در ترسیم فضا شرکت میورزد: فضای خشم و توفندگی و لرزش و چندش! دل هستی و اندامهای آن به لرزش و چندش میافتد و رعشه میگرد و بر خود میلرزد از اینکه همچون سخن دور از عقل را بشنود و به قداست ذات الهی پسودهای برود و بیادبی بشود! همانگونه وجود و اندامهای انسان بر خود میلرزد هنگامیکه خشمناک میشود وقتیکه بیادبی و لطمهای متوجه کرامت و حرمت او، یا متوجهکرامت و حرمتکسی میشودکه دوستش میدارد و بدو احترام میگذارد. این لرزش و چندش جهانی در برابر سخنی دور از عقل، چیزی استکه آسمانها و زمین و کوهها در آن شرکت میورزند، و واژگان با آوا و نوای خود حرکت زلزله ولرزه راترسیممیکنند.

هنوز سخن دور از عقل، به خوبی بر زبان روان نشده است‌:

(وَقَالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمَنُ وَلَدًا).

میگویند: خداوند مهربان فرزندی برای خود برگرفته است‌!.

سخنیکه بیانگر رسوائی و پلشتی ایشان است فوراً در پی آن میآید:

(لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئًا إِدًّا).

واقعا چیز بسیار زشت و زنندهای را میگوئید.

آنگاه هر چیزیکه پیرامون ایشان آرمیده است به تکان و لرزش درمیآید، و هر چیزیکه بر جای خود آرام و مستقر است به چندش میافتد و بر خود میلرزد، و ستونیکه بر آن تکیه زده است و پایهایکه بر آن استوارگردیده است به اهتزاز درمیآید و خشم خود را مینماید:

(تَکَادُ السَّمَاوَاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنْشَقُّ الأرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدًّا . أَنْ دَعَوْا لِلرَّحْمَنِ وَلَدًا . وَمَا یَنْبَغِی لِلرَّحْمَنِ أَنْ یَتَّخِذَ وَلَدًا).

نزدیک است آسمانها به خاطر این سخن از هم متلاشی گردد، و زمین بشکافد، و کوهها به شدت درهم فروریزد! از این که به خداوند مهربان، فرزندی نسبت می‏دهند. برای خداوند مهربان سزاوار نیست که فرزندی برگیرد.

در وسط این خشم توفنده هستی بیانیه هراسناکی صادر میشود

(إِنْ کُلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِی الرَّحْمَنِ عَبْدًا . لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا . وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا).

تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، بنده خداوند مهربان (و فرمانبردار یزدان) میباشند. او همه آنان را سرشماری کرده است، و دقیقا تعدادشان را میداند. و همه آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر میشوند.

تمام کسانیکه در آسمانها و زمین هستند، بنده خدایند و خاضعانه و مطیعانه فرمان معبودشان را میبرند. هیچگونه فرزندی و هیچگونه انبازی برای خدا در میان نیست. بلکه همگان آفریده و بنده او هستند ... وجود انسان به لرزه درمیآید وقتیکه مفهوم و مدلول این سخن را به تصور درمیآورد:

(لَقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدًّا).

او همه آنان را سرشماری کرده است، و دقیقاً تعدادشان را میداند.

مجالی برای گریختن کسی، و جائی برای فراموش نمودن احدی نیست‌:

(وَکُلُّهُمْ آتِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَرْدًا).

و همه آنان روز رستاخیز تک و تنها (بدون یار و یاور و اموال و اولاد و محافظ و مراقب) در محضر او حاضر می شوند.

چشم خدا هر فردی را میپاید. هر فردی هم تک و تنها جلو میآید و کسی همدم ندارد و ازکسی قدرت و شوکت فراچنگ نمیآورد. حتی روح مردمان و ذهن و شعور ایشان با او نیست و به ترک او میگوید. ناگهان خویشتن را تک و تنها و بدون یار و یاور در پیشگاه خدای دادار مییابد.

در این محیط تنهایی و ترس و هراس، ناگهان مومنان را مییابیم که در زیر سایههای خوشایند مهر و محبت والا و ارجمند قرارگرفتهاند، مهر و محبت خداوند مهربان‌:

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا).

بی‏گمان کسانی که ایمان میآورند و کارهای شایسته و پسندیده انجام میدهند، خداوند مهربان آنان را دوست میدارد و محبت ایشان را به دلها میافکند،

در این فضای هراسناک، تعبیر از مهر و محبت، خوشایندی ویژهای دارد که دلها را میپساید و لمس مینماید، و آرامش رضایتبخشی در میان است که جانها را مینوازد و لبریز از آرامش میسازد. این مهر و محبت در جهان بالا و والای فرشتگان پخش و پراکنده میشود و فضا را عطرآگین میسازد. آنگاه از آن جهان سر ریز میشود و زمین را فرامیگیرد و مردمان را احاطه میکند. این استکه سراسر هستی از آن پر میشود و سرریز میگردد.

از ابوهریره (رضی الله عنه) روایت شده استکه پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) گفته است:

(ان الله اذا احب عبدا دعا جبریل فقال: یا جبریل انی احب فلاناً فأحبه. فیحبه جبریل. ثم ینادی فی اهل آلساء فیقول: ان الله یحب فلاناً فاحبوه. قیحبه آهلالسماء. ثم یوضع له القبول فی الارض. و إن الله إذا ابغض عبدا دعا جبریل فقال: یا جبریل إن ابغض فلاناً فابغضه. فیبغضه جبریل. ثم ینادی. فی اهل السماء: إن الله یبغض فلانا فابغضوه. فیبغضه اهل السماء؛ ثم یوضع له البغضاء فی الارض). [3]

هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد جبرئیل را فرامیخواند و بدو میگوید: ای جبرئیل من فلانی را دوست میدارم تو نیز دوستش بدار. جبرئیل هم او را دوست خواهد داشت. سپس جبرئیل در میان ساکنان آسمان (یعنی فرشتگان) ندا درمیدهد و میگوید: خدا فلانی را دوست میدارد پس شما نیز او را دوست بدارید. آنان هم او را دوست خواهند داشت. آنگاه پذیرش (محبت و مودت و شوکت و عظمت) او به (دلهای ساکنان) زمین (یعنی مردمان) انداخته میشود (و دلها او را دوست خواهند داشت). و هرگاه خداوند از بندهای بدش بیاید جبرئیل را فرامیخواند و بدو میگوید: ای جبرئیل من از فلانی بدم میآید تو نیز از او بدت بیاید. سپس جبرئیل در میان ساکنان آسمان (یعنی فرشتگان) ندا درمیدهد و میگوید: خدا از فلانی بدش میآید پس شما نیز از او بدتان بیاید. آنان هم از او بدشان میآید. .آنگاه دشمنانگی او به (دلهای ساکنان) زمین (یعنی مردمان) انداخته میشود (و دلها از او بدشان میآید)‌.

*

این چنین مژده دادن به مومنان پرهیزگار، و این چنین بیم دادن منکران دشمن، هدف نهائی این قرآن است. خدا قرآن را برای عربها ساده و آسانکرده است و به زبان پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) آن را نازل فرموده است تا آن را بخوانند:

(فَإِنَّمَا یَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِینَ وَتُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا).

ما قرآن را به زبان تو (که عربی است) ساده و آسان فراهم آوردهایم تا به وسیله آن، پرهیزگاران را (به رضا و نعمت خدای مهربان) مژدهدهی، و مردمان سرسخت (دشمن حق و طرفدار باطل) را با آن (از ناخشنودی و عذاب یزدان) بترسانی‌.

این سوره با صحنه ای پایان مییابدکه دل بسی به تفکر و تامّل آن مینشیند، و وجدان بسی از آن بر خود میلرزد، و خیال از نگریستن و وراندازکردن آن دست نمیکشد و کار را به پایان نمیبرد:

(وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا).

بیش از اینان (که با تو ای پیغمبر سر عناد و دشمنی دارند) چه نسلها و نژادهای فراوانی را (بر اثر کفر و گناه) نابود کردهایم. آیا کسی از ایشان را میبینی، یا کوچکترین صدائی از آنان را میشنوی؟!.

صحنهای استکه با لرزش ویرانگری تاخت خود را بر تو میآغازد، سپس با سکوت ژرفی تو را فرامیگیرد. انگار هم اینک تو را به بیابان مرگ میبرد، و تو را بالای کشتارگاههای نسلها و نسلها نگاه میدارد، و در آن بیابانیکه چشم پایان آن را نمیبیند، خیال تو با اشخاص و افرادی به گشت و گذار میپردازد که میجنبند و بر زمین راه میروند، و با حیاتی بهگشت و گذار میپردازد که میجنبد و به تلاش میخیزد، و با آرزوها و احساساتی همگام میشودکه زندگی میکنند و به آینده چشم میدوزند و امید میبندند ... سپس ناگهان سکوت خیمه میزند، و مرگ به چمباتمه میافتد، و لاشهها و اندامها و فرسودگی و نابودی جلوهگر میآیند، و دیگر نه جانی، و نه حسی، و نه حرکتی، و نه صدائی در میان است. ...

(هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ؟).

آیا کسی از ایشان را میبینی؟‌.

بنگر و دقت کن‌:

(هَلْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزًا).

آیا کوچکترین صدائی از آنان را میشنوی؟‌.

بشنو و سکوتکن. هان این آرمیدن ژرفی و خاموشی هراسانگیزی است. هیچ کسی در میان نیست مگر خدای یگانه زندهای که نمیمیرد.

*

پایان سوره مریم


 


1-رئیاً: مظهرو منظر. سیما و دیدار.

2- بخاری و مسلم‌.

3-امام احمد آن را روایت کرده است و گفته است: عفان برایمان از سهیل، و او از پدرش، و وی از ابوهریره روایتکرده است. مسلم نیز از قول سهیل آن را روایت نموده است. احمد و بخاری از قول ابنجریج، و او از موسی، و وی از ابن عتبه، و وی هم از نافع، و نافع از ابوهریره روایت کرده است‌.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد