ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی حجر آیهی 84-49
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (٤٩)وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیمُ (٥٠)وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ (٥١)إِذْدَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ (٥٢)قَالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (٥٣)قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ (٥٤)قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ (٥٥)قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلا الضَّالُّونَ (٥٦)قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ (٥٧)قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ (٥٨)إِلا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ (٥٩)إِلا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِینَ (٦٠)فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ (٦١)قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ (٦٢)قَالُوا بَلْ جِئْنَاکَ بِمَا کَانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ (٦٣)وَأَتَیْنَاکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ (٦٤)فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ (٦٥)وَقَضَیْنَا إِلَیْهِ ذَلِکَ الأمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ (٦٦)وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ (٦٧)قَالَ إِنَّ هَؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ (٦٨)وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلا تُخْزُونِ (٦٩)قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ (٧٠)قَالَ هَؤُلاءِ بَنَاتِی إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ (٧١)لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ (٧٢)فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ (٧٣)فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّیلٍ (٧٤)إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ (٧٥)وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ (٧٦) إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ (٧٧)وَإِنْ کَانَ أَصْحَابُ الأیْکَةِ لَظَالِمِینَ (٧٨)فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِینٍ (٧٩) وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ (٨٠)وَآتَیْنَاهُمْ آیَاتِنَا فَکَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ (٨١)وَکَانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا آمِنِینَ (٨٢)فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ (٨٣)فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (٨٤)
این درس نمونههائی از رحمت خدا و از عذاب او را دربر دارد. این رحمت و عذاب مجسم است در داستان ابراهیم و مژده بدو در سن پیری به تولد پسر بسیار آگاهی، و در داستان لوط و نجات او و خانوادهاش بجز زن اوکه از زمره مردمان ستمکار بود، و در داستان صاحبان باغ، و در داستان ساکنان حجر و عذاب دردناکیکه بدیشان رسیده است.
این داستانها پس از دیباچهای آورده میشود:
« نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (٤٩)وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیمُ » .
(ای پیغمبر!): بندگان مرا آگاه کن که من دارای گذشت زیاد و مهر فراوان هستم (در حق کسانی که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار نیک انجام بدهند). و این که عذاب من (در حق سرکشان بیایمان) عذاب بسیار دردناکی است (و عذابهای دیگر در برابرش عذاب نیست). (حجر/49و.٥)
برخی از این داستانها برای مصداق رحمت، و برخی از آنها به عنوان مصداق عذاب، ذکر میشود ... همچنین بتی ازداستانها به سرآغاز سوره برمیگردد، و تهدید و بیم موجود در آن را تصدیق میکند:
(ذَرْهُمْ یَأْکُلُوا وَیَتَمَتَّعُوا وَیُلْهِهِمُ الأمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ وَمَا أَهْلَکْنَا مِنْ قَرْیَةٍ إِلا وَلَهَا کِتَابٌ مَعْلُومٌ مَا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَمَا یَسْتَأْخِرُونَ).
بگذار بخورند و بهرهور شوند و آرزو آنان را غافل سازد. بالاخره خواهند دانست (که چه کار بدی کردهاند این که تنها به دنیا پرداختهاند و آخرت را فراموش نمودهاند). ما هیچ شهر و روستائی را نابود نکردهایم مگر (پس از انقضای) مدت معینی (که) داشته است. هیچ ملتی بر (مدت معین و سررسید) اجل خود پیشی نمیگیرد و از آن عقب نمیافتد. (حجر/٣-٥)
این نمونههایی از شهرها و روستاهائی استکه پس از تهدید و بیم دادن نابودگردیدهاند، و سزا و جزای خود را پس از سپری شدن مدت مقرر عمر خود دیدهاند ... همچنین این داستانها تصدیق میکنند چیزهائی راکه در سرآغاز سوره راجع به فرشتگان آمده است، فرشتگانی که فرستاده میشوند:
(وَقَالُوا یَا أَیُّهَا الَّذِی نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ لَوْ مَا تَأْتِینَا بِالْمَلائِکَةِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلا بِالْحَقِّ وَمَا کَانُوا إِذًا مُنْظَرِینَ).
و (تمسخرکنان) میگویند: ای کسی که (گمان میبری از آسمان) قرآن بر تو نازل گشته است، تو حتماً دیوانهای! تو اگر از زمره راستگویانی، چرا (به جای آوردن قرآن) فرشتگان را به پیش ما نمیآوری (تا بر پیغمبری تو گواهی دهند؟). ما فرشتگان را جز به حق و به همراه حق نازل نمیکنیم و هنگامی که نازل شوند (اگر بدانان ایمان نیاورند) دیگر بدیشان مهلت داده نمیشود (و فورا عذاب الهی گریبانگیرشان میگردد و مجال ماندن نخواهند داشت). (حجر/6-٨)
سوره همآوا و هماهنگ به پیش میرود. بخشهائی از آن بخشهای دیگر را پشتیبانی وکمک میکند ... معلوم استکه آیات پیاپی سوره دنبال یکدیگر نازل نگردیده است بدانگونهکه در قرآن به رشته نگارش درآمده است و هم اینک در دسترس است. ولیکن ترتیب این آیات در سورهها برحسب ترتیب موجود در قرآن توقیفی است و از سوی پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم دستور ثبت و ضبط آنها داده شده است و قطعاً حکمت و فلسفهای در این ترتیب و این روال وجود دارد. تاکنون چبزهائی از این جهت و فلسفه در سورههائی که از آنها سخن گفتهایم، و از پیوند بنیاد سورهها عرضه داشتهایم، و از اتحاد و اتفاق فضا و سایهروشنهای هر سوره صحبت به میان کشاندهایم، برایمان - پیدا و هویدا گردیده است ... آگاهی بیش از این به خدا واگذار است. آنچهگفتهایم و کردهایم پویش و تلاشی و نگرش و نگاهی است. خدا استکه انسان را بهگفتار وکردار درست و رسیدن به حق و حقیقت توفیق عطاء میفرماید و بس.
*
« نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (٤٩)وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الألِیمُ » .
(ای پیغمبر!) بندگان مرا آگاه کن که من دارای گذشت زیاد و مهر فراوان هستم (در حق کسانی که توبه کنند و ایمان بیاورند و کار نیک انجام بدهند). و این که عذاب من (در حق سرکشان بیایمان) عذاب بسیار دردناکی است (و عذابهای دیگر در برابرش عذاب نیست).
این فرمان به پیغمبر (ص)داده میشود بعد از ذکر جزایگمراهان و پاداش پرهیزگاران در روند سوره. مناسبت میان آن دو در روند قرآنی پیدا است، خدا خبر مغفرت و مرحمت را به دنبال عذاب و عقاب ذکر میفرماید، برابر همان قاعدهکلی و اصلی که مشیّت و اراده او بر آن قرارگرفته است و بدان خشنود گردیده است. خدا رحم و مهربانی را بر خویشتن واجب گردانیده است. گاه گاهی هم در نص عذاب و عقاب را تنها ذکر میکند، و یا بر مغفرت و مرحمت مقدّم میفرماید، به خاطر حکمت ویژهای که در روند قرآنی است و مقتضی ذکر تنهای عذاب و عقاب، و یا بیان عذاب و عقاب پیش از مغفرت و مرحمت است.
آنگاه داستان ابراهیم با فرشتگانی به میان میآیدکه به سوی قوم لوط روانه شدهاند. این حلقه از حلقههای زنجیره داستان ابراهیم و داستان لوط در موارد متعددی به شکلها و صورتهای جوراجوریکه متناسب با روند قرآنی است، روندیکه آن حلقه یا حلقهها در آن آمده است. فقط داستان لوط استکه در جاهای دیگری نقل گردیده است.
حلقهای از داستان لوط در سوره اعراف برایمان ذکر گردیده است، و حلقهای از داستان ابراهیم و لوط در سوره هود آمده است ... در سوره اعراف، حلقه داستان از ناراحتی لوط و زشت شمردن عمل پلشت لواط قوم خود، و از پاسخ آنان بدو، سخن میگوید:
« ا خرجوهم من قریتکم انهم اناس یتطهرون » .
ایشان را از شهر و دیار خود بیرون کشید. آخر آنان مردمان پاک و پرهیزگاری هستند!. (اعراف/٨٢.)
در این حلقه همچنین سخن میرود از نجات دادن او و اها و عیالش بجز زنش که از زمره نابودشوندگان میگردد. در این حلقه از آمدن فرشتگان به پیش لوط و از رایزنی و توطئه قوم او درباره فرشتگان ذکری به میان نمیآید ... ولی در حلقه دوم، داستان فرشتگان با ابراهیم و لوط به میان آمده است و فقط اختلافی در شیوه عرضه و بیان است. در آنجا در بخش ویژهای از ابراهیم و مژده بدو سخن میرود، در حالیکه زن او هم ایستاده است. ابراهیم از لوط و قوم او با فرشتگان به جدال و دفاع میپردازد. امّا در اینجا از این چیزها سخن نرفته است. همچنین ترتیب حوادث در بخش ویژه مربوط به لوط در هر دو سوره مختلف است ... چه در سوره هود پرده از سرشت فرشتگان برداشته نشده است مگر وقتیکه قوم لوط شتابان به سوی او میآیند، و لوط از ایشان میخواهد به مهمانان او کاری نداشته باشند، ولی آنان درخواست او را نمیپذیرند. از ایشان سخت میرنجد و جهان بر او تنگ میشود و سخن اسفناک و غمانگیز خود را میگوید:
( لو انّ لی بکم قوّة او آوی الی رکن شدید! ) .
لوط گفت کاش! بر شما توانائی میداشتم (تا با قدرت و قوت هرچه بیشتر با شما میجنگیدم و از مهمانان خود دفاع مینمودم) یا این که تکیهگاه محکمی (چون قوم و عشیره و پیروان فراوان و همپیمانان نیرومند) میداشتم و بدان (از دست شما) پناه میبردم (و به دفع اذیت و آزارتان از مهمانانم میپرداختم و شما افراد خیرهسر و بیشرم را سرکوب میکردم). (هود/ 0 ٨)
و امّا در اینجا از سرشت فرشتگان از همان لحظه نخستین صحبت شده است، و سخن از قوم لوط و رایزنی و توطئه ایشان درباره مهمانان ابراهیم به تاخیر انداخته شده است. چون در اینجا هدف بیان داستان به ترتیبی نیست که روی داده است. بلکه هدف تصدیق بیم دادن و تهدید کردن است، و این که وقتی که فرشتگان پائین میآیند برای عذاب فرود میآیند و به قوم فرصت و مهلت ماندن نمیدهند:
(وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلامًا قَالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ قَالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ قَالَ وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلا الضَّالُّونَ).
و آنان را باخبر کن از مهمانان ابراهیم (که فرشتگانی بودند و در لباس انسانها به پیش او آ مدند). زمانی (را بیان کن) که به پیش او آمدند و گفتند: درود! ابراهیم گفت: ما از شما میترسیم! گفتند: مترس! ما تو را به پسر بسیار دانائی مژده میدهیم. (ابراهیم) گفت: آیا چنین مژدهای را به من میدهید در حالی که پیری گریبانگیر من شده است؟ پس چگونه (و برابر کدام قاعده در چنین سن و سالی به تولد فرزند مرا) مژده میدهید؟! گفتند: ما تو را به چیز راست و درستی مژده دادهایم و از زمره مایوسان (از رحمت خدا) مباش. گفت: چه کسی است که از رحمت پروردگارش مایوس میشود،مگر گمراهان (بیخبر از قدرت و عظمت خدا؟!). (حجر/51-56)
گفتند: درود. گفت: ما از شما میترسیم ... روند قرآنی در اینجا سببگفتن این سخن را ذکر نکرده است، و بیان ننموده استکه ابراهیم گوساله بریان شدهای را به پیش ایشان آورده است:
(فلماُ رای آیدیهم لا تصل الیه نکرهم و أوجس منهمخیفة ).
هنگامی که دید آنان دست به سوی آن دراز نمیکنند (و لب به غذا نمیزنند، پیش خود فکر کرد که دوست نیستند و سر جنگ دارند، این است که نمیخواهند غذا بخورند) لذا از ایشان رمید و بدشان دید و هراسی از آنان به دل راه داد. (هود/70)
همانگونهکه در سوره هود آمده است. چراکه جولانگاه دراینجا جولانگاه رحمتی استکه یزدان بر زبان پیغمبر خود به بندگانش از آن خبر میدهد، و جولانگاه تفصیلات داستان ابراهیم نیست.
(قَالُوا لا تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ ).
گفتند: مترس! ما تو را به پسر بسیار دانائی مژده میدهیم.
بدین منوال فرشتگان شتابان مژده را بدو میدهند. روند قرآنی نیز با شتاب و بدون هرگونه شرح و بسطی آن را روایت میکند.
همچنین روند قرآنی پاسخ ابراهیم را در اینجا ثبت و ضبط میکند، ولی زن ابراهیم وگفتگوی با او را در این حلقه زنجیره داستان بیان نمیدارد:
(قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَى أَنْ مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ).
(ابراهیم) گفت: آیا چنین مژدهای را به من میدهید در حالی که پیری گریبانگیر من شده است؟ پس چگونه (و برابر کدام قاعده در چنین سن وسالی به تولد فرزند مرا) مژده میدهید؟.
ابراهیم در آغاز بعید میداندکه پسری بدو عطاءگردد، در حالیکه پیریگریبانگیرش شده است و همسرش نیز پیر و نازاگردیده است، همانگونهکه در جلولانگاه دیگری آمده است.[1]
فرشتگان بدو اطمینان میدهند و یقین او را حاصل میکنند:
(قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلا تَکُنْ مِنَ الْقَانِطِینَ ؟ ) .
گفتند: ما تو را به چیز راست و درستی مژده دادهایم و از زمره مایوسان (ازرحمت خدا) مباش.
یعنی از زمره ناامیدان مباش. ابراهیم تند و سریع برگشت و توبهکرد، و ناامیدی از رحمت خدا را از خود نفی کرد:
(قال وَمَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلا الضَّالُّونَ).
گفت: چهکسی استکه از رحمت پروردگارش مایوس میشود، مگر گمراهان (بیخبر از قدرت و عظمت خدا؟!).
واژه «رحمت« در نقل قول ابراهیم برجسته و نمودار است تا در این روند قرآنی با دیباچه هماهنگ شود. همراه با این رحمت، حقیقتکلی نیز نمودار و پدیدار آمده است: این که از رحمت پروردگارش جزگمراهان ناامید نمیشوند، گمراهان از راه خدا، آن کسانیکه مرحمت او را نمیبو یند و مایه آسایش نمیبینند، و رحمت او را احساس نمیکنند، و به مهربانی و نیکوکاری و رعایت و عنایت خدا پی نمیبرند. ولی دلیکه با شبنم ایمان تر و سیراب میگردد، و به خدای مهربان میپیوندد، مایوس نمیگردد و ناامید نمیشود، هر اندازه هم سختیها وناگواریها پیرامون او را بگیرند، و هر اندازه همکارهای مهم و رخدادهای عظیم آسمان زندگی او را تاریککنند، و هرقدر هم فضای روزگار تیره و ناهموار شود، و ابرهای غم و اندوه انباشته و اندوده شود، و چهره امید در تاریکیهایکنونی روزگار پنهان و نهانگردد، و زیر بار سنگینی تودههای واقعیت زمان بنالد ... چه رحمت خدا به دلهای مومنان راه یافته نزدیک است. و قدرت خدا اسباب و وسائل را پدید میآورد همانگونه که نتائج را پدیدار و نمودار میگرداند، و واقعیت روزگارکنونی را دگرگون میسازد بدانسان که روزگار آینده را دگرگون میفرماید.
در اینجاکه ابراهیم به فرشتگان اطمینان پیدا کرده است و بدیشان غنوده است، و دل رمیدهاش برگشته است و به مژده آرامگرفته است، شروع میکند به پرسش از علت و هدف آمدن ایشان:
(قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُجْرِمِینَ إِلا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ إِلا امْرَأَتَهُ قَدَّرْنَا إِنَّهَا لَمِنَ الْغَابِرِینَ.([2]1)
(ابراهیم پس از الفت با فرشتگان و یقین از مژده، بدیشان) گفت: ای فرستادگان! بگوئید چه کار مهمّی (غیر از این بشارت) دارید؟ گفتند: ما به سوی قوم گناهکاری فرستاده شدهایم (و همگان را نابود میکنیم) مگر خانواده لوط را که همه اعضاء خانواده را نجات میدهیم، مگر همسر او را که جزو بقیه (مردم محکوم به فنا) قلمداد کردهایم.
روند قرآنی در اینجا به دفاع ابراهیم از لوط و قوم او نمیپردازد، بدانگونهکه در سوره هود بیان داشته است. بلکه یکسره از خبر دادن فرشتگان بدو صحبت میدارد، و آن را به خبرکلی میپیوندد. چراکه روند قرآنی رحمت خدا را در حق لوط و اهل و عیال او، و عذاب خدا را درباره زن لوط و قوم او، مصداق میبخشد. بدین وسیله نقش فرشتگان با ابراهیم به پایان میآید، و راهی کار خود با قوم لوط میشوند.
(فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ قَالُوا بَلْ جِئْنَاکَ بِمَا کَانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ وَأَتَیْنَاکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ وَقَضَیْنَا إِلَیْهِ ذَلِکَ الأمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ).
هنگامی که فرستادگان به پیش خانواده لوط رفتند، (لوط بدیشان) گفت: شما مردمان ناشناختهاید (و ما شما را نمیشناسیم و نمیدانیم چه میخواهید و از شما بیمناکیم). گفتند: (از ما مترس که مایه هراس تو نیستیم) بلکه (ما فرستادگان خدائیم و) با خود چیزی به همراه آوردهایم که تو بدان قوم خود را بیم میدادی و ایشان درباره آن شک میکردند (که نزول عذاب است) و ما واقعیت مسلمی را برای تو آوردهایم (که جای انکار نیست) و راست میگوئیم. بنابراین در پاسی از شب خانوادهات را با خود بردار و از اینجا برو و در پس ایشان حرکت کن (تا آنان را بپائی و به شتاب واداری) و کسی از شما به پشت سر نگاه نکند (تا عذاب قوم را نبیند و ناراحت و پریشان نگردد) و به همان جا که (برابر وحی آسمانی) به شما دستور داده میشود بروید. و ما به لوط این موضوع را وحی کردیم که بامدادان همه آنان نابود و ریشهکن خواهند شد.
بدینگونه روند قرآنی خبر دادن ایشان به لوط را با عجله بیان میدارد. آنان فرشتگانند، به پیش لوط آمدهاند همراه با چیزی که قوم او درباره آن شک میکردند، و آن گرفتار آمدن ایشان به سببگناهانشان و نابود شدنشان بود به کیفرکارهائی که مرتکب میشدند. گرفتار عذاب میآیند و نابود میشوند تا وعده خدا راست و درستگردد، و وقوع عذاب و عقاب در وقت نزول فرشتگان با سرعت هرچه بیشتر، تاکید شود.
( قَالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ مُنْکَرُونَ).
(لوط بدیشان) گفت: شما مردمان ناشناختهاید (و ما شما را نمیشناسیم و نمیدانیم چه میخواهید و از شما بیمناکیم).
لوط این سخن را با ترس و هراس برایشانگفت. آخر او قوم خود را خوب میشناخت، و میدانستکه آنان میخواهند با مهمانانش چهکنند. لوطکه در میان قوم خود غریب بود. آنان بزهکاران زناکاری بودند ... شما مردمان نااشنائی برای ما هستید و بدین شهر و دیار امدهاید. اهالی این شهر و دیار مشهور استکه با امثال شما چه میکنند چون بیایند!
( قَالُوا بَلْ جِئْنَاکَ بِمَا کَانُوا فِیهِ یَمْتَرُونَ وَأَتَیْنَاکَ بِالْحَقِّ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ).
گفتند: (از ما مترس که مایه هراس تو نیستیم) بلکه (ما فرستادگان خدائیم و) با خود چیزی به همراه آوردهایم که تو بدان قوم خود را بیم میدادی و ایشان درباره آن شک میکردند (که نزول عذاب است) و ما واقعیت مسلمی را برای تو اوردهایم (که جای انکار نیست) و راست میگوییم.
این تاکیدها همه و همه جزع و فزع لوط و غم و اندوه او را به تصویر میکشند. او میان انجام وظیفه در حق مهمانان خود، و میان ضعف و درماندگی خود در دفاع و پاسداری از ایشان در برابر قوم خود، سرگردان است. تاکید پس از تاکید بدو میرسد تا اطمینان و آرامش پیداکند و پیش از آموزشهائی بدو آرام بگیرد:
(فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَاتَّبِعْ أَدْبَارَهُمْ وَلا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ أَحَدٌ وَامْضُوا حَیْثُ تُؤْمَرُونَ).
بنا بر این در پاسی از شب خانوادهات را با خود بردار و از اینجا برو و در پس ایشان حرکت کن (تا انان را بپائی و به شتاب واداری) و کسی از شما به پشت سر نگاه نکند (تا عذاب قوم را نبیند و ناراحت و پریشان نگردد) و به همان جا که (برابر وحی آسمانی) به شما دستور دآده میشود بروید.
«أسَر» از «سَرَی« است که شب روی است. «قطع« هم پاسی از شب است. دستوریکه به لوط داده شد این بودکه در شب قوم خود را حرکت دهد، پیش از اینکه بامداد فرارسد. خودش هم در پشت سر انان راه برود و ایشان را بپاید و نگذارد کسی از ایشان عقب یا جای بماند و یا سهلانگاری و سستیکند و یا اینکه به شهر و دیار نگاهی بیندازد، همانگونه که عادت کوچندگان است،کوچندگانیکه عاشق شهر و دیار خود هستند و شوق و شور خانه وکاشانه و عزیزان جای مانده ایشان را برآن میداردکه پیوسته پشت سر خود را نگاههائی بیندازند وگاهگاهی بایستند و دیگر باره بنگرند. وعده ایشان صبح بود. صبح هم هرچه زودتر درمیرسد:
( وَقَضَیْنَا إِلَیْهِ ذَلِکَ الأمْرَ أَنَّ دَابِرَ هَؤُلاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِینَ ).
و ما به لوط این موضوع را وحی کردیم که بامدادان همه آنان نابود و ریشهکن خواهند شد.
لوط را از اینکار مهم آگاهکردیم: اینکه این مردمان - که واپسین افراد ایشانند -در بامدادان ریشهکن و نابود میگردند. وقتی که واپسین نفر ایشان نابود شود، نخستین نفر آنان هم نابود میگردد. تعبیر بدینگونه فرجامکاری را به تصویر میکشدکهکسی را برجای نمیگذارد. پس باید حریصانه به تلاش ایستاد و بیدار بود تا کسی عقب نماند و به پشت سرننگرد، نکندکه بدو آن رسدکه به برجای ماندگان شهر میرسد. روند قرآنی این واقعه را در این داستان زودتر ذکر میکند، چون این واقعه مناسبترین چیز به موضوع کلی سوره است. آنگاه آنچه را از قوم لوط پیش از آن سر زده است تکمیل میکند.
قوم لوط شنیدندکه جوانان زیباروئی در خانه لوط هستند. شادمان شدند که در آنجا نخجیری است:
( وَجَاءَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ یَسْتَبْشِرُونَ).
(هنگامی که صبح گردید) اهل شهر (فرشتگان را به صورت مردان بسیار زیبائی دیدند و بدیشان چشم طمع دوختند و) شادیها کردند.
تعبیر بدین شکل، پرده از اندازه زشتی و پلشتی آن مردمان را برمیدارد و میرساندکه در ناپاکی و پلیدی و بزهکاری وگناه، کارشان به کجا کشیده است و در بیماری پست و منحرفانه زنا تا به کجا رسیدهاند. اندازه این کجروی را در صحنه اهالی شهر مینمایاند. اهالی شهرگرد میآیند. شادیها میکنند که جوانانی را یافتهاند که آشکارا بدیشان تجاوز خواهند کرد. آشکارای رسواگرانه به دنبال این زشتی و پلشتی رفتن - گذشته از زشتی و پلشی خود عمل - چیز زشت و پلشتی استکه خیال و تصور وقوع آن، دشوار و چندشآور است، و نمیشود رخ دادن آن را باور کرد. ولی روی داده است و بوده است »چهبسا کسی منحرف میشود و انحراف خود را پنهان میکند، و بیماری خویش را پوشیده میدارد، و میکوشد در نهان بدین لذت پلید دسترسی پیدایند. او خجالت میکشدکه مردمان آن را بفهمند و بر آن مطلع شوند. فطرت سالم همچون لذتی را پنهان میدارد، اگر هم طبیعی و معمولی باشد، بلکه حتی اگر شرعی هم باشد. برخی از اقسام حیوانات نیز همچون کاری را پنهان میکنند و نهانی آن را انجام میدهند ... در صورتی که این نوع مردمان منحوس آن را آشکارا انجام میدهند، و برای انجام آن تجمّع مینمایند، و بهگروههائی مژده آن را میدهند، و آنان از این مژده، آب به دهانشان میآید» اینکار زشت و پلشت حالتی از سرنگونی و واژگونی است و در زشتی و پلشتی همگون و همتا ندارد.
و امّا لوط غمزده ایستاد و خواست از مهمانانش و از شرافت وکرامت خود دفاع بکند. ایستاد و خواست مردانگی انسانیت را در ایشان برانگیزد و وجدان تقوا و پرهیزگاری و ترس از خدا را در آنان به جوش و خروش اندازد. لوط میدانست که آنان از خدا نمیترسند و پرهیزگاری نمیکنند. و میدانستکه این نفسهای واژگونه کور، حرمت و شوکتی و احساس انسانیتیکه بشود آنها را به جوش و خروش درانداخت، در آنان باقی نمانده است. ولیکن در میان امواج سیلاب غم و اندوه و سختیها و دشواریها دست و پائی میزند و تلاش میکند آنچه راکه میتواند انجام بدهد:
(قَالَ إِنَّ هَؤُلاءِ ضَیْفِی فَلا تَفْضَحُونِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَلا تُخْزُونِ ).
(لوط ترسید که کار ناشایست خود را بکنند. بدیشان) گفت: اینان مهمانان من هستند. (حیاء کنید و با انجام کار ناشایست خود) مرا رسوا مسازید. و از خدا بترسید و مرا خوار نکنید.
به جای این که همچون کاری تهنشستهای مردانگی و زندگی را در نفوس ایشان برانگیزد، ناگهان ایشان به خود میبالند و لوط را مورد ملامت قرار میدهند در این که مردی از مردانشان را به کمک میطلبد. انگار که او جنایتکاری استکه اسباب و علل جنایت را برایشان مهیا داشته است و ایشان را به استفاده از آنها برانگیخته اسپ، و آنان نمیتوانند از او دفاعکنند!
(قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَکَ عَنِ الْعَالَمِینَ ).
گفتند: مگر ما تو را از (مهمانداری و پناه دادن) مردمان نهی نکردیم (و نگفتیم که حق نداری ما را از کاری که با دیگران میکنیم بازداری و به نصیحت و ارشاد ما بپردازی و اگر چنین کنی تو را از میان خود بیرون میکنیم ؟ ) .
لوط به تلاش خود ادامه میدهد، و ایشان را به راهی میخواندکه مورد پسند فطرت سالم است، و آن ازدواج با جنس مخالف است. ایشان را متوجه زنانی میکند که خدا آنان را برای پاسخگوئی بدین انگیزه ژرف موجود در نظم و نظام زندگی آفریده است. ایشان را آفریده است تا نسل انسانها ماندگار بماند و زندگی بدان امتداد پیداکند. پاسخگوئی بدین انگیزه را در زنان آفریده است و ایشان را مایه لذت سالمی نموده استکه در حالات طبیعی به هر دو جنس آرامش و آسایش میبخشد، تا با انگیزه شخصی ژرفی امتداد زندگی تضمینگردد ... لوط بدین تلاش خود ادامه میدهد:
( قَالَ هَؤُلاءِ بَنَاتِی إِنْ کُنْتُمْ فَاعِلِینَ ) .
گفت: اینها (دختران شهر، همه آماده ازدواج با مردانند و به منزله) دختران من هستند، اگر میخواهید کاری کنید (و در راه ازدواج و اطفاء شهوات گام بردارید).
لوط پیغمبر، دختران خود را بدین بزهکاران عرضه نمیدارد تا آنان دختران او را برای زنا ببرند. بلکه او بدیشان اشاره میکندکه از راه طبیعی در این مساله حرکتکنند، راهیکه فطرت سالم آن را میپسندد و از آن خشنود است. تا بدین وسیله این فطرت را در ایشان بیدارکند. چون او میدانستکه اگر به فطرت سالم بگرایند زنان را برای زنا نمیخواهند. اینکار لوط تنها ندائی بودکه با آنفطرت سالم درونشان را فریاد میداشت، بدان امید فطرت سالمشان بیدارگردد و رو بدین هدفکندکه آنان از آنگریزان و رویگردانند. بدان هنگامکه همچون صحنهای عرضه میشود، مردماندرآتش سوزانبیماری پلشت خود میلولند و آب به دهان میآورند. لوط از مهمانان خود دفاع میکند و بزرگواری را در ایشان برمیانگیزد، و وجدانشان را به جوش و خروش درمیآورد، و انگیزههای فطرت سالم را در آنان به حرکت و تکان میاندازد. و حال اینکه قوم او سراپا آتشگرفتهاند و به شور و غوغا افتادهاند.
بدان هنگامکه این صحنه زشت بدین شیوه فتنهانگیز عرضه میشود، روند قرآنی بهکسانیکه آن صحنه را میبینند رو میکند و خطاب بدیشان به شیوه عربهاکه در سخنان خود سوگند میخورند سوگند میخورد و میگوید:
(لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ).
(ای پیغمبر!) به جان تو سوگند! آنان در مستی (شهوت و جهالت) خود سرگردان بودند.
بدینوسیله حالت اصلی و همیشگی ایشان را به تصویر میکشد، حالتیکه با وجود آن امید نمیرودکه بیدارو هوشیارگردند، و نداهای بزرگواری و پرهیزگاری و فطرت سالم را بشنوند. سپس پایانکار درمیرسد، و فرمان یزدان بر ایشان تحقق پیدا میکند و به اجراء درمیآید:
(مَا نُنَزِّلُ الْمَلائِکَةَ إِلا بِالْحَقِّ وَمَا کَانُوا إِذًا مُنْظَرِینَ ).
ما فرشتگان را جز به حق و به همراه حق نازل نمیکنیم و هنگامی که نازل شوند (اگر بدانان ایمان نیاورند) دیگر بدیشان مهلت داده نمیشود (و فوراً عذاب الهی گریبانگیرشان میگردد و مجال ماندن نخواهند داشت). (حجر/٧)
ناگهان ما خود را در جلو صحنه نابودی و ویرانی و به زمین فرو رفتن و هلاک شدنی مییابیمکه سزاوار هچون سرشتهای واژگونه و وارونه است:
( فَجَعَلْنَا عَالِیَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَیْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّیلٍ) .
پسبههنگام طلوعآفتاب،صدای (وحشتناک صاعقهو زمینلرزه) ایشان را فروگرفت. آنگاه (آنجا را زیر و رو کردیم و) بالای آن را پائین، (و پائین آن را بالا) گرداندیم، و با سنگهائی از گل متحجّر شده ایشان را سنگباران نمودیم.
شهرهای لوط با پدیدهای به دل زمین فرو رفت، پدیدهای همگون زلزلهها یا آتشفشانیهاکهگاهی با به دل زمین فرورفتنها، پرتاب سنگهای آغشته بهگل، و فروتپیدن شهرها بهطورکامل و حرکت آنها به اندرون زمینها، همراه است.گویند: دریاچه لوط فعلی، پس از این حادثه، و پس از آنکه عوره و سدوم وارونه گشتهاند و به دل زمین خزیدهاند، و جای آنها فروتپیده است و از آب پرگردیده است، پدید آمده است. ولی ما نمیگوئیم آنچه برسرقوم لوط آمده است با زلزلهای یا آتشفشانیگذرائی بوده استکه در همه وقت صورت میپذیرد ... چه برنامه ایمانیایکه ما در این فی ظلالالقرآن بر آن حریص و آزمندیم از این گونه تلاشها و پویشها دور است.
ما یقیناً میدانیمکه همه پدیدههای جهانی برابر قانون خدا جاری و ساری میگردند، قانونیکه یزدان سبحان آن را در این جهان به ودیعت نهاده است. ولیکن هر پدیدهای و هر حادثهای در این جهان بهگونه جبری روی نمیدهد، بلکه برابر قضا و قدر خاص خود صورت میپذیرد. بدون اینکه تعارضی میان ثبات قانون و جریان مشیّت برابر قضا و قدر ویژهای درباره هر حادثهای باشد ... همچنین ما یقیناً میدانیمکه یزدان سبحان در حالت معینی قضا و قدرهای معینی را درباره حوادث مشخصی به خاطر رویکرد مشخصی به جریان میاندازد. ضروری نیستکه آنچه شهرهای لوط را ویران کرده است زلزله یا آتشفشانی عادی باشد. خدا میخواهد بر سر ایشان بیاورد آنچه راکه اراده کند، و هر وقت که میخواهد، و میشود و روی میدهد آنچه که خدا میخواهد، برابر خواستی که دارد ... این برنامه ایمانی در تفسیر معجزات جملگی پیغمبران است.
شهرهای لوط در راه میان حجاز و شام واقع است و مردمان از آنجاها میگذرند. شهرهای ویران لوط پندها و اندرزها دربر دارد برای کسیکه هوشیار و بیدار باشد و بیندیشد و از جایگاههای نقش زمین شدنهای گذشتگان عبرت و اندرزگیرد. هرچند که نشانههای جهانی سودی نمیرساند مگر به دلهای با ایمان و باز و آماده برای دریافت و اندیشه و یقین:
(إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ. وَإِنَّهَا لَبِسَبِیلٍ مُقِیمٍ.[3] إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لِلْمُؤْمِنِینَ ).
بیگمان در این (بلائی که بر سر قوم لوط آمد) نشانههائی برای افراد هوشمند موجود است (که از این آثار میتوانند عمق واقعه را دریابند و بدانند که هر گروه فاسد دیگری دستخوش چنین بلائی میگردد). این آثار بر سر راه (کاروانیان و مسافران است و خرابههای آن) برجا است.
بدین منوال تهدید و بیم راست درمیآید. نزول فرشتگان اعلام عذاب و عقاب خدا است، عذاب و عقابیکه برگردانده نمیشود و مهلت نمیدهد و از هدف منحرف نمیگردد.
*
(وَإِنْ کَانَ أَصْحَابُ الأیْکَةِ[4] لَظَالِمِینَ فَانْتَقَمْنَا مِنْهُمْ وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِینٍ وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ وَآتَیْنَاهُمْ آیَاتِنَا فَکَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ وَکَانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا آمِنِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ ).
ساکنان سرزمین ایکه (که قوم شعیب بودند، مانند قوم لوط متمرد و بیایمان و) ستمگر بودند. پس از آنان انتقام گرفتیم، و این دو (قوم، یعنی قوم لوط و قوم شعیب، شهرهای ویران شده ایشان) بر سر راه واضح و آشکاری است. ساکنان سرزمین حجر (نیز همچون قوم لوط و شعیب) فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند (و دروغگویشان نامیدند). ما آیات خود را برایشان فرستادیم (و معجزات خویش را بدیشان نمودیم) ولی آنان بدانها پشت کردند و رویگردان شدند. آنان در دل کوهها خانههائی میتراشیدند و (از نزول عذاب و تخریب آنها) خاطرجمع بودند. در این وقت صدا(ی عذاب) بامدادان ایشان را فروگرفت (و نابودشان کرد). و چیزی که (از اموال) کسب کرده بودند (و دژهائی که ساخته بودند آنان را از هلاک نرهاند و) برای ایشان سودمند نیفتاد.
قرآن داستان شعیب را با قوم خود، یعنی ساکنان مدین و ایکه، در جاهای دیگری توضیح داده است.[5] ولی در اینجا تنها اشاره میشود به ستم ایشان و نقش زمین و نابود شدنشان، تا خبر عذاب و عقاب در این مرحله، و هلاککردن ساکنان شهرها پس از پایان مدت معلوم آنان که در سرآغاز سوره آمده است، راست و درست درآید. مدین و ایکه نزدیک به شهرهای لوط بودند. اشارهای که در اینجا آمده است:
(وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُبِینٍ ) ٠
و این دو (قوم، یعنی قوم لوط و قوم شعیب، شهرهای ویران شده ایشان) بر سر راه واضح و آشکاری است.
چهبسا مراد مدین و ایْکه است. چه آنها بر سر راه واضح و از میان نرفته بودند. و چه بسا هدف شهرهای مذکور لوط و شهر شعیب باشد. آن دو راگرد آورده است، چون هر دو تا در یک مسیر بر سر راه میان حجاز و شام هستند. شهرهای ویرانیکه بر سر راه باشند به عبرت و اندرز بیشتر میخوانند و پند بیشتری میدهند. این شهرهای ویران گواه آمادهای است که روندگان بامدادان و شامگاهان آنها را میبینند. زندگی در پیرامون آنها مو ج میزند، ولی آنها ویرانه و فرسودهاند و انگار روزی و روزگاری آباد نبودهاند، و زندگی مهمان آنها نبوده و بدانها توجهی نکرده است، بدان هنگامکه سپریگردیده است و دامنکشان ازکنار آنها گذشته است.
ساکنان حجر قوم صالح هستند. حجر میان حجاز و شام واقع شده است و تا وادی القری ادامه دارد. حجر تا به امروز برجا و پیدا است. در زمان قدیم حجر را در دل صخره سنگها تراشیدهاند. آثار آن دال بر قدرت و تسلّط و تمدّن است.
(وَلَقَدْ کَذَّبَ أَصْحَابُ الْحِجْرِ الْمُرْسَلِینَ).
ساکنان سرزمین حجر (نیز همچون قوم لوط و شعیب) فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند (و دروغگویشان نامیدند).
ساکنان سرزمین حجر جز پیغمبر خود صالح را تکذیب نکردهاند. امّا صالح نماینده همه پیغمبران است. وقتی که قوم او وی را تکذیب کردهاندگفته شده است: آنان پیغمبران را تکذیب کردهاند. این بدان خاطر استکه رسالت و پیغمبران و تکذیبکنندگان یکی هستند در هر عصری از اعصار تاریخ، و در هر ناحیهای از نواحی زمین، هرچندکه زمان و مکان و اشخاص و اقوام مختلف هستند.
( وَآتَیْنَاهُمْ آیَاتِنَا فَکَانُوا عَنْهَا مُعْرِضِینَ) .
ما آیات خود را برایشان فرستادیم (و معجزات خویش را بدیشان نمودیم) ولی آنان بدانها پشت کردند و رویگردان شدند.
نشانه و معجزه صالح شتر ماده بود. ولیکن نشانهها و معجزهها در این جهان فراوان است. نشانهها و معجزهها در این درونها نیز فراوان است. همه آنها به چشمها و اندیشهها نموده شده است. خارقالعادهای که صالح آن را برای ایشان آورده بود تنها نشانه و معجزهای نبودکه خدا برای ایشان ارسال و بدیشان نموده بود. آنان از همه نشانهها و معجزههای خدا رویگرداندند، و به سوی آنها نه چشمیگشودند و نه دریچه دلی باز کردند، و نه خردی و نه شعوری بدانها پی بردند.
(وَکَانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتًا آمِنِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ).
آنان در دل کوهها خانههائی میتراشیدند و (از نزول عذاب و تخریب آنها) خاطرجمع بودند. در این وقت صدا(ی عذاب) بامدادان ایشان را فروگرفت (و نابودشان کرد). و چیزی که (از اموال) کسب کرده بودند (و دژهائی که ساخته بودند آنان را از هلاک نرهاند و) برای ایشان سودمند نیفتاد.
این لحظه گذرای امن و امان در خانههای محکمی که در دل کوهها ساخته شدهاند، تا فریادی که ایشان را فرامیگیرد و برای آنان چیزی از چیزهائیکه جمعآوریکردهاند و از چیزهائیکه ساختهاند و از چیزهائیکه در صخره سنگها تراشیدهاند برای ایشان باقی نمیگذارد، چیزیکه به درد ایشان بخورد و هلاک جانستان و هوشربا از آنان دفعکند، همچون لحظهای دل انسان را سخت میپساید و لمس مینماید. چه قومی بر جان خود بیش از قومی ایمن نمیگرددکه خانههایشان در دل صخره سنگها تراشیده شده است، و اطمینانی برای مردم در وقتی از اوقات بیش از اطمینان آن مردمانی حاصل نمیگردد که در بامدادان درخشان دلربا برای خود تصور میکردند ... امّا هماینک این ایشانند که قوم صالح هستند و بامدادان فریادی و غرشی آنان را دربر میگیرد، بدان هنگام که ایشان در خانههای محکم خود ایمن نشستهاند. در همین وقت همه چیز بر باد میرود! همه حفاظها و حفاظتها ضائع میشود! همه دژهای استوار سست و لرزان میگردد!.. هیچ چیزی از اینها ایشان را از دست آن فریاد و آوا نمیرهاند. فریاد و آوائی که صدای طوفان بادی یا غرش رعدی است. در دل صخرهها سنگهای سخت بدیشان میرسد و نابودشان میسازد.
بدین منوآل آن حلقههای زنجیره داستان در سوره پایان میپذیرد، حلقههائی که سنت خدا را درباره تکذیبکنندگان پیاده میکند. آن تکذیبکنندگانی که مدت معین دوران عمرشان به اتمام رسیده است. در اینجا استکه خاتمه این مرحله با خاتمههای مرحلههای سهگانه پیشین درباره پیاده کردن سنت خدا هماهنگ میگردد، سنتی که برگردانده نمیشود، و تخلف نمیپذیرد، و به خطا نمیرود.
[1] اشاره به سوره هود آیه ٧٢ است. (مترجم)
[2] یعنی او با قوم لوط میماند و به سرنوشت ایشان گرفتار مـیآید. ایـن واژه از «غبرة» استکه به معنی باقی مانده شیر در پستان است.
[3] سبیل مقیم. راه باقی ماندهای که از میان نرفته باشد.
[4] ایکه: درختهائی که سر درهـم کشیده و انبوه بـاشند. شعیب بـه سـوی سرنشینان ایکه، و سرنشینان مدین روانه شده بود.
[5] مراجعه شود به شعراء/١٧٦. ، ص/١٣. ، ق/١٤. ، اعـراف/٨٥. ، تـوبه/٧٠. ، هود/٨٤ و ٩٥ ، طه/٤٠. ، حج/٤٤. ، قصص/٢٢و ٢٣ و ٤٥ ، و عنکبوت/٣٦ (مترجم)