ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی مریم آیهی 65-41
وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (٤١) إِذْ قَالَ لأبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا (٤٢) یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا (٤٣) یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا (٤٤) یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا (٤٥) قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا (٤٦) قَالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا (٤٧) وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَى أَلا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیًّا (٤٨) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلا جَعَلْنَا نَبِیًّا (٤٩) وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا (٥٠) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا (٥١) وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا (٥٢) وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا (٥٣) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا (٥٤) وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا (٥٥) وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (٥٦) وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا (٥٧) أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا (٥٨) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا (٥٩) إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا یُظْلَمُونَ شَیْئًا (٦٠) جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا (٦١) لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا (٦٢) تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا (٦٣) وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا (٦٤) رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا (٦٥)
داستان تولد عیسی به پایان آمد با پردهبرداری از زشتی و دروغ وگمراهی موجود در افسانه تولد عیسی که برخی از اهلکتاب در عقائد تباه خود بدان استناد میجویند. در این سوره به دنبال بیان آن، حلقهای از زنجیره داستان ابراهیم میآید و آن هم از زشتی و دروغ وگمراهی موجود در عقیده شرک پرده برمیدارد. ابراهیم همان کسی است که عربها خود را بدو منسوب میکنند، و مشرکان میگویند: آنان پردهداران خانهای هستند که ابراهیم و اسماعیل آن را ساختهاند.
در این حلقه شخصیت ابراهیم پسندیده شکیبا پدیدار میآید ... نرمش و شکیبائی او در واژگان و سخنانی پدیدار میآید که قرآن مجید آنها را از او به عربی برگردانده است، و درکارهای او و در رویاروئی او با نادانی پدرش پدیدار میآید. همچنین مرحمت و محبت خدا به ابراهیم جلوهگر میآید در اینکه خدا بجای پدرش و خانواده و خویشان مشرکش فرزندان و نوادگان صالحی بدو عطاء فرمود که ملت بزرگی را برای وی زادند و پدید آوردند. در میان ایشان پیغمبران و صالحانی بودند.کسانی هم بعدها از نسل او پدید آمدند نابایست بودند و به ترک نمازگفتند و به دنبال شهوات راه افتادند و از راه راستی منحرف گردیدندکه پدرشان ابراهیم آن را برایشانکشیده بود و بدیشان نموده بود. آنان اینگونه مشرکانی بودند.
خدا ابراهیم را اینگونه توصیف میکندکه او راستگو و راستکار و پیغمبر بزرگواری بود. واژه «صدیق: بسی راستگو و راستکار» برداشت دو معنی را دارد: بسیار دارای صدق و صداقت، و بسیار تصدیقکننده حق و حقیقت. هر دوی این معنیها با شخصیت ابراهیم مناسبت دارد:
( وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا إِذْ قَالَ لأبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا).
در کتاب (قرآن، برای مردمان، گوشهای از سرگذشت) ابراهیم را بیان کن. او بسیار راستکردار و راست گفتار و پیغمبر (یزدان دادار) بود. هنگامی (را بیان دار) که (محترمانه) به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را پرستش میکنی که نمیشنود و نمیبیند و اصلا شر و بلائی از تو به دور نمیدارد؟ ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهره تو نگشته است، بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم. ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خدای) رحمان سرکش بوده و هست. ای پدر! من از این میترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود (که آتش دوزخ است) و آنگاه همدم شیطان (در نفرین یزدان و عذاب سوزان) شوی.
با این لطف و مهربانی، ابراهیم با پدرش به سخن درمیاید. میکوشد او را به سوی خیر و صلاهی رهنمودکندکه خدا ان را بدو نشان و بدان هدایت داده است، و خدا آن را بدو اموخته است. ابراهیم محترمانه و مهربانانه با او به سخن درمیاید و میگوید:
« یَا أَبَتِ » .
ای پدر!.
و از او میپرسد:
« لِمَ تَعْبُدُ مَا لا یَسْمَعُ وَلا یُبْصِرُ وَلا یُغْنِی عَنْکَ شَیْئًا ؟ » ٠
چرا چیزی را پرستش میکنی که نمیشنود و نمیبیند و اصلا شر و بلائی از تو به دور نمیدارد؟.
اصل در عبادت این استکه انسان عبادت را متوجه کسی کندکه بالاتر و داناتر و تواناتر از انسان است. عبادت را به مقامی صعود دهدکه از مقام انسان والاتر و بلندتر است. پس در این صورت چگونه انسان عبادت را متوجه چیزی میکندکه از انسان پائینتر و کمتر است، چه رسد به اینکه عبادت را متوجه چیزی سازدکه مرتبه آن از مرتبه حیوان نیز پائینتر و فروتر است، نه میشنود و نه میبیند، و نه مالک زیانی و نه ماک سودی است ... پدر ابراهیم و قوم او بتها را میپرستیدند، همانگونهکه قریشیانیکه اسلام با ایشان روبروگردید چنین حال و وضعی داشتند.
این نخستین پسودهای استکه ابراهیم دعوت خود را با آن با پدر خود آغاز میکند. سپس به دنبال آن بیان میداردکه این را از سوی خویش نمیگوید. بلکه این آگاهی و دانشی استکه از سوی خدا برای او آمده است و خدا او را رهنمودکرده است و هدایت بخشیده است. هرچند که او از پدرش سن و سال و تجربه کمتری دارد، ولیکن مدد و یاری آسمانی او را کمک کرده استکه بفهمد و حق را بداند. این استکه پدرش را نصیحت میکند، پدریکه این آگاهی و دانش را دریافت نکرده است. پدرش را به راهی رهنمود میکند که خودش بدان رهنمود گردیده است:
«یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطًا سَوِیًّا ».
ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهره تو نگشته است. بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه راست رهنمود کنم.
هیچگونه کوچکی و حقارتی در این نیستکه پدر از پسرش پیرویکند، وقتیکه پسر با سرچشمه اعلی و بس بالا ارتباط و پیوند دارد. پدر وقتیکه از همچون پسری پیروی میکند، درحقیقت او از آن سرچشمه اعلی و بس بالا پیروی میکند، و در راهی حرکت مینمایدکه به سوی هدایت است.
بعد از این که ابراهیم بیان میداردکه چه زشتی و بدی در عبادت بتها نهفته است، و سرچشمهایکه ابراهیم از آن مدد و یاری میطلبد و در دعوت پدرش بر آن تکیه دارد، برای پدرش روشن میکندکه راه پدرش راه شیطان است، وابراهیم میخواهد او را به راه رحمان رهنمود سازد. چه ابراهیم بر پدرش از خشم خدا میترسد، و نگران استکه خدا مقدر فرمایدکه پدرش از زمره پیروان شیطان قلمداد شود.
« یَا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمَنِ عَصِیًّا یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمَنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیًّا ».
ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خدای) رحمان سرکش بوده و هست. ای پدر! من از این میترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود (که آتش دوزخ است) و آنگاه همدم شیطان (در نفرین یزدان و عذاب سوزان) شوی.
اهریمن استکه به پرستش بتها جای خدا انسان را تشویق و ترغیب میکند. چهکسیکه بتها را پرستش میکند، انگار خود شیطان را پرستش مینماید، و شیطان هم از فرمان رحمان عاصی وگریزان است. ابراهیم پدرش را برحذر میدارد از اینکه خدا بر او خشمگیرد و وی را دوست و پیرو شیطان بشمار آورد. وقتیکه خدا بنده خود را به طاعت هدایت میدهد نعمت است. و زمانیکه خدا مقدر و مقرر میفرماید که بنده او از زمره دوستان شیطان قلمداد شود نقمت است ... نقمتی استکه او را به سوی سختترین عذاب و زیانبارترین معامله در روز حساب وکتاب قیامت سوق میدهد.
امّا این دعوت لطیف و زیبا با دلانگیزترینکلمات و مهرانگیزترین عبارات نیز به دل مشرککینهتوز درنمیآید. پدر ابراهیم را میبینیم که چگونه با زشتی و تهدید و بیم به پیکار ابراهیم میرود:
( قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا).
(پدر ابراهیم برآشفت و) گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟! اگر (از این کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره بتان) دست نکشی، حتما تو را سنگسار میکنم. برو برای مدت مدیدی از من دور شو (تا آتش کینه وخشمم فروکش کند، و دست به خون تو نیالایم).
آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی، و از پرستش آنها بیزاری؟ آیاکار تو بدینجاکشیده استکه همچون جسارتی به خود راه دهی؟! این کار اعلان مرگ رسواگرانه زشت تو است اگر بر این موقعیت پلشت پافشاری کن.
(لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لأرْجُمَنَّکَ) ٠
اگر (از کار یکتاپرستی و ناسزاگوئی درباره بتان) دست نکشی، حتما تو را سنگسار میکنم.
از پیش چشم من برو، و از منکاملا دور شو، تا زندگی خود را حفظ کنی اگر میخواهی رهائی یابی:
« وَاهْجُرْنِی مَلِیًّا» .
برو برای مدت مدیدی از من دور شو (تا آتش کینه و خشمم فروکش کند، و دست به خون تو نیالایم).
با همچون نادانی و جهالتی، این مرد با دعوت به سوی هدایت برخوردکرد، و با همچون سنگیندلی و پرخاشی با سخن مودبانه پاکیزه بیکار آغازید. این حال ایمان با کفر، و حال دلی استکه ایمان آن را آراسته است و پاکیزه داشته است، و حال دلی است کهکفر آن را آلوده است و تباه کرده است.
ابراهیم شکیبا بر سر خشم نمیآید، و نیکرفتاری و مهربانی و ادب خود را با پدر خویش فراموش نمیکند:
«قَالَ سَلامٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیًّا وَأَعْتَزِلُکُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّی عَسَى أَلا أَکُونَ بِدُعَاءِ رَبِّی شَقِیًّا ».
(ابراهیم به آرامی و مهربانی) گفت: (پدر) خداحافظ! من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. چرا که او نسبت به من بسیار عنایت و محبت دارد. و از شما (ای پدر! و ای قوم بتپرست!) و از آنچه بجز خدا میپرستید کنارهگیری و دوری میکنم، و تنها پروردگارم را میپرستم. امید است در پرستش پروردگارم (طاعت و عبادت من پذیرفته شود و) بدبخت و نومید نگردم.
درود بر تو ... با تهدید و بیم تو نه ستیزی میشود و نه آزاری میرسد، و نه بدان پاسخی داده میشود. از خدا تمنا خواهم کردکه تو را ببخشاید، و براثر استمرار گمراهی و به دوستیگرفتن شیطان تو را شکنجه ندهد و عذاب نرساند. بلکه به تو رحمکند و هدایت را بهره تو سازد. خدا مرا عادت داده است که پیوسته مشاهده کنم خدا بر من منت مینهد و دعای مرا میپذیرد. اگر وجود من درکنار تو و دعوت من از تو به سوی ایمان تو را آزار میرساند، از تو و از قوم توگوشهگیری و دوری خواهمکرد، و از آنچه بجز خدا به فریاد میخوانید و میپرستید گوشهگیری و دوری خواهم کرد. تنها خدا را به فریاد میخوانم و میپرستم. امیدوارم خدا - به سبب به فریاد خواستن و پرستیدن خدا - مرا بدبخت و ناامید نفرماید.
آنچه ابراهیم آن را میخواهد تنها به دور داشتن او از بدبختی است ... این هم به خاطر ادب و پرهیزگاریای است که آن را احساس میکند. ابراهیم برای خود برتری و فضیلتی نمیبیند، و به چیزی بیش از به دور داشتن او از بدبختی چشم نمیدوزد!
بدین شیوه و بدینگونه ابراهیم از پدرش، قومش، پرستش ایشان، و خدایان ایشان دوری گزید و کنارهگیریکرد، و به ترک اهالی خانواده و شهر و دیار خودگفت. این بود خدا او را تنها رها نکرد. بلکه بدو فرزندان و نوادگانی بخشید و جایگزین خوبی بدو عطاء فرمود:
«فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَکُلا جَعَلْنَا نَبِیًّا وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا ».
هنگامی که از آنان و از چیزهائی که بجز خدا میپرستیدند، کنارهگیری کرد (و از میان ایشان هجرت نمود)، ما بدو اسحاق و (از اسحاق) یعقوب بخشیدیم، و هریک از آنان را پیغمبر بزرگی کردیم. و رحمت خویش را شامل ایشان کردیم (و در پرتو آن به خیر و خوبی دنیا و آخرت رسیدند) و آنان را نیکونام و بلندآوازه کردیم.
اسحاق پسر ابراهیم است. خدا از ساره اسحاق را بدو بخشید - ساره پیش از او نازا بود - یعقوب نیز پسر اسحاق است. ولی یعقوب پسر ابراهیم بشمار امده است. بدان علت که یعقوب در روزگار زندگانی نیای خود ابراهیم به اسحاق عطاء گردیده است و در خانه و در آغوش نیای خود پرورده گردیده است. بدینگونه انگار پسر خود ابراهیم است. از ابراهیم دینداری را آموخته است و آن را به فرزندان خویش یاد داده است. یعقوب همچون پدرش پیغمبری بوده است.
(وَوَهَبْنَا لَهُمْ مِنْ رَحْمَتِنَا ) ٠
و رحمت خویش را شامل ایشان کردیم.
ما با ابراهیم و اسحاق و یعقوب و با زادگان ایشان مرحمتکردیم و انان را مشمول رحمت نمودیم ... در اینجا واژه رحمت ذکر میگردد، به سبب این که رحمت نشانه برجستهای در فضای سوره است، و رحمت هدیه خدا است، هدیهایکه بجای اهل و خانواده و شهر و دیاری که ابراهیم از دست داده است بدو داده میشود، و رحمت در تنهائی وگوشهگیری به ابراهیم عطاء میگردد.
« وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِیًّا ».
و آنان را نیکونام و بلندآوازه کردیم.
انان در دعوت خود راست و درست بودند. در میان قوم خودشان سخنانشان شنیده و پذیرفته میشد. سخنانشان با افتخار اطاعت میگردید و بر دیدگان نهاده میسد.
*
روند قرانی با زادگان ابراهیم به پیش میرود. با نوادگان اسحاق همگام میشود و از موسی و هارون سخن میگوید:
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الأیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیًّا وَوَهَبْنَا لَهُ مِنْ رَحْمَتِنَا أَخَاهُ هَارُونَ نَبِیًّا ) .
در کتاب (آسمانی قرآن) سخن از موسی بگو. کسی که پاک و برگزیده خدا، و پیغمبری بس والا بود. ما او را از طرف راست کوه طور ندا دردادیم (و موسی از جانب راست خود ندای ما را شنید) و او را نزدیک کردیم و با او سخن گفتیم. و ما از روی مرحمت خود، برادرش هارون را که پیغمبر بود، بدو دادیم (و او را دستیار و پشتیبانش کردیم).
روند قرانی موسی را به مخلص توصیف میکند، مخلصیکه خدا او را به خود اختصاص داده است و ویژه دعوت خودکرده است. موسی هم رسول و هم نبی بود. رسول پیغمبری استکه صاحب دعوت است و موظف است آن را به مردمان برساند. نبی پیغمبری است که صاحب دعوت نیست. بلکه دارای عقیدهای است که ان را از خدا دریافت مینماید. در میان بنیاسرائیل انبیاء فراوانی بودند که وظیفه انان تبلبغ دعوت موسی و رساندن ان به مردمان بوده است و موظف بودهاند برابر تورات حکم کنند، توراتی که موسی ان را از سوی خدا با خود به ارمغان اورده است.
« یحکم بها آلنبیون الذین اسلموا للذین هادوا. و آلربانیون و الاحبار بما استحفظوا منکتاب الله و کانوا علیه شهداء ».
پیغمبرانی که تسلیم فرمان خدا بودند به تورات برای یهودیان حکم میکردند، و نیز خداپرستان و دانشمندانی بدان حکم میکردند که امانتداران و پاسداران کتاب خدا بودند. (مائده/44)
خدا فضیلت موسی را با فریاد داشتن او از طرف راست کوه طور - طرف راست با توجه به قرارگرفش موسی بدان هنگام - بیان میدارد، و نزدیکی او را به خود ذکر میکند، نزدیکی از لحاظ سخنگفتنیکه به شکل مناجات به تصویرکشیده میشود. ما نمیدانیم این سخنگفتن چگونه صورت پذیرفته است، و موسی چگونه آن را دریافت داشته است ... آیا این سخنگفتن با گوش شنیده میشده است، یا سراسر هستی انسانی او آن را دریافت میداشته است. همچنین نمیدانیم خدا وجود بشری موسی را برای دریافت سخن خدای ازلی به چه شکلی درآورده است ... ما تنها ایمان داریم به این که اینکار شده است و صورت پذیرفته است، و برای خدا ساده استکه به نحوی از انحاء سخن خود را به انسان برساند، در حالیکه انسان بر بشریت خود بوده، و سخن خدا آسمانی و بر آسمانی بودن خود ماندگار باشد ... پیش از این انسان با نفخهای از روح متعلق به یزدان انسان شده است.
روند قرآنی رحمت خدا را در حق موسی ذکر میکند، در این که برادر او هارون را همراه وی میکند، بدانگاه که موسی از خدا درخواست مینمایدکه او را با هارون یاری دهد:
(او أخی هارون هوأفصح منّی لساناً فارسله معی ردءاً یصدّ قنی انی اخافُ ان یکذبون ) .
برادرم هارون را که از من زبان بلیغتر و فصیحتری دارد با من بفرست تا یاور من بوده و (با توضیح گفتارم برای دیگران و پاسخگوئی روشن به شبهات ایشان) مرا تصدیق نماید. چرا که میترسم تکذیبم کنند و دروغگویم نامند. (قصص/34)
رحمت استکه بر سراسر فضای سوره سایه میاندازد. آنگاه روند قرآنی به نواده دیگری از نژاد ابراهیم میپردازد و از اسماعیل نیای عربها سخن میگوید:
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولا نَبِیًّا وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَکَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا ) .
در کتاب (آسمانی قرآن) از اسماعیل بگو: آن کسی که در وعدههایش راست بود، و پیغمبر والامقامی بود. او همواره خانواده خود را به اقامه نماز و دادن زکات دستور میداد، و در پیشگاه پروردگارش مورد رضایت بود.
صفات اسماعیل را برمیشمرد و او را چنین توصیف میکندکه دارای وعده راستین بود و به وعده خود وفا میکرد. داشتن وعده راستین و به وعده خود وفا نکردن صفت هر پیغمبری و هر شخص صالح و شایستهای بوده است. پس باید این صفت در اسماعیل تا بدانجا برجسته و چشمگیر بوده باشدکه مقتضی اظهار آن و تذکر آن به شکل خاصیگردیده است.
اسماعیل پیغمبری بوده است، و چون نیای بزرگ عربها بوده است به ناچار باید در میان عربهای پیشین صاحب دعوت بوده باشد. اندکی پیش از آمدن اسلام و بعثت حضرت محمد (صلی الله علیه و سلم) افراد یگانهپرستی و اهل توحیدی بودهاند. ارجح اقوال این است که آنان باقیماندگان یکتاپرست پیروان اسماعیل بودهاند. روند قرآنی از جمله ارکان و اصل عقیدهایکه اسماعیل با خود به ارمغان آورده است، نماز و روزه را ذکر میکند و میگویدکه اسماعیل به اهالی خانواده خود دستور میداد نماز را بخوانند و زکات را بدهند ...گذشته از این، روند قرآنی میگوید که اسماعیل در پیشگاه پروردگارش مورد رضایت بوده است ... رضای خدا نشانهای از نشانههای برجستهی این سوره است و در فضای آن رضا همچون رحمت طنینانداز است و نزدیک به هم هستند.
در پایان، روند قرآنی این اشارهها را با یادی از ادریس پایان میدهد:
(وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا. وَرَفَعْنَاهُ مَکَانًا عَلِیًّا).
و در کتاب (آسمانی قرآن) از ادریس بگو او بسیار راستکار و راستگو و پیغمبر بزرگی بود. ما او را به منزلت و مکانت والائی نائل کردیم.
ما نمیتوانیم روزگار ادریس را دقیقا معینکنیم. ارجح این استکه او پیش از ابراهیم زیسته است، و از زمره انبیاء بنیاسرائیل نبوده است. چه نام او درکتابهای آئینی ایشان نیامده است. قرآن ادریس را راستکار و راستگو و پیغمبری بشمار آورده است و ثبت و ضبط فرموده استکه خدا ادریس را به منزلت و مکانت والائی نائل گردانده است، و قدر و ارج او را بالا برده است و نام وی را والاکرده است. و بلندآوازهاش فرموده است.
نظریهای در میان استکه آن را ذکر میکنیم تنها برای آشنائی با آن. ما آن را نه میپذیریم و نه نفی میکنیم. برخی از پژوهشگران وکاوشگران آثار و ابنیه کهن مصر میگویند: ادریس معرب واژه «اوزریس» مصری قدیم است. و یحیی معرب واژه یوحنا، وکلمه الیسع معرب واژه الیشع است ... پیرامون اوزریس افسانههای زیادی ساخته شده است. مصریها معتقدندکه او به آسمان صعودکرده است و تخت بزرگ بدو تعلقگرفته است. هرکسکه اعمال او پس از مرگ وزن و سنجیده گردد و روشن شودکه حسنات و خوبیهایش بیش از سیئات و بدیهایش است، به اوزریس ملحق میگردد، اوزریسیکه او را برای خود خدائی کردهاند، و میگویند اوزریس پیش از صعود به آسمان علوم و معارف را بدیشان آموخته است.
به هر حال ما به چیزی بسنده میکنیمکه در قرآن مجید راجع به ادریس آمده است، و ترجیح میدهمکه او پیش از انبیاء بنیاسرائیل زیسته است و بوده است.
روند قرآنی پیغمبری را ذکر میکند تا میان آنکاروان مومن و پرهیزگار، و میان کسانیکه پس از ایشان بودهاند، اعم از مشرکان عرب یا مشرکان بنیاسرائیل، به سنجش و مقایسه بپردازد ... ناگهان در این سنجش و مقایسه پدیدار میگردد چه اندازه آنان با اینان فرق دارند، و چه فاصله زیادی و چه دره ژرفی و چه اختلاف فراوانی میانگذشتگان و آیندگان است، و آنان کجا و اینان کجایند:
(أُولَئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ وَمِمَّنْ هَدَیْنَا وَاجْتَبَیْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا . فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).
آنان که پیغمبرانی بودند از سلاله آدم، و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب، و از زمره کسانی که آنان را (به سوی ایمان) رهنمود و (برای رسالت آسمانی) برگزیده بودیم و بدیشان نعمت (دنیا و آخرت) داده بودیم، هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت میشد، سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند. بعد از آنان، فرزندان ناخلفی (روی کار آمدند و در زمین) جایگزین شدند که نماز را (ترک کردند و بهرهمندی از آن را) هدر دادند و به دنبال (لذائذ و شهوات راه افتادند و (مجازات) گمراهی (خود را در دنیا و آخرت) خواهند دید ....
روند قرآنی در این عرضه در کنار نشانههای برجسته موجود در صفحه نبوت میایستد، نبوت در تاریخ بشریت:
(مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ).
از سلاله آدم.
(مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ).
و از فرزندان کسانی که با نوح سوار کشتی کردیم.
(وَمِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْرَائِیلَ).
و از دودمان ابراهیم و یعقوب.
ادم شامل همگان میگردد، و نوح شامل کسانی میشود که بعد از او آمدهاند، و ابراهیم شامل دو شاخه بزرگ نبوت میگردد، و یعقوب شامل شجره بنیاسرائیل میشود، و اسماعیل که عربها منسوب بدو هستند شامل عربها و از جمله آنان خاتمالنبیین محمّد (صلی الله علیه و سلم) می گردد.
این پیغمبران و کسانی که خدا ایشان را همراه با پیغمبران هدایت داده است، و شایستگانی که از دودمان ایشان بودهاند و خدا آنان را برگزیده است ... صحنه ایشان برجسته است.
(إِذَا تُتْلَى عَلَیْهِمْ آیَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّوا سُجَّدًا وَبُکِیًّا).
هر زمان که آیات خداوند مهربان پیش ایشان تلاوت میشد، سجدهکنان و گریان به خاک میافتادند.
آنان پرهیزگارانی هستندکه از خدا بسی میترسند. وجدانهایشان به لرزه درمیآید زمانی که آیات خدای مهربان بر آنان خوانده میشود. واژگان نمیتوانند از عهده تعبیر تاثیراتی برآیندکه بر دلهایشان میگذرد و بتوانند احساسات درونهایشان را بیان دارند این است که چشمانشان از اشک لبریز میگردد و سجدهکنان و گریان به خاک میافتند ...
آن پرهیزگاران حساسی که چشمانشان از اشکها لبریز میگردد و دلهایشان از یاد خدا به خشوع و خضوع میافتد، از پس ایشان فرزندان نابایست و ناصالحی به وجود آمدند که از خدا بسی دورگردیدند.
(أَضَاعُوا الصَّلاةَ).
نماز را (ترک کردند و بهرهمندی از آن را) هدر دادند. به ترک نمازگفتند و وجوب آن را انکارکردند.
(وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ).
و به دنبال (لذائذ و) شهوات راه افتادند.
غرق در شهوات شدند. واقعا میان آنان و میان اینان فرق بسیاری است! شباهت آنان با اینان بیاندازه دور است!
از اینجا استکه روند قرآنی اینان را تهدید میکندکه با رفتار وکردار پدران شایسته و بایسته خود مخالفت ورزیدهاند. ایشان را به گمراه شدن و نابود گشتن تهدید میکند و بیم میدهد:
(فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).
(مجازات) گمراهی (خود را در دنیا و آخرت) خواهند دید.
غی: به معنی پریشانی وگمراهی است. سرانجام پریشانی وگمراهی هم هدر رفتن و نابود شدن است. آنگاه دو لنگه در توبه باز میشود، و از آن نسیمهای رحمت و لطف و نعمت وزیدن میگیرد:
(إِلا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلا یُظْلَمُونَ شَیْئًا . جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کَانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا . لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا . تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا).
مگر آن کسانی که توبه کنند و (چنان که باید) ایمان بیاورند و کارهای شایسته کنند. این چنین کسانی وارد بهشت میشوند و کمترین ستمی بدانان نخواهد شد. باغهای ماندگاریای و جاودانگیای که خداوند مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و ایشان نادیده بدان ایمان دارند. وعده خدا حتما تحقق میپذیرد (و روزی آنان بهشت خدا را دیده و بدان وارد میگردند). آنان در آنجا گفتار پوچ و بیهودهای نمیشنوند. لیکن درود (یزدان و فرشتگان و مومنان) را (میشنوند). صبحگاهان و شامگاهان (و تمام اوان و زمان) خوراک و طعام ایشان آماده است. این است بهشتی که ما آن را به بندگان خود -به آن کسانی که پرهیزگار باشند - مید هیم.
توبهایکه ایمان را ایجاد میکند و عمل شایسته و بایسته را تولید مینماید، و مدلول و مفهوم مثبت و روشن خود را تحقق میبخشد، از چنان سرنوشتی توبهکنندگان را میرهاند، و توبهکنندگان به «سرگردانی وگمراهی» دچار نمیآیند. بلکه وارد بهشت میگردند وکمترین ستمی بدیشان نمیشود. وارد بهشت میگردند برای اقامتگزیدن، بهشتی که خدای مهربان آن را به بندگان خود وعده داده است و آنان هم از غیب بدان ایمان آوردهاند پیش از اینکه آن را ببینند. وعده خدا رخ میدهد و هدر نمیرود.
آنگاه تصویری از بهشت وکسانی را ترسیم میکندکه در آنجا بسر میبرند ...
(لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا إِلا سَلامًا).
آنان در آنجا گفتار پوچ و بیهودهای نمیشنوند، لیکن درود (یزدان و فرشتگان و مومنان) را (میشنوند). در آنحا یاوهگویی و داد و بیداد و جدال و ستیزی نیست. بلکه در آنجا تنها صدائی شنیده میشودکه متناسب با این فضای دلپسند و مورد رضایت است،
صدای دررد ... رزق و روزی هم در این بهشت تضمین شده است و نیازی به جستن و رنجکشیدن نیست. دیر رسیدن یا تمام شدن آن انسان را دچار پریشانی و هراس نمیسازد:
(وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِیهَا بُکْرَةً وَعَشِیًّا).
صبحگاهان و شامگاهان (و تمام اوان و زمان) خوراک و طعام ایشان آماده است.
این فضای دلپسند و مورد رضایت و خوش و امین، سازگار با جستن و پریشان شدن نیست.
(تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ کَانَ تَقِیًّا).
این است بهشتی که ما آن را به بندگان خود -به آن کسانی که پرهیزگار باشند -میدهیم.
هرکسکه میخواهد وراثت بهشت را داشته باشد، وراثت آن مشهور و معروف است: توبه و ایمان و عمل صالح. ولی وراثت حسب و نسب هیچگونه فائدهای نمیرساند. مردمانی حسب و نسب آن اشخاص پرهیزگار را به ارث بردند، یعنی حسب و نسب پیغمبران و کسانیکه خدا ایشان را هدایت عطاءکرده بود و آنان را برگزیده بود، ولیکن ایشان نماز را ضائع کردهاند و از شهوات پیروی نمودهاند، و این است که وراثت حسب و نسب بدیشان سودی نمیرساند.
(فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا).
(مجازات) گمراهی (خود را در دنیا و آخرت) خواهند دید.
*
این درس با اعلان ربوبیت مطلقه برای خدا، و با رهنمود به پرستش او و شکیبائی بر تکالیف و وظائف پرستش، و نفی همگون و همسان برای خدا، به پایان می آید:
(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا. رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا).
ما (فرشتگان، بندگان جان و دل بر کف یزدان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآئیم (و به کره زمین گام نمیگذاریم). ازآن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است و پروردگارت فراموشکار نبوده (و نیست). پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است. پس (حال که چنین است و همه خطوط بدو منتهی میشود) تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش. مگر شبیه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حی، قیوم، و ... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟(.
روایتها همدیگر را تقویت میکنند بر اینکه اینگفتار یزدان:
(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ ...).
ما (فرشتگان، بندگان جان و دل بر کف یزدان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآئیم ....
از جمله سخنانی استکه به جبرئیل (علیه السلام) دستور داده شدکه آن را به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) بگوید، در پاسخ به تاخیر او در پیام وحی برای مدت زمانیکه جبرئیل به خدمت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) نیامد. دل پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) به هراس افتاد، و اشتیاق ارتباط با محبوب فزونی گرفت. جبرئیل موظف گردید بدو بگوید:
(وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِأَمْرِ رَبِّکَ).
ما (فرشتگان، بندگان جان و دل بر کف یزدان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمیآئیم.
خدا استکه همه کارهای ما را در دست دارد:
(لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذَلِکَ).
ازآن او است آنچه پیش روی ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان آن دو است.
خدا چیزی را فراموش نمیکند. بلکه وحی و پیام را وقتی فرومیفرستدکه حکمت او مقتضی نزول آن باشد:
(وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیًّا).
و پروردگارت فراموشکار نبوده (و نیست).
پس از آن مناسبت داردکه شکیبائی بر عبادت خدا ذکر شود، و اعلانگرددکه ربوبیت متعلق به خدا است و بس:
(رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا).
پروردگار آسمانها و زمین و آنچه در میان این دو است.
هیچگونه ربوبیتی برای غیر خدا نیست، و هیچگونه انبازی در این جهان بزرگ برای خدا نیست.
(فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ).
تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش.
خدا را عبادت و پرستشکن، و بر مشکلات و معضلات و تکالیف و وظائف عبادت و پرستش شکیبا و ماندگار باش. این مشکلات و معضلات و تکالیف و وظائف بالا رفتن به سوی افق راست ایستادن در پشگاه معبود، و ثبات و ماندگاری در این افق والا است. او را عبادت و پرستش کن، و خویشتن را جمع و جور ساز، و نیرو و توان خویش را برای ملاقات و دریافت فرمان در آن افق والای یزدان تهیه و تدارک ببین ... این رنج و مشقت است، رنج و مشقت دامن فراهم چیدن و خویشتن را جمع و جورکردن و خالص و مخلص شدن برای آن رنج و مشقت و دستکشیدن از هر چیز جز آن، جهت پرداختن بدان. هیچ ندائی را نشنیدن و به هیچ چیزی ننگریستن مگر ندای آن و نگریستن بدان ... با این رنج و مشقت خوشی و لذتی استکه مزه آن را نمیداند مگرکسی که خودش آن را چشیده باشد. ولی هرچه هست بدان نمیتوان رسید مگر با این رنج و مشقت، و مگر باکاملا و با تمام وجود بدان پرداختن و ازآن او شدن و غرق در آنگردیدن، و با تمام اعضاء و افکار خود را آماده آن کردن. این خوشی و لذت رمز خود را بهکسی نمینماید، و عطر و عبیر خود را بهره کسی نمیکند، مگر بهکسیکه خالصانه ازآن او بشود، و تمام سوراخها و سنبههای حس و شعور و دل و درون خود را برای آن بگشاید و خویشتن را فدای آن نماید.
(فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ).
تنها او را پرستش کن، و بر عبادت او بر دوام و شکیبا باش.
عبادت در اسلام تنها مراسم و شعائر آئینی نیست. بلکه عبادت همه تلاشها و کوششها است: هر حرکتی است. هر اندیشهای است. هر نیتی است. هر رویکردی است. رنج و مشقّت لازم استکه در همه اینها انسان به یزدان یگانه جهان روکند و به دیگران رو نکند. رنج و مشقّتی که به شکیبائی و استقامت نیاز دارد، تا دل در هر فعالیت و تلاشی و در هر کوششی و پویشی از فعالیتها و تلاشها و کوششها و پویشهای زمین به آسمان رو بکند و مرادش آسمان باشد، و خویشتن را از اوباش زمین، و از یوغهای نیازمندیها و آماجها، و از بندهای شهوات نفس، و از خویها و رسمهای بندگی برهاند.
این برنامهکامل زندگی استکه انسان برابر آن زیست میکند، و او در طول زندگی در هر چیزکوچک یا بزرگی احساس میکندکه به عبادت و پرستش خدا مشغول است، و لذا او در همهکوششها و پویشهای خود به سوی افق پاک و درخشان عبادت اوج میگیرد و بال و پر میزند. این برنامه بهگونهای استکه شکیبائی و پویائی و رنج و زحمت میطلبد.
او را بپرست و بر پرستش او شکیبائیکن ... چه تنها یزدان است که در سراسرگستره این جهان پرستیده میشود، و تنها او استکه فطرتها و دلها بدو رو میکند . . .
(هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیًّا ؟) .
مکر شبیه و همانندی برای خدا (که خالق، رازق، عالم، قادر، حی، قیوم، و ... باشد) پیدا خواهی کرد (تا دست نیاز به سوی او دراز کنی؟).
آیا شبیه و نظیری برای خدا سراغ داری؟ خدا والاتر و بالاتر از آن استکه همسان و همگون داشته باشد.