ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
سورهی ابراهیم آیهی 52-28
أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ (٢٨) جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ (٢٩) وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ (٣٠) قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خِلالٌ (٣١) اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأنْهَارَ (٣٢) وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ (٣٣) وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ الإنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ (٣٤) وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الأصْنَامَ (٣٥) رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (٣٦) رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ (٣٧) رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ (٣٨) الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ (٣٩) رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ (٤٠) رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ (٤١) وَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الأبْصَارُ (٤٢) مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ (٤٣) وَأَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَکُمْ مِنْ زَوَالٍ (٤٤) وَسَکَنْتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الأمْثَالَ (٤٥) وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ وَإِنْ کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ (٤٦) فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ (٤٧) یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ (٤٨) وَتَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ (٤٩) سَرَابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ (٥٠) لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ (٥١) هَذَا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنْذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُو الألْبَابِ (٥٢)
اینک بخش دوم شروع میگردد، و دنباله بخش نخست را پی میگیرد. این بخش استوار بر بخش نخستین، و هماهنگ با آن است، و از آن یاری میجوید.
بخش نخست، رسالت پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) را در ضمن خود داشت که آمده است تا با اجازه خدا مردمان را از تاریکیها بیرون کند و به سوی نور آورد. رسالت موسی (علیه السلام) را نیز در ضمن خود داشت که او هم آمده بود تا با اجازه خدا مردمان را از تاریکیها بیرونکند و به سوی نور آورد. بخش نخست مردمان را به روزهای خوشی و ناخوشی گذشتگان تذکر داد، و ایشان را به نعمت یزدان بر همگان یادآور شد. بدیشان اعلان کرد آگهی خدا را:
(لَئِنْ شَکَرْتُمْ لأزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ).
اگر (از نعمتهای خدادادی، به وسیله ثبات بر ایمان و تلاش در عبادت) سپاسگزاری کردید، هرآینه (نعمتهای خود را) برایتان افزایش میدهم، و اگر کافر (و ناسپاس) شدید (شما را به عذاب دردناکی گرفتار میسازم و بدانید که) بیگمان عذاب من بسیار سخت است٠ (ابراهیم/7)
آنگاه داستان نبوتها و تکذیبکنندگان را برایشان گفت. آن را آغازید و پس از آن در روند قرآنی از دیدگان نهان گردید. داستان دورهها و صحنههای خود را پیاپی آورد تا کافران به آن موضعی میرسندکه در آنجا اندرزها و پندهای رسای اهریمن را میشنوند! امّا زمانی که اندرزها و پندها سودی نمیرسانند!
هماینک روند قرآنی به سوی تکذیبکنندگان قوم محمد (صلی الله علیه و سلم) برمیگردد، پس از آنکه آن نوار دراز را بدیشان نمود، نوار دراز کسانی که خدا بدیشان نعمت داده است و لطف فرموده است با فرستادن پیغمبری به میانشان که آنان را از تاریکیها بیرون میآورد و به سوی نور میبرد، و آنان را دعوت میکند تا خدا ایشان را مورد مغفرت قرار دهد و بر آنان ببخشاید. امّا ایشان کفران و ناشکری نعمت میکنند، و نعمت و لطف خدا را از خود برمیگردانند، و بجای شکر نعت ناشکری مینمایند، وکفر را جایگزین ایمان میسازند، و آن را بر فرستاده یزدان و بر دعوت به ایمان ترجیح میدهند و برتر مینهند.
آنگاه بخش دوم با شگفتکردن ازکار اینان میآغازد، اینانکه نعمت یزدان را با ناشکری وکفر عوض میکنند، و قوم خود را به سوی مهلکه و نابودی میکشانند، همانگونهکه کسانی پیش از ایشان پیروان خود را به سوی آتش دوزخ رهنمود کرده بودند، و در داستان پیغمبران وکافران این امر ذکر شده است.
سپس روند قرآنی ذکر نعمتهای یزدان بر مردمان را پی میگیرد و آن را درگستردهترین صحنههای برجسته جهان خاطرنشان میسازد. نمونهای هم از شکر نعمت پیشکش میکندکه از سوی ابراهیم خلیل انجام میپذیرد. آن هم وقتی از آن سخن میرودکه به کسانیکه ایمان آوردهاند به نوعی از انواع شکر نعمت دستور میدهد. این نوع شکر، نماز خواندن و به بندگان یزدان خوبیکردن است. ایشان را رهنمود میکندکه نماز بخوانند و نیکی بکنند، پیش از آنکه روزی فرارسد که اموال در آن افزایش نمییابد، و روزی دررسد که معاملهای در آن انجام نمیگیرد و در آن دوستی صورت نمیپذیرد.
کسانی همکه کفر میورزند، به ترک ایشان از روی غفلت و سستیگفته نمیشود. بلکه خدا ایشان را به روزی حواله میدارد وکارشان را وامیگذاردکه در آن روز چشمها از خوف و هراس چیزهائیکه میبینند بازمیمانند و خیره میگردند!.. وعدهای همکه یزدان به پیغمبران داده است روی میدهد هرچندکه کافران به مکر وکید بپردازند و به چارهجوئی بنشینند. اگر هم از دست مکر وکید و چارهجویی ایشان کوهها تاب مقاومت نیاورد و برجای نماند.
بدین منوال بخش دوم با بخش نخست همخوانی و هماهنگی پیدا میکند و به یکدیگر میپیوندد و ارتباط پیدا میکند.
*
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ. جَهَنَّمَ یَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ الْقَرَارُ).
بنگر به کسانی کهنعمت خدا را (نشناختند و آن را) به کفر تبدیل کردند (و بجای این که نعمت بعثت محمّد و آئین اسلام را غنیمت شمارند و آن را سپاس گویند، کفررا برگزیدند) وقوم خود را به سرزمین هلاک و نابودی کشاندند و آن جهنم است که وارد آن میگردند و به آتش میسوزند، و چه جایگاه بدی است!.
(وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ).
و برای خدا همگونها و همتاهائی (از بتان) قرار دادهاند تا (مردمان را) از راه خدا گمراه کنند. (ای پپغمبر! به این کافران) بگو: (از این چند روزه زندگی) بهره و لذت ببرید، چرا که بازگشت شما به سوی آتش دوزخ است (و در آنجا جز کباب شدن و عذاب دیدن نمیبینید).
آیا این حال شگفت را نمینگری؟ حالکسانی راکه نعمت خدا بدیشان داده شده است، نعمتیکه در پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و در دعوت به سوی ایمان، و در رهبری به سوی مغفرت وآمرزش، و در رفتن به سوی بهشت، مجسم است ... ناگهان آنان همه اینها را رها میسازند و بجای آنها «کفر» را برمیگزینند! اینگونه کسان، بزرگان و رهبران قوم تو هستند -داستان ایشان به داستان بزرگان و رهبران هر قومی از اقوام میماند -با این استدلال شگفت قوم خود را به سوی دوزخ رهبری میکنند و میکشانند و بدانجا وارد میگردانند. این هم درست به سرنوشت اقوامی میماندکه چندی پیش درباره ایشان خواندیم و دیدیم! این چنین جائیکه دوزخ است بدترین جایگاه ماندن است! و ماندن در آنجا بدترین ماندن است!
آیاکار و بار شگفت این قوم را نمینگری؟! آنان پس از آن که دیدهاند بر سرکسانی که پیش از ایشان بودهاند چه چیز آمده است، این چنین میکنند! قرآنکه سرنوشت اقوام همچون ایشان را برایشان به تصویر کشیده است، و در صحنههای داستانی بدیشان نشان داده است که در بخش نخست سوره بیان آنگذشته است. قرآن سرنوشت آن اقوام را به گونهای برایشان بیان داشته استکه انگار آنان را عملا میبینند. بلیکه این چنین سرنوشتی روی داده است و قرآن جز آنچه را که روی داده است و دیده شده است بیان نمیدارد و شیوه بیان قرآن بر واقعیت چیزی نمیافزاید و همان را میگویدکه بوده است و شده است.
ایشان نعمت وجود پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) و نعمت دعوت او را با کفر معاوضه کردهاند! دعوت او به سوی یکتاپرستی بوده است، ولی آنان به ترک آنگفتهاند:
(وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
و برای خدا همگونها و همتاهائی (از بتان) قرار دادهاند تا (مردمان را) از راه خدا گمراه کنند!.
برای یزدان همگونهای همسان قرار میدهند و آنها را همچون پرستش خدا پرستش مینمایند، و در برابر سلطه و قدرتشانکرنش میبرند همانگونه که برای خدا کرنش میبرند، وکارها و ویژگیهایی را به آنها نسبت میدهند و بدانها معتقد میشوندکه جزو کارها و ویژگیهای خدا است و از زمره شؤون و صفات الوهیت یزدان سبحان است!
همچون انبازهائی را برای خدا قرار میدهند تا مردمان را از راه خدای یگانه گمراه و منحرفکنند، خدائیکه چندگانگی نمیشناسد، و راهها او را متفرق نمیسازد. نص قرآن بدین بزرگان قوم اشاره میکند، بزرگانیکه از روی عمد به گمراهکردن قوم خود و انحراف ایشان از راه خدا میپردازند. زیرا میبینندکه عقیده توحید و یکتاپرستی خطری برای سلطه و قدرت طاغوتها و مصالح ایشان در هر زمانی است. این خطر تنها در زمان جاهلیت نخستین نیست، بلکه این خطر در زمان هر جاهلیتی وجود دارد، جاهلیتیکه در آن مردمان از یکتاپرستی مطلق منحرف میشوند به هر شکلی از اشکال بیشمار انحرافی که وجود دارد، و زمام رهبری خود را به بزرگان خویش تسلیم مینمایند، و برای ایشان از حریتها و آزادگیها و شخصیتهای خود دست برمیدارند، و در برابر هواها و هوسها و تمایلات و شهوات سرانشان خضوع و خشوع میکنند، و شریعتشان را میپذیرند و گردن مینهند، شریعتیکه ساخته و پرداخته هواها و هوسهای اینگونه بزرگان است نه وحی یزدان سبحان به پیغمبران!.. بدین هنگام استکه دعوت به سوی یکتاپرستی خطر عظیمی برای همچون بزرگانی میگردد، و آنان با هر وسیلهای از وسائل ممکن خویشتن را از آن خطر میرهانند. یکی از این وسائل در زمان جاهلیت نخستین ترتیب دادن و تهیه دیدن خداگونهها و انبازهائی برای خدا بود. و از جمله این وسائل در این زمان ترتیب دادن شریعتهای ساختار انسانها است. شریعتهائی که دستور دهند به چیزیکه خدا بدان دستور نداده است، و نهیکنند از چیزیکه خدا از آن نهی نکرده است! بدین هنگام وضعکنندگان این شریعتها در جایگاه شریک و انباز خدا قرار میگیرند، و هم در درون کسانیکه از راه خدا گم شدهاند وگمراه میکنند، و هم در واقعیت زندگی شریک و انباز بشمار میآیند!
پس ای پیغمبر! «قل: بگو» به این قوم: «تمتعوا: لذت ببرید ... از زندگی بهره ببرید» ... اندکی لذت ببرید و از زندگی بهره مند شوید در این جهان تا سررسید عمری فرامیرسد که یزدان آن را مقدر و مقرر فرموده است. فرجام کار هم روشن و شناخته است:
(فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ).
بازگشت شما به سوی آتش دوزخ است.
آنگاه ایشان را رهاکن، و از آنان برگرد به سوی:
(عِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا).
بندگان مومن من.
از آنانکه مشرکند برگرد به سوی پند و اندرز دادن کسانی که پند و اندرز در ایشان میگیرد و سودمند واقع میشود. آنکسانیکه نعمت خدا را میپذیرند و آن را برنمیگردانند، و آن را با کفر معاوضه نمیکنند.
به سوی بندگان مومن برگرد و بدیشان بیاموزکه چگونه با عبادت و اطاعت و نیکی، و با نیکوکاری به بندگان یزدان شکرگزاریکنند و سپاسگزار الطاف خدا شوند.
(قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خِلالٌ).
(ای محمد!) بگو به بندگان مومن من: باید نماز را به گونه شایسته بخوانند و از آنچه بدیشان دادهایم مقداری را در پنهان و آشکار ببخشند پیش از آن که روزی فرارسد که در آن معامله و دوستی نیست (تا کسی بتواند سودی به وسیله خرید و فروش یا این که به سبب همنشینی و دوستی فراچنگ آورد و با رشوه یا رابطه از چنگال کیفر خدا رهائی یابد).
بگو به بندگان مومن من: از پروردگارشان با خواندن نماز سپاسگزاری کنند، چه نماز ویژهترین نمادهای سپاسگزاری از خدا است. و از رزق و روزی و چیزهائیکه بدیشان دادهایم پنهانی و آشکارا ببخشند، پنهانی در جائیکه کرامتگیرندگان و مروتدهندگان محفوظ و مصون میماند، و بذل و بخشش و صدقه و احسان مایه به خود بالیدن و تظاهر نمودن و بر دیگران نازیدن نمیگردد، و آشکارا زمانیکه با بذل و بخشش و صدقه و احسان موجب اعلان طاعت و عبادت میگردد و فریضه و واجبی با آن اداء، و سرمشق خوبی در جامعه میشود. پنهانی و آشکارا بذل و بخشش و صدقه و احسان، هر دو به حساسیت دل مومن، و به سنجش و برداشت او از اوضاع و احوال، واگذارگردیده است.
بدیشان بگو: بذل و بخشش و صدقه و احسانکنند تا پشتوانه اندوخته آنان افزایش یابد و رشد و نمو پیدا کند، پیش از آنکه روزی فرارسدکه در آن اموال با تجارت و بازرگانی فزونی پیدا نمیکند، و همچنین بذل و بخشش و صدقه و احسان در آن سودی نمیبخشد و فائدهای ندارد. بلکه تنها در آن روزاندوخته اعمال و پشتوانه افعال سودمند میافتد و نفع میرساند:
(مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خِلالٌ).
پیش ازآن که روزی فرارسد که در آن معامله و دوستی نیست.
*
در اینجاکتاب هستی باز میشود و سطرهای عظیم آن زبان به نعمتهای بیشمار یزدان میگشاید، و صفحههای بزرگ و پهن آن، انواع و اقسام این نعمتها پیاپی تا چشمکار میکند به همگان مینماید: آسمانها، زمین، خورشید، ماه، شب، روز، آبیکه از بالا میبارد، میوههائی که از زمین میروید، دریائی کهکشتیها دل آن را میشکافد، رودبار و رودخانههائی که پر از ارزاق، روان میگردد ... همه و همه اینها صفحههای هستی وگشوده در برابر دیدگانند، ولیکن انسانها در جاهلیت خود نمینگرند و نمیخوانند و نمیاندیشند و سپاسگزاری نمیکنند ... انسان واقعاً ستمکار و ناسپاس است. نعمت خدا را بهکفر تبدیل میکند، و برای خدا انبازها میسازد، خدائیکه او روزیرسان است و سراسر این جهان را مسخر انسانهاکرده است و به سود او به گشت وگذار انداخته است:
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَسَخَّرَ لَکُمُ الأنْهَارَ. وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ. وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ الإنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
خدا کسی است که آسمانها و زمین را آفریده است و از (ابر) آسمان آب را پائین آورده است، و با آن میوهها و دانهها را پدیدار کرده است و روزی شما گردانده است، و کشتیها را مسخر شما نموده است تا در دریا با اجازه و اراده او حرکت کنند، و رودخانهها را در اختیار شما قرار داده است (تا در آبیاری زمینها و نوشیدن آب آنها مورد استفاده قرار گیرند). و خورشید و ماه را مسخر شما کرده است که دائما به برنامه (نورافشانی و تربیت موجودات زنده و ایحاد جزر و مد در اقیانوسها و دریاها و خدمات دیگر) خود ادامه میدهند. و شب را (برای آسایش) و روز را (برای تلاش) مسخر شما ساحته است. و به شما داده است هرآنچه که خواسته باشید، و اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید (از بس که زیادند) نمیتوانید آنها را شمارش کنید. واقعا انسان ستمگر ناسپاسی است (اگر نعمتهای خدا را نادیده بگیرد و به جای پرستش دهنده نعمتها چیز دیگری را پرستش بکند و سر از خط فرمان آفریدگار برتابد).
اینها تاخت و یورش است. اینها تازیانههائی استکه بر وجدان فرود میآید و آن را برمیتابد و بسان مار بر آن نیش میزند ... تاخت و یورشی است که وسائل عظیم آن، آسمانها، زمین، خورشید، ماه، شب، روز، دریاها، رودخانهها، بارانها و میوهها است ... تازیانههائی است که دارای صداها، طنینها، و نشیبهائی برای انسان ستمکاره ناسپاس است!
از جمله معجزات اینکتاب این استکه همه صحنههای هستی و همه دغدغهها و خاطرههای نفس انسان را به عقیده یکتاپرستی ربط و پیوند میدهد، و همه درخششها و پرتوهایکیهان یا درون دل انسان را به دلیلی یا الهامی تبدیل میکند ... بدین منوال جهان را با هرچه و هرکه در آن است به نمایشگاه نشانههای خداشناسی تبدیل میسازد که در آن دست قدرت یزدان ابداع و نوآوری میکند، و آثار آن قدرت در هر صحنهای و در هر منظرهای و در هر تصویری و در هر سایهای جلوهگر میآید ... این کتاب مساله الوهیت و عبودیت را به صورت یک جدال ذهنی و به شکل لاهوت مستقل و بهگونه یک فلسفه «متافیزیکی» مطرح نمیکند. مطرحکردن این مسائل بدین نحو مطرحکردن مرده خشکی استکه به دل انسان نمینشیند و چنگی بدان نمیزند و در آن تاثیری نمیگذارد و بدان پیامی الهام نمیدارد ... بلکه این کتاب این مساله را در جولانگاه تاثیرگذارها و الهامبخشهای واقعی صحنههای هستی، و در جولانگاههای آفرینش و آفریدگان، و در جولانگاههای پسودههای فطرت و در بدیهیات ادراک و شعور، و بالاخره در جولانگاههای زیبائی و دلکشی و هماهنگی، عرضه میدارد.
صحنه بس شگفت و لبریز از جنب و جوش، در اینجا قدرتها و نعمتهای خدا را نشان میدهد که در آنها قلمموی نقاش نوآفرین جهان، یزدان سبحان، خط و خطوطی را هماهنگ با رویکرد نعمتها به انسان ترسیم میکند: خط و خطوط آسمانها و زمین را میکشد. خط و خطوط آبی که از ابر آسمان بر زمینیان میبارد به دنبال آن میآید. آنگاه خط و خطوط میوهها و ثمراتی نقش میبندد که با این آب از زمین میرویند. پس از آن خط و خطوط دریائی جلوهگر میآیدکهکشتیها در آن به حرکت درمیآیند. و خط و خطوط رودخانههائی ترسیم میگردد که ارزاق و روزیها را با خود بدین سو و آن سو میبرد ... آنگاه قلممو با خط و خطوط نوینی به تابلوی آسمان برمیگردد و سرگرم آن میشود: خط و خطوط خورشید و ماه. پس از آن خط و خطوط دیگری بر تابلوی زمین نقش میبنددکه متصل به خورشید و ماه با خط و خطوط شب و روز است ... و آنگاه خط و خطوط فراگیر واپسینی میآغازد که همه صفحه را رنگآمیزی میکند و میآراید و بر آن سا یهروشنهائی میاندازد:
(وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا).
و به شما داده است هرآنچه که خواسته باشید. و اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید (از بس که زیادند) نمیتوانید آنها را شمارش کنید.
این اعجاز است، اعجازی که در آن هر پسودهای و هر خط و خطوطی و هر رنگ و هر سایهای هماهنگ میگردد، و در صحنه کیهان و در نمایشگاه نعمتهای یزدان، جلوهگر میآید. آیا همه اینها مسخر برای انسان است؟ آیا همه این جهان بزرگ شگفتانگیز به سود این آفریده کوچک درگشت و گذار است؟ آسمانهائیکه آب از آنها میبارد، و زمینیکه این آب را دریافت میدارد و در خود اندوخته میکند، و میوهها و ثمراتی که با این آب و از این خاک سر برمیآورد و میروید، ودریائیکهکشتیها به فرمان یزدان در آن در حرکت هستند و به سود انسانها درگشت وگذارند، و رودخانههائیکه از زندگی و حیات موج میزنند و ارزاق و روزیها را برای مصلحت انسان به جریان درمیآورند، و خورشید و ماه بدونکمترین وقفه و سستی پیوسته درکارند، و شب و روزکه به دنبال یکدیگرمیآیند ... آیا همهاینها برای انسان و به خاطر انسان است؟ و آنگاه انسان سپاسگزاری نمیکند و یادآور نمیگردد؟!
(إِنَّ الإنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ) .
واقعاً انسان ستمگر ناسپاسی است (اگر نعمتهای خدا را نادیده بگیرد و به جای پرستش دهنده نعمتها چیز دیگری را پرستش بکند و سر از خط فرمان آفریدگار برتابد).
(اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ) .
خدا کسی است که آسمانها و زمین را آفریده است. با این وجود، برای خدا انبازها و همگونها قرار میدهند، پس فراتر از این ستمکدام است؟ آیا ستمی بزرگتر از این ستم استکه انسان آفریدهای از آفریدگان یزدان را بپرستد، چه این آفریده در آسمانها باشد و چه در زمین؟
(وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَکُمْ) .
و از (ابر) آسمان آب را پائین آورده است، و با آن میوهها و دانهها را پدیدار کرده است و روزی شما گردانده است.
کشت و زرع نخستین محل روزی است، ومنبع ظاهری نعمت است. باران و رویاندن هر دو از سنت و قانونی پیروی میکنندکه یزدان این جهان را بر آن سرشته است، و از سنت و قانونی پیروی میکنندکه اجازه میدهد باران ببارد، وکشت و زرع بروید، و میوهها و دانهها پدیدار آیند. هماهنگی و همکاری همه اینها برای مصلحت و خیر و صلاح انسان است. رویاندن یک دانه نیازمند قدرتی است که سراسر این جهان را میپاید و از آن مراقبت مینماید، و اجرام آسمانی و پدیدههای جهانی را برای رویش یک دانه مسخر میگرداند، و دانه را با عوامل حیات از قبیل خاک و آب و نور و هوا مدد و یاری میرساند ... مردمان واژه «رزق» را میشنوند، ولی جز تصویرکسب مال متبادر به عقل و شعورشان نمیشود. امّا مدلول و مفهوم «رزق» بسیار فراختر از این، و بسی ژرفتر از این است ...کمترین «رزق» و روزیایکه یزدان به انسان در این جهان عطاء میفرماید، مقتضی به حرکت در انداختن اجرام و کرات این جهان برابر قانون و سنتی استکه لازمه صدها هزار هماهنگی و همگامی متوالی و همیاری و همسوئی پیاپی استکه اگر آنها در میان نبودند این پدیده انسان نام پیش از هر چیز وجود نمیداشت، و اگر هم وجود میداشت زندگی و ادامه حیات برایش میسر نمیگردید. این اندازهکه از تسخیر کرات و از پدیدههائیکه به سود انسان در این جهان به گردش و چرخش درآمده است و در این آیهها بدانها اشاره شده است، خودش به تنهائیکافی استکه انسان درک و فهمکندکه تحتکفالت و قیمومت خدا است، و این دست یزدان استکه چرخه حیات انسان را میگرداند و بدو روزی میرساند و از او نگاهداری و نگهبانی میکند.
(وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ).
و کشتیها را مسخرشما نموده است تا در دریا با اجازه و اراده او حرکت کنند.
خداوند ویژگیهائی در عناصر به ودیعت نهاده استکه این ویژگیهاکشتیها را بر سطح آبها به حرکت درمیآورد، و ویژگیهائی به انسان بخشیده استکه در پرتو آنها قانون اشیاء را فهم و درک میکند. همه اینها به فرمان یزدان مسخر انسان است.
(وَسَخَّرَ لَکُمُ الأنْهَارَ).
و رودخانهها را در اختیار شما قرار داده است (تا در آبیاری زمینها و نوشیدن آب آنها مورد استفاده قرار گیرند ).
رودخانهها جاری میشوند و با جاری شدن آنها حیات جاری میشود و زندگی راه میافتد، و خیر و برکت موج میزند و جوشان و خروشان میشود، و با خود ماهیها وگیاهها و خیرات و برکات به ارمغان میآورد ... همه اینها برای منافع و مصالح انسان درگشت وگذار است، و در خدمت چیزهائی است که انسان آنها را به کار میگیرد، از قبیل: پرندگان و حیوانات ...
(وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَیْنِ).
و خورشید و ماه را مسخر شما کرده است که دائما به برنامه (نورافشانی و تربیت موجودات زنده و ایجاد جزر و مد در اقیانوسها و دریاها و خدمات دیگر) خود ادامه میدهند.
انسان خورشید و ماه را مستقیما به کار نمیگیرد، بدانگونه که از آبها و میوهها و دریاها وکشتیها و رودخانهها استفاده میکند ... بلکه انسان از آثار خورشید و ماه سود میبرد، و مواد زندگی و نیروهای آن را به کمک آن دو مورد بهرهبرداری قرار میدهد. پس خورشید و ماه برابر قانون هستی مسخرند تا از آن دو برجوشد و بردمد چیزهائیکه انسان در زندگی خود، و بلکه در ترکیببند سلولهای خود و تجدید و تبدیل یاختههای بدن از آنها استفاده میکند و بهرهمند میشود.
(وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ).
و شب را (برای آسایش) و روز را (برای تلاش) مسخر شما ساخته است.
شب و روز را نیز مسخر انسانکرده است تا برابر نیاز انسان و ترکیببند وجودیش و آنگونه که تلاش و کوشش و راحت و آسایش او میطلبد، شب و روز مورد بهرهبرداری او قرارگیرند. اگر همیشه روز بود و یا پیوسته شب بود، دستگاه وجودی این انسان تباه
میشد، گذشته از آن که همه چیز پیرامون او تباه میگردید، و زندگی و تلاش و تولید انسان مشکل و بلکه ناممکن میشد.
اینها نیز جز خط و خطوط عریض و طویلی در صفحه نعمتهای فراوان نیست. چه در هر خط و خطوطی نقطهها و نکتههائی است که قابل شمار نیست. بدین جهت استکه این خط و خطوط هم بدان خط و خطوط بیشمار دیگر میپیوندد، و با اجمال و اختصاری که مناسب با تابلوی عرضه شده است و با فضای فراگیر همخوانی و همگامی داشته باشد ذکر میگردد:
(وَآتَاکُمْ مِنْ کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ).
و به شما داده است هرآنچه که خواسته باشید (و در زندگی بدان نیازمندید و خواهان آن هستید).
از قبیل: دارائی، فرزندان، تندرستی، زینت وکالاها ...
(وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا).
و اگر بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید (از بس که زیادند) نمیتوانید آنها را شمارش کنید.
نعمتهای خدا بزرگتر و بیشتر از آن هستند کهگروهی از مردمان، یا همه مردمان، بتوانند آنها را شمارشکنند. آخر همه انسانها محدود در میان دو مرز از زمان هستند: آغاز و انجام. و همه انسانها نیز محدود در میان مرزهائی از دانش میباشند، مرزهائی که تابع زمان و مکانند. در حالیکه نعمتهای خدا -گذشته از فراوانی - مطلق و رها از قید و بند زمان و مکان میباشند. لذا فهم و شعور انسان نمیتواند آنها را احاطهکند. به عبارت دیگر نعمتهای یزدان در کوزه عقل و درک انسان نمیگنجند.
با وجود همه اینها شما برای خدا انبازها و همگونهائی قرار میدهید، و با وجود همه اینها شما سپاس نعمتهای خدا را نمیگوئید، و بلکه نعمتهای خدا را بهکفر تبدیل میکنید.
(إِنَّ الإنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ).
واقعا انسان، ستمگر ناسپاسی است!!! ( اگر نعمتهای خدا را نادیده بگیرد و به جای پرستش دهنده نعمتها چیز دیگری را پرستش بکند و سر از خط فرمان آفریدگار برتابد).
*
وقتیکه دل انسان بیدار و هوشیار میگردد، و به جهان پیرامون خود مینگرد، جهان را مسخر خود میبیند، چه به صورت مستقیم، و چه با هماهنگی و همگامی قانون جهان با زندگی و نیازمندیهای انسان. انسان چون به چیزهای پیرامون خود بنگرد و درباره آنها بیندیشد، آنها را در پرتو مرحمت خدا دوست خود مییابد، و آنها را در پرتو قدرت خدا یار و مددکار خویش میبیند. خدا همه را رام اوکرده است و به سود او به گشت وگذار انداخته است ... وقتیکه دل انسان بیدار و هوشیار میگردد و پدیدهها و موجودات جهان را ورانداز میکند و درباره آنها میاندیشد و پژوهش میکند، قطعا باید بر خود بلرزد وکرنش ببرد و به سجده بیفتد و شکر و سپاسگزاری بکند، و پیوسته به الطاف پروردگار نعمتدهنده و عطاءبخش خود چشم بدوزد، تا اگر به سختی و شدتیگرفتار است، آن را برای او به آسانی و آسایش تبدیل کند، و اگر در خوشی و رفاه است، نعمت او را حفظ و بر دوام دارد. نمونه کامل انسان ذکرکننده و شکرکننده، پدر انبیاء ابراهیم است. آنکسیکه راه و روش او بر این سوره سایه میاندازد، بدانگونه که نعمت و شکر نعمت یا ناشکری نعمت بر این سوره سایه میاندازد ... از اینجا استکه روند قرآنی او را در صحنه فروتنانهای ذکر میکندکه شکر و سپاسگزاری بر آن سایه میاندازد، و تضرع و زاری سراسر آن را فرامیگیرد، و در آن دعا با نغمه نرم و طنینانداز همآوا و همصدا میگردد و به سوی آسمان بالا میرود:
(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الأصْنَامَ . رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ . رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ . رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ . الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ . رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ . رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ).
(ای پیغمبر! برای قوم خود بیان کن) آنگاه را که ابراهیم (پس از بنای کعبه) گفت: پروردگارا! این شهر (مکه نام) را محل امن و امانی گردان، و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاهدار. پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند. (خداوندا! من مردمان را به یکتاپرستی دعوت میکنم) پس هرکه از من پیروی کند، او از من است، و هرکس از من نافرمانی کند (تو خود دانی، خواهی عذابش فرما و خواهی بر او ببخشا) تو که بخشاینده مهربانی. پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانه تو، که (تجاوز و بیتوجهی نسبت به) آن را حرام ساختهای سکونت دادهام، تا این که نماز را برپای دارند، پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجه آنان گردد و ایشان را از میوهها (و محصولات سائر کشورها) بهرهمند فرما، شاید که (از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا) سپاسگزاری کنند. پروردگارا! تو آگاهی از آنچه پنهان میداریم و از آنچه آشکار میسازیم (لذا به مصالح ما داناتری و آن کن که ما را به کار آید) و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند. سپاس خدائی را که با وجود پیری و سن زیاد، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. بیگمان پروردگار من دعا (و نیایش همگان) را میشنود. پروردگارا! مرا و کسانی از فرزندان مرا نمازگزار کن. پروردگارا! دعا و نیایش مرا بپذیر. پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مومنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا میشود (و حسابرسی میگردد و به دنبال آن پاداش و پادافره داده میشود ).
روند قرآنی ابراهیم (علیه السلام) را درکنار خانه خدا کعبه به تصویر میکشد. خانهایکه خودش آن را در شهری بنا کرده استکه سرانجام به دست قریش افتاده است و بدیشان واگذارگردیده است. هم اینک قریش در آنجا به خدا کفر میورزد، در حالیکه متکی به خانهای است که سازندهاش آن را برای پرستش خدا ساخته است! روند قرآنی ابراهیم را در این صحنه به تصویر میکشد که فروتنانه به تضرع و زاری و ذکر و شکر باری یرداخته است، تا منکران را به اعتراف به وجود خدا برگرداند، وکافران و ناشکران را به سپاس و شکر بازآورد، و غافلان را دوباره به ذکر و یاد خدا برگشت دهد، و فرزندانگریزپا و رمنده از آستانه خدای خود را به روش و رفتار پدرشان برگرداند، بدان امیدکه روش و رفتار وی را درپیشگیرند و راهیاب گردند.
ابراهیم دعا و نیایش خود را میآغازد:
(رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ آمِنًا).
پروردگارا! این شهر (مکه نام) را محل امن و امانی گردان.
نعمت امن و امان نعمتی استکه با انسان تماس دارد و او را می پساید و لمس مینماید. در احساس و شور او تاثیر بسزایی دارد. متعلق به حرص و آز او بر حفظ خویشتن است. روند قرآنی این نعمت امن و امان را در اینجا ذکر میکند تا ساکنان این شهر به یاد آن افتند. آن کسانیکه هم اینک دارای نعمت زیاد هستند و به سبب آنگردن میافرازند، و شکر نعمت را به جای نمیآورند. یزدان دعای پدرشان ابراهیم را پذیرفت، و مکه را شهر امن و امانکرد. ولی قریشیان غیر راه ابراهیم را درپیش گرفتند، و کفران نعمت کردند، و انبازها و همگونها برای خدا ساختند، و از راه خدا بازماندند و دیگران را نیز از راه خدا بازداشتند. دعای بعدی پدرشان ابراهیم که به دنبال دعای امن و امان قرارگرفته است، این چنین است:
(وَاجْنُبْنِی وَبَنِیَّ أَنْ نَعْبُدَ الأصْنَامَ).
و مرا و فرزندانم را از پرستش بتها دور نگاهدار.
در دعای دوم ابراهیم، تسلیم مطلق او در برابر پروردگار جلوهگر میآید، و در ویژهترین احساسات دلش به خدا پناه میبرد. ابراهیم خدا را بهکمک میطلبدکه او را و فرزندان او را از پرستش بتها به دور دارد. با همچون دعائی خدا را به یاری میطلبد و از او رهنمود میخواهد. سپس اظهار میداردکه این هم نعمت دیگری از نعمتهای یزدان است. این، نعمت است که دل از تاریکیهای شرک و از تاریکیهای نادانیها بیرون آید و به سوی نور ایمان به خدا و یگانگی او برود و بگراید. درنتیجه از بیابان برهوتگمراهی و سرگشتگی وگریز از حق و حقیقت بیرون شود، و به سوی شناخت خدا و آرامش و اطمینان و استقرار و پایداری برود. از کرنش بردن و پرستش کردن رسواگرانه و خوارانه اربابان و خداگونگان گوناگون بیرون آید، و بهکرنش بردن و پرستشکردن بزرگوارانه و محترمانه خداوندگار بندگان بپردازد ... این نعمت است و ابراهیم خداوندگارش را فریاد میداردکه این نعمت را بر او محفوظ و بردوام بدارد، و در این راستا او را و فرزندانش را از پرستش بتها دور نگاه دارد.
ابراهیم این دعای خود را سر میدهد، چون دیده است و دانسته است که بسیاری از مردمان نسل زمان او به سبب همین بتها گمراه گردیدهاند، و بسیاری از مردمان نسلهای پیش از او در زمانهایگوناگون به سبب همین بتها سردرگم و سرگشته شدهاند. ابراهیم سراغ دارد بسیاری از انسانهائی راکه با این بتها دیگران را از دین خدا برگرداندهاند و همچنین با این بتها خودشان نیز از دین برگشتهاند:
(رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ).
پروردگارا! این بتها بسیاری از مردم را گمراه ساختهاند.
آنگاه ابراهیم دعا را ادامه میدهد ... خداوندا! کسی که راه مرا درپیش بگیرد و از من پیرویکند، وگول این بتها را نخورد، او از من است و منسوب به من است و در خویشاوندی بزرگکه خویشاوندی عقیده است، به من میرسد:
(فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی).
پس هرکه از من پیروی کند، او از من است.
و امّاکسیکه از من نافرمانیکند،کار و بار او را به تو واگذار میکنم:
(وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ).
و هرکس از من نافرمانی کند (تو خود دانی، خواهی عذابش فرما و خواهی بر او ببخشا) تو که بخشاینده مهربانی.
در اینجا استکه سیمای ابراهیم مهربان و توبهکار و شکیبا جلوهگر میآید. او نابودیکسانی از فرزندان نسل خود راکه از او نافرمانی میکنند و از راه اوکنار میزنند وکژراهه میروند درخواست نمیکند، و با شتاب عذاب زودرس را برای ایشان درخواست نمینماید. حتی عذاب را ذکر هم نمیفرماید. بلکه ایشان را به آمرزش و مهربانی خدا واگذار مینماید، و بر فضای سخن سایههای مغفرت و مرحمت میافکند، و زیر این سایهها استکه سایهگناه و نافرمانی پنهان و نهان از دیدگان میشود، و ابراهیم مهربان و شکیبا پرده از آن گناه و نافرمانی برنمیدارد!
ابراهیم به دعای خود ادامه میدهد. سکونت دادن برخی از فرزندانش را ذکر میکند که آنان را در این سرزمین بدونکشت و زرع و خشک و بیحاصلیکه درکنار بیتالله الحرام است مستقرکرده است و وظیفهای را ذکر میکندکه ایشان را برای انجام آن در این سرزمین خشک و بیحاصل سکونت داده است:
(رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ).
پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانه تو، که (تجاوز و بیتوجهی نسبت به) آن را حرام ساختهای، سکونت دادهام.
برای چه؟
(رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلاةَ) .
خداوندا! تا این که نماز را برپای دارند.
این چیزی استکه به خاطر آن ایشان را در آنجا سکونت داده است، و این چیزی استکه به خاطر آن رنجها و دردهای این سرزمین خشک را و محرومیت از رفاه و آسایش موجود در جاهای دیگری را تحمّل میکنند.
(فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ).
پس چنان کن که دلهای گروهی از مردمان (برای زیارت خانهات) متوجه آنان گردد.
در تعبیر قرآنی مهربانی و پرواز نهفته است. دلها به گونهای به تصویرکشیده شدهاندکه انگار بالدار هستند و پرواز میکنند، و بدان خانه و به میان اهالی آنجا در آن سرزمین خشک و بیحاصل فرود میآیند. این تعبیر، تعبیر تر و تازه وخوشایندی است و خشکی را با مهر و عطوفت دلها آبیاری میکند.[1]
(وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ).
و ایشان را از میوهها (و محصولات سائر کشورها) بهرهمند فرما.
آنان را از میوهها و محصولات بهرهمند فرما از راه همان دلهائیکه بالزنان از همه راهها و درهها به سویشان میآیند ... چرا؟ آیا برای اینکه بخورند و بنوشند و لذت ببرند؟ بلی! ولیکن تا از اینکار چیزی پدیدار آیدکه ابراهیم سپاسگزار بدان امیدوار است: ( لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ).
شاید که (از الطاف و عنایات تو با نماز و دعا) سپاسگزاری کنند.
بدین منوال روند قرآنی هدف سکونت در جوار بیتالله الحرام را روشن میگرداند ... هدف خواندن نثار با اصول و ارکان لازمه نماز، و به تمام وکمال برای خدا است. همچنین هدف دعا را بیان میکندکه پرواز دلها به سوی اهل بیتالله الحرام و فرود آمدن آنها در پیش ایشان، و از میوهها و محصولات زمین نصیب آنان کردن است ... هدف شکر خدای را بجای آوردن است، خدائیکه دهنده نعمتها و بخشایشگر است.
در سایه این دعا پیدا استکه موضعگیری قریش، همجواران بیتالله الحرام کجا و آن کسانی را که ابراهیم در دعا طلبیده است کجا؟! قریشیان نه نمازی برای رضای خدا میخوانند، و نه شکر نعمتهائی را میگزارند که پس از پذیرش دعای ابراهیم و گرایش دلها به بیتالله الحرام و سرازیر شدن میوهها و محصولات بدانجا بهره ایشان گردیده است!
ابراهیم بر دعائی که برای فرزندان خود که در جوار بیتالله الحرام سکونت گزیدهاند تا نماز بخوانند و شکر نعمتهای خدای را بگزارند، پیروی میزند. این پیرو بیانگر آگاهی خدا است، آگاهی خدا از چیزهائی است که بر دلهایشان میگذرد، از قبیل: به خدا توجه داشتن و شکر نعمتهای او را بجای آوردن و دست دعا به آستانه او بلند کردن ... البته هدف از نماز خواندن تظاهرات کردن و ادعیه خواندن وکف زدن و سوت کشیدن نیست. بلکه هدف از نماز روکردن دل به خدائی است که پنهان و آشکار را میداند و چیزی در زمین و آسمان بر او نهان نمیماند:
( رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ وَمَا یَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ فِی الأرْضِ وَلا فِی السَّمَاءِ) .
پروردگارا! تو آگاهی از آنچه پنهان میداریم و از آنچه آشکار میسازیم (لذا به مصالح ما داناتری و آن کن که ما را به کار آید) و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمیماند.
ابراهیم به یاد نعمت خدا بر خود میافتدکه قبلا خدا در حق او روا دیده است. زبانش به حمد و ستایش و شکر و سپاس خدا گویا میشود، بسان بنده صالح و شایستهایکه همینکه به یاد نعمتهای خدا بر خود افتاد، شکر نعمت میگزارد و سپاس خدا میدارد:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ) .
سپاس خدای را که با وجود پیری و سن زیاد، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید. بیگمان پروردگار من دعا (و نیایش همگان) را میشنود.
در سن پیری وقتیکه فرزندانی به انسان عطاء میشود در درون او ارزش و بهای بیشتری دارد. چه فرزندان ادامه زندگی انسانند. بخشش فرزندان به انسان از سوی یزدان جهان بدان هنگامکه انسان احساس میکند عمرش به پایان خود نزدیک شده است، ولی نیاز درونی فطری او برآورده میشود و با وجود همچون فرزندانی نامش برجای میماند و عمرش امتداد مییابد، چه نعمت بزرگی است) ابراهیم خدای را حمد و سپاس میگوید، و چشم امید به رحمتش میدوزد:
(إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ).
بیگمان پروردگار من دعا (و نیایش همگان) را می شنود .
ابراهیم بر شکر نعمت پیروی میزند. در آن با دعا و زاری از خدا میخواهد که او را همیشه سپاسگزار بدارد، سپاسی که با عبادت و طاعت صورت پذیرد. بدین وسیله تصمیم خود را بر عبادت اعلان میدارد. نشان هم میدهدکه هراس دارد از اینکه مانعی بر سر راه آید و او را از عبادت بازدارد، یا منصرفکنندهای یدید آید و او را از عبادت منصرفکند. این است از خدا مدد میجوید وکمک میطلبد که او را در اجرای تصمیم و ارادهاش، و در پذیرش دعا و نیایشش موفق گرداند:
(رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاةِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ).
پروردگارا! مرا و کسانی از فرزندان مرا نمارگزار کن. پروردگارا! دعا و نیایش مرا بپذیر.
در سایه این دعا، بار دیگر فرق موضعگیری قریشیان که همجواران بیتالله الحرام هستند، با موضعگیری ابراهیم آشکار و نمودار میشود. ابراهیم یاری خدا را برای خود میطلبدکه او را در خواندن نماز کمککند، و بدان چشم امید میبندد، و از خدا درخواست میکند که او را بدین امید برساند و در خواندن نماز موفق گرداند. ولی قریشیان از نماز دور میشوند و بدان پشت میکنند، و پیغمبری را تکذیب میکنندکه ایشان را تذکر میدهد به چیزیکه ابراهیم با دعا و زاری از خدا میخواستکه او را و بعد ازاو فرزندانش را در بجای آوردن آنکمک و یاری فرماید!
ابراهیم دعای متضرعانه و فروتنانه خود را پایان میبخشد با درخواست آمرزش برای خود و پدر و مادرش و جملگی مومنان، آمرزش در آن روزیکه حساب وکتاب پیش میآید و هیچکسی وهیچ حیزی جزعمل خود بههیچ انسانی سود نمیرساند.آنگاه ابراهیم از خدا عاجزانه میطلبدکه از قصوروکوتاهی او بگذرد:
(رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَلِوَالِدَیَّ وَلِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ).
پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مومنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا میشود (و حسابرسی میگردد وبه دنبال آن پاداش و پادافره داده میشود).
این صحنه طولانی به پایان میآید، صحنه دعای فروتنانه ومتضرعانه، و صحنه برشمردن نعمتها و شکر بر آنها ... با آهنگ و نوای موسیقی طنینانداز آرام و خوشایندی ... این صحنه به پایان میآید وقتیکه بر موقعیت سایه دلانگیز خوشایندی را میاندازد، سایهایکه دلها با آن شیفته جوار یزدان میگردند، و دلها در آن نعمتهای خدای سبحان را یاد میکنند. و ابراهیم پدر پیغمبران، نمونه بنده شایسته و ذکرکننده و شکرگزار میگردد، بدانگونهکه لازم است همه بندگان خدا چنین شوند، آنکسانیکه اندکی پیش از این دعا ایشان را مخاطبان سخن خود قرار داده بود.
از یادمان نرودکه اشارهای به واژه «ربنا: خداوندگار ما» یا «ربّ: خداوندگار من» بکنیمکه درهر بندی و بخشی از این بندها و بخشهای دعای فروتنانه و توبهکارانه ابراهیم (علیه السلام) تکرار میگردد. چه مغز سخن و گزیدهکلام اوکه ذکر ربوبیت خدا برای خود و برای فرزندان بعد از خود است، هدف ویژهای دربر دارد ... ابراهیم (علیه السلام) خدای سبحان را با صفت الوهیت یاد نمیکند. بلکه او را به صفت ربوبیت میستاید. چراکه الوهیتکمتر مورد جدال در اغلب جاهلیتها از جمله جاهلیت عربی بوده است. بلکهاین مسالهربوبیت است که دائماً مورد جدال قرارگرفته است. مساله ربویت مسالهکرنش بردن و پرستشکردن در واقعیت زندگی زمینی است. این مساله هم مساله عملی و واقعی و موثر در زندگی انسان است. مسالهای استکه دو راهه جدائی اسلام و جاهلیت، و یکتاپرستی و انبازورزی در جهان واقعیت است ... مردمان یا برای خداکرنش میبرند و پرستش میکنند،که در این صورت یزدان خداوندگار ایشان خواهد بود. و یا اینکه مردمان برای غیرخداکرنش میبرند و پرستش میکنند،که در این صورت غیر یزدان خداوندگار ایشان خواهد بود ... این دو راهه جدائی یکتاپرستی وانبازورزی، و اسلام و جاهلیت، در واقعیت زندگی است. قرآن بدانگاهکه برای مشرکان عرب دعای پدرشان ابراهیم را نقل میکندکه در آن بر مساله ربوبیت تکیه شده است، آنان را متوجه مخالفت روشنی میسازدکه ایشان با مدلول و مفهوم این دعا دارند!
*
سپس روند قرآنی بخش دوم را نیز به پایان میبرد با:
(الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَةَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ).
کسانی که نعمت خدا را (نشناختند و آن را) به کفر تبدیل کردند (و بجای این کهنعمت بعثت محمّد وآئین اسلام را غنیمت شمارند وآن را سپاس گویند، کفر را برگزیدند) و قوم خود را به سرزمین هلاک و نابودی کشاندند. (ابراهیم/٢8)
در حالیکه هنوز در ظلم و ستم خود میلولند و تاکنون عذابگریبانگیرشان نگردیده است ... وکسانی که خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) دستور میفرمایدکه بدیشان بگوید:
(تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ).
(از این چند روزه زندگی) بهره و لذت ببرید، چرا که بازگشت شما به سوی آتش دوزخ است (و در آنحا جز کباب شدن و عذاب دیدن نمیبینید). (ابراهیم/ ٣٠)
و بدو دستور داده میشود که به سوی بندگان مومن خدا رو کند، و بدیشان فرمان دهد نماز را بخوانند، و در نهان و آشکار صدقه و بخششکنند ...
(مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لا بَیْعٌ فِیهِ وَلا خِلالٌ).
پیش از آن که روزی فرارسد که در آن معامله و دوستی نیست. (ابراهیم/٣١)
روند قرآنی بخش دوم را تکمیل میکند تا پرده از چیزی بردارد که برای ناسپاسان نعمت خدا آماده گردیده است. و بدیشان بگوید چه وقت به سرنوشت قطعی خودگرفتار میآیند. این امر در صحنههای پیاپی از صحنههای قیامت میآید، و پاها و دلها را به لرزه میاندازد:
(وَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الأبْصَارُ. مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ).
(ای پیغمبر!) گمان مبر که خدا از کارهائی که ستمگران میکنند بیخبر است (نه، بلکه مجازات) آنان را به روزی حواله میکند که چشمها در آن (از خوف و هراس چیزهائی که میبیند) بازمیماند. (ستمگران همچون اسیران، از هراس) سرهای خود را بالا گرفته و یک راست (به سوی ندادهنده) میشتابند و چشمانشان (از مشاهده این همه عذاب هراسناک) فروبسته نمیشود و دلهایشان (فرومیتپد و از عقل و فهم و اندیشه ) تهی میگردد. (ابراهیم/42-43)
پیغمبر (صلی الله علیه و سلم) خدا را غافل نمیشمارد ازکارهائیکه ستمگران میکنند. ولیکن ظاهر امر به نظر بعضیها چنین میآید که خدا غافل ازکارهای ستمگران است! چرا که ستمگران را میبینند از رفاه و خوشی و ثروت و قدرت بهرهمندند. تهدید خدا را نیز میشنوند، ولی عذاب خدا راگریبانگیر ستمگران در این جهان نمیبینند. این است اینگفتار پرده از مدت زمان تعیین شده برای واپسین گرفتار کردن ایشان به عذاب برمیدارد، واپسین گرفتار کردنی که پس از وقوع آن مهلت و فرصت دادنی در میان نیست، و هیچگونه رهائی از آن ندارند، در آن روز سختیکه چشمها باز و بیحرکت و خیره و مبهوت میگردد و پلکها از هراس برهم نهاده نمیشود. آنگاه روند قرآنی صحنهای از احوال ناجور گروهی را ترسیم میکند که جلو امواج هول و هراس افتادهاند ... صحنهای که آنان شتابان میدوند و به پشت سر خود نگاه نمیکنند و به چیزی نمینگرند. سرهای خود را بالا انداخته، نه از روی اراده چنین کنند، بلکه سرهایشان میخکوب گردیده است و شق و رق مانده است و نمیتوانند کمترین حرکتی بدانها بدهند. چشمانشان هول و هراسی را میبیندکه بر سر راه ایشان است. از ترس و خوف آنچه میبینند چشمهایشان باز میماند و برهم نهاده نمیشود. دلهایشان از جزع و فزع فرومیتپد و عقل و شعوری برایشان نمیماند. دلهایشان نه چیزی در خود جای میدهد، و نه چیزی را حفظ و نگاهداری میکند، و نه چیزی را به یاد میآورد ... دلها تهی از فهم و شعور و تفکر و تدبر میگردد و فرومیتپد.
این است روزیکه خدا ایشان را برای آن به تاخیر میاندازد و بدان حوالت میدارد. آن وقت است که همچون موقعیتی را پیدا میکنند، و همچون هراسی را میچشند. هراسیکه از لابلای بندهای چهارگانه ترسیم میشود. هراسی استکه ایشان را به وحشت میاندازد و آنان را فرامیگیرد همچون باشه بیمناکیکه پرنده کوچکی را در چنگالهای خود اسیر کند:
(إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الأبْصَارُ. مُهْطِعِینَ مُقْنِعِی رُءُوسِهِمْ لا یَرْتَدُّ إِلَیْهِمْ طَرْفُهُمْ وَأَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ).
بلکه (مجازات) آنان را به روزی حواله میکند که چشمها در آن (از خوف و هراس چیزهائی که میبیند) بازمیماند. (ستمگران همچون اسیران، از هراس) سرهای خود را بالا گرفته و یک راست (به سوی ندادهنده) میشتابند و چشمانشان (از مشاهده این همه عذاب هراسناک) فروبسته نمیشود و دلهایشان (فرومیتپد و از عقل و فهم و اندیشه) تهی میگردد.
سرعت شتابان زورکی، با وضع چشمان زل زده و سرهای شق و رق ایستاده، و دلهای هراسان و پران و تهی ازهرگونه فهم و شعور،اینها همه اشاره به هول و هراسی دارندکه چشمها از دیدن آن واکرده وگشوده میماند.
این است روزیکه خدا ایشان را برای آن به تاخیر میاندازد و بدان حواله میدارد. روزی استکه در انتظارشان است و پس از سپری شدن مهلت این چند روزه حیات فرا میرسد و ایشان را فرامیگیرد. پس مردمان را بترسان از اینکه چون آن روز دررسد نه عذری پذیرفته است و نه از دست عذاب رها میگردند ... در اینجا روند قرآنی صحنه دیگری از آن روز هراسانگیز را به تصویر میکشد، روزیکه میآید و دیده میشود:
(وَأَنْذِرِ النَّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ الْعَذَابُ فَیَقُولُ الَّذِینَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَلَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَکُمْ مِنْ زَوَالٍ. وَسَکَنْتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الأمْثَالَ).
و مردمان را بترسان از روزی که عذاب به سراغشان میآید و ستمکاران (و ظالمانی که با کفر و معصیت، به خود و دیگران ظلم نمودهاند) میگویند: پروردگارا! (ما را به جهان برگردان و اندک) روزگاری به ما مهلت ده تا دعوت (به یکتاپرستی) تو را پاسخ گفته و از پیغمبرانت پیروی نمائیم (و جبران مافات بنمائیم. امّا کار از کار گذشته و دیگر برگشتی به جهان نیست و پاسخ میشنوند که) مگر شما قبلا (در جهان روشن) سوگند نخوردید که (دنیا را پایانی و) شما را زوالی نیست؟! و در سرزمین و دیار مردمان ظالمی (همچون عاد و ثمود) سکونت گزیدید و (عبرت نگرفتید، هرچند که) برایتان روشن بود که در حق آنان چگونه رفتار کردیم (و بر سر ایشان چه آوردیم،) و مثلها برایتان زدیم (مبنی بر این که گذشتگان چه کردند و در مقابل چه دیدند، امّا پند نگرفتید و امروز گرفتار شدید).
ایشان را بترسان از روزیکه آن عذاب معین هر چه زودتر به سراغشان میآید. در آن روز ستمکاران چشم امید به خدا میدوزند و میگویند:
(رَبَّنَا). خداوندگار ما ... پروردگارا ! .
هم اینک چنین میگویند؟! در صورتیکه قبلا به خدا ایمان نداشتند وجود او را انکار میکردند، وگاهی هم انبازها و همگونهائی برای او میساختند!
(أَخِّرْنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ نُجِبْ دَعْوَتَکَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ).
روزگاری به ما مهلت ده تا دعوت (به یکتاپرستی) تو را پاسخ گفته و از پیغمبرانت پیروی نمائیم (و جبران مافات بنمائیم).
در اینجا روند قرآنی از نقل قول به خطاب میگراید. انگار آنان هم اینک ایستادهاند و دیده میشوند و میطلبند. و انگار ما هم اینک در آخرت هستیم، و دنیا و آنچه در آن است درهم ییچیده شده است. آهای٠ از سوی فرشتگان برای سرکوبی و تنبیه ایشان، و برای یادآوری آنچه در دنیا راجع بدان کوتاهی کردهاند، خطاب بدانان میگویند:
(أَوَلَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مَا لَکُمْ مِنْ زَوَالٍ).
مگر شما قبلا (در جهان روشن) سوگند نخوردید که (دنیا را پایانی و) شما را زوالی نیست؟!.
هماینک چگونه مینگرید و میبینید؟! آیا زوال پذیرفتید یا زوال نپذیرفتید؟ا این سخن خود را میگفتید، در حالی که آثار برجای مانده گذشتگان روشن و برجسته پیش رویتان بود و مثال بارز و آشکاری از ستمکاران و سرنوشت قطعی ایشان بود:
(وَسَکَنْتُمْ فِی مَسَاکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَتَبَیَّنَ لَکُمْ کَیْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَکُمُ الأمْثَالَ).
و در سرزمین و دیار مردمان ظالمی (همچون عاد و ثمود) سکونت گزیدید و (عبرت نگرفتید، هرچند که) برایتان روشن بود که در حق آنان چگونه رفتار کردیم (و بر سر ایشان چه آوردیم،) و مثلها برایتان زدیم (مبنی بر این که گذشتگان چه کردند و در مقابل چه دیدند، امّا پند نگرفتید و امروز گرفتار شدید).
جای شگفت بودکه شما منازل و مساکن ستمگران را جلو خود ببینید و بدانیدکه خالی از آنان است و شما در آنجاها جای دارید و جایگزین هستید. آنگاه با وجود این قسم میخوردید:
(مَا لَکُمْ مِنْ زَوَالٍ).
شما را زوالی نیست.
با این سرزنش و سرکوبی، صحنه به پایان میآید، و میفهمیمکجا رفتند و چه شدند، و پس از آن دعا و بر باد رفتن امید، چه شد و چه پیش آمد.
این مثال، پیوسته در زندگی تکرار و تجدید میگردد، و در هر زمانی روی میدهد. طاغیان و سرکشان زیادی در منازل و مساکن طاغیان و سرکشانی سکونت میگزینندکه پیش از آنان بر باد فنا رفتهاند و هلاک گردیدهاند. چه بسا خودشان ایشان را کشته باشند و با دست ایشان نابود شده باشند. پس از آن اینان هم طغیان و سرکشی درپیش میگیرند و زورگوئی و قلدری میکنند، و قدم به قدم کسانیکه هلاک گردیدهاند و بر باد فنا رفتهاند حرکت میکنند و همچون ایشان زندگی خود را سپری میکنند. این آثار برجای ماندهای که در آنجا سکونت میگزینند و از تاریخ نابودشوندگان برایشان سخن میگوید و سرنوشت ایشان را برای بینندگان به تصویر میکشد، وجدان آنان را تکان نمیدهد. بعدها به همان سرنوشتیگرفتار میآیند که گذشتگان بدان گرفتار آمدهاند، و بدیشان ملحق میشوند و پس از مدت زمانی منازل و مساکن و دیار از اینان هم خالی میگردد!
*
سپس روند قرآنی پس از آنکه پرده ایشان را در آنجا فرومیاندازد، به واقعیت حاضر ایشان، و به شدت نیرنگشان درباره پیغمبر و مومنان، و به شریکه در همه نواحی زندگی در اندیشه آن هستند و توطئه آن را میچینند، توجه میکند، و به سویدای دلشان میاندازد که آنان به چنان سرنوشتیگرفتار میگردند، فکر و مکر وکیدشان هر اندازه هم پلشت و اهریمنانه باشد:
(وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ ... وَإِنْ کَانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبَالُ).
آنان نیرنگ خود را نمودند (و برای جلوگیری از دعوت آسمانی توطئهها کردند و نقشهها چیدند) و خدا از نیرنگشان آگاه است، و شریعت ثابت و استوار (همچون کوههای سر به فلک کشیده اسلام) با نیرنگ آنان از جای برکنده نمیشود.
خدا کاملا آگاه از ایشان و مکر و نیرنگشان است و بر آن چیره است، هرچند که مکر و نیرنگشان آن اندازه قوی و موثر باشدکه کوهها را از جای برکند، کوهها که سنگینترین و سختترین چیز هستند، و بعید به نظر میرسدکه از جای بجنبند و از میان برخیزند و نابود شوند. چه مکر و نیرنگشان پنهان و ناپیدا نیست، و از قدرت خدا دور نمیباشد. بلکه حاضر در «پیشگاه خدا» است و هرگونهکه بخواهد و هرکاریکه بخواهد درباره آن روا میدارد.
(فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ).
گمان مبر که خداوند با پیغمبران خلاف وعده میکند (و پیروزی را نصیب آنان، و شکست را بهره کافران نمیسازد). بیگمان خداوند چیره (بر هر کاری بوده و از کافران و بزهکاران) انتقامگیرنده است.
این مکر و نیرنگ تاثیری ندارد، و نمیتواند جلو وعده پیروزی وکمکی را گیردکه یزدان به پیغمبران خود داده است، و همچنین نمیتواند نیرنگبازان را از دست انتقام خداوند چیره توانا برهاند:
(إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ).
بیگمان خداوند چیره (بر هر کاری بوده و از کافران و بزهکاران) انتقامگیرنده است.
خدای چیره توانا نمیگذارد ستمکار بگریزد، و نمیگذارد نیرنگباز نجات پیداکند ... واژه انتقام در اینجا سایهروشن مناسب با ظلم و مکر را میاندازد. چه ستمکار نیرنگباز سزاوار انتقام است. انتقام با قیاس به خداوند بزرگوار مراد عذاب دادن ایشان استکهکیفر ستم و سزای نیرنگشان است، و دادگری خدا را در سزا و جزا پیاده میکند.
اینکار حتماً و قطعاً صورت خواهد پذیرفت:
(یَوْمَ تُبَدَّلُ الأرْضُ غَیْرَ الأرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ).
در آن روزی که این زمین به زمین دیگری و آسمانها به آسمانهای دیگری تبدیل میشوند.
ما نمیدانیم این کار چگونه انجام میگیرد، و نمیدانیم سرشت این زمین تازه و سرشت این آسمانهای تازه، چگونه است، و مکان آنهاکجا خواهد بود. ولیکن نص قرآنی سایهروشنهای قدرت قدرتمندی را میاندازد که زمین را و آسمانها را تبدیل و دگرگون میکند ... ذکر این قدرت در برابر آن نیرنگ است، نیرنگیکه هرچند شدید و قوی باشد، در برابر این قدرت، ناچیز و درمانده و تنگمایه است.
ناگهان میبینیم که اینکار انجام پذیرد:
(وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ) .
و آنان (از گورها سر به در آورده و) در پیشگاه خداوند یگانه مسلط (بر همه چیز و همه کس) حضور به هم میرسانند (و نیکیها و بدیهای خود را مینمایانند). احساس میکنندکه آنان آشکار و نمایان هستند و پرده و حجابی ایشان را نمیپوشاند، وکسی و چیزی ایشان را مصون نمیدارد و محفوظ نمیگرداند. آنان در این اوضاع و احوال در خانههای خود و در گورهای خویش نیستند. بلکه ایشان در بیابان مسطح و در پیشگاه خداوند یگانه چیره هستند ... واژه «قهار: چیره» در اینجا در سایهروشن تهدید شدن با نیروی چیره توانائی آمده است که مکر وکید قلدران زورمدار در برابرش تاب ایستادگی ندارد، هرچندکه مکر وکیدشان بدان اندازه قوی و نیرومند باشدکهکوهها با آن از جای بجنبند و از میان روند.
گذشته از آن، هم اینک ما خود را در جلو صحنهای از صحنههای عذاب سخت و سنگین و خوارکنندهای مییابیمکه با آن مکر وکید و با آن قلدری و زورمداری مناسبت دارد و میخواند:
(وَتَرَى الْمُجْرِمِینَ یَوْمَئِذٍ مُقَرَّنِینَ فِی الأصْفَادِ. سَرَابِیلُهُمْ مِنْ قَطِرَانٍ وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
در آن روز گناهکاران را به هم بسته و در غل و زنجیر خواهی دید. پیراهنهای ایشان از قطران است و آتش سر و صورت (و سراپای وجود) آنان را فرا میگیرد. صحنهگناهکاران و بزهکاران این چنین است: دوتا دوتا درکنار هم در بندند و به غل و زنجیرکشیده شدهاند. صفی پشت سر صف دیگری حرکت میکنند ... صحنه خوارکنندهای است، و همچنین دال بر قدرت یزدان قدرتمند چیره است.گذشته از اینکه در بند و غل و زنجیرند، پیراهنهای ایشان و جامههای آنان از مادهای استکه به شدت قابلیت سوختن را دارد و هرچه زودتر مشتعل میشود.گذشته از این هم، ماده پلشت سیاه رنگی است:
(مِنْ قَطِرَانٍ). از قطران است.
خواری و حقارت از رنگ سیاه و پلشتی آن میبارد، و اشاره به شدت شعلهورشدنداردکه به محض نزدیک شدن ایشان به آتش دوزخ، این ماده سیاه رنگ پلشت آتش میگیرد!
(وَتَغْشَى وُجُوهَهُمُ النَّارُ).
و آتش سر و صورت (و سراپای وجود) آنان را فرامیگیرد.
این صحنه، صحنه عذاب خوارکننده و زبانهکش و شعلهوری است وکیفر مکر وکید و تکبر و خودبزرگبینی است.
(لِیَجْزِیَ اللَّهُ کُلَّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ).
این به خاطر آن است که خداوند میخواهد هرکس را مطابق آنچه انجام داده است سزا و جزا دهد. خداوند حسابرس تند و سریعی است.
آنان مکر وکید و ظلم و جور را کسب کردهاند، پس جزای ایشان سرکوبی و خواری است. خداوند حسابرس تند و سریعی است. سرعت حسابرس در اینجا مناسب با مکر وکید و اندیشه و تدبیری استکه گمان میبردند ایشان را در پناه خود میدارد و محفوظ مینماید و پنهانشان میسازد، و نمیگذارد کسی بر آنان پیروز و چیرهگردد. هان! هم اینک این ایشانندکه جزای چیزی بدیشان داده میشود که کسب کردهاند، جزائیکه خواری و درد و سرعت حسابرسی و محاسبه ایشان است!
*
در پایان، سوره خاتمه میپذیرد با چیزی همسان همان چیزیکه با آن آغاز گردیده بود، ولیکن با اعلان عام و با صدای بلندتر و آشکاراتری، تا در همه جا آن را به گوش مردمان برساند:
(هَذَا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنْذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُو الألْبَابِ).
این (قرآن) به عموم مردم ابلاغ میگردد تا ترسانده شوند و بدانند که خداوند یکی بیش بیست و خردمندان (از خواندن قرآن) پند و اندرز گیرند (و خویشتن را در پرتو آن از آتش دوزخ دور کنند و به بهشت برسانند).
مقصود اساسی از این ابلاغ و رساندن پیام، و از این انذار و ترساندن تمام، این است که مردمان بدانند:
(أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ).
که خداوند یکی بیش نیست.
این پایه بنیادین آئین یزدان است، پایهایکه برنامه ایزد سبحان در زندگی بر آن استوار و پایدار است.
معلوم استکه مقصود تنها دانسش مردمان نیست و بس. بلکه مقصود پابرجا داشتن زندگی خودشان بر پایه این دانستن است ... مقصود کرنش بردن و پرستش کردن خدای یگانه جهان است، چون خدائی جز او وجود ندارد. چه خدا است که سزاوار این استکه خداوندگار - یعنی حاکم و آقا و ادارهکننده و قانونگذار و رهنمون - باشد. پابرجا داشتن زندگی مردمان بر این پایه بنیادین، زندگی را کاملا جدا از هرگونه زندگیای خواهد کرد که بر پایه پوشالی ربوبیت و خداوندگاری بندگان برای بندگان استوار است - یعنی حاکمیت بندگان بر بندگان، وکرنش بردن و پرستشکردن بندگان برای بندگان - این هم جدائیای استکه شامل اعتقاد و جهانبینی، شعائر و مراسم آئینی، اخلاق و رفتار، معیارها و ارزشها، اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی، و همه جوانب و نواحی زندگی فردی و گروهی میگردد.
اعتقاد به الوهیت یگانه، پایه برنامه کامل زندگی است. اعتقاد نیز تنها عقیده محض مستقر در دلها نیست. حدود و ثغور عقیده بسی فراختر و بالاتر از اعتقاد محض و راکد است ... حدود و ثغور عقیده وسعت میگیرد و فراخی میپذیرد تا بدانجا که شامل هرگوشه وکناری از گوشهها و کنارهای زندگی میشود ... مساله حاکمیت در اسلام با تمام شاخهها و برگهائی که دارد، یک مساله عقیدتی است. همچنین مساله اخلاق با تمام جوانب و زوایائی که دارد، یک مساله عقیدتی است. چه برنامه زندگیکه شامل اخلاق و معیارها و ارزشها میگردد، و همچنین شامل اوضاع و احوال و قوانین و مقررات میشود، همه یکسان از عقیده سرچشمه میگیرند و برمیجوشند.
ما گسترهها و فراخناهای این قرآن را درک و فهم نمیکنیم، پیش از اینکه حدود و ثغور این آئین را درک و فهم نکنیم، و متوجه مدلولها و مفهومهای گواهی: «لا اله الا الله، و محمّد رسول الله» نشویم در این سطح گسترده کران تا کرانیکه دارد. و پیش از این که درک نکنیم و نفهمیمکه مفهوم و مدلول: عبادت خدای یگانه، چگونه است و بر چه روال است، و متوجه نشویمکه عبادت یعنیکرنش بردن و پرستشکردن خدای یگانه، آن هم نه فقط در لحظههای نماز، و بلکه در هرکاری ازکارهای زندگی.
قطعاً عبادت بتهائیکه ابراهیم (علیه السلام) پروردگار خود را با دعا و زاری بهکمک میطلبدکه او را و فرزندان او را از آن به دور دارد، تنها در آن شکل سادهای مجسم نمیگرددکه عربها در دوره جاهلیت خویش انجام میدادهاند، و یا عبادتی نیست که بتپرستیهای گوناگون به شکلهایگوناگون انجام میداده اند و با آن سنگها، درختها، حیوانات، پرندگان، ستارگان، آتش، روحها و شبحها را پرستش میکردهاند.
این شکلهای ساده همه شکلهای شرک برای خدا را دربر نمیگیرد، و مشتمل بر همه شکلهای پرستش بتها هم نیست. بسندهکردن به مدلول و مفهوم شرک موجود در این شکلهای ساده، ما را از مشاهده شرک به صورتهای بینهایت دیگریکه دارد بازمیدارد. همچنین ما را بازمیدارد از مشاهده صحیح حقیقت شکلهای شرک و جاهلیت جدیدیکهگریبانگیر انسانها میگردد.
بایدکه در درک و فهم سرشت شرک و رابطه بتها با سرشت شرک ژرفنگریکرد. همچنین بایدکه در معنی بتها ژرفنگر شد، و مجسم شدن شکلهای تازه بتها و جاهلیتهای نوین را دقیق بررسی و پژوهشکرد. شرک برای خدا - شرکیکه مخالف با گواهی: لاالالا الله است -مجسم و جلوهگر میآید در هر وضع و در هر حالتیکه در آن کرنش بردن و پرستشکردن در کاری ازکارهای زندگی، خالص و مخلص برای خدای یگانه نباشد. کافی استکه بنده در بخشهائی از زندگانیش برای خداکرنش ببرد و پرستش بکند، و در بخشهای دیگری از زندگانیش برای غیرخدا کرنش ببرد و پرستش بکند، تا مشرک بشمار آید و شکلی از شرک و حقیقت آن در او تحقق یابد ... انجام شعائر و مراسم آئینی جز شکل واحدی از شکلهای فراوانکرنش بردن و پرستشکردن نیست ... مثالهای موجود در زندگی امروزی انسانها، مثال واقعی شرک در ژرفاهای سرشت شرک و در معنی واقعی آن است ... قطعا بندهایکه با اعتقادیکه به الوهیت خدای یگانه دارد به خدا رو میکند، سپس در وضو و طهارت و نماز و روزه و حج و سائر شعائر و مراسم آئینی برای خدا کرنش میبرد و پرستش میکند، در صورتیکه در همان حال در زندگانی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی خود از قوانین و شرائع غیرخدا اطاعت و پیروی میکند، و در میعارها و میزانها و ارزشهای اجتماعی خود مطیع و فرمانبردار جهانبینیها و اصطلاحهای ساختار غیرخدا میشود، و در اخلاق و عادات و جامههای خود از اربابان و خداگونگان بشری اطاعت میکند و به خود اجازه میدهدکه این اربابان و خداگونگان اینگونه اخلاق و آداب و عادات، و جامههای مخالف با شرع خدا و فرمان خدا را بر او واجب و لازمگردانند، این چنی بنده ای در ویژهتربن حقیقت شرک به شرک دست مییازد و شرک میورزد، و با گواهی: لا اله الا الله و محمّد رسول الله، در ویژهترین حقیقت آن مخالفت مینماید ... این چیزی استکه امروزه مردمان سهل و ساده بدان دست مییازند و توجه و اهمّیتی بدان نمیدهند! و اصلا آن را شرکی بشمار نمیآورندکه مشرکان در هر زمانی و مکانی بدان دست مییازیدهاند و آن را درپیش میگرفتهاند!
لازم نیستکه بتها در این شکلهای ساده ابتدائی مجسم گردد ... چه بتها جز شعارهای طاغوت نیست، طاغوتی که در فراسوی شعارها برای بندهکردن مردمان به نام آن شعارها پنهان میشود، و از لابلای آن شعارها کرنش بردن و پرستش ایشان را برای خود تضمین میکند.
بت سخن نمیگفته است یا نمیشنیده است و یا نمیدیده است ... بلکه این پردهدار یا غیبگو و یا حاکم بود که در پشت سر آن میایستاد، و پیرامون آن تعویذها و اوراد را زمزمه میکرد ... سپس به نام آن سخن میگفت و زبان به چیزهائی میگشودکه خود میخواست، تا بدین وسیله عامّه مردمان را بندهگرداند و به خواری کشاند!
هر زمان که در سرزمینی و در وقتی از اوقات شعارهائی بلندگردید، و حاکمان و فرمانروایان وکاهنان و غیبگویان به نام آنها سخنگفتند، و به نام آنها چیزهائی تعیینکردند، از قبیل قوانین و مقررات و معیارها و میزانها و عملکردها و رفتارهائیکه خدا بدانها اجازه نداده است و آنها را به رسمیت نشناخته است ... اینها بت هستند و در سرشت و حقیقت و کار بت، انجام وظیفه میکنند!
هر زمان که «نژادگرائی» شعار شد، یا «میهنپرستی» شعارگردید، یا »ملیگرائی» شعار شد، یا «طبقه و گروه» شعارگردید ... سپس از مردمان خواسته شد که این شعارها را بجای خدا پرستشکنند، و جان و مال و اخلاق و ناموس را فدای این شعارها سازند، بهگونهای که هر وقت میان شریعت خدا و قوانین و رهنمودها و تعلیمات او با مطالب و مقتضیات این شعارها برخورد و مخالفت داشته باشد، شریعت خدا و قوانین و رهنمودها و تعلیمات او دور انداخته شود، و خواست این شعارها - یا به عبارت صحیح و دقیق: خواست طاغوتهای ایستاده در فراسوی این شعارها - اجراءگردد، این هم عبادت بتها به جای خدا بوده است ... چه بت لازم نیستکه درسنگ یا چوب، مجسمگردد ... چه بسا بت مکتبی یا شعاری خواهد بود.
اسلام نیامده است تا تنها بتهای سنگی یا چوبی را درهم شکند و آنها را برافکند. این همه تلاشها و کوششهای پیاپی و پیوسته از سوی پیغمبران به خدا رسیده و وارسته تنها صرف درهم شکستن و برافکندن بتهای سنگی یا چوبی نگردیده است. این همه قربانیها و فداکاریهای سترگ، و این همه تحمّل شکنجهها و دردهای بزرگ، محض درهم شکستن و برافکندن بتهای سنگی یا چوبی نبوده است!
بلکه اسلام آمده است تا دو راهه جدائی پدید آورد و برقرار دارد میان کرنش بردن و پرستشکردن خدای یگانه در هرکاری و در هر امری ازکارها و امور جهان، و میانکرنش بردن و پرستشکردن غیر خدا در هر شکلی و در هر حالی و وضعی از اشکال و احوال و اوضاع مردمان ... برای درک و فهم سرشت دستگاهها و برنامههای موجود در هر زمان، لازم است اشکال و احوال و اوضاع دستگاهها و برنامهها را بررسی و پژوهش نمود، و آن وقتگفت: مردمان آن نظامها و سیستمها یکتاپرستی میکنند یا شرک میورزند. برای خدای یگانهکرنش میبرند و پرستش میکنند یا برای طاغوتها و اربابان و بتهایگوناگون کرنش میبرند و پرستش میکنند.
کسانیکهگمان میبرندکه بر «دین خدا» هستند، چون به زبان خود میگویند: «گواهی میدهیم: لا اله الا الله و محمّد رسول الله، و در کارهای طهارت و شعائر و مراسم آئینی و ازدواج و طلاق و ارث، عملا برای خدا کرنش میبرند و پرستش میکنند ... در عین حال آنان در غیر از اینگوشه تنگ، برای غیر خدا کرنش میبرند و پرستش میکنند، و از شرائع و قوانینی پیروی مینمایند که خدا بدان دستور نداده است و اجازه نفرموده است - بسیاری هم از این شرائع و قوانین با شریعت و قانون خدا مخالفت صریح دارند -گذشته از این آنان جان و مال و ناموس و اخلاق خود را -چه بخواهند و چه نخواهد - فدا میکنند تا چیزی را پیاده و اجراءکنندکه بتهای جدید آن را از ایشان میخواهد، و هر زمانکه میان دین یا اخلاق و یا ناموس با مطالب این بتها مخالفت افتاد، اوامر خدا به دور انداخته میشود، و مطالب این بتها اجراء میشود!.. کسانی که خود را «مسلمان» و خویشتن را بر «دین خدا» گمان میبرند و حالشان این چنین است!.. بر ایشان واجب است از خواب غفلت برخیزند و از شرک بزرگیکه در آن هستند به در آیند.
آئین یزدان این اندازه هم ضعیف و ناچیز نیستکه کسانی آن را تصور میکنندکه در خاور و باختر و سائر نقاط جهان خویشش را «مسلمان» گمان میبرند!
آئین یزدان برنامهای استکه جزئیات وکلیات زندگی روزانه را دربر میگرد.کرنش بردن و پرستشکردن خدا در هر جزئی و کلی از جزئیات وکلیات زندگی روزانه، آئین یزدان، و اسلامی استکه ازکسی جز آن را نمیپذیرد.
شرک به خدا تنها در اعتقاد به الوهیت غیرخدا با خدا جلوهگر نمیگردد. بلکه شرک به خدا پیش از هر چیز دیگر در استوار و پابرجا داشتن اربابان و خداگونگان غیرخدا با خدا است.
پرستش بتها تنها در نصبکردن و استوار داشتن سنگها و چوبها جلوهگر نمیآید و بس. بلکه بیش از آن جلوهگر میآید در بهوجود آوردن شعارهائی برای آن سنگها و چوبها بدان اندازهکه این بتها نفوذ دارند و مقتضیات آنها میطلبد.
مردمان در هر مملکت و سرزمینیکه هستند باید بنگرند و دقتکنند در زندگی ایشان آیا مقام والا ازآن چه کسی است؟ آیا کرنش بردن و پرستش کردن کامل برای چهکسی است؟ و آیا اطاعت و پیروی و فرمانبرداری از چه کسی میشود؟.. اگر همه اینها ازآن خدا است، آنان بر آئین یزدان هستند. و اگر همه اینها برای غیرخدا است -چه خدا درنظر باشد و چه خدا درنظر نباشد - آنان بر آئین طاغوتها و بتها هستند ...
پناه بر خدا!..
(هَذَا بَلاغٌ لِلنَّاسِ وَلِیُنْذَرُوا بِهِ وَلِیَعْلَمُوا أَنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَلِیَذَّکَّرَ أُولُو الألْبَابِ).
این (قرآن) به عموم مردم ابلاغ میگردد تا ترسانده شوند و بدانند که خداوند یکی بیش نیست و خردمندان (از خواندن قرآن) پند و اندرز گیرند (و خویشتن را در پرتو آن از آتش دوزخ دور کنند و به بهشت برسانند).
*
پایان جزء سیزدهم
به دنبال آن جزء چهاردهم میآیدکه با سوره حجر آغاز میگردد.
1- اشاره به فعل «تهوی» استکه به معنی (از بالافرود میآید) است. (مترجم)